سر تیتر خبرها

اعتراف می کنم : من عکس امام را پاره کردم !

من شخصا مسئولیت پاره کردن عکس امام را به عهده می گیرم تا هرآنچه قرار است در این هفته و هفته آینده اتفاق بیفتد تکلیفش از همین حالا مشخص باشد .
اعتراف می کنم که :

من شخصا مسئولیت پاره کردن عکس امام را به عهده می گیرم تا هرآنچه قرار است در این هفته و هفته آینده اتفاق بیفتد تکلیفش از همین حالا مشخص باشد .

اعتراف می کنم که :

خطا کردم . احساساتی شدم . وقتی دیدم هرکدام شما یک چیزی از امام را پاره می کنید ، من هم بچگی کردم و عکس امام را پاره کردم . دیدم شما طومار سپاه و بسیج و عزت امام را پاره کرده اید ، من به عکس او بسنده کردم .

دیدم شما نقشه راه امام را که حرمت نهادن به مردم و کرامت یک یک آنان در آن بود و هست ، پاره کرده و پاره می کنید ، زورم به عکس امام رسید .

دیدم شما وصیت نامه امام را که در آن به خیر وخوبی و عزت و سربلندی برای ایران و ایرانی تاکید شده ، پاره می کنید ، سهم من همان عکس امام شد.

من با چشم برزخی خدا داده ام جمال مبارک امام را دیدم که به قیل و قال شما تبسم می کرد . و صدای دلنشین او را شنیدم که از یک بلندی برسرشما فریاد می زد و می فرمود : ای همه شما که برای پاره شدن عکس من گریبان می درید ، آن روز که فرزندان مرا به جرم اعتراض آرام به نتیجه انتخابات به گلوله بستند و خونشان برزمین ریختند ، چرا کفن نپوشیدید و به اسم توهین به عقل و اسلام و راه خمینی ، به شعارگویی های تند و پرتنش نپرداختید ؟

اصلا من خودم ، روح الله الموسوی الخمینی ، به محمد نوری زاد گفتم : برو و عکس مرا پاره کن تا خدا و عقل و تاریخ و آینده به شوربختی جماعتی بنگرند که استعداد خلق یک دروغ ساده را نیز ندارند .

در کشوری که فراورده های فکری و سیاسی و معرفتی و اجتماعی و فرهنگی امام توسط برجستگان حکومت به شوخی گرفته می شود ، پاره شدن عکس امام ، احترام به اوست .

من از این مضحکه ای که دوستان بپاکرده اند ، دو گرایش برآورده ام . که دومی برای اولی بستر سازی می کند . یک : احساس خطر دوستان . و دو : نیاز دوستان به عوام . که یعنی اگر در این سالهای پس از انقلاب ، صداو سیما و منبریان و مداحان ما بر رشد مردمان اصرار می ورزیدند ، امروز نمی توانستند به ضرب یک چنین ترفند کودکانه ای ، عوام را بخاطر پاره شدن یک عکس به خیابان آورند و در نقطه مقابل ، بخاطر کشته شدن جوانانمان در خانه نگهشان دارند . احساس خطر دوستان که به داستان مفصلی خیمه بسته است . حتی تصور برکناری مصدر نشینان نیز رعشه بجانشان می اندازد ، چه برسد به واقعیتی که چهار نعل پیش می تازد .

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

4 نظر

  1. نمیدانم تقاص خونهای بیگناه ریخته جوانان پاکدل است که حال این گونه باید پس بدهند ….آیا نفرینهای عمیق مادران زجر کشیده است که سالها فقط از پشت میله های زندانها شاهد بدنهای نحیف و زجر دیده فرزندانشان بودند به اتهامهای واهی اقای نوری زاد باز از اینکه همدرد ملت شده اید متشکریم و رویتان را بوسه باران می کنیم

     
  2. Aghaye Noorizad kodoom emam? hamuni k fert o fert dastoore ghatl o edaam midad? gooya hafeyeze shoma ham khub kar nemikonad ya alan nemisarfad k kar konad

     
  3. جناب نوری زاد! اگر آنچه اکنون در زندان های جمهوری اسلامی می گذرد ناصواب و باطل و ضد بشریت است که هست. درست همانند همین اتفاقات در دهه 60 هم در زندانهای جمهوری اسلامی رخ داد. درست در زمانی که امام شما بر مسند قدرت مطلقه تکیه داده بود. تمنا می کنم سعی نکنید خمینی را پاک جلوه دهید.

     
  4. آقای نوری زاد با وجود احترامی که برای شما بواسطه ی ایستادگی در برابر جباران حاکم بر کشورم قائلم باید بگویم برادر گرامی هنوز سوراخ دعا را نیافته ای. اگر کرامت انسان در رژیم منحوسی که با دست خود بنا کردیم ارزش داشت بیش از 4 هزار نفر، آنهم به جرم های مسخره در تابستان 67 با جوخه های اعدام سپرده نمی شدند. چه کسی مسئول اصلی این قبیل کشتارهاست که اوج آن را در تابستان 67 دیدیم؟ چرا از پذیرش حقیقت طفره می روید؟ تفاوت شما با ستمگران حاکم چیست که آنها نیز از پذیرش حق امتناع می کنند؟ آیا کشتار سال 67 از منظر شما توجیه شرعی و عقلی دارد؟ آیا نمی دانید که هر کس در ظلم ظالمی ولو به یک لبخند شراکت کند شریک جرم اوست؟ پس چگونه می توانید خونهای به ناحق ریخته ی فرزندان این مردم را پایمال کنید و اگر امثال این نابخردی ها و بهتر بگوییم بی دینی ها و سفاکی ها را قبول ندارید چرا دایم از دوران طلایی … سخن می گویید؟ اگر دوران طلایی شما امثال کشتار 67 باشد من به دین شما کافرم و معاویه و یزید را روسفید تر از جمهوری اسلامی که از ابتدا نه جمهوری بوده و نه اسلامی برتر می دانم، شما خود دانید. مولای حق طلبان علی نگهدار مؤمنان

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

72 queries in 0821 seconds.