یک: چندی پیش جناب مکارم شیرازی بسخن در آمد که سپاهیان، مثل سابق، از مراجع حرف شنوی داشته باشند. این سخن آیت الله، خبر از اضطراب و نگرانی و ترس و لرز حضرتش دارد. اگر بخواهم زبانِ حالِ این سخن جناب مکارم را ترجمه کنم، این می شود: اکنون که جناب رهبر زنده است و دست بر پشت “ما” دارد، سپاهیان و بسیجیان، برای ما چندان تره خورد نمی کنند، ببین اگر رهبر نباشد با ما چه می کنند! بله، این یک واقعیت است که سپاه و بسیج، در آینده، از مراجع، استفاده ی ابزاری خواهند کرد غلیظ.
دو: مراجع و ابزار؟ بله، چه ایرادی دارد؟ به ریختِ مردمِ منگ و بی نوایی که در خیابان ها مثل اسب آبی دهن وا می کنند و نعره می کشند: انرژی هسته ای حق مسلم ماست، اگر نیک بنگریم، آنان را شبیه آچار فرانسه می یابیم. یا آچار شلاقی، یا واشر، یا پیچ گوشتی، یا بَزَک، یا عروسک، یا دستمال. مردم در نظام ولایی و سپاهی، جز این تعریفی ندارند. آخرین نقش شان، پاک کردن سفره ی حضرات است. دستمالگری. نیز آینده ی مراجع و روحانیان از نگاهِ سپاه، همین گونه است! چی؟ راهگشایی و جاده صاف کنی و دستمالگری. می گویید نه؟ خواهم گفت.
سه: این “سابقاً”ی که حضرت مکارم، با حسرت از ان یاد می کند، دوران مستیِ روحانیان و مراجع بود. که بی استثناء، همه ی نظامیان و همه ی مسئولان، از فرمانده تا بسیجی تا وزیران تا وکیلان و تا بخش وسیعی از مردم، ریزه خوار عبا و عمامه و حدیث و آیه و هدایتگریِ مراجع و روحانیان بودند. چشم شان به دهان اینان بود تا مگر چه می گویند تا بیاموزند و دست بر چشم نهند و اطاعت کنند. و مراجع و روحانیان، از تماشای آن همه هجوم و آن همه اطاعتگری، مست شدند. جوری که گمان بردند: این هجوم، این اقبال، این اطاعتگری، و این سفره، همیشگی ست. و با سرکشیدنِ این مستی، و فربهیِ این همه گشایش زمینی و آسمانی، رفتند به تماشای تیرآهنی که از آسمان به زمین افتاده بود و دست غیب حضرت صاحب، چشم براه خیلِ ملایان بود تا آن تیرآهن را با پتک فقاهتِ ملایان برفرق ایران بکوبد برای اهتزاز پرچم اسلام.
چهار: منظور از پرچم اسلام، همان سفره ی پت و پهنی ست که گشادگی اش، همیشگی تفسیر می شد. بله، این سابقاً ی که حضرت مکارم با حسرت از آن یاد می کند، دورانی بود که سپاهیان و مسئولان و مردم، یکی یک سینی گرفته بودند زیر چانه ی مراجع، تا هر سخنی که از دهان مبارکشان بیرون می افتد، برگیرند و در زرورق بپیچند و زود بدوند و اجابتش کنند و برای هماره ی عمر، آویزه ی گوشش سازند. بله، عجیب دورانی بود آن دوران برای اشتهای متعجبِ مراجع. از بلندای اکنون که به دره ی آن دوران می نگرم، می بینم: سیل بلاهت بود که در کل مملکت دهان گشوده بود و آنچه را که می بلعید، خرد بود.
پنج: این روزها هر آمد و شدِ مردم و مسئولان به خانه ی تمامی مراجع، توسط سپاه، رصد می گردد. و هر گفتگویشان با مردم، با مسئولان، با اطرافیان، و حتی با خانواده های خودشان، توسط مجتبی خامنه ای و اطلاعات و سپاه شنود می شود. صورتِ بیرونیِ ریختِ روحانیان و مراجع، اینگونه است که لابد برای خود بساطی و تشکیلاتی و حیثیتی و بلندایی دارند، اما مطلقاً اینگونه نیست. مراجع و روحانیان، مثل انار مکیده شده و مچاله اند که از سوراخی به درونشان پف کرده باشند. بیت رهبری و سپاه و اطلاعات، هست و نیست مراجع و روحانیان را جلوی چشمشان آورده اند پیشاپیش. همه ی اینان ذلیل رهبرند و خودشان برای فریب خودشان، اسمش را گذارده اند: همدلی با کیان اسلام.
شش: روحانیان و مراجع، همه شان، جرأتِ نطق کشیدن علیه مفاسد رهبر و بیت رهبری و دایره ی وسیع سیطره ی رهبر در ارکان کشور را ندارند. مگر اعتراضک هایی در نواحیِ بی ضرری که رهبر و سپاه برایشان مشخص کرده اند. این بی نوایان، نه جرأت دارند به آدمکشی ها و دزدی های بیت رهبری اشاره کنند و نه می توانند از نابود شدن نسل ها و سرمایه ها و نابودی محیط زیست – که همه اش زیر سر بیت رهبری و حواریون وی است – انتقاد کنند. خب، پس چه بکنند این قله هایِ داخلِ دره؟ پس به چه درد می خورد این هیبتِ ” از بیرون: مردم را کشته، و از داخل: خود را”ی مرجعیت؟ نخیر، هنوز چیزهایی هست که بشود در باره اش نعره کشید. چی؟ حجاب بانوان! بله حاج آقا، برای این که غمباد نگیرید یک وقت، اجازه دارید در باره ی حجاب بانوان ساعت ها سخن برانید و تا می توانید، رگهای گردن تان را بر بجهانید!
هفت: جمعی از نمایندگان مجلس، می روند به دیدنِ جناب نوری همدانی. این را من در نامه ی چهاردهم به رهبر نیز آورده ام. نوری همدانی بعد از کمی خوش و بش، با ایماء و اشاره، آنان را به زیر زمین خانه اش می بَرَد. که: بالا همه اش زیر شنود سپاه است. جناب شیخ محمد یزدی، رییس قوه ی قضاییه بوده که با کنایه به وزیر اطلاعات وقت، جناب شیخ علی فلاحیان اعتراض می کند: من نمی گویم: طبق قانون، هرکجا که قرار است شنود کار بگذارید، از ما که قوه ی قضاییه هستیم اجازه بگیرید، اما خوش انصاف، تلفن های خود مرا چرا شنود می کنید؟ حالا شنود می کنید، چرا حرفهای تلفنی من و اهل و عیال را در اختیار این و آن قرار می دهید؟! خب آدم با اهل و عیالش یک شوخی و یک خوش و بشی می کند، اینها چرا باید بیفتد بر سر زبان بعضی ها!؟ بی نوا شیخ محمد یزدی و نوری همدانی، نمی خواستند باور کنند که شأن شان همان دستمالگری ست. انار مکیده و مچاله شده. خط راستی اند که گرچه اسمش راست است اما به راهی کج رفته.
هشت: پس از فوت آیت الله خامنه ای، تمام کرک و پر مراجع و روحانیان خواهد ریخت. و با هجوم روحانیان و مراجع به سمت سردارانِ سپاه، سپاه، کرک و پر تازه ای بر تن آنان خواهد رویاند. این هرگز به معنای سپاه هراسی نیست. چرا؟ چون سپاه برای مراجع و روحانیان، کارکرد ویژه ای تعریف می کند. که چه؟ که شما با همین تخصصی که دارید، با همین الفاظ و ذکر مصیبت ها و درس و بحث ها، جاده ها و ناهمواری های مردمی را برای من صاف کنید. وگرنه؟ وزنِ این وگرنه، ازهمین اکنون با گسیل و هیاهوی چهار تا طلبه ی بسیجی به پشتِ درِ خانه ی مراجع، به مراجع تفهیم شده. در آن روزهای پس از آقای خامنه ای که دیگر: هیچ! عینِ همین نقشی را که مراجع برای سپاه خواهند داشت، خود سپاه برای جاسوسان اسراییلی و روسیِ خانه کرده در دلِ سپاه داشته است و خواهد داشت. شعار مراجع و روحانیان و سپاه این است: گرچه باج می دهیم و کرنش می کنیم، اما خوبی اش به این است که: مسلط می مانیم!
محمد نوری زاد
دوازدهم آذر نود و هفت – تهران
@nooriZADmohammad1331
@MohammadNoorizad
.
سخنان محمد نوری زاد بر مزار دکتر فرشید هکی
نهم آذر نود و هفت – بهشت زهرا
https://ir.voanews.com/a/iran-human-rights-justice/4683554.html
با دوستانم رفتیم بخانه ی دکتر فرهاد میثمی که امروز یکصد و سی روز است که در زندان است و در اعتصاب.
اگرواقعیت است ازنگاه شمادیگه چراتادویست سال دیگه می ماندآیااین نشان خرافه بودن دین نیست خودسیدحسن خمینی هم چندی پیش گفت جمهوری اسلامی تاصدسال دیگرهستش یعنی کاملا نانخوران این مکتب خرافی ونظام فاشیستیدمیدانندکه بالاخره رفتنی هستندوبایدبازورشمشیرفعلا بمانند.اگرمشروعیت شمابازوربرمردم قابل توجیه است برایتان اینکه خصیصه همه دیکتاتورهای بوده وهست امااگرجمهوری اسلامی یک حقیقت است وبه ناف الله وامام زمان وصله که بایدباکمال اطمینان بگیدجمهوری اسلامی تاابدخواهدماندچون حکومت خدایت.امایقینآ رهبران این نظام ومزدوران آن خوب میدانندکه خراف گرایی را بهانه کرده اندبرای کسب قدرت وثروت خوداگرحتی یک درصدبه آخرت وجهنم معتقدبودندکه همه دزدواختلاسگرنبودند .رهبرانجمهوری اسلامی از خطرناکترین بیخدایان زمان هستندیعنی بیخدایانی که معتقدنددبن وپیامبروآخرت وخداهمش ساخته ذهن بشربوده وهست امامیتوان عوام رابااین خرافات فریب دادوسرگرم کردبرای ساختن بهشت درروی زمین برای خود.ونه آن دسته ازآتئیستهاکه میگن ماخداراکشف نکرده ایم وردونشانی هم ازش ندیده ام پس منتفیست اماانسانیت واخلاق وعلم وعقلانیت رادنبال میکنندوازظلم ودروغ وریاوفریب ودیکتاتوری بیذارند
عرصه سیمرغ
احمد علم الهدی فرمودند که باید شبکه های اجتماعی وماهواره ای را کنترل ویا ممنوع کرد ایشان به پیروی ازهم فکران سلف خود که با مظاهرتمدن به مخالفت برمی خاستند وتمدن ونو آوری رابدعت ومخالف دین می شمردند فکر می کنند که می توانند جلو پیشرفت علم را سد نمایند اگر همفکران سلف ایشان دراین کار موفق بودند ایشان هم خواهند توانست جلو پیشرفت علم و تکنولوژ ی را سد نمایند هم فکران سلف ایشان روزی با تمام توان به مخالفت با فلسفه وریاضی منطق همت گماشتند ولی موفق نشدند فلسفه ومنطق حتی جای خودرا دردرون حوزه باز کرد هم اندیشان سلف ایشان روزی به مخالفت با احداث مدرسه جدید پراختند وموفق شدند چند صباحی مرحوم حاج میرزا حسن رشدیه را آواره کنند ولی پس ازگذشت زمان مدارس جدید جای خودرا درکشور باز کرد وحتی بسیاری ازحوزویان بجای استفاده از عناوین حوزوی از عناوین دانشگاهی استفاده می کنند وبه آن فخرهم می فروشند هم اندیشان ایشان روزی با آبله کوبی وتزریق واکسن مخالفت می نمودند وآنرا به معنای تزریق بی عفتی وبی دینی ولاابالیگری درجسم فرزندان تلقی می نمودند وآنرا نیرنگ وحیله فرنگیان می شمردند همفکران ایشان روزی به بهانه اینکه غسل مومنین به اشکال می خورد ازتبدیل حمام های خزانه ای به حمامهای دوشی جلوگیری نمودند ولی آخرالامر تسلیم شدند وبه آن تن دادند همفکران سلف ایشان روزی با برق ,مخابرات .گمرک .کالسکه وماشین ….به مخالفت برخاستند وآن را مخالف شرع شمردند وآن را تقلید ازکفار می دانستند والاغ را برماشین وکالسکه وقطار رجحان می دادند ودگراندیشی از همان حوزه مثل آقا سید عبدالله بهبهانی فتوی به جواز داد وخود سوار برکالسکه شد به همین جهت اورا مجتهد فرنگی مآب نامیدند امروز هم شما نخواهید توانست جلو رشد علم وتکنولوژی را بگیرید واین صنعت وتکنولوژی است که خودرا به شما تحمیل می کند شاید شما بتوانید با دست اندازهایی که می سازید جلو سرعت اورا موقتا بگیرید ولی نخواهید توانست آنرا متوقف نمائید.ومرحوم آیة الله العظمی منتظری رحمة الله علیه می فرمود که یکی ازیزرگان نجف که شیخ متدین ومقدس وساده ای بود ,دراعتراض به اینکه می خواستند درحرم حضرت علی (ع) برق بکشند روی منبر رفت وباگریه می گفت «یدعون حمارالله ویرکبون شمنجعفر,یرسلون ابنأهم الی برلین ویشدون السیم علی قبرامیرالمومنین (به قطار می گفته شمنجعفر)وچون پسرآقا شیخ کاظم شیرازی برای تحصیل به برلین رفته بود باکنایه ودراعتراض به همه اینها باحالت گریه میگوید .«خرخدارا رها می کنند وسوارقطار می شوند وفرزندان خودرا به خارج می فرستند وازهمه بدتر سیم به قبرامیرالمومنین (ع)می کشند» ایشان می فرمود زمانیکه می خواستند به حرم علی بن موسی الرضا(ع) برق یکشند دراعتراض به این عمل یک هفته بازار تعطیل شد.و
مخبرالسلطنه در بیانی پر کنایه وطنز آلود به دشمنی با احداث راه آهن پرداخته وچنین آورده است
درفرنگ از بی خری محتاج راه آهنند
ما که خرداریم کی محتاج راه آهنیم
دشمنان راه آهن دوستداران خرند
دوستدارن خریم و با راه آهن دشمنیم
راه آهن ریشه خر برکند از مملکت
هرکه خواهد راه آهن ,ریشه اش را برکنیم
تا مقام اشتر و عالی جناب خر بود
کی روا باشد که ما ازراه آهن دم زنیم
درپایان باید گفت
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خودمی بری وزحمت ما میداری
امروز این تیتر خبریست که در سایتها مختلف دیده میشود:
دستور خامنه ای برای تقویت ریال !!
این دیدگاه بالاترین مقام حکومت در مورد اقتصاد است! بعد سیستم بانکی هم ۲۰۰ تومان نرخ ارز را پایین میآره تا نشان بده دستور رهبر کارساز شد!!
– اگر دستور دادن و یک لب تر کردن میتوانست و میتواند قدرت ریال را تقویت کند و نرخ دلار را پایین بیاورد پس چرا قبلأ نکردید و به زمین و زمان فحش میدین و دیگران را مقصر معرفی میکنید. اسم اینکار را غیر از معجزه چه میتوان گذاشت؟! خدا بیامرز احمدی نژاد هم میگفت که من اوضاع بازار و اقتصاد را از قصاب سر کوچه میپرسم٬ نزدیکی دیدگاهها و نظرها را میبینید!
با سلام و درود،
[ هرکه بیروزی است روزش دیر شد(یادداشت روز)]
کیهان و شریعتمداری این روزها در فرانسه و پاریس همراه با معترضین تحقیر و سرکوب شده بر علیه حاکمیت کلان سرمایه داران؛
اما در ایران و تهران همراه با حکومت کلان رانت خواران و سرکوب گران و نیروهای انتظامی و بسیجی لباس شخصی بر علیه همان قشر بنی آدم و همان مطالبات بر حق ؛
زهی بیشرمی و وقاحت بینظیر ولایی؛
وی چهره فرصت طلبانه و ریاکار خود را بدون هیچ گونه ترس و عذر خواهی بیشرمانه در عرصه رسانه بنمایش میگذارد.
کیهان شریعتمداری همراه با افزایش دامنه اعتراضات و تظاهرات خیابانی بخش خدمات حمل و نقل عمومی در مخالفت با افزایش مالیات بر سوخت و گسترش حمایتها از این اعتراضات به سایر بخشها و شرکت فعالانه وسیع دانشجویان و سایر اقشار فرو دست که با هزینههای روز افزون ایاب و ذهاب مواجه میشوند، مشتاقانه با آب و تاب حرکت اعتراضی اجتمایی اقتصادی جلیقهزردها را، که با سرکوب شدید خشن، خونالود و تحقیر آمیز بسیج گسترده ملی نیروهای پلیس، انتظامی و امنیت داخلی در فرانسه خصوصا در پاریس که در مرکز این التهابات قرار دارد، روبرو شده ، با تیتر و عکس بزرگ در صفحه اول کیهان با هیاهو منعکس کرده و خود را رفیق و حامی جلیقه زردها در فرانسه و پاریس جا میزند.
وی طبق روال معمول با بیرون آوردن از انبانه اطلاعات خود با نقل قول از چند تن از مفسرین و تحلیلگران و چهرههای سیاسی غربی جهان غرب را در بحران و تلاطم و بی ثباتی و ناامنی سیاسی، اقتصادی و لاجرم امنیتی میبیند و با صدای رسا این روایت و تحلیلات را برای تلخ کامی دشمنان لیبرال و غرب گرای داخل و شیرین کامی دوستان و هواداران ولایت با شوق اعلام میکند؛
وی سپس پیشگویهای پیامبر گونه امامان ۱۳ و ۱۴ عصر جدید ایرانی را به تکیه به هدایت الهی در مورد فروپاشی کمونیسم، و سپس فروپاشی جهان غرب با شور و شعف فراوان و شکست توطئههای فرعونیان رنگ وارنگ در طول عمر ۴۰ ساله انقلاب را پیروزمندانه یاد آوری میکند و اعلام میکند تا طلوع سحر فرخنده حکومت مستضعفین ولایت مدار چیزی باقی نمانده؛
وی در خلوت عقل و قلب خود بسیار امیدوار است که تضادها و فشارهای داخلی ناشی از مشکلات و بحرانهای اقتصادی و تورم فزاینده و شکاف روز افزون طبقاتی در حکومتها و کشورهای غربی و در پی آنها دامنه نارضایتی و اعتراضات وسیع عمومی و اقشار فرودست آنچنان گسترش و اوج بگیرد که “انشا الله به انقلابی اگر نه اسلامی بلکه انقلاب مردمی” بینجامد و شر دشمنان غربی (بیزانسی- رومی) امپراطوری ایرانیان و اعراب ساسانی میانرودان و شام و یمن و حجاز شیعه شده را از محدوده خاور میانه و شمال و جنوب آفریقا، شرق و غرب مدیترانه کم کند و سرانجام سروش الهی “صلح یا اسلام” عبد الملک مروان” از خراسان تا قبه الصخره به گوش هواداران یهودا و عیسی برسد و جایگاه فرود از عرش (بین سرزمین حجاز تا قدس – اختلاف نظر فقهی بین علماست، به ما مربوط نیست) و محراب و منبر امام زمان و پیروان راستین امت ایرانی و میان رودان را مصادره مجدد و محافظت کند برای آنروز مبارک و تعالئ,بکوری چشم عمو سام.
اما چرا ماکرون و لیبرال دموکراسی و جمهوریت فرانسه در آنچنان تب و لرز و بحران پولی مالی اقتصادیست که به وضع مالیات بر سوخت چنگ میندازد و فرودستان را ناراضی، خشمگین روانه خیابانها ی پاریس و سایر شهرهای فرانسه میکند و در واکنشی اجتناب ناپذیر و پیشبینی شده نیروهای پلیسی، انتظامی و امنیتی مسلح به باتوم، گلوله پلاستیکی معیوب کننده، ماشین اپاش و دستبند را جهت مقابله و سرکوب همین مردم فرودست به استقبال آنها میفرستد؟
با رجوع به سایت ساعت بدهی ایالت متحده ، صفحه بدهی جهانی http://www.usdebtclock.org/world-debt-clock.html
میبینیم که بدهی دولت فرانسه معادل ۱۰۴% تولید ناخالص ملی و میزان بدهی خارجی آن ۲۳۰% تولید ناخالص ملیست. این ارقام بسیار نزدیک به ارقام مشابه کشور بریتانیاست؛ اما یک تفاوت مهم بین این دو کشور وجود دارد؛ دولت فخمیه بریتانیا همچنان صاحب استقلال ملی و خصوصاً پولی خود است و اختیار دارد که هر میزان که صلاح میداند بدهی، تورم یا چاپ پولی بدون پشتوانه تولید یا مالیات پنهان از اهالی دستمزد بگیر و حقوق بگیر مطالبه کند؛
اما جمهوری فرانسه اگرچه دوبار از دست تانک داران آلمانی توسط همسایگان و خویشاوندان انگلوآمریکایی خود نجات پیدا کرد چندیست که اختیار پول خود را به بانک داران آلمانی سپرده و در تکثیر بدهی و تولید تورم پولی یورو نقش قالبی ندارد، دست گداییش بسوی بانک داران آلمانی درآز است؛ ضمنا از انضباط و صنعت گری و تولید برتر نسبی المانیها هم بر خوردار نیستند؛ پس برای تامین کسری بودجه یا به عبارتی دقیقتر تامین هزینههای ناتمام دولت انگلی کلان کاپیتالیستی- لیبرالیستی- شبه سوسیالیستی چاره یی جز توسل به اعمال رویههای عهد باستان و قرون وسطا برای تامین هزینههای رنگ وارنگ حکومتگران و رانت خواران دیوان سالاری یعنی مطالبه باج و خراج یه به مفهوم امروزی مالیات با زور اسلحه ندارد.
در جمهوری محبوب بردار حسین اختیار بانک مرکزی و تولید بدهی، تورم پولی و اعمال مالیات پنهان در ابعاد نجومی و به شکل لجام گسیخته در اختیار متولیان حکومت مشتاق حکومت امام زمان است؛
حقوق دیوان سالار و وزیر اتمی کشور بیک باره از ۳ هزار دلار به ۷۰۰ دلار میرسد؛ یعنی کسری ۷۷% از حقوق دریافتی؛ محاسبه کسری
دریافتی سایر ردههای حقوق و دستمزد و مستمری بگیران تا رتبه گور خوابان به عهده شما خوانند محترم این کامنت.
کیهان؛ “حجت السلام رئیسی” در دانشگاه شهید بهشتی افاضه فرمودند که: خدا رحم کرد که من رئیس جمهور نشدم که دلار ۵ هزار تومن شود”؛ ایشان عضو شورای پول و اعتبارات کشور نیز هستند؛ یعنی ایشان در جریان تصمیم سازی برای تبدیل دلار ۴۲۰۰ تومنی به دلار ۱۲ الی ۲۰ هزار تومن نیز نقش فعال دارند. .. (روحت شاد حافظ: واعظان کین جلوه بر محراب و منبر میکنند..
با سپاس
دنبال کامنتی میگشتم که چند سال قبل روی سا یت گذاشته بودم که برخوردم به این دو کامنت . بخوانید جالبند !
علی ” شاشو ” :
علی1
6:44 ب.ظ / نوامبر 27, 2016
این را فرستادم به عنوان یکی از آن متنهای خشماگین که پیشتر از آن حرف زدم و فرستادم برای سایت آقای نوری زاد و اگر هم نشرش نداد، دستکم قهر درونی مرا به عنوان یک رنج کشیده نسبت به هستی بی سروته و آدمهای وحشی پهن شده بر این هستی می بیند و بگذار با خود بگوید دردا که هموطنان ما چقدر انباشته اند از رنج و نفرت. این روش را به مزدک پیشنهاد می کنم بدون نام بردن از هیچ چیز و هیچ کس می تواند همه هستی را به لجن بکشد. این حق اوست. حق رنجی که کشیده است. اگر هستی سروته دارد پس نباید رنج باشد و اگر رنج هست پس حق داریم بی سروتهی آن را به لجن بکشیم. حالا از هستی می آییم پایین و چیزهای دیگری را هم به لجن می کشیم. این نوشته ناچیز را که سراسر خشم است، تقدیم می کنم به دوست ناشناسی که گفت مرا فریاد کن که درد مشترکم:
من شاشیدم!
من شاشیدم به همه آن چیزهایی که با نگاه کردن به آن، بی هیچ مکثی حکم می کنیم: اخراج گردد
من شاشیدم به همه آن چیزهایی که با خواندن آن، بی هیچ مکثی فرمان می دهیم: تبعید گردد
من شاشیدم به همه آن چیزهایی که با نوشتن آن، بی هیچ مکثی لبخندی می زنیم: اعدام گردد
من شاشیدم به همه آن چیزهایی که با یادآوری آن، بی هیچ مکثی اشاره می کنیم:به سیاه چال ببریدش
من شاشیدم به همه آن چیزهایی که با نام بردن از آن، بی هیچ مکثی به زبان می آوریم: گلویش را پاره کنید
من شاشیدم به همه آن چیزهایی که با توسل به آن نیرو می گیرند و حکم می دهند:زن و فرزندش را دستگیر کنید تا خودش را تحویل دهد
من شاشیدم به همه آن فرمانهایی که می نویسند تا:
مادری را در عزای فرزندش بنشانند
خواهری را از دیدن برادرش محروم کنند
فرزندی را از مادرش جدا کنند
نان آور خانواده ای را از شغلش محروم کنند
دانشجویی را از دانشش جدا کنند
کارگری را از کارش جدا کنند
زن و مردی را ازخانه اش جدا کنند
روحی را از بدنش جدا کنند
و توصیه مزدک ریقو ( چون دائم میریند به مقدسات ):
مزدک1
10:04 ق.ظ / نوامبر 28, 2016
علی1 جان بپا خشک نشوی!
پیامبر یکنفر بود و یک دین آورد و آنهم اسلام بود نه فرقه های گمراه
نوشته های من طبق قرآن است که پیامبر آورده
سوره شورا آیه 13: آنچه را که در باره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم که دین خود را برپا دارید و در آن تفرقه اندازی نکنید .
سوره انعام آیه 159 : کسانیکه دین خود را پراکنده ساختند و فرقه فرقه شدند کارشان فقط با خدا است و آنگاه به آنچه انجام میدهند آگاهشان خواهد کرد
سوره روم آیه 32 : از کسانی نباشید که دین خود را قطعه قطعه کردند و فرقه فرقه شدندو هر فرقه ای بدانچه پیش آنها است دلخوش اند
سوره انبیاء آیات 92 و 93 : این است امت شما که امتی یگانه است و منم پروردگار شما و مرا بپرستید —و کسانیکه دینشان را قطعه قطعه کردند همه بسوی ما باز میگردند
سوره المومنون آیات 52 و 53 و 54 : در حقیقت این امت شما است که امتی یگانه است و من خدای شما هستم — و این امت دین را میان خود قطعه قطعه کردند و هر دسته ای بدان خوشحال هستند — پس آنها را در ورطه گمراهیشان واگذار .
آل عمران آیه 19 : در حقیقت دین نزد خدا همان اسلام است و کسانیکه کتاب آسمانی به آنها داده شده با یکدیگر به اختلاف نپردازند و هر کس به آیات خدا کفر ورزد بداند که حسابش با خدا است
آل عمران آیه 100 : ای کسانیکه ایمان آورده اید اگر از فرقه ای فرمان برید شما را پس از ایمانتان به حالت کفر بر میگردانند .
آت عمران آیه 85 : هر کس جز اسلام دین دیگری جوید هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و و در آخرت از زیانکاران است
دوستان گرامی – مژده مژده
به اطلاع میرساند که به محض رفتن روانشناس ناشناس به مرخصی دوست گرامی جاویدان سپاه ایران که مدتی در مرخصی بودند به جمع ما پیوستند.
زاد روزت خجسته باد و ماندنت مدام!براستی که هم ایرانی و ایران دوستی و هم شریف و دلیر و انساندوست.اندیشه ات بر راستی و درستی و عشق ورزیدن استوار و دور از ناپاکی و پلیدی است.درود بر پدر و مادر با شرافتی که چنین فرزندی را به ایران هدیه کردند.. هر ایرانی با شرافت و دانا و وطن دوستی از داشتن چنین هموطنی باید افتخار کند.زنده و پایدار باشی !
از همه ی دوستان و نویسندگان این سایت که در همینجا و یا در تلگرام و اینستاگرام، تولدم را به من یاد آور شدند، سپاس میگویم.
چه مبارک سحری و چه فرخنده شبی
آن سحری که نوری زاد به صحنه گیتی قدم گذاشت
تولدش را صمیمانه تبریکات عرض گویانیم
مبارکباد عرض کنانیم
امید وارم عاقبتش نیک و سر انجامش به رستگاری تبدیل شود
نیمه ارادتمند
مصلح
استاد گرامی با درود روحش شاد .این را ببینید
https://www.youtube.com/watch?v=QjDS7fKtz7o
به از جان یاران درود
قبل از شما جهان با تمام گستردگی چیزی کم داشت که با آمدنتان
وسخن گفتن و نهراسیدن ولوله ونا امنی وترس را در قلب یکایک ترس کاران
کاشتید و آمدن فکری وپهلوانی نو رانوید دادید تا بترسند آنانی که می ترساندند.
زادروزتان فرخنده باد.خوب میدانید زاد روز هرکس آن لحظه ای است
که چشمش به حقیقت روشن می شود نه روز صدور شناسنامه یا گواهی
زایشگاه ووو چه آین برگه هازندگی بیولوژی را می گویند ولی نامه اول شما
ویا هر نوشته دیگرتان طلوع و شعاع های طلایی سخن است .زاد روز اندیشه
ورزیتان برشما و برهمه به ویژه یاران سایت فرخنده باد.
شاید خلاف نظر بسیاری من بزرگترین خدمت رضا شاه را که پایه واساس کارهای
عظیم دیگر ایشان است را شناسنامه یا سجل برای نفر به نفر مردم این مملکت میدانم.چرا که
میدانیم درسد قابل توجهی از مردم نام محمد /علی /حسن/حسین /فاطمه/ زهرا /وو
را دارند بنا براین کم نیستند محمد هایی که نام پدرشان علی وو باشد.نتجه آنکه چگونه
میتوان برمبنای محمد ابن علی (در شهرهای بزرگ و متوسط ده ها هزار نفرند) رای گیری
وتعیین نماینده مجلسین نمود.گمان دارم بعد از مشروطه تا تکمیل شناسنامه خان ها و
تعدای از متنفذین به مجلس راه پیدا می کردند نه فرهیختگان ویا صاحبان اندیشه های
خوب .علاوه بر این چگونه میتوانستند مالکیت خود را اثبات کننددر حالیکه هزاران هم نام
ومشخصات موجود بوده است .در دهه چهل شاید نیمی از وقت ژاندارم ها صرف یافتن
وابلاغ قانون به جوانانی که نمی خواستند یا نمی دانستند که باید به سربازی بروند میشد.
مطمعنم دوستانی که به این مقوله اشراف دارندبهتر می توانند ارزش آنرا بنمایانند.
دوستی شپش و تراخم و سوزاک سفلیس وکچلی و و راکه مردم مبتلا به آن بودند را
ذکر کرده بود ولی این در حالیست که بدون شناسنامه کسی نیست که بیمار باشد
وبتوان علاجش کرد.گمان دارم رضا شاه رای گیری برای نمایندگان مجلس وانجمن ها
ووو را عملن به اجرا درآورد حتا اگر کارگذارانش پاک دست نبوده و آرا را چون مموتی جان
جابجا کرده باشند چه قبل از آن رای گیری ممکن نبوده است .
گفتگو و اظهار نظر در باره رضا شاه و خدماتش (از دید اکثریت کامنت گزاران) و ظلم و ستمهایش (از سوی از سوی چند نفر ولی بکرات) ادامه دارد.
پست قبلی آقای نوریزاد تلاشی برای مقایسه خدمات رضا شاه و آقای خمینی به ملت ایران بود. آنها که چنین مقایسه ای بمذاقشان خوش نمیاید و آنها که نمیتوانند از کینه نسبت به شاهان پهلوی دست بردارند – حتی در مقام مقایسه – بلافاصله با انواع توهینها به نوریزاد از رضا شاه شمر ساختند ویکی از رفقا ساختن چند اتوبان و خیابان در دوران جمهوری اسلامی (البته اکثرا برنامه ریزی شده در رژیم سابق) را همسنگ و یا برجسته تر از پیشرفتهای دوران پهلوی دانست و جوابی دندان شکن به نوریزاد. بنظر من از همه این حرفهای احساسی میتوان گذشت و فقط یک واقعیت را در نظر گرفت و بر ان اساس در باره اوضاع مملکت در این دو دوره قضاوت کرد. از همه قتلها و زندانی کردنها گذشته در دوران چهل ساله حکومت اسلام ناب حدود پنج ملیون ایرانی جلای وطن کرده اند و بهشت اهدایی امام خمینی را به ایشان و جانشینانش بخشیده اند . بسیاری از آنها در شرایطی بسیار سخت با بخطر انداختن جان خود و فرزندانشان آواره در دنیا و حتی اسیر در اردوگاه های پناهجویان هستند و این فرارها هنوز هم ادامه دارد. شاید بد نباشد مقایسه ای با دوران سلطنت پهلوی ها بکنیم که در ان ۵۴ سال چند نفر (بجز توده ای هایی که به مسکو گریختند) از ایران فرار کردند و آیا اصلا در تمام ان سالها ما پناهجوی ایرانی در ممالک دیگر داشتیم؟ چرا این ملت با جهنم رضا شاهی میساخت و در تمام ان سالها که بندرت کسی ممنوع الخروج بود و محدودیتی بشکل امروز برای انتقال پول و ثروت وجود نداشت مردم وطنشان را بهر جای دیگر ترجیح میدادند ولی فرار از جمهوری اسلامی بهرقیمتی آرزوی بسیاری از همین مردم میباشد ؟
منتظر جواب.
جناب نوریزاد عزیز دل – تولد شما مبارک.
امیدوارم سایه شما سالهای سال با تندرستی و سلامتی بالای سر عزیزانتان و همینطور ما باشد.
HAPPY BIRTHDAY
جناب نوری زاد گرامی وآزاده و مهربان تولدتان مبارک
کشف خود بزرگترین اکتشافات و انسان زیستن یک هنر است. شادکام و تندرست باشید.
چه رازی تو چه رازی تو نگارا
زوصل تو کند جان بس مدارا
گریز پایی و شوخی پر زجوشی
چه بازی می کنی با این چموشی
که شادان در پی تو پر گرفتم
جهان و زندگی از سر گرفتم
چو گل تازه شدم
چون باد وزیذم
بسی خورشید و ماه را آفریدم
کنون سر تا به پا گلزار گشتم
بدست خود گرفتم سرنوشتم
شدی آن من و
من زان هستی
اسیرت گشتم و گفتی
تو رستی.
قسمتی از سخنان دکتر بیژن عبدالکریمی
(دکترای فلسفه)
“…حرف من اینه؛
توی معاصر ما، تو معاصرِ فرهنگی ما، تو معاصر تاریخی ما، ما یک سندیتِ حکومت دینی و حکومت عرفی نداریم.
سندیتی بنام شرع و عرف نداریم.کسانی که این سندیت رو تحت تأثیر زمانه، اسیرش شدن و این سندیت رو مطرح کردن، چکار میکنن؟…وقتی امر دینی در برابر امر عرفی قرار میگیره، ما رو از ظرفیت تمدنی امر عرفی تهی کردن، و دچار بحران شدیم.
امروز جمهوری اسلامی و به تبع جمهوری اسلامی، جامعه ی ما دچار بحرانِ.
ببینید…یه موقع شما یه علمی داری بنام مدیریت، خُب، یه علمی داری بنام مدیریت…بحث بر سر اینه که شما یه بحران دارید…بحران زلزله، بحران ترافیک…حالا اینو باید حلش کنیم یا نه؟
میریم ببینیم عرف چکار کرده، جهانیان چکار کردن…ظرفیتِ…اما وقتی اومدی…گوش بدید…وقتی اومدی شما گفتی آقا: مدیریت اسلامی…گند زدی به تمام تجربه ی بشری.
حالا خودت، میخوای با چهارتا حدیث و روایت، به بحران آب جواب بدی، به بحران لایه ی ازون جواب بدی، به بحران محیط زیست جواب بدی…خُب نمیتونی.
تو، این ملت رو، و این فرهنگ رو، با این سندی سازی، از عرف تهی کردی.
مسائل حقوقی…حقوق جهان داره چکار میکنه…بریم استفاده بکنیم… نمیگم حتماً هم بپذیریم.
مگه ابن سینا گفت فلسفه… گفت فلسفه ی اسلامی؟… نه، گفت: حکمت.
به جهان گشوده بود…از آنچه که جهان عرضه کرد، بهره برد…یک تمدن بسیار قوی هم ساخت.
اما تو، با این فرمالیسمت، با این سندیت عرفی اسلامی…حکومت اسلامی، حکومت غیر اسلامی…مدیریت اسلامی، مدیریت غیر اسلامی،… تو عرف رو از شرع جدا کردی.
لذا، ظرفیت تمدنی و فرهنگی عرف رو از این ملت گرفتی…و این ملت رو به خاک سیاه نشوندی، و این ملت رو کوچکش کردی.
و امروز (جهان)، ایران رو، مسلمانان رو، شیعیان رو…در واقع… از فرهنگ جهانیِ عرفی جدا کردی.
…حرف من اینه.”
اتفاقا بر عکس نظر جناب فیلسوف این اوباش/// سعی دارند عرفو بخدمت اراجیف //// در آورند کاریکه شدنی نیست و نتیجه اش همین آشیه که از بس شور شده صدای خودشون هم در اومده.مسلما این تنها ا////// نیستتند که به چنین حرکتهای ابلهانه و تمدن و انسان ستیزانه ایی در طول ۱۴۰۰ سال دست زده اند بلکه اصولا دین و باورهای خرافی بعلت نا همگون بودن با اندیشه و نتایج اندیشه همیشه در طول تاریخ سعی کرده اند که اندیشه را در بند کرده و آنرا جهت دهند. باورهای دینی بهمین دلیل زمانیکه در جایی ریشه دواندند تمام فرهنگ و اندیشه و تاریخ و زندگی روزمره را همچون ویروس به عفونت می کشند وتمام دادهای فرهنگی اجتماعی سیاسی تاریخی و ثروت و …بشر را برای بکرسی نشاندن باور خود بخدمت می گیرند و در این راه هیچ مرزی نمی شناسند.
به از جان یاران درود
چه نیک وفرخنده است سایت و روزنامه وسایر وسایل ارتباط همگانی چرا که؟
نه می توان سخنی گفت یا مدعی راستی مطلبی شد و ساعتی دیگر در
ردش قلم فرسایی کرد.گفتندرضا شاه بخاطر امورات انگلیسی ها راه آهن شمال
به جنوب وغرب کشور به شرق را احداثیدند.دیگری نیز گمان برد که صنایع نوپای
فولاد اروپا بی مشتری مانده وخوف ترشیده شدن محصول می رفت .ممکن است
بسیاری هاکارهای عمرانی خوبی کرده باشند اما نادرند در بد ترین وضعیت بهترین بازده
را داشتن .کشورهای صاحب صنایع فولاد آن زمان اروپا هر لحظه از جاسوسان گزارش هایی
هراس آور که بودن یا نبودنشان رارقم می زد دریافت میکردند .آلمانی ها کارخانجات را
تغییر کاربری داده و تخت گازسلاح از سبک تا سنگین ترین ها را می ساختند .جنگنده های
هوایی به ارقام غیر قابل تصوری رسیده بود تانگ کشتی زیر دریایی ووو سه شیفته با
کارگران زن و مردمشغول بودند. در این بساط عده ای بدنبال خرید های بسیار کلان فولاد
برای راه آهن و پل ها وساختمان های آن بودند.آن هم نه با دلارهای نفتی یا وام های کمر
شکن بلکه با مالیات برقند وچای که مستمندان به راحتی می توانستند از فهرست احتیاجاتشان
حذف وفقط در مراسم واعیاد نا پرهیزی کنندبود.این صید وهمپالیگی هایش نتوانستندهزینه ای که
تاسیس حزب الله و بازی اتمی وخریدفناوری موشک وارتش دخالت های خارجی رژیم ووو که
اقشار تهیدست حتا متمولین را هم بزانودرآورده را به مردم گزارش نمایند .نه این که بدانند حتا
ریس کیهان نامه هم مجاز به دانستن نیست ونمی داند آنگاه که فریاد ضرر می کنیم سر میدهد
خودش هم می داند که هزینه ها که معلوم نباشد سود وزیان هم نا پیداست در صورتی که
با دانستن جمعیت ایران ومقدار مصرف قند وچای ومالیات بسته شده بر این دو قلم میتوان بودجه
احداث راه آهن رامحاسبه کرد..
حکایت ::: عموی پدرم می گفت زن اولش(گوهر) بانویی بسیار کاردان ومتفکر بوده است.زمانی که بدلایل
قهر طبیعت(سیل وسرما زدگی وآفات وملخ ووو) قحطی وخشک سالی در قسمتی از مملکت اتفاق
می افتاد .عده ای با عبور از بیانان وکوه ها با تلفات بسیار زیادخود را به ناحیه ای که یا آسیب ندیده
ویا کمتر دیده بود می رساندند.اینان روزها وهفته ها بود غذایی نخورده بودند.این گوهر خانم یکی دو روز
به آنها شیر وآّّب جوشیده به نسبت یک به سه می داد و پس از آن با تریت کردن نان در شیر و
بعد با سوپ رقیق دوباره معده وروده آنان را غذا خور می کرد .علت اصلی این وضع هم نبودن راه
وکامیون یا راه آهن بوده است وگرنه خداوندمملکتی چهار فصل را به مردمی که کمتر لیاقت
آنرا دارند داده است.بله بزرگترین خیانت رضا شاه همین راه آهن به ویژه شفافیت بودجه آن است.
اصلن رعایا به چه حقی باید بدانند که نماینده به کدام موضوع کدام رای را داده به قول اون یکی
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.–.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.–.-.-.-.-.-.-.-.
مگر اجازه خودش دست خودش است که به نماینده اش بدهد.چه رایی چه اجازه ای چه کشکی
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.–.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.–.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
چه پشمی.بگذریم این سخن جفنگ استفاده انگلیسی ها از راه آهن که هیچ آخوندی نه مراوده ای با
انگلیس داشته ونه دارند ونه خواهند داشت هم از آنجا شروع شد که قبل از حمله از راه ایتالیا
پلان بی آن بود که هیتلریان قفقاز را گرفته باشند پس ایران هم مثل خیلی خیلی از کشورها
هم باید کمک میکرد هم راه عبور میداد.البته آن بی بته نازی کارش به تصرف قفقاز نرسید.اما
از جنوب شیخ الشیوخ الخزعل ابن باباش واز شمال هم سرداریف جنگلیف که مهمات وآموزش
خیانت به هم وطنان را درمسکو دریافت نموده بود و در شرق خانی ودر غرب وکردستان هم
غایله ای برپا بود که بجز راه آهن قشون وتانک ومهمات وآزوقه را هیچ پهلوانی حمل ونقل نمی
توانست .مثل الان که اولویت نخست خرید 400 هواپیمای 300 نفره است که با یک ساعت
پرواز بتوان یک سد و بیست هزار نفر را به دورترین نقاط کشور ارسال نمود حتا عراق وسوریه
ولبنان ویمن . دلم بحال خوش خیالانی که گمان بر انگیزه رفاه مردم داشتند سوخت .
نوزده آذر به دنیا آمدم. اکنون اما نمی خواهم بود و نبودم یکی باشد. به قبرستانها که سر می زنم از اهالی قبرستان می پرسم: شما در این هفتاد سال و شصت سال و پنجاه سال و بیست سالی که زندگی کردید، چقدر به استعدادهایی که در وجودتان بودیعه نهاده شده بود، دست بردید و از آنها استفاده کردید؟ مثلا چقدر عشق ورزیدید و چقدر نظم داشتید و چقدر با ادب بودید و چقدر خشم خود را فرو بردید و چقدر حق گفتید و چقدر نترسیدید؟ پاسخ بسیاری از اهالی قبرستان سکوت است. من اما می خواهم آن روزی که جوانی به گور من اشاره کرد و پرسید: نوری زاد، چقدر عشق ورزیدی و چقدر نترسیدی و چقدر حق گفتی و حق نوشتی و چقدر ایرانی بودی، بگویم: گرچه بسیار دیر، اما فراتر از توانم.
دیشب دوستانم تولدم را به من یاد آور شدند.
سپاس از همه ی محبت هایی که بر من بار شد تا عشق بورزم و راست بگویم و درست بنویسم و نترسم.
محمد نوری زاد
هجدهم آذر نود و هفت – تهران
جناب نوری زاد
تولدت مبارک باشد!
مرد حسابی! میمردی اگه از کاربران این سایت هم دعوت میکردی بیان به جشن تولدت؟ حالا نه همه، ولی یه چند نفری میومدن به این جشن خصوصی…نمیومدن؟…شاید هم صلاح ندیدی!…صلاح کار خویش خسروان دانند.
من یکی که هر موقع شما قرار گذاشتی، لبیک گفتم…ولی مثل اینکه با یه نفر کارت راه نمیوفته؟!
راستی، قرار بود یه روز باهم بریم کوه پیمایی؟ و چندتا عکس بندازیم و … نکنه یادت رفت؟
خوشحالم که هنوز حس و حال و دل و دماغ تولد گرفتن داری و یا اینکه به دوستان اجازه میدی برات یه جشن کوچولو موچولو و خودمونی تو یکی از کافی شاپ های دنج راه بندازن… و همچنین… خوشحالم که اینقدر از خودت مطمئنی و برای خودت نوشابه باز میکنی!
در مورد ایرانی بودن و نترس بودن شما که شکی درش نیست.
ولی اینکه اینقدر مطمئنی، هم عاشق پیشه ای و هم حق گو!… باید دید بقیه راجع به شما چگونه قضاوت میکنن.
من که نمیدونستم… و با این دوستانت هم ارتباطی نداشتم…و گرنه حتماً میومدم .
دوسِت دارم با همه ی بی وفایی هات!
ولی بازم هیچی جای جمع گرم و صمیمی خانواده رو نمیگیره…
تولدت مبارک!
یعنی الان از شیش و بش در اومدی و جفت شیش آوردی!؟
باسلام برهمگان
بسم الله چهل سال است که از انقلاب می گذرد , چهل سال است که عدالت زیر پای ولایت مطلقه پایمال می شود , بقول علامه طباطبائی مرحوم اولین شهید انقلاب اسلام بود ” که زیر پای ولایت مطلقه لِه و لبرد شد و دین به استخدام ولایت در آمد , آدمکشی مثل آبخوردن تجویز و ترویج شد , مال مردم خوری قبحش ریخت , بازار تهمت و افترا به مخالفان مطلقه فتح باب شد , از حدیث نبوی که در مورد بدعتگذاران در دین است , از جمله ” فباهتوهم ” آن حدیث , فقهای قلابی ماله کش یعنی شیخ محمد مومن عضو شورای نا نگهبان قانون , این حدیث را چنین معنی کرد : که بر مخالفان مطلقه هر بهتان و افترائی جایز است که اونهارا از میدان سیاست بدر برد و ملکوک نمود , در حالی که ” فباهتوهم ” جمله نبوی به این معنی است که اگر بدعت گذاری مثلا گفت فقیه ولایت مطلقه دارد , باید اورا بادلیل روشن مات ومتحیر کرد تا ” فبهت الذی کفر ” باشد چنانکه ابراهیم شیخ الانبیا نمرود را مات ومتحیر کرد وگفت اگر تو راست می گوئی خدائی خورشید را ازطرف مغرب به طلوعش امر کن واز مغرب نمایانش کن تا به طرف مشرق سیر کند و غروب نماید . نمرود باشنیدن این سخن مات ومبهوت ومتحیر و معلوب در محاجه شد . حالا غیر از خدا هیچ موجودی بر دیگر موجودات ازجمله انسان بر انسان های دیگر ولایتی ندارد مگر به اذن خدا مخصوصا اگر مقصود ولایت سیاسی و تدبیری بر یک جامعه ای باشد غیر از پیامبر و امام آن هم در صورت بسط ید امام معصوم , هیچ کس دیگری ولایتی بر ملتی ندارد . حکومت اسلامی فقط از آن پیامبر و امام معصوم است دیگران حق چنین ادعائی ندارند , اگر چه استاد ما مرحوم منتظری سه جلد کتاب در ولایت فقیه نوشت ولی نتیجه گیری که از این بحث گرفت این بود :” اگر مردم جامعه مسلمان رئیس و حاکمی که برایشان لازم است , فقیهی را برای این منصب بارای اکثریت خود انتخاب کردند , او از طریق این آراء ولایت پیدا می کند , و تا چندی که خطا و مرتکب ظلمی نشده است او ولایت دارد , ولی با یک خطا وارتکاب جنایت خودبخود از ولایت منعزل است ” من گمان نمی کنم که آن فقیهانی که ولایت را ذاتی فقیه جامع الشرایط می دانند در انعزال فقیه خطا کار از ولایت , شک و شبه ای داشته باشند . واما در زمان تصدی حکومت حاکم فعلی ایران دراین سی سال بیشترین خطاها و جنایت ها به او مستند است از جمله قتل های زنجیره ای , آدم ربائی ونیست و نابود کردن یک منتقد همانند ستار بهشتی وسعید زینالی , وبگیر و ببندهای فراوان ازنخبه گان و روزنامه نگاران وسیاسیون و در زیر شکنجه کشتن آنان , ویا بهتان وافترا زدن وجاسوس معرفی کردن محیط زیستی ها , در حالی که وزارت اطلاعات جاسوس بودن این گروه را منتفی دانسته است . و زیر شکنجه کشتن متهمین بدروغ مثل کاوس سید امامی ازنخبگان زمان بود و کشتن فرشید هکی وبعد سوزاندن آن , بوسیله تشکیل غیر قانونی سازمان اطلاعاتی از سپاه باریاست تایب که درجلادی و آدمکشی و ادم ربائی خبره روزگار هستند ازدوره احمدی نژاد این گروه ادمکشی و مخالف کشی را تشکیل داده است , جنایات حاکم فعلی انهم باعنوان ولایت مطلقه فقیه دیگر دراین سی سال به شماره در نمی آید . ازجمله جنایت خلاف عدل وقانون تقلب در انتخابات سال ۸۸. بود که هشت میلیون عمله این حاکم در وزارت کشور ازارا ی میرحسین به محمود کوتوله اضافه کردند وبر این ادعا سند ومدرک با آرم وزارت کشوری هست . ازجنایات دیگر حاکم هزینه کردن ازاموال عمومی کشور در سوریه ولبنان وفلسطین ویمن است که هم منطقه را پر از آشوب کرده است وهم ملت ایران را به فقر وفلاکت مبتلا کرده است که من در یک کلیپ در اینستاگرام دیدم یک خانم باپسر بچه کوچکش از سطل های زباله واشعال مواد غذایی وچیزهای دیگر جمع کرد وگونی بزرگی داشت پرکرد و به دوش کشید وبرد . باور کنید دلم صد پاره شد مدتی هاج و واج ماندم وبه خود گفتم اینهم از جنایات. ننگین ولایت فقیه است که مال این فقرارا در کشور های اجنبی برای هواپرستی خویش خرج کرده است واین به این روزگار افتاده است ومدتی گریه کردم که ما هم در این حکومت وانقلاب وازگون شده ودراین جنایت ها سهمی داشته ایم واز خدا طلب مغفرت نمودم بر این تقصیر های کذایی که سهمی داشته ایم . جنایت دیگر حاکم وقیح رسوائی کهریزک بود که جوانان عزیز وطن بر تقلب انتخاباتی اعتراضی داشتند که چند نفرشان را با پزگ انجا کشتند در زیر شکنجه , جنایت دیگر که دائمی است. بدعت استصوابی شورای نانگهبان است در انتخابات های مجلس وریاست جمهوری , دیگر شمارش جنایت حاکم جور از احصا بیرون است . ملت شریف ایران دیگر نباید بیش ازاین در زیر ظلم و فساد این حکومت تن در دهند اعتراض های مدنی وقانونی خویش را باهمت وخردورزی شروع کنند وبدون اغتشاش وتخریب خواستار برکناری حاکم جور وخواستار رفراندم عمومی برای تعیین نوع حکومت غیر دینی ازنوع
سکولار دموکراسی باشند که حاکم نتواند دین را به استخوام خویش در آورد واز آنوگرنه با این سیاست حاکم جور هواارست فقر ومسکنت وقحطی برایران. مستولی خواهد گشت وازنظر فرهنگی به قهقرا خواهیم رفت . مقایسه کنید این سیاست فقر پرپوری وازآن طرف قلدر پروری حکومت را که بنا به نقل خبری سهام نیوز از نماینده شیراز بااجتماع قوای سه گانه تصمیم گرفته شد بیش ازسی میلیارد تومان ازپول وجیب ملت به موسسه های مالی اعتباری ورشکسته بپردازند که معلوم نیست انها چه بر سر این پول آورده اند , بدون حساب کشی ازمدیران آنها , خوب اگر این دستور حاکم نیست پس چیست ? اختلاس ودزدی دولت پنهان وعیر پنهانش دیگر علنی شده است وتشت رسوائی دزدی هایشان ازپشت با پلاسکو افتاده وصدایش را همه جهان شنیده اند , ودیگر کشش ندهید حاکم , برهمه گان مبرهن شد که خود حاکم هم دراین اختلاس ها دخیل بوده است نه تنها ازبی عرصه گی اش بوده بلکه دستش. در حلقه دزدان است . همانطور که عرص کردم به شمار ه درنمی آید جنایهای این حاکم جور
———-
مصلح گرامی
برای شما و همه ی روحانیانی که منصف و آزاده و ایرانی اند، سرفرازی آرزو می کنم. شما دوستان آزاده، راه دشوارتری در پیش دارید.
به وادی وحشت خوش آمدید
سپاس
.
نجمهسادات طباطبایی در گفتوگوی تفصیلی با فارس: ادعاهای کدیور صحت ندارد/ درباره رابطه امام و علامه طباطبایی خیلی سمپاشی کردهاند
===
فارس: برخی مدعی هستند علامه طباطبایی بعد از شهادت شهید قدوسی گفتهاند که در این انقلاب تنها یک شهید واقعی بود و مظلومانه هم شهید شد و آن اسلام بود، این حرف صحت دارد؟
طباطبایی: خیر! اصلاً چنین حرفی صحت ندارد، وقتی آقای قدوسی شهید شدند، پدرم اصلاً در حال خود نبودند و ما مراسم ختم و تشییع را به پدرم نگفتیم؛ چراکه به هیچ عنوان طاقت نداشت. مادر ما سال 43 به رحمت خدا رفت و ما چون دیدیم پدرم تنهاست و این مشکل بود، خواهر استاد روزبه که خیلی خانم خوبی بودند را برای پدر گرفتیم تا ایشان راحت باشند. خانم حاجآقا برایمان تعریف کرد که بعد از شهادت شهید قدوسی علامه طباطبایی مانند فردی حسرتزده تا حیاط آمد، یک دالان درازی در حیاطمان بود از آن عبور میکرد و به در خروجی میرسید و به بیرون میرفت، یعنی انگار متوجه شده بودند خبری است و اتفاقی افتاده است و دقیقاً همان شنبه نیز آقای قدوسی به شهادت رسید.
یکبار یکی از علما که اسم او را نمیبرم و فامیل ما نیز بود، به پدرم نامهای نوشته بود و پدرم آن را به من نشان داد که در آن نوشته بودند شما خبر ندارید که دامادتان آدمکش شده است.
** علامه میگفت آقای قدوسی تا از کاری مطمئن نباشد، اقدام نمیکند
https://www.farsnews.com/news/13970216000787/
===
علامه طباطبایی؛ انقلابی، ضدانقلاب یا غیرانقلابی؟ نقدی به حکیمی و محقق داماد
http://abarnegar.ir/2017/10/14/%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D8%9B-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D8%8C-%D8%B6%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%DB%8C%D8%A7-%D8%BA%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84/
===
آیا علامه طباطبایی گفته بود”اسلام،شهید انقلاب است؟”
https://www.khabaronline.ir/news/576499/
===
دیدگاه علامه طباطبایی در مورد نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه
http://siasi.porsemani.ir/node/2038
استاد نوری زاد عزیز ،درود
سالروز تولدتان را تبریک گفته و آرزو دارم در کمال صحت و سلامت در کنار خانواده 120 ساله شوید .
با توجه به مطالعاتی که در تاریخ داشته ام به این نتیجه رسیده ام که ادیان در طول تاریخ نقش به زنجیر کشیدن انسانها را ایفا نموده اند .
ادیان بردگی و تسلیم در برابر فرامین خدای ساختگی را جزو وظایف اولیه انسانها دانسته و هر آنچه که در طول زندگی برای انسان پیش آید را خواست خدا و از جانب او دانسته اند و این موضوع را بطور مداوم در تمامی ادوار تاریخ تکرار کرده اند .
ادیان انسان را از عذابهای وحشتناکی که نتیجه عدم اجرای دستورات خداست را به او گوشزد ، بطوریکه این موضوع در ذات انسانها نهادینه گردیده و میتوان گفت همانگونه که انسان از دست دادن بخشی از اعضاء بدنش برای او سخت و طاقت فرساست ، ترک این موضوع (ترس از خدا ) هم برایش سخت و طاقت فرساست .!!!.
انسان چه نیازی به پرستش دارد که اینگونه باید تاوان خدا پرستی را دهد ؟
خدایی که نیاز به پرستیدن دارد ، در حقیقت خود نیازمند است و نیازمند شایسته پرستش نیست .
خدایی که نیاز به قربانی دارد چه خدایی ست ؟!
باید گفت او موجودی ست که مطابق افکار و ذهن انسان ساخته و شکل گرفته است .
سلام ببخشید لطفا اطلاع رسانی فرماید من پدرم پارسال بازنشته شد برداشتیم بعداز چندین سال نداشتن خودرو دلخوش به این ک می تونیم صاحب یک خودرو بشیم
پیش فروش تندر۹۰ ایران خودرو پارسال برج ۹۶/۱۰/۱۵ثبت نام کردیم پیش پرداخت اولیه رو دادیم قرار شد اول تیر ماه خودرو رو بهمون تحویل بدن اما متصفانه با کارشکنی مکرر ایران خودرو هنوزم هیچ خودروی تحویلمون داده نشده است حتی خبری از ارسال دعوت نامه نشده الانم میخوان خودرو رو گران کنن یعنی خودروی ک باید به قیمت ۴۰ تومن دست ما می رسید الان قراره به قیمت ۸۵ تومن تحویل ما بدن این در حالیه کل پول بازنشتگی پدرم ۴۵ تومنه یعنی اصلا نمیتونیم ما بقی پولو بدیم لطفا این دله دزدی ایران خودرو و مکیدن خون مردم تا اخرین قطره رو اطلاع رسانی فرماید در این راستا نه دولت و نه نماینده ها هیچ گونه واکنشی نشون نمیدن. خودروی ما که از موعد تحویلش ۶ ماه میگذره قراره به نرخ امروز بهمون بدن
زاد روزت ایدون باد ای که دوباره زاده شدی
نوریزاد مانند سنگی یست که بر مرداب می نشیند و موج می آفریند ، هیاهو بر پا می کند
جناب نوریزاد نازنین !
سقراط وار میان مردم در کوی و برزن و دشت و بیابان به راه می افتی و در میان اذهان پرسش می افکنی
از قضا ، هم پرونده سقراط حکیمی ، تشویش اذهان عمومی
چیزی که بدان سخت نیازمندیم
برای شما گردن فراز ، آرزوی تندرستی و پیروزی دارم
شاگرد ادب و فروتنی شما
روزبه 18 آذر
سلام و درود
آقای دکتر نوریزاد عزیز
داشتم به این فکر می کردم که ای کاش این چهل سال یک کابوسی باشد که در اثر هیپنوتیزم و یا سانحه ای و در خواب حادث شده باشد ! و به ناگاه از این خواب و کابوسی که نکبت ، حقیقتا نکبت ، کشورمان را در نوردیده است بیدار شده ، و چون کشور و مردم را عزیز و خوشبخت و سعادت مند ببینم از خوشحالی ، واقعا از خوشحالیِ اینکه هیچ آخوندِ پلید و اهریمن صفتی بر اریکه قدرت تکیه نکرده است ، گونه های یکایک مردمان کوچه و خیابان را ، محله به محله و شهر به شهر بوسه دهم و به ایشان گوشزد نمایم که مبادا فریب هیچ آخوند و ملایی را بخورند ! حتی آنانیکه لقب به اصطلاح آیت الله العظمی را یدک کشیده و وعده آب و برق و اتوبوس مجانی بدهند !
و باز به مردمان گوشزد کنم که بخصوص آن آیت العظمی که وعده رساندن ملتی را به مقام انسانیت بدهد ! چون یکایک انسان ها دارای مقام انسانیت هستند و نیازی نیست که کسی ، کسان دیگری را به مقام انسانیت برساند !!!
حقیقتا اگر عقل و هوشی میداشتیم ، می بایستی این توهین آشکار را درمیافتیم !
آیا می شود که این چهل سال نکبت و فلاکت و افلاس و خیانت و جنایت و غارت خزائن ملی یک کابوس سهمگین بوده باشد و از آن بزودی خلاصی یابیم ؟!!
جناب فرزاد جمهوری اسلامی کابوس نیست یک واقعیت است وتا 200سال دیگر قطعا ماندنی است
شما میتوانید ایران را ترک کنید ودر جایی پناهندگی بگیرید سازمان ملل از پناهندگان حمایت میکند به هر صورت یک بهانه ای جور کن یا یک تهمت به جمهوری اسلامی بزن وبگو به دلیلی اگر در ایران بمانم مورد مجازات قرار میگیرم .
اسرائیلیها هم از شما پشتیبانی میکنند ولی در حال حاضر به موشکهای حزب الله وحماس فکر میکنند…
جناب جاویدان سپاه ایران – از پیشنهاد شما به دوست ما فرزاد بسیار سپاسگزاریم. چون من و مطمئنا میلیون ها نفر ایرانی دیگر هم مانند ایشان همین کابوس را داریم از پیشنهاد شما استقبال میکنیم فقط لطف کنید به مسئولان مربوطه بگویید که برای هر نفر حداقل 300 میلیون تومان به شماره حسابی که ما زحمت باز کردن آنرا قبول میکنیم واریز کنند. که ما حداقل تا گرجستان برویم – ای داد و بیداد تو گرجستان هم که راه نمیدن ما را. پس شما لطف کنید با رژیم صهیونیستی هماهنگ کنید (از همان راهی که زمان جنگ از آنها اسلحه می خریدید) که ما اول به آنجا برویم تا کار پناهندگی ما به کشور شیطان بزرگ درست شود چون ما که ژن خوب نداریم که بقول مهران مدیری ویزایمان زرتی درست شود و زرتی به آنجا پناهنده شویم.
وشما میگویید ج.ا. تا 200 سال دیگر ماندنی است یعنی آقا 200 سال دیگر ظهور خواهند کرد؟ اگر اینطور باشد واقعا دل ما را شاد کردید . ممنونیم از شما.
عرض ادب و احترام
امروز جمع زنده دلان در منزل اقای شعله سعدی پس از ازادی ایشان از بند استبداد نعلین را در قیلم پخش شده دیدم.
در امتداد گله بی تفاوت بودن قشر وکلا و بقیه مردم توسط اقایان شعله سعدی و نوری زاد بگویم که ، دوستان از مردمی که قرنها خود را در باطلاق دین و مذهب انداخته و به خواب غفلت زده اند مگر انتظاری بیش غلط خوردن از یک استبداد به استبداد دیگر دارید!!؟؟
اکثریت 80 میلیون ایرانی امروز با نوع زندگیشان دارند به بشریت میگویند که 1400 سال است که ما ایرانیان پذیرفته ایم که اخوند و تفکر اخوندی ( جهل و خرافات دینی و مذهبی ) ذات اصلی (ژن) ما باشد.
دوستان اگر امروز شروع کنیم در کنار تلاشهای دیگر در راه بیدار کردن اکثریت خود به خواب غفلت زده ایرانی ، تغییر در زبان پارسی بدین معنی دهیم که ، هر انچه لغت و واژه و مثل با عقبه دینی و مذهبی در ادبیات کلامی و نوشتاری خود را حذف کنیم (مثال: به جای خدا وکیلی بگوییم انسان وکیلی) شاید بتوان سلولهای خاکستری این اکثریت را در کوتاه مدت تلنگر و در دراز مدت فعال کرد.
اقای علی خامنه ای و باند او هم جزو همین اکثریت هستند.
در پایان یاد این جمله اقای ظریف ( کارگر امور خارج باند حاکم) افتادم که چند وقت پیش در یک مصاحبه با خبرنگاری غیر ایرانی گفت ” مردم ایران این نوع زندگی را انتخاب کرده اند”
به امید روزی که ایرانیان از خواب غفلت پذیرش آموزه های اخوند که خود را بدان زده اند بیدار شوند
مهدی از تهران
بین آسمان و زمین گیرکردن ، در انتظار، چانه و سر را خاراندن، با خود حرف زدن و آسمان ریسمان ساختن و فشفشه سازی را موشک سازی نام نهادن وضعییت حاکمان ولایت فقیه است.
بدجوری در خلا گیر کرده اند از روبرو با مردم مواجه اند و از عقب نیزبا آمریکا و جهان متمدن ، ولایتی که مرگ بر این و آن شعارش است خیره به مرگ خود زل زده و نمی تواند باور کند که جزو رفتگان است اکنون احساسی که بر دارزدگانشان بر پای دار داشته اند را حاکمان ولایت و اعوان و انصارشان تجربه می کنند،توطئه و نیرنگ و قتل و آزار دیگر نه محدود به غیرخودی می شود برای این افراد حفظ خود بالاترین حکم واجبات است.
شاید بهار آید، شاید و شاید و وعده های دیگر .. و چرخه تاریخ با تمام قوا در چرخش خود نه سوال می کند و نه منتظر جوابی است. زمانی که کولبری به قتل می رسدوجود ولایت نیز نیست می گردد و چرخه تاریخ شتاب می گیرد زمانی که ملت بی پناه در زندانها شکنجه می شوند تاریخ دور وسرعتش بیشتر می شود تا خود را به آیندگان و فرداها برساند وحاکمان ولایت ترورهمچنان در برزخ بودن به چهره دق مرگ خود در آینه زل زده اند و تاریخ را باور ندارندوقدرت تاریخ با مردمان هزاران هزارساله اش.
ماندگان را نیست گرداند جهان/رفتگان همتا نگردند این زمان بین آسمان و زمین گیرکردن ، در انتظار، چانه و سر را خاراندن، با خود حرف زدن و آسمان ریسمان ساختن و فشفشه سازی را موشک سازی نام نهادن وضعییت حاکمان ولایت فقیه است.
بدجوری در خلا گیر کرده اند از روبرو با مردم مواجه اند و از عقب نیزبا آمریکا و جهان متمدن ، ولایتی که مرگ بر این و آن شعارش است خیره به مرگ خود زل زده و نمی تواند باور کند که جزو رفتگان است اکنون احساسی که بر دارزدگانشان بر پای دار داشته اند را حاکمان ولایت و اعوان و انصارشان تجربه می کنند،توطئه و نیرنگ و قتل و آزار دیگر نه محدود به غیرخودی می شود برای این افراد حفظ خود بالاترین حکم واجبات است.
شاید بهار آید، شاید و شاید و وعده های دیگر .. و چرخه تاریخ با تمام قوا در چرخش خود نه سوال می کند و نه منتظر جوابی است. زمانی که کولبری به قتل می رسدوجود ولایت نیز نیست می گردد و چرخه تاریخ شتاب می گیرد زمانی که ملت بی پناه در زندانها شکنجه می شوند تاریخ دور وسرعتش بیشتر می شود تا خود را به آیندگان و فرداها برساند وحاکمان ولایت ترورهمچنان در برزخ بودن به چهره دق مرگ خود در آینه زل زده اند و تاریخ را باور ندارندوقدرت تاریخ با مردمان هزاران هزارساله اش.
ماندگان را نیست گرداند جهان
ادامه کامنت پیشین:
بی سوات
4:03 ق.ظ / دسامبر 4, 2018
به از جان یاران درود
گمان دارم با پایان گرفتن هر موضوع بد نباشد نگاهی کلی ونتیجه ای
از آن گزارش شود .موضوع قبلی عملکردخمینی و رضا شاه را یاران
500 نظر دادندکه نزدیک به سد کامنت آن را(یک از پنج عددی وبیش از
یک سوم کل حجم نوشته ها بدلیل دراز نویسی) صید مرتضا نامی رکورد
دار شده اند .فشرده سخن ایشان ِیکم -زمین خوار و زمینداربودن رضاشاه
حتا با توسل به گزارش روزنامه کسانی که او را بردند! بود.البته همه میدانند
اصلاحات ارضی با تقسیم همین زمین ها به کشاورزان شروع شد.دوم-
اقرار صریح کردند که مراجع نامبرده را از اصرار بر نظام جمهوری کردن با
رشوه سلطنت موروثی برحذر داشته اند .(عذری هزاران بار بدتر از گناه)
جالب است سخن رایج هزار فامیل که به محمد رضا می بستند رابا توجه
به سد هزار فامیل رزیم کنونی درز گرفته اند.سوم باقی مطالب ایشان همان
غلو ویک سویه بینی است چه مذهبشان غالیگری است .
البته پس از ایشان همان ناشناس خود دکتر نامیده که هنوز درگیر استیودنت
سندرومِش است و همه را یکسره چند قطبی و بابای پولار شیزوفرنی وووو
می بیند الا خود را(چو آن کرمی که درپیله نهان است// زمین وآسمان او
هم آنست).با گفتن “شما مریض ها چرا دنبال آزادی هستید بروید خودرا معالجه
کنید.بند را آب داده و روشن ساخت چه روانشناسانی قسم بقراط خورده
به بازجویان روش بهم ریختن ساختار ذهنی متهم های سیاسی را آموزش
می دهند.جناب دکتر ملاحظه فرمودید کمینه نیز یک دوجین منتال دیزیز را
یک جا دارم .اما خوب میدانم که کودکان کار و زنان آسیب دیده و و و بیشتر
اورجانسی اند تا چن تا کامنت نویس در این سایت.
