یک: دیروز صبح تا با دکتر ملکی و گوهر عشقی و آقای نعمتی رسیدیم دم درِ دادسرای اوین، سرباز عبدی راه را بر ما بست. چرا؟ از بالا گفته اند. بیجا کرده اند بالایی ها. ما ارباب رجوع هستیم اینجا پرونده داریم اگر ما داخل نشویم چه کسی داخل شود؟ بدون معطلی با یک نعره ی کرمانشاهی یقه اش ... ادامه متن »
امامزاده
یک: صبح پنجشنبه با دکتر ملکی رفتیم جلوی مجلس برای همراهی با معلمانِ معترض. جمعی از معلمان که مدت هاست از وضعیت معیشتیِ خود بشدت نگران اند، جلوی مجلس جمع شده بودند تا مگر یکی از نمایندگان بیرون بیاید و صدای در گلو مانده ی آنان را بشنود و به اندرون خبر ببرد. اتومبیل ها و مأموران پلیس، معلمان ... ادامه متن »
نرگس را بردند!
یک: رضا ایرانمنش، هنرمند جانباز در بیمارستان آتیه بستری بود. رفتم به دیدنش. این هنرمند در ایام جنگ شیمیایی شده و بقول خودش چندین سال است که یا در خانه بستری است یا در بیمارستان. رضا بازیگر سینماست. در خیلی از فیلم ها حضور داشته مثل فیلم دکل. دلش پر بود از اعتراض و انتقاد. بر تخت نشست و ... ادامه متن »
آنجا که موشک های شهاب ” هیچ ” می شوند!
یک: یکی از آخوندهای درباری نتوانسته از کشف نوبرانه ی خود در پوست بگنجد. وی همین چند روز پیش به مناسبت روز کارگر گفته: از بزرگترین افتخارات قشر کارگر، منطبق شدن روز کارگر با شب ولادت امیرالمومنین علی(ع) است. می پرسم: شما در این سخن آیا ذره ای شعور، حتی شعور اسلامی مشاهده می کنید؟ کارگری که مطلقاً در ... ادامه متن »
بازهم جنازه ای به اسم قاضی صلواتی
یک: فردا یکشنبه سیزده اردیبهشت با دکتر محمد ملکی و گوهر عشقی ( مادر ستار بهشتی) و مادر سعید زینالی و مادر شهید مصطفی کریم بیگی و اعضای لگام و دوستانی دیگر، می رویم دم درِ دادگاه انقلاب. کجا؟ خیابان معلم. یکی دو سال پیش مطلبی نوشتم با عنوان: “جنازه ای به اسم قاضی صلواتی”. و در آن نوشته، ... ادامه متن »
فتوای آیت الله نوری زاد در باره ی رفراندوم
پرسش: حضرت آیت الله نوری زاد، بفرمایید نظر شما در باره ی “رفراندوم” در ایران چیست؟ پدران و مادران ما در سال 57 انتخابی کرده اند به اسم جمهوری اسلامی ایران که لابد بهترین بوده برای زمان خودشان. ما آیا مجبور به تحمل انتخاب پدران و مادران خویشیم؟ مگر نه این که آقای خمینی در همان روز نخست ورودش ... ادامه متن »
سلام بر خاوران
یک: در گورستان ” صالح آباد” ایلام، مزار شهدا را دیدم که با سنگهای گرانقیمت، فرش و آذینش کرده اند. ایلام در هشت سال جنگِ بی خردانه، سخت آسیب دید و بی پناه ترین و ناب ترین جوانان و مردان و زنانش بخون غلتیدند. در آنجا به شهدا سلام گفتم. به عزیزانی که می شد با بکار انداختنِ مختصری ... ادامه متن »
طعم تُرشِ تنهایی
یک: من در سفر به ایلام، طعمِ ترشِ تنهایی را چشیدم. شاید از این روی که: به طعم تلخِ تنهایی پشت کرده ام از سالها پیش. تلخیِ تنهایی به این است که شما در تنگنایی گرفتار آمده اید بی هیچ پناهی و پشتی و فریاد رسی و آینده ای. تسلیمِ محض. بی هیچ تحرکی و بی هیچ اشتیاقی برای ... ادامه متن »
باز گشتِ اجباری به تهران
شب شاید ساعت یازده بود که درِ اتاق به صدا در آمد. دو مـآمور ارشد انتظامی بودند. گفتند: بیرون بیا. رفتیم و در لابی هتل دالاهو – که یک هتل معمولی است – نشستیم به صحبت. سخن مآموران این بود که: خودت راهت را بگیر و از استان خارج شو. بعدها دانستم این مآموران تحت فشار نمایندگان مجلس و ... ادامه متن »
سخنی با آیت الله های شیعه
یک: صبح با اتومبیل های کرایه از ایلام رفتم به شهرستان دره شهر. شما این جاده ی ایلام به دره شهر را جاده ای در امتداد عبور از قشنگی های محض طبیعت بدانید و حتماً هرطور شده از آن بگذرید تا از این که ایرانی هستید و ایرانتان یک چنین محشری از زیبایی با خود دارد، در پوست نگنجید. ... ادامه متن »