سر تیتر خبرها
هشتمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر

هشتمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر

به نام خدای فهم

سلام به محضر شریف رهبر گرامی ما، حضرت آیت­ الله خامنه­ ای

پیش از آغاز سخن :

این نامه را ماهها پیش ، در آذرماه سال گذشته و در داخل زندان نوشته بودم . نامه ای به بهانه ی ورود ما به سی و سه سالگی انقلاب اسلامی، که می توانست در همان آذرماه سال گذشته نیز منتشر شود اما به دلایل مختلف ، شخصا از انتشار آن پرهیزکردم . این نامه ، هدیه ی من است به پیشگاه حضرت شما .

درهمین اواخر، درست چند روز پیش از آن که آزاد شوم، مرا از سلولم در زندان اوین به دفتر دادستان تهران – آقای جعفری دولت آبادی – بردند . در آنجا، بجز شخص ایشان ، آقای نبوی ، رابط سازمان اطلاعات سپاه و دستگاه قضایی ، و دو نفر دیگر نیز بودند . من به دادستان تهران ، درهمان جلسه گفتم : علت این که شما ، در آن سوی این میز دراز نشسته اید و من درست در مقابل شما ، این است که : کسی ، در سلول های تنگ همین زندان، به ناموس شما فحش نداده است . و کسی نیز ، شما را کتک نزده است . وگرنه ، شما امروز ، نه در آن سوی این میز ، که در کنار من می نشستید .

به وی گفتم : من یک نویسنده و منتقدم . از من نخواهید که چیزی ننویسم . شما به یک پرنده نمی توانید بگویید : پرواز نکن . که ایشان در پاسخ به این سخن من گفت : بنویس . کسی با تو کاری ندارد . اما چرا می روی به دیدن آیت الله وحید ؟

دادستان تهران نیک می دانست: به دیدن آیت الله وحید رفتن من، نه که جرم نیست، پسندیده نیزهست. با این تفاوت که او می دانست من به آیت الله وحید گفته ام: مردم ما چه اندازه باید هزینه کنند و آسیب ببینند تا برای شماعلما بقدر آن خلخال ربوده شده از پای آن زن یهودی، گزنده و آشوبنده باشد؟ وبه ایشان گفتم: آیا سیره ی مردمداری پیامبر، و شیوه مملکت داری حضرت امیر، تنها برای مدفون شدن در کتابهای تاریخ است یا که نه، می توان یهودی بود و برسر پیامبر خاکروبه ریخت و از او جز ادب ندید. یا با شکایت  یک یهودی دیگر، علی را به محکمه ی خودش کشاند و پیروز از آن بیرون آمد؟

چندی پیش، بعد از انتشار مطلبی تحت عنوان “شلم شوربا” آقای نبوی ، به تلفن همراه من زنگ زد. وی که سابقا در داخل زندان با چهره ای سربه زیر و آمیخته به شرم با من سخن می گفت ، آن روز اما،  عتاب آلود و عبوسانه گفت : مگر قرار نبود چیزی ننویسید ؟ به ایشان گفتم : نه یک چنین قراری بوده و نه من به زیر یک چنین قراری می روم .

آقای نبوی برای من خط و نشانی کشید و آن مکالمه ی کوتاه تلفنی را قطع کرد. دادستان تهران نیز اخیرا در مصاحبه ای، به: “به مرخصی آمدن من” و نه “آزادی” من اشاره کرد. و حال آن که یکی از مسئولین اطلاعات سپاه در داخل سلول، به: “آزاد” شدن من، آنهم به دستور شخص حضرتعالی تاکید ورزید.

از آنجا که احتمال دارد درهمین حوالی مرا مجددا به زندان اوین فرا بخوانند ، از سرناچاری ، نامه ی هشتم خود را ، از باب “سخن بدون لکنت یک کوچکتر به بزرگترش” تقدیم شما می دارم . این نامه ، به صورت ظاهر کمی تلخ می نماید ، اما هزار شهد صادقانه و مشفقانه با اوست . این اثر ، تقدیم به حضرت شما. با این امید که از کلمه به کلمه ی آن ، صداقت و خیرخواهی نویسنده ، برکشیده شود و در مسیر اصلاح جامعه ای که از کاستی ها و نادرستی ها رنج می برد ، به کار آید . و اکنون، آغاز کلام:

” ما و رژیم پهلوی “

چه خوب که پیش از بیان هر سخن، به مردمانی آرزو به ­دل اشاره کنم که طی سالیان دراز، با هزار زحمت، گفتند و نوشتند و مبارزه کردند و به زندان رفتند و سیلی خوردند و تبعید شدند و کشته شدند، تا به رژیم پهلوی بگویند: ما، مردمان ایران، به چیزی کمتر از همه ی آزادی، و همه ی استقلال، و همه ی عدالت، و همه ی انسانیت و درستی و رشد، و به چیزی کمتر از همه­ ی سرفرازی راضی نیستیم.

رهبر گرامی ما، اگر مردم ایران، به مسلمانیِ ما اعتماد و اعتنا کردند، و بخت و اقبال و آینده و اراده­ ی خود و فرزندان خود را به ما سپردند، گمانشان این بود که می­توانند از ما و رفتار ما بوی محمد و علی را استشمام کنند. مردم ایران،  اراده­ی سرزمین خود را به ما سپردند تا ما به نمایندگیِ از آنان، آنان را، و آینده­ گانشان را، از زینت زیبایی، و از اوج ایمان بهره­ مند سازیم. و آنان را به جایگاهی فرابریم که جهانیان از تماشای آن همه نیکبختی شان دچار بهت و رشک شوند. تا جهانیان بدانند: اگر رژیم تندخو و خودمحور و وابسته ی پهلوی، پنجاه سال، مردم این سرزمین را از رشد و شایستگی بازداشت، اکنون، این ما، آمده بودیم تا عقب ماندگی هارا بروبیم و شایستگی ها را پیش روی آوریم.

خلاصه در غوغای انقلاب ، مردم ایران، به انسان­های برجسته و مسلمانی چون امام خمینی و شهید مطهری و مرحوم طالقانی و مرحوم منتظری و شهید بهشتی اعتماد کردند. به کسانی که آمده بودند تا به جهانیان بفهمانند: اگر بلد نیستید بشر را به راه سعادت رهنمون شوید، کنار بایستید و تماشا کنید.

مردم در اعتماد به برجستگانی چون امام راحل اشتباه نکردند. تشخیصشان درست بود. چرا که سیره­ ی سرشار از صداقت و خلوص امام و همراهان او، از آسمان زیبایی­ های خدا نور می­گرفت. وعده­ های نورانیِ آنان نیز، این می­گفت.

و، زمان گذشت. سی­ ودو سال. و ما اکنون در آستانه­ ی سی­ وسه سالگی انقلابِ خویشیم. و هیچ بعید نیست جماعتی از مردم ما، در رازوارگیِ عدد سی­ وسه، درنگ کنند. جمعی به یاد سی­ وسه پل اصفهان بیفتند، و برخی دیگر، شمارگان تسبیحاتِ حضرت زهرا را تداعی کنند: سبحان الله (سی­ وسه مرتبه) – (الحمدلله (سی­ وسه مرتبه) – الله اکبر(سی­ وچهار مرتبه).

من خود اما به خودِ انقلاب می­ پردازم. به این کامله موجودِ سی­ وسه ساله. که نه خردسال و خام است، و نه فرسوده و از پا درآمده. بلـه، چندی دیگر موجودِ انقلاب اسلامیِ ما، پای به سی­ وسه سالگی عمر خود می­گذارد. این موجود ،امروز فراتر از اطوار و تأثیر هر ایرانی، متأثر از شخصِ حضرت شماست. او، به ­راستی خود را تربیت شده­ ی شما می­ داند.

این موجود، ده ساله بود که دست به دستِ شما سپرد. و کم­ کم، قوام و شاکله­ ای را که از امام یافته بود، در نظام فکری شما مستحیل نمود. این شما بودید که آدابِ چگونه بودن را به قامتِ او لباس کردید. و در کام او، شهد و شربتی از چگونه زیستن افشاندید.

انقلاب سی­ وسه ساله­ ی امروز ما، در هر چه که دارد و در هر چه که ندارد، شخص شخیص شما را سهیم و مؤثر می­ داند. انقلاب ما، به هر کجا که میل و اراده­ ی شما تحکم می­ فرمود، به کج و راست، وبه افت­ و خیز، متمایل ­شد. این موجود، امروز اگر زیباست، بخشِ وسیعی از زیبایی­ اش را مدیون حضرت شماست. و اگر نازیباست، نیز همین­طور.

رهبر گرامی ما،

مبتدای سخن خویش به درازا نبرم. در این نوشته، قصد این دارم که نه انقلاب، که پایِ «اسلام» انقلاب را پیش آورم. اسلامی که: انقلاب ما، سر به سودای او داشته و دارد. و مدعی است که هیچ دأبی جز فرابردن نام و راه و جاه او نداشته و ندارد. انقلابی که می­ خواست – و لابد می­ خواهد- به مردمان جهان نشان بدهد: می­ت وان از ناب­ترین برکات آخرین دین ابراهیمی بهره­ مند شد، و به عالی­ ترین مراتب انسانی اش نائل آمد، و از آنجا به عالی­ ترین عرصه­ های سلامت و سرفرازی دست یازید.

پس، مرا در این نامه، به مقولات دیگر کار نیست. نه با داشته­ های دیگران، و نه با نداشته­ های خودمان. بناندارم به تنگناهای اقتصادی خودمان، و پیشرفت های همسایگانمان اشاره کنم. اصلا بنا را بر این می­ گذارم که مردمان و مسئولان فعلی ایران، خوشبخت­ ترین، و مرفه­ ترین، و دانشمندترین، و ثروتمندترین، و زیرک ­ترین افراد روی زمین ­اند. از این بالاتر آیا؟

تأکید من اما همچنان بر دینِ مبین اسلام است. و به همین دلیل، ناگزیر از مطرح کردن یک پرسش محوری­ ام.

این که: اسلامِ پیش از انقلاب، به خدا و اسلامِ واقعی نزدیک­تر بود، و نزدِ مردم ما عزیزتر، یا اسلام موجود در جمهوری اسلامی ایران؟  و یا در پرسشی جسورانه: آیا رژیم پهلوی، عالمانه و آگاهانه به اسلام بیشتر ضربه زد، یا خود ما؟

1-­ ­درآغاز، اجازه می­ خواهم تصویری از اسلامی را که ما با پیروزی انقلاب، رفته رفته به ابداع و اختراعش دست بردیم، ارائه دهم. این که: تا قبـل از انقلاب، اسلام در ایران، هم از خزانه­ ی خرافات ارتزاق می­کرد، هم از سنت­ های دست به دستِ دیرین، و هم از مفاهیمی تازه و نو. با این همه اما، اسلامِ پیش از انقلاب، آسمانی دستیافتنی­ تر داشت. و با هر مانعی که رژیم شاه بر او می­ گمارد، روزبه­ روز، خواستنی­ تر نیز می­ شد. چرا که هم­زمان، مردم علاوه بر خرافـه و جادو و جنبل، و اضافه بر منبرها و محافل سنتی، از تریبون­ های تازه ­ای چون حسینیه ­ی ارشاد نیز تغذیه می­ شدند. و هر کس در این میان، به تناسب هر فهم و گرایشی که داشت، دست به گزینشِ مطلوب خویش می ­برد.

اسلامِ پیش از انقلاب، اسلامی زلال و زاده­ ی زیبایی  نبود، اما هر چه که بود، سفره­ ی سالمی از «ابراز» داشت. بستر نرمی از چمن بود. چماق نبود. اقیانوسی آرام بود. آوار  نبود. و البته از «اختیار» ، سرشار بود.

با این همه اما، اسلامِ پیش از انقلاب، آسمانی دستیافتنی­ تر داشت. و با هر مانعی که رژیم شاه بر او می­ گمارد، روزبه­ روز، خواستنی­ تر نیز می­ شد. چرا که هم­زمان، مردم علاوه بر خرافـه و جادو و جنبل، و اضافه بر منبرها و محافل سنتی، از تریبون­ های تازه ­ای چون حسینیه ­ی ارشاد نیز تغذیه می­ شدند. و هر کس در این میان، به تناسب هر فهم و گرایشی که داشت، دست به گزینشِ مطلوب خویش می ­برد.

اسلامِ پیش از انقلاب، اسلامی زلال و زاده­ ی زیبایی  نبود، اما هر چه که بود، سفره­ ی سالمی از «ابراز» داشت. بستر نرمی از چمن بود. چماق نبود. اقیانوسی آرام بود. آوار  نبود. و البته از «اختیار» ، سرشار بود.

رهبر گرامی ما،

سخنان من در این نامه، هرگز از جنس مچ­ گیری­های یک رقیب سیاسی نیست. شما به نیکی از خُلق و خوی من آگاهید. مرا با شما و انقلاب و نظام، جز خیرخواهی و خیراندیشی هیچ نیست. پس چرا از چاره ­اندیشیِ تنگناهای باطنیِ خویش استقبال نکنیم؟ من از بابِ مصداق، به چند وجه از اسلامِ این روزهای انقلابمان اشاره می­کنم. اسلامی که به دستِ مبارکِ خودِ ما، پیرایه­ هایی بر او بار شده، و یا به کاستی­ هایی چند به چند دچار گردیده است.

این دگرگشتگی­ های نازیبا، نه از آن روی به ساحت دین ما  راه یافته اند تا ما را به راه محمد و علی و نهضت پیامبران دراندازند، و یا آیین ه­ای از تمایلِ نابِ خدا و قرآن بر ما باز بتابانند، بل از این روی، که به استحکام چهار ستون برقراریِ خود ما بیانجامند.

این در هم­ شدگی و در هم آمیختگی، شوربختانه، شتر گاو پلنگی از آیینِ راستین را بر سرِ مردم ما آوار کرده است. که اگر در این دیرگاهِ عمر، به چاره­ اندیشی آثار همه­ سوییِ این کج­ پیکری همت نورزیم، خود به چشم خود، شاهد گسستن، و شکستن، و فرو نشستن کاخی خواهیم بود که بنیان آن بر اعوجاج است.

ای عزیز، چه بگویم که ما، هم به مردم خویش، هم به آن آرزوهای چشم به راه، و هم به اسلام راستین جفا کرده ­ایم. مردم به کنار، آرزوهای چشم به راه به کنار، اسلام راستین را اما چنان دستاموز خواسته­ های صنفی خود ساخته­ ایم که در هر بزنگاه، هزینه­ ی همواری راهِ ما شود، و به وقت ضرورت رنگ پذیرد، و بنا به میل ما شکل عوض کند. اسلامی که قابلیت این را داشته باشد تا خوار و خفیفِ آدم­های برجسته شود. و از آنان بهراسد. و شهامت این را نیز نداشته باشد که بگوید:

«ایهاالناس، من در همه حال برای جان و مال و ناموس و حریم خصوصی مردمان، چه مسلمان و چه نامسلمان و چه کافران خداگریز، ارزش قائلم و نسبت بدان غیرتمندم. شما را به­ خدا با مردم این مکنید».

رهبر گرامی ما،

سخاوت­مندانه سخن تلخ مرا تحمل کنید. تلخ­ نوشیِ امروز ما، گوارا نوشیِ فردای ما را در پی دارد. اگر که: از عبرت­های امروز، پلی برای ترمیم فردای خود برآوریم. با من آیا هم ­رأی نیستید که ما با پیروزی انقلاب، گرسنه­ گون، مثل غنیمت­ روبانِ سراسیمه، به حذف متخلفین و مصادره ­ی اموالشان دست بردیم؟ بی­ آنکه به گدازشِ اسلام واقعی وقعی نهیم. که می­ سوخت و می­ گداخت و با ما می­ گفت: «ای بزرگان انقلاب، در من، بخشایش نیز هست. چرا به­ جای تندی و تنش، خواستگاهی از بخشایش عمومی و آشتی ملی نمی­ پردازید»؟

ما اما به او بها ندادیم. چرا که سخت سرگرم اختراع اسلام تازه­ ای بودیم. متناسب با خوی و خصلتِ خودمان. که ما را اجابت کند، و ما را از تنگناهای عقده هایمان به­ در ببرد. اسلامی پرداختیم که قلندرانه دست به گلوی اسلام راستین بُرد. اسلام راستینی که به ما التماس می­ کرد و می­ گفت: «کارها را به شایستگان بسپرید و از واگذاریِ کارهای بزرگ به آدم­ های کوچک بپرهیزید».

ما اما در واکنش به استغاثه­ های او، برمی­ افروختیم که: «خاموش! دنیا اگر یک لقمه باشد، آن یک لقمه باید نصیب مؤمن شود». و مؤمن را هم البته در میان خویشان و دوستانِ خود می­ جستیـم و متعمدانـه بخشی از آن یک لقمـه را به گلوی او فرو می­ تپانـدیم.

عـدالت را نه به­ گونه­ ی علی و اولاد او، که از نوع دلخواه خودمان تعریف کردیم. و با گماردن دوستانی چون شیخ محمد یزدی بر مسند قاضی­ القضاتی کشور، چنان خاکستری بر سر عدل و انصاف و وارسی و واکاوی حق مردم پراکندیم که نمونه­ اش را مگر در تاریخ دیگرانی جست که هیچ نسبتی با درستی نداشته وندارند.

هر چه اسلام واقعی بر سر خود می­ کوفت و گریبان می­ درید که: «ای انقلابیون مسلمان، شما را به­ خدا مراقب وجهه­ ی من در داخل و خارج و پهنه­ ی تاریخ باشید و حاجت­ های نفسانی خود را بر من بار نکنید و به اسم من بلا بر سر مردم نبارید»، ما دست به دهانش می­ بردیـم که: «حرف مـزن»! به گوشه­ ای پرتـابش می­ کردیم و خود فارغ از سوز و گداز او، دست به اعماق حق مردم می­ بردیم و رگ و پی دارایی آنان را می­ دریدیم و بر طَبَق منافع طایفگی خویش می­ نشاندیم.

هر چه اسلام بی­نوا می­ گفت: «من در قرآنِ خود به بندگان خدا بشارت داده ­ام که گفته­ ها و سخنان مکتب­ های گوناگون را بشنوند و راه­ های موجود بشری و الهی را مطالعه کنند و بهترین­ ها را برگزینند»، ما بر سرش می­ کوفتیم که: «زبان به کام بگیر که ما خود به ­جای مردم، بهترین­ ها را که خودمان باشیم، برگزیده­ ایم و کارِ کاوش را بر مردم جاهلی که به خود ما آری گفته اند، ساده و سهل فرموده­ ایم. به همان قانع شوند که هم از سرشان زیاد است و هم بهشتشان را تضمین می­ کند».

رهبر شریف ما،

سخن تلخ اما صادقانه­ ی من هنوز ادامه دارد. بیماری ما، جز با این شربت­ نوشیِ تلخ اما شفابخش، به مدار مداوا درنخواهد افتاد. از مردم بگویم. که تنها در بحبوحه­­ های بحران و جنگ و اخذ رأی و تأیید و تثبیت خود ما، مردمی فهیم و آگاه و متشخص و امت شهیدپرور می­ شدند. و در سایر مقاطع: گله­ ای که باید به راه شان بُرد و حق­ شان را ذره ذره به کامشان درانداخت.

شما را به­ خدا یک نگاهی به وضعیت صدا و سیما و سایر رسانه­ های ما بیاندازید. که چگونه دست به گلوی فهم مردم برده­ اند و به­ قدری که خود صلاح می­دانند به مردم بها می­ دهند! هر چه اسلام محمدو علی بر سر خود می­ کوبد که: ” شما را بخدا بیایید و به اسم من این همه برای مردم، محدودیت و تنگنا فراهم نیاورید”، ما قلدرمآبانه خنجر به کمرش فرومی­ بردیم که: “آرام بگیر و به تماشا بنشین! ما خود بلدیم چگونه زنان و مردان و جوانان و کودکان این سرزمین را با اسلام ناب آشنا کنیم و بهشت خدا را از دوردست­ های این دنیا، به آخرتشان تزریق کنیم.”

خلاصه ای رهبر خوب، به اختراع و تحمیل چنان گونه­ ای از اسلامِ دلخواه دست بردیم که اسلام حقیقی از تماشای چهرۀ نامتجانس آن رنگ باخت و ضربان قلبش به شماره افتاد.

حضرتعالی، درست روز تولد حضرت رضا در شهر قم، به ترسیم مختصاتی از اسلام انقلاب تلاش فرمودید. اسلامی که این روزها، بر کل روی کره ی زمین، کمتر انسانی مشتاق گرویدن به آن است. بنا به فرمایش خود شما در اولین سخنرانی سفر قم، گرایش برخی از مردم ایران دراین روزها به “کلیساهای خانگی” – یعنی چیزی که در طول تاریخ اسلام و تشیع بی­ سابقه بوده- دروازه­ ای از نگرانی را به روی شریف شما گشوده بود.

با اجازه­ ی حضرت شما، صریح­ تر سخن بگویم و به نمونه­ ای از گزینش­ گری اسلام اختراعی خودمان اشاره کنم. که از میان دو نفر، یکی را که فردی فرهیخته و باسواد و صاحب سخن و کارآمد اما منتقد است، وانهاده­ ایم، و به گزینش فرددیگری که تنها برجستگی­ اش حضور در گردونه­ ی دوستی با خود ما است، دست برده­ ایم. یکی را به مضیقه­ های همه­ جانبه درانداخته­ ایم و همه ­ی تریبون­ های تجلی و خدمت را از او بازستانده ­ایم. و به دیگری، تریبون­ ها و اختیارات و نفوذ فراوانی عنایت فرموده­ ایم.

سید احمد خاتمی، با همه ی خساراتی که از نوع نگرش او به دین و دنیا برمی جوشد، صرفاً به دلیل سنخیت فکری­اش با خود ما، برکشیده می­ شود، و سید محمد خاتمی، با میلیون­ ها مخاطب، بی­ آنکه نسبتی با همنام خود داشته باشد، به سیاه­چالی از نفرت ما درمی­ افتد.

سید احمد خاتمی که هیچ مخاطبی فراتر از روند معکوس نمازگزاران خویش ندارد، بازوی پرتوان اسلام اختراعی ما می­ شود، و سید محمد خاتمی، با میلیون­ها مخاطب، صرفاً به دلیل زاویه­ ای که در مسایل فرعی – و نه اصلی و اساسی– با ما اختیار کرده، از گردونه­ ی حضور میلیونی­ اش برکنار می­ ماند.

سید احمد خاتمی، با همه ی خساراتی که از نوع نگرش او به دین و دنیا برمی جوشد، صرفاً به دلیل سنخیت فکری­اش با خود ما، برکشیده می­ شود، و سید محمد خاتمی، با میلیون­ ها مخاطب، بی­ آنکه نسبتی با همنام خود داشته باشد، به سیاه­چالی از نفرت ما درمی­ افتد.

سید احمد خاتمی که هیچ مخاطبی فراتر از روند معکوس نمازگزاران خویش ندارد، بازوی پرتوان اسلام اختراعی ما می­ شود، و سید محمد خاتمی، با میلیون­ها مخاطب، صرفاً به دلیل زاویه­ ای که در مسایل فرعی – و نه اصلی و اساسی– با ما اختیار کرده، از گردونه­ ی حضور میلیونی­ اش برکنار می­ ماند.

و یا از برادران “مجتهد شبستری” ، آن را که با ما همراه است ، برمی کشیم و گستره ای از فرصت ها و تریبون ها و سرمایه ها را به امضا و سخن و خواست او بند می کنیم ، و دیگری را که با سواد تر و آگاه تر و دانشمند تر و دلسوزتر وفهیم تر و مشفق تر و روحانی تر و دنیا دیده تر اما منتقد است ، به قهقرایی از تندخویی های خویش فرو می رانیم .

در اینجا نیز هر چه اسلام محمد و علی فغان برمی­ آورد که: «آهای بزرگان انقلاب، طبق آیه­ های قرآن، اجازه بدهید اینها هر کدام سفره­ ی فهم و اعتقاد و برداشت­ های خود را به روی خِرَد مردم بگشایند تا مردم خود بهترین سخن و مشاورت آنان را برگزینند. یعنی درست همان کاری که امروزه در هر کجای غربِ کافر صورت می­ پذیرد». ما بلافاصله به دهان این اسلام می ­زنیم که: «مباد! ما صلاح خسروانیِ خویش نیک ­تر می­ دانیم».

پس ای رهبر محترم،

به دلیل نفوذ و گرایش و گسترشی که اسلام پیش از انقلاب داشت، و به دلیل نفوذ و گرایش و گسترشی که اسلام اختراعی  این سال­های انقلاب ما ندارد، نمره­ی منفی به ما و عملکرد ما تعلق می­ گیرد. و اگر منصف و اهل راستی و درستی باشیم، باید با گردنی کج و صدایی برآمده از اعماق ورشکستگی، اعلام کنیم: «ما، انقلاب اسلامی ­کرده­ ها، بیش و افزون­تر از رژیم پهلوی، به اسلام راستین ضربه زده ­ایم. و چهره ­ی مخوفی از عقاید و سلایق و منافع خود را به اسم اسلام محمد و علی جا زده ­ایم. و بسیاری از مردم ایران و جهان را نسبت به زیبایی­ ها و ظرفیت­ ها و کشش­ های تشیع، به تردید و انزجار درانداخته­ ایم.

2-­ ما و شما، از یک بلندی مشرف بر شهر مقدس قم بالا می­ رویم و از آنجا به مردم خوب و پای­ دررکاب این شهر شریف، سلام و درود می­ فرستیم.

این قم اما، آن سوتر از هیاهوی مراکز علمی و دینی و زیارتی و حوزوی و بیوت مراجع و کثرت روحانیانش، چهره ­ی دیگری نیز دارد. که این چهره، در ورای این ظاهر پرآوازه، سر به کار فرسودن خود دارد. متاسفانه، قم امروز ما، شمعی است که بی آنکه نوری بی­فشاند، آب می­ شود. نه از بی­ آبی و گرما و هوای داغ. که ازخراش ناشی از پنجه ی نابخردی­ های خود ما.

در تحلیل این خراش و این نابخردی­ ها، نیازی به ژرفکاوی چندان نیست. بانگِ بلند رنج قم، آن­چنان به طنین دردناکی مبتلا شده است که انکار و کتمـان آن، نه هیچ موجه و عاقلانـه است، و نه دردی از دردهای شهر قـم دوا می­کند.

چندسال پیش، درهمین نزدیکی ها، دستگاه­ های رسمی استان قم، آمار دردناکی از این شهر منتشر کردند که نگاهی گذرا به ذات و روح این آمار، صورتِ هر مسلمانِ گردن­فرازی را به خاک می­ ساید. این که: «شهر قم، در نسبت با سایر شهرهای جمهوری اسلامی ایران، از آسیب­ ها و مفسده­ های اخـلاقی و اجتماعی بیشتری برخوردار است».

این آمار، آنجا به درد می­ نشیند که ما چندوچون همین قم را در سال­های نچندان دور پیش از انقلاب وابکاویم. که: قم، نه برتر از همه­ ی شهرها، که شهری پاک و سالم و کم­ مسئله بوده است.

رهبر گرامی، در این سال­ ها، ما آیا چه بلایی به سر شهر مقدس قم آورده­ ایم؟ شهری که اختیار هر ریز و درشتش با خود ما بوده، و هیچ دشمن غداری، چه آشکار و چه پنهان، جز خود ما، کمر به تخریب وِجهه­ ی شریف او نبسته بوده است.

مردمان جهان آیا ادعاهای مدیریت و هدایتگریِ جهانی ما را باور کنند، یا درماندگی که نه، شتاب معکوس ما را به قهقرا؟ آنهم در قم. در جایی که کانون غلیظ معارف شیعی ما است. با این همه اما، پرسش من این است: درخصوص شهر قم، رژیم مستبد و اسلام­ ستیز پهلوی آیا به سلامت و اسلامیت و باورهای دینی و اخلاقی مردم این شهر بیشتر ضربه زد، یا خود ما؟ که گوش فلک را از گستره­ ی غلیظ فهم خود پر کرده ­ایم؟

3-­ درباره­ ی حجاب، تنها این را بگویم که در این سی­ وسه سال، ما عمده­ ترین سرمایه­ ها و فرصت ها وآبروها و آرزوهای انقلاب را خرج حجاب کرده ایم. با اصرار بر حجاب اجباری بانوان، از حیثیات درخشان و جذاب انقلاب کاسته ایم و بر انزجار و رنج مردمان خود، و بر دل­زدگی مخاطبان جهانی خویش افزوده ایم.