————————————————
فضولی :درست است که مطب دوم شما نزدیکی های زندان اوین است؟
راستی دانشگاه وکار آموزی خودتان راچرا مشخص نمی فرمایید تا غلو درجات
حاصل آید. رتبه دهی (۱۶ رای)
پاسخ
بالاخره جناب نوری زاد بعد از 8-9 سال فعالیت وتحمل دشواری ها و سختی هایی که برای رویارویی با ج.ا و آگاه کردن مردم از فساد و
دزدی و قتل و چپاول این رژیم کشیدند جواب داد و ایشان متهم به سلطنت طلبی شدند. تنها کسی که در ج.ا با سنی که از او گذشته از
شمال به جنوب و از شرق به غرب را در می نوردد تا تسکینی باشد بر دل پدران و مادرهایی که عزیزانشان به ناحق به قتل رسیده اند و
دیدار از خانواده های از هم پاشیده به وسیله آدمخواران این نظام که شاید مرحمی باشد بر دل سوخته آنان – و تلاش در زنده نگاهداشتن
یاد و نام این عزیزان – سلطنت طلبی اش آشکار شد. وآنهم بوسیله برخی از کسانی که فریاد آزادی خواهی شان سالهاست در این سایت
به گوش می رسد. آنها با شناختی که از نوریزاد در طی این سالها داشته اند چگونه این تهمت های ناروا را می خواهند توجیه کنند؟ سید
مرتضی در حال ماهیگیری است او ماهی خودش را در این سایت میگیرد بنابراین حرجی به او نیست ولی برخی دیگر چرا؟ کسانی که با
سطحی نگری و اندیشه نادرست زمانی اورا به جاسوسی برای ج.ا متهم میکنند زمانی دیگر به خودنمایی و بسیار تهمت های ناروای دیگر.
واقعا اگر می خواهد اینچنین باشد که هر کس به جنایتکار بودن این نظام پی برد و خواست از آنها جدا شود و به مردم بپیوندد – این کار را
نکند چون فقط به جاسوس بودن متهم میشود و همینطور سرزنش هایی که پایانی ندارد. نمونه اش نوریزاد – گنجی- طبرزدی عزیز و
بسیاری دیگر.
پستی که در پایین این صفحه بنام ..برای نوری زاد(قسمت اول).. گذاشته شده – که تردید ندارم جناب مرتضی با خواندن آن و از شدت
شادی و خنده روی فرش ولو شدند – دقیقا همان اندیشه های اکثر روشنفکران ما پیش از انقلاب است. در واقع همان کسانی که اصلا
درکی از اوضاع آن روزگار و از اسلام و شیعه و روحانیان نداشتند ولی “روشنفکر” بودند و ما جوانان خام و گاگول هم به پشتوانه
روشنفکریشان و دکتر و مهندس بودنشان به دنبال ک…(سه نقطه مش قاسم) نشان راه افتادیم.
سلطنت طلبی مشکلی ندارد آنها هم گروهی دیگر از این لحاف چهل تیکه اپوزیسیون(به قول طبرزدی گرامی) ایران هستند ولی
موضوع در عدم درک اندیشه کسی است که سالهاست او را آزموده ایم. رفتار و کردار او را دیده ایم و صراحت گفتارش را – ولی با این وجود
او چیزی میگوید و ما برداشت خود را از آن میکنیم. چرا من این برداشت های شما را از این پست نوریزاد نداشتم. و بسیاری دیگر.
اگر درک و شناخت ما از نوریزاد پس از این همه سال این است بله همانگونه که خودش گفته – نوریزاد تنهاست.
و در پایان با اجازه آقای نوریزاد دو تا از کامنتهایی را که از نظر من بسیار گویا هستند و در لابلای کامنت ها گم شده اند با اجازه از
نویسندگانشان اینجا میگدارم.برای آنهایی به دنبال بهانه نمی گردند.
جلیل
3:38 ب.ظ / دسامبر 6, 2018
جاوید باد پرچم شرف و آزادگی
ولی جاوید هم باد توسعه و سازندگی .
درود بر میرزا زاده عشقی ، مصدق ، مدرس ، ملک الشعرا ، …که برای ایفای حقوق مردم و آگاهی دادن مردم ، مبارزه را تا پای جانشان
ادامه دادند اما این آگاهی دادن و کلاٌ حقوق مردم در بستری از زیرساختها و توسعه امکانپذیر است.
مثلاٌ در 80 سال پیش که اکثر روستاهای ما برق نداشتند ، جاده ای درست نداشتند، اکثرا بیسواد بودند ، تراخم و کچلی بیداد میکرد و
هرسال بیش از 80 درصد نوزادانشان به سال بعد نمیرسیدند، افکار میرزازاده عشقی و بیان حقوق انسانی و دمکراسی چه دردی از آنها را
میتوانست درمان باشد و چه جایگاهی میتوانست در افکار آن روستائیها داشته باشد ؟ بجای آن آیا بیگاری گرفتن از پدران روستائی مان
برای کشیدن جاده از روستا تا بخش ، نمیتوانست بیشتر برای آنها مفید باشد ؟. بیگاری را با لطفا و قربانت شوم نمیشود انجام داد و اجبار
میخواهد و زور که رضاشاه اعمال میکرد.
قاجار در این مملکت تیول داری میکردند و تیول داران بیش از 70 نوع باج و خراج از مردم فقیر و مریض و فلک زده برای ذل السطان و
خودشان میگرفتند. درست است که برآمدن رضاشاه و تحکیم و تقویت پایه های مملکت و ایجاد زیرساختها برای مدرنیته با سیاستهای
انگلیس نیز همراهی و انطباق داشت ولی انجام شد و این نیز درست است که ادامه توسعه و پیشرفت از حدی ببعد مستلزم توسعه
فرهنگی و اجتماعی و سیاسی (احزاب ) است. اما آیا در دهه 1320 که استبداد رضاشاه نبود و پسرش نیز هنوز نتوانسته بود چنبره
قدرتش را بگستراند چرا ما نتوانستیم قانون اساسی حکومت مشروطه را حفظ و برقرار سازیم ؟ و نهایتا برآیندمان به حکومت دیکتاتوری
محمدرضا شاه ختم شد ؟
زیرا بدان حد از پیشرفتهای زیرساخت و فرهنگی هنوز نرسیده بودیم زیرا هنوز بیش از 70 درصد جمعیت کشور بیسواد بودند. زیرا از ابتدای
تاریخ تا همین چند قرن گذشته بحثی از حقوق شهروندی نبود و کشور ما در دوره قاجار چند قرن از غرب عقب بود.
در ضمن تبلیغات منفی در باره رضا شاه زیاد بوده است. میگویند روزی شخصی به اداره مرکزی شیطان پرستها مراجعه میکند و میبیند عده
ای بسیار شیک و برازنده دور تا دور نشسته اند و عکسهای ب8Yاری از شیطان ، همگی با کراوات و پاپیون و کت وشلوار گرانقیمت و خلاصه
بسیار شیک به دور تا دور دیوارها ، بالای سرشان الصاق کرده اند. تعجب میکند میگوید ما راجع به شیطان چیز دیگری شنیده بودیم ، دم
دارد ، شاخ دارد ، قیافه زشت و،…..میگویند آنجاها که شما بودید ، قلم بدست دشمنان شیطان بوده ، اینجا ما از طرفداران هستیم.
اگر رضاشاه را میخواهید بهتر بشناسید کتاب “تاریخ مختصر احزاب” ملک الشعرای بهار را بخوانید که از نمایندگان مجلس و مخالفین رضاشاه
بوده تا بدان حد که دستور ترورش را نیز رضاشاه صادر کرد. بهر صورت خدمات رضاشاه را در احیاء مملکت نمیتوان منکر شد. خدمات خمینی
را هم در برملا کردنِ پوک بودن مدینه فاضله مقدسه نمیتوان منکر شد . رتبه دهی (۸ رای)
گزارش روز
شعار دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی در تهران:
نان، کار، آزادی
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
اسماعیل بخشی( فعال کارگری هفت تپه) آزاد باید گردد
+ دمتون گرم…زنده باد…ایول
حاج سعید مغز الحجار گروگانگیر (بعضیها بهش میگن تئوریسین اصلاحات): حسن/* به بسیاری از وعدههایش عمل نکرد.
مش قاسم: حاجی! تو چه چشم تیزی داری ها! چه زود همه چی رو میگیری! چش نخوری یه وقت حاجی، به والده* بگو توی حیاط کمیته ای که کار میکرده اسفند واست دود کنه. بیچاره اونایی که این واسشون تئوری مینوشته. اونا دیگه چه نادانان جاهلی بودن و هستن.
*: این اگه والدش اینکاره بوده خدا میدونه ابویش چه کاره بوده.
/*: ک
گفتگوئی با نوام چامسکی بمناسبت نودمین سالروز تولد او
امید امریکائی ها به آیندهدر انتخابات گذشته نمایان شد!
یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی
– دهسال از ورشکستگی » لهمان برادرز «بانک سرمایه گذاری امریکائی، و آغاز بزرگترین بحران اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم می گذرد. بازار سهام در ایالات متحده دوباره داغ شده . سود آن برای مردم چیست؟
در حال حاضر بازار بورس در نوسان است. اما، درست است، در سالهای اخیر بازار بورس داغ بوده. مالکیت سهام تنها در دست هائی اندک متمرکز است. اکثریت مردم از آن بی بهره اند. تاثیر رونق بازار بورس بر اقتصاد ناچیز است.
دونالد ترامپ، رئیس جمهور امریکا پیروزی انتخاباتی خود را مدیون آراء بخش بزرگی از طبقه کارگر امریکا بود، که از اوباما، رئیس جمهور پیشین، سرخورده بود. خدمات کدام یک از این دو برای کارگران روزمزد بیشتر بوده است؟
اگر میزان رشد واقعی دستمزدها را مبنای سنجش قرار دهیم، هیچیک از این دونفر امتیازی بر دیگری ندارند. در زمان اوباما ، نخست دستمزد واقعی فزونی یافت، اما در طول زمامداری او دچار رکود شد، و گرچه نرخ بیکاری پائین بود، ولی سطح دستمزدها تقریبا بدون تغییر باقی ماند.
از لحاظ ایجاد مشاغل سر و صدائی که ترامپ برپا می کند بمراتب بیش از اوباماست ولی حاصل کارش در قیاس با وعده هائی که داده است بیش از او نیست.
تفاوت اصلی میان آن دو این است که سیاست اوباما برای طبقه کارگر متضمن برخی امتیازات بود. بویژه «قانون حفاظت از بیمار»(«Obamacare») برخی بهبود ها در نظام سلامت و بهداشت امریکا، که خصوصی است و بگونه ای فضاحت بار بی تاثیر، به بار آورد.
– ترامپ مالیات شرکت ها و میلیاردر ها را کاهش می دهد. چرا او به ریاست جمهوری انتخاب شده است؟
این امر دلائل گوناگونی دارد. از کلان سرمایه داران و صاحبان موسسات فعال اقتصادی که بگذریم، هسته مرکزی هواداران و انتخاب کنندگان او ترکیبی است از اقشار خرده بوژوا تا افراد مرفه میانه حال. در آخرین هفته های مبارزات انتخاباتی، سیلی از پول به میدان مبارزات انتخاباتی سرازیر شد و سبب گشت تا آراء انتخاب کنندگان نمایندگان کنگره و ریاست جمهوری به اردوگاه جمهوریخواهان سرازیر گردد. ترامپ آراء مسیحیان انجیلی (اوانگلیکال) را که صاحب نفوذ هستند کاملا در اختیار دارد. طبقه کارگر که بسیاری از آنها به اوباما رای دادند، وقتی با وعده های تو خالی او روبرو گشتند از او مایوس شدند.
دموکرات ها دهها سال پیش طبقه کارگر را رها کردند و آن را به جمهوریخواهان، دشمن سرسخت طبقاتی شان واگذاشتند. اما دشمن آنها را با موضوعاتی دیگر سرگرم ساخت: با حکومت سفید پوستان، با مذهب، با بیگانه ستیزی، با میهن پرستی و غیره و غیره.
آنچه حائز اهمیت اساسی است پدیده های مشکل آفرینی هستند که در اروپا هم مشاهده می شوند: سیاست ریاضت اقتصادی نئولیبرالی در سالهای اخیر موجب شد تا ثروت در دست هایی اندک متمرکز گردد در حالی که در آمد اکثریت مردم با رکود روبروست و مزایای اجتماعی نیز کاهش یافته است.
واقعیت اینست که در ایالات متحده امریکا، امروز مزد واقعی کارگرانی که در پست های مدیتریتی نهاده نشده اند، کمتر از سال 1979 است، یعنی پیش از آن که رونالد ریگان سیاست نئو لیبرالی را آغاز کند. ابزار ضروری برای کسب قدرت سیاسی آشکار است: تمرکز ثروت به تمرکز قدرت سیاسی منتهی می گردد.
این همه منجر به پیدایش خشم، بغض و تحقیر نسبت به احزاب سیاسی جا افتاده می شود، و در این میان بسیاری از مردم به آسانی در دام مردم فریبانی می افتند که خشم به حق آنها را به غلط بسوی کسانی میرانند که آنها خود بیش از دیگران مورد ستم قرار دارند.
– ایالات متحده در خاور نزدیک و میانه در پی تحقق کدام استراتژی است؟
مهمترین تغییر در سیاست خارجی ایالات متحده امریکا مربوط به خاورمیانه است که ترامپ در پی تحقق آنست که عبارتست از اتحاد با مرتجع ترین کشورهای عرب منطقه مانند عربستان سعودی، امارات متحده عربی و مصر که یک حکومت نظامی است تا امریکا و اسرائیل بدون مانع بتوانند اِعمال زور کنند. خروج از قرارداد برجام، این تهدید را تقویت می کند. بزرگترین قربانی این سیاست مردم یمن هستند. در پی بمباران های عربستان که با کمک امریکا صورت می گیرد، دهها هزار یمنی از گرسنگی و بیماری تلف شدند. قربانیان دیگر این سیاست فلسطینی ها هستند که کسی دیگر برای سرنوشت تلخ آنها که باید تسلط بی رحمانه اسرائیلی ها را تحمل کنند، حتی تظاهر به تاثر نیز نمی کند.
– آیا فرصتی برای تحقق صلح در خاور میانه می بینید؟
این بستگی به آن دارد که امریکا مجبور شود دست از سرپیچی بردارد، از روشی که بویژه در دوران حکومت اوباما تشدید شد. در ایالات متحده، پشتیبانی جدی از سیاست اسرائیل ناشی از خواست اقشار لیبرال در امریکا بود. این وضع بگونه ای چشمگیر تغییر کرده است، هم در میان مردم عادی و هم در میان نخبگان سیاسی. امروز حامیان اصلی آن عبارتند از مسیحیان بنیاد گرا ( مسیحیان انجیلی) و آنها که کاملا راستگر هستند.
– امیدی دارید که یک جنبش مترقی بتواند در ایالات متحده به جامعه ای مسالمت آمیز تر و اجتماعی تر دست یابد؟
یقین قاطع دارم. جالب ترین جنبه انتخابات سال 2016 این نبود که یک میلیاردر – با حد اقل آراء- برنده انتخابات شد، این هم نبود که صاحبان سامانه های عظیم اقتصادی، کلان ثروتمندان و صاحبان رسانه ها آشکارا از کارزار انتخاباتی او حمایت می کردند، بدون اندک تظاهری به بیطرفی و تلاش برای مستقل نشان دادن خود. آنچه شگفت انگیز بود کارزار انتخاباتی برنی ساندرز بود، کارزاری که خط بطلان بر قانونی کشید که بیش از یک ربع قرن در تاریخ امریکا اعتبار داشت. تا این تاریخ بخت پیروزی یک نامزد انتخاباتی با در نظر گرفتن فقط یک متغیر، که عبارت بود از مبالغ کمک های اهدائی به او، با دقتی تقریبا تام قابل پیش بینی بود. اما ساندرز برخلاف دیگران، ……
https://aayande.wor
این منقلابیون ۵۷ بر دو نوع اند:
۱- اونایی که کشته مرده دیکتاتوری اروپای شرقی و کوبا و کره شمالی و اینجور چیزا بودن.
۲ – اونایی که خیال میکردن از خمره رنگرزی ۱۴۰۰ پیش و دخمه بانان قم و مشهد و اصفهان اینجور جاها چیزی غیر از همینکه میبینیم در میاد.
هر دو گروهکشون هم هیچی نبودن غیر از یه مشت نادان و جاهل خود محور بین و خود روشنفکر-خوانده لوس از خود راضی. واسه ما چی آوردن: حکومت اسلامی کره شمالی مزرعه حیوانات.
جون به جونت کنن، گدا صفتی و مفت خور!
نمیدونم انقلابیون 57 چه چیزی رو …خودت بقیه اش رو میدونی!
تصور کن همه بخوان مثل تو باشن! … خودت نمیتونی خودت رو تحمل کنی!
واسه تو چی آوردن؟…بگم؟…بگم؟
حتماً الان هم یه زندگی انگلی داری و ور دل ددی جون و مامی جونت هستی!
بدبخت!
آنارشیست ، تو چرا بخودت گرفتی و جوش آوردی؟ فقط ثابت کردی که حدس دوستان درست است و جزو گروه اولی!!!
در پاسخ به کامنت گذار هموطن 1 زیدَ صبره و طاقته!
الفاظ و لحن نوشته شما حاکی از خشم و عصبانیت شدید شما در برابر يك نقد است،توصیه می کنم در برابر نقد، خویشتندار باشید و هرگاه عصبانی شدید بجای قلم بدست گرفتن و ایجاد گرد و خاک و جوانی کردن، کمی شربت به لیمو یا برخی دمنوش ها مصرف کنید و بعد از مدتی استراحت اقدام به فکر و نوشتن کنید تا همیشه شاد و تندرست باشید.
البته الفاظ نوشته موسوم به “آب شنگولی” شما روی سایت هست و نقد مرا هم که نقل کردید،بنابر این فقط می پردازم به برخی نکاتی از این نوشته شما که ارزش پاسخگوئی دارد:
1-(فضولی موقوف) باید دانست در فضای عمومی و بطور خاص این سایت،تعبیر مورد نظر از نهادی جز نهاد استبداد و کبر ناشی نمی شود،اینجا فضای آزادی است برای کامنت گذاران برای اظهار نظر پیرامون همه چیز،و کامنت های نوشته شده،خدا،آب شنگولی و چیزهای دیگر،بنابر این هیچ قانون نوشته یا نانوشته ای وجود ندارد که حاکی از این باشد که نشود پیرامون کامنت ها اظهار نظر کرد خصوصا کامنت هایی که محتوای آنها بحث های در مورد خدا و اموری از این قبیل است،نهایت اینکه اگر تمایل نداشتی یا احساس ضعف در احتجاج کردی می توانی اعتنا به برخی نوشته ها پاسخ ندهی،بنابر این اگر معیار اندیشه شما فضولی موقوف باشد نمی بایستی پیرامون نوشته ها و مطالب من صریح یا بالکنایه ابراز نظر می کردید.
2- شما اگر مودبانه و مثل آدم مطلب بنویسید و با طعن زدن و مزه پرانی موجب آزار دیگران نشوید می توانید با هر مخالفی گفتگو داشته باشید.
3-من در باره چگونگی رابطه شما با خدایت اظهار نظری نکردم،فقط اشاره به قانونی از قوانین موضوعه این کشور کردم،گفتم شما و هرکسی با هر تلقی از هر خدائی می توانید در خلوت خود،با خدایی که می شناسید مناجات کنید،شوخی کنید،جوک بگویید و…اما توجه داشته باشید که در محدوده و قلمرو جمهوری اسلامی ایران-اگر در این محدوده زندگی می کنی- خواه در فضای مجازی یا زندگی واقعی خارجی،با اشاره به خدایی که در قرآن اوصاف او بیان شده و خدای مسلمانان و از مقدسات و مورد آنهاست،مزه پرانی،جوک گوئی،تمسخر و کنایه و تعبیراتی کنید که برحسب ارتکاز عرف از آن انتزاع اهانت می شود،شما مصداق تجرّی و اهانت بمقدسات مسلمانان خواهی بود و ممکن است محاکمه و مجازات شوید،این مطلب من بود. البته نه، خدای من نیاز به چیزی ندارد لکن در قانون شرع و قوانین وضع شده کشور اهانت بمقدسات و از جمله خدای قرآنی مردم مسلمان در این محدوده جغرافیائی،یک عنوان مجرمانه و مصداق یکی از منکرات است که نهی از آن بر مسلمان ملتزم بشریعت-شما را نمیدانم- تکلیف الزامی است،اشاره من به این بود که احترام خدای مسلمانان و خدای قرآن را مراعات کن والا تو بگو خدای من بت است آنگاه با نوریزاد یا هرکس مایلی هر جوک یا مزخرفی خواستی بگو.
4-در مورد تعبیر “آیاتش”بسیار خوب حق با تو بود،تصور من این بود که اشاره ات به آیات قرآنی بود از این جهت تذکر دادم که خدای قرآنی و خدای مسلمانان را محل شوخی و تمسخر و جوک قرار نده.البته تعبیر “غلط می کنی” من نیز ناظر به این تلقی بود.بهرحال از جا در نرو و عصبانی هم نشو و در عین حال هم بدان که اهانت به مسئولان جمهوری اسلامی ایران و مراجع بزرگوار تقلید نیز موضوع عناوین مجرمانه در قانون است و در صورت اهانت مشخص به اشخاص که کار غلطی است،خواه از غلط می کنی خوشت بیاید خواه عصبانی شوی مورد تعقیب قانونی خواهی بود.
5-در مورد “آب شنگولی” هم،درست بفهم ، من تعیین تکلیف نکردم ،اشاره کردم بقوانین این کشور و اینکه نوشیدن در حریم خصوصی موضوع حکمی نیست،اما اگر در سطح جامعه ،تجاهر به خوردن آب شنگولی (زهر مار) کنی،یا با خوردن آب شنگولی در حریم خصوصی،در بیرون از حریم خصوصی بد مستی کنی مطابق قانون کشور اسلامی می خوابانندت و حدّ شرب خمر را نوش جان خواهی کرد تا شنگولی آب شنگولی از سرت بپرد.این حرف من کلی هم بود و اشاره بقانون بود،نه شخص خاص و نه تعیین تکلیف برای نوشیدن در حریم خصوصی.سعی کن درست بفهمی زیرا شنونده باید عاقل باشد و با عصبانیت از احکام عقل کناره نگیرد.
6-باز هم می گویم:سعی کن مودب باشی و خشم و تکبّر ترا به ناحق گوئی و تهمت زدن وادار نکند،کسی بمن رایانه ای نداده،رایانه من با پول و درآمد شخصی خریداری شده و حضور و نوشتن من در این سایت نیز حضوری روی علاقه شخصی و در مواردی احساسوظیفه است و هیچ تفاوتی با حضور و نوشتن امثال شما ندارد جز اینکه در تفکر متفاوتیم.
7-اینکه من می توانم یا نمی توانم با کسی ارتباط برقرار کنم نیز بتو مربوط نیست،وقتی تضاد و تقابل فکری هست طبیعتا اصطکاک ها وجود دارد،تصورت این است که اینجا چون اکثریت با همفکران سیاسی عقیدتی تست هنری کرده ای با همفکرانت اصطکاکی نداری؟!
8- گفتن یا نوشتن من بر اساس وظیفه ای است که خود برای خود تعریف کرده ام و این ربطی به اوضاع پایدار یا غیر پایدار ندارد،توجه کن که نفس فرو رفتن در اینگونه اوهام و خیالات چیزی جز ضعف در تفکر و فقدان تحمل و خروج از بنیان استدلال نیست. این را هم بدان که این کشور و این نظام نیز بیدی نیست که با بادها یا وز وزهای امثال تو بلرزه در آید،شما اشتباه خویش را از میان بردار، مطابق قانون اساسی این جمهوری ،میزان و معیار رای و خواست اکثریت مردم است که ظاهرا امثال تو با خود پسندی التزام به آن ندارید و بمصداق بزک نمیر بهار میاد در خیالات خام بسر می برید.
9-بله من به اینکه اظهار نظر در اینجا آزاد است باور دارم (البته اظهار نظر قانونا نباید مصداق اهانت یا افتراء باشد) بهمین جهت بر خلاف تو که با تکبّر و خودپسندی گفتی :فضولی موقوف! نمی گویم:فضولی موقوف! می گویم:حلیم و مودب باش و با هرکس می خواهی گفتگو کن.
چنانکه همیشه گفته ای:پاسخ کلام کلام است نه اهانت و خروج از ادب و عصبانیت،دو صد گفته چون نیم کردار نیست،برای اینکه هم، مرد عمل باشی نه گفته و وانمود،هم شادی و سلامت ات را حفظ کنی،آرام و مودب و متین باش تا شاد و تندرست باشی!
– تمام حرفت این است که بعنوان یک شیعه تو تکلیف داری که امر به معروف و نهی از منکر کنی٬ درسته؟ به همین کار در زبان و فرهنگ فارسی میگویند فضولی.
– یک روضه در مورد ادب خواندی٬ این هم یک جمله اش؛ (شما اگر مودبانه و مثل آدم مطلب بنویسید و با طعن زدن و مزه پرانی موجب آزار دیگران نشوید می توانید با هر مخالفی گفتگو داشته باشید.) . سعی کردی خیلی مودب باشی که مینوسی «مثل آدم» بنویس! اینکه من به چه شیوه ای مینویسم و طعنه میزنم و مزه پرانی میکنم بتو هیچ ربطی ندارد٬ در این سایت افراد دیگری هم هستند چرا کسی غیر از تو شاکی نیست؟! این نوشته های من است که موجب آزار دیگران میشود یا وجود و نوشته های تو.
– مسولین نظام و مراجع تقلید هم برای تو قابل احترام هستند٬ ولی برای من نه مسولین ج.ا (از پایین تا بالا) نه مراجع ارزشی ندارند و از آنها آنطور که شایستگیش را دارند نام میبرم .
– تو مگر نمایند قانون هستی که میخواهی به من و دیگران قانون یاد بدهی٬ هی میگی این جرم است٬ آن جرم است!
– تو که دم از ادب میزنی و نهی از منکر را تکلیف شرعی خودت میدانی و تمام نظرها را رصد میکنی که نکند یکنفر قدم کج بردارد و تو از هدایتش بازبمانی٬ در همین صفحه (پایین) یک نفر متنی خطاب به جناب نوریزاد نوشت با زشترین ادبیات (نگو که ندیدی)٬ چرا این رگ تکلیف شرعیت بیرون نزد که طرف را به راه راست هدایت کنی و نهی از منکر کنی و کلامی بگویی!
– در مورد مطالب دیگر هم قبلأ توضیح دادم و مایل نیستم دوباره تکرار کنم٬ چون این سایت مختص کل کل کردن من و تو نیست و افراد دیگری هم هستند و شاید این کار مورد آزارشان شود. ( اگر چنین است پوزش از همه).
جان کلام اینکه٬ من و بقیه آزادیم آنچه دوست داریم و آنچه را که باور داریم بهر شیوه ای که خواستیم بیان کنیم و این تو نیستی برایمان حدّ و مرز و خط قرمز بگذاری. اگر خوب توجه میکردی کلماتی را که در متن قبلی «توهین» و یا «بی ادبی» بنظرت آمد درست کلماتی بود که از نوشته خودت برداشته بودم تا طعمشان را خودت هم بچشی.
پیشکش به مناسبت زاد روزِ نوریزاد نستوه
…………………………………………………
روزگاری سبز* می گردد وطن
شاد و آزاد و گل افشان٬ مرد و زن
دست افشان٬ پای کوبان٬ سر به سر
گل عُذاران٬ نازداران٬ مرد و زن
بامدادی که برآید نور فتح
می گساران٬ جام داران٬ مرد و زن
کاوه را در خود هویدا می کنند
رادمردان٬ نیک نامان٬ مرد وزن
در به بند افکندنِ ضحّاک دون
پرتوانان٬ نامداران٬ مرد و زن
فتنه های دیوِ استبداد را
چاره سازان٬ راهجویان٬ مرد و زن
در گذرگاهِ خطیرِ انتخاب
هوشیاران٬ سرفرازان٬ مرد و زن
چون دگرباره برآید هم شبی
خُورِ رخشان، ماهِ تابان، مرد و زن
عشق را در نسلِ نو می پرورند
مهربانان٬ باغبانان٬ مرد و زن
علم را٬ تنها سلاحِ خود کنند
بس خردمندان و خوبان، مرد و زن
نقش نیکی بر رخ دنیا زنند
هم هنرمندان و نیکان٬ مرد و زن
چون درختِ استقامت بَر دهد
میوه چینان٬ شاد خواران٬ مرد و زن
فارغ از رنگ و نژاد و قوم و دین
آشتی را هم سُرایان٬ مرد و زن
نَک امید و آرزو افزون کنیم
ای شما امیدواران٬ مرد و زن
مام میهن چشم در راه شماست
پرتلاشان٬ پاک بازان٬ مرد و زن
لیلا رضایی
آذرماه٩٧
………………………………………………..
*واژه”سبز” در اینجا سمبل آبادانی٬ خرّمی و نشاط است ولاغیر
چطور رضا شاه به راز انگلیسی بودن آخوندها پی برد .
در این کلیپ به شما خواهد گفت .
https://www.youtube.com/watch?v=A7TVftFZnfc
جانم از اشک تر شده است
️ برای روح بلند ماموستا ربیعی
✍️ اجلال قوامی
روزی در یک صبح آرام، چیزی بود که دلم گواهی خبری را می داد.گویی بر لب همه اشیا عالم ،حرفی برای گفتن بی قراری می کند.
در چهره آرام و زلال آسمان سایه ناپیدای رازی افتاده است. چنین می نمود که همه چیز در انتظار گنگی دقیقه شماری می کند، اما در آرامشی آنچنان عظیم که جاودان می نمود،هیچ حادثه یی را باور نمی توانستم کرد.
گویی پرنده یی غیبی در حنجره اش می نالد،حرف می زد و من صدای سایش بالهای کبوتری هراسان را در آرامش گنگ مغرب می شنیدم. حرف می زد و من که تمام حضورم مخاطبش شده بود،گویی می نالد.
سخنش همچون دم مغان زمزمه موبدان،اوراد ساحران دلم را خبر می کرد و من های های گریه را در نهان خویش خاموش می شنیدم.
او سخن می گفت و من اندک اندک فروغ آتشناک و بی قرار وی را احساس می کردم.خاموش شد ومن احساس کردم که چندان در خویش پنهان گریسته ام که جانم از اشک ترشده است و غبار آرامش از دیوارهای قلبم شسته است.
نجیب بود و آرام می نشست وبه سخنان دیگران گوش می داد اما وقتی زبان می گشود،دیگران همه گوش می شدند وسخنان دلنشین او در جان عطشناک خلایق می فتاد.
راههای تازه در افق تاریکی می گشود وبرای اصلاح کوه صبر بود و راههای متنوع ابداع می کرد و قوت اخلاق به دیگران ارزانی می داشت.
افسوس که بهار عمرش به خزان گرایید و به سوی دوست شتافت و دشنه شب پرستان وجود نازنین اش را از ما گرفت اما یاد،نام و راه و منش او هماره جاری ست.
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت رو باک نیست
تو بمان آنکه چون تو پاک نیست
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
این نوشه رو من به آقای آنارشیست و آقای سیدمرتضی و ناشناس آشنا تقدیم می کنم
سرکوب یاغیان، کاری لازم و مفید
درخشانترین کار مرحوم رضاشاه، پایان دادن به بساط تشکیلات نیروهای گریز از مرکز همچون شیخ خزعل، اسماعیلخان سمتقو، میرزاکوچکخان جنگلی و … بود. این تشکیلات و گروهها، نه از لحاظ حقوقی، «دولت» محلی و ساده و اولیه محسوب میشدند، و نه از لحاظ سیاسی، «قدرت» محلی مشروع محسوب میشدند، که در سرنوشت کشور شریک میشدند. بلکه، یا گروههای یاغی و راهزن، یا نسخه تکاملیافته گروههای راهزنی بودند. برخی هم مثل همین میرزاکوچک و .،، ویژگی طغیان ایدیولوژیک داشتند.
این گروهها، بزرگترین خطر برای یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران محسوب میشدند، و باید منحل میشدند، یا با زبان خوش، یا با زبان زور. برای شروع روند توسعه در ایران، باید پایههای ملت-دولت، مستحکم میشدند و رضاشاه با سرکوب این گروهها، توانست راه توسعه را باز کند. توسعه مقدم بر همه چیز، حتی آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و … است، بدون حداقلی از توسعه، بدون استحکام پایههای ملت-دولت، کالاهای لوکسی چون آزادی و دموکراسی و امثالهم، به هیچ دردی نمیخورند، چه بسا ممکن است به بدتر شدن شرایط برای ملت و میهن منجر شود. درست است که، حقوق انسانها، و آزادی آنها، بسیار مهم و محترم است، اما نباید در خلأ تحلیل کرد، تأسیس دولت بر آزادی هم اولویت دارد، بدون وجود نهاد دولت، «انسان»، یک موجود آواره است، «شهروند» نیست. حقوق مشخص و تعریف شده ندارد و نمیتواند هم داشته باشد. هرچقدر هم که آنارشیستها و مارکسیستها، علیه اصل نهاد دولت نفرتپراکنی کنند، بازهم اهمیت تأسیس نهاد دولت از بین نمیرود، میتوان منتقد اعمال دولتها بود، اصلاً «آزادی» در برابر قدرتِ نهادِ دولت معنی پیدا میکند و باید با ابزارِ آزادی، قدرتِ دولت را بالانس کرد. اما ضرورت تأسیس نهاد دولت و استحکام پایههای ملت-دولت را به هیچوجه نمیتوان نادیده گرفت.
مرحوم ملک الشعرا بهار بعد از سرکوب نهضت جنگل به رهبری میرزاکوچکخان جنگلی، این اشعار را سرود:
شد به اقبال شهنشه ختم کار جنگلی
جنگل از خلخال و طارم امن شد تا انزلی
دولت دزدان جنگل سخت مستعجل فتاد
دولت دزدی بلی باشد بدین مستعجلی
از در دین و وطن کردند با اهل وطن
آنچه بوسفیانیان کردند با آل علی
دعوت اسلامشان شد غارت اسلامیان
دعوت حقی که یارد دید با این باطلی
سارق و قاتل ز هر سو گرد شد بر گردشان
زین قبل انبوه شد جیشی بدین مستکملی
بهر یغمای میهن خوابها دیدند ژرف
این یکی طهماسب شه شد، آن دگر نادرقلی
….
به قلم محمد محبی
https://fa.wikipedia.org/wiki/
—
قیام میرزا کوچک خان جنگلی
http://moaser.iki.ac.ir/node/554
—
زندگی نامه میرزاكوچك خان جنگلی
https://old.aviny.com/rahiyan_noor/revaiat-eshgh/khatere/112.aspx
https://article.tebyan.net/4518/
—
آخرین نامه ای که به تاریخ 5 آبان 1300 شمسی از میرزا کوچک خان به یادگار مانده، جملاتی از آن چنین است :…با رویه ای که دشمنانمان در پیش گرفته اند شاید بتوانند به طور موقت یا دائم توفیق حاصل کنند، ولی اتکای من و همراهانم به خداوند دادگری است که در بسیاری از مهالک حفظم نموده است. افسوس می خورم که مردم ایران مرده پرستند و هنوز قدر این جمعیت را نشناخته اند. البته بعد از محو ما خواهند فهمید، که بوده ایم و چه خواسته ایم و چه کرده ایم….امروز دشمنانمان ما را دزد و غارتگر خطاب می کنند و حال آنکه هیچ قدمی جز در راه آسایش و حفاظت مال و ناموس مردم برنداشته ایم. ما این اتهامات را می شنویم و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم علی الاطلاق واگذار می کنیم.
http://namnak.com/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7-%DA%A9%D9%88%DA%86%DA%A9-%D8%AE%D8%A7%D9%86.p15423
—-
بر سر زن، فرزند و خانوادهٔ کوچک خان چه آمد؟
http://v6rg.com/?p=11136
درود ابراهیم
من صمیمانه از تحلیلی که ارائه کردید سپاسگزام
بدترین چیز بی شعوری سیاسی است که فضای سایت آقای نوریزاد را پر کرده است.
زندگی کردن در سایه داعش بهتر از بی قانونی است.
تا زمانی که مجسمه میرزا کوچک خان در میدان شهرداری رشت وجود دارد نشانی از بی خردی سیاسی مردم ماست مزدوری که اگر موفق میشد جمهوری خود را حفظ کند امروز ما باید پاسپورت میگرفتیم برای سفر به خطه سرسبز گیلان واردبیل ونواحی اطراف
اگر بنگرید میرزا تنها فردی است که از مخالفین رضا شاه در جمهوری اسلامی محبوبیت دارد واین به دو دلیل است .
1-پشتیبانی حزب توده از حرکت خائنی به نام میرزا کوچک خان
2- روحانی بودن چنین شخصیتی که متاسفانه به دلیل سابقه حزب توده به روحانیت تحمیل شده .
روحانیت باید شجاعانه این لکه ننگ وبدنامی را از دامن خود بزداید واو را در کنار شیخ خزعل تجزیه طلب نوکر انگلیس قرار دهد مگر نوکری انگلیس با نوکری شوروی تفاوت دارد یکی منفور شود ودیگر مزدور وطن فروش محبوب شود.
روحانیت معظم کمتر ازهمه حاضر به پذیرش اشتباهای خود است .
همین چند روز پیش سایت فارس نیوز ادعا داشت میرزا مورد حمایت مدرس بود ومدرس پنهانی از او حمایت میکرد من به عنوان یک ایرانی از این کار مدرس شرم دارم اگر حقیقت داشته باشد.
سپاه جانوران ایران عزیز من میرزا کوچک خان جنگلی در اوایل حکومت ضا شاه از بین رفت ؛ در فرار از دست قوای حکومت بر اثر سرما جان سپرد . حزب توده پس از فرار رضا شاه تاسیس شد صحبت از یک فاصله زمانی هفده , هجده ساله است , دقیقا یادم نیست , تو بهتر نیست به همان زنده باد سید مرتضی , مرگ بر آزادی و این قبیل چرندیات بسنده کنی ؟ برادر جان این جا آدم حسابی ها مینویسند و میخوانند تو این جا چه میکنی ؟
میرزا بعد از انقلاب 57 مورد تقدیس قرار گرفت چرا که قبلا حزب توده از چنین خائنی در ادبیات سیاسی خود حمایت کرده بود.
جانور اربابان تو هستند که افغانستان عراق لیبی سوریه ویمن را با خاک یکسان کرده اند.
ابراهیم گرامی٬
شما خیلی راحت و با کم لطفی فردی مثل میرزا کوچک خان جنگلی را یاغی و راهزن معرفی میکنید. اینکه شما باور دارید « کالاهای لوکسی چون آزادی و دموکراسی و امثالهم، به هیچ دردی نمیخورند، چه بسا ممکن است به بدتر شدن شرایط برای ملت و میهن منجر شود» بخودتان مربوط است ولی توجه داشته باشید و کمی تاریخ میهنتان را مرور کنید و ببینید چه بزرگانی برای این «کالاهای لوکس» جانفشانی کردند تا ایرانی آزاد و مستقل داشته باشیم و این راه هنوز ادامه دارد و قربانی میگیرد. اینکه شما از رضا شاه دفاع میکنید٬ نظر شخصیتان است ولی اجازه ندهید تعصب دفاع از یک فرد مانع دیدن واقعیتهای تاریخ سرزمینمان باشد.
این لینک مختصری اطلاعات در باره میرزا است٬ و در پایین منابع خوبی برای مطالعه در اختیارتان میگذارد. موفق باشید
https://fa.wikipedia.org/wiki/میرزا_کوچک_خان_جنگلی
شوخی
آقای نوری زاد
شوخی با مردم از این بالاتر؟
.
چنانچه رهبر حکومت اسلامی بر خلاف دستورات الهی عمل کند هر فردی از افراد ملت حق استیضاح و انتقاد از او را دارد و در صورتی که جواب قانع کننده نباشد خود به خود از زمامداری داری معزول می شود
صحیفه نور ج ۴ ص ۱۹۰
خود امام خمینی گفته
عبارت ایشان به این صورت نیست،عبارتی که بصورت پرسش و پاسخ در صحیفه امام هست اینطور است :
خبرنگار: [با در نظر گرفتن اينكه هر حكومتى در خود حد اكثر تمركز قدرت را جمع مىكند، چگونه حكومت اسلامى مىتواند وجود داشته باشد و قدرت در آن تمركز نيابد و رابطه مسلط و زير سلطه برقرار نشود؟]
امام خمینی ره:” اسلام در رابطه بين دولت و زمامدار و ملت ضوابطى و حدودى معين كرده است و براى هر يك بر ديگرى حقوقى تعيين نموده است كه در صورت رعايت آن هر گز چنين رابطه اى، يعنى رابطه مسلط و زير سلطه، به وجود نمى آيد. اساساً حكومت كردن و زمامدارى در اسلام يك تكليف و وظيفه الهى است كه يك فرد در مقام حكومت و زمامدارى، گذشته از وظايفى كه بر همه مسلمين واجب است، يك سلسله تكاليف سنگين ديگرى نيز بر عهده اوست كه بايد انجام دهد. حكومت و زمامدارى در دست فرد يا افراد، وسيله فخر و بزرگى بر ديگران نيست كه از اين مقام بخواهد به نفع خود حقوق ملتى را پايمال كند. هر فردى از افراد ملت حق دارد كه مستقيماً در برابر سايرين، زمامدار مسلمين را استيضاح كند و به او انتقاد كند و او بايد جواب قانع كننده بدهد و در غير اين صورت، اگر بر خلاف وظايف اسلامى خود عمل كرده باشد- خود به خود- از مقام زمامدارى معزول است و ضوابط ديگرى وجود دارد كه اين مشكل را حل مى كند”.
(صحیفه امام ج 5 ص 409)
مصاحبه [با روزنامه «لوتاكونتينوا» درباره ويژگيهاى حكومت اسلامى]
زمان: 19 دى 1357
مكان: پاريس، نوفل لوشاتو
جناب مرتضی – 1- شما ظاهرا کامنت من را درست نخوانده اید دوست من. وقتی کسی بت پرستی را کنار نهاد دیگر نمی تواند مقلد کسی باشد چه آن کس نوریزاد باشد ویا سید مرتضی.
2-من فقط بچه ها را معصوم میدانم و هیچ بزرگسالی در طول تاریخ بشر نه معصوم بوده و نه میتواند معصوم باشد البته نادان چرا تا بینهایت.
3- تمام جمله هایی که شما از نوشته جناب نوریزاد آورده اید وصف ویژگی های شخصیتی و یا واقعیتهایی است در باره دستآورد های رضاشاه منتها به سبک نوشته های ادبی آقای نوریزاد که با آن آشنا هستید.
من نمیدانم شما چرا اصرار به این دارید که بگویید نوریزاد قصد بت سازی از رضاشاه را دارد آیا نوریزاد گفته است او دیکتاتور نبوده؟ آیا او گفته زمین های مردم را بالا نکشیده؟ آیا گفته آزادی مطلق در زمان رضاشاه وجود داشته؟ آیا گفته کسی در زمان او به خاطر باور هایش زندانی نشده؟ او فقط در مورد کارهایی که رضاشاه در دوران حکومتش انجام داده که با در نظر گرفتن شرایط اسف بار آن دوران و هرج و مرجی که در آن زمان بر قرار بود کارهای بسیار شایسته و برای بهبود زندگی مردم بوده است را به سبک زیبای خودشان نوشته اند. و گمان میکنم آن هم به این دلیل باشد که تبلیغات منفی شما روحانیان و کمونست ها پیرامون کارهای شایسته او که همیشه هدف وارونه نشان دادن آنرا داشته اید را برملا کند.
و اینکه شما و برخی از دوستان دیگر من ویا کسان دیگری را که از اندیشه نوریزاد دفاع میکنیم را – ببو گلابی – بنامید به قول آنارشیست رسم جوانمردی نیست!
1-من به تعبیرات اشاره کردم،بحث من این است که نگرش به تاریخ و شخصیت های تاریخی و مقایسه و موازنه بین آنها تناسبی با تعبیرات مبالغه آمیزی مثل کهکشان و تعبیرات دیگری مثل اینکه300 خدمت و دستاورد برای او هست ندارد.اشخاص تاریخی را باید با بد و خوبشان آنطور که هستند توصیف کرد و مطلق گرائی و مطلق سازی با تعبیراتی که به برخی از آنها اشاره شد فقط ابراز احساسات یا کار سیاسی است و این نگرش تاریخی نیست،بنابر این اگر کسی رضا خان را دیکتاتور بداند یا غاصب املاک مرغوب مردم بداند یا او را مستبدّ بداند یا نحوه روی کار آمدن آنرا کودتائی و بر خلاف قانون بداند یا جسارت او به نوامیس مردم را خلاف شرع و انصاف بداند قهرا اگر منصف باشد قلم او به سمت و سوی گزافه گوئی و مبالغه و ستایش های کهکشانی او میل نخواهد کرد.
در این صورت می شود کارهای یک شخصیت تاریخی را سنجش و ارزیابی کرد.
2- گذشته از اینکه خود برخی کارهای رضاخان محلّ بحث و گفتگو بین کارشناسان تاریخ است،نمی شود کسی یک شاه را که بشکل کودتائی روی کار آمده و روش های مخدوشی در حکمرانی داشته و منفعل از بیگانگان بوده،و برخی قوانین مشروطه را زیر پا گذاشته و موجب نفرت تاریخی مردم ایران و بروز انقلاب اسلامی شده است را در نظر نگیرد و با پوشاندن هاله ای و کهکشانی از تقدس بر او، او را تطهیر کند تا چماقی برای کوبیدن شخصیت تاریخی باشد.
3-من نگفتم شما ببو گلابی هستید یا ایشان را معصوم می دانید،گفتم نحوه مواجهه با آراء و نظرات ایشان و تعبیرات مبالغه آمیزی که در باره محبوب ها و مبغوض های خود می کند،میزان خوبی برای سنجش و جداسازی کسانی است که هرچه ایشان بگوید و بنویسد را تصدیق می کنند و برای آن کف می زنند و استقلال رایی در تامل نمودن در مطالب ایشان ندارند،از کسانی که مطالب ایشان را مستقلا و به دیده انصاف تجزیه و تحلیل می کنند نه اینکه هرچه او گفت آنرا عین واقع بدانند و در هر صورت او را مدح کنند،یک دوستی از روش دسته اول تعبیر به ببو گلابی کرد و من نیز با او موافقت کردم،در هر حال اینجا کسی نگفت شما ببو گلابی هستید یا چه فرد خاصی ببو گلابی است! غرض تعیین معیار است،شما خودتان چون معمولا هم علاقه به بحث های حاشیه ای و ارزیابی های اینگونه و کناره گرفتن از بحث های محتوائی دارید،یک تاملی کنید ببینید در این سایت چند نفر هستند که گهگاه با ایشان مخالفت می کنند در کل چیزی که گفته است یا در بخشی از آن،و چند نفرند که هرچه ایشان بگوید برای او هورا می کشند و با استاد استاد خواندن او را ستایش می کنند.بنده می گویم مدح مطلق و اینکه هرچه فلان شخص گفت چون موافق امیال سیاسی من است پس صحیح است هرچند صد در صد خلاف واقع باشد،یعنی معصوم سازی یعنی مصون دانستن شخص از خطا،آن رفیقمان از این رویکرد به ببو گلابی تعبیر کرد.
برای مثال،ایشان در این بحث ها تعبیری گزافه گویانه کردند که می شود :300 دستاورد و خدمت برای رضا خان کهکشانی شمارش کرد! من از شما سوال می کنم غیر از بنده چند نفر دیگر به این گزافه گوئی انتقاد کردند و صاحب آنرا مورد پرسش قرار دادند؟ و سوال دیگرم از شما این است که الان در همین بحث اگر از شما بعنوان یک اهل مطالعه تاریخ پرسش کنند بنظر شما خدمات رضا خان پهلوی کهکشانی چند تا بود پاسخ شما چیست؟
در جواب سید،
شش میلیون ایرانی آواره خارج شدند و خاتمی (تازه بقول خودشان بهترینشان) پاکدست است؟
ثروت خاتمی از کجاست؟
یک رئیس جمهور حقوقش در چه حد باید باشد ؟که میلیونها به جیب می زند؟
صدها هزار در جنگ کشته و معلول شدند و خاتمی پاکدست است؟
هزاران نفراعدام شدند و می شوند خاتمی پاکدست است؟
لبنان و سوریه و ……. از خون و پول مردم تغدیه شدند و خاتمی پاکدست است؟
مردم ایران غارت و تجاوز شدند و خاتمی پاکدست است؟
هرگز نه او نه هیچ مسندنشینی در حکومت ولایت پاکدست نبوده و نیست. حرفهای کلیشه ای را شما می زنید.
بدبختی حکومتیان عقب افتاده ولایی در این است که که فکر می کنند چون در حکومتند دست چپاول دارند . یک ریس ملت در کشور پیشرفته یک کارمند است و حقوقش مشخص و زمانی نیز کنار می رود یک کارمند کنار رفته ، درجه و افتخاراتش نیز بنا به خدمتی که در درجه اول به مردم خودش وبشریت کرده است .
ارقام نجومیاز ثروتهای غارت ده ملتند.
جناب سید ، فرق بزرگی است بین یک دولتمدار کشور پیشرفته که در حد یک کارمند حقوق بگیر است با یک دولتمدار سیستم مافیایی غارتگر جهان سومی ،
رئیس جمهور با شخصیت ومحبوب وپاکدست جمهوری اسلامی جناب آقای خاتمی در حال حاضر با حقوق بازنشستگی زندگی میکند.
دروغهای شاخداری که در رابطه با سوابق خانوادگی خمینی به خورد توده های نا آگاه مردم ایران داده شد .
بنا به گفته مرتضی پسندیده ،مصطفی پدر آنها در سال 1320هجری قمری مطابق با1276هجری شمسی در حالیکه از خمین عازم اراک بود در میانه راه کشته شد .
تاریخ تولد رضا شاه سال 1257 شمسی بوده ،یعنی زمانی که مصطفی کشته می شود رضا شاه بیشتر از 21 سال از عمرش نگذشته بوده است .
حال برویم سراغ دروغ شاخدار .
بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب سیاه 1357 هجری شمسی در ایران ،آخوندها و دکانداران دین برای اینکه به خمینی و خاندان او وجهه ای ببخشند و گذشته آنها را مبارز و سیاسی قلمداد و به خورد مردم نا آگاه و بی سواد ایران بدهند داستانی به شرح ذیل سر هم نمودند و در بوقهای تبلیغات خود دمیدند که پدر خمینی را رضا شاه کشته و عنوان شهید و آیت الله را به پسوند مصطفی پسر احمد که در حقیقت از سیکهای ساکن کشمیر هند و توسط کنسولگری انگلیس به ایران آورده شده بودند، افزودند و اینگونه چهره ای سیاسی و مبارز برای مصطفی و خاندان خمینی ساختند .
در حالیکه حقیقت جز این بود ، مصطفی و پدرش احمد که در زیارت کربلا با یک زائر خمینی دوست میشوند و بنا به دعوت آن زائر به خمین می آیند و ساکن می شوند بدلیل اندک سواد خواندن و نوشتنی که داشته بعد از مدتی به خدمت بزرگترین فئودال خمین یعنی حشمت الدوله یا سردار حشمت که مالک خمین و روستاهای تابعه بوده در می آید .
بعد از مدتی به عنوان مباشر خان (حشمت الدوله ) متصدی امور ثبت و ضبط محصولات رعیتهای خان می گردد و با توجه به شرایط شغلیش اقدام به ظلم و ستم به کشاورزان یا به عبارتی رعیتهای خان نموده بطوری که بعد از مدتی مال و منال قابل توجهی بدست آورده تا آنجا که مالک دو روستا در شهر خمین می شود .
در این میان سه تن از خوانین خمین به نامهای بهرامخان ، میرزا قلی خان و جعفر قلی خان که در خمین اسم و رسمی داشتند اعمال و حرکات مباشر هندی حشمت الدوله برایشان غیر قابل توجیه و زیاده رویها و زور گوییهای او را بر نمی تابند و در مقابل او می ایستند .
این تقابل و رودر رویی باعث دشمنی و کینه بین مصطفی مباشر فئو دال بزرگ خمین یعنی حشمت الدوله و سه تن خوانین یاد شده می گردد .
از آنجا که قدرت و نفوذ حشمت الدوله بسیار فراتر از آن سه خان دیگر بود ،در این مبارزه و زور آزمایی حشمت الدوله و مباشرش یعنی مصطفی پیروز شده و بهرامخان شکست خورده و دستگیر و زندانی می گردد، بهرامخان در زندان توسط نفوذ مصطفی ،بدست عوامل او کشته می گردد .
بعد از کشته شدن بهرامخان طرفدارانش از جمله میرزاقلی خان و جعفر قلی خان در صدد انتقام خون او بر آمده و بعد از مدتی در حالیکه مصطفی پدر خمینی و مباشر حشمت الدوله از خمین عازم اراک بوده در میانه راه کمین کرده و به ضرب گلوله او را می کشند و فرار می نمایند .
با کشته شدن مصطفی ، حشمت الدوله با اعزام نفرات و سواران خود پس از درگیری با میرزا قلی خان و جعفر قلی خان آنها را دستگیر و جهت محاکمه روانه تهران مینماید ، یکی از این دو نفر بدلیل شکنجه درمیانه راه می میرد و دومی نیز بعد از رسیدن به تهران محاکمه و اعدام می گردد .
آری با مراجعه به تاریخ و اسناد و مدارک موجود سوابق خانوادگی رهبر معظم انقلاب به شرح فوق بوده و صدا و سیمای میلی هم با صرف چند صد میلیون تومان فیلمی دروغین از مبارزات پدر خمینی می سازد و حقیقت ماجرا و تاریخ را اینگونه به خورد مردم نا آگاه می دهد .
در حالیکه مصطفی مباشر و عامل ظلم یکی از بزرگترین مالکان زمان خودش یعنی حشمت الدوله در خمین بودهو در حقیقت جان خود را به خاطر ظلم و ستمی که بر مردم خمین روا نموده از دست داده است .
اولا:پدر امام خمینی هرکه و هرچه بوده ربطی به شخصیت سیاسی دینی خود امام خمینی ندارد،یعنی نه بد بودن او ربطی به ارزیابی ایشان دارد و نه خوب بودن او،بنابر این سعی کنید سعه صدر داشته باشید و غرض ورزی در ارزیابی هایتان راه نیابد.
ثانیا:من تاکنون ندیده یا نشنیده ام کسی،فرد معتبری،کتابی یا مقاله ای ادعا کرده باشد که پدر مرحوم امام خمینی بدست رضا خان پهلوی بقتل رسیده است،اگر مدرکی در این مورد دارید ارائه کنید.
ثالثا: در مورد ایشان دروغ زنی نکنید ،به این لینک ها مراجعه کنید تا واقعیت مشاجراتی که بین خوانین در بین بوده را دریابید:
پدر امام خمینی(ره) چگونه به شهادت رسید +عکس
https://www.yjc.ir/fa/news/5128931/
—-
اسناد و اطلاعات تازه درباره پدربزرگ و پدر امام خمینی
http://www.asriran.com/fa/news/346801/
—
http://www.imam-khomeini.ir/fa/c13_117493/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA_%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C/%D8%B4%D8%B1%D8%AD_%D8%AD%D8%A7%D9%84_%D9%BE%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C_%D8%B3_
—————
درود جناب سید مرتضی
نوشته اید:
….پدر امام خمینی هرکه و هرچه بوده ربطی به شخصیت سیاسی دینی خود امام خمینی ندارد،یعنی نه بد بودن او ربطی به ارزیابی ایشان دارد و نه خوب بودن او،……
این سخن شما، سخن درستی است. من با این سخن شما موافقم. که: یک نفر باید خودش مورد ارزیابی قرار گیرد. و وی نباید بار شخصیتی خویشانش را بدوش بکشد. بله، این درست است. اما باور کنید در همین نظام ولایی، چه دودمانها که نسوخت. صرفا بخاطر این که برادر یکی فلان بود و پدر دیگری بهمان. حتی در استخدام شدن یک نفر در شهرداری برای رفتگری نیز اجداد یک نفر دخیل اند. چه آبروها که نریخت و چه جوانی ها که نفرسود. راستی من چرا اینها را با شما میگویم؟
با احترام
.
درود نوریزاد گرامی
با شما در این گفته موافقم،ارزیابی من نیز در این زمینه مثل شماست و نکته ای که در مورد پدر مرحوم امام خمینی که اصلا ربطی به زمانه ما نداشته است و ربطی به انقلاب یا کاریزمای امام خمینی نداشته عرض کردم برای اشاره به همین نکته بود،بله این رویه “گنه کرد در بلخ آهنگری بشوشتر زدند گردن مسگری” باید اصلاح شود،حتی بنظر من در نقد محمد رضا پهلوی نیز شایسته نیست او را بخاطر پدرش بکوبیم،البته این یک عادت بد ما ایرانیان است و من بر خلاف شما که مایلید همه بدیهای جهان هستی را به انقلاب اسلامی ایران وصل کنید ،ساخته و پرداخته انقلاب نبوده و نیست،این یک خصلت و عادت بد خود ما ایرانی هاست از قدیم و ندیم و امر حادثی نیست،در هر حال من فکر می کنم بتدریج این رویّه با رشد فکری مردم ما و توسعه رسانه ها و کار فرهنگی رو به اصلاح هست و خواهد بود با اجرای درست قوانین و رعایت حقوق و اخلاق،من خوش بینم و جامعه ایران را به رشد و اصلاح می بینم،شما را نمیدااااانم!
با احترام
این اخوند مرتضی خود را متخصص و اگاه در همه امور میداند حتی از پیران کهنسال خمین که بعضی هنوز زنده اند و صابون مصطفی هندی مباشر حشمت الدوله به تن انها خورده است ؛ اخوند جان تاریخ را نمی توان با خرج میلیارد ها پول و ساختن فیلم سفارشی تغیر داد در ضمن کسی نخواسته گناه پدر را پای پسر بنویسد غرض روشنگری تاریخی است که سفلگان و دروغگویان مینویسند
تقدیم به آنارشیست
برگی از تاریخ
شاهان قاجار همه پسر بچه همراه خود داشتند
به هر شهری که میرفتند برایشان دختر بچه و پسر بچه تحفه میاوردند
در زمان قاجار لواط در ایران مرسوم بود بخاطر محدودیت هائی که زنان در ایران داشتند واکثرا از خانه خارج نمیشدند یا با حجاب کامل و روبنده بودند
به همین خاطر پسر بچه ها مورد پسند مردان بودند در طویله ها و آخورها هم رفت وآمد روزانه وشبانه آزاد بود
خیلی چیز ها را نمیشود ازتاریخ گذشته ایران و در زمان قاجار نوشت!مورد پسند مردم نیست اما همین قدر باید بدانند وقتی رضاشاه در سوم اسفند 1299به تهران آمد بسیاری از مردم گرفتارسوزاک و سفلیس وتراخم و شپش و سالک بودند..!
در ابتدای سال 1300 پزشکی بنام دکتر لقمان همان بیمارستانی که زمینش را بدستور رضاشاه به او دادند در جنوب باغشاه احداث کرد, بیمارستان لقمان هم 3 بخش عفونی داشت که مربوط به عفونت های مجرای ادرار بود
متاسفانه ویروس سفلیس از سگ به انسان سرایت میکرد و این ویروس در نخاع شخص رشد میکرد و مسری بود
ویروس سوزاک هم از حیوانات چهار پا به انسان سرایت میکرد
حدود 30 سال تا 40 سال طول کشید تا مردم با پنسلین که از سال 1325 به ایران آمده بود درمان شدند!
در انسیتو پاستور واکسن پنسلین که از آلمان و فرانسه به ایران می امد کشت میشد و در اختیار بیمارستان ها و اطبا قرار میگرفت, اکثر داروخانه ها که اسمشان شفا خانه بود داروهای پیشگیری و درمان سوزاک و سفلیس را در اختیار مردم قرار میدادند در بیمارستان فارابی هم ویروس تراخم جراحی میشد.
پرفسور صمیعی و پرفسور سعیدی در روز بیش از 50 عمل تراخم که از شهرستان ها به تهران می امدند مورد درمان قرار میگرفتند, ویروس سالک نیز در آب انبار های منازل رشد میکرد!
اما شپش متداول بود خیلی چیز ها را از تاریخ گذشته ایران نمیشود نوشت مردم مکدر میشوند اما روزیکه پهلوی آمد با روزیکه پهلوی رفت تنها گرفتاری ما سیاست های خارجی و توده ای ها ومصدقی ها بود!
پرفسورعدل باید در بیمارستان سینا روزی 20 عمل جراحی انجام میداد
رضاشاه یک جامعه بیماری را از قاجار تحویل گرفت با مبالغ زیادی بدهکاری وام بانکی که محمد علیشاه واحمد شاه از بانک استقراضی روس و انگلیس گرفته بودند.
http://iroon.com/irtn/blog/11328/%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%A7%D9%86-%D9%82%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1/
—
من مدافع شاهان یا سلسله قاجار نیستم،فسادها یا کمبودهای اینجوری نیز در همه زمانها بوده و اختصاصی به زمان سلسله شاهان قجری نداشته،اما وبلاگ شخصی آنهم بدون ارائه هیچ منبع و مدرک تاریخی، هیچوقت نمیتونه منبع قابل قبولی برای اینهمه گزاره های مبالغه آمیز و جازمانه باشه.اینجور وبلاگها هم معمولا متعلّق به چاکران منزوی شده جقّه همایونی پرتاب شده به زباله تاریخ است و طبیعی است که برای تنزیه و بت تراشی در مورد دو شاه سلسله پهلوی هر خواب و خیال و مهملی را بهم وصل کنند.زحمت بکشید خودتان در منابع تاریخی مطالعه و بررسی و گرد آوری کنید.
تقدیم به دکتر فرشید هکی انسانی از تبار بابک ها :
مهربان یار
فرشید عزیز
ترا نفهمیدند
گفته بودی:
من شهروندم
برده نخواهم بود
من صاحب حقم
من صاحب حیات انسانیم
من سرنوشت خویش را
همگام با مردمم
خود مینویسم
خوب مینویسم
یعنی:من آزادم
تحت سلطه هیچ مستبدی نیستم
من شان انسانی
حیثیت انسانی
کرامت انسانی دارم
یعنی ما انسانها
در تمامی زمینه های انسانی
و اجتماعی
برابریم…..
سخنانت
اندیشه ات را برنتافتند
اندیشه سپید انسانیت
چون تیری بر قلبهای پلید
فرو نشست
فرشید عزیز
درسهایت
چون خاری بر چشم دشمنان بشریت
فرو نشسته
وهرگز بیرون نخواهد رفت
پیکارگر مردمی!
تلاشت برای حمایت ازکودکان کار وخیابان،
سالمندان ،اقلیتها ، زنان و بینوایان
کارگران وپناهندگان
معلولین و همه انسانها
ستودنی ست
با صلابت وپشتکار
در حفظ محیط زیست تلاش کردی
ای کوه استوار
چگونه دشمنان انسانیت
با شقاوت هرچه تمام
جان نازنینت را گرفتند؟!
هان ای دشمن غدار !
بیهوده پنداشتی که کشته ای!!
بدان که از هر قطره خون او
فرشیدها بپا خواهند خواست✊️
و حق مسلم توده هارا
که فریاد رسای او بود
از تو میگیرند
چون بقول او:
” کارد از مغز استخوان مردم گذشته
و چیزی برای ازدست دادن بجز زنجیرهایشان
درود استاد گرامی
دیدم در شرح یک فیلم کوتاه نوشته بودید:
بسیاری از ورزشکاران و هنرمندانی که در این فیلم، شگفتی می آفرینند، اگر در ایران بودند، از تماشای جوربجور محدودیت های ولایی، یا دق مرگ شده بودند، یا کولبر !
.
طنزی بسیار قویای است :
《…. یا دقمرگ شده بودند، یا کولبر !》
هر بار که میخوانمش، نمیتوانم مانع خندههای عمیق و بلندم شوم و ناگزیر و ناخرسند این گفتهی “امیل سیوران” را نقض میکنم:
《هر تفکری باید نابودی لبخندی را به یادمان بیاورد》.
(و من در شگفتم که حکومتگران ما با این حجم انبوه خسارت و فلاکت متراکمی بر مردم سرزمینمان تحمیل کردهاند، چگونه میتوانند بخندند (خندهها و شوخیهای اخیر آقای روحانی با همشهریانش در سمنان و سرخه به ذهنم متبادر میشود).
البته مبتنی بر گفتهی سیوران، چون فاقد تفکرند، میتوانند اینچنین بخندند. و آنگاه که مسئولیتنشناسی و بیدردی و بیشرمی به فقدان تفکر افزوده شود، شاهد خندههای بلندتری هم از اینان میتوانیم باشیم؛ همانگونه که هستیم).
نبوغ و ظرافت طبعتان کمنظیر است استاد.
درودها بر شما، و آفرینها، و سپاسها.
درود جناب نوریزاد…
آرزوی تندرستی برای شما…
طوری برنامه ریزی کنید،
که مردم از صبح تا شب بدوند و آخرشب هم نرسند!
مردم اگر مایحتاج خود را آسان به دست بیاورند،
اگر وقت اضافه داشته باشند،
عصیان میکنند!
بداخلاقی میکنند!
و به فکر اعتراض و انقلاب و این حرف ها میافتند…
یک تشکیلاتی را تاسیس کنید؛
که کارش چرخاندن مردم باشد!
یا چرخاندن لقمه دور سر مردم!
کارش چیدن موانع مختلف پیش پای مردم باشد!
فرض کنید که آب دریا فاصله اش با مردم،
به اندازه دراز کردن یک دست است…
جای دریا را نمیتوان عوض کرد،
اما راه مردم را که میشود دور کرد!
هزار جور قانون میشود وضع کرد که مردم،
دور کره زمین بچرخند و دست آخر،
به همان نقطه ای برسند که قبلا بوده اند!
و از شما به خاطر رسیدن به همان نقطه،
تشکر هم بکنند!
آسد مرتضی شما خبر داری چرا این ملا برای مداوا رفته کپنهاک و نرفته امامزاده محل خودشو به ضریح ببنده؟
نامه ذیل در کانال حجت السلام حاج آقا ناصر نقويان که در كپنهاك پايتخت دانمارك بستری است؛ منتشر شده. چنین متن واندیشه ای از یک روحانـی و واعظی بنام برایم جالب بود……
مهراب عزیز. هنوز در بیمارستانم.
هر روز در عجبم که این چه سری است که نامسلمانان بی نماز چقدر انسانند و بیشتر در عجبم که چقدر مسلمانان سینه زن و روزه دار در تعریف بی خدایان میگنجند! امروز روز چهارم است بستریم. از بدو ورود چهره های خندان دیدم که گویا خدمت به همنوع را وظیفه غایی خود میدانند. این بیمارستان دولتی است با حقوق و دستمزد دولتی. امروز هوا گرمتر از روزهای دیگر بود. سه پرستار حوری صفت در سه ساعت متفاوت و بدون هماهنگی با دو حوله و یک دست لباس چون برف به اتاقم آمدند و گفتند یک دوش شاید تر و تازه ات کند! و اما دکتر. دیروز باید سی تی اسکن مغزی میشدم. دکتر خودش آمد و همراه با یک نفر از پورترهای بیمارستان تا اتاق اسکن آمد. بعد موقعی که داروی کنتراست وارد رگها میشد دست من را فشرد و آنجا ماند تا اسکن تمام شد و گفت که بعدا همراه با جواب اسکن بدیدارم خواهد آمد. تا آخر وقت صبر کردم اما نیامد. حدود ساعت ۱۱ و نیم شب که فشار خون میگرفتند بیدار شدم و دیدم دکتر در حال معاینه است و کلی هم معذرت خواست که بعلت یک بیمار اورژانسی نتوانسته زودتر بقولش وفا کرده و برای صحبت در مورد جواب اسکن بدیدارم بیاید. این دکتر فوق تخصص بزرگوار، شش ماهه باردار است و علیرغم مرخصی با حقوق و مزایا که برای زائمان دارد، به مرخصی نرفته است. گفت جواب اسکن هیچ معضلی در مغز نشان نداده. من هم با خوشحالی پرسیدم که آیا میتوانم فردا مرخص شوم؟ اجازه نداد و گفت تا سلامت کامل باید بمانم. اینجا تلوزیون بزرگ نصب است و من از دیدن مسابقات فوتبال جام اروپا محروم نیستم. از پنجره اتاق که در طبقه پنجم است بیرون را نگاه میکنم، تا چشم کار میکند سبزی و طراوت و آرامش میبینم. بیمارستان از تمیزی برق میزند و حتی میشود پا برهنه از سرویس دستشویی استفاده کرد. امید، شادی، زندگی، عشق به همنوع از در و دیوار بیمارستان میبارد. دیشب نخ آلارم بالای سرم را کشیدم که بلافاصله پرستار جوانی که اصلیتا نروژیست، بالای سرم پدیدار شد. معذرت خواستم که نمیتوانم مسواکم را پیدا کنم و خواهش کردم کمکم کند (برای من کمی سخت بود که با وجود الکترودهایی که به سینه و شکمم وصل بود خم و راست شوم) لبخندی زد و رفت. فکر کردم که از خواهشم رنجیده، اما باز خوشحال شدم از اینکه حداقل به من خارجی چیزی نگفت و رفت. اما چند دقیقه بعد با یک مسواک نو و یک خمیردندان برگشت و با لبخند آنها را روی میز من گذاشت. باز هم از فکر ناصوابم شرمنده شدم. گفت که حالا من از تو یک خواهش دارم. گفتم که: از تو به یک اشاره، از ما بسر دویدن، در خدمتم. خواهشش این بود که لطفا برای کاری که وظیفه اوست، از او معذرت خواهی نکنم!!
من شرمنده از مسلمانی، شدم آنجا به گوشه ای پنهان!
عجب! نه ادعایی، نه منتی، نه پزی!
چهار روز است که دنبال پیدا کردن نقصی در بیمارستانم. به جان عزیزت قاصرم. بجای اينکه از اینهمه زیبایی و وظیفه شناسی لذت ببرم، چهار روز است که حرص میخورم. چرا ما که میراث داران خرد و تاریخی کهن به درازی تاریخ یونان و روم هستیم و همچنین مدعی مرحمت ائمه اطهار و مفتخر به زیبندگی به گوهر شریف اسلام، اما در مسلمانی به گرد این قوم غیر مسلمان نمیرسیم!!
