دیروز ساعت چهار، برادران بار دیگر مرا در یکی از خیابان های شیراز باز داشت کردند و مستقیم بردند به فرودگاه شیراز. هشت ساعت من با آنها بودم . چه در داخل اتومبیل شان و چه در اتاقی در فرودگاه. ساعت دوازده شب مرا به تیم امنیتی داخل هواپیما سپردند و در تهران همان تیم، مرا به گارد ویژه ی ... ادامه متن »
آرشیو بخش: سفـرنامـه
عضویت در دریافت فید<نوری زاد در شیراز
درود. اباذر، پسر آقاى نورى زاد هستم. متن زير را براى دوستانِ جوياى حال بازنشر مى كنم. به اميد رهايى. سلام خانم علی نژاد محمد نوری زاد هستم. امکان دسترسی به صفحه ی خود در فیس بوک را ندارم. این متن را برای شما ارسال می دارم تا شما زحمت باز نشرش را بکشید. دیروز بعد از اجتماع باشکوه حافظیه، ... ادامه متن »
دو شنبه شیرازم
من دوشنبه ی این هفته در شیراز خواهم بود. از دوستانی که مایل به دیدارند، دعوت می کنم ساعت ده صبح روز دو شنبه مقابل حافظیه باشند. دو شنبه شب نیز به سمت تهران حرکت می کنم. کار خاصی ندارم در شیراز البته. شوقِ دیدار جناب حافظ مرا بدانسو می کشد. سه شنبه و چهار شنبه رأس ساعت چهار بعد ... ادامه متن »
سفر به ایذه (پاییز گذشته)
شهر ایذه از دیر باز محلی برای کوچ عشایر بختیاری بوده است که از این سوی زرد کوه به آنسوی زرد کوه می رفته اند و می روند در پی علف. منطقه ای پر آب و جذاب با تمدنی چند هزار ساله. شمالی ترین نقطه ی خوزستان. آنسوی کوه، می شود چهار محال و بختیاری. پیاده با اتومبیل با اتوبوس ... ادامه متن »
سفر به بهبهان، آتش زیر خاکستر
یک: بهبهان، شهری که می فهمد! بهبهان را دو طایفه، یک: بهبهانی های اصیل، و دو: قنواتی ها، برساخته اند. نام نخستش؟ ارگان یا عربی اش: ارجان. جمعیتش؟ دویست هزار نفر. سطح سواد و آگاهی مردم بهبهان را از همه ی شهرهای خوزستان برتر یافتم. این شاید به وضع معیشتیِ مردمان بهبهان مربوط باشد. که: غلبه ی سطحِ ... ادامه متن »
سفر نامه
داستان قدم زدن های من جلوی درِ شمالی وزارت اطلاعات باعث شد در سفرهای من به شهرها و استان های کشور وقفه افتد. این سفرها که با خیزی بلند آغاز شد و مرا از کردستان به کرمانشاه و از آنجا به خوزستان کوچاند، برای خود من برکات فراوانی داشته و دارد. من پیش از این به همه ی استانهای ... ادامه متن »
همینجوری !
تبعید یک زندانی به زندان دیگر، حتماً باید بعد از طی مراحلِ قانونی صورت پذیرد. باید دادگاهی تشکیل شود و ادلّه ای به میان آید تا بعد از گذر از یک مسیر و مجرای قانونی، بشود یک زندانی را از هرکجا که هست برگرفت و به زندانی در هر کجای دیگر در انداخت. عدنان حسن پور را ” همینجوری” از زندان ... ادامه متن »
لالی شهر جویده شده!
سوم اسفند – روز چهلم امروز کمی زود تر به قدمگاه می روم. امروز چهلمین روز است که من در مقابل درشمالی وزارت اطلاعات قدم می زنم. و همچنان مصرم که: قدم بزنم. و چون احتمال می دهم تا برسم آنجا و تا سفید بپوشم مرا به اوین می برند و تا غروب نگهم می دارند، این نوشته از سفرنامه ... ادامه متن »
باشوغریبه ی کوچک
“عدنان عفراویان” همان – باشوغریبه ی کوچک – فیلم سینماییِ جناب بهرام بیضایی است که این روزها درکناره ی یکی ازمیادین حاشیه ای شهراهواز به سیگارفروشی مشغول است. صحبت کردن با عدنان بسیاردشواراست. چرا که به همه چیزوهمه کس معترض وبدبین است. می گوید: می آیند اینجا با من مصاحبه می کنند وبارخودشان را می بندند ومی روند ومن می ... ادامه متن »
قبرستان ارامنه ی مسجد سلیمان
یک: نوشته های امروز، بیست ودوم دیماه نود و دو را تقدیم می کنم به زندانی سیاسی: محمد رضا پورشجری این هموطن پنجاه وسه ساله ی ما، جرمش تنها نوشتن ونقد و واخواهی وعده های بزرگان انقلاب اسلامی بوده است. وی نه ازدیوارکسی بالا رفته بود ونه مالی اندوخته بود ونه بساطی ازبند وبست های متداول بزرگان و اطرافیانشان برای ... ادامه متن »