ما از آسمان دود آلود شهرها و روستاها، و مدرسه ها و مسجدها و منبرها، و از گلوی خستگی ناپذیر رسانه­ ها، و بامراقبت و تحکم خشماگین نیروهای انتظامی، و با فتاوای اخم آلود مراجع دینی، سنگ های سرگردانی به اسم حجاب را بر سر بانوان خویش فرو بارانده ایم. ودراین راه،  مجاهدتی همه­ جانبه به­ کار بسته ایم تا به زعم خود، از خون شهدا و آرمان­های انقلاب صیانت کرده باشیم.

یادم هست آقای «حداد عادل»، آن روزها که هنوز با شما نسبتی نیافته بود، در اجلاس نماز مشهد به خود من گفت: « فلانی، باورم بر این است که اگر رضاشاه توانست به اجبار از سرِ مادران ما چادر بردارد، ما نیز می­ توانیم به اجبار، زنان بی­ حجاب جامعه­ ی خویش را از بی­ حجابی به­ در آوریم و باحجابشان کنیم». آقای حداد عادل، امروز اما شهامت ابراز این باور درست دیروزش را ندارد. چراکه همان اسلام اختراعی ما، بلافاصله دست به گلوی او می برد و بی توجه به نسبتی که با شما دارد، بساط برقراری اش را برمی چیند و دودمان پاکش را به باد می دهد.

رفتار غلط و غیردینی و غیرعقلانی ما، گاه آنچنان ترکیب انسانی ما را به­ هم آشفته است که ما از خود خدا نیز در انتشار و حاکمیت دین او جلو زده ایم. جوری که اکنون، همین سُرنا نوازی دینیِ ما که از سرِ گشاد فهم ناقص ما برآمده و گوش مردم ما و مردم جهان را آزرده، باعث شده: نه اشتیاقِ به حجاب، که اشتیاق به خود خدا هم در این مُلک به چالش درافتد.

و حال آنکه در زمان شاه، و به رغم تلاش­ های ضددینی مقامات پهلوی، بخش قابل توجهی از بانوان مسلمان ما، پیشتاز در پذیرش آگاهانه­ ی حجاب بودند.

امروز اما، رییس قوه­ ی قضاییه ­ی ما، در جهت تشجیع خشونت عاملان انتظامی می­ فرماید: “مگر ما برای محو شرارت، با کار فرهنگی به مقابله می­ رویم که برای محو بدحجابی، به کار فرهنگی متوسل شویم؟”

این سخن پوک و سست و بی پشتوانه یعنی چه؟ یعنی: یک بانوی بدحجاب، هیچ تفاوتی با یک شرور قمه به دست ندارد. و یعنی: ما با هر توپ و تانک و ضرب و زوری که با شرارت شروران می­ جنگیم، نیز باید با بدحجابیِ بانوان بدحجابمان  بجنگیم!

خلاصه رهبر گرامی، امروزه کارِ حجاب در آسمان اندیشگی ما به چنان سرنوشت غمباری فروشده است که طبق آمار فهیمانه­ ی جهان اسلام، رغبت به حجاب، در آمریکا، در اروپا، و در هر کجای کره­ ی زمین رو به گسترش است الا در سرزمین اسلامیِ ما!

خود شما بفرمایید آیا درباب حجاب، محمدرضا پهلوی بیشتر به اسلام ضربه زد، یا خود ما؟ که سال­ های سال، با پتک اسلام بر سر اسلام کوفته­ ایم و بسیاری از مردمان خود را به لجاجت و انشقاقی بیمارگونه درانداخته ­ایم.

طبق آمار فهیمانه­ ی جهان اسلام، رغبت به حجاب، در آمریکا، در اروپا، و در هر کجای کره­ ی زمین رو به گسترش است الا در سرزمین اسلامیِ ما!

خود شما بفرمایید آیا درباب حجاب، محمدرضا پهلوی بیشتر به اسلام ضربه زد، یا خود ما؟ که سال­ های سال، با پتک اسلام بر سر اسلام کوفته­ ایم و بسیاری از مردمان خود را به لجاجت و انشقاقی بیمارگونه درانداخته ­ایم.

من با همه ی اطمینان خود به محضر شریف حضرت شما می­ گویم که اگر بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، ما سر به سر بانوان خویش نمی­ گذاردیم و آنان را به حال خود وامی­ نهادیم، امروز، از حجاب برتر و گسترده ­تر و مطلوب­تر وفهیمانه تری بهره­ مند بودیم.

بله، این استفاده­ ی ابزاری از دین و شعائر دینی، آنهم در توجیه ندانم­ کاری­ های ما است که ما را به این حال و روز، مبتلا ساخته است.

مطالعه­ ی میزان و کیفیت پوشش بانوان در اواخر عمر رژیم پهلوی، شما را و ما را بر این باور متقاعد خواهد کرد که پوشش بانوان در آن دوران، از نمره ­ی قبولی بالاتری برخوردار بوده است.

می­ گویند: طالبان که سقوط کرد، آرایشگاه ها و مغازه­ های سلمانی در افغانستان شلوغ شد. چرا؟ چون در نظام فکری طالبان، ریش بلند، نمادی از اسلام ناب بود. با سقوط طالبان، بسیاری از مردم، آن نماد تحمیلی را تراشیدند و به خاکروبه­ ها ریختند.

قبول می ­فرمایید که با پیروزی انقلاب، ما قرار بود دست به تجلی آرزوهای برنیامده­ ی بشری ببریم؟ ای خاک بر سرِ من که در آستانه­ ی سی­ وسه سالگی انقلاب، نشسته­ ام بر افق سپری شده ی انقلاب، و در مقایسه­ ای جانکاه، انگشت تأیید بر ایمان مطلوب­ تر و خالص­ تر مردم در گذشته­ های دور کشورم می­ گذارم.

4-­ نمی­ دانم فراتر از ظاهر اوضاع، آیا به وضعیت رقت­ بار این روزهای روحانیان خودمان اشراف دارید یا نه؟ فقط این را بگویم که: روحانیت امروز ما، به برکت اسلام اختراعی ما، به طرز چشمگیری، از چشم و دل قشرهای وسیعی از مردم، فرو افتاده است. دلیلش چه می­ تواند باشد الا دخول روحانیان به مواقفی که در اندازه و شأن آنان نبوده است؟ و: دخالت آنان در کارهایی که عمدتاً به خسارت انجامیده است؟

قبل از انقلاب، مگر کسی به حضور استاد مطهری در دانشگاه معترض بود؟ هرگز! چرا؟ چون به جایی وارد شده بود که تخصصش ایجاب می­ کرد. وی در دانشگاه، اضافی، یا کلّ بر کرسیِ درس خود نبود. امروز چه؟ ما به هر اداره و نهاد و دستگاه و وزارتخانه، یک یا چند روحانی تزریق کرده­ ایم. تا مثلاً از مناسبات اسلامی آنجا مراقبت کنند.

حضور نادرست این همه روحانی در ادارات و دستگاه­ های دولتی، و افول سال به سال وجهه­ ی دینی آنان، و شمار علاقه­ مندان و نمازگزارانشان درهمان دستگاه ها، دقیقاً به تکرار جایگاه رو به افول روحانیت در شاکله­ ی کلی اجتماع اشاره دارد.

روحانیت ما، از جایگاه برازندگی­ اش در زمان شاه، به جایگاه دلمردگی و گاه بیهودگی اش در این روزها سقوط کرده است. این سقوط، دستاورد اسفبار سال­ ها کج­روی خود ما بوده است.

دردا که روحانیت امروز ما، هیچ منبری برای ابراز آزادگی خود ندارد. او، از جانب همین اسلام اختراعی، سخت در فشار و در تنگناست. چرا؟ چون خود ما، با خط و نشان کشیدن­ ها و توپ­ وتشرها، او را از هرگونه اظهار نظر درست، ونقد و آسیب­ شناسی نظام ترسانده ­ایم. و راهی جز تبریک و تهنیت و تعریف از نظام، پیش روی او نگشوده­ ایم.

روحانیتی که کاستی­ ها و نازیبایی­ ها و پلشتی­ های جامعه­ ی اطراف خود را ببیند و به­ جای نقد مشفقانه، سکوت کند، یا به توجیه آنها روی بَرَد، نصیب و سرنوشتی جز این که امروز گرفتار آن شده ، نخواهد داشت. روحانیتی که مردم نداشته باشد، چرا باید هنوز در دل مردم جا بگیرد؟

نه از من، بلکه از هر روحانی افسرده ­ای که زمان شاه را درک کرده اگر بپرسید: روحانیت، در آن زمان از اعتبار و اعتنا و اقبال بیشتر مردمی برخوردار بود یا امروز در جمهوری اسلامی ایران؟ پاسخ، آشکارتر از آشکار است. پس قبول می­ فرمایید که ما، نسبت به آن دوران، ضربه هولناک­ تری به ساحت روحانیت وارد آورده­ ایم. و او را از جایگاه مألوف و مطلوبش که دل مردمان باشد، به جایی دور که معلوم نیست کجاست، پرتاب کرده­ ایم.

5-­ خانواده در ایرانِ زمان پهلوی، از انسجام و یکپارچگیِ آحاد خویش بهره­ مند بود. چیزی که دردمندانه این روزها، به تلاطم زایدالوصفی درافتاده است. لنگ زدن چرخ چوبین هویت خانواده در جمهوری اسلامی ایران، منجر به بروز نکبت­ هایی چندبه­ چند در این وادی شده است. که آمار روزافزون طلاق، و پیشتازی ما نسبت به بسیاری از کشورهای جهان در این خصوص، خود نشانگر درستی این سخن است.

گرچه ایرانیان بنا به ریشه­ های مقوّم فرهنگی ­شان، در مقایسه با بسیاری از کشورها، هنوز از قوام خانوادگی بیشتری برخوردارند، اما اعتنای کلی این بخش از نوشته، به مقایسه­ ی انسجام بیشتر خانواده در پیش و پس از انقلاب تأکید دارد.

یکی از حساسیت­ های دین مبین اسلام، استحکام استوانه­ های هویتی و معرفتی خانواده ­است. و نه لق زدن و زوال و اضمحلال آن. شوربختانه، در بحث خانواده نیز ما ناگزیر از دادن نمره ­ی منفی به وضع کنونی خودهستیم. چرا که اسلام زدگی و اسلام گریزیِ این روزهای ما، ابتدا در کانون خانواده مزه ­مزه می­ شود، و سپس در مقام واکنش، به صورت جامعه سیلی می­زند.

خانواده ­های ما، پیش از انقلاب، مسلمان­ تر بودند. به این دلیل که خودشان دست می­ بردند و به تناسب تمایل و بضاعتشان از آسمان معارف الهی خوشه برمی­ چیدند. برخلاف این روزها که ما از چهار طرف، بر جامعه و بر آحاد خانواده، تحکم­ های اسلامی فرومی ­باریم و محدوده­ ی اختیار خانواده را به مضیقه­ های انسانی و عرفی درمی­ اندازیم.

با پیروزی انقلاب، قرار بود خانواده­ های ما در کنار سفره­ های معمول خود، از گواراترین مأکولات انسانی و ایمانی ارتزاق کنند. اما: به اختیار! تا: به تجلی درآیند. شرمنده ­ام که بگویم اسلامی را که انقلاب ما قصد تبلیغ آن کرده است، در ارتقای معرفتیِ خانواده­ های خود ما عاجز مانده است، چه برسد به خانواده­ های آن سوی مرزها. عجب ترجیع­ بند کودناه ای شده است این «مدیریت بر جهان» در سخنان رییس­ جمهور نامتعادل ما!

6-­ وزنِ علمیِ پیش از انقلاب محافل دینیِ ما، آیا قابل قیاس با مراتب علمی محافل دینی این روزهای ما که در آستانه­ ی سی­ وسه سالگی انقلابیم، هست؟ هرگز! انقلابی که در این همه سال جز دو واژه ­ی «دین و دشمن» بر ذهن و زبان خویش نرانده، متأسفانه نه در ابراز دینِ متعال خود قد برافراشته ،و نه به موازات مرگ برآمریکاهایش، توانسته خود را از نکبت­ های آبروبری چون اعتیاد و مصرف فراوان و هدر دادن دارایی­ های بی­ شمارش برهاند. هیچ آیا در این که ما ایرانیان جمهوری اسلامی، در مصرف مواد مخدر، پیشتاز جهانیانیم، شب تا به صبح گریسته اید؟

رهبر گرامی،

چهره­ ی این روزهای ما خیلی خنده­ دار شده است. گویی مردمی شده­ ایم پرمدعا که هر از گاه سر از پنجره­ ها به در می­ بریم. یک “مرگ بر آمریکا”یی می­ گوییم و مجدداً به سر وقت منقل و وافور خود بازمی­ رویم. ساعتی بعد، دوباره پنجره­ ها را می­ گشاییم. یک “مرگ بر اسراییل”ی سر می­ دهیم و دوباره سر به مصرف  حریصانه ی روزمرگی­ های خود فرو می بریم. و در همه­ ی این احوال نیز البته، جماعتی از بزرگان و برجستگان ما، دکمه­ های بیخ گلو را از سر تقوا بسته می­ دارند تا مبادا وجهه­ ی ظاهرالصلاحی­ شان تَرَک بردارد.

هر چه در این سال­ها، وزن علمی محافل دینی ما فروکشیده، ریاکاری، و ادا و اطوار دینی ما فزونی گرفته است. انقلابی که جز از فرا بردن دین و رواج دین، سخن دیگری نداشته، هنوز که هنوز است نتوانسته مقاله­ ای و کتابی فراتر از آثار مطهری و شریعتی برآورد. چرا؟ چون عمده­ ی روحانیان ما، انرژی و پتانسیل خود را مصروف کارهایی کرده و می­ کنند که نه دردی از دین دوا می­ کند و نه سنگی از پیش پای مردمان برمی دارد. بلکه آثار سوء حضور آنان در نابجای مسئولیت­ هایی که پذیرفته­ اند، چشمه­ های ناگواری از آسیب­ ها و خرابی­ ها جوشانده که مگر شخص شخیص حضرت صاحب بیایند و به روبیدن این همه ناروایی فائق آیند.

راستی چرا از حوزه­ های ما، در این سال­ های دراز، صدها مطهری که نه، یک مطهری بیرون نیامده؟ مگر مطهری چه داشت که روحانیان امروز ما ندارند؟ مطهری، تلفیقی از اراده و انگیزه و پشتکار و غیرتمندی و هوش و ذکاوت بود. تکرار این خصلت­ ها، به­ راحتی در دسترس روحانیان امروز ما است. اما چرا مطهری تکرار نشده و نمی ­شود؟ بگویم؟ صرفا به این دلیل که: افق نگاه بزرگان و مسئولان دینی ما، بنای سرکشی به ذات کهکشان علوم ندارد. که آنها به همین ریزه­ های دم دست قناعت ورزیده ­اند. مطهری، دست پرورده ی دورانی است که به او تحکم می کرد: هرچه می خواهی بگو و بفهم، چیزی اما از کیفیت سلطنت ما بر مردم جاهل مگو و نفهمان! و ما این روزها، درست همین را به روحانیان و علمای خود تحکم می کنیم. با این تفاوت که: رژیم پهلوی، تنها سر به سودای سلطنت داشت، و ما علاوه برسلطنت، خود را نماینده ی حتمی ناب دین خدا نیز می دانیم.

هیچ آیا به این اندیشیده اید که چرا مداحی سطحی و مبتذل مجالس مذهبی این قدر مظهریت پیدا کرده است؟ به نحوی که حتی حسادت سخنوران ما را برانگیخته؟ حسادتی از جنس این که چرا باید بازار مداحان این همه گرما بگیرد و بازار ما به کسادی درافتد؟ راز رونق بساط مداحان در این است که در مجالس مداحی، حداقل یک موسیقی، و جنب­ وجوش سطحی و احساسی وجود دارد، در منبر سخنوران ما آیا چه؟

چرا امثال منبرهای مطهری، و امثال تریبون­ های شریعتی، که جملگی از آسمان همین دین مبین ارتزاق می­ کردند، دیگر مشاهده نمی­شود؟ به دلیل این که رهبران دینی ما، به همین ابتداییات علمی راضی ­اند. و راه ورود به ناب دین را با تحکمات حکومتی مسدود کرده اند.  وگرنه استادانی چون: محمد مجتهد شبستری ، که عالم و محقق و اندیشمند و مبدع و صاحب­نظرند، فرصت درس و بحث و مجادله­ ی علمی می­ یافتند و رشد را از آسمان علم پایین می کشیدند و در سفره ی فهم مردمان می نهادند.

ظاهرا مراتب علمی استادان فرهیخته ما باید به زیر کشیده شود، تا آدم­ هـای کوته­ فکر، فرصت سر برآوردن پیدا کنند. اصل سخن این که در سال­ های پس از انقلاب، ما هرگز به بازپروری اندیشه­ هایی در اندازه­ ی علامگان امینی و طباطبایی و محمد تقی جعفری، و عالمان فراخ فکری چون دکتر سید جعفر شهیدی، و بسیاری دیگر از این دست موفق که نبوده­ ایم، بلکه همان دارایی­ های متداول خود را نیز با انگ­ ها و آسیب­ های نامردمانه به حاشیه رانده­ ایم تا مبادا آنان، از خود ما که متوسط­ العلمیم، سر فراتر برند و دارایی­ های افزون­تر علمی خود را به رخ ما بکشند.

فروخزیدن علم درکشورما، به­ ویژه در سال­ های اخیر، تنها به علوم دینی ما محدود نیست. در سایر علوم نیز اوضاع بازتولید علمی ما اسفبار و اندوهناک است.

رهبر گرامی،

اگر مقدورتان بود، سری به یکی از مساجد همجوار بیت شریف خود بزنید. تا مشاهده فرمایید منبرهای ما، چگونه در چنبره­ ی خط­ قرمزهای حکومتی گرفتارند و راهی برای دست بردن به آسمان اندیشگی و نقد و واگویه کردن آسیب ها و حتی امر به معروف و نهی از منکر نمی­ جویند. جرأت­ ها و شهامت­ های علمی در این سال­ های انقلاب، به­ شدت در منگنه­ ی چارچوب­ های حکومتی محدود شده است. منبرهای این روزهای ما، باورکنید که یکی تلخ ترین دوران عمر خود را سپری می کنند. منبری که آزادی سخن از او دریغ شده باشد، جز به کار تحمیق مردمان نمی آید. و ما ظاهرا به همین محتاجیم.

سطح علمی محافل دینی ما چرا باید به محدوده­ ای از سخنان تکراری آقایان قرائتی و پناهیان و رحیم ­پور ازغدی مبتلا باشد؟ ما باید این همه فرصت تبلیغ را به برجستگان صاحب­نظـری می­ سپردیم که فراتر از مطهری­ ها و شریعتی­ ها، به جولان علمی متبحر بودند. دریغ و افسوس که این محدودیت­ های علمی، به تریبون های نمازجمعه که می ­رسد، صورتی عینی­ تر و آشکارتر پیدا می­ کند.

به­ طور مثال، مراتب علمی آقایان صدیقی، خاتمی، جنتی و امامی کاشانی و یا بسیاری از امامان جمعه در کل کشور، به قدر نیاز مخاطبان سال­ های دور انقلاب نیز نیست. چه برسد به مخاطبان فعلی. که برای آنها ، نه که هیچ ندارند، بلکه آزاردهنده نیز هستند. کجا آقای جنتی و امثال او می توانند از پس پرسش های تمام نشدنی و شمشیرگون یک جوان رهگذر ایرانی برآیند؟ جوان رهگذر اروپایی بکنار!

7-­ رژیم پهلوی بنا به هر دلیلی که مأمورش بود، با مقوله­ ی دین در افتاد. البته برای فریب مردم، از خرافه نیز سود ­برد. داستان کمربستگی شاه و: «السلطان ظل­ الله» شاید در همین محدوده بگنجد. پدرشاه نیز در ماجرای کشف حجاب، غلیظ ­گونه بر سر حساسیت­ های اعتقادی مردم کوفت. با این همه، پهلوی ها هرگز اما از دین نیاویختند و از دین برای خود دکان نیاراستند.

ما به اسم اسـلام، از خط­ قرمزهـای اسلام که نـه، از دم­ دست­ ترین خط­ قرمزهای انسانی گذر کرده ایم. انقلابی که پرچمدار زیباترین آرزوهای فروخورده­ ی ایرانیان مسلمان و غیرمسلمان بود، و حتی مرزهای جغرافیایی اطراف خود را نیز  برای انتشار و جولان دارایی های خود کافی نمی­ دانست، و به کمتر از اصلاح و ترمیم کاستی­ های روحی – روانی – و معرفتیِ همه­ ی انسان­ ها در همه­ ی جهان راضی نبود، و برای یک چنین افقی نیز دورخیز کرده بود، رفته­ رفته از نردبان وعده­ هایی که به مردم خود داده بود پایین آمد، و از نردبان آسیب به حیثیات دینی بالا رفت.

ما خیلی زود آموختیم که می­ شود با به­ کارگیری پسوندهای اسلامی، چیزی به اسم کلاه شرعی را باب کرد، و هرگونه اعتراض مردم را نیز به دشمنی و مخالفت با نص صریح اسلام تفسیر نمود. اگر تا دیروز، مثلاً هزینه­ ی سفر شاه به یک کشور یا یک شهر و استان خودمان، از طرف ما انقلابیون، بر سر رژیم پهلوی چماق می­ شد، حالا هزینه ­های نجومی سفرهای خودمان را، تحت عنوان «شأن و ضرورت نظام» شرعی کرده­ ایم و دهان همه را بسته­ ایم. که یعنی: «خاموش! این شأن ما و ضرورت این زمانی نظام است که یک چنین دم و دستگاه و ریخت و پاش­ هایی را می­ طلبد».

اگر دزدی و دروغگویی یک مسئول در رژیم گذشته، موجی از نفرت ما را برمی ­انگیخت، ما، همین مردم را جوری تربیت کرده ­ایم که به­ خاطر «مصلحت نظام» و: «عدم تضعیف نظام»، و برای این که «دشمنان نظام» شاد نشوند، دزدی­ ها و دروغ­گویی­ های ما را ببینند  و بشنوند و دم برنیاورند.

کار را به جایی کشانده ­ایم که مصلحت نظام ، بر مصلحت اسلام، و آبروی خودما – که مثلاً بخشدار دست­ کج یک بخش دوریم- بر آبروی اسلام ارجحیت پیدا کند. مرتب و روزبه­ روز، حیثیت دین خدا را خرج روزمرگی­ های خود کرده­ ایم. هر کجا در گِل مانده­ ایم، به یک جهش، پای اسلام را پیش کشانده­ ایم، و سال­ های سال از فریب مردمان ساده ­لوح خود لذت برده­ ایم.

لِفت­ ولیس ­های هزار فامیل زمان شاه را که با هزارمشقت و با تقدیم جان جوانان خویش پس رانده بودیم، حالا با پا پیش آورده ­ایم، و به عدد هزارِ آن هزار فامیل، یک چند هزارتایی از قوم و خویش و دوستان هم صنف خود افزوده­ ایم.

کارخانه­ های مصادره شده­ ی دولتی را به اسم خصوصی ­سازی، ابتدا ورشکسته اعلام کرده ایم و سپس خودمان یک به یک آن ها را به قیمت هیچ بالا کشیده ایم.

انقلابی که با هزار زحمت و تقدیم هزاران شهید، برای به تجلی درآوردن زیبایی­ های انسانی و ایمانی به ثمر رسیده بود تا در کنار اهداف اصلی ­اش، پلشتی­ هایی چون پارتی­ بازی و ویژه­ خواری را ریشه­ کن کند، به چنان وسعتی از «اسلام­خواری» در افتاده است که خود ما به اسم مساعدت به فلان مدرسه­ ی دینی، و البته برای خریداری هواداری سرپرست آنجا، امتیاز واردات شکر را، و به اسم سرپرستی چند معلول توسط فلان آیت­ الله، معدن سنگ سرخ بیدخت فارس را، و برای نازشست سرداران سپاه، سهام مخابرات را، و صدها و صدها امتیاز و فرصت و اموال عمومی را به مفت، به قباله­ ی شخصی این آشنای خویش و آن رفیق خود ضمیمه کرده­ ایم و دهان معترضان فلک­ زده را نیز پرخاشگرانه با انگ ضدانقلاب دوخته­ ایم. ای خدای علی و ابوذر و سلمان، ما به اسم تو، چه بلاهایی که بر سر دین تو نیاورده ­ایم!

خود ما به اسم مساعدت به فلان مدرسه­ ی دینی، و البته برای خریداری هواداری سرپرست آنجا، امتیاز واردات شکر را، و به اسم سرپرستی چند معلول توسط فلان آیت­ الله، معدن سنگ سرخ بیدخت فارس را، و برای نازشست سرداران سپاه، سهام مخابرات را، و صدها و صدها امتیاز و فرصت و اموال عمومی را به مفت، به قباله­ ی شخصی این آشنای خویش و آن رفیق خود ضمیمه کرده­ ایم و دهان معترضان فلک­ زده را نیز پرخاشگرانه با انگ ضدانقلاب دوخته­ ایم. ای خدای علی و ابوذر و سلمان، ما به اسم تو، چه بلاهایی که بر سر دین تو نیاورده ­ایم!

من خود شاهد پرپر زدن یک جوان نازنین اردبیلی بودم که می­ سوخت و می­ گداخت و می­ گفت: «این آقای صادق محصولی، یک پاسدار یک­ لاقبا بیش نبود. چطور با دستی که به دست آقای احمدی­ نژاد، استاندار آن زمان اردبیل داد، ناگهان به صدها میلیارد ثروت مفت دست یافت»؟

دامنه­ ی «اسلام­خواری» ما به نهضت لِفت­ ولیس ­هایمان محدود نیست. ما اختراعات دینی خود را نیز به اسم اسلام حقیقی به مردمان خود قالب کرده ­ایم. به حریم خصوصی مردم وارد می­ شویم. به اموالشان دست می­ بریم. و اسمش را می­ گذاریم: «اختیارات حکومت اسلامی»! بدون حکم قانون و حتی با خنده به ریش قانون، عده­ ای را پایین می­ کشیـم و زیرگوشـشان می­ خوابانیـم، و درمقابل، عده­ ای دیگر را بالا می­ بریم و می­ نوازیمشان و اسمش را «اقتضای حکومت اسلامی» می­ گذاریم.

از جانب خودِ خدا، عده­ ای را «خودی» می­ خوانیم و عده ­ای را «ناخودی». و دیوار بلندی به نام «نظارت استصوابی» برمی­ کشیم که نمونه­ اش در هیچ کجای چنته­ ی عقلانیت و حقانیت دین خدا پیدا نمی­ شود.

فجایع خودمان را ناچیز می­ شمریم (قتل­های زنجیره ­ای) و فعالیت مدنی رقیب خود را به جاسوسی و براندازی و فتنه تحکم می­ فرماییم (وقایع پیش و پس از انتخابات 88). خلاصه رهبر گرامی، اختراعات اسلامی ما، سفره ­ای شده است که بنا به ضرورت، درهرکجا که به صلاح خود ما باشد، پهنش می­ کنیم و بر آن بساط کاسبی خویش می­ آراییم.

نمی­ دانم آیا در این سخن با من موافقید که ما با دکانی که پـرچم اسلام را بر بام آن عَلَم کرده­ ایم، کاسبی­ هایی به راه انداخته ایم . منتها با این شگرد که پول این کاسبی را به جیب مبارک خودمان، و خسارت­ های هر روزه­ ی آن را به حساب خود اسلام واریز می­ کنیم؟ به همین دلیل است که اسلام سرزمین ما، از چشم و دل بسیاری از جهانیان، و حتی مردم خود ما افتاده است. کسی را رغبت مراجعه به این اسلام نیست. و اگر مردمانی مسلمان، در سرزمینی دیگر، حتی در جاهایی مثل لبنان و فلسطین، بخواهند به یک انقلاب اسلامی، از جنس انقلاب ما دست ببرند، زیرک­ ترها، سرنوشت غمبار فعلی ما را هشدارشان می­ دهند. که یعنی: وضعیت رقت بار اسلام را در ایران فعلی ببینید و پشت دستتان را داغ کنید!

رهبر گرامی،

خون شهدایی که برای درخشش زیبایی در این مُلک جاری شد، و خون شهدایی که به امید جاماندگانی چون ما، دست از این دنیا شستند و رفتند، جویباری شده است برای آبیاری باغچه­ های برخورداری جماعتی از خود ما. که بر کرسی فرصت­ ها و موقعیت­ ها لمیده­ایم و اسلام بی­ نوا را در پس پنجره­ ی بی­ توجهی به تماشای شادخواری خود وانهاده­ ایم. اسلام در زمستان بیرون، از سرما می­ لرزد، و ما، در کنار شومینه­ ی لذت، به دواندن کیفوری­ های جوربه جور به زیر پوست مبارکمان مشغولیم.

