سر تیتر خبرها
چهلمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر + عکسهای روز نخستِ نمایشگاه+ روز دوم + روز سوم+ روز چهارم+ روز پنجم + روز ششم

چهلمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر + عکسهای روز نخستِ نمایشگاه+ روز دوم + روز سوم+ روز چهارم+ روز پنجم + روز ششم

چهلمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر

چهره ی مخوف خمینی

سلام به آیت الله سیدعلی خامنه ای
رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران

یک: شما بد اخلاق و کینه توز و خود خواه و خود محورید. اطلاقِ این صفات به شما، هرگز ناسزاگویی به شما نیست. بل توصیف تراشه هایی از درون بی قرار شماست. بهتر بگویم: شما شدیداً “خود حق پندار” ید. آنچنان که گویا همه ی حق، یکجا، در شخصِ شما به تجلّی در آمده است. این آفتِ “خود حق پنداری” شما را به خیّاط ماهری بدل کرده، بجوری که در این سالهای رهبری، حقِ مطلق را به قد و قامتِ خود لباس کرده اید و خود را بداخل آن فرو برده اید و آن را زیبنده ی خودِ تنهایتان تفسیر فرموده اید.

دو: باز نه به کنایه، که صادقانه می گویمتان که شما مأمورید به این که ایران را با خود تا نافِ نابودی ببرید. بله، شما این توان را دارید. شاید این تنها ترین توان بالقوه و بالفعل شماست. که هم توانسته اید و هم می توانید این ته مانده ی ایران را نیز بخاک مذلت بیندازید. وگرنه مگر شما را توان دیگری نیز هست؟ مثلاً آیا شما را توانِ این هست که با ادب باشید و مردمی با ادب بپرورید؟ مردمی که اگر از همه ی دارایی های چشمگیر دیگران چیزی نداشته باشند، اما ادب داشته باشند؟ من می گویم: نه. چرا؟ چون در یک قلم، نمایندگان مجلس و قاضیان و سرداران و بسیجیانی که شما پرورانده اید، نسبتی با ادب ندارند. اینان، دقیقاً نمودِ درون شمایند. جوانان و پیرانی که از چاکری و هیجان سرشارند بی آنکه بدانند با پاهای چاکری، قرار است بکجا بروند.

سه: کل مملکت را بسیج کردند تا صبح پنجشنبه (دوازده مهر نود و هفت) بتوانند هشتاد هزار بسیجی را در استادیوم آزادی گِرد آورند برای شنیدین پرخاشگری های تکراری و تکراری و تکراری شما. من کاملاً می توانستم محتوای سخنان شما را پیش بینی کنم. همین امروز هم هر سخنرانی شما را می شود پیش بینی کرد. در سخنان شما، از زندگی خبری نیست. از همزیستی خبری نیست. از ادب خبری نیست. با حذف همین سه عبارت، می توان شاکله ی هر سخنرانی شما را پیش بینی کرد. ایرانِ پژمرده ی امروز، خروجیِ نبودِ همین سه مهم است. که شما شخصاً با مراتب ملایانه ی خویش، به صورت کشوری به اسم ایران تف کرده اید و سیلی زده اید و تحقیرش فرموده اید.

چهار: راز بی خاصیت بودنِ سخنان شما و آن همایشِ هشتاد هزار بسیجی را بگویمتان؟ در همان استادیومی که اسمش آزادی ست و در این چهل سال ذره ای آزادی بخود ندیده، بوده که یکصد و بیست هزار نفر در هم فشرده می نشستند بی آنکه دم و دستگاهی آنان را با صرف میلیاردها پول بی زبان بدانجا آورده باشد. جمعی از مردم حتی شب را تا بصبح پشت دیوار استادیوم آزادی می خوابیدند تا نخستین کسانی باشند که به داخل می روند. آنهم نه با پولی که می گیرند بل با پولی که از جیب خودشان خرج می کنند. شما اگر پول بدهید، من در دل آمریکا، یک استادیوم یک میلیون نفری را از جمعیت پر می کنم.

پنج: در این سالهای رهبری، هم روسیه را از فرصت ها و پولهای نقد کشور پر و پیمان کرده اید و هم اسراییل هرچه خواسته برایش انجام داده اید. اینها از شما خواستند با پول مردم ایران، سوریه را شخم بزنید، و شما برای آرامش خیال اسراییل، سوریه را برایش شخم زدید. از شما خواستند کشورهای منطقه را بترسانید تا بازار بزرگی برای اسلحه فروشان باشند، و شما همین کردید. اسراییل از شما خواست فحشش بدهید و هولوکاست را انکار کنید تا از تنگناهای حقوق بشری و بین المللی بیرون بخزد، و شما تا توانستید فحشش دادید و انکارش کردید. اسراییل به شما تشر زد که من اگر پایگاههای حاج قاسم را در سوریه با خاک یکسان کردم، شما اجازه ندارید یک فشنگ بسمت اسراییل پرتاب کنید، و شما دست بر چشم نهادید که: ای بچشم. بارها گفته ام که شما و سرداران تان، صادق ترین کارگزاران روسیه و اسراییل اید. اساساً بسیجیِ صادق به شما می گویند. که برای مولایتان، از جیب مردم ایران پول ها خرج کرده اید و آبروها برده اید. وگرنه با تنقلاتی چون تضمین ورود به دانشگاه و تضمین معیشت که یکی بسیجی نمی شود.

شش: من این نامه ی چهلمم را، بر یک قله ی بلند به اسم فهم می نهم تا هم شما بخوانیدش و هم همه. تا مردم ایران و جهان و تاریخ بدانند چه اعجوبه هایی بر سرِ مردم ایران آوار بوده اند در این چهل سال. من در این سخن، از شمایی که هیچ بنایی برای پوزشخواهی ندارید، می خواهم که به در خانه ی یک به یک آیت الله ها بروید و آنان را برای یک پوزشخواهی بزرگ تاریخی بسیج کنید. و برای این پوزشخواهی بزرگ و حیثتی، از جیب خودتان پول خرج کنید. شب تا به صبح پشت در خانه ی مراجع بخوابید تا صبح اول وقت، نخستین کسی باشید که رسم پوزشخواهی را به حضرات آیت الله ها گوشزد می کنید. من در این نامه از شما می خواهم که یکبار و تنها یکبار، برای انسانیت قد علم کنید و برای انسانیت بسیجی باشید. در آیین انسانیت، بسیجیان، همه چیزشان را فدای ادب می کنند. اگر توانستید یک بسیجی باشید برای ادب، حال، همه ی آیت الله ها و مراجع و طلبه ها و حوزویان را در استادیوم آزادی گِرد آورید.

هفت: فتوای ” تفخیذ ” آقای خمینی را بگذارید وسطِ استادیوم آزادی. و با صدای خشماگینِ و توفانیِ خود به مخاطبان عمامه به سرِ خود بگویید: این است خروجیِ هر آنچیزی که ما ازش نان خورده ایم و می خوریم. و از مخاطبان خود بپرسید: دنیا اگر تا دیروز خاموش و مطیع و مرعوب ما ملایان بوده، امروز اما مردمان و تیزفهمان، ذاتِ کهنه و زنگ زده ی ما را از اعماق تاریک مان بیرون می کشند و بر آفتاب می نهند. به مخاطبان خود بگویید: چه شده که از دل هزار و چهارصد ساله ی حوزه ها و آیه های قرآن و احادیث، فتوایی چون تفخیذ بیرون زده؟

هشت: در همان استادیوم یکصد هزار نفری آزادی – که اکنون از ملایانِ خُرد و کلان پر شده – بگویید: سرور و سالار و مقتدای ما آقای خمینی را تجسم کنید که در خلوتِ شیعیِ خود نشسته و با قلمی که خدا به شرافتش قسم خورده، بر کاغذ می نگارد که: یک پیرمرد هشتاد ساله نیز می تواند دختر نوزاد شیرخواره ای را به عقد خود در آورد و شب تا به صبح با این دختر بچه ی شیرخواره همه جوره لذت جنسی ببرد الا دخول. به ملاهای نشسته بر سکوهای استادیوم آزادی بفرمایید: آقایان، ما اگر اسراییل را حتی در رویا بتوانیم از صفحه ی روزگار محو کنیم، و اگر بتوانیم بفرض محال پرچم تشیع را بر فرق عالم بکوبیم، و اگر بتوانیم همه ی مردم دنیا را پای روضه های سوزآورِ خود بنشانیم، باید و باید و باید، هرجور که شده تکلیف خودمان را با این فتوای تفخیذ روشن کنیم. و تا زمانی که تکلیف مان را روشن نکرده ایم، مردم جهان به دیده ی تحقیر و نکبت به ما حوزویان می نگرند.


نه:
به ملایان نشسته برسکوهای استادیوم آزادی بفرمایید: آقای خمینی، با فتوای تفخیذ خود، پرده از چهره ی پرشقاوتِ ملایانی برداشت که: به درازنای یک تاریخ، زن را به دخمه های کامجوییِ مردان فرو فشردند، و هیچ مفرّی برای نفس کشیدنِ انسانی اش برنتافتند. به ملایان بگویید: این فتوای تفخیذ، تا بیخ مرگ، به تعقیب ما خواهد پرداخت و به نمایندگی از طرفِ همه ی زنان و دختران و خردسالان و شیرخوارانی که با فتاوای همینجوری و پی در پی و قرن به قرنِ ما، به فهم ها و عاطفه هایشان سیلی زده شد و از هستی ساقط شده اند، به چهره ی ما ملایان چنگ خواهد زد و ریخت ما را از هم خواهد درید.

ده: در این نامه خواستم این را بگویم: ای رهبر، ای شیربیشه ی حرف، ای فقیه، ای سخنور، ای که خود را – همینجوری – رهبر مسلمین جهان می دانی، ای که برای همه تعیین تکلیف می کنی، بیا و خودت را تجسم کن که یک نجاستی به اسم تفخیذ به لباست چسبیده. یعنی مردم دنیا همینجور که پرخاشگری ها و عصبیت های تو را در خط و نشان هایت می بینند، این نجاست تفخیذی ات را نیز با تو می بینند. پیشنهاد می کنم تکلیفت را با یکی از این دو روشن کن. یا پرچم تفخیذت بلند کن و با شهامت به مردم دنیا بگو: ما اینیم، یا با شرمندگی و با امضای همه ی فقهای شیعه، نامه ای به مردم سراسر جهان بنویسید و از زنان و شیرخوارگان تاریخ پوزشخواهی کنید. و قول بدهید که اگر یکی از ناقلاهای زیرک، فتوای همینجوری از شما خواست، او را به پستوهای فقهیِ و فروشگاههای کلاه شرعی تان حوالت ندهید.

یازده: دوستانه می گویمتان: این استعداد، که شما را با همه ی ید و بیضاء آیت اللهی تان، به یک بسیجیِ صادق برای اسراییل و روس بدل کرده، حتماً از همین خصلت های فقاهتی و تفخیذی برآمده. در خصلت های فقاهتی و تفخیذی، هم می شود یک کشور را ارث پدری خود دانست و آن به دره های ورشکستگی در انداخت، هم می شود خشماگین و در چرخه ای پایان ناپذیر برای همگان سخن گفت و مثل آقای خمینی در چهار خط نوشته چندین هزار زندانی را به سینه ی دیوار سپرد و تیر بارانشان کرد، و هم همزمان می شود با کلاههای شرعیِ تفخیذی، برای اسراییل و روس چاکری کرد قربة الی الله.

دوازده: حال که شما، هم چشم بصیرت دارید و هم گوش شنوا، پیشنهاد می کنم هرگاه به آینه می نگرید، شیرخوارگان و دخترکانی را در نظر آورید، و صدای ضجه هایشان را بشنوید، که با فتوای ملایانی چون شما، در وحشت سرایی از کامجوییِ قلچماقان مذهبی، نفسشان بند آمده. می گویم: شما که خوب خیاطی بلدید و لباس رهبریِ مسلمین جهان را به قامت خود دوخته اید، پس پرچمی نیز بدوزید از تفخیذ. یا به شرم، یا به سرفرازی! این بلاتکلیفی، مثل موریانه، همه ی هیمنه ی آیت اللهی شما را می جود بی تردید! به عبا و عمامه ی خود دست اگر بکشید، لکه های نجاست تفخیذ دخترکان شیرخواره را لمس خواهید کرد. بصیرت به این می گویند. نه این که یکی در قامت رهبری، هم زندگی را از ساحت مردمان ایران بیرون بکشد هم همزیستی را هم ادب را، و همچنان خود را رهایی بخش و شکوفاننده ی کشور بداند.

با احترام و ادب
محمد نوری زاد
سیزدهم مهر نود و هفت – تهران

@nooriZADmohammad1331
@MohammadNoorizad

——————————————————————————————————–

چشم براه شمایم
نمایشگاه تابلوها و سفال های محمد نوری زاد
از پنجشنبه نوزده مهر تااااااا جمعه آینده (هشت روز)
نشانی: خ کارگر. بالاتر از خ نصرت. کوچه عبدی نژاد. پ 18 طبقه دوم
از 4 عصر تا 8 شب

من خود هر روزه در نمایشگاه هستم.

———————————————————————-

عکس های روز دوم نمایشگاه تابلوها و سفال های نوری زاد


سخنان محمد نوری زاد در نمایشگاه روز دوم

محمد مهدویفر از زندان زنگ می زند

در باره ی سلول انفرادی

——————————————————————————————————————

روز سوم نمایشگاه بیست و یکم مهر نود و هفت – تهران

————————————————-

روز چهارم نمایشگاه تابلوها و سفالهای محمد نوری زاد ( بیست و دوم مهر نود و هفت – یکشنبه)
خ کارگر شمالی بالاتر از خ نصرت کوچه عبدی نژاد از ساعت 4 عصر تا 8 شب
نمایشگاه تا جمعه ادامه دارد.
من خود هر روز در نمایشگاه حضور دارم.


چرا شاه خمینی را نکشت؟
چرا بختیار خمینی را نکشت؟
چرا محمد نوری زاد را نمی کشند؟


اگر سیدمرتضی آوینی زنده بود اکنون چه وضعی داشت؟

————————–

روز پنجم نمایشگاه تابلوها و سفالهای نوری زاد
بیست و سوم مهر نود و هفت – تهران
خ کارگر شمالی بالاتر از نصرت کوچه عبدی نژاد پ 18 طبقه دوم
از ساعت 4 عصر تا 8 شب
نمایشگاه تا جمعه ادامه دارد.

——————————

روز ششم نمایشگاه تابلوها و سفالهای نوری زاد
بیست و چهارم مهر نود و هفت – تهران
خ کارگر شمالی بالاتر از نصرت کوچه عبدی نژاد پ 18 طبقه دوم
از ساعت 4 عصر تا 8 شب
نمایشگاه تا جمعه ادامه دارد.
.

———————————

فیلم های روز ششم نمایشگاه همه در اینجا جمع آوری شده

نامه ی چهلم به رهبر

سفر به اصفهان

سخنان نرگس محمدی را بشنوید و با سخنان گنده های نظام ولایی مقایسه کنید.

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

548 نظر

  1. سوال از سرباز روح الله و حامیان تفخیذ در این پیج

    گوییم حضرت محمد ۱۴۰۰ سال پیش چاره ای جز دادن اجازه تفخیذ ( بچه////) به مسلمین و اصحابش نداشته در ان زمان.. حالا به هر دلیل

    ولی توجیه حضرت امام خمینی بعد گذشت ۱۴۰۰ سال چیست؟

    تشکر

    پا نوشت:
    جهت اطلاع ان دسته از عزیزان که معنی تفخیذ را شاید ندانند. تفخیذ یعنی لذت جنسی بردن از کودکان حتی طفل شیرخوار ..حضرت امام خمینی به تفضیل این باب را مجاز دانسته وحتی به تشریح چگونگی انجام ان عمل نیز پرداخته اند.. مثلا حضرت امام خمینی فرمودن ؛ قرار دادن الت جنسی مرد مابین رانهای یک طفل جهت لذت جنسی بردن ایرادی ندارد.

    منبع: کتاب نکاح حضرت امام خمینی ؛ مساله ۱۲

     
  2. دکتر ش هوشمند

    خرافات قرانی

    (آیات نخست سوره ی جن):
    ।قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا (جن/1)

    بگو به من وحي شده است كه جمعي از «جن» به سخنانم گوش فرا داده‏اند،
    سپس گفته‏اند:
    ما قرآن عجيبي شنيده‏ايم!
    يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا
    که به راه راست هدايت مي‏كند، لذا ما به آن ايمان آورده‏ايم،
    و هرگز احدي را شريك پروردگارمان قرار نمي‏دهيم।
    وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا
    و اينكه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما، و او هرگز براي خود همسر و فرزندي انتخاب نكرده است
    وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا
    و اينكه سفيهان ما درباره الله سخنان ناروا مي‏گفتند
    وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا
    و اينكه ما گمان مي‏كرديم كه انس و جن هرگز دروغ بر الله نمي‏بندند
    وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا
    و مردانى از آدميان به مردانى از جن پناه مى‏بردند و بر سركشى آنها مى‏افزودند
    وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا
    و اينكه آنها گمان كردند همانگونه كه شما گمان مي‏كرديد كه خداوند هرگز كسي را (به نبوت) مبعوث نمی کند
    وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا
    و ما آسمان را لمس نمودیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهائی از شهاب سنگ يافتيم
    وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا
    و همانا ما می نشستیم که در مکانی که جایگاه نشستن بود و گوش (به حرفهای داخل آسمان) میدادیم
    اما اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند شهاب سنگي را در كمين خود مي‏يابد
    وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا
    و ما نمى‏دانيم كه آيا براى كسانى كه در زمينند بدى خواسته شده يا پروردگارشان برايشان هدايت‏خواسته است
    وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا
    و از ميان ما برخى درستكارند و برخى غير آن و ما فرقه‏هايى گوناگونيم
    وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن نُّعجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَن نُّعْجِزَهُ هَرَبًا
    و ما مى‏دانيم كه هرگز نمى‏توانيم در زمين خداى را به ستوه آوريم
    و هرگز او را با گريز [خود] درمانده نتوانيم كرد
    وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَن يُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا
    و ما چون هدايت را شنيديم بدان گرويديم پس كسى كه به پروردگار خود ايمان آورد از كمى [پاداش] و سختى بيم ندارد
    وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا
    و از ميان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند پس كسانى كه به فرمانند آنان در جستجوى راه درستند
    وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا ولى منحرفان هيزم جهنم خواهند بود.

    نکته‌ای که در آیات بالا جالب این است که
    جن ها در کنار آسمان، صندلی داشتند و با نشستن بر آنها، آسمان را لمس می‌کردند.
    چه خرافه ای بالاتر از این داستان؟

    همچنین در سوره‌ی صافات به ای مسئله اشاره می‌کند:

    إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ (صافات/7) ما آسمان دنيا را با ستارگان زینت دادیم ‏ وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ (صافات/8) و از هر شيطان سركشى محفوظ داشته‏ايم‏ لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَيُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ(صافات/9) به [اسرار] ملأاعلى گوش نتوانند داد و از هر طرف به سویشان (با شهاب سنگ) پرتاب میشود دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ (صافات/10) به راندنى سخت، و عذابى پاينده [در پيش‏] دارند إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ (صافات/11) مگر كسى كه ربايشى بربايد (اطلاعاتی بدست آورد و فرار کند) که در این صورت شهاب سنگی درخشان به سویش پرتاب میگردد।

    آیا این خرافه نیست که بپذیریم، الله شهاب سنگ را به قصد زدن به جن ها پرتاب می‌نماید؟

    من در مورد این خرافه تحقیقاتی کردم جالب است که به نوشته هایی برخوردم که این اعتقاد خرافی را که در زمان قاجار بسیار هم معروف و عامه پسند بوده را شرح داده بودند!

    باورش سخت است ولی واقعیت دارد
    در کتاب کویر دکتر علی شریعتی به این موضوع اشاره شده و همچنین کویر نشینان به این خرافه کاملا معتقد بوده اند

    دلیل اعتقد راسخ آن ها مشهده کردن این مطلب با چشم خودشان بوده

    چونکه آسمان کویر صاف است و شهاب سنگ ها کاملا قابل رویت اند بیچاره ها بعد از هر شهاب سنگی که به جو برخورد می کرده فریاد الله اکبر سر می دادند
    و شادی می کردن که الله یک جن دیگر را هم زد! توجه کنید که پیامبر ما هم در کویر عربستان می زیسته!

     
  3. مهدی مجتبایی

    ماجرای سانسور شده بعدی داستان عشقی میان یزید و حسین است
    درام عشقی حسین و یزید

    يزيد در لشگر خود سرداری دارد که دارای همسری بی اندازه زيبا و خوش بر و رو بنام اورينب است.
    يزيد عاشق و دلباخته اورينب است و به هر حيله‌ای دست زده، با ارسال هدايا، پول و جواهر، خرما و شتر، کنيز و غلام نتوانسته دل اورينب را بدست آورد. يزيدِ عاشق‌پيشه چه شعرها که برای اورينب نسروده.

    حسين ابن علی نامه‌های متعددی از هواداران خود ازمردم کوفه دريافت می‌دارد که او را به کوفه فرا می‌خوانند تا با جمع پيروان خود از آن محل بتواند با يزيد مقابله کند.
    او مسلم ابن عقيل را برای بررسی وضعيت بکوفه می‌فرستد. مُسلِم خبرهای خوشی به حسين می‌دهد ولی خيلی‌ها او را از رفتن بکوفه منع می‌کنند ولی حسين مصمم است که برود.

    يزيد نااميد از همه کار، به پدر مکارش معاويه پناه می‌برد؛
    معاويه يزيد را راهنمائی می‌کند که سردار را به ماموريت بفرستد تا اورينب در فراق همسر به هوس درآيد که باز هم نتيجه نمی‌بخشد.
    در شهر شايع می‌کنند که اورينب به هوس‌بازی با ديگران مشغول است و زناکار می‌باشد.
    وقتی سردار از ماموريت بر می‌گردد و گوشش به شايعه‌ها آشنا می‌شود مترصد می‌شود همسرش را طلاق دهد.
    حسين همانند جد بزگوارش که هميشه در صدد دست‌اندازی به زنان بيوه می‌بوده در کمين نشسته بود. تا صيغه طلاق جاری می‌شود به ناگاه بدون توجه به يزيد و معاويه با وعده و وعید زن مطلقه را رام کرده و به عقد خود در بياورد.

    حسين ابن علی با اينکار گور خودش و يارانش را می‌کند.
    او زنی را که به حيله‌های يزيد و معاويه از همسرش طلاق گرفته است را تصاحب می‌کند.
    اينکار حسين برقی در چشمان در انتظار يزيد می‌اندازد که امت عرب تا آن تاريخ بخاطر نداشت.

    زندگانی امام حسين – نوشته زين العابدين رهنما،جلد اول فصل های٧، ٨، ٩، ١٠، ١۲، ١٤ ، ١٥و فصل ٣٤ برگ ٥١٤ – تاريخ های انتشار: چاپ اول آبان ١٣٤٥، چاپ دوم اسفند ١٣٤٦، چاپ سوم خرداد ١٣٤٨ سازمان انتشارات جاويدان. الامامه و السیاسه ، صفحه 166 و ثمرات الاوراق ابن حجة حموى ، نقل از پند تاريخ ، جلد 1، صفحه 209

    اين جريان تاريخی که در بسياری از تواريخ کتاب‌ها و نوشته‌های فقهای اسلام آمده از مردم عادی پنهان نگاه داشته می‌شود به هر حال اگر مردم این ها را می فهمیدند آخوند و روضه خوان باید از کجا چرخ زندگیشان را می چرخاندند؟

     
    • این ماجرا بدلائلی که ذکر می شود از اسطوره های تاریخی است که دشمنان اهلبیت برای تخفیف حادثه دهشتناک کربلا و معذور دانستن یزید جعل کرده اند،این ماجرا البته در منابع پیش از الامامه و السیاسه ابن قتیبه ذکر نشده و در خود این کتاب نیز بصورت یک روایت تاریخی بدون ذکر راوی نقل شده،بعد از ابن قتیبه نیز برخی آنرا بدون توجه به قرائن مختلف حاکی از کذب ماجرا نقل کرده اند.

      این اسطوره از نظر تاریخی دارای چند اشکال اساسی است:

      ۱. در این داستان هیچ اشاره‌ای به راوی داستان نشده و ماجرا از زبان شخص ثالثی بیان می‌شود که شناخته شده نیست و به همین دلیل از نظر سندی دارای مشکل است.

      ۲. ابوالدرداء بنا به نظر معروف در زمان حکومت عثمان از دنیا رفته و نمی‌توانسته در زمان حکومت معاویه و ولیعهدی یزید حضور داشته باشد!

      ۳. مشهورترین کتابی که این داستان را ذکر کرده “الامامه و السیاسه” است که بعضی از صاحب‌نظران در مورد اینکه نویسنده‌ آن ابن قتیبه باشد تردید دارند.

      ۴. بر اساس این داستان امام حسین (ع) در یک جلسه ارینب را سه طلاقه می‌کنند در حالی که بر اساس فقه شیعه سه طلاق در یک مجلس جایز نیست!

      ۵. در زمانی که ابولدرداء به عراق می‌رود امام حسین (ع) در مدینه حضور داشته و در هیچ منبع تاریخی ذکر نشده که امام (ع) تا قبل از واقعه عاشورا به عراق بیایند.

      همینطور شواهد و قرائن دیگری وجود دارد که مورّخ متبحّر جعفر مرتضی عاملی در کتاب تحلیلی خود “دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام ج1 ص 155 مفصّل به آن پرداخته است و شش دلیل در کذب بودن ماجرا ذکره است که طالبان می توانند به آن مراجعه کنند.
      نیز در این زمینه رجوع شود به لینک های ذیل:

      http://wikifeqh.ir/

      https://fa.wikipedia.org/wiki/

      https://www.pasokhgooyan.ir/node/19390

      https://setare.com/fa/news/24776/

       
  4. با درود
    بودجه حوزه ها ی اسلامی از کجا تامین می شوند؟
    فرستادن حدود چهارصد ملای شیعه به سیستان و بلوچستان سنی برای چیست؟
    پاکستان و سپاه در چه ارتباطند؟
    حوزه های اسلامی در ویرانی ایران و تربیت داعش شیعی یکی از مخربترین سازمانهای مافیایی و ضد بشری در دنیا اند. این حوزه ها همانگونه که از دین ابزار ساخته اند تربیتشان نیزچیزی جز فاسد پروری نیست. در راسشان نیز هزاردستان فامیلی دزد حاکمیت ضد ملی قرار دارند.

    نگهداری این لانه های فساد را نیز ایران فروشان پاسدار برعهده دارند.این مافیای گسترده از عواملی بدون مغز و اندیشه و وجدان چون بسیجی و سپاهی استفاده می کنند، یعنی ابتدا این افراد را بیغز و بی وجدان کرده و به جان انسانها براه الله /ماندن در قدرت غاصب / می اندازند.
    مراکز فساد یعنی حوزه های مشهد و قم و..تا هستند، دستگاه مافیایی داعشی با قدرت تمام می چرخد.
    بدین خاطر نیز دستگاه قضایی که حوزویان آنرا با احکام شرعی ارتجاعی و ضد بشری می گردانند دست در دست سپاه فساد ، گلوی ملت را با قدرت تمام می فشارند تا داعش شیعی برای چپاول بیشتر بماند !

    اصل گرداندگان اوضاع کنونی نیز این حوزه ها هستند، اینکه یک ملای بیسواد چون خامنه ای را سر کار گذاشته اند تا هر از چندی خود را مضحکه عام و خاص کند فقط برای پوشاندن دستهای واقعی دیگر حوزویان و سپاه مفت خور است.در این بین عده ای دستمال بدست بسیجی و سپاهی بی مغز هم در فکر دیدار با الله تربیت می کنند تا امثال خودی چون طائب ها ومکرم شیرازی ها و لاری جانی ها و یزدی ها و جنتی ها و… هر چه دیرتر به حضور الله اشان نایل شوند.

     
  5. سرباز روح الله

    اقای نوریزاد سر قضیه حکم فقهی حضرت روح الله در مساله تفخیذ خیلی شلوغش کرده ای.

    مگر اما راحل این را از خودش درامرده بود؟
    این استنباط او بوده است از متن قران و سنت حضرت محمد.

    خود حضرت محمد هم با همسر خود عایشه در حالی که او دختر شش یا نه اساله ای بود ازدواج رمد.

    این هم کار بدی نبوده ان زمان.
    در میان اعراب انزمان همین کار رسم بوده و اصولا اگر دختری در خانه پدر میماند یا بی سرپرست و شوهر میگشت امکان داشت به او تجاوز شود. پس در انزمان چاره ای نبوده است. خود حضرت عایشه هم تا اخر عمر شکایتی نداشت و به همسری پیامبر افتخار میکرد.
    حالا شما روشنفکران امده اید مدعی شده اید؟
    مدعی اسلام عزیز و قران کتاب کلام خداوند؟
    ایا منطق شما چیست؟

     
  6. سلام و درود

    « اصلاح یا انقلاب یا شورش؟»

    قسمت دوم_پایان

    منازعه و خصومت با کشورها و سیستم ها اگر هدفی قابل حصول و دستیابی و سودمند نداشته باشد، با هر توانی که آغاز شود و هر میزان خسارتی که بطرف مقابل بزند، سرانجام شکست خواهد خورد،زیرا بی هدفی و نداشتن استراتژی جامع برای آینده، خود بدترین نوع شکست و ایستایی و ارتجاع است، در دنیای متحول کنونی که رشد علوم و تکنولوژی و بروز انقلابهای علمی و اقتصادی و فنی با توالی زمانی کم و مسلسل وار صورت میگیرد و گاه یک اختراع و نوآوری به سرعت سیمای جوامع را دگرگون میکند، هر نوع توقف و ترمز و در جا زدن منجر به زمینگیر شدن و محکوم به ماندن و مردن میشود. نظام جمهوری اسلامی ایران در دشمنی با آمریکا هیچ هدف روشنی ندارد. ادامه این خصومت جز ضرر و زیان به دو طرف دعوا، بخصوص مردم ایران هیچ حاصلی ندارد.
    تقریباً تمام حاکمانی که دست به بحران آفرینی زده اند تا پایان عمر خود ابداً به منتقدان خود گوش نمیکنند و آنان را مشتی خیالپرداز و نا آگاه و بیکاره و…. بشمار میآورند که چیزی از سیاست نمیدانند و مزدور و جاسوس دشمن قلمدادشان میکنند، در دوران ما که شاهد سقوط دیکتاتوریهایی چون رژیم بعث عراق و رژیم سرهنگ قذافی بوده ایم، بخوبی بیاد میآوریم که آنان تا لحظات پایانی عمر و حاکمیت خود چگونه فکر و رفتار میکردند، به عنوان مثال پس از آنکه موشکهای اصلاح شده اسکاد عراق با نام نوین «الحسین» و «العباس» عدم تأثیر گذاری و کار آمدیشان در ویران کردن شهرهای اسرائیل به اثبات رسید، باز هم صدام حسین دست از تهدید و رجز خوانی بر نداشت و با به نمایش در آوردن فیوز انفجارهای اتمی معیوبی که به بهای بسیار گزافی از غربیها و چه بسا از خود اسرائیلی ها خریده بود، سعی در ترساندن ائتلاف غرب داشت!!!! و با تکبر و غرور خاصی میگفت : «غرب نمیداند که عراق چه سلاحهایی در اختیار دارد؟» غافل از اینکه غربیها بسیار بهتر از او و ژنرالهای خشک مغزش از دار و ندار ارتش و دولت عراق مطلع بودند. رجز خوانی و خالی کردن توی دل دشمن از تاکتیکهای جنگهای دوران جاهلیت اعراب بود، که گاهی دشمن را میترساند و به نیروهای خودی روحیه میداد، کشوری چون ایالات‌متحده آمریکا که پیروز نهایی جنگهای اول و دوم جهانی بوده و اولین کشور اتمی جهان بوده و تقریباً نیمی از کل ثروتهای کره زمین، با بیشتر دانشمندان بزرگ جهان و بزرگترین زرادخانه های سلاحهای متعارف و هسته ای را در اختیار دارد و خود تنها کشور درجه اول دنیاست و بسیاری از کشورهای درجه دوم دنیا تحت سیطره و فرمان او هستند و ماهواره هایش قادرند حتی تعداد دانه های غلات مزارع جهان را شمارش کنند، چون قبایل اعراب بدوی عصر جاهلیت نیست که با شعار و رجز خوانی بترسد یا بشود با دادن اطلاعات غلط او را ترساند . مردم ایران خود را در معرض تهدید گرسنگی و تحریم و بیکاری و گرانی و تجاوز خارجی و وقوع جنگی ویرانگر میبینند، بدون آنکه دلیل واضح و روشنی برای ابتلا به آنها و پرداخت چنین هزینه گزافی ببینند. در همه جای کشور اکثریت مردم با شیوه های مختلف به اوضاع کنونی معترضند، مسائل، کمبودها، سختی معیشت، گرانی، رکود و….. بر حاکمان و حتی جهانیان پوشیده نیست. سرنوشت حکامی که ساقط شدند و مردمی که ناچارند تبعات خطاهای آنان را تحمل کنند و مصائبی که گریبانگیرشان شده نیز چون آیینه ای پیش روی همه است. عقلا و دلسوزان ملک و مردم،تمدن و تدین و کشور و کیان و ملت و مذهب و فرهنگ و فرجام و فردای ایران، امیدوارند و با دستان کوتاه و بسته خود میکوشند که حکام را به اتخاذ روشهای عاقلانه و مسالمت آمیز وادارند مبادا باز هم کشور و مردم گرفتار جنگی جان ستان و ویرانگر در مقیاسی بسیار گسترده تر از جنگی که به آنان تحمیل شد بشوند و گرفتار مهلکه ای بگردند که رنج و گرسنگی آنان را طولانی تر و امیدهای آنان به زیستی انسانی و سازگار با فرهنگ و قانون و مدنیت،و تؤام با رفاه و رستگاری و آزادی و امنیت را بر باد دهد.
    کشور ایران به اصلاحات واقعی ساختاری و بنیادی، و باز اندیشی در تعیین اهداف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، بویژه ترسیم دوباره تعامل مردم و نظام و سیاست داخلی و خارجی و اصلاح و بازنگری در قانون اساسی کشور نیاز دارد، انجام اصلاحات حقیقی، توسط مصلحانی راستین بویژه غیر از آنانکه با چنین شعاری شعور مردم را به سخره گرفتند تا خود به قدرت برسند حداقل، اقل کار و کف مطالباتیست که ضرورت و مصلحت جامعه ایران آنرا ایجاب میکند، اگر حاکمان تن به این خواسته حداقلی ندهند، سیر تحولات مهار ناپذیر و بحرانهای افسار گسیخته کشور را در لهیب شورش کور و تغییراتی بسیار فراتر از خواستهای حداکثری خواهد انداخت و دوره ای از افراط گرایی و آشوب و جنگ داخلی با خسارات و تلفات غیر قابل تصور و احصا و تقویمی به جامعه تحمیل خواهد کرد که جز نامی از ایران بر جای نخواهد ماند.

    امید که ایدون مباد!

     
    • سرباز روح الله

      اصلاحات ساختاری و بنیادی دیگر چه صیقه ای است؟

      حتما منظورت محمد خاتمی ان اخوند متزلزل و مذبذب است؟
      او که امتحان خود را در سر سپردگی به ال سعود پس داده است.
      روحانی هم که نوچه رفسنجانی بوده و است. دیگر از جان کشور عزیز ما چه میخواهید ؟ چرا تفرقه؟ به حبل الله المتین الهی که همان ولایت فقیه است چنگ بزنید تا ایران و همه جهان درست شود.

       
  7. سلام و درود

    «اصلاح یا انقلاب یا شورش ؟»

    قسمت اول

    اگر تعریف جامعه شناختی مارکسیستی از انقلاب را ملاک ارزیابی بگیریم و با عینک تحلیل طبقاتی و ماتریالیسم تاریخی به اوضاع ایران بنگریم ، کشور ایران ظرفیت و پتانسیل انقلاب اجتماعی را ندارد، زیرا رشد صنایع و ابزار تولیدش به حدی نرسیده که انقلاب اجتماعی او را یک گام به پیش ببرد. روند تحولات 4 دهه اخیر، ایران را به آستانه یک دو راهی رسانده است که یکی از آنها اصلاحات بنیادی وساختاریست و دیگری شورشی کور و بنیان کن که علاوه بر خسارات بیشمار جانی و مالی و مادی و معنوی سبب از کف رفتن استقلال و تجزیه کشور خواهد شد. حتی اگر فرض کنیم که ایران هیچ دشمنی در خارج ندارد و قدرتهای بزرگ هیچ نقشی در تحولات ایران نخواهند داشت، باز هم با توجه به حجم و ماهیت مطالبات انباشته شده طبقات و اقشار اجتماعی که در همه جای کشور بخصوص در مرکز ایران، و اقوام و ملل و پیروان مذاهب که تقریباً در پیرامون کشور ساکنند و چون حلقه ای گرداگرد مرکز کشور را گرفته اند، ایران را بسیار مستعد شورش در مرکز و تجزیه در پیرامون کرده است.در صورت وقوع چنین امری تجزیه و فروپاشی ایران آغاز دومینویی خواهد شد که بسی بیشتر از بهارعربی، بسیاری از دولتها و قدرتهای منطقه و غرب آسیا و حتی شمال آفریقا را نیز دستخوش دگرگونی خواهد کرد، تعدادی از قدرتها و کشورهای منطقه دچار از هم پاشیدگی شده، و تعداد زیادی دولتهای کوچک نوظهور پدید خواهند آمد که جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیکی منطقه را بنحو برگشت ناپذیری برای همیشه دگرگون خواهند کرد. تشکیل فدراسیونهای جدید مبنی بر مذهب و ملیت بطور موقت شکل خواهند گرفت و چون چنین پدیده ای کشورهای وسیعی چون ایران و عراق و پاکستان و افغانستان و ترکیه را بصورت لقمه های کوچکتر قابل بلع و هضمی در میآورد که در راستای منافع قدرتهای فرا منطقه ای بویژه امپریالیستی خواهند بود، از آنها حمایت و مورد قبول و پشتیبانی آنان قرار خواهند گرفت . گرچه انتظار میرفت که با تشکیل موفقیت آمیز اتحادیه اروپا و سودشار و سهولت زیست و سرمایه گذاری که حاصل این همگرایی بوده و هست، کشورهای نامبرده منطقه را نیز به طمع وادارد تا اتحادیه یا اتحادیه های دیگری پدید آورند، اما رشد کمی و کیفی اقتصادی (اقتصادهای ضعیف که توان رقابت ندارند و تکنولوژی کهنه و دنباله روی علمی و تکنیکی از غرب با فاصله بسیار در تولید محصولاتی که اهمیتی درجه چندم دارند و از الف تا یا نیازمند غربند ) و نا متناسب بودن نرخ سرمایه با نرخ کار یعنی نرخ سرمایه گران و دستمزد نازل ، اجازه شکل گیری اتحادیه هایی شبیه به اتحادیه اروپا نمیدهد.در مقایسه با اتحادیه اروپا که اتحادیه سرمایه داران تحصیل کرده و ثروتمند با 5 قرن یا بیشتر از 5 قرن سابقه جهان اندیشی و جهان کاوی و ریشه دار است با اتحادیه فرضی و مثالی اتحادیه منطقه غرب آسیا و خاورمیانه که اتحادیه فقرای بیسواد و کم سابقه، اغلب دولتی و متکی به کار جسمی خواهد بود، لذا اتحادیه ای که بر اساس قدرت و دانش و ثروت و تنوع تولید شکل گرفته، ماهیت و عملکردش با اتحادیه ای که بر اساس فقر و بیسوادی و کم سوادی و تکیه به کار یدی و کثرت جمعیت و تولید تک یا چند محصولی شکل بگیرد زمین تا آسمان فرق میکند، لذا به نظر نمیرسد که در چشم انداز آیندهٔ نزدیک بتوان انتظار تشکیل اتحادیه ای چون اتحادیه اروپا در منطقه غرب آسیا و خاورمیانه را داشت. پس کشورهای منطقه در صدد خواهند بود که به طی و تکرار مسیر گذشته خود ادامه داده و خود را با شرایط جدید جهانی تطبیق دهند. کشور ایران به علت 40 سال دوری و دشمنی با غرب و حوادث تلخی چون اشغال سفارتخانه آمریکا و 8 سال ادامه جنگ و تلاش برای دست یابی به انرژی هسته ای و موشک پرانی و تهدید اسرائیل و با داشتن گنجی چون نفت و گنج عظیمتری چون گاز که وجود و انباشتگی ذخایرش تا 500 سال آینده شناسایی و به ثبوت رسیده و نیاز روز افزون جامعه جهانی به گاز به مثابه سوختی پاکیزه و مواد خامی منعطف با قابلیتهای فراوان ، و عدم سازگاریش با غرب و داشتن اهداف و سوداهای مذهبی و داعیه رهبری کشورهای اسلامی و آشتی ناپذیریش با کشور اسرائیل و دخالت در حوادث و کشمکش های خونین منطقه ای، در محاسبات و سیاستهای غرب بویژه ایالات متحده آمریکا، جایگاه ویژه ای دارد که از جمیع جهات او را با سایر کشورهای منطقه متمایز میکند، بنا بر این تجزیه ایران به چند کشور در راستای منافع غرب بویژه آمریکا خواهد بود. بدیهی است که مذاکره و معامله با یک کشور، به مراتب بهتر از مذاکره و معامله با چند کشور خرده پاست که به دریا راه ندارند، است، و قاعدتاً بایستی غرب امپریالیستی از موجودیت و تمامیت ارضی کشورهای وسیع و بزرگ پشتیبانی کند اما چنین نیست زیرا جغرافیای سیاسی منطقه ارثیه نظام استعماری بریتانیای کبیر است که قرنها پیش بر اساس منافع خود خطوط مرزی کشورهای منطقه را ترسیم کرده است، خط کشی ژنرالهای اسب سوار شمشیر به کمر چشم آبی، متناسب با چرخ آهنی توپهایی که با انرژی ماهیچه ای حرکت میکردند و سم اسبانشان طراحی شد، سالهاست استعمار کلاسیک مرده و جایش را فرزند نیرومندش امپریالیسم گرفته است که نه تنها محدودیتهای ژئوپلیتیکی کره زمین او را محدود نمیکند بلکه هر روز بیش از پیش بر موانع و محدودیتهای ماوراء جوّ نیز غلبه میکند و هم اکنون در اوج جوانی و نیرومندی و طراحی سوداهای بیشمار برای آینده است بنا بر این او در صدد است که مطابق با منافع و خواست خود و برنامه های دراز مدتش از نو با ترسیم خطوطی تازه به تأسیس کشورها و اتحادیه ها بپردازد.

    ادامه دارد.

     
    • با درود
      «شفیعی:باز هم با توجه به حجم و ماهیت مطالبات انباشته شده طبقات و اقشار اجتماعی که در همه جای کشور بخصوص در مرکز ایران، و اقوام و ملل و پیروان مذاهب که تقریباً در پیرامون کشور ساکنند و چون حلقه ای گرداگرد مرکز کشور را گرفته اند، ایران را بسیار مستعد شورش در مرکز و تجزیه در پیرامون کرده است.»
      همه لپ کلامت همین بود.یعنی خطر تجزیه .

      خطر تجزیه ایران با ولایت فقیه رو به گسترش استاز یک طرف با اقدامات تروریستی و سرکوب اقوام و از طرفی ممانعت از ادامه فرهنگ قمی و از طرفی غارت مناطق مختلف.
      این لانه ی فساد ولایت فقیه است که بزرگترین خطر برای ایران است. تنها چاره نیز اتحاد اقوام برای نجات ایران است. اتحادی که برمبنای برابری و آزادی ایران از داعشیان شیعی است.

      این نظام هیچگاه اصلاح نخواهد شد .

       
  8. یادداشت و تحلیل
    جایگاه نازل ایران در «رقابت‌پذیری» جهانی: تازه‌ترین ارزیابی
    ۲۶/مهر/۱۳۹۷
    فریدون خاوند (تحلیلگر اقتصادی)

    در گزارش سالانه «مجمع جهانی اقتصاد» درباره «رقابت‌پذیری جهانی»، که چهارشنبه هفدهم اکتبر در ژنو منتشر شد، اقتصاد ۱۴۰ کشور جهان از جمله ایران بر پایه این شاخص بررسی و طبقه‌بندی شده است. «مجمع جهانی اقتصاد»، که شهرتش عمدتاً مدیون نشست معروف سالانه آن در داووس سوئیس است، انتشارات گوناگونی دارد که «رقابت‌پذیری جهانی» یکی از معتبرترین آنها است.

    مفهوم «رقابت‌پذیری»

    بر خلاف آنچه معمولاً تصور می‌شود، «رقابت‌پذیری» یک سرزمین تنها بر پایه ملاک‌های مربوط به بازرگانی خارجی آن اندازه‌گیری نمی‌شود. اینکه یک کشور بتواند، با صدور یک یا چند کالای برخوردار از سطح بالای رقابت، موازنه بازرگانی خود را به سطحی مطلوب برساند، تنها پایه اندازه‌گیری درجه «رقابت‌پذیری» آن کشور نیست.

    «رقابت‌پذیری»، در گزارش «مجمع جهانی اقتصاد»، مفهومی است بسیار وسیع‌تر و عمیق‌تر و بر مجموعه نهادها و سیاست‌ها و عواملی تکیه دارد که زمینه شکوفایی و پیشرفت درازمدت یک کشور را فراهم می‌آورند. کشوری از سطح مطلوب «رقابت‌پذیری» برخوردار است که بتواند زمینه افزایش درآمد و رفاه مردمانش را فراهم آورد. رشد پایدار متکی بر افزایش «بهره‌وری»، مهم‌ترین عامل بهبود شرایط زندگی در یک کشور است. «بهره‌وری» زمانی افزایش می‌یابد که انسان‌ها بتوانند، با تکیه بر توانایی‌های علمی و تکنولوژیک، نحوه استفاده از کار و سرمایه و انرژی را بهتر کنند و در ازای این داده‌ها، ستانده‌های بیشتری داشته باشند.

    «مجمع جهانی اقتصاد» در گزارش سالانه خود برای ارزیابی درجه «رقابت‌پذیری» کشورها بر ۱۲ مؤلفه اصلی تکیه می‌کند که آنها را «ستون» می‌نامد: نهادها، زیرساخت‌ها، به‌کارگیری فن‌آوری اطلاعات، ثبات اقتصاد کلان، سلامت، مهارت‌ها، بازار محصول، بازار کار، نظام مالی، اندازه بازار، پویایی کسب و کار و توانایی نوآوری. بر پایه معدل‌های این ۱۲ «ستون»، که خود بر ۹۸ زیر ستون تکیه دارند، معدل کل برای هر کشور در نظر گرفته می‌شود. سقف معدل برای کشورها رقم صد در نظر گرفته شده که طبعاً کسی به آن نمی‌رسد. کشورها بر پایه فاصله معدل کل آنها نسبت به صد ارزیابی و طبقه‌بندی شده‌اند.

    در طبقه‌بندی سال ۲۰۱۸ کشورها از لحاظ «رقابت‌پذیری»، ایالات متحده آمریکا با معدل کلی ۸۵.۶ سوئیس را بعد از ۹ سال متوالی از مقام اول به زیر کشید و به جای آن نشست. سنگاپور، آلمان، سوئیس و ژاپن در مقام‌های بعدی قرار گرفته‌اند. در همان طبقه‌بندی کشور آفریقایی چاد، با معدل کلی ۳۵.۵، در ردیف آخر (صد و چهلم) کشورهای مورد بررسی قرار گرفته است.

    یکی از مهم‌ترین دلایل جابه‌جایی در رأس هرم «رقابت‌پذیری»، که باعث شده آمریکا در گزارش امسال در مقام نخست قرار بگیرد، وزنه‌ای است که برای نوآوری و تکنولوژی‌های داده‌پردازی و ارتباطی در فضای «انقلاب چهارم صنعتی» در نظر گرفته شده است. از این دیدگاه، ایالات متحده آمریکا در سه «ستون» از مجموعه ۱۲ ستون قدرت برتر شناخته شده است؛ پویایی کسب و کار، بازار کار و نظام مالی.

    مهم‌ترین قدرت جهان، با تکیه بر این برتری‌ها که معدل کلی آن را بالا برده، از بهترین فضا برای افزایش بهره‌وری، بالا بردن در آمد و ارتقای سطح زندگی مردمانش برخوردار است. با این همه در چند حوزه بسیار مهم، آمریکا از کاستی‌هایی نگران‌کننده رنج می‌برد که سطح بهداشت مهم‌ترین آنهاست.

    رتبه ایران

    در گزارش سال ۲۰۱۸ درباره «رقابت‌پذیری» جهانی، ایران با به دست آوردن معدل ۵۵ برای ۱۲ «ستون»، در جمع ۱۴۰ کشور در ردیف هشتاد و نهم قرار گرفته و نسبت به سال گذشته یک پله تنزل یافته است. ولی اگر زمان طولانی‌تر را در نظر بگیریم، ایران در فاصله سال‌های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۸ از لحاظ رقابت‌پذیری از رتبه ۶۲ به رتبه ۸۹ سقوط کرده است.

    و اما در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا (MENA)، در میان ۱۵ کشوری که مورد بررسی قرار گرفته‌اند، ایران از لحاظ «رقابت‌پذیری» در رتبه دوازدهم است و تنها سه کشور الجزایر و مصر و یمن جایگاه بدتری دارند. در این منطقه اسرائیل و امارات و قطر به ترتیب در ردیف‌های اول تا سوم قرار می‌گیرند. ایرانی‌ها با تأسف می‌بینند که کشورشان از لحاظ «رقابت‌پذیری» ۴۲ پله بعد از عمان، ۱۶ پله بعد از اردن و ۱۴ پله بعد از مراکش قرار دارد.

    به جزئیات ارزیابی «مجمع جهانی اقتصاد» درباره شاخص «رقابت‌پذیری» برای ایران هم نگاهی بیفکنیم. می‌بینیم که از لحاظ نهادها (سرمایه اجتماعی، استقلال قوه قضاییه، شفافیت بودجه…)، که یکی از مهم‌ترین موتورهای محرکه توسعه و رفاه اجتماعی به شمار می‌روند، ایران در بین ۱۴۰ کشور جهان در رده صد و بیست و یکم است. از لحاظ درجه ثبات اقتصاد کلان (به ویژه تورم)، رتبه ایران در بین همان تعداد کشور، صد و هفدهم است.

    در مورد بازار محصول وضع از این هم خراب‌تر می‌شود و کشور به ردیف صد و سی و چهارم سقوط می‌کند. و سرانجام در زمینه بازار کار (همکاری میان کارگر و کارفرما، مشارکت زنان، ظرفیت کشور در جذب نخبگان…) ایران در رده صد و سی و ششم (چهار رده مانده به آخر) است.

    می‌بینیم که «رقابت‌پذیری»، با تعریفی که «مجمع جهانی اقتصاد» از آن ارائه داده، یکی از مهم‌ترین شاخص‌هایی است که سقوط اقتصادی ایران را نه تنها در سطح جهانی، بلکه در سطح منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا به نمایش می‌گذارد. در همین حال سقوط این شاخص توضیح می‌دهد که چرا زندگی ایرانیان و رفاه آنها در چنین سطح نازلی قرار گرفته است.

     
  9. جناب سید مرتضی..با تشکر از توجهتان…بنده وقتی در رابطه با مطلب شما در مورد انجیل و مسیحیت عرضی کردم منظورم این نبود که بخواهم شما را به این اطلاعات روتین توجه دهم بلکه درخواستم این بود که به این اطلاعات روتین دقیقتر توجه کنید. اصولاً در مباحث تاریخی معمولاً محل اشکال در پردازش همبن حقایق و مطالب روتین است.
    حال که بنده و شما معتقدیم که چنین انجیلی که در حال حاضر است نمیتوانسته به جناب عیسی وحی شود یک موضوع دیگر میماند و آن اینکه آیا خود حضرت عیسی ادعای پیامبری داشته یا نه؟ مثلا پیامبر اسلام صریحاً چنین ادعائی داشته است ولی در مورد عیسی عرض کردم که ایشان از مبلغین آئین و شرعیت یهود بوده و لذا چگونه می‌شود ادعای پیامبری او را پذیرفت؟
    نکته دیگر اینکه بر خلاف ادعای جنابعالی که راجع به یک انجیل و یا کتاب آسمانی نامفهوم صحبت میکنید،قرآن مثل برداشت شما حرف نمی زندو وقتی راجع به انجیل مسیحیان حرف میزند دقیقاً دارد راجع به همان انجیلی که دست مردم است صحبت میکند که برای همگان قابل لمس و مشاهده است و آنرا کتابی نورانی میداند. عرض کردم که بر اساس همان اطلاعات روتین ،کتاب مقدس ذر قرن 7 میلادی و زمان حاضر یکی هستند و این ادعای شما در مورد مبحث «انجیل» و اناجیل» در اینجا هیچ موردی ندارد.و بهتراست بر روی موضوع اصلی تمرکز نمائید و نوضیح دهید که منظور قرآن در اینجا چیست؟
    نکته دیگر اینکه عرض بنده این بود که جناب مسیح به زبان «آرامی»سخن می‌گفت که شما بنظرم با سهو قلم فرمودید که او بزبان عبری حرف میزد. زبان آرامی و عبری با هم فرق دارند.
    مطلب دیگری که شما دوباره تکرار فرمودید نگارش انجیل بدست حواریون است. این کلام درست نیست و حواریون افراد بیسوادی بودند که امکان نداشت چنین کتابی آنهم بزبان یونان باستان که زبانی فاخر بود داشته باشند. این اناجیلی همه که به این اسامی معروف شده‌اند کاتبانشان معلوم نیست و بیشتر بر اساس حدس و گمان است و هیچ پایه و اساسی هم ندارد.
    اما خواهش بنده از حضرتعالی این است که در بحث مشخصی که به لحاظ تاریخی انجام می‌شود پای قرآن و مقدسات را به میان نکشید و به سبک کشیشان قرون وسطی سئوالات رایج را در مقابل موضوعات ایمانی قرار ندهید. وقتی بنده میگویم که باید توضیحی بر مطالب قرآن در مورد کتاب مقدس مسیحیان یافت قرآن رازیر سئوال نمی برم بلکه از شمای عالم دینی میخواهم که بجای تکرار مطالب روتین و یا نوشته‌های آقای طباطبائی پاسخی منطقی ارائه نمائید. اگر با این همه بودجه و وقت و امکانات نتوانید به این سئوالات جواب دهید در اینصورت چه توجبهی میشود برای پرسشگران داشت؟
    ایمان شما به قرآن و باورتان به جای خود محفوظ و قابل احترام…ولی سئوالات هم به جای خود محفوظ و قابل احترام..اگر قبول کنیم که شاید برداشت ما از قران و فهم ما از دین دچار ایراد و اشکال است شاید راحتتر بتوانیم پاسخ سئوالات را دریابیم.

