بخش چهارم
پادشاهیِ جمشید
به نام خداوند جان و خرد
درود آوای گلم، درود یارای خوبم
یک روز مادر نازنین تان به من گفت: بابا محمد، آوا و یارا و بچه های همسن آنها، چیزی از تاریخ و گذشته های ایران نمی دانند. و از من خواست داستان های شاهنامه را برای تو و یارا تعریف کنم. مادرت هشت یا ده ساله بود که من چند تا از داستان های شاهنامه را برایش گفته بودم و او خیلی خوشش آمده بود.
آوای گلم،
راستش را بخواهی، گفتن از شاهنامه برای تو که به تازگی پای به هفت سالگی ات نهاده ای، و برای برادر کوچکت یارا که چهار ساله است، کمی ناشدنی و دشوار است. من اما تلاش می کنم داستان گوی خوبی برای تو و یارا، و بچه های همسن و سال شما باشم. شاید قصه هایی که از زبان مرغ و مار و جوجه تیغی و خر و خرگوش و خرس نوشته می شوند، کمی ساده باشند.
این ها که چیزی نیست، من می توانم برای شما داستانی بنویسم از پادشاهی که در زمان های دور زندگی می کرده و پنج پسر و پنج دختر داشته. می توانم بنویسم این پادشاه، و این پنج پسر و پنج دخترش، هر کدامشان چه چیزهایی را دوست می داشتند و چه چیزهایی را دوست نمی داشتند؟ دانا بودند یا نادان؟ زیبا بودند یا زشت؟ مهربان بودند یا نامهربان؟ خوشبخت بودند یا بدبخت؟ چرا می رقصیدند و شاد بودند؟ یا چرا ناشاد بودند و نمی رقصیدند؟ می توانم بنویسم چه شد که باهم جنگیدند؟ چه شد که پیروز شدند یا چه شد که شکست خوردند؟
بله آوای خوبم، بله یارای گلم،
شاید نوشتنِ داستان از مار و مورچه و خرگوش ساده باشد. یا نوشتنِ داستان از گذشته های دور، از شاهان و زنان و مردان و دختران و پسرانی که در شهرها و قلعه ها و روستاها زندگی می کرده اند. اما اگر بخواهم داستان های شاهنامه را برای تویی که هفت سال بیشتر نداری، و برای برادرت یارا که چهار سال بیشتر ندارد بگویم، زبانم بند می آید. می دانی چرا؟ چون کتاب شاهنامه، همه اش به شعر است. شاهنامه پنجاه هزار بیت شعر دارد. در این پنجاه هزار بیت شعر، نام ها و کلمه هایی است که تو و برادرت معنای آنها را نمی دانید و من نمی توانم این کلمه ها را برای شما معنا کنم. باید خودتان بزرگ شوید و کم کم با معنای این کلمه ها آشنا شوید. اما من می توانم برای شما بگویم: کتاب شاهنامه پر است از داستان های پادشاهان و پهلوانان و زنان و مردانی که همگی ایرانی بوده اند و در چندین هزار سال پیش زندگی می کرده اند. می توانم برای شما بگویم: کتاب شاهنامه پر است از داستان زندگی مردمانی که همگی ایران را دوست می داشتند. آنان، هم جان و مال خودشان را و هم فرزندانشان را فدای سربلندی و رهایی ایران کردند.
اگر بخواهم داستان های شاهنامه را یکی یکی برای شما بگویم، باید بروم به هزار سال پیش. بروم به خانه ی استاد ابوالقاسم فردوسی که بیش از هزار سال پیش در گوشه ای از ایران، در خراسان، در طوس، و در روستایی به نام باژ زندگی می کرده است. استاد فردوسی، هم ایران و تاریخ ایران را خوب می شناخته، و هم شاعری بوده دانشمند و دانا و بسیار با ادب. استاد فردوسی سی سال می نشیند و داستان های شاهان و پهلوانان ایرانی را در کتاب با شکوه خودش ” شاهنامه ” برای ما به یادگار می گذارد. بله دخترم، من باید بروم به هزار سال پیش. بروم به خراسان. بروم به روستای باژ. از مردم روستای باژ نشانیِ خانه ی استاد فردوسی را بپرسم؟ خانه ی استاد را که پیدا کردم، بروم پیش او. دو زانو در برابرش بنشینم و سلام مردمِ ایران را به او برسانم و بگویم: درود استاد بزرگ. من از راه دوری به دیدار شما آمده ام. آمده ام از شما اجازه بگیرم داستان های شاهنامه ی شما را برای فرزندانم – آوا و یارا – که هفت سال و چهار سال بیشتر ندارند، و برای کودکان ایرانی، ساده گویی کنم؟ آیا به من این اجازه را می دهید؟
فرزندانم،
برای شما گفتم که استاد ابوالقاسم فردوسی، یک ایرانیِ بسیار بسیار با ادب و دانا و خردمند بوده. آدمهای با ادب و دانا، در هر قصه و نوشته ای که از خودشان به یادگار می نهند، ما را به با ادب بودن، و به دانا بودن، و به دوست داشتنِ همدیگر، و به دوست داشتنِ کشورمان فرا می خوانند. آن ها به ما می گویند: برای این که ایران و فرهنگِ ایرانی به ما برسد، مردان و زنان و بزرگان بسیاری رنج ها برده اند و در این راه سختی ها کشیده اند و از پا در آمده اند. پس، از این پس، هرگاه در آینه به خود نگریستی، و یا هرگاه با مادر و پدر و یارا و دوستان و همسایگان به فارسی سخن گفتی، به این نیز بیندیش که برای ایرانی بودنِ تو، و برای این که تو بتوانی بفارسی سخن بگویی، چه ایرانیانِ بلند آوازه و شیرین سخنی، رنج ها برده اند و سختی ها کشیده اند.
نوه های نازنینم، آوای گلم – یارای خوبم،
پیش از این سه داستان از شاهنامه را برای شما بازگفتم. داستان کیومرث، نخستین شاه ایران را. و داستان پادشاهیِ نوه اش هوشنگ را. و داستان پادشاهیِ فرزند هوشنگ: طهمورث را. اکنون برای شما داستان پادشاهیِ جمشید را می نویسم و می گویم.
پادشاهی جمشید
جمشید پسر طهمورث، جوانی است بسیار دانا و مهربان و دوست داشتنی و بسیار دلیر. پس از پدرش، در یک روز با شکوه، و پیش چشم مردم ایران، تاجی از طلا بر سرش می نهد و می شود پادشاه ایران. در دوران پادشاهی جمشید، کشورمان ایران بسیار آباد شد. مردم در کنار همدیگر با خوشی و آرامش زندگی می کردند. دخترم، این را بگویم که در شاهنامه ی فردوسی از ” داد” بسیار گفته شده. داد یعنی داوری بین دو نفر یا چند نفر به درستی و به راستی. داوری و دادگری یعنی چه؟ می گویم. در میان مردم، از گذشته های دور تا همین اکنون، درگیری و بگو مگو و زد و خورد زیاد بوده. این یکی می گفته: من راست می گویم و این پول یا این کتاب یا این توپ مال من است، دیگری می گفته: نه، مال من است. با هم درگیر می شدند. نه این کوتاه می آمده نه آن. این زیرگوشِ آن می زده و آن با مشت به چشم این می زده. این موی آن را می کشیده و آن به این لگد می زده. کار بالا می گرفته. این آن را می زده و آن این را. در این میان، یک انسان دانا پیدا می شده که می رفته جلو و به این دو نفر می گفته: اگر با هم بگو مگو نکنید و همدیگر را نزنید، من به شما می گویم که این پول یا این کتاب یا این توپ مال کدامیک از شما دو نفر است. به این انسان دانا می گویند: داور. و اگر این انسان دانا، به درستی و به راستی بگوید که پول و کتاب و توپ مال کدامیک از آن دو نفر است، به او می گویند: دادگر. پس یک انسان دادگر، به کسی گفته می شود که کارش داد است. کارش داوریِ درست در میان مردم است. مردم همیشه انسان های دادگر را دوست دارند.
جمشید هم پادشاهی دادگر بود. به درگیری ها و بگومگوها و زد و خوردهای مردم ایران پایان داد. مردم سالهای سال بدون نگرانی، با هم زندگی می کردند و در آرامش بودند. این کار جمشید، کار بسیار بسیار بزرگی بود. چرا؟ چون مردمی که با هم جنگ می کنند و بدخواه همدیگرند و با هم بگو مگو و زد و خورد می کنند، مردمی نادان اند. مردم نادان هم نمی توانند کشورشان را آباد کنند. نمی توانند همدیگر را دوست داشته باشند. پس کشورشان کم کم ویران و نابود می شود. اما مردمی که با هم دوست هستند و همدیگر را دوست دارند، مردمی دانا هستند. مردم دانا کشورشان را آباد می کنند. استاد فردوسی، یکی از آرزوهای بزرگِ جمشید را اینگونه به شعر در آورده:
بدان را زبد دست کوته کنم
روان را سویِ روشنی ره کنم
آوای خوبم، یارای نازنینم،
اگر به کشوری نگاه کردید که شهرها و روستاهایش ویران است و مردمش بدبخت اند و خوشحال نیستند، بدانید که در این کشور، مردم دانا بر سرِ کارها نیستند. مردم دانا، از آبادانی کشورشان و از خوشحالی مردم شاد می شوند. اما مردم نادان، به آبادانی و شادی مردم کاری ندارند. جمشید، پادشاه ایران، در همان چند سال نخستِ پادشاهی اش کاری کرد که شهرها و روستاهای ایران آباد شدند. مردم با هم دوست بودند. کار می کردند و گندم می کاشتند و درو می کردند و خواندن و نوشتن می آموختند و با هم می رقصیدند و شاد بودند. هرگز یکی به دیگر زور نمی گفت. مردم همدیگر را نمی آزردند. ایران در زمان جمشید، خوشحال بود. شاد بود. می خندید و می رقصید و آباد و با آبرو بود. با آبرو، یعنی کشورهای دیگر، به کشورمان ایران که نگاه می کردند، آن را آباد و خوشحال می دیدند. آبرو یعنی در چشم دیگران، خوب و دانا و خوشحال و آباد بودن. بله فرزندانم، ایران در زمان جمشید بسیار با آبرو بود.
زمانه بر آسود از داوری
به فرمان او دیو و مرغ و پری
جهان را فزوده بدو آبرو
فروزان شده تختِ شاهی بدو
کارِ نخستی که جمشید کرد این بود که دست به ساختنِ جنگ افزار بُرد. جنگ افزار یعنی چیزهایی مثل شمشیر و نیزه و سپر و کلاهخود. مردم تا زمان جمشید، با سنگ و چوب می جنگیدند. دشمن که به ایران یورش می آورد، مردم با چوب دستی و پرتابِ سنگ به جنگ او می رفتند. جمشید با نرم کردنِ آهن، شمشیر ساخت. نیزه ساخت. چاقو ساخت. خنجر ساخت. با اینها، بهتر می شد دشمن را از شهرها و روستاها بیرون کرد.
نُخست آلتِ جنگ را دست بُرد
درِ نام جُستن به گردان سپرد
کار دیگرش چه بود؟ این بود که شمشیرها و نیزه ها و جنگ افزارها را به مردان و جوانانِ جنگاور سپرد. تا چه کنند؟ تا هر زمان که دشمن برای تاراج و دزدیدنِ دارایی های مردم به کشور یورش آورد، این جنگاوران با او بجنگند و دشمن را از کشورمان بیرون کنند. درست همین کاری که سربازان درهر کشور می کنند. سربازان، کارشان همین است. چه؟ آموزشِ جنگاوری، و پس راندن دشمن. جمشید، این چهارمین پادشاه ایران، نخستین ارتش را، یا همان جنگاورانِ آموزش دیده را برای نگه داری از مرزهای کشور سامان داد.
کارِ دیگرِ جمشید چه بود؟ این بود که بافتنِ نخ و دوختنِ جامه و لباس را به مردم آموخت. به مردم آموخت که از پنبه و پشم گوسفندان و از پوست جانوران برای خودشان لباس بدوزند. تا زمان جمشید، مردم نمی دانستند که می شود از ابریشم پارچه بافت. ابریشم، تارهای سفیدی است که از دهان یک کِرم کوچک بیرون می آید. جمشید به مردم آموخت که از تارهای سفیدِ کرم ابریشم و پنبه و پشمِ گوسفندان، نخ بتابند و از نخِ ابریشم و نخِ پنبه و پشم، پارچه ببافند. و از پارچه های ابریشمین و پشمین و پنبه ای، برای خودشان جامه بدوزند. تا پیش از جمشید، لباس و جامه ی مردم از چه بود؟ از برگِ درختان و پوست جانوران. در زمان جمشید، مردم از این که می توانستند نخ بتابند و برای خودشان پارچه ببافند و جامه بدوزند، بسیار خوشحال بودند. هم جمشید شاد و خوشحال بود، هم مردم.
دگرپنجه اندیشه ی جامه کرد
که پوشند هنگام ننگ و نبرد
زکتّان و ابریشم و مویِ قَز
قصب کرد پُرمایه دیبا و خز
بیاموختشان رِشتن و دوختن
گرفتند از او یکس آموختن
کار دیگری که جمشید کرد این بود که به کارِ پیشه وران سامان داد. پیشه وران کسانی اند که هم بهتر از مردم کارهایی را بلدند، و هم مردم به دستاوردها و دست سازهایشان نیازمندند. یکی آهنگر است و یکی پارچه باف و یکی پارچه فروش و یکی خانه ساز و یکی ماهیگیر. به اینان می گویند: پیشه ور. پس، پیشه وران کسانی اند که توانمندی و ساخته های خودشان را به مردم می فروشند. یکی آهنگر است و میخ و چکش و بیل و کلنگ می سازد. دیگری پارچه می بافد و پارچه هایش را به مردم می فروشد. دیگری برای مردم خانه می سازد و از مردم پول می گیرد. دیگری نجار است و از چوب درختان، میز و صندلی می سازد و به مردم می فروشد. یکی دیگر ماهیگیر است و از رودخانه و دریا ماهی می گیرد و به مردم می فروشد. پیشه وران، همین آهنگران و پارچه بافان و خانه سازان و نجاران و ماهیگیران اند. کار خوبی که جمشید کرد این بود که پیشه وران را به همه جای کشورمان فرستاد تا مردم هرچه نیاز دارند از آنان بخرند. این کارهای خوبِ جمشید، پنجاه سال به درازا انجامید.
چو این کرده شد، سازِ دیگر نهاد
زمانه بدو شاد و او نیز شاد
زهر انجمن پیشه ور گِرد کرد
بدین اندرون نیز پنجاه خَورد
آوای خوب و یارای نازنینم،
در زمان جمشید، همه ی مردم که خدا پرست و یکتا پرست نبودند. مردمی هم بودند که خورشید و ماه و درخت و سنگ و آب و آتش می پرستیدند. پرستشِ خدا یا سنگ و چوب و خورشید و ماه و ستاره و آب و آتش، از هزاران سالِ پیش، با مردم بوده. مردم از گذشته های دور تا همین اکنون، خدای یگانه، یا چیزهای دیگر را می پرستیده اند. اما آنچه که دوست دارم با شما در میان بگذارم این است که: همین اکنون، در میان مردم، و در هر شهر و روستا، چند تا ملا و روحانی و آخوند و کشیش و موبد هم پیدا می شوند که کارشان، نیایش و فراخواندنِ مردم به پرستش خدا یا پرستشِ خدایانِ دیگر است. اینان در زمان جمشید، مردم را به پرستشِ خدا و خورشید و ماه و سنگ و چوب و آب و آتش فرا می خواندند و مردم هم به آنان، نان و خوردنی می دادند. کاری که جمشید کرد، این بود که این ملایان و روحانیان و آخوندها و موبدان و کشیشان را از شهرها و روستاها، و از میان مردم بیرون کشید و همه ی آنان را فرستاد بالای کوه ها تا در لابلای کوه ها خانه کنند و در همانجاها نیز نیایش کنند و تا می توانند به پرستش خدای خود سرگرم باشند.
گروهی که کاتوزیان خوانی اش
به رسم پرستندگان دانی اش
جدا کردشان از میان گروه
پرستنده را جایگه کرد کوه
بدان تا پرستش بود کارشان
نوان پیشِ روشن جهاندارشان
پس از آن که جمشید، ملاها و آخوندها و کشیشان و روحانیان را از میان مردم بیرون کشید و به کوه فرستاد، رفت و از جنگل ها و دشت ها، دانه ها و میوه های خوردنی را شناسایی کرد. دانه هایی چون گندم و جو و لوبیا و لپه، و خوردنی هایی چون خیار و هندوانه و سیب و هلو. دانه ها و نهال های درخت را به کشاورزان داد تا زمین هایشان را شخم بزنند و دانه ها و نهال ها در زمین هایشان بکارند و به دانه ها و نهال ها آب بدهند و چند ماه و چند سال که گذشت، گندم ها و لوبیاها و لپه های بالا آمده را درو کنند و خیارها و هندوانه ها و سیب ها و هلوهای رسیده را بچینند. تا هم خودشان بخورند و هم به دیگران بفروشند. پس جمشید به کشاورزان آموخت:
بکارند و وَرزَند و خود بِدروند
به گاهِ خورش سرزنش نشنوند
فرزندانم،
اگر روی خاک آب بریزیم، گِل می شود. مردم در زمان جمشید، نمی دانستند که از آب و خاک و گِل، می شود خشت ساخت و با خشت می شود دیوار و خانه ساخت. خشت، تکه ای کوچک از گِلِ خشک شده است. خانه هایی که با خشت ساخته می شوند، چندان سفت و سخت و با دوام نیستند. جمشید برای گرمابه ها و کاخ های بادوام، دیوها را بکار گرفت. دیوها همان کسانی بودند که خواندن و نوشتن را به مردم ایران آموختند و کارهای خوب دیگری نیز می دانستند که مردم ایران آن کارها را بلد نبودند. دیوها، دست بکار شدند و از کوه ها و تپه ها، سنگ، و خاک سفیدی به نام گچ بیرون کشیدند. گچ را با آب آمیختند. و با تکه های سنگ، گرمابه ها و کاخ ها و خانه های بادوام ساختند. جمشید دانسته بود که در دل کوه ها وسنگ ها، طلا و نقره و سنگ های گرانبها پیدا می شود. فرمان داد این سنگ ها را از کوه ها بیرون کشیدند و به آتش انداختند و طلا و نقره ی آنها را جدا کردند و از آنها دستبند و گردن بند و گوشواره و آب پاش و پیاله و لیوان و تُنگِ آب ساختند.
کار دیگرِ جمشید این بود که بوهای خوش را شناسایی کرد. بوهای خوشی که از گل ها و گیاهان، و از بدنِ جانوران بدست می آیند. جمشید به مردم آموخت که می شود این بوهای خوش را به تن و بدن و جامه ی خود مالید، و به فرش و پرده و رختخواب زد تا خوشبو شوند.
بفرمود پس دیوِ ناپاک را
به آب اندر آمیختن خاک را
هرآنچ از گِل آمد چو بشناختند
سبک خشت را کالبد ساختند
به سنگ و به گچ دیو دیوار کرد
نخست از بَرَش هندسی کار کرد
چو گرمابه و کاخ های بلند
چو ایوان که باشد پناه از گزند
زخارا گُهر جُست یک روزگار
همی کرد از او روشنی خواستار
به چنگ آمدش چند گونه گُهر
چو یاقوت و بیجاده و سیم و زر
دگر بوی های خوش آورد باز
که دارند مردم به بویش نیاز
چو بان و چو کافور و چون مُشکِ ناب
چو عود و چو عنبر، چو روشن گلاب
پزشکی و درمانِ هر دردمند
درِ تندرستی و راهِ گزند
همان رازها کرد نیز آشکار
جهان را نیامد چون او خواستار
در آن زمان، مردم که سرما می خوردند و دل درد می گرفتند و زخمی می شدند و بیمار می شدند، کسی نبود که بیماری شان را بشناسد و به آنها دارو بدهد. جمشید، پادشاه ایران، با شناختِ داروها و بیماری ها، کاری کرد که مردم همیشه تندرست بودند و کمتر بیمار می شدند. پس، کارِ پزشکی و درمان بیماران نیز از کارهای خوب جمشید است. جمشید این کارها را که کرد، به کشتی نشست و از این کشور به کشوری دیگر رفت. تا دنیا را بهتر بشناسد و با مردم دیگر کشورها و فرهنگشان آشناتر شود.
پزشکی و درمانِ هر دردمند
درِ تندرستی و راهِ گزند
همان رازها کرد نیز آشکار
جهان را نیامد چو او خواستار
گذر کرد از آن پس به کشتی برآب
زکشور به کشور گرفتی شتاب
آوای گلم، یارای خوبم،
خوشبختی ها اگر با خردمندی همراه نباشند، سرانجام به بدبختی می انجامند. استاد فردوسی، تا اینجا، هر چه که از پادشاهی جمشید برای ما سروده، همه اش از خردمندی و دادگری وی، و خوبی و خوشی و دانایی و خوشبختیِ مردم است. کارهایی که جمشید می کند، مردم ایران را به آرامش و نیکبختی و دانایی می رساند. اما از اینجا که بگذریم، جمشید، چهره ی دیگری از خود آشکار می کند. چه چهره ای؟ چهره ای که دیگر دانا و دادگر نیست. چهره ای که از او یک پادشاه خودخواه می پردازد. این خودخواهی، سرنوشتِ او و سرنوشتِ ایران و مردمِ ایران را دگرگون و تلخ می کند. جوری که خوشبختی و آرامش و داناییِ مردم ایران نابود می شود. در نوشته ی دیگر، برایتان می گویم چه شد که پادشاهیِ جمشید، و آرامش و خوشبختیِ مردمِ ایران فرو شکست و مردم ایران به روزهای تلخ و ناگواری فرو می شوند.
دوستتان دارم
بابا محمد
دوشنبه بیست و چهارم دیماه سال یکهزار و سیصد و نود و هفت – تهران
@nooriZADmohammad1331
@MohammadNoorizad
فایل صوتیِ آوای شاهنامه با صدای محمد نوری زاد
مصاحبه با نوری زاد
https://www.youtube.com/watch?v=mGqGP1i4qos
با رهبر سخن گفته ام:
حسن راوندی کمدین را می شناسید! تورهای متعددی با غلظت و شدت شروع کرده تادل قشر نیمه مرفه و مرفه را روده بر خنده کند چرا؟
اولا ایشان استاد این کارند.
دوما هنرمندی با استعدادند .
سوما طرفدارهایش زیادند.
اما، چرا در این مقطع او تور دارد را باید به حساب حکومت و سپاه گذاشت.
قشر مرفه مردم که در لایه های دروغ خود را پوشانده و رشد کرده اند می باید یک جوری به چرتشان ادامه داده تا مبادا احساس نارضایتی به آنها دست بدهد و منفجر شوند مضحکه و مسخره کردن از احساس نارضایتی می کاهد و مردم کمتر به ریشه پرداخته و سطحی از هر مسئله می گذرند.
جدیدا ایشان در لابلای طنزهایش از افلاطون نوشته که افلاطون : اول به رفیقت دروغ بگو دیدی به کسی نگفت حقیقتو بگو.
این چه کلک و حقه بازی است دیگر ؟ این رواج دادن نادرستی کامل است. آخر مگر انسان مرض دارد که اول حقیقت را نگوید و از ابتدا دروغ نگفته و سعی کند با همه و بخصوص دوستش روراست باشد؟
در این فرهنگ کلک زدن باید صبرو تامل کرد افرادی که به دیگران کلک می زنند در واقع احساس برتری جویی خود را ارضا کرده و خود را بالاتر از دیگران قرار داده اند. این افراد بقولی یک روده راست ندارند و در ذهنشان دیگران نیز دروغگویند . حاصل نیز از هم گسیختگی رفتار اجتماعی است.
باید به ایشان گفت نکته های فلسفی و عقلی را اگر در توان و جراتش است از کانت چون آزادی اجتماعی به آزادی فردی بستگی دارد ویا انگلس که مذهب افیون توده هاست بیاورد. وگرنه ، دست از فلسفه دوهزارو پانصدساله بردارد و احترام خودو آنها ر ا نگاه دارد.
بادرود فراوان
راستش من پنج شش ساله بودم که باشاهنامه آشنایی داشتم آنهم بخاطرسنت دیرینه شاهنامه خوانی درخاندان واجدادونباکانم ودوران دبستان دیگه خودم شاهنامه رامی فهمیدم ووقتی پدرم باصورت غرورآسای خودشاهنامه میخوانداحساس غرورملی بهمون دست میداد باهمه قهرمانان شاهنامه ودشمنان ایران ورستم درشاهنامه آشنایی داشتیم اماباادامه جنگ وجایگزین شدن اخبارجنگ بجای بزم گرم شاهنامه خوانی ونشستن پای رادیو شاهنامه یواش یواش به حاشیه رفت ووقتی به خودآمدیم که کتب شاهنامه ای که دهه شصت درون طاقچه های خانه های گلی ما درروستاهای دوردست بود درمیان کاهدانها وانباریهاوپستوها دردستان کودکان نسل هفتادپاره پاره وورقهای آن راآتش میزدندبعنوان بازی کودکانه وهویت مااینگونه نابودشد.
شفیعی عزیز برادر
.
نرو حالا خیلی زوده
عقل از سرم پرونده
نرو حالا خیلی زوده
از پیشم نرو
با من تو بمون ای یار
اگه بری من میمیرم
میمیرم اگه تو نباشی
دلخسته منم
از پیشم نرو
ای یار ای یار ای یار عزیز
ترسم بری و بمونی
خدا منو قربونت کنه شفیعی
اسیر نرفتنت کنه شفیعی
درد و بلات
تو سر انار
انار به قربونت بره
انار بره تو بمونی
انار بده تو خوبی
یه ذره بیشتر بمون
قصه غم رو بخون
از پیشم هرگز نرو
گر بروی مست و خرابم کنی
خانه اباد مرا پاک تو ویران کنی
پس نروی بهتر است
بیش بمانی خوش است
.
شفیع باید بمونه
از کاوشم نترسه
ای کاوش دیونه
شفیع ما یک دونه
این ترانه تقدیم به شفیعی که نرود. قبول؟؟؟
بری که دیگه برنگردی!
پرمدعایِ دری وری گویِ بی شخصیتِ از خود راضی!
اینها که از خود بار خودت کردی به یقین هستی…شک نکن!
مطلقاً چیزی از مدیریت نمیدانی…بد اخلاق یا همان گند اخلاق و عصبی یا همان روانپریش هستی…اندک نشانه ای از نور دانش و استدلال و منطق و انصاف و روشنگری نداری…در زندگی اجتماعی ناشی و تازه کار هستی و تقصیری نداری چون همش کنار کتاب نشستی… غافل و نادان هستی… همان بهتر که با خود گفتگو کردن را ادامه بدهی… گفتگوی عادی بلد نیستی… نشان دادی که نه تنها مطیع نیستی بلکه به یک یاغی افسار پاره کرده بیشتر شبیه هستی… از همان ابتدای ورودت به سایت و با اولین کلام میشد خیلی راحت به دور باطلی که در آن حیران و سرگردانی، پی برد… به یقین کذاب و خل و چل هم هستی… کار مفید و فعالیت فرهنگی را هم نمیفهمی و بلدِ کار نیستی بدان که کاربلد نیستی و نه اینکه کشف نشده ای… دشنام گو و چرند باف هم هستی… آنچه که هستی نیاز به تبرئه کردن ندارد…
من هم برای تو، علیرغم بی شخصیت بودنت و با کوله باری از کتاب ( حکایت ////////)، آرزوی شادمانی و شادکامی و سعادتمندی و موفقیت دارم.
بری که دیگه برنگردی…
نوری زاد در به گند کشیدن افراد دکترا دارد… سه سوته اندیشمندی مثل جنابعالی را از عرش به فرش میکشاند!
تو با اینهمه تخصص و دانش ببین به کجا رسیدی؟! /////////////////
امیدوارم از پاسخی که به پاسخ من دادی شادکام باشی، دلت خنک شده باشه و عقده ای نری… حالا که داری میری …یکم از شرافتی که برات باقی مونده خرج کن و دل چرکین نرو… هر چند که به اندازه ی هر کلمه ای که بار خودت کردی براستی به آنها شهره بودی و خود نمیدانستی؛ اگه از همان ابتدا اینگونه خودت را نقد کرده بودی در دام نوری زاد نمی افتادی… نوری زاد اصولاً نمیخواد و نمیتونه غیر از خودش را بر بالای منبر تحمل کنه… حیف تو نیست اینجا عمر خودت رو حروم میکنی!؟ به همان خواندن و نوشتن و تحقبق مشغول باش!… هنوز و پس از اینهمه سال تجربه نه مرد سخن و نه مرد عمل، هیچ یک نیستی… سخن گفتی و عیوبت آشکار شد!
پس، بازم آرزو میکنم… بری که برنگردی.
بدروووووود
و این است داستان درست “شیعه گستری”
ترویج مدهب ها در کشور های دیگر بر دوگونه اند:
1 – ترویج دستور ها و آیین های آن مذهب در میان مردمی از یک کشور که مایلند این مذهب را برای خود انتخاب کنند و
همینطور رسیدگی به وضعیت زندگی این مردم چرا که بیشتر این گونه افراد که خواهان عوض کردن دین خویشند از
افراد بسیار محروم این کشورها هستند و انسانهای ندار و بی چیز دین که سهل است حاضر به تعویض و فروش بسیاری
از چیز ها هستند.
البته هستند بسیاری از مردم کشورهای فلکزده و دیکتاتوری که وضع مالی بدی هم ندارند ولی برای فرار از جهنم
استبداد هم دین خود را عوض میکنند مانند بسیاری از مردم بخت برگشته خودمان که مسیحی شدند وبه عنوان یک
مسیحی به کشور های دیگر پناهنده شدند.
2- و اما نوع دوم ترویج مذهب شامل بخشی از گفته های پاراگراف اول به اضافه یک تبصره کوچک زیر آن که البته با
جوهر ناپیدا نوشته میشود که چشم نامحرم آنرا نبیند. و با مجوز این تبصره میتوان تسلیحات و پول هنگفت و آنچه برای
تشکیل یک ارتش کوچک از این نوکیشان نیاز است ایجاد شود. برای چه برای روز مبادا.
و حالا نام دیگر نوع دوم ترویج مذهب چیست؟ بله درست فهمیدید “صدور انقلاب”.
و وقتی در کشوری که یک انقلاب اسلامی از نوع شیعی در آن روی داده “صدور انقلاب” چه معنایی میتواند داشته
باشد؟
بسیار گنگ است. و خوب هستند انسانهای با ذوقی که تلاش در پاس داشتن زبان پارسی دارند و برای آنها تحمل عبارت
های گنگ سخت است پس می نشینند و اندیشه میکنند تا معادل درست پارسی آنرا پیدا کنند و بینگو عبارت “شیعه
گستری ” متولد میشود.
و مثال برای کشور های این نوکیشان شیعی؟ خوب در اینترنت جستجو کنید حتما خواهید یافت.
و اما بهاییان ما یعنی هموطن های ما با باوری متفاوت از اکثریت مردم. این هموطن های ما تا بدانجا که ما به آن آگاه
هستیم فقط میتوانند نفس بکشند که ما هم شهادت میدهیم که هنوز این حق از آنها گرفته نشده. وگرنه حق کار تحصیل
و کلا یک زندگی دلخواه آنها ازشان گرفته شده. بنابراین تصور اینکه بخواهند دین بهایی را ترویج کنند بیشتر به شوخی
شبیه است.
و حال که ج.ا تا این حد کمک به مطلومان آن سر دنیا مانند میانمار فلسطین بوسنی هرزگوین علاقه دارند که کمک به
انسانهای ندار و ستمدیده در هر کجا عملی نیکوست ولی مردم کردستان و سیستان و بلوچستان و .. چه میشوند. از
ضرب المثل های شیعی استفاده کنیم – چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است – مردم با غیرت کردستان
چون نمی خواهند دزدی کنند نمی خواهند گدایی کنند مجبور به حمل بارهایی روی پشت خود هستند که برای حمل آنها
احتیاج به قاطر است. و حتی آنرا هم اجازه نمی دهند و کرد هموطن ما باید این همه دشواری را با ترس از مورد هدف
گلوله قرارگفتن جانورانی که به شکل انسان درآمده اند باشد. و همینطور در سیستان و بلوچستان و ….
اگر کمک به میانمار و فلسطین و چه و چه ناشی از وجدان دینی و انسانی است پس زدن از شکم هموظن های کرد و
بلوچ و جنوبی و …. و ستم از هر نوع آن به بهایی و کارگر و کشاورز و … ناشی از چیست؟
وای که آدم می ماند چه بگوید که کمی دلش خنک شود.
گر مسلمانی از این است که – اینها – دارند
وای اگر از پس امروز بود فردایی
فریبای گرمی
این پیام را پایین صفحه برایتان گذاشتم ولی احتمال دادم انرا ندیده باشید لذا اوردمش بالای صفحه تا ببینید.
اقای بهرام وداد که در رشته فیزیک کاربردی-اتمی در خارج از کشور تحصیل کرده و طراحی خودرو رانا ، از سوابق کاری وی است دو کتاب درباره شاهنامه نوشته که در این کتابها با بهره گیری از یافته های فیزیک و نجوم به بررسی داستانهای شاهنامه و کشف رموز ان پرداخته و مفدمه داستان بیژن و منیژه که ابیات انرا شما در کامنت بالا اورده اید موضوع یکی از کشفیات وی با عنوان “رازگونه های داستان بیژن و منیژه” میباشد که لینک انرا برای شما در انتهای این کامنت قرار میدهم. حتما سری به لینک یادشده بزنید و مطلب را مطالعه کنید ، بی شک برایتان جالب خواهد بود.
http://darafsh-e-kavian.blogfa.com/post/56
جان کری: ایران به ما کمک کرد تا چند آتشبس در یمن برقرار شود / ایران در شرایط مختلف آمادگی خود برای نشستن و مذاکره کردن را نشان داد / سیاست ترامپ بازگشت به میز مذاکره را برای ایران دشوار میکند
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
وزیر خارجه اسبق آمریکا با اشاره به سیاستهای ایرانستیزانه دولت این کشور، گفت خروج از برجام موجب شده تا بیاعتمادی به آمریکا تشدید شود.
به گزارش فارس، «جان کری» وزیر خارجه اسبق آمریکا در مصاحبهای که روز یکشنبه پخش شد، گفت ستیزهجویی دولت آمریکا علیه ایران موجب شده تا این برداشت که ایالات متحده قابل اعتماد نیست، تقویت شود.
کری که با شبکه «سی. ان. ان» گفتوگو میکرد، با بیان اینکه «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا این کشور را «منزوی» کرده و سیاست خارجی واشنگتن را با چالشهایی خطرناک روبرو کرده، گفت با وجود فشار ایالات متحده برای بر هم زدن توافق هستهای با ایران، گفت: «توافق هستهای با ایران حفظ شده و کسانی دارند تلاش میکنند تا آن را حفظ کنند. چین، روسیه، فرانسه، آلمان و بریتانیا، همگی، از جمله ایران، دارند تلاش میکنند تا این توافق را حفظ کنند.»
وزیر خارجه دولت سابق آمریکا در پاسخ به سوالی در مورد صحبتهایش با دولتهای عضو برجام، گفت که به آنها گفته به نفع جهان نیست که در مسئله هستهای ایران به عقب بازگردد. وی افزود: «رئیسجمهور [باراک] اوباما موفق شد سلاح هستهای را از جمع چالشهای سیاست خارجی ما حذف کند. و خواست و هدف او این بود که سپس به سمت مسائل دیگر مانند موشکها، یمن، عراق، اسرائیل حرکت کند.»
در ادامه مجری به صحبتهای منتقدان برجام در آمریکا اشاره کرد که میگویند این توافق نتوانسته فعالیتهای منطقهای ایران را محدود کند. کری در این مورد گفت: «آن توافق بر رفتار [منطقهای] تأثیراتی داشت، ایران به ما کمک کرد تا چند آتشبس در یمن برقرار شود، ایران در شرایط مختلف آمادگی خود برای نشستن و مذاکره کردن را نشان داد.»
وزیر خارجه اسبق آمریکا با بیان اینکه ترامپ در قبال ایران سیاست «تقابل صرف» را در پیش گرفته، گفت این سیاست بازگشت به میز مذاکره را برای ایران دشوار میکند، چراکه گروههایی در ایران عنوان میکنند که از ابتدا مشخص بوده که «نمیشود به ایالات متحده اعتماد کرد.»
کری افزود: «آنچه رئیسجمهور ترامپ انجام داده، این برداشت را [که آمریکا غیرقابل اعتماد است]، تقویب کرده است.»
جان کری در شکلگیری توافق هستهای سال ۲۰۱۵ با ایران نقش کلیدی داشته و پیش از این هم بارها از ترامپ به دلیل خروج از این توافق، انتقاد کرده است.
http://www.entekhab.ir/fa/news/454280/
با سلام و درود
“تازیانه دوزخ در ورطه تبهکاری” بقصد روشن سازی و برملا سازی سفسطه و مغلطه کدخدا ارائه توضیحی هر چند مختصر را در مورد عملکرد دو نوع ماهواره رایج با کاربری مشاهده و نظارت بر وضع جوی و اقلیمی کره زمین در طول شبانه روز و سال – جهت آموزش شاگرد تخس نو آموز شطرنج اختر شناسی درویش فرزانه که برای تفسییر و تبیین همه اسرار عالم و علوم زمینی و آسمانی و کیهانی و الهی به مقبره مقدس قونیه تشریف فرما شده و کولی کولی فتوای مشعشع مراد خود را برای خوانندگان این سایت به مثابه دلیل و برهان و فرمول ، اندازه گیری و محاسبه و ازمایش تجربی و گواهینامه ثبوت نظری حضرت ایشان بدون چون و چرا وارد میکند، وارد میداد.
ماهواره ثابت مکان همزان (geosynchronous) که در مداری به فاصله چند هزار کیلومتری از سطح کره زمین مستقر میشه و با همان سرعت چرخش زمین به دور خود در امتداد خط استوا به دور آن میگردد و بدین سبب هواره یک منطقه جقرافیایی خاص را در رویت خود دارد و وضعیت جوی و اقلیمی آنرا رصد میکند.
ماهواره نوع دوم ماهواره قطبی (polar) نام دارد که در فاصله بسیار کمتری یعنی چند صد کیلومتر از سطح کره زمین قرار گرفته و بدین سبب با سرعت بسیار بیشتری به دور کره زمین بین قطب شمال و جنوب در حرکت است. این نوع ماهواره میتواند در عرض یک و نیم الی دو ساعت دور کره زمین بگردد. هدف اصلی ماهواره قطبی این است که حتی الامکان سطح بیشتری از کره زمین را در حین چرخش به دور خود مشاهده و رصد کند.
ماهواره قطبی قادر به رویت یا دیدن تمام فضامکانی که در محدوده زمانی ۲۴ ساعت (شبانه روز – یعنی دو نیم کره شرق و غرب ) و ۴ فصل یعنی دو نیم کره شمالی و جنوبی- قرار میگیرد در یک لحظه و مکان – یا طبق نظریه نسبیت خاص انشتین از یک مکانزمان مرجع و مشخص نیست .
اینروزا برای دیدن کره زمین نیاز به سوار شدن بر سفینه فضایی نیست؛ میتونی تو خونت پای لپتاپت بشینی و با وصل شدن مستقیم به چند ماهواره دور تا دور کره زمین رو ببینی و لذت “علم بی ایمانی” رو ببری.
البته ماه و ماهواره مشعشع قونیه بر فراز قطب مینشیند و در یک آن ۲۴ ساعت و تمام فصول که جای خود دارد این ماه تابان که نه این خورشید تابان میتواند تمام هستی را رویت و رصد کند.
در مورد تجربه مرگ و زندگی نینیها هنگام تولد فقط تاکید دوباره بر سرود ایمانیست؛ مرده بودیم زنده شدیم، دولت پاینده شدیم.
یا حق
https://www.google.com/search?q=polar+orbit+satellite+images&tbm=isch&tbs=rimg:CYz7b1SuwyKdIjisTffIpDIPNRRijqFY7-oCs-HVBbo-7_1IOtCmIL2RXDjO4hiXr-48lsnr8J4FqINl2jX6bIHIQKCoSCaxN98ikMg81EUeNR5o35NPsKhIJFGKOoVjv6gIRrKdTQmBL2fUqEgmz4dUFuj7v8hFILChIoG-10SoSCQ60KYgvZFcOEUmC4Rqwv4YMKhIJM7iGJev7jyURRpRgjezBNi4qEgmyevwngWog2RHi7aUnzfwzMioSCXaNfpsgchAoEZ48_1YePmmAL&tbo=u&sa=X&ved=2ahUKEwjMnqqG4fzfAhXE6OAKHaNEDRoQ9C96BAgBEBg&biw=1366&bih=657&dpr=1#imgrc=W7_D8DybMHGVpM:
دروازه شمرون!
—————-
اسمش کنیز بود خط زد سوفیا کرد. اسمش بود: روزولت، آیزنهاور، تجریش، سلسبیل، نیاوران، نارمک، اوشون فشم، درکه، کن سولقان، کاباره شکوفه نو، فروشگاه کوروش، بیمارستان سینا، درمانگاه رازی، دانشگاه جندی شاپور، تیم ابومسلم، موسسه شوپنهاور، شرکت جار و سینما شهرفرنگ.
خط زد: شهید دستغیب، تندگویان، خالد اسلامبولی، میدان بسیج، خیابان شیخ نمر، کوچه شهید محراب، کمربندی یادگار امام، بلوار سردار شهید حاج حسین همدانی، فروشگاه قدس، بیمارستان جوادالائمه، درمانگاه موسی بن جعفر، دانشگاه امام صادق، موسسه بدر آوران توس، بانک انصارالمهدی، بزرگراه شیخ فضل الله، برزن سید نصرالله و تیمچه حاج علی. عجب سرگذشتی داشتی کل علی!
این اسلامیچی با افکار و فرهنگ قبیله ای خیال میکنن ثروت هر منطقه ای در دنیا در زیر زمینهای اون منطقه پنهان شده، مثل گنجهاءی که قدیم ندیما زیر زمین پنهان میکردن. این بیچارهها نمیدونن در دنیای جدید ثروت و گنجها اون دو پاهایی هستن که روی زمین راه میرن و کار بلدن. کشورهای غرب اروپا چه گنجی زیر زمین دارن؟ ژاپن رو و کره جنوبی چی غیر از ذغال سنگ دارن؟ هیچ! ما هم توی این مملکت ایران حکومتمون گنجهای دو پا رو یا میکشه، یا زندون میکنه یا فراری میده. گنجهای زیر زمینمون رو هم با تخفیف فوق العاده خام میفروشه و میریزه تو جیب یه مشت دزد و اون پولها هم سر از بانکهای کشورهایی در میاره که گنجهای دو پا رو بها میدن.
چهل سال قبل در چنین روزی | بازرگان: جمهورى اسلامى، كشور را بر مبناى تعاليم حياتبخش اسلام اداره خواهد كرد!
مش قاسم: به یکی مثل این میگن النادان فی عمر و خسر و ذلیل الدنیا ولعاقبت.
در فیلم سینمایی کوتاهی که گویا دیشب از برنامه 8.30 پخش شده تا اسماعیل بخشی و سپیده قلیان را که به دروغ
ادعا کرده بودند شکنجه شده اند محکوم کنند — بیگناهی سلطنت طلبان به اثبات رسید و براساس گفته های در فیلم
ج.ا سلطنت طلبان را برانداز هم نمی داند.
مطابق ادعاهای برنامه طراحی سوخته، که در شامگاه شنبه ۲۹ دی پخش شد، دستگیرشدگان به “جریان های
مارکسیستی، تجزیه طلب و منافقین” وابسته بودند و همزمان، با “طرح های براندازی” ایالات متحده ارتباط
داشتند.
مالباختگان و آنهایی که در هر صنفی که هستند که ماه هاست حقوق نگرفته اند گاوشان زایید چون ج.ا به همکاری آنها
با آمریکای جهانخوار پی برد که به دروغ ادعا کرده بودند ماه هاست حقوق نگرفته اند .
در بخشی از این برنامه، گوینده با مرتبط دانستن طیفی از اعتراضات معیشتی به آمریکا میگفت: “آمریکایی ها با پروژه
هایی با محور اقتصادی تلاش کرده اند طرح های براندازی را جابیندازند”. وی می افزاید که ماموران ایالات متحده پروژه
های “تابستان داغ” و “زمستان سخت” را برای براندازی حکومت ایران انجام داده اند و به دنبال آن هستند تا “پروژه ای
را برای بهار و تابستان ۹۸” طراحی کنند.
شما توجه کنید: – تابستان داغ — زمستان سخت — بهار و تایستان 98
نویسنده سناریو احتمالا همان کسی است که سناریوی – واجبی خوردن سعید امامی را نوشت.
نویسنده سناریو از سینما دوستان گرامی خواسته که کمک کنند تا صفت های مناسبی برای بهار و تابستان 98 هم پیدا
کنند.
بخشی از نامه زنده یاد مصطفی رحیمی:
…. چنین است تا به امروز سرنوشت تمام ایدئولوژی های انقلابی، که تا زمانی که در جبهه مخالف دولت جنبه
اعتراضی داشته اند، انقلابی بوده اند و همین که به حکومت رسیده اند، دچار تباهی شده اند. اشکال کار در کجاست؟ در
آنجا که فراموش کرده اند که قدرت سیاسی فقط در صورتی تباه کننده و فسادانگیز نیست که واقعا در دست تمام مردم
باشد. در حقیقت قدرت سیاسی توده سمی است که اگر به شماره افراد کشور تقسیم شد و میان همه آنان تقسیم
گردید خصوصیت داروئی شفابخش دارد. هر گروهی که سهم دیگران را به خود اختصاص داد، هم دیگران را از دارو
محروم کرده و خود را مسموم ساخته است. …
در باره کتاب – خاطرات تاج الملوک – ظاهرا سالها پیش گفتگوهای زیادی شده است.
برای دوستانی که علاقه مند هستند میتوانند این صفحه را مرور کنند. پیش از اینکه متهم به کمونیست و توده ای بودن
بشوم بگویم که این مقاله ای که در حدود 250 کامنت طولانی پایین آن آمده در باره بیژن جزنی است ولی بگونه ای تبدیل
شده به بحث در باره این کتاب خاطرات. تا آن حد که مصاحبه کنندگان بیانیه ای طولانی در بین کامنت ها منتشر کرده اند.
من بدنبال نام مصاحبه کننده ها در اینترنت بودم که هنوز چیزی در مورد آنها پیدا نکرده ام.
یکی از کامنت ها را برای نشان دادن نوع جنسی که دارم عرضه میکنم !! میگدارم تا مشتری زیاد شود !
ولی پر است از مخالفان و موافقان در تایید یا رد جعلی بودن کتاب.
ما کمونیست ها با این جور ترفند ها برای سایت هامون مشتری جمع میکنیم!!
از : unknown
عنوان : بنیاد و افرادی که وجود ندارند
دوست گرامی میتوانید ادرسی, وب سایتی, مشخصاتی از بنیاد کذایی “تاریخ شفاهی ایران” ودکترامیرحاتم
فرمانفرمائیان بدهید؟
نویسندگانی که وجود خارجی ندارند؟ موسسهآی که وجود خارجی ندارد و اسمی بیش نیست؟
اگر شما و پیک نت راست میگوئید تمامی نوارهای این مصاحبه کنندگان را با ملکه مادر بگذارید روی اینترنت! همانطور
که بنیاد مطالعات ایران و تاریخ شفاهی هاروارد انجام میدهد.
اگر راست میگوئید و این ملیحه خسروداد- تورج انصاری- محمود علی باتمانقلیج افراد حقیقی هستند خودشان را
آفتابی کنند! پدرشان کیست در کجا بدنیا آمدهاند و در کجا مشغول به کار و فعالییت هستند. آیا میشود برای سخنرانی
دعوتشان کرد؟
اصلا چرا راه دور میروی! به شهرداری نیویورک مراجعه کنید. لیست کسانی را که شهرداری و ایالت نیویورک به عنوان
بیخانمان به خرج خود دفن میکند لیست عمومی است. بفرمائید در کدام کانتی و در کدام لیست نام ملکه مادر به
عنوان بیخانمان ثبت شده و ما برویم پیدا کنیم!
برای مخالفت با سلطنت احتیاجی به لجن پراکنی نیست! با منطق و دلیل و شرافتمندانه هم میشود مخالفت کرد
همانطور که بسیاری میکنند بدون اینکه احتیاجی به پرت و پلاگوئیهای پیک نت و وزارت اطلاعات داشته باشند.
ولی خوب از قرار بعضی ها ذاتشان را نمی توانند عوض کنند و ترک عادت سخت است.
http://akhbar-rooz.com/ideas.jsp
۲۴۵۴۴ – تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
ناشناس
1:37 ق.ظ / ژانویه 20, 2019
بی شعور خودتی مزدک !
………..
داستان تو ناشناس (به احتمال زیاد جاسم مزدور!) داستان دختریست که وقتی پسری را ختنه میکردند گریه میکرد که عشقی بصورت شعرش درآورده!
“به شعرش در آورده “درست است مزدک با شعور و نه ” بصورت شعرش درآورده ” !
آقای شایسته احترام تو به ملت افغان اهانت کردی و من هم توهینت را به توی باشرف برگرداندم چرا آتش گرفتی و داستان های آلوده به شهوت ایرج میرزا , که یقینا ارضایت میکنند از همه سو , را پیش میکشی ؟ شرم کن قدری “مرد” !
فریبای گرمی
این کامنت را در پایین صفحه برایتان گذاشتم ولی احتمال دادم ندیده باشید بنابراین اوردمش اینجا
اقای بهرام وداد که در رشته فیزیک کاربردی-اتمی در خارج از کشور تحصیل کرده و طراحی خودرو رانا ، از سوابق کاری وی است دو کتاب درباره شاهنامه نوشته که در این کتابها با بهره گیری از یافته های فیزیک و نجوم به بررسی داستانهای شاهنامه و کشف رموز ان پرداخته و مفدمه داستان بیژن و منیژه که ابیات انرا شما در کامنت بالا اورده اید موضوع یکی از کشفیات وی با عنوان “رازگونه های داستان بیژن و منیژه” میباشد که لینک انرا برای شما در انتهای این کامنت قرار میدهم. حتما سری به لینک یادشده بزنید و مطلب را مطالعه کنید ، بی شک برایتان جالب خواهد بود.
http://darafsh-e-kavian.blogfa.com/post/56
اخبار: دست سارق گوسفند قطع شد، تکلیف اختلاس میلیاردی روشن نشد.
مش قاسم: به این میگن عدل علی در حکومت اسلامی. اینا حقیقت داستانهای دروغین ۱۴۰۰ رو صاف گذاشتن جلوی چشممون.
سلام و درود
استاد نوریزاد گرامی، به این نتیجه رسیده ام که بر خلاف میل باطنیم لحظه وداع با جنابعالی و دوستان و هم مباحثه ایهای سایت فرا رسیده است. یا بنده مطلقاً چیزی از مدیریت نمیدانم یا اینکه در نحوه مدیریت شما نقص و ایراد قابل توجهی ندیدم. اروپاییها ضرب المثلی دارند به این مضمون :« هر جا دود هست آتش هم هست » یا ( وجود دود نشانه وجود آتش است. ) غرض از آوردن این ضرب المثل بیگانه اینست که در کنار بد اخلاقی ها و عصبیت ها و کم مایگی های پاره ای از اعضاء که متاسفانه بنده هم خواسته یا ناخواسته در میانشان بُر خوردم،امیدوارم که اندک نشانه ای هم از نور دانش و استدلال و منطق و انصاف و روشنگری بوده باشد، بلکه اندکی جبران دود و گرد و غبار تنازعات را کرده باشد و رنجی که بردیم و اعصاب و عمری که سوزاندیم همه اش تبدیل به دود نشده باشد .بهترین دستاورد نوشتن افراد، ناشی و تازه کاری چون بنده شاید این باشد که خواننده زیرک و هوشمند را متوجه ارزش دانسته های خود و، غفلت و نادانسته های ما میکند. همانطور که هر آغازی، پایانی دارد، ظاهراً بنده به پایان خط نهایی مشارکت و همراهی خود رسیده ام. تا قبل از ایجاد و فراگیری اینترنت و فضای مجازی، تنها تفریح حقیقیم بیشتر خواندن و اندکی هم نوشتن بود، اندکی از آن اندک نوشته ها هم در باره شاهنامه این گرانبهاترین شناسنامه نژادی و فرهنگی ایرانیان بود که هر گاه دشواریهای زندگی مجالی میداد، چون کسی که با خود گفتگو میکند آنچه را که از این اثر گرانسنگ میفهمیدم بر روی کاغذ میریختم و مینوشتم. گذر سنوات و سالها خانه بدوشی سبب شد اغلب آن نوشته ها گم و ناقص شوند و مقدار ناچیزی هم لابلای وسایل کهنه و فرسوده قدیمی بماند.سیر سپری شده سالها آن نوشته ها را که با مداد نوشته شده اند چنان کمرنگ کرده است که خواندنشان برای کسی غیر از خودم بسیار دشوار، و در مواردی غیر ممکن کرده است. همیشه آرزو داشتم امکان چاپی و شرایط تبلیغی فراهم میشد تا بتوانم آنها را چاپ و به همه هموطنانم، بویژه به آنانکه برای زبان و ادبیات فارسی این میراث بی بهای نیاکان و آن « قیمتی گوهر دُرّ دری » ارزش و احترامی شایسته قائلند تقدیم کنم. گزینش نام شاهنامه بر پست اخیر وبسایت مرا به برآورده شدن آن آرزو امیدوار کرد، به زحمت از لابلای اسباب و اثاثیهٔ کهنه و انباری برخی از آن نوشته ها را یافتم و با شتاب در حدود سه یا چهار کامنت 5000 حرفی از آنها را تایپ کردم تا پس از بازبینی و اصلاح به تدریج تقدیم کنم. اما به قول حضرت حافظ شیرین سخن :
« چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم؟».
باری چنین تقدیر بود که در آستانه رسیدن به چنان آرزوی دیرین و رؤیای شیرین، گفتگوی عادی بنده با تنی چند از اعضاء به مجادله و منازعه و تلخ گویی و تهمت زنی و ادبیاتی کشید که باید گفت حیف از وقت و عمر و اعصاب که صرف چنان کشمکش بی حاصلی شود. بنده با آنکه به نصایح جنابعالی و سایر دوستان گوش کردم و اطاعت خود را هم اعلام کردم و به سهم خود هم از ادامه آن منازعات کوتاه آمدم، اما چاره کار در ترک مخاصمه یکطرفه نبود زیرا لهیب منازعه با شدت بیشتری بالا گرفت و باز هم دور باطل و روّیه قاتل تکرار شد. در نهایت به این نتیجه رسیدم که چنانچه هر انسان فهیم، دلسوز و منصفی به کلیت کامنتهایی که صرف چنان اختلافات کودکانه ای شده نظر افکند و حجم آنها را نسبت به کل مطالب مفید و ارزشمند بسنجد بیگمان به صداقت و سلامت عقل طرفین بویژه شخص بنده که سهم بیشتری در آنها داشته ام مشکوک خواهد شد و چنانچه بیش از این ادامه پیدا کند شکش مبدل به یقین میشود که افروختن شعله اختلافات عمدی بوده و افراد درگیر با سؤنیت مخصوصاً کار مفید و فعالیت فرهنگی سالم را به ورطه سب و دشنام کشیده اند!تصورم بر اینست که براستی در آن شرایط خود را تبرئه کردن، از سمتی دشوار و ناشدنیست و از سویی برای خوانندگان و اعضای بزرگواری که دامنشان از غبار این تنگ نظریها و تنازعات و اختلاف افکنیها و ادبیات ناشایست پاک است و وقت گرانبهایشان ضایع شده، تبرئه یک یا چند نفر به هیچ وجه جبران مافات و رفع خسارات نخواهد بود. به هر روی از جنابعالی و سایر اعضاء گرامی خدا حافظی میکنم و برای همه آرزوی شادمانی و شادکامی و سعدتمندی و موفقیت دارم.
بدرود.
علی زین الدین (شفیعی)
——–
درود دوست گرامی
قهر کردن شما، قهر کردن از واقعیت جامعه است. این سایت، گوشه ای از واقعیت جامعه ی ماست. تنها گوشه ای. وگرنه مرا به حذف برخی نوشته های وا نمی داشت. واقعیت جامعه ی ما همین است. و بهمین دلیل است که من می گویم: برای رسیدن به جامعه ی آرمانی ما راه درازی در پیش داریم. من بشما پیشنهاد دادم که نامهربانی ها را نبینید. و به انتشار نوشته های خود و نقد منصفانه ی دوستان مشغول باشید. من اگر می خواستم با فحاشی ها و نامهربانی برخی دوستان پریشان شوم و جا خالی کنم، این سایت در همان سال نخست برچیده شده بود. صبور باشید نازنین.
با احترام.
سلام و درود
جناب آنارشیست با توهین اخیرت قصد داشتم پاسخی شایسته به تو بدهم، اول رفتم سر وقت کامنتت گذشته ات که سبب شد تا به تو بگویم :
لطفاً خفه شو! تا دقیقاً یادم بیاید که چرا چنان بی ادبی بزرگی از من سرزده،
دیدم هزار ماشاء الله محتوایش بقدری گهر بار است و چنان پر از نکته های نغز معرفتی و درسهای اخلاقی است که برای مجازات کسی که مرتکب گناهان کبیره شده کافیست تا او را محکوم کنی، فقط یک بار آنرا بخواند. باز دیدم، اگر همه را باز نشر کنم هم در حق خوانندگان محترم مرتکب جرم و جنایت شده ام و هم گناهت در حق من خورد است و 95 در صد اعتراض و خطابت هم به آقای نوریزاد است و به من مربوط نمیشود. در ضمن همانطور که از امثال جنابعالی انتظار میرود فحاشی کوچکی به اندازه شخصیت خودت کرده و عقده ای گشوده ای، لذا دیدم اگر با این اخلاقت بچگانه کل کامنت خودت را تقدیم خودت کنم مرتکب ستم شده ام. راستش مدتی ماندم چکار کنم که نه سیخ بسوزد، نه کباب.از طرفی نمیخواستم کیفری بیش از گناه بدهم، و از طرف دیگر بدون کیفر گذاشتنت هم نوعی دیگر بی عدالتی محسوب میشد، اینبود که تصمیم گرفتم مشخصات کامنتت با چند خط ابتدایش را تقدیمت کنم تا حتی اگر نتوانستی در حالت عادی همه اش را بخوانی لااقل بیادش بیاوری که چه شاهکار ماندگاری آفریده ای؟! به هر حال فرمایشات خودت تقدیم خودت، بفرما! :
« آنارشیست
12:06 ق.ظ / اکتبر 30, 2018
جناب نوری زاد
مرد نیستی اگه سانسور کنی!
قصد نداشتم دیگر مطلبی بنویسم ولی حیفم آمد نگویم، مخصوصاً با این توجیهات دوزاری جناب نوری زاد!…..»
( هشدار! خواندن کل کامنت برای هر کس مناسب نیست و خطر خیرگی و شگفت زدگی دارد!
از اینجا به بعد خواندنش، دل شیر میخواهد و تن ژنده پیل. )
نه فقط تو، بلکه کل اعضای سایت میدانند که بنده اهل دم تکان دادن و چاپلوسی برای احدی نبوده و نیستم، به آقای نوریزاد و همه اعضای وبسایتش و خوانندگانش احترام میذارم ولی هر گاه پای بحثهای اصولی و اساسی در میان باشد فرقی بین مخالف و موافق خودم نمیذارم. بارها اتفاق افتاده که به شیوه ها و سبکهایی که بلدم به استاد نوریزاد، سیّد مرتضی، آقای مصلح، آقای جاسم، خود شما و…. تاخته ام، گاهی طرفم را قانع کرده و بیشتر هم خودم قانع شده ام و خودت هم، همه اینها را خوب میدانی.
در مقام نویسندگی و ابراز نظر و بحث و گفتگوهای سیاسی_اجتماعی من نه دوست کسی هستم و نه دشمن کسی، بلکه تسلیم و پذیرنده حرف حساب و منطق درست و مصلحت مردم و کشورم هستم. اگر واقعاً شهامت خواندن کامنتت را داشته باشی میبینی که سگ صفت من نبوده ام که دمی تکان داده باشم و ابداً نه دمی دارم و نه انگیزه ای برای تکان دادنش، بلکه این تو بوده ای که چنان پارس هراس آوری کرده ای که مسلمان نشنود، کافر نبیند!!
جناب آنارشیست با این کامنتت از کلیه گمانها و تصوراتی که در باره شخصیت انسانی و کمالات معرفتی و ارزش اخلاقیت داشتم بشدت پشیمان شدم.
سلام و عرض ادب
جناب شفیعی دیدم بر سر اسم من دارند به شما حمله میکنند.
احتراماً این یکی از اولین نوشته های من در سایت نوریزاد است.
بعد از آن بیشتر خواننده بوده ام و کمتر حال نوشتن داشته ام.
لااقل یکسال و نیم است که گاه گداری چیزی برای سایت مینویسم.
قبلا فقط با نام فامیلی میرزایی .
( میرزایی
4:25 ق.ظ / ژانویه 14, 2018 )
از این به بعدش خودتان سرچ کنید. فقط هم در خانه امیر حسینم. پایان سال نزدیک و حجم کارهام زیاده. اگرم بنویسم دیگه هم با اسم کوچک نمینویسم.
مجازی آدمه پیر میکنه، زیاد تهمتها را جدی نگیر.
اگر دروغ باد حناق بود تا حالا شفیعی را خفه کرده بود ؛ اخه مرد حسابی این چه بساطی است راه انداختی ؟! فکر کردی افراد این سایت مثل خودت ببو تشریف دارند ؛ عزیز دلم گفتند خوب رمان می نویسی ولی قرار نبود رمان این چنینی بنویسی !! مزدک بیچاره را بگو که رمان شفیعی را واقعی پنداشته بود
سلام و درود
Jm »
6:07 ب.ظ / ژانویه 19, 2019
جناب شفیعی درست می فرمایید ؛ معادن نهفته در دل کوه های بدخشان به همه نفت خاورمیانه می ارزد و دریغ و درد که هم ملت افغان باید مانند ملت های نفت خیز به طاعون نظام سرمایه داری دچار باشد»
دوست گرامی جناب jm بنده همان سالهایی که ارتش سرخ وارد افغانستان شد و اخبارش را تعقیب میکردم حدس زدم که باید چیزی بسیار قیمتی تر از نفت و گاز و حتی اورانیم در زیر کوهها و خاک افغانستان نهفته باشد که ارتش سرخ حاضر به تحمل آنهمه خسارات و تلفات که ارکان اتحاد جماهیر شوروی را به لرزه در آورده بود شده است. همچنین با توجه به اینکه شوروی بر خلاف تمام شعارهایش در طرفداری از خلقها، علناً کشوری مستقل و عضو سازمان ملل متحدرا اشغال کرد و در مواردی مردمش را هم قتل عام کرد و بجز زیان مادی آبرو و اعتبار انقلابیش را هم از دست داد مرا بیشتر مشکوک کرد . شوروی در افغانستان تنها بمب اتمی بکار نبرد و گرنه همه جور جنایتی مرتکب شد. البته حدسم فقط یک حدس بوده و هنوز هم فقط یک حدس است، منتها حدسی که در طول چهل سال گذشته سال به سال بیشتر تقویت شده است، و بقول معروف هیچ مدرکی نداشته و هنوز هم ندارم. وقتی به آمار هزینه های نجومی چند هزار میلیارد دلاری آمریکا و متحدانش و سیل حیرت آور تسلیحاتی که در آنجا صرف سرکوب مردم افغانستان میکرد و میکند و آمار تلفات بالای اشغالگران، که با زیرکی پنهانش میکنند و بکار گیری، بمبهای سنگرشکنی که بنام مادر بمبها و پدر بمبها لقب گرفته اند و جهت تخریب سنگرهای بسیار عمیق و مقاومی که در گذشته با نقشه و ابزار و هزینه امپریالیسم غرب در کوههای «تورا بورا» در زیر صخره های عظیم و دل سنگی رشته کوههای آنجا کنده شده است نگاه میکنم، ابداً میزان دخل و خرج و کسب منافع واقعی و احتمالی را حتی یک در هزار هم، با میزان هزینه هماهنگ و همخوان نمیبینم. بعید میدانم آن گنجی که حدسش میزنم از جنس نفت و گاز و اورانیم و معادن شناخته و اعلام شدهٔ فعلی باشد، به احتمال زیاد چیز خاصی است و هر کس در اختیارش داشته باشد، دنیا را در اختیار خواهد داشت. حدس میزنم که تنها صاحبان و طراحان ماهواره هایی که با بکار گیری، علوم نظامی ای که فوق سرّی است و احتمالاً حالا حالاها هم فوق سری و طبقهبندی شده میماند، واشعه های سرّی یا روشهای مرموز و ناشناس دیگر میتوانند تا کیلومترها اعماق زمین را بکاوند، میدانند که در آنجا چه خبر است و چه گنج شایگانی خوابیده است ؟ خوشبختانه شما نسبت به حدس بنده قدری کنجکاو شدید، ولی بدبختانه سایر دوستان توجهی نکردند.امیدوارم ما و بویژه مردم ما،از میهن دوستی و سرسختی افغانی هایی که در ناامیدانه ترین و فقیرانه ترین و ابتدایی ترین حالت، با اسلحه های غیر قابل مقایسه با سلاح های اشغالگران، وبا شجاعت و ایمانی راسخ هرگز در دفاع از زاد و بوم و میهن خود کوتاه نیامدند و عقب نشینی و سازش نکردند، تا توانستند صولت شوم امپریالیسم اشغالگر را بشکنند و او را وادار کنند که به دنبال بهانه ای به ظاهر موجه جهت عقب نشینی و فرار آبرومندانه خود از آنجا باشد، درس بگیریم، ایکاش از نمونه ایمان و غیرت و میهن دوستی و شجاعت إنها در وجود همه ما و همه ایرانیان باشد. مردم افغان فعلاً به ظاهر فقیرند ولی حقیر نیستند. روزی بشریت بابت شکست و به زانو در آوردن استعمار بریتانیا و در هم شکستن توحش و اشغالگری اتحاد شوروی و آمریکا از آنان قدردانی شایسته ای خواهد کرد. البته در آنروز دیگر فقیر نخواهند بود و چه بسا جزء قدرتهای درجه اول اقتصاد جهان شده باشند. جابجایی مراکز قدرت و ثروت چه در درون مرزهای جغرافیایی یک کشور چون جابجایی مرکز و پایتخت ، و چه در سطح قارها، و چه در سطح جهانی، در طول تاریخ بسیار اتفاق افتاده است، ابداً بعید و دور از ذهن نیست که فقیران امروز توانگران آینده باشند.
جناب شفیعی مقصود من از معادن افغانستان نفت نیست ؛ عرضم این است که الماس ؛ یاقوت ؛ فیروزه ؛ عقیق و…… پنهان شده در کوه های افغانستان به اضافه جهل و خرافه گرایی مردم افغانستان و طمع و ثروت اندوزی سرمایه داری جهانی خاورمیانه پر اشوب دیگری را خواهد گشود ؛ دموکراسی و حقوق بشر امپریالیسم بهانه است
شفیعی جان همین امروز برو پیش یه سلمانی بده سرت را از ته تیغ بندازه . بعد برو خانه در قوطی زالو ها را بردار و چند تا از گرسنه ترینشان را بیرون بیاور و بر سر مبارک بگذار تا خوب چرک خرافات و خیالبافی را از سر مبارکت بیرون بمکند و ما را از شر این گونه شر و ور هایت نجات دهند . آمین یا رب المجانین !!!
حسن/*: مردم ارزانی ها و خدمات را هم ببینند و شاکر نعمات موجود در کشور باشند.
…. و ادامه داد….. ای ملت چه مرگتونه دیگه؟ این دومی یه دست که هر روز به اندازه اونا چیزایی که چهار دست و پا دارن واسه این ملت داره میدوه و اتم میکنه، من هم که هر روز توی جلسه دولت/* دارم فریاد میزنم. ای ملت دیگه چی میخواهین، همینی هم که بهتون میدیم از سرتون هم زیاده.
/*: ک
ببینیم آیا میتوانیم به نتیجه ای برسیم با این دوستمان نوریزاد
نوریزاد به سید :
درود گرامی
پیشترش بیانیه داده بودند که: این هواپیما مال قرقیزستان است که.
بعدش چه شد که گفتند مال ایران و مال ارتش است؟
گوشت گرم از قرقیزستان آنهم با هواپیما آنهم با همراهی ده پانزده ارتشی و فرماندهان نظامی کیلویی چند تمام می شود؟
می شود لطفا ذره ای به شعور مخاطبان احترام بگذارید؟
جا سم به نوریزاد ( همان جا ) :
جناب نوریزاد شما بفرمایید جریان چه بوده ! چه حدس میزنید شما ؟ ما این حرف شما را قبول کردیم دیگر که آن ها دروغ گفته اند , اصل جریان چه بوده برادر ؟
پاسخ نوریزاد به جاسم ( همان جا ):
درود گرامی
به هزار ترفند: دور زدن تحریمها تحت لوای واردات گوشت گوسفند.
باشیم و واقعیت این فضاحت ها را ببینیم و بشنویم.
با احترام
سئوال جاسم :
آیا تلاش برای دور زدن تحریمها به نظر شنما اشکالی دارد ؟ شما این تحریمها را اصولا درست میدانید ؟ آیا کشوری حق دارد که کشور دیگری را تحریم جهانی کند تنها به این خاطر که قدرت بیشتری دارد ؟ طبق کدام قانون به رسمیت شناخته شده توسط همه کشور های جهان میتوان ایران را تحریم کرد ؟ سپاس پیشاپیش از پاسخی که احتمالا میدهید
————
درود گرامی
این تحریمها همه اش برآمده از شیعه گستری ابلهانه ی حضرات بیت رهبری و ناشی از بی قراری های شیعی این کوچولوهای ریش سفید و ریش بلند است. مثل ساخت بمب اتمی برای جهان تشیع با محوریت جمهوری اسلامی و به رهبریت مسلمین جهانی سیدعلی که هزینه هایش به تمامی از جیب مردم بی نوای ایران دزدیده می شود. دور زدن تحریمها نیز دارای هزینه های بسیاری ست که باز هم همه اش از جیب مردم بیرون کشیده می شود. اساسا حکومت ملایان یعنی فاجعه ی شعوری. مردم ایران دارند هزینه ی این فاجعه ی شعوری را می پردازند. از خودتان بپرسید که چرا ترکیه یا همسایه های شمالی ایران یا همین دوبی یک وجبی چرا به این دور زدنها مبتلا نیستند؟ دلیلش این است که در آنجاها ملایان را به جای واقعی شان میخکوب کرده اند تا فاجعه ی ملایان هزینه هایش را از جیب مردم بدزدد. دور زدن تحریمها نیز ورطه ای است که خود گنده های دنیا برای کوچولوهای ریش سفید و ریش بلند آراسته اند. مثل خریدن قطعات و نیازمندی ها از دلالان به قیمت های چند برابر بی هیچ تضمینی. کوچولوهای ریش سفید و ریش بلند و عمامه دار، نیازمند بحران اند. بارها گفته ام. در بحران است که ریش اینان می جنبد.
با احترام
.
