سر تیتر خبرها

آرشیو بخش: گـاه نوشـت منتخب

عضویت در دریافت فید<

من مرتد هستم آیا؟ + عکس

اشاره: نوشته ی من پیش از نشست: نشست نخست سرای قلم با تندی های بعدی اش، مرا بر این داشت که در نشست دیگری در این سرا شرکت نکنم. دکتر بیگدلی (روحانی) زنگ زد که: من قول می دهم که آقای خزعلی در بحث نباشد. من باشم و شما و یکی که فقط وقت نگهدارد و جلسه را اداره کند. ... ادامه متن »

در باره ی هواداری پسرم از مجاهدین

تا بدین سنّ و سال، مرا نه با مجاهدین، بل با هیچ تشکیلات – چه در داخل و چه خارج کشور – به قدر یک دقیقه حتی، مراوده و عضویت و همراهی و همکاری و سر و سرّی نبوده است. و نیز نیست اکنون. کار من به خودم، وکار پسرم به خودش مربوط است. باورم بر این است که نسل ... ادامه متن »

زدم به سیمِ آخر!

یک: مرا چاره ای نمانده جز این که برای واخواهی خواسته های شخصی و قانونی ام، صورت به سیلیِ حادثه ها بسپرم. مرا چاره ای نمانده جز این که برای رساندنِ صدایِ خراش خورده ام به همگان، از نردبانِ حادثه ها بالا بروم و از همان بالا داد بزنم: آهای ای همه ی آنانی که بر برج های بلند مسئولیت ... ادامه متن »

می زنم به سیم آخر( نامه ای به پسرم)

اباذرم سلام دیشب را تا به صبح درد کشیدم. اگر تا دیروز، درد کتف و بازو مرا در خود می فسرد، نیز این بار دردی در ناحیه ی شکم بدان افزوده شده بود. صبح اول وقت رفتم بیمارستان. بی آنکه شب قبلش پلک برهم نهاده باشم از شدت درد. فکر می کردم تا ساعت ده صبح رو براه می شوم ... ادامه متن »

دخترم، تف کن به صورت من!

فرزندم، تو می توانستی دختر محمد نوری زاد باشی. اما نیستی. گر چه نیک که می نگرم هستی عزیزکم. بله، تو دختر منی. در همین یکی دو روزی که عکس برهنه ی تو را در یکی از هتل های مشهد و در محاصره ی نگاه های هیز و حریص زائران کشورهای همجوار دیده ام، باور کن کم مانده با سر ... ادامه متن »

برسد بدست پسرم

اشاره: این نامه را یکی دو روز پیش برای پسرم اباذر نوشتم. با اجازه ی وی، آن را منتشر می کنم: سلام پسرم چند روز پیش برایت از دردی در مجاورتِ درد زایمان نوشتم. که البته در این مقایسه اغراق فراوان بود. دردی که من این روزها تحمل می کنم کجا و درد زایمان کجا؟ برایت نوشتم که این روزها ... ادامه متن »

شـش آیت الله شیـعه

از میان هزاران آیت اللهی که سر برآورده اند و سر فرو برده اند، ما تنها شش آیت الله سراغ داریم که بخاطر مردم – آری بخاطر مردم – از کفّه ی قدرت و اعتبار و پول و دم و دستگاه آیت اللهی خروج کرده اند و به کفّه ی مردم کوچیده اند و در این کوچ کوبنده، آسیب ها ... ادامه متن »

دیدار با کهکشان های فهم و عاطفه

پنجشنبه با خانم نسرین ستوده و جناب دکتر ملکی، سه نفری راه افتادیم سمت شهرستان نور تا در آنجا به دوستانی بپیوندیم و با هم به دیدار کهکشانهای سرزمین خویش برویم. ظهر پنجشنبه حرکت کردیم و یک بامداد باز آمدیم. من پای هر عکس یکی دو جمله نوشته ام از باب شرح. تهی از لطف نیست اگر این یکی دو ... ادامه متن »

داستان دادگاه و کهکشان من

دیروز همزمان من و همسرم از خانه بیرون زدیم. او بسمت دادگاه انقلاب رفت، و من بسمت دادسرا. هفته ی گذشته گذرنامه و لپ تاپ و لوازم شخصی همسرم را در فرودگاه ضبط کرده و خودش را به دادگاه انقلاب احاله داده بودند. که برو آنجا و وسایلت را از آنجا تحویل بگیر. که دیروز به دادگاه انقلاب رفته بود ... ادامه متن »

پاسـخ به جنجال یـک بوسـه ی دیرهنـگام

دیروز گوشی تلفن را که برداشتم، بانویی که ارادت من به او بسیار بیش از خشم و تندی ناگهانی اش است، بر من خروشید که: شما با چه اجازه ای رفته اید به پای بوسی یک بهایی؟ شما جگر ما را سوزاندید آقای نوری زاد. شما آبروی خودتان را بردید. شما به خون شهدا توهین کردید….. و از اینجور سخنان ... ادامه متن »

80 queries in 0923 seconds.