یک: اکنون که این نوشته را بر می آورم، درشیرازم. سه روز است که تب و لرزی سمج رهایم نمی کند. از بس سرفه کرده ام، روده هایم به درد افتاده. باید برگردم و به درمان خویش پردازم. بگمانم، بیماری سلِ دو سالِ پیش، دو باره به سراغم آمده. آهای کهنسالی، بگیر که آمدم. دیشب از یاسوج بیرون زدم و آمدم شیراز. رفته بودم تا با شتابی چهار روزه، استان کهگیلویه و بویراحمد را در نوردم و بچشم خود ببینم در این چهل سالِ خمینی و خامنه ای، پیمانکاری به اسم جمهوری اسلامی، با این گوشه از کشورم چه کرده است.
دو: دوستی به من نوشته بود: تو نه آن گردشگری که بجاهای دیدنی سر می زند، و نه آن خبرنگاری که از هر کجا برای روزنامه اش گزارشی می نویسد، و نه آن آدم پولدار و خیّری که خواسته باشد در مناطق محروم مدرسه ای بسازد و رخت و لباسی بر تن بچه های برهنه بپوشاند. و پرسیده بود: این سفرهای “نوریزادیّه” یعنی چه؟ پاسخش دادم: من، و شما، و همه ی مردم ایران، صاحبکار و کارفرماییم. چهل سال پیش، سراسیمه و گیج و منگ، هندوانه ی دربسته ای به اسم جمهوری اسلامی را بعنوانِ پیمانکار استخدام کردیم و کارهای کشور را بدو سپردیم.
سه: در این چهل سال، کجا از چند و چونِ آن پیمان، و از ریز به ریزِ کارهایی که به آن پیمانکار سپرده ایم سراغ گرفته ایم؟ کدامیک از مردم ایران، از منظر این که خودشان کارفرمایند به کارهای جمهوری اسلامی(پیمانکار) نگریسته اند؟ بدا که مردم ایران، سران جمهوری اسلامی را هماره صاحبِ مملکت دانسته اند و خود را ریزه خوار آنان! وگرنه با تماشای این همه بلعشِ پیمانکار، که از هست و نیستِ کشورشان روی به بلعیدنِ پوست و استخوان خودشان برده، دستورِ یک تکانِ مختصر بجسم فرسوده ی خویش می فرمودند! و نوشتم: من آن صاحبکار و کارفرمایم که می روم ببینم این پیمانکار موذی که خود را صاحب مملکت می داند، در این چهل سال با کشورم چه کرده است؟!
چهار: تلاش می کنم طی دو فایل صوتی، گزارشم از سفر به استان کهگیلویه و بویر احمد را تقدیمتان کنم. فایل نخست را منتشر کردم. با سرفه هایی که آزار دهنده اند. خودم را که بجای شنونده می گذارم، به او حق می دهم که از شنیدن سرفه های گاه بگاه من آزرده شود. دو تصویر کلی از استان بدهم و بگذرم و به ” چرا خمینی گاندی نشد” بپردازم.
پنج: تصویر الف: در راه شهر لیکک (مرکز شهرستان بهمئی) تا چشم کار می کرد بَنِرهایی از عکس شهدا را در دو سوی جاده به تماشا نهاده بودند. این عکس ها، بجای مانده از یک مراسم شیره مالیِ فروتنانه بر سر اهالی بی نوای این سامان بود. چندی پیش، همایشی در لیکک بوده در تجلیل از شهدای ایل بهمئی. سرداری به اسم سلامی آمده بود به آنجا و قیامتی بوده از هجوم مردم بی نوا. یکی از عشایر با بُهت از آن قیامت برای من تعریف می کرد. ندیده بود آن همه “ماشین و جمعیت” را. شهر لیکک، روستایی بوده که با سرعت شهرش کرده اند. شهری بشدت افسرده و غمبار. بی هیچ هویتی از معماری متفاوت. شهرهای اینجا، تکرارهمدیگرند. گچساران با آن همه عظمت و ثروتش یک دانه سینما ندارد چه برسد به لیکک که به ته دنیا می ماند.
شش: تصویر ب: لیکک را که رد کردم، در روستای پرت و غبار گرفته و خشک و فقیرِ ” پشت تاوه” به عشایری بر خوردم که در غار زندگی می کردند. در شکاف کوه. دانستید چه گفتم؟ در غار. در شکاف کوه. این دو تصویر، و تصویر سومی که من از آن به “بهشت طبیعت و مردم” اسم می برم، شمای کلی استان کهکیلویه و بویر احمد است. بله این استان در میانه ی این دو تصویر دست بدست می شود و بهشت داشته هایش توسط سردار سلامی ها و عمامه دارانی که قرار بوده پیمانکار ما باشند و نه صاحب مملکت، غارت و نابود می گردد.
هفت: بروم سروقتِ پیشانیِ نوشته ام. که چرا خمینی گاندی نشد؟ اگر بخواهم راستش را بنویسم و بی جهت به لفاظی نپردارم، می گویم: این پرسش، که چرا خمینی گاندی نشد، یک انکارِ باطنی با خود دارد. انکار باطنی که می گویم، شما تصورتان این باشد که نباید بر مقایسه ی دو نا همجنس اصرار ورزید. شفاف تر بگو! ای بچشم. آنجا که از خود می پرسیم: چرا سیم خاردار گل نشد؟، یا چرا شیشه ی شکسته دل نشد؟، یا چرا لک لک الماس نشد؟، دو جنسِ نا همگون را به مقایسه پرداخته ایم. این پرسش ها، بی پاسخ اند. و یا شاید تنها یک پاسخ دارند. و آن این که: یک سیم خاردار” نمی تواند” گل نیلوفر باشد. یک شیشه ی شکسته “نمی تواند” دل باشد. یک لک لک “نمی تواند” الماس باشد. و بالعکس نیز البته. که یک گل نیلوفر، “نمی تواند” سیم خاردار باشد.
هشت: برای گاندی شدن، باید از هزار قله ی بلند بالا رفت که هر یک از دیگری دشوار تر و پلنگ افکن ترست. بجوری که هزار خمینی را اگر با هم بیامیزند، این هزار خمینیِ یکی شده، استعداد بالا رفتن از تپه ای دو متری را ندارد. چه برسد به بالا رفتن از هزار قله ی پای خراشی که هر یک به پرتگاههای هولناکِ نفسانی بزک شده اند. شاید خواسته ام بگویم: جنس پاهای گاندی برای بالا رفتن از قله های بلند انسانی تربیت شده و جنس پاهای خمینی، بی تربیت شده اند برای پایین رفتن از دره های ژرفِ ژولیدگی و پریشانی. چشمان گاندی رو به ستیغِ قله های ناب بشری ست و چشمان خمینی رو به دخمه های تاریکِ نابودی. گاندی به آینده می نگرد و خمینی به قهقراهای دور.
نه: هزارهزارهزار مردمان می آیند و می روند و تنها یکی از آنان می شود گاندی. گاندی ها، به زمین برکت می افشانند. و خمینی ها، همان برکت نیم بندِ زمین را نیز می پژمرند. نفسِ گاندی ها، بشرِ ترسیده و بی اعتماد را از شفیره ی خود پرداخته اش بدر می آورد تا مردمان ترسیده، از دخمه های ترس و بی اعتمادی بیرون بیایند و نفسی بکشند و زندگی کنند، اما نفس خمینی ها، بشر را می رماند و زندگی را تیره و تارش می کند. خمینی ها، خود برای بشر شفیره می پردازند. تا بشر، چه به دلخواه یا ناگزیر، به دخمه های آن شفیره داخل شود و درها را به روی خود ببندد و با ذره هایی که خمینی ها به داخل دخمه می اندازند، سرگرم باشند و اسم این سرگرمیِ داخل شفیره را بگذارند: زندگی!
ده: آن مردمی که از فرط ترس، یا بضرب فریب، یا بشوق آخرتی که خمینی ها برایشان بسته بندی کرده اند، به درون اینجور شفیره ها پناه می برند، بهترین گزینه اند برای خمینی ها و خامنه ای هایی که به راحتی و با چهار خط نوشته آدم می کشند و دست به جیبِ ملیِ مردم می برند و در پاسخ به بُهت مردمانی که می پرسند چرا؟، یک شیشکیِ گنده به بیخِ ریشِ کهکشانِ بُهت شان می بندند که یعنی: ما اینیم! مردمان ایران با همان شیشکی ای که به بیخ کهکشان بهت شان نشسته، می گویند: آخه شما قرار بوده پیمانکار ما باشید. نبوده؟ خمینی ها و خامنه ای ها می گویند: آمریکایش هیچ غلطی نمی تواند بکند، شماها که مردم ایرانید.
یازده: مردمان ایران می پرسند: پس داستانِ پیمان و پیمانکاری چه می شود؟ پاسخ می شنوند: خودتان می گویید داستان، اساساً ریخت ما خمینی ها و خامنه ای ها به پیمانکار می خورد؟ که مثلاً پیمانی با شما بسته باشیم؟ ما خودِ خودِ خودِ خداییم! ماییم صاحبِ داروندار و مال و جان و ناموس شما. ما ذات هستی هستیم. ما نابِ آفرینشیم. ما اساساً بهانه ی آفرینشگری خداییم. خدا بخاطر گلِ روی ما بوده که هستی را به شکل آورده. خدا عاشق ما بوده که سنجاقک و چلچله و سنگ و ماه و اکسیژن و دختران باکره را خلقیده. عالم هستی، طفیل وجود ماست. آنوقت شما مردم بی چشم و روی ایران، ما را بچشم پیمانکار می نگرید. ای تف به ذات هر آن کسانی که قدر ذاتِ نورانیِ ما را ندانند و بخواهند با الفاظ ناجور پیمانکاری، کهیر بر بدن نازنین ما بنشانند!
دوازده: گرچه هم خمینی و هم گاندی، بظاهر هر دو آدم بودند، اما خمینی در وسطِ اقیانوس مردم ایستاده بود و بر سرِ صغیر و کبیر عالم می کوفت و سخن از اسلامش می گفت، و گاندی در وسط اقیانوس مردم، سخن از حق مردم می راند. خمینی عاشق اسلام بود و گاندی عاشق مردم. خمینی خودش را نمی دید، و هر چه که می دید، اسلامش بود. گاندی اما بجای هر چه که نمی دید، مردم و حق مردم و رشد مردم را می دید. مردم در اسلام خمینی، هیچ نقشی و سهمی و جایگاهی جز بزغالگی نداشتند.
سیزده: خمینی در لفظ، مردم را “ولی نعمت” می خواند. و حال آنکه این یک دروغ بود. مگر می شود یکی مردم را ولی نعمت خود بداند و بی اجازه ی مردم دست بجیبشان ببرد و بضرب چهار خط نوشته، به سینه ی دیوارشان بسپرد؟ گاندی اما مردم را “صاحب حق” می دانست. فرق است میان ولی نعمت و صاحب حق. در نگاه خمینی، ولی نعمت یعنی مردمی که به او پول می رسانند، و حال آنکه صاحب حق در فهم گاندی، یعنی مردمی که همه ی مناسبات ملی و بین المللی با آنان و برای آنان است.
سیزده: مردم در چشم خمینی چرخ دنده بودند. برای چرخاندن چیزی که خمینی عاشقش بود. و حال آنکه در مرام گاندی، همه ی هستی، چرخ دنده بود تا مردم از جایگاهی به جایگاهی برتر پای نهند. گاندی با چشم همه ی مردم به دنیا می نگریست. خمینی اما قیفی به صورت بسته بود و همه ی مردم ایران را واداشته بود که از سوراخ تنگ همان قیف به دنیا و به همه ی هستی بنگرند! گام بعدی خمینی، مردمان جهان بود. حسرت اما به دلش ماند. او آروز داشت که مردمان جهان، از سوراخ تنگ همان قیف به خود و به همه ی هستی بنگرند. مرگ چه برکتِ بزرگی ست. گاندی اگر عمر درازی داشت، دنیا را با آرزوهای انسانی اش گلستان می کرد، و خمینی اگر عمر درازی می یافت، دنیا را به جهنمی از آرزوهای ویرانگر و زیرخاکی اش بدل می فرمود. راستی که مرگ چه برکتی ست. گاه به دریغ و گاه به آفرین.
چهارده: نمی شود قیفی به صورت بست و دنیا را از سوراخ تنگِ همان قیف تفسیر فرمود. نمی شود بر کله ی بشر میخ کوفت و برای همان بشر دل سوزاند. اینها نشدنی یا ناشدنی اند. خمینی نه این که نشد که گاندی شود، نخیر، خمینی ” نمی توانست” گاندی شود. خمینی و گاندی دو ناهمجنس بودند. خمینی سیم خاردار بود و گاندی گل. خمینی شیشه ی شکسته بود و گاندی دل. افسوسِ هماره ی من، سیل جمعیتی بود که به پیشباز خمینی رفت. در سال پنجاه و هفت، پیکره ی همه ی مردمان ایران به روی خمینی آغوش گشود تا بیاید و گاندی ایران و جهان شود. و خمینی، از آن آغوش گشوده ی پیکره ی همه ی مردم ایران روی برگرداند و به دخمه های خود داخل شد و قیف هماره اش را به صورت بست و تیغ در میان مردم نهاد و داستان خودی و ناخودی بمیان آورد. دوست دارم همه ی نوشته ام را در این یک جمله ی کوتاه خلاصه کنم. این که: گاندی شدن به این سادگی ها شدنی نیست. وگرنه خمینی ها فراوان اند! و این که: دست های خمینی خونی بود اما دست های گاندی برگ گل های شمعدانی خانه اش را نیز پرپر نکرده بود. حالا حکم تفخیذ خمینی و شعبده های دیگرش بجای خود!
محمد نوری زاد
نوزدهم اسفند نود و هفت – شیراز
دل شير دارد تن ژنده پيل
نهنگان بر آرد ز درياى نيل
به یاد استاد بی کنش
رستم و اسفندیار – تقابل دین و ازادی
قسمت پنجم
و به پدر ميگويد ؛اكنون نيز رستم -بدون زره و نيزه و بدون سلاح-به ديدن تو امده است و من نميدانم چه رازى را ميخواهد با تو در ميان گذارد؛
بيامد كنون تا لب هيرمند
ابى جوشن و خود و گرز و کمند))
به ديدار شاه آمدستش نياز
ندانم چه دارد همى با تو راز
اسفنديار به علت اينكه بهمن رستم را در سخن خود ستوده دچار حسادت ميگردد و بهمن را نزد انجمن خوار و تحقير مينمايد و بيان ميكند كه ؛ زيبنده انسان سر افرازى نيست كه راز خود را به زنان بگويد و يا اينكه كودكان را براى انجام كارى بزرگ برگزيند و به بهمن ميگويد؛
تو گردنكشان را كجا ديده اى ؟!
كه اواز روباه بشنيده اى
كه رستم همى پيل جنگى كنى
دل نامور انجمن بشكنى
اسفنديار به بهمن ميگويد تو که تاکنون بیشتر از اواز روباه نشنیده ای كجا گردنكشان و جنگاوران را ديده اى كه اكنون بتوانى با مقايسه انها رستم را مردى جنگ اور، معرفى كنى ؟ و سبب ايجاد ترس در سپاه شوى ؟
سپس اسفنديار براى رفتن نزد رستم دستور ميدهد كه اسبش را اماده كنند؛
بفرمود كآسب سيه زين كنند
به بالاى او زين زرين كنند
كسانى كه با شاهنامه اشنايى دارند ، ميدانند كه فردوسى در اشعار خود حتى يك كلمه زايد و بى مصرف نيز بكار نميبرد ، او شاعرى نيست كه مجبور گردد به منظور رعايت وزن يا گذر از تنگناى قافيه ، از كلمات و جملات زائد يا بى مصرف و خالى از بار معنايى كه خود اراده ميكند ، استفاده كند و يكى از ويژگيهاى بارز او نيز همين موضوع ميباشد ، حال با وصف مذكور چرا فردوسى رنگ اسب اسفنديار را نيز بيان ميكند؟ و همچنين چرا از زبان اسفنديار انجا كه ميگويد “….به بالاى ان زين زرين كنند” ، حتى نوع رنگ زين را نيز بيان ميكند؟
فردوسى از ذكر اين رنگها ، در پى رساندن چه معنايى ميباشد ؟ زيرا اگر بيان رنگ اسب و رنگ زين ان فاقد معناى مشخصى باشد ، انگاه فردوسى كار بيهودهاى را صرفا جهت تكميل بيت مورد نظر انجام داده ، حال اينكه همه ميدانند سخن فردوسى اينگونه نيست و مطلقا خالى از مواردى اينگونه ميباشد.
پاسخ اين سوال را احاله ميدهم به بخش هاى اينده كه به قرائن بيشترى در خصوص پاسخ اين موضوع، بر ميخوريم ، زيرا پاسخى كه اكنون بيان نمايم ، ممكن است ساخته و پرداخته ذهن من تصور گردد ، نه حاصل انديشه فردوسى.
به هر روى اسب سیاه رنگ اسفنديار اماده ميگردد و اسفنديار به همرا صد نفر از سپاهيانش براى ملاقات با رستم رهسپار رود هيرمند ، در نزديكى ، ميگردد، رستم تنها و بدون سلاح به ديدار اسفنديار امده ليكن اسفنديار به همراه صد نفر از سواران خود و با همراه داشتن سلاح به استقبال رستم ميرود:
پس از لشكر نامور صد سوار
برفتند با فرخ اسفنديار
بيامد دمان تالب هيرمند
به فتراك بر گرد كرده كمند
براى اثبات سخن قبل ، در خصوص اينكه فردوسى تك تك كلماتى را كه بكار ميگيرد با هدف مشخص و انگيزه خاص، ميباشد ، مجددا نگاهى به بيت اخر مى اندازيم؛
بيامد دمان تا لب هيرمند
به فتراك بربسته پيچان كمند
شايد در بادى امر مصرع دوم زايد بنظر برسد يا حداكثر استفاده انرا به منظور بيان مسلح بودن اسفنديار، محسوب كنيم ، ليكن عمده اهميت اين چند بيت ، در همين مصرع نهفته ميباشد و على الخصوص در نوع سلاحى كه اسفنديارهمراه دارد .
فردوسى حتى در نوع سلاحى كه اسفنديار به همراه دارد ، از رويكرد اصلى داستان غافل نميشود . در اينجا همانگونه كه از متن شعر مشخص ميگردد ، اسفنديار فقط يك سلاح حمل ميكند و ان چيزى نيست جز يك كمند، سلاحى كه تنها به منظور بستن دست يا پا و به اسارت در اوردن مورد استفاده قرار ميگرد ، يعنى دقيقا به همان منظورى كه اسفنديار در پى ان است، هدف اسفنديار نابودى و كشتن رستم نيست زيرا شمشير يا گرز يا كمان به همراه ندارد ، هدف او صرفا اسارت و تحت امر خود دراوردن ازادى و ازادگى (رستم) است.
اسفندیار با این تصور که رستم برای تسلیم شدن در برابر فرمان شاه امده ، تنها کمندی به همراه میبرد تا دست رستم را با ان ببندد.
از اینسو خروشی براورد رخش
وز ان روی اسب یل تاجبخش
پس از روبرو شدن رستم و اسفندیار همدیگر را در بر میگیرند و بعداز تعارفات معمول رستم از اسفندیار درخواست میکند که به خانه او رفته و مهمان او شود ولی اسفندیار پاسخ میدهد:
شاه اجازه توقف در زابل را به ما نداده است
به زابل نفرمود مارا درنگ
نه با نامداران این بوم جنگ
و سپس میگوید:
تو ان کن که بر یابی از روزگار
بر ان رو که فرمان دهد شهریار
تو خود بند بر پای نه بیدرنگ
نباشد ز بند شهنشاه ننگ
اسفندیار به دلیل نداشتن درک درست از ماهیت رستم از او میخواهد که بی معطلی خودش پای خود را به بند کشد زیرا فرمان گشتاسب(خدا) نه چون و چرا پذیر است و نه اینکه اجرای ان کسی را شرمگین میکند هر چند ان عمل شرم اور باشد(مانند تفخیذ)
و سپس با بیان اینکه پس از ان هر مقام و هر مقدار مال که بخواهی به تو میدهم ، سعی در تطمیع رستم میکند.
رستم پاسخ میدهد: گمان من این بود که با دیدن تو (با شناخت دین) روح و روان من به خرمی میرسد لیکن اکنون دریافتم که تو سبب ازردگی من هستی(همان تصوری که برخی از دین دارند و میخواهند به وسیله ان روح و روان و معنویات خود را ارتقا بخشند)
دو گردن فرازيم پير و جوان
خردمند و بيدار دو پهلوان
رستم در اين بيت خود را پير و اسفنديار را جوان معرفى ميكند كه شايد این به گونه ای ، بيان تقدم وجودى ازادى نسبت به دين باشد ، چون درازاى عمر ازادى و ازادگى در بشر قدمتى همپاى عمر بشر داشته كه هرچه زمان سپرى ميگرديده به قيود ان افزوده ميشده و بر اين اساس قدمت ان بسيار بيشتر از اديان ميباشد
سپس می افزاید که من ترسم از انست که
همی یابد اندر میان دیو راه
دلت کژ کند از پی تاج و گاه
فردوسى در اینجا دقيقا دست ميگذارد بر علت اصلى انحطاط اديان ، از انچه در ابتدا، داعيه دار ان هستند ؛ يعنى گرايش شديد به قدرت،
علی جان اینها ممکن است همه ساخته و پرداخته ذهن تو باشد باید برای اثباتش دلیل بیاوری
سلام سحريم را تقديم مي كنم
شماهم چنين نوشته ايد :
” درود مصلح گرامی
نوشته اید:
{…آيا كشتن چند تفاله مانده اي ازمنافقان آدمكش وحشي وخائن به ملت ومحارب ؛به وسيله سه قاضي محكمه به حق يانا بحق چه نسبتي با امام خميني -س-دارد؟..
اگر ذره ای در شما ایمان بخدا و ایمان به حق و حق الناس و انصاف بود، هرگز همین یک خط را نمی نوشتید.}پا
جناب من قبلا دراين موضوع نظرم را گفته ام و درهمين سايت نوشته ام واختلاف نظرمان با جناب آقاسيدمرتضي “زيدعزه ” يك مقدار روي همين موضوع بوده است.
اظهار نظر دراينگونه موارد كه علم قطعي نداريم به سه خط امام خميني -سلام الله عليه- است وگفتار شما لازمه اش تبين وتفحص است وگوگل هم براي من نمي تواند شاهدصدق ودليل مبرهن باشد تا من بتوانم اين اعدام هارا به امام استناددهم.
ديديد درآن كليپ استادمرحوم منتظري -قدس سره وسلام الله عليه-هيچگونه استنادي به امام ندادندومخاطباشان هم ندادند ؛ وفقط اين سه قاضي ولاجوردي را تقبيح مي كردند واين مساله را فاجعه ورسوائي بزرگ براي حكومت مي فرمودند.
وهمين ايمان من حقير است كه نمي توانم اين اعدام هارا به امام نسبت دهم .
واما در كل من هم همانندمرحوم استادم اين عمل را تقبيح مي كنم.
ولي تفاله بودنشان را دليل دارم كه دست اين ها نيز بخون ملت اغشته بود.
وهمچنين اين سه قاضي را نيز تقبيح نميكنم مگر درآن شرايط بحراني وعمليات مرصادي وحمله وهجمه منافقان تا به چهارزبركرمانشاه مگر يادت رفته است؟
خوب آدمي زاد درهرصنفي ممكن است اشتباهي بكند وآنان نيز مصون ازاشتباه نبوده اند ؛ديگر اينهمه جارجنجال وگريه ونوحه زاري براي محاربان دستشان بخون آلوده وغيرپشيمان چه معنايي دارد ؟
شما چسبيده ايد به اين مساله وبا استناد به امام ومساله تفخيذ ؛هي مي جويد ومي جويد!
آخر برادرمن اگر انساني ومرامت انسانيت است ؛مسلماني وشيعه بودنت بدور واگرخداي قشنگي داري آيا به آخرت وحساب وكتاب روزجزارا كه انكارنمي كني وباورداري؟
براي اين افتراها چه جوابي خواهي داشت؟
آيا خميني-س- هيچ حسني نداشت ؟ هيچ كارمثبتي نداشت ؟ هيچ ايثار وفداكاري نداشت ؟ هيچ علم وفضلي نداشت ؟ هيچ كارمثبتي براي ايران نكرد؟
رهبريت انقلاب را نداشت پوزه امريكارا به خاك نماليد؟ افتخار واستقلال وآزادي به ايران نبخشيد باهمت خودملت ؟ حكومتي شبه دموكراسي هرچندناقص ايجادنكرد؟ قانون اساسي متناقض دردوره او ننوشتند ؟
شماها چندسال است كه منتقد اين قانون هستيد چه توانسته ايد بكنيد ؟
شما چقدر دراصلاحگري قدم برداشته ايد غير ازنق زدن وفحاشي وافترا ودروغ بستن بقول خودت به ملايان ؟
آياشما يك نفر ازاين ملايان حكومتي كه خودمن منتقد اعمال ورفتارشان وبت پرستي شان هستم ؛باهمه اينها آيا يك ملا سراغ داريد اختلاس كرده باشد ويابجيب خودش دزديده باشد به استثناي “كشش ندهيد “رهبري وديگر ريزه كاري هايش وبيتش؟
آيا همه دزدان واختلاسگرا ن از مشابه شما مكلايان ويقه سفيدان وتسبيح آبكشان وجبهه داغ كنان نبوده است ؟همانند خاوري وتيمش وزنجاني وتيمش ومرجان آل عاقا وتيمش ؟ آيا يك نفر آخوند توي اينان همكاسه بوده است؟
من همه اساس اين حكومت را هرچند اولش قانوني روي كار آمده اند ولي بعد از رحلت امام ؛قانون ناقص هم زيرپا گذاشته شده است ،حكومت جابرانه ومستبدانه وديكتاتورانه وهواپرستانه مي دانم كه همه نظام به دورمحورعاقا بايد بجرخد حتي رئيس جمهور نيمه منتخبش ومجلسش وهمه اركان بايد به سخن ونيات عاقا نگاه كنند وبه كارببندند؛ ولذا اين حكومت جبارانه وجائرانه است وهيچ نشاني ازدموكراسي درآن نمي بينيم ؛هرچند ملت چهل سال پيش مثل من به آن راي داه باشند بعد ازده سالش عين تحقق ديكتاتوري نعليني است.
وسپاه هم چوماق آن ومخرب اقتصادش وسياست خارجي اش مي باشدويك طرف دزدان است كه ازتيره وطايفه شمايان است .
ببينيد قانوني كه اخيرا درمجلس وضع مي كردند كه هيچ مديري ومقامي نبايد پول ملي درحساب او سودگيرانه باشد به استثناي قوه قضائيه كه هزرط عاقا اجازه داده اند. ومسائل ديگر ديكتاتوري عاقا و جهتگيري بت پرستان عاقا!
خوب اين مسائل را همه فهميده اند ديگر به اين روش ، حكومت قانون نمي شود ناميد وگفت.
ولي من به شما توصيه ميكنم دست ازدروغپردازي برداريد وبه هركس افترا وبهتان مگوئيد .
واگرسندي درمورد يك آخوند حكومتي كه درمصدر كار است وخلاف كرده است بگو ئيد ولي باسندومدرك ،دزد ومتخلف و فاسد ومفسدهركس باشد بايد رسوا شودوتعزير شود ومنفصل گردد.
واين كار سخت ودشوار بعهده قوه رباخوار قضائيه است . ديگر چه اميدي هست .
بايدهمه ملت متحد شويم دراصلاح بنيان حكومت وقانون عدالت گستر وبدون اغتشاش با اعتراض هاي خياباني وخواستار رفراندوم وهمه پرسي.
من ديگر مزاحمتان نمي شوم وديگر چيزي نمي نويسم مگر لازم بدانم .
والسلام
مصلح
قتل عام سال ۶۷ داغ ننگی است نه بر بر تارک خمینی بعنوان حاکم بلا منازع وقت بلکه این درنده خویی تا انتهای تاریخ بر پیشانی سیاه مذهب اثنی عشری شیعه خواهد ماند و تنها و تنها یک عالم شیعی در این میان رو سفید است و انهم حسینعلی منتظری جاوید نام است
آنچه که در سال 67 و در شرائط امنیتی مقارن با جنگ اتفاق افتاد و ناشی از خیانت،جاسوسی و محاربه کوردلان منافق بود،یک قتل عام نبود،مجازات جمعی گروهکی محارب بود که مطابق با قانون مجازات اسلامی مصوّب سال 61،صرف عضویت در گروهک های منافق موجب اعدام بوده است هرچند در شاخه نظامی هم نبوده باشند،آن قانون که بارها اینجا نقل شد نصّ اش این است که “نفس عضویت” در گروهک های محارب مسلّح و تروریست و عدم بازگشت از آن که امام رضوان الله علیه از آن به “اصرار و سر موضع نفاق بودن”تعبیر کردند،موجب مجازات اعدام است،و این یک حکم قانونی و برگرفته از نص قرآن مجید است و اعتراض و ایراد مرحوم شیخنا الاستاد یک ایراد حکمی نبوده است،یعنی ایراد ایشان به لزوم حکم اعدام محارب و قانون محارب نبوده است برای اینکه خود ایشان نیز در کتب و رسائل فقهی استدلالی و فتوائی خود (کتاب الحدود-دراسات فی ولایه الفقیه-رساله عملیه و..) برحسب فتوا حکم محارب را نوشته و اعلام کرده اند،و کسانی که خیال می کنند اعتراض ایشان به اصل حکم مورد اجماع فقه شیعه و حکم اعدام منافقان تروریست و مسلّح بوده است قطعا اشتباه می کنند و نا آگاه به مسائل فتوائی هستند.بارها عرض شد که آنچه که مورد اعتراض مرحوم شیخنا الاستاد بود اصل قانون محاربه و اعدام محارب نبود،اعتراض ایشان به حکم اعدام زندانیانی از اعضاء گروهک منافق بود که بتعبیر امام ره “سر موضع نفاق و عضویت خود بودند و با لجاجت بر آن اصرار داشتند”و در عین حال در محاکم دادگستری محکوم شده بودند.اما چنانکه بارها عرض شد با کمال احترام به ایشان و بزرگی ایشان، این اعتراض موضوعی (و نه حکمی) ایشان اعتراض و ایراد واردی نبود،برای اینکه احکام صادر شده از قبل در محاکم احکامی مبنی بر تسامح و مدارا و رافت اسلامی بوده است زیرا چنانکه اشاره شد قانون می گوید نفس عضویت در گروهک محارب مجازاتش اعدام است هرچند یک چای بیاور و سمپات عادی باشد برای اینکه عضویت در گروه محارب تروریست و قاتل مردم و مسئولین ایران یعنی معاونت سازمانی یک گروه قاتل،تروریست و محارب و برانداز.علاوه اینکه در آن سالیان خانه های تیمی دائم در حال کشف و روشن شدن ابعاد جنایات و بمب گذاری ها و قتل و ترور حتی همان زندانیان بوده است،لذا وقتی آنان در شرائط متزلزل امنیتی خیانت و وقاحت را بحد اعلا رساندند و بنا داشتند از کرمانشاه بیایند و نظام اسلامی مردمی را ساقط کنند،و آن زندانیان بر سر موضع نیز بحکم بر سر موضع نفاق و لجاجت خویش بودند و قصد داشتند با این لجاجت به منافقان حرکت کرده از مرز بپیوندند،امام خمینی رضوان الله علیه حکمی صادر کردند،نه حکم قتل عام بدون بررسی،بلکه در هرجا هیئت های سه نفره (نماینده وزارت اطلاعات که آگاهی از پرونده های اینها داشت،و نماینده دادستان که مدعی العموم از جانب حکومت بوده است برای استیفاء حقوق عامه مقتولان و ترور شده ها،و قاضی شرع) تعیین شدند و یک یک پرونده های آن زندانیان را بازخوانی کردند و با اطلاعات گذشته و اطلاعات جدید بدست آمده از خانه های تیمی یا اعترافات خود آنها،کسانی را که با لجاجت و غرور بر سر موضع نفاق و اصرار بر عضویت بودند محکوم به اعدام کردند و آنانی را که بر موضع نفاق اصرار نداشتند و جرم و قتلی مرتکب نشده بودند را با قید التزام و رافت اسلامی آزاد کردند که از آنها به توّابین یاد می شود.این کلیت تاریخی این ماجرا بوده است بر اساس اظهارات مسئولان وقت دستگاه قضائی.
بنظر من این حکم و عملکرد هیچ اشکال شرعی و قانونی بر آن مترتب نبوده است و اگر قاطعیت و روشن بینی حضرت امام در آن مقطع نبود الان معلوم نبود که اثری از این نظام باقی بوده باشد.
نیز تشکیک در حکم صادر از ایشان تشکیک بجایی نیست زیرا قرائن مختلفی بر خلاف آن است،یکی از قرائن اظهارات و طرز تلقی خود شیخنا الاستاد است نسبت به اجراء کنندگان این اعدام ها،یعنی حکم امام را ایشان در خاطرات خویش نقل کرده اند و پیرامون محتوای آن و نحوه احتیاط در دماء صحبت می کنند و اینکه باید هر مورد اعدام بر اساس اجماع سه نفره باشد نه حکم اکثریت دو به یک.همینطور در این جریان برای ریاست عالی قضائی وقت یعنی مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی ابهاماتی وجود داشته است که بر اساس آن سوالاتی از دفتر امام و از طریق مرحوم سید احمد خمینی مطرح کرده است و پاسخ هایی گرفته است که اینها مضبوط است و خود شیخنا الاستاد آنها را در خاطرات نقل فرموده اند و حتی اشاره به مباحثات بین الاثنینی خود با مرحوم موسوی اردبیلی کرده اند.بنابر این تشکیک در اصل حکم امام تشکیک در بدیهیات است زیرا در یک چنین امر مهمی نه هیچیک از اعاظم کشور جرات داشتند بر دخالت،و نه عقل عادی می پذیرد که کسی جرات کند من وراء نظر و اشراف امام اقدام بصدور چنین حکمی کنند.و کسانی که بی تقوائی می کنند و راحت به فرزند ایشان سید احمد که مراتب ارادت و عشق و تعبّد او به ایشان اظهر من الشمس بوده است تهمت می زنند و نویسنده این حکم مهم را او تلقی می کنند نسبتی ناجوانمردانه می دهند،چطور سید احمد خمینی بعنوان ملازم رکاب رهبر و پدرش و بعنوان یک طلبه عادی جرات انشاء چنین حکم مهم و وسیعی داشته است؟ اینهم که بعضا در خاطرات مرحوم شیخنا بحث احتمالی کارشناسی خط را بصورت احتمال مطرح کرده اند،غایت و نهایت این است که مرحوم سید احمد حکمی را به املاء و انشاء مرحوم پدر نوشته باشد و هرگز سید احمد خمینی جسارت انشاء چنین حکمی را نداشته است گذشته از اینکه نحوه بیان و انشاء و استدلال های واقع در آن حکم انشاء و استدلال یک فقیه کار کشته و شجاع است نه یک طلبه معمولی.بنابر این علیرغم نافهمی هایی که در برخی کلّه ها و از جمله کلّه نافهم نوریزادیه! وجود دارد،این حکم تاریخی و جسارت شجاعانه و قاطعانه یکی از افتخارات مرحوم امام رضوان الله علیه بوده است که امثال کلّه نافهم نوریزادیه با اینکه مخالفت و نافهمی و بی ایمانی آنان به نصّ قرآن و نص قانون و ضرورت های تاریخی ارزش چندانی ندارد،خوب است قصور فهم خویش را مرتفع کنند.
جناب مرتضي
آيا توده اي ها و اكثريتي ها هم محارب بودند ؟ آنها كه مثل سگ دم تكان ميدادند و خبرچيني
ميكردند , قتل عام آنها را چگونه ميشود توجيه كرد ؟
برادر جان جنايتي بزرگ روي داده است كه قابل توجيه نيست و دفاع از آن بيشتر به دين و
مدافعان دين ضربه ميزند , به نظر من اگر شجاعت محكوم كردن آن را نداريد حداقل شرافتمندي
عدم دفاع از آن است .
آقای مصلح ، لاجوردی در سالهای دوربر ۶۷ هیچ سمت رسمی و غیر رسمی در زندانها و دادستانی نداشت، از اینکه بی جهت او را وارد این قضیه کردید بهتر است از خدا بخشش کنید. بسیاری از اتهامات دیگری نیز که به او می زنند دروغ و بی مدرک و سند است و علت آن اتهامات قاطعیت و سفارش ناپذیری او بود، هر چند او هم مثل همه انسانها حتما در مدیریت خود بی خطا نبود
وقتی دزدها ادعای دریافت مدال نیز دارند !
دادگاه رسیدگی به پرونده فساد اقتصادی «پتروشیمی»، به یکی از جنجالیترین دادگاههای رسیدگی به مفاسد اقتصادی تبدیل شده است. رضا حمزهلو، متهم ردیف اول این پرونده گفته است «تک تک عزیزانی» که در این پرونده متهم شدهاند، برای «کمک به نظام» تحریمها را دور میزدند و باید به این افراد «مدال» بدهند که ارز به کشور وارد کردهاند ولی در عالم واقع، اکنون این «عزیزان» با اتهام «اخلال در نظام اقتصادی» و «تحصیل مال نامشروع» درگیر یک پرونده پرحاشیه شدهاند و احکامی چون «اعدام» و «زندان» در کمین آنهاست. او همچنین با رد اتهامهایش گفت که با تشکیل این پرونده «یک سری از مهرهها» در دور زدن تحریمها سوختند.
گفتنی است که تعداد از قراردادها با برادران در قرارگاه خاتم الانبیا بسته شده است ولی این قرارگاه از دادن هرگونه اظلاعات خودداری می کند .
بازداشت دو شهروند اهل پیرانشهر از سوی اطلاعات سپاه
به گزارش نگاهی به حقوق بشر کردستان ایران ؛ شامگاه روز هفدهم و نوزدهم اسفند ماه سال جاری دو شهروند به نامهای ، ” قادر محمد پوری ” و ” عزت محمودی ” اهل پیرانشهر در منزل شخصی خود بازداشت شدند.
بازداشت : یک فعال کارگری از سوی وزارت اطلاعات سنندج
به گزارش نگاهی به حقوق بشر کردستان ایران ؛ شنبه هیجدهم اسفند ماه سال جاری یک فعال کارگری اهل سنندج در محل کار خود توسط ماموران لباس شخصی وزارت اطلاعت بازداشت شد هویت وی ” توفیق محمدی ” احراز شده است .
توئیت سخنگوی وزارت خارجه آمریکا پیرامون حکم ۳۸ سال زندان و ۱۴۸ ضربه شلاق نسرین ستوده:
سخنگوی وزارت خارجه آمریکا: همزمان با گرامیداشت حقوق زنان توسط سایر جهان، رژیم ایران برای نسرین ستوده، مدافع برجسته حقوق بشر و زنان ۳۸ سال زندان و ۱۴۸ ضربه شلاق صادر می کند. آیا این است «فصل جدید اجرای عدالت» که خامنهای با افتخار موعظه می کند؟
جلادان بر مسند قضا !
به راستی از قوه قصاییه چه توقعی در اجرای عدالت می توان داشت وقتی که یک قاتل و جلاد به ریاست آن می رسد؟ این روزها روزهای سختی برای جمهوری اسلامی و آسدعلی می باشد. روزهایی که در آن شمارش معکوس مرگ جلادان آغاز شده است و دقیقا به همین علت است که رییسی ریاست قوه قصاییه را بر عهده می گیرد تا با جلادی و درندگی چراغ زندگی آزادیخواهان را خاموش سازد. تاریخ نشان داده است که زمان در جهت مخالف جلادان حرکت می کند بهترین نمونه مثال زدنی صدام می باشد! آسدعلی راه صدام و صدامیان را انتخاب کرده است. او می خواهد با زمان و آزادی بجنگد ولی نمی داند که اینها هزاران بار از او قویتر هستند !
بجنگ ای دیکتاتور ! آزادی مشت هایش از تو محکمتر است. بدان که روزهای تو به شماره افتاده اند !
سلام و درود
( چرا آیتالله خمینی گاندی نشد؟ )
قسمت دوم ( پایان )
از اصول اسلام عدول کرده و منحرف شده اند. در این شرایط اغلب دانشمندان و نخبگان ایرانی به علوی گرایی و مذهب ممنوعه شیعه روی آوردند ولی جمعیت اندک و پراکنده ای داشتند و درصد بسیار اندکی از آمار مسلمانان را تشکیل میدادند و ناگزیر اغلب تقیه میکردند و مذهب خود را مخفی میکردند،. ولی جهت ایجاد و حفظ ارتباط با هم و اخذ دستورات تشکیلاتی از مراکزی که به آن اعتماد داشتند شیوه ای خاص ابداع کردند. آنها با گسیل دراویش دوره گردی که مأموران آموزش دیده و ورزیده بودند ارتباط تشکیلاتی خود را حفظ و توسعه میدادند و در هر دوره ای نشانه های مشخصی چون کلاه 12 ترک یا، عدد 110 « علی» ( ع 70،ل 30،ی 10) یا 121 « یا علی » ( ی 10،ا 1،ع 70،ل 30،ی 10) یا دو « واو» ( حرف واو به حساب ابجد 6 است و دو واو که یکی از آنها بر عکس نوشته میشد و با هم متقاطع بودند ، با هم عدد 12 را مینمایاندند که نشانه شیعه 12 امامی، یعنی حامل و دارنده آن نشانه بود، لذا نخبگان و دانشمندانی که در خفا شیعه و منتظر گرفتن راهنماییهای تشکیلاتی از مراکز و رهبران مخفی خود بودند، مقدم این دراویش دوره گرد را گرامی میداشتند و آنها را با اکرام و احترام تمام مهمان میکردند و پیام را میگرفتند و پیام خود را میدادند . تکرار این عمل یعنی درویش دوستی، بتدریج بصورت یک ارزش و فضیلت و فرهنگ اجتماعی در آمد و بسیاری از بزرگان و حتی پادشاهان نادانسته از کار دانشمندان و نخبگانی که دراویش را گرامی میداشتند تقلید میکردند، بدون آنکه از روابط مرموز دراویش « مأموران مخفی » و دانشمندان شیعه مطلع باشند.)
در طیف آزادیخواهان و استقلال طلبان هم، شعله های قیام و اعتراض اقوام ایرانی در اعتراض به بیدادگری خلفای طاغوت صفت اموی و عباسی هر از چند سالی از نقطه ای زبانه میکشید، که قیامهای ابومسلم و بابک خرم دین و مازیار و ابن مقنع و یعقوب لیث و استادیس و صاحب الزنج و…. از این قبیل قیامهاست. چون اغلب این قیامها حاوی و حامل فکر نو و ایدئولوژی تازه ای نبود و اصیلترین آنها چون نهضت خرمدینان ( سرخ جامگان ) و سپیدجامگان مازیار خواهان بازگشت به گذشته و احیای استقلال و اقتدار شاهنشاهی ایران قبل از اسلام بودند با شکست روبرو میشدند، علویان ( شیعیان ) کم جمعیت شرکت فعال و پر رنگی در آن قیامها نداشتند. حکومت سامانیان اولین حکومت مستقل ایرانیان پس از اسلام و حکومت دیلمیان اولین حکومت شیعیان در تاریخ ایران بود که چندان نپاییدند.