     
    • سلام جناب علوی،اول بعنوان مزاح می گویم:فرق “توجه دادن” با “درخواست توجه کردن به اطلاعات روتین”چیست؟!
      فارغ از شوخی به ترتیب به مطالب شما می پردازم،حرف این بود که شما به اطلاعات روتینی اشاره می کنید که دیگران به آنها توجه دارند منتها شما این اطلاعات روتین را دستمایه استنتاج های نادرست یا موهوم می کنید و به گزارش قرآن عنایتی ندارید.
      اول به این نکته مفرد تعبیر کردن قرآن از انجیل عنایت کنید و از کنار آن گذر نکنید چون بالاخره شما مومن بقرآن هستید یا نیستید،حرف اینجا این است که قرآن در همه آیاتی که اشاره به ماجرای عیسی مسیح می کند تاکید می کند که ما “انجیل”را بر او نازل کردیم نه “اناجیل”را،پس چیزی که بر عیسی نازل شده است یک شی واحد بوده است بنام انجیل،حالا می رسیم به اینکه شاگردان بی واسطه یا با واسطه عیسی که تعلیمات فرا گرفته از او را بعنوان انجیل متی،انجیل لوقا،انجیل یوحنّا،انجیل مرقس،انجیل برنابا و دهها انجیل دیگر عرضه کرده اند آیا مدعی این نبوده اند که اینها تعلیمات عیسی و آن چیزی بوده است که بر عیسی نازل شده است؟این در حالی است که ما وقتی این اناجیل را مطالعه می کنیم،بیشمار تناقضات و امور متقابل در اینها می یابیم که اگر بحث ادامه یافت بنده مواردی از این تناقضات بین اناجیل را ارائه خواهم کرد،پس معلوم می شود هریک از صاحبان اناجیل مدعی این بوده اند که این چیزی که من می گویم کتاب عیسی و انجیل نازل بر عیسی است.بنابر این از این نکته مفرد آمدن انجیل در قرآن غفلت نکنید.نیز کسی نگفت همه این چیزهایی که در اناجیل فعلی است بکلی غیر از انجیل نازل بر عیسی است،ادعا این بود که اینها هم با هم تناقضات زیاد دارند،هم همه آنچیزی که در آیین عیسی بوده است نیستند،برای اینها گزارشات شاگردان بیواسطه یا با واسطه عیسی هست آنهم با فاصله زمانی زیاد،من از این تعبیر کردم به تطابق فی الجمله (جزئی) نه تطابق بالجمله (کلی) از این جهت ما بر اساس تعلیم قرآن معتقدیم انجیل نازل بر عیسی دستخوش تحریف شده است در این گزارش ها،با این وجود قرآن در موارد عدیده به محتوایی همین انجیلی یا انجیل هایی که نزد نصاری بوده است احتجاج می کند،که در برخی از همین اناجیل اشاره به پیامبر خاتم شده است که این بحث مفصل دیگری است.در یک جمله، مجموعه اناجیل موجود یا رساله ها و نامه های پولس و دیگران می تواند بخشی از انجیل نازل بر عیسی باشد نه همه آن و من نگفتم هیچ چیزی در این اناجیل صحیح نیست یا به عیسی ربط ندارد،درست دقت کنید و اسناد ناروا ندهید.
      آیا عیسی پیامبر بوده و ادعای نبوت داشته است؟ از نظر قرآن و از نظر بسیاری از مسیحیان و بر منطق همین اناجیل موجود،جواب مثبت است،آری عیسی علیه السلام یکی از پیامبران اولو العزم الهی بوده است،شما ادعا می کنید عیسی از مبلغین آیین یهود بوده است؟ سوال از شما این است که دلیل یا دلایل شما بر این ادعا چیست؟ادعا آیا نباید مشفوع بدلیل باشد؟علاوه بر این،من فقط یک سوال از شما در این مورد می کنم،میدانیم که بر اساس همین اناجیل و همینطور گزارش های قرآن،در آیین عیسی مسیح برخی از احکام تورات “نسخ”شده است،سوالی که متوجه ادعای شماست این است که چطور یک مبلّغ آیین می تواند احکام دین یا شریعت گذشته را نسخ کند؟! نسخ کردن احکام شریعت قبل چیزی است که فقط از یک پیامبر قابل پذیرش است نه از یک مبلّغ دین فعلی،مثل اینکه بنده الان مبلّغ دین اسلام هستم،بخود اجازه دهم برخی احکام فعلی و مسلّم قرآن را نسخ کنم! این شدنی است؟ این سوال متوجه شماست علاوه بر لزوم اقامه دلیل بر مدعا.در مورد لحن گزارشی قرآن نیز فقط ادعا نکنید،مشکل اساسی در گفتگو با دوستانی مثل شما این است که شمایان مدعی قرآن شناسی هستید و چیزهایی به قرآن نسبت می دهید بدون اشاره و رفرنس دقیق به آیات قرآن،شما وقتی می گویید قرآن فلان چیز را می گوید بر شماست که مشخص کنید قرآن در کدام آیه و کدام سوره چنین گفت،پس کلی گوئی بدون استناد در بحث های برهانی فاقد ارزش منطقی است.عرض من این است که قرآن اشاره به انجیل واحد نازل بر عیسی می کند،در عین حال سخن از تحریف لفظی و معنوی انجیل می کند و در عین حال احتجاج فی الجمله می کند به همین مقداری از انجیل که در دست مردمان هم عصر قرآن بوده است،مثل احتجاج قرآن به اینکه شما اهل کتاب می دانید که عیسی بشارت به احمد و محمد داد چطور اکنون نبوت محمد را نمی پذیرید؟ اینها بحث قرآنی است که می توان آنها را با ذکر آیات مطرح کرد.نیز اینکه انجیل در عصر نزول قرآن با اناجیل فعلی یکی است بحث اصلی ما نبود،ما بر فرض شما پیش می رویم،فرض می کنیم اناجیل از عصر نزول قرآن هیچ دستبردی به آنها صورت نگرفته است،بحث ما این بود که همین اناجیل موجود چه در عصر رسول الله و چه در عصر ما،همه آن چیزی که بر عیسی بعنوان کتاب واحد نازل شده است نیست،برای اینکه این اناجیل با فاصله زمانی اقلا چهل سال بعد از عیسی توسط شاگردان ایشان جمع آوری شده است و علاوه بر این،در این اناجیل اغلاط و تناقضات فاحش وجود دارد،با اینحال عمده احتجاج قرآن با اهل کتاب،مساله نپذیرفتن آنان نبوت پیامبر اسلام است،قرآن مکرر احتجاج می کند به اینکه شما اهل کتاب چطور با وجود بشارت ها به پیامبر اسلام در انجیل اصلی و همین اناجیلی که بخشی از تعالیم عیسی است،انکار می کنید.در مورد زبان،بله می دانم عبری با آرامی تفاوت دارد! این بحث اینجور سر راست نیست،مدتی قبل حتی بین نتانیاهو و پاپ جدل شد که زبان عیسی آرامی بود یا عبری!این الان یک بحث تخصصی زبان شناسانه یا تاریخی است،قدر مسلم در آن جایی که عیسی متولد شد مردم بچند زبان عبری،آرامی،یونانی و لاتین صحبت می کرده اند و زبان عربی بعد به مناطق فلسطین رفته است این لینک را ببینید:http://www.bbc.com/persian/world/2014/05/140530_an_jesus_language_pope_netanyahu.اینجور بحث ها را فورا مسلّم نگیرید،در هر حال بحث اصلی زبان عیسی نبود،اشاره من به انتقال زبان بود و اینکه در این انجیل نوشتن ها انتقال از زبان به زبان دیگر…

       
    • ادامه: صورت گرفته است،و انتقال از زبان به زبان دیگر آنهم در مقام گزارش و نقل قول با فاصله زمانی،وثاقت به متن های گزارش شده را مشکل می کند،خصوصا با این تناقضات و اغلاطی که در اناجیل موجود وجود دارد و کتابها و جمع آوری ها در زمینه اغلاط اناجیل فعلی پرداخته شده.
      شما متاسفانه فقط ادعا می کنید و رد می شوید،شما گفتید امکان اینکه اناجیل فعلی بدست حواریون عیسی مسیح نوشته شده وجود ندارد،چرا که آنها بیسواد بوده اند،اولا این ادعای شما دلیلش چیست؟ یعنی شما از کجا احراز کردید که دست کم متی و لوقا و یوحنا و مرقس همه افرادی بیسواد بوده اند؟آیا در یک بحث برهانی باید فقط ادعا کنید و رد شوید؟ ثانیا فرض کنیم این ادعا مستند به دلایل غیر قابل خدشه تاریخی باشد،مقصود شما از اینکه می خواهید بگویید انجیل لوقا متعلق به او نیست،یا متی و یوحنّا و مرقس چیست؟پس چطور انجیل متی یه متی یعنی قدیمی ترین شاگرد عیسی منسوب است؟ظاهر قضیه این است که انجیل متی را متی گزارش کرده است حال یا با سواد بوده و خودش نوشته یا بیسواد بوده و گزارش او را کسی مکتوب کرده،مقصود من اصل گزارش است.مشکل اصلی بحث با شما این است که فقط ادعا می کنید و از اقامه دلیل پرهیز می کنید.
      ببینید در مورد قرآن،من به نوع تعبیر شما کار دارم،قرآن را بالاخره شما یا مسلمانید و ایمان به وحی و محتوای آن دارید یا ندارید و من دنبال این نیستم بدانم که شما مسلمانید یا مسیحی هستید یا هرچه،بحثم این است که در مقام گزارش و اشاره به قرآن جوری فرادستانه تعبیر نکنید که فلان تحقیق وجود دارد (با اینکه معمولا کلی گوئی هم می کنید) پس مسلمانان بروید و تکلیف اتان را با قرآن معلوم کنید!این یعنی اینکه من گزارش قرآن را نمی پذیرم و فلان تحقیق یا نظریه را مسلّم می پندارم،این شعار و طعنه زدن است،در حالیکه در بحث برهانی باید قدرت تحلیل داشت،باید بتوان ولو مختصر اشاره به کلیات یک نظریه و ادله آن کرد،بتوان مجموعه آیات قرآن پیرامون عیسی مسیح را تحلیل و کارشناسی کرد،بتوان با تحلیل علامه طباطبائی و تحقیقات او را روتین دانست، با پوزش من از اینطور تعبیرها هم تظاهر می فهمم،هم نخوت،این است که من به ایمان شما کاری ندارم اما عرضم این بود که تاریخ نوشته شدن اناجیل و جمع آوری آنها منافاتی با اینکه انجیلی بر عیسی نازل شده است ندارد.بنده حتی المقدور به سوالات شما پاسخ می دهم اما شما نیز سعی کنید با کنار گذاشتن کلی گوئی و ادعای نامستند،ابهامات متوجه به برداشت خود را پاسخ دهید.من حرفم این است که ادعای اینکه عیسی وجود نداشته که تحلیل برخی از محققان غربی است و بنظر من ناشی از همین تناقضات و تکثر اناجیل است،یکی از ادعاهاست،و این در واقع پاک کردن صورت مساله است،در ابهامات تاریخی می شود بحث کرد اما دگم به اینکه برخی گفته اند عیسایی وجود نداشته یا عیسی یک مبلّغ دین یهود بوده پس مسلمانان بروید تکلیف خود را با قرآن روشن کنید! فقط کلی گوئی و شعار دادن است.
      بله برداشت من و شما ممکن است از دین و قرآن متفاوت یا اشتباه باشد،اما اشاره کلی به این مطلب و گذشتن،حل مسائل اختلافی و نظری است.حالا شما مطلب اتان را بنویسید تا در ادامه بنده هم شفاف تر برخی دعاوی شما را مورد پرسش قرار دهم.

       
  10. آخوند ستیز هستم از قم

    حرف زدن پيامبر اسلام با الاغ

    در ميان احاديث و روايت موجود در كتابهاى علماى مسلمان، احاديثى وجود دارند كه هر عاقلى با خواندن آنها به مضحك بودن و احمقانه بودن تفكرات روحانيون مسلمانان و نويسندگان اين كتابها پى ميبرد.

    برخى ازين احاديث گاهاً از سوى روشنفكران مسلمان و يا نوعمامه هاى حوزوى، بشدت تكذيب و يا تحريف شده و يا اصلا براى مردم نقل نميشوند و حتى ناقلان اين احاديث را به هزاران اتهام واهى متهم ميكنند.
    يكى ازين احاديث، حديث بسيار معروفى است كه در معتبرترين كتاب حديث شيعيان يعنى كتاب اصول كافى نقل شده است.
    متن عربى:
    وَرُوِيَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قَالَ: إِنَّ ذَلِكَ الْحِمَارَ [الْحِمَارِ عُفَيْر] كَلَّمَ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَقَالَ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ أَنَّهُ كَانَ مَعَ نُوحٍ فِي السَّفِينَةِ فَقَامَ إِلَيْهِ نُوحٌ فَمَسَحَ عَلَى كَفَلِهِ ثُمَّ قَالَ: يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ هَذَا الْحِمَارِ حِمَارٌ يَرْكَبُهُ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ خَاتَمُهُمْ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنِي ذَلِكَ الْحِمَار
    ترجمه:
    روایت شده که علی گفت : که آن خر با رسول الله به سخن در آمد و گفت: پدر و مادرم فدایت شود ، همانا پدرم از پدرش و او از جدش و او از پدرش برای من حدیث آورد که پدر جد ما با نوح در کشتی همراه بود و نوح برخاسته دستی به کفل او کشید و گفت : از پشت این خر ، خری در آید که سرور پیامبران و آخرین ایشان بر آن سوار شد ، پس الله را سپاس که مرا همان خر قرار داده است
    منبع : الكليني الرازي، الأصول من الكافي، ج ١ ، ص ٢٣٧ ، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية
    جداى از اينكه آيا يك الاغ ميتواند با انسان حرف بزند يا خير و اصولا با چه زبانى حرف ميزنند و بازهم اينكه الاغ مانند انسانها حرف زده يا پيامبر اسلام با صداى الاغ با او حرف زده، جالب ترين نكته اينجاست كه در اين مكالمه الاغ به محمد ميگويد: پدر و مادرم به فدايت !

    اين را حتى اگر به ساكنين كرات ديگر كه گه گاهى به مدار زمين مى آيند بگوييد هم از خنده دل درد ميگيرند چه به رسد به انسان عاقل امروزى.

    در حين جستجو براى يافتن اسناد اين روايت بودم كه چشمم به سئوالى خورد كه شخصى از آيت الله خامنه اى رهبر شيعيان جهان پرسيده بود: آيا روايت حرف زدن با الاغ عجيب نيست؟
    و ايشان نيز با وقاحت تمام گفته بود خير عجيب نيست در قرآن هدهد و مورچه هم حرف ميزنند چه برسد به الاغ!

     
  11. سید محمد علوی نژاد

    امام باقر: بقاى شيعه در تناقض گوئى است

    براى اثبات اينكه مذهب شيعه يك مذهب من درآوردى و هردمبيلى است، كافى است به روايات و احاديث و احكام اين مذهب نگاه انداخت.

    ازينرو يك حديث كه صحت آن نيز تاييد شده است را از معتبرترين كتاب حديث شيعه يعنى كتاب كافى را خدمت شما ارائه ميكنيم.
    متن عربى:
    ۵ – أحمد بن إدريس، عن محمد بن عبد الجبار، عن الحسن بن علي، عن ثعلبة بن ميمون، عن زرارة بن أعين، عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عن مسألة فأجابني ثم جاء هرجل فسأله عنها فأجابه بخلاف ما أجابني، ثم جاء رجل آخر فأجابه بخلاف ما أجابني وأجاب صاحبي، فلما خرج الرجلانقلت: يا ابن رسول الله رجلان من أهل العراق من شيعتكم قدما يسألان فأجبت كل واحد منهما بغير ما أجبت به صاحبه؟ فقال: يا زرارة! إن هذا خير لنا وأبقى لنا ولكن ولو اجتمعتم على أمر واحد لصدقكم الناس علينا ولكان أقل لبقائنا وبقائكم.
    قال: ثم قلت لأبي عبد الله عليه السلام: شيعتكم لو حملتموهم على الأسنة أو على النار لمضوا وهم يخرجونمن عندكم مختلفين، قال: فأجابني بمثل جواب أبيه.

    ترجمه:
    زراره مى‌گويد:
    از امام باقر سؤالى كردم و پاسخى شنيدم،
    يک تن ديگر آمد و همان سؤال مرا تكرار كرد و پاسخى غير از پاسخ من دريافت كرد و رفت،

    يك نفر ديگر آمد و باز همان سؤال مرا مطرح كرد و جواب ديگرى شنيد و رفت.

    من گفتم:
    اى پسر رسول خدا اين دو تن از پيروان شمايند، از عراق آمده‌اند، تا تكليف خود را بشناسند از چه رو بايد دو پاسخ متفاوت دريافت كنند؟

    امام گفت:
    اى زراره، اين شيوه براى ما و شما بهتر است،
    چون بقاى ما و بقاى مكتب ما را تضمين مى‌كند. اگر متفق و يك رأى باشيد، مردم از ارتباط ما و شما آگاه مى‌شوند. آن وقت جان ما و شما به خطر مى‌افتد و دير يا زود منقرض مى‌شويم.

    منبع:
    الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد : ١ صفحه : ٦٥
    لينك صفحه این کتاب از سايت فقاهت.
    این روایت توسط علامه مجلسى صحیح اعلام شده است.
    الحديث الخامس : موثق كالصحيح
    منبع تاييد حديث:
    مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول نویسنده : العلامه المجلسی جلد : ١ صفحه : ٢١٧

    خوب همانطور كه ديديد امام باقر ميگويد ما عمدا تناقض گويى ميكنيم!
    عجب!
    مگر ميشود با تناقض گويى و گيج كردن مردم، آنها را به راه راست هدايت كرد؟
    واقعا بايد به ريش پدر چنين مذهبى خنديد.
    آيا اين شخص را ميتوان امام و از سوى خدا معرفى كرد؟

    قضاوت با انسانهاى عاقل و باشعور

     
    • سرباز روح الله

      لعنت خدا بر شما که برای توهین به اعمه اطهار از اسم های مقدس استفاده میکنید!

      اف بر شما!

      با اسم واقعی خودت بیا اگر مردی؟
      با اسم مقدس سیدمحمد چرا؟ ایا از عذاب خدا نمیترسید؟

       
  12. سياست، كفايت و درايت، تمام چيزى كه امام على نداشت

    همه ما درباره وقايع صدر اسلام بارها و بارها مطالبى را از روحانيون مسلمان و خصوصاً آخوندهاى شيعه شنيده ايم.

    اما آنچيزى كه كمتر و يا اصلا از آن حرف زده نشده است،
    نقاط ضعف على بن ابيطالب است كه با وضوح تمام در جاى جاى تاريخ اسلام به چشم ميخورد،
    چه آنجا كه روحانيون شيعه او را عامل خلقت كائنات ميدانند
    و چه آنجا كه اهل سنت دامادى محمد و خلافت او پس از عثمان را برايش فضيلت ميشمارند.

    على بن ابيطالب در خانه محمد بزرگ شده بود و زمانى كه محمد ادعاى نبوت كرد نوجوانى بيش نبود
    كه نزديكى به محمد و تمايل او به دين تازه تأسيس اسلام، او را به انسانى خشك مقدس و متعصب تبديل كرده بود
    كه بارها بدليل همين خشك مقدس بودن، جان انسانهاى بيگناهى را گرفته و هميشه مورد بخشش و حمايت شديد پيامبر اسلام قرار گرفته بود.
    (رك: من لا یحضر الفقیه ج ١ حديث ٣٤٢٥ – امالی شیح صدوق برگ ١٦٤)

    اين حمايتهاى محمد و اين اعمال على، از او شخصى بسيار منفور در ميان ياران محمد به وجود آورده بود كه تنها راه چاره محمد براى نجاتش ازين تنفر اصحابش، ازدواج فاطمه با او بود.

    خود محمد نيز از اين خلق و خوى على آگاه بود
    و تمام تلاشش در حمايتهاى بى دريغ از او، جلوگيرى از خشم و نفرت اطرافيانش بود و نه توانائى هاى على بن ابيطالب.(رك: داستان غدير خم و علتش)

    به عنوان مثال اينكه در هيچ جائى از تاريخ اسلام نمى بينيم كه محمد به على هيچ مسئوليتى داده باشد
    و در هيچكدام از جنگها فرماندهى هيچ سپاهى را به وى واگذار نميكرد.

    پس از مرگ محمد على جوانى حدود ٣٠-٣٢ ساله بود كه هيچ اعتبارى در ميان اصحاب محمد نداشت
    و اينرا تمامى اصحاب محمد ميدانستند،

    به همين دليل نيز در انتخاب جانشين محمد حتى او را براى مشورت دعوت نكردند،
    فراموش نكنيم كه كسانى كه بيش از ٢٠ سال در كنار محمد بودند بهتر من و شما و آخوندها صلاحيت ملك خويش ميدانستند،
    پس نعره هاى گوشخراش روحانيون شيعه در جانشينى برحق على به درد خودشان و پاى منبريهاشون ميخورد و نه به درد تاريخ.

    تمام تلاش على نيز در اين مدت اين بود كه به حلقه قدرت نزديك باشد
    و بتواند به ملك و مقامى برسد،

    قدم اول شايد برداشتن مانع اصلى اين دورى از حلقه قدرت بود و آن هم كسى نبود جز فاطمه زهراء ، همسر جوانش،
    كه به دليل اختلاف و درگيرى اش با ابوبكر بر سر باغ فدك باعث كدورت بين خانواده اش و خليفه و جانشين محمد يعنى ابوبكر شده بود.

    على هيچگاه و در هيچ جائى از تاريخ نه نامى ازين باغ آورده و نه حتى كوچكترين دفاعى از فاطمه در اينمورد كرده است،
    زيرا تنها ثمره اختلاف فاطمه و ابوبكر، كوتاه شدن دست على از حلقه قدرت و خلافت بود
    و او براى برداشتن اين مانع بايد فاطمه را از ميان برميداشت

    پس از قتل عمر وقتى كه در شورائى كه كانديد خلافت بودند از على سئوال شد كه آيا اگر خليفه شويد بر سنت محمد و راه و روش خلفاى قبل از خودت عمل خواهى كرد،
    با بى سياستى تمام اين موضوع را نفى كرد و بازهم خليفه نشد،
    البته در برخى منابع تاريخى از فريب على توسط عمر و عاص نوشته اند

    اما در اينجا دو موضوع اثبات ميشود:
    ١) دروغ روحانيون شيعه در مورد تقيه،
    زيرا طبق ادعاى روحانيون شيعه، على بايد در اينجا تقيه ميكرد
    و براى صلاح مسلمانان و جلوگيرى از خلافت عثمان ميگفت بله ولى اينكار را نكرد.

    ٢) عدم سياست على،
    يك سياستمدار زيرك در اين شرايط با سياست، قدرت را تصاحب ميكند
    و پس از به قدرت رسيدن راه و روش خودش را ميرود
    خصوصا اينكه تشيع معتقد است كه خلفاى قبل از على راه انحراف پيش گرفته بودند.

    حال برگرديم به زمانى كه على بعنوان خليفه چهارم بر كرسى خلافت تكيه زد.

    از جمله اقدامات او كه اثبات ميكند على بن ابيطالب درايت كافى و لياقت خليفه بودن را نداشت:
    الف) بى اعتنائى به ياران قديمى محمد از جمله طلحه و زبير بود
    كه با همدستى عايشه جنگ جمل راه افتاد و عده اى از مسلمانان جانشان را از دست دادند.

    ب) دامن زدن بيش از حد به اختلافش با عايشه
    و ايجاد تفرقه بين طرفداران عايشه و خودش.

    ج) به كار گماشتن آدمهاى بى لياقتى كه تنها بدليل خشك مذهبى بودن مورد علاقه او بودند،
    مانند ابوموسى اشعرى كه اتفاقا بعدها عامل سرنگونى على شد.

    د) آغاز ٤ جنگ در كمتر از ٤ سال بين مسلمانان
    كه اولين جنگ بين مسلمانان در تاريخ اسلام ميباشد و ايجاد تفرقه بين آنها براى هميشه.

    ذ) عدم اعتنا به مردم و يكدندگى
    كه باعث شد تن به حكميت با معاويه بدهد و همان خلافت نيم بند را از دست بدهد.

    البته شايد اگر على خليفه ميماند حالا نامى از دين اسلام وجود نداشت
    و ميليونها انسانى كه توسط مسلمانان كشته شده اند، كشته نمى شدند
    و ما ايرانيها نيز اين همه خفت و خوارى نمى كشيديم.

    من در اين متن بطور خلاصه مهمترين موارد را خدمت شما ارائه كردم و همين موارد كافى است كه بدانيم
    على بن ابيطالب انسانى بدون كفايت و درايت سياسى بود كه لياقت رهبرى و هدايت جامعه را نداشت.

    براى اثبات دروغ بودن تمامى ادعاهاى روحانيون شيعه در مورد ايشان ميتوان به كتب خود علماى شيعه استناد كرد.

    ————–

    درود دوست گرامی
    در شورای عمر، علی(ع) آن شرط را نپذیرفت، که به راه دو خلیفه ی قبلی برود. این به گمان من نشان از درستی وی دارد نه این که باید برای کسب قدرت، این شرط را می پذیرفت و بعدش زیرش می زد و مردم که اعتراض کردند، دهان مردم را پاره می کرد.

    با احترام

    .

     
    • سلام بر نوریزاد گرامی

      عرض شود که
      عرصه قدرت عرصه اخلاق و درستکاری نیست.
      عرصه زدن و کشتن و بردن است.
      چنانکه خود محمد طی عمر خود هرگز به حرف های خودش هم پاینبد نبود و دایم حرف خودش را عوض میکرد
      و البته ان را به خدا نسبت می داد و میگفت
      ایه قبلی نسخ شده است!

      اگر کسی فیلسوف است جایش در اکادمی فلسفه است نه تخت و منبر و کاخ.

      همین نشان میدهد علی بدرد مدیریت و ریاست جامعه نمیخورده است. اگر چه این عمل او هم ناشی از راستی و درستی نبود بلکه ناشی از ساده لوحی و خوی بیابانی او بود.

       
      • سرباز روح الله

        لعنت بر دشمنان حضرت علی و فاطمه زهرا!

        ای خنازیر در عداوت و کینه خود بسوزید و ضجر بکشید.

         
  13. ایران دوست واقعی

    استاد گرامی و ارجمند با درودها خواهش میکنم راهنمایی کنید که چگونه مینوان به این رهبر پیام فرستاد که هر وقت خواست نام ایران را ببرد باید برود و دهانش را مسواک بزند که /// و بعد بگوید “ایران عزیز” . چطور همیشه جمهوری اسلامی بود ولی حالا شده ایران عزیز !!! . چرا رنگ عوض میکند ؟ اگر برای او ایران عزیز بود ، پول این ملت را برای سوریه و فلسطین و … خرج نمیگرد تا مجبور باشد که به روسیه هم باج دهد وسرمایه ایران را برای ابادانی ایران حرج میکرد . ایا قبول ندارد که اگر ایران برایش مهم بود حالا باید ابادترین کشور دنیا بود .

     
    • با درود ایران دوست گرامی
      از ایران گفتن و نه از نظام و امت گفتن یک فریب و دروغ بیش نیست و در ثانی نشان از موضع ضعف نظام پلیدان اسلامی است.
      وگرنه طینت بدگهر ایشان همان است که بود.

       
      • ایران دوست واقعی

        سپاس بانوی ایران زمین .امیدوارم همه بانوان و مردان ایران اینگونه فکر کنند

         
  14. نقش امام حسن و امام حسین در کشتار مردم گرگان

    به نقل از کتاب تاريخ طبرى و کتاب فتوح البلدان البلاذری از معتبرترين كتب تاريخى مسلمانان
    کتاب زندگانى امام حسين نوشته زين العابدين رهنما

    محمد بن جرير طبری نويسنده كتاب تاريخ طبرى كه يكى از بزرگترين علماى مسلمان و مفسرين قرآن بوده است در مورد شركت كردم فرزندان امام على يعنى حسن و حسين در كشتار ايرانيان می نویسد :

    ” سعید ابن عاص” لشگری راهی گرگان نمود، مردم آنجا از راه صلح آمدند. سپس ١٠٠ هزار درهم خراج و گاه ٢٠٠ هزار درهم خراج به اعراب میدادند.

    لیکن قرارداد از طرف ایرانیان برهم خورد و آنان از دادن خراج به مدینه سرباز زدند و از اسلام گريزان شدند.
    یکی از شهرهای کرانه جنوب شرقی دریای خزر، شهر “تمیشه” بود که به سختی با سپاه اسلام نبرد کرد.

    “سعید بن عاص” شهر را محاصره کرد و آنگاه که آذوقه شهر به اتمام رسید مردم از گرسنگی زنهار (امان) خواستند و به آن شرط که سپاه “سعید ابن عاص” مردمان شهر را نکشد با او قرار صلح گذاشتند. او نیز این شرط را قبول کرده و سوگند یاد کرد که یک نفر را نکشد!

    لیکن بعد از عقد قرار داد سعید تمام مردمان شهر را به جز یک نفر را در دره ای گرد آورد و تمام افراد شهر را از لب تیغ گذراند. در واقع او به وعده اش عمل کرد و به سوگندش وفادار ماند و همه آن مردمی که منظور او از یک نفر را “هیچکس” می پنداشتند را سر برید.

    طبرى در ادامه داستان نام افراد نامدارى كه در لشكر سعيد بن عاص شركت داشتند را چنين مينويسد:

    عبدالله بن عمر بن خطاب – عبدالله بن عباس – عبدالله بن زیبر – حسن ابن علی بن ابيطالب(امام حسن) – حسین ابن علی بن ابيطالب(امام حسین)
    از جمله كسانى بودند كه در اين فتح بزرگ شركت داشتند.

    منابع:
    ١) کتاب تاریخ طبری – محمد جریر طبری – ترجمه ابوالقاسم پاینده – جلد پنجم – چاپ تهران – صفحه ٢١١٦
    ٢) فتوح البلدان نوشته احمد بن يحيى بلاذرى صفحه ٣٠٣

    عثمان در سال ٢٩ هجرى سعيد بن عاص را والى كوفه كرد و عبدالله بن عامر كريز را والى بصره.

    مرزبان طوس به اين دو نفر نامه نوشت و آنها را به خراسان دعوت كرد و گفت هركدام در آنجا فاتح شدند، مالك آنجا شناخته ميشوند.

    هر دو نفر حركت كردند، عبدالله از او پيشى گرفت و سعيد نيز به سوى طبرستان رفت كه آنجا را فتح كند
    و در سپاه او حسن و حسين فرزندان على ابن ابيطالب نيز بودند.(منبع:فتوح البلدان صفحه ١٥٢)

    مردم گيلان و طبرستان و ديلمستان سالها در برابر هجوم سپاهيان عرب پايدارى و مقاومت كردند
    و در حقيقت، اعراب مسلمان هيچگاه نتوانستند گيلان، طبرستان و ديلمستان را تصرف كنند.

    در زمان عثمان اعراب براى فتح طبرستان تلاش بسيار كردند
    و سعيد بن عاص بدستور عثمان به سوى طبرستان روانه شد.

    در اين يورش امام حسن و امام حسين (فرزندان امام على) او را همراهى ميكردند.

    زين العابدين راهنما در كتاب زندگانى امام حسين جلد دوم ، فصل سوم در اينباره چنين نوشته است:

    در سال سى ام هجرى يعنى ٧ سال پس از به خلافت رسيدن عثمان،
    آن فرمانده ماجراجوى عرب(سعيد بن عاص) را با نيروى تازه نفس از كوفه به سوى طبرستان فرستاد.

    دو فرزندن على بن ابيطالب يعى حسن و حسين به سِمت مجاهدان اسلامى كه اين جهاد را براى خاندان مسلمانان وظيفه و وجزو شعائر اسلامى به شمار مى آمد زير دست اين فرمانده سپاه اسلام به سوى طبرستان به حركت درآمدند.

    اين نيروى تازه نفس بحدود طبرستان رسيد به نخستين دژ مستحكم و قلعه ناگشودنى آن برخورد كرد و سعيد بن عاص دريافت كه تصرف اين دژ غير ممكن است.

    سعيد هيأتى را به سوىقلعه فرستاد و تقاضاى صلح و تأديه جزيه نمود. پس از گفتگوى بسيار اسپهبد قلعه براى جلوگيرى از خونريزى پيشنهاد صلح او را پذيرفت بشرط اينكه سپاه اعراب به مردم قلعه و دفاع كنندگان اين دژ آسيبى نرساند. اين شرط از سوى سعيد بن عاص پذيرفته شد و اسپهبد نامبرده دستور گشودن داروازه هاى قلعه را داد.

    هنگام باز شدن دروازه بزرگ قلعه كه داراى چندين گز طول و عرض داشت و با كبكبه و وقارى آهسته آهسته روى پايه هاى قطور آهنى ميچرخيدو باز مى شد، عربها به تماشاى آن ايستاده و حيرت زده بودند.
    سعيد بن عاص فرمانده سپاه اعراب مسلمان با تمام نيروهاىخود درون قلعه آمد و مطابق نقشه اى كه قبلا طرح ريزىكرده بودنددستور داد بى درنگ نقاط مرتفع و سخت قلعه را اشغال كنند و نيروهاى ايرانى را خلع سلاح كنند.

    فرداى آنروز تمامى نيروهاى مدافع قلعه را دستگير كرد، برخى را در زنجير كرد و و شروع به كشتار اهالى شهر كرد، كشتارى بى رحمانه كه مانند آن تاكنون كسى نديده بود.

    اينها حقايق تاريخى است كه كتب خود مسلمانان نوشته اند، اما آخوندها و روحانيون //// شيعه با دروغ به مردم ميگويند كه على و اولادش مخالف حمله به ايران بودند و در جنگ شركت نداشتند.

    و ايرانيان از همه جا بىخبر نيز براى چنين /// عزادارى كرده و بر سر خود ميزنند، براى كسانىكه به سرزمينمان تجاوز كرده و زنان و دخترانمان را به اسارت برده و آنها را برده جنسى خود ميكردند.

    روحانيون خائن شيعه حاضرند هر دروغى را بر منابر جهل و خرافات خود بگويند تا براى متجاوزين به خاك و ناموسمان تقدس بتراشند.

    ////

     
  15. مهدی مجتبایی

    نقد قرآن :سوره صافات

    – گویا «نظریه بطلمیوس» الله را نیز تحت تاثیر قرار داده بوده است!
    – زیرا اطلاعات نجومی الله در قرآن، هماهنگ با «نظریه بطلمیوس» می باشد!

    – و اما «نظریه بطلمیوس» :
    بر اساس نظریه بطلمیوس زمین مرکز آسمانها است و مسطح و بدور آن هشت کره آسمانی که به آنها فلک گفته می شود، همانند پوسته پیاز زمین را در بر گرفته اند و بدورزمین در حال گردش هستند.
    این هشت کره آسمانی جسم هستند و عبور از آنها مستلزم پاره کردن آنها می باشد .
    این نطریه تا قرن شانزدهم میلادی معتبر بود و اکثر دانشمندان به آن معتقد بودند.

    1 – متن آیه قرآن :

    ما آسمان پائين را با ستارگان تزيين كرديم. (قرآن . سوره صافات . آیه 6 )

    – ایا میلیاردها ستاره که از زمین قابل رویت هستند برای تزیین اسمان افریده شده اند؟!
    – آیا آسمان جسمی حجیم است که بتوان آنرا تزئین نمود؟!
    – چرا الله به باطل بودن نطریه بطلمیوس اشراف نداشته؟!
    – آسمان پائین یعنی کجا ؟!

    2 – متن آیه قرآن :

    و آن ( آسمان ) را از هر شيطان خبيثي حفظ نموديم. آنها نميتوانند به (سخنان) فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند (و هرگاه چنين بخواهند) از هر سو هدف تيرها قرار ميگيرند! (قرآن . سوره صافات . آیه 7 و 8 )

    – در آیه بعد، به محفوظ بودن صحنه آسمان از نفوذ شیاطین، اشاره کرده در این ایه معتقد است که شیاطین امکان استراق سمع از عرش کبریایی را نداشته و در صورت اقدام به این عمل ، توسط توپخانه الله مستقر در اسمان ، هدف تیرهای شهاب سنگ قرار می گیرند!
    – ایا این مطالب تراوشات ذهن بشری نادان نیست؟
    – بشری که سعی دارد اسمان را صاحب فروانروایی قهار بداند و شهاب سنگ را حاصل شلیک توپخانه وی بداند!

    3 – متن آیه قرآن :

    آنها به شدت به عقب رانده ميشوند، و براي آنان عذاب دائم است. مگر آنها كه در لحظه اي كوتاه براي استراق سمع به آسمان نزديك شوند كه شهاب ثاقب آنها را تعقيب ميكند! (قرآن . سوره صافات . آیه 9 و10 )

    – در آخرین آیه مورد بحث، به گروهى از شیاطین سرکش و جسور، اشاره مى کند، که قصد صعود به عرصه بلند آسمان مى کنند که مواجه با مانع دوم، توپخانه الله نوع خاصى از شهاب می شود که «شهاب ثاقب» نام دارد، و در انتظار آنها است که هرگاه براى استراق سمع نزدیک شوند، مورد اصابت آن قرار مى گیرند!

    4 – متن آیه قرآن :

    – اینجا بهشت مسلمانان است . جایی که اشخاصی را که تمام عمر به درگاه الله نیایش کردند و برای الله ادم کشتند و با 4 زن عقدی و کنیزان نامحدود ، شب ها را صبح کردند و هر کدام 30-40 تا بچه از خود به یادگار گذاشتند ، اکنون وارد بهشت الله می شوند و دریدن پرده بکارت دختران نار پستان را بصورت نامحدود و نوشیدن شراب از کارخانه شراب سازی الله و همخوابی با حوریان بهشتی سفید پوست را دوباره و دوباره تجربه می کنند!

    ميوه هاي گوناگون پر ارزش، و آنها مورد احترامند.
    در باغهاي پرنعمت بهشت.
    بر تختها روبروي يكديگر تكيه زده اند.
    گرداگرد آنها قدح هاي لبريز از شراب طهور را ميگردانند
    شرابي كه سفيد و درخشنده و لذتبخش براي نوشندگان است.
    شرابي كه نه در آن مايه فساد عقل است نه موجب مستي ميگردد.
    و نزد آنها همسراني است كه جز به شوهران خود عشق نميورزند و چشماني درشت (و زيبا) دارند.
    گوئي (از لطافت و سفيدي) همچون تخم مرغهايي هستند كه (در زير بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انساني هرگز آن را لمس نكرده است) (سوره صافات آیات 42.43.44.45.46.47.48.49)

    – اینهمه شهوت و میل به امیزش با زنان در نزد الله و مسلمانان هم در این دنیا و هم در آن دنیا به راستی موجب شگفتی است!
    گویی چنانچه آلت جنسی مسلمانان را از ایشان بگیرید دیگر چیزی برای لذت بردن ندارد !!

    5 – متن آیه قرآن :

    آیا نعمتهای بهشتی بهتر است یا درخت نفرت انگیز زقوم؟ ما آن را مایه آزمایش و درد و رنج ظالمان قرار دادیم. آن درختی است که از قعر جهنم می روید میوه آن مانند سرهای شیاطین است. اهل دوزخ از آن می خورند و شکمهایشان را از آن پر می کنند. (قرآن . سوره صافات . آیه 66 )

    – این چگونه درختی است که در آتش سوزان جهنم می روید و میوه می دهد و ….؟

    6 – متن آیه قرآن :

    و نوح ما را خواند (و ما دعاى او را اجابت کردیم); و چه خوب اجابت کننده اى هستیم.
    و او و خاندانش را از اندوه بزرگ رهائى بخشیدیم.
    و فرزندانش را همان بازماندگان (روى زمین) قرار دادیم.
    (قرآن .سوره صافات . آیه 75 – 77)

    اینجا به داستان تخیلی و کودکانه کشتی نوح می پردازد!
    به دلایل منطقی این داستان کودکانه ریشه در خرافات دارد زیرا که :
    – عدم وجود فضای کافی در کشتی ، برای حمل چندین میلیون گونه از پرندگان و خزندگان و پستانداران و حشرات و …!
    – عدم وجود فضای کافی برای تامین مواد غذایی موجودات ذکر شده برای مدت یک سال !
    – عدم وجود اکسیژن کافی و دمای هوای مناسب در ارتفاعی که همه کوههای روی زمین به زیر آب برود! نظیر کوه اورست با ارتفاع 8888 متر
    – از بین رفتن گیاهان ، جهت تغذیه گیاه خواران پس از لنگر گرفتن کشتی نوح و آزاد شدن حیوانات که منجر به انقراض گیاه خواران خواهد شد!
    – انقراض گیاه خواران انقراض گوشت خوارن را نیز در پی خواهد داشت!

    – آیا به راستى تمام انسان هائى که اکنون روى زمین زندگى مى کنند از فرزندان «نوح» هستند؟

    – چگونه فرزندان حضرت نوح از همه گونه های انسانی نظیر :
    1- سفید پوست
    2- سیاه‌ پوست
    3- زرد پوست
    4- سرخ ‌پوست
    با گونه های مختلف ژنتیکی تشکیل شده بودند!

    7 – متن آیه قرآن :

    هنگامي كه ( ابراهیم ) به پدر و قومش گفت: اينها چه چيز است كه مي‏پرستيد؟
    آيا غير از الله ، به سراغ اين معبودان دروغين مي‏رويد؟
    شما درباره پروردگار عالميان چه گمان مي‏بريد؟
    (قرآن . سوره صافات . آیات 85- 87)

    بت پرستان «بابل» هر سال مراسم عید مخصوصى داشتند، غذاهائى در بتخانه آماده مى کرده، در آنجا مى چیدند، به این پندار که غذاها متبرک شود، سپس دسته جمعى به بیرون شهر مى رفتند و در پایان روز باز مى گشتند و براى نیایش و صرف غذا به بتخانه مى آمدند.

     
    • سرباز روح الله

      ولا تقف ما لیس لک به علم.

      برو بیشتر مطالعه کن تا حکمت مطالب قران را بفهمی. اینها چیست که مینویسی ؟

       
  16. مهدی مجتبایی

    سوره آل عمران . آیه 14
    – متن آیه قرآن:

    برای مردم عشق به شهوات نفسانی که عبارت است از میل به زنها و فرزندان و مال هنگفت اعم از زر و سيم و اسبان نشاندار و چارپايان و مزارع است، جلوه گر شده لیکن اینها متاع زندگانی فانی دنیوی است .همانا منزل بازگشت در نزد الله نیکو است . (قرآن . سوره آل عمران . آیه 14 )

    چنانچه می بینیم این آیات فقط در حد شعار عنوان شده
    و محمد هرگز التزام عملی بدین آیه و آیات مشابه نداشته زیرا که حضرت محمد چندان هم به متاع دنیوی !! بی میل نبوده :
    . سوره آل عمران . آیه 14

    لیست زنان محمد :
    تعداد 20 زن به نامهای :

    1- خدیجه 2- سوده 3- عایشه 4 – ماریه قبطیه 5- حفصه 6- زینب 7- جویریه 8- ام حبیبه 9- صفیه 10- میمونه 11- فاطمه 12- هند ، دختر یزید .13- اسماء ، دختر سیاء .14- زینب ، دختر یزید .15- هبله، دختر قیس و خواهر اشعث .16- اسماء، دختر نعمان .17- فاطمه، دختر ضحاک . 18- ام سلمه ، دختر بنی امیه 19- ریحانه 20- ام شریک

    – لیست اراضی باقی مانده از محمد :

    1- فدک
    2- برقه
    3- دلال
    4- اعواف
    5- صافیه
    6- مثیب
    7- حسناء
    8- وطیح
    9- مشربه ام ابراهیم
    10- سلائم و … ( الا موال. قاسم بن سلام . صفحه 47) (وفاء الوفا . صفحه 36 و 152)

    – لیست اسبان محمد :

    1- سکب
    2- لزاز
    3- ظرب
    4- لخیف
    5- ورد
    6- یعسوب (تاریخ طبری . جلد 4 . صفحه 1304)

    – لیست استران محمد :

    1- دلدل
    2- عفیر
    3- فضه
    4- یعفور (تاریخ طبری . جلد 4 . صفحه 1304 )

    – لیست شتران محمد :

    1- قصوا
    2- عضبا

    – لیست شتران شیری محمد:

    یک گله شتر که شامل ، بیست شتر به نامهای :
    1- غزار
    2- حناء
    3- سمراء
    4- عریس
    5- سعدیه و … ( تاریخ طبری . جلد 4 . صفحه 1305)

    – لیست بزهای شیری محمد :

    1- عجوه
    2- زمزم
    3- سقیا
    4- ورسه
    5- اطلال
    6- اطراف

    – شمشیرهای محمد :

    سه شمشیر که غنیمت از قبیله یهودی بنی قینقاع بود ، به نامهای :
    1- کوتاه
    2- بتار
    3- راحتف
    4- مخدوم
    5- رسوب
    6- غضب
    7- ذوالفقار که غنیمت جنگ بدر بود. (تاریخ طبری . جلد 4 . صفحه 1306)

    – نیزه ها و زره های حضرت محمد :

    سه نیزه که غنیمت قبیله یهودی بنی قینقاع بود به نامهای :
    1- روحا
    2- بیضا
    3- صفرا

    دو زره که غنیمت قبیله یهودی بنی قینقاع بود به نامهای :

    1- سعدیه
    2- فضه

     
  17. این روزها مردم بد جوری زدند به کار خریدن و انبار کردن!!! بچشم علناً دارم می بینم!! کافیه یکی بگه فلان چیز بدلیل نبودن مواد اولیه قراره تولید نشه!! یکمرتبه می بینی هیچی گیر نمی آد!!! از تترا پک های ترکی که برای بسته بندی شیر و غیره استفاده میشه تا سیگار و برنج و پوشک و دستمال کاغذی و بیسکوئیت و هزار کوفت و زهرمار دیگه!!! حقیقتش از اساس چیزهایی که دارای تاریخ مصرف بلندترند نه به صرف انبار کردن بلکه برای بی پولها هم مناسبتره چون یک نفر ممکنه بدلیل صرفه جویی بخواد در مدت زمان بیشتری از اون محصول استفاده کنه!!! حالا از شیر و چیزای دیگه بگیر تا چیزای دیگه ای که کم کم داره تخمش رو ملخ می خوره!!!

    جمله معترضه 1: در سال 57 ما که اصلاً به انقلاب فکر نمی کردیم به این نتیجه رسیدیم که برای ما ضد انقلابها بهترین کار همین تهیه و نگه داشتن مایحتاج ضروریست!! اما زمان شاه را با الان که نمی شود مقایسه کرد چرا که این گرانی ها مختص جمهوری من درآوردی آخوندی است و الان به آسانی آن دوران نمی شود مایحتاج ضروری را تهیه کرد و انبار کرد(بدلیل گرانی ها)… با یه حساب سرانگشتی می شود فهمید عده زیادی از این مردم اصلاً به موضوع انقلاب نه تنها
    فکر نمی کنند (عیناً نظیر ما در سال 57) بلکه تنها به فکر اندوختن و نگه داشتنند!!! این رفتار هر چند طبیعی است اما عیناً بازگو کننده این مساله است که عده زیادی به موضوع انقلاب در کشور خوش بین نیستند!!!! این خاصیت القاء از یکی به یکی دیگر نیز در حال سرایت است و سکون عجیبی را موجب شده است که از دستاوردهای خوش بینی آخوند جماعت به بقا خود نیز است!!!!!!

    جمله معترضه 2: عده ای از بسیجیان را که در خواب خرگوشی بودند ربودند!!! این خبر را حتماً شنیده اید!!! می گویند نفوذی ها از ماده بیهوشی استفاده کرده بودند!!!! تنها خبر خوشحال کننده ای که نشان می دهد با همتی از نوع مضاعف می توان ریشه ظلم آخوند را از این سرزمین برچید!! خامنه ای مدعی است تا 47 سال دیگه ایران به 7 کشور پیشرفته و در رفاه جهان می رسد!!!! از قدیم گفته اند برای پیشرفت در کلاس درس هم باید با درس خوانها که پیشرفت خوبی داشته اند هم نشین شد!!!!! حال جای سوال دارد از هم نشینی با عراق و سوریه و لبنان و ونزوئلا و یمن که جزء شاگردهای تنبل این کلاس درس آخوندیند چگونه جای پیشرفتی می تواند وجود داشته باشد!!! اگر صحبت بر سر هم نشینی با کشورهای تراز اول اروپایی و امریکایی در میان نباشد، 47 سال که هیچ، تا زمانی که دنیا دنیاست جایمان به قعر چاهی است که آخوندها در حال حفر آن به اعماق بیشترند!!!

     
  18. جناب سید مرتضی
    نحوه گرفتن وضو و مسح پا یا شستن ان توسط پیامبر ، مطابق روش معمول حاضر شعیه بود یا اهل سنت؟ همچنین پیامبر دست بسته نماز میخواند یا دست افتاده؟ این اختلاف شکلی از کی اغاز شد؟ حضرت علی و خلفای سه گانه مطابق کدام روش عمل میکردند؟ اگر بین این چهارنفر اختلافی در نحوه گرفتن وضو و حالت دستها در هنگام نماز ، وجود نداشته پس اختلاف از کی و از کجا شروع شد؟ و اگر بین انها اختلاف بود با توجه به اینکه هنوز از مرگ پیامبر زمان زیادی سپری نشده بود ایا کسانی معترض نمیشدند که نحوه وضو و نماز انها ، چرا با پیامبر اختلاف دارد؟ اگر اینچنین اعتراضاتی بعمل امده ، نسبت به کدامیک از این چهار نفر بوده؟ من در روایات شیعه دیده ام که گفته شده پیامبر تا مدتها در وضو بجای مسح پا ، انرا میشست همانطور که سنیان اکنون پاهای خود را می شورند ، تا اینکه ایات وضو نازل شد و از ان پس ، مسح جایگزین شستشو شد ، این درست است؟ و باز خوانده ام که تمامی امامان به روش حال حاضر اهل سنت ، وضو میگرفتند و دست بسته نماز میخواندند و اختلاف سنی و شیعه به جانشینی پیامبر و مسائل سیاسی محدود میشد و در نحوه عبادات و احکام ، بینشان اختلافی نبود ، در اینصورت این اختلافات از کی و با چه انگیزه و اهدافی شکل گرفت؟ ممنون میشوم که پاسخ دهید.

     
  19. جاویدان سپاه ایران

    درود خانم فریبا

    شما به دنبال بهم زدن بازی هستید تا همکاری اقوام .پیشنهاد شما فروپاشی ایران است شما دست گذاشته اید روی نقطه های حماقت مردم تا آنها را تحریک کنید شما در خارج نشسته اید ویک ایران جهنمی را ترسیم میکنید که مردم وحشت زده زندگی میکنند در صورتی که ما در ایران در کمال آرامش وامنیت بسر میبریم و همانند دیگر کشورها مشکلاتی هم داریم که ریشه در حماقت مردم دارد مثل هجوم برای خرید دلار وسکه و دو روز بعد هجوم برای فروش آن شوروی سابق مردم خود را به قومیت ها تقسیم کرد وبا کوچکترین تزلزل دولت مرکزی تبدیل به 14 کشور شد .من در شما صداقتی به نام ایران دوستی نمی بینم شما دچار یک نفرت کور شده اید وبه هر قیمتی میخواهید انتقام بگیرید حتی به بهای نابودی کشور خودت قوم گرایی یک حماقت تمام عیار است شما یک روز به نام کامیونداران یک روز به نام معلمان وهر روز به یک بهانه وامروز قومیت را مطرح میکنید.اندیشمندان مسئولیت شناس امروز به دنبال نقشه راه 50 سال آینده ایران بزرگ هستند وشما مشغول جیغ زدن .حرف شما همان حرف تروریستهای سوریه است که وقتی خبرنگار الجزیره از او پرسید شما چکار کرده اید تا به حال گفت اگر کاری نکرده باشیم حداقل سوریه را برای بشار اسد خراب کردیم خبرنگار به او گفت شما خجالت نمیکشد که به مردم سوریه میگویید خانه هایتان را بر سرتان خراب کردیم .

     
    • درودجناب جاویدان سپاه
      اتحاد اقوام باهر دین و زبان و فرهنگ ،فعالیتهای صنفی را هم در بر می گیرد. در این اتحاد جایی برای برتری طلبی دینی و قشری شیعی و امت سازی نیست.
      ملّت ایران را ولایت فقیه، تقسیم به زن و مرد و شیعه و سنی ومسلمان و غیرمسلمان و خودی و غیرخودی وآقا و بنده کرد، وگرنه ملّت ایران همیشه یکپارچه بوده وهستند.
      ایران ، با وجود اقوام مختلف شکل گرفته،این اقوام مختلف در طول تاریخ حافظ یکپارچگی فرهنگ ایران بوده اند و اکنون زمان رستاخیزشان برای حفظ یکپارچگی ایران رسیده است .
      شما چه بخواهید و چه نخواهید قادر به در هم شکستن این نیروی عظیم تاریخی یعنی پیوستگی همه اقوام نخواهید شد .

       
    • در ضمن، آنچه بیان می کنم واقعییت موجود است، نفرت پراکنی کارنظام اسلامی موجود است. وگرنه ایرانی در عراق و سوریه و یمن و لیبی و لبنان چه کار؟

       
  20. استاد گرامی با درود نظر سید در باره این کاریکاتور چیست ؟ طنز است یا واقعیت؟

     
    • سید اصغر قاتل

      هاااا وگوم خیلی هوشمندانه بید یک معنی اش هم این بید که علی مانده بید و حوض اش ! هاااا

       
  21. سلام و درود

    «کاوه آهنگر
    5:48 ق.ظ / اکتبر 15, 2018
    فریبا گرامی:

    شفیعی مامور است و معذور ! من و چند نفر دیگر تصمیم گرفته ایم ایشان و سید مرتضی و سپاه جاویدان ! را نادیده بگیریم. چرا که در روز روشن اینها کور هستند و حقایق را نمی بینند ! البته اگر هم ببینند انگاه در دستگاه فرقه حاکم تبهکار مشکل پیدا می کنند و مواجب نخواهد رسید !!…….»

    حتی آنانکه براستی مأمورند و معذور و مأموربودنشان بطور قطع به اثبات رسیده بخشی از جامعه و مردم ایرانند که تا قبل از آنکه نظام فاسد جمهوری انفرادی آنانرا فاسد و مبدل به مزدور و خائن به مردم کند، اغلب جزء مؤنترین و فداکارترین افراد این کشور بوده اند و اکثریتشان به این نظام اعتقادتی در حد اعتقاد به اصول دین داشته اند و در دفاع از ایمان خود هم بهای بسیار گزافی پرداخته و عزیزترین فرزندانشان را در میادین جنگ در دفاع از نظام، از دست داده اند، بسیاری از آنان هنوز هم از آسیب و عوارض و ضایعات بجای مانده چون آسیب رسیدن به اعضای رئیسه و حیاتی بدن، از جمله قطع نخاع، مجروحیت شیمیایی، قطع یک یا چند عضو بدن، از دست دادن چشم و….. در تنهایی و خاموشی و فراموشی رنجهای طاقت سوزی را تحمل میکنند، اغلب هم بدون تظاهر و هیاهو میگویند :« پشیمان نیستم، با خدا معامله کرده ام! » کسی که این افراد و خانواده های مؤمن، شجاع، فداکار و معزز آنان را نادیده بگیرد و سبک بشمارد، بیگمان یا دشمن مردم ایرانست و یا خودش ابله و سبک مغزیست که بایستی نادیده اش گرفت. مردم ایران نیز مثل مردمان سایر کشورهای دنیا یکدست و یکپارچه نبوده و همه مثل هم نیستند و طیف بسیار متنوع و رنگارنگی را از اقوام، نژادها، فرهنگها، پیروان ادیان و مذاهب مختلف و…. تشکیل میدهند ، در یک گفتگوی ملی و عادلانه و عاقلانه و دریک داوری انسانی و قانونی به هیچ وجه نباید از نگرشی یکسان بر رعایت حقوق اجتماعی و انسانی، هیچیک از آنها، از جمله : مأموران و معذوران و خانواده ها و افرادی که در مؤسسات کشوری و لشگری استخدام شده و بخدمت دولت و کشور و قوای مسلح و زیرمجموعه های آنان در آمده اند و کلیه کسانیکه بنا به دلایل و علل مختلف در خدمت نهادهای قانونی دستگاه حاکمند غافل بود و آنان را نادیده گرفت. البته افرادیکه با تشکیل باندهای اختلاس و عضویت و مشارکت در گروههای متعصب آدمکش و اختلاسگر و سؤاستفاده چی، مرتکب خیانت و جنایت شده اند و از قدرت و مقام و موقعیت خود در جهت زیان رساندن به جامعه و کسب منافع شخصی یا باندی یا قومی یا مذهبی خود سؤاستفاده کرده اند، جداست و آنان در هر سیستم و نظام اصلاح گر یا انقلابی به کیفر عادلانه خواهند رسید. اگر قرار باشد به بهانه های مختلف باز هم حقوق گروههای خاصی از مردم پایمال شود، و برخورد نظام حاکم با مردم مبتنی بر تبعیضهای ، قومی، دینی، فرهنگی، جنسیتی، سیاسی و….. باشد چه ضرورتی به کار و تفکرات اصلاحی و انقلابی هست؟ همین نظام بخوبی و با تعصب دارد همین کار را میکند و عناً قریب جامعه را چون سالنهای پرورش مرغ ماشینی یا قارچ، یکدست و یکرنگ و یکنواخت خواهد کرد !

     
    • درود

      جناب شفیعی گرامی
      مامور و معذوز؟!
      جان باختگان و معلولان راه الله؟!
      نخیر به این سادگی ها هم نیست. هر انسان موظف است که مسولییت قبول کند و بدانچه می کند واقف و آگاه باشد. درشهر هرت ولایت وقیح هرچند اوباشان بر مسند و قدرتندو هر غلطی که خواستند می کنند و بهترین فرزندان این سرزمین را شکنجه و نابود کرده اند تا خود بمانند اما، این اوضاع کنونی مسولییت از کسی کم نمی کند.
      هیچ کس معذور از انجام کاری که می کند نیست. نکند همین مانده که مردم بیایند و به حال علم والهدی و مرتضوی و.. هم گریه کنند.

      هر یک از اعضای حاکمیت با خانواده هایشان /زیرا آنها جزوی از دستگاه وعاملان فسادند./باید حساب پس بدهند. اینگونه نیست که این عده زالو صفت سپاهی و ملایان حوزوی مامور و معذور باشند .شما را هم اگر تکان بدهند بسیجی از میان حرفهای بی معنی اتان بیشتر در نمی آید.

      فرزندان ایران زمین در زندانند و مردم ایران به شدت از طریق اوباشان سپاه و اطلاعاتی سرکوب می شوند و شما از آشتی ملی می گویید؟
      خواب تاکی؟
      ملت هیچگاه با هم قهر نکرده تا که آشتی کند. قهر ملت بر حاکمیت اسلامی و بیگانگان و دشمنان ملت ایران است. ملت اکنون دشمنان خود را می شناسد .شوخی می فرمایید. مگر می شود با داعش آشتی کرد؟چه آشتی؟ هر گاه ستار بهشتی و هزاران کشته را توانستید زنده کنید بیایید از آشتی با امت حرف بزنید.جهل هم حدّی دارد.

       
    • فریبا و آن ” چند نفر دیگر ”

      شفیعی عزیز , فریبا و آن ” چند نفر دیگر ” در حد این حرفهای شما نیستند که دوست گرامی ! در این سایت عده ای از کامنتگذاران در توهمات ناشی از نادانی خود آنچنان غرقند که ذره ای در جایی و در ارتباط با مساله ای دچار تردید نمیشوند . بی سوادی آشکار , پررویی و دریدگی , بی پایه و پا در هوا ادعا کردن های تمام نشدنی و بد تر از همه نسخه پیچی دائمی برای حل مشکلات به غایت پیچیده از مشخصه این جماعت طلبکار است . ذره ای در جایی برای مردمی که ظاهرا برای آنها دل میسوزانند و یا وطنی که برای خرابیش ناله ها میکنند کاری نکرده اند , هیچکدامشان . شما به همین جمله کوتاه که به سبکی کودکانه نگارش شده بنگرید , میفرماید : ” من و چند نفر دیگر تصمیم گرفته ایم ایشان و سید مرتضی و سپاه جاویدان ! را نادیده بگیریم. چرا که در روز روشن اینها کور هستند و حقایق را نمی بینند ! البته اگر هم ببینند انگاه در دستگاه فرقه حاکم تبهکار مشکل پیدا می کنند و مواجب نخواهد رسید ”
      این فریبای ” خردمند ” لابد برای خود قدر و قیمتی بیش از دیگران قائل است که برای نادیده گرفتن شما وزنه ای قائل است . لابد مطمئن است که وقتی دیگران ببینند که فریبای خردمند ما دیگر به کامنت های شفیعی جواب نمیدهد دیگر کسی برای شفیعی بینوا ذره ای اعتبار قائل نمیشود . بد بختی ما را میبینید شفیعی جان ؟ همین فریبا , به عنوان نمونه, از همان ابتدای آراسته کردن سایت به مطالب خود دائم مطالب بیپایه نوشت . در آغاز عده ای , و از جمله خود من , در پاسخ به او مطالبی نوشتند و فریبای خردمند هم در عوض به تعداد کامنت های خود افزود . هر پستی پر شد از نوشته های بیمایه فریبای خردمند . همانطور که گفتم از خصوصیات افرادی مثل فریبای خردمند ما این است که بسیار به درستی آنچه میگویند مطمئنند . دائم انتقاد کنندگان نادرستی ادعاهای او را گفتند و او به جای به فکر افتادن و تردید کردن بر تعداد کامنت هایش افزود و همان ادعاها را باز تکرار کرد . این کار توسط همان ” چند نفر دیگر ” از دوستان فریبای خردمند ما هم از همان آغاز کارشان در این سایت شده است . نتیجه آنکه منتقدان خسته شدند کنار کشیدند و میدان خالی ماند برای فریبای خردمند ما و آن ” چند نفر دیگر ” . این خالی ماندن میدان بر اعتماد به نفس آن ها افزوده تا جایی که حالا میبینیم خیال میکنند با بایکوت کردن کسی او را نابود میکنند . فریبا ی خردمند دلربای ما , عزیز من تو مطمئنی که از قضایا برآورد درستی داری ؟
      فریبای خردمند ما همانقدر که به خود و آن “چند نفر دیگر” بهاء میدهد در واقع به همان میزان هم در نوشته هایش فراوان تکه هایی هست که باعث انبساط خاطر خواننده میشوند نظیر همین : ” چرا که در روز روشن اینها کور هستند و حقایق را نمی بینند ” و یا : ” البته اگر هم ببینند انگاه در دستگاه فرقه حاکم تبهکار مشکل پیدا می کنند و مواجب نخواهد رسید ” .

       
    • قسمت سوم- شفیعی فحاش چه ربطی به میهن پرستان دارد ؟

      شفیعی! تو نه فدایی ملت هستی نه میهن پرست ! چرا انها را عنوان می کنی؟ سعی نکن که خودت را با انها قاطی کنی! انها از جنس دیگری هستند و تو از جنس دیگری ! تو فقط پس از خرابکاری از این ستون به ان ستون می پری!

       
  22. مهدی مجتبایی

    یکی از آدمهای جمهوری اسلامی که یکبار با قندان توسط یک “روحانی” مورد حمله قرار گرفته و گویا فرد مهاجم گازی هم به او زده بود،
    مدعی شده که شهبانو فرح، شاه را دوست نداشته چون خانم باز بوده است.

    این هم یکی دیگر از نشانگان ابتذالی که این جماعت سردمدارش هستند.

    آدمهایی که در مکتبشان زن کشتزار مردان است و برای آب خوردن هم باید از “آقاشون اجازه بگیره” برای ما وکیل مدافع شهبانو شده اند در برابر شاه.

    خود شهبانو فرح مدّعی نیست و اصولا می گوید در زمان پادشاه به جز احترام چیزی ندیده و
    این که حالا یک کارهایی هم می کرده است خب لابد دلش خواسته و لازم داشته است،

    حالا نوچه صیغه باز بزرگ، “وزیر ارشاد اسلامی” بر سر این داستان به شاه طعنه می زند.

    با کمی دستکاری در سخن برنارد شاو:
    “آن که می تواند انجام می دهد و آنکه نمی تواند معلّم اخلاق می شود.”

    می بینیم که یکی از بزرگترین موتورهای محرّکه در انفجار ابتذال ،۵۷ محرومیت و عقده های جنسی بوده است.

    با نگاهی ریخت و قیافه و رفتار نئاندرتالی انقلابیون می توان این را براحتی مشاهده کرد.
    در همان اوایل پیروزی ابتذال، رضا براهنی گفت:
    “شاه خوش تیپ بود، پولدار بود، قدرت هم داشت برای همین هم خانمها بهش توجه می کردند.”

