سر تیتر خبرها

گل ها وسیم خاردارها1 (سید علیرضا بهشتی شیرازی)

افسوس من، خدایا تو خوب می دانی  نه از حضور این گل  در زندان اوین است ، بلکه من از این می گدازم که جامعه ی آنسوی سیم خاردار ما ، به شدت در مضیقه گل هایی چون “سید علیرضا بهشتی شیرازی” است ، و بدیهی است که زندانی بودن او ، فضا را برای رشد خارهای گوشت خوار آنسوی سیم خاردار فراخ می کند.

پیش از آغاز سخن :

در زندان که بودم ، تعدادی از نوشته های خود را (پنج مطلب) به دوستی که نمی شناختمش سپردم تا آنها را در بیرون زندان به من برساند . این نوشته ها ، یکی ” تقاضای محمدنوری زاد از رهبر” بود ، که در آن به یک تقاضای شریف از رهبرگرامی مان پرداخته بودم ، و چهار نوشته با عنوان کلی ” گلها و سیم خاردارها ” که درآنها به معرفی عده ای از زندانیان هم بندم اشاره شده بود .

از زندان که بیرون آمدم ، تلاش من برای دستیابی به آن نوشته ها به جایی نرسید . تا این که درتاریخ 89/5/22 همه ی آن پنج مطلب به دستم رسید . با نگاهی به نوشته های : ” گلها و سیم خاردارها ” ، دیدم ، گرچه طعم این نوشته ها از داخل زندان ، مطلوب تر می بوده است اما اکنون که بیش ازدوماه از زمان نگارش آنها می گذرد ، هنوز ظرافت های بطئی این نوشته ها  خواستنی و در خور اعتناست . شماره ی یک گلها و سیم خاردار ها  به معرفی ” سیدعلی رضا بهشتی شیرازی ” مربوط است . این نوشته در همان ایام زندان ، به بیرون داده شد و در برخی از رسانه های خبری منعکس شد . اکنون ، با همه ی احترامی که به جناب ” سیدعلیرضا بهشتی شیرازی ” دارم ، مجددا به انتشار آن مبادرت می ورزم و در ادامه ، به گلهای دیگر زندان اوین می پردازم :

گلها و سیم خاردارها – شماره ۱

من تلاش می کنم هراز گاه ، از گلهایی که این روزها محبوس در اوین هستند برای شما بنویسم . گلهایی که برای تعریف آنها از همه ی صداقت خود بهره می برم . چرا که  دلیلی نمی بینم خاطره ای از زنبق و گل سرخ را بر کفتاری بار کنم که خود پایمال کننده ی گلهاست .

اولین گل سرخ معطری که در اوین اراده تعریف آن را دارم “سید علیرضا بهشتی” است . این گل ، آنقدر معطر و زیبا و پاک نهاد است که هر آدم گل نفهم و گل گریزی را شیدای خود می کند. معتقدم با پاکی، با صداقت، با درستی، با شرافت و شرم، جاذبه ای است که بر ناخودآگاه مخاطب اثر می گذارد ، و طرف مقابل را دربرابر بزرگی اش به تمکین و احترام وا می دارد.

سید علیرضا بهشتی ، هیچ نسبتی با شهید بزرگوار، “بهشتی” معروف ندارد . گرچه وی ، هم نام سید علیرضا بهشتی ، فرزند گل  “شهید بهشتی” است ، اما گل آن سوی سیم خاردارها ، با گل این سوی سیم خاردار ، نسبتی ندارد.

خود زندانیان برای فهم ساده تر، یک پسوند  ” شیرازی” به انتهای شهرت گل مورد نظر من افزوده اند.

سید علیرضا بهشتی شیرازی، ۵۰ ساله، اکنون در سالن ۴ اندرزگاه ۷ زندان اوین، زندانی است. (درزمان نگارش این مطلب وی در آنجا بود) بیش از ۲۰ جلسه بازجویی را در شرایط سخت پشت سر گذارده و هیچ خطایی جز ویرایش چند بیانیه ی ستاد میرحسین موسوی بر او بار نکرده اند.

افسوس من، خدایا تو خوب می دانی  نه از حضور این گل  در زندان اوین است ، بلکه من از این می گدازم که جامعه ی آنسوی سیم خاردار ما ، به شدت در مضیقه گل هایی چون “سید علیرضا بهشتی شیرازی” است ، و بدیهی است که زندانی بودن او ، فضا را برای رشد خارهای گوشت خوار آنسوی سیم خاردار فراخ می کند.

