یک: چندی پیش جمعی از هموطنانمان در اروپا از من خواستند پیامی تصویری برایشان ارسال کنم. آنان در باب چند و چون حقوق بشر در ایران فعالیت می کنند. نشستم و مختصری با آنان سخن گفتم. شاید این فیلم را دیدید و بخود فرمودید: به دیدنش می ارزید. دو: دیروز جمعه، نزدیکی های ظهر بود که رفتم به دیدن ” ... ادامه متن »
آسمانی به اسمِ “حکیمه شکری”
یک: همین دوشنبه ای که گذشت، با دکتر ملکی رفتیم جلوی کانون وکلا. باران می بارید. بانو نسرین ستوده، چون همیشه، به اعتراض ایستاده بود و تابلویی بالا گرفته بود. آسمان چه مشفقانه اشک شوق می بارید. دو: قرار بود دیروز – سه شنبه – چه آسمان اشک شوق ببارد و چه نبارد با جمعی از دوستان برویم جلوی زندان ... ادامه متن »
دوازده سال زندان بجـرم بهایی بودن!
یک: اتومبیل خودم از کار افتاده بود و نیازمند تعمیر بود. با یک اتومبیل کرایه رفتم به سمتِ خانه ی دکتر محمد ملکی که با وی قرار داشتم برای ساعت ده صبح. در راه، سرِ صحبت وا شد و راننده، مرا به گوشه ای از هزارتوی زندگی اش راه داد. گفت: سابقاً سپاهی بودم. در سالهای دور با سر و ... ادامه متن »
در گـور لـرزیدن
یک: می گویم: ما اگر عُرضه ی ساختن و شکوفاندن نداریم، در ویران کردن و پژمراندن اما استادیم. یادم هست در یکی از نوشته های اخیر خود به رهبر- آن روزها که داعشیان بی رقیب پیش می تاختند – از ورود ناگزیر سرداران سپاه به جنگِ با داعش سخن گفتم. درهمان نوشته رهبر را از پای نهادن بر تخته ی ... ادامه متن »
لرزه بر اندام آسمانی
دیروز رفتم منزل ” رویین عطوفت”. این مرد ترک زبانِ شیرین سخنی که از لبخندها و هیاهوهای انسانی اش جز اراده ی ادب و انسانیت بر نمی جوشد. رویین اکنون در زندان است. در اوین. درجایی که جای خواب ندارد. بسیاری از زندانیان، پهلو به پهلو، در راهروها و دمِ دستشویی ها و هر کجا که بشود دراز کشید، خود ... ادامه متن »
روزهای تلخ اطلاعاتی ها
یک: دیروز برای من پیامکی آمد از اعماقِ …. چی؟. متن آن چنین بود: با عرض تسلیت به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)، با ارسال پیامک به 259 سهمی در ساخت صحن حضرت زهرا (س) در جوار مرقد امیرالمومنین (ع) داشته باشید. امضاء: ستاد عتبات عالیات. می گویم: آهای ای اهالی ستاد عتبات عالیات، اگر عراقی نیستید و گمان ... ادامه متن »
شبی با مصفا
یک: نوروز را از آن روی دوست می دارم که سرشار از امید و باروری و نو به نو شدن است. هرچه عرصه های سیاسی و اجتماعی بر ارتفاع دیوارهای نفوذ ناپذیر، و تو به توییِ کوچه های بن بست اصرار ورزند، و ما را به تناولِ افسردگی ترغیب کنند، نوروز و دارایی های گلبانگی اش، دست ما را می ... ادامه متن »
سی و دومین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر
سلام به رهبر جمهوری اسلامی ایران زهر که نه، شربت سربکشید! یک: قلمِ من در این نوشته، سخت زخمی است آقا. و از شیارِ قلم من، سوزِ اشک جاری است. کاش شما را دلی مانده بود و تپشی. تا این دل و تپش، جناب شما را از حجابِ حُجره های فرسوده بدر می بُرد. کاش دنیا را بقدر لمسِ دلبری ... ادامه متن »
گرفتم!
دیروز رفتم و همه ی آنچه را که برادران اطلاعات از من ربوده بودند، پس گرفتم. مانده اموالی که برادران سپاه از من ربوده اند. برای پس گرفتن آنها نیز برنامه ها دارم. محمد نوری زاد بیست اسفند نود و سه – تهران ادامه متن »
ای شمشیرها مرا در میان گیرید!
دیروز دوشنبه – هجده اسفند نود و سه – با خانم نرگس محمدی و بانویی دیگر رفتیم گوهر دشت کرج تا اموال و مدارک مان را از برادران اطلاعات پس بگیریم. گفتند: همکارانِ ما رفته اند مأموریت و کسی نیست که پاسخ بگوید. شماره ی منزل مرا گرفتند و گفتند: شما بازگردید ما خودمان زنگ می زنیم. به تهران ... ادامه متن »