    از همین جمله می توان روانشناسی این آدمها را شناخت، تازه براهنی کمونیست این مملکت بوده است.
    به این که
    زن ایرانی را آزاد کرد،
    حق رای داد،
    وکیل مجلس و سفیر و استاد دانشگاه کرد،
    تا جایی که زورش رسید بر خلاف “اسلام عزیز” به او حقوق برابر با مردان بخشید
    کاری نداشتند و معاشرتش با خانمهای فرنگی آزارشان می داد،
    برای همین او را ساقط کردند
    و به زیر علم کسی رفتند اهل این “بی ناموسی ها” نبود
    ولی برای ور رفتن با بچه شیرخواره هم قانون نوشته است.

    ف طباطبایی

     
  23. تاریخ فراموش نشده

    استاد گرامی بادرود من گفتم که این رهبر بارها برای تخصص گرفتن در کوزه رفته .شما ان را خط خطی میکنید !! . بنظر شما چقدر از حرف امروز ش حقیقت دارد ؟
    آیت الله خامنه ای ایران را در دوران حکومت پهلوی “یکی از عقب مانده ترین کشورها از لحاظ دانش روز” معرفی کرد و خواستار “سپاسگزاری از نظام جمهوری اسلامی” به خاطر عملکرد آن شد

    او در سخنرانی امروز خود نیز گفت دشمنان خارجی جمهوری اسلامی در صدد “حذف فیزیکی نخبگان” و “امحای فرهنگی و یا مشغول کردن نخبگان به امور دیگر” هستند.
    http://www.bbc.com/persian/iran-45890257

     
  24. دکتر ش هوشمند

    نمونه ساده اشتباهات دستورزبانی در قران!

    حتی یک غلط هم کافیست تا ثابت کند قران سخن الله نیست چون حاوی نقص و اشتباه است.

    متن زیر را برای بچه های اول دبیرستانی که بتازگی صرف و نحو عربی را فراگرفته اند مشان دهید و از انان بخواهید اشتباه صرف و نحوی انرا پیدا کنند و جایزه بگیرند!

    میتوانید از انان بخواهید که از این پس سر کلاس مردسه از دبیر عربی و دبیر پرورشی و معلم دینی و نیز از امام جماعت مدرسه و محل خود بپرسند که علت این خطاهای فاحش در متن قران چیست؟

    نکند خدا دستورزبان عربی را بلد نبوده است؟

    یا شاید حتی محمد هم بلد نبوده بزبان عربی درست و بی غلط حرف بزند!

    این نکات را رها نکنید!

    به نوجوانان دبیرستانی از فامیل و اشنا و همسایه این نکات را بگویید و از انان بخواهید با سوال کردن های مکرر مانع شوند این معلمان اسلامی هر مزخرفی را در مغز نوجوانان و مخاطبان فرو کنند.

    قرآن مدعي است كه معجزه است.
    عده اي ادعا كرده اند كه قرآن از نظر نوشتاري معجزه است.
    يعني جملات قرآن از نظر زيبائي و فصاحت و بلاغت بنحوي هستند كه هيچ بشري در هيچ
    زماني نمي تواند همانند قرآن بياورد.
    به بيان ديگر نوشتار قرآني برترين نوشتار در تمام دوره ي زندگي بشر بر كره ي زمين
    و مافوق توان بشري است.

    در قرآن غلطها و ضعفهاي فراواني از نظر نوشتار و
    دستور زبان عربي وجود دارند كه اثبات مي كنند قرآن كار خدا نيست
    چون اگر كار خدا بود بدون غلط و ضعف بود.

    نوشتار قرآن نه تنها فوق توان بشري نيست بلكه
    نوشتار قرآن بسيار پائينتر از نوشته هاي اديبان بزرگ جهان است و برخي از
    آيات قرآني عينا از گفته هاي شاعران قبل از محمد گرفته شده است.

    نمونه غلط های صرف و نحوی قران:

    ***
    مذكر بودن خبر اسم مؤنث
    إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ﴿اعراف 56 ﴾
    رحمت اسم مؤنث است و بايد خبر آن هم مؤنث باشد يعني قريبه باشد.

    ***
    مرفوع بودن اسم إِنَّ
    اسم إِنَّ بايد منصوب باشد ولي در مواردي در قرآن اسم آن مرفوع آورده
    شده است

    مثال:
    دو آيه ي زير تكرارند و فقط در لغت صائبين (صابئون) اختلاف دارند كه
    از نظر قوائد نحوي صابئون غلط است چون به اسم ان عطف شده و بايد
    منصوب باشد.
    اِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَالَّذینَ هادُوا والنَّصارى وَالصّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحَاً فَلَهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاخَوفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ( بقره 62 )

    إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَىٰ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ( مائده 69 )

    ***

    مفرد بودن اسم موصول جمع

    – وخُضْتُم كَالَّذِي خَاضُوا (توبه 69 )
    فعل خاضوا جمع است و كالذي اسم موصول مربوط به آنست و بايد جمع
    باشد يعني كالذين درست است.

    ***
    مرفوع بودن اسم لكن

    لَٰكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ ۚ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَاةَ ۚ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أُولَٰئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا ﴿نساء 162 ﴾

    مقيمين منصوب است و بقيه ي اسماء مرفوع آورده شده اند در حاليكه
    همگي بايد مرفوع (اگر خبر محسوب شوند) يا منصوب (اگر مبتدا
    محسوب شوند) باشند.

     
  25. سلام و درود
    باید فهرستی طویل از مکارم و کرامات دکتر پدرام استاد بی بدیل دانشگاه! به رشته تحریر دراورد و در صدر ان برترین صفت فضیله ایشان را نگارش کرد که همانا “خوش قولی” است ، چه انکه حضرت ایشان بر این عهد استوار بودند که صفحاتی از رمان رقاصه های صدام اثر دوستشان! علی زین الدین را اینجا بازنویسی فرمایند ولی از ان زمان صلاح را در این دیدند که فرار را بر قرار ترجبج دهند.
    شاید نیز کتاب را از درون کتابخانه چندسانتیمتری خود بدر کرده و انرا به استاد “سید” خود “رضی” الله عنه به رسم امانت داده و ان سید از عودت کتاب استنکاف ورزیده است.

     
    • جناب شفیعی شما هم؟!

       
    • سلام و درود

      دوست محترم ،گر چه محتوای نوشته ات چندان زشت و زننده نیست که به تکذیبیه غلیظ و شدیدی نیاز باشد ،ولی بیگمان با نام و امضای دیگران نوشتن کاری زشت و غیر اخلاقی است.گرچه تلاش کرده ای که سبک نگارش و نحوه کامنت گذاری بنده را تقلید کنی، به احتمال بسیار افراد تیز هوش و سبک شناسی چون عالیجنابان استاد نوریزاد و سید رضی و سید مرتضی متوجه امضای جعلی و کامنت تقلبی شما شدند. فرد کم سواد و کم اهمیتی چون بنده عدد و رقمی محسوب نمیشود که زحمت تقلید سبک و انشاء مرا بخودت بدهی و با نام من مطلب بنویسی، چرا با نام و امضای خودت نمینویسی؟

       
  26. با درود
    گام به گام یک انسان حرکت می کند، اگر چه فکرش در پرواز است، گام به گام نیز انسان به اهدافش می رسد .چه این گامها باپرش و یا آهسته باشند.
    اتحاد ایرانیان هنوز انجام نشده عده ای مشغول تزیین هدف هستند . نه اینکه راه طولانی است، بدلیل اینکه گامها فراموش شده اند.
    روزی روزگاری کوروشی بود که اقوام یهود را آزاد کرد تا به اورشلیم /سرزمین موعود کنعانی خویش باز گردند .
    امروز دیگر کوروشی نیست و وظیفه رهایی در دست همه ی اقوام ایرانی قرارگرفته است ، وقت آن است که کرد و لر و بلوچ و آذری و خوزی و ترکمن و فارس و گیلانی و…دست در دست داده و برای نگاهداشتن ایران بپا خیزند.
    این گام اقوام فراتر از فرهنگ و ادیان و روشی نو در تاریخ خواهد بود ققنوس زیر خاکستر اقوام ایرانیند تا ایران را در زیر یکپارچگی و اتحاد نجات دهند. تنها در این صورت ایران خواهد ماند.
    تا اقوام با هم متحد نشوند و این گام برداشته نشود، دموکراسی و آزادی رویایی بیش نخواهد بود.

    چرااقوام؟ زیرا همه اقوام ایرانی یکسان سرکوب شده اند و آنان که برخاسته اند چون کوردان و بلوچان وخوزها به خاک و خون کشیده شده اند، زیرا دردهایشان یکی است وآن هیچ شماردن آنان است.
    چرا اقوام؟ زیرا توده مردم اعتماد چندانی نه به روشنفکران و نه به ملایان دارند اما به قومیت خود افتخار می کنند.
    چرا اقوام؟ زیرا ایران با اقوام شکل گرفته و ملّت ایران مجموعه ای از همه اقوام است.

    اتحاد اقوام راه پیروزی است.باید دست بدست هم بدهیم و بدانیم اتحاد ما تیری بر قلب دشمنان ایران زمین است.

     
  27. شعار روز
    ایران نمیر٬ ۴۴ میآد
    رهبری با خیار میآد

     
  28. توماس جفرسون [در هنگام تأسیس دانشگاه ویرجینیا]

    “تدریس الهیات جایی در دانشگاه ما ندارد.”

    ۲۴ واحد دانشگاهی در ایران به الهیات یا //// مرتبط میپردازد.

     
  29. آخرین جمله قاتل: الله اکبر!

    آخرین جمله مقتول: الله اکبر!

    ادعای هر دو: اسلام دین صلح است!

     
  30. علی خامنه ای رهبر رژیم جمهوری اسلامی گفته

    در دوران پهلوی،ایران یکی از عقب مانده‌ترین کشورها از لحاظ دانش روز بود.در حالیکه جمعیت ایران حدود یک درصد جمعیت جهان است،سهم ما در تولید علم در دوران پهلوی، یک دهم درصد بود.اما اکنون سهم ایران در تولید علم در دنیا به حدود دو درصد رسیده است.

    از زمان تأسیس دانشگاه تهران به‌عنوان اولین دانشگاه کشور در سال ۱۳۱۳ تا سال ۱۳۵۷ که ۴۴ سال می‌شود، تعداد دانشجویان کل کشور ۱۵۰ هزار نفر بود. اما اکنون که ۴۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد، تعداد دانشجویان کشور بیش از ۴ میلیون نفر است.

    ////////////////// را حضرت آقا به كمال رسوندن با اين سخنشون

    اون دانشگاه مدرکش توی همه دانشگاه های دنیا معتبر بود ولی الان وزیرتون با پول دکترا و مدرک میگیره

    پهلوی یک ویرانه از قاجار تحویل گرفت که تقریبا همه بی سواد بودند…تازه این کار تشویق هم داره

    جمعیت اون زمان نهایت ۳۵ میلیون نفر بود درحالی که الان 80 میلیون نفره

    توپ تانک فشفشه.‌..خامنه ای دقت کن

    اون مرد بزرگ رضا شاه دستور ساخت دانشگاه تهران رو داد که حالا دانشجو و دانشگاه داریم. اگه اینکار رو نکرده بود بجاش ۴ میلیون بیشتر طلبه مفتخور داشتیم

    تمام حق و حقوق مردم ایران رو خرج یه مشت تروریست کردی اونوقت هنوز با وقاحت تمام میای حرف از پیشرفت میزنی ؟؟؟؟؟ شرف هم خوب چیزیه که شما آخوند ها ازش هیچ ندارید

    آره پهلوی خیلی بد بود چون اگر اون رضاشاه بزرگ دانشگاه و مدنیت و مدرنیته و بهداشت و …… اینها رو توی مملکت نیاورده بود الان یه//// مثل تو پا نگرفته بود که بیاد گند بزنه به مملکت !! ////////////////////////////

    خمینی،بنیان گذار جمهوری اسلامی،تا آخرین نفسش با دانشگاه و دانشجو مخالفت کرد. معقتد بود دانشگاه مکان فساد و فحشاست و هرگز در یک دانشگاه سخنرانی نکرد.

     
    • سرباز روح الله

      شکسته باد دهانی که به رهبر و مولای ما اقا سید علی خامنه ای توهین کند.

      شماها موش های بیغیرت و ترسوی بیچاره ای هستید که فقط از توی سوراخ موش های مجازیتون جرات دارید زوزه بکشید و فحاشی کنید!

      ولی بدونید ما سربازان روح الله تک تکتون را از سوراخ موش هاتون میکشیم بیرون و بحسابتون میرسیم!

      ما اماده ایم تا در راه اسلام و دفاع از ولایت جان ناقابل خود را فدا کنیم. امام شما چه؟
      ترسو ها!
      مزدور ها!

      بدبخت ها!

      بدبخت های دو عالم!

      روز انتقام نزدیک است…

       
  31. دوست پزشکم تعریف میکرد
    خمینی اویل انقلاب به پزشکان متخصص کودک گفته بود
    بیشتر درس بخوانید تا بتوانید بزرگسالان را هم معالجه کنید لاکن کشور خودکفا بِشهَ!

     
  32. حاج احمد توکلی-زمینخوار: آخر کارحسن/* صحبت کرد و توضیح داد که چه محدودیت و معذوریت‌هایی دارند که فکر می‌کنم دانستن آن برای مردم مفید است؛ چون اگر ایشان کار الف را انجام نمی‌دهد چون زمینه آن مساعد نیست و اگر ب را انجام می‌دهد به این دلیل است که زمینه آن مساعد است.
    ترجمه کار الف: کاری که مفید به حال ملک و ملت باشه.
    ترجمه کار ب: دروغگویی و دزدی و آدمکشی و کلاشی و شیادی و شامورتی بازی…….

     
  33. این دومی: نگاه به اروپا جز معطل ماندن فایده‌ای ندارد.
    مش قاسم: نگاه امید به حکومت اسلامی جز معطل ماندن فایده‌ای ندارد.

     
  34. زمان جنگ ایران عراق آیت الله بهجت گفته میتونم یه وردی بخونم صدام سقوط کنه

    ولی مصلحت نیست؛
    چه میدانیم بعد از او کسی بدتر از او نخواهد آمد

    خاطرات آیه الله مصباح از آیه الله العظمی بهجت با مقدمه محسن غرویان انتشارات یمین بهار 85 برگ 204

    میخوام بگم ما تو ایران با همچین ////////////////////طرفیم!

    دنیا بداند!

    تازه این خوبه شون بوده!

    عارف و مومن و مجاهد…!

     
  35. محمد 23 سال روزی17 رکعت نماز خوانده
    ،روزی 5 بار وضو گرفته.
    علی چند برابر او.
    شیعه و سنی بعد 1400 سال هنوز نفهمیدن چطور نماز بخوانند
    و وضو بگیرند

    اما مدعی هستند قران به این کلفتی تحریف نشده!

     
  36. بقلم ناصر اشجاری

    اینروزا قتل جمال خاشقجی به دست رژیم سرکوبگر اسلامی عربستان، نقل محافل است
    فعالین سیاسی و مدنی ایران بهتر از خیلی های دیگر می توانند درجه شناعت این قتل را درک کنند، چرا که خود 40 سال است قربانی چنین قتل هائی در مقیاس صدها هزار نفری شده اند
    باز هم خوشا به سعادت جمال خاشقجی که تمام دنیا نسبت به قتلش حساس شده و پیگیری می کنند در صورتیکه در ایران، صدها هزار نفر یا سلاخی شدند، یا سینه دیوار تیرباران شدند ویا بالای چوبه دار جان دادند، بدون اینکه کک رهبران جهان و روزنامه نگاران و رسانه های بین المللی بگزد، خوشا به سعادتت جمال خاشقجی

     
  37. بزرگترین جفایی که اصلاح‌طلبان و استمرارطلبان به مردم ایران کردند تلاش برای تضمین تداوم این نظام برای دو دهه نبود (چون بدون آنها نیز ممکن بود رژیم ادامه‌ی حیات دهد).

    بزرگترین جفای آنها عادی‌سازی رژیم نکبت و فلاکت در ایران بوده است.

    آنها با استفاده از زبانِ دوره‌ی گذار در دنیا «اصلاح‌خواهی ایرانیان» را به جای «اصلاح‌پذیری نظام» فروختند و ایران را کشوری در حال تجربه‌ی دمکراسی و توسعه و بسط نهادهای مدنی معرفی کردند.
    آنها از همان تعابیری برای توصیف رویدادهای ایران استفاده کردند که در جوامع عادی استفاده می‌شود در حالی که نه ساختارهای حقوقی و نه دنیای واقعی در ایران چنین ویژگی‌ای داشته است.

    هم رژیم همیشه یک رژیم یاغی بوده و هم جامعه‌ی ایران یک جامعه‌ی غیرعادی.

    استمرارطلبان و دنباله‌های آنها در خارج کشور برای تحکیم جای پای خود در قدرت، خود را در سمت سرکوب‌شدگان معرفی کردند گرچه همواره در سمت بقای رژیم قرار داشته‌اند.
    در رسانه‌ها و بوق‌های تبلیغاتی، جناح چپ رژیم، دمکرات و طرفدار حقوق بشر و حاکمیت قانون معرفی شد در حالی که اینها دروغ‌های بزرگی برای تداوم رژیم نکبت بودند.
    یک نمونه‌ی بسیار درخشان این موضوع معرفی عطاءالله مهاجرانی در بی‌بی‌سی فارسی به عنوان فردی اصلاح‌طلب است در حالی که وی هم از فتوای قتل سلمان رشدی حمایت کرده، هم از وفادارترین پیروان خامنه‌ای است
    و هم در دوره‌‌ی وزارتش عامل سانسور و حذف بوده است. ‌

    خبرنگاران، مجریان و تحلیلگران رسانه‌های فارسی‌زبان خارج کشور هر روز با استفاده از زبان «عادی‌سازی» به مردم ایران دروغ می‌گویند
    یا واقعیات را چنان که باید نمی‌گویند.

    البته می‌توانند در جامعه‌ی آزاد این کار را نکنند
    اما برای خشنود ساختن مقامات
    (آنهم توسط خبرنویسانی که یک عمر کارشان سانسور بوده و بدین موضوع عادت دارند)
    به طرف آنها غش می‌کنند
    و غیرحرفه‌ای بودن خود را با برانداز نبودن توجیه می‌نمایند.

    زبان سیاسی تحت گفتمان اصلاح‌طلبی در ایران به گونه‌ای شکل گرفته که
    با یک رژیم یاغی، اقتدارگرا و تمامیت‌خواه
    به صورت یک رژیم عادی و شبه‌دمکراتیک
    رفتار می‌شود.

    بیعت بجای انتخابات

    در ایران انتخابات به معنی رایج کلمه وجود ندارد.

    با وجود نظارت استصوابی و پرونده‌سازی برای شهروندان با سیصدهزار ناظر بسیجی و اخراج نامزد پذیرفته شده
    نام این رویداد بیعت است اما معلوم نیست چرا گزارشگران و خبرنویسان از نام واقعی برای رویداد استفاده نمی‌کنند.

    وقتی شما صدهزار بار بگویی انتخابات کم‌کم مردم باور می‌کنند که در ایران انتخابات وجود دارد.
    اگر در ذهنشان هم این سوال پیش بیاید که «چه انتخابی»
    یکی از میهمانان اصلاح‌طلب رسانه‌های فارسی‌زبان
    به آنها جواب می‌دهد که
    انتخابات در هیچ کجای دنیا بدون نقص و اشکال نیست!
    مشکل آن است که این پدیده اصولا انتخابات نیست تا ناقص باشد.

    رهبر جمهوری اسلامی بجای آیت‌الله خامنه‌ای

    همه‌ی آنانی که سیاست در ایران را برای چهار دهه دنبال کرده‌اند می‌دانند که خامنه‌ای پس از مرگ خمینی یک شبه توسط دستگاه تبلیغاتی حکومت آیت‌الله نامیده شد.

    این عنوان خامنه‌ای را به عنوان یک فقیه و رهبر مذهبی به ایرانیان و دنیا معرفی می‌کند در حالی که وی هیچکدام از اینها نبوده است.
    برخی سیاستمداران بی‌خرد غربی از خامنه‌ای به عنوان رهبر مذهبی ایران یاد می‌‍کنند.

    همچنین رسانه‌های غربی رفتاری را که مثلا با رهبر کره‌ی شمالی دارند با خامنه‌ای ندارند
    به همین دلیل که وی را رهبر دینی تصور می‌کنند.

    جای این پرسش باقی است که چرا رسانه‌های فارسی‌زبان خارج کشور خود را مقلد دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی می‌دانند و اگر هستند چرا وی را بلافاصله بعد از ذکر نامش «ولی امر مسلمین جهان» نمی‌نامند
    یا چرا دیگر دروغ‌ها یا تبلیغات آنها را تکرار نمی‌کنند.

    خامنه‌ای رهبر رژیم جمهوری اسلامی است
    نه رهبر ایران
    یا مرجع تقلید یا نشانه‌ی خدا.

    کلمات معنی دارند و نباید آنها را بدون ملاحظه به کار برد.

    بوق تبلیغاتی بجای رسانه

    ما در ایران رسانه نداریم تا افرادی بتوانند از «رسانه‌ی داخل کشور» سخن بگویند.\
    تمام مطالبی که در رسانه‌های فارسی‌زبان خارج کشور تحت عنوان گزارش یا مرور «رسانه»های داخل کشور عرضه می‌شود بر یک غفلت یا فریب متکی است:

    اینکه در ایران رسانه وجود دارد.

    در ایران ما یک دستگاه تبلیغاتی عظیم داریم که با سیاست‌های سه‌گانه‌ی «هدایتی، نظارتی و حمایتی» (چماق و هویج) اداره می‌شود.
    بوق‌های تبلیغاتی یا کاملا حکومتی و دولتی هستند
    (رادیو و تلویزیون، سازمان‌های بزرگ مطبوعاتی و نشر، اکثر وبسایت‌ها)،
    یا کارگزار حکومت‌اند با رانت‌هایی که دریافت می‌کنند
    (برخی روزنامه‌ها و وبسایت‌ها و خبرگزاری‌ها)
    یا اگر خصوصی هستند
    آنقدر تهدید و پاداش برایشان هست که مطابق «میل» رفتار کنند.

    گروهی معدود نیز که مطابق میل رفتار نکنند بسته می‌شوند یا مدام تهدیداتی دریافت می‌کنند.

    ایران، رژیم، حکومت، دولت

    در رسانه‌های فارسی‌زبان مدام میان این چهار تعبیر خلط می‌شود.

    خبرنویسان هیچ تصوری از تفاوت میان این تعابیر ندارند
    و مدام یکی را به جای دیگری به کار می‌برند.

    به عنوان نمونه از ایران‌هراسی سخن می‌گویند
    در حالی که کسی از کشور ایران نمی‌ترسد
    بلکه ترس‌ها از رژیم جمهوری اسلامی یا حکومت خامنه‌ای یا دولت احمدی‌نژاد بوده است؛

    یا سخنان مقامات خارجی را در مورد ایران نقل می‌کنند
    بدون توجه به اینکه آن مقام خارجی دارد از
    دولت
    یا حکومت
    سخن می‌گوید
    و نه ایران و مردم ایران.

    از نکاتی که به شدت به روند عادی‌سازی کمک کرده این بوده که از رژیم یا حکومت با عنوان ایران یاد شده است در حالی که اینها با هم یکی نیستند

    ایران با جمهوری اسلامی فرق دارد.

    جمهوری اسلامی باید نابود شود چون ضد انسانی و جنایتکار است
    ولی
    ایران باید بماند
    چون سرزمین عزیز ما ایرانیان است.

    (نقل قول)

     
    • سقوط رژیم جمهوری اسلامی واقعا ترسناکه….البته برای اون مدیر بیسوادی که هزارتا دکتر و فوق لیسانس زیر دستش کار میکنن،برای اون خبرنگاری که پولشو از ماله کشی در میاره،برای اون فاحشه سینمایی که نقش هاشو با پاچه خواری میگیره،برای دزد و دلال،برای اسیدپاش و قاتل و متجاوز…

       
    • امید آزادی و سرافرازی ایران

      شما چه انتظاری از عطاء الله مهاجرانی دارید کسی است که شیر خر خورده و باید از جمهوری اسلامی و خامنه ای دفاع کند و کسانیکه مثل مهاجرانی ااز این رژیم دفاع کنند همه از همین قماش هستند

       
  38. درتصویر ملاقات اقتصاد دانان و اقتصاد ندانان نکته جالبی میبینید. در این تصویر سه تا از اقتصاد دانان که سنشون بالاست (لابد در منقلاب هم شرکت داشتن) سر به پایین مشغول یاداشت برداشتن از جفنگیات یکی هستن و دو تا از اقتصاد دانان جوان که یکیشون هم بانویی جوان میباشد فقط دارن نگاه میکنن.
    ترجمه: حداقل دو نفر در این جلسه میدونن هیچی از این جلسات در نمیاد. اینا ۴۰ ساله که از این جلسات میزارن و روز به روز بدتر شده. جوهر خودکارشون رو واسه این جفنگیات به هدر نمیدن.

    https://fararu.com/fa/news/377390/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D8%B4%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%A7-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%BA%D8%A7%DB%8C%D8%A8-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86%D8%AF

     
  39. حاج اسحاق ۴۲۰۰ تومنی: جهانگیری: بخش خصوصی منابع حاصل از صادرات خود را در اختیار اقتصاد کشور قرار دهد.
    ترجمه:پولتون رو بدین ما واستون بخوریم! چپاول حق مسلم ماست.

     
  40. حاج سعید لیلاز کارشناس اقتصادی (یه شیاد اسلامیچی دیگه): در سال‌های گذشته مرتب مورد مشورت قرار گرفته‌ام!
    مش قاسم: ۱- حاجی من جای تو بودم در این وضعیت اسفناک اقتصادی مدعی مورد مشورت قرار گرفتن نمیشدم. ۲- انگار سیبیل حاجی رو حسابی چرب کردن. ۳- اسلامیچی دیگه، اگه اینجوری نبود باعث تعجب بود.

     
  41. اخوار: ورود تعداد محدودی از زنان به ورزشگاه آزاد شد!
    مش قاسم: تبریک و تهنیت به برادارن اسلامیچی اصلاح طلب! این پیروزی بزرگ امت قطعا با امدادهای غیبی و به دست توانای افراد با کفایتی از قبیل حاج ممد مستراح پناه و برادر ارزشی خوش ژن عارف نامعتارف و حسن/* بنفش وش بدست آمده است.

    اخوار بعدی: تکذیب شد. ای داد و بیداد، ری…(سه نقطه از مش قاسم)ه شد به همه این عزیزان. دوباره.

    /*: ک

     
  42. نکته دیگر در باب کتاب مقدس مسیحیان است که در نزد مسلمانان اصطلاحا “انجیل” نامیده میشود. در قرآن تصریح شده که مفاهیم این کتاب به عیسی نازل شده ولی حقایق تاریخی در مقابل این پیش فرض قرار دارند.قبلا باید بدانیم که کتاب مقدسی که اکنون ذر بین مردمان است همانی است که در عصر ظهور اسلام هم بوده و هیچ تفاوتی بین این دو نیست.
    کتاب مقدس از دو بخش اصلی تشکیل شده:عهد قدیم یا همان تورات یهودیان و عهد جدید که شامل 4 انجیل جداگانه،کتاب اعمال رسولان،نامه ها و مکاشفه یوحنا است. لذا وقتی میگوییم انجیل به جناب عیسی نازل شده منظور این مجموعه است. به لحاظ عقلی براحتی میتوان چنین ادعائی را کاملا مردود دانست چون تورات به موسی نازل شده و نه به عیسی و اناجیل 4 گانه هم بعد از به صلیب کشیدن عیسی و سالها بعد مطرح شدند و اما نامه ها و اعمال رسولان همگی آثاری مربوط به بعد از قتل عیسی ناصری هستند. چگونه می شود قبول کرد آن نامه ها به عیسی نازل شده اند؟حال اگر در نظر بگیریم که در زمان ظهور اسلام هم همین مجموعه وجود داشت بطور جدی جای سئوال است ک منظور قرآن از دادن انجیل به جناب عیسی چیست؟
    نکته دیگر اینکه اناجیل 4 گانه در قرن 4 میلادی در جلسه ای که بدستور و ابتکار کنستانتین امپراطور وقت رم برگذار شد در مورد “تنفیذ تقدیسی” کتاب مقدس که همین کتاب موجود است تصمیم گیری کردند و تعداد بسیار زیادی از سایر انجیل ها را باطل اعلام کردند.
    نکته مهمی که در اصالت این اناجیل 4 گانه تردید ایجاد کرده این است که اولین نسخه های آنها به زبان یونان باستان هستند در حالیکه عیسی پیامبر به زبان “آرامی” که گویش رایج آنروز مردم فلسطین بود سخن میگفت. در حالیکه اولین نسخ اناجیل به یونانی بودند،تا کنون هیچ ردی از ثبت مطالبی منصوب به عیسی به زبان “آرامی” یافت نشده.
    حال باید اسلام تکلیف خود را با این مطالب و یافته های امروزی در مورد مسیحیت روشن کرده و توضیحی برای آیات قرآن در این مورد بیاید.

    ————-

    سپاس جناب علوی گرامی
    به نکته های قابل تعمقی اشاره فرمودید.
    سپاس

    .

     
    • علوی گرامی تورات به موسی نازل نشده بلکه نبی های یهودی چندین سال بعد از فوت موسی در صحرای سینا نوشته شده ومدعی بودند که از طرف خدا به ایشان الهام شده موسی فقط ده فرمان راکه گفته بود از کوه سینا اورده وتوسط خودخدا نوشته شده که انرا هم وقتی دید یهودی ها گوساله زرینی را که هارون به در خواست انها ساخته بود پرستش میکنند عصبانی شد وشکست اسرائیلی ها این لوح سنگی ده فرمان را در صندوقی بنام صندوق عهد گذاشته درچادر قرار داده وبرای دعا ونیاز عباد میکردند و در تغیر مکانها با خود میبردند منبع تحقیق در دین یهود نوشته مهندس جلا الدین اشتیانی با احترام امی

       
    • جناب علوی،آن اطلاعاتی که مدعی آن بودید همین مطالب روتینی بود که اینجا نوشتید؟! یعنی تصور شما این بود که مخاطب شما نمیدانست که ما یک کتاب مقدّس داریم در دو بخش عهد قدیم که همان تورات و زیر مجموعه های آن،و عهد جدید که همان اناجیل و رساله ها و زیر مجموعه های آنها است؟! یا مخاطب شما نمیدانست که بعد از پیدایش اناجیل فراوان بعد از عیسی مسیح،در یک تاریخی کلیسا بصورت لجنه ای بسیاری از اناجیل غیر معتبر را حذف کردند و بر این چهار انجیل مهم متّی و یوحنا و مرقس و لوقا اتفاق کردند؟ یا مخاطب شما بی اطلاع بود از اینکه این کتاب مقدس در صدر اسلام وجود داشته و بهمین جهت قرآن در مواردی یهود و نصاری را بابت همین که نزد آنان است مورد خطاب قرار داده است؟!
      یا مثلا مخاطب شما نمیدانست که تورات بر موسی نازل شده نه بر عیسی؟! بنده کجا گفته بودم تورات بر عیسی نازل شده است که این توضیح را دادید؟! این اطلاعاتی که شما بابت آن تفاخر کردید را که الان معمولا هر بچه دبیرستانی نیز از آن مطلع است و در فضای اینترنت با فشردن چند تکمه دهها برابر این اولیاتی که شما اینجا ذکر کردید قابل دسترسی است! یا مخاطب شما در کدام عبارت گفت کتاب مقدس مشتمل بر عهدین قدیم و جدید بر عیسی نازل شده است؟! با خیالات خود درگیرید؟! مخاطب شما کجا گفت اناجیل فعلی در بخشی از کتاب مقدس بهمراه برخی رساله های پولس و دیگران همان است که بر عیسی نازل شده است؟! من اینرا گفتم که شما استدراک کردید؟ بنده در این سایت حتی پیش از آنکه علوی نامی پیدایش شود خوب بیاد دارم که چندین بار پیرامون کتاب مقدس مشتمل بر تورات و اناجیل که از آنها به عهدین تعبیر می شود مطلب نوشتم،گاهی عین عبارات تفسیر المیزان را نقل کردم،گاهی مطالب آنرا بخامه خودم تلخیص کردم،بعد شما آمده اید توضیح می دهید که کتاب مقدس دو بخش عهد قدیم و عهد جدید دارد؟! تصادفا در این سایت چندین بار وقتی بحث تحریف تورات و انجیل مطرح شده است در این مورد توضیح دادم که هم تورات بعد از حمله بخت نصر به بابل بکلی نابود شد و بعد راوی مجهولی آنرا با تکیه بر حافظه خود حدود 70 سال بعد بازسازی کرد و از این جهت وثوق تامی به تورات فعلی یا عهد قدیم نیست با وجودی که تناقضات فراوان هم در آن هست،و هم اناجیلی که تحت عنوان عهد جدید و برخی رساله ها بعنوان تعلیمات و مواعظ عیسی مسیح وجود دارد چیزهایی است که اقلّا با فاصله زمانی چهل سال توسط برخی شاگردان مستقیم ایشان مثل متّی و برخی شاگردان با واسطه ایشان یا حتی کسانی که عیسی را ندیده بودند بازسازی شده و اینکه در این موارد ارجاعاتی وجود دارد و مرحوم علامه طباطبائی در المیزان در بحثی مفصل از یکی از مهمترین منابع کتاب مقدس یعنی قاموس الکتاب المقدس مستر هاکس امریکائی و برخی دیگر نقل قول کرده اند،اینها را بنده بارها اینجا رفرنس کرده ام بعد شما اینجا طوری وانمود می کنید که اینطور اطلاعات روتین فهمش اختصاص بشما دارد! یا مثلا مخاطب شما نمیداند که زبان عیسی مسیح عبری بوده است در حالیکه غالب مطالب انجیل ها در ابتدا بزبان یونانی نوشته شد و بعد از یونانی به عبری ترجمه شد؟! بنده در کدام عبارت گفتم این نامه ها و رساله های مختلف بر عیسی نازل شده است؟!
      حالا می رسیم به بحث قرآن،شما گفتید اسلام باید تکلیف خود را با یافته های جدید روشن کند! پس مشکل شما قرآن است! من هم می گویم شما بهتر است تکلیف خود را با اسلام و قرآن روشن کنید! تکلیف ما با قرآن روشن است ،ما مسلمانان بتمام قرآن ایمان داریم،و معتقدیم آنچه که قرآن گفته است در مورد عیسی مسیح عین واقع است و مطالب قرآن نیز هیچ منافاتی با نکات پیش گفته ندارد،برای اینکه قرآن نمی گوید همه اینهایی که الان تحت عنوان عهد جدید وجود دارد عین آن چیزی است که بعنوان انجیل بر عیسی علیه السلام نازل شده است،تصادفا قرآن از تحریف لفظی و معنائی انجیل نازل بر عیسی سخن گفته است،عرضی که بنده داشتم این بود که قرآن در تعبیر از کتاب نازل بر عیسی هیچ جا بلفظ جمع (اناجیل) یاد نکرده است و همه جا عنوان “انجیل”را که بمعنای بشارت است بصورت مفرد به عیسی مسیح نسبت داده است و اینکه انجیل واحد بر ایشان نازل شد،پس تصادفا مساله تحریفی که اسلام و قرآن در مورد انجیل به آن اشاره می کند در واقع مویدش همین پدید آمدن اناجیل متعدد و گاه متناقض با هم آنهم بعد از عسی مسیح بوده است،آنجا در المیزان مفصل توضیح داده شده که متّی که قدیمی ترین حواری عیسی است،انجیل متعلق بخود را با فاصله حدود 40 سال بعد از مسیح نوشته است و اناجیل دیگر که فاصله بیشتری دارند،آیا اینکه اناجیل بعد از عیسی پدید می آیند آنهم غالبا بزبان یونانی،و رساله ها و نامه ها پدید می آیند،با اینکه قرآن تعبیر می کند که انجیل واحد بر عیسی نازل شد منافات دارد؟نخیر منافات ندارد،سخن قرآن صحیح است که انجیلی بر عیسی نازل شده است بوحی،و عیسی مطالب آنرا برای حواریون خود بازگو کرده است،و آنها نوشته اند یا حفظ کرده اند،بعدها هریک آمده اند آنچه را که شنیده بودند با فاصله زمانی نوشته اند،لذا بله ما نیز می گوییم همه اینهایی که الان تحت عنوان عهد جدید وجود دارد همه آنچیزی نیست که بر عیسی نازل شده،بلکه در مواردی چیزها به او بسته شده است و تناقضات وجود دارد،قرآن نیز فی الجمله آنچه بین مسیحیان زمان ظهور اسلام تاکنون وجود داشته و دارد را با تعبیراتی مثل “مصدّقا”تایید می کند و با آنها احتجاج می کند بر همانها،این نه بدین معناست که همه آنچه بعنوان عهد جدید وجود دارد همان تعلیم نازل بر عیسی است و همان انجیل است،ما اینرا تصدیق فی الجمله می گوییم نه بالجمله.
      در مورد اینکه کسانی منکر وجود عیسی شده باشند یا برای عیسی دو شخصیت تاریخی قائل باشند،اینها حرفها یا تحقیقاتی است که مطرح است و خلاف آن نیز هست،شما جوری اینها را قطعی می پندارید که گویا اینگونه ظنیات وحی نازل است!حال، توصیه من بشما نیز این است که هم تکلیف خود را با ایمان بقرآن مشخص کنید هم مراجعه ای به المیزان ج 3 ص 442 داشته باشید.

       
      • آخوند ستیز هستم از قم

        چقدر روده درازی میکنی /// آخوند!

        مثل بچه ادم مختصر و مفید حرفتو بزن ببینیم حرف حسابت چیه.

        چرا شما اخوندا اینقدر پر گو و بیهوده گو اید؟

        از رهبر معظمتون گرفته تا اخوند های دوزاری روضه خون تو دارقوزاباد سفلی همگی علاقه به روده درازی و ضایع کردن وقت مردم دارید.

         
      • آخوند ستیز هستم از قم

        تندیس بلورین ماله کش طلایی هم میرسه به همین /// اخوند
        که الان دیگه فلور نرمال سایت اقای نوریزاد محسوب میشه.

        راستی //// تو کار و زندگی نداری صب تا شب اینجا ول میچرخی ببینی کی مطلب نوشته بیای زیرش روده درازی کنی؟

        نکنه کار و زندگیت همینه؟ از اینراه نون میخوری؟

        ای////

         
  43. هادی خرسندی – رادیو فردا

    نامه به رهبر معظم درباره سند تاریخی

    جناب آقای خامنه‌ای، صبح یا بعد از ظهر؟

    حضرت آقای خامنه ای! با سلام، عرض می‌کنم ایولله، واقعاٌ هم ایولله. در حالی که مردم دلشان شور ۱۳ آبان و دور جدید تحریم‌ها را می‌زند، شما ناگهان از ۱۳ پرتشان می‌کنید به ۱۴! از ۱۳۹۷به ۱۴۴۴. ایولله. خوب ۱۳ آبان را دور زدید و با یک پرش قهرمانانه پریدید به چهل و هفت سال آن طرف‌تر.

    حالا سند رو کرده‌اید و قول داده‌اید مملکت را در ۱۴۴۴ به «دروازه تمدن بزرگ» برسانید که در آن تاریخ ایران «دارای یکی از ۱۰ اقتصاد بزرگ دنیا» شود و «فقر، فساد و تبعیض در کشور ریشه‌کن گردد.» چه عالی! چند تا دکل هم این وسط گم شده، اگر تا آن تاریخ پیدا شود که فبها.

    چیزی که هست اینجا دوستان ما می‌گویند منظور شما تاریخ میلادی است و می‌خواهید ایران را به قرن پانزدهم ببرید. این بیشتر با عقل جور می‌آید. بیش از این هم در توان سر و دست شما نیست. باز هم خوب است، ششصد هفتصد سال از صدر اسلام جلو می‌افتیم.

    البته این حرف دشمنان است. دوستان شما می‌گویند منظورتان ۱۴۴۴ قمری است. الان در ۱۴۴۰ هستیم. این خیلی خوب‌تر است. یعنی اگر حکومت اسلامی تا چهار سال دیگر دوام بیاورد، خودٍ این بادوامی دستخوش دارد و مایۀ افتخار است. در این فاصله فقرا هم یا از گرسنگی می‌میرند یا خودکشی می‌کنند. سعید طوسی هم یک عده دیگر از بچه‌های مردم را می‌برد حمام، تمیز و پاکیزه. سعید مرتضوی هم می‌شود رئیس قوه قضائیه، شاید دکل‌ها هم پیدا شد… چشم‌انداز امیدبخشی است به نظرم.

    اما از دوستان بالایی عجول‌تر، کسانی هستند که می‌گویند منظور از ۱۴۴۴، ساعت دو و ۴۴ دقیقۀ بعد از ظهرٍ همین پریروز بوده (۱۴.۴۴) که نقطه‌اش افتاده و منظور مقام معظم رهبری این است که ما الان یکی از ۱۰ اقتصاد بزرگ دنیا شده‌ایم و فقر و فساد و تبعیض و دکل دزدی در کشور ریشه‌کن شده.

    مطالب بیشتر در سایت رادیو فردا

    این تنها حرفی است که همۀ مردم ایران و بلکه همۀ ملل جهان از مقام معظم رهبری انتظار دارند و به مشابهاتش از قول شما عادت دارند. امید که چنین باشد.

    اما رهبر عزیز و محبوب!
    اگر شما اصرار دارید بگویید منظورتان دقیقاً ۱۴۴۴ خورشیدی است، یعنی چهل و هفت سال دیگر، به نظر من بیندازیدش یک سال عقب، یعنی به ۱۴۴۵، چرا که ممکن است به خاطر برخی اشکالات پیش‌بینی نشده، برنامه سر موقع تمام نشود و یک سال بیشتر طول بکشد. – (مردم چی میگن) – جلوی سر و همسر خوب نیست که دوستان و آشنایان برگردند به رهبر آن زمان بگویند: «بابا بزرگت هم مثل خودت خالی‌بند بود.»
    (توضیح اینکه رهبر معظم جمهوری اسلامی در آن زمان، انشاءالله حضرت آیت‌الله العظمی سید محمدباقر خامنه‌ای نوه رهبر فعلی و آقای حداد عادل خواهد بود که به وجه موروثی، بعد از آقا مجتبی جانشین پدر می‌شود. ضمناً از آنجا که طبق قانون، رهبران معظم باید در ایران به دنیا آمده باشند، از هم‌اکنون شایعات مربوط به تولد یک میلیون پوندی ایشان در بیمارستان کرامول لندن به شدت در حال تکذیب شدن است! یکجورایی به نظر می‌رسد که ایشان دوبار به دنیا آمده‌اند.)

    در خاتمه، آقای محترم! اگر همچنان خودتان را به زمان‌بندی اعلام شده پایبند می‌دانید، لطفاً دقیق‌تر بفرمایید در چه روزی از ۱۴۴۴ این معجزه روی می‌دهد؟ صبح حادث می‌شود یا بعد از ظهر؟ قبل از صبحانه یا بعد از شام؟

    در خاتمه دوم! ببخشید رهبر معظم، شما آدم ادیبی هستید، کلمه «سند» معنای اثباتی و مجاب کردنی و محکمه‌پسندی دارد، نه مفهوم ادعایی و فریبایی و برنامه آینده‌ای ….. به زودی در این سینما! ….. بنابراین، ……. هیچی بابا اصلاً، همان لحظه تحویلش را بفرمایید، خلاص. حوصله ندارم. شب به خیر.

    ***

    حدس بزن چه کسی برجسته می‌کند؟

    ریاست محترم قوه قضائیه به رسانه‌هایی که موضوع را «برجسته» می‌کنند اخطار داد و گفت موضوع بهره‌وری زائران عراقی از زنان ایرانی را اگر بعد از این «برجسته» کنید، خلاصه «برخورد می‌شود.»
    نماینده مشهد هم طبق معمول پای «استکبار جهانی» را پیش کشید و دستجمعی یک مقدار روزنامه شهروند را مالاندند که چرا نوشته زائران عراقی در مشهد، اتاق بی‌عروس اجاره نمی‌کنند! (نقل به مضمون)

    کاش رسانه‌ها این آزادی را داشتند که جواب بدهند که ما برجسته نمی‌کنیم بلکه به حکم وظیفه حرفه‌ای، خبر از برجستگی‌ها می‌دهیم. گناه به گردن آن حضرات آیاتی است که به جای زائر، داماد از عراق وارد می‌کنند! آن کاسبان حبیب‌اللهِ خطبه‌خوان که با فرستادن عکس و ویدئوی سکسی از صیغه‌ها و تحریک کردن مردان عراقی، برجستگی اصلی را باعث می‌شوند!
    چه کسی خطا می‌کند؟ آنکه موضوع را برجسته می‌کند یا آنکه موضع را؟

    آیت‌الله و تقاضای بادیگارد اضافه

    هفته گذشته اشاره‌ای گذرا به آیت‌الله نوری همدانی داشتیم که گفته بودند قرآن را غلط خوانده و بلد نیست درست بخواند. این هفته خبردار شدیم که سعید طوسی قاری معروف پیش مقام معظم رهبری رفته و اظهار آمادگی کرده که به آیت‌الله نوری همدانی قرائت قرآن یاد بدهد.

    از آن طرف خبر به آیت‌الله نوری رسیده و کلاسش را تعطیل کرده و بساطش را جمع کرده و به خارج شهر فرار کرده. از آنجا به مقام معظم رهبری پیام داده عوض اینکه از این لقمه‌ها برای من بگیرید، دو تا باریگارد اضافی بفرستید که ناموسم را حفظ کنم.
    وی افزوده «شتر در خواب بیند پنبه دانه – گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه»

     
  44. از چهار خلیفه صدر اسلام ( خلفای راشدین ) ، به نقل از سکه شناس ایرانی شمس اشراق ، هیج سند و مدرکی ( سکه ) که در قرن 7 نوشته، ضرب ، یا حکاری شده باشد پیدا نشده است :
    ” با وجود آنکه تازیان در زمان خلافت ( ابو بکر ) به فرماندهی خالد ابن ولید به سرزمین های ساسانیان یورش بردند….. به خاک ایران دست یافتند لیکن تا کنون سکه ای به نام هیچ یک از خلفای راشدین به دست نیآمده است و به نام خلفای راشیدین سکه ی ضرب عربستان نیز دیده نشده است.”

    (1) تمام اطلاعات از این چهار خلیفه را تاریخ نویسان عرب و ایرانی حدود 200 سال بعد، بدون ارائه یک سند، به طور شفاهی ( تاریخ شفاهی ) به ما داده اند.

    اولین مدارک ( اسناد ) از خلفای عرب که در قرن 7 نوشته شده اند به معاویه تعلق دارند.

    In fact Muawiyah, whose name is known from coins, inscriptions ( one in Arabic and one in Greek ) , and written sources such as Sebeos, John Phenek, and the Life of Maximus the Ctedonfessor, is the first historical Arab ruler to be fully archaeologically and epigraphically attested. ( 2

    از معاویه سکه و دو سنگ نبشته که در قرن 7 ضرب و حکاری شده اند پیدا شده است. همچنین دو تاریخ نویس مسیحی قرن 7 نیز از معاویه خبر داده اند. اولین سکه ها از معاویه در سال 662 در داراب ( فارس ) ضرب شده اند (در سال 648، 5 سال قبل از مرگ یزدگرد سوم، سلم ابن زیاد در دارب به نام خود سکه ضرب کرد و در همین سال یک خویشاوند سلم ابن زیاد به نام عبیدالله بن زیاد در زرنج – سیستان – نیز سکه به نام خود ضرب کرد )

    . معاویه در سکه داراب از سال 663 اسم خود و لقب ‚ امیرالمومنین ‚ را به خط پهلوی ( ماآویا امیری وریوشنیکان ) و نه به عربی بر روی سکه ها نوشته است

    معاویه در سکه ها و سنگ نبشته ها نه لقب خلیفه به خود داده است
    و نه اشاره ای به نسبت ابی سفیان کرده است.

    زبان پهلوی و نماد زرتشت بر روی سکه‌ها نشان می‌دهند که فرهنگ (سنت) ایرانی در زمان معاویه هنوز باب روز بود (اگر یک قوم یا ملتی از خارج بر ایران پیروز شده بود نمادهای فرهنگی خود را به نمایش می گذاشت).

    همچنین این سوال مطرح است که چرا معاویه سکه های خود را نه در سوریه، یا در شبه جزیره عربستان، بلکه در ایران ضرب کرده است. این سکه های معاویه نشان دهنده، یا گواه پیروزی عرب ها بر ایرانیان نیستند ( هیچ مدرک معتبری، به غیر از افسانه های طبری، که نشان دهد اعراب به ایران حمله کردند در دست نیست ).

    بیشتر به نظر می رسد که معاویه قصد داشت با نوشتن لقب امیرالمومنین به زبان پهلوی و حفظ نمادهای رزتشتی ( آتشکده ) بر پشت سکه ها به یک توافق برسد و همبستگی خود با ایرانیان را نشان دهد. به همین دلیل نیز در سال 662
    ، با ضرب سکه های معاویه در داراب، یک امیر عرب به جای پادشاهان ساسانی در ایران به مسند قدرت نشست
    ( شاهان ساسانیان جای خود را به امیرالمومنین ها دادند ).

    این عرب های که در ایران به قدرت رسیدند از خارج، از شبه جزیره عربستان، به ایران نیامده و حمله نکرده بودند، بلکه عرب های ایرانی بودند که اجداد آنها قرن ها پیش از اسلام در ایران، بخصوص در شرق ایران، زندگی می کردند ( 3 ) و پس از شکست خسرو دوم پرویز از بیزانس در دو جنگ ( 622 و 627) در نزدیکی ارمنستان و موصل و از بین رفتن قدرت نظامی ساسانیان توانستند در ایران قدرت را به دست بگیرند. ( بعد از متلاشی شدن نیروی نظامی ساسانیان و خروج بیزانس از مناطق میان رودان در سال 630 اعراب تنها قدرت نطامی در این مناطق بودند)

    از معاویه نیز یک سنگ نبشته از سال 663 با نقش علامت صلیب در حمام شهر قدیمی یونانی – Gadara – ( ”ام قیس” در اردن ) پید ا شده است.

    حکاکی این نشانه مسیحیت توسط معاویه باعث تعجب تاریخ نویسان عرب گردیده
    ( اسلام شناسان سنتی معتقدند که نقش صلیب تحمل و بردباری معاویه در قبال مسیحیان ساکن شهر ام قیس را نشان می دهد ).

    سنگ نبشته معاویه به زبان یونانی نوشته شده است.

    سه تاریخ زمان حکاکی این سنگ نبشته را ثبت کرده اند: ت
    اریخ سال مالیاتی بیزانس، تاریخ سال محلی شهر Gadara و تاریخ بنا به سال عرب ها
    (سال 42 عرب ها ).

    سنگ نبشته معاویه در ” ام قیس ” از سال عرب ها نام برده است و نه از سال اسلامی ( هجرت ).

     
    • چطور شد نقد اسلام و قرآن سر از وجود و عدم خلفای راشدین درآورد؟! یعنی با اثبات توهمیِ نبودنِ تاریخیِ خلفاء کلک اسلام کنده شد؟!

      بعد،این چه استدلالی می شود بر نبودن خلفای راشدین؟! صرف اینکه نشانی از سکه در عصر خلفای راشدین نباشد اثبات می کند که ابوبکر و عمر و عثمان و علی وجود تاریخی نداشته اند و اینهمه کتابهای تاریخ و سیره و تاریخ الخلفاء های گوناگون همه کشک بوده چون تالیف نویسندگان مسلمان بوده؟!

      خوب حالا گیریم کلّا زیر تواریخ و سیر اسلامی و روایات تاریخی نقل شده در کتابهای تاریخ اسلام آب بستید،آیا در تواریخ سایر ملل و تاریخ های غیر اسلامی و تحقیقات مستند مستشرقین مستقل که انواع و اقسام اسناد تاریخی در دست داشته اند هم اثری از وجود خارجی خلفای راشدین دیده نمی شود؟! چرا اینگونه با طرح مطالب سخیف خود را مضحکه اهل مطالعه می کنید؟

      گذشته از همه این ادعاها که ممکن است معارَض هم باشد با تحقیقات دیگر،نکته اساسی که بنده بارها در این سایت به آن اشاره کردم نکته تاریخ سکّه در آغاز ظهور اسلام است،قدر مسلّم از گزارشات تاریخی این است که تا زمان عبدالملک بن مروان (خلیفه‌ اموی)، مسکوکات اسلامی‌ همان سکه‌های رایج رومی و ایرانی بوده،بعد از آن عبدالملک، سکه‌های مزبور را تغییر داده و آن‌ها را به مسکوکات عربی تبدیل کرده.
      “دینوری” در “اخبار الطوال” می‌گوید:”گویند در سال هفتاد و ششم هجرت، عبدالملک نخست دستور داد سکه‌های درهم را ضرب کردند و سپس سکه‌های دینار را هم ضرب کردند و او نخستین کسی است که در اسلام سکه زده است و پیش از آن درهم و دینارهای ضرب‌شده در ایران رایج بود”.
      (اخبار الطوال/ترجمه،ص 360)

      نیز دمیری در حیات الحیوان می گوید : آن چه مسلم است پول رايج آن زمان درهم و دينار ضرب روم بوده است، اما چه شكلي داشته است اطلاع نداريم، اما ضرب سكه اسلامي نخستين بار در زمان عبد الملك مروان و با راهنمايي امام باقر(ع) انجام گرفته است.

      (حیات الحیوان،ج1 ص97)
      —-
      بنابر این، بود و نبود سکّه ضرب خلفاء ربطی به بود و نبود آنها در واقع خارجی ندارد

      نیز از مطالب پیش گفته روشن شد که ضرب سکه در زمان معاویه نیز تابع همان سکه های ضرب ایران بوده است چون در عصر معاویه ایران بخشی از قلمرو اسلامی بود،پس سکه های زمان معاویه نیز همان سکه های رایج ایرانی بوده است و ضرب سکه های عربی از سال 76 و عهد خلافت عبد الملک مروان آغاز شد

       
  45. سخنی بسیار زیبا از میرزا آقا خان کرمانی(از روشنفکران بزرگ و معروف عصر مشروطه) :

    ✍️ای علمای بی علم و عمل اسلام ، آن قدر یاوه سرائی و بیهوده گوئی در دین من و آئین اسلام چرا ؟. کدام علوم حقوق را نوشتید ؟ و کدام قانون معامله را به عدالت تحقیق کردید؟ کدام علم یا فایده را تاسیس نمودید؟ کشف کدام مجهول را سبب شدید؟ منفعت و فایده شما برای اسلام و مسلمانان چه بود جز اینکه در مسائل فرعیه آنقدر سخن گفتید و خرافات بهم بافتید و اختلافات نمودید که اصل و فرع هر دو از میان رفت و جنس و فصل بی اصل مهمل شد…

    سه مکتوب ، نوشته میرزا آقا خان کرمانی ، صفحه : 156

     
  46. سید احمد رونقی

    باسلام واحترام دوست عزیزم درود بر شما
    تهدید سید احمد رونقی توسط آقای مقدم معاونت فرمانداری شهرستان ملکان

    اینجانب سید احمد رونقی ملکی ساکن شهرستان ملکان در مورخه ۹۷/۷/۲۲نامه ای برای فرماندار ملکان نوشتم و در آن خواستار اجرای قانون و عدالت اجتماعی در مورد نانوایان شده بودم وهمچنین به تخلفاتی که توسط نانوایی فرمانداری انجام میشود اشاره کردم چرا که اتحادیه قیمت نان کامل را ۲۵۰تومان قیمت گذاشته که نانوایی فرمانداری ۳۰۰تومان میفروشد وکسی هم کاری ندارد .
    بنده خواستار اجرای عدالت برای همه شدم.

    در مورخه ۹۷/۷/۲۳ به فرمانداری رفتم که بعد از اینکه از دفتر آقای فرماندار بیرون آمدم معاون فرماندار آقای مقدم جلوی بنده را گرفتند و گفتند که شما نامه نوشتید که در نانوایی فرمانداری نان ۳۰۰تومان بفروش می‌رسد به شما ربطی ندارد . بخاطر اینکار تان میدانم باشما چیکار کنم بلایی سرتان میاورم که خود نیز ندانید.
    متاسفانه معاون فرماندار شهرستان ملکان جناب آقای مقدم بنده را تهدید نمودند بجای آنکه عدالت را اجرا کنند و به درد مردم برسند .

     
  47. نجات قربانیان تلفات جاده‌ای در ایران؛ معادل دوسال هزینه حکومت برای ترویج تروریسم در منطقه

    تحریریه فسادبان:
    همه ما در بین دوستان و خانواده بارها در سوگ عزیزانی نشسته‌ایم که جان خود را در تصادف جاده‌ای از دست داده‌اند. طبق آمارهای حکومتی، سالانه ۱۵ هزار و ۹۰۰ نفر در ایران در اثر حوادث جاده‌ای فوت می‌کنند و ۷۶۸ هزار مصدوم این حوادث نیز به بیمارستان‌ها منتقل می‌شوند.

    شمار تلفات جاده‌ای در ایران، روز به روز بیشتر و بیشتر می‌شود. رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی نیروی انتظامی از افزایش شمار کشته‌شدگان حوادث رانندگی در جریان سفرهای نوروزی امسال نسبت به سال قبل خبر داده و می‌گوید که تنها در مرگبارترین روز یعنی دهم فروردین‌ماه ۳۷ تن جان خود را از دست داده‌اند.

    مرگ دلخراش هموطنان ما در جاده‌ها، غیر از عامل خطای انسانی عمدتا به دلیل جاده‌های ناامن، پایین بودن سطح استاندارد خودروها و فرسودگی خودروهای سنگین است.

    «معاون حمل و نقل وزیر راه و شهرسازی» در آذرماه سال گذشته اعلام کرد که اقدامات مربوط به ایمن‌سازی جاده‌های کشور به ۱۳۰ هزار میلیارد تومان اعتبار نیاز دارد که در صورت تحقق، تعداد کشته‌ها به میزان چشم‌گیری کاهش می‌یابد.

    به گفته مقام‌های مسئول در جمهوری اسلامی، سالانه هفت درصد از تولید ناخالص داخلی کشور در بخش خسارت‌های ناشی از تصادف‌ها و فقدان ایمنی در جاده‌ها هزینه می‌شود.

    از سوی دیگر، اسفندماه سال گذشته نیز رئیس «هیئت عامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران» (ایدرو) گفت که «نوسازی ۲۰۲ هزار دستگاه خودروی سنگین فرسوده به ۱۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری نیاز دارد».

    با محاسبه دلار ۵۱۰۰ تومانی در فروردین ماه امسال، اعتبار لازم برای برطرف ساختن دو منبع اصلی تصادف‌های جاده‌ای و کشته شدن هموطنان ما، رقمی در حدود «35 میلیارد دلار» است.

    حال ببینیم جمهوری اسلامی چقدر برای حمایت از تروریسم و گروه‌های شیعه طرفدار خود در منطقه هزینه می‌کند. بر اساس تخمین بنیاد “دفاع از دموکراسی”، کمک سالانه جمهوری اسلامی به حکومت بشار اسد، حزب الله لبنان، حماس و جهاد اسلامی فلسطین «۱۶ میلیارد دلار» است.

    به این ترتیب، با دو سال و دو ماه هزینه جمهوری اسلامی برای ترویج تروریسم و ایجاد بی‌ثباتی در منطقه، می‌توان اصلی‌ترین عوامل بروز تصادف‌ها و مرگ هموطنان ما در جاده‌های کشور را به طور کلی ریشه‌کن کرد. منتها مساله این است که جان ایرانیان برای جمهوری اسلامی، چقدر مهم است؟!

    در باب اهمیت ایران و ایرانی برای نظام جمهوری اسلامی، شاه‌بیت را از زبان مهدی طائب، رئیس “قرارگاه عمار” بشنویم که بهمن ماه سال ۱۳۹۱ گفت:
    «اگر دشمن به ما هجوم كند و بخواهد سوريه يا خوزستان را بگيرد، اولويت ما اين است كه سوريه را نگه داريم».