چهره­ ی مشعشع اسلامِ روبه­ رشد در پیش از انقلاب، مردم ما را به برپایی جشنی تمام­ عیار در سال­روز میلاد حضرت صاحب ترغیب می­ کرد. مردم در این جشن­ ها، چنان به چراغانی و ابراز احساسات صادقانـه می ­پرداختند که رنگارنگی آن چشم دوست را می­ نواخت و بـرق آن چشم حکومتیـان را کـور می­ نمود. این روزها، کار اسلام اختراعی و تحمیلی ما به جایی رسیده است که اگر به ضرب و خرج دولت، چراغی در روز میلاد یک امام چشمک نزند، کمتر کسی به یاد آن روز پرشکوه می­ افتد.

از دیرباز تاریخ، نان به اسم دین خوردن، برای بسیاری از مفسدان جهان حتی، کریه و خفت­ بار بوده است. ما اما خوردیم تا نشان جهانیان، و نشان تاریخ بدهیم که می­ شود خورد. بسیار نیز می توان خورد. تنها حکومت­ های فاسد، از اعتقادات مذهبی مردم سود می­ برند، ما اما نشان دادیم که فراتر از همه ­ی سوداگران دینی، می­ توان اسلام را خرج خود کرد، و همزمان به چهره­ ی غم­ زده ­ی خیل اوصیا و اولیاء، و هزارهزار پیامبر صف به صف نگریست و به شاکله ی نهضت شان غش ­غش خندید!

این روزها، کار اسلام اختراعی و تحمیلی ما به جایی رسیده است که اگر به ضرب و خرج دولت، چراغی در روز میلاد یک امام چشمک نزند، کمتر کسی به یاد آن روز پرشکوه می­ افتد.

ما اما خوردیم تا نشان جهانیان، و نشان تاریخ بدهیم که می­ شود خورد. بسیار نیز می توان خورد. تنها حکومت­ های فاسد، از اعتقادات مذهبی مردم سود می­ برند، ما اما نشان دادیم که فراتر از همه ­ی سوداگران دینی، می­ توان اسلام را خرج خود کرد، و همزمان به چهره­ ی غم­ زده ­ی خیل اوصیا و اولیاء، و هزارهزار پیامبر صف به صف نگریست و به شاکله ی نهضت شان غش ­غش خندید!

رهبر گرامی،

پهلوی­ ها سقوط کردند. اما با سقوط شان، اسلام را در خواستنی­ ترین چهره ­اش، برای ما وانهادند. ما اگر سقوط کنیم، خودمان که هیچ، اسلامی را که هنوز هزارهزار آرزو با اوست، در این مُلک به اعماق می­ بریم.

پهلوی­ ها – در شکل عمده­ اش- دزدیدند. هم­زمان اما هرگز حسین حسین نکردند. ما چه؟ پول نفت و امتیاز شکر و معدن و کارخانه و سهام مخابرات را بالا می­ کشیم و هم­زمان حسین حسین نیز می­ گوییم و بر سر و سینه می­ کوبیم.

ای خدای حسین، شاهد باش که من و امثال من، با هر خطایی که مرتکب شده ­ایم، و با هر مشارکتی که مستقیم و غیرمستقیم در این آسیب­ های کوچک و بزرگ داشته­ ایم، امروز، به جرم انتقاد و واگویه کردن همین کج­روی­ ها در زندانیم.

ای خدای خوبی­ ها، شرم و پوزش ما را بپذیر. و این روزهای زندان ما را، و ضرب و شتم­ ها و ناسزاهایی را که در این ایام بر ما باریده ­اند، به حساب کفاره­ ی گناهان ما بگذار.

8-­ پهلوی­ ها در فریب مردم، فراوان پیش رفتند. آنان حتی تاریخ را به نفع خود مصادره کردند. خرده گرفتن بر پهلوی­ ها که چرا مردم را فریفتند، خرده بر جماعتی است که زشتکارند اما ادعای مسلمانی و رهبری دینی ندارند. که البته باید در همان محدوده­ ی مجرمیت شان، به فریبکاری آنان پرداخت. فریبکاری­ های ما اما نه که از موضع حکومت دینی بر فکر و ذهن آحاد جامعه بار شده و می­ شود، خسارتش، دریغا که به صورت و ساحت دین نشسته و می­ نشیند.

برادران لاریجانی را در نظر بیاورید. اینان اگر هر تعداد که باشند، ظاهرا شهرتشان یکی باید باشد! اما ما مردمان به­ ظاهر پخمه، باید اولی را لاریجانی، دومی را اردشیر لاریجانی، و سومی را آملی لاریجانی بنامیم وچهارمی را…

همین آقای محمد جواد اردشیر لاریجانی، در لندن با نیک براون انگلیسی به مذاکره می­ نشیند و او را به حمایت از کاندیدای مورد علاقه ­اش ترغیب می­ کند. این مذاکره­ ی بظاهر غیررسمی و ممنوع، واویلا اگر که در طایفه­ ی مقابل ما رخ می­ داد.

داستان فریبکاری­ های ما متأسفانه به قدر همه­ ی افسوس­ های تاریخی بشر، درازا دارد. سر یک بی­ گناه را گوش تا گوش می ­بریم، جوان­ های مردم را سلاخی می­ کنیم، در روز عاشورا مردم را ترور می­ کنیم، و زیر چرخ اتومبیل انتظامی خود لِه می­ک نیم، و آنان را از بالای پل به زیر می­ اندازیم، کوچک­ترین گزشی اما به خاطر مبارک ما خطور نمی­ کند و کوه غیرت ما را برنمی­ جوشاند.  همین خاطر مبارک و کوه غیرت، ناگهان اما با پاره شدن یک عکس امام برمی ­آشوبد و جوشیدن می­ گیرد و کف به لب، کل کشور ما را درمی­ نوردد.

خود ما، از رنج مستمر دود و آلودگی و مصرف فراوان و اسراف و اعتیاد و بیکاری و بی­ برنامگی عذاب می­ کشیم، هم­زمان اما، مثل آدم­ های پخمه و نامتعادل، سخن از مدیریت جهان با محوریت و درایت خودمان می­ رانیم.

من خود به چشم خود دیدم که پیرزنی را به دلیل این که حجاب داشت اما چادر نداشت، به بیمارستان بقیۀالله تهران راه ندادند. دریغ و درد که گستره­ ی فریب کاری­ های ما جامع­ الاطراف است. که اگر به حوزه­ ی سیاسی و دیپلماسی کشور سر بزنیم، آنجا را بهره ­مند از فریبکاری – و نه زیرکی دیپلماتیک- خواهیم یافت. اگر به حـوزه­ های اقتصاد و فرهنگ و حتی نظامی سر بزنیم، مختصات فریبکاری را در آنجاها نیز برقرار می­ بینیم.

عجبا که این فریبکاری­ ها در همه­ ی زمان­ ها و حکومت­ های پیشین، مردم را به سمت مجیزگویی سلطان و اطرافیان و دستگاه او می­ رانده اند. در زمان ما اما، فریبکاری­ های رایج حکومتی، مردم را به ریاکاری­ های متنوعی از دکمه­ های بیخ گلو، تا: چهره ­های ظاهرالصلاح، الفاظ متشرعانه، نمازها و روزه­ های دروغین، چاپلوسی­ های کُرنش­ گرایانه، نفاق­ های مزورانه، حسادت­ های مخرب، افتراهای روزمره، و هزار درد و مرض سخیف اخلاقی و جاری درانداخته است.

پس به لحاظ فریبکاری نیز، ما گوی سبقت از رژیم شاه ربوده­ ایم. من مانده ­ام که در رجحان وضعیت فعلی انقلاب خویش، به کجای رژیم سلطنتی انتقاد کنم؟ رژیم شاه، قبول، استقلال کشور را به اسفباری درانداخت. از استقلال کشور که درگذریم، من منصفانه، بسیاری از ضعف­ ها و زشتی­ های آن رژیم وابسته و نامبارک را خفیف­ تر از ضعف­ های این روزگـار خویش می­ بینـم. چرا؟ تنها به یـک دلیـل. که: آنجا، در آن دوره، پای اسلام و مسلمانی در میان نبود. و ما اینجـا، به اسم خـدا و دیـن خـدا، به خلاف­ اندیشی­ ها و کارهای خلاف خود، اصرار می­ ورزیم.

خدایا شرم بر من، که در زندان این سال­ های عمر خود، نشسته­ ام و به عملکرد دو رژیم سلطنتی و اسلامی نمره می­ دهم. و مجبورم انقلاب نورانی خود را با رژیمی مقایسه کنم که انبانی از انواع آلودگی با او بود. و ناگزیر، نمره ی قبولی به او بدهم نه به خود .

9-­ رژیم پهلوی با مخالفین خود برخوردهای تلخی داشت. و در مواجهه با یک زندانی سیاسی، از فحش تا کتک تا شکنجه تا تبعید، و تا اعدام پیش می­ رفت. خط ­قرمزهای ساواک اما ، تنها در محدوده­ ی رژیم سلطنتی دور می­ زد. که یعنی: ای سیاسیون، ای روحانیان، ای دانشجویـان، شما با بقـای رژیم سلطنـتی کاری نداشته باشید، ما را نیز با شما کاری نیست.

اما همین ساواک، در کنار فحش و کتک و شکنجه و تبعید و اعدام سیاسیون، دانشجـوی سیاسی را بعد از اتمام روزهـای بـازداشت و زنـدان، به سر کلاس درسش می­ فرستاد. وحتی اگر این دانشجوی سیاسی از زندان برگشته، به ­خاطر لیاقت­ های تحصیلی ­اش، به بورسیه ­ای نیز دست یافته بود، او را با هزینه­ ی دولت به خارج می ­فرستاد. و بعد از بازگشت، او را استخدام نیز می­ کرد.

یک کارمند، یک مهندس، یک پزشک، و یا هر کارگزار سیاسی را، به محض خروج از زندان، به سر کارش بازمی­ گرداند. نان او و خانواده­ اش را آجر نمی­ کرد. برعکس خود ما. که دانشجوی خود را درجا، به­ خاطر چسباندن یک عکس و یک نوشته، در یک محکمه ی آسمانی، درهمان دانشگاه، و نه با برپایی یک دادگاه رسمی، از ادامه­ ی تحصیل بازمی­ داریم. معلقش می­ کنیم. اخراجش می کنیم. یایک منتقد و یک کارمند را با یک جبهه گیری سیاسی؛ بی هیچ خطا، از کار بی­کار می­ کنیم. کرسی تدریس یک استاد دانشگاه را به­ خاطر یک صحبت مختصر مغایر، با خفت، از او بازمی­ ستانیم و به امان خدا رهایش می­ کنیم.

رهبر گرامی،

بازجوی کودن من وقتی به من ناسزای ناموسی گفت، و دیگری، آنگاه که به ضرب و شتم من پرداخت، و سومی، آنگاه که همسر و دختر و پسرم را به زندان اوین فراخواند و با آنان سخنان ناشایستی که خدا نصیب هیچ کافری نکند بر زبان آورد، مرا بلافاصله به یاد ساواک پهلوی انداخت. که او، به اسم رژیم سلطنتی این ها می­ کرد، و ما به اسم اسلام.

ساواک، خود را مأمور رژیـم می­ دانست، دوستان ما اما به کمتر از سربازی امام زمان راضی نیستند. مطالعه ­ی نامه­ های سرگشاده­ ومحرمانه ای که آقایان «عبدالله مؤمنی» و “حمزه کرمی” و “حجت الاسلام دکتر مهدی منتظرقائم” برای حضرتعالی نوشته اند، سندهای حتمی این خفت بزرگ اند. این که بازجویان نظام اسلامی ما با آنان چه­ ها که نگفته­ اند و چه­ ها که نکرده ­اند، جز شرم، بر روان و جان ما نمی ­بارد.

لکه­ ی ننگ آشکاری که تا ابد بر پیشانی نظام ما و سیستم اطلاعاتی ما باقی خواهد ماند، نحوه­ ی بازجویی از همسر سعید امامی است. این زن، که تا دیروز، محرم راز بیت شریف خودِ حضرتِ شما بوده است، به چنان منگنه­ ای از فحش­ ها و ناسزاهای جگرخراش، و بمبارانی از تحقیرهای ضد انسانی درمی­ افتد، که سنگ اگر از شنیدن آن ها متلاشی نشود، در سنگ بودن او باید شک کرد.

پیشنهاد می­ کنم متعمدانه، فیلم بازجویی از همسر سعید امامی را هر روز صبح، بعد از نماز، مشاهده بفرمایید. تماشای هر روزه ­ی این خفت دهشتناک، ابتدایی­ ترین خاصیتش در این است که ما به تعریف تازه ­ای از زن، و مقام زن، و کرامت انسانی او دست می یابیم. خاصیت دومش در این خواهد بود که هر کجا خواستیم از علی و فاطمه سند بیاوریم و دیگران را به این زوج باشکوه اشارت دهیم، یادمان بیاید که خودمان چگونه و با چه تمهیدی از پس این ادعا برآمده ­ایم.

رهبر گرامی،

این، پرونده ­ی سیستم اطلاعاتی رژیم منحوس پهلوی، و این هم پرونده ­ی سیستم اطلاعاتی خودمان. چه نمره ­ای به این، و چه نمره ­ای به آن بدهیم؟ خود حضرتعالی بفرمایید! پیش از آن اما اجازه بدهید از یک روحانی تحصیل­ کرده و میانسال اسم ببرم، که از خانواده­ی معزز شهداست. حجۀالاسلام دکتر مهدی منتظرقائم. برادر همان منتظرقائم فرمانده سپاه یزد که در جریان بمباران هلی­ کوپترهای آمریکایی در طبس به شهادت رسید. دوستان اطلاعاتی و امام زمانی ما، ایشان را بعد از مجلس بزرگداشت شهید بهشتی در مسجد قبا بازداشت می­کنند. در زندان نامعلوم، ابتدا او را زیر آبشاری از لجنِ ناسزا تن می­شویند. که به قول خودش، کمترین فحش آقایان محترم امام زمانی از «حرام­زاده» شروع و تا جزیی­ترین نسبت­های پلشت به او و بستگانش و آقایان هاشمی رفسنجانی, میرحسین موسوی و مهدی کروبی ادامه پیدا می­کند. غسل مخصوص وی با آبشار ناسزا همراه با تحقیر, تهدید و کتک, با چشم و دست بسته، از بدو ورود به زندان تا نزدیکی صبح ادامه پیدا می کند تا وی را برای بازجوییِ از صبح تا شب مهیا کرده باشند. البته او طی نامه­ای که برای مقام شامخ حضرت شما نوشته و ارسال داشته، به ذکر کلیاتی از این فاجعه­ ی جاری اشاره کرده است. ساواک شاه ، هر چه که کرد ، پای خدا و اسلام و محمد و علی و فاطمه را پیش نکشید. و ما ، علاوه بر آنکه در حوزه های امنیتی، افزون بر راه و رسم شقاوت­ گون ساواک سر برآورده ­ایم، هم خدا را، هم اسلام را، هم محمد و علی و فاطمه را پیش پای حفظ و بقای نظام خویش ذبح کرده ­ایم.

10-­ یک پرسش! خدا و قرآن و ائمه آیا در سال­های پیش از انقلاب اعتبار بیشتری داشتند یا اکنون؟ شاید بلافاصله بفرمایید: اکنون! اما آمار که نه فقط، بلکه جمع جمیع مردمی که پیش از انقلاب را درک کرده­ اند، متفقاً می­گویند: «پیش از انقلاب، خدا و قرآن و ائمه، در میان مردم ایران، حضور پررنگ­ تر و نافذتری داشتند».

شاید بفرمایید: امروز، از همه جا، از کتاب­های درسی گرفته تا صدا و سیما و مساجد و محافـل و نهادها و دستگاه­ های دولتی، برخلاف سال­ های پیش از انقلاب، اسم خدا و ائمه بر زبان آورده می­ شود. شاید بفرمایید: پیش از انقلاب، کجا در ادارات ما نماز اقامه می­شد؟ شاید بفرمایید: پیش از انقلاب، کجا افرادی چون روحانیان، از رسانه­ ی ملی، به قدر سی­ ودو سال فرصت تبلیغ دینی داشتند؟ شاید بفرمایید: حضور خدا و قرآن و ائمه، در سال­های پیش از انقلاب، تنها به خانه­ ها و محافل مذهبی محدود بود. اکنون اما، دارالقرآن­ های چند هزارگانه­ ی ما سراسر کشور را به زمزمه و حفظ و تلاوت و صوت و تفسیر قرآن معطر کرده­ اند.

یا شاید بفرمایید: پیش از انقلاب، کجا زندانیان، نماز جماعت داشتند و پیشنمازشان یک روحانی بود؟ و کجا از ده ها شبکه­ ی رادیویی و تلویزیونی، پشت به پشت و همزمان،  اذان و نماز و مناجات و سینه­ زنی و دعای کمیل و دعای ندبه پخش می­ شد؟ و احتمالاً نمونه­ های مذهبی دیگر. مثل مسابقه­ های مذهبی و همایش­ ها و بزرگداشت­ ها و نکوداشت­ ها و میزگردها. میزگردهایی درباب همه­ ی مسائل دینی، ازجمله حجاب بانوان (البته با حضور خانم­ های چادری).

بله، از منظر آمار، همین ­گونه است. ما پس از انقلاب، در اندازه ­ای سهمگین به بمباران مفاهیم مذهبی همت کرده ­ایم. اما نه که تبلیغ ما، با برآیند و فرایند اصول حتمی و کارشناسانه ی تبلیغ، نسبتی نداشتـه و ندارد، عمده ­ی تبلیغاتمان باد هوا شده، یا نتیجه ­اش به عکس خواسته­ ی ما بدل گردیده است.

مثل مجالس و محافل انس با قرآن. که در صورت ظاهر، با فزونی همراه بوده­ اند، اما از آنجا که محتوای شریف آیات الهی، با آنچه که در جامعه، در دستگاه قضایی، در مجلس، در دولت، و در عملکرد مسئولین، مطابقتی نداشته و ندارند، کارکردی کاربردی نیز نیافته ­اند.

مثلاً جمعیت کثیری از قاریان، چه در محضر خود حضرتعالی و چه در محافل مذهبی و چه در هر کجا، آیات عدل و قسط و درستی و تقوا و پاکی و پاکدستی و دروغ نگفتن و دزدی نکردن و لا اکراه فی الدین قرآن را با صوتی حزین، و با رعایت اصول کهن و جدید صرف و نحو، و بارعایت همه­ ی وقف­ ها و مدها، تلاوت کرده و می­ک نند، اما آن سوتر از مساجد و محافل و حضور شریف شما، دستگاه قضایی و اطلاعاتی ما، قربۀ الی الله، با لگد به صورت عدل و انصاف می­ کوبند و پیراهن  تقوا را می­ درند  و در سلول های انفرادی به چهارمیخش می­ کشند و با الفاظ ناب، برای عبرت دیگران مومیایی­ اش می­ کنند.

در دولت چه؟ مسئولین ما از سر تفریح، با گماردن آدم های کوچک و مطیع بر مسندهای حساس، و بالا کشیدن اموال مردم، به آیات پاکدستی و دروغ نگفتن و دیگر تأکیدات قرآن غش­ غش می­ خندند. در مجلس نیز، نمایندگان عمدتا پخمه ی ما، با زبانی که فروکشیده اند، و با ترسی که تا همه ی سلول های شعوری شان نفوذ کرده، از خجالت آیات حق­گویی قرآن درمی آیند. اگر چه این حق گویی ها بنا بوده : حتی به زیان خودشان تمام شود، و یا حتی به زیان پدرومادرشـان تمام شود، و یـا حتی به زیان خویشاوندانشان تمام شود. آ[ر چرا این نمایندگان البته دور از چشم خدا، به زدوبندهای رایج خود مشغول نباشند؟

نتیجه این که ما مکرر در مکرر از خدا گفته­ ایم و مردمان خود را به خداباوری دعوت کرده­ ایم اما در همان حال،  خودمان: «چون به خلوت رفته­ ایم آن کار دیگر کرده ­ایم».

در مجالس مذهبی، به سطحی­ ترین شکل ممکن، سوز و گداز برآورده ­ایم و از علی و فاطمه و حسین و زینب و عباس گفتن­ های خود، اشک خلق ­الله را سرازیر کرده ­ایم، اما دو قدم آن سو تر، به علی و فاطمه و حسین و زینب و عباس پشت کرده ­ایم و گوش تا گوش، سر از تن توصیه­ های انسانی و ابدی آنان بریده ­ایم.

پیشنهاد می­ کنم به سخن وزیر ارشاد سابق و مورد تایید خودتان (آقای صفار هرندی) دربارۀ ضربه­ ی سر آقای استیلی، آنگاه که در بازی فوتبال به آمریکایی­ ها گل زد، توجه فرمایید. وی در یک مصاحبه­ ی تلویزیونی گفت: “ضربه­ ی سر آقای استیلی درآن بازی، بلا تشبیه مثل ضربت علی(ع) در روز خندق بود!”

در مجالس مذهبی، به سطحی­ ترین شکل ممکن، سوز و گداز برآورده ­ایم و از علی و فاطمه و حسین و زینب و عباس گفتن­ های خود، اشک خلق ­الله را سرازیر کرده ­ایم، اما دو قدم آن سو تر، به علی و فاطمه و حسین و زینب و عباس پشت کرده ­ایم و گوش تا گوش، سر از تن توصیه­ های انسانی و ابدی آنان بریده ­ایم.

پیشنهاد می­ کنم به سخن وزیر ارشاد سابق و مورد تایید خودتان (آقای صفار هرندی) دربارۀ ضربه­ ی سر آقای استیلی، آنگاه که در بازی فوتبال به آمریکایی­ ها گل زد، توجه فرمایید. وی در یک مصاحبه­ ی تلویزیونی گفت: “ضربه­ ی سر آقای استیلی درآن بازی، بلا تشبیه مثل ضربت علی(ع) در روز خندق بود!”

11-­ شاید با انگشت نهادن بر «تهاجم فرهنگی»، بر این نکته تأکید فرمایید که انقلاب ما به حال خود وانهاده نشد تا به راه رشد مطلوب خود درافتد. این را قبول می­ کنیم. دشمنی­ ها با انقلاب ما کم نبوده است. اما فراتر از تهاجم فرهنگی، اجازه بفرمایید شیوه­ های غلط مدیریتی خودمان را، و نوع اسلامی را که ما به مردم خود تحکم فرموده­ ایم نیز در ناموفق بودن انقلاب دخیل بدانیم.

وگرنه من در همسایگی خودمان کشوری می ­شناسم که از در و دیوار و زمین و آسمان بر او هجمه ­ی فرهنگی می­ بارد. از سال­ های دور. بسیار پیش تر از پیروزی انقلاب اسلامی ما. مردمان این کشور اما روزبه­ روز، و سال به سال، به اسلام گرایش بیشتری پیدا کرده و می­ کنند.

کشور ترکیه، تلاش بسیاری برای پیوستن به اتحادیه­ ی اروپا به­ک ار بسته است. عضویت ترکیه در اتحادیه­ ی اروپا، با بازگذاردن دروازه­ های فرهنگی­ اش میسرخواهد بود.از جامعه ی باز جنسی گرفته تا تمایلات فردی و جمعی. با چاشنی سکس و مشروب و قمار. در کنار سیاست و تجارت. اما چرا گرایش به اسلام در این سرزمین، روزبه­ روز رو به فزونی است؟ دلیلش چه می­ تواند جز این باشد که در آنجا، حکومت به اسم دین مته بر مغز مردم فرو نمی­ کند. و به اسم دین مغزشان را و جیبشان را خالی نمی­ کند. و به اسم دین، جامعه را به عوام و خواص تقسیم نمی­ کند. یعنی درست همان کارهایی که ما به انجامشان مفتخریم، و هیچ­گاه نیز از عوارض سوء و پی­ درپی آن ها درس نگرفته و نمی­ گیریم.

راستی، تهاجم فرهنگی رژیم پهلوی مگر کم بود؟ فراوان بود. بسیاری از ما و شما و همه ی رزمندگان و شهدای ما، پرورده ی آن دوران پرتهاجم بوده ایم . اما اگر فرمودید چرا اسلام آن زمان، خواستنی­ تر و زلال­ تر از اسلام امروز ما بود؟

دلیلش چه می­تواند باشد الا اینکه پیش از انقلاب، کسی «مجبور» به رعایت چارچوب­ های تحکمی دینی نبود. هر کس متناسب فهم و تمایل خود، دست به آسمانِ باورهای الهی اش می ­برد و خوشه ­ای از خرمن آن برمی­ گرفت و بو می کرد و تناول می­ کرد.

خدا وکیلی، مسجد رفتن مردمان ما پیش از انقلاب بیشتر و با کیفیت­ تر بود یا حالا؟ مناسبات بازار و کسب روزی حلال در پیش از انقـلاب به انصـاف و درستی متمایـل بود یا اکنـون؟ تجمل­ گرایی و افراط و اسراف در مصرف، سابقاً بسیار بود یا این روزها؟ دختران فراری و مصرف مشروبات الکلی و روسپی­ گری در آن سال­ ها فزونی داشت یا این روزها؟ این سخن جناب آقای مصباح یزدی فراموش نشدنی است که می­ فرمایند: “زمان شاه، به لحاظ فرهنگی بهتر از امروز بود.” شرمنده­ ام که در اینجا نیز باید نمره­ ی مردودی را به خودمان بدهیم. انصاف و آمار این را می­ گویند.

12-­ من با اجازه­ ی حضرت شما، غیر از این نامه، نامه­ های دیگری نیز برای شمانوشته­ و به حافظه ی اینترنت سپرده ام. با عناوین و محتواهای متنوع. که یک به یک و به­ تدریج منتشر خواهند شد. این نامه­ ها همگی روی سخن با حضرت شما دارند. رنج­نامه­ های یک کوچک­ترند با بزرگ­تر خویش.

می­ بینید؟ من در زندان شما، هنوز شما را بزرگتر خویش می­ دانم! و هنوز مرا با شما مهر و صدق و درستی است. من هنوز در فهم کوچکتری خود، کلید حل بسیاری از مشکلات کشور را در دست مبارک شما می­ بینم. این شمایید که می­ توانید بسیاری از کج­روی­ ها را در این روزهای پرشتاب باقی­مانده اصلاح فرمایید. این شمایید که می­ توانید دل­ های متفرق ما را به هم نزدیک کنید. با قلم من، ای عزیز، شما را به­ خدا، دوستی را ببینید.

نجات کشور ما با ظهور چهره ­ای همچون «گاندی» میسر خواهد بود. کسی که به روی همه آغوش بگشاید و غم همه را بخورد. فصل و فرصت چهره ­های عبوس و پرخاشگر و بزن­ بهادر به سر آمده است. شما را به­ خدا، بیایید و گاندی این روزهای انقلاب خود باشید. مرا ببخشایید اگر حضرت شما را به گاندی ارجاع می­ دهم. قصدم، خوی و خصلت گاندی­ گونه است. وگرنه همه می­ دانیم اساسی­ ترین مشکل رژیم پهلوی در این بود که: تنها و تنها، فرمان و خواست یک نفر را بر مقدرات کشور تحکم می فرمود.

از همین روی، در زمان شاه، دستگاه­ های قانون­گذار و سایر انتظامات کشور، خود را با همان یک فرمان و یک خواست شاهنشاهی تطبیق می­ دادند و اراده ­ای از خود نداشتند. چیزی که متأسفانه در جامعه­ ی ما نیز تکرار می ­شود.

قانون در کشور ما، تقریباً موجودی محقر و مفلوک است. به کوه کوه پرونده­ های تحقیق و تفحص در سازمان بازرسی کل کشور و دیوان محاسبات بنگرید که بنا به گفته ی مسئولانشان، مستقیم و به فرموده در قفسه­ های بایگانی جای گرفته و می­ گیرند.

همه می­ دانیم اساسی­ ترین مشکل رژیم پهلوی در این بود که: تنها و تنها، فرمان و خواست یک نفر را بر مقدرات کشور تحکم می فرمود.

…چیزی که متأسفانه در جامعه­ ی ما نیز تکرار می ­شود.

رهبر گرامی،

ما جنگ­ ها و عصبیت­ ها را پشت سر گذارده­ ایم. شاخصه­ ی مردمان رشد نایافته به این است که مرتب بر طبل تفرقه می­ کوبند. اما مردم و رهبرانِ اهل رشد، به روی گذشت و مهربانی و دلسوزی و رعایت حق دیگران آغوش می­ گشایند. آیا حکایت  رفتن پیامبر اسلام به عیادت آن یهودی خاکروبه­ ریز تنها به درد دفن در کتاب­ها می­ خورد؟

شما اگر سرزده به دیدن آقای میرحسین موسوی، و به دیدن حجج اسلام سید محمد خاتمی و کروبی بروید، آیا دنیای فهم، دنیای عقل، دنیای اسلام و خدا و پیغمبر به شما ایراد می­ گیرند که چرا از دژ بصیرت به زیر رفتید و دست فتنه را در دست گرفتید؟ یا نه، همه­ ی کائنات و همه­ ی پدیده­ ها و همه­ ی مردمان دنیا به فهم و درایت و هوشمندی و نیک­ بینی شما آفرین خواهند گفت؟!