با حمله مغول و نمدمال کردن آخرین خلیفه عباسی و از میان رفتن امپراتوری عباسیان راه برای حرکتهای استقلال طلبانه باز شد. ادامه خلاء قدرت سبب شد که با ظهور شاه اسماعیل اول جای ستمگر و ستمکش عوض شود و اگر تا دیروز شیعیان در اقلیت در خفا و تحت ستم اکثریت سنی زندگی میکردند و گاهی چون بهاییان کنونی با اجبار مجبور به ترک مذهب میشدند ، اینبار با تقویت و همکاری و همراهی با قزلباشان و آدمخواران صفویه اهل تسنن را مجبور به ترک مذهب یا ترک سر و زندگی کنند. شرح فجایع شاه اسماعیل و وحوش آدمکشی که زیر عنوان شیعه گرداگرد او را گرفته بودند صفحات بسیاری از تاریخ ایران را سیاه و خونین کرده است. پس از انقراض آخرین پادشاهان مخنث و بنگی و دائم الخمر صفوی بدست ستمدیدگان افغانی، کشور ایران دچار آشفتگی و پریشانی بیشتری شد، ابتدا اشرف افغان و محمود افغان بی فرهنگ با ناشیگری و با اجرای سیاستهای ابلهانه ای که مغز متفکرشان ملا زعفران ( پیرمرد حریصی که فقط امر به غارت اموال اصفهانیها و ارسال به شهرهای افغانستان میداد! ) تدوین میکرد دامنه پریشانی را چنان گستردند که چاره ای جز قیام و مقاومت نماند. مجموعه انبوه نابسامانیها باعث گردید تا نادرشاه افشار پدید آید و ابتدا با بیرون راندن و کشتار افغانها ضمن تأدیب افاغنه شورشی، وارد سلسله جنگهای پایان ناپذیری با هند و روسیه و عثمانی شود. دیکتاتوری و سخت گیری و قساوت قلب نادرشاه،بویژه در اواخر عمرش به ندرت بدیل و نظیری در تاریخ دارد. سرانجام نادر نیز در چاه ستمهای خود افتاد و لهیب جنگ بر سر جانشینی افشاریان کل کشور را درگیر کرد، گرچه کریم خان زند به ظاهر شعلهٔ فتنه ها را خاموش کرد، اما پس از مرگ خان زند، آخرین اخگرهایی که در زیر خاکستر خاندان محمدحسن خان اشاقه باش، مانده بود، به صورت طغیان ایل قاجار و نهایتاً تأسیس سلسله قاجار در آمد، در اواسط سلسله قاجاریه، پدیده بابی و بهایی پدید آمد و بگونه ای جدید سرکوب اقلیت بابی توسط اکثریت شیعه ادامه یافت و فجایع همیشگی تاریخ ایران تا کنون هم با شدت و ضعفهای متفاوت ادامه دارد. آیت الله خمینی ثمره و میوه چنین جامعه ایست که مدام اکثریت در حال خفه کردن و سرکوب اقلیت بوده است، بنا براین نه مهاتما گاندی که پرورده و تربیت شده عارفان بی دین و بدون تعصب « ساتیاگراها » و دانش آموخته علم حقوق در دانشگاههای انگلستان بود، میتوانست و میشد که برای جامعه متکثر و پلورالستیک هندوستان « آیتالله خمینی » باشد و نه، آیتالله خمینی که حاصل قرنها بغض و کینه و نفرت شیعیان غالی و دانش آموخته حجره های تنگ و تاریک و پر از تعصب و نفرت حوزه های قم و نجف بود، قادر بود که « مهاتما گاندی » ایران باشد یا بشود.بنا بر این قیاس میان آیتالله خمینی و مهاتما گاندی قیاسی مع الفارق و از بنیاد خطاست.
پایان.
———-
درود دوست گرامی
در مقایسه ی بین جامعه ی ایران و هندوستان، آنقدر بر ارائه ی شواهد اصرار ورزیده اید که از اکسیری به اسم شعور بازمانده اید. مگر شعور، پدیده ایست که میخکوب شاخص های مملکتی باشد؟ همین حاکم دوبی. به گمان من وی یک گاندی کوچک است. سری به دوبی بزنید تا بدانید در جایی که هرگز چیزی به اسم فرهنگ – چه کهنه و چه نو – نبوده، به مدد شعور، چه جلوه هایی از تمدن و فرهنگ و همزیستی با جهان و مجامع جهانی برآمده. خلاصه با برکشیدن تکثر در هندوستان، نبود ناب عقل و شعور را در کله ی جناب خمینی و زشتیِ تعصب های مذهبی اش را نادیده نگیرید.
با احترام
.
سلام و درود
( قسمت اول )
چرا آیتالله خمینی گاندی نشد ؟
شخصیت، میوه باغ اجتماع است، همانطور که نمیشود از درخت توت انتظار داشت که شفتالو ببار آورد، نیز نمیشود انتظار داشت که جامعه ایران با تاریخ و ویژگیهایش ثمره ای چون جامعه متکثر هند داشته باشد. در حقیقت برای یافتن پاسخ این پرسش ابتدا بایستی معرفی ای اجمالی از جوامع ایران و هندوستان داشته باشیم تا بتوانیم آنها را با هم و ثمره و نمود، و شخصیتهای این جوامع را با هم مقایسه کنیم.
جامعه هندوستان مرکب است از بیش از 700 زبان و آیین که آنها نیز در درون خود دارای تنوع و زیر مجموعه های ویژه ای هستند. تاریخ طولانی هند از عهد اساطیر تا کنون از این رنگین کمان ملل و ادیان و مذاهب و فرهنگها، تشکیل شده و ملاحظات مختلف ، بخصوص مناسبات اقتصادی و امنیتی سبب شده تا آنها بطور مدام و مستمر با هم داد و ستد و بده، بستان داشته باشند و وجود دیگران را جهت ادامه کار و تولید و حیات خود ضروری بدانند. وقوع حوادث طبیعی بویژه سیل ناشی از باران « برسات» و زلزله و سایر حوادث در کشور حادثه خیز هند سبب میشود که ملل و پیروان ادیان مختلف، گاه خطر و ضرر به همدیگر پناه ببرند و بسهولت وارد قلمرو همدیگر شوند و پناه و مأمنی بدست آورند. این روابط از زمانهای دور تاریخ آغاز و در دورانهایی طولانی بصورت جبری شکل گرفته اند، که هند چون امروز با طغیان و ازدیاد جمعیت روبرو نبوده و کثرت جمعیت ساکن و مقیم، جای همدیگر را تنگ نمیکردند، و هنوز ادیان مهاجم پدید نیامده بودند و دشمنان متجاوز تنها به طمع دزدیدن جواهرات و ثروتهای راجه ها و معابد و ثروتمندان هند به آنجا لشگر کشی میکردند و تنها به تصرف همانها هم بسنده میکردند. ( تا قبل از استقلال هند، شبه قاره هندوستان بزرگ شامل هند و پاکستان و سیلان ( سریلانکا )و بنگلادش و مناطق مورد اختلاف جامو و کشمیر و یکپارچگی ایالت پنجاب که بعداً به پنجاب شرقی و غربی تقسیم شد، و… هم میشد. نفوذ اسلام به شبه قاره هند و در سرزمینهایی که اکنون پاکستان و بنگلادش و کشمیر و… نامیده میشوند، ویژگی تعلق به دین و مذهب را وارد معادلات ژئوپلیتیک شبه قاره کرد، اگر قبلاً تنها اقلیت « پاریاها» نجس خوانده میشدند، از این پس کل مسلمین خود را پاک و موحد و کل غیر مسلمین را نا پاک و نجس محسوب میکردند. ( اسم پاکستان « پاک استان» هم به همین علت انتخاب شد و به عنوان اسم رسمی کشوری که اکثریت قریب به مطلقش را مسلمانان تشکیل میدهند بر آن گزاردند.) که سرانجام در جریان کسب استقلال منجر به جدایی این قسمتها از هندوستان گردید.) پیشینه طولانی تاریخی و این تنوع نژادی و فرهنگی و دینی سبب ایجاد، فرهنگ و روش و منش و کنشی در جامعه و به تبع آن، در پندار و گفتار و کردار شخصیتهای هندوستان شده که بطور طبیعی کنش و منش سیاستمداران مبتنی بر رعایت حقوق همه مردم و تکثرگرایی ( پلورالیسم ) باشد. مهاتما گاندی ثمره و عصاره چنین جامعه ایست که تحصیل در رشته حقوق در عصری که اعلامیه جهانی حقوق بشر به عنوان منشور صلح و سازش و برادری میان تمام ملل جهان تبلیغ و تدریس میشد، در آفریقای جنوبی مستعمره دیگر انگلستان قربانی و شاهد و ناضر ستم استعمار گران و رنجهای مردم تحت سلطه استعمار بود، در حقیقت گاندی خود حاصل اعلامیه حقوق بشر نا نوشته ای در سرزمین پلورالستیک هند بود که با تحصیل خود در حال « آپدیت » شدن بود.
اما جامعه ایران در عصر کنونی حاصل تاریخ ایران از پایان انقراض ساسانیان و اسلام آوردن اکثریت ایرانیان به اینسو میباشد. ( با آنکه ایران نیز دارای تمدنی تاریخی چند هزار ساله میباشد و لااقل تاریخ مدون ایران از دوران هخامنشیان به اینطرف بصورت کتابهای مستند وجود دارد، اما سیاستمداران و جامعه شناسان ایرانی توجه چندانی به تاریخ پیش از اسلام کشور خود نشان نمیدهند! در حقیقت این بیگانگان، و عمدتاً قوم یهود « فصلهای زیادی از تورات به تاریخ هخامنشیان اختصاص دارد » و مورخین یونانی بوده اند که تاریخ هخامنشیان را نوشته و حفظ کرده و به ما رسانده اند!!
توجه به تاریخ پیش از اسلام از انقلاب مشروطیت، آغاز و در دوران پهلوی دوم به اوج رسید و با وقوع شورش 1357 یکسره بباد ملامت و نسیان گرفته شد. پس از شکست ارتشهای ساسانی و از میان رفتن مقاومت منسجم نظامی به تدریج طی دو و نیم قرن قسمتهای مختلف ایران تحت سلطه و انقیاد مسلمانان در آمد. با قتل عام و کشتار خاندان پیامبر اسلام ( ص ) و نفی و سب امام علی ( ع ) راه برای سلطه جویی و توسعه طلبی و سیاست های استعماری خاندان اموی و سپس عباسی هموار شد و آنان نیز با کسب مشروعیت از شیوخ و مفتیان دست نشانده و وابسته بخود، خلافت اسلامی را به سلطنت و امپراطوری تبدیل کردند. و با تقلید از اسلاف رومی و ایرانی و مصری خود، چون سایر استعمارگران به بهره کشی و بهره برداری بیش از پیش از مردمان سرزمینهای مفتوحه و تحت سلطه خود پرداختند. در ایران ملوک الطوایفی حاکم شد و توسط ملوک محلی بنام خلفای اموی و عباسی خطبه خوانده و سکه زده میشد و البته از مرکز خلافت هم کسب مشروعیت میکردند ، مرتباً کاروانهایی از قلب و اقصا نقاط امپراتوری اسلامی در رفت و آمد بودند تا وجوه شرعی و مالیتهای دیوانی و سیاسی و اقتصادی و جریمه و جزیه و مصادره و غنائم و …. را به مرکز امپراطوری عباسیان در بغداد برسانند. احیاء این مناسبات ظالمانه سبب نارضایتی آگاهان و دانشمندان و آزادگان ایرانی را فراهم آورد. دانشمندان با رجوع به اصل تعالیم اسلام و آنچه از سیره و سنت پیامبر اسلام ( ص ) و بویژه سیره و مرام امام علی ( ع ) می آموختند، بدرستی فهمیدند که نظام خلافتی که تحت لوای پاسداشت و اشاعه و ترویج سنت نبی، مذاهب چهار گانه را به استخدام خود در آورده بودند و با غارت و تحمیل مالیاتهای نجومی به مسلمانان و نو مسلمانان با تجملات و تشریفات بیشتری از شاهنشاهان ساسانی و امپراطوران رومی و فراعنه مصری میزیستند…..
ادامه دارد.
————
درود دوست گرامی
در مقایسه ی بین جامعه ی ایران و هندوستان، آنقدر بر ارائه ی شواهد اصرار ورزیده اید که از اکسیری به اسم شعور بازمانده اید. مگر شعور، پدیده ایست که میخکوب شاخص های مملکتی باشد؟ همین حاکم دوبی. به گمان من وی یک گاندی کوچک است. سری به دوبی بزنید تا بدانید در جایی که هرگز چیزی به اسم فرهنگ – چه کهنه و چه نو – نبوده، به مدد شعور، چه جلوه هایی از تمدن و فرهنگ و همزیستی با جهان و مجامع جهانی برآمده. خلاصه با برکشیدن تکثر در هندوستان، نبود ناب عقل و شعور را در کله ی جناب خمینی و زشتیِ تعصب های مذهبی اش را نادیده نگیرید.
با احترام
.
شعور از کجا میآید از تاریخ میآید نمیشود که همه ما باشعور بوده و هستسم و یک دفعه یک بیشعود از کره مریخ امده باشد بین ما
نوریراد گرامی اگر حدس می زنید که سل دارید حتما به پزشک مداجعه کنید با یک عکس از ششها و گرفتن آزمایش براحتی مشخص میشه.اگر جواب منفی است یک کپسول ایریترومیسن ۵۰۰ گرم یا دوتا کپسول ۲۵۰ گرمی دوبار در روز بمدت یک هفته تا ده روز بخورید .
———-
سپاس مزدک گرامی
رفتم و عکس گرفتم و معلوم شد که سل نیست. برونشیت و.. دارم مداوا می کنم
سپاس
.
نوری زاد گرامی بگم الله مسلمین چکارت کنه!اگه همین هایی را که نوشته اید من می نوشتم نه تنها با هاشور سلاخی شان می کردی بلکه بارها منو بدهکار خودت می کردی که اینهمه وقت را ازت گرفتم بخاطر هاشور زدنهایت! مرد بزرگ مقایسه گاندی با خمینی بقول سید علاف سایت قیاس مع الفارقه چون مقایسه محمد و بودا قیاس مع الفارقه.خمینی را با هیتلر و /// و استالین و و آدمکشانی از این دست که به نوعی ایدیولوژی باور داشتند تا حدودی می توان مقایسه کرد.ولی نه با انسانی صلح طلب و انسان دوستی که در عین قدرت برروی یک گلیم می نشست و از مال دنیا دارای بزی بود که شیرش را می خورد و دوک نخ ریسی!خمینی پرورده آئینی است که تمدن و انسان و طبیعت و حیات و جاندار ستیز است. ///در اوج قدرت ۲۳ زن را همچون گله گوسفند در آغل نگه داشت و بر آغلشان آنچنان قفلی زد که تا دم مرگ تک تک شان در زندگی کردن و مثل آدم زیستن بررویشان بسته ماند.درغارتگری و تجاوز و بی رحمی و زنباره گی و دروغگویی و مفتخوری نمونه ایی برای ///وسایر رهبران اسلامی در تاریخ یافت نمی شود.خب دوست ارجمند خمینی پرورش یافته چنین باوریست ولی گاندی نه تنها فردی تحصیلکرده در دنیای غرب بلکه پرورش یافته فرهنگ هند و آئین بودا و برهمن که در مدارا و دوراندییشی و تحمل دیگران و نوع دوستی شهره اند.بله خمینی و گاندی هردو هندی زاده اند ولی اجداد خمینی مثل بسیاری از مسلمانان از سیکهای هندو که التقاطی از اسلام و شیعه و فرهنگ هندو است بوده و بیشتر عامل انگلیس بوده اند.ولی گاندی هندو زاده ایی پرورش یافته در فرهنگ مدارا طلب هند و فردی باهوش و انساندوست و مدارا طلب و آزادیخواه بود.درد گاندی تنها استقلال هند نبود بلکه آبادی هند و آزادی و برابری هندوان از هر قوم و نژاد و دین و باوری برایش بسیار مهم بود.ولی خمینی اصولا نه چیزی از آزادی و حقوق مردم می دانست و نه به آنها می اندیشید. خمینی انسانی کینه توز و سفاکی بی رحم و خونخواری هراس آور بود که در ذهنش بجز اطاعت مطلق از او و افکار هیولاگونه اش بهیچ چیزی دیگر اهمیت نمی داد. خمینی اگر توان داشت تمام مردم دنیا را براحتی آب خوردن قتل و عام می کرد تا حرف خود را بکرسی بنشاند!در یک کلام خمینی پروده کینه توزی و حقارت و وحشیگری و خونخواری بود از چنین باوری گاندی بیرون نخواهد آمد.کافی است قرآن را بخوانید و به /// باور داشته باشید تا خمینی را بهتر بشناسید.
مزدگ گرامی در واقع شما اسماعیل این سایتی که جناب نوریزاد برای خوش امد اخوند امورتی هر بار به قربانگاه می برد و تیغ هاشور را بر گلوی نوشته هایت میگذارد ؛ جالب است خدا برای نجات اسماعیل قوچ فرستاد ولی امورتی برای نجات نوشته های تو یک گنجشگ هم نفرستاد
ده. فرمودید نظر بدهم. من با آنکه برآنم عقل (عقل نظری، عقل صرف، عقل ناب، راسیونالیسم، و نه عقل دینی که عقل بمعنای متعارف و همهپذیر آن نیست) به اثبات هیچ گزارهی متافیزیکی (ازجمله گزارهی انسان مختار است) راه نمیبرد، (چنانکه کانت بر آن بود و بر آن تاکید داشت)؛ ولیکن با وجود این، نیکان و شجاعان و درستکرداران را تحسین میکنم و میستایم و خواهان آنم که تقدیر شوند و پاداش گیرند. (اگرچه بزرگترین پاداششان صدور همان رفتار شایسته است).
مقصودم این است که چنانچه انسان را مختار نینگاریم؛ پس تحسین او و تقدیر از او فاقد بنیاد عقلانی است؛ اما من گویی با رویآوردی غیرعقلانی، انسان درستکردار را تحت تاثیر عواطفم تحسین میکنم.
ضمنا من اگرچه نیکان و درستکرداران را تحسین میکنم و خواهان سپاسگزاری و تقدیر از آنها هستم؛ اما با مجازات سخت برای بدکرداران موافق نیستم. جریمههای خفیف یا زندان را حداکثر بعنوان “بازدارنده” (و نه مجازات) میپذیرم.
و در شگفتم که چگونه کانت با آنکه اختیار را قابل اثبات نمیدانست (در خرد نظری)؛ مجازاتهای بسیارسختگیرانه و حتی اعدام را برای بعضی جرایم تجویز کرد.
خلاصه کنم که گویی ذائقه و طبیعت ما انسانها بگونهایست که اگرچه با رویآوردی فلسفی و عقلانی و علمی به این نتیجه میرسیم که انسان فاقد اختیار و ناآزاد است؛ اما از بدکرداری آدمها آزردهخاطر شده و تقبیحشان میکنیم، و از درستکرداری آنها به وجد میآییم و تحسینشان میکنیم. شاید اینهم ازجملهی رازهای هستی است. من این کشاکش میان عقل و دل، یا عقلانیت و احساساتگرایی را دوست دارم. شخصاً با آنکه دوستدار عقلانیت و خردورزی هستم؛ دوست ندارم در دنیایی که از فرط عقلانیت و علمزدگی، از هرگونه “نادانسته” یا “رازی” تهی شده است، زندگی کنم. زندگیِ انسان آکنده است از تناقضات. ناگزیریم آنها را بپذیریم و با آنها بسازیم و زندگی کنیم.
فکر میکنم نتیجهی تامل بر پرسش و دغدغهی قدیمی و همیشهتازهی “جبر یا اختیار”، باید این باشد که:
یک. بکوشیم درستکردار باشیم.
دو. از سختگیری نسبت به بدکرداران بپرهیزیم و ببخشاییمشان.
بدرود استاد
سلام برجناب دكتر علي گرامي وديگر دوستان
زندگي توام با اختيار وگزينش است تا حدامكان شخص وهمت بر آن مختارش باتركيبي ازاجبار كه موانع راه برگزيده است و آن هم قهري است كه ازتوانش برون است با آن درآويزد وبه مقصد برسد . اين شماي كلي زندگي است به نظر حقيرنا آموخته .
واينكه مي فرمائيد كار نيكان جاي تحسين دارد ؛ اين نشاني ازاختيار است ؛ واينكه من نمي توانم كاربسيار ارزشمندنيكان را انجام دهم وهمت هم كرده ام ولي موانعي مانع من شده اند ويامقتضايش موجودنبوده است ؛ يعني ازتوانم خارج بوده است ؛ اين همان الزام واجبار است .
پس زندگي دنيا تركيبي از اجبار واختيار است .
اينكه گوئي اين كنم يا آن كنم
اين دليل اخنيار است اي صنم
وانكه گوئ نتوانستم آن را انجامش دهم
ياكه اونگذاشت انجامش دهم
وين دليل اجباراست اي گلم
زندگي تركيبي ازاين دواست
گر پسندت نايدازاين ايده تورا
هرچه مي خواهي بنام اي كدخدا
از حكيمي سوال شد دليل براثبات صانع چيست ؟
او گفت : سه چيز است 1- دگرگوني حالات ،2- سست وناتوان شدن اعضاي بدن،3- وبرهم خوردن خواست واراده .
وازديگري پرسيدندخدارا چگونه وبه چه چيز شناختي ؟
او گفت : به درهم شكستن وبرهم خوردن خواست واراده . تصميم گرفتم وتصميم رادرهم شكست ،واراده كردم اما اراده ام رابرهم زد.
قانونگذار قوانيني وضع كرده است وبراي مواردي ازجرم كيفري درنظرگرفته است .
در حالي كه مردم مختارند درارتكاب آن جرائم ودرعدم ارتكاتبش ،با آن كه هشداري داده شده اند.
ويا به ابداع واختراع صنعتي تشويق به اخذ جايزه اي كرده است قانونگذار. درحالي كه اشخاص مخير هستند ازانجام آن صنعت ويا درترك آن .
درانجام كار خير ويا شر ،اشخاص مخيرند واما انجام كار نيك اگرچه براي جايزه هم نباشد ،نيكوكاري اش را وسريره پاك ذاتش را اثبات نموده است باحسن انتخاب واختيارش .
وهمچنين است حال انتخاب كنندگان افعال شر وارتكاب جرائم منهي عليه ؛كسي انتخاب شروريات مي كند، او بدذاتي خويش را اثبات نموده است اگرچه ازكيفر قانوني فرارنمايد ويا مجني عليه اورا عفو نمايد .
بدينسان اختيار تاحدودي هست واجبار نيز ؛وقضا وقدرهم بدست خداوند است .
نه بازور نافرماني مي شود ؛ ونه بااكراه واجبارفرمانبري .
باپوزش ازجناب دكتر بايد بپذيريم كه انسان هم مختار است وهم آزاد واما هردو درمحدوده اي كه اختيار باجبر دراميخته وآزادي نيز مقيد است كه به ازادي ديگران مزاحمت نباشد. والسلام
مصلح
درود استاد
فایل صوتی ارسالی شما را که نقدی بود بر جبر و اختیار در قرآن گوش کردم و در محضرتان درس پس میدهم:
یک. پیشاپیش برای تقریبِ ذهنِ حضرتتان به کلیتِ مقصودم، عرض میکنم: صلاحالدین زرکوب -که مولانا ده سال (تا هنگام مرگ زرکوب) عمیقاً به او ارادت داشت، سواد نداشت و قفل را قلف، خم را خنب، و مبتلا را مفتلا تلفظ میکرد. و مولانا گفت همانگونه که او میگوید درست است! و خودش نیز از آنپس این واژهها را همچون زرکوب تلفظ میکرد.
دو. گویندهی این سخنان که رویآوردش به قرآن مومنانه نیست، آیاتی را در آن یافته است که نافی اختیارند. و همچنین آیات دیگری را نیز یافته است که انسان را مختار میانگارند و مبتنی بر آن، او را مواخَذ و مشمول داوریِ اخلاقی و درخور پاداش یا عذاب میدانند. و ایشان، این دوگانگی را “تعارض” و نامعقول یافته است.
زکریای رازی نیز -که مواجههی او هم با قرآن باورمندانه و مومنانه نبود- “کلِ” قرآن را “انباشتهای از گزارههای متناقض” میانگاشت.
سه. در راستای امتثال امر شما، برای تقدیم پاسخی درخورتر، پس از ۲۵ سال، نگاهِ اجمالیِ دوبارهای به کتاب “انسان و سرنوشت” زندهیاد مطهری -که در آن به مقولهی جبر و اختیار و به تعبیر او موضوع “رعبآور و هراسانگیز سرنوشت و قضا و قدر” پرداخته است- انداختم.
او نیز از این تعارضها را یافته و از آنها سخن گفته؛ اما چون رویآورد او به قرآن مومنانه است، به گونههای متفاوتی از “تعارض” قائل شده، و این تعارض را ظاهری (و نه واقعی) دانسته است.
به نظر او، “اصولاً معنی ندارد که در کتاب مبین الهی تعارض و اختلاف وجود داشته باشد…”
چهار. تفاوتی بنیادین میان ما و غربیان در پاسخ به این پرسش هست که “ایمان برآمده از اندیشیدن و محصول تعقل است یا خیر؟”
اندیشمندان مسلمان هماره در کار “معقولسازیِ ایمان” بودهاند؛ حالآنکه برخی از فیلسوفانِ بزرگ غربی (البته غربِ قرون اخیر) بر آن بودند که عقل هرگز نمیتواند به “فهمِ” متافیزیک و گزارههای متافیزیکی راه یابد.
کانت “زمان” و “مکان” را شرط ماتقدم یا پیشینیِ هرگونه شناخت یا آگاهی میدانست. و همو برآن بود که هرگز نمیتوانیم وجود “خدا و “روح” و “جهان بمثابه یک کل”، و “آزادی” یا “اختیار” را با “خردِ ناب یا خرد نظری” اثبات کنیم و آنها را “توهمهای متافیزیکی” نامید. و از اینرو در “خرد عملی یا اخلاق” به اثبات وجود اینها اهتمام ورزید و حتی گفت: 《من حدود [و به اعتباری محدودیتهای] “فاهمه”ی انسان را تبیین کردم؛ تا راه را برای “ایمان” بگشایم و هموار کنم》.
پنج. کییرکگور فیلسوف قرن نوزدهمی دانمارکی -که او را پدر اگزیستانسیالیسم دانستهاند- برآن بود که نبایستی نقادانه و تحلیلی با کتاب مقدس مواجه شویم، و بایستی آنرا همچون نامهای عاشقانه بخوانیم که معشوق برای “شخصِ ما” نوشته است. (و بر این بنیاد، مثلاً اگر در کتاب مقدس یا اعتقاداتِ دینی آمده است که انسان آزاد یا مختار است؛ نباید در اینباره تردید روا داریم).
شش. در قرون وسطی این شعار متفاوت و شگفت و پرمضمون در میان مسیحیان رایج بود:
《غیرعقلانیست؛ پس ایمان میآورم》.
از نظر کییرکگور هم، هر که بخواهد برای وجود خدا برهان بیاورد و استدلال کند؛ یا کافر خواهد شد و یا شور و شوق مذهبی خود را از دست خواهد داد.
هفت. کییرکگور در کتاب مشهورش با عنوان “ترس و لرز” با رویآوردی فلسفی به داستان فرمان ذبح اسحاق توسط پدرش ابراهیم پرداخته و برآنست که چنانچه عقلانی با این فرمان مواجه شویم آنرا غیرعقلانی و غیراخلاقی خواهیم یافت؛ زیرا به حکم عقل، ستاندن جان انسان ازجمله فرزند، غیرعقلانی و غیراخلاقی است. و او نتیجه میگیرد که:
《”ایمان” از آنجایی آغاز میشود که “تعقل”
تعطیل میشود》.
هشت. سورن کییر کگور برآنست وقتی باکرهای فرزند میزاید، و وقتی عیسای مصلوب و ازجهانخاکیرختبربسته در روز عید پاک از خاک برمیخیزد و به آسمان میپیوندد؛ عظمت این رخدادها بایستی آنچنان عمیق ما را تحت تاثیر قرار دهد که رویآورد عقلانی و علمی و تحلیلی به این وقایع و معجزات، ابداً به مخیلهمان خطور نکند. [اینکه مگر ممکن است دختری بدون آمیزش، فرزند بزاید و مرده یا کشتهای زنده شود].
نه. مقصود این است که اگرچه بزرگان اندیشه ازجمله فیلسوف بزرگی همچون کانت -که آلمانها او را تیزهوشترین فرد تاریخ کشورشان خواندهاند- اختیار یا آزادی را از حیث عقلانی (خرد ناب یا محض یا نظری) غیرقابلاثبات میداند؛ اما یک مومن به آیین مسیحیت یا اسلام یا هر آیینی که متون دینیاش انسان را مختار و مبتنی بر آن درخور پاداش یا مستوجب عذاب میداند؛ بیاعتنا به استدلالِ بزرگترین فیلسوفان، بر باور خود مبنی بر اختیار انسان، استوار است.
جلادان بر مسند قضا !
به راستی از قوه قصاییه چه توقعی در اجرای عدالت می توان داشت وقتی که یک قاتل و جلاد به ریاست آن می رسد؟ این روزها روزهای سختی برای جمهوری اسلامی و آسدعلی می باشد. روزهایی که در آن شمارش معکوس مرگ جلادان آغاز شده است و دقیقا به همین علت است که رییسی ریاست قوه قصاییه را بر عهده می گیرد تا با جلادی و درندگی چراغ زندگی آزادیخواهان را خاموش سازد. تاریخ نشان داده است که زمان در جهت مخالف جلادان حرکت می کند بهترین نمونه مثال زدنی صدام می باشد! آسدعلی راه صدام و صدامیان را انتخاب کرده است. او می خواهد با زمان و آزادی بجنگد ولی نمی داند که اینها هزاران بار از او قویتر هستند !
بجنگ ای دیکتاتور ! آزادی مشت هایش از تو محکمتر است. بدان که روزهای تو به شماره افتاده اند !
260 نماینده از رهبر انقلاب برای انتصاب رییسی – قاتل هزاران زندانی) قدردانی کردند!
260 نماینده مجلس شورای اسلامی در بیانیه ای از رهبر معظم انقلاب اسلامی برای انتصاب سید ابراهیم رییسی در ریاست قوه قضاییه قدردانی کردند.
به گزارش خانه ملت، در این بیانیه که توسط احمد امیرآبادی عضو هیات رییسه در جلسه علنی امروز – سه شنبه – مجلس قرائت شد، ضمن قدردانی از خامنه ای برای انتصاب رییسی به عنوان رییس قوه قضاییه آمده است: قوه قضاییه دارای ارزش، احترام و جایگاه والایی در نظام اسلامی و جامعه بشری است به اعتباری که شهید مظلوم دکتر بهشتی اولین مسوول قضایی جمهوری اسلامی ایران آن را با اهدای خون پاکش تضمین کرد.
بنظر می رسد که با فرا رسیدن روزهای سخت اقتصادی بخصوص در بهار و تابستان آینده خامنه ای با انتصاب رییسی که به اعدام مخالفان و کشتار بیرحمانه آنان مشهور است قصد سرکوبی مخالفان را دارد.
اعتراض نهادهای حقوق بشری به “حکم هولناک” علیه نسرین ستوده
چندین سازمان بینالمللی حقوق بشری به حکم ۳۸ زندان و ۱۴۸ ضربه شلاق علیه نسرین ستوده اعتراض کردهاند. از نظر عفو بینالملل، دیدهبان حقوق بشر و کمپین حقوق بشر در ایران چنین حکمی علیه این فعال مدنی به سخره گرفتن عدالت است.
به گزارش دویچه وله، دیدهبان حقوق بشر، عفو بینالملل و کمپین حقوق بشر در ایران به حکم “۳۸ سال زندان و ۱۴۸ ضربه شلاق” علیه نسرین ستوده، فعال سرشناس حقوق بشر، واکنش نشان داده و به آن بهشدت اعتراض کردهاند.
دیدهبان حقوق بشر طی اطلاعیهای در روز ۲۱ اسفند (۱۲ مارس) حکم علیه این فعال سرشناس حقوق بشر را “هولناک” و “استهزای شدید عدالت” خواند.
رضا خندان، همسر نسرین ستوده، روز گذشته به دویچه وله گفت: «حکم نسرین در زندان به او ابلاغ شد. او در مجموع به ۳۸ سال زندان با ۱۴۸ ضربه شلاق محکوم شده که ۵ سال زندان آن بابت پروندهی اول و ۳۳ سال زندان با ۱۴۸ ضربه شلاق، بابت پروندهی دوم اوست.»
این در حالی است که محمد مقیسه، رئیس شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب، گفته بود که نسرین ستوده “به هفت سال حبس محکوم شده است”. به گفته قاضی مقیسه، خانم ستوده به اتهام “اجتماع علیه امنیت ملی” به پنج سال و به اتهام “اهانت به رهبری” به دو سال حبس محکوم شده است.
قاضی مقیسه در پاسخ به این پرسش نیز که “آیا حکم خانم ستوده غیابی صادر شده است؟” گفته بود: «خیر، حکم غیابی نیست زیرا گر چه متهم در دادگاه حضور نداشت، اما خانم ستوده وکیل داشته و بنابراین حکم غیابی نبوده است.»
رضا خندان اما در گفتوگو با دویچه وله تأکید کرده که «ما از پروندهای که قاضی مقیسه از آن صحبت میکند خبر نداریم. همسر من در دادگاهی غیابی به ۳۳ سال زندان محکوم شده است و هشت ماه پیش از آن هم به او گفته بودند که حکم پنج سال زندان که پیشتر برایش صادر شده اجرا میشود.»
مجازاتی “تصورناپذیر”
به گفته مایکل پیج، معاون مدیر بخش خاورمیانه دیدهبان حقوق بشر، «به نظر میرسد که مقامهای ایران تصمیم گرفتهاند با محکوم کردن یکی از سرشناسترین و مطرحترین مدافعان حقوق زن به یک مجازات هولناک غیرقابل تصور به استتقبال روز جهانی زن بروند.»
مایکل پیج افزوده است که «حکم نسرین ستوده تهدیدی علیه تمام وکلای حقوق بشری در ایران به قصد چشمپوشی آنها از دفاع از حقوق بشر است.»
به گفته معاون مدیر بخش خاورمیانه دیدهبان حقوق بشر: «پاسخ مقامهای ایران به باور عمومی درباره بیکفایتی، فساد و خودکامگی، خاموش کردن صدای مدافعان حقوق بشر برای دفاع از شهروندان عادی است». مایکل پیج اما همزمان موفقیتآمیز بودن “استراتژی دولت در درازمدت” را بعید دانسته است.
رضا خندان نیز روز گذشته در گفتوگو با دویچهوله با بیان اینکه همسرش فعالیتهای شغلی و نیز فعالیت مسالمتآمیز حقوق بشری خود را در چارچوب قانون انجام میداده، حکم ۳۸ سال زندان علیه او را “حیرتانگیز” خوانده بود.
حکم سنگین حبس و شلاق علیه نسرین ستوده واکنش دولت آمریکا را نیز به همراه داشت. رابرت پالادینو، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، شامگاه گذشته به وقت محلی، در حساب کاربری خود در توییتر با اشاره به این حکم نوشته بود: «آیا این است “فصل جدید اجرای عدالت” که خامنهای با افتخار موعظه میکند؟».
حکمی “شرمآور”
عفو بینالملل نیز روز گذشته حکم جدید خانم ستوده را “شدیدترین حکمی” علیه مدافعان حقوق بشر در ایران دانست که در سالهای اخیر صادر شده است. به گفته این سازمان حقوق بشری، این حکم نشانگر تشدید سرکوب مدافعان حقوق بشر توسط مقامهای جمهوری اسلامی است.
فیلیپ لوتر، مدیر بخش خاورمیانه و شمال آفریقای عفو بینالملل حکم صادره علیه خانم ستوده را برای “فعالیت مسالمتآمیز” این حقوقدان در دفاع از حقوق بشر از جمله دفاع از معترضان به حجاب اجباری “کاملا هولناک” خواند و خواستار لغو این حکم و آزادی “فوری و بی قید و شرط” او شد.
لوتر خواستار اقدام برای آزادی خانم ستوده از سوی کشورهایی شد که “بر ایران نفوذ دارند”. او همچنین از جامعه جهانی “بهویژه اتحادیه اروپا” خواست تا علیه این حکم “شرمآور” و برای آزادی بیقید و شرط نسرین ستوده به “اقدامی قاطع و علنی” دست بزنند.
این مقام عفو بینالملل ضمن اشاره به فعالیتهای نسرین ستوده در دفاع از حقوق زنان و مبارزه با حکم اعدام، تأکید کرد: «به غایت شرمآور است که مقامهای ایران او را به خاطر فعالیتهای حقوق بشری مجازات میکنند. مجازات و محکومیت نسرین ستوده تثبیتکننده چهره ایران به عنوان سرکوبگر بیرحم حقوق زنان است.»
“استهزای عدالت”
کمپین حقوق بشر در ایران نیز از دیگر نهادهای حقوق بشری بود که به حکم صادره علیه نسرین ستوده واکنش نشان داد و آن را “استهزای عدالت” خواند. هادی قائمی، مدیر کمپین حقوق بشر در ایران، روز گذشته گفت: «ستوده در دادگاهی محکوم شده است که هیچ کدام از استانداردهای بینالمللی دادرسی عادلانه را دارا نبوده است.»
مدیر کمپین حقوق بشر در ایران افزود: «قوه قضاییه ایران ستوده را برای تلاشهایی که برای اجرای قانون و وکالت منصفانه در پروندههای مرتبط با فعالان مدنی و سیاسی داشت، به چنین حکمی محکوم کرده است. آنها اول به سراغ روزنامهنگاران و فعالان مدنی و ناراضیان سیاسی رفتند و حالا چنین احکام سنگینی را به وکلا میدهند.»
نسرین ستوده روز ۲۳ خرداد ۹۷ در منزل خود بازداشت شد و تاکنون در زندان اوین بهسر میبرد. به گفته همسر خانم ستوده، برای او دادگاهی “غیابی” با هفت اتهام در تاریخ نهم دیماه گذشته در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب برگزار شده است. این هفت اتهام “اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی”، “فعالیت تبلیغی علیه نظام”، “عضویت موثر در گروهک غیرقانونی و ضدامنیتی کانون مدافعان حقوق بشر لگام و شورای ملی صلح”، “تشویق به فساد و فحشا و فراهم آوردن موجبات آن”، “ظاهر شدن بدون حجاب شرعی در محل شعبه بازپرسی”، “اخلال در نظم و آسایش عمومی” و “نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی” عنوان شدهاند.
عفو بين الملل: تعرض طرفداران حکومت به زنانی که در مقابل قانون حجاب اجباری ایستادهاند
عفو بینالملل اعلام کرد ویدئوهایی که در هفته های گذشته در شبکههای اجتماعی منتشر شدهاند نشان می دهند چگونه زنان در ایران به صورت روزانه هدف حملات خشونتآمیز و آزار و اذیت نیروهای پلیس امنیت اخلاقی و طرفداران حکومت قرار میگیرند که خواستار تحمیل قانون حجاب اجباری به آنها هستند.
این ویدئوها مردم عادی و یا نیروهای لباس شخصی پلیس امنیت اخلاقی را نشان میدهند که تحت عنوان صیانت از «عفت عمومی» پرخاشگرانه با زنانی که از قانون توهینآمیز حجاب اجباری سرپیچی میکنند برخورد و یا به آنها حمله میکنند. به نظر میرسد عاملان این حملات در واکنش به تلاش زنان برای ثبت خشونتی که بر آنها رفته است و انتشار آن در شبکههای اجتماعی جسورتر میشوند.
به گفته فیلیپ لوتر، مدیر تحقیقات شمال آفریقا و خاورمیانه عفو بینالملل: «تصاویر ویدئویی که در هفتههای اخیر آشکار شدهاند سطح تکاندهندهای از رفتارهای آزار دهنده را نمایش میدهند که زنان ایران به دلیل سرپیچی از قانون تحقیرآمیز حجاب اجباری به صورت روزمره از جانب پلیس امنیت اخلاقی و هواداران افراطی طرفدار حکومت متحمل میشوند.»
«قانون حجاب اجباری در ایران نه تنها عمیقا تحقیرآمیز و تبعیضآمیز است که به دستاویزی برای توجیه حملات وحشیانه به زنان و دختران در خیابانها تبدیل شده است.»
زنان در ایران روزانه به صورت تصادفی از سوی پلیس امنیت اخلاقی در خیابانها متوقف میشوند، مورد توهین و تهدید قرار میگیرند به آنها دستور داده می شود تا روسریهای خود را جلو بکشند تا موهای خود را بپوشانند و یا به آنها دستمال داده میشود تا آرایش خود را پاک کنند. به صورت آنها سیلی زده میشود و مورد ضربات باتون قرار میگیرند. بر دستان آنها دستنبد زده می شود و به صورت گروهی به ونهای پلیس فرستاده میشوند.
مدافعان حقوق زنان در ایران جسورانه به عنوان بخشی از کارزار «دوربین ما، اسلحه ما» از این وقایع فیلم گرفتهاند، کارزاری که در راستای اطلاعرسانی پیرامون آزار و اذیت و تعارض مداوم به زنان و دختران در خیابانهای ایران در نتیجه قانون حجاب اجباری شکل گرفته است.
این ویدئوها توسط خبرنگار و مدافع برجسته حقوق زنان، مسیح علینژاد، به صورت آنلاین منتشر شدهاند. مسیح علینژاد که هم اکنون ساکن ایالات متحده آمریکا است در کنار «دوربین ما، اسلحه ما» رهبری دو کارزار اینترنتی شناخته شده دیگر در اعتراض به حجاب اجباری، «آزادیهای یواشکی» و «چهارشنبههای سفید» را نیز برعهده دارد. آزادیهای یواشکی، صفحهای فیسبوکی است که در آن زنان ایران تشویق میشوند تصاویری از خود بدون حجاب را منتشر کنند و «چهارشنبههای سفید» کارزاری است که از زنان دعوت میکند تا با پوشیدن روسریهای سفید در روزهای چهارشنبه اعتراض خود را به قانون حجاب اجباری نشان دهند.
فیلیپ لوتر در همین راستا عنوان کرد: «این حملات وحشیانه که زنان و دختران را هدف گرفتهاند ناقض حق این زنان برای محفوظ ماندن از رفتارهای ظالمانه، غیر انسانی و تحقیرآمیز طبق قوانین بینالمللی است. میلیونها تن از زنان ایرانی از این حق محروم ماندهاند که مطابق با منزلت انسانی خود مورد برخورد قرار گیرند و بدون ترس از خشونت و آزار به زندگی روزمره خود بپردازند.»
قانون حجاب اجباری در ایران نقض آشکار حق آزادی بیان و مذهب و حق داشتن حریم خصوصی است. زنان و دختران در ایران بدون پوشاندن موهای خود با روسری و پوشاندن دستها و پاهای خود در لباسهای گشاد اجازه خروج از خانه را ندارند.
تأیید حکم ۱۹۰ سال زندان برای ۲۳ درویش گنابادی
ه گزارش سایت کلمه حکم قضایی قطعی ۲۳ درویش زندانی که از شرکت در دادگاه بدوی و تجدیدنظر خودداری کرده بودند به آنها ابلاغ شد.
بر اساس این گزارش این افراد در مجموع به ۱۹۰ سال حبس تعزیری، ۴۶ سال تبعید، ۱۷۷۶ ضربه شلاق، ۴۶ سال ممنوعیت خروج از ایران و ۴۶ سال محرومیت اجتماعی و حضور در رسانهها و احزاب محکوم شدهاند.
این دراویش که در تجمعی به منظور مخالفت با حصر غیرقانونی نورعلی تابنده، قطب درویشان گنابادی، بازداشت شدند، در اعتراض به روند رسیدگی و ادامه حصر نورعلی تابنده از حضور در دادگاه خودداری کردند.
شهرهای میرجاوه، زهک، تایباد، سراوان، سربندان، خاش، ثلاث باباجانی و برازجان بهعنوان تبعیدگاه این درویشان در نظر گرفته شدهاند.
همسر کاووس سیدامامی از سرپرست دادسرای اوین شکایت کرد
مریم مبینی همسر کاووس سیدامامی از متهمان پرونده محیط زیست، از سرپرست دادسرای امنیت (اوین) به دادسرای انتظامی قضات شکایت کرد.
پیام درفشان، وکیل خانم ممبینی گفت: “موکل بر اساس دستور صادره از سوی سرپرست دادسرای امنیت، از همان ابتدای مطرح شدن پرونده محیط زیست، ممنوع الخروج شده و با صدور دستورهای بعدی این وضعیت استمرار یافته است. ”
این وکیل دادگستری افزود: “در این مدت، در تمام مواردی که موکل به مرجع قضایی یا ضابطان برای تحقیق مراجعه کرده، تحت عنوان مطلع بوده و با وجود داغدار بودن، در تمام موارد با مسئولان ذی ربط همکاری داشته و درخواست مراجعات همواره نجیبانه اجابت شده است.”
آقای درفشان همچنین عنوان کرد که برای شش نفر به عنوان متهم در این پرونده کیفرخواست صادر شده است. “به رغم پایان یافتن تحقیقات و با توجه به اینکه هیچ اتهامی از ابتدا در مورد موکل مطرح نبوده و قرار ممنوعیت خروج از کشور هم جزو قرارهای تمهیدی است اما همچنان این قرار که وجاهت قانونی در خصوص موکل ندارد، پابرجاست.”
کاووس سیدامامی روز چهارم بهمن ماه سال گذشته به دست مأموران امنیتی بازداشت و به زندان اوین منتقل شد، اما روز ۱۹ بهمن به خانواده او گفته شد که در سلول انفرادی خودکشی کرده است.
مقامات قضایی پس از انتشار خبر درگذشت بحثبرانگیز آقای سیدامامی، او و تعدادی از همکارانش را به جاسوسی و ارتباط با دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل متهم کردند.
این در حالی است که وزارت اطلاعات ایران و سازمان محیط زیست اتهام جاسوسی این فعالان محیط زیستی را رد میکند.
ازدواج سفید یا باهم باشی “Cohabitation” یک پدیده نوظهور ضد فرهنگی است که اشاره به نوعی از زندگی فارغ از قواعد اخلاقی و شرعی دارد و در آن دختر و پسر بدون انجام ازدواج شرعی و رسمی با یکدیگر زندگی میکنند و حتی از انجام روابط جنسی نیز ابایی ندارند. این پدیده ضد خانواده که در طی دهه های گذشته در بین جوامع اروپایی و آمریکایی رواج یافته بنا بر آمارهای مراکز مطالعاتی غرب موجب بروز آسیب های شدید اجتماعی در این دست کشورها شده که از جمله آنها می توان به افزایش تصاعدی نرخ سقط جنین و تولد کودکان نامشروع و رها شده در خیابان اشاره کرد. چنین افرادی عموما تا کهنسالی تنها مانده و مستعد به افسردگی و خودکشی و زمینه ای برای گسترش فساد اجتماعی و شیوع بیماریهای عفونی خطرناک در جامعه خواهند شد.
