سر تیتر خبرها

سلام به ۳۵۰

می ماند دوگزینه . یکی : رجایی شهر یا یک زندان بی نشان درهرکجا . ویکی : زور . بله . بلکه به زور مرا به جایی ببرند . من هم کسی نیستم که تن به زور بسپرم . می ماند: ضرب وزور. که بله،  این یکی را می توانند . گوارای وجود من و ضاربین . زخمش برای من و کیفش برای آنان .

ساعت حدود یک بعداز ظهر امروز7/12/89 بود که تلفن زنگ زد. آقای نبوی بود. نماینده ی دادستان تهران. که خبرداد : فلانی،  باید برگردی داخل (زندان اوین). گفتم : برمی گردم . اما نه به بند “دو الف” . مستقیم می روم بند350 . گفت : اشکال ندارد. شما بروید 350 .

آقای نبوی چیزکی پراند، اما هم خود او وهم خود من می دانیم که مرا به بند350 نخواهند برد . چرا که در آنجا یکصدوپنجاه زندانی مشتاق چشم به راه من هستند . درست همان جیزی که زندانبانان من شش ماه است از آن پرهیز می کنند. بند دوالف ، یک بند غیرقانونی است . زیز نظر سپاه . که یک روز در اساسنامه اش گنجانده شده بود که : نباید درکارهای سیاسی و اقتصادی دخالت کند.امروز اما دخالت نکردن سپاه در کار های سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی، مثل یک توهین کفرآمیز است . که یعنی : در این ملک ، کجا را می توانی پیدا کنی که زیر نگین سپاه نباشد ؟ از عسلویه تا سهام مخابرات تا بانک تا اسکله های قاچاق تا صادق محصولی تا وزرای سپاهی تا رییس مجلس سپاهی تا شهردار سپاهی تا صداوسیمای سپاهی تا شخص شخیص سردار محمد کوثری در هیبت نماینده ی مجلس سپاهی . و تا هرکجا که شما برآن انگشت بگذارید.وتا: کورشود هرآنکه نتواند دید!

بی دلیل نیست که نکبت از سروکولمان بالا می رود . دوستان سپاهی ما که باید یک روز قامت به زیر بار حیثیت انقلاب می سپردند، اکنون ، قامت به زیر پولهای بی زبان و جاذبه های پولی و سیاسی واطلاعاتی برده اند . آنان را چه به : اول کشور پرمصرف مواد مخدر؟ آنان را چه به دریوزگی اقتصادی و فرهنگی و آهنگ دلخراش غارتی که به آستین بزرگان راه برده است ؟ سپاه را چه به فلان معاون اول دزد و فلان وزیر دزد ؟ سپاه ، یک زمانی قرار بود برهمه ی این نابسامانی ها بشورد . حالا مگر می تواند برنکبتی بربشورد؟ که خود ، با همین نکبت ها به همزیستی مسالمت آمیز تن سپرده است.

پس مرا به بند 350 نخواهند برد . من نیز به بند دوالف نخواهم رفت . می ماند دوگزینه . یکی : رجایی شهر یا یک زندان بی نشان درهرکجا . ویکی : زور . بله . بلکه به زور مرا به جایی ببرند . من هم کسی نیستم که تن به زور بسپرم . می ماند: ضرب وزور. که بله،  این یکی را می توانند . گوارای وجود من و ضاربین . زخمش برای من و کیفش برای آنان .

حالا شما ای به نفس تنگی افتادگان ایران اسلامی ، اکسیژن اگر می خواهید، اکسیژن ناب اگر می خواهید، ازهمان دورادور زندان اوین، به نیت آسمان 350، به زندانیان سیاسی این بند پرآوازه سلام کنید. سرفرازی سرزمین ومردمان خویش را اگر دوست می دارید، از تهران ، از شهرهای خود، از فلان روستای دورتان ، یانه، از هرکجای این کره ی خاکی، روبه تهران، روبه زندان اوین، و روبه زندان رجایی شهر، و رو به زندان هرکجا که یک زندانی سیاسی در او به دیوار بخت خود بال می کوبد،  بایستید و دست به سینه ی خود بگذارید و نجواکنید: سلام ای زندانیان بی دلیل، سلام ای شهد نوشان وادی بلا، سلام ای  کبوتران مانده درقفس، سلام ای جوانان و پیران و قربانیان خاموش این روزگاراسلامی ما، ما ، زندانیان این سوی دیوارزندان شما ، سخت محتاج بارش برکات آسمان بالندگی هستیم. راه تنفسمان بند آمده است . کمی از اکسیژن آسمان 350 تان را به این سوی دیوار زندان تان  حواله کنید.

