سر تیتر خبرها

نجواهای روز به روز ماه مبارک رمضان با صدای محمد نوری زاد(11)

خدایا اکنون جمعی از پسران و دختران ما بی هیچ گناه در زندان اند.بله ، بی هیچ گناهی!…

خدایا ظلم در جامعه ی ما بی واهمه جولان می دهد و عربده می کشد.جوانان و مردان و زنان بی گناهی که اکنون زندانی اند ، دیر یا زود آزاد خواهند شد امّا با سینه هایی پر از نفرت و با پرسش هایی تند که بزرگان جامعه از پاسخ بدان ها ، در خواهند ماند…

خدایا در این روز یازدهم سفره ای انداز به بزرگی آسمان و همه ی پسران ما را و همه ی پسران دنیا را در اطراف این سفره بنشان.دوست داریم پسران ما ، از این سفره خوردنی های متفاوت تناول کنند ، مثل شایستگی ، مثل پاکی ، مثل هوشمندی ، مثل ادب ، مثل شادمانی و پایکوبی و محبت و امید و مثل علم – دانایی.

دوست داریم پسران ما که از پای این سفره برخواستند ، لبریز از تو باشند و ببینیم که نور در جست و جوی صورتشان است و آسمان با همه ی بزرگی اش ، مشتاق سینه های فراخ شان.

خدایا اکنون جمعی از پسران و دختران ما بی هیچ گناه در زندان اند.بله ، بی هیچ گناهی!

و کیست که نداند زندانی کردن بی گناه ظلم است و ظلم ، ریشه ی ظالم را ، هرکس که باشد ، بیرون می کشد.

خدایا ظلم در جامعه ی ما بی واهمه جولان می دهد و عربده می کشد.جوانان و مردان و زنان بی گناهی که اکنون زندانی اند ، دیر یا زود آزاد خواهند شد امّا با سینه هایی پر از نفرت و با پرسش هایی تند که بزرگان جامعه از پاسخ بدان ها ، در خواهند ماند.

خدایا این خشم ها را ، این کینه ها را و این نفرت های پسران و دختران و مردان و زنان مارا به سرانجام نیکو ، هدایت فرما.


لینک غیرمستقیم شماره 1 (MP3 باکیفیت بالا ، 5MB )

http://www.4shared.com/audio/A1YPUaEg/_2__RAMEZAN_11__nurizadnet_.html

لینک غیرمستقیم شماره 2 (MP3 با کیفیت پایین 992KB )

http://www.4shared.com/audio/ImnEuh7V/RAMEZAN_11__nurizadnet_.html

در صورت تمایل دریافت فایل های صوتی و آخرین مطالب در جیمیل خود ، می توانید در جی گروه سایت رسمی عضو گردید.

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

3 نظر

  1. اگر برای بقیه نجواها هم فایل با ظرفیت کم بگذارید متشکر می شویم

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

77 queries in 0834 seconds.