متاسفانه دشمنان فرهنگ ایران با بهره گیری از ظرفیت های رسانهای خود از جمله فضای مجازی و شبکه های ماهواره ای من و تو و GEM TV و BBC و دیگر رسانه های وابسته یا فریب خورده، اقدام به ترویج این بیماری اخلاقی و فرهنگی در سطح جامعه ما کرده اند.
برخی صاحب نظران شیوع محدود پدیده ازدواج سفید در کشور ما را ناشی از نابسامانی های اقتصادی و هزینه بر بودن فرایند ازدواج و زندگی رسمی معرفی می کنند اما با نگاهی دقیق به ابعاد این پدیده در می یابیم که بر خلاف تصور آنها بسیاری از افراد متمایل به این ناهنجاری اخلاقی نه از طبقات محروم بلکه از طبقات اقتصادی متوسط و رو به بالا هستند لذا مشخص است که چرایی شیوع این پدیده را بایستی در عللی دیگری به خصوص در جهت تضعیف و سقوط فرهنگی جامعه هم جستجو کرد.
شایعات :
آیا عربستانیها ۱۹۰ برابر یک شهروند ایرانی یارانه میگیرند؟!
در این متن که از سال ۹۴ در شبکه های اجتماعی رایج شده ادعا شده که «یارانه مردم عربستان اگر به واحد تومان حساب شود در هر روز مقدار ۲۸۹,۶۰۰ تومان است که به حساب یک شهروند عربستان واریز میشود و در ماه معادل ۸,۶۸۸,۰۰۰ تومان، میشود. در حالیکه هم اکنون یارانه مردم ایران را در روز حساب میکنیم میشود روزی ۱,۵۰۰ تومان و در ماه ۴۵,۰۰۰ تومان.»
این متن در همان زمان هم با واکنشهای منفی زیادی پاسخ داده شد. یکی از پاسخهای مطرح شده این بود که یارانه نقدی در عربستان عمومی نیست و برخلاف ایران به همه تعلق نمیگیرد. طبق آمار در سال ۲۰۱۲ یارانه تنها به ۵۰۰ هزار نفر شهروند عربستانی داده میشد؛ در حالیکه در ایران یارانه به حدود ۷۳ میلیون نفر تعلق میگرفت که اگر قرار باشد به نیم میلیون نفر ایرانی کمدرامد داده شود سهم هر نفر حدود ۶ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان میشود.
نکته دیگر این است که مبلغ این یارانه نقدی شهروندان سعودی، ۲ هزار ریال عربستان بوده که آن سال حدوداً معادل یک میلیون و ۶۰۰ هزار تومان میشد، نه ۸ میلیون و ۶۸۸ هزار تومان! در آن سال زندگی ۶میلیون عربستانی زیرخط فقر بوده و ۸۰ درصد سعودیها منزل شخصی نداشتند. همچنین طبق آمار عربستان دومین کشور بیکار خاورمیانه است و از همان دوران تاکنون آل سعود برای تجاوز به یمن از سرمایههای مردم استفاده کرده به طوریکه تنها در ۹ ماه اول جنگ ۲۰۰ میلیارد ریال عربستان هزینه شد که این رقم معادل یارانه ۱۰۰ میلیون عربستانی و برابر با یارانه ۱۸۰ سال این کشور است!
از مرور تاریخ که بگذریم یارانه پرداختی دولتها باید در کنار هزینه زندگی شهروندها مقایسه شود، یک هفته پیش از آغاز سال جاری میلادی و اجرای برنامه مالیاتی طبق فرمان جدید پادشاهی سعودی و با هدف کاهش فشار، همه خانوارهای سعودی برای دریافت یارانههای نقدی یک حساب بانکی با عنوان «حساب شهروندی» باز کرده و بیش از ۳ میلیون خانوار سعودی، بالغ بر ۱۰ میلیون نفر از جمعیت ۳۰ میلیون نفری پادشاهی سعودی برای این یارانهها ثبت نام کردند. اما با این وجود برخی از کاربران عربستانی توئیتر با هشتگی به معنای درآمد برای جبران هزینههای زندگی کافی نیست یا #الراتب_مایکفی_الحاجه، به افزایش قیمتهای سوخت و اجبار به پرداخت مالیات بر ارزش افزوده، اعتراض کردند و این نکته به معنی آن است که اختلاف دستمزد و درآمد نسبت به هزینه در این کشور بسیار بالاتر از چیزی است که یارانه بتواند آن را جبران کند.
https://www.alef.ir/news/3971221009.html
هی آمورتی، فریاد ام البنین رو شنیدی ؟؟؟؟!!!!؟؟ جوابت چیه ؟؟!! حرفی واسه گفتن داری ؟؟! یا سرت ا خجالت پائینه ؟؟
امضا تفاهمنامه همکاری میان دانشگاه دولتی پزشکی جمهوری آذربایجان و موسسه رویان
تفاهمنامه همکاری میان هیات دانشگاه دولتی پزشکی جمهوری آذربایجان به تهران و مسئولان موسسه رویان در جریان سفر این هیات آذری به ایران به امضا رسید.
به گزارش مرکز فرهنگی قفقاز به نقل از واحد مطبوعاتی دانشگاه دولتی پزشکی جمهوری آذربایجان، این تفاهمنامه شامل تبادل تجربه ، اجرای طرح های مشترک مطالعاتی، تبادل اساتید، کارشناس و دانشجو، سازماندهی مشترک همایش های بین المللی و علمی می شود.
هیات دانشگاه دولتی پزشکی جمهوری آذربایجان از واحد های مختلف موسسه رویان بازدید کرده و با دستآوردهای این موسسه علمی کشورمان در زمینه فن آوری های سلول های بنیادی و نیز درمان ناباروری از نزدیک آشنا شدند.
عبدالحسین شاهوردی رییس موسسه رویان در دیدار هیات دانشگاه دولتی پزشکی جمهوری آذربایجان به سرپرستی رئوف بیکلراف معاون علمی این دانشگاه گزارش مشروحی از فعالیت های علمی ، مطالعاتی و درمانی این موسسه ارایه کرد.
در دیدار این هیات جمهوری آذربایجان از دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی تهران نیز در خصوص روند اجرای تفاهمنامه امضا شده میان دو دانشگاه تبادل نظر شد.
هیات دانشگاهی جمهوری آذربایجان از واحدهای مختلف این دانشگاه نیز بازدید و با دست آوردهای علمی و درمانی آن آشنا شدند.
http://www.ghatreh.com/news/nn46603870/
===
پی نوشت: جامعه رو به رشد و تعالی ایران تحت نظام جمهوری اسلامی ایران به حرکت کمالی خود در ابعاد گوناگون علمی،سیاسی،اقتصادی ،امنیتی،منطقه ای ادامه می دهد،آنگاه برخی افراد حقیر و بی سواد و یا خیال باف هم سنخ با شیرین عقلهایی مثل مش قاسم این سایت، در ساحت های مجازی خود بزعم خود 22 دلیل بر لزوم براندازی جمهوری اسلامی اقامه کرده و خائنانه بدنبال روسفید کردن شاهان روسیاه پهلوی و کهکشان بی همتا جلوه دادن کودتاگران راهزن نظامی نوکر انگلیس و اهانت های زبانی کودکانه به ساحت بزرگانی مثل امام راحل و شهید بزرگوار علامه مطهری رضوان الله علیهما هستند! واقعا که!
دادستان تهران: متهمان پرونده پتروشیمی 37 میلیون دلار و یورو برداشتهاند/ شیخالاسلام سال 91 فرار کرد
دادستان تهران در گفت و گو با رادیو تهران آخرین وضعیت رسیدگی به پرونده های قضایی در شهر تهران را تشریح کرد.
به گزارش فارس عباس جعفری دولت آبادی دادستان عمومی و انقلاب تهران صبح امروز در گفت و گو با برنامه پارک شهر رادیو تهران به سوالات مجری برنامه پاسخ گفت.
دولت آبادی در خصوص تغییر روسای قوه قضاییه و آمدن رئیسی در دستگاه قضایی و توصیه هشت بندی درخصوص عملکرد بهتر دستگاه قضایی گفت: ایام ماه رجب را تبریک میگویم…..
دولت آبادی گفت: یکی از مشکلات موجود طولانی بودن رسیدگی هاست که دیشب هم به این موضوع اشاره شد.
وی درخصوص پرونده بازرگانی پتروشیمی و رقم واقعی اختلاس گفت: پرونده پتروشیمی بزرگترین پرونده های سال ۹۱ بوده که تشکیل شده است همان سالی که تحریمها آغاز شد.
در سال ۸۸ که شرکت واگذار میشود کسانی که شرکت را خریداری کردند به لحاظ اقداماتشان کار مجرمانه انجام دادند اما برخلاف اعلام روزنامهها اختلاسی در کار نیست.
مجموع ۶.۶ میلیارد دلار مجموع معاملات مالی بوده است نه به معنای مجموع رد مال متهمان. اینها حق العمل کاری میکردند یعنی مواد را میگرفتند و در خارج میفروختند و پول را باید به داخل بر میگرداندند.
بعد از آنکه خصوصی شد باید ارزها را به داخل باز میگرداندند که این کار به دلیل تحریم زمان بر بود و اختلاف قیمت ایجاد میکرد ولی اینها ارز نیاوردند داخل بلکه رقم ریالی آن را به فروشندگان میدادند و ما به التفاوت ایجاد میشده است.
دادستان تهران گفت: ما میگوییم حق العمل کاری اینها به اقدام مالی تبدیل شده و مجموع عملیات اینها ۶ میلیارد دلار شده است.
وی ادامه داد: اینها در این فاصله استفادههای شخصی کرده اند و شرکتهایی در دبی و ترکیه ایجاد کردند و مجموع پولهای اینها ۲۲ میلیون یورو و ۱۵ میلیون دلار است. که ریالی اش ۶۵ میلیارد تومان است.
جعفری دولت آبادی گفت: متهمان دو نوع هستند نوع اول ۸ نفر هستند که اتهامشان مشارکت در اخلال در نظام اقتصادی بوده است و ۶ نفر دوم معاونت در اخلال داشتند. آن بخشی که عملیات ارزی انجام دادند اخلال در نظام ارزی کشور بوده است.
دادستان تهران گفت: این پرونده بخش مفتوحی دارد که در حال انجام تحقیقات هستیم. اینها بخشی از ارز را خارج کشور جا به جا میکردند و یکی از متهمان هم از کشور فرار کرده است و به اشتباه در مطبوعات اعلام شد این فرد سال ۹۶ فرار کرده اما در واقع مرداد سال ۹۱ فرار کرده است.
وی افزود: حجم مالی این پرونده بزرگ بوده است اما اطاله دادرسی عمدی در این پرونده وجود نداشته است.
https://www.asriran.com/fa/news/658012/
آقای مصلح دوست عزیز
فرقی هست بین خمینی و گاندی
گاندی میگوید انسان که غرق شود قطعن میمیرد
چه در دریا چه در رویا | چه در دروغ چه در گناه | چه در خوشی چه در قدرت | چه در جهل چه در انکار | چه در حسد چه در بخل | چه در کینه چه در انتقام . گاندی میگوید پس مواظب باشیم که غرق نشویم و انسان بودن خود به تنهایی یک دین خاص است .
خمینی گفت دینی که جنگ نداشته باشد آن دین نیست به نظر شما چه کسی طبل جنگ را با عراق نواخت و چه کسی آیت الله شریعت مداری را از بین برد و همین شخص باعث شد که خمینی در زمان شاه نجات پیدا کند چه کسی باعث فرار کردن شیخ علی طهرانی به عراق شد .آیا میدانید چرا ؟ شیخ علی به خمینی گفته بود که بمن اجازه بده تا کسانیکه در آتش زدن سینما رکس دست داشته اند را محاکمه کنم که با پرخاش شدید خمینی قرار گرفت و خمینی کسی را که خود در آتش زدن کمک کرده بود را به آبادان فرستاد برای محاکمه افراد و این شخص آیت الله موسوی تبریزی ریس شهربانی ومامورین آتش نشانی و کارکنان سینما را و بلیط فروش بینوا را به جوخه اعدام سپرد .
جناب مصلح توصیه میشود قبل از عصبانی شدن آیه 6 از سوره حجرات را بخوانید و نظری هم به آیه 63 سوره انفعال بیندازید.
جناب ناشناس گرامي سلام
غير ازقضيه مرحوم آيت الله شريعتمداري مظلوم ؛ بقيه خبر هايتان مشمول برتفحص وتحقيق واعتماد به وثوق خبري شما بحكم آيه 6 حجرات هستم وبعدازتبين مي پذيرم طبق توصيه شما .متشكرم
———
مصلح گرامی
در این چهل سال، یک ملا نشان من بدهید که خبری را در روزنامه خوانده یا از صدا و سیما شنیده بعدش بخودش گفته: من باید در این زمینه تحقیق کنم و پشت بندش رفته و تحقیق کرده. خودتان می دانید که اینجور فرافکنی ها، گرچه ظاهر پسندیده ای دارد اما داد می زند که: دست از سرم بردارید.. من کجا و تحقیق در آدمکشی های سیدابراهیم رییسی و خود خامنه ای. راستی عید نزدیک است. بد نمی شود اگر برای تحقیق هم که شده، سری به خانواده های کشته شدگان این سالهای زهر ماری بزنید و در نقطه ی مقابل اظهارات حکومتی، این بار سخنان این خانواده ها را نیز بشنوید تا بتوانید به اقناع حداقلی برسید. تحقیقات عمیق، بماند برای سر خرمن. باشد؟ ببینم می توانید دست سیدمرتضای گرامی را بگیرید و یکبار و تنها یکبار او را به دیدار گوهر عشقی ببرید؟
با احترام
.
تفاوت پرده دري با نقد
✍️محمد تقي كروبي
پردهدری برخی افراد بهنام نقد به سخنرانی اخیر دکتر سروش که پیرامون چهلمین سال انقلاب بیان شد مرا مجاب کرد چند خطّی در این باره بنویسم. بدون تردید هر سخن و اندیشهای قابل نقد عالمانه حتّی از نوع بیرحمانه آن است. البته این نوشته در مقام دفاع از او نیست زیرا این فیلسوف در تبعید که سالهاست هزینه نقد عالمانه خود را میپردازد و حتّی از تدریس و انتشار آثارش در سرزمین مادری محروم است نیازی به دفاع امثال من ندارد.
سروش منتقد فقه و حکومت مبتنی بر فقه بوده و هست و در میان صاحبان قلم شاید کسی به اندازه او در نقد فقه قلم فرسایی نکرده باشد. در این مسیر بخشی از آرا و نظراتی مطرح کرده که از سوی صاحبان اندیشه و قلم مورد نقد موشکافانه و پاسخ قرار گرفته است. نگارنده هم ضمن احترام به این شخصیت بزرگ علمی با بخشی از آراء او همدل نبودم و نیستم. آرا و نظرات هر کس اعم از فیلسوف، فقیه، متکلّم و … قابل نقد و بررسی است امّا توسل به روشهای مذموم و غیر اخلاقی که هدفی جز خود سانسوری و شبیهسازی افراد و اندیشهها ندارد آنهم از سوی کسانیکه خود را صاحب قلم و اندیشه میپندارند به هیچ وجه قابل پذیرش نیست. اگر مدّعی آزادی از جمله آزادی اندیشه و بیان هستیم بدواً باید شنیدن و احترام به عقاثد و باروها را بیاموزیم.
این متفّکر ایرانی در سخنان خود ضمن نقد فقه و حکومت فعلی از دانش و فضل بنیانگذار انقلاب سخن گفت. سخنی درست و مبتنی بر فکتهای قابل دسترسی. گناه سروش چیست که ملاک قضاوتش از بنیانگذار انقلاب آثار و تألیفات عرفانی و فلسفیاش – صرف نظر از تالیفات متعدّد او در فقه استدلالی- بوده است. آثاری که غالب آن در دو دهه سوم و چهارم عمر امام نگاشته شده است.
نقد دهه اوّل انقلاب و تحوّلات آن روز و شیوه حکومت در آن دهه موضوع دیگری است. از نقد و بازخوانی آن روزها با هر رویکردی هم که باشیم باید استقبال کنیم. امّا اگر بنا باشد به خاطر حبّ و بغضها فکتها را نادیده بگیریم بدانیم که خروجی آن چیزی جز وضعیت امروزمان نخواهد بود و اگر به راستی چنین میخواهیم پس مشکلمان با حاکمان فعلی در چیست. فراموش نکنیم که زیستن چند دههای در مهد دموکراسی مادام که در چارچوب بسته و انتقامی گرفتار هستیم نه تنها چیزی بر ما نمیافزاید بلکه ما را در سیر قهقرایی که سقوط اخلاقی نماد بیرونی آن است قرار میدهد.
به یاد استاد بی کنش
رستم و اسفندیار- تقابل دین و ازادی
(قسمت چهارم)
من او را به يك سنگ بيجان كن
دل زال و رودابه پيچان كنم
اين تصميم بهمن امرى بديهى است؛ او زاييدۀ دين است و از شب آمده، بديهى است كه چنين كسى آفتاب سپيده دم و روز را بر نمىتابد. چه وجود تاريكى و شب، در نبودِ آفتاب و روز تحقق ميیابد و بهمن نيك ميداند: با وجودِ آفتاب، او هيچگاه مجالى براى اظهار وجود نخواهد يافت. پس براى اثبات وجودِ خود، كمر به نابودىِ آفتاب ميبندد و بدين منظور، سنگى از كوه كنده و از بلندای کوه به سوی جایی که رستم نشسته ، می غلطاند ، لیکن
نه جنبيد رستم نه بنهاد گور
زواره همى كرد زين گونه شور
همى بود تا سنگ نزديك شد
ز گردش همه كوه تاريك شد
بزد پاشنه سنگ بنداخت دور
زواره بر او آفرين كرد و پور
بهمن كه تيرش به سنگ خورده، مزورانه مانع از برملا شدنِ ماهيتِ خود ميگردد و از كوه پايين آمده و از مسير اصلى به طرف شكارگاه حركت ميكند و نزد رستم ميرسد. رستم با ديدنِ بهمن بلافاصله در ميیابد كه او از خانواده سلطنتى است. و به میگوید باید قبل از هر چیز خود را معرفى نمايد در غير اينصورت به كام و مرادش نخواهد رسيد:
بدو گفت رستم كه تا نام خويش
نگويى، نيابى ز من كام خويش
و بهمن اينگونه خود را معرفى ميكند:
بدو گفت؛ من پور اسفنديار
سر راستان، بهمن نامدار
بهمن خود را معرفی میکند و به رستم ميگويد كه اسفنديار چون آتش با پيامى از جانب شاه ، خود را به لب هيرمند رسانيده، و از رستم اجازه بيان آن پيام را ميخواهد. ولى تعجيل و اظهارِ فوريتى كه بهمن در ابلاغ پيام، از خود به خرج ميدهد، در رستم موثر واقع نميگردد و رستم در پاسخ ميگويد: فرض ميكنيم پيام شاه برتر از ماه و خورشيد باشد ولى با اين وجود، لازم است ابتدا آنچه را به منظورِ خوردن آماده كردهايم، به اتفاق بخوريم و پس از آن، شما پيام را بيان كنى!. بهمن بر سر سفره مينشيند و پس از خوردنِ غذايى كه رستم مهيا نموده، پيام شاه مبنى بر بستنِ دست رستم و دستبسته بردنش به دربار را، به اطلاع رستم ميرساند:
چو بشنيد رستم ز بهمن سخن
پر انديشه شد جان مرد كهن
و اينگونه پاسخ ميدهد:
ز من پاسخ اين بر به اسفنديار
كه اى شير دل، مهتر نامدار
هر آنكس كه دارد روانش خرد
سر مايهء كارها بنگرد
و ادامه ميدهد:
به گيتى بر آن سان كه اكنون تويى
نبايد كه دارى سر بد خويى
بباشيم بر داد و (يزدان پرست)
نگيريم دست بدى را به دست
شايد دعوت رستم از اسفنديار كه خود نمادى از دين ميباشد، به يزدان پرستى، قدرى عجيب به نظر برسد. ولی این به منظور بيان تفاوتى است که بين خداى مورد نظر و موردِ ادعاى اديان، با خداى آزاديبخش و خداى آزادگى وجود دارد.
. و باز ادامه ميدهد كه:
اگر جان تو بسپرد راه آز
شود كار بى سود بر تو دراز
چو مهتر سرايد سخن، سخته به
ز گفتار بد، كام، پردخته به………..
كنون شهريارا تو در كار من
نگه كن به كردار و آزار من
گر آن نيكويها كه من كردهام
همان رنج هايى كه من بردهام
چو پاداش آن رنج، بند آيدم
كه از شاه ايران گزند آيدم
همان به كه گيتى نبيند كسى
چو بيند، بدو در نماند بسى
در اين ابيات رستم كه از تصميم شاه بسيار تعجب كرده و دل آزرده شده، به اسفنديار پيام ميدهد كه آیا نتيجۀ نيكىهاى من و زحماتم، بستنِ دستِ من است؟ و اگر قرار است شاه، پاسخِ زحمات و رنجهاى مرا با بستن دستِ من بدهد، كاش من هرگز اين جهان را نديده بودم و اگر هم ميديدم، لحظهاى بيش، عمر نميكردم!.
وسپس میگوید:
بيايم بگويم همه راز خويش
ز گيتى برافرازم آواز خويش
به بازو ببندم يكى پالهنگ
بياويز پايم به چرم پلنگ
چو از من گناهى بيايد پديد
از آن پس سر من ببايد بريد
و ادامه ميدهد؛ به هرحال حرفهاى زشت را نزد من بر زبان نياور و سخن از كارى كه در انجامش ناتوان هستى و سخن از آنچه غير ممكن است، بر زبان نياور!. چرا كه تا كنون كسى پاى مرا در بند نديده. و تو آنگونه سخن بگوى كه در خورِ شهرياران است و كارى را انجام ده كه شايستۀ شهريارى است، و به گردِ كارهاى ناروا و بيهوده مگرد.
و باز ميگويد:
تو بر راه من بر ستيزه مريز
كه من خود يكى مايهام در ستيز
و ادامه ميدهد كه اگر تو ديو آز و خشم را كه بر وجودت چيره شده، از خود برانى، آنگاه از رود عبور كن و به منزل من بيا تا مدتى با هم گفتگو كنيم. آنگاه من همه اموالى را كه به نيروى دست و بازوى خود گرد آوردهام به تو و سپاهت ميبخشم و خودم نيز به همراه تو و عنان با عنان تو (عنان با عنان تو!) نزد شاه مى آيم و:
بپرسم ز بيدار شاه بلند
كه پايم چرا كرد خواهى به بند
و با پيامى كه شرح آن رفت، بهمن را نزد اسفنديار برميگرداند و به برادر خويش نيز ميگويد سريعاً خودت را به خانه برسان و به پدر (دستان يا همان زال) بگو: اسفنديار به ميهمانى ما آمده و بگو بساط ميهمانى را مهيا كنيد، به همراه بهترين غذاها. و سپس رستم براى ديدنِ اسفنديار به تنهايى روى به سوى رود هيرمند، به راه مى افتد…..
بيامد دمان تا لب هيرمند
دلش تيز گشته زبيم گزند
رستم لب رود هيرمند توقف ميكند و در انتظار ميماند تا بهمن آمدنش را به اسفنديار اطلاع دهد؛
عنان را گران كرد بر پيش رود
همى بود تا بهمن آرد درود
بهمن به پيش پدر ميرسد اولين سخن اسفنديار به بهمن آنست كه؛
بپرسيد از او فرخ اسفنديار
كه پاسخ چه كرد آن يل نامدار؟
بهمن كه هنوز از شكوه و عظمت آفتاب سپيده دم در بهت و حيرت است، پاسخ رستم را براى پدر بيان ميكند و مى افزايد كه؛
بدو گفت: چون رستم پيلتن
نديده بود كس به هر انجمن
و رستم را اينگونه وصف ميكند؛
دل شير دارد تن ژنده پيل
نهنگان بر آرد ز درياى نيل
ادامه دارد…..
کانال تلگرام نوریزاد:
یک سیلی دیگر بگوش رژیم آخوندی
بوتفلیقه رئیس جمهور الجزایر
با قیام مردم از قدرت کنار رفت و گفت :
در دوره ی پنجم انتخابات شرکت نخواهد کرد.
—-
میگویم: این قلم شما و منش شما کلّا قلم و منش افراط و مبالغه است! رفیق حالا این چه تعبیری است می کنید که :سیلی بگوش رژیم آخوندی؟! نمیشود در مخالفت خود اندکی مرام داشته باشید و ادب و وزانت در گفتار و رفتار را حفظ کنید؟ شما با این هیاهو مثلا تا حالا چه توفیقی داشته اید؟ بسیار خوب در یک کشوری یک آقائی تصمیم گرفته در یک انتخاباتی کاندید نشود،این چطور می شود سیلی بگوش جمهوری اسلامی؟ نکند چون این خبر بگوش شما رسیده احساس می کنید توی گوش شما خورده؟!
اولا:عزیز من،من اصلا این سخن شما که “رژیم آخوندی”را یک یاوه و چرند می دانم،رژیم آخوندی اصلا یعنی چه؟ اینجا جمهوری اسلامی است با رای قاطبه ملت ایران و شما چشمتان کور و دندتان هم نرم باید رای مردم ایران را بپذیرید،اگر هم مخالفید مخالف باشید اما مخالف مودّب.در این کشور یک سیستمی بنام جمهوری اسلامی بنا شده و مادام که اکثر مردم پشتیبان آن هستند اقلیت مخالف مثل شما بقاعده دموکراسی باید هم برای مردم احترام قائل باشید هم مودّب و انسان باشید.پس رژیم آخوندی اساسا یک حرف مزخرف و چرند است که گفتید.
ثانیا:اگر مقصودتان از رژیم آخوندی قانونی بنام ولایت فقیه است باز چشمتان کور و دندتان هم نرم،بله ولایت فقیه در این کشور یک قانون است،شما می توانید یک قانون را نقد کنید یا مصداق آنرا نقد کنید و بپرسش گیرید اما غلط می کنید از نوع سیستمی که مردم اختیار کرده اند با تعبیر اهانت آمیز رژیم آخوندی تعبیر کنید.
ثالثا: خوب بوتفلیقه -یا هر فرد دیگری- در کشوری دیگر و تحت قانونی دیگر می توانسته کاندیدا شود حالا تحت فشار افکار عمومی تصمیم گرفته کاندیدا شود،این چه ربطی به نظام جمهوری اسلامی و خواست تاریخی مردم ایران دارد؟ اینجا در کشوری که شما هم یک شهروند عادی -و نه چیزی بیشتر- آن هستید قوانینی وجود دارد برای انتخاب ارکان حکومتی این نظام،اگر انتخاب رهبر است این قاعده و قانون دارد و مکانیزم خودش را و بشما هم مربوط نیست .اگر انتخاب رئیس جمهور و نمایندگان مجلس است باز قاعده و قانون دارد ممکن است کسی بتواند جایی کاندید شود و جایی نشود،واجد شرائط باشد یا نباشد،پس لطفا مراقب زبان و قلم و ادبتان باشید،برخلاف گزافه شما رفتارهای سیاسی افراد در کشورها و نظامها و قوانین دیگر هیچ ربطی به سیلی خوردن کسی در جای دیگر ندارد.باید عرض کنم شما با این تعبیرات گزاف و دور از شان،هم حکایت می کنید از بی سوادی خود،هم حکایت می کنید از عدم التزامتان به قوانین ،هم حکایت می کنید-علیرغم ادعاهای گزاف و ادعای پیامبری ادب-از بیگانگی خود با ادب و اخلاق.اندکی نیز در کنش های خود، در مفاهیمی مثل شهوت شهرت و جلب توجه تامل کنید.
احتراما
————
درود دوست گرامی
من گاه، مطالبی را از دوستان “فوروارد” می کنم. در فوروارد، امکان اصلاح نوشته ها نیست. واژه یا عبارت ” رژیم آخوندی” هرگز تا کنون در هیچ نوشته ای از من آورده نشده. لااقل به یاد ندارم. یعنی من با این عبارت ناسازگارم. البته می دانم که شما معنای “رژیم آخوندی” را می دانید. رژیم آخوندی به رژیمی گفته می شود که یک ملا بر سر دارد به اسم آسدعلی که شیشکی می بندد به قانون و مجلس و آزادگی و ادب و مردم و حقوق مردم و روابط بین الملل و ..و اینجور چیزها. خلاصه این که: آن مطلب، برای من ارسال شده بود و مرا امکان اصلاح آن نبود. که اگر بود حتما آن را اصلاح می کردم. چرا که با عبارت “رژیم آخوندی” حال نمی کنم و به زبان قلم من نمی نشیند. خبرش مردم در آن خبر برای من مهم بود. که مردم خیزشی کرده اند و یک رییس جمهوری را که می رفت مادام العمر رییس جمهور باشد، از بیخ برکنده اندش. راستی چرا خامنه ای مادام العمر رهبر شده و دل نمی کند از این دنیای آب بینی بز؟
با احترام
.
چرا خمینی گاندی نشد. تفاوت در دو مکتب فگری است. یکی صاحب دینخویی افراطی خشونت بار و مرگ اندیش و دیگری ایمان به زندگی انسان مهر و شادمانی. به این علت است که روجانییون برای هر کاری مرگ تراپی دارند و قاتل الله را به قضاوت زدگی میگمارند.
این امیر کبیر،آن امیر کبیر
قربانت گردم.
آقا منور الفکر دقتور خزعلی به نطقی آتشین در جمع گروهی دیگر از منور الفکر که هنوز ایشان را به کسوت مرتدی مفتخر ننموده است فوت آقا شیخ بهرمانی رضی الله عنه را به کشته شدن میرزا تقی خان امیر نظام منتسب نموده.
ایشان سخت مکدر شده اند که چرا میّت را پیش از آنکه علت فوت مکشوف شود دفن کردید؟و زنهار داده اند که بعد از ایشان نوبت قبله عالم است.
بیت: تو چنان ظن میبریای هیچ کس
قصه را آن شیخ افتاد است و بس؟.
پنداشتی ایشان بار اولشان است که با چنین دوسییههایی بر میخورند حیف که ابوی گرامیشان مرحوم شده اند الا به
ایشان میگفتند که جان نثاران سالهاست که مثل نقل و نبات حکم تکفیر بین رعیت پخش کرده اند و چه سرها که به این نمط زیر آب نرفته است،ایشان هم که دست به حکم تکفیر دادنشان بد نیست، عجالتا خودشان حکم تکفیر آقا میرزا منور الفکر محمد نوریزاد عزیز الرعایا را پیشتر صادر فرمودند.حال ردّ پای که میجویند و سر نخ چه میجویند؟؟؟
دقتور میرفندرسکی از اطبای لالهزار اینبار در بهارستان گریبان مان را چسبید و عرض کرد:قبله عالم دل قوی داشته باشند امروز دیگر خیاط به کوزه نخواهد افتاد، چه ، اگر میرزا تقی خان امیر نظام آقا شیخ بهرمانی باشد لابد سید جمال هم آقا سید حسن خمینی یا سید محمد خاتمی ست و میرزا رضا کرمانی هم آقا سعید مرتضوی یا آقا سعید طوسی باید باشد.عجالتا قبله عالم هم که شاه عبد العظیم برو نیستند.
فدایت گردم این دقتور هم هذیان گفت.
خاک پای ذات اقدس همایونی.
با کسب اجازه از
جناب شاعر گرامی
…………..
“من اگر گاندی نگشتم عاقبت گنده شدم
در هوای جیرجیرک پر میزدم دنده شدم*”
——————-.
——————-.
فکر ان بودم که بشقابی و یا لیوان شوم
لیکن اما من نمیدانم چرا رنده شدم!
عهد کردم تا تبرها بشکنم “لاکن” ولی
من نمیدانم چرا یکهو خودم اره شدم!
چاله ای بودم که عمقم از وجب افزون نبود
چون چشیدم طعم قدرت ناگهان دره شدم!
———————————–
دنده= با ضم د نام دیگر زنبوری است که نیش میزند و در برخی مناطق کشور بجای زنبور این واژه را بکار میبرند.
رضی جان تو هم مثل “شاعر” یه لگن بگیر ز/// یه وقت “شعر” هات نریزه رو زمین .
آن شاعر هم خودت هستی! فرد (نه مرد!) چرند گوی هزار چهره این سایت!
خوانندگان توجه داشته باشند که هرگاه اسامی و معرکه گیری های مختلف و طولانی مثل فیلسوف بزرگ و اختلال شناس و کفریات شیرین خانم هوشمند و آرش ایرانی و نظائر آنها در این سایت رشد سرطانی پیدا می کند و مدیر ساده این سایت هم بگمان اظهار نظرات دهها و صدها کاربر جدید آنها را بی حساب منتشر می کند ناگهان ناسیّد رضی غیب می شود! وقتی آن اسامی غیب می شوند ناگهان ناسیّد رضی پیدایش می شود! حالا یاد نگیرد ناسیّد رضی که هم سیّد رضی باشد و هم آن اسامی چون این برایش زحمت و هزینه وقت خواهد داشت!
اما در هر حال این سایت دو فرد (نه مرد!) هزار چهره قهّار دارد،معرفی می کنم:1-مهرداد پسر شجاع حامی نوریزاد در خیابان پاستور!-2- نا سیّد رضی با دهها جور کفریات و چرندیات ذیل اسامی عجیب و غریب!
رفیقمان میم-نون داداشم که با خیلی نظریاتش مخالفم و خداحافظی کرد و من می گویم خداحافظی نکند و فقط خواننده نباشد و بنویسد و فرو رفتن در دانش ریاضی و کامپیوتر نیز منافاتی با ابراز نظر در فضای عمومی ندارد،گمان کرده بود مقصود من از مرد هزار چهره دیگر این سایت او بوده است! در حالیکه اینطور نیست و مقصود من از دو فرد هزار چهره سایت یکی مهرداد علیه ما علیه بود و دیگری همین ناسیّد رضی دُکی جون فیلسوف روان شناس شیرین هوشمند! سایت بود نه میم – نون،هرچند محال نیست که میم نون هم که خداحافظی کرد باز همین فیلسوف دکی هوشمند روان شناس و دهها اسم دیگر این سایت بود که از آن نقش خداحافظی کرد! با اینحال می گویم میم-نون که محتملا همان رفیق بردیای خودمون بود -بخاطر نوع ادبیات و گرایش های سیاسی اش و بخاطر اینکه بردیا نیز اهل ریاضیات و کامپیوتر بود!- بماند و نرود و بنویسد چون الحمدلله بنده تا حدودی رفع کسالت و نگرانیم شده و بنا دارم دنباله خاطرات تاج الملوک را خصوصا برای میم- نون ارسال کنم! خاطرات های خواندنی دیگر مثل خاطرات علم و فردوست و برخی دیگر نیز در برنامه است! اگر توفیقی باشد و سایت نوریزاد بخاطر تندی هاو افراط های اخیرش نرود روی هوا!
بهرحال به ناسید رضی بازهم می گویم مودّب باش ،و از توهین به مرحوم امام خمینی پرهیز کن اگر در ایرانی (چون پیگیری آی پی های توهین کننده به بزرگان و مقدسات برای پلیس فتا مثل آب خوردن است)،البته اگر در خارجی خیالت راحت باشد اما چو بد کردی مباش ایمن ز آفات که واجب شد طبیعت را مکافات.توهین به بزرگان علم و معنویت آثار تکوینی دنیائی و البته آثار دردناک اخروی دارد.
جناب خیلی سید مرتضی قبلا هم گفتم من هیچگاه شیرین هوشمند و دکتر روانشتاس و شاعر و ارش ایرانی نبوده ام و این عزیزان کسان دیگری غیر از من هستند. من حقیقت را برای اخرین بار به شما گفتم حال شما میخواهی بپذیر و خواه نپذیر و در جهل خود باقی بمان.
تا کور شود هر که نتوان دید البته شعر حاج رضی رو میگم ناشناس جان لگن و بده داره می ریزه
ای رضی ای گوهر یکدانه ای استاد ما
شعر تو چون حرف تو الحق بود فریاد ما
گر صد انسان چون تو پیدا میشد اندر این دیار
قصه شیخ و خرافه سرنگون میشد به قعر روزگار
بیگمان نامت به هر متنی زنیکی میفزاید اعتبار
بهر ما شاگردی استاد والایی چو تو هست افتخار
با چنان میزان نبوغی باز خاکی مسلکی
کاش پیدا میشد انسانی به مردیت یکی
استاد گرامی با درود امروز دوستی برایم کلیپی فرستاده بود که اخوندی میگوید که چند روز پیش در مراسم شام حضرت رهبر به کسی که غذا !! برایش اورده صدا میزند و میگوید این خورشت را ببرد ! این بینوا فکر کرده که شاید در غذایش مو یا … داخلش بوده به حضرت میگوید سرورم ببخشید الان عوض میکنم که جواب میدهد نه، من چگونه خوزشتی بخورم که گوشت صد هزار تومانی داخلش است و چون خیلی از مردم نمیتوانند بخورند من بخورم . … .جالب اینجاست که پا منبری های نادان و بیخرد شروع به گریه کردن میکنند .
استاد گرامی چگونه میخواهیم به اینها که مانند همین سید هستند ثابت کنی که خودش و پسرش در حال بلعیدن دارایی های ایران هستند .
———
درود گرامی
این موذیان، این خندق های بلا، این فریبکاران، این دورغپردازان، این دغلکاران، این ناجوانمردان، این ایرانروبان، این آدمکشان، با همین خزعبلات برای نچ نچ مردم عوام “خوراک” تهیه می کنند. من در طول عمر خود چه ها که از همین منبریان و از همن جنس سخنان و حکایت های بی مایه نشنیده ام. واویلا
طرف چندین امپراطوری لبریز از پول بی حساب و کتاب را زده زیر بغلش و با یک امضای خشک میلیاردها پول مردم را می ریزد به کام حسن نصرالله قاتل و دار و دسته اش، و میلیاردها پول مردم ایران را از جلوی چشم گرسنگان ایرانی و تن فروشان ایرانی و از جلوی چشم آیت الله هایی که در بیخ ریش شان هزار هزار شیطان خوابیده، بیرون می برد و می ریزد به خندق اسلام نابش در فلسطین و غزه و یمن و نیجریه و سوریه بعد به یاد گوشت نخوردن مردم می افتد. دوستی داشتم به هر ناجوانمردی که بر می خورد، بی آنکه ناسزایش بگوید، از کنارش رد می شد و آب دهان گنده ای پیش پای همان ناجوانمرد بر زمین می انداخت و پشت بندش می گفت: به غیرتی که نداری!
با احترام
.
خمینی را نباید با گاندی مقایسه کرد چون مشکل ما شخص نیست بل یک ایدتولوزی مونولوک تاریخ مصرف گذشته خطرناک است همین را به دست گاندی میشه خمینی ! مهر باطل زدن به خمینی هم یعنی ماله کشی اسلام ! ما باید بپذیریم که خمینی آیینه تمام نمای اسلام بود هر کسی هم جای او بود فرقی نمیکرد چرا که دینی که به ما تحمیل شده با اراده بشر و زندگی مدرن کاملا بیگانه است و ریشه در خرافات دارد یک زمانی کسانی که هیچ هنری نداشتند از جهالت مردم بهره بردند و گفتند که از آسمان آمده اند غافل از اینکه از آسمان فقط برف و باران میاد ! چهل ساله جمهوری اسلامی داره زحمت معرفی اسلام را میکشه میگه اسلام اینه ! قبول نمی کنیم و میشیم کاسه داغتر از آش و به میل خودمان اسلام را رنگ و لعاب میدیم و زمینه را فراهم کردیم که مهره های سوخته همین نطام فاسد و کسانی که جیره شان قطع شده و بچه آخوندها شدن اپوزیسیون و اصلاح طلب ! یعنی نقطه سر خط گرفتاری را می بینید .
سلام جناب آنارشيست گرامي
بي شرمي جناب نوري زاد حد يقفي وانتهائي ندارد.
اونه خدا را جل شانه قبول دارد ونه قرآنش ونه به پامبر اكرم اسلام -ص-ايمان آورده است ونه به ائمه اهلبيت باوري دارد ؛ همه گفتارهاي اين هارا مزخرفات مي انگارد؛
زيرا كه او عقل وفكر وانديشه اش را با آلزايمر فراگير ازدست داده است وهذيان مي گويدوبه همه علماي رباني دين فحاشي مي كند؛ ومن ازاو وگفتار جنون آميز او تبري مي جويم. والسلام
مصلح
————
درود جناب مصلح گرامی
از ادب مندی و از ادب ورزی شما سپاس مندم. شما از کجا دانستید من به این خصوصیات مبتلایم و به خدا ایمان ندارم؟ یک بار یکی جلوی مرا گرفت و گفت: تو دل امام زمان را شکستی! به وی گفتم: آیا امام زمان دستخطی برای شما فرستاده و در آن به دلشکستگی اش از نوری زاد اشاره فرموده؟ بله، من با صدای بلند فریاد بر می آوردم به خدای خمینی و خدای خامنه ای کافرم. من برای خودم خدای قشنگی دارم که نابکارانی چون دزدان و آدمکشان و مال مردمخواران ومفتخواران و دروغ بافان و خرافه پردازان و… نماینده اش نیستند. خدای من هرگز در یک مرام متوفف نیست. خدای من برای زنان کنیز و مردان برده ای که شما ملایان در طول تاریخ بضرب فتاوای ناجوانمردانه ی خویش نابودشان کرده اید، سخت می گرید و می گدازد. خدای من اشک های مادران و جوانان و کودکان سنی و درویش و کمونیست و مسیحی و یهودی و زرتشتی و بت پرست و بودایی و گاو پرست و مسلمان و شیعه و بهایی را می سترد. خدای من به ملاهایی که انسانی را نجس می دانند می گوید: برو و با بافته های خودت عشق و حال کن اما اینها را بحساب من نگذار. خدای من آنقدر مهربان است که هر روز به حرم اشرافی خمینی سر می زند و بیخ گوش خمینی می گوید: ای ملا، بچش هر آنچه را که در طول عمرت از دروغ های بسیار اما به اسم من بافته ای. و اشرافیت آن کاخ را نشانش می دهد و می گوید: اسلام نابت کیلویی چند؟ بله دوست گرامی، من خدای خوب و مهربان و قشنگی دارم که با خدای مکارم شیرازی و سید مرتضای خودمان و خدای خود شما فرق دارد. خدای مرا نمی شود سرش کلاه گذارد. خدای من بسیار با ادب است. برخلاف خدای شما که از زبان ملای بی چاک و دهنی چون جوادی آملی به فحش می غلتد. همان فحشی که یک عمر، این ملای اخلاقی، در پی مصرفش بود و فرصتش را پیدا نمی کرد. او یک عمر با آن فحش زیسته بود و بهانه ای برای مصرفش پیدا نمی کرد. خدای من فحاش نیست. خدای من، بیش از دشمن، در پی دوست است. بهمین خاطر است که من این فضا را برای شما پرداخته ام تا هر چه که به قلمتان می آید بنویسید. وگرنه مگر می شود جناب شما و جناب سید مرتضی، یک سایتی یا یک گروه تلگرامی بسازید و مرا بدانجا دعوت کنید تا من نیز در کانونی که به اسم شماست چیزکی بنویسم؟ می شود؟ هرگز نمی شود. پس این نشان می دهد که خدای من با خدای شما تفاوت دارد. خدای شما ترسو و ببو و ملاحظه کار است. حتی سید مرتضی برای پاسخگویی به شبهات قرآنی که برایش خلل ناپذیر است، حاضر نشد از چهره ی خودش مایه بگذارد. این یعنی چه؟ یعنی میزان کارکرد خدای شمایان، اندازه دارد. تا جایی که منفعتی برای شما داشته باشد و تا جایی که مخاطراتی برای شما نداشته باشد. یک خدای دستمالی شده. که اختیارش نه که با خودش نیست بل به اختیار شماست. بله من به اینجور خدا کافرم. خدای من هرگز جنتی و خامنه ای و خمینی و علم الهدی را نماینده و سخنگوی خود نمی کند. خدای من بقدر همه ی پدیده های هستی سخنگو دارد.
با احترام
.
جناب نوریزاد از کجا فهمیدید ایشان روحانی هستند
——-
درود گرامی
اگر منظورتان جناب مصلح است، ایشان از چند سال پیش در این سایت می نویسند و بارها برای ما مشخص کرده اند که درس حوزوی می خوانند و معمم و سیدند و نسبشان به امام سجاد می رسد و خود را شاهزاده می دانند بجهت مادر امام سجاد که بقول ایشان ایرانی بوده. جناب مصلح زمینی دارند و کشت و کاری و….
.