برون­ رفت از مخمصه­ هایی که امروزه به دست و پای ما تار نکبت و تفرقه تنیده ­اند، تنها و تنها به دست باکفایت حضرت شما صورت می­ پذیرد. من با اطمینان عرض می­ کنم که خواست شهدا و امام و خدای بزرگ و همه­ ی انبیاء و اوصیا و همه­ ی مردم فهیم ایران و جهان همین است که: «به روی همه آغوش بگشایید. مردم رمیده و قهر کرده را بازآورید. شما را به­ خدا برخیزید و درهای بسته­ ی بیت خود را به روی همه­ ی مردمان خویش واکنید.”

گزینش­گری­ ها و فاصله­اندازی­ ها را برای رژیم­ هایی وابگذارید که اساس حکومتشان بر عقل و انصاف و رحمت بنا نشده است. به همه نشان بدهید که در اسلام، لبخند نیز هست. صبوری و تحمل و مدارا نیز هست. به همه نشان بدهید که شما رهبر همه هستید. از چادری و بدحجاب و بی­حجاب تا حزب­ اللهی و بی­ریش و کراواتی و کافر.

نشان بدهید که بیش از همه، غم حتی یک بانوی رها مانده و منحرف را می­ خورید. و حتی به روی جوانانی معتاد و تن­ فروش، چهره می­ گشاییـد و برای برون­ رفت آنان چاره می ­اندیشید. نشان بدهید که حتی یک روسپی، در تنگنای بی­ کسی و بی چارگی، می­ تواند درِ خانه­ ی­ شما را به صدا درآورد و شرمنده و سربه ­زیر، انتظار یاوری شما را داشته باشد.

شما را به ­خدا زنجیرهای تفرقه را بگسلید. به­ جای این که دیگران را تشویق به وحدت کنید، از خود شروع کنید. زندان­ ها را جز برای غارتگران اموال مردم و قاتلان و قاچاقچیان مخواهید.

شما را به­ خدا بساط تحمیل و تحکم احکام دینی را بربچینید. اجازه بدهید مردم نفس تازه کنند. و خودشان با تماشا و مطالعه­ ی راه­ های مختلف، یکی را برگزینند. به یک اشاره، فرمان بدهید زندانیان سیاسی را که بی­ دلیل زندانی­ اند، آزاد کنند. فردای قیامت، به­ خدا قسم هر دقیقه­ ی یک زندانی بی­گناه، از ما مطالبه­ ی حقوق تضییع شده­ ی خود را خواهد کرد.

اگر بدانید چه جوانانی در زندان­ های ما و شما زندانی ­اند؟ جوانی که گفته: من، ایران را دوست دارم. و ما، او را تا پای محکمه ­ی ارتداد و اعدام پیش رانده ­ایم.

به تظاهرات غلیظ این روزهای مردم فرانسه دقت بفرمایید. آیا کسی در آنجا به جرم شرکت در یک مجلس ختم، یک مجلس دعا، یک راهپیمایی خشن حتی، به زندان و داغ و درفش محکوم می­ شود؟

شما را به­ خدا دست از سر دو واژه­ ی خواص و عوام بردارید و دستی به سر مردم خود بکشید. به جای این که مخالفان خود را به خوارج تشبیه کنیم، چه بهتر که با آنان همچون پیامبر، در روز فتح مکه مواجه شویم. همه را ببخشاییم. و از آنان طلب بخشایش کنیم و شادمانی بزرگی از آشتی ملی به راه اندازیم.

ای صد افسوس که بسیاری از مردمان ما، همین امروز، معتقدند که ایمان خود را در آمریکا و غرب کافر، بهتر از جمهوری اسلامی ایران می ­توانند حفظ کنند. چرا؟ چون در آنجاها، خدا را خواستنی ­تر و در دسترس­ تر می­ بینند. وخوبی ­ها را، زیبایی­ ها را، پاکدامنی ­ها را، فراخ­ تر از کشور ما، مشاهده می­ کنند. آنهم با همه­ ی مفسده­ های آشکار و پنهانی که در غرب وجود دارد و انکارپذیر نیز نیست.

از نگاه ما و شما، «بازی با آبروی مردم» یعنی: ظلم! چیزی که در این سال های انقلاب اسلامی ما بدان بسیار روان و بدیهی دست برده ایم. و ظلم، خود بهتر از همه ی ما می دانید، موریانه­ ای است که استوانه­ های برقراری بسیاری از حاکمیت­ های جور را جویده و فروریخته است. ملموس­ ترین شاهد سخن من، شوروی سابق است. که نه از هیچ عامل خارجی، که از ظلم حاکمیت داخلی­ اش، شکست خورد و از پا درافتاد.

رهبر گرامی،

شما را به­ خدا یک نگاهی به روند معکوس شمارگان نمازگزاران جمعه و مساجد خودمان بیاندازید. و حال آنکه در تمام دنیای اسلام، حضور مردم در صفوف نماز، رو به فزونی است. من عاشقانه و با اطمینـان عرض می ­کنم که: هنوز راه دلجـویی و اصلاح امور بر ما و بر انقلاب ما بستـه نشـده است. نمی­ خواهم پایان نوشته ­ام تلخ باشد. اما ظرفیت روحی والای حضرتعالی، مرا به سمت پرسش پایانی سوق می­ دهد:

یکی از محورهای دغدغه­ گون حضرت شما در این سال­ های رهبری، این بوده است که به کـرات فرموده ­اید: دشمن (آمریکا و اسراییل) در پی تثبیت این دروغ و این نکته­ ی انحرافی است که: اسلام دین خشونت است. اسلام دین زور و تحمیل و دین ضداخلاق و ضدحقوق بشر است. بله، ما نیز چون شما باورمان بر این است که یک چنین برداشتی از اسلام، سراسر دروغ و تهمت و افترا است. چرا که در باور ما و در واقعیت، اسلام دین رحمت و گذشت و عقل و رشد و برادری و برابری است. دین دعوت به خداباوری است. دین دعوت به توحید و یکتاپرستی است. دین دعوت به یکی شدن سیاه و سفید و فقیر و غنی است. دین دعوت به فهم است. و دین گریز از جهل. و دین پرهیز از پلیدی­ ها و زشتی­ ها. و دین احترام به حقوق و عقاید دیگران است.

با این همه، از محضر حضرت شما درخواست می­ کنم یک بار دیگر به دروغ و نکته­ ی انحرافی دشمنان در سخن خود دقت بفرمایید: “آمریکایی ها وصهیونیست­ها، اسلام را دین خشونت، دین زور و تحمیل، و دین ضداخلاق و ضدحقوق بشر تبلیغ می­ کنند.” پرسش من این است: «شما را به­ خدا، چه کسی و چه جریانی و کدام حکومت در دنیا، به این سخن دروغ و انحرافی آمریکایی ها و صهیونیست­ها جامه­ ی عینی و عملی پوشانده است؟ جز طالبان؟ و شرمنده ­ام: جز آیا خودِ ما؟ بخصوص در این یک سال و نیم گذشته؟!

پرسش جانبی من نیز این است: کدام ملت حاضر است سیستم حکومتی ما را الگوی حکومت خویش قرار دهد؟ آیا آیت ­الله سیستانی حاضر است نظام سیاسی مطلوب خود را در عراق بر مبنای قانون اساسی ما قرار دهد؟ و احکام فقهی متعارف اسلام را اجباری کند؟ حزب الله لبنان و حماس در فلسطین چطور؟ که از بیشترین حمایت­ های همه جانبه­ ی ما برخوردار بوده و هستند؟ همه می­ دانیم که پاسخ منفی است.

آیا در عصر کنونی، حکومتی پیدا می­شود که بر: قطع دست دزدان و سنگسار زنـان زنـاکار اصرار ورزد؟ و حال آنکـه مجازات­ های معادل آنها وجود دارد و مثلاً می­ توان سنگسار را به اعدام تغییر داد و از فضاحت روانی و جهانی آن کاست. جز آیا طالبان افغانستان؟ و وهابی­ های سعودی؟ و شرمنده­ ام: جز خودِ ما؟ جالب این که از حکم سنگسار خانم سکینه محمدی، آقای احمدی­ نژاد در نیویورک نمی­ تواند دفاع کند. و ضمن انکار آن، صدور چنین حکمی را در دادگاه­ های جمهوری اسلامی ایران، “شایعه”­ی دشمنان می­ خواند.

سخن پایانی من:

حضرتعالی به شعارها و تندگویی­ های آقای احمدی­ نژاد، آنگاه که اسراییل و آمریکا را دشنام می ­دهد و تحقیر می­ کند، بسیار علاقه­ مندید. در این که آمریکا و اسراییل در چشم بسیاری از مردمان جهان و به­ ویژه در چشم مسلمانان منفور و زشتکارند، تردیدی نیست. ما خود دشمنی­ های این دو را با رگ و پی خود لمس کرده­ ایم. پس بنا به همین نفرتی که مسلمانان از این دو دارند، اگر کسی پیدا شود که به جای کرنش، به این دو، درشت بگوید، فحش بدهد، تحقیرشان کند، حداقل در میان جمـع کثیری از عوام مسلمین، مورد اعتنا قرار می­ گیرد.

درست مثل صدام. که در بحران و غرقابِ غرق، با پرتاب چند موشک بدون کلاهک به تل­آویو، در مقطعی برای خود محبوبیت کسب کرد. یا مثل بن ­لادن. که با درافتادن با آمریکایی­ ها، در میان جمعی از مسلمانان تندرو، محبوب شد. نفر بعدی، آقای احمدی­ نژاد است. که در میان مردم تحقیر شده، و در میان کشورهای وامانده، طرفدارانی دارد. البته افرادی چون هوگو چاوز را نیز می­ توان به این جمع افزود.

فصل مشترک همه­ ی اینانی که با آمریکا درافتاده ­اند، یا به آمریکا و اسراییل دشنام می ­دهند، و جگر آتش گرفته­ ی ملت­های ظلم دیده و تحقیر شده را خنـک می­ کنند، در این اسـت که کشـورهای خودآنان، در فلاکت و نکبت داخلی گرفتارند. درحقیقت، اینان با دشنام دادن و درشت­ گویی به آمریکا و اسراییل، و با پرخاش­ ها و سینه­ چاک زدن­ هایشان، ضعف­های اساسی خود را پنهان می­ کنند و با همین فرافکنی ها، سرکوب مخالفان خود، و نقض حقوق شهروندی آنان را مخفی یا توجیه می­ کنند.

شمااز سربرآوردن دوباره ی اصلاح طلبان نگران بودید. به همین دلیل، به ریسمان سست آقای احمدی نژاد دست بردید و اعتماد کردید. به کسی که ریشه در باد داشته و دارد. اصلاح طلبان، گرچه منتقد ما و شما بوده و هستند، اما ریشه های سلامتشان آشکار و مطمئن است. درست همان چیزی که آقای احمدی نژاد از آن بی بهره است. ظهور آقای احمدی نژاد، و چنگی که او بر مقدرات بنیادین کشور ما انداخته است، تمثیل و تجلی حماقت آن مردمی است که نسل های بعدی اش، به ارتفاع فهم او خواهند خندید. و نیز البته او را نخواهند بخشید.

من با اطمینان از همین سلولی که در آن زندانی ام، اعلام می دارم: آقای احمدی نژاد به وقت ضرورت، از شما “عبور” خواهد کرد و همه ی خاکساری های دروغین خود را کنار خواهد زد و ذات نا متعادل خود را عریان خواهد نمود. سلامت یک فرد را می توان از میزان سلامت اطرافیان او رصد کرد. حضور دزدانی چون محمدرضا رحیمی در اطراف احمدی نژاد، نشان از دزد بودن خود وی دارد. او – احمدی نژاد- نابکاری است که با روی بردن به پرونده سازی، سعی در مخفی نگاه داشتن اسرار دزدی خود دارد. او، یک روز، رو در روی خود شما خواهد ایستاد و به شما خواهد گفت: پرونده ی همه ی شما پیش من است. به دزدی های من و اطرافیان من کاری نداشته باشید تا به دزدی های شما کاری نداشته باشم.

زیرکی احمدی نژاد در این بود که دانست برای جاکردن خود در دل شما، شعارهایی را سر بدهد که مورد علاقه ی شماست. ودانست در ادبیات سال­ های رهبری شما، واژه­ ی «دشمن»، از اعتنا و اعتبار ویژه ای برخوردار است. او نیک به این نکته نیز واقف آمده بود که با پرتاب نگاه و فهم و مطالبات مردم به دوردست­ ها، می­توان بر سر کاستی­ ها و ندانم­ کاری­ها و حقوق تباه شده­ ی مردم کلاه گذارد.

برخلاف آقای احمدی نژاد که در سطح رویین شعارهای مورد علاقه ی شما متوقف است، «اردوغان»، بهترین نمونه­ ی  دفاع درست و مؤثر از حقوق فلسطینیان و افشای اقدام­ های غیرانسانی اسراییل و آمریکاست. اردوغان شخصیتی متفاوت، هوشمند، و موفق در این عرصه است. جالب این که دولت او، هم با آمریکا و اسراییل مراوده­ ی سیاسی و اقتصادی و حتی نظامی دارد، و هم با اتخاذ سیاست­های درست، این امکان را فراهم آورده که مردمش را از فقر و جهل به­ در ببرد. او، درهای آزادی و مناسبات دموکراتیک را نیز به روی مردم خود واگشوده است.

در یک چنین بستری، حالا دیگر این یک نفر، و تنها این یک نفر نیست که سخن از «دشمن» می­ گوید. یک ملت فهمیده و رشد یافته نیز فریاد می­ کشد و نفرتش را از رفتار غیرانسانی آمریکا و اسراییل ابراز می دارد. در کشور ما، یکی شعار می ­دهد و مابقی تکرار می­ کنند. من، اردوغان را بسیار بسیار موفق­ تر از خودمان می­ دانم. او، از همه ­ی ظرفیت­ های موجود در جهان به نفع مردم سرزمینش سود می­ برد. و روزبه­ روز نیز بر گرایش مردمش به اسلام افزوده می ­شود.

من در تمامی نامه ­هایی که برای حضرت شما منتشر کرده و یا خواهم کرد، شما را به تماشای دو افق کاملاً نزدیک اما متفاوت، بشارت و هشدار داده­ ام. بشارت، آنجا که نه جمعی معدود که همه­ ی مردم کشورمان را از لبخند شما بهره و نصیب افتد. و هشدار، از آن روی که مبادا ما با همین انشقاق مخوف، به سمت روزهای پایانی سرنوشت محتوم خود شتاب کنیم!

قرار است امسال، صدا و سیمای ما، دولتمردان ما، مجلسیان ما، به کدامین سرفرازی برآمده از متن انقلاب، سالروز بیست­ ودو بهمن را به شادمانی و غوغا بنشینند؟

خود حضرت شما، در یک آزمون ساده، همه­ ی رنج ­ها و زحمت­ ها و مجاهدت­ ها و خون­ ها و آسیب­ ها و سرمایه­ های پولی و انسانی و وقت­ ها و عمرها و عاطفه­ ها را در یک کفه بگذاریـد، و حالا به کفه­ ی دوم این ترازو چشم بگردانید. در کفه­ ی دوم این معادله­ ی انقلابی، شرمنده­ ام، که در کنار مختصری از شایستگی­ ها، کوهی از دردها و غصه­ ها و آلودگی­ ها و خسارت­ های همه جانبه تلنبار شده است. بهت این ترازو، درست همسنگ بهت خود ما و شماست که چرا باید در سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، بر سر پا بایستیم و پایکوبی کنیم؟ چه­ ها داده ­ایم و چه ­ها به­ دست آورده­ ایم؟ امسال، صدا و سیمای ما قرار است از چه بگوید که در باور مردمان ما جا بگیرد و  فهم آنان را به طنز برنیانگیزد؟

یک­روز قرار بود ما با این انقلاب، به روی بشر، دریچه­ هایی از نور بگشاییم. دریغ و صد افسوس که امروزه، آسیب­ های فراوانی از قامت این کهنسال خمیده قامت و گوژپشت آویخته است.

شما را به­ خدا آستین همت بالا بزنید و سفره­ای به وسعت لبخند، از جنس لبخند محمد و علی و فاطمه، بر سرزمین خود بگسترانید و همگان مردم خویش را به تناول خوردنی­ های خوشگواری از یکدلی و یکرنگی فرابخوانید. که ما خدا باوران این سوی آسمان معرفت الهی، به با هم بودن، و به لبخند، بیش از نفرت و ترش­رویی دعوت شده­ ایم.

بیایید و نفرت­ ها را بتارانید. و لبخندهای رفته را بازآورید. شما را به­ خدا کاری بکنید که سی­ وسه سالگی انقلاب، هر چه که ندارد، لااقل گوهرهایی از لبخند، از آشتی، و از آغوش های گشوده داشته باشد. اگر حضرت شما به صید این گوهرهای شاهوار همت کنید، پیروزی واقعی، عنقریب به روی ما آغوش خواهد گشود.برقرار باشید رهبرگرامی ما .

با احترام – فرزند شما: محمد نوری زاد

قرنطینه ی حفاظت اطلاعات زندان اوین- آبان ماه 1389

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

67 نظر

  1. با سلام
    دکتر نوریزاد عزیز چه بگویم خواندن نامه ات مرا میخکوب کرد خدایش بعد از انتخابات در مراسم عزای سالار شهیدان حسین ابن علی(ع) متاسفانه دیگر اشکم نمی اید چرا به همان دلیل که گفتید اقایان از این منابر برای دنیایشان دارند بهره برداری میکنند نه برای نشان دادن راه امام حسین مگر ما که در جنگ تحمیلی وقتی عزیزانمان جلویمان پر پر میشدند گریه میکردیم ما شهادت را فتخار میدانستیم پس نتیجه اینکه زینب کبری با افتخار از شهادت امام حسین یاد میکرد. فقط گریه حلال مشکلات نیست باید حرکت کرد حکومت فعلی میخواهد بانشان دادن قرایت قران و نوحه و عزاداری پشت دین مخفی و تمام هست و نیست این مملکت را بالا بکشد.ولی تمام این جنایات روزی به پایان میرسد وخداوند بدست همین مردم جانیان رابه سزای اعمالشان خواهد رساند

     
  2. آقای نوری زاد چرا ناراحت و پریشان خاطرید ؟ جوش جه را می زنید ؟ مگر نخوانده اید که ” کل شی هالک الا وجهه ؟ ” چیزی که در برابر چشمان ما رو به نابودی می رود مطمئن باشید رنگ و بویی از وجه الله ندارد که اگر داشت رو به نابودی نمی رفت . نه هراس داشته باشید نه غمگین باشید به زودیاز لا به لای خاکستر ققنوس زیبای دیگری از حکمت متعالیه سر خواهد برآورد

     
  3. با سلام

    ممنونم از آقای نوری زاد که تمام حرف های دلم را به قلم آورده .
    این تمام حرفهای دل من است که چون بیان وقلم خوبی ندارم و گرهی شده بود و داشت گلویم را می فشرد
    اما با خواندن این مطالب از قلم آقای نوری زاد آرام شدم
    باید این نامه ها به گوش تمام ملت برسد
    ما می دانیم که این نامه ها اگرچه خطاب به رهبری است اما بیدار گر ملت است
    به این راه راستین ادامه دهید

     
  4. درود

    خواهش دارم دیدگاه خود را درباره ی تاریخ و فرهنگ درخشان ایران پیش از اسلام، کوتاه و روشن بگویید، تا ما آگاه شویم!!!
    چون من و بسیاری دیگر باید بدانیم و در این باره با هیچکس هم رودربایستی نداریم و ادب را هم درباره ی دشمنان تاریخ کهن ایران در روی تاخچه گذاشته ایم!

    با سپاس
    و بدرود

     
  5. سلام
    گرامی ، اسلام یک اسلام است و آن اسلامی است که در آن همه چیز است . همه نوع تفکر و همه نوع روش ، اما همه آن ها خدایی ، خدایی از این جهت که مرامی خدایی در آن باشد برای مردم ، برای دوست داشتن ، برای نیکی ، برای لطف ، برای بخشش ، برای ایثار ، برای بزرگی و هزاران چیز دیگری که خدا با آن خدایی می کند . اسلامی که در آن حرف خدا حاکم باشد نه حرف ما به عنوان جانشین خدا . این است اسلام ، ما این اسلام را داریم که با تمامی تفاوت ها یکی می شود . ما در این اسلام یک چیز داریم و آن هم ارزش و انسانیت است . مهم نیست که چه کسی چه می گوید مهم این است که خدایی بگوید ، منظور از خدایی گفتنش همراه با نام خدا گفتن نیست ، بلکه منظور خدایی عمل کردن و ارائه دادن است .

     
  6. سلام 
    تنها راه رهاي از اين جانيان اسلامي  سرنگوني اين ١٠٠هزار اعدام  است 

     
  7. ظاهرا قضیه حق ملت نیست که پایمال شده و خونهایی که ریخته شده,قضیه فامیلیه بین شماها اصلاح طلبان با پدر گرامیتان
    پدر عزیز شما آقای نوریزاد قاتله جوانان عزیز این مملکته
    اگر هزاربار هم از این پدر قاتلت دفاع کنی یک روز پای میز محاکمه ملت خواهد نشست البته اگر تا آن روز زنده باشد

     
  8. salam kamelan ba nazare shoma movafegham man nojavan ke bodam har sale mahaye mobarake ramezan ba pedaram badaz sahar miraftim masjede mahal baraye eghameye namaz dakhele masjed on vaghte sobh jaye sozan andakhtan nabod mikham bedonam aya hanoz ham lsh[n haman shoro shoghro daran ya na chon badaz enghelab man dige masjed naraftam va matlabe dige inke dar keshvare eslamie ma chandin tajavoz be khaharan va madarane ma shod va aghayon goftan chon vaze mokasebi nadashtan va alihe salam nabodan in arazel o obash tahrik shodan mikham az aghayon beporsam to mamalke bi din chera hamchin arazelo obashi nadaran ke be hameye zanaeike to khiabonha velan va inghadr baz migardan hamle konan va began chon vaze zaherishon kharab bod beheshon tajavoz kardim lotfan yeki az aghayon javab bedeh ?

     
  9. اهريمن ستيز

    شما هیچ تازه ای نمی گویید و پیش از شما بسیار گفته اند و دستگیر، شکنجه و کشته شده اند.
    (دست شما در آن دوران با اینان در یک کاسه بود و هیچ نمی گفتید)

    /////////

     
  10. SALAM DR AZIZ DRROD KODA BAR TO BAD. jANA SOKHAN AZ DELE MA MIGOEI. Eiman Lodon

     
  11. آقای نوری زاد عزیز از دور دست شما را میفشارم وبر قلمت بوسه میزنم کلام شما کلام میلیونها ایرانیست خداوندگار نگهدارتان باد

     
  12. امروز نه اسلاميتي باقي مانده نه ايرانيت نه انسانيت آقاي نوري زاد من 22سالمه اما ديگه هيچ اعتقادي به نظام جمهوري اسلامي ندارم اصلا من يكي هيچ اين همه جوني كه از دين گريزان شدن چي نامه رو خطاب به كي نوشتي ولي بازم ته دل هنوز امثال سيد محمد خاتمي و مير حسين موسوي (رئيس جمهور منتخب) و عزيزان اين چنيني رو دوستش ون دارم ولي اسلامي كه به ديگر افكار و انديشه ها احترام نزاره نمي خوام اسلامي كه به نام مذهب بكشه و سرش رو بالا بگيره نمي خوايم اسلامي كه مردم رو تو قل و زنجير داشته باشه نمي خوايم يعني واقعا محمد رسول الله به خاطر اين كه امروز ما در بند مذهب باشيم در بند افكار پوسيده در بند خرافات در بند جاهليت در بند هزاران مرض مذهبي باشيم به پيامبري رسيد شمايي كه دم از رهبري و آقا آقا مي زنيد شما بسيجي هايي كه مي كشيد و مي بريد در بند مي كنيد اگه مرديد جواب هزاران سوال بي جواب ما رو بديد شمايي كه رهبرتون عاقل و بالغه چرا مثل امام رضا شجاعانه نمي ياد به هزاران پاسخ بي جواب منتقدانش رو بده يعني اين قدر بي عرضه است…

     
  13. با درود فراوان بر شما دوست گرامی صمیمانه دوستت دارم. زنده باد آزادی

     
  14. ایدکم الله انشاءالله برادر نوریزاد

     
  15. خدايا مگر مي شود همه مطلب و حق مطلب را در يك نامه گنجاند ؟ ولي نوريزاد اينكار را كرده است .

     
  16. آقای نوری زاد

    اغلب حرف های شما درست است. اما بخشی از این حرف ها در اوایل انقلاب از طرف برخی بزرگان زده می شد ولی نمی دانم چرا سینه چاکان جاهل اسلام آن زمان آنان را تا حد مرتد رساندند. از من ناراحت نشوید شاید آن زمان شما هم از یکی از سینه چاکان بودید. من فکر می کنم بیشتر پیشروان انقلاب فکر میکردند که پس از 1400 سال به کمک خدا رفته اند و اسلام او را زنده کرده اند و لذا برای حفظ آن هر کاری را می توان کرد. دلیل من این جمله یکی از شخصیت هاست که می گوید: حفظ نظام از حفظ جان یک فرد واجب تر است ولو آن فرد ولی عصر باشد.

     
  17. نظرات سایت کلمه

    بسیجی
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۸ ۵:۲۴ ب.ظ | پاسخ

    به نام خدای امام بر حق ما خامنه ای.علی جان سلام هیچ چیز خوب نیست فساد پارتی بازی بی مسئولیتس بیداد میکند رهبری هم مشکل دارد اما اگر من مطمئن بودم با تغیر حکومت چیزی درست میشه منم مثل شما خواهان بر اندازی بودم!گفتید مردم کوچه و بازار!!!این که نشد دلیل مگر تمام دنیا بگویند اسلام بد است من هم باید بگویم بد است؟!در ضمن روز قدس نزدیک است بیا ببین مردم چقدر طرفدار جمهوری اسلامی هستند و چقدر طرفدار شما؟!!!در مورد دیدار رهبری با موسوی گیریم حرف شما درست ولی ایا نباید این اقایان به دیدار رهبری میرفتند و دلایل خودشان را میگفتند رهبری همین که سخن نمایندگان اینها را شنید(با اینکه قانون نگفته رهبری باید این کار را بکند) برای شما بس است!مگر رهبر شما کیه که رهبر یک مملکت باید به حضور ایشان شرفیاب شود!رهبری همین که به شما فرصت ۵ روزه داد تا مدارکتان را به شورای نگهبان بدهید برای شما کافیه!کجا نوشته که حقی فراقانونی برای شما قائل شوند اما رهبری به خاطر اینکه شاید شما دیگر بهانه نداشته باشید ۵ روز بیشتر به شما فرصت داد.در کل منتظرم ببینم شما میخواهید سوالات من را جواب بدهید یانه سوالاتی که از اقای نوریزاد پرسیدم!یا حق.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۸ ۶:۱۷ ب.ظ | پاسخ

    درود خدا بر نوری زاد

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۸ ۷:۱۰ ب.ظ | پاسخ

    نوری زادعزیز
    به جمع مستان خوش امدی اما رفیق نرود میخ اهنین در سنگ
    به قولی: انکه خوابیده است را میتوان بیدار کرد اما
    انکس که خود را به خواب زده هرگز
    سیاستی دگر باید.

    محمد
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۸ ۹:۴۳ ب.ظ | پاسخ

    ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

    bijan
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۸ ۹:۴۳ ب.ظ | پاسخ

    kash in ghabil mardan shoja az 30 sal pish vojood dashtand v jenayat ,fesad,mardom azari k hame inha faghat b khater kesb servat v ghodrat na mashro anjam shod ra mididand v eterz mikardand.ta sadegh nebashim pirooz v shad nekhahim shod.ba arezooy jamei sadegh v kheradvarz…..

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۸ ۱۰:۱۶ ب.ظ | پاسخ

    درود بر نوریزاد عزیز، قصه انقلاب و مردم و اسلام و امام و…همینگونه است که نوری زاد عزیز میگویند!. ما که هم زمان شاه را درک کردیم وهم امام و انقلاب و جنگ و حالا را…حقیقتاً از اینکه میبینیم بیخردی ها ضربه به همه آرمانهای این ملت میزند ،نگرانیم و نگرنی بیشتر حمایت مسئولان ارشاد از این روند است که، نوریزاد عزیز بخوبی بیان کرده اند!. امید که با همتی همانند دوران انقلاب، اینبار بر سر متحجرین وبرای نجات کشور که نه!، نجات اسلام از دست این متحجرین دین خود را ادا کرده باشیم.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۸ ۱۰:۲۷ ب.ظ | پاسخ

    ای کاش که شما هم مثله مسلمونای کشورای دیگه و شیعه های سراسر جهان قدر رهبرمونو میدونستید!

