سر تیتر خبرها

شیعیان یمن ، مردم ایران !

این که بزرگان دینی ما نسبت به وضع شیعیان یمن و مسلمین جهان نگران باشند ، مزیتی است که جانبداری ما را از همطریقانمان ابراز می کند . اما اگر یک نامسلمان از خدا بی خبر ، از آنسوی دنیا فریاد برآورد که : مرا هم ببینید و نداری و مظلومیت مرا نیز به رسمیت بشناسید ، یک آرزویی است که بعید می دانم به این زودی ها به فهم دینی ما راه یابد . روی سخن من در این مقال ، به کارکرد معرفتی مراجع و علمای دینی خودمان مربوط است . این که : چرا برای برخی از اینان ، نگاه به دوردست ها ، مطلوب تر از نگاه به زیر پاست ؟

مراجع و علمای ما این روزها ، روزهای سختی را می گذرانند . نه می توانند هرآنچه را که برمردم رفته نادیده بگیرند و همه رخدادهای پس از انتخابات را به حساب مشاجرات خانوادگی بگذارند و با یکی دو نصیحت گذرا طرفین دعوا را به صلح و صفا بخوانند ، و نه می توانند با نادیده گرفتن آن وقایع ، دامان خود را از ترشحات خونین آن برحذر دارند.

آیت الله صافی گلپایگانی که این روزها نگران وضعیت رقت بار و کشتار شیعیان یمن اند ، در تازه ترین سخنان خود ابراز داشته اند : “خط مرجعیت، خط دین، اسلام و قرآن است و این نهاد هرگز وارد خطوط سیاسی و جناحی نمی‌شود.”

ظاهرا تا امروز این بزرگان به ما آموخته اند که سیاست از دیانت جدا نیست . و حال آنکه سیاست مورد اعتنای ما را همین خطوط سیاسی و جناحی موجود در کشور رقم می زنند . مگر این که تنها سیاستی را درست و مطلوب بدانیم که از جانب دولت و دستگاههای رسمی کشور انتشار می یابد .

ایشان در بخش دیگری از سخنان خود به ضرورت حفظ خط امام و رهبری تاکید فرموده اند : “باید محکم و استوار در حفظ آن بایستیم و این خط تا قیامت پایدار بماند.”

که البته باقی ماندن هر خط تا قیامت هرگز با ایستادن محکم و استوار بر آن خط عاید نمی شود . گذر زمان بسیاری از مناسبات را درخود هضم می کند . ایکاش ایشان بعنوان یک عالم دینی می فرمودند : ” ما برای این که تا قیامت بمانیم باید خود را با سنت های حتمی و ناب الهی منطبق کنیم و از اصرار بر چیزی که با روح اسلام منافات دارد ، وقت و عمر و نسلهای خود را در گیر زحمت و انشقاق و دربدری نکنیم . و ادامه می دادند : ما باید از تجربه های این سی سال گذشته ، نورها را ابتیاع کنیم و تاریکی ها را از خود دور کنیم .

باز فرموده اند : ” کسانی که با محوریت روحانیت حرکت می‌کنند و به دنبال اهداف اسلام باشند به هدف خود خواهند رسید” .

که باید به این بزرگوار توضیح داد که مگر در این سی سال ، ما با محوریت روحانیت حرکت نکرده ایم ؟ پس چرا به هدف های خود نرسیده ایم . و چه تضمینی دارد که در آینده ، همچنان خطاهای گذشته تکرار نشود . اصلا ما می گوییم : بسم الله ، این ریسمان اراده ما ، و این روحانیت شریف . بفرمایید ما از همین فردا چه بکنیم ؟

در باب مناقشات داخلی ، سخن درستی فرموده اند که جای امتنان دارد : “باید مسایل داخلی و مشکلات بین احزاب حل شود، زیرا دعوای داخلی به صلاح مملکت نیست و این برای اسلام و استقلال کشور خطرناک است.”

اگر توجه کرده باشید ، در سخن این بزرگان ، از لفظ “باید” استفاده بسیاری می شود . و حال آنکه این کلمه بخشنامه ای باید ، در سخن پیامبران ، همیشه در استحاله ” دعوت ” رنگ می باخته است . ایکاش بزرگان ما از خانه های خود بدر می آمدند و از همان وجه دعوتی که پیامبران خدا با دست بردن به ذات آن ، قلبها را تسخیر می کردند ، به تسخیر قلبهایی می شتافتند که امروز بسیار مشتاق تابش نور پیامبرانه اند و کسی نیم نگاهی نیز به آنان نمی کند .