بگویم که بی اختیار به یاد مرگ پدر عزیزم افتادم که روزهای آخر زندگیش را در بیمارستان رجایی کرج گذراند. پدر نازنینم در میان نکبت و کثافت بستری بود و بدلیل وضعیت وخیمش اجازه جابجاییش را نمیدادند. چهار ساعت در محوطه حیاط بیمارستان رجایی ایستادم. وقتی دکتر بیرون آمد، سلام دادم که اصلا جواب نداد. از حال پدرم پرسیدم، از کنارم بدون جواب گذشت و به سمت ساختمان اصلی بیمارستان تند قدم زد. مجبور شدم در حال سوال از او کنارش مثل یک پادو بدوم. گفت غروب بیا مطب در چهارراه طالقانی. گفتم چشم. غروب رفتم مطب دکتر و به منشی گفتم. گفت باید ویزیت بدهید که البته دادم و بعد هم زیر میزی به خود دکتر دادم، یعنی خودش خواست و آخر هم به علت سهل انگاری کادر پزشکی، پدر نازنینم فوت شد و پزشکی قانونی هم آن را علیرغم شکایت من و اسناد انکار ناپذیر، نادیده گرفت.
مهراب عزیزم، در دوگانگی عجیبی مانده ام. آیا خدا اینجا نیست؟ آیا به واقع این قوم، برگزیدگان خدا نیستند؟ آیا ما واقعا اهل بهشتیم یا فقط اینچنین تصور میکنیم؟ آیا بعد از مرگ، ما را بلافاصله راهی دورخ نخواهند کرد و این قوم را راهی بهشت؟ اینجا هیچ زنی حجاب ندارد اما هیچ مردی هم به خود اجازه نمی دهد که نگاه چپ به یک زن بکند. مگر اینکه خود زن نیز بخواهد که رابطه ای ایجاد شود و بگویم که آنچه که من دیده ام، اینجا روابط جز بر پایه عشق نیست. آنچه که ما همیشه جسته ایم و نیافته ایم!
http://shayeaat.ir/post/665
http://www.ensafnews.com/36832/%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7-%DB%8C%DA%A9-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%BE%D8%B1%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C-%D9%86/
درودآقای نوری زاد. روح همه اموات شاد . بخصوص پدر بزرگوارتان. شبتون در آرامش .
آخرین نبرد بزرگ برای آزادی
ین اثیر در حوادث سال 81 اشاره میکند که اعراب غارتگر در قزوین شبها ازترس حملات دیلمیان که به دلاوری و پایمردی در مفابل اشغالگران مشهور بودند ازترس خواب نداشتندو درهای شهر را میبستند و تا بامداد بیدار نشسته پاسبانی میدادند اما بدلیل اشغال دیگر شهرها و عدم ارتباط بین شهرها ایرانیان نمیتوانستند که با آنها هماهنگ و مشترک نبرد کنند .ازبعد از حمله عرب و آخرین نبرد که بنام جنگ نهاوند یا جلولا معرف شد و لشکر ایران شکست خورد و قتل عام شد دیگر ایرانیان نتوانستند تجدید قوا و سازماندهی کنند و بعد که یزدگرد کشته شد و ایران ایرانستان و تبدیل به حکومتهای کوچک و دست نشانده اعراب شد و فقط یکبار و آخرین بار مردم دیلم و تبرستان و آذرآبادگان و ری با تلاش برادر رستم فرخزاد سپهسالار لشکر ایران که در نبرد قادسیه جان باخت توانستند متحد و مشترک با اعراب تازی بجنگند که خلاصه آن را به نقل ازتاریخ تبری می آوریم اما این منطقه در محاصره اعراب قرار گرفته بود و بدلیل جنگجوئی و شرایط سخت کوهستانی و جنگلی اعراب توان تصرف آنجا را نداشتند .
نبرد بزرگ.
با تلاش اسفندیار برادر رستم فرخزاد با نامه و پیامها به سردار دیلم و ری ایرانیان توانستند نیروئی بزرگتر ازری و دیلم و آذرآبادگان سازمان دهند تبری میگوید فرماندهی این لشکر بزرگ را سردار دیلم بنام موتا به عده داشت سردار آذرآبادگان اسفندیار فرخزاد برادر رستم فرخزاد که اهل آذرآبادگان بود و سردار مردم ری را فرخان زیبنده به عده داشت .سردار تازیان مسلمان نعیم بن مقرن بود که از عمر نیروی کمکی فراوان خواست و مسلمانان اشغالگر نیروئی بسیار داشتند . دو نیرو در منطقه ائی بنام واجرود در نزدیکی قزوین بهم رسیند تبری میگوید این جنگ در سختی ازجنگ نهاوند و دیگر جنگهای بزرگ کمتر نبوده و از ایرانیان چندان کشته شد که بیرون از شمار و اندازه بود یکی ازکشته شدگان سردار کل سپاه موتا بود. بعد ازاین شکست نیروهای باقی مانده ایرانیان هر کدام راه شهر و ولایت خویش پیش گرفتند .و نبرد و مقاومت همچنان غیر متمرکز و شهر بشهر بود و سردار یا پادشاهی از ساسانیان نمانده بود که بتواند فرماندهی سراسری و متمرکزی سازمان دهد که بتواند تمام امکانات و نیروها و ارتباطات را سامان دهد مگر غیر ازاین است ایران همان کشوری بود که بارها امپراتوری روم را شکست داده بود اما مشکل نبود اتحاد و ارتباط و فرماندهی بزرگ بود
آنچه که به کامل ابن اثیر نسبت دادید،عبارتش اینطور است:
“بيان هجوم ديلميان بقزوين و دخول در شهر و حوادث آنها
قزوين از ناحيه ديلمان مرز مسلمين بود. لشكريان همواره در آن شهر اقامت كرده و آماده نبرد و دفاع بودند و هميشه در حال خطر و حذر ديدهبانى و حراست شبانه روزى بودند. در آن سال گروهى از مسلمين در حال محافظت و نگهبانى شهر بودند. ميان آنها محمد بن ابى سبره حنفى بود كه مردى دلير و سوارى شجاع و داراى رتبه ارجمند در سپاه و نيك نام و مشهور بود. چون او بقزوين رسيد مردم را نگران ديد كه شب را بى خوابى مىكشيدند و رنج نگهبانى و نگرانى را تحمل مىكردند.
او بمردم آن شهر (مسلمين) گفت: شما از اين مىترسيد كه دشمن وارد شهر شما بشود؟
گفتند: آرى. گفت: اگر چنين كنند و داخل شهر شوند بشما انصاف مىدهند (كه نيروى خود را بكار بريد). شما دروازهها را باز بگذاريد و باك نداشته باشيد. آنها دروازهها را باز گذاشتند. ديلميان شنيدند و لشكر كشيدند و شبيخون زدند و بر دروازهها هجوم بردند و بشهر داخل شدند. مردم (مسلمين) فرياد زدند و نهيب دادند. ابن ابى سبره (محمد) دستور داد كه دروازهها را بر آنها ببندند و جنگ را
آغاز كنند. ابن ابى سبره خود امتحان بسيار خوبى داد و سخت دليرى و نبرد عظيم كرد. مسلمين بر آنها چيره شدند و همه را كشتند حتى يك فرد و يك مرد از آنها زنده نماند. ابن ابى سبره در آن جنگ مشهور شد و ديلميان بعد از آن از مرز و سرزمين خود تجاوز نكردند. محمد يگانه مرد دلير آن مرز شده بود كه ميان مردم انگشت نما گرديد. او بادهگسار بود و در آن شهر بود تا زمان عمر بن عبد العزيز كه دستور داد او براى جنگ زراره كه مركز تبه كاران كوفه بود برود. او از قزوين بكوفه رفت و چون ديلميان بر سفر او آگاه شدند هجوم و تاراج را تجديد كردند و بمسلمين زيان رسانيدند. آن مرز مدت درازى دچار اختلال گرديد. مردم بعبد الحميد بن عبد الرحمن كه امير كوفه بود نوشتند كه محمد بن ابى سبره را بقزوين برگرداند. او هم بعمر بن عبد العزيز نوشت و او اجازه داد كه او بمرز برگردد.
(الكامل/ترجمه،ج13،ص:65)
===
آنچه را هم که به طبری نسبت دادید عبارتش اینطور است :
“سيف گويد: در آن اثنا كه نعيم با دوازده هزار سپاه در شهر همدان بود و به سامان آن پرداخته بود، ديلمان و مردم رى و آذربيجان با همديگر نامه نوشتند و موتا با ديلمان حركت كرد و در واج رود فرود آمد و زينيى، ابو الفرخان، با مردم بيامد و بدو پيوست و اسفنديار برادر رستم با مردم آذربيجان بيامد و بدو پيوست، سران پادگانهاى دستبى حصارى شدند و خبر را براى نعيم فرستادند كه يزيد بن قيس را جانشين خود كرد و با سپاه سوى آن گروهها روان شد و در واج روذ مقابل آنها فرود آمد. در آنجا جنگى سخت كردند كه به عظمت همانند نهاوند بود و كم از آن نبود، و از پارسيان چندان كشته شد كه بشمار نبود و جنگشان از جنگهاى بزرگ كمتر نبود.
و چنان بود كه اجتماع گروهها را براى عمر نوشته بودند كه بيمناك شد و نگران سرنوشت جنگ شد و پيوسته در انتظار خبر مسلمانان بود كه ناگهان پيك با بشارت آمد كه عمر گفت: بشيرى؟
گفت: «نه، عروه» و چون بار ديگر پرسيد «بشير؟» بدانست و گفت: «بشيرم» عمر گفت: «فرستاده نعيم؟» گفت: «فرستاده نعيم» گفت: «خبر چيست؟» گفت: بشارت فتح و ظفر و خبر را با وى بگفت.
عمر ستايش خدا كرد و بگفت تا نامه را براى مردم بخواندند كه خدا را ستايش كردند”.
( تاريخ الطبري/ترجمه،ج5،ص:1973)
نقدی برسخنان اخیر محمد نوری زاد در باره امام خمینی و رضا شاه
http://khattesevome.com/%D9%86%D9%82%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%AE%DB%8C%D8%B1-%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%B4/
من این نقد را دیدم،نقد خوبی بود و برخی فرازهایش برایم جالب بود و هماهنگ با نظراتم:
” نوریزاد تشنه حقیقت است و در این راه ایامی با دینداران سنتی و مکتبیون حوزوی همراه میشود و هر کسی را که دینباور نیست، با تیغ تیز قلمش نوازش میدهد و روزی با دین ناباوران همراه میشود به دینداران و عالمان دینی تا توان دارد میتازد…
شاید شدت عطشی که از درونش برای یافتن حقیقت غوغایی براه انداخته، از او فردی افراطی و رادیکال ساخته است. به واقع این عطش باعث شده تا او ناخواسته از کنار حقایق بگذرد و آنها را نبیند. در واقع نگاه او به جامعه، همچون نگاه یک فرد از پشت شیشه های اتوموبیلیست که با سرعت حرکت میکند و سرعت حرکتش باعث میشود تا بسیاری از جزییات را نبیند…
جنس او با جنس اصولگرا و اصلاحطلب حاکمیتی متفاوت است و ذیل این دسته بندی ها تعریف نمیشود. اصولاً هنر نوریزاد در بلاتکلیف گذاشتن مخاطب در راه و روش سیاسیاش است….
نوریزاد معتقد است که در گذشته از فرد دفاع می کرده و امروز از انسان، خرد و ادب دفاع میکند. او مدعیست که مدتهاست نوک تیز پیکان حملهاش را به سوی جهل چرخانده و با آن به مبارزه پرداخته است. اما آیا انگونه که خودش مدعیست، تغییر کرده است؟..
او کماکان فردی با افراط و تفریط بسیار است. اگر پیشترها گروهی را با قلمش میآزرد، امروز نیز همانگونه است. مطلقکرایی هنوز هم سرلوحه راه و مسیرش است. یکروز از زید چنان توصیفی میکند که اگر زید را نشناسی، مرتبهای بالاتر از جایگاه بشریت برایش قائل میشوی و روز دیگر همان زید را با تمام توانش به پایین پرتاب کرده و زیر چکمههای قلمش له میکند و عمرو را به این جایگاه رفیع مفتخر می کند. چه آنروز که زید را با تعریفی ماورای درک و فهم انسان توصیف کرده و یا روزی که همان زید به پستترین تجربه انسانی تنزل میدهد، صداقت و شرط انصاف را در قلمش نمیتوان یافت…
نوریزاد این نکته مهم را به دفعات ثابت کرده که با جهل مشکلی ندارد. مشکل او جاهل است و در همین راستا و در دور تسلسل مبارزه با ارتجاع روزی بر ارتجاع چکمه میتازد و دیگر روز بی محابا با ارتجاع نعلین به جنگ درمیافتد….
یادداشتهای نوریزاد، قبل و بعد از سال ۸۸ جملگی حکایت از خروش درونش است. خروشی که بر این نکته مهم گواهی میدهد که او تغییری نکرده است….
تنها تغییر وی در مصادیقی است که با آنها مبارزه می کند. یعنی نوریزاد علیرغم ادعایی که همواره بر آن تاکید داشته اگر تا دیروز با تمام وجودش به جنگ رضاشاه میرفت، امروز نیز با همان مشی رادیکال و غیرمنصفانه، از رضاشاه، قدیسی میسازد که اگر او را نشناسی، تمام عمر باید حسرت فقدش را بخوری…
نوریزاد در یادداشتی با عنوان رضاشاه و امام خمینی هرچه در اندوختههایش دارد به پای رضاشاه میریزد تا بلکه گذشتهای را که دایما این پادشاه ایرانی را لگدمال میکرده جبران کند. البته او فراموش می کند که همراهان رضاشاه در آغاز پادشاهی امثال فروغی، داور ، تیمورتاش و … بودند و همراهان امام خمینی در ایران امثال نوریزاد آنروز و نوریزادهایی بودند که امامشان را در ماه میدیدند وستایشش میکردند و وای به حال کسی که امامشان را در ماه نمیدید…
اگر آنگونه که نوریزاد مدعیست رضاشاه بعد از کوروش و داریوش شاخصترین پادشاه ایرانزمین باشد، باید به حال ایران و ایرانی گریست. باید گریست چون میان دو پادشاه شاخص ایرانی بالغ بر ۲۵۰۰ سال فاصله زمانیست. نمیدانم فردی چون نوری زاد که جوینده فهم و ادب و خرد در تاریخ ایران است چگونه انوشیروان دادگر یا شاهپور نخست از پادشاهان ساسانی و مهرداد بزرگ و ارد نخست از پادشاهان اشکانی که در ایران دوستیشان اجماع کامل در میان مورخان وجود دارد، نادیده گرفته و به این راحتی از کنارشان میگذرد.
از نگاه من، در تاریخ معاصر ایران رضاشاه جزو بهترین اصلاحطلبانیست که میتوان از آن یاد کرد. عملکرد رضا شاه در مسیر رفاه و آبادانی ایران و ایرانی، همچون ساخت بیمارستان ۱۰۰۰ تختخوابی، دانشگاه تهران، تونل کندوان و راه آهن از جمله کارهایی است که مخصوص دوران اوست و دیگر نیز تکرار نشده است. تکرار پیشکش، بازسازی عملکرد وی در آبادانی ایران نیز ظاهراً شدنی نیست. به عنوان مثال اگر ساخت تونل کندوان، از زمان بررسیهای اجمالی برای ساخت تا بهرهبرداری نهایی و با امکانات آنروز ۳ سال طول میکشد، در سالهای اخیر و با تکنولوژی امروز، بیش از ۷ سال زمان نیاز است تا تونل عریضتر شود.
اما به صراحت بگویم اگر محمد نوریزاد در دوران جاهلیت خود و آنگونه که خودش گفته از یک فرد یعنی:
“مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای” رهبر مسلمین جهان دفاع می کرده، امروز نیز از “اعلیحضرت همایونی، شاهنشاه فقید ایران، رضا شاه کبیر، پدر ایران نوین ” دفاع میکند. آیا این دو تفاوتی با هم دارد و یا در یک مسیر هستند؟!…
او در یادداشت اخیرش که به لطف قلم بران و هنر کلامیش، اسطورهای عجیب و غریب از رضاشاه ساخته، (نقل به مضمون) او را فردی خودساخته و ملیگرا به تصویر میکشد که دست اجنبی را از ایران قطع کرده است. اما رضاشاه انسانیست چون دیگر انسانهای زمان خودش که به لطف چراغ سبز بیگانه آمد و با دریافت کارت قرمز همان بیگانه هم رفت…
بدتر اینکه با اعلام بیطرفی در جنگ جهانی، ۵ سال کشور ایران را در اختیار بیگانه گذاشت. و البته در دوران پادشاهی رضاشاه نوریزاد، آش تا بدان جا شور میشود که در جریان جنگ جهانی، آلمان، مارک( واحد پولی آلمان) مخصوص مبادلات در ایران به چاپ میکند!…
—
من اندکی زحمت کسانی که حال باز کردن لینکها را ندارند-و محتملا خود نوریزاد!-کاهش داده ام و فرازهای محوری این نقد خوب را گزینش کرده ام! البته برای من طلبه که از رانت بیش از 5000 کلمه سایت او برخوردار نیستم امکان ادامه نقل نبود چون جا کم آمد! باقی فرازهایش نیز جالب است بنگرید،فلسفه”کهکشانی”خواندن رضا خان پهلوی را خوب تبیین کرده است!
.
.
سلام نوری زاد عزیز دیشب پلیس راهور ماشین ما رو گرفته که شما جریمه دارید و شکایتی دارید امروز ما رو فرستادن دادسرای وزرا میگن با ماشین آمرین بی حجابی شما رو توی خودرو ثبت کردن ۱۴ روز خودرو باید توی پارکینگ باشه بعد هم هیچ مدارکی دال بر بی حجابی ارایه نمیکنند بابا یعنی چی مملکت حسین قلی خانیه حرومزاده خیر سرت /// مثلا اینجا دادسرا است تو باید برای کارت و مجازاتت سند ومدرک ارایه بدی بابا خدایی یکی بما بگه چه خبر تو این مملکت جنون بهم دست داده میخوام بزنم هرچی جلو دستم داغون کنم خیلی کفریم پتانسیل بالایی دارم که یه کاری دست خودم بدم زورگویی دیگه تا این حد الان من نمیفهمم یعنی چی واقعا بابا اینجا مستراح یا مملکت
تو خدا یه راهی جلو پام بزار یه جوری ///شون سرویس کنم من همه جوره حقم توی این کشور ضایع شده دیگه اینجوریش توی کتم نمیره
جناب نوری زاد
سلام
این مطلب را دوباره بخوانید، شاید علامت/// در یکی دو جای دیگه از قلم افتاده؟!
شاید هم اینگونه فحش های غلیظ بعضی جاها مجاز باشه و سانسور نیاز نداشته باشه؟!
به من که میرسه، همه نکته دان و مبادی آداب میشن…مخصوصاً خود شما…ولی…
شایدم خواستی این بابا فحش هایی که داده رو ببینه و دلش خنک شه. تا با این پتانسیل بالا! کار دست خودش نده!
با احترام
(این بار دهم هست که میفرستم)
… بابا یعنی چی مملکت حسین قلی خانیه حرومزاده خیر سرت پدر /// مثلا اینجا دادسرا است.
جناب نوری زاد
بارها گفتم شما یه جورایی بز دارید!
قبلتر ها چندین بار به شما توصیه کردم مطالب حاوی فحش های ناموسی و خانوادگی را کامل حذف کنید و یا اگر متن بدرد بخوری بود، فقط فحش ها را هاشوری کنید.
شما ولی متأسفانه وقتی اصطکاک تان با من یا دیگران زیاد میشود، عمداً بی تفاوت میشوید…انگار که فحش های این جناب از حلقوم نوری زاد خارج میشود… خود نوری زاد دوست داره متن های پر از فحش را بخونه و یا در اینجا انتقال بده و از پاسخ دیگران و کل کل بین افراد و درگیری آنها لذت ببره!
حتماً حرامزاده … پدر دیوث//// کوچکترین کلمات و عبارتهایی که خودتان تشخیص میدید را هاشور میزنید.
آقا! یک آسمان و دو هوا که نمیشه!
شما هیچ آدابی و ترتیبی را رعایت نمیکنید و مبنایی یلخی و عشقی داره رفتارتون!
هیچ آدابی و ترتیبی مجو…هر چه میخواهد دل تنگت بگو
دیگه من به بهانه هایی که میارید عادت کردم و کمابیش اخلاق شما دستم اومده!
متأسفانه شما با درج عمدی فحاشی دیگران به خودتان … پیش قدم میشوید در تهیج دیگران…
سخن پایانی
تا زمانی که شما عبارات توهین آمیز را سانسور نکنی، تا زمانی که جلوی فحاشان را نگیری، تا زمانی که آتش به اختیار عمل کنی و چارچوبهای اخلاقی و عرفی را زیر پا بگذاری، وضعیت همینطور هست که هست…
بیخود نیست که من میگم: نوری زاد اینهمه سال، نتونست و بهتره بگم نخواست این همه خواننده و نویسنده ی سایت را باهم متحد کنه. چرا؟ چون هر کسی ساز خودش رو میزنه و همینطور هم نوری زاد!… چرا؟ چون نوری زاد با این مدیریتش، تخم کینه و عداوت میکاره و نه دوستی و مودّت … چرا؟ چون نوری زاد فقط ادعای عشق ورزی، حق گویی، دموکراسی و اخلاق داره!
جناب نوری زاد
من مرده و شما زنده
اینطوری ادامه بدی… مطمئن باش 20 سال دیگه هم نمیتونی 100 نفر حق گو، عاشق، دموکرات و اخلاق مدار دور خودت جمع کنی.
من با هر روشی که باید به شما رساندم که : آقا جان اینطوری به هیچ جا نمیرسی!
اگر میخوای حسن نیت خودت را ثابت کنی و گامی در جهت اتحاد بین نویسندگان و خوانندگان این سایت برداری؛
باید در کنار عکست بالای سایت حک کنی که :
” فحاشی، توهین و تمسخر اشخاص و عقاید ممنوع! ”
یعنی چی؟ یعنی که شما نوشته ها و متن های همراه با فحش، توهین و تمسخر را کامل حذف میکنی.
وقتی کسی اجازه ی فحاشی، توهین و تمسخر نداشته باشه، حداقل شش حُسن داره:
1- کسی که فحش میداد کم کم عادت میکنه که دیگه فحش نده و به نوعی تربیت میشه. و همینطور مجبور میشه برای اینکه نوشته اش در سایت درج بشه، چند بار نوشته ی خود را مرور کنه.
2- فرد دیگری هم که در پاسخ به او فحش میداد، او هم دیگه مجبور به پاسخ دادن نیست.
3- در وقت صرفه جویی میشه و وقت و فکر و قلم به هرز نمیره.
4- ادب و اخلاق، همینطور نحوه ی درست نوشتن، درست نقد کردن، درست مجادله کردن، در این سایت نهادینه میشه و میشه الگویی برای دیگران.
5- نویسندگان،حاضران و ناظران ،دیگه بجای کل کل کردن، زهره چشم گرفتن، تلافی کردن، انتقام و دشمنی و تفرقه… به یکدیگر نزدیک تر میشوند و این یعنی سنگ بنای دوستی ای محکم و ماندگار. و البته اثرگذار و مفید بحال خودشان و مردم کشور خواهد بود.
6- افرادی که در این سایت قصد تفرقه افکنی دارند دیگه نمیتونن ادامه بدن…و میزارن میرن.
اگر میخواهید بجایی برسید… اگر ادعای ادب و اخلاق دارید… اگر ادعای عشق ورزی و حق گویی دارید و خیلی اگرهای دیگه… باید فحاشی، توهین و تمسخر اشخاص و عقاید را ممنوع اعلام کنید.
چند سال است که من به شما توصیه میکنم…ولی کو گوش شنوا!
دقت کردید آیا؟
هیچ با ادبی در این سایت نمانده… مقصر اصلی شما هستید؛ شما همه را بی ادب کردید…
با درج توهین ها و فحاشی ها به افراد و عقاید… حتی دیگر خود را هم نمیتوانید با ادب بدانید! با مجوز دادن، نظاره کردن و بی تفاوت بودن.
دقت کردید آیا؟
شما تنور اختلافات را داغ نگه داشته اید.
دقت کردید آیا؟
شما به دو رنگ و چند رنگ شدن افراد دامن زده اید.
برای محک زدن نوری زاد، میان بررسی میکنن دور و بر نوری زاد کیا میپلکن! در سایت نوری زاد چه تیپ افرادی مینویسند؟ …میگن میخوای یکی رو بشناسی ببین دوستاش کیا هستن!
جناب نوری زاد
بیخود نیست که شما را جدی نمیگیرن! چون افرادی که پیرامون شما جمع شدن، هیچ پتانسیلی قابل اعتنایی ندارند…
انگاری که همه به اجبار بدور شما جمع شدند…چرا؟ چون جای دیگری نبود که برن.
خود من یکی از آنها؛
در پایان
– یک خواهش از ناظران و جناب نوری زاد
با توجه به اینکه، این توصیه های من راه بجایی نمیبره؛
اگر سایتی سراغ دارید که بشه روش حساب کرد، ممنون میشم راهنمایی کنید.
سایتی که مثل اینجا آزاد باشه و بشه در مورد همه چیز نظر داد و مهم تر از همه…خبری از توهین و فحاشی به یکدیگر و یا اعتقادات همدیگر نباشد.
———–
درود گرامی
من این فحش را ندیدم
اگر پیدایش کنم حتما حذفش می کنم
لطفا بنویسید پای کدام پست بوده چون من هرچه گشتم پیدا نکردم. چشمم احتمالا مشکل پیدا کرده.
اما این که نوشته اید:
….اینطوری ادامه بدی… مطمئن باش 20 سال دیگه هم نمیتونی 100 نفر حق گو، عاشق، دموکرات و اخلاق مدار دور خودت جمع کنی…
من – نوری زاد -بنایی بر جمع آوری افرادی با این خصوصیات دراطرافم ندارم.
راستی اینجا ایران است.
به تعداد ////های من نگاه کنید.
من ناسزاها را حذف می کنم
گاه از چشمم عبور می کنند. این را بحساب تعمد نگذارید. درهم قبول کنید مرا. من تنهایم. شاید سایتی با این وضعیت، به یک دستیار نیازمند باشد. من دستیاری ندارم.
و این که نوشته اید:
…..متأسفانه شما با درج عمدی فحاشی دیگران به خودتان … پیش قدم میشوید در تهیج دیگران……
اصلا درست نیست. مطلقا. اصراری نیز به این که بپذیرید ندارم.
چشم و زبان من از شانزده سالگی به فحش های اینجوری بسته شده. گرچه افرادی چون جناب آیت الله جوادی آملی، با اینجور فحشها مأنوس باشند.
پوزش
.
آقا نوریزاد
شما را دعوت ميكنم به روستاهاي شهر كلاچاي تا از نزديك ببينيد وضعيت دومين رود بزرگ گيلان يعني پلرود و وضعيت سدي كه ده ها سال هست توسط برادران سپاه در دست احراست ومحيط زيست ان منطقه را به خطر انداخته است
آسدمرتضی حالا که به همه سوالا جواب میدی به اینم جواب بده
این سوال مدتهاست ذهنم رو مشغول کرده:
کسی ميتونه کمکم کنه؟
چرا روی پیشونی خانمهای مسئول جای مهر نیست؟!
اونا نماز نمیخونن؟
پوست زن که از پوست مرد لطیف تره!!!!!
خوش آمدی مهرداد جون به جلد اولت , حال ” دکتر ” جون چطوره ؟ سلام خدمتشون برسو نید لطفا !
جناب ناشناس
من منتظر بودم که سید مرتضی به شما جواب بدهد ولی جوابی نداشتند اما در قرآن سوره الرحمن آیه 41 نوشته شده که تبهکاران را از سیمایشان شناخته میشوند
سیّد مرتضی
6:20 ب.ظ / دسامبر 7, 2018
“تاریخ صرفا در کنار هم گذاشتن چندین رویداد در کنار هم نیست که با انتخاب گزینشی خود به سر انجام دلخواهی برسیم”.(پایان)
همینطور است،آیا اینجا کسی چنین گفت؟ بنده هم بارها گفته ام که بررسی تاریخ یعنی جمع آوری مستند وقایع و کمک گرفتن از قرائن و شواهد مختلف برای متراکم کردن ظنون حاصل از حکایات و اسناد تاریخی.
“دوستی که از ضعفهای رضا شاه میگوید در حقیقت تاریخ نمیگوید بلکه حوادثی را دست چین کرده و کنار هم قرار داده تا ایده خود که رضا شاه خائن بوده را ثابت کند. خوب این هم روشی است ولی بدرد کسی نمیخورد”.(پایان)
مقصودتان این است که رضا شاه ضعف یا خطا نداشت؟یا مقصود این است که نباید به ضعف های او اشاره کرد؟ بنظرم هردو احتمال درست نیست،یعنی نه میتوان گفت رضا شاه ضعف و خطا نداشت و نه می توان به ضعف های او نپرداخت چون نپرداختن به ضعف پدیده های تاریخی در بحث های دو طرفه (موافق و مخالف) امر تعبدی نیست و نیازمند به دلیل است.
……………..
آدم ابله را می توان با پرورش و آموزش درست وادار به فهمیدن کرد ولی کسانی را که نمی خواهند بفهمند درس و مشق و دانش و آگاهی /////////////////خوندنست!////////////////////////// رضاشاه نون مشتی انگلو /////////////////قطع کرد بهمین دلیل بهش کینه دارم دیگه چرا حرف تو دهن دیگران می گذاری؟کجای کامنتهای جناب علوی نوشته که رضاشاه بی خطا بوده و یا نباید از ضعفهای رضاشاه گفت؟ /////////////////////////////// هم حدی دارد. من واقعا در عجبم از دوستانیکه دراین سایت با فرد مزدور و شناخته شده ایی مثل تو بحث می کنند.برو بجای زندگی///و پرسه زدن شبانه روزی دراین سایت یک زندگی شرافتمندانه ایی پیدا کن. باور کن که این دنیا به کسی نمانده که به شما ///بماند. اینده وحشتناکی در انتظار شماهاست.
اگر “آب شنگولی”نخوری یا کمتر بخوری تا در اثر شنگولی دچار مشکل فهم یا دیدن نشی اونوقت ممکنه از بحث دو نفر عاقل چیزهایی گیرت بیاد.بامید آنروز.
ملت چه می خواهد؟
آزادی، برابری، عدالت، امنیت، احترام ، کار ، فرهنگ، دانش، رفاه، تامین مسکن و بهداشت و تضمین جانی و آینده بهتر و..شعار نیستند، هر کدام جایگاهی بلندمرتبه در کشورهای مردم سالاری دارند.
همه بافتهای اصلی جامعه را تشکیل می دهند، هدف نیز رفاه و تضمین و تامین جانی و مالی فرد فرد جامعه است.
جوامع پیشرفته صنعتی معیارشان بر اصل رفاه افراد است. رفاه نیز کل انسان و خواسته هایش و کل سیستم جامعه را در بر می گیرد.
جوامع عقب مانده چون جامعه استبدایی ملایی ایران که از عصر حجر به زمان اکنون پرتاب شده غارت و راهزنی و ثروت از غنایم بزرگترین هدفش بوده و می باشد. رفاه برای این گروه معنایی نداردو همینطور نیز مردم برده ای بیش نیستند .
هیچکدام از خواسته های انسانی را حاکمان ولایت فقیه قادر به اجرا و تامین رفاه برای مردم ایران نیستند. چرا؟ زیرا فساد نهادینه و جزو بنیاد حاکمیت است وریشه فساد در دروغ است.
زیراحاکمان اصلا و ابدا دقدغه فکریشان مردم نبوده و نیست. چهل سال دوشیدن و کلاهبرداری و غارت مردم بطور مدام بود ه و است .
چهل سال مردم خودرا بازیچه قراردادند و منگ و گیج از بیداری به دنیا اکنون می نگرند. زمان خواب رویا و توهم بپایان رسیده و زمان عمل است.چگونه؟
ایران به تک تک ایرانیان محتاج است باید به یاریش بشتابیم. تا دیر نشده!
تا آزادی و برابری و رفاه فاصله چندانی نیست. فقط بایددر جهتشان قدم برداریم.
سیّد مرتضی
1:26 ب.ظ / دسامبر 6, 2018
بانوی جداشده از بهاییت در گفتوگوی مشروح با فارس:
…………….
ماهیت و درون پلید این فرقه باعث شده که هرسال تعداد زیادی از اعضایش این فساد را تحمل نکرده و از آنها جدا شوند. گفتوگوی فارس با یکی از اعضایی که از این فرقه جدا شده و به دین اسلام روی آورده داشتیم که پیشتر، چکیدهای از آن را ملاحظه کردید و اینک مشروح آن را در ادامه میخوانید:
……………………
فعالیتشان در شهرهای مذهبی خیلی کم است؛ چون به آنها اجازه داده نمیشود. اخیرا البته فعالیتهایی را در شهرهای مذهبی هم شروع کردهاند که خیلی زود شناسایی و دستگیر میشوند. اما در دیگر کشورها، مثلا یک کشور را انتخاب میکنند و به صورت دست جمعی باهم به آنجا میروند…
……………….
1. اینکه کسی از چه زن یا چه مرد از باوری جدا شود می تواند دلایل زیادی داشته باشد ولی چنین اتفاقی در کشوریکه بهایی بودن نه تنها جرم بلکه حکم قتل و تجاوز و غارت شدن دارد نمی توان گفت که کسی از بهائیت جداشده هر چند که واقعا چنین فردی خود و بدون هیچ فشاری و ترسی جدا شده باشد.
2. ماهیت پلید و فساد … این کلمات تعرف دارند ماهیت پلیدی اگر واقعا بخواهیم تعریف کنیم پلید تر از روحانیت شیعیه در تاریخ نبوده و فاسد تر از این قشر هم تا بحال بوجود نیامده.شما یک نمونه از پلیدیها و فسادها را در دنیای کنونی و کل تاریخ بشر نام ببرید که فرقه های اسلامی چه شیعی و چه سنی و پیروانشان و بخصوص آخوندهایشان بدتر از آنرا مرتکب نشده اند.
3. با مقایسه اسلام و بابیت و بهائیت اتفاقا بابیت و بهائیت با تقدس بخشیدن به شهرهای ایران از جمله شیراز اصفهان تهران و تبریز یعنی مهمترین شهرهای ایران از نظر سیاسی و اقتصادی و نسخ اسلام و برگرداندن ایرانیان و منابع ایران بدرون ایران بزرگترین خدمت را به ایران و ایرانی کرده اند. و درست درمقابل اسلام و پیروان اسلامی قرار دارند که همچون اشغالگرانی ایران را تنها برای چاپیدن و غارت کردن و کشتن و تحقیر کردن مردم به اشغال خود درآورده اند.
4.جالبه که باغرور از سرکوب دیگر نحله های فکری سخن می گویند و در عین حال خود را هم برتر از همه می دانند! بقول سعدی/// را /// و سید مرتضی ها و هم پالکی هایش را رهانیده اند! تازه انتظار دارند مثلا فلان بهایی با امضای مرگ خود وسط بپرد اونهم تو محل مشتی ///////////////////////////////// دور وبرشون!
من بعنوان یک مرتد و کافر و بی دین از هر ایرانی وطن پرستی که نمی تواند بدون خدا و مزخرفات دینی سر کند تمنا دارم که با رجوع به منابع درست تاریخی و مقایسه اسلام با ادیان ایرانی مثل زرتشتی و مانوی و رزوانی مزدکی و بابی و بهایی …به انتخابی شایسته و ایران دوستانه ایی دست بزند. ما ایرانیان باید از این ////////////////خود را نجات دهیم. لاقل به باوری باور کنید که خدایی بشر دوست و متمدن و لایق ستایش داشته باشد نه /// زن و انسان و تمدن و ایران ستیز!
شیعه یکی از قالتاق ترین و دروغگوترین آدم های روی زمین هستند .
باور نمیکنید ؟ پس به این کلیپ گوش دهید
https://www.youtube.com/watch?v=_OP6gSI6ehU
بدو بیا یخ تازه دارم , نوشابه خنک دارم , جیگرتو حال میاره , بدو !
میشود کمی راهنمایی بفرمایید جناب نوریزاد ؟ قبلا خطاب به من فرمودید که :
” جناب سید مرتضی که نتوانست یکی از کارهای خوب و موفق و مردمی و به نفع ایران را از کارنامه ی چهل ساله ی جمهوری اسلامی بیرون بکشد و برای ما نمونه بیاورد.
شما این زحمت را می کشید؟
کاری که پیشتر نبوده باشد و جمهوری اسلامی پدید آورنده اش باشد. ”
من چند سال قبل مفصل به این خواست مغرضانه شما جواب دادم که البته طبق روال معمول شما پاسخی ندادید ( شما همانطور که آگاهید معتقد به سیاست ” بزن و در رو ” هستید و تا این جا هم با همین شیوه گلیم خود را خوب از آب کشیده اید) . جناب آنارشیست به امر شما تعدادی ” از کارهای خوب و موفق و مردمی و به نفع ایران ” را بر شمرده و بسیار درست هم استدلال کرده که : ” حکومت اسلامی هم مانند حکومت پهلوی خدمت کرد و اصل صحبت ما بر سر خدمات آنها نیست و یا خدمات آنها را نادیده نمیگیریم…صحبت اصلی بر سر نوع حکومت است و رفتار حاکم با مردم…نوع حکومت دیکتاتوری ست و همچنین مردم را گوسفند فرض کردن حاکمان…صحبت بر سر جنایت و فساد حاکمان است… صحبت بر سر حماقت حاکمان است. ”
من انجام این کار های زیرساختی , رفاهی , ….., تغییر در روابط با دیگر کشور ها و غیره را ناشی از ضروریات زمان میدانم و معتقدم که همراه با پیشرفت و دگرگونی در جهان در همه کشور ها انجام یک سری کارهای اساسی ضروری میشوند چه محمد رضا حاکم باشد و چه سید علی . با آن یکی شاید کمی بیشتر و با این یکی شاید کمی کمتر ولی در دراز مدت تقریبا کارهای یکسانی که انجامشان ضروریست میشوند . تهران هفتاد سال پیش به اتوبان و راه های کمربندی احتیاح نداشت و ما آنوقت شاه داشتیم . اگر او امروز هم حاکم بود باز ما همین راه های کمربندی و نظایرش را به عنوان مثال حتما داشتیم به این دلیل که تهران ده پانزده میلیونی دیگر با آن تعداد خیابانها و راه های باریک نمیتوانست وجود داشته باشد .
برگردیم سر موضوع اصلی گفتار من دوست عزیز . شما چند کار خوب و مفید خواستید و آنارشیست هم چند تا را ذکر کرد و من هم توضیح دادم که انجام این کار ها در همین نظام شده و هر نظام دیگری هم که بود انجام میشد و ربطی به اسلامی بودن نظام و این که آخوند ها سوارند و غیره ندارد , این کار ها با پول مردم و به دست مردم انجام شده و مال مردم هم هستند . خوب عزیز من چرا شما روی حرف خودت نمیتوانی برای یکبار هم که شده بایستی ؟ میفرمایی آنارشیست بد فهمیده و به خطا رفته ؟ خوب راهنمایی کن که منظورت چه نوع کارهایست؟ با ترساندن که ” کمی عمیق تر ببینیم ” که شما نمیتوانید دیگران را ساکت کنید مرد محترم ! این شیوه ها خیلی قدیمیند نوریزاد جان : ” عمیق فکر کن “, ” سطحی نباش ” , ” برو مطالعه کن ” و از این قبیل شر و ور ها تنها برای ساکت کردن دیگرانند . اگر منظورت مثلا این است که خیابانهای دهی در شهریار که در آن زاده شده ای را آسفالت کنند یا گاز بکشند تا تو قبول کنی بگو این را تا آنارشیست برود به سلطان آ باد شهریار ببیند که این ” کار خوب و موفق و مردمی و به نفع ایران ” انجام شده است یا نه و با عکس و تفصیلات برگردد و سند رو کند . اینست منظورت ؟ خوب بگو جان من ! از شوخی که بگذریم بفرما چه نوع کار هایی موردنظر ” یخ و کانادادرای ” فروش حقه باز سابق است تا ما برویم ” کمی عمیق ” فکر کنیم و با جواب مورنظر شما باز گردیم .
ترامپ: تیلرسون به شدت تنبل و فاقد ظرفیت ذهنی لازم بود؛ او مثل سنگ بی صدا بود!/ پمپئو کارش را بسیار عالی انجام می دهد؛ به او افتخار می کنم
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
دونالدترامپ رئیس جمهوری آمریکا درحمله ای توئیتری به «رکس تیلرسون» وزیرخارجه سابق خود وی را فردی «به شدت تنبل» و «فاقد ظرفیت ذهنی لازم» نامید!
به گزارش ایرنا، ترامپ در صفحه شخصی خود در توئیتر نوشت: مایک پمپئو [وزیر خارجه فعلی] کارش را بسیار عالی انجام می دهد. من به او افتخار می کنم. سلف او، رکس تیلرسون فاقد ظرفیت ذهنی لازم بود. او مثل سنگ بی صدا بود و نمی توانستم به زودتر از دستش خلاص شوم. او به شدت تنبل بود. حالا وضعیت کاملا تازه ای ایجاد شده و حال و هوایی عالی در وزارت خارجه برقرار است.
وقتی ترامپ، تیلرسون را به عنوان شصت و نهمین وزیر خارجه آمریکا انتخاب کرد درباره او گفته بود: پیگیری، تجارب گسترده و درک عمیق او از ژئوپلیتیک، وی را تبدیل به گزینه ای عالی برای وزارت خارجه می کند.
ترامپ در ماه مارس تیلرسون را با پیامی توئیتری اخراج کرد. تیلرسون در مورد سیاست آمریکا در قبال کره شمالی، روسیه و ایران با ترامپ اختلاف داشت. همچنین گزارش هایی منتشر شده بود مبنی بر اینکه تیلرسون در محفلی خصوصی ترامپ را «کودن» خوانده است.
تیلرسون روز پنجشنبه در مصاحبه ای با شبکه سی.بی.اس گفته بود که ترامپ «بسیار بی انضباط است و علاقه ای به خواندن ندارد و گزارش های توجیهی را مطالعه نمی کند و علاقه ای ندارد که به جزئیات بسیاری از مسائل وارد شود.»
تیلرسون در پاسخ به این پرسش که چرا روابطش با ترامپ تیره شد، اظهار داشت که به رئیس جمهوری آمریکا اعلام کرده بود نمی تواند برخی کارها را انجام دهد زیرا انجام آنها غیرقانونی و ناقض پیمان های آمریکاست.
http://www.entekhab.ir/fa/news/445269/
اقای نوری زاد گرامی ببینید جناب آبراهام لینکن پیش از همه ی ما به کلاغها سلام وابراز محبت کرده است واقعا این دین چقدر باشکوه وانسانی است در دین شما وجناب آبراهام لینکن هرگز هیچ جایی برای آدمهای بداخلاق عبوس ومال مردمخوار ودزد نیست،❤️
حاج جواد اطاعت: اصلاحطلبان به کدام مکتب اقتصادی نزدیکترند؟
مش قاسم: به مکتب اقتصادی مدینه النبی.
«قسمت اول این نوشته حذف شده بود»با پوزش
بدون پشتوانه مالی امکان خرید خانه در شهرهایی چون لندن و نیویورک میسر نیست، هنوز از راه نرسیده خانه خریدن نشان دزدی اموال مردم و همدستی و شراکت در دزدی هاست.ثروت باد آورده و مافیایی را هر کس بخوبی می داند که از راه مشروع و قانونی کار و زندگی در أمریکا و کشورهای پیشرفته ممکن نیست، در جایی که دکترفرشید هکی وکاووس امامی ها و… در خاک اند.
این ملا زادگان گرگ زاده اند و اگر کمترین شرف انسانی داشتند تا بحال صدکفن پوسانده بودند.
چهار دهه به اندازه چهار نسل همه اقوام این پلیدان باید غرامت با عرق جبینشان به کارتون خوابها و هر دختر و کودک متجاوز شده بپردازند.
در جواب سید، هیچ دانشگاهی یا دکتر و پروفسور در کشورهای پیشرفته جزو ثروتمندان بشمار نمی آیند مگر ارثی و یا مسیر شغلی خاصی را طی کرده باشند،مرفه زندگی کردن با ثروتمند بودن متفاوت است.
من دکترهای را می شناسم که با وجود سابقه کاری هنوز قسط تنها یک خانه اشان بپایان نرسیده است.
نه جناب ،شما و امثال شما سر نخ را گم کرده اید رفاه با
ثروت را اشتباهی گرفته اید. داشتن با توانستن فرق دارد و تنها در آزادی و حمایت از قانون امکان پذیر است.فلان فرزند یا اقوام ملای دزد که در خارج هنوز نیامده صاحب خانه شده ، نشانه دزدی او از ملت ایران است و باید تا ریال آخر نسل اندر نسل وبا مجازات همه را پس بدهند.
این داعلی می ون ادامه دوه
آخوند و /// !؟
ظاهرا تخصص شما هوچیگری و مهمل گفتن های کلیشه ای است که بطور طبیعی ناشی از عجز مخالفان جمهوری اسلامی است که عرضه دیگری در مورد آنها متصور نیست جز زبان درازی و تهمت زدن.
سید جلیل القدر و بزرگوار آقای سید محمد خاتمی یکی از پاک دست ترین مسئولان در جمهوری اسلامی ایران بوده است که 8 سال بانتخاب و گزینش قوی مردم ایران رئیس جمهور این مملکت بوده است و پیش از آن نیز متصدّی مشاغل دیگری مثل وزارت ارشاد یکی از دولتهای قبلی بوده است و در دانشگاهها نیز تدریس داشته است،پدر مرحوم او سید روح الله خاتمی از علماء مهم معروف و موثر شهر یزد و از همراهان امام خمینی بوده است.این یک خاندان نجیب و اصیل یزدی است که عموم مردم آن شهر نیز به راستی و صداقت معروفند.شما یک مورد شائبه فساد در پرونده عملکرد جناب آقای خاتمی نمی یابید،اگر شائبه کوچکی هم وجود می داشت بجهت مخالفان تند و ستیزه جویی که ایشان داشته است آنرا حتما در بوق می کردند.در دولت ایشان موسوم به دولت اصلاحات نیز در هیچ سطحی از وزرا و معاونان و بقیه نیز مورد فسادی نمی یابید.پس همینطور روی خرص و تخمین و کینه جوئی کلیشه ای که عادت بدخواهان بی منطق جمهوری اسلامی است مهمل بافی نکنید و تهمت نزنید.
تصادفا فرزندان این سید محترم و اخلاقی نیز از کم حاشیه ترین بلکه بدون حاشیه ترین فرزندان مسولان این مملکتند،یک پسر و دو دختر دارند که هرسه ازدواج کرده اند و دارای تحصیلات عالیه دانشگاهی بوده اند.دختر مورد نظر که اینجا علیه او تهمت زنی شد نیز در امریکا یا انگلستان نبوده و نیست بلکه بعد از اخذ دکترای ریاضی از یکی از دانشگاههای ایران،بعنوان محقق در یکی از دانشگاههای ایتالیا بهمراه همسر خود هستند،چند سال قبل بدنبال خبر کذب و حاشیه دروغی که پیرامون او صورت گرفت توضیحات ذیل را منتشر کرد که در سایت ها درج شد:
” این مطلب برای اولین بار در سایت بازتاب و به نویسندگی آقای غلامعلی رجایی منتشر شده بود. من در بخش نظرات مطلب در سایت بازتاب توضیح دادم که این ماجرا ظاهرا ساخته ذهن “دوست ناشناس” آقای رجایی است، چون اساسا امکان وقوع نداشته است. توضیح این که من در سال 1381 دوره دكتري را به پايان رسانده ام و از حدود دو سال پيش به عنوان محقق در يك مركز علمي در ايتاليا مشغول به كار بوده ام. طبيعتا سال گذشته دليلي براي شركت در امتحان كارشناسي ارشد نداشته ام. به هر حال بررسی صحت ماجرا و حتی امکان روی دادنش به راحتی ممکن بوده و هست. با احترام ليلا خاتمي ”
http://aftabnews.ir/vdcez78w.jh8oxi9bbj.html
—
در مراسم عقد فرزند خاتمی چه گذشت؟+عکس
https://www.fardanews.com/fa/news/192786/
—
ضمنا شما اینقدر بی جنبه، حسود،تنگ نظر و آماده تهمت زدن باشخاص محترم نباشید،بالاخره یک شخصیتی که هشت سال در این کشور رئیس جمهور بوده و طبعا حقوق و درآمد متناسب با تصدی خویش داشته،همینطور پیش از آن نیز متصدی مشاغل دیگر و درآمدهای متناسب بوده و متعلق بخاندان محترمی از سلسله جلیله روحانیت در یزد بوده اینقدر تمکّن مالی دارد برای اینکه فرزندش جایی در خارج از کشور تحصیل یا تحقیق کند و این امر نه چیزی بر خلاف قوانین جمهوری اسلامی است و نه چیزی بر خلاف شرع اسلام،ضمن اینکه بنده مطلع نیستم ممکن است ایشان اصلا در رفتن بخارج و ادامه تصیل یا تحقیق اتکائی به پدرش نداشته باشد و مثلا شوهر ایشان اینقدر تمکن مالی داشته که او را به خارج از کشور ببرد.
از همه اینها گذشته،شما سعی کنید با رعایت اخلاق و ادب انسانی،زبان خود را از هرزه گوئی و ابراز حسد و عقده های فرو خفته نگهدارید،اگر در مورد کسی سندی بر تخلّف دارید ارائه کنید وگرنه دهان خود و قلم خود را بر زشت گوئی و تهمت زدن و خروج از مدار اخلاق و انسانیت ببندید.
.
جناب مرتضی – دیگه از این گفته های شما فقط خنده ام می گیرد:
” از همه اینها گذشته،شما سعی کنید با رعایت اخلاق و ادب انسانی،زبان خود را از هرزه گوئی و ابراز حسد و عقده های فرو خفته نگهداری “
هدف ولایت فقیه و سپاه ماددن است.
هدف مردم ایران به گور سپاردن این لکه ی ننگ از تاریخش.
ترور و کشتار و شکنجه و زندان وسیله رحاکمیت داعشی ملایان است.
مبارزه صلح آمیز و مدنی مردم در قبال داعشیان حکومتی.
در این جا یک نکته اساسی است و آن شناختن داعشیان است. این افراد چه کسانی هستند؟ که برای ماندنشان دست به هر قتلی می زنند؟رسوایی و شناسایی ااین افراد وظیفه مردم ایران است.
مردم در یک طرف و حاکمیت تروریست در طرف دیگر است.تروریست تنها زورزبانش است. مردم ایران باید سرتاسری متحد شوند.
دست برنده مردم اتحاد و یکپارچگی خواسته هایش است، دست باخت حاکمیت در پراکندگی اش است. حاکمیت داعشی ملایی از درون متلاشی است..
چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟
جناب سید مرتضی…ما مشکلمان این است که درک و شناخت درستی از موضوع “تاریخ” نداریم. شما مرتب راجع به خوبی و بدی رضا شاه صحبت میکنید که باید بدیهایش را گفت. اشکالی هم ندارد که بگوئید ولی دیگری می آید خوبیها را میگوید. خوب آخرش که چی؟ تاریخ برای این است که دلائل وقوع یک حادثه و یا اتفاقی که در سرنوشت یک ملت مهم بوده بررسی شود و از آن درس گرفته شود . یعنی شما وارد نقل و یا خلق یک داستان میشوی که شخصیتها در آن تعریف میشوند. حال شما با هر متدی وارد بشوی ممکن است تعریفها تغییر کند. برای مثال در مورد همین قضیه راه اهن شما حرفت چیست؟ میخواهی بگوئی خیانت بود چون انگلیس هم آنرا میخواست؟ یعنی این راه اهن در تحول کشور هیچ نقشی نداشت؟ اصلا شما از کجا میدانی ابتکار این راه اهن با انگلیس بود؟ آیا انگلیس روی آن سرمایه گذاری کرد؟ وامی داد؟ یا با مالیات مردم درست شد.
یا مثال دیگر می فرمائید رضا شاه چگونه آمد و چگونه رفت..خوب میخواهید همان حرف آقای خمینی را که بقول خودش میکفت از رادیو انگلیس در شبی شنیده بود که “رضا شاه را خودمان آوردیم و خودمان بردیم” را برای ما توضیح دهید؟ حال اگر رادیو لندن دروغ گفته باشد چه؟ واقعیت قضیه چه بود؟
یا در مورد مدرس..شما در جائی آوردید که دلیل مخالفت علما با جمهوریت پیشنهادی رضا خان این بود که مخالف سلطنت بود و مخالف شرع. خوب خود مدرس طرفدار سلطنت بود و برای آوردن احمد شاه و بقای قاجار هر کاری میکرد.با حقوق زنان هم مثل خمینی مخالفت جدی و صریح داشت. چرا نگذاشت جمهوریت جا بیفتد؟ فرضا رضا شاه دو دوره هم رئیس جمهور میشد.بالاخره که باید میرفت و دلیلی نبود پسرش جایش بنشیند. شما چکونه میتوانی ثابت کنی یک روحانی طرفدار قاجار ورشکسته اهل دموکراسی بود؟
من اینها را برای مثال گفتم که به شما عرض کنم در تاریخ ما به سیاه وسفید روبرو نیستیم. سیاه و سفید کردن یعنی ایدئولوژیک کردن تاریخ..این روایت گوئی و قصه پردازیها تاریخ نیست. کاش میگذاشتید علوم انسانی رشد کند تا خود حوزه ها هم صاحبنطران در فلسفه تاریخ تحویل جامعه میداد. به اندازه چند قرن مردم را عقب بردید.
ببینید علوی..مشکل شما هم این است که موضع دارید در مسائل،تاریخ البته موضوع نیست،یک علم است که بر اساس آن رویدادهای تاریخی تحلیل می شود و از اسباب و علل آنها بحث می شود،البته این یک تخصص است و علم است که اهلی دارد،حالا ظاهرا من و شما هم اینجا مورّخ نیستیم و من چنین ادعایی هم نکردم،ما اینجا در محدودیت هایی که از جهت فضای نوشتن داریم نمی توانیم بحث وسیع پیرامون هر موضوعی داشته باشیم.بله پدیده های تاریخی سیاه مطلق و سفید مطلق نیستند،دقیقا بحث من هم با جناب نوریزاد همین است،در واقع شما چه خوب است فارغ از حبّ و بغض ها پیرامون روحانیت یا انقلاب اسلامی،این خطاب را به ایشان متوجه کنید که تاریخ عرصه سفیدهای مطلق و سیاه های مطلق نیست و پدیده های تاریخی را باید در ظرف و ظروف محیط به آنها و شرائط حاکم بر آنها دید،من دقیقا همین را می گویم،یعنی می گویم این روشی که ایشان دارد در سیاه نمائی مطلق در یکطرف و سفید نمائی مطلق در طرف دیگر دچار آسیب و آفت معرفتی است.حرف من این است که ما رضا خان پهلوی را مطلق نکنیم،و در مورد او بت تراشی نکنیم برای انگیزه های سیاسی دیگر در فرو کوفتن چیزها یا اشخاص دیگر.در اینصورت است که باید از مبالغه گوئی و اسطوره سازی پرهیز کنیم و مثلا در حالیکه خود مدعیان رضا خان یک تعداد محدودی از کارهای او را جزء محاسن او باز می شمرند بیاییم در عصر انفجار اطلاعات بصورت دگم ادعا کنیم که من 300 مورد از خدمات او باز می شمرم و بر این گزافه گوئی و اغراق پافشاری کنیم.حالا من اینقدر باندازه شما یا بیش از شما مطالعه دارم که از علم تاریخ و فلسفه تاریخ و روش تاریخی بدانم،اما توجه کنید اینجا ما الان کلاس تاریخ عمومی یا تاریخ های خاص یا موضوعی نگذاشته ایم که از یکطرف کلی گوئی کنید و با جمع بستن اینکه “ما”از تاریخ نمیدانیم در این مورد فلسفه بافی کنیم در عین حال موضوعاتی را که مورد اشاره قرار گرفته و رفرنس هایی در بحث های قبل برای آنها ذکر شده را تازه مورد سوال قرار دهیم! من از این نحوه سوالات و استنکارهای شما در برخی موضوعات خاص اینطور می فهمم که شما موضع دارید و اصلا نوشته های مخالف یا رفرنس های ارائه شده را مورد توجه قرار نمی دهید،در حالیکه می شود هر موضوعی را بطور خاص مورد توجه قرار داد و روی آن بحث کرد،ارائه شواهد و مدارک کرد و گفت و شنید.حالا شما با اینکه این موضوعات قبلا طرح شده و شواهدی برای آنها ارائه شده دوباره از من نخواهید وقت بگذارم و دوباره آنها را برای شما ارسال کنم با این فرصت کم و بحث های مختلفی که من در این سایت دارم.شما لطف کنید در مورد این سوالاتی که مطرح کردید همه این موارد نوشته ها و رفرنس هایی که بنده در این صفحه و صفحه قبل پیرامون رضا خان پهلوی گذاشتم را باز کنید و بررسی کنید و شواهد و رفرنس ها را مورد مناقشه قرار دهید یا برخلاف چیزی که من آورده ام استدلال و اقامه شواهد کنید.
در یک جمله:شما چون در این مسائل موضعگیری خاص دارید طبعا آن تاریخ یا آن تحلیل یا آن نوشته و مبالغه گوئی پسند شماست که به کوبیدن روحانیت ،یا کوبیدن مرحوم امام خمینی یا کوبیدن جمهوری اسلامی ختم شود! وگرنه اینجا ما بحث در علم تاریخ و فلسفه تاریخ نداریم،یک نوشته ای پیرامون یک شخصیت تاریخی نوشته شده و پیرامون او گزافه گوئی و بت تراشی شده بدون ورود به جزئیات همین چیزهایی که شما بدرستی از آن به علل و عوامل پدیده های تاریخی و شرائط حاکم بر آنها تعبیر می کنید و درست هم هست،من عرضم این است با شما و نویسنده پست بالا که کار سیاسی کرده است این است که :تحلیل اشخاص تاریخی و عملکرد آنها و بعد مقایسه آنها با اشخاص تاریخی دیگر،نیازمند کار وسیع تاریخی و اسنادی و نفی و اثبات های اسنادی است و با گرافه گوئی و مبالغه در تعبیر نه می شود واقعیت شخصیت تاریخی رضا خان پهلوی را معرفی کرد،نه می توان واقعیت تاریخی مرحوم امام خمینی را همینجور با تعبیرات مغرضانه و مبنائی معرفی کرد و نه می توان براحتی به مقایسه ایندو پرداخت،قیاسی که از جهات مختلف مع الفارق است.
ا پوزش از همه که من مجبورم در مورد یک مسله شخصی اینجا توضیحاتی بدهم. و پوزش اگر بی ادبی کردم. (صحبت من و نوریزاد پایین همین صفحه)
سیّد مرتضی
5:04 ق.ظ / دسامبر 6, 2018
((مطالب شما بر خرد و منطق استوار نیست،صرفا مزه می پرانید و خودنمائی می کنید،بله شما می توانید در خلوت خود با خدائی که باور دارید یا تصویری که از او دارید،شوخی کنید،بهش گیر دهید و برای او جوک تعریف کنید و در کنار آن آب شنگولی (همان زهر ماری) میل کنید،اما حواستون باشه،که در کشور اسلامی و در جلوت،اگر خدائی با شاخصه های قرآنی و اسلامی رو مورد تمسخر و شوخی قرار دهید که عرف از آن اهانت می فهمه،شمارو بجرم اهانت به خدای مسلمانان محاکمه و مجازات می کنند،توجه کنید،گفتم خدای بتلقی خودتان و در خلوت خودتان همانطور که مخاطب مناجات شما میتونه باشه (اگر خدا دارید) میتونه محل شوخی و چیزهای دیگر هم باشه،اما شوخی و تمسخر با خدائی که قرآن معرفی میکنه یعنی خدایی که خدای مسلمانان هست و خدای شما نیست،اگر توهین باشه براتون دردسر درست می کنه.همین که می گویید” آخه این چه خدائیه که آدم وقتی آیاتشو می بینه از زندگی سیر میشه”. غلط می کنید اینطور تعبیر می کنید،این یعنی طعن و تمسخر خدای دیگران،اگر ینقدر دلمرده اید که از خواندن آیات الهی از زندگی سیر میشوید،میتونید آیات را نخوانید و هرچه می خواهید بخوانید،شما اگر به خدای قرآن اعتقاد نداری نداشته باش اما در فضای عمومی زبون درازی نکن،بعد مشکل امثال شما همینه که اهانت می کنید و تمسخر می کنید،بعد که باهاتون برخورد میشه ننه من غریبم در می آورید و اینکه امام در پاریس گفت آزادی و اینجا خلافش رفتار کرد.
در مورد آب شنگول (زهر ماری)،اولا شراب طهور قرآن این زهر ماری یا آب شنگول مورد علاقه شما نیست،ثانیا شما در خلوت خود هر زهر ماری (آب شنگول) می خواهید مصرف کنید کسی در حریم خصوصی شما کاری با آب شنگول شما نداره،اما اگر در منظر عمومی آب شنگول مصرف کنید یا بدمستی کنید،می خوابانندتان و شلاق نوش جان می کنید تا شنگولی آب شنگول از سرتان بپرد.
شاد و تندرست باشید!))
………………………………….
پاسخ: فضولی موقوف.
– در کامنتهای قبلی توهین کردی و خواستم مودب باشی٬ ولی از قرار معلوم تو زبانی بجز زبان آخوندی (بی ادبی) نمیفهمی.
– این مطالب گفتگویی بود دو طرفه بین من و نوریزاد ٬ تو بیجا کردی خودتو قاطی کردی. هر وقت مطلبی برای همگان نوشته میشود بیا نظر بده ولی زمانی دو نفر با هم صحبت میکنند و بتو ربطی ندارد حرف نزن.
– تو لازم نکرده که بمن یا هر کس دیگر چگونگیه رابطه گرفتن با خدایش را یاد بدهی.
-در مورد تهدید در باره شوخی با خدای مسلمانان: تو کی هستی که ادعای خداشناسی میکنی؟ بتو چه ربطی داره که من با خدا شوخی میکنم و دلم میخواد باهاش بشینم آب شنگولی بخورم؟ تو وکیل خدا هستی٬ فضول! خدای تو آنقدر حقیر و درمانده است که نیاز به دفاع تو دارد؟ تو نماینده مسلمانان هستی؟ خدای تو چه شکلیست که از بقیه خدایان جدایش میکنی و خوت را نماینده اش معرفی میکنی؟
– در مورد دیدن آیات و از زندگی سیر شدن: منظور من از آیات ٬ آیت الله ها بود ولی کج فهمیت چیزی را تغییر نمیدهد٬ آخه آیت خدایی که این مفتخورها و احمقها باشند از زندگی سیر شدن ندارد؟! و اینکه گفتی «غلط میکنی» اینطور تعبیر میکنی٬ غلط خودت میکنی که به تعبیر من ایراد میگیری و فضولی میکنی٬ و خودت را نخود هر آشی میکنی.
– رشته تخصصیت در حوزه فضولی در کار دیگران بود؟
– اینکه (اگر خدا دارید)؛ بتو ربطی ندارد که من خدا دارم یا ندارم٬ اگر هم داشته باشم با خدای تو یکی نیست و میلیونها سال نوری از خدای تو فاصله دارد.
– گفتی: (این یعنی طعن و تمسخر خدای دیگران)٬ من توهینی نکردم اگر هم بکنم فکر میکنم که خدایی که معرفی میکنی آنقدر توان دارد که از خودش دفاع کند و نیازی به وکیل ندارد.
– در مورد آب شنگولی (زهر مار): بتو چه ربطی دارد که چه کسی چی مینوشه٬ تو چکاره ای که برای خوردن مردم هم تعیین تکلیف میکنی؟!
– نوشتی؛در فضای عمومی زبون درازی نکن. این تو هستی که در هر مورد و هر بحثی چه شخصی چه عمومی دخالت میکنی٬ یک نگاهی به درازای زبان خودت بکن.
-چون در آخرین سرشماری تو را هم شمردند و بعد یک کامپیوتر جلوت گذاشتند تا این سایت را زیر نظر داشته باشی و در ازای این خوش رقصی ته ماندهَ سفره و کاسه را بلیسی٬ اجازه داری در هر کاری دخالت کنی و برای همه تعیین تکلیف کنی؟!
((کنار مطبخ ارباب٬آنجا
بر آن خاک اره های نرم خفتن
چه لذّت بخش و مطبوع است٬ آنگاه
عزیزم گفتن و جانم شنفتن
از آن ته مانده های سفره خوردن
وگر آنهم نباشد٬ استخوانی….))
– یکبار به این فکر کردی که چرا اینجا نمیتوانی با یک نفر رابطه درست و بدون تنش برقرار کنی؟!
-زیاد به پایدار بودن این شرایط امیدوار نباش٬ خیلی خیلی خیلی گُنده تر از تو فکر میکردند که بر خر مراد سوار بودنشان دایمی است ولی سخت اشتباه میکردند٬ این ترانه را شنیده ای ؟( البته اگر موسیقی را حرام نمیدانی):
شبانگه به سر فکر تاراج داشت
سحر نه به تن سر٬ نه سر تاج داشت
به یک گردش چرخ نیلوفری
نه تختی بجا ماند و نه نادری
….
این جمله را در پایان متنی نوشتی: بالاخره اظهار نظر اینجا آزاد است،اینکه اینقدر ناراحتی ندارد!
به این حرف باور داری؟ اینکه اینقدر ناراحتی ندارد!
این اخوند/// از پولهای /// شده از ملت ایران چنان بر خر غرور و منیت سوار است که در این سایت ادعای خدایی میکند و در نوشته هر فردی از این سایت حتی کار به غلط های املایی هم دارد و توقعش انچنان است که هیچکس مخالف نظر او کلامی بر زبان نیاورد ؛ ایشان برای اینکه این سایت را انباشته از مزخرفات خود کند کامنت ۲متری می نویسد و دل خوش به این است که دیگران مثل خودش انقدر بیکار و مامورند که کامنت های او را میخوانند بیچاره نمی داند افراد تنها وقتی که برای کامنت هایش مصرف میکنند همان دادن نمره منفی است و من نمیدانم انهایی که مواجب او را میدهند تا شبانه روز مواظب این سایت باشد چرا از او حساب نمی کشند در این چند سالی که در این سایت نغمه سرایی کرده ای چند نفر را بقول خودتان به راه راست هدایت کرده ای ؟ جالب است که ارباب این اخوند یعنی مصباح یزدی در صورتی.که در کنار گوشش گروه گروه جوانان به خاطر عملکرد نا صحیح نظام پشت به دین و اخوند میکنند انگاه او با میلیاردها دلار پول این ملت گرسنه روانه ویتنام میشود تا مثلا یک ویتنامی را به تشیع دعوت کند ؛ زهی //////////////////////////////////
هموطن1 گرامی خدای آخوند نوندونیشه نه باورش! خب وقتی کسی چنین خدایی را به پرسش بگیره یعنی فطیر کردن نون آخوند!
هموطن1 گرامی – این کامنت را زیر کامنت ناشناس آشنا گذاشتم ولی چون دیدم درست مربوط به این کامنت شما هم میشود آوردم به اینجا. در ضمن شما باید بدانید سید مرتضی تنها کسی است که میتواند وکیل مردم ایران(98.2 درسد) – مسلمانان ایران و جهان (البته الویت با شیعیان است) و خدای عالم باشد و در مورد آنها اظهار نظر کند و هیچکس دیگر این حق را ندارد.
فقط شما کامنت ناشناس آشنا را بخوانید و بعد پاسخ سید مرتضی را.
چقدر جالب است این بار سید سایت از اینکه کسی آمد و خدا و قرآن و پیامبر را غیر مستقیم به سخره گرفت و آن هم – چه سخره ای -ولی رگ گردنش اصلا متورم نشد!! که هیچ بسیار هم شاد شدند و از “حسن صتاعتی “هم که بکار بردند تجلیل کردند. ولی در چند کامنت پایین تر هموطن1 را بخاطر گفته ای که “حسن صناعتش” اصلا به غلیظی “حسن صناعت” ناشناس آشنا نبود مورد اهانت شدید و بی تربیتی قرار دادند که فقط از یک آدم خودخواه که همه را در هر نوشته ای به مودب بودن دعوت می کند ولی خود را مجاز به توهین به دیگران میداند و فقط به این دلیل که برای خود قانون هایی میگذارد و قرارداد یک طرفه با خودش می بندد وآن را امضا میکند و همه موظف هستند آنرا اجرا نمایند. واقعا که شما مظهر تمام عیار یک شیعه هستید.
عزیز من سعی نکنید فتنه به پا کنید , نه من بچه ام و نه سید مرتضی . ما تو این سایت چند نفری را داریم که کارشان به جان هم انداختن کامنت گذاران است شما لطفا به آنها نپیوندید . با سپاس از شما که مطلب را خواندید .
جناب ناشناس آشنا – دوست گرامی معنای این کامنت شما ” عزیز من سعی نکنید فتنه به پا کنید , نه من بچه ام و نه سید مرتضی .” را اصلا متوجه نشدم منظور شما چیست. درست این حرف را جناب آنارشیست در کامنتی که در پست پیشین برایشان گذاشتم به من گفتند که فتنه به پا نکنم. در کار دیگران دخالت نکنم. این یعنی چه؟ آیا در مورد ریاکاری محض جناب سید که سند آنهم در همین پست موجود است نوشتن و اعتراض به توهین ایشان به هموطن1 در حالی که همه را به ادب دعوت میکنند فتنه به پا کردن است؟
من هم مانند جناب آنارشیست که به من گفتند در لفافه نو شتن و نیشتر به دیگران زدن از جوانمردی به دور است همین به شما دوست کرامی میگویم.
با اخترام
دوست عزیز من شما میتوانستید و هنوز هم میتوانید به آن مطلب من انتقاد کنید و اگر خواستید مرا هم تکفیر کنید , خودتان و نه این که بخواهید کس دیگری را تحریک کنید . دوست ما سید همانطور که میدانید مطالب سایت را میخوانند و خودشان میتوانند تشخیص دهند که مطلب کفر آلود است یا نه . شما چرا باید به قصد تحریک وارد شوید ؟ وقتی دیدید که سید حکم تکفیر صادر نکرد میتوانستید به ایشان تذکر دهید و دوگانگی ایشان در برخورد با مطالب را گوشزد کنید با حسن نیت و نه با سوء نیت . قبل از همه این ها هم باید از خود من می پرسیدید که آیا مطلب را به قصد تمسخر دین و …نوشتم یا نه . اگر من تایید میکردم سوء ظن شما را آن وقت مثل برخی از ” علماء “میتوانستید مردم را علیه من بشورانید و ” تظاهرات نهم دی ماه ” تازه ای در این سایت راه اندازید . و اما من معتقدم که هر کس میتواند در باره هر کامنتی نظر دهد چه کامنت مخاطبش او باشد و چه نباشد با استثنایی و آن صاحب سایت است که باید بیطرف باشد تاخود را سبک نکند با دخالت های دائمی خود که متاسفانه کرده است . شما دخالت کن ولی با حسن نیت . برای شما احترام متقابل دارم عزیز .
