روز یکصد و چهارم یک: در زندان با جوانی هجده ساله و نابغه ی ریاضی آشنا شدم که جرم او نیز سیاسی بود. پدرش را جلال الدین فارسی با سه گلوله ی تفنگ شکاری زده بود و کشته بود و شیخ محمد یزدی به دستور شخص رهبر تبرئه اش کرده بود. من با این جوان – آرمان رضا خانی – ... ادامه متن »