اشاره: سالها پیش، شاید سال 85 یا 86 بود که محمد نوری زاد به دعوت دانشجویان دانشگاه امام صادق به سخنرانی درباب مسائل فرهنگی دعوت شد. مرور محتوایی این سخنرانی شاید از این روی قابل اعتنا باشد که ما همچنان گرفتار طایفه ی گسترده ای از مسئولان پخمه ای هستیم که در هیبت کارشناسان بی بدیل، به کندن پوست از تن حیثیت ما مشغولند. “سمفونی ایکاش های من” اولین مطلبی است که نویسنده درآن به رویکردی متفاوت تاکید می ورزد. از باب تجدید خاطره ی آن روزهای تلخ، این نوشته را بازخوانی می کنیم.
باورم بر این است كه شانه به شانه تهاجم فرهنگی، بایستی به پخمگان فرهنگی نیز پرداخت. چرا كه تهاجم تا سفره و جولانگاهی برای خودنمایی و تاخت و تاز نداشته باشد، مار بی دندانی را ماند كه هیبت پوك و هیولاگونگی او، بیش از خوف و خطرش عرض اندام میكند.
پخمگی خصلت متدوالی است كه تنها از حوزه فرهنگ سر بر نمیآورد بلكه در سایر حوزهها نیز میشود سراغش را گرفت؛ مثل پخمگان اقتصادی، پخمگان سیاسی و حتی پخمگان هنری! دامنه ی حضور پخمگان را تا هر كجا میشود گسترش داد حتی تا كاخ سفید و بوش، رئیس جمهور آمریكا! منتها بوش، نه كه پشتش به زیركی سازمان سیا گرم است، با صورتكی آراسته، پخمگیاش را میپوشاند. شناسایی پخمگان فرهنگی اما چندان دشوار نیست. همچنان كه شناسایی سایر پخمگان نیز به سادگی میسر است. از باب مثال یك اشاره مختصر به پخمگان اقتصادی میكنم و باز میگردم به حوزه فرهنگ.
یادتان هست داستان ارز در یك مقطعی مرتب دست به دست میشد؟ یك روز دولتی، یك روز نیمه دولتی، یك روز شناور، یك روز یك وجهی، روز دیگر دو وجهی، یك روز با واسطه، روز دیگر بی واسطه؟ و حتی فروش بیدلیل پنج هزار دلار به هر كس و به هر دلال کارکشته؟! پشت هر كدام اینها ممكن است یك بغل تحقیق و مطالعه و كارشناسی بوده باشد. اما نه كه ذات این رفتارسطحی و کودنانه، پخمگیست، پس بنا به ضرورت، صورتكی از مطالعه و تحقیق و كارشناسی به صورت میبندد! عین همین پخمگی را امروز در داستان بنزین و خودرو و فرش و صنایع دستی و آلودگی هوا و اینجور چیزها ردیابی كنید.
اجازه بدهید به همین اشارت شتابزده بسنده كنم و به حوزه مورد علاقه خودمان باز گردم؛ چرا كه اگر ریسمان اراده قلم را رها كنم، سر از حوزههای معرفتی و مدیریتی و سیاسی و هنری در میآورد و كار خدای ناکرده به جاهای باریك میكشد! اما در حوزه فرهنگ، پخمگان برای خود عوالمی دارند. آنقدر از صورتك نجابت و سربه زیری و فهم و درایت و درستی بهره میبرند كه مگر با كنجكاوی و دقت و خیره شدن به اجزای رنگ آمیزیشده صورتكشان بشود به ذات مخفی آنان پی برد. اول چیزی كه پخمگان فرهنگی، همچون مجسمه تراشان ماهر میتراشند، یك دشمن بدهیبت و موذی و مزاحم و قسم خورده و خنجر به دست است. این دشمن، كاركردهای متنوعی دارد. اولین بهرهای كه پخمگان فرهنگی از این مجسمه پلشت و نابكار میبرند، شكستن كاسه و كوزهها بر سر اوست. با ظهور ابتداییترین بیلیاقتیها و شكستها، به چالاكی مجسمه مفلوك را پیش میكشند و با توپ و تشر ناسزایش میگویند و آبروی نداشتهاش را در محافل خصوصی و عمومی میبرند.
این پخمگان، همانگونه كه گفتم، همه جا هستند. حتی در آمریكا! پخمگان آمریكا نیز به اول چیزی كه متمایلند بر آوردن یك دشمن گوش به زنگ و قدرتمند است تا هر وقت اوضاع جوی و سیاسی و اقتصادی اقتضا كرد، همچون كیسه بكس، به جانش بیفتند و خود را تخلیه كنند و فهم مردمان خود را به جایی دور حواله دهند.
