سر تیتر خبرها

زندانیانِ بی دلیل

  یک: دیروز عصر با پیمان عارف عزیز رفتیم منزل سید محمد سیف زاده. خودش نبود اما خانواده ی گرم و شاداب و با شعورش بود. خودش کجا بود؟ زندان! زندان چرا؟ مثل دیگران. دیگرانی که در زندان اند، مگر کسی به چرایشان پاسخ می گوید؟ می گویم: جماعتی که به چَرا مشغول اند، از چِرای دیگران در هراس اند. ... ادامه متن »

آقای سردار جعفری علی بچه نازی آباد بود. بچه جنوب شهر!(بقلم: محمد رضا احدی)

  عاشورای 88 ( ششم دی ماه ) ، ساعت 9 صبح از کرج به سمت تهران حرکت کردم. با چند تن از دوستان در فضای مجازی ساعت10 وچهار راه نواب رو به عنوان زمان و محل قرار تعیین کردیم .ساعت 10.5 صبح ، با نیم ساعت تاخیر به ایستگاه متروی نواب رسیدم. در حال بالا رفتن از پله ها ... ادامه متن »

خانه ای با ملاتِ فهم و ادب و مهر

  در سفر به آبادان با خانواده ای آشنا شدم که همزیستی و همفکریِ سه عضو آن، تمثیلی از یک خانواده ی ایرانیِ آرام و فهیم و حساس و کار آمد و مهربان را به تجلی در آورده اند. خانواده ای که مهندس رضا محمدی – کارمند پتروشیمی آبادان – و همسر آبادانی اش سرکار خانم ماندانا صادقی بر آورده ... ادامه متن »

پنتاگون

  شرمنده ام که بگویم: کشورمان را در میانه ی یک هراسِ پنج وجهی گرفتار کرده اند بد جوری. بر یک ضلعِ این حصار، اسم آمریکا و اسراییل را بکاوید. ضلع دومش چه؟ اسم کردستان عراق را، و بر ضلع سومش اسم ترکیه و عربستان را، و بر ضلع چهارمش هول و هراسِ مذاکره با کشورهای 1+5 را. ضلع پنجم ... ادامه متن »

یک ارتباط منطقی

  من می گویم یک جور ارتباط منطقی و ذاتی و البته قاطی پاتی، دو حادثه ی اینجایی و آنجایی را به هم پیوند می زند. یکی حمله ی اسراییلی ها به غزه و کشتار مردم بی دفاع، و یکی معامله ی بیست هزار میلیاردی شهرداری تهران با سپاه، بی آنکه شورای شهر بویی از آن برده باشد. باور کنید ... ادامه متن »

برای محمد علی طاهری و برای یک معلم

  انتشار نامه ی بسیار دردمندانه ی محمد علی طاهری – بنیانگذار عرفان حلقه (کیهانی) از زندان نشان از این دارد که سرداران سپاه بنا بر این دارند که به قول خودشان و به هر شکل ممکن پوزه ی مخالفان و منتقدان و دگر اندیشان و نو اندیشان و نو آوران و اندیشمندان را به خاک مذلت بمالند تا اسلام ... ادامه متن »

مادری با شمعی در دست

  مادر سعید زینالی، سالهاست که شمعی به دست گرفته و در این ورطه ی وحشت، از پسر برده شده اش سراغ می گیرد. می گویم: آهای ای همه ی مسئولانِ ایرانِ اسلامی، شما اگر هیچ ندارید، مادر که دارید. ندارید؟ دست به دست هم بدهید و مقدارکی مردانگی بر آورید و تکلیف این مادر چشم به راه را روشن ... ادامه متن »

بابا کرم !

  دیشب افطار میهمان انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بودم. خیلی ها بودند در آن جمع. جمع فراوانی از دانشجویان و استادان، و خیلی ها که می شناختم و خیلی ها که نمی شناختمشان. آنچه که من از دیشب به خاطر سپرده ام، علاوه بر محبت ها و مهرها، خاطره ای است که دو تن از حاضرین برای من تعریف ... ادامه متن »

آلرژی !

  من به خرافات و خزعبلاتی اینچنین، و البته به یک چنین دکان ها و بساطی آلرژی پیدا کرده ام. دست خودم نیست. بدنم کهیر می زند از تماشای فرعون گونگیِ حضرات. می گویم: به پیر به پیغمبر قسم، هیچ پیامبری و هیچ امامی مطلقاً اجازه نداد مردم دستش را ببوسند چه برسد به این که بر یک صندلی بنشیند ... ادامه متن »

دست های خونین پلیس فتا

  دیروز به دادسرای محل فرا خوانده شدم. دو ماه پیش به پلیس فتا شکایت کرده بودم از مزاحمینی که برای من و خانواده ام سایت های هرزگی پرداخته اند. بعلاوه ی ترفند های دیگری که در تخصص سپاه سایبری است و من بخشی از آنها را در نامه ی سی و یکم برای رهبر نوشتم. چندی پیش کلانتری محل ... ادامه متن »

120 queries in 1247 seconds.