    تا زمانی که چنین حکومتی، با این کیفیت از حکمرانی و اهداف و استراتژی بر ایران حاکم است، ما همواره سوگوار عزیزان‌مان خواهیم شد که به سفر می‌روند، اما اندوه که بازنمی‌گردند؛ سوگوار اینهمه مرگ و خاطرات تلخ.

    سیستان و بلوچستان «مبلغ» می خواهد یا کلاس درس؟ غذا؟ بزرگراه؟

     
  48. اعتراض معلمان به چیست؟
    آموزش و بهداشت، دو حوزه ای که توانمندی و کرامت شهروندان جامعه در حال و آینده، کاملا بدان وابسته است و از شاخص های اسای و بنیادین توسعه انسانی جوامع به شمار می آیند، در ایران امروز به تدریج در حال تبدیل شدن به کالایی نایاب و گران قیمت بوده و از دسترس شهروندان خارج می شوند. تنها استراتژی و برنامه دولت، برای ارائه خدمات در این حوزه های اساسی از حیات اجتماعی و اقتصادی شهروندان خصوصی و خصولتی کردن و یا همان “خودت بمال” است. وضعیت به گونه ای شده است، که کل درآمد ماهیانه یک کارگر نمی تواند هزینه های یک جلسه یک ساعته دندانپزشکی را پوشش دهد. در حوزه آموزش و پرورش نیز، پولی کردن تدریجی و نظام مند آن در سالیان اخیر و تحمیل هزینه های آن به شهروندان، سبب بازتولید فاصله طبقاتی موجود در جامعه در محیط آموزش همگانی کودکان و دسترسی بسیار متفاوت و نامتوازن این کودکان از سهم آموزش بر اساس میزان درآمد والدین و نیز محل سکونت جغرافیایی آنها شده است. اقلیتی از کودکان و نوجوانان این مملکت از فضای آموزشی لاکچری و با کیفیت بهره می برند و اکثریتی دیگر از دسترسی به بدیهیات این حوزه درمانده اند. این در حالیست، که نظام بوروکراتیک فعلی، حوزه هایی را تحت پوشش قرار داده و برای آن هزینه می کند، که به هیچ عنوان، نمی تواند جزء وظایف دولت قرار بگیرد. به عبارت دیگر، دولتی که از ارائه بدیهی ترین خدماتی که به شکل سیستماتیک در صدر وظایفش قرار دارند، درمانده و ناتوان است، همزمان تا خصوصی ترین حوزه های زندگی افراد فعالانه دخالت کرده و سازمان های عریض و طویلی برای آن تشکیل داده تا برای آنها تعیین کند، چه بپوشند، چه بخورند و بیاشامند و چه چیزی را ببینند و بشنوند. بر اساس عملکرد، برنامه ها و سیاست های نهادهایی از این دست، که باری از دوش شهروندان بر نمی دارند و انگل وار با بلعیدن بودجه های عمومی عملا تبدیل به ضد منافع شهروندان شده اند، دولت دغدغه ها و دلواپسی هایی پیدا نموده که فرسنگ ها از مشکلات واقعی که مردم با آن دست و پنجه نرم می کنند، فاصله دارد.
    از سوی دیگر، تداوم تبعیض میان معلمان و سایر اقشار وابسته به بودجه عمومی، در شرایط فشار اقتصادی غیر قابل تحمل شده است. در حالی که تمامی سیاستمداران از چپ و راست برای حوزه های متورم، ناکارآمد و عملا بدون کارکرد دولتی گشاده دست عمل می کنند، در همان حال، معیشت معلمان را تبدیل به حوزه اجرای سیاست های ریاضتی نموده اند. از پر درآمدترین تا کم درآمدترین دولتها، در ادامه این سیاست نقش داشته اند؛ چراکه از آموزش همگانی، درآمدی نمی تواند عاید جریان فسادی که همچون خوره به جان این مملکت افتاده است، شود؛ احتمالا سیاست و برنامه پولی کردن آموزش و پرورش راه حل همین جریان برای ورود به آن باشد. اینها تمام ماجرا نیست؛ چه پولی کردن آموزش، سبب ورود جریان فساد سیستماتیک ناشی از بوروکراسی ناکارآمد دولتی به این حوزه و به خطر افتادن شان و کرامت معلمی و نظام آموزش و پرورش است.
    اینها مشکلاتی است، که معلمان از نزدیک لمس کرده و فهمیده اند و برای عدم تحقق آن مبارزه می کنند و با همکاران صنفیشان که در اعتراض به همین موارد متقبل هزینه شده اند، همدلی می کنند. آنها امیدوارند، شهروندان این جامعه درک کنند، که چه فاجعه ای در حال وقوع است و برای ممانعت از این مصیبت ملی به آنها بپیوندند و این سوال را پیشه خود کنند، که اگر دولت مالیات های آنها را خرج بهداشت و آموزش همگانی، با کیفیت و عادلانه نمی کند، پس آن را چه می کند.
    عکس اول متعلق به هنرستان محل خدمت نگارنده در زمان تحصن و عکس دوم متعلق به محمد حبیبی فعال صنفی معلمان است، که با حکم ده سال حبس، اکنون در زندان به سر می برد. سوال امروز معلمان در رابطه با وی و خطاب به همه سیاستمداران ساده و مشخص بود: محمد چه شد…؟
    آزاد نمکی

     
    • درود آزاده گرامی
      درجایی که حوزه های قم ومشهد برای تربیت لاتها و قمه کش ها و تروریست بین المللی هزینه هاگذاشته اند ، دیگر معلمان این وسط چه کاره اند؟!
      جایی که علم الهدی و خاتمی و خامنه ای و …برمنبرند می بایست فرزندان ایران چون محمد حبیبی فعال صنفی معلمان در زندان باشند.امت یَأجوج و مَأجوج که تربیت و فرهنگ لازم ندارد ، زمانی که علم الهدی و لاری جانی ها عقل کلند،امت دیگر به عقل نیازی ندارد،اسلجه و چند نارنجک باید به اوبست و آنها را روانه الله کرد. تا نسل علم الهدی و..تخم خامنه ای و دیگر منبریان بماند.

       
  49. درود بر شما به امید آنکه پاسخی دریافت کنم
    برنامه شما و پاسخ شما به اینکه از شما سوال میکنند که به شما چگونه می‌توان اعتماد کرد را نگاه کردم .
    ممنون میشم اگر به سوالی که در ذهن من بوجود آمده جواب بدهید:
    چگونه شخص تحصیل کرده ایی مانند شما که دراین اجتماع پر از درد زندگی میکنه بعد از این همه سال به آگاهی و انسانگرایی نمیرسه اما یک سال و نیم رندان او را متحول می‌کند ؟
    چگونه می‌توان پذیرفت که اینهمه مدت بقول خودتان در جهل بودید و یکسال و نیم زندان اینچنین میکند؟
    میدانید امکاناتی که به شما می‌دهند مثلا گذاشتن نمایشگاه از تابلوهایتان و یا اجازه پخش سخنرانی های شما بخصوص در خارج از ایران را چگونه می‌توان فهمید؟

    ممنون از پاسخ شما

    —————

    درود بانوی گرامی
    همین اکنون میلیونها دانشگاهی و دکتر و مهندس و اصلاح طلب طرفدار این نظامند.
    جهالت دژی ست که زلزله ی هزار ساله هم حریفش نمی شود.
    من جاهل بودم. مثل خیلی ها. مثل میلیونها جوان و پیری که نه چهل سال پیش بل همین چند سال گذشته به حسن روحانی رأی دادند و مثلا پیروز که شد، با شادمانی به خیابانها ریختند. مثل میلیونها تهرانی که به تشویق اصلاح طلبها، و برای این که جنتی رأی نیاورد، به ری شهری قاتل رأی دادند.
    با احترام

    .

     
  50. درود استاد عزیز بزرگوارم شرمنده که من برای نمایشگاه نتونستم بیام خیلی آرزو داشتم بیام مزاحمتان باشم و دستانتان را ببوسم ولی مریضی برایم امکان مسافرت طولانی حتی صد کیلومتر هم نمی توانم مسافرت بکنم ارثیه جبهه های هشت ساله که آقایون برام گذاشتند فقط درد و درد و درد سر گیجه های شدید و سر درد های شدید و در بعضی مواقع هم نابینایی دست می دهد اشکالی ندارد برای سر زمین ام رفتم و جنگیدم اما اگر می دانستم که چنین خواهد شد از همون اول با اینها به مبارزه بر نی خواستم نه اینکه از پایمان انداختند الان هم به هم میهمانمان بی احترامی و زندانی و کتک هر کاری که دلشان می خواهد بکنند افسوس به امید دیدارتان زنده ام برام خیلی عزیزید دوست عزیزم مهدوی فر را اگه ملاقاتی کردید سلامم را برسانید ارادتمند همیشگیتان هستم

     
  51. سلام اقای نوری زاد ِ خدا قوت برادر . خواستم ماجرایی را برایتان تعریف کنم که خودتان هرطور صلاح دانستید مطرح کنید .

    سال گذشته دخترم وهمسرش بادوبچه ی خرد سالشان در خانه ای اجاره ای (در یوسف اباد تهران )مسکون شدند انجا در همسایگیشان پیرمردی موقرباهمسرویک دختر شان زندگی میکردند .
    انها از ابتدا توجه ی خاصی به خانواده ی دخترم داشتند مخصوصا به دامادم وبچه ها . کم کم ارتباط دوستانه ای بین انان به وجود امد وبه اصرار انها . شبی برای صرف شام به منزلشان رفتند . عکس پسر جوان بیست وسه چهار ساله ای انجا جلب توجه میکرد که در مقابل نگاه مهمانان . صاحبخانه ماجرایی را ازسال 88 به این شکل تعریف کردند وگفتند پسری داشتم که دانشجو بود ودرحین درس خواندن کاری هم برای خود دست وپا کرده بود . ما برای تشویق وعلاقه ای که به او داشتیم برایش ماشینی قسطی خریدیم . واو هم به دانشگاه میرسید وهم به کارش . تااینکه شلوغی وتظاهرات ان سال پیش امد . پسرم اهل برنامه ی خاصی نبود وبقول معروف سعی میکرد بیشتر به زندگی خود بپردازد تا به سیاست . اما یکشب به خانه نیامد ما دلواپس شدیم ویکشب به سیصد وشصت وپنج روز طول کشید .در همه ی این مدت ما گشتیم جایی نبود که زنگ نزده یا نرفته باشیم . عاقبت به مراجع قانونی مراجعه کردیم . به سپاه به زندانها به ……خلاصه همه جا .ونتیجه ای نگرفتیم . تایکروز یکنفر ناشناس به ما زنگ زد وگفت شما به پارکینگ سپا ه در فلان ناحیه مراجعه کنید ماهم رفتیم ودیدیم راست گفته ماشین پسرم همانجاست .نشانه ها را دادیم و گفتیم که این ماشین فرزند ما ست . انها اول تقاضای کرایه ی یکسال پارکینگ را کردند که برای ما پول زیادی بود درحالیکه هنوز قسط ماشین تمام نشده بود . ما گفتیم ماشین مهم نیست ما ماشین را نمیخواهیم . مال خودتان . ما را ازین در به دری نجات دهید .بگویید سرنشین ماشین (پسر ما)چه شد ؟ انها گفتند به شرطی میگوییم که هیچ سروصدایی نکنید . قول دادیم انگاه گفتند ! در تظاهرات 24 خرداد پسرشما درحالیکه پشت فرمان بود اشتباهی مورد اصابت گلوله از ناحیه ی سر قرار گرفت ومرد . ماهم اورا در فلان قطعه ی بهشت زهرا دفن کردیم .وادرس صحیح قبر پسرمان ووسایلش را به ما دادند . وما خصوصا مادرش داشت دیوانه میشد میگفت باور نمیکنم دلمان قرا ر نمیگرفت پریشان تر شده بودیم میترسیدیم به کسی هم بگوییم چون تهدیدمان کرده بودند .
    من ( پد ر) اشنایی در بهشت زهرا داشتم رفتم پیش او .وپول زیادی هم دادم وگفتم قول میدهم به هیچ وجه برایت دردسر درست نکنم قبر پسرم را نشانم بده میخواهم نبش قبر کنم . خلاصه اوحال زار مرا دید پذیرفت به هر جان کندنی بود ساعت دو شب نبش قبر کردیم وقسمتی از موی عزیزم را بریدم واوردم .دادم برای ازمایش دی ان ای . معلوم شد که اوپسر عزیزم بود وان مو وازمایش را به خانه اوردم تا مادرش ارام گرفت .
    اینست که من شما را که میبینم فکر میکنم شماپسرم هستید چون پسرم درست همسن وسال شما بود .
    اقای نوری زاد عزیز. من ان خانواده را دیدم. ان پدری که خیلی پیر نبود اما تمام موهایش سفید شده بود وخانمش هم هنوز ارام وقرار نداشت .اصلا نمی توانست در خانه بند شود . من هنوز بخاطرشان ناراحتم . هروقت یادم میاید قلبم درد میگیرد چون خودم هم فرزند دارم وهرروز چشم براهشان هستم .
    عجب روزگاری شد ه چه میخواستیم چی شد . خدا میداند پشت پرده چه چیزها گذشت ومیگذرد ما خبر نداریم .

     
    • خب این پدر و مادر دیگه چی دارند که از دست بدهند که بترسند؟ چرا مثل بقیه افشاگری نمی کنند. این ماجرا کمی عجیبه!

       
  52. جاویدان سپاه ایران

    ایران درود
    درود بر سپاه پاسداران

    گزارشی از
    کانال اخبار سوریه
    ادامه پیروزی بزرگ در عراق

    فواید ورود امریکا به جنگ با داعش بیش از مضرات آن بود. با مشارکت هوایی امریکا و ائتلافی که به وجود آورده بود، بار عمده‌ای از روی دوش ایران برداشته شد. امریکایی‌ها ناچار شدند اف‌16‌های عراق و بخش بزرگی از تسلیحات خریداری شده توسط این کشور را که تحویل نمی‌دادند تحویل بدهند تا عراقی‌ها در بخشی از میدان مبارزه خود هدایت کلی را به دست بگیرند. تروریست‌های داعشی که همه حیات خود را در جنگ و تصرف مناطق جدید می‌دیدند، پس از منکوب شدن در پشت دروازه‌های بغداد، سرکوب در سعدیه و جلولا و ناتوانی در ورود به شهرهای جدید که در کنترل دولت عراق بود، به سمت مناطق تحت اشغال باند ملامسعود سر کج کرد تا او که داعش را فرصتی برای تشکیل کردستان بزرگ می‌دید، غافلگیر شود. حرکت به سمت اربیل و مناطق تحت کنترل جدایی‌طلبان وابسته به بارزانی بر خلاف توافق آنکارا و امان بود و اینجا بود که پیش‌بینی ایران در مورد ناتوانی بعثی‌ها در کنترل هسته تصمیم‌گیر داعش درست از آب درآمد.

    در مورد ناله‌ها و التماس‌های ملامسعود به امریکایی‌ها بسیار شنیده‌اید، شنیده‌اید که چگونه کسی حاضر نبود به داد او برسد، اما این بار هم ایران که اندکی از سامان دادن به وضعیت سایر مناطق فارغ شده بود، یک گروه از مستشاران خود را به فرودگاه اربیل رساند تا فرماندهی واحدهای در حال فرار و ژنرال‌های شکم‌گنده ملامسعود را بر عهده بگیرند. در این مورد حرف بسیار است، اما به اعتراف بسیاری اگر حضور به موقع مستشاران و جنگنده‌های ایرانی نبود که داعش را در فاصله 42 کیلومتری اربیل زمین‌گیر کردند، هیچ بعید نبود که آنها موفق به ورود به اربیل شوند، کما اینکه بسیاری از مناطق تحت کنترل اقلیم شمالی را بدون هیچ مقاومت خاصی، شاید هم به دلیل خیانت ملامسعود به خصوص در مورد مناطق ایزدی‌نشین به سادگی اشغال کردند و آن جنایت‌های فجیع را به بار آوردند.

    در تلاطم روزهای پر از مرگ و خون عراق، یکی از درخشان‌ترین پیروزی‌های محور مقاومت و شاید هم ملت عراق در دوران معاصر شکل گرفت، این پیروزی که باید از آن به بزرگ‌ترین شکست امریکا و متحدان منطقه‌ای آنها در برابر ایران پس از سقوط رژیم بعث عراق یاد کرد، چیزی جز تشکیل «حشد الشعبی» نبود، نیرویی که آرام آرام در قالب گردان‌ها، تیپ‌ها و لشکرهای متعدد در حال شکل‌گیری بودند و زیر نظر مربیان لبنانی، عراقی و ایرانی خود آموزش‌های بسیار سنگین و طاقت‌فرسایی را می‌دیدند. آنچه مشخص و مبرهن است، امریکایی‌ها هیچ وقت فکر نمی‌کردند ایران پس از تشکیل حزب‌الله در لبنان، دفاع الوطنی در سوریه، حالا در عراق هم بتواند نسخه‌ای از سپاه پاسداران یا بسیج را شکل دهد. اما امریکایی‌ها در آن روزها فکر می‌کردند این نیروها همانگونه که شکل گرفته‌اند، با فشار سیاسی و اقتصادی و روی کار آمدن دولتی مطیع، از بین خواهند رفت.

    نخست‌وزیر جدید عراق که هنوز خونش گرم بود، همه منابع کشور را متوجه جنگ کرد، امریکایی‌ها برای آنکه حیدر العبادی را تقویت کنند از هیچ کمکی دریغ نمی‌کردند، متحدان منطقه‌ای و بین‌المللی از تانک و نفربر گرفته تا فشنگ کلت و کلاش و مربی برای آموزش راهی عراق کردند و همه این‌ها را در رسانه‌های وابسته به خود به‌عنوان برگ موفقیت نخست‌وزیر جدید اعلام می‌کردند. اینجا بود که نیروهای حشدالشعبی که به شدت توسط ایران حمایت شده و مسلح شده بودند، به بخشی از تجهیزات امریکایی که در انبارهای ارتش عراق موجود بود هم دست یافتند تا به این ترتیب این نیروها با استفاده از بهترین تجهیزات، به جنگ با داعش بروند. امریکایی‌ها امیدوار بودند با سند زدن پیروزی‌ها بنام العبادی او را باز هم در قامت نخست‌وزیر عراق ببینند و به دست او خیلی از کارها را به پیش ببرند.

    ادامه دارد

     
  53. سلام و درود

    «جاویدان سپاه ایران
    1:57 ق.ظ / اکتبر 16, 2018
    جناب شفیعی

    عاشق نوشتنتان هستم

    این چیزی که ترسیم کردید فقط بمب اتم میخواهد»

    دوست محترم فکر میکنم مطلب فوق را با قصد مزاح و طنز نوشته ای، زیرا بی گمان میدانی که بمب و خاصه بمب اتم برای تخریب و نابود سازی طراحی و ساخته شده است، استفاده از چنین آلت قتاله مهیبی به عریانترین و ابتدایی ترین شکل ممکن، خود بدترین نوع فساد و پاک کردن صورت مسئله است. فکر نکن که تنها مردم و کشور ما به آنهمه مصائب و مشکلات دچارند! رنج و رفاه و فقر و غنا اموری نسبیند، بسیاری از کشورها و مردمان جهان به درجات مختلف با چنان مسائلی درگیر و دست به گریبان بوده یا هستند، اگر چند کشور خاص توانسته اند بر این دست مسائل غلبه کنند، معنایش اینست که ما هم میتوانیم و باید راه حل اصلاح امور را بیابیم و برای عملی کردنشان بکوشیم. اولین قدمها در این راه اینست که ابتدا متخصصان هر رشته ای را بیابیم و امنیتشان را تأمین کنیم و با گفتگو و تبادل نظر بر سر اصلاح امور به توافق برسیم، سپس همه حول محور نجات مردم و کشور سازمان دهی و متشکل شویم، و در قدمهای بعدی از افرادی که با تکیه بر قدرت نظامی در رأس امور نشسته اند و با تشکیل باندهای مخرب و ساپورت همدیگر به فساد و غارت کشور مشغولند و با تبهکاری روز بروز مقادیر و مبالغ بیشتری از اموال عمومی و دولتی را غارت میکنند و با فرو کاستن از بنیه عمومی بیش از پیش سبب زیان رساندن و خسارت به خزانه مفلس ملی اند ، سلب اختیار کنیم و با تشکیل دادگاههای صالحه رسیدگی به جرایم مجرمان و مفسدان را به آنها بسپاریم. بیگمان تا زمانیکه قوای مسلح که در اصل برای دفاع از استقلال و کیان مردم و کشور و حفظ امنیت ملی تشکیل شده اند و با استفاده از ثروتهای مشترک و عمومی و مالیاتی که از مردم گرفته میشود دارای قدرت و ثروت و سلاح شده اند، بجای حفاظت از منافع عمومی از موجودیت غارتگران و چپاولچی ها محافظت کنند، خود به بزرگترین مانع در راه اجرای قانون و عدالت تبدیل شده اند. لازم است که خود بیندیشند و وظایفشان را بیادشان بیاوریم که در این دو راهی انتخاب، ناگزیرند یا جانب مردم را بگیرند یا جانب ارباب قدرت و ستمگران را، و نمیتوانند با انتخاب روشی بینابینی تا ابد در شکاف اختلافات بمانند.از آنجایی که اعضای قوای مسلح فرزندان همین مردم خیانت دیده ودزد زده اند، بیگمان اکثریت مطلق آنان جانب مردم محروم و برادران و خواهران خود را خواهند گرفت. پس از رفع موانع اجرای عدالت نوبت کارهای اصلاحی و سپردن کار به کاردان با نظارت نمایندگان حقیقی مردم و روزنامه نگاران است که ضمن نظارت بر کار اصلاحگران و شفاف کردن نقاط تاریک دخل و خرج کشور و نشاندادن رخنه و روزنه های اموال عمومی و بستن راه ریزششان به حسابها و جیبهای فراخ راهزنانی که اختیار کشور و قانون را به کف گرفته و بر مقدرات مردم سوار شده اند، و با گزارش مستمر نتیجه کارها به مردم، قطار اصلاحات را در ریل درست خود هدایت کنند. کار اصلاحی کاری جمعی،سازمانی، دقیق و زمانبر است که به روحیه همکاری و تن دادن به تصمیماتی که حاصل خرد جمعی اند، و صبر و دانش و دلسوزی بسیاری دارد. چنین امری شدنی است و بدون نیاز به استفاده از بمب و کشتار درمانی و آسیب رساندن به مردم و کشور میتوان و باید کشور را در مسیر اصلاح امور انداخت.ایران سرزمین شگفت آوریست، مردمانی معمایی و فرهنگی سرشار از مدارا و منعطف و تاریخی پر از اوج و فرود و فراز و نشیب دارد، هر بار پس از سلطه بیگانگان اعم از مقدونی و ترک و تازی و مغولی و فرنگی و روسی چون ققنوس در دل خاکستر خود سربرآورده و خود را باز سازی کرده است.

    بگذرد این روزگار تلختر از زهر
    بار دگر روزگار چون شکر آید.

     
    • جاویدان سپاه ایران

      سپاس ودرود جناب شفیعی
      سلامت باشید

      من به آینده درخشان این کشور ایمان دارم و همانطور که مقام معظم رهبری افق 50 سال آینده را ترسیم کردند و یپیروزیهای پی در پی جبهه مقاومت نشانه های واضح برای اینده ای روشن است .آنچه را که شما گفتید(چون ققنوس در دل خاکستر خود سربرآورده و خود را باز سازی میکند)محقق میشو.د

       
  54. فریبای گرامی

    شما صحبت از دیالوگ کرده اید. یادتان یاشد گفتگو و دیالوگ دارای شرایط است. افرادی که با یکدیگر صحبت می کنند بایستی دارای صفت عدم پذیرش مطلق نیاشند و از طرفی مامور هم نیاشند ! نگاهی به شفیعی یکنید اصلا معلوم نیست که چه می گوید ؟ ! بیشتر به ادمی می زند که هر جا می بیند خراب کرده از این ستون به ستون دیگر پرش می کند ! به نوشته ایشان خطاب به خودم نگاه کنید در انجا اعلام می کند که نظری در رابطه با رهبر و یا سایر سران ندارد چون شناخت از انها بهد از چهل سال ندارد !! و از هر گونه تحلیل و نظر در رابطه با حکومت و مردم خودداری می کند . بعد از این خطاب به شما در مقاله اش کلی از یدیختی و ظلم روا رفته بر ملت ایران می گوید ! شما چگونه با همچین ادمی می خواهید باب دیالوگ را باز کنید ؟ این ادم یا دچار بحران فکری شدید است و یا متاسفانه مامور است و معذور ! در هر دو حالت نمی توان باب دیالوگ با همچین شخصی ایجاد کرد ! ایشان فاقد شرایط لازمه برای ایجاد دیالوگ است.
    افراد دیگر نظیر سید مرتضی و سپاه جاویدان که تکلیفشان مشخص است! اینها هر کسی را به جز گروه خودشان را کافر می پندارند و هر گونه نظر مخالف را نمی تابند. سپاه جاویدان که فقط نعره می زند و سید مرتضی هم فقط کارش این است که دولت جمهوری اسلامی را بعنوان بهترین دولت در جهان ارایه دهد! انقدر کارهای اینها تابلو است که هر بچه پنج ساله می فهمد که یارو چکاره است. سپاه جاویدان و سید مرتضی درکی از دیالوگ ندارند و نباید هم داشته باشند چون قرار و بودن اینها در اینجا دلیل دیگری دارد !!
    با احترام

     
    • درود کاوه آهنگر عزیز
      می دانم، مرغ سیّد یک پا دارد و در واقع یک مستبد کوچک است و همینطور بسیاری از ما. نوشتن در این سایت خود نوعی دیالوگ برقرارکردن و مخاطب قرار دادن دیگران است ، هیچکس کامل نیست، کاوه ی گرامی حوصله ها دیگر لبریز شده و گوشها از دروغ و فریب پر و حق بشما می دهم که از دیالوگ درست دفاع کنید و نخواهید خود را بازیچه سایبری ها قرار دهید.
      البته وجود شما مفید است که مشت آنهاا را باز کنید. این جماعت اینقدر دروغ گفته اند که خودشان هم باورشان شده.
      علم سیاست، رهبری ودولت و کشور وملت تعاریف خاص خودرا دارند،اشکال در این است که بی خردان در قدرتند و بیخردتر از آنان نیز پاچه لیس ودستمال بگردن دنبالشان و قمه کشان مّلت.اما ، بقول سعدی « تا مرد سخن نگفته باشد/ علم و هنرش نهفته باشد» .
      دیالوگ ها رازها را آشکار می کنند، بدین صورت می توان سنجید که افراد بقولی چه بارشان است. دیالوگ برقرارکردن برای پرورش افکار بسیار مهم است، دیالوگ برای این نیست که همه یک شکل فکر کنیم بلکه از راههای مختلف حقیقت موجود را دریابیم. یعنی هر کس از موضع خود مثلا یک سیب را تعریف کند .
      با احترام

       
      • کانال خودم :

        اغای کاوه آهنکر با سلام به شما شفیعی یا واقعن در باره ره بر و برادرای لاریجانی چیزی نم دانست یا نگفتش شما که پیشناد دهنده بودی نطر خودت چیه.
        شما وقتی میتونی نظر دیگران بخوای که جلو جلو نظر خود کفته باشی. اصلن بحص رهبر و برادر لاریجانیا نبود شما یه دفه چطور این سوالو پرسیدی

         
        • ولایت دزدو غاصب و مستبد ازباعث و بانی هایش را باید لاری جانی های عراقی و خامنه ای و دیگر ملاهای مسند نشین دانست .مگر جز این است؟

           
  55. در رابطه با مسیحیت و مطالبی که در رابطه با کتاب مقدس مسیحیان مطرح شده بود نکاتی را عرض میکنم.
    مصوع مسیحیت اگر برای مسلمانان به لحاظ مراجعه به ظاهر قرآن امری ساده و حل شده میباشد، برای خود متفکرین غربی و حتی مسیحی به این صورت نبوده و تقویت پرسشگری در غرب پرده از روی بسیاری از ابهامات برداشته است.
    اولین سئوالی که مطرح است این است که آیا شخص عیسی اصلا وجود خارجی داشته یا نه و اگر هم بوده آیا ادعای پیامبری به این معنا که به او وحی آسمانی میشود و یا شریعت جدیدی آورده،داسته است یا خیر؟
    بررسی های تاریخی بوجود چنین شخصی از فرودستان جامعه خود در فلسطین که به تعبیر ما به عیسی ناصری و یا عیسی فرزند یوسف نجار بوده در فلسطین بیش از 2000 سال پیش میزیسته مهر تائید میزند.این شخص دارای خانواده بوده و برادر و خواهر هم دارد.
    بر اساس همین تحقیقات تردیدی نیست که وی یک یهودی معتقد و پایبند به شرعیت موسی هم بوده و لذا اذعای پیامبری هم نداشته و هرچه میگفته و یا منظورش بوده در جهت اصلاح شریعت و آئین یهود از دید خود بوده است. عیسی نه ادعای وحی و پیامبری داشته و نه میتوانسته داشته باشد.

     
  56. با درود
    «جاویدان سپاه ایران
    1:35 ق.ظ / اکتبر 16, 2018درود وسلام جناب شفیعی
    1-شعارهای من نوعی جهت گیری است نه خطاب به فرد خاص.»

    ۱- واما، شعارهای شما:«ایران درود
    درود بر سپاه پاسداران
    مرگ بر دمکراسی با صدای بلند
    درود بر اقتدارگرایی نخبه گرا
    مرگ بر امریکا مرگ بر اسرائیل مرگ بر ارتجاع عرب»

    -ایران درود بی معناست، ایرانیان درود درست است زیرا مخاطب ایرانیانند. شما دراین سایت مخاطبان ایرانی را مورد نظر دارید .
    – دموکراسی ، فرد نیست که بمیرد. حکومت مردمی که شما با آن مخالفید و طرفدار ولایتید برکنار است زیرا استبداد ولایت برقرار است.
    -اقتدارگرایی نخبه گرا را هم حتما مقصودتان اوباشانی چون سلیمانی و مرتضوی و جمیع اعضای ولایتند؟ باید به شما گفت از این مجموعه حاکمان در مسند خرفت تر در تاریخ پیدا نخواهد شد.

    ۲- شعارهایی چون مرگ بر این و آن نشان کمال بی عقلی است.اصولا اکنون استدلال جای شعار های توخالی را گرفته.
    شعار دادن شما همان خرو گاو تصور کردن مردم است. مردمی بیعقل که با سوت چوپان به هر طرف رانده می شوند.
    انسانی که بی هیچ تفکری بدنبال شعار راه بیافتد باید به عقلانیتش شک کرد.جناب جاویدان سپاه مردم را چون خود تصور نکنید.

     
  57. سلام و درود

    ( به کاوه« مهرداد »آهنگر! )

    اینهمه کینه توزی و تهمت باران برای اینست که ثابت کردم دروغگویی و قصد داری با هرزه نگاری و فحاشی نظر دیگران را جلب کرده و نویسنده و متفکری چون سید مرتضی که تو ابداً با سایه اش هم هموزن نیستی را با پر رویی ، با خسته و عصبانی کردن، با استمرار وقاحت و ابرام در سماجت و گستاخی از میدان بدر کنی! فکر کردی با وز، وز کردن و پیچیدن به دست و پای سیدمرتضی از تو حریف و رقیب قَدَری برای او میسازد و اعتباری به اندازه حریفی برای او به تو میدهد ؟ ابداً اینطور نیست، افرادی در این سایت هستند که بر خلاف اوهام و احلام تو بخوبی فرق دوغ و دوشابرا میدانند. یادت که هست که با چه سماجت و سفسطه ای توی روی سید مرتضی ایستادی و نوشتی که منظورم تو نیستی و فراموش کرده بودی که قبلاً با نامبردن از« جاویدان سپاه »و وبسایت دکتر نوریزاد با چه صراحتی نشان داده بودی که منظورت دقیقاً اوست و تلقین و تظاهر میکردی که انتخاب نام سید مرتضی،کاملاً اتفاقی و انتخابی سمبلیک است ولاغیر؟لابد همانموقع در دلت به ساده لوحی همه ما هم میخندیدی که حرفت را باور کردیم و فراموشمان شده که انشاء و املاء و سبک نوشتاریت بقدری به تراوشات آشفته و خامه شکسته و روان پریشان مهرداد شبیه است که گویی گوجه گندیده ای هستید که گاری نصفش کرده باشد! بسیار به سود تست که حدود خود را بشناسی و مقدار وزن خود را بدانی و یاد بگیری که در چه کفه ای بنشینی، تا خاموش بنشینی و کاری نکنی که بر خلاف میل باطنی و سنت مألوف و آیین اخلاقی ای که بدان معتقد و مؤمنم بیش از این نقابت را کنار بزنم و چون عورتی مکشوف به نمایش بگذارمت!
    مزدک1 اگر فحاش است، که هست، آنقدر شرافت اخلاقی و یکرنگی سرشتی دارد که مسئولیت همه آنچه را مینویسد به گردن میگیرد و چون سمندر یا مهرداد آهنگر رنگ به رنگ نمیشود و هر روز در پس نقابی نوین خود را مخفی نمیکند .
    خیلی مانده تا مزدک1 بشوی!

    یادت باشد که هشدار دادم!

     
    • شفیعی فحاش می شود !
      شفیعی! چه فحش هایی دادی! تنها کاری که من کردم نشان دادم که ادم قایل اعتمادی نیستی و تو به جای عذر خواهی دهان خود را به فحش دادن الوده کردی ! به جای عزت خفت را برای خود خریدی و نشان دادی که شخصیت تو همین است.
      فقط کافی بود که به جای فحش دادن خود را شفاف می نمودی واز تزویر دست بر می داشتی !
      اکنون می توانی تا اید باسید مرتضی و سپاه جاویدان و رقاصه های صدام به رقص مشغول شوی ودلبری از انان کنی.
      به سلامت شفیعی فحاش !

       
  58. دکتر ش هوشمند

    اسلام به مثابۀ یک دین نه بر اساس قرآن بلکه بر بستر انبوه عظیمی از احادیث نبوی و روایات در عصر عباسیان شکل گرفته است. هر چه که ما از اسلام می‌دانیم محصول عصر خلفای عباسی است. از دورۀ امویان که تا سال 750 میلادی یعنی 132 هجری حکومت می‌کردند ما هیچ حدیث یا روایتی نداریم.

    باری، احادیث و قصه‌های اسلامی حداقل ۱۵۰ سال پس از شکل‌گیری نهایی این دین به رشته‌ی تحریر در آمدند.

    ما اساساً تاریخ‌نگاری اسلامی همزمان یا معاصر نداریم.

    حداقل ۱۵۰ سال پس از حکومت عربها، برای نخستین بار محمد بن عمر الواقدی (وفات ۸۲۳ میلادی) «اطلاعات» خود را بدون ارایه حتا یک سند اصلی از جنگ‌های اعراب برای ما به نگارش در می‌آورد.

    همچنین تاریخ نویس دیگر عرب، بلاذری، (وفات ۸۹۲ میلادی) درباره‌ی فتوحات اعراب گزارش می‌دهد و البته او ادعا کرده که «اسناد اصلی» را دیده است!!

    طبری نیز ۲۰۰ سال پس از «جنگ‌های اعراب و ایرانیان» از این درگیری‌های نظامی گزارش می‌دهد

    [امیرخلیلی، http://www.chubin.net].

    کتاب‌هایی که از این نویسندگان عرب در دسترس ما هستند، همه کپی‌ها یا رونویس‌هایی هستند که حداقل سد سال پس از نویسندگان اصلی‌شان بازنویسی شده‌اند.

    نسخه‌ای که از تاریخ طبری در دسترس ماست، به دوران مملوکیان [سده‌ی ۱۳ میلادی] برمی‌گردد
    [اولیگ، از بغداد به مرو].
    همانگونه که می‌بینیم، همه‌ی این «تواریخ» در دوران خلفای عباسی به ویژه از زمان هارون‌الرشید (۷۶۶ تا ۸۰۹ میلادی، متولد ۷۶۳ میلادی در ری، مرگ: ۸۰۹ میلادی در توس/خراسان) به رشته‌ی تحریر در آمده‌اند.

    این نشان می‌دهد که خلفای عباسی در پی شکل‌دهی یک «شخصیت دینی – سیاسی» مستقل برای خود بودند و همه‌ی تلاش‌شان را، حتا با خشونت‌های بسیار افراطی بکار بستند تا این تدبیر را به فرجام برسانند.

    خاورشناس‌ِ آلمانی، یولیوس ولهاوزن، از یک مورخ بیزانسی سده‌ی ۸ به نام تئوفانس نقل می‌کند که «حکمرانان جدید (یعنی عباسیان) در سال ۷۵۵ بیشتر مسیحیان در فلسطین را به دلیل خویشاوندی با سلسله قبلی کشتند»
    البته ولهاوزن که آگاهی‌اش از تاریخ مسیحیت در ایران و شام ناچیز بود، می‌گوید: «اینجا باید حتماً اشتباهی شده باشد، چگونه می‌توان امویان را مسیحی قلمداد کرد». [امیر خلیلی، همانجا]

    تاریخ‌نگاری‌های اسلامی که پس از یک سده و نیم نگاشته شده، می‌بایستی به ضروریات دینی و سیاسی آن زمان حاکمان پاسخ می‌داد.

    هدف آنها در مرتبه‌ی نخست نوشتن‌ِ تاریخ اسلام نبوده بلکه پاسخ به مسایل عاجل‌ِ سیاسی روز بوده است. تاریخ هجری هم یکی از مسایل سیاسی روز بود که سرانجام می‌بایستی حل می‌شد.

    همانگونه که می‌بینیم این «تواریخ» در دوران عباسیان نوشته شده‌اند. یارشاطر در کتاب‌ِ «حضور ایران در جهان اسلام» می‌نویسد: «چنانکه طریف خالدی در فصلی که درباره‌ی تصور دانشمندان مسلمان از ملل باستان دارد اشاره می‌کند،
    حتی برخی از مورخان مسلمان، تاریخ اسلامی را امتداد‌ِ تاریخ ایران [ساسانی] تلقی می‌کردند … بسیاری از مورخان اسلامی به نقش محوری ایرانیان در توسعه‌ی فرهنگ اسلامی در دوران اولیه عباسیان اشاره کرده‌اند»
    [«حضور ایران در جهان اسلام»، ص 24] او سپس نقل قولی از رینهارت دوزی [Reinhart Dozy]، عرب‌شناس برجسته‌ی هلندی می‌آورد:

    «زمینه‌ی تفوق ایرانیان، یعنی غلبه‌ی مغلوب بر غالب، از مدت‌ها پیش از خلافت عباسیان فراهم شده بود. این تفوق هنگامی کامل شد که عباسیان، که ترقی خود را مدیون ایرانیان بودند، بر تخت خلافت نشستند.
    این خلفا قاعده را بر این نهادند که به کسی به جز ایرانیان، به ویژه ایرانیان خراسانی، اعتماد نکنند. در نتیجه برجسته‌ترین شخصیت‌های دربار خلفای عباسی ایرانیان بودند» [همانجا، ص 25] یارشاطر ادامه می‌دهد:

    «در نظری عمیق‌تر باید گفت که خلفای عباسی یا ترکیب قدرت مذهبی و ظایف‌ِ عرفی و با شوری که در حمایت از مذهب به عنوان حافظان دین از خود نشان می‌دادند
    در حقیقت رویه پادشاهان ساسانی را پیش گرفتند که حکومت عرفی را با پاسبانی دین در حکومت خود ترکیب کرده بودند. پیروی از سنن ایرانی را می‌توان همچنین در زمینه‌های دیگر بازشناخت.
    از جمله قانونی قلمداد کردن خلفا که خلافت خود را با توسل به اینکه از نسل عباس عموی پیغمبر بودند (یعنی توسل به شجره‌نامه و حق موروثی به جای انتخاب و بیعت)
    و محدود کردن دیدار خود با بکار بردن پرده و پرده‌دار و سایر موانع و جدا ساختن خود از عامه با بکار گرفتن حاجب و دربان، بطوریکه دسترسی به آنها که اعراب حق خود می‌شمردند دشورا بشود.

    نیز پوشیدن لباس‌های فاخر ایرانی و جشن گرفتن نوروز و بجا آوردن مراسم آن همه نشان می‌دهد که تا چه حد حکومت اعراب تحت تأثیر روحیه ایرانی و فرهنگ پادشاهی قرار گرفته بود …
    اما مهم‌ترین نهاد اداری در خلافت عباسی که تقلیدی از روش ساسانیان بود اقتباس دیوان بود،
    یعنی اداره وظایف خلافت در شعبه‌های مختلف با مسئولان معین.
    اگرچه این نهاد در دوران بنی امیه یا حتی زودتر آغاز شده بود، در خلافت منصور عباسی بود که این نظام توسعه یافت و در دوران وزارت برمکیان در حکومت هارون‌الرشید صورت کمال پذیرفت» [همانجا، صص ۲۶ و 27]

    به زبان ساده، یعنی عباسیان که اکثراً از عرب‌های ساسانی بودند [ساکن خراسان بزرگ] با همیاری ایرانیان همفکر و هم‌مرام خود، در مسیری گام نهادند که سرانجام به چیزی ختم شد که ما امروز به آن اسلام می‌گوئیم.

    ادبیات و تاریخ‌نگاری اسلامی محصول‌ِ عرب‌های شبه‌جزیره‌ی عربستان نبوده بلکه محصول مشترک شرکت‌ِ عرب‌های ساسانی و ایرانیان بوده است. و تاریخ هجری نیز جزو اختراعات آنان می‌باشد.

     
    • این روش طعن زنی مطلق به تاریخ نویسی مکتوب فاقد ارزش علمی است

      ارزش گذاری بر کتب تاریخ مکتوب و کتابهای سیره و تاریخ با اینگونه سطحی نگری ها حاصل نمی شود،تاریخ مکتوب چه در زمینه تاریخ وقایع اسلامی و چه در مناطق دیگر،بالاخره عمدتا بر نقلیات و روایت های تاریخی و اسناد آنها و قرائن مختلف استوار است،نمی شود گفت چون فلان تاریخ یا سیره در فلان زمان متاخر نوشته شده است پس باید آنرا دور انداخت،چون تاریخ نویسی مکتوب معمولا متاخر از وقایع پیش آمده است،شما چه می خواهید بگویید؟ مقصودتان این است که اصلا باید تاریخ مکتوب را دور ریخت؟! اینکه پاک کردن صورت مساله است،بالاخره تاریخ نویسی مکتوب چه در محیط تاریخ اسلام و وقایع بعد از ظهور اسلام و چه در محیط اقوام و ملل و تمدن های دیگر،اساسش بر نقل ها و روایت ها و اسناد نقلی استوار است و شما در هیچ تمدن و فرهنگ یا قومی نمی یابید که تاریخ را حین وقوع وقایع ثبت و ضبط کرده باشند!
      نیز تاریخ نویسی نقلی بر روایت فلان از فلان از فلان استوار است،یعنی مثلا طبری یا واقدی یا بلاذری یا هر تاریخ نویس دیگری شب نمی خوابند صبح بلند شوند و در مورد وقایع تاریخی خواب نما شوند! بالاخره هر مورّخ و هر کتاب تاریخ نقلی اسنادی و راویانی برای نقل های خود و کتاب خود دارد تا سلسله راویان برسد به رواتی که یا خیلی به وقایع نزدیک بوده اند یا حین واقعه چیزی را برای کسی نقل کرده است،یعنی هر کتاب تاریخی و هر مورّخ برای مطالب خود سلسله سند دارد ،اینجور نیست که هرکس هرچه دلش خواست بردارد به کسانی یا رواتی نسبت دهد،پس تاریخ نقلی بر روایت فلان از فلان استوار است و شما اگر به اصل هر کتابی مراجعه کنید مثل تاریخ طبری،یا مغازی واقدی یا کتاب های بلاذری،اینها معمولا سلسله اسناد خود در نقل ها را یا در مقدمه کتاب ذکر می کنند و از باب اختصار از تکرار سند در هر مورد پرهیز می کنند یا در هر مورد اشاره به روات خود تا حاضران در وقایع یا نزدیک به آن می کنند،پس تاریخ نقلی و مکتوب نیازمند به سند است و خواب و خیال نیست،و این اختصاصی به تاریخ نویسی در محیط اسلام ندارد،بله البته در صدر اسلام تاریخ نویسی همزمان متداول نبوده،اما حاضران وقایع وقایع را برای بعدی ها نقل می کرده اند،هنر یک مورّخ البته این است که به اسناد بیشتری دست یابد و از قرائن تاریخی کمک بگیرد و ظنون تاریخی را متراکم کند،و این در همه تاریخ تاریخ نویسی مکتوب در همه تمدن ها و فرهنگ ها وجود داشته است،مثلا هرودوت نیز که یک تاریخ نویس تاریخ مکتوب است وقایع را بعد از وقوع و با تکیه بر نقل ها و اسناد خود نقل کرده است،بنابر این نباید در این مورد نق زد که تاریخ نویسی همزمان با وقایع در مورد تاریخ اسلام وجود نداشته است،چون اصلا تاریخ نویسی مکتوب بمعنی ثبت تاریخ همزمان با وقایع نیست،فرض کن مثلا جنگ های صلیبی در حال وقوع بوده،اینطور نبوده که یک خبرنگاری و تاریخ نگاری کاری به جنگ نداشته و همینطور در حاشیه جنگ کارش گزارش همزمان وقایع جنگهای صلیبی بوده! این کاملا کودکانه تحلیل کردن و سطحی نگریست.بنابر این شما با این مطالب مخلوط و مورد مناقشه یا می خواهید کلا درب تاریخ مکتوب و نقلی را ببندید ،خوب این البته یک مبنائی است،یا اینکه تاریخ نقلی را بوصفی که گذشت می پذیرید،بله آنگاه بعد نوبت می رسد به بحث از اسناد روایت ها و بررسی روات وقایع،کمک گرفتن از قرائن،و متراکم کردن ظنون بکمک گزارش های مختلف راویان تاریخ برای تحلیل تاریخی،این رسمی است که بین عقلاء رایج است ،و ما زاد بر این چیزی جز بهانه گیری و منفی بافی مطلق و نفی کردن همه چیز بر سنت سوفسطائیان نیست!

       
  59. دگتر ش هوشمند

    قران اشاره ای به زندگی محمد نمی کند

    قران چهار بار از محمد نام می برد
    که سه بار آن صفت است
    و یک بار اسم.

    بدون „سیره محمد“ که ابن هشام در قرن 9 نوشت
    فهم بسیاری از سوره های قران دشوار است.

    به طور مثال سوره 67،29 به حرم امنی اشاره کرده است ،
    اما اسلام شناسان ادعا می کنند که این حرم امن مکه است:

    أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ

    آیا ندانسته اند که ما [شهرشان مکه را] حرم امنی قرار داده ایم [که در آن با آسایش و آرامش و محفوظ از قتل و غارت زندگی می کنند] در حالی که مردم از اطراف آنان [به وسیله دزدان و غارتگران عرب] ربوده می شوند؟ پس آیا [با دارا بودن این نعمت باارزش الهی] به باطل می گروند و به نعمت خدا کفران می ورزند

    به همین علت “ شهرشان مکه را “ در پرانتز نوشته شده، به طور کلی آن جمله های که در پرانتز نوشته شده اند در قران نیآمده است

    یا سوره 24، 11که فقط اشاره می کند به “ كسانى كه آن بهتان را آوردند „

    إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ

    در حقيقت كسانى كه آن بهتان [داستان افك] را [در ميان] آوردند دسته‏ اى از شما بودند آن [تهمت] را شرى براى خود تصور مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى [بوده] است براى هر مردى از آنان [كه در اين كار دست داشته]

    اما در پرانتز اشاره به “ داستان افک “ می شود و داستان افک را ویکی پدیا شیعه چنین توضیح می دهد:

    „حادثه اِفک در اصطلاح به ماجرایی در تاریخ صدر اسلام گفته می‌شود
    که بخشی از آیات سوره نور (آیات ۱۱ تا ۲۶) بدان اشاره دارد.
    این واقعه در سال ۵ هجری قمری در مدینه به وقوع پیوست که گروهی از مردم به یکی از مسلمانان که بنابر روایت مشهور، عایشه همسر رسول خدا(ص) بود، تهمت فحشاء زدند“.

    در قران چندین بار این عبارت نوشته شده: “ او این کار را انجام داد “
    که مفسران معتقد هستند که “ او “ محمد است.

    سوره های دیگری نیز در قران مشاهده می شوند که فقط با مراجعه به کتاب “ سیره محمد “ ابن هشام می توان معنی این سوره ها را فهمید.

    قران خیلی کم به اتفاقات تاریخی اشاره کرده است،
    به این معنی که با قران نمی توان گذشته اسلام را بازسازی کرد
    و به همین علت اسان می شود اتفاقات تاریخی را به سوره های قران ارتباط داد:

    سیره محمد خبر از اتفاقات تاریخی می دهد که در قران مشاهده نمی شوند ( داستان افک )،
    اما اسلام شناسان با ارتباط دان این دو،
    قران و سیره محمد،
    سعی می کنند اتفاقات تاریخی را ثابت کنند.

    این شیوه یک نوع استدلال دایره ای است (circular reasoning )

    به نقل از ولیم مونتگمری وات، اسلام شناس آمریکایی ، قران زمانی یک کتاب تاریخی است که ما سیره محمد را پیش فرض کنی

    In a sense the primary source for the life of Muhammad is the Quran. It is contemporary and authentic…..the use of the Quran as a historical source thus presupposes a knowledge of the general outline of Muhammad’s life (2

    کتاب سیره محمد ابن هشام یک منبع تاریخی نیست، بلکه ادبیات مذهبی است.
    همانطور که مسیح تاریخی را نمی شود با چهار انجیل ثابت کرد، همانطور هم محمد تاریخی را نمی توان در سیره محمد یافت.

    اثار شاعران دوران جاهلیت در قران:
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514149

    غلط های صرف و نحوی متن قران: واقعا قران معجزه فصاحت و بلاغت است!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514147

    امام سجاد-علی پسر حسین- با یزید بیعت کرد و گفت:
    من برده و نوكر يزيد هستم اگر میخواهد من را نگه دارد یا مرا بفروشد.
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514111

    ایا امام نهم شیعیان فرزند امام هشتم بوده است؟
    وقتی امام رضا به داوری یک قیافه شناس تن داد: تست ژنتیک در ایام قدیم!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514110

    وقتی آخوند ها نگران دمکراسی و خواستار مناظره میشوند!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514318

    داستان فدک و هدیه محمد به دخترش فاطمه از اموال و زمین های غصبی یهودیان
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514304

    امام علی بر منبر گفت: ای مردم! به حسن پسر من زن ندهید چون …
    http://www.nurizad.info/blog/32477#comment-511259

    وقتی محمد مومنان را بدنبال نخود سیاه می فرستد: قل سیروا فی الارض!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514050

    سخنان متناقض محمد در قران درباره تعداد زنان/همسران و توجیهی بنام نسخ!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514372

    داستان بامزه ای بنام مباهله!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514047

    داستان افک عایشه: وقتی قانون عطف بماسبق شد!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514303

    وقتی موجودی بنام الله در امور جنسی محمد بکمک او می شتابد تحريم ماريه ي قبطي:
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514267

     
    • این نوشته نیز همانند دیگر نوشته های این کامنت گذار مشتمل بر اطلاعاتی غلط یا ناقص است که کوتاه آنها را آنالیز می کنم:

      “قران اشاره ای به زندگی محمد نمی کند”.(پایان)

      این گزاره نادرست است،چون در بسیاری از آیات قرآن به اوصاف و اخلاق محمد،برخی امور مربوط به زندگی خصوصی او،یا برخی رفتارهای اجتماعی او اشاره شده است که ردیف کردن آن آیات در این مجال کوتاه ممکن است،البته باید توجه داشت که غالب آیاتی از قرآن که از آنها ادب فردی یا اجتماعی پیامبر یا اخلاق کریمه او استفاده می شود بصورت اوامر و نواهی است.بنظر می رسد گوینده این گزاره حتی یکبار موفق به مرور سراسر قرآن نشده!نیز باید توجه داشت که قرآن وحی نازل بر قلب پیامبر است در ابعاد گوناگون مربوط به هدایت انسان به سعادت دنیوی و اخروی،پس قرآن کتاب تاریخ یا بیوگرافی اشخاص نیست.

      “قران چهار بار از محمد نام می برد که سه بار آن صفت است و یک بار اسم”.(پایان)

      این گزاره نیز نادرست است،چون کلمه “محمد” اسم خاص پیامبر اسلام است و باصطلاح این لفظ “عَلَم”است برای ایشان نه وصف،و در هر چهار مورد کلمه محمد بعنوان عَلَم و اسم خاص ایشان استعمال شده است نه در معنای وصفی.

      “بدون „سیره محمد“ که ابن هشام در قرن 9 نوشت فهم بسیاری از سوره های قران دشوار است”.

      اینطور نیست،فهم آیات قرآن موکول به مطالعه کتاب سیره ابن هشام نیست،زیرا قرآن بتعبیر خود،کتاب مبین است،بیان است،تبیانا لکلشیء است،ذکر است و در چند بند در سوره القمر فرمود :ولقد یسّرنا القرآن للذکر فهل من مدّکر”ما قرآن را برای یادآوری و فهم آسان قرار دادیم آیا کسی هست که متذکّر شود؟
      علاوه اینکه قرآن تاریخ سرگذشت و بیوگرافی پیامبر نیست و مطالب متنوع و معارف گوناگونی در آن مطرح است در مسیر سعادت و هدایت انسان.البته کتابهایی مثل سیره ابن هشام و سایر سیره ها و روایات تاریخی در شان نزول آیات کمک می کنند به فهم عمیق تر و دقیقتر قرآن.

      در مورد ترجمه آیه 67 سوره عنکبوت (أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ..)
      اولا :پرانتز توضیحی گذاشتن مترجمان امری است که باز می گردد به مشکلات انتقال مفهومی از زبانی به زبان دیگر نه ناگویایی و ابهام در قرآن،این در واقع باز می گردد به ذات و ماهیت ترجمه و اختصاصی هم به ترجمه قرآن ندارد،و اگر دقیق باشیم در غالب ترجمه های مفهومی متون از زبانی به زبان دیگر مترجمان برای رعایت امانت و انتقال دقیقتر مفهوم از زبانی به زبان دیگر نیازمند پرانتزهای توضیحی،یا پانوشت ها یا شرح اللفظ ها هستند و کسانی که با ترجمه مرتبطند بخوبی این مشکل را درک می کنند.

      ثانیا:برای اینگونه داوری ها پیرامون قرآن کافی نیست که فقط به یک ترجمه مراجعه کنیم چون ترجمه ها برحسب تسلّط و مهارت مترجمان در یک ردیف نیستند و ممکن است مترجمی در اثر تسلط جوری مفاهیم را منتقل کند که نیازی به پرانتزهای توضیحی نباشد،در مورد این آیه نیز ترجمه های روان تر و سلیس تر وجود دارد که باید مراجعه کرد و ترجمه فرضا ناقص یا نارسای یک مترجم را نباید عیار داوری پیرامون متن اصلی قرار داد.

      ثالثا:مثلا در آیه مورد اشاره اینکه مقصود از “حرم امن”چیست یا کجاست،با مراجعه به آیات دیگر روشن می شود،مثلا من شما ارجاع می دهم به این آیات:”وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِنا.البقره/126. بگزارش قرآن وقتی ابراهیم بنای کعبه را می ساخت در مورد پیرامون آن اینطور دعا کرد:خدایا اینجا را بلد امن قرار ده.یا در آیه 97 سوره آل عمران می خوانیم :”وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنا”هرکس به شهر مکه داخل شد در امن است.یا در سوره ابراهیم نیز باز دعای ابراهیم در مورد حرم مکه و پیرامون آنرا نقل می کند که :”وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنا”یعنی یاد کن وقتی را که ابراهیم بخدا عرض کرد خدایا این بلد (جایی که کعبه را در آن بنا گذاشت)را آمن و امن قرار ده.و برخی آیات دیگر.
      بنابر این قرآن ناگویایی ندارد؛و آنچه که اشکال کننده به آن اشاره کرد باز می گردد به صعوبت امر ترجمه و انتقال مفاهیم از یک زبان به زبان دیگر.

      مطلبی که مورد اشاره قرار گرفت،در مورد آیه 11 سوره نور نیز صادق است،این کلمه “الافک”باصطلاح ادبی الف و لامی که بر سر آن آمده است الف و لام عهد ذهنی است،یعنی چیزی که برای مخاطب آنروزی قرآن معهود بوده است،افک یعنی تهمت و افتراء،این ماجرایی بوده است در مورد گم شدن عائشه همسر پیامبردر بازگشت از یکی از جنگها که بعد یکی از یاران دیگر پیامبر که از کاروان عقب افتاده بوده عائشه را می یابد و او را به پیامبر می رساند،در آن واقعه منافقینی سوء ظن به ایندو بردند و به عائشه افتراء زدند و این آیات در مقام تطهیر عائشه از آن تهمت و افتراء است.غرض اینکه “الافک”اشاره به افک بخصوص و واقعه اتفاق افتاده است،که در تاریخ و سیره های اسلامی و روایات تفصیل آن ذکر شده است و باز اینجا پرانتز گذاری ربطی به ناگویائی قرآن ندارد و باز می گردد به مساله ترجمه و انتقال مفهومی.

      مقصود از جمله “او انجام داد”در عبارت اشکال کننده مشخص نیست،این ادعا را باید با ذکر آیات نشان داد،در هر حال فهم معنای هر آیه متوقف بر قرائن داخلی و خارج از آیه و سبک و سیاق کلام یا شان نزول آن یا مراجعه به آیات دیگر است و این ربطی به گویا بودن قرآن ندارد.

      در مورد وقایع تاریخی،قبلا اشاره شد که قرآن کتاب تاریخ نقلی کلاسیک مثل تاریخ طبری و نظائر آن نیست که تاریخ وقایع صدر اسلام را گزارش کند،قرآن کتاب هدایت انسان به سعادت دنیا و آخرت است با انبوهی از معارف و مفاهیم پیرامون خدا و انسان و قیامت و احکام فردی یا اجتماعی،در عین حال قرآن در مواردی بخشی از تاریخ امت های گذشته و پیامبران را ذکر می کند برای عبرت آموزی چون فلسفه تاریخ از نظر قرآن عبرت آموزی از قول و فعل و خاتمه ملل و امم گذشته است نه اینکه قرآن کتاب تاریخ است،البته تاریخ وقایع اسلام نیز در کتب سیره و تاریخ با سندها موجود است.

       
  60. در جلسه با اقتصاددانان؛

    روحانی: دولت طرحهای گسترده ای برای مقابله با جنگ روانی و اقتصادی دشمنان و رفع مشکلات دارد/هیچ مشکلی در تامین کالاهای اساسی نخواهیم داشت/ در هیچ شرایطی، خلق پول و یا استقراض از بانک مرکزی نکردیم/ به آینده بهتر ، بسیار امیدوارم

    رئیس جمهور با اشاره به دستاوردهای دولت در عرصه کاستن از نرخ تورم ، ایجاد رشد اقتصادی و برچیدن موسسات اعتباری غیرمجاز، گفت: طی فعالیت دولت یازدهم علت کاهش تورم ، انضباط مالی دولت بود و ما در هیچ شرایطی و به رغم تحمل سختی ها، خلق پول و یا استقراض از بانک مرکزی نکردیم.

    پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

    رئیس جمهور با قدردانی از حمایت ها و ارائه دیدگاه ها و طرحهای دلسوزانه اقتصاددانان کشور برای کاستن از مشکلات اقتصادی، ضرورت تقویت امید در جامعه جهت شکست دشمنان در جنگ روانی و اقتصادی را مورد تاکید قرار داد و اظهارداشت: این دوران به رغم دشواری های آن، سپری خواهد شد و با برنامه ریزی های دقیقی که انجام شده، آمریکا در بلند مدت قادر نیست به سیاستهای ضدایرانی خود ادامه دهد.