جناب ن دات میم دات.اکنون که برای احتیاط بیشتر! آی دی جدیدی اختیار کرده ای،سعی کن بجای ایجاد حاشیه و گیر دادن های بی معنا،مطلب درخوری در این سایت بنویسی،قبلا که اینطور نبودی و کاری جز نقل یک عبارت خاص نداشتی و بعد هم…حالا در بازنگری جدید و شخصیت جدید و آی دی جدید تلاش نکن در جهت انتقام کور،مچ گیری و حاشیه سازی در مورد چیزی که در آن خودت مقصّر بودی.
من دنبال ریاکاری نیستم سعی کن از کینه و نفرت ناشی از مسائل گذشته جدا باشی و ادب در گفتار را نیز حفظ کنی،نیز بنده در نوشته طنز آمیز ناشناس آشنا اهانتی به اسلام یا قرآن یا فرد خاصی ندیدم،تعریض و طنز او متوجه پیامبری جناب نوریزاد و شوخی با ایشان بود.لطفا مسائل را مخلوط نکن،از حاشیه سازی و دو بهم زنی بین کامنت گذاران پرهیز کن و در این دور جدید و آی دی جدید نیز از مسائل گذشته فاصله بگیر و با پامنبری ذیل هر نوشته دنبال انتقام و خالی کردن عقده نباش.
موفق باشید
جناب ناسناس آشنا – عزیز دل این قانون هایی که شما برای نوشتن یک کامنت در پاسخ به کامنتی دیگر گذاشته اید آدم را به یاد گرفتن وام از یک بانک می اندازد اینقدر باید از این ور به اون رفت و مجوز گرفت که دست آخر از گرفتن وام پشیمان میشوی. دوست من قصد من اصلا تکفیر و از اینگونه حرف ها نبود و نیست من سال هاست که دیگر دینی ندارم ولی خداباورم. و اصلا هم دوست ندارم با ایمان و دین دیگران بازی کنم. دوست ندارم دورانی را که خودم در این رابطه تجربه کردم دیگران هم تجربه کنند. به باور من یکی از بدترین کارهایی که ج.ا. انجام داد همین بازی کردن با ایمان مردم بود. اعتراض من همانگونه که در کامنت قبل گفتم به جناب مرتضی بود که در واکنش به هموطن1 بسیار توهین آمیز رفتار کرد در صورتی که کامنت شما چه شوخی چه جدی اعتراض بیشتری به آن وارد بود تا هموطن1.
من در رابطه با دین با جناب نوریزاد هم باور هستم این دین هست و خواهد بود همانگونه که ما در قبل از انقلاب شکوهمند با آن مشکلی نداشتیم. در وضعیت تعادل بود مانند بسیاری از کشورهای دیگر.
برخورد جناب مرتضی با دیگران یک حالت قلدری است و همین باعث تحریک دیگران میشود. اگر کسی در مورد اسلام چیزی بگوید که به مذاق ایشان خوش نیاید سریع چوب امر به معروف و نهی از منکر را بر میدارد و بر سر مخاطب خود می کوبد. و در آخر میگوید مودب باش و توهین نکن. ما همه باید یاد بگیریم که در بعد از پیروزی دموکراسی و حقوق بشر و سکولاریسم بر ج.ا (جناب سید بگو به امید خدا) باید در کنار هم زندگی کنیم و اینگونه برخورد ها اصلا به نفع ما نیست.
با احترام.
جناب مرتضی – پیشتر جند بار به شما گفتم که این بازی را بسیار دوست میدارید.
همینطور هم گفتم که شما در هر کجا از پاسخ باز میمانید اگر مخاطب بخت برگشته با آ دی ناشناس نوشته باشد این را چماق می کنید و بر سر مخاطب بیچاره میکوبید و میگویید ترسو بزدل و … حالا مطمئنم این هم یکی از شگردهای شماست. بارها در مورد نامم توضیح دادم و در کامنتی به شما گفتم که من آرتین نیستم – واقعا امیدوارم سلامت باشند – ولی شما این بازی شیرین را دارید ادامه میدهید.
گمانم از اینکه می بینید از آرتین خبری نیست وجدانتان به درد آمده که نکند پلیس فتا بلایی سرش آورده باشد. به همین خاطر ذهن ناخودآگاهتان برای رهایی از وجدان درد به شما نهیب میزند – مرتضی ناراحت نباش این ن.م. همان آرتین است. سپس شما آرامش می گیرید و به مردم آزاریتان در سایت ادامه میدهید.
و بله شما در کامنت ناشناس آشنا چیزی علیه دین ندیدید چرا چون در این مورد به نفعتان نبود. اجازه دهید دیگران قضاوت کنند.
مرتضی ناراحت نباش این ن.م. همان آرتین است.
مرتضی ناراحت نباش این ن.م. همان آرتین است.
مرتضی ناراحت نباش این ن.م. همان آرتین است.
!!!
با درود بر نوریزاد بزرگوار
مصاحبه تلفنی جناب همایونی عزیز را با شما گوش کردم و آنقدر متاسف شدم که تا صبح از ناراحتی خوابم نبرد! از اینکه در زمانی که اکثر مردم به میهن پرستی و خدمات ارزشمند خاندان ایرانساز پهلوی آگاه شده اند، هنوز انسانهای مخلصی پیدا می شود که نه تنها تحت تاثیر تاریخ سراسر دروغ، تحریف، توهین و تخریب جمهوری اسلامی قرار دارند، بلکه رضا شاه را همانند خمینی می دانند، که این یک بی انصافی بزرگ است!
من نمی خواهم برای همایونی عزیز از خدمات ارزشمند رضا شاه به ایران و ایرانی بگویم که از حوصله این بحث خارج است ولی ایشان از مصدق و تقی زاده و ملک الشعرای بهار گفتند که رضا شاه محدودشان کرد!
سال ۵۷ را از یاد نبرده ایم که شاه بعد از پنجاه سال سر و سامان دادن به نظام اقتصادی، فرهنگی، نظامی، صنعتی و…. همه اختیارات را به دست شاپور بختیار و شاگردان مکتب مصدق یعنی جبهه ملی و نهضت آزادی سپرد و آنان بجز شاپور بختیار تمام قد از خمینی حمایت کرده و فاجعه جمهوری اسلامی را بوجود آوردند، ۵۰ سال قبل از آن بدون این همه اصلاحات اساسی، در مملکتی ورشکسته و قاجار زده که آخوندها با یک اشاره چشم و یک فتوا، شاه و وزیر و وکیل را عوض میکردند، حکم جهاد، تکفیر، ارتدادو قتل میدادند و در تار و پود مردم فلکزده ایران، نفوذی غیر قابل باور داشتند، مصدق و یاران محدودش چگونه می توانستند یک خروجی بهتر از جمهوری اسلامی برای کشور رقم بزنند؟؟؟!!!!! به عقیده من قاطعیت رضا شاه و میهن پرستی اش باعث شد که در مقابل مرتجعین کوتاه نیاید و اینهمه خدمات مهم را به کشور و ملت تحمیل کند و گر نه اگر رضا شاه نبود یک جمهوری اسلامی به مراتب خطرناکتر و مصیبت بارتر در ۵۰ سال قبل شکل می گرفت!
و …. جان کلام، روشنفکران ما شوربختانه یک مشکل اساسی دارند و آن: “کنار گود نشستن و گفتن لنگش کن” است!!!
با سپاس از شما نوریزاد گرامی و پوزش از جناب همایونی ارجمند
کورش از کرج
بهار و رضاخان
بهار در غائله مربوط به جمهوری رضاخانی شعر طنزآمیز بلندی البته با همفکری میرزاده عشقی به نام «جمهورینامه» سرود و جمهوری شدن ایران را در چنان اوضاع و احوالی که باعث افزایش نفوذ رضاخان و برقراری دیکتاتوری میشد مصلحت ندانست و اعلام کرد که مخالفت او با جمهوری رضاخانی در حقیقت مخالفت با دیکتاتوری و دفاع از رژیم مشروطه و آزادی است. این موضع دقیقا همان موضعی بود که امثال شهید مدرس و دکتر مصدق هم اتخاذ کرده بودند و اتفاقا موضعی خوب و به جا بود، اما نکته اینجاست که بهار، تنها دو سه سال بعد در نگرش خود نسبت به رضاخان تجدیدنظر کرد و به مناسبت جلوس او بر تخت شاهنشاهی او را «قائد» ایران نامید….
https://www.yjc.ir/fa/news/4812776/
—
فرزند زنده یاد ملک الشعرای بهار: پدرم، رضاشاه را «هیولا» میخواند
فرزند زنده یاد ملک الشعرای بهار گفت: مهم این است که پدر هیچوقت از او خوشش نیامد. در روزی که داشت از کشور خارج میشد، پدر با خوشحالی با مادر تماس گرفت و گفت: «هیولا رفت، هیولا رفت!». این را بارها مادرم نقل میکرد…
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1397/05/23/1801897/
—
شرح زندانهای رضاشاه از زبان ملکالشعرای بهار…
http://tarikhirani.ir/fa/news/30/bodyView/559/
—————–
درود دوست گرامی
آورده اید:
شرح زندانهای رضاشاه از زبان ملکالشعرای بهار…
کاش یک روز و تنها یک روز از طعم زندان های ناب نظام ولایی را می چشیدید. من – محمد نوری زاد – به تمامی مقدساتی که شما باور دارید و خودم بدانها باور دارم سوگند می خورم: زندان های دژخیمان و هیولاهای ولایی، روی همه ی شکنجه گران بشری را سفیدکرده است. یعنی اگر برادران یک کوره ی آدم سوزی نیز ابداع می کردند، رقیب نداشتید. اگر تمایل داشتید، از شیرینکاری ها و از هیولاگونگی برادران، یک چند تایی را برای شما مثال بیاورم. اما ای کاش این عبا و عمامه را کنار می نهادید و قدم به ورطه ی وحشت نظام ولایی می نهادید و با سوز بی پناهان و بی کسان همسوز می شدید.
با احترام
.
جناب نوریزاد گرامی – به خاطر می آورم چند سال پیش مصاحبه ای با یکی از فعالان سیاسی که متاسغانه نامشان بیاد ندارم خواندم که این آقا 4 سال هم در زمان شاه در زندان بودند. ایشان میگفتند 5 دقیقه زندان ج.ا. از 4 سال زندان در زمان شاه وحشتناک تر است.
جناب سید مرتضی و سید مرتضی ها اگر براستی /////////////////////////////////////// به پرسش ذیل بدون حاشیه و توسل به مغلطه جواب بده .
در قرآن به آیات متعددی بر می خوریم که به مجاهدین و مردان مسلمان وعده داده که به محض اینکه شهید شوید و مرگ مومنین فرارسد خداوند متعال کاخهایی در بهشت برای آنها آماده کرده که در این کاخها حوریان جوان و فوق العاده زیبا و سیمین تن که در وصف آنها داد سخن داده و از زیبایی اندام آنها به گونه ای تعریف کرده که آب الب و لوچه عربان وحشی و خونخوار صدر اسلام سرازیر می شد و ال آخر ..
درود جناب نوریزادگرامی،
سردمداران رژیم از رهبر تا /// چیزی نداشتند به رخ بکشند جز همین امنیت نصفه نیمه ناپایدار.
و این همه تو بوق وکرنا کردند که آهااای ملت!. نمازشکر بجابیاورید که ما برای شما امنیت به ارمغان آوردیم . انگار که ما در رژیم سابق امنیت نداشتیم.
حال وقتی یک وزیر مملکت از ترس جان و پرهیز ازنوشیدن شربت شهادت یک گله محافظ درخیابان دنبال خودش راه می اندازد ، میشه امنیت را تعریف کنند و بفرمایندکجای این مملکت امنیت وجود داره؟.
از ربوده شدن سربازان لب مرز و حمله به مجلس توسط داعش و دزدیدن و کشتن زنان و کودکان و تجاوز به آنها حتی در دبستانهاکه جدیدترینش در اصفهان اتفاق افتاده هم حرفی نمیزنم.
جناب نوریزاد عزیز!؛ سردمداران رژیم اسلام ناب محمدی هروقت دروغ کم بیارند حرف راست میزنند. که صدالبته تو این یک قلم کالا را الی برکت الله ، دروغدان آنها همیشه پراست وکمبود ندارند!.
کدام امنیت ؟
امنیت حاکمان تروریست ، امنیت خودی هاست وگرنه مردم ایران مستمر و دائمی مورد ترور ملایانند، زندان و شلاق و کشتن فرشید هکی و کاووس امامی و ….کولبران ترور مردم ایران بدست داعش شیعی تروریت هست. چهل سال است که مردم ایران از دست داعش شیعی امنیتی ندارند.
حضرات را ابله فرض نکنید.
محدوده امنیتیکردنِ مسایل مختلف روزبهروز وسیعتر میشود. مسأله محیط زیست را چنان امنیتی کردهاند که در دانشکدههای حقوق، پروپوزالهای دارای موضوعات مربوط به «حقوق محیط زیست»، «حقوق بینالملل محیط زیست»، «مسئولیت مدنی زیستمحیطی» و … را اکثراً رد میکنند. مدیران گروههای آموزشی، به اساتید و مدرسین توصیه میکنند که موقع پیشنهاد موضوع تحقیق به دانشجویان، موضوعات مربوط به مسایل حقوقی محیط زیست را توصیه نکنند. بعد از امنیتی کردن محیط زیست، حالا نوبت به حوزه «جمعیتشناسی» رسیده است! ظاهراً خانم دکتر میمنت چاوشی حسینی، استاد جمعیتشناسیِ دانشگاه ملی استرالیا که در ایران به سر میبرد، به اتهام «نفوذ» بازداشت شده است. جالب اینجاست که وی 8 سال پیش، برنده جایزه کتاب سال چمهوری اسلامی هم شده بود. حالا فکر میکنید که، جمعیتشناسی و نفوذ؟! به نظر خیلی احمقانه میآید. ولی اصلاً یک لحظه هم فکر نکنید که احمق تشریف دارند، اینها رؤیای یک کشور 150 تا 200 میلیونی را در سر میپرورانند، و علم جمعیتشناسی را هم برای آرمان خود یک خطر تلقی میکنند. چند روز پیش روزنامه کیهان، مدعی شده بود که طرح ممنوعیت ازدواج کودکان، توصیه هنری کیسینجر وزیرخارجه اسبق آمریکاست. چون به زعم کیهانیها، افزایش جمعیت کشورهای رقیب، خطری برای آمریکا محسوب میشود. این حرفها و حرکات، ناشی از بلاهت سران جمهوری اسلامی نیست. آنها خوب میدانند که ایران کنونی با این وضعیت آب و اقلیم و …، نهایتاً 50 میلیون نفر گنجایش دارد، اما این فرض برای برای ایران توسعهیافته و پیشرفته است. نه کشور آرمانی سران جمهوری اسلامی! وضعیت مطلوب این حضرات، کشوری با 200 میلیون انسان فقیر و بیسواد است که در سنین پایین، ازدواج و تولیدمثل کنند و زندگی گیاهی داشته باشند. و انسانها خرج توهمات فرقهای و ایدئولوژیک نظام شوند، نه اینکه شهروندان دارای حقوق بنیادین، مشخص و تعریفشده باشند.
حضرات ابله تر از همه هستند، زیرا برای آنها وسیله توجیه هر هدفی است، خدعه و دروغ خمینی تابه اکنون ادامه دارد.امنیتی کردن هر موضوع توجیه و خدعه داعشیان ولایت فقیه از ابتدا تا اکنون است.
احمقترین وفاسدترین و بی لیاقت ترین ها زما نی که در راس باشند می شود ولایت فقیه آخوندی تروریست.
دوست گرامی یکی دیگر از دلیل های بازداشت خانم میمنت حسینی – تکمیل کردن کلکسیون گروگان های ج.ا. است. آنها گروگان ار هر ملیت و فرقه و ترویست و …. دارند برای روز مبادا. ظاهرا گروگان استرالیایی نداشتند که این هم به لطف دوراندیشی سران ج.ا. بدست آمد. حتما گفته محسن رضایی را در چند ماه گذشته بیاد دارید که گفت ما سریع چند آمریکایی گروگان میگیریم و برای آزادی هرکدام یک میلیارد دلار درخواست میکنیم …… ج.ا. یک کارآفرین خبره است.
با احترام
شاه رفت……امام امد….
برق رفت…خاموشی امد….
آب رفت…خشکسالی امد
اتوبوس مجانی رفت….ترافیک پولی امد…
مسکن ارزان رفت…قبرهای میلیونی امد…
ابادانی رفت..خرابی امد…
عزت رفت….خفت امد
شرافت رفت…..خاری امد
صداقت رفت….ریا امد
پیشرفت رفت…پس رفت امد
علم رفت….خرافه امد
آزادی رفت…اسارت امد
هوای تمیز رفت..ریزگرد و …امد
آسایش رفت…استرس امد
آرامش رفت..دغده نان شب امد..
خنده رفت…گریه امد
شادی رفت…عزا امد
همدلی رفت…بی تفاوتی امد
غیرت رفت…چاپلوسی وچاکری امد..
رستم و ارش و اریو برزن رفت…مالک اشتر و مسلم و …امد…
بابک خرمدین رفت…مختار امد
نادر جهانبانی رفت …سردار نقدی امد…
ارتش مرتب اتوکشیده مقتدر ملی رفت…سردارای شکم گنده منقلی امد
شهامت رفت…ترس امد
عاطفه رفت…سنگدلی امد
یکرنگی رفت..تزویر وصدرنگی امد
سادگی رفت….دوز و کلک امد…مدرسه رایگان و تغذیه رفت….کپر امد
صنعت رفت …دلالی و رانت امد..
بازرگان رفت…کولبری امد….
تاج رفت …عمامه امد…
مغز رفت….مهر روی پیشانی امد..
اعتبار رفت …انزوا امد…
عشق رفت.. کینه امد…..
بخوام بگم تلگرام هنگ میکنه پشتیبانی نمیکنه سطر نوشته هامو……خلااااصههه….اره جناب نوری زاد…شاه رفت….امام امد…
نوری زاد عزیز
همیشه کسانی هستند که دفاع از خدا را وظیفه ی خود می دانند، انگار که واقعیت مطلق، چهارچوب نگهدارنده ی وجود، چیزی ضعیف و بی دفاع است.
این آدم ها از کنار بیوه ای بر اثر جذام از شکل افتاده که چند سکه گدایی می کند رد می شوند، از کنار کودکان ژنده پوشی که در خیابان زندگی می کنند رد می شوند اما اگر کمترین چیزی علیه خدا ببینند داستان فرق می کند، چهره هایشان سرخ می شود، سینه هایشان را بیرون می دهند، کلمات خشم آلودی به زبان می آورند، میزان خشم شان حیرت انگیز است، نحوه ی برخوردشان هراس آور است…
این آدم ها نمی فهمند که باید در درون از خدا دفاع کرد، نه در بیرون، آن ها باید خشم شان را متوجه خودشان کنند…!
جناب نوری زاد
این قطعه را برای دکتر فرهاد میثمی نوشته ام که امروز صد و بیست و نه روزه که زندانه و در اعتصاب غذاست و وزنش از 78 کیلو رسیده به 40 کیلو
از دیار بیستون ام ، به یاد فرهاد
نخستین بار بر مزار جانباخته راه آزادی و میهن مصطفی کریم بیگی ، فرهاد نازنین مان را دیدم .
ایشان یکی از سخنرانان مراسم بود ، چنان به شیوایی ومتانت سخن می گفت که شیفته گفتارش شدم ، از آرش قهرمانمان نام ایشان را پرسیدم که از قضای روزگار همراه آرش داستان ما شدی ، قصه فداکاری در راه آزادی و برابری و میهن
هدفمندی در کلامت آشکار بود از جنبش مشروطه آغازیدی و از فراز و فرودهای تاریخ معاصر ایران گذر کردی و به شرایط بغرنج امروزمان رسیدی و نسبت این فرآیند رو با آگاهی جمعی مردم ایران به زیبایی واکاوییدی
و در پایان خشونت پرهیزی رو چراغ راهمان قرار دادی
فرهاد نازنین !
همیشه در دفاع از حقوق حقه دختران و بانوان سرزمین ام پیشگام بودی اما افسوس و دریغ که در این قحطی اخلاق و عقل وشعور که باید چون تویی را در صدر بنشانند به بند ات کشیدند تا صدایت را خاموش کنند
اما تنها صدا ست که می ماند و فریاد آزادیخواهی چون آواز چکاوک ها در میهن ام طنین انداز است
ندای آزادی هرگز نمیمیرد
روزبه اکرادی
پانزدهم آذر 97
حکایت
شعبده بازی را حکایت کنند که در جیب عبایش سه مهره داشتی شب و روز و بر هر یک از آن سه مهره سحر و جادو بودی و کس ندانستی چیزی از آ ن . هر کس را که بخواستی بر زمین زدی و نابود بکردی به قوت آن اسحار و کس را یارای آن نبودی که با وی درافتی . پس هر چه خواستی بگفتی بی هیچ مانعی و هر جا که خواستی برفتی . از دست او همه عقلا گریان و حیران و همه قصد ترک دیار بکردی تا بلکی دمی بیاسودی از شرارت های او . حسودان را فضولی بیفزود هر دم که بر آن سه مهره چه بودی که او را چنین توانا بکردی . پس حیلت ها بکردندی تا شاید بر آ ن اسرار دست یابندی و خود را نیز توانا کردندی . پس او را دورا دور تعقیب همی کردندی و بر کار او دقیق همی گشتی . از قضا روزی او را بدیدندی که بر گردش جماعتی بسیار انبوه براو شوریده و از او همی پرسیدندی که ” ای ملعون اگر بر درستی گفتار خود دلیل اقامه نکنی بر تو همان خواهد رفت که بر همه جادوگران و تو خود دانی که ترا در آتش بسوزانیم و خاکسترت را بر باد دهیم تا از تو نشانی در این عالم نماند ” . حسودان که این بشنیدی آه ازنهاد بر آمد که او اینک بدست مردم به تنگ آمده از دست او مقتول بشدی و ان ها هرگز به رازش پی نتوانستی برد . شعبده باز اما دست در جیب قبا کردی و سه مهره بیرون کشیدی بی هیچ هراسی و از میان آنها یکی بر گرفتی و بر زمین بینداختی و بفرمودی ” بخوانید و پاسخ دهید اگر میتوانید و اگر نتوانید فرسخی عقب بنشینید !” کسی از میان جمع مهره از زمین برگرفتی و با صدای بلند بخواندی تا همه بشنوند تا کسی از میان آن ها اگر تواند پاسخی گوید . کسی پاسخ نتوانستی گفت و جمع فرسخی عقب نشستی . پس شعبده باز مهره دوم بر خاک بینداخت و بفرمود ” بخوانید و پاسخ دهید اگر میتوانید و اگر نتوانید فرسخی دیگر عقب نشینید ! ” . بخواندند و هیچ کس جواب نتوانستی داد و انبوه مردمان فرسخی دیگر عقب نشست . بار سوم شعبده باز دست در جیب عبا کرد و مهره سوم بر زمین انداخت و بفرمود : “بخوانید و پاسخ دهید اگر میتوانید و اگر نتوانید فرسخی دیگرهم عقب بنشینید !” . همان ماجرا بار سوم هم برفت و جمعیت فرسخی دیگر عقب نشست تا همه از نظر ناپدید شدندی و شعبده باز به راه خود برفتی بی هیچ مانعی . حسودان را دیگر کنجکاوی از حد بیرون شدی و از در خدعه برآمدندی تا به راز او آگاه شوندی و خود اگر توانستندی همان کنی . پس سالخوده درویشی از دوستان شفیعی را پیش انداختی و خود در پی او به نزد شعبده باز روان شدی . درویش حاجت خود بگفتی و دست از مچ بریدی با خنجر کندی و پیش پای شعبده باز بر خاک بیفکندی و در انتظار جواب بر خاک افتادی .شعبده باز را این دل بسوختی و آن سه مهره بر زمین پیش درویش به خاک بیافکندی . حسودان را از شعف هلهله بر خاست که بخوان درویش , بخوان !
درویش دست بریده از خاک برگرفت و بر جایش قرار داد و با همان از میان آن سه مهره یکی بر گرفت و بخواند :
– اگر میتوانید سه کار از کار های خوبی که در دوران جمهوری اسلامی شده است را بشمارید
جمعیت حسودان با نا رضایتی فریاد بر کشیدند : همین ؟ دومی را بخوان !
– نتوانستید ؟ باشد , دو کار خوب را اسم ببرید !
جمعیت حسودان را بار دیگر آ ه از نهاد بر آمد که : همین ؟ شاید بر سومی چیز مهمی منقوش باشد , بخوان !
– دو تا هم نتوانستید ؟ یکی از آن ها را بگویید !
جمعیت از دور شعبده بازی پراکنده گشتی سخت مایوس . نوریزاد مهر ه ها در جیب نهادی و سپاس خدا بگفتی و بر راه خود برفتی آسوده که تا مهره در جیب دارد کس به او آسیب نتوانستی رساند .
جناب نوری زاد
سلام
شما در همین پست اینگونه فرمودید:
” جناب سید مرتضی که نتوانست یکی از کارهای خوب و موفق و مردمی و به نفع ایران را از کارنامه ی چهل ساله ی جمهوری اسلامی بیرون بکشد و برای ما نمونه بیاورد.
شما این زحمت را می کشید؟
کاری که پیشتر نبوده باشد و جمهوری اسلامی پدید آورنده اش باشد.”
البته از من درخواست نکردید، ولی من چند کار مفید را که پیشتر نبوده و یا در حد ایده بوده و به عمل در نیامده ( به جهت شروع انقلاب ) … یعنی اینکه تمامی کارهایی که خوب، مؤفق و مردمی و به نفع ایران بوده…
1- راه سازی، پل سازی، حمل و نقل شهری و جاده ای و کلاً عمران و آبادانی و رفاه شهری
– متروی تهران و دیگر شهرهای بزرگ.
– بزرگراه ها و آزادراه ها و کمربندی های اطراف شهرها و عریض کردن و یا دولاینه کردن جاده های کشور، تونل ها و پل ها.
– پل های بتنی و نه فلزی معمول در زمان شاه (مثل پل حافظ، پل گیشا، پل چوبی…که وقتی از روی آنها با ماشین رد میشی یک صدای یکنواخت تکرار میشه مثل صدای قطار و پر از چاله چوله ست )
– طبقۀ دوم بزرگراه صدر در تهران.
– تونل های درون شهری مخصوصاً در تهران.
– افزایش خطوط راه آهن بین شهری.
– برج میلاد تهران!
– فضای سبز و پارک های جدید در تمامی شهرها، مخصوصاً تهران…دریاچۀ مصنوعی تهران و دیگر مراکز آب بازی و تفریح!
– مجتمع های خدمات رفاهی بین جاده ای
( خدا خیرشان بده…دیگه لازم نیست برای اجابت مزاج به رستورانها التماس کنی و یا مجبور شی چیزی بخری و یا اینکه بری لای بوته ها و درختها! و خطر حملۀ جک و جانورها! این یکی می ارزه به تمامی خدمات از ابتدای تاریخ تا امروز! )
– گاز سوز کردن تعداد قابل توجهی از خودروها… و همچنین تنور نانوایی ها، موتورخانه ها، کارخانجات، کوره ها … که غالباً سوخت مورد استفاده مازوت و یا گازوئیل بود.
– گاز رسانی، آبرسانی، برق رسانی به بسیاری از مناطق و روستاهای قابل دسترس در ایران.
– بیمارستانها و مراکز درمانی جدید و مدرن.
– فرودگاه های جدید در مراکز استانها و فرودگاه امام در تهران.
– دانشگاه های جدید و آزاد متعلق به بخش خصوصی که حداقل کار مفیدش جذب دیپلمه های بیکار بود و خرید زمان!
همچنین مواردی دیگر که همگام با دیگر نقاط جهان بروز کرد و یا به روز شد مثل:
بانکداری الکترونیک و کارتهای بانکی و دستگاههای پوز – تلفن همراه و اینترنت – رادیو تلویزیون دیجیتال و …
مقام اول در تعداد پورشه سواران در دنیا و نه شتر سواران یا الاغ سوران!
اینها نشاندهندۀ اینست که حاکمان آخوند، حداقل با پیشرفت و تکنولوژی مخالف نیستند و درهای ایران را به روی دنیا نبسته اند…حداقل وضعیت زندگی در ایران مانند 1400 سال پیش نیست!
و
موارد دیگر که الان حضور ذهن ندارم…
= تازه، من فقط به مواردی پرداختم که مفید به حال مردم بود و در افزایش رفاه اجتماعی مؤثر بود. و البته در زمان شاه هم تا آنجا که من بیاد دارم نمونه اش نبود… چون من زمان شاه را یادم هست و وضعیت معاش، رفاه عمومی، جاده ها، بیمارستانها، پارکها و غیره را خوب بخاطر دارم…
جناب نوری زاد، این کارهای مفید همه مربوط به حکومت اسلامی ست …
نمیدانم با این پرسشها میخواهید به کجا برسید؟
حکومت اسلامی هم مانند حکومت پهلوی خدمت کرد و اصل صحبت ما بر سر خدمات آنها نیست و یا خدمات آنها را نادیده نمیگیریم…صحبت اصلی بر سر نوع حکومت است و رفتار حاکم با مردم…نوع حکومت دیکتاتوری ست و همچنین مردم را گوسفند فرض کردن حاکمان…صحبت بر سر جنایت و فساد حاکمان است… صحبت بر سر حماقت حاکمان است.
اگر رضا شاه و محمد رضا شاه دُم در نمیاوردند و با سیاست رفتار میکردند؛ اگر خمینی و خامنه ای به کل دنیا چنگ و دندان نشان نمیدادند و منافع ملی را قربانی منافع متوهّمانه ی شیعی نمیکردند… امروز ایران، در بدبینانه ترین پیش بینی ها، بهترین کشور منطقه خاورمیانه بود.
صحبت بر سر پخمگی حاکمان است… اینکه آن حاکمان و این حاکمان، عروسکهایی هستند که توسط استعمارگران کوک میشوند و در بسیار موارد منافع ملی را قربانی منافع دیگر کشورها میکنند تا از پیشرفت و آقا بودن مردم ایران جلوگیری کنند… و یا اینکه، مقصر اصلی خود ما مردم هستیم!… که البته ما مردم نقش بسیار مهمی در وضعیت قبلی و کنونی ایران داشتیم و داریم…با سکوتمان، با بی خیالی هایمان، با خود خواهی ها و منفعت طلبی های شخصی مان، با ترسمان و…
اگر شما هم این خدمات را تأیید کردید، آنوقت میتوانم شما را فردی واقع گرا بدانم و اینکه کسی هستید که در مقام قضاوت، از عداوت های عقیدتی، سیاسی و جناحی دوری میجویید.
آنچه که هست، هست… و با انکار من یا شما… نیست نمیشود!
حق یارتان
————
درود دوست گرامی
مطمئن هستید چند قلم را جا نینداخته اید؟
مثل؟
مثلاً ندیدم از فرستادن میمون به فضا چیزی نوشته باشید. از موشکهای شهاب نیز. از اینترنت. از تلگرام و اینستاگرام و توییتر و وبلاگ نویسی و چت کردن. از تغییر نظام سلطنتی به نظام فقاهتی. از ارزش پیدا کردن ریش و تسبیح و عبا و عمامه و پخش همزمان دعای امّ داوود از چهل پنجاه شبکه تلویزیونی و رادیویی. اینها را نباید از قلم می انداختید. گرچه می دانم همه ی اینها در مدار ذهن مبارک بوده اما متعمدانه لایق ذکرشان ندانسته اید. واقعا گمان بردید منظور من از یک کار مفید جمهوری اسلامی اینهایی بود که شما نوشته اید؟ اگر اینها بود، پس لابد می شود به این سخن بنیادین دخیل بست که: آنهمه و اینهمه کشتن و زندانی کردن و بی آبرو کردن و دست به جیب مردم بردن و دار و ندار مردم را بالا کشاندن و به دهان سوریه و حزب الله تپاندن و در سطح جهان خاک بر سر شدن، و خوار و خفیف شدن های پی در پی، برای این بوده که در پمپ بنزین ها، سوخت را با سیستم هوشمند عرضه کنند؟ واقعا کار مفیدی که ترجیع بند پرسش های من است، اینجور کارهاست؟ خب اگر اینها را جمهوری اسلامی از نقطه ی صفر آغازید، همین ها، خیلی بهترش سابقا که داشت یکی یکی انجام می شد. مثل نیروگاه اتمی بوشهر. و مترو. شما فکر می کنید اگر زمان به همان وضع سابق پیش می رفت، اینترنت و تلگرام و چت کردن به این دیار سر نمی زد؟
اصلا چرا از گوهر تابناک نظام جمهوری اسلامی: ولایت فقیه اسم نبردید. این یکی مگر کم گوهری ست؟ سابقاً هم نبوده و از نقطه ی صفر هم شروع شده.
کمی عمیق تر ببینیم.
باشد؟
.
بد کاری کردی آنارشیست جان , خیلی بد ! نوریزاد جان سه تا کار خوب خواسته بود نه این همه . کنفش کردی پیش طرفدارانش برادر هیچ خوب نبود کارت .
جناب نوری زاد
سلام
شما خلط مبحث میکنید.
من خودم یکی از بی رحم ترین منتقدان این نظام هستم و این سخنان شما رو به من, نشانه ی اینست که شما مطلب مرا درست نخواندید…شما پرسشی کردید و پاسخی گرفتید…اینگونه متلک پرانی و تمسخر شایسته ی شما نیست.
چرا شما همه ی ایرادها را از نظام میدانید و کوتاهی مردم را نمیبینید و درک نمیکنید.
شما باید پرسش خود را دقیق تر و به همراه جزییات بپرسید و خدمت را و نوعش را و کیفیتش را هم ذکر کنید.هر چند که در این پرسش هم نوعی متلک پرانی و تمسخر مخفی بود.
من دوران رضا شاه را ندیدم و مثل شما نمیتوانم دو آتشه فقط تعریف و تمجیدش کنم. هر چند که رضا شاه را خدمت گذار میدانم و بارها گفتم, و همچنین او را یک انقلابی میدانم. ولی این دلیل نمیشود فقط از او تعریف و تمجید کنم.
شما هم مثل خیلی ها فقط خود را طلبکار میدانید در صورتی که شاید بسیاری باشند که مثل شما از باران نعمات نظام در گذشته فیض نبرده باشند.آنها باید چه بگویند. خواسته ی شما چیست و چند درصد از مردم همان ها که شما میخواهید را میخواهند؟
شما خیلی روشن و واضح بفرمایید منظور شما از خدمت چیست؟ میگویند نصف پاسخ در پرسش نهان است!
من بازهم تاکید میکنم که با توجه به درج این زیرنویس شما به مطلب من, شما را فردی واقع گرا نمیدانم و رفتاری که شما دارید بیشتر در جهت حفظ نظام میدانم.
آیا میدانید دشمن بی منطق بهترین دوست است! خدمتی که اینگونه دشمنان میکنند از هزار دوست بهتر است.
من در سطرهای پایانی نوشته, منظور خود را رساندم.
شما با عرض پوزش فقط بدنبال بازی با کلمات و مفهومات چند وجهی هستید…هر طرف را شخص مقابل برگزید شما خلافش را میچسبید. اینگونه بازی ها همان است که نظام میخواهد.
با توجه به این روش استدلالی که دارید,شما را نمیتوان یک دشمن واقع گرا و منطق پذیر دانست.
بازهم میگویم و تکرار میکنم:
مشکل اصلی مردم ایران, ابتدا خودشان و سپس حاکم مستبد و دیکتاتور است. مگر هیتلر کم خدمت کرد؟ مگر استالین کم خدمت کرد؟ میشود یک حاکم را نام ببرید که هیچ خدمتی نکرد و فقط کشت و خورد و برد؟ مگر قاجار خدمت نکرد…امیرکبیر در حکومت قاجار نبود؟ مگر شاهان قبلتر از رضاشاه در ایران کم خدمت کردند؟
چرا نمیگیری مطلب را جناب نوری زاد.
مردم ایران فقط از استبداد و دیکتاتوری خسته هستند. از پخمگی حاکمان و نفهم بودن آنها که منفعت ملی و مردمی را فدای امیال و توهمات خود میکنند…اگر همین نظام ولایی حسن نیت خود را نشان دهد, شک نکنید که 98 درصد مردم از آنها حمایت میکنند… شما فقط یه ساز میزنی و آنهم ساز مخالف است و بس!
من به هیچ عنوان نمیتوانم شما را یک مصلح سیاسی بدانم…تمام ادعاها وخواسته های انساندوستانه ی شما آغشته و مبتلا به نوعی خوره است. شما نیاز به حمله ی یک دشمن بیرونی ندارید…خودتان دشمن اصلی خود هستید.
هیچگاه در تاریخ اندیشه هایی از این دست که شما دارید راه بجایی نبرده.
من این پاسخ را بعنوان سنگ محک واقع بینی شما در نظر گرفتم و بدبختانه نتیجه همان شد که انتظار نداشتم…
توصیه میکنم این نگرش خود را اصلاح کنید تا براستی بتوان شما را مصلحی سیاسی دانست.
دوستار و ارادتمند شما
ملاحظه کردید جناب آنارشیست؟! و ملاحظه کردند کسانی که اظهارات و نوشته های جناب نوریزاد سابقا جهادی و انقلابی را می خوانند؟! دقیقا همین فرافکنی های مدام ایشان بوده است که بنده از جدال لفظی و پرسش به این پاسخ عجیب و غریب ایشان خودداری کرده ام و آنرا تمثیل کردم بماجرای ماهیانی که در آب دریا غرق بودند و شنا می کردند و فریاد می زدند:آب کو؟!
من چند بار هم عرض کردم و نوشتم که وقتی با این سوال عجیب و غریب ایشان مواجه شدم،هم تعجّب کردم،هم تصورم این بود و هست که ایشان در حال شوخی و دست انداختن مخاطبان خویش هستند! یکی دو بار هم که ایشان این تحدّی خودنمایانه و غیر منصفانه را تکرار کردند نوشتم :شما که از ابتدای انقلاب در نهاد جهاد سازندگی بوده ای و خود در حال چنین خدماتی در شهرها و روستاهای ایران بوده ای چطور وجدانت اجازه می دهد که دائم:یک مورد! یک مورد! کنی بعد به رضا شاه که رسیدی 300 مورد 300 مورد کنی؟! آیا این معنایی جز عناد یا چشم هم گذاشتن یا تجهیل مخاطب دارد؟! یکی دو بار هم من اشاره کردم به استقلال سیاسی،گفتم حضرت عباسی همین رضا خان پهلوی را که در حال بت تراشیدن از او و فریب نسل جدید به این بت تراشی هستی،یا محمد رضای پهلوی واقعا حکومت های مستقلی بودند بلحاظ استقلال سیاسی؟! بعد خوانندگان دیدند که ایشان که معروف و معهود است به سوار شدن بر امواج الفاظ و مبالغات عجیب و غریب و تکیه بر “ترین”های مثبت و منفی در نفی و اثبات اشخاص!چه پشتک واروهایی زدند در اینکه استقلال سیاسی جمهوری اسلامی را مورد خدشه قرار دهند با بحث های ضعیف و استنادات عجیب و غریب و قابل بحث!این است که بهتر دیدم از کنار این تجاهل آشکار بگذرم.
حالا ملاحظه کنید،این دوستمان با اینکه روشن است مخالف جمهوری اسلامی است و سکولار است و طالب جدایی نهاد دین از نهاد سیاست است و من در همه این موارد با او مخالفم،انصاف بخرج داده و علیرغم مخالفت مبنائی با جمهوری اسلامی به مواردی از کارهایی که در جمهوری اسلامی واقع شده است اعم از اینکه قبلا بطور ناقص در حکومت پهلوی و دیگر حکومت ها بوده و توسعه کمّی و کیفی پیدا کرده،یا کارها و اموری که اصلا در زمان رضا خان و حتی محمد رضای پهلوی نیز نبوده،اشاره کرده و آنها را پیش چشم بسته ایشان قرار داده است،نگاه کنید به پاسخ ایشان و پشتک واروها عجیب در برابر واقعیت های عینی در جامعه امروزی ایران که حتی خود او از آنها برخوردار است و در حال انتفاع! پس بحق مثال ایشان مثال ماهی غرق در آب است که در عین حال می گوید:آب کو؟! یک مورد آب بمن نشان دهید!
ملاحظه کنند،بنده در یک نوشته کوتاه دیگر که در همین صفحه هست،اشاره کردم به مبنای نادرست در درک و فهم و فلسفه سیاسی ایشان،ایشان گمان می کند مشروعیت یا مقبولیت یک حکومت لزوما به این است که چیزی و کاری بیاورد که حکومت قبلی نیاورده باشد! بگردید ببینید در هیچ فلسفه سیاسی که نوشته اند در مشرب های مختلف چنین چیزی در قوطی هیچ عطار عطاری فلسفه های سیاسی یافت می شود؟! اگر چنین فلسفه ای فلسفه شما باشد که پس باید در طول تاریخ بسیاری از حکومتها مشروعیت و مقبولیت نداشته باشد! آیا همه حکومت ها همیشه چیزهایی آورده اند که در حکومت های قبلی نبوده است؟! این اصلا معیار درستی و فلسفه حکمرانی نیست در هیچ سیستمی.بلکه آنچه که معیار است پرداختن حکومت و حاکم به آنچه که از لوازم و ملزومات حکمرانی است و در جهت رفاه و امنیت و منافع قلمرو اوست.خوب اینجا می شود منصفانه وارد شد و سیاست ورزی کرد و موافقت و مخالفت کرد،اما چرا باید ایشان دریچه فکر خویش را اینگونه ببندد یا چشمهای مبارک هم گذاشته،محسوسات عینی و وجدانیات را انکار کند.خدا شاهد است مقصود من این تعبیری که یک ناشناس کرد(کنف شدن)نبوده و نیست،من غرضم این است که روش سیاست ورزی ایشان روش بسته و بی فکرانه و ایده آلیستی و در عین حال عجیبی است که کم کم ممکن است برخی از هواخواهان او را هم منزجر کند.
این دوست ما مواردی را زحمت کشیده و مورد اشاره قرار داده است که بسیاری از آنها-بر همین مبنی غلطی که ایشان ترسیم می کند-در حکومت های قبلی نبوده،حال یا از لوازم و ملزومات ترقیات و اکتشافات جدید تمدنی بوده،یا از مواردی بوده که امثال رضا و محمد رضا پهلوی به آن نپرداخته اند،یا مواردی از امور مشترکه مثل خط آهن سازی و پل سازی و امور رفاهی بوده که در آن زمان بتناسب کارهایی انجام شده و در این زمان بسط و وسعه یافته است کمّا و کیفا،حالا ما چون با جمهوری اسلامی مخالفیم باید بیاییم دائم کورمال کورمال امور عینی و محسوس را انکار کنیم و هی خود نمایانه تحدّی کنیم:یک مورد! یک مورد! بیاور؟! بعد هم اگر کسی یک مورد آورد برای اینکه از لج بازی و دست بالا بودن دست نکشیم شروع کنیم به پشتک وارو و لفّاظی و بی انصافی؟! نگاه کنید،طرف پاسخ به سوال و تحدی ایشان داده،ایشان می رود سراغ امور منفی در جمهوری اسلامی که او البته منفی می بیند روی کجراهه یا تزلزلهایی که پیدا کرده است!
بگو خوب خوش انصاف! اگر قصد خودنمائی ومخالفت کلیشه ای نداری و می خواهی انگشت روی سیّئات جمهوری اسلامی بگذاری پس چرا سوال از کارهای خوب یا کارهای انجام شده می کنی؟! خوب شما هم مثل این دوستمان مرد و مردانه بگو این موارد مثبت جمهوری اسلامی است،اینها هم موارد منفی جمهوری است و من در مقام موازنه و قیاس،سیّئات جمهوری اسلامی را در ترازو سنگین تر می دانم پس با آن مخالفم! حالا مخالفم،یا تلاش می کنم برای اصلاح آن یا تلاش می کنم برای براندازی آن! خوب این می شود مخالفت با فکر،این می شود سیاست ورزی خردمندانه که در بین عقلای جهان هم متداول است.من می گویم شما اگر مقصودتان انتقاد بجمهوری اسلامی است نیایید رضا خان را با هزار اما و اگر تاریخی بت تراشی کنید،بیایید حسنات جمهوری اسلامی را انکار نکنید،بلکه حسنات را را با سیّئات در تراوزی نقد و انصاف بگذارید و مطلب بنویسید،و گرنه انکار بدیهیات یا حسیات محسوس برای همه معنائی جز بی فکری و عناد مفتضحانه ندارد.
از این نوشته انارشیست مشخص شد گستره فکری وی در حد و اندازه یک کودک در عقب مانده ترین دهات ایران است . انقدر /////دو دوره را مقایسه میکند که انگار همین دیروز از پشت کوه رسیده. نوشته پل های ساخت جمهوری اسلامی بتنی است و بهتر از پلهای فلزی زمان شاه است.یا نوشته وجود کارت های بانکی و کارت سوخت و اینترنت در جمهوری اسلامی عرضه شده و در زمان شاه عرضه نشده! با این حساب جمهوری اسلامی در مقایسه با دوران هخامنشیان و ساسانیان خدماتش سر به فلک میگذارد چون خیلی چیزها در دوره جمهوری اسلامی عرضه شد و در دوران هخامنشیان و اشکانیان عرضه نشد.یعنی ادم با دیدن طرز تفکر عقب مانده این شخص متاسف میشود و از خود میپرسد ایا اینها هرگز به بلوغ فکری میرسند یا نمیرسند.
بجای اینکه وضعیت ایران از حیث پیشرفت در زمان شاه را با سایر کشورهای منطقه و جهان در همان زمان مقایسه کند انرا با وضعیت پنجاه سال بعد همانجا مقایسه میکند!ایران در ان دوران از نظر نظامی پنجمین ارتش قدرتمند جهان را داشت و نیروی ویژه ارتش ایران هم در جهان مقام اول را داشت و قدرتمندترین کشور منطقه و خاورمیانه محسوب میشد و از حیث تکنلوژی نبز از کشورهای ترکیه و کره جنوبی و هند و پاکستان و خیلی کشورهای دیگر برتر بود و جایگاه جهانی ایران نیز در ان زمان بسیار ویژه و خاص و مورد احترام بود و مردم ایران نیز بعنوان مردمی بافرهنک و ثروتمند و صلح طلب در جهان شناخته شده بودند و مسافرت انها تقریبا به تمام کشورهی جهان به سهولت انجام میشد و مورد احترام و استقبال تمام کشورهای جهان قرار میگرفتند حالا ایران دوره جمهوری اسلامی را در تمام این زمیته ها با سایر کشورها مقایسه کنید و سپس نتایج را در کنار هم قرار دهید تا بفهمید چه خاکی بر سرتان شده. ایرانیان در هیچ کشوری به راحتی پذیرفته نمیشوند دیدگاه جهان نسبت به انها بعنوان مردمی تروریست و وحشی که سنگسار میکنند تغییر کرده تز جیث تکنلوژی از عقب مانده ترین کشورهای جهان بحساب می ایذ. نود درصد مردمش زیر خط فقرند. دزدی و تجاوز و ادمکشی و سایر جنایات در ان بیداد میکند. از حیث نظامی به درجه ای سقوط کرده که عربستان فزرتی برایش کری میخواند و عراق فکسنی شهرهایش را اشغال میکند و پس از هشت سال انها را به خوردن جام زهر وادار میکند و زنان و دخترانش از فرط فقر در امارتی که زمان شاه سوسمار بهترین غذایشان بود به تن فروشی واداشته میشوندو این وضع مقایسه شود با زمان شاه که یک روزنامه کویتی کاریکاتوری از شهبانوی ایران چاپ کرد و ایرانیان انقدر از کویتی ها را در خود کویت به خاک و خون کشانندند که اگر شاه از انها خوتهش نمیکرد که بس کنند بعیدبود غیرت به جوش امده ایرانیان اجازه میداد یک کویتی روی زمین باقی بماند. یا در ماجرایی که صدام گفت اجازه کشتیرانی در اروند رود را به ایران نمیدهد و فردایش که کشتی های ایران با اسکورت ارتش در اروند رود حرکت کردند و ارتش عراق(همان ارتشی که به خمیتی جام زهر نوشاند) با استیصال فقط میتوانستند تماشاگر این نمایش قدرت ارتش ایران باشتد و در پس ان اقتدار نظامی ایران برای اعراب و کل منطقه معنی شد. و هزاران مورد دیگر
آخه باقالی! مجبوری وقتی از درک و فهم مطلب عاجزی, اینطوری …شعر بگی؟
نوری زاد با اون عظمتش نگرفت مطلبو. حالا توی سوسول بچه شهری با تحصیلات خالیه و شعور غالیه میخوای عرض اندام کنی؟
نفهم! نوشته را چند بار بخون بعد اگه نفهمیدی مثل بچه آدم بپرس.اونوقت اگه قانع نشدی بیا و ادعای فضل کن.
احمق!
————
حالا این چند تا ناسزا اگر نبود، چه وزنی از این نوشته کم می شد؟
.
انارشیست عزیز برادر چر فحش میدهی عزیزم؟ زشت است بخدا فحاشی زشت است اینکار را تکرار نکن.من برای اینکه متوجه اصل مطلب بشوی با نیت خیر چند نصیحت و یاداوری به تو میکنم که بدردت میخورد. قبل از انکه چیری بگویی یا بنویسی خوب فکر کن تا سبب ضایع شدنت نشود مثلا از نوشته قبلیت درجه عقب ماندگی ذهنیت مشخص شد و از این نوشته درجه شعورت. حالا معلوم شد هم از پشت کوه امده ای و هم اینکه محل رشد و نموت چیزی در حدواندازه //// بوده و پرورش دهندگانت هم ////////////////. نحوه حرف زدن خودت را ببین=باقالی- احمق-…شعر. حالا جناب متوهم فکر نکن که مطلب خیلی مهمی نوشتی وکسی یقول خودت انرا نمیگیرد. تو فقط مشتی شر و ور سرهم کردی که یک بچه هم انرا بخواند خنده اش میگیرد. تو اگر ساکت بمانی و فقط بخوانی برای خودت هم بهتر است و دستت کمتر رو میشود. مثل همین نوشته اخرت که اگر انرا ننوشته بودی ما فقط فکر میکردیم تو عقب افتاده هستی و کسی از محل رشد و نموت مطلع نمیشد ولی با این نوشته بند را اب دادی و همه فهمیدند چه جور جایی بزرگ شده یی. اصلا لازم نیست که تو در هر زمینه چیزی که تخصص نداری اظهار نظر بکنی و خودت را مضحکه عام و خاص کنی. من خیر و صلاحت را میخواهم که میگویم تو ساکت باش و فقط مطالعه بکن زیرا نمیخواهم اسباب خنده و تفریح دیگران یشوی. امیدوارم که به دل نگیری و متوجه شوی که نصایح من به نفع خودت میباشد و خیر و صلاحت در عمل یه انهاست.باشد؟
بادرود وخسته نباشی جناب نوری زاد
درباره این حکم محمد نجفی دوستانش اطلاع رسانی زیاد نشده
احکام صادره برای محمد نجفی و چند تن از بازداشتی های اعتراضات دی ماه96
شعبه یک دادگاه انقلاب اراک، حکم پنج تن از فعالين بازداشت شده در اعتراضات سراسری دی ماه در شهرستان شازند ازجمله محمد نجفی، وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر که در حال سپری کردن محکومیت سه ساله خود در زندان اراک به سر میبرد، را در بخش دوم پرونده به صورت گروهی صادر کرد.
بر اساس احکام صادر شده، محمد نجفی و علی باقری هر یک به ۱۳ سال حبس تعزیری، مسعود عاجلو و بهزاد علی بخشی هر یک به ۲ سال حبس تعلیقی محکوم شدند این حکم در حالی صادر شده است که آقایان محمد نجفی و علی باقری با اتهام “کمک به دولت متخاصم” از طریق مصاحبه با رسانههای خارجی، به ۱۰ سال حبس تعزیری محكوم شدند محمد نجفی و علی باقری از اتهامات “تشکیل و عضویت در گروه برای اقدام علیه امنیت ملی” تبرئه و هر یک به اتهامات “تبلیغ علیه نظام” به ۲ سال حبس تعزیری و “توهین به رهبری” به ۱ سال حبس تعزیری و “کمک به دولت متخاصم از طريق مصاحبه ،به ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم شدند. پیام درفشان وکیل مدافع محمد نجفی ضمن تایید اينكه موكلش محمد نجفی در حالی به اتهام “کمک به دولت متخاصم” به ۱۰ سال زندان محکوم شده است که ایشان طی صحبت با این رسانهها از دردهایش گفته بود.« ایشان به دلیل مطرح کردن مشکلات خود و هموطنانش با یک رسانه به ۱۰ سال حبس محکوم شده است. در صورتی که صحبتهای ایشان انتقال اطلاعات نبوده است».
اين زندانيان در بخش اول این پرونده در مهرماه سال جاری به همراه شش تن دیگر توسط شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان مرکزی محاکمه شده بودند. بر اساس حکم صادره توسط شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان مرکزی “محمد نجفی ، علی باقری و عباس صفری هر یک به سه سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق و بهزاد علیبخشی، محمد یعقوبی، یوسف شیریلرد، ندا یوسفی، داوود رحیمی، مسعود عاجلو و محمد ترابی به ۱ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق تعلیقی به مدت پنج سال و کیان صادقی به ۳ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق تعلیقی به مدت ۵ سال محکوم شدند.
هم اکنون آقایان محمد نجفی و عباس صفری در زندان اراک در حال تحمل زندان هستند. محمد نجفی و عباس صفری در روز یکشنبه ۶ آبانماه ۱۳۹۷ جهت اجرای حکم ۳ سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق بازداشت و به زندان اراک منتقل شدند. در تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۹۷ نیز جلسه رسیدگی به اتهامات محمد نجفی، در پروندهای جدید در شعبه ۱۰۲ دادگاه کیفری دو شازند برگزار شد.
آقای نجفی از جمله افراد پیگیر نحوهی جان باختن یکی از معترضان در وقایع دیماه ۹۶ بود. وی پس از افشاگری در خصوص فوت وحید حیدری یکی از معترضان خیابانی دیماه که در اراک بازداشت و در بازداشتگاه کلانتری ۱۲ اراک درگذشت، بازداشت شده بود.
وحید حیدری یکی از معترضان تظاهرات سراسری دی ماه ۹۶ در اراک است که پس از بازداشت، در بازداشتگاه کلانتری ۱۲ اراک زیر شکنجه جان خود را از دست داد. مسئولان قضایی اعلام کرده بودند که وی مواد فروش بوده و بر اثر خودکشی فوت کرده است. اما بر اساس افشاگریهای این فعالان مدنی مشخص شد که وی در بازداشتگاه اراک کشته شده و مواد فروش نبوده است.
سلام سرورارجمندم جناب نوریزاد بنده حقیر از شهرستان لاهیجان مزاهم میشم ومدتهاست که ازنظرات حضرت عالی استفاده میکنم قبل از معرفی حقیقی خودم واینکه خودم که بودم واینکه خودم و خانواده وپدرمرحومم چه خدماتی برای این بزرگواران انجام دادیم ازقبل از انقلاب و بعد وجبهه و وووو بماند از شما فقطاین سوالو دارم باتوجه به نزدیگی با این اقایان درزمان قبل ایا اینان به قبر وقیامت اعتقاد دارن ایا اینان به حق کشی ها وفساد وفحشا اطلاع دارن وایا در اسلام مسولیتی برای اینان متصور هست جدا ما مسلمانیم اگر نه چه هستیم کجایم جناب نوریزاد در پایان شدیدا مشتاق ملا قات با حضرت عالی هستم ارادتمند تقی ///
——————–
درود تقی گرامی.
چرب و شیرین سفره های ولایی، هم وجدان هم دین هم ایمان هم خرد هم عقل و هوش و هم نوعدوستی و هم وطن پرستی را یکسره جارو می کند به نفع خودش
.
جناب ذبیح تو هر که هستی باش و آنچه داری در این سایت عرضه کن .تو از نوریزاد متنفری باش، ولی مادر نوریزاد یا کسانیکه بنوعی با نوریزاد نسبت دارند نه کاری بتو و سایت و باورهای نوریزاد ندارند و.بجای بدگویی به دیگری سعی کن با خود طرف حرف بزن بحث کن و به خود او بد و بیرا بگو. میدانی چرا ما ایرانیان به کسانی (بیشتر ازجنس ماده و حتی اگر هم در موردی نرینه باشد باز بنوعی به مادر و یا جنس ماده برمی گردد. ) غیر از خود شخص برای خرد کردنش توهین می کنیم ؟این بخاطر دید ابلهانه و زن ستیزانه ایست که /// و ادیان نسبت بزن دارند. اگر سری به /// و روایات اسلامی بزنی بخوبی می بینی اسلام اصولا زن را موجودی پست و حقیر و بی دست و پا و نابالغی می داند که برای مرد حکم کالایی دارد که باید در برابر دزدان ناموس از آن محافظت کند.بهمین دلیل نیز دشنام بزن از طرف دیگری باعث خشم و تحریک مردان شده و دفاع از ناموس و دستبرد به ناموس وبی ناموسی و …همه از همین بی حقوقی زن در جامعه سرچشمه گرفته.شما در نظر بگیرید جامعه ایی را که زن و مرد در برابر قانون برابرند و اگر مردی بزنی توهین کند قانون او را بعنوان یک مجرم مجازات کند ایا چنین زنی محتاج تیغ ناموس پرستان خواهد بود؟ایا مردی بخاطر زنی تیغ بر می کشد و آدم می کشد؟آیا در چنین جامعه ایی دشنامهای ناموسی بهمین غلیظی که در جامعه گرفتار به افیون و عفونت دینی است خواهند بود؟
سلام آقای نوری زاد
در باره : امام خمینی و رضاشاه شما
استبداد تاج وعمامه
نعلین و چکمه
دو روی یک سکه ومکمل همند
وبه هم نیاز دارند
این وضعیت امروز وا ختناق و سرکوب مردم
ریشه در گذشته ها و در سلطنت دارد
وقتی که استبداد محمد رضا شاهی مصدق را تحمل نکرد و میخواست تمام دست اوردهای مشروطه را از بین ببرد و تما میت خواه بود و سلطنت مطلقه میخواست
هرچند که مصدق به قانونمشروطه و قانوناساسی پایبند بود و میگفت شاه باید سلطنت کند نه حکومت
او تمام اختیارات و تمام قدرت مطلقه و سلطنت را میخواست
و توسط همین ارتجاع مذهبی مثل کاشانی.بهبهانی.فلسفی.امامی.و امام جمعه زاده
وتروریست های فداییان اسلام و ارازل و اوباشان
باکمک اجانب امریکا وانگلیس علیه مصدق دست به کودتا زدند واو را ساقط کردند
بعد از کودتا هم شاه برگونه های کاشانی وبه پاس خدمات ایشان بوسه زد
وبرای خوشایند انها وبه دستور او به مکان بهایی ها حمله کردند وانجا را خراب کردند
و روحانیون از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند
تا اینکهبه قدرت مطلقه دست یافت
تمام احزاب را منحل وغیر قانونی کرد
و در سال ۵۷
گفت من صدای انقلاب شما را شنیدم
وکسی نبود کهشاه بتواند با او مذاکره کند
تنها نیرویی که ازاد بود همین اخوند ها بودند
واین است سرنوشت تمامیت خواهی
و سلطنت مطلقه و ولایت مطلقه
سید مرتضی زبون این نوری زاد بدبخت مو در آورد که شما دست بقلم شی و یکی از خوبیهای نظامتو برای ما بنویسی. بنویس دیگه. بقول نوری زاد یه چی بنویس که قبلن نبوده باشه. من بگم؟ فرستادن میمون بفضا. بازم بگم؟ انرژی هسته ای حق مسلم ماست. بازم بگم؟ رفاقت با بشار اسد بقیمت دزدیدن میلیاردها دلار از جیب مردم. بازم؟ پخش همزمان دعای کمیل و دعای ندبه از پنج شبکه تلویزیونی و چهل شبکه رادیویی تهران و شهرستانها. بازم؟ بی خیال
ناشناس گرامی – یکی از موردهایی که ذکر کردید کمی اشکال دارد.
و آن مورد میمونی است که به فضا فرستادند. برای اینکه در بازگشت برادر ناتنی آن میمون به زمین برگشت و این از نظر شرعی مشکل دارد.
با احترام
درود به همگی
سخنان مهم و تاریخی آیتالله خمینی قبل از به قدرت رسیدن ،که بعداز انقلاب سال 57و بدست گرفتن قدرت ،تا به امروز به انها عمل نشده است…
(( يا أيها الذين آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون
ای کسانی که ایمان آورده اید چرا بر زبان میآورید آنچه را که بدان عمل نمیکنید ؟؟))
آیتالله خمینی :
ما به همۀ عقايد و مسالک آزادی ميدهيم ( گفتگو با BBC ، صحيفه امام ، جلد ۵ )
آیت الله خمینی :
بشر در اظهار نظر خودش آزاد است ( گفتگو باخبرنگاران ، ١١ آبان ۵٧ ، پاریس )
ایت الله خمینی :
اولین چیزی که برای انسان هست آزادی بیان است ( سخنرانی ۵ آبان ١٣۵٧ ، پاریس )
آیتالله خمینی :
حکومت اسلامی ما اساس کار خود را بر بحث و مبارزه با هر نوع سانسور میگذارد ( مصاحبه با رویترز ، ۴ آبان ۱۳۵۷ ، پاریس )
آیتالله خمینی :
در حکومت اسلامی همه افراد دارای آزادی در بیان هرگونه عقیدهای هستند ( مصاحبه با سازمان عفو بینالملل ، ١٩ آبان ١٣۵٧ ، پاریس )
آیتالله خمینی :
در حکومت اسلامي راديو ، تلویزيون و مطبوعات مطلقا آزاد خواهند بود و هیچکس حق نظارت بر آنها را نخواهد داشت ( مصاحبه با روزنامه پيزاسره ، نوفل لوشاتو )
آیتالله خمینی :
جامعه آينده ما جامعه آزادی خواهد بود که همه نهادهای فشار و اختناق و همچنين استثمار از ميان خواهد رفت ( مصاحبه با اشپيگل ، پاریس )
آیتالله خمینی :
در منطق اينها آزادی يعنی به زندان کشيدن مخالفان ، سانسور مطبوعات و اداره دستگاههای تبليغاتی ، ما همه اينها را از بين خواهيم برد (سخنرانی برای دانشجويان ايرانی ، نوفل لوشاتو )
آیتالله خمینی :
مطبوعات در نشر همه حقايق و واقعيات آزادند (مصاحبه با خبرنگار ايتاليايی ، پاريس ، صحيفه نور جلد ۴ )
آیتالله خمینی :
در ايران اسلامی ، علما حکومت نخواهند کرد و فقط ناظر و هادی امور خواهند بود ، خود من نيز هیچ مقام رهبری و اختیارات شاه را نخواهم داشت (مصاحبه با رويتز ، پاریس )
آیتالله خمینی :
آزادی و دموكراسی به تمام معنا در حكومت اسلامی وجود دارد ، در حکومت اسلامی اگر کسی از شخص اول مملکت شکایتی داشته باشد پیش قاضی میرود و قاضی او را احضار میکند و او هم حاضر خواهد شد (مصاحبه با راسلگر ، پاريس)
آیتالله خمینی :
عزل مقامات جمهوری اسلامی به دست مردم است و برخلاف نظام سلطنتی مقامات مادامالعمر نيست ، طول مسئوليت مقامات محدود و موقت است (صحیفه نور ، جلد ٢ )
آیتالله خمینی :
ما حکومتی را میخواهیم که برای اینکه یک دسته میگویند مرگ بر فلان کس ، آنها را نکشند ( مصاحبه با خبرنگاران ، پاریس )
آیتالله خمینی :
بايد اختيارات دست مردم باشد اين يک مسئله عقلیست و هر عاقلی اين مطلب را قبول دارد كه مقدرات هركسی بايد دست خودش باشد و انشاءالله دیگر هیچ نهاد انتسابی در ایران نخواهیم داشت و همه امور انتخاباتی خواهد بود.
(صحیفه نور ، جلد ٣ )
آیتالله خمینی :
جمهوری که ما به دنبال آن هستیم ، یک جمهوری دموکراتیک است مثل فرانسه ( یکروز قبل از بازگشت به ایران ، ١١ بهمن ١٣۵٧ )
قضاوت با خودتان؟
من فرصت نکردم به یک یک این عبارت ها مراجعه کنم،رفرنس دادن های شما هم بسیار ناشیانه و نو نوبر است! تا حالا دیده اید کسی اشاره به یک منبع کند و فقط شماره جلد آنرا ذکر کند؟! از اینجا معلوم می شود که شما اهل تحقیق و بررسی و مراجعه نیستید و صرفا چیزهایی که در فضای مجازی با امیال سیاسی شما هماهنگ است را کپی اند پیست می کنید!
جدای از این نکته،ما فرض کنیم تمام این موارد در ماخذ هست و از ایشان صادر شده است،کلیت این گفتارها که باید البته با مراجعه به ماخذ دقیق آنرا و نوع سوال و فضای حاکم بر پرسش و پاسخ را دید،باز می گردد به اینکه بر خلاف حکومت شاه و پهلوی،در جمهوری اسلامی ما آزادیهای سیاسی را در قوانین میاوریم و تامین می کنیم،آزادیهایی در چهارچوبه قانون اساسی جمهوری اسلامی و قوانین موضوعه کشور که با هنجارها و احکام اسلامی و امنیت و استقلال کشور منافی نباشد.اگر اینها گفته شده-که گفته شده و من می توانم دقیق تر از شما از گفتارها و نوشتارهای ایشان رفرنس کنم-بحث اما این است که آیا آزادی سیاسی و اظهار عقیده سیاسی یا عقیدتی،مطلق است یا در چهار چوبه قوانین کشور است؟ آیا آزادی با توطئه علیه تمامیت کشور و براندازی هماهنگ است؟ آیا آزادی با ارتکاب خلاف قانون یا فسق و فجور ناهماهنگ با احکام اسلامی مقصود ایشان بوده است؟ و آیا آزادی در سایر کشورهای متمدن و دموکرات مطلق است حتی اگر مخلّ به امنیت شهروندان یا مخلّ به تمامیت کشور باشد؟ من تصور نمی کنم آزادی در هیچ جای دنیا مطلق باشد بطوریکه هر فرد و گروهی حتی اگر خواست زور بگوید و آشوب بپا کند و امنیت و نظم کشور و حکومت مستقر را بهم بزند،آزاد باشد،و آزادی هیچ جا مطلق نیست حتی اگر فرد یا گروهی خواست سلاح بدست بگیرد و بخواهد با ارعاب و ترور و آشوب،حرف خود را بکرسی بنشاند.من تصورم این نیست که سخن ایشان این بوده است که در جمهوری اسلامی همه آزادند که هر کاری خواستند بکنند یا مثلا هر توهینی به اشخاص یا مقدسات بکنند آزاد باشند.چنین چیزی نه مورد نظر ایشان بوده است و نه پرده پوشی در این زمینه وجود داشته است و شما اگر به همه گفتارهای ایشان مراجعه کنید و صدر و ذیل آنها را با هم ببینید،می بینید که ایشان بر آزادی در محدوده قوانین تاکید کرده اند نه آزادی توطئه بر براندازی نظام مردمی،یا آزادی برای ارتکاب جرائم و فسق و فجور بر خلاف قوانین اسلام،یا آزادی زورگوئی و سلاح بدست گرفتن و ترور کردن.نه چنین آزادی هایی مورد نظر ایشان نبوده است و در هیچ جای دنیا هم مطرح نیست،مثلا نگاه کنید بوضع امروز پاریس و اعتراضات جلیقه زردها که پیش چشم شماست! آیا اگر جلیقه زردها ریختند بجای اعتراض مدنی و مسالمت آمیز،آشوب کردند و زدند و شکستند و کارهای دیگر،آنگاه اگر پلیس پاریس آشوب آنها را دفع کرد باید بگویند:مگر در قانون اساسی فرانسه بر آزادی تاکید نشده است؟!
سید مرتضی
صحبت های آقای منتظری و آقای طالقانی در این کلیپ هست که میگوید خمینی یک آدم فریب کاری بود .
https://www.youtube.com/watch?v=fi75O6L7o4I
تقبل الله/طیب الله انفسکم جمیعا
جملات قصار:
این تصور که دیگر جوان هستیم اشتباه است! چهل سال از آن انقلاب کذایی و مردم کذایی ترش می گذرد! شما یک زندگی به ما بدهکار هستید!
نسل ما همه سیگاریند، همه از بهمنی می کشند که پدرانمان سال 57 روشن کردند!
مارک تواین یکبار برای شوخی برای 12 نفر رئیس و دارای منصب تلگرافی به این مضمون نوشت: فرار کن، همه چیز را فهمیدند! صبح روز بعد هر 12 نفر از کشور خارج شده بودند!
یه وقتایی آدم عمداً می بازه، که فقط از بازی بیاد بیرون!
آنکس که بهشت زندگی را برایت جهنم کرده، مجبور است متقاعدت کند که: ” بهشت جای دیگری است!”
اخوار: دستگیری پژوهشگران ایرانی که از خارج میان اینجا واسه پژوهش.
مش قاسم: ای پژوهشگران! به جای اینکه بیایین اینجا پژوهش بکنین، همونجایی که هستین بمونین و پژوهش کنین که چهگونه این مملکت از شر آخوندا خلاص بشه. اگه منظورتون خدمته حقوق بگیر آخوندا شدن خدمت نیست. میخواین خدمت کنین بیفتین به جون حکومت/* هرجور که میتونین.
/*: ک
اخوار: معاون/* حسن/*: راههای جدیدی برای فروش نفت پیدا کردهایم.
مش قاسم: شما بخون راههای جدیدی بالا کشیدن پول مملکت پیدا کرده ایم. ۴۰ ساله هیچ بیلانی از اینکه پول فروش نفت کجا رفت نیست که نیست. دین اسلام خیلی پیشرفت کرده ها. اگه قدیم ندیما کاروان میزدن، پیشرفت کردن و رسیدن به بالا کشیدن پول نفت. خیلی واسشون بهتره، با قراردادهای محرمانه سر و صداش کمتره.
مش قاسم گرامی کار مسلمین بکار گیری دست رنج دانشمندان برای چپاول و غارته.قبلا شمشیر و قمه و شتر سواری و غیره بود الان وسایل پیشرفته و مدرن هم جهت سرکوب و ترور و و هم برای غارت. جالبه که همیشه دانشمندان را سر به نیست کرده اند ولی نتایج علم را آنهم در حد شنود مخالفان و سرکوبشا و ترورشان و راحتی خود بخوبی بکار می گیرند. راستی که مسلمین از پیروان /////////////////////////////////// از دانش بشر سوءاستفاده می کنند.
