دخترم دیشب که با جمعی از دوستانِ همراه، به خانه ی پدری ات رفتم، دانستم از اعتصاب غذایت در زندانِ اوین، بیست وهشت روز می گذرد. و دانستم: در این روزهای روزه داری، سخت به دستگاه گوارش و به کلیه هایت آسیب رسیده و پانزده کیلو وزن کم کرده ای. نازنینم، بیا و بر زمین بگذار این شیشه های شکسته ... ادامه متن »
آرشیو بخش: سفـرنامـه
عضویت در دریافت فید<بـرف می بـارید با انـار + سخن روز
یک: تنها بودم و راه طولانی. رفتم کرمانشاه. شبی ماندم و روز بعدش رفتم پاوه. بیست و پنج بهمن بود و سالروز پر کشیدن صانع ژاله. می رفتم تا چون سالهای پیشین، با خانواده اش دیدار کنم و سری به خودش بزنم که زیر خاک آرمیده بود. نرسیده به جوانرود، مه غلیظی همه جا را در خود پوشاند. راه دیده ... ادامه متن »
باد و خاک و معلم
یک: یکی از تابلوهای عاشقانه ام با من بود. صبح زود رسیدم زاهدان. رمضان بود و خیلی ها خواب بودند. مرا اما کار با بیداران بود. من بارها و بارها به استان سیستان و بلوچستان سفر کرده ام. و از نزدیک با زیر و بمش آشنایم. آن روز دو ساعتی در خیابان های زاهدان پرسه زدم. آنچه را که از ... ادامه متن »
سلام بر خاوران
یک: در گورستان ” صالح آباد” ایلام، مزار شهدا را دیدم که با سنگهای گرانقیمت، فرش و آذینش کرده اند. ایلام در هشت سال جنگِ بی خردانه، سخت آسیب دید و بی پناه ترین و ناب ترین جوانان و مردان و زنانش بخون غلتیدند. در آنجا به شهدا سلام گفتم. به عزیزانی که می شد با بکار انداختنِ مختصری خرد، ... ادامه متن »
طعم تُرشِ تنهایی
یک: من در سفر به ایلام، طعمِ ترشِ تنهایی را چشیدم. شاید از این روی که: به طعم تلخِ تنهایی پشت کرده ام از سالها پیش. تلخیِ تنهایی به این است که شما در تنگنایی گرفتار آمده اید بی هیچ پناهی و پشتی و فریاد رسی و آینده ای. تسلیمِ محض. بی هیچ تحرکی و بی هیچ اشتیاقی برای تحرک. ... ادامه متن »
باز گشتِ اجباری به تهران
شب شاید ساعت یازده بود که درِ اتاق به صدا در آمد. دو مـآمور ارشد انتظامی بودند. گفتند: بیرون بیا. رفتیم و در لابی هتل دالاهو – که یک هتل معمولی است – نشستیم به صحبت. سخن مآموران این بود که: خودت راهت را بگیر و از استان خارج شو. بعدها دانستم این مآموران تحت فشار نمایندگان مجلس و دستگاههای ... ادامه متن »
سخنی با آیت الله های شیعه
یک: صبح با اتومبیل های کرایه از ایلام رفتم به شهرستان دره شهر. شما این جاده ی ایلام به دره شهر را جاده ای در امتداد عبور از قشنگی های محض طبیعت بدانید و حتماً هرطور شده از آن بگذرید تا از این که ایرانی هستید و ایرانتان یک چنین محشری از زیبایی با خود دارد، در پوست نگنجید. تمامیِ ... ادامه متن »
تربیت
دیروز عصر در خیابان های شهر ایلام پرسه می زدم. مرا در باره ی استان ایلام گفتنی های فراوانی است که خواهم گفت یک به یک. در این نوشته بنا دارم به یک رنجِ بنیادین اشاره کنم. می گویم: وقتی خودِ وزارت اطلاعات یا سپاه به توزیع و ترانزیت مواد مخدر مشغول بوده اند و اکنون نیز متعمدانه از این ... ادامه متن »
ای ایلام ای مرز پر گهر
یک: پنجشنبه ای که گذشت رفتم پای درس جناب ” کریم زمانی”. ایشان محققی نام آشنا و دانشمندی وطن دوست و ادیب و فرزانه ای صاحب سخن و درختی خوش منظره و پر محصول اند. مورخ اند و قرآن پژوه و مفسر مثنوی. آن روز از مثنوی می فرمودند. پیشنهاد می کنم این استاد فرزانه را دریابید و از خرمنِ ... ادامه متن »
اعترافوندن!
یک: چندی پیش رفتم بابل. با همسر و دخترم. تا به سهم خود از ” کمیل نظافتی” تشکر کنم. کمیل، این طلبه ی جوان و لاغر و چهل کیلویی، کاری کرده بود کارستان. بی آنکه هیاهویی بپا کند، یکی از کلیه هایش را داده بود به پسرک خردسال و بی نشانی به اسم سجاد. طلبه ی جوان با آن که ... ادامه متن »