شاید من امشب به 350 بروم .و شاید خسته و زخمی درگوشه ای دیگر در خود مچاله شوم . اما به شما قول می دهم  اگر که به بند 350 پای نهادم ، تاهرکجا که مقدورم باشد ، برای شما اکسیژن بفرستم . ما باید نفس بکشیم . این طور نیست؟ باید نفس بکشیم. باید.

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

14 نظر

  1. ce book%, Samy, Sahr

    ان الباطل کان ذهوقا
    ..
    ..
    شاید دیر باشد و دور
    اما من بوی آزادی و آزادگی را استشمام می کنم
    و پیروزی را ساکن همین حوالی می بینم
    در آینده یی که دور نیست
    و تو هستی
    و من
    و ندا
    و سهراب
    و آرش
    و همه و همه ی آنها که دوست داشتن
    مرامشان است
    و علی ع رهبر و مولایشان

    شاید تاریک باشد و خوفناک
    اما چشمان ما
    سی سال است به این تاریکی عادت کرده
    دیگر خوب میبینیم خفاشانی را که در این سیاهی خون می مکند
    و بخواهند یا نخواهند
    صبح صادق خواهد دمید
    و نور پر فروغش چشمان تنگشان را کور خواهد کرد

    بارقه ها و نورهای طلوع را می بینی محمد؟!؟
    بی شک
    آنکه خورشید را دعوت کرد به بودنی دوباره
    تو بودی
    با اولین رنجنامه ها
    با اولین دعاها و نجواها
    که هر روز و هر شب گوش می کنم و می خوانمشان
    تا یادم نرود
    روزی که خورشید دوباره
    سرزمینم را گرم کند
    تو می خندی
    من می خندم
    ما می خندیم
    خدا می خندد
    و بودنمان را جشن میگیریم

    و خدا در جشن ما
    مهر می پراکند و عشق ومهربانی و سلام

    ….
    فقط کمی تحمل کن محمد
    تورا به صاحب نام ت قسم
    فقط اندکی طاقت بیاور

     
  2. نوری زاد نمونه ای از انسان و انسانیتی ست که بزرگان دین مان به آن رهنمود می داده اند. شرافت و صداقت و شجاعت. دین اگر چیزی هم هست در وجود این آدمیان ظهور یافته. موسوی ها و نوری زادها اینگونه اند که بی رقیب دل هر انسانی را به انسانیت والای خود می لرزانند و محبوب قلوب می شوند.
    و در طرف مفابل آن سجایای اخلاقی؛ رذیله های اخلاقی حاکم خودکامه، عوامل تعیین کننده در تصمیم گیری های او می توانند باشند. عقده ها و کینه ها و از همه بیشتر حسادت ها به محبوبیت ها و وجاهت های اشخاصی غیر او، او را که تشنه قدرت و شهرت است به رویارویی می کشاند. و این مهم روی دیگری از عملکرد حاکمیت است که در پس دین و شریعت مخفی شده. کینه از دانشگاه و دانشگاهی و علوم آکادمیک، به واسطه عدم توانمندی هوشی و استعدادی خود یا حتا خانواده در کسب آن نمونه دیگری ست از عقده های حقارت و روی دیگری یست از سکه حاکمیت.