اخوار: تایید حکم انفصال از خدمت رییس پیشین بانک مرکزی.
مش قاسم: از سنگر خدمت ۱۲۴ ملیون دلاری بانک صادرات در اومد رفت به سنگر خدمت ۱۲۴۰ میلیون دلاری بانک مرکزی. فردا هم برای خدمت میفرستنش یه سنگر چربتر. اینجا حکومت اسلامی بچاپ بچاپ کره شمالی مزرعه حیوانات دیگه.
اخوار: تولید ۵ خودرو سواری متوقف شد.
مش قاسم: ملت شهید پرور خودرو سواری احتیاج نداره، الاغ سوار شن. داریم میرسیم به همون مدینه النبی که حاج ممد مستراح پناه قولشو بهمون داده بود.
آنزمان که آسمان آبی ست
بهتر است سر به هوا باشی
شاید 20 روز از سال، آسمان تهران این رنگی باشه…آسمانی آبی…آبی آسمانی!
این عکس تقدیم به همه ی ناظران
ساعت 2 بعدالظهر …آسمان تهران
خدایا اگر قصد داری که ما را عذاب دهی توسط آدم عاقلی عذاب بده !
مزه پرانی نوریزاد زیر یکی از کامنت های من :
مزه : ” درود گرامی
جناب سید مرتضی که نتوانست یکی از کارهای خوب و موفق و مردمی و به نفع ایران را از کارنامه ی چهل ساله ی جمهوری اسلامی بیرون بکشد و برای ما نمونه بیاورد.
شما این زحمت را می کشید؟
کاری که پیشتر نبوده باشد و جمهوری اسلامی پدید آورنده اش باشد.
سپاس ”
به این پست رجوع کنید در صورت تمایل :
ناشناس آشنا
11:36 ب.ظ / دسامبر 6, 2018
……………..
ما از منبعی موثق آگاه شده ایم که به پیامبر عظیم الدهان و القلم محمد نوریزاد (س) آیات زیرنازل شده ولی او می ترسد که آن ها را به امت خود ابلاغ کند . ما برای این که ترسش بریزد بدون اطلاع او آیات الهی را , که نمیتوانند معطل بمانند , با مسئولیت خودمان ابلاغ میکنیم :
” سوره حقیت را مگو ”
به نام نوریزاد بخشنده مهربان
و ما ترا به پیامبری برگزیدیم تا راه راست (را) نشان گمراهان دهی (۱) از آن ها ( منظور ناشناس آشنا و نظا یر او هستند ) مترس که پروردگارت ترا از هر گزندی در امان نگا ه می دارد (۳) کفا ر (منظور ناشناس آشنا و نظا یر او هستند) از تو می خواهند که در رد گفته هایشان سند نشان دهی (۴) تو اما در دامشان میفت و آن ها را به عذاب آخرت بترسان (۵) بر تو ممنو ع کردیم که خواست آنها را اجابت کنی (۶) هرگاه از تو سئوالی کردند پاسخ مگو و به جایش خود سئوالی مطرح کن (۷) بگذار آن ها در میدان تو بازی کنند و تو هرگز به میدان آن ها مرو (۸) ما ترا برای قانع کردن دیگران نفرستادیم , این دیگرانند که برای قانع کردن تو فرستاده شده اند (۹) تو طلبکاری از آنها و نه آ ن ها از تو (۱۰) بر تو منع کردیم که جز تکرار مکررات بگویی (۱۱) با اندک مایه ای که ما به تو دادیم تا این جایش را کشیده ای , بقیه اش را هم با همان مایه اندک به مدد ما خواهی کشید ( ۱۲) خدا بندگان زبر و زرنگش را دوست میدارد و به ان ها نعمت فراوان میبخشد (۱۳)
————–
کاش در ادامه ی این نوشته ی نمکین، یکی از فراورده های جمهوری اسلامی را نیز می نگاشتید.
دریغ نفرمایید.
باشد؟
سپاس
.
جناب ناشناس آشنا،ضمن تقدیر از حسن صناعتی که بکار بردید،اما از نکته ای عمیق در فلسفه سیاسی ایشان غفلت کردید،آنجا که ایشان فرمودند:”کاری که پیشتر نبوده باشد و جمهوری اسلامی پدید آورنده اش باشد”.
این جمله یعنی اینکه در فلسفه سیاسی حکومتی ایشان تنها حکومت یا دولتی مقبولیت و حتی مشروعیت دارد که در کارنامه او لزوما کاری باشد که پیشتر در حکومت ها و دولت های دیگر نبوده! یعنی در فلسفه سیاسی ایشان اگر سیستمی یا دولتی آمد و دهها و صدها و هزاران برابر کارهای انجام شده در حکومت یا دولت قبلی انجام شده انجام داد این حکومت و این دولت مشروعیتی ندارد و باید شبانه روز در ریشه کن کردن آن کوشید! از باب مثال اگر حاکمی یک راه آهن سراسری از جایی بجایی کشید و بعد هم بتاریخ پیوست،اگر حکومت بعد آمده صدها و هزاران برابر آن خط آهن بین شهرها و حتی خارج از قلمرو ایران کشید،حکومت قبلی حتما حتما کار آمد است و کار او را باید در بوق کرد! اما خدمت حکومت بعدی را دائما انکار کرد زیرا که حکومت قبلی خط آهن را با بیل و کلنگ کارگران احداث کرده است و حکومت بعدی صدها برابر خط آهن را با بیل مکانیکی احداث کرده است! و این وجه رجحان حکومت قبلی بر حکومت بعدی است!
————-
درود گرامی
بجای این همه صغرا و کبرا، یکی از کارهای مفید جمهوری اسلامی را برای ما بنویسید
باشد؟
.
سید جان , این دوست مشترک ما , نوریزاد جانم را میگویم البته , حالش خوش نیست برادر . شما هر چه میخواهید ردیف کنید از کار های شده در طول این نظام را فایده ای ندارد که ندارد . من خودم درست در جواب همین نوریزاد چند سال پیش مطلب بلندی نوشتم و دقیقا به خواست او سه چیز را بر شمردم و او هیچ جوابی نداد که نداد . گاهی میخواهم که آن مطلب را پیدا کنم و در پست جدیدی بگذارم دوباره ولی بعد منصرف میشوم و به خود میگویم , ول کن , مگر آن دفعه کمکی کرد که حالا بکند . شما به این رجز خوانی ها توجه نکن سید ,نوریزاد جان هر چند وقت یکبار هوادارنش را می آزماید که ببیند هنوز هم ببو تشریف دارند یا نه عاقل شده اند .
خب بجای گشتن و پیدا نکردن ان سه چیز را بنویسید یعنی آن سه چیز در جامعه گم شده اند یا شما بزبان بی زبانی الزیمز گرفته اید جناب ناشناس آشنا؟!
بله دوست گرامی قضیه جناب نوریزاد همون قضیه مجادله لفظی و تونست و نتونست است وگرنه چیزهایی که عیان است چه حاجت ببیان است؟! در عین حال همینطور که شما اشاره کردید تستت ببو گلابی هم تست خوبی است برای برخی بینواهایی که ایشون رو معصوم میدونند! البته بی ربط هم نیست چون ایشان الان بمقام نبوّت نیز نائل شده اند!
البته قلم این نون دات میم دات هم در دو بهم زنی و زخم زبان و دخالت بیجا قلم آشنائی است!
چقدر جالب است این بار سید سایت از اینکه کسی آمد و خدا و قرآن و پیامبر را غیر مستقیم به سخره گرفت و آن هم – چه سخره ای -ولی رگ گردنش اصلا متورم نشد!! که هیچ بسیار هم شاد شدند و از “حسن صتاعتی “هم که بکار بردند تجلیل کردند. ولی در چند کامنت پایین تر هموطن1 را بخاطر گفته ای که “حسن صناعتش” اصلا به غلیظی “حسن صناعت” ناشناس آشنا نبود مورد اهانت شدید و بی تربیتی قرار دادند که فقط از یک آدم خودخواه که همه را در هر نوشته ای به مودب بودن دعوت می کند ولی خود را مجاز به توهین به دیگران میداند و فقط به این دلیل که برای خود قانون هایی میگذارد و قرارداد یک طرفه با خودش می بندد وآن را امضا میکند و همه موظف هستند آنرا اجرا نمایند. واقعا که شما مظهر تمام عیار یک شیعه هستید.
عزیز من سعی نکنید فتنه به پا کنید , نه من بچه ام و نه سید مرتضی . ما تو این سایت چند نفری را داریم که کارشان به جان هم انداختن کامنت گذاران است شما لطفا به آنها نپیوندید . با سپاس از شما که مطلب را خواندید .
ناشناس جان
خب این بینوا نوری زاد راست میگه خب
یه کار مفید این چل سالو بگین دیگه. اون سید مرتضی اینم از تو. چرا جواب نمی دین. سوال سوال خوبیه.
این عکسی از Prakash Raj است که با یک جستجو ساده میتوانید آن را روی اینترنت بیابید . این اولین بار نیست که فرد ” محترمی ” در این سایت , که بی تردید در پی به جان هم انداختن تعدادی از کامنت گذاران است , اینکار غیر اخلاقی را میکند و به نامهای دیگران کامنت میگذارد و دیگران را فحش میدهد و به آن ها توهین میکند . او همزمان به کسان دیگری اشاره میکند و آن ها را کننده این عمل زشت معرفی میکند . یکی از آن ها همین ” دکتر ” خل و چل ماست . بیمار است و بیکار , چه میشود کرد ! یشنهاد من به تو نوریزاد این است که بطور کل از گذاشتن عکس هایی که مطمئن نیستی چه کسی آن ها را ارسال کرده خود داری کن . این که عکس را بگذاری و بعد بگویی “مطمئن نیستم ” کار عاقلانه ای نیست , شما که شصت سالتون هم چند سالیست تمام شده ماشالله !
———-
درود گرامی
من بلد نیستم یک عکس ارسالی درست را از یک عکس ارسالی نادرست تشخیص بدهم. کاش دوستان، مثل جناب سید مرتضی، یک ایمیل ساختگی اما ثابت انتخاب می کردند تا من با مراجعه بدان، از این سردرگمی رها شوم.
سپاس که مرا راهنمایی کردید.
حذفش می کنم
سپاس
.
جناب نوری زاد نوشته همراه با عکس از من نیست
جناب نوری زاد نوشته همراه با عکس از من نیست
جناب نوری زاد نوشته همراه با عکس از من نیست
لطفاّ پاک کنید…مطمئنم /// خانم فرستاده.
سپاس
————
به روی چشم
حذف می کنم
پوزش
و
سپاس
.
جناب نوری زاد
سلام
مثل اینکه شما تصمیم گرفتید بیخیالِ درج نوشته های من شوید…اینطور نیست؟!
نمیشه بجای این بازی در آوردن ها، رک و راست بفرمایید دلیلش چیست؟
یک کامنت در تکمیل پاسخ به شما، یک کامنت در پاسخ به ذبیح، یک کامنت در پاسخ به مش قاسم، یک کامنت در پاسخ به سیدرضی…نیست که نیست…مگه میشه 3 تا کامنت ( حداقل اونایی که یادم مونده ) نباشه…اونم همینطوری؟!
هر چهارتا را باهم میفرستم:
/
جناب نوری زاد
سلام
1- باد کاشتنی نیست!
باد وزیدنی ست؛ و هیچ میدانید علت اصلی وزیدن باد وجود خورشید و تابش خورشید است؟
آقای خمینی را شاید بتوان خورشید خواند!
و باز میدانید که خورشید، هم منبع حیات است و هم منبع ممات؟!
و خمینی آن انرژی منفی خورشید و آن تابش زیانبار خورشید بود که نه باد که طوفان بپا کرد و ایران و منطقه را کن فیکون کرد…حال که دیگر نیست و رفت…اگر خمینی بد بود پس چرا پس از رفتنش طوفان همچنان به وزیدن و خراب کردن ادامه میدهد؟!
2- نهالی که به ادعای شما، رضا شاه کاشت…افسوس که فقط کاشت و بعد رها کرد بحال خودش!…نهال آب میخواد، خاک خوب میخواد، رسیدگی میخواد، سم پاشی میخواد…تا روزی تبدیل به یک درخت تنومند بشه با ریشه هایی عمیق.
کاشت نهال رضا شاه چون تخصصی نبود و فقط تقلید از آتا ترک بود ( چون فقط یک کشور تونست بره و اونم ترکیه بود ) و چون مختص آب و هوای ایران نبود ( دقت کنید که هر نهالی در هر کجا و هر آب و هوایی رشد نمیکنه…ممکنه این نهال در ترکیه رشد کنه و در ایران خشک بشه…که البته شد! )
جناب نوری زاد
متأسفانه شما عناد عجیبی در به کرسی رساندن عقاید و سخنان خود دارید و کوتاه بیا نیستید.
تصور کنید همین فردا، مردم، شمای نوری زاد فعلی را به مقام اول کشور انتخاب کردند…چگونه میخواهید مفید باشید؟ چگونه میخواهید خدمت کنید؟…آیا تضمین میدهید که پس از به قدرت رسیدن همین نوری زاد امروزی باشید و یا حتی بهتر … که تمامی ادعاها و تئوری های خویش را جامه ی عمل بپوشاند…و یا میشوید یکی مثل رضا شاه یا پسرش …آقای خمینی یا سید علی.
بله، اینکه بشینی یه جای دنج و بدور از هیاهوی عالم، با تفکرات شاعرانه و انتزاعی…شروع کنی به نقد حاکمانی که در گذشته بودند…کار شاقّی نیست … همه میتوانند حرف مفت بزنند، ولی موقع عمل که بشه همین مدّعیان میشوند یه عملی مفنگی!
شاه و ولی فقیه فقط یک نفر هستند و این من و شمائیم که به آنها ارزشی بالاتر از حد تصور میدهیم…همین شمای نوری زاد مطمئنم و یقین دارم با توجه به سابقه ای که از گذشته تا حال دارید… به دیکتاتوری تبدیل میشوید که با پنبه سر میبرد و با لبخند نیشتر میزند!
کلام آخر
مشکل اساسی مردم ایران تربیت بد و فهم بدتر از آن است… آن نهال اگر درست اتتخاب شود و درست تربیت و رسیدگی شود، میتواند درختی باشد که هم از سایه اش استفاده کنند، هم از اکسیژنی که به فضا پرتاب میکند، هم از شکوفه ها و گلهایش، هم از میوه هایش، هم از شاخ و برگش، هم از شیره ای جهنده از پوست تنش با تیغه ی یک نیشتر!، و سرانجام هم پس از مرگش، از چوبش… درختی باشد که همه سود باشد برای دیگران.
نهالی که رضا شاه کاشت هیچ ثمری نداشت.او نه از روی مهرورزی و عشق به دیگران که با انگیزه های خودخواهانه و مستبدانه نهال کاشت.
امروز چند درصد از مردم ایران، حکم آن درخت سر تا به پا مفید برای دیگران را دارند؟
با احترام
//
به سید رضی
غرض و مرض امثال تو دارند که جز لودگی و چرند بافی هنر دیگری ندارند.
اینقدر که مغزت را بیمارگونه مشغول مهمل بافی و مهمل نویسی میکنی… آیا نمیتوانستی کمی هم اینجا به مغزت فشارکی بیاوری و به عنوان یک شرافتمند! از رضا شاه دفاع کنی و نقدی درست بر این نوشته بنویسی؟… شاید هم مشغول سیر و سلوک عرفانی در توهمّات خود بودی و وقت نداشتی؟!
///
به مش قاسم
چه آسون یه مفنگی ولو شده پای منقل بی عاری دم از رضا شاه میزنه!
رضا شاه یک انقلابی بود؛ انقلابی سخن میگفت و همچنین انقلابی رفتار و عمل میکرد…ولی مثل خیلی از انقلابی هایی که به مال و مقامی میرسن، به کج راهه رفت…
او از سرباز صفری رسید به مقام پادشاهی، ولی امثال تو همون پخی هستین که بودین!
او شاید بخواب هم نمیدید روزی شاه بشه. چون شاید فرصت نمیکرد درست بخوابه!
ولی امثال تو از 24 ساعت 20 ساعت خوابن و دائم هم مینالن و شکایت میکنن!
مطمئن باش اگه رضا شاه زنده بود میدونست با امثال تو چیکار کنه!…میدونی که؟!
////
به ذبیح
تو /// نداری و یک ///زاده ای!…یه //////////////رفته لالا و تو رو پس انداخته…بی پدر و مادر!
چون اگر مادر داشتی و شیر پاک خورده بودی، هیچوقت به مادر کسی توهین نمیکردی.
امثال تو اگه به پست من بخورن، توی اسید حلشون نمیکنم؛ بلکه زنده زنده با یک ماسک ضد گاز متصل به کپسول اکسیژن، تا از گاز گرفتگی خفه نشین و زود نفله نشین، میندازمتون توی چاه مستراب تا تبدیل به گُه بشین!…
امثال تو از گُه بوجود آمدین و به گُه برمیگردین!
———–
دوست گرامی
من هیچ نوشته ای را حذف نمی کنم
مگر این که سراسر ناسزا باشد.
احتمالا یا در لابلای کامنت ها هست یا برای من ارسال نشده(نرسیده)
با احترام
.
سیاست جمعیّتی، با کدام الگو؟
(الگوی امام کاظم با ۳۷ فرزند یا الگوی امام رضا با یک فرزند)
@baznegari
وقتی در فضاهای دینی، بحث سیاست جمعیّتی مطرح شود چند موضوع اصلی و فرعی به ذهن متبادر میشود: تعداد فرزندِ توصیهشده در دین ، ازدواج زودرس ، تعدّد زوجات و…
الف-تعداد فرزندِ توصیه شده در دین :
حکم دین در بارۀ تعداد فرزند چیست؟ اولین چیزی که در این باره در ذهن برخی متدینان نقش میبندد (و هر سیاست جمعیتی باید خود را در ذیل آن تعریف کند) لزوم فزونی اُمت اسلام و بالیدنِ پیامبر به این فزونی در روز قیامت است و حتی نقل است که حضرت، زنِ خوب را زنی دانسته که وَلود بوده و زیاد بچه بزایَد.
اگر پیامبر گرامی چنان توصیفی از زن خوب دارد و قرار است از آن رهگذر، در جهان آخرت به کثرت و بیشتر بودنِ جمعیت مسلمانان بنازد پس چرا خودش با وجود چندین و چند زنِ دائم و موقت و مملوک، از هیچ کدامشان اقدام به تولید فرزند نکرد و نقشی در آن سیاست جمعیتی ایفا ننمود و فقط به اندکفرزندانِ خدیجه که پیش از “ظهور اسلام”! با وی ازدواج کرده بود بسنده کرد؟ (آن یک فرزندی هم که ماریه قبطیه به دنیا آورد عمرش وفا نکرد و در همان کودکی جان سپرد).
بنابراین اگر الگوی عملی! پیامبر گرامی مهم است و آن را باید عیناً و مو به مو (و بیتوجه به شرایط زمان و مکان و تغییرات) به کار بست در این صورت آشکارا باید پذیرفت که سیاست جمعیتی حضرت در دوران نبوّتش اکتفا به تکفرزندی (با وجود دهها همسری که راویان برایش ثبت کردهاند) بوده است.
و اگر علاوه بر پیامبر گرامی، ائمه نیز برایمان مهماند باید اعتراف کرد که از رفتار متفاوت ایشان نمیتوان به الگویی واحد رسید زیرا:
الگوی کاظمی با ۳۷ فرزند:
از یکسو امام موسی کاظم را داریم که ۳۷ فرزند (۱۹ پسر و ۱۸ دختر) برایش نوشتهاند و تازه این در حالی است که سالهای زیادی از عمر این امام در حبس و زندان گذشت و یعنی اگر چنین نبود شمار فرزندان او یحتمل بسیار بیش از آن میشد (آمار امامزادههای بلافصلِ او بالغ بر صدها تن شده به طوریکه کمتر منطقهای از ایران را میتوان پیدا کرد که مقبرۀ یکی از فرزندان بلافصل او در آنجا نباشد).
الگوی رضوی با یک فرزند:
و از سوی دیگر امام رضا و امام حسن عسکری را داریم که هر دو بنابر قول مشهور فقط به یک فرزند بسنده نمودند؛ با این وصف سیاستگذار مذهبی، کدام الگو را در سیاست جمعیتی خود ملاک میداند؟ الگوی رضوی عسکری و سیاست تکفرزندی را و یا الگوی کاظمی و سیاستِ دهها فرزندی را!؟
وَلَع ترجیح الگوی کاظمی در اذهان برخی متدینان را میتوان در اخبار جعلیِ عصر ظهور دنبال کرد که در آن، هر مرد شیعی صاحب هزار پسر! میشود.
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۷/۹/۱۴
telegram.me/baznegari
.
.
در مورد نویسنده نوشته :من غالب مطالبی که از این نویسنده نقل می شود چه در باب پوشش زنان و چه در موضوعات دیگر و از جمله دیدگاه اسلام در مورد جمعیت در جامعه اسلامی،را نوعی سطحی نگری ناشی از تحیّر در مواجهه با فکت های موجود در منابع دینی می دانم که نشان از عدم تسلّط و بتعبیری فقدان ملکه اجتهاد در نگرش و جمع بندی گزاره های مختلف در منابع دینی است که خوب این بازگشت می کند به شخصیت شخص و تحصیلاتش و استاد دیدنش،و مطالعاتش و مهمتر از همه پرهیز از سطحی نگری و بر امواج شبهه افکنی سوار نشدن است که باعث سوء استفاده منکران دین می شود.این در مورد شخص مورد نظر.
—-
اما در مورد محتوا: بنظر من در اسلام و در روایات اسلامی هم توصیه به نکاح و ازدواج و کثرت آمیزش با زنان و بوجود آوردن فرزند شده است،هم توصیه به خلاف آن ،اما اینها را نمی توان یک الگوی ثابت و غیر قابل تخلّف و لایتغیّر اسلامی دانست،در واقع بتعبیری :در اسلام الگوی ثابت خاصی در مورد تنظیم جمعیت وجود ندارد که مثلا کسی یکسره بتواند بگوید بر اساس فلان آیه یا فلان روایت یا فلان رفتار شخصی یکی از ائمه دین یا خود پیامبر،پس مطلقا تکثیر فرزند در هر زمان و مکان و شرائطی نیکوست،یا کسی مثلا بگوید چون فلان امام علیه السلام یک فرزند داشته است پس الگوی مناسب و دائم و لایتخلّف در اسلام در باب جمعیت این است که همه خانواده های مسلمان در هر زمان یا اقلیمی باید یا خوب است که مثلا یک فرزند داشته باشد یا دو فرزند یا 5 فرزند یا 10 فرزند.چون در اسلام همانطور که تناکحوا توالدوا تکثروا فانّی اباهی بکم الامم (یعنی ازدواج کنید و فرزند تولید کنید تا تکثّر یابید زیرا من در قیامت مباهات می کنم بکثرت امتم بر امت های قبل) از پیامبر صادر شده است،”قلّه العیال احد الیسارین”(یعنی اگر فرضا یسر و راحتی و آرامش دو عامل داشته باشد،یکی از آندو عامل کمی عیال و فرزند و نانخور است) هم صادر شده است و هردو کلام هم از کلمات مستفیض روایت شده از پیامبر است،بنابر این آیا می توان سطحی نگری کرد و حکم مطلق کرد به اینکه بر اساس فاکت اول،تکثیر یک دو جین فرزند و اختیار همسران متعدد در همه زمانها و مکانها بنحو واحد و ثابت و لایتغیر ،سیاست جمعیتی اسلام در اجتماع اسلامی است هرچند جمعیت در یک اقلیم رو به انفجار و فاجعه های گوناگون ناشی از عدم کنترل جمعیت باشد؟! نیز آیا می توان همیشه و در همه زمانها و مکانها و همه شرائط، حکم به تمسک به اطلاق “قلّه العیال احد الیسارین”کرد و گفت حتی اگر مثلا در یک اقلیم سردسیری که جمعیت مسلمانان بشدت کاهش یافته و رو به اضمحلال هستند،باید عمل به اطلاق قله العیال احد الیسارین کرد؟! چنین نیست،خوب در منابع دینی از اینطور فکت ها متعارض زیاد هست،در همه مسائل فقهی هم هست،و فقیه مجتهد کارشناس دین تقریبا در همه مسائل و موضوعات فقهی با تعارض بین ادله یا فکت های دینی در کتاب و سنت مواجه است و اساسا اجتهاد یعنی همین جمع بندی بین فکت های موجود در منابع دین و حل تعارض بین ادله و این موضوع جدیدی نیست.
البته اینجا مجال فرو رفتن در همه فکت ها یا گزاره ها در این باب و برخی مهملاتی که در نوشته بالا وجود دارد نیست،من فقط می خواهم بگویم گاهی پیش زمینه های ذهنی خاص یا عدم مهارت و تسلط شخص و در نتیجه تحیر او در مواجهه با آنچه که در منابع دینی هست او را وادار به اظهار مطالب بی ربط و بی وزن می کند،حال اگر عدم ایمان و باور هم ضمیمه شود خوب کار را به انکار یا شبهه افکنی ختم می کند.
اینکه مثلا در برخی روایات نیز از پیامبر نقل شده باشد که به کثرت امت خود بر امت های دیگر مباهات می کند در قیامت،اینها بر فرض صدور روایت معنا و مفهومش بیان الگوی خاص در باب جمعیت در هر زمان و مکان و جغرافیائی نیست،اینطور تعبیرات می تواند اشاره به کثرت مجموعی عدد متدینان به دین پیامبر خاتم باشد بحکم خاتمیت دین و پیامبری و کمال و جامعیت دین اسلام و امکان انعطاف و انطباق آن بر همه زمانها و مکانها الی یوم القیامه،و این ممکن است طبیعی هم باشد بجهت خاتمیت دین اسلام.و در هر حال از اینگونه روایات بر فرض صدور نمی توان الگوی جمعیتی ثابت لایتغیّری در اسلام استفاده کرد،همانطور که نمی توان از رفتارهای شخصی ائمه دین که ضابط و معیار ثابت و یکسانی هم ندارد (بتعبیر درست این نوشته یک امام در شرائط زمانی و مکانی خاصی امکان تعدد ازواج داشته است و مثلا-اگر گزارش تاریخی صحیح باشد- 37 فرزند داشته است و آن دیگری یک یا دو فرزند یا مثلا خود پیامبر قدر مسلّم فاطمه علیها سلام را از خدیجه داشته است و از زنان دیگر خود بهر علتی اعم از عقم آن زنان یا تفاهم بر عدم تولد فرزند یا حتی عقم عارضی فرضی بر شخص پیامبر فرزند نداشتن او و در مورد دختران دیگر خدیجه هم مثلا اختلاف نظر هست که از پیامبر بوده اند یا از شوهر قبلی خدیجه)به ضابط یا معیار ثابت و لایتغیری رسید.از این جهت بنظر می رسد مساله جمعیت در اسلام تابع اوضاع و شرائط مختلف زمانی و مکانی و تابع کارشناسی دقیق علمی از جهات گوناگون است که طبیعتا از سوی حاکم اسلامی با کلان نگری و دید وسیع و همه جانبه علمی و بروز باید به آن توجه شود.
در یک کلمه،من در نوع اینگونه اظهارات و مطالبی که حاوی طعن و نیش و کنایه هم هست و مثلا اشاره به اخبار جعلی! (خودش می گوید اخبار جعلی!بعد روی اخبار جعلی حساب باز میکند و استنتاج می کند و طعن می زند!) می کند یا با سطحی نگری یا یکسویه نگری برخی تعبیرات می کند یا رفتارهای تاریخی ائمه دین را مطلق فرض می کند و طعن هایی می زند،من اینها را چیزی جز خودنمائی،یا کناره گرفتن از اخلاق،یا سطحی نگری در بررسی منابع دین یا در نهایت انکار اساس دین نمی بینم.
سید جان ..بی خیال نویسنده شو..اصل حرف را ببین..اونم حرف شما را میزنه که برنامه ریزی جمعیت را نباید به اهل بیت وصل کرد..شما هم که همین را میگی..یقیه را بی خیال!اما بالاخره اقرار کردی اسلام در یک چیز نظری نداره..این خیلی پیشرفته
بسیار خوب عثمان..پس شما هم سعی کن سخن دیگران را دقیق و آنطور که گفته است نقل کنی نه اینکه بخشهایی را که با شیطنت های ذهنی شما هماهنگ است و طعن آمیز است نقل کنی.بنظر من مشکل اساسی شما این هست که درک اتان از اسلام و موازین آن ناقص است یا چون بی ایمانید قصد طعن دارید،از این جهت وقتی وراء پندارهایی که دارید مطلبی برایتان توضیح داده می شود گمان می کنید این پیشرفت دیگران است! در حالیکه واقع این است که چیزی بر اطلاعات ناقص شما اضافه شده و این البته پیشرفت هست اگر انکار و استنکار مانع از آن نشود.
شیطنت ذهنی!..بی ایمانید!..اطلاعات ناقص!..بهت الهام میشه آقا سید..کار بشر نیست این همه کشف و شهود همزمان..
عثمان گرامی /// عقیم بود و بچه اش نمی شد هیچ فرزندی ///نه از خدیجه و نه زن دیگری نداشته!
جناب نوریزاد خوب مزدک گرامی راست میگوید حضرت محمد صلی الله علیه و اله ////////////////////////////// پس چرا هاشور می زنی؟
روزنامه شرق:
برای اطلاع از وضعیت شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه با یکی از نمایندگان کارگری این شرکت که به دلایل مختلف مایل به انتشار نامش نبود، به گفتوگو نشستیم
سؤال: نمایندگان کارگری شرکت هفتتپه چند نفرند و چطور انتخاب شدهاند چون بسیاری از کسانی که وضعیت شرکت نیشکر هفتتپه را دنبال میکنند، درباره این موضوع سؤال دارند.
جواب: متأسفانه شورای اسلامی کار در شرکت نیشکر هفتتپه اصلا وجهه خوبی بین کارگران ندارد. درواقع در گذشته هر وقت شورای اسلامی کار تشکیل شده بود، نمایندگان کارگری منتخب بهسرعت امکانات شغلی و رفاهی مانند خانه سازمانی مناسب و خودرو و… دریافت میکردند و دیگر پیگیر حقوق کارگران نبودند. از طرفی سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفتتپه نیز که قبل از انقلاب تأسیس شده بود، در دهه ۸۰ بازگشایی شد اما اعضای هیئت بازگشایی آن مورد پیگرد قرار گرفتند و اخراج یا زندانی شدند.
مش قاسم: حالا اینو ضرب در تمام ایران بکنین وضع دستتون میاد. این اسلامیچی طبق عادت ۱۴۰۰ ساله راهزنانی هستند در لباسهای مختلف.
تاریخ صرفا در کنار هم گذاشتن چندین رویداد در کنار هم نیست که با انتخاب گزینشی خود به سر انجام دلخواهی برسیم. دوستی که از ضعفهای رضا شاه میگوید در حقیقت تاریخ نمیگوید بلکه حوادثی را دست چین کرده و کنار هم قرار داده تا ایده خود که رضا شاه خائن بوده را ثابت کند. خوب این هم روشی است ولی بدرد کسی نمیخورد. برای مثال اگر در مورد قراداد دارسی و برخورد رضا شاه با آن صحبت میکنیم باید به سابقه ورشکستگی ایران هم اشاره کرد. قرارداد دارسی را که رضا شاه نبسته بود بلکه در زمان مظفرالدین شاه بود و حالا باید پرسید آن شاه مرحوم چرا زیر بار آن رفت؟ خوب قبل از آنهم اتفاقاتی افتاده بود. مثلا در این میان از طرفداران روحانیت هیچ کس به موضوع فتوی تنباکو اشاره ای نمیکند و اگر هم بکند آنرا مظهر استعمار ستیزی یک مرجع میداند. تا حالا کسی شنیده و یا دیده است که از حرکت و فتوی میرزای شیرازی بعنوان عامل اصلی ورشکستگی و استقراض کشور در قرن اخیر ذکری بمیان آمده باشد؟
تاریخ گوئی و تاریخ نویسی ایدئو لوژیک یعنی همین کارها که جوری از قرار داد دراسی حرف بزنیم که انگار به غیر از شخص رضا شاه هیچ فعال مایشائی در کار نبوده. ما بعنوان یک ایرانی باید ببینیم که ریشه این شوربختی ما در کجاست و تاریخ برای عبرت گرفتن است نه ادامه حماقت.
آری حرکت رضا شاه در سوزاندن قرار داد دارسی نادرست است ولی تاریخی پشت آن است که به ریشه ورشکستگی و استقراض خارجی ایران بر باد ده بر میگرددو متاسفانه آغاز این جریان بطور مستقیم وصل است به فتوی میرزای شیرازی در جریان تنباکو.
اصرار روحانیون و میرزا به لغو قرار داد تنباکو بدون توجه به آثار آن همانقدر بی خردانه بود که کار رضا شاه در ماجرای لغو دارسی. با لغو قرار داد تنباکو، دولت وقت ایران ناچار شد برای پرداخت خسارت کمپانی 500 هزار لیره استرلینگ از بانک شاهی انگلیس قرض بگیرد و خدود 150 هزار لیره دیگر نیز از منابع دیگر برای پرداخت سایر خسارتها تامین کند و با توجه با اینکه شرکت تالبوت فقط 15000 لیره سرمایه گذاری کرده بود میشود عمق خسارت را فهمید. فتوی میرزا موجب شد که دولت ایران برای اولین بار ناچار از وام گرفتن از بیگانگان شود و این آغاز شوم داستان ورشکستگی ایران و تبعات آن است.
برای هواداران روحانیت وضع تاریخ روشن است..میرزای شیرازی قهرمان ملی است، رضا شاه خائن است و مدرس ضد استبداد…ولی در یک نگاه عمیقتر چنین فرضیات و یا باورهائی هیچ ارزشی ندارند…تاریخ یک سناریوی چند قسمتی است و نمیشود به دلخواه یک قسمت را جدا کرد و به میل خود داستان را تعریف کرد…
“تاریخ صرفا در کنار هم گذاشتن چندین رویداد در کنار هم نیست که با انتخاب گزینشی خود به سر انجام دلخواهی برسیم”.(پایان)
همینطور است،آیا اینجا کسی چنین گفت؟ بنده هم بارها گفته ام که بررسی تاریخ یعنی جمع آوری مستند وقایع و کمک گرفتن از قرائن و شواهد مختلف برای متراکم کردن ظنون حاصل از حکایات و اسناد تاریخی.
“دوستی که از ضعفهای رضا شاه میگوید در حقیقت تاریخ نمیگوید بلکه حوادثی را دست چین کرده و کنار هم قرار داده تا ایده خود که رضا شاه خائن بوده را ثابت کند. خوب این هم روشی است ولی بدرد کسی نمیخورد”.(پایان)
مقصودتان این است که رضا شاه ضعف یا خطا نداشت؟یا مقصود این است که نباید به ضعف های او اشاره کرد؟ بنظرم هردو احتمال درست نیست،یعنی نه میتوان گفت رضا شاه ضعف و خطا نداشت و نه می توان به ضعف های او نپرداخت چون نپرداختن به ضعف پدیده های تاریخی در بحث های دو طرفه (موافق و مخالف) امر تعبدی نیست و نیازمند به دلیل است.خوب حالا آنطرف گزاره شما را بررسی می کنیم:آیا فقط اشاره کردن به برخی قوّت های رضا شاه و بت تراشی و تقدیس او آنهم برای کوفتن دیگران،تاریخ گفتن است یا مدّاحی؟!حرف من با دوستمان و دیگر شاه دوستان کلیشه ای که معیار اصلی آنان مخالفت با جمهوری اسلامی است همین است که رضا خان را باید با بد و خوبش دید،یعنی بررسی مستند کرد در آنچه که خوب بنظر می رسد و آنچه که بد بنظر می رسد،این بحث تاریخی هست یا نیست؟یعنی بحث تاریخی از نظر شما این است که به بد رضا شاه نباید پرداخت؟ یا اعمال و اقوال او را ارزیابی نباید کرد؟ یا نحوه روی کار آمدن او از نظر شما مهم نیست؟ نحوه کنار رفتن او از نظر شما مهم نیست؟اگر چنین چیزی می گویید پس خودتان معیار خودتان را در بحث تاریخی نقض کرده اید چون بررسی تاریخ نه اختصاص به کار خوب یک پدیده یا شخص تاریخی دارد و نه اختصاص به کار بد یک شخص تاریخی دارد،هرچه است البته باید مستند به قطعیات تاریخی و منابع معتبر تاریخی و قرائن و شواهد باشد.شما می گویید فلانی خوب است؟ بیایید وجوه خوبی های او را شمارش کنید،آنهم که می گوید او ضعف ها یا اشتباهات داشته وجوه بدی های او را شماره و ارزیابی کند،شما چرا معتقدید که رضا شاه را باید فقط تقدیس کرد و ضعف های او را نگفت؟ اگر دلیلی دارید ذکر کنید و اگر دلیلی ندارید پس تحکّم نکنید و حریم بحث را باز گذارید و از دیگرانی که ارزیابی منفی در مورد یک شخص یا فکت تاریخی دارند متوقع نباشید آنچه را شما در ارزیابی خود به آن رسیده اید بپذیرند.بحث من این است که اینجا یک نوشته مقایسه ای گذاشته شده که طی آن فقط و فقط اقدام به تقدیس و بت سازی رضا خان شده است و انگیزه نوشتار نیز بخوبی روشن است که غایت اصلی و عله العلل سامان دادن این مجموعه مدح و ستایش فقط و فقط کوبیدن شخصیت تاریخی دیگر یا سیستمی است که بعد از انقراض رضا خان و سلسله اش پدید آمده.در اینجا اگر کسی مستندا اشاره به ضعف ها،اشتباهات و احیانا خیانت ها یا زورگوئی های بتی که تراشیده شده است کرد نمی شود اعتراض کرد چرا شما بتی که من تراشیده ام را معرفی می کنید! کاری که اینجا علمی و مطابق تحقیق است این است که کسی که رضا خان را بت می کند و او را تقدیس می کند برای کوبیدن دیگران یا چیزهای دیگری،نگوید بدی های رضا خان را افشا نکنید! بلکه روش علمی این است که نشان دهد خوبی های او چه بوده و بدی هایی که دیگران آنرا بدی می دانند فی الواقع بدی نیست.مثلا اگر کسی کشیدن راه آهن جنوب به شمال توسط رضا خان را نوعی خواست و دستور انگلیسی ها برای ترانزیت راحت سلاح در جنگ با دیگر کشورها می داند و آنرا از محاسن کارهای رضا خان نداند،اینجا کسی که طرفدار رضا خان است یا در صدد بت تراشی در مورد اوست نباید بگوید تو چرا چنین چیزی می گوئی! راه این است که با استناد به گزارشات دقیق تاریخی نشان دهند که نخیر کشیدن راه آهن ایده خود رضا خان بود و راه آهن مزبور نیست به خیر و صلاح و منفعت کشورمان بود.همینطور بروید جلو در مورد کارهایی که بزعم طرفداران رضا خان همه از خدمات و نیکی های او بوده است.بله من با شما موافقم که باید در هر مورد زمینه ها و زمانه ها و شرائط حاکم بر هر قضیه ای را در نظر گرفت و بیان کرد،خوب دقیقا این همین بحثی است که من می گویم باید پی گرفت،عرض من این بود که نویسنده مطلب ابتدا با عبارت پردازی و تعبیرات غلو آلود یک پوشش مطلق ستایش آمیز روی پدیده تاریخی می کشد و بصورت چماق بر طرف دیگر مقایسه می کوبد،بدون نشان دادن استنادها در تبیین چنین ستایش و مطلق انگاری و بت تراشی،و چنان بی انصافی یا بد انصافی در مورد طرف دیگر مقایسه! بعد که مثلا شواهدی بر خلاف این مطلق انگاری و بت تراشی ارائه می شود پاسخ این است که من نیز سااالها اینها را دیده ام! یا وقتی گفته می شود حتی مواردی متعارف چیزهایی که بطور معمول خدمات روتین یک حاکم محسوب است قابل بحث و تنقیب است،پاسخ دگم بت تراشانه این است که اگر بخواهید 300 مورد از محسّنات رضا خان را برایتان بر می شمارم! بعد که گفته می شود بحث تاریخی با گزافه گوئی و مبالغات لفظی حل نمی شود و بفرمایید شمارش کنید پاسخی نمی آید جز اینکه فرو شوید در بحث های لفظی از عبارت های بت تراشانه من! یا وقتی کسی نقد محتوائی پیرامون نوشته می کند پاسخ او چیزی نیست جز سکوت! بالاخره اینکه کسی در برابر نقد و ارائه شواهد سکوت می کند یا آنرا با گفتن من هم سااالها این مطالب را شنیده ام سمبلیزاسیون می کند! نباید پاسخ محتوائی و مستند به نقدهایی که منعطف به مداحی یا بت تراشی اوست داشته باشد؟! حالا اگر در این فضای بت تراشی بنده با ارائه شواهد تاریخی نشان دادم که این بتی که می تراشید باغراض سیاسی دیگر،بت منزّه و غیر قابل خدشه ای نیست و حتی بظاهر محسناتش نیز فیه ما فیه است،باید بمن یا کسی که شاهد بر خلاف بت تراشی آورده است اعتراض کرد که چرا ضعف های بت را پیش روی بت تراشان می گذارید؟!
در مورد مرحوم میرزای شیرازی و قضیه تحریم تنباکو نیز باید جداگانه گفتگو کنیم.
وقتی خود را بخواب میزنیم هیچ کس قادر به بیدار کردنمان نیست. کسانی که زمانی هوادار سفت و سخت ج.ا اسلامی و یا هر مکتب دیگری بوده اند وبعد از آن بریده اند در مورد اشتباه های خود اندیشه می کنند که آنها را بشناسند و تلاش کنند دیگر آن خطاها را تکرار نکنند. یکی از مهمترین این خطاها بت سازی است وقتی که بتی ساختی و تمام وجودت را در اختیار آن بت که به خرد و توانایی و درست کرداری او باورداری گذاشتی دیگر میشوی نوکر بی جیره و مواجب او و از این بی وجودی خویش نیز لذت میبری و شاد هستی چون باور داری که این بت راه خطا نمیرود و برای تو جهانی میسازد که آرزوی آنرا داشته ای جهانی پر از داد و برابری صلح و آرامش – دیگر تهیدستی را نخواهی دید که بخاطر لقمه ای نان برای عزیزانش تن به هر زشتی و پلیدی دهد و آن سرشت نیک انسانی خویش را فراموش کند.
و دیگر کسی نباید از اندیشه متفاوت خود ترسی داشته باشد و … ولی هنگامی که زمان میگذرد و در میابی که بت مقدس تو براه دیگری رفته و میرود و نه تنها حتی دورنمایی از آرزوهای تو پیش چشم او نبوده بلکه در جهتی خلاف آن در حرکت بوده و است و تو را فریب داده آنگاه اول از همه از خودت تنفر پیدا میکنی که ساده اندیش بوده ای و بخاطر این نادانی و ساده اندیشی تو چه مردمانی که تو آرزوی خوشبختی آنها را داشته ای به خاک سیاه نشسته اند – بعد از ملامت های بسیار تصمیم میگیری که دیگر از هیچکس و هیچ چیزی بت نسازی و همواره خرد عقل و منطق (و نه مغلطه) را چراغ راه خود کنی.
بنابراین هر انسان بی غرضی با دیدن پست پیشین نوریزاد و خواندن کامنتها و اظهار نظرها در می یابد که نوریزاد و اکثریت کسانی که کامنت گذاشته اند نه تنها از رضاشاه بت نساخته اند بلکه حتی دیکتاتوری و کارهای ناشایست او را نقد کرده اند(به دلیلی که در بالا گفته شد) آنچه که شخص بی غرض می بیند فقط به روی میز آوردن کارهای شایسته او که به دلیل دروغگویی های شما روحانیان و کمونیست ها از نظر پنهان شده و تحریف شده بود است. کسی که خود بت های گوناگون دارد برایش مشکل است باور کند که کسی که تصمیم گرفت بت پرستی را کنار گزارد دیگر به سوی بت سازی نخواهد رفت حتی اگر آن بت مهاتما گاندی باشد چه برسد به رضاشاه.
برای استاد مغلطه جناب مرتضی
شما بجای تقلید بیجا و معصوم پنداری فردی عادی که تنها بر امواج مبالغات لفظی سوار می شود، چشمهایتان را باز کنید و ببینید اینگونه گزافه گوئی های مبالغه آمیز نامستند، هماهنگ با بت سازی و بت تراشی هست یا نیست؟!
—-
“اما بخاطر بلند مایگی های فردی اش، و برافراختگی های با شکوه ملی اش، مستحق این است که وی را پس از کورش و داریوش هخامنشی، کهکشان! بی همتای مردم ایران بدانیم.”
—
“رضا شاه، ایرانی بود، پشت در پشت. اما امام خمینی، ایرانی نبود. پشت در پشت…”!
—
“رضا شاه برای ایرانیان غرور آفرید، اما امام خمینی حتی برای همان اسلامش نیز چیزی جز نکبت بجای ننهاد”!
—
“رضا شاه، با فاصله ای بقدر هزاران سال نوری!! از دیگران، به ایران اندیشیده، و به ایرانی خدمت کرده، و برای ایرانیان غرور آفریده، و سنگهای بزرگی از پیش پای آیندگان برداشته است”!
—
” اما دریغ و درد که در پرچم امام خمینی، جایی برای فکر فهیمانه و کهکشانیِ!! رضا شاه نبود”!
—
” اگر رضا شاه نبود، کشوری به اسم ایران نبود”!!
—
” رضا شاه با همان بی سوادی اش، در میان همه ی شاهان و حاکمان و امیران حاکم بر ایران، بر تارک یکتایی!! نشست”
—
“مقایسه کردن رضا شاه با امام خمینی، خدمت و ارفاق به امام خمینی ست”!!
—
“رضا شاه بنا بر پیشرفت کشور و بهره مندی مردم از دستاوردهای نوین عصری و بشری داشت اما امام خمینی رو به عقب می نگریست و رو به عقب می شتافت”!
—
“در نوین نگریِ رضا شاهِ بی سواد، دانشگاه واگشایی می شود و با استخدام متخصصان، مرتب بر مراتب علمی و وزنِ علمی اش افزوده می شود. و در نگاه قیفیِ امام خمینی، نخست همه ی فلاکت های مملکتی به دانشگاهها منتسب می شود و بعدش که می بینند نمی شود از این فراز شعوری چشم پوشید، دانشگاه را از بن مایه های علمی اش تهی، و پوسته ی آماری اش را بزک می کنند.”!
—
“رضا شاه، یک شخصیت مولد است. و امام خمینی یک شخصیت خرابگر.”!
—
“رضا شاه با عشق؟!! بر سرِ کار آمد، و امام خمینی با کینه!”
—
جناب سید مرتضی و سید مرتضی ها
لطفا به پرسش ذیل پاسخ دهید ، ولی از شما می خواهم که حاشیه نرفته و مغلطه هم نکنید .
چرا الله مدینه و محمد در کتاب مشترکشان هیچ سهمی برای زنان در بهشت پیش بینی نکرده و همانندمردان هیچ امتیازی برایشان لحاظ نکرده اند ؟مگر نه اینکه نیمی از جمعیت کره زمین در هر زمانی را زنان تشکیل داده اند ؟
چرا نسبت به نیمی از جمعیت کره زمین بی توجهی نموده اند ؟
سهم مردان از بهشت طبق حدیث آمده در اصول کافی کاخی ست که در آن 70حجره ودر هر حجره 70تخت و روی هر تخت 70 فرش و روی هر فرش 70حورالعین که وصف زیبایی آنها در زبان نمی گنجد و …
جمع این حوریان از 24000000بیشر
خواهد شد که اینان همه آماده سکس با یک نفر مومن میباشند !!!
حال بفرمایید سهم زنان مومن در این بهشت چیست و کدام است؟
با بی صبری منتظر جواب شما هستم .
نعمت های بهشتی برای همه بهشتیان است اعم از زن و مرد،به این معنا در آیات متعددی اشاره شده است:
“وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فيها خالِدُونَ”الزخرف/71،معنای آیه این است که در بهشت هر آنچه که نفوس بهشتیان اشتها کند و بخواهد و دیدگان آنها را خوش آید وجود خواهد داشت و بهشتیان در آن جاودانه اند.
در این آیه شریفه کلمه “الانفس”مطلق است و هم به نفوس مردان انطباق می یابد هم بر نفوس زنان.
نیز در سوره غافر آیه 40 فرمود:”مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزى إِلاَّ مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِساب”.هرکس (اعم از زن و مرد) سیئه و گناه مرتکب شد جزا داده نمی شود مگر بمثل آن،و هرکس (اعم از زن و مرد) عمل صالح و نیک انجام داد داخل در بهشت می شود و رزق داده می شود رزقی بی حساب(فراوان).در این آیه هم،هم کلمه “من”موصولیه شرطیه عمومیت دارد نسبت به زنان و مردان مومن نیک کردار،هم در عین حال قید فرمود به “ذکر”و “انثی” و اینکه برخورداری از نعیم بهشت(هرچه هست اعم از منکوحات و ماکولات و ملبوسات و هرچه آنها بخواهند)اختصاصی به مردان ندارد.آیات دیگری هم هست که مزاحمت نمی کنم.
در هر حال طبق آموزههاي قرآني در بهشت هر كدام از مرد و زن از نعمت و لذات مناسب خود با همسران پاكيزه برخوردارند،و اين موهبت اختصاص به مردان ندارد، جایی نیز قرآن كريم فرمود:” وَ لَهُمْ فيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ”یعنی: براي بهشتيان در آن جا همسراني پاك و پاكيزه است. ضمير”هم” در آيه به همه بهشتيان اعم از زن و مرد برميگردد، نه فقط به مردان بهشتي. ازواج هم جمع زوج به معناي همسر است، نه زوجه به معناي زن، در آيه ديگر هم ميفرمايد: ” وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عين”یعنی: آن ها را با همسراني درشت و زيبا چشم تزويج گردانيم. چنانکه می بینید در اين آيه هم ضمير “هم”به همه بهشتيان برميگردد و مذکر آمدن ضمیر باصطلاح از باب تغلیب است. و”حورعين” وصف زيبايي همسران بهشتي اعم از زن و مرد است، زيرا واژه “حور”، هم جمع اَحور (مرد سياه چشم) و هم جمع حوراء (زن سياه چشم) است. واژه “عِين” نيز هم جمع اَعين (مرد درشت چشم) است و هم جمع عَيناء (زن درشت چشم). بنابر این داشتن همسر در بهشت براي مرد و زن هردو مطرح است. گرچه قرآن كريم به دليل حفظ تادّب از همسران زنان و چگونگي كيفيت لذت بردن آن ها از مردان به تفصيل و روشني سخن نگفته، ولي در اين نكته جاي ترديد نيست كه زنان مثل مردان از لذات بهشتي مناسب مورد علاقهشان برخوردار هستند و حوريان بهشتي براي آن ها هم در قالب همسران وجود دارندبدلیل عموم برخی آیات که بدان اشاره شد و بدلیل توضیحی که در مورد دو واژه حور و عین عرض شد. اين حقيقتي است كه به صراحت در چند جاي قرآن بيان شده است و چنانکه اشاره شد تاكيد شده كه در بهشت هر چه دلها (اعم از دل و جان مردان بهشتی و دل و جان زنان بهشتی) بخواهد و چشمها لذت برد، وجود دارد.از این بیان معلوم ميشود كه لذتهاي گوناگون بهشتي عمومي است و هيچ كدام از زن و مرد از لذتهاي مورد علاقهشان بي نصيب نخواهند بود. هرچند ماهيت حقيقي نعمت های بهشتي به طور كامل براي ما روشن نيست.گذشته از آیات قرآن در برخی روایات نیز به نکات پیش گفته اشاره شده است:
در روایتی از امام صادق(ع) در مورد ازدواج مرد و زن زمینی در بهشت سؤال شد، حضرت فرمودند: “اگر رتبه ی زن بالاتر بود و خواست با مرد زمینی اش ازدواج کند می تواند او را انتخاب کند (و مرد نمی تواند وی را انتخاب کند) که در این صورت مرد همسر او می گردد ولی اگر رتبه ی مرد بالاتر بود او می تواند زن را اختیار کند (اینجا زن چنین حقّی ندارد) که در این صورت، زن یکی از همسران مرد می شود.”
(بحارالانوار ج 8 ص 105)
همچنین در روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمودند: “زن اگر در دنیا دو شوهر داشته باشد در آخرت هر کدام را که بهتر دید (از حیث اخلاق) انتخاب می کند”.
(بحار الانوار ج 8 ص 119،حدیث 7)
—
شواهد نقلی اعم از آیات مطلق و روایاتی توضیحی که در جوامع روایی وارد شده است زیاد است،من اکتفاء به همین موارد می کنم و اجمالا می گویم نعمت های بهشتی عام و فراگیر هستند برای زنان و مردان بهشتی چنانکه عنوان حور عین که در قرآن و روایت وارد شده است بر حسب تدقیق لغوی اختصاصی به زنان خاص بهشتی ندارد.
باعث تاسف است که برخی افراد تاریخ مدون و ثبت شده را دستمایه افکار ایدولوژیک خود قرار می دهند و نتیجه گیری های مورد علاقه از آن بیرون می کشند.
اظهار نظر در باره شخصیت های تاریخ از جمله رضا شاه کبیر (لقب کبیر از سوی مجلس شورای ملی به ایشان تعلق گرفت) کار غرض ورزان نیست. خوشبختانه نسل امروز با استفاده از منابع تاریخی که به وفور در اختیار همگان است نیازی به اظهار فضل این گونه افراد ندارد و با درایت و موشکافانه جزییات تاریخ را در می نوردد. حد اکثر عایدی که نصیب امثال آخوند مرتضی و شرکا می شود بیرون افتادن اسرار و مکنونات درونی ایشان است. گویی روح بلند رضا شاه همین الان افشا گری می کند و مشت اغوا گران ارتجاع سرخ و سیاه را بر فرزندان ایران می گشاید و همچون مشعلی راه آینده را بروی چوانان می نمایاند.
نوریزاد گرامی
ای کاش فرصت دیگری می یافتی و بعد از پرداختن به رضاشاه سری به کرمانشاه میزدی و شبی را در کنار مردم بی پناه به صبح می رساندی و به گوش انسانیت میرساندی کشور امام زمان در اوج اقتدار و عظمت چگونه با مردمان خویش معامله می کند.
جهان دموکراتیک می تواند گرما را از پاریس احساس کند: عصر حاضر، دوران شبکه های اجتماعی و خط بطلان کشیدن بر حزب است و استمرار دمکراسی فقط با توجه به جنبشهای اعتراضی ممکن خواهد بود.
آن اپلباوم
واشنگتن پست
جهان امروز، دنیای کثرت گرایی است. دنیای امروز، دنیای گرایش های دسته بندی شده اعم از سیاسی، دینی و یا تجاری نیست. انسان دنیای امروز، از جذب شدن به هر نوع تفکر و گرایش سیاسی و دینی بیزار و روی گردان است. در دنیای امروز موجودیت هایی از قبیل حزب، گروه، سازمان و دسته بندی سیاسی و دینی، فلسفه وجودی اش را از دست داده است و هیچ منطقی برای بودن و جذب مخاطب ندارد. دنیای امروز؛ دنیای ابراز وجود شبکه های اجتماعی است. شبکه های اجتماعی زندگانی بشر را تسخیر کرده و جزء لاینفک آن شده است. امروزه مردم در سراسر جهان برای ابراز عقیده و اعتقادات و تماس و تعامل با هم، از طریق اینترنت، شبکه های اجتماعی به صورت آنلاین با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند. انسان امروز حتی تمام مکتوبات خود را از طریق همین رسانه ها نشر می دهد. هر گروه و تشکل و هویت گروهی جدید در همین شبکه ها و رسانه ها شکل می گیرد. شبکه های اجتماعی، مهمترین ابزار برای به اشتراک گذاردن احساسات و هیجانات مشترک اند. “ابراز خشم” یکی از احساساتی است که سریع ترین انتشار را در شبکه های اجتماعی دارد. مصداق روشن وسعت کارکرد شبکه های اجتماعی در زندگی بشر امروز، حوادث این روزهای کشور فرانسه است. چند هفته ای است که یک جنبش اعتراضی موسوم به جنبش”جلیقه زردها” در پاریس و کم و بیش در سایر شهرهای فرانسه ظهور کرده و فریاد اعتراض خود را علیه سیاستهای اقتصادی دولت امانوئل مکرون سر داده است. محل رویش این جنبش، فضای سایبری است. سوالهایی در محافل اجتماعی و سیاسی فرانسه در خصوص مبداء و هسته اصلی این تشکلات اعتراضی مطرح است. مبداء و منشاء خیزش این تظاهرات برخلاف سنت معمول است. در گذشته هم در فرانسه و هم در سایر کشورهای اروپایی، مبداء تشکیل احزاب سیاسی عموما نهادهای قدیمی و بطن زندگی عادی مردم بود. اتحادیه های تجاری، مبداء رویش سوسیال دمکراتها بود و کلیسا هم مبداء خیزش راست گرایان دمکرات مسیحی بود. سابق بر این، مردمانی که اعتقادات سیاسی و اجتماعی یکسان داشتند در روال زندگی عادی با هم تماس و معاشرت داشتند و یکدیگر را در محافل عمومی نظیر باشگاهها، کافه ها و نشست ها ملاقات می کردند. بی دلیل نیست در فرانسه، جنبشی که تا همین یک ماه پیش وجود خارجی نداشت، توانست اینقدر سریع و در یک فاصله زمانی بسیار کوتاه، هویت پیدا کند و منسجم و یکپارچه شود. این تشکل به هیچ حزب سیاسی تعلق ندارد. البته احزاب زیادی سعی کرده اند آن را به نفع خود مصادره کنند. فرانسوا روفن سیاستمدار چپ افراطی که تنفر شدیدی از امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه دارد، جلیقه زرد می پوشد و در تظاهرات شرکت می کند. مارین لو پن رهبر راست های افراطی هم در صف پشتیبانی از تظاهرکنندگان درآمده است. برخی گمان می برند که احتمالا جناح اوست که تظاهرکنندگان را تشویق به دست زدن به خشونت می کند. اما این ادعایی بیش نیست. وابسته دانستن تظاهرات جنبش جلیقه زردها به گروه و حزب به خصوصی روش فرصت طلبان است. این جنبش اعلام کرده است که رهبر ندارد. فقط هشت سخنگو دارد با پیشینه هایی کاملا مغایر از هم. این جنبش تاکید کرده است که مطلقا به هیچ دسته و حزب و گروهی تعلق ندارد. جلیقه زردها ایدئولوژی و فلسفه روشنی ندارند. آنها فقط جمعیتی با درخواستها و گرایش هایی یکسان هستند. این ارزیابی این جنبش از بعد زیبایی شناسی است. زمینه های اعتراض این جنبش کاملا مشخص و بسیار محدود است.جنبش جلیقه زردها به افزایش نرخ مالیات بر قیمت بنزین معترض است. از اعمال محدودیتهای تازه در سرعت خودروها در اتوبانها و به طور کل از سیاستهای اقتصادی دولت مکرون ناراضی است.جلیقه زردها در شعارهایشان به وضوح نشان می دهند که نه تنها به هیچ حزب و گرایش سیاسی وابستگی ندارند، بلکه از همه آنها بیزارند. حزب سیاسی مکرون که “جمهوری به پیش” نام دارد، خودش کارش را با این شعار آغاز کرد که یک “حزب ضد حزب” است. مأمن و پناهی است برای مردمی که دیگر نمی خواهند مثل همیشه، هویتشان با هویت گرایش و حزب سیاسی شان مشخص شود. اما وقتی پای عمل فرا می رسد، در یک پس زمینه سیاسی؛ همه احزاب هویت سیاسی پیدا می کنند و در انتخابات با این هویت ابراز وجود می کنند. حزب جمهوری به پیش که تا سه سال پیش وجود خارجی نداشت، امروز یکی از اجزاء همان دولتی است که برای شکست دادنش، تشکیل شده بود. تاریخ فرانسه آکنده از انقلاب هاست، حتی انقلابهایی بسیار رادیکال. سرعت تغییری که این انقلابها ایجاد می کنند حقیقا حیرت آور است. این سرعت آنقدر زیاد است که وقتی فردی از حزبی جدا می شود، دیگر امکان برگشت به آن اگر ناممکن نباشد، خیلی سخت خواهد بود.
نوشته اکبر گنجی از جهاتی درست است و اشاره بواقعیت هایی خارجی می کند،از جهاتی هم نوعی غفلت یا بی توجهی در آن هست،من بحث خاصی در مورد جنبش موسوم به جلیقه زردها در پاریس یا شهرهای دیگر فرانسه ندارم،اما ظاهرا اینطور هم که نویسنده نوشته فوق، جلیقه زردها را یک جنبش فاقد هویت معرفی می کند نیست،و اینطور که از اخبار رسانه ها بر می آید عمده هویت این جنبش متعلق به سوسیالیستهای فرانسه است که با سیاست های اقتصادی دولت مستقر یعنی دولت مکرون مخالفت دارند،بنابر این مطلب گنجی در این مورد که ممکن است جنبش های اجتماعی ناشی شده از فراخوان ها در شبکه های اجتماعی بکلی بدون هویت باشند بنظر درست نمی رسد،یعنی ممکن است مثلا فلان حزب چپ گرا یا سوسیالیست محور یک جنبش اعتراضی نباشد،یا فلان حزب راست گرای افراطی یا غیر افراطی خاستگاه یک اعتراض یا جنبش فراگیر نباشد،اما در هر حال نوعی اشتراکات در هویت یا مطالبات سیاسی اجتماعی اقتصادی ممکن است بستر اجتماع در فلان شبکه اجتماعی و بدنبال آن بستر اعتراض در واقعیت جامعه باشد.پس نمی توان هر جنبش متکی بر شبکه های اجتماعی را بی هویت مطلق یا بی ربط به احزاب و گرایشها دانست خصوصا جنبش های فراگیر بلحاظ کمّی و کیفی.
در هر حال من قصدم الان ارزیابی جنبش جلیقه زردها در پاریس و تعلق داشتن یا نداشتن آنها به جایگاههای مختلف اجتماعی یا احزاب در آنجا نیستم.
مقصودم فقط اشاره به این است که امثال اکبر گنجی که حالا خودشان با هجرت به غرب در متن جامعه غربی قرار گرفته اند و تحت تاثیر آن هستند و برداشت ها و تلقیاتی از تکنولوژی های جدید،یا امکانات رسانه ای جدید و شبکه های اجتماعی دارند و بسا تحت تاثیر برخی زرق و برق ها در غرب و جهان متمدن قرار می گیرند،فقط اشاره به چنین امکاناتی می کنند (با اینکه این هنری هم نیست و واقعیتی محسوس و دم دستی است) و اینکه مثلا انسان امروز چنین است و چنان و نیست،انسان امروز چنین مطالباتی دارد و چنان مطالباتی ندارد.
گذشته از اینکه می شود در برخی از این مثالها و نسبت دادن چیزها به انسان امروز یا اصلا در تعاریفی که از انسان امروز وجود دارد بحث و مناقشه کرد و نشان داد برخی موارد نوعی مبالغه و گزافه گوئی در برداشت از امکانات رسانه ایست( مثل اینکه بواسطه امکانات در شبکه های اجتماعی کلّا گرایش به حزب و احزاب را از انسان امروز نفی کنیم تا میزان اثر گذاری شبکه های اجتماعی را پررنگ کنیم که این بنظر من مبالغه و غلط در برداشت است)،چیزی که بدوا در خواندن این نوشته بذهن من رسید این است که امثال گنجی در مبالغه کردن پیرامون فضای رسانه های مجازی،و تحت تاثیر زرق و برق و جلوه های آن قرار گرفتن و این شبکه ها را خاستگاه” ابراز احساساتی مثل خشم و امور دیگر” وانمودن،خوب است توجهی هم به آسیب های موجود یا ناشی از این کنار هم بودن ها در شبکه های اجتماعی و سرعت جابجائی اخبار درست و نادرست و تحلیل های درست و نادرست و ابراز احساسات بجا یا نابجا،بکنند و بدانند که صرفا امکان ابراز احساسات در کمیتی وسیع،یا امکان ابراز خشم و نفرت در میزانی وسیع یا تاثیر و تاثرات از اخبار راست و دروغ و تحلیل های واقعی یا خلاف واقعیت یا خلاف منطق،اینها خودبخود موضوعیت و مطلوبیتی برای انسان یا جوامع انسانی ندارند،نه تنها مطلوبیت مطلق و موضوعیت مطلق ندارند بلکه ممکن است بستر آسیب های گوناگون اجتماعی فوری یا تدریجی در حال و آینده جوامع انسانی باشند،در واقع امثال گنجی باید توجه کنند که هر ابراز احساسات یا هر ابراز خشم و چیزهایی از این قبیل بصرف امکان تحقق آن در نرخی وسیع و اثرگذار در واقعیت جوامع،اتصاف به حقانیت و درستی ندارد و نمی توان صرف امکان ابراز احساسات سریع (اعم از غلط یا خلاف فطرت انسانی یا خلاف منطق یا خلاف قوانین) یا صرف امکان نشر دادن سریع خبر (اعم از کذب صد در صد یا ناقص) را از مزایای شبکه های اجتماعی یا فضای رسانه ای امروزی دانست و بر اساس آن انسان امروز را تعریف کرد یا به مطالبات او بطور مطلق جهت داد و به آن مباهات کرد.در واقع بدون تردید همینطور که امکانات رسانه ای جدید و شبکه های اجتماعی و با هم بودن و کنار هم بودن و کنار هم فکر کردن و کنار هم مطالبات داشتن و سامان دادن اینها در واقعیت خارجی زندگی انسان امروز می تواند از برکات و خوبی های اینگونه تکنولوژی های جدید باشد،در عین حال همین ها می تواند منشا بروز آسیب ها و تزلزل های گوناگون اجتماعی،عقیدتی ،زد و خوردها و کشت و کشتارها و حتی جنگ ها بین کشورها شود یا انسان امروز را در معرض آسیب های روحی و جسمی،نا امیدی ها و یاس ها،بهم ریختن کانون خانواده ها و چیزهایی از این قبیل قرار دهد،از این جهت بنظر من صحیح نیست که روشنفکران یا مصلحان اجتماعی فقط تحت تاثیر چنین امکاناتی و چنین زرق و برق هایی و چنین اثر گذاری هایی فقط به این واقعیت ها اشاره کنند و به آن مباهات کنند و از آسیب های گوناگون آن غمض عین کنند یا خیال کنند امکان هر ابراز احساسات یا هر خشم و نفرت یا تکثیر هرخبر -ولو دروغ و کذب- بمعنای حقانیت یا درستی خود آن احساسات یا ابراز آنها یا حقانیت هرخشم و نفرت یا حقانیت ابراز آنها است.
و بتعبیری،یله و رها بودن کنش های جمعی در فضای شبکه های اجتماعی تحت عنوان های پرطمطراقی مثل “ترند!” و فلان ترند را داغ کنیم و یا علی! و نظائر آن و سامان نداشتن آنها یا کنار گذاشتن کارهای منسجم در قالب احزاب یا ان جی اوهای معتبر که در این نوشته کمال برای این شبکه ها فرض شده یا کمال برای انسان امروز فرض شده،معنایی ندارد جز شیفتگی و وارفتگی و انفعال در برابر اینگونه امکانات و توجه نکردن به برخی لوازم و آسیب ها در حق انسان امروز و جوامع انسانی.
عجب دل پاکی داری نوری زاد
من غیر از اینکه دلتنگت میشم ، گاهی دلم آشوب میشه ،
انگار چیزی درون سینه ام فرو میریزه
غوغایی میشه ناگفتنی، هر روز پیامهایت را چون جان شیرین مینوشم ،
وقتی هستی با دقت نگاهت میکنم ، این مرد ، این انسان ، روحی بزرگ در جسمی اشنا در مقابل من ،
پیامهایت را میخانم ، گاهی میخندم ، گاهی اشگ میریزم ، افسوس میخورم ،
شاد میشوم و گاهی با خود میگویم
ایا فردا و فردایش و دیگر فردا ها ایا باز دکتر را دارم ، متن هایش را خواهم خاند باز در مناسبت ها می بینمش
مبادا باد ، مبادا طوفان ، یا خصمی ناپاک و پلشت ب یغما ببرندت ،
مبادا دلی کینه توز ، و اندیشه ای سیاه تو را از من و ما بگیرد ، مبادا ؛ مبادا . . .
پیوسته ، بادیدن پیامت دلم ارام میشه و باز نگران فردایم
مبادا روزی پیامی نفرستی ، مبادا فراموشمان کنی ، مبادا
“تقدیم به محمدنوریزاد”
در سینه صدای انقلاب است رفیق
خون دررگ من دراعتصاب است رفیق
“دادی”بکشم گوش فلک کربشود
بیدارشودهرآنکه خواب است رفیق
پرویزنادری
آقای نوریزاد سلام
اینجا چه کشوری است ؟!
اصلا اینجا کشور است ؟! یا بلادی متعلق به سید علی خامنه ای ؟! چرا نمی گویند ایران متعلق به علی خامنه ای است ؟!
واگر نه این چه معنی دارد که انسان شایسته ای مثل محمد نجفی را به جرم اینکه اطلاع داده است جوانی را در کلانتری به جرم اعتراض کشته اند به ۱۳ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم کنند ؟!
آیا زبان خوش حالی آخوند جماعت می شود ؟! منطق دارند ؟!
اینها می دانند که اولین و آخرین فرصت تاریخی برای حکومت بر قطعه ای از کره خاکی نصیب شان شده است و به هیچ قیمتی حاضر به کناره گیری از حکومت نیستند !
مردم باید تکلیف خودشان را با آخوند و آینده کشور و فرزندانشان و مهم تر از هر چیز دیگر شرافت و حیثیت شان روشن کنند !
آیا ایرانیان می خواهند دارای شرافت و حیثیت و آبرویی در جهان باشند یا می خواهند زیر سیطره آخوند گدایی بکنند و فقر ریشه های اخلاق و انسانیت و وجدان شان را بسوزاند ؟!
این انتخابی است که همه ما ایرانیان باید بکنیم !
بیائیم حیثیت و شرافت و اخلاق و عزت و آبرو را انتخاب کنیم ! نه فقر و گدایی و سروری آدمکشان دزد و دروغگو را !
درود
شباهت دین و غذای فاسد
دین، چیزی شبیه غذای فاسد است. غذای ناسالم، نه تنها برای ارگانیسم و تن آدمی سودی ندارد بلکه سبب بیماری، آسیب و اختلالی میشود که سیستم را با خطر و تهدید روبرو میکند. مصرف غذای فاسد، با به هم ریختن ارگانیسم و آشفتگی در دستگاه گوارش، کارکرد سایر اعضا را نیز با مشکل مواجه میکند. وقتی سموم غذای فاسد، جذب بدن میشود، سیستم دفاعی بدن را مورد حمله قرار میدهد و آن را از کار میاندازد و غذایی که قرار بود موجب تداوم و استمرار زندگی گردد، به مرگ فرد مسموم میانجاند.