سخن دیگر ایشان رو به مجلس است . و چه سخن درستی : ” مجلس باید در انجام وظایف خود استقلال داشته باشد، حرف خود را بزند و تحت فشار قرار نگیرد تا با مجلس زمان پهلوی مقایسه نگردد. “

باز می بینیم این واژه ” باید ” همچنان به تاثیر بخشنامه ای خود التماس می کند . انباشت این باید های بی مخاطب ، آسیب اولش را به گوینده سخن باز می گرداند . که مخاطبان ، سخن او و بایدهایش را می شنوند و بعد از زیارتی از حضرت معصومه و احتمالا جمکران ، با انرژی تمام ، به امتداد کار دیرین خود باز می روند و در گزارش کاری خود اسمش را می گذارند : بهره مندی از رهنمود زعیم عالیقدر ! راستی چه کسی نمی داند : مجلس امروز ما ، سفارش پذیرترین مجلس سالهای پس از انقلاب است ؟ طنز ورود رییس جمهور به مجلس و طنز خمیر شدن نمایندگان در برابر خواسته های غیرقانونی او ، خواسته یا ناخواسته ما را به مقایسه با زمان پهلوی می رماند .

من در باره این بخش از سخنان آیت الله صافی گلپایگانی اظهار نظر نمی کنم : ” اگر در زمان رژیم گذشته ، مجلس به روحانیت واگذار می‌شد، پیشرفت می‌کرد و آثار بهتری نصیب ملت می‌شد” .

حریم خصوصی مردم ، یکی از مسلمات دینی ماست که در این سالها ، همه ما آن را به شوخی گرفته ایم . حضرت ایشان نیز به این مهم متذکر می شوند : ” اگر به حفظ حریم دیگران توجهی نشود و هر کس هر کاری را که بخواهد، انجام بدهد بسیار خطرناک است و دشمن با این رفتارها به اهداف خود نزدیک می شود” .

سخن درست و منطقی و جهانی ایشان که به حقوق حتمی مردمان اشاره دارد ، بجای خود . من از این ” دشمن” ی که پای ثابت سخنان ما شده در شگفتم . که ما : آنقدر که نگران اهداف دشمن هستیم ، نگران جاری شدن یک اصل مسلم دینی و اسلامی نیستیم . این سخن ، روی دیگری نیز دارد . و آن این که : اگر پای دشمن و اهداف او در میان نبود ، رعایت حریم دیگران کیلویی چند ؟

ایشان در همین دیدار می فرمایند : ” در کشورهای اسلامی مثل افغانستان و پاکستان جنگ و دعوای داخلی منجر به قتل‌عام مردم بی‌گناه و هرج و مرج شده و این برای اسلام خطرناک است . “

که باید پرسید در داخل کشور خودمان چطور ؟ آیا هرج و مرج و کشته شدن بی گناهان داخلی برای اسلام خطرناک نیست ؟ و اساسا این اسلام کجا باید رخ نماید که ما خطراتی را که به سمت او شتاب می کنند به چشم خود ببینیم ؟

سخن پایانی ایشان خواندنی است : ” وظیفه ممالک اسلامی است به کسانی که با القاعده و طالبان و وهابیت مبارزه می‌کنند یاری برسانند، زیرا القاعده و طالبان و وهابیت قصد براندازی اسلام را دارند “.

من پیشتر نیز نوشته ام که مراجع ما نباید از حریم خود تجاوز کنند و به مختصاتی که به حوزه های رسمی حکومتی راه می برد وارد شوند . این سخن اگر از جانب یک سخنران و حتی استاد دانشگاه بود ، می شد به اسم یک نظریه آن را شنید و در باره آن بحث کرد . اما وقتی مرجعی که برای خود آمدو شدی و مقلدانی دارد ، ورودش به مباحث خطرناکی از این دست ، می تواند امنیت ملی ما را به چالش اندازد .

نمی پرسم اگر وهابیت و طالبان قصد براندازی اسلام را دارند ، خود ما با رفتار نامناسبمان ، و به اسم حکومت دینی ، در این زخم کاری ، سهم موثری داریم . اما این را می پرسم : آیا خون شیعیان یمن ، که در نامه چند روز پیش همین آیت الله صافی گلپایگانی ، مورد لطف واقع شده و از کشتارشان ، به سازمان کنفرانس اسلامی شکایت برده شده است ، به خون شیعیان و مردم سرزمین خودمان ارجحیت دارد ؟

که اطمینان دارم پاسخ ایشان آری نیست . پس چگونه باید گفت : در این ملک ، در سرزمین منحصر بفرد شیعیان جهان ، خونهایی به زمین ریخته شده اند که تکلیفشان روشن نیست و حکومت ، یعنی : متولی تامین و رعایت حقوق مردم ، هیچ مسئولیتی نیز بعهده نمی گیرد .Share This Post

 

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

69 queries in 0865 seconds.