سر تیتر خبرها

بانویی در قامت هزار مرد(رخشان بنی اعتماد)

او، هرکه هست ، تمثیل یک بانوی پاک نهاد ایرانی است. گرچه هنرمند است ، هنربرتر او اما ، انسانیت اوست…

می خواهم شما را با بانویی آشنا کنم که نه هیچ ادعایی از بزرگ منشی با اوست، ونه طمطراقی از سوابق انقلابی.

نه چشم او به دستگاه حکومتیان است که قدرش بدانند ، ونه او را پشتوانه ای از آدمهای سرشناس است تا درهای بسته را به رویش وا کنند.

او، هرکه هست ، تمثیل یک بانوی پاک نهاد ایرانی است. گرچه هنرمند است ، هنربرتر او اما ، انسانیت اوست. من شخصا هنوز که هنوز است ، این بانو را از نزدیک ندیده ام.

بعد از انتشار این نوشته مرا اگر عمری بود و زندانی نبود ، حتما به دیدار وی خواهم رفت. و به رسم ادب ، سرتعظیم دربرابر بزرگی های انسانی او فرود خواهم آورد. آن سوتر از ایرانی بودن هر دوی ما ، فصل مشترک شاخصی که مرا با او مرتبط می کند ، سینماست.

که البته او ، برقله ی بلند سینمای ایران ایستاده ، و من ، در دامنه های آن راه می روم. ایران و سینما را اگر کنار بگذارم ، فصل مشترک دیگری ، مرا و او را به هم پیوند داده است: انسانیت! آری، انسانیت. همان گوهری که در لباس فهم درخشان این بانو ، می درخشد و مخاطبان او را به تمکین و احترام فرا می خواند.

مرا از سالهای دوربه این سوی ، دوستان قدیمی ، بسیاربود. دوستانی با مشترکات فراوان. مثل خدا ، پیامبر ، اهل بیت پیامبر ، قران، انقلاب ، جنگ، جبهه، امام ، رهبری. ومشترکات دیگری مثل آرزوهای همگن.دوستانی که بنا به هرمناسبت ، سالیان سال با هم بودیم. می گفتیم و می شنودیم و جملگی بر سرحساسیت های نظام ، آرایش یافته بودیم. سنگر خوب و قشنگی از غیرت مندی ها داشتیم ، روی دوش خود تفنگی از باید ها و نبایدها داشتیم. نشانی خانه ی هم را می دانستیم. به قول مردمان نچندان دور سرزمینمان ، از نان ونمک هم ارتزاق می کردیم. وبه زعم خود، اگر فهرستی از بهشتیان را برمی شمردیم ، حتما و حتما ، اسم خودمان ، و اسم همین دوستانمان را بر پیشانی آن می نشاندیم.

این دوستان اما ، به محض زندانی شدن من ، نه از ابراز دوستی بامن سخن گفتند ، و نه از سالها رفاقت و رفت و آمد با من. دوستان قدیم من حتی از سرزدن به خانواده ی من نیز سرباز زدند. گلی به گوشه ی جمالشان. من که رگهای گردن آنها را ، آنگاه که بخاطرحساسیت های نظام غیرتی می شد ، فراموش نمی کنم. تعجبم اما ، ازغیرتی نشدن آنها ، در حوزه های انسانی ، ونه سیاسی است. لابد من با نوشتن نامه هایی چند به رهبرمان ، به همان حوزه ی حساسیت ها نفوذ کرده بودم. و آنان ، هرکه را که به این حوزه ورود کند ، نمی بخشایند. گرچه او ، دوست که نه ، برادرخونی شان باشد.

زندان رفتن من، آزمونی همه جانبه بود. هم برای خودم ، هم برای خانواده ام ، وهم برای برجستگان نظام ، وهم دوستان دیرین من. که جز از “مردی” و مردانگی، هیچ صفتی را لایق توصیف مرام خود نمی دیدند. همه ی آنها با زندان رفتن من ، فروکشیدند. یا از ترس ، یانه ، از سرصدق. که اگر نوری زاد تا دیروز با ما بود، تعلق خاطرما به او ، بخاطرنظام بود. اکنون که او از نظام بریده ، ما نیزاز او می بریم. عجب ترجیع بند فراگیری است این “بریدن”. که با نگارش یک نامه ، تو بریده می شوی. و با ننوشتن آن ، همچنان در متن نظامی. وترس از این که ، نکند داغ و درفشی که نصیب نوری زاد شده ، نصیب آنان نیز بشود. هرچه باشد ، برای رسیدن به آن میزی که اکنون پشت آن نشسته اند ، سالها زحمت کشیده بودند.