دین نیز چون غذای فاسد، هاضمهء معنوی را به کاستی و سستی میکشاند و سیستم اجتماعی و درونی جامعه را با خطر فروپاشی مواجه میکند. تفاوت میان غذای فاسد با دین، این است که مصرف غذای فاسد، صرفاً به شخص مصرف کننده آسیب وارد میکند، اما مصرف دین، نه تنها شخص را از تعادل، عدالت و اخلاق بیرون میکند بلکه جامعه را مورد تهدید قرار میدهد و زندگی دیگران را نیز با آسیب جدی مواجه میکند. دین، پدیده ی”خود برانداز” است. به این معنا که فساد و تباهی درونی، موجب سقوط دین میشود. دین، میوهء زهرآگینی است که بر درخت فهم نادرست و واژگونه میروید و در نتیجه رویکرد و تفسیری بیمارگونه ارائه میدهد.
خدا چیست؟
خدا مخلوق دینداران است و نه بالعکس. اصولاً با مشاهده و تجربه و استدلال عقلانی نمیتوان وجود چنین موجودی متجسم یا نامتجسم، همه چیزدان و همه توان، خالق و ناظم همهء امور را اثبات یا نفی کرد. آنچه برخی از مؤمنان به عنوان تجربهء خدا ذکر میکنند غیر از توهمات و رؤیاهای خود آنها نیست که آن هم مخلوق خود آنهاست. تنها استدلال کسانی که ادعای رؤیت خداوند را میکنند آن است که به “سخن یا روایت ما اعتماد کنید”.
خدا تجسم نادانستههای بشر است. بشری که همه توان نیست و همهدان نمیتواند باشد با مطلق کردن قدرت و دانش، موجودی خیالی آفریده است تا بدان اتکا کند. خدا تجسم قدرتها و تواناییهایی است که نداریم. او عامل و مدیر اموری است که از دست ما خارج است اما میخواهیم تحت کنترل ما قرار گیرد. اموری مثل باران و زلزله و بیماریها. صفات خدا در واقع صفاتی است که انسان نمیتواند داشته باشد. انسان خدا را از روی ناتوانیهایش خلق کرده است.
خدا یک مفهوم سلبی است. کسانی که نمیتوانند وضعیت موجود خود را که تصور میکنند منجلاب است تحمل کنند، یک وضعیت “نه منجلاب” ایدهآل میخواهند و نام این را میگذارند خدا یا جامعهء دینی و نام طريق رسیدن به آن را نیز میگذارند ایمان یا باور.
خدا منبعی است در اختیار دینداران تا به اعمال و اتفاقات روزمرهء خود وجهی متعالی ببخشند. این مفهوم به باورمندان این امکان را میدهد که به آنچه نمیدانند معنایی بیمعنا ببخشند و از رنج تلاش علمی و عقلانی برای فهم رویدادها بپرهیزند.
در کنه مفهوم خدا بر خلاف آن چه که متکلمان تصور میکنند یعنی هست آن، عدم وجود آن نهفته است. خدا یعنی موجودی که فقط برای تصور توسط انسان آفریده شده است!
دوستان سایت نوری زاد از این نوشته خوشم اومد گفتم تقدیمش کنم به شما حتما بخوانیدش
تلنگر قطر بر شیشه شکسته اوپک.
قطر یکی از یاران اولیه اوپک است که از دسامبر 1961 عضو این سازمان بوده و در راستای تحقق اهداف اوپک همواره کوشا بوده است.
اما برای اینکه این امیر نشین کوچک و وضعیت منابع انرژی آن را بیشتر بشناسیم بد نیست نگاهی گذرا بر شرایط قومی و اقلیمی ان بیندازیم.
جمعیت قطر دو میلیون ششصد هزار نفر است که از این میان تنها سیصد و سیزده هزار نفر ان تابعیت قطری دارند و باقی مانده کارگران مهاجر هستند، این امیر نشین پیش از کسب شهرت به دلیل منابع سرشار نفت و گاز بخاطر صید مروارید و ماهیگیری معروف بوده است.
پیش از تصرف قطر توسط عثمانی در 1871 قطر برای سال های طولانی تحت حمایت حکومت ایران بوده است و سالانه سه هزار روپیه برای حق ماهیگیری و صید مروارید می پرداخته است.
از 1871 تا 1913 قطر تحت حکومت عثمانی و از ان تاریخ تا 1971تحت حمایت بریتانیا بود. در 1971 قطر اعلام استقلال کرد و در طول تاریخ خود به مانند شیخ نشین های دیگر هرگز تحت نفوذ عربستان و یا امارات نبود.
اما سرزمین کوچک قطر همواره مناقشات مرزی با همسایگان خشکی خود یعنی امارات و عربستان داشته است، شروع این مناقشات با عربستان به میانه سده نوزدهم بازمیگردد که عربستان مدعی 37 کیلومتر از خاک قطر شد و سرانجام در 1992 این بخش توسط نیروهای نظامی عربستان اشغال گردید که پس از سه ماه کشمکش با پا در میانی مصر موضوع حل و فصل شد.
همچنین در 1935 کوچ عده ای از طوایف عرب ابوظبی به قطر سرآغاز اختلاف شدید میان ابوظبی و قطر شد.
از سوی دیگر قطر همواره سیاست درهای باز را در پیش گرفته است که باعث بوجود امدن قدرت و نفوذ برای این کشور در جامعه جهانی شده است برای مثال طالبان در قطر دفتر نمایندگی دارد و همزمان امریکا در قطر پایگاه دارد و یا قطر از حماس حمایت می کند و همزمان رابطه نزدیکی با اسرائیل دارد.
این سیاست درهای باز و همچنین رسانه قدرتمندی چون الجزیره که به آسانی مرزهای سنتی در جهان عرب را در می نوردد همواره باعث عصبانیت همسایگان سنتی قطر یعنی امارات و عربستان بوده است.
بزرگترین میدان گازی جهان بین قطر و ایران مشترک است، بیش از60 درصد این میدان گنبد شمالی قطر و کمتر از 40 درصد آن پارس جنوبی ایران است. قطر بزرگترین صادر کننده ال ان جی در جهان است و در امد خالصش از فروش نفت و گاز و همچنین میعانات گازی و ال ان جی به بیش از 35 میلیارد دلار در سال می رسد.
اما این کشور کوچک و غول بزرگ گازی تولید کننده عمده ای برای نفت در جهان نیست و به جز چند میدان نفتی کوچک عمده ترین میدان نفتی ان همان الشاهین یا لایه نفتی گنبد شمالی است که تولید روزانه از ان چیزی بین سیصد تا چهارصد هزار بشکه است و به طور کلی ذخایر شناخته شده نفتی قطر تنها 25 میلیارد بشکه است که این میزان تنها 2% کل ذخایر اوپک است.
در سال 2017 بار دیگر بحران سیاسی بین قطر و عربستان امارات پیش آمد که پس از ان سایر کشورهای عربی به تبعیت از عربستان دست به قطع روابط دیپلماتیک با قطر زدند اگر چه این بحران به بهانه حمایت قطر از تروریسم رخ داد اما تاملی بر بازار جهانی ال ان جی در ان مقطع نیز خالی از لطف نیست؛ در سال 2017 آمریکا و استرالیا به عنوان تولید کننده ال ان جی وارد بازار شدند و مازاد عرضه باعث کاهش قیمت در بازارهای بین المللی شد. درست در همان زمان تنش سیاسی جهان عرب با قطر و تحریم اقتصادی قطری ها و حتی کاهش همکاری خطوط کشتیرانی مرسک باعث ایجاد مشکلاتی در راه صادرات ال ان جی قطر بوجود اورد.
اما زمزمه های اخیر عربستان برای خروج از اوپک کافی بود تا قطر پیشنهاد تشکیل جبهه ای جدید و متحد با ایران، سوریه و ترکیه را بدهد، پیشنهادی که فوراً عقب نشینی عربستان را بدنبال داشت.
قطر می داند که اوپک دیگر مزیتی برای سایر اعضا ندارد و در واقع مستخدم بی جیره و مواجب عربستان، آمریکا و روسیه است و از اینرو دلیلی برای حضور در ان و الزام به رعایت تکالیف ان ندارد از سوی دیگر می داند که تولید نفتش تولید چندان مهمی در اوپک نیست و خروج قطر از اوپک تنها از جنبه سیاسی می تواند مهم باشد.
خروج بزرگترین تولید کننده گاز و ال ان جی از اوپک به معنی زدن تلنگر به شیشه شکسته اوپک است؛ چه بسا با این تلنگر این شیشه فرو بریزد.
با توجه به سیاست منفعت طلبانه روسیه در بازار نفت شاید برای ایران بهتر باشد که بدنبال قطر از اوپک خارج شود و یا حتی موازی با حضور در اوپک به سوی توافق قطر دست دوستی دراز کند و همچنین در کنار قطر زنگ خطر را برای منافع گازی روسیه در اروپا به صدا در آورد. انگونه ممکن است نه تنها تحریم ها بی اثر گردد بلکه دست بالا به دست اتحاد قطر، ایران و ترکیه بیفتد.
نوری زاد //////
مادر /////////
جات توی طویله هستش. تو با کسایی دعوا داری که لب وا کنن دخلت اومده سر به سر اعصاب ما نذار تو این دعوا جای تو طویله هستش می گی نه صبر کن صبر ما سر برسه تو اسید حلت می کنم تو این دعوا این تویی که باس بری طویله
این قصه رو شنیدی؟
ملانصرالدین را گفتند: چگونه چهل بهار بدون مرافعه و جدال با عیال سر کردی؟
او در پاسخ جماعت گفت: ما با هم در روز عروسيمان عهدی بستیم (و آن اینکه) اگر من آتش خشمم زبانه کشید او برای انجام یک امری نیکو (به جای جدل) به مطبخ رود تا کشتی طوفان زده من به ساحل آرامش و سکون برسد ، و اگر رگ غضب او متورم شد، من به طویله روم و کمی ستوران را رسیدگی کنم و وارد بیت نشوم تا عیال خونش از جوش بیافتد.
و اینک من – شکر خدا – چهل سال است که بیشتر عمر را در طویله زندگی می کنم!
آقای عزیز این حرف ها چیه می زنید ؟ کاش به جای آن ها در رد مطالب نوریزاد مینوشتید که اثرش صد چندان است . توی اسید حل میکنیم و چه و چه که مال این زمانه نیست دیگر برادر من . راه حل متمدنانه پیدا کن آقای عزیز . شما که نمیتوانید میلیونها نفر را در اسید حل کنید که جان من ! خیلی خونسرد نشان بدهید که نوریزاد پرت و پلا مینویسد همین کافیست دیگر , اینطور نیست ؟ اگر با توی اسید حل کردن مشکل آسان میشد که رضا شاه و پسرش هم دائم مخالفانشان را در “اسید” حل کردند که , درست شد ؟ نه نشد برادر من چون اسید آن بینوا را حل میکند ولی مساله را که حل نمیکند . امیدوارم که در آینده ما از شما مطالب بهتری ببینیم در این سایت . خدا شما را از خشونت دور نگه دارد انشاالله .
تو ///// نداری و یک /////زاده ای!…یه بابایی با یه /////////////////////////////////////
چون اگر مادر داشتی و شیر پاک خورده بودی، هیچوقت به مادر کسی توهین نمیکردی.
امثال تو اگه به پست من بخورن، توی اسید حلشون نمیکنم؛ بلکه زنده زنده با یک ماسک ضد گاز متصل به کپسول اکسیژن، تا از گاز گرفتگی خفه نشین و زود نفله نشین، میندازمتون توی چاه مستراب تا تبدیل به گُه بشین!…
امثال تو از گُه بوجود آمدین و به گُه برمیگردین!
چه طنز زیبائی را چه تلخ دهنی گفت . اینها همینطورند بهر زیبائی برسند وجودشان آنرا مشمئز میکند.
گمانم که تو نا پاک زاده ای که اینسان به پاکان سزا داده ای
بزرگش ندانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد
جناب ذبیح – جالب است که کامنت شما هنوز روی سایت درج نشده 11 رای آورده.!!
میگویند معنای نامی که روی انسانها هنگام تولد گذاشته میشود در شکل گیری شخصیت شخص در آینده تاثیر بسزایی دارد. در مورد شما بنظر می آید چنین چیزی صدق میکند.(اگر هم ناخواسته این اسم را در فضای مجازی انتخاب کرده باشید). ذوب شدگان در ولایت را می پرورانند تا هنگام نیاز کاخ نشینان برای دوام ستم وبیداد خود آنها را ذبح کنند. مبارکتان باشد به امید خدا.
جنبش دانشجویی، طنز تاریخ
مهمترین کارکرد دانشگاه، توانمند نمودن نسل جدید برای ساخت بهتر جامعە است اما همین “ساخت بهتر” خود، بزرگترین مناقشە است. وقتی رضا خان دانش آموزان برتر را برای ادامە تحصیل بە فرانسە اعزام نمود بە آنها گفت: ما شما را برای تحصیل علم و فنون بە فرانسە میفرستیم اما نمیدانست آنها فرهنگ و سیاست را هم تحصیل میکنند. رضا خان انتظار داشت بعد از چند سال بە استقبال دکتر و مهندسان جوان برود تا کارخانەها و بیمارستانها را بە آنها بسپارد اما آنها دمکراسی خواه و آزادی خواه هم شدە بودند. نمونە بارز آنها دکتر سحابی و مهندس بازرگان*.
در سیزدە آبان هم رهبر انقلاب بە اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان چراغ سبز نشان داد اما همین کافی بود تا جنبش دانشجویی در قد و قوارە یک جریان موثر در سیاست ظاهر شود دو دهە بعد، دولت اصلاحات را بە پیروزی برساند کە مهمترین شعارش گفتگوی تمدنها بود.
رهبران سیاسی هر کدام بنا بر انتظارات خود دانشجویان را بە میدان میفرستند اما لزوما نتیجە مطلوب را تحصیل نمیکنند چون این رهبران در تشخیص این واقعیت سادە ناتوان هستند کە جنبش دانشجویی سیال است. همین. نە دانشجو سرباز است و نە دانشگاه پادگان و نە رهبران سیاسی ژنرال.
در یک دهە اخیر هم سعی شد جنبش دانشجویی را بە ابتذال بکشانند و روز دانشجو را (کە یادمان مبارزات دانشجویی است) بە مراسم جنگ و شادی تبدیل کردند و چون ناتوان از درک روح سیال جنبش بودند از دل همین شادیها، مطالبات رادیکال سر برآورد. بە چالش کشیدن حجاب اجباری بە عنوا نماد جمهوری اسلامی کمترین پیامد این مراسمات جنگ و شادی بود.
جنبش دانشجویی، یک جنبش زندە و پویا است. تلاش رهبران سیاسی برای مصادرە نمودن آن، مار در آستین پروردن است. عاقلانەترین کار واگذاشتن دانشگاه بە دانشجو است با همان ماهیت سیال و پویا بودنش.
.
*عکس یادگاری رضا خان با دانشجواین اعزامی بە فرانسە کە بازرگان و سحابی و سنجابی هم میان آنان هستند. این طنز تاریخ نیست؟
جناب ناشناس گرامی بنظرم همان تعبیر مارکس از دین سنجیده تره!چون تریاک نه تنها سم است بلکه همزمان به انسان حالتی شاد و شنگول کننده می دهد تا از واقعیت فرار کند.انسان معتاد همه چیز دان است درست مثل کسانیکه از مزخرفات و خرافات دینی سرشار است عشق اند! متدینین شیفتگان معتادی هستند که خرد را فروخته و از اندیشیدن و شک کردن واهمه دارند بهمین دلیل همیشه به راز و نیاز و شب زنده داری و مراسم عبادی خود را مشغول می کنند تا مبادا خرد بر آنها نهیبی زده و آنها را از پوچی راه شان با خبر کند.متدینین جواب همه پرسشهای دیگران را دارند ولی خود اصولا پرسشی ندارند!چون پرسش از آن کسانیست که شک کنند و انسان دین باور با یک پرسش ساده و از روی اندیشه تمام بنیان دین و باور خود را فرو می ریزد.
نوری زاد از همه اسم می بری از این زندانی اسم نمی بری؟
خبرهای رسیده از زندان رجایی شهر حکایت از ان دارد که، سعید شیرزاد فعال حقوق کودکان کار محبوس در زندان رجایی شهر، شامگاه شنبه دهم آذرماه در پی درد شدید کلیه، به صورت اورژانسی به بیمارستان مدنی کرج اعزام و پس از انجام سونوگرافی مشخص شد که کلیهی سمت راست ایشان به صورت غیرطبیعی کوچک شده است؛ به طوری که ابعاد کلیهی سمت چپ، ۱۱سانتیمتر ولی ابعاد کلیهی سمت راست در حدود ۳سانتیمتر کوچکتر و نزدیک به ۸سانتیمتر بوده است یعنی ۲۵ درصد کلیه سمت راست نسبت به کلیه سمت چپ کوچکتر شده است
ضمن آنکه کلیهی سمت چپ نیز دارای کیست بوده است.
گفتنی است آقای شیرزاد در یکسال گذشته بارها به دلیل درد در ناحیهی کلیه به بهداری زندان مراجعه کرده که نهایتاً در آخرین اعزام مشخص شده است که کلیهی سمت راست در حدود ۳سانتیمتر نسبت به کلیهی دیگر کوچکتر شده است.
به گفتهی این منبع نزدیک به آقای شیرزاد، پزشک معالج ایشان پس از جویا شدن روند تغذیه و زیست وی، دلیل کوچک شدن کلیه را تغذیهی نامناسب ناشی از اعتصاب غذاهای طولانی و عدم درمان و مراجعهی به موقع به پزشک عنوان کرده است.
پیش از این سعید شیرزاد در چندین مرحله و به مدتهای طولانی در اعتراض به رویهی حاکم بر زندانها و شرایط زندان رجائی شهر دست به اعتصاب غذاهای طولانی مدت زده بود.
از جمله اعتصابی ٢١روزه از تاریخ ١٢فروردین ٩۵ و اعتصابی ۳۹روزه از تاریخ ٢۵دی ٩۵ (که همراه با لب دوزی بود) و اعتصابی ۵٣روزه از تاریخ ٨مرداد ٩۶ چندین مورد اعتصاب غذای کوتاه مدت دیگر که هیچ کدام با روند درمانی مناسب پس از اعتصاب غذا همراه نبودهاند.
آقای شیرزاد همچنین از ناراحتیهای دیگری چون دیسک کمر در ناحیهی مهرههای پایین ستون فقرات، بیرون زدگی مهرهها و آب آوردن مهرهها رنج میبرد. که علیرغم نظر پزشکان متخصص مغز و اعصاب و ارتوپدی مبنی بر انجام فیزیوتراپی و آب درمانی، به دلیل ممانعت دادستانی از اعزام ایشان به مراکز درمانی، از روند درمان محروم است.
شایان ذکر است بیش از ٣ماه است که به دستور دادستانی تهران، کلیّهی اعزامهای پزشکی زندانیان سالنِ١٢ بندِ۴ زندان رجائی شهر لغو شده است و از اعزام آنها به مراکز درمانی برای ادامهی روند درمان جلوگیری میشود؛
به غیر از آقای شیرزاد دیگر زندانیان محبوس در این بند، از جمله آقایان آرش صادقی، حسن صادقی، مجید اسدی، ابوالقاسم فولادوند، شهرام پورمنصوری و فرهنگ پورمنصوری نیز که نیاز فوری به درمان پزشکی دارند هم به دستور دادستانی از اعزام به مراکز درمانی و رسیدگی پزشکی محروماند.
عوارض اعتصاب غذاهای طولانی سالها بر جسم زندانیان تاثیر میگذارد.
هماینک اعتصاب غذای دکتر فرهاد میثمی که حدود ۱۳۰ روز است تداوم یافته است و باعث کاهش وزن او از ۷۸ کیلوگرم به ۳۷ کیلوگرم شده است، نگرانیهای جدی ایجاد کرده است و به اقدام فوری در مورد ایشان نیاز است.
درود جناب نوریزادعزیز و گرامی؛
توصیه آقای بادامچیان به رئیس جمهور فرانسه را برایتان ارسال نمودم تاتبسمی برلبتان بنشنید و برای جناب بادمچیان در این شب جمعه دعا کنید. امیدوارم آقای بادامچیان بجرم تشویش اذهان عمومی مشکلی براش پیش نیاد…. آخه همه را شگفت زده کرده.
از سمتهای پیشین بادامچیان میتوان به معاونت سیاسی رئیس قوه غذائیه و مشاور امور اجتماعی رئیس قوه غذائیه در زمان محمدیزدی اشاره کرد. بادامچیان همچنین عضوکمیته استقبال تز خمینی در سال ۱۳۵۷بود.
فقط نمیدونم کجا زندگی میکنند،
تو کوههای ترابورا یا کره مریخ!.
وجود امثال این بادامچیان (اخوند بی عمامه) از هر ویروس ایذری برای مملکت خطرناک تر است و خطر این بی عمامه ها صد چندان خطر عمامه داران است ؛ اینان دزدانی هستند که با چراغ امدند و همه چیز این سر زمین را بردند
سعید امامی، از متهمان اصلی پرونده مشهور به قتلهای زنجیرهای، در بازجوییهای خود به قتل احمد خمینی اعتراف کرده است. … دو روز بعد همراه با آقای فلاحیان به دیدار آیتالله مصباح رفتیم، آقایان محسنی اژهای و بادامچیان هم آنجا بودند …
حلاج زمان درود بیکران تقدیمتان .
پیشنهاد دارم ،تقاضا می کنم پیرامون آن فکر کرده و در صورت موافقت و صلاح دید از قلم توانایتان کمک گرفته و آن را تکمیل و انتشار داده شود .
همانگونه که میدانید :
1-هیتلر در جنگ جهانی دوم اقدام به کشتار بیرحمانه یهودیان نمودند ودر این خصوص جنایاتی هولناک آفرید تا بدانجا که این واقعه هلوکاست نامگذاری شد ودر سطح جوامع بین المللی وکشور اسراییل یاد و خاطره جان باختگان این جنایت را گرامی میدارند و از طرف دیگر مسببین آن یعنی هیتلر و حزب نازی آلمان را محکوم می نمایند .
2-جامعه مسیحیت از کشتار مسیحیان بدست امپراطوری عثمانی که آنان نیز شبیه به هیتلر جنایت آفریدند همه ساله یاد و خاطره آن بی گناهان را گرامی داشته و در سالگرد این فاجعه خونبار به کشور ترکیه امروزی اعتراض و اعلام انزجار نموده و خواهان محکومیت این کشتار فجیع می باشند .
با توجه به دو موضوع فوق ،پیشنهادم این است که ایرانیان در داخل و خارج از کشور با توجه به اسناد معتبر فراوان تاریخی از جمله تاریخ طبری ،نسبت به کشتار مردم ایران ،خصوصن ساکنین شهر مداین که جمعیت زیادی را در خود داشته بدست لشگریان عرب به اصطلاح مسلمان و غارت اموال و هست و نیست آنان و تجاوز به زنان و دختران و به اسارت بردن آنان و قتل عام جوانان و بزرگسالان و همچنین قتل عام مردمان شهرهای دیگر ایران که در این ویرانگریها تا روزی یکصد هزار کشته را تاریخ خود مسلمانان ذکر کرده است ،روزی را به آن اختصاص و شرح این کشتار و تجاوز وحشتناک به تفصیل تهیه و مکتوب گردیده و از طریق جوامع بین المللی و …این کشتار و نسل کشی لسگریان صدر اسلام محکوم و نسبت به آن اعلام انزجار گردد.
با سپاس فراوان از حلاج زمان .
شیخی گرامی فلاکت ما مردم در این است که میگردیم قبر نوه چهل و پنجم امام موسی کاظم را پیدا کنیم اما نمیدانیم بابک و رستم فرخ زاد چگونه کشته شدند و با قبر امیر کبیر کجاست ؛ برادر مذهب ویروس خطرناکی است که در جان ما جا گرفته
نقد نوشتهی آقای نوری زاد
1
همه جای «امام خمینی باد کاشت و رضا شاه نهال» خوب و منصفانه بود، غیر از آنجا که آقای خمینی را غیرایرانی خوانده بودید.
اگر مبنا را ادعای کسانی بگیریم که خود را سر و سرور، و برتر از دیگران میدانند و با آوردن کلمهی بی بی یا سید، در پیش یا پس از نامِ خود، این برتری را به رخ دیگران میکشانند، البته سخن شما در بارهی غیر ایرانی بودن ایشان سخنی است شایستهی تامل؛ ولی، اگر مبنا را بر دلیل و برهان بگذاریم، سخن شما نادرست و ناموجه جلوه میکند. چرا؟
یک: بنا به دلایلی که عرض میکنم مدعیان سیادت فرزندان پیامبر اسلام نیستند؛ چون به غیراز اینکه این همه آدم نمیتوانند از یک زن و مرد در طولِ 1400 سال پیش بوجود آیند؛ پیامبر ناتوان از تولید مثل بوده است، و این سخن که دشمنانش نیز میگفتند سخنی بی پایه نمیباشد؛ چرا که عقل و منطق آدمیان نمیتواند بپذیرد که همهی زنانی که محمد پس از خدیجه گرفت، سترون و نازا بوده باشند.
برای آگاهی بیشتر کافی است خلاصهی زندگی محمد و همسرانش را خواند تا قبول کرد که احتمال ناتوانی پیامبر در تولید مثل، بیشتر است تا ده – پانزده زن او.
البته، برای خوشایند بعضی میتوان این را گفت و یا با توسل به اوهام و غیبات مدعی شد که همهی زنان پیامبر نازا بودهاند؛ اما این سخن را جز ایمان آورندگانی که اهل چون و چرا نیستند، دیگران، و به ویژه اهل دانش و پژوهش نخواهند پذیرفت.
ادعای این که پیامبر نمیتوانسته فرزنددار شود، و حضورِ فرزندانی چون فاطمه و غیره، در تاریخ، به معنی اهانت به خدیجه نیست؛ وهرکس که خدیجه را به بدرفتاری متهم کند و او را بی اخلاق بخواند، با ادب و معرفت بیگانه است، چون بنا به آنچه نوشتهاند، خدیجه یکی از وفادارترین زنانِ تاریخ، نسبت به همسر بوده و دستکم از این دیدگاه، بسیار قابل احترام است.
گرهِ کوری که دراین بحث پیش میآید و این سوال را بوجود میآورد که اگر پیامبر فرزنددار نمیشده و خدیجه نیز پاکدامن بوده، پس فرزندان آنها از کجا آمدهاند؟ را میتوان با تحقیق در ازدواجهای قانونی پیش از اسلام در جامعهی عرب باز کرد. ازدواجهایی که اگرچه کوته بینان آنرا غیر اخلاقی میدانند، جزیی از اخلاقیات جامعه، و ساخته و پرداختهی نیازها و شرایط آن روزگار بوده، و محترم شمرده میشده است.
دو: آمار. جمعیت امروز ایران حدود هشتاد میلیون است و آمار مدعیان سیادت چیزی در حدود شش میلیون. چنانچه برمبنای جدولِ تناسب بخواهیم محاسبه کنیم و بگوییم: اگر 6000000 در 1400 سال از یک خانم و آقا بوجود آمده، 80000000 نفر از چند نفر بوجود آمدهاند؟ خواهیم دید که به عدد ِ تقریبیِ 26 نفر خواهیم رسید؛ و این با هرعقل و منطقی هرچند ضعیف، ناسازگار است.
چطور میتوان گفت که در 1400 سال پیش در ایران کنونی تنها 26 آدم زندگی میکردند؟ آیا در هریک از اَبر شهرهای آن روزگار مانند استخر، همدان، جی، ری، نیشابور فقط چهار- پنج نفر میزیستهاند؟ و غیراز آنها هیچ شهرو روستایی در ایران نبوده است؟
اما این که اگر چنین نبوده پس این همه سید و سادات از کجا آمدهاند؟
در جواب این سوال میتوان گفت:
الف: ممکن است اینان نتیجهی آمیزشِ اعرابی باشند که مثل هر مهاجم دیگری به زاد و ولد در محل تسخیر شده میپرداختهاند.
چون اعراب به دلیل نداشتن چیزی برای افتخار به اجداد خود فخر میکردند و خود را تافتهی جدا بافته میدانستند، فرزندان خود را سید و آقا نام دادند تا برتری خود را نشان بدهند؛ و اگر این رسم زشت و پلید تا به امروز ماندگار شده است و مردم برعلیه این تحقیر اقدام نکردهاند به این دلیل بوده که فرزندان اعراب، با علم به این که ایرانیان از اعراب بیزارند، برای از بین نرفتن جایگاه سیادتشان خود را از نسل پیامبر خواندند؛ و خویش را به هزار ترفند به او چسباندند؛ تا از احترامی که برخی عوامِ ناآگاه، برای پیامبر اسلام قائل بودند استفاده کنند؛ و دراین کار خیلی خوب موفق شدند.
نقد نوشتهی آقای نوری زاد
2
ب: ممکن است اینان ادامهی سیاه جامگان باشند که در روزگاران گذشته، به عنوان از بین برندهی امویان احترامی داشتهاند و در اثر مرور زمان، همچنانکه عباسیان خود را هم رگ و ریشهی محمد میدانستند، اینان نیز خود را از همان ریشه خوانده باشند ، تا از این راه به نان و نوایی برسند.
پ: ممکن است اینان همان سیدان از خرپریده باشند. یعنی خود یا اجدادشان فرصت طلبانی بودهاند که در پی امتیازاتی که مردم ناآگاه به مدعیان فرزندی پیامبر میدادهاند، خود را سید و سادات خواندهاند، تا هرچه بیشتر ساده لوحان و نابخردان را استثمار کنند. ساده لوحان و نادانانی که نان خود و زن و فرزندشان را به نام حق سادات به مشتی مفت خور میدادند و هرکجا آنها را میدیدند، نه به خاطر شایستگی و لیاقت خودشان، بلکه به صرف اتصالشان به پیامبر، جیبشان را پُر میکردند و بزرگشان میداشتند.
نتیجه: اگر آقای خمینی از نسل اعراب مهاجم باشد، اعراب پس از دو- سه نسل، مثل آریاییهایی، یا یونانیها، یا مغولها که به این سرزمین آمدند و با ساکنان آن درآمیختند و ایرانی شدند، ایشان نیز ایرانی شدهاند (اگر چه هیچ قوم و ملتی پس از دو- سه نسل خود را برتر و سرتر از دیگران ندانسته، ولی اعراب دانسته و میدانند و هنوز، پس از 1400سال خود را سید و سادات، یا آقا و سرور میدانند و میخوانند.).
اگر از دستهی سیاه جامگان است که ایرانی ترین ایرانیهاست.
اگر از گروه سیدان از خرپریده است که یکی از اجدادش به تقلب، مثل بسیاری دیگر، خود را سید معرفی کرده تا به نان و آبی برسد، بازهم ایرانی است.
پس، بنا به دلایل بالا، شما در آنجا که به آقای خمینی و غیر ایرانی بودن او اشاره کردید سخنی غیر مستدل گفتهاید.
(توضیح در بارهی سیدان از خر پریده: میگویند یکی از فرمانروایان دستور داد که به فرزندان پیامبر فلان مقدار پول بدهید و مدعیان سیادت به صف شدند تا آن را بگیرند. خر سواری پرسید اینان کیستند و چه میکنند؟ و چون موضوع را فهمید، از خر پایین پریده، به دروغ گفت منهم سیدم؛ و سهم خود را گرفت؛ و سید ماند.)
برای علی کبیری گرامی و مزدک گرامی – دوست من شما حتما نام علی سینا را که در رابطه با اسلام می نوشت شنیده اید. من سالها پیش مطلب های سایت ایشان را دنبال می کردم. ولی از چند سال پیش ادامه سایت ایشان متوقف شد. و هر چه گشتم سایت جدیدی از ایشان پیدا نکردم. امروز دنبال یکی از سایت های قدیمی ایشان که به فارسی بود می گشتم که اتفاقی سایت جدیدی از ایشان پیدا کردم اگر مانند من از آن بی اطلاع بودید آدرس سایت را برایتان می گذارم.
http://alisina.org
با احترام
خطر تکرار احمدی نژاد در کجاست؟ (1)
سیاست هائی را بشناسیمکه احمدی نژاد محصول آن بود!
با جدی شدن تحریمها بنظر می رسد که اقتصاددانان حکومتی و وابسته به سرمایهداران تجاری و نظامی از نو بدنبال “راه حل” دور زدن تحریمها هستند. ارائه نفت در بورس و فعال کردن دوباره اتحادیه صادرکنندگان نفت ظاهرا جزیی از این راه حلهاست که نتایج و پیامدهای خود را در گذشته به صورت تمرکز ثروت در دست یک مافیای اقتصادی و تجاری و نظامی آشکار کرده است. همه علائم نشان می دهد که اقتصاددانان حکومتی ایران و مجموعه حکومت فاقد هر گونه درک از دلایل عمیق بحران اقتصادی و اجتماعی و در نتیجه فاقد راه حل واقعی آن هستند. به همین دلیل در فقدان اینگونه راه حلهای واقعی راه برای تکرار برنامههای ویرانگر احمدی نژادی از نو باز می شود. از این نظر سرمقاله چندی پیش روزنامه ابتکار درباره خطر “تکرار احمدی نژاد” همچنان دارای فعالیت است. “ابتکار” در این سرمقاله با عنوان “به دستهایش نگاه کنید” به حضور احمدی نژاد در عرصه سیاسی و میزان آرای او پرداخته و می نویسد: “ما هنوز نمی دانیم که این جریان (احمدی نژاد) از کدام ریشه رستن گرفت… هنوز تئوری نداریم. تئوری برای فهم او. تئوری برای شناخت او. و لاجرم تا این را نداشته باشیم نمی توانیم تئوری برای تکرار نشدن او بسازیم.”
حق در این مورد با نویسنده است، هرچند محتوا و سبک نگارش این مقاله خود نشانه ایست بیشتر بر آنکه نتوان جریان احمدی نژاد را ریشه یابی کرد!
بنظر ما خطر تکرار احمدی نژاد در اینجاست که منتقدان و مخالفان جریان احمدی نژادی بیش از آنکه بکوشند به عمق این پدیده راه یابند در سطح آن باقی می مانند. آنان فراموش کرده و می کنند که احمدی نژاد یک فرد نبود، سخنگوی شماری از دشواریها و معضلات در کشور هم نبود، بلکه مدعی مجموعهای از “راه حل” برای این دشواریها و معضلات بود. راه حلهایی که در زمان خود در عرصه داخلی بصورت چند اقدام بنیادین مانند حذف سازمان برنامه، توزیع یارانه میان مردم، تقسیم معادن میان سرمایهداران حکومت و آتش زدن منابع ملی بنام صادرات محوری، و واردات چند صد میلیاردی خود را نشان داد. برای درک پدیده احمدی نژاد و داشتن “نظریه” برای جلوگیری از تکرار آن باید توجه کرد که راه حلهای احمدی نژادی، از خلا بیرون نیامد، بلکه از درون جامعه ایران بیرون آمد، نه تنها بیرون آمد که از قبل در جامعه ایران وسیعا تبلیغ شده بود. در واقع ریشه احمدی نژادها در نظریههای ساده گرایانهای است که برای غلبه بر بحران ارائه میشد. مثلا احمدی نژاد می گفت مردم ایران فقیر شده اند و درآمد نفت در جهت بهبود زندگی آنها به کار گرفته نشده است. تا اینجای کار سخن نادرستی نمی گفت. ولی راه حلش این بود که “نفت را باید آورد سر سفره مردم”. یعنی درآمد نفت نباید در خدمت طرحهای عمرانی و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی قرار گیرد به شکلی که نتیجه آن بهبود زندگی مردم باشد بلکه مستقیم تقسیم شود و بیاید سر سفره مردم. بعد تحت عنوان هدفمندی یارانهها، درآمد نفت را تبدیل کرد به ماهانه پنجاه هزار تومان و بقول خودش آورد سر سفره مردم. این برنامه را بانک جهانی و اتاق بازرگانی ایران “جسورانه ترین اصلاحات اقتصادی صد سال اخیر ایران” نامگذاری کردند. برای آنکه بفهمیم پدیده احمدی نژاد ریشه در کجا داشت باید از خود بپرسیم این راه حلها از کجا آمد؟ ریشه احمدی نژاد در آن نبود که راه حلهای ساده گرایانهای که او ارائه می داد قبلا در جامعه زمینه داشت؟ ریشه پدیده احمدی نژاد در حاکمیت “ساده نگری” بر جامعه نبود و نیست؟
وقتی در یک کشور ساده نگری حاکم شد و “فرمول” جای کار کارشناسی و آزمون و خطا و هزینه و فایده را گرفت راه برای احمدی نژادها باز می شود. راه حلهای احمدی نژاد همگی بر فرمولها و اندیشههایی استوار بود که قبلا در جامعه وسیعا تبلیغ شده بود. مثلا انحلال سازمان برنامه را در نظر بگیریم. مگر قبل از احمدی نژاد گفته نمی شد که دولت باید کوچک شود و دست از دخالت در اقتصاد بردارد؟ و اگر قرار است دولت کوچک شود و در اقتصاد دخالت نکند به سازمان برنامه چه نیازی خواهد بود؟ پوپولیسم احمدی نژادی بر روی فرمول “دولت کوچک” که قبلا در جامعه تبلیغ شده بود سوار شد و در نخستین گام تحت این عنوان سازمان برنامه و بودجه کشور را منحل کرد. ولی اگر کوچک کردن دولت کار درستی است پس می توان آدمهای “کوچک” را هم سر کارهای بزرگ دولت گذاشت که دولت احمدی نژاد نمادی از آن بود.
ساده نگری چون به فرمولها و باورهای ساده نگرانه رایج متکی است نه نقد آن به سادگی ممکن است و نه توقف آن. اگر از فرمول کوچک شدن دولت می توان انحلال این یا آن سازمان دولتی را نتیجه گرفت، چرا اصلا بقیه وزارتخانهها را منحل نکنیم. تفکر احمدی نژاد دقیقا همین بود که بقیه وزارتخانهها و وزرا نیز اضافی و بیخود هستند. اصلا مجلس هم بیخود است. وقتی دولتی در کار نباشد مجلس دیگر چه کاره است؟ کشور ما به قانون و لایحه و تصویب و تخصیص بودجه هم نیاز ندارد. همه بودجه کشور را باید در اختیار ایشان قرار داد. و او سفر استانی می کند و در این سفرها مردم به او مراجعه کرده یا از طریق نامه خواستهایشان را مطرح می کنند و احمدی نژاد دست در کیسه بودجه می کند و مشکلات مردم را حل می کند. بدینسان در پشت برنامهها و روشهای احمدی نژادی یک اندیشه و فرمول ساده نگرانه تحت عنوان “ضرورت کوچک شدن دولت” وجود داشت که قبلا در جامعه وسیعا پخش شده بود و به همین دلیل مقابله با آن ساده نبود.
خطر تکرار احمدی نژاد در کجاست؟ (2)
سیاست هائی را بشناسیمکه احمدی نژاد محصول آن بود!
…همین شعار “آوردن نفت بر سر سفره مردم” احمدی نژاد هزاران بار تمسخر شده و عامل فلاکت ایران معرفی شده ولی یک بار برنامهای که برای تحقق این شعار پیاده شد هم نقد شده است؟ آوردن نفت بر سر سفره مردم را چه کسی به یک برنامه تبدیل کرد؟ آقای موسی غنی نژاد آن را شاهکار خود میداند. وی در جریان حذف یارانهها در یک مصاحبه چنین می گوید: “درآمدهای نفتی در چارچوب اقتصاد دولتی به مانع بزرگ برای اصلاحات اقتصادی تبدیل شده است. برای اینکه این مانع را از پیش رو برداریم این پیشنهاد را من کردم… من پیشنهاد کردم که دولت بیاید درآمدهای نفتی را به مردم بدهد و یارانهها را بردارد.” (مصاحبه غنی نژاد با آفتاب نیوز ۲۶ فروردین ۱۳۷۸)
براساس یک فرمول ساده گرایانه و مضحک که “درآمد نفتی در اقتصاد دولتی مانع اصلاحات شده است” درآمد نفت را بین مردم تقسیم و یک بار مالی سنگین برای دولت و مانعی بزرگ در برابر سرمایه گذاریهای عمرانی و اشتغالزا ایجاد شد و بزرگترین فرصت تاریخی ایران برای بکارگیری درآمد نفت در مسیر پیشرفت صنعتی از دست رفت. این آقای “اقتصاددان” استاد دانشگاه نفت، مشاور دولت و وزارت نفت است و غیر از شاهکار حذف یارانهها، مسئولیت نابود کردن پتروشیمی ایران را نیز در کارنامه خود دارد. چگونه می توان جلوی “تکرار” احمدی نژاد را گرفت؟ وقتی کسی که شعار وی را به برنامه تبدیل کرده “استاد فرزانه” نام می گذارند و مشاور همه دولتهای بعد از جنگ هم بوده است؟ با فرمولهای ویرانگر، ساده گرایانه و پوپولیستی امثال موسی غنی نژاد می توان به جنگ احمدی نژاد رفت؟ به جنگ کسی که خود روی همین فرمولها سوار شده و آنها را اجرایی کرده است؟
در همان مصاحبه این فرمول نیز بیان می شود: “توزیع مستقیم پول نفت میتواند دولت را کوچک کرده و بر این اساس امکان رشد دموکراسی را نیز فراهم کند.” (همانجا) پول نفت را مستقیم بین مردم توزیع میکنیم، بعد دولت کوچک می شود آنوقت امکان رشد دموکراسی فراهم می شود! سطح سخن از ساده نگری فراتر رفته و به یاوه گویی سقوط کرده است. با این حساب احمدی نژاد “جسورانه ترین اصلاح تاریخ صد ساله اخیر ایران” را – بقول ایشان- برای رشد دموکراسی انجام داد! پس نقدمان دیگر بر او چیست؟ چرا مخالف بازگشتش هستیم؟
واقعیت این نیست که مسئله معکوس است؟ امروز همه می دانند که دولت بزرگترین نیروی مقاوم در برابر فشار مثلا برای فیلتر کردن شبکههای اجتماعی است. وزارت ارشاد تنها نهاد دارای قدرت دولتی در این کشور است که از سینماگران، برگزاری کنسرتهای موسیقی، آزادی نسبی مطبوعات و پایان دادن به ممیزی دفاع می کند. وزارت علوم تنها وزارت خانه است که از نهادهای دانشجویی و برگزاری نشستها دربرابر فشار نهادهای انتصابی ایستاده است. در وضع کنونی، غیر از دولت، کدام نهاد سیاسی و حکومتی اجرایی “منتخب” در کشور داریم؟ چرا باید قدرت اقتصادی را از آن گرفت و کوچکش کرد؟ غیر از دولت کدام نهاد در این کشور در برابر مردم پاسخگوست؟ بیت رهبری؟ قوه قضاییه؟ سپاه؟ بخش خصوصی؟ تجار و اتاق بازرگانی؟ آیا برای حفظ همان دموکراسی در برابر نهادهای غیرپاسخگو به یک دولت منتخب قوی نیاز نداریم؟
نمونه بعدی. مسئله واردات صدها میلیاردی دوران احمدی نژاد بحق عامل نابودی تولید و صنعت و اشتغال در ایران معرفی شده است. ولی آیا تا پیش از آن حزب موتلفه و دست راستیها و صندوق پول نمی گفتند که ایران در تجارت و مواد خام معدنی و کشاورزی دارای “مزیت نسبی” است؟ آیا این اندیشه ساده نگرانه را در همه جا تبلیغ نمی کردند و نمی کنند که “واردات موجب افزایش رقابت می شود و پیشرفت صنعت را بدنبال خواهد آورد”؟ کسی از میان مخالفان امروز احمدی نژاد آن زمان این ساده نگری را نقد کرد یا همه بدنبال آن به راه افتاده بودند؟
احمدی نژاد در هیچ عرصهای از خود ابتکاری نشان نداد. هر چه او کرد پیشتر زمینه فکری اش در جامعه ایران ساخته شده بود. همه راه حلهای او مبتنی بر سه فرمول و سه تصور بود که پیش از او جریانهای راست اقتصادی در جامعه ساخته و پرداخته بودند:
۱- دولت کوچک؛
۲- حذف یارانهها؛
۳- نقش مثبت واردات در افزایش رقابت و رشد صنعت
برای عدم تکرار احمدی نژاد تئوری و راه حل وجود دارد. راه حل آن است که باید با این فرمولها و ساده نگریها خداحافظی کرد. هر فرمولی را باید در معرض نقد قرار داد، واقعیتهای کشور و جهان امروز را درست دید، جای خود را در این جهان درست تعیین کرد، آرزوها و خیالات را جای واقعیتهای سخت و پیچیده نگذاشت و مردم را در این درک از دشواریهای راه پیشرفت و حتی بقا در جهان امروز شریک کرد. واگرنه کسانی – مانند گردانندگان روزنامه ابتکار- که خود تحت تاثیر فرمولهای ساده نگرانه هستند و تکرارشان می کنند نمیتوانند با آنها که روی همان ساده نگریها، چه به شکل تکرار، چه به عنوان نفی، سوار شده اند و خواهند شد مقابله کنند!
http://www.pyknet.net/1397/04azar/15/page/ahmadi.htm
نامه یک طلبه / از قم میروم به گم
قم برای همیشه خدا حافظ
بسم الله الرحمن الرحیم
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
برادر عزیز و صاحب ایمانم سید حسام جان
این نامه را وقتی می خوانی که من برای همیشه از قم رفته ام ، برای همین عذر تقصیر مرا بپذیر که از این رفتن همیشگی و سر به بیابان گذاشتن ،چیزی به تو نگفتم ، گرچه خودت حالم را در این پنج سال دیده ای که چه قدر مضطر بودیم . همین بد حالی دائم الایام من که این روزها تشدید هم شده بود . چند باری به بد خلقی هم ختم شد ، چند باری به بگو و مگو هم رسید ، حلالم کن ، هرچه هست ظرف مصیبت برادرت پرشد.
می دانم که الان به خودت می گویی که چرا چنین کرد، طلبه ساعی حوزه علمیه قم که آقایان مدرسین ، بحث و فحص اش را می پسندیدند کجا رفت ؟ با خودت می گو یی ببین شیطان رجیم چه طور از قلعه ایمان حوزه علمیه هم عبور می کند و می زند به قلب “یحیی لاری”.
نه برادر جان اطمینان می دهم که این پریشانی کار شیطان نیست ، حکما، بزرگترین تهمت ها بر خداوند این است که ما بندگان آنچه خدایی است را به شیطان نسبت می دهیم تا شاید تکلیف شاقی را ساقط کنیم و خلاص شویم .
سید حسام عزیز امید واثق دارم که تو هم بعد خواندن این نامه همین راه مرا پیشه کنی از این شهر بروی و دنیا و آخرتت را نجات دهی .
باری مرا که می شناسی روستازاده لارستانی که نام کنیه اش هم از همان دهات لارستان می آید ، ما جد اندر جد زاده همان لارستانیم در جنوب فارس و همسایه کویر ، آن روزهای اول که به قم آمده بودم و با شما هم درس و هم بحث شدم از آب قم گله می کردی که شور است . من ولی لام از کام بر نیاورم و لاجرعه نوشیدم .آخر جایی که ما هستیم همین آب شور هم به زحمت و قضا و قدر می رسد ، آب انبارهای ما به قناتی وصل نیست ،منتظر می مانیم تا باران بیاید و بعد این آب انبارها پر شود ورزقی برسد. ابوی مرحوم و رنجور من که عمری به فعلگی و کشت دیم مشغول بود ، همان پنج سال پیش که به قم آمدم ،نصیحتی کرد و از من قسم گرفت همین یک نصیحت را اجرا کنم تا دعای خیرش همیشه بدرقه ام باشد . خیلی کوتاه گفت که نان حلال بخور. آمدم به قم و در اولین کاری که کردم همین شهریه را نگرفتم ، ایستادم به دکان آقای مرتضایی فر و چسب و سریشم زدن به کتاب . گنجشک روزی بودنم هم نگذاشت که دستم به غیر دراز شود . بعد دیدم همین نان حلال خوردن چشم را باز می کند ، در این پنج سال عارضه ای هم به جانم افتاد که شما خوب شاهدش بودی ، خس خس نفس ، در خودم تحقیق کردم، دیدم کاملا روحی است ، این درد بی درمان .
هر چه در این شهر می مانم نفسم بیشتر می گیرد.
سید حسام جان ، در این پنج سال دینم را به قم دیدم که به تاراج می رود ،آقایانی که بر سر منبر می روند از مکاسب می گویند و کسبه قم را به ترازو و عدل فرمان می دهند . من ندانستم این همه مکاسب گفتن خود می شود کسبی . می دانی که از سیاست و امامت جماعت شدن بریده ام ، نان حلال توصیه صعبی بود . پایم افتاد چند باری بروم به مجتمع امام خمینی برای مطالعه ، همین که شیخ مصباح فرمانده اش است و طلاب خارجی می گیرد که هزار برابر ما خرج دارند. گفتند نمی شود حتی برای مطالعه باید بیایی به محضر درس ، کارت بگیری ، رفتم همین مکلا های آخوند آمده بودند ، رحیم پور ازغدی .
در یکی از سخنرانی ها گفتم آقای ازغدی درسی که شما دادید سر تا سرش تهمت بود، حداقل من آیت الله منتظری را می شناسم و مستحق گفته های شما نبود.
سپردند که دیگر ایشان راراه ندهید . دیدم نصیحیت ابوی به نان حلال موسع است و به مکان و زمان حلال هم تسری می یابد . در این پنج سال در همه بی پناهی ها، به من طلبه کسی از آقایان مدرسین التفاتی نکرد. درس و بحث ها بیشتر دنیاوی است و ناظر به رقابت بین علما.
در این سالها وبایی بدتر از آنچه به جان مردم شهر افتاد به دیانت حوزه افتاد. یادم نمی رود که همین هیات بزرگ شیخ پنا هیان جنب حضرت معصومه را شبی از شبهای ماه رمضان رفتم ، با طلبه ای که به دعوتش رفته بودم و از معنویات و کمالات شیخ سخن می گفت . نماز صبح را اقتدا کردیم و خواندیم ، و بعد رفتیم و کنار آقای پنا هیان نشستیم . ایشان گفتند :”هر کس اینجا نماز می خواند اجرش را در همین دنیا خواهد دید.
از طلبه همراه پرسیدم یعنی چه ؟
گفت :حاج آقا پنا هیان دست بازی دارند در ارگا نها و می توانند ، برادران را در تهران مشغول کنند. در صدا و سیما ، نمایندگی رهبaری در دانشگاهها و از این قبیل . ایشان معرف معروفی هستند. سینه ام به خس خس افتاد.سریعا آمدم حجره و نماز را دوباره خواندم ، این هم حرام بود ، نماز حرام، مثل نان حرام.
مطلب ناقص نقل شده،بقیه آنرا در این لینک ها بخوانید! اگر تونستید وبلاگ یحیی لاری را هم بیابید!
https://www.cloob.com/c/andarooni/11758000
https://groups.google.com/forum/#!msg/Sabz-iran/9U0u7YI_wp8/-0HFN9Byjm0J
بانوی جداشده از بهاییت در گفتوگوی مشروح با فارس:
خبرگزاری فارس ـ گروه اندیشه: در طول قرنهای متمادی فرقههای انحرافی زیادی در کشور ما به وجود آمده است. اما بهاییت یکی از فرقههای خودساخته نیست، بلکه فرقهای است که توسط انگلیس پایهگذاری و ترویج شد و در خدمت اهداف استعماری قرار گرفت. فرقهای که در دوران رژیم پهلوی به دنبال نفوذ در گلوگاههای قدرت بوده و پس از انقلاب اسلامی به دنبال تصاحب گلوگاههای اقتصادی است تا از آن طریق در زمانهای حساس به اقتصاد کشور ضربه بزند.
ماهیت و درون پلید این فرقه باعث شده که هرسال تعداد زیادی از اعضایش این فساد را تحمل نکرده و از آنها جدا شوند. گفتوگوی فارس با یکی از اعضایی که از این فرقه جدا شده و به دین اسلام روی آورده داشتیم که پیشتر، چکیدهای از آن را ملاحظه کردید و اینک مشروح آن را در ادامه میخوانید:
یک بانوی جداشده از بهاییت میگوید: بر عکس سالها و دورههای قبل که هیچکس نمیتوانست در انتخابات شرکت کند، سال ۸۸ در تمام ضیافات فرقه اعلام شد به دستور سردمداران «بیتالعدل» در انتخابات این دوره شرکت کنید..
…در سن ۱۵ سالگی که تسجیل انجام میشود، بدون اینکه پسر یا دختر هیچ اطلاعاتی داشته باشد، آنها را تسجیل میکنند. تسجیل شدن به این مفهوم است که اسمتان داخل لیست بهاییها میرود و به بیتالعدل در اسرائیل فرستاده میشود. اما آنها در سن ۱۸ سالگی شما را وارد اصل ماجرا میکنند. یعنی به شما مسؤولیت میدهند. مثلا مربی درس اخلاق، نظامت ضیافات، هیأتهای مختلف نوجوانان یا هیأت گلشن توحید که از سه سالگی بچهها را به آنجا میفرستند…
…وقتی که متوجه میشوند فردی برایش سوالاتی به وجود آمده، به او مسؤولیتهای بیشتری میدهند. درباره من هم به همین صورت بود. چون هر سوالی میکردم جوابی نداشتند. در نتیجه به من مسوولیت بالاتری میدادند. در ادامه من را وارد دانشگاه بهاییها BIHE کردند. این دانشگاه به صورت مخفیانه و غیرقانونی در یک محیط غیررسمی تشکیل میشود. هرچه جلوتر میرفتم به پوچی این فرقه بیشتر پی میبردم…
اینها متوجه بودند که من در تشکیلات شرکت نمیکردم. به این جهت بود که از همان موقع اذیت و آزارهایشان را شروع کردند تا مرا تحت فشار قرار دهند و من برگردم…
در بهاییت دورههای عمومی میگذارند. طرح معارف میانی و معارف عالی هست که من در آن طرحها انجیل و تورات و قرآن را خوانده بودم. آنجا بود که متوجه تناقضات شدم. صحبتهایی که میکنند و کتاب اقدسی که نوشته شده بیشتر از کتاب قرآن استفاده و آن را تحریف کردهاند..
راجع به دانشگاه رفتنان کمی توضیح بدهید. چون دانشگاه مخفیانه برای مردم ما قدری غریب است.
دانشگاه بهاییها به این صورت شکل گرفت که حدود ۱۵ سال بعد از انقلاب، اساتیدی که از دانشگاه اخراج شده بودند، دانشگاهی به نام BIHE را تأسیس کردند. کنکور داشت اما در آن پارتیبازی زیاد میشد. هدف این بود که ما در دانشگاههای ایران شرکت نکنیم و در این زمینه موفق نشدند. چون خیلی از رشتههای مورد علاقه بهاییان را این دانشگاه نداشت..
در نقاط عطف سیاسی بعد از انقلاب، آیا از شما خواسته بودند کاری بکنید؟
به صورتی که مستقیم بگویند، اتفاق نیفتاده بود، چون بهاییها ادعای عدم مداخله در سیاست دارند، اما در عمل کاملا دخالت میکنند. اساسا این فرقه، یک فرقه و حزب سیاسی است. آنها در سراسر فضای مجازی و در تمام مسائل سیاسی حضور دارند. یکی از تناقضاتشان همین عدم مداخله در امور سیاسی است…
ضیافتها به چه صورت برگزار میشد؟
ضیافت به معنای مهمانی است. ضیافتها هر ۱۹ روز یک بار در خانهها انجام میشد. آنجا اتفاقات زیادی میافتاد. اخبار محلی و ملی گفته میشد و پیام بیتالعدل میآمد. اصل موضوع گلدانی است که در آخر ضیافت گذاشته میشود. آن گلدان برای هر چیزی مثل تبرعات و ملحوفین که نام افراد بیبضاعت است، پول جمع آوری میشود. برای تشکیلات هم پول جمع میکردند. بهاییها را هم تشویق میکردند که ما برای مقامات اعلایی که در اسرائیل هستند، پول نیاز داریم. تشکیلات بهاییت، از پول ایران تأمین میشود…
نحوه تبلیغ بهاییت در داخل ایران چگونه است؟
اینها در تبلیغ نقطهیابی میکنند. یعنی میدانند چه بگویند. مردم را شناسایی میکنند و دقیقا سراغ ضعیفترینها میروند. کسانی که خلأ مادی یا معنوی دارند و نمیدانند خلأها را چگونه پر کنند. بهاییت مجموعههای فرهنگی، هنری و موسیقی دارند؛ یا مثلا به پارکها میروند و میبینند جوانی تنها نشسته است. به سراغش میروند و شروع به تبلیغ میکنند. همچنین کلاسهای روحی دارند. کتابهای روحی الان ۹ جلد است. کلیه این کلاسها در منزل افراد تشکیل میشود. چون همانطور که میدانید در سال ۸۷ دادستان کشور همه تشکیلات بهایی را غیرقانونی اعلام کرد، ولی متاسفانه اینها اصلا گوش ندادند و کار خودشان را میکنند. نحوه جذبشان بدین صورت است که روی جوانها تمرکز میکنند. بعضی جوانها هم که مشکلات متعددی دارند، جذب کلاسهای روحی میشوند…
راجع به نحوه انتقال پول از ایران به اسرائیل و تشکیلات اسرائیل توضیح دهید.
در این خصوص هرچندوقت یک بار از طرف بیتالعدل به مرکزیت اسرائیل پیام میآید. مثلا پیامی بود که چند وقت قبل آمد و در آن پیام از بهاییها به خاطر کمکهای مالی تشکر کرده بودند. همه نهادها و تشکلهایی که تشکیل میدهند هدفش جمعآوری پول و ارسالش به اسرائیل است…
بهاییها کجاها بیشتر متمرکز هستند؟
فعالیتشان در شهرهای مذهبی خیلی کم است؛ چون به آنها اجازه داده نمیشود. اخیرا البته فعالیتهایی را در شهرهای مذهبی هم شروع کردهاند که خیلی زود شناسایی و دستگیر میشوند. اما در دیگر کشورها، مثلا یک کشور را انتخاب میکنند و به صورت دست جمعی باهم به آنجا میروند…
https://www.farsnews.com/news/13970906000923/
با خدای بی خدا
واقعا مو بر تنم سیخ شد
آقا مرتضی دستت درد نکنه برای این روشنگری
من که لال شدم
عمق این فجایعی که در این اعترافات رو شده است به قدری وحشت ناک است که حتی روی حکومت آخوندی را هم سفید کرده
این بانو با آن بانویی که چند روز پیش از قبر درش آوردند نسبتی داره؟
– یک بانوی جدا شده از بهاییت! جدا شده یا جدا کرده؟ مثل خودکشی در زندان٬ یا خودکشی شده.
-چقدر کارهای جالبی این هموطنان بهایی ما میکنند٬ مسلمانها بهتره از آنها درس بگیرند. از ۱۸ سالگی باید مسولیتی را بعهده بگیرند مثل معلم اخلاق شدن ( خدا وکیلی این هزار بار بهتر از رفتن به حوزه است).
ضیافت :بسیار منظم و برنامه ریزی شده کار میکنند٬ همه در جریان اخبار قرار میگیرند از اوضاع هم با خبرند و اصل این ضیافتها برای کمک به کسانیست که مشکل مالی دارند و اجازه نمیدهند فردی در نداری زندگی کند٬ کاری بسیار انسانی.بر عکس مسلمانها که همسایه از همسایه خبر ندارد.
-وقتی اجازه تحصیل در دانشگاهها را ندارند تلاش میکنند حتّی مخفیانه به دنبال دستیابی به علم باشند٬ آنهم با کمک اساتید اخراجی.
-طرح معارف میانی و معارف عالی هست: نه تنها کتاب خودشان بلکه کتاب ادیان دیگر را هم مطالعه میکنند تا تمام حرفها را بشنوند بعد انتخاب کنند.
-تشکیلات بهاییت از پول ایران تأمین میشود٬ و انتقال پول از ایران به اسراییل دیگه خیلی جوکه.
چطور چند سال کشور را بدیم هموطنان بهایی اداره کنند تا آخوندها بفهمند کشورداری یعنی چی.
– نتیجه: چیز بدی که در فعالیت اینها دیده نمیشه پس چرا راحتشون نمیزارین!
اینکه این بانو با آن بانویی که چند روز قبل از قبر درآمده نسبتی دارد یا ندارد،تحقیقش با شما! اینجا اظهارات ایشان مطرح بود.
—
اینکه این بانو از بهائیت جدا شده یا جدایش کرده اند،خوب چشمتان را باز کنید و لینک را هم باز کنید و توضیحات او را بخوانید و ماست را به دروازه ربط ندهید،باز اگر اهل تحقیق هستید و مدار شما تئوری توهم توطئه نیست،تلاش کنید با او بنحوی تماس بگیرید و ماجرا را استعلام کنید،اگر هم حال و حوصله چنین کارهایی ندارید می توانید از جناب نوریزاد بخواهید ته و توی ماجرای را در بیاورد! ایشان هم که -برخلاف شما-پاک باخته اند و می توانند حقیقت ماجرا را با اسم و عنوان واقعی خود افشا کنند.
—
اینکه بهائیان-و محتملا شما-چه حسن ها و نیکوئی های دارند،موضوع این گزارش نبود،موضوع این گزارش چگونگی نشو و نمای این فرقه و دگم ها و قرنطینه های اعتقادی آنان و ارتباطات آنها با مرکز خود در اسرائیل و چیزهایی از این قبیل بود که مایلید چشمان مبارک را بر آنها فرو بندید.
—
در مورد دریافت کمک های مالی و اعانه و ارسال کمک مالی به بیت العدل
اولا:اینکه تشکیلات بهائیت در ایران تماما از پول ایران تامین می شود اول کلام و بحث است.
ثانیا:فرض کنید تشکیلات و آحاد بهائی در اینجا از دسترنج خود اعاشه معاش کنند و بهیچ طریقی بابت کارها و اهداف تبلیغاتی پولی از بیت العدل به آنها نرسد (با اینکه خلافش ثابت است) آیا اینکه بهائیان ایران به بیت العدل در اسرائیل پول و کمک ارسال کنند جوک است یا شما مایلید با حواله به مجهولات جوک بگوئید؟
اگر ذره ای عقل تو کله این مصاحبه گر و انتشار دهنده این مطالب بود از این کار خوداری میکردند. این مصاحبه و حرفهای این خانم شاید بهترین تبلیغ برای بهاییت بود٬ کجای حرفهایی که میزنه بد هستند؟ اینکه در سنین جوانی باید مسولیت پذیر بار بیایند؟ اینکه هوای همکیشان خود را داشته باشند؟ اینکه بهر شکلی موانع را از سر راه بردارند و در جستجوی فراگیری علم باشند؟ اینکه بدانند چه افرادی جز کیششان هستند تا در شرایط نیازمندی به آنها کمک کنند؟ اینکه کتاب ادیان دیگر را هم مطالعه کنند تا با آگاهی کیش خود را انتخاب کنند؟
– تا دیروز سعی میکردی منو مجاهد معرفی کنی دیدی ترفندت کار نکرد٬ حالا هم میخواهی بهایی معرفی کنی! من هیچکدام از اینها نیستم٬ ولی اگر دیدم حقوقشان توسط ج.ا. نادیده گرفته میشود و به آنها ظلم میکنند در حدّ توان از حقشان دفاع میکنم و افشاگری٬ حالا میخواهند اهل هر فرقه و گروهی باشند.
اینقدر عصبی نباش جانم و اینقدر در گفتگو حرص نخور،شما که احساس می کنید در کلّه تان عقل هست فقط نگاه به چیزهای روتینی که فضل و کمال فرض می کنی نکن،من نمی گویم علم آموزی یا هوای هم را داشتن بد است،شما به نشو و نمای اینها و ارتباطات اینها با بیت العدل در اسرائیل و متقابل حمایت اسرائیل و امریکا از اینها دقت کن.شما به ارتباطات مالی اینها که لازم نیست حتما برای شمای شخصی روشن باش دقت کن.و شما دقت کن در میزان حساسیت این فرقه نسبت بکسی که از آنها کناره گرفته و قرنطینه کردن او حتی تا جداسازی او از فرزندان دقت کن،این وسواس ها و قرنطینه ها صرفا حمایت از یک هم کیش نیست،وسواس است در اینکه حرکات مرموز آنها و روش های تبلیغاتی آنها و ساپورت های مالی آنها لو نرود،چیزی که با جدا شدن این بانو اتفاق افتاده است،بهائیت اینجوری که برخی افراد ساده لوح امثال شما وانمود می کنند برّه مظلوم نیستند،کسی اگر بهائی باشد بر حسب اعتقاد حکومت ایران بر او حساسیتی ندارد،بحث این است که همینطور که این خانم توضیح داده،بهائیت بعنوان فرقه ای دست ساز که از آن مرکز حمایت می شوند،دنبال سوژه می گردند و شکار سوژه می کنند،حالا مفاسد آنها مساله دیگری است.مشکل شما این است که چشمان مبارک را بر این مسائل هم می گذارید و صرفا به علم آموزی و حمایت از هم تکیه می کنید و از پیش خود مورد را از جدا شدن آزاد به جدا کردن اجباری تعبیر می کنید بدون هیچ دلیل و مدرک،اصلا این بانو سابقه دستگیری و محاکمه و فشار داشته که همینجور از پیش خود تفسیر می کنی؟ لا اقل همه مطالب و اظهاراتش را ببین و سیر ایزوله شدن نزد اقوامش را.
جناب سید مرتضی
مثل معروفی است که میگویند : درخت را از میوه اش باید شناخت نه از ریشه
جناب مرتضی – داستان دینی – تخیلی – اسلامی و بچگانه خوبی بود.
البته شما بارها گفته اید که فضای مجازی منبع دروغ و توهین و … تحریف است ولی من هیچوقت از این گفته های شما تعجب نکردم چون پیش از پا گرفتن اینترنت و فراگیر شدن فضای مجازی این موضوع دروغ و توهین و تحریف چنان در ج.ا. رواج داشته و دارد که تردید ندارم بغیر از ذوب شدگان در ولایت و فریب خوردگان – اکثریت مردم ایران ( 98.2 در سد – عدد مورد علاقه شما ) آنرا با گوشت و پوست و خون خود حس کرده اند.
منتظر افسانه بعدی شما هستیم.
اخبار: بیش از ۱۵ میلیارد یورو درآمد صادراتی ایران گم شده است.
اخبار: افرادی که در “گم” شدن این پولها دست داشتن به قوه غذاییه شکایت بردن و مدعی شدن که بهشون توهین شده. این افراد قویا این خبر را تکذیب کرده و گفتن ما هرگز برای چاپیدن ۱۵ میلیارد یورو آبروی خودمونو نمیبریم، ما توانمون خیلی بیش از اینه، کمتر از ۵۰ میلیارد یورو تیپ ما رو خیلی میاره پایین و ما اصلا دنبال شنار یه غاز نمیریم، از این گذشته این مبلغ بیمقدار به طور کلی نظام رو خدشه دار میکنه و توهین مستقیمه به رهبر مسلمانان جهان. میگین نه؟ از حاج مصطفی بپرسین.
این دومی: بعضی از مدیران “جایگزین ندارند”.
مش قاسم: بیچاره نمیخواد دنبال خودشو بگیرن. به حکومت ولی مزرعه حیوانات خوش آمدید.
حسن/*: ایران آزادترین دانشگاههای دنیا را دارد.
مش قاسم: بضاعت عقلش بیش از این نیست، منقلابیه دیگه. نه میفهمه دانشگاه چیه نه میدونه آزادی چیه، میکرفن میزاره جلوش و شروع میکنه به جفنگ گفتن.
/*: ک
حسن/*: در کشور ابربحران، ابرتورم و ابربیکاری نداریم.
….و ادامه داد در کشور ابر دیکتاتور و ابر دزد و ابر آدمکش و ابر شکنجهگر، ابر شیاد داریم.
/*: ک
حاج ناصادق زشتکلام: سال ۱۴۰۰ اصولگرایان پیروز میشوند.
مش قاسم: سال ۱۳۹۷ ملت ایران پیروز میشود!
شیفتت شدم ” دکتر “؛؛؛؛؛؛
“دکتر ” جون شیفتت شدم از راه دور , واقعا میگم اینو باور کن ؛؛؛؛؛ ( این علامت منه وقتی به تو مینویسم , شنیده ای که میگن ” دو تا خرو تو یه طویله که ببندی , همرنگ اگه نشند , هم بو که میشند ؛؛؛؛؛ حالا سایت دوتا خل و چل داره ) .خب “دکتر ” جون یه تعداد از اونایی که دور ” میز گرد ” نشانده ای در خیالت را اسم بردی , ولی نگفتی اونا به چه ترتیبی نشسته اند که ؟
من نمیخوام کنار این نوریزاد یا مزدک بشینم و برای همین هم میخوام که جا ها را مشخص کنی تو؛؛؛؛؛ . میدونم که به من که تو رو اکتیو کردم خیلی علاقه داری و اصلا به خاطر من بود که تو دکتر شدی یه دفعه, چون تا قبل از اون کارت همچین بد هم نبود , همین دیروز به کامنت های اکثرا کوتاهت نگاهی کردم دوباره . آدم معقولی بودی و اصلا در این خط ها نبودی که , کامنت هات هم خوب بود ند اکثرا . شاید اگر حوصله کنم در چند بخش کامنت های قبل از خل و چل شدنت را این جا بگذارم تا همه ببینند که یه آدم معمولی هم به یکباره میتونه خل و چل بشه؛؛؛؛؛ . بهر حال دکتر جون میدونم که افتاده ای در یک راه غلط ناخواسته و من هم کمی وجدانم ناراحته که من باعث شدم؛؛؛؛؛ قبل از این که خل و چل بشی در جایی گله کرده بودی که : ” این جا سم به همه توهین میکنه و با اسم های گوناگون مینویسه و به شعورهمه ما توهین میکنه ” ( چیزی در این مایه ها ) . والله از خدا پنهان نیست از بنده خدا چه ترس از گفتن اون که من دکتر جون خیلی دنبال شعورت گشتم تا پیداش کنم و ازش عذرخواهی کنم ولی نتونستم پیداش کنم , آدرسش را اگر داری روی سایت بگذار چشم حتما ازش عذر خواهی خواهم کرد ؛؛؛؛؛
از همه این حرفها که بگذریم من خوشحالم که این جا , سایت , دیگه داره میشه خل و چل خانه , یعنی قبلا هم بود ولی پنهان . خدمتی که تو به سایت کردی عزیزم همین آشکار کردن لایه در زیر ظاهر معقول خفته آن بود , ممنونم ” دکتر ” جون ؛؛؛؛؛
این را هم بنویسم بد نیست “دکتر” جون که من هم مثل تو از شر و ور های هزار بار تکرار شده در این سایت خسته شده بودم . مگر چه قدر میشه به این شاه جونی ها , به این صفحه های سوزن خورده مثل همین نوریزاد و مزدک خودمون و مسخره هایی مثل مش قاسم و … بند کرد و آخرش هم دید که انگار نه انگار ؛؛؛؛؛؛ کیف “ور رفتن” با تو اینه که میخندیم یه خورده , فضا , فضای جک و متلک میشه و حالمون بهتر میشه ؛؛؛؛؛؛ تو چرت و پرت میگی ما که دور میزیم میخندیم و ما چرت و پرت میگیم و تو با همه ما می خندی , بده این ؟
————
جاسم گرامی
اتفاقی که نباید می افتاد، افتاد
شاید یکی می خواست شما را عصبانی کند. که : شدید.
