سر تیتر خبرها

گل ها و سیم خاردارها 3 (دکتر میردامادی)

درباره دكتر سيد محسن ميردامادي

من دكتر ميردامادي را پيش تر مي شناختم ؛ اما هرگز با او روبرو نشده بودم . او در ذهن معيوب من ؛ يكي از كساني بود كه نه ايران را و نه آينده ي آن را ؛ دوست ندارد .  ظاهرا بايد اين ذهن معيوب ؛در زندان ترميم مي شد . در جايي كه آدمها ذات خود را ” رو” مي كنند . و يا فرصت براي ابراز آن ذات پنهان ؛ نسبت به بيرون از زندان ؛ فراهم تر است .

دوسه روز در بند 209 زندان اوين به اعتصاب غذاي سختي فرو رفتم . بيشتر بخاطر نحوه ي برخورد نگهبانان بند ؛ كه نوشته هاي مرا ربوده بودند و در برابر اعتراض هاي من ؛ كه تنها خواستار ديدار با افسر نگهبان بودم ؛ در كمال خونسردي ؛ و پنچ نفره ؛ مرا از زمين بلند كرده و بر زمين گرم سلول كوفته بودند .

خبر ضربه اي كه به سرم خورده بود و ديد چشمانم را تار ساخته بود و خراش هايي كه به كتف و بازويم نشسته بود ؛ به بيرون از زندان درز كرد و مسئولان زندان را متوجه حضور من در جايي كرد كه نبايد آنجا مي بودم . آنان با شتاب نگاهي به تبصره ها و بندهاي خاك خورده ي قانون خود انداختند و ديدند فلاني با وجود آن كه راي محكوميتش در دادگاه  صادر شده اما هم چنان در بازداشتگاه وزارت اطلاعات است .

خلاصه اين كه شبانه و با هزار منت مرا به بند عمومي منتقل كردند . در آنجا به دوستاني برخوردم كه تماشاي جمال مبارك آنان ؛ حال ناخوش مرا جلا بخشود . مثل : حمزه كرمي ؛ مثل : مجيد توكلي ؛ مثل : سيد حسين مرعشي ؛ مثل عماد بهاور ؛ مثل : محمد رضا رجبي ؛ مثل : آرمان رضا خاني . و خيلي هاي ديگر .

دو روز از حضورم در بند عمومي (اندرزگاه هفت) نمي گذشت كه جمال مبارك دكتر ميردامادي را ديدم كه در كت و شلواري بسيار شيك و چمداني سفري در دست ؛ بي هاي و هوي به همان سالن پنج – كه ما آنجا بوديم – داخل شد . خبر ورود او زود در ميان همه پيچيد و شادماني ما را مضاعف كرد . او را در اتاق آقاي مرعشي اسكان داديم . در اين بند ؛ كه عمدتا به زندانيان مالي تعلق دارد ؛ حضور هفت هشت ده نفر زنداني سياسي خالي از لطف نبود . تختي را بچه هاي مالي ؛ بزرگوارانه براي دكتر ميردامادي خالي كردند و او درست در مقابل تخت آقاي مرعشي خانه كرد .

ظاهرا در عروسي يكي از پسران آقاي ميردامادي ؛ عكسي از سران فتنه ؛ آنهم با چهره هايي خندان در اطراف يك ميز ؛ كام دوستان را تلخ كرده و او را كه در مرخصي به سر مي برده ؛ به زندان باز آورده بود .

