سر تیتر خبرها

نمایشگاه، همین پنجشنبه

  من نقاش نبوده ام و نیستم. خوشنویس نیز. بن بست هایی که “برادران” در کارم پیچانده اند، مرا به سمت نقاشی کوچانده است. در نقاشی های من، رد پایی از مهارت و ظرافت و پیچش های هنری مجویید. من تلاش کرده ام شوریدگیِ درونی خویش را با رنگ ها بیامیزم و همان رنگ ها را ناشیانه بر بوم بنشانم. ... ادامه متن »

چرخ گوشت

یک: جلوی کانون وکلا ایستاده بودیم که دوست ناشناسی آمد و نوشته ای در دست من نهاد و کمی صحبت کرد و بی آنکه اجازه بدهد عکسی از او گرفته شود، به داخل کانون وکلا رفت. مفصل بود نامه اش. استخوانبندی اش اما بر چند پرسش استوار بود: پرسشِ یک: شما چند نفر آدم تکراری، که مدام از اینجا به ... ادامه متن »

دستگاه قضایی، محمود سهرابی و چاقوکش هایش!

  یک: بانو نرگس محمدی، و ده ها زن و مرد نیک اندیش و فهیم و نوعدوست ما بی آنکه مثل جلال الدین فارسی و قاتل ستار بهشتی، قتلی مرتکب شده باشند، و بی آنکه مثل آقا مجتبی خامنه ای، کودتای سال 88 را مدیریت کرده باشند و بابک زنجانی ها را برای دزدیدن اموال مردم به جان جامعه در ... ادامه متن »

این روزهای آقای خامنه ای

یک: در کشورهایی که تار و پودِ معمول و متداولشان از هم دریده و مناسبات انسانی و مدنی شان از ریخت افتاده، مردمان را با چند جور “جویدنی” سرگرم می کنند تا فک شان مدام بجنبد. یکی از این جویدنی ها ” سیاسی کردن” مردمِ بی نواست. در این جویدنی، مردمی را که گاه در نان شب خود و در ... ادامه متن »

رهبر نیابتی!

یک: عده ای می نشینند و واژه های نو می پردازند و با صبوری و وسواس آن واژه ها را روانه ی بازار ذهن مخاطبان می کنند. از آن سوی اما جماعتی نیز واژه های ساخته و پرداخته شده ی دیگران را “مصرف” می کنند. واژه پردازی، بسانِ خلقِ یک طعم تازه است، و مصرفش مثل خوردن های هر روزه. ... ادامه متن »

اسلام ناب حضرت آقا + تازه ترین خبر از نرگس محمدی

یک: در اتاق بازرسی هستیم. می روم و دو تا صندلی برای دکتر ملکی و بانو عشقی می برم و به آقای نعمتی می گویم: زورم به همین دو تا صندلی رسید. و از او پوزش می خواهم و می گویم: شما تا کنون سرِ پا ایستاده اید امروز هم سر پا بمانید. نعمتی محکم پاسخم می دهد: این چه ... ادامه متن »

تبریک بعثت

  عید مبعث را به همه ی مسلمانان جهان تبریک می گویم و امیدِ این دارم که مسلمانان و عالمانِ فهیم و دلسوز و مردمیِ جهان اسلام، بیش و پیش از آنکه نگران هدایت مردم باشند، نگران اسلامی باشند که مثل آلت قتاله در دست قاتلان و قدرت جویان گرفتار آمده است از دیر باز تا کنون. اسلامی که برای ... ادامه متن »

دزدان اسلامیِ کارخانه

  یک: من در سالن انتظار دادسرای زندان اوین بودم، و دکتر ملکی و مادر ستار بهشتی و نعمتی در اتاق بازرسی. هرچهار نفرمان نوشته ای داشتیم از نرگس. نوشته ی من این بار ” نرگس محمدی بیمار است” بود که مدام آن را به دوربین کنج سالن نشان می دادم. مردم می آمدند و می رفتند و با هم ... ادامه متن »

ملک جمشید

یک: چهار نفر بودیم. چهار تنها. کسی همراهمان نبود. باور کنید اما چهل نفر بودیم انگار. شاید هم چهل هزار نفر. چرا نگویم: ما مردم را درک می کنیم؟ و این که: از مردم نمی شود فراتر از توانشان انتظار داشت. مردمِ معترضِ ما هنوز مته به رگِ حسی شان ننشسته. وقتش که برسد بر می جهند و کارها می ... ادامه متن »

سخنرانی در دادسرای اوین

یک: بازوی دکتر ملکی را گرفته بودم. چهار نفر بودیم. البته چهار نفر دیگر نیز ما را همراهی می کردند. همینجور که با قدم های رنجور دکتر ملکی از شیب زندان اوین بالا می رفتیم، برج و باروی زندان را نشان همراهانم دادم و گفتم: ببین این لشگر چهار نفره به مصاف و کامِ چه جماعتی می رود!؟ یکی از ... ادامه متن »

124 queries in 1201 seconds.