این یکی از نهترین نوشته هایی است که از نوریزاد خوانده ام و شاه بیت ان “مگر می شود جناب شما و جناب سید مرتضی، یک سایتی یا یک گروه تلگرامی بسازید و مرا بدانجا دعوت کنید تا من نیز در کانونی که به اسم شماست چیزکی بنویسم؟” هر انسان با انصاف و متفکری را بیدار میکند بجز البته همان مخاطبینش را!
صبر و پایمردی جناب نوری زاد دست دو سید مامور را باز کرد و چه گویا
بسم الله
سلامدوستان بادين وبي دينان كرامي
وسلام برنوري زادي كه خداي قشنگي دارد اما اورا خوب نمي شناسد ودر توهمات مبتلا به آلزايمر ناشي از پيري وديگر عوامل پريشانحالي وپريشان روحي ورواني اش مي باشد برايم چنين لغز خوانده است وخدايش را چنين معرفي كرده است:
{ خدای من هرگز در یک مرام متوفف نیست. خدای من برای زنان کنیز و مردان برده ای که شما ملایان در طول تاریخ بضرب فتاوای ناجوانمردانه ی خویش نابودشان کرده اید، سخت می گرید و می گدازد. خدای من اشک های مادران و جوانان و کودکان سنی و درویش و کمونیست و مسیحی و یهودی و زرتشتی و بت پرست و بودایی و گاو پرست و مسلمان و شیعه و بهایی را می سترد. خدای من به ملاهایی که انسانی را نجس می دانند می گوید: برو و با بافته های خودت عشق و حال کن اما اینها را بحساب من نگذار. خدای من آنقدر مهربان است که هر روز به حرم اشرافی خمینی سر می زند و بیخ گوش خمینی می گوید: ای ملا، بچش هر آنچه را که در طول عمرت از دروغ های بسیار اما به اسم من بافته ای. }پا
اولا بگوببينم چگونه خداي تو در يك مرام متوقف نيست ؛يعني چه ؟
2-خوب خداي تو اول بايد بحال خودش بگريد كه اسيرگيري وبرده نوازي را كه عامل وسببش جنگ هاي بين اسلام وكفار محارب وهجمه گر به مومنان است ،دستورش را داده است .
در سوره انفال /67و70 وسوره محمد آيه 4 و در 7 سوره متضمن 14 آيه با لفظ “اوماملكت ” دارد كه به صراحت برده داري را مي رساند،اگر قرآن را بعنوان كلام خدا قبول داريد ؛نه به ضرب فتواي فقيهان است كه شما توهم خورده ايد.
ودرثاني اين برده داري وازكنيزكان دلربا ومغنيه استفاده كردن مرام شاهان ازقديم بوده است وخيلي ازلشگر كشي ها براي همين برده وكنيز خوشگل گرفتن بوده است .
3- بفرمائيد اين لغت ” مي سترد” يعني چه ؟
ستردن “را درفرهنگ معين بمعناي تراشيدن -وپاك كردن -ومحو كردن معنا كرده است . آيا لغت جديدي ابداع كرده ايد كه مامعنايش را ني دانيم ؟
يعني خدا اين اقوامي كه شمرديد مي سترد ،يعني محو مي كند ؛يا پاك مي كند؛ ويا مي تراشد ؟در هرحال خداي شما است كه اين اقوام گونانگون را مي تراشد ومحو مي كند ويا پاك مي كند ؛ خوب ازچه پاك مي كند؟ازكجايش مي تراشد وبه كجا مي ريزد وبراي چه ؟چرا محو مي كند ؟
بتظرم مقصودتان مي ستايد بوده است كه سبق قلم شده است وتقصير هم نداريد روح وروانتان پريشان است .
بله خداي ما هم بندگانش را دوست مي دارد ونيكانش را مي ستايد نه همه روان پريشانشان را ، در مورد انسان ها “ولقذكرمنا بني آدم “گفته است ودر آفرينش انسان وآدم براي خودش آفرين گفته است ” كه احسن الخالقين است.
واما خداي ما مشركان را نجس خطاب كرده است “…وانما المشركون نجس … گفته است درسوره توبه ايه 28 .
پس ملا ها هذيان نگفته اند وبه خدا افترا نبسته اند بلكه اين روانپريشان و متوهمان هستند كه هميشه هذيان مي گويند وهمين نوشتارش نيز دليل آشكار هذيان گوئي اش مي باشد.
واما سو آلي كه از شماهم جاي پرسش هست چگونه خبر ازخداوند مهربانت مي دهي مگر تو پيامبر هستي ؟
ادعاي پيامبري داري چنين مي گويي :
” خدای من آنقدر مهربان است که هر روز به حرم اشرافی خمینی سر می زند و بیخ گوش خمینی می گوید: ای ملا، بچش هر آنچه را که در طول عمرت از دروغ های بسیار اما به اسم من بافته ای. }.
امام خميني- سلام الله عليه-هرچه گفت ازقرآن وسنت بودواستنباط خودش باعقل سليمش ودررهبري انقلاب تمام مجاهداتش را شجاعانه انجام دادوبه رهبري مسيحا گونه اش باپشتيباني همين ملت قدر شناس ايران را ازچنگ امريكا وديگر ابرقدرت ها نجات داد وبه ملت ايران درس استقلال و آزادگي داد.
ومنافقان كوردل را كه قصد دزديدن نتيجه انقلاب را داشتند ودراين هدف بسياري ازانسان هاي پاك ونيك سرشت وانديشمندان را ترور كردندوكشتند ؛ همه آنان را قلع وقمع كرد بكوري چشم دوستانشان كه حالا براي آنان نوحه وزاري مي كنند.
خميني -س- دراين قرون اخير يگانه وآزاد مردي بود كه باشجاعت تمام سند رقيت شماهارا شكست وتوي دهن امركا زد؛ وهنوز كه هنوز است امريكا از آن سيلي خميني -س- سخت برآشفته است ودردناكانه مي سوزد ومي گدازد.
اگر باور نداري برو ازخودشان بپرس .
اما در مورد نقدهايي كه گفتي برقران دارم وآقاسيد مرتضي حاضر نشد جوابگو باشد ؛ ولي من كم سواد ودانش آموز قرآن اعلان آمادگي كردم اماشما طفره رفتي وگفتي فضل تو پائين است ازاو ؛ خوب باشد نداشتن فضل من بسود تو بود كه اگر نتوانم جواب تورا بگويم شما به مقصد شومتان مي رسيديد آقاي دروغباف چرا نيامديد؟
ديگر به بقيه هذيان گوئي تان نمي پردازم ؛مشت نمونه خرواراست .
به اميد حال بهترتان هستم كه خردورزانه سخن بگوئي وبنويسي . والسلام
مصلح
“خميني -س- دراين قرون اخير يگانه وآزاد مردي بود كه باشجاعت تمام سند رقيت شماهارا شكست وتوي دهن امریكا زد؛ وهنوز كه هنوز است امريكا از آن سيلي خميني -س- سخت برآشفته است ودردناكانه مي سوزد ومي گدازد.
اگر باور نداري برو ازخودشان بپرس ”
سید مصلح ، من با مراجعه به اخبار و اطلاعات منتشره در چهل سال گذشته از خودشان پرسیدم و معلوم شد هیچکس باندازه خمینی به سیاستهای امریکا و اسرائیل در این منطقه از جهان خدمت نکرده. اگر باور نداری تو هم نگاهی به موقعیت امریکا و اسرائیل نه تنها در خاورمیانه بلکه در کل دنیا از پنجاه سال پیش تا امروز بکن تا روشن بشی. خلاصه اینکه ، امام سیزدهم تان جای ظالم و مظلوم را در این منطقه عوض کرد و آمریکائیها با نگاه عاقل اندر سفیه گفتند عجب سیلی زدی ها…خیلی دردناکه!
مصلح … دهنت را ببند که بو تعفنش همه را ازرده میکند . چون نوریزاد به مردم پیوسته تو و سید و اسلامیون نگران اینده تان هستید . خجالت بکش و تو هم به مردم بپیوند .
نشست شورای حقوق بشر؛ واکنش تند ایران به گزارش سازمان ملل
شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، دوشنبه ۲۰ اسفند (۱۱ مارس) کارنامه حقوق بشری ایران در یک سال گذشته را مورد بررسی قرار داد. سپس نمایندگان دولتها و سازمانهای غیردولتی نظر خود را درباره وضعیت حقوق بشر و ایران ارائه دادند.
بنا بر روال، در نشست امروز ابتدا جاوید رحمان، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران، خلاصهای از گزارش ۱۸ صفحهای خود را قرائت کرد.
پس از آن نماینده هیأتی که از طرف جمهوری اسلامی ایران در جلسه حضور داشت به شدت به این گزارش تاخت و آن را “گزینشی و سیاسی” خواند.
جاوید رحمان در ابتدای سخنان خود در این نشست، از سرکوبهای سیاسی و اجتماعی در ایران ابراز ناراحتی کرد و خواستار توضیح ایران شد. او به طور ویژه از اسماعیل بخشی و سپیده قلیان، فعالان کارگری نام برد و خواستار آزادی آنان شد.
او همزمان درباره پیامدهای انسانی تحریمهای آمریکا بر روی شهروندان ایران هشدار داد.
آقای جاوید در این گزارش به بخشهای منفی و مثبت کارنامه ایران پرداخت. هر چند موارد نقض حقوق بشر، بخش عمده این گزارش را تشکیل میدهد.
برخورد با اقلیتها، فعالان کارگری، معلمان معترض، روزنامهنگاران از جمله مواردی است که در این گزارش یکساله به آن اشاره شده است.
گزارشگر ویژه سازمان ملل میگوید در جریان بازداشت و آزار روزنامهنگاران در ایران قرار گرفته است.
آقای جاوید همچنین به آزار خبرنگاران بیبیسی فارسی و اعضای خانوادههایشان اشاره کرده است.
پس از قرائت گزارش جاوید رحمان، نمایندگان جمهوری اسلامی ایران فرصت یافتند تا نظر خود را درباره این گزارش بیان کنند.
هیأت ایرانی پاسخ تندی به گزارش جاوید رحمان داد. اسماعیل بقایی هامانه، نماینده دائم ایران در ژنو نفس تعیین گزارشگر ویژه برای ایران را “تبعیضآمیز” و “مبالغهآمیز” دانست.
این هیأت همچنین اعدام به دلیل ارتکاب جرایم قبل از ۱۸ سالگی را رد کرد.
نمایندگان جمهوری اسلامی گزارش یکساله وضعیت حقوق بشر ایران را نشانه “برخورد سیاسی و گزینشی” دانستند.
عفو بینالملل خواستار فشار اروپا برای آزادی نسرین ستوده شد
در پی انتشار خبر صدور حکم ۳۳ سال زندان برای نسرین ستوده، وکیل دادگستری و فعال برجسته حقوق بشر، در ایران سازمان عفو بین الملل و کمپین حقوق بشر در ایران این حکم را محکوم کرده اند.
عفو بین الملل نوشت که این شدیدترین حکمی است که ایران در سال های اخیر برای یک مدافع حقوق بشر صادر کرده است و از دولت های خارجی صاحب نفوذ در ایران به خصوص اتحادیه اروپا خواست برای آزادی نسرین ستوده به این کشور فشار آورند.
پیشتر رضا خندان، همسر نسرین ستوده، در پستی در فیسبوک خود خبر از ابلاغ حکم زندان خانم ستوده داد: “حکم نسرین در آخرین پروندهاش، در زندان به او ابلاغ شد. ۳۸ سال زندان با ۱۴۸ ضربه شلاق حاصل دو پروندهی باز اوست. ۵ سال زندان بابت پروندهی اول و ۳۳ سال زندان با ۱۴۸ ضربه شلاق، بابت پروندهی دوم.”
او در مورد پرونده دوم به کمپین حقوق بشر در ایران گفت: “دقیقا نمیدانم برای هر کدام از این هفت اتهام چند سال حبس صادر شده چون تلفن نسرین چند دقیقهای بود و صحبت ما به این جزییات کشیده نشد فقط میدانم برای اتهام تشویق به فساد و فحشا که سنگینترین اتهام او بوده ۱۲ سال حبس صادر شده است.”
نسرین ستوده ۵۵ ساله که روز ۲۳ خرداد سال ۱۳۹۷ در خانه اش در تهران بازداشت شده بود، این هفته در زندان اوین از حکم ۳۳ سال زندان و ۱۴۸ ضربه شلاق آگاه شد.
او که در سال ۱۳۹۲ پس از تحمل بیش از سه سال حبس از زندان آزاد شده بود اخیرا با پذیرش وکالت زنانی که به قانون حجاب اجباری اعتراض داشتند دوباره زندانی شد.
سازمان عفو بین الملل در بیانیه ای اشاره کرد که خانم ستوده قبلا در سپتامبر سال ۲۰۱۶ به طور غیابی به ۵ سال حبس محکوم شده بود.
فیلیپ لوتر، مدیر عفو بین الملل در امور خاورمیانه و شمال آفریقا، گفت: “کاملا تکان دهنده است که نسرین ستوده به خاطر فعالیت های صلح آمیز حقوق بشری، از جمله دفاع از زنان معترض به حجاب اجباری، با تقریبا چهار دهه زندان و ۱۴۸ ضربه شلاق روبروست.”
او افزود: “نسرین ستوده باید فورا و بدون قید و شرط آزاد شود و این حکم منزجرکننده بدون فوت وقت باطل شود.”
او گفت که خانم ستوده زندگی اش را وقف دفاع از حقوق زنان کرده و علیه مجازات اعدام سخن گفته است: “… به نهایت مایه انزجار است که مقام های ایرانی او را به خاطر فعالیت های حقوق بشر مجازات می کنند. محکومیت و مجازات او وجهه ایران به عنوان یک سرکوبگر بی رحم حقوق زنان را تثبیت می کند.”
عفو بین الملل می گوید این سنگین ترین حکمی است که ایران در سال های اخیر علیه یک مدافع حقوق بشر صادر کرده که “نشان می دهد مقام هایی که علیرغم نقض حقوق بشر مصونیت گسترده ای دارند جسورتر شده اند و بر سرکوب افزوده اند.”
این سازمان نوشت که هنگام تعیین مجازات خانم ستوده ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی اعمال شد که به قضات اجازه می دهد هرگاه جرائم ارتکابی بیش از سه جرم باشد، مجازات هر یک را بیش از حداکثر مجازات مقرر قانونی تعیین کند.
حاج مم جفات نتراشیده نخراشیده: ایران هیچگاه دشمنی خود با آمریکا را به داخل عراق نمیکشاند.
مش قاسم: بعله دیگه، حاج قاسم مشغول به مددکاری اجتماعی در عراق. در این حکومت/* تا یکی دروغگو، شیاد، دزد، آدمکش و شکنجه گر نباشه به هیچ کجا نمیرسه. حاج مم جفات اینو خوب یاد گرفته.
/*:ک
شاید… اگر… ما مردم ایران از مردم الجزایر درس اعتراض گسترده بر سر دفاع از مواضع بحق خودمان را یاد بگیریم…
شاید… آنموقع بتوانیم ادعا کنیم که بواقع خواهان تغییر هستیم.
بوتفلیقه از سال 1999 رئیس جمهور بلا منازع الجزایر و قدرت اول بوده و خامنه ای از سال 1989 رهبر بلا منازع ایران و قدرت اول. خامنه ای 10 سال بیشتر… یعنی 30 سال تمام… همه کاره بوده و امروز وضعیت کشور اینگونه شده.
حداقل بوتفلیقه میتواند ادعای دموکراسی خواهی کند، هر چند به ظاهر… او در سال ۲۰۰۴ با ۸۵٪ آراء و در سال ۲۰۰۹ با ۹۰٪ آراء مجدداً به ریاست جمهوری رسید. وی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۴ نیز با کسب ۸۱ درصد آراء برای چهارمین بار به ریاست جمهوری الجزایر رسید.
ولی خامنه ای چطور؟… آیا او هم میتواند ادعای دموکراسی خواهی کند؟
آیا او را هم مردم انتخاب کردند؟… صحبت از انتخاب قدرت اول در کشور است و نه یک “تدارکاتچی”.
مشکل اصلی خود ما مردم هستیم که خیلی زود جا میزنیم و میترسیم.
درود و عرض احترام خدمت دوست و برادر بزرگ آقای نوریزاد
شما جزو انسانهای زیبا و دوست داشتنی هستید که تمام خصلت های نیک ایرانی در وجودتان هویدا است
آدم های زیبا و دوست داشتنی، به صورت تصادفی به وجود نمیآیند
زیباترین و دوست داشتنی ترین انسانهایی که میشناسیم،
آنهایی هستند که با شکست آشنا شدهاند،
آنهایی که رنج را تجربه کردهاند،
آنهایی که از دست دادن را تجربه کردهاند،
آنهایی که پس از این رویدادهای دشوار دوباره مسیر خود را به سمت زندگی پیدا کردهاند،
این افراد، زندگی را به شکل متفاوتی میفهمند،
آن را به شکل متفاوتی تحسین میکنند
و نیز به شکل متفاوتی حس میکنند
به همین دلیل ،
آرامترند و دوست داشتن و محبت به دغدغهشان تبدیل میشود.
بهزاد زرعکانی
تعریف از شما نمیکنم
اما شما پندارتان کردارتان گفتارتان به مانند یک کتاب میباشد، که هر روز از شما میتوان آموخت تمام خصلتهای انسانیت را.
پاینده و پیروز باشید عزیزم
سلام جناب نوری زاد
درود بر شما
بنده همیشه دیدگاها و نظراتتون رو در برنامه های ماهواره ای دنبال میکنم
لطفا مستندهای بیشتری درست کنید از نقاط مختلف کشور
خدا امثال شما رو حفظ کند که وقت و زندگیتون رو وقف مردم کردید
بنده یک یه اصطلاح کارخونه دار بیکار هستم که از سیاستهای این مملکت همه چیزم رو باختم
حدود 50 تا کارگر تو واحد تولیدیم کار میکردن که الان 4 ساله خودمم که کارفرما بودم به جمع بیکاران مملکت اضافه شدم
شهرک صنعتی که ما هستیم عین خانه ارواح شده
]
90 درصد تعطیل هستن
چه کارخونه دارهایی که بدبخت شدن
یادمه خیلی سالها پیش، پسر یکی از اقواممون که اسمش مجید بود، رفت ورزش پرورش اندام. از نظر ظاهری، لاغر اندام بود. یکسال بعد وقتی دوباره دیدمش، انگار یه جوری بود. مثل اینکه کج شده بود، یه فرم عجیبی بود. کنجکاو، بهش گفتم مجید جان چه خبر از ورزش؟
یک برادری داشت به نام حمید. هر دوتابرادر بچه های خیلی شوخ و بذله گویی بودند. حمید یهو زد زیر خنده و گفت، این مجید از وقتی رفته باشگاه، یه طرفه شده.
گفتم یعنی چی؟!
رو کرد به مجید و گفت لباساتو در بیار علی آقا ببینه. وقتی لباسشو در اورد، و یک فیگور زیبایی اندام گرفت، تازه دوریالیم افتاد. قسمت بالا تنه و سمت راست بدنش، تقریبا یک ونیم برابر سمت چپ بود. بازوها، کول، سینه، خلاصه یه وضعی.
خندم گرفت گفتم چرا اینجوری شدی؟
گفت نمیدونم چرا اینجوری شده.
گفتم از مربیت نپرسیدی؟
گفت مربی نداریم. یه باشگاه کوچولویه… اغلبم خودم داخل خونه تمرین میکنم.
گفتم شاید در تمرینات دو طرفو به یک اندازه کار نمیکنی.
گفت خب نمیشه به یک اندازه. سمت چپ من از بچکی ضعیفتر از راستم بوده.
من جلو بازو با راستم سه تا ۲۰ تا میزنم، با چپم دو تا ۱۵ تا….
تازه فهمیدم داستان چیه.
گفتم چون راست دست بودی، از بچگی با راستت بیشتر کار کردی، و قویتر شده. نباید اینجوری عمل میکردی. حالا که شرایطو برای خودت فراهم کردی، با روش درست، باید کاری کنی که سمت چپت ابتدا به قدرتمندی سمت راستت بشه، اونوقت با توجه به تعادل قدرتی، خواهی دید که بدنی به مراتب زیباتر و پیشرفتی به غایت سریعتر خواهی داشت.
گفتم رشد یک طرفه، قطعا آسیبش بیشتر از اینه که تو اصلا ورزش نکنی. اسکلت بدنی تو به مرور، تغییرفرم خواهدداد، و سمت چپت ضعیفتر میشود.
تعادل در دو طرف و قوی شدن آنهاست که شرایط زندگی بهترو برای آدمی فراهم میکنه.
در طول تاریخ این بی توجهی ها و نابرابری های امکاناتی، تغذیه ای، آموزشی و …. بین زنان ومردان، باعث شده که تعادل پیکره بشری، به هم بریزه.
دراینجا نمیخواهم چیزی یا کسانی را محکوم کنم. عدم وجودتعادل درهر جایی برای طرفین آسیب ایجاد میکند. شاید اگر این شرایط محیا بود، قرنهاپیش برای همیشه جنگ از روی کره زمین محو شده بود، یا بشر به کهکشانهای دیگر سفر کرده بود.
برای نجات بشریت و زیبایی او، باید تلاش کنیم تا این تعادل را دوباره چرخه زندگی باز گردد.
هشتم مارس، روز جهانی زن بر همه زنان، مبارک باشد.
—
ما کوفت بخوریم
” ایستگاه پایانی دروغ ” عنوان مستندی بود که در دو قسمت تهیه شده بود و هفته گذشته به دفعات از شبکههای مختلف سیمای جمهوری اسلامی پخش میشد.
ماجرا از این قرار بود که مأموران اطلاعاتِ ایران با روشهای پیچیده اطلاعاتی، در عمق استراتژیک دشمن نفوذ کرده و با جلب اعتماد آقای روحالله زم ( مسئول کانال آمدنیوز و عامل اصلی تحریک مردم در اعتراضات دیماه ۹۶ ) مطالب مورد نظر خود را به شیوهای طنزآمیز تهیه کرده و به خورد او داده و آقای روحالله زم نیز به خیال اینکه اکنون به اطلاعات محرمانه نظام دست یافته، در کمال خوشباوری و سادهلوحی، همه آن مطالب را از طریق کانال پربازدید آمدنیوز در دسترس مخاطبان خویش قرار داده است.
مأمور ویژه اطلاعات در یک سناریوی از پیش طراحی شده، بارها با آقای روحالله زم که در شهر پاریس زندگی میکند، به شکل تصویری ارتباط برقرار کرده و با طرح سخنانی مضحک، به قول معروف او را سرکار گذاشته است.
من با دیدن این مستند نتیجه گرفتم که اولاً ماموران امنیتی کشور در همه زمینهها اشراف اطلاعاتی دارند و نتیجه دیگری که گرفتم این بود که مخالفین این نظام در داخل و خارجِ کشور، افرادی کمعقل و سادهلوح و زودباور هستند که انسان میتواند در موقع استراحت برای رفع خستگی و به عنوان تفریح، آنها را مضحکه کند و به آنها بخندد.
و اما در پایان، در قالبی دوستانه به برادران عزیز اطلاعاتی عرض میکنم، به خاطر اینکه مردم عزیزمان در آرامش زندگی بکنند، ما نصف پول مملکت را خرج شما میکنیم و به شما حقوق میدهیم که امنیت ما و شهرهای ما را تأمین کنید، آن وقت از آن سوی دنیا یک جوان شیرینعقل و زودباور و سادهلوح با ایجاد یک کانال تلگرامی که این روزها هر کودکی به رایگان میتواند برای خودش درست کند، ابتکار عمل را در دست میگیرد و در مدت زمانی بسیار کوتاه، همزمان ۱۴۰ شهرِ کشور را دچار آشوب و اغتشاش میکند و میلیاردها دلار هزینه روی دست مملکت میگذارد و قیمت دلار را از ۳۸۰۰ تومان به نوزده هزار تومان میرساند و اقتصاد کشور را فلج میکند، آخر با این حساب ما چگونه به شما اعتماد کنیم که شما حافظ جان و مال و نوامیس ما باشید؟
اگر شما مشکل بودجه دارید و نصف پول ممکلت که به شما میدهیم، کفایت شما را نمیکند، خوب بفرمایید نصف دیگر پول مملکت را نیز تقدیم شما کنیم تا بعد از این دیگر از این قبیل مسایل در کشور ما تکرار نشود.
اصلا همه پول مملکت مال شما، ما کوفت بخوریم.
محمد مهدویفر
تبعیدگاه، شهرستان سرباز، سیستان و بلوچستان
۱۹ اسفند ۹۷
@mohammadmahdavifar
سردار رحیم صفوی:
آمریکاییها از قدرت ما نمیترسند،
بلکه از توان “تمدن سازی” ما می ترسند!
می گویم: سردار،
خودت را دست کم نگیر، نه تنها آمریکا،
بل همه ی مردم جهان
از “تمدن سازی” شما می ترسند،
آنچه در این 40 سال در ایران و در منطقه ساخته اید و بجای نهاده اید، هر قدرت و هر ابرقدرتی را به وحشت می اندازد!
ارتباط با من:
@NoorizadMohammad1331
@MohammadNoorizad
http://www.instagram.com/mnourizad
۲۰ اسفند سالگرد سلاخی شدن احمد کسروی بدست «مافیای دین»، و پدر بزرگ داعش در ایران است.
احمد کسروی؛ جان بر سر عقیده داد. و بر گذرگاهی که کسروی رفت، همچنان داعشیان وطنی در کمین اند. داعشیان وطنی، نه که از مخ تعطیل اند، و نه که دست آموز سپاه و بیت رهبری اند، و نه که سخن مخالف را با مشت و لگد و اسید و قمه و گلوله پاسخ می دهند، همچنان گرسنه ی خون مخالفان اند. در مسیر رهایی از شر خرافه، چه اکسیری ناب تر از خونی که این جماعت بی مخ بر زمین می ریزند؟ ما را چاره ای نیست جز گذر از گذرگاهی که به رهایی می انجامد. پس، فریاد بر می آورم: آهای ای گرسنگان خون، ما با خرافه های آذین بسته و خونخوار شما مخالفیم. اگر هنوز گرسنه ی خونید، این ما و این خون های ما.
ارتباط با من:
@NoorizadMohammad1331
@MohammadNoorizad
http://www.instagram.com/mnourizad
جناب نوري زاد
من ازترور كسروي كح نهاد دفاع نمي كنم اما توكه هر روز اينگونه عربده مي كشيذ؛ پس چرا خون كثيف تورا نمي ريزند ؟
آيا خرافه گو وداعشي مسلك درگفتگو فقط خودت هستي ويا اين نظام جور؟
كه به دروغ بافي ايت و هذيان گوئي ات هيچ ترتيب اثري نمي دهد ؟
آيا با اين گفتار خزعبلانه ات توداعشي تر هستي ؟
يا عمله واكره هاي اين نظام جور ؟
آيا هيچ بگفتارت انديشيده اي ويا انديشه انديشيدن نداري ؟كه به گفتارت تماشا كني وببيني چقدر وازحد برون ديوانه وار سخن دروغ مي بافي ؟
وپشت سرش عربده هم مي كشي وبد مستي هم مي كني؟
چيزي كه مي خوري ومي نوشي سكرش فزون وبدمستي اش فزونتر ازحد است.
آيا اينطور نيست ؟
مرا ببين ازديوانه چه مي پرسم ؟
شما اميدوار هستيد كه با اين دروغبافي ها وخزعبل وافتراگوئي هايت اصلاحگر اين نظام فاسد هستيد؟
به همين خيال باش ويك قران هم بده آش ولي مواظب باش نباشه داغ آش .
مصلح
اشیخ اینقدر جوش نزن شیرت خشک میشه !
فکر کنم هر لقبی به نوریزاد بچسبه بجز “داعشی” اما به شما چه عرض کنم!
حالا خوبه با ترور کسروی مخالفی و این اخلاقت است؟! معلوم است قیمتها دستت نیست که صحبت از آش یک قرآنی میکنی!!
بقول یک دوست، تاریخ ایران هرگز آنچه را که حکومت اولاد پیغمبر، با دختران و پسران ایرانی کرده است و می کند، از یاد نخواهد برد!
اطوار اولاد پیغمبر ، در تاریخ ایران ثبت و ضبط شده و می شود حتماً و مطلقآ.
در این فیلم – عکس «برادران و خواهران»، نگرانی خود را از رعشه ای که ممکن است از بی حجابی این بانو، به کنگره های بیت رهبری، و به مفصل های فرسوده ی آیت الله های زیرخاکی بیفتد، به نمایش گذارده اند!
گور پدر دار و ندار مملکت، که بیخ ریش پوسیده ی همین حضرات، بالا کشیده و دود می شود!
داریم براتون!
19 اسفند 97
ارتباط با من:
@NoorizadMohammad1331
@MohammadNoorizad
http://www.instagram.com/mnourizad
کاش حضرت سیدعلی، پیش از اعطای بالاترین نشان به این سردار، یک استعلام می گرفت از هزار هزار مردم ایران که پولهایشان را این سردار از کشور بیرون برده و بسیاری از مردم ایران را به روز سیاه نشانده.
و استعلامی می گرفت از هزار هزار مردمی که در سوریه و عراق و یمن بدست همین سردار نسل روبی شده اند و خانه هایشان بر سرشان خراب شده و دست و پا و چشم و دل و روده هایشان بضرب ترکش های ولایی اش دریده و به اطراف پاشیده!
بله، مغولان مهاجم نیز به سردارانشان نشان افتخار می دادند، اما انصاف این است که نشانی جوی خونی که سرداران جاری کرده اند را، از مردمانی پرسید که بضرب شیرین کاری های همان سرداران، نسل روبی شده اند!
ارتباط با من:
@NoorizadMohammad1331
@MohammadNoorizad
http://www.instagram.com/mnourizad
امروز بیستم اسفند ماه زاد روز ۸۱ سالگی بهروز وثوقی، ستایش شدهترین بازیگر سینمای ایران است. مردی که زیر بار تمام این سالهای غربت پیر شد اما خم نشد!
سینمای ایران، شاید هرگز همانند بهروز خان وثوقی را بخود نبیند. آنچه که او را ماندگار کرده، گونه گونی بازی های درخشانش در نقشهای گونه گون است. از قیصر تا داش آکل، از رضا موتوری تا گوزنها، از سوتهدلان تا طوقی، از سازش تا تنگسیر، از دشنه تا فرار از تله، از کندو تا خاک و… که همگی از جمله قیصر، از فیلمهای کم نظیر تاریخ سینمای ایران هستند.
سلطان سینمای ایران،
زاد روزت مبارک❤️
ارتباط با من:
@NoorizadMohammad1331
@MohammadNoorizad
http://www.instagram.com/mnourizad
نسرین بانو، خواندم که برایت سی و هشت سال زندان بریده اند با چاشنیِ یکصد و چهل و هشت ضربه شلاق. گوارای وجودمان. سرت را بالا بگیر بانو. تو را درست به راهی در انداخته اند که: باید!
اگر ذره ای شعور داشتند، سر به سرت نمی نهادند. با این همه سال زندان، مثلاً خواسته اند حالا حالاها خیالشان از جانب تو راحت باشد! آرزوی این سالهای دراز را به گور خواهند برد.
خودشان می دانند که تو ثانیه به ثانیه محبوب تر می شوی. ثانیه به ثانیه جمعیت فراوانی از ایرانیان فهیم را با خود همراه می کنی. بیت رهبری از برآمدن تو وحشت کرد. که مبادا به نمایندگی از مردم، آنقدر وزن پیدا کنی، که به یک فرمان، سفره ها را از پیش روی سیدعلی و اعوان و انصارش بر بچینی.
آن روز خواهد آمد. این، هرگز یک آرزوی کور نیست. یک واقعیت محض است که در پشت دیوارهای بیت رهبری پای می کوبد! بمانیم و بمانند و بچشم خود ببینیم و ببینند چگونگی برچیده شدن سفره های مفتخواری را!
ارتباط با من:
@NoorizadMohammad1331
@MohammadNoorizad
http://www.instagram.com/mnourizad
سید یک وقت خجالت نکشی که بخاطر رهبر نابخردت چه حکمی برای این بانو ایرانی صادر شده .البته اینها رآفت اسلامی است .
این چه حس غریبیست که با دیدن عکس این نسرین ستودنی به سراغ آدم میآید!! از یک سو با دیدن چهره اش بخود میبالی که چنین انسان شریفی هموطن توست و هم عصرت٬ و از سوی دیگر عرق شرم بر پیشانیت مینشیند که در مقابل ظلمی که بر او و خانواده اش روا میشود بخصوص فرزندانش تو و بقیه سکوت اختیار کرده اید! من بر اساس تجربه شخصی بسیار نگران ضربات روانی هستم که به فرزندان خانم ستوده وارد میشود٬ هیچکس نمیتواند جای مادر را برای کودکان نازنینش را بگیرد.میزان ظلمی که جنایتکاران حکومت اسلامی به فرزندان زندانیان روا میدارند بسیار مخربتر و غیر انسانیتر از ظلمیست که به خودِ زندانی میشود. وقتی به بی تفاوتی مردم نگاه میکنی و دلیلش را جستجو میکنی٬ با خود میگویی که چه بر این جماعت گذشته که چنین مسخ شده اند! چه چیزی جز حاکمیت اسلامی و فرهنگ اسلامی میتوانست یک ملّت را اینچنین به یک فروپاشی فرهنگی و ادبی بکشاند و اینچنین ملّتی را نسبت به سرنوشت همنوعش بی تفاوت کند!
این بزرگترین جنایتی ست که خمینی جنایتکار و ادامه دهندگان راهش در حق ملّت ایران کردند.
بانوی گرامی٬ بعنوان یک هموطن در برابرتان سر تعظیم فرود میآورم و هر چند بوسیدن دست را در شأن هیچ انسانی نمیدانم ولی با اینحال دستتان را میبوسم
من در باره این مجرم چیزی نمیدانم ولی قطعا در پرونده او چیزهایی بوده که مورد رسیدگی قوه قضاییه مستقل و منصف جمهوری اسلامی قرار گرفته و قاضی بیطرفی این حکم را صادر کرده. همان قضاتی که ملت ایران با رای قاطع انتخاب کرده اند که تا ظهور امام زمان و حتی بعد از ان تابع و گوش به فرمانشان باشند . شما دشمنان جمهوری اسلامی و حقوق بگیران آمریکای جهانخوار و نوکر اسرائیل و چه وچه که هیچ چیزی از قانون و مراحل رسیدگی به جرم نمیدانید با مهمل گویی و یاوه بافی و سیاه نمائی سعی میکنید که رهبر معظم و رئیس قوه قضاییه حضرت آیت الله لاریجانی (ا ببخشید یادم رفت) حضرت آیت الله بی گناه سید ابراهیم رئیسی (که بدون نیاز به تست دن ا مو لای درز سیادتشان نمیرود) و قضات شریف پایبند به اسلام را بدنام کنید. مگر شما پرونده را مطالعه کرده ای و تازه اگر هم کرده بودی مگر درس اصول فقه و دیه را خوانده ای؟ خجالت بکشید والا اسم و آدرستان را به پلیس فتا و اطلاعات سپاه با رونوشت به سازمان حقوق بشر اسلامی و بیت مبارک رهبری میدهم تا همه با هم خدمتتان برسند.
جناب نوریزاده کلا مذهب نه تاریخ است ونه علم که بتوان آن را اثبات کرد مذهب و خدا اعتقاد است، اعتقادو خدا هم یک فکر شخصی است، وهر آدم مذهبی تعریف و برداشت خاص خودش رادارد وحتی در سنین مختلف با توجه به اطلاعاتش تعریف متغییری از خدا میکند وتا موقعی که نخواهد این اعتقاد شخصی خودش را به دیگران بقبولاند قابل احترام است، مصیبت از آنجایی شروع میشود که که می خواهد دیگران را هم با خود به بهشت ببرد ـوای از آن روزی که قدرت میگیرند، مقایسه کنید تفاوت سوره های مکی ومدنی را، وهمچنین حرف های خمینی پیش و پس از انقلاب.
این هاچ دباغ هم حسابی ا امام راحلش انتقانم گرفت!! یکی ا اصول روانشناسی اجتماعی اینه که ، اگه میخوای جامعه رو علیه یه فرد بدکردار که منفور خاص و عامه بشورونی اونو در ابعاد گسترده ای مدح و ثنا بگو، اونوقته که توفان بپا میشه .!!
سلام اقای نوری زاد الان که برات دارم پیام میدهم سخنان شما را در کانال ایران فردا در مورد سروش میشنوم واقعا انصاف داشته باش سروش خمینی و شاه را در امور مملکت داری مقایسه کرد یا در مورد سواد فلسفی و عرفانی ویا با دیگر سلاطینی که حتی بعضی شان سواد خواتدن و نوشتن نداشتن مانند رضا شاه ایا خمینی سواد فلسفی و فقهی و عرفانی داشت یا سلاطین قاجاریه و دیگران انصاف داشته باش کلیه صحبت های سروش را در مورد خمینی گوش بده و بعد قضاوت کن او که خمینی را یک حاکم مستبد دینی میداند حیف است که انسان حر گونه ای مانند شما ملعبه دست کسانی مانند چالنگی شوید واقعا حیف است که شخصی مانند شما بیایید در تلویزیون ایران فردا شخصیتی مانند سروش که یک نطریه پرداز شجاع دینی است و دریچه بزرگ به روی ما در مورد دین و وحی قبص و بسط شریعت و غیره باز کرد وافکار حوانان ما را از تنگای تفکر دینی متحجر ایت الله ها نجات داد اینگونه حمله کنید واقعا انصاف داشته باشید حیف نیست سروش را در مقابل چالنگی بی سوا د ضایع کنید بروید و کلیه سخنان سروش را بارها و بارها گوش کنید ببنید او گفت خمینی بهترین مملکت دار ایران از هخامنشی تا به حال بود او گفت خمینی از اول تا اخر ایران بیشترین استقبال و بدرقه را داشت مگر اینطور نبود خود شما هم یکی از ان شیفتگان خمینی بودید شما فیلمها جهت اکرام خمینی ساختید ایا سروش ساخت شما جا پای اوینی گذاشتی و خمینی ستایی کردید ایا سروش چنین کرد حیف از شما که ببخشید ببخشید بازیچه دست چالنگی و گروهش شدید ارادت مند محمد امین
————————-
درود محمد امین گرامی.
جناب سروش گفته: در مملکت داری در مردمداری در سواد بی نظیر بوده خمینی
من دیروز بی شعور بودم. این را بارها گفته و می گویم. اما بی شعوری، آنهم امروز، با این همه مفاسدی که از خمینی برآمده، پذیرفتنی نیست. بی شعوری را در جوانانی ببینید که جلوی پیران را می گیرند که: شما ها بودید که در سال 57 با رأی به جمهوری اسلامی ما را بدبخت کردید. و خودشان تا همین دو سال پیش، صف می بستند که به یک ملای شیاد رأی بدهند. و آنجا که رأی آورد، به خیابانها ریختند و شادمانی کردند. این جوانان سرخوش، در سال 57 اگر بودند، غلیظ تر از ما فریب می خوردند.
با احترام
.
نوري زادسلام
شما الآن هم بي شعور تر از آن زمان تشريف داريد وليكن چون مجال انديشيدن نداريد نمي فهميد ؛ من وديگر خردورزان آئينه جهان نماي شما هستيم ؛ اما به آئينه ها نگاه نمي كنيد ؛تمام.
مصلح
فقیه و والیگری؟؟؟!!! ای ننگ. گرچه یارو حتی عربی هم نمیدونس تا چه برسه به علم الادیان اما خدا رو شکر که محمد اونا رو لعن کرده. اگه نفهمیدی بازم توضیح میدم!!!!
بعد ۱۰ سال خیلی چیزا عوض شده. دو جمله از “ما”ها، تازه اینا خیلی با تربیتی بودن، به خاطر آقای نوریزاد.
– وقتی آن آقا به خاطر ما در «حصر» نبود و «نخست وزیر» امام و «دوران طلایی» اش بود!
– اَن آقا به خاطر “رنگ کردن” ما در زندان است.
ببر مازندران!
————–
مدنیت منوط به حسن رفتار با حیوانات است، به قولی.
انسان و حیوان، در هندوستان، در گلیمی بخسبند. هر یک اقلیم خود را دارد. عرصه ی سیمرغ. کنام شیر. زاغه نشین. کبوتر با کبوتر. حسن همجواری و هنوز پلنگ آدم می خورد. خروجی این مدنیت مهاتما گاندی است.
انسان و حیوان، در ایران، در اقلیمی نگنجند. خداوند تبارک و تعالی برای خوردن ما آفریده است. یا رزّاق. حلال گوشت ها را کباب، حرام گوشت ها را تاکسیدرمی، گورخر ها را زنده گیری و مادیان را آبستن کردیم. سگ نجس را چزاندیم، گوسفند قربانی زدیم زمین و سپر ماشین صفر را خونین و مالین کردیم.
دست و پای شکسته، کمر خرد شده و پک و پوز سوخته؛ حیوانات ولگرد یک کلینیک ندارند. نه یک دواخانه.
خروجی این مدنیت امام راحل است. مگس نمی کشت، کیش می کرد!
نونوار!
——-
عید نوروز را با خانه تکانی، تغییر دکوراسیون، چهارشنبه سوری، ماهی تنگ بلور، هفت سین، سبزه، سبزی پلو ماهی، مانتو، کفش، کیف، کمربند، دید، بازدید، روبوسی، صد سال به اون سال ها، عیدی، شادی، رقص، میوه، شیرینی، شکلات، آجیل، باقلوا و باسلق پاس بداریم. نبود، با تخمه خربزه و خیار و زردک و شلش.
نه به خریدن را پاس بدهیم به کمپین عید قربان و گوسفند قربونی، پیاده روی اربعین و خیلی بخور، حج و دلار 7 تومانی، عاشورا و چلو قیمه، شله، شله زرد، حلیم، حلوا و دیکچه پزون.
کمپین، نه به سلمونی، حمومی، دلاک، قناد، خیاط، بزّاز، خشکباری، میوه فروش، قماش فروش و تریکوباف است!
سلام آقاصمد نوري زاد
آقاصمد
اگر پيام مرا مي بينيد وبرادرتان نوري زاد را دوست داريد اورا هرچه زودتر به پيش يك متخصص روانشناس ببريد اوسخت آشفته حال وروانپريش و آلزايمر گرفته است ونوشتارش خيلي روان پرشانه است .
عقلش را ازدست داده بنده خدا هذيان مي گويد و اين نوري زاد سال 88 نيست .
به نظرم بشگه اي ديگر كه خيلي سنگين بوده است برسرش افتاده است .
خيلي عاشق تفخيذ جويدن شده است وغم كشته شدگان جاني بالفطره وانسان ستيز و آدمكشان وحشي ؛اورا سخت افسرده ومجنون كرده است .
به داد اوبرسيد وگرنه درغم آن جلادان وحشي خويش را تكه وتكه و پاره پوره مي كند وهر تكه اش تابلو مي شود در حمايت از آدمكشان جاني وخائن به وطن .
واين موجب رسوايي بزرگ خاندان نوري زادها مي شود.
چنانكه باهمين پست دست نوشتارش رسوايي بزرگي را متحمل شده است؛ ازاين رسوايي بيشتر را لطفا پيشگيري بنماييد والسلام
مصلح
جناب مصلح , آنچه شما را به وجد آورده است بوي كباب نيست , خر داغ كرده اند اخوي
مواضب باشيد از حول حليم تو كاسه /// شيرجه نزنيد .
دوست عزیز جناب مصلح
شروع به توهین به استاد عالیقدر آقای نوریزاد کرده ای! نکند برادران قاچاقچی شما را هم از راه راست خارج کرده اند ؟ نکند روسای سید مرتصی زیر پای شما نشسته اند؟ نکند خدای ناکرده شما هم جزو تعلیم دیده ها بمانند سید مرتضی هستید ؟
آگاه باشید که دارو دسته سید مرتضی جزو حزب شیطان هستند.
اما اگر نیستید و فقط دلخوری از صاحب این سایت دارید بهیچوجه خودتان را ناراحت نکنید همانطور که به آقای ن.م گفتم کسی خدا نکرده شما را مجبور نکرده که این سایت را تحمل کنید بمانند آقای ن.م می توانید اینجا را ترک کنید و برای خودتان و طبق دلخواه خودتان سایت تشکیل دهید و با همفکران خود باشید.
دوستدار شما: کاوه آهنگر
نوری زاد گرامی
من نیز چون شما در این نظام آب شده ام. در جنگ برادرانم کشته و شهید شدند. خسارت دیدیم آواره شدیم
به پشت سرم که نگاه می کنم مثل شما از گذشته ام خجالت می کشم و از خودم می پرسم من عقل داشتم دانش داشتم می فهمیدم؟
بعدش به این نتیجه رسیدم که هیچ جنگی قبل از پیدایش سه دین ابراهیمیِ یهودیت، مسیحیت و اسلام به اسم مذهب صورت نگرفته بود و هیچ یک از آیینهای اساطیری از راه زور به دنبال گسترش نفوذ خود نرفتند و دست به کشتار مقدس نزدند. فقط خدایان ابراهیمی بودند که به نام مذهب فرمان کشتار دادند.