     
  3. پدر عزیزم نگران نباش تو خوشبخت تر از مایی.تو در بندی پس در بندی.حرجی بر تو نیست. بیچارگان ما که دست و پایمان باز است و هرکدام را مسئولیتی بر گردن ما. کاش عمر کوتاهم را مثل تو در بند میگذارندم فارغ از تکلیف امروز و این ساعت و این لحظه. فارغ از تکلیف عقیده و قلب و زبان و دست و رفتا و کردار و …میبینی ؟! تکلیف دست و پا گیر از تر از دیوار و زنجیر است. آنجا پیش خدا رها از وسوسه شیاطین و گناهان ما گرفتاران دعایمان کن. دعا کن حسینی شویم یا زینبی ، که راه سوم هلاکت است.
    شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل/کجادانند حال ما سبکباران محملها

     
  4. زنده باد مردانگی، شرف و آزادگی که در بزرگ مردی چون نوریزاد جمع شده است.

     
  5. وقتی روایت فتح شبهای جمعه پخش می شد من 9 ساله بودم… هنوز هم صدای شما تو ذهنم طنین انداز هست.. شما با شرفید.. مثل همه ان خوبانی که درباره شان حرفهای قشنگ می زدید… شما زاده نورید.. برای همین ظلمت و ستم نتوانست شما را تحمل کند..

     
  6. حسین عباس نژاد

    آقای نوری زاد عزیز انشاالله سلامت پاینده باشید. انشاالله دست ضاربان شما هچون ابی لهب بریده گردد . باور می کنید نمی توانم هنوز باور کنم در جامعه ای که حکومت آن دایه دار ام القری مسلمین است به شما اینگونه جسارت شود واقعا باور آن سخت است هرچه می گذرد به مردم کوفه بیشتر حق می دهم و باور می کنم که امکان اینکه واقعا بقصد قربت به جنگ با سیدالشهدا رفتند وجود دارد می خواهم بگم قدرت تبلیغاتی اینگونه قوی عمل می کند که انسان باور نمی کند کسی که دارد از دین دم می زند بی دین باشد و جهت منافع خودش کار می کند . الان همانگونه شده است چنان بوق های تبلیغاتی نظام قوی عمل می کند که باور اینکه شما که یک عمر صادقانه به نظام خدمت کردیده اید مورد ضرب و شتم قرار بگیرید پس با بقیه چه می کنند . خدا خودت نقاب نفاق همه داعیه داران دین خودت را بیانداز و چهر واقعی آنان را به نشان بده آمین یا رب العالمین

     
  7. دوستان الان مشاور کروبی گفت در هر شرایطی راهپیمایی 10 اسفند برگزار میشه

     
  8. رب انی مسنی ضرو و انت ارحم الراحمین.زنده باشی به روان آدمیت

     
  9. یا الله! یا خدا! یا رب!
    ای خدا کجائی ؟؟؟
    مگر نمی بینی که فرزندان این مملکت به اسم تو چه ها که نمی کشند؟؟
    آخر کجائی ؟ یک خرده از غیرتت را به همه نمایش بده! همانطور که برای دفاع از خانه ات در برابر فیل سواران نشان دادی! آیا این بندگاه مسلم وپاک نهاد تو از سنگ و آجر خانه ات کمتر هستند؟ که برای آنها آبابیل فرستادی!
    اما برای پاکان هیچ غیرتی نشان نمی دهی!
    چرا؟ چرا؟؟
    یا حق

     
  10. سلام ای زندانیان بی دلیل، سلام ای شهد نوشان وادی بلا، سلام ای کبوتران مانده درقفس، سلام ای جوانان و پیران و قربانیان خاموش این روزگاراسلامی ما، ما ، زندانیان این سوی دیوارزندان شما ، سخت محتاج بارش برکات آسمان بالندگی هستیم. راه تنفسمان بند آمده است . کمی از اکسیژن آسمان ۳۵۰ تان را به این سوی دیوار زندان تان حواله کنید

     
  11. سلام ای صبح، سلام محمد نوری زاد

     
  12. setayeshetan mikonim aghay noorizad

     
  13. بخدا شرمندتیم. من یه دانشجو هستم که ۴ سال آمریکا هستم ولی‌ از خودم خجالت میکشم که شما دارید درد و رنج می‌کشید و من اینجا. ما رو حلال کنید.

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

74 queries in 0828 seconds.