سیدعلیرضا بهشتی ، تنها جرمش ، بی جرمی است . من در او ، در رفتار و سخنان او ، کاستی ای که نشان از درون نازیبای او باشد ، نیافتم . به همین دلیل است که او را گلی در آنسوی سیم خاردارها لقب داده ام . او ، دوست دیرین آقای میرحسین موسوی است . و به همین دلیل : گروگانی است تا مگر دیگران حساب کارخود بکنند . تا کنون دادگاهی برای وی تشکیل نشده است . او را دوبار به دادگاه برده اند و بی دلیل – که البته دلیلش را می شود فهمید- دادگاه او را به تعویق انداخته اند .

سیدما ، با چهره ای عطوف و مهربان ، و چشمانی به سبزی جنگلهای شمال ، و لبانی که همیشه آنها را متبسم دیده ام ، تمثیل موکدی از : دربند بودن یک بی گناه است . سیدما ، سه فرزند دارد . یک پسر و دو دختر . ومن که خود را جای زندانی کنندگ%Share This Post

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

8 نظر

  1. محمدآقا .درود و تعظیم قلبی مرا بپذیر .من تمام نوشته ها و نامه هایت را مشتاقانه میخوانم .این کلمات و جملاتی که مینویسید آتش بر جانم می اندازد.آتشی از درون بخاطر صداقت حرفه ای و درون زلال و متعهدت.از برنامه جهاد سازندگی که مجری آن بودید چهره و قلمتان در ذهنم مانده است.خدا نگهدارت باشد ای گل عزیز که متواضعانه در راه آزادی مبارزه میکنید .به امید آزادی تو ومیهن عزیزمان ایران

     
  2. به امید ازادی این عزیز

     
  3. سلام عرض می کنم. خیلی زیبا و موجز بود این تعریف شما و قطعاً حال و هوای آنجا که نشستی و نوشتی را به خواننده منتقل می کند. تحسین می کنم فکر آزاد و آزادمردی ات را.

     
  4. ممنون از این کاری که شروع کردید

     
  5. سلام جناب نوريزاد عزيز.مثل هميشه عالي ودرست توي خال زديد.امروز سحر حرف از دولتي بود كه اگر ميبود چه ها ميشد واي خدا دلم هواي شور و طراوت سال پيش را كرد.اچه اميدها كه بك شبه نااميد شدند چه روياها كه يك شبه مبدل به كابوس چهارساله شد.چقدر دلم براي يك ذره شعور خالي از شعار تنگ است چقدر براي صداقتي از جنس نور .ولي باخود مي گويم شايد اينگونه بهتر باشد بگذار مردم خود سرشان سخت ي سنگ را احساس كنند بگذاربه جايي برسيم كه براي جرعه اي ارامش و صفابه التماس بيفتيم تا قدر خيلي چيزها را بشناسيم وبدانيم.خود من امسال به بلوغي دست يافتم كه ان را با خيلي چيز ها عوض نميكنم اما كاش حقيقت به اين تلخي كام ما را نميگزيد كاش اينهمه پلشتي را يك جا تجربه نميكرديم و كاش اينهمه كفر نعمت نميديديم .كاش لذت حضور صداقت وكارداني وتعهد را با تمام وجود در اغوش ميكشيديم وحالا رمضان چه صفايي داشت وقتي محمد نوريزاد ها همه ي خود را انچه كه هست به مردم شريف عرضه ميكردند و همه جا پر ميشد از عطر زيبايي و دانايي كه مشام هر جويندهاي را سيراب ميكرد .آنگاهي كه خدا بار ديگر به خود افرين ميگفت كه اينهمه خوبي را يكجا سر كشيده ايم و نجواي دلمان چيزي فراتر از شكايت از زمانه بود .كاش خدا ظرفيت اين حد از خوشبختي را به ملت ما عطا كند .به راستي كيست كه جوابگوي عمري در حسرت بودن يك نسل باشد؟كاش خارها هيچگاه جوانه نميكردند

     
  6. محمد جان سلام
    بدون شک نوشته های زیبا و کلام گویایت، در این اوضاع وانفسا هدیه و موهبتی است به همۀ کسانی که به نا حق بر آنان ستم رفت. همواره به دوستان می گویم که اگر در وجود آقایان ، اندک وجدانی وجود داشت باید با شنیدن و خواندن مقالات و نامه های شما ، از شرم و خجالت آب می شدند و در زمین فرو می رفتند اما زهی بی شرمی و خیال باطل که کماکان بر طبل نادانی خود می کوبند.

    ضمنا خواستم پیشنهاد کنم که خوشحال خواهیم شد که در خصوص واژه هایی نظیر بصیرت ، فتنه و … که این روزها توسط آقایان به سرقت گرفته شده نیز با قلم شیوای شما مطلبی داشته باشیم. با آرزوی سلامتی برای شما عزیز

     
76 queries in 0794 seconds.