خدایا دست مرا بگیر و از هزارهزار پیچ و خم انسانی عبورم بده. می خواهم اززاویه ی نگاه خودت به تماشای مردی بنشینم که دراوج قدرت، به قدرت پشت کرد. و درروزهای پرشکوهی که میلیونها مردم سرزمینش، صمیمانه و آرزو به دل، رو به خانه ی او هجوم آورده بودند، ومردمان جهان، درتجلیل او به سفره ی دلهای خویش دست می بردند، ناگهان از تریبونها و دوربین ها و رسانه ها و کانون های فرصت و قدرت و ثروت فاصله گرفت. مردی که هنوزمی توانست بیست سال دیگر سی سال دیگردرقله ی بی رقیب قدرت باقی بماند، همه ی هیمنه ی حاکمیت خود را مثل شیشه ای شکستنی، و مثل امانتی گذرا ، به دیگران سپرد. و خود از زاویه ای دور، به تماشای حال و روز مردم و حاکمان بعد ازخود نشست.
خدایا، تو به من نشان دادی : روزی که نلسون ماندلا، از زندان بیست و شش ساله ی حاکمان سرزمینش رها شد، باقی ماندن بردل مردمانش را برنشستن بر تخت پرمخاطره ی قدرت ترجیح داد. او، ازشانه های مردمی که به استقبالش رفته بودند، مستقیما به دل آنان راه یافت. کدام تخت پادشاهی، پایدار تر از دل مردمان؟ بدا به حال حاکمانی که قدر دل مردمان خود را نمی دانند. وبجای دل، تخت خود را برهول و هراس و خون مردمان می نشانند.
نلسون ماندلا، زیرک بود. بسیار زیرک تر ازپینوشه و قزافی و مبارک و صدام و خیلی های دیگر که به محض رسیدن به قدرت، بدان دل می بندند و کسی را برتر از خویش تحمل نمی کنند و درمسیر بلعیدن قدرت، خون ها می ریزند و خانه ها ویران می کنند و اموال مردمان می روبند.
خدایا، تو با قرآنت، و با سخنان ناب پیامبرانت، به همه ی حاکمان تاریخ آموخته ای که : اگر مشتاق بقا و ماندگاری در دل تاریخ ودل مردمان عصر خویش اند، به عدالت و انصاف ورشد، و به رعایت حقوق مردمان روی برند، واگر جز مطامع خود و مطامع خویشان خود، به چیزدیگری بها نمی دهند، بدانند و آگاه باشند که : ظلمشان پایدار نیست، وبساطشان برچیدنی ست.
خدایا تو، سرنوشت این روزهای قدرقدرت هایی چون مبارک و قزافی و صدام و بشاراسد را از این روی پیش چشم ما نمایش می دهی تا ما به سرنوشت و فردای خود بها بدهیم و از پایان کار آنان پند آموزی کنیم.
سپاس تو را که فطرت ما را مشتاق درستی و زیبایی سرشتی تا از نادرستی و زشتی روبگردانیم و طالب فردایی باشیم که از زیبایی سرشار است و از زشتی تهی. سنت های بی تردید تو ای خدای خوب، ما را به فردایی بشارت می دهند که ظلم در او به انزوا درافتاده. ودرمقابل، انصاف و داد و دانش و مهر، دراو فزونی گرفته است.
محمد نوری زاد 20/5/90