دراین میان اما ، یک زن ، درقامت هزار مرد ، از جابرخاست.نه برای نوری زاد به زندان رفته. ونه برای خانواده ی سرگردان و بلاتکلیفش. برای انسانیت. و او، رخشان بنی اعتماد بود. که درست از اولین روزهای زندانی شدن من ، به تکاپو در افتاد. تا راه چاره ای برای رهایی من ، و آرامش خانواده ام بجوید. همکاران سینمایی را ، و سینماگران را به نگارش یک نامه ی جمعی ، فرا خواند. از جمعی از آنها امضا گرفت. و آن نامه را نیز منتشر کرد . به خانواده ی من سر زد. و ابراز همدردی و همراهی کرد . در این میان، همچنان جای خالی حضور آن دوستان غیرت مند ، و جای خالی امضایشان بچشم می خورد.

باز می گویم: گلی به گوشه ی جمالشان . زندگی باید کرد. درزندان، من تا ماهها ، متعمدانه ، وبخاطر این که بازجویان بی ادب به من فحش ناموسی دادند و مرا کتک زدند ، با خانواده ام تماسی نداشتم. دراین مدت ، مرتب به این فکر می کردم که دوستان دیرین من ، همان غیرت مندان دور سفره ی انقلاب ، حتما هیاهوها به پا کرده اند ، و طومارها فراهم آورده اند با هزار هزار امضا. هرروز با مسئولی و رییسی و خود رییس جمهورکه دم دستشان است ، ملاقات می کنند و برای آزادی من ، آرام و قرار ندارند. دراولین ملاقات با خانواده ام بود که باطل بودن خیالات من برمن آشکار شد. و دانستم که میز ، و حفظ آن ، مختصات خاص خود را دارد. و نیزمن درزندان آموختم که هرگز در اطراف دلخوری از کسی و جریانی پرسه نزنم.

اکنون که به نوشتن این سطرها مشغولم ، درون خود را از هرگونه دلگیری و دلخوری تهی می بینم. دوستان قدیم من ، همچنان دوستان من اند. من برای یافتن آنها ، سالها زحمت کشیده بودم. و هرگز به این راضی نیستم که از دستشان بدهم . زندان را برکتی برای خود یافتم که در خلوت آن ، بنشینم و فکر کنم و بنویسم . و باز فکر کنم و بنویسم. من هرگز آنچه را که برمن و خانواده ام رفت ، نه بردوستان قدیم خود می پسندم ، که برای هیچ بنی بشری نیز آرزو نمی کنم. ما باید بیاموزیم که کینه ها را بروبیم. و بیاموزیم که نه با همه ی مردمان کشورمان هم ذات پنداری کنیم ، بل همه ی انسانها را دوست داشته باشیم و برای حقوق شان ارج بنهیم و آنان را درکنار خود ، و خود را درکنار خواسته های بحق آنان ببینیم.

سلام من به سرکارخانم رخشان بنی اعتماد. بخاطر هزار قامت مردانه اش. و بخاطر انسان بودنش. او شاید در غیاب من، مجموعا ده بار با خانه ی من تماس تلفنی داشته و یکی دوبار نیز خانواده ام را دیده و از آنان دلجویی کرده است. من اما آزادگی این بانوی فهیم و نیک اندیش را می ستایم. همان آزادگی ای که حسین عزیز ما در کربلا از صف مقابل خود طلب کرد و بدان دست نیافت.

درباره ی هزار قامت مردانه ی بانوانی چون سرکارخانم محتشمی پور سخنانی دارم که بماند برای بعد.