جاسم گرامی،یکی از خزعبل ترین خزعبلاتی که در اظهارات خزعبلانه نوریزادیه بکار می رود همین خزعبل تهمت شیعه گستری به جمهوری اسلامی است،ایشان از این کلید واژه معمولا برای فرار از تناقضات در اظهارات بکار می برد،چنانکه بارها اشاره شد اصلا این اتهام یک خزعبل واضح است که در افکار افکار خزعبل نوریزادی وجود دارد و هیچ اساسی هم ندارد،منظور از شیعه گستری چیست؟ آیا ترویج و تبلیغ مذهب شیعه و دفاع از حقانیت آن است؟ خوب اگر تبلیغ و ترویج یک فرهنگ،یا یک مذهب،کار خزعبلی است چرا همین کار را مسیونرهای مذهبی مسیحی و یهودی و مذاهب دیگر از جمله بهائیت مورد علاقه ایشان آنرا انجام می دهند؟! و چرا ایشان بهائیان را بخاطر بهائی گستری مورد شماتت قرار نمی دهد و آنها را به خزعبل بهائی گستری متهم نمی کند؟! پس مقصود از شیعه گستری قاعدتا نباید ترویج و تبلیغ مفهومی تشیع باشد که اگر این باشد ایشان هم در تناقض پیش گفته است،هم به ایشان اصلا مربوط نیست که روحانیت شیعه یا حوزه های شیعی یا حکومت شیعی ترویج مذهبی که حق می داند بکند.
اما اگر مقصود این است که حکومت ایران مثلا جایی پول خرج کند تا سنی شیعه شود،اولا نشان دهند کجا اینطور بوده است که با صرف پول کسی یا کسانی از فلان مذهب به مذهب شیعه گرایش پیدا کرده اند،و ثانیا صرفا با خزعبل گوئی تهمت نزنند مشخص کنند کجا ایران صرف پول برای گسترش شیعه کرده است،آیا اینکه ایران اسلامی به فلسطینیان آواره و تحت ظلم اسرائیل نوچه ابر قدرتها کمک مادی و معنوی کند این شیعه گستری است؟! هر فرد خنگ و کوته فکری نیز می داند که فلسطینی ها عموما سنی مذهب بلکه طائفه ای از آنان وهابی هستند،پس کمک جمهوری اسلامی به فلسطینی کمک انسانی یا بگو کمک به یک هم دین است نه یک هم مذهب.آیا اینکه ایران به مظلومان میانمار (برمه سابق)کمک انسانی کند،شیعه گستری است؟! هر ابلهی نیز می داند که مسلمانان میانمار مسلمانان سنی مذهبند،پس کمک جمهوری اسلامی به میانماری ها کمک انسانی ناشی از وجدان دینی و انسانی است.اینکه ایران کمک به حزب الله لبنان می کند که بعنوان لبنانی در جنوب لبنان در برابر تعدّیات اسرائیل جنایتکار می ایستد،این بخاطر شیعی بودن آنان یا شیعه گستری است؟! اینکه خزعبلی کودکانه تر است،آنها که خودبخود شیعه بودند و هستند و شیعه گستری در حق آنان بی معناست،پس کمک ایران به حزب الله شجاع لبنان که مانع تجاوزات و توسعه طلبی اسرائیلی است نیز کمک به مظلوم و کمک به فلسطینیان آواره در دفع ظلم است.آیا اگر ایران در بوسنی و هرزگوین کمک مالی به مظلومان کرد بخاطر شیعه گستری بود یا بخاطر دفاع انسانی از مظلوم؟ و همینطور شما در افریقا و سایر نقاط ملاحظه کنید همینطور است و این مساله دفاع از مظلوم نیز یکی از اصول مصرّح به در قانون اساسی ماست.بنابر این روشن شد که این مفهوم “شیعه گستری” که چندین سال است در گفتمان جاهلانه نوریزادیه تکرار می شود و معیار کوبیدن جمهوری اسلامی قرار می گیرد و حتی همه جنایاتی که در سوریه توسط تروریست ها و ابر قدرتها و اسرائیل صورت گرفت و سوریه را با خاک یکسان کردند را ایشان ابلهانه به جمهوری اسلامی نسبت می دهند،یکی از رسواترین خزعبلات در منظومه خزعبلات و بیهوده گوئی های متظاهرانه نوریزادیه است.
در این مورد خاص نیز من نخواستم در گفتگوی شما با ایشان وارد شوم،همینطور که شما گفتید غالب هرزه گوئی های افترا آمیز ایشان چیزی جز تناقض در تفکر و تناقض در رفتار نیست،دولت ایران تلاش کرده برای اشباع بزرگ گوشت و مشکلی که ناشی از قاچاق دام زنده یا قاچاق گوشت پیش آمده،از خارج گوشت وارد کند،امری طبیعی که هر دولت یا حکومتی ممکن است انجام دهد،اینجا برای تسریع در کار ترجیح داده شده از هواپیمای باری ارتش استفاده شود،بعد سانحه ای پیش آمده،دیدید که چند نوبت ایشان با تشکیک و خزعبل گوئی همینطور بدون سند و مدرک جمهوری اسلامی و مسئولان منتخب مردم را متهم بدروغگوئی کرد که هواپیمای باری ارتش چرا؟! بعد که بتدریج ارتش بیانیه داد و رئیس جمهور توضیح داد و ماجرای طرح مردم یاری ارتش تبیین شد،ایشان بجای اینکه احساس شرم کند از دروغگوئی و خزعبل گوئی،بر آن اصرار کرد،وقتی می گوئی خوب وارد کردن گوشت برای اشباع بازار و عرضه بیشتر برای شکستن قیمت مگر ایرادی دارد،باز سر رشته خزعبل گوئی را عوض می کند به شکل دیگری! آخر کار هم وقتی می گوئی شما اگر باشی چه می کنی،می گوید همین که اینها کردند! خوب اگر چاره کار در برابر تحریم ظالمانه و زورگویانه چیزی نیست چرا ایشان از اول با دروغگوئی و خزعبل بافی دیگران را به دروغگوئی متهم می کند؟! و آیا چنانکه بارها اشاره شد این چیزی جز منفی بافی و مهمل گوئی و روزمرّگی های کودکانه سیاسی و خزعبل گوئی است؟! شما مطمئن باش در هر واقعه ای وقتی قضیه روشن شد ایشان کارش این است که با یک پشتک واروی جدید سررشته مطلب را به چیز دیگری وصل کند.ملاحظه کردید همین قضیه دروغ اینکه رهبر گفته با تانک روی مردم بروید را ایشان چه جوری جعل کرد و چند سال بخورد ساده لوحان داد؟! الان شما همین مورد رحیم صفوی و تانک را در نت سرچ کنید،فراوان در سایت های ضد انقلاب تکثیر انبوه شده است!وقتی اینها را پی بگیرید منتهی می شود به یک جا،کجا؟محمد نوریزاد خزعبل گوئی که می گوید جایی بودم ناشناسی آمد نامه ای را بجیب من فرو کرد! که در آن با علامت اختصاری الف میم خودش را از فرماندهان سابق سپاه معرفی کرده بود و این مهمل و خزعبل را بافته بود و من هم که ساده لوح و زود باور آنرا باور کردم و چند سال فضای مجازی را از این دروغ پر کردم! و این سجیّه رایج خزعبل گوئی و دروغ بافی این جناب است بدنبال یک انتخابات جنجالی در سال 88 و آمدن از آنسوی بام افراط،به این سوی بام تفریط و جابجا کردن کلیشه های افراط و تفریط! بعد هم رفتن بسمت فرقه سازی و ادعای پیامبری و مودب دانستن خویش و تاسیس حزب مودبان و بقیه ماجرا! خداوند
ما و ایشان و همه را از خواب غفلت بیدار کند!
این بود ماجرای خزعبل تهمت شیعه گستری!
———-
درود گرامی
شیعه گستری ابلهانه به این معنی ست که ملایانی چون سید علی خامنه ای دست به جیب مردم ایران ببرد و پولشان را بدزدد و بر تعداد شیعیان در هرکجا بیفزاید و …
اگر چه این کار به نابودی شیعیان داخل و چند پارچگی شان بینجامد.
.
با درود به شما , دوست عزیزم شما به سئوالات من جواب بدهید لطفا و از تکرار مکرر گفه هایتان پرهیز کنید . بر روی چشم آن مواردی که شما ذ کرشان را همانند رها کردن تیر زهر آگین بر چشم اسفندیار مخالفان نظر مبارکتان میدانید را , پس از به سر انجام رسیدن این گفتگو , بحث میکنیم اگر حوصله مبارکتان اجازه دهد . من بااجازه شما سئوالاتم را مبسوط تر مطرح میکنم شاید کمک کند که از جاده بحث خارج نشویم .
۱- کار ما ( بهر دلیلی و علتی )کشیده به این جا که کشور قدرتمندی , آمریکا , با تهدید دیگر کشور ها به مجازات , تحریم آن ها , بستن بازار خود بر روی کالا های آن ها, محروم کردن آن ها از حمایت نظامی که تا به حال از آن ها کرده ( این هم جای بحث دارد البته ) و , و , و ما را از تهیه کالاهای مورد احتیاجمان محروم کرده . ما دو راه داریم یک : تسلیم خواسته های او شویم , دو : کالاها را از طریقی ( دور زدن تحریم ها ) تهیه کنیم. آیا به نظر شما راه حل دیگری هم وجود دارد ؟ شما بفرمایید چرا باید تسلیم شویم و اصولا تسلیم چه خواسته هایی بشویم خوب است ؟ این خواسته ها کدامند به نظر شما ؟ اگر نخواهیم تسلیم شویم چه باید بکنیم ؟ باز نفرمائید که ” از خودتان بپرسید که چرا ترکیه یا همسایه های شمالی ایران یا همین دوبی یک وجبی چرا به این دور زدنها مبتلا نیستند؟ ” به سئوال من پاسخ دهید لطفا !
۲- این گونه تحریم ها سابقه طولانی دارند در جدال بین کشور های قدرتمند و مسلط بر اقتصاد جهان و کشور های بینوایی مثل ما . در زمان نخست وزیری مرحوم مصدق هم ما را تحریم کردند آن وقت که شیعه گستری و قصه بمب اتمی و ملاهای بی مغز و این جور چیز ها نبود جناب نوریزاد . تمام کشور های سوسیالیستی سابق از همان روز اولشان تحریم شدند تا زمانی که سقوط کردند . این کره ای ها که شیعه گستر نبوده اند جناب نوریزاد , ان ها هم در تحریمند , این یمنی های بیچاره که شیعه گستر نیستند برادر من و دنبال ساختن بمب اتمی هم نیستند این ها دیگر چرا ؟ این فلسطینی های بینوا تر از هر بینوایی هم که دنبال شیعه گستری و ساختن بمب اتمی نیستند , ان ها چرا دیگر ؟ این سوری ها دیگر چرا ؟ این کوبای بد بخت تر از همه که از همان روزهای اول سرکار آمدن فیدل کاستر تحریم شد و تا به همین ساعت هم در تحریم است آن ها دیگر چرا ؟ میبینید که داستان شیعه گستری و بمب اتمی ساختن زیاد کمکی برای توضیح علت تحمیل این گونه تحریم ها نمی کند . حالا ما فرض کنیم که همه این کشور ها به علت شیعه گستری و تلاش برای ساختن بمب اتمی گرفتار تحریم شدند و میشوند . در کجای قوانین مورد قبول همه کشور های دنیا نوشته شده که میتوان آن ها را تحریم کرد و دائم تهدید به حمله نظامی کرد به این دو دلیل ؟
جناب نوریزاد من دو سئوال مشخص کرده ام اگر باز شما کاملا مطمئن نیستید که سئوالاتم را کاملا متوجه شده اید لطفا جواب ندهید و به جایش تذکر دهید تا من آن ها را باز هم ساده تر مطرح کنم . با سپاس پیشاپیش از پاسخی که احتمالا می دهید .
با سلام و درود،
جنابان آیات الله نوریزاد و مرتضی گرامی با توجه با ماراتن پینگ پنگ رضا شاه یا رضا خان شما دو گرامی در رابطه با نقش و جایگاه سیاسی رضا شاه در تاریخ معاصر بطور اخص و درازنای تاریخ ایران بطور عام و همچنین موضوع پست حاضر، بنظر شما اگر فردوسی در زمان رضا خان حضور داشت چگونه جایگاه و نقش حکومتداری وی را در مقایسه با سلطان محمود غزنوی تفسییر و ارزیابی میکرد و وی را از چه منزلت تاریخی بر خوردار میکرد.
پیش از این امر مقایسه تبار شناسی و شخصیتی فردی و اجتماعی تاریخی این دو چهره تاریخ ایران بطور اجمال ضروریست.
سلطان محمود پسر دوم ناصر الدین سبکتکین است که بعد از برادر اول اسماعیل به سلطنت میرسد. سبکتکین از غلامان ترک تبار بود که داماد آلپتکین شد که خود نیز از غلامان ترک تبار و از فرماندهان امیران سامانی بوده. سبکتکین بعد از فروپاشی سلسله سامانیان در غزنه پایه گذار حکومت و سپس سلسله غزنویان میشه. و عملا از زمان حکومت سلطان محمود این سلسله کاملا مستقل و غالب میشند.
پس به لحاظ تبار و شخصیت شناسی و پایگاه طبقاتی این دو شخصیت تاریخی یکی غلام ترک تبار از شرق خزر و از فرمانده هان امیران سامانی و دیگری فرمانده بریگارد قزاق و از تبار ترکهای غرب خزر و در شرایطی مشابه – فروپاشی و زوال سلسله پادشاهی وقت (سامانیان در مقابل قاجاریان) با ربودن فرصت تاریخی با تکیه به تبحر، حیله، خشونت و ارعاب و حمایت سربازن زیر دست و اقبال همایونی تاریخ، تاریخ خاندان و بخشی از تاریخ کشور ما را در یک میان فاصله هزار ساله رقم میزنند.
حال با توجه به رفتار سلطان با مردم تحت قلمرو و نخبگان درباری که شماری از آنها نخبگان تاریخ سرزمین ما هستند از قبیل
حکیم ابو القاسم فردوسی که خود شناسنامه ملی ما شده، ابولفضل بیهقی دبیر دیوان غزنویان و زندانی سیاسی عبد الرشید غزنویی، ۲۲ سال عمر صرف نوشتن تاریخ بیهقی کرد که گویا مشتمل بر ۳۰ مجلد بوده ولی تنها ۶ مجلد از آن مجموهه گرانباه تا عصر ما باقی مانده ، حسنک وزیر (به فرمان سلطان محمود به خاطر خوش خدمتی به فتوای خلیفه بغداد به جرم گرایش یا سمپاتی نشون دادن به خلیفه فاطمی مصر و به جرم قرامتی یا اسماعیلی به دار آویخته شد – تاریخ بیهقی فصل مفصلی به این تراژدی تاریخی اختصاص داده)، ابو ریحان بیرونی، ناصر خسرو قبادیانی ;
و در زمان رضا شاه نخبگانی از قبیل
دکتر محمد مصدق، احمد قوام، محمد علی فروغی ( ذکأ الملک)، علی اکبر داور ، احمد کسروی، تیمور تاش (فوت در زندان)، مشیر الدوله، مستوفی الممالک، تقی زاده، علی اصغر حکمت، علی اکبر دهخدا (فردوسی عصر پهلوی، فرهنگ نامه نویس) و مهدی قولی هدایت،
و منتقدین شهیر مثل آیات الله مدرس، محمد فرخی یزدی (فوت در زندان)، ملک الشعرا بهار، تقی ارانی (فوت در زندان) ، میرزاده عشقی (ترور در دوران وزارت رضا پهلوی) – با عرض پوزش از قلم افتادگی سایر چهرههای بر جسته عصر رضا خانی / شاهی
حال با توجه به دستگاه مختصات زمانی و مکانی یا به عبارتی مختصات تاریخی و فرهنگی دو چهره بر جسته تاریخ ما به فاصله یک هزاره و مشابهتهای آغازین در تاسیس این سلسهها, حکیم طوس از نظر حکومت داری و نحوه تعامل سلطان یا پادشا با نخبگان و مردمان تحت قلمرو خود کفه کدامین حاکم را در داد-گستری به عنوان ملاک برترین و نمادین فلسفه وجودی خود و حیات انسانی – سنگین تر ارزش یابی میکند؟
البته به گمان بنده این سوالیست اکادمیک که میبایست مورخین و محققین به آن با گمانه زنی پاسخ بدند؛ پاسخ اصلی را باید از زبان مردمان آن اعصار پرسید که بر آنها حکومت شده.
به سپاس
باسلام ودرود بردوستان اندیشمند
سهمیه کپی پست امروز مرا از جنایات حکومت ولایت فقیهی را روئیت بفرمائید ویا ملاحظه نمائید :
یک سال پس از اعتراضات دی ماه 96؛ مادر سینا قنبری گفت که فرزندش را در زندان کشتهاند
کلمه – گروه خبر: یک سال از حوادث دی ماه سال 96 می گذرد و اکنون مادر یکی از جوانان بازداشت شده در آن اعتراضات میگوید که فرزندش را در زندان اوین کشته اند.
به گزارش کلمه؛ سینا قنبری به دلیل شرکت در اعتراضهای سال ۱۳۹۶ از سوی نیروی انتظامی بازداشت شده بود و پس از انتقال به زندان اوین در روز ۱۶ دیماه در قرنطینه بند چهار این زندان درگذشت. علاوه بر سینا قنبری در تهران، وحید حیدری در اراک، سارو قهرمانی و کیانوش زندی در سنندج و شهابالدین ابطحی در اراک از جمله بازداشتیهای اعتراضات دی ماه ۹۶ بودند که اعلام شد در زندان درگذشتهاند.
پس از انتشار این خبر و فشار افکار عمومی در مورد چرایی فوت این جوانان در زندان، مجلس کمیتهای برای بررسی علت این مرگها در زندان تشکیل داد. نهایتا نمایندگان مجلس با دیدن تصاویر ناقص از زندان اوین پیش از این نتوانستند پیگیر ماجرا شوند و مقامات قضایی نیز با معتاد خواندن سینا قنبری علت مرگ را خودکشی اعلام کردند.
هرچند که پیش از افشای این مرگ در زندان، مقامات قضایی اعلام کرده بودند جوانی معتاد که هیچ ارتباطی به قضیه اعتراضات دی ماه نداشته در زندان خودکشی کرده است اما پس از افشای کامل ماجرا مجبور شدند که اعتراف کنند این فرد از بازداشت شدگان دی ماه بوده است.
حال یک سال پس از آن ماجرا مادر «سینا قنبری» جوانی که در جریان اعتراضهای دی ماه سال پیش مورد بازداشت قرار گرفته بود در مصاحبهای اعلام کرده که فرزندش در زندان به قتل رسیده است.
مادر او اکنون در مصاحبهای از سکوت یک ساله خود ابراز پشیمانی کرده و گفته که دوست دارد همه بدانند پسرش در زندان کشته شده است.
او همچنین گفته که فرزندش پیش از بازداشت با شور و هیجان برای تولدش برنامهریزی کرده بوده و در نتیجه امکان نداشته که فردی با این روحیه دست به خودکشی بزند.
✅@kaleme
بازی با کلمات و سخنوری بیمایه. جناب مستطاب اسناد سیاسی را بررسی کن نه کتب تاریخ را. مخالفین رضا شاه سرنخشان در لندن بود بی آنکه خود بدانند. ضمنا اثر بزرگ دهخدا علیرغم سالها پژوهش ارزش اتیمولوژیک ندارد. حیف از عمر
محمد هاشمی: می گویند حجاب را به رفراندوم بگذارید/ مگر می توان احکام دینی را عوض کرد؟
خواست مردم باعث نمی شود حکمی قبح اسلامی یا گناه شرعی خود را از دست بدهد.
محمد هاشمی اظهار کرد: وقتی میخواهیم در رابطه با دستاوردهای انقلاب اسلامی صحبت کنیم باید شرایط قبل از پیروزی انقلاب را با امروز مقایسه کنیم و متوجه تفاوت ها باشیم.
به گزارش جماران، شرایط قبل از انقلاب در سالهای دهه ۴۰ به بعد منجر به انقلاب شد و روحانیت نیز در همان دوره به صحنه آمد. در این دهه در کشور ما آزادی سیاسی وجود نداشت و شرایط اقتصادی مطلوب نبود؛ از نظر عمرانی در کشور آبادانی به وجود نیامده بود. نزدیک به ۹۰ هزار روستا داشتیم و از این تعداد روستا کمتر از هزار روستا از نعمت برق برخوردار بودند. در کشور فقط یک جاده اتوبانی وجود داشت که در مسیر ارتباطی فرودگاه به هتل استقلال ساخته شده بود. آمریکایی ها ۶۵ هزار کارشناس نظامی و صنعتی در ایران داشتند.
او افزود: وضع ایران از نظر بین المللی به گونهای بود که کارشناسان آمریکایی در ایران حق توحش میگرفتند. چیزی مثل سختی کار و بدی آب و هوا که امروز هم در قانون ما وجود دارد. آمریکا ملت ایران را ملتی وحشی به حساب می آورد و در حقوق کارکنان خود حق توحش را محاسبه می کرد. به شاه این افتخار را داده بودند که در جهت حفظ منافع آمریکا به مقام ژاندارمی منطقه ارتقاء یابد. ایران و اسرائیل در زمان شاه رابطه نزدیکی داشتند و ایران به اسرائیل نفت می داد آنها هم خدمات امنیتی را توسط موساد به شاه میدادند. درآمد نفتی زیادی وجود داشت ولی این درآمد صرف عمران و آبادانی کشور نمی شد و مستقیماً به حساب شاه و شاهزاده ها و خانواده سلطنتی واریز می شد و یا صرف هزینه های غیر ضروری می شد. ما کشوری اسلامی و سنتی بودیم اما در همان زمان تاریخ شمسی و قمری را تغییر دادند؛ در حقیقت بحث اسلام زدایی از کشور مطرح بود. در سال های قبل از انقلاب سه هزار نفر زندانی سیاسی داشتیم. همه آنها از یک قشر نبودند در میان آنها سیاسی، روحانی، طلبه، کمونیست، ملی گرا، مجاهد، کارگر و دانشجو وجود داشت و اگر این سه هزار نفر را بررسی کنید متوجه خواهید شد که از هر قشری با رژیم شاه مخالف بودند.
عضو سابق مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینکه کشور برای استقلال خواهی بهای سنگینی داده است گفت: با انقلاب اسلامی ما از سیطره و نفوذ آمریکا خلاص شدیم و استقلال سیاسی خود را که تا آن زمان تحت سیطره آمریکا، انگلیس و روسیه بود به دست آوردیم و این از نتایج انقلاب در بخش استقلال بود. اما کشور برای استقلال خواهی مردم و امام بهای سنگینی داد. در سالهای اول انقلاب، منافقین ۱۷ هزار نفر را ترور کردند سپس عراق و صدام را تحریک کردند. ارتش و تجهیزات صدام روسی بود کشورهای منطقه نیز منابع مالی زیادی در اختیار صدام گذاشتند و هزینه های جنگ صدام علیه ایران تامین شد. تجهیزات جاسوسی را مستقر کردند و اطلاعات جنگ را به عراقی ها دادند. ما برای استقلال بهای بسیاری دادیم. در ۱۶ استان و ۸۳ شهرستان و ۲۷۰۰ روستا تخریب ۱۰ تا۱۰۰ درصد داشتیم. حاصل این حملات دو میلیون آواره بود که در ۴۰۰ اردوگاه در نقاط دور از مرز عراق زندگی میکردند…….
https://www.asriran.com/fa/news/650208/
خوب است که ما پیش از انقلاب شکوهمند هم مانند الان در ایران زندگی میکردیم. و همه چیز را به چشم خود دیده ایم.
اینگونه دروغ گویی فقط از عهده کسانی بر می آید که ما آنها را وارد کاخ کردیم. البته ما اشتباه کردیم چون گمان میکردیم
که مشکل از کاخ نشینان بود که وضع دیگر قشرهای مردم را نمی فهمیدند. ولی بعد فهمیدیم که مشکل از کاخ است که
هر کس وارد آن میشود وجدان و انسانیت و هر چه صفت نیک انسانی است را از دست میدهد.
الآن تمام درآمد از فروش نفت به جیب مردم ریخته میشود. 40 سال است که کل درآمد نفت و … فقط برای رفاه مردم
خرج می شود. برای مثال ببینید مردم سیستان و بلوچستان در پیش از انقلاب نور علیه ظلمت در چه فقر و بیچارگی
زندگی میکردند و الان در رفاهی مثال زدنی که حتی در تمام اروپا هم مانند آن پیدا نمی کنید.
ویا خوزستان یا کردستان و یا …
ما الان در تهران ویا در هر گوشه کشور که بگویید اصلا جایی بنام حلبی آباد ها نداریم..
شاه بی وجدان نفت رایگان را به اسراییل میداد و ج.ا ابدا نفت را بصورت رایگان در اختیار سوریه و … قرار نداده.
واقعا ما در ج.ا معنی استثمار مسخ شدن و بی جنبگی را فهمیدیم.
نمیدانم اکبر گنجی بود یا عمادالدین باقی که تعداد زندانیان سیاسی زمان شاه را از 100000 تا 150000 که مردان خدا
مدعی آن بودند با پژوهشی در این باره به تعداد هزارها رساندند و خوب شد آقای هاشمی پژوهش آنها را خوانده بودند
وگرنه ممکن بود از آن آمار غلط استفاده کنند و خدای ناخواسته ضد انقلاب فکر کند که ایشان میخواهند به مردم دروغ
بگویند.
خوب حالا با این خوش رقصی امیدواریم ایشان از عضو پیشین تشخیص مصلحت به عضو فعلی آن بدل شوند.
ایشان بعد از استخر مرگ شدن اخوی بزرگوار به شدت احساس تیمی کرد و از انان ضمن بر گردن اویزان کردن چکمه چاکری به شدت شروع به دم تکان دادن کرده است
حاج کمال خر رازی رئیس/* شورای/* راهبردی/* روابط خارجکی اسلامی: اگر دولت های اروپایی می دانستند که بر شرکت های خود نفوذی ندارند، چرا با ایران وارد مذاکره شدند؟
مش قاسم: ببینین چه نادانی شده رئیس/* شورای/* راهبردی/* روابط خارجکی: این نادان نمیدونه در کشورهایی که دموکراسی وجود داره و حق مالکیت خصوصی کاملا شناخته شده است، دولتها نمیتونن به شرکتها چه عامه چه خصوصی بگن چه بکنید چه نکنید. اونا حکومتی هاشون از این شکری که شماها توی این مملکت میخورین نمیتونن بخورن. اونجا قانون بر حریم خصوصی و اقتصادی حکومت میکنه، نه یه مشت قاچاقچی مافیایی که بتونن با یه تلفن بکن نکن به شرکتها بگن. یه همچین نادانی شده رئیس/* شورای/* راهبردی/* روابط خارجکی، …(سه نقطه از مش قاسم) سالیان سال هم پول این ملت رو خورده و در این کشورها زندگی کرده این مورد رو نفهمیده. بیخود نیست این مملکت در یه همچین وضعیت اسفباری افتاده، حکومتی چیای اسلامی حکومت دار نمیدونن، تنها چیزی که دارن حلقومی گشاد و جیبی گشادتر.
/*: ک
آقای مکارم بی جهت چانه نزن فضای مجازی پایان انحصار آخوندی را میسر کرده، شما که با تحصیل همگان ، با تحصیل خانمها، با کت وشلوار، با دوچرخه، با کروات، با اتومبیل، ترن ری تهران یا بقول شما ماشین دودی و صد ها نو آوری و پیشرفت مخالف بودید و از تولد تا مرگ ودر الحد در زندگی مردم به اسم نماینده امام زمان و خدا قیم مابانه مداخله بی جا میکردید و در مسجد و بر منبر، در عزا و بر سرقبر، در ازدواج وطلاق فکر مردم را سرقت میکردید و آنها را میچاپیدید بدانید سخن عقب مانده ها دیگر ناثیر ندارد زیرا بلظف تحصیل مردم و آنهم علم کنونی و شبکه های اجتماعی مردم به منبر موعظه فریبکارانه شما محتاج نیستند، وقتی قوانین شرعی شما را با قوانین مدنی جهانی مقایسه میکنند شمارا در 14 قرن پیش در شبه جزیره عربستان تصور ورویت میکنند.
شیخ مکارم سکوت کن که کمتر بی آبرو شوی زیرا تغییر و تکامل شما و جنتی و رهبر محل است
آیتالله مکارم شیرازی گفت: سابقا تریبونها در اختیار امامان جمعه و خطبای مساجد بود، اما این فضای مجازی برای همه و برای افراد بی مایه تریبون درست کرده است، به طور مثال این فردی که اخیرا خلع لباس شده بیش از یک میلیون پیگیرکننده و مخاطب داشته و متاسفانه اجازه نداده اند سالم سازی درستی در فضای مجازی ایجاد شود./گاه دیده می شود در این کتاب های دانشگاهی مطالبی وجود دارد که نباید وجود داشته باشد، این مطالب خلاف اصول و فروع اسلام است./دولت برای حل مشکل فضای مجازی علاقهمند است، اما دل نمیسوزاند و در این شرایط که دیگران کوتاه میآیند، مراکزی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی باید جور آنها را نیز متحمل شوند.
سید مرتضی گرامی سلام
متشکر از اینکه وقت گذاشتید و در مورد نسخه اصلی و جعلی خاطرات تاج الملوک توضیح دادید
بنده هنوز نتوانتسم نسخه ای کع در لندن یا امریکا چاپ شده ر پیدا کنم. به نظر میرسد که شما به هر دو نسخه دسترسی دارید. ممنون میشوم اگر لینک هر دو نسخه را تایپ کنید.
روزتان خوش
سلام امید گرامی
نخیر،بنده هم فقط نسخه الکترونیکی (پی دی اف) این خاطرات را در اختیار دارم که با مقدمه و پیشگفتار نشر به آفرین در ایران بطبع رسیده است و در حقیقت افست همان چیزی است که در نشر نیما (نیویورک منهتن آکادمی)در نیویورک بطبع رسیده بود و چون نسخه های پی دی اف را نمی توان کپی برداری کرد،بنده بعد از مطالعه هر بخش،آن عباراتی را که بنظرم مهم است را گزینش می کنم و با زحمت سرچ در اینترنت آنها را می یابم و با اندکی ویرایش و عنوان گذاری شخصی برای دوستان ارسال می کنم تا در فضای این سایت ثبت و ضبط شود،البته جمع آوری های خود را نیز در یک فایل ورد پد ذخیره می کنم.امید گرامی اگر همت یا حوصله یا وقت مطالعه همه کتاب را نداری لااقل قدر گزینش ها و زحمات مرا بدان و همین ها را مطالعه و سیو کن.
وقت بخیر
مگه این کتاب تو جمهوری اسهالی چاپ و منتشر نشده که تو با این بدبختی باید تیکه هاشو پیدا کنی و جهت خدمت به ملت اینجا پیاده کنی؟ یا شاید حتی تو هم حاضر نیستی چندر غاز بابت خرید این مزخرفات خرج کنی.
چرا کسی حرف های ج.ا را باور نمی کند؟
داستان چوپانی را که به دروغ میگفت آی گرگ آمد آی گرک آمد را که شنیده اید؟ حالا این حکایت حسن روحانی است که
اگر هم راست بگوید که رفته بودند از قصابی سر کوچه قرقیزستان گوشت بخرند کسی باورش نمی شود.
چه جالب است حرفهایی که آقای نوریزاد میزنند برای بعضی از دوستان چنان وحشتناک به نظر می آید که قابل باور
نیستند. و غیر ممکن نامیده میشوند.
برای مثال اگر قیلم های اعترافگیری از همسر سعید امامی و همکارانش در نیامده بود کی باور میکرد که این جنایت
انجام گرفته؟ و یا اگر دوربین های موبایل ها در زمان “فتنه” 88 به کار نیافتاده بودند چه کسی باور می کرد دختر جوانی
را به نام ندا (روحش شاد) با آن شکل وحشتناک به قتل رسانده اند؟
آخ که این و یا … و یا … ها بقدری زیاد هستند و بسیاری از آنها بر روی فیلم و اینترنت ثبت شده اند که دیگر هیچ جای
کتمان کردن نیست.
و کارنامه ج.ا سیاه سیاه است. و فقط خدا کند که بالاتر از سیاهی رنگی نباشد.
دهان بگشا !
دوست عزیز جناب نوریزاد , شما خود مدتها یک پایتان در جبهه جنگ بود و در کار ساختن فیلم برای تشویق جوانان و خردسالان برای رفتن به جبهه و قربانی نفهمی و جاه طلبی و کار ندانی واحتمالا مزدوری بعضی ها برای صدام , شدن . شما باید با توجه به این که پایتان هر جا بازبود , در جبهه و جاهای دیگر , خیلی باید دیده باشید و شنیده باشید . همین چند هفته قبل همین سردار چادر نشین رضایی تهی از شعور , که معلوم نیست چه کسی او را که در بلاهت بی نظیر است آنقدر بالا کشید و زندگی صد ها هزار جوان بسیجی و سپاهی را در دستان او قرار داد , حرفی زد برای خود ستایی که شد انگیزه ای برای از نو سرازیر شدن اشک چشمان کسانی که عزیزانشان را به خاطر بی کفایتی همین رضایی و نظایر او از دست دادند . خواندن حرف برادر زاده شهید باکری آسیه خانم گرامی یکی از دردناکترین چیز هایی بود که من در عمرم خوانده بودم جناب نوری زاد که فرمود : ” به عمو مهدی می گویند برگرد عقب می گوید : برگردم به مردم بگویم بچه هایشان را کجا جا گذاشتم!” مردانگی ببین و از خود گذشتگی تماشا کن از این سو و نامردی و از دیگران مایه گذاشتن از سوی رضایی و نظایر او را ! حال توی عزیز هم وقت است که دهان بگشایی و بگویی آنچه میدانی . شاهنامه و رضا شاه و دزدی های اهل بیت آقا و ,و , و , و بند کردن به این سید خودمان را هم مدتی رها کن و کاری بکن که سودی برساند برادرکه چه بخواهی و چه نخواهی مدیونی به کسانی که فرزندانشان قربانی حماقت برادران سابقت شدند . آستین ها را بلا بزن برادر و کاری کن که راه به جایی برد و گرهی باز کند که به اندازه بیش از کافی پرسه زده ای در بیراهه ها .
بغل کردن فرزندان مصداق سکس است .
سخنرانی حاج آقا حسین دهنوی
http://www.youtube.com/watch?v=lN6tMbB2xrk&feature=share
———
درود گرامی
این آخوند ابله و بیمار می گوید: پدرها دختر بچه هایشان را از شش سالگی به بعد نبوسند چرا که حس جنسی و شهوانی در آنها کم کم بیدار شده. بعدش آخوندهای دیگر می نویسند و بر منبر می گویند: پیغمبر وسط دو پستان فاطمه (س) را می بویید و می بوسید.
واویلا
.
نوری زاد خیلی جلف و جلب شده اید
آخر کدام عاقل این خبر مجعول را باور می کند ?
توکه ازعقل وخرد ورزی واندیشمندی وادب دم می زنید , ذره ای نشانی ازعقل وخرد واندیشه ورزی درتو نمی بینم ,
توکه قبلا به اینگونه روایات مجعول وبی سند , لقب خرافات داده بودید , حالا چه بلائی برسرت آمده واندیشه ات را زایل کرده است وبه خرافات چسبیده اید ?
آخر پیامبر خاتم که عقل کل است وباخلق عظیم ستوده شده است چنین عملی را مرتکب می شود ?
می خواهی چه چیز را نشان بدهید ?
تو نمی دانی که باتمسک به این خبر , وچسبیدن به ان وعلم شنگه کردن آن , به پیامبر خاتم توهین می کنید ?
گویا ازتوهین کردن به پیامبر واهلبیت اش ابائی ندارید ?
گویا ازدین پیامبر وشریعتش خارج شده اید ?
کدام آخوند احمق همانند توی احمق این خبر مجعول را بالای منبر گفته است ?
چرا دروغ می بافی خجالت بکش بابا !
اگر دفعه دیگر ببینم ازاین رذیلت ها به کار برده اید دیگر به سایتت نگاه نمی کنم .
مصلح
—————
درود مصلح گرامی
امام صادق فرمود: عایشه [از روی حسادت]… گفت: یا رسول الله میبینم دهان فاطمه را زیاد میبوسی و زبانت را در دهانش قرار میدهی.
پیامبر اکرم فرمودند: بله، هرگاه مشتاق بهشت میشوم دهان فاطمه را میبوسم و زبان در دهانش میگذارم…
من از فاطمه بوی بهشت را استشمام می کنم و بوی شجره طوبی را می یابم، زیرا او زنی آسمانیست”.
دقيقا همين روایت در کتاب اعلام الوری نوشته عالم بزرگ شيعه يعنى علامه طبرسى صفحه ٢٩٦ نیز آمده است.
نکته قابل توجه اين حديث، مغلطه مصادره به مطلوب شخص محمد است که بدينوسيله پاسخ عایشه را داده و دهانش را میبندد.
محمد به عایشه می گوید: بله، هرگاه مشتاق بهشت میشوم دهان فاطمه را میبوسم و زبان در دهانش میگذارم…
—-
ابو جعفر محمد ابن على ابن شهراشوب در كتاب معروف خود، مناقب آل أبی طالب در جلد ۳ صفحه ۱۱۴ مينويسد:
الباقر و الصادق (ع): انه كان (ص) لاینام حتى یقبل عرض وجه فاطمه و یضع وجهه بینثدیی فاطمه و یدعو لها و فی روایه: حتى یقبل عرض وجنة فاطمة أو بین ثدییها.
ترجمه : امام باقر و امام صادق میگویند:
همانا رسول (ص) نمیخوابید تا اینکه گونهی فاطمه را میبوسید و صورتش را بین دو پستانش قرار میداد….
و نيز در كتاب كشف الغمه اربلى در جلد دوم ص ۹۵ اورده : كان رسول الله (ص) لاینام حتى یقبل عرض وجنة فاطمة (ع) أو بین ثدییها.
و عن جعفر صادق (ع) كان النبی(ص) لاینام لیلة حتى یضع وجهه بین ثدیی فاطمة (ع)
ترجمه: رسول الله نمیخوابید مگر اینکه گونهی فاطمه یا بین دو پستانش را میبوسید و از جعفر صادق نقل است که رسول الله نمیخوابید مگر اینکه صورتش را بین دو پستان فاطمه قرار میداد.(۱)
اما علامه مجلسى ستون فكرى و نظرى شيعيان در اينباره مينويسد:
الباقر والصادق (ع): أنه كان النبی (ص) لا ینام حتى یقبل عرض وجه فاطمة یضع وجهه بین ثدیی فاطمة و یدعو لها و فی روایه حتى یقبل عرض وجنه فاطمه أو بین ثدییها
ترجمه: باقر و صادق (ع): همانا پیامبر نمیخوابید مگر اینکه صورت فاطمه را میگرفت و صورتش را بین دو پستان فاطمه میگذاشت و در روایت دیگر اینکه یا گونه فاطمه را و یا بین دو پستانش را میبوسید.(۲)
مجلسى در ادامه و در صفحه ۵۵ و ۷۷ اين كتاب روايات ديگرى به اين مضمون اورده كه : و عن حذیفة كان رسول الله ( ص) لا ینام حتى یقبل عرض وجنة فاطمة ع أو بین ثدییها .
وعن جعفر بن محمد ع كان النبی لا ینام لیلته حتى یضع وجهه بین ثدیی فاطمه.(۳)
كان النبی ( ص) لاینام حتى یقبل عرض وجنة فاطمة ع أو بین ثدییها
و عن جعفر بن محمد (ع) قال: كان رسول الله ( ص) لاینام حتى یضع وجهه الكریم بین ثدیی فاطمه.(۴)
كه خلاصه ترجمه اين روايات به شرح زير ميباشد :
رسول الله نمیخوابید مگر اینکه گونه یا بین دو پستان فاطمه را میبوسید…
—
در كتاب ذخائرالعقبى في مناقب ذوى القربي از علامه حافظ محب الدين احمد ابن عبدالله طبرى، كل صفحه ٣٦ كتاب خود را كه با تيتر “دهان او را ميبوسيد و زبانش را ميمكيد
—
احادیثی در مورد بوسه محمد بر دهان و سينه هاى دخترش فاطمه نوشته داوود احمدی (انتشارات صلوات قم ۱۳۸۸) است را بخوانید و درباره اش کمی فکر کنید.
“امام صادق فرمود: عایشه [از روی حسادت]…
گفت: یا رسول الله میبینم دهان فاطمه را زیاد میبوسی و زبانت را در دهانش قرار میدهی. پیامبر اکرم فرمودند: بله، هرگاه مشتاق بهشت میشوم دهان فاطمه را میبوسم و زبان در دهانش میگذارم. من از فاطمه بوی بهشت را استشمام می کنم و بوی شجره طوبی را می یابم، زیرا او زنی آسمانیست”. این روایت در کتاب اعلام الوری صفحه ۱۵۰ نیز آمده است نکته قابل توجه، مغلطه نخ نمای شخص پیامبر است که با آن پاسخ عایشه را داده و دهانش را می بندد. محمد به عایشه می گوید: بله، هرگاه مشتاق بهشت میشوم دهان فاطمه را میبوسم و زبان در دهانش میگذارم….
—
اما باقر و امام صادق میگویند: همانا رسول (ص) نمیخوابید تا اینکه گونهی فاطمه را میبوسید و صورتش را بین دو پستانش قرار میداد.
كان رسول الله (ص) لاینام حتى یقبل عرض وجنة فاطمة (ع) أو بین ثدییها . و عن جعفر صادق (ع) كان النبی(ص) لاینام لیلة حتى یضع وجهه بین ثدیی فاطمة (ع)
كشف الغمه إربلی /جزء2 /صفحة 95
—
مصلح گرامی
ما که از این کارها و از این احادیث خبر نداشتیم
امثال شما اینها را جمع آوری و در کتاب ها به یادگار نهاده اید.
یک نفر نشان من بدهید از مردم معمولی که سراغ چنین حرفهایی رفته باشد.
خودتان بنا به ضرورت یکجاهایی که لازم است به یک حدیث مفت بسنده می کنید و با استناد به همان حدیث مفت، سر از تن یک مردم و شعورشان جدا می کنید ، و در بزنگاهی دیگر، نه آن حدیث را که قرآن و کل کائنات را منکر می شوید که: بله می شود بنا به ضرورت، احکام الهی را تعطیل کرد و….
زیاد خودتان را ناراحت نکنید. جناب سید مرتضی می آیند و این حدیث را غیر متواتر و سست اعلام می فرمایند و همه چیز مرتب می شود. در عین حال که پلیس فتا نیز هست.
با احترام.
هااا آشیخ مصلح چقدر بی ادبیات بیدی حتما پای منبر آشیخ مرتضی نشسته بیدی !
اصلا محمد به ما چه ربطی داشته بید مگه ما عرب بیدیم ! هیچ دخلی وار
عاقبت شمای نوری زاد چه خواهد شد نمی دانم .
آیا بافرض صحیح بودن این خبرها ,ماکه غیر ازگفته پیامبر که من بوی بهشت را ازفاطمه استشمام می کنم” که صراحت گفتارش می باشد, شماها چه برداشتی دارید ?
آیا پیامبر با این کارش قصد خود ارضایی و لذت جنسی ازدخترش داشته است?
اگر چنین برداشنتی دارید به پیامبر بودنش شک ندارید ?
دیگر چگونه مسلمان هستید که پیامبرتان چنین سکس باز بادخترش هست ?
چگونه به او ورسالتش ایمان دارید?
اگر این برداشت هارا امثال مزدک و هوشی خانم داشته باشند , هیچگونه ایرادی برایشان نیست , چون منکر نبوت و رسالت او ودشمن جانی او هستند , اما شما که مرده شور ریختت را ببرد , مدعی مسلمانی هستید لش و مرگتان , چگونه این خبر های مجعول وبی ریشه وبی سند وبدون ذکر سلسله سند , به صحت این خبر ها ایمان دارید ?
آقای نوری زاد درعلم حدیث و درایه به این حدیث وخبر ها بدون سلسله سند , خبر مرسل گویند وخبر مرسل یعنی صرف ادعا شده وبدون مدرک می باشد که هیچ اعتباری ندارد مگر درنزد برخی اخباریون مثل توی منگ , متوجه شدید?
اگر هزار تا ازاین خبر ها ازکتاب نقل هم بکنید واینجا بیاورید , هیچ اعتباری ندارند وهیچ غباری و گردی به دامن پیامبر رحمت ننشیند , وبلکه فقط عرض خود می بری و زحمت ما می داری , ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تو است .
پیامبری که خداوند اورا ” انک لعلی خلق عظیم ” بااخلاق با ارزش انسانی والا وباعظمت یادکرده است , شما اینگونه باتمسک به خبرهای مرسل وبی ارزش واعتبار , به تمسخر گرفته اید ?
مرده شور این خودتو و مسلمانی تو وشیعه گری تو ببرد با این دوستان مسلمان همراهت که پیامبرشان را به تمسخر گرفته اید .
بدبخت بیچاره عقلت را ازدست داده اید خبر ندارید.
به تعبیر قرآن عاقبت افراط گران همراهی باشیطان است ,که همراه شیطان شده اید خجالت وشرم وحیارا هم خورده اید .
مصلح
———
درود مصلح دوست داشتنی
درپاسخ به نوشته ی اینچنینی سید مرتضی نوشتم:
درود گرامی
فرموده اید:
…تکرار این مطالب و روایات عامّی و ضعیف و مانور دادن و خودنمائی ذیل آن به چه هدفی است؟…
ما که این روایات ضعیف و عامی را در کتاب های شیعه و سنی نریخته ایم. علامه مجلسی و بزرگان خود شما ریخته اند. حالا این ضعیف. قبول. داستان “ولایت فقیه” را از کدام قوطی در آورده اید که از بس محکم و موثق و قوی و مستند و متواتر و متکی به سخن خود خداست که یک مملکت را به روز سیاه انداخته اید؟
با احترام
.
واقعا مایه تاسف است که دنیا و مسائل سیاسی و کینه از این و آن یک مسلمان را وادار به چنین تعبیرات دور از خرد،ادب و انصاف کند،بنده در مورد اینطور احادیث در پست قبل توضیحی کلی عرض کردم،و به این نکات نابخردانه که ذیل این احادیث نوشته شده می پردازم.
اولا: پلیس فتا و برخورد قانونی کجا مطرح می شود،آنجا که شما یا مخاطبان شما از ادب خارج شوید و بوادی اهانت بمقدسات مسلمانان وارد شوید نه بحث علمی،سیاسی،انتقاد،پرسش و نقد،وقتی شما بنحوی رندانه اهانت را درج کنید و گوشتان بتذکر مومنان بدهکار نباشد،راهی جز این نیست چون مسئولیت این سایت با شماست.
ثانیا:تکرار این مطالب و روایات عامّی و ضعیف و مانور دادن و خودنمائی ذیل آن به چه هدفی است؟ می خواهید از وزن و ارج پیامبر اسلام که شما می گوئید متدین به شریعت او هستید بکاهید و او را با اینگونه هجویات یا مطالب قابل توضیح و تاویل یک انسان عادی و شهوتران حتی نسبت به محارم خود معرفی کنید؟ یا می خواهید با اینگونه تعبیرات زشت (بین دو پستان) دخت گرامی آن بزرگوار را مورد تحقیر قرار دهید؟انصاف و ادب شما کجا رفت،الان اگر دین ستیزان آمدند و ظاهر حدیث را با این تعبیر ترجمه کردند شمای ظاهر مسلمان نیز باید این تعبیرات را در مورد ناموس پیامبر اسلام تکرار کنید؟ من از شما می پرسم الان اگر خدای ناکرده یکی از محارم و نزدیکان شما،خواهر،مادر،عمه ،خاله،همسر و دختر مبتلا به سرطان سینه باشد همینجور راحت در ملا عام از آن تعبیر دور از ادب می کنید که فلان خانم وابسته بمن سرطان پستان دارد؟ یا تادّب می کنید و حدّ نگه می دارید و می گویید مثلا سرطان سینه؟
ثالثا:قبلا نیز اشاره کردم،شما که اینقدر دم از عقل و ادب و اخلاق می زنید،چطور بطبع قضیه رابطه عاطفی یک پدر و فرزند توجه نمی کنید؟یک پدر دخت خویش را که پاره وجود خویش است در آغوش می کشد،او را می بوسد،می بوید و محبت می کند،اینجا هم تعبیر آن دسته احادیث که می گوید سینه فاطمه علیها سلام را می بوسید ،بتناسب موضوع عاطفی و رابطه دختر و فرزندی این بوده است که پیامیر هنگام در آغوش کشیدن فاطمه سر بر سینه او می گذاشته است،چرا اینگونه مبتذل تعبیر می کنید؟ طبیعت قضیه این است که پدری از وراء لباس و وضع عادی دخترش را در آغوش می کشد و سر بر سینه او می گذارد،در برخی روایات نیز هست که پیامبر دست فاطمه را می بوسید،اینها چیست؟ اینها اهتمام و اظهار عشق و عاطفه پدر و فرزندی است و بزرگداشت فاطمه نه معنای مبتذل که مورد نظر دین ستیزان است و در ترجمه ها اینگونه کینه ونفرت خود را و عقده های خویش را بیرون می ریزند.
رابعا:بنده قبلا اشاره کردم که اینگونه روایات نوعا در طرق اهل سنت وارد شده است و از احادیث ضعاف است،حتی آنچه در المناقب و برخی دیگر از منابع شیعی وارد شده است،آن روایت زبان در دهان گذاشتن نیز اصلا در طرق شیعی وارد نشده است.جدای از این مطلب بنده بنظرم می رسد که اگر فرضا چنین روایتی (زبان در دهان گذاشتن) هم وارد شده باشد ممکن است مربوط به اوان طفولیت و خردسالی حضرت فاطمه علیها سلام باشد و اساسا چنین رفتاری در بزرگسالی امری نامعقول است.
خامسا:برخی مطالب دیگر شما نیز مثل همیشه ناشی از ناآگاهی و ورود غیر تخصصی به حیطه های تخصصی است،اصلا روایات متواتر در طرق شیعه و سنی بسیار نادر است مثل حدیث غدیر یا حدیث ثقلین و چند حدیث دیگر ،و عمده روایات ما خبرهای واحد هستند که گاه بحدّ استفاضه و شهرت می رسند و گاه نیز نمی رسند،پس اینجا اصلا بحث تواتر مطرح نیست که طعن زدید.بعد،خبر واحدی که مورد عمل است خبر واحد معتبر برحسب سند و قواعد رجال و درایه الحدیث است،و اینطور بحث ها در این روایات بحث حکایت تاریخی و سرگذشت است و ربطی به بحث های عملی در فقه ندارد.پس در اینگونه بحث های تاریخی ما نباید مثل اخبارین جمود به هر حدیثی پیدا کنیم بلکه باید به قرائن مختلف،و اصول مختلف و دلایل دیگر در کتاب و سنت نیز توجه داشته باشیم،مثل قرائنی که فوقا ذکر شد،مع الاسف امثال شما علیرغم اینهمه ادعای ادب و اخلاق و عقلانیت،چیزها و تعابیری را که به نازلترین افراد از انسانها نسبت نمی دهید راحت به پیامبر اسلام نسبت می دهید.
سادسا:بله،احادیث که حکایت از سنت و قول و فعل پیامبر و عترت اوست جمع آوری شده اند بدستور خود پیامبر،و بتصریح خود ایشان اینها در کنار قرآن یکی دیگر از منابع دین ما هستند،اینکه امثال شما باوری به آن نداشته باشید مهم نیست،چون معیار اینجا دستور خود مقام نبوی و عترت مطهر اوست که مرجع دین اسلام و مفسران آن هستند.اما گردآوری احادیث بمعنای صدور همه احادیث نبوده و نیست،و روایت را چنانکه اشاره شد در باب فقه و احکام عملی باید با ملاکات مختلفی ارزیابی کرد برای عمل به آن،و در باب تاریخ و سرگذشت نیز باید بسیاری از اصول شریعت و ظاهر قرآن و احکام مسلّم عقل و قرائن دیگر را لحاظ کرد.بنابر این نه این مبنا که شما دارید و طعنه می زنید که همه احادیث را باید دور ریخت درست است و بدرد خودتان می خورد،و نه مبنای اخباریون صحیح است که هرچه روایت در منابع حدیثی وجود دارد قطعی الصدور است و باید آنرا پذیرفت.
سادسا:در بحث گذشته در صفحه قبل نیز بنده بررسی اجمالی کردم که اینگونه روایات طریق درستی برحسب سند ندارند،و در عین حال نباید افراد از روی حقد و کینه خود را بکوری بزنند و حدیث را حمل بر معانی مبتذلی کنند که عقلاء آنرا حتی به اوساط و معمولی ترین انسانها نسبت نمی دهند تا چه رسد به مقام مقدس نبوی و پیامبر خدا.برای من بررسی و توضیح سندی و متنی اینها که انباشته می کنید وجود دارد،اما هیهات که وجدان و گوش شنوائی برای شما و امثال شما که راه دیگری می روید وجود داشته باشد.
————
درود گرامی
فرموده اید:
…تکرار این مطالب و روایات عامّی و ضعیف و مانور دادن و خودنمائی ذیل آن به چه هدفی است؟…
ما که این روایات ضعیف و عامی را در کتاب های شیعه و سنی نریخته ایم. علامه مجلسی و بزرگان خود شما ریخته اند. حالا این ضعیف. قبول. داستان “ولایت فقیه” را از کدام قوطی در آورده اید که از بس محکم و موثق و قوی و مستند و متواتر و متکی به سخن خود خداست که یک مملکت را به روز سیاه انداخته اید؟
با احترام
.
جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :
بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :
آری من مسلمانم
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد ، پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :
آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :
چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!!
شفیعی
1:19 ق.ظ / ژانویه 19, 2019
سلام و درود
دوست محترم آنچه پدر مردم بیچاره افغانستان را در آورده اشغال نظامی امپریالیسم دد منش و وحشی آمریکاست. وجود گروهای افراطی واکنش منطقی به اشغالگری آمریکایی هاست که به انگیزه و ایدئولوژیی قوی نیاز دارد تا بدون توجه به تلفات و خسارات کشورشان را از سلطه و اشغال نجات دهند. میدانی که تا جایی تا خرخره سود نداشته باشد، آمریکاییها یک سنت برایش خرج نمیکنند، بنا بر این امثال بنده و جنابعالی باید فکر کنیم و از خود بپرسیم که زیر خاک افغانسان چه خبر است که ابتدا ابر قدرت شرق تا مرز ورشکستگی خون خود را در آن ریخت تا تصاحبش کند، و اینک ابرقدرت غرب دارد هزینه های نجومی میکند و ادوات نظامیش را جان سربازانش فدا میکند تا سلطه خود را حفظ و رژیم دست نشانده اش را همچنان بر سریر قدرت و حکومت نگاه دارد.صفحات پایانی خاطرات ملکه ویکتوریا را که بفارسی هم ترجمه شده بخوان تا بدانی برای اولین بار ارتش استعماری بریتانیای کبیر در دره خیبر از افغانیها شکست خورد. شوروی هم پس از جنگ جهانی دوم و در اوج قدرت و صلابتش هم از افغانیها شکست خورد ، هم اکنون هم آمریکاییها در افغانستان به آستانه استیصال و درماندگی رسیده اند. مسلماً کشور مردخیز افغانستان اجازه نخواهد داد که گنجهای پنهان زیر خاکش نصیب راهزنان امپریالیست شود.
……………
نه جناب شفیعی مشکل اصلی افغانستان و کل منطقه اسلام است و بی شعوری اکثریت مردم نقش خارجی در درجه دوم و حتی سوم و چهام است.
بی شعور خودتی مزدک !
درود گرامی
پیشترش بیانیه داده بودند که: این هواپیما مال قرقیزستان است که.
بعدش چه شد که گفتند مال ایران و مال ارتش است؟
گوشت گرم از قرقیزستان آنهم با هواپیما آنهم با همراهی ده پانزده ارتشی و فرماندهان نظامی کیلویی چند تمام می شود؟
می شود لطفا ذره ای به شعور مخاطبان احترام بگذارید؟
………….
نوریزاد گرامی خلاف وعده ایی نشده عزیز حالا بجای گوشت گرم کباب دادند! بهتره که عزیز!
تنها زن جزو این ۱۶ نفر سرنشین هواپیما خانم مریم زارعی نژاد کارشناس زبان عبری نیروی قدس سپاه پاسداران بوده ؛ ایا ایشان هم رفته بوده گوشت بیاورد ؟!
دوستی بنام حمید کامنت پایین را نوشته اند:
حمید
2:50 ب.ظ / ژانویه 16, 2019
در میان تمام این حزب اللهی های دیروز، از قبیل؛ طبرزدی، سروش، خزعلی، شریعتمداری، سازگارا و بسیاری دیگر که
تا دیروز سنگ جمهوری اسلامی را به سینه میزدند و امروز حتی حاضر نیستند که بگویند اشتباه میکرده اند، بلکه میگویند
که مسیر انقلاب ما را دزدیده اند! و حالا دوباره چه بسا باز هم به طمع پست و مقام در فردای ایران آزاد، با استفاده از
حرفهای قشنگ سعی در جلب نظر مردم به سود خود را دارند، من فقط پشیمانی آقای نوریزاد را باور دارم چراکه
گذشته از اینکه چندین ساله با روشنگری و کارهای فرهنگی، بدون هیچ چشمداشتی، در پی جبران آن نوشته ها و
اشتباهات گذشته ی خویش است، همچنین بارها از مردم عذرخواهی کرده است. کسی که شهامت داشته باشد، حتما
صداقت هم دارد.
درود بر شما آقای نوریزاد عزیز
دوست من کسانی مانند حشمت طبرزدی از پیشگامان مخالفت با ج.ا بوده اند . ایشان بیشتر زندگی شان در ج.ا را در
زندان بوده اند و حتی بزرگ شدن بعضی از فرزندان خود را هم ندیده اند. زمانی که کسی شهامت نام بردن از خامنه ای
بدون پیشوند های طولانی آنرا حتی در مخیله خود نمیتوانستند تصور کنند ایشان مقاله “علی شکنجه گاه نداشت” را
نوشتند. حشمت طبرزدی بود که اولین اختلاس بزرگ 123 میلیاردی برادر رفیق دوست را بر ملا کرد.
اگر بتوانید کتاب “اقتدارگرایان علیه حقوق بشر” ایشان را که در سال 82 در زندان نوشتند را پیدا کنید بخوانید شاید
انگیزه ای برای تغییر نظرتان گردد.
این جوانمردانه نیست که از کسانی که تمام سرمایه جوانی خود را برای عدالتخواهی و مبارزه با استبداد صرف کرده اند
را حالا چون ممکن است اندک تفاوتی در باور آنها و ما باشد اینگونه یاد کنیم.
اگر حالا نیرویی مخالف در برابر ج.ا می بینید این به خاطر از خودگذشتگی های امثال طبرزدی است که به وجود آمده.
حتی گمان نمیکنم که خود آقای نوریزاد هم با من مخالف باشند اگر بگویم که حتی ایشان هم رهایی خودشان از چنگال
باور های حزب اللهی را که خود ما هم گرفتارش بودیم مدیون انسانهای دلیری چون طبرزدی تقی رحمانی (همسر خانم
نرگس حمدی) اکبر گنجی بهمن احمدی امویی و بسیاری دیگر از عزیزان دلیری هستیم که با تحمل همه رنج ها
ایستادگی کردند.
در زمان انقلاب از گروه مخالفان ج.ا شاید کمتر از یک درسد واقعا ماهیت روحانیت را می شناختند. بقیه مخالفان یا
سلطنت طلب ها بودند و یا بی تفاوت ها. که بدون تردید اکثریت با بی تفاوت ها بود.
بنابراین این جمله کلیشه ای “باید از مردم عذرخواهی کنند ” را اگر واقعا بخواهیم انجام دهیم اکثریت مردم ایران باید
شب و روز از یکدیگر عذرخواهی کنند. و باور بفرمایید که غیر از این نیست.
و اینکه این عزیزان اگر چشم داشتی به مقام های آنچنانی داشتند دیگر نباید تا انقلاب بعدی صبر میکردند کافیست
همین الان طبرزدی تقی رحمانی نوریزاد و دیگران گوشه چشمی به سران ج.ا نشان دهند و آنوقت نونشان تو روغن
است.
با احترام
———-
درود گرامی
بله دوست خوبم، من نیز می گویم: همه ی آنانی که در راه رهایی از شر جمهوری اسلامی صادقانه زحمت کشیده اند و سختی دیده اند و آسیب دیده اند و تلاش کرده اند و نابود شده اند و هیچ اسمی نیز از زحمت هایشان در میان نیست، همه و همه در پیشگاه تاریخ این سرزمین صاحب منزلت و پاداش اند. حتی اگر یکی باشد که یک ساعت در این راه، زحمت کشیده باشد نیز صاحب وجاهت ملی است. مهم صداقتی ست که در این راه بایستی ابراز شود. کاسبی ها بکنار.
با احترام
قبل از اتهام زدن و توقع داشتن از دیگران ، هرکس باید از خود بپرسد من چه کرده ام.
آنچه که از تمام فعالیت های سیاسی و روشنگرانه در داخل و خارج از کشور توسط کنشگران و سیاست بازان همه
طیف های سیاسی بر می آید میتوان نتیجه گرفت – و بدون اینکه بخواهیم متهم به بدبینی شویم چون راه دسترسی به
داده ها و تبلیغات همه گروه ها در اینترنت و شبکه های اجتماعی برای همه باز است – این است که اگر در فردای پس
از ج.ا هر نظامی که بخواهد سرکار بیاید بی تردید درستکاری و راستی و با مردم شفاف بودنی در کارش نخواهد بود.
نگاه کنید به روش خاندان پهلوی و طرفدارانشان. تلویزیون من و تو با پخش برنامه هایش از همان ابتدا نشان داد که باید
از طرف سلطنت طلب ها حمایت مالی شده باشد. با شروع برنامه ها با نقش پررنگی که گوگوش به عهده گرفته بود و
حتی انتخاب نام من و تو – که بسیار هوشمندانه ا نتخاب شده بود. هم نام یکی از آهنگهای ایشان و هم به معنی ما –
این را به مخاطب تداعی میکرد که این شبکه را گوگوش راه اندازی کرده که مدتی هم چنین شایعه شده بود. ولی با نبود
آگهی و برنامه هایی که بسیاری از آنها در خدمت تبلیغ رژیم پهلوی بود حتی با پخش چند آگهی هم برای خالی نبودن
عریضه نتوانستند این را پنهان کنند.
خوب این پنهان کاری ها برای چیست ؟ مگر شما نمی گویید طرفداران بسیاری در داخل کشور دارید پس چرا چنین غیر
شفاف با مردم برخورد میکنید؟
و حالا هم که همکاری تلویزیون ایران اینترناشنال با رضا پهلوی هم که دیگر اینقدر آشکار است که نمیتوانند آنرا انکار کنند.
تلویزیون اینترناشنال هم که به وسیله عربستان حمایت میشود افشا شد. برنامه مصاحبه با رضا پهلوی که چنان تبلیغی
برای آن کردند که نگو. و بعد هم مصاحبه خانم نوشابه امیری با ایشان – البته اینها همه اتفاقیست یکوقت گمان نکنید که
از پیش برنامه ریزی شده بود! – و مدتی هم هست که یک دالان زیر زمینی پنهانی بین شبکه من و تو و ایران اینترنشنال
زده شده و یواش یواش همه پرسونل من و تو به ایران اینترنشنال منتقل میشوند.
واقعا در پشت پرده این سیاست کثافت چه خبر است؟ ما از بس در این 40 سال دروغ و دغل بازی دیدیم و بیشتر از
انسان و انسانیت شارلاتان دیدیم و با ناکس طرف بودیم خسته شدیم.
همه فقط از دموکراسی صحبت میکنند آنرا واژه زیبایی برای شیره مالیدن به سر ایرانی فلکزده یافته اند. بابا یکی از
اصل های دموکراسی با مردم شفاف بودن است . شما که سالیان سال است در دمکرات ترین کشور ها زندگی کرده اید
و رفتار سیاستمداران آنجا را با مردمشان و همینطور مسئولیت طلبی مردم از سیاست مدارانشان را دیده اید این چه
طرز برخورد با مردمی است که میگویید قلبتان برای آنها می تپد؟
واین مورد را تعمیم دهید به تمام گروه ها کمونیست – همه انواع آن – ملی مدهبی و ….
از مردان خدا که هیچ خیری ندیدیم این هم از دموکراسی خواهان ما.
واقعا دلم میسوزد برای همه کسانی که در دست دژخیم های ج.ا اسیرند. و خود و خانواده ها یشان چه رنج هایی که
نکشیده اند.
طفلی اسماعیل بخشی که همین امروز فردا از بورس توجه آزادیخواهان داخل و خارج و شبکه های اجتماعی خارج
میشود. آن جوانی که در جنوب کشور فریاد میزد که کارگر زندانی آزاد باید گردد چه شد؟ دختری که روی گنبد میدان
انقلاب رفت و بادبادک به دست گرفت جه شد؟
عیبی ندارد تا رضا پهلوی و مسیح علینژاد و مبارزان قدر در خارج از کشور را دارید غمتان نباشد برید جلو آنها از آنجا
هوایتان را دارند.
درود دوست عزیز متاسفانه این اشغال کله ها بعد از جمهوری اسلامی مشکل اصلی هستند
jm گرامی – کاش میشد که دوستان این سایت بیشتر به این موضوع حزب های جورواجور و طلبکار ها در خارج از کشور
می پرداختند. باور کنید ج.ا بهره ها از این آشفته بازار روشنفکران خارج از کشور برده است. عزیزانی که اینجا جانشان را
کف دست گرفته اند بسیار کمتر آسیب میدیدند اگر اتحادی بین طلبکاران نظام بعدی در خارج از کشور شکل میگرفت.
موفق باشید.
جنجال اخیر بر سر ماهواره از آنجا شروع شد که چندی پیش وزیر جوان مخابرات در توئیتی اعلام کرد که بزودی خبر خوبی خواهد داشت. 24 ساعت بعد معلوم شد که خبر چندان هم خوش نیست و پرتاب ماهواره با شکست روبرو شده و به رسم قدیمی در این نظام، شکست خوردگان شروع به تبریک به هم کردند و وزیر جوان در پیامی به وزیر میانسال ذفاع از خدمات وی برای ساخت موشکی که عمل نکرد تشکر کرد.
البته گوش ما از این خبرهای خوش پر است. ساخت هلیکوپتر و هواپیمای مافوق صوت و نیروگاه اتمی و غنی سازی اورانیوم و کشف واکسن ضد ایدز فقط نمونه ای خیلی کوچک از انواع خبرهای خوشی است که در نهایت معلوم نیست برای ملتی که در سراشیبی انهدام ملی خود است و قادر به تولید هیچ ثروتی هم نیست چه ارمغانی داشته اند.
اما سئوال از وزیر جوان این است که این پروژه شکست خورده چقدر برای مردم آب خورده است؟ کسی که دنبال شفافیت است نباید گزارش مالی به مردم بدهد؟
ما اجمالا میدانیم که هر ماهواره هواشناسی 290 میلیون دلار هزینه دارد. برای پرتاب بین 10 میلیون تا 400 میلیون هزینه پیش بینی میشود که دلیل آنهم نوع موشک حامل است و هزینه نگهداری آنهم در فضا سالانه 1.5 میلیون دلار برآورد میشود.
حالا این آمارها به جای خود..بنده با صحبتی که با چند نفر از دوستان داشته ام برآوردم این است که این پروژه شکست خورده حداقل 400 میلیون دلار هزینه برداسته است…
آیا در این شزایط هیچ آدم با وجدانی حاضر است پول و دارائی مردم را اینگونه بباد بدهد؟
در قرآن از مسلمانان خواسته شده که اموال و دارائی خود را بدست احمقها و بی شعورها ندهند..آیا این نوع مدیریت مالی نشانه ای از تسلط احمقها بر ایران نیست؟
————
درود دوست گرامی ما
بارها گفته و نوشته ام که اگر مجموعه ای از ابلهان و پخمگان و کودکان و دزدان و آدمکشان و نابخردان را از هر کجا گرد می آوردند و بر سر ایرانیان می گماردند، به این اندازه ای که ملایان سیری ناپذیر و مفتخوار ولایی و سرداران ایرانخوار ولایی، در این چهل سال در ایران خرابکاری و دزدی و آدمکشی کرده اند، نمی توانستند بکنند. می گویید: نه؟ یک نگاهی به ریخت رفتاری و شعوری و هردمبیل گونگی فردی چون سردار دکتر محسن رضایی بنگرید. حالا علم الهدی و شخص سیدعلی خامنه ای بماند برای فرصتی دیگر.
بااحترام
.
یک لقمه صداقت
محمدفاضلی
خبر ساده است: «ماهواره پیام در مدار قرار نگرفت.» وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات، رئیس دانشگاه صنعتی امیرکبیر و دیگرانی خبر را بیان و تأیید کردهاند. علت را هم توضیح دادهاند: وقتی ماهواره رهاسازی میشود، باید سرعتاش هفتونیم کیلومتر بر ثانیه باشد، و چون با این سرعت رهاسازی نشده، سقوط کرده است. محل سقوط، اقیانوس هند است و بلافاصله اعلام شده که ماهواره جایگزین با نام «پیام 2» ساخته خواهد شد. معنا و اهمیت اجتماعی صادقانه اعلام کردن سقوط ماهواره پیام چند چیز است که نباید از آنها به سادگی گذشت.
اول، مسئولان پروژه پذیرفتهاند که انسان جایزالخطاست، حتی وقتی مدیر، کارشناس یا دانشمند جمهوری اسلامی ایران باشد. محاسباتاش ممکن است غلط از کار دربیاید، یا اصلاً همه چیز درست باشد و سازوکارهای طبیعی همراهی نکنند.
دوم، مدیران پذیرفتهاند که جهان سیاه و سفید نیست، بلکه طیفی از رنگهاست. ماهواره پیام در مرحله آخر سقوط کرده و شکست خورده و این قسمت سیاه داستان است، اما ماهوارهای ساخته شده، با ماهوارهبر ایرانی پرتاب شده، دستگاههای آن شش دقیقه کار کردهاند و حتی پس از سقوط نیز جیپیاس آن کار کرده و مکان سقوط را در اقیانوس هند نشان داده است. دنیای ما ترکیبی از شکستها و موفقیتهاست، حتی اگر ما ایرانیان باشیم، دنیا رنگارنگ است و در هر رخدادی، این رنگارنگی حاضر است.
سوم، اعلام سقوط ماهوارهبر، عین تولید اعتماد و سرمایه اجتماعی است. اگر با صراحت گفتیم که ماهوارهبر سقوط کرد، دفعه دیگر که به درستی در مدار قرار گرفت، حرف و حدیث نخواهد داشت. مهمتر این است که وقتی دادههای ماهواره ایرانی نشان داد وضعیت آب و کشاورزی چگونه است، یا هر داده دیگری ارسال کرد، مردم بیشتر به آن اعتماد خواهند کرد.
چهارم، اعلام سقوط پیام، راه را برای بررسی شفاف علل ناکامی باز میکند. فرض کنید نتیجه معکوس اعلام شده بود. مدیران باید سکوت میکردند، برای دروغگویی عذاب وجدان میگرفتند و دستشان برای بررسی علل ناکامی و فرض کنید مؤاخذه کردن مقصران احتمالی، بسته میشد. چیزی برای پنهان کردن باقی نمانده و راه برای بررسی و گزارش جزئیات غیرمحرمانه به مردم باز است.
پنجم، میلیونها ساعت وقت صرف فرضیهپردازی درباره حادثه نمیشود. رسانههای خارجی نمیتوانند با آشکار کردن دروغ مدیران ایرانی برای خودشان مخاطب جمع کنند و سناریوپردازیهای امنیتی که در چنین مواقعی رونق میگیرند، کسبوکارشان تخته میشود.