پیش از آنکه کنیسهها، کلیساها و مساجد انحصارِ حق آدمکشی مقدس را به دست بیاورند، هیچ پرستشگاهی چنین حقی را به اسم خدایان غیر ابراهیمی برای خود مطالبه نکرده بود و هیچ شمشیری به خاطر آن کشیده نشده بود که خدایی را با قانون خود به دیگران بقبولاند.
آنچه آیینهای توحیدی سامی عرضه کردند ترک بتپرستی نبود، فقط جابجایی بتهای کوچک با بتی بزرگتر بود که همهء ویژگیهای انسانی بتهای پیشین را داشت، با این تفاوت که قدرت و اختیار کلیه آنها را یکجا در خود تمرکز داده بود.
اما با ظهور اسلام پروانهء آدمکشیِ مقدس برای اولین بار توسط خودِ الله صادر شد. “قاتلوا الذین لایومنون بالله” و الله حکم میکند: آنها را گردن بزنید، محکم در بند بکشید، با شمشیر بکشید یا به دار بیاویزید، دست و پایشان را در جهت خلاف ببرید، هر جا که یافتید بگیرید و بکشید.
و امّا مسلمان کیست؟!
مسلمان شخصی است که مسلمان است ولی از اسلام چیزی زیادی ﻧﻤﻰداند! و قرآن را تا بحال به زبانِ خود نخوانده!
اگر پرسشی در موردِ دینش از او بپرسید، خود را فاقدِ سَواد در دین ﻣﻰداند و شما را به علمای دینی ارجاع ﻣﻰدهد!
اگر زیاد سؤال کنید شما را کافر ﻣﻰنامد و اگر محکومش کنید شما را مُرتد ﻣﻰنامد!
اگر حرفﻫﺎی او را قبول نکنید به ﺑﻰسَوادی متّهم ﻣﻰشوید!
اگر به او بگوئید: چرا محمّد ۲۰ زن داشته؟
به شما ﻣﻰگوید: حتماً حکمتی بوده!
اگر به او بگوئید: چرا الله به محمّد گفته اگر کسی به دینِ تو نیامد دست و پای آن را بر خلافِ جهتِ همدیگر قطع کن؟! (سورۀ مائده، آیۀ ۳۳)
ﻣﻰگوید: منظورِ الله چیزِ دیگری بوده!
اگر بگوئید الله در قرآن به مسلمانان ﻣﻰگوید: کافران را در هر جا یافتید بکشید! (سورۀ توبه، آیۀ ۵)
به شما ﻣﻰگوید: حرف حرفِ الله است، ولی اسلام به حقوقِ مَردم و حقوقِ بَشر احترام ﻣﻰگذارد!!
اگر از زنان بپرسید، ﻣﻰگوید: بهشت زیر پای مادران است ولی شما مجازید ۴ و یا بیشتر، چند همسر داشته باشید! (سورۀ نساء، آیۀ ۳)
اگر از کافران (دگر اندیشان) بپُرسی، ﻣﻰگوید: که آنان حقّ و حقوقی دارند، ولی اگر آنﻫﺎ را به اسارت بگیریم، تجاوز به زنان کافران، حقِ مُسلمِ مسلمانان است! (سورۀ نساء، آیۀ ۲۴)
و در نهایت اگر بگوییم که تمامِ این احکام در بینِ گروهﻫﺎی اسلام گرا مثلِ: داعش، بوکوحرام و القاعده در حالِ اجرا است!
ﻣﻰگویند: این اسلامِ واقعی نیست!
و اگر بگویی: پس اسلامِ واقعی چیست؟
ﻣﻰگوید: اسلامِ واقعی هیچگاه اجرا نشده است.
داستانِ اسلامِ مسلمانان مثلِ این است به شخصی بگویی چه میوهﺍی را دوست داری و او بگوید موز، چون موز تُرش و آبدار و گِرد است و رنگِ پرتقالیِ قشنگی هم دارد.
حال موزی را نشانش بدهی او خواهد گفت: نه این موز واقعی نیست…!
موز واقعی تُرش و آبدار و گِرد و پرتقالی است…!!
مسلمانی به ما گفت: اگر راست میگویید یک آیه مانندِ قرآن بیاورید…
(سورۀ محمّد، آیۀ ۴): «هنگامی که با کافران در میدانِ جنگ رو به رو میشویـد گردنهایـشان را بـزنـید، و همچـنان ادامه دهیـد تا به اندازۀ کافی دشمن را در هم بکوبید، در این هنـگام اسیـران را محکم ببنـدید، سپس بر آنﻫﺎ منّت گذارید و (آزادشان کنید) یا در برابرِ آزادی از آنﻫﺎ غَرامت بگیرید»
آیۀ مـن: هرگز بخاطرِ باور و عقیدۀ دیگران با آنان نجنگید، خدای هرکس آن است که خِرَد او ﻣﻰگوید، جنگ برای دین و باور موجبِ ننگِ مقامِ شامخِ انسان است. هرگز کوشش نکنید باور و عقیدۀ خود را بر دیگران تحمیل کنید، دیگران را کافر و نجس ننامید و اگر کسی از دینِ شما خارج شد، مُرتد ننامیدش و دستورِ قتلش را صادر نکنید، هرکس آزاد است هرگونه میخواهد باورهای شخصیﺍش را برگزیند.
با شرمندگی، دوستِ مسلمانِ گرامی، من ﻧﻤﻰتوانم یک آیه مانندِ آنچه پیامبر گفته، بیاورم، من به انسانیّت عمیقاً باور دارم.
اندر عافیت طلبی اکثریت و هزینه دادن اقلیت
روزگاری که ما به دبیرستان میرفتیم مثل امروز معلمان یک سری خواسته های صنفی داشتند و از حقوق پایین خود گله مند بودند ، اما در این بین معلمانی بودند که به هر دلیل در این تحصن ها یا اعتراضات شرکت نمیکردند ، اما به محض اینکه دولت یا حاکمیت صدای معلمان را میشنوید و سبد کالا یا وام … برای معلمان در نظر میگرفت این معلمان عافیت طلب از مواهب ان استفاده میکردند ، و نفر اول در صف سبد کالا یا وام می ایستادند ، امروز هم عده ای از کارگران به زندان افتادند و هزینه دادند ولی در عوض بقیه کارگران به سر کار خود برگشتند و تمام معوقات خود را دریافت کردند ، نمیدانم چرا همیشه تاریخ از گذشته تا تاریخ معاصر یک عده باید فنا میشدند و کشته و زندان میدادند تا اکثریت جامعه از مواهب ان استفاده کنند پارادوکس عجیبیست واقعا
با درود بر شما نوریزاد بزرگوار
گرامی، حتی اگر سخن آقای سروش را در مورد بیسوادی شاه و پدرش و با سوادی خمینی بپذیریم، آن وقت عظمت محمدرضاشاه و رضاشاه و ذلت خمینی بیشتر نمود پیدا میکند، چرا که شخص بیسوادی که مملکت را به اوج شکوفایی و سربلندی میرساند حتما بیشتر از یک باسواد قابل تقدیر است و از آن طرف، خمینی با آن سواد و دانشی که داشت و توانست مملکت را به عمق فلاکت و نکبت بکشاند، اگر همانند رضاشاه بیسواد بود، چه به روزمان می آمد؟؟؟!!!!
سعدی بزرگ میفرماید:
تا نیک ندانی که سخن عین صواب است
باید که به گفتن دهن از هم نگشایی
گر راست سخن گویی و در بند بمانی
به زانکه دروغت دهد از بند رهایی
نوریزاد جان
آدم های بزرگ فکرهای از پیش ساخته شده یی دارند و هرگز خیالبافی نمی کنند و هرگز هم نمی توانند فکر کنند که چیز دیگری هم غیر دانسته های آنها می تواند وجود داشته باشد.
بعضی وقتا آدمی پیدا می شود که می خواهد چیز ناشناخته یی را به مردم بشناساند و همیشه هم مردم به ریشش می خندند و حتی گاهی هم اتفاق می افتد که او را به زندان می اندازند و سرانجام پس از مرگ آن مرد است که مردم متوجه می شوند حق با او بوده. آن وقت مجسمه اش را می سازند و این همان کسی است که به او می گویند:
نابغه!
سراسر تاریخ اسلام سرشار از زورگویی و تجاوزه قران منشور جنگ علیه مخالفان و سیاست سیستماتیک نقض حقوق بشره تبعیض دینی و جنسیتی و سیاسی و
فرهنگی تمام فضای قران رو گرفته . برخلاف تمام پیامبران محمد سازمان دهنده جنگها و غزوات متجاوزانه علیه مردم بوده . چهار خلیفه اسلام یاران نزدیک محمد ادامهدهنده تجاوز استعماری به سرزمینهای دیگران بودن. حالا علیرغم همه این جنایات از معنویت اسلام صحبت میشه.
ایدئولوگهای اسلامی میگن اسلام برابر برکت و حریته. میدونیم که غزوات و جنگهای اسلام برای غنیمتگیری و تجاوز به حقوق دیگران بوده پس برکت همون ثروت ناشی از تجاوز برای جنگجویان و دزدان و حاکمان اسلام بوده و حریت همون ازادی در تجاوز و کسب قدرت توسط عربهای قریش و دیگر قبایل عرب.
اگه بخوایم بهطرز ملموستر چند معیار رو بهعنوان معنویت اسلامی در نظر بگیریم میشه به موارد زیر توجه کرد:
ایمان به الله
ایمان به توحید
ایمان به روز قیامت
اعتقاد به بهشت
اجرای نماز و روزه و حج
سربریدن گوسفند برای عید قربان
قرائت قران
زیارتنامه خوندن
عزاداری حسین
انتظار کشیدن امام زمان
احترام به احکام قرانی
احترام به پیامبر و امامان
زیارت قبور
نخوردن گوشت خوک
مشروب نخوردن
حجاب بر سر داشتن از جمله عناصر معنویت اسلامیست. دکترین اسلامی هنجارهایی رو برای خوب و بد شرعی تعیین کرده و مسلمان برای انکه به عرصه گناه وارد نشه همه اجزای دکترین رو باید رعایت کنه.گفتار رسمی و رایجی که از معنویت اسلامی حرف میزنن در واقع مجموعهای از خرافات و موهوماته معنویت اسلام مجموعهای از باورهای پست و پائینه و فاقد ارزش متمایل به بزرگی انسانیست. در قران تبعیض و قتل دیگری جزو احکام الهیست. اسلام فاقد ارزشهای برابری درباره انسانها یا در مورد زن و مرده .از نظر انسانشناسی برای اسلام انسان الوده گناه و این دنیا هرگز پاک نخواهد بود. لذت انسانی در این جهان بیانگر ناپاکی انسانه این جهان فاقد ارزشه و تنها پس از مرگ و دسترسی به بهشت به معنویت برتر میرسید.حال در این دنیای خوار چه باید کرد؟ در این دنیای خوار باید تبعیت از الله کرد و از مجموعه اعتقاد و اداب دینی پیروی نمود تا راه بهشت میسر گردد. قران میگه: اون روز که کافران رو بر اتش عرضه میکنند به اونا گفته میشود از طیبات و لذایذ در زندگی دنیوی خود استفاده کردید سوره احقاف آیه ۲۰
در انطباق با این بینش قرانی علی در نهج البلاغه مینویسه مَثَل دنیا مانند مار است که زیر دست انسان نرم و ملایم ولی سمّ کشندهای در درون با خود دارد. نادان بیخبر به اون علاقه پیدا میکند و هوشمند عاقل از اون پرهیز مینماید. در جای دیگه میگه ای مردم دنیا در نظر شما بایستی کم ارزشتر از پوست درخت و اضافیها و دم قیچیهای پشم چیده شده حیوانات باشد. و باز در جای دیگر میگه: به خدا سوگند دنیای شما نزد من از استخوان خوکی در دست یک جذامی پستتره
اگه بخوام خلاصه کنم این دنیای زمینی پستِ و در این دنیا همه گناهکار هستن زیرا به الله و پیامبر اسلام ایمان ندارن و بهعلاوه این دنیا فاقد ارزشِ و تسلیم در برابر الله و قضاوت الهی در روز قیامت و رفتن به بهشت اوج مسرت معنویست. بینش اسلام در ضدیت با زندگی انسانی و زندگی ازادمنشانست. این بینش دینی نمیخواد به انسان در این جهان شادی ببخشه.
با سلام و درود،
[حوزه انقلابی میتواند همه نیازهای جامعه اسلامی را برآورده کند- کیهان دیروز]
سلطان خطیب یا سلطان خستگی ناپذیر خطابه خوانی?
جناب رهبر سلطان فقیه علیشاه در جمع حواریون طلبه و اساتید موسسه عالی فقه و علوم اسلامی طبق عادت معمول حول چندین محور خطابه فرمودند؛
در باب کاهش کار و درس و تحقیق از روزی ۱۵ ساعت به ۱۰ ساعت و صرف وقت با همسر و عائلة و پرداختن به زندگی و داشتن اعتقاد محکم به انقلاب از ضروریات مفید بودن برای کشور;
وی تاکید میکند که ما نظامی داریم که اسلامیست و این نظام با همه این پدیدهها و حوادثی که در درون و پیرامونش میگذرد میبایست با تفکر و راه حلهای عملی و مبتنی بر اسلام که همان فقه هست هدایت و مدیریت شود.
در باب بکار گیری ظرفیت نهفته در فقه اسلامی، خوب و لازم بودن یاد گیری و آموزش فلسفه (غرب)؛ توجه خاص مبذول کردن از جانب نظام اسلامی به ارکان گوناگون زندگی در این عصر از جمله به اقتصاد، دانش و فناوری جدید، فرهنگ، روابط اجتماعی و سبکهای زندگی ؛
سپس میگوید فقه زندگی ما را اداره میکند؛ اما به گمان ایشان فقه اسلامی ازتجربه عملی کافی بر خوردار نیست زیرا که در طول زمان امتداد عملی نداشته؟؟
سپس اظهار میکند که حکمت اسلامی حکمتی نظریست و در نفس فلسفی (جهان بینی) خود از محتوا و قوت بسیار برتری نسبت به فلسفه غرب بر خوردار است اما متاسفانه به علت فقدان امتداد تجربه عملی به مرحله حکمت عملی دست نیافته; معهاذا این بدان معنا نیست که ناتوان از انجام این مهم تاریخیست.
و سپس با اشارات کلی به مکاتب فلسفی غرب از جمله فلسفه کانت و هگل و مارکس آنها را صاحب نظریه در مورد فرد و اجتماع و ارتباطات اجتماعی میداند.
پس از این مقدمه چینیها سپس به فلاسفه اسلامی ایران ابن سینا و ملاصدرا اشاره میکند و اظهارات مبهمی بشکل سوال در مورد این که خوب نظریات و اقتضای فلسفی آنها در امور حکومت داری و یا فلان مساله چیست؟ را مطرح میکند؛
خود در پاسخ میگوید که چیزی برای ما روشن نشده, نه این که نیست و میبایست به کشف این مقتضیات و پیدا کردن “امتداد عملی” همت گماشت و سپس حکیمانه و در مقام سلطان فیلسوف فقیه علیشاه به طلبه و اساتید سفارش میکند;
[ سفارش من به متفلسفین و فعّالان فلسفه همیشه این بوده که این امتداد را پیدا کنند؛ چون معتقدم اثر دارد؛ این امتداد وجود دارد امّا خوب روی آن کار نشده؛ بنابراین فعلاً آنچه میتواند جامعه را اداره کند، فقه ما است؛ خب پس این اقتضای بیرونی و نیاز بیرونی، این هم حوزه.]
سپس اظهار نظری میکند که مطابق با “علم” فقه نیست.
[تحوّل یک چیز متوقفشدنی نیست. تحوّل یعنی یک دگرگونیای که هر روز کاملتر و بهتر و قویتر و عمیقتر میشود؛ این باید ادامه داشته باشد و ما معتقد باشیم.]
اظهار نارضایتی در باب کشدار بودن دوره آموزش اصول که متوسط آن ۱۵ سال است، در حالیکه دوره اصول مرحوم آقای خویی ۵ سال بوده در عین اینکه از ایشان کسی اصولی تر نبوده، و بیفایده یا ناکار آمد بودن نتایج آن در کاربری و بهره بری فقهی ؛
لزوم صدور مدرک یا شهادت در پایان دورههای سلسله مراتب دروس تا رسیدن به درجه اجتهاد و پرهیز از بکار گیری درجات دانشگاهی نوین یا معادل سازی مشابه آنها؛
سلطان علی فقیه شاه نیز از مشتاقان رجعت به گذشته با شکوه “رنسانس شرق” است؛ وی میخواهد از ارواح الکندی و فارابی و ابن رشد و [ابن سینا و ملاصدرا] شاگردان مکتب وحی و ایمان الهی، نور حکمت خسروانی و اشراق و مشأ بر ساحت مبارک ام القرأ اسلام عصر پسا مدرنیسم بتابانند تا چشمان ارسطو و افلاطون، دکارت و کانت و هگل و مارکس و انگلس و نیچه و هابر ماس و کارل پوپر کور شوند.
وی میخواهد سر نخ ولایت فقیه و فقه امام جماران را که به فقه جواهری و از آنجا به منبع اصلی یعنی فقه محقق حلی که به تصدیق حضرت آیت الله مرعشی نجفی در تشرفی که ایشان به محضر حضرت امام زمان (ارواح نا فدا) داشته، مورد تائید آن حضرت نیز بوده، وصل کند و این سر نخ “حالا بروید به دنبال نخود سیاه و تا میتوانید کشش بدهید” را به دست مدرسین و طلاب موسسه عالی فقه و علوم اسلامی بسپارد. وی گویا باور دارد که کتاب جادویی فقه عملی امامیه محقق حلی کتاب راهنما و دایره المعارف علوم طبیعی و انسانی و علوم الهی (متافیزیک) است و به ارغنون ارسطو طعنه میزند.
تناقضات در اندیشهها و خطابهها و شیوه حکومت داری بین عرصه ایمان الهی و اعتقادات وحیانی و تاریخ رستگاری امام زمانی، آزمایشی بودن این حیات و مقصد آنجهانی حیات جاودانه بشری در تقابل و تنازع سرسختانه مستدام با حقایق سر سخت سیاسی و اجتماعی اینجهانی و ناتوانی نظام بر آماده از دین و کلام و فقه گوهر الهی، نظام را دنبال رو خجل و مقلد ناشی و مصرف کننده ناتوان کالاها و خدمات مادی و فرهنگی رومیان و چینینان و هندیان اینزمانه کرده، در این میان ساسانیان و امویان و عباسیان و عثمانیان هم ول معطل اند؛
از اقتصاد انگلی سرمایه خواری و دولتی کینزی، و مونوتوریسم و بانک داری لجام گسیخته گرفته تا ارتباطات اجتماعی مجازی جیکجیکی (توویتی) رایج بین امت شاخ تا خود سلطان و ارائه کالاهای مصرفی و فرهنگی (تفننی و ورزشی و هنری و موسیقایی و سینمایی و نقاشی و مجسمه سازی… بر گرفته از الگوهای هلنی و رومی) به نمایش در آمده در درون قاب تصاویر متحرک و ثابت و فضای شهری و مجازی همه جا نشان است اما نشانی از جواهر فقهی نیست بغیر از نقل و قول روایات و احادیث و روضهها و مراسم سینه زنی و قمه زنی و عزا داری و زیارت میلیونی مستضعفین به عتبات عالیه با پای پیاده.
خصایل فرهنگی هلنی و هیدونیستی حکومت امام زمانی سلطان فقیه علی شاه بر وجوه هلنی و هیدونیستی حکومت فرهاد شاه اشکانی فخر “لاکچری” میفروشد, حکومتهای سلطان هارون و محمود که جای خود دارند. آنچه که در زیر پوست شهر فرنگ میگذرد با آنچه که در زیر پوست فقه جوهری فسیل شده توفیر فراوان درد.شهر تو شهر فرنگ، شهر من شهر دعا.
رئیس جدید قوه قضائیه ایران رویکردش را اعلام کرد: اول امنیت، بعد اجرای عدالت
رئیس جدید قوه قضائیه ایران در نخستین سخنرانی خود پس از انتصاب از سوی آیتالله خامنهای گفت: «اجرای عدالت فرع بر امنیت است.»
به این ترتیب ابراهیم رئیسی که کارنامه نقض حقوق بشر او و به ویژه نقش آفرینی در کشتار مخالفان سیاسی در سال ۶۷ باعث اعتراضات و نگرانیهای بسیار شده است، تلویحا رویه خود را «امنیتی» معرفی کرده که حتی مغایر قانون اساسی جمهوری اسلامی است. اصل ۱۵۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران « تحقق بخشیدن به عدالت» را اصلیترین مسئولیت قوه قضائیه دانسته است.
به گزارش صدای آمریکا، رئیسی همچنین تاکید کرده است: «مسئله امنیت مسئلهای نیست که بشود نسبت به آن کوچکترین اغماضی کرد.»
در آخرین واکنشها به ریاست ابراهیم رئیسی بر قوه قضائیه، بیش از یکصد فعال سیاسی و مدنی در نامهای انتصاب او را پاداش رهبر جمهوری اسلامی به جنایت کاران دانستند.
پیشتر معاون سخنگوی وزارت خارجه ایالات متحده انتصاب ابراهیم رئیسی را «یک رسوایی» توصیف کرد و سازمان دیدبان حقوق بشر از آن به عنوان بازتاب دهنده «وضعیت رو به افول حقوق بشر در ایران» یاد کرد.
رضا خندان، همسر نسرین ستوده: محکومیت ۳۸ سال زندان و ۱۴۸ ضربه شلاق برای نسرین ستوده
رضا خندان، همسر نسرین ستوده این خبر را روز دوشنبه ۲۰ اسفند در صفحه فیسبوک خود منتشر کرد. خندان نوشت:
«حکم نسرین در آخرین پروندهاش، در زندان به او ابلاغ شد. ۳۸ سال زندان با ۱۴۸ ضربه شلاق حاصل دو پرونده باز اوست. پنج سال زندان بابت پروندهی اول و ۳۳ سال زندان با ۱۴۸ ضربه شلاق، بابت پرونده دوم.»
صبح روز ۲۰ اسفند و در مراسم معارفه ابراهیم رئیسی، رئیس جدید قوه قضاییه قاضی محمد مقیسه، قاضی رسیدگی کننده به پرونده نسرین ستوده از صدور حکم هفت سال زندان برای این مدافع برجسته حقوق بشر خبر داده بود: ادعای قاضی مقیسه: نسرین ستوده به هفت سال حبس محکوم شده
یک منبع آگاه اما در واکنش به انتشار این خبر گفت حکم سنگین حدود ۴۰ سال حبس برای نسرین ستوده صادر و ابلاغ شده اما تلاش قاضی مقیسه پوشاندن این خبر با دادن اطلاعات نادرست و ناکافی است.
خبر منتشر شده از سوی رضا خندان نشان میدهد نگرانی سازمان عفو بینالملل در مورد احتمال صدور چنین حکم سنگینی برای نسرین ستوده بهجا بوده است.
عفو بینالملل در اطلاعیه و فراخوانی برای دادخواهی از قوه قضاییه به منظور آزادی فوری نسرین ستوده خبر داده بود که پس از دو محاکمه بسیار ناعادلانه، او با احتمال صدور حکم ۳۴ سال زندان و ۱۴۸ ضربه شلاق روبهروست.
کارگران شرکت پیمانکاری «سدبالاخانلو» مقابل استانداری قزوین تجمع کردند
جمعی از کارگران شرکت پیمانکاری «سد بالاخانلو» در بوئین زهرا واقع در استان قزوین دست به تجمع اعتراضی زدند.
کارگران معترض روز دوشنبه ۲۰ اسفند مقابل استانداری قزوین تجمع کردند و خواستار پرداخت ۶ماه حقوق معوقه خود شدند.
تجمعهای صنفی در اعتراض به مشکلات معیشتی و دریافت نکردن حقوق، طی سالهای اخیر و در پی بالا گرفتن مشکلات اقتصادی در ایران، افزایش یافته است.
برخی از تجمعات صنفی در ایران با برخوردهای ماموران امنیتی از سوی حکومت ایران و بازداشت برخی کارگران معترض نیز همراه بوده است.
عفو بینالملل: احتمال صدور حکم اعدام برای فعالان محیط زیستی زندانی در ایران
سازمان عفو بینالملل امروز دوشنبه با انتشار بیانیهای نوشت که هشت فعال محیط زیستی ایرانی که در زندان بهسر میبرند ممکن است با حکم اعدام یا احکام حبس طولانیمدت مواجه شوند.
این بیانیه میافزاید که اتهامی که به این افراد زده شده «صرفاً مربوط است با فعالیتهای زیستمحیطی آنها و ازجمله تحقیق در زمینه حیات وحش در حال انقراض در ایران.»
به گفته عفو بینالملل روند دادرسی این هشت تن «به طرز فاحشی غیرعادلانه» انجام شده و این فعالان از شکنجه و بدرفتاری با خود در زندان خبر میدهند.
هشت فعال محیط زیست به نامهای سام رجبی، امیرحسین خالقی، هومن جوکار، سپیده کاشانی، نیلوفر بیانی، طاهر قدیریان، عبدالرضا کوهپایه و مراد طاهباز، بیش از یک سال است که در «بازداشت موقت» سازمان اطلاعات سپاه پاسداران هستند.
قوه قضائیه جمهوری اسلامی در ابتدا اتهام آنها را «جاسوسی برای بیگانگان» اعلام کرده بود، اما چند ماه بعد اتهام «فساد فی الارض» برای برخی از آنها مطرح شد که حکم صادره برای آن میتواند اعدام باشد.
رادیو فردا*
مدیریت مقابله با قاچاق کالا به سپاه پاسداران {برادران قاچاقچی} داده شد!
یک عضو هیئت رئیسه کمیسیون کشاورزی مجلس گفت که به دلیل ضعف مدیریت در کنترل قاچاق، مدیریت مقابله با قاچاق به سپاه پاسداران واگذار شده «که امیدواریم بتواند جلوی قاچاق کالاها را بگیرد.»
علی محمد شاعری در گفتوگو با ایسنا، افزایش قیمت ارز را یکی دیگر از دلایل افزایش قیمت گوشت دانست و افزود: «در حال حاضر کشش قاچاق کالا به خارج از مرزها افزایش یافتهاست. گوشت به آنطرف مرزها به خصوص عراق قاچاق شده و قیمت آن با ارز نیمایی محاسبه میشود و متأسفانه مبنای قیمت گوشت در داخل کشور تعیین میشود.»
این در حالی است که تنها چهار روز پیش از این، حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران، گفت که «مرزهای جنوب را دادهایم به سپاه که با قاچاق مبارزه کند؛ خب ده تا قاچاق میشود یکی از آنها را میگیرند؛ از دستشان در میرود؛ کار خیلی سختی است.»
از سوی دیگر، مقامهای جمهوری اسلامی در سالهای اخیر چند بار به دست داشتن سپاه پاسداران در قاچاق کالا اشاره کردهاند و محمود احمدینژاد، رئیس جمهوری پیشین، نیز از «برادران قاچاقچی» سخن گفته بود.
یش از این نیز برخی از شخصیتهای سیاسی در ایران با اشاره به مدیریت اسکلهها توسط سپاه پاسداران و نیروی انتظامی از دست داشتن این دو نهاد در قاچاق کالا سخن گفتهاند.
مادر اسماعیل بخشی به همراه گروهی از کارگران هفت تپه مقابل حراست این شرکت تجمع کرد
مادر اسماعیل بخشی، نماینده بازداشتی کارگران هفت تپه امروز در اعتراض به ادامه بازداشت فرزندش در مقابل حراست شرکت هفت تپه تجمع کرد.
به گزارش کانال مستقل کارگران هفت تپه، گروهی از کارگران این شرکت نیز در حمایت از مادر این فعال کارگری در این تجمع شرکت کردند.
اسماعیل بخشی، فعال کارگری و سپیده قلیان، فعال مدنی بیش از یک ماه است که در بازداشت هستند در حالیکه یک ماه بازداشت موقت آنها به پایان رسیده اما مقامات قضایی با آزادی این دو زندانی موافقت نمیکنند.
اسماعیل بخشی و سپیده قلیان در آبان ماه در اعتراضات کارگری هفت تپه بازداشت شده بودند و بعد از آزادی اعلام کردند که توسط وزارت اطلاعات و نیروهای امنیتی شکنجه شدهاند.
آقای بخشی و خانم قلیان بعد از پخش فیلم “طراحی سوخته” از تلویزیون ایران، در روز سوم بهمن دوباره بازداشت شدند.
چرا خمینی گاندی نشد؟
تفاوت های خمینی و گاندی از زمین تا آسمان است بدلایل زیر :
گاندی بر مبنای عدم خشونت مبارزه می کرد در صورتی که تمام سخنهای خمینی بر اساس ترویج خشونت و تهدید می باشند.
گاندی در رشته حقوق فارغ التحصیل شده بود در صورتی که خمینی سواد علمی نداشت در نتیجه از درک علمی موارد ناتوان بود.
گاندی آرزوی پیشرفت اجتماعی و علمی هند را داشت در صورتی که خمینی هدف اول را اجرای احکام اسلامی و صدور انقلاب گذاشته بود که اینها بعلت تحجر ذاتی و ورود خرافات و به هدر دادن منابع مالی نه تنها باعث عقب ماندگی کشور می شد بلکه موجب میدان دادن به افراد سو استفاده کار می گردید که اکنون ما آثار ان را بصورت دزدی های کلان از طرف مجریان و سرداران دولتی می بینیم.
گاندی مبنا را بر عدم دخالت در کشورهای دیگر گذاشته بود در ضورتی که خمینی و دستگاه او هر روزه مشغول نقشه کشیدن و اعزام عوامل جاسوسی و تروریست و بمب گذاری جهت سقوط دولت ها در کشورهای مختلف یود.
گاندی مخالفین خود را دستگیر و اعدام نمی کرد. خمینی در طول زمان رهبری خود دستور اعدام ده ها هزار نفر ایرانی را صادر کرد.
گاندی بدنبال جنگ با کشوری نبود بر عکس خمینی در همه جا ضمن استقبال از جنگ می گفت که جنگ برای ما نعمت است. نعمتی که باعث کشته شدن صدها هزار نفر از دو کشور همسایه و نابودی اقتصاد و مجروح و آواره شدن میلیونها انسان گردید.
گاندی خوش قلب و مردم دار بود. خمینی بهیچ وجه دشمنی را فراموش نمی کرد و همواره در پی گسترش اختلافات بود و بنوعی کینه توز بود.
گاندی در سخنوری استاد بود و از کلمات به نحوه صحیح و در جای خود استفاده می کرد. خمینی تسلط بر زبان فارسی نداشت و بخصوص در گرامر فارسی ضعیف بود که این پیشمایه به سخره گرفتن ایشان توسط مخالفین بود.
گاندی مدیریت صحیح در کارهای دولتی ایجاد کرد. خمینی با مدیریت بیگانه بود و ضمن آوردن اشخاص بی صلاحیت مستوجب سقوط تمام ارزشهای مدیریتی و اداری شد.
گاندی به هندوستان عشق می ورزید خمینی هیچگاه حاضر نشد خود را میهن دوست نشان داده و این مرام ارزشی را تبلیغ کند.
گاندی هرگز با ادیان دیگر و کشورها و طرز تفکرهای مختلف مخالفتی نشان نداد. خمینی در هر سخنرانی که می کرد حداقل نصف آن را در مذمت سایر تفکرها می گفت. در واقع اقلیت ها در ایران از این بابت همیشه تحت فشار بودند.
گاندی با خود استقلال برای هند را به ارمغان آورد. خمینی جنگ کشت و کشتار و فقر و خرافات و عقب ماندگی برای ایران یه ارمغان آورد.
“…نهضت اسلامى ايران مفتخر است كه در حال حاضر رهبرى آن را مراجعى آگاه و شجاع و مبارز بر عهده گرفته اند كه نيازهاى زمان را تشخيص مى دهند، با مردم همدردند، سوداى اعتلاى اسلام دارند، يأس و نوميدى و ترس را كه از جنود ابليس است به خود راه نمى دهند.
مراجعى كه حوزه مرجعيتشان از مراجعى كه امروز رهبرى نهضت را بر عهده گرفته اند بسى وسيعتر بوده و عدد مقلّدينشان بسى افزونتر بوده، داشته ايم اما اين محبوبيت و اين نفوذ كلمه و اين آميخته شدن با روح و جان مردم را تا اين حد نداشته و يا كمتر داشته ايم.
ما رهبرى اين رهبران عظيم الشأن را ارج مى نهيم و تقدير مى كنيم و ذكر خيرشان را به تاريخ مى سپاريم و از خداوند متعال عزم راسختر و سختكوشى افزونتر و بينش تيزتر و موفقيت بيشتر براى آنها مسئلت مى نماييم.
مراجع عظام و بزرگوار قم: حضرت آيت اللَّه العظمى شريعتمدارى، آيت اللَّه العظمى گلپايگانى، آيت اللَّه العظمى مرعشى نجفى (دامت بركاتهم) كه در راه اعلاى كلمه حق گامهاى مفيد و مؤثر برداشته و مايه فخر و مباهات اسلام و مسلمين شده اند، براى هميشه در تاريخ اين مملكت نام نيكشان به يادگار خواهد ماند، و اين كمترين اجرى است كه خداوند متعال عنايت فرموده و خواهد فرمود.
و اما آن «سفر بُرده» كه صدها قافله دل همره اوست، نام او، ياد او، شنيدن سخنان او، روح گرم و پرخروش او، اراده و عزم آهنين او، استقامت او، شجاعت او، روشنبينى او، ايمان جوشان او كه زبانزد خاص و عام است، يعنى جان جانان، قهرمان قهرمانان، نور چشم و عزيز روح ملت ايران، استاد عالى قدر و بزرگوار ما حضرت آيت اللَّه العظمى خمينى (ادام اللَّه ظلاله) حسنه اى است كه خداوند به قرن ما و روزگار ما عنايت فرموده و مصداق بارز و روشن انَّ لِلَّهِ فى كُلِّ خَلَفٍ عُدولًا يَنْفونَ عَنْهُ تَحْريفَ الْمُبْطِلين است.
قلم بى تابى مى كند كه به پاس دوازده سال فيض گيرى از محضر آن استاد بزرگوار و به شكرانه بهره هاى روحى و معنوى كه از بركت نزديك بودن به آن منبع فضيلت و مكرمت كسب كرده ام، اندكى از بسيار را بازگو كنم”.
(نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر،مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج24، ص: 85)
———–
درود سید مرتضای گرامی
مطهری یک ملای بیسواد بود. بیسوادی اش از این روی بود که انباری کتاب بر مغز خود انباشته بود اما تحمل زندگی در کنار دیگر باورمندان را نداشت. او از میان چهار میلیارد مردم جهان، حق را تنها و تنها با دویست میلیون شیعه می دانست و بس. و بقیه را باطل و کافر و در مراتبی دور از حق می دانست. و حال آنکه اگر وی را ذره ای سواد بود، باید بجایی می رسید که می گفت و می نوشت: تنها شاید بخش کوچکی از حق و حقیقت با مرام ما باشد. که این به سواد و به انصاف نزدیک تر است. او در همین چند خطی که شما آورده اید، با کلماتی بسیار دروغین و چاپلوسانه و ناجوانمردانه، به فریب مردمی می پردازد که از چهره ی باطنی خمینی خبر نداشتند. همین چند خط آنهم از جانب مطهری، میلیونها انسان بی خبر چون من را به کام مردی به اسم خمینی انداخت که له له می زد برای بردن مردم به دور دست های تاریخ که در آن، مال و جان و آبرو و ناموس مردم ارزشی نداشت. مردی که برای فرا بردن موهومات مغزی اش، بی تاب آدم کشتن بود و بی تاب صدور انقلاب و برکشیدن اسلامی که راه به دوردست های بی شعوری می برد. خمینی آدمکشی بود که برای ولع آدمکشی اش چهار چوب هایی از اسلام می پرداخت. و اسلامش نیز البته این ولع را بر می آورد. گاندی هرگز آدم نکشت. چرا؟ برای این که هرگز چون خمینی همه ی حق را با خود و با مرام عبوس خود نمی دید. تجسم این که مطهری با همین الفاظی که شما زحمت کشیده اید و به اینجا آورده اید، دارد یک آدمکش و یک فریب کار و یک رهبر خودخواه و پاسخ نگو را توصیف می کند، چه مشمئز کننده است. البته مطهری یک ملاست. در مرام ملایان، آزادگی، و ندیدن چرب و شیرین سفره، چه بشود که ذره ای دیده شود. چه بشود. چه بشود!
با احترام
.
حالتون خوبه؟! توصیه می کنم قبل و بعد از اسفار تک نفره،اقدام به چک آپ پزشکی و روان پزشکی بفرمایید.
باشد؟
احتراما
آزادیخواهان و میهن دوستان ایرانی بسیار متاسف هستند که زمام امور کشور عزیز ایران بدست مشتی بی سواد و دزد افتاده است. تاریخ از اینها بعنوان خونخوار و دیکتاتور یاد خواهد کرد . هیچ فکر سالمی رهبریت اینها را قبول نکرده و نخواهد کرد.
بیانات و تجلیل حضرت امام خمینی از مهاتما گاندی در دیدار ایشان با هیات نمایندگی هند در نوفل لوشاتو
امام: متقابلًا من تشكر مى كنم از اهالى هند و از دولت هند، كه در اين امر انسانى و مساعى كه در ايران مى گذرد توجه كرده اند و اظهار همدردى مى كنند.
ملت ايران در طول تاريخ شاهنشاهى گرفتاريهاى زيادى داشته است. در طول پنجاه سال سلسله پهلوى مصيبتهاى بسيار شديدى داشته است. از هيچ نوع آزادى برخوردار نبوده است. با همه جنايتها و خيانتها مواجه بوده است. و اين پدر و پسر به كشور ما آن قدر خيانت كردند و به ملت، آن قدر خيانت كردند كه جبرانش به اين زوديها ميسّر نيست؛ جبران جنايتها تا ابد امكان ندارد.
جبران جنايتها و خرابيها محتاج زمان طولانى است براى ترميم. و ما البته از دولتها و ملتهايى كه آزاديخواه هستند توقع داريم كمك كنند و به اين دولت كه جديداً حادث خواهد شد توجه كنند. و من اميد آن را دارم كه دولت بزرگ هندوستان اول كسانى باشند كه دولت ما را به رسميت بشناسند؛ چرا كه مصيبتهاى كشور ما مشابه مردم هند بوده است. و راهى كه ما رفته ايم همان است كه گاندى و بزرگان هند رفتند، و بالاخره دست جنايات اجانب را از كشور كوتاه كردند. و ما اميدواريم كه يك حكومت اسلامى به وجود آوريم، كه با همه دولتهاى آزاد و دموكراتيك روابط حسنه داشته باشد و ملت ما با همه ملتها برادر باشد. البته ما همان سياست بيطرفى را خواهيم داشت و اجازه نخواهيم داد كه دولتى از ابرقدرتها در مملكت ما دخالت كند. و من از خداى بزرگ مى خواهم همه ملتها را سعادتمند نمايد”.
(صحیفه امام،ج5 ص 491)
‘آن آقا به خاطر ما در زندان است’ – محسن نامجو
ما به خاطر حماقت و نادانی آن آقا ۴۰سال در زندان اسلامی هستیم – مش قاسم
بهین یاران درود
زمانی دراز درپی چرایی دژمنی اسلام و سگ بودم. گاهی بسوی وفاداری
این حیوان و بی وفایی های که آموزش داده میشود چون کشتن پدر یا فرزندتان
که اعتراضی دارند کشیده می شدم وگاهی به کنترل مسلمین اولیه وشنود
گفته هایشان در خانه ودر جمع خصوصی(در برخی احادیث به تلویح)وگاهی هم
به راهزنی ها(غزوات سگها توانمندی شناسایی زود هنگام گردنه گیرها)
می رسیدم.پاره ای از اوقات به رقابت در شغل چوپانی که این حیوان سر تر از انسان
قادر به آن است وگاهی هم پای سایکولوژی **و ترس کودکی که تا بزرگ سالی
باقی بوده و نوعی مرض روانی است .اندیشه های دیگر هم تلنگری میزنند اما
ریشه و پایه این همه نفرت کجاست اگر خالقی (انتخاب اصلح/خداوند) بودنش را
روا داشته که باشند ؟
در کامنت ها امروز چندین بار از نبودن سگ آمریکاییان (نه چینی که آبگوشتش می کنند
نه روسها که نماد وغروشان خرس که فامیل سگ است) در ایران بارهاتکرار شده .
سوال بی جواب جوانی هایم زنده شد که {{ این مظهر وفا و از خود گذشتگی که
این روزها چون بزرگان در خانه حصر است گناهش چیست وچرا}}. مزیت بودن
مهندسین کره شمالی چینی یا روسی نسبت به اروپایی و آمریکایی در تکنولوزی
ساخت غرب از هیچ تا سد را چرا باید از دست چندم وگاهی هک اطلاعات دزدی
گرفت چند بار دیگر میبایست چرخ را اختراع کنیم یا دختر بچه ای در آشپز خانه
با دیگ زود پز یو اف سیکس را به گاز تبدیل و غنی کند گفته مموتی که عقایدش
نزدیک تراست به….
——————————————
سروران اندیشمندم پی گیر شان نزول سایکولوزیک بوده و هستم مددی
مجتهدین مدعی اند مقلد نیستند. در حالی که نه تنها مقلد اند بلکه مردگان و اجسادی هستند متحرک. و این تفاوت خمینی است با گاندی.
مجتهد نهایت جهد و علم و دانشش این است که استخراج کند (تقلید کند) امام علی در 1400 سال قبل در یک روز چند نفر را گردن زد تا به استناد این عمل در یک حکم سه خطی دستور قتل عام هزاران تن را صادر کند.
به تعبیر فقها موتو قبل ان تموتو یعنی بمیرید و در وحله نخست مغز و اندیشه و فکر را بکشید تا مبادا سخنی تازه و اندیشه ای نو تحویل جامعه دهید که مخالف آداب و رسوم قبایل وحشی و بیابانگرد عرب هزار و چهار صد ساله باشد.
هنگامی که به این ملغمه عرفان گریزان از دنیای پست و دنی از دید ایشان و زیبا و دوست داشتنی از دید مردم عادی را بیافزایید چه شود و چه ها که نکند.
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
واکنش محسن نامجو به انتشار تصاویر میرحسین ((قشمت دوم))
۱۲- دوستان، هنرمندان، آن آقا و این خانم که در زنداناند هنرمندند، نقاش و مجسمه سازند ، دلشان نازک است. کدام ما یک هفتهاش را دوام می آورد؟ این دو هنرمند، ۹ سال است که آن داخل هستند.
۱۳- از همه خوانندگان احتمالی می خواهم که از انگ سیاسی بر صاحب این کلمات بگذرید. من موسویچی نیستم، اصلاح طلب هم نیستم. من، محسن نامجو، ـــ به قول “ابوسعید ابوالخیر” ـــ “آن پشه هم نیستم و اصلا، خود در این میان نیستم …” تمام هم و غم من حقیر این است که وقتی هفتاد ساله شدم، مثل بیضایی، تقوایی ، شهید ثالث، کیانوش عیاری و بسیاری بزرگان دیگر، پیر شوم . فقط کافی است مثل آن بزرگان پیر شوم. اینکه کارهای آنان را بکنم، باشد طلبام. اما بیایید همه کلاهمان را قاضی کنیم، ببینیم چند نفر از شمایان ـــ که پدر فضای مجازی را در آوردهاید ـــ اندازهی آن آقا که در زندان است، تاوان دادهاید؟
۱۴- دوستان محترم ! بیایید همه ــ یک بار دیگر ـــ جمع شویم و نامهای سر گشاده به نظام و رهبرش بنویسیم و بگوییم: “آقا! این آقا و همسرش در زندانند… آزادشان کنید!…” قطعاً وقعی نمینهند. آزادشان نخواهند کرد. اما حداقل، شاید ـــ به واسطه اینکه کاری کرده ایم ـــ در جایی از درونمان، دیگر آن احساس را نداشته باشیم. شما را نمیدانم، اما من آن احساس را دارم. آن احساس در فرودگاه را، وقتی عکس این زوج را دیدم. احساس گناه، احساس بی شرافتی را می گویم. هرکس را وجدان خودش ، کار خودش، بار خودش…
محسن نامجو – آمستردام – ۷ مارچ ۲۰۱۹
گویا محسن نامجو یکی دو دهه بعد از فاجعه 57 بدنیا آمده یا روی کره زمین نبوده که چنین عاشقانه از حسین موسوی یاد وحمایت میکند!
اولا -حسین موسوی نخست وزیر دوره جنگ وکشتار وجنون هم سن وسال خامنه((علی بصیرت)) است و ازو سرحالتر و پا در 78سالگی دارد و شاید درصد کمی از هم سن وسالهای او زنده باشند ودر بین کارمند های سطح پایین و معلمان وکارگزان زنده بودن فردی درین سن وسال کمیاب است.
دومن- حسین موسوی را روباه مکار رفسنجانی بمعرکه آورد زیرا میخواست رو دست به خامنه ای بزند در صورتیکه که انتخاب هریک ازین دو موسوی و احمدی نژاد تغییری درین حکومت قرون وسطایی پدید نمی آورد زیرا برنامه نداشتند و اسما شعار میداند، کسیکه که خواهان تغییر قانون اساسی و برچیدن نظام ولایی هست باید پشتیبانی شود.