    سیامک فرید
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۱۲:۰۸ ق.ظ | پاسخ

    نجات دین باوری تنها با جدا کردن آن از حوزه قدرت میسر است.کار به جایی رسیده است که از ترس حکومت اسلامی دین را در پستوی خانه نهان باید کرد. من به عنوان یک غیر مذهبی می گویم که اگر جامعه ما محتاج آزادی است،نیازمند دین هم هست. تلاش همه دین باوران و حتی دین ناباوران باید یافتن فورمولی از سکولاریزم باشد که در آن هم دین دار و هم دین ندار احساس امنیت و آسایش کنند.
    ولی چند نفر مثل نوریزاد هستند که جان و مال در کف بگیرند تا دین خود از پلشتی بزدایند؟

    بسیاری از بزرگان دین آنقدر کوچکند که چشم به روزی رسانی حکومت دارند. بسیاری از طلاب دینی گوش و چشم و دهان بسته اند تا مبادا در هرم قدرت جایی برایشان نباشد.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۱۲:۱۳ ق.ظ | پاسخ

    خیلی عالی مرسی

    لبخند سبز
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۲:۲۹ ق.ظ | پاسخ

    رشک بردم از زیبایی رقص قلمت و طنازی حق گونه در کلامت ای جوانمرد!
    امید را زنده میداری با این اعجاز کلام در این سرای نومیدی و ظلمت…
    خداوند زبان حق را بر کلامت جاریتر گرداند، باشد که..

    پسر گل
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۹:۳۵ ق.ظ | پاسخ

    عزیزم! فایده داره. برای همه ی ما فایده داره. برای این که از گذشتمون عبرت بگیریم. برای اینکه فکرهایی که در ذهنمون پریشان هستند طبقه بندی بشن فایده داره.
    ممنون از محمد نوری زاد
    امید را زندگی کنیم

    سبز روستایی
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۱۰:۳۵ ق.ظ | پاسخ

    این نامه ها نامه درد مردم است،
    مرهم دست خودمان است اگر طریقه استفاده را بدانیم.۲۲
    خرداد مرهم دردهای ماست به امید دیدار….

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۱۰:۳۹ ق.ظ | پاسخ

    چرا تبلیغ ۲۲ خرداد در شهرستانها خیلی کمه؟
    به خدا اصفهان ۲۵ بهمن ۱ اسفند و ۳اسفند و ۱۰ اسفند همه اش اعتراض بود
    حتی ۲۵ بهمن بیش از ۱۰۰۰ نفر دستگیر شدند و به زندان دستگر و پلیس امنیت اخلاقی و زندان سید علیخان منتقل شده اند.

    سبز روستایی
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۱۰:۴۴ ق.ظ | پاسخ

    با سلام خدمت دوست بسیجی که از رهبری حمایت کرده اند.
    در جواب:اولین بی قانونی بعد از انتخابات از همین رهبری شروع شد و فقط بعد از گذشت ۴۸ ساعت صحت انتخابات را تایید کرده اند که این با قانون اساسی کاملا منافات دارد.اگر قانون هست برای همه هست حالا چه رهبر باشد که یک انسان بی کس و کار در دور ترین نقطه ایران.

    محمود بیطرف
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۱۱:۳۶ ق.ظ | پاسخ

    سلام . آقای نوری زاد قلم روان و شیوایی دارد اما به نظر من حافظه و آگاهی سیاسی و هم چنین اطلاعات بین الملل ایشان هم اندک است لذا از دوستانی که به ایشان دسترسی دارند خواهش میکنم در این زمینهبه ایشان کمک کنند ضمنا یکسری از فیلم های روایت فتح ایشان را هم بدهند تا ایشان مرور کنند حقیقتا من فکر میکردم ایشان خیلی با سوادتر و عمق نگرتر باشند.

    soheil
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۱۱:۵۸ ق.ظ | پاسخ

    پس از خواندن این نامه، یاد روزهای فتنه ی ۸۸ افتادم. چه سربلند بیرون آمدند ملت آگاه ایران از فتنه ای دیگر. و چه سیاه روی شدند مسببان و آفرینندگان فتنه. همانها که با دلارهای امریکایی و سعودی تغذیه می شدند و همواره مورد حمایت دشمنان اسلام و ایران بودند.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۱:۱۵ ب.ظ | پاسخ

    دمت گرم آقای نوری زاد
    ای ول به این همه اخلاص و صداقت در قلم شما

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۱:۴۹ ب.ظ | پاسخ

    واقعا گل کاشتی

    MH
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۲:۳۰ ب.ظ | پاسخ

    Did you read the letter, at all?

    زغال فروش
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۴:۲۰ ب.ظ | پاسخ

    درود بر نوری زاد عزیز
    این نامه و حکایت شکنجه هایت در زندان را خواندم ، واقعا متاسفم که در این کشور متولد شدم ، برایتان دعا میکنم ، آرزویم اینست که روزی نزدیک فرا رسد و همه ملت ایران و خصوصا جنابعالی حق خود را از بازجویان و شکنجه گران و سید احمد خاتمی و جنتی بگیرید و انها در دادگاه علنی محاکمه شوند و در برابر دیدگان عموم شرمنده از جنایات خود شوند .

    بهرام
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۶:۴۶ ب.ظ | پاسخ

    اون دنیا روسفید خواهی بود نوری زاد.

    بچه های تهرانپارس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۷:۱۳ ب.ظ | پاسخ

    بخدا این نوشتنا فایده نداره – بیش از این خودتو برای این ملت بی غیرت به در دسر ننداز – این مردمان بی وجود برای موسوی و کروبی چه کردن که بخوان قدر شمارو بدونن

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۹:۱۰ ب.ظ | پاسخ

    ممنون آقای نوری زاد
    ممنون که در برابری بی غیرتی ما شما تن به بی غیرتی ندادید
    ممنون که هستید تا به آینده امیدوار شویم
    ممنون که وقتی پیام ما را می خوانید به بی عاری ما سری از روی تأسف تکان می دهید
    ممنون ایرانی برازنده ما

    Mohsen
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۱۰:۱۰ ب.ظ | پاسخ

    Azizzam soraakh doaa raa gom kardeyee

    علی
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۱۰:۳۸ ب.ظ | پاسخ

    سلام بر شما و همه بسیجی هایی که بجای چنگ ودندان نشان دادن و از زبان اسلحه و داغ و درفش استفاده کردن ، راه عقل و منطق را انتخاب کرده و آب را بر آتش و برهان را بر خودخواهی ترجیح داده اند . اولا عزیز برادر چگونه تشخیص داده ای که من بر انداز هستم . من بسیجی دیروز و مرد میدانهای جنگ تحمیلی بودم اما امروز مرد مبارزه با کج فهمی ها وتعصبهای بیجا و دشمن ظاهرسازیهای ریاکارانه هستم . آرزویم این است که همین انقلاب چنان ظرفیتی پیدا کند که همه ایرانیان فارغ از گرایشان مختلف سیاسی، قومی ، مذهبی ، همه وهمه دست جایی برای نشستن در این کشتی را داشته باشند، خدا همه بندگانش از سیاه و سفید و… را دوست دارد ، مگر قران نمی گوید نفخت فیه روحی پس همه ما وهمه انسانها از روح خدا بر آنها دمیده شده است پس این تقسیم بندیهای خوب و بد و بر اندازو و هزاران انگ دیگر را رها کنیم و بر مدار انسانیت خودمان حرکت کنیم .مراد من از کوچه و بازار ربطی به ذات دین ندارد ما بحث آسیبهای اجتماعی و گرفتاریها ودرد و رنج مردم را گوشزد می کنیم مشکل از ماست ،اسلامی را می خواهیم که با آن اسلام رحمانی تفاوت زیادی دارد . اگر یک بار طبق قانون اساسی اجازه می دادند که مردم معترض راهپیمایی کنند آنوقت معلوم می شد که وزن آنها چه مقدار است . در مورد دیدار با رهبری هم گفتم ، باز هم می گویم مهندس آقای افتخار جهرمی را به عنوان مثال معرفی نمود تا در آن هیات شرکت کنند اما مگر خامنه ای از برج عاجش پایین آمد . در واقع با رد درخواست مهندس ، ماجرای کودتای انتخاباتی را به اینجای که امروز هستیم کشاندند والا مهندس به آقای خامنه ای پیغام دادند که اگر مشکل من هستم ، می روم کنار اما شما بحث تقلب در انتخابات را بعنوان یک وظیفه شرعی و قانونی دنبال کنید . البته راجع به تقلب در انتخابات بحث فراوان است و مثنوی هفتاد من کاغذ شود. بالاخره روزی همه چیز رو می شود وبه نظرم مهندس عاقلانه ومسئولانه تمام مال و جان و زندگیش را گذاشت و هیچ موقه ادعای رهبری جنبش را هم نکرده است همیشه گفته من یک همراه کوچک شماها هستم . حق نگهدار

    عباس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ ۱۰:۴۱ ب.ظ | پاسخ

    نوریزاد ، حتی با همین یک نامه هم وظیفه ات را انجام داده ای

    تبلیغ ایشان را کرد
    ۱۳۹۰/۰۳/۲۰ ۵:۴۹ ق.ظ | پاسخ

    آفرین به پیش بینی ایشان از گذر احمدینژاد از حضرت اقا ……. رهبر وقتی جناحی میشه کار خراب میشه رهبر باید دست بر سر همه مردم بکشه نه جناحی باشه …. امام رضوان الله بعد از جریان بنی صدر مگه نگفت والله من میدانستم …. ولی به مردم احترام گذاشت و اشاره و علامتی نشان نداد ولی در کردستان در سال ۸۷ چه اشاره هائی که برای آقای احمدینژاد نشد … رهبر تبلیغ ایشان را کرد و ذائقه خود را با زبان بی زبانی به مردم فهماند . این بود که چنین شد … واقعا نمیشه مثلا یک نفر در جائی یا موضوعی بیشتر از یک رهبر متوجه بشه ؟؟؟؟ عجبااااااااااااااااا

    همای خمام
    ۱۳۹۰/۰۳/۲۰ ۱۰:۵۵ ق.ظ | پاسخ

    با سلام
    متن بسیار با وزین و مالامال از مشکلاتی هست که متاسفانه گریبانگیر همه آحاد ملت را آنقدر فشرده که در حال خفه کردن آنان میباشند و من از خداوند تبارک و تعالی آرزومندم که گوش شنوائی باشد تا حداقل راه پیموده شده به راه اصلی خود باز آورد،هر چند میدانم که افکار بلند و نارسائی ها بیش از این میباشد و برادر ارجمند و عزیزمان آقای نوری زاد این پرورش یافته اسلام و انقلاب (چه قبل و بعد از انقلاب) بخواهد تمامی درد هائی که بر مردم رفته را به رشته تحریر آورده و آنرا عیان نماید و آن چیزی را نوشته که دیگران قبلاً به نحوه های مختلف دیده و شنیده است و انرا به رشته تحریر آورده است ، در هر صورت این متن و زیر نوشتهای آنان را در ۲ مرحله خواندم و در مابین این ۲ مرحله خیلی به افکار آقای نوری زاد و زیر نوشت های آن فکر کردم تا بتوانم این زیر نویس را بنویسم .
    ۱- بجز یکی و یا ۲ نفر ایشان را ندیدم که بی انصاف بشناسند و تقریباً این نوشتار را با حب و بغض دیدند که یک نفرشان به بعضی از مشکلات موجود معترف بودند.
    ۲- تعدادی از نظر دهندگان نیز در پی این بودند که مصائب و مشکلات بوجود آمده را ناشی از ذات اسلام میدانستن و بخاطر همین سعی داشتن که مشکلات را به قبل از رهبری ایشان یعنی حضرت امام خمینی رحمت الله علیه نیز منتصب نمایند .
    ۳ – تعدادی هم از نظر دهندگان بر این باورند که اصلاً گفتن و نوشتن این مشکلات راهی بجائی نخواهد برد و کار عبثی بیش نیست .
    ۴ – تعدادی از نظر دهندگان نیز امیدوارند که آب رفته را میتوان به جوی باز گرداند .
    و البته روی سخن من با گروه بند ۲ میباشد که میخواهم نکاتی را بنویسم
    الف :با توجه به دانسته های خود از اسلام ، من رهبری حضرت امام خمینی رحمت الله علیه را خالی از اشکال نمی بینم و فکر هم نمیکنم که احدی از اطرافیان و نزدیکان او هم به این موضوع واقف نباشند و او را شخصی معصوم بدانند ، ولی علی ایحال با نوشتن این موضوع که اشتباه کرده یا خیر مشکلی به اصل اسلام وارد نمیباشد و از طرفی باید دید در ان زمان با توجه به تمام جمیع جهات( چه وجه مخفی و ظاهر آن ) تصمیم درستی اتخاذ گردیده است یا خیر ؟
    ب : دوست دارم که در اینجا قسمتی از آن چه را در آن زمان (اول انقلاب و دهه اول را) بوده یاددآوری کنم تا شاید اوضاع و احوال آنروز را یادآور شوم ، یادم میآید امام بعد از اینکه یک ماهی از انقلاب شکوهمند انقلاب اسلامی نمیگذشت که از تهران به قم رفت و تقریباً انقلاب را به حال خود رها کرده و در قم به موعظه گوئی پرداخت و تقریباً شاکله حکومت را تعریف میکردند و بجز اینکه با مردم مراوده داشتن و شکایات مردمی را رسیدگی میکردند کاری نمیکردند ، که در کمتر یکسال بعد از انقلاب با فتنه هائی از قبیل گروهکها خلقییون ترکمن ، کردستان ، عرب، چریکهای فدائی خلق اقلیت و اکثریت حزب دموکرات ، توده ائی های طرفدار شوروی ، کومله ، و از طرفی نیز با ترورهای سازمان منافقین در داخل شهرها و سپس همزمان با اغتشاشات در کردستان و خوزستان با جنگ تحمیلی مواجه شد و در عین ناباوری در زمان جنگ با موضوع ستون پنجم در بدنه ارتش (فرمانده نیروی دریائی و فرمانده عملیات غرب نیروی زمینی) و سپس حضور سازمان منافقین در غالب نیروهای مردمی در جبهه های جنگ شدیم ، که در این شرایط مجبور به حضور و آمدن شخص خمینی رحمت الله علیه به تهران و دخالت در امر حکومتی شدند.
    ج: اگر چنانچه یادمان باشد در پایان جنگ حضرت امام رحمت الله علیه فرمودند که بنا به مسائل جنگ و بحرانی که در این سالها اتفاق افتاده بود مجبور به عدم رعایت قانون شده ایم که امیدوارم منبعد، قانون اساسی و قوانین آن اجرا نمائیم (اعتراف ضمنی به عدم اجرای بعضی از قوانین جاری مملکت بوده است که این موضوع یک موضوع ساری و جاری و پذیرفته شده در تمام حکومت های فعلی در جهان میباشد).
    د : یادم میاید که حضرت امام خمینی رحمت الله علیه گاهی اوقات اظهار میداشتند که آنچه که تا کنون انجام داده ام بنا بر تکلیف شرعی خود از اسلام استنباط کرده ام را انجام میدهم ( معنای دیگر آن اینست که شاید با اسلام ناب محمدی فاصله داشته باشد و بعبارت دیگر از خدا و پیغمبر و یا ائمه اطهار جائی خرج نکرده است) .

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۲۰ ۲:۱۱ ب.ظ | پاسخ

    صبر و استقامت و آگاهی، خدا با ماست

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۲۰ ۴:۳۴ ب.ظ | پاسخ

    کاش صدا و سیما بخشی از فیلمهای این اقا را که در زمان دولت اصلا حات پخش می شد دو باره پخش کند که چگونه وبه چه کسانی با مشابه سازی صدر اسلام نسبت طلحه و زبیر و و می داد و حالا توقع دارد که نظام جمهوری اسلامی به دلجویی همین اشخایص قانون شکن که خود نیز یکی از انان هست بپردازد مردم پاسخ اسلام سرایی شما را در صندوق رای دادند شمایی که دمکراسی و جمهوریت راتقدیس می کنید چرا سر از بزرگترین دروغ در اوردید یعنی دروغ تقلب

     
  18. نظرات سایت کلمه

    امیر
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۳:۱۰ ب.ظ | پاسخ

    درور بر آقای نوری زاده که حرف دل ملت را با نامه های پرمحتوایشان به خامنه ای زدند.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۳:۱۱ ب.ظ | پاسخ

    چه زیبا شروع شد این نامه، به نام خدای فهم…

    همای
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۳:۲۷ ب.ظ | پاسخ

    آقای ناشناسی که خیلی دوست داری ازاین اشتباهاتی که نظام کرده دفاع کنی،خطاب به شما و همفکران شماعرض میکنم
    فرض رو براین بگیریم روز عاشورا کسی توسط ماشین نیروی انتظامی له نشده وبه قول شما فقط پاش شکسته واون هم ناشی ازاسترس ودستپاچگی(که البته آقایان رادان واحمدی مقدم میگفتند که ماشین نیروی انتظامی دزدیده شده بودوما متوجه نشدیم منظورشون از دزدیده شدن ماشین یعنی چی!؟) و خواهرزاده میرحسین روهم کسی غیرازافراد این حکومت ترور کرده(استناد به حرفهای مقامات انتظامی تهران) واون شخصی هم که ازبالای پل افتاد،این کارهم توسط یک فرد منافق انجام شد تا به قول شما پروژه کشته سازی تکمیل بشه!
    سوال ازآقای ناشناسی که میگفت سایت کلمه نظرات مخالف رو درج نمیکنه:آیا زمانی که خلخال ازپای یهودی توسط یاران علی درآورده شد به دستور مستقیم خود حضرت بود؟البته که نه، ولی واکنش آن حضرت چی بود؟غیرازاین بود که ازخدا تقاضای مرگ میکرد که در زمان حکومت او به انسانی که با او همکیش هم نبود ظلم شده بود!
    اگه شما این حکومت رو با حکومت علی مقایسه میکنید و مولفه هایی ازاین رو با اون تطبیق میدید این مولفه ازاون حکومت رو(که ظلم به هرانسانی فارغ از دین و آیینش ناروا است)با این حکومت مقایسه میکنید؟
    ازدیدگاه شما دریک کشوری امنیت به خطر بیفته،به کسی ظلمی بشه،خون ناحقی ریخته بشه،
    ازچه کسی یا کسانی باید سوال وجواب نمود؟چه کسی یا کسانی باید مانند مولایمان علی(ع) ازخدا تقاضای مرگ بکنند؟چه کسی یا کسانی سکاندار کشتی این نظام هستند؟آیا ازدیدگاه شخص شما میتوان از مقامات بالای حکومتی سوال وجواب نمود واینها رو با انتقاد به راه راست هدایت نمود یا که نه اینها انسانهای فرا قانونی یا فرازمینیند؟
    به نظرشما ما چرا انقلاب کردیم؟آیا غیر ازاین بود که حکومت شخص رو به حکومت مردم تبدیل کنیم؟غیر ازاین بود که هرشخص حکومتی که خلافی مرتکب شد رو به زیر بکشیم وآدم یا گروه با صلاحیتتری رو وارد این عرصه سخت یعنی سیاست بکنیم؟
    باتوجه به اینکه خداوند در قرآن فرموده که قوم ظالم هدایت نمیشه ولی ما بازهم امیدواریم برای بازگشت به روزهایی که شهید بهشتی میتوانست با حزب توده( که دین رو افیون توده میدونستند)مناظره کند و حتی خیلی ایده آلتر حرف شیهد مطهری که درمقابل دپارتمان اسلامی باید دپارتمان مارکسیستی وجود داشته باشه تا مکتب اسلام در کنار مخالفان خودش پویاتر بشه.

    مسلمان سبز
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۳:۳۵ ب.ظ | پاسخ

    برات دعا می کنم که دیگه به بند کشیده نشی
    آمین یا ربّ العالمین

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۶:۱۵ ب.ظ | پاسخ

    اقای نوری زاد سالها برای این سیستم در روزنامه کیهان سینه میزد

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۷:۰۲ ب.ظ | پاسخ

    جناب آقای نوریزاد،
    خواهش میکنم به من اجازه بده که شما را برادر خطاب کنم،
    پس ای برادر عزیز، ســـلامم را بپذیر، من تمام نامه ها و دیگر مقالات و مطلب های ترا خواندم وپیش خود ترا از جمله مردان همراه در اطراف امام حسین(ع) مجسم میکنم ، واز طرفی افسوس میخورم که چرا دولت ها بجای این وزیران بی لیاقت که حرف زدنشان در داخل و خارج مردم را به خنده وامیدارند استفاده نکرده اند، ترا که هم سواد فارسی بالایی داری و هم زبان بین المللی اینگلیسی آشنایی کامل داری و همچنین از قلم وانشاء اینچنینی برخورداری،( برای دوستان کاربر به عرض میرسانم : جناب نوری زاد در امریکا تحصیل کرده و پس از انقلاب به کشور برگشته و در سیستان و بلوچستان و نیز بشاگرد در استان هرمزگان که بطور یقین از “بشــاگرد” محروم تر در کل ایران نداشتیم ) خدمت کرده و بقیه را مثل راوی روایت فتح و… را همه میدانند،
    اما بعد پیش خود فکر کردم چگونه آنکه در سازمان ملل هاله می بیند و کسی در این ۶سال در رابطه با اشتغال ،تورم ،رشد اقتصادی و… از همه مهمتر از ۸۴ تاکنون لیست مفسدین اقصادی که در جیبش بوده و تا چند روز دیگر دقیقا” ۶سال دنبالشان کرده و حتا یک نفر را هم پیدا نکرده و لذا مجبور شده وزیر میلیاردر ومعاون اول ترییاردر و… و وزیران را با خانواه های سببی و نسبی بکار بگمارد و در این مدت کسی یک مصاحبه و یا دریک سنخنرانی از ایشان حرف راستی از او نشنیده چگونه میتواند هم کاسه شود و از آن گذشته مگر برادر عزیزم جناب آقای نوری زاد میتواند وارد جلسات دولت دروغ و تزویر شود، پس ای برادر با وجود اینکه دلم ودل ۸۰ درصد مردم ایران برای شما و نامه ها و مقالاتت تنگ میشود ، خدا پشت و پناهت باشد آسوده به سوئتت برگرد که زندان ها دانشگاه شد و قبرستان ها هم آبادتــــــر.،

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۷:۱۵ ب.ظ | پاسخ

    بسیار زیبا بود. درود به شرف نوری زاد عزیز. یا حسین میرحسین

    رزمنده سابق . مشهد
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۸:۴۷ ب.ظ | پاسخ

    درود بر نوری زاد عزیز .انسانهای شجاع وازاده که گذشته خود را نقد کنند در تاریخ کم است .و همان انسانها بهترین هستند .مانند حر .رهبری نشان داده که خر کج سوار و به جلو حرکت میکند .و شجا عت اعتراف به گناه را ندارد و نمی تواند مانند امام خمینی جام زهر بنوشد .

    بسیجی
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۰:۲۷ ب.ظ | پاسخ

    به نام خدای امام بر حق ما خامنه ای.برادر عزیز و همسنگر سابق سلام.خواستم دو نکته را بگویم.اول در مورد حجاب من هم مانند شما با اینکه با زور هموطنان را به سوی حجاب متمایل نکنیم موافقم اما برادر من این در خواست شما از رهبری یعنی اینکه رهبری بر خلاف قانون اساسی باید عمل کند تا نظر شما عملی شود بر طبق قانون حجاب اجباریست و دولت ها به عنوان مجری فانون باید این اصل رو اجرا کنند شما از یک طرف میگید رهبری دیکتاتوره از یک طرف هم میخواید قانون اساسی رو اجرا نکنه!اگر اعتراضی دارید به مردمی بگویید که به قانون اساسی رای دادند نه رهبری!
    در مورد ملاقات با اقایان موسوی و کروبی هم باید بگویم جالبه شما از نایب امام زمانتان(این را ۲۰ سال شما و رهبرانتان و امثال شما گفته اید)توقع دارید به ملاقات اینها برود ولی همین توقع را از موسوی و کروبی نداشتید!!!با اینکه اگر حافظه شما یاری کند رهبری در چند روز اول اعتراضات شما به دیدن موسوی رفت و از اون خواست که بر اساس قانون اعتراض کند که رهبرتان فردا جواب این کار رهبری را با غرور داد و علنا دشمنی خودش را با نظام ثابت کرد و باز از بزرگواری رهبر ما همین که باز هم به اقایان فرصت بازگشت دادند ولی رهبرانتان بسیار لجوج تر از ان بودند که حق را قبول کنند.اقای نوریزاد خوشحال میشوم و بگویید ایرادات جنبش مطبوع شما در چیست؟اصلا تا به حال اشکالی در این جنبش دیده اید؟ایا موافق تجمع گوگوش تا سروش تا ایت الله صانعی هستید؟ایا شعارهایتان را قبول دارید؟اگر پیروز شوید چه نوع حکومتی را سر کار میاورید؟اگر همین سیستم را قبول دارید بگویید نام رهبر مطبوع شما برای پذیرفتن پست رهبری چیست؟اصلا نظرتان درباره اینده سران نظام چیست ایا انها را محکوم و اعدام میکنید؟و هزاران سوال دیگر .یا حق.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۰:۵۸ ب.ظ | پاسخ

    یادم می آید که در نوجوانی و در اوایل انقلاب طالقانی بزرگوار با سفیر کوبا که فردی کمونیست بود درباره ی اسلام طوری صحبت کرد که او گفت اگر اسلام این است پس زنده باد اسلام ومن که یک نوجوان تازه کمونیست بودم ،اشک به چشمانم جاری شد.حالا نوری زاد عزیز هم باز همان اشک را به چشمانم جاری ساخت. درود بر تو.
    آنگاه تمثیل وار کشیدی عبای وحدت بر سر یاران روزگار.
    جاهست بیش وکم آزاده را
    که تیغ کشیدست بر ستم؟
    جا هست بیش وکم؟ محمد؟

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۱:۰۲ ب.ظ | پاسخ

    خانم تارا عزیز با حرف هایت موافقم ولی عزیز
    آنها آن دنیا جواب کارهای خودرا می دهند ما هم جواب کارهای خود نماز وچادر ما به خاطر خودمان است نه آنها

    سعید
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۱:۰۳ ب.ظ | پاسخ

    درود بر تو ای آزاد مرد
    ای کاش این رهبر فرزانه بفهمه که خیرشو میخوای
    ولی حیف که قدرت جلوی چشماشو گرفته
    یـــــــــــــــــــــــــــــــــا حسیـــــــــــــــــــــــــــــن میـــــــــــــــــــــــــــــــر حسیـــــــــــــــــــــــــــــن

    شعار من هم …
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۱:۲۲ ب.ظ | پاسخ

    بیانیه؛ تظاهرات ۲۲ خرداد با دهانی باز و مشت های گره شده
    بیانیه جبهه متحد دانشجویی

    …… اینک بمناسبت سالگرد راهپیمایی باشکوه خرداد سال ۸۸ ، جبهه متحد دانشجویی از هموطنان عزیز درخواست می کند که در حد توانایی در همه خیابانهای وسیع شهرهای بزرگ ایران با دهانی باز و مشتهای گره شده شعارهای ساختار شکنانه را ندا دهند ، تا بر همگان روشن شود که دیگر مردم جدایی مذهب از حکومت را برای رسیدن به آزادی و دموکراسی تنها راه حل برای کل کشور می دانند.
    *****

    خردادماه ماه سرنوشت بار دیگر فرا رسید. انتخابات ۲۲ خرداد سال ۱۳۸۸ یادآوری وحدت ۳ نسل از مردم ایران می باشد که برای آخرین بار نظام جمهوری اسلامی را آزمایش کردند که آیا با اصلاحات و انتخاب دولتی که تایید رهبری را ندارد تغییری در سیاست نظام بسود مردم پیش می آید یا اینکه باید دل به تغییر ساختار نظام داد ؟ نتیحه شمارش آرا که حاکی از تقلب میلیونی نظام حکومتی بود ، موجب راهپیمایی میلیونی مردمی در ۲۵ خرداد گردید که ثابت کند رای خود را به دولت فریبکار و وابسته رهبری و سپاه نداده است. در نتیجه جنبش سبزی که براه افتاد از سویی موجب ترس و وحشت حکومت و دولت جدیدش شد و از سویی دیگر به اهرم فشاری برای سران اصلاح طلب تبدیل شد تا به چانه زنی برای تعویض دولت بپردازند، اما چون حکومت کودتایی قصد آشتی نداشت دست به دستگیری ، تیراندازی پراکنده و هدف دار برای ارعاب و کشتن مبارزان ، شکنجه ، زندانی کردن و اعدام وسیع زد . موج دستگیریها که با استفاده از نیروی انتظامی ، امنیتی ، سپاه ، بسیج و لباس شخصی چنان بود که علاوه بر بازداشتگاهها و زندانهای موجود، مجبور به استفاده اماکن دولتی همچون وزارت کشور و نیز مکانهای غیر بهداشتی همچون کهریزک و مشابه نیز شد که شرح جنایات آنها در سراسر جهان منتشر گردید.