 

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

38 نظر

  1. آقای نوری‌زاد گرامی، با سلام و آرزوی شادکامی، دوستان فهیمی با متانت و صبوری اشکالی که در بیان – و به احتمال زیاد، دیدگاه و باور- شما در این نوشته خود را به چشم کشیده، توضیح و تذکر داده‌اند. دیگر تکرار نمی‌کنم. اما اجازه می‌خواهم که توجه‌تان را به دو نکته جلب کنم. نخست این که من- شاید و چه بسا مانند بسیاری دیگر- گه‌گاه به وبلاگ شما سر می‌زنم و به طور مرتب یادداشت‌های آن را دنبال نمی‌کنم. گه‌گاه از طریق لینک یا نوشته‌ای دیگر پایم هم به اینجا باز می‌شود و نگاهی به این سو و آن سو می‌اندازم. مثل امروز. و اگر عنوانی یا موضوعی نظرم را جلب کرد، می‌خوانمش. امروز هم از وب‌سایت «نسوان» به اینجا آمدم و بعد به «خانه»، و در یک چرخش نگاه، عنوان این مطلب، درست به دلیل همین اشکال که دوستان اشاره کرده‌اند، تلخم کرد و کنجکاو. این را گفتم تا بدانید حساسیت و تلخی واقعی و عمیق و عظیم است و از حساسیتی که به حق برمی‌انگیزد، تعجب نکنید. من پیش از این نیز از مورد دیگری (نوشته‌ی شما در پیوند با هدا صابر) از شما و دیدگاه‌های شما تلخ و دور شده بودم، و پس از چندین هفته، این بار به تصادف به این «خانه»تان برگشتم، و باز هم به تصادف تصمیم گرفتم به این تلخی و رنجش اشاره کنم. چون من بسیارند اقای نوری‌زاد. تصور نمی‌کنم از نادیده گرفتن این بخش از مخاطبان خود شاد یا نسبت به آن بی‌تفاوت باشد. نکته‌ی دیگر، جلب توجه‌تان به اهمیت اصل مسئله است. در مباحث فلسفی و جامعه‌شناختی و زبان‌شناختی انسانی – اجتماعی در غرب، چندین دهه است که به نقش زبان و ماهیت «مردسالار»ی پنهان و پیدای آن در شکل‌دهی فرهنگ، سیاست، اقتصاد، ادبیات و …، در جوامع توجه جدی شده است و به همت فیلسوفان، جامعه‌شناسان، زبان‌شناسان و ادیبان معتبر، کوشیده می‌شود تا فرهنگ بشری از  زهر و زخم آن پالایش یابد. یکی از دلایل اصلی حمله‌ی نهادهای حاکم- از صدر تا ذیل- بر «منابع غربی رشته‌های مرتبط با علوم انسانی» در دانشگاه‌های ایران نیز همین است. تعجب نکنید آقای نوری‌زاد. دیدگاهی که شما با این عبارات بیان می‌کنید، دفاع از آن، و کم‌توجهی شما به تذکرهای متین و صبورانه‌ی مخاطبان‌تان در این زمینه، آزاردهنده و نارواست. مفید خواهد بود اگر در این باره بیشتر مطالعه و بحث کنید و دقت بیشتری به خرج دهید. با اتکا به سابقه و ریشه‌های این دیدگاه در فرهنگ دیرسال شرقی – سنتی ما نمی‌توان از این زهر و زخم دفاع کرد و آن را همچنان روا یا دستکم قابل پذیرش و گذشت دانست. نگاه مردسالار در تمامی فرهنگ‌ها و زبان‌های چند هزاره‌ی اخیر تاریخ تمدن بشر حضور داشته است و دارد، و و در عین حال، همچنان که در بسیاری از فرهنگ‌های آزادتر و پیشروتر به پالایش آن همت گماشته‌اند، ما نیز می‌توانیم و باید در این مسیر بکوشیم. این نکته به هیچ وجه نه کم اهمیت است، نه زودرس؛ بلکه در واقع از ریشه‌ای‌ترین‌ها و واجب‌ترین‌ها. فرهنگ‌ها در تمام جوامع، حامل نکته‌ها و باورهای متفاوت‌اند؛ زاییده‌ی زمان و مکان و موقعیت و شرایط تاریخی. برخی از «میراث»ها تنها به درد نگاه‌داری در موزه می‌خورد و «عبرت‌اموزی». اکنون که جامعه‌ی ما نیز به دروازه‌های «رنسانس» و بازبینی در وجوه مختلف و متعدد زندگی خود نزدیک شده است، شایسته‌تر که تک تک ما نیز با نگاهی تازه، بی‌تعصب و راه‌جویانه به «فرهنگ» خود بنگریم، و نه تنها این، که با اتکا به قلم و اعتبار و موقعیت خود، گام‌هایی بس عمیق‌تر و فراتر در راه پالایش اذهان جامعه از گوشه‌های ناسالم و پوسیده‌ی «فرهنگ» خود برداریم. با پوزش از درازگویی‌ام، پایدار باشید.  