    به گزارش «انتخاب»، حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی روز دوشنبه در جلسه اقتصادی با حضور جمعی از اساتید دانشگاه های کشور، باتاکید بر اینکه “به آینده بهتر ، بسیار امیدوارم”، ضمن ابراز خرسندی و خشنودی از برگزاری این نشست و قدردانی از حضور اقتصاددانان دانشگاه های کشور ، گفت: بی تردید تمامی شرکت کنندگان دلسوزانه برای نظام ، کشور و دولت نظرات کارشناسانه خود را بیان کردند و این جلسات باید تداوم یابد.

    رئیس جمهور تصریح کرد: از مسوولان دولت نیز می خواهم این جلسات را در محورهای مختلف اقتصادی ، پی بگیرند.

    دکتر روحانی اظهارداشت: در تمام دوره فعالیت 5 ساله دولت، پیوسته هفته ای دو جلسه اقتصادی با مسئولین، مدیران و مشاوران اقتصادی داشته ام و در این دولت ، هیچ تصمیمی بدون مشورت با کارشناسان اتخاذ نشده است.

    رئیس جمهور با بیان اینکه باید امید در جامعه و سرمایه اجتماعی را بیش از پیش تقویت کنیم، به جنگ روانی و اقتصادی دشمنان علیه ملت ایران اشاره و تصریح کرد: ما در شرایط بحرانی نیستیم اما شرایط، عادی نیز نیست و در تصمیم گیری ها و اعلام مواضع و دیدگاهها ، باید این شرایط مورد توجه باشد و در کنار ابراز نگرانی های بحق ، برای رفع این نگرانی ها نیز راه حل و پیشنهادات عملیاتی ارائه شود……

    http://www.entekhab.ir/fa/news/435320/

     
    • سیّد،به روباه گفتند کو شاهدت؟ گفت دمم. این مزخرفات و هزلیات دروغ از زبان روحانی فقط برای خودی هاست مردم او همان اقوام و دوروبری های دزدنند ، من تعجب می کنم که شما چرا همیشه خودت را دم حساب می کنید؟!

       
      • ممنون از ابراز محبت شما

         
        • می گم ها، قابل ندارد!

           
          • تاکنون برایم محرز بود که کامنت گذاری بنام فریبا (انسان) فردی ضدّ انقلاب اسلامی مردم ایران،پریشان گو،غلط نویس و در عین حال فضول نسبت به همه مطالب و اهل دیالوگ است،اکنون برایم روشن شد که این کامنت گذار فردی بی تربیت،بی ادب و فرهنگ،و در عین حال خیلی لوس و بی مزه است،احتمالا تنها بچه لوس والدیننش بوده که خیلی ننر و مغرور هم بارش آورده اند!

             
  61. آقا سید مرتصی..مطالبی که در مورد انجیل نوشته اید از پایه اشتباه و نادرست است..بیشتر مطالعه کنید دوست عزیز..

    —————

    علوی گرامی
    کاش اشتباه ها را یک به یک بر می شمردید.
    سپاس

    .

     
    • چشم علوی گرامی،من سعی می کنم بیشتر مطالعه کنم،اما همینطور که مدیر سایت اشاره کرد چه خوب بود که شما هم پایه های اشتباه برداشت من پیرامون انجیل را مشخص می کردی و علاوه بر آن برداشت دقیق تر خود از سابقه و لاحقه تاریخ انجیل یا اناجیل را بطور مستدل و با رفرنس های دقیق بیان می کردی تا مقدمه و زمینه بیشتری شود تا مطالعات من کمّا و کیفا بیشتر شود.
      .

       
  62. اخبار: شیوع یک نوع انگل یکی از دلایل افزایش آمار تصادفات در ایران است.
    مش قاسم: اسمش هم هست جمهوری اسلامی. اسم علمی شم هست انگلیکنا ریپبلیکانا اسلامیکنا. منبع شیوع این انگل هم همانطور که از اسمش بر میاد در جزیره ای در شرق اقیانوس اطلس به اسم انگل-یستان بوده است.

     
  63. سخنان شنیدنی هادی غفاری در باره خامنه ای

    https://www.youtube.com/watch?v=tlkFgU9zBKE

    جالب گفته شده از دست ندهید

     
    • حقیقتگو گرامی
      جانی تر از هادی غفاری باز هم خود هادی غفاری است. نمیدانم سن شما اجازه میدهد که سالهای اوّل انقلاب را بیاد بیاورید یا نه. هادی غفاری مبتکر لباس شخصیها بود که امروز هم هستند و همه میدانیم که از چه قماشی هستند و چه جنایاتی مرتکب شدند٬ من خودم شاهد عینی هستم که این غفاری چگونه کفن پوشان قمه کش را رهبری میکرد و به هیچکس رحم نمیکردند٬ قمه کشانی که کفنهایشان پُر از خون بود. حمله به تجمعات و کتابفروشیها و هر جمع کوچک و بزرگی که فقط جهت بحثهای خیابانی شکل میگرفت را همین جرثمهَ فساد آغاز کرد. در سال ۸۸ که اوضاع را پس دید سعی کرد سوار موج شود و با حرف زدن بر علیه خامنه ای خودش را به صف مردم بیاندازد . امروز شده اصلاح طلب!! اصلاحی که قرار است هادی غفاری از آن دفاع کند همان بهتر که از ریشه خشک شود و صد سال سیاه اتفاق نیفتد. البته حتمأ آگاه هستید که بخاطر همان خدماتی که به ج.ا. کرد کارخانه ای را تصاحب کرد. چند روز بعد از همین سخنرانی کیهان خبری چاپ کرد که در انبار مسجدی که هادی غفاری اداره میکند مقداری اسلحه پیدا شده! بعد از درج این خبر (که احتمالأ دروغ بود) هادی غفاری خفه شد و دیگر یک کلام حرف نزد . دوست عزیز این جماعت جنایتکار همه از یک قماشند. خامنه ای بدتر از غفاری٬ غفاری بدتر از خامنه ای

       
      • کارخانه تولید جوراب استارلایت بود که به آسیا تغییر نام داد. در دهه 60 هنوز خمینی زنده بود که یکنوع جوراب نازک زنانه بدون نام و برند ، سر از بازار و فروشگاهها در آورد که در عکس بسته جلد آن ، خانمی زیبا و بدون حجاب داشت لنگ جوراب را تا آن بالاها بالا میکشید. عکسی که با شئونات اسلامی آنموقع اصلا جور در نبود . شایع شد که سپاه مدتها در مرز ترکیه بدنبال وارد کنندگان میگشت تا بعدا معلوم شد خود هادی غفاری از ملزومات بازار برای فروش بیشتر تبعیت کرده است . و بازهم شایع شد که خمینی بعد از وقوف ، کارخانه را از او پس گرفت.

         
  64. جناب مرتضی – اگر کسی با آی دی “ناشناس ” بنویسد او را ترسو و بزدل می نامید و اگر آی دی مشخصی انتخاب کند آنرا به سخره میگیرید. آخر ما با شما چه کنیم داداش نا مهربون.
    بازی کی بود کی بود شما :
    1- مش قاسم همان آنیتا است.
    2- احمد قدیمی همان آنیتا است.
    3- مهرداد با نام های مختلف.
    4-سید رضی
    و حالا اسم من را هم که تازه از گرد راه رسیدام را هم به لیست خود افزوده اید و همینطور نام “کاوه آهنگر” را.
    پیشنهاد میکنم برای دور شدن از این ویروس مدتی از قم به تهران تشریف بیاورید و در نمایشگاه آقای نوریزاد هم شرکت کنید. تلاش بیش از 5 سال بطور مکاتبه ای برای ارشاد شما در این سایت ظاهرا ثمری نداشته شاید با حضور در نمایشکاه و ارشاد حضوری کار ساز باشد.

     
    • داداش مهربون! شما اگر از گرد راه رسیده ای از کجا آنیتا را می شناسی ناقلا؟! ضمن اینکه من کجا گفتم مش قاسم همان آنیتاست؟ من وقتی با نام مجازی مش قاسم روبرو می شود چون نمیدانستم و نمیدانم واقعا مش قاسم یک موسیوست یا یک مادموازل ،از این جهت تعبیر کردم آقا یا خانم مش قاسم.
      همینطور من بیاد ندارم جایی گفته باشم احمد قدیمی همان آنیتاست! اگر گفته ام سند بیاور لطفا،ضمن اینکه باز کسی که از گرد راه رسیده باشد نمی تواند نه آنیتا را که خانم خوش نویسی بود که از حدود دو سه سال قبل تاکنون دیگر به این نام ننوشت،را بشناسد نه احمد قدیمی را که کنار می نشیند و هر چند پست یکبار چیزی می گوید را می شناسد! راستش را بگو شما داداش مهربون اگر از گرد راه رسیده ای از کجا قدیمی های این سایت رو می شناسی؟!
      و بالاخره من چون لفظ اسمت را روی نمایشگر لپ تاپم درست نمی بینم فقط پرسیدم شما بالاخره “نمی” یا “بمی”؟! یعنی این حرفی که قبل از میم اینجاست ب است یا ن؟ چرا سوال را پاسخ نمی دهی و به جاده خاکی می زنی داداش مهربون؟!

       
      • جناب مرتضی – من بیشتر از 12 سال است که از اینترنت استفاده میکنم ولی باور بفرمایید که این اولین بار است که در جایی کامنت می گذارم . آنهم بخاطر نگرانی بود که شما درباره آرتین برایم ایجاد کردید. امیدوارم حرفم را بپذیرید.
        در مورد نامم شاید خواستم برای پلیس فتا کار را کمی دشوارتر کنم که ندانند دنبال “بم” بگردند یا “نم” ولی شما نگذاشتید. نامم ن.م. است.
        در مورد نام احمد قدیمی تردیدی ندارم باید بگردم و پیدا کنم ویا اگر ایشان خودشان این کامنت را خواندند لطف کنند.
        و من سایت جناب نوریزاد را از اول دنبال کرده ام.

         
        • بله دوست گرامی ، منهم انکار سید مرتضی را در اینجا در مورد القابی که قبلا به من داده و پاسخش را هم گرفته بود دیدم و لبخندی زدم. همانطور که بسیاری از دوستان دریافته اند سید عزیز ما از دید خودش از معصومین است و هرگز خطا نمیکند. پس اشتباه همیشه از کسانی است که مطالبی را به ایشان نسبت میدهند که او روحش هم از آنها خبردار نیست. بهمین دلیل من مدتها پیش تصمیم گرفتم که تذکر حتی کوچکترین اشتباه به ایشان کاری عبث است که تنها به مجادله ختم میشود. مرغ سید مرتضی یک پا دارد و با همان پای لنگ به چهار گوشه کائنات و تمامی علوم و هنرها سر میزند و ضمیر همه انسانها را میشکافد , نقاب از چهره افرادبرمیدارد و کل مسائل عالم هستی را با مدد علوم قرانی حل میکندو بر منکرین فضولش لعنت میفرستد . اگر هم زیاد پابندش بشوید حکم ارتدادتان را صادر میکند آنچنان که خدا هم دیگر بدادتان نخواهد رسید . شما در همین پست مطالب ایشان را در باره “دموکراسی” ، “عیسی و مسیحیت” ، “کتاب انجیل” ، “آزادی” ، “ترجمه و نقش مترجم” ، “تفسیر قران” و …و… و بخوانیدتا ببینید ایشان چه جوابهای دندان شکنی برای همه دارد و هرگز در هیچ موردی کوتاه نمیاید .

           
          • جناب احمد قدیمی – دوست گرامی از زحمتی که کشیدید سپاسگزارم.
            حالا ما در اینجا یک سند محکمه (مرتضی) پسند داریم که مانند سند های نوریزاد گرامی بی پشتوانه نیست. ببینیم جناب مرتضی نظرشان چیست. اگر این سند را پذیرفتند در عوض از ایشان میخواهیم که اجازه دهند از این به بعد اختلاف های خانوادگی (این سایت و اعضایش) را در داخل خود خانواده حل کنیم و دیگر به کلانتری مراجعه نکنیم.
            نظر شما چیست جناب مرتضی؟

             
  65. سلام و درود

    دوست ارجمند «جاویدان سپاه ایران»
    شما در برخورد با نظریات آقای نوریزاد دچار افراط شده اید، ایشان نظریاتش را بصورت مقالاتی مبتنی بر اخبار مستند و استدلال ارائه داده است، شما اگر در این خصوص قصاص هم بخواهی بکنی نهایتاً بایستی اطلاعاتی مستندتر و استدلالی قویتر بکار میبردی نه اینکه در آغاز نوشتار شعارهایی مبنی بر اتهامات اثبات نشده و مرگ و نفی بکار میبردید.
    در مورد نخبه گرایی شما دقیقاً همان مطلبی را تکرار کرده ای که در کشور ما منجر به بحران اجتماعی و وقوع فاجعه شده است، زیرا به وضوح فقهاء را مقیاس و معادل نخبه گرایی گرفته و به نقل از مرحوم آیت‌الله خمینی، بر اختیارات آنها بر جان و مال و هستی مردم به اندازه اختیارات خداوند تأکید کرده ای!! اولاً تمام فقیهان در یک سطح نیستند و در موضوعی واحد دارای نظری واحد نیستند، یک فقیه آیت الله خمینی بود، یکی هم آیت‌الله منتظری، که در موارد بسیاری دارای نظریات متضادی بودند، بجز آن دو فقهای دیگری هم بودند که نظریات دیگری داشتند، بفرمایید به عنوان فقیه نظر کدامیک را باید قبول کرد؟ و چرا؟
    کسی میتواند به اندازه خداوند دارای اختیارات باشد که دارای صفات خداوند بوده و حداقل به اندازه خداوند هم دارای دانش و نیرو باشد، آیا شما در فقیهی صفات کامل خداوند را دیده ای؟ پس اینهمه خطا و شکست در جنگ و اداره کشور و گرفتار شدن در امواج بحرانهای اجتماعی و تحریمهای بین‌المللی، نتیجه چه نگرشی و حاصل عملکرد کیست؟
    فرض کنیم شخص یا اشخاصی در رشته فقه نخبه بودند، آیا در سایر رشته ها مثل مدیریت کلان جامعه و فرماندهی کل قوای مسلح و استراتژی و تاکتیک هم نخبه هستند؟ اگر فقه میتوانست جای سایر علوم اجتماعی را بگیرد، چرا توسط همان فقهای حاکم تمام رشته های علوم اجتماعی و مدیریتی در دانشگاهها منحل اعلام نشد و فقط فقه تدریس نگردید؟
    اینکه نوشته ای ما با داشتن فقیه و تکیه بر فقه دچار بن بست نمیشویم را، حتی در یک مورد واقعیات تأیید نمیکند، مثلاً از ابتدای روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی جامعه ایران پیوسته گرفتار انواع بحرانهای ریز و درشت بوده، هم اکنون جامعه ایران دچار بحران اقتصادی و سیاسی و تورم و گرانیهای خارج از قاعده شده و در آستانه تحریمهای همه جانبه بین‌المللی قرار گرفته است ، ولی جوامعی مثل ژاپن و فرانسه و انگلستان و آلمان و سوئد و نروژ و آمریکا و چین و…. بدون اینکه اصولاً چیزی بنام فقه داشته باشند یا هر نوع رویکرد دینی و فقهی را در تدوین قوانین لحاظ کنند، در هیچ زمینه ای گرفتار معضلات و مسائل و مشکلات و بن بستهایی قابل مقایسه با جامعه ما نیستند، این حقایق را چگونه با وجود بودن این اکسیر طلاساز توجیه میکنی؟
    نوشته ای که دمکراسی کاستی دارد و گاه منجر به انتخاب افراد ناشایست میشود. این درست است زیرا در جوامع طبقاتی دمکراسی نیز طبقاتی بوده و در خدمت طبقه حاکمست، اما تا کنون روشی بهتر از دمکراسی در اداره جوامع کشف نشده است. استدلالت مبنی بر نفی دمکراسی به این علت که گاهی افراد ناشایست به قدرت میرسند، درست نیست!زیرا مثلاً اگر با منطق شما به اسلام نگاه کنیم، باید اسلام را هم نفی کنیم، زیرا با استفاده از منطق و مکانیسم قوانین و سنتهای اسلامی افرادی چون معاویه و یزید و خلفای بنی امیه و بنی عباس به حکومت رسیده اند، پس با تکیه به منطق و استدلال شما باید پیش از نظام دمکراسی، نظام اسلامی را نفی کرد.
    نوشته ای که من بر این باورم که حکومت باید دو چهره……
    دوست عزیز این فیلسوفانند که شیوه های حکومت را تدوین کرده و ابتدا کلیت آراء نظریاتشان را مکتوب کرده، بعد در محافل آکادمیک عرضه میکنند، افراد صاحبنظر آنها را مطالعه و تجزیه و تحلیل کرده و از ابعاد مختلف میسنجند و ارزیابی میکنند و پس از تأیید و ثبوت نظری، ارجحیت آن نظریات و تئوریها بر تمام روشهای پیشنهادی و آزموده شده، در مقیاس جزئی در عمل تست میکنند و پس از موفقیت عملی در مقیاسهای کوچک بتدریج آنرا در مقیاسهای کلان جایگزین روشهای دیگر میکنند، اینکه شما میفرمایید به نظر من! باید بدانی که شما نه فیلسوفی و نه صاحب نظر! و نه حتی سیاستمدار! و بدون آنکه آراء و تئوریهایت هیچ کدام از مراحل مطالعه و تجزیه و تحلیل و تکامل و تست را طی کرده و مهر تأیید عقلا و جامعه شناسان را خورده باشند، حتی در مقام طرح و گفتگو هم در سیاست و جامعه شناسی هیچ محلی از اعراب ندارند و نمیتوانند داشته باشند . در صورتیکه عقیده و نظریه ای بدون طی مراحل لازم در جامعه اجرا شود، تحمیل به اجتماع بوده و عدالت از اولین قربانیان چنان حاکمیت دیکتاتور مآبانه ای است، و مطلقاً با آن روش نمیشود اجرای عدالت و قانون و امنیت کرد و در نهایت جامعه تبدیل به تیمارستانی با هزاران معضل و مشکل لاینحل خواهد شد .

     
    • جاویدان سپاه ایران

      درود وسلام جناب شفیعی

      1-شعارهای من نوعی جهت گیری است نه خطاب به فرد خاص.

      2-منظورم اختیارات تشریعی فقیه است .اتفاقنا این هنر فقیه بوده که تاکنون ما را به سلامت در این چهل سال به جائی رسانده است که تبدیل به یک قدرت منطقه ای شده ایم ومقام معظم رهبری هم در تدارک برنامه برای 50سال آینده هستند پیامبر ویارانش هم در جنگ احد شکست خوردند در جنگ حنین هم دچار مشکل شدند .وجود مشکلات دلیل بر غلط بودن مسیر نیست.به نظر من آقای روحانی وظریف نخبه هستند وسردار سلیمانی هم در زمینه مسائل نظامی.انسان صاحب اختیار است یکی شمر میشود یکی مالک اشتر.

      3-در مسائل سیاسی ومملکتی ابتدا فقیه با صاحب نظران ومتخصصین مشورت میکند وهمه جوانب را می سنجد ودر قانون اساسی هم حوزه اختیارات مشخص شده و تصمیم خود را بیان میکند ونیاز به صفات کامل الهی ندارد. جوامعی مثل ژاپن و فرانسه و انگلستان و آلمان و سوئد و نروژ و آمریکا و چین و…پر از مشکل هستند و همیشه دچار بحران که روی کار آمدن ترامپ خود نشانه ای از بحرانهای متراکم جامعه امریکایی است.

      4-جناب شفیعی من نه فیلسوفم ونه صاحب نظر ونه سیاستمدار اما علاقمند به سیاست .دیدم در این سایت نوریزاد یک معرکه ای راه انداخته وهمه را به جان هم انداخته من هم زد به سرم قاطی دعوا شوم این هم یک عشق وحالیه .دوستان خوبی پیدا کرده ام هر چند دعوا میکنیم از مزدک ودارودسته اش خوشم نمیاد اما با دیگران میسازم شما هم دوست داشتنی هستید نوریزاد هم میزبان خوبی است مهمان را خوب تحمل میکنه. بیشتر دوست دارم یاد بگیرم اینکه اظهار نظر میکنم میخواهم ببینم جایی هست که به آن توجه نداشته ام وشاید چیز جدیدی یاد گرفتم که میگیرم وشاید های دیگر…

       
      • سلام و درود

        حذف شعارهای منفی از آغاز کامنت هایتان جای تشکر و تمایلتان به فرا گیری جای تبریک دارد.

        سپاسگزارم و تبریک عرض می کنم.

         
  66. دکتر ش هوشمند

    عادت مسلمانان به در پپسی باز کردن برای خود!

    مسلمانان عادتا برای خودشان خیلی اعتبار و ارزش قایلند و انسان های غیر مسلمان و غیر معتقد به الله و محمد را حیوان چهار پا و بدتر از حیوان محسوب میکنند.

    بنابراین وقتی با یک مسلمان حرف میزنید یا هم نشینی میکنید بدانید که او درباره شما چه فکر میکند.

    فریب رفتار ظاهری و لبخند های تو خالی مسلمانان را نخورید.

    امروز درباره یکی از کسانی که مسلمانان شیعه میگویند دانشمند بسیار بزرگی بوده است مینویسم:
    محمد حسین طبابایی نویسنده کتاب تفسیر قران میزان.

    او را همیشه بنام علامه طباطبایی نام میبرند.

    بیایید ببینیم این فرد چگونه فکر میکرده است و در مغز او چه میگذشته است.

    دقت کنید:

    بنابر تفسير طباطبايی اسلام با آزادی تعارض دارد:
    “در اسلام جايی و مجالی برای حريت به معنای امروزی
    اش نيست…
    و يکی از عجايب اين است که بعضی از اهل بحث و مفسرين با زور و زحمت خواسته اند اثبات کنند که
    در اسلام عقيده آزاد است،
    و استدلال کرده اند به آيه شريفه لا اکراه فی الدين و آياتی نظير آن …

    توحيد اساس تمامی نواميس و احکام اسلامی است
    و با اين حال چطور ممکن است که اسلام آزادی در عقيده را تشريع کرده باشد؟
    و اگر آيه بالا بخواهد چنين چيزی را تشريع کند آيا تناقض صريح نخواهد بود؟

    قطعاً تناقض است و آزادی در عقيده در اسلام مثل اين می ماند که
    دنيای متمدن امروز قوانين تشريع بکند
    و آنگاه در آخر اين يک قانون را هم اضافه کند که
    مردم در عمل به اين قوانين آزادند، اگر خواستند، عمل بکنند و اگر نخواستند نکنند…

    پس آيه شريفه لا اکراه فی الدين تنها در اين مقام است که بفهماند
    ، اعتقاد اکراه بردار نيست،

    نه می تواند منظور اين باشد که “اسلام کسی را مجبور به اعتقاد به معارف خود نکرده”،

    و نه می تواند اين باشد که
    “مردم در اعتقاد آزادند” ،

    و اسلام در تشريع خود جز بر دين توحيد تکيه نکرده،
    دين توحيدی که اصول سه گانه اش توحيد صانع ، و نبوت انبيا، و روز رستاخيز است…

    پس حريت هم تنها در اين سه اصل است و نمیتواند در غير آن باشد،
    زيرا گفتيم آزادی در غير اين اصول يعنی ويران کردن اصل دين”

    الميزان، جلد 4، صص 185 – 183 .

    .
    .
    .

    طباطبايی به تعارض اسلام و آزادی بسنده نمی کند،
    به گفته ی وی، اسلام با دموکراسی هم تعارض دارد.

    به نظر طباطبايی آيه 79 سوره مومنون مهمترين دليل نفی حجيت نظر اکثريت است.
    به گفته ی طباطبايی
    اسلام برای تمام امورفردی و جمعی قانون دارد .
    مردم در انتخاب يا عدم انتخاب اين قوانين آزاد نيستند،
    قوانين اسلام حتماً بايد اجرا شوند

    به نظر طباطبايی،دموکراسی نظام “ناقص و غلطی” است .

    به نظر طباطبايی اسلام با دموکراسی تفاوتهای بسيار دارد.

    دموکراسی نظام بهره کشی است، اما اسلام نظام بهره کشی نيست.
    حکومت اسلامی نظام پارلمانی اکثريتی هم نيست که تابع نصف به علاوه يک آرای نمايندگان مردم باشد.
    حاکم اسلامی حکم سرپرست را در خانه دارد.

    پس از تعارض اسلام با آزادی و دموکراسی،
    نوبت تعارض اسلام با حقوق بشر فرا می رسد.

    طباطبايی می نويسد:
    “سلب الحقوق العامه عن بعض الافراد و الجوامع مما لا مناص عنه فی الجامعه الانسانيه لکن الذی يعتبره الاسلام فی ثبوت الحق هو دين التوحيد من الاسلام او الذمه فمن الاسلام له و لاذمه، فلا حق له من الحياه و هو الذی ينطق علی الناموس الفطری الذی سمعت انه المعتبر اجمالاً عند المجتمع الانسان:

    محمد حسين طباطبايی، الميزان،الجزء الثالث، دارالکتب الاسلاميه، ص 287 .

    سلب حقوق عمومی از بعضی افراد و گروه ها در جامعه ی انسانی امری گريز ناپذير است
    اما جامعه ی انسانی شايسته فقط سلب حقوق کسی را قبول دارد که می خواهد حقوق ديگران را زير
    پا بگذارد و جامعه را به نابودی بکشاند،

    اما آنچه اسلام در باب ثبوت حق قبول دارد دين توحيد است، که همان اسلام است،

    يا پذيرش ذمه.
    در نتيجه ، کسی که نه اسلام را بپذيرد و نه ذمه را
    حق حيات ندارد،
    و اين امری است که با قانون فطری که اجمالاً مورد قبول جامعه ی انسانی است انطباق دارد”

    یکبار دیگر نظر این علامه
    این دانشمند
    این تربیت یافته مکتب محمد
    و این مفسر بزرگ قران را بخوانید:

    کسی که نه اسلام را بپذيرد و نه ذمه را
    حق حيات ندارد

    این متن را کپی پیست کنید و برای همه انها که هنوز فکر میکنند اسلام دینی انسانی و بر پایه احترام و خرد است
    بفرستید!

    به این نوع افراد در جامعه مسلمانان علامه گفته میشود!

    ***
    مجموعه مقالات در بررسی متن قران و شناخت ذات واقعی دین محمد ساخته اسلام:
    بخوانید و متن انرا کپی پیست و به دیگران نیز ارسال کنید!
    ***

    لینک مطالب قبلی درباره ماهیت دین محمد: اسلام

    سخنان متناقض محمد در قران درباره تعداد زنان/همسران و توجیهی بنام نسخ!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514372

    داستان بامزه ای بنام مباهله!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514047

    شاهکار های اخلاقی قران درباره زنان!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514048

    داستان افک عایشه: وقتی قانون عطف بماسبق شد!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514303

    وقتی موجودی بنام الله در امور جنسی محمد بکمک او می شتابد تحريم ماريه ي قبطي:
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514267

    قدرت طلبی و پول دوستی محمد در طول تاریخ بی نظیر است
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514209

    قران کتابی است که مسلمانان باید دقیق و درست بخوانند تا به ذات این دین پی ببرند
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514155

    با خوک کشتی نگیرید که به نجاست او الوده خواهید شد!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514151

    اثار شاعران دوران جاهلیت در قران:
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514149

     
    • یعنی غیر مسلمانان یا دین ستیزان برای یکدیگر پپسی باز نمی کنند؟!

      اگر مسلمانان پپسی باز می کنند،نامسلمانها هم ممکن است علاوه بر پپسی و کوکاکولا،شامپاین و ویسکی و عرق سگی برای هم باز کنند! این شد نقد اسلام و قرآن؟!

      هیچگاه مسلمانان،غیر مسلمانان را چهارپا یا بدتر از چهار پا نمیدانند،بلکه قرآن در آیه 70 سوره اسراء از کرامت بنی آدم و بنی نوع انسان سخن گفته است :”وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ…”و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم‏،فرمود فرزندان آدم ،یعنی انسان بما هو انسان،نه انسان بوصف ایمان،اگرچه ایمان به مبدا و معاد جهان یکی از درجات والای انسانی است .اگر مقصود از این تعبیرات این تعبیر قرآن است که :” ..أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل‏..الاعراف/179 در حق کفار معاند و ستیزه جو،زحمت بکشید قبل و بعد اینطور آیات را ببینید،در این آیات سخن از کسانی است که “لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها”یعنی انسان نماهای مورد اشاره علیرغم روشن شدن حق و دیدن بینات و معجزات انبیاء قلوب و عقلهایی دارند که با آن فهم نمی کنند،و چشمان ظاهری و باطنی دارند که با آن حقیقت توحید و ربوبیت الهی و آیات الهی را نمی بینند،و گوشهای ظاهری و باطنی دارند که آنها را از شنیدن سخن حق بسته اند،قرآن چنین انسان نماهایی را که برابر حقانیت دعوت انبیاء می ایستادند،آنها را می کشتند،شکنجه می کردند،پیروان انبیاء را بقتل می رساندند و آنها را ریشخند می کردند و در عین حال برای ستیزه جویانی مثل خود پپسی باز می کردند،انسان نماهایی می خواند که از چهار پایان گمراهترند چرا که همه راههای هدایت و ابزارهای خدادادی مثل قلب و دل و عقل و چشم و گوش را بر خود بسته اند،قرآن اینهایی را که خار راه انبیاء بودند و برابر آنها می ایستادند یا هنگام عبادت شکمبه گوسفند بر سر موحّدان می کشیدند را چهارپا بلکه از چهارپا گمراهتر می داند و این تشبیه است برای اشاره به سقوط انسان.

      اگر لبخند و رفتار ظاهری و مودبانه دیگران را نخواهیم بپذیریم یا آنرا بطور کلی فریب بدانیم،چه وثوقی هست و چه وجه ترجیحی است که لبخند و رفتار ظاهری دین ستیزان یا کفار را حتما بپذیریم؟!

      نقد اشخاص و متفکران،نقد دین نیست،وقتی در مقام نقد دین یا نقد قرآن هستید،عناصر مربوط به دین یا قرآن را نقد کنید،و محکوم کردن افراد یا کوبیدن شخصیت اشخاص نه دلیل محکومیت جوهر دین است و نه دلیل حقانیت مخالفان دین یا مخالفان یک شخصیت،مرحوم علامه طباطبائی بی شک یکی از اعاظم متفکران و فلاسفه و دین شناسان در عصر ماست،سخنان او نیز عمیق و دیر یاب است و کم کسی است که به عمق مطالب او در حکمت و تفسیر و دین شناسی پی برد.من مایل نیستم اینجا بحث نقد دین را مانند افراد بهانه گیر یا غریق هایی که به خرچیزی برای پایداری خود متشبّث می شوند به بحث دفاع از شخصیت ها بکشانم،فقط میگویم مرحوم علامه طباطبائی مثل هر متفکر بزرگ دیگری معصوم نیست و می توان افکار او را نقد کرد،بشرط آنکه موازین استاندارد در مقوله نقد رعایت شود،و یکی از موازین قطعی در نقّادی این است که همه سخن شخص را دید و نقل کرد و به همه اجزاء گفتار او دقیق نگریست،وگرنه تقطیع مطالب دیگران و آنها را از منظومه سخن آنان جدا کردن کردن و با برداشت های سطحی داوری کردن ربطی به خردورزی و نقادی ندارد.
      اجمالا بحث ایشان در آدرس مورد اشاره،بحث از محدودیت حرّیّت (آزادی) در همه مکاتب و از جمله مکتب اسلام است و اینکه پایه تفکر اسلامی توحید است و انسان از نظر اسلام در موحّد نبودن آزاد نیست (ان الدین عند الله الاسلام) منتها حرف ایشان این است که عقیده را بر اساس لا اکراه فی الدین نمی توان تحمیل کرد،زیرا عقیده اساسا تحمیل بردار نیست،چون عقیده و گرایش یعنی تصدیق علمی به مضمون یک گزاره،و تصدیق که فعلی از افعال نفس انسانی در قلب و ذهن است، خود امری قهری است که بدنبال حاصل شدن یک سلسله مبادی و مقدمات در عقل و ذهن حاصل می شود،پس هیچکس را عملا نمی توان به یک عقیده خاضع کرد چون نهایت تحمیل این است که بدن انسان خاضع تحمیل کننده شود لکن قلب و عقل او بدون تحصیل و تصور و حصول مبادی و مقدمات،هرگز خضوع نمی کند به چیزی که مبادی و مقدمات آن حاصل نیست.نیز سخن ایشان این است که وقتی گفته می شود لا اکراه فی الدین و دین و عقیده تحمیل بردار نیست،معنی این سخن این نیست که انسان در برابر توحید آزاد است که هر عقیده ای را بپذیرد ولو بت پرستی را،یعنی این از آیه فهمیده نمی شود.در هرحال مصبّ سخن ایشان این است که نه در عرصه عقیده و نه در عرصه عمل،آزادی مطلق نیست،اگر مایلید درست سخن ایشان را دریابید علاوه بر مراجعه دقیق به صدر و ذیل آن سخنی که رفرنس کردید به همین تمثیل ایشان توجه کنید که:”آزادی در عقيده در اسلام مثل اين می ماند که دنيای متمدن امروز قوانين تشريع بکند و آنگاه در آخر اين يک قانون را هم اضافه کند که مردم در عمل به اين قوانين آزادند، اگر خواستند، عمل بکنند و اگر نخواستند نکنند”.
      این تمثیل گویائی است،تامل کنید آیا اینطور است در جهان متمدن که قوانین وضع کنند،بعد در انتها قانونی وضع کنند به اینکه مردم در عمل به این قوانین آزادند!این آیا چیزی جز تناقض است؟! در باب توحید نیز مقصود ایشان این است که از نظر ادیان توحیدی، در محدوده توحید انسانها آزادند،مسلمان باشند یا یهودی یا نصرانی،نه اینکه انسان آزاد است در پرستش غیر خدا اعم از بت و انسانهای دیگر و اشیاء دیگر،پس همانطور که در محدوده عمل آزادی در هیچ مکتبی مطلق نیست،در محدوده نظر و عقیده نیز از نظر اسلام آزادی مطلق نیست.این عصاره سخن ایشان است در رفرنس ارائه شده :

      “حريت در اسلام به چه معنا است؟…”

      (ترجمه تفسير الميزان، ج‏4، ص: 183)

       
    • در مورد تعارض اسلام با دموکراسی از نظر ایشان،باید همه آراء و عبارات ایشان را در این زمینه دید،بدون شک از دید ایشان رویّه اسلام در حکومت نه دموکراسی است و نه کمونیزم و نه مکاتب دیگر،آنچه که ایشان در باب لیبرال دموکراسی فعلی حاکم بر غرب گفته اند مربوط می شود به جنبه قانون گذاری در همه زمینه ها که دموکراسی آنرا به مردم محوّل کرده است،بله از نظر ایشان و دیگر متفکران اسلامی این درست نیست،چون در اسلام اصول و قواعدی بعنوان قوانین ثابت وضع شده است که واضع آن خداست که از طریق وحی و شریعت بیان کرده است،البته در حیطه مسائل جزئی و متغیر جامعه مردم قانون گذار هستند بشرط اینکه قوانین موضوعه مخالفت با آن قوانین ثابت الهی نداشته باشد.این چیزی است که ایشان در نقد دموکراسی بیان کرده است و الان نیز اساس فلسفه سیاسی حکومت جمهوری اسلامی نیز همین است،والا زیاد در عبارات ایشان می توان یافت که بعد از عصر رسول الله که مردم بهر علتی به نص پیامبر بر خلافت عمل نکردند،تعیین حکومت و حاکم بعهده خود مردم است،همینطور حیطه قوانین متغیر،پس ایشان بطور کلی با دموکراسی مخالفت نکرده است بلکه در بسیاری از نوشته های خود عملکرد دموکراسی ها در زمانه خود را ادامه شکل های دیگری از استبداد و نفع طلبی ها می داند که بصورت جمعی ظاهر می شود.اینها را می شود در کتابهای فارسی یا عربی ایشان نشان داد.

      آیه 79 سوره مومنون اینطور است :”وَ هُوَ الَّذي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُون‏”
      این آیه چه ارتباطی یا دلالتی بر نفی حجیت نظر اکثریت دارد؟!

      عبارت عربی که از ایشان نقل کردید:”سلب الحقوق العامه عن بعض الافراد…الخ”
      هیچ ربطی به مساله حقوق بشر ندارد! من ترجمه کامل این بخش و قبل و بعد آنرا میاورم تا مغالطه اشکال کننده آشکار شود:

      “بله اصل اين حرف كه بايد بعضى از افراد و بعضى از جوامع از حقوق عمومى محروم شوند- چيزى است كه در جامعه بشريت اجتناب ناپذير است و ليكن آنچه مجتمع بشرى صالح در اين باب مى‏ گويد اين است كه حقوق نامبرده بايد از كسى و از جامعه ‏اى سلب شود كه بنا دارد حقوق حقّه انسانها را باطل و بناى مجتمع بشرى را ويران سازد و اما اينكه معيار در تشخيص حق چيست تا مخالف آن از پيرو آن مشخص گردد؟ اسلام معيار آن را دين حق و يا به عبارت ديگر دين توحيد مى ‏داند، حال چه اينكه پيرو حق مسلمان باشد و چه اينكه ماليات پرداز به حكومت اسلام باشد و حكومت اسلام او را در تحت ذمه و تكفل خود گرفته باشد، پس كسى كه نه دين توحيد دارد و نه تسليم حكومت اين دين است و با آن سر ستيز دارد، او هيچ حقى از حيات ندارد و اين معيار كه اسلام آن را معيار صحيح شناخته با ناموس فطرت هم منطبق است، فطرت هر انسان سليم الفطره ‏اى مى‏ گويد كسانى كه دشمن حيات ديگرانند، حق حيات ندارند و خواننده توجه فرمود كه اجمال اين حكم اسلامى و فطرى را مجتمع انسانى نيز معتبر مى‏ شمارد..”.
      (ترجمه تفسير الميزان، ج‏3، ص: 414)
      —-
      چنانکه عبارت واضح است،این بخشی از مطالب ایشان ذیل آیه 75 سوره آل عمران است که اشاره به برخی خصیصه های یهود می کند که تکبر داشتند و خود را تافته جدا بافته می دانستند،ذیل این بحث چنانکه از عبارت فارسی نقل شده پیداست،بحث به اینجا کشیده شده که کسانی در جامعه بخواهند حقوق عمومی را از برخی از افراد جامعه یا همه جامعه سلب کنند،بحث ایشان این است که چنین افرادی را باید برابرشان ایستاد و همانطور که می خواهند جامعه را از حقوق خود محروم کنند می توان حقوق آنان را سلب کرد.بنابر این چنین بحثی ارتباطی با نفی حقوق بشر از جانب ایشان یا اسلام ندارد.
      تلاش کنید سخن متفکران را درست بفهمید و اینکه با مغالطه در صدد ترور شخصیت متفکران اسلامی نباشید.

       
      • ممنون جناب سید مرتضی از انچه را که دکتر هوشمند بصورت خلاصه میخواست حالی ما کند شما با بسط و تفصیل و استناد حالی ما کردید. واقعا من نمیدانستم این متفکر بزرگ جهان تشیع تا این حد با دستاورد های فکری فعلی بشر مخالف باشند.

         
  67. سلام جناب نوریزاد٬ من با اسم «هموطن» بعضی وقتها در سایت شما مطلب مینویسم٬ از جمله مطلبی که در مورد خبرنگار عربستانی نوشتم و شما هم پاسخی دادید و یا امروز مطلبی در مورد سند الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت. امروز متوجه شدم که شخص دیگری با همین نام (هموطن) مطلبی نوشته خطاب به شما و دوستان . فقط خواستم به اطلاع شما برسانم که این نوشته من نیست و اگر هم نوشته ایشان صحت داشته باشد من شخصأ با ادبیات آن نوشته موافق نیستم٬ لطفأ به پای من نگذارید. این متن را در صورت امکان در سایت نگذارید. در آینده از اسم «هموطن ۱» استفاده میکنم تا مشکلی پیش نیاید. شاد و تندرست باشید .

     
  68. یادم رفت در مطلبی که در مورد الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت نوشتم به این نکته اشاره کنم که با کلید خوردن این سند مردم ایران از اینهم که هستند بیچاره تر خواهند شد چون از سال آینده بخش بزرگی از بودجه کشور به عملی کردن این سند اختصاص داده خواهد شد و نان آخوندها و حوزه ها روغنی تر خواهد شد. بساط مفتخوری و دزدی را برای پنجاه سال آینده پهن کرده اند. حیف که امام معصوم تا پنجاه سال آینده زنده نخواهد بود تا دست پختش را ببیند و امام معصوم بعدی همه این پیشرفت را بنام خودش ثبت خواهد کرد.

     
  69. آدم نمیدونه با خواندن این اراجیف بخنده یا گریه کنه.
    «در بخش «مبانی» این‌گونه آمده‌است که «جهان مادی در طول عالم ماوراء است و عوامل مؤثر در آن منحصر به علل مادی و طبیعی نیست» و راه رسیدن به پیشرفت‌های مورد نظر از مسیرهایی چون «تمسک به هدایت الهی»، «رهبری امام معصوم»، «توجه به‌غایت پایدار تحقق کلمه الله» و «سلطه مؤمنان بر اهل باطل» می‌گذرد»
    این راهکار رهبر برای الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت است که با اجرایی شدن آن ایران در پنجاه سال آینده (ببخشید من فقط دارم نقل قول میکنم٬ میدونم از اینکه فکر میکنید اینها قراره پنجاه سال دیگه سر کار باشند دچار تنگی نفس شدید) در شمار ۴ کشور اول آسیا (با این الگو حتمأ کشورهای مسلمان دیگر مثل افغانستان و پاکستان و عراق در رتبه اول تا سوم خواهند بود) و در رتبه ۷ کشور برتر دنیا خواهند بود!!!!!
    باز در سند آمده: ایران باید تا سال ۱۴۴۴ خورشیدی «در میان پنج کشور پیشرفته جهان در تولید اندیشه، علم و فناوری» جای بگیرد.
    من آخرش نفهمیدم قراره ما پنجاه سال آینده چندم بشیم٬ پنجم یا هفتم؟
    ولی سوال اساسی این است که با روندی که شما پیش گرفتید آیا پنجاه سال دیگر اثری و نامی از ایران باقی خواهد ماند؟
    یکبار دیگر عوامل موثر در این پیشرفت را ببینید: «تمسک به هدایت الهی»، «رهبری امام معصوم»، «توجه به‌غایت پایدار تحقق کلمه الله» و «سلطه مؤمنان بر اهل باطل» . خلاصه حرفش این است که ما با هدایت الهی (مثل چهل سال گذشته) و با رهبری امام معصوم (مثل خودش)و تحقق کلمه الله (یعنی به زور الله را به دیگران چاپاندن) و سلطه مومنان بر اهل باطل ( یعنی با تروریست بازی و هر گوشه ای جنگی براه انداختن و شیعه گستری و آدمکشی) پنجاه سال آینده جز پنج و یا هفت کشور اول دنیا خواهیم شد. (ببخشید٬ داستان مناره و گنجشک را که همه میدانید و نیازی به بازگویی نیست).
    به دوستان توصیه میکنم حتمأ این سند را بخوانید٬ یخورده طولانی هست ولی بخاطر خنده دار بودنش خسته کننده نیست٬ من که مدتها اینجوری نخندیده بودم. امیدوارم رهبر آنقدر درایت داشته باشد که سند را جایی مثل لای بالشت یا جای امنی در دستشویی جاسازی کند تا خدای نکرده اسراییلیها ندزدند و از ما جلو بزنند. خودمونیم٬ توی این اوضاع نابسامان که همه دچار افسردگی شده اند رهبر خوب سوژه ای برای خندیدن و جوک درست کردن به دستشان داد٬ شاید هم هدفش همین بود٬ جوک درمانی.

     
  70. سلام و درود

    سرکار بانو فریبا! شما که از اعضای نسبتاً قدیمی این وبسایت هستی قطعاً میدانی که بنده چه نظری در خصوص آخوند جماعت دارم و لابد با برخی از نظریاتم که در خلال کامنتهای مختلف تقدیم اعضای محترم کرده ام آشنا هستی. بارها و بارها با افراد مختلفی مباحثه و گاه مجادله و تبادل آراء کرده و خسارات این قشر مضر را، مادام که در جایگاه حقیقی خود نیستند و در رأس اموری نشسته اند که مطلقاً نه تخصصی در آنها دارند و نه اساساً در آن رشته ها کمترین تحصیلی کرده اند،توضیح داده و بر شمرده ام. خروجی مدیریت و به ورشکستگی و در آستانه انقلاب کشاندن کشور و تهدیدات خطرناک و ایران براندازی هم که از جانب قدرتهای بزرگ و متجاوز و به بن بست رسیدن طبقه کارگر و کشاورز و ورشکستگی کارخانجات و مؤسسات تولیدی و سلطه مخوف بازار بر حیات اقتصادی جامعه و دچار رکود شدن همان بازار انگل صفت خونخوار ، بیکاریهای گسترده در مقیاس دهها میلیونی ، بی اعتباری مدارک تحصیلی آموزشگاههای عالی کشور، برکشیدن اقشار مفتخوار و تا نهایت ممکن مضری همچون قاریان و مداحان و روضه خوانان و تولید خرافات و اباطیل مذهبی و شبه مذهبی بجای ترویج دین و دانش، جلای وطن نخبگان و تحصیل کردگان و فرار مغزها، تبعیض های آشکار قومی_مذهبی_فرهنگی ، گرانی و تورم وحشتناک، افسار گسیخته و غیر قابل مقایسه با درآمد و حقوق دریافتی شاغلان، نا متناسب بودن اجاره بهای منزل با حقوق ، غارتهای نجومی در قالب سلسله اختلاسهای بی پایان، بی ارزش شدن پول و بی اعتباری پاسپورت ملی، بازماندن میلیونها کودک و نوجوان و جوان از تحصیل، آمار سرسام آور زندانیان و فاحشگان و کودکان کار و معتادان و مجرمان مواد مخدر،ابتلا به ایدز و بیماریهای کشنده بدون آنکه علاج و کنترلی در کار باشد، عضو و اندام فروشی، خشکاندن چشمه ها و قناتها و کاریزها و دریاچه ها و عدم مدیریت بحران آب و گذار از خشکسالی، به زانو در آمدن تولید ملی و رواج قاچاق کالاهای خارجی، آمار بالای خودکشی، تلنبار شدن قریب به بیست میلیون پرونده در محاکم دادرسی، ستم عریان دستگاه قضایی به زندانیان سیاسی، و به زندان افکندن معلمان و روزنامه نگاران منتقد و کور کردن چشمان انتقادگر جامعه، حذف علوم انسانی از گردونه تعلیم و تربیت و محرومیت علم از اخلاق و…. همه حاکی از عدم کفایت و بی لیاقتی و ناکارآمدی مدیریت اختاپوس گونه روحانیت دارد.
    موارد فوق و صدها بلیه و بلا و آفت و امراض دیگر را که حاصل غصب قدرت توسط آخوندها و بازوی مسلح آنان سپاه پاسداران و بسیج است را تقریباً اغلب اعضا به شیوه ها و ادبیات مختلف گفته و نوشته اند.برآیند و نتیجه چنان مدیریتی، در عمل و در زندگی هم بطور زجر آوری، هر روز و هر ساعت و هر دقیقه خود را دهها بار در خواب و بیداری به رخ میکشند و چون عذاب بی پایان دوزخ پیوسته ذهن و روان اکثریت قاطع مردم ایران را درگیر خود کرده است.اغلب اقشاری که خود را در معرض گرسنگی و نبود حداقلها میبینند گاهی دست به کارهای خلاف قانون و خلاف دین و وجدان میزنند و با ربودن لقمه ها از افراد و اقشار ضعیف تر از خود و با لگدمال کردن مستضعفین راستین، به هر شکلی بتوانند اندکی از فشار هولناک زندگی بر خود میکاهند و بر دوش آخرین رده اقشار ضعیف میگذارند . در این میان اقشار فرهنگی از قبیل کادر آموزش و پرورش و ادبا و شعرا و نویسندگان و موسیقی دانان و سایر هنرمندان از بیچاره ترین بیچارگان هم بیچاره تر و درمانده ترند ، زیرا نه درآمد کافی دارند، نه در شرایطی که اکثریت مردم گرسنه اند کسی مشتری متاع فکر و فرهنگ و هنر آنانست، نه این قشر راه و رسم دزدی و کلاشی و کارهای خلاف را بلدند و نه اصولاً اگر هم از گرسنگی بمیرند تن به خوردن چنان لقمه های چرکین و خونینی میدهند! حال اگر افرادی پیر شده و بدون دفترچه بیمه مریض احوال هم بوده و فاقد پس انداز و حق بیمه و حقوق بازنشستگی و مستأجر باشند تنها کاری که بخوبی بلدند نخریدن و نخوردن و ریاضت کشیدن است. چنین افراد و اقشاری مجبور به سخت گرفتن بخود و تحمل شرمساری از روی اهل و اولادند. تنها امید و فرجام محکومان به زیستی چنین مرتاض گونه، تسلیم شدن به متری طناب یا مشتی زهر است. بنده نیز همچون اکثریت قاطع مردمی که همسن و سال و هم طبقه ام هستند، با بیشتر رنجهای فوق دست بگریبانم و بجای آنکه چنین رنجهایی را در زندگی دیگران مشاهده کنم، خود شخصاً آنها را با تمام وجود تجربه و تحمل میکنم، یادتان باشد که یک نویسنده بدون آنکه در این جامعه کمترین ارزشی داشته باشد و اصولاً داخل آدم حسابش کنند، نمیتواند از هر راهی زندگی کند و هر پولی را خرج کند و هر نانی را بخورد، بنابر این مطمئن باش که زندگی چنین کسانی در حالت عادی از تحمل زندان با اعمال شاقه هم بمراتب بدتر است و بدون آنکه نیازمند ایستادن در صف نانوایی و چرخ زدن در اجتماع باشند، زقوم و شرنگ تلخ این زیست زهر آلود را بخوبی میچشند و بالاجبار تحمل میکنند.
    اما گفتگوهای بنده با جناب کاوه آهنگر به دلایل زیر بود :کسیکه دست به قلم میبرد و متنی را مینویسد تا به اشتراک بگذارد، برای خود نمینویسد، بلکه برای دیگران مینویسد. هر نویسنده ای چکیده و حاصل اندیشه های خود را بصورت نوشته ای بر سر سفره ای فرهنگی مشترک میآورد تا دیگران از آن تغذیه فکری کنند و خود هم از ماحصل افکار دیگران تغذیه میکند. فحاشی و توهین در نوشتار همچون غذای مسمومیست که کل سفره را به زهر آغشته میکند و اگر به موقع از آن پیش گیری نشود، سرانجام ممکن است افراد دیگری را هم به تلافی و انتقام وادارد و در مدتی کوتاه چنان خوانی را به سموم توهین و تهمت آغشته میکند که ناچار باید عطای چنان جمعی و تناول از چنان سفره ای را به لقایش بخشید و از آن جمع گریخت. همانطور که خود شاهد بودید کلماتی در حال ترویج و تکثیر بود و چون تیرهای زهرآگین از کمان کینه شلیک میشد که اگر مقابله به مثل میشد دیگر مجال ماندن نبود.
    اعتراض کردن کمترین واکنش به چنین جریان در حال نضجی بود.

     
    • درود جناب شفیعی گرامی
      همانگونه که بدرستی نوشتید، این بللایا آواری بر سر و جان مردم شده و نباید نیز انتظار گل و بلبل گفتن را از افرادی که جانشان به لبشان رسیده داشت. من با نظرات جناب خزعلی بسیار مخالفم اما صعه ی صدر ایشان را تحسین می کنم.این دیگ بجوش آمده را نمی توان با سرپوش آرام کرد، کسی چون مزدک که داد و هوارمی کند ازهزار انسان بی تفاوت باارزشتراست زیرا او نسبت به دیگران بیتفاوت نیست زیرا او همان آدمی است که اعضایش /دیگران دردمندند که از درد به خود می پیچند و بدین خاطر اوقرار و آرام ندارد.

      هنوز فحشها و دعواها ی بسیاری در راه است زیرا دردهای طاقت فرسا و ضد انسانی را نظام آخوندی پلید و فاسد بر مردم باعث بوده است.

       
    • جاویدان سپاه ایران

      جناب شفیعی

      عاشق نوشتنتان هستم

      این چیزی که ترسیم کردید فقط بمب اتم میخواهد

       
      • سلام و درود

        ( به کاوه« مهرداد »آهنگر! )

        اینهمه کینه توزی و تهمت باران برای اینست که ثابت کردم دروغگویی و قصد داری با هرزه نگاری و فحاشی نظر دیگران را جلب کرده و نویسنده و متفکری چون سید مرتضی که تو ابداً با سایه اش هم هموزن نیستی را با پر رویی ، با خسته و عصبانی کردن، با استمرار وقاحت و ابرام در سماجت و گستاخی از میدان بدر کنی! فکر کردی با وز، وز کردن و پیچیدن به دست و پای سیدمرتضی از تو حریف و رقیب قَدَری برای او میسازد و اعتباری به اندازه حریفی برای او به تو میدهد ؟ ابداً اینطور نیست، افرادی در این سایت هستند که بر خلاف اوهام و احلام تو بخوبی فرق دوغ و دوشابرا میدانند. یادت که هست که با چه سماجت و سفسطه ای توی روی سید مرتضی ایستادی و نوشتی که منظورم تو نیستی و فراموش کرده بودی که قبلاً با نامبردن از« جاویدان سپاه »و وبسایت دکتر نوریزاد با چه صراحتی نشان داده بودی که منظورت دقیقاً اوست و تلقین و تظاهر میکردی که انتخاب نام سید مرتضی،کاملاً اتفاقی و انتخابی سمبلیک است ولاغیر؟لابد همانموقع در دلت به ساده لوحی همه ما هم میخندیدی که حرفت را باور کردیم و فراموشمان شده که انشاء و املاء و سبک نوشتاریت بقدری به تراوشات آشفته و خامه شکسته و روان پریشان مهرداد شبیه است که گویی گوجه گندیده ای هستید که گاری نصفش کرده باشد! بسیار به سود تست که حدود خود را بشناسی و مقدار وزن خود را بدانی و یاد بگیری که در چه کفه ای بنشینی، تا خاموش بنشینی و کاری نکنی که بر خلاف میل باطنی و سنت مألوف و آیین اخلاقی ای که بدان معتقد و مؤمنم بیش از این نقابت را کنار بزنم و چون عورتی مکشوف به نمایش بگذارمت!
        مزدک1 اگر فحاش است، که هست، آنقدر شرافت اخلاقی و یکرنگی سرشتی دارد که مسئولیت همه آنچه را مینویسد به گردن میگیرد و چون سمندر یا مهرداد آهنگر رنگ به رنگ نمیشود و هر روز در پس نقابی نوین خود را مخفی نمیکند .
        خیلی مانده تا مزدک1 بشوی!

        یادت باشد که هشدار دادم!

         
  71. بقلم ناصر اشجاری

    امام خامنه ای رهبر حکومت اسلامی ، با انتشار سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، به مردم شهید پرور ایران قول شرف دادند که تا سال 1444 خورشیدی یعنی تا 47 سال دیگر، ایران را به سطح 5 قدرت جهانی برسانند
    بنده در آن زمان 110 ساله خواهم بود و با توجه به اینکه معمولا دوستان ده ها بار در روز تولدم آرزوی 120 سالگی کرده اند، پس می توان امیدوار بود که حداقل 10 سال امکان استفاده از مواهب زندگی در کشور هم سطح 5 قدرت جهانی را خواهم داشت
    بعضی ها که کم طاقت تشریف دارند و بی تابی می کنند و فقط غر می زنند که :
    “ببم جان؟ این 40 سال که هشششش، تا اینجا که همش ریدین، حالا 47 سال دیگر صبر کنیم؟ یعنی 87 سال در بدبختی و نکبت عمرمان را به سر کنیم با این وعده های سرخرمن تان؟ آقا شاه از ما همش دو سال مهلت خواست که مملکت را درست کنه، ما بهش دو سال مهلت ندادیم و گفتیم برو باباااااااااااا، حالا شما 87 سال زمان می خواهین که مملکت درست کنین؟ واقعا فکر کردی چیزی رو پیشونی ما نوشته شده؟ فکر کردی با 80 میلیون عبدالله طرفی؟”
    در جواب این بی تابان عرض کنم که مردم ایران تقریبا 1400 سال برای ظهور آقا امام زمان و اصلاح امور توسط ایشان صبر کردند، این 87 سال هم روش، نباید بیتابی کرد، 47 سال صبر کن و نق نزن و گرنه میبرند چوب تو آستینت فرو می کنند
    .
    تقریبا همزمان با انفجار اینترنت و شروع به توسعه دنیای دیجیتال در سال 1995 ، بیل گیتش پیش بینی های جالبی کرده بود که در این فاصله عمدتا محقق شده اند
    مثلا بیل گیتس پیش بینی می کرد که بعد از این نیاز به کاغذ برای نشر کمتر و کمتر شده و آثار این روند را در صنعت چوب، تولید کاغذ، چاپ و صنایع وابسته خواهیم داد که همینطور هم شده است
    امروز از طرف مقامات مملکتی گفته می شود که به لحاظ تورم عنقریبا 3 رقمی ، پائین آمدن قدرت خرید عمومی مردم، مصرف حبوبات مثل نخود و لوبیا چیتی، جایگزین گوشت قرمز و مرغ و ماهی شده است
    با این گزاره می توانیم به سبک و سیاق بیل گیتس، ما هم یک سری پیش بینی هائی را کنیم که محقق شده و خواهند شد
    مثلا اینکه با تلمبار شدن نخود و لوبیا چیتی در معده و روده مردم، عمر وضوی برادران و خواهران مومن بسیار کوتاه تر از قبل خواهد شد، یا اینکه مثل همان امام جمعه عربستانی، بین نماز مجبور به ترک نماز شوند
    از این ها گذشته، در سینما ها وقتی مردم مغموم و بیچاره و درمانده مشغول تماشای فیلم هستند، همراه با صدای محکم طبل در موسیقی متن فیلم، رزونانس صدای طبل در سالن سینما اتفاق بیفتد و سپس تماشاگران تبسم رضایت بخشی را به بغل دستی شان حواله دهند و ثابت کنند که به جای مبارزه برای رهائی و آزادی و خوشبختی، گاهی می توان خوشبختی را طور دیگری هم تجربه کرد
    خلاصه اینکه ما هم با این پیش بینی هایمان، پای مان را گذاشتیم جای پای بیل گیتش

     
  72. دکتر ش هوشمند

    قران: کتاب مغشوشی که بدون روایات کمکی معنا ندارد!

    مسلمانان مؤمن هنوز بر این باورند که قرآن «کلام الله» است.
    طبقِ نظر مسلمانان، الله توسطِ جبرئیل پیام‌های خود – یعنی وحی‌ها- را به محمد رساند و محمد هم برای اطرافیانش بازگو کرد و این اطرافیان باسواد او، این الهامات یا وحی‌ها را بر روی سنگ، استخوانِ کتف حیوانات، چرم و غیره می‌نوشتند.

    سرانجام روزی عثمان، خلیفه‌ی سوم از خلفای راشدون، همه‌ی وحی‌هایی را که به طور پراکنده روی این اشیاء نوشته شده بودند جمع آوری کرد و قرآن کنونی را شکل نهایی داد.

    اظهارات بالا البته پس از حداقل ۱۵۰ تا ۲۰۰ سال پس از قدرت‌گیری عرب‌ها توسط داستان‌نویس‌های اسلامی (راویان) نگارش شده است
    و ما تاکنون هیچ مدرکِ ملموس و واقعی که ادعاهای بالا را تأیید کند در دست نداریم. به هر رو، این سطور از تاریخ‌نگاری اسلامی برگرفته شده است.

