سر تیتر خبرها

درجوار بهشت

بند ” دو الف” زندان اوین – چهارم اردیبشت نود

در روزها و شب های زندان ، گاه ، قرآن ، دریچه های تازه ای به روی من می گشود. طوری که در این چند ماه اخیر ، احساس کردم می شود محتوای بعضی از آیه ها را در ظرف قطعات ادبی ، یا شعر سپید و نیمایی جای داد . شعرگونه ی زیر، با نگاه به آیه های 10 و 11و 12 سوره ی تحریم برآمده است :


درجوار بهشت

زن بودن و ،

همسر پیمبر بودن!

عجب فرصتی ! و چه نعمتی!

در خانه اش ،

عطر وحی جاری ست.

عطرآسمان.

و: بوی بال فرشتگان.

این زن ، اما :

تفاله ی دنیا ، نصیب اوست !

دو زن این سو،

هردو در کنار پیمبر،

و در میانه ی آتش !

و دو زن ، آن سو:

در سرای بهشت .

از آن دو زن ،

یکی زن نوح است .

و دیگری : زن لوط

هر دو در جوار بهشت ، بی نصیب ، در آتش!

گویا که هیچ نسبتی با پیمبر نداشتند،

و از آبشار نور او ، قطره ای برنداشتند .

و دو زن ، آن سو.

یکی : زن فرعون ، زن دژخیم امت موسی

زنی شریف و درست ،

که در جوار جهنم ، بهشت جست.

و دیگری : مریم!

که پاک بود .

پاک و رشید .

و خدا ، نام او را ،

تا هماره ی تاریخ ، برکشید !

—————————————-

بند ” دو الف” زندان اوین – چهارم اردیبشت نود

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

3 نظر

  1. درود ” آقای نوری زاد به عقاد و دینتون کاری ندارم قصد حمله یا توهین هم ندارم همچین روحیه ایی هم ندارم ” فقط حرفم اینه همه بدبختی و فلاکت مردم ایران از این دین تحمیلی اسلامه ” دینی که حقوق بشر و انسانیت و زیر سم اسب هایشان در گذشته و حال له کرده و می کنند ” شما مثه اینکه خیلی به آقای رهبرتون علاقه دارید ” بهتر نیست بجای نامه نوشتن که جوابی هم ندارن برید و سوار یکی از اسب های بهشتی اسلام بشید و به رسم همیشگیشون بتازید .
    به امید ایرانی اهورایی و آزاد از هر خرافات و معجزات
    بدرود

    ……………………………………….

    سلام دوست گرامی
    چشم. از همین فردا یک میلیارد و اندی مسلمان سراسر جهان و میلیاردها مسیحی و یهودی و زرتشتی و سایر نحله های فکری دست از اعتقادات خود برمی دارندو درست همانگونه می اندیشند که شما می اندیشید. درست شد؟ به عقیده ی دیگران احترام بگذاریم تا به عقیده ی ما احترام بگذارند. من آن ایران اهورایی شما را خیلی دوست دارم. به شرطی که ایران مرا هم دوست داشته باشی. یا لااقل به آن ایران من توهین نکنی.
    بدرود دوست من
    محمد نوری زاد

    .

     
  2. آقا اگه قرار بود همه چیز را خدا در قران بگه و ما روی یک ریل حرکت کنیم که خدا آدم نمی آفرید .یک آدم اهنی خلق می کرد. خدا عقل و شعور داد

     
  3. استاد دانشگاه

    واقعا دلت خوش است.

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

77 queries in 0756 seconds.