دكتر ميردامادي يك گل است . من به جرات مي گويم : فردي چون او ؛ يك نقطه ضعف كوچك اگر در پرونده داشت ؛ وزارت اسلامي اطلاعات ما ؛ آن را تا خود خورشيد بالا برده بود . مشكل بزرگ دوستان اطلاعات ما  در اين است كه نقطه ضعفي از اين گل دوست داشتني نيافته اند . و شايد علت اين كه جرايمي چون : اقدام عليه امنيت ملي ؛ شركت در راهپيمايي غير قانوني ؛ تباني و مشاركت عليه نظام ؛ و اتهاماتي كه در غرب كافر ؛ همگان را به غش غش خنده وا مي دارد ؛ در اين يك سال و چند ماه گذشته سرزمين ما ؛ مظهريت مضاعف پيدا كرده ؛  در اين است كه مدركي و سندي كه محكمه پسند باشد ؛ در اختيار دوستان نيست و آنان براي زنداني كردن و چزاندن مخالفان بالاخره به لطايفي بايد دست ببرند و قوانيني خلق كنند.

دكتر مير دامادي را فردي فهيم ؛ صبور ؛ مطلع ؛ صاحب تحليل هاي درست ؛ دوستدار وطن ؛ مسلمان ؛ دوستدار انقلاب و سرنوشت آن ؛ و يك پدر و مشاور خوب و موفق يافتم . ايكاش ما را آنچنان رشدي بود كه از مردان صاحب تجربه ي خود ؛ گرچه مخالف ما ؛ بهره مي برديم .

متاسفانه ما ؛ در اين افسوس بزرگ بايد همچنان بگدازيم كه چرا با برآمدن يك جمعيت سياسي ؛ جمعيت هاي با تجربه ي ديگر ؛ به قهقرا رانده مي شوند ؟ شايد اين خصلت كشورهاي رده ي چندم جهان سوم است كه مردان سياست ؛ هنوز به بلوغي از رشد دست نيافته اند كه از انرژي رقيب ؛ براي توسعه و ترقي جامعه و منافع ملي آن بهره ببرند .

دكتر سيد محسن ميردامادي ؛ دوستي پرانرژي ؛ و صاحب نظر در ميان ما است . او ؛ قد كوتاه خود را با قدم هاي ريز و تند خود جبران مي كند و در پياده روي ؛ هميشه اين ما هستيم كه بايد بدويم و به او برسيم . او به شش سال حبس و ده سال محروميت از حضور رسانه اي و سياسي محكوم شده است . اما به گمان من ؛ اين جامعه ي محتاج و كم خرد ما است كه  خود را به بي نيازي از تخصص او محكوم كرده است .

يك روز به دكتر سيد محسن ميردامادي گفتم : بزرگوار ؛ دعا كنيم خداي خوب ؛ اين روزهاي زندان مارا به حساب كفاره ي گناهان ما رقم بزند . روزهايي كه خلاف و گناه و بي عدالتي را ديديم و به اميد آينده اي بهتر و مصلحتي نافرجام ؛ سكوت كرديم و از كنارهمه ي  آنها گذشتيم . و او ؛ سري به تاسف تكان داد و سخن مرا تاييد كرد .

محمد نوري زاد –  هجدهم خرداد سال هشتاد و نه – زندان اوين – اندرزگاه هفت

اكنون دكتر سيد محسن ميردامادي در بند 350 زندان اوين ؛ زنداني  است . در كنار يك صد و پنجاه نفر زنداني ديگر كه هر كدام در جايگاه خود يك ميردامادي بزرگ هستند . بي هيچ گناه ؛ و بي هيچ چشم اندازي از سلامت قانون .

89/5/27

پانوشت: هم اکنون دکتر میردامادی در بند 350 اوین بسر می برند و از مکان فعلی جناب دکتر نوری زاد که بدلیل نامه آخر ایشان به رهبری 2 روز است به اوین بازگشته اند خبری در دست نیست.

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

3 نظر

  1. چه قدر بعضی ها حقیرند
    دکتر نوری زاد را به زندان برگرداندند تا دیگر ننویسد
    ولی هنوز نفهمیده اند که گل اگر خدا بخواهد حتی بر سینه ی سخت ترین سنگ ها نیز می روید و هیچ کس جلودارش نیست
    درود بر زندانیان سر افراز و سربلندمان

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

72 queries in 0816 seconds.