    حال، پیش از آن که به اصل موضوع بپردازیم شاید لازم باشد که به دو واژه‌ی «الله» و «جبرئیل» اشاره کنیم. ریشه‌ی واژه‌ی «الله»، «اِل» یا «ئل» است. بنا بر ارزیابی آرتور جفری ریشه‌ی این واژه به عبرانی و سُریانی برمی‌گردد. البته باید یادآوری کرد که همین واژه در زبان اوگاریتی نیز وجود داشت. در زبان سُریانی، «اله» است و در عربی با حرفِ تعریف معینِ «ال» در آغاز آن به «الله» تبدیل گردید.

    برای نمونه ما واژه‌هایی چون «بابل / باب‌ئل» که ترکیبی است «باب + ئل» [دروازه‌ی خدا]، اسرائیل jisre,el «کسی که با خدا برای ما دعوا می‌کند»، دانی‌ئل דניאל (خدا داور من است/باشد) بر خوانندگان روشن است.

    جبرئیل نیز ترکیبی است از «جبر» یعنی «مرد» و «ئل» (خدا)، یعنی «مرد خدا» [واژه‌ی عبری]. واژه‌های «ال / ئل» [خدا] و جبرئیل، از گنجینه‌ی واژگان گذشتگان به اسلام رسیده و ربطی به نوآوری اسلام ندارد.

    این نشان می‌دهد که اسلام در چه محیطی فرهنگی – دینی شکل گرفته است.

    در کجای قرآن سخن از پنج بار نماز شده است؟

    چگونه شد که مسلمانان موظف و مکلف شده‌اند پنج بار در روز نماز بخوانند؟

    هیچ کس نمی‌داند از چه زمانی نمازهای پنجگانه‌ی مسلمانان شکل نهایی خود را گرفت. اگرچه قرآن در روندِ شکل‌گیری و بازنویسی‌اش چند بار اصلاح شد ولی در نسخه‌ی نهایی این کتاب، ما هیچ اثری از نمازهای پنجگانه نمی‌بینیم. در سوره‌ی اُسرا (سوره ۱۷) دو بارنماز، یکی از غروب تا تاریکی و دیگری در صبح تعیین شدند. در سوره‌ی ۳۰۰ (روم) به طور مشخص از دو نماز «عصر» و «صبح» سخن است. و در سوره‌ی ۲ (بقره) از سه بار نماز حرف زده می‌شود؛ یعنی یک «نماز میانه»، میان صبح و عصر، بدان اضافه شده است.

    ترتیب سوره‌های زیر، بر اساسِ «تاریخ نزول‌شان» یا به زعم ما تاریخ نگارش‌شان می‌باشد.

    سوره ۱۷ (اُسرا)، آیه ۷۸ [نزول ۵۰]

    أَقِمِ الصَّلاَهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا

    نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکى شب برپادار و [نیز] نماز صبح را زیرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان] است

    سوره ۳۰ (روم)، آیه ۱۷ [نزول ۸۴]

    فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ

    پس خدا را تسبیح گویید آنگاه که به عصر درمى‏آیید و آنگاه که به بامداد درمى‏شوید

    سوره ۲ (بقره)، آیه ۲۳۸ [نزول ۸۷]

    حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَهِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِینَ

    بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید و خاضعانه براى خدا به پا خیزید

    همانگونه که خواننده مشاهده می‌کند، «الله»ی‌ مسلمانان «کلام» خود را تغییر می‌دهد یا بهتر بگوییم «اصلاح» می‌کند. این که چرا «الله» از همان آغاز نتوانست تعدادِ نماز‌ها را برای مسلمانان مشخص وتعیین کند، پرسش‌برانگیز است. و تازه پس از آن که الله این مرحله‌ی «تکاملی» را طی کرد و سرانجام به سه بار نماز در روز رسید، چه کسی به خود این اجازه داد که

    در «کلام الله» دست ببرد و آن را پنج بار در روز کند؟

    ایگناز گلد زیهر در مقاله‌ی «اسلام و ایرانیت» به این نتیجه رسید که نماز پنجگانه از زرتشتی‌ها برگرفته شده است:

    «نمازهای روزانه‌ای که از سوی محمد تعیین شد در اصل دو بار در روز بود؛ بعدها سومین نیز بدان اضافه شد؛ چیزی که در قرآن هم آمده است و محمد آن را «الصَّلاَهِ الْوُسْطَى» (نماز میانی) نامید: نماز صبح، عصر و ظهر منطبق است با «شاخریت»، «مینچاه» و «عربیث» یهودیان. گلدزیهر ادامه می‌دهد: «ولی هر چه بیشتر نهادهای دینی ایرانی [زرتشتی/م] در مبانیِ آیینی مسلمانان نفوذ می‌کردند، دیگر این نمازهای سه‌گانه را کافی نمی‌دیدند. تا آن جا که به کمیتِ مناسکِ عبادت برمی‌گردد، حالا همه می‌خواستند مانند زرتشتیان باشند. همان‌گونه که جمیز دارمستتر نشان داده، پنج «گاهِ» (اوقات عبادت) ایرانیان را برگرفتند و نمازهای سه‌گانه را به پنج تا ارتقا دادند. ملاحظه می‌کنید که چگونه اسلام در مبانیِ اصلی‌اش تحت تأثیر فرهنگِ دینی ایرانی قرار گرفته و در همین راستا شکل نهایی و معتبر خود را یافت.» (۱)

    کارل بروکلمن نیز در همین باره می‌نویسد: «محمد در مکه برای پیروانشان فقط دو بار نماز، در مدینه طبقِ الگوی یهودیان سه بار نماز در روز و سرانجام همین سه بار تحت تأثیر فرهنگ دینی ایرانی [زرتشتی/م] به پنج بار ارتقاء یافت.» (۲)

    دیدیم که بر پایه‌ی روندِ زمانیِ نگارش قرآن یا به اصطلاح مسلمانان «نزول آیات»، ابتدا دو بار و سرانجام سه بار در روز تعیین شد. این اصلاحات یا تغییرات نشانگر دو چیزند: یا اسلام متأثر از محیط یا زیستگاه خود بوده و به همین دلیل نویسندگان قرآن برای آسان کردن پیوستن مردم به دین جدید دست به چنین اصلاحاتی زدند، یا قرآن کلام الله است ولی «الله» به درستی نمی‌دانست که مردم چند روز باید او را عبادت کنند؛ به همین دلیل سخنان خود را تغییر می‌داد. و سرانجام چون علمای اسلامی متوجه شدند که خود الله هم برنامه‌ی دقیقی درباره‌ی نماز ندارد، آن‌ها خودسرانه تعداد نماز روزانه را به پنج بار ارتقاء دادند.

     
    • 1- آیین و شریعت اسلام فقط عبارت از قرآن نازل شده بر پیامبر اسلام نیست،بلکه اسلام عبارت از مجموع کتاب (قرآن) و سنت نبوی است،و مراد از سنّت نبوی قول،فعل و تقریر (امضاء) آورنده کتاب است،و برابر با همین سنت نبوی،قول و فعل و تقریر اهلبیت-یعنی عترت پیامبر-نیز در حکم سنت نبوی و استمرار آن است.بنابر این اصول و احکام شریعت اسلام را باید در مجموعه کتاب و سنت نبوی و عترت یافت نه فقط در قرآن.

      2-قرآن،کتابی مغشوش برحسب محتوا نیست،نه تنها مغشوش نیست بلکه برخی آیات برخی دیگر را توضیح می دهد و آیات منعطف به یکدیگر هستند،و علیرغم اینکه قرآن خود را به “ذکر” یا”نور”یا “مبین” یا “بیان” یا “تبیانا لکل شی”معرفی فرموده،در عین حال همین قرآن در آیاتی ما را به سنت و حجیت قول رسول الله بعنوان مبیّن برخی مجملات یا متشابهات قرآن یا تفاصیل احکام یا مرتبه تامّ و تمام اسرار و بطون قرآن،راهنمائی می کند،چنانکه در آیه 44 سوره نحل فرمود “وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ، لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏”یعنی :ما كتاب را بر تو نازل كرديم، تا براى مردم بيان كنى، كه چه چيز براى آنان نازل شده‏.که این حیثیت “لتبیّن”یعنی تا تبیین کنی که غایت انزال و نزول قرآن قرار گرفته است چیزی غیر از اصل نزول وحی و ابلاغ الفاظ وحی به انسانهاست،این یعنی اینکه رسول الله بجز ابلاغ اصل الفاظ وحی وظیفه دیگری دارد و آن “تبیین”قرآن است در قول و فعل و تقریر خود که همان سنت نبوی مشار الیه است.نیز در آیه 164 آل عمران فرمود:”يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ، وَ يُزَكِّيهِمْ، وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة”یعنی رسول امّی کسی است که وظیفه او تلاوت آیات الهی بر انسانهاست و تزکیه و پاکیزه کردن نفوس از شرک و اخلاق غیر انسانی و علاوه بر آن تعلیم کتاب و حکمت،این تعلیم کتاب و حکمت همان وظیفه”لتبیّن” است در آیه 44 نحل.نیز در سوره حشر آیه 7 فرمود :”ْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا”یعنی آنچه را که فرستاده خدا برای شما آورد بگیرید و از آنچه شما را از آن نهی کرد دوری کنید.که این آیه صریحتر است در ارجاع دادن خود قرآن که حجیت ذاتی دارد،به سنت نبوی یعنی قول و فعل و تقریر پیامبر و اوامر و نواهی او.
      بنابر این اسلام فقط قرآن نیست،چنانکه اسلام فقط سنت نبوی یا عترت نیست،بلکه مجموع بما هو مجموع شریعت اسلام را تشکیل می دهد،همان که در سخن متواتر یا مستفیض مورد اتفاق شیعه و سنی منقول از رسول الله یعنی حدیث ثقلین آمده :”انى تارك فيكم الثقلين، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى أبدا، كتاب اللَّه و عترتى، اهل بيتى، و انهما لن يفترقا، حتّى يردا علىّ الحوض”‏.
      یعنی از دنیا می روم در حالیکه بین شما دو شی گرانبها یا دو امر سنگین باقی می گذارم که تا زمانی که به هردو آنها با هم “تمسّک”کنید بعد از من گمراه نخواهید شد:یکی قرآن و دیگر عترت و اهل بیت من که ایندو از هم جدا نخواهند شدتا اینکه در قیامت کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
      بنابر این اسلام عبارت از مجموع کتاب و سنت است و احکام اسلام را باید در مجموعه ایندو عنصر یافت نه فقط در قرآن و نه فقط در سنت نبوی و عترت.

      3-وجوب نمازهای یومیه شاید اولین حکم واجب اسلامی یا یکی از اولین واجبات اسلامی بوده است که در همان اوایل بعثت واجب شده است،هم تواریخ کهن اسلامی مثل سیره ابن هشام (ابتداء فرض الصلاة،السیره النبویه ج1 ص 243)و غیر آن چنین می گویند ،هم روایات معتبر مروی در جوامع حدیثی شیعه،هم آیات فوق که اشکال کننده آورده است و دلالت آنها بر وجوب نمازهای پنج گانه روشن است!در این منبع تاریخی قدیمی و مهم یعنی سیره ابن هشام در مورد وجوب نماز در مکه در همان اوایل بعثت و تعلیم جبرئیل به رسول الله توضیح داده است،و اینکه نماز جزء اولین و مهمترین تعالیم اسلامی بوده است که پیامبر به هرکس که به او ایمان می آورد می آموخت.

      همینطور اشکال کننده توجه نکرده است که آیات مورد اشاره آیاتی هستند مکّی که در اوایل بعثت نازل شده اند: تصادفا آیه 78 سوره اسراء (اقم الصلاه لدلوک..) که آیه ای مکی است و در یک سوره مکی نازل شده است بروشنی دلالت بر وجوب نمازهای یومیه پنج گانه دارد!چون فرمود نماز را بپا دار از هنگام دلوک شمس،دلوک در لغت بمعنی زوال و فرود شمس از اول ظهر است،که این شامل نماز ظهر و عصر می شود،و تعبیر “الی غسق اللیل”نیز یعنی تا نهایت تاریکی شب که همان نیمه شب است،که نماز مغرب و عشاء را شامل می شود،بعد فرمود “و قرآن الفجر”قرآن اینجا بمعنای مصدری یعنی قرائت و خواندن است،پس قرآن الفجر یعنی خواندن در فجر و صبح که اشاره به نماز صبح است.و اینها هم مفاد لفظ قرآن است ،هم در روایات زیادی بدان اشاره شده است.علاوه بر این آیه،در آیه 114 سوره هود نیز به نمازهای پنجگانه اشاره شده است:”وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ..”یعنی و در دو طرف روز [=اول و آخر آن‏] و نخستين ساعات شب نماز را برپا دار.که مطابق توضیح روایات این اول و آخر روز شامل نماز صبح و ظهر و عصر است و زلفا من اللیل نیز منطبق بر نماز مغرب و عشاست.

      نیز آیه 17 سوره روم،ارتباطی با مساله نماز ندارد،چون مفاد آن توصیه به تسبیح و تنزیه خدا در صبح و شام و عدم غفلت از اوست.

      آیه 238 سوره بقره نیز توصیه بر محافظت بر صلوات (نمازها)است که در آیات دیگر تبیین شده بوده،چون سوره بقره سوره ای مدنی است،در مورد مصداق صلاه الوسطی نیز روایات مختلفی وارد شده است و در هر حال این آیه ربطی به اصل وجوب نمازها ندارد بلکه توصیه و تاکید بر محافظت بر نمازهاست.
      بنابر این روشن شد که مزخزفات مستشرقین مثل اینکه نماز اسلامی از ایرانیان گرفته شده یا وجوب آن مشخص نبوده،مطالبی بی معنا و بی ربط به اسلام و احکام اسلام است و وجوب نماز و تفصیل و جزئیات آن از ابتدا در کتاب و سنت بیان شده است و نماز از اولین تکالیف الزامی بوده است که واجب شده بوده و پیامبر به آن از مکه عمل می کردند.

       
    • در مورد دو واژه “الله” و “جبریل”.

      “الله”در فرهنگ قرآنی اسم جامعی است که اشاره و دلالت می کند به ذاتی و آفریدگاری که مستجمع جمیع صفات کمال است،چون یکوقت قرآن اشاره به اوصاف خاصّه می کند مثل رحمان،رحیم،کریم،ربّ،خالق،باریء،جبّار،رئوف،عالم،قادر،حیّ و بیشمار اوصافی که در قرآن آمده و هریک اشاره می کند به صفت و جهت خاصی در ذات الهی و تعیّنی از تعیّنات الهی که ممکن است منشا فعل متناسب با آن و ظهورات گوناگون در هستی باشد،و یکوقت اشاره به هویت مطلقه و ذات بسیط می شود بدون لحاظ کثرات وصفی و تعیّنات،در این موارد قرآن با ضمیر “هو”به آن ذات بحت بسیط که هستی محض است اشاره می کند (هو الذی…یا “هو الله احد”..)،یکوقت نیز اشاره به اسم جامعی می کند که همه اسماء ذاتی و فعلی زیر پوشش اوست،اینجا قرآن تعبیر به “الله” می کند.
      البته این “الله”ریشه عربی دارد و لغتی وارداتی نیست،حتی پیش از قرآن در عهد جاهلیت،مشرکان نیز اشاره به “الله” بعنوان خالق هستی داشتند و آنرا در شعر و نثر بکار می بردند،قرآن نیز می گوید آنان “الله” را بعنوان خالق و آفریدگار هستی اذعان داشتند،و مشکل اعتقادی آنان بت پرستی و موثر دانستن بت های چوبی و سنگی در طبیعت و زندگی بشر بود،و همه پیامبران و از جمله پیامبر اسلام آمدند بشر را از این توهم بیرون آورند که جز الله خالق جهان که ربّ و مربّی و مدبّر آن نیز هست هیچ بتی موثر در طبیعت یا زندگی بشر نیست.بهر حال “الله”معهود عرب بوده است حتی عرب مشرک جاهلی،این لغت ریشه عربی دارد و ادبا و لغت شناسان عرب ریشه آنرا بیان کرده اند،اما می گویم حتی اگر بلحاظ زبان شناسی و تداخل زبانها ثابت شود که الله ریشه سریانی یا ریشه دیگر داشته است خللی به کاربرد آن در فرهنگ وحی وارد نمی کند چون الله اشاره به خالق هستی می کند حتی در عرف عرب مشرک جاهلی.با اینحال در مورد ریشه آن اینطور توضیح داده اند مرحوم آقای طباطبائی می نویسد :
      “لفظ جلاله (اللَّه)، اصل آن (ال اله) بوده، كه همزه دومى در اثر كثرت استعمال حذف شده، و بصورت اللَّه در آمده است،و ممکن است كلمه (اله) از ماده (إله) باشد، كه به معناى پرستش است، وقتى مى‏ گويند (اله الرجل و ياله)، معنايش اين است كه فلانى عبادت و پرستش كرد، و ممكن هم هست از ماده (و ل ه) باشد، كه بمعناى تحير و سرگردانى است،در اینصورت این کلمه بر وزن (فعال) به كسره فاء، و بمعناى مفعول (مالوه) است، هم چنان كه كتاب بمعناى مكتوب (نوشته شده) مى‏ باشد، پس اگر خدا و آفریدگار جهان را اله گفته ‏اند، چون مالوه و معبود است، و يا بخاطر آن است كه عقول بشر در شناسايى او حيران و سرگردان است.و ظاهرا كلمه (اللَّه) در اثر غلبه استعمال عَلَم (اسم خاص) خدا شده، و گرنه قبل از نزول قرآن اين كلمه بر سر زبانها دائر بود، و عرب جاهليت نيز آن را مى ‏شناختند..” (تفسیر المیزان/ترجمه ج1 ص 28-29)
      —-
      واژۀ جبرئیل در اصل عِبری است و ظاهراً به صورت سریانی‌اش به عربی راه یافته است و مورد استعمال بوده است و در قرآن نیز استعمال شده است،این نام یکی از فرشتگان مقرب خدای تعالی است که وحی بر پیامبر اسلام صلی الله علیه آله می آورده است،جبرئیل، در زبان عبری به معنای “مرد خدا” است. او یکی از چهار فرشته مقرب و برترین آنها و در ادیان ابراهیمی، رابط میان خداوند و پیامبران است،این نام تلفظ‌ های دیگری چون جبرائیل و جبریل و جبرئیل و چند تلفّظ دیگر نیز دارد.
      مرحوم آیت الله علاّمه ذوالفنون شعرانی در نثر طوبی می نویسد:
      ” اصل آن عبری است مرکب از جبر به معنی قوه و قدرت و ئیل خدا و جمله به معنی قوة الله است چنانکه در آیه و النجم فرمود «علمه شدید القوی» جبرئیل وحی برپیغمبر ما می آورد «فانه نزله علی قلبک باذن الله»..”

      در هر حال این لغت پیش از اسلام از باب تداخل زبانها به زبان عربی راه یافته بوده و باصطلاح بعد از عجمیت (غیر عربی) بصورت های مختلف در زبان عربی تلفّظ می شده است و قرآن نیز که بزبان عربی فصیح و مبین است آنرا بکار برده.

      نیز این لغت(جبریل)سه بار در قرآن بکار رفته است،دو مورد در آیه 98 سوره بقره و یک مورد آیه 4 سوره تحریم،نیز در قرآن از این فرشته وحی که واسطه نزول آیات بر پیامبر و دیگر پیامبران بوده است،تعبیرات دیگری شده است مثل “روح الامین”در سوره شعراء آیات 193-194 فرمود :”نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمين‏ عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ”یعنی این روح الامین (جبریل)بود که قرآن را بر قلب تو فرود آورد تا از جمله بیم دهندگان باشی.

      نیز در سوره النحل/آیه 102 فرمود “قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّك”ای پیامبر بگو قرآن را “روح القدس (جبریل) از جانب پروردگارت آورد..

      و این روح القدس چیزی است و تعبیری است که در قرآن در مورد وحی الهی به عیسی علیه السلام نیز در سه مورد بکار رفته است و اینکه عیسی مویّد و تاییده شده به روح القدس بوده است.

      در هر حال در مجموع این فرشته وحی به انبیاء و ازجمله پیامبر اسلام بوده است که در قرآن به آن اشاره شده است.‏

       
    • بخش اول پاسخ

      1- آیین و شریعت اسلام فقط عبارت از قرآن نازل شده بر پیامبر اسلام نیست،بلکه اسلام عبارت از مجموع کتاب (قرآن) و سنت نبوی است،و مراد از سنّت نبوی قول،فعل و تقریر (امضاء) آورنده کتاب است،و برابر با همین سنت نبوی،قول و فعل و تقریر اهلبیت-یعنی عترت پیامبر-نیز در حکم سنت نبوی و استمرار آن است.بنابر این اصول و احکام شریعت اسلام را باید در مجموعه کتاب و سنت نبوی و عترت یافت نه فقط در قرآن.

      2-قرآن،کتابی مغشوش برحسب محتوا نیست،نه تنها مغشوش نیست بلکه برخی آیات برخی دیگر را توضیح می دهد و آیات منعطف به یکدیگر هستند،و علیرغم اینکه قرآن خود را به “ذکر” یا”نور”یا “مبین” یا “بیان” یا “تبیانا لکل شی”معرفی فرموده،در عین حال همین قرآن در آیاتی ما را به سنت و حجیت قول رسول الله بعنوان مبیّن برخی مجملات یا متشابهات قرآن یا تفاصیل احکام یا مرتبه تامّ و تمام اسرار و بطون قرآن،راهنمائی می کند،چنانکه در آیه 44 سوره نحل فرمود “وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ، لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏”یعنی :ما كتاب را بر تو نازل كرديم، تا براى مردم بيان كنى، كه چه چيز براى آنان نازل شده‏.که این حیثیت “لتبیّن”یعنی تا تبیین کنی که غایت انزال و نزول قرآن قرار گرفته است چیزی غیر از اصل نزول وحی و ابلاغ الفاظ وحی به انسانهاست،این یعنی اینکه رسول الله بجز ابلاغ اصل الفاظ وحی وظیفه دیگری دارد و آن “تبیین”قرآن است در قول و فعل و تقریر خود که همان سنت نبوی مشار الیه است.نیز در آیه 164 آل عمران فرمود:”يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ، وَ يُزَكِّيهِمْ، وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة”یعنی رسول امّی کسی است که وظیفه او تلاوت آیات الهی بر انسانهاست و تزکیه و پاکیزه کردن نفوس از شرک و اخلاق غیر انسانی و علاوه بر آن تعلیم کتاب و حکمت،این تعلیم کتاب و حکمت همان وظیفه”لتبیّن” است در آیه 44 نحل.نیز در سوره حشر آیه 7 فرمود :”ْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا”یعنی آنچه را که فرستاده خدا برای شما آورد بگیرید و از آنچه شما را از آن نهی کرد دوری کنید.که این آیه صریحتر است در ارجاع دادن خود قرآن که حجیت ذاتی دارد،به سنت نبوی یعنی قول و فعل و تقریر پیامبر و اوامر و نواهی او.
      بنابر این اسلام فقط قرآن نیست،چنانکه اسلام فقط سنت نبوی یا عترت نیست،بلکه مجموع بما هو مجموع شریعت اسلام را تشکیل می دهد،همان که در سخن متواتر یا مستفیض مورد اتفاق شیعه و سنی منقول از رسول الله یعنی حدیث ثقلین آمده :”انى تارك فيكم الثقلين، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى أبدا، كتاب اللَّه و عترتى، اهل بيتى، و انهما لن يفترقا، حتّى يردا علىّ الحوض”‏.
      یعنی از دنیا می روم در حالیکه بین شما دو شی گرانبها یا دو امر سنگین باقی می گذارم که تا زمانی که به هردو آنها با هم “تمسّک”کنید بعد از من گمراه نخواهید شد:یکی قرآن و دیگر عترت و اهل بیت من که ایندو از هم جدا نخواهند شدتا اینکه در قیامت کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
      بنابر این اسلام عبارت از مجموع کتاب و سنت است و احکام اسلام را باید در مجموعه ایندو عنصر یافت نه فقط در قرآن و نه فقط در سنت نبوی و عترت.

      3-وجوب نمازهای یومیه شاید اولین حکم واجب اسلامی یا یکی از اولین واجبات اسلامی بوده است که در همان اوایل بعثت واجب شده است،هم تواریخ کهن اسلامی مثل سیره ابن هشام (ابتداء فرض الصلاة،السیره النبویه ج1 ص 243)و غیر آن چنین می گویند ،هم روایات معتبر مروی در جوامع حدیثی شیعه،هم آیات فوق که اشکال کننده آورده است و دلالت آنها بر وجوب نمازهای پنج گانه روشن است!در این منبع تاریخی قدیمی و مهم یعنی سیره ابن هشام در مورد وجوب نماز در مکه در همان اوایل بعثت و تعلیم جبرئیل به رسول الله توضیح داده است،و اینکه نماز جزء اولین و مهمترین تعالیم اسلامی بوده است که پیامبر به هرکس که به او ایمان می آورد می آموخت.

      همینطور اشکال کننده توجه نکرده است که آیات مورد اشاره آیاتی هستند مکّی که در اوایل بعثت نازل شده اند: تصادفا آیه 78 سوره اسراء (اقم الصلاه لدلوک..) که آیه ای مکی است و در یک سوره مکی نازل شده است بروشنی دلالت بر وجوب نمازهای یومیه پنج گانه دارد!چون فرمود نماز را بپا دار از هنگام دلوک شمس،دلوک در لغت بمعنی زوال و فرود شمس از اول ظهر است،که این شامل نماز ظهر و عصر می شود،و تعبیر “الی غسق اللیل”نیز یعنی تا نهایت تاریکی شب که همان نیمه شب است،که نماز مغرب و عشاء را شامل می شود،بعد فرمود “و قرآن الفجر”قرآن اینجا بمعنای مصدری یعنی قرائت و خواندن است،پس قرآن الفجر یعنی خواندن در فجر و صبح که اشاره به نماز صبح است.و اینها هم مفاد لفظ قرآن است ،هم در روایات زیادی بدان اشاره شده است.علاوه بر این آیه،در آیه 114 سوره هود نیز به نمازهای پنجگانه اشاره شده است:”وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ..”یعنی و در دو طرف روز [=اول و آخر آن‏] و نخستين ساعات شب نماز را برپا دار.که مطابق توضیح روایات این اول و آخر روز شامل نماز صبح و ظهر و عصر است و زلفا من اللیل نیز منطبق بر نماز مغرب و عشاست.

      نیز آیه 17 سوره روم،ارتباطی با مساله نماز ندارد،چون مفاد آن توصیه به تسبیح و تنزیه خدا در صبح و شام و عدم غفلت از اوست.

      آیه 238 سوره بقره نیز توصیه بر محافظت بر صلوات (نمازها)است که در آیات دیگر تبیین شده بوده،چون سوره بقره سوره ای مدنی است،در مورد مصداق صلاه الوسطی نیز روایات مختلفی وارد شده است و در هر حال این آیه ربطی به اصل وجوب نمازها ندارد بلکه توصیه و تاکید بر محافظت بر نمازهاست.
      بنابر این روشن شد که مزخزفات مستشرقین مثل اینکه نماز اسلامی از ایرانیان گرفته شده یا وجوب آن مشخص نبوده،مطالبی بی معنا و بی ربط به اسلام و احکام اسلام است و وجوب نماز و تفصیل و جزئیات آن از ابتدا در کتاب و سنت بیان شده است و نماز از اولین تکالیف الزامی بوده است که واجب شده بوده و پیامبر به آن از مکه عمل می کردند.

       
  73. دکتر ش هوشمند

    بخشی از کتاب ارزشمند بیست و سه سال که در ان زنده یاد علی دشتی
    با لحنی بسیار محتاطانه
    از ترس انکه ادمخواران مسلمان
    بشیوه تروریست بدنام نواب صفوی شکمش را ندرند و او را تکه تکه نکنند
    درباره اشتباهات صرف و نحوی در متن قران توضیح میدهد:

    در آيه ٦٣ سوره طه
    قوم فرعون راجع به موسی و برادرش هارون می گويند
    ان هذان لساحران .
    در صورتی که اسم بعد از حرف »آن « [هذا] بايد در حال نصب باشد و
    »هذين «
    گفته شود و معروف است که عثمان و عايشه نيز چنين قرائت کرده اند .

    برای اينکه به تعصب و جمود در عقيده اشخاص پی ببريم، خوب است رأی يکی از دانشمندان اسلامی را که در جايی خوانده ام نقل کنم .
    اين دانشمند می گفت اين اوراقی که به اسم قرآن در ميان دو جلد قرار گرفته است به اجماع
    مسلمين کلام خدا است .
    در کلام خدا اشتباه راه نمی يابد .
    پس اين روايت که عثمان و عايشه به جای »هذا »
    « هذين «خوانده اند، فاسد و نادرست است.

    تفسير جلالين به طرز ملايمتری به رفع اشکال برخاسته و می گويد در اين تثنيه در هر سه حالت نصب و رفع و جرّ با
    الف آورده می شود ولی ابو عمرو نيز مانند عثمان و عايشه »هذين « قرائت می کرده است.

    یکی دیگر از بخش های قران که برای هر مسلمانی مایه ننگ و خجالت و سرافکندگیست
    انجاست که میگوید کنیزان خود را برای سکس به دیگران اجاره ندهید اما اگر هم دادید اشکالی ندارد چون خدا مهربان است!

    در سوره نور آيه ای [ ٣٣ ] است شريف و انسانی که ما را از وجود يک رسم زشت و ناپسند در آن زمان آگاه می کند:

    »لاتکِرهُوا فَتَياتِکُم عَلَی البِغاء اِن اَرَد نَ تَحَصُّنا لِتَبتَغُوُا عَرضَ الحَيوهِ الدُّنيا وَ مَن يُکرِههُنَّ فَاَنَّ اللهَ مِن بَعدِ
    اِکراهِهِنَّ غَفُورُ رَحيم .«

    [يعنی] دختران خود را برای تحصيل مال به زنا مجبور نکنيد .
    کسی که آنها را مجبور کند پس از مجبور کردن
    آنها خداوند آمرزنده و رحيم است.

    پرواضح است که قصد پيغمبر نهی از يک کار زشت و ناپسند است .
    يعنی کسانی که کنيز و برده دارند، به قصد انتفاع و
    به جيب زدن مزد همخوابگی آنان، آنان را به نزد حريف نفرستند و به زنا مجبور نکنند.

    و باز واضح است که قصد از جمله »فان الله من بعد اکراههن غفور رحيم «
    اين است که خداوند بر کنيز و برده ای که به
    امر مولای خود تن به زنا داده است می بخشايد .

    ولی ظاهر چنين است که خداوند نسبت به مرتکبان اين عمل، غفور و
    رحيم است .
    پس عبارت نارسا و به مقصود شريف پيغمبر وافی نيست
    و به رأی ابراهيم نظام درباره قرآن اشاره کرديم و
    بايد اضافه ک رد که او در اين رأی تنها نيست .

    بسی از معتزليان ديگر چون عبادبن سليمان 34 و فوطی 35 که همه از
    مؤمنان بنامند، با وی هم رأيند و اين عقيده را مباين اسلام و ايمان خود نمی دانند.

    بديهی است نام متفکر بزرگ و روشنفکرترين مردان عرب، ابوالعلاء معرّی را به ميان نمی آوريم که منشئات خود را
    اصيل تر و برتر از قرآن می دانست.

    باری بيش از صد مورد انحراف از اصول و استخوان بندی زبان عربی را از اين قبيل که اشاره شد ثبت کرده اند و
    نيازی به گفتن نيست
    که مفسرين و شارحان قرآن در توجيه اين انحرافها کوششها و تأويلها کرده اند
    و از آن جمله است
    زمخشری 36 که از ائمه زبان عرب و از بهترين مفسران قرآن کريم به شمار می رود و يکی از ناقدان اندلسی، [که]
    نامش را به خاطر ندارم، درباره وی می گويد
    اين مرد ملا نقطی و مقيد به قواعد زبان عرب يک اشتباه فاحش کرده
    است. ما نيامده ايم قرائت را بر دستور زبان عربی م نطبق سازيم . تکليف ما اين است که قرآن را دربست قبول کنيم و
    قواعد زبان عرب را بر آن منطبق سازيم.
    اين سخن تا درجه ای درست است .
    فصحای بزرگ [هر] قومی نماينده دستور زبان ملت خويشند. ولی از اين بابت که در
    استعمال کلمات و ترکيب جمله از اصول متداول و رايج و قابل فه م و قبول عامه دور نمی شوند مگر ضرورتی آنان را
    به مسامحه بکشاند . حسن بيان و شعر خوب قبل از اسلام در ملت عرب نشو و نما کرده و قواعد زبان عرب استوار
    گرديده بود . مسلمين معتقدند که قرآن در فصاحت و بلاغت از تمام مواليد قريحه فصيحان قبل از خود برتر است . پس
    بايد کمتر از همه آنها از اصول زبان و ضوابط فصاحت منحرف شده باشد.
    گفته ناقد اندلسی از اين حيث هم خدشه پذير است که قضيه را معکوس طرح می کند . قضيه بطور اساسی بايد اينطور
    طرح شود:
    قرآن در حد اعلای فصاحت است . به درجه ای که بشر از آوردن مانند آن عاجز است، پس کلام خد است. پس آن کسی
    که آن را آورده است پيغمبر است.
    ولی ناقد اندلسی می گويد قرآن کلام خدا است پس اصيل و غير قابل ايراد است . يعنی هرگونه انحراف از اصول زبان
    عرب در آن اصل است و بايد قواعد زبان عرب را تغيير داد.
    به عبارت ديگر می خواهند فصاحت و بلاغت قرآن را دليل ن بوت حضرت محمد قرار دهند تا منکران را متقاعد سازند .
    ولی ناقد اندلسی نبوت حضرت را امری مسلّم می داند و چون او گفته است قرآن سخن خدا است پس ديگر درِ هرگونه
    گفت و شنود بسته است و بايد دربست آن را قبول کرد.

     
    • دکتر ش هوشمند گرامی
      به کتاب بیست و سه سال اشاره کردید٬ احتمالأ خودتان میدانید فقط جهت یادآوری خواستم به اطلاع شما برسانم که کتابهای «پس از ۱۴۰۰ سال» و «تولّدی دیگر» هر دو از شجاع الدین شفا کتابهای تحقیقی خوبی در همین زمینه ها هستند ٬ البته کتاب «دو قرن سکوت » زرین کوب هم هست. کتابهای «پس از ۱۴۰۰ سال» و «تولدی دیگر» از طریق اینترنت قابل دسترسی هستند.

       
      • دکتر ش هوشمند

        درود بر هموطن گرامی

        بله ان کتاب ها که اشاره کردید بسیار ارزشمند و حاوی مطالبی روشنگرانه در نقد دین محمد ساخته اسلام هستند.

        با سپاس از شما

         
    • 1-در مورد آیه 63 سوره طه ( إِنْ هذانِ لَساحِران‏) ترجمه :قطعاً اين دو تن ساحرند.

      اولا :قرائت های مختلفی نقل شده است:ابوعمر (از قرّاء) :اَن هذین قرائت کرده است،و ابن کثیر و حفصه “إِنْ هذانِ”قرائت کرده اند بکسره همزه و حالت مرفوع هذان که معروف در غالب مصاحف نیز همین است،بقیه قرّاء نیز “اَن هذان”قرائت کرده اند بفتح همزه،و در میان قرّاء فقط ابن کثیر است که “انّ”بتشدید نون قرائت کرده است و در عین حال “هذان”را بحالت مرفوع نقل کرده است.
      این حاصل بحث قرائت مجمع البیان و دیگر تفاسیر است.

      ثانیا: در قرائت “اِن هذان لساحران” این “اِن”باصطلاح مخفّفه از مثقّله یعنی”اِنّ”مشدّده است که در عربی برای تاکید مفاد جمله بعد از خود بکار می رود،مطابق قاعده زبان عربی و استعمالات آن “اِنّ”بصورت مشدّد باصطلاح نحوی از”حروف مشبّه به فعل”است که بر سر جمله اسمیه مبتدا خبر واقع می شود و مبتدا را بعنوان اسم خود نصب یا فتحه می دهد و خبر را رفع می دهد (مثل انّ زیدا قائم)،اما در جای خود در علم نحو توضیح داده شده که حروف مشبّه به فعل وقتی بدون تشدید بکار روند که از آن به مخفّفه یاد می شود در اینصورت از عاملیت اعرابی ملغا می شوند و این تابع استعمالات لغت عربی است و شواهد زیادی در شعر و نثر دارد که در کتب علم نحو ذکر شده،بنابر این “دشتی” در اینجا با این ایراد جهل خود به قواعد ادبیات عربی را نشان داده است.
      —-
      2- در آیه 33 سوره نور فرمود :”وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحيم‏”

      و كنيزان خود را – در صورتى كه تمايل به پاكدامنى دارند – براى اينكه متاع زندگى دنيا را بجوييد، به زنا وادار مكنيد، و هر كس آنان را به زور وادار كند، در حقيقت، خدا پس از اجبار نمودن ايشان، نسبت به آنها (کنیزهایی که مجبور شدند) آمرزنده مهربان است.
      ایرادی که به این آیه شریفه وارد شده است باز ناشی از جهل و ناآگاهی به استعمالات زبان عربی و ناآگاهی از تاریخ و شان نزول آیه و سمت و سوی محتوای آن است.

      مفسران در شان نزول اين جمله گفته ‏اند که” عبد الله بن اُبَىّ” شش كنيز داشت كه آنها را مجبور به كسب در آمد براى او از طريق خودفروشى مى‏ كرد، هنگامى كه حكم اسلام درباره مبارزه با اعمال منافى با عفت (در سوره نور) صادر شد آنها به خدمت پيامبر ص آمدند و از اين ماجرا شكايت كردند ،آيه فوق نازل شد و همه را از اين كار نهى كرد.البته این یک سنّت جاهلی رایج بوده است و اختصاصی هم به ابن ابیّ نداشته است.

      فتیات جمع فتیه است بمعنای زنان جوان که مراد همان کنیزکان است،البغاء نیز بمعنای زنا و فجور است،و تحصّن بمعنای عفّت و پاکدامنی و در برخی استعمالات بمعنای ازدواج است.

      بعد از اینکه آیات مربوط به نفی و نهی زنا و فجور نازل شد این آیه در مقام نفی و ریشه کنی یکی از سنّت های جاهلیت است :اینکه صاحبان کنیزان نمی توانند آنان را وادار به زنا کنند برای کسب مال و درآمد،اینجا از باب نفی آنچه غالب و رایج بوده است فرمود :لا تکرهوا ….ان اردن تحصّنا،یعنی اگر کنیزان مایل به تعفّف و پرهیز از فجور هستند آنانرا وادار به فجور نکنید،آیا این جمله شرطیه باصطلاح مفهوم دارد و مفهوم آن این می شود که اگر خود آنها اراده تعفّف و تحصّن نداشتند (یعنی مایل به زنا بودند) می توانید آنانرا وادار به زنا کنید؟! چنین نیست و این جمله شرطیه که قید توضیحی یا غالبی است چنین مفهومی ندارد برای اینکه اکراه زمانی موضوعیت پیدا می کند که کسی که وادار و اکراه می شود مایل به فعل مورد اکراه نباشد،در اینجا یعنی وقتی کنیزکان اراده تحصّن دارند طبعا مایل به فجور نیستند،پس در اینجا اکراه بر زنا موضوعیت پیدا می کند،حال اگر خود آنها اراده تحصّن و عفاف نداشته باشند چه؟ آیا در اینجا اصلا اکراه فرض می شود؟! وقتی کسی خود تمایل بفعلی دارد پس نیازی به اکراه وجود نخواهد داشت! و بتعبیر دقیق ،اصلا موضوع اکراه منتفی می شود و باصطلاح سالبه به انتفاء موضوع است.پس آیه شریفه و این قید توضیحی که باصطلاح قید غالبی و توضیحی است در مقام تبیین آنچه که رایج بوده است می باشد:اینکه صاحبان کنیزها غالبا آنها را با زور و تهدید و تضییق وادار به بغاء می کردند و آنها را وسیله کسب درآمد قرار می دادند،پس فرمود اینها را اکراه نکنید وقتی طالب عفافند،در انتهای آیه نیز در مورد سابقه این عمل فرمود اگر کسی پیش از آن اکراه شده است یا اکراه کرده است خداوند بعد از توبه و بازگشت آنان از این عمل غفور و رحیم است،نه این چیزی که دشتی کم سواد برداشت کرده است که حتی بعد از نهی فوق نیز اگر چنین کردند خدا آنان را می بخشد!

      بنابر این فقره “ان اردن تحصّنا”که قید توضیحی است چنین مفهومی ندارد که اگر آنها اراده عفاف نداشتند شما می توانید آنها را اکراه کنید! به دو دلیل:یکی اینکه در صورت عدم اراده تحصّن اساسا موضوع اکراه وجود ندارد،و دیگر اینکه ادله منع از زنا و فجور مطلقند و شامل همه موارد و مصادیق زنا می شوند،یعنی هم زنا و فجور بر فتیات حرام است مطلقا،و هم صاحبان آنها نمی توانسته اند آنها را وادار کنند.

      مزخرفات ذیل این نوشته در مورد اینکه ابو العلاء معرّی در باره قرآن چه گفته یا نظام چه گفته یا معتزله چه می گویند یا زمخشری چه گفت،مطالب بی ربط و تبلیغاتی است که باید هریک از آنها با نقل قول دقیق بررسی شوند.

      ——————–

      درود سید مرتضای گرامی
      شما در ابتدای همین نوشته آورده اید:

      قرائت های مختلفی نقل شده است:ابوعمر (از قرّاء) :اَن هذین قرائت کرده است،و ابن کثیر و حفصه “إِنْ هذانِ”قرائت کرده اند بکسره همزه و حالت مرفوع هذان که معروف در غالب مصاحف نیز همین است،بقیه قرّاء نیز “اَن هذان”قرائت کرده اند بفتح همزه،و در میان قرّاء فقط ابن کثیر است که “انّ”بتشدید نون قرائت کرده است و در عین حال “هذان”را بحالت مرفوع نقل کرده است.

      پرسش این که چرا یک کتاب آسمانی که واو به واوش خدایی ست، اینهمه روایت های گوناگون و تفسیرهای گوناگون و اما و اگر های تمام نشدنی داشته باشد؟ نمی شد یک انشای بی خلل و همه فهم و تفسیر ناپذیر نازل شود که هم فرهیختگان و ادبا ازش لذت ببرند و هم عوام بفهمند و تکلیف خود را بدانند.
      نمی شد؟ مثل اعلامیه جهانی حقوق بشر که تفسیر ناپذیر است. همه منظور نویسندگان این اعلامیه را می فهمند و به شعورشان آفرین می گویند.
      سپاس

      .

       
      • سلام و خسته نباشید
        با توجه به عدم دقت های قبلی که در نوشته های مربوط به عدم تحریف قرآن داشتید تصورم این بود که ذیل این نوشته چیزی بنویسید.چون قبلا چند بار چنین سوالاتی مطرح کردید و بنده نیز مکرّر پاسخ دادم که بحث جمع آوری قرآن مربوط بوده است به مساله تفاوت در قرائت ها و لحن ها در بین قبایل عرب و مناطق مختلف سرزمین وسیع عربستان،نه اینکه اختلافات بازگردد به شاکله و اسکلت الفاظ وحی که بطور جمعی مورد نظارت بوده است و بلافاصله بوسیله چندین نفر از کاتبان وحی همزمان ثبت می شده است و به پیامبر نیز عرضه می شده است و در عین حال هریک از صحابه هم آیات روی الواح می نوشته اند و مهمتر از آن اینکه آنرا بر الواح دل و حافظه خویش ثبت می کردند و جمع آوری اول در زمان ابوبکر ناشی از این نگرانی بوده که حدود هفتاد نفر از حافظان و قاریان بنام قرآن در یکی از جنگها کشته شدند،بنابر این هماهنگی شد بین کاتبان وحی و در یک نظارت جمعی در مصحف واحد جمع آوری شد که از آن استنساخ کردند و اصل را نزد حفصه دختر عمر و همسر پیامبر بامانت گذاشتند که بعد در جمع آوری زمان عثمان باز بر همین تکیه کردند.توجه کنید که انگیزه جمع آوری در زمان عثمان نیز باز می گشت به گزارش هایی که از شهرها و مناطق مختلف رسیده بود که هریک همین شاکله قرآن به لحن ها و قرائت هایی می خوانده اند که شائبه تغییر یا نگرانی آن را بوجود آورده بود،از این جهت در جمع دوم عثمان دستور داد آن مصحف های امام فرستاده شده را جمع آوری کردند و بمدینه آوردند و آنها را سوزاندند و با محور قرار دادن دوباره نسخه حفصه که حاصل جمع اول بود نسخه هایی از آن برگرفتند و به بلاد مهم فرستادند.بنابر این با این نظارت جمعی که از عهد پیامبر وجود داشته است تغییری در شاکله و بتعبیر من اسکلت کلمات قرآن بوجود نیامده است و تفاوت ها باز می گردد به قرائت های مختلف از همین الفاظ مورد اتفاق (دقت کنید).
        باز می گردم به مورد سوال (ان هذان لساحران )،تصادفا اگر درست دقت کنید همین ایراد ناواردی که امثال دشتی جاهلانه به نحوه قرائت این آیه کرده اند مثال خوبی است برای تفهیم مطلب،ببینید من در پاسخ بالا توضیح دادم و اشاره به چند قرائت کردم،در اینجا باید توجه کرد که ما چه انّ هذین لساحران قرائت کنیم،چه اِن هذان لساحران قرائت کنیم و چه اَن هذان لساحران قرائت کنیم نه آسیب و خللی به شاکله و اسکلت این دو لفظ (ساحران=دو ساحر) و (هذان=که اسم اشاره تثنیه است یعنی ایندو)وارد می شود و نه خللی در معنا،در واقع در هریک از این چند قرائت چیزی که مورد اتفاق همه قرّاء است این است که ما یک حرف تاکید داریم که از حروف مشبهه است خواه اِنّ باشد ،خواه اِن بدون تشدید و بصورت مکسور باشد و خواه اَن بصورت مفتوح باشد،در همه اینها همزه و نون محفوظ است و لفظی است برای تاکید،همینطور اسم اشاره تثنیه ای وجود دارد خواه بحالت منصوب (هذین) و خواه بحالت مرفوع (هذان) در هردو این اسم اشاره اشاره می کند به موسی و هارون برادرش علیهما السلام.همینطور “لساحران”که البته روی همه قرائات در ان،بهر حال بعنوان خبر برای مبتدا یا خبر کلمه ان،بصورت مرفوع است و معنای آن نیز یعنی دو ساحر.بنابر این ملاحظه می کنید که در همه این تقادیر در همزه و نون و حالت نصبی یا رفعی اسم اشاره،نه شاکله الفاظ قرآن تغییری می کند و نه معنای مورد نظر در آیه،بنابر این مقصود از اینکه شاکله و اسکلت الفاظ قرآن بصورت متواتر از صدر اسلام بدست ما رسیده و محفوظ بوده علیرغم اختلاف در قرائت یا لحن این شاکله همین است .این در مورد الفاظ و قرائت قرآن.بحث تفسیر البته چیزی مربوط به معانی قرآن است که ناشی از تدبر و توجه کردن به آیات دیگر و روایات معتبر تفسیری در فهم هرچه بهتر و عمیق تر کتاب خداست و مقوله تفسیر و کشف و استخراج معنا را باید از این بحث جدا کرد.
        نیز قیاس قرآن به اعلامیه حقوق بشر قیاسی مع الفارق است،اعلامیه حقوق بشر متنی مهم و معتبر است در جای خود بعنوان متنی بشری در زمینه های خاص که آنرا نباید با محصول وحی قیاس کرد،ضمن اینکه توجه داشته باشید هیچ متنی وجود ندارد که غیر قابل اختلاف از همه جهات باشد،برای اینکه می بینید حتی متون قانونی هم علیرغم تدقیق هایی که مولفان آن در پرداختن آن می کنند باز هم در بسیاری از موارد مورد مناقشه و برداشت های گوناگون قرار می گیرد و نکته نزاع های حقوقی و مرافعات مختلف بین اشخاص و دول مختلف نیز همین است.
        موفق باشید

        ———–

        سپاس دوست گرامی

        .

         
  74. جاویدان سپاه ایران

    ایران درود
    درود بر سپاه پاسداران

    گزارشی از
    کانال اخبار سوریه
    ادامه پیروزی بزرگ در عراق

    ایران اطلاع موثق و دقیق داشت که هدف تروریست‌ها، نه تنها بغداد، که قطع مسیر دسترسی ایران به پایتخت عراق است و آنها به این منظور باید وارد استان دیاله شوند. ایران مطمئن بود که تروریست‌های بعثی-تکفیری می‌خواهند با عبور از مرز، وارد نفت‌شهر شده و این روستای مرزی را که بخشی از نیاز پالایشگاه کرمانشاه را تامین می‌کند، اشغال کنند. همچنین آنها با یارگیری گسترده‌ای که کرده بودند، انتظار پیوستن رقمی بین 1500 تا 2000 نفر از افراد جذب شده در ایران را داشتند. به باور آنها، ورود به نفت‌شهر و مین‌گذاری آن موقعیت امنیتی ایران را به شدت متزلزل می‌کرد. بر همین اساس بود که ایران از طرف دولت ترکیه و اردن پیامی بسیار مهم به تروریست‌ها داد و با تعیین فاصله 45 کیلومتری داخل عراق به عنوان حریم امن هشدار داد هر نیرویی که از این فاصله عبور کند، هدف قرار خواهد گرفت.

    ارتش مامور مقابله با تروریست‌ها در مرز شد، در حالی که سپاه پاسداران ماموریت عملیات در داخل خاک عراق را یافت. در اتاق جنگ در تهران، به دلیل نبود نیروی هوایی در سازمان رزم ارتش عراق و اهمال امریکایی‌ها دو تصمیم بسیار مهم گرفته شد، از یک‌سو سوخوهای 25 متعلق به سپاه پاسداران بلافاصله با رنگ‌آمیزی به همراه خلبان‌هایشان به فرودگاه‌های عراق پرواز کردند تا سپاه پاسداران یکی از نخستین خلبانان شهید خود را در عملیات دفاع از ایران در عمق خاک عراق تقدیم کند. ماموریت دوم بر عهده نیروی هوایی ارتش گذاشته شد تا در ظرف 10 روز با صدها سورتی پرواز در عمق خاک عراق مواضع تروریست‌ها و خطوط آنها را بمباران کنند. این بمباران 10 روزه، که امریکایی‌ها شاهد آن بودند به طرف‌های منطقه‌ای ثابت کرد که بر عکس باور آنها، نیروی هوایی ایران همین جنگنده‌های قدیمی و کهنه خود را برای ماموریت‌های این‌چنینی خوب سر پا نگه داشته است.

    در حالی که بمب‌افکن‌های اف4 و سوخوهای 24 از پایگاه‌های شکاری بوشهر، همدان و شیراز به مقصد عراق پروازهای شبانه و در صبح بسیار زود داشتند، تا مدت‌ها کسی نتوانست از این صحنه‌ها فیلم بگیرد. داعش از بمباران سنگین می‌نالید و چون می‌دانست که امریکایی‌ها قصدی بر دخالت ندارند، در تعجب بود که چه کسی این حجم از بمباران را صورت می‌دهد. در همین حال، واحدهای توپخانه‌ای، جنگال، مخابرات و زرهی ارتش با حضور پررنگ هوانیروز قهرمان از پایگاه یکم این نیرو در کرمانشاه و حضور بالگردهای پایگاه‌های مسجد سلیمان و کرمان یکی از بزرگ‌ترین ماموریت‌های بعد از جنگ خود را انجام دادند که پیش از این در این مورد مطالبی را نوشتیم. نیروهای امنیتی کشور نیز در استان‌های غربی صدها تن از کسانی را که در طول سال‌های گذشته شستشوی مغزی شده بودند، آگاه کرده و ضمن بازداشتن آنها برای پیوستن به داعش، از ورود فتنه سیاه به کشور جلوگیری کردند.

    سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، علاوه بر بضاعت داخلی خود، از مستشاران باتجربه‌اش در حزب‌الله لبنان نیز بهره گرفت و مربیان و فرماندهان برجسته حزب‌الله به‌سرعت از طریق سوریه وارد عراق شدند. آنها با طرحی دقیق و حساب‌شده پایتخت را از هرگونه ورود عناصر تروریستی مصون کرده و باقیمانده یگان‌های ارتش را برای مقابله با نفوذ تروریست‌ها هماهنگ کردند. خط دفاعی تعریف شده، باید از بیخ گوش شهر سامراء در استان صلاح‌الدین همه فرودگاه‌ها و مراکز مهم در اطراف پایتخت را حفظ می‌کرد. تروریست‌ها که چند هفته پیش از اشغال موصل تلاشی مشابه برای اشغال شهر سامراء داشتند، می‌خواستند این شهر در نقطه ثقل جنوب به شمال را هم در اختیار گرفته و با اشغال جاده‌های مواصلاتی کار خود را به آسانی پیش ببرند. حفظ حرمت حرمین امامین عسکرین (ع) از بی‌حرمتی حتمی تکفیری‌های وهابی، حتی باعث شد تا بسیاری از اهالی سامراء نیز بر خلاف موصل با عناصر تروریستی همراهی نکنند!!

    ایران در کمتر از یک ماه توانسته بود که خطوط جنگ را با کمک دوستان عراقی منسجم کند. صدها تن از رزمندگان عراقی که در سوریه برای محور مقاومت می‌جنگیدند باتجربه جنگی بسیار گرانبهایی بازگشتند (اصولا یکی از مهمترین اهداف همین بازگرداندن رزمندگان عراقی از سوریه بود) و ماشین جنگی داعش عملا متوقف شد. داعش فهمید که تلاشش برای اشغال پایتخت راه به جایی نخواهد برد، بنابراین به زعم سرکرده‌های خود به عملیات‌های امنیتی، عملیات‌های تروریستی با استفاده از خودروهای انتحاری، روی آورد تا پایتخت را ناامن کند. نقشه راه برای نجات عراق با استفاده از تجربه به دست آمده در سوریه ریخته شد. هدف اولیه، امن کردن پایتخت بود، درست مانند دمشق و تاراندن دشمن از نقاطی که سال‌ها در آن لانه کرده بود. در این میان روندهای سیاسی در عراق نیز شکل‌ سریع‌تری به خود گرفت و نوری المالکی با فشار امریکایی‌ها و چراغ سبز دوستان ایران در عراق جای خود را به حیدر العبادی داد!!

    ایران تا اینجای کار چند پیروزی مهم به دست آورده بود، نخست تشخیص زمان حرکت داعش، دوم جلوگیری از ورود عناصر تروریستی به داخل مرزها، سوم مقابله با این عناصر در عمق 45 کیلومتری خاک عراق، چهارم دستگیری و هدایت صدها نفر از جوانانی که گول خلافت خودخوانده داعش را خورده بودند و می‌خواستند به آن بپیوندند، پنجم جلوگیری از سقوط بغداد و شکل‌دهی به خط دفاعی پایتخت عراق. این پنج پیروزی اما زمانی تکمیل شد که امریکایی‌ها ناچار شدند وارد معرکه شوند. آنها که مشاهده می‌کردند توطئه‌اشان با حضور به موقع مرجعیت و فتوای جهاد کفایی آن به همراه هوشیاری دوستان ایران در عراق در حال شکست است، برای اجرای مرحله بعد وارد شدند، وارد کردن امریکایی‌ها به بحث جنگ با داعش یک پیروزی راهبردی برای ایران به شمار می‌رفت، شاید در وهله اول این موضوع چندان قابل توجه به نظر نرسد، اما این یک واقعیت بود که نمی‌شود از آن چشم‌پوشی کرد.

     
    • جاویدان سپاه ایران

      می گم ها حالت خوبه ؟ حرفات شبیه ادم های خل و چل هست

       
      • گرامی،توهین نکن،و گرایش هیچکس را از پیش،نادرست فرض کن،همینطور گرایش و طرز تفکر خویش را از پیش درست و غیر قابل خدشه فرض نکن،کاری که شما اینجا مجاز است بکنی،نه توهین و تحقیر،بلکه نقد و بررسی مستدلّ است،اگر اینجا بنا این باشد که هرکس از چیزی خوشش نیامد یا بخش هایی از نوشته کسی را نادرست دانست ذیل آن صاحب نوشته را تحقیر کند یا او را خل و چل بداند،طبیعتا ممکن است کسی هم ذیل نوشته شما بنویسد:می گم بزرگمهر حالت خوبه؟ حرفات شبیه آدم های کم خرد و متکبّر هست.

         
  75. جاویدان سپاه ایران

    ایران درود
    درود بر سپاه پاسداران

    با درود وسلام

    جناب شفیعی محترم

    در مورد گزارشات پیروزی در عراق همه کپی پیست است واز کانال تلگرامی اخبار سوریه در اینجا نقل کرده ام ونمیدانم چقدر دنباله داشته باشد اما این متن برای نویسنده آنجور که نشان میدهد محدودیت های سیاسی خاصی ندارد ودر مورد اتفاقات به راحتی اظهار نظر میکند ومن مناسب دیدم در اینجا ان را بیاورم وآنچه در غرب آسیا جریان دارد با زاویه دید متفاوتی به آن پرداخته شود.

    جناب شفیعی فرموده اید اتهامهای بی اساس به آقای نوریزاد زده ام همه آنچه را شما اتهام میگویید ریشه در نوع رفتار آقای نوری زاد دارد هیچ کدام توهین شخصی نیست بلکه انعکاس رفتار سیاسی آقای نوریزاد است آقای نوریزاد برای یک دستمال قیصریه را به آتش میکشد چون بعد از عمری به این نتیجه رسیده است که باید گذشته خود را جبران کند.

    در مورد اقتدار گرایی ونخبه گرائی تکیه من بر نظریه ولایت فقیه است آن هم از منظر امام خمینی آنجا که در پاسخ به کسانی که از حدود اختیارات ولی فقیه پرسش کرده بودند ایشان فرمودند اختیارات ولی فقیه به اندازه اختیارات خداوند است ومن فکر میکنم این زیباترین فراز کلام امام خمینی است.با این کلام ما درکشور هیچ کجا دچار بن بست نمیشویم.اکسیری است که به هر چیزی بزنی طلا میشود.واز آغاز انقلاب تا کنون این اختیارات ولی فقیه بوده که در تنگناها کلید حل مساءل کشور بوده .نمیگویم اشتباه نکرده ایم اما نمره قبولی ما از خوب بیشتر بوده هر چند به حد عالی نرسیده. .

    جناب شفیعی در دمکراسی که با ابزار انتخابات نمود پیدا میکند هیچ تضمینی وجود ندارد که نتیجه آن شایسته سالاری باشد بیشتر کسانی در انتخابات پیروز میشوند که فریبکارتر باشند وهزینه بیشتری برای پیروزی کرده باشند شما نگاه کنید در انتخاب شوراها در تهران مردم به کشتی گیر وزنه بردار کاراته باز وهنرمند رای دادند در صورتی که دهها متخصص شهرسازی وآشنا به مشکلات شهر هم کاندید شده بودند وهمه آنها نادیده گرفته شدند.

    من براین باورم که حکومت باید دو چهره داشته باشد یکی قدرت بازدارندگی در مقابل بیگانگان که بتواند به خوبی از کشور در مقابل هجوم ایستادگی کند.و دیگری قدرت سرکوب ملت خود را داشته باشد وهر مخالفی را یر جای خود بنشاند تا بتواند کشور را اداره کند وگرنه دولتی که اطاعت نشود قطعا هیچ خدمتی هم به کشور نمیتواند بکند وعدالت توسط دولتهای اقتدار گرا بهتر عملی میشود تا در کشورهایی که رقابت و حذف یکدیگر در دستور کار آنها است.