عصبانی نشوید.
باشد؟
.
جاسم جان!!!!باور کن تمام تلاش من اینه که خشم رو توی وجودت به کنترلت دربیارم!!!با خودت لج نکن عزیزم!!!!این خشم غیرقابل کنترل تو بیش از هر کسی به خودت آسیب میرسونه!!!در بحثهای روانشناسی ما باش و ببین که من خیرت رو بیشتر از خودت میخوام!!!ازت ممنونم که مراعات میکنی!!!!
نه نوریزاد جان اصلا عصبانی نیستم , همانطور که در بالا نوشته ام ” دکتر ” وجودش از این به بعد نعمت الهی است برای سایت , مایه تفریح و خنده است فقط باید سعی کنیم که کار به توهین نکشد , به عبارت دیگر متمدنانه با هم ” حال ” کنیم . برای دکتر هم خوبست حالا که مطبش خالی تر از شکم کارتون خواب هاست کمی سر گرم شود . شما هم با ما باش یه صندلی هم برای شما گذاشته ” دکتر ” جون . کمی شوخی و مزاح هم بد نیست , برای سلامتی خوب است که گفته اند “بخند تا دنیا هم به ریشت بخندد” .
⭕️ لیلا خاتمی، فرزند محمد خاتمی رییس جمھور اصلاحات در شهر نیویورک آمریکا ( جزو گرانترین شھرھای آمریکا و جھان) زندگی میکند. ھزینە کرایە یک آپارتمان ھفتاد متری در نیویورک ماھیانە ٤ ھزار دلار است.
ھر فردی وابستە بە نظام را میشناسید کە در آمریکا زندگی میکند بە ما معرفی کنید.
نظام رفتنی_است
جوانمردی
میبخشید دوست گرامی من کنجکاو شدم و جستجو کردم دیدم که این خانم در دانشگاهی در همان نیویورک تدریس میکند وگویا با در آمد خودش هم زندگی می کند , این اشکالی دارد بنظر شما ؟ من اول برداشتم این بود که از پول مردم محروم گرفته اند و مخارج زندگی این خانم را تامین میکنند . بعد به خودم گفتم که این نمی تواند حقیقت داشته باشد با توجه به دشمنی با خود خاتمی در داخل . دوست گرامی آیا لازم نیست که ما قبل از انتشار این جور مطالب کمی هم فکر کنیم ؟ نوریزاد گرمی من حدس میزنم که شما عمدا این مطلب را گذاشتید در راس تا همه آن را ببینند و بخوانند . چرا این کار ها را می کنید ؟ این که اخلاقا درست نیست آقای نوری زاد , هست به نظر شما ؟
هر کس بخوبی می داند که از راه مشروع و قانونی کار و زندگی در أمریکا و کشورهای پیشرفته ممکن نیست، در جایی که دکترفرشید هکی وکاووس امامی ها و… در خاک اند.
این …ها گرگزاده اند و اگر کمترین شرف انسانی داشتند تا بحال صدکفن پوسانده بودند.
چهار دهه به اندازه چهار نسل همه اقوام این پلیدان باید غرامت با عرق جبینشان به کارتون خوابها و هر دختر و کودک متجاوز شده بپردازند.
گمان می شد که فقط مزدک این سایت هذیان می گوید یا آثار ناشی از ویسکی و شامپاین و عرق سگی را در این سایت بیرون می ریزد! معلوم شد مزدک در این جهت یکتای بی همتا نیست و فریبای این سایت ثانی اثنین اوست در هذیان گوئی!
مرگ هکی و سید امامی چه ربطی به کار مشروع و قانونی در امریکا داشت؟!
بعد،چه کسی گفته کار و زندگی مشروع در امریکا و کشورهای پیشرفته ممکن نیست؟!من نمیدانم خود شما که ظاهرا در خارج زندگی می کنید از چه راهی زندگی خود می گذرانید ،اما از نظر هذیان شما،چند میلیون هموطن ایرانی شما در غرب،همه از راههای نامشروع و غیر قانونی زندگی خود را می گذرانند؟!
از قدیم گفته اند:فکر کن،آنگاه دستها را بسمت کی برد رایانه ببر!
هیچ چیز ارزش نفی ارزشهای اخلاقی را ندارد. خانم لیلا خاتمی فارغ التحصیل ریاضیات دانشگاه شریف بود. او برای کارشناسی ارشد امتحان داد و رتبه او به اندازه رفتن به کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران شد و برای دانشگاه شریف کم بود. پدرش رئیس جمهور شده بود. مدیریت دانشگاه شریف به این خانم گفتند که اگر بخواهد میتواند در دانشگاه شریف ادامه دهد. خبر رسید که پدرشان گفته بود اگر این امکان برای دیگران نیز هست برود والا خیر و ایشان در دانشگاه تهران ماند. باحتمال زیاد کار و بورس برای کارشناس ارشد ریاضیات در نیویورک زیاد بوده و هست.
منهم چند تا فارِغ التحصیل دکترای دانشگاه تهران را می شناسم که در حال حاضر بیکارند و امکان رفتن به هبچ کجا را ندارند چه چیز باعث شده که روحانیونی که پیش از انقلاب ممر زندگیشان از نماز مرده خوانی و اندکی خمس و زکات بود الان نکبت زاده هایشان همه استاد دانشگاه در داخل و خارج باشند ؟ مذهب عجب مخدری است !!
نه دوست گرامی،این اطلاعات هم نادرست است،من در بالای این صفحه در پاسخی به فریبای مهمل گو مستندا نشان دادم که دختر جناب سید محمد خاتمی در امریکا یا انگلیس نبوده و نیست،این شایعه ای بود که در برخی سایت های مخالف ایشان مطرح شد که دختر ایشان قبول نشده و وزیر علوم ایشان قصد دخالت در قبولی ایشان داشته و خود آقای خاتمی آن را نپذیرفته!
در حالیکه این قضیه اصلا دروغ بوده و دختر ایشان همان موقع توضیح داده است که اینجا مدرک دکترای ریاضی خویش را گرفته و نیازی به امتحان و ثبت نام دیگری نداشته است، بعد هم بهمراه همسرش و بعنوان محقق در یکی از دانشگاههای ایتالیا کار می کند.
لابد قضیه خسن و خسین دختران مغاویه بودند..الخ را شنیده اید! اول می گویند فلانی رفته امریکا و انگلیس! بعد می گویند زندگی در امریکا و انگلیس چنین است و چنان است بعد هم چند مزخرف و دروغ و تهمت دنبال آن.اینها هم نشانه بی اخلاقی و بی تقوائی این افراد است هم نشان بی کاری و احساس مهمل بودن!
از این آکله اوکله ها با مردای زپرتی ساکن اون ور آبشون زیاد داریم! همین قدر که گم شن و دیگه این ورا آفتابی نشن کافیه! مال بد بیخ ریش همون آمریکاشون که عین ایران سگ صاحبش رو توش نمی شناسه! (باید به فکر چیزی بیش از قوم هفتاد و دو ملت برای این آمریکا هم دیگه باشیم)… فکر کنم این اطلاعات برای زمانی خوبه که دوباره بخوان این ورا آفتابی بشن! با فروپاشی رژیم در اون زمان برای ایادی رژیم ورپریده به اون ور آب خواهیم گفت: اینقدر اونجاها زر بزنین تا ماتحتتون پاره بشه!
جمله معترضه: برای براندازی دل به شورش و اعتراض دانشجوها نکنین باید این مردم دیگه بطور مستقیم وارد عرصه بشن وگرنه دانشجویی که با زدن یه چماق توسرش و یه تعهد گرفتن بطور کامل زبونش بند می آد نمی تونه کاری انجام بده!!! اگر مردم خودشون مستقیم وارد عرصه بشن دیگه اینا نمی گن اینا دانشجو نبودن و خودشون رو داخل دانشجوها کردند! دانشجوها هم در این زمان مگر ندیدید بیشترشون عین موش دیگه جیک نمی زنن!! مردم باید راهشون رو با این دانشجوهای حزب باد جدا کنند و اجازه بدن اونها بهشون ملحق بشن نه اینکه بخوان خودشون رو به دانشجوهایی که صبح یه چیز می گن و شب یه چیز دیگه بچسبونن!!
حالا تو اگر زپرتی نیستی و اینقدر شجاعی در اشتیاق به براندازی و به دانشجویان هم توهین می کنی،چرا وجود اینو نداری که لااقل گوشه یک سایت یک نام مجازی -نه نام حقیقی نترس!- انتخاب کنی و براندازی رو از اینجا آغاز کنی و اینجور ناشناس بنداز در رو نکنی؟
زیاد هم برای جواب دادن حرص نخور چون همه اینجا می فهمند کسی که اینجا ناشناس می نویسه و با توهین دیگران را به بی عملی متهم میکنه،جرات و جسارتش بیش از یک پهلوان پنبه و هرکول پشت رایانه نیست!
اونجا چیکار می کنه؟!؟! ا نکنه اینم مایه فخر و سر بلندیه و آمریکایی ها دزدیدنش!
بر فرض صحت ادعای زندگی این خانم در خارج کشور که اخلاقا بایستی تابع زندگی همسر احتمالیش هم باشد، زندگی و رفتار یک فرد بالغ ارتباطی با پدرش ندارد، هیچ شبهه ای مالی در مورد خودش و یا پدرش علیرغم اینکه 8 سال نفر دوم کشور بوده هم وجود نداردپس زندگی احتمالی وی در خارج همانند میلیونها ایرانی دیگر منع قانونی و یا اخلاقی ندارد ، چقدر مضحک است که جوانمردی که خود یک تجزیه طلب خیانتکار به ایران است و سالها حقوق بگیر رسمی دولت آمریکا بوده ، در مورد زندگی شرافتمندانه دیگران در آمریکا عربده میکشد.
سلام به برادرم نوری زاد
فحش و ناسزا به مصدق..1
اگر مصدق به جای موازنه ی منفی و خروج از روابط قدرت ، به قدرت های آلوده جامعه و روابط آنها دلبسته بود و به حرف فداییان اسلام ، این نادانان تروریست ، گوش کرده و اعلام اجرای احکام شریعت میکرد…!!!!!
روزنامه های منتقد را می بست و زندان ها را مثل رضا شاه از مخالفینش پر میکرد و با دسیسه و آمپولِ پزشک احمدی مخالفین خود را میکشت..
…مثل اغلب شاهان مستبد مسولیت حفظ بیضه اسلامِ خرافی و دروغین را با غیرت تمام به عهده میگرفت و مثل رضاخان برای فریب مردم و قدرت طلبی دنبال دسته عزاداری، عربده کشان و سرکوبان، راه می افتاد..!!!..
یا مانند پسرش محمد رضا شاه ، خودش را سایه خدا و کمر بسته امام رضا و تایید شده امام زمان معرفی میکرد ، آنوقت همه آخوندها طرفدار مصدق می شدند !!!..
چنانچه همه آخوندهای مطرح آن زمان غیر از مدرس ، آن عالم باهوش و مستقل ، و اندکی بقیه ، همگی طرفدار سلطنت رضا خان قلدر شدند ، در مجلس موسسان فرمایشی او تماما جای گرفتند و به شاهنشاهی این نظامی بیسواد و مستبد و مجهول الهویه رای دادند..
… انسانهای آگاه و آزادیخواه و تحصیل کرده و وطن دوست و تیزهوشان این ملت مثل مصدق و مدرس و ملک الشعرا …میرزاده عشقی..و.. با استبداد رضا خانی مخالفت کردند ..و زجر کشیده و کشته شدند..
دست های آلوده رضا شاه ..ده ها امثال میرزاده عشقی این جوان سی ساله، نخبه و ادیب را در منزلش مثل فروهر کشتند.
و ما را با تعطیلی مشروطه و انسداد مسیر تمرین دموکراسی و مردمسالاری و با کودتای 28 مرداد پسر رضاخان ، به دامان خرافه ای به نام جمهوری اسلامی انداختند…
از بیماریِ قدیمیِ دیکتاتوری وشاه و شیخ پرستی در این مرز و بوم ، عفونتی به نام استبداد پهلوی به همراهِ بی خبری و جهالت صادر شد ، که ما را به دام آخوندها انداخت..چون شاه ، با وحشت ساواک و تعطیلی احزاب ، نگذاشت جبهه ملی ها و دیگر میهن پرستان مطرح و شناخته شوند..
جریان ضد انقلاب از دوران مشروطه تا کنون ، خواه ناخواه ، با بازیگری وابستگان به قدرت خارجی مانند حکومت رضا شاه و پسرش و وابستگان به قدرت خارجی و داخلی مانند آخوندها به حکومت تبانی آخوندها با منافع روسیه و بیگانگان منجر شده است.
این دو عفونت هزاران ساله ، با حفظ دیکتاتوری و وابستگی و چپاول مردم ایران ، به هم نان قرض داده اند..
همراهی زور و تزویر..!!!
به این علت هاست که آقای خمینی در رفتاری بسیار قلدر مآبانه و بر خلاف سیره مدرس و طالقانی .. و حتی بر خلاف سیره علمای سلف، مصدق و جبهه ملی را غیر مسلمان و مرتد میخواند..!!!
و در این خصلت با سلطنت طلبان مدرن امروزی کاملا همبستر شده و به هم حال و جان می بخشند…
امروزه طرفداران رضا پهلوی با فحش و ناسزا گفتن به مصدق در حال بوسیدن لب های آقای خمینی هستند…!!!..
مبارک است…!!
اینجاست که متوجه می شویم آقای خمینی و تفکرش ، بر خلاف ظاهر ، ضمن قرابت با استبداد پهلوی هیچ قرابتی با مدرس ندارد بلکه کپی پیست شیخ فضل الله نوری است همان بنیان گذار نظارت فقیهان جاهل بر امور میهن مظلوم…
زمان رضاخان بصورت عجیبی همه آخوندها غیر از مدرس و قلیلی دیگر طرفدار او شدند..
جریان ضد انقلاب از دوران مشروطه تا کنون ، خواه ناخواه ، با بازیگری وابستگان به قدرت خارجی مانند حکومت رضا شاه و پسرش ، و وابستگان به قدرت خارجی و داخلی مانند آخوندها ،
به حکومت تبانی آخوندها با قدرت خارجی منجر شد ، پس این دو عفونت هزاران ساله ، با حفظ دیکتاتوری و وابستگی و چپاول مردم ایران ، به هم نان قرض داده اند…
البته ناگفته نماند رضا شاه و پسرش بعد از بر خورداری از قدرت مطلق و قلع و قمع ملت و نخبه های سیاسی وملی به یکباره و شدیدا دچار مالیخولیا و توهم قدرت شدند فکر بیرون کردن آخوندها از قدرت افتادند…
کشف حجاب و…حذف تاریخ اسلامی و..
….رضاشاه از انگلیس دور شد و تمایل به هیتلر پیدا کرد و پسرش هوس کرد جلوی آمریکا و چشم سبز ها بایستد …
هر دو نمک نشناسی کردند…و با سر سقوط…
چه آسون کارنامه زندگی افرادی که این مملکت رو از افغانستان بودن بیرون کشیدن نقد میشه اونم از طرف اونایی که یه ثانیه هم در اون دوران زندگی نکرده اند. رضا شاه از سرباز صفری به پادشاهی رسید. ای کاش ما صدها تن مثل رضا شاه داشتیم.
چه آسون یه مفنگی ولو شده پای منقل بی عاری دم از رضا شاه میزنه!
رضا شاه یک انقلابی بود؛ انقلابی سخن میگفت و همچنین انقلابی رفتار و عمل میکرد…ولی مثل خیلی از انقلابی هایی که به مال و مقامی میرسن، به کج راهه رفت…
او از سرباز صفری رسید به مقام پادشاهی، ولی امثال تو همون پخی هستین که بودین!
او شاید بخواب هم نمیدید روزی شاه بشه. چون شاید فرصت نمیکرد درست بخوابه!
ولی امثال تو از 24 ساعت 20 ساعت خوابن و دائم هم مینالن و شکایت میکنن!
مطمئن باش اگه رضا شاه زنده بود میدونست با امثال تو چیکار کنه!…میدونی که؟!
میبردش تو طویله !
بعد از مدتها غرغر های پیرزنانه،بالاخره جان نثاری مش قاسم نسبت به جقّه همایونی آشکار شد!
به جرگه جان نثاران جقّه همایونی خوش آمدید!
بدو بیا بابا ساسانم!
گویا متنی از سخنرانیهای یک عضو یک گروهک تروریست ، التقاطی، جاسوس و خیانتکار به کشور خود در زمان اشغال و تجاوز کشور خارجی را اینجا کپی کرده اند که همه را بد می داند الا گروهگ تروریستی که روزی برای شوروی جاسوسی و ترور می کردند و بعد برای صدام و اکنون برای آل سعود و اسراییل و آمریکا ، تف بر تو قدرت که چقدر انسانها را پست می کنی
آیت الله کاشانی
در آخرین روزهای عمر – اسفند ۱۳۴۰ :
جای تشکر داره که سفیر محترم انگلیس
تا به آخر در کنار ایشان بوده اند…؟!!
( آنهم دست توی دست…!!! )
راستی چرا آخوندها در کل دنیا
دستشان تو دست انگلیس است…؟!!
بیخود نیست که
بعد از انقلاب اسلامی!،
در و دیوار و مدرسه و خیابان و اتوبان
پر است از نام “آیت الله کاشانی”…؟!!!!!
ولی…
هیچ کجای ایران
نامی از “دکترمصدق” نیست…!!!
از دقیقه ۲۱:۳۸ مصاحبه با آخوند کاشانی است. این آخوند حتّی برای از رو خواندن هم مشکل داره٬ ظاهرأ آنقدر وضع مصاحبه خراب بود قسمتی را حذف کردند. حالا چنانی آیت الله٬ آیت الله میکنند که آدم فکر میکنه طرف کی بود. جنتی پیش کاشانی پروفسوره. ویدیو دوّم بازدید کاشانی به همراه سفیر آمریکا در خانهَ ویران شدهَ دکتر مصدق.
https://youtu.be/Scrn7G77718
https://youtu.be/bDENF-pM6m0
مهمل نگوئید،استناد به چنین چیزهایی از قبیل یک عکس،ناشی از ضعف بنیان تفکر و استدلال شماست،از این قبیل عکس ها ممکن است برای هر شخصیت سیاسی یا مذهبی -اعم از مورد علاقه یا مورد نفرت شما-یافت شود،مرحوم آیت الله کاشانی،مرحوم مصدق و دیگر شخصیت های معروف و موثر عصر و زمانه خود،بلحاظ اثر گذاری سیاسی و محور بودن و مورد توجه بودن،مورد توجه رجال سیاسی عصر خود بوده اند،یک عالمی مریض شده و در بستر بیماری است،و رجال و معاریف سیاسی موافق و مخالف ممکن است به عیادت او بروند،بالاخره سفرای کشورهای دیگر در هر زمان ممکن است با رجال سیاسی مذهبی آشنائی داشته باشند و روی مسائل اخلاقی و عواطف در اینطور مواقع به عیادت آنها بروند،ممکن است چنین مواردی برای مرحوم مصدق هم وجود داشته باشد،اگر مثلا سفیر فلان کشور بخاطر آشنائی و ارتباط سیاسی مشهود با مرحوم مصدق در اوان مریضی او به عیادت او برود شما باید برداشت کنید که پس خبری بوده است! پس این عقل خدادادی برای چیست؟! الان اینطور اتفاقات در عصر و زمان خود ما نیز اتفاق میفتد و افتاده است،مثلا اگر آیت الله سیستانی حفظه الله تعالی،با اینکه داخل در سیاست و مسائل حکومتی نیست،به درخواست امریکائی ها با آنها ملاقات کند و توصیه هایی بخیر و صلاح مردم عراق کنند ،باید ایشان را وابسته به امریکا دانست؟! اگر مثلا ایشان مریض باشند و سفرای خارجی مقیم عراق بلحاظ اهمیت شخصیتی ایشان بعیادت ایشان بروند باید گفت آقای سیستانی امریکائی یا انگلیسی یا روسی است؟! رایزنی و نفی و اثبات و پیام دادن یا پیام گرفتن هم بین شخصیت های سیاسی همیشه بوده است،پس بصرف اینجور عکس ها و گمانه زنی های دور از اخلاق نمی توان شخصیت دیگران را ملکوک کرد.آن اسنادی هم که برخی به آنها اشاره می کنند نیز چنانکه بارها عرض شد هیچ دلالت روشنی بر این ادعاها ندارد مگر نزد کسانی که خودبخود و پیش از آن نسبت به برخی شخصیت ها یا روحانیت غرض و مرض دارند.
واقع مطلب این است که عده ای مخالف امثال شما که با جمهوری اسلامی مخالف هستید چون حجت روشنی ندارید ناچارید با تمسک به چنین وجوه ضعیف و دور از اخلاقی تبلیغ سیاسی علیه روحانیت کنید،خودتان بروید در تاریخ مطالعه کنید که در طول تاریخ وابستگی و خیانت در روشنفکران بیشتر بوده است یا در روحانیون،نمونه های تاریخی زیاد است،از جمله خود رضا و محمد رضا شاه که وابسته و تابع انگلیس و آلمان هیتلری و امریکا بودند! و نوچه ها و وابستگان اونها هم هنوز در غرب سر و گوش می جنبانند!
سوم : ساخت راه آهن سراسری جنوب به شمال …
علیرغم مخالفت شدید دکتر محمد مصدق برای تاسیس این راه آهن سرتاسری و منافات داشتن آن با منافع ملی اما انگلیسی ها به این خط راه آهن نیاز اساسی داشتند .برای مقابله با روسیه در شمال کشور و رساندن تجهیزات نظامی خویش انها درصدد تاسیس این راه آهن در دوره احمدشاه بودند و طرح آنرا دو سال قبل از کودتا ی اسفند ۱۲۹۹ آماده کرده بودند اما احمدشاه مخالفت کرد و روی کار اوردن رضا خان یکی از مزایایش کشیدن همین خط آهن بود که به گفته مصدق هیچ فایده اقتصادی نظامی برای ایرانیان نداشت و رضاشاه را خائن به ملت نامید ! از طرف دیگر ساخت راه آهن به دولت استعماری کمک کرد تا صنایع نوظهور خود یعنی فولاد و آهن را رونق بخشد و کارخانه های تولید فولاد انگلستان با ارسال این قطعات فولاد به کشورهای تحت نفوذ استعمار ثروتمند شدند ولی به قیمت فقیر شدن ملتهای تحت نفوذ بریتانیا !
پس اولین خیانت رضاخان تاسیس همین راه آهن بود ….
چهارم : پاره کردن و سوزاندن قرارداد نفتی دارسی بدست رضاخان ..
دومین خیانت پاره کردن قرارداد اسارت بار دارسی بود .قرارداد دارسی تا سال ۱۳۴۲ شمسی به اتمام می رسید و دست انگلستان از صنایع نفتی ایران کوتاه می شد .این قرارداد که بوسیله مظفرالدین شاه قاجار امضا شده بود به انگلستان اجازه می داد ۸۴ درصد از درامد حاصل از فروش نفت و مشتقات استخراج شده در کشور را برداشته و فقط ۱۶ درصد به مردم ایران می رسید…در یک حرکت از قبل طراحی شده و نمایشی در حالیکه سالهایی چند به پایان قرار داد مانده بود رضاخان در کمال تعجب و شگفتی وزرای خود دوسیه (قرارداد ) را در اتش افکند و فردای آنروز روزنامه ها و نشریات با تبلیغات فریبنده و دروغین اینطور وانمود کردند که رضاخان پادشاه وطندوست ! از ننگ قرارداد دارسی کشور را رهانیده است ! در حالیکه قرارداد بمدت چهل سال دیگر بر ملت تحمیل شد و قرداد جدید اسارت بارتر و ننگین تر از اولی بود و راه ایران را برای طرح شکایت در داخل کشور مسدود می کرد .مصدق گفته بود من به عمرم ندیده ام زمامداری با دستان خویش چنین قرارداد ننگینی را به ملت خویش تحمیل کند ! خروجی چنین اقدام ننگینی تحمیل کودتای ۲۸ مرداد در سال ۱۳۳۲ به مردم و سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق بود و ایجاد خفقان و تشکیل ساواک برای قلع و قمع مخالفین بود …چه اگر قرارداد دارسی تمدید نمی شد نیازی به ملی کردن نفت و پیامدهای ناگوار آن یعنی کودتا و خانه نشینی مصدق نبود …
ششم : سرکوب و خفه کردن قیامها ونهضتهای آزادیخواهانه میرزا کوچک خان جنگلی و کلنل محمد تقی خان پسیان که در ایران دوستی و وطنپرستی آنها به گواه تاریخ شکی وجود ندارد .این نهضتها که برای رهایی ملت ایران از یوغ انگلیسی ها و روسها شکل گرفته بود با قشون کشی رضاخان و توصیه استعمار درهم کوبیده شد و خروجی آن عدم دستیابی ملت ایران به آزادی و استقلال بود …
هفتم : به یغما بردن املاک دهقانان و رعایا و ضمیمه کردن زمینهای مرغوب و روستاها به املاک رضاخان بود .در پایان عمر رضاخان حدود پنجهزار آبادی مرغوب با زور و ارعاب و زندانی کردن صاحبان آنها به تصرف وی درآمد …حدود شش ونیم میلیون تومان از پولهای ملت ایران نیز به جیب رضاخان رفت و این مبلغ را خارج کرده بود !
هشتم : کشتار مخالفین و بریدن زبانها و دوختن دهانها ( میرزاده عشقی ) و مسموم کردن مدرسها و خالی کردن آمپولهای هوا در رگهای زندانیان واسارت صدها و هزاران نفر از نویسندگان و شعرا و ادبا و رجال و تبعید صدها تن از اندیشمندان و در بدر کردن و خروج امواج انسانی از کشور حاصل وطن پرستی و ایراندوستی دیکتاتور پهلوی بود . راستی مگر می شود رضاخان را ایرانی وطندوست و میهن پرست نامید اما در زندانهایش دکتر محمد مصدق و ملک الشعرای بهار و علی اکبر دهخدا و میرزاده عشقی و دکتر تقی ارانی و صدها تن از رجال و سیاسیون وطنپرست محبوس باشند ؟ این رجال آزادیخواه برای چه با رضاخان مخالفت می کردند .؟ تخطی از قانون اساسی مشروطه یکی از دلایل رجال سیاسی عصر رضاخان با وی بود ! رضاخان بدون برپاکردن مجلس موسسان و با تهدید نمایندگان مجلس شورای ملی آنها را وادار کرد که سلطنتش را به رسمیت بشناسند و از اساس سلطنت پهلوی غیر قانونی و غیر اخلاقی بود …نمی شود نقیضین را باهم جمع کرد هم دکتر مصدق را شرافتمند خواند و هم رضاخان را باشرف ! اینها در تضاد شدید بودند و شما نمی توانید این تناقض را حل کنید الا دیکتاتوری رضاخانی را محکوم و نفی کنید ….
نهم : نوشته اید رضاخان ایرانی اصیل بود و خمینی هندی زاده !!
معنای این حرف این است که چون رضاخان ایرانی اصیل ! بوده پس فرد درستکاری بوده !!
یعنی فردی بنام نوریزاد بوضوح از نژاد پرستی و برتری نژادی دفاع می کند و راسیسم را که امروزه ناقض حقوق بشر است ترویج می دهد !
اول اینکه با هجوم مغولها و اعراب و تیموریان و افاغنه در دوره سلطان حسین صفوی و اختلاط نژادی با ایرانیان از کجا معلوم است که رضاخان ایرانی اصیل است ؟؟
وانگهی شما که از حقوق مردم ایران دفاع می کنید نباید فراموش کنید که انسانیت فراتر از مرز و جغرافیا ست …مگر سپهبد فضل الله زاهدی و پسرش اردشیر زاهدی که دست اندرکار کودتای ننگین ۲۸ مرداد سال ۳۲ بودند پاکستانی یا چینی بودند ؟ مگر ایرانی نبودند ؟
شما باسکرویل آمریکایی را که در نبرد مشروطه چیان با قوای استبداد کشته شد.
حتما می شناسید …او ایرانی نبود اما برای آزادی ایرانیان در راه مشروطه جان داد !
می بینید عنصر نژادی و اصل و نسب هیچ کارآیی ندارد جز اینکه خروجی آن دفاع از شرافت و حمیت و انسانیت باشد …
خواهش می کنم از نوشتن مقاله تان اگر غیرعمدی و ناشی از فقدان آگاهی است از شرافتمندان و آزادیخواهان و ایران دوستان عذرخواهی کنید ولی اگر هدف و قصد و غرضی پشت آن نهفته است من نمی توانم ازشما بخواهم که عذر خواهی کنید زیرا میدانم فایده ای نخواهد داشت …
پاینده ایران …
جاوید باد پرچم شرف و آزادگی …
منتظر جوابتان هستیم جناب نوریزاد . از این قبیل مطالب قبلا هم بار ها در جواب شما و نظایر شما گذاشته شد و هر بار هم جوابی نیامد از سوی شما جناب نوریزاد و طرفداران سلطنت در این سایت . این بار هم جوابی نخواهد آمد چون گذشته به احتمال زیاد و باز شما چند وقت دیگر همین داستان را تکرار خواهی کرد . ما جدا از شما پاسخ طلب میکنیم , دیگر بس است پاسخگو نبودن در قبال اظهارات خودتان . از دوستانی که مثل من خواهان پاسخ هستند خواهش میکنم کوتاه زیر همین کامنت , کامنت بگذارند , کوتاه باشد لطفا .
جاوید باد پرچم شرف و آزادگی
ولی جاوید هم باد توسعه و سازندگی .
درود بر میرزا زاده عشقی ، مصدق ، مدرس ، ملک الشعرا ، …که برای ایفای حقوق مردم و آگاهی دادن مردم ، مبارزه را تا پای جانشان ادامه دادند اما این آگاهی دادن و کلاٌ حقوق مردم در بستری از زیرساختها و توسعه امکانپذیر است.
مثلاٌ در 80 سال پیش که اکثر روستاهای ما برق نداشتند ، جاده ای درست نداشتند، اکثرا بیسواد بودند ، تراخم و کچلی بیداد میکرد و هرسال بیش از 80 درصد نوزادانشان به سال بعد نمیرسیدند، افکار میرزازاده عشقی و بیان حقوق انسانی و دمکراسی چه دردی از آنها را میتوانست درمان باشد و چه جایگاهی میتوانست در افکار آن روستائیها داشته باشد ؟ بجای آن آیا بیگاری گرفتن از پدران روستائی مان برای کشیدن جاده از روستا تا بخش ، نمیتوانست بیشتر برای آنها مفید باشد ؟. بیگاری را با لطفا و قربانت شوم نمیشود انجام داد و اجبار میخواهد و زور که رضاشاه اعمال میکرد.
قاجار در این مملکت تیول داری میکردند و تیول داران بیش از 70 نوع باج و خراج از مردم فقیر و مریض و فلک زده برای ذل السطان و خودشان میگرفتند. درست است که برآمدن رضاشاه و تحکیم و تقویت پایه های مملکت و ایجاد زیرساختها برای مدرنیته با سیاستهای انگلیس نیز همراهی و انطباق داشت ولی انجام شد و این نیز درست است که ادامه توسعه و پیشرفت از حدی ببعد مستلزم توسعه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی (احزاب ) است. اما آیا در دهه 1320 که استبداد رضاشاه نبود و پسرش نیز هنوز نتوانسته بود چنبره قدرتش را بگستراند چرا ما نتوانستیم قانون اساسی حکومت مشروطه را حفظ و برقرار سازیم ؟ و نهایتا برآیندمان به حکومت دیکتاتوری محمدرضا شاه ختم شد ؟
زیرا بدان حد از پیشرفتهای زیرساخت و فرهنگی هنوز نرسیده بودیم زیرا هنوز بیش از 70 درصد جمعیت کشور بیسواد بودند. زیرا از ابتدای تاریخ تا همین چند قرن گذشته بحثی از حقوق شهروندی نبود و کشور ما در دوره قاجار چند قرن از غرب عقب بود.
در ضمن تبلیغات منفی در باره رضا شاه زیاد بوده است. میگویند روزی شخصی به اداره مرکزی شیطان پرستها مراجعه میکند و میبیند عده ای بسیار شیک و برازنده دور تا دور نشسته اند و عکسهای بسیاری از شیطان ، همگی با کراوات و پاپیون و کت وشلوار گرانقیمت و خلاصه بسیار شیک به دور تا دور دیوارها ، بالای سرشان الصاق کرده اند. تعجب میکند میگوید ما راجع به شیطان چیز دیگری شنیده بودیم ، دم دارد ، شاخ دارد ، قیافه زشت و،…..میگویند آنجاها که شما بودید ، قلم بدست دشمنان شیطان بوده ، اینجا ما از طرفداران هستیم.
اگر رضاشاه را میخواهید بهتر بشناسید کتاب “تاریخ مختصر احزاب” ملک الشعرای بهار را بخوانید که از نمایندگان مجلس و مخالفین رضاشاه بوده تا بدان حد که دستور ترورش را نیز رضاشاه صادر کرد. بهر صورت خدمات رضاشاه را در احیاء مملکت نمیتوان منکر شد. خدمات خمینی را هم در برملا کردنِ پوک بودن مدینه فاضله مقدسه نمیتوان منکر شد .
با درود ….
مطلبی از جنابعالی در کانالتان خواندم که مرا دچار شگفتی نمود و البته آه از نهادم برآمد …
آن مطلب مقایسه ای بود میان رضاخان و خمینی و در ذیل تلاش می کنم تا این مقایسه را نقد کنم و توجه شما را به چند مطلب جلب نمایم …
اول : در این موقعیت کنونی کشور و در حالیکه ازمرگ رضاخان بیش از ۷۰ سال می گذرد و تاج وتخت پدر و پسر واژگون گردیده و به موزه تاریخ سپرده شده و دوران استعمار انگلستان نیز سپری گردیده یاد کردن از رضاخان و مقایسه میان او و خمینی چه ضرورتی داشته و چه نیازی بوده است که اقدامات زیانبار خمینی حتما با دیکتاتوری رضاخان مقایسه و مطرح شود ؟ اصولا تحلیلگران و مفسرین تاریخ سیاسی هیچگاه ضرورتی نمی بینند که دو مستبد را باهم مقایسه کنند ..یکی را بواسطه فلان اقدامش تطهیر کنند و آن یکی را بخاطر فلان عملش شایسته لعن و نفرین …از دیدگاه جامعه شناسی سیاسی دیکتاتور و خودکامه بواسطه خودرایی و استبداد آفریدگار ارتجاع است و طبعا ارتجاع در ذات خود عقب ماندگی و پسرفت را تداعی می کند .بعلت اینکه دیکتاتورها اندیشه ها را منجمد و مبلغ انحصارگری و تمامیت خواهی هستند نمی توانند مدعی پیشرفت باشند .پیشرفت و ترقی یک کشور و یک جامعه در گرو آزادی افکار و اندیشه های تمام احزاب و گروهها و سازمانها و افرادی است که برخلاف دیکتاتور می اندیشند و هرگاه در کشوری یک رای و نظر وجود داشت که سایرملت باید بطور اجبار از آن تبعیت کنند هرگز خروجی افکار دیکتاتور منجر به پیشرفت و ترقی نخواهد شد بلکه بطور معکوس واپسگرایی و ارتجاع نتیجه قطعی و مسلم آن خواهد بود ..دیگر اینکه اگر قرار است دیکتاتورها باهم مقایسه شوند و گفته شود این دیکتاتور پلها و دانشگاههای بیشتری از آن یکی ساخته است و آن دیکتاتور آدم کشی کمتری داشته است پس دیکتاتور خوب و باشرف و وطندوستی بوده است قطعا این نوع نگرش مضحکانه و ناشی از ساده اندیشی و خام پنداری ماست ..مثلا در مقایسه با هیتلر و صدام حسین چون هیتلر کشتار بسیار کرده انسان خونخوار و صدام چون یک هزارم او جنایت نکرده پس بری از اتهامات و انسانی شریف است !!!! کشتن یک انسان بیگناه با مقتول ساختن ده نفر هیچ تفاوتی ندارد …از طرف دیگر اگر بنا بر این باشد که کارهای عمرانی و ساختمان سازی و واکسن زدن را معیار و مقیاس و خروجی مطلوب برای دیکتاتورها فرض کنیم پس تمام دیکتاتورها مطلوب و عالی و وطن دوست هستند زیرا آدولف هیتلر آلمان را پس از جنگ جهانی اول به اوج قدرت رسانید و غرور ازدست رفته آنها را اعاده کرد و قدرت اول اروپا شد و البته دست نشانده و مجری اوامر کسی هم نبود اما امروزه قضاوت جهان راجع به هیتلر چیست ؟ یا جوزف استالین دیکتاتور شوروی که روسیه تزاری و دهقانی را صاحب تکنولوژیهای مدرن کرد و ابرقدرت جهانی گردید و فضا را در نوردید و صاحب اولین بمب اتمی گردید و فضانورد به آسمان فرستاد پس باید خداوندگار روسها باشد درحالیکه ابدا چنین نیست !
رضاخان در زمانی دور می زیست و مناسبات زمان او و نحوه به قدرت رسیدن و مسلط شدنش بر کشور بطور اساسی با نحوه روی کار آمدن خمینی و شرایط کشور ما تفاوت ماهوی دارد …اما من میدانم پشت پرده تبلیغ رضاخان هدفی بلاشک نهفته است و در بلبشویی که اکنون کشور گرفتار آن شده نبش گور رضاخان و بررسی استخوانهای او به بهانه فساد کنونی در کشور یک هدف بیشتر ندارد : انحراف اذهان به سمت خاندان پهلوی و نوه رضاخان و اینکه بخوبی میدانیم هیچ کاری از وی ساخته نخواهد بود و مردم ناراضی را گیج و سر درگم کردن و البته مایوس ساختن !!
واما شگفت انگیز است که شخصی چون شما نحوه بقدرت رسیدن رضاخان میرپنج را که فاقد سواد و دانش و معلومات بود نمی داند ؟
چگونه تاریخ معاصر را بصورت دقیق و تحلیلی مطالعه نکرده است و شخصی را تقدیس می کند که عامل استعمار و سرسپرده بیگانگان بوده و اصولا بقدرت رسیدن او برای اجرای منویات آنها بوده و خروجی اقدامات چنین خائنی آنقدر روشن و واضح است که حتی شخصی با تحصیلات معمولی نیز می تواند رابطه دومینو وار اقدامات رضاخان با برآمدن خمینی را دریابد …
دوم :
رضاخان در ابتدا فقیر و از خانواده ای روستایی بود .سوادی نداشت و به استخدام بریگاد قزاق که برساخته روس تزاری بود درآمد …در شروع کار مهتر اصطبل اسبها و قاطرهای هنگ قزاق بود و مدتی قاطرچی سفیر هلند در تهران بود .بعدها ترقی کرد و مسلسل چی شد و معروف به رضاماکسیم (مسلسل ماکسیم) گردید ..در هجوم نیروهای لیاخوف روسی به مجلس در عهد مشروطه از سربازان هنگ قزاق حمله کننده بود و نیز از نیروهای عین الدوله در حمله به محله امیرخیز در تبریز برای مقابله با ستارخان سردار ملی و مشروطه چی مشهور و آزادیخواه بزرگ بود ! یعنی رضاخان در کارنامه خود اقدام خیانت آمیز مبارزه با آزادیخواهان مشروطه را نیز دارد !
بعد از انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ روسیه فرماندهان قزاق بریگاد قزاق به کشور خود بازگشتند و دست انگلستان رقیب استعماری روسیه در ایران بازتر شد و تجهیز و هدایت قزاقها را به عهده گرفت ..ژنرال آیرون ساید در میان سربازان قزاق رضاخان را برای اهداف بعدی انگلستان در ایران مناسب یافت .بدنبال شخصی بودند که بتواند نیات دولت استعماری را پیاده کند و چه کسی بهتر از رضاماکسیم !!
دولت بریتانیا برای مقابله با دولت کمونیستی و ضد سرمایه داری بلشویکی روسیه نیاز به دولت مرکزی قوی داشت و نمی خواست ازآن تاریخ با قدرتهای محلی که تبعیت از حکومت مرکزی نداشتند سروکله بزند لذا دست به کودتا زدند( البته دلایل مفصل دیگری نیز دارد که از اسناد سفارت انگلستان در تهران و مخالفت نمایندگانی چون مصدق و مدرس و بقیه آمده و پرداختن به آنها در حوصله این بحث نیست) …
پس رضاخان با کودتای انگلیسی ها آمد که خدمات زیر را انجام دهد :
نوشتن چنین مقالاتی علاوه بر غرض و مرض مستلزم وجود مقدار قابل توجهی از بی شرافتی نیز میباشد.
سید رضی بجای مهمل گویی بیا در رد موارد ذکر شده خیانت و جنایت رضا شاه , در مطلب بالا , که ترا دچار سوزش کرده بنویس ! تو خودت از شرف نصیبی برده ای ؟ نبرده ای که اگر برده بودی به نویسنده مطلب فوق اهانت نمیکردی از سوز آن جایت ! همه شما شاه پرست ها بیسواد , بی شرم و نفهمید . هیچکدامتان تا به حال در رد اسناد و مدارک پیش کشیده شده توسط ما در این سایت , من , سید مرتضی , جناب نویسنده مطلب آن جا سوز بالا و چند تای دیگر نتوانسته اید سندی نشان دهید . همه چیز به وضوح نشان میدهد که پهلوی ها در زمره خائن ترین , میهن فروش ترین , مستبد ترین , دزد ترین , قانون شکن ترین زمامداران ایران بوده اند و شما مفلوک ها تنها بی شرمی و دروغگویی کارتان است . من بارها گفته ام که بیایید همه شما شاه جونی ها دست در دست هم , مطلبی مستند , نه آن چیزی که از پدر و وپدر بزرگ های فزرتی تر از خودتان شنیده اید , مستند به اسناد کتبی نشان دهید که آن چه ما تاکنون در این سایت در باره خیانت ها و جنایت ها و ستمگری ها و قانون شکنی ها و غارت کشور توسط پهلوی ها گفته ایم نادرست است . دو ماه وقت کافیه ؟ شش ماه چطور ؟ یکسال چطور ؟ در بینتان مردی هست که از پهلوی ها دفاع کند ؟ شما که میگویید همه ملت وامدار پهلوی هایند پس بیایید وامتان را ادا کنید و از آن دو قهرمان دفاع کنید ! سید رضی تو چی ؟ بیا به میدان و نشان بده مردی ! همین که تنها با یک سطر و با توهین میخواهی سر و ته قضیه را هم بیاوری نشان میدهد که چقدر حقیری و بی مایه و بی شرف . یک مرد با در دست داشتن سند های معتبر پیدا میشود بینتان ؟, یکی فقط , یکی فقط , یکی فقط …..
———–
درود گرامی
جناب سید مرتضی که نتوانست یکی از کارهای خوب و موفق و مردمی و به نفع ایران را از کارنامه ی چهل ساله ی جمهوری اسلامی بیرون بکشد و برای ما نمونه بیاورد.
شما این زحمت را می کشید؟
کاری که پیشتر نبوده باشد و جمهوری اسلامی پدید آورنده اش باشد.
سپاس
.
غرض و مرض امثال تو دارند که جز لودگی و چرند بافی هنر دیگری ندارند.
اینقدر که مغزت را بیمارگونه مشغول مهمل بافی و مهمل نویسی میکنی… آیا نمیتوانستی کمی هم اینجا به مغزت فشارکی بیاوری و به عنوان یک شرافتمند! از رضا شاه دفاع کنی و نقدی درست بر این نوشته بنویسی؟… شاید هم مشغول سیر و سلوک عرفانی در توهمّات خود بودی و وقت نداشتی؟!
دوباره بیماری هاری انارشیست عود کرده. انارشیست مگه قرار نبود درمونت رو ادامه بدی و قرصهات رو ترک نکنی؟دوباره زدی زیر قولت؟اینجوری هیچوقت خوب نمیشی نگی نگفتم
هاری یک بیماری مزمن است و بالا پایین ندارد; اینکه عود کند و فرود آید را عرض میکنم.من حکم کسی هستم که میخواهد به کسانی که /// هستند; یکی مثل مش قاسم, خود شما و دیگران که دهانشان کف کرده و پاچه میگیرند, یک /// بزنم و گاهی بگویم ” ///”. من نمیتوانم امثال شما را درمان کنم و تخصص هم ندارم. فقط باید به شماها گاهی یادآوری کنم که///هستید و بیمارید.
این نقد خوبی بود به نوشته ضعیف و مقایسه نادرست جناب نوریزاد در پست قبل،من تشکر می کنم از نقد خوب این دوستمان،هرچند دیدگاه او در مورد مرحوم امام خمینی غیر منصفانه و ناروا می دانم،اما مجموعا این نقد خوبی بود و من نمیدانم چرا کسی که آن نوشته را می نویسد و بعد طوری در مورد آن تحدّی می کند که گویا وحی بر او نازل شده است! در برابر اینطور نقدها فقط سکوت می کند؟! با اینکه معمولا دیگران را دعوت به نقد مطالب خویش می کند،خوب این نقد،نقدی محتوائی و مشخص پیرامون شخصیتی که برای او بت سازی می کنند برای تخریب شخصیت بزرگ تاریخی دیگر و فرو کوفتن او و فروکوفتن انقلاب اسلامی ایران، تا جایی که ادعا می کنند می توانم 300 امتیاز یا دستاورد برای رضا خان بشمارم! با اینکه اینطور نقدها همان دستاوردهای مشهور رضا خانی (مثل تاسیس ارتش قوی و راه آهن سراسری جنوب به شمال!) را هم تو زرد نشان می دهد!در واقع کسی که یک بت قابل تقدیس از رضاخان میرپنج می سازد و آنرا چماق برای کوفتن بر انقلاب اسلامی ایران و جمهوری اسلامی برآمده از رای مردم ایران میکند،باید بتواند بطور محتوائی و مستند و فارغ از تعبیرات مبالغه آمیز و آکنده از غلو و لفّاظی های پوچ،از تیزی اینگونه نقدها بت ساخته شده او را می شکند دفاع محتوائی و تاریخی کند نه سکوت.
بهر حال من هم مایلم اینجا گفتاری از مرحوم امام خمینی رضوان الله علیه پیرامون وضعیت ارتش رضا شاه و راه آهنی که بامر انگلیسها کشید را ذیل نقد خوب بالا نقل کنم،مرحوم آیت الله امام خمینی ظاهرا در دیداری که با بسیج سپاه پاسداران داشتند اینطور می گویند:
“من از ارتش شروع مى كنم كه فرهنگ وارداتى در ارتش و در همه ارگانهاى دولتى و در قشر توده ها و جمعيتهاى ما چه كرد. زمان رضا خان زمانى بود كه ادعا مى كردند كه ارتش قدرتمندترين زمان خودش را دارد و از همه زمانها به ادعاى آنها قدرتمندتر است. من تاريخى براى شما بگويم كه گمان ندارم هيچ يك از شما در آن وقت بوده باشيد و آن مسائل را از نزديك لمس كرده باشيد: وقتى كه ارتش انگلستان و شوروى- روسيه آن وقت- جنگ داشتند با آلمان و طرفدارهاى او، قبلًا به دستور آنها در ايران راهها را ساختند و خط آهن كشيدند؛ براى اينكه تجهيزات آنها عبور كند از اينجا و بعد در يك ساعتى، از ارتش روسيه و ارتش انگلستان هجوم كردند به ايران. به مجرد اينكه در سرحد- سرحدهاى دور- اينها وارد شدند، وضع ارتش ايران به هم خورد. در سرحدات، ادعا اول شده بود كه سه ساعت مقاومت كردند و بعد كه رضا شاه پرسيده بود- از قرارى كه نقل كرده اند- چرا اين قدر كم مقاومت كرديد؟ گفته بودند: اينكه گفتند سه ساعت، يك دروغ بوده، ما همچو كه آمدند فرار كرديم. و آن وقت معروف شد كه آن يكى كه دو نمى شود اعلاميه ارتش ايران است در اين هجوم، كه يك اعلاميه داد، دوم نداشت. اين در سرحدات بود.
در تهران، من آن روز تهران بودم و در يك ميدانى كه نزديك به اين خط آهن، ايستگاه خط آهن بود، آنجا بودم و ديدم كه سربازها در تهران از سربازخانه ها بيرون آمده اند و دارند فرار مى كنند! هيچ در تهران خبرى نبود. فقط در سرحدات بود كه خبرش رسيده بوده كه بله، اين طور شده است. سربازها از سربازخانه ها بيرون آمده بودند و يكيشان را، يكى دو نفرشان را من ديدم كه دنبال يك شترى كه يك بارى به بارش بود، مى گرديدند كه چيزى ازش بيفتد، بخورند. تمام، تقريباً تمام فرماندهان ارتش چمدانهاشان را بستند و فرار كردند! از تهران فرار كردند؛ فرار كردند كه بروند بيرون. شايد از ايران بروند بيرون. و ارتش ما كه آن قدر برايش صحبت مى كردند كه قدرتمند است، فقط اين كار را مى كرده و همين طور قواى نظامى و انتظامى ديگرش كه مردم را سركوب مى كرد.
مازندران را تمامش را، املاكش را گرفت رضا شاه. تمام قدرتش اين بود كه به ما و به مردم و به ملت و بخصوص روحانيت، فشار مى آورد و زورگويى مى كرد و در مقابل آنها- در صورتى كه آنها با ما جنگ نداشتند، مى خواستند بيايند و عبور كنند از اينجا و اينجا را بگيرند- اين قدر مقاومت كردند كه اصل به حسب حرف اول و دروغ اول، سه ساعت و به حسب حرف دوم- كه شايد آن صادقانه بوده- اينكه اصلًا مقاومتى در كار نبوده؛ آنها آمدند و ما هم رفتيم؛ فرار كرديم!
اين وضع ارتش بود در آن وقت و وضع ژاندارمرى آن وقت. اين را كسانى كه حتى ژاندارمرى زمان محمد رضا را اطلاع دارند- گفتن ندارد- مى دانند چه خبر بود! و وضع شهربانى آن وقت كه پاسبانها با مردم چه مى كردند! پاسبانها كه بايد پاسبانى كنند از اين مردم و از اين كشور، به جاى پاسبانى يا زور مى گفتند يا دزدى مى كردند يا رشوه مى گرفتند و فشار مى آوردند به مردم. اين وضع قواى نظامى و انتظامى ما بود كه از اين بدتر بود. حالا كسانى كه اطلاعات عميق دارند، از آنها بايد بپرسيد.
اين را مقايسه كنيد با حالا و پاسداران عزيز ما و ارتش ما و ژاندارمرى ما و شهربانى ما. چه شد كه آن وقت آن طور بود، در مقابل اجنبى آن طور زبون بودند و اين وقت اين طور است كه جوانها در مقابل امريكا ايستاده اند…”
(صحیفه امام،ج 17 ص 145-146)
با درود خدمت استاد عزیزم. قبلها بسیار اشاره شده از جانب شما و سایر دوستان که این ملاها و اخوندکها چگونه گذران امور میکردند چه در دوره رضاشاه کبیر و چه در زمان پسر ایشان. بواقع با یکقرانو دوقرانیکه از دست مردم میگرفتن امورات میگذراندن. بیاد داریم زمانیکه اخوندی از کوچه و محله ی میگذشت و بنا ب سنو سالشان جوانان و جاهلان محل از خجالتشان در می امدن. معمولان به پیرهایشان احترام میگذاشتن ،اما اخوندهای جوان نه تا جو را مساعد نمیدیدند هرچه سریعتر از ان محل دور میشدن. خوب بعد از مثلا ان انقلاب تقی به توقی خورد و اخوندکان زرنگو گرسنه بهتراز هر گروهی از موقعیتها استفاده کردند و بعداز مدتی خود را صاحب و مالک بی چونو چرا ی ایران دیدند. از اعتماد مردم بیسوادیکه سالها به انها وعده بهشت میدادند سوع استفاده کردند . با منابعی از اب و خاک و …. که خیلی کشکی بنامشان سند میخورد دریافتن حالا وقت وعدهای اسمانی نیست حالا وقت دادن وعدهایست که محمد به انها اموخته بود ، محمد هم برای کشورگشاییش به سربازانش بعد از پیروزی بر دشمنانشان قول زنان اسیر و داراییهایشان را میداد. غرض از ابتدا هم اسلام نبود. محمد میدانست قومی دارد بسیار گرسنه که هیچ هنرو شغلی ندارند جز کشتن دیگران و غصب کردن اموال سایرین. متاسفانه همان قوم یکبار دیگر موفق به فتح ایران شد. جنگش را دیگران کردنند و پیروزیش نصیب اینان شد، و مهتر اینکه این دشمنان سالها سال بود که اینان را بواسطه حرفهاو داستانهای بهشت و دوزخ به خانهایشان راه داده بودنند و به انها احترام میکردنندو اعتماد داشتن. و همین موجودات بواسطه همان رفتو امدها سالها بود که کمبودها و ارزوهای ایرانیان را میشناختند. پس در ان روز موعود فقط ب ارزوهای ایرانیان پرداختند. ابو برق و اتوبوس و خانهای مجانی و ……. تا توانستند از عقدهایی گفتند که خوب میشناختند و برای انزمان و در عصر خودش بسیار جدیدو جلبو کارا بود. و همچنان از امنیت میگویند،که البته امنیت مختص خود خودشان است. اگر از رونق و پیشرفت میگویند اصلا غلو نکرده اند چون هرچقدرکه وضع مردم خراب شود ب اینان که بالای سر چاهای نفت هستند ارتباطی ندارد، پول به اندازه ای هست که به هم پیمانانو فرزندانشان برسد . و هر کجا که بتوانند نظمو ارامش را از بین ببرندو بعد بنوعی خودشان را جلو بی اندازند و برای خودشان وقت بخرند اینکار را میکنند و پول هم اصلا کم نمی اید. اینان فقط بفکر این هستند تا روزیکه در ایران هستند تمام نفت ایرانو دریای ایرانو و خاکش رو و هر انچکه میشود تبدیل ب پول کرد بمانندو بفروشند. و نه ایران و نه ایرانی برایشان سر ارزنی ارزش ندارد، میبینیم اینهمه اعتراض به نابرابری حق خورده شده کارگران بردن پولهای مردم از بانک و دها و صدها اعتراض به وضع موجود هیچکدام برایشان هیچ ارزشی ندارد. و فقط به فقط خودشان را برای روزی اماده میکنند که تمام افرادیکه بعنوان معترض بیرون امده اند با اسلحه و چوبو چماق برای گرفتن حقشان امده اند انزمان است که مردم وقاحت و بی رحمی این موجودات بشدت کثیف را میبینند. انروز می ایند تا جواب مردم را بدهند. نه برای این اعتراضات بدون خشونت و گل دادن به قصابان این نظام. با امید به اینکه ایرانیان دست از اسمان بردارند و برای ایجاد احقاق حقوقشان از منطق و تاریخ بهره ببرند. با سپاس از زحمات بی دریغ شما و با ارزوی سلامتی شما.
جناب نوری زاد
یادته سی و دو سه سال پیش باهم رفتیم سرخه؟ برای ساختن یک فیلم مستند داستانی از رودخانه کمجان سرخه که بچه های جهاد تونل زده بودن؟ این نامه منو یاد آون زمان انداخت. یادش بخیر
خدا قوت مرد
به نام خدا
ریاست محترم جمهوری جناب آقای دکتر حسن روحانی
با سلام و احترام
سفر استانی جنابعالی به سمنان امروز سه شنبه ۱۳۹۷/۹/۱۳ بسیار “بیخیر و برکت” برای کشور بوده است. خبر تایید “انتقال آب خزر به کویر” در سفر حضرتعالی به “زادگاهتان” برای مردم ایران غیر قابل باور و برای مردم شمال ایران غیرقابل پذیرشاست. این خبر دردناک و فاجعهآفرین شوک عجیبی را به جامعه و مردم شمال ایران وارد کرده است. امروز این سوال مطرح است که جنابعالی که دولت خود را دولت “تدبیر”و “امید” و “محیط زیستی” عنوان کرده بودید چگونه توانستید به دریاچه خزر که قلب تپنده و نگین محیطزیست ایران است خنجر بزنید و ملتی را ناامید کنید؟ امروز این سوال مطرح است که آیا حضرتعالی رییس جمهور ایران هستید یا “فقط” رئیس جمهور “سمنان”؟ میخواهید با آب اندک و شور یک دریاچهی بی دست و پا، چه کار مهمی در کویر شور سمنان انجام بدهید که همه را ناامید کردهاید!؟ خود بهتر میدانید که خزر آبی ندارد تا منتقل شود. نکند دلتان را به ولگای روسیه خوش کردهاید؟ دشمن مخوفی که همواره در پی “فریب” ایران بوده تا بتواند “امتیاز” بگیرد. (بحث کنوانسیون خزر بماند برای بعد) میخواهید صنایع “آببَر” احداث کنید؟ بروید در کنار دریاهای جنوب. میخواهید کشاورزی راه بیندازید؟ بروید شمال ایران. میخواهید سمنان را پایتخت سیاسی کشور بکنید؟ که چه بشود و چگونه؟
آیا مردم استانهای گیلان، مازندران، گلستان و حتی اردبیل که بیش از ده میلیون نفر هستند به اندازه نیم میلیون مردمِ استان سمنان برایتان ارزشمند نبودند که میخواهید یک دریا و میلیونها نفر جمعیت و میلیاردها تن خاک طلایی، میلیاردها درخت هیرکانی و به طور کلی زیستبوم خزر و اطراف آن را قربانی آنان کنید؟ مگر خون “شما سمنانیها” از خون مردم مظلومِ شمال ایران رنگینتر است که در چهار دوره ریاست جمهوری دست از سر کاسپین بر نمیدارید؟ ما کشور را به راحتی حفظ نکردیم که بخواهید به راحتی آن را به خطر بیندازید. شما که خود تمام سالها در امنیت ملی کشور بودهاید و هستید، دیگر چرا؟ چگونه از کنار فریاد مطالبهگرانهی به حق میلیونها ایرانی از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب مبنی بر عدم انتقال آب خزر به کویر گذشتید و “ضد محیطزیستترین” و “فاجعهبارترین” طرح کشور را به نام خود در تاریخ ثبت کردید؟ مگر نمیدانید شمال ایران تنها گذرگاه شادیآفرین همه ایرانیان است؟ مگر نمیدانید کویرِ سمنان با آب اندکِ خزر آباد نمیشود؟ چرا میخواهید کویرِ سمنان را برای مردم شمال به ارمغان بیاورید؟ مگر مردم شمال ایران چه گناهی کردند که باید جورِ ستمِ سوءمدیریتِ آب در سمنان را بکشند؟ مگر مردم شمال ایران چه گناهی کردهاند که باید این همه دشمنیهای آشکار با محیطزیست را تحمل کنند، کاری نکنید که اسیر خشم ببرهای مازندران و گلستان و شیران گیلان شوید. در کشور سوئیس اگر بخواهند یک مهاجر را در کشورشان مقیم کنند، رفراندوم برگزار میکنند. آنگاه چگونه ممکن است وقتی که میخواهید آب یک دریاچهی محصور در خشکیها را به کویر انتقال بدهید رفراندومی برگزار نمیکنید که هیچ، حتی یک مشورت هم نمیکنید. همین بود حقوق شهروندی که آز آن میگفتید؟ این چه نوع حکمرانی است که در پیش گرفتید؟ بدانید که جنابعالی با تایید انتقال آب خزر به کویر، مردم مظلوم شمال ایران را خلع سلاح کردهاید. اما این را هم بدانید که نمایندگان مردم در مجلس ساکت نخواهند نشست و نخواهند گذاشت که چنین طرح “ننگین و غیرکارشناسی” شروع به سرانجام برسد.
بیتردید از این به بعد هر اتفاق بدی در خصوص انتقال آب خزر به کویر رخ دهد، به نام جنابعالی تمام خواهد شد. همچنین اگر حرفتان را پس نگیرید و در آینده فجایع زیستمحیطی رخ بدهد از نام حضرتعالی در صدر صفحات تاریخ به بدی یاد خواهد شد. بیگمان فردای تاریخ در خصوص شما خواهد نوشت رییسجمهوری که قرار بود رئیسجمهور همهی ایران باشد، اما فقط رئیس جمهور سمنان شد.
با این روند “دیگر امیدی به آبادی ایران نیست” شما یک کشور را ناامید کردهاید.
دکتر خدیجه گلینمقدم
مدیر کمپین مخالفین انتقال آب خزر به کویر
۱۳۹۷/۹/۱۳
این داستان آب خزر و سمنان واسه شیره مالیدن به سر ملته. امید حسن/* اینه یه عده این حرف رو باور کنن و دنبال ک…(سه نقطه از مش قاسم)نش بیفتن.
/*: ک
یک نامه دستنوشته آلبرت اینشتین که در آن با مفهوم دین کلنجار میرود، سهشنبه ۴ دسامبر (۱۳ آذر) در حراجی در نیویورک به قیمت دو میلیون و ۹۰۰ هزار دلار فروخته شد.
اینشتین این متن را که به “نامه خدا” شهرت یافته در سال ۱۹۵۴ نوشته بود و پیش از آغاز حراج انتظار میرفت به قمیت یک و نیم میلیون دلار فروخته شود.
این دانشمند برنده جایزه صلح نوبل “نامه خدا” را یک سال پیش از مرگش و در پاسخ به یکی از آثار اریک گوتکیند، فیلسوف آلمانی نوشته است.
این نامه تقریر مهمی در مباحثه میان علم و دین به شمار میآید.
دفتری که مسئولیت حراج این نامه تاریخی را بر عهده دارد در بیانیهای نوشته “این نامه خصوصی و قابل توجه، یک سال پیش از مرگ اینشتین نوشته شده و در آن، او به واضحترین شکل دیدگاههای فلسفی و دینی خود را بیان میکند”.
در این نامه که نسخه اصلی آن به آلمانی نوشته شده انیشتین مخالفتش را با باور به خدا مطرح میکند.
آلبرت اینشتین در این نامه مینویسد “واژه خدا برای من چیزی نیست جز بیان و نتیجه ضعف بشر”. به گفته این فیزیکدان “کتاب مقدس مجموعهای است از افسانههای قابل احترام، اما همچنان بدوی و اولیه”. او ادامه میدهد: “هیچ تفسیری و یا نکتهای هر قدر هم دقیق و زیرکانه نمیتواند نظر من را در این باره تغییر دهد.”
اینشتین همچنین با احترام به جامعه یهودیان که به آن تعلق دارد درباره هویت یهودی خود مینویسد “همچون همه ادیان دیگر، تجسم خرافات اولیه” است.
این اولین نامه اینشتین نیست که در حراج به فروش میرسد.
از او نامههای دیگری نیز به حراج گذاشته شده، از جمله یادداشت ۱۹۲۸ او درباره تئوری نسبیت که به قیمت ۱۰۳ هزار دلار به فروش رفته بود.
یک نامه دیگر او نیز درباره زندگی شاد در سال ۲۰۱۷، در بیتالمقدس به قیمت یک میلیون و ۵۶۰ هزار دلار به فروش رفت.
منبع: بی بی سی
درود
آمریکا را میتوان نمونه ای مؤفق از یک کشور انقلابی، استقلال طلب و آزادیخواه در جهان دانست. و همچنین میتوان این کشور را آخرین پناهگاه و مأمن انقلابیونی دانست که از دیگر نقاط جهان بدانجا پناه آوردند.
مختصری در مورد آمریکا:
1- جنگ هفت ساله
جنگ هفت ساله یک درگیری نظامی بزرگ بود که بین سالهای ۱۷۵۶ تا ۱۷۶۳ میلادی بین قدرتهای بزرگ آن زمان رخ داد و آمریکای شمالی و مرکزی، اروپا، ساحل غربی آفریقا، هند و فیلیپین را تحت تأثیر قرار داد.
در انتهای جنگ هم طرفهای اروپایی (پروس و اتریش) به موازنه قدرت رسیدند و هم طرفهای استعماری (بریتانیا و فرانسه). بر اساس صلح آکس لاشاپل فرانسه مجبور به تخلیه هلند شد که این امر موجب خشم مردم فرانسه گردید.
پس از افول امپراتوریهای اسپانیا و پرتغال، فرانسه و انگلستان برای تبدیل شدن به قدرت مسلط استعماری با هم رقابت و دشمنی پیدا کردند. بریتانیا بیشتر در پی منافع ملی و فرانسه بیشتر در پی منافع دربار بود. تا نیمه قرن هجدهم، فرانسه از نظر سلطه سیاسی و حضور در مناطق مختلف جهان از بریتانیا جلوتر بود.جبهه اصلی جنگ مربوط به فرانسه و بریتانیا بود که در آن فرانسه به سرعت متصرفات خود را در هند و کانادا از دست داد و انگلیسیها جزایر مارتینیک و کوبا را به تصرف خود درآوردند.بازنده اصلی جنگ هفت ساله، فرانسه بود که بسیاری از مستعمرات خود را از دست داد. همچنین با خروج فرانسه از آمریکای شمالی، سرخپوستان قاره آمریکا، متحد اصلی خود یعنی دولت فرانسه را از دست دادند و مورد پاکسازیهای قومی قرار گرفتند.
2- قانون تمبر
به موجب این قانون بسیاری از محتواهای چاپی در مستعمرات باید از کاغذهای تمبرداری که در لندن تولید میشد، استفاده میکردند یا تمبر مالیه بر آنها الصاق میشد…مالیات تمبر میبایست به وجه رایج بریتانیا پرداخت میشد و نه اسکناسهای رایج در مستعمرات. هدف از بستن این مالیات تأمین هزینههای ناشی از اسکان سربازان بریتانیایی در شمال آمریکا بود.
3- انقلاب آمریکا
در ۱۷۶۵ در نیویورک کنگرهای متشکل از ۹ مستعمره نشین تشکیل شد که سران این مستعمره نشینها در این کنگره برای اقدام علیه انگلیس هم پیمان شدند و در مه ۱۷۷۵ رهبران مستعمره نشین از مردم درخواست کردند که برای مبارزه با اشغالگران آماده شوند.از لحاظ سیاسی، خاستگاه انقلاب آمریکا را باید در درگیریهای طولانی مدت بین بریتانیا و فرانسه در آمریکای شمالی بین سالهای ۱۷۵۴ و ۱۷۶۳ مشهور به جنگ هفت ساله جستجو کرد که موجب تهی شدن خزانه دو امپراتوری شد.
4- جنگ انقلاب
جنگ انقلاب آمریکا یا جنگ استقلال آمریکا ۱۷۸۳–۱۷۷۵ در ابتدا با درگیری بین پادشاهی بریتانیای کبیر و مستعمرات سیزدهگانه بریتانیا در آمریکای شمالی آغاز شد و سرانجام به یک جنگ سراسری بین چندین قدرت بزرگ اروپایی تبدیل شد.
فرانسه، اسپانیا و جمهوری هلند هر سه از اوایل ۱۷۷۶ مخفیانه برای انقلابیون آمریکایی تدارکات، مهمات و سلاح فراهم میکردند… دخالت فرانسه مؤثر بود ولی از آنجا که به نابودی اقتصادش انجامید برایش گران تمام شد.
5- جمهوری تگزاس
پس از اینکه مکزیک از اسپانیا اعلام استقلال کرد، طولی نکشید که تگزاس نیز از مکزیک در سال ۱۸۳۶ اعلام استقلال نمود. مکزیک ادعای استقلال را نپذیرفت، و قشون جنگی به تگزاس اعزام نمود. پس از اینکه ژنرال سانتا آنای مکزیکی در سن آنتونیو در نبرد آلامو به پیروزی رسید، سرانجام توسط ژنرال ساموئل هیوستون در مکان شهر هیوستون کنونی شکست خورد و ارتش مکزیک به زانو درآمد.
در سال ۱۸۴۵ تگزاس مجبور شد تا عضویت در ایالات متحده را بپذیرد تا بتواند بدهی ده میلیون دلاری خود را پرداخت کند.
6- جنگ آمریکا و مکزیک
استقلال تگزاس ۱۰ سال بیشتر دوام نیاورد و در چهارم ژوئیه ۱۸۴۵ مجلس تگزاس، الحاق به آمریکا را تصویب کرد و همچنین با تصویب کنگره ایالات متحده آمریکا، در تاریخ ۱۳ مه ۱۸۴۶ این کشور به مکزیک اعلان جنگ نمود.
نیروهای آمریکایی در ۱۷ سپتامبر ۱۸۴۷ مکزیکو سیتی را به تصرف خود درآوردند و چند ماه بعد معاهده گوادالوپ هیدالگو میان دو کشور به امضا رسید.بر اساس این معاهده مکزیک نیمی از خاک خود را از دست داد. این سرزمین عبارت بود از: سرتاسر تگزاس، تمام کالیفرنیا، همه نوادا و یوتا و بخشی از نیو مکزیکو، آریزونا، کلرادو و وایومینگ.
7- جنگ داخلی
چند هفته پس از انتخابات ریاست جمهوری در ۲۰ سپتامبر ۱۸۶۰، کارولینای جنوبی با رأی مجلس قانونگذاری خود، خروج از جرگه ایالات متحده را اعلام کرد. بلافاصله پس از مراسم سوگند آبراهام لینکلن در ۴ مارس، ۱۸۶۱ ایالات متحده تجزیه شد. در این روز ایالتهای کارولینای جنوبی، جورجیا، فلوریدا، آلاباما، میسیسیپی، لوئیزیانا و تگزاس کنفدراسیون کشورهای آمریکا را تشکیل دادند. اندک زمانی بعد،آرکانزاس، کارولینای شمالی، ویرجینیا و تنسی نیز به ایالتهای شورشی پیوستند و تعداد ایالتهای تجزیه طلب به ۱۱ ایالت رسید. در این کشمکش، یازده ایالت جنوبی به ایالتهای برده مشهور شده بودند، چرا که در این مناطق بردهداری هنوز رواج داشت و برعکس ایالتهای شمالی ممنوع نشده بود. ایالتهای جنوبی بلافاصله ریچموند را پایتخت خود قرار داده و جفرسن دیویس را به ریاست جمهوری برگزیدند.