ششم، ما هم میشویم مثل بقیه آدمیان روی کره زمین که اشتباه میکنند. کسی دیگر برایمان جوک نمیسازد که «از ارزشهای ما ایرانیها هیچ کم نمیشود.» فضاپیمای چلنجر آمریکا در سال 1986 به هنگام پرتاب و فضاپیمای کلمبیا در سال 2003 هنگام بازگشت به زمین منفجر شد؛ و ولادیمیر کومارف، تنها سرنشین سایوز 1، در 1967 هنگام بازگشت به زمین کشته شد. اعلام خبر سقوط پیام، یعنی ما هم مثل بقیه مردم و نظامهای تخصصی، مدیریتی و سیاسی جهان، اشتباه میکنیم و همواره موفق نمیشویم.
هفتم، سقوط پیام، به مسألهای کارشناسی و علمی تبدیل شد تا از آن درس بگیرند؛ نه آنکه لاپوشانی سقوط آن، پروندهای لاینحل، استخوان لای زخم جامعه، و امنیتی شود.
کاش پیام با موفقیت در مدار قرار میگرفت، اما تردید دارم در مدار قرار گرفتن آن علیرغم همه دستآوردهای فنیاش، به اندازه ناکامیاش اهمیت و معنای اجتماعی و سیاسی میداشت. مدیرانی را که تصمیم گرفتهاند این ناکامی را شفاف اعلام کنند، و در برابر فشارهای احتمالی برای پنهانکاری ایستادهاند، باید تبریک گفت. «یک لقمه صداقت» در جامعه سرشار از بیاعتمادی امروز ما، موفقیت_کوچک اما شیرینی است. صداقت، میتواند سقوط را هم به موفقیت اجتماعی و سیاسی بدل کند.
————-
درود گرامی
در این نوشته آمده است:
چهارم، اعلام سقوط پیام، راه را برای بررسی شفاف علل ناکامی باز میکند. ….
یعنی واقعا شما به این باور دارید؟ که سقوط ماهواره باعث می شود که بررسی شفاف صورت پذیرد؟ یعنی در این چهل سال یک مورد بوده که در باره ی جنایتی و خیانتی و آدمکشی ای و غارتی و مفتخواری ای و حرامخواری ای و کوهخواری ای و دریا خواری ای و خاکفروشی ای و قاچاقچیگری ای و شکنجه ای و زندانیانی و اعدام هایی و خودکشاندن هایی بررسی شفاف صورت گرفته باشد که این بار با سقوط ماهواره، بررسی شفاف صورت بگیرد؟
چیزی بفرمایید که در قوطی عطاران که هیچ، در حجره های حوزه ها جای بگیرد.
با احترام
.
از قیاسش خنده آمد خلق را!!
به یاد زنده یاد همه آزاده اندیشان ، وسعیدی سیرجانی:
خبر داری ای شیخ دانا که من
خداناشناسم، خدا ناشناس
نه سربسته گویم در این ره سخن
نه از چوب تکفیر دارم هراس
زدم چون قدم از عدم در وجود
خدایت برم اعتباری نداشت
خدای تو ننگین و آلوده بود
پرستیدنش افتخاری نداشت
خدائی بدینسان اسیر نیاز
که بر طاعت چون توئی بسته چشم
خدائی که بهر دو رکعت نماز
گه آید به رحم و گه آید به خشم
خدائی که جز در زبان عرب
به دیگر زبانی نفهمد کلام
خدائی که ناگه شود در غضب
بسوزد به کین خرمن خاص و عام
خدائی چنان خودسر و بلهوس
که قهرش کند بی گناهان تباه
به پاداش خشنودی یک مگس
ز دوزخ رهاند تنی پرگناه
خدائی که با شهپر جبرئیل
کند شهر آباد را زیرو رو
خدائی که در کام دریای نیل
برد لشگر بیکرانی فرو
خدائی که بی مزد و مدح و ثنا
نگردد به کار کسی چاره ساز
خدا نیست بیچاره، ورنه چرا
به مدح و ثنای تو دارد نیاز!
خدای تو گه رام وگه سرکش است
چو دیوی که اش باید افسون کنند
دل او به”دلال بازی” خوش است
وگرنه “شفاعتگران” چون کنند؟
خدای تو با وصف غلمان و حور
دل بندگان را به دست آورد
به مکر و فریب و به تهدید و زور
به زیر نگین هرچه هست آورد
خدای تو مانند خان مغول
“به تهدید چون برکشد تیغ حکم”
ز تهدید آن کارفرمای کل
“بمانند کر و بیان صم و بکم”
چو دریای قهرش در آید به موج
نداند گنه کاره از بیگناه
به دوزخ فرو افکند فوج فوج
مسلمان و کافر، سپید و سیاه
خدای تو اندر حصار ریا
نهان گشته کز کس نبیند گزند
کسی دم زند گر به چون وچرا
به تکفیر گردد چماقش بلند
خدای تو با خیل کروبیان
به عرش اندرون بزمکی ساخته
چو شاهی که از کار خلق جهان
به کار حرمخانه پرداخته
نهان گشته در خلوتی تو به تو
به درگاه او جز ترا راه نیست
توئی محرم او که از کار او
کسی در جهان جز تو آگاه نیست
تو زاهد بدینسان خدائی بناز
که مخلوق طبع کج اندیش توست
اسیر نیاز است و پابند آز
خدائی چنین لایق ریش توست
نه پنهان نه سربسته گویم سخن
خدا نیست این جانور، اژدهاست
مرنج از من ای شیخ دانا که من
خدا ناشناسم اگر”این” خداست
تاج الملوک ازفرح و از ازدواج محمد رضا با فرح می گوید:
….بعد از طلاق ثریا من به محمدرضا فشار آوردم تا با خواهرزاده ام گیتی ازدواج کند اما محمدرضا نپذیرفت و با فرح ازدواج کرد. محمدرضا از این زن دارای 4 فرزند شد که آنها را از جانم بیشتر دوست دارم.
من به چند دلیل زیاد دوست ندارم در مورد همسران محمدرضا حرف بزنم، اول اینکه نوه عزیزم شهناز از فوزیه است و با مادرش ارتباط صمیمانه و خوبی دارد و مایل نیست مطلبی در مورد مادرش گفته شود. شهناز همیشه از اینکه پدر و مادرش از هم جدا شده اند ابراز ناراحتی عمیق می کند و به اعتقاد او محمدرضا نباید فوزیه را طلاق می داده، بلکه باید او را به ماندن در ایران و ادامه زندگی مشترک ترغیب و تشویق می کرده است. بنده بدون تعارف باید بگویم که شهناز همیشه مادرش را بیشتر از پدرش دوست داشته است.
بچه های فرح دیبا هم نوه های عزیزم هستند و آنها نیز خوششان نمی آید که من در مورد مادرشان صحبت کنم. حتی رضاجان اکیدا از من خواسته که در بیان خاطراتم زخم های کهنه را نیشتر نزنم و گذشته ها را فراموش کنم! ببینید، من، همسر رضاشاه قدر قدرت، حالا چقدر بدبخت شده ام که نوه ام مرا از حرف زدن و صحبت کردن منع می کند!
خوب، همه شما می دانید که فرح از خانواده متشخّصی نبود. فرح تنها دختر یک خانم خیاط بود که در خیابان ویلای تهران خیاطخانه داشت (یا در یک خیاطخانه زنانه کار می کرد.) پدر فرح جوانمرگ شده و دختر خردسال و زن جوان خود را تنها گذاشته بود. آنطوریکه خود فرح می گفت او در خانه دایی اش بزرگ شد. در نوجوانی به فرنگ رفته و در آنجا ضمن کار به تحصیل پرداخته، ولی موفقیتی کسب نکرده بود.
این دختر را اردشیر زاهدی، شوهر شهناز به محمدرضا معرفی کرد و نمی دانم این فرح مهره مار داشت یا چه جادو جمبل بلد بود، که محمدرضا را عاشق خودش کرد؟!
سال 1338 (اگر اشتباه نکنم) محمدرضا با فرح ازدواج کرد و از همان روز اول ازدواج تحت نظر آقای دکتر جهانشاه صالح قرار گرفت و خوش بختانه محمدرضا از این زن دارای ولیعهد شد.
من مایل نیستم وارد شرح مسائلی شوم که موجبات ناراحتی نوه های عزیزم (فرزندان فرح) را فراهم بیاورد. بنابراین در مورد فرح فعلا صحبتی نمی کنم و فقط برای ثبت در تاریخ عرض می کنم که فرح در سقوط سلطنت پهلوی نقش اصلی را داشت و من در گذشته هرگز از او و علی الخصوص از مادرش راضی نبوده ام!
موقعی که پزشکان فرانسوی تشخیص دادند در محمدرضا آثار بیماری پروستات پیدا شده است فرح او را وادار کرد تا قانون وضع کند و فرح را نائب السلطنه خود قرار دهد. ما همیشه از اینکه فرح پای پزشکان فرانسوی را به دربار باز کرده ناراضی بودیم.
فرح چون در فرانسه بزرگ شده بود، عمیقا تربیت فرانسوی داشت و بیشتر خودش را فرانسوی می دانست تا ایرانی. از موقعی هم که به دربار آمد پای تحصیل کرده های فرانسه را به دربار باز کرد و امور دفتر خودش و بسیاری از امور مملکت را به دست هم کلاسی ها و دوستان زمان تحصیل و دانشجویی در فرانسه سپرد.
این افراد در زمان بیماری محمدرضا او را محاصره کردند و اطراف او را گرفتند و با راهنمایی های غلط خود باعث سرعت گرفتن انقلاب و سقوط حکومت پهلوی شدند!
من بیشتر از این نمی خواهم حرف بزنم. اما دو نفر را در سقوط حکومت مقصّر اصلی می دانم، یکی امیرعباس هویدا و یکی هم فرح و دوستان فرح را!
فرح خیلی احترام مرا داشت و خیلی به من ابراز محبت و دوستی می کرد. اما من می دانستم که همه اینها ریاکاری است. من همیشه به این جمله حکیمانه اعتقاد قلبی داشته ام که محبت و دوستی افراد در موقعی است که وضع متزلزل وضعیفی دارند!
خوب،فکر می کنم در مورد فرح زیاد حرف زدم ،فعلا همین کافی است!”
(خاطرات تاج الملوک بانو همسر رضا شاه،ص 64-67)
—
تاج الملوک بانو جایی دیگر از خاطرات خود در باره فرح عروس خود می گوید:
“چون فرح در فرانسه بزرگ شده بود و فرانسه در عالم، مهد بیبندوباری و ولنگاری است، مجالس رقص و طرب ترتیب میداد و در این مجلس، رفقایش مثل فریدون جوادی و فرهاد ریاحی و امثالهم را میآوردند و حرکات سخیف میکردند و اسم آن را تنوعطلبی میگذاشتند،من چند بار به محمدرضا گفتم که مادر جان! خوب نیست که خدمه و کارکنان دربار، همسر پادشاه مملکت را توی بغل این و آن ببینند!،خوب اگر اسم این دخالت است بله من از اینجور دخالتها در زندگی بچه هایم کرده ام و فکر می کنم این حق یک مادر است که جلوی زیاده روی های عروس خودش را بگیرد.
(همان،ص 463)
———-
درود سیدمرتضای گرامی
در این سالها که من پرده های جهالت را تلاش کرده ام پس بزنم، افراد مختلفی با من نوشته ها و گفته ها و پیغامها و رفت و آمدها داشته اند. برخی به موافقت و برخی به انتقاد و طرد. در این سالها نرم نرم برای من فایل های نوشتاری و تصویری و صوتی ای فرستاده اند از بساط اندرونی و آنچنانی برخی از آیت الله ها و سرداران ولایی و غیر ولایی. نمی خواهم بگویم در این فایل چه صحنه ها و چه گفته های مشمئز کننده ای است که اگر هر کدامش پخش شود، می تواند جنجال ها و فضاحت ها براه بیندازد. من اما هرگز به سمت انتشار و افشای این فایل ها نرفته ام. چرا؟ چون من برخلاف دم و دستگاههای ولایی، به اخلاقی پای بندم که به من می گوید: تو اگر با انتشار این فایل ها توانستی هشت مرجع تقلید و شش سردار نام آور را به روز سیاه بنشانی، همزمان، یک خصوصیت انسانی را نیز بخاک برده ای. و آن، واگذاشتن حریم خصوصی هر فرد به خودش است. من بخود بارها گفته ام: تو با انشتار اینها، شاید بتوانی به این دم و دستگاه ایرانخوار و مفتخوار ضربه بزنی اما به ریشه ی آداب انسانی نیز تبر خواهی کوفت و پس از آن، هیچ حریمی امنیت نخواهد داشت. اینها را برای شما می نویسم اما همزمان به یاد صحنه های سرشار از دردی می افتم که هیولاهای اطلاعات و سپاه در پستوهایشان چه ها که نمی کنند با پسران و دختران و زنان و مردان بی پناه. صحنه هایی که هم برای بازجویان تفریح و هوسناک است و هم می تواند به تخریبگری شخصیت و پایداریِ متهم بینجامد. صحنه هایی که بازجوی هیولا با فحش های پایین تنه ای اش، از یک دختر بی پناه و ترسیده و لرزان، می خواهد که تجربه ی نخستین هم آغوشی اش را با یک پسر ریز به ریز بگوید و شرح بدهد و بنویسد. ریز به ریز. هروقت مایل بودید می توانم شما را با چند نفر از این ویران شدگان توسط هیولاهای سپاه آشنا کنم تا اگر نمی دانید بدانید با آنان چه ها که نکرده اند این ناجوانمردان بی ریشه. نوشته ی من با عنوان ” پوزخند مارمولک” اشاره به یکی از این هیولاگونگی های ولایی دارد. خوانده ایدش. بازهم اگر بخوانید جای دوری نمی رود.
با احترام
.
نقل از ویکی پدیا:
توجه سید مرتضی عزیز رو به جعلی بودن این کتاب جلب میکنم.
دفتر فرح دیبا در ۱۰ خرداد ۱۳۸۰ در واکنش به این کتاب اطلاعیهای صادر کرد و گفت این کتاب «به کلی ساختگی» و «حاصل تخیلات نویسنده» است. همچنین اضافه نمود که فریده دیبا هرگز نه خاطراتی نوشته و نه خاطراتی را ضبط کردهاست.[۵]
فرح دیبا همچنین در مصاحبهای گفته است: «باید به هموطنانم یادآوری کنم که ظاهراً کتابهای زیادی به اسم من، مادرم، ملکه مادر و برادران شاه، در جمهوری اسلامی چاپ میشود که همه ساختگی است. کتاب «دخترم فرح» که به اسم مادرم چاپ شده جعلی است و مادرم هرگز خاطراتی ننوشت. تازه در این کتاب نوشتند ترجمه انگلیسی، که مادرم هیچگاه انگلیسی صحبت نمیکرد. اسم خانمی هم که به عنوان مترجم نوشتهاند اصلاً چنین مترجمی و چنین ناشری در انگلیس وجود ندارد. من خواستم این مسئله را هم وطنانم بدانند.»[۶]
عبدالله شهبازی، نویسنده، مورخ و پژوهشگر ایرانی ضمن جعلی دانستن کتاب دخترم فرح گرداوردنده آن را فردی معین با اهداف «سودجویانه» خوانده که به جعل کتب خاطرات بهنام برخی چهرههای سرشناس دوران پهلوی دست میزند. عبدالله شهبازی همچنین با انتقاد از وزارت ارشاد به خاطر صدور مجوز میگوید «این فرد بعد از کتاب دخترم فرح، خاطراتی به نام تاجالملوک پهلوی (مادر محمدرضا شاه پهلوی) به بازار عرضه کرده و بعد هم خاطراتی به نام اردشیر زاهدی منتشر کرده است.»[۷]
یعقوب توکلی، محقق و مورخ ضمن تأکید بر جعلی بودن کتاب، دلایل زیادی را همچون بیسوادی فریده دیبا، کهولت سن وی، محرمانه بودن بسیاری از اطلاعاتی که در کتاب آورده شده با توجه به منصب نداشتن فریده دیبا، مواضع کاملاً متفاوت نسبت به اشخاص، افشای برخی اطلاعات مربوط به قبل از سال ۱۳۳۸ زمانی که فریده دیبا هنوز به دربار وارد نشده بوده و… برشمرده است.[۸][۹]
این تکذیب مربوط است به خاطرات مادر فرح،نه خاطرات تاج الملوک همسر رضا خان.در این مورد چند بار در همین پیج توضیح دادم که خاطرات تاج الملوک ربطی به ایران ندارد،این خاطرات بصورت نوار صوتی و در نیویورک از وی گرفته شده و اول بار در نیویورک بچاپ رسیده،بانی این کار نیز بنیادی بنام بنیاد تاریخ شفاهی ایران معاصر بوده است که مقرّ آن در لندن بوده و بعد به لس آنجلس منتقل شده است،در پاسخ به پرسش امید نیز می گویم،نسخه ای که در ایران بطبع رسیده است نسخه جدیدی نبوده،همان نسخه چاپ شده در نیویورک اینجا در ایران بوسیله نشر به آفرین باز نشر شده است و تنها تفاوت آن با نسخه نیویورکی این است که آنچه توسط نشر به آفرین بطبع رسیده مشتمل بر برخی پاورقی های توضیحی است.اگر به مقدمه و پیشگفتار بنیاد و ناشر کتاب در همین نسخه پی دی اف که در اینترنت هست مراجعه کنید توضیح کامل داده شده است،نمیدانم چرا برخی دوستان همّت مراجعه به چند صفحه از پیشگفتار یک کتاب را ندارند و دائم یک مطلب را تکرار می کنند.
جدای از این مطلب،من یکبار توضیح دادم که جعل یک کتاب 500 صفحه ای با اینهمه مطالب ریز تاریخی عادتا غیر ممکن است مگر اینکه یک اَبَر رایانه در این زمینه استخدام کنند! بنده هنوز بترتیب مشغول مطالعه آن هستم و کتاب را به آخر نرسانده ام،هرچه این کتاب را بیشتر می خوانم وثوق بیشتری پیدا می کنم به اصالت آن،چون لحن گفتار آن بوضوح لحن و لهجه یک بانوی کهنسال و قدیمی است که اصطلاحات رایج در آنوقت را بکار می برد و به خصوصیاتی از اشخاص و زمانها و مکانها و وقایع و چیزهای دیگر اشاره می کند که عادتا نمی توان آنها را با وجود آنهمه ناظر و کتاب و مقاله و اشخاصی که هنوز زنده اند جعل کرد.و نکته آخر اینکه:انکار و تکذیب و بی اعتنائی امثال فرح و بقیه خاندان شاه سابق ایران،امری طبیعی است ،چون اگر کتاب را بترتیب بخوانید می فهمید که این همسر قدیمی رضا شاه نوعی رقابت و تقابل با زنان دیگر رضا شاه و با فرح و مادر فرح و امثال اینها داشته است و مطالب زیادی در مورد آنها و خصوصا فرح پهلوی گفته است که طبیعتا برای او ناخوشایند است،و من تصورم این است که اصلا ایزوله کردن بانو تاج الملوک و استنکاف از تشییع جنازه و تدفین او که رسوایی بزرگی برای خاندان شاه فراری بوده است،همه از سر انتقام جویی و صراحت و این بانو در بازگوئی وقایع داخل خاندان و دربار سلطنتی بوده است.توجه کنید که تفاوت این خاطرات با خاطرات دیگر مثل خاطرات فرح یا مادر فرح این است که آنها در ایران بطبع رسیده است اول،در حالیکه خاطرات بانو تاج الملوک اصلا ربطی به داخل ایران نداشته است،و بانی آن یک بنیادی بوده است که در خارج بوده است و هیئت امنا و مصاحبه کنندگان همه از دوستداران خاندان شاه بوده اند و آنچه در ایران بطبع رسیده است در حقیقت باز نشر آنچیزی است که انتشارات “نیما”(اختصاری نیویورک منهتن آکادمی) آنرا در نیویورک بچاپ رسانده است.
قبلا توضیح داده شد که تکذیب شهبازی نیز مربوط به این کتاب نیست،مربوط به کتاب دیگری تحت عنوان تاج الملوک است که توسط فرد مجهولی در ایران بطبع رسیده است و در آن مطالب دیگری درج کرده است.در حالیکه خاطرات تاج الملوک حاصل سی و پنج نوار و اودیو بوده است که پیاده شده است.
این منبع خوبی است برای افشای بسیاری از فسادها و پشت پرده های زندگی دو شاه پهلوی و دربار او،هرچند با مرگ تاج الملوک بانو این خاطرات ناقص مانده است.من توصیه می کنم دوستان بجای چنین انکارها یا تکذیب هایی یکبار با حوصله این خاطرات را مرور کنند.
.
ممنون از پاسخ تان.کاش یکی از این نوارها برای اثبات ادعا پخش میشد
خجالت بکش. همین.
استاد گرامی با درود ترا بخدا قسمتت میدهم که از طرف ایرانیان فتوا بده که ایرانیان راضی نیستند گه پول ایران را خارج از ایران حتی در کربلا و نجف خرج کنند . به بنر توجه کن !!! مگر میشود دروغ باشد؟
در حالیکه مردم ایران در اعتراضات اخیر بارها از هزینه جمهوری اسلامی برای گروه های تروریستی انتقاد کرده اند، گروه حماس با برگزاری قرعهکشی از میان ۱۲۵ نفر، به ۲۶ نفر از زندانیان سابق عضو این گروه ۲۶ آپارتمان ساخت ایران اهدا کرده است.
وبسایت وزارت امور زندانیان حماس گزارش داده که این آپارتمانها ۱۴۵ متر مربع مساحت دارند و در برجی با نام الصلحی واقع هستند که از سوی جمهوری اسلامی ایران ساخته شده است. مقامهای این گروه گفتهاند این اولین مرحله از برنامههای اینچنینی است که از سوی ایران حمایت میشود.
https://ir.voanews.com/a/hamas-iran/4747236.html
استاد گرامی چرا فتوا ندادی . نکند شما هم مانند ایت الله های جمهوری ننگین شدی و باید سودی برایت داشته باشد . از خاکمان گرفته تا دخترانمان را این پلیدیان صادر میکنند تا بتواند در ابادانی سوریه و …. بکوشند .
مشروط بر اینکه برای آزار من به پیامبر اسلام (ص) و بزرگان دین و ائمه (ع) و حضرت مولانا و خودم توهین نشود. بدیهی است که (نقد، انتقاد، تجزیه و تحلیل، آنالیز علمی، ارزیابی، افشاگری، سنجش این گزاره ها،هدف، سبک و ماهیت و ادبیات دیگری دارد که بنده هم از آنها استقبال میکنم و اگر دانش و اطلاعی هم داشتم در حد بضاعت قلیل خود شرکت میکنم .)
…………..
شفیعی گرامی در این بیانات پا را از گلیم خود فرا تر گذاشته و حق ما دین و خرافات و اسلام ستیزان را پایمال نموده اید. نه تو و نه سید مرتضی و نه نوریزاد و نه شاهزاده شیخ مصلح و نه بقول خودتان بیش از یک میلیارد مسلمان نه تنها اسلام و محمد و قران بلکه هیچ مقدسی را در تملک ندارید که بتوانید چنین/// دیگران را از حق به لجن کشیدن مقدسات و باورهای ///// هر جنبنده ایی باز دارید! دین و باور شما سرنوشت ملیونها انسان را به بازی که چه عرض کنم به نابودی کشانده .بنابراین حق هر انسانی است که چنین باور انسان و تمدن و ایران و زن ستیز را //// بکشد! شفیعی تو و امثال تو نه در حدی هستید و نه اصولا حقی دارید که چنین فتو ایی صادر کنید. چون ما هم مقدسات و هم فتوای شما را /////////////////////// تا زمانیکه دین و مقدسات دینی سرنوشت ما را ببازی گرفته و بمیل دین باوران رقم می زند ما نیز حق به لجن کشیدن دین و باورهای دینی و تمام مقدسات را حق خود می دانیم! در ضمن حرف من و دیگران به شما و کاوش نه در باره دین و خرافات دینی و باورها و ایدیولوزی بود. من باور دارم که تو و کاوش بجای پرخاش و تحقیر و دشنام و توهین می توانید باورها و نوشته های همدیگر را نقد کنید و از تخریب شخصیت یکدیگر بپرهیزید. اما شفیعی تو زیرکانه و شاید هم فرصت طلبانه حق ما را در به لجن کشیدن /////////////////////// از ما می گیرید!آیا حکومت اسلامیان در سرزمین بلا زده ما بپایان رسیده؟ اگر چنین نیست هموطن توقع شما بی جا /////// فرصت طلبانه است و من از حقم در به ///////////////////////////////هرگز نمی گذرم!
با سلام و درود
درویش اکابری خورشید با همه عظمتش و نورانیتش در طی ۴ الی ۵ میلیارد سالی که از عمر خورشید و کره زمین میگذره و با اینکه زمین هر روز دور خودش و خورشید میچرخه خورشید فقط در هر لحظه میتونه نیمی از کره زمین رو مشاهده یا نور افشانی کنه آنهم در صورتی که کسوف کامل یا خورشید گرفتگی توسط ماه ایجاد نشه که این قمر ماه کوچک چشم ستاره عظیم نورانی رو بروی زمین ببنده؛
فضانوردی که در ایستگاه فضائی با سرعتی معادل یا بیشتر از سرعت چرخش زمین در امتداد مداری بر دور زمین میچرخد به عنوان ناظر در بهترین حالت (یعنی از پنجرهای در پهلو یا بدنه ایستگاه یا کشتی فضایی تعبیه شده مشرف به کره زمین و محل تلاقی عمودی و مماس شعاع نوری که از زمین منعکس میشود) فقط میتواند نیمی از کره زمین را صرف نظر از مداری که اختیار میکند، مشاهده کند نه همه کره را. ادعای این که میشود هم زمان ۲۴ ساعت شبانه روز و ۴ فصل سال را در یک لحظه دید مهمل و بی معناست.
خلبان شاتل فضایی موقع برگشت به زمین در صورتی میتواند نیمی از کره زمین را مشاهده کند که مستقیم با کله به سمت آن حرکت کند نه اینکه در امتداد مداری دور آن بچرخد. در این صورت نور منعکس شده از زمین عمود به پنجره جلو کابین خلبان نمیتابد و وی نمیتواند نیمی از کره زمین را مشاهده کند و فقط قسمی از آنرا ممکن است رویت کند.
درس فیزیک نور “زمینی” با درس نور “آسمانی” و جادو جنبل و خرافات و ایمان صوفیانه و الهی فرق میکند. اولی با خرد و فرمول و اندازه گیری سر و کار دارد دومی با ایمان و مغلطه و سفسطه. قبلا تفاوت بین نسبیت انیشتن رو با نسبیت حضرت مولانا اینجا تشریح کردم.
عارف عامی جنین توی شکم مادر چه درکی از مفهوم مرگ دارد که هنگام خروج یکی از هم قولوها این مفهوم فیلسوفه به وی القا شود ؟؟؟؟ جنین حتا اگر در حین وضع حمل مادر یا پیش از آن در شکم مادر مرگ را هم تجربه کند هرگز مفهوم مرگ را درک نمیکند؛
مفهوم مرگ در یک فرایند حیاتی و در طی رشد زیستی و عقلانی و شناخت تجربی در محیط زیست بشر یا کودک کسب میشود نه در رحم مادر هنگام وضع حمل چند قلو؛ آنچه که اینجا در حد درک جنینیست درک جنین از مرگ نیست درک صوفیانه از حیات است.
هنگام خروج جنینها یکی پس از دیگری, جنینی که هنوز در رحم است احساس میکند فضای بیشتری برای حرکت دست و پاهایش و وول خوردن راحت تر در رحم مادر ایجاد شده. درک و تجربه جنین در این حدود است نه فراتر.
رحم مادر فضا ایست برای تامین مواد حیاتی و زیستی جنین نه این که آنجا منبر و مکتب آموزش عرفان ایرانی دائر کند.
جنینها یکی یکی بشکن زنان با این آواز مرادت “مرده بودم زنده شدم، دولت سر زنده شدم” پا به عرصه این حیات خاکی نمیگذارند. خاک عالم بر سر عالم بیخردی ما در عصر شکافتن اتم و سفرهای فضایی با این خزعبلات و تمثیلات قرون جهل و نادانی؛
این سرود مال وقتیست که بعد از عمری پای منبر فقیه عارف امام جماران و صوفی مشعشع نشستی و از سفره ایمان و امتنان تفکر آزاد و خرد سوزی سیراب و مست شدی آنوقت دور خودت بچرخی و برقصی و هوو هوو کنان بخوانی “مرده بودم زنده شدم، جاهل فرزانه شدم”؛
فرایند بیولوژیکی و فیزیولوژیکی داروینی حیات هم سنخ مرگ و حیات عارفانه نیست؛ مثل این که کلاسهای اکابری دکتر دورکین رو فراموش کردی.
چه میشه کرد رو که رو نیست سنگ پاست؛ گربه صوفی صفت مرتضی علی رو هرطوری بالا بندازیش بازم رو چهار دست و پای متناقض اندیشی و چرند گویی معرفتی و فلسفه بافی ایمانی فرود میاد؛
و اما اینبار عارف بندهای آویزان بالون نفس عماره و ایمانی خود را پاره کرد تا از شر هوا پیمای ۷۴۷ بوینگ و مسافران ایرانی و اضافه بارشون خلاص شه و یکسره خودش رو به کائنات رسوند و در جوار نبی اکرم، بزرگان دین و ائمه و حضرت مولانا میهمان سرزده و مخصوص حضرت باری تعالی شد و رندانه اعلام کرد که خورشید سایت هم از این به بعد از گزند نقد “تازیانه دوزخ” معافیت الهی گرفتند، مبارک باشد انشا الله، چشم حسود کور.
به یزدان اگر ما خردا داشتیم
پیچ و چرخش خوردن عارفانه و سر گیجی شدید صوفی یا عارضه دو قطبی / چند قطبی دماغی-روانی ؟؟؟؟!!! قضاوت با شما
================================
جناب کاوش که وقت زیادی را صرف جنگی بیهوده تنها برای جهاد بر علیه یک نفر میکنی، که خود آن تن، پیشاپیش به کم سوادی و نادانی خود اعتراف میکند، سعیت بیخود و دعوایت بیحاصل است. من مدعی دارا بودن سواد رسمی و رشته تخصصی چندانی نیستم، هیچ ضرورتی هم ندارد خود را به ننگ دروغ آلوده کنم ،
این کیفیت دنیای نسبیت است که یک امر واحد نسبت به یکی مرگ و نسبت به دیگری تولد محسوب میشود. قبول و به رسمیت شناختن این دو دیدگاه متضاد، تن دادن به پارادوکس و تسلیم کردن ذهن به تناقض نیست بلکه گامی فراتر رفتن و از روی قله ای بلندتر و تازه تر نگاه کردنست. حضرت مولانا در این مورد، درس و سخن بسیار ژرف و پر معنایی دارد که اگر زندگی مجال داد به موقع تقدیم شما دانش دوستان خواهم کرد.
یا حق
این نوشته از کیه ؟ یکی بند رو آب داده !!!
سلام و درود
فرض میگیرم این اطلاعات و محاسبات نجومی حاصل دانش خودت است و حتی تصویر محاسبه شده برای منظوری خاص هم حاصل کار نبوغ اخترشناسی تو است. حال فرض کن ماهواره فرضی به جای آنکه محاذی خط استوا حرکت کند، در چند هزار کیلومتری زمین، بر فراز قطب شمال است و سرعتش با سرعت حرکت وضعی و انتقالی زمین بر روی مدارش طوری تنظیم شده که حرکت ماهواره نسبت به زمین ثابت، یا با جابجایی زمین یکسان است. در اینحال دوربینی که کره زمین را نشانه رفته است آیا در یک لحظه کل تحولات نیمکره شمالی زمین، اعم از تحولات 24 ساعت شبانه روز و تغییرات فصول را نخواهد دید؟
شما برای آنکه مرا تخریب کنی حتی منکر بدیهیات هم میشوی.
حرص چون خورشید را پنهان کند
چه عجب گر پشت بر برهان کند؟!
**************
در مورد جنین هم ما فرض گرفتیم که اگر جنین ها دارای تصوری از مرگ و زندگی باشند، از دید جنینی که هنوز به دنیا نیامده، جنین اولی که بدنیا آمده مرده و به جایی رفته که دیگر هرگز باز نمیگردد.( عین خود ما که هر کس میمیرد و رحم طبیعت را ترک میکند، میگوییم که رفت و باز گشتی در کارش نیست )
تن چو مادر طفل جان را حامله
مرگ، درد زادنست و زلزله
ظاهرش مرگ و به باطن زندگیست
ظاهر ابتر در نهان پایندگیست
از رحم زادن، جنین را رفتنست
در جهان او را ز نو بشکفتنست.
*****************
تو خودت را به حماقت زدی! با اینکار خواننده هوشمند تحمیق نمیشود.
به گفتگوی استاد شطرنج با نو آموز کودنش که خود را به خریت زده و شاید هم واقعاً خری با باری از کود انسانی بر پشتش بوده توجه کن :
گفت :در شطرنج که این خانهٔ رُخ است
گفت :خانه اش از کجا آمد بدست
خانه را بخرید یا میراث یافت؟
خرم آنکس که سوی معنا شتافت
اینکه میگویم بقدر فهم تست
مردم اندر حسرت فهم درست.
****************
این مختصر را برای خواننده هوشمندی که ممکنست وسوسه خناس و صحبت ناجنس محرفش کند نوشتم و گرنه تو قابل نیستی! به قول برتولت برشت :
آنکس که حقیقت را نمیداند نادان است، ولی آنکس که حقیقت را میداند و آنرا دروغ جلوه میدهد تبهکار است!
جناب کاوش از روی نوشته ای اقتصادیت پیداست که چنان نادانی نیستی که بدیهیات را تفهمی، دقت کن که لجاجت با امثال من و انکار بدیهیات تو را در ورطه تبهکاری نیندازد.
به قول استاد نوریزاد : نگید نگفت.
سلام و درود
جناب جاسم گرامی از داوری منصفانه جنابعالی سپاسگزارم. همه انسانها به درجات مختلف تمایل به شهرت و محبوبیت دارند، یک هنرمند، یک نویسنده، یک صنعتگر، اگر شهرتی در بین مردم نداشته باشند یا دارای شهرتی ناپسند باشد آثارش خواهانی نخواهد داشت. اگر پیکاسو درست به جامعه معرفی نشده بود نقاشیهایش به اندازه یک نقاش دوره گرد هم که کارش کپی کردنست خریدار نداشت. اگر این روّیه برای موسیقیدان و مجسمه ساز و سایر هنرها هم اعمال میشد، بزودی همه آنها به قهقرا میرفتند.بنا براین هنرمند و نویسنده اگر در باطن تمایلی به شهرت و محبوبیت هم نداشته باشند ناچارند برای آنکه به کسب و کار خود رونق بدهند جهت کسب شهرت و محبوبیت بکوشند. تمایل به شهرت و محبوبیت اگر سبب ضرر و زیان و آزار کسی یا کسانی نشود، نه تنها جنایتی نابخشودنی نیست بلکه عامل حرکت و فعالیت و تکامل جوامع انسانی است. بنده در پستهای پیشین داستانی بنام« آخرین حسرتهای یک محکوم »نوشتم که شخصیت اصلی و راوی داستان سربازی بنام نوید و قهرمان قصه جوانی بنام ابوالحسن بود حوادث و رخدادها به نوبت از دید و زبان آن دو بیان میشد. خواننده مغرضی، که خود قادر به داستان و قصه نویسی نباشد و به قصد تخریب نویسنده، آنرا بخواند، براحتی میتواند چند ایراد بگیرد و نویسنده را به دروغگویی متهم کند و مثلا بگوید: تو که نوید نیستی، چرا داری دروغ میگی؟ در حالیکه قصد و غرض اصلی بنده از نگارش آن داستان توجه دادن خواننده به حفظ محیط زیست بطور اعم و نگهبانی ازمحیط زیست شهر مشهد بطور اخص بود. بر کسی پوشیده نیست که عمال حاکم خراسان و داماد آدمکشش با انهدام بخشی از زیست بوم شهر مشهد و خشکاندن یک رشته قنات چند هزار ساله و کور کردن سه چشمه و خالی السکنه کردن سه روستا، بر روی زمینهایی که حاصل تخریب و هموار کردن کوههای چسپیده به مشهد است و نقش بزرگی در خنک کردن و ییلاقی کردن هوای شهر مشهد داشتند چون بختک خیمه زده و همه را به تملک خود در آورده اند. . بنده مطلقاً آن نواحی را ندیده ام اما دوست بسیار فرهیخته ای که خود از اعضای دوست داران طبیعت است، و برای حفظ و نگهداری آن وقت و هزینه صرف میکند، از راه دور چون چشم و گوش من عمل کرد و با فرستادن اخبار روزنامه های محلی و عکس از نواحیی که در خلال داستان ذکری از آنها به میان آمده است به من کمک کرد تا تصور ضعیفی از آنجا داشته باشم.
اخبار روزنامه و استغاثه دوست داران محیط زیست حاکی از آن بود که عمال حاکم خراسان بر روی زمینها قیمتهای نجومی گذاشته و در صددند که به جای گل و گیاه و طبیعت آنجا شهرک و هتل و مغازه و مراکز عیاشی و تجاری بسازند و بجای درختانش تیر و ستونهای بتنی و آهنی بکارند، و البته مالکیتش و سرقفلیش هم برای نسل و نژادشان تا ابد خواهد ماند و همچنان ثروتمند بودن و قدرتمند بودنشان را در آینده تضمین میکند.اینبود که آن دوست فرهیخته اخبار و اطلاعات بسیار خوبی جهت نگارش آن داستان ارسال کرد تا نوشته شد. به فرموده حضرت مولانا :
ای برادر قصه چون پیمانهایست
معنی اندر وی مثال دانهایست
دانهٔ معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
دوست ارجمند خوب یا بد همهٔ ما دارای تمایلات و غرایزی هستیم که چون هر صفت انسانی بسان شمشیری دو لبه اند، هم میتواند آبادگر و در جهت ارتقاء وجوه مادی و معنوی انسان باشد و هم ویرانگر بوده و جامعه را به حالت توحش برگرداند. نمونه های هر دو تیپ شهرت طلب بسیار فراوانند. کسب دانش و فضائل و خواندن و دیدن و فهمیدن برای آنست که بتوانیم با چشمان باز و نگرشی دادگرانه به واقعیات پیرامونمان بنگریم.
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
وز سخنها عالمی را سوختند
این« چشم دوختن »به روی واقعیات و خود را به کری و کوری و حماقت زدن و مثل خوک همه را در مسیر خود پایمال کردن کار بسیار وحشت آور و خسارتباریست . هنگامیکه ما پیشینه پدیده هزاره سوم را در تاریخ کشورمان داریم و دیدیم که ریاست بر اراذل و اوباش و فرومایه ترین لایه های اجتماعی ، ولو با تقلب و غصب مقام ریاست جمهوری هم، فاقد هر گونه افتخاریست،بنابر این کدخدایی کردن در کوره دهی که تنها امتیاز کدخدایش اینبود که تمام سال را نان گندم میخورد، ولی فقیرترین مردمان 6 ماه نان گندم و 6 ماه نان جو میخوردند!
بر خلاف تصورات آقای کاوش، اطلاع از این واقعیات هم به درد جامعه شناس و سیاستمدار میخورد و هم برای دوستانی که به هر علت و دلیلی اطلاع کافی از درون جامعه روستایی نداشته و ندارند میتواند مفید باشد. آخر مسئله بقدری واضح است که همه میفهمند گفتن و نوشتنشان برای تفاخر( تفاخر؟! ) نیست.!
بشنوید :
دیباچه دل , مرضیه
آهنگ:انوشیروان روحانی
نفسی ای سرو چمن
بنشین با من به سخن
دمی بخوان به دیباجه ی دل
ورق غمنامه ی من
بود این دل شیشه ی جان
مشکن آن را مشکن
مشکن آن را مشکن
شده یادت همدم من
نه کسی داند غم من
نه کسی ره جزتو برد
بخدا در عالم من
یک دم گمان مبر
زخیال تو غافلم
یک دم گمان مبر
ز خیال تو غافلم
بنشستم ار خموش
خدا داند و دلم دلم دلم دلم
تو مشو روز ای شب من
چو نهد لب بر من
تو مگیر ای باد سحر
خبر از تاب و تب من
نفسی ای سرو چمن
بنشین با من به سخن
دمی بخوان به دیباچه ی دل
ورق غمنامه ی من
بود این دل شیشه ی جان
مشکن آن را مشکن
مشکن آن را مشکن
https://www.youtube.com/watch?v=1KQyYVvRTFY
جانشین/* فرمانده/* کل/* سپاه/*: آمریکا غلط میکند فکر کند میتواند رزق ما را دهد، آمریکا اگر میتواند ۵۰ میلیون مردم گرسنه خود را سیر کند.
….و ادامه داد، ما اینارو گشنه نگاه میداریم که بهشون حکومت کنیم، آمریکا حالش نیست ما چه …(سه نقطه از مش قاسم)هائ هستیم.
/*: ک
حاج ممدمیتی زاهدی: واحد پول جهان اسلام تشکیل شود.
ترجمه: یه راه دیگو واسه چپاول و غارت واسه ما باز کنین.
سردار/* شکست خورده جلالى: میتوانیم اینترنت ایرانی – اسلامی داشته باشیم.
مش قاسم: میتوانیم همانطور که به جامعه و فرهنگ و اقتصاد و …… در حکومت ایرانی – اسلامی ر…(سه نقطه از مش قاسم)دیم به اینترنت هم با ایرانی – اسلامی کردنش ب…(سه نقطه از مش قاسم)نیم.
این نوشته را به همه ایرانیان به سید مرتضی به مصلح به کاوش به شفیعی به احمد قدیمی به فریبا به نوریزاد به فردوسی به قرآن تقدیمش می کنم:
آثار ادبی هر ملتی بازتاب اندیشه، تفکر ، فرهنگ ، مذهب و آرمان های آن ملت است که بازخوانی این آثار، پژوهشگران را به بازشناسی فرهنگی آن تمدن، رهنمون می شود .
در فرهنگ چند هزار ساله ایران، آثار منظوم و منثور بزرگی پدید آمده که هر کدام می تواند منظری از منشور چند وجهی این فرهنگ را به نمایش بگذارد، ولی در این میان، شاهنامه فردوسی، حکایتی دیگر دارد و در سرنوشت این کشور، اثرات پایدارتری برجای گذاشته است .
فردوسی در شاهنامه- این60 هزار بیتی که طی30سال از بهترین ایام عمر خود سروده است- ضمن تبیین تاریخ دوره باستانی ایران، به بیان فضائل و اعمال قهرمانانه پهلوانان ایرانی پرداخته و در قالب افسانه ها و روایات اساطیری، آرمان های اخلاقی، انسانی و مذهبی ملت بزرگ ایران را بازگو کرده است.
وي ، در دوره ای که حکامی بی فرهنگ و شعرایی حسود بر اوضاع سياسي و فرهنگي ايران غالب بودند، بدون توجه به این تنگ نظری ها ودشمنی ها و با استفاده از فرصت موجود، سند جاودانگی ایران و ایرانی را که بازتاب روح آرمان خواه این ملت بزرگ بود، به رشته نظم کشید و با هنر خود این سند بزرگ را جاودانه کرد.
هرچند در گنجینه غنی ادبیات فارسی، متون حماسی از معروفیت خاصی برخوردار است و نزدیک به بیست اثر حماسی قابل توجه، در حد ایلیاد و اودیسه و یادر حدود آن ها در این زبان وجود دارد كه همگي تحت تاثيرشاهنامه متولد شده اند، ولي هیچ یك به پای شاهنامه نمي رسند و فقط اين شاهنامه فردوسی است كه چونان خورشیدی تابناک، بر تارک همگی آن ها می درخشد و سبب ماندگاری فرهنگ و هویت ایرانی شده است ، همانطور كه وي پيش بيني كرده بود :
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
پی افكندم از نظم كاخی بلند
كه از باد و باران نیابد گزند
اگر بخواهيم رمز مانايي ، پایداری و جاودانگی این اثر بزرگ را برشماريم، مهمترین آن ها عبارتند از:
1 ـ کلام فردوسی با فطرت انسانی هماهنگی دارد، زبان وي در عین فاخربودن ، برای عموم مردم نیز قابل فهم است ، زيرا او مضمون سخن خویش را از خود مردم گرفته و کامل تر و برازنده تر به آنها بازگردانده است ، به همين دليل ، كلام او همه دل ها را می رباید و بر روح و جان خرد و کلان اثر مي گذارد. ويژگي قابل فهم بودن كلام فردوسي، باعث شد تا در ميان متون ادبي کهن ايران، شاهنامه بيشتر از همه کتاب ها ، به ميان مردم و به درون زندگي روزمره آنان وارد شود. در واقع در تاريخ گذشته ما، بعد از قرآن مجيد، هيچ کتابي به اندازه شاهنامه مورد استقبال مردم کوچه و بازار واقع نشده است.
2 ـ تلفیق مبانی دیانت اسلام و فرهنگ ایران، از دلايلي است كه موجب پذیرفته شدن آن در بین همه گروه های اجتماعی ایران گردید. اسلام، 1400 سال پیش وارد ایران شد و در زمان حیات فردوسی حدود 400 سال، از این حضور می گذشت و او با اعتقادی که به این دین و فرهنگ داشت ، به گونه ای ایران باستان را در کنار ایران اسلامی مطرح نمود که نشان داد، نه تنها هیچ مغایرتی بین این دو فرهنگ نیست، بلکه پذیرش اسلام توسط ایرانیان ، به دلیل خداپرستی و معنویت گرایی آنان در قبل از اسلام بوده است.
3- ادبيات به كار رفته در شاهنامه، نتنها قابل فهم مردم روزگار فردوسي بود ، بلكه از شگفتی های این کتاب آن است که به رغم گذشت هزار سال از سرايش آن، جوانان فارسی زبان در عصر حاضرنیز قادر به خواندن و فهم رموز و دقایق آن هستند. در حالی که فی المثل امروزه، انگلیسی زبانان در خواندن آثار شکسپیر و جوانان یونانی در خواندن آثار هومر، با مشکل روبرو هستند.
4- انتخاب ساختار روايي حماسه ، زيرا حماسه، مقوم هویت ملی است و تمام تمدنهای بزرگ و جوامعی که هویت ملی برجسته اي را در خود پروردهاند به حماسه تکیه کردهاند و از آنجا كه اين ساختار روایی ، بر محور جنگ سامان یافته و کردار جنگاوران و شرح دلاوریهاي بزرگ ایشان، زیربنای معنایی آن را تشكيل مي دهد، زمینهای مناسب برای ارايه چارچوبی در مورد ابر انسان است. الگويي كه در یک نظام اجتماعی بدان نیاز است تا بتواند سرمشق مردم و محور هویتی مشترک آن ها باشد. اين ساختار روایی، به گونه اي است که تمام اعضای یک جامعه ، از کودک و بزرگسال، زن و مرد و فقیر و غنی میتوانند آن را درك كرده و با دلاوران، همذات پنداري نمايند.
5- اكتفا نكردن به نقل تاريخ و بازگويي اساطير، در واقع وي در بخش تاریخی، به ذکر وقایع بسنده نکرده ، بلکه از حوادث، نتیجه گرفته و به آیندگان نشان داده است که روی آوردن به راستی و یا ناراستی، چه نتایجی می تواند در پی داشته باشد.
در بخش پهلوانی نیز، با ذکر حکایت پهلوانان بزرگ ایران، به جنگ ستمگران رفته و ظلمی را که این ملت درطول حیات خود متحمل شده به خوبی نشان داده و تلاش پهلوانانی را که با نثار جان خود، برای رفع ظلم و دفاع از مظلوم کوشیده اند، به زیباترین بیان، به نظم کشیده و همه انسان ها را در هر عصر و دوره ای به قیام در مقابل ظالمان ترغیب کرده است.
در بخش اساطیری هم، با بهره گیری از پیام های بلند انسانی، مذهبی و اخلاقی ، آنچه را که باید بود و باید شد، به زیباترین شکل، برجسته سازی کرده است. وی در این بخش، خوبی و زیبایی را ستوده و زشتی، بدی و اهرمن خویی را نکوهش کرده است. او برای زندگی سالم همه انسانها در هر مکان و زمان، دستورالعمل اخلاقی خاصی تدوین و پیشنهاد کرده است.
6 ـ پرداختن به آرمان های بلندانسانی از قبیل: عشق ، خداپرستی ، نوع دوستی ، وطن پرستی ، زیبایی دوستی، توجه به عقل، عدل ، داد ، راستی ، درستی، احترام به ادیان دیگر ، نفرت از جنگ و مخالفت با نژاد پرستی، باعث گردید این اثر جاودان، ابعاد جهانی پیدا کند، بطوری که تاروزگار ما شاهنامه به 30 زبان زنده دنیا ترجمه شده و صدها نسخه خطی آن در کتابخانه های مهم جهان وجود دارد. این نیاز هنوز هم خود را به خوبی نشان می دهد کما اینکه ، چندي پيش شاهنامه توسط “دیک دیویس” به زبان انگليسي ترجمه و با عنوان « داستان پادشاهان » از سوی انتشارات وایکینگ منتشر و جزو پنج کتاب پر فروش سال شناخته شد.
كلام خود را با سخن ” آبل بونار” شاعر معروف فرانسوی به پايان مي برم :
دنیای فردوسی رنگارنگ تر و گوناگون تر از دنیای هومر است . استفاده از استعاره و تشبیه و مجاز، به طرز شگفت آسایی کار او را به کمال رسانیده است. این دنیا مانند دنیای ما غربیان ، خشک و بی روح نیست، دنیای شاهنامه از رنگ و عطر و گل و زیبایی سرشاراست. در ورای اشعار شگفت انگیز شاهنامه، گنجینه ای از حکمت و فلسفه پنهان شده است، آنچنان که در فراسوی بزم های خیال انگیزش ، همواره درس اعتدال می دهد و از پس گنج های بی پایانش،آدمی را به وارستگی رهنمون می گردد و او را در گیرو دار نبردهای خونین ، به گذشت و جوانمردی فرا می خواند.
با سلام و درود به دوستان و جناب نوریزاد
[ارسال بار دوم]
بنام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
===============
یکی ابلهی شب چراغی بجست
که با وی بُدی عقد پروین درست
فروزانتراز ماه و خورشید بود
سزاوار بازوی جمشید بود
خری داشت آن ابله کور دل
به جانش بُدی جان خر متصل
چنین شب چراغی که ناید به دست
شنیدم که بر گردن خر ببست
من آن شب چراغ سحرگاهیم
که روشن کن از ماه تا ماهیم
و لیکن مرا بخت ابله شمار
ببسته است برگردن روزگار
قریب سه قرن بعد حافظ بیاد حکیم طوس به استقبال این رنجنامه میرود و با تقدییر از گوهر شب چراغ با همان آهنگ میسراید;
تو گوهر بین و از خر مهره بگذر
ز طرزی کآن نگردد شهره بگذر
چو من ماهی کلک آرم به تحریر
تو از نون والقلم میپرس تفسیر
روان را با خرد درهم سرشتم
وز آن تخمی که حاصل بود کشتم
فرحبخشی در این ترکیب پیداست
که نغز شعر و مغز جان اجزاست
بیا وز نکهت این طیب امید
مشام جان معطر ساز جاوید
که این نافه ز چین جیب حور است
نه آن آهو که از مردم نفور است
رفیقان قدر یکدیگر بدانید
چو معلوم است شرح از بر مخوانید
مقالات نصیحت گو همین است
که سنگانداز هجران در کمین است
روحشان شاد، دوستشان میداریم و بر آنها ارج مینهیم; مایه فخر و مبهات فرهنگی مایند ولی متعصبانه نمیپرستیمشان و نقاد و نقدشان را عارفانه و فریب کارانه و دغل کارانه و عوامانه “تازیانه دوزخ” نمینامیم و روانه اسفل السافلین نمیکینم.
سپاس
>> نصیحت حکیم ابوالقاسم فردوسی به وزیر امور خارجه کشورمان:
>>
>> ظریفا! چو دشمن درشتی کند
>> و گر با تو سودای کشتی کند
>> سخن پخته گو تا که خامش کنی
>> به جادوی تدبیر، رامش کنی
>> که هر چند خیل پلنگیم ما
>> ولی خسته از طبل جنگیم ما
>> به فکر گذشت زمان نیز باش
>> ز حق مگذر و فکر جان نیز باش
>> که این غول مردم کش اهرمن
>> نسوزد دلش هیچ بر ما و من
>> مبادا که با وی درشتی کنی
>> که سرپنجه در کار کشتی کنی
>> همی با قوی، پنجه کردن خطاست
>> که بازوی خود رنجه کردن خطاست
>> …
>> تو در بند مشتی رجز خوان ( دلواپس) مباش
>> به جز در پی خاک ایران مباش
>> رجز خوان نداند که اندوه چیست
>> که بر شانه مرد و زن، کوه چیست
>> رجز خوان نداند غم و بیم را
>> نداند مکافات تحریم را
>> نداند که نان از کجا می خوریم
>> زمین خورده ایم و هوا می خوریم
>> نداند زن بیوه چون می کند؟
>> که نان خشکه در ظرف خون می خورد
>> نداند رعیت زمین خورده است
>> که ابروش از غصه چین خورده است
>> چنان کن که تاریخ ایران زمین
>> تو را گوید از عمق جان آفرین
>> بگیرند اگر بر تو ایرادها
>> که با جان کری راه رفتن چرا؟
>> بگو هست تاکتیک مردانه ام
>> همان نرمش قهرمانانه ام
>>
جناب ناشناس. سلام ود رود ها برشما
نصایحتان به جناب ظریف. عالی بود احسنت
مصلح
از دلخوری شاه و مادرش از فوزیه و ملک فاروق،تا عدم اجازه انگلیسیها برای انتقال جنازه رضا خان به ایران!
ملکه بانو تاج الملوک در خاطرات خویش می گوید:
“…مثلا محمدرضا از اینکه فوزیه مرتبا صفحه گرامافون خوانندگان مصری و عرب را گوش می داد فوق العاده شکار بود. شاید خوب نباشد حالا این حرف را بزنم، اما فوزیه یک قدری اُمّل بود، در میهمانی ها حاضر نمی شد با میهمانان محمدرضا برقصد! شما می دانید که غربی ها رسمشان این است که در میهمانی ها و مجالس جشن با همسران یکدیگر چند دور برقصند!
محمدرضا از فوزیه می خواست تا به دعوت میهمانان خارجی پاسخ مثبت دهد و با آنها برقصد اما فوزیه با آنکه در یک خانواده سلطنتی بزرگ شده بود قدری اُمّل بود و حاضر نمی شد با میهمانان محمدرضا قاطی شود!
خلاصه کلام اینکه: این ازدواج اجباری بود. رضا اجبار کرده بود که محمدرضا با یک شاهزاده مصری ازدواج کند و ملک فاروق پادشاه مصر هم خواهرش را مجبور به ازدواج با ولیعهد ایران کرده بود و هر دو از این ازدواج ناراضی بودند.
عاقبت هم در سال 1327 شمسی فوزیه ایران را ترک کرد و به قاهره رفت و دیگر برنگشت.
من یک خاطره بدی از این ملک فاروق دارم که مربوط به انتقال جنازه رضا به تهران است. موقعی که مرحوم شوهرم در تبعید درگذشت انگلیسی ها اجازه ندادند جنازه او به تهران آورده شود! به همین خاطر جنازه شوهرم را به مصر بردند. در مصر جنازه مومیایی شد و مطابق دستور فاروق با شعائر و رسومی که برای دفن سلاطین مصر اعمال می شد دفن گردید.
بعد از جنگ جهانی دوم که محمدرضا برای انتقال جنازه پدرش به تهران اقدام کرد، ملک فاروق از باز پس فرستادن اموالی که همراه رضا بود خودداری کرد و همه آنها را تصرف کرد. تا آنجا که یادم است در مراسم تشییع جنازه رضا یک شمشیر طلای ناب مرصّع و جواهرنشان از تهران فرستاده بودیم تا روی تابوت قرار داده شود؛ اشیاء با ارزش دیگری هم بودند اما متاسفانه ملک فاروق همه را بالا کشید و گفت زمانی اموال را پس می فرستد که ما طلاق نامه فوزیه را به قاهره بفرستیم!
(خاطرات تاج الملوک همسر رضا شاه،ص 61)
====
نیز تاج الملوک،در جایی از خاطرات خویش در مورد فرح دیبا می گوید:
“بنابر این در مورد فرح فعلا صحبتی نمی کنم و فقط برای ثبت در تاریخ عرض می کنم که فرح در سقوط سلطنت پهلوی نقش اصلی را داشت و من در گذشته هرگز از او و علی الخصوص از مادرش راضی نبوده ام”
(همان ص 69)
————
درود گرامی
یک روز جناب سید علی خامنه ای به سردار رحیم صفوی گفت: اگر مردم به خیابانها بریزند و علیه ما و نظام شعار بدهند، آیا آماده ای با تانک از رویشان رد شوی؟ که سردار صفوی گفت: بله آقا. و سیدعلی خامنه ای حکم فرماندهی قرارگاه ثارالله را به دستش داد. این خبر موثق است و من از یکی از سرداران معترض شنیدمش. یعنی رحیم صفوی پس از بازگشت از بیت رهبری این را در جمعی از سرداران تعریف می کند که آن سردار راوی این فاجعه، در آن جمع بوده! بقول مش قاسم: به جمهوری قلعه ی حیوانات خوش آمدید.
با احترام
.
شاه خراسان:
علمالهدی: چشم داشتن به اروپا و آمریکا، دشمنی با حضرت زهرا(س) است
ماموری برای سر شماری به درب خانه آخوندی آمده بود و ازش پرسید شغل شما چیست و پاسخ: قاری قران ام شعل که در هیچ لیستی نیست!
این جماعت که در حیات خود هرگز کارنمیکنند و حرقه ای ندارند و بتنبلی و مفت خوری و یاوه گویی مدام عادت دارند از دنیا هم بیخبرند ویا اینکه با دید خود بجهان مینگرند واین مصیبتیست برای ایران وایرانی و مردم دنیا و هرگز ذنبال اطلاعاتی نیستند که درکشان فزونی گیرد چرا؟ اسیر این لباس ایرانی گل وگشاد،زشت وپاگیر قرن 7 هستند که مانعی برای کار وتلاش است و عمامه همچون تخم مرغ بر سرست که هر لحظه امکان باز شدن و افتادنش است، این لباس آخوندی نمونه پوشش محمد نیست لباس قدیمی ایرانیست و در و دهات یزد تا این اواخر مردمانی یرتن داشتند،همین ریش بلند هم میتواند مزاحمت هایی برای فرد بوجود بیاورد ولی این قوم بیکار بی حرفه گویا از بیکاری وقت راس و ریس کردن وکوتاه نمودن آنرا ندارند، زمان محمد ریش تراش برقی و تیغ ژیلت نبود و همه مردم ریش ذاشتند، نعلنگ هم برای یک مسیر کوتاه وهموار است و همچون چکمه وکفش زمانی برای پوشیدنش صرف نمیشود اینهم ز تنبلی این آقایان تازه بفدرت رسیده هست البته 40 سال، تنها کار مهمی که قبلا انجام میدادند وبه ذم آنها سنگین بود حمل آفتابه بود که بلطف حق و بخشش امام زمان این مشکل حل و شلنگ به بازار آمد.
یکی نیست ازین شاه خراسان بپرسد که اگر اروپایی ها و آمریکایی ها ودر جمع بقول شما کافران با ایران کار و تجارت نکنند نه از آخوند چیزی باقی نخواهد ماند ونه از ایران ، 40 سال است نفت ومعادن ایران را با شراکت موتلفه خالی نموده و بحراج گذاشتهاید تا کالا از همین کشورهای کفار وارد کنید و مال ومنال بسرقت رفته این مردم را هم در بانکهای همین کشورها انبار و پس انداز برای چند نسل خود کنید.
دستهای ای گویند رفسنجانی اصولگرا و گروه دیگر اعتداگرا ویا اصلاح طلب بوده؟؟؟
او همه اینها بود وهیچ کدام هم نبود بهترین تعریف برای او فرصت طلب است آنهم بهر قیمتی بلی علی اکبر رفسنجانی فرصتطلب بهر قیمتی بود و با همه دستجات داخلی و خارجی هم بستر میشد برای او هدف ریاست بود هرچند وسیله هرچه باشد بر هر نردبانی بالا میرفت وتازه دوستان وهمکاران شروع نموده اند اورا تفسیر کنند اینها دارند قشمت نمایان کوه یخی را بنمایش می گذارند پس فامیل و شرکاء عصبی نشوند وصبور باشند که انتقادات بسیار و دائمی ازو آنها را خسته خواهد کرد، خویینی هاکمترین درصد را درباره رفسنجانی گفته.
اصلاح طلب بدون برنامه اصلاحات اساسی که شروع آن تغییر قانون اساسی ولغو حکومت اسلامی و ولایت مطلقه فقیه خواهد بود تنها فریبکاریست.
آخوند مرتضی بهترست بیشتر به استخوان ولایت فقیه کنونی که در گلوی مردم گیر کرده بپردازد تا آنچه به گذشته که مردم استفراغ کردهاند.
قوام این انقلاب حدوثا و بقائا به مردم بوده و هست،چطور ممکن است یکی از برآمدگان از رای مردم بخود اجازه داده باشد چنین تعبیری کند؟ این اکاذیب نه سامان منطقی دارد و نه قابل باور است،البته مقابله با اغتشاش و شورش و بهم زن نظم جامعه از سوی معدودی ضد انقلاب را نمی توان “سرکوب مردم” نامید،بنظر من اگر ماجرای تسلیم این نوشته بشما واقعی هم باشد ،کسی یا کسانی شما را بازی داده اند در آن هیاهو و غوغای انتخاباتی،و شما بازی خورده یک جعل و افتراء بوده اید،همان که بارها عرض کرده ام:هرکس توی خیابان هرچه بشما گفت فورا باور می کنید و فورا هم ترتیب اثر می دهید،در این مورد هم در آن پست،هم طرفی که نامه را بجیب شما فرو کرد نمی شناسید،هم بصرف اینکه تحت عنوان اختصاری (الف- میم) اکاذیبی به جیب شما فرو کرد و ادعا کرد من یکی از فرماندهان سپاهم،او را باور می کنید و منبع موثّق می خوانید!
کامنت های ناباورانه همان پستی که این مزخرفات را در آن از نامه مجعول و مجهول سردار مجهول الهویه ای بنام (الف/میم) نقل کردید هم جالب بود! من آن زمان سایت شما را نمی دیدم،الان که سرچ کردم آن پست و مزخرفات داخل آن را دیدم 🙁http://nurizad.info/?p=19306 )،یکی از کامنت ها این بود :
“معین
5:09 ب.ظ / جولای 8, 2012
آقای نوری زاد،
من با اینکه برای شما احترام زیادی قائلم. و خود را جزو جنبش سبز می انگارم ولی این نامه که شما منتشر کردید را به راحتی باور نمی کنم. همان طور که هنوز ادعای شما برای سپر قرار دادن پرواز مسافرتی هما بر فراز ناو آمریکایی باور نکرده ام. نمی گویم دروغ است ولی شما دارید ادعا می کنید بدون ادله. به خدا بیزارم از ترکیب اسمی حروف که مثلن اینجا شده الف-میم. اینها مال همان کیهان است. بریزیدش دور این اطلاع رسانی روی هوای با اسامی یا ادعاهای بدون سند. اگر مرد هستید که هستید، سند را هم منتشر کنید. من هیچ نمی دانم سپاه و سپاهیان کی هستند. ولی این ادعا که خامنه ای با اطمینان از اینکه سردارانش مردم را بکشند حکم بدهد دست یک نفر، برایم بیشتر دروغ می نماید نه راست. من نمی دانم پشت پرده چه خبر شده ولی آیا شما همان نیستید که که همیشه به همین رهبر این نامه، محترمانه و مشفقانه و از سر حتی اطمینان از پاکی او، روزها نامه نوشتید و نصیحت کردید؟”.
—
حالا من ملتفت نشدم،باز نشر این اکاذیب ذیل خاطرات مستند تاج الملوک چه ربطی داشت؟! چیزی از قبیل ربط ماست به دروازه؟! 8-9 سال است سرخوشید به این اکاذیب و موهومات و سر کار گذاشتن مشتریان دکان مجازی! اینطور نیست؟! راستی چرا بقیه آن اکاذیب را منتشر نکردید؟
احتراما
———-
درود سید مرتضای خوب
سید مرتضای با سواد
اجازه بدهید از یک بازی دیگر بگویمتان.می شود از شما خواهش کنم نظرتان را در باره ی دروغ وقیحانه ی حسن روحانی که زل می زند بچشم مردم و می گوید: ما چون می خواستیم برای مردم گوشت گرم بیاوریم از هواپیما استفاده کردیم و….
این دروغ وقیحانه را از کجای قرآن در آورده؟
این گوشت ها کیلویی چند آب می خورد؟
دروغ کیلویی چند است در بساط حکومت ملایان
در بساط حوزه
می شود یک روز تجسم کرد که شما نسبت به این دروغ ها گریبان بدرید و هوار بکشید؟ به نیابت از مردمی که زبان اعتراض ندارند.
بقول سارا از فرانکفورت: مرسی
با احترام
.
باز شاخه و موضوع عوض شد؟!
عزیز من، شما چرا اینقدر راحت است برایت که نسبت دروغ به این دهید؟ جناب حسن روحانی چه انگیزه ای داشته که در این مورد دروغ بگوید،در حالیکه وضعیت این هواپیما مشخص است که متعلّق به ارتش جمهوری اسلامی بوده و ارتش بطور رسمی در این مورد بیانیه صادر کرده و تصاویر لاشه های گوشت موجود در هواپیما توسط خبرنگاران منتشر شده؟! یک طرحی داشته است ارتش جمهوری اسلامی بعنوان طرح مردم یاری که از مدتها قبل شروع شده بوده است و بیشتر هم مربوط به مناطق محروم بوده است،حالا وضعیت گوشت در این وضعیت تحریم و فشارهای خارجی و تلاطمی که در مورد ارز بوجود آمد،به این صورت شد که بواسطه قاچاق گوشت یا دام زنده توسط برخی متخلّفان،قیمت گوشت بالا رفته و دولت بیچاره خواسته برای اشباع سریع بازار از قرقیزستان گوشت وارد کند و برای سرعت دادن باشباع بازار از هواپیمای باری بزرگ ارتش استفاده کرده است که متاسفانه بهر علت فنی دچار سانحه شد،حالا از بین رفتن گوشت ها هیچ،گروهی از هموطنان خدوم ارتشی که پرسنل این هواپیما بودند از دست رفتند،بعد شما اینطور با کینه ورزی و بی انصافی، نسبت دروغ به این و آن می دهید و کینه جویانه پای قرآن را بمیان میاورید؟ همین است که من تمایل به گفتگو با شما ندارم،برای اینکه شما منطقی ندارید جز هوچیگری و بد بینی و هر بحث مفهومی از هر زمینه را منتهی کردن به نام این و آن و فلان مصداق و کلیشه های ناروا و دروغ نسبت دادن به این و آن.من نمیدانم مقصود شما از اینگونه حرفهای شاذّ و خودنمائی چیست؟ آیا واقعا دیگر سوژه ندارید و در سربالائی به هنّ و هنّ افتاده ای رفیق؟! یا از ابراز کینه و نفرت و نسبت های ناروا به این و آن احساس خوشی پیدا می کنید و رنج درون را التیام می دهید؟! توضیح معقولی دارید بر این ادعا که حسن روحانی رئیس جمهور ایران که در حال حاضر هم تحت فشار نامردهای خارجی است ،هم تحت فشار کج سلیقگانی مثل شما یا دلواپسان داخلی،چرا باید اینجا دروغ گفته باشد؟ دوستانه می گویم:اگر دلسوز ایران،و دلسوز مردم ایران هستید دست از اینطور افتراء زدن ها و ورود بموضوعات همینجوری پرهیز کن دوست من،شما ظاهرا استقامت فکری و تعادل در تفکر را از دست داده اید و به وادی بیهودگی افتاده اید،برای اینکه نامربوط سخن می گوئید و با بیهودگی سر رشته هر بحث را بموضوع نامربوط دیگر وصل می کنید،و این عدم تعادل است،من بهر انگیزه ای خاطرات همسر رضا شاه را که اولین بار است در حال مطالعه آن هستم،و برایم جالب است اینجا با شما و دوستان باشتراک می گذارم،بعد شما می بینم متاسفانه مثل اطفالی که با هم سن و سال خود لج می کند مطالب نامربوط ذیل آن می آورید! مثلا اینکه رهبر بفلان فرمانده فلان چیز را گفت یا نگفت! خوب این چه ربطی بنوشته اول من داشت؟! بعد وقتی راجع به این موضوع پاسخی می دهم،قضیه گوشت و هواپیما مطرح می شود! لابد اگر اینرا چیزی گفتم می روید سراغ کلیشه و سوژه بعد! این است که من از گفتگو با شما تحاشی دارم نه اینکه از گفتگو با یک دوست تکبّر کنم.حالا در مورد این ماجرای گوشت لااقل این لینک را ببینید و فقط اکتفاء به دروغ های تلقینی رسانه های ضد انقلاب که گاهی به آنها سرویس هم می دهید نکنید.
https://www.khabaronline.ir/news/1222409/۴۰-
احتراما
———
درود گرامی
پیشترش بیانیه داده بودند که: این هواپیما مال قرقیزستان است که.
بعدش چه شد که گفتند مال ایران و مال ارتش است؟
گوشت گرم از قرقیزستان آنهم با هواپیما آنهم با همراهی ده پانزده ارتشی و فرماندهان نظامی کیلویی چند تمام می شود؟
می شود لطفا ذره ای به شعور مخاطبان احترام بگذارید؟
.
جناب نوریزاد شما بفرمایید جریان چه بوده ! چه حدس میزنید شما ؟ ما این حرف شما را قبول کردیم دیگر که آن ها دروغ گفته اند , اصل جریان چه بوده برادر ؟
——-
درود گرامی
به هزار ترفند: دور زدن تحریمها تحت لوای واردات گوشت گوسفند.
باشیم و واقعیت این فضاحت ها را ببینیم و بشنویم.
با احترام
.
خوب الان وضع خبر رسانی در زمان ما با وجود این شبکه های اجتماعی لحظه ای شده است،من هم دنبال می کردم خبر را از همان صبح که تصادفا در منزل برنامه رشید پور را می دیدم،خوب قرقیزستانی مطرح شده و لحظه بلحظه ابعاد مختلف خبر با اطلاع رسانی مسئولان مربوطه تکمیل شده است،این الان وضعیت خبر رسانی زمان و شبکه های اجتماعی مختلف است در کنار هزار جور تفسیر و حدس و تاویل و گاهی نامردی و تعمد در کذب،و این هر روز در حال تکرار است،الان چقدر در همین سحام نیوز و امثال آن ثانیه به ثانیه خبرهای نادرست یا ناقص نقل می شود ،حدس زده می شود بعد تا شب نشده همه تکذیب می شود؟! اینکه الان ابتلای همه ماست.و شما هم که متاسفانه الان یک کلیشه مخالفت و بدبینی را معیار قرار داده اید و به هر چیزی بد بینید.حالا گفتند هواپیما مال ارتش باز هم مشکل بدبینی شما حل نشد؟! بعد کی گفت گوشت ها گوشت گرم بوده؟! لابد همان آوا خبرها و تفسیر خبرها؟! هواپیمای باری ارتش هم خوب بالاخره پرسنلش ارتشی اند دیگر! اینهم شد سوال؟!من احترام قائلم،فکر می کنم اونها که بدبین به زمین و زمانند و دنبال هر سوژه هدفشان سوژه سازی و اغواگری و نشر اکاذیب است احترامی برای مخاطبان خود قائل نیستند.حالا بالاخره این لینک را خواندید یا گوشتان بدهکار چیزی نیست جز ادعاهای گروهی ضد انقلاب و رسانه های معلوم الحال؟!