    سید
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۱:۳۷ ب.ظ | پاسخ

    من از صمیم دل سر تعظیم فرود مبآورم در مقابل مردانگی این دو اسطوره مردانگی – محمد نوری زاد و مصطفی تاجزاده

    علیرضا
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۸ ۶:۵۴ ق.ظ | پاسخ

    در بند آن مباش که نشنید یا شنید

    مهدی ایراندوست
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۸ ۹:۳۵ ق.ظ | پاسخ

    پارادوکس عجیب برای من این است که آقای نوری زاد با بر شمردن این همه جنایت چطور و بر چه مبنایی هنوز خامنه ای را رهبر گرامی یا محترم یا شریف خطاب میکند؟ این کلمات آیا مفهومی غیر از آنچه ما میفهمیم دارند؟

    ۲۲ خرداد
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۸ ۱۱:۰۲ ق.ظ | پاسخ

    اردشیر امیرارجمند مشاور ارشد میرحسین موسوی گفته است: “سخن از آشتی ملی و انتخابات آزاد تا هنگامی که روندها و روش ها عوض نشده و رهبران جنبش در زندان هستند و اجازه فعالیت آزادانه ندارند بی معنی است” .

    اردشیر امیر ارجمند ۲۲ خرداد امسال را “آزمونی” دانسته که نشان خواهد داد آیا حکومت معترضانی را که “خواسته های خود را به مسالمت آمیز ترین شکل ممکن نشان می دهند” تحمل می کند یا نه.

    علی
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۸ ۱۱:۳۸ ق.ظ | پاسخ

    برادر بسیجی! قبول این دردها تلخ است تا کی می خواهید همه چیز را موجه و خوب جلوه دهید . بیایید ببینید مردم کوچه وبازار چه می گویند کاری به نوشته نوری زاد نداشته باشید. رهبری به هیچ عنوان به دیدار موسوی و کروبی نرفتند بلکه بر عکس ، یک نفر از طرف خامنه ای به دیدار مهندس آمدند و گفتند که رهبری فرموده اند می خواهید چکار کنید . مهندس و کروبی طرح هیات چند نفره مرضی الطرفین را برای برسی موضوع تقلب در انتخابات را پذیرفتند اما متاسفانه ترکیب این اعضا به خواست رهبری تغییر و همان کسانی که در روند این تقلب نقش داشتند مثل جنتی و یزدی و …. دوباره مسئول بررسی این موضوع مهم شدند ودریغ از گنجاندن یک نفر از طرف کروبی و موسوی در این هیات . در مورد جنبش نیز بعرض برسانیم که در دنیای امروز ، کسی بر کسی ولایت ندارد تنها خداست که ولی است ما بقی از صغیر و کبیر باید تابع قانون باشند و لاغیر .

    کاوه
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۸ ۲:۲۶ ب.ظ | پاسخ

    چه راحت کشتن آدمیان بی‌گناه توجیه می‌شود …

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۸ ۲:۳۷ ب.ظ | پاسخ

    آقای مهدی ایراندوست. کاملا” درسته. مفهوم بغیر از آنست. به عنوان اول نامه هم خوب دقت کن (سلام به محضر شریف رهبر گرامی ما، حضرت آیت­ الله خامنه­ ای) حتی این “ما” در این عنوان مفهوم دیگه ای داره.

    Irani
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۸ ۳:۲۸ ب.ظ | پاسخ

    Doooorooood bar shoma,tobeh gorg Marg ast.Sadam ra didim

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۸ ۴:۰۱ ب.ظ | پاسخ

    دوستان عزیز ،نوشتن تمام چیزهایی که همه ما هر روز داریم باهاش زندگی میکنیم و دست و پنجه نرم میکنیم واقعا چه فایده ای داره؟
    هر روز داریم از دست همین بسیجیها به بهانه های مختلف کتک میخوریم و خوار و خفیف میشیم.زتها هم خیلی بیشتر از مردها گرفتار این بی عقلیهای این قشر میشوند.حالا باز هم میخواهید به جای اینکه حرکتی بکنید و خودتون رو برای همیشه نجات بدید ،به نوشتن توی این سایت و اون سایت خودتون مشغول بکنید و عقده دلتون رو خالی؟
    بسه دیگه دوستان .بیایید یه کار اساسی بکنیم
    موسوی و کروبی برای اینترنت نویسی ماها حبس و حقارت رو تحمل نمیکنن
    یه کم شهامت و از پا ننشستن رو از این عربهایی یاد بگیریم که روزی ۱۰۰ بار به دینشون و خودشون توهین میکنیم تا یکم خالی بشیم.
    نزاریم حداقل ۱۰ سال سیاه دیگه جلوی رومون باشه
    همین الان دوباره تابستون شروع شد و گیر دادن اینها به جوانها واسه فلان لباس و مانتو
    تورو خدا از حرف بیام بیرون و عمل کنیم

    حسین
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۸ ۴:۳۰ ب.ظ | پاسخ

    عالی بود
    درود بر محمد نوری زاد

     
  19. نظرات سایت کلمه

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۱:۰۹ ق.ظ | پاسخ

    آقای نوری زاد عزیز درود بر شما.
    یه مثل قدیمی میگه:کسی که خوابه میشه بیدار کرد اما کسی که خودش رو به خواب زده نه
    امام علی ع میفرماید هر مستی بعداز مدتی به هوش میاید الا مست قدرت می پرسند او کی بیدار میشود می فرما ید بعداز رفتن تخت قدرتش

    MOHAMMED
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۱:۲۹ ق.ظ | پاسخ

    MAN AZ ENGLAND HASTAM MIGAM KHEELY AGH HASTI SHOMA RAHBAR MA HASTI MOH

    مخالف رادیکالیسم
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۱:۳۸ ق.ظ | پاسخ

    تضعیف بنیان خانواده یک مسئله علمی است و نوع حکومت در این سی و سه سال تنها عاملش نیست.

    حمید
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۱:۵۵ ق.ظ | پاسخ

    آزادگی و شجاعت جناب نوری زاد که بی محابا به نقد گذشته خویش و انقلاب می پردازند و تلاش می کنند تا سره را از ناسره تشخیص دهند بسیار مبارک است. البته باید بپذیریم که همه کاستی ها نیز از حکومت نیست و بخشی از این کاستی ها نیز ناشی از خواست مردم است. بسیاری از اشتباهات اوایل انقلاب خواست مردم بود که حکومت بدان دست زد.

    اگر من بخواهم پیشنهادی به آقای نوری زاد بدهم آن است که تلاش کنند تا به این مطالب خویش قوام بدهند و آن را در قالب یک کتاب درآورند. مهم نیست که این کتاب چاپ شود یا خیر. مهم آن است که ما یک نقد کلاسیک و همه جانبه از وضعیت حال و گذشته خود داشته باشیم. بیاییم انگشت اتهام را به سمت آیت الله خامنه ای نبریم، بلکه انگشت اتهام را به سمت فرهنگی ببریم که آیت الله خامنه ای را پرورش می دهد و به وی فرصت می دهد تا این گونه تیشه به ریشه این ملک بزند.

    نکته مهم دیگری که به نظر من مناسب است آقای نوری زاد به آن بپردازند نقد منصفانه محمد رضا شاه است. ما در تمام این سالها تلاش کرده ایم که هر چه محمد رضا کرد را بد بدانیم و هیچگاه صادقانه و به دور از احساسات انقلابی به نقد محمد رضا و پدرش رضا شاه نپرداخته ایم. من از جناب نوری زاد یک سوال دارم: چرا فکر می کند که محمد رضا ضد اسلام بود؟ چگونه است که در آن نظام ضد اسلامی مطهری، باهنر و بهشتی فرصت پیدا می کنند که به تبلیغ اندیشه خویش آن هم از مجاری رسمی یعنی دانشگاه و کتابهای درسی مدرسه ها بپردازند؟ چگونه است که در آن نظام ضد اسلامی حسینیه ارشاد فرصت می یابد تا پایگاه اسلام نوین شود؟ بیاییم یک بار دیگر اصول انقلاب شاه و ملت را به دور از احساسات و هیجانات انقلابی بازخوانی کنیم و با درک امروز خود آنها را ارزیابی کنیم. البته این کار را باید در تمامی عرصه ها یعنی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، منافع ملی کشور و … باید انجام داد. اما از آنجا که جناب نوری زاد تنها در عرصه فرهنگی صاحب نظر هستند، مناسب است که ایشان این وظیفه را در بعد فرهنگی پوشش دهند.

    نکته دیگری که من حس می کنم یک روز آقای نوری زاد باید به آن بپردازند نقد دوران آیت الله خمینی است. توجه کنید که ما نه به نقد آیت الله خمینی که به نقد دوران ایشان می پردازیم. یعنی آمیزه ای از خواست مردم، سیاستمداران و رهبر انقلاب. اگر امروز حجاب اجباری را شکست خورده می دانیم یعنی به سیاست دوران آیت الله خمینی نقد داریم. پس بیاییم صادقانه آن زمان و آن سیاست ها را نقد کنیم. بدیهی است که این نقد خدشه ای به جایگاه آیت الله خمینی وارد نمی کند، بلکه ما را به شناخت درست از اشتباهاتی رهنمون می شود که امروز نتیجه اش را می بینیم.

    علی
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۲:۱۴ ب.ظ | پاسخ

    مرد بزرگ جناب اقای محمد نوری زاد : نامه پر از درد و در عین حال مهربانی شما را چندین بار خواندم و خیلی گریه کردم که من در بیرون از زندان دارم زندگی خودم را می کنم در حالیکه شیرمردانی همچون شما در بند ظلم زمانه هستید. من از فرسنگها راه دور دست و پای شما و همرزمان تان را صمیمانه می بوسم و امیدوارم روزی بتوانم از نزدیک صورت پر مهر شما را ببوسم. افرین به قلم زیبایتان که ارکان ظلم را لرزاندید. به امید پیروزی حق وحقیقت بر باطل زبون

    شیرکو
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۲:۳۲ ب.ظ | پاسخ

    نامه نوری زاد درد دل ، فریاد مردم کردستان است

    میرحسینی -25ساله ای ایرانی
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۲:۳۹ ب.ظ | پاسخ

    سلام نوری زاد
    خوبی
    راست گفتی ای مرد
    مدارا راهیست که دوای درماندگی و عقب ماندگی و …. است. راهی که رسیدن به آن بستگی به فراست فهم ما دارد .
    والا به گمان من امروز در این کشور تقریباً به هیچ کس خوش نمیگذرد .هر یک به علتی مثلاً به دوستان بر مسند قدرت و ذینفعانشان به این دلیل خوش نمیگذرد که خود را در معرض از دست دادن جایگاهشان میبینند و زندگیشان با استرس همراه است.و…
    و البته سلامت کاری واهمه ی انسان را از مدارا کردن با دیگران مگیرد.
    شاید دوستان ما در جبهه ی قدرت هنوز متوجه نشده باشند اما تبیین شما تا همین حالا هم بسیاری از بزرگان را از سکوت درآورده و در آینده حتی با متن های تا امروزت هم این اتفاق خواهد افتاد.
    نکته آخر اینکه سلامتت برای ما مهم است مواظب خودت باش
    به امید آزادی

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۲:۴۶ ب.ظ | پاسخ

    سلام.
    اولا؛ چرا نظرات مخالفاتون رو منتشر نکردین!؟
    ثانیا؛ جواب نامه های آقای نوری زاد کاملا و به راحتی قابل تقدیم است ولی ظاهرا شما تحمل انتشار اونها رو ندارید.
    در روز عاشورا کسی رو ترور نکردن.
    در روز عاشورا کسی رو زیر ماشین له نکردن. اونچه که اتفاق افتاده رفتار ناشی از ترس یک رانندهء نیروی انتظامی بوده که در درجهء اول سهوا و از روی فشار عصبی و هراس؛ با یک نفر برخورد کرده و بعدا به دلیل نداشتن دید کافی و در حین فرار از دست اغتشاشگران عصبی؛ از روی پای اون شخص رد شده. به هر حال کسی دستور زیر گرفتن و له کردن مردم در خیابان رو نداده!
    بقیهء ادعاهای توخالی آقای نوری زاد هم کلی گویی و درس اخلاق دادنه که باید اول شامل حال خودش بشه و بعد به دیگران سرایت داده بشه.
    این هم یک نظر که اگه انصاف دارین باید اون رو منتشر کنین.
    با تشکر.

    رضا
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱:۰۱ ب.ظ | پاسخ

    دوست عزیز آقای نوری زاد آزاد هستند این نامه هم در سایت شخصی ایشون توسط خودشون منتشر شده.

    ما
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱:۰۹ ب.ظ | پاسخ

    حرفهایش عینیتی ست در جامعه

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱:۲۹ ب.ظ | پاسخ

    زنده باد حر زمانه که درد دل و رنج ما را کباده کشید. نوری زاد تو مردانگی و آزاده گی را تعریف کردی . بدان که همیشه در قلب ما جوانان خواهی ماند و صدای تو صدای ماست و درد تو درد ماست. من درد مشترکم مرا فریاد کن

    فرزند ایران
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱:۳۴ ب.ظ | پاسخ

    با احترام به پیشگاه همه زندانیان عقیدتی و سیاسی از هر گروه فکری. من با تمام مصائبی که ایشان در نامه فرمودند موافقم و تمام عمر با گوشت و پوست زندگی کرده ام، فقط این سئوال برای من پیش امده که چرا ایشان قصد دارد به قول خودشان ده سال اول انقلاب، ایران را بهشت برین تصور کرده و چشم بر خشتهای کجی که در همه زمینه ها گذاشته شد ببندند و فقط این ۲۳ سال اخیر ایران را جهنم تجسم کنند. نهال درخت بزرگ بدیها که امروز میبینید، ریشه در ۳۳ سال پیش دارد.
    سرتان سلامت و به امید فردائی بهتر

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱:۳۷ ب.ظ | پاسخ

    نامه آقای نوری زاد از سر دلسوزیست و مخاطب نامه رهبر انقلاب اگر دوست داریم ایندگان برای ما رحمت درخواست کنند تا در زندگی ابدی بتوانیم به فضل خدا امیدوار باشیم به نامه ایشان بدون بغض و کینه دقت کنیم و با ازادی زندانیان سیاسی و موافقت با برگزاری مراسم ترحیم و … اینکه مجلسیان به وظایفشان عمل کنند و منتظر نباشند تا چراغ سبز از بالا روشن شود و با بررسی شرایط مملکت بیاندیشن ایا ادامه کار دولت دهم به مصلحت مردم میباشد یا نه؟ و دلجوئی از خانواده کشته شدگان بعد از انتخابات و تعیین هیاتی از معتمدین مردم جهت تحقیق در خصوص درگذشت روان شاد هاله سحابی و … از سوی مقام رهبری تا انشالله با طرد عوامل کج فهم اشتی ملی را فراهم کنیم

    م ف
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱:۴۸ ب.ظ | پاسخ

    این سندی است برای دفاع از اسلام واقعی . متشکرم

    همای
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۲:۱۷ ب.ظ | پاسخ

    مرد بزرگ وصبور روزگاران سخت زندانی به وسعت ایران واقعا تحت تاثیر بزرگمردیت قرار گرفتم که با وجود این هم آسیب از شخصی بازهم منصفانه او رو به راه درست راهنمایی میکنی…
    دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر/کزدیو و دد ملولم و انسانم آرزوست…

    دالاهو – ایلام
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۲:۳۷ ب.ظ | پاسخ

    درود بر فرزندان دلیر ایران که نان را به بهای ننگ بدست نمی آورند

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۲:۴۹ ب.ظ | پاسخ

    با سلام

    جناب آقای نوری زاد نامه شما را خواندم و در ابتدا مثل باقی دوستانی تحت تاثیر قرار گرفتند زود متاثر شدم ولی بعد از کمی تامل و دقت در قسمتهایی از نامه شما متوجه شدم شما هم هدفتان رضای خدا نیست و چرا که در مطالبتان بسیار زیرکانه به انتقاد از یک حزب و دفاع از حزب دیگر می پردازید دفاع از اصلاح طلبانی می کنید که آزمون خود را پس داده اند و همه مردم با افتضاحات آنان چه در دولت اصلاحات و چه در مجلس آن دوره خصوصا مجلس ششم آشنا هستند و طعم زخم های عمیق آنان را چه در سطح کلان و ملی و بین المللی چه در سطوح خرد چشیده اند با نگاهی کمی با تامل می توان فهمید که شما هم برای رضای خدا قدم بر نمی دارید و در این آب گل آلود و فضای غبار آلود ماهی خود را از آب می گیرید و در پی این هستید که حقانیت کسانی را اثبات کنید که خیانتهایشان آشکارا شده است .
    جناب نوری زاد زمانی حرف شما موثر خواهد بود که فقط رضای خدا را در نظر بگیرید البته زیرکانه تلاش کرده اید که نشان دهید این تذکرها از باب دلسوزی و صداقت و خیرخواهی است که این هم باز می گردد به قلم شما که خوب می تواند با تحریک احساسات گروهی را به دنبال شما بکشاند ولی با نگاهی بدور از احساسات عواطف می توان دید که شما در پشت افرادی نظیر میر حسن موسوی ،سید محمد خاتمی و متاسفانه مهدی کروبی مخفی شده اید و سنگ آنان را به سینه می زنید کسانی که خیانتشان ، سادگیشان ، دنیا طلبیشان ،و قدرت طلبیشان بر عموم مردم ثابت و انشالله پس از گذشت مدت زمانی دیگر بر همه مردم ایران ثابت خواهد شد
    جناب نوری زاد مباحث شما مخلوطی از موضوعات راست تکراری +غلو و گاهی هم برداشت شخصی از دین و یا یکسویه نگری به دین نشآت می گیرد از شما که اهل اندیشه و ادب و فرزانگی هستین بعید است که مصادیق جزیی با آمیختن مقداری غلو و بزرگ نمایی و گاهی هم بی انصافی تبدیل به مباحث کلی نمائید. تاریخ اسلام نشان داده که هر کجا که تمرد از دستور رهبر جامعه صورت پذیرد و نظرات شخصی و حزبی و گروهی بر اوامر رهبری جامعه غالب شود آن جامعه با مشکلات عدیده ای مواجه خواهد شد .
    مطمئنا اگر اوامر رهبری همچون امیر المومنین علی علیه السلام به دور از نظرات خودخواهانه ، شخصی ؛ حزبی و گروهی و …. اطاعت میشد دیگر نه علی علیه السلام خانه نشین بود و نه امام حسین در کربلا به شهادت می رسید و نه امام حسن صلح را می پذیرفت و نه سایر ائمه معصومین با آن وضع مظلومانه و غریبانه می زیستند و به شهادت می رسیدند همه این ایرادها در تبعیت مصلحتی ا ز اوامر رهبری جامعه است
    در حال حاضر هم اگر احزاب ، گروه ها ، اصولگرایان ، اصلاح طلبان جبهه مشارکتی ها ، ملی مذهبی ها و …… اوامر رهبری را بدون دخل تصرف شخصی و گروهی اطاعت می کردند دیگر کار به اینجا نمی رسید که رسید .

    کاوه آهنگر سبز
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۳:۰۸ ب.ظ | پاسخ

    آقای نوری زاد برات خیلی احترام قائلم و میدونم داری سعی میکنی آقای خامنه ای را به راه راست هدایت کنی، ولی نمیشه عزیز. سلطانیسم تا استخوانهای ایشون رخنه کرده. کلمه امیدوارم سانسور نکنی

    یاحسین میرحسین

     
  20. نظرات سایت کلمه

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۵:۵۶ ق.ظ | پاسخ

    از بی فایده هم بی فایده تر است. حتی یک مورد نیست که رهبری برای آن فکری نکرده و پاسخی نداشته باشد. نوع انتصابات ایشان در دستگاههای مختلف نشان میدهد که ایشان به چه اندیشه ای بها میدهد و چه اندیشه ای را بی مقدار میداند. از دیدگاه رهبری شما و همفکران شما و قسمت بسیار بزرگی از دانشگاهیان کشور همه و همه فریب تبلیغات ” دشمن ” را خورده اید و باید بعد از اینکه زیر پا له شدید از شما خواست که بدانید تعمدی در کار نبوده و دل نازک نظام به آن راضی نبوده است. آقای نوری زاد عزیز ! شما قلم و استعداد روحی و تجربه زندگی تان را مصروف ایجاد تغییر در “جعرافیای فرهنگی” کشورمان بکنید که تا دیگر هرگز ایران و آبرو و شان پیامبر اعظم مان طعمه جهل مرکب چنین جماعت لجوج و بیسوادی نشود. همانطور که خود گفته اید تعفن فسادی که کشور را فرا گرفته است نه تنها ما ایرانیان بلکه ساکنان آسمان و ملاء اعلا را هم به رنج در انداخته است. بزرگترین جرم رهبر – به قول شما “خوبمان” – این است که با استفاده از ماشین تبلیغات حکومتی که با پول نفت روغنکاری میشود آستانه باور پذیری طرفداران خود را به چنان سطح نازلی فرو نشانده است که هر حرف سست و بی اساسی را به سهولت میپذیرند و از انجام هر حرکت و اقدام پست و پلشت و رذیلانه ابائی به خود راه نمیدهند. سیاست فرهنگی رهبر ” خوب ” ما چنان است که اجازه گردهم آئی صد جوان بیدار و آگاه و پرسشگر را بر نمیتابد ولی با گردهم آئی هزاران هزار جوان اگر که سرگردانی توپ فوتبالی را دنبال بکنند مشکلی ندارد. من دوست ندارم که آیات قران را به میل خود تعبیر و تفسیر کنم و همیشه شدت جسارت و غلظت شقاوت کسانی که برای اثبات منطق نارس خود به فرازی از آیات قران اشاره میکنند مرا به تعجب وا میداشته است ولی اینجا علی رغم میل باطنی ام اشاره بکنم که تا آنجائی که به عقل ناقص و تجربیات اندک بنده میرسد اگر مصداقی برای آیه ” مکرو و مکر الله …” وجود داشته باشد همین ماجرای این آقا و اطرافیان او میباشد. من هم مثل شما آرزومندم که ایشان راه درست را انتخاب بکند ولی برخلاف شما امیدوار نیستم.

    سبز
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۷:۰۴ ق.ظ | پاسخ

    این نامه ها من را یاد خدابیامرز نادر ابراهیمی می اندازد در کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم ولی افسوس شما برای چه شخص …نامه می نویسی .

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۸:۰۱ ق.ظ | پاسخ

    سلام ای عزیزان سبز،

    در این روزهای تاریک (به ویژه پس از انتخابات) اعتقادم به اسلام و نمازی که می خوانم سخت دچار تزلزل شده بود. چهره ای که محمد نوری زاد عزیز از اسلام واقعی معرفی نمود کمک فراوانی در بازیابی اعتقادم نمود. محمد (ص) به عیادت یک یهودی می رود که بر سر او (اشرف مخلوقات) خاکروبه ریخته است. آیا این اسلام (نه اسلام کنونی جمهوری اسلامی) عزیز نیست؟ اگر کسی می خواهد دیناسلام را تبلیغ کند، اگر کسی می خواهد جنبش سبز را تبلیغ کند، اگر کسی می خواهد پای منبر بشیند و موعظه گوش فرا دهد، اگر کسی می خواهد به سلامت، شرافت و پاکی میر حسین عزیز و خاتمی (سید محمد عزیز) پی ببرد و اگر کسی می خواهد آزادی را فریاد کند و آن فریاد را بر سر این این همه نکبت و پلیدی آوار کند، گزیده هایی از این مطالب نوری زاد عزیز را منتشر کند. منتشر کنید، خواهش می کنم، مخفیانه، حداقل به یک نفر برسانید، نزیکترین فرد به خودتان. این یک سند است، یک سند.

    من الله توفیق و علیه تکلان

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۸:۲۱ ق.ظ | پاسخ

    سلام بر جناب دکتر نوری زاد ،حرف دل ما رو زدی، افسوس که این جنایات آگاهانه است!

    اما آیا گوش شنوای وجود دارد؟

    درود به شرفت دکتر

    علی خدایاری
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۸:۲۴ ق.ظ | پاسخ

    جناب آقای نورزاد ضمن عرض ادب و احترام به جنابعالی، و تشکر وقدردانی از بابت این دلنوشتۀ زیبا،‌خواستم از جنابعالی بپرسم به نظر شما آقای خامنه ای از این مطالبی که بیان نموده اید واقعاً بی خبر است، شما اینطور فکر میکنید؟ آقای نور زاد، هموطن عزیز و شجاع بخدا خیلی از مطالبی که شما بیان نمودید با دستورمستقیم جناب خامنه ای انجام می گیرد. و کلام آخر مردمی که به یکسری حجویات بیمنطق و خرافه ایمان داشته باشند و علمای آنان افرادی همچون حدادیان، پناهیان و امثال اینها باشند امید هیچ اعجازی نیست.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۸:۵۶ ق.ظ | پاسخ

    آقای نوریزاد ، متاسفانه خیلی دیر شده، خیلی دیر… و دیگر این آب رفته به جوی باز نمی گردد. اما نام شما برای همیشه بر قلبهای ما حک شده است. توصیه می کنم این توصیه را به خاطر بیاورید: “نرود میخ آهنین در سنگ”. شما با نامه های دل انگیزتان نمی توانید مقامات بالای مملکت را که تا گلو در لجنزار قدرت و خودفریبی فرو رفته اند بیدار کنید.. باشد که در تاریخ درس عبرتی برای آیندگان بر جای گذارید.

    امیرعلی ش
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۹:۱۲ ق.ظ | پاسخ

    بنظرتون این نامه ها به دست رهبری میرسه!!!! بعید میدونم
    اگه برسه پس چرا هیچ تفاوتی تو رفتار نمیشه……..! متاسفانه

    احمد
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۹:۱۶ ق.ظ | پاسخ

    چاپلوسان و مشاوران مختلف جمله به جمله و مو به مو این نامه رو مطابق با خواسته خودشون برای رهبری توصیف می کنند و اونم بعد از خوند ن نامه به این نتیجه می رسه که بله شما راست و دروغ رو به هم بافتید تا پیاده نظام دشمن باشید. اقای نوری زاد نامتون اثرات زیادی خواهد داشت ولی روی اون کسی که میخواهید اثر معکوس می زاره! درود بر شما و تنهایی شما در سلول های نظام مقدس

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۹:۲۳ ق.ظ | پاسخ

    آقای محمد نوری‌زاد عزیز
    نمی‌دانم این نامه را قبلا برای ایشان فرستادی یا الان داری منتشر می‌کنی
    اگر الان داری منتشر می‌کنی هنوز ما امیدواریم ولی اگر قبلا نامه را فرستادی با اتفاقاتی که در مراسم مرحوم سحابی افتاد و پر پر شدن دختر فهیمش فکر کنم پاسخ خود را گرفته‌ای و گویا باید دست از امر به معروف و نهی از منکر برداری!!!!

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۰:۰۴ ق.ظ | پاسخ

    خون هاله هنوز گلوی مرا می فشارد
    اما درود بر نوری زاد

    همایون
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۰:۰۸ ق.ظ | پاسخ

    با سلام و درود بر وجدان بیدار ایران جناب نوریزاد عزیز .
    برادر عزیز اگر مخاتبین نامه تان وجدان میداشتند میبایست از خجالت وشرمساری میمردند ولی همانطور که میبینید زنده هستند درک نامه های شما نوسط حاکمان امروز ایران تقریباٌ غیر ممکن است هم به لحلظ سواد و هم به لحاظ عدم داشتن وجدان . نامه های شما اسنادی گرانبها هستند تا شاید مدیران آینده ایران بتوانند برای دوران مدیریت خود بعنوان راهنما استفاده کنند .