دوم چیزی كه پخمگان فرهنگی ما مرتب از آن دم میزنند، وجاهتهایی همچون امام و انقلاب و مردم و بیتالمال و آبروی نظام و اینجور واژگان است. همینكه آثار در هم شكستگی و قمر در عقربی اوضاع كارشناسان ما ظاهر میشود، مخاطبان پرسشگر خود را به ضرب الفاظی چون امامت امت، مقام معظم رهبری، حیثیت نظام و بیتالمال مسلمین منكوب میكنند. مهم این كه پخمگان فرهنگی درست مثل پخمگان سایر حوزهها، نه تنها به پخمگی خود معترف نیستند. بلكه خود را نادرترین پدیده هستی نیزمیدانند و كار كشته مسئولیتی كه پذیرفتهاند. پخمگان فرهنگی به كارهای دم دستی راضی نیستند و مرتب در تلاشند تا به منصبهای بالاتر دست ببرند. به محض قرار گرفتن بر یك منصب، به آراسین اوضاع تحت مدیریت خویش میپردازند و برجستگان و كارشناسان و آموختگان آن حوزه را پایین میكشند و دوستان خود را – گرچه هیچ نفهم و ناکارآمد – بر سر كارها میگمارند.
پخمگان فرهنگی اصلاً تاب تحمل كسی را كه حتی یك بند انگشت از آنها قد بلندتر باشند، ندارند. بخشی از علت بر كناریها همین نكته اساسی است.
پخمگان فرهنگی حرفها را میشنوند، نقدها را مطالعه میكنند، خسارتها و ضایعات بر آمده را میبینند، اما سر آخر كار خود را میكنند. هرگز فكر نكنید كه این سرمایههای بی همانند، اهل سواد و آمار و تحقیق و پژوهش نیستند، نه! تا دلتان بخواهد پروندههای قطور پژوهشی و بیلان كاری پیش روی شما میگشایند. خدا نكند به یكی از اینها بگویید آقا، خانم، تحت مدیریت شما، مثلاً این ضایعات برجوشیده است، تعلق جوانان ما به فرهنگ آباء و اجدادی شان رو به اضمحلان است، عشق به ایران در محدوده مسابقات ورزشی و مخصوصاً مسابقات فوتبال محدود شده است، فرهنگ تزویر و ریا و چاپلوسی بیداد میكند، تظاهر به مذهب، به صورت یك بیماری مسری در حوزههای حکومتی در آمده است. مصرف فراوان و به باد دادن ثروتهای بیبازگشت امری بدیهی شده است. همه اینها را كه بگویید، پخمگان فرهنگی كه حسابشان را از بسیاری مسئولان دلسوز جدا میكنیم پا به میدان پاسخگویی میگذارند و لعن و نفرین را به دشمن فرضی نثار میكنند و به آشفتگی مرزها و هجوم سی دی های فساد و فحشا و اینجور قضایا بند میكنند و انگشت به جانبی دور میبرند و كار را به جای میكشند كه شما در مقام یك منتقد فرهنگی چیزی هم بدهكار آنان شوید.
پخمگی، همانگونه كه گفتم برای خود عوالمی دارد. مثل اینكه: همگان آن چیزی را ببینید كه من میبینم. آنچنان بیاندیشید و بپسندند كه من پسندم! پخمگان فرهنگی، هر چه كه ندارند، در عوض ارتباطات خوب با هم دارند در همه جا هستند به همه جا سرك میكشند، سینه چاك فرهنگاند اما با كارهایشان سینه فرهنگ را میدرند. به شدت افسوس بیفرهنگی ها را میخورند اما هرگز از تك و تای خالی کردن مغز فرهنگ ما نمیافتند. همیشه طلبكارند. دانشی اندك دارند اما به هیچ متخصصی مجال سر بر آوردن نمیدهند. مگر آنان كه سر به اطاعت و انقیاد آنان فرو برند و كارنامه بزرگی خود را از دست آنان بگیرند.
پخمگان فرهنگی، سخنوران خوبی نیز هستند؛ به چند آیه و حدیث همیشگی مسلحاند و همیشه چند اسم پر طمطراق از اندیشمندان داخلی و خارجی را از حفظ دارند. اینان همیشه در اطراف مسئولین پرسه میزنند و از نفوذ و جایگاه مسئولین ارتزاق میكنند. خلاصه، پخمگان فرهنگی، كارشان این است كه فرهنگ ذهن خود را بر جامعه تحمیل كنند. اگر جامعه با شتاب دویست كیلومتر به جلو رود، اینان با همان سرعت، درجا میزنند و بر توقف وجمود خود نقابی از تحرك میبندند.
به سینما كه پا میگذارند، سینمای دینی و اسلامی و انقلابی و در شأن انقلاب میطلبند، اما به محض اینكه از شأن سئوال كنید یك نمونه بگو، درجا قفل میكنند و پاسخ میدهند شأن من خواستن است. در تلویزیون كاركرد متفاوت اختیار میكنند. زنهای بدحجاب و بیحجاب خودمان را فقط و فقط پای صندوقهای رأی و در راهپیمایی های روزهای پیش از پیروزی انقلاب قبول دارند و لاغیر! لای كتابها را وا میكنند تا اسمشان در صف مطالعه كنندگان باشد. تحمل مخالف برای پخمگان فرهنگی ما، مثل تحمل آوار است. البته شعارش را میدهند تا از كاروان به راه افتاده عقب نمانند. بسیاری از روزنامهها را زیادی و افزون برنیاز جامعه میدانند. با شتاب از نگاه به روزنامههای آن طرف میگذرند تا در الفاظ جانفزای روزنامههای اینطرفی نفس بكشند.
پخمگان فرهنگی ما البته سخت حسود و چشم تنگاند. حتی از رونق بازار سایر پخمگان همطریق خود نیز رنج میبرند و دم گوش مسئولان مرتب پچپچ میكنند كه صلاح در این است و مصلحت دراین است.در مقام مشاوره، جز خودیها را پیشنهاد نمیكنند. اگر چه خودیها را هم به چند دسته اقلیت و اكثریت و محرم و نامحرم تقسیمبندی كردهاند. در بستن روزنامههای موفق، مهارت دارند. بهانهاش را یك جوری جور میكنند. مثلاً در همین خصوص، اصلاً كاری به روزنامههای مورد تعلق خودشان كه مرتب بر هیچ چنبر میزنند، ندارند. به روزنامههای خمیری خودشان نمیگویند خودت را بالا بكش، به روزنامههای بالادست میگویند یا فرود بیا یا درت را گل میگیریم. به موسیقی كه میرسند یك شتر دیدی ندیدی میگویند و رد میشوند. چون تكلیف موسیقی را دیگران باید مشخص كنند و فعلاً صلاح در این است كه صبوری پیشه كنند.
نسبت پخمگان فرهنگی با شتاب جهانی، مثل نسبت نصیحت كردن است به تجربه كردن. یا مثل نسبت سخن گفتن است به دویدن. برای پیدا كردن پخمگان فرهنگی، به میان مسئولان نروید، بلكه در لابه لای چرخ دندهها و پیچ و مهرهها، در جستجوی واشرها باشید. این پخمگان، واشرهای چفت و بست فرهنگ مایند؛ اگر باشند و دستی به تركیبشان نخورد، راه همین است كه میرویم. و اگر آنان را برداریم و نادیده بگیریمشان، چفت و بستها از انسجام خارج میشوند و لقی و آشفتگی بر میجوشد. علت این است كه چه بخواهیم و چه نخواهیم موجودیت این پخمگان جزیی از شاكله مدیریتی ما شده است.
صریح تر بگویم : این جماعت، با تب تندی كه دارند، همه چیز را آنگونه كه میخواهند میبینند. اگر چه آمار و اطلاعات چیز دیگری بگویند. مثلاً با تماشای یك برگ مدرك، طومار یك ساختار را در هم می پیچیند. چرا كه از پیش، برای آن ساختار، ذهنیتها و نقشهها فراهم آوردهاند. به رئیس جمهور خبر میدهند كه مثلاً در بانك پارسیان یك كوه پول بالا كشیده شده و آنچنان غلیط این خبر را آب و تاب میدهند كه رئیس جمهور با برگ برنده، در اجتماع مردم نظر آباد كرج، به نابكاران، و غارتگران آن كوه پول نهیب میزند كه اگر ظرف پانزده روز كوه پول را به جایگاه واقعیاش برنگردانید، خودم مفتضحتان میكنم. و بعد از تاریخ، پانزده روز كه هیچ، چهل، پنجاه، شصت روز هم میگذرد و خبری از خط و نشان رئیس جمهور نمیشود!
پخمگان فرهنگی تا دلتان بخواهد در سخنانشان از شهید و خانواده شهید و امت شهید پرور اسم میبرند و تا بگویید به پیر، پیغمبر دین خدا این همه تنگ و تاریك و كم مشتری نیست و اساساً خدای متعال، پیغمبرش را فرمان داده كه برای مردمان آغوش بگشاید و عموم مردم را به زیبایی های دین خدا فرا بخواند، در پاسخ، به نقاط باریك و خاص تاریخ اشاره میكنند كه مگر در فلان حادثه، پیامبر چنین نكرد و امام حسین چنین نگفت؟ خلاصه، از دین خدا، آنی را میپسندند كه با مذاق و كار و بارشان همسویی دارد.
اغلب، عبوس و ترش رویند. به نحوی كه خندهها و لبخندهای سطحی و كم عمقشان نیز نمیتواند ذات عبوسشان را بپوشاند. از پراكنده شدن مردمان باكشان نیست؛ این كه رفته رفته طرفداران نظام، به دلیل گوناگون از دست بروند، و یا بیتفاوت شوند و عطای همه چیز را به لقایش ببخشند. و یا حتی در صف مخالفین قرار بگیرند! پخمگان فرهنگی، تعریف متفاوتی از مردم دارند. اولاً باورشان بر این است كه مردم، الی الابد، پای در ركاب انقلاب دارند و نارضایتی مردم، ربطی به ضایعات و خرابكاری و هدر دادن فرصتها و بیكاری و اعتیاد و بیلیاقتی ها ندارد. فریاد مردم مردمشان را تنها به هنگام انتخابات میشنوید؛ به محض پایان انتخابات، مردم به سر كار و زندگی خودشان باز میگردند و اینان نیز به سر كار و زندگی مخصوص به خودشان!
ضریب هوشی پخمگان فرهنگی بسیار پائین است، اما به هر ضرب و زور، یك مدرك، حتی دكترا برای خود دست و پا میكنند تا صورت و ظاهرا قضایا را بیارایند و برای اینكه كسی نگوید اینان آدمهای هوشمندی نیستند همیشه چند طرح بی سرانجام در آستین دارند تا در مقام اعتراض رو كنند و بگویند ما یك چنین ایدههایی داشتهایم اما كسی بدان توجه نكرده!
پخمگان فرهنگی، به واژه قانون كه میرسند، مور مورشان میشود؛ یاد آوری و استناد به تبصرههای قانون، بر بدنشان كهیر مینشاند. البته روی كاغذ، تمام چفت و بستها را مراعات میكنند تا روزی روزگاری، اغیار، در واکاوی دستورها و باید و نبایدها و هزینهها و برداشت و توقف ها و عقب گردها و ضایعتشان نقطه ضعفی پیدا نكنند. صریح بگویم و بگذرم. پخمگان فرهنگی، همه جا هستند. در هر كجا، بخصوص در حوزه فرهنگ، اگر ركود و سرشكستگی و ندانم كاری و ضایعه دیدید، حتم بدانید فراكسیونی از پخمگان در همان حوزه فعالیت میكنند. آنان، بدون اینكه جلوی چشم باشند یا مطرح باشند، ریسمان كارها را در دست دارند. اینها، همانهایند كه مثلاً وزیر و رئیس جمهور میگویند فلان كار بشود و اینان در پاسخ به همدیگر میگویند: بگذار هزار مرتبه بگوید، این ما هستیم كه تصمیم میگیریم چه بشود یا چه نشود!
دیگران را محكوم نكنیم، شاید یكی از همین پخمگان، خود ما باشیم. چرا؟ چون پخمگان در هر صنف و حوزهای هستند. از مدیر تا دانشجو تا فارغ التحصیل تا وزیر حتی! من وزیر پخمهای میشناسم كه سالهای سال وزیری كرد و سر آخر آنجا كه جز ضایعه هیچ بجا نگذارد معترض و حق بجانب، رفت و هنوز كه هنوز است، هر از گاه، تیرو تركشی میپراند و ابراز وجود میكند.
برای شناسایی پخمگان در یك حوزه میتوانید به قوم و خویشان و همشهریان آنان نیز در همان حوزه بنگرید. از آنان بپرسید چرا ما با وجود اینهمه ثروت و جوان واندیشه، باید در صف ورشكستان اقتصادی قرار بگیریم؟ در پاسخ به این سئوال، سی چهل تا چرای محكمتر از چرای شما بر میشمارند كه خود ما اساساً به این روند معترضیم، و باز بپرسید، گیریم كه آمریكا و اسرائیل و اتحادیه خدانشاس اروپا شب و روز نشستهاند و برای جوانان ما برنامهریزی میكنند و از دور دیوار و مرزهای ما محمولههای فاسد فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی به داخل كشور ما سرازیر میكنند، شما در مقام مشاور و مسئول كدام قدم موثر را برداشتهاید تا جوان ما بیكار نباشد و به تاریخ كشورش غرور و عشق بورزد و دامنه اعتیاد از شهرها و روستاهای ما برچیده شود و روز به روز دوستداران نظام و انقلاب در داخل – حالا خارج از كشور بماند- بیشتر شوند و دستگاه قضاوت ما به درستی و پاكی نزدیك شود، و منافع ملی، جای منافع حزبی و صنفی را بگیرد؟ در پاسخ میگویند، آفرین سئوال ما نیز همین است!
واقعیت این است كه ما خودمان میدانیم وارث چه زحمتها و رنجهایی هستیم. میدانیم این انقلاب و این نظام چگونه و از كجا بر آمده است، میدانیم سوز ما از كجا و برای چیست؟ دوست و دشمن را میشناسیم. میدانیم امریكا و اسرائیل چشم دین ما را ندارند، میدانیم مردمان دنیا از ما انتظاراتی دارند و چشم امید خیلیها به این انقلاب است، اما این را هم میدانیم كه مثلاً هدر دادن میلیاردها دلار پول بنزین و آلودگی نفرتانگیز هوای تهران و سایر شهرهای بزرگ، هیچ ربطی به عداوت آمریكا و اسرائیل ندارد، ما میدانیم تعطیلی بسیاری از كارخانههای فعال كشورمان به دلیل واردات حجیم و بی رویه است و در این واردات، هیچ دستی از دشمن در كار نیست. ما میدانیم داستان همیشگی اعتیاد،ربطی به سازمان سیا ندارد، چرا كه همین كشور عربستان سعودی و بسیاری از كشورهای هم سطح خودما طومار این مفسده را در هم پیچیدهاند و بساط اعتیاد را از كشورشان جمع كردهاند، اما مگر شما حریف توجیهات تمام نشدنی پخمگان میشوید؟
میگویند مگر در فلان تاریخ در فلان مجلس، بوش رئیس جمهور آمریكا نگفت ما فرهنگ برترمان را با طشتكهای كوكاكولا به همه جهان میبریم؟ مگر در كنگره آمریكا یکباربیست میلیون دلار وبار دیگر صدو پنجاه میلیون دلاربرای سرنگونی ما تخصیص ندادند؟ مگر نخست وزیر اسرائیل نگفته است باید جوانان ایران را به فساد كشاند؟
خلاصه پخمگان برای هر پرسشی، یك بغل پاسخ دسته بندی شده و آماده دارند. شاید علت این كه زمان پیش رفته و ما از روزهای پیروزی انقلاب بیست و هفت هشت سال فاصله گرفتهایم اما هنوز كه هنوز است، از سخن صادقانه مخالفان خودمان سراسیمه میشویم و روزنامهشان را میبندیم و لكه ننگ غیر خودی را بر پیشیانی شان میچسبانیم،همین باشد!این كه پخمگان،به اعتبار كودتاها و فتنههای پیوسته و پراكنده سالهای پیش كه علیه این نظام سامان داده میشود همچنان بساط و سفره بدبینی را حفظ كردهاند. و مطمئنا كه در بر همان پاشنه میچرخد، و لاغیر!
ما میگوییم به فرض محال قبول،هر كه با ما نیست، علیه ماست، اما چرا خودمان، آری خودمان در مقام وارثان و صاحب منصبان این نظام، بین خودمان اینهمه تشتت و اختلاف و دروغ و غیبت و بدكاری و كارنابلدی داریم؟ مسئولیت اختلاف طبقاتی هولناكی كه در میان ماست با كیست؟ چرا اینهمه اختلاس و غارت و دروغ؟ چشممان كور اگر پیروزیها و درخشندگی ها و درستیها و پایمردیها را در كشورمان نبینیم و فقط به نقاط منفی و تیره آن چشم بگردانیم و نیز چششمان كور اگر ضایعات بر جوشیده از پخمگی های خودمان را به حساب آمریكا و اسرائیل بگذاریم. انقلاب و ارزشها و درخشندگی های آن جای خود، حساب پخمگان و ضایعتاشن جای خود! !
|
الحق که درست تشخیص داده اید و پخته و شیوا نوشته اید . یکی از خصلت های برجسته پخمگان پرروئی و وقاحت بیش از حد و تمام ناشدنی این جماعت است . اقای نوریزاد از شما بسیار سپاسگزار هستم و برایتان از صمیم قلب آرزوی سلامتی و طول عمر با عزت دارم . خدا همیشه پشتیبان شما باشد .
taghsir nadashte , ounvaghta ex mizade , tavahom dashte…