احتراما
———–
درود گرامی
نوشته اید:
…کی گفت گوشت ها گوشت گرم بوده؟…
می دانید چه کسی این را گفت؟ رییس جمهوری که عبا و عمامه دارد و یک وجب ریش. زل زد به چشم مردم و دروغ بافت:
حسن روحانی در واکنش به سقوط هواپیمای ارتش که حامل گوشت بود گفت: ما در شرایط امروز برای اینکه مردم در مضیقه نباشند، ناچاریم گوشت گرم را مقداری که نیاز کشور هست و کمبود داریم با هواپیما حمل کنیم. چون زمان به اندازه کافی نیست که بخواهیم با وسایل دیگر به کشور برسانیم…
https://www.youtube.com/watch?v=xDemBlRbHCk
یک توجیه هم برای این فیلم و این گفته ی ایشان ببافید ببینیم لطفا
.
بسیار خوب،من این سخنان آقای روحانی را ندیده بودم،قبول کردیم هواپیما چنانکه گفتند و تصاویر لاشه های گوشت نیز که از آن خارج شد نشان می دهد،گوشت گرم منتقل می کرده است،قبلا هم می دانید مراودات مربوط به گوشت با کشور قرقیزستان وجود داشته،حالا ایراد شما اینجا به چیست که می گویید چنین اظهاراتی توهین به مخاطب است؟
ضمنا دیدم یکی دو بار مرا به بافتن یا تراشیدن متهم کردید،من چه در مسائل و معارف دینی و چه در سیاسیات برخلاف توهم شما دنبال بافتن یا توجیه تراشی نیستم،بلکه هر موضوعی را بروش خود بررسی دقیق می کنم و برداشتم را می گویم،می دانید مشکل اساسی چیست؟ مشکل این است که بنده برخلاف شما یک کلیشه مخالفت کلی با نظام یا دین اسلام یا مذهب تشیع را سرلوحه کار خود قرار نداده ام و فقط خود را صادق و همه عالم و آدم را دروغگو،شارلاتان،بی ادب،و چیزهایی از این قبیل بدانم و روز خود را شب و شب خود را روز کنم برای تولید دروغ و تهمت و افتراء و تعبیرات گزاف.
احتراما
———-
درود گرامی
بافتن و تراشیدن بعنی این که هرکجا یک سخن به نفع تان است و شما را از تنگنا می رهاند، بدان اعتنا می بندید و هرکجا دیدید یک سخن یک حدیث یک روایت یک آیه به نفع تان نیست آن سخن و آیه را به جوری دیگر تفسیر می فرمایید تا از آن مهلکه برهید. نمونه هایش فراوان بوده در این سالهای ممارست با جناب شما. مهم نفع و زیان شما و رهیدنتان از مهلکه هاست و نه درستی آن خبرها و سخن ها.
با احترام
.
جالب اینکه انگلیسیها حاضر نبودند حتی جنازه رضا شاه هم به ایارن بیاید ولی سید مرتضی ول کن نیست که او انگلیسی بود!!…
با سلام حضور جناب نوریزاد،
نتیجه دردناک و جگر سوز چهل سال خلافت اسلامی خمینی و خامنهای. ای کاش در میان جانیان و دزدان آخوند و آخوند صفت حاکم بر این سرزمین بلا زده حتی یک نفر بود که ذرهای شرم کند از سیمای نجیب و دردمند این مادر سالخوردهٔ.
تفو بر توای چرخ گردون تفو!
امیر حسین میرزایی :
سلام و درود
آقای دکتر مزدک از لطف و راهنمایی شما ممنونم.
فعلاً دارم از آنغوزه جناب شفیعی استفاده میکنم.
روز دوم آثار مفیدش ظاهر شد، هنوز هم باورش برام سخته که تنها با خوردن شیره یک گیاه دارم علاج پیدا میکنم.
تا حالا فقط پنج روز از آن خورده ام و احساس میکنم هشتاد در صد مشکلاتم بر طرف شده.
باید دوازده روز از آن بخورم، اگر بعد از آن مشکلی ماند، زحمتت میدهم.
این آنغوزه خیلی چیز خوب و مؤثری است، حیف است که مردم مخصوصا پزشکان از آن خبر ندارند.
باز هم از راهنمایی شما تشکر میکنم.
جناب میرزایی گرامی کوه های محل سکونت من محل رویش انغوزه است ولی موسم تهیه ان اواخر خرداد ماه است هر نفر میتواند حد اقل در روز نیم کیلو انغوزه تهیه کند ولی متاسفانه کیلویی ۳۰ هزار تومان بیشتر نمی خرند ف
درود خوشحالم که مشکلت حل شد چون مهم بیماری تو بود نه چه درمانی !خب از شفیعی سپاسگزار باش.منهم ازش تشکر می کنم چون ازش یاد گرفتم! به احتمال زیاد بیماریت بیشر بخاطر حساسیت دستگاه گوارشت بوده و انتی بیوتیکهای زیاد.چیزی شبیه آی بی اس! در ضمن از نوریزاد هم تشکر کن بخاطر سایتش و امکانیکه برای تماست با شفیعی فراهم آورده! روزگارت خوش و خرم و دلت شاد باد!
سلام و درود
باید از بزرگان و اطباء و دارو سازان گذشته سپاسگزار بود که در پرتو نور ضعیف شمع و با قلم و دوات نوشته و تجارب خود را به آیندگان انتقال داده اند. تنها هنر بنده اینست که کتاهایشان را با دقت میخوانم. خدای را شاکرم که سودی به عزیزی رسید و کسی زیانی ندید.
جناب مزدک شما که اینقدر ساده اندیش نبودی ؛ کدام میرزایی؟ کدام مریضی؟ کدام انغوزه؟ کدام بهبود ؟!!
جناب امبر حسین میرزایی که همان شفیعی خودمان هستید واقعن که خیلی کودکانه قدم مبزنید یعنی فکر میکنید اهالی این سایت همه ببو هستتند؟ و کسی نمیفهمد که شفیعی هستی؟ پس خیلی کودکی؟ برو بازی کودکانه خود را پی بگیر عزیزم.
امیر حسین شفیعی خیلی بلایی خودت از خودت مچکری؟
من یکبار با اسم مستعار که در ضمن از قبل نام نویسندگیم بوده نوشتم، سید مرتضی فهمید و افشا کرد، با آنکه با ایشان زاویه داشته و دارم حتی یک لحظه شرفم اجازه نداد که حرف و کشف درستش را تکذیب کنم و راستش را دروغ بنامم.
اما تو حقیقتاً سمج، لجوج و وقیحی و هیچ بویی از شرافت و راستی نبرده ای. هویت من برای مدیر گرامی سایت ثابت است که کیستم؟ نمیدانم آقای میرزایی مطالبش را با ایمیل یا آی دی مشخصی ارسال کرده یا نه؟ اگر نه؟
امیدوارم با ارسال ایمیل یا آی دی لااقل هویت خود به مدیر محترم را ثابت کنند.
« البته آنوقت تازه اول عشق است و باید ثابت کنم که با مدیر همدست نیستم و این دور باطل ادامه خواهد یافت. »
سلام بر امیرحسین زین الدین حالتان چطور است انغوزه اثر کرد؟
جناب نا شناس اگر چنین باشد که امیر حسین همان شعیعی است قطعا ما در این سایت با بی اخلاق ترین و کثیف ترین افراد طرفیم ؛ از ان سوی اگر حرف شما نیز درست نباشد باز با همان فاجعه تهمت و دروغ مواجه هستیم ؛ من نمی دانم ایا اقای نوریزاد میتواند این مسیله را حل کند ؟!
———-
درود گرامی
من که هیچ، جناب مکارم که هیچ، دستگاههای امنیتی سپاه و اطلاعات که هیچ، بیت رهبری که هیچ، آقا مجتبی خامنه ای که هیچ، علم الهدی که هیچ، مگر مگر شرکت تأمین کننده ی هاست این سایت بتواند این مشکل را بداند و برطرف کند.
با احترام
.
اقای شفیعی من تصور میکردم فقط اسمتان را به امیر حسین تغییر داده اید ولی گویا فامیلتان را هم از شفیعی به میرزایی تغییر داده اید. مبارک باشد.
کف کردنهای مکررت را دیدم، منتظر ///خوردنهای متوالیت هستم.
https://www.google.com/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=s&source=web&cd=1&cad=rja&uact=8&ved=2ahUKEwj48_Sz0PbfAhXBfFAKHbMwBVEQtwIwAHoECAMQAQ&url=https%3A%2F%2Fwww.youtube.com%2Fwatch%3Fv%3DqYWu7SeCazI&usg=AOvVaw1fJWGK3hViip_N4FoaPbxd
https://www.google.com/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=s&source=web&cd=1&cad=rja&uact=8&
ved=2ahUKEwj48_Sz0PbfAhXBfFAKHbMwBVEQtwIwAHoECAMQAQ&url=https%3A%2F%2Fwww.youtube.com%2Fwatch%3Fv%3DqYWu7SeCazI&usg=AOvVaw1fJWGK3hViip_N4FoaPbxd
چی شده که طالبانی که حکومت اسلامی ۲۰-۳۰ سال میگفت آمریکایی هستن یه هویی شدن طرف مذاکره حکومت اسلامی؟
مش قاسم گرامی – شما بگو که چه شد که طالبانی که آمریکا از آن سر دنیا لشگرکشی کرد و حکومتش را برانداخت
حالا مثلا چنان قدرتی بهم زده که آمریکا راه چاره ای بغیر از گفتگو با آن پیدا نمی کند. مگر طالبان در همه جا بعنوان یک
گروه تروریستی شناخته نمیشود که پدر مردم بیچاره افغانستان را درآورده چرا در آنزمان با طالبان گفتگو نکرد؟
بقول جنابعالی نعلت بر سیاست و سیاستمدار.
سلام و درود
دوست محترم آنچه پدر مردم بیچاره افغانستان را در آورده اشغال نظامی امپریالیسم دد منش و وحشی آمریکاست. وجود گروهای افراطی واکنش منطقی به اشغالگری آمریکایی هاست که به انگیزه و ایدئولوژیی قوی نیاز دارد تا بدون توجه به تلفات و خسارات کشورشان را از سلطه و اشغال نجات دهند. میدانی که تا جایی تا خرخره سود نداشته باشد، آمریکاییها یک سنت برایش خرج نمیکنند، بنا بر این امثال بنده و جنابعالی باید فکر کنیم و از خود بپرسیم که زیر خاک افغانسان چه خبر است که ابتدا ابر قدرت شرق تا مرز ورشکستگی خون خود را در آن ریخت تا تصاحبش کند، و اینک ابرقدرت غرب دارد هزینه های نجومی میکند و ادوات نظامیش را جان سربازانش فدا میکند تا سلطه خود را حفظ و رژیم دست نشانده اش را همچنان بر سریر قدرت و حکومت نگاه دارد.صفحات پایانی خاطرات ملکه ویکتوریا را که بفارسی هم ترجمه شده بخوان تا بدانی برای اولین بار ارتش استعماری بریتانیای کبیر در دره خیبر از افغانیها شکست خورد. شوروی هم پس از جنگ جهانی دوم و در اوج قدرت و صلابتش هم از افغانیها شکست خورد ، هم اکنون هم آمریکاییها در افغانستان به آستانه استیصال و درماندگی رسیده اند. مسلماً کشور مردخیز افغانستان اجازه نخواهد داد که گنجهای پنهان زیر خاکش نصیب راهزنان امپریالیست شود.
جناب شفیعی درست می فرمایید ؛ معادن نهفته در دل کوه های بدخشان به همه نفت خاورمیانه می ارزد و دریغ و درد که هم ملت افغان باید مانند ملت های نفت خیز به طاعون نظام سرمایه داری دچار باشد
جناب شفیعی گرامی – زمانی که طالبان بر کل افغانستان هم حکومت میکرد آیا ان همه ستمی که به افغانی ها کردند
هم تقصیر آمریکا بود. ما در اینکه آمریکا اروپا در حق کل مردم جهان سوم جنایت کرده و می کنند تردیدی نداریم. ولی
طالبان فقط به دنبال قدرت است. چگونه شما میگویید که برای نجات افغانستان می جنگند؟ آیا انفجار بمب در صف
مردمی که میخواهند رای بدهند و یا با کامیون یر از مواد منفجره وارد یک پایگاه نظامی خودی شدن و نظامیان و
سربازانی که افغانی هستند تکه تکه کردن توجیهی میتواند داشته باشد؟
کسانی که برای وطنشان میجنگند با دشمنشان آمریکا به گفتگو می نشینند ولی با دولت خود افغانستان نه؟
من باور دارم طالبان فقط یک گروه تروریستی است که فقط برای گرفتن قدرت میجنگد و بس.
اتفاقا کتابی را که ذکر کردید دارم فقط باید آنرا پیدا کنم و حتما میخوانم. از توصیه شما ممنونم.
بدبختی افغانستان از فرهنگ و تفکر قبیله ای ۱۴۰۰ سال پیشه. شاید نسل جدید و نسل آینده افغان راهی برای برون رفت از عصبیت و خوشونت نهادینه شده در فرهنگشون پیدا کنه. از بمبگذاری انتحاری و سر و دست بریدن و با کله اعدامیها فوتبال بازی کردن هیچ ملتی به هیچ کجا نمیرسه الا توحش بیشتر.
ایا این بیانات برای شما اشنا نیست ؟
** نامه ای از محمد علی شاه قاجار در گذشته **
ببینید چقدر این نامه با اوضاع و احوال کنونی کشور ما همخوانی و هماهنگی دارد.؟!
خواندنی و عبرت آموز در سلسله ی سلاطین جور…..
ظل الله خشمگین فریاد می زد:
خون جواب آزادی است، رعیت را چه به سرکشی، رعیت را چه به استنطاق صاحب قران، رعیت را چه به فریاد حق طلبی!؟.
ماییم که آبرو می دهیم، ماییم که مالک ایرانیم، ماییم…
رعیت غلط می کند اعتراض کند، غلط می کند مطالبه حق کند، غلط می کند دیوان مظالمه بخواهد، غلط می کند نظارت کند، غلط می کند قدرت ما را محدود کند، غلط می کند مشروطه بخواهد، غلط می کند خلاف روس تزاری باشد، غلط می کند دل باخته غرب باشد، غلط می کند متحصن در زاویه شاه عبدالعظیم شود، غلط می کند متحصن به سفارت خانه اجنبی شود…
ملت غلط می کند ما را نخواهد…
سایه ماست که آرامش می دهد، امنیت می بخشد، نعمت ارزانی می دارد، دفع بلا می کند..
سایه ماست، نه رعیت.
ملت را چه به آزادی، مشق مردم سالاری می کنند. مصلحین، فریاد قانون می زنند، خدا لعنت کند یوسف خان مستشارالدوله بی شرف را، که قانون قانون می کرد در این مملکت…
به جهنم که نان ندارید
به جهنم کار ندارید
به جهنم سرپناه ندارید
به جهنم که آزادی ندارید
به جهنم که آب ندارید
به جهنم که جوانانمان درگیر افیون اند
به جهنم که زنان تن فروشی می کنید
به جهنم…
همین که سایه مان بر سر شما رعیت است کافی است.
آخر الزمان است؛ شاه شاهان را محکوم می کنند به دروغ گویی، محکوم می کنند به خرافه پرستی، محکوم می کنند به دست اندازی به بیت المال، محکوم می کنند به دیکتاتوری، محکوم می کنند به زد و بند، محکوم می کنند به چپاول، محکوم می کنند به عیاشی…
رعیت غلط می کند مارا که زینت کشوریم محکوم کند؟!…
ما که سایه خداییم دوست داریم ظلم کنیم، دوست داریم ذخائر طبیعی مملکت را به اجنبی تحفه دهیم، دوست داریم تمام امور کشور را به بستگان مان بسپاریم ، دوست داریم هر آن چه که به میل مان است انجام دهیم…
رعیت گوسفند، ما شبانیم.
به خدای احد و واحد قسم
دستور دادیم به قزاق ها هر که نافرمانی کرد امان اش ندهند، هر که اعتراض کرد پوست اش را کنده، کاه پر کنند، هرکس را که خواست بیاندیشد؛ محبوسش کنند، هرکسو که خواست در افکارش به ما ناسزا گوید؛ معدوم اش کند..
دستور دادیم هر که به خیابان بیاید، هر که شعار دهد، هر که معترض شود، هر که قانون بخواهد، هر که مطالبه آزادی کند، مهمان اش کنند به گلوله…
ما رعیت سربزیر می خواهیم، ما رعیت بله قربان گو می خواهیم، ما رعیت کر و کور می خواهیم…
ما رعیت می خواهیم، همین بس.
این جا ممالک محصوره ایران است و ما هم قبله عالمیم و پرچ مدار عدالت و پاکی…
هر کس نمی خواهد بسم الله، ازین مملکت برود؛ شما رعیت لیاقت سروری ما را ندارید…
بروید از خاک ما بروید ای بی لیاقتان مجوس.
محمد علی شاه قاجار
طهران، ۱۲۸۷ ش
استبداد صغیر
منابع
انقلاب مشروطه، ابوالقاسم خان ناصرالملک
علیاکبر دهخدا، چرند و پرند
انقلاب مشروطه ایران، ژانت آفاری
چشم منقلابییون ۵۷ روشن.
درود
نام شاه و شیخ رو کنار هم میاری؟؟
یا تو فرق دلار ۷ تومنی و ۱۵ هزار تومنی رو نمیدونی؟
یا فرق کادیلاک سویل و پراید رو نمیدونی؟
یا فرق تغذیه رایگان و تغذیه آشغال رو نمیدونی؟
یا فرق عقاب اوپک و دکل گمشده رو نمیدونی؟
یا فرق پاسپورت معتبر و تحریم بین المللی رو نمیدونی؟
یا فرق ژاندارم منطقه و تهدید منطقه رو نمیدونی؟
یا میدونی و قصد داری ملت رو فریب بدهی همانجوری که سال ۵۷ فریب دادی
#بگوبرگردشاه
حاج هاشم آقاجری: وقتی مصباح یزدی حرف میزند، صدای شیخ فضلالله نوری را میشنویم.
مش قاسم: …(سه نقطه از مش قاسم) …(سه نقطه از مش قاسم) اون روزی که دنبال …(سه نقطه از مش قاسم)ن اون اولی میدویدی صدای شیخ فضلالله نوری رو نمیشنفتی؟ نه، نمیشنفتی! شیفته افکار ۱۴۰۰ ساله و قاطی کردنش با افکار منقلابیون کوبایی و چینی و روسی و امثالهم بودی. ای نادان!
سلام و درود
از لطف و عنایت مدیر گرانمایه جناب استاد دکتر نوریزاد گرامی و عالیجنابان، سید مرتضی و مصلح و ن. م و jm و مزدک1 و جاسم و سایر بزرگوارانی که خوشه چین معارفشان هستم و اندرز برخی از آنان سهواً از دیدم مستور ماند و نتوانستم نامشان را ببرم ، و گرامیانی که ناشناس مینویسند ولی چون هر انسان متمدن و با فرهنگی با خیر خواهی توصیه کرده اند تا به جنگ کلامی بنده و کاوش خاتمه داده شود، بی نهایت سپاسگزارم و صمیمانه از آنان پوزش میخواهم. متاسفانه از چیزی که میترسیدم و برای پرهیز از تبعات ناگوار آن تن به مدارا و شکیبایی فراوانی دادم، نتوانستم بگریزم، و نهایتاً کار اختلاف با جناب کاوش به ادبیات پلید و چندش آوری که میبینید و میدانید کشید. تردید ندارم که دوستان میدانند که این بنده تا مورد حمله و هتاکی قرار نگرفته و یکی دو مورد را هم نادیده نگیرم، دست به مقابله به مثل نمیزنم و اصولاً از توهین و فحاشی و هتاکی و تلخ گویی نسبت به هر کس بیزارم. براستی شرم آور است که در پیشگاه دوستان چنین کلمات و ادبیات زشت و بی ارزش و سراسر توهین و طعنه و نفرت آوری نوشته و به آنها عرضه گردد و آنان ناچار شوند که ناخواسته آنها را ببینند و بخوانند . میدانید که سعی این فقیر همیشه بر پرهیز از درگیری بوده است و اگر گاهی نتوانسته ام در قالبهای معمولی و متعارف مخالفت صریح خود را با امری که در نظرم خطا یا ناپسند بوده اعلام کنم به« مثلاً طنز » نویسی پرداخته ام تا همچون مردم خردمند و باشعور و با فرهنگ تبریز، با ساختن داستانی، یا تمثیلی کوتاه ابتدا طرف مقابل را بخندانم و در حالیکه شاد و خندانست به پنداشت من متوجه خطا و زشتی حرف یا حرکات خود شود و از آنها پرهیز کند . با اینحال امر و سفارش استاد نوریزاد وعزیزان و دوستان نیک نفس و خوش نیت را ارج مینهم و اطاعت میکنم، مشروط بر اینکه برای آزار من به پیامبر اسلام (ص) و بزرگان دین و ائمه (ع) و حضرت مولانا و خودم توهین نشود. بدیهی است که (نقد، انتقاد، تجزیه و تحلیل، آنالیز علمی، ارزیابی، افشاگری، سنجش این گزاره ها،هدف، سبک و ماهیت و ادبیات دیگری دارد که بنده هم از آنها استقبال میکنم و اگر دانش و اطلاعی هم داشتم در حد بضاعت قلیل خود شرکت میکنم .) شک ندارم که سایر دوستانهم اگر با دیدی انتقادی به آثاری که میخوانند بنگرند، نه هیچیک از آنها را مطلقاً قبول و نه هیچکدام را مطلقاً رد میکنند. در این عالم خوب و بد و حق و ناحق مخلوطند. اگر اینچنین نبود و ما فقط با خوب مطلق سرو کار داشتیم، بیگمان در بهشت موعود بسر میبردیم و اگر با بد مطلق مواجه بودیم به ماندن در دوزخ محکوم شده بودیم . کار عقل، و فلسفهٔ بودن و اعطای عقل،به انسان نیز همینست که بتوانیم خوب و بد و زشت و زیبا و مضر و مفید و حق و باطل و محال و ممکن و…. از هم تشخیص بدهیم و تفکیک کنیم. بنا براین ممکنست یک نقاد منصف هنگام خواندن و نقادی آثار مختلف و متضاد بر وجوهی از آنها که درست به نظرش میرسند و ابعاد و جلوه هایی که نادرست میداند، انگشت بگذارد و آنها را تأیید یا رد کند. این نگرش جزم اندیشی و تناقض گویی نیست،دانش و روش نقادی و بررسی و ارزیابی انتقادی هم برای همین بوجود آمد . مثالی میزنم : مادام که ما بر روی زمینیم نمیتوانیم بپذیریم که حالتی از زمان میتواند وجود داشته باشد که همزمان و در آن واحد هم ظهر و هم نیمه شب باشد، اما برای یک فضانورد و ناظری که بر فراز جوّ به زمین و تغییرات شبانه روز مینگرد چطور؟ آیا اگر او بگوید من دارم همزمان تمام بیست و چهار ساعت شبانه روز و چهار فصل سال را در یک لحظه میبینم، سخنی متناقض و دروغ گفته است ؟ مثال دیگر : برای اذهانی که به استدلال های عرفانی و برهانهای فلسفی خو نگرفته است تصور حالتی که در آن واحد، برای یک نفر یا یک موجود زنده هم مرگ و هم تولد باشد دشوار است،و ممکنست شخصی که به پرسش گرفته شده را به تناقض گویی و تناقض پذیری متهم کنند! اما فرض کنم که مادری دوقلو حامله است و در حال وضع حمل است، کودک اولی که به دنیا میآید، از دید کودک دیگر که هنوز به دنیا نیامده، مرگی دارد مرگی در حال وقوع است و از دید ماما و پزشک و ناظران بیرونی تولدی دارد روی میدهد . این کیفیت دنیای نسبیت است که یک امر واحد نسبت به یکی مرگ و نسبت به دیگری تولد محسوب میشود. قبول و به رسمیت شناختن این دو دیدگاه متضاد، تن دادن به پارادوکس و تسلیم کردن ذهن به تناقض نیست بلکه گامی فراتر رفتن و از روی قله ای بلندتر و تازه تر نگاه کردن به موضوع است. (حضرت مولانا در این مورد، درس و سخن بسیار ژرف و پر معنایی دارد که اگر زندگی مجال داد به موقع تقدیم شما دانش دوستان خواهم کرد.) بار دیگر از همه بزرگواران پوزش خواسته و تشکر میکنم و امر شما عزیزان را اطاعت میکنم و تا وقتیکه تیرهای طعنه و فحاشی و هتاکی بسویم پرتاب نشود،و ناگزیر نشوم که در مقام دفاع از خود بر آیم، خود، پیشقدم و مرتکب آن، که طبعم نیز بشدت از آن بیزار و متنفر است نخواهم شد.
پاینده باشید.
دوست عزیز شفیعی گرامی من شما را انسان مهربان و بی آزاری میشناسم که بی هیچ ریایی آن چه که خوب تشخیص میدهد و مفید برای دیگران میداند تا به حال روی این سایت گذاشته است , بی هیچ ادعایی و انتظار تمجیدی . دوستان دیگری چون جناب کاوش هم انسانهای خوبی هستند به نظر من و کارشان هم خوب است . من نظرم این است که دوستان ایراد از خود مطلب بگیرند نه از نویسنده آن . خوب هر کس وقتی مطلبی ارسال میکند لابد آن را بی نقص میداند و مفید برای دیگران و اگر دیگران نقصی در مطلب میبینند نباید آن را به حساب این بگذارند که ارسال کننده عمدا چیزی غلط فرستاده برای گمراه کردن دیگران . خیلی آرام میتوان نادرستی مطلب را خاطر نشان کرد و درستش را ارائه داد . اینکه فرموده ا ید ” با اینحال امر و سفارش استاد نوریزاد وعزیزان و دوستان نیک نفس و خوش نیت را ارج مینهم و اطاعت میکنم، مشروط بر اینکه برای آزار من به پیامبر اسلام (ص) و بزرگان دین و ائمه (ع) و حضرت مولانا و خودم توهین نشود ” که سخن درستی است به نظر من , این از وظایف جناب نوریزاد است که مانع شوند که متاسفانه چنین نمی کنند بلکه بر عکس به نظر میاید که استقبال هم میکنند . برای شما تندرستی آرزو میکنم دوست عزیز .
اینکه فرموده ا ید ” با اینحال امر و سفارش استاد نوریزاد وعزیزان و دوستان نیک نفس و خوش نیت را ارج مینهم و اطاعت میکنم، مشروط بر اینکه برای آزار من به پیامبر اسلام (ص) و بزرگان دین و ائمه (ع) و حضرت مولانا و خودم توهین نشود ” که سخن درستی است به نظر من , این از وظایف جناب نوریزاد است که مانع شوند که متاسفانه
…………..
من …م به قران و/////////////
//////////////
عزیزم مزدک , من نمی توانم و نمی خواهم هم برای توی عزیز تصمیم بگیرم که کجا روده مبارکت را خالی کنی , هر کس به قدر فهم خود محل تخلیه را انتخاب میکند مسلما ولی خوب بود که به جای خالی کردن روده قدری از بالا تخلیه میکردی تا ببینیم در کاسه سر چه داری گرامی انسان با وقار من !
سلام و درود
جناب مزدک من به نصیحتت عمل کردم، چرا خودت به آن عمل نمیکنی؟
وقتی میگم رو راست و شفایی تعارف نمیکنم و تملق نمیگم ، با واضح ترین شکل ممکن میگی معنویات را باید از مرد گرفت و ر…. د به کف دستشان!
واقعاً فکر میکنی میشود دین را از مردم گرفت و گ… ه تعارفشان، یا تحمیلشان کرد؟ تا حالا یک مورد اینجور معامله ای در جایی جوش خورده که بتوانیم الگو بگیریم و خوشبختی و رضایت طرفین را به مردم ایران اعلام کنیم تا ببینند چنین معامله ای چقدر سودمند است؟
دیدگاه و فکرت را وسیع کن.
ای کوته آستینان تاکی دراز دستی؟
محسن امیراصلانی زنجانی (زادهٔ ۱۳۵۶ – درگذشت ۲ مهر ۱۳۹۳ زندان گوهردشت کرج) زندانی عقیدتی بود که به دلیل تفسیر متفاوت از قرآن، بدعت در اسلام، ارتداد و توهین به یونس نبی، به اعدام محکوم و در ۲ مهر در زندان رجاییشهر کرج اعدام شد. این حکم که دو بار لغو شده بود سرانجام با تأیید رئیس قوه قضائیه اجرا شد. پیکر او در آرامگاه «بهشت سکینه» کرج به خانوادهاش تحویل داده شد.[۱] محسن امیراصلانی، ۳۷ ساله، متأهل و دارای یک فرزند ۲ ساله ……
… تردید ندارم که دوستان میدانند که این بنده تا مورد حمله و هتاکی قرار نگرفته و یکی دو مورد را هم نادیده نگیرم، دست به مقابله به مثل نمیزنم و اصولاً از توهین و فحاشی و هتاکی و تلخ گویی نسبت به هر کس بیزارم.
… مشروط بر اینکه برای آزار من به پیامبر اسلام (ص) و بزرگان دین و ائمه (ع) و حضرت مولانا و خودم توهین نشود.
… تا وقتیکه تیرهای طعنه و فحاشی و هتاکی بسویم پرتاب نشود،و ناگزیر نشوم که در مقام دفاع از خود بر آیم، خود، پیشقدم و مرتکب آن، که طبعم نیز بشدت از آن بیزار و متنفر است نخواهم شد.
– شاید باید ادعای دروغ تو را من ثابت کنم!
یادت هست که چه چرندیاتی خطاب به من گفتی… بی شخصیتِ پر مدعایِ چاپلوسِ از خود راضی!
خب، در آن فقره، تو به خودت اجازه دادی و وکیل مدافع نوری زاد شدی و اراده کردی دُمی تکان دهی، و عرض ارادتی به ساحت مقدس ایشان!… ببینم نکند نوری زاد پیامبر است یا از ائمه و یا کپی مولاناست و یا خودت که بر خلاف این ادعای کذبت در اینجا، ناگهان افسار پاره کردی!
واقعاً از توهین و تلخ گویی بیزاری؟!… یا مثل همه، حتی شخص نوری زاد، فقط باید کمی، به قدر سر سوزن، تو را انقولک (انگولک) کرد تا راه بیوفتی؟! … نوری زاد شاید خودش طالب توهین به خودش باشد، و من دلیلش را عنوان کردم که او حتی در توهین به خودش هم احساس بودن و شهرت میکند و به نوعی ارضاء میشود… و جالب اینکه با این شیوه مبلغ اخلاقی حسنه میشود در اینکه؛ توهین شنیدن و فحش خوردن و پاسخ ندادن کاری پسندیده است!
ولی همین نوری زاد مظلوم و تو سری خور و بی سر و زبان! دیگرانی را چون مگسان در اطرافش دارد که حکم دهان و زبان او را دارند! و سر بزنگاه یکهو از کثافات او اوج میگیرند و حمله آغاز میکنند و البته در آن فقره، نامدارانی چون تو هم بدانها اضافه شدی.( او این گونه نوشته ها و توهینهای در آن را عمداً سانسور نمیکند… شاید هم ممکن است که کار خودش باشد!…و در آخر نوشته، مانند کسانی که نگاهی عاقل اندر سفیه دارند، توصیه به مدارا و اخلاق و دیگر خزعبلاتی میکند و یک ” باشد” هم حسن ختام!…نمیداند که خودش اولین ناقض گفته های خویش است)
حیف! نوری زاد پاسخ من به تو را سانسور کرد… ولی حداقل عبارت ” خفه شو! ” همچنان باقیست.
اینقدر مهمل نباف!
بجای اینهمه فراز و فرود و تغییر مسیر…یک راه مشخص را آهسته و پیوسته برو تا به مقصد برسی… تا هی گم نشوی و هی نخواهی عقب گرد کنی و شروعی دوباره!
بیخود نیست در هر رشته ادعای سررشته داری میکنی… ولی!؟
زین پس بدان! در اموری که به تو ربط ندارد وارد نشو و شیخ بازی و ناظر کل بازی و وکیل بازی در نیار و سرت بکار خودت باشد!… آدم زنده و مخصوصاً شخص نوری زاد مظلوم! نیاز به وکیل ندارد.
هر زمان تو طرف سخن بودی و یا به پیامبرت و ائمه ات و مولایت و یا شخص خودت توهین شد، آنوقت ورود کن، و گرنه خاموشی گزین که عقلا بر آن توصیه دارند… ادعا میکنی، عمل کن که از قدیم ضرب المثلهایی در مورد افرادی چون تو هست که کمی بی ادبی ست! و من نمیگویم… که عاقل! را اشارتی کافیست.
در ضمن شخص اول این سایت، حضرت مولایت نوری زاد، خودش طالب و ناشر توهین و ناسزا و فحش است و من خود بارها مچش را گرفتم، حتی فحشهای ناموسی!… پس بجای لقمه دور سر گرداندن، یک نظر به مولایت کن که میگویند یک نظر حلال است! البته نه در اینجا و در جایی دگر!
هدف نوری زاد در اینهمه سال، جز دامن زدن، تشویق یا تقویت تفرقه و دشمنی بین اعضای این سایت نبوده و بارها ثابت کرده که قصد ندارد تغییر موضع دهد!
بگذریم…
عاقل باش!
با سلام و درود به نوریزد و دوستان گرامی،
سید مرتضی گرامی نکتههای مرتبط با سازو و کار نظام اقتصاد جهانی نهفته در سئوال شما حائز اهمیت است.
قسمت ۱
جهت درک بهتر ساختار و ساز کار و عملکرد ماشین عظیم اقتصاد جهانی بهتر است که آنرا با مدل سازی ساده و تشبیه به چرخ دندههای متفاوت به لحاظ اندازه و وزن اما مرتبط با هم در نظر گرفت که هر کدام حول محور مستقل خود اما در گیر با چرخ دندههای مرتبط میچرخند.
موتور اقتصاد جهان یا چرخ دنده اصلی این ماشین بازار مصرف آمریکاست که بزرگترین و قدرتمندترین همچنین بده کارترین اقتصاد دنیاست. این واژه “بدهی” بسیار کلیدیست. این تنها بازاریست در دنیا که مصرف کننده ش با در اختیار داشتن پول فیات ملی دلار که همزمان ارز ذخیره جهانیست و بر مبنای آن قیمت از شیر مرغ تا جون ادمیزاد صبح به صبح از کازینو بورس نیویورک اعلام میشود و مابقی بازارهای بورس جهانی تابع سهام خود را بر این اساس ارزش گذاری میکنند، در بازر مصرف حضور دارد.
بازر بورس نیورک قیمت نفت در واقع دلار در برابر نفت یا قیمت دلار نفتی را بر اساس محاسبات اقتصادی روز و مصالح خاص سیاسی با مشورت وال استریت، خزانه داری و دولت وقت چناچه ضروری باشد تعیین میکنند. کنترل پول تمام اقتصاد و سیاستهای نظامی و امنیتی را کنترل میکند. کنترل پول جهانی استیلای جهانی را تسهییل میکند.
اما میزان “روغن روان ساز” اصلی این ماشین عظیم با چرخ دندههای در هم پیچیده وابستگی به قدرت خرید بازار مصرفی آمریکا دارد (عرضه نقدینگی و تقاضا یا در اصل قدرت خرید) و این قدرت خرید را در واقع قیمت پول یا نرخ بهره یعنی سهولت دریافت نقدینگی و در مقام بالاتر میزان تولید و توزیع بدهی توسط نظام مرکب بانک داری (خزانه داری، بانک فدرال و شبکه بانکهای وال استریت) که کنترل چاپ دلار، و توزیع و تکثیر و فروش آنرا در قالب وام شخصی تا وامهای کلام بیلیونی به بنگاها دارد، تعیین میکند.
ساختار نظام سرمایه داری در مسیر تکاملی خود از مرحله “آهن کوفتن” – واژه عصر انقلاب صنعتی و اشاره به تولید فولاد و ماشین آلات – مسیر طولانی طی کرده و اکنون متکی به نظام پولی فیات کاغذی یا الکترونیکی دیجیتال به عبارتی مونوتوریسم یا تولید و توزیع بدهی و رانت خواری و رباه خواری متحول شده.
قدرت خرید یا به عبارتی میزان بدهی پذیری یا استقراض بازار مصرف آمریکا میزان الحراره رشد اقتصاد و به موازات آن رشد بدهی جهانی در طی دههای از ۷۰ میلادی به بعد بوده.
این اشتهای عظیم مصرف با تکیه به موجودی نقدینگی یا اعتبارات فراون و ارزان, نیروی محرکه این چرخ اصلی که متصل به سایر چرخ دنده هاست خصوصاً چرخ دنده اقتصاد چین موجب شکوفایی و رشد دو رقمی اقتصادی شگفت انگیز چین از آغاز سال ۱۹۷۹ هم زمان با انقلاب اسلامی تا اواخر دههٔ اول قرن ۲۱ (سال ۲۰۰۸/۲۰۰۹) بوده؛
ولی پس از سقوط بازارهای پولی و برخی بانکها و موسسات سرمایه گذار و شرکتهای بیمه و سلسله شرکتهای بدهکار و ناکارامد عمده اقتصاد جهان در یک رکود عمومی و تنزیل رشد و فوق تورم پولی که در واقع نتیجه نجات نظام و شبکه تبه کار بانک داری آمریکا و اروپا با تکیه به ترفند “تسهیل سازی کمیتی” یعنی چاپ پول در ابعاد نجومی برای تامین سرمایه مجدد این موسسات، بانکها و شرکت های ورشکسته به تقصیر به قیمت آوار سازی اقتصاد ریاضتی و گسترش فقر در سطح جهانی با ایجاد تورم پولی لجام گسیخته سلطه خود را حفظ کردند.
همین ترفند را برادران کشوری، لشگری، حوزوی حکومت امام زمانی در ایران در سطحی فراگیر و بشکل ساختاری سال هاست که اجرأ میکنند.
اقتصاد جهان نزدیک یک دهه است که در رکود ساکن یا تنزیل رشد مستمر و فوق تورم قیمتی طریق مسیر میکند.
عمو سام فرمانده و قهرمان اقتصاد آزاد و لیبرال دمکراسی نزدیک ۲۲ تریلیون دلار بدهی ملی بخوان جهانی دارد؛ این تازه مشکل اصلی عمو سام نیست به رقم ۱۲۲ تریلیونی دیون بدون منابع تامین دولت نسبت به نهادهای گوناگون ملی در پائین صفحه چشمک زن ساعت بمبی بدهی و بیلان اقتصاد امپراطوری توجه کنید.
البته ترفند قلدر مابانه و طنز آمیز عمو سام در این است که بدهیهای وی بن مایه اعتبارات دیگران است؛ چنان که طلب کاران کلان قصد سؤ کنند با سلاح تورم پولی اعتباراتشان (یعنی اوراق بهادار دلاری) را تنزیل میکند، یعنی بیلیونها دلار اوراق قرضه اگرچه در صندوق امن و محکم طلب کار است اما در واقع امر در گروگان عمو سام است. سید گرامی با اقتصاد اسلامی و دیوان سالاری فاسد و رانتخوار و ۱۳۰۰ تومن میلیارد بودجه برای بانکها و شرکتهای انتفاعی دولتی نمیشود به جنگ فقر و تامین عدالت اجتماعی برای امت شهید پرور رفت.
اخیرا بانک مرکزی روسیه یک صد بیلیون ذخیره ارضی دلاری خود را به سبدی متنوع از ارزهای معتبر! جهانی تبدیل کرده که خود را از زیر بار این زنجییر اسارت دلار عمو سام خلاص کند؛ چین و هند نیز به سمت ذخیره کردن طلا به جای دلار حرکت مستدامی دارند.
خوب تقریبا یک دهه است که بازر مصرف عمو سام توان خرید یا دسترسی به اعتبارات / نقدینگی ارزان سالهای پیش از بحران مالی ۲۰۰۸/۹ را از دست داده؛ پس دیگر بازار مصرف ۳۰۰ میلیونی از ظرفیت پیشین انباشت کردن خانها و گاراژهای سه دهنه و انبارهای جدا گانه و حیات جلو و عقب خانههای چند صد متری و هزار متری از کالاهی چینی بر خوردار نبوده؛
مائویستهای چینی در طی ۴۰ سال انقلاب با شکوه و امام زمانی ما همچو اژدهای جادوی اسطورهای یشان سر از خاک بر آورده و بر اکناف جهان بالهای واردات مواد خام و صادرات کالاهای خود را گسترانیده. عمو سام بیشترین مبلغ را به حزب کمونیست بده کار است (حدود ۵ تریلیون دلار تخمین زده میشه)؛ مارکس و لنین و مائو، چه گوارا و آدم سمیت و میلتن فریدمن و کارل پوپر سر از خاک در آرند و یک پیک بسلامتی کاپیتالیسم بدهکار و کمونیسم طلبکار با هم بزنند. نوش
آنکه فکرش گره از کار جهان بگشاید
گو بفرما در این کار نظری بهتر از این
ممنون کاوش گرامی
هرچند معمولا ترکیب اصطلاحات تخصصی اقتصادی در جمله بندی های شما برای امثال من که تخصصی در اقتصاد نداریم،دیر یاب و صعب المنال است،اما اجمالا دریافت کلی من از این نوشته شما و آن تمثیل خوبی که در مورد چرخ و محور های مختلف یک ماشین در متشابک بودن و تابع هم بودن و مرتبط بهم بودن مجموعه ماشین،و اثرگذاری های متقابل کمّ و کیف هر چرخ دنده در وضعیت کلی ماشین،این بود که شما اقتصادهای جزء در اقطار مختلف جهان را به چرخ دنده های جزئی تشبیه کردید که بزرگی یا کوچکی هر اقتصاد در هرجا بمنزله بزرگ یا کوچک بودن هر چرخ و دنده نسبت به مجموعه یک ماشین و حرکات آن است و اینکه کمّ و کیف حرکت هریک از این چرخ و دنده ها تاثیری خاص در حرکت کلی ماشین که در اینجا تمثیلی از اقتصاد کلی جهانی است می گذارد که بتعبیر اقتصادی از آن به رشد مثبت و منفی برای اقتصاد جهانی تعبیر می شود.
و نکته دیگری که دریافت من بود این بود که شما اقتصاد بزرگ امریکا و بازار مصرفی بزرگ ایالات متحده عمو سام را بزرگترین چرخ و دنده این ماشین بزرگ (اقتصاد جهانی) دانستید و از آنجائیکه این چرخ و دنده بزرگ این ماشین بجهت بدهی کلان و افت ناشی از آن و رشد و بزرگ شدن اقتصادها و چرخ و دنده هایی مثل هند و چین،مبتلا به رکود شده است از این جهت اقتصاد کلی جهانی یا همان ماشین بزرگ دچار افت شده و به پیش بینی بانک جهانی اقتصاد جهان در سال آتی مبتلا به عارضه رشد منفی خواهد بود…بنابر این از تحلیل شما اینطور استفاده می شود که علیرغم وجود چرخ و دنده های کوچک و بزرگ یا اقتصادهای کوچک و بزرگ در جهان،مقوله اقتصاد جهانی،صرفا امری اعتباری نیست بلکه اقتصاد جهانی یک واحد حقیقی و ماشینی کلی است که بتبع نوسانات و عوارض مختلف عارض بر چرخ دنده ها یا اقتصادهای بزرگ و کوچک در کشورهای مختلف،محل عروض عوارض مختلف اقتصادی از جمله رشد های مثبت و منفی می گردد..
سپاس از بیان تمثیلی شما
سید مرتضی گرامی نکتههای مرتبط با سازو و کار نظام اقتصاد جهانی نهفته در سئوال شما حائز اهمیت است.
قسمت 2
اگرچه نرخ رشد دو رقمی دو سه ده پیش چین به حول و هوش ۵ یا ۶ در صد رسیده اما همچنان از بالاترین میزان نرخ رشد اقتصادی ( که برای انها مانند رکود حس میشود) بهره میبرند؛ در اروپا به غیر از هلند و کشورهای اسکاندیناوی مابقی همچون ایتالیا، اسپانیا، پرتقال، فرانسه، انگلیس حتا کمی هم آلمان مقتدر در مضیقه و رکود مستمر بسر میبرند؛
یونان که بیش از ۲۳۰% از تولید ناخالص ملی خود بدهی خارجی دارد در رهن بانکهای اروپایست؛ فرهنگ ذمیقراتیس و سنت سقراط و افلاطون و عقلانیت ارستویی و دمکراسی نمایندگی و نظام سیاسی چند حزبی و آزادی اندیشه و هرکول و زئوس خدای خدایان نیز قادر به نجات آنها از چنگال فساد دولتی، ناکار آمدی، مفت خوری، رانت خاواری و ورشکستگی اقتصادی، علارغم اعتراضات و اعتصابات عظیم مردمی در تقابل با مثلث ترویکا (اتحادیه اروپا، سیاستهای مشترک روابط خارجی و امنیتی) نشدند و سرنجام دیوان زمانه، رباه خواران و بانک داران وال استریت عمو سام بر آنها فأیق شدند؛
میبینید که چه گونهٔ ریسمان نامری ولی محکمتر از نه فولاد که محکمتر از کربن فیبری ارکان نظام اقتصادی جهانی راه به هم متصل کرده و ماشین عظیم اقتصاد جهانی با هدایت نظام بانک داری تبه کاران مونوتوریست ترفند تسهیلات، اعتبارات، فینانس نقدینگی، وام و استقراض که همگی به معنای تولید بدهی (تولید پول بدون پشتوانه) است را به میزان تخمینی ۳۰۰ تریلیون دلار درون کاسه معیشت جهانیان فرو دست و دستنمزد، حقوق و مستمری بگیران فرو میریزند و بدین وسیله نه تولید ثروت که انتقال ثروت میدهند.
سپاس
http://www.usdebtclock.org/
سلام و درود
از لطف و عنایت مدیر گرانمایه جناب استاد دکتر نوریزاد گرامی و عالیجنابان، سید مرتضی و مصلح و ن. م و jm و مزدک1 و جاسم و سایر بزرگوارانی که خوشه چین معارفشان هستم و اندرز برخی از آنان سهواً از دیدم مستور ماند ، و گرامیانی که ناشناس مینویسند ولی چون هر انسان متمدن و با فرهنگی با خیر خواهی توصیه کرده اند تا به این جنگ کلامی خاتمه داده شود بی نهایت سپاسگزارم و صمیمانه از آنان پوزش میخواهم. متاسفانه از چیزی که میترسیدم و برای پرهیز از تبعات ناگوار آن تن به مدارا و شکیبایی فراوانی دادم، نتوانستم بگریزم، و نهایتاً کار اختلاف با جناب کاوش به ادبیات پلید و چندش آوری که میبینید و میدانید کشید. تردید ندارم که دوستان میدانند که این بنده تا مورد حمله و هتاکی قرار نگرفته و یکی دو مورد را هم نادیده نگیرم، دست به مقابله به مثل نمیزنم و اصولاً از توهین و فحاشی و هتاکی و تلخ گویی بیزارم. براستی شرم آور است که در پیشگاه دوستان چنین کلمات و ادبیات زشت و بی ارزش و سراسر توهین و طعنه و نفرت آوری نوشته و به آنها عرضه گردد و آنان ناچار شوند که ناخواسته آنها را ببینند و بخوانند . میدانید که سعی این فقیر همیشه بر پرهیز از درگیری بوده است و اگر گاهی نتوانسته ام در قالبهای معمولی و متعارف مخالفت صریح خود را با امری که در نظرم خطا یا ناپسند بوده اعلام کنم به طنز پرداخته ام تا همچون مردم خردمند و باشعور و با فرهنگ تبریز، با ساختن داستانی، یا تمثیلی کوتاه ابتدا طرف مقابل را بخندانم و در حالیکه شاد و خندانست به پنداشت من متوجه خطای خود شود . با اینحال امر و سفارش استاد نوریزاد وعزیزان و دوستان نیک نفس و خوش نیت را ارج مینهم و اطاعت میکنم، مشروط بر اینکه برای آزار من به پیامبر اسلام (ص) و بزرگان دین و ائمه (ع) و حضرت مولانا و خودم توهین نشود. (نقد، انتقاد، تجزیه و تحلیل، ارزیابی، افشاگری و سنجش این گزاره ها، سبک و ماهیت و ادبیات دیگری دارد که بنده هم از آنها استقبال میکنم و اگر دانش و اطلاعی هم داشتم شرکت میکنم .) شک ندارم که سایر دوستانهم اگر با دیدی انتقادی به آثاری که میخوانند بنگرند، نه هیچیک از آنها را مطلقاً قبول و نه هیچکدام را مطلقاً رد میکنند. در این عالم خوب و بد و حق و ناحق مخلوطند. اگر اینچنین نبود و ما فقط با خوب مطلق سرو کار داشتیم، بیگمان در بهشت موعود بسر میبردیم و اگر با بد مطلق مواجه بودیم در دوزخ بسر میبردیم. کار عقل، و فلسفهٔ بودن عقل، همینست که بتوانیم خوب و بد و زشت و زیبا و مضر و مفید و حق و باطل و محال و ممکن و…. از هم تشخیص بدهیم و تفکیک کنیم. بنا براین ممکنست یک نقاد منصف هنگام خواندن و نقادی آثار مختلف و متضاد بر وجوهی از آنها که درست به نظرش میرسند و ابعاد و جلوه هایی که نادرست میداند، انگشت بگذارد و آنها را تأیید یا رد کند. این نگرش جزم اندیشی و تناقض گویی نیست،دانش و روش نقادی و بررسی و ارزیابی انتقادی هم برای همین بوجود آمد . مثالی میزنم : مادام که ما بر روی زمینیم نمیتوانیم بپذیریم که حالتی از زمان میتواند وجود داشته باشد که همزمان و در آن واحد هم ظهر و هم نیمه شب باشد، اما برای یک فضانورد و ناظری که بر فراز جوّ به زمین و تغییرات شبانه روز مینگرد چطور؟ آیا اگر او بگوید من دارم همزمان تمام بیست و چهار ساعت شبانه روز و چهار فصل سال را در یک لحظه میبینم، سخنی متناقض و دروغ گفته است ؟ مثال دیگر : برای اذهانی که به برهانهای فلسفی خو نگرفته است تصور حالتی که هم مرگ و هم تولد باشد دشوار است، اما فرض کنم که مادری دوقلو حامله است و در حال وضع حمل است، کودک اولی که به دنیا میآید، از دید کودک دیگر مرگی دارد اتفاق می افتد و از دید ماما و پزشک و ناظران خارج تولدی دارد روی میدهد . این کیفیت دنیای نسبیت است که یک امر واحد نسبت به یکی مرگ و نسبت به دیگری تولد محسوب میشود. قبول و به رسمیت شناختن این دو دیدگاه متضاد، تن دادن به پارادوکس و تسلیم کردن ذهن به تناقض نیست بلکه گامی فراتر رفتن و از روی قله ای بلندتر و تازه تر نگاه کردنست. (حضرت مولانا در این مورد، درس و سخن بسیار ژرف و پر معنایی دارد که اگر زندگی مجال داد به موقع تقدیم شما دانش دوستان خواهم کرد.) بار دیگر از همه بزرگواران پوزش خواسته و تشکر میکنم و امر شما عزیزان را اطاعت میکنم و تا وقتیکه تیرهای طعنه و فحاشی و هتاکی بسویم پرتاب نشود،و ناگزیر نشوم که در مقام دفاع از خود بر آیم، خود مرتکب آن که طبعم نیز بشدت از آن بیزار و متنفر است نخواهم شد.
پاینده باشید.
دبّ اکبر!
———
دنیا ستاد کائنات نیست. بیت ربوبی نیست. خسی در میقات است. ذره ای است از کهکشان راه شیری. آدمیزاد 400 میلیون کهکشان کشف کرده که با یک میلیارد سال حرکت وضعی بیلیون بیلیون ستاره ها دارند. یک جلوش بینهایت صفرها. بی سر و ته.
خالق کهکشان ها اما، دغدغه اش موی زن است در منظومه شمسی، کره زمین، قاره آسیا، کشور جمهوری اسلامی ایران. به نماز اول وقت حسّاس است، نامه ی اعمال را می خواند، شفاعت اولیاء و اوصیاء را گوش می کند، دوباره زنده می گرداند و از پل صراط می گذراند.
در دایره ی خلقت ما نقطه ی پرگاریم. آمد شیپیشی پدید و ناپیدا شد!
اسلام اسلامست و عربی و ایرانی ندارد و در تضاد با فرهنگ و تمدن و منافع ملی ایرانیان است.هیچ مسلمانی نمی تواند و نه اجازه دارد که ملیتی را بر عرب و قوانینی را بر شریعت اسلام ترجیح دهد.هرکس چنین باوری داشته باشد مسلمان نیست یا شیادیست که برای گرفتن قدرت آمده و یا نا آگاهیست که اسلام را نفهمیده !
چهارشنبه سوری جشن زایش انسان است!آخوند مطهری /// مثل همین/////////////////// بود. هم از دربار می خورد و هم از بازار یا بقولی هم از////////////////////////// می خورد.برای این مفتخورها هدف یعنی گذران زندگی ////// مهم است نه چیز دیگری بهمین دلیل هم برای رسیدن به هدفشان هر وسیله ایی را توجیه می کنند.
اتفاقا اسلام ایرانی و عربی و مصری و سوری و افغانی و …..همه با هم تفاوت دارند مزدک بی سواد . دین و مذهب مثل هر چیز فرهنگی دیگری وقتی از جایی , کشوری , منطقه ای به جای دیگری رفت هم بر فرهنگ مردمان آن منطقه تاثیر میگذارد و هم از آن فرهنگ تاثیر میگیرد . برای همین هم هست که اسلام ایرانی ها با اسلام پاکستانی ها , عربستانی ها , عراقی ها ( حتی شیعه های آن ها ) و … فرق میکند . اسلامی که در ایران است به قول جناب سروش توسط فرهنگ ایرانی قرن ها صیقل خورد و صاف شد تا شد این اسلام که حالا داریم و بسیاری از مسلمانان کشور های دیگرهم آن را اسلام نمی شناسند . تو مزدک به همان فحش هایت بسنده کن و در مورد چیزهای دیگر حرف نزن !
حق با شماست جاسم گرامی،به نکته درستی اشاره کردید اما مزدک کجا و فهم اینجور مطالب ظریف؟! گویا مزدک را فقط برای فحاشی و عربده کشیدن آفریده اند،این ذاتی اوست و حدّ فهم او،نگاه کنید چند کامنت بالاتر آنچه که لقمه دهان خود او و هیکل اوست را حواله قرآن و اسلام نموده است و مدیر متظاهر این سایت هم مثلا شقّ القمر کرده و آنرا سانسور کرده است،بنده نه تعارف دارم و نه پرده پوشی، به بحث های درست انتقادی و سوال و پرسش کاری ندارم اما بدون تردید انعکاس اینگونه جسارت ها و اهانت ها را مسئولیتش بعهده مدیر متظاهر با اسلام این سایت است به پلیس فتا گزارش می کنم چون واقعا تحمل اهانت های اینجوری را ندارم،البته از اهانت بخودم حتما عبور می کنم اما مدیر این سایت بداند اهانت به اسلام و قرآن و اولیاء بزرگ اسلام خط قرمز من است،اسمش را هرکس هرچه می خواهد بگذارد،برای اینکه مدیر این سایت چون خودش علیرغم اتو کشیده و لفظ قلم سخن گفتن یک لاابالی و اباحه گراست،دنبال اصلاح خود و اینگونه روش های خود نیست،صد بار بنده و این دوستمان آنارشیست تذکر دادیم که خوب بنده خدا شما کامنتی که محتوایی جز فحش ندارد را اصلا منعکس نکن،بخرجش نمی رود،خوب باید تصریح کنم،آیا این تظاهر و ریاکاری نیست که کسی از کلمه “ریدم” دو حرف اول آنرا حذف کند و با گذاشتن چند نقطه یا چنگک قبل از آن و دنبالش کلمه “به قرآن” را نقل کردن و نام پفیوزی بنام مزدک را بالای یک کامنت درج کردن چه مقصودی دارد جز توهین به شعور مخاطب و تظاهر و ریا کاری؟! یعنی محمد نوریزاد واقعا دیگران را خر فرض کرده است؟! من اینجور کامنت ها را تحمل نمی کنم و قطعا گزارش می کنم و کردم،بعد که اینها انباشته شد آنگاه در دادگاه به او حالی خواهد شد که توهین توهین است و مقصود انتقال مفهومی ذهنی است و با ریاکاری و تظاهر و قر و قمیش،یک توهین و جسارت آشکار به قرآن از سوی یک پفیوز فراری پرده پوشی نخواهد شد و این رفتارها ناشی از باطن کثیف خودتان دارد وگرنه اگر مسلمان بودید و احترامی برای قرآن قائل بودید اگر سر سوزنی جسارت متوجه آن بود آنرا درج نمی کردید.
———–
درود گرامی
کاش به قرآن و اسلام و پیامبر و کعبه و خدا و دین و حوزه و …. اعتقادی نداشتید اما در عوض ادب می داشتید.
با احترام
.
اخوندک /// دروغگوی ریا کار تو اگر دلت به حال محمد و قران می سوخت حداقل دو خط در باره ۴۰ سال جنایت و دزدی و بیدادی که زیر سایه محمد و قران توسط همپالگیهایت میشود می نوشتی ؛ بس است ریا کاری خوشبختانه در عرض این ۴۰ سال شماها ابرویی برای محمد و قران نگذاشتید ؛ فحش دادن به محمد او را کوچک نمی کند دزدی و جنایت و ادمکشی بنام محمد ابروی محمد را می برد ؛
خاموش باش جیمی جامپ پررو و بی چاک دهان سایت! من ارزشی برای امثال تو نافهم قائل نیستم با مزخرفاتی که می نویسی،نافهم! نمی فهمی بحث سیاست از بحث اعتقاد و قرآن و پیامبر جداست؟ اصلا پیامبر و قرآن بتوی بی ایمان چه مربوط؟ مبنای من در سیاست اعتقاد به این نظام است،و هر انتقادی هم داشته باشم بامثال شما براندازهای بی ایمان و معرفت ربطی ندارد.تو هم دست کمی از مزدک بی شعور نداری،البته شماها اینجا در فضای عمومی و پنهانی شیرید،وقتی با قانون و دادگاه مواجه باشید میلرزید و سوسک های گوشه حمام هستید.من بتجربه دریافتم تو منطقی نداری و چون در گفتگوها زمین خورده ای لحن کلامت به این مزخرف گوئی ها گراییده است،مرد اگر هستی انسان و مودب باش و در مسائل مورد اختلاف گفتگو کن نه اینکه مثل جیمی جامپ های بی جنبه بپری وسط هر نزاع و فضولی کنی.خاموش باش و غلط زیادی نکن.
———
درود سید مرتضای گرامی
کاش به هیچ خدایی باور نداشتیم و به پیغمبر و قرآن و اهل البیت نیز،
اما
ادب می داشتیم.
و بر زبان و قلم مان فحش جاری نمی شد.
استعداد امثال نوعی شما در برافروخته شدن و فحاشی کاملا نشان می دهد که اگر اختیار داشتید، حتما مثل داعشیان عمل می کردید. خودتان در جا حکم می کردید و در جا آدم می کشتید. گرچه این کار را نیز کرده اید بسیار.
با احترام
.
مزدک1
5:17 ق.ظ / ژانویه 19, 2019
اینکه فرموده ا ید ” با اینحال امر و سفارش استاد نوریزاد وعزیزان و دوستان نیک نفس و خوش نیت را ارج مینهم و اطاعت میکنم، مشروط بر اینکه برای آزار من به پیامبر اسلام (ص) و بزرگان دین و ائمه (ع) و حضرت مولانا و خودم توهین نشود ” که سخن درستی است به نظر من , این از وظایف جناب نوریزاد است که مانع شوند که متاسفانه
…………..
من …م به قران و/////////////
//////////////
———————
اگر ادب و مودب بودن،به این نحوه مدیریت یک سایت است،ما شبانه روز در کارگاه ادب آموزی شما پیامبر ادب در حال آموختن هستیم!
ادب در اینجا این بود که این اشارات و علائم حذف می شد،نه درج اهانت و در عین حال تظاهر به رعایت ادب و مثلا سانسور نخ نما.و شما بدانید این نحوه تظاهر به ادب و منبر رفتن برای دیگران،نه جای آن اعتقاد فرو هشته را پر می کند و نه حقیقتا ادب است بلکه چنانکه اشاره شد تظاهر به ادب است در منظومه ای از بی ادبی ها،مصداق خسر الدنیا و الاخره! شما چگونه مسلمانی هستید که حتی اینگونه اشارات هتّاکانه به کتاب آسمانی را درج می کنید؟ لطفا شرم کنید و بجای تظاهر هم عذر خواهی کنید و هم روش خود را اصلاح کنید.
احتراما
امریکا با دلار این گونه جهان را به گروگان گرفته!
گفتگو با مایکل هادسون
– امپریالیسم یعنی جنگ….
– نه، جنگ فقط وسیله ایست که امپریالیسم با آن خواست های خود را تحمیل می کند. امپریالیسم یعنی بر درآمد و دارائی کشورهای دیگر چنگ انداختن، برای آنها خط مشی سیاسی تعیین کردن، آنها را به قدرت امپریالیستی خود وابسته ساختن. امپریالیسم یک نظام بین المللی ایجاد می کند که مستقیما توسط یک مرکز اداره می شود.
گفتگو با مایکل هادسون، استاد اقتصاد در دانشگاه میسوری- کانزاش سیتی
اهمیت دلار برای امپریالیسم تا چه حد است؟
– از سال 1971، هنگامی که امریکا طلا را بعنوان استاندارد ارزش پول به کنار نهاد، تا امروز، دلار وسیله ایست برای تصاحب پول دیگر کشورها. بانک های مرکزی کشورهای دیگر عمدتا پس انداز خود را در قالب وام های ایالات متحده، اوراق قرضه دولتی ایالات متحده و یا سرمایه گذاری های دیگر در ایالات متحده حفظ می کنند. با این حال طی ماههای گذشته برخی از امور تغییر کرده است. ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، بدرستی یادآور شده است که دولت امریکا دیگر کشورها را از حوزه دلار بیرون می راند. چین، روسیه و دیگر کشورها برای سرمایه گذاری در دلار مردد هستند، چون خیلی ساده می توان پول آنها را مصادره کرد. افزون بر این، کشورهای مذکور می دانند که با این کار هزینه محاصرۀ نظامی خود را تامین می کنند. البته روشن است که علاقه ای به این کار ندارند و از این رو بیشتر و بیشتر به ذخیره طلا و یورو روی می آورند. آنها نمی خواهند با ذخائر خود به تامین بودجه برای تسلیحات نظامی امریکا کمک کرده باشند.
ایالات متحده امریکا چگونه علائق خود را تحمیل می کند؟
– به این صورت که خود قانون وضع می کند. ایالات متحده امریکا تحریم هائی را علیه ایران اِعمال کرده است. هرکشوری که از بانکی برای خرید وفروش با ایران استفاده کند، ممکن است به پرداخت میلیاردها جریمه محکوم گردد و یا اتباع آن کشور دستگیر شوند. بعنوان مثال در آغاز ماه دسامبر رئیس امور مالی کنسرن تکنولوژی Huawei، خانم مِنگ وانزو در کانادا توقیف شد.
هر قانونی که در امریکا تصویب شود باید بیرون از امریکا نیز اجرا گردد. نقشه اقتصادی امریکا یک نقشه توتالیتر است. اقتصاد پیرامونی ( یعنی اقتصاد بیرون از امریکا. م) توسط اقتصاد مرکزی هدایت می شود. بازیگران کلیدی این نظام نمایندگان وال استریت و نظامیان هستند.
در عرصه نظامی امریکا مدعی است که می تواند به هر کشوری که اراده کرد حمله کند. هیچ کشوری حق ندارد دارای آنچنان نظام دفاعی باشد که بتواند در برابر هجوم نظامی مقاومت کند. به همین دلیل است که واشنگتن چشم دیدن نظام دفاعی روسیه را ندارد. وظیفه ناتو این است که تضمین کند اگر کار اختلاف بین امریکا و روسیه بالا گرفت میدان جنگ خاک اروپا باشد.
هدف دولت ایالات متحده در جنگ تجاری با چین چیست؟
– تمام کنسرن های صنعتی که عایدات انحصاری به بار می آورند باید تحت کنترل امریکا باشند. بویژه با فنآوری های اطلاعاتی جدید می توان به نرخ رشدی بالا دست یافت. زیرا هزینه های به اصطلاح نیروی کار بسیار زیاد است. واشنگتن قصد دارد اقتصاد چین را بزانو در آورد. سطوح فرماندهی اقتصاد، انحصارات چینی، بانکها، سیستم مالی چین باید تحت فرمان وال استریت باشند نه پکن .
آیا دونالد ترامپ در عرصه سیاست خارجی در مسیری متفاوت از باراک اوباما، همتای پیشین خود ، گام بر می دارد؟.
– نه، سیاست ترامپ هم دقیقا توسط افرادی که معروف به دولت سایه هستند اداره می شود، نمایندگان سازمانهای اطلاعاتی مانند » ان. اس. ای» و» سیا «. در عرصه سیاست خارجی همان سیاست جنگ سرد قدیم را دنبال می کنند که می خواهند یک درگیری نظامی در اوکراین ایجاد کنند، جنکی که باید اروپا را فرا بگیرد. نباید فراموش کرد که ترامپ از اروپائی ها میخواهد که دو درصد از درآمد ناخالص ملی خود را به مصارف نظامی اختصاص دهند. بر اساس معاهدات کنونی اتحادیه اروپا این خواست ترامپ به آن معنی است که اگر کشورها بخواهند برا ی تسلیحات پول بیشتری بپردازد باید از خدمات اجتماعی خود به مردم بکاهند. بنا بر این وقتی ترامپ از دول اروپائی می خواهد پول بیشتری به تسلیحات اختصاص دهند، یعنی خدمات اجتماعی خود را کم کنند. یعنی در پیش گرفتن یک اقتصاد ریاضتی. این هم یکی از تولیدات جنبی امپریالیسم است: تحمیل صرفه جوئی به کشورهای پیرامونی برای انباشت ثروت در امریکا. (همان تصمیم و سیاستی که اکنون در فرانسه با جنبش جلیقه زردها روبرو شده است. م)
در باره : مایکل هادسون
متولد 1939. پس از ارائه دانشنامه دکترای خود، در » منهتن چیس بانک» بعنوان کارمند استخدام شد و در عین حال به پژوهش در باره سرمایه داری مالی پرداخت. در 1972 کتاب اصلی خود را در باره » سوپر امپریالیسم» منتشر ساخت، ترجمه این کتاب 46 سال بعد ( 2018) در آلمان منتشر شد. او در این کتاب روشن می سازد که پس از به کنار نهادن طلا، بعنوان پشتوانه پول، چگونه امریکا از یک کشور بستانکار به کشوری بدهکار به جهان تبدیل شد. کشورهائی که ذخائر مالی خود را صرف خرید اوراق قرضه امریکا می کردند در واقع بودجه تسلیحاتی واشنگتن را تامین می کردند. وزارت دفاع امریکا به هادسون ماموریت داد تا طی یک برنامه آموزشی گسترده به کارمندان آن وزارت خانه چگونگی عمل کرد امپریالیسم امریکا را آموزش دهد.
هادسون در سال1979 به خدمت موسسه تحقیقات سازمان ملل در آمد. او در این دوران هشدار داد که چند کشور امریکای لاتین قادر به پرداخت بدهی های خود نخواهند بود. پس از آن به پژوهش در باره اهمیت افزایش بدهی در جهان باستان ……
https://aayande.wordpress.com/
حاج مم جفات خارجکی: خانم مرضیه هاشمی به لحاظ اینکه همسر یک فرد ایرانی بودند، شهروند ایرانی هم محسوب میشوند از همین رو وظیفه خود میدانیم که از حقوق شهروندان خود دفاع کنیم.
مش قاسم: حتما یکی رو باید تو امریکا بگیرن تا حاج مم جفات از حقوق شهروندیش دفاع کنه؟ اینهمه شهروند بیگناه که زندونی حکومت/*ی که تو وزوزیر/*ش هستی حقوق شهروندی ندارن؟ …(سه نقطه از مش قاسم)شیاد!
/*: ک
ترامپ با بمباران ایران میخواهد در انتخابات پیروز شود؟
بی تردید منطقه پیرامون ایران یکی از مهمترین کانون های کشمکش در قرن بیست ویکم است. دلیل جنگ سردی که ایالات متحده امریکا با ایران در پیش گرفته در درجه اول ناشی از اهمیت ژئواستراتژیک ایران است. آنچه در این منطقه از اهمیت ویژه برخوردار است مواد خامی چون نفت و گاز است. افزون بر این ایران دروازه ورود به آسیای مرکزی، قفقاز، خاورمیانه و روسیه است. ایالات متحده امریکا، بویژه پس از دوران اتحاد شوروی با علاقه خاصی رویدادهای جاری در عرصه موادخام پیشگفته را در کشورهای پیرامون ایران، در قفقاز و همچنین آسیای مرکزی دنبال می کند.
استوارت آیزن استات، معاون وزارتخارجه امریکا در سال 1997 در برابر کنگره امریکا تاکید کرد که » دریای مازندران بالقوه یکی از مهمترین مناطق تولید کنندۀ نوین انرژی در جهان است».
زبیگنیو بریژینسکی طراح نقشه راهبردی امریکا با وضوح تمام علاقه ویژه امریکا را به این منطقه تصریح کرد و گفت: ما می خواهیم به این منطقه که تا کنون راه ورود به آن بروی غرب بسته بود، امکان ورود بلامانع داشته باشیم ! او این منطقه را صفحه شطرنجی نامید که در آینده نیز نبرد بر سر تسلط بر جهان در آنجا روی خواهد داد. بریژینسکی با صراحت به قول و نظر هیتلر استناد می کند که اویراسیا مرکز جهان است و هر کس بر اویراسیا مسلط باشد بر جهان مسلط است. طبق تحلیل بریژینسکی حتی امروز هم شرط مقدماتی برای تسلطِ ایالات متحده بر جهان، تسلط بر کل منطقه اویراسیا ست. بریژینسکی در نهایت به این حکم می رسد که نخستین هدف سیاست خارجی امریکا باید این باشد که نگذارد هیچ کشور و یا هیچ گروهی از کشورها به این توانائی دست یابد که بتواند ایالات متحده را از اویراسیا بیرون براند و یا نقش آن را بعنوان قاضی بطور جدی مخدوش سازد». برای به کرسی نشاندن این دعوی، مادلن البرایت، وزیرخاجه امریکا، در سال 1997تمام منطقه آسیای مرکزی و پیرامون آن جنوب قفقاز را منطقه ژئواستراتژیکِ مورد علاقه امریکا اعلام کرد. ایران همیشه بخشی از این استراتژی بوده است، که در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون، از حزب دموکرات، تدوین شد و در زمان «دیک چِی نی» از نئوکان ها و بوش (پسر) به اجرا گذاشته شد.