8- آلاسکا
قرارداد خرید آلاسکا از روسیه نهم آوریل ۱۸۶۷ به تصویب سنای آمریکا رسید و قطعی شد…طبق قرار داد معامله، آلاسکا مهاجرنشین روسیه در قاره آمریکا به مبلغ هفت میلیون و دویست هزار دلار خریداری شد.
9- ایالات متحده آمریکا
قبل از اعلام استقلال آمریکا در سال ۱۷۷۶،آمریکا مجموعهای از مستعمرات اروپایی بود… اسپانیاییها در منطقهٔ فلوریدای امروزی ساکن شدند، بریتانیاییها شهر جیمز تاون در ویرجینیای امروزی را آباد کردند، هلندیها نیو آمستردام را که اکنون نیویورک خوانده میشود ساختند، و فرانسویها نیز در ایالت جنوبی لوئیزیانا و اطراف رودخانه میسیسیپی ساکن شدند. ایالت تگزاس بطور نمونه در تاریخ خود زیر شش پرچم مختلف قرار داشته است.
می تونی بری همون امریکا! جون می ده برای سکنی گزیدن غربتی هایی مثل خودت! اخیراً هرکی از ننه اش قهر می کنه میره آمریکا!! مگه نمی بینی نوه و نتیجه های همه این آخوندها یه ورشون این وره و یه ورشون هم اون ور!!! ////////////////////// گور مگوری راست گفت: امریکا هیچ غلطی نمی تونه بکنه!! اگر می تونست که الان ////////////////////////// رخت آمریکایی در آمریکا پهن نشده بود!!
چند وقت امریکا بودی؟!؟!؟!؟!؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چقدر شماها بی جنبه اید! اگر کسی بخواهد تاریخ کشور دیگری را بررسی و بازگو کند باید حتما در آن کشور بوده باشد؟! اطلاع از تاریخ یک مملکت نیازمند زحمت و مطالعه کتاب و مقاله و جمع آوری و پردازش جمع آوری هاست،این قبلا که اینترنت نبود وضع اینطور بود،الان که اینترنت هست و با فشردن چند تکمه امکان دیدن کتابها و مقاله ها و تحقیقات و حتی رفتن به کتابخانه های دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی هست،دیگر چه جای اینگونه سوالات کودکانه است؟ کسی رفته وقت گذاشته زحمت کشیده و حاصل مطالعه کوتاه یا بلند خود رو اینجا برای امثال تو گذاشته،بجای اینکه زحمت هموطنت را پاس بداری و از او قدر دانی کنی اینگونه کودکانه طعن می زنی؟! حالا اگر از نظر تو جمع آوری مطالب تاریخی و تبیین تاریخ دیگر کشورها متوقف براقامت در آن کشورهاست،شما که ایرانی هستی و طبعا در این کشور زاده شده ای و اقامت داری یا داشتی،اینقدر همت در خود می بینی که هم بکشی و بتوانی کوتاه یا بلند پیرامون تاریخ کشور خود مطلب بنویسی آنهم نه بزدلانه و تحت عنوان ناشناس؟!
مرغ تخم طلا!
————–
هر کس به کسی نازد، ما هم به علی نازیم. 2500 سال دیکتاتوری، توسری و آقا بالا سری. هرگز نفهمیدیم آزادی یعنی چه؟ مذکّر است، مونث است، منقول است، توی جیب جا می گیرد؟ 2500 سال خفه خون گرفتیم. یکی برای همه، همه مان برای یکی. آمریکا اگر 200 سال قدمت دارد، 100 سالش در آزادی و دموکراسی و کرامت انسانی بوده است. هر سال می گوییم دریغ از پارسال، یاد دیکتاتور اسبق به خیر، خوش دوران شاه شهید، قدرت از پدر به پسر رسید و جانشین نداشت باز پراندند و روی سر هر کس نشست شاه شد: کچل، مودار، کریه، قشنگ، ملنگ، پلنگ، سعد یا سعید.
انقلاب کردیم سی دین مون، کردن تو قین مون. باز را بستیم، کوسه را پراندیم!
مشت نمونه خروار
امروز که نامۀ البرت انیشتین به اریک گوتکیند، فیلسوف آلمانی که درمورد خـــدا نوشته به مبلغ دومیلیون و نهصد هزار دلار بفروش رسید
در این نامه مینویسد “واژه خدا برای من چیزی نیست جز بیان و نتیجه ضعف بشر”. کتب مقدس مجموعهای هستند از افسانههای قابل احترام، اما همچنان بدوی و اولیه” و هیچ تفسیری و یا نکتهای هر قدر هم دقیق و زیرکانه نمیتواند نظر من را در این باره تغییر دهد.
ببنید آیت اله مهدوی کنی چه دروغهای برای مشتی …. میبافد :))
https://www.youtube.com/watch?v=CAnPdOpcVK0
بهین یاران جانانه درود
آورده اند (آنچه پیر در خشت خام بیند جوان در تلوزیون 4کرور *کی نبیند)
خوب طرف خواست رکورد گردن زدن هزار نفر یهودی ذر یک نیم روز را بزند و بالاتر
از اوشان نشیند پس دستور کشتن ده کرور زندانی راصادر فرمود.بنا بر همان فرمول
عادی سازی جنایات با شایع کردن یا سعی در شیوع آن بل بالاتر و بهین تر . مثال
همان تفحیذ که مباح یا صواب بل گنده صواب داشتن آن است .تا اشخاص فی قلوبهم
مرض فکر کنند خواستگاری از نوزاد سپس استنکاح وی زیر ده سال (که هنوز نگران عروسگش
است) را کاملن عادی بدانند.بهر روی این رکورد زنی به جای باریک کشیده شده و میرود
تا خاوران را گورستان جمهوری اسلامی وآبروی نداشته حامیانش باشد.قانون وناموس طبیعت
است کی “”خشت اول چون نهد معمار کج///جازبه هم میکند بدجور لج “”.
دور نیست آنگه که گورستان زباله دان هایی باشندکه بردیگران روا داشتند.پس قانون
عمل وعکس العمل حاجی نیوتن برخودشان آورد آنچه بر دیگران آوردند. آنگاه که مادران و
بازماندگانشان شرم داشته باشند از بیان نسبتشان با این دیوان آدمخواره که روزگاری
برجان ومال وآبروی دیگران چیره بودند.کارنامکی چه زشت برجای نهادند این گمان بر غنیمت
بدست آوردگان که بزرگی لقمه را نه اکنون نه 13 قرن پیش دریافتندپس لاجرم گلوگیرآمد
آنچه راحت الحلقوم پنداشتند .
*= کرور نیمی از ملیون است پس بجای تلوزیون 4K,از تی وی دوملیون کی که در آینده
ساخته میشود استفاده شده .بی سواتی درد بدی است.
ارتشهای غیر ملی به لحاظ تشکیلات هرمی و وابستگی عمیق به راس هرم ؛ هر چند هم اموَزُش دیده و منسجم باشند با سقوط راس سریعا کل هرم بهم میریزد
این مسیله در حکومت محمد رضا شاه به وضوح چهره گشود زیرا در راس هرم فقط و فقط محمد رضا شاه وجود داشت و ان ارتش تنها هویت و قدرتش را از شخص شاه گرفته بود ؛ حتی اگر در ان مقطع بجای شخص محمد رضا پسرش هم جانشین میشد باز در این هرم لرزشی شدید ایجاد میگردید و به زمان نیاز داشت تا بتواند شاه جدید در راس هرم جوش بخورد و تکانه ها سامان یابد و ای بسا که در این مدت جایگزینی ؛ عناصری از داخل هرم دست به اقدامات غیر قابل پیش بینی بزنند .
اما در حال حاضر سپاه پاسداران به عنوان ارتش حکومت ولایت فقیه دارای خصیصه ها و شرایطی است که تا کنون تالی و مشابه ان
نمونه خارجی نداشته است زیرا سپاه خود را ارتش سر زمین و میهن نمی داند بلکه فلسفه وجودی خود را دفاع از ایدیولوژی و ارتشی ایدیولوژیک میداند و این بدان علت است که اموزش و تلقین ایدبولوژی ؛ اولین و اساسی ترین اموزشی است که یک فرد سپاهی قبل از اموزش رزمی میباید فرا بگیرد که در کنار ان سیاست و استراتژی جناح اصلی ولایت توسط استادان ورزیده هیپنو تیزمی و یکسویه در روح و روان یک فرد سپاهی فرو برده میشود
لایه های زیرین و بدنه اصلی این مخروط عموما از خانوار های تهی دست و به شدت سنتی -مذهبی اجتماع انتخاب که براحتی و با بهره گیری از اصول هیپنو تیزم از انان قزلباشان وفاداری ساخته میشود که هر گونه ماموریت را با طیب خاطر و اشتیاق انجام میدهند و کافی است بر سر برگ هر ماموریت عبارت : دستور رهبر و منافع اسلام قید شود . نمونه تاریخی این گونه موارد در تشکیلات فداییان اسماعیلی حسن صباح و قزلباشان صفوی را میتوان سراغ گرفت
از طرفی در طبقه بالایی این مخروط شارلاتانها و طراران هزار چهره و عجیب الخلقه ای جای گرفته اند که درهر شرایط کلانترین استفاده مادی -سیاسی را از سادگی و پخمگی قشر پایینی می برند گرچه خود نیز از علوم و فنون نظامی و تکنیک نوین روز ارتشهای مدرن کاملا تهی اما از نظر سود جویی و ریا کاری شیطان را استادند
انچه را که امروز از موشکهای دور برد و ابزار مدرن بر سر زبانها است چیزی است که با هزینه های فوق نجومی بدست مستشاران و متخصصان کره ای و روسی و چینی با اوردن قطعات اصلی از کشور مادر در ایران و در تونلهای زیر زمینی سر هم بندی میشود که البته اسراییل و امریکا از تمامی جزییات اینگونه سلاحها توسط جاسوسان رخنه داده در سپاه اگاهند ولی به لحاظ سیاست ایران هراسی در منطقه و فروش سلاحهای تلنبار شده خود عمدا توان قدرت موشکی ایران را. چندین برابر قدرت واقعی تبلیغ میکنند
درحال حاضر سپاه و شریعتمداران ولایی انجنان بهم تنیده اند که وجود هریکی شرط لازم و کافی برای دوام و بقا دیگری شده است .
در شرایط ایران امروزی سپاه به عنوان۶ یک ارتش مکتبی و الزاما فاقد نشانه ها و تعریف سازمانی یک ارتش ملی ایرانی ؛ دوام و بقایش بدون اتکا به ایدیولوژی و ایدولوک های مکتبی که الزاما همان روحانیون ولایی است ؛ به هیچ وجه قابل استمرار نمی باشد و چنانچه این حمایت معنوی و مشروعیت افرین از او گرفته شود ؛ شارلا تانها و طراران راس مخروط هرگز توان استمرار افرینی و نگهداری سطوح زیرین سیستم را نداشته و لامحاله سیستم دچار هرج و مرج و فروپاشی خواهد شد و انگاه است که ثروتهای فوق نجومی و ساختار اهنین تعبیه شده برای چنین پیشامدی هر گز توان نگهداری و مهار سیل ناشی از شکست چنین سد بزرگی را ندارد ؛ نتیچه انکه سپاه بر دو مولفه استوار
۱-رهبری روحانی موجه در راس جهت مشروعیت افرینی
۲- تشنج افرینی و شورش هدایت شده و قابل کنترل در درون مملکت به منظور احساس نیاز مردم به وجود عاملی که ارامش و امنیت را بر گرداند
اگر تهدید ایران نبود امروز اسرائیل در چه وضعی بود؟ به لطف آنها ، اسرائیل دیگر یک مهره ناخواسته در منطقه نیست. ایران دارایی استراتژیک اسرائیل است . بنظر نتانیاهو ، همین وضع می تواند ادامه یابد. ایران در “آستانه بمب” باشد و منطقه را تهدید کند و اسرائیل شادمانه بهره ببرد. المانیتور
به زبان ساده..ولائی ترین فرد عالم نتانیاهو است!!
برای آزمونِ میزان درکِ خودم از اوضاع باطنیِ این روزهای سر زمین مان، بسیار دوست می داشتم یکی از عزیزان، نوشته ی پیشین مرا ” امام خمینی و رضا شاه” و همین نوشته را ( روحانیت و مرجعیت پس از خامنه ای) را بند به بند مورد واکاوی قرار می داد. من معنای پرهیز دوستانی چون سید مرتضی را می دانم. ورود به این وادی پر مخاطره، با خروجی آمیخته به سرشکستگی همراه است. من اینها را می فهمم. امام خمینی در نسبت با رضا شاه، فردی ست که با هر فراز و فرودش، بر زمین باد می نشاند. و رضا شاه، با هر فراز و فرودش، کسی ست که بر زمین نهال می نشاند. داستان روحانیت و مرجعیت پس از خامنه ای هم، بیش از آنکه یک توهم باشد، پای بر واقعیت های عینی دارد. خلاصه پسندیده این است که بجای پایفشردن بر جزییاتِ موضوع محوری ای که در این دو نوشته آمده، به کلیاتش و به جهات و تجهیزاتش نگاه شود.
جناب نوری زاد
سلام
یعنی هم اینجا و هم در پست قبل من داشتم گل لقد(لگد) میکردم؟!
من نگرفتم منظور شما چی بود؟ یعنی باید نوشته موافق با نظرات شما باشه تا خواسته ی شما برآورده شه؟
رضا شاه و شاهان همچنین آقای خمینی و مراجع, همگی حقیقتی غیر قابل انکار هستند.
توان ما مردم, فهم و درک ما مردم, پذیرش ما مردم, تمنا و خواسته ی ما مردم, پشتیبانی و حمایت ما مردم, …همه و همه نقش اساسی و بنیادین در عملکرد حاکمان دارد. اول و وسط و آخر …فقط مردم.
رضا شاه و آقای خمینی همان کردند که مقتضای زمان بود و اگر خوب بودند که خیرشان قبول و اگر بد بودند که شرشان کم شد و البته مردم چه در خیر و چه در شر شریک آنها بوده و هستند. ما مردم بودیم و هستیم و خواهیم بود که حسابگر اصلی هستیم. بدون مردم نه شاه میتواند شاهی کند و نه مرجع میتواند ولایت کند.
هرآنچه بر ما میگذرد بی شک خواسته ی خود ماست.
هر چه فریاد داریم باید بر سر خود بکشیم… اسامی و عناوین را ما مردم معنا میدهیم و تمام.
بازم بگم؟ لطفا بفرمایید مقصود شما دقیقا چیست؟
با احترام
———-
نوشته ای دارم با عنوان: امام خمینی باد کاشت و رضا شاه نهال
با احترام
.
ترور،سرانجامِ ایستادگی مدرس در برابر دیکتاتوری رضاخان
شهید مدرس از جمله سیاستمداران نستوهی است که حدود هفده سال، یعنی از سال 1289 تا 1307 با تشخیص مردم، نماینده مجلس بود. او در طول این مدت، با شهامت و شجاعت بسیار، به مبارزه با استبداد رضاخانی و استعمار پرداخت و سرانجام جان خود را نیز در این راه فدا کرد…..
http://www.haadi.ir/News-616/%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%9B-%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%85-%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B1-%D8%AF%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%86/?id=616
در خانه اگر کس است …
عزیزم , این اولین بار نیست که تو با این قضاوت های سطحی در باره , مردم ( از نظرت منگ و گوسفند صفت و خمیر گونه ) , انقلاب ( عملی احمقانه توسط مردمان منگ و خوشی زیر دل زده ) , رضا و پسرش محمد رضا ( سازندگان بهشت روی این بخش از زمین ) , روحانیون کاملا یکدست ( به استثناء تعدادی اندک و ان هم تنها وقتی که مورد سر زنش قرار میگیری ) , نیروهای در گیر در نبرد سختی که همیشه در جریان بوده در طول این چهل سال بین دزدان و غارتگران و آدمکشان از یک سو و بقیه از سوی دیگر و پرت و پلا گفتن های دایمیت در باره مخالفین استبداد , که آ ن ها هم به نوبه خود دریک کاسه نمی توان جایشان داد , نق و نق کردن های بی پایانت در باره آیت الله ها و از آ ن ها خواستن که عمامه ببر زمین بکوبند ( چه کودکانه !) که یکدست هم نیستند , سر داران که ایضا یکدست نیستند , دولت های دیگر کشور ها ( که تو هیچ درک درستی از هیچکدامشان نداری ) مینویسی و , و , و ….. دو تن در این سایت دائم چند چیز را تکرار میکنند , یکی تو و دیگری جناب مزدک , در باره حرفهای تکراری هر دوتایتان هم ده ها بار مطلب نوشته شده در این سایت . مزدک عزیز ما که حال و روزش معلوم است و حال و روز تو هم که معلومتر از حال و روز او . باز میخواهی کسی پیدا شود و ” همین نوشته را ( روحانیت و مرجعیت پس از خامنه ای) را بند به بند مورد واکاوی قرار ” دهد ؟ این همه مطلب و سند که روی دکانت قرار داده شده تا به حال اگر کمکی به تو در درک واقعیت نکرد ه چرا باید ” یکی از عزیزان ” بیاید از وقت خود بگیرد و بخواهد ترا قانع کند برای بار صدم ؟ مگر چند بار باید ” نقش بر آب زد ” ؟ تو اگر میتوانستی بفهمی تا به حال باید فهمیده باشی نوریزاد جان , تو هستی اجتماعیت بر این پایه است که نخواهی بفهمی این چیز ها را . برای کسی که میفهمد و دنبال حقیقت است ” … یک حرف بس است “.
چرا رضاخان اصرار بر «کشف حجاب» داشت؟/ ماجرای گریه زنها میان سخنرانی شاه + سند
در دوره کشف حجاب رضاخانی زنهای یزد به نمایندگان مجلس نامه نوشتند و ستمهایی را که بر آنان میرفت شرح دادند: خدا میداند اگر یک نفر از ماها با روسری یا چادرنماز به دست یک پاسبان میافتاد مثل اسرای شام با ماها رفتار میکردند…..
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1394/10/16/963514/
————
درود گرامی
نوشته ای دارم در باره ی کشف حجاب رضا شاه که بزودی تقدیمش می کنم. نوشته ی : امام خمینی و رضا شاه را که پاسخ ندادید و به دلتان ننشست اما امیدوارم این نوشته ی کشف حجاب قلم شما را به نوشتن فرا بخواند.
با احترام
.
مبارزات روحانيون در زمان رضا خان
در زمان اين مرد سياهكوهى! در زمان اين رضا خان قلدر نانجيب، يك قيام از علماى اصفهان شد، ما حاضرِ واقعه بوديم. علماى اصفهان از اصفهان آمدند به قم و علماى بلاد هم از اطراف جمع شدند در قم و نهضت كردند بر خلاف اينها. حالا نهضت را شكستند. اينها زور كه نداشتند. آنها نهضت را شكستند؛ حالا با فريب يا با هر چى. يك نهضتْ نهضت علماى خراسان بود: مرحوم آقازاده و مرحوم آقا سيد يونس و ساير علماى آن وقت- همه را گرفتند آوردند در حبس، در تهران. و من خودم مرحوم آقازاده- رضوان اللَّه عليه- را، آميرزا محمود آقازاده- رضوان اللَّه عليه- را ديدم كه يك جايى نشسته بود بدون عمامه. با اينكه تحت مراقبت بود، يك جايى نشسته بود بدون عمامه و كسى هم حق نداشت پيش او برود؛ و ايشان را بدون عمامه مىبردند توى خيابان به دادگسترى، محاكمه مى كردند. آن وقت هيچ خبرى از اين احزاب نبود. در اين قيامهايى كه اينها كردند از اين احزاب اصلًا خبرى نبود؛ بودند اما مرده بودند. يك نهضت هم از آذربايجان شد: مرحوم آميرزا صادق آقا، مرحوم انگجى، آنها هم نهضت كردند. آنها را هم گرفتند بردند. مدتها در تبعيد بودند كه مرحوم آميرزا صادق آقا بعد از آن هم كه گفتند كه شما آزاديد ديگر نرفت به آذربايجان؛ در صورتى كه آذربايجان او را خيلى گرامى مىداشتند، هيچ ديگر نرفت. در قم آمدند و تا آخر عمرشان در قم بودند و ما هم خدمتشان مى رسيديم.
ايستادگى مدرس در مقابل ظلم رضا خان
مرحوم مدرس- رحمه اللَّه- خوب، من ايشان را هم ديده بودم. اين هم يكى از اشخاصى بود كه در مقابل ظلم ايستاد؛ در مقابل ظلم آن مرد سياهكوهى، آن رضا خان قلدر ايستاد و در مجلس بود … ايشان را به عنوان طراز اول، علما فرستادند به تهران و ايشان با گارى آمد تهران. از قرارى كه آدم موثقى نقل مى كرد، ايشان يك گارى آنجا خريده بود و اسبش را گاهى خودش مى راند، تا آمد به تهران. آنجا هم يك خانه مختصرى اجاره كرد. و من منزل ايشان مكرر رفتم؛ خدمت ايشان- رضوان اللَّه عليه- مكرر رسيدم. ايشان به عنوان طراز اول آمد لكن طراز اول كه اصلًا از اول موضوعش منتفى شد. بعد ايشان وكيل شد. هر وقت هم كه ايشان وكيل مى خواست بشود، وكيل اول؛ در تهران وكيل اول مدرس بود. ايشان در مقابل ظلمْ تنها مى ايستاد و صحبت مى كرد، و اشخاص ديگرى از قبيل ملك الشعرا و ديگران همه دنبال او بودند اما او بود كه مى ايستاد و بر خلاف ظلم، بر خلاف تعديات آن شخص، صحبت مىكرد. يك اولتيماتوم در همان وقت دولت روسيه فرستاد براى ايران و سربازش هم- سالداتش(كلمه اى است روسى به معنى سرباز) هم، به اصطلاح خودشان- تا قزوين آمدند و آنها از ايران (من حالا يادم نيست چه مى خواستند، اين تو [ى] تاريخ است) يك مطلبى را مى خواستند كه تقريباً اسارت ايران بود و مى گفتند بايد از مجلس بگذرد. آن را به مجلس بردند و همه اهل مجلس ماندند كه چه بايد بكنند؛ ساكت كه چه بكنند. در يك مجله خارجى نوشته است كه يك روحانى با دست لرزان آمد پشت تريبون ايستاد و گفت: حالا كه ما بناست از بين برويم، چرا خودمان از بين ببريم خودمان را؟ رأى مخالف داد. بقيه جرأت پيدا كردند و رأى مخالف [دادند]؛ رد كردند اولتيماتوم را! آنها هم هيچ غلطى نكردند. بناى سياسيون هم همين معناست كه يك چيزى را تشر مى زنند ببينند طرف چه جورى است! اگر چنانچه طرف ايستاد مقابلشان، اينها عقب مى زنند و اگر چنانچه نه، آن بيچاره عقب رفت، اينها هم جلو مى آيند. حيوانات هم همين جورند. حيوانات هم همين خصوصيات را دارند كه اول مى آيد جلو ببيند اين چه آدمى است. اگر اين آدم ايستاد دستش را بلند كرد، فرار مى كند. اگر اين فرار كرد، دنبالش مى كند! اين خوى حيوانى است.
آن (مدرّس) هم باز يك روحانى بود كه در مقابل يك همچو قدرت بزرگ، يك چنين قدرتِ شوروىِ بزرگ ايستاد. به اصطلاحِ آن، با دست لرزان گفت: حالا كه ما بناست از بين برويم، چرا خودمان خودمان را از بين ببريم؟! رأى مخالف داد، ديگران هم جرأت كردند رأى مخالف دادند. شما اين روحانى را نبايد قدرش را بدانيد؟ اينها نهضتها …
اين نهضت آخرى هم كه منتهى شد به 15 خرداد و اين همه كشته دادند مردم، اين هم در صف اولش اهل علم بودند، علما بودند؛ تا حالا هم دنباله اش كشيده شده است. تا حالا هم آنكه بيشتر هياهو مى كند باز اهل علم است. البته دانشگاهى هم حالا داخل است، آنها هم داخلند؛ ساير مردم هم به تبعيت علما مى رفتند نه به تبعيت ديگران. علماى تهران را- تقريباً اكثرشان را- گرفتند حبس كردند. از خطبا، از علما، گرفتند حبس كردند. چندين روز حبس بودند. زجر ديدند اينها….
(صحیفه امام،ج 3 ص 243-246)
—-
پی نوشت: با وجود حافظه تاریخی مردم بزرگ ایران اعمّ از روشنفکر و غیر روشنفکر و با وجود صفحات ضبط شده تاریخ ،بنیاد لفّاظی ها و مبالغه های تبلیغاتی و بی حاصل شما بر آب است! تنها عِرض خود می برید و خود را خسته می کنید! من هیچ قدرت و توانائی دفاع منطقی و مستدل در برابر نقدهای دیگران به بتی که در حال تراشیدن آن هستید ندیدم جز لفّاظی و رجزهای پوچ و توخالی مثل اینکه :می توانم 300 مورد از خدمات و دستاوردهای رضا خان بشمارم!
خوش باشید با بتی که می تراشید!
فراموشم شد نکته ای را دوستانه به شما گوشزد کنم:
جناب نوری زاد
اگر قرار باشد راجع به افراد بر مبنای عادل بودن و عدالت آنها، قضاوت کنیم؛ بی شک هیچ کس سربلند نخواهد شد. عدالتی که مو را از ماست میکشد که البته هیچگاه وجود نداشته و نخواهد داشت. عادل بودن یک صفت نسبی ست و هرکس بسته به توان و درک خود میتواند خود یا دیگران را مورد قضاوت قرار دهد.
آیا شما که اینقدر در مورد مراجع و روحانیون سخت میگیرید و قصد دارید مو را از ماست بکشید، در مورد شاهان هم اینگونه هستید؟
به نظر من، قضاوت شما هم بر مبنای میزان آگاهی و شناخت شما از فرد و درک شما از مفهوم عدالت است.
آیا رضا شاه در طول دوران شاهنشاهی خویش هیچ حقی را پایمال نکرد؟ آیا او هیچ جنایتی نکرد؟…آیا شما میتوانید نظر خود را به دیگران تحمیل کنید و فتوا بدهید که او از آقای خمینی بهتر بود؟ آیا انتخاب بین بد و بدتر است و یا واقعاً خوب و خوبتر؟ قضاوت را به عهده ی تک تک مردم بگذارید و به آنها در این مورد آزادی و حق بدهید.
اگر بنا به مو را از ماست کشیدن باشد…اول خدا بعد پیامبران و امامان و امام زاده ها و در کل متصلان به باریتعالی و سپس شاهان و حاکمان و وزیران و ….تا برو برسی به مردم عادی.
بقول گفتنی: آسوده کسی که خر ندارد، از کاه و جواَش خبر ندارد
یا اینکه: هر که بامش بیش برفش بیشتر
آیا شما به خود اجازه میدهید که حتی بجای خدای نادیده هم قضاوت کنید و حکم دهید؟
هرکسی نان از عمل خویش خورَد.
من در این دو پست اخیر شاهد بودم که شما نه بیطرفانه، که آنهم جای بحث دارد ، که بشدت تندروی کردید و در مورد این دو شخص درست قضاوت نکردید… و درجه ای بالا از نگرشی خود حق پندارانه!
سخن پایانی
در هر حکومتی، حتی حکومت انبیاء، بدون شک حقی و حقوقی پایمال شده و جور و جنایتهایی صورت گرفته و خونهایی به ناحق ریخته شده … اگر بخواهیم مو را از ماست بکشیم…اول باید سراغ خدا برویم!
پس چی شد؟… این شد که …دانستن مردن است! یعنی چی؟ یعنی اینکه هرکسی بیشتر بداند بیشتر لطمه میبیند و بیشتر عذاب میکشد …اگر انسان با وجدانی باشد.
هر کسی در مورد دیگران ، چه آشکارا و چه در نهان، بیشتر بداند؛ قضاوتی بس دشوار پیش رویش خواهد بود.
حکایت شناخت و قضاوت … میشود … حکایت همان “موسی و شبان”.
امید که منظور خودم را رسانده باشم.
حق یارتان
درودها بر شما استاد
دیدم یکجا نوشته بودید:(گرچه سراپا از آینده لبریزم، اما گدازش گذشته های رفته، می آزاردم. بهمین خاطر است که نمی خواهم گدشته ی جوانان امروز مان، روزی، مثل گذشته های تلف شده ی من باشد. همه ی بی قراری های من به این است.)
بهدرستی گفتهاند ملتی که تاریخ نداشته باشد؛ آینده هم نخواهد داشت. انسانها نیز همینگونهاند. درود بر شما که به آینده عمیقاً امیدوارید. و بیتردید این کوشش و تکاپو و خستگیناپذیریِ شگفتانگیز، نتیجه و پاداش همین امیدواریست.
چنانچه هگلی بیندیشیم؛ آگاهی انسان در بستر و گذار تاریخ و “بتدریج” میسر میشود. و اندیشهای که زمان آن فرا نرسیده است را نتوان در ذهن و ضمیر مردمان نشاند.
و نیز اندیشهای که زمان آن فرا رسیده است را نتوان مانع شد. نفسِ حضور نیرومند شما در عرصهی آزادیخواهی و عدالتطلبی تاریخ این سرزمین کهن، یعنی اینکه زمان این اندیشه فرا رسیده است.
و شما شایستهترینید برای آنکه این دو گزارهی نویدبخش و شورانگیز از “ای. گیتس” و “لوئیس الحاج” تقدیمتان شود:
《نیرومندتر از یک سپاه، اندیشهایست که زمان آن فرا رسیده است》.
《خودت را بهتمامی در “کلمه”ی خویش بگنجان؛ آنوقت تو نیرومندتر از مرگ خواهی بود》.
حسن/*: رئیس/* جمهور/* باید بتواند در برابر تخلف از قانون اساسی تذکر دهد.
مش قاسم: اولا، در حکومت/* اسلامی تو بیا اینقده تذکر بده تا چشات بنفش شه، از یه گوش میره تو از یه گوش میره بیرون. انگار نه انگار. دوما، رئیس/* جمهور/* بیجا میکنه تذکر به حکومت نایب اون دوازدهمی بده. سوما، این حرفها همش واسه شیره مالیدن به سر ملته. توی حکومت ولی مزرعه حیوانات تذکر و مذکر؟
/*: ک
اخوار: دبیر انجمن اسلامی علوم پزشکی سمنان در مراسم روز دانشجو با حضور حسن/* روحانی رییس جمهور گفت: به متن قانون اساسی بازگردید. دست از مصلحت اندیشی بردارید و با مردم صادقانه سخن بگویید، بگذارید مردم بر شما نظارت کنند.
مش قاسم: جناب دبیر انجمن اسلامی علوم پزشکی سمنان، آب در هاون میکوبید! اینا بیان بذارن مردم برشون نظارت کنن؟
/*: ک
مش قاسم گرامی مشکل مردم همان قوانین ضد بشری و ایران و تمدن ستیزانه این اراذل و اوباشه که پای در ///////////////////// دارد!
عرض ادب و احترام
دعوت از کسانیکه علاقه مند به ایرانی بعنوان کشور ایران بدون پسوند و پیشوند هستند وخواهان امت نبودن:
بیایید سعی کنیم از حالا در صحبتهای روزانه با هم وطنهای دیگر واژ ه هایی که نشانه ا یی از عقبه دینی و ومذهبی در آن نباشد استفاده کنیم . البته از ادیبان و زبان شناسان باورمند به پیشرفت ایران انتظار است که شروع کننده جایگزینی واژ ه ها و کلمات و ضرب المثلها ووووو دینی و ومذهبی با واژ ه ها و کلمات و ضرب المثلها ی عاری از عقبه دینی و ومذهبی باشند.
توضیح:
من نمی خواهم بگویم کراوات را دراز اویز یا هلیکوپتر را بال گردان یا قدرت را نیرو و یا کامپیوتر را رایانه و سوبسید را یارانه وامثالهم انجام گیرد. ممکن است واژ ه های بیگانه در پارسی باشد که عیبی ندارد چنانچه کباب را در زبانهای دیگر کباب و زعفران را زعفران و پسته را پسته میگویند.
می خواهم بگویم فرق نمی کند واژه عربی یا فرانسوی یا انگلیسی یا از هر زبان دیگری در زبا ن پارسی امده است که ذهن ایرانی را الوده به ویروس جهل و خرافی دینی و مذهبی میکند جایگزین واژه هایی گردد که ذهن ایرانی را به امید و پیشرفت و فراگیری علم و دانش و انسان ، ایران ، وطن و هم وطن دوستی و قرن بیست و یکی شدن وحال و اینده سازی برای خود و ایندگان و باورمند کردن به تحزب و سکولاری و طبعیت از قانون اساسی تدوین شده بشری (لازم نیست ابتدا به ساکن برای تدوین قانون اساسی زحمت کشید میتوان از قوانین اساسی تجربه شده کشورهای توسعه یافته الگو گرفت)و به رای اکثریت رسیده و عدم جستجو و دخالت در باورهای شخصی انسانهای دیگر و امثالهم سوق دهد .
به امید روزی که ایرانیان از خواب غفلت پذیرش آموزه های اخوند که خود را بدان زده اند بیدار شوند
مهدی از تهران
یکی از وعدهای ادیان و پیامبران به نا باوران نزول در “جهنم” است. چهنم جائی است که افراد بی ایمان در شکنجه و فشار و ناراحتی سر خواهند کرد بطور دائم. بعضی ها برای مدت اقامت در جهنم زمان هم تعیین کرده اند که این وضعیت تا آکاه شدن فرد محکوم و پذیرش حقیقت در آنجا خواهد بود . علیرغم رحمانیت بی حد خدا، در این شرایط هیچ رحمی نیست و چنان شکنجه هائی اعمال خواهد شد که اصلا معلوم نیست فرد چگونه یا این همه شکنجه و کتک و آزار فرصت دارد که مهربانی خدا را باور کند.
بنظر میرسد وعده جهنم ناشی از آن است که پیامبران در مجموع با هم توافق دارند که ذات بشر جوری ساخته شده که میتواند پیامهای الهی را نپذیرد و لذا در حقیقت وارد معامله ای با او میشوند که بفهمد نپذیرفتن حقیقت یعنی قبول نکردن رسالت یک پیامبر عواقب دردناکی دارد. البته بعضی ها مثل ابوسفیان هم زیرک هستند و هم کار بلد که چگونه هر دو جهان را حفظ کنند. در تاریخ گفته میشود که در چند روز مانده به فتح مکه ابوسفیان به پیامبر میگوید که نه رسالتش را قبول دارد و نه خدایش را ولی برای جلوگیری از خون ریزی قبول اسلام میکند.
اما توماس هابز فیلسوف معروف انگلیسی در سال 1651 تعریف بدیعی از جهنم ارائه کرد که بسیار از جهنم ادیان میتواند کار ساز تر باشد. او در جمله معروفی میگوید” جهنم دیدن دیرهنگام حقیقت است “. این تعریف از جهنم به نظر بنده خیلی از تعریف شکنجه آمیز و پر از کینه ادیان بهتر است. در قرآن آمده که وقتی حادثه ای پدید آمده نمیشود آنرا تکذیب کرد و باید آنرا پذیرفت نه اینکه دست و پا بزنیم که دروغ است.
وضعیت متزلزل روحانیت و اعتبار از دست رفته ایشان و فضاحت مرجعیت که خود را آلوده به سیاست و پول های نامشروع کرده و تقابل آن با منافع مردم امری محسوس ذر جامعه و کشور ما است همانطور که خلاف کاریهای سپاه بری از توضیحات است.
بنا به تعریف هابس، اعضای جامعه روحانیت که امروز سرمست از این وضع هستند هنوز حقیقت در حال وقوع را نمیبنند و با این حقیقت که متاسفانه در تباهی ایران با هر فاسدی همدست شده اند را در زمانی بی پرده و عیان خواهند دید که بسیار دیر شده. با این تعبیر هابس، این علمای دینی و اعوان و انصار آنها هستند که جهنم امر حتمی برایشان است و اگر به حرفهای خودشان در مورد شکنجه و عداب در جهنم که برای دیگران تعریف میکنند اعتقاد داشته باشند، طبق حرف خودشان بد روزگاری در انتظارشان میباشد.
مرحوم آقای منتظری ظاهرا جائی گفته است که این ولایت فقیه با فوت رهبر فعلی قابل دوام نیست. او حقیقت را خیلی بموقع دید.
جهنم کجاست؟
اگر شما هم مانند من می دانستید جهنم کجاست شاید برایتان اینقدر عجیب نبود. جهنم نام دره ای است در نزدیکی اورشلیم (بیت المقدس) که در جنوب کوه صهیون واقع است. نام این دره در زبان عبری (زبان یهودیان و دین یهود) گِهینوم بوده است و از آنجایی که اعراب گ ندارند، آنها لغات را معرب می کنند یعنی گ را با ج جایگزین می کنند (مانند گرگان که در عربی جرجان می خوانند، گوهر که جوهر و جواهر شده است) این واژه گِهینوم هم به جهینوم، سپس جهنم تبدیل شده است.
بله جهنم یک مکان واقعی و دره ای در نزدیکی شهر اورشلیم کشور اسراییل است و برای همین است واژه ی جهنم دره در مثل پارسی هم وجود دارد (نمونه: کدام جهنم دره ای بوده ای؟)
اما چه شد که این دره اینقدر مشهور شد را باید نگاهی به تاریخ بیاندازیم. گهینوم مختصر شده ی گه بن هینوم بوده = گه + بن + هینوم = دره + پسر + هینوم. یعنی دره ی پسر هینوم. اما چرا نام اینجا گهینوم شد کمی باز می گردد به زمانی که در این منطقه مردمان کنعان و فینیقیه به خدایانی بنام مُلِک و بَعل باور داشته اند و در این دره پرستشگاهی برای بت های این دو خدا آفریده بودند و برای این خدایان قربانی می کردند. این قربانی کردن انقدر گسترش و متعصبانه شد که روزی فردی بنام هینوم پسر خود را در این مکان قربانی کرد و از آن پس نام این دره به گه بن هینوم یعنی دره ی پسر هینوم تغییر یافت و رفته رفته بن
از نام حذف شد و گهینوم نام دره شد.
حال چه شد که نام این دره به متون مقدس ادیان ابراهیمی راه پیدا کرد ادامه ی این داستان تاریخی است و آن از این قرار است که پس از برچیده شدن ادیان پیشین این دره کاربری خود را تغییر داد و به محل سوزاندن زباله های شهر تبدیل شد. بعد ها، افراد آن منطقه، بر اساس اعتقاد خود، جنازه ی کسانی را که از رستگاری نومید شده بودند، مثل جانیان، قاتلان و آدمهایی را که دست به خودکشی می زدند، در این مکان می سوزاندند. همیشه بوی گندی می داد و جای بدی بود که مردمان این منطقه ضرب المثل از پلشتی و زباله دانی را به این دره نسبت می داده اند و چون مکان سوزاندن جسد آدم های بدکاره بود در میان مردم به صورت دشنام مثل بود که تو لایق گهینوم هستی یعنی جنازه ات را باید در آنجا سوزاند.
رفته رفته این نام و این مثل به درون کتاب های مقدس ادیان راه پیدا کرد و برای آن افسانه ها سرودند و آنرا زندگی رقت بار پس از مرگ کردند و با آب و تاب توصیفی از آن شده و جالب اینکه در خود آیین یهود زندگی پس از مرگ بهشت و جهنمی ندارد و این افزوده ها و برداشت نام گهینوم و جهنم به دو دین مسیحیت و اسلام باز می گردد. مکانی که ادیان ما را از آن می ترسانند در حال حاضر به پارکی زیبا تبدیل شده است و شما می توانید از این مکان تاریخی بصورت توریست دیدار کنید.
شاید این مطلب ده بار در این چند سالی که من در این سایت می نویسم کپی شده است! و پاسخ آن داده شده است:
کلمه “جهنم” از ریشه “جهنام” اخذ شده است ،این لغت سابقه استعمال در زبان عربی حتی پیش از قرآن داشته است ،جهنم را گفته اند عرب به چاههای عمیق اطلاق می کرده است و در مفردات راغب اصفهانی و کتابهای لغوی دیگر و در تفاسیر مباحث لغت توضیح داده شده است که “جهنام” از نظر ریشه لغوی بمعنی چاه بعیده القعر-یعنی چاه عمیق- است ،بنابر این استعمال این لغت در قرآن همانند استعمال سایر لغات عرب است ،زیرا قرآن بزبان عرب نازل شده است ،اگر قرآن مثلا کلمه “قسوره” را بکار می برد که بمعنای شیر درنده است برای این است که این لغت دائر و سائر بین اهل لسان بوده است ،حال کسی برود با تکیه به قواعد زبان شناسی مثلا ریشه استعمالی کلمه “قسوره” را بدست بیاورد که مبدا اشتقاق آن چیست و آیا سابقه استعمالی در زبانهای دیگر در مناطق دیگر داشته است و کجاست ،این نفی کننده یا اثبات کننده واقعیت مفهومی که در قرآن بدان اشاره شده ندارد ، چون تداخل و توارد در همه لغات و زبانها همیشه وجود داشته و دارد و در این جهت هیچ زبانی مستثنی نیست ، بنابر این حتی ممکن است لغتی وارداتی در زبان عرب باشد و عرب آنرا استعمال کند و وحی نیز که بزبان عربی است آنرا در تفهیم معنا استعمال کند.
کسی اینگونه مطالب را می بیند و بدون تامل می پذیرد باید بررسی تاریخی دیگری هم انجام دهد :اینکه آیا لزوما اطلاق و کاربرد لفظ “جهنم” بر دره ای با اوصافی که در این نوشته بیان شده ،در آن منطقه از اورشلیم، پیش از استعمال این لغت در زبان عرب و قرآن بوده است؟ و آیا محتمل نیست که اطلاق وکاربرد یک اسم بر یک محله اطلاق جدید و حادثی باشد؟ این یک زمینه.
در هرحال،مقصود این است که لغت “جهنام” و “جهنم” که بر دره و چاه عمیق اطلاق می شده است در زبان عربی سابقه استعمالی داشته است خواه آن لغت یا مشتقات آن از زبان دیگری به زبان عربی وارد شده باشد و باصطلاح عجمه باشد یا اصالتا تابع وضع لغت عربی بوده باشد، قرآن هم بزبان عربیست و آنرا در مورد یک واقعیت عینی آن جهانی که مورد اجماع ادیان است بکار برده است،اشکال این چیست؟ آیا کاربرد یک واژه در یک مفهوم حاکی از یک مصداق دلیل بر این می شود که مفاهیم کاربردی در وحی مفاهیم وارداتیست پس قرآن وحی نیست؟! یا کاربرد لغتی که مثلا مبدا اشتقاق آن یا خود آن زبان دیگری باشد، برای اشاره بواقعیتی اخروی،دلالت بر این دارد که واقعیت اخروی مورد اشاره قرآن که موعود ادیان است واقعیت ندارد؟! چنین نیست ،زیرا قرآن جهنم را بعنوان یک واقعیت نفس الامری اخروی -و نه سمبلیک- در آیات فراوانی توصیف کرده است ،این تنها، کاربرد یک واژه -ولو فرضا واژه عجمی وارداتی بزبان عرب هم باشد-در یک معنای فاقد مصداق نیست یا یک تمثیل یا تشبیه و تحذیر سمبلیک و بدون محتوا نیست،چون قرآن،با تاکید و تکرار و در قالب های گوناگون، اوصاف این واقعیت آن جهانی را بیان کرده است ،و عذابهای موجود در آن را تصویر کرده است و از گفتگوهای جهنمیان با خزنه (نگهبانان و فرشتگان جهنم) سخن گفته است و باور به آن را عیار باور به وحی دانسته است.در واقع اینها بسیار بیش از کاربرد طوطی واری یک لفظ و اقتباس آن از کتب دیگر است.
نیز کسانی که برای نفی وحیانیت قرآن، از اقتباس قرآن از تورات یا اناجیل محرّف دم می زنند باید توجه کنند که لازم است با در نظر گرفتن وجودِ اشتراکات کلی ادیان در برخی امور و معارف،منصفانه به مقایسه معارف قرآن با معارف باقی مانده از تورات و انجیل و زبور و غیر آن پرداخت که مثلا در فلان مورد قرآن چه می گوید و آن کتب چه می گویند.
بنابر این اجمالا، استخدام و بکار گیری یک واژه (حتی فرض بگیرید که ریشه لغوی آن واژه سابقه در زبان عرب هم نداشته باشد و لغتی وارداتی باشد) در یک مفهومِ حاکی از یک مصداق عینی آن جهانی که بتعبير قرآن صور اعمال این جهانی انسان است،نه دلیل واقعیت نداشتن جهنم است ،نه دلیل عدم وحیانیت قرآن است و نه دلیل چیز دیگری ،و پیامبر اسلام بضرورت تاریخ، انسانی اُمّی و ناخوانا و نا نویسا بوده است، و چیزی از جایی اخذ نکرده است.
قابل پیش بینی بود که ما جهنمیان از جهنم پارکی زیبا پدید آوریم ، اما این بهشتیان مختلس و شیاد و….ولایت مدار از بهشت چه خواهند ساخت. یا ساخته اند.
باصفای گرامی نکته خوبی را بیان فرمودید،من هم چند بار خواستم در مورد توماس هابس بنویسم ولی صرف نظر کردم و شما بسیار زیبا در مورد حقیقت و جهنم و روحانیون نوشتید.
ادیان از طریق روحانیون آنگونه تفسیر می شوند که آنها خود حقیقت را در می یابند در حالی که حقیقت ربط به به انسان دارد و انسان در دید ادیان موجودی مفلوج و احمق و رذل و پلید و یا بگفته توماس هابس: Homo homini lupus معنی انسان، گرگِ انسان است، زیرا این انسان باید تربیت شود و بدین جهت نیز پیامبران آمدند. در حالی که تربیت ادیان در جهت گرگ شدن انسان است. نمونه اش داعش و حاکمیت ولایت فقیه.
زمانی که خودی و ناخودی تربیت می شود همان گرگ پروراندن است.
در حالی که انسان برعکس آنچه ادیان تصور می کنند توانا و مهربان و جمع گرا و متفکر و اندیشمند است. اختراعات و اکتشافات نیز دلیلی بر توانایی فکری انسانند ،انسان برای ادامه زیست نه تنها برای خود بلکه دیگر نسلها نیز کوشاست .
خودخواهی انسان با دگر خواهی ربط دارد، ممکن است برای جلب توجه مثلا طرز مو و یا لباس خاص خودخواه باشد، اما در مواقعی که جان در خطر و تهدید زندگی دیگران است از خود گذشته و منافع دیگران را برخود ترجیح می دهد. فداکاری و از جان گذشتگی انسان از مهمترین خصوصیات انسانی است و بی جهت نیست که ادیان مختلف بر این باورند که انسان نمونه ای از خداست.انسان در ششمین روز خلقت ساخته و تکمیل می شود.
انسان خود اولین و آخرین پیامبراست. یعنی هر انسان موجودی کامل است و باید خود را دریابد و کشف کند و ارزش خود را دریابد وتوانایی های خود رابکار ببرد، در حالی که ادیان سعی در زدن بر سر انسانند که ای نفهم تو چیزی نمی فهمی و من باید توی احمق را حالی کنم. بیراهه یی که راهش جز ذلت و نیستی و جهنمی واقعی نیست زیرا از حقیقت دور شدن وخروج از انسان بودن است.
مصلحت کشورهایی مثل ایران فعلی اینست که رهبر کشور موقعی که در قید حیات باشد به مجلس خبرگان اعلام کند که رسما و آشکارا رهبر دیگری انتخاب کنند و خود فقط به عنوان مشورت به رهبر جدید کمک کند با نفوذ و حمایت خود باعث شود تا کارها و انتقال رهبری بدون هیچ ریسک و اتفاقی رخ دهد و کشور دچار آشوب و هرج و مرج بی سرانجام نشود چون ایران اکنون دشمنان فراوانی دارد که در بعضی نهادهای مهم داخل کشور هم خانه کرده اند و مترصد فرصت برای به هم ریختن اوضاع هستند ، این دشمنان هم در مخالفین نظام و هم در جناحهای سیاسی عمده داخل کشور کاملا قدرت دارند و با هم هماهنگ هم هستند، انفعال و ضعف شگفت انگیز بخش اقتصادی دولت روحانی در قبال تحریمهای دولت ترامپ و اقدامات تحریک آمیز مخالفین داخلی و بخشی از اپوزیسیون در تحریک قدرتهای خارجی برای حمله نظامی و تحریم ناجوانمردانه مردم ایران همه نشانه هایی از وجود خیانت پیشگان است.
نوریزاد می دونم اگر هر بار که پست جدیدی که میذاری یکی نیاد و رسماً به تو توپ و تشر نزنه تو احساس بیهودگی می کنی! وجود این جور آدما دو تا حسن داره یکی اینکه نوریزاد می گه خب طرف از طرف رژیم اومده و همه فکر می کنن به به پس نوریزاد هم کسیه واسه خودش و هم دیگه از جاسوس بودن دست برداشته! یه حسن دیگه هم داره چون نوریزاد اونقدر خوبه که اگر کسی به نوریزاد چیزی بگه صد در صد معلوم می شه یه ریگی توی کفششه! اما حالا یه چیز:
هزار بار گفتم بازم می گم این جونوری به اسم انسان که می بینی به هیچ پیغمبر و کوفت و مرضی نیاز نداره! خوب و بدش رو خوب می دونه و اگر کاری می کنه عمدیه و اگر دیونه نباشه از روی شعور!
پس:
هر چی که تو بگی رو همه می دونن و تو هم می دونستی منتهی از روی عمد تکرارش می کردی و به روی خودت نمی آوردی!
چرا:
چون نفع تو اونجا بود! یه روزی روزگاری هم با این تصور که اگر کسی که رهبر روضه خونها میره خونه اش برای احوالپرسی و غیره، بیاد دست به اعتراض بزنه که احمدی نژاد تقلب کرده، همون رهبر روضه خونها چهار چنگولی می افته به دست و پاش و تو هم شیر شدی و به جانبداری پرداختی! شدی چوب دور سر نجس و وقتی دیدی منافع تو دیگر بریده شده متنبه شدی!! حالا حقیقتاً متنبه شدی؟!؟!؟ اگر الان نوریزاد بتونه مال و امول خود را از برکت روضه خونها چند برابر کنه باز هم دم از تنبه می زنه!! درسته نوریزاد کم نداره و از برکت روضه خونها اموالش سر به میلیاردها می زنه اما یکی نبود بیاد سئوال کنه این نوریزادِ بیکار چرا فقط در زمان آرام بودن ها ست که سر و کله اش در یه جاهایی مثل اهواز و جنوب پیدا می شه!!! بیش از سه چهار هفته است اهواز در ناآرامی است اما نوریزاد نشسته حرفهایی می زنه که هم خودش می دونسته و هم اونهایی که خودشون را به خریت زدنند می دونند و می دونستند!! عجیب نیست بالام جان!!!!
یاران جان درود
عیب کار آنجاست آنانی که گمان ذارند حقیقت را وتمامی حقیقت را
می دانند ونزد آن هاست کسانید که هیچ نمی دانند .اگر
گمان دانستن داری چرا در مقابل این همه تبلیغات ملیارد دلاری رژیم*
رجیم (موسسات وتلوزیون ورادیو به اغلب ژبان های دنیا) وقم ومشهد
ووووو چرا نباید هیچ صدای مخالفی باشد ؟ شما که می دانید وهمه
سخنان برایتان کهنه وملال آور است بفرمایید.خدایا او را که عقل دادی
چه ندادی و وی را که عقل ندادی چه دادی ؟ددم جان .
—————————-
*تلوزیون ورادیوی ماهواره ای هزینه اجاره ای لااقل ماهانه 50 هزار دلاری
دارند برنامه سازی وکارکنان وهزینه زندگی آنان وووو از جیب آنهایی است
که گمام دارند زیاد می دانند.
گزارش روز
دانشجویان پلی تکنیک (امیر کبیر):
کارگر زندانی آزاد باید گردد…دانشجوی زندانی آزاد باید گردد…معلم زندانی آزاد باید گردد…منافق فتنه گر پیوندتان مبارک.
توپ تانک مسلسل دیگر اثر ندارد…
هاااااا….ایییییینننننهههه….آی جوووووووووووووووونوووووووووووووومممم…دمتون گرم بچه ها! زنده باشین!
اونایی که نمیفهمن و نمیدونن و یا سنشون قد نمیده و درکی از انقلاب و انقلابی ندارند…باید این اعتراض ها رو ببینن که کم کم تبدیل به انقلاب میشه.
یکی هم مثل مش قاسم بی شعور که به انقلابیون توهین میکنه …باید بدونه که سال 57 هم، دانشجوها از دست کارای پهلوی، از فساد فراگیر و دیکتاتوری، از تبعیض، از زندانی کردن، از شکنجه و آزار و کشتار و … خسته شده بودند…انقلاب یعنی حرکت و اعتراض …انقلاب یعنی پویایی و حس بودن…ولی بی شخصیت و/// مثل مش قاسم اینو درک نمیکنه…اون میشینه تا آبا از آسیاب بیفته، اون وجود نداره به جمعیت معترضین و انقلابیون بپیونده و…یکهو بعد از 40 سال تازه یادش میفته دهان کثیفش رو باز کنه و بناله و زر بزنه… و به انقلابیونی که برای آزادی از جان شیرین خودشون گذشتن توهین کنه….خیلی ////////////////////// مش قاسم!
خبر روز
خامنهای: برخی مدیران بازنشسته میتوانند با اجازه من سر کار خود بمانند.
منظور سید علی از “برخی” هم که مشخصه…
خواست بگه: هر کسی را که عشقم کشید سرِکار میمونه و سرِکار میزارم!…قانون کیلویی چنده؟
خامنه ای در ادامه اینطوری توجیه میکنه:
وقتی من میگم “شو” باید بشه! …مگه من چیم کمتر از خداست؟!
خدا جونم میگه : بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضي أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ.
“هستی بخش آسمانها و زمین اوست! و هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کند ، تنها می گوید: «موجود باش!» و آن ، فوری موجود می شود.”
خب، اول اینکه؛ منم با توصّل به همین آیه، چون نماینده ی خدا بر روی زمین هستم و ولی مطلق فقیه!…پس باید نشون بدم که هیچ قانون بشری نمیتونه جلوی خواسته ی من را بگیره! و نشون بدم که من نیز هستی بخشم و وقتی میگم “موجود بشو” باید بشه… درست مثل خدا که، خواسته اش بالاتر از تمامی قانون ها ست …من منم!…
در ثانی؛ اگه نتونم هر کاری دلم خواست بکنم، پس این ولایت مطلق به چه کاری میاد! … قانون برای مردم عادی و بندگان است…من ناسلامتی با چندتا واسطه وصل میشم به خودِ خودِ خدا…
خدا خودش شخصاً، تنها و تنها، فقط به جّد من ” نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي” کرده!
بله، جناب رهبر غاصب و خودشیفته، فقط مواقعی قدرت مافوق قانونی خود را نشان میده و به رخ مردم میکشه که امور معیشتی سفره خواران پیرامون او به خطر افتاده باشه،تفاوتی ندارد حتی اگر به حکم قانون باشد…
آیا یک بار ، فقط یکبار شد که در امور معیشتی مردم مستضعف و فلک زده ی ایران دخالت کنه و مثلاً بگه : من میگم حقوق کارگران باید اضافه بشه… من میگم باید به زحمت کشان هر ماه پاداش داده بشه… من میگم باید به خانه های خالی مالیات ببندند تا اجاره بها کم بشه… من میگم باید دانش آموزان با استعداد و از قشر ضعیف بصورت رایگان در بهترین مدارس و دانشگاه ها بورسیه بشن… من میگم باید کارگران و کارکنان زحمتکش در هر جایگاهی که هستند از پرداخت مالیات و عوارض معاف باشن… من میگم باید وام ازدواج بدون بهره بشه…من میگم اجناس و وسایل خانگی باید بدون بهره و کارمزد و از دم قسط به کارگران داده بشه… من میگم باید وامهایی که به اقشار کم درآمد داده میشه بی بهره و بدون کارمزد باشه… و هزارتا من میگم دیگه و من اجازه میدم دیگه… که به نفع کارگر و کشاورز و طبقه ی زحمتکش جامعه باشه.
نه اینکه، کارگران هفت تپه چند ماه حقوق نمیگیرن و اعتراض هم میکنن و آقا جیکّش هم درنمیاد…نه اینکه، معلمان به حقوق کم و مشکل معیشتی اعتراض میکنن و آقا حتی یه نیم نگاه هم نمیکنه…نه اینکه، همه ی قشر ضعیف جامعه به نان شب محتاجن و آقا ککش هم نمیگزه…
رهبر مملکت، /// سفیدش به سمت مردم و روی سیاهش الی الله است … صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ … آی کوُل باشووا!
اگر پاچه خواران و گزارش نویسان آستان /// خامنه ای، سری به این سایت میزنن؛
من از آنها خواهش میکنم و به آنها التماس میکنم که یک نوبت ملاقات خصوصی با رهبر را برای من ردیف کنن…هیچ حرفی نمیزنم و 10 ثانیه هم مزاحم او نخواهم شد… از یک در وارد میشم و فقط از جلوی او رد میشم… حتی یک کلام هم حرف نمیزنم… فقط یک /// غلیظ و البته در حالت ناشتا بر چهره ی نورانی او… و دیگر هیچ… این تنها آرزوی من است.
و مگر میشود خدای خامنه ای با خدای من یکی باشد؟!
و من معتقدم که خدای هرکس متعلق به خود اوست و به تعداد انسانها خدا وجود دارد…هر کس خدای خودش را نمایندگی میکند…خامنه ای هم نماینده ی همان خدای خویش است…خدای خامنه ای خدای من نیست!
و من هم از خامنه ای و هم از خدایش بیزارم…
عفو بین الملل پرونده جنایت های سال 67 را به سازمان ملل فرستادند.
من به مسئولین ج.ا. پیشنهاد میکنم برای دفاع از “مظلومیت” ج.ا. در این پرونده سید مرتضی سایت آقای نوریزاد را به بعنوان وکیل ج.ا. به سازمان ملل بفرستند اگر میخواهند نتیجه مثبت بگیرند. چون ایشان در طی این سالها بار ها پوزه مخالفان
را در دفاع از “مظلومیت” ج.ا. در مورد این پرونده به خاک مالیده اند. ما اطمینان داریم که با تجربه چندین ساله ایشان در این مورد و پاسخ های دندان شکن ایشان به مخالفان گزینه ای بهتر از ایشان نخواهند یافت.
پیروزی ایشان در سازمان ملل را از خدا خواستاریم.
——–
من هم ضمن احترام به جناب سید مرتضی، این پیشنهاد را منصفانه می دانم. جناب سید مرتضی، یکی از بهترین گزینه ها برای این پرونده هایند. چرا؟ چون آدمهایی مثل شیخ مصطفی پورمحمدی را بسیار بی سواد یافته ام. سید مرتضی اما سوادش فراخ تر و جامع تر است. شاید یکی از تلاش های عرقریز جناب سید مرتضی، مجاب کردن دادگاههای بین المللی ست برای تفهیم واژه ای چون “محارب”. البته آن برگه ی چهارخطی حضرت امام خمینی هم سند خوبی ست. چرا؟ چون دستور از بالا بوده و در نظام شیعی، هماره دستور از بالا “تکلیف” محسوب می شود. جایی هم که پای تکلیف در کار باشد، پای عقل می لنگد. یا بهتر بگویم: گور پدر عقل!
با احترام
.
.
دوستمان آقای سید مرتضی مقاله آقای توریزاد را مصداق بارز “حرف بیهوده ای که ارزش پرداختن به آن را ندارد” دانسته و نظر خودش را هم با استناد به یک لفظ عریی و بقول خودش قرآنی و اسلامی مورد تائید و رضای خدای متعال دانسته تا اگر احیانا کسی خواست بر حرفش ایرادی بگیرد حساب دستش باشد که با خدا طرف است و نه سید مرتضی!. او در ادامه برای این حرف بی ارزش مورد طعن خداوند هم اتفاقا خیلی وقت گذاشته و پاسخ مفصل ارائه کرده تا دیگران را مجاب کند که واقعا کلام نوریزاد ارزش وقت گذاشتن را ندارد.
بنظرم در اینجا برای امثال ایشان لازم است یاد آوری کرد که اتفاقا قرآن مجموعه ای از پاسخ به همین حرفهای بی ارزش است . بخش عمده قرآن یا نقل حرفهای مخالفین خدا و پیغمبر ایت و یا پاسخ به آنها. پس همانطور که آقا سید ما هم ناچار شد برای حفظ کیان مرجعیت شرح کشافی برای این حرفهای بی ارزش بنویسد، همانطور هم خدای متعال نشان داد که اتفاقا باید به این حرفهای بی ارزش پاسخ داد . پس با این حساب واقعا این حرفها خیلی هم ارزش دارد.
نوریزاد برای این بکلام جناب مکارم پرداخت که آنرا نشانه ای مهم در تبیین وضعیت حال و آینده کشور دید و از تحلیل این حرف جزئی تلاش کرد حقیقتی را که در بطن جامعه جریان دارد توضیح دهد.ولی آقا سید از این موشکافی دل نگران است که افشای این زوایای پتهان میتواند به زیان نظم موجود تمام شود.
نظم موجود بر اساس همین روابط سیاهی که ایجادکرده، منجر به اقتصاد خاصی برای روحانیون و سپاهیان که نماد فساد امروز جامعه هستند شده و جهل و اسلحه در اتحاد با هم نوعی زندگی انگلی را تعریف کرده اند. طیف وسیعی هم که چنین نعمتی را بخواب هم نمیدیدند امروز از این زندگی انگلی که سر شلنگش بطور مستقیم به جیب مردم وصل است مستقیما متنفع هستند.
پس حق دارند هر حرفی را که با این جریان تعارضی دارد حرف یاوه بدانند.
چند نکته در نقد شما بود:”یک لفظ عربی و بقول خودش قرآنی”
1-من عین آیه قرآن را ذکر کردم با ترجمه آن،بدون تردید قرآن نازل بر پیامبر اسلام،که از نظر مسلمانان و مومنان به پیامبر،وحی نازل بر اوست،بزبان عربی است،اما اینکه دنبالش اضافه کردید “بقول خودش قرآنی” مقصود شما تحقیر و بی اعتنائی به قرآن بود یا اینکه آیات قرآن را صرفا الفاظی عربی می دانید که وحی نازل بر پیامبر نیستند؟
2-دو نکته در نوشته من بود:یکی اینکه با توجه به بی بنیان بودن و غیر عینی بودن محتوای نوشته مورد نظر که هم حاوی گزارش های خبری ناقص یا دروغ یا غلط بود،و هم حاوی برخی خرص و تخمین های مبتنی بر این گزارشها یا اوهام،من از آن تعبیر به “کلام لغو بیهوده” یا “لغو و بیهوده گوئی در کلام”کردم.خوب این بحثی صغروی است،ممکن است شما و دیگران (از جمله دوستی بنام هموطن1که همین ایراد شما را گرفت یا شما از او تقلید کردید یا الهام گرفتید)کلام ایشان را لغو ندانید و حدسیات و تخمین های ایشان را درست بدانید،خوب من هم طرف مقابل شما،از این جهت می شود در اشاره کوتاه و اجمالی که من داشتم گفتگو و استدلال کرد و اختلاف نظر هم طبیعی است و عصبانیت ندارد.
اما من جدای از بحث صغروی،تعریضی هم داشتم به نویسنده این نوشته،که بتوصیف قرآن،مومنان آنان هستند که از لغو گوئی و کلام لغم اعراض می کنند یعنی سخن غیر واقعی و بی اساس نمی گویند و بسخن لغو نیز گوش نمی دهند یا از آن اعراض می کنند.اینهم می شود بحث کبروی.
از کجای این صغری و کبرای نوشته من بر می آید که من گفته ام سخن سید مرتضی سخن خداست؟! حالا شما که البته سخن خدا در قرآن را هم به “یک لفظ عربی”تعبیر کردید،اما من که آنرا وحی الهی می دانم مقصودم این بود که خدا بنحو کبروی در قرآن فرمود:مومنان آنانند که لغو گو نیستند و به لغو گوش نمی سپارند و از آن اعراض می کنند.در عین حال در بحث صغروی گفتم سخن و نوشته ایشان بلحاظ بی محتوائی و حدسیات نادرست مصداق “لغو”قرآنی است،و شنونده عاقل باید توجه کند که مفهوم جمله من این نیست که سخن من و اظهار نظر من سخن خداست!
3-بله درست است،در قرآن کریم در خیلی موارد پاسخ به سوال و شبهه و طعنه کافران داده است و این قابل انکار نیست،البته حالا قیاس من بعنوان یک بنده خدا با قرآن و وحی الهی قیاس مع الفارق است،اما چنانکه در پاسخ دوست همفکر شما اشاره کردم،من چون بنیان کلام و برداشت ایشان و حدسیات و پیش بینی های ایشان را غلط و بی اساس می دانم کلام ایشان را مصداق لغو می دانم از این جهت بجزئیات الفاظ و گفته های ایشان نپرداختم (در پست قبل نیز در بحث رضا خان تقریبا اینطور حالتی بود که ایشان تصور می کردند که نقد لزوما یعنی پرداختن به کلمه کلمه الفاظ بکار رفته در یک نوشته،در حالیکه بنده ترجیحم این بود که بنیان خطای قیاس ایشان در مورد رضا شاه و امام خمینی را مورد اشاره قرار دهم با پرداختن به جزئیات اوصاف یا کارهای رضاخان بلحاظ گزارشات تاریخی) و بصورت کلی مطلب ایشان و برداشت های بی اساس ایشان را مصداق لغو دانستم و برای اشاره به بی بنیانی حدسیات ایشان،مختصری از گزارشات دیدار مرجع مورد نظر با مسئولان سپاه را رفرنس کردم،حال اینکه شما هم مثل ایشان به مطالب بی اساس نوشته بالا اعتقاد داشته باشید مربوط به خود شماست،اما این ربطی به خرده گیری به من در مورد لغو دانستن نوشته ایشان ندارد.درواقع شما و آن دوست دیگرتان که چنین ایرادی کردید قاعدتا باید در بحث صغروی از محتوای گفتار ایشان دفاع می کردید نه از طرز بیان من پیرامون لغو دانستن حدسیات ایشان،و بین ایندو مطلب تفاوت هست اگر دقیق باشید.در مورد مطالب ذیل نوشته شما نیز،بحث من بحث نگرانی نیست که شما گفتید،بحث من این است که مخالفان اندکی مثل شما و جناب نوریزاد با بی توجهی به موقعیت و منزلت مرجعیت در بافت سنتی مذهبی این کشور،و صرفا روی بدبینی ها و گمان های خاصی که به نهاد سپاه دارید،برداشت ها و اوهامی دارید که مایلید دلخوش به آنها باشید،از این جهت وقتی با دیگری مواجه می شوید که ارزشی برای اینطور اوهام قائل نیست،هم نگران می شوید،هم عصبی،آنگاه نگرانی و عصبیت خود را با پرداختن به اینگونه حواشی ها بروز می دهید! حالا زیاد ناراحت نباشید،کسی چیزی نوشته که شما به آن ایمان دارید،کسی هم آنرا بیهوده و بی اساس و نوعی سرگرمی دانسته،بالاخره اظهار نظر اینجا آزاد است،اینکه اینقدر ناراحتی ندارد!
یک تولید شگفت انگیز دیگر ج.ا. در دنیای سیاست.
“جاسوس اجتماعی” –
گمان کنم دکتر روانشناس سایت از این نوع جاسوس هاست. البته از نوع پروانه دار آن.
دکتر جان بیسوات گرامی گفتند مطب شما در زندان اوین است آیا درست است؟
دوست عزیز!!!مهم اینه که هدف خدمت به مردم باشه!!!!جای مطب چندان مهم نیست!!!خدا رو سپاسگزارم که افرادی که مایل به حضور در بحثهای عمیق روانشناسی من هستن رو به افزایشن!!!البته دلیلش معلومه چون این حرفا برای جامعه ما تازست!!!جامعه ما جامعه ای بیگانه با مقوله روانشناسیه!!!ممنون که شما هم مشارکت میکنی!!!
من امروز با بررسی فیلم جلسه قبلی کلاس روانشناسی دیدم آسید مرتضی عزیز در نوبت فرعی!!!مقداری مطالب گفته بودن که در میون بحثها که نشون از اشتیاق دوستان برای صحبت بود گم شده بود!!!!من با اجازه ایشون مطلب رو دوباره میارم و ازشون میخوام که شفاف توضیح بدن منظورشون چیه چون در یه جایی از فاز منیک رفتن به فاز دپرسیو و دوتا مطلب مختلف رو به دو نفر مختلف البته بصورت نامفهوم گفتن!!!و کلیاتی هم راجع به نوریزادجا گفتن و من مشخصا نمیتونم بفهمم منظور این عزیز چیه تا جواب رو برای ایشون داشته باشم!!!خوشحالم که با سیدعزیز!!!پل ارتباطی خوبی برقرار کردم:
(سایت نوریزاد اصلا شلوغ نیست،شما گول تعداد کامنت های 400 و 500 تایی کامنت گذاران ذیل پست هایی که هریک تقریبا یک ماه بیات! میشن رو نخورید،سابقا ایشون کارهای جنبی مثل مصاحبه با تی وی های ضد انقلاب و مصاحبه و حرف های تکراری و بی معنا با ماهواره ها کمتر داشتند،از این جهت تقریبا هفته ای یکبار پست ها آپ می شدند و کامنت های ما کامنت گذاران معمولا به 100 تا هم نمیرسید و دیدن و خواندن مطالب هم آسونتر بود،ولی از وقتی ایشان خیلی فعال مدنی شدند و کارهای تلگرامی و مصاحبه های جور بجور (تعبیر خودشون) با تبلیغات گسترده در تلگرام که بله من فلان ساعت مصاحبه دارم یا فلان ساعت مصاحبه ضبط شدم پخش میشه بروید حرف های تکراری و بی تاثیرم رو ببینید!،یا بکارهای پول جمع کردن برای اعانه حادثه دیدگان یا خانواده های زندانیان سیاسی (اینطور که می گویند) مشغول شده اند و سفرهای جور بجور می روند،طبعا نوشته شون ممکنه تا یکماه هم بمونه و بیات بشه! یا گاهی از سر نداشتن وقت (بخاطر فعالیتهای جور بجور! پیش گفته) حتی نوشته های بیات شده ماهها یا سالهای قبل رو باز نشر می کنند،از این جهت کامنت های چند نفری مثل من و شما (البته شما که با این اسم جدید تازه ظا