    پدرام
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۰:۳۸ ق.ظ | پاسخ

    ممنون از آقای نوری زاد

    جواد
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۰:۵۵ ق.ظ | پاسخ

    سلام ودرود به به اقای نوری زاد, مسلمانی که نور بر تاریکی میتابد.
    این دردناکترین و پند اموز ترین مطلبی بود که تا بحال خوانده ام, چرا که کاملا بر اساس واقعیت میباشد.
    خوانواده های زیادی را میشناسم که نماز و روزه شان قطع نمیشد اما در طول این پنج وشش سال نماز و روزه را کنار گذاشتند, چرا که امیدی که به دین اسلام داشتند به یاس تبدیل شد.
    پدر من هشتادو سه سال عمر کرد تا هشتادو یک سالگی اگر میخواست لقمه ای بردارد با بسم اله بود چه رسد به روزه و نماز و مسجد رفتن, اما انچنان نا امید شد که دوسال اخر عمرش دیگر نه تنها به مسجد نرفت بلکه نماز و روزه اش را نیز به کنار گذاشت, او به تمام کمال از دین و اسلم نامید شد.
    او کسی بود که عاشق قران خواندن بود, خمس و ذکاتش قطع نمیشد, اقایان شما چکار کردید که این انسان وارسته را در روزهای پایانی زندگی بی دین و ایمان کردید؟
    شما چکار کردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    وای بر شما فریبکاران که از اسلام و دین مردم سوء استفاده کردید برای بقاء خود.
    خداوندا به فریاد موءمنانت برس, انها را تنها مگذار, حاکمان مسلمان ما دین ترا به ابزاری برای بیشتر ظلم کردن بر مردمان بی دفاع قرار داده اند, خودت این ظلم را برچین.

     
  21. نظرات سایت کلمه

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۸:۰۸ ب.ظ | پاسخ

    من یه سوال داشتم.صحت نامه های اقای نوری زاد رو کی تایید میکنه؟چطور میشه به این رهحتی از زندان نامه های ایشون یاد.ممنون میشم جواب بدین

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۸:۱۲ ب.ظ | پاسخ

    نامه ای از یک دوست به محمد نوری زاد
    سلامی گرم به بردار بزرگوارم محمد نوری زاد
    دوست دارم در باب نامه هشتمی که امروز دیدم به رهبری نظام نوشتی و درد نامه ای است و البته نقشه راهی است برای آینده کمی سخن بگویم که بد جور دلم در این طرف دنیا گرفته است.
    در ابتدا دوست دارم خودم را معرفی کنم ولی به خدا از این زندان هایی که درست کردن و بلاهایی که بر سر انسان ها می آورند می ترسم . فقط به همین نکته اشاره می کنم که دانشجوی دکتری مهندسی هستم در یکی از کشورهای غربی و از بچه های المپیادی و صاحب مدال جهانی.
    وقتی تک تک کلمات و جملات نامه ات را می خواندم تمامی بدنم می لرزید هم از خوشحالی که به تمام دردها و رنج ها اشاره کرده ای و حرف دل ما را زده ای و هم از ناراحتی و افسوس بر بلایی که بر سر کشور ما و مردممان آمده است.
    من یک بار در این مراسم هایی که بنیاد ملی نخبگان دعوت میکند برای رفتن به بیت رهبری و دیدار با ایشان، می خواستم بلند شوم و نه به این زیبایی که برادرم نوری زاد تو گفتی ولی به اندازه فهم خویش با ایشان بگویم و تمامی دردها و رنج ها را با او در میان بگذارم ولی یک لحظه ترس از بین رفتنم و تباه شدن زندگی خودم و خانواده ام تمام وجودم را گرفت و از این کار صرفنظر کردم و تمامی درد دل های خودم را طی نامه ای چندی پیش از طریق اینترنت برای دفتر آقای وحید خراسانی ارسال نمودم و با او در میان گذاشتم چون شنیده بودم که انسان وارسته ای است با اینکه روحانی است ولی اهل خرد و اندیشه است. ولی یک چیز را به او نگفتم ولی الان به تو برادر بزرگوارم که در نامه ات هم به مسائلی در این مورد اشاره کرده بودی می گویم.
    من فردی بودم که همیشه در دوران راهنمایی و دبیرستان در مدرسه اذان می گفتم و دانش آموزان و معلمین در آن سالها با صدای من به نمازخانه می آمدند و در مسجد محل نیز همینطور. ولی الان حدود ۲ سالی است که نمازم را ترک کرده ام نه اینکه چون خارج هستم غربی شده باشم بلکه از همان داخل ایران نمازم را ترک کردم. میدانی چرا؟
    چون هر کس را در اطرافم می دیدم از روی ریا و تظاهر نماز می خواند؟ چون کسانیکه داعیه اسلام و ارزشها داشتند نسل من را که نسل سوخته ایست فقط برای بله قربان گفتند می خواستند چونکه می دیدم کسانی که در این سازمانهای ارزشی کار می کنند چطور نماز می خوانند و وقتی به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند؟ همه اینها به مرور روی من تاثیر گذاشت. چونکه این حکومت را نمایش دهنده اسلام می دانستم و وقتی می دیدم اسلام این است با این خشونت با این حرف نشنوی و با این دزدی ها و گناهها . به خودم گفتم من این دین اسلام را نمی خواهم. وقتی می دیدم رهبری که یک نظام اسلامی را رهبری می کند با چه تندی با مخالفان خود برخورد می کند روز به روز دلگیر تر شدم. چون او را نماینده و رهبری کننده این دین در کشورم می دانستم. وقتی میدیم که سربازان او چگونه و با چه خشونتی بر سر زن و مرد پیر و جوان می کوبند و حیدر حیدر می کنند و بعد نزدیک های اذان داخل مسجد میروند و نماز می خوانند درد بزرگی تمامی وجودم را می گرفت و احساس می کردم من چرا باید دینم با این ها یکسان باشد ؟
    وقتی پشت درها برای یک کار اداری ساعت ها می ماندم و می پرسیدم پس چرا ایشان امضاء نمی کنند منشی می گفت نماز می خواند و می گفتم مگر نماز یک ساعت طول می کشد باز دردی بر دردهایم افزون تر می گشت؟
    وقتی برخورد گشت ارشادشان را با جوانان می دیدم از دینم بدم می آمد؟
    وقتی می دیدم که یکی از کسانیکه میشناختمش و پدرش سردار بود در سپاه ، چه طور همه امکانات مالی برایش مهیا است و به خاطر سرداری پدری که در خیابان با جوانان چنین می کند ولی فرزندش در دریا کنار با دخترها چکار میکند دلم بیشتر می گرفت؟
    می خواستم به رهبر بگویم چرا این همه متملق را دور خودت جمع کرده ای و ای عزیز با اینها همراه شده ای. چرا این همه مشکل ، ظلم و نابسامانی را نمی بینی؟ چرا همه نخبگان این کشور را از وطنشان فراری میدهی ؟
    آخر چرا ؟ واقعا چرا مخالفان که اکثریت هم هستند دور خودت جمع نمی کنی و چاره ای نمی اندیشی؟
    ما را که از دین اسلام بیذار کردی و در این طرف دنیا مشغول تحقیق برای کشورهای غربی. چرا ما را از وطنمان فراری می دهی؟
    تو را به خدا بگذار ما هم که نه آدم سیاسی هستیم و نه به دنبال مال اندوزی ، دور تو جمع شویم با تو سخن بگوییم بدون ترس و تو را از این قفس زندانی شده رهایی دهیم.
    به خدا به آن اندازه که در ایران، فقر و فحشا هست ، اینجا نیست اینجا همه آزادند و با احترام در کنار هم زندگی می کنند. تو را به خدا حرف ما را بزرگ ما (نوری زاد) مثل همیشه با احترام و با صدای بلند به گوش رهبر برسان.
    ما برنداز نیستیم ما به دنبال ساختن آن عزیزمان ، وطنمان، هستیم.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۸:۴۰ ب.ظ | پاسخ

    ننویس بابا فایده نداره

    حرر زمانه
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۸:۴۳ ب.ظ | پاسخ

    درود بر این فرزند عزیز ایران

    Ali
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۹:۱۵ ب.ظ | پاسخ

    سلام بر نوری عزیز، حرف دل ما رو زدی، اما آیا گوش شنوای وجود دارد؟

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۹:۲۲ ب.ظ | پاسخ

    قلب مبارکمان از این نامه سراسر صدق به درد آمد هر چه زودتر بکیریدش وچنان زبانش را ببرید گه دیگر نتواند با این حقایق که میلیاردها دلار برای پنهان کردنش خرج کرده ایم نتواند قلب مبارک ما را به درد آورد

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۹:۲۵ ب.ظ | پاسخ

    خیلی طول کشید که این نامه را بخوانم ولی نرود میخ اهنی در سنگ پس پتکی بردار و سنگ را خورد کن

    حمید
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۹:۳۹ ب.ظ | پاسخ

    سلام . اقای نوری زاده ازاد شدن و زندانی نیستن

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۹:۴۰ ب.ظ | پاسخ

    بالاخره این حرف ها زده شد ولی جقدر دیر

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۹:۴۹ ب.ظ | پاسخ

    خدا حفظت کنه

    علی
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۹:۵۸ ب.ظ | پاسخ

    خدانگهدارت ای سرافراز انچه ما شهامت گفتنش رانداریم گفتی

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۰:۰۱ ب.ظ | پاسخ

    کو بصیرت؟

    علی
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۰:۰۹ ب.ظ | پاسخ

    جه خوب بود دربخش افت علمی اشاره به موقعیت علمی ایت الله منتظری هم بحث مطهری میشد

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۰:۱۰ ب.ظ | پاسخ

    درود به شرفت ای مرد بزرگ. ولی دقیقا” مثل این میمونه که من همین الان از گوشی مبایلم بخوام موهای سرمو سشوار بکشه.

    عجب
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۰:۱۷ ب.ظ | پاسخ

    واقعا وقتی نامه را میخوانی اصلا فکر نمی کنی یک نفر انسان زمینی این را نوشته باشد این نامه الهی و آسمانی است آفرین
    آفرین
    آفرین
    آفرین
    آفرین
    آفرین
    از یک طرف گریه آدم میگیرد به این جملات و از یک طرف این نامه را میخواند احساس سبکی میکند و هنوز شیران و مردانی در این دیار نخفته اند و بیدار
    احسنت
    احسنت
    احسنت
    مرحبا
    مرحبا
    مرحبا
    مرحبا

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۰:۲۵ ب.ظ | پاسخ

    وافعا که زیبا نوشته ای.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۰:۲۶ ب.ظ | پاسخ

    جناب دکتر نوری زاد خدااجرتان دهد که حرف دل میلیونها ایرانی وآنهایی که دغدغه اسلام دارند رابر زبان آوردی .دکتر عزیز به قول خودتان اگر سنگ هم اینها رابشنود از شرم آب میشود وگرنه به به موجودیتش باید وباید شک کرد .

    s0gol
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۰:۲۶ ب.ظ | پاسخ

    شاید اگر این جنایات ناآگاهانه بود نامه و نصیحت و فریاد و… اثری داشت/ ولی افسوس که آگاهانه است!

    اعلام آمادگی
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۰:۲۷ ب.ظ | پاسخ

    درود بر جوانان آزادیخواه ایران زمین که با عزم فولادین و با دست خالی پوزه نیروهای تا به دندان مسلح رژیم دروغگو، شکنجه‌گر،اعدام, دیکتاتورى, جهل و بربریت و منفور را بخاک خواهند مالید! شو ق قیام ۲۲ خرداد از خیانانهای تهران و شهرستانهای ایران.بگوش جهانیان میرسد…

    کاوه
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۰:۳۵ ب.ظ | پاسخ

    بگو نوری زاد بزرگوار
    که خدا از حلقوم تو اتمام حجت می‌کند با دشمنانش .
    درود خدا بر همه‌ی آزاداندیشان.
    .
    دوستان سبزم / تا می‌توانید در رساندن سخنان نوری‌زاد ( به ویژه این نامه ) به مردم کمک کنید.
    کار از تو می‌رود برخیز و کاری کن / نق زدن، بهانه گرفتن ، ترسیدن از به میدان آمدن و ساز مخالف زدن
    همه و همه آفت است.
    آرام و استوار، نهال آزادی را در این خاک داغ دیده از ستم خواهیم کاشت و با خردورزی از آن نگهداری خواهیم کرد .

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۰:۳۹ ب.ظ | پاسخ

    صبر. صبر. صبر

    یکی از بیشماران!
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۰:۴۸ ب.ظ | پاسخ

    نوریزاد آن کار سخت را هنرمندانه و با ذوق الهام گونه اش در این نوشتار جاری کرد:
    خیرخواهی، آگاهی بخشی، خشونت گریزی و تحول خواهی شجاعانه!
    انیشتن میگه: هر احمقی می تواند چیزها را بزرگتر، پیچیده تر و خشن تر کند؛ برای حرکت در جهت عکس، به کمی نبوغ و مقدار زیادی جرات نیاز است!
    با یاد و غرت سحابی
    یا حسین…….

    Ali
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۰:۵۱ ب.ظ | پاسخ

    Doroooooooooooooooooooooooooooood bar in ghalam va sahenash!

    مهدی
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۱:۱۷ ب.ظ | پاسخ

    ومن المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا اله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا و سلام علیک یوم ولدت و یوم تموت و یوم تبعث حیا ای محمد نور زاد

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۱:۲۲ ب.ظ | پاسخ

    رفتار حاکمان غیر مشروع ظالم و جائر و ستمگر جاکم بر ایران را این ایه قران بازگو میکند الم تر الی الذین بدلوا نعمت اله کفرا و احلوا قومهم دار البوار

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۱:۳۱ ب.ظ | پاسخ

    تمام کسانی که در” زورق نظام “گرد هم جمع شده اند ،همانند رییس جمهور انتخابی شورای نگهبان بی ریشه و بدون پشتوانه مردمی هستند و فقط با زور رانت و ساندیس به این مسافران زورق نظام رای میدهند . بهترین نمونه های ان آقای احمدی نژاد و “جریان انحرافی” میباشند که فقط کم مانده گلاب به روی آنها پاشیده شود ،ولی از هواداران ملیونی خبری نیست . دیگر سرنشینان نیز به همین اندازه بین ملت منزلت و شان دارند .
    بنا هم نیست که همه میر حسین باشند که به یک اشاره وی ۲۵ بهمن دیگری پدید اید و فراموش نکرده یم ۲۵ خرداد را که در تاریخ ما ایرانیان ثبت شده و کافی است اقتدار گران به دامن ملت برگردند تا از ایشان نیز به همان طریق استقبال شود و ایران دوباره به جایگاه اول خود بازگردد و احتیاج به خرید رای نداشته باشد.

    عماد
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۱:۳۸ ب.ظ | پاسخ

    سخنانت همانند روایت فتح که همراه با شهید آوینی به بیان آن می پرداختید بر دل نشست . عمرت طولانی عزتت پایدار و قلمت همیشه سبز باد

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۱:۴۱ ب.ظ | پاسخ

    http://www.youtube.com/watch?v=WCHFCK5YOyI&feature=related

    همراه کوچک سبز
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۱:۵۱ ب.ظ | پاسخ

    رهبری که این نامه را نمی‌خواند، اما متن نامه به دست تعدادی از بازجوها و برادرها و … می‌رسد، امیدوارم تاثیرگذار باشد.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۶ ۱۱:۵۶ ب.ظ | پاسخ

    با سلام
    آقای نوری زاد آیا شما متوجه نشدید که این مشکلات برآمده از یک نظام (منظورم همه اجزای نظام) است نه از یک فرد ! این مسائلی که شما می فرمایید از پدر و مادرها در خانه شروع شده و تا معلم و مجری تلویزیون و خلاصه هر تریبونی که داره برای نظام سینه چاک می کنه ادامه پیدا می کنه. اینطوری نیست که یه دفعه با تصمیم یک نفر ورق برگرده و همه چیز درست بشه. بلکه منافعی که هر جزء این نظام از کل مجموعه داره بدست میاره با تغییرات مدنظر شما به خطر میافته! فکر می کنی برای خبرگان چه قدر وقت می بره تا یک رهبر جدید برای تامین منافع نظام به جای رهبر کنونی پیدا کنه؟ آیا عکس های روز ارتحال امام خمینی رو دیدی؟ همه با هم دارن می خندن به ریش شما و نداشته ما! می دونی چرا؟ چون تا وقتی منافع یک جمع سوار بر نظام مطرحه این خنده ها هم هست. به قول خود شما حکومت چندهزار فامیل شده الان دیگه! به نظرم واسه این حرفا خیلی خیلی خیلی دیره! امیدوارم دیگه به زندان برنگردید و بتوانید در کنار خانواده خود آرامش را تجربه کنید.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۲:۰۸ ق.ظ | پاسخ

    من دکترمحموداحمدی نزاد(من به ایشون رای دادم وهنوزهم دوستش دارم اما اگربه ان دوران برگردم به میرحسین رای می دم,وانگهی مردم رو توی خیابون ها کسان دیگری شهید کردندوتقلب روهم همین ها کردند) را قبول دارم چون انطور که پیداست ایشان زحمت می کشد,میرحسین رو هم قبول دارم چون راستگو هست و هرچی تا الان گفته از سر خیرخواهی گفته و با این تقسیم بندی هایی که میشه مثل فتنه گران و جریان انحرافی به کل مخالفم واینها را نشات گرفته از این می دانم که یک شخص یا یک گروه خودشون رو حق مطلق می دانند اما بی نهایت کار خلاف اسلام انجام می دهند/به قول حضرت حافظ(علیه الرحمه):حافظ می نوش وخوش باش *********ولی حلیه تزویرمکن چون دگران قران را/بنابراین من ترجیح می دم فتنه گر و منحرف باشم ولی حیله تزویرنکنم قران را

    متعجب
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۲:۲۱ ق.ظ | پاسخ

    خوشحالیا عزیز جان!!!
    آقای نوری زاد محترم میدونید بهترین زمان برای کاشت یک درخت چه وقته؟
    بیست سال پیش عزیز جان ، بیست سال پیش!!!

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۲:۳۰ ق.ظ | پاسخ

    در بین زندانیان پس از انتخابات سال ۸۸, ” محمد نوریزاد” شبیه ترین ها به رییس جمهورمان “میرحسین موسوی” است

    تارا
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱۲:۳۲ ق.ظ | پاسخ

    منهم تا سن چهل وپنج سالگی نماز می خواندم وچادری بودم بعد از انتخابات بخاطر ظلمی که بنام اسلام بر مردم مظلوم کردند همه را کنار گذاشتم.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱:۲۳ ق.ظ | پاسخ

    درود به شرفت ولی افسوس ، افسوس که کل کارها آگاهانه است.

    شروین
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱:۲۵ ق.ظ | پاسخ

    به خدای خوبی ها بغضم تریکید
    دستتو که هیچی قلمتم باید بوسید
    درود به شرفت

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۱:۵۶ ق.ظ | پاسخ

    درود بر شرفت همین و بس

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۲:۲۲ ق.ظ | پاسخ

    مرسی استاد
    انگار بغض ۳۳ ساله ما را فریاد زدی …اگر وجود نیکمردانی مانند شما نبودند دیگر فراموش میکردم انسان و انسانیت را در این سرزمین اشغالی

    سردار سپاه
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۳:۲۰ ق.ظ | پاسخ

    دورد بر آقای نوری زاد ودرضمن به میخواستم نامه به رهبری بنوسیم بعد انتشار کنم تو ی سایت کلمه چیکار کنم

    جواد ثابتی
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۳:۲۸ ق.ظ | پاسخ

    روح شریف و بزرگ شما سرمایه این خاک گرفتار بوده و خواهد بود.
    سیره ای که شما برای بیان دیدگاه و اندیشه متعالی خود بکار بسته اید بسیار گیراست، ادب و متانت درس می دهید. معبری می گشایید در ذهن ها و دلهایی که مالامال خودبینی و تبخترند شاید که کارساز افتد. من در طول خواندن این نامه بارها با خود گفتم ایشان چه خوب از قرآن آموخته تا در کوردلان هم اثربخش باشد.
    تمامی آنچه من و بسیاری چون من، از سر نفرتی که وجودمان را لبریز کرده، جز با درشتی نمی توانیم به زبان آوریم، شما چه بسیار دلنشین و انسانی و چه سهمگین بیان نمودید.

    mehdi
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۳:۳۹ ق.ظ | پاسخ

    ادم از اینهمه متانت لذت میبره اما خدمت جناب نوریزاد عزیز عرض کنم که من برعکس شما خود اقای خامنه ای را پشت تمام این آزارها و اذیتها میبینم و حقیقتا تصور اینکه کشتن و زندانی کردن مخالفان زیر نظر شخص ایشان نباشد برایم غیر ممکن است اما به گمان من نامه های شما بقدری شیرین و دوستانه است که حتی در دل سخت ترین سنگها هم رسوخ میکند چه برسد به …

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۳:۴۰ ق.ظ | پاسخ

    همین الان از زندان تماس میگیرن و …

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۳:۵۷ ق.ظ | پاسخ

    ناشناسی که نامۀطولانی اولّین را نوشته است مرا نیز بوجد آورد تا با او همراه باشم. تفاوت من با ایشان دراینست که در بوجود آمدن این رژیم سهم داشته و با همۀ اینکه افسر بودم علیه رژیم پهلوی شعار داده ام که پسیمان نیز نیستم که آن رژیم را نیز چون اینان میدانستم یعنی دیکتاتوران بزرگ و کوچک جدا از مردم.
    امّا دلم ازاین گرفت مه دیدم این جوان نیز به باورهای خود پشت کرده است همچنان که من کردم. من اذان نمیگفتم، امّا قرآن به صوت یمخواندم ونماز خوانده شده در اداره را در خانه اعاده کرده و بفرادا میگزاردم، که معتقد بودم آن نماز اداره را برای آن شیخ که بسیار بیشتر از او از اسلام میدانستم خوانده بودم .بهر جهت در دوّمین سال برقراری جمهوری اسلامی و پس از مشاهدۀ آنچه که بر ما رفت و تغییر دولت مرحوم بازرگان و صد ها بیراه پیموده شدۀ دیگر، برای آوّلین بار شراب نوشیدم ! چرا که من از شراب به امر دینم دوری میکردم و نماز را برابر قانون همان دینم نباید مست میخواندم .امّا زمانیکه بشر در دینم دخالت کرد و قرار شد اگر شراب بخورم به شلّاقم ببندند ترس از خدایم جای خود به ترس از بندۀ خدا داد و منهم از هیچ بندۀ خدائی نمیترسیدم. بهر حال نمازی که اغلب عبا بر دوش در مسجد جامع نارمک به جماعت میخواندم نیز ترک شد و سپس طاقتم ظاق گردید و جلای وطن نمودم و امروز ۲۳ سال از آن هجرت میگذرد و من در این گوشه از جهان، فارغ از دین به خدا میاندیشم و بجائی نمیرسم.
    اینان دین ما را به فنا دادند، خداوند نسل شان را نابود فرماید

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۴:۰۸ ق.ظ | پاسخ

    به گمانم مخاطب نامه آقای نوریزاد شخص دیگری غیر از مقام رهبری است. و اینبار دوستان قدیمی جام زهر را به مقام رهبری پیشکش کردند و ایشان بی ادعا این جام را سر می کشد به دلیل اینکه روزی به آنها اعنماد کرد و مسئولیت ولایت فقیه را پذیرفت . شاید می خواست باور کند که ایشان بازوی کمکی او در رهبری کشور خواهند بود و نمی دانست که در بزنگاه جام زهر را تقدیم خواهند کرد تا به علت پذیرش مسئولیت سنگین رهبری آنرا سربکشد. دلم گرفته است از این نامردمان.

    majid
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۴:۳۹ ق.ظ | پاسخ

    اتمام حجت …..

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۵:۱۱ ق.ظ | پاسخ

    آقای نوری زاد بسیار می داند اما تاریخ نمی داند!!شما یک مورد به من نشان دهید که دیکتاتوری با نصیحت اصلاح شده باشد ؟

    آرش
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۵:۱۶ ق.ظ | پاسخ

    من یک کلام بگم ٬ از جملات پائین به بالا همیشه بیزارم خصوصیت پیامبران و صالحان و لحن صحبت آنها با ظالم هیچگاه از سر تعظیم و اطاعت لفظی نبود .ما با ظالم تعارف نداریم

    هما
    ۱۳۹۰/۰۳/۱۷ ۵:۳۹ ق.ظ | پاسخ

    مطلب شما را با دقت خواندم بنظر من شما هنوز فکر میکنید آقای خامنه ای در هیچ موردی شخصا دخالت نداشته و خودش پاک و صالح است و دورو برش هستند آدمهایی مثل جنتی و احمد خاتمی …که آنها هستند که بر اساس دید غلطشان از اسلام ما را به فلاکت انداختند با صراحت میگویم همه بلاها را شخص آقای خامنه ای بر سر ما آورده امثال جنتی و مصباح و احمد خاتمی…جز دستور شخص آقای خامنه ای آب هم نمیخورند …….. رهبر گرامی ما،رهبر محترم،رهبر شریف ما، این طرز نامه نوشتن , برای عظمت و شگوه ملتی که کف خیابانهای تهران جان دادند …قضاوت با خواننده!!!

     
    • آقای نوری زاد !

      یک سؤال :

      آیا سخن گفتن از همه چیز و هر نوع مطلب و مسأله ای تخصّص می خواهد بجز به قول شما « اسلام محمد و علی » ؟!

       
      • یک سؤال دیگر :

        آیا شما واقعا بافته های امثال م.م.ش را فهمیده اید ؟
        آیا اگر کسی با کلام شما به امثال این موجودات ترغیب شود و گمراه گردد ، چه جوابی برای خدایتان خواهید داشت ؟!
        البتّه ظاهراً وقایع الایام پوست شما را از این حرفها کلفت تر کرده است جناب حرّ !

         
  22. درباره مطالبی که در خصوص حجاب مرقوم نموده اید خواهشمندم پاسخ آقای علی مطهری به آقای تاجزاده را مطالعه فرمایید
    http://www.ayandenews.com/news/25309/

     
  23. سلام آقای نوری زاد
    نامه طولانی اما زیبای شما را خواندم و 2 نکته به نظرم رسیده که بیان میکنم در بخشی از نامه تان گفته اید”مردم در اعتماد به برجستگانی چون امام راحل اشتباه نکردند. تشخیصشان درست بود. چرا که سیره­ ی سرشار از صداقت و خلوص امام و همراهان او، از آسمان زیبایی­ های خدا نور می­گرفت. وعده­ های نورانیِ آنان نیز، این می­گفت.” از شما میپرسم منظورتان از صداقت و خلوص اما کجا و چیست آیا سخنان ایشان در نوفل لوشاتو و بهشت زهرا مورد نظر است یا عملکرد ایشان با آیت ا.. منتظری و آیت ا.. طالقانی یا آقای بازرگان – آن موقع که روحانیون در مجلس به ایشان دشنام میدادند – و حزب ملی مذهبی یا نحوه برخورد با آیت ا.. شریعتمداری و اعتراف تلویزیونی یا برخورد با مجاهدین خلق – که بخاطر همین عدم رعایت عدالت با این گروه تبدیل به منافقین شدند و بر مردم اسلحه کشیدند – یا تعطیلی دانشگاه به بهانه انقلاب فرهنگی . شما از مسیله حجاب گله کردید مگر در زمان امام موتور سواران حزب ا.. که خود شاهد بوده ام بر زنان و دختران نمی تاختند آیا شما رفتار کمیته را فراموش کرده اید .اینها را گفتم که بدانید معمار این انقلاب خشت اول را کج گذاشته است و رهبر گرامی شما عینا بر مسیر امام قدم بر میدارند .
    در جایی دیگر گفته اید “ساواک شاه ، هر چه که کرد ، پای خدا و اسلام و محمد و علی و فاطمه را پیش نکشید. و ما ، علاوه بر آنکه در حوزه های امنیتی، افزون بر راه و رسم شقاوت­ گون ساواک سر برآورده ­ایم، هم خدا را، هم اسلام را، هم محمد و علی و فاطمه را پیش پای حفظ و بقای نظام خویش ذبح کرده ­ایم.” از شما میپرسم این سخن از کیست “امروز ما مواجه با همه قدرتها هستیم ؛ و آنها در خارج و داخل دارند طرح­ ریزی می­کنند برای این­ که این انقلاب را بشکنند ؛ و این نهضت اسلامی و جمهوری اسلامی را شکست بدهند و نابود کنند ؛ و این یک تکلیف الهی است برای همه که اهمّ تکلیفهایی است که خدا دارد؛ یعنی حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر ولو امام عصر(عج) باشد، اهمّیتش بیشتر است …” حضرت امام برای حفظ حکومتش از جان امام زمانش صرف میکند که به اعتقاد ما حی و حاضر است چگونه تعجب میکنید که جانشین خلفش از پیامبر و علی و فاطمه که 1400 سال پیش فوت و یا شهید شده اند خرج نکند

     
  24. سلام، لطفا جناب آقای نوری زاد این مطلب را بخوانند و اگر صلاح دانستند در وب لاگ شان به نمایش بگذارند.