حملات 11 سپتامبر 2001 انگیزه جنگ علیه افغانستان خوانده شد، در حالی که نقشه آن 18 ماه قبل از حملات 11 سپتامبر، در زمان بیل کلینتون، ریخته شده بود. کلینتون، خود، در پایان سپتامبر 2006، رسما این واقعیت را اعتراف کرد. بنا به تایید Naiz Naik وزیر خارجه پاکستان در آن زمان، دستگاه حکومتی جورج بوش، تازه در ماه ژوئن 2001 همپیمان محلی خود پاکستان را از وجود چنین نقشه هائی مطلع ساخته بود.
جنگ علیه افغانستان، سرآغاز خط مشی تازه امریکا، یعنی دوران فتوحات جنگی در ابعاد تازه بود. هم این جنگ و هم جنگ علیه عراق بخشی از «طرح خاور میانه بزرگ»( Greater Middele East Initiative نئوکانهای ایالات متحده امریکا بود. اگر امریکائی ها در عراق حتی به بخشی از موفقیت هائی دست می یافتند که در آغاز در افغانستان بدست آورده بودند، مدت ها پیش حمله خود را به ایران، سوریه، یمن و دیگرکشورهای منطقه آغاز کرده بودند.
حتی در زمان کلینتون ، رئیس جمهور اسبق امریکا، » کره شمالی، ایران و عراق » «کشورهای شرور» خوانده شدند. جانشین کلینتون، جورج بوش (پسر) در سال 2002 آنها را «محور شرارت» نامید که » صلح جهانی را تهدید می کنند».
اینک پرزیدنت ترامپ با تایید نتانیاهو و بن سلمان ولیعهد عربستان، با انتخاب دو تن دیگر از خواستاران تند رو تغییر رژیم در ایران یعنی جان بولتون، بعنوان مشاور برای امور امنیت ملی و مایک پمپئو وزیر امور خارجه کسانی را به کاخ سفید برده است که قدرت تصمیم گیری دارند. این تصور دستگاه حکومتی ترامپ که اِعمال تحریم های اقتصادی موجب افزایش فشار بر مردم ایران و تغییر رژیم از درون خواهد شد، تصوری است ساده لوحانه و در عین حال خطرناک. جنگی که صدام حسین در سالهای 1980 با حمایت امریکا علیه ایران آغاز کرد، رژیم مذهبی ایران را تثبیت کرد. حمله از خارج به ایران سبب خواهد شد که مردم ایران تنگتر به هم بپوندند. افزون بر این ایرانی ها دقیقا می دانند حاصل جنگ های ایالات متحده علیه افغانستان، عراق، لیبی و سوریه چیزی نبوده است جز ویرانی این کشورها. علاوه بر این جنگ علیه ایران نه تنها مجموعه منطقه را بی ثبات خواهد کرد، بلکه کل منطقه را به آتش خواهد کشید.
متلاشی شدن گروههای گوناگون اسلامگرا در سوریه که تحت حمایت ایالات متحده امریکا، عربستان سعودی و دیگر شیخ نشینهای عرب در منطقه بودند بزرگترین شکست امپریالیسم امریکا پس از جنگ ویتنام است. از آنجا که ایران در کنار روسیه، بازیگر اصلی در این نبرد، نقش مهمی در متلاشی ساختن دشمنان اسلامگرای دولت سوریه ایفا کرد دستگاه حکومتی ترامپ نتوانست نقشی را که ایران در تحمیل این شکست ایفا کرد نادیده بگیرد.
بنظر ژزف بارمل، کارشناس امور امریکا در» جامعه آلمانی برای سیاست خارجی», . DGAP)) از آنجا که عقل سلیم نقشی در کاخ سفید ایفا نمی کند، بعید نیست که پرزیدنت ترامپ برای پیروزی در انتخابات کنگره که در پیش است ایران را بمباران کند.
حل مشکل ممکن است، ولی آیا مطلوب هم هست؟
دولت و رهبر ایران ایت الله خامنه ای بارها اعلام کرده اند که حاضرند برای رفع اختلاف با امریکا گفتگو کنند اما امریکا و اسرائیل هر دو با قاطعیت این پیشنهاد ها را رد کرده اند. جامعه بین المللی باید جنگ افروزان را مجبور سازد پیشنهاد های صلح ایران را بپذیرند و برای حل چالش بر سر میز مذاکره بنشینند.
https://aayande.wordpress.com/
جنجال حمایت مالی مجاهدین از راستگرایان اسپانیا
کیهان لندن – احمد رأفت – حزب راستگرای VOX که در آخرین انتخابات محلی اسپانیا در ایالت الاندلس یک موفقیت غیرقابل پیشبینی به دست آورد، به خاطر دریافت کمک مالی از سازمان مجاهدین خلق زیر ذرهبین دستگاه مالیاتی این کشور اروپایی قرار گرفته است. مجلس سنای اسپانیا نیز به درخواست «حزب خلق»، حزبی که تا چند ماه پیش رهبری دولت مرکزی را در دست داشت، تحقیق در این رابطه را در دستور کار خود قرار داده است.
این اولین بار نیست که رسانههای اسپانیا به حمایت مالی سازمان مجاهدین از راستگرایان اسپانیایی اشاره میکنند. پیشتر کیهان لندن نیز در گزارشی در رابطه با حمایت جمهوری اسلامی از چپگرایان اتحاد انتخاباتی Podemos به حمایت سازمان مجاهدین به VOX اشاره کرده بود. در هفتههای اخیر جزئیات بیشتری از پولهایی که سازمان مجاهدین خلق به این حزب واریز کرده منتشر شده است.
حزب VOX که نام آن از زبان لاتین به معنی «رأی» گرفته شده و در سال ۲۰۱۳ تأسیس شد از جمله برای یک ایجاد یک حکومت مرکزی قوی تلاش میکند.
کمک ۸۰۰هزار یورویی مجاهدین
بنابر اطلاعاتی که رسانههای اسپانیایی به دست آوردهاند، VOX در جریان انتخابات پارلمان اروپا در سال ۲۰۱۴ میلادی حدود ۸۰۰ هزار یورو از سازمان مجاهدین خلق کمک مالی دریافت کرده است. از آنجا که در اسپانیا شخصیتهای حقیقی نمیتوانند به هیچ سازمان سیاسی بیش از۵۰ هزار یورو کمک مالی کنند، سازمان مجاهدین از طریق ۱۴۶ نفر از اعضا و هوادارانش در ۱۵ کشور از جمله آلمان، ایتالیا، سوئیس، کانادا و ایالات متحده کمکهای مالی خود را به صندوق این حزب واریز کرده است.
مطالب بیشتر در کیهان لندن
البته دریافت کمک از افراد غیراسپانیایی از نظر قانونی در اسپانیا جرم به حساب نمیآید، ولی دادگاه حسابرسی اسپانیا میگوید این حزب هرگز کمکهایی را که از سازمان مجاهدین دریافت کرده در گزارشهای مالی خود منظور نکرده است. یکی از سخنگویان دادگاه حسابرسی اسپانیا به کیهان لندن میگوید «ما در بررسی بیلانهایی که این حزب رسما برای ما ارسال کرده اثری از این ۱۴۶ کمک مالی که از سوی هواداران یک سازمان ایرانی به صندوق حزب واریز شده پیدا نکردیم». البته رهبران VOX دریافت کمک از سازمان مجاهدین خلق را منکر نمیشوند و میگویند ۵۰۰ هزار یورو از این سازمان کمک مالی دریافت کردهاند. برخی از رسانههای اسپانیایی حدس میزنند که حجم این حمایت مالی بیش از ۸۰۰هزار یورویی بوده که از طریق قانونی به حساب VOX وارد شده است.
کمکهای مالی سازمان مجاهدین خلق، بنا بر آنچه روزنامه پرتیراژ «الپائیس» مینویسد، ۸۰ درصد از کل بودجهای که این حزب برای انتخابات پارلمان اروپا در سال ۲۰۱۴ خرج کرده را تامین کرده است. البته VOX در آن انتخابات تنها ۱.۵۶ درصد آرا را به دست آورد و نتوانست حتا یک نماینده هم راهی پارلمان اروپا کند. آلخو ویدال کوادراس، کاندیدای اصلی VOX در انتخابات سال ۲۰۱۴، که تا قبل از این انتخابات به نمایندگی از «حزب خلق» صاحب کرسی در پارلمان اروپا بود، حلقه ارتباط راستگرایان با سازمان مجاهدین خلق است. این قانونگزار اسپانیایی از سال ۲۰۰۰ میلادی که برای اولین بار راهی پارلمان اروپا شد، همکاری خود با سازمان مجاهدین خلق را آغاز کرده است.
همکاری مشکوک با مجاهدین
آلخو ویدال کوادراس در گفتگو با روزنامه اینترنتی «Estrella Digital» میگوید «در بدو ورود به پارلمان اروپا به دعوت نمایندهای از حزب سوسیالیست پرتغال برای اولین بار با نمایندگان مجاهدین خلق در بروکسل ملاقات کردم و پس از مطالعه مدارکی که آنها در اختیارم قرار دادند، حمایت از فعالیتهایشان را آغاز کردم». این همکاری، به گفته آلخو ویدال کوادراس «تا امروز ادامه دارد»
با خروج آلخو ویدال کوادراس از «حزب خلق» و مشارکت او در راهاندازی حزب VOX، کمکهای مالی مجاهدین راهی این حزب تازهتاسیس شد. سانتیاگو آباسکال، رهبر VOX که در همین رابطه در یک برنامه رادیویی حضور پیدا کرده بود میگوید «مجاهدین به خاطر حمایتهای آلخو ویدال کوادراس در گذشته تصمیم به کمک مالی به حزب ما گرفتند، و این کمک در روز روشن انجام گرفته و ما در هیچ طرح و پروژه مشکوکی شریک نیستیم».
مارتا گونزالس، یکی از سخنگویان «حزب خلق» به کیهان لندن میگوید «اگرچه دریافت کمک از شهروندان غیراسپانیایی از نظر قانونی اشکالی ندارد، ولی نمیتوان به اینگونه کمکها مشکوک نبود. ما از مجلس سنا خواستیم که در رابطه با حمایت سازمانی که در گذشته نامش در فهرست گروههای تروریستی قرار داشته، از یک حزب سیاسی اسپانیایی تحقیقاتی را آغاز کند، زیرا این امر از نظر ما قابل قبول نیست و مشکوک به نظر میآید. برای ما این پرسش مطرح است که یک گروه سیاسی غیراسپانیایی برای تحقق کدام منافع از یک حزب اسپانیایی که حتی در پارلمان مرکزی نمایندهای هم ندارد باید حمایت مالی کند».
https://news.gooya.com/2019/01/post-22554.php
خب در کار مجاهدین وباند مریم مهرتابان تازگی ندارد اغلب دعوت شدگانشان در متینگ های کذایی افراد راستگرا و فاشیست هستند مگر باندمافیایی رجوی خود چنین نیستند، کور کور را پیدا میکند و آب گودال، پولهای هنگفت سرقت شده ازبانکهای کویت درکنار صدام موقع حمله به این کشور و اعانات کشورهای جنوب خلیج فارس برای جاسوسی وخوش رقصی مجاهدین بصندوق این گروه دست آنها را باز میکند انعام های چند صدهزار دلاری تقدیم ژان بلتون، مک کین متوفی، احمد غزالی الجزایری، کوشنر فرانسوی ، استقلال طلبان جنوب اسپانیا و دیگران که هدف سیاسی ازیک طرف و خود فروشی از آنور دارند کنند.
آقای نوریزاد
دقت کردین نصف تیمهای حاضر در جام ملتهای آسیا که تو جام هستن خرجشون رو ما میدیم؟؟؟
به لیست زیر توجه کنید:
لبنان
عراق
فلسطین
سوریه
یمن
بحرین
چین هم که از همه بدتره
هند هم که پول نفتمون رو که قرار بود سر سفره بیارن، نمیده!
تیم ما که احتمالا هیچی نمیشه
ولی خدا کنه یکی از این تیمهای لیست بالا نتیجه بگیره
به هر حال پول بیت المال حروم نشه
مخصوصا برای سوریه و فلسطین خیلی دعا کنین!
چرا دروغ بهم می بافی ابراهیم؟! یا شاید خواستی جوک بگوئی؟ یعنی شرافت انسانی و اخلاق انسانی نباید مانع از این باشد که در مخالفت انصاف داشته باشید و با نسبت دروغ مخالفت با شخص یا عقیده یا سیستم نکنید؟ کجا ایران خرج اینهمه کشور را می دهد؟ منظورت اصلا از خرج چیست؟ خرج فوتبال این کشورها را منظورت بود؟ کجا ایران خرج فوتبال اینهمه کشور را می دهد؟ سندی بر این ادعای دروغ دارید؟ همینطور بطریق اولی خرج و هزینه های کلی این کشورها را ایران می پردازد؟! چرا دروغ می گوئید؟ آیا انسان عاقل و متعادل باید هر مزخرف و دروغی را بزبان و قلم بیاورد؟
چین از همه اینها بدتره یعنی چی؟! چین با ایران روابط اقتصادی و خرید نفت و واردات و صادرات داره،مشکل این وسط چیست؟
هند پول نفتمونو نمیده یعنی چی؟!کی گفته هند پول نفت نداده یا نمی خواهد بدهد؟ توضیحی برای این ادعاهای دروغ دارید؟ بحثی که در مورد هند هست این است که بخاطر شرائط خاصی که امریکا در مورد تحریم دلار در مورد ایران اعمال کرده هند ظاهرا خواستار این است که مابازاء نفت ایران را یا کالا دهد یا روپیه،خوب اینها تابع شرائط و قرار داد هست و بحثش هم بین دو کشور ادامه دارد.
زمانی که از خیابان مقدس اردبیلی در زعفرانیه تهران عبور میکردم نمیدانستم مقدس اردبیلی چه کسی بوده. یعنی اصلا بهش فکر هم نمیکردم. خیال میکردم لابد اسم یک پاسدار شهیدی بوده.
اما چند روز پیش که کتاب قصص العلما را خواندم رسیدم به زندگینامه و کرامات این مجتهد بزرگوار و تازه فهمیدم او چه شاسکولی بوده!
مقدس اردبیلی از مجتهدان بزرگ شیعه در دوره شاه عباس صفوی بوده که در عتبات زندگی میکرد و دعوت شاه برای آمدن به ایران را نپذیرفت و در همان کربلا هم درگذشت.
این قسمت را از صفحه ۸۴۵ آن کتاب برایتان انتخاب کرده ام:
“مقدس اردبیلی زمانی که در کربلا بود بول و غایط را در زمین کربلا نمی ریخت بجهت اینکه زمین کربلا بنا بر بعضی از روایات تا چهار فرسخ تربت است. مقدس اردبیلی خیکی ترتیب داده بود و فضولات خود را در ان میریخت و سر آنرا می بست تا یک هفته از آن پس آن خیک را بر دوش میگرفت و از چهار فرسخ بیرون (شهر) بیرون میریخت”
فقط تصور کنید جمهوری اسلامی چه شاسکول هایی را با خیکی از گوه بدوش گرفته ، بعنوان قهرمان ملی به ما قالب کرد و نام خیابانهای ما به نام چه اعجوبه هایی مزین گشته است…
بول و غایت ایشان همین جمهوری اسلامی و امام خمینی و تیم اراذل و اوباشش بود که همچون بختکی بر ما بخت برگشته گان ایرانی فرود آمد!
چهار فرسخ میشود ۲۴کیلو متر حال تصور کنید ایت الله عظمایی چون مقدس اردبیلی در فصل تابستان و در ان گرمای حداقل ۳۰ درجه کربلا هروله کنان!! باخیکی پر از فضولات و با سرعت حداکثر ۱۰ کیلومتر در ساعت جهت دفن فضولات هسته ای خود ۲۴ کیلومتر را عرق ریزان طی کند ؛ شیطان از اینهمه عوام فریبی انگشت به دهان نمی ماند ؟! و به خدا معترض نمیشد که بارالاها اگر قرار بود این علمای شیعه را خلق کنی پس مرا برای چی خلق کرده ای؟!
حالا شکلک درآوردن و تمسخر و بی احترامی به مومنان و فقهاء مطلب دیگری است اما در فضای بحث ایمان و تعبد و اعتقاد مطلب را باید مورد پرسش قرار داد.
این مطلب در کتاب قصص العلماء مرحوم تنکابنی هست،اما قطعی نیست که مقدس اردبیلی چنین می کرده است و برخی مطالب ممکن است ناشی از شهرت های کاذب باشد.اما اگر فرضا هم چنین عملی از ایشان صادر شده،جهتش احتیاط در عمل به برخی روایات ضعیفه است که مورد عمل مشهور فقهاء نیست،چون دو سه روایت در ج 14 وسائل الشیعه ص 510 یعنی در باب “حدّ حرم الحسین الذی یستحبّ التبرّک بتربته”هست که حریم مرقد امام حسین و باصطلاح حرم ایشان را چهار یا پنج فرسخ معرفی می کند که از این جهت می توان تبرّک به تربت ایشان کرد تا این شعاع،اما روایات معتبر دیگری هست که محدوده بسیار کمتری را مثل هفتاد ذرع و نظائر آن حرم امام معرفی می کند،البته چنانکه اشاره شد مشهور فقهی و شهرت فقهی عمل به این دسته از روایات است و روایات چهار یا پنج فرسخ هم سندا ضعیف است هم مشهور فقهاء از آن اعراض کرده اند،و محتمل است مرحوم مقدس اردبیلی که از فقهاء دقیق النظر و در عین حال اهل قدس و احتیاط و طهارت بوده است چنین احتیاط شخصی کرده باشد که باز می گردد به حالت روحی و تقوای خود شخص،اما چنانکه اشاره شد اصل نقل مسلّم نیست و آن دو سه روایت نیز ضعیف السند است و مورد عمل عموم فقهاء نیست.
.
سلام و درود
مقدس اردبیلی در ماه رمضان موعظه ای داشت بنام 30 شُکر. یکیش اینه : ای مؤمنین خدا را شکر کنید که فرشته ها فضولات ندارند و گرنه همین جوری که روی شهرها پرواز میکنند می…دند توی خوارکیهای ما.
او اولین بار که عازم کربلا شد، الاغی اجاره کرد، پس از چند منزل یادش افتاد که حامل نامه ایست و او برای وزن نامه از صاحب الاغ اجازه و حلال بودی نگرفته! اینبود که پیاده شد و تا مقصد افسار الاغ را کشید.
حالا بعضیها هی نژاد آریا، نژاد آریا میکنند، او یکی از اصیلترین آریاییها و یکی از علمای آریایی بود. نفرمایید که این خاصیت مسلمان بودنش است، با یکی از رهبران ایزدیها که تنها اقوامی هستند که آیین خود را حفظ کرده اند و نسبتاً از سایر اقوام آریایی خالص تر مانده اند، آشنا شدم، دعوت کرد، منهم در مجلس ذکر و نیایششان شرکت کردم. پس از پایان مراسم جناب آغا ضمن موعظه و نصیحت به مریدانش با افتخار تعریف میکرد که 28 سالست،حمام نکرده ام.( یعنی از روزی که پیر قبلی او را به جانشینی و ولایتعهدی انتخاب کرده بود . )در طول 1400 سالی که از اسلام گذشته، حتی نتوانسته اند یک جلد کتاب بنویسند و اصول و فروع دین خود را شرح دهند. هرگز دو تن از رهبران مذهبیشان با هم توافق ندارند و همدیگر را گمراه میخوانند!!
حضرت ایت الله نوریزاد که الهی درد و بلایت بخورد به جان ایت الله های مفت خور و مفت چر
در سال جاری کما فی السابق ۱۳۰ هزار میلیارد تومان از بوجه عمومی مملکت که متعلق به ۸۰ میلیون نفر ایرانی اعم از سنی و بهایی و زدشتی و کلیمی و مسیحی و میلیونها مسلمان اسمی دیگر است را به جهت پروار بندی های حوزه های مفت خور و مفت چر و روحانیان حرام خوار اختصاص دادند تا اینان طبق معمول به باز خوانی چرندیات کلینی و مجلسی و دیگر خرافه گریان ۱۴۰۰ ساله مشعول باشند ؛ به نظر جنابعالی اگر گروه های دکر شده بالا راضی نباشند که حقشان دزدیده شود ایا این نانی که اخوندها از قبل اعتبارات ملی میخورند از خون سگ جنس تر نیست ؟
————
آیت الله محمد نوری زاد
فرزندم، بارها در این باره فتوا داده ام که: تا زمانی که بخاطر فقر، یک محروم و یک دردمند و یک بیکار و یک بیمار و یک تن فروش در کشور داریم، هم فرستادن پول کشور به دیگر کشورها دزدی ست و هم دادن یک ریال از پول مردم به حوزه ها حرام اندر حرام است و باز هم دزدی ست. فتوا داده ام تا زمانی که حتی یک تن فروش در کشور داریم که از فرط فقر به این کار مبادرت می کند، می توان کاشی ها و طلاهای گنبدها و گلدسته های مساجد و امام زاده ها و مزار امامان از بیخ کند و داد به آنان. حوزه ها، دورترین مکان هایی هستند که باید از پول مستقیم مردم ارتزاق کنند. وگرنه همه اش دزدی ست و اگر ملاها و آخوندها و آیت الله ها و روحانیان به این دزدی ها اعتنا نکنند، می شود شیطان و فرزندانش را پای یک به یک تارهای ریششان تماشا کرد.
یک جو غیرت می خواهم یکی از آیت الله ها فتوا بدهد که : نخیر، هم می توان تن فروش فقیر داشت و هم می شود برای بساط کلینی و خمینی از جیب مردم پول برداشت و خرج هیچ و پوچهای مذهبی کرد.
شاید دوستانی تصور کنند که من با این فتوا دارم به جماعتی توهین می کنم، نه بلکه، مگر ما به یک دزد نمی گوییم دزد؟
با احترام.
نوریزاد گرامی من از اینهم جلوتر می روم و می گویم که حتی اگر در مملکت هیچ مشکلی هم نباشد حتی یک ریال هم بابت تبلیغات خرافات دینی و باورهایی که مربوط به حریم خصوصی است نباید خرج کرد.و انگها و مفتخورانیکه از دین و باور مردم بعنوان روحانی و آخوند و کشیش و خاخام و …زندگی می گذرانند باید وادارشان کرد که کاری شرافتمند انجام داده و مثل همه مردم مالیات بدهند و خدمت سربازی بروند …دین و باور مربوط به حریم خصوصی است و در حریم عمومی هیچ تقدسی پذیرفته نیست.هر فردی باید از درآمدی که با کار شرافتمندانه بدست آورده و بعد از دادن مالیات خرج باورش را بپردازد.مگر کسانیکه ورزش،می کنند و سرگرمی دارند از خزانه عمومی استفاده می کنند؟ می خواهی مسلمان یهودی بهایی و.آخوند …باشی اشکالی ندارد ولی خرجت با خودت نه از جیب دیگران .
اولی : اینهمه قشار از داخل ، از خارج ، اینهمه از بالا ، واقعآ باور کردنی نیست چطوری همه را تاب آورده و نقشه هائی هم برای آینده اش دارد ؟ از داخل اعتراضهای معلمان ،کارگران ،اصناف ،مالباختگان …ترس از شورش گرسنگان، مشهد. از خارج تحریم ها، برجام هم که درش تخته شد. از بالا هم خودشان وزیر میاورند وزیر میبرند حتی بودجه مملکت با خودشان است دریغ از تدارکاتچی . چطوری ادامه میدهد چطوری هنوز نابود نشده و به آینده اش لبخند میزند ؟
دومی : بابا تو او را دست کم گرفتی ! او از انگلیس دکترا گرفته.
شفیعی
درویش فاضله عین رفیق چاقو کش ات بد جوری به چاله چوله فحاشی و نفس کش میخام و پارس کردن و عو عو با ادبیات چاله میدونی و چاپلوسی و خایه مالی افتادی؛
حال همه ایناها به کنار دیگه چرا از کار و زندگی افتادی و خودتو دچار تشنج دماغی و کالبدی کردی؟ درویش “هیچ و پوچ اندیش” این دنیا و عمر لحظهای ارزش این همه التهابات روحی و جسمی رو نداره؛
خدا نکرده سکته مضاعف مغزئ و قلبی نزنی ریقت دراد و اونوقت آرزوی حظ فیض بردن از کمالات ادب و ادبیات و انشأ نویسیت اینجا به دل مشتاقان حضرت جزم اندیشی و تعصب بمونه.
ملا لغتی توئ این سایت جناب نوریزاد جایزه نوبل یا اسکار یا سپاس ادبیات و انشأ نویسی به کسی نمیده؛ برو آثار مشعشع تابانتو بده انتشارات امیر کبیر چاپ کنه, چشم حسودان کور شاید تو هم تو هم مثل اون نامدار شدی. من که شک دارم چونکه هنوز تفاوت “تنوع” و “تناقض” و مغلطه سفسطه آشکار رو درک نمیکنی.
حالا خود دانی هی عوعو کن هی گلو و اندامهای دیگه تو جر بده و کف تولید کن !
—–
درود کاوش گرامی
من نیز به تعارض دچار شده ام. که آیا این نوشته ی سخیف شما نویسنده اش همان است که برای ما نوشته های خوبی از وضعیت اقتصادی کشور به ارمغان می نشاند؟ من باید یکی دو خط از این نوشته ی شما را حذف می کردم. اما حذف نکردم تا هم خودتان هم جناب شفیعی و هم دیگر دوستان بدانند که: به چه راحتی یک نویسنده ی متین، متعمدانه و با لجاجت، سطح استواری نوشته اش را به قهقرا می آلاید.
دریغ
حیف از قلم مبارک شما
بااحترام
.
کاوش جان کوتاه بیا عزیز! هم وقت زیادی ازت میگیره اینکار و هم از نظر روحی بهت فشار میاد. آنچه را نمی پسندی نادیده بگیر عزیز!
محضر ایت الله نوری زاد سلام یمی کنم
در آستانه چهلمین سال انقلاب, یک سوال: اگر زمان به عقب برگردد آیا حاضریم دوباره همین انقلاب را بکنیم ؟ جواب من: نه
جناب نوریزاد
چندین هفته است گروهی در پاریس و نقاط دیگر فرانسه تظاهراتی میکنند.
تا هنگامی که به اموال عمومی خسارتی نزده اند، اتومبیلی آتش نزده اند، شیشه و در و پیکر فروشگاه ها را نشکسته اند و دست به غارت اموال مردم نزده اند هیچ پلیسی با هیچکدام شان نه تنها در گیری نخواهد داشت، نه تنها کسی را بازداشت نخواهد کرد، که اگر حتا در یک مورد چنین کند رئیس پلیس شان ناچار به معذرت خواهی و استعفاء خواهد شد.
این تظاهرات تقریبا همزمان با با تظاهرات کارگران نیشکر هفت تپه بود.
در عرف و قانون و قاموس هیچ دمکراسی ای در هیچ نقطه ای در جهان تظاهرات صنفی و سیاسی، جداگانه نداریم
( بجز یک یا دو کشور عربی ). هیچ کجا حق ندارند به آنان که برای ابراز عقیده و خواسته ای دست به تظاهرات آرام و بدون خشونت میزنند بگویند تظاهرات صنفی آزاد ، سیاسی ممنوع!
در برنامه چهارشنبه هفته گذشته آقای چالنگی که جنابعالی و آقای دکتر زیباکلام شرکت داشتید و ظاهرا ادامه خواهد یافت،آقای دکتر با بیان اینکه نظام برای این به مقابله با تظاهرات صنفی دست میزند که مبادا تظاهرات جنبه سیاسی بگیرد، نکته ای که اذهان را منحرف و جنابعالی نیز که گرم صحبت بودید به آن توجه نفرمودید.
ابراز عقاید سیاسی ” حق ” است و هنگامی که همه راه ها برای بیان ان بسته میماند منجر به تظاهرات میشود. تا هنگامی که به خشونتی از جانب جمع ابراز نشده تفاوتی بین آن و ابراز عقاید و خواسته های صنفی نیست و مقابله با آن از سوی حکومت ها موجه نیست.
پوتین و افشاگری در باره آخوندها
https://youtu.be/qdFtToIfXks
من این شعر را در اینجا می گذارم به دلیل اینکه عارف قزوینی را دوست میدارم و همینطور دیدم با متن تازه جناب نوریزاد
همحوانی دارد.
همینطور میدانم برخی از دوستان مانند فریبا خانم اگر قبلا آنرا ندیده اند خوشحال می شوند.
ولی بگویم که باوری به زرتشت و نژاد آریایی و از این گونه چیز ها ندارم.
زندگی عارف قزوینی واقعا غم انگیز است. روانش شاد.
زرتـشـت
بهنام آنکه در شانش کتاب است
چــراغ راه دیـنــش آفتــاب اســت
مـــهیـــن دســتور دربــار خـدایـی
شــــــرف بخــش نـــژاد آریــــایـی
دوتا گــــردیده چـــرخ پیـر را پشت
پی پـــوزش بـه پیـش نام زرتشـت
بــه زیــر سـایـه نـامــش تــوانـــی
رسـید از نــو بـه دور باســتانــــی
ز هــاتف بشــنود هر کس پیامش
چو عـارف جان کند قربـان نامــش
شـفق چون سر زند هر بامـدادش
پی تـــعظیم خـور، شــادم بیـادش
چومن گردوستداریکشورخویش
ستایــش بایــدت پیـغمبر خویــش
بــه ایمــــانی ره بیــگانــه جویــی
رها کن، تا بــه کی بــی آبـــرویی
به قرن بیـست گـــــر در بنــد آیی
همان به، دیـن بـــهدینان گـــرایی
بهچشم عقل، آندینرا فروغاست
که خود بنیـان کن دیـو دورغ است
چون دین کردارش و گـفتـار و پندار
نـکو شـد بـهـتر از یـک دیــن پــندار
در آتشـــکده دل بر تــــو بــاز است
درآ کاین خانه سـوز و گــداز اسـت
هر آن دل کـه نباشـد شعـلـهافروز
به حال ملک و ملت نیست دلـسوز
در این آتــش اگـــر مامــن گزیــنـی
گلستـان چـون خلیل، ایران ببینی
دراینکشورچوشداینشعلهخاموش
فتـــادی دیگ مــلیت هـم از جوش
تو را این آتش اسباب نجــات است
در این آتش، نهان آب حیـات است
چنان یکسـر سراپای مرا سـوخـت
که باید ســـوختن را از مـن آموخت
اگرچه ازمن بهجزخاکسترینیست
برای گــرمی یک قرن کافی اسـت
چو انــدر خاک خــفتم زود یــا دیـــر
توانیجست ازآنخاکستـر، اکسیر
بـه دنیـا بس همــین یک افتـــخـارم
کــه یـــک ایــــرانـــــی والاتبــــــارم
به خون دل نیم زین زیسـت، شادم
که زردشتـــی بـــود خــون و نـژادم
در دل باز چــــون گـــوش تـــو و راه
بــــود مســـدود، بـاید قصـه کـوتــاه
کنونت نیـست چون گوش شـنفتن
مـرا هـــم گفتـــههـا بـایـد نـهفــتن
بسی اســـرار در دل مانده مسـتور
کـــه بـی تـردید بـایســتی بـرم گور
با سپاس
نیچه عقیده داشت تنها پیامبرواقعی زرتشت است.
ما همه انسانی برابریم و فقط تفاوتمان در اندیشه و کردارمان نسبت به خود و دیگران است. فردی که از مغزش برای یکهزارم استفاده نکرده واندازه یک مغزموش زندگی کرده عمرش را و انسان بودنش رابباد داده .
زرتشت بنیان گزار فلسفه شرق است و از آن جهت برنیکی تاکید داردکه آغاز جهان را یکی دانسته این ابتدای ازلی تقسیم یافته و متکثر می شود اینرا در داستان مشی و مشیانه( از گیاهی شبیه ریواس از یک ریشه اند) و ایزدان (نیکوی ها)و اهریمنان (بدی ها)و نور و ظلمت و دانایی و نادانی و… مواحهیم.
اعتقد او به تکثر است و در این تکثر انتخاب فرد شرط لازم است و این انتخاب با خرد تنها نیست بلکه با نیکی باید همراه باشد همین نیک اندیشی و نیک گفتاری و نیک کرداری است که انسانها را متمایز می سازد.او اعتقاد به عمل و عکس العمل دارد و بدین خاطر به نیکی تاکید دارد و او به تحرک نیز معتقد است جهان بیتحرک محتاج نیکویی نیست او از فیلسوفان عصر خود بسیار جلوترتا دوران ما می اندیشیده است. علاوه بر آن ارزشی که برای انسان در اندیشیدن قایل است و فلسفه اخلاق او مورد و جایگاهی بلند دارد.او در فلسفه اخلاقی تاکید بر تفکر و انتخاب دارد.هرانسان می تواند اندیشه و انتخاب کند.ارزش دادن او به زندگی و هستی با اندیشه همراه است
او فیلسوفی بزرگ و پیام آور عنیک اندیشی بود .
چنین گفت زرتشت برهمه
ستایش اهورا و وهمنه
سه نیکی بود راهت رهنمون
به اول نیک اندیش و فکر آزمون
به دوم به وقت سخن راست گوی
زبان را بیارای و شایست گوی
به سوم کردار نیک پیشه کن
همان راه نیکی به اندیشه کن
به پاس و حرمت دار زندگی
و شایسته دان راه آزادگی
میازار دیگر به کس بدمکن
به کردار نیکو توان بد نگون………
یادم هست قدیما،
وقتی با الاغ بار میکشیدیم، اول بار را می گذاشتیم و بعد هم سر بار را،
و بعد سر بار را ذره ذره آنقدر بر بار اصلی میچیدیم تا آنجا که الاغ زیر بار بادی در میکرد و یا پاهایش به لرزیدن می افتاد. این علایم ظاهریِ الاغ، به ما میفهماند که بار خر کافیست یا نه…
امروزه اما مردم زیر هر فشاری که باشد، نه بادی در می دهند و نه لرزشی بر اندامشان می افتد، این بی علایمی، دولتمردان بیچاره را سرگردان می کند کِ بدانند آیا این فشارها کافیست یا که هنوز کم است…
.
پزشک: از اعصابش است.
نظامی: ماًمورم و معذور.
معلم مهد: از بیشفعالی است.
مهندس محیط زیست: از گلوبال
وارمینگ است.
مهندس کامپیوتر: ریاستارت کنی خوب میشه.
مهندس عمران: از مصالح آشغاله.
مهندس معمار: دوغابش کافی نیست.
تعمیرکار: قطعات آشغاله.
وکیل: ای کاش زودتر پیشم میومدی.
پدر: از بی پولیه.
آخوند:حکمته، قضا و قدره و …
مسئول راستی: از سیاستهای لیبرالهاست.
مسئول چپی: از سیاستهای جناح راست و انحصاری است.
مرد:چند زنی دستور اسلام است.
اولین چیزی که تو مسجد و امامزاده یاد میگیری اینکه حواست باشه کفش هات رو ندزدند((:
در یکی دو کامنت در مورد روشنفکران میهنمان نوشتم. و گفتم که اگر – کل – مشکل این کشور بلا زده مربوط به اسلام و
عدم آگاهی مردم ما در این مورد بود پس از 40 سال روشنگری جانانه در مورد تمام زاویه های پنهان و آشکار اسلام عزیز
الان ما نمی بایست هنوز زیر سلطه وحشتناک حکومت دینی قرار می داشتیم . پس از این همه سال مطالعه و جستجو
در اینترنت که تردید ندارم بسیاری از شما دوستان هم تجربه آن را داشته اید به نکته هایی از کل اسلام آگاه شده ایم که
مظمئن هستم بسیاری از خود روحانیان از آنها آگاهی نداشته اند ویا هنوز هم نمیدانند ولی ما میدانیم.
اسلامی که اکنون در کشور در بین قشرهای مختلف مردم ما جریان دارد حتی به محکمی اسلامی که در پیش از انقلاب
شکوهمند می شناختیم هم نیست کسانی که در ایران زندگی میکنند – منهای طرفدان ج.ا – میتوانند این را به آشکاری
ببینند. ما به تبلیغهای حکومتی و رادیو و تلویزیون ج.ا کاری نداریم که چه سرمایه هنگفتی صرف این تبلیغات میشود که
وارونه آنچه در جامعه میگذرد را به نمایش بگذارد.
گفتم به روشنفکران داخل و خارج چه در پیش از انقلاب و چه بعد از آن بپردازید که به آنها چه رفته و جه میرود که مانند
یک روشنفکر عمل نکرده و نمیکنند.
مثال ساده آنرا در بین دو تن از دوستان بسیار گرامی این سایت ببینید. جناب کاوش و جناب شفیعی.
من هر دوی این عزیزان را بسیار دوست میدارم و همه نوشته های این گرامیان را در این سالها دنبال کرده ام. کاملا
آشکار است هر دو مانند دائره المعارف متحرک هستند و هر دو در مورد بحث هایی که میکنند واقعا تخصص دارند. واین
تا بدان حد است که وقتی کودک شیطون درون آنها فعال میشود و تلاش در بی اعتبار کردن دانسته های یکدیگر می کنند
فقط باعث خنده کسانی چون من که سالها نوشته های این گرامیان را دنبال کرده ام میشود.
بی تردید این گرامیان دو تن از روشنفکران جامعه ما محسوب میشوند چه بخواهند بپذیرند و چه از روی فروتنی بخواهند
آنرا انکار کنند. هر دو مسائل سیاسی روز و اقتصاد و فلسفه و .. به اندازه کافی و یا بیشتر را درک میکنند که برای
آگاهی دادن به قشر نا آگاه و یا کمتر آگاه جامعه کمک کنند. و هر دو عزیز هم مخالف ج.ا هستند.
آیا منظور و مقصود من را درک میکنید؟ این داستان در ابعاد بزرگتر در طی این 40 سال و پیش از آن در داخل و خارج از
کشور (به ویژه در خارج از کشور ) ادامه داشته و دارد.
آیا ما پس از 40 سال روشنگری در باره اسلام نباید دیگر در مورد روش های درک یکدیگر – یافتن وجوه مشترک و روش
های مدارا با کسانی که حتی دشمن ما هم نیستند را به بحث بگذاریم؟
آیا اگر اتحادی در خارج از کشور در بین این روشنفکران و سیاست بازان و سازمان های جوربجور بی مسئولیت ( بقول
دوستمان jm گرامی ) شکل میگرفت باز هم ج.ا با این همه فساد و جنایت میتوانست در کمال ناتوانی و هرج و مرجی
که خود به وجود آورده و در آن گیر کرده اینگونه به صورت مردمی که از نداری و بیداد بستوه آمده اند تف کند بی آنکه
واهمه ای داشته باشد؟
و در پایان امیدوارم دوستانم جناب شفیعی و جناب کاوش از من نرنجند که این موضوع را مطرح کردم.
و همینطور بگویم که در چند پست پیشین در پاسخ به یکی از کامنتهای جناب سید مرتضی از دوستانی که سالها در این
سایت نوشتند و از نظر من جز پربارترین های سایت بودند نام بردم و به اشتباه بجای اینکه بنویسم کاوش نوشتم
سروش.
حافظه مان روش کارش را تغییر داده و دیگر یاری نمی کند.
ن_ م عزیز بحق گفته ای ؛۳ اینجانب نیز این دو بزرگوار را به اتش بس دعوت میکنم و عاجزانه عرض میکنم : بزرگواران در زمانه ای که همه ما اسیر دیو استبدادیم مروت نیست که زخم بر پیکر رنجور یکدیگر بزنیم اسارت خودمان کافی است زندان بر زندان خویشتن نیفزاییم وووو
با سلام و درود به ن.م و سپاس از اظهار لطف شما و دنبال کردن کامنتهای اینجانب.
من به عنوان یک تکنوکرات و تحلیل گر سامانه که با کلیات مباحث جهان بینی، معرفت شناسی، فلسفه، تاریخ و اقتصاد و مسایل سیاسی روز در ایران و جهان اشنایی دارم در این زمینها به میزان بضاعت و حسب ضرور یا اتفاق در چار چوب این سایت اظهار نظر میکنم؛
نقدهای اینجانب بر کامنتهای درویش سایت در اصل بر روی تناقضات آشکار بینش جزمی و منش سفسطه و ریاکاری ایشان متمرکز بوده نه “تنوع” و زیادی نوشتنهای ایشان؛
در این روند شخصیت و رفتاری تند خو و متکبر با واکنشهای جزمی و متعصبانه همرا با بر آشفتگی و عصبانیت سپس توام با حتاکی و فحاشی عریان و لعن و نفرین و اخیرا تهدید (ابلهی و تعصب ایشان گویا کشدار است) از جانب ایشان جاگزین پاسخ به این تناقضات بوده؛
مصلح گرامی اخیرا از سید خندان نقل قول کردند که نزد سلطان علی از معاونت رسانه اطلاعات سپاه، سردار قلم کیهان، قناسه زن، مستند ساز و پرونده ساز و باز جو و تواب ساز و نوچه سعید ایمامی بابت عو عو و پاچه گیری ایشان گله کردند و سلطان نیز در پاسخ گفتند که بی اعتنا باشید وی سگ ولایت است؛
درویش سایت نیز همین نقش را برای مراد خود (آنهم گدای کنج خرابات نه سلطان هارون الرشید) اینجا و همه جا بازی میکند؛ متاسفانه کورس گرامی در دوران درج ریشهها از نعمت وجود چنین نمونه مطالعاتی مفید و بر جستهای از “پاسداران تقدس ناب” که برای اثبات ایمان خود دشنه میکشند یا بمب به خود وصل میکنند, برای تشریح بهتر ریشها بی بهره بود.
سپاس که هستید میخوانید و نقد دلسوزانه و آزاد منشانه میکنید و مشوق دوستی و اتحادید.
سلام
آشیخ مصلح چهل سال پیش گفتید اگر نایب مهدی بیاید همه جا گلستان میشود، نایب مهدی آمد و همه جا را بخون کشید و ضایع کرد، گفتید نه، خود آغا باید بیاید، روزی چند میلیون بار هم شعار دادید، مهدی بیا، مهدی بیا. و در ادامه بدعتهای صفویان، پس از هر صلوات و نماز ، ( و عجل فرجهم ) را هم اضافه کردید،آقا مهدی نیامد که نیامد. حالا هم که متوجه شده اید انتظار ناجی تنها افسانه عوام یهود است و مهدی و منجی ای در کار نیست، میفرمایید باید حضرت سلیمان از تو قبر زنده شود و از میان تمام مردم جهان بیاید و فقط بر ما ایرانیها حکومت کند! لابد چهل سال هم باید با افسانه سلیمانی سر کنیم و بعد مصلح نام یا مصلح مرام دیگری بیاید و بگوید، نخیر از حضرت سلیمان هم کاری ساخته نبود و مدارک علم لدنیش قلابی از آب در آمده ، باید خود خدا بیاید! واقعاً معلوم نیست کی میخواهید دست از این باورهای خرافی بر دارید ؟ خاک بر سر مردمی که شماها عالمهایش هستید.
ناشناس گرامی یعنی شما می فرمایید اینهمه مجتمع //// در قم و نجف و مشهد بی خودی بود ؟ اینهمه عریضه ریختن به چاه جمکران الکی بود ؟ مثلا اعتبار ملی ۱۳۰ هزار ملیارد تومانی جهت اذوقه خیل عظیم پرواران سگ خور میشود ؟ ام القرا جهان اسلام باد معده است ؟
جعفر دانیالی عکاسی که آخرین عکسهای شاه در ایران را گرفت:
شاه که از پلههای هواپیما بالا رفت، خودم را با عجله رساندم. با یک دستم به نردههای پلههای هواپیما آویزان شدم و با دست دیگرم آخرین عکس شاه را در ایران از او گرفتم و صدای نالهاش را شنیدم. پاهایش توان کشیدن او را نداشتند و به زور از پلهها بالا میرفت. دستش را به لبه نردههای پلهها گرفته بود. عکس را که چاپ کردم، پشت آن نوشتم: «آخرین عکس انقراض سلطنت در ایران.»
شاه در تمام مدتی که منتظر آمدن بختیار بود، به شدت نگران بود و با نگاهی بسیار پر از اندوه، تکتک آدمها را با دقت نگاه میکرد. فرح انگار عجله داشت هرچه زودتر برود و از مخمصهای که در آن گرفتار آمده بودند خلاص شود، اما معلوم بود شاه دلش نمیخواست برود. شاید میدانست این بار دیگر نمیتواند برگردد.
لحظه ای که عکس گریه کردن شاه در لحظات آخر را گرفتم یکی از فرماندهان ارتش خودش را روی پای او انداخت و گفت: «اگر شما بروید تکلیف ما چه میشود؟» شاه بلندش کرد و گریهاش گرفت. بعد هم کسی اسپند دود کرد و در این لحظه، فیلم دوربینم تمام شد! تا آمدم فیلم را عوض کنم، بقیه صحنهها را از دست دادم، ولی در لحظه آخر توانستم خودم را به پلههای هواپیما برسانم و در حالت معلق آخرین عکس تکی را از او بگیرم. خیلی مریضاحوال بود و کاملا معلوم بود پایش ناراحت است.
خبر رفتن شاه از ایران را هم من به روزنامه اطلاعات دادم موقعی که از نرده پلههای هواپیما پایین آمدم، خبرنگار اطلاعات – که قصد داشت با بختیار مصاحبه کند – به من گفت: «جعفر زود برو و خبر بده که شاه رفت!» من سریع خودم را به پاویون فرودگاه رساندم و از مسئول آنجا خواستم اجازه بدهد به روزنامه تلفن بزنم. سردبیر نبود و معاونش گوشی را برداشت و گفت: «جعفر! چه خبر؟» گفتم:«شاه رفت!» باورش نشد. دوباره تکرار کردم: «شاه رفت! تازه گریه هم کرد.» حیرتش چند برابر شد. گفتم: «زود گوشی را به آقای صالحیار بده!» او گوشی را گرفت و با تردید پرسید: «جعفر! خودت با چشمهای خودت دیدی؟» جواب دادم: «همین الان هواپیمایش از روی باند بلند شد، شاه رفت!» همین جمله هم تیتر درشت صفحه اول اطلاعات شد: «شاه رفت!» بعد به سرعت به روزنامه برگشتم و عکسها را دادم که چاپ کنند. احساس میکردم ماجرای پهلوی تمام شد و کشور اسلامی میشود./تاریخ ایراني
کسی که میرفت اشک میریخت و پایش قدرت بالا رفتن از پله هواپیما را نداشت. کسی که آمد گفت هیچ احساسی ندارم . نه بخاطر ورود به ایران لبخندی زد و نه بخاطر مرگ دهها هزار جوانان وطن در جنگی که براه انداخته بود کسی اشکش را دید.
کسی که می رفت و اشک می ریخت و پایش قدرت بالا رفتن از پله هواپیما را نداشت،همانی بود که یکبار دیگر با ترس از ایران در رفته بود و برای رسیدن و حفظ قدرت با کودتا و چکمه نظامی به ایران بازگشت،پس اشک و آه و سستی پایش نیز بخاطر از کف دادن قدرت و سلطنت و منصب بود نه بخاطر دوری از ایران،کسی هم که آمد و گفت اهل احساسات نیستم و اهل عمل بتکلیف و وظیفه دینی و ملی هستم،البته اشک و آه داشت اما در خلوات اخلاص خویش و نیازی هم به تظاهر و ابراز احساسات معمول اهل دنیا نداشت،او کسی بود که خود را خدمتگزار مردم ایران می دانست و در هنگامه ترس عمومی در برابر استبداد سینه سپر کرد و در کارزار انقلاب و جوّ رعب و وحشت گفت به ایران باز می گردم و اگر دولت بختیار مانع شود فرودگاه بفرودگاه از حقوق مردم ایران دفاع خواهم کرد، جایی هم تعبیر کرد :ملت ایران که جانم فدای یکایک آنان…
عجب رستم دستانی بود که زیر درخت سیب در پاریس سینه سپر کرد و با هواپیمای ایر فرانس در حالیکه خلبان فرانسوی زیر بازویش را گرفته بود آمد که جان ملت ایران را فدای افکار قرون وسطایی خودش بکند. حالا سید شمایک کمی کوتاه بیاید!!
به این لینک برای دلیل شاهنامه نویسی فردوسی مراجعه شود.
http://irantarikh.com/adab/ferdowsi.pdf
زمانی که مدارس از فرهنگ ایرانی تهی می شوند و قوانین شرعی و فقهی و رسوم اسلامی جایگزین فرهنگ و اخلاق ایرانی می شوند و ایرانیان در زندان و جامعه کشته وشکنجه و قتل عام می شوند باید اسمش را نسل کشی و نابودی نسل ایرانی بدست جهادگران اسلامی دانست.
غلط کرده اند که بگویند فردوسی شاهنامه را به خاطر دینار های سلطان محمود سرود ؛ شاهنامه را عشق سرود و کیست که بتواند بدون عاشق بودن سی سال ازگار را در پای سرودن شاهنامه سپری کند ؛ فردوسی دهقان زاده و ثروتمند که دارایی خود را در راه سرودن شاهنامه به تاراج داد ؛ عاشق بود و حکیم انهم عاشق سر زمینی بنام ایران و حکمتی بنام خرد ؛ فردوسی و شاهنامه سراسر ستیز است با مهاجمان ؛ مهاجمان ترک و رومی و عرب ؛ و چگونه است که فردوسی شاهنامه را به امید صله سلطان محمود ترک می سراید ؟! سلطان محمود از نژاد همان افراسیابی است که فردوسی رستم زابلستانی را به جنگش گسیل میکنند ؛ فردوسی چون عنصری و منوچهری شعر فروش به سلطان محمود نیست وچه نامرد مردمی هستند عرب گرایان اخوند صفت جا خوش کرده در این سر زمین که حتی فردوسی را هم بر نمی تابند ؛ تفو بر تو ای چرخ گردون تفو ؛ این بیگانه گان عرب گرا وقتی نتوانستند فردوسی را از ایرانیان بگیرند یک صفحه به اول شاهنامه افزودند که بگویند فردوسی هم مسلمان است در صورتی که بنده بی سواد با صد دلیل میتوانم ثابت کنم این یک صفحه از فردوسی نیست و با تمام ابیات شاهنامه در تضاد است .
اری فردوسی را نمی توانید از ایرانیان بگیرید کما اینکه اسلاف بیگانه پرست شما در طول تاریخ خیلی تلاش کردند و نتوانستند زیرا گرچه شاهنامه در خراسان سروده شد اما سریعا از فراز کوهای هزار مزگد (مسجد) خراسان پرواز کرد و خود را به ستیِغ کوهای زاگروس رسانید و در خانه ها و سیاه چادر های مردمان این دیار به عنوان کتابی مقدس ماندگار شد ؛ فرزندان سر زمین بختیاری از همان درون کهواره با لای لایی شهنامه بزرگ میشدند ؛ دختران بختیاری الگویشان تهمینه و گرد افرید بود .
شما دروغگو یان ودغلبازان ۱۴۰۰ ساله اگر بتوانید همه چیز این سر زمین را غارت کنید فردوسی را نمی توانید زیرا خود او گفته است : نمیرم از این پس که من زنده ام __ که تخم سخن را پراکنده ام
هر سر زمینی اسطوره های مخصوص به خود را دارد و این اسطوره ها وقتی خطر ناکند که مذهب و دین ایندگان شوند ؛ فردوسی اسطوره های سر زمین ایران را ستود ولی نپرستید زیرا هدف اصلی این شاعر خردمند پارسی گوی زنده کردن سخن دری بود و حفظ تمامیت سر زمین ایران
فردوسی رستم سیستانی را مامور مرزداری شرق ایران میکند و از ان طرف رستم فرخزاد را حافظ غرب و انگاه که بر اثر بی لیا قتی و فساد دربار ساسانی سقوط ایران را نزدیک می بیند اندوه جانگذاز خویش را از زبان رستم فرخ زاد بگوش نسلهای اینده میرساند ؛ چه جانسوز و حزن اور اینده وطن اشغال شده را باز گو میکند و ایکاش همه فرزندان اصیل این مرز بوم نامه رستم فرخ زاد به برادرش را میخواندند
فردوسی مورخ نیست که از او انتظا ر تاریخ نویسی داشته باشیم او حکیم و شاعر است که خوشبختانه حکمت خود را نیز در لابلای ابیات حماسیش بیان کرده
فردوسی مسلمان نیست و نمی تواند هم مسلمان باشد و ملایان نیز بخوبی این را میدانند
ظ
سلام و درود
استاد نوریزاد گرامی، پوزشم را بپذیر که ناگزیر به استفاده از ادبیات و کلماتی شده ام که در باطن به تایپ حتی یکی از آنها هم راضی نیستم. بارها با این آقای کاوش با مدارا و ملایمت برخورد کردم ولی نتیجه معکوس گرفتم. خود جنابعالی هم نویسنده و هم رجل سیاسی اجتماعی، هم هنرمند فیلمساز و هم هنرمند نقاش هستی، براستی نمیدانم چند چشمهٔ دیگر هنر و فضیلت در آن وجود نازنین میجوشد که هر چه بیشتر باشد مایه نازش و مباهات بیشتری خواهد بود. بنده نیز در حد بضاعت اندک و توشه ای که از روستاهای دور افتاده کشور و مکانهایی از خاک ایران، که از فرط گمنامی و دوری از مرکز، گویی از یاد خدا رفته است، برگرفته ام، افکار خود را در قالب مقاله، داستان، نمایشنامه، رمان، تفسیر مثنوی، نقد کتابهایی که خوانده ام و تجاربی که زندگی شاق و پر از دست اندازهای هولناک به من آموخته است تقدیم جنابعالی و عزیزان با فرهنگ این وبسایت که خانه فرهنگی همه ما و شماست میکنم. تنوع نوشته های بنده برای جنابعالی که خود با سخنرانی، فیلمسازی، نقاشی، مقاله و سناریو نویسی و…. اندیشه های خود را بیان و عرضه میکنی،و خوشبختانه از سرچشمه فرهنگ و تلاش و قناعت روستایی بالیده و سیراب شده ای امری عادی و طبیعی است و شک ندارم که حرص بر آموختن و دانستن در قاموس جنابعالی امری ممدوح است نه عملی مذموم! اما برای آقای کاوش هر چه من بنویسم نشانه خود خواهی و خودپرستی و مطرح کردن خودم است. ایشان چون از حقارت باطنی در رنج است و قادر به نوشتن اثر یا آثاری همسنگ آثار نازل بنده هم نیست، به نفی و انکار و تخریب و تحقیر و ریشخند روی آورده است! گویی وظیفه خود میداند که مرتب به تک، تک آنها بپیچد بلکه به روح بیمار و جان تاریک خود تسکینی ببخشد. حقیقت اینست که بنده خود بیش از هر کس به کم سوادی و بی بضاعتی و فقر فرهنگی و تهیدستی علمی و کاستیهای تربیتی
و شخصیت کوچک خود معترفم، لااقل اینقدر میدانم که چیز قابلی نمیدانم. اما چرا در اینجا مینویسم؟ :در داستان کوتاهی خواندم که دو دوست به جنگلی که ببر درنده ای در آن بود میرفتند، یکی از دیگری پرسید : اگر ببر به ما حمله کرد چکار کنیم؟
دوستش گفت : چیزی نیست فرار میکنیم!
پرسشگر اولی گفت : آخر عزیز من سرعت گریز من و تو ابداً با سرعت شکار کردن ببر قابل قیاس نیست ما هنوز بیست قدم دور نشده ایم که ببر به ما میرسد و ما را میدرد .
دوست زیرک پاسخ داد :من لازم نمیدانم که سرعتم از سرعت ببر بیشتر باشد تا از او فرار کنم، کافیست که سرعتم تنها از تو بیشتر باشد!.
بنده بدرستی میدانم که بهتر از محمود دولت آبادی رمان نمینویسم، میدانم که نمایشنامه هایم به گرد پای نمایشنامه های غلامحسین ساعدی نمیرسد، میدانم که محالست بتوانم بهتر از فرزانه فقید مرحوم فروزانفر مثنوی را تفسیر کنم، بعید است که بتوانم بهتر از هدایت و جمالزاده و آل احمد و براهنی داستان کوتاه بنویسم، غیر ممکنست که طنزهایم با طنزهای سید ابراهیم نبوی قابل مقایسه باشد و…. اما وقتی کسی در این وبسایت چنین آثاری عرضه نمیکند، آثار فرد بینام و گمنامی چون بنده هم به علت نبودن حریف و رقیب قابل و قدر،قابل تحمل است. اگر فرضاً کسی چون کاوش هم عمرش را فقط صرف حسابداری نمیکرد و تک بعدی بار نمی آمد و قادر به آفرینش آثاری متنوع بود و آنها را هم عرضه میکرد،باز کافی بود بهتر از او بنویسم! خوب یا بد، کسی بجز این شخص معترض آثار من نیست، ایشان در مواردی که من نوشته ام ودر قیاس با آثار من حتی یک اثر مغلوط هم ندارد که بشود آنرا املاء مغلوطی ارزیابی کرد و گفت :چکند بینوا همین دارد!؟ و توجیهش کرد که به هر حال این املای پر از غلط بهتر از ننوشتن و عجز از املاء نویسی است. واقعیت عریان اینست که ایشان قادر به نوشتن نیست. ( با نوشتن این کامنتهای سرشار از لغات املایی غلط و عدم رعایت ابتدایی ترین دستورات نگارشی و سبک چندش آورش، حتی در مورد مقالات اقتصادیش هم مرا بشدت مشکوک کرده،و فکر میکنم از روی کتاب، یا سلسله مقالات و آثار کسی کپی میکند و گر نه هیچ فرد دو شخصیتی هم،اینقدر نوشته های اقتصادی وغیر اقتصادیش با هم متفاوت نیست.) کاوش چون خود فردی یک بعدی است و فاقد هنر و فضیلت است، دانش و هنر کسی را بر نمیتابد و با زبان بیزبانی فریاد میزند چون من نمیتوانم بنویسم تو هم ننویس .
دانکه هر بدبخت خرمن سوخته
می نخواهد شمع کس افروخته
اگر چنین خواستی را منطقی و مشروع میدانی بفرمایید تا از حضورتان مرخص شوم و هرگز در سایتتان ننویسم.
باور بفرمایید بقدری کار ناقص و پس افتاده دارم که در باطن میخواهم دلیلی بزرگتر از بودن در کنار شما بیابم و سایت را ترک کنم و به آنها برسم ولی می اندیشم که هرگز هیچ اثری جای فعالیت مستمر روزانه و واکنش نشان دادن به مسائل روز را نمیگیرد و اگر امروز ننویسم ممکنست بعدها نتوانم جبران و منفعل بودن امروز خود را توجیه و خود را تبرئه کنم . اگر تبدیل به سه علی زین الدین دیگر هم بشوم قادر به انجام دادن همه کارهای ناقصی که بعضی از آنها را تا آستانه انتشار هم تکمیل کرده ام نیستم. یکبار به شما عرض کردم که بنده دو بار دهاتیم!! لذا اگر براستی وبسایتت را هم برای همیشه ترک کنم، دهاتی وار و با وداعی شایسته میروم و خود را به قهر نمیزنم و با رنجش و لوس بازی هم نمیروم و کودکانه و ابلهانه بهانه گیری هم نمیکنم. یک کلمه بفرمایید بروید، میروم، تا جناب کاوش اینجا را تبدیل به دارالمجانین کند.
———-
درود دوست خوبم
خودتان می دانید که من هرگز به دوری گزیدن و ترک هیچ یک از دوستان نیستم. شما اما پیشنهاد مرا عملی کنید. چه؟ اگر در نوشته های دوستان، آمیزه ای از تلخ گویی و توهین و نقد دیدید، همان نقد ایشان را پاسخ بگویید و از پرداختن به توهین ها و تلخ گویی هایشان عبور کنید. این شیوه، در دراز مدت، از شما شخصیتی متین بر خواهد کشید. خواهش می کنم این پیشنهاد مرا عملی کنید تا خودتان برکات این رویه را بچشم ببینید. من این پیشنهاد را باره ها با جناب سیدمرتضی در میان گذارده ام. که توهین یک فرد غیرمسئول را با توهین پاسخ ندهیم. تنها و تنها به نقدش بپردازیم. این البته در باره ی گنده هایی که بر سر کشور آوارند، فرق می کند. آنان، البته بعضی هایشان، دزدان و آدمکشانی اند که در بیخ ریش هایشان می شود هزار شیطان را تماشا کرد. این جماعت، وقیحانه زل می زنند به صورت مردم و می گویند: این هواپیمای سقوط کرده، برای مردم از قرقیزستان، گوشت گرم می آورده! پس شیوه ی نگارش در باره ی آدمکشان و دزدان پول مردم کمی متفاوت است. اما دوستی که ما نمی شناسیمش، و دوست دارد ما را فحش باران کند و تلخ بنویسد و توهین کند و در کنارش یکی دو نکته نیز انتقاد کند، بهترین راهکار این است که بسیار محترمانه، به همان یکی دو نکته ی انتقادی اش پاسخ بگوییم و فحش هایش را برای خودش باقی گذاریم.
با احترام
.
شفیعی تو آنچه را می خواهی بنویس و کاری به اینکه دیگران درباره نوشته هایت چی فکر می کنند نداشته باش. مثلا من اگر افکارت را شترگاوپلنگی می دانم به این خاطره که تو موضوعاتی را سعی می کنی بهم بچسبانی که چسبیدنی نیستند.اینکار تو را از مجاهدین و شریعتی و پیمان و حاج سید جوادی …قبل از انجام داده اند.علی را به مارکس چسباندن و از مولوی و عرفان موضوعات امروز را بیرون کشیدن چیزی جز همان افکار شترگاوپلنگی نیست عزیز. ولی من با شخص تو یا هیچ کس دیگری در این سایت دشمنی و کینه ندارم. در مورد تو و کاوش هر دو کینه ایی و بی منطقید. در حقیقت شما دو نفر بیشتر از خیلیها در این سایت افکارتون بهم نزدیک است. ولی تو احتیاجی نداری که به حرف دیگران اهمیتی بدهی .تو و من و دیگران بخاطر خودمون در این سایت هستیم و نظر می دهیم. خب دیگران هم نظرشان را می دهند.بعد از یکی دو کامنت اگر نمی توانی با کسی به توافق برسی بی خیال بحث شو و جوابی نده.من خودم از بعضیها در این سایت خوشم نمیاد خب بقول انگلیسیها ایگنورشون یا همان محلی نمی گذارم بهشون.بگذار طرف هر چی می خواد بنویسه.
راست میگه مزدک جون ! تو شفیعی جون مقدم بر همه نوشته های چرند دیگه به همین نوشته مزدک جون اهمیت نده ! طرف خیلی پرته و نمیفهمه چی میگه . بخوان و به حماقتش بخند فقط !
نوریزاد جان می گویند: این خانم وزیر دادگستری ارمنستان است! در موردش می گویند که نه کسی را زندانی می کند و نه محاکمه می کند و نه جریمه مالی می کند! فقط به مجرم می گوید من با تو قهرم! مجرم از کرده خود سخت پشیمان می شود، گریه می کند و از بدی ها توبه می کند و اینگونه زندان هایشان از مجرم خالی می شود!
آخه این چه گرفتاریه که ما باید به ریخت جنتی و لاریجانی و جعفری دولت آبادی و اژه ای نگاه کنیم و قضاوت و داد و دادگستری رو از اینا انتظار داشته باشیم؟
من می گم آدم اعدام هم بشه بدست این خانم بشه. تازه یه جورایی حجاب اسلامی هم داره.
عدالت مگه خوشگل و زیبا نیست؟
هه هه اگر اجرای عدالت به همین سادگی بود ،غصه ای نبود چند مانکن را به جای قاضی و داور می نشاندیم.
اما، آرزو برجوانان عیب نیست.
ابراهیم مهرداد! هرچرندی در توئیتر و فیس بوک و اینجور شبکه ها منتشر کردند اینجا تکرار نکن،اگر خوشگلی این دختر بی اختیارت کرده،خوب برو پیدایش کن و از او خواستگاری کن! اما اگر هدفت طعنه زدن به ایران و لزوم قوه عدلیه و حبس و مجازات است،اینها در همه جای دنیا از جمله در ارمنستان نیز هست،یعنی این یک خنگی و ساده لوحی روشن است که کسی گمان کند مثلا فردی سرقت مسلحانه کند،یا حقوق دیگران را پایمال کند یا جرم و جنایتی مرتکب شود،بعد دادگستری یک کشور-هرچند کشوری کوچک مثل ارمنستان- به او بگوید:با تو قهرم! واقعا که!
سید طبق معمول از مرحله پرتی. انقدر توی شش و بش کشف اسامی هستی که حتی طنز آشکار را هم درک نمیکنی. تازه خودت را بحر العلوم و دائره المعارف هم میدانی.
خبر این مطلب در برخی شبکه های اجتماعی هست،شما که در شش و بش نیستی یک سرچی در اینترنت کن و مطلب را ببین.این بابا (ابراهیم یا همان مهرداد ملوّن خودمون) باور کرده که ذیلش طعنه زده.کمی دقیق باش و شناس ناشناس!
خشم فردوسی بیش از هرچیز به درد مشترک با رستم و همانا داغ پسر برومند دیدن است . سپس تلخی و سرخوردگی اجتماعی پنهانیست که از دیرباز عاید نخبگان ایرانی بوده و در بطن افکار اخوان ثالث نیز نهفته و گهگاه ابراز وجود کرده است . معتقدم که با وجود پرداخت و بالیدن همه عمر به فرهنگ ایرانی انتقاد تلخی نیز متوجه ارزشهای رایج و ساختار اجتماعی انزمان داشته است . بدینترتیب که نخست یل سیستانی که خود پرورده و مبدل به اسطوره کرده است را در رابطه با شیوه قتل سهراب چنان تنبیه میکند که ویرا به زانو در اورده و به خاک سیاهی مینشاند که هیچ نوشداروئی علاج ان نکند . سپس در پایان شاهنامه به شاه نانوا زاده و خلف وعده وی پرداخته و شاه را نیز به لجن میکشد . میتوان این دو نکته را بدینگونه تعبیر کرد که ارزشهائی که وی به نیاکان ما نسبت داده است را با تصویر ناجوانمردی این دو تن به سدی بدل میکند که خودشیفتگی ایندگان را کنترل کند . گمان من بر اینست که اگر چه فردوسی بزرگ در میهنپرستی از رستم که خالق خود اوست پیشی گرفته است ولی همانند سایر میهنپرستان ایرانی خونریزی را تقبیح میکند . هدف را میپسندد ولی حاضر به الوده کردن دست خویش بخون نیست . انرا به نظامی حرفه ای وامیگذارد که هیچ حربه ای را در جهت حفظ کیان کشور فرو نگذارد .چون سلاح فردوسی و تکنوکراتها اندیشه و سخن خامه و دوات است . نه شمشیر و خون . این همان عاملیست که یکهزار سال پس از وی موجب خلع ید ملیون ایرانی از زمامداری کشور توسط خوناشامی چون خمینی میشود .
رهبر حکومت اسلامی ایران، علی خامنهای، در ملاقات با فرماندهان نیروی هوایی بر ضرورت مبارزه با فساد به ویژه فساد کارگزاران رژیم اسلامی ایران تأکید کرد، اما در عین حال گفت که “فساد اژدهای هفت سری است که اگر یک سرش را هم بزنی به حیات و فعالیت خود ادامه می دهد.” با این توصیف رهبر حکومت اسلامی ایران عملاً به ناممکن بودن مبارزه با فساد حکومتی در ایران اعتراف کرد.
دلیل این اعتراف این است که شخص رهبر منشاء اصلی فساد در ایران است و به تعبیر خود او “اژدهای هفت سر فساد” چیزی جز خانۀ خود رهبر نیست. محمدرضا شالگونی در ادامه افزوده است که اولین شرط مبارزه با فساد تجدید نظر در سیاست خارجی و منطقه ای جمهوری اسلامی است که علاوه بر صدمات اقتصادی به کشور منشا فسادهای بزرگ نیز بوده است و بدیهی است که علی خامنه ای هرگز چنین تجدیدنظری را نخواهد پذیرفت، زیرا، منشا و مبتکر سیاست های جنگ طلبانه و ماجراجویانۀ جمهوری اسلامی در خارج و در خاورمیانه خود شخص رهبر است.
مبارزه با فساد در داخل نیازمند کوتاه کردن دست نهادهای مذهبی و نظامی و سیاسی قدرت از منابع مالی و اقتصاد کشور است. او یادآور می شود که هنوز نه رهبر نه هیچیک از دیگر نمایندگان قدرت حاضر نشده اند اسامی دایرکنندگان مؤسسات مالی را اعلام کنند که در روز روشن هزاران میلیارد تومان از اندوخته های مردم خرده پا را دزدیده اند. شالگونی به نقل از حسام الدین آشنا، مشاور رئیس جمهوری ایران، تصریح می کند که برخی از مؤسسان همین بانک ها با اسلحه از رئیس بانک مرکزی مجوز تأسیس مؤسسۀ مالی گرفته اند. محمدرضا شالگونی پرسیده است : چه کسانی در ایران جز وابستگان رهبر و سپاه پاسداران می توانند اینچنین مجوز تأسیس بانک بگیرند؟ او گفته است که منشاء فساد در ایران شخص رهبر است و از مصادیق آن حمله به سفارتخانۀ بریتانیا در تهران است، پس از آنکه دولت لندن فاش کرد که فرزند آیت الله خامنه ای، مجتبی خامنه ای، دو میلیارد دلار پول در بانک های بریتانیا دارد.
فساد در ایران ساختاری است و مادام که این نظام ناهمزمان (آنارونیک) بر سر کار است از بین نخواهد رفت. او تأکید کرده است که راه مبارزه با فساد در ایران تنها فشار مردم نظیر اعتراض های خیابانی دی ماه گذشته است تا هم رژیم را به عقب نشینی وادارد و هم راه تنفس جامعه را برای تجدید قوا بگشاید.
محمد نوری زاد:
آنچه که ملایان و آیت الله ها و سید علی خامنه ای از “مردم” می فهمند و بدان باور دارند، همین است. که در هر شهر و هر روستا و در کل کشور، چوپانی جلو بیفتد و گوسفندان (مردم) از پی اش. گوسفندانی که برایشان مهم نباشد آنسوتر از این صف، قصابان کشتارگاه، چاقوها و ساطورهایشان را تیز می کنند! گوسفندی که از صف کشتارگاه خارج شود، و زبان بگشاید که: چرا؟، سخت برآشوبنده است. زود باید از شرش خلاص شد تا مگر به صف گوسفندان سر به راه، شکاف نیفتد!
@nooriZADmohammad1331
@MohammadNoorizad
سخنان زننده مطهری در مورد چهارشنبه سوری و نوروز
مرتضی مطهری ،که به بنا به نوشته خود ، در 18 سالگی ، اصول فلسفه را نوشته است ،در رابطه با اعیاد و مراسم نوروز باستانی ایرانیان نگاه می اندازیم
سخنان « آیت الله فیلسوف »در رابطه با چهارشنبه سوری آخر سال :
(( نیاکان ما در گذشته چنین می کردند ما هم چنین می کنیم .
چهارشنبه آخر سال می شود، آخر سال شمسی ، چهارشنبه آ خر اسفند ماه می شود
.بسیاری از خانواده ها ،
که باید بگویم ، خانواده های احمق ها
، بسیاری از خانواده های احمق ها ده یا الله آتشی روشن میکنند ،
هیزمی روشن میکنند
، بعد آد م ها ی سرو برو گنده
، با آن هیکل های نمی دانم چنین و چنین ،
از روی آتش می پرند.
ای آتش زردی من از تو سرخی تو از من.
آه این چقدر حماقت است
.خوب چرا چنین می کنید؟
آقا یک سنت است مال ما مردم.از قدیم پدران ماچنین می کردند
. قران می گوید: اولوکان اباهم لایعقلون شیأ.اگر پدران گذشته تان چنین کاری می کردند،شما می بینید یک کار احمقانه است،
دلیل خریت پدران شما است
روشونو بپوشید.
چرا دو مرتبه این سند حماقت را سال به سال تجدید می کنید
.این فقط یک سند حماقت است،که هی کوشش می کنید که این سند حماقت را همیشه زنده اش نگاه دارید
.مائیم که چنین پدران احمق داشتیم
.اولوکان اباهم لایعقلون شیأ.از طرف دیگر قران نمی گوید ،هرچه که سنت است ،پس باید درهم کوبید و هرچه کهه نو است… نو گرائی –یک عده هم می گویند نوگرائی .. این چطور ؟ نوگرائی هم درست نیست .برای اینکه نو گرائی درست نیست …
اگر به سخنان مطهری دقیق بشوید ، در این سخنرانی دو دقیه اش ، 9 بار ملت ایران را یا احمق ، یا خر می نامد !
چرا ؟ برای اینکه ملت ایران ، هزاران سال قبل از ظهور اسلام ، یک آداب و سنن ملی دارند ،که نه به فردی و نه به جامعه ، آسیبی می رساند،و یک مظهر شادی و سرور است . چرا به ملت ایران توهین میکند؟
این نوع رفتار با این وقاحت و توهین علنی ،یک سیاست کاملأ طراحی شده است،که به آن نیز خواهیم رسید.
مطهری با سنت به نفع نو گرائی مبارزه نمی کند . چون در ادامه سخنان اش به نو و نوگرائی هم حمله می کند و علنأ می گوید :نوگرائی هم خوب نیست .از منطق ایشان ، فقط بردهً آخوند بودن و یک مشت آدم های مفت خور بار آمده خوب است ،که هم برگردهً ملت سوار شده اند تا مفت بخورند و هم ملت و ابا واجدادشان را خرو احمق بنامند ،و مراسم قمه زنی و زنجیر زنی ، سینه زنی ، گل و خاک و خاکستر بر سرو صورت پاشیدن ، دخترکان 9 ساله را در رختخواب مردان هوس ران شهوت پرست فرستادن ،ترویج فحشا بنام صیغه و یا مته ، دروغ و دروغگوئی بنام تقیه خوب و دلیل عقل وخرد علم ودانش حضرات است !!.این جنگ بی رحمانه آخوندیسم ،علیه تاریخ و فرهنگ ملت ایران ، کاملأ با برنامه منظم ، رهبری می شود .اگر چه ه مرتضی مطهری از این دنیا رفته است ، امٌا سیاست های فرهنگ ستیزی جمهوری اسلامی ،ادامه دارد .
خزعلی با عنوان :دبیر کل بنیاد بین المللی غدیر !!! چنین میگویند
(( چرا مردم ایران عید نوروز را عید بزرگ خود قرار می دهند؟ این یک خفتگی در ماست .عید غدیر 7 الی8 روز تعطیل رسمی شود.«..»وی که بیش بیش از این عضو فقهای شورای نگهبان بود ، می افزاید :ما بنیاد غدیر را برپا کرده ایم که این عید بزرگ را زنده نگه داریم و تاکنون به مقامات ،از جمله به رئیس جمهور ، 7 نفر از وزرا و سر لشکر صفوی در این باره تذکرات لازم را داده ام..آیت الله خزعلی که در شورای اداری زنجان سخن می گفت ، تصریح کرد : من شبانه یک سلام ابی عبدالله می دهم برای کسانی که عید غدیر را عید بزرگ خود قرار می دهند، در این روز لباس نو می پوشند ، صله ارحام می کنند و هدیه می دهند. دوسلام هم می فرستم به افرادی که این امر را به دیگران تبلیغ می کنند
https://www.youtube.com/watch?v=SIApQDC9J0Y&feature=youtu.be
خوب البته از این … ها انتظاری بیشتر از این نمیشه داشت.
از آخوند جماعت انتظار تفکر و عقل و شعور داشته باشیم مثل اینه که انتظار داشته باشیم خر پرواز کنه یا حتی بدتر
چهارشنبه سوری بد است ، اما قمه زنی و زنجیر زنی و سینه زنی و گل به سر و صورت زدن و به شکل زمبی در آمدن خوبست؟!!! مردم را فقط عزادار می خواهید تف /////////////////
این که حاصل عمر و پاره تن خمینی بود با کمال وقاحت میگوید چهارشنبه سوری که یکی از شادترین و زیباترین جشنهای ایرانیهاست، میراثی احمقانه و دلیل خریت پدران ماست.
اما گل به سر گرفتن و زنجیر زدن و فرق خود را با قمه شکافتن
و گریه کردن برای حسین که ۱۴۰۰ سال پیش مرده، درست است.
ای /////////////احکام ///// متحجرتان باد.
شهید مطهری ////////////////////////// هم خندید که درباره سنت های زیبای ایرانی اینطوری صحبت کرد
احمق مطهری و آبا و اجداد ایشان است که سنت های عربی را مقدس و سنت های ایرانی را احمقانه میدانند.
برپایی مراسم جشن و شادی و پایکوبی یکی از سنت های زیبای ایرانی بوده است که با ورود اعراب به ایران بخش بزرگی از آنها از بین رفتن و بعد از روی کار امدن آدم خواران صفوی سنت غم و عزا وارد فرهنگ ایرانی شد.
مطهری در حالی چهارشنبه سوری و نوروز را سنت های احمقانه میداند که خود را روحانی شیعه میدانست که بیشترین سنت های احمقانه را به نسبت سایر مسلمانان داراست.
همانند سنت عزاداری دو ماه برای ابا عبدالله حسین که تبدیل به دکان مفتخوران حوزه شده است و یا امام زاده های دروغینی که نون دونی مفت خواران است
. از نظر مطهری جشن و شادی مردم سنت احمقانه است ولی طلب شفا کردن از امام زاده های جعلی که صدها سال پبش خود از مرگ و بدبختی مرده اند سنتی پسندیده است !
و یا بر عصر خواب یک شیاد جایی همانند جم کران و چاه مضحک آن که میشواد جایگاه امام دوازدهم شیعیان و مردم درون آن نامه می اندازند و خود را مصحکه جهانیان میکنند میشود سنت اسلامی و نیکو!
////////////////////////////// این قبیل روحانیون بی آبرو
حتما گریه و عزاداری و قرآن به سر گرفتن و سینه زنی و زنجیرزنی و رفتن به کعبه و یه سنگ رو دور دور کردن و شیطان رو با سنگ زدن(!!!) و گوسفند قربونی برای الله تو خیابون و تعزیه گرفتن و قرآن و دعا به عربی خوندن و هیچی نفهمیدن و تفسیرات خنده دار از قرآن درآوردن و اعتقاد به بهشت و حوری و جن و فرشته و امام نامرئی که توی چاه جمکرانه و بجای بیمارستان و دکتر و..رفتن به حرم یه امام یا امامزاده برای شفا گرفتن و جشن گرفتن برای امامان و اعتقاد به پیامبری که با الاغ رفته به فضا(همون هفت آسمون صدر اسلام!) و ماه رو از وسط دو نصف کرده و بعد بهم چسبوندتشون و غیره یعنی عقلانیت و خرد و شعور و هوش و ذکاوت
خودشان در حرمهای جور وا جور مثل //// از سرو کول هم بالا میروند که دستشان را به ضریح برسانند، زنجیرو قمه به سروروی خود میزنند. مثل دیوانه ها دائما ورد میخوانند و /// وار ضجه میزنند، میروند نامه می اندازند در یک چاه برای /////////////////////// به نام امام زمانشان. خاک !
تو اندیشمند نما به سر دنیای علم //////////////////////////// زدی؟ ایا از روی اتش پریدن غیرمنطقی تر است یا نامه در چاه انداختن. سمبلیسم از روی اتش پریدن قابل پذیرش تر است یا مثل //////////////// دور ضریح صیحه زدن؟؟؟؟؟؟
یک نفر از این مطهری نپرسید دورمکه چرخیدن و به ستون سنگ زدن خرافات نیست!
ملاک تشخیص اسلام ایرانی
https://www.facebook.com/nasrollah.pourjavady/posts/10213904558980480
دوستی پرسید فرق میان اسلام عربی و اسلام ایرانی چیست و چگونه بفهمیم اسلام کی عربی است و اسلام کی ایرانی ؟ برایش خاطره ای نقل کردم.
از سالها پیش. قبل از انقلاب ،که دوستی داشتم آمریکایی که به اسلام خیلی علاقه مند شده
و مسلمان هم شده بود.روز ی صحبت می کردیم و در میان صحبت نام فردوسی و شاهنامه را آوردم.
دوست ما خوشش نیامد. روی در هم کشید و گفت :اه.
به این دوستی که از فرق میان اسلام ایرانی و اسلام عربی پرسیده بود گفتم همین اه گفتن ملاک است..
اگر در آثار شاعری یا نویسنده ای هیچ حرفی از فردوسی شاهنامه نبود اسلام او اسلام عربی است حتی عرفان و تصوف هم با همین ملاک سنجیده می شود.
تصوفی که در ان هیچ حرفی از شاهنامه و اسطوره های ایرانی نباشد ایرانی نیست
.پس با این ملاک تکلیف ابن عربی معلوم است.
محیی الدین عرفانش عربی است و حافظ عرفانش ایرانی
.کسی هم که امروز از اسطوره های فردوسی و از زبان فردوسی بدش می آیدو به اسطوره های فردوسی اخم می کندو کوروش را مسخره می کند ایرانی نیست.
و اگر از اسلام دم می زند اسلامش ایرانی نیست.
اسلام عربی دشمن اسلام ایرانی بوده ولی اسلام ایرانی با کسی دشمنی نداشته است.
اسلام عربی است که سهروردی را به خاطر اسطوره های ایرانیش خفه می کند.
اسلام ایرانی به اسلام عربی میگوید تو هستی و من هم میخواهم باشم
.من جای کسی را تنگ نمی کنم
. ولی اسلام عربی فقط خودش را به عنوان اسلام قبول دارد
.و چشم دیدن ایرانی را ندارد و اگر اسمی از فردوسی و شاهنامه و اسطوره های ان به میان اید کوچکترین واکنش او روی در هم کشیدن است و اه گفتن.
هیچ دقت کرده اید که
در حوزه های علمیه هیچ حرفی و نقلی از فردوسی و شاهنامه و اسطوره های شاهنامه به میان نمی آید
و حوزویان اولا و بالذات
حتی از حافظ هم بیگانه اند.
شادروان مرتضی مطهری برای اینکه حافظ را مقبول اهل نظر حوزه ها کند سعی کرد خرقه آلوده آن رند خراباتی را با آب اسلام عربی بشوید
و روی طناب پوسیده این عربی پهن و خشک کند، که نشد.
Nasrollah Pourjavady
درود جناب نوریزاد
سوره نساء آیه 97 که محمدعلی طاهری در بخشی از نامه سلب تابیعت خود به آن استناد کرده است:
إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ ۖ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا ۚ فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا
ترجمه:
آنان که فرشتگان، جانشان را در حالی که ظالم به خود بودهاند میگیرند، از آنها پرسند که در چه کار بودید؟ پاسخ دهند که ما در روی زمین مردمی ضعیف و ناتوان بودیم. فرشتگان گویند: آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن هجرت کنید؟! و مأوای ایشان جهنم است و آن بد جایگاه بازگشتی است.
نامه ای که محمد نجفی – وکیل شازندی – نوشت و بخاطرش سالها زندان برایش بریده اند. او اکنون در زندان است و سالها باید بماند.
امید خان
چیزی که مورد توجه من قرار گرفت،نسبت دادن دروغ صفت تصلّب در سه مورد ذکر شده در کلام مدیر متصلّب این سایت بود،من نگفتم کلمه تصلّب و متصلّب فی نفسه فحش و اهانت است،گفتم وقتی فتاوی یک مرجع تقلید در سه مورد طرح شده (1- در پوشش زنان نه چادر معیار است و نه روبنده بر صورت،بلکه ملاک پوشاندن بدن زن است بجز وجه و کفّین او-2-اینکه رانندگی برای بانوان ممنوع نیست و زنان می توانند رانندگی اتومبیل و قطار و هواپیما و سفینه و هر وسیله نقلیه ای کنند.3- اینکه مشارکت در عرصه های مختلف اجتماعی و ابراز رای و انتخاب با حفظ عفّت برای زنان جایز یا حتی واجب است) من گفتم چرا باید یک انسان اینطور دچار سقوط و ابتذال و اعوجاج و عناد و نفرت شود که با وجود آگاهی از اینگونه نظرات آن مرحوم،اینطور کینه ورزی کند و دروغ بگوید و مسائل را وارونه کند؟ حرفم این بود که افتراء زدن و دروغ بستن به یک مرجع عالی فقه شیعه در زمینه این مسائل و متصلّب خواندن او،یک توهین آشکار است،حالا دیدم شما هم با تصلّب و تعصّب روی یک فرد عادی و منحطّ اینگونه از او دفاع می کنید و به مرحوم آقای خمینی می تازید.در مورد فتوای ایشان در باب محرمیّت فرضی نیز بارها توضیح عرض شده است اما افسوس که فهم های پر شده از نفرت و ابتذال و کینه مایل به فهم مطلب نیستند.
در مورد خاطرات تاج الملوک نیز،شما اهل تحقیق نیستید،شما یک بنیاد فکری و یک حسن ظنّ خاص نسبت به شاه و رضا شاه دارید و صرفا تحت تاثیر چند کامنت و ادعا از جانب شاه دوستان افراطی قرار می گیرید و من در یکی دو نوشته در مورد ادعای جعلی بودن این خاطرات توضیح دادم.این نکته را هم بگویم که مایه تاسف و تعجب از امثال مدیر این سایت و شما و برخی دیگر است که اینقدر قدرت روحی و سعه صدر تحمل نوشته دیگران را ندارید،این در حالی است که اینجا معمولا مدیر سایت پست هایی می نویسد که معمولا همه یا برخی اجزاء آن غلط یا قابل نقد است،در عین حال دهها و صدها کامنت و کپی و پیست اینجا در زمینه مسائل کاملا بی ربط به پست نوشته شده و اهانت به دیانت اسلام و پیامبر اسلام و مذهب تشیع ارسال می شود و مدیر منحرف این سایت بدون هیچ شرم و حیا یا پانوشت و اعتراضی منعکس می کند،اما اینقدر تحمل و قدرت روحی ندارد که چند گزیده مطلب پیرامون رضا خان کودتاچی میرپنج را منعکس کند و دائم مطالب آنرا به ته ریش خود نگیرد! و لازم می بینید کودکانه ذیل هر نوشته یک مقابله بمثل و توضیحی در مخالفت بنویسد! تو گوئی رضا خان کودتاچی آلت دست انگلیسی ها و اجانب جدّ و آباء تثبیت شده بوسیله دی ان ای اوست! یا گویا ایشان وکیل و وصی شاهی که صد سال قبل در این سرزمین می زیسته و صدها نقد و ایراد به او وارد است می باشد!
بهر حال،خواستم بگویم اینجا ظاهرا نوشتن در هر مقوله ای آزاد است و هرکس هم هرچه می خواهد در نفی دیانت اسلام و اولیاء اسلام و مذهب تشیع هر چرندی خواست می نویسد و ارسال می کند و مدیر متصلّب این سایت نیز هروله کنان از آن استقبال می کند و آنرا نشر می دهد و حتی در مواردی با هتاکی های مضاعف ذیل آن ته ریشی! نیز می جنباند،لکن نوبت به من طلبه که می رسد اینقدر تحمل و انعطاف انعکاس مطالب مرا ندارد و دائئ عاجزانه ذیل آنها پانوشت می زند که محتوای آن این التماس است که :ترا بخدا دیگر از رضا خان میر پنج نگو! چون رضا خان میر پنج از نظر من کهکشان یکتای تاریخ ایران است! آیا این چیزی جز تعصّب و تصلّب و عناد و اشتیاق و نفرت های آنطرف بامی و اینطرف بامی افراطی است؟!
————-
درود سید مرتضای گرامی
من هرگز شما را به ننوشتن در باره ی هر موضوعی یا یک موضوع خاص محدود نکرده ام. بلکه در آن تلمیح، اشاره ی من به این بود که راجع به پست های اخیر هم چیزی بنویسید. مثل همین آوای شاهنامه. این که ما نظر یک مجتهد حوزوی مثل شما را در باره ی شاهنامه و فردوسی و زحمت سی ساله اش بدانیم، خودش یکجور فرح مندی ست. نیز این بگویم که شما آزاد ترین نویسنده ی این سایت هستید. من بدون یک کلمه حذف تمامی نوشته های شما را منتشر می کنم. چرا؟ چون شما تمثیل درستی از یک ملا و آخوند و روحانی و طلبه و مجتهد حوزوی هستید. مردم و بویژه مخاطبان این سایت، اگر بخواهند ادب و متانت و عقل و شعور و صبوری و مدارا و انصاف و قانون مندی و نوعدوستی و وطن پرستی و مسلمانی و شیعه و حوزه و روحانی و آیت الله و طلبه و … را از نگاه یک مجتهد با سواد حوزوی بشناسند، چه کسی بهتر از شما؟ دیدم در باره ی من واژه ی “متصلب” بکار برده اید. ایرادی ندارد. می شود در میان اطرافیان خود، و در کل کشور حتی، یک نفر یک نفر یک نفر پیدا کنید که سایتی را اداره می کند مثل همین سایت نوری زاد و اینجور فراااااااخ همه ی مطالب ارسالی را با مسئولیت خودش منتشر می کند؟ این یک نفر را نشان ما می دهید؟ نه این که بخواهم منم منم کرده باشم. باور کنید خبر ندارم از وجود چنین سایت فراخ نگری. اگر خبرم کنید مرا سپاس مند خود ساخته اید.
سپاس
.
جناب سید مرتضی
دیدم طبق عادت همیشگی تنها به قاضی رفته اید و اینبار دلتان سخت از بی مهری نوریزاد بدرد آمده چون پس از نشر چند نوشته شما مبنای فکری پشت آنها را به چالش کشیده.
شما سالهاست که از آزادمنشی صاحب و مدیر این سایت نهایت استفاده را کرده اید و هر روز – گاه چندین بار در روز – در اشاعه انواع خرافات و باز نشر خزعبلات و دروغ و تهمتهای کیهان و فارس نیوز و امثالهم نسبت به زنده و مرده کوتاهی نکرده اید و ایشانهم با سعه صدر بگفته خودش همه آنها را بدون کوچکترین تغییری منعکس کرده. گویا درد کنونی شما از اینست که چرا بالاخره کاسه صبر نوریزاد هم سر رفته و آنجا که نوشته شما نا مربوط (پیداکنید رابطه خاطرات تاج الملوک با شاهنامه فردوسی را!) و تنها برای جعل حقیقت و تاریخ بوده تذکراتی داده است.
دوست محترم ، شما بخوبی هر کسی میدانید که اکثریت کتابهائی که در جمهوری اسلامی بعنوان تاریخ یا خاطرات صد سال گذشته میهنمان به چاپ رسیده اگر سراپا ساختگی نباشند مسلما با چاشنی دید و ایدیولوژی نظام حاکم نوشته شده. بسیاری از این کتب مثلا “تاریخ” به سیاق مقالات کیهان نوشته شده اند (مثلا همین کتاب خاطرات همسر رضا شاه که کوچکترین شباهتی با طرز صحبت ایشان ندارد و مطالب مطرح شده چیزی نیست جز حرفهای پیش پا افتاده خاله زنکی انهم برای تحقیر مثلا خانواده خودش!) . “تاریخ نویسها” انواع صفتها و القاب توهین آمیز را برای افراد بکار برده اند و جا بجا شایعات و ادعاهای مخالفین را بعنوان فکت (بقول حضرتعالی!) ارائه کرده اند. بنابراین اگر کمی انصاف داشته باشید نباید اعتراض دیگران در این سایت و یا صاحب سایت به بازنشر این مطالب از طرف شما برایتان سنگین و ناخوشایند باشد ؟ در هر حال صاحب سایت باز هم بشما این امکان را میدهد که از این تریبون محدود هم برای تکرار آنچه که چهل سال از طریق رادیو و تلویزیون و کتاب و روزنامه و وبسایت های گوناگون و هزارها منبر و مسجد بخورد مردم داده شده تکرار
بفرمایید که هدفتان هم جز این نیست . پس ناله و فغان آلوده به توهین و تخطه شما تنها بابت این است که چرا کسانی بر خلاف نظرات شما چیزی مینویسند . البته پاسخش را هم خودتان بکرات داده اید : چون همگی کافر و ملحد و مفسد فی الارض و جان نثاران جقه همایونی هستند.
سلام و درود
در گذشته نیز چنین جملات توهین آمیزی نسبت به ساحت فردوسی طوسی، در این وبسایت مطرح و آنرا به شیخ مرتضی آقا تهرانی آخوند دو تابعیتی نیمه ایرانی_نیمه آمریکایی نسبت دادند که ظاهراً درست بود. این شیخ مرتضی که ظاهرش به مارماهی بی شباهت نیست، ظاهراً باطنش نیز به ظاهرش میماند و هر گاه از مرگ بر آمریکا گفتن زیادی حوصله اش سر میرود مبالغ هنگفتی از ارز این کشور طاعون زده را بر میدارد و برای عیاشی و الواطی عازم نیویورک و واشنگتون و کالیفرنیا و لس آنجلس و….. میشود و پس از آنکه همه را خرج هیکل قناص و کج وکوله اش کرد و حسابی به ریش و ریشه مردم و میهن خندید با کولباری از خاطرات دیار کفر از جمله پیشنهاد پول به افرادی که تنها الکل دوستی و ضعف دلار مانع اسلام آوردنشان شده است، جهت انجام مأموریتهایی که مؤمنینی چون آلن دالس و بانوی مؤمنه
جینا هسپل به عنوان پاسداران حفظ منافع وطن دوم و اصلیش تعیین کرده است به وطن اول که فرعی است برمیگردد. چنین فرد بیوطنی اگر به فرزانه طوس توهین نکند باید تعجب کرد. آن حضرت که بچه ناف تهرون است و مکر و حیله و سیاست و از جمله علوم نامعقول رمل و جادو و جن گیری و تسخیر احمق را بخوبی فرا گرفته و به رندی و زرنگی ابلیس را هم به هیچی نمیگیرد هر گاه صرفه در مار بودن باشد به جلد مار میرود و مار است و هر وقت پول و پله و مایه تیله در ماهی بودن باشد ماهی تشریف دارند. اگر خدای نکرده کاری سنگینتر ازاوراد خفیه خوانی،یعنی در حد استخاره و سرکتاب باز کردن به ایشان رجوع شود، با همان زرنگی ذاتی، بچه های ناف تهرون، سیاست شترمرغی را پیشه و محالست که کمترین سودی به این خاک احمق نواز، خائن پرور، رجاله پسند برساند. ایران ستیزی و بیگانه پرستی ایشان بارها به اثبات رسیده و در فضای مجازی به وطنفروشی مشهور است. ضدیت و دشمنی چنین افرادی اوج افتخار و سرافرازی برای فردوسی است. به قول حکیم سنایی :
به مار ماهی مانی نه این تمام و نه آن
منافقی چکنی مار باش یا ماهی .
آیاسناریوی سقوط هواپیمای ارتشی در ساری را برادران قاچاقچی رقم نزدند؟
هواپیمایی که یکی از اقلامش گوشت های شکاری بود.
ااین گوشتها برای چه کسانی بودند؟
عده بیشماری پول اجاره خانه و نان شب را ندارند و عده ای برایشان گوشت شکاری وارد می کنند.
یعنی چه؟! یعنی اگر فرضا مومنی و مسلمانی،صحیح یا ناصحیح،در بحث سیاست و حکومت همراه شما بی دین ها و بد دین ها و سکولارها شد،باید حتما همه معتقدات و گرایشات خود را نیز کنار گذارد و مثل شما شود؟! این چه خود خواهی است که داری تو مزدک؟!
.
سلام و درود
ظاهرا جناب کاوش مرا با تکه چوبی که به دندانهایش، فلسفه و توهم بودن میدهد، و خیلی برایشان خوشمزه آمده اشتباه گرفته است که دست از عوعو بیحاصل برنمیدارد . اگر بیش از این مجادله جفا به سایر دوستان نبود خوب میتوانستم نقاب از چهره این حسابدار متوهم پر از هیچ بر کنم تا بهتر خود را آشکار کند و نشان دهد در باطنش چیزی بجز همان حس حسادت جنون آور چیزی نیست. با توجه به تناقضات پرشماری که میان سبک و نثر نگارش مقالات اقتصادی و این هذیانهای جنون آمیز دل آزار وجود دارد، به این باور و جمع بندی رسیده ام که محال است نویسنده هر دو آنها یکی باشد. به توجیهات مسخره و لایتچسپک ایشان در ارتکاب خطا توجه کنید که چگونه گناه بیسوادی خود را به گردن کیبورد بدبخت می اندازد و با کمال وقاحت در توجیه متون پر از اغلاطش مینویسد : کیبورد من حرف ع ندارد!! کیبورد بیسواد و بخیل من حرف ح را نمینویسد!! و….. خیال کردی نمیدانیم که سایت و کانال و گروه و پایان نامه و پسا مانده و مجله و کتاب و نشریه اقتصادی کم نیست که چنین افرادی برای تشفی روان بیمار خود آنها را تقطیع و بنام خود منتشر میکنند و جنابتان یکی از کم مایه ترین آنهایی؟ چون در این وبسایت کسی نه مقالات اقتصادی مینویسد و نه میخواند، میدان را بی سوار دیده ای و چنین ترکتازی میکنی. بخوبی میدانم که بی تقوایی و خود پسندی چنین بالونهای مهیب نمای در باطن هیچی چنان هست که با همین دروغ و دغلها به وزارت هم رسیده اند ولی در باطن چون مامانِ خوشگل خانم، از بیرون دیگران را سوزانده اند و در درون خود سوخته اند. آخر آدم ابله! در داستان نویسی، یا داستان از زبان اول شخص مفرد بیان میشود یا در باره سوم شخص مفرد است. تو اگر کل آثار مکتوب مرا خوانده بودی احتمالاً فهرست کاراکترها و عناوینی که لیست کرده ای به بیش از صد مورد میرسید . حماقت بیمار گون چنان به تناقض گویی دچارت کرده که گاهی مینویسی خودت به تنهایی رهبر و رئیس جمهور و اعضای کابینه های مختلف و مجمع تشخیص مصلحت نظام و….. هستی. و ابلهانه مرا تا عرش بالا میبری و گاهی هم چنان توصیف میکنی که گویی عکس خودت را در آیینه دیده ای!! بگذار خیالات نازنینت را راحت کنم من نه با مدح و تحسین و آفرین کسی دچار نخوت و خود فریبی میشوم و نه با تحقیر و حسادت احدی نتایج زحمات و حاصل عمرم را به هیچ میگیرم. مداحی کل عالم به اندازه درک و فهم گفتار و نوشتار و آثار هیچ دانشمندی خاطرم را خورسند نمیکند. از شگفتیهای عالم اینست که همه طرفین گفتگو همدیگر را به درست نویسی و پاکیزه نویسی و بکار گیری ادبیات شایسته دعوت میکنند، اما شما نکات ادبی مرا به ریشخند میگیری!! جایی که عرصه را خالی میبینی زبان طاعن و هتاک را چون تازیانه دوزخ به روی عظمت مولانا هم میکشی و هر چه در انبان روح بیمارت انباشته ای را به آن آسمان جاه نسبت میدهی و چون از راه لطف و کرم چند عزیز با ملایمت اعتراض میکنند و تذکر میدهند که این اتهامها به« حضرت مولانا »نمی چسبد، فوراً فحشها و بی ادبیهایت به حضرت ایشان را فراموش میکنی و در کامنت بعد از عنوان« حضرت مولانا »استفاده میکنی!! عظمت سلطان عشق و عرفان و ادب چنان چون خورشید آشکار است که مدح مجبوری تو بدترین قدح، و چنان ستایشی تنها شایسته گوینده اش است و بس! اگر تا حالا نجابت بخرج داده و گلوله موی در هم گره خورده، شخصیت و جان و روان ظلمانیت را با نوک خامه نگشوده و افشا نکرده ام از نادانی نیست، بلکه گرفتن فضای وبسایت و نوشتن در خصوص موجودی حسود و بیسواد و بی شخصیت را ستم به دوستان هم سایت میدانم و گرنه میدانی که خوب از پس و پیشت بر میآیم.
گفت از بانگ و علا لای سگان
هیچ وا گردد ز راهی کاروان؟
یا شب مهتاب از غوغای سگ
سست گردد بدر را در سیر تگ
مه فشاند نور و سگ وع وع کند
سگ ز نور ماه کی مرتع کند
مهروان و شبروان مه را به تگ
ترک رفتن کی کند از بانگ سگ
ای بریده آن لب و حلق و دهان
کو کند تف سوی ماه آسمان
تف برویش باز گردد بی شکی
تف سوی گردون نیابد مسلکی.
***************
دانکه حشر حاسدان روز گزند
بیگمان بر صورت گرگان کنند
گند مخفی کان به دلها میرسید
گشت اندر حشر محسوس و پدید
در وجود ما هزاران گرگ و خوک
صالح و نا صالح و خوب و خشوک
حکم آن خو راست کاو غالبتر است
چونکه زر بیش از مس آمد آن زر است
سیرتی کان بر وجودت غالبست
هم بر آن تصویر حشرت واجب است
24 ساعته هم عوعو کنی به اندازه یک عوعو کن راستین و وفادار و خدمتگذار و پاسبان گله و سامانه به تو بها نمیدهم. حالا هی گلو جر بده و کف تولید کن !
—————
جناب شفیعی گرامی
اگر یکی می خواسته شما را عصبانی کند و از جاده ی اعتدال بیرون اندازد، به تمامی موفق شده. به خط پایانی همین نوشته ی خود بنگرید! من شخصاً تنها و تنها نوشته ای را بر می تابم که رو به غارتگران عبوس باشد. غارتگران و آدمکشانی که مشخص و نامشخص کارشان بلعیدن اموال عمومی و آدمکشی است و برای همین بلعیدن و آدمکشی آستین بالا زده اند. من خود مثلا گاه در نوشته هایم به شیطان هایی اشاره می کنم در بیخ ریش ایت الله ها. که این آیت الله ها، با همان ریش بلندشان، پای برگه ی خروج اموال عمومی مردم ایران را به سوریه و حزب الله لبنان و آدمکشی های همینجوری را امضاء کرده اند و می کنند. خب، من این پولهای خارج شده و این آدمکشی ها را بچشم می بینم و دستم از دادگاه و دادستانی کوتاه است. چه بکنم جز فوران سخنی که طرف مقابل را سکه ی یک پول کند؟ و ذات شیطانی اما بزک شده اش را بر ملا کند؟ بله، ما نسبت به غارتگران و آدمکشان و پخمه ها و نابخردانی که بر منصب ها جلوس فرموده اند، عبوس می شویم، اما نسبت به دوستی که با ما زاویه ی نگاه دارد چرا؟ من، هم در جناب شما و هم در جناب کاوش، این ظرفیت را می بینم که یکجانبه این گفتاگفت های بقول شما آزار دهنده را کنار بگذارید. حیف شما نیست که اعصاب همدیگر را خمیر می کنید؟
با احترام
.
حاج مندل جعفری: قرار است ۴۰ هزار پروژه محرومیت زدایی ظرف مدت شش ماه به پایان برسد و در اوایل سال ۹۸ به بهرهبرداری برسد.
مش قاسم: قافیه که تنگ آید، شاعر به جفنگ آید. ۴۰ ساله اینا نتونستن محرومیت زدایی بکنن حالا شش ماهه میخوان این کار رو بکنن؟ یارو از اونجایی که ۴۰ ساله که در هر موردی شکست خورده به هپروت گفتن رسیده. الصحاف حاج مندل پیوندتان مبارک!
با سلام و درود
شفیعی
11:16 ب.ظ / ژانویه 15, 2019
“جناب کاوش، مطالعات تخصصی به نور چراغ قوه میماند و محوطه محدودی را با دقت و وضوح بالا و کافی طوری روشن میکند، که هم میتوان بخوبی آنجا را دید و هم از آن بهره برداری کرد و استفاده برد………”
ناشناس / شفیعی
1:53 ق.ظ / ژانویه 8, 2019
« مادح خورشید مداح خود است
که دو چشمم روشن و نا مرمد است»
( آنکه در باره خورشید مقاله ای درست و محققانه بنویسد ضمن آنکه دارد از ویژگیهای خورشید تعریف میکند، ناخواسته معلومات خود را هم آشکار میکند و خواننده منصف به او درود میفرستاد و ستایشش میکند……………….
————————————-
درویش کدخدا امام زین الدین حضرت عارف با کلی گویهای طویل و آشفته و شبه تخصصی و نامنسجم که از هر دری و هر وادی با ملات و چاشنی تناقضات اعتقادی و ایمانی آشکار وارد میشود نه آنها را میبیند و نه میفهمد و نه اعتنایی به افشا و آشکار سازی آنها توسط نقد دارد; او طریقت ایمان و تعصب و خود شیفتگی متکبرانه را همچون مراد خود که دیگران را نادان یا نادان تر از خود مینگارد، طی میکند . وی احتمالا به ذعم خود این ها را از وجوه باور فلسفی “نسبیت گرایی” خود میداند که با ارجمند و معتبر دانستن فرهنگ و باور و ارزش و زبانهای مثلّا عرب و عجم، پارسی و تازی میتواند خود را شیفته و محبوب هر دو پاتق ایمانی جا بزند؛ هم شیفته فردوسی و شاه نامه، هم شیفته امام علی و نهج البلاغه و هم مرید امام عمر و حضرت مولانا و هم پیرو ماتریالیسم تاریخی امام مارکس.
درویش متکبر استاد کلی گویی در فنون بیشمار و متخصص در “هیچِ عرفانی” متخصصین سایر علوم و فنون را به “چراغ قوهٔ” تشبیه میکند و خود را مداح خورشید و لاجرم همطراز خورشید.
بادکنک حجیم و پر از هوای نفس (ایگوی) درویش انا بولیک هواپیمای بوینگ ۷۴۷ را با ظرفیت تکمیل مسافر ایرانی به همراه اضافه بار رو هوا نگاه میدارد.
حال که مشتاقی به اشنایی بیشتر با نظرات من به همین چند لینک موجود در سایت نوریزاد گرامی مراجعه کن, باقیش طلبت.
http://www.nurizad.info/blog/29201#comment-207857 / “علم” اقتصاد مال خر نیست،
http://www.nurizad.info/blog/29259#comment-213015 / اهورا مزدا
http://www.nurizad.info/blog/29624#comment-219778 دیبای خسروانی – دسپوتیسم (استبداد) شرقی /
http://www.nurizad.info/blog/29624#comment-220406 توجیه شرّ بطور اعم و بطور اخص /
http://www.nurizad.info/blog/29737#comment-226988- تجارت نفت از زمان جنگ جهانی دوم تا امروز
http://www.nurizad.info/blog/29814#comment-229961 – سوئد و یونان – گهوارهٔ تمدن غرب
http://www.nurizad.info/blog/29908#comment-235509 – بینش مارکسیستی اریک هابسبام
http://www.nurizad.info/blog/29918#comment-236937 – غزالی و کوانتوم مکانیک : علیت -گذشته و حال
http://www.nurizad.info/blog/29988#comment-248480/ با درود به ناشناس گرامی – کورس
http://www.nurizad.info/blog/30375#comment-308683/ کَکی که جاستینین اول و قباد دوم را گَزید
http://www.nurizad.info/blog/31428#comment-319112/ نظام بانکی جهانی و وطنی را بهتر بشناسیم
http://www.nurizad.info/blog/32400#comment-472323/ طرح جبهه ملی ایران برای نجات اقتصاد ایران از وابستگی به دلار -1
http://www.nurizad.info/blog/32400#comment-472325/طرح جبهه ملی ایران برای نجات اقتصاد ایران از وابستگی به دلار -2
http://www.nurizad.info/blog/32420#comment-485581/ گردانندگان کلان و اصلی پانزی – دغل – بازی
یا حق
————-
درود دوست گرامی
مدتی ست جناب شما با جناب شفیعی بر هم برآشفته اید و الفاظی علیه هم بکار می برید که شایسته ی دانایی شما بزرگواران نیست. من ندیده ام یکی از طعنه های دیگری براه آمده باشد و تغییری کرده باشد .مثلا توجه کنید یه این القابی که به جناب شفیعی پرانده اید:
درویش کدخدا امام زین الدین حضرت عارف با کلی گویهای طویل و آشفته و شبه تخصصی و نامنسجم…..
اینها آیا دلنشین است یا برای رو کم کنی ست؟
اگر دلیل موجهی داریم نقد کنیم. و الا از کنایه پرهیز کنیم.
با احترام
.
با سلام،
جناب نوریزاد شما انصافا با همان دقتی که کامنتهای اینجاب را میخوانید پاسخ شفیعی (از جنس واکنش دوست درویش متعصب و فحاش و چاقو کشش منتها با انشأ نویسی زمانی که نقد میشه و قافیش تنگ ) به نقدهای اینجانب را هم میخوانید؟
پاسخ نقد درویش
ناشناس / شفیعی
1:53 ق.ظ / ژانویه 8, 2019
با کمال بیشرمی و بی حرمتی به ایمان و احساسات صدها میلیون انسانی ……… و نشان دادی که از نظر انسانی در چه حضیض تاریک و نازلی قرار گرفته و به چه مرحله ای از اسفل درجات سقوط کرده ای.
با …….. هزاران بار از دانش و معلوماتی که در فندق پوکت ذخیره کرده ای، بیشتر و ارزشمندتر است.
کسب علم و دانش واقعی……..، نه بخل و نفرت و کینه به هر کس که از تو بیشتر آموخته و با کمال نادانی امر به سکوت کردنش میدهی تا صدای انکر الاصوات خودت بهتر شنیده شود.
لطفاً از بحث فرار نکن و …….منجمد و فریز شده تو مبتلا و بکلی تعطیل هم شده باشد، ابداً بیسوادی و نادانی و رذالت و حسادت و حقارت جبلی تو را توجیه نمیکند.
جناب نوریزاد آیا به نظر شما
درویش کدخدا امام زین الدین حضرت عارف مساویست با بیشرمی و بی حرمتی, بیسوادی و نادانی و رذالت و پست فطرتی و حسادت و حقارت جبلی و حضیض تاریک و نازل و سقوط دراسفل درجات و فندق پوک و بخل و نفرت و کینه به هر کس مخالف و صدای انکر الاصوات ?
انتظار نقد معقول نه علمی از حضرت عارف داشتن مثل انتظار رهبری و تدوین برنامه توسعه علمی و فرهنگی ۵ ساله نه از آریامهر بلکه از شاه اسماعیل داشته باشیم.
من هرگز قصد نقد شخصیت کسیرا در این سایت نداره و نداشتم تمام اشارت من به شفیعی مرتبط با مبانی جهان بینی و سیاسی و تاریخی وی در عرصه عمومی و واکنشهای وی به نقد بوده; واکنشی که سرشار از تعصب کور و سفسطه و ریا (شاهد سازی، حرف خود را در زبان شخصیتی کاذب بیان کردن) توام با لعن و نفرین بوده.
سپاس از داوری منصفانه شما
یا حق
———–
کاوش گرامی
نظر من به این بود که رها کنید این کنایه ها را. هم شما و هم جناب شفیعی. چرا؟ چون از اینجور کل کل ها، سنگی از آگاهی جابجا نمی شود. در عوض عصبیت ها بر می جنبد.
با احترام
.
بریم پرده ی آخر!
—————–
ما مردم بی منطقی هستیم، دور از جان، هپل هپو. هر چی مامان جونم بگه. آخوند این را می داند و با جن و انس و حور و ملک نماز روزه مان را اول وقت نگه داشته است. قصه شاه پریان می بافد. قصه را خیلی دوست داریم. نوش آفرین. حسین کرد شبستری. داستان راستان.
حکومت ایران 2500 سال از پدر به پسر رسید. با کدام منطق؟ بزن گردن مادرش با تبر. معصوم که نبوده اند. یک بار خود ملت حکومت نکرد.
“پرده آخر” پلی کردم، حضرت محمد به حمزه سیدالشهدا گفت عمو جان این ها از من معجزه می خواهند. معجزه نشان شان بده. شمشیرش را برد زیر خانه کعبه، بلندش کرد، گرفت روی سر یهودی ها و ایمان آوردند. رئیس اجنه با شیش متر قد و سه متر عرض رفت توی مسجد کوفه. هول افتاد. هر یک از گوشه ای فرار افکند. حضرت علی گفت نترسین، با من کار داره. مهدی فلاحتی هم پوزخند زد و پقّی کمپرس خالی کرد!
حسن/*: در همۀ عرصهها پیروز شدیم مگر در اخلاق، راستگویی و امانتداری.
مش قاسم: تو که خودت میگی نظام نه اخلاق داره، نه راستگویی و نه امانتداری، از کجا فهمیدی در همه عرصهها پیروز شدی؟ میگن دروغگو فراموشکاره، حتی یه ایکی ثانیه بعد از چیزی که گفت. ای بیچاره!
/*: ک
سردار/* شکست خورده حاج مندل جعفری به اسرائیل: بترسید از روزی که موشکهای نقطهزن ایران غرشکنان بر سرتان فرود آید.
مش قاسم: …(سه نقطه از مش قاسم) شعر. اونا هر روز موشک نقطهزن و بمب تو سر حاج قاسم و تفنگچیاش میزنن و تو از تهرون اونا رو از موشکهای نقطهزن میترسونی؟ همین …(سه نقطه از مش قاسم) شعرها رو هم در طول جنگ با عراق میگفتن تا رسید به جام زهر.
کتاب تاج الملوک
https://www.goodreads.com/book/show/24392751
کافیه چند جمله از این کتاب را در مورد هویدا خوند و مطمئن شد که چرندیات نویسنده جعلی حد و مرز ندارد.
https://www.parsine.com/fa/news/170195/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D8%AC%D8%A7%D9%84-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C
امید گرامی،هرچند در نوشته دیگری مضمون ذیل را بصورت لینک برای شما ارسال کردم،اما بهر دیدم اینجا اصل مطلب را از آن لینک بازگو کنم،این مطلب را دقیق ببینید:
“انتشار کتاب «ملکه پهلوی» در ایران علاوه بر نکات مورد اشاره، یک مسئله دیگر را نیز روشن ساخت و آن اینکه در داخل کشور جریاناتی فعالند تا در مقابل کمترین آگاهی بخشی به جامعه، بسرعت ایجاد مانع کنند…
از جمله این مقاومتها در قبال آگاهییابی نسل سوم انقلاب را میتوان در قالب انتشار کتاب دیگری تحت عنوان «تاجالملوک» سراغ گرفت. انتشار این کتاب داستان گونه بلافاصله پس از انتشار کتاب «ملکه پهلوی» به کوشش انتشارات «زریاب» به قلم فردی که چندان تمایلی به روشن شدن کامل هویتش نداشته و لذا نام کوچک خود را به اختصار «الف» میآورد و نام فامیل خود را جمشیدی لاریجانی اعلام داشته، صورت گرفته است.
نویسنده در مقدمهای بر کتاب خویش که در سال 1380 منتشر شده، با امضایی به تاریخ 1377 (؟!) چنین مینویسد: «بنابراین، این کتاب داستان زندگی زنی به نام تاجالملوک پهلوی است، افسانه و حقیقت. حقیقتی آمیخته به افسانه یا افسانهای که از حقیقت ساخته شده است. حقیقت یا افسانه؟! شاید هر دو و شاید هیچ کدام» (ص 24)
نویسنده به این ترتیب برای خود مجوزی ساخته و پرداخته است تا بسیاری از حقایقی را که در کتاب «ملکه پهلوی» آمده، تحریف کند و با داستانسرایی، اظهارات خانم تاجالملوک را در مورد وضعیت پهلویها که خود سندی قابل اتکاست کاملاً تغییر دهد. شاید از مهمترین و آموزندهترین موضوعات در سرگذشت خانم تاجالملوک، مسئله مرگ او و مسائل متعاقب آن است. لذا بیجهت نیست که در کتاب «تاجالملوک» بیشترین اهتمام به مخدوش کردن این فراز مبذول داشته شده است.
چگونگی پایان زندگی ملکه مادر به روایت سه تن از فعالان بنیاد تاریخ شفاهی – که در آن ایام درگیر مصاحبه با وی بودهاند – در انتهای کتاب «ملکه پهلوی» به صورت یادداشتی جداگانه آمده و قطعاً روشنگر بسیاری از واقعیتهاست. با این وجود آقا یا خانم جمشیدی لاریجانی تلاش مبسوطی مبذول داشتهاند تا این فراز مهم تاریخی مخدوش شود. هرچند ایشان در ابتدای کتاب خود در این ارتباط مطلبی از کتاب «پس از سقوط» نوشته احمدعلی مسعود انصاری را نقل میکند: «وقتی ملکه مادر در نیویورک فوت کرده بود، برای کفن و دفن او احتیاج به دوازده هزاردلار پول نقد بود که هیچ کدام از افراد خانواده حاضر به پرداخت آن نبود و هر کس به دیگری حواله میداد و کار افتضاح چنان بالا گرفت که آرمائو از یاران راکفلر و دوست خانوادگی پهلوی ها از نیویورک با من تماس گرفت و بالاخره من پول لازم را حواله کردم تا بعد تکلیف پرداخت آن روشن شود. و تازه خود ملکه مادر ثروت زیادی داشت و وراث میدانستند بالاخره این پول از محل ثروت خود ملکه قابل دریافت است.» (پس از سقوط ص 174) اما با وجود اطلاع از این روایت و انعکاس و نقل آن، نویسنده محترم این فصل از کتاب را با اطلاعیهای از رضا پهلوی به پایان میبرد که کاملاً در تعارض با مطلب انصاری است: «با قلبی آکنده از تأسف و تأثر درگذشت شادروان علیاحضرت تاجالملوک ملکه پهلوی، مادر بزرگ خود و مادر گرامی اعلیحضرت محمدرضا پهلوی شاهنشاه فقید ایران را، در نتیجه یک دوره کسالت ممتد، در کشور مکزیک به اطلاع هموطنان عزیز میرساند. نظر به مقتضیات کنونی و اوضاع فوقالعاده حاکم بر کشور عزیزمان ایران جنازه آن فقید سعید در محلی به ودیعه گذارده خواهد شد. رضا پهلوی»
البته آقا یا خانم جمشیدی لاریجانی برای برطرف ساختن برخی تناقضات بین دو روایتی که یکی را از آقای انصاری و دیگری را از رضا پهلوی نقل کرده، مسئله مجعول انتقال جنازه ملکه پهلوی از آمریکا به مکزیک را در قالب داستان پردازی مطرح ساخته است اینکه قدرت داستانپردازی ایشان تا چه حد خواهد توانست پژوهشگران تاریخ را اغناء کند، بحث دیگری است. دستکم در این زمینه، این داستانپردازی مسئله را غامضتر ساخته است؛ زیرا انصاری و بسیاری از روایتگران تاریخ پهلوی بر این نکته تصریح کردهاند که هیچیک از فرزندان ملکه مادر و حتی نوه میلیاردر وی حاضر به پرداخت هزینه بیمارستان و کفن و دفن عادی وی نشدهاند. اکنون چگونه میتوان پذیرفت که علاوه بر تقبل این هزینهها، هزینه به مراتب سنگینتر انتقال جنازه به مکزیک نیز پرداخت شده است؟ براستی اگرچنین هزینهای پرداخت شده باشد بنابراین باید حداقل محل دفن وی مشخص باشد، اما اطلاعیه سراسر تناقض رضاپهلوی مطالب دیگری را مطرح میسازد. ادعا شده ملکه مادر در مکزیک دارفانی را وداع گفته است. همچنین طی جملهای احساسی! ادعا شده جنازه آن مرحومه در جایی به ودیعه گذاشته شده است که قطعاً محل مورد اشاره جایی جز گودال شهرداری نیویورک نمیتواند باشد والا میبایست این محل جهت اطلاع و مراجعه بازماندگان و دوستان به مناسبتهای مختلف وبرگزاری مراسم سالگردها اعلام میشد. مجهول گذاشتن محل دفن در این اطلاعیه، خود به قدر کفایت گویاست و کار را بر جریانات مورد اشاره در داخل کشور بسیار سخت کرده است.
در این میان روایت انصاری در مورد ارسال پول ممکن است درست باشد. هرچند انصاری مشخص نکرده این پول را از اروپا برای چه کسی در آمریکا ارسال داشته تا وی عهدهدار امور شود، اما میتواند پول ارسالی وی نیز سرنوشت مشابه پولی را پیدا کرده باشد که فرح دیبا برای غلامرضا پهلوی به همین منظور فرستاد…”
http://akharinkhabar.ir/book/1911675
————
درود سید مرتضای گرامی
شاید اخلاق مرا بدانید که من شخصا طرفدار هیچ مفسده ای نیستم. چه شاهنشاهی باشد چه آیت اللهی و حزب اللهی. اما اگر اگر اگر اگر روزی “اندرون” مفاسد شخص سید علی خامنه ای و حضرات ولایی و آیت الله ها و سرداران ایرانخوار آشکار شود و کتابهایی نوشته شود از خلوت های زشتکاری ها و آدمکشی ها و حرام خواری ها و ایرانخواری ها و ایرانفروشی هایشان، گمان می کنم بقدر هزار سال نوری، سوژه برای رسانه ها و فیلمسازان و متعجبان ایرانی و جهانی تأمین شود الی الابد.
با احترام
.
درود صبحگاهی!
باشد! همه اینهایی که شما گفتید درست! درست؟! و همه اینهایی را که ادعا می کنید و شب و روزتان را با تکرار این مدّعیات می گذرانید درست،و همه آنرا سوژه فیلم سازی و نوشته ها و مستند سازی های خود کنید! فقط اجازه دهید و تحمل کنید، بنده فرازهایی از خاطرات مرحوم تاج الملوک همسر رضا خان کودتاچی میر پنج را اینجا گزینش کنم و اینقدر عصبیت و سوء مدیریت نشان ندهید.
باشد؟
باشد؟!
احتراما
———-
قبول دوست گرامی
با آزمایش دی ان ای و درستی سیادت شما چه بکنیم؟
.
بنابر اسنادی کە آواتودی بە آنها دست یافتە، علی انصاری از معتمدین بیت آیت اللە خامنەای رهبر جمهوری اسلامی، از عوامل اصلی خروج ارز دولتی تحت عنوان سرمایە بانک آیندە از ایران و ساخت یک هتل ٥ ستارە مجلل در دبی است. علی انصاری با خارج کردن ارز بانک آیندە کە بخشی از آن سرمایە فرماندهان سپاه پاسداران است، پروژەای تحت نام ” هتل دبی” کە درحال ساخت است را خریداری کردە است. آواتودی اسناد زمین، قرارداد ساخت و اطلاعات لازم را منتشر می کند کە میتوانید در زیر مشاهدە کنید. ( پخش فیلم)
.
ناصالحی: میتوانیم ۴ روزه غنیسازی ۲۰ درصد را از سر بگیریم.
مش قاسم: میتوانی ۴ روزه ۲۰ درصد کار در یکی، فقط یکی! از کارخانهای بسته شده را از سر بگیری؟ سولاخ دعا رو گم کردی حاجی!
آقای نوریزاد
این نقاشی دیواری از شاهنامه بود که علم الهدا دستور داد شبانه همشو پاک کردن
شاهنامه فردوسی از مکروهترین آثار ادب فارسی برای روحانیت شیعه و روشنفکران مذهبی شیعه بودهاست. در تعلیمات این گروهها تقریبا اثری از ذکر یا ارجاع به این اثر وجود ندارد (مگر آن که ابیاتی از اشعار آن را که به بخشی از فرهنگ عمومی ایرانیان تبدیل شده بدون وقوف به این موضوع از فردوسی به عاریه گرفته باشند). البته پیش از انقلاب بهمن ۵۷ تلاشهایی توسط برخی از روحانیون مانند مرتضی مطهری صورت گرفت تا میراث فرهنگ ایرانی با اسلام پیوند یابد تا این میراث صرفا توسط حکومت پهلوی در جهت ملیگرایی و تقویت مبانی شاهنشاهی یا توسط روشنفکران سکولار علیه نگرش سیاسی و فرهنگی روحانیت و اسلامگرایان و تعالیم آنها مورد استفاده قرار نگیرد.
روحانیت شیعه اصولا در پی ترویج فقه و روایات شیعی است و اخلاق و ادب و باورها را نیز در همین چارچوب آموخته و انتقال میدهد. نظریهٔ ولایت فقیه و قدرت مطلقهٔ ولی فقیه نیز مشکل نگاه فقهی به سیاست را برای آنان حل کرد. اما روشنفکران مذهبی که نقشی تاثیرگذار بر تاسیس و تحول جمهوری اسلامی داشتهاند غیر از قرآن و میراث کلام در میان مسلمانان دل در گرو مولانا و حافظ و سعدی داشتهاند و نه فردوسی و رودکی و خیام. در این حال و هوای فکری و نظری، نظریهپردازان و مقامهای سیاسی جمهوری اسلامی که همه اسلامگرا بودهاند (اسلام را برای کسب قدرت سیاسی به ایدئولوژی تبدیل کردهاند) چه رهیافتی به شاهنامه داشتهاند؟
سلام جناب نوری زاد نیمه گرامی
شر و ور می بافید و درجواب من چنین نوشته اید :
درود مصلح مهربان و تند خو
آزمایش دی ان ای نشان می دهند که شما از نوادگان امام سجاد هستید یا نه . در این آزمایش معلوم می شود که رگ و ریشه ی شما عرب حجاز است یا نه. و از هاشمییون هستید یا نه. خب، اکنون نیز مدرک دکترای تحصیلی قلابی آدمهایی مثل کردان و رحیمی و… وقتی آشکار می شود، دیگر از آن به بعد آنان را دکتر صدا نمی زنند. این عین درستی و صداقت است که شما بعد از آزمایش دی ان ای، و معلوم شدن این که سید نبوده و نیستید، این عنوان را از پیشانی اسمتان بردارید. بسیاری از امامزاده ها پس از این آزمایش، به خنده بازار تبدیل می شوند. در آزمایش دی ان ای، اصلا نیاز به این نیست که تکه ای از خاک امام سجاد در دست باشد. این آزمایش شما را به حجاز و خاندان هاشمی و امامان می رساند. خیالتان راحت
من روی شما بسیار حساب می کنم که در این راه پیشقدم بشوید و این داغ ننگ را از پیشانی سادات واقعی بزدایید.
باشد؟
سپاس .”
آخراین چه حرفی است می زنید ?
من می گویم از خون ویاگوشت واستخوان امام سجاد علیه السلام را چگونه پیدا می کنی تا باخون من آزمایش دی ان. ای داده شود ومعلوم شود که من ازآن تبارم یانه ?
بفرض که ازآن تبار نشدم آیا آدمیت وانسانیت مرا انکار می کنید ?
چرا بیهود و باطل گوشده اید ?
مصلح
———-
درود مصلح خیلی گرامی
برای آزمایش دی ان ای، نیازی به خون یا گوشت یا استخوان امام سجاد علیه السلام نیازی نیست. همین که ثابت شود شما اهل حجاز بوده اید یا نه، کافی ست. سخن من به این نیست که آزمایش دی ان ای انسان بودن یکی را زیر سئوال می برد. بل پیشنهاد من به این بود که از جامعه ی سادات باید یکی دو نفر پیشقدم بشوند برای این آزمایش تا دیگران را ترغیب کنند به این که راست و دروغشان آشکار شود. تجسم کنید با این آزمایش، چه جمعیتی از صف سادات خارج می شوند و کاسبی شان مختل می شود. مهم همین راست و دروغ ساداتی است که بخاطر سیادتشان بساط ها آراسته اند . مثلا ای بسا با آزمایش دی ان ای معلوم شود که اجداد شما از آفریقا به ایران آمده اند و مطلقا ربطی به حجاز ندارید. خب بعدش چه؟ بعدش این که: عمامه ی سیاه را زمین می گذارید . و به کارتان ادامه می دهید. تجسم کنید این عمامه ی سیاه، از کله ی هزاران نفر برداشته شود. و دکان سادات قلابی بسته گردد. این بد نیست که. هست؟
با احترام
.
زیاد شاکی این جناب نشوید آسید مصلح گرامی! ایشان یک چیزی بنام دی ان ای بگوشش رسیده و از طرفی یا نسبت به سادات حسادت دارد یا احساس نفرت می کند،لازم می بیند از سیادت که عنوانی شرعی است و طرق شرعی برای آن وجود دارد به دکان سادات تعبیر کند و در حقیقت دکان ضد اسلامی و ضد تشیع و ضد سادات خویش را رونق بخشد! زیاد خودتان را خسته نکنید،بگذارید این جناب دلش خوش باشد به اینگونه گزافه گوئی ها و روزمرّگی ها و تعبیرات اهانت آمیز خودنمایانه که خوی او شده و دستمایه رونق دکان مجازی! بالاخره اینهم نوعی سرگرمی و معرکه گرفتن است دیگر!
———
درود سید مرتضای گرامی
باور کنید من هیچ کینه ای نسبت به سادات ندارم. اما بسیار مشتاقم سادات قلابی از گردونه ی سیادت راستین( اگر که وجود داشته باشد) بیرون رانده شوند. این اشتیاق من، اصلا و مطلقا باید در وجود ساداتی چون شما پای بکوبد. یعنی این شمایید که باید گریبان چاک کنید برای پاکسازی این ورطه که برای جماعتی کاسبی ها آراسته. قبول ندارید؟ قبول ندارید که این شمایید که باید برای روفتن این داغ ننگ، حساس باشید؟ بی خیالی شما در قبال این پیشنهاد، نه مگر از ترس است؟ ترس از این که نکند ما سید نبوده و نیستیم و سالها نانش را خورده ایم؟ نان خوردن سادات از سیادتشان، در طول تاریخ آیا فراموش شدنی ست؟
پیشنهاد می کنم هم شما و هم مصلح گرامی پیشقدم شوید و اسمتان را در میان سادات آزاده به نیکی ثبت کنید.
باور کنید جدتان این را از شما می خواهد.
اگر که به آزادگی و به درستی راه جدتان باور داشته باشید.
با احترام
.
ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﻏﻠﻂ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ
ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﮐﻨﺪ.
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﻈﻤﺖ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ، ﻭ ﺟﺸﻨﻮﺍﺭﻩ ﻭ ﻫﺰﺍﺭﻩ
ﻭ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻣﻘﺒﺮﻩ، ﻭ ﺩﻋﻮﺕ ﺧﺎﺭﺟﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺣﯿﺎﺀ
ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻭ ﺗﺠﻠﯿﻞ ﻭ ﺗﮑﺮﯾﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺧﺎﺳﺮ ﺯﯾﺎﻥ ﺑُﺮﺩﻩﯼ
ﺗﻬﯿﺪﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯿﺴﺖ؟ ! ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻟﻐﺖ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ
ﺯﺑﺎﻥ ﻋﺮﺏ ﮐﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ، ﺳﯽ ﺳﺎﻝ
ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺩﯾﻨﺎﺭﻫﺎﯼ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﻏﺰﻧﻮﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ
ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪﯼ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪﺍﯼ ﺭﺍ ﮔﺮﺩ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ …ﺗﺒﻠﯿﻐﺎﺕ ﺑﺮﺍﯼ
ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﻭ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﺗﺒﻠﯿﻐﺎﺕ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ. ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺑﺎ
ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪﯼ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﻃﻠﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻗﺮﺁﻥ ﻋَﻠﻢ
ﮐﻨﺪ؛ ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺰﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪ ﻭ ﺍﺯ
ﻋﺎﻗﺒﺘﺶ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ . ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﻏﻠﻂ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ
ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﺯﺑﺎﻥ ﻗﺮﺍﻥ ﺭﺍ
ﺭﯾﺸﻪ ﮐﻦ ﮐﻨﺪ .
زنده کردن لغات فارسی باستانی، برگشت از تعالیم قرآن است.
انجمن و مؤسّسهای بود برای این امور که با وزارت معارف و فرهنگ رابطه داشت؛ و برای از بین بردن لغات عربی و فرهنگ اسلام نهایت سعی و کوشش را داشتند. و در ادارهی فرهنگستانی که پشت مدرسهی سپهسالار بود، برای این موضوع مال ملّت بیچاره را میخوردند و میبردند. نام قبرستان را گورستان، و اجتماع را گردهمایی، و جمعه را آدینه، و وسائل ارتباط جمعی را رسانههای گروهی، …
اینها همه برای دور کردن مردم از لغات قرآن است. برای قطع رابطه و بریدن با نهج البلاغه است. برای عدم آشنایی مردم به جمعه و جماعت است. برداشتن «طاء» از کلمات و به جای آن «تاء» نهادن، مانند تبدیل کتابت لفظ طهران به تهران روی همین زمینه است …
برای ریاضیات از جبر و حساب استدلالی و فیزیک و شیمی در نمرهی امتحانی ضریب میگذارند؛ و برای عربی نه تنها ضریب نمیگذارند، آن قدر آن را بدون اهمّیت و در درجهی پست میگذارند که وجود و عدمش مساوی میباشد….
این همه سر و صدا برای عظمت فردوسی، و جشنواره و هزاره و ساختن مقبره، و دعوت خارجیان از تمام کشورها برای احیاء شاهنامه، و تجلیل و تکریم از این مرد خاسر زیان بُردهی تهیدست برای چیست؟! برای آن است که در برابر لغت قرآن و زبان عرب که زبان اسلام و زبان رسول الله است، سی سال عمر خود را به عشق دینارهای سلتان محمود غزنوی به باد داده و شاهنامهی افسانهای را گرد آورده است …تبلیغات برای فردوسی و شاهنامه، تبلیغات علیه اسلام است. فردوسی با شاهنامهی افسانهای خود که کتاب شعر (یعنی تخیلات و پندارهای شاعرانه) است خواست باطلی را در مقابل قرآن عَلم کند؛ و موهومی را در برابر یقین برسر پا دارد. خداوند وی را به جزای خودش در دنیا رسانید و از عاقبتش در آخرت خبر نداریم. خودش میگوید:
بسی رنج بردم در این سال سی /
عجم زنده کردم بدین پارسی /
چو از دست دادند گنج مرا /
نبد حاصلی دسترنج مرا/
ما در زمان خود هرکس را دیدیم که خواست عجم را در برابر اسلام عَلم کند، و لغت پارسی را در برابر قرآن بنهد، با ذلّت و مسکنتی عجیب جان داده است. فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الابْصَار!
منبع : “ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ِ ﻧﻮﺭ ِ ﻣﻠﮑﻮﺕ ِ ﻗﺮﺁﻥ”
———–
درود دوست گرامی
به احتمال زیاد این سخنان یا این جملات از آقای مطهری نیست. و به احتمال زیاد گوینده ی این سخنان جناب سید محمد حسین حسینی طهرانی ست. نظر آقای مطهری به جناب فردوسی متین است.
مراعات کنیم لطفا
در یکجا دیدم که آقای مطهری آورده:
«در ایران اسلامى جریاناتى رخ داده است. برخى از آن جریانات، دستاویزى براى بعضى از مستشرقین و غیر آنان شده است که آنها را به عنوان یک «مقاومت» و عکس العمل مخالف روح ایرانى در برابر اسلام معرفى کنند، از قبیل نهضتهاى شعوبى، زبان فارسى، تصوف و حتى تشیع، همچنانکه برخى شخصیتها به عنوان مظهرى از این مقاومت معرفى شده و مىشوند، از قبیل حکیم ابوالقاسم فردوسى حماسه سراى عظیم ایران و فیلسوف بزرگ شیخ شهاب الدین سهروردى معروف به شیخ اشراق.
مباحث این کتاب مىتواند پاسخگوى مفیدى به همه این مسائل باشد. این بنده مایل بود که درباره فردوسى و شیخ اشراق مستقلًا بحث کند و به تجزیه و تحلیل اندیشه آنها از این نظر بپردازد ولى با طرحى که در ابتدا افکنده بودم وفق نمىداد، نیاز به طرحى وسیعتر و فرصتى بیشتر بود.»
[مقدمه چاپ اول خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهری]
یا:
«در تمام شاهکارهای بشری مثلا ادبی یا صنعتی، پیدا خواهید کرد شاهکاری را که دیگران هر چه تلاش کردهاند نتوانستهاند مثل آن را بیاورند. مثلا میگویند در حماسه، هزار سال است که شاهنامه فردوسی به وجود آمده است و بعد از آن خیلی افراد دیگر خواستهاند شعر حماسی بگویند ولی نتوانستهاند مثل او بیاورند. واقعا همه شعرای فارسی زبان دیگر از هزار سال پیش تا امروز ناتوان بودهاند که مثل فردوسی حماسه بگویند.»
سپاس
.
بله،این سخنان از مرحوم استاد شهید مرتضی مطهّری طهّر الله رمسه،نیست،تصادفا ایشان در موارد زیادی از آثار خود اعم از آثار مکتوب و سخنرانی ها،شعر حماسی مرحوم ابوالقاسم فردوسی را مورد تمجید قرار داده است و به اشعار حماسی او تمسک جسته است و شاهنامه را از جهت حماسی یکتا دانسته است که البته مبالغه نیز نیست،که من به دو سه مورد از کلام ایشان اشاره می کنم:
” ..هزار سال است كه شاهنامه فردوسى به وجود آمده است و بعد از آن خيلى افراد ديگر خواسته اند شعر حماسى بگويند ولى نتوانسته اند مثل او بياورند. واقعا همه شعراى فارسى زبانِ ديگر از هزار سال پيش تا امروز ناتوان بوده اند كه مثل فردوسى حماسه بگويند. همان طورى كه غزل حافظ هم خودش يك شاهكار است و از زمان حافظ تا حالا كسى نتوانسته است با حافظ برابرى كند. سعدى در تيپ خودش، مولوى هم در تيپ خودش..”
(مجموعه آثار ج 4 ص 361)
—
“فردوسى يك اثر حماسى تقريبا جاويدان به وجود آورده است و حال آنكه از جنبه تاريخى يعنى از جنبه فكرى، از جنبه حقيقت هيچ ارزشى ندارد. قصه هاى قبل از اسلامش كه بيشتر افسانه است نه اينكه تاريخِ بى اعتبار است. قهرمانهاى درجه اول فردوسى قهرمانهاى افسانه اى هستند يعنى واقعيتى نداشته اند. اصلا رستمى را در دنيا نمى شود پيدا كرد. تاريخ، مرد قهرمانى را به نام رستم نشان نمى دهد. قطع نظر از اينكه او مشخصاتى افسانه اى براى آن قهرمان قائل شده كه مثلا ششصد سال عمر كرد، اسبى داشت به نام رخش، آن اسب چگونه بود، خودش دو تا گوسفند را يكجا مى خورد و دو خيك شراب را يكجا مى نوشيد، زورش چقدر بود؛ قطع نظر از اينها، گاهى درباره يك شخصيت واقعى افسانه مى سازند و گاهى اصلا خود شخصيتش هم افسانه است. اصلا چنين آدمى در دنيا وجود نداشته. ولى در عين حال اينها از ارزش فصاحت شاهنامه نمى كاهد.
فصاحت از مقوله زيبايى است و زيبايى به دل و احساسات ارتباط دارد نه به عقل و فكر. اين مطلب را از نظر تفسير معنى زيبايى و فصاحت عرض مى كنم..”
(مجموعه آثار،ج 4 ص 453)
—
“.. يك غزل عشقى را كه انسان مى شنود با غريزه شهوانى او سر و كار دارد؛ آن غريزه، زيبايى آن را احساس مى كند؛ ولى شعر حماسى فردوسى را كه مى شنود حس سلحشورى او از آن لذت م ىبرد…”
(همان،ج 4 ص 460)
غلط کرده اند که بگویند فردوسی شاهنامه را به خاطر دینار های سلطان محمود سرود ؛ شاهنامه را عشق سرود و کیست که بتواند بدون عاشق بودن سی سال ازگار را در پای سرودن شاهنامه سپری کند ؛ فردوسی دهقان زاده و ثروتمند که دارایی خود را در راه سرودن شاهنامه به تاراج داد ؛ فردوسی عاشق بود و حکیم انهم عاشق سر زمینی بنام ایران و حکمتی بنام خرد ؛ فردوسی و شاهنامه سراسر ستیز است با مهاجمان ؛ مهاجمان ترک و رومی و عرب ؛ و چگونه است که فردوسی شاهنامه را به امید صله سلطان محمود ترک می سراید ؟! سلطان محمود از نژاد همان افراسیابی است که فردوسی رستم زابلستانی را به جنگش گسیل میکنند ؛ فردوسی چون عنصری و منوچهری شعر فروش انهم به سلطان محمود نیست ؛ چه نامرد مردمی هستند عرب گرایان اخوند صفت جا خوش کرده در این سر زمین که بر این سر زمین حتی فردوسی را هم بر نمی تابند ؛ تفو بر تو ای چرخ گردون تفو ؛ این بیگانه گان عرب گرا وقتی نتوانستند فردوسی را از ایرانیان بگیرند یک صفحه به اول شاهنامه افزودند که بگویند فردوسی هم مسلمان است در صورتی که بنده بی سواد با صد دلیل میتوانم ثابت کنم این یک صفحه از فردوسی نیست و با تمام ابیات شاهنامه در تضاد است .
اری فردوسی را نمی توانید از ایرانیان بگیرید کما اینکه اسلاف بیگانه پرست شما در طول تاریخ خیلی تلاش کردند و نتوانستند زیرا گرچه شاهنامه در خراسان سروده شد اما سریعا از فراز کوهای هزار مزگد (مسجد) خراسان پرواز کرد و خود را به ستیِغ کوهای زاگروس رسانید و در خانه ها و سیاه چادر های مردمان این دیار به عنوان کتابی مقدس ماندگار شد ؛ فرزندان سر زمین بختیاری از همان درون کهواره با لای لایی شهنامه بزرگ میشدند ؛ دختران بختیاری الگویشان تهمینه و گرد افرید بود .
شما دروغگو یان دغلبازان ۱۴۰۰ اگر بتوانید همه چیز این سر زمین را غارت کنید فردوسی را نمی توانید زیرا خود او گفته است : نمیرم از این پس که من زنده ام __ که تخم سخن را پراکند ه ام
شما هم غلط می کنید که بدون مراجعه و استناد ترش می کنید و یاوه می بافید،بدون شک فردوسی برای شاهنامه هزینه کرده بود،اما بعد از سی سال سرودن ،بامید صله سلطان محمود نزد او رفت ولی سلطان محمود بجای زر به او نقره صله داد و این سبب ناخرسندی فردوسی و هجو گفتن و دوری از سلطان محمود شد،اینرا تذکره نویسان و تراجم نویسان نوشته اند،همت داشته باشید و اگر سواد و همت مطالعه دارید بجای تعصّب بیجا و اسطوره سازی بروید مطالعه کنید،مرحوم شهید مطهری نیز این مطلب را از چهار مقاله (مجمع النوادر) عروضی سمرقندی نقل کرده است:
“مطابق نقل عروضى سمرقندى هنگامى كه فردوسى هنوز شاهنامه را پيش سلطان محمود نبرده بود و اميد حمايت و مساعدت از او داشت اين اشعار را در وصف سلطان غزنوى سرود:
چو كودك لب از شير مادر بشست
ز گهواره «محمود» گويد نخست
به تن زنده پيل و به جان جبرئيل
به کف ابر به دل رود نيل
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همى ميش و گرگ….الخ
ولى پس از آنكه شاهنامه را پيش سلطان محمود برد و حاسدان سعايت كردند و گفتند «او مردى «رافضى» است و دليل رافضى بودنش هم اين است كه در آغاز شاهنامه از اهل بيت پيغمبر نام برده» و سلطان عنايتى به فردوسى نكرد فردوسى صد بيت در هجاى شاه غزنوى سرود و بعدها در اثر خواهش «سپهبد شهريار» پادشاه طبرستان آن اشعار را محو كرد. اين ابيات از آن جمله است:
پرستار زاده نيايد به كار و گر چند باشد پدر شهريار
به تنگى نبد شاه را دستگاه و گرنه مرا بر نشاندى به گاه
چو اندر تبارش بزرگى نبود ندانست نام بزرگان شنود
(مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج6، ص: 393)
—-
….مثلًا هنگامى كه سلطان محمود در ازاى زحمت طاقت فرساى فردوسى صله ناچيزى براى او در نظر گرفت، فردوسى صله را نپذيرفت و در عوض در اشعار خود به هجو سلطان محمود پرداخت و او را به بخل و امساك متهم كرد. برخى از اين هجويّات صريح بودند و برخى لغز وار. از جمله فردوسى در جايى گفته:
اگر مادر شاه بانو بدى مرا سيم و زر تا به زانو بدى
در جاى ديگر:
كف شاه محمود كشورگشاى نُه اندر نُه آمد سه اندر چهار
يعنى چه؟ در اينجا فردوسى از يك بيان معماوار استفاده كرده كه براى درك منظور او بايد معما را حل كرد. مقصود اين است كه: 81/ 9* 9 و 12/ 4* 3 كه مجموعاً مىشود 93. فردوسى مىگويد كف سلطان محمود مثل 93 است يعنى مشت او آنچنان محكم بسته شده كه تنها انگشت شست باز است و اين انگشت همراه با انگشت سبّابه شكل 9 به خود مىگيرد و همراه سه انگشت ديگر 93 را تشكيل مىدهد. با اين بيان، فردوسى خواسته شدت خسّت سلطان محمود را نشان دهد.
(مجموعه آثاراستاد شهيدمطهرى، ج26، ص: 35)
—-
دیگر تراجم نویسان نیز این مطلب را نوشته اند،ز جمله:
“….فردوسى به ملازمت سلطان محمود غزنوى شتافت و به نوازشات بىكران سرفرازى يافت و حسب الأمر سلطان به نظم شاهنامه مأمور گشت. چون هزار بيت به نظر سلطانى گذرانيد، در جلدوى آن هزار دينار سرخ صله حاصل ساخت و در مدّت سى سال به اتمام باقى شاهنامه پرداخت و به دستور سابق در صله هر بيت متوقّع دينار سرخ بوده؛ فأمّا حاسدان پست حوصله به سلطان ذهننشين كردند كه او رافضى است، استحقاق پنجاه هزار درم نقره دارد. سلطان نظر به كفايت گماشته بيست هزار درم فرستاد. فردوسى آن زر را همان وقت به حمامى داد و هجو سلطان به رقم درآورد كه در عالم اشتهار دارد..”.
(تذكره نتائج الافكار، ص: 565)
آه ای مقدسترین نام
*********
صدا و سیما دستاوردهای چهل سال گذشته را بمباران میکند. در شهرها بیلبوردهای لبخند و شادی میزنند. فیلمهای طنز و تئاترهای شاد را مجوز میدهند. اینهمه برای بزرگذاشت چهل سالگی انقلاب است. اما پس از چهار دهه، به اصل مطلب نمیپردازند.
چهل سال پیش یک حکومت دینی استقرار پیدا کرد. حکومت دینی به معنای پیوند زدن اراده و خواست خدا با امور این جهانی بندگان خدا بود. به ماجرا و سرگذشت این پیوند نمیپردازند. نمیگویند از این پیوند چه حاصل شد.
مدرنیته مقدرات این جهان بشر را به خرد و اراده او نسبت میداد. ما پس از ظهور شبه مدرنیته پهلوی، آموخته بودیم توسعه کشاورزی و صنعتی و آب و کسب و کار و تحصیلات و تبعیت سیاسی همه از تدبیرهای خودمان نشات میگیرند. خداوند هم در حاشیه این جهان، در کنج نیمه تاریک مساجد و عبادت گاهها حاضر بود. دلمان که میگرفت، از آشوب این جهان پر حادثه، احساس تنهایی که میکردیم، وقتی بی معنایی و کسالت این عالم روحمان را میآلود، به آن کنج پناه میبردیم. هر چه دنیای مدرن آلوده بود، آن کنج، پاک بود پاک. هر چه شتاب این جهان، به ما احساس بی پناهی میداد، آنجا همیشه پناهگاه امن بود. نماز که میخواندیم از فشار بی حد و حصر تمناهای این جهان دست کم برای لحظاتی رها میشدیم.
ما از شر ناشی از تدبیرهای خودمان به او پناه میبردیم.
اما چهار دهه پیش، خدا را از قلعههای نیمه تاریک عبادت گاهها بیرون آوردیم و همه چیز را از او آغاز کردیم. آب و باد و خاک و جنگ و صلح و توسعه و آموزش و سیاست را با نام او آغاز کردیم. از هر چه پرسیدیم، به او ارجاع شد. مخالفت با هر چیز مخالفت با او قلمداد شد. خدا را پادشاه زمینی بندگان خدا کردیم. همه در خیابان باید آنطور میپوشیدند که خدا گفته بود، آن طور سخن میگفتند که خدا میخواست، آن طور تصمیم میگرفتند که خدا امر کرده بود. خط کش و میزان خدا را در دست گرفتیم و در باره شغل و تحصیلات و سرنوشت همه مردم تصمیم گرفتیم. جان دادیم و جان گرفتیم. با نام او اعدام کردیم، با نام او مجازات کردیم، با نامش پاداشهای شگفت دادیم. او را سرآغاز تدبیرهای روزمره خود قرار دادیم. پیشانی مردان از فرط عبادت تیره شد، زنان همه در قابای شرعی حجاب جای گرفتند.
مدرنیته همان مدرنیته بود. پناهگاهی اما دیگر نداشت. خدا خود همان کس شد که باید از او میگریختی و به جایی امن پناه میبردی. بی خدا اما هیچ پناهگاهی نبود. خدا همه جا بود. با نظامهای اطلاعیاش، با همه امکانهای شگرفی که برای رصد کردن درون تو و وسوسههای درونی تو تعبیه شده بود، همه جا را رصد میکرد. هیچ پناهگاهی نبود.
ناگفته نماند، این خدای زمینی شده، زورمند بود و زورمند نبود. مردان و زنان بسیاری به ظاهر لباس و آداب او را رعایت کردند اما در پنهان هزار کار دیگر کردند. مرتب در حال ذکر خدا بودند و اموال مردم را غارت میکردند، خدا هم گویی به همان ظاهرشان اکتفا کرد. دختران و پسران بسیاری هم، اساساً از تسلیم به او سر باز زدند. هر طور خواستند پوشیدند و عمل کردند. خداوند هم گاهی دید و مجازات کرد و گاهی نادیده گرفت و چشم پوشید. گاهی در دل به خدا میخندند. نام خداست که از همه جا آویزان است اما او سردمدار وضعیتی است که پر از ریاست. پر از دروغ، پر از تبعیض، پر از آوارگان بی پناه، پر از دلهای آشوب زده، پر از چشماندازهای هراس، پر از حس بی عدالتی.
اگر سخن از دستاوردهای چهل ساله است، باید به اصل مطلب پرداخت. به آنچه قرار بود ما را از دیگران متمایز کند. چهل سال پیش مدعی بودیم در جهانی بی خدا، خدا را دوباره به کانون باز خواهیم گردانید و بشر را از همه عسرتهای امروزین اش رها میکنیم. حال بگوییم چه در دست داریم. الگوی بشریتیم یا مایه عبرت آنها؟
وای بر ما و آنچه با نام مقدس اش کردیم.
پس از چهار دهه اینک زمان تامل و بازاندیشی است. صادقانه به بنیاد خود بیاندیشیم. آلودن مقدسترین نام، که استوانه یک فرهنگ و تاریخ است، شاکله اخلاق و حیات اجتماعی است، چه پیامدی خواهد داشت؟
سلام و درود
جناب آقای سید ابراهیمی و جناب آقای مصلح توجه فرمایید و لطفاً به پرسشی که در ذیل مقدمه میآید پاسخ بگویید :
شهید مطهری : « از جمله خصوصیات حق که امیر المومنین علی(علیه السلام) ذکر فرموده یکی این است که در زبان و سخن خیلی آسان است و در عمل و تحقق مشکل
میفرماید: در مرحله سخن و توصیف و شرح دادن و ذکر مزایا و خوبیها هیچ میدانی به وسعت میدان حق نمیرسد. آنقدر خوب و آسان میتوان در اطراف حق گفت و نوشت و توصیف کرد که در اطراف هیچ چیز دیگر این طور نمیتوان میدانداری کرد. هیچ چهرهای مانند چهره حق زمینه توصیف و ستایش ندارد، ولی در مرحله عمل هیچ میدانی از میدان حق تنگتر و صعبالعبورتر نیست و چقدر عبور از آن گردنهها دشوار است. »
جملات فوق از شرح و تفسیر نهجالبلاغه اثر شهید مطهری انتخاب شده اند. بزرگان و دانشمندان بسیاری در خصوص مفاهیم علمی و عرفانی و ادبی و سیاسی نهجالبلاغه کار کرده اند که گاه چندین مجلد قطور به تفسیر آن اختصاص داده اند. عرضم اینست که امروزه به ندرت کسی پیدا میشود که برای خواندن تفاسیر و مقابله و مقایسه آنها وقت کافی داشته و اقدام کند، به فرض که کسی هم چنین کاری کرد، کسانی منتظر و خواننده نتیجه کار و تلاش آنها نیستند زیرا در عمل جز تحریک احساسات و اتلاف وقت حاصلی ندارد و بکار هبچ کس نمیآید. سرزنش کردن نظام ستمگرانه و مبتنی بر استثمار انسان از انسان، سرمایه داری و مدح و ستایش نظام دادگرانه سوسیالیستی هم از هر کسی بر میآید ولی جز برای تبلیغات و شعر سرایی و ابراز احساسات هیچ فایده ای ندارد، از آنجا که« تعرف الاشیاء باضدادها »سخن درستیست، کسی یا کسانی میتوانند جهت پی ریزی نظامی عادلانه رهنمودهای عملی بدهند که ماهیت و عملکرد نظام ظالمانه را بدانند و بدرستی تجزیه و تحلیلش کنند،تا بشود با معکوس کردن بعضی اهداف و عملکردها گام در مسیر سوسیالیسم یا عدالت اجتماعی نهاد. با توجه به اینکه نظام سرمایه داری به خوبی و درستی تولید میکند ولی به بدی و با نادرستی توزیع میکند و در حقیقت مشکل اصلی نظام سرمایه داری در توزیع است، سؤال مشخصم ایینست : آیا میشود با خواندن و تفسیر نهج البلاغه به راه و رهنمودی دست یافت که بشود در عمل اجرای عدالت کرد؟
سلام ودرود جناب آقای شفیعی عزیز و گرامی
البته خواندن قرآن ونهج البلاغه وبه کار بردن آن دو وتوصیه هایشان به عدالتورزی در زندگی فردی وخانواری واجتماعی وحکومت داری بر روستا ویاشهر ویا بر کشوری کمک شایان دارد , عمده اینست که در کشور داری حاکم خویشتن را وقف براجرای عدالت کرده باشد وکارگزارانش را هم توصیه بران کرده باشد , واز علم سیاست روز هم برخوردار باشد , کارگزاران قوی و منتقد وانتقاد پذیر و کاربلد و متخصص انتخاب کرده باشد , با همه این شرایط بازنمی تواند عدالت را درهمه سطوح اجرا کرده باشد زیرا عدالت بمعنای نهادن هرچیزی بجای خویش است , ودر اجرای این معنا انظار درتفسیرش دربرخی موارد مختلف است , لذا کار هیچ حاکم عدالتورزی از اشگال ونقد وارد مصون نیست ,واما باید نسبی نگاه کرد که کدام عملکرد به عدالتورزی نزدیک تر است به آن نمره خوب می شود داد .
واما بنده باتوجه به استدلال های آخوند خراسانی مرحوم که به مرحوم نائینی نوشته اند , عدالت حقه و حکومت حقه الهی پسند را درزمان غیبت کسی نمی تواند محققش کند مگر بوسیله حجت حق قائم آل محمد “صلوات الله علیه ظهور وقیام نمایید تا جهان را پر از عدل و داد کند , واخبار متواتر ازاهلبیت پیامبر “ص” این مطلب را گوشزد نموده اند , وآخوند خراسانی هم بر آن ها استناد کرده اند , ومن به جناب کاوش هم این مطلب را نوشتم .
اجرای عدالت درمیدان عمل واقعا کار شاقی است آنهم در امور اداری کشوری هشتاد میلیونی باشد , واما اجرای عدالت در اعمال فردی وخانوادگی خیلی سخت نیست اگر اهل تقواباشد واما در امور کشور داری جدا خیلی سخت و بامشقت است فقط ازدست امثال سلیمان نبی بر آید که حجت خداونداست وعلم لدنی دارد . بله عدالت ورزی همانطور که امیرمومنان “ع” فرموده اند درمیدان عمل کار سختی اس وپر مشقت و میدانش خیلی ضیق و تنگ است . بدرود وبا احترام
مصلح
توهین آخوند آقا تهرانی به شاهنامه فردوسی
۶۰ کلیک kerdarnik.blogspot.se
غلط کردید که با این کتاب (شاهنامه ) سراسر تخیل موجب شدید زبان قران کنار گذاشته شود و بجای آن عجم زنده کردید ! من خود فارسی زبان هستم ولی میگویم :این فارسی چه گلی بر سر ما زد – مرتضی آقا تهرانی
سلام و تحیّت شفیعی گرامی
پاسخ من به این سوال منفی است،به دو دلیل:
1- کتاب نهج البلاغه کتاب تالیف شده از سوی مولی علی بن ابیطالب علیه السلام نیست،بلکه چنانکه بارها اشاره شده،این کتاب مجموعه ای گردآوری شده از سوی سید رضی-یکی از عالمان و فقیهان و ادبای امامیه-رضوان الله علیه است که صبغه علمی او بیشتر مربوط به ادبیات و جهات ادبیات نظمی و نثری در زبان عرب بوده است،و سیّد ره در این مجموعه روی آن ذوق و تخصّص ادبی که داشته است،اقدام به جمع آوری و گزینش شمّه ای از خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار (کوتاه) مولی امیرالمومنین علیه السلام نموده است و در موارد زیادی هم باصطلاح خطبه ها را “تقطیع”نموده است یعنی بخش های وسیعی از خطبه را که مورد نظر ایشان نبوده است حذف و آن بخش هایی که از نظر ایشان حسن و زیبائی ادبی داشته است اختیار و در مواردی لغات مغلق آنها را توضیح داده است،غرضم این است که نه نهج البلاغه کتاب تالیف شده مولی علی است و نه نهج البلاغه همه کلمات یا نوشته های ایشان است،البته علمای دیگری از اهل سنت و شیعه خطبه ها و کلمات ایشان را با اسناد آن نقل کرده اند و در واقع در بسیاری موارد سید رضی اینها را از کتابها و اسناد دیگر اخذ نموده است و البته غالب اسناد آنها در کتابهای پیش از نهج البلاغه هست که در کتابهایی که بعنوان “مستدرکات نهج البلاغه”تالیف شده است -مثل مستدرکات نهج البلاغه بهبودی و برخی دیگر-جمع آوری شده است.غرضم این است که کتاب نهج البلاغه همه آنچیزی که بعنوان “سنّت”در برابر کتاب الله (قرآن) اصطلاح می شود و یکی از منابع دین ماست نیست،و در باب لزوم تمسک به “سنت”که یکی از دستورات مقام مقدس نبوی در حدیث متواتر ثقلین (انّی تارک فیکم الثقلین:کتاب الله و عترتی اهل البیت…)است،کافی نیست که برای ترسیم مصادیق عدالت،فقط اکتفاء به کتاب شریف نهج البلاغه کنیم،بجهتی که عرض شد و به این جهت که نمی توان نیز حکم کرد که همه خطبه های نهج البلاغه قطعا صادر از مولی علی است بلکه در روش شناسی دینی در باب نهج البلاغه نیز ما نیازمند بررسی سندی مواردی که در احکام عملی و فقه و عدالت مورد استناد واقع می شوند،هستیم،و در یک جمله:در باب مصادیق بحث عدالت ما نیازمند به تمسک به مجموعه “کتاب” و
سنت نبوی و عترت طاهرین”هستیم و صرف تمسک به نهج البلاغه کفایت نمی کند،هرچند در این کتاب شریف غیر از بحث های نظری در باب توحید و خداشناسی و پیامبر شناسی و جهان شناسی و انسان شناسی و اجمالا معارف مربوط به مبدا و معاد و اخلاقیات انسانی،می توانیم خصوصا در باب بحث هایی که پیرامون حکومت و عدالت مورد تاکید مولی علی بن ابیطالب واقع شده است،بهره هایی در ترسیم خطوط کلی عدالت از دیدگاه اسلام ببریم که پیشنهاد می کنم در این زمینه به همان کتاب شریف “سیری در نهج البلاغه”مرحوم استاد شهید مرتضی مطهری طهّر الله رمسه،و شرح خوب مرحوم آقای جعفری بر نهج البلاغه مراجعه کنید.
2-دلیل دیگر نیز این است که که مفهوم عدالت امری عقلی و عقلایی و برون دینی است که حقانیت هر دینی با آن معلوم می شود،در واقع ابهام و اشکال و مجادلات در تعیین مصادیق عدالت است که چه بسا عقل و عقلاء بخاطر معصوم نبودن از خطا و اشتباه دچار خطا شوند،چنانکه ملاحظه می کنیم که در مکاتب اومانیستی امروزی یکی از اشکالات بزرگی که در باب مساله عدالت وجود دارد این توهم است که مساوات در همه موارد و همه زمانه ها و زمینه عبارت است از عدالت،در حالیکه چنین نیست،و تجربه هم نشان می دهد که در تشخیص مصادیق عدالت بین عقلای جهان اختلاف نظر شدید وجود دارد،یا ممکن است چیزی در زمانی بین عقلاء عدالت شمرده شود و در زمان دیگر عدالت شمرده نشود و طبعا نمی توان بطور قطع حکم به عدالت چیزی نمود،و چون در چنین مواری یک ضابطه قطعی مورد قبول همه عقلاء برای تشخیص عدالت از غیر آن وجود ندارد، از این جهت در تشخیص عدالت،در برخی موارد،شرع مقدس،عقلاء را مورد تخطئه قرار داده است و اساسا یکی از علل عمده و فلسفه تشریع شرایع الهی تشخیص و تعیین صحیح اینگونه مصادیق است.
مقصودم حالا از این مقدمه این بود که برای یافتن مصادیق عدالت یا راهکارهای عمومی در باب عدالت از نقطه نظر دین اسلام،کافی نیست که فقط نهج البلاغه را معیار و محور قرار دهیم،بلکه باید به مجموعه آنچه در کتاب (قرآن) و سنت اسلامی (سخنان معتبر مقام مقدس نبوی و عترت ایشان) وارد شده است مراجعه کرد که البته نهج البلاغه نیز جزئی از مجموعه سنت بعنوان یکی از منابع دین است.
سلام و درود.
جناب سید مرتضای عزیز از عنایت و پاسخگوییتان سپاسگزارم. ظاهراً طرح پرسشم به گونه ای رسا نبوده که مراد و منظورم را برساند. ناگزیر به شکلی جدید آنرا مطرح میکنم.
فرض کنیم کل اختیارات یکی از شهرهای متوسط ایران به شما داده میشود تا بطور آزمایشی در آنجا اجرای عدالت کنید و نمونه و مدلی از عدالت اجتماعی جهت الگو گرفتن بسازید ، با توجه به اینکه تولید و تجارت کالا به شیوه و با قوانین و مناسبات نظام سرمایه داری و خورده سرمایه داری صورت میگیرد و تولید کننده و تاجر جهت حفظ بقای خود بالاجبار از قوانین بین المللی نظام سرمایه داری پیروی میکنند و اجباراً تابع قوانین عرضه و تقاضا و رقابت در کیفیت و قیمت و سایر متغیرهای نظام سرمایه داریند، و در ضمن در آن شهر فرضی با همین نسبتی که فعلاً در هر شهر متوسط ایران هست سایر طبقات و عناصر و اقشار هم وجود دارند
1_ شما چطور و از کجای قرآن کریم و نهج البلاغه و سنت نبوی میتوانی دستورالعملهای روشن و بدون نیاز به تفسیر ( مثل فرمانهای نظامی ) جهت اجرای عدالت اجتماعی
صادر کنی که کارمندانت هم مثل خودت بتوانند اسلامی و علوی اجرای عدالت کنند؟
2_با توجه به اینکه اگر از صاحبان سرمایه و صنایع سلب مالکیت کنید نظام تولید و تجارت میخشکد و اگر سلب مالکیت نکنید، آن سیستم برای حفظ بقای خود باز هم چون گذشته از قوانین و مصلحتهای پیشین پیروی و
باز هم، همان مناسبات ظالمانه را احیا میکند و ادامه میدهد بفرمایبد که چطور ممکنست در عصر سرمایه داری بدون سلب مالکیت و الغای انحصارات مالی و تجاری و نابود کردن نظام « استثمار انسان توسط انسان »در جامعه اجرای عدالت کرد؟
—–
درود دوستان خوبم
اگر بخواهیم با نگاه به قرآن و نهج البلاغه، قوانین اجتماعی خود را سامان بدهیم، حتما به آنی خواهیم رسید که داعشیان رسیده اند. علتش، تفسیر پذیری بی انتهای قرآن و نهج البلاغه است. هر چه تفسیر می کنند به نهایت نمی رسند. این همه تفسیر بر قرآن برای چه بوده؟ جز این که: تو نمی فهمیده ای من بهتر می فهمم؟ کتابی که بخواهد قوانین اجتماعی را بر میز زندگی مردم بنهد، مطلقا نباید تفسیر پذیر باشد. مثلا قطع دست دزد. که معلوم نیست برای چه مبلغ از کجای دست باید قطع شود. حالا به این کاری نداریم که قطع دست دزد در این زمان، و در همین جمهوری اسلامی یک شیشکی به کل بساط آیت الله ها و حوزه ها و بیخ ریش همه ی مذهبی هاست. که دست یک آفتابه دزد را زیر ساطور می برند و دست دزدهایی چون سید علی خامنه ای و اذنابش را وا می گشایند. قطع دست دزد، با نگاه به قرآن، در ایران و در تفسیر بعضی از آیت الله های پوک مغز چگونه است و قطع دست دزد در عربستان و پاکستان و … چگونه؟ قانون اگر تفسیر ناپذیر باشد، خروجی اش در همه جا و در همه ی زمانها بی اعوجاج یکی خواهد بود. مشکل، شیطانی ست که در بیخ ریش بعضی از آیت الله ها و مفسرین نان به نرخ روز خور خانه کرده است. که نمی خواهند قبول کنند که این قوانین به دور دست های تاریخ مربوط بوده و نباید به این روزها آورده شوند! وگرنه، مگر مسلمانان مالزی مسلمان نیستند؟ مگر بزرگترین مسابقات قرآن در آنجا برگزار نمی شود؟ آنان برای این که بتوانند در امروز “زندگی” کنند، اسم و رسم مسلمانی خود را حفظ کرده اند اما روح قوانین اجتماعی خود را با جوامع پیشرفته منطبق کرده اند. که چه؟ که ما را چه به این که یکی نجس است و یکی کافر و یکی منافق و یکی مرتد و …. همه در برابر “قانون” برابرند. کدام قانون؟ قانونی که عقل می گوید. کدام عقل؟ همان عقلی که در کله ی بعضی از آیت الله ها و بیت رهبری هیچ یافت می نشود!
یک نگاهی به کله ی علم الهدی بیندازید. عقلی در کله اش می بینید؟ یا کله ی جنتی. همین جنتی باید حافظ قانون باشد. خنده دار نیست؟
با احترام
.
درود به شرف ات جناب آقای نوریزاد ..درود
این ابتکار ارزنده شما (آوای شاهنامه)، در این غربت ایران اشغالی توسط دستار بندان غیر ایرانی ، اشک شوق به چشمانم آورد …درود
سلام جناب نوری زاد
من هم شکنچه شدم
شکنجه یعنی …
وقتی هفده سالت باشه ببندنت به صندلی چوبی و با یک چَک به پهلو بخوری زمین و بعد با پوتین سربازی بزنن تو صورتت.
شکنجه یعنی …
وقتی نیمه های شب از خواب بیدارت کنن و بگن چشم بندت و بزن، بعد ببرنت به حیاط پشتی محل تیر باران، دستها و پاهات و ببندن به تیرک چوبی و بعد هم دستور آتش بدن، وقتی بخودت میای میبینی هنوز داری نفس میکشی، و با خنده های جوخه مرگ متوجه میشی که تیرها هوایی بوده یا مشقی.
شکنجه یعنی …
وقتی صدات میکنن بری برای بازجویی و بعد میبینی دو تا میز با فاصله نیم متر گذاشتن کنار هم و میگن دست هاتو ببر زیر زانوت و دستبند میزنن و چوبی رو از لای دستها و پاهات رد میکنن، دو نفری بلندت میکنن میزارنت روی میزها، با هر جوای که میدی با کابل به کف پاهات میزنن، آنقدر ادامه میدن که پاها باد کنه و تاول بزنه، دردناکتر اینکه بزور دور اتاق راه ببرنت.
“شکنجه و خاطراتش تا پایان مرک با ماست ”
شکنجه ممنوع
در میان تمام این حزب اللهی های دیروز، از قبیل؛ طبرزدی، سروش، خزعلی، شریعتمداری، سازگارا و بسیاری دیگر که تا دیروز سنگ جمهوری اسلامی را به سینه میزدند و امروز حتی حاضر نیستند که بگویند اشتباه میکرده اند، بلکه میگویند که مسیر انقلاب ما را دزدیده اند! و حالا دوباره چه بسا باز هم به طمع پست و مقام در فردای ایران آزاد، با استفاده از حرفهای قشنگ سعی در جلب نظر مردم به سود خود را دارند، من فقط پشیمانی آقای نوریزاد را باور دارم چراکه گذشته از اینکه چندین ساله با روشنگری و کارهای فرهنگی، بدون هیچ چشمداشتی، در پی جبران آن نوشته ها و اشتباهات گذشته ی خویش است، همچنین بارها از مردم عذرخواهی کرده است. کسی که شهامت داشته باشد، حتما صداقت هم دارد.
درود بر شما آقای نوریزاد عزیز
جناب آنارشیست – دوست کرامی. من وقتی کامنت پایین را گذاشتم چرا هیچیک از دوستان از جمله شما واکنشی از
خود نشان ندادید؟ من هم وقتی کامنت های دیگر دوستان را در باره حدیث ها و روایت هایی که دیگر نمی خواهم آنها را
دوباره یاد آوری کنم دیدم واقعا آزرده خاطر شدم نه برای خودم که همانکونه که پیشتر هم گفتم من دیگر حتی آن
مسلمان شناسنامه ای هم که بودم سالها پیش کنار گذاشتم. هیچگاه مذهبی نبوده ام شاید در تمام عمرم سد رکعت
نماز خوانده باشم که 80 رکعت آنهم در دوران کودکی و نوجوانی بوده ولی با این وجود زمانی که تصمیم به پژوهش در
مورد اسلام و طلاق همان اسلام شناسنامه ای هم گرفتم برای من دوران بسیار سختی از منظر روحی روانی بود .
به قول مرحوم مادرم اینها از دوران بچه گی در رگ و پی ما ریشه دوانده و کنار گذاشتن آنها کاری است که به تدریج باید
انجام پذیرد. گفتم آسانی و دشواری آن به سرشت انسانها بر میگردد. کسانی که به این مسائل توجه نمی کنند آشکار
است که تمام فضیلت های خود را اکتسابی میدانند و به آن فخر می فروشند. این نهایت نادانی من نوعی است که
وقتی شنا بلد هستم همه را به پریدن در آب دعوت کنم بدون در نظر گرفتن اینکه آن ها هم مانند من میتوانند شنا کنند یا
نه. و اگر هم بگویند نمیتوانند آنها را به بی منطقی و ترس و درست اندیشه نکردن و … متهم کنم و باز بیشتر به خودم
عشق بورزم که من چنین و چنانم و آنها نیستند.
و به همین جهت کامنت پایین را گذاشتم چون برای من انسان و انسانیت بر هر باور دیگری الویت دارد درد و رنج دیگران
حتی اگر بر خلاف باور من فکر کنند آشفته ام می کند. و بقیه توضیحات هم که در کامنت پایین هست.
من گمان میکنم این کامنت گذاری ها دیگر بیشتر برای ما سرگرمی شده تا اینکه اندیشه کنیم که واقعا میخواهیم چکار
کنیم. در این وضعیت دشوار این کشور بلا زده به وسیله آخوند ها دیگر تکرر هزار باره تکرار های گذشته فقط اتلاف وقت و
وقت گذرانی است.
اگر اینگونه ادامه دهیم تا 1400 سال دیگر جناب مزدک در رد اسلام کامنت میگذارد و جناب مرتضی با تئوری های خود
ساخته میگوید ما مهمل میگوییم – و تا 1400 سال دیگر دانشمندان و روشنفکرهای ما در خارج از کشور باز برای یکدیگر
انشا می نویسند و تو سر و صورت هم میکوبند – و تا 1400 سال دیگر رضا پهلوی هم در مصاحبه هایش میگوید من با
حکومت یک نفره مخالفم ولی تکلیفش را با خودش روشن نمیکند که آیا میخواهد مانند یک انسان بزرگسال رفتار کند و با
40 سال زندگی در کشورهای دمکرات و آزاد صادقانه بگوید میخواهد یکی از کاندیدا های ریاست جمهوری باشد ویا
میخواهد بیاید و تاجگذرای کند و به همین منوال نیز روحانیان تا 1400 سال دیگر همچنان بر ما حکومت خواهند کرد و
ستم.
با فرض اینکه فریبا خانم گرامی هم این کامنت را میخوانند در اینجا از ایشان پوزش میخواهم که پاسخ کامنت دوم ایشان
را ندادم چون گمان میکنم در این مورد به توافقی نمی رسیم. ولی ایشان همچنان برای ما عزیز هستند.
رعایت حال کسانی را که مانند ما نمی اندیشند بکنیم. مانند خود شیعیان در طول تاریخ رفتار نکنیم. دیگرانی را که همباور
ما نیستند آزرده نکنیم.
با احترام.
ن.م.
1:29 ب.ظ / ژانویه 13, 2019
ما دین ستیز نیستیم ما با دخالت دین در امور کشور به هر نوعی مخالفیم. ما مخالف ج.ا هستیم ونه مخالف باور بسیاری
از مردمان میهنمان که خود مخالف ج.ا هستند. برای بسیاری از انسانها ترک دین یا خدا مساوی است با روانی شدن و
جنون. سرشت یا کنش و واکنش های شیمیایی بدن انسان است که درجه آسانی یا دشواری باور به دین یا خدا و یا
درجه ترس یا شهامت انسان ها را تعیین می کند . بدون تردید محیط زیست و تربیت انسان ها هم یکی از پارامترهای
بسیار مهم است ولی در اینجا ما در باره کسانی گفتگو می کنیم که دیگر بزرگسال هستند و این دوره ها را پشت سر
گذاشته اند. بسیاری از کسانی که به این سایت می آیند اگر چه شاید مخالف ج.ا باشند ولی خود را مسلمان میدانند و با
دیدن بحث های سخیفی مانند همین حدیث در باره محمد و دخترش فاطمه و بوسیدن سینه های او بدون شک دچار
شوک میشوند و فرار را بر قرار ترجیح میدهند.
در طی سالهایی که این سایت برقرار بوده به چالش کشیدن قرآن و آیه های آن در سطحی هوشمندانه و پژوهشگرانه
که توسط بسیاری از دوستان انجام شده عمل روشنگری در مورد اسلام به صورت ریشه ای را به زیبایی انجام داده و
دیگر نیازی به این بحث های واقعا زشت و سخیف نیست. که باعث اذیت و آزار روانی بسیاری از مردم ما که به دنبال
آگاهی هستند می شود.
دین همیشه بوده و همیشه هم خواهد بود کسانی که گمان می کنند می شود دین را از همه انسانها گرفت زیاد
داستانهای علمی تخیلی خوانده اند. تجربه اروپا و آمریکا شوروی و چین و هر جا که در تاریخ سراغ دارید تایید کننده این
امر است. کمرنگ شدن دین و به صورت تعادل در آمدن آن کاری است که به تدریج انجام می شود و نه با بازی و پنجه
کشیدن به صورت باور و ایمان مردم.
بدبختی بزرگ ما کسانی هستند که روشنفکران ما نامیده می شوند چه قبل از انقلاب شکوهمند و چه بعد از آن. فاجعه
ای که سد راه مبارزه با ج.ا است همین روشنفکرخوانده ها هستند که در طی 40 سال هنوز دارند به سر و صورت هم
می کوبند 40 سال یک عمر کامل است و اینها درس خوانده ها و فیلسوفان و دانشمندان ما هستند و آنوقت برخی از
دوستان میخواهند با باور انسانهای معمولی این سرزمین مبارزه کنند.
هر یک از تظاهرات این سالها نظامی را به زیر می کشید ولی بی ثمر بودن همه اینها و درد و رنجی که بسیاری از
کنشگران سیاسی و مدنی و کارگری و خانواده هایشان کشیدند را در بیماریی که قشر روشنفکر ما به آن دچار هستند
جستجو کنید و آنرا به چالش بکشید نه دین و ایمان و باور مردم معمولی را.
باور کنید به اندازه کافی در مورد اسلام و تمام زاویه های پنهان و آشکار آن در ه
ج – مناسک مذهبی در دوران رضا شاه (کهکشان یکتای تاریخ ایران)!
ملکه بانو تاج الملوک در این مورد می گوید:
“رضا اهل نماز و روزه نبود و برای خودش استدلالاتی داشت که با ما در میان می گذاشت. رضا می گفت مگر خدا عرب هست که ما باید روزی 5 نوبت با او عربی صحبت کنیم؟! روزه هم نمی گرفت و می گفت انسان هر وقت گشنه می شود باید غذا بخورد و الا دچار مریضی خواهد شد! رضا می گفت اسلام دین و آئین عرب های بیابان گرد است و قبل از اینکه عرب ها خداشناس شوند ایرانی هاخداشناس بوده و پیامبر خودشان را داشته اند.
او اوایل زرتشت را نمی شناخت اما بعد از کشف تخت جمشید و بیرون آوردن خرابه های تخت جمشید از زیر خاک فوق العاده به تاریخ باستانی ایران علاقمند شد، بطوری که در ساعات بیکاری وفراغت از اهل علم می خواست تا برایش مطالب تاریخی تعریف کنند.افرادی مثل ادیب الممالک و عبدالله مستوفی و کسروی و امثالهم پیش رضا می آمدند و از تاریخ گذشته ایران داستان های شگرف می گفتند.
من کاری به اعتقادات رضا نداشتم و در ماه رمضان روزه می گرفتم. در آن ایام – یعنی حدودای سال 1300 شمسی به بعد اگرچه سختگیری ایام قاجارها اعمال نمی شد اما مردم هم چنان از روزه خواری درملاء عام خودداری می کردند. اگرچه در این ایام مستخدمین دولت اکثرا روزه می گرفتند، ولی شب نشینی و بیداری تا صبح و مجالس قمار به راه بود!
روزه خورهای ادارات هم مجبور بودند حفظ ظاهر کنند،بنابراین لیوان آب یخ را پس پرده، یا پشت مبل پنهان می کردند و اگر دندان گیری هم برای خود فکر کرده بودند در کشو میز بود!
در کوچه و بازار هم کسی سیگار نمی کشید و روزه خور علنی دیده نمی شد و اجمالا شهر منظره ی ماه رمضان داشت. البته دیگر در مسجدها قالیچه های جانماز اعیان و اشراف پهن نمی شد زیرا متوجه شده بودند رضا بر خلاف قاجارها میل دارد ایران را به درجه ممالک پیشرفته اروپایی برساند و بساط اینگونه تظاهرات مذهبی را جمع آوری نماید!
بر خلاف اعیان و اشراف، کسبه و تجار و مردم معمولی و طبقات عوام مساجد را پر می کردند. اوایل توپ افطار و سحر منظّما شلیک می شد و موقع خوردن و نخوردن را اعلام می کرد. این توپ ها در میدان توپخانه مستقر بودند. دید و بازدیدهای معمولی و رایج بعد از افطار شروع می شد و اگر مجلس تا ساعت سه و چهار از شب رفته دراز می گشت، سینی های شب چره که حکما زولبیا بامیه و پشمک و قطاب و نان پنجره و گوش فیل و پفک یعنی اساس شب چره ماه رمضان را ضمیمه داشت، برای میهمانان می آوردند، ولو اینکه هم میزبان و هم مهمانان هیچکدام اهل روزه و روزه داری نبودند!
حتی هیئت دولت، وزرا و اعیان و اشراف اگر مجلس عصرشان طولانی می شد و موقع افطار می رسید، توپ که در می رفت با اینکه همگی به اتفاق جزو روزه خواران بودند مشغول افطار می شدند!
بعدها که حکومت قوت و قدرت و قوام زیادتری پیدا کرد رضا اظهار داشت که می خواهد جلوی این آخوندبازی ها را بگیرد!، در اینجا رضا سیاست مخصوصی را به کار بست و دستور داد تا توپ افطار و سحر را بی ترتیب و نامنظم در کنند! بی ترتیبی در ساعات توپ افطار و سحر به این صورت بود که توپ افطار را نیم ساعت بعد از مغرب و توپ سحر را یکی دو ساعت جلوتر از طلوع فجر می انداختند و با این یک تیر دو نشانه زدند! اولا عامه را که ساعت نداشتند به واسطه ی درازی ساعات روزه از روزه داری بری می کردند و ثانیا اشخاص ساعت دار را که بدون توپ هم می توانستند موقع خوردن و نخوردن را تشخیص بدهند به توپ افطار و سحر بی اعتماد می ساختند تا جایی که اکثرا خواستار آن شدند شلیک توپ ها متوقف و توپ ها جمع آوی شوند!”.
خاطرات تاجالملوک (ملکه پهلوی)،ص241 تهران: نشر بهآفرین، ۱۳۸۰.
—
“رضا در اوایل آدم با دین و ایمانی بود اما کم کم تحت تاثیر چند نفر از درباری ها (توضیح ارسال کننده: یعنی افرادی مثل ادیب الممالک و عبدالله مستوفی و کسروی و امثالهم که پیش رضا می آمدند و از تاریخ گذشته ایران داستان های شگرف می گفتند!) ذهنش کمی عوض شد! و از تعصب مذهبی اش کم شد!”
(همان ،ص 74)
—
“رضا هم دسته (سینه زنی) مخصوص خودش را داشت (البته این مربوط به قبل از سلطنتش بود!)
خودش جلوی دسته در حالتیکه گل به سر و رویش مالیده بود با پای برهنه راه می افتاد و سینه می زد”.
(همان،ص75)
—-
این بود شمّه ای از مناسک مذهبی و رفتارهای کهکشان بی همتای تاریخ ایران نسبت به دیانت اسلام!
—————
ایا رضاشاه یک دیکتاتور مستبد بود…
بقلم : بهمن انصاری..(پژوهشگر تاریخ)
رضاشاه را اگر با عرف امروز بسنجیم، دیکتاتور بود. اما برای درک این مرد باید به دو موضوع دقت کرد:
-شرایط جهان در آن دوره
-شرایط ایران در آن دوره
شرایط جهان در زمان رضاشاه:
-همدوره رضاشاه در شوروی، استالین بود که برای تثبیت قدرت خود ۱٫۵ میلیون نفر را اعدام کرد.
-در همان دوره در کشور ترکیه نیز ۱٫۵ ارمنی کشتار شدند.
-همزمان در ژاپن پانصدهزار دختر از منچوری ربوده شدند.
-در ده ها کشور دیگر نیز اوضاع بدتر از این بود.
اگر اینها را بدانیم در آن شرایط رضاشاه را باید یکی از دموکراتترین سران حکومتهای جهان وقت نامید که بدون کشتار مردم، بدون قتل عام و نسل کشی، به قدرت رسید!
شرایط ايران در زمان رضاشاه:
رضاشاه زمانی به قدرت رسید که ايران از لحاظ اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیت ملی در قهقرا به سر میبرد.
-وی زمانی شاه شد که یک سوم از جمعیت کشور در ماجرای قحطی بزرگ، از گرسنگی مرده بودند.
-همچنین کشور هیچ درآمدی از نفت و گاز و منابع معدنی نداشت.
-مملکت فاقد ارتش، پلیس و هر ارگان حکومتی و نظامی بود.
-نیروهای تجزیهطلب از خراسان تا گیلان، از آذربایجان تا کردستان و از خوزستان تا بلوچستان با تمام قدرت داعیه جدایی سر داده بودند.
اگر او با خشونت این گروهها را سرکوب نمیکرد، ایرانِ فعلی شامل کشورهای جمهوری سوسیالیستی گیلان، جمهوری دموکرات کردستان، آذربایجان، عربستان (خوزستان) و… میشد.
به تمام این موارد ملی، اضافه کنید:
-بنیانگذاری دانشگاه تهران،
-تهیه و تصویب نخستین قانون مدنی ایران،
-بنیانگذاری ثبت اسناد و ثبت احوال و اجباری کردن صدور شناسنامه،
-لغو کاپیتولاسیون دوره قاجار برای انگلیس و روسیه،
-ملیکردن جنگلها و مراتع ایران،
-براندازی سیستم خانسالاری و تعطیل کردن حرم سرای قجری،
-متحدکردن نیروهای نظامی و تشکیل ارتش ایران،
-بنیانگذاری سیستم بانکی کشور،
-بنیانگذاری سیستم بیمه در ایران،
-ساخت راهآهن سراسری،
-تغییر تقویم رسمی از تقویم قمری به خورشیدی،
و دهها اصلاحات و اقدامات ملی دیگر که باید توجه داشت، با توجه به جو سنتی و مخالفتهای جامعه مذهبی ایران در آن دوره، هرکدام از این اقدامات در نوع خود یک معجزه بود.
رضاشاه تنها یکبار تاج گذاری کرد و دیگر هرگز نه تاج نهاد و نه برتخت نشست. وی اولین حاکم ایران پس از اسلام بود که حرم سرا نداشت و در اولین روز سلطنتش حرم سرای بزرگ قاجاری را با دهها زن و دختر تعطیل کرد. در حالی که میتوانست از خزانه مملکت به عیش و نوش بپردازد اما این کار را نکرد.
تنها یک سفر خارجه به ترکیه داشت و در تقریبا تمام دوران پادشاهی خود بجای استفاده از تاج و لباس شاهی
، یونیفرم نظامی و خدمت بر تن کرد.
سلام و درود استاد
شاید قله بزرگ و بلند این نوشته شما را من پیدا کردمش
اینطور نیس؟
در زمان جمشید، همه ی مردم که خدا پرست و یکتا پرست نبودند. مردمی هم بودند که خورشید و ماه و درخت و سنگ و آب و آتش می پرستیدند. پرستشِ خدا یا سنگ و چوب و خورشید و ماه و ستاره و آب و آتش، از هزاران سالِ پیش، با مردم بوده. مردم از گذشته های دور تا همین اکنون، خدای یگانه، یا چیزهای دیگر را می پرستیده اند. اما آنچه که دوست دارم با شما در میان بگذارم این است که: همین اکنون، در میان مردم، و در هر شهر و روستا، چند تا ملا و روحانی و آخوند و کشیش و موبد هم پیدا می شوند که کارشان، نیایش و فراخواندنِ مردم به پرستش خدا یا پرستشِ خدایانِ دیگر است. اینان در زمان جمشید، مردم را به پرستشِ خدا و خورشید و ماه و سنگ و چوب و آب و آتش فرا می خواندند و مردم هم به آنان، نان و خوردنی می دادند. کاری که جمشید کرد، این بود که این ملایان و روحانیان و آخوندها و موبدان و کشیشان را از شهرها و روستاها، و از میان مردم بیرون کشید و همه ی آنان را فرستاد بالای کوه ها تا در لابلای کوه ها خانه کنند و در همانجاها نیز نیایش کنند و تا می توانند به پرستش خدای خود سرگرم باشند.
گروهی که کاتوزیان خوانی اش
به رسم پرستندگان دانی اش
جدا کردشان از میان گروه
پرستنده را جایگه کرد کوه
بدان تا پرستش بود کارشان
نوان پیشِ روشن جهاندارشان
فرستادن ملاها به کوه
اینطور نیس؟
فردوسی هنگامی شاهنامه را به نظم کشید که زبان پارسی دستخوش آشفتگی بود. او با سرودن شاهنامه از آشفتگی و افزونی آن جلوگیری کرد. زبان زنده روزگار او پارسی سره نبود، بلکه پارسی دری بود و اگر میخواست تنها از پارسی سره بهره گیرد که بسیاری از واژگان آن رهاشده و مرده بود، شاهنامه همچون بسیاری از آثار ادبی سدههای پیشین از بین میرفت. با اینکه شاهنامه، برگردانی از چند نثر کهن همچون شاهنامه ابومنصوری است، فردوسی در زمانهای مناسب از واژگان دخیل عربی بهره میگرفت تا مردم ایران سخنان او را به آسانی بخوانند و بفهمند. شمار واژگان عربی شاهنامه(درمیان شصت هزار بیت شاهنامه) ۸۶۵ واژه است که چندی از آنها عبارتند از: شمع، صدف، طلسم، طول، عجم، عاشق، عکس، غول، فدا، قیمت، کعبه، لیکن، مدح، مقدس، نحس، نشاط، وحشی، هندسه، یتیم، یقین.
“داد” در شاهنامه، به منزلهی شیشهی عمر قوم ایرانیست؛ اگر شکست برداشت، زوالِ این قوم فرا رسیده است،
ممکن است ظلم و تباهی بر کشور حاکم گردد – مانند دوره ی ضحّاک – ولی این مهم نیست، از نو کشور کمر راست خواهد کرد؛ سرِ “داد” سلامت باشد که اگر نیم جانی داشت سرانجام همه چیز به حال عادی بازخواهد گشت.
“داد” اندیشه و اعتقادی است در دلِ مردم ایران که نباید گذاشت فرو میرد.
دکتر اسلامیندوشن
داستان داستانها
شباهت ما و بعضی از مسئولان
هر 2 ایستادیم.
ما زیرخط فقر اونا بالای خط
هر 2 فراموش کردیم،
ما آرزوها اونا دردها
هر 2 میخندیم
،ما به دردا اونا به وعده ها
هر 2 رسیدیم.
ما به ته خط اونا به جایی که میخوان
هر 2 خواهیم دید
ما نتیجه مظلومیت اونا نتیجه ظلم
هیچوقت به مذهبیون و خداباوران اعتماد نکنید چرا که روزگار ما درحال حاضر دست پخت این مذهبیون و خداباوران است!
فقر، فحشا، بی عدالتی، ظلم، شکنجه، تجاوز، قران همراه لواط، دزدی های میلیاردی، و … اینها همه از دستاوردهای مذهبیون و خداباوران است
احکامی که موسیقی را حرام کرده و جهاد و جنگ را حکم خدا میداند، سالیان سال است که صلح جهان را به هم زده و تبدیل به ماشین تروریست ساز شده.
احکام ضدصلح را به کودکان یاد ندهیم
جناب نوری زاد
اگر بر درخت برومند جای
نیابم که از بر شدن نیست پای
کسی کو شود زیر نخل بلند
همان سایه زو باز دارد گزند
توانم مگر پایه ای ساختن
بر شاخ ان سرو سایه فکن
تو این را دروغ و فسانه مدان
به رنگ فسون و بهانه مدان
ازو هرچه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز و معنی برد
یکی نامه بود از گه باستان
فراوان بدو اندرون داستان
پراگنده در دست هر موبدی
ازو بهره ای دست هر بخردی
یکی پهلوان بود دهقان نژاد
دلیر و بزرگ و خردمند و راد
پژوهنده ی روزگار نخست
گذشته سخن ها همه باز جست
ز هر کشوری موبدی ساخورد
بیاورد کین نامه را یاد کرد
فردوسی بزرگ خود بن مایه های شاهنامه را نسک ها و برگ های تاریخ در دست موبدان و پراکنده و برگ برگ گفته که انها را گرد اوری کرد و شاهنامه را سرود
و خود گفته که دروغ و افسانه نیست
اکنون ما خود تیشه ب ریشه خویش میزنیم و ان را افسانه میپنداریم
باشد که در پاسداری گنج های خود کوشا باشیم
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
انچه خود داشت ، ز بیگانه تمنا میکرد
حکایت ِ ما و دینداری ِ احمقانه…!!
¤ وقتی در روستایی که مدرسه، بهداشت و حمّام ندارد و تو به آنجا بروی و مسجد بسازی؛ تو یک دیندار ِ احمقی!
¤ وقتی مردمی گرسنه و بیکار باشند، و تو آنها را در شب و روز، جمعه و غیر جمعه نصیحت به تقوا و پرهیزکاری می کنی، تو یک دیندار ِ احمقی!
¤ وقتی عدّه ای از دختران و زنان جامعه ِ ما ( که دختر ، خواهر و مادرِ ما هستند) به سبب ِ فقر اقتصادی یا فرهنگی، تن فروشی می کنند، و تو اصلاً رگ ِ گردنت کلفت نمی شود، ولی اگر روسری ِ همین افراد روی سرشان نباشد، تو رگ ِ گردن کلفت می کنی و عَربده می کشی، تو یک دیندار ِ احمقی!
¤ اگر مدارس ِ ما مثلاً در سیستان و بلوچستان هنوز سرویس ِ بهداشتی تمیز ندارد، وسیله گرمایی ندارد ، کلاس ِ درس ِ درست و حسابی ندارد و… ولی تو فقط به فکر ِ فرستادن یک روحانی برای نمازجماعت یا تبلیغ ِ دینی به آنجا هستی؛ تو یک دیندار ِ احمقی!
¤ اگر سنّ ِ فحشا در دختران ِ جامعه به ۱۳ سال رسیده باشد، و تو نگران نیستی ، ولی ناراحت می شوی از اینکه ایشان برای نگاه کردن ِ مسابقه فوتبال ِ افراد ِ ذکور به استادیوم بروند، تو یک دیندار ِ احمقی!
¤ اگر رواج ِ اعتیاد به مواد مخدّر ِ سنّتی و صنعتی در مدارس ما و در میان دانش آموزان معصوم و بی گناه باعث نمی شود که تو شبها راحت نخوابی، ولی شب و روز به فیلترینگ تلگرام و اینستاگرام و… می اندیشی؛ تو یک دیندار ِ احمقی!
¤ اگر از این همه حجم ِ دزدی ، اختلاس و فساد ِ اقتصادی در میان ِ مسئولین ِ ریز و درشت در این کشور، خَم به ابرو نمی آوری، ولی تحمّل ِ آب بازی بچّه های نوجوان و جوان را در پارکها نداری و یا از برگزاری کنسرتِ موسیقی در شهر جلوگیری می کنی، واقعاً غصّه بخور! تو یک دیندار ِ احمقی!
¤ اگر به کارگران، دانشجویان و معلّمان و هر کس دیگری که مشکل ِ صنفی دارد و امثال ِ تو اجازه یک فریاد یا اعتراض ِ ساده را به آنها به بهانه تشویش اذهان ِ عمومی یا تضعیف ِ امنیّت ملّی نمی دهی، ولی از طرف ِ دیگر میلیارد میلیارد ورود ِ کالاهای قاچاق در روز ِ روشن از مرزهای کشور عصبیّت تو را تحریک نمی کند؛ تو یک دیندار ِ احمقی!
¤ وقتی بدون ِ کوچکترین عقل و درایت، و به خاطر ماجراجویی یا به علّت کوته فکری به سفارت یک کشور حمله می کنی، و به هزینه های وافری که یک ملّت به خاطر ندانم کاری تو و امثال ِ تو برای سالیان ِ سال باید بپردازند، اصلاً فکر نمی کنی، تو یک دیندار ِ احمقی!
¤ اگر تو دلسوز ِ واقعی اسلام، انقلاب ، نظام و رهبری بودی، و به جای آنکه خودت را خرج ِ اعتبار ِ اسلام، نظام و رهبری ِ نظام کنی، ایشان را خرج منافع ِ اقتصادی یا سیاسی خود می کنی، خوشحال باش! تو دیگر یک دیندار ِ احمق نیستی؛
تو قطعاً یا یک نفوذی هستی و یا یک شیّاد ِ پست و حقیری در میان ِ این ملّت ِ رنجدیده!
● متاسّفانه از این دست حماقت ها ، بزرگ و کوچک ، سالهاست که ما را احاطه کرده است و فرصت های رشد، پیشرفت و توسعه را از ما ایرانی جماعت گرفته است!
کمی بیاندیشید، همین!!
نوری زاد تا حالا به این ظرافت نوشته بودی؟
معناي ۷سال رو کي خوب ميفهمه؟
دانشجوهاي پزشکی…
معناي ۴سال رو کي ميفهمه؟
بچه هاي کارشناسی…
معناي ۲سال رو کي خوب ميفهمه؟
سرباز ها…
معناي ۱سال رو کي خوب ميفهمه؟
پشت کنکوري ها…
معناي ۹ماه رو کي خوب ميفهمه؟
بانوان باردار…
معناي ۱ماه رو کي خوب ميفهمه؟
روزه داران ماه مبارک رمضان…
معناي ۱هفته رو کي خوب ميفهمه؟
سر دبيرهاي مجلات هفتگی…
معناي ۱روز رو کي خوب ميفهمه؟
کارگران روز مزد…
معناي ۱ساعت رو کي خوب ميفهمه؟
عاشق منتظر…
معناي ۱دقيقه رو کي خوب ميفهمه؟
اونايي که از پرواز جا موندند…
معناي ۱ثانيه رو کي خوب ميفهمه؟
اونايي که در تصادف جون سالم به در بردند…
معناي ۱دهم ثانيه رو کي خوب ميفهمه؟
مقام دوم تو المپيک…
□ معنای لحظه را چه کسی درک میکنه ؟
کسی که دستش از دنیا کوتاهه…
قدر لحظه لحظه هاي زندگيمون رو
بدونيم
شايد فرصتي رو که الان داريم،
لحظهای ديگر فقط یک خاطره باشد
هر جا سخن از فساد است، نام سپاه می درخشد!
اختلاس شرکتهای زیر مجموعە سپاه در سازمان بنادر
ایران
بر پایە خبرهای رسیدە بە آواتودی اختلاس ٣٦٠ میلیارد تومانی شرکت هدایت کشتی خلیج فارس کە زیر مجموعە سازمان بنادر کشور است، توسط کارمندان ردە میانی این شرکت، برملا شدە است. از سال ٩٢ تاکنون شرکت هدایت کشتی خلیج فارس از طریق فاکتورسازی، خریدهای سوری قابل توجهی را انجام دادە و عوارض بندری بیشتر از مقادیر قانونی از شرکتهای دریایی دریافت کردە و علاوە بر این در قاچاق سوخت و کالا هم فعالیت کردە است.
ولی زمانیکە در زمستان گذشتە یک قلم ٣٦٠ میلیاردی اختلاس مدیران این شرکت سپاه مشخص شد، حفاظت اطلاعات سپاه از بهمن ماه ٩٦ ، ٢٢ تن از جملە احمد فروعی معاون سابق سازمان و رئیس پیشین بندر امام و مدیر عامل عامل سابق شرکت، تاتینام رئیس سابق بندر بوشهر، جبار جلیلیان معاون سابق ادارە مالی سازمان و ١٩ تن دیگر را دستگیر کردە است. سپاه پاسداران کارکنان ردە میانی این شرکت را تهدید کردە کە از رسانەای کردن اختلاس ٣٦٠ میلیاردی خودداری کنند.
شرکت دریایی هدایت کشتی خلیج فارس کەزیر مجموعە سپاه پاسداران است در سال ١٣٨٧ تأسیس شد و در یک مزایدە سوری با نفوذ و توصیە سپاه برندە شد. سپس توسط سازمان بنادر کشور بیش از ٨٠ شناور خدماتی، یدک کش و بارج سوخت رسان و آبرسان در اختیار آن قرار گرفت و عملیات جداسازی و راهنمایی کشتی های ورودی بە بنادر ایران بە این شرکت واگذار شد. طبق قرارداد ذکر شدە ٨٠ درصد درآمد حاصلە در اختیار شرکت دریایی هدایت کشتی خلیج فارس و 20 درصد بە سازمان بنادر داداە می شود. بطوریکە کلیە کشتیهای ایرانی و خارجی کە جهت عملیات تخلیە و بارگیری وارد بنادر ایران میشوند را پوشش می دهد.
ازدواج عجیب!
از یکسو همه میدانیم که شوهرِ زینب (دخت امام علی و فاطمۀ زهرا) پسر عمویش عبدالله بن جعفر بود. بنابراین زینب و عبدالله دختر عمو پسر عمو بودند.
از سوی دیگر امام علی هنگام شهادت، چند همسر داشت که از جمله لیلی بنت مسعود بود. پس لیلی زنبابایِ زینب و زنعمویِ عبدالله بود.
و اما ازدواج عجیب: عبدالله پس از شهادت امام علی، با لیلی ازدواج کرد و چهار سوژۀ زیر پدید آمد:
عبدالله بر سرِ زینب (دختر فاطمه و علی! و نوۀ رسولخدا!)، هوو!! آورد
عبدالله با زنعموی خود ازدواج کرد!
عبدالله با زنبابای همسرش (که در ردیف مادر زن است) ازدواج کرد!
زنبابای زینب، هووی او شد!
پیداست که زمانه عوض شده و عرف مذهبیها اخلاقیتر!؛ به طوری که امروزه آحاد مذهبی نه تنها تن به چنین ازدواجها و آن نتایج عجیبش نمیدهند بلکه وقتی این یادداشت را میخوانند و از آن ازدواج عجیب باخبر میشوند، ذهن و فکرشان به هم میریزد و آشفته میگردد، و سرانجام شروع به کلنجار با تصورات و ذهنیاتشان میکنند و…
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۷/۱۰/۲۶
t.me/baznegari
یه مشت نادان از خود راضی لوس چارتا جزوه کمونیستی رو نصفه و نیمه خوندن و احساس خود-روشنفکریشون عود کرد، اون …(سه نقطه از مش قاسم) خود روشنفکر خوانده شریعتی پلی زد بین اسلامیچیاای که خیال میکردن هرانچه علم و دانش است ۱۴۰۰ سال پیش وسط بیابونای عربستان گفته شد، و شد هرانچه که نباید میشد. یه کدوم از اینا چهار تا صفحه از شاهنامه خوندن؟ حافظ خوندن؟ سعدی خوندن؟ هیچ. یه مشت کور عصا کش یه مشت کورتر شدن. حال بعد ۴۰ سال دارن به ما میگن دوباره بهشون اعتماد کنیم که از دل این منقلاب و منقلابیون یه چیز خوب واسمون در بیارن. از اون بدتر واسمون خط و نشون هم میکشن.
مقوله ارزشها و اصول اخلاقی و اسلامی همیشه یکی از ستونهای مهم در تنظیم و اجرای سیاست خارجی از بدو تاسیس جمهوری اسلامی بوده است. بر اساس این گزاره و بقول مرحوم آقای خمینی که ما شریک غم مظلومان جهان هستیم و البته این شریک بودن و یا ابراز همدردی کردن هم محدود به ابراز شفاهی آن نیست بلکه برای نشان دادن این غمخواری اقئامات عملی هم صورت گرفت که بارز ترین آن همان حمله به سفارت آمریکا و اشغال و گروگانگیری در آن جا بود . آقای خمینی با تکرار این حرف که رابطه ما با آمریکا رابطه گرگ و میش است به این نتیجه گیری رسید که ما این روابط را میخواهم چکار کنیم. البته در خاطرات مرحوم هاشمی آمده است که ظاهرا امام راحل در خفا اعتقاد دیگری داشته و به او تصریح کرده بود که قرار نیست رابطه برای ابد قطع بماند.
البته در تاریخ سیاسی دنیا چنین رویکردهائی بی سابقه نیست. در جریان مباحث قبل از حمله به عراق در انگلیس، تونی بلر نخست وزیر وفت وقتی با استدلال مخالفین حمله با عراق مواجه شد و جوابی هم نداشت به آنها یاد آوری کرد که صدام یک دیکتاتور خونخوار است و از منتقدین سئوال کرد که آیا به نظر آنها ،بدون حضور صدام ، جهان ما امنتر نیست؟ یعنی با پیش کشیدن مسئله اخلاق سعی کرد روند منطقی بحث را مخدوش کند.
در جمهوری اسلامی هم در بر همین پاشنه می چرخد. وقتی کسانی جرات کردند که به امام راحل خطرات سهمگین ناشی از گروگانگیری را گوشزد نمایند با این سخن وی مواجه شدند که امریکا ظالم است و باید در مقابلش ایستاد. هر چند ناصحینی در داخل و خارج سعی فراوان کردند که بر اساس همان تعلیمات اسلام ،زشتی این کار را یاد آوری کنند ولی استدلال ارزشی امام راحل راه هر نوع برخورد منطقی را بست.
در جریان جنگ هم وضع به همین منوال بود و ایده دفع فتنه از سراسر عالم بر تحلیل منافع ملی ایران سایه افکند و تمسک به یک آیه قرآن که باید تا رقع فتنه باید جنگید و تعمیم آن به تمام عالم نشان داد که برای امام امت ارزشهائی مطرح است که در آنها جائی برای منافع ملی ایران نیست.
در زمان رهبر فعلی هم ما با همین وضع مواجهیم و اینکه منافع ملی ما در سوریه و چگونگی حفظ آنها در قبال حفظ حرم و مسائلی از این قبیل قرار گرفته و رشته این موارد هم سر دراز دارد.
وقتی سئوالات در رابطه با مصالح ملی از طریق موارد ارزشی پاسخ داده شوند، یعنی باید منتظر بدترین عواقب بود چون نشان میدهد که خردی در کار نیست و با انسانهای روانپریش نا متعادل سر و کار داریم و جمهوری اسلامی هم به همین دلیل محکوم به فنا است هر چند که بقول خانم فائزه هاشمی فروپاشی عملا صورت گرفته و فقط ظاهری از آن هیبت مانده است.
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
رحمان ابراهيم زاده، پدر زنداني سياسي بهنام ابراهيم زاده، در گفتگو با راديو ندا از تهديد به قتل فرزندش در زندان از سوي قاضي در عين بي خبري از محل نگهداري او مي گويد!
http://radio-neda.blogspot.com/2019/01/blog-post_14.html
حسن/* با اشاره به شرایط کنونی اقتصاد ایران گفت: «ما در شرایط تحریم هستیم و شرایط ما یک شرایط عادی و طبیعی نیست؛ البته به اینگونه نیست که از تحریم بترسیم یا عقبنشینی کنیم و یا اینکه از اهداف خود دست برداریم، اما اکنون در شرایط خاص تحریمهای اقتصادی قرار داریم.
مش قاسم: یکی که عقل داشته باشه میاد میگه چه بکنم که از تحریم بیام بیرون که شرایط عادی بشه، حاجی حرف از نترسی میزنه و اهدافی که یه مملکت تحریم شده و در شرایط غیر عادی و عقبننشینی، همون جفنگیتی که در طول ۸ سال جنگ زدن که به جام زهر رسید، ۱۵ سال اتم اتم زدن که به هیچ کجا نرسید. اینا بضاعت عقلی مملکت داری ندارن.
حسن/*: هفتهای نیست که در دولت حرف نزنم، داد نزنم و فریاد نکشم.
مش قاسم: ۴۰ ساله که داری هفت میزنی و داد میکشی. ای نادان، با حرف زدن و داد کشیدن مملکت داری نمیشه کرد. عقل میخواد که تو و همپلکیات ازش بی بهره هستی. اینا خیال میکنن مملکت داری هم مثل مچت داریه.
/*: ک
از خود رازی …از خود راضی
تشریفات و ریخت و پاش در دربار کهکشان بی همتای تاریخ ایران!
بانو تاج الملوک (همسر رضا خان و مادر محمد رضای پهلوی)می گوید:
“مراسم عقدکنان (محمد رضا و فوزیه) در قاهره انجام شد و محمدرضا برای شرکت در مراسم عقد همراه با هیئت مفصلی به مصر رفت و من هم در این سفر همراه محمدرضا بودم. جشن عروسی در تهران انجام شد و خانواده سلطنتی مصر همراه فوزیه به تهران آمدند …هیئت همراه عروس از طریق دریا به بندر شاهپور آمدند از آنجا با خط آهن سراسری …به تهران رسیدند.
رضا دستور داد در مسیر راه آهن همه خانههای روستایی را رنگ سفید بزنند و به اصطلاح مسیر عروس و خانوادهاش را نوسازی وتر و تمیز کنند. در جاهایی هم که قطار از شهر رد میشد طاق نصرتهای باشکوه بستند و پارچههای خوشامدگویی و مبارک باد آویزان کردند.
میهمانان عروسی شاید حدود هزار نفر یا بیشتر بودند. ما تا آن موقع عادت به برگزاری میهمانیهای مجلل و باشکوه نداشتیم. به همین خاطر از آلمان چند نفر متخصص برگزاری میهمانی استخدام کردیم که به تهران آمدند و سور و سات میهمانی را فراهم کردند.
من هیچ وقت خاطره آن مجلس عروسی را فراموش نکرده و نمیکنم. غذاها عموما به سبک غذاهای اروپایی تهیه و سرو شدند به خاطر این عروسی رضا دستور داده بود از آلمان بشقاب و لیوان و کارد و چنگال و کلی ظرف و ظروف خریده و آورده بودند. همچنین داده بود همه ظروف نقش تاج شاهی را چاپ بزنند. برای آماده کردن غذای عروسی بهترین آشپزها به خدمت گرفته شدند که چندین نفر آنها از آشپزهای آلمانی و فرانسوی بودند. الحق و الانصاف رضا برای عروسی پسرش سنگ تمام گذاشت و از چند ماه قبل همه مملکت و دستگاههای دولت را موظف کرده بود وسایل برگزاری این جشن را فراهم کنند”.
تاج الملوک با افتخار ادامه میدهد: “تا آن زمان در این مملکت یک چنین جشن ملی! برگزار نشده بود به دستور رضا در همه شهرهای بزرگ و کوچک مملکت جشنهای فراوان برگزار شد و بعد از عروسی، خودش همراه عروس و داماد شد و آنها را به رامسر برد …رضا به عنوان هدیه عروسی یک مقدار جواهرات زیبا مشتمل بر الماس و برلیان و انواع طلاجات و جواهرات که پس از خلع احمدشاه از سلطنت در خزانه کاخ گلستان کشف شده بود را به فوزیه داد. مادر و خواهران فوزیه هم از سخاوتمندی رضا بسیار بهرهمند شدند و هدایای نفیسی گرفتند …رضا علاوه بر اینها یک دستگاه اتومبیل را هم که از هیتلر هدیه گرفته بود به فوزیه بخشید، چند پارچه آبادی هم به فوزیه داد ما هم هر کدام هدایایی به فوزیه دادیم…”.
این در حالی است که همین ملکه بانو چند سطر بعد ضمن مطلبی دیگر می گوید:
“وضعیت معیشتی و زندگی و رفاه مردم،اگرچه در سالهای حکومت رضا بهبود زیادی پیدا کرده بود و اصلا با دوره قاجار قابل مقایسه نبود،اما هنوز مساعد و راضی کننده نبود!”
(خاطرات تاجالملوک (ملکه پهلوی)،ص 54-57)
—————
خبر: علی مطهری موضوع دستگیری چند فرمانده سپاه به اتهام فساد مالی را تأیید کرد.
نوری زاد: اگر بنا بر دستگیری مفسدین مالی باشد، نفر نخست، شخص سیدعلی خامنه ای است با مافیای اقتصادی ای که به اسم خزعبل ولایت فقیه مطلقه برای خودش اراسته.
با احترام
.
در ضمن نوریزاد کارت بیست داره
خیلی ها هستند که شاهنامه میخونن ولی اینجور زیبا و واضح که توضیح دادید متوجه ماجرا نیستن. هر لحظه که فرصتی دست داد کار رو ادامه بده و چاپ کن برسه دست پیر و جوون باور کن خیلی سود آور هم هست. شاهنامه از پر فروش ترین کتاب های ما ایرانی هاست. همچین حاشیه نویسی بر شاهنامه من تا حالا ندیدم و نشنیدم. اسمت کنار حکیم قاسم فردوسی در تاریخ جاودانه خواهد شد. مردی که در های شاهنامه رو بروی همه گشود.
شروع کردم به خوندن نتونستم وسطش یه لحظه مکث کنم. همینطور رفتم تا آخر. هزار صفحه هم بود همینجور ادامه میدادم… اعتیاد آوره…
مش قاسم عزیز شما که هم اسمی با مش قاسم سلیمانی یه کاری بکن تو رو خدا یه چیزی به این هم اسمیت بگو.
ژنرال آیزنکات رییس سابق ارتش اسراییل اعلام کرده که قاسم جان 16 ملیارد دلار ناقابل در سوریه سرمایه گذاری کرده واسه تجهیزات و تاسیسات نظامی و ما همشو دود کردیم هوا صداش هم در نیاوردیم. میگه هزاران هدف رو در سوریه نابود کردیم بدون این که هیچ ادعایی کنیم یا برای موفقیت هامون تبلیغ کنیم.
خنده دار نیست؟ اسراییلی ها واسه این که دنیا رو نگران نکنند کاراشون رو بی سر و صدا انجام میدن و قاسم جون هم که روش نمیشه بگه آخ فلان جام داره بد جور میسوزه…
این وسط ماییم که هاج واج موندیم نه راه پس داریم نه پیش دار و ندارمون رو دود میکنن بی ناموسا به روی مبارکم نمیارن که بابا این مال صاجب داره.
شدیم اسباب بازی سلیمانی و اسراییلیها. یکی میاد خوشحال خوشحال هواپیماهای مسافربری رو پر از اسلحه و تجهیزات و دلار و طلا میکنه از جیب ما البته میبره میریزه دست یه مشت پیمانکار که حتمن پورسانتای میلیاردی میگیرن اون یکی هر چی اسلحه تازه اختراع کرده رو روی این تجهیزات آزمایش میکنه خوشحال خوشحال که ببین چجوری دودش کردیم هوا. عجب گیری کردیم بخدا…
شما جقّه همایونی ها،البته که اسباب بازی هستید،سابقا هم اسباب بازی بودید،سابقا اسباب بازی شاه و فرح و دربار بودید،حالا اسباب بازی اسرائیلی های علیه ما علیه،چون منابع خبری شما دروغگوهای اسرائیلی هستند،از این جهت تحلیل های شما شاهیست ها و اسباب بازی های شاه سابق،هم تحلیل های اسرائیلی دلخوش کنک هست بر اساس اخبار و ادعاهای دروغ یک مشت صهیونیست متجاوز و زورگو،خوش باشید با اینجور تحلیل های کوته نظرانه اسرائیلی،اما بدانید که 22 بهمن باز هم نزدیک است،چانه و دهان مبارک را برای یک سیلی و مشت جدید از سوی مردم ایران مهیّا کنید! نوش جان!