     
  2. البته عدم حمایت دیگران به هنر نمایی دستگاه دروغ و نیرنگ هم برمیگردد که اگر کسی در مدار چاپلوسی این حضرات بود او را به عرش اعلا میبرند و اگر در مقام انتقاد بر امد یک شبه تمام حیثیت و داشته هایش را لجن مال میکنند.

    احسنت به این همه عدالت و انصاف این اقایان!

     
  3. آقای نوری زاد عزیز

    برخی دوستان مثل شمشیر زمردنگار فقط به درد تشریفات می خورند. شمشیر فولادین است که روز جنگ بکار می آید. بقول معروف : سیهی لشگر نیاید بکار—-یکی مرد جنگی به از صدهزار. بعد از مدتها چشممان به جمال یک آدم جیگردار افتاد که فریاد 70میلیون ایرانی از گلوش بیرون میاید.

     
  4. این همان چیزی است که خیلی از ما بچه مذهبی ها به آن رسیده ایم یا شاید زمانی برسیم، ذره ای انسانیت. شاید همان چیزی که خدا آدم را برای آن خلق کرد، تا شاید خود آدم آنرا بیافریند.
    اما آیا شرایطی فراهم خواهد آمد تا آن دیگران، آن آدمهای غیرتمند هم دچار آن شوند یا دست کم وجود این انسانیت را انکار نکنند؟

     
  5. جناب نوری زاد  
    اولا ابنکه کسی به سراغ شما نیامد را حمل بر نخواستن نکنید اخبار شما را می خواندیم و همگی نگران احوال شما بودیم دوما من شخصا زندان را تجربه نکرده ام ولی احساس شما را کاملا درک میکنم خودم در دستگاه سیاسی کشور سمتی داشتم و ناگهان مورد نهاجم تیغهای تهمت و افترا قرار گرفتم و همان زمان خاصیت این میز نشینان را بخوبی درک کردم در خفا همدردی میکردند ولی دریغ از جسارتی که در عیان و اشکار و با در جمع از حق و انصاف دم بزنند  در چنین شرایطی دوستان واقعی و انسان صفت را شناختم. من که تا روز کار امدن احمدی نژاد یک مسلمان پیرو ولایت بودم امروز خوشبختانه به بینشی رسیده ام که اساسا نه مسلمانم و نه اعتقادی به حکومت دینی دارم کار کردن در این دستگاه مثل زندگی ماهی در دریاست تا از ان خارج نشوی نمیفهمی دنیای بیرون هم وجود دارد . به هرحال از انسان فهیم و ازاده ای مثل شما انتظار می رود راجع به خیلی چیزهای دیگر هم تجدیدنظر کنید

     
  6. سلام آقای نوریزاد
    ممکن است هنگامی که در زندان بودید ، کسی سراغ شما را نگرفته باشد ، اما اگر حق بگویید ، دل مردم با شماست. خودتان بهتر می دانید، کار را باید خالص انجام داد. تاثیرش حتی اگر الان دیده نشود ، در آینده دیده خواهد شد. زندان را هم می توان به شکل فرصتی نگاه کرد که شما با واقعیات دیگری روبرو شدید و در انفرادی توانستید با خدای خود خلوت کنید.
    انشالله همواره در مسیر حق باشید.

