سر تیتر خبرها

آرشیو بخش: یادداشت های قدمگـاه

عضویت در دریافت فید<

امروز ساعت پنج عصر، قدمگاه جدید

گرچه اوضاع و احوال داخلی کشورمان و نیز اوضاع غزه و شهرهای شمالی عراق بسیار نامساعد و بحرانی است، من اما از امروز دوشنبه در قدمگاه جدید، فصل تازه ای از اعتراض های خود را پی خواهم گرفت. این روزها درست سه سال است که برادران سپاه تعدادی از وسایل حرفه ای مرا بار کرده اند و برده اند و ... ادامه متن »

نشانیِ قدمگاه جدید

یک: من از روز دوشنبه سیزده مرداد به بعد، هر روز ساعت پنج بعد از ظهر، یکی دو ساعت در این مکان قدم خواهم زد: خیابان طالقانی – مقابل درِ اصلیِ سفارت سابق آمریکا. نیز این بگویم که پنجشنبه ها و جمعه ها و روزهای تعطیل را تعطیل خواهم بود. این مکان شاید مقرّ فکریِ سپاه باشد. یا شاید جایی ... ادامه متن »

قدمگاه جدید – مقابل سپاه

من از روز یازده مرداد در قدمگاه جدید حاضر خواهم شد و برای پس گرفتن اموالم از سپاه، اصرار خواهم کرد. در مدت سه سالی که سپاه اموال حرفه ای مرا بار کرده و برده، بارها به مجاریِ قانونی مراجعه و اموال برده شده ی خود را مطالبه کرده ام اما نتیجه ای نگرفته ام. بعد از آنکه نود و ... ادامه متن »

قدمگاه و روز پایانی

دوشنبه نوزده خرداد – روز نود و چهارم یک: از روز قبل، همه چیز برای تحویل اموالم مهیا بود. دو بار زنگ زده بودند که فلان ساعت بیا و دیر نیا. امروز صبح، بعدِ کلی معطلی رفتم اجرای احکام دادسرای اوین. جایی که باید لوازمم را تحویل می گرفتم. کیس های کامپیوترها را آوردند و چیدند روی هم. با دل ... ادامه متن »

بله، گرفتم اموالم را بعدِ چهار سال و نیم!

من امروز، قلم به قلمِ اموالم را پس گرفتم. البته اموالی را که در اختیار اطلاعات بوده در این چهار سال و نیمِ گذشته. که پس گرفتنِ اموالِ بُرده شده توسط سپاه داستان دیگری دارد که سُرایشِ داستانش ازهمین شنبه ی آینده شروع می شود. امروز درهمان راهروی اجرای احکامِ دادسرای اوین، نگاهی به ریخت و قیافه ی کامپیوترهایم انداختم ... ادامه متن »

گرفتم !!!

تنها این را بگویم که: اموالم را پس گرفتم. امروز از ساعت پنج در قدمگاهم. این آخرین روز حضور من جلوی وزارت اطلاعات است. شباهنگام خواهم نوشت که چه شد و قرار است چه بشود در قدمگاه بعدی که به سپاه مربوط است. این عکس را در حین پایین آمدن از شیب زندان اوین از خود گرفتم. باد می وزید ... ادامه متن »

دو سوی یک جاده ( روز نود و سوم)

یکشنبه هجده خرداد – روز نود و سوم یک: هنوز تن پوش سپید را به تن نکرده بودم که بانویی چادری آمد و با چهره ی خندانش سلام گفت و مرا با سخنِ نخستِ خویش به با غستانی از لحنِ خوشِ گویش اصفهانی کشاند که قدمتی چند هزار ساله دارد. فردی از امام صادق پرسید سفر به مکه برای انجام ... ادامه متن »

مثل این که خبرهایی در راه است!

دیروز بانویی از دادسرای اوین به تلفن خانه و امروز به تلفن همراهم زنگ زد که بیایید اموالی را که اطلاعات از شما برده تحویل بگیرید. گفتم: پس اموالی را که سپاه برده چه می شود؟ بانو که متین و با ادب صحبت می کرد، گفت: آنها را هم داریم پیگیری می کنیم. قرار شد فردا بین ساعت 9 تا ... ادامه متن »

نخبگان رفتند! (روز نود و دوم)

شنبه هفده خرداد – روز نود و دوم یک: شاید ده دقیقه ای از حضورم در قدمگاه نمی گذشت که هفت نفر – به فاصله ی کمی از هم – سر رسیدند. نخستین شان دوست قدیمی ام بود. که مرا به سایه ی خانه ی مرد ویلیچری کشاند که مدتهاست از این مرد ویلیچری سراغی ندارم. بحث سرِ این در ... ادامه متن »

80 queries in 1089 seconds.