سلام و درود
جناب کاوش، مطالعات تخصصی به نور چراغ قوه میماند و محوطه محدودی را با دقت و وضوح بالا و کافی طوری روشن میکند، که هم میتوان بخوبی آنجا را دید و هم از آن بهره برداری کرد و استفاده برد. اما مطالعات پراکنده و حریص بودن بر آموختن چند چیز و فراگیری و علاقه نشان دادن به رشته ها و موضوعات فراوان فاقد دقت و توان بهره برداری اقتصادی از آنهاست. با اینحال داشتن اطلاعات عمومی بکلی بیفایده نیست و کلیت چنین مطالعاتی سرانجام دیدی کلی به محقق و فرد اهل مطالعه میدهد که مثل سپیده بامداد است یعنی ، دنیایی وسیع، با افقی گسترده را، بدون دقت میتوان دید و پدیده های زیادی را میشود شناخت، اما جز به ندرت نمیشود در مورد هیچ رشته یا نقطه ای از آنها سخنی از سر تخصص و بهره برداری گفت. فراگیری کلیت اقتصاد مارکسیستی و کاپیتالیستی جزء تقدیر شوم نسل من( ما ) بود و کلیات آنرا در همان دوران شورش کور 57 و اندکی پس از آن بطور سر پا شکسته و نامنظم از غیر متخصص فرا گرفتیم به امیدی که بر پی ریزی دنیایی نو و نظامی نوین طوری توفیق یابیم که بر خوان جامعه قلیلی از پرخوری نترکند و کثیری از گرسنگی نمیرند.امروز که به گذشته مینگرم بر خامی و ناپختگی و نادانی و بلاهت خود افسوس میخورم، امروز برای بنده به اثبات رسیده است که خاور میانه و کشورهای نفت خیز و دارای منابع خام انرژی بسان :
آهو چو در آفتاب میگشت
در روغن خود کباب میگشت!
در آتش حرص و آز قدرتهای فرامرزی چپاولچی بزرگ چند ملیتی و نادانی و حماقت و عقب ماندگی توده مردم و ابتذال و کم و بیسوادی و سرسپردگی لیدرهای احزاب رسمی در ایکنشورها و ماجرا جویی و خشونت و شتابزدگی انقلابیون راستین این جوامع، و مزوری و خیانت رؤسای راهزن خوش خور و خود پسند خود نه تنها در روغن و نفت خود کباب گشتند ، بلکه بکلی سوختند و به احتمال زیاد تا زمانیکه نفت و گاز و منبع و معدن ثروتی وجود داشته باشد باز هم در آتش همانها « فیها خالدون »خواهند سوخت!
پس از آنکه مرحله نخست توطئه قتل عام جوانان خاورمیانه، یعنی کشتار جوانان ایرانی و عراقی در جبهه ها با گلوله ها گل داد و با ایثار به ثمر نشست،و همه طعمه چلچله ها و شعله افکنها و و مینها و خمپاره ها و گوشت دم توپ سلاح های سبک و سنگین و متعارف و نا متعارف و ممنوعه همدیگر شدند و واپسین بازماندگانش در دوزخهای اوین های پیدا و پنهان و خاورانهای رسمی و غیر رسمی و دشت دجیل و گودالهای گمنام و بینام، انفال و دره و زندان ابو غریب، غریبانه در خون خود خفه شدند برای مردم خسته از انقلاب و جنگ، و مسخ شده با تبلیغات دروغین، و ناامید شده از رسیدن به هدفهای بلاهت آمیز و بی ارزشی چون قدس و کربلا ، و آگاه شدن از بلاهت رهبرانی که با وعده فریب آمیز بهشت برین، آنان را به قعر درکات دوزخ انداخته بودند ، و از توش و توان و حس و حرکت افتادن مردم و روشنفکران و تحصیل کردگان، دیگر نیرویی نماند تا مردم بخود اندیشه کنند، مغزهای خلاق جوانان هر دو کشور ایران و عراق به همراه اندوخته های چندین هزاران ساله و زمینه رشد و باروری اقتصادیشان با همان توطئه شوم بین المللی به نابودی کشیده شد، به قول زنده یاد شاعره شهیر فروغ فرخزاد :
آنگاه
خورشید سرد شد
و برکت از زمینها رفت
و سبزهها به صحراها خشکیدند
و ماهیان به دریاها خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان پس به خود نپذیرفت
شب در تمام پنجرههای پریده رنگ
مانند یک تصور مشکوک
پیوسته در تراکم و طغیان بود
و راهها ادامهٔ خود را
در تیرگی رها کردند
دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچکس
دیگر به هیچچیز نیندیشید
در غارهای تنهائی
بیهودگی به دنیا آمد
خون بوی بنگ و افیون میداد
زنهای باردار
نوزادهای بیسر زائیدند
و گاهوارهها از شرم
به گورها پناه آوردند…….
امروز که غبارهای تیره تبلیغات از چهره بهشت سوسیالیسم واقعاً موجود!! و جامعه بی طبقه توحیدی!! و برادری، برابری، حکومت عدل علی!! کنار رفته است و امپریالیسم لجام گسیخته و بی نقاب در میدانی بدون رقیب یکه تازی میکند، و یاد آوری حکومت خشک مغزان متعصب ریش درازِ کوتاه عقل و سیری ناپذیری که به جنون « جوع الکلب » دچار شده اند، روح و جسم و جان و روان، انسان را به تهوع و بیزاری ابدی وامیدارد، باز ماندگان و آنچه که از نسل گذشته در درز و روزن و خلل و فرج جامعه جان بدر بردند، یا به هر حال و صورت نوبت مرگ محتومشان تا کنون به تعویق افتاده است، بهتر میتوانند با چشمانی باز، فارغ از منافع حزبی و گروهی و وابستگیهای ایدئولوژیک و القاء اکاذیب تبلیغاتی، تنها در مقام داوری و نقادی به ارزیابی گذشته خود و سوداهای بی سر انجامی بنشینند که جان و توان میلیونها تن بر سرشان به فنا رفت، و ماهیت رهبر نماهایی را افشا کنند که با آنکه ژست، مرد آزاده و شیر شرزه میگرفتند، گماشته بازار و سگ پلیس از آب در آمدند. امروز بهتر میتوان ماهیت اقتصاد دولتی، مبتنی بر عملکرد تعاونیهای دولتی و اشتراکی را که سوسیالیسم نامیده میشد تجزیه و تحلیل و ارزیابی کرد ، و با ماهیت و ذات و عملکرد نظام مبتنی بر استثمار انسان از انسان کاپیتالیستی و خباثت هایش و دستاوردهایش مقایسه کرد . جناب کاوش که وقت زیادی را صرف جنگی بیهوده تنها برای جهاد بر علیه یک نفر میکنی، که خود آن تن، پیشاپیش به کم سوادی و نادانی خود اعتراف میکند، سعیت بیخود و دعوایت بیحاصل است. من مدعی دارا بودن سواد رسمی و رشته تخصصی چندانی نیستم، هیچ ضرورتی هم ندارد خود را به ننگ دروغ آلوده کنم ، اما چون همیشه عمرم، عطش شدیدی به مطالعه و خواندن و فهمیدن داشته و دارم، خود را هم نه با شما و نه با هیچ کس دیگری مقایسه نمیکنم . لطفاً اگر کتاب یا کتابهایی نوشته ای معرفی کن، اگر ممکنست لینک مقالاتت در این وبسایت را طوری منظم کن و با عدد به اشتراک بگذار که خواننده غیر متخصص و مبتدی هم بتواند براحتی به آنها دسترسی پیدا کند و آنها را چون فصول کتابی منظم بخواند.
با سپاس .
ممنون جناب شفیعی بسیار شعر فکر برانگیز و باند مرتبه ای از فروغ فرخزاد آوردی من آنرا برای خودم کپی پیست کردم . ولی درمانده ام از اینکه در این مقال اگر منظور شما به کاوش آن چند خط آخری است دیگر اینهمه صغری و کبری چیدن چرا ؟
سلام و درود
خوشحالم که شعر فروغ عزیز را پسندیدی، لطفاً به اصل شعر رجوع کن، بسیاز بلندتر و عمیقتر است. آن مختصر تنها کمی از اصل شعر است. در مورد محتوای کامنت هم عرض کنم اگر کل پیشینه مباحثه و مناظره و مجادله و منازعه بنده و ایشان را از پستهای پیشین تا کنون خوانده بودی متوجه ربطشان میشدی.
جناب نوری زاد
به یک قرآن پژوه صاحب نام
بعد از این که دلایلش را شنیدم نوشتم:
استاد ارجمندم
جناب آقای ///…!
باسلام و سپاس فراوان برای
توضیحات ارزشمندی که بیان فرمودید”،
متاسفانه از پاسخهای جنابعالی قانع نشدم،
زیرا “نگاه تحقیرآمیز قرآن به زن”،
با هیچ عقل و علم و اخلاقی سازگار نیست،
و اگر چنین توصیفاتی در “ادیان دیگر” درباره ی
زن شده بود که در قرآن نشده بود، قطعا جنابعالی
با “عقل” و “علم” و “عدل” و “اخلاق” امروز خود،
آنرا محکوم میکردید، ولی چون در قرآن آمده!،
از محکوم کردن آن پرهیز میفرمائید…!!
آنچه مرا نگران میکند؛
پرهیز “دین گرایان” از انطباق باورهایشان
با “عقل” و “علم” و “عدل” و “اخلاق” است،
و به همین دلیل است که مومنین به هر دینی،
آنرا دربست قبول میکنند!، بدون اینکه در باره
دین خود سوآل و تحقیق بیطرفانه کنند..!!!
مومنان یهودی ؛
مومنان مسیحی را منحرف میدانند!،
و مومنان مسلمان؛
مومنان ادیان دیگر را منحرف میدانند!!
اگر مومنان تمامی ادیان میپذیرفتند
که خدای آنها خدای دیگران هم هست،
و سعی میکردند که باورهای خود را با عقل و علم و عدل و اخلاق سازگار کنند، امروز گرفتار چنین تعصبات دینی ویرانگری نبودیم، و مومنان ادیان گوناگون، چنین جهنمی برای خود و دیگران نمی ساختند.
من تردید ندارم که اگر جنابعالی
“مسلمان” و “مومن به قرآن” نبودید،
فطرت انسانی تان اجازه ی قبول چنین تحقیر و توهینی نسبت به زن را نمیداد، و آنرا با همان عقل و علم و عدل و اخلاق خود محکوم میکردید.
در خاتمه…
خود را همچنان شاگرد و
مدیون آگاهی و آزادگی جنابعالی میدانم،
و امیدوارم در یک فرصت مناسب از دانش و
بیش گرانبهایتان بهره مند شوم.
بسمه تعالی
نمونه ای از فساد سیستماتیک امور مالی حکومت سلطانعلی خان واختلاسگرانش بخوانید :
معاون سابق امور شرکتهای ستاد اجرایی فرمان امام با ٤٦ فقره خيانت در امانت در انتظار محاكمه
بعد از مدتها قرار است روز سه شنبه 25 دی ماه 97 به اتهامات علی بخشایش مدیرعامل سابق بانک سرمایه، پرویز کاظمی رئیس سابق هیات مدیره بانک سرمایه و وزیر دولت نهم و محمدرضا توسلی عضو سابق حقوقی بانک سرمایه رسیدگی شود.
3 بهمن ماه سال 95 محسنی اژهای در مورد این پرونده گفت که «تا به حال به این اندازه تخلف را ندیده است!» او بعدها «از 8 هزار و 300 میلیارد تومان معوقات بانک سرمایه خبر داد که در اختیار 31 نفر است و اینکه 2 نفر از این افراد نیز در بازداشت بسر میبرند.»
10 بهمن 95 محمدرضا خانی مدیرعامل وقت بانک سرمایه درباره این پرونده گفته بود: «تعداد بدهکاران این بانک 31 نفر اعم از اشخاص حقیقی و حقوقی هستند و میزان بدهی آنها از 200 میلیارد تومان شروع و تا 1200 میلیارد تومان ختم میشود.»
21 آذر 96 خجسته رئیس هیات تحقیق و تفحص از بنیاد شهید (که سرنوشت آن پرونده نیز در هالهای از ابهام است) گفته بود: «افرادی که بانک دی را غارت کردند در بانک سرمایه هم اختلاس کردند. این 31 نفر در تمام بانکها دست انداختهاند. یکی از مبالغ اختلاس در بانک سرمایه 1100 میلیارد تومان بوده که به اسم یک شرکت، زمینی که ارزش آن 100 میلیارد بود را به عنوان وثیقه، سندسازی کردند و روی آن 1100 میلیارد تومان وام گرفتند. این مبلغ دیگر غیرقابل وصول است این 31 نفر باید هر چه زودتر تعیین تکلیف شود.»
علی بخشایش کیست؟
علی بخشایش که در سال 91 به مدیرعاملی بانک سرمایه منصوب شد، فرزند روحالله است. او پیشتردر سوابق خود مدیریت عاملی و ریاست هیات مدیره بانک سپه، عضویت در هیات عالی نظارت سازمان حسابرسی، نایب رئیسی صندوق تعاون کل کشور با برعهده داشت. اما او سوابق دیگری نیز دارد که اهمیت بیشتری دارد. ستاد اجرایی فرمان امام یکی از هلدینگهای بزرگ کشور است که املاک و داراییهای زیادی دارد. نکته مهم این است که علی بخشایش مدتی معاونت امور شرکتهای ستاد اجرایی فرمان امام (ره )، برعهده داشته است. همچنین او در شرکتهای زیرمجموعه هلدینگ غدیر نیز دارای مسئولیت بود. از جمله میتوان به شرکت سرمایه گذاری ساختمان، شرکت خانهسازی باغمیشه اشاره کرد.
30 آبان 96 روزنامه شرق هولدینگ غدیر را اینگونه معرفی میکند: سازمان تأمین اجتماعی نیروهای مسلح با نام مخفف ساتا، مسئول انجام امور درمانی و بازنشستگی نیروهای مسلح است و اگرچه آمار و اطلاعات دقیقی از فعالیتهای اقتصادیاش وجود ندارد؛ اما میتوان ردِ پایش را در بورس به شکل واضحی مشاهده کرد. بازوی اجرائی ساتا در بورس، شرکت سرمایهگذاری غدیر است که سهامدار عمده مجموعه بزرگی از شرکتهای پتروشیمی و نفت است. تأمین اجتماعی نیروهای مسلح بهجز شرکت سرمایهگذاری غدیر، با اسامی سازمان تأمین اجتماعی نیروهای مسلح و صندوق بازنشستگی نیروهای مسلح نیز سهامدار قسمتی از شرکتهای سهامی عام بزرگ است.
به گزارش امتداد حالا قرار است بخشایش به اتهام مشارکت در اخلال عمده در نظام اقتصادی کشور از طریق اخلال در نظام پولی و بانکی و مشارکت در ۴۶ فقره خیانت در امانت محاکمه شود. به همراه او پرویز کاظمی فرزند درویش به اتهام مشارکت در اخلال عمده در نظام اقتصادی کشور از طریق اخلال در نظام پولی و بانکی و مشارکت در ۴۱ فقره خیانت در امانت و محمدرضا توسلی فرزند غلامرضا به اتهام مشارکت در اخلال عمده در نظام اقتصادی کشور از طریق اخلال در نظام پولی و بانکی و مشارکت در ۴۰ فقره خیانت در امانت پای میز محاکمه قرار میگیرند.
با این حال این سئوال مطرح است که آیا 31 فردی که اموال این بانک را در اختیار دارند معرفی خواهند شد؟
امتداد
@Saahmnewsorg
سلام بر اندیشمندان
نمونه ای دیگر ازفساد سیستماتیک در حکومت ولایت فقیه :
قاضی شارح (با بازی بهیادماندنی علی نصیریان) سریال تلویزیونی سربداران
✅ قضاوت بسیار آسان است. کافی است بدانید داد چیست و بیداد کدام است.
✅ من، قاضی شارح به شما میگویم داد آن است که سلطان بخواهد. کافی است به چشمهای سلطان و شمشیر او نگاه کنید. داد همان است.
✅ نترسید. بیایید. ردای مرا بستانید. در دم قاضی خواهید شد…
g آیا این مفاسد رشوه و اختلاس اگر خواست سلطان نیست پس چرا داد عالانه در دادگاهش نیست ?
رشوه ۲.۵ میلیاردی حسین هدایتی به عضو هیئتمدیره بانک سرمایه
نماینده دادستان:
۴۷ درصد سهام بانک سرمایه متعلق به صندوق فرهنگیان و ۳۷ درصد مربوط به مجموعه گروه ریختهگران است.
تعدادی از این مدیران بابت این کار رشوه و تسهیلات دریافت کردهاند از جمله یاسر ضیایی معاون وقت بانک بابت اعطای وام ۱۳۰ میلیارد ریالی بدون وثیقه، ۲۵ میلیارد ریال از محل تسهیلات مذکور دریافت کرده و اکنون نیز در خانه حسین هدایتی اقامت دارد و مدیرعامل شرکت لولهنورد اهواز است.
اعطای وام ۶۰۰ میلیارد ریالی به حسین هدایتی توسط پرویز کاظمی عضو هیئت مدیره وقت بانک سرمایه که در ازای پرداخت این وام، کاظمی به عضویت هیئتمدیره استیلآذین درآمده است.
حجم کلی تخلفات این پرونده، ۲۹ هزار میلیارد و ۳۵۴ میلیون و ۸۸۰ هزار ریال است./رجا
@Sahamnewsorg
مصلح
# آیا این مفاسد رشوه و اختلاس اگر خواست سلطان نیست پس چرا داد عالانه در دادگاهش نیست ? #
۱_ آقای مصلح وقتی حکم دادگاه هنوز صادر نشده شما چطور فهمیدی دادگاه مربوطه داد ندارد ؟
۲_ فرض صحت فرض مستعجل و ثابت نشده شما در بی دادی دادگاه، چطور قطعی نتیجه گرفتی این بی دادی خواست سلطان بوده ؟ کجای این داستان اختلاس به سلطان وصل می شود که ما ندیدیم ؟
محمد نوری زاد:
این عکس، چه متعلق به ایران باشد و چه نباشد، در آنچه که می خواهم بگویم، فرقی نمی کند. می گویم: این کودکی که از سرما یخ زده و جان داده، نوه ی سیدعلی خامنه ای نیست، نوه ی رییس جمهور نیست. نوه نتیجه ی آیت الله ها هم نیست. بچه ی نمایندگان بز دل مجلس هم نیست. از خاندان لاریجانی ها هم نیست. چرا؟ چون که جای بچه های سیدعلی و سرداران و نمایندگان و دزدان ولایی «گرم» است.این بچه، یکی از بی پناهان سرزمین ماست که شخص سیدعلی خامنه ای و سرداران پف کرده ی سپاه با امضای آیت الله های واداده، جیبش را زده اند و پولش را فرستاده اند برای سید حسن نصرالله و بشار اسد قاتل!
عمامه ها بالا
سر شیطان هایی که در بیخ ریش آیت الله ها خانه کرده اند، بسلامت!
https://www.trendsmap.com/twitter/tweet/1084725325752348673
—
https://twitter.com/avimelamed?lang=fa
—
https://twitter.com/subhihadidi?lang=fa
—
از هر سوژه ای می توان وسیله ای برای تظاهر و فریب و خودنمائی ساخت.شاید سرّ آن شیطان هایی است که در خانه دل و قلب ما و بیخ ته ریش خود ما باشد!
جناب نوریزاد طبق این جیکجیک یا توییت به زبان انگلیسی توسط “آوی ملامد” تحلیلگر راهبردی امنیت در خاور میانه این پسر بچه که ظاهرا از سرما یخ یزده و جان داده اهل سوریه است. سرما و شقاوت زمستان مزید بر علل نگون بختی فقیران و آوارگان و بی پناهان و قربانیان جنگ و ویرانی و خانمان سوزی قومی و ملی و منطقه ایست. این صحنهها قطعا قلب هر انسانی را بدرد میاورد.
https://twitter.com/avimelamed?lang=en
Avi Melamed
@AviMelamed
Jan 14
More Avi Melamed Retweeted عبدالرحمن النصار
The road ends here for this Syrian boy.
To @rogerwaters and other Western moral beacons, freedom fighters, social justice knights and HR defenders, who remain totally SILENT about the 8 years war in #Syria.
——-
دوست گرامی درود
من در ابتدای زیر نویس این عکس نوشته ام چه این عکس متعلق به ایران باشد یا نباشد، فرقی در کنه آنچه که می خواهم بگویم نمی کند. اکنون نیز بسیاری از بچه های ما از گرسنگی می میرند و از بی دارویی می میرند و از سرما یخ می زنند. اینان قربانیان خاموش سرزمین مایند و در آمارها آورده نمی شوند.
سپاس
.
یک مورد از این “بسیاری”را در زمینه مردن از گرسنگی یا مردن از بی داروئی،یا مردن در اثر یخ زدن در سرما ذکر کنند تا معلوم شود ته ریش مدعیان چنین دروغ هایی شیاطین لانه نکرده اند!
———
درود گرامی
فلاکتی که شما ملایان بر سر مردم ایران آوار کرده اید – که البته آدمهایی چون من نیز – بفراخور بلاهت و نادانی مان – در این مصیبت عظما سهیم بوده ایم، آنچنان سهمگین و نابخشودنی ست که من اگر یک چند هزار از گرسنگان و مردگان و دق کردگان و خودکشی کردگان را اسم ببرم، همان وقاحت عظمایی که در بختک های آواری ست، به جای پوزشخواهی، به جایی دیگر گریز می زند و بهانه ای می تراشد که: نخیر، این بابا از گرسنگی نمرده بلکه پیش از آن فتخش عود کرده بوده است.
راستی، جناب سید مرتضای گرامی،
من عکسی از یک مدرسه در بلوچستان منتشر کردم بی سقف و دیوار. زیر یک درخت کهور. یک خط زیر آن می نویسید تا میزان انصاف و ادب و ایرانی بودن شما را تماشا کنیم؟
با احترام
.
جناب آقای نوریزاد “این بچه، یکی از بی پناهان سرزمین ما ” نیست برادر عزیز ! این یکی از بچه های سوری است که توی عزیز شدیا با کمک به آن ها مخالفی و بار ها هم این را نوشته ای . خوب بود کمی جستجو میکردی تا ببینی این عکس در ارتباط با چه مطلبی روی اینترنت گذاشته شده . سر شیطان هایی که زیر زلف حنایی مبارک شما هم خانه کرده اند، بسلامت! تو و آخوند دینفروش سر و ته یک کرباسید چون هر دوتایتان مهمل گو هستید جان من .
https://twitter.com/avimelamed
سلام آقای نوری زاد نظرتان چیه؟
مسلمین در این مناطق ناراضیند:
آنها در غزه ناراضیند
در مصر ناراضیند
در لیبی ناراضیند
در مراکش ناراضیند
در عراق ناراضیند
در یمن ناراضیند
در پاکستان ناراضیند
در افغانستان ناراضیند
در سوریه ناراضیند
در لبنان ناراضیند
پس در کجا راضیند?
در استرالیا راضیند
در کانادا راضیند
در انگلیس راضیند
در ایتالیا راضیند
در فرانسه راضیند
در آلمان راضیند
در سوئد راضیند
در نروژ راضیند
در دانمارک راضیند
در آمریکا راضیند
در هلند راضیند
در واقع آنها در تمام کشورهاییکه
مسلمان نیستند راضیند و در تمام
کشورهای مسلمان ناراضی و آنها
چه کسی را برای عدم رضایت خود
مقصر می دانند؟
آنها کشورهایی را که در آنجا راضیند
مقصر میدانندو میخواهند آن
کشورها رابا برنامه هایی چون صدور انقلاب تغییر بدهند و شبیه
کشوری بکنند که در آنجا ناراضی بودند !
محمد نوری زاد:
اینجا مجمع الجزایر “عقل” است.
مجمع الجزایر “شعور” است.
مجمع الجزایر “هنر”است.
مجمع الجزایر “زیبایی” است.
اینجا سوییس و سوئد و شرق آسیا نیست.
بیخ گوش ایران است.
دوبی است.
تنها رازِ این شکوهِ خردمندی، در این است که: در کله ی بزرگانِ دوبی، مختصری شعور هست. همان گوهر نابی که در کله ی گنده های بیت رهبری یافت می نشود. البته در کله ی بزرگان دوبی و امارات، یک چیز نیست. چه؟
خزعبلی به اسم ولایت مطلقه ی فقیه
و خزعبل دیگری به اسم شیعه گستری!
جزاير جميرا يکی از محلههای دوبی، امارات متحده عربی است. این محله دارای ۵۰ جزیره ی کوچک است که هر یک را خوشه مینامند. در هر خوشه ۱۶ ویلا ساخته شده است. تمام این جزیرههای کوچک در یک دریاچهٔ مصنوعی (البته با استفاده از آب دریا) قرار دارند. در کل، ۷۳۶ ویلا در این مجموعه قرار دارد که تمام آنها از استخر خصوصی با آب شیرین برخوردارند. ثروتمندان و هنرمندان مشهور جهان، برای این که یکی از این ویلاها را خریداری کنند، سر و دست می شکنند.
کافی بود دمِ در ورودیِ این مجمع الجزایر، عکس جناب جنتی و علم الهدی را نصب می کردند.
چی می شد؟
همه ی ثروتمندان و هنرمندان..
الفراررررررررر!!!
@nooriZADmohammad1331
@MohammadNoorizad
به یاد استاد امیرحسین خنجی
بیتهائی از یک سرودۀ فردوسی که در زیر میآید بازنمایِ انگیزۀ فردوسی برای سرایشِ شاهنامه است، و توان پنداشت که نخستین سرودۀ او در شاهنامه باشد.
تلواسنۀ فردوسی برای زنده نگاه داشتن یادهای شکوه گذشتههای از دست رفتۀ ایران را، و وضعیت اندوهباری که در زمان او بر میهن و مردم ما حاکم بوده است را، در این بیتها به روشنی میتوان مشاهده کرد و دردی که در دل فردوسی بوده است را میتوان احساس کرد و با او همنوا شد. چه بسیار ایرانپرستان که چون این سروده را خوانده یا شنیدهاند با خود گریستهاند و از خود پرسیدهاند که چه شد که ایران و ایرانی به این روز افتاد؟
فردوسی میگوید: شب بود، گیتی را تیرگی گرفته بود، هیچ ستارهئی سوسو نمیزد، نه بهرام پیدا بود نه کیوان نه تیر، انگاری جهان را با شَوَه (با دودهچَربی) قیراندود کرده بودند. از ماه نیز باریکهئی پیدا بود انگاری بیشینۀ آنرا اندوده و سیاه کرده بودند تا نور نتابانَد.
به هرسو مینگریستی اهریمن در نظرت ظاهر میشد که همچون سیهمارِ دهنگشوده بود تا روشنی را و نیکی را ببلعد.
باغ و راغ و دشت و گلشن انگاری تبدیل بەدریای قیرگون شده بود.بادِ سَردی هم اگر برمیخاست تو گوئی برای پراکندنِ گَردۀ زغال بود تا تیرگی را افزون سازد.تیرگی چنان بود که نه نشیب را میشد تشخیص داد نه فراز را.مرغان را زبان بربسته بود و هیچ آوائی از آنها برنمیخاست.تو گوئی سپهر نیز بەخواب رفته و از رفتن وامانده بود یا از رفتن میهراسید.
فردوسی افزوده که از این شبِ سیاهِ طولانی دلِ من بەسختی گرفته بود. در آن دلتنگي که مرا بود برخاستم و بهقصدِ قدم زدن در باغ بیرون شدم و خروشیدم و شمع خواستم (اندکی روشنی طلبیدم).
یارِ خوبچهرِ سروبالایِ ماهرویِ مهربانم آمد و شمع و باده و نار و ترنج و بهی و چنگ آورد و جامی شاهنشهی که میراث دودمانش بود آورد و بزم آراست، چنگ نواختن و سرود خواندن گرفت و گفت: اندوه را از دل بیرون کن و باده بنوش تا داستانی از دورانِ باستان برایت بازگویم.
گفتم: بیاور داستان و بخوان، ای بتِ خوبچهر.
گفت: ای جفتِ نیکیشناس! من از دفترِ پهلوی بازمیگویم و تو بەشعر اندر آر.
در این سروده میبینیم که زنِ فردوسی با زبان پهلوی و متون خداینامه آشنایی کامل دارد و برای فردوسی از دفتر پهلوی میخوانَد و فردوسی به شعر پارسی دری درمیآورَد.فردوسی در یک اشاره زنش را نیز به ما شناسانده است که از بازماندگانِ دودمان بزرگان ایرانزمین بوده آنجا که میگوید یک جام شاهنشاهی آورد که میراث دودمانش بود.نیز میبینیم که زن فردوسی هنرمند چیرهدست است و چنگ مینوازد و خوش میخوانَد و بزمافروزی خانوادگی میکند.به فرهنگِ شادزیستی ایرانی نیز در این سروده اشارۀ آشکار شده است.
این سروده را فردوسی در آغاز داستان بیژن و منیژه نهاده است.
شبی چون شَوَه روی شِسته به قیر
نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر
دگرگونه آرایشی کرد ماه
بسیچ گذر کرد بر پیشگاه
شده تیره اندر سرای درنگ
میان کرده باریک و دل کرده تنگ
ز تاجش سه بهره شده لاژورد
سپرده هوا را به زنگار و گرد
سپاهِ شب تیره بر دشت و راغ
یکی فرش گسترده از پرِّ زاغ
نموده ز هر سو به چشم اهرمن
چو مارِ سیه باز کرده دهن
چو پولادِ زنگارخورده سپهر
تو گفتی به قیر اندر اندوده چهر
هر آنگه که برزد یکی بادِ سرد
چو زنگی برانگیخت ز انگِشت گرد
چنان گشت باغ و لبِ جویبار
کجا موج خیزد ز دریای قار
فرو ماند گردونِ گردان به جای
شده سست خورشید را دست و پای
سپهر اندر آن چادر قیرگون
تو گفتی شُدَستی به خواب اندرون
جهان از دل خویشتن پر هراس
جرس برکشیده نگهبان پاس
نه آوای مرغ و نه هُرّای دد
زمانه زبان بسته از نیک و بد
نبُد هیچ پیدا نشیب از فراز
دلم تنگ شد ز آن شبِ دیریاز
بدان تنگی اندر بجَستم ز جای
یکی مهربان بود اماندر سرای
خروشیدم و خواستم زو چراغ
بیامد بتِ مهربانم به باغ
مرا گفت شمعت چه باید همی
شب تیره خوابت بباید همی
بدو گفتم ای بت نیام مردِ خواب
یکی شمع پیش آر چون آفتاب
بنه پیشم و بزم را ساز کن
به چنگ آر چنگ و می آغاز کن
بیاورد شمع آن نگارین به باغ
برافروخت رخشنده شمع و چراغ
می آورد و نار و ترنج و بهی
ز ِ دوده یکی جام شاهنشهی
مرا گفت برخیز و دل شاد دار
روان را ز درد و غم آزاد دار
نگر تا که دل را نداری تباه
ز اندیشه و دادِ فریاد خواه
جهان چون گذاری همی بگذرد
خردمند مردم چرا غم خورد
ز نیک و بدِ چرخ ناسازگار
که آرد به مردم ز هر گونه کار
نگر تا نداری دل خویش تنگ
بتابی از او چند جوئی درنگ
نداند کسی راه و سامان اوی
نه پیدا بوَد درد و درمان اوی
گهی می گسارید و گه چنگ ساخت
تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت
دلم بر همه کام پیروز کرد
که بر من شب تیره نوروز کرد
بدان سَروْ بُن گفتم ای ماهروی
یکی داستان امشب امبازگوی
که دل گیرد از مِهر او فَرّ و چهر
بدو اندرون خیره مانَد سپهر
مرا مهربان یار بشنو چه گفت
از آن پس که با کام گشتیم جفت
بپیمای می تا یکی داستان
بگویَمْت از گفتۀ باستان
پر از چاره و مهر و نیرنگ و جنگ
همان از درِ مردِ فرهنگ و سنگ
بگفتم بیار ای بت خوبچهر
بخوان داستان و بیفزای مِهر
پس آنگَه بگفت: ار ز من بشنوی
به شعر آری از دفترِ پهلوی
هم اتگویم و هم پذیرم سپاس
کنون بشنو، ای جفتِ نیکیشناس:
… … … … … … …
بعد از حملات اعراب و شکست ایرانیان تا دو قرن سکوت در این سرزمین برقرار میشود که آقای عبدالحسین زرین کوب بخوبی آنرا نمایانده است. سپس جنبش ها و حکومتهای ایرانی مستقل از خلفای بغداد تا قرن چهارم و در طی قرون پنجم و ششم حکومتهای ترک که به تدریج تعصبات مذهبی زیادتر شده و فضا را برای اندیشه های درست و پرورش فکر تنگتر میکنند. در این چهار قرن اوج شکوفائی سرزمینمان بوده است. سامانیان و صفاریان قبل از فردوسی فارسی را زبان رسمی کرده و در رواج و ماندگاری آن کوشش فراوانی داشتند. در همین ایام دانشمندانی همچون رازی و بیرونی و ابن سینا و….از این سرزمین برمیخیزند. رازی در قرن سوم در نوشته هایش منکر وحی و پیغمبر میشود و پیامبران را شیاد مینامد. رازی فرزند زمانه خود است که اجازه انتشار چنین افکاری را دارد. حوزه نیشابور در ایام خیام در قرن ششم 30 کرور یعنی 15 ملیون نفر جمعیت داشته در حالیکه در زمان بقدرت رسیدن رضا شاه کل ایران به 12 ملیون هم نمیرسید. حمله مغول سرزمین ما را به ویرانه ای تبدیل کرد ،مردم بسیاری قتل و عام شدند ، بسیاری از شهرهای بزرگ از بین رفتند ، کانونهای پرورش فکر به حداقل رسید و در این برهوت فقر فرهنگی ، جهل و خرافات تحت نام مذاهب مختلف از باطنیه و ملامتیه و …تا شیعه حوزوی رشد کردند که دیگر ربطی به اسلام نداشت و ندارد. منظورم برائت ویا بزرگ بودن یا نبودن اسلام نیست که مورد بحثم نیست. قزلباشان صوفی مسلک طریقت مذهب ، لواط را نیز با اسرای جوان ثواب میشمردند و شاه اسمعیل صفوی را کسی میدانسنتد که روح خدا در او حلول کرده است.
اینکه ما قبل از اسلام را دوران شکوفائی سرزمینمان تصور کنیم ممکنست در مقاطعی درست بوده باشد که بوده است ولی وقتی از اعراب شکست خوردیم بدون شک دوران نکبتی داشتیم. دورانی که هنوز عظماهای ما فرزندان همان موبدان فاسد هستند و حاکمان و بزرگان ما نیز از همان حاکمان ارث برده اند.
زنده یادامیرحسین خنجی:
اسلامیانی که بەخاورمیانه آمدند تشکیلات دولتی را میشناختند؟
نه. آنها با بداییترین شکل حکومت و دولت نیز آشنا نبودند و تنها نهادی که میشناختند قبیله بود و تنها شکل زندگی جمعی که میشناختند زندگی قبیلهیی بود.
اسلام وقتی به شمشیر جهادگران عرب در خاورمیانه سلطه یافت نه شهرسازی میدانست نه جاده سازی نه پلسازی را میشناخت. نه صنعتی داشت. از میان همۀ هنرهای جهان متمدن نیز تنها چیزی که داشت «شعر» بود. همین. نه پیکرهسازی نه نگارگری نه تزیینات معماری نه زیباسازی زندگی شهری را میشناخت و نه موسیقی و نه بازیهای تفریحی مردم متمدن را میدانست و نه هیچ ایدهای از دولت و تشکیلات دولتی داشت.
تنها هنری که عربهای جهادگر میدانستند ویران کردن تأسیسات تمدنی بود.
تنها هنری که عربهای جهادگر میدانستند ویران کردن تأسیسات تمدنی بود.
ترجمۀ نوشته ئیاز مقدمه ابن خلدون بخوانیم:
«عربها وقتی بر سرزمینهائی دست یابند آن سرزمینها با شتاب رو بە ویرانی میرود؛ زیرا عربها ذاتًا خوی وحشیگری دارند و این خو در آنها ریشهدار است و تبدیل بە خُلقیات و رفتارهای جمعیشان شده است… و این بە آنسبب است کە آنها اهل یکجانشینی نیستند بلکە در نقل و انتقال برای دستیابی بە غنائماند، و این امر با آبادسازی منافات دارد، زیرا آبادسازی لازمهاش یکجانشینی است. بەعنوان مثال، سنگ در نظرِ آنها ابزاری برای ساختن کانون آتش است تا دیگ بر رویش بگذارند؛ از اینرو سنگِ دیوار خانه رابَرمیکنند تا کانون آتش بسازند؛ یا کاربردِ تیر چوبین بەنظر آنها برای ستون خیمه است، و از اینرو سقف خانه را خراب میکنند تا تیرش را برداشته تیرک چادر کنند… این حالتِ عمومیِ عرب است. عرب طبعًا گرایش بە تاراجگری دارد و میخواهد کە آنچە در دست دیگران است را از آنها بگیرد؛ زیرا روزیش را توسط نیزهاش بەدست میآورَد. عرب در گرفتنِ اموالِ دیگران هیچ حد و مرزی برای خودش نمیشناسد و همینکە چشمش بە مال و متاعی افتاد آنرا تاراج میکند… آنها ساختههای اهل حرفه و صنعت را بە زور میگیرند و برای این ساختهها بهائی قائل نیستند و پاداش و نرخی نمیشناسند. و چنانکە میدانیم هدف از صنایع و پیشهها کسبِ مال است؛ و اگر قرار باشد کە هرچە ساخته شود بی مزد و بها برود دیگر تشویقی برای صنعتگر باقی نمیمانَد و دستها از ساختن بازمیمانند و صنعت از میان میرود. همچنین آنها عنایتی بە بازداریِ مردم از فساد و جلوگیری از بعضی بە وسیلۀ بعضِ دیگر ندارند؛ بلکە همۀ هدفشان آن است کە اموال مردم را بە زور یا بهانه از دستشان بیرون بکشند؛ و وقتی این هدف برایشان تحقق یابد از پرداختن بە اصلاحِ امور مردم و اندیشه دربارۀ مصالح و منافعِ آنها خودداری میکنند و کسانی کە فساد میکنند را از فسادکاری بازنمیدارند. اگر کیفرهائی هم وضع کنند برای آن است کە
مال از دست دیگران بیرون بکشند. طبیعتِ آنها چنین است… بنگر بە سرزمینهائی کە توسط آنها تسخیر شد چەگونه تمدن در آنها فروپاشید و مردم در آنها تهیدست شدند و زمینهای آنجاها وضعیتِ اصلیاش را از دست داد!… در عراق همۀ آن ساختههای تمدنی کە ایرانیان بنا کرده بودند نابود شد».
• به دلایل بالا، نباید گفت تمدن اسلامی. بلکه باید گفت تمدن در سرزمینهای اسلامیشده. تمدن از آن اسلامیان نبود، از آن مردمی بود که از قضای روزگار به زیر سلطۀ شمشیر جهادگران اسلام درآمدند. اسلام تمدن نساخت، اسلامیان بعدها برخی از اصول و ارزشهای تمدنی را از مردم سرزمینهای زیر سلطهشان بذیرفتند. از خودشان تمدن نداشتند.
تحلیل دو قرن سکوت،یک تحلیل نادرست بوده است و خود مرحوم زرّین کوب نیز در موارد متعددی از اجزاء آن تجدید نظر کرده بود که در مقدمه چاپ های متعدد بعدی به آنها اشاره کرده است،بهیچوجه دو قرن سکوت در ایران وجود نداشته است،و شواهد آنرا مرحوم استاد مرتضی مطهری در کتاب شریف خدمات متقابل اسلام و ایران بخوبی نشان داده است،همینطور برخی از مستشرقین که ایشان آنجا به کلمات ایشان اشاره کرده است.
نیز توجه به قرآن و زبان قرآن هرگز بمعنای فراموشی زبان فارسی نبوده است و این تهمت و دروغ بزرگی است به دیانت اسلام که آمدن این دین به ایران ملازم با نفی زبان و ادب فارسی است،و اساسا بسیاری از کتب ادبی در ادبیات عرب را ایرانیان مسلمانی مثل سیبویه و دیگران تالیف کردند چنانکه بسیاری از شعراء و ادباء مسلمان،شعر و ادب پارسی را در عین مسلمانی حفظ کردند و کتابها در این زمینه ها و دیگر علوم پرداختند،بنابر این چنانکه بارها اشاره شد،آمدن اسلام به ایران هرگز بمعنای نفی زبان و ادب و فرهنگ پارسی نبوده و نیست مگر در چیزهایی که ملازم با شرک و بت پرستی و مخالف با اصول دیانت اسلام باشد،و کسانی که این اواخر پیدا شده اند و با گزافه گوئی های ناسیونالیستی سعی در ایجاد تعارض بین اسلامیت و ایرانیت داشته و دارند،حقیقتا آب در هاون می کوبند چون نه معرفت درستی به اصول معارف اسلامی دارند و نه مطالعات عمیقی در فرهنگ و ادب پارسی،در واقع اینگونه افراد بدنبال بی دینی و بی ایمانی خود، از باب “الغریق یتشبّث بکلّ حشیش”نمی توانند ببینند و بفمهند که تعارضی بین اسلامیت و ایرانیت نیست و ایرانیان فعلی ایرانیان مسلمان و مسلمانان ایرانی هستند و نافیان دین اسلام در ایران،دائم در حال سابیدن یا سائیدن نوعی کشک غلیظ هستند! از این جهت است که می بینیم با تمسک به روایات ضعیف یا اقوال شاذّ و معتبر دانستن آنها روز بروز خود را رسواتر و منزوی تر می کنند.
شما بروید کتابهایی مثل خدمات متقابل اسلام و ایران و شواهد و آمارهای ذکر شده در ابعاد گوناگون تعامل اسلام و ایران در آن را مطالعه کنید و اینگونه خود را با این مطالب واهی و سست،رسوا و منزوی نکنید.
فریبای گرمی
اقای بهرام وداد که در رشته فیزیک کاربردی-اتمی در خارج از کشور تحصیل کرده و طراحی خودرو رانا ، از سوابق کاری وی است دو کتاب درباره شاهنامه نوشته که در این کتابها با بهره گیری از یافته های فیزیک و نجوم به بررسی داستانهای شاهنامه و کشف رموز ان پرداخته و مفدمه داستان بیژن و منیژه که ابیات انرا شما در کامنت بالا اورده اید موضوع یکی از کشفیات وی با عنوان “رازگونه های داستان بیژن و منیژه” میباشد که لینک انرا برای شما در انتهای این کامنت قرار میدهم. حتما سری به لینک یادشده بزنید و مطلب را مطالعه کنید ، بی شک برایتان جالب خواهد بود.
http://darafsh-e-kavian.blogfa.com/post/56
اصل و نسب رضاخان
ملکه بانو همسر رضا خان در آغاز خاطرات خود می گوید:
“بنده حالا که قرار شده است خاطراتم را بگویم و در دستگاه ضبط و برای ایندگان پخش شود اجازه می خواهم بعضی مطالب را بگویم که تا حالا اصلا و ابدا گفته نشده است. حتی در زمان قدر قدرتی فرزند عزیزم محمدرضا هم ندیدم که در کتاب های تاریخ راجع به آنها صحبت شده باشد. از جمله اینکه مرحوم شوهرم اعلیحضرت فقید در سپاه روس های سفید علیه روس های سرخ شجاعانه جنگیده بود. وقتی سرخ ها اغلب نواحی روسیه را تصرف کردند بسیاری از ژنرال های تزار و بعضی نیروهای وفادار به امپراطور به ایران و ترکیه و کشور های همسایه فرار کردند. به این نیرو ها روس های سفید می گفتند. پدر مرحومم چون چند سال قبل از این وقایع به ایران آمده بود از رویداد های داخلی روسیه تزاری و عمق اتفاقات بی اطلاع بود. اما چون میرپنج (سرتیپ) دیویزیون قزّاق در ایران بود بعضی از ژنرال های فراری به خانه ما می آمدند و اطلاعات تکان دهنده ای می دادند. بر اساس این اطلاعات ما فهمیدیم که منطقه قفقازیه بکلی تحت تصرف یک نفر گرجی به نام “یوسف استالین” در آمده که سابق بر این طلبه مذهبی در تفلیس بوده است…
پدرم شب ها که به خانه می آمد هرچه در طول روز شنیده بود سر کرسی برایمان تعریف میکردند و من از حرف های آن موقع پدر جسته و گریخته مطالبی را به یاد دارم. یک روز مرحوم پدرم به خانه آمد و اطلاع داد لشکر قزاق های وفادار به تزار در ایران تقویت شده و انگلیسی ها اسلحه و قوای زیادی به آن ملحق کرده و قصد حمله به قفقازیه و بازگرفتن منطقه را دارند و او هم باید همراه لشکر روس های سفید به بادکوبه برود. انگلیسی ها حتی سربازان خودشان و سربازانی را از مستعمرات آورده و قاطی لشکر قزاق کرده بودند! پدرم همراه قزاق ها و انگلیسی ها رفت و چند ماهی در جبهه های متفرقه جنگید و خسته و کوفته به ایران بازگشت. او در مراجعت اطلاع داد که یک سرباز در جبهه جان او را از مرگ حتمی نجات داده است. این سرباز فداکار کسی نبود الا “رضا شاه” همسر آینده بنده. پدرم در طول اقامت و جنگ با انقلابیون روسیه (در اطراف بادکوبه) از این سرباز خوشش آمده و او را به خدمت شخصی خود گرفته بود.
رضا اگرچه در ایران متولد و بزرگ شده بود اما او هم از یک خانواده مهاجر بادکوبه ای بود! و چون زبان ترکی را خوب می دانست و آدم شوخ و بامزه ای بود خودش را در دل پدرم حسابی جا کرده بود. در جبهه هم در کنار پدرم بوده و گویا موقعی که پدرم در محاصره چند انقلابی قرار می گیرد “رضا” با شصت تیر خود آنها را به گلوله می بندد و پدرم را از آن مقتل حتمی نجات می دهد. اصلا “رضا” در دیویزیون قزاق مسئول یک قبضه شصت تیر بود و به همین خاطر به “رضا شصت تیری” معروفیت داشت..”
( خاطرات تاج الملوک آیرملو ، صفحه 25-29)
————-
درود گرامی
در باره ی اصل و نسب رضا شاه هر چه گفتید قبول
در باره ی اصل و نسب امام خمینی طاب ثراه و اصل و نسب خودتان که باور دارید به یکی از امامان شیعه می رسد، آیا آمادگی این را دارید تا با بهره گیری از علم دی ان ای، به درستی اصل و نسبتان نائل آیید؟ من پاسخ پرسش خود را می دانم که ای بسا پنج نفر از سادات نیز از چند ده هزار سادات، حاضر به این آزمایش نشوند. شجاعت مگر نه به این است که در راه راستی و درستی باید شجاع بود؟ این آیا کم از درستی و راستی با خود دارد؟ دیگر این که: چرا خود سادات در این راه پیشقدم نمی شوند و مشتاقند تیری به هوا پرتاب کنند بی هدف. اما قرقاول فرو افتاده بر بشقاب پلو بگذارند. چرا سادات واقعی – اگر که وجود داشته باشند – این لکه ی ننگ سادات قلابی را از پیشانی خود و جماعت خود پاک نمی کنند؟
با احترام
.
کارت از حماقت به دلقکی کشیده نوریزاد جان , این چرندیات تو به مطلبی که سید مرتضی گذاشته چه ربطی دارد آدم فهمیده ؟ خیلی به تو برخورد گفتن از گذشته رضا شاه ؟ شوکه شدی که رضا شاه جونت خیلی قبل از کودتا در خدمت انگلیس بود و با مخالفان تزار , دیکتاتور روسیه , میجنگید و به عبارت ساده تر مزدور بود ؟ بگو صادقانه چه فکر میکردی مگر ؟ فکر میکردی رضا شاه با اصل و نصب بود و با شرف ؟ راستی خودت چه اصل و نسبی داری که از سید میخواهی تست دی ان آ بدهد ؟ خواندم یک زمانی که رضا شاه قشقایی های سر گردنه گیر و یاغی را پس از سر کوبی به شهریار و آن طرفها به اجبار کوچاند . قشقایی هستی برادر ؟ گونه های بر جسته ات که اینو میگه ! قلدری تو خونته مثل رضا شاه ؟
کدوم سید؟ کدوم سادات؟ مردمو خام گیرآوردن واسه ی خودشون نون دونی درست کردند. یه بنده خدا راجع به سیادت خمینی در همین سایت نوشته بود. با دلیل و مدرک ثابت کرد که سیدی در کار نیست و اصلا پیغمبر بچه دار نمی شده و اگرهم می شده با یکحساب سرانگشتی نمی تونسته این همه بچه داشته باشه. وای که این مردم برای جاه و مقام چه دروغها که نمیگن و چه خیانت ها که به مردم ساده لوح نمی کنند.
سلام جناب نوری زاد گرامی
این جواب شما به جناب دوستمان آقاسید مرتضی دام ظله , درست و یاصحیح نیست , بفرض که من وسید مرتضی آمدیم برای آزمایش دی ان ای , ازکجا خون امام سجاد “علیه السلام ” می یابید تا با آن مطابقت بدخید که آیا ما از نوادگان آن بزرگوار هستیم یانیستیم ?
بالافرض که نیستیم وما هم ازاین ماجرا خبر نداشتیم وبه ما در محل سید می گفتند از آبا واجداد ویا شجره نامه داشته ایم , شاید آن هم جعلی بوده مانمی دانستیم . ثم ماذا ? آنوقت چه می شود ?
آیا من وایشان از آدمیت وانسانیت خارج می شویم ?
این چه سوآلی است که شما دارید ?
آخر دراین پست بچه هایتان آوا وایار را به ادب و شعور و عقل وخرد ومنطق وتفکر واندیشه وانسانیت. دعوت کرده اید .
این سوآلتان ازآقاسید مرتضی ویا هرسید ازسادات به ظاهر ازنووادگان ائمه اطهار شناخته شده اند , آزمایش با دی ان ای , چه نتیجه ای دربر دارد ?
چرا اندیشمندانه موضع نمی گیرید ?
باپوزش ازهردو بزرگوار
مصلح
————–
درود مصلح مهربان و تند خو
آزمایش دی ان ای نشان می دهند که شما از نوادگان امام سجاد هستید یا نه . در این آزمایش معلوم می شود که رگ و ریشه ی شما عرب حجاز است یا نه. و از هاشمییون هستید یا نه. خب، اکنون نیز مدرک دکترای تحصیلی قلابی آدمهایی مثل کردان و رحیمی و… وقتی آشکار می شود، دیگر از آن به بعد آنان را دکتر صدا نمی زنند. این عین درستی و صداقت است که شما بعد از آزمایش دی ان ای، و معلوم شدن این که سید نبوده و نیستید، این عنوان را از پیشانی اسمتان بردارید. بسیاری از امامزاده ها پس از این آزمایش، به خنده بازار تبدیل می شوند. در آزمایش دی ان ای، اصلا نیاز به این نیست که تکه ای از خاک امام سجاد در دست باشد. این آزمایش شما را به حجاز و خاندان هاشمی و امامان می رساند. خیالتان راحت
من روی شما بسیار حساب می کنم که در این راه پیشقدم بشوید و این داغ ننگ را از پیشانی سادات واقعی بزدایید.
باشد؟
سپاس
.
دکترای قلابی خودت چی ؟ یادت رفته که چه دکتر , دکتری به تو میگفتند و تو هیچ تست “دی ان ای دکتری” نمیدادی ؟ با چند تا فیلم آبکی و چند تا مطلب بی سرو ته که کسی دکتر نمیشود ” دکتر ” !
جناب سید مرتضی
بنده ۲-۳ صحفه از این کتاب را مطالٰعه کردم و در جعلی بودنش شکی نداشتم . با کمی جستجو واضح شد که حتما جعلیست
https://www.facebook.com/iranianCivilization/posts/%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%B3%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D8%AC%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%B3%D9%88%D8%A8-%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D8%B3%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%86%D8%AF-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%D9%85-/442845602570199/
امید گرامی،من از شما متعجّبم که چطور از مطالعه دو سه صفحه از یک کتاب پی به جعلی بودن آن برده اید! قاعده این است که یک کتاب را از اول تا آخر خواند و به محتوای آن و لحن آن و قرائن درونی آن توجه کرد،آنگاه در مورد آن داوری کرد.بنده قبلا اشاره به شناسنامه این کتاب که حدود بیست سال قبل، ابتدا در نیویورک و نشر نیما (نیویورک-منهتن-آکادمی) بچاپ رسیده،بعد هم در ایران توسط ناشری بنام “به آفرین”با حواشی انتقادی بطبع رسیده،کرده بودم،اگر به پیشگفتار و مقدمه ناشر آن مراجعه کنید بوضوح توضیح داده است که این کتاب مربوط به داخل ایران نبوده است،بلکه بنیادی بنام “بنیاد تاریخ شفاهی ایران”که مقرّ آن در لندن بوده است،پیرامون گردآوری تاریخ شفاهی ایران اقدام به مصاحبه به افراد مختلفی ازجمله ملکه بانو تاج الملوک نموده است،البته اینطور که توضیح داده شده،این بنیاد،بعد به لوس آنجلس نقل مکان کرده است،و طی 35 جلسه مصاحبه،محتوای نوارهای گرفته شده را در نیویورک منتشر کرده است بدون هیچ تصرّف یا ویرایشی،چون اینطور که آنجا نوشته اند،بانو تاج الملوک مدتی پیش از انقلاب ایران و سقوط شاه،به نیویورک منتقل شده است و تا پایان عمر در آنجا بوده و همانجا نیز از دنیا رفته است.مراجعه کنید به پیشگفتار این کتاب و شناسنامه آن.
اکنون می پردازم به نکاتی که در این لینک مورد استناد شما وجود دارد،شما اولا باید توجه کنید که جعل یک کتاب حدود 500 صفحه ای با اینهمه جزئیات دقیق مسائل تاریخی عادتا کار یک انسان و ذهن یک انسان نمی تواند باشد،چطور می شود اینهمه جزئیات تاریخی که قابل مقایسه با مشابهات آن در کتابها و مقالات دیگر است براحتی توسط یک ذهن خاص جعل شود؟! مگر اینکه اینجا یک ابر رایانه ای در کار باشد! بنابر این بنظر من اصل جعلی به این گستردگی و با این خصوصیات عادتا غیر ممکن است،البته ممکن است گوینده خاطرات حین بازگوئی برخی جزئیات دچار خطا شود اما جعل یکباره اینهمه مطالب تاریخی در یک کتاب 500 صفحه ای معقول نیست.این اولا.
ثانیا این لینکی که شما ارائه کرد عمدتا مربوط است به خاطرات منتسب به فرح پهلوی،و کتابی بنام تاج الملوک نوشته فردی بنام جمشیدی لاریجانی،نه خاطرات تاج الملوک که توسط بنیاد تاریخ شفاهی گردآوری و منتشر شده است،و شما عنایت نکردید که آن انکار و نفی ای که در این صفحه فیس بوک منتسب به عبدالله شهبازی وجود دارد مربوط می شود به این کتاب “تاج الملوک”تالیف جمشیدی لاریجانی،نه خاطرات تاج الملوک گردآوری شده از سوی بنیاد تاریخ شفاهی ایران واقع در لندن و لوس و آنجلس.در واقع عبدالله شهبازی در صدد نفی نوشته های این فرد (جمشیدی لاریجانی)است که ظاهرا خاطرات فرح نیز اثر اوست.و اعتراض شهبازی به این است که چرا چنین آثار مجعولی نظیر تاج الملوک و خاطرات فرح در ایران نشر یافته است و اشاره او به یک مولف است نه کاری که بصورت گروهی توسط بنیاد تاریخ شفاهی ایران صورت گرفته است.
ثالثا:این نکته مربوط به مدفون شدن این بانو در مکزیک چیزی است که ساخته و پرداخته فردی بنان انصاری بوده است که جمشیدی لاریجانی چنین مطلبی را از او نقل کرده است! شما توجه کنید به سرتاپای این دروغ واضح:اصلا تاج الملوک بانو هیچوقت در مکزیک نبوده است! نه در زمان حیاتش و نه دلیل مشخصی بر انتقال جنازه او به مکزیک وجود دارد!بلکه این بانو مقارن انقلاب و زوال سلسله پهلوی به نیویورک رفته و آنجا بوده است تا آخر عمر و در یکی از بیمارستانهای نیویورک از دنیا رفته است.توجه کنید داستانی که آن انصاری و بعد این جمشیدی لاریجانی سرهم کرده اند محتوایش این است که کسی حاضر نبود 12 هزار دلار هزینه تجهیز جنازه این بانو را بدهد! اینهم لابد وفای دنیا بوده است که فرزندان و نوه های این بانو حاضر به هزینه برای تجهیز مادر خویش نبوده اند! بعد داستان سرای قلّابی توجه نمی کند که خوب وقتی کسی 12 هزار دلار هزینه برای کفن و دفن او نمی کند چطور حاضر به تقبّل هزینه گزافتر انتقال او بمکزیک می کند؟! این است که باید گفت این داستان دروغ است و همان که ناشر کتاب خاطرات در پایان کتاب آورده است صحیح بوده است که بواسطه اینکه کسی از نزدیکان حاضر به تجهیز هزینه او نشده است کسی از ایران پول ارسال کرده و او را در گورستان افراد بی نام و نشان و فقیر دفن کرده اند.
رابعا:انکار فرح پهلوی و برخی دیگر و ایزوله کردن این بانو طبیعی بوده است،برای اینکه این بانو صاف و ساده و بدون پرده پوشی بسیاری از جزئیات خاندان سلطنتی را بزبان خود بیان کرده است که برای فرح و اطرافیانش ناخوشایند بوده است،چون از جمله مطالبی که در این خاطرات هست این است که این بانو،فرح پهلوی و کارتر را مسبّب اصلی سقوط شاه دانسته است!چون آنجا عبارتش اینگونه است:
“بنابر این در مورد فرح فعلا صحبتی نمی کنم و فقط برای ثبت در تاریخ عرض می کنم که فرح در سقوط سلطنت پهلوی نقش اصلی را داشت و من در گذشته هرگز از او و علی الخصوص از مادرش راضی نبوده ام”
(خاطرات تاج الملوک، ص 69)
—-
من مطلب را فشرده کردم،حالا شما نیز به این لینک ها مراجعه کنید که بتفصیل در این موارد بحث شده است،نیز پیشگفتار اصل کتاب و ناشر کتاب را نیز ببینید:
نقد کتاب/ نقد و تحلیلی بر کتاب «ملکه پهلوی»
http://akharinkhabar.ir/book/1911675
—
https://fidibo.com/book/1172-
—
http://wikifeqh.ir/
—
موفق باشید
به یاد استاد بزرگوار امیرحسین خنجی
هرودوت در سخن ازخصلتهای ایرانیان مینویسد: ایرانیان دروغ را بزرگترین گناه میدانند، و وامداری را ننگ میشمارند، و میگویند وامداری از اینرو بد و ناپسند است که کسیکه بدهکار باشد مجبور میشود که دروغ بگوید؛ از اینرو همواره از ننگِ بدهکار شدن میپرهیزند. ایرانیان بههمسایگان احترام بسیار میگزارند، هرچه همسایه نزدیکتر باشد بیشتر مورد توجه است و همسایگان دور و دورتر در مراتب پائینتری از احترام متقابل قرار دارند. ایرانیان هیچگاه در حضور دیگران آب دهان نمیاندارند و این کار را بیادبی بهدیگران تلقی میکنند؛ آنها هیچگاه در حضور دیگران پیشاب نمیکنند و این عمل نزد آنها از منهیات مؤکد است. در میگساری تعادل را مراعات میکنند و هیچگاه چنان زیادهروی نمیکنند که مجبور شوند استفراغ کنند یا عقلشان را از دست بدهند.
ایرانیان روز تولدشان را بسیار بزرگ میشمارند و در آن روز مهمانی و جشن برپا میکنند و سفرههای گوناگون میکشند، گاو و گوسفند سرمیبرند و گوشت آنها را در میان دیگران بخش میکنند (خیرات و صدقه میدهند). آنها هیچگاه در آبِ رودخانه پیشاب نمیکنند و جسم ناپاک در آب جاری نمیاندازند؛ و اینها را از آنرو که سبب آلوده شدن آب جاری میشود گناه میشمارند.
از ویژگی فرهنگ ایرانی آن بود که هیچکدام از عیدهای ایرانی با برگزاری مراسم برای هیچ انسانی در ارتباط نبود بلکه هرکدام از عیدها (نوروزِ کوچک که اکنون نوروز گوئیم، نوروز بزرگ که اکنون سیزده بهدر گوئیم، مهرگان، سده، و جشنی که اکنون چارشنبه سوران گوئیم) مراسمی بود که برای پیوند با طبیعت برگزار میشد و مستقیماً با تحولات طبیعی در ارتباط بود. دین ایرانی به شادزیستی بهای بسیار داده بود، و از اینرو عید ایرانی نه مراسم عبادی بلکه سور و سرود و رقص دستهجمعی بود و جشنهایش مراسم شادی و سور و ستایش زیباییها بود. در فرهنگ ایرانی نه برای بزرگداشت انسانها حتی زرتشت مراسم دینی برگزار میشد و نه برای هیچکدام از شخصیتهای دیگر. این از آنرو بود که ایرانی برای هیچ انسانی تقدس و عصمت قائل نبود تا بهخاطرش مراسم دینی برپا کند. ایرانی برای طبیعت جشن برپا میکرد و همراه با طبیعت ابراز شادی و سرور مینمود.
از دیگر ویژگیهای فرهنگ ایرانی آن بود که هیچ انسانی دارای تقدس شمرده نمیشد، بلکه تقدس خاص خدا و ایَزدان و فضایل ملکوتیِ هفتگانه بود که ضمن سخن از زرتشت شاختیم. به همین سبب بوده که در تمام دوران هخامنشی و پارتی و ساسانی هیچ زیارتگاهی برای هیچ انسانی، نه برای مغان و نه آتَروَنان و نه هیربدان، ساخته نشد. و از همینرو است که واژههائی معادل «عصمت» و همچنین «زیارت» به مفهوم مذهبیش (زیارت بهمفهومی که ما پس از مسلمانیمان شناختهایم) در زبان ایرانی ساخته نشده است. و از آنجائی که در فرهنگ ایرانی هیچ انسانی در هر مقامی که باشد دارای تقدس و عصمت نیست، عقیده به اینکه انسان بتواند واسطه و شفیع میان انسان و خدا شود نیز در فرهنگ ایرانی وجود نداشت. زرتشت نیز واسطۀ میان انسانها و خدا شمرده نمیشد بلکه آموزگاری بود که نیکبودن و نیکزیستن را به انسانها آموخته بود.
نماز نیز در دین ایرانی نه همچون نمازِ ادیان سامی ستایش پیامبرشاه و انسانهای مدعیِ نمایندگیِ خدا و ستایش اعضای خانوادۀ پیامبرشاه، و نه دعا و تضرع و ابراز خواری و ذلت در حضور خدا بهخاطر جلب ترحم خدای جبّار، بلکه ستایش ارزشها و پدیدههای سومند بود که جلوههای عینیِ رحمت آفریدگار شمرده میشدند. بهعبارتِ دیگر، نماز در دین ایرانی مجموعهئی از سرودهای ستایشِ ارزشها و پدیدههائی بود که در خدمت سعادت بشر بودند؛ و در میان اینها سپنتَەمَنیو (منش مقدس) و وهومنَە (نیکاندیشی و نیکرفتاری) و اَرتَە (عدالت) از مقام والائی برخوردار بودند و در نمازها بیشتر از همه مورد ستایش قرار میگرفتند، بهعلاوه میترا (نور حیاتبخش) و اناهیتا (برکتِ حیاتبخش) و باران و آبِ جاری و کشتزار و زمینِ بارور و ستورانِ سودمند و مادران و زنان ستایش میشدند. بهعبارت دیگر، آنچه نماز در دین ایرانی را تشکیل میداد سرود تلقین بهخود برای همسان شدن با همۀ آفریدگان سودمند و خدمترسان به بشریت بود. این نیایشها بهانسان میآموزد که هر فردی چنانچه از این فضایل پیروی کند و اینها را در درون خویشتن بپرورد و خودیشتن را با آنها همسان سازد خواهد توانست که بهبلندترین مرحله از تکامل انسانی رسیده خداگونه شود، و در اینباره هیچ تفاوتی میان انسانها وجود ندارد.
با سلام و درود به نوریزد گرامی و دوستان
گزیدهای چند از کیهان امروز و طلب استفتأه از جنابان حضرات آیات الله نوریزاد و سید مرتضی و مصلح گرامی ;
اگر چناچه ولایت فقیه در کار نباشد طاغوت است. یا خداست یا طاغوت. اگر با امر خدا نباشد، رئیس جهور با نصب فقیه نباشد غیر مشروع است. وقتی غیر مشروع شد، طاغوت است. (جلد ۱۰، صحیفه امام، صفحه ۲۲۱)
نتایج منطقی این بیانیه ساده این است که;
غیر ولی فقیه طاغوت است.
خدا مغایر طاغوت است.
ولی فقیه رئیس جهور نصب میکند.
ولی فقیه مساوی خداست.
امر خدا مساوی امر ولی فقیهست.
پس ولی فقی “فقیهشاه” یا “خلیفه الله” نیست خود خداست !؟
آیا اینجا صریحا امام خمینی ادعای شراکت یا جانشینی یا خود خدایی لاجرم کفر عیان میکند یا این که دچار بیماری مالیخولیایی شده و دستگاه روحانییت تازه به قدرت رسیده با تکیه بر طیف وسیع جامعه سنتی بازاری شهری روستایی حامی و سینه چاک این کافر یا بیمار از چنان توازن قوأی سیاسی اجتماعی و فرهنگی بر خوردار است که بر دهان هر گونهٔ نقد عقلانی و دگر اندیشانه بر علیه این ادعا میکوبد و این کفر یا بیماری را عین ثواب یا سلامتی و عقل سلیم به مومنین متعصب که وی را نماینده آمال و آرزوهای خود میپندارند با سحر و جادی خرافه قالب میکنند؟
==========
مدیر مسئول کیهان به جایگاه مقتدرانه ایران اسلامی در منطقه اشاره کرد و گفت: امروز دیگر مسائل منطقه همان مسائل داخلی ماست. انقلاب اسلامی در لبنان، فلسطین، عراق، سوریه، افغانستان و تمامی منطقه تکثیر شده و بخشی از ایران اسلامی است. حشدالشعبی در عراق، جیشالشعبی در سوریه، جهاد اسلامی و حماس در فلسطین و انصارالله در یمن شاخههای دیگری از بسیج هستند.
شریعتمداری در ادامه گفت: این سخنی ناروا و تهمت بزرگی است که کسانی مشکلات اقتصادی امروزه در داخل کشور را به نسخه انقلاب نسبت میدهند. این مشکلات نتیجه رویکرد به نسخههای لیبرالی بهجای نسخه انقلابی و اسلامی است. کجای آنچه این روزها در عرصه اقتصادی به آن عمل میشود، اسلامی و انقلابی است که نتیجه خفن آن را به انقلاب نسبت میدهند؟
جناب شریعتمداری بعد از اعلام قصد خروج نیروهای عمو سام از شامات استیلای ظفرمند انقلاب اسلامی و تاسیس حکومت ساسانیان شیعه را بر قلمرو پارس و میان رودان و شامات و یمن در خاور میانه رسماً اعلام کردند. تا کور شود چشمان حسود خسروان و شاپوران ساسانی. ضمنا فرمودند وضعیت فساد گسترده حکومتی و نکبت بار اقتصادی امت انقلابی اسلام همگی متوجه اقتصاد لیبرالی غرب و غرب زدگان رانت خوار و مشاوران غرب زده آنهاست که هیچ ربطی به حکومت اسلامی و انقلابی ظفرمند ندارد. انشأ الله
سپاس
سلام جناب کاوش گرامی
نظر این حقیر ومسکین که آیت الله مصطلح هم نیستم ازمقالا ت وپس هایم باید برایتان مکشوف شده باشد .
بنده متن بیانیه مرحوم آخوند خراسانی را در این سایت در موضوع فساد ومضرات تصدی حکومت ازسوی فقیهان را هر روز دوسه کامنت دراینجا می گذاشتم که جناب نوری زاد برنتافت وسه کامنت مانده بود که بیانیه آخوند مرحوم تمام شود .
ایشان مضراتی ومفاسدی که بیش ازصد سال پیش , پیش بینی کرده بودند , در این چهل سال ولایت فقیه طابق النعل بالنعل بلکه اضافه تر , محقق شده است وامروز دوپست درفساد مالی فرستاده ام آن ها را نیز ملاحظه بفرمائید .
هرچند این حقیر نیز دراول انقلاب ونا این اواخر از حامیان حکومت ولایت فقیه بوده ام ولی چند سالی است که فسادهای مبرهن و آشکار حکومتش را دیده ام , سخنان آخوندی خراسانی را تصدیق کرده ام .
یکی ازایراد های آخوند خراسانی این است وخطابش به مرحوم نائینی است وحامیان حکومت فقیه درزمان مشروطه , که شما مگر علم سیاست خوانده اید تا ازکشورداری و اداره اش بسلامت پیش بروید ? سیاست دروغ گفتن را در برخی موارد جایز می شمارند مگر شما می توانید دروغ بگویید ?
اگر دروغ بگوئید دیگر سخنان دینی و اعتقادی تان زیر سوآل می رود ومردم به دین واعتقادات دینی بدبین خواهند شد ودین را ترک خواهند کرد . واگر دروغ نگوئید سیاست رانمی توانید به نفع کشور پیش ببرید . ” تمام
فساد حکومت ولایت فقیهی سلطانعلی خان چنان آشکار ومبرهن شده است که بچه دبستانی ها هم امروز ها می فهمند .
لغز خوانی های کیهانیان وشریعتمدار. , بعنوان یک مزدور ولایت است , فساد را نمی تواند انکار کند می خواهد مقام سلطان را تنزیه نماید وبرعهده دولتیان بامارک لیبرال بیندازد .
من درمورد شریعتمداری چنین شنیده ام که درمقام گله آقای سید محمدخاتمی .از سلطانعلی خان ازکیهانش , سلطان گفته اند : ایشان سگ ولایت است باید تحملش کنید ” . الله اعلم .
به نظر من حقیر اینگونه حکومت , حکومت جور است وحکومت طاغوت است , بله اگر درحکومت فقیه واقعا عدالت اجراشود , چنانکه آرزو وآرمان ما ازانقلاب این بود , مثل سایر حکومت های عدالت ورزانه دنیا جای مذمت نداشت تا چندی که خود فقیه حاکم خطا نکرده بود ولغزشی نداشت , خوب یکنوع حکومت مردمی بود , واما خود رهبری چندین خطای بزرگ داشت وبمحض صدور خطا وگناهی که ظلم درحق شخصی آبرومند ودانشمند بود , بمحض همان خطا اگر ولایت معنوی بالفرض داشت , ازولایت ساقط می شود دیگر به هیچکس امر ونهی نمی تواند بکند , وخود بخود منعزل است , چنانکه خود علی خامنه درموردی بهمین مطلب اشاره بلکه تصریح کردند وچنین گفتند : این ها که مخالف ولایت فقیه هستند , معنای ولایت فقیه را نمی دانند , ولی فقیه بایک خطایش , خودبخود منعزل می شود ودیگر ولایتی برهیچ کس ندارد ” .
من معتقدم که یک حکومت سکولار دموکراسی برمبنای آرای اکثریت مردم وآزادی انتخابات وآزادی رسانه ها واحزاب , وبدون دخالت دین در حکومت , وبالعکس , بهترین حکومت هرکشوری خواهدبود بشرط وجود شفافیت در همه امور باشد .
پوزش ازاینکه شاید اغلاطی. املائی متن داشته باشد چون با کیبورد مبایل نوشته ام . بدرود
با احترام
مصلح