    جناب آقای دکتر محمد نوری زاد یادتان هست در آن نیایش نامه ای که نوشته وخواندید اگر اشتباه نکنم ، گفته بودید دلتان می خواهد سر به شانه خداوند بگذارید و گریه کنید. آن زمان وقتی این جمله را شنیدم متوجه معنی واقعی آن نشدم، حقیقتش را بخواهید چون شما با کلمات خوب بازی می کنید و قلم توانایی در توصیف هر چیز دارید، گفتم این جمله هم از همان دست جمله هاست. اما چند روز پیش اتفاقی برایم افتاد که از اعماق وجود پی به معنی این جمله اتان بردم. می دانید خداوند علاوه بر این به من همسر ی عطا کرده، مرا چنان عاشق او کرده که با ذره ذره وجودم دوستش دارم آنقدر که فکر نمی کنم کسی مانند من عاشق همسرش باشد.داستان از این جا شروع شد که چند روز پیش همسر عزیزتر از جانم برای رضای خدا از من اجازه انجام کاری را کرد،از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، با وجودی که رضای خداوند در آن کار بود نمی دانم چرا دلم راضی به انجام این کار نبود اما برای رضای خدا و خوشحالی همسرم موافقت کردم. شب موقع خواب ، وقتی داشتم از خداوند به خاطر وجود همسرم تشکر می کردم، احساس کردم همه عالم پرشده از وجود خداوند و انکار جز من و خداوند کسی دیگر وجود ندارد.می دانید بعد چه اتفاقی افتاد؟! احساس کردم خداوند من بنده ناچیزش را در آغوش کشیده، انکار خداوند با همه وجودش مرا بغل کرده بود. بقدری این در آغوش بودن لذت بخش بود که حتی شما هم فکر نکنم بتوانید وصفش کنید. و همین موقع بود که یاد جمله شما افتادم ( گریه بر شانه های خداوند) و تازه متوجه معنی این جمله شدم. مرا ببخشید.

     
  25. با سلام
    آنچه بیان شده واقعیتی است که ما شهروندان عادی در لايه های جامعه مي بینیم. ولی افسوس که بزرگان جز از کانالهای ارتباطی تعریف شده دریافتی ندارند.

     
  26. با سلام
    جناب آقای نوری زاده این نامه اگر علنی نمیشد به گوش معظم له نمیرسید؟

     
  27. یک عاشق وطن

    یک لبخند.

    بسياري از مردم كتاب “شاهزاده كوچولو ” اثر اگزوپري را مي شناسند. اما شايد همه ندانند كه او خلبان جنگي بود و با نازيها جنگيد ودر نهايت در يك سانحه هوايي كشته شد . قبل از شروع جنگ جهاني دوم اگزوپري در اسپانيا با ديكتاتوري فرانكو مي جنگيد . او تجربه هاي حيرت آور خود را در مجموعه اي به نام لبخند گرد آوري كرده است . در يكي از خاطراتش مي نويسد كه او را اسير كردند و به زندان انداختند او كه از روي رفتارهاي خشونت آميز نگهبانها حدس

    زده بود كه روز بعد اعدامش خواهند كرد مينويسد :” مطمئن بودم كه مرا اعدام خواهند كرد به همين دليل بشدت نگران بودم . جيبهايم را گشتم تا شايد سيگاري پيدا كنم كه از زير دست آنها كه حسابي لباسهايم را گشته بودند در رفته باشد يكي پيدا كردم وبا دست هاي لرزان آن را به لبهايم گذاشتم ولي كبريت نداشتم . از ميان نرده ها به زندانبانم نگاه كردم . او حتي نگاهي هم به من نينداخت درست مانند يك مجسمه آنجا ايستاده بود . فرياد زدم “هي رفيق كبريت داري؟ ” به من نگاه كرد شانه هايش را بالا انداخت وبه طرفم آمد . نزديك تر كه آمد و كبريتش را روشن

    كرد بي اختيار نگاهش به نگاه من دوخته شد .لبخند زدم و نمي دانم چرا؟ شايد از شدت اضطراب، شايد به خاطر اين كه خيلي به او نزديك بودم و نمي توانستم لبخند نزنم . در هر حال لبخند زدم وانگار نوري فاصله بين دلهاي ما را پر كرد ميدانستم كه او به هيچ وجه چنين چيزي را نميخواهد ….ولي گرماي لبخند من از ميله ها گذشت وبه او رسيد و روي لبهاي او هم لبخند شكفت . سيگارم را روشن كرد ولي نرفت و همانجا ايستاد مستقيم در چشمهايم نگاه كرد و لبخند زد من حالا با علم به اينكه او نه يك نگهبان زندان كه يك انسان است به او لبخند زدم نگاه او

    حال و هواي ديگري پيدا كرده بود .
    پرسيد: ” بچه داري؟ ” با دستهاي لرزان كيف پولم را بيرون آوردم وعكس اعضاي خانواده ام را به او نشان دادم وگفتم :” آره ايناهاش ” او هم عكس بچه هايش را به من نشان داد ودرباره نقشه ها و آرزوهايي كه براي آنها داشت برايم صحبت كرد. اشك به چشمهايم هجوم آورد . گفتم كه مي ترسم ديگر هرگز خانواده ام را نبينم.. ديگر نبينم كه بچه هايم چطور بزرگ مي شوند . چشم هاي او هم پر از اشك شدند. ناگهان بي آنكه كه حرفي بزند . قفل در سلول مرا باز كرد ومرا بيرون برد.

    بعد هم

    مرا بيرون زندان و جاده پشتي آن كه به شهر منتهي مي شد هدايت كرد نزديك شهر كه رسيديم تنهايم گذاشت و برگشت بي آنكه كلمه اي حرف بزند.
    يك لبخند زندگي مرا نجات داد
    بله لبخند بدون برنامه ريزي ، بدون حسابگري ، لبخندي طبيعي ، زيباترين پل ارتباطي آدم هاست ما لايه هايي را براي حفاظت از خود مي سازيم . لايه مدارج علمي و مدارك دانشگاهي ، لايه موقعيت شغلي واين كه دوست داريم ما را آن گونه ببينند كه نيستيم . زير همه اين لايه ها من حقيقي وارزشمند نهفته است. من ترسي ندارم از اين كه آن را روح بنامم من ايمان دارم كه روح هاي انسان ها است كه با يكديگر ارتباط برقرار مي كنند و اين روح ها با

    يكديگر

    هيچ خصومتي ندارد. متاسفانه روح ما در زير لايه هايي ساخته و پرداخته خود ما كه در ساخته شدنشان دقت هولناكي هم به خرج مي دهيم ما را از يكديگر جدا مي سازند و بين ما فاصله هايي را پديد مي آورند وسبب تنهايي و انزواي ما مي شوند. داستان اگزوپري داستان لحظه جادويي پيوند دو روح است. آدمي به هنگام عاشق شدن ونگاه كردن به يك نوزاد اين پيوند روحاني را احساس مي كند. وقتي كودكي را مي بينيم چرا لبخند مي زنيم؟

    چون انساني را پيش روي خود مي بينيم كه هيچ يك از لايه هايي را كه نام برديم روي من طبيعي خود نكشيده است و با همه وجود خود و بي هيچ شائبه اي به ما لبخند مي زند و آن روح كودكانه درون ماست كه در واقع به لبخند او پاسخ مي‌دهد.

     
  28. فرزند نااهل شخص یا اشخاص دیگری باشند دوست من….

     
  29. پیشنهادی را که ارمان داده من بعداز نامه ی پنجم انجام داده ام ،5 نامه وچند مطلب دیگر نوریزاد عزیز را چاپ کردم وبه صورت کتابچه ای درست کردم و7 نسخه تهیه کرده وبه دوستان دادم وخواهش کردم برای مطالعه به دیگران هم بدهند .نوریزاد عزیز بنویس که زبان گویای مایی چند وقتی که نمی نوشتی گویی نفس در سینه هامان حبس شده بود وبیشتر احساس تنهایی میکردیم. من اگر جای رهبری بودم با خواندن نامه ی هشتم از غصه جان میدادم اما دریغ….

     
  30. بابک معماری

    واقعا چرا خامنه ای، محمد نوری زاد را با دستور خودش آزاد کرد؟ چرا از محمد نوری زاد ترسید و او را به زندان انداخت ولی از مشایی هم میترسد و هم میترسد که مشایی را به زندان بیاندازد. محمد از براندازی سخنی نبرده بود. ولی مشایی زده است. چرا وقتی که مشایی گفت خامنه ای میمیرد یک دفعه خامنه ای دستور آزادی خیلی ها را داده؟ یعنی از مرگ ترسیده؟ سر اینکه خامنه ای از مشایی میترسد چیست؟ چرا خامنه ای از موضوع دست چندم میترسد؟ چرا سپاه جرات دستگیری مشایی را ندارد؟ ولی جرات دستگیری و کشتن خیلی های دیگر را داشت؟ آیا این دعواها بازی سیاسی است؟

     
  31. زنده باد قهرمان …

     
  32. ce book%, Azadeh, Irani

    اقای نوری زاد چرا در لابهلای حرفهایتان مردم را بد و ایشان را خوب خطاب می کنید؟در مصاحبه تان با رادیو فردا گفتید ایشان پدر ملت هستند و بایدقمثل حضرت نوح که دست پسر نا اهلش را می خواست بگیرد و از غرق شدنش جلوگیری کند ایشان هم باید دست معترضین را بگیرد و از دریای متلاطم بیرون بیاورد .ما چه شباهتی با فرزند نااهل حضرت نوح داریم و ایشان چه شباهتی با حضرت نوح ؟

     
  33. گوش خامنه اي به اين حرف ها بدهكار نيست

     
  34. با سلام خدمت استاد بزرگ حر زمان اقای نوری زاد عزیز اقای نوری زاد بسیار گریستم هنگام خواندن این نامه چون حرف دل خیلی از ما مردم نجیب ایران است به اقای خامنه ای و سوال ماست از ایشان ولی نکته ای که در تمام مدت خواندن این نامه ذهن مرا مشغول کرده بود این بود که چرا شما این قدر از امام دفاع می کنید مگر نه این که این همه حقایقی را که بازگو کردلد از جامعه ما همه بجا مانده از میراث خمینی است؟همه این فجایع از همان سالها شروع شد تا الان به اوج خود رسید پس شما چرا از ایشان دفاع می کنید چرا ایشان به محض ورود به ایران دستور عفو مثل رسول الله ندادند و این همه اعدامها صورت گرفت بطوریکه خیلی ها از همان اوایل انقلاب از این پدیدیه متنفر شدند؟و باقیمانده این حرکات در زمان زعامت اقای خامنه ای ادامه پیدا کرد؟برادر بزرگ و به شدت مورد احترام من از شما خواهان جواب هستم و خداوند را می ستایم بخاطر قلم زیبایتان و قلب پر جراتتان که با وجود خطرهایی که می دانید در اطراف شما هست باز به نشر این نامه ها می پردازید چون شما را خیر خواه مردم وکشور عزیزمان میدانم این مطلب را درک کنند و به شما سخت نگیرند باارزوی سلامتی برای شما و خانواده محترمتان رها منتظر جوابتان هستم حق نگه دارتان باد

     
  35. سلام امیدوارم که گوش شنوایی وجود داشته باشد!!!

     
  36. آقای نوریزاد میشه لطف بفرمایید و کمک کنید این تناقض گفتارتون رو متوجه بشم؟
    از یکطرف می فرمایید رهبر گرامی ما….از یکطرف با توجه به یک جمله خودتون در نامه هشتم که در ادامه آوردم، میفرمایید خامنه ای /;/;/// و خودبخود از /;/// خلع.این تناقض رو چطور توجیه می کنید؟ شمااز سربرآوردن دوباره ی اصلاح طلبان نگران بودید. به همین دلیل، به ریسمان سست آقای احمدی نژاد دست بردید و اعتماد کردید. به کسی که ریشه در باد داشته و دارد

     
  37. کاش کوتاه‌تر بنویسین، واقعا دوره‌ی نوشته‌های طولانی گذشته و میشه گزیده‌تر همین حرف‌ها رو نوشت که خواننده رفیق نیمه‌راه نباشه؛ همیشه جسارت شما در پذیرفتن اشتباه گذشته و جبران آن اشتباه‌ها رو ستودم؛ برقرار باشید

     
  38. یک سوال: هدف شما از نوشتن این نامه ها چیست؟

     
  39. نوري زاد به قول خودش با اين انتقاد كردن‌هاش و متعاقبا زندان رفتنش كفاره گناهان پيشين و همراهي با قوم جهل را مي‌دهد .
    پيروز باشي مرد

     
  40. جناب اقای نوری زاد عزیز همه متن نامه یه طرف دیدارتون با اقای وحید یه طرف به خدا در حسرت اینکه ازاد مردی مثل شما چنین حرفی را به امثال اقای وحید بزنه بودیم هر چند خیلی وقته دیگه از حضرات ایات جز احکام غسل و حیض و… انتظاری نیست امیدکی به اقای وحید داشتی….م که فهمیدیم روی دیوار هر کسی یادگاری ننویسیم نامه هاتون رنگ و بوی صداقت و حریت داره انشا الله با حضرت حر محشور و انیس بشین

     
  41. روح شریف و بزرگ شما سرمایه این خاک گرفتار بوده و خواهد بود.
    سیره ای که شما برای بیان دیدگاه و اندیشه متعالی خود بکار بسته اید بسیار گیراست، ادب و متانت درس می دهید. معبری می گشایید در ذهن ها و دلهایی که مالامال خودبینی و تبخترند شاید که کارساز افتد. من در طول خواندن این نامه بارها با خود گفتم ایشان چه خوب از قرآن آموخته تا در کوردلان هم اثربخش باشد.
    تمامی آنچه من و بسیاری چون من، از سر نفرتی که وجودمان را لبریز کرده، جز با درشتی نمی توانیم به زبان آوریم، شما چه بسیار دلنشین و انسانی و چه سهمگین بیان نمودید.

     
  42. God belss you.

     
  43. نوریزادبزرگوار دوست داریم
    اجازه دارم این نامه را به یکی ازاعضای خبرگان میل ویا کپی آن راباپست بفرستم

     
  44. دروووووود بر این قلم و صاحبش!

     
  45. ce book%, Mehrdad, Irani

    نوري زاد به قول خودش با اين انتقاد كردن‌هاش و متعاقبا زندان رفتنش كفاره گناهان پيشين و همراهي با قوم جهل را مي‌دهد .
    پيروز باشي مرد

     
  46. آقای نوری زاد، به نظر می آید که آن گوشی که باید اندز های شما را بشنود در توهم خود گم گشته اشت

     
  47. افرین بر تو به هوشت رشک میبرم

     
  48. حاجی کسی که خوابه میشه بیدارش کرد اما کسی که خودشو زده به خواب نه

     
  49. جوون ایرانی

    اقای نوری زاد شما یک ایرانی شجاع صادق و شریف هستیدحقیقت اینه که من در سالهای گذشته نگرش خوبی نسبت به شما نداشتم در اینجا از شما عذر میخوام که در مورد شما اینطوری فکر میکردم امیدوارم شما و تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی سرزمینم که بدون هیچ گناهی در زندان هستند هر چه زودتر ازاد بشن و امیدوارم تا زنده هستم روزی را ببینم که در این سرزمین هر کسی بتونه عقیده و نظر خودشو ازادانه ابراز کنه روزی که سرزمینمون ازاد باشه

     
  50. آقاي نوري زاد به عنوان يك همشهري برات متاسفم
    مثل هميشه يك طرفه قضاوت كرديد
    شما فقط دشمن شاد كن هستيد . متاسفم برات كه يك مشت بي خدا و ياوه گو مريدت شدن

     
  51. درود بر شما
    این نامه نوشتن موثر ترین شیوه هست بایستی یک نهضت شود همه بایستی بنویسند تا اقا بفهمد که مردم خر نیستند
    برزگ وار کاش نوشته بودید که این نظام جهل و جنون حتی از تربیت یک سید جواد دعا خوان از یک موذن زاده اردبیلی هم ناتوان بود و بدانید اخوندیسم و و مکیب خدا فروشی انچنان ضربی در ایران خواهد خورد که برای ابد سر نتواند بلند کند
    ای رو حانیون شرافتمند که خدا فروشی دکان شما نیست فریاد براورید به این بی بصیر فهم دهید که چقدر غافل هست عمق کینه و نفرت این شخص تا کجا هست
    درود بر شما و روش شما

     
  52. خیلی مشتاقم ببینم که کسانی که پس از نامه جناب نوری زاد به میرحسین موسوی در همین سایت به جناب نوری زاد اسائه ادب کرده بودند الان چه می نویسند

     
  53. جناب نوریزاد ممنون از همه ی صداقت تون. اما چون به استاد شبستری اشاری کرده بودید ازتون می خوام نگاهی هم به یکی از کتاب های استاد طاهری که الان بیش از 33 روز در زندان بند سپاه بدون هیچ اطلاعی در انفرادی هستند بکنید و ببنید در این نظام به چه انسان های شریفی انگ مرتد زده می شود:
    کتاب انسان و معرفت در سایت http://www.ensan.tk
    ممنون می شم اگر حتما به این کتاب نگاهی بیاندازید.

     
  54. نامه ای از یک دوست به محمد نوری زاد
    سلامی گرم به بردار بزرگوارم محمد نوری زاد
    دوست دارم در باب نامه هشتمی که امروز دیدم به رهبری نظام نوشتی و درد نامه ای است و البته نقشه راهی است برای آینده کمی سخن بگویم که بد جور دلم در این طرف دنیا گرفته است.
    در ابتدا دوست دارم خودم را معرفی کنم ولی به خدا از این زندان هایی که درست کردن و بلاهایی که بر سر انسان ها می آورند می ترسم . فقط به همین نکته اشاره می کنم که دانشجوی دکتری مهندسی هستم در یکی از کشورهای غربی و از بچه های المپیادی و صاحب مدال جهانی.
    وقتی تک تک کلمات و جملات نامه ات را می خواندم تمامی بدنم می لرزید هم از خوشحالی که به تمام دردها و رنج ها اشاره کرده ای و حرف دل ما را زده ای و هم از ناراحتی و افسوس بر بلایی که بر سر کشور ما و مردممان آمده است.
    من یک بار در این مراسم هایی که بنیاد ملی نخبگان دعوت میکند برای رفتن به بیت رهبری و دیدار با ایشان، می خواستم بلند شوم و نه به این زیبایی که برادرم نوری زاد تو گفتی ولی به اندازه فهم خویش با ایشان بگویم و تمامی دردها و رنج ها را با او در میان بگذارم ولی یک لحظه ترس از بین رفتنم و تباه شدن زندگی خودم و خانواده ام تمام وجودم را گرفت و از این کار صرفنظر کردم و تمامی درد دل های خودم را طی نامه ای چندی پیش از طریق اینترنت برای دفتر آقای وحید خراسانی ارسال نمودم و با او در میان گذاشتم چون شنیده بودم که انسان وارسته ای است با اینکه روحانی است ولی اهل خرد و اندیشه است. ولی یک چیز را به او نگفتم ولی الان به تو برادر بزرگوارم که در نامه ات هم به مسائلی در این مورد اشاره کرده بودی می گویم.
    من فردی بودم که همیشه در دوران راهنمایی و دبیرستان در مدرسه اذان می گفتم و دانش آموزان و معلمین در آن سالها با صدای من به نمازخانه می آمدند و در مسجد محل نیز همینطور. ولی الان حدود 2 سالی است که نمازم را ترک کرده ام نه اینکه چون خارج هستم غربی شده باشم بلکه از همان داخل ایران نمازم را ترک کردم. میدانی چرا؟
    چون هر کس را در اطرافم می دیدم از روی ریا و تظاهر نماز می خواند؟ چون کسانیکه داعیه اسلام و ارزشها داشتند نسل من را که نسل سوخته ایست فقط برای بله قربان گفتند می خواستند چونکه می دیدم کسانی که در این سازمانهای ارزشی کار می کنند چطور نماز می خوانند و وقتی به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند؟ همه اینها به مرور روی من تاثیر گذاشت. چونکه این حکومت را نمایش دهنده اسلام می دانستم و وقتی می دیدم اسلام این است با این خشونت با این حرف نشنوی و با این دزدی ها و گناهها . به خودم گفتم من این دین اسلام را نمی خواهم. وقتی می دیدم رهبری که یک نظام اسلامی را رهبری می کند با چه تندی با مخالفان خود برخورد می کند روز به روز دلگیر تر شدم. چون او را نماینده و رهبری کننده این دین در کشورم می دانستم. وقتی میدیم که سربازان او چگونه و با چه خشونتی بر سر زن و مرد پیر و جوان می کوبند و حیدر حیدر می کنند و بعد نزدیک های اذان داخل مسجد میروند و نماز می خوانند درد بزرگی تمامی وجودم را می گرفت و احساس می کردم من چرا باید دینم با این ها یکسان باشد ؟
    وقتی پشت درها برای یک کار اداری ساعت ها می ماندم و می پرسیدم پس چرا ایشان امضاء نمی کنند منشی می گفت نماز می خواند و می گفتم مگر نماز یک ساعت طول می کشد باز دردی بر دردهایم افزون تر می گشت؟
    وقتی برخورد گشت ارشادشان را با جوانان می دیدم از دینم بدم می آمد؟
    وقتی می دیدم که یکی از کسانیکه میشناختمش و پدرش سردار بود در سپاه ، چه طور همه امکانات مالی برایش مهیا است و به خاطر سرداری پدری که در خیابان با جوانان چنین می کند ولی فرزندش در دریا کنار با دخترها چکار میکند دلم بیشتر می گرفت؟
    می خواستم به رهبر بگویم چرا این همه متملق را دور خودت جمع کرده ای و ای عزیز با اینها همراه شده ای. چرا این همه مشکل ، ظلم و نابسامانی را نمی بینی؟ چرا همه نخبگان این کشور را از وطنشان فراری میدهی ؟
    آخر چرا ؟ واقعا چرا مخالفان که اکثریت هم هستند دور خودت جمع نمی کنی و چاره ای نمی اندیشی؟
    ما را که از دین اسلام بیذار کردی و در این طرف دنیا مشغول تحقیق برای کشورهای غربی. چرا ما را از وطنمان فراری می دهی؟
    تو را به خدا بگذار ما هم که نه آدم سیاسی هستیم و نه به دنبال مال اندوزی ، دور تو جمع شویم با تو سخن بگوییم بدون ترس و تو را از این قفس زندانی شده رهایی دهیم.
    به خدا به آن اندازه که در ایران، فقر و فحشا هست ، اینجا نیست اینجا همه آزادند و با احترام در کنار هم زندگی می کنند. تو را به خدا حرف ما را بزرگ ما (نوری زاد) مثل همیشه با احترام و با صدای بلند به گوش رهبر برسان.
    ما برنداز نیستیم ما به دنبال ساختن آن عزیزمان ، وطنمان، هستیم.

     
    • آقای المپیادی عزیز و «نخبه» به این که نماز میخوانی یا نمیخوانی یا اذان میگفتی یا نمیگفتی کاری ندارم. این اعتقاد تو هست و تو انسان آزاد هستی. ولی این که کلک این ها را و شگرد این ها را نیافتی و درک نکردی من را در نخبه بودن تو به شک انداخته. مگر این داستان زهد فروشی و از قبل دین به مال و منال و مقام رسیدن مال امروز و جمهوری اسلامی بوده؟ این اصلا به اسلام هم کاری ندارد. مگر در قرآن نخواندی که علمای یهود مذهب می فروختند؟ مگر مقامات اسراییل را نمی بینی که سنگ طرفداری از یهودی هارا به سینه میزنند و به نام دین حضرت موسی هر کاری می کنند ؟ مگر نشنیدی داستان ملاهای مسیحی افراطی آمریکا را که بالای منبر فریاد ای مسیح مقدس را سر میدهند و بعد در خلوت از کودک آزاری جنسی تا کارهای شنیع دیگر را انجام میدهند؟ مگر داستان های قرون وسطی را نخواندی که چه میکردند؟ تا زمانی که دین بوده ، دین فروشی و ریا و زهدفروشی هم بوده خودت هم که شعر حافظ را خواندی پس میدانی. این ها میروند ولی تو تنهایی اگر هم در آن مجلس بر می خواستی و به این شیخ کم عقل و لات صحبت میکردی کاری از پیش نمی بردی. تو و من و آقای نوریزاد و بنی صدری ها و شاهی ها و سبزها و سرخ ها همه باید دست به دست هم بدهیم و در یک چهارچوب فعالیت کنیم یک هماهنگ کننده پیدا کنیم که نیروهای همه مارا به خط کند. یک ساقی که از می هدایتش سیرابمان کند و حالا که غم لشکر انگیخته و خود عاشقان ریخته ، من و تو و نوریزاد و همه ما و آن ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم

       
  55. دوستان لطف میکنید اگر نامه های هشت گانه جناب نوری زاد را به صورت یک فایل یک جا و پی دی اف منتشر کنید… ارادتمند… اینها باید بیشتر بچرخد…. بیشتر و بیشتر…. بسیاری باید آنها را بخوانند…. یک فایل یک دست و تر و تمیز میتواند راهگشا باشد برای ایمیل کردن و انتشار بیشتر…..

     
  56. امیدوارم که دوباره در بند نشوی فقط بخاطر حرف حق زدن 

     
  57. “مردم در اعتماد به برجستگانی چون امام راحل اشتباه نکردند. تشخیصشان درست بود”  آقای نوریزاد، تا وقتی چرخ عقیده شما، روی این ریل است، غیر از بی اعتنایی رهبر عزیزتان، سخن تان بر دل مردم هم اثر نخواهد کرد. و تا زمانی که گمان می کنید امثال موسوی و خاتمی، فرشتگان نجاتند، نامه هجده هزارم را هم بنویسید، کسی به آن وقعی نمی نهد. 

     
  58. جناب نوری زاد !
    سی و سه سال با این حکومت زندگی کرده ام و بیست سال با آن حکومت ؛ برای بر پایی این کوشیدم ؛ از هستیم گذشتم ؛ زندگیم را گذاشتم اما اکنون پشیمانم . ته مانده ی ایمانم دارد از دست می رود . پشیمانم از این که برای این رژیم جنگیدم . پشیمانم که با آن رژیم جنگیدم . نمی خواهم بگویم آن رژیم ، عالی بود اما در مقایسه ی این دو باهم ، افسوس می خورم که چرا پنجاه را از دست دادم و پنج به دست آوردم . از خدا می خواهم همه ی کسانی را که در این زیان ،عامل بودند ، کیفر دهد . آمین !

     
    • آقای یاران حرکت مردم در انقلاب 57 شکست خورد و از رسیدن به هدف بازماند. این شکست بی دلیل نبود. یک دلیل آن این بود که مردم به آقایان خمینی و دوستان اعتماد کردند و از مبارزه دست برداشتند ولی دلیل بزرگتر خودخواهی خود خمینی و اطرافیان بود که خواست خود را بر خواست مردم برتری دادند. حتی خواست خود را بر خواست خدا هم برتری دادند. درست هست که شما پنجاه سال از عمر خود را برای آزادی و پیشرفت ایران صرف کردی ولی این حرکت با شما آغاز نشد و با شما هم پایان نخواهد گرفت. دست کم سد سال هست که مردم مبارزه میکنند دست کم از انقلاب مشروطه. این حرکت باید ادامه پیدا کند تا به هدف برسیم. اگر از حرکت بایستیم مملکت از دست میرود و همه ما موجودیت خود را به عنوان ایرانی و انسان آزاد از دست میدهیم. ما هیچ چاره ای جز ادامه مبارزه نداریم

       
  59. من با اطمینان از همین سلولی که در آن زندانی ام، اعلام می دارم: آقای احمدی نژاد به وقت ضرورت، از شما “عبور” خواهد کرد و همه ی خاکساری های دروغین خود را کنار خواهد زد و ذات نا متعادل خود را عریان خواهد نمود.  
    درود خدا بر شما محمد نوری زاد

     
  60. نوری زاد عزیز پاینده باشی تو مردی از جنس پاکی ها مهربانی ها وعدالت خواهی ها هستی وباید افکار خودت را با پرورش شاگردان وهمفکران باز تولید وگگسترش دهی.راه تو یکی از کاربردی ترین راههای مبارزه با استبداد است.بدان که میلیونها ایرانی ممکن است امکان یا جرات دیدار با تورا ندارند اما عمیقادوستت دارند

     
  61. نوری زاد عزیز پاینده باشی تو مردی از جنس پاکی ها مهربانی ها وعدالت خواهی ها هستی وباید افکار خودت را با پرورش شاگردان وهمفکران باز تولید وگسترش دهی.راه تو یکی از کاربردی ترین راههای مبارزه با استبداد است.بدان که میلیونها ایرانی ممکن است امکان یا جرات دیدار با تورا ندارند اما عمیقادوستت دارند

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

85 queries in 1194 seconds.