     
  7. همسر مسعود لواسانی

    آقای نوری زاد عزیز….
    همچون گدشته عالی بود. احتمال می دهم اینهمه نظرها اکثرا از سر بی حوصلگی کل مطلب شما را خوانده اند و یا شاید عادتمان شده توجه به حاشیه ها به جای اصل ها…..
    آیا رنج های رفته بر انسانیت را نمی بینیم و تنها بر کلمه ای پا می فشاریم که جز ارسال پیام قدردانی از کار انسانی شخصی چیزی نبوده است؟ درد تنهایی دوستان قدیمی و تنها ماندن خانواده در زمان نبود شما از سخت ترین درد هاست و من از این سوی ماجرا درک کرده ام. نه اینکه تنها مانده باشم که دوستان آقای لواسانی که همچنان هم دربند است بسیار به ما لطف داشته اند اما طعم شلاق های بی رحمی دوستان قدیمی و بی مهری های از سر ترس جاه و مقام را چشیدیم و در این میان یکی همچون آنی که به شما لطف داشته اند حس انسانیت را همچون میوه ای شیرین که از پس از هفته ها بر عمق جان تشنه ای می نشیند، این محبت هم بر عمق جانتان نشسته است. تا زمانی که ترس از گفتن حق و موقعیت و بی توجهی به حق و ناحق بین ما ایرانیان هست امیدی به تغییر نیست که وعده قرآن این است:ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما به انفسهم……
    به امید علی وار بودن مان
    و سپاس فراوان از شجاعتتان

     
    • محمد نوری زاد

      بانوی گرامی سلام
      من توفیق این را داشته ام که با همسر خوب و بی گناه شما یک چند وقتی در یک اتاق هم بند باشم. زمان خواهد گذشت و ما را با کوهی از شرمندگی بجای خواهد گذارد. شرمندگی از بانوانی چون شما که درقاموس فهم من، قامتی افراخته تر از هزار مرد دارید. که منظورم از این افراختگی مردانه، دست و پا زدن در مفاهیم خفیف جنسیتی نیست. من آنقدر به پایگاه جوانمردی شمایان چشم دارم که هرگز وقت خود را برای تفاسیر جنسیتی میان و زن و مرد تلف نمی کنم. مردی و مردانگی در فهم من، ربطی به مردان ندارد. زنی چون شما در معرض فهم من ، درهمان حوزه ی مردانگی سر برمی کشید و سرافرازی می کنید. پایدار باشید.

       
  8. جلال آرا
    باور نکن تنهاییت را من درتو پنهانم تودر من از …See More
    2 hours ago · Like
    Ali Soltani جناب نوری زاد، کرسی ریاست و مزه کم دوام رانت های دلچسب، چنان انوار پرکششی دارد که دوستی و رفاقت که هیچ، انسانیت و دردمندی را نیز به یغما می برد. این را از دور میشود فهمید، چه رسد به آنکه در هوای ناخوش چرب و نرمش سیر کنی! . شما از آنها می گذرید،ما نیز از اطرافیان اینگونه مان می گذریم، اما دیگر به مانند گذشته ریسمان عاطفه مان مستحکم نخواهد بود. آزادگی دره عمیقی است که فاصله ای بزرگ میان آزادگان و اجیران می اندازد!
    about an hour ago · Like
    Tahere Sadeghi ایران به این زنانت افتخار کن که سالها تاریخ انها را خفه کرده بود!!!

     
  9. آقای نوریزاد عزیز. درورد بر پایداری تان. اما برای دادن صفت های خوب به یک زن حتما باید او را با مردان مقایسه کنید؟

     
  10. و در ادامه بسیار مشتاقم نظر شما را در همین زمینه بدانم

     
  11. آقای نوری‌زاد عزیز برای من شخص شما بسیار قابل احترام هستید ولی این دلیل نمی‌شود که انتقادی به شما و شیوه‌های بیان‌تان نداشته باشم
    وقتی یک زن را با صفت مردتر از مرد می‌خواهید محترم بدارید در واقع دارید به او بی‌احترامی می‌کنید. در واقع تمام هویت زنانه‌اش را انکار می‌کنید. یک زن می‌تواند زن باشد و شجاع باشد. شجاعت در انحصار مردان نیست که اگر زنی شجاع شد لاجرم مرد بشود

     
    • محمد نوری زاد

      سلام به شما
      مردی و مردانگی، مفهومی است که برفرهنگ ما مبتنی است . همین مفهوم در سایر کشورها با واژگانی دیگر ترسیم می شود. مفهوم جوانمردی مگر درمحدوده ی مردان خلاصه می شود؟ باورکنید من تعجب می کنم که یک چنین مفهوم متداولی برای شما و جمعی دیگر تا به این اندازه آزار دهنده تلقی شده است . من وقتی می نویسم : بانویی درقامت هزار مرد، حتما منظورم همین حوزه ی جوانمردی است که هم بانوان از آن بهره مندند هم مردان. وحتما منظورم زور بازو نیست که : بانویی به قدر هزار مرد زور بازو داشته باشد. من از خانم بنی اعتماد جز خصلت جوانمردی و عیاری و انسانیت وی چه برداشت دیگری داشته ام؟