    —————–

    درود دوست گرامی

    نوشته اید:

    ……..حکومت باید دو چهره داشته باشد یکی قدرت بازدارندگی در مقابل بیگانگان که بتواند به خوبی از کشور در مقابل هجوم ایستادگی کند.و دیگری قدرت سرکوب ملت خود را داشته باشد وهر مخالفی را یر جای خود بنشاند تا بتواند کشور را اداره کند وگرنه دولتی که اطاعت نشود قطعا هیچ خدمتی هم به کشور نمیتواند بکند …

    زحمت می کشید چند تا از خدمت هایی که این حکومت در چهل سال سرکوب معترضان و منتقدان، برای مردم ایران داشته، یک به یک بشمرید.
    سپاس

    .

     
    • جاویدان سپاه ایران

      درود جناب نوری زاد

      وقتی 5 قدرت جهانی که در شورای امنیت سازمان ملل دارای حق وتو هستند ودر یک ماراتن سیاسی دیپلماسی طی چندین سال به یک توافق با ایران میرسند ودست آخر کدخدای این جمع دبه در می آورد واز قرارداد خارج میشود ومدعی است که سرامریکا کلاه رفته است چنین کشوری میبایست (ایران)دارای بنیانهای سیاسی وعقیدتی مستحکمی باشد که در این ماراتن پیروز شده است این کشور میبایست دارای زیر ساختهای لازم برای بازی کردن چنین نقشی باشد.
      نمونه میشمارم
      ارتش قوی
      سپاه قوی
      نیروی انتظامی قوی
      وزارت اطلاعات قوی
      بسیج قوی
      زیرساختهای اقتصادی قوی
      انسجام ملی
      و هوشیاری مردم ومسئولین
      ورهبری جبهه مقاومت در غرب آسیا
      هر کدام از موضوعات فوق یک سرمایه مثال زدنی در توانائیهای ملت ودولت ایران است وباز هم میتوان شمرد

      ———–

      درود گرامی
      اگر دوست داشته باشید شونصدتای دیگر نیز من بشمارم:
      مردمی قوی
      آینده ای نیک
      امروزی سرشار از نیکبختی
      اتحادی ناگسستنی بین مردم و نظام
      اتحادی ناگسستنی بین مردم و روحانیت
      حوزه های سرشار از فهم و نو آوری
      آموزش و پرورش سترگ
      دانشگاههای سرشار از علم و تکنولوژی و فن آوری
      میمون فرستادن به فضا
      سلول های بنیادی
      شیوه های ناب دستگیری مخالفان و معترضان
      شیوه های ناب تر بازجویی از معترضان
      شیوه های ناب ترترتر سر به نیست کردن معترضان
      گوش تا گوش بریدن های زنجیره ای
      درختان خوب و تناور حاشیه ی خیابانها
      شهرداری های موفق
      دولت های موفق تر
      مراجع تقلید ناب و خردمند
      رهبر موفق و خردمند که از یک تولید یک بحران بدر نیامده به خلق بحرانی دیگر سر فرو می برد.
      ارتباط بسیار شایسته با پوتین
      دریافت یک جلد قرآن دستنویس از دست مبارک پوتین
      داشتن مشاورانی چون حداد عادل و ولایتی برای رهبر
      داشتن فرزند دلاوری چون مجتبی برای رهبر
      از سازمان اطلاعات سپاه نگو و نبرس
      خلق ارقام نجومی و متبرک برای اختلاس
      خلق واژه هایی چون ژن خوب از طرف خورندگان، و کش ندهید از جانب رهبر
      بازم بگم؟
      بگم؟
      بگم؟
      بگم؟
      ای بگم چی بشی علم الهدی

      با احترام
      .

       
  76. سیّد مرتضی
    1:52 ب.ظ / اکتبر 10, 2018

    اصلا در اسلام زبان مطرح نیست،زبان عربی تنها زبان وحی و زبان قرآن است و ما هیچ سفارشی نداریم که قومی یا ملتی یا کسانی زبان مادری خود را بخاطر زبان عربی ترک کنند!و اساسا یکی از چیزهایی که ناسیونالیست های متعصب ایرانی به آن تمسک می کنند برای نفی اسلام یا اینکه اسلام به ایران تحمیل شد،همین حفظ و بقاء زبان فارسی بوسیله ایرانیان است! نه تنها زبان فارسی متروک نشد بلکه زبان فارسی و ادب فارسی چنانکه می بینیم توسط ایرانیان و مسلمانان ایرانی و ایرانیان مسلمان حفظ شد،بلکه اساسا خود ادبای ایرانی مثل سیبویه و امثال او زبان عربی را شکوفاتر کردند و قواعد آنرا توسعه دادند،پس نه اسلامیت با زبان های دیگر تعارضی دارد و نه ایرانیت با زبان وحی تعارضی دارد و اینها بهانه ها یا اتهاماتی است که جمعی متعصب ناسیونالیست برای نفی اسلام بیان می کنند.
    …………….
    سید ما از کسانیکه نون باور مردم را می خورند و سر در///اسلام دارند و ////////////////////////////// هیچ توقع شرافت و راستی و درستی نداریم. اسلام هم عربی را و هم زبان و فرهنگ اسلامی/عربی و هم منافع عرب را بر غیر عرب ترجیح داده و اصولا هیچ حرکت اقتصادی در اسلام و قوانین اسلامی نیست که به عربستان ختم نشود. نمونه اش همین مراسم حج است جه درآمدش چیزی در حد درآمد نفت سعودیست! و در سال بیش از 5 تا 6 میلیارد دلار از سفره بچه های ایرانی به جیب مشتی فاسد سعودی سرازیر می شود. زبان عربی نه تنها زبان وحی نیست بلکه وحی چیزی جز ////////////////////// نیست. ولی مسلمین که در اول همه عرب بودند با تسخیر سرزمینهای دیگران به کشت و کشتار و غارت مردمان روی آوردند و تمام اموال غارت شده و زنان و کودکان را به عربستان بردند. زبان مردمانش را ممنوع کردند و بسیاری از کشورها از چمله مصر و الجزایر و سودان و لیبی و سوریه و عراق …را با زور عربی کردند. بنابراین از ///////// کسانی مثل تو جز ////////////// بر نمی خیزد.

     
    • مزدک1:” بسیاری از کشورها از چمله (جمله) مصر و الجزایر و سودان و لیبی و سوریه و عراق …را با زور عربی کردند”.
      (پایان)

      مزدک،بدون اینکه شامپاین یا لااقل عرق سگی مصرف کنی و چند تا فحش جانانه یا الفاظ چنگکی نثار اسلام و مسلمین کنی،توضیح می دهی که از نظر تاریخی کشورهایی که نام بردی زبان رسمی آنها چه بوده و از چه تاریخی و توسط چه کسی یا کسانی زبانشان از زبان رسمی تاریخی خود به “زور”به زبانی عربی متحول شده است؟

       
  77. بادرود
    عشق، آزادی، برابری، داد … هر کدام باری دارند، هر کدام نیز در عمل معنا پیدا می کنند بدون عملکرد و رفتار انسانی کلماتی پوچ بیش نیستند. نمی توان عاشق بود و جلاد ، نمی توان از آزادی گفت و هر آزادی را کشت و نمی توان در برابری ،برتری راجست و در داد بابیداد همراه بود.
    زمانی ، فردی عاشق است و یا به آزاد ی و برابری دیگری احترام می گذارد این تصمیم شخصی است و به میزان آگاهی ورشد فکری فردی او بستگی دارد.

    اما، زمانی که ما از جمع و جامعه و رهبری در قدرت صحبت می کنیم،کلمات نمی توانند بی تفاوت باشند بلکه جهتی خاص را می گیرند و در حین وسعت یابی عرضی در جامعه خاص وعمیق بودن را می طلبند. بدین صورت که در حفظ آزادی های فردی است که آزادی اجتماعی تامین می شود.
    نظام فاسد تروریست،دروغگوست. او می گویدآزادی اجتماعی برآزادی فرد ی اولویت دارد، نهی از منکر و حجاب برای نفع جامعه اند. در حالی که تک تک افراد وابسته به نظام تروریست و غاصب با آزادی کامل به غارت مشغولند و نفع فردی اشان برنفع اجتماع مردم می چربد ، حساب پس نمی دهند و فقط خود را برحق دانسته و اجتماع را هیچ می شمارند.
    چنان قحط سالی شد اندر دمشق
    که یاران فراموش کردند عشق
    افرادی از سر شکم سیری شعار عشق را سر می دهند و در عین حال سعی در پایداری و حفظ نظام دارند و مردم را به حفظ نظام تروریست با رای دادن تشویق می کنند یا ضد ایران و ایرانی اند و یا نادان .

    تنها یک راه رای وجوددارد و آن رفراندم بعد از سرنگونی این پلیدان است.این چرخ را سر باز ایستادن نیست. دختران فاحشه /صیغه ای چند ساعته را بپرس عشق شکمت را سیر می کند یا پول؟عشق بهتر است یا ثروت؟

     
  78. حاجی اشکوری: ما منقلابیون ۵۷ اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه نبودیم.
    مش قاسم: بودی و تا از سر تا پا بودی، از اون بدترش هم بودی. حاجی توی اروپا نشسته و واسه ما صغرا کبری میچینه. از شما منقلابیون ۵۷ احمقتر در تاریخ این مملکت نبوده.

     
  79. با درود
    یک قطره آب بود با دریا شد
    یک ذره خاک با زمین یکتا شد
    آمد شدن تو اندرین عالم چیست
    آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
    رمز فقط در همدلی و عشق به هستی است ، این راست است که همدلی خوشتر از همزبانی است. آنچه ما انسانها را به هم پیوند می دهد درک و فهم وهمدلی یکدیگر است . بزرگترین دین و آیین نیز همین است.
    ذات تمدن بزرگ ایران شهری در پیوند و پیوستگی اقوام مختلف بوده است. این پیوند و پیوستگی در شعرسعدی:بنی آدم اعضای یکدیگرند
    که در آفرینش ز یک گوهرند
    چو عضوی به درد آورد روزگار
    دگر عضوها را نماند قرار
    تو کز محنت دیگران بی غمی
    نشاید که نامت نهند آدمی
    بخوبی نمایان است.ملّت ایران باید بداند که وجود او با اقوام و ادیان و آیینهای مختلف معنا می گیرد. از دست دادن قسمتی چون منداییان، ایزدیان، بهاییان، اعراب ولر و…به معنی قطع پیکر ملّت است.
    قطع شدن قسمتی از پیکر نیز به معنای آغازنابودی ایران است.

    اقوام ایران سرو قلب ایرانند و برای پاسداری ایران باید با هم متحد شوند ، هیچیک بر دیگری برتری ندارد.برتری فقط در دانش و بکاربردن همدلی وهمیاری است.راز پیروزی دشمنان استثمارگر نیز در ایجاد تفرقه بین مردم و اقوام و ایجاد دعواها و جنگهای خانگی برای غارت و چپاول است.

    چاره رهایی ملت ایران در اتحاد و همبستگی اقوام مختلف ایرانی است.تا کور شود هر آنکه نتواند دید.

     
  80. آقای نوریزاد ، ممکن است بفرمائید چرا انتقاد منطقی و مودبانه مرا بابت نصب پارچه ( حسین ازمن است و من از حسین ) بر دیوار نمایشگاهتان چاپ نکردید ؟؟؟؟؟ شما هنوز در هزارتوی باورهای غلط شیعه گرفتارید .

    ———-

    درود نازنین
    به دست من نرسیده. که اگر رسیده بود حتما منتشرش می کردم.
    دوباره بفرستید لطفا.
    آن پارچه را آقای دکتر خزعلی در آنجا نصب کرده بودند. و ما اجازه نداشتیم در شکل آن فضا دستکاری کنیم.
    با احترام

    .

     
  81. جناب نوری زاد
    سلام و عرض ارادت
    خسته نباشی پیرمرد!
    در همین صفحه اینگونه گفته اید:
    ” باور کنید هنوز که هنوز است، بسیار دوست می دارم در یک روز مشخص، با هم برویم کوه. و بی خیال همه ی گفته ها و شنیده ها، از دیدن همدیگر – چه موافق و چه مخالف – لذت ببریم. یکی از افسوس های بزرگ من، که مثل آبشاری از شرمساری بر من می بارد، همین لذت های ناب انسانی بوده که من در بخش وسیعی از عمرم، از خویش دریغ داشته ام. این که: همدیگر را با هر مرام و اندیشه ای دوست بداریم.”…
    – اگر دعوت به کوه نوردی کنید و جایی قرار بگذارید، یقین بدانید خواهم آمد؛ مثل دعوت قبلی نشود که بعد کنسل کنید.
    اگر قرار است برویم کوه که من و شما هم کفایت میکند…یعنی دو نفر هم کافیست؛ بقدر یک هم صحبت…
    من آخر این هفته نیستم و برای مراسم ختم باید به شهرستان بروم…شما هم درگیر نمایشگاهی و مجالی نیست.
    اگر برای هفته ی بعد باشد، عالی میشود. شما هم خستگی درمیکنی.
    تمام آن نقد تندی که کردم و شما و دیگران توجه نکردید، همه اش بر مبنای برداشتهایی بود که از شناخت مجازی میشد در مورد یک شخصیت سخن سرایی کرد؛ مثال تندی بود از آنچه شما باب صحبتش را باز کردید و در مورد من و دیگران به شکل مجازی نظر دادید؛ در صورتی که من حداقل 3 بار با شما ملاقات و گفت و شنود داشتم؛ در نمایشگاه، بیمارستان و زندان اوین…( برای من همصحبتی با شما افتخار بود که هنوز از ذهنم نرفته… ولی من برای شما حکم یک رهگذر را داشتم! )
    حرف من هم اینست که نه شما و نه هیچ کس دیگری نمیتواند با شناخت مجازی از یک شخص، در مورد شخصیت اصلی او نظر کارشناسانه بدهد… باید با کسی هم سفر شوی، هم اتاق شوی، هم غذا شوی، همکار باشی، هم قطار باشی، دوست باشی، دعوا کنی و …تا شاید بتوانی، آنهم شاید، که در مورد شخصیتش نظر بدهی. بسیاری از زن و شوهر ها و پدر و فرزندها هستند که پس از بیش از 30 یا 40 سال هنوز کامل همدیگر را نمیشناسند!…آنوقت شما چگونه میتوانی ادعا کنی مرا نمیشناسی و در عوض سید مرتضی را میشناسی تا حدودی!
    جناب نوری زاد، نیاز نبود قهر کنید و پاسخ مرا ندهید…هر موقع از شما نقد تندی کردم، شما رفتید تو لک!
    بیا بیرون برادر!
    من دوسِت دارم…سنی سویرم! … (البته نه آن مدلی! بلکه این مدلی!) و این دوست داشتن نه از سر اجبار است و نه به شکل پاچه خواری…دوسِت دارم چون دوست داشتنی هستی…یکی از بدترین خصوصیات من اینه که دوست زمان نیاز هستم و نه ساز و آواز!…پس اگر هر زمان مرا لایق دیدی کافیست بخوانی…بخوان مرا تا استجابت کنم تو را!…زرشک!
    البته عذر میخوام که جسارت کردم و شما را دوست خودم خطاب کردم…
    بازم تکرار میکنم که :
    هر زمان را مناسب دیدید دعوت کنید و قرار بگذارید، من مطوئن باشید که خواهم آمد، مگر اینکه اجل مجالم ندهد! یا حادثه ای ناخواسته روی دهد.

    تلاش میکنم توی اینهفته یه سر بیام نمایشگاه ببینمت. دلم برات تنگ شده پیرمرد!

    مواظب خودت باش…خسته نباشی

    اینم یه تک بیت فی البداهه!

    قوربان سَنه…سَنه قوربان
    کاش اولسیدیم، سَن اولایدین جاوان

    با احترام و تجدید ارادت خالصانه

    —————

    درود و سپاس آنارشیست گرامی
    حتما
    یک روز با هم می رویم کوه
    و عکسهایمان را منتشر می کنیم
    تا بابی باشد برای به کوه رفتن با دوستان دیگر
    نگران انتشار عکس هایمان نباشید
    کسی تا کنون به این خاطر که با من عکس داشته به زندان نرفته
    روزگار غریبی ست نازنین
    می بینید؟
    عکس گرفتن با نوری زاد هم در محدوده ی دردسر است برای دیگران
    با احترام

    .

     
  82. جالب است كه ادعا شده است كه اين آيه حكايت معجزه ي شق القمر است
    در حاليكه شعر زيباي عاشقانه اي بوده كه محمد از امرؤ القيس گرفته است
    و در جاي ديگر مي گويد:
    إذا زلزلت الأرض زلزالها (وقتي زمين بلرزد لرزيدني)
    وأخرجت الأرض أثقالها (و زمين ثقلهايش (مرده ها) را بيرون افكند
    تقوم الأنام على رسلها (مردم بر پا مي ايستند)
    ليوم الحساب ترى حالها (براي روز حساب كه حالش را مي بيني)
    مصراعهاي فوق عينا در قرآن آمده است
    دقت كنيد:
    – إذا زلزلت الأرض زلزالها (زلزال 1) وأخرجت الأرض أثقالها (زلزال 2)
    غير از عين جملات، مفاهيم اشعار فوق (بجز شعر عاشقانه) نيز در قرآن
    آمده است.
    فقط یک عقل سالم و یک وجدان بیطرف لازم دارد تا انسان حقیقت امر را دریابد.
    میدانم باز گنده لات عرزشی گماشته شده بر وبسایت اقای نوریزاد حمله خواهد کرد و سیل فحش و ناسزا را بمن
    …………….
    دکتر گرامی از اونجا که خود امروئ القیس بنده الله بوده حالا این الله کش رفته دیگه! ولی بدبختی اینه که جاده الله و مسلمین همیشه یکطرف است و بقول عبید زاکانی چون بدان درآیی سر التت را ببرند و چو خروج کنی سر خودت!

     
  83. با درود
    جناب نوری زاد گرامی
    از پروفسور جمادی چه خبر؟و از کوروس عزیزنیز خبری نیست؟

    ———-

    درود بانوی گرامی
    یک بار تلفنی با همسر گرامی جناب جمادی و کورس عزیز صحبت کردم. خوبند.
    با احترام

    .

     
  84. بادرود

    «شفیعی
    3:22 ق.ظ / اکتبر 14, 2018 به چناب کاوه آهنگر
    منکه یک شهروند عادی این کشورم به چه اسناد و مدارکی در خصوص رهبر کشور و مسئولان درجه اول دسترسی دارم که مرا صاحب نظر در باره آنها کرده و در مقام داوری نشانده باشد؟نه علم غیب دارم و نه مدارک محکمه پسند، پس بر چه اساسی میتوانم در خصوص شخصیتها و مسئولین درجه اول کشور قضاوت کنم؟ منهم مثل دیگران سالهاست انواع نظریات موافق و مخالف ضدو نقیض را در باره آنها در فضای مجازی میشنوم و میخوانم ولی نتوانسته ام به مدارکی قطعی که مورد تأیید صاحبنظران و عقلای کشور دست یابم و به یک جمع بندی قطعی و نهایی برسم و با اطمینان داوری درستی داشته باشم، ظاهراً شما مدارک بسیار معتبری داری به این یقین و جمع بندی رسیده ای چرا عقیده و نظر خودت را منتشر نمیکنی؟»

    جناب شفیعی اگر در ایرانید!صدمات این نظام چون دزدی های کلان را حس می کنید، کافی است چون آنارشیست یک قدم در خیابان بزنید و نه چندان دور فقط برای نان خریدن بروید.
    مهمترین بازگوکننده و تعیین کننده مدارک اداره کنندگان یک کشور اعمال آنهاست ، نه افکار و گفتارشان.چهل سال کارنامه اعمال رهبران اسلامی مردودی کامل در کشورداری است. آن کلید دروغ را لولو ی حرص و طمع وجهل دستگاه فاسد در قدرت برد.
    مسولییت اوضاع نابسامان ایران صددرصد متوجه دستگاه رهبری و دولت وسپاه است. خواب خرگوشی تا به کی؟ آمار می خواهید ؟ نگاهی به جیبتان بکنید. به مردم زلزله زده کرد ومردم خوزستان و لرستان وکردستان و ….

    آخوند منبری را چه به کشورداری؟ عالم و دانشمند کجا و علم الهدا کجا؟ لاری جانی های دزد و قاتل کجا و قانون و قانونمندی کجا؟ خامنه ای کجا و کشورداری کجا؟ کشورداری کجا و هزلیات عهد بوق بی سر وته ۱۴۰۰ سال پیش کجا؟
    تمامی دست اندرکاران در قدرت باید حساب و کتاب پس بدهند.

    هم از آخور و هم از توبره خوردن هم حدّی دارد.

     
    • فریبا گرامی:

      شفیعی مامور است و معذور ! من و چند نفر دیگر تصمیم گرفته ایم ایشان و سید مرتضی و سپاه جاویدان ! را نادیده بگیریم. چرا که در روز روشن اینها کور هستند و حقایق را نمی بینند ! البته اگر هم ببینند انگاه در دستگاه فرقه حاکم تبهکار مشکل پیدا می کنند و مواجب نخواهد رسید !!
      بهتر است شما هم مانند ما اینها را نادیده بگیرید شاید این نادیده گرفتن منجر به این شود که دسنگاه مربوطه عذر اینان را خواسته و جل و پلاسشان را جای دیگر بروند و پهن کنند !
      با احترام

       
      • درود کاوه آهنگر گرامی
        من با شما موافق نیستم، دیالوگ با مخالف یکی از پایه های دموکراسی است و من در این مورد به استاد گرامی جناب نوری زاد درود می فرستم. قرار نیست که همه مثل هم فکر کنیم ،مهم تفاهم است.هر کس که در این سایت می نویسد روشنفکری است که نماینده قشری از جامعه است ، آنچه این سایت را پربارکرده عقاید مختلف در آن است.
        من با نظرات سید مرتضی و برخی دیگر مخالفم ، امامی دانم که دانش زبان فارسی و عربی او از من بیشتر است و در این مورد ایشان استاد من است.

        انسان یک بعدی نیست. انسان بعدهای مختلف دارد بدین خاطر نمی توان روی یک انسان چون جمله ای ساده خط کشید. هنر در بیرون کشیدن ابعاد نیکوی انسانی است. شاخه گلی در میان آسفالت سر بیرون می کشد، چگونه است که صفات نیکو که یکی از آنها قبول کردن هر فرد “فردیت”همانگونه که است را نتوان در فردی مستبد برانگیخت.

        جناب شفیعی و سپاه جاویدان و بسیاری دیگر در این سایت دیالوگ برقرار کرده و نظراتشان را بیان می کنند، نادیده گرفتن آنها مسئله ای را حل نمی کند، تا با نظرات مختلف برخورد نشود مشکلات حل نخواهد شد.طبعا این دیالوگها با من سنه قربان نخواهند بود مهم نیست ، فقط نباید به نظرات مخالف خود بی تفاوت بود، در دیالوگ یادگیری دوجانبه است .شاید همیشه حق با ما نیست و ما نیز در اشتباهیم. دیالوگ وسعت دید را گسترش می دهد و من برای نمونه از این سایت و دیالوگها بسیار آموخته ام.

         
        • احسنت!

          من هم غالبا با برداشت ها و نظرات فریبا (خواه یک زن باشد و خواه یک مرد) مخالفم،اما با همه این نوشته موافقم،و فکر می کنم کاوه آهنگر با اینگونه انظار یا طعن نویسی و داستان سرائی های احمقانه و تمسخر آمیز،فقط پرده از تنگ نظری،دگماتیزم و اخلاق ستیزی خویش بر می دارد.
          نیز،بنده که با عشق و علاقه و ابتکار خودم وقت می گذارم و می نویسم و خدایم شاهد است که بابت نوشتن در این سایت مزدی از کسی نمی گیرم،گمان می کنم شفیعی و جاویدان سپاه نیز مزدور کسی نیستند و بر اساس علاقه یا احساس وظیفه عقلی یا شرعی می نویسند،و تصورم این است که هرکس اسلوب دیالوگ و بحث در محتوا را رها می کند و به طعن و تمسخر و داستان سرائی یا دعوت به بی اعتنائی به آراء و افکار می کند،تنها و تنها از دگماتیزم و خالی بودن چنته خویش از اندیشه و اخلاق و گرایش به مونولوگ در عرصه فکر و سیاست پرده بر می دارد و خویشتن خویش مفتضح می کند.

          زنده باد مخالف من فریبا!

          نیز زنده و منصف باد مخالف دگم من کاوه آهنگر!

           
      • درود

        میشود آن چیزهایی را که این سه کور ندیده اند و شمای بینا و آگاه دیده ای نام ببری؟

         
      • کاوه آهنگر گرامی – جناب شفیعی به هیچوجه آنگونه که شما می گویید نیستند. بر عکس ایشان انسان بسیار پاک نهاد و دانشمندی هستند اگر می بینید ایشان در اینجا از جناب مرتضی دفاع می کنند بدلیل پایبندی شدید اخلاقی ایشان است شاید بیشتر از من و شما که هم باور هستیم. شما باید پست های پیشین ایشان که جناب مرتضی را نقد کرده اند را هم ببینید. در واقع باور ایشان به من و شما بسیار بسیار نزدیک تر است تا مرتضی. همانگونه که فریبای گرامی می گوید باید یاد بگیریم با هم گفتگو کنیم. و اجازه ندهیم خشم آنی منطق و انصاف ما تحت تاثیر قرار دهد.
        با احترام به شما.

         
      • فیض اله اکبرزاده

        آقای کاوه آهنکری انگار هر دروغ کهنه با دروغ تازه توجی میکنی و هر تهمت کهنه رو با تهمت تازه جانشین میکنی، فکر کردم حالا که رسوا شدی کوتا میای ولی انگار عادت به دروغ و تهمت داری مرد حسابی همه فهمیدن
        نه دین داری نه سواد کافی داری نه راست میگی و نه جوان مرد هستی اگر هیچی نداری آزاده باش. حرف زدن بلد نیستی حرف نزدن هم بلد نیستی.

         
  85. 29 Page29
    p
    1388 ﺷﻤﺎﺭﻩ 2401- )ﺳﺎﻝ ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﻳﻜﻢ( ﺟﻤﻌﻪ 71 ﻣﻬﺮ ﻣﺎﻩ
    ﻫ،ﻤﻮﺍﺭﻩ ﺣﺎﻣﻰ ﻛﻴﺶ ﻳﺰﺩﺍﻥ ﭘﺮﺳﺘﻰ ﺑﺎﺵ
    ﺍﻣﺎ ﻫﻴﭻ ﻗﻮﻣﻰ ﺭﺍ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻧﻜﻦ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻛﻴﺶ ﻮﺗ
    ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﻭ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻭ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﺮﻃ
    ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺴﻰ ﺑﺎﻳﺪ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺯﺍ
    ﻫﺮ ﻛﻴﺸﻰ ﻛﻪ ﻣﻴﻞ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻛﻨﺪ. ﺍﻳﻚﻨ
    ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻰ ﺭﻭﻡ، ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﻛﺸﺭﻮ
    ﺟﺰ ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭﻯ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﻰ ﺍﻳﻦ
    ﻛﺸﻮﺭﻫﺎ ﭘﻮﻝ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺭﻭﺍﺝ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﺩﺭﻥﺁ
    ﻛﺸــﻮﺭﻫﺎ ﺩﺍﺭﺍﻯ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻥﺁ
    ﻛﺸﻮﺭﻫﺎ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺍﺭﺍ ﻯﺍﺣﺘﺮﺍﻣﻨﺪ، ﺟﺎﻧﺸﻦﻴ
    ﻣﻦ ﺧﺸﺎﻳﺎﺭﺷــﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺣﻔﻆ ﺍﻳﻦ
    ﻛﺸﻮﺭﻫﺎ ﻛﻮﺷﺎ ﺑﺎﺷــﺪ ﻭ ﺭﺍﻩ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﻯ ﺍﻳﻦ
    ﻛﺸﻮﺭﻫﺎ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﺩﺍﺧﻠﻰ ﺁﻥ ﺎﻫ
    ﻣﺪﺍﺧﻠﻪ ﻧﻜﻨﺪ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﻭ ﺷﻌﺎﺋﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺤﺘﺮﻡ
    .ﺷﻤﺩﺮ
    ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻰ ﺭﻭﻡ ﺗﻮ ﺩﻭﺍﺯﻩﺩ
    ﻛﺮﻭﺭ ﺩﺭﻳﻚ ﺯﺭ ﺩﺭ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺩﺍﺭﻯ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺯﺭ ﻳﻜﻰ
    ﺍﺯ ﺍﺭﻛﺎﻥ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ، ﺯﻳﺮﺍ ﻗﺪﺭﺕ ﭘﺎﺩﺷﻩﺎ
    ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﻪ ﺛﺮﻭﺕ ﻧﻴﺰ
    ﻫﺴﺖ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﺗﻮ ﺑﺎﻳﺪ ﻪﺑ
    ﺍ،ﻳﻦ ﺣﺰﺍﻧﻪ ﺑﻴﻔﺰﺍﻳﻰ ﻧﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻜﺎﻫﻰ
    ﻣﻦ ﻧﻤﻰ ﮔﻮﻳﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺿﺮﻭﺭﻯ ﺍﺯ ﻥﺁ
    ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻧﻜﻦ، ﺯﻳﺮﺍ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﺍﻳﻦ ﺯﺭ ﺩﺭ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﻥﺁ
    ﺍ،ﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺿﺮﻭﺭﺕ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻛﻨﺪﻨ
    ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺁﻥ ﭼﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻰ ﺑﻪ ﺧﺰﺍﻧﻪ
    .ﺑﺮ ﮔﺮﺩﺍﻥ
    ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺁﺗﻮﺳﺎ )ﺩﺧﺘﺮ ﻛﻮﺭﺵ ﻛﺒﻴﺮ( ﺑﺮ ﮔﺮﻥﺩ
    ﻣﻦ ﺣﻖ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﺲ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﺭﺿﺎﻳﺖ
    .ﺧﺎﻃﺮﺵ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻦﻛ
    ﺩﻩ ﺳــﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺳﺎﺧﺘﻦ
    ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎﻯ ﻏﻠﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺎﻁ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻛﺸﻮﺭ ﻫﺴﻢﺘ
    ﻭ ﻣﻦ ﺭﻭﺵ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺍﻳﻦ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﻨﮓ
    ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺷﻜﻞ ﺍﺳﺘﻮﺍﻧﻪ ﻫﺴﺖ
    ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ﻭ ﭼﻮ ﻥﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺗﺨﻠﻴﻪ
    ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺣﺸﺮﺍﺕ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﻤﻰ ﺍﻳﺪ ﻭ
    ﻏﻠﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺳﺎﻝ ﻣﻰ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﺪﻥﻭ
    ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻓﺎﺳــﺪ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻪﺑ
    ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎﻯ ﻏﻠﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻫﻰ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻪﻛ
    ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺁﺫﻭﻏﻪ ﺩﻭ ﻳﺎﺳــﻪ ﺳﺎﻝ ﻛﺸﻮﺭ ﺩﺭ ﻥﺁ
    ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻪﻛ
    ﻏﻠﻪ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻣﺪ ﺍﺯ ﻏﻠﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎ
    ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺄﻣﻴﻦ ﻛﺴﺮﻯ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﻦ ﻭ
    ﻏﻠﻪ ﺟﺪﻳﺪ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﻮﺟﺎﺭﻯ ﺷﺪ ﻪﺑ
    ﺍﻧﺒﺎﺭ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻧﻤﺎ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﺫﻭﻗﻪ
    ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻤﻠﻜﺖ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﻰ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﻟﻮ
    .ﺩﻭ ﻳﺎ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺎﭘﻰ ﺧﺸﻚ ﺳﺎﻟﻰ ﺷﻮﺩ
    ﻫﺮﮔﺰ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻧﺪﻳﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻛﺎﺭﻫﻯﺎ
    ﻣﻤﻠﻜﺘﻰ ﻧﮕﻤــﺎﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺰﺖﻳ
    ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ، ﭼﻮ ﻥﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﻥﺎ
    ﻭ ﻧﺪﻳﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﻫﺎﻯ ﻣﻤﻠﻜﺘﻰ ﺑﮕﻤﺎﻯﺭ
    ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻇﻠﻢ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﺎ ﻣﺸﺮﻭﻉ
    ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ ﻧﺨﻮﺍﻫﻰ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻛﻨﻰ
    ﭼﻮﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻧﺎﭼﺎﺭﻯ ﺭﻋﺎﻳﺖ
    .ﺩﻭﺳﺘﻰ ﻧﻤﺎﻳﻰ
    ﻛﺎﻧﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻣﻰ ﺣﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﻴﻦ ﺭﻭﺩ ﻧﻴﻞ ﻭ
    ﺩﺭﻳﺎﻯ ﺳﺮﺥ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﻡ )ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺳﻮﺋﺰ( ﻪﺑ
    ﺍﺗﻤﺎﻡ ﻧﺮﺳﻴﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻛﺮﺩﻥ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ
    ﺑﺎﺯﺭﮔﺎﻧﻰ ﻭ ﺟﻨﮕﻰ ﺧﻴﻠﻰ ﺍﻫﻤﻴﺖ ﺩﺍﺭﺩ، ﺗﻮ ﺑﺎﺪﻳ
    ﺁﻥ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺭﺳﺎﻧﻰ ﻭ ﻋﻮﺍﺭﺽ ﻋﺒﺭﻮ
    ﻛﺸﺘﻰ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺳﻨﮕﻴﻦ
    ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﺧﺪﺍﻳﺎﻥ ﻛﺸﺘﻰ ﻫﺎ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﺑﺪﻫﻨﺪ
    .ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻋﺒﻮﺭ ﻧﻜﻨﻨﺪ
    ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﺳﭙﺎﻫﻰ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﺼﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ
    ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻗﻠﻤﺮﻭ، ﻧﻈﻢ ﻭ ﺍﻣﻨﻴﺖ ﺑﺮﻗﺮﺭﺍ
    ﻛﻨﺪ، ﻭﻟﻰ ﻓﺮﺻﺖ ﻧﻜﺮﺩﻡ ﺳﭙﺎﻫﻰ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ
    ﻳﻮﻧﺎﻥ ﺑﻔﺮﺳﺘﻢ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ
    ﺑﺮﺳﺎﻧﻰ، ﺑﺎ ﻳﻚ ﺍﺭﺗﺶ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﺑﻪ ﻳﻮﻧﺎﻥ ﺣﻤﻪﻠ
    ﻛﻦ ﻭ ﺑﻪ ﻳﻮﻧﺎﻧﻴﺎﻥ ﺑﻔﻬﻤﺎﻥ ﻛﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﻳﺮﺍﻥ
    .ﻗﺎﺩﺭ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺗﻜﺒﻴﻦ ﻓﺠﺎﻳﻊ ﺭﺍ ﺗﻨﺒﻴﻪ ﻛﻨﺪ
    ﺗﻮﺻﻴﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮﺰﮔ
    ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﻭ ﻣﺘﻤﻠﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﻩ، ﭼﻮﻥ ﺮﻫ
    ﺩﻭﻯ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻓﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﻢﺣ
    ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺍﻥ. ﻫﺮﮔﺰ ﻋﻤﺎﻝ ﺩﻳﻮﺍﻥ
    ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺴﻠﻂ ﻣﻜﻦ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻋﻤﻝﺎ
    ﺩﻳﻮﺍﻥ ﺑﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺴﻠﻂ ﻧﺸﻮﻧﺪ، ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﺎﻟﻴﺕﺎ
    ﺭﺍ ﻭﺿﻊ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﺱ ﻋﻤﺎﻝ ﺩﻳﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﻡﺩ
    ﺭﺍ ﺧﻴﻠﻰ ﻛﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺭ
    ﺣﻔﻆ ﻧﻤﺎﻳﻰ ﻋﻤــﺎﻝ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﻣﺮﻡﺩ
    .ﺗﻤﺎﺱ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺖﺷ
    ﺍﻓﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺍﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺭﺍﺿﻰ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﺍﺭ
    ﻭ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺪﺭﻓﺘﺎﺭﻯ ﻧﻜﻦ، ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺪ ﺭﻓﺘﺎﻯﺭ
    ﻧﻤﺎﻳﻰ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺜﻞ
    ﻛﻨﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﺗﻼﻓﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻛﺮﺩ
    ﻭﻟﻮ ﺑﻪ ﻗﻴﻤﺖ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ
    ﺗﻼﻓﻰ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺍﻳﻦ ﻃﻮﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺳﺖ
    ﺭﻭﻯ ﺩﺳﺖ ﻣﻰ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ﺎﺗ
    ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺷﻜﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ
    ﻛﻨﻨﺪ. ﺍﻣﺮ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩﻡ ﺍﺩﺍﻣﻪ
    ﺑﺪﻩ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺍﺗﺒﺎﻉ ﺗﻮ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﺑﻨﻮﻳﺴﻨﺪ
    ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻓﻬﻢ ﻭ ﻋﻘﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺮﻫ
    ﭼﻪ ﻓﻬﻢ ﻭ ﻋﻘﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﻮﺩ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ
    .ﺑﻴﺸﺘﺮﻯ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻛﺮﺩ
    ﻫ،ﻤﻮﺍﺭﻩ ﺣﺎﻣﻰ ﻛﻴﺶ ﻳﺰﺩﺍﻥ ﭘﺮﺳﺘﻰ ﺑﺎﺵ
    ﺍﻣﺎ ﻫﻴﭻ ﻗﻮﻣﻰ ﺭﺍ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻧﻜﻦ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻛﻴﺶ ﻮﺗ
    ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﻭ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻭ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﺮﻃ
    ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺴﻰ ﺑﺎﻳﺪ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺯﺍ
    .ﻫﺮ ﻛﻴﺸﻰ ﻛﻪ ﻣﻴﻞ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻛﻨﺪ
    ﺑ،ﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﻭﺩ ﮔﻔﻢﺘ
    ﺑﺪﻥ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﻯ ﻭ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻛﻔﻨﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻦﻣ
    ﺧﻮﺩ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺑﭙﻴﭽﺎﻥ ﻭ ﺩﺭ ﺗﺎﺑﻮﺕ
    ﺳﻨﮕﻰ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺑﮕﺬﺍﺭ، ﺍﻣﺎ ﻗﺒﺮﻡ ﺍﺭ
    ﻣﺴﺪﻭﺩ ﻣﻜﻦ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻣﻰ ﺗﻮﺍﻧﻰ ﻭﺍﺩﺭ
    ﻗﺒﺮ ﺑﺸﻮﻯ ﻭ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺳﻨﮕﻰ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺒﻴﻨﻰ
    ﻭ ﺑﻔﻬﻤﻰ ﻛﻪ ﻣﻦ ﭘﺪﺭﺕ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﻰ ﻣﻘﺘﺪﺭ ﺑﻮﻡﺩ
    ﻭ ﺑﺮ ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﻛﺸﻮﺭ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻣﻰ ﻛﺮﻡﺩ
    ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﻣﺮﺩ ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﺳﺮﻧﻮﺖﺷ
    ﺁﺩﻣﻰ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻤﻴﺮﺩ، ﺧﻮﺍﻩ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻴﺖﺴ
    ﻭ ﭘﻨﺞ ﻛﺸﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ، ﺧﻮﺍﻩ ﻳﻚ ﺧﺎﺭﻛﻦ ﻭ ﻫﻴﭻ
    ﻛﺲ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﻗﻰ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ، ﺍﮔﺮ ﻮﺗ
    ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﻛﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻯ ﻭﺍﺩﺭ
    ﻗﺒﺮ ﻣﻦ ﺑﺸﻮﻯ ﻭ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻣﺮﺍ ﺑﺒﻴﻨﻰ، ﻏﺮﻭﺭ ﻭ
    ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻫﻰ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻏﻠﺒﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﻭﻗﻰﺘ
    ﻣﺮگ ﺧــﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺩﻳﺪﻯ، ﺑﮕﻮ ﻗﺒﺮ ﻣﺮﺍ
    ﻣﺴﺪﻭﺩ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﻭﺻﻴﺖ ﻛﻦ ﻛﻪ ﭘﺴﺮﺕ ﻗﺒﺮ ﻮﺗ
    ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺣﺎﻯﻭ
    .ﺟﺴﺪﺕ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﺪ
    ﺯﻧﻬﺎﺭ، ﺯﻧﻬﺎﺭ، ﻫﺮﮔﺰ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﻢ ﻣﺪﻋﻰ ﻭ ﻢﻫ
    ﻗﺎﺿﻰ ﻧﺸــﻮ، ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻛﺴــﻰ ﺍﺩﻋﺎﻳﻰ ﺩﺍﻯﺭ
    ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻛﻦ ﻳﻚ ﻗﺎﺿﻰ ﺑﻰ ﻃﺮﻑ ﺁﻥ ﺍﺩﺎﻋ
    ﺭ،ﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺭﺳﻴﺪﮔﻰ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺭﺃﻯ ﺻﺎﺩﺭ ﻛﻨﺪ
    ﺯﻳﺮﺍ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻣﺪﻋﻴﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻛﻨﺪ
    .ﻇﻠﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ
    ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺯ ﺁﺑﺎﺩ ﻛﺮﺩﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﻧﺪﺍﺭ ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ
    ﺍﺯ ﺁﺑﺎﺩﻛﺮﺩﻥ ﺩﺳــﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﻯ ﻛﺸﻮﺭ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻪﺑ
    ﻭﻳﺮﺍﻧﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺬﺍﺷﺖ، ﺯﻳﺮﺍ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﺍﻳﻨﺴﺖ ﻪﻛ
    ﻭﻗﺘﻰ ﻛﺸﻮﺭﻯ ﺁﺑﺎﺩ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻭﻳﺮﺍﻰﻧ
    ﻣﻰ ﺭﻭﺩ، ﺩﺭ ﺁﺑﺎﺩ ﻛﺮﺩﻥ، ﺣﻔﺮ ﻗﻨﺎﺕ، ﺍﺣﺪﺍﺙ
    .ﺟﺎﺩﻩ ﻭ ﺷﻬﺮﺳﺎﺯﻯ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺭﺟﻪ ﺍﻭﻝ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ
    ﻋﻔﻮ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻰ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﻜﻦ ﻭ ﺑﺪﺍﻥ ﺑﻌﺪ
    ﺍﺯ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺗﺮﻳﻦ ﺻﻔﺖ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻋﻔﻮ
    ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺨﺎﻭﺕ، ﻭﻟﻰ ﻋﻔﻮ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻘﻂ ﻣﻮﻗﻌﻰ
    ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻛﺴﻰ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻄﺎﻳﻰ ﻛﺮﻩﺩ
    ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺧﻄﺎﻳﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ
    ﺗﻮ ﻋﻔﻮ ﻛﻨﻰ ﻇﻠﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍ

     
  86. مردی از آران

    محمد جواد کاشی
    آتشی زیر خاکستر نیست

    چندین دهه است سوخت ماشین‌های قدرتمند در حیات سیاسی این کشور، کینه بوده است.
    اما چند سالی است ماشین حکومت و ماشین اپوزیسیون برانداز هر دو ایستاده‌اند. حرکت نمی‌کنند.
    هرچه رانندگان استارت می‌زنند حرکتی در کار نیست، هیچکدام سوخت ندارند.
    چیزی تغییر کرده است.
    یکصد و اندی سال است در صحنه سیاسی ایران، کینه حرکت آفریده است. مردم بسیج نمی‌شدند،
    مگر آنکه کسی یا جریانی در کانون بیشترین کینه عمومی قرار گیرد.
    وقتی کینه غلیان می‌کرد، صحنه نمایشی کودکانه‌ای گشوده می‌شد که شیطانی در موضع ضد قهرمان در کانون می‌ایستاد، و فرشته‌ای مثل آفتاب در سوی دیگری از صحنه می‌درخشید.
    منازعات سیاسی هنگامی که با اسطوره‌ های کینه جویانه توام می‌شدند،
    مردم فرصت خوبی به دست می‌آوردند تا احساس رستگاری کنند.
    آنها ضمن روانه کردن احساس کینه جویانه‌شان علیه ضد قهرمان، احساس می‌کردند در سویه حق ایستاده‌اند. مهم نیست خودشان کیستند وچه می‌کنند، مهم این است که در بازی کینه جویانه سیاست کجا ایستاده باشند.
    فریادهای خشمگینانه شان در فضای سیاسی، آنها را بیمه می‌کرد.
    می‌توانستند دروغ بگویند، خیانت کنند، سر دیگران کلاه بگذارند اما هر از چندی سنگی کینه جویانه در فضای سیاست پرتاب کنند.
    البته فرصت خوبی هم برای فرشتگان نجات بخش فراهم می‌کردند
    تا چند صباحی سروری کنند.
    عرصه سیاست هیچگاه عرصه دوستی نبود. بیهوده نبود که مردم همیشه می‌گفتند سیاست پدر و مادر ندارد.
    هنوز هم می‌گویند.
    کینه جزئی از زندگی است.
    زندگی خالی از کینه، چیزی کم دارد.
    اما کینه همیشه در توازنی با احساس عشق و دوستی به زندگی غنا می‌بخشد. در زندگی سیاسی ما، به ندرت می‌توانی از روابط پایدار دوستانه سراغ بگیری. وقتی کینه در زندگی یکه تاز می‌شود، خون زندگی را می‌مکد
    درست مثل یک زالوی خونخوار.
    سال‌های پس از انقلاب، استحصال از چاه عمیق کینه شدت بیشتری پیدا کرد.
    در دهه اول فجایع بزرگی آفرید.
    هم نظام و هم مخالفینش، تا توانستند کینه ساختند و راهی عرصه عمومی کردند. اما به نظر می‌رسد، طی دو دهه اخیر، فضای کشور دگرگون شده است. کینه دیگر مصرف کننده‌ای ندارد.
    نظام علیه مخالفینش، و براندازان علیه نظام، تا می‌توانند بر پدال گاز ماشین خود فشار وارد می‌آورند اما حرکتی در کار نیست. نه پیام‌های کینه جویانه نظام، و نه مخالفینش، پژواکی ایجاد نمی‌کنند.
    کینه دلالت سیاسی خود را از دست داده است. مردم کسانی را چپاولگر، خیانت‌کار، دزد و حتی جنایت‌کار می‌دانند، اما در دل انبار انبار کینه نیاندوخته‌اند و در خیالات خود به روزی نمی‌اندیشند که خرخره‌ای را بجوند. البته هستند کسانی که در دل کینه‌ دارند، اما جماعت‌های معترضی وجود ندارند که دست در آب کینه فروکرده باشند و با هم پیمان خونین بسته باشند. مردم مصائب فراوانی دارند.
    اما زندگی در آتش مستمر کینه
    مصیبتی است بر دیگر مصائب آنان.

    نقش آفرینی کینه در عرصه سیاسی ایران را می‌توان به سه منبع نسبت داد: نخست شیوع روایت‌هایی از دین که در پی پررنگ کردن مرزهای کفر و دین بود و تنها در تجربه جهاد احساس مومنانه می‌کرد،
    دوم ادبیات لیبرال که صحنه سیاسی را به صحنه صرف قواعد حقوقی تقلیل می‌داد و
    سوم، ادبیات چپ، که سیاست را با تنازع آشتی ناپذیر طبقات اجتماعی پیوند می‌داد.
    اسلام سیاسی، لیبرالیسم و اندیشه چپ، هر سه با یکدیگر هم داستان شدند
    تا به کلی امکان همدلی و
    دوستی را از صحنه سیاسی بزدایند.
    سیاست به جای آنکه موجب غنای زندگی اجتماعی شود،
    عامل غارت سرمایه‌های فرهنگی و اجتماعی شد.
    بحران‌ها عمیق‌اند.
    اما آتش کینه‌ای زیر خاکستر نیست.
    روان و وجدان‌های عمومی
    بیش از حد از زخم کینه مجروح است.
    دوستی و عشق جای آن را پر نکرده،
    اما مردم
    در انتظار کالایی متفاوت از گذشته‌اند.

     
    • درود مردی از اران گرامی موضوع را از جنبه ایی نو مطرح کرده اید. و اگر آنچه نوشته اید واقعیات جامعه امروز ما باشد و یا لاقل تا حدودی به آن نزدیک باشد حیات سیاسی در ایران آینده بسیار امیدوار کننده خواهد بود.

       
  87. ايران، سرزمين آرزوها

    هر كس در ايران به جايي نرسيده يا تنبل بوده يا خيلي خيلي خيلي تنبل بوده. ايران، بي برو برگرد سرزمين آرزوهاست. ميگي نه همين باقر خان قاليباف خودمان را سير كن. آقا باقر نظامي بود تا اينكه يك روزي در سن ٢٩ سالگي آرزو كرد ليسانسه شود. دنگ! فرشته آرزوها از راه رسيد و در حاليكه باقر فرمانده لشكر مازندران بود، از دانشگاه تهران ليسانس جغرافي گرفت. چطوري؟ فضولي؟!

    ٣٣ سالگي بخودش گفت: باقر تو از بچگي آرزو داشتي آق مهندس شي! چي شد پس؟ دنگ! فرشته آرزوها نه گذاشت و نه برداشت و باقر را كرد رييس بزرگترين هولدينگ مهندسي كشور كه از تونل تا بندر و از سد تا اتوبان مي ساخت! تحصيلات مهندسي؟ اين سوسول بازي ها در سرزمين آرزوها معنا ندارد. ضمنا تا چشم باز كرد ديد در كنار اداره صدها پروژه مهندسي، يك فوق ليسانس جغرافياي سياسي هم از دانشگاه تهران گرفته. چطوري؟ آدمي با اين همه مشغله، جزييات چطور يادش بماند؟

    سه سال گذشت. لامصب مهندسي، دل نازك باقر را زد. اصلا كه گفته او بايد مهندس شود؟ از اولش آرزو داشت خلبان شود.دنگ! در ٣٦ سالگي يهويي شد فرمانده نيروي هوايي. سابقه پرواز؟ زياد! قبل از آن، بارها سوار هواپيماي مشهد شده بود! تا بيايد خودش را جمع كند حين فرماندهي نيرو، خلباني آموخته، رفته بود فرانسه و خلبان ايرباس غير نظامي ايران اير هم شده بود. محدوديت سن پذيرش خلبان؟ انگار به فرشته مرشته اعتقاد نداري ها! تازه از بخت خوش، وسط اين هير و وير ،صدقه سر دل پاكش يك دكترا هم گرفته بود. لامصب درد دارد آدم همزمان در ايران فرمانده نيروي هوايي، در فرانسه دانشجوي ايرباس و در دانشگاه تهران دانشجوي دكترا باشد. همه اين كارها با هم، آنهم در سه سال! چه رنجي برده، باقر جان!

    حالا در آستانه ٤٠ سالگي داشت فكر مي كرد كه خلباني به چه درد مي خورد؟ راستش را بخواهي باقر از بچگي چشمش دنبال پاگون پاسبان ها بود. دنگ! اين فرشته لامصب معتقدست سلسله مراتب هر كاري را از تهش بايد شروع كرد. باقر جان يهو شد رييس پليس يك مملكت به چه بزرگي. آفرين! اينكه از سابقه باقر جان در امور پليسي نپرسيدي، نشان مي دهد نرم نرمك داري آدم مي شوي.

    ٤٤ سالگي از راه رسيد. حالا ژنرال زميني-ژنرال هوايي-كاپتان-دكتر- ژنرال پليسي بود براي خودش. يك فرم خزنده نامحسوسي استاد دانشگاه تهران هم كرده بودندش طفلي بچه ام را . ولي آرزوي بچگي اش چه؟ از اولش او بدجوري تو نخ اين ماشين هاي بزرگ زباله بود. دنگ! بله! معرفي مي كنم. سركار عليه مخدره فرشته خانم هستند با حكم شهرداري باقر جان! آنهم سه دوره! بدهي افسانه اي؟ املاك ؟ آقا من از اول گفتم تو مارمولك، تنت ناجور مي خارد! نگفتم؟

    شما هالو هف شنبه هاي تنبل مفتخور بايد خجالت بكشيد كه هي نق مي زنيد و آيه ياس مي خوانيد. بجاي آن برويد دلتان را صاف كنيد كه فرشته جماعت اطرافتان پلاس باشند. آنوقت مثل باقر جان هي آرزوي گنده گنده، دشت خواهيد كرد. با شنيدن اين داستان، آدم شديد يا قصه ابوالمشاغل مولانا علي اكبر خان ولايتي را هم تعريف كنم برايتان؟ نسناس هاي نمك بحرام!

    محمد حسین کریمی پور

     
  88. ﺩﺭ اﺳﺎﺭﺕ ﻓﺮﻫﻨﮓ

    این سوالی است که هر یک از ما باید به آن بیاندیشیم:

    چگونه دموکراسی می تواند در جامعه ای پا بگیرد که اکثر قریب به اتفاق جمعیت آنرا دیکتاتور های کوچک و بزرگ تشکیل داده اند؟
    شاید وقتی صحبت از دیکتاتور می شود هیتلر یا موسیلینی در ذهن تداعی شده و گفته شود من مفلوک کجا و هیتلر کجا؟ به اعتقاد نگارنده دیکتاتور کسی است که عقیده خود را از دیگران بهتر دانسته و میل دیکته کردن یا تحمیل آنرا به ضعیف تر از خود داشته باشد، خواه کارفرما، رییس یا مدیری که انتظار فرمانبرداری بی چون و چرا از کارگران یا کار مندانش دارد، خواه چوپانی که در دورافتاده ترین روستاها عقیده و سلیقه خود را به زن و فرزندانش تحمیل می کند و یا نو جوانی شهر نشین که برادر و خواهر کوچکتر از خود را وادار به اطاعت از خویش می کند، چنین کسی اگر شرایط به او اجازه دهد به سهولت می تواند تبدیل به یک موسیلینی یا هیتلر شود (در اسارت فرهنگ)

     
  89. تجربه نوشتن
    نویسندگان ما مسئولیت اجتماعی سنگینی دارند. ما بار 40 سال گذشته را بر دوش داریم. نقد 40 سال در هم ریختگی. بی عدالتی. فشار. سردرگمی. آوارگی. جهل و خرافات. دزدی و غارت، خودسری و… که سهم مردم ما شده است. گذشته پیش از این گذشته و آن سوی این 40 سال را هم بر دوش داریم. دست کم از مشروطه به این طرف. تا سقوط شاه. باید حدود یکصد سال سکوت مان را جبران کنیم. در حالی که از یک سو هنوز با کسانی روبرو هستیم که علاقمند و وفادار به حکومت شاهان پهلوی هستند و از سوی دیگر با کسانی روبرو هستیم که نقد حکومت اسلامی را نقد حداوند و دین اسلام تلقی می کنند و زبان شان چوب و چماق است. سخت است. پس بیجا نیست که بگوییم ما پیکر سنگینی را بر دوش می بریم. پیکر یک ملت را. یک فرهنگ و تاریخ ملی را. هم باید گذشته را یادآوردی کرد. هم تقبیح کرد هم تشویق. آنهم در جامعه ای که تاب نقد را ندارد. جامعه ای که هرکس برای خود یک مرجع تقلید است. نیروی خودسر دارد. نیروی بی سر دارد و البته سردار هم دارد. گذشته از عبور از این همه سد حین نوشتن باید در کارمان نشان آزادی و موهبت زیبایی شناختی را حفظ کنیم و این امر هم یک تنش دیگر است و ما نمی توانیم تنش نداشته باشیم. با تمام این اوصاف ما نمی توانیم گذشته را رها کنیم. گذشته همیشه با ماست. فرار و سکوت منجر به اعتراض و انفجار در درون می شود. ما فقط داستان پیروزی نیستیم. ما داستان هایی از شکست هم هستیم. پس برای ساختن باید واقع بین باشیم. اصلا مگر می شود بدون نگاه و نقد گذشته آینده بهتری ساخت؟ موضوع مهم است و این امر مسئولیت بزرگی بر دوش اهل قلم و نمایندگان فرهنگ و هنر می گذارد.

     
  90. با سلام
    محمد جان ( من هم 1331 هستم ) در مورد ابراهیم و قربانی کردن فرزندش گفتی حتما آگاهی دارید که در دوران ابراهیم انسانها بت پرست بودند و برای نشان دادن ایمانشان فرزند خود را قربانی می کردند و خداوند هم برای اطمینان از ایمان ابراهیم از او خواست فرزندش اسحاق را قربانی کند ( بگذریم که محمد و یا سلمان فارسی بجای اسحاق.اسماعیل را به قربانگاه میبرند )
    لکن خداوند خودش قربانی را فراهم کرد زیرا او پدر است و اجازه نمی دهد فرزندان در عذاب باشند مگر اینکه خود بخواهند.
    جسارت مرا ببخشید در برابر علم شما بخود اجازه قلم فرسایی می دهم .

     
  91. دوستان
    آقای نوری زاد
    این اصل را هیچ‌وقت فراموش نکنید: بزرگ‌ترین دشمن ما علم و دانش است. و تنها راه مبارزه با این دشمن، تحقیر کردن آن است. تا می‌توانید از افراد بی‌سواد، تجلیل کنید. آنها را در صدر بنشانید. مناصب مهم و بزرگ را به آنها بسپارید. و به همگان نشان دهید که؛ علم و دانش، جز بدبختی و دردسر و بیکاری و گوشه‌گیری، خاصیت دیگری ندارد. اما حواستان باشد که چنین اتفاقی یک‌شبه نمی‌افتد. تغییر دیدگاه مردمی که یک‌عمر علم و دانش را اسباب افتخار و عزت می‌دانسته‌اند، کار آسانی نیست. در عمل! باید در
    عمل، کاری کنید که مردم، مطمئن شوند که نتیجه‌ی آموختن علم ودانش، فقر و خفت و بیکاری است و نتیجه‌ی بی‌سوادی، ثروت و عزت و افتخار و قدرت.

    خریت سنجی
    انگلستان چندی پیش اسناد سوخته سالهای دور ام آی ۶ رو منتشر کرد. جدا از مطالبی که مربوط به کودتا و ساقط کردن دولت مصدق و تاثیر انگلستان بر تمام اقشار ایران و حکومت و … بود یک سند در بین اسناد بود که تا عمر دارم یادم نخواهد رفت
    اسم این سند پروژه خریت سنجی مردم ایران بود
    طی این سند مامور ام ای ۶ گزارش کرده بود که در سال ۲۸ یک خزینه ای در شوش بوده که بسیار آب کثیف و متعفنی داشته.
    مامور انگلیس برای سنجش حماقت مردم ایران خودش رو به کوری میزنه و از آب خزینه میخوره و به چشمهاش میماله و در بین مردم ادعا میکنه که شفا پیدا کرده.
    بعد از این واقعه مردم برای تبرک هجوم میارن به خزینه و از اب کثافت خزینه میخورن و به خودشون میمالن.
    در انتها این مامور در سند فوق الذکر اشاره میکنه که حماقت مردم ایران هنوز به حدی هست که تا سالها میشه اونهارو بازی داد و سوارشون شد.

     
  92. دکتر خدادادی

    ‏سال 71 : اختلاس بانکی ۱۲۳ میلیارد
    سال 90 : اختلاس بانکی (خاوری) ۳ هزار میلیارد
    سال 91: اختلاس بیمه 3 هزار میلیارد
    سال 92: اختلاس نفت ۱۸ هزار میلیارد
    سال 92: بنیاد شهید ۸ هزار میلیارد
    سال 94 : دکل نفتی ۱۲۴ میلیون دلار
    سال 95: صندوق ذخیره فرهنگیان ۸ هزار میلیارد.
    سال 97 : ٩ ميليارد دلار گمشده….

    به خدا کشور خوبی داریم
    خرج سه تا کشور جنگ زده رو میدیم
    خرج ساخت و ساز کشورهای همسایه رو هم میدیم
    این همه دزدی و اختـلاس هم میکنیم
    هنوزم پول هست

     
    • دکتر خدادادی

      اینقدر اختلاس و دزدی ها را کشش ندهید دزدی هم که بشه ما هنوز پول داریم آفتابه دزد را باید اعدام کرد چون آفتابه کم داریم

       
  93. امریکا٬ چکش تعادل دنیا
    متاسفانه تصور غالب مردمان جهان سوم و بخصوص خاور میانه از امریکا غیر واقع بینانه و تحت تاثیر تبلیغات گروههای چپگرا و شوروی سابق است و چندان واقعی نیست…
    امریکا را سرزمین پروژه و کشور فولاد و مرکز فن اوری و پناهگاه نخبگان فراری داده شده از کشورهایشان ( بخصوص جهان سوم) نامیده اند و سیستم کار و مزایای ان طوریست که تنبل ترین انسانهای کشورهای دیگر رابه افرادی بشدت فعال و خلاق و پر انرژی تبدیل میکند و این معجزه جامعه امریکاست…
    اما بحث من راجع به قدرت سیاسی/ نظامی/ اقتصادی امریکاست که علیرغم تبلیغات شدید مشتی متعصب مذهبی و جزم اندیش چپگرا نقش بسیار مثبتی در طی صد سال گذشته بر جهان و جامعه بشری داشته است
    امریکا موسس جامعه ملل و سپس سازمان ملل متحد است که به گفته فرید زکریا حداقل از ۱۰۰۰ جنگ خانمانسوز در جهان ( علاوه بر جنگهایی که رخ داده) جلوگیری کرده است ودر بیشتر مواقع هم ارتش امریکا بازوی قدرتمند سازمان ملل متحد بوده و هست و احتمالا تا سی سال اینده خواهد بود
    در مورد کنترل جهان هم شک نکنید که اگر امریکا نبود هیتلر جهان راگرفته بود وسپس استالین تمام اروپا را میبلعید و هنوز تمام اسیا مستعمره و برده ژاپن بود
    همین الان اگر امریکا نیروهایش را از کره جنوبی خارج کند کره شمالی به طرفة العینی کره جنوبی را خواهد گرفت و به ژاپن هم دست اندازی خواهد کرد…
    اگر ناوگان امریکا نبود چین به اسانی تایوان را می بلعید و جمهوری اخوندی خودمان کشورهای حاشیه خلیج فارس را ذلیل و شاید تصرف نموده بود
    و ترکیه حتی با بمب شیمیایی اکراد را ریشه کن کرده بود و یونان را تصرف میکرد
    روسیه هم تمام قفقاز را میبلعید
    راستی اگر امریکا نبود صربها هنوز به زنان مسلمان بوسنیایی تجاوز نمیکردند ؟ چه کسی صربها را بیرون راند ؟
    چه اسلوبودان میلوسویچ و رادان کارادزیچ را دادگاهی کرد؟
    ۵۴ کشور مسلمان یا امریکا؟
    چه کسی توان و قدرت بیرون کردن صدام از کویت را داشت؟
    اصلا با دو برابر شدن نفت عراق با تصرف کویت و تسلطش بر دهانه خلیج فارس دیگر چه کسی حریف صدام میشد؟
    چه کشوری قدرت از میان برداشتن طالبان را داشت؟
    حالا عده ای نفرمایند که طالبان ساخته خود امریکا بود که خیلی خنده دار است چون با این حساب جمهوری اسلامی هم مارک و برند و ساخته انگلیس است…
    البته امریکا مانند هر کشوری توسط افرادی ا داره میشود که ممکنست قدرت طلب و جنگ افروز هم در بین انها باشد اما برایند حرکت کلی کشور امریکا بسیار به سود بشریت بوده است و مطمئن باشید جهان بدون امریکا جای بسیار بدتری میشد…
    چند سال پیش ودر زمان جرج بوش پسر هند و پاکستان تا استانه رویارویی اتمی پیش رفتند و حتی موشکهایی اتمی را بطرف همدیگر نشانه گذاری کردند و تمام دنیا مات و متحیر نظاره گر بودند و حتی روسیه و چین سردرگم بودند و تنها ژنرال کولین پاول وزیر دفاع امریکا بود که با یک پرواز ۱۴ ساعته و یکسره از واشنگتن به دهلی رفت و طی چهار روز سه بار بین دهلی و اسلام اباد رفت و امد کرد و حتی دو کشور هند و پاکستان را تهدید به نابودی تاسیسات اتمیشان کرد و به عنوان برادر بزرگتر وقدرت قویتر از بروز فاجعه ای هولناک برای نوع بشر جلوگیری کرد
    چرا بقیه کاری نکردند؟؟
    من متوجه هستم که متاسفانه ذهن ما ایرانیان را گروهای چپگرا با شعارهای ضد امپریالیستی دهان پر کن بشدت الوده کرده اند و حیرت اور اینکه تمام سران گروههای چپ جان بدر برده در حرکتی غیر صادقانه و مزورانه در مرکز امریالیسم یعنی امریکا پناه گرفته اند و از امکانات شیطان بزرگ و مر کز استثمار بشر استفاده میکنند ..میدانم این افراد چرا به کره شمالی و یا روسیه نرفته اند؟ دورویی و عوام فریبی وشارلاتانی از این
    بیشتر و واضحتر؟؟

    اینها ذهن ما را الوده کرده و فریفته اند اما خودشان در مرکز پول و قدرت در نعمات سرمایه داری عشق وحال میکنند…
    ایا وقت ان نرسیده که ذهن خود را از این اراجیف پاک کنیم و واقعگرایانه جهان را نگاه کنیم.

     
  94. ﺷﻌﺮی از “ایرج میرزا”

    ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
    ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ

    ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
    ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ

    ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ
    ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ

    ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
    ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ

    ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
    ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ

    ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
    ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ

    ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
    نان دگری را نَرُﺑﻮﺩﯾﻢ

    ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐُﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ؟
    ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺑَﺮﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ؟

    ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
    ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐِ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟

    ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
    ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟

    ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ؟
    ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺩ ﻧﺎﻥ؟

    ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
    ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ

    ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺮﯼ ﺗﻮ
    ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ

    ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
    ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ

    ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
    ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ . . .

     
  95. سلام و درود

    اپیدمی حباب!!!
    ( مثلاً طنز)

    این روزها بسیار میشنویم که قیمت دلار حباب است، نرخ سکه حباب است، گرانی کالاها حباب است و….. انگار این حباب یک اپیدمی (بیماری همه گیر) است و نه تنها دلار و سکه و فهرستی طویل از کالاها را مبتلا کرده و در بر گرفته بلکه شامل انسانها هم میشود!! به عنوان مثال ما در این وبسایت فخیمه کسانی چون فیلسوف بزرگ و دکتر شهداد و دکترشاهرخ و دکتر پدارم (پدرام) و سایر احباب داشته ایم که ابتدا چون حباب رشد کردند و نوشتند و زیاد هم نوشتند و کلی گرد و خاک کردند، بعد ناگهان چون همان حباب محو و ناپدید شدند انگار نه انگار که خانی آمده و خانی رفته! امیدوارم مسئولان وزارت بهداشت به فکر ساخت و تولید واکسن اپیدمی حباب باشند و الا اگر این حبابها دست بدست هم بدهند کوهی از کف تولید میکنند و آن وقت خر بیار و حباب بار کن!

     
  96. سلام و درود

    چناب کاوه آهنگر، همه آمارها را سازمان ملل متحد و عفو بین الملل و پزشکان بدون مرز ارائه میدهند و در اینترنت میگذارند؟ سایت نامعلوم دیگر چگونه سایتی است؟ هیچ فکر کرده ای که دیگرانهم ممکنست به آن سایت و سایر سایتهایی که در کنار این سایت فهرست شده و در تواریخ مختلف و با استناد به معتبرترین آمار و ارقامها، تعداد قربانیانی را که بطور قطع قربانی شدنشان به اثبات رسیده ارائه داده اند و با کشفیات جدید مرتب آمار تلفات و قربانیان را آپدیت کرده و هنوز هم میکنند و اینکه بنده و جنابعالی آنها را قبول نداشته باشیم ابداً چیزی از اعتبارشان نمیکاهد؟ مدتها قبل از اینکه استاد نوریزاد را از نزدیک ببینم و بشناسم و با سایتش آشنا باشم در گروههای اجتماعی و در جاهای مختلف از ایشان و تفکرش و مطالبات به حقش دفاع کرده و تا جایی که او را بر مسیر راستی و درستی بدانم، باز هم از ایشان دفاع خواهم کرد، اصلاً سبب آشنایی بنده با ایشان هم همان دفاعیات جانانه ای بود که قبل از آشنایی و دیدار ایشان از نگاه و تفکر و شخصیت ایشان میکردم . چندی از خصال خوب ایشانرا هم همین سعه صدر و مدارا با مخالف و پرهیزش از سانسور و حق پذیریریش میدانم.
    منکه یک شهروند عادی این کشورم به چه اسناد و مدارکی در خصوص رهبر کشور و مسئولان درجه اول دسترسی دارم که مرا صاحب نظر در باره آنها کرده و در مقام داوری نشانده باشد؟نه علم غیب دارم و نه مدارک محکمه پسند، پس بر چه اساسی میتوانم در خصوص شخصیتها و مسئولین درجه اول کشور قضاوت کنم؟ منهم مثل دیگران سالهاست انواع نظریات موافق و مخالف ضدو نقیض را در باره آنها در فضای مجازی میشنوم و میخوانم ولی نتوانسته ام به مدارکی قطعی که مورد تأیید صاحبنظران و عقلای کشور دست یابم و به یک جمع بندی قطعی و نهایی برسم و با اطمینان داوری درستی داشته باشم، ظاهراً شما مدارک بسیار معتبری داری به این یقین و جمع بندی رسیده ای چرا عقیده و نظر خودت را منتشر نمیکنی؟
    کجا تورا به عذاب الهی حواله داده ام؟ چرا چیزهایی را به من نسبت میدهی که نگفته ام؟ نوشته من موجود است، مضمون نوشته ام هم اینست که محالست کسی چون سید مرتضی برای استفاده از عرق و تریاک و حتی پول تن به بی وجدانی بدهد و آخرت خود را تباه کند و عذاب الهی بخرد، مطلقاً چیزی راجع به تو در مضمون آن بخش از نوشته ام نبوده و نیست.
    کجا خود را به جای خدا گذاشته ام؟ انسان این مخلوق عاجز مگر بینهایت احمق و ابله باشد که چنین تصور کفرآمیزی داشته باشد!
    گر چه به کم سوادی و سطح نازل معلوماتم معترفم اما در نحوه نگارش، چنان اشکالات گرامری حادی ندارم که نتوانم مفهوم فکرم را برسانم، فکر میکنم سایر دوستان و اعضای سایت هم بخوبی مفهوم جملات مرا درک کردند.
    عرضم این بود شمایی که در داستانت میگنجانی که سید مرتضی پا روی وجدان و میهن و هموطنان خودش گذاشت و بدون بیم از عذاب الهی، فقط برای عرق خوردن و تریاک کشیدن دست به شکنجه افراد بیگناه زد، لابد در ذهن و روان خودت بقدری عرق و تریاک را ارزشمند میدانی که می ارزد، انسان وجدان و قیامت خودش را هم برای برخورداری از آنها بر باد بدهد!
    مفهوم است؟.
    نوشته اید یا ترسو هستید یا همکار سید مرتضی!هرگز شغل دولتی نداشته و ندارم، همکار سید مرتضی هم نیستم و نمیدانم دقیقاً کار و محل درآمد ایشان چیست؟ ولی از اینکه کشورم دچار آشوب و هرج و مرج بشود، از اینکه مدافعین کشورم آسیب ببینند و ضعیف بشوند و باز هم بیگانگان به کشورم طمع و حمله بکنند و هموطنانم را بکشند و اسیر کنند، از اینکه وزارت اطلاعات گرفتار فتنه های داخلی شده و از دشمنان خارجی غافل بشود، یا هم میهنانم به جان هم بیفتند و کشورم دچار جنگ داخلی شود و زیر بناهای اقتصادیش و تمدن و فرهنگ را از بین ببرند و به استقلال کشورم خدشه ای وارد شود، یا اینکه خودم گمراه و مغرور بشوم و دیگران را هم گمراه کنم، و گرفتار عذاب و قهر خداوند بشوم بشدت میترسم، خیلی هم میترسم.
    به سفارش دوست عزیزت جناب مزدک1 عمل بکن، من فکر میکنم گمنام بودن هزار شرافت به بدنام بودن دارد.
    اما در مورد نوشتن یا ننوشتن : اولاً
    « طبع روان هیچ ایستگاه ندارد» و
    « شمشیر مصری در غلاف نمیماند » ثانیاً به خودم مربوط است و فکر میکنم اینقدر بالغ شده ام که بتوانم تصمیم بگیرم و مصلحت خودم را تشخیص بدهم. ثالثاً آنانکه نمیپسندند همان بهتر که نخوانند !

    حرص چون خورشید را پنهان کند
    چه عجب گر پشت بر برهان کند؟

     
  97. بادرود به عزیزان و جناب نوری زاد گرامی
    بی توجهی نظام اسلامی تروریست و قدرت پرست در همه ی عرصه های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و ملّی بچشم می خورد. موریانه ای که بجان ملّت افتاده و ایران و ایرانی را به نابودی کشانده است.
    بی توجهی و نادیده گرفتن اوضاع نابسامان ایران در ذات قدرت طلبی عمامه داران است. این قدرت طلبی پایه اش بر آز و جهل است، همین قدرت طلبی کلیسا بود که تمدن بزرگ اینکا را از بین برد. و با اسلام در حال از بین بردن فرهنگ ایرانی است.
    ملت ایران چاره ای جز نابودی این طاعون ندارند.چگونه؟ تنها با همبستگی اقوام مختلف.چرا که این ملّت متشکل از اقوام است که خواهد توانست بر دین تفرقه انداز و ضد بشری در قدرت پیروز شود.دینی که چون جسد پوسیده ای از درون تاریخ سربرآورده و با نابودی ایران و ایرانی زنده است.

    آنچه انسانها را از یکدیگر متمایز می سازد اعمال و کردارشان در جهت پاسداری زندگی و هستی است و بقیه نیز لاطاعلات و جهل مطلق است.

    همان کلمه ی که شما بکارش می برید.عشق است
    در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
    عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
    جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
    عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
    جناب نوری زاد گرامی ، کارهای جدیدتان به فرهنگ قدیمی ایرانی نزدیکتر است زیرا رنگهای شاد بکار برده اید.رنگهای شاد امید بخشند، در فرهنگهای کهن، رنگ سیاه بکار برده نمی شد، چون از مواد طبیعی برای رنگ استفاده می شد، در اغلب فرهنگهای کهن چون مایا، اینکا، ایندو و مصری بیشترین و قدیمی ترین رنگها، قرمز و زرد بوده و بعدها سبز و آبی وسفیداضافه شده. رنگ سیاه حاصل دوران و تمدن جدید است، و برازنده ی آن.با احترام.

     
  98. مهدی مجتبایی
    1:36 ق.ظ / اکتبر 13, 2018

    خانم یا اقای مردک!
    قبلا هم یکبار بمن فحاشی و توهین کردی.
    قبل از انکه دهنت را باز کنی و استفراغات فکریت را روی کاغذ بیاوری اندکی فکر کن.
    این مساله که طرح شد کاملا شناخته شده است.
    اگر سواد انگلیسی خواندن داری برو و اینجا بیشتر بخوان.
    وقتی هم خواندی بیا همینجا بگو من غلط کردم که ندانسته و نفهمیده حرف مفت زدم.
    …………
    Dear Straight Dope:
    I want to clear up a question about a certain Eskimo social custom. The question is whether Eskimos loan their wives to strangers. I have heard this claim in various social gatherings as an example of how we might resolve jealousy issues, but I am skeptical and wonder whether this is an urban legend or has specific contextual constraints.
    Akbar
    ……………
    Now we come to the meat of the question: wife-lending, in which the husband let another man sleep with his wife without getting access to the other man’s wife in return. The popular conception is that it was a matter of common hospitality to offer this service to any man traveling without his own wife. This is certainly not an accurate interpretation. As far as I can tell, no Eskimo male was ever expected to offer his wife to a visitor, and nowhere did it happen as a matter of course. Most Eskimo men traveled with their wives so it wouldn’t come up very often anyway. Husbands did occasionally volunteer to lend their wives to visitors, but there seems to have been a general aversion to doing so. If, on the other hand, a guest brashly asked to borrow the wife, the rules of hospitality might make it hard to refuse. It would usually be considered rude to make the request, however. If the host had more than one wife (roughly one in ten did), he might be more willing to offer one of them to a guest, but that was still not the universal custom. If a traveler was offered his host’s wife it was usually implicit that the host would have access to the guest’s wife at some time in the future.
    Sometimes an unmarried woman, usually a widow, would be offered (or would offer herself) to the traveler. Unmarried people of both sexes had considerable sexual freedom, and nobody thought less of them for exercising that freedom. But a traveler hoping to find an unmarried woman to exercise with might have been disappointed since there weren’t very many of them. Girls tended to marry as soon as they reached sexual maturity, and widows and divorced women usually remarried quickly.
    The common Western misconception of widespread wife-lending to unfamiliar travelers may have several roots. The practice was apparently more common among the Aleuts than Eskimos, and these two groups have often been lumped together. Aleuts are not really Eskimos, but they are related and sometimes described as “Eskimoid” (which just sounds silly to me). Another factor we can never overlook is Western misinterpretation. If an early missionary saw a strange (to him) Eskimo offered someone else’s wife, he might assume he was a stranger to the host’s family as well. But this could easily have been a case of co-marriage with a distant family. Finally, it may be that Eskimo men were more inclined to offer their wives to unfamiliar white men than to unfamiliar Eskimos. There are frequent reports (by whites) that Eskimo men wanted their wives to sleep with white men in order to make fine sons. I can’t help suspecting that was an ego-boosting self-delusion on the part of the whites, but such reports are common enough that they can’t be entirely dismissed.
    The idea that all these customs are a cure for sexual jealousy couldn’t be further from the truth. Keep in mind that husbands let their wives sleep only with men of their choosing, not every man who wanted her. When a man traveled away from home, he would take his wife with him if at all possible, partly to keep her from sleeping with random men. If for any reason the wife couldn’t accompany him on a trip, he would usually leave her in the care of a trusted friend (who would normally expect sexual access to her in return) or a relative (who would not). If he left her alone he ran the risk not only that any number of other men might try to sleep with her, but that one of them would marry her. (Bride capture of either single or married women was a common means of obtaining a wife.) Infidelity, defined here as sexual relations outside marriage and without the spouse’s permission, was a serious matter. Murder of one man by another was not uncommon in traditional Eskimo society, and jealousy over women was probably the single leading motive. Divorce was also common, especially among couples who had no children, and infidelity was a common cause.
    این مقاله خودت هست مهدی! بجای مزخرف گفتن کمی بیشتر وقت بگذار و درست مقاله را بخون!ما تجربه سید مرتضی وسن عایشه و ربطش به رشد هویج و شلغم را دراین سایت داریم!
    http://www.straightdope.com/columns/read/2066/do-eskimo-men-lend-their-wives-to-strangers/

     
    • در ضمن این موضوع همانقدر شناخته شده است که در بعضی از روستاهای ایران و بقول بعضی ها زن و دخترشان را به میهمان تعارف می کنند و یا بهائیان همه با همه و در هم سکس دارند.بنابراین مهدی جان بهتره دست از ریختن استفراغهایی اینچنین برداری و درست مقاله را بخونی چون در قسمت پائینی چنین مزخرفاتی را اراجیف سفید پوستها می داند.

       
  99. سیّد مرتضی
    12:54 ب.ظ / اکتبر 13, 2018

    حالا شفیعی جان بیا و هِی در مورد عرق سگی و شامپاین و فرق های آنها داد سخن بده! البته راست گفتی که من تفاوت های عرق سگی و شامپاین را نمی دانم،واقعا هم اعتراف می کنم نمیدانستم،اما مگر برای مزدک فرقی می کند؟! چه فرقی می کند،هم عرق سگی او را به هپروت می برد و از خود بیخود می کند،هم شامپاین،هردو عقل خدادادی را زایل می کند،اما من که فرق شامپاین و عرق سگی را نمیدانستم،دائم ایندو را کنار هم تکرار کردم چون خود مزدک در کامنتی ایندو را کنار هم استعمال کرد! نتیجه استعمال را هم که می بینید!
    ………..
    سید ما که میدانیم تمام باورها یت هم بهمین سستی و بر باد استوارند.بارها هم دراین سایت روت کم شده ولی با کمال تاسف ماموری و معذور و باید نان بخوری بهر قیمتی! ////////////////// //// که شامپاین و اثر شامپاین و ویسکی و یا عرق سگی را ذایل کند.چون چنین ///////////////////// هم ارزش نداره!فعلا امشب سید ویسکی خوردم و سعی کن حرمتش را نگه دار اگه خیلی به اون/////////////////باور داری! قیمتش سید بالاست توهین کنی تمام /////////////////////آخه این /// تو هم از یکطرف برای بهشتیان //// می کنه و حوریه 170 متری (آدم یاد مجسمه بودا در افغانستان یا ابولهول در مصر می افته!) میاره و ساقی میخونه است ولی روی زمین میشه شمر می زنه تو کل و کاسه می و میخونه و موزیک و شادی و خشک کردن قر تو کمر.این دیگه چه //////////////////////////////

     
  100. شفیعی
    3:09 ب.ظ / اکتبر 13, 2018

    سلام و درود
    سرور ارجمند و فرهیخته بی بدیل جناب آقای مزدک1 از لطف و عنایت جنابعالی بی اندازه سپاسگزارم که کم توهین کرده و فحشهای نسبتاً ملایم و قابل تحملی نثار بنده کرده ای!
    ( اتهاماتی از قبیل با خود درگیر بودن، متوهم و گرفتار پندارهای هورقلیایی بودن، نادان و نفهم بودن و نشناختن ماهیت آخوندها، توجیه گر جنایت و جنایتکار بالقوه بودن از جانب استاد معظم جناب مزدک1 نوعی ستایش است که زبانم از شکر آن الکن و روانم قاصر و قلمم عاجز است . )
    ……..
    شفیعی گرامی باور کنید من نه شما را می شناسم و نه اصولا می توانم حدس بزنم که شما چگونه انسانی هستید.ولی هموطن ارجمند برداشت من تنها از روی نوشته های شماست .من شما را انسانی صادق و و وطن پرست و انساندوستی میدانم که حوادث روزگار بد جوری با شما تا کرده. شما دارای ذهنی خلاق و احساسی لطیف و انسانی و شرافتمندانه هستید.بهمین دلیل هم گرفتار افکاری التقاطی و بشدت ضد و نقیضید.هموطن گرامی اسلام و علی و محمد آنچه شما می پندارید نبوده و نیستند.شما نمی توانید داروین و مارکس و …دست اورد بیش از 1400 سال تاریخ بعد از اسلام بشر را به مشتی/////////////// و دزد و آدمکش عرب وحشی 1400 سال پیش ارتباط دهید.لاقل این تو کت من یکی با همه محبت و احترامی که برای شما بعنوان انسانی صادق و زجر دیده دارم نمی رود. بقول بزرگی من تو را دوست دارم ولی حقیقت را بیشتر از تو دوست دارم. ولی شفیعی گرامی من دشمن تو نیستم هر چند که آنچه را می گویی نمی پسندم!

     
  101. دکتر ش هوشمند

    عده اي خواسته اند با استناد به اين آيه، اسلام را طرفدار آزادي عقيده
    قلمداد كنند.

    الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ.

    (زمر 18 )
    ترجمه: بشارت بده بندگاني را ( 17 ) كه به سخن گوش فرامى دهند و
    بهترين آن را پيروى مى كنند اينان كساني هستند كه خدا آنها را هدايت كرده
    و اينانند همان خردمندان ( 18 )

    اين يك اصل بديهي عقلاني است كه مورد پذيرش همگان در
    گذشته و حال بوده است.

    اما آيا اسلام به اين اصل پايبند است؟

    مثلا اگركسي در بررسي عقلاني،
    در قرآن به خطا برخورد
    و يا با بررسي عقلاني،
    اسلام را نپذيرفت
    و يا خطائي در رفتار محمد يافت
    آيا بازهم او اهل هدايت و عاقل بحساب مي آيد؟

    از نظر قرآن قطعا خير.

    او عاقل نيست زيرا عقل و علم در قرآن فقط آن چيزي است كه به اسلام هدايت مي كند.

    و هدايت يافته نيست چون از نظر قرآن تنها مسلمان هدايت يافته است.

    و
    بدتر از اين آيا اين فرد آزاد است كه به اسلام يا محمد و يا قرآن نقدي وارد
    كند؟

    قطعا خير.

    اگر نقدش را بيان كرد كشته مي شود

    و در قيامت هم معذب خواهد بود
    و اگر پنهانكاري كرد نيز در قيامت عذاب خواهد شد.

    بنابر اين زورگوئي قرآن در پذيرش ايمان در جاي خود محفوظ است
    و ازاين آيه هم عطري از آزادي عقيده بر نمي خيزد.

    مهمتر اينكه اين آيه مكي است

    و ملايمتي كه در آن وجود دارد
    ناشي از مكي بودن آنست.

    و با آيه ي سيف در سوره ي توبه نسخ شده است.

    مگر اينكه آيه را بنحوي تفسير كنيم كه در تناقض با آيات سيف
    نباشد؛
    به اين صورت:

    “بشارت بده بندگاني را كه گفتار را مي شنوند و از بهترين آن كه اسلام
    است پيروي مي كنند”.

    در اينصورت نتيجه اين مي شود كه اگر كسي به اسلام نگرويد بهترين را
    انتخاب نكرده بنابراين نه هدايت يافته است و نه عاقل.

    روش شمشير براي وادار كردن مردم به ايمان، نيازي به نقد ندارد؛

    چون گمان نمي كنم انسان خردمندي با اين روش موافق باشد،

    ولی حکم ارتداد
    فحاشی به مخالفان
    گمراه و ظالم دانستن کسانی که معتتقدند الله مورد ادعای محمد موجود خونخوار و حقیری است
    جزو مسایل بدیهی اسلام است.

    ***
    مجموعه مقالات در بررسی متن قران و شناخت ذات واقعی دین محمد ساخته اسلام:
    بخوانید و متن انرا کپی پیست و به دیگران نیز ارسال کنید!
    ***

    لینک مطالب قبلی درباره ماهیت دین محمد: اسلام

    سخنان متناقض محمد در قران درباره تعداد زنان/همسران و توجیهی بنام نسخ!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514372

    داستان بامزه ای بنام مباهله!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514047

    شاهکار های اخلاقی قران درباره زنان!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514048

    داستان افک عایشه: وقتی قانون عطف بماسبق شد!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514303

    وقتی موجودی بنام الله در امور جنسی محمد بکمک او می شتابد تحريم ماريه ي قبطي:
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514267

    قدرت طلبی و پول دوستی محمد در طول تاریخ بی نظیر است
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514209

    قران کتابی است که مسلمانان باید دقیق و درست بخوانند تا به ذات این دین پی ببرند
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514155

    با خوک کشتی نگیرید که به نجاست او الوده خواهید شد!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514151

    اثار شاعران دوران جاهلیت در قران:
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514149

    غلط های صرف و نحوی متن قران: واقعا قران معجزه فصاحت و بلاغت است!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514147

    امام سجاد-علی پسر حسین- با یزید بیعت کرد و گفت:
    من برده و نوكر يزيد هستم اگر میخواهد من را نگه دارد یا مرا بفروشد.
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514111

    ایا امام نهم شیعیان فرزند امام هشتم بوده است؟
    وقتی امام رضا به داوری یک قیافه شناس تن داد: تست ژنتیک در ایام قدیم!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514110

    وقتی آخوند ها نگران دمکراسی و خواستار مناظره میشوند!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514318

    داستان فدک و هدیه محمد به دخترش فاطمه از اموال و زمین های غصبی یهودیان
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514304

    امام علی بر منبر گفت: ای مردم! به حسن پسر من زن ندهید چون …
    http://www.nurizad.info/blog/32477#comment-511259

    وقتی محمد مومنان را بدنبال نخود سیاه می فرستد: قل سیروا فی الارض!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514050

     
    • بسيارى از مذاهب پيروان خود را از مطالعه و بررسى سخنان ديگران‏ نهى مى‏ كنند، چرا كه بر اثر ضعف منطق كه به آن گرفتارند از اين مى ‏ترسند منطق ديگران برترى پيدا كند و پيروانشان را از دستشان بگيرد! اما از این آیه اینطور استفاده می شود که اسلام در اين قسمت سياست” دروازه‏ هاى باز” را به اجرا درآورده، و بندگان راستين خداوند را كسانى مى‏ داند كه اهل تحقيقند، نه از شنيدن سخنان ديگران وحشت دارند، نه تسليم بى‏ قيد و شرط مى‏ شوند و نه هر وسوسه را مى ‏پذيرند.اسلام به كسانى بشارت مى ‏دهد كه گفتارها را مى‏ شنوند و خوبترين آنها را برمى‏ گزينند. نه، تنها خوب را بر بد ترجيح مى‏ دهند در ميان خوبها هر گلى را بهتر است مى‏ چينند.

      قرآن جاهلان بيخبرى را كه به هنگام شنيدن پيام حق دست در گوش مى‏ گذاشتند و جامه بر سر مى‏ كشيدند شديدا نكوهش مى ‏كند، چنان كه در سخنان نوح به هنگام شكوى به پيشگاه پروردگار آمده است: وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً:” خداوندا! هر زمان آنان را دعوت كردم كه آنها را ببخشى انگشتها را در گوش قرار دادند، و لباس بر خويشتن پيچيدند، در گمراهى خود اصرار ورزيدند، و شديدا استكبار كردند” (نوح- 7).

      اصولا مكتبى كه داراى منطق نيرومندى است دليلى ندارد كه از گفته‏ هاى ديگران وحشت داشته باشد، و از طرح مسائل آنها هراس به خود راه دهد، آنها بايد بترسند كه ضعيفند و بى‏ منطق ‏اند.

      اين آيه در عين حال چشم و گوش بسته‏ هايى را كه هر سخنى را بى‏ قيد و شرط مى ‏پذيرند، و حتى به اندازه گوسفندانى كه به علفزار مى‏ روند در انتخاب خوراك خود تحقيق و بررسى نمى‏ كنند، از صف” اولو الالباب” و” هدايت يافتگان” بيرون مى‏ شمرد، و اين دو وصف را مخصوص كسانى مى‏ داند كه نه گرفتار افراط تسليم‏ بى‏ قيد و شرطند و نه تفريط تعصبهاى خشك و جاهلانه‏.

      مرحوم علامه طباطبائی در توضیح این آیه شریفه نوشته اند:

      ” مراد از” قول” به شهادت اينكه دنبال آن مساله” اتّباع” آمده، آن قولى است كه ارتباط و مساسى با عمل داشته باشد، پس بهترين قول آن قولى است كه آدمى را بهتر به حق برساند، و براى انسان خيرخواهانه ‏تر باشد. و انسان فطرتا اين طور است كه حسن و جمال را دوست مى‏ دارد و به سويش مجذوب مى ‏شود، و معلوم است كه هر چه آن حسن بيشتر باشد اين جذبه شديدتر است. و اگر زشت و زيبا، هر دو را ببيند، به سوى زيبا متمايل مى‏شود، و اگر زيبا و زيباتر را ببيند به سوى زيباتر مى‏ گرايد. و اما اگر به سوى زيباتر نرود، و باز به همان زيبا سرگرم شود معلوم مى‏ شود كه سرگرمى‏ اش به زيبا به خاطر زيبايى آن نبوده، چون اگر براى زيبايى آن بود با بيشتر شدن زيبايى، بايد بيشتر مجذوب شود، و زيبا را رها كرده به طرف زيباتر متمايل شود.

      پس اينكه آيه شريفه بندگان خدا را توصيف فرموده به اينكه” پيرو بهترين قولند” معنايش اين است كه مفطور بر طلب حقّند و به فطرت خود رشد و رسيدن به واقع را طالبند. پس هر جا امرشان دائر شود بين حق و باطل، بين رشد و گمراهى، البته حق و رشد را متابعت مى ‏كنند و باطل و گمراهى را رها مى‏ کنند. و هر جا امرشان داير شود بين” حق” و” احقّ”- حق‏تر- و رشد و رشد بيشتر، البته حق ‏تر و رشد بيشتر را انتخاب مى‏ كنند.

      پس حق و رشد، مطلوب بندگان خداست، و به همين جهت هر چه بشنوند به آن گوش مى‏ دهند و اين طور نيست كه متابعت هواى نفس كنند و هر سخنى را به صرف شنيدن بدون تفكر و تدبر رد كنند.

      پس جمله” الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ” مفادش اين است كه: بندگان خدا طالب حق و رشدند، به هر سخنى كه گوش دهند بدين اميد گوش مى‏ دهند كه در آن حقى بيابند و مى ‏ترسند كه در اثر گوش ندادن به آن، حق از ايشان فوت شود.
      بعضى از مفسرين گفته‏ اند: مراد از” گوش دادن به حرف و پيروى كردن از بهترين آن” گوش دادن به قرآن و غير قرآن، و پيروى كردن از قرآن است.

      بعضى ديگر نیز گفته ‏اند: مراد استماع اوامر خداى تعالى و پيروى كردن بهترين آنها است، مثلا در مساله قصاص، خدا هم اجازه قصاص به ايشان داده، و هم عفو، و ايشان عفو را پيروى مى ‏كنند. و نيز هم اجازه داده صدقه را آشكارا دهند و هم پنهانى، و ايشان پنهانى صدقه مى‏ دهند.

      ولى اين دو قولى كه از مفسرين نقل كرديم بدون دليل عموم آيه را تخصيص مى‏ زند”.
      (المیزان/ترجمه،ج 17 ص 381)

       
      • حالا اگر مسلمانی حرفها را شنید و تصمیم گرفت بهائی شود،شما اعدامش نمیکنید؟..من بابا سئوال عرض کردم

         
  102. دکتر ش هوشمند

    مسلمان ها ادعا میکنند قران کلام خداست و حاوی حقایق ازلی و ابدیست!

    به هر مسلمانی که منبعد از این جوک ها گفت نمونه زیر را بگویید و از او بخواهید جواب دهد!

    محمد قسمت مهمی از عبارات آیات مفاهیم و داستان های متن قران را از شاعران دوران جاهلیت … کرده است!

    یعنی متن قران قانون کپی رایت را نقض کرده است!

    زیرا اشعار شاعران قبل در ان امده است و بدروغ ادعا شده که این جملات را الله گفته است!

    ببینید:

    امرؤ القيس از برترين شعراي عرب جاهلي است كه محمد در مورد او
    گفته
    ”امرؤ القيس پرچمدار شاعران است بسوي جهنم”

    . وي اشعار بسيارزيبائي دارد

    بعضي از جملات وي عينا در قرآن آورده شده است

    مثال:

    يتمنى المرء في الصيف الشتاء (مرد در تابستان طالب زمستان است)

    حتى إذا جاء الشتاء أنكره (وقتي زمستان مي آيد آنرا بد مي داند)

    فهو لا يرضى بحال واحد (او به وضعيت واحد راضي نمي شود)

    قتل الإنسان ما أكفره (كشته باد انسان، چرا اينقدر كفران پيشه است)

    مصرع چهارم عينا در قرآن آمده است:

    قتل الإنسان ما أكفره (عسعس 17 )

    در اشعار عاشقانه اي مي گويد:

    اقتربت الساعة وانشق القمر (زمان نزديك شد و ماه شكافته شد)

    عن غزال صاد قلبي ونفر (از غزالي كه قلبم را شكار كرد و روي بگردانيد)

    در انتهامي گويد:
    قلت اذ شق العذار خده (وقتي موي او رخسار او را شكافت، گفتم)

    دنت الساعه و انشق القمر (زمان نزديك شد و ماه شكافت)

    مصرع اول عينا در قرآن آمده است:

    اقتربت الساعة وانشق القمر (القمر

    جالب است كه ادعا شده است كه اين آيه حكايت معجزه ي شق القمر است

    در حاليكه شعر زيباي عاشقانه اي بوده كه محمد از امرؤ القيس گرفته است

    و در جاي ديگر مي گويد:

    إذا زلزلت الأرض زلزالها (وقتي زمين بلرزد لرزيدني)

    وأخرجت الأرض أثقالها (و زمين ثقلهايش (مرده ها) را بيرون افكند

    تقوم الأنام على رسلها (مردم بر پا مي ايستند)

    ليوم الحساب ترى حالها (براي روز حساب كه حالش را مي بيني)

    مصراعهاي فوق عينا در قرآن آمده است

    دقت كنيد:

    – إذا زلزلت الأرض زلزالها (زلزال 1) وأخرجت الأرض أثقالها (زلزال 2)

    غير از عين جملات، مفاهيم اشعار فوق (بجز شعر عاشقانه) نيز در قرآن
    آمده است.

    فقط یک عقل سالم و یک وجدان بیطرف لازم دارد تا انسان حقیقت امر را دریابد.

    میدانم باز گنده لات عرزشی گماشته شده بر وبسایت اقای نوریزاد حمله خواهد کرد و سیل فحش و ناسزا را بمن حواله میکند!

    اشکالی ندارد.

    این لودگی ناب اسلامی

    و نقد بسبک اسلامی شیعی است!

    ***
    مجموعه مقالات در بررسی متن قران و شناخت ذات واقعی دین محمد ساخته اسلام:
    بخوانید و متن انرا کپی پیست و به دیگران نیز ارسال کنید!
    ***

    لینک مطالب قبلی درباره ماهیت دین محمد: اسلام

    سخنان متناقض محمد در قران درباره تعداد زنان/همسران و توجیهی بنام نسخ!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514372

    داستان بامزه ای بنام مباهله!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514047

    شاهکار های اخلاقی قران درباره زنان!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514048

    داستان افک عایشه: وقتی قانون عطف بماسبق شد!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514303

    وقتی موجودی بنام الله در امور جنسی محمد بکمک او می شتابد تحريم ماريه ي قبطي:
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514267

    قدرت طلبی و پول دوستی محمد در طول تاریخ بی نظیر است
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514209

    قران کتابی است که مسلمانان باید دقیق و درست بخوانند تا به ذات این دین پی ببرند
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514155

    با خوک کشتی نگیرید که به نجاست او الوده خواهید شد!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514151

    اثار شاعران دوران جاهلیت در قران:
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514149

    غلط های صرف و نحوی متن قران: واقعا قران معجزه فصاحت و بلاغت است!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514147

    امام سجاد-علی پسر حسین- با یزید بیعت کرد و گفت:
    من برده و نوكر يزيد هستم اگر میخواهد من را نگه دارد یا مرا بفروشد.
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514111

    ایا امام نهم شیعیان فرزند امام هشتم بوده است؟
    وقتی امام رضا به داوری یک قیافه شناس تن داد: تست ژنتیک در ایام قدیم!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514110

    وقتی آخوند ها نگران دمکراسی و خواستار مناظره میشوند!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514318

    داستان فدک و هدیه محمد به دخترش فاطمه از اموال و زمین های غصبی یهودیان
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514304

    امام علی بر منبر گفت: ای مردم! به حسن پسر من زن ندهید چون …
    http://www.nurizad.info/blog/32477#comment-511259

    وقتی محمد مومنان را بدنبال نخود سیاه می فرستد: قل سیروا فی الارض!
    http://www.nurizad.info/blog/32496#comment-514050

     
    • این نسبت که برخی آیات قرآن برگرفته از اشعار شاعر معروف جاهلی یعنی امرو القیس است،دروغ و افتراء واضحی است که بدلائل متعددی مردود است که به برخی از آن دلائل اشاره می کنم،البته این افتراء و نسبت دروغ،افتراء یا شبهه جدیدی نیست و چنانکه گفته اند باز می گردد به قرن 19 میلادی و کاری که یک گروه مسیحی معاند انجام دادند در تالیف کتابی بنام “تنویر الافهام”که در آن اشعاری را ابتدا به امرو القیس نسبت دادند بعد افتراء بستند که برخی از آیات قرآن از این اشعار اخذ شده است.

      اولا:این اشعار منسوب به امرو القیس در هیچیک از کتب لغت و ادب وجود ندارد،کسانی که چنین ادعائی دارند که این اشعار متعلّق به این شاعر زمان جاهلیت است آنرا در کتب لغت و ادب که معمولا مشحون از نقل قولها از شعرای زمان جاهلیت است نشان دهند.

      ثانیا: امرو القیس یکی از بزرگترین شعرای زمان جاهلیت و یکی از سرایندگان معلّقات هفت گانه عرب جاهلی بوده است و طبیعتا بسیار مورد توجه اهل شعر و ادبیات بوده و هست و دیوان امرو القیس نیز در دست است و بارها در نسخه های متعدد بچاپ رسیده است در مناطق مختلف جهان و کشورهای عرب زبان در نسخه های معروفی مثل نسخه الأعلم الشنتمري، ونسخه الطوسي، ونسخه السكري، ونسخه البطليوسي، ونسخه ابن النحاس و نسخه های دیگر،اگر کسی مدعی است این اشعار که برخی الفاظ آن مقتبس از قرآن است متعلّق به امرو القیس آنرا در یکی از نسخه های موجود این دیوان نشان دهد.چطور ممکن است این اشعار متعلّق به امرو القیس باشد و اثری از آن در دیوان او وجود نداشته باشد؟!

      ثالثا:نسبت دادن اشعار به شعرای بزرگ گذشته،امری رایج بوده است و در کتابهای تراجم و ادبیات روایت ها و داستان هایی از چنین نسبت دادن هایی وجود دارد،چنانکه صفدی در وفیات و دیگران از حماد نامی که اشعار دیگران را با اشعار خود مخلوط می کرده یا نسبت به دیگران می داده است نقل می کنند که گفته است:” ما مِن شاعر إلا قد زِدْتُ في شعره أبياتاً فجازت عليه إلا الأعشى، أعشى بكر، فإني لم أزد في شعره قطُّ غيرَ بيت فأفسدتُ عليه الشعر”
      یعنی هیچ شاعری از شعرای گذشته نبوده است که من چیزهایی را در شعر او اضافه کردم و به او نسبت دادم غیر از اعشی که شعر او شعر بکر و دست نخورده است!و من چیزی در اشعار او اضافه نکردم غیر از یک بیت که با اینکار شعر او را خراب کردم!
      چنانکه عرض شد تاکنون نه در دیوان شعر این شاعر جاهلی چنین اشعاری دیده شده است و نه در کتابهای لغت و ادب یافت شده است،بنابر این دور نیست که این ابیات یا قصیده ها به امرو القیس بسته شده باشد از متقلّبینی مثل حماد فوق الذکر و امثال او.

      رابعا: از سوی معاصران ،تحقیقات ادبی متعددی پیرامون امرو القیس و دیوان او و اشعار او و آنچه که به او منسوب است انجام شده است مثل تحقیق وسیع و مبسوط استاد محمد ابو الفضل ابراهیم که تحقیق گسترده ای در بیش از 500 صفحه پیرامون اشعار واقعی اشعار منتسب به امرو القیس،و سبک شعر او ،که در این تحقیق وسیع همه اشعار منتسب به امرو القیس را آورده است و اثری از ابیات مورد نظر در آن نیست.

      خامسا:جالب است که برخی از این اشعار نسبت داده شده به امرو القیس،بعینه به شعرای دیگر نیز نسبت داده شده است! مثلا ذهبی در کتاب “تاريخ الإسلام” خود در ترجمة احوال “محمد بن محمد بن عبد الكريم بن برز -معروف بمؤيد الدين القمي- می نویسد”: “وكان كاتبًا سديداً بليغاً وحيداً، فاضلاً، أديباً، عاقلاً، لبيياً، كامل المعرفة بالإنشاء، مقتدرا على الارتجال…، تا اینکه می نویسد: أنشدني عبد العظيم بن عبد القويّ المنذري، أخبرنا عليّ بن ظافر الأزدي، أنشدني الوزير مؤيّد الدّين القمّي النائب في الوزارة الناصرية، أنشدني جمال الدّين النّحوي لنفسه في قينة: يشتهي الإنسان في الصّيف الشّتا فإذا مـا جـاءه أنــكـــره
      فهو لا يرضى بـعـيشٍ واحـدٍ قتل الإنـسـان مـا أكـفـره”
      این یکی از اشعاری است که در نوشته بالا به امرو القیس نسبت داده شد!

      سادسا: خوب ما چرتکه بیندازیم و تحلیل کنیم،اگر کسی و شاعری جاهلی مثل امرو القیس پیش از نزول قرآن مثلا این بیت را انشاد کرده باشد:
      “اقتربت الساعة وانشق القمر من غزال صاد قلبي ونفر”
      مقصود او بعنوان یک شاعر جاهلی منکر بعثت و قیامت از تعبیر “اقتربت الساعه”چیست؟! اقتربت الساعه در فرهنگ قرآن یعنی نزدیک شد قیامت،چون ساعه یکی از اسامی قیامت و محشر در قرآن است،آیا یک شاعر فرهنگ جاهلی منکر بعث و قیامت و جهان دیگر چکار داشته است به تذکر این نکته که اقتربت الساعه؟! اینکه فرهنگ و اصلی از اصول انبیاء عظام خداست! یا انشقاق قمر و دو پاره شدن ماه و قمر چه محلّی از اعراب دارد؟! مگر در عصر جاهلیت ماه دو پاره شده بود که ذهن یک شاعر جاهلی منکر انبیاء یا معاد را به آن اشغال کند؟!

      سابعا:کفار قریش آگاهترین افراد به اشعار عرب پیش از خود یا معاصر خود بودند و آنها را در حافظه خود داشتند،با اینکه این کفار پیامبر اسلام را مجنون و شاعر و ساحر و کاهن و نسبت هایی از این قبیل دادند که در قرآن هم آمده است،و دنبال تضعیف و تحقیر او بودند،اگر این چند آیه برگرفته از شعر شاعر معروف جاهلی امرو القیس بود،چطور شد که آنرا برخ پیامبر نکشیدند و در یک روایت تاریخی نداریم که گفته باشند فلان آیه ای که آوردی از شعر امرو القیس گرفته ای؟!

      اینها و دلایل بسیار دیگری نشان می دهد که این نسبت که برخی آیات قرآن برگرفته از شعر شاعر جاهلی امرو القیس است ،نسبتی است ناروا و کذب که دشمنان اسلام آنرا دسیسه کرده اند.

      حال، من به برخی از دلایل اشاره کردم، کسانی که به زبان عربی احاطه دارند می توانند با مراجعه به این لینک ها در برخی سایت های عربی زبان ،دلائل دیگر بر نفی این ادعای دروغ را ببینند:

      http://www.islamweb.net/ramadan/index.php?page=article&lang=A&id=79229
      —-
      http://www.aqaed.com/faq/8585/

       
  103. اخوار: حسن/* قانون حفاظت و بهره‌برداری از منابع ژنتیکی کشور را برای اجرا به وزارت جهاد کشاورزی ابلاغ کرد.
    مش قاسم: چند ماه دیگه در میاد که منابع ژنتیکی کشور را هم خوردن و دلار کردن فرستادن امریکا و کانادا و استرالیا و ……اون بچه خوش ژنه هم دستی توی این ماجرا داره؟

     
  104. فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل تهدید یک مقام قضایی جمهوری اسلامی علیه ۱۷ تن از بازداشت شدگان اعتصاب رانندگان و کامیونداران به اعدام را محکوم کرد.

    استفان کاتن، دبیر کل فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل در بیانیه این فدراسیون که جمعه ۲۰ مهر منتشر شد، گفت که مجازات اعدام برای شرکت کنندگان در اعتصاب، «جدی ترین خشونت علیه حقوق کارگران»، اقدامی «غیرانسانی» و «غیرقابل تصور» است.

    هفته گذشته محسن کرمی، سرپرست دادستانی قزوین با اعلام بازداشت ۱۷ تن از شرکت کنندگان در اعتصاب کامیونداران از احتمال صدور احکام سنگین، از جمله اعدام، علیه بازداشت شدگان خبر داده بود.

    فدراسیون جهانی کارگران اما در بیانیه خود آورده است که این فدراسیون و گروه‌های وابسته به آن در سراسر جهان دولت ایران را به شنیدن صدای معترضان ترغیب می‌کنند. استفان کاتن گفت که این موضوع نیازمند یک راهکار اقتصادی است نه تهدید به اعدام.

    آقای کاتن خواستار دخالت سازمان جهانی کارگران، نهاد وابسته سازمان ملل، در این موضوع شده است.

    بجز سرپرست دادستانی قزوین، محمد جعفر منتظری، دادستان کل نیز اتهام برخی از اعتصاب کنندگان را «فساد فی الارض» ،«قطاع الطریق» و « اخلال در نظم و امنیت» دانسته و آنها را تهدید به صدور حکم اعدام کرده بود.

    کامیون‌داران ایران از اول مهرماه برای بار دوم در اعتراض به مطالبات صنفی همچون کمبود کرایه، کاهش سهمیه سوخت و گران شدن لوازم خودرو مثل لاستیک، در شهرهای مختلف آغاز شد.

    گزارشها حاکی از آن است که سه هفته پس از آغاز اعتصاب، دستگاههای امنیتی بیش از ۲۵۰ نفر از اعتصاب کنندگان را به اتهام برهم زدن امنیت جاده ها بازداشت کردند.

    کامیون‌داران نخستین بار در اول خردادماه امسال به مدت دو هفته در رابطه با کاهش نرخ کمیسیون، افزایش کرایه‌ها و کمک دولتی پرداخت حق بیمه، اعتصابات سراسری و گسترده‌ای را آغاز کردند.

    این اعتصابها حمایت اتحادیه های جهانی از جمله، فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل نیز از اعتصاب کامیون داران و رانندگان به دنبال داشت. در روزهای اخیر حمایت‌های بین المللی دیگری نیز از این اعتصاب صورت گرفته است.

    اتحادیه بین‌المللی رانندگان کامیون‌های باری آمریکای شمالی نیز خرداد ماه امسال از کامیون داران اعتصابی ایران حمایت کرد.

     
  105. جاویدان سپاه ایران

    ایران درود
    درود بر سپاه پاسداران
    مرگ بر دمکراسی با صدای بلند
    درود بر اقتدارگرایی نخبه گرا
    مرگ بر امریکا مرگ بر اسرائیل مرگ بر ارتجاع عرب

    سخنی با نویسندگان سایت نوریزاد

    گروهی مدعی شده اند که گفتار من نسبت به جناب نوریزاد مودبانه نیست .اگر چنین بود ومن از کلماتی که مزدک وامثال مزدک به وفور در اینجا استفاده میکنند هاشور هم شامل حال من میشد .کلماتی که من نسبت به نوریزاد بکار میبرم آئینه ای هستند در مقابل رفتار سیاسی جناب نوریزاد من تا کنون به شخصیت حقیقی نوریزاد توهینی نکرده ام وبسیار مواظب بوده ام چنین نسبتهایی را به کسی نبندم وقتی میگویم خون آشام به دلیل آن است رفتار رژیم کودک کش صهیونیستی وامریکا در عراق ویمن امروز پیش چشم اوست کودکانی که در عراق از بی داروئی مردند ودر یمن از بی غذایی میمیرند وهیچ اعتراضی ندارد ومدعی حقوق بشر هم هست.

    وقتی میگویم خائن وطن فروش مزدور نوکر صهیونیسم مربوط به همراهی او با گروه های تروریست جاسوسان وطن فروشانی است که با دلارهای سعودیها هر زشتی را در حق ملت ایران روا میدارند.شما از رکیک ترین توهینها به خانواده و بزرگان دینی مردم استفاده میکنید اما ما نمیتوانیم از همان ادبیات شما در پاسخگویی استفاده کنیم .

    من هیچ کجا فحش نداده ام من یک اینه پیش روی رفتار سیاسی نوری زاد گرفته ام تا خود را در آن ببیند.وبه تقاضای سید مرتضی سعی میکنم از این کلمات استفاده نکنم.واز بکار بردن چنین کلماتی لذت نمیبرم ووقتی هم بکار میبرم در درون خودم حس خوبی ندارم.

     
  106. برنامه تبلت مسیح علی نژاد ۱۹ مهر 1397

    https://www.youtube.com/watch?v=F8VJARYuRxU

     
  107. جناب آنارشیست مگر تو قرار نبود بعد از آن غیبت آنارشیستی ولی با عناوین مختلف حاضر در سایت که دیگه کاری به کسی نداشته باشی و برای خودت بنویسی؟ دیواری کوتاه تر از نوریزاد نیافتی؟

     
  108. دکتر ش هوشمند
    9:59 ق.ظ / اکتبر 11, 2018

    درباره مولای متقیان (!) علی
    خطبه نود و دوم
    مرا رها کنید و از دیگرى التماس کنید، زیرا ما به استقبال امرى میرویمکه جنبهها و رنگهائى دارد،
    دلها بر آن تاب نیاورد، و عقول بر آن ثبات نمیدارد، آفاق فضاى آینده را ابر فرا گرفته، و راه راست
    مشوه و ناشناخته است. وبدانید:قطعا اگر پاسخ مثبت در این امر به شما بدهم،طبق آنچه که میدانم
    باشما عمل خواهم کرد، و به سخن هیچ گوینده و ملامت هیچ ملامتگرى گوشفرا نخواهم داد، و اگر
    مرا رها کنید من مانند یکى از شما خواهم بود، وشاید که من شنواتر و مطیعتر از همه شما بآن کسى
    خواهم بود که امر زمامدارىخود را باو سپردهاید، و من براى شما وزیر باشم بهتر از آن است که
    امیرشماباشم.
    ………….
    دوستان یک لحظه همین گفتار ملقب به علی نامی را با //// همین علی ///// خودمون موقعی که /// شده هفت ////// با دروغ او را می خواست بمردم قالب کنه مقایسه کنید. جالبه که هردو از بی لیاقتی خود برای رهبری آگاهند. و نتیجه رهبریت شان هم بهم شبیه است هر چند طول /////// متفاوت است!

     
    • منتسب به علی درست است مزدک جان نه “ملقب به علی” . میدانم که آنقدر افکار عالی دائم از مغز مبارکت صادر میشود که نمیرسی آ ن ها را درست پیاده کنی , اگر چه بین خودمان باشد سواد لازم برای انجام این کار را هم نداری , ولی عیبی ندارد ما میتوانیم حدس بزنیم چه میخواسته ای بفرمایی , اشکالی نداره !

       
    • دکتر ش هوشمند

      درود بر مزدک گرامی!

      امان از جهل و بیخردی توده!

       
  109. سلام و درود

    پرسشی از جناب سید مرتضای مجتهد :

    سوره ۲۸: القصص – جزء ۲۰ – ترجمه فولادوند :

    وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۸۸﴾ و با خدا معبودى ديگر مخوان خدايى جز او نيست جز ذات او همه چيز نابودشونده است فرمان از آن اوست و به سوى او بازگردانيده مى ‏شويد (۸۸)

    سؤال :مگر در هستی چیزی یا چیزهایی وجود دارند که وجهه الهی نداشته باشند؟ اگر پاسخ مثبت است چه چیزی یا چیزهایی وجهه الهی ندارند؟

    با سپاس.

     
    • سلام و درود متقابل
      سوالی که مطرح کردید متمرکز است بر عبارت “کل شی هالک الا وجهه”که البته با تدقیق،ارتباط تامّی به آنچه که آیه و الفاظ آیه در صدد تفهیم آن است ندارد،بد نیست ابتدا تدقیقی در الفاظ آیه و سیاق مفهومی آن کنیم:اگر دقت کرده باشید در انتهای آیه قبل یعنی آیه 78 فرمود :وَ ادْعُ إِلى‏ رَبِّكَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكين‏،یعنی و به سوى پروردگارت دعوت كن، و زنهار از مشركان مباش‏،این آیه مورد سوال در مقام تفسیر و توضیح معنای مشرک نبودن است،یعنی ای پیامبر دعوت به حق کن و از مشرکان مباش،یعنی چه؟یعنی اینکه لا تدع مع الله ..الخ یعنی اینکه شرک نورزیدن این است که با خدا و در کنار خدا اله و معبود دیگری را نپرستی (کاری که مشرکان حجاز علیرغم اذعان به خالقیت الله به آن مبتلا بودند و در کنار خدا بت ها را نیز می پرستیدند و آنها را در بعض شئون انسانی یا تحولات جهان موثر می دانستند)،و این میزان توحید و میزان اجتناب از شرک و دو یا چند پرستی است،در ادامه فرمود “لا اله الا هو”این جمله را گفته اند در مقام تعلیل و علت آوردن برای عدم شرک و پرستش منحصر آفریدگار جهان است،چرا نباید جز الله چیزی را عبادت کرد و در برابر آن خضوع کرد و آنرا موثر در جهان و انسان دانست،زیرا که الله معبودی است که جز او سایر موجودات و سایر معبودها هالک اند،یعنی نابودند یا نابود شونده اند،چون این هلاک محتمل است مقصود هلاکت فعلی و بالفعل باشد،و محتمل هم هست که مقصود هلاک در مستقبل باشد،اگر مقصود از هلاکت و هالک بودن هلاکت بالفعل باشد،این اشاره است به اینکه اشیاء یعنی هرچه که مصداق شی است و وجود دارد،استقلال ذاتی ندارد،تعبیری که حکیمان و فیلسوفان می کنند:اینکه همه اشیاء و موجودات ممکن هستند ذاتا،و وجوب و فعلیت وجود آنها در ربط و ارتباط با واجب الوجود است،یعنی بر حسب ذات خویش ممکن الوجودند،بودنشان نیازمند به علت هستی بخش است و نبودن اشان نیز نیازمند علت است،و این واجب الوجود تعالی است که ممکن را از استواء نسبت به وجود و عدم خارج می کند و به آن لباس وجود می بخشد،بنابر این هالک بودن اشیاء و ممکنات مربوط است به فقر ذاتی آنها و اینکه تحقق و هستی آنها در ربط به واجب الوجود است که در حکمت از آن تعبیر به جنبه یلی الربی و یلی الذاتی می شود.و اگر مراد از هالک بودن و متلاشی بودن کل شی،هلاک وتلاشی آن در انتهای جهان باشد،اشاره است به اینکه همه اشیاء روزی و زمانی نابود خواهند شد جز حضرت حق یا الله که آفریدگار جهان و اصل و مبدا هستی است،البته هم برحسب ظواهر شرعی و هم بر اساس برهان فلسفی موجود معدوم نمی شود و مقصود از هلاکت در مستقبل برای اشیاء تحول و صیرورت جهان و حشر در جهان آخرت است.
      در مورد کلمه “وجهه”نیز باید توجه کرد که ضمیر در وجهه بازگشت به الله می کند،همه چیز و همه اشیاء و ممکنات هالک اند بالفعل یا هالک خواهند شد در مستقبل و آینده مگر وجه الله که باقی است و از شی استثناء شده است،چون اطلاق کلمه “شی”ذات حضرت احدیت را نیز شامل می شود برای اینکه شی مساوی و مساوق با موجود است،و ذات باری تعالی نیز موجود است پس شی بر ذات او نیز اطلاق می شود،علاوه بر این در خود قرآن نیز الله را مصداقی از مصادیق شی دانست آنجا که فرمود : “قُلْ أَيُّ شَيْ‏ءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّه‏”ای پیامبر بگو چه چیزی از جهت شهادت دادن بالاتر و برتر است؟ بگو الله،پس الله نیز شی است از نظر قرآن.بهر حال اینجا فرمود هر چیزی هالک است مگر وجه الله،این وجه الله را نیز هم به اوصاف کمالی خدا تفسیر کرده اند که متحد با ذاتند،و اوصاف فعل نیز ناشی از این صفاتند،و هم “وجه” را به ذات معنا کرده اند،یعنی همه اشیاء و ماسوی الله هالکند بالفعل یا هالک خواهند بود مگر ذات الهی که باقی است.این معنایی اجمالی از آیه شریفه است در دعوت به توحید و عبودیت الله و نفی بت ها یا اشیاء بعنوان معبود ها از این جهت که همه چیز غیر او فانی و نابودند،و آنچه هم که موجود است در ربط به واجب الوجود است و وجهه ای از جهت هستی و کمال هستی ندارد مگر در ربط به وجه الله یعنی ذات و صفات او.

       
    • هدف شفیعی از طرح این سوال رسیدن به جواب نیست فقط یک منظور دارد= با توجه به سوابق شفیع او یعنی شفیع میخواهد با گفتن لقب مجتهد به سدمرتضی او را خشنود کند و به وی عرض ارادت کند و از سدمرتضی دلبری کند.
      بابا شفیع بیخیال تو با حمایت های حال به هم زن فبلیت از سد مرتضی دیگه بیمه شدی و نیازی نیست روزی یