یک: نوشته های امروزم – نوزدهم دیماه نود و دو – را تقدیم می کنم به زندانی سیاسی: ابوالفضل طبرزدی ابوالفضل طبرزدی، یک جوان تیزهوش و فعال اهوازی است که هفت ماه در زندان کارون اهواز به تلخ ترین شکل ممکن آسیب دیده و حتی کارش به اعتصاب غذا و تبعات ناشی از بیماری اعصاب و روان و بستری شدن ... ادامه متن »
آرشیو بخش: سفـرنامـه
عضویت در دریافت فید<بر مزار شلـر
سلام دوستاندر سالروز مرگ جانخراش شلر، من بر سر مزارش صحبت کردم. جز خانواده و خویشانش کسی آنجا نبود. تنها غریبه ای که برای همدردی برشانه ی پدرش بوسه زد و دست مادرش را بوسید، من بودم. در این دو سه روز هرچه تلاش کرده ام تصویر با کیفیتی از آن سخنان تقدیم شما کنم، مقدورم نشد که نشد. شاید ... ادامه متن »
سقوط و دیگر هیچ !
امروز در شوش دانیال بودم. دوستی که نمی شناختمش از تهران زنگ زد و گفت: خبر ” صلح نیوز ” را دیده ای؟ گفتم من اکنون در سفرم و به اینترنت دسترسی ندارم مگر چه نوشته؟ گفت: حالم خیلی بد است آقای نوری زاد. ما داریم بکجا می رویم؟ پرسیدم: مگر چه شده؟ بغضش گرفته بود. گفت: شرم دارم بگویم. ... ادامه متن »
تراژدی شِلِر
نوشته های امروزم – شانزدهم دیماه سال نود ودو – را تقدیم می کنم به زندانی سیاسی: مریم شفیع پور پدرِمریم حدوداً پنج سالی جبهه بوده و در دفاع ازسرزمینش جانفشانی ها کرده. اکنون اما دخترش مریم برای چندمین بارقرار است تقاص بدفهمی ها و نکبت های آمیخته به جهالت ما و حاکمان ما را درزندان بپردازد. مریم، این دختر ... ادامه متن »
دیدار با مادر ابوالفضل عابدینی در رامهرمز
نوشته های امروز– 92/10/13 – را تقدیم می کنم به مردی که ازهمه ی شخصیت های حکومتی محبوب ترو خواستنی ترو فهیم ترو مردمی تراست. یعنی اگرکل محبوبیتِ رهبررا، وکل نفوذ اطرافیان اورا – با اعتنا به همه ی رسانه ها و دلارها وتسلطی که برزیروبالای این کشوردارند – با هم جمع ببندیم، به گردپای سلامت ومحبوبیت او نمی رسد. ... ادامه متن »
باز هم ” برادران “
امروز در ایذه بودم که خبردارشدم “برادران” ساعت دو ونیم بامداد گذشته به محل اقامتم دراهواز رفته و بدون مجوزداخل شده اند و زیروبالای زندگی پیرمردِ مهربان وخیّری را که یکی دوشبی میهمانش بوده ام جسته اند و تا دم دم های صبح وی را سئوال پیچ کرده اند. زنگ زدم و ازپیرمرد بخاطرزحمتی که برایش فراهم آورده ام پوزش ... ادامه متن »
زندان کارون اهواز، و داستانِ نه جنگ و نه صلح
به هر بهانه از اطراف زندان کارون اهواز عبور می کنم. زندانی که جمعی از عزیزان ما را در خود جای داده است: ابوالفضل عابدینی – سید ضیاء نبوی – مجید درّی – مسعود لدنی و عزیزان دیگری که حتماً بی گناهند و بی دلیل در این وحشت سرا زندانی اند. زندان کارون اهواز از مخوف ترین زندانهای کشور است. ... ادامه متن »
یک سد، یک فاجعه
ازقدیم گفته اند: کار را به کاردان باید سپرد. در کشور ما اما کاردانی، در اولویت چندم است که معنا پیدا می کند. نخستینش؟ والاّ نخستینش: مکتبی بودن. چه گفتی؟ مکتبی بودن؟ مکتبیِ همینجوری که نه، بل شیعه بودن. گفتی شیعه بودن؟ خب شیعه ی همینجوری که نه، بل خودی بودن. این شد. و بعد؟ بعدی دیگر ندارد. بعدش برو ... ادامه متن »
در شهر ایذه ام
من امشب ناگزیر در ایذه مانده ام. هنوز جاهایی هست که باید ببینم. بسیار. فردا را در ایذه خواهم ماند و شب به اهواز بازخواهم رفت تا مگر به ذزفول روم. هنوز گزارش های سد گتوند، رامهرمز، امیدیه، آغاجاری، مسجد سلیمان، لالی، و موضوعاتی در باره ی خود اهواز را ننوشته ام. و البته ایذه را نیز. در این میان، ... ادامه متن »
سفربه شوشتر
شوشتر را شهری دیدم معلق و بلاتکلیف بین سنت و مدرنیته. شاکله ی مدرن شوشتر را شما در چند ساختمان امروزین و چند پارک وخیابان مرتبش محدود ببینید. قیافه ی سنتی اش اما همان است که ازچهل سال پیش به این سوی قدمی پای پیش ننهاده است. آثارباستانی شوشتر فراوان است. معروفترینش آبشارها و آسیابها و پل های تاریخی و ... ادامه متن »