شومن- حسین موسوی درین خیمه شب بازی به اصطلاح اتنخابات گفت میخواهم دوره طلایی امام را تکرار کنم! دوره طلایی امام که نخست وزیر بود اعمال حکومت تحریک صدام وجنگ،اشغال سفارت آمریکا، اعدام در راهروها وپشتبان ها،اعدام در ملاء عام و سحر در زندانها ونشر آن در روزنامه های صبح، کشتار چندین هزار جوان که اغلب ذانشجو بودند در شهریور 67 بفرمان خمینی بودند، جناب محسن اگر آگاه نیستی بدان که از 60 تا 68 او شخص دوم اجرایی حکومت بوده و از اعضای حزب جمهوری اسلامی و در کوتاه مدت وزیر خارجه دولت رجایی، او نخست وزیر امام نامیده میشد،موسوی ،کروبی و خاتمی هنوز که هنوز است جزیی ازین نظامند واگر دمکراسی وقانونی در ایران برقرار شود اینها شایسته ریاست نیستند و رژیم هوای اینها را دارد اگر من و یا شما بجای موسوی و کروبی بودیم مثل دیگران سریع اعدام میشدیم اختلاف اینها سلیقه ای و ریاست است وبس، مگر نمیدانید که زنانی فرهیخته چون نسرین ستوده ونرگس محمدی و دیگرانی در اوین دربندند؟ جناب نامجو موسوی حد اقل در خانه خودش بود او که کنسرت نمیرود، اسکی هم نه ،مشکلی برای هواخوری،غذا،لباس ودیدار نداشته اند و نمیگویند زندانی انها آدمهای خودشان را میگویند در حصر، شخصا بر بهشت وجهنم بی توجه ام ولی مکافات درین جهان و وجدان آزرده را باور دارم و تصورم اینست که موسوی وکروبی دارند عقوبت آنروزها را پس میدهند و این حق مردم که ستم دیده اند و حق اینها که ظلم وتعددی کرده اند و یادتان نرود که موسوی از 68 تا 88 غیبش زده بود ولی در مجلس تشخیص مصلحت بود ویک کلمه از قتلهای زنجیره ای و نابسامانی ها نگفت.
واقعا تعجب کردم تعحب! ایکاش هنرمند عزیز یکی دوبار مرور کرده بودی و اعضای باندهای مافیای جنایت کار را حمایت نمیکردی، اینها همه شریکند در آنجه در دوره خمینی بی احساس و علی بصیرت رخ داده.
واکنش محسن نامجو به انتشار تصاویر میرحسین
آن آقا به خاطر ما در زندان است…
بی بی سی – به تازگی انتشار عکس و فیلمی از میرحسین موسوی و زهرا رهنورد که از هشت سال پیش در حصر خانگی هستند، واکنشهای بسیاری داشته است. محسن نامجو، خواننده و آهنگساز ایرانی درباره این عکسها و واکنشها مطلبی نوشته است.
۱- چند روز پیش در میان یکی از سفرها، در فرودگاه نشسته بودم که دوستم، عکس میرحسین موسوی و زهرا رهنورد را نشانم داد. حالم دگرگون شد. نمیدانستم چه باید بکنم. احساس غریبی بود. من درفضای مجازی تریبون شخصی ندارم، تا بتوانم مثل بقیه آن عکس را آپلود کنم و سرشار و راضی از انجام وظیفه مدنی خویش، این موضوع را هم به کناری گذارم. تا موضوع بعدی و پست بعدی و رضایت بعدی. همچون آنچه همگان این روزها می کنند. پس یک گروه پنج نفره از دوستان نزدیک روی گوشیام ساختم و عکس را برای آنان فرستادم با این نوشته که: “ما یادمان رفت از این آقا”. دونفر جواب ندادند. یک نفر علامت قلب قرمز فرستاد. یک نفر بخشی از شعر سعدی را از ترانه نوبهاری فرستاد که : “این عمر طی نمودیم اندر امیدواری”. و نفر آخر هم افاضات متفرعنانهای کرد که هم خبر از خودآگاهیاش به اوضاع جهان بدهد، و هم ناخودآگاه ما را از رنج دوری بر حذر کند با این مضمون که: “…ای بابا محسن جان ! ۹ سال گذشته است و ما هم پیر شدیم و …”
خودخواهی و بی مسئولیتیای که در بیان این عبارت بود ، جانم را آزرد. در جواب این تفرعن، فقط نوشتم که : ” تو ۹ سال را در خانهات حبس نبودهای …” و تمام کردم. اما برافروخته بودم. ساعتی بعد دوست همراهم حالت بر افروخته مرا حدس زد. ماجرا را که گفتم و فهمیدم که آن دو دوست من ، هم شعر سعدی و هم جمله “ماهم پیر شدیم” را از روی افاضات آنلاین اهل غور و تفکر فیس بوک و اینستاگرام کپی کردهاند. یعنی حتی به خود ــ به احساس شخصی خود ـــ اجازه غمگین یا شاد شدن در برابر این عکس را هم ندادهاند.
۲- ما این روزها، حتی مسئولیت و شعور را هم کپی پیست میکنیم. چون گرفتاریم و کارهای نکرده بسیار داریم. باید از شر مسائل بیرون ، نمایشگاه فلان آرتیست، کنسرت دیگری، قطع شدن دست یوزپلنگ ، استعفای “ظریف”، دیوار ترامپ و … زود زود گذر کنیم. البته حتما قبل از این گذر، فراموش نکنیم که جهانی منتظر نظر صائب ماست تا آگاه و متنبه شود. پس حتما باید افاضاتی بکنیم و برویم سراغ موضوعات مهمتر. کدام رفتن؟ کدام مهمتر؟
۳-سالی که این آقا برای رأی مردم ایستاد، من گرین کارت گرفتم (البته به عنوان هنرمند، نه پناهنده ی سیاسی)، اما بی انصافام اگر این آقا و جنبش سبزش را در گرفتن آن بیتأثیر بدانم. سالی که این آقا ایستاد، برخی اساتید سنتی، تمام بلیط های کنسرتهاشان را فروختند. سالی که ایشان ایستاد و جا نزد، چند صد آدم واقعی و غیرواقعی، به اسم خبرنگار “مظلوم” خاورمیانهای، کار مهاجرتشان را (به اسم جنبش او)، درست کردند تا حالا از صبح تا شام، با پول دولت این کشور و آن کشور به پخش دموکراسی در خاورمیانه بپردازند. یا بقیهی وقت گرانبهایشان را در فضای مجازی به جان دیگران بیفتند و به قول اخیر “ماسیمو آلگری” ـــ مربی یوونتوس ـــ پشت کیبوردهایشان پنهان شوند و ناسزا بگویند. سالی که این آقا ایستاد، کمتر کسی به این فکر کرد که این نخستین ایستادن واقعی، عملی و شرافتمندانه و بی ادعا در بالاترین سطح سیاسی ایران در کل این ۴۰ ساله بوده است. حتی خاتمی هم، در جایی که باید نایستاد و مماشات کرد. حالا که سرنوشت تقریباً مشابهی با این آقا دارد، من در خلوتام به جای او خجالت میکشم که: “مرد! توکه قرار بود آخرش ممنوع التصویر شوی، اگر همان کوی دانشگاه را بهانهی ایستادن کرده بودی، حداقل پیامدش (شاید) این بود که دیگر ، لبهی خواستهها آنقدر جلوتر میرفت که هشت سال هاله نوری وجود نمیداشت.
دوستان یادمان نرود:
۴- این آقا و خانم در زندان بودند که ما کم کم ذوق زدهی یک ماجرای دیگر شدیم، از ذوق سبز به ذوق بنفش. از انتخاب احسن میان بد و بدتر همیشگی، تا آنکه فکر کردیم “سوئیس شدن” در راه است.
۵- این آقا و همسرش در زندان بودند که سیمان در سانتریفیوژ ریختیم و با “جان کری” (که ذوق مرگ شده بودیم دامادش هم ایرانی است)، قهوه خوردیم و بعد در خیابانها، پایکوبان به استقبال امیرکبیر تقلبیمان رفتیم.
۶- این آقا و همسرش در زندان بودند که این یکی کارگردان به اسم جنبش سبز به جاه طلبیهایش رسید و آن یکی کارگردان، در ” در همان سال ۸۸ ” شلوغی کرد و توجه تمام سینماگران جهان را خرید.
۷- این آقا در زندان بود که نرمش قهرمانانه کردیم و ضربه فنی شدیم.
۸- این آقا و خانم در زندان بودند که فن ها و طرفداران همگان ـــ به حول قوه ی الهی زیاد شد ـــ شاخ مجازی به وجود آمد. شبکهی نسیم به وجود آمد تا نشاط و سرگرمی، عمومی شود. خلاقیت و هنر رفت و هجو و هزل و مسخرهبازی آمد و ابتذال میداندار بلامنازع شد. فکر و اندیشه رفت و گفتوگوهای صد تا یه غاز با آدمهای تقلبی آمد. حجم استفاده از کلمات انگلیسی در تهران، از نیویورک بیشتر شد. لیبرالیسم اسلامی آمد.
۹- این آقا و همسرش در زندان بودند که ۹۵ درصد سینما و موسیقی و هنر و ورزش ایران، پول کثیف حاصل از قاچاق و پولشویی را بر سر سفره هایشان بردند. وقتی همه و همه و همه آلوده شدند و بی بخار و پرمدعا وهنربند، این آقا، این آقا در زندان بود.
۱۰- ایشان در زندان بودند که همهی هنرمندان آگاه، برای جلوگیری از تحریم ها، طومار به امضا رساندند. از بزرگ تا کوچک، از “اصغر فرهادی” تا خواننده ی “بمرانی “و آن طومار برای گرفتن امضا به من هم ایمیل شد.
۱۱- آقایان، خانمها، هموطنان، دوستان، سروران، آن آقا و همسرش در زندان هستند وقتی ما کار می کنیم ، اثر تولید می کنیم، به سفر میرویم، بچهدار میشویم، میخندیم و غر میزنیم و هر از گاهی اختلاسی کشف میکنیم و … در تمام این احوالات، در تمام این سالها، آن آقا به خاطر ما در زندان است.
جناب نوری زاد گرامی با درود و آرزوی بهبودی اتان
اینکه خمینی چرا گاندی نیست را باید در جهل عمیقی که مذهب آنرا نمایندگی می کند دانست.
کسی که بر موهومات تکیه دارد تیشه به ریشه فهم و خرد که نشانه آدمیت است می زند. تا زمانی که بشر مایل به نگهداری جهالت خود است وضع از این بهتر نمی شود.
کارهای مستندتان باارزشند مواظب خودتان باشید .
با احترام
سلام نوریزاد گرامی، این بیماری ناشی از یک ویروس دستکاری شده از گروه ویروس های فلو است که منشا آن احتمالا چین یا هند میباشد. شایع ااست که کسرن های بزرگ داروئی یکی از این دو کشور برای فروش بیشتر محصولات فارماکولوژیک خود عمدا این ویروس را موتاسیون داده اند. پس از درمان و رفع سیمپتوم ها ممکن است یک عارضه ناخوش آیند بجا بگذارد و آن آنوسمی یا بعبارتی کربوئی است. مواظب باشید و از درمان خود غفلت نکنید. شاد و تندرست باشید
به نوری زاد سلام
به ادب سلام
به دوستان سلام
جمهوریاسلامی: خودکشی یا انتحار؟
“زوگ زوانگ” به وضعیتی در بازی فکری ومفرح شطرنج گفته میشود که بازیکن شطرنج نه کیش است نه مات است نه پات.! حق حرکت دارد. اما خوشتر میدارد، ای کاش همین یک حرکت راهم نداشت! حق حرکات بسیار دارد. اما فایدهای ندارد. چون با هرحرکتی، توسط حرکت بعدی حریف مات میشود”.
جمهوریاسلامی پس از چهلسال با نوعی از سیاستورزی ستیزجویانه که بخوانید، حکومتداری معیوب، امروز به وضعیتی در صحنه شطرنج سیاست بینالملل رسیده، که نه کیش است. نه مات شده هنوز. نه در شرایط پات قرار دارد. نخست آنکه آچمز است! آچمز در برجام نافرجام و بیسرانجام. یعنی در برجام حضور دارد. اما عملاً هیچ حرکتی صورت نمیگیرد وهیچ سودی از آن نمیبرد. بیحرکت است. اما حق حرکت دارد. میتواند از آن خارج شود.
یا میتواند FATF را تصویب کند و به شبکه بینالمللی حساب و کتابهای پولی شسته و رفته بپیوندد و دروازه پولشویی را ببندد اما معالاسف مبتلا به مصیبتهای دیگر میشود.! میتواند درهمین حالتی که الان قرار دارد بماند ونابودی واضمحلال کشور ومردم را با چشم باز وبا توسل به سرکوب نظاره کند و یا لاجرم دست به حرکتی بزند.
نمیتواند حرکت هم نکند. چون در داخل بشدت تحتفشار است. اقتصادش فروپاشیده است. و در آستانه فروپاشی محتوم اجتماعیست. که فاجعهآمیزترین نوع از فروپاشیهاست. دارد آن تتمه مشروعیتاش را هم ازدست میدهد و هرلحظه امکان دارد باشورش کور گرسنگان مواجه شود.
اما میتواند دست به یک حرکت انتحاری بزند. مانند اینکه، باخروج ازبرجام دوباره فعالیت هستهایاش را از سربگیرد. یا یک موشک شلیک کند بطرف اسراییل.!
اما با کدام پشتوانه؟ وبا کدام اقتصاد.! با این وضعیت فروش نفت – یعنی نفت دربرابر غذا و دارو – ودر شرایط بغرنج و رنجآور اقتصاد داخلی، که هر روز مردم گرسنهتر ومتلاشیتر از پیش میشوند.؟ – نظام در بررسی وتصویب لایحه بودجه سال آینده کشور دچار گرگیجه شده است. گیج میزند. هرچند گاهی دچار توهم است.
چون نمیداند اصلاً آیا سال آینده میتواند نفتی صادر کند یا نه.!؟ به چه مقدار و چگونه؟ به کدام کشور متقاضی؟ آیا اساساً مشتریای برایش مانده؟ با توجه به سفر مشکوک اخیر محمدبنسلمان ولیعهد عربستان به سه کشور پاکستان، هند و چین.؟ و ایضاً به چه قیمتی و چسان در دریافت پول.؟ با این فشار سهمگین تحریمی از سوی ایالات متحده، واینکه اساساً با این رشد تورمی افسارگسیخته و کمبودها ونارساییها و اعتراضات جسته و گریخته داخلی چه کند!؟
اینکه طی مدت یکسال گذشته، چه در تورم نقطهبهنقطه، چه درتورم سالانه ارزش پول ملی، بیش ازنزدیک به دویستدرصد کاسته شده، چگونه میخواهد حقوق کارمندان را افزایش دهد واز کدام منبع یا منابع!
مشکل نظام جمهوری اسلامی از آنجایی آغاز شد – سوای فساد فراگیر که تمام بنگاهها و نهادهای مالی و اداری کشور را در برگرفته – سیاست استراتژیک خود را بجای آرایش بر مبنا منافعملی، بر مبنا دیوار سست منافع ایدئولوژیک تبیین و تعیین کرده است. برخلاف همه کشورهای دنیا.
حساب وکتاب جمهوریاسلامی در مواجهه با جهان خارج نه هیچگاه براساس منافعملی وسنجش سود وزیان آنی مصالح کشور ورفاه مردم کشورش بود، نه براساس مشی Fictitious (آیندهنگرانه)، بل همواره آن بوده که در رابطه با فلان کشور آیا میتواند به گسترش منافع ایدئولوژیک خود دست یابد یا خیر.! که ابداً برای او مهم نیست نفع ملی ومالی میبرد یا نه. واگرنه کیست که نداند فیالمثل رابطه باجرثومهای به نام بشار اسد و ایضاً با این سوریه لتپارشده تنها موجب زیان ملی، درخطر افتادن منافع استراتژیک و زوال اقتصاد کشور ودر نهایت منجربه تلاشی بنیان حکومت خویش میشود، که هماینک د آستانه آن قرار گرفته است.
اینکه دل بسته است به حمایت دواختاپوس وراهزن بینالمللی، روسیه وچین که این دو برخلاف تصور، تمام گردونه ومدار سیاست خارجیشان علیرغم حاکمیت نظام کمونیستی – سوسیالیستی همواره غایت انتفاع ملی وتامین منافع کشورشان راجستجو میکنند، که اولویت نخست تمام تدابیر سیاسیشان است. باحداکثر توان. و اگرگاهی دست به جنبشهایی میزنند درسطوح کلان بینالمللی، – مانند استفاده از حق وتو – نه با هدف حمایت ازسیاست نداشته ما، که خاماندیشیست، بل با هدف ایجاد توازون قوا وحفظ هژمونیک قدرت وصیانت از بازار تجاری خود وتامین آن دربرابر توان بالای اقتدار آمریکا والبته همچنین اروپاست.
گری کاسپاروف اسطوره شطرنج جهان معتقد است، زوگ زوانگ وحشتناکترین وضعیت دربازی تماماً فکری شطرنج است که یک بازیکن ناشی در نهایت بدسلیقگی میتواند خودش را در چنان وضعیت غیرقابل بازگشتی گرفتار کند، واز هر صدمیلیارد دفعه تنها یک بار اتفاق میافتد، که از دردناکترین نوع از انواع خودکشیهای شطرنجیست!
آقای نوری زاد
میدونم دل در گرو هر چیزی دارید که خوبه. از هر کجا و از هر کی
اینو به شما تقدیم می کنم:
ده ویژگی “سخن خوب” از دیدگاه قرآن کریم که هر مسلمانی باید رعایت کند
۱. آگاهانه باشد.
“لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ”
۲. نرم باشد.
زبانمان تیغ نداشته باشد.
“قَوْلاً لَّيِّناً”
٣. منصفانه باشد.”
وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا”
٤. حرفمان مستند باشد.
“منطقی حرف بزنیم.
قَوْلًا سَدِيدًا”
٥. ساده حرف بزنیم.
پیچیده حرف زدن هنر نیست.
“روان حرف بزنیم”
“قَوْلاً مَّیْسُورًا”
٦.کلام رسا باشد.”
قَوْلاً بَلِیغًا”
٧.زیبا باشد.
“قولوللناس حسنا”
٨.بهترین کلمات را انتخاب کنیم.
“یَقُولُ الَّتی هِیَ أحْسَن”
٩.سخن هایمان روح معرفت و جوانمردی داشته باشد.
“و قولوا لهم قولا معروفا”
١٠. همدیگر را با القاب خوب صدا بزنیم.
“قولاً كريماً”
کانال تفسیر قرآن استاد بازرگان
ملیحه خانم،ایشون خودشان پیامبر ادب و صاحب فتوا ،بخصوص فتوا در مورد تن فروشان در ایران،و بنابر این جزء سلسله جلیله انبیاء هستند، و از این جهت به ایشون جداگانه وحی نازل میشه،بنابر این چون پیامبر ادب و ضمنا مستند ساز سابقا انقلابی هستند، نه نیازی به فتاوی کارشناسی روحانیون ایرون دارند و نه نیازی به قرآن – یعنی کتابی مربوط به 1400 سال قبل که بر قوم عرب نازل شده و ربطی به ایرونی ها نداره و میشه از باب قاعده عقلی و ادیبانه “نومن ببعض و نکفر ببعض” بسیاری از دستورات اون رو نپذیرفت و کنار گذاشت- دارند! پس خودتون رو زیاد خسته نکنید،شما چاره ای ندارید که به ایشون-ایضا شخصی بنام یزدانی که حساب بانکی بنام اوست- اعتماد کنید و فقط دربست تسلیم فتواهای ریز و درشت غیر تفخیذی! ایشون باشید!
برو ای فقیه دانا
به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی!
من و عاشقی و مستی…
اینکه یکباره روزنامه نگاران اصلاح طلب در فضای مجازی همصدا با تیتر یک اعتماد سعی کردهاند اختلاس اثبات نشدهی همسر سابق یکی از سرداران سپاه را در دولت سابق، بچسبانند به همسر جدیدش(مهدی خلجی) و از آن روتیتری برای کل اپوزیسیون بزنند، اتفاقی نیست. در واقع بخشی از ارکان خبر تعمدا کتمان شده تا بشود کل اپوزیسیون را زیر سوال برد. حمله ای برای زدن اپوزیسیون. چرا چون تاوان بدنامی اصلاحات میان مردم را اپوزیسیون باید بدهد. چون جریان اصلاحات میخواهد بیعرضگی خودش در پیشبرد مطالبات مردم را از یادها ببرد. چون اصلاحات تا همین امروزش هم کدویی بوده که در نبود خربزه پادشاهی کرده. اگر آزادی احزاب باشد کسی برای خاتمی و اصلاحات دروغینش تره هم خرد نمیکند. وگرنه فکر میکنید اتفاقی ست که دقیقن پس از ابراز نگرانی اخیر خاتمی در خصوص بی اعتباری اصلاحات و اعتبار یافتن اپوزیسیون، یکباره این حملات از سوی روزنامه نگاران اصلاح طلب آغاز شد؟
من اگر گاندی نگشتم ،عاقبت گنده شدم
در هوای جیرجیرک پر میزدم ، دنده شدم
موضوع یکم: در کشورهایی که شفافیت و عدالت قانونی و قضائی در آنها از درجات بالائی برخوردار است٬ هیچکس و هیچ موضوعی از آنچنان قداستی برخوردار نیست که در صورت خطا و اشتباه٬ خارج از دایره نقد و پیگرد قرار گیرد. نظارت مردمی از طریق مکانیزم های قانونی و نقش رسانه های آزاد در ایجاد شفافیت و پاسخگویی از اهمیت بالایی برخوردار است. در بسیاری از اینگونه جوامع افشاگر spotlight فساد نه تنها تنبیه نمی شود بلکه مورد حمایت قانون و احترام مردم است.
در مقابل در رژیم های ایدئولوژیک باتوجه به اینکه هرگونه نقد٬ مستقیم و غیرمستقیم به رأس هرم و چارچوب ایدئوژیک برمی گردد و باعث تضعیف نظام می شود٬ بازار لاپوشانی رونق دارد و پیگیری فساد را «کش» نداده و ماستمالی می کنند. در اینجا برعکس خیلی از ممالک٬ بجای برخورد با اختلاس کنندگان٬ دزدان و مفسدین یا اصلاح رویه های ناصواب عرفی٬ به دستگیری و تنبیه افشاگران فسادهای قانونی٬ مالی یا منتقدین سنت های ناپسند می پردازند. تنها در سالهای اخیر به مدد فضای مجازی است که گوشه هایی از عمق فساد حاکم بر جمهوری اسلامی برملا شده است.
خاطرتان باشد چندی پیش٬ اطلاع رسانی خانم کمرخانی فوق لیسانس جامعه شناسی و شاغل در یکی از خانه های امن تحت نظارت بهزیستی ایلام٬ باعث شد تا از یک مورد کودک همسری(ازدواج رها ۱۱ ساله با مرد ۵۰ ساله) ممانعت بعمل آید. اما باوجود اینکه اصلاح این سنت ناپسند٬ نیاز به اطلاع رسانی و آگاهی جامعه دارد٬ بجای تشویق خانم کمرخانی بدلیل نورافکنی اش بر گوشه ای از تاریکی٬ شوربختانه با اعمال فشار از طریق دادگستری به بهزیستی ایلام و تحت فشار گذاردن رئیس آن مرکز امن٬ خانم کمرخانی ناگزیر از استعفاء محترمانه و در واقع اخراج شد.
موضوع دوم: ابوالفضل قدیانی به اتهام توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام٬ بصورت غیابی محاکمه و محکوم به تنبیه جسمی و شکنجه روحی شد. تنبیه قابل تحمل٬ مجازات او به ۳ سال زندان است. اما شکنجه او مطالعه و رونویسی ۳ کتاب است.
عنوان کتاب اول «حکایت زمستان» که روایت حکومتی و ایدئولوژیک نعمت ۸ ساله جنگ است که به دوام استبداد دینی انجامید. عنوان کتاب دوم «داستان سیستان» است که به توصیف متملقانه سفر رهبر دیکتاتور و مستبد جمهوری اسلامی به جایی می پردازد که نان مردمانش را خورد اما نمکدانشان را شکست. عنوان کتاب سوم «دشمن شناسی» است که براساس ذهنیت و گفتار غالب خامنه ای یعنی «توهم» و «دژمن» تدوین شده است.
بنظرم قدیانی ۷۴ ساله هرچند بسختی اما بهرحال ۳ سال زندان را سپری خواهد کرد(البته بشرط بقا جمهوری اسلامی). اما بعید می دانم از مطالعه و رونویسی مداوم چرندیات آن کتابها که مصداق بارز شکنجه روحی است٬ جان بدرد برد(چنین مباد).
با آرزوی رهایی همه آزادگان
ح ک
[
حالا همه سوار ماشین رئیسی میشوند!
پس از تبریک رئیسجمهوری، معاون اول، اصلاحطلبان و برخی چهرههای به اصطلاح میانهرو به ابراهیم رئیسی، 200 تن از نمایندگان مجلس رژیم نیز برای او در سمت ریاست قوه قضائیه «آرزوی توفیق» کردهاند.
به گزارش «شبکه رسانهای بیان» دورویی و نقش بازی کردن در جمهوری اسلامی کار چندان سختی محسوب نمیشود. مسئولان رژیم به تناسب زمان و مکان میتوانند نقشهای متفاوتی را به بهترین شکل ممکن بازی کنند که هر بینندهای را متحیر میکند.
انگارنهانگار همین پارسال بود که اصلاحطلبان سید ابراهیم رئیسی را «آیتالله اعدام» یا «آیتالله قتلعام» میخواندند و برای رسیدن به قدرت، او را ضایع میکردند. حالا 200 تن از نمایندگان که جمع زیادی از آنها اصلاحطلب و میانهرو هم هستند نامه فدایت شوم برای رئیس جدید قوه قضائیه ارسال و با او بیعت کردهاند.
نمایندگان مجلس در این نامه از رئیسی به عنوان شخصیتی «وزین»، «مردمدار»، «انقلابی»، «سادهزیست» دارای «حسن سابقه» یاد کردهاند. نمایندگان مجلس پا را فراتر هم گذاشتهاند و در بخشی از نامه خود مدعی شدهاند که انتصاب رئیسی به سمت ریاست قوه قضائیه «امید و شعف» را به جامعه «گسیل» داشته است.
نکته قابلتأمل این نامه عجیب در خط ابتداییِ پاراگراف دوم آن است که نمایندگان مجلس از رئیسی با عنوان «حضرت آیتالله» یاد کردهاند؛ حال اینکه رئیسی تا همین هفته گذشته «حجتالاسلام» خوانده میشد.
روحانیون در حوزههای علمیه به ترتیب به درجات «ثقهالاسلام»، «حجتالاسلاموالمسلمین»، «آیتالله» و «آیتاللهالعظمی» دست پیدا میکنند؛ اما مشخص نیست رئیسی چگونه بدون طی مراحل لازم در عرض یک هفته به مقام آیتاللهی رسیده است.
به نظر میرسد نامه نمایندگان که 200 امضا پای آن خورده است، بیش از اینکه جنبه تبریک گویی داشته باشد، با هدف به دست آوردن دل رئیسی نگارش و تنظیم شده است. بههرحال، رئیسی اکنون از قدرت بیحدوحصری برخوردار شده و به عنوان رئیس قوه قضائیه میتواند در هر معادله سیاسی، اقتصادی و امنیتی اثرگذار باشد.
حجم تبریکها از جناح چپ و راست و میانه به اندازهای زیاد است که هرکسی را به این حدس و گمان میاندازد که نکند پس از مرگ علی خامنهای، قرار است ابراهیم رئیسی رهبر جمهوری اسلامی شود که کارگزاران رژیم به چنین تقلایی افتادهاند. شاید این حدس و گمان درست از آب در نیاید؛ اما بههرروی، حالا همه سوار ماشین رئیسی میشوند و برای او بادمجانها را دور قاب میچینند.
(کوکب مشهدی)
تحقیقات محلی !
——————-
– آقامان نیستن اِجِزِه ندرم حرف بزنم، ولی چون امر خیره اشکال ندرَه. حقیقتش دختره خودش خوبَه، ولی بد مادره. یک چشم شه امروز وا موکونه یکی فردا. خیال موکونه زن حاجی لتّه یه. سلام بلد نیست. هر وقت می بینوم کونُ مه موکونوم. صد بار گفتوم در کیسه زباله تانه گره کور بزنن گربه نتنه واز کنه، تو ره خدا سرتانه بکونن تو خانه ما، بو گو مده. شوهر بد تربتیش یک 206 تمام رنگ قولنامه ای خریده هر روز شلنگ می گیره. نمگه پول آب مشاعه. زنگ زدم 110 راپورت دادم بو تریاک میه. بِرار بی عارش هم با چشماش مخه مو ره بخوره جای ننه شُم. از پشت چشمی دید مزنه، تو راه پله رو می گیروم. دختره هم کمال آقامان مگه ته ش باد مده، ولی مو با چشم خودوم ندیدوم. وقتی ندیدوم گناه مردمه نموشوروم. فردا باید یک وجب جا بخوابوم. اصلا ما سرمان تو زندگی خودمانه. چکار به کار مردم درم؟ ایشالا خانواده خوبین ، مومن، با ایمان، با تقوی، با خدا!
https://t.me/jamalsanatnegar
درود بر جناب نوریزاد رسیدن بخیر
خیلی دیدم می پرسید چرا امام خمینی پاسخگو نبود و مسئولین پاسخگو نیستند و چرا مسئولین با این همه گندکاری هاشون استعفا نمی دن. یاد داستانی افتادم که برای توجیه کار این آقایون مناسبه تا چه مقبول افتد
روزی دانش آموزی در کلاس جامعه شناسی از معلمش پرسید چرا در کشورهای عقب افتاده ، مسئولین بخاطر گندی که میزنن استعفا نمی کنن?
معلم در جواب گفت:
بچه ها !
اگر معلمی در کلاس شما “بگوزد ”
آیا باز می تواند در این کلاس به کارش ادامه دهد؟!
پاسخ روشن است نه تنها از این کلاس بلکه از این مدرسه هم باید برود.
بعد گفت: حالا اگر معلمی در کلاس دانش آموزان عقب مانده ( کر ها و لال ها و کور ها ) بگوزد چی؟
دانش آموزان گفتند: آقا! اگر بریند هم, آب از آب تکان نمی خورد.
معلم گفت: حالا فهمیدید چرا در کشور های عقب افتاده ای مثل کشور خودمون چرا هیچ مقامی استعفا نمی کند؟
چون در این کشور ها عده ای لال اند؟ عده ای کور اند و عده ای هم کر !
بدتر از این همه فاجعه, جمعی هم هستند که با دهان گشاد ( تریبونهای بلند آواز : رادیو, تلویزیون, روزنامه و …. ) شبانه روز داد می زنند که اصلا این گوز یک لطف ازلی بود و پول می گیرند تا در فضیلت این “گوز ها” و “گوزو ها ” نطق کنند !
پس تعجب نکنید که در این سرزمینها گوزیدن و ریدن نه تنها عیب نباشد بلکه فضیلت هم محسوب شود!
خبر خبر
زادگاه مزدک لو رفت!
در شهر یاسوج چشمم به این تابلو خورد. پانصدمتر ازش رد شدم. دلم نیامد زادگاه مزدک مخفی بماند و برای دوستان این سایت از روستای مزدک چیزی به یادگار نیاورده باشم. به راننده گفتم: دور بزنید. دور زد و من این عکس را از روستای مزدک به یادگار آوردم. هدیه ای و تحفه ای از یاسوج. به امید این که تعداد چنگگ های مزدکیه کم و کمتر کند. باشد؟
درود جناب نوری زاد
آیت الله تقویان یکی از علمای بزرگ شیعه شهر قم که یکی از عالمان دینی و خطیبان مشهور در حکومت ولایی است در دکان (فروشگاه) اینترنتی خود کفن های ضد عذاب قبر به قیمت ۱،۳۷۲،۰۰۰ تومان میفروشد… قیمت یک کفن معمولی در کشور تنها ۷۰هزار تومان است. او گفته روی این کفن ها از پوست آهو ادعیه ها و اسماء الهی نوشته شده که مرده را در شب اول قبر از عذاب الهی دور می کند و از عذاب شب اول قبر کم می کند!! بله درست شنیدید کفن ضد عذاب قبر یک میلیون و سیصد وهفتاد دو هزار تومان مثل اینکه در مملکت ما ایران که ادعای تمدن هم داریم این عوامفریبی اخوندی تمامی ندارد می پرسم ؟آیا در قرن 21 هنوز هم جایی برای عرض اندام کردن این عتیقه های مغزفندقی قرون وسطایی باقی است بدابحال ما
مجسم کن آقای نوری زاد این آقا رفته لوس آنجلس و در دانشگاه اونجا داره امام شناسی درس میده و داره زور میزنه تفخیذرو براشون معنا کنه
یعنی بجای رشته //// شناسی
اینها برای دغلکاری و فریب مردم کشورست،روزو روزگاری اول فاجعه 57 میگفتند کارتر میخواهد مسلمان شود ولی خوراک داخلی بود او اینقدر احمق نبود وهنوز هم زنده است و مسلمان نشده، خمینی به گور باچف میگفت بفرست کومونیستها را درحوزه قم تحصیل کنند ولی بعد از 35 سال پوتین جواب میدهد و با یک قران کهنه بدیدن خامنه ای بصیرت میاد یعنی ما اسلام شما را خوب میشناسیم و کاری به آن نداریم ولی به معدن و نفت وسرمایه های شما چرا،بین تان در تمام بلاد اسلامی جنگ راه می انداریم وغارتتان میکنیم وبین خودمان هم جنگ سرد ویابه قول شما جنگ زرگری ادامه دارد، از نفت گلوله نصیب شماست و جشد.
سلام دوستان
نوري زاد چرا شهيد آويني نشد؟
نوري زاد چرا شهيد باكري نشد ؟
نوري زاد چرا شهيدابراهيم همت نشد؟
نوري زاد زماني رزمنده هارا مي ديد واز آنها فيلم برمي داشت وكمك شهيد آويني بود .
واين سوآلي است كه چرا مصلح مثل اين شهيدان نشدنوري زاد به درك نشد؟
راستي اين سو آل مهمي است كه چرا مصلح مثل اين شهيدان در راه حفظ وطن وانقلاب ملت شجاع وبي باك عليه ستمشاهي مزدورانه واسير اجنبيها، به رهبري امام خميني -سلام الله عليه- شهيد راه مقدس حفظ وطن نشد تا خزعبلات ومزخرفات روانپريشانه خيالبافانه زشت ومنكر نوري زادرا نشنود؟
چون مصلح سعادت شهادت را نداشت .
ونوري زاد چرا همانند آويني در پاك سازي سرزمينمان ازلوث وجود مين هاي كاشته شده بوسيله دشمن مهاجم ، چرا شهيد نشد؟
نوري زاد نيز سعادت شهادت ندشت.
اما اي كاش فقط اين سعادت را نداشت وليكن بعد ها سعادت راستگويي ودرست نويسي راهم نداشت.
بلكه عقل درست وتفكر صحيح وانديشه اصلاحگري را هم نداشت.
كسي كه از ناكسان خونريز جرار آدمكش دستشان به خون ملت آغشته است ، ازآنان دفاع مي كند ،دست اوهم آغشته بخون ملت است .
همانند نوري زاد كه سال ها است برآدمكشان خونريزكوچه وبازار وخيابان ومحراب كه تفاله هايشان را درزندان به جرم خونريزي به مجازاتش رسانده اند ،نوحه گري وزاري مي نمايدواينگونه درجرم آن خونريزان شريك است ودستش تا مرفق آغشته به خون بي گناهان شهيدان مهراب و شهيدان خيابانها و…وآغشته بخون همه شهيدان جبهه جنگ دفاع ازميهن ايران ،گشته است.
نه دست امام خميني -س- كه هيچ خبري ازاعدام شدگان آن تفاله هاي منافقان خونريزنداشته است وهيچ نوشته اي ازاودراين مورد صادر نشده است .
بلكه نوري زاد تهمت مي زند وافترا مي گويد كه حكم اعدام را امام خميني داده باشد . واگر به حكم امام بود ، اين سه قاضي جلاد پور محمدي ورئيسي ونيري وآن لاجوردي اوين مي گفتند كه به حكم امام بوده است.
ودر محاكمه ومجادله وتقبيح اين عمل اعدام ازسوي شيخنا الاستاد ،اين سه قاضي چرا نگفتند بحكم امام بوده است به تو چه ؟
پس دست امام به هيچ خوني آغشته نشده است واز هر جهت برگاندي برتري دارد هم درعلم وهم در عمل وهم درشجاعت وانساندوستي ووطن پرستي ومجاهده دراين راه كه كشور مارا به اسقلال سياسي رساند وسند رقيت شماهارا هم پاره كرد.
وبقول آن جناب ناشناس چهل سال است كه يك سرباز آمريكايي دركشورمان نديده ايم تابه سگش كيش كنيم ومجازات بشيم . همين مارا بس .
واضافه كنم تحليل جناب كاوش را كه همين نظام جورباقيمانده از امام خميني با اينكه نااهل بودنددراين چند سال امريكاي ابرقدرت جهاني را درمنطقه به زانو در آورده است .
وباخفت تمام به شكست خود اعتراف هم كرده است بعدازهزينه هفت تريليارد دلار به هدفش نرسيد كه اشغال عراق وشامات بود وبعذقصد اشغال ايران بود واما بكوري چشم وطندوستان قلابي غير اصيل ونادان ،امريكا موفق نشد وخوار وخفيف گشته است ودر فكر نگهداري ته مانده وشكست خورده داعشيان است دريك محلي.
شما چقدر كودن وروانپريش گشته اي كه به ،چه چه وبه به برخي خودرا وعقلت را باخته اي چرا هذيان مي گويي ؟
بقول عرفانيان يادش بخير : خداوند شفايت بدهد والسلام علي من اتبع الهدي
مصلح
سلام دوستان
به جناب نوري زاد مي گويم:
عرصه سيمرغ نه جولانگه توست
عرض خود مي بري وزحمت ما مي داري
اگر اين درنده خوئي زطبيعتت بميرد
همه عمر زنده ماني به روان آدميت
هرچند امثال شما روانيان ازاپوزيسيون داخل وخارج از سلطنت طلبها وغيرهم ؛برجناب عبدالكريم سروش حكيم وروشنفكر وكنشگر ديني ،تاختند
اما عاقلان هوشيار وسنجيده گان افكار او را ستايش كردند كه حق مطلب را درمورد امام خميني -س- وگاندي ادا كرده اند.
واوصاف رزل بزدلانه وستمگرانه شاه ترسوو متكي به بيگانه واسير اجنبي راكه چگونه خفت بار دودفعه ازوطن گريخت ؛واقع بينانه وباجملات كوتاه بنمايش گذاشته اند.
شاه به همان قدرتي كه متكي به آن بود ،اوهم هنگام فرارتحويلش نگرفت .
وبقول يك سياستمدار آن روزگار كه گفت :
مغزش را خورده اند ومكيده اند و اما تفاله اش را تحويل نمي گيرند.
اين شاهنشاه پهلويان پدر وپسر بودند كه اجنبيان آورده بودند اولي را همان اجنبيان به جزيره موريس تبعيد كردند وپسر كودنش را جاي او نشاندند وهرچه قدر كه خواستند با واسطه آن بي كفايت از ذخاير ايران ما مكيدند وبردند وخوردند ودر اينجا براي خودشان درمقابل روسيه واتحاد جماهيرشوروي آن روز پايگاه كنترل دشمنشان ساخته بودند.
وقتي كه ملت ايران اون شاه قدر قدرت را با رهبري امام خميني بيرون انداخت ،هيچ نوري زادي نبود ازاو دفاع كند و درتبعيد پدرش نيز هيچ نوري زادي به حمايت ازاو قدمي برنداشت چون همه حاميان پهلويان دراخراج اين شاهان دراغما بودند.
واما ازامام خميني -س- ملت انقلابي عليه ستمشاهي چنان استقبال كردند وجنان هم بدرقه نمودند كه همه جهانيان ديدند .
پس نكوهش او از عقل پريشي وجهالت محض است .
جناب نوري زاد استان بوير احمد وشيراز را گشته وباسرفه امانگيرش وارد تهران شده و ازنرسيدن به آباداني آن مناطق سروده است . وبا عينك كبودش همه چيزرا سياه وكبود مي بيند.
اما اين گازي كه به همه نقاط ايران درجمهوري اسلامي كشيده شده است ونوري زاد درهر مكاني به شعله وگرمايش همين گاز زنده مانده وجان ناخوش به تهران رسانده است .
كه واقعا اين گاز كشي نعمتي بزرگ براي رفاه ملت است همين گاز را جناب پهلوي اش مفت ومجاني دراختيار اتحادجماهير شوروي سال هاي سال گذاشته بود وبقيه ذخاير ايران دراختيار امريكا وانگليس بود.
اين بود خدمات پهلوي ها كه نوري زاد به آن ها نرسيده ويا به مصلحتش نبوده است وباشعرش هم قافيه نبوده است .
فقط يك راه آهن كشي كه به اجبار متفقين بود به آن مي نازد ويا به تاسيس دانشگاه كه حاصل فكر وزيران نيك انديش بوده است آن را به حساب شاهش مي گذارد. بيچاره پريشان است نمي داند چه چيز را به كجابگذارد.
بنظرم به نوشتار انديشمندانه جناب كاوش گرامي هم نگاه مطالعه كننده نمي اندازد وتعقل وتفكري روي آن نوشتار ندارند وهمينطوري منتشر مي كند ليكن اوهرچند با اين نظام طاغوتي مثل من مسكين مخالف است اما به سياست خارجي اين نظام جور درمقابل امريكاي جنايت پيشه درمنطقه ؛ نمره خوب داده اند. كه امريكارا صريحا به شكست خويش با آوردن داعش وحمايت ازاو ،اعتراف نموده است . وحالا درفكر نگهداري افرادباقيمانده داعش است ومشغول مذاكره با گروه بن لادن وطالبان است.
چه خفتي بالاتر ازاين براي يك ابر قدرت جهاني است كه مي گفت انقلاب ايران بيش ازشش ماه دوام نمي آورد !
چندين شش ماه آمد ورفت وچهل ساله شد.
امريكامي گفت اسد بايد برود ؛ عراق هم كه دراختيار واشغال ما است ، پس اين دفعه باتصفيه حساب با اسد وحكومت عراق وبا اسقرار دولت اسلامي عراق وشامات ، ايران ديگر يك لقمه درچنگ ما است. واما والله خير الماكرين شد. واپوزيسيون ها كه به اين خواب امريكا دلخوش بودند . همگي خواب وخيالشان نقش بر آب شد.
واما من به اين نظام جور خوش بين نيستم ونمي خواهم ازاو تعريف وتمجيد نمايم
اما ازحقيقت واقع شده بوسيله اين نظام هم نمي خواهم چشم پوشي كنم مثل برخي ها .
وجور اين نظام را بايد خود ملت هوشيار ايران دروقت خود جبران نمايند وبه آزادي ودموكراسي واقعي برسند. والسلام علي من اتبع الهدي
بقول شما با احترام
مصلح
بسم الله
سلام دوستان ؛ من به سخنان گزافه وخزعبلات بافت هاي ذهني روانپريشانه ومزحرفات قلمي جناب نوري زاد هيچ ارزشي قائل نيسنم وهيچ اعتمادي به دروغ بافي هايش ندارم .
هزاران نوري زادها از چهره امام خميني -سلام الله عليه- يك چهره مخرب بسازند واز آدمكشي هاي حزب منافقين مسلح قداره بند آدمكش كوچه وخيابان ومحراب عبادت ؛كه به اعتراف خودشان 13هزارنفر ازايران را دراوايل انقلاب باشكوه ملت به رهبري امام خميني -س- بكشند وبه ملت پشت پازده وخيانت كرده به دشمن درحال جنگ باملت ما به صدام پيوندند .
ودر آخر به دامن سخيف آدمكش امريكا پناهنده شوند ؛ درحالي كه آن شومان آدمكشان دم ازمبارزه با امپرياليزم مي زدند به خواري وخفت تمام به آن آدمكشان بين المللي ،پناه آوردند.
جناب نوري زاد چندين سال است به چند تفاله اي ازكشته شدگان دشمن جاني اين ملت ؛نوحه گري مي كنند. اين چهره نوري زاد است كه درخيال خود دم از صاحبكاري وپيمانكاري مي زند ؛واما اين ملت ايران است كه پشيزي ارزش قائل نيستند وامام خميني -س- درنظر اكثريت قاطع ملت ايران همان امام است كه در 57 -58 تا 68بودند.
هرچند در ميان آن تفاله هاي اعدامي چند نفر هم حق اعدام نداشته باشند ولي آدمان صالح وپاك نبودند ودستشان بخون آلوده بودند زيرا كه در آخرين روز عمرشان نيز پايبند آن حزب منافق آدمكش بودند.
هرچند استادما اين اعدام هارا جنايت دانسته وتقبيح نمودند.
اما آيا كشتار وحشتناك خياباني وترورهاي كوچه وبازاري اين منافقان جلاد انسانيت ستيز وبه شهادت رساندن چهار چهرها ي پاك وامام جمعه هاي شريفه وركن اين انقلاب ؛جنايت نبود؟خيانت به ملت نبود؟
آيا پيوستن اين آدمكشان به دشمن درحال جنگ باملت ما خيانت نبود ؟
حمله گستاخانه آنان به مرزها وكشور ما باكشتار فجيع رزمندگان ما تارسيدن به نزديك كرمانشاه وچهار زبر كه با عمليات مرصاد رزمندگان اين ملت سلحشورايران ما مواجه شدند واكثري شان هم سقط شدند.
همين منافقان آدمكش براي رسيدن به مصدر قدرت حزب جمهوري را با 72 نفر ازمقام هاي عالي رتبه كشور وانسان هاي شريف همچون دكتر بهشتي ويارانش ؛ باخاك يكسان كردند وهمه را شهيدكردند وجايگاه نخست وزيري را نيز بمب گذاري نمودند و با انفجارش شهيد رجايي ويارانشان را شهيد كردند.
آيا درنظر پريشان ماليخوليايي جناب نوري زاد دروغباف وهرزه گو ؛اين آدمان شريف كشته شده بادست سخيف وكثيف اين منافقان دژخيم انسان نبودند؟
آيا جنايت ازاين بالاتر سراغ داريد ويا سراغ گرفتنش بمذاق كثيفتان خوش نمي آيد؟
شما ي نوري زاد براي اين آدمكشان ناله ونوحه وزاري مي كنيد !؟
چه زشت مي نمايد چهرتان را اين زاري و نوحه گري .
هزارهزارهزار مردمان می آیند و می روند و تنها یکی از آنان می شود خمينی. خمينی ها، به زمین برکت می افشانند. و نوري زاذ ها، همان برکت نیم بندِ زمین را نیز می پژمرند.
نفسِ خمينی ها وگاندي ها، بشرِ ترسیده و بی اعتماد را از شفیره ی خود پرداخته اش بدر می آورد تا مردمان ترسیده، از دخمه های ترس و بی اعتمادی بیرون بیایند و نفسی بکشند و زندگی کنند،وانقلابي باشكوه عليه ستمشاهي پهلويان دستنشانده اجنبي ها برپا كنند .
واما حيف وصدحيف كه اين انقلاب بعداز خميني -س- مصادره شد وبه دست نا اهلاني افتاد ومتحجراني امثال نوري زاد دراين كودتا دست داشتند وبه نفع همين متحجران كودتاگر آدمكش قلمفرسايي مي كردند وسرود مولا مولا مي خواندند.
بدينسان نفس نوري زاد ها، بشر را می رماند و زندگی را تیره و تارش می کند.
نوري زاد ها، خود برای بشر شفیره می پردازند. تا بشر، چه به دلخواه یا ناگزیر، به دخمه های آن شفیره داخل شود و درها را به روی خود ببندد و با ذره هایی که نوري زاد ها به داخل دخمه می اندازند، سرگرم باشند و اسم این سرگرمیِ داخل شفیره را بگذارند: زندگی مبارزه باظلم وستم حاكم جور بخير خودشان وخيالبافي شان!
وعده اي را با خودشان و با خيال واهيشان دراين سايت سرگرم كنند.
واين تعريف جكيمانه فيلسوفي روشنفكروكنشگر ازخميني -س- است :
خروش سروش
«تاریخ ایرانی» بخشهای دیگری از سخنرانی عبدالکریم سروش را منتشر میکند
انقلاب مانند توفانی است که میوزد. انقلاب امری اجتماعی است و به اراده فردی نیست. ما انقلاب نکردیم، هیچ کس انقلاب نکرد، انقلاب شد.
اگر فرض کنیم که هیچ اختیاری نداشته باشیم، جز اینکه یا شاه یا آقای خمینی یکی را انتخاب کنیم، بنده صد درصد آقای خمینی را انتخاب میکنم. برای اینکه آقای خمینی، مردمیترین رهبری بود که در تاریخ این کشور ظهور کرد.
خمینی باسوادترین رهبر این کشور بوده تاکنون؛ از ایام اولیه حکومت هخامنشیان تا روزگار حاضر هیچ کس به لحاظ علمی به پای او نمیرسید.
در تاریخ ما آقای خمینی واقعاً یک نمونه بینظیر بود در مقام حکومتداری. خمینی سابقه خوبی داشت. در گذشته او هیچ چیز ناپاکی وجود نداشت. نه مال مردمی را خورده بود. نه آدمی را کشته بود. نه تجاوزی به حق کسی کرده بود. هیچکدام اینها نبود. مرد شجاعی بود.
بین شاه یا خمینی اصلا جای مقایسه نیست. چه نسبت خاک را با عالم پاک؟
آقای داریوش شایگان که جز یکی از بزرگترین روشنفکران ما بود، میگفت [آیتالله خمینی] گاندی دوم است که آمده. همه به او به چشم یک منجی نگاه میکردند.
روحانیت ما حکومت شاه را قبول نداشتند چون میگفتند به ظواهر شرع عمل نمیکند. اصلا مساله استثمار و استعمار و این چیزها که روشنفکران راست و چپ میگفتند، روابط بینالمللی که شاه داشت یا اختلاف طبقاتی در گفتمان آقای خمینی و هیچ یک از روحانیون قبل از انقلاب وجود نداشت. دعوای آنها با شاه این بود که شما چرا به بهاییها اجازه فعالیت دادید؟
یک گروه مسلح جرار به نام مجاهدین و پیکار، جلوی حکومت اسلامی و آقای خمینی برخاستند. هیچ حکومتی یک گروه مسلح را تحمل نمیکند و اینها پردهپوشی هم نمیکردند میخواستند حکومت را بگیرند.} …پايان گفتار حكيم سخنور
مصلح گرامی برای من واقعن موجب تاسف است که شما از زمانی که در این سایت شروع به نوشتن کردید همیشه راه و روش نوریزاد را قبول داشتید وخود نیز کامنت هائی در همان زمینه ها در سایت میگذاشتید ایا یک پیشنهاد اقای نوریزاد در مورد ازمایش دی .ان.ا.تا اینحد شما را عصبانی کرده؟ در حالیکه این یک پیشنهاد بود وکسی دنبال اجرائی کردن ان با اجبار نبوده . از طرف دیگر شما با شجرنامه مستندی که داشتید همان گونه که انها را در این سایت ارائه دادید جای ناراحتی نداشت به نظر من جهت ارامش اعصاب خود کمی استراحت کنید شما انسان مهربان و دوست داشتنی هستید حیف است که تا این حد اشفته شوید.با احترام
سلام جناب امي عزيز ومهربان
من مسكين همان مصلح هستم وبا اين نظام جورحاكم مخالف هستم اما منطقي وخردورزانه وهوشيارانه به دنبال اصلاح مفاسد نظام با اتحاد ملت وبا راي اكثريت بايد اصلاح را شروع كرد وطرحي نو برانداخت براي رسيدن به حكومت سكولار دموكراسي با رشد فرهنگي همه مردم وگرنه ازدست اقليت ناچيزي كه هريك ساز جدائي مي زند چه مي توان انجام داد؟
من هيچوقت باگزافه گوئي هاي افتراگويانه جناب نوري زاد بر علماي رباني دين ؛موافقتي نداشته ام وندارم .
ايشان فحاشي هاي ركيكي به علماي دين وبخصوص به امام خميني -سلام الله عليه- نسبت مي دهندواورا خونريز ودستش آغشته بخون معرفي مي كند وده ها فحش چارواداري هم نثارش مي كنند.
آيا خميني -ع- دستش بخون چه كسي آغشته بود؟
آيا كشتن چند تفاله مانده اي ازمنافقان آدمكش وحشي وخائن به ملت ومحارب ؛به وسيله سه قاضي محكمه به حق يانا بحق چه نسبتي با امام خميني -س-دارد؟
مگر با رهبري همين خميني -س-نبود باپشيباني همين ملت ؛همه ملك وملت ايران را ازستمشاهي رهانيدوتمام تفاله هاي امريكا را كه خون ملت را مثل زالو مي مكيدند بيرون ريخت .
حالا اگر اين سرداران كله پوك با بي عرضگي جناب رهبر بي كفايت خون وسرمايه اين ملت را همانند زالو مي مكند؛ بايد با خردورزي وانديشمندانه اين هارا رسوا كرد و باپشتيباني ملت ،ازميدان سياست واقتصاد به پادگان ها فروريخت ،نه باهوچي بازي هاي نوري زادي.
شما ملا حظه بفرمائيد يك آخوند وملادراين مفاسد اختلاس هادست نداشته اند جز انعطاف رهبر بي كفايت كه همه آنها بوسيله دست اندركاري همين سرداران فاسد بوده است .
واما نوري زاد ديوانه به همه علماي دين توهين مي كند وفحاشي مي نمايد.
وحتي به خداوند جل شانه وبه قرآن ناطقش وبه ائمه هدي -ع- اين نوري زاد بدمصب ،توهين كرده است وگفتار خدا و پيامبر و اهلبيت -ع- را خرافات ناميده است .
وپيامبر را -ص- بي شرمانه به تمسخر گرفته بود واورا نعوذ بالله سكس باز معرفي مي كرد.
من مسكين ازاين گفتار ونوشتار نوري زاد تبري جسته ام والآن نيز تبري مي جويم .
وگرنه آزمايش دي ان اي را من گفتم بيا قم برويم يك بيمارستان آزمايش بدهيم هرچه شد من تسليم آن هستم ولي طفره رفت ونيامد .
واين هل من مبارز خواندن او دراين مورد يك شگردي بود كه بدذاتي اورا نشان مي داد .
ومن هيچگونه ازاين پيشنهاد مكررانه اش ناراحت نبودم ونيستم اما خزعبلاتي كه دراين پست وپست قبلي نوشته است بي ديني وبي شرفي خودش را باديوانگي به نمايش گذاشته است. ومن به توصيه مهربانانه شما رفتم استراحت كنم والسلام
مصلح
———–
درود مصلح گرامی
نوشته اید:
…آيا كشتن چند تفاله مانده اي ازمنافقان آدمكش وحشي وخائن به ملت ومحارب ؛به وسيله سه قاضي محكمه به حق يانا بحق چه نسبتي با امام خميني -س-دارد؟..
اگر ذره ای در شما ایمان بخدا و ایمان به حق و حق الناس و انصاف بود، هرگز همین یک خط را نمی نوشتید. دستخط کوتاه و چهارخطی خمینی که دستور به کشتار می دهد و اصرار به شتاب در این کشتار نیز دارد، در گوگل هست. نه چیزی که من خواسته باشم بگویم. پس، فرمان فرمان خمینی بوده. تفاله ی مانده یعنی چه؟ آنها زندانی بودند. حکم گرفته بودند. هرکدام پنج سال و شش سال و هفت سال از عمرشان را طبق همان حکم در زندان گذرانده بودند، دستور چهار خطی خمینی به کسانی مربوط نیست که مسلح بودند و آدم کشته بودند و مردم را ترسانده بودند. نخیر، این حکم چهار خطی برای زندانیان بوده. هرگز یک زندانی را که دارد دوران حکمش را می گذراند، تفاله ننام دوست من. باشد؟
.
شجاعت از دو جنبه مورد بررسی قرار میگیرد
یکی شجاعت در مورد عرق ملی که مورد پسند تمام جوامع بشری میباشد مثل دفاع از کشور در مقابل دشمنان
دوم شجاعتی که در درون و نهاد شخص سرچشمه میگیرد که در این صورت شخص شجاع بدون اتکا به عقل و اندیشه و بدون در نظر گرفتن مخاطرات آن در جهت هدفی خاص به قلب خطر زدن است که گاهی موفقبت و گاهی با شکست روبرو میشود که این نوع شجاعت بندرت از عهده عده کثیری از مردم یافت میشود بلکه در نهاد و وجود افرادی خاص میباشد که یکی از این افراد خاص شخص خاص آقای محمد نوریزاد است و ما بعنوان ایرانی به وجود این قبیل افراد خاص با این حجم شجاعت در این برهه از زمان به کشور ایران مقتدر تبریک میگوییم و به خود میبالیم
1-چون خمینی فقه خوانده بود وگاندی حقوق!
2-خمینی در حوزه قم درس خوانده بود وگاندی در دانشگاه
معتبری درلندن.
3-گاندی به تحولات سیاسی روز دنیا آگاهی داشت و خمینی
سر سوزنی ازعلم سیاست آگاهی نداشت.
4-گاندی حداقل به یک زبان بین لمللی مسلط بود،خمینی حتی
به دستور زبان کشوری که درآن بزرگ شده بود مسلط نبودودر
صحبتهایش فعل وفاعل جمله رادرست به کار نمی برد.ایشان
حدود پانزده سال در عراق زندگی کرد نمی تونست روان عربی
صحبت کند.
5-تربیت اولیه (خانوادگی)ومحل تحصبل دررشد واعتلای
انسانها تاثیر بسزایی دارد.
6-به قول سهراب سپهری :من به اندازه یک ابر دلم می گیرد
وقتی می بینم حوری دختر بالغ همسایه پای کمیاب ترین
نارون روی زمین فقه می خواند.
این چند تا خبر رو با هم بیامیزیم:
غضنفرآبادی، رئیس دادگاههای انقلاب اسلامی تهران: اگر ما انقلاب را یاری نکنیم، حشدالشعبی عراقی، فاطمیون افغانی، زینبیون پاکستانی و حوثیهای یمنی خواهند آمد و انقلاب را یاری خواهند کرد
این تهدید به معنی استفاده از مزدوران خارجی بر علیه مردم در سرکوب های آینده ای نه چندان دور است، آیا مردم حق تجهیز خود و حفظ آمادگی و عندالزوم توسل به نیروهای خارجی برای روز مبادا را دارند؟ اما چگونه؟
————-
از قرار معلوم، یکی از متهمان پرونده فساد پتروشیمی، علی اشرف ریاحی داماد نعمت زاده است
نعمت زاده یکی از سرکردگان باند پتروشیمی بوده و طبق گزارشاتی که از سال ها قبل از دوستانم می شنیدم، همیشه موقع درخواست کمیسیون از پیمانکاران پتروشیمی، می گفت که فلان مبلغ را بریز به حساب دخترم، فلان مبلغ را بریز به حساب دامادم، فلان مبلغ به عمه ام، فلان مبلغ به خاله ام
یعنی حلقه ای از اطرافیان و قوم و خویش ها برای خود ساخته بود که کمیسیون ها مستقیما به حساب خودش واریز نشود.
——————-
در پرونده اختلاس پتروشیمی، اشارات مختصری به عنصر وزارت اطلاعات و همچنین قرارگاه سازندگی خاتمالانبیاء شده و یک بار دیگر ما را قادر می سازد تا از سوراخی به اندازه سوراخ ته سوزن، نگاهی به دنیای بسیار بزرگ اختلاس و فساد ساختاری رژیم بیندازیم، دنیائی که چرائی عقب ماندگی ایران را با وجود درآمدهای سرشار نفتی، می توان در آنجا جست
اینکه عناصر وابسته به دستگاه های جنایتکار و سرکوب گر حکومت اسلام، همیشه در اختلاس های کلان ویرانگر، دستی داشته اند، گویای واقعیت تلخ دیگری ست، به یک معنی می توان مدعی شد که آنان عنصر سرکوبگر شده اند تا پای خوان نعمت اختلاس کلان بنشینند.
جناب نوری زاد درود بر شما، من در سال ۵۷ کودکی ۱۲ ساله بودم، نه دانشی و نه در خانواده ای بودم روشن فکر، عوام نه بیشتر.
الان وقتی صحبت های سیم خاردار رو در آنزمان،گاه و بیگاه در دنیای مجازی گوش میکنم ، یک سوال همیشه برام پیش میاد که چطور این مرتیکه بیسواد با حرف زدنش که حال من رو خراب میکنه، تونست یک ملت رو خام بکنه و سوارشون بشه؟از عوام توقع ندارم ولی شما مثلا با سوادهای آن زمان چرا بازیچه این عقب مانده فکری شدید.
————-
رضای گرامی، ما بهمان دلیل گول خوردیم که همین دو سال پیش، میلیونها جوان با گوشی های اپل و سامسونگ بدست صف بستند و به ملای شیادی به اسم روحانی رأی دادند و وقتی روحانی برنده شد، ریختند به خیابانها و پایکوبی کردند تا دم صبح. شما نیز اگر بجای ما بودید فریب می خوردید. ما در آن سال، نیاز داشتیم که فریب بخوریم بشکل ملی.
به رضای بیشعور نویسنده کامنت بالا می گویم:”مرتیکه بیسواد”تو هستی و خانواده ات باعتراف خودت.
و به پانوشت نویس بیسوادتر از او می گویم:شما ارزشی ندارید که در عنوان “ما”که عنوان ملت آگاه و عظیم الشان ایران است داخل بوده باشید،شما با هرزه گوئی ها و مبالغات فعلی اتان لیاقت در جمع “ما”ی ملت ایران بودن ندارید و سخنگوی آنان نیز نبوده و نیستید،بلکه شما الان سخنگوی درصد ناچیزی از هرزه گویانی مثل رضای نویسنده کامنت فوق،و منافقان خلق و افراد منعزل و بریده از ملت هستید که آنان را بعرش اعلا می رسانید و با آنان سلفی گرفته نرد عشق می بازید!
نیز می گویم: نه ایمان و بیعت گذشته شما با حضرت روح الله خمینی رضوان الله علیه و انقلاب اسلامی ایران،ارزشی داشته است باعتبار خزعبلاتی که اکنون می بافید و کاشف از حقیقت ایمان و بیعت آن است،و نه کفر و اعراض فعلی شما از انقلاب اسلامی ایران و شهیدان آن و رهبر شهیدان آن امام روح الله خمینی ارزش خاصی دارد،و شما الان مدام در حال سوزش از این جهت هستید که نظام اسلامی با تسامح، اهمیتی برای شما و فعالیت های پوچ و افراطی شما قائل نیست و محلّی از اعراب برای حضرتتان قائل نیست! بنابر این همچنان بگدازید و خزعبل ببافید!
———–
درود سید مرتضای گرامی
در این که من می سوزم، تشخیصتان درست است. بله من سخت و عمیق می سوزم. اما نه از آن روی که جناب شما اشاره فرمود. بل از این روی که من چه کودن و احمق و بی شعور بودم و چه وسعت بلندی از عمرم را صرف بی شعوری و بی خردی و مراجع و جمهوری اسلامی و ملاهای پوک مغزش کردم. بله من از این بابت سخت در سوزم. و تنها راه التیام این سوز سوزنده ی خود را در این می بینم که خود را به آتش بکشم و تکه های گداخته ی خودم را در هر گذرگاه بگذارم تا مبادا جوانی خام همانند من، خام و رام ملایان و هیولاهای ایرانخوار شود.
با احترام
.
با پوزش و تذکر این نکته که این اوصاف را خود به گذشته خود نسبت دادید،معیار در تشخیص “قبلا کودن و احمق و بی شعور”بودن و اکنون فهیم و تیز هوش و با شعور بودن جنابتان خودتان هستید؟! از کجا که الان در چنین خودداوری پیراموت خود دچار اشتباه و اوهام و تبعیت از هوس و توهّم نباشید و چه تضمینی وجود دارد که قبلا فهیم و با شعور بوده باشید و اکنون کودن و احمق و بی شعور نباشید؟ در واقع بتعبیری: اکنون چه وثوقی به عقلانیت یا عصمت خود از خطا دارید؟
احتراما
———-
درود جناب سید مرتضای گرامی
بله، این پرسش را بارها با من در میان نهاده اند. که از کجا معلوم دیروز کارت درست بوده و اکنون اشتباه نمی کنی؟ در پاسخ نوشته و گفته ام: من سابقا در یک مذهب عبوس فرو شده بودم که خود را حق می دانست و دیگران را باطل. اکنون اما مذهب من انسانیت است. مذهب انسانیت هرگز فرسوده شدنی نیست. من سابقا پشت سر روحانیان و مراجع و رهبر بودم و خودم را و مردم را و دیگران را و حق مردم نمی دیدم. چرا که همه ی حق را در یک سو با روحانیان و مراجع و رهبر همراه کرده بودم و اینان را عین حق می دانستم و ذره ای گمان نمی کردم که ممکن است حق در بیرون از این جمع نیز باشد. مثلا در میان دراویش و کمونیست ها و بهایی ها و … اکنون اما بجای روحانیان و مراجع و رهبر – که حتما اگر سخن درستی داشته باشند می پذیرم، بسیاری از این جماعت را ( که در حکومت داخل شده اند) شقی ترین و جانی ترین و دزد ترین و آدمکش ترین و فاسد ترین و غیر پاسخگو ترین و مفتخوار ترین طبقه ی حاکم بر ایران می دانم. چرا که هم در این سالها بچشم خود جنایت ها و دزدی هایشان را دیده ام و هم مردم با رگ و پوست شان فساد را در این طبقه لمس کرده اند و دشنه ی اینان را در قلب خود احساس کرده اند. کوچ من از حوزه ی تعصب های مذهبی به حوزه ی انسانی، هرگز این احتمال را نمی دهد که من امروز در اشتباه باشم. چرا؟ چون در حوزه ی انسانی، احترام به حقوق دیگران هست و در حوزه ی مذهبی یا نیست یا اگر هست با هزار کلاه شرعی می شود ذبحش کرد. در حوزه ی انسانی ادب و مدارا و لبخند و قانون مداری و پاسخگویی و رعایت حقوق دیگران و رفتار نیکو و وجدان کاری و انصاف و درستی و راستی هست اما در تعصبات مذهبی، همه ی اینها تفسیر پذیر است و گاه ناشدنی. دلیل این که نشده که در هزار و چهار صد سال گذشته، یک گوشه ی عالم دارای یک اجتماع مذهبی درست و منطقی و منصف و اهل مدارا و خردمند و منفک از خرافه باشد، بهمین خاطر است. جاهایی مثل مالزی و دوبی و ترکیه پیدا شده اند که مذهبی بودن را از تحکم های حکومتی به تعلقات فردی و جمعی مردم کوچانده اند و توانسته اند یک نیمچه تنفسی بکنند. در نظام فکری من، ملایانی که مفت می خورند و مالیات نمی دهند و کار نمی کنند و حرف می زنند، تا اینجا حتی قابل تحمل اند. از اینجا به بعد، همین که در کارهای مردم و دولت و کشور دخالت می کنند و هیچ گاه نشده که مسئولیت دخالت های خود را بپذیرند، به وادی فساد داخل شده اند که نابخشودنی ست. من سابقا هرگز شعور و درکی نداشتم که به جماعت روحانیان، اینگونه معتدل بنگرم. دربست و همین که طرفدار نظام و رهبری اند، می پذیرفتمشان.
با احترام و ادب
.
بیایید ما که دم از تمدّن و ادب و خرد و آدمیت می زنیم، به منتخب اکثریت مردم ایران -هرکس هست- احترام گذاشته و باعتبار لزوم احترام به اکثریت مردم که منش صاحبان خرد در جهان متمدن است، به او توهین و بی ادبی نکنیم.
باشد پیامبر ادب؟!
آقای نوری زاد
بقول یکی در این چهل سال من حتی یک سرباز آمریکایی را در خیابانهای ایران ندیده ام .
آیا فقط همین یک خدمت کافی نیست ؟
جناب ناشناس سلام
آخر عقل وتفكر سالم وانديشه درست مي خواهد همانند شما قدر اين نعمت را بداند ؛ونعمت هاي ديگر حكومت جور ازجمله رفاه مردم واين گازي كه مفت ومجاني به شوروي مي رفت حالا همه مردم ايرا از گرمايش آن بهترين استفاده هارا مي برند حتي بجاي بنزين نيز درماشين استفاده مي كنند.
وبغيه را دردو كامنت نوشته ام كه به سگ امركايي كسي حق توهين نداشتند نوري زاد يادش رفته است چون پيرهم شده وآلزاينمر هم دارد وهم پريشان روان گشته است بنده خدا و نمي داند نظام جور را چگونه به چالش بكشد تا به دموكراسي نزديكتر شويم وجوانان مسرور پيروز شده درانتخابات گذشته را به تمسخر گرفته است . خوب باشخص روانپريش چه مي شود گفت!
مصلح
ولی پیاده نظام عراق سوریه و لبنان را حتما دیده ای
آقای نوری زاد عزیز با سلام،
بخاطر تمامی زحمات و خستگی هایی که در عرض این چند سال گذشته برای آگاهی رساندن و کمک در شناخت منشاء مشکلات
کشیدید، خسته نباشید و ممنون از شما هستیم.
انسانهای والا و فرهیخته ای همانند شما، ارزشهای گرانبهای یک جامعه هستند که متاسفانه آنگونه که باید و در مقام معرفتی آنان هست، برایشان ارج و منزلت قاءل نمی شوند.
شما سالیانی طولانی ایست که زندگی خصوصی و خانوادگی و راحتی های شخصی خویش را در طبق اخلاص گذاشته و از جان و جسم خویش برای اشاعه ی آگاهی هیچ کم نگذاشه اید. حتی اجازه ی دیدار فرزند دلبندتان را هم از شما گرفته اند.
دست مریزاد و آفرین و افتخار به این همه از خود گذشتگی و تسلیم ناپذیری.
حافظه ی تاریخی یک ملت، هستی و تکامل جهت دار، هرگز این فداکاری ها را فراموش نخواهد کرد و در جای جای این درخت تنومند به گل خواهد نشاند.
آقای نوری زاد عزیز اسم فامیلی شما نیز بسیار با مسماء و شایسته ی وجود شماست.
ایران ما به وجود شما و تجربیات گرانبهای عزیزان فداکار و فرهیخته ای همانند شما در کنار نسل امروز و آینده ی ایران عزیز، بعنوان ستونهای زیر ساخت ایران دمکراتیک و آزاد، نیاز دارد. من بعنوان یک هموطن علاقمند به شما آزاد اندیشان ایران، درخواست می کنم که از سلامت وجود خویش حداکثر مراقبت را بکنید. جان و بدن شما متعلق بخودتان نیست- همانگونه که تا کنون نیز این را ثابت کرده اید- بنابراین وظیفه ی شما عزیزان روشنفکر که دغدغه ی رهایی و آبادانی میهن عزیزمان و نجات مردم رنجدیده و خسته امان را دارند، همچنین بسلامتی خود رسیدن و مراقبت از جسم و روان خویش نیز هست.
در پناه خدا باشید
بامید پیروزی برای ایرانی دمکراتیک و سکولار
آقای نوری زاد شغل شما چیست که می تونید سر کار نرید و اینقدر سفر کنید. درآمد شما از کجا است؟ خوش به حالتون.
آیا فلسفه اسلام قادر است گاندی بوجود بیاورد؟خمینی گاندی نشد چون هندو نبود.
بخشش دین و ذات گاندی بود و انتقام یکی از ارزشهای ایرانی و اسلامی است.
مسیح مسیح است و محمد محمد.
ایرانی انتقام جو هرگز رهبری مثل گاندی را قبول نمی کنه. ولی خمینی چرا.
پس مشگل ملت است.
هندوستان پر از گاندی هاست و ایران پر از خمینی ها
مادمازل گلوریا! ایشان الان شغل خاصی ندارند،چیزی که هست بر این اساس که از بین قوانین رایج در جمهوری اسلامی ،فقط به دو قانون “بازنشستگی” و ” قرار داد اجاره بین مالک و مستاجر” عمیقا ملتزم و پایبندند و آنها را با طیب خاطر پذیرفته اند (چون منفعت ایشان را تامین می کند!)،باذعان خودشان ماهانه دو میلیون تومان پول تو جیبی بابت بازنشستگی در این نظام می گیرند و لابد چندین میلیون حق الاجاره ماهانه بابت چند فقره آپارتمانهایی که اجاره داده اند (البته گوارای وجودشان اما چون شما پرسیدید پاسخ عرض شد) از این جهت فارغ البالند و بقول شما خوش بحالشون است و گهگاه سفری تازه می کنند و تفریحی می کنند و افاداتی هم پیرامون اسفار تک نفره خویش دارند.
مادام گلوریا! البته در مورد گاندی و امام خمینی کمی تا قسمتی مهمل بافتید،نه هندوستان پر از گاندی هاست و نه ایران پر از خمینی ها،چون این دو شخصیت
و مصلح تاریخی از اوحدی شخصیت های اثر گذار تاریخ معاصر و از مصلحان نیک اندیش بودند،نهایت اینکه جدای از راهبری گاندی در جهت استقلال هند از استعمار روباه پیر استعمار و خدمت شایان او به مردم هندوستان،برخلاف خزعبلات یکسویه مدیر این سایت،علم و سواد و اعتقاد و عمل و ویژگی های فردی گاندی در شعاع شخصیت جامع و درخشان مرحوم آیت الله روح الله خمینی قابل طرح و قیاس و مقایسه نیست مگر نزد اشخاصی که هواهای نفسانی و کینه و نفرت های کور،چراغ عقل آنان را خاموش و آنان را وادار به خزعبل گوئی کرده است.
———
درود گرامی
نیچه جمله ای دارد سخت دقیق
می گوید: به یک ورطه که زیاد خیره و ریز شوید، همان ورطه به شما خیره می شود و به شما می نگرد. گاندی به انسان ریز شد و انسانیت به او نگریست و خمینی به تفخیذ ریز شد و معلوم است در آینده ی پس از این هیاهوها، چه چیزی به او و به طرفدارانش خیره می شود.
با احترام
.
در خصوص حضرت امام خمینی رضوان الله علیه که البته جاهلید و سواد و شایستگی خاصی برای مطالعه کتب عمیق تخصصی ایشان در فقه و فلسفه و اصول و عرفان و اخلاق و عقائد نداریدتا بتوانید در داوری حق مدار باشید،بنابر این داوری شما پیرامون ایشان و درجا زدن در محتوای یک بیان فقهی که بارها پیرامون آن توضیح ارائه شدو محدود کردن شخصیت و تفکرات امام خمینی در این امر،فقط لجاجتی کودکانه است که می کنید و بر ناظران فضای عمومی مخفی نیست و بقول خودتان خزعبل می بافید تا شاید اندکی از برخی سوزش ها بتعبیر خود رها شوید که این البته همه سیاست ورزی فعلی شماست!
در خصوص نیچه و محتوای تعبیر شاعرانه و تمثیلی او نیز قضاوتی نمی کنم،شما از نیچه تقلید کنید.اما در خصوص مهاتما گاندی نمیدانم تا کنون کدامیک از معدود نوشته های بجا مانده از وی را خوانده اید که خزعبلانه بخود اجازه داوری و مقایسه او با مرحوم امام خمینی داده اید.اما چنانکه در نوشته دیگری در نقد مقایسه مع الفارق شما اشاره شد،شاخصه مهم و ارجمند شخصیت تاریخی گاندی همان استعمار زدائی از هندوستان و آزاد کردن مردم هند از استعمار پیر استعمار بوده است باضافه نفی خشونت طلبی.
نیز بر اساس گزارش هایی که در بیوگرافی گاندی در شبکه اینترنت وجود دارد کتابهای بجا مانده از ایشان عبارتند از:
1-“چرا ترس از مرگ و مویه بر آن؟”
2-“خدا آن گونه که من میفهمم
3-“نیایش”
4-“پیامهای سیاسی، تاریخی و اجتماعی”
5- “همه مردم برابرند”
که بنظر می رسد موضوع این نوشته ها اموری در الهیات خاص و روان شناسی مرگ و خوف از مرگ،مفهوم عبادت و نیایش ،برابری مردم و پیامهای خاص تاریخی سیاسی اجتماعی در بستر مذهب هندو بوده است که قابل نقد است و نمی توان صرفا باتکاء تعبیری تمثیلی و شاعرانه از نیچه ابتدا بسبک مبالغه آمیز همیشگی او را در عرش اعلا فرض کرد آنگاه برای رواج کاسبی مجازی رایج شخصیت گاندی را چماقی برای تحمیق سیاسی خویش و عقده گشائی از بزرگان تاریخی دیگر قرار داد.
بنده شخصا تاکنون توفیق مطالعه این آثار بجا مانده از گاندی و ارزیابی آن را نداشته ام،اما تصور نمی کنم این چند موضوع که باید محتوای مطالب گاندی در آنها نقد و ارزیابی شود،ربطی به تخیلاتی که در ذهن شماست در ارتباط با مکاتب اومانیستی داشته باشد،حالا شما تلاش کنید به توصیه نیچه عمل کنید و در تخیّلات خود به یک چیزکی خیره شوید و به آن خوش باشید!
—
پانوشت: انسانها به آثار خویش که تنزّلات روحی و تفکرات آنهاست شناخته و ارزیابی می شوند نه به تزویر و تظاهر و خود شیرینی در فضاهای خاص. حالا حوصله دارید لیست آثار و کتابهای مرحوم امام خمینی در فنون مختلف را ارائه و پیرامون آن توضیح دهم یا شمای “سوپر با سواد” همچنان که علّامه شهید مرتضی مطهری یعنی افتخار حوزه های شیعی در یکصد سال اخیر را که بتعبیر مرحوم علامه طباطبائی، ایشان از حضور او در درس خود بحالت رقص در می آمده است “بی سواد” دانستید،یک استاد عالیقدر و ذوالفنون حوزه های علمیه را نیز بی سواد تلقّی می کنید؟!
————
درود جناب سید مرتضای گرامی
اگر یک کتابخانه پشت سر امام خمینی طاب ثراه باشد و خودش با دست به کتاب های پشت سرش اشاره کند که همه را من نوشته و تألیف کرده ام، و اگر همه ی دانشمندان جهان متفق القول شوند که: بله ما دیدیم همه ی این کتابها از خود اوست، من – محمد نوری زاد – شخصیت جناب خمینی را از رفتارش و از گفته هایش و از نوشته هایش و ذات اندیشه اش می سنجم. خروجی این شخصیت و عصاره ی آن کتابها، شده : تفخیذ، شده آشوب در داخل و در منطقه، شده اصرار بر تداوم جنگ ابلهانه ی هشت ساله، شده بالارفتن از دیوار سفارتخانه، شده حکم اعدام چندین هزار زندانی، شده حکم اعدام سه چهار نفری که در یک مصاحبه الگوی زن را بجای حضرت فاطمه، اوشین خطاب کرده بودند. شده بی اعتنایی به علم، و فرو شدن به خرافه های حوزوی، شده پخمگی انسانی، شده بی سوادی سیاسی، شده انسان ناشناسی، شده بی عاطفگی، شده بی عقلی، شده عزا، شده نبود شادی، شده پاسخگو نبودن، شده اخم، شده خود محوری، شده مردم ناشناسی، شده پشت کردن به سیل جمعیتی که از او انتظار لبخند داشتند و او اخم کرده بود و هیچ احساسی نداشت، شده تحقیر دانشگاه، شده تحقیر علم، شده دست های تهی
بازم بگم؟
فعلا با همین ها حال کنید
اگر که اهل حال اید
سپاس
.
“… و خمینی به تفخیذ ریز شد و معلوم است در آینده ی پس از این هیاهوها، چه چیزی به او و به طرفدارانش خیره می شود.”
شرم بر تو نوری زاد!… شرم بر تو! … که نه حیا داری و نه مرام و جوانمردی را میشناسی!
قبلتر گفتم که آقای خمینی، یکبار این واژه را بکار برد و در جایش… یعنی در پاسخ به یک ریزبین مثل جنابعالی! که تمامی لذایذ را ول کرده بود چسبیده بود به یک طفل معصوم!
و اما تو… مانند یک هرجایی، هر جایی که مور مورت میشود از این عبارت یاد میکنی…
یعنی میخواهی اینجوری سید مرتضی را بچزانی؟!
مگر نمیدانی که گاندی راجع به سیاه پوستان چه نظری داشت؟
نکند گاندی از نگاه تو معصوم است؟… گاندی هم ایراد داشت…
ولی، خوش شانس بود که یکی مثل تو رو نداشت!
آخر تو را چه به گاندی؟
مرد باش و جوانمرد، حتی در مقابله با دشمن… از گاندی کمی یاد بگیر!
انسان باش! ادب داشته باش! اخلاق داشته باش!
.
.
.
متن بلند بالایی نوشتم و بعد همه را پاک کردم…
شرم بر تو نوری زاد!
آقای نوریزاد عزیز گرچه میراث خمینی تجربه ای شوم و دردناک و عذاب آوری بوده برای ملت ایران، ولی هیچ طبیب و دارویی نمی توانست این بیماری هزارو چهار صد ساله را درمان کند، برای تغیر جامعه خدا باور به خد ا ناباور صدها سال کار لازم است ولی خمینی در مدت چهل سال درمان کرد، چهل سال کشت و غارت و شکنجه و تجاوز کرد تا ما بیدار شدیم و نا خواسته ریشه ی بیماری دین و خدا و پیغمبر بازی را کند و سوزاندش، و ارتباط زمین با آن دنیا را قطع کرد و توهم زدایی کرد و زمینه اسقلال فکری و اتکا بخود را در ملت ایران فراهم کرد، گرچه تجربه ای گران بود
——————–
علیرضای گرامی، جوری می فرمایید خمینی ریشه ی خداباوری را کند که انگار کار تمام و کمال انجام شده و دیگر نشانی از خرافه و آش نذری و علم و کتل و بلند گوی مسجد و عبا و عمامه و بیت رهبری و قپه های فریب نیست. نخیر دوست گرامی، ما حالا حالاها گرفتار این جماعتیم. ما راه درازی در پیش داریم. بله ، خمینی به این آرزو سرعت بخشید اما ما را کارها بسیار در پیش است دوست من هنوز .
.
شما هیچ راه دراز یا کوتاهی در پیش ندارید،چون علیرغم ادعاهای گزاف، سخت در حال پسرفت یا درجا زدنید ،در حالیکه مردم رشید و فهیم ایران و خصوصا نسلهای جدید در حال تلاش برای رشد و پیشرفت و بالندگی کشور و نظام اسلامی هستند وبقول خودتان :منگ های پخمه ای همچون شما در امّا و اگر بین گذشته و حال هستید! (ببخشید از ادبیات پیامبر ادب اقتباس می کنم!)
.
محمدحسین سپهری، معلم معترض، به شش ماه انفصال از خدمت محکوم شد
محمدحسین سپهری، از معلمان معترض ساکن مشهد که در تجمع آبان ماه معلمان به دعوت شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان شرکت کرده بود، به شش ماه انفصال از خدمت محکوم شد.
در رای هیئت بدوی رسیدگی به تخلفات اداری کارمندان آموزش و پرورش خراسان رضوی، که متن آن را آقای سپهری روز یکشنبه ۱۹ اسفند در حساب کاربری خود در توئیتر منتشر کرده است، وی به شرکت در تجمع غیرقانونی، ترک محل خدمت در ساعت اداری و توهین به رهبر جمهوری اسلامی متهم شده است.
بعنوان اعتراض به این حکم منفی دادم . فکر میکنم ، مثبت نشانه موافقت بااین حکم ظالمانه است .
فریاد هزاران معترض روس در مسکو: پوتین، اینترنت را رها کن
هزاران شهروند روس با برگزاری تجمع اعتراضی نسبت به محدودیتهای اعمال شده از سوی دولت این کشور علیه بهرهمندی آزادانه از خدمات اینترنت، بزرگترین تظاهرات خیابانی سالهای اخیر را در پایتخت این کشور ترتیب دادند.
هر چند پلیس مسکو شمار معترضان را ۶ هزار و ۵۰۰ نفر اعلام کرده ولی نهادهای مستقل برآورد کردهاند که روز یکشنبه حداقل ۱۵ هزار و ۳۰۰ نفر در تظاهرات انجام شده در خیابانهای مسکو حضور داشتند.
معترضان با سردادن شعارهای همچون «پوتین، اینترنت را رها کن» و « انزوا نمیپذیریم، بیخود اینترنت را مختل نکنید» نسبت به مصوبه ماه گذشته پارلمان روسیه اعتراض کردند. این مصوبه در صورت تصویب نهایی به دولت اجازه میدهد تا با هدف مقابله با خرابکاری احتمالی دشمنان خارجی روسیه، کنترل خود را بر این شبکه جهانی افزایش دهد.
خمینی نمی توانست گاندی شود همانطور که سید مرتضی نمی تواند یک فرد ملی و میهن دوست باشد. (کلا در سخنان و نوشته های سید مرتضی ما یکنوع غیض و دشمنی با افراد میهن دوست می بینیم که این خود به مشابه خیانت به ایران است.)
گاندی با عشق به هند و مردم هندوستان روزگار را می گذراند در صورتی که خمینی در هواپیمایی که او را به ایران می آورد اعلام کرد که هیچ گونه احساسی نسبت به کشوری که وطن اوست ندارد.
اصولا اسلامی ها ی معتقد به جمهوری اسلامی اعتقادی به میهن دوستی ندارند و برای همین هم هر بلایی بر سر کشور و منافع اقتصادی بیاید برایشان مهم نیست. اینها سوریه و یمن را به ایران ترجیح می دهند وگرنه تا حالا از آن کشورها و دخالت در امور داخلی انجا دست بر می داشتند. شما نمی توانید به اسلامی ها میهن دوستی را یاد دهید چون سران آنها مغز اینها را از اراجیف و خرافات پر کرده اند. باز هم بهترین نمونه مسخ شده در این زمینه سید مرتضی است که شاهد هستید که چگونه در هر مورد اراجیف بافته و از منافغ روسای قاچاقجی و دزد خود حمایت می کند.
غیظ!
یک پسر شجاعی بود در این سایت که همیشه در دیکته لغات فارسی بین “ظ و ز” و “س و ص”و برخی حروف قریب التلفّظ خلط می کرد و کلمات فارسی را غلط می نوشت،معمولا توجیهی هم که برای بیسوادی خود و نیازمندی به کلاس اکابر زبان فارسی می کرد این بود که چون برخی حروف قریب التلفّظ هستند آنها را در منظر ناظران عمومی غلط می نویسد!
فقط در پاسخ ارجیف او که حالا تحت نام کاوه آهنگر بیان می شود می گویم:نخیر من خود یک میهن دوست هستم و کشورم را دوست می دارم و با میهن دوستان نیز مادامی که در حیطه قوانین فعالیت و اظهار میهن دوستی می کنند تعاند و دشمنی ندارم.اما باید دانست که فرق است بین میهن دوستی واقعی و تظاهر مزوّرانه به میهن دوستی و ناسیونالیسم افراطی برای نفی دین و مذهب!
کاوه گرامی ؛ زمین شوره سنبل بر نیارد و نیز از کشت زار مذهب همان خمینی میروید ؛ گاندی از بوستان و گلزار انسانیت و ازادی و بدون هبچ قید و بند ایدیو لوژیک سر بر میاورد همانطوریکه ماندلا سر بر اورد ؛ از ایدیولوژی خرافه گرا و متصلب ۱۴۰۰ ساله که خدا را و هستی لاینهاهی را منحصر و ساخته شده برای فقط گروهی خاص و مابقی انسان ها را فاقد حق حیات میداند خمینی و داعش سر بر می اورند ولی گاندی و ماندلا از دنیای دیگر و تفکری دیگرند ؛ تفکری که هستی را متعلق به همه انسانها میداند بدون وابستگی به دین و مذهبی خاص ؛ خدای گاندی نه تنها منحصر به هندوستان نیست بلکه متعلق به همان انگلبسیهای استعمارگر نیز هست !! خدای گاندی خدای کل هستی است که مهربان مطلق است نه قاسم الجبارین و خیر الماکرین و اینست که تفاوت گاندی و خمینی ناشی از تفاوت خدای این دو است ؛ خمینی هر گز گاندی نخواهد شد زیرا که خمینی ساخته شده و این انتظار عبثی بود که ما از خمینی داشتیم ؛ خمینی همان سعد ابی وقاص و یا ابی عبیده ثقفی بود که در قرن بیستم دو باره متولد شده بود
آنارشیست گرامی
سلام
من این لینک شما (http://fa.rfi.fr/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA/20190306-%D8%A2%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D9%85%D9%85%DA%A9%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AD%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%B2%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D9%85%D8%8C-%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AD%D8%B1%D9%81-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B2%D9%86%D9%85-%D9%88-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%A7-%D8%AD%D8%B1%D9%81-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D9%85-%D8%B2%D8%AF ) به رادیوی بین المللی فرانسه را که در پست قبل ارائه نموده و تحلیل محتوائی رادیو فرانسه را مورد تصدیق قرار داده بودید بدقت خواندم متنش را و با نقل عبارت آن مرحوم پاسخی ذیل آن گذاشتم که از باب بسته شدن پرونده پست قبل آنرا دوباره اینجا ارسال می کنم:
این ایراد معروفی است به مرحوم امام خمینی که ایشان فلان چیز را در پاریس گفت و در تهران خلافش را انجام داد،این اشکالی است که بارها از سوی مخالفان ایشان مطرح شده و من بارها به آن پاسخ داده ام که این نوع نگرش ناشی از خلط برخی مفاهیم به هم و نگاه مبنائی به مسائلی مثل آزادی،آزادی بیان،آزادی زنان،جمهوریت عرفی و چیزهایی از این قبیل است و معمولا اشکال کنندگان توجه نمی کنند که با پذیرش یک نظام یا سیستم تحت عنوان ترکیبی “جمهوری اسلامی”همه این عناوین عناوین مقید به اسلامیت و چهار چوبه قوانین اسلام است،و از باب مثال نمی توان از عنوان آزادی زن صادر شده از یک مجتهد،فقیه و مرجع تقلید،همان و مفهومی که در لیبرالیسم مطرح است انتزاع کرد و مثلا عدم پوشش و جواز برهنگی و نقض احکام مسلّم اسلامی در سایر موارد را حاقّ مراد ایشان دانست،آنگاه بر این اساس ایشان را متهم به عهد شکنی،خدعه،فریب و مفاهیمی از این قبیل کرد.از این جهت بنظر من مراد ایشان از اول در خصوص مفاهیمی مثل آزادی،آزادی بیان،آزادی احزاب،آزادی زنان و چیزهایی از این قبیل شاخصه ها که مورد پرسش خبرنگاران بوده است،روشن بوده است که همه مقیّدبه قید قوانین اسلام بوده است نه معنای عرفی و مطلق و متداول آن در نظام های لیبرالیستی در غرب و این لازمه تناسب حکم و موضوع و فحوای کلام صادر از یک فقیه صاحب فتواست،بنابر این بنظر من هیچ خدعه یا فریبی در حیطه وعده هایی که ایشان داده است صورت نگرفته است و این مخالفان بوده اند که معانی مورد نظر خود را به قالب کلام ایشان تحمیل و ایشان را متهم می کنند.
اما جمله ای که در طلیعه گزارش ار اف آی از ایشان محور این نقد قرار گرفته است ربطی به محتوای وعده های داده شده ایشان در نظام جمهوری اسلامی ایران ندارد،چون اگر به صدر و ذیل این گفته ایشان رجوع کنید،اشاره ایشان به این نکته بوده است که در ابتدای انقلاب ایشان تصور می کرده است افراد صد در صد صالح بقدر کفایت برای تصدی مناصب حکومتی وجود دارند از این جهت گفته بودند که ارکان حکومت و مناصب با انتخاب مستقیم مردم انتخاب می شوند و نیازی به دخالت مباشری روحانیون در امور حکومتی نیست،در این جملات ایشان تاکید می کند که این تصور من اشتباه بوده است و اصرار بر یک اشتباه امر شایسته ای نیست چون ضابط و معیار از نظر ایشان که با رای مردم هم تایید شد پیاده شدن اسلام است،و در امر پیاده شدن اسلام ممکن است حتی یک فقیه و مجتهد در موضوعات خارجی و مقدمات آن دچار خطای راهبردی شده و نظر خویش را تغییر دهد،و چنین رویکردی در باب صالح تلقی کردن اشخاص و ثابت شدن خلاف آن و ترمیم یک راهبرد،ارتباطی با وعده های داده شده در چهار چوبه قوانین اسلامی ندارد.به قبل و بعد این جملات در صحیفه امام دقت کنید تا دریابید مصبّ گفتار ایشان آن چیزی است که عرض شد نه بحث وعده ها و مفاهیم مطرح در جمهوری که مبتنی بر قواعد اسلام است:
“…آنچه مهم است اين است كه ما مى خواهيم مطابق شرع اسلام مسائل را پياده كنيم. پس اگر قبلًا اشتباه كرده باشيم بايد صريحاً بگوييم اشتباه نموده ايم. و عدول در بين فقها از فتوايى به فتواى ديگر درست همين معنا را دارد. وقتى فقيهى از فتواى خود برمى گردد يعنى من در اين مسأله اشتباه نموده ام و به اشتباهم اقرار مى كنم. فقهاى شوراى نگهبان و اعضاى شوراي عالى قضائى هم بايد اين طور باشند كه اگر در مسئله اى اشتباه كردند صريحاً بگويند اشتباه كرديم و حرف خود را پس بگيرند، ما كه معصوم نيستيم.
پيش از انقلاب من خيال مى كردم وقتى انقلاب پيروز شد افراد صالحى هستند كه كارها را طبق اسلام عمل كنند، لذا بارها گفتم روحانيون مى روند كارهاى خودشان را انجام مى دهند.
بعد ديدم خير، اكثر آنها افراد ناصالحى بودند و ديدم حرفى كه زده ام درست نبوده است، آمدم صريحاً اعلام كردم من اشتباه كرده ام. اين براى اين است كه ما مى خواهيم اسلام را پياده كنيم. پس در اين رابطه ممكن است من ديروز حرفى را زده باشم و امروز حرف ديگرى را و فردا حرف ديگرى را، اين معنا ندارد كه من بگويم چون ديروز حرفى زده ام بايد روى همان حرف باقى بمانم امروز مى گويم ما دام كه احكام اسلام پياده نشده است و افراد صالحى نداشتيم تا طبق اسلام عمل كنند، علما بايد مشغول به كارهايشان باشند. اين شأنى براى علما نيست كه رياست جمهورى و يا پست ديگرى را داشته باشند. چون وظيفه است به اين كارها مى پردازند. خلاصه يك چيز را نبايد فراموش كنيم كه همه مى خواهيم اسلام پياده شود”….
(صحیفه امام،ج 18،ص 242)
چنانکه ملاحظه می کنید فضای حاکم بر این گفته های ایشان مربوط به موضوع خاص” بود یا نبود اضطراری روحانیون در مناصب حکومتی در بعد از انقلاب” و مساله تبدّل اجتهاد در حوزه احکام و فتاوی بوده است نه بحث از وعده های محتوائی در باب رابطه جمهوریت با اسلامیت در نظام جمهوری اسلامی که در پاریس مورد پرسش خبرنگاران بوده است،از این جهت تحلیل ار اف آی چیزی جز یک مغالطه مفهومی و مصادره بمطلوب نیست.
حق یارتان
————-
درود سید مرتضای گرامی
هر چه تلاش بکنید تا غبارهای خلف وعده را از جمال مبارک امام تان محو کنید، شدنی نیست. دست های ایشان خونی ست. وعده های ریزه پیزه اش بکنار
با دست های خونین وی چه می کنید؟
عجبا که حضرتش با اطمینان در وصیت نامه اش می فرمایند: با قلبی مطمئن و ضمیری امیدوار…..
بقول جوونا، اند اعتماد بنفس.
آدم قاتل باشد و خودش را در آغوش فضل خدا بداند. داعش مگر چه تفسیری از خدا و دین و آدمکشی دارد؟
با احترام
.
“…آنچه مهم است اين است كه ما مى خواهيم مطابق شرع اسلام مسائل را پياده كنيم. پس اگر قبلًا اشتباه كرده باشيم بايد صريحاً بگوييم اشتباه نموده ايم. و عدول در بين فقها از فتوايى به فتواى ديگر درست همين معنا را دارد. وقتى فقيهى از فتواى خود برمى گردد يعنى من در اين مسأله اشتباه نموده ام و به اشتباهم اقرار مى كنم. فقهاى شوراى نگهبان و اعضاى شوراي عالى قضائى هم بايد اين طور باشند كه اگر در مسئله اى اشتباه كردند صريحاً بگويند اشتباه كرديم و حرف خود را پس بگيرند، ما كه معصوم نيستيم.
پيش از انقلاب من خيال مى كردم وقتى انقلاب پيروز شد افراد صالحى هستند كه كارها را طبق اسلام عمل كنند، لذا بارها گفتم روحانيون مى روند كارهاى خودشان را انجام مى دهند.
بعد ديدم خير، اكثر آنها افراد ناصالحى بودند و ديدم حرفى كه زده ام درست نبوده است، آمدم صريحاً اعلام كردم من اشتباه كرده ام. اين براى اين است كه ما مى خواهيم اسلام را پياده كنيم. پس در اين رابطه ممكن است من ديروز حرفى را زده باشم و امروز حرف ديگرى را و فردا حرف ديگرى را، اين معنا ندارد كه من بگويم چون ديروز حرفى زده ام بايد روى همان حرف باقى بمانم امروز مى گويم ما دام كه احكام اسلام پياده نشده است و افراد صالحى نداشتيم تا طبق اسلام عمل كنند، علما بايد مشغول به كارهايشان باشند. اين شأنى براى علما نيست كه رياست جمهورى و يا پست ديگرى را داشته باشند. چون وظيفه است به اين كارها مى پردازند. خلاصه يك چيز را نبايد فراموش كنيم كه همه مى خواهيم اسلام پياده شود”….
(صحیفه امام،ج 18،ص 242)
سلام بر جناب سید مرتضی
عزیز برادر؛
چند پرسش از شما در مورد متن ارسالی:
1- با توجه به اینکه شما در کار تحقیقات هستید، میشود آنجاهایی که آقای خمینی از سخنانش برگشت را عنوان کنید. و آیا ایشان فقط در موارد وعده های حکومتی و سیاسی، بسته به شرایط، تغییر رویه دادند ( یا به قولی خلف وعده کردند ) و یا اینکه در موارد فقهی هم نمونه هایی هست؟ … اگر بفرمایید سپاسگزار میشوم.
2- چرا پس از گذشت چهل سال، هنوز علما و روحانیون از این مقاماتی که در شأن آنها نیست؛ مانند ریاست جمهوری و بسیاری از پست های حساس و مهم دیگر، که به تعبیری اشغال کرده اند، دست نمیکشند… یعنی توی این همه سال این حکومت نتوانسته افرادی خارج از لباس روحانیت را برای این پست ها تربیت کند و یا اینکه دیگران را لایق نمیداند!؟… شاید هم قدرت و ثروت زیر زبانشان مزه کرده؟… نظر شما چیست؟
3- این یک چیز را، که ” پیاده شدن اسلام ” است… آیا همه میخواستند؟ و آیا پس از چهل سال و با توجه به اینهمه مشکلات موجود، اسلام هنوز پیاده نشده؟ منظور ایشان کدام نسخه از اسلام بود؟ آیا نسخه ی من درآوردی خودشان؟ یا اینکه اصلاً با توجه به شرایط دنیای امروز، اسلام قابلیت پیاده سازی دارد؟… و آخر اینکه به نظر شما در این چهل سال، چند درصد از اسلام در ایران پیاده شده و آیا مؤفق بوده؟… و اینکه چند سال دیگر لازم است تا کامل پیاده شود؟ و در نهایت این پیاده سازی اسلام به نفع چه کسانی ست؟
4- این شعار و تز “سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما “، که آقای خمینی هم خود را مقید به انجام آن میدانست، تا چه حد جامه ی عمل پوشیده؟… و آیا شما هم موافق این تز هستید؟
5- از نظر رفتار شناسان، انسان شناسان و جامعه شناسان و اخلاق شناسان و فلاسفه و سیاستمداران و …در کل تمامی صاحب نظران در علوم انسانی… این جمله چه معنایی دارد و دیگران باید نسبت به گوینده ی آن چه موضعی بگیرند …
” … ممكن است من ديروز حرفى را زده باشم و امروز حرف ديگرى را و فردا حرف ديگرى را، اين معنا ندارد كه من بگويم چون ديروز حرفى زده ام بايد روى همان حرف باقى بمانم…”؟
6- آیا مردم به آقای خمینی این اختیار را داده بودند و یا از ایشان درخواست کرده بودند که افراد صالح را از ناصالح تفکیک کند؟ و اعمال قدرت کند؟ و آیا ایشان مگر در امور سیاست و مملکت داری صاحب نظر بود؟ … یا اینکه ایشان به شکل خود خوانده و خود رأی و خارج از تمامی قوائد دموکراسی و مشورت با صاحب نظران، خود را همه کاره ی نظام تشخیص داد؟… و این شد سرآغاز استبداد…
فعلاً همین مقدار کافیست…تا بعد
حق یارتان
جناب آنارشیست گرامی
سلام علیکم
به ترتیب و در حدّ فرصت به سوالات شما پاسخ می گویم:
1-مساله “تبدّل اجتهاد”مقوله ای رایج در فقه اسلامی است و اختصاصی هم به فقه امامیه ندارد،البته مفهوم دقیق این مقوله این است که فقیه احیانا بلحاظ مشاهده تغییر و تبدّلاتی در “موضوع حکم”و احیانا بلحاظ دست یافتن به دلیل یا دلایل دیگری در منابع حکم (کتاب-سنت عقل) وادار به اجتهاد جدید یعنی تجدید نظر و بررسی دوباره ادله اجتهادی می شود که ممکن است به تغییر حکم قبلی یا کم و زیاد شدن قیود حکم شود،و چنین چیزی در فقه همیشه بوده است و اختصاصی هم به اجتهاد مرحوم امام ندارد.البته امکان بیان مصادیق متعددی از این تبدلات حکمی در کتابها و رسائل فتوائی و استدلالی ایشان و دیگر فقهاء عظام وجود دارد که ورود به آنها و توضیح آنها مجال واسعی می طلبد،بنده در حدود 20 سالی که افتخار همکاری با موسسه آثار ایشان و تحقیق در کتابهای گوناگون ایشان داشته بموارد زیادی از این تبدّلات فتوائی برخورده ام که فرض کنید مثلا ایشان در حواشی خود بر عروه الوثقی مرحوم سید کاظم طباطبائی نظری داشته اند،بعد در حواشی دیگری مثلا بر برخی کتب فقهی شیخ انصاری نظر دیگری خلاف آن ابراز کرده اند و بعد در کتاب تحریر الوسیله که کتاب فتوائی نهائی ایشان بوده تجدید نظرهای دیگری داشته اند.بنابر این تبدّل در اجتهاد امر غریبی نبوده و نیست.
یک نکته ای را هم لازم است اینجا تذکر دهم که شاید باید در نوشته قبلی در نقد تحلیل ار اف ای خدمتتان عرض می کردم،البته شما اهل مراجعه اید و می توانید رجوع بصحیفه ایشان کنید،و آن نکته این است که برخلاف تلقی کشدار تحلیلی نویسنده رادیو فرانسه،جمله مورد نظر اصالتا در مورد تغییر نظر در خصوص دخالت مباشری روحانیون در مناصب حکومتی ایراد نشده بود،و شما اگر رجوع کنید می بینید اصلا مخاطب این گفتار فقهاء شورای نگهبان
بوده اند در مجلسی خصوصی و محور گفتار این بوده که اگر شوراهای فقهی به خطای اجتهادی خویش پی بردند به آن اذعان کنند چون تبدل اجتهاد امری طبیعی و گاه لازم بوده است.بعد ایشان پندی اخلاقی داده اند به اینکه اقرار باشتباه امر ناپسندی نیست،آنگاه در فضای اینطور بحثها اشاره به آن نکته سیاسی خاص می کنند که از همان ابتدای فعلیت حکومت اسلامی نیازی به تصدی معممین نبوده است و اینرا صادقانه در پاریس در پاسخ بسوالاتی که خبرنگاران می کردند که نقش شما در جمهوری اسلامی چیست،اظهار کردند که تصدی مناصب حکومتی مثل ریاست جمهوری و نخست وزیری و وزارت و سایر بخش های اجرایی برای روحانیون لزومی ندارد.بعد هم توضیح داده است که بعد فهمیدیم این تلقی اشتباه بوده و لذا در همان مناصب نیز از برخی روحانیون استفاده شده است.این شمای کلی بحث ایشان و تمثیل ایشان در آن سخنرانی بوده است.در مورد بخش دیگر این سوالتان تا جایی که من بیاد دارم مورد دیگر بتعبیر ایشان این بود که ما برخلاف انقلاب های دیگر در ابتدای انقلاب در مورد گروهک ها و احزاب تسامح زیادی کردیم و بتعبیر ایشان انقلابی عمل نکردیم و آنها هم سوء استفاده کردند و حتی برخی گروهها کار را به کشیدن اسلحه و زورگوئی کشاندند.اینهم مورد دیگری بود که نظر ایشان در بحث های سیاسی حکومتی تغییر کرد و امر به برخورد قاطع با زورگویان و زیاده خواهان کردند البته در چهارچوبه قوانین.من مورد دیگری بدهنم نمی رسد شما اگر موردی بنظرتان می رسد بیان کنید.
2-در این مورد بارها نوشته ام که برابر قانون، مقامات و مناصب حکومتی در جمهوری اسلامی هیچکدام مشروط به روحانی بودن متصدی آن نیست مگر در دو سه موردی که سنخ منصب مشروط به اجتهاد فقهی است،مثل فقیهان شورای نگهبان،یا خود رهبر در قانون ولایت فقیه،یا ریاست عالی قضائی و همینطور منصب وزارت اطلاعات،آیا بنظر شما در قانون انتخابات منصب ریاست جمهوری یا معاونان او یا نمایندگی مجلس یا وزارت های مختلف و معاونان و مدیران جزء و استانداران و فرمانداران و بخشداران و..هیچکدام مشروط به روحانی بودن صاحب آن است؟ اینطور نیست،منتها باز قانونا ممنوعیتی وجود ندارد که مثلا یک روحانی که خود را شایسته مقام ریاست جمهوری و اجراء قوانین می داند یا شایسته نمایندگی مجلس می داند در صورتی که مانع دیگر قانونی وجود نداشته باشد کاندیدا شود و خود را در معرض رای مردم قرار دهند و میزان رای مردم خواهد بود و این با دموکراسی تعاندی ندارد.البته اگر ارزیابی دقیقی کنید در می یابید که عدد روحانیین در مناصب حکومتی موکول به رای مردم زیاد نیست،و توجه دارید که موارد استثناء مورد اشاره (رهبر و فقهاء شورای نگهبان و..)تابع قانون مصوب مردم بوده است که اقتضای جمهوریت اسلامی است و مناصب ناشی از رهبر مثل امامت جمعه و جماعات هم که خارج از شئون مربوط به مناصب دیوانی و حکومتی است.
3-پیاده شدن اسلام یعنی اجراء و مراعات احکام مسلّم اسلامی،بله این خواست اکثریت قاطع 98 درصدی مردم ایران بوده است و مکانیزم آن نیز در بخشهای مختلف مختلف است،یعنی مثلا در امر قانون گذاری نباید قانونی در پارلمان تصویب شود که مخالف قواعد و احکام مسلّم اسلامی باشد،و در باب قضاء و مجازات ها لازم است حدود و قصاص و دیات اسلامی و ضوابط قضائی اسلام مراعات شود که در قانون اساسی بصورت کلی و در قوانین عادی بصورت جزئی تدوین و بتصویب نمایندگان منتخب مردم رسیده است.اینکه تا چه حدّ پیاده شده ارزیابی مفصل جدایی می طلبد،چون گاه ممکن است در مقام اجراء با موانع و عناوین دیگری اصطکاک یافته باشد مثل مواردی که در مجلس مصلحت سنجی می شود و در شورای نگهبان رد می شود و در مجمع مصلحت تغییراتی مصلحتی می یابد اما بله می توان گفت روند قانونی کشور بر اجرای احکام اسلام که مطابق با نظر مسلّم یا مشهور اسلامی بوده است بوده است.برخی سوالات شما مبهم است،من مقصود شما را از نسخه من در آوردی متوجه نمی شوم،چون در قانون اساسی ما شورای نگهبان منصوب رهبر و ولی فقیه برای تطبیق قوانین با احکام شرع تعیین شده است و آنان بر اساس شور فقهی در این مورد اقدام….
دنباله:می کنند.البته توجه دارید که بر اساس قانون اساسی مصوّب خبرگان ملت و رای اکثریت مردم،در جمهوری اسلامی و قانون ولایت فقیه که ذیل فقه جعفری است،رای مشهور یا اجماعی بین فقیهان امامیه که از طریق شوری که شورای نگهبان منصوب رهبر می کنند،معیار اسلامیت قوانین،یا عدم مغایرت قوانین با آن است.در مورد برخی دیگر از سوالات شما در این فقره باید عرض کنم که روی میزان دموکراسی میزان رای مردم است،و اینکه اما و اگرهایی در اعمال سیاست های کلی و جزئی نظام در سیاست و اقتصاد وجود داشته باشد،اینها تابع بحث های کارشناسی در ذیل قوانین این کشور اعم از قانون مادر و دیگر قوانین است.نیز معیار در اداره جامعه و سیاست ورزی ذیل سیستم جمهوری اسلامی،منافع عامه مردم ایران با رعایت حقوق اقلیت های مصرح در قانون است و بحث تخلّف یا سوء استفاده اشخاص یا اصناف ذیل قوانین بررسی و برخورد می شود.
4- البته جمله مورد اشاره معروف است که گفته مرحوم مدرّس بوده است،اما باید به لبّ آن توجه کرد:اینکه مطالعه دقیق منابع اسلام یعنی کتاب و سنت رسول الله نشان می دهد که سیاست (یعنی راهبرد اداره جامعه بر اساس اصول و هنجارهای اسلامی) نه تنها از دیانت اسلام جدا نیست بلکه جزء بافت احکام اسلام است که می توان حیثیت عنایت اسلام به اجتماع را در بیشتر احکام دریافت که مرحوم شیخنا الاستاد ره در کتاب دراسات فی ولایه الفقیه خود در همان مجلّد اول مفصّل در این مورد ورود کرده اند که می توانید به ترجمه این کتاب مراجعه ای بکنید.بنظرم هردو بخش این عبارت اشاره به عدم انفکاک سیاست از دیانت و دیانت از سیاست در دین مبین اسلام است که در سیره رسول الله که درود خدا بر او باد ظاهر است و روشن است که احکام جعل شده در اسلام اختصاص به صدر اول اسلام نداشته است و قوانین و احکام اسلام روی موضوعات گوناگون جعل شده اند برای اجرا و تعالی و اصلاح فرد و جامعه اسلامی در همه زمانها.
5- در اینمورد توضیح عرض شد،بنظرم بدبینانه به این جمله نگاه می کنید،من فکر می کنم بنیان این نکته چه در حیطه زندگی فرد و چه در حیطه زندگی اجتماعی بر سیّالیت و تدرّج و کمال انسان در نظر و عمل استوار است،این جمله چنانکه عرض شد اختصاصی هم به مقولات فقهی ندارد،و در همه حیطه ها و ابعاد زندگی بشر ممکن است تامل و تدرّج و تغییر و حکّ و اصلاح وجود داشته باشد و این لازمه پرهیز از جمود و انجماد است،جمله ای معروف و منتسب به مرحوم آیت الله العظمی بروجردی است که من آنرا از شیخنا الاستاد که شاگرد خاص ایشان بود شنیدم که ایشان هر روز در مباحثات فقهی بجهت قوت فکر و حدس و نظر،می فرموده است :انا رجل فی کل یوم،یعنی من ممکن است در هر روزی رجلی متفاوت از رجل دیروز باشم در فهم فلان مطلب و بالا و پایین کردن آن و تغییر آن..و این لازمه روند کمالی و حرکت جوهری فکری انسان در عالم طبیعت متغیر است که در فلسفه هم بنیان آن محکم شده است.خود شما نیز ممکن است در زندگی روز مرّه خود چنین تجربه هایی در امور مختلف داشته باشید که در موردی با تامل و تدقیق و مشورت و مصلحت سنجی بنظری برسید و بعد با تغییر شرائط و احوال و مراعات مصالح جدید در شرائط جدید به جمع بندی دیگری برسید.و عرض شد که اصلا بحث اصالی ایشان آنجا موعظه به اهل علم و فقهای شورای نگهبان بوده است در پرهیز از جمود و انجماد و آن مثال تجدید نظر در دخالت داشتن روحانیون در مناصب صرفا یک تمثیل بوده است که رادیوی فرانسه روی آن مانور رندانه تحلیلی گذاشته است!
6-این سوال آخر شما بیشتر صبغه تاریخی دارد که اگر ریشه هایی در ذهن شما دارد خوب است آنرا مطرح کنید،فکر می کنم حیطه ها را باید از هم تفکیک کرد در زمانهای مختلف،یکوقت بحث انتخابات بوده است و فرض کنید گروههایی زیاده خواهی کرده اند یا فرض کنید درشوراهای نظارت رد صلاحیت شده اند و اعتراضاتی بوجود آمده است خوب در اینها باید تابع قوانین بود،که اینها متاخر از بحث تصویب قانون اساسی و بعد قوانین عادی بوده است با مکانیزمی که در قانون تعبیه شده است و اینجا دیگر بحث از تفکیک شخصی ایشان مطرح نبوده است.یک بحث ها و مجادلاتی نیز در اوان دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان مطرح بوده است و شورای انقلابی که وجود داشت و بدنبال انقلاب مردم و نافذ الکلمه بودن آن شورا افرادی در اموری تعیین صلاحیت می شدند یا نمی شدند.
در هرحال این حیطه ها را باید بلحاظ اختیارات یا وظائف قانونی مناصب و صاحبان مناصب تفکیک کرد.
در مورد نسبت استبدادی که به ایشان می دهید اگر لازم می دانید بصورت مصداقی مطرح کنید،من بیاد دارم که ایشان در اواخر مساله جنگ یک نوشته ای در ذیل سوالات برخی نمایندگان مجلس داشتند که خروج از برخی لوازم قانونی مربوط بوده است به ضرورت های ناشی از جنگ ،و از آن پس بعد از انتفاء ضرورت های خاص ناشی از جنگ،باید مدار همه تصمیم گیری های قانون باشد.
با آرزوی توفیق و سلامتی برای شما
به محتوا بپردازید،من از اینگونه رجز خوانی های کودکانه ذیل مطالب محتوائی و تکرار مدّعیاتی که بطلان آن تبیین شده،اینگونه دریافت می کنم که نویسنده این پانوشت ها چیزی در چنته نداشته است مگر رجز خوانی،تکرار مدعا و اصرار و لجاجت بر کین جوئی حقیرانه نسبت به یک فرد بزرگ و تاثیر گذار در تاریخ معاصر ایران.
و نکته اساسی روان شناسانه در اینگونه رویکردها چیزی جز احساس حقارت در برابر امواج خروشان بزرگیها در یک شخصیت بزرگ و تلاش برای مطرح کردن خود از طریق نفی بزرگان نیست.معروف است که شب پره ها تاب دیدن اشعّه سهمگین خورشید را ندارند!
نخیر شخصیت های بزرگ ، معنوی،صادق،شجاع و دارای اهداف متعالی،نه نیازی به فریب دیگران دارند،و نه چون تهیدستان نیازی به گزافه گوئی و مبالغه.
۲۰۰ نماینده اصلاحطلب و اصولگرای مجلس/*: انتصاب رئیسی “امید و شعف را به جامعه گسیل داشت”
مش قاسم: بیخود نیست به اونجا میگن طویله، هر جوری که این دومی برونشون اینا میرن.
۱- اووووه دیگه دارن …(سه نقطه از مش قاسم) خودشون رو پاره میکنن که این یکی رو جا بندازن. ۲- امید و شعفی به جامعه نرسیده ولی به جلادها و آدمکشها رسیده. ۳- سهام شرکتهای ریسمون بافی و قیمت طناب اعدام بالا رفت. ۴- دستور استخدام تعداد زیادی مامور اعدام صادر شد (به این میگن کار آفرینی اسلامی) و بودجه استخدام هم از دم و دستگاه اون هشتمی پرداخت میشه، اخه نمیخوان کسری بودجه بیش از این بشه.
/*: ک
سایت بولتننیوز (سپاها/* شکستخورده): شرکت نفت و گاز سپانیر وابسته به قرارگاه خاتم الانبیا نیز “ناآگاهانه” مبادرت به عقد قرارداد با فردی مشکوک به نام مرجان شیخ الاسلام آل آقا** کرده است.
مش قاسم: واسه چی با “فردی مشکوک” قرارداد بستی؟ …(سه نقطه از مش قاسم) …(سه نقطه از مش قاسم)ها خودشون هم شریک بودن. حالا این “ناآگاهان” میخوان برن به جنگ با امریکا؟
به حکومت اسلامی دزدان و آدمکشان و و نادانان ناآگاهان خوش آمدید. اگه امام زمونی باشه و یه روزی سر از یه چاهی یه جایی در بیاره میاد یه مشت ناآگاه نادان رو دور خودش جمع کنه؟ اینکه تتمه آبروش هم میره.
/*: ک
**: یکی که فامیلش “شیخ الاسلام آل آقا” باشه باید از خودشون باشه.
چرا خمینی گاندی نشد؟
مش قاسم: چرا گاندی مسلمون نشد؟
=======================
چرا خمینی گاندی نشد؟
مش قاسم: بضاعتش بیش از مسلمانی نبود.
================
چرا خمینی گاندی نشد؟
مش قاسم: از حجرهای قم و نجف و ….. بیش از اینا چیزی در نمیاد.
===============
چرا خمینی گاندی نشد؟
مش قاسم: گاندی در عمرش پول مفت نخورد.
.
.
.
.
————-
البته مش قاسم گرامی یک فصل مشترک میان گاندی و خمینی پیدا کردم که نشد در این نوشته جایش بدهم. و آن : هندی بودنِ هر دو.
و دیگر این که: گاندی و خمینی هر دو سوار هواپیما شده بودند با این تفاوت که: “خمینی، تنها امام”ی بود که سوار هواپیما شده بود. خلاصه گاندی از این دو خصوصیت یکی را داشت و دیگری را نداشت.
با احترام
.
گاندی هندی در آفریقای جنوبی وکیل دادگستری بود. سالیان سال از افرادی که سیستم آپارتاید میگرفتنشون دفاع میکرد. ننشسته بود توی یه حجره خودشو عقل کل حساب کنه و به بقیه بکن و نکن بگه منجمله آداب تفخیذ. هندی ما درس تفخیذ و بول و غایط ادرار میکرد و خیال میکرد دنیا دور اینجو چیزا میگرده، گاندی درس انسان بودن یاد گرفت و به بقیه انتقال داد. روشنفکران ما رو ببینین که چه احمقهای نادانی بودن که دنبال …(سه نقطه از مش قاسم)ون این راه افتادن.
نقدی بر پست “چرا خمینی گاندی نشد؟”
بنظر من اصل این گزاره یک گزاره معکوس بلکه گزاره ای خزعبل و نادرست است،و با حفظ احترام مهاتما گاندی رهبر استقلال هند از استعمار انگلیس،باید اینطور گفت که مرحوم آیت الله روح الله خمینی از جهات گوناگونی برتری شخصیتی فردی و اجتماعی داشت بر گاندی رهبر استقلال هند،و گزاره خزعبل فوق را باید اینطور تصحیح کرد که :”چرا گاندی خمینی نشد؟”.
در واقع باید گفت پیش فرض و نهاد گزاره خزعبل بالای این پست پیش فرضی نادرست است که از نهاد حقیر و کین جوی نویسنده آن که پی جوی بهانه های گوناگون برای نفی و تحقیر شخصیت درخشان بزرگمرد جهان معاصر یعنی مرحوم امام روح الله خمینی است نشات می گیرد.
خوب ما اگر بخواهیم بین دو شخصیت تاریخی مقایسه و داوری کنیم در میزان تاثیر گذاری یا خدمات اجتماعی آنها،هم می توانیم دامنه مقایسه را ابعاد فردی شخصیتی آنها قرار دهیم،هم می توانیم تاثیرات اجتماعی آنان را معیار قرار دهیم.
بنظر من برخی خصوصیات فردی در زندگی شخصی که ربطی به تاثیر گداری و نفوذ شخص در حیطه اجتماع ندارد قابل بررسی و مقایسه نیست،مثلا اینکه گاندی فردی گیاهخوار بوده و از خوردن گوشت اجتناب می کرده است و روح الله خمینی اینطور نبوده می تواند ملاک برتری و تمایز گاندی بر خمینی باشد؟! روشن است که اینطور نیست.یا اینکه مثلا گاندی در سطح جهانی ایده زبان مشترک و واحد جهانی یعنی اسپرانتو را،یا پول مشترک و واحد جهانی را دنبال می کرده است می تواند ملاک برجستگی شخصیتی او باشد؟ روشن است که این نیز ملاک برجستگی نیست.یا فرض کنید اینکه گاندی ابتدا ازدواج کند و بعد در سنّ 36 سالگی علیرغم داشتن همسر،از وظائف زناشوئی پرهیز کند و تمایلات طبیعی جنسی را سرکوب کند،میزان برتری و رجحان شخصیتی او بر مرحوم خمینی است؟! آیا اینکه گاندا یک هندوی متصلّب و متعصّب بود و خمینی یک باورمند بلکه ایدئولوگ اسلام بود،موجب مزیّت شخصیتی و برجستگی گاندی بر خمینی بوده است که مدیر این سایت آنرا مفروض گرفته است؟ بنظر می رسد اینها هیچکدام نمی تواند اسباب رجحان شخصیتی گاندی بر خمینی باشد،بلکه می توان برخی خصوصیات گاندی را خصوصیاتی اشتباه و نادرست دانست،مثل اینکه کسی در جوانی غرایز طبیعی و فطری خویش را سرکوب کند و آنرا ابزار برای نیل به حقیقت بپندارد،یا فرض کنید اگر داده های علوم تجربی مثل تغذیه یا طب اینطور حکم کند که گیاه خواری صرف و ترک کلی گوشت خوردن ممکن است به روح و جسم انسان آسیب زند.پس اینها را نمی توان ملاک برتری کسی دانست.همینطور ایده های اجتماعی پول واحد جهانی یا زبان مشترک جهانی که ایده هایی اجتماعی است که ممکن است دیگرانی پیش از گاندی آنرا مطرح کرده باشند و اساسا اموری اعتباری و تابع قراردادهای عمومی و اراده اجتماعی بین المللی است،اینها هیچکدام اسباب رجحان شخصیتی گاندی بر خمینی یا هر رهبر و مصلح اجتماعی دیگری غیر از خمینی نیست.
بنابر این، ناگزیر باید دامنه وحیطه مقایسه و داوری بین این دو شخصیت تاریخی را محدود کنیم در میزان اثر گذاری آنها در اجتماع و خدمات اجتماعی و میزان دست یافت آنها به اهداف و مطلوب ها و ایده آل هایشان.
در حوزه اجتماعی و تاثیر گذاری اجتماعی،آنچه که عموما از بیوگرافی گاندی برجسته می نماید دو خصیصه است:1- استقلال خواهی او و نفی استعمار انگلیس از هندوستان.2- نفی خشونت و خشونت طلبی برای رسیدن به اهداف و مطلوب ها.
حال در مقام داوری و مقایسه می گویم :بدون تردید گاندی در استقلال هند و نفی استعمار انگلیس از هند و متحد کردن همه گروهها و مذاهب مختلف در هند،نقش برجسته و والایی داشت و با استقامت بر این راهبرد آنرا برای کشورش هند بارمغان آورد.در باب نفی خشونت نیز آنچه که از وی در بیوگرافی ها نقل می شود نفی مطلق خشونت نبوده است حتی در آن مواردی که دشمنان استقلال خواهی و مطلوب ها و اقویاء و زیاده خواهان بخواهند اراده خود را بر عموم مردم و جامعه تحمیل کنند.این دو ویژگی ویژگی های اساسی است که برای گاندی ذکر می شود و همین ها هم طبیعتا باید ملاک داوری در مقایسه بین شخصیت های اثر گذار تاریخی باشد.بنظر من اگر ما در این دو خصیصه گاندی متمرکز شویم و آنها را عیار بزرگی و احترام و تاثیر گذاری آنها در صحنه اجتماع بدانیم،مرحوم آیت الله امام روح الله خمینی،صرفنظر از برجستگی ها و برتری شخصیتی زیادی که در جنبه های فردی بر گاندی داشته است،حائز و دارنده ایندو ویژگی معیار،بوده است گذشته از برجستگیهای دیگری که در این زمینه های رهبری تاریخی داشته است.اگر ملاک بزرگی و احترام گاندی،ایستادگی و خستگی ناپذیری او در استقلال خواهی و نفی استعمار دیرین انگلیس بر هند بوده است،مرحوم امام خمینی نیز چنین ویژگی و استحکام شخصیتی در نفی استعمار و نفوذ اجانب اعم از انگلیس و امریکا و قدرت های بزرگ دیگر را دارا بوده است و بیش از 50 سال در این جهت گفته است و نوشته است و خطرها پذیرفته است و محبوس شده است و تبعیدی طولانی را پذیرا شده است.و اگر معیار در مبارزه با استعمار و حکومت های مزدور آن مثل سلسله پهلوی،نفی خشونت در مبارزه و اتکاء و اتکال بر قدرت پایان ناپذیر مردم و متحد کردن همه اقشار و گرایش ها در اجتماع در تثبیت این جهت بوده است،ایشان نیز محور کار خویش را بر چنین رویکردی،یعنی متحد کردن مردم ایران در نفی نظام تحمیلی و موروثی شاهنشاهی و نفی وابستگی به قدرت های بزرگ استعماری،استوار کرده است بدون تکیه گاه قرار دادن خشونت و قیام مسلحانه و نظائر آن.بلکه بنظر من مرحوم امام رضوان الله علیه در ایندو جهت نیز برتری شخصیتی بر گاندی و امثال گاندی داشته است بلحاظ اینکه حیطه مبارزه گاندی نفی استعمار انگلیس بود و حیطه مبارزه امام روح الله نفی استعمار همه قدرت های شرق و غرب اعم از امریکا و انگلیس و شوروی و نوچه های آنها بود،و دامنه مبارزه ایشان و صدماتی که در حبس و تبعید متحمل شدند از گاندی بیشتر و عمیقتر بود.
بنابر این عبارت خزعبل فوق را باید اینطور اصلاح کرد که :چرا گاندی خمینی نبود؟
———–
درود سید مرتضای گرامی
در کلمه به کلمه ای که در اینجا نوشته اید، من آزردگی شما را از نوشته ی خودم با عنوان ” چرا خمینی گاندی نشد؟” می بینم. پوزش اگر شما را آزرده ام. اما باور کنید شخصیت و هیاهوی خمینی را کاری اش نمی شود کرد. یعنی با ده من عسل نیز نمی شود تحملش کرد و در ردیف آدمیزادگان جایش داد. گاندی هر خطا و کاستی ای که داشته باشد، همین که در پرونده ی فکری و رفتاری اش دو فاجعه را ندارد، بر هزار هزار آیت الله خمینی گون برتری دارد. یکی فتوای تفخیذ خمینی را و دیگری دست های خونین خمینی را.
با احترام
.
من که آزرده نشده ام،فقط اغلاط و اشتباهات قیاس مع الفارق و خزعبلانه شما را نشان داده ام،همین که دم از آدمیت می زنید و رسم آدمیت ندارید و زبونانه در پی تخفیف و تحقیر بزرگانید و کودکانه تکرار رجز خوانی می کنید،سند روشنی است بر اینکه چنته شما از آدمیت و آگاهی خالی است،پس خوش باشید به این چنته!
پیش به سوی بزرگترین چهارشنبه سوری.
یه استاد دیگه ایرانی دانشگاهی بلژیک رو که آمده ایران لابد برای “خدمت” گرفتنش. من نمیفهمم این استادان دانشگاه مگه توی کله شون فضله الاغ ریختن؟ ناسلامتی یه چیزایی باید بدونن که رسیدن به استادی دانشگاه. اینقده حالیشون نیست که بیان اینجا میگیرنشون گروگان که آدمکشهای اسلامی که اینور و اونور دنیا گیر افتادن رو باهاشون معاوضه کنن؟ به جای اینکه برای “خدمت” بیان اینجا توی همون مملکتی که ناسلامتی استاد دانشگاه هستن برای خدمت به ملت، برای آزادی ملت فعالیت کنن. از ما گفتن.
حاج ابومحمد مرتضوی، رئیس/* نهاد/* نمایندگی این دومی در امور دانشجویان ایرانی خارج از کشور : تعداد دانشجویان ایرانی در کشورهای خارجی بسیار زیاد است، بنابراین نیازمندیم تا برای آنان یک مشاور و مبلغ برای مناسبات دینی و مذهبی بفرستیم.
ترجمه: کیسه دیگری برای از ما بهتران. سفر خارج از جیب ملت.
==================
یکی از این عمامه بندان: دانشگاهها به زنان محجبه نمره بدن.
مش قاسم: ای نادانان، همین نمره دادنهاتون شده که هر کسی که مصدر یه کاری توی این مملکته کاردان نیست. همشون یه دکتری چسبوندن به اسمشون و اندازه یه گاو هم حالیشون نیست که اگه بود وضعیت این مملکت به این افتضاح نبود.
امروز از جلو یک نمایشگاه اتوموبیل لوکس رد میشدم. دیدم یک مرد با ریش آخوندی و با لباس مبدل بر پشت ماشین بنز سیاه رنگ آخرین مدل خود که تازه تحویل گرفته بود از نمایشگاه خارج شد. چشمان هیز او ( این چشمهارا فقط در آخوند ها میتوان دید) باطراف میگشت تا کسی را آشنا نیابد و کسی او را نشناسد.چند قدم آنطرف تر زنی با دو بچه یکی در کنار و یکی در بغل میرفت. یک پاکت پلاستیک دست او بود در ان یک کاهو و یک عدد گوجه بود او احتمالا وسع خرید بیشتر را نداشت تا با اندکی داغ چوش و یا اشکنه شکم بچه های خود را سیر کند. اما شادمان بود همراه بجه ها ها شادمانه میرفت. گفتم شاید آن اخوند امشب صد نفر از این ادم ها را در محلسی جمع کند تا برایشان ذکر مصیبت کند تا هم اخرین نشانه های شادمانی انها را بگیرد و هم آخرین پول انها را . شاید اتوموبیل بنز خود را اینگونه خریده است.
ونزوئلا؛ تشکر مادورو از ارتش برای ‘شکست کودتای آمریکا و مخالفان’
آقای مادورو از حامیانش خواست که روز مبارزه با امپریالیسم را جشن بگیرند
آقای مادورو از حامیانش خواست که روز مبارزه با امپریالیسم را جشن بگیرند
نیکلاس مادورو، رئیسجمهوری ونزوئلا از ارتش این کشور تشکر کرد که از او حمایت کرده و به گفته او “کودتای به رهبری آمریکا و مخالفان” را شکست داده است.
آقای مادورو که در جمع هوادارنش سخنرانی میکرد، گفت که حملات سایبری که به گفته او از سوی آمریکا سازماندهی میشود مانع بازگشتن برق به شبکهها شده است.
ونزوئلا از روز جمعه با بیبرقی سراسری روبروست و همزمان دهها هزار نفر از موافقان و مخالفان دولت در کاراکاس تجمعهای جداگانه برگزار کردهاند.
روز شنبه هزاران مخالف دولت در حالی که حوان گوآیدو هم در میان آنها بود به خیابانهای کاراکاس آمدند.
صدها پلیس ضدشورش مقابل تجمعکنندگان صف آرایی کردند و در حالی که معترضان آنها را “قاتل” صدا میزدند با استفاده از اسپری فلفل مانع جلو آمدن صف معترضان شدند.
حوآن گوآیدو رییس مجلس ملی که مخالفان دولت اکثریت آن را در دست دارند، روز شنبه در میان معترضان حاضر شد و از راه انداختن یک تور سفرهای استانی خبر داد.
حوآن گوآیدو از حامیان خود خواسته که خیابانها را ترک نکنندآقای گوآیدو که از سوی ۵۰ کشور جهان از جمله آمریکا به عنوان رئیس دولت انتقالی ونزوئلا به رسمیت شناخته شده گفته این سفرها را با هدف متحد کردن مردم کشورش انجام خواهد داد.
در همین حال، هزاران قرمزپوش هم روز شنبه برای حمایت از نیکلاس مادورو به خیابانهای کاراکاس آمدند.
آقای مادورو در میان حامیان خود که نظامیان و شبه نظامیان فراوانی در میان آنها دیده میشدند مدعی شد که بی برقی تاریخی چند روز گذشته در ونزوئلا به آن علت طولانی شده که حملات سایبری مانع کار متخصصان برای بازگرداندن برق به شبکه های سراسری شدهاند.
او گفت: “وقتی این نوع حملهها توسط اپوزیسیون انجام می شود، راستهای افراطی، هیچ شکی نیست که آنها عامل فکری و عملی چنین حملههایی هستند. حملاتی که فناوری استفاده شده در اونها فقط در اختیار دولت آمریکاست. اون ها از سلاحهای با فناوری بالا استفاده کردهاند و ما میفهمیم چه اتفاقی افتاده. ما همیشه همه چیز را میفهمیم چون خدا با ماست. و حقیقت آشکار میشود”.
قطعی برق روز جمعه، طولانیترین قطعی برق در این کشور در سه دهه گذشته گزارش شده است.
دولت خرابکاری در یک سد را منشاء اصلی این بیبرقی اعلام کرده اما بسیاری میگویند نرسیدگی به تاسیسات سدها و عدم تعمیر و نگهداری مناسب از تاسیسات زیربنایی کشور طی دو دهه گذشته بسیاری از صنایع تولید برق ونزوئلا را که متکی به سدهای این کشور است را در معرض نابودی قرار داده است.
آقای مادورو که روز شنبه در بیرون محوطه کاخ ریاست جمهوری برای هواداران قرمزپوش دولت سخنرانی می کرد حوآن گوآیدو را “عروسک آلت دست آمریکا” خواند و با تشکر از نیروهای نظامی کشورش برای حمایت از او گفت که ارتشیان موفق به خنثی کردن توطئه کودتا شدهاند.
http://www.bbc.com/persian/world-47512633