       
      • به نظر من مفهومی که شما قصد بیان آن را داشته اید دقیقا همین است  اما همانطور که در کامنت دیگری هم گفتم نقد تنها بر کلمات و ظواهر است (از نظر من) چه بهتر که از این «ادبیات» مرد سالار فاصله بگیریم اتفاقا من از این حساسیت های دوستان خوشحال می شوم (البته در درست و غلط بودن خوشحالی م شک دارم (: بالاخره هر نظری امکان درست و غلط بودن دارد)  – شما درست می فرمایید که مردی و مردانگی و جوانمردی بر فرهنگ ما مبتنی است اما مگر یک فرهنگ نقاط اشتباه ندارد؟! همان انسانیت شاید جایگزین خوبی برای این کلمات برای اصلاح فرهنگمان باشد / تشکر

         
      • ممنونم از پاسخ‌تان من هم می‌دانم شما قصد توهین کردن یا مرد پنداشتن نداشتید. اما به گمان من زبان بخش مهمی از یک فرهنگ است. اگر فرهنگ ما مردسالار است (که به نظر من هست) و اگر مردسالاری غیر انسانی است(که باز به نظر من هست) یکی از راههای مبارزه با آن حساسیت نشان دادن به انتخاب کلمات در همین زبان است. من فقط در همین راستا خواستم تذکری داده باشم
        سلامت باشید و شاد

         
        • ساناز و امیر حق مطلب را ادا کردند،  خصوصن امیر که خاطر نشان کرد فرهنگ ها نقاط کور و اشتباه هم دارند، یکی ازنقاط کور بیشتر فرهنگ هادچنان که جناب نوریزاد هم به آن در پاسخشان اشاره کردند همان کلمات یا عباراتی است که در صورت و معنا به برتری مرد بها می دهد، و البته زور بازو و فیزیک قوی هم در زیر پوست معنای آن نهفته است، تغییر از ما آغاز  می شود و به فرهنگ ختم، آغاز کنیم

           
  12. سلام آقای نوریزاد، دوستان همه یادآوری ها را کردند ، فقط این که در پست در سوگ صابر هم شما نوشته بودید “علیرغم نام زنانه اش”، احساس توهین کردم، فکرکردم شما هنوز زن را از دریچه ی تحقیر نگاه می کنید، کوچکش می دانید از این رو می نویسید “علیرغم نام زنانه اش”، اگر چه که شما یحتمل می دانستید نام ایشان رضا است، و حالا هم در توصیف خانم بنی اعتماد  او را در قامت هزار مرد نشانده اید، زن بودن ایشان چه مشکلی دارد که برای توصیفشان با خوب ترین لغات به خوب ترین صفات از عبارت “قامت هزار مرد” استفاده کرده اید، حقیر دانستن بانوان در دو پست پشت هم گزنده است،
     اگر کامنت های پست قبلی را می خواندید و برای خوانندگان و البته زنان کمترین احترامی قائل بودید در نوشته ی دوم دوباره همان اشتباه تکرار نمی شد، نمی دانم شاید هم واقعن از دیدگاه شما زن کم شخصیت و حقیر است، اگر  چنین نیست که خوب است مردانگی را از فرهنگ لغاتمان دور بیندازیم که شک دارم شکنجه گر زنی را در بازجویی هایتان تجربه کرده باشید، به کامنت های معترض در این مورد هم پاسخ نمی دهید  و به نظر می رسد بر ایده ی خود اصرار دارید، و این از نظر یک زن که من باشم کل فعالیت ها و نامه های شجاعانه ی شما را مکدر می کند که نشان می دهد اگر  قدرت سمت شما بود هم زنان جنس ضعیف دوم بودند، و مردان سالار و قوی . شما یک عذر خواهی بزرگ اول به خانم بنی اعتماد بدهکارید و بعد یک عذر خواهی بسیار بزرگتر به همه ی زنانی که با ادبیاتتان به آن ها اهانت کرده اید 

     
  13. سلام عالی بود. و.لی ای کاش ابخاطر هزار قامت مردانه اش. را تغییر بدید. ممنون

     
  14. Dorooooooood bar in ghalam va sahebash!

     
  15. اللهم فک کل اسیر؛ الهی آمین؛ برحمتک یا الرحم الراحمین

     
  16. salam agaye nurizad. zan o mard fargi baham nadarand shoma ke khodeton behtar midonid. shoma zendane evin jangidid va khanometon biron zendan. ma hamge ba ham barabarin va doshadosh ham dar harkatim . hame ensanha ba ham barabarand. man midonam ke shoma midonid valy fagat khastam nazaram ro begam chon baram mohem hastid.

     
  17. agaye nurozad mehraban. mamnon ke ingadar gadr shenasid. valy alan mirand sorage ishan o dastgiresh mikonand.

     
  18. هزار قامت مردانه؟! بیایید بیاموزیم که مردانگئ و مرد بودن را ملاک قرار ندهیم که جز شرافت و انسانیت را و البته شجاعت را که هستند بسیار مردان که ندارند هیچ کدام را. که شکی نیست تو و خانم بنی اعتماد دارید همگی را. نوریزاد عزیز، همیشه از خواندن مطالبت لذت میبرم که بردم همچنان از این نوشته. فقط آن را گفتم که به ذهنم آمد. سرت سلامت و دلت شاد باد.

     
  19. عالی بود آقای نوری زاد فقط چون می دونم که شما کامنت ها رو می خونید این نکته رو بگم که به نظر من لازم نیست که برای شخصیت دادن به یک زن، مثلا چنین جمله‌ای بگیم: «سلام من به سرکارخانم رخشان بنی اعتماد. بخاطر هزار قامت مردانه اش»مگه ملاک «مرد» ه که ما زن‌ها رو هم با معیار مردی و مردانگی اندازه‌گیری کنیم، فکر می‌کنم بهتر ه که از همون «زن» و «زنانگی» استفاده کنیم.
    به نظرم بهتره بیاییم از ادبیات «مردسالار» فاصله بگیریم و به ادبیات «انسان محور» برسیم همانی که فحوای کلام شماست. (منظورم تنها وتنها استفاده از کلمات است)امیدوارم انتقاد ظاهری (ظاهر کلمات و عبارات) این کوچک‌تر را بپذیرید (:

     
  20. سخن تازه اي نيست اينكه در كورهء شدائد ميتوان دوست را از دشمن يا رفيق را از نارفيق بازشناخت اما بيرون رفتن از دايرهء حكومت و چشم پوشيدن از مطامع و مصالح آن چه دريچه هاي زيبائي را از حقيقت به روي انسان مي گشايد.شما با اين ديد در قامت خانم بني اعتماد فقط بزرگمنش و انسانيت را مي بينيد در حالي كه فرهنگ كيهاني بخاطر وضع پوششش او را انساني خطا كار و مستوجب آتش مي داند

     
  21. جناب نوری زاد
    قطعن که برای تعریف از خانم بنی اعتماد کلمات برازنده تری بود تا چیزی مثل هزار قامت مردانه.
    آقا، این نوع تعریف و تمجیدها ضدزنانه است. بفهمید. زنان خود برای تعریف شدنشان کافی اند و نیازی ندارند که به آنها بگویند چون مردانند. مگر مردان چه گلی زده اند به سرمان که حالا با آنان مقایسه می کنیدمان؟
    خانم بنی اعتماد یک زن تمام عیار است و از صدها مرد و هزاران مرد شجاع تر.

     
  22. نسبت دوست به هر بی سروپا نتوان کرد

     
  23. جانبازی از جنوب ایران

    دوست عزیزم جناب آقای نوری زاد شما نمونه کاملی از یک انسان با غیرت هستی .قصور ما را در عدم همراهی با تو در ایام اسارت را نادیده بگیر اما باید اعتراف کنیم که انسانیت تو به ما درس غیرت داد. با تشکر از دوستان قدیم شما در یکی از بنادر جنوبی ایران

     
  24. احمد نورمحمدی

    نوری زاد عزیز
    احتمالا آنهایی که انتظار مردانگی داشتی ، مصداق رجاله ها بوده اند

     
  25. درود بر شما و خانم بنی اعتماد

     
  26. قامت مردانه مان بوی نامردی میدهد استاد. کاش گفته بودی قامت زنانه اش هزار بار محکم تر و با صلابت تر از هزار قامت مردانه بود و هست. تا باد جونین بادا

     
  27. مردها وقتی میخواهند از زنی تعریف کنند هم سر آخر دارند به خودشان حال میدهند! یک زنی اگر خیلی کارش درست باشد در صورتیست که جای “هزارتا مرد” باشد. میگویم چطور است مردها از هیچ زنی تعریف نکنند. به خدا بهتر است ها!
    رفتار مردسالارانه هم که حذف بشود کار دارد تا از “ادبیات” حذف بشود.

     
  28. مردها وقتی میخواهند از یک زن تعریف کنند هم سر آخر دارن به خودشان حال میدهند! یک زنی اگر خیلی کارش درست باشد در صورتیست که جای “هزارتا مرد” باشد. میگویم چطور است مردها از هیچ زنی تعریف نکنند. به خدا بهتر است!
    … نگاه مردسالارانه حتی وقتی در رفتار حذف میشود گویا از ادبیاتِ ما حذف نمیشود!

     
  29. salaam aghaye nurizad,
    tebghe mamool neveshteye kheili zibayi ast va vaghan jaye tashakor dare zahamate khanoome bani etemad vali chera sefate mardanegi ro be ishoon nesbat dadaid? oon ham chandin dafe? mage zan boodan che eibi dare ke bayad yek zane ghavi ba sefate mardane boodan taghdir beshe?
    movafagh o sar bolan o salem bashid.

     
  30. درود بر شما و رخشان عزیز
    بزرگوار مهم همان گوهر انسانیت هست که فرمودی بقیه اگر هست مانند خدا و بقیه اگر خوب باشد مال همه هست سعدی هم روی گوهر انسانی متمرکز هست و گرنه تکفیر و خودی و نخودی کردن نهایتش دامن خود انسان هم میگیرد
    فردا از ان مردم حقیقت و انسانیت هست و انانی که قصور میکنند زیان کار خواهند بود

     
    • salam jenabe nurizad aziz az 2sal pish ta hala tamame akhbare mamlekato peygiri mikonam az bachehaei ke be nahagh koshte shodan vase eteraz be hagheshun ta unaei ke bi dalil faghat bekhatere didgahe siasishun zendanan man faghat yek soal az shoma daram inke agar in etefagha nemioftad aya shoma be amsale in shir zanan ya bozorg mardan ke alan khelishunam zendan hastan pey nemibordin ? az un dayere ke hanuzam kheyli az dustanetun gereftaresh hastan birun nemiomadin ?

       
  31. رادین صالحی

    برادر عزیزم
    ، اقای نوریزاد . خوشحالم که هموطنانم را یکی ، یکی باز میابم فارغ از معیارهای ایدئولوزیک ، در قامتی انسانی . سالها قبل امثال من و شما در دو سوی متفاوت بودیم با دره ای از سوء تفاهم میانمان که بعد از سال 76 به تدریج این دره میانمان کم کم پر شد و من دیدم انچه که بر ما در دهه های شصت گذشت با بیشرمی دارد برای دیگر هموطنانم اتفاق میفتد و خطرش لحظه به لجظه نزدیکتر میشود . نمیخواستم دیگر هیچ کودکی چون من ، دوران کودکیش در ترس و طرد بکذرد وبا قصه های زندان و شکنجه بزرگ شود . حضور خاتمی را برکتی میدانستم و میدانم . در آن سالها خیلی از طرد شدگان را دیدم که با تمام قوا به میدان امده بودند تا جلوی ضربه هایی که میخواست بر پیکر هموطنانشان فرود بیاید بگیرند چون درد را میشناختند . دیدن صحنه اعترافات نمایشی تمامی درد را دوباره در من بیدار کرد . چرا که میشناختمش و بعد اینبار شعور مردم شگفت زده ام کرد ، چرا که گفتند اینبار بازی را میشناسیم و اعتراف کننده را در کنار خود الامش را التیام میدهیم و اعترافگیرنده را تقبیح میکنیم . این اوج درک و فهم در دوران ما نبود و چه التیام بخش بود این عاطفه مردمی 🙂 و امروز هر چند بهایی سنگین ، خیلی سنگین که اصلا دلم نمیخواست و نمیخواهد ، پرداخت کردیم ولی به درکی ورای ایدئولوزی و حکومت رسیدیم . ما ملت شدیم . مبارکمان باشد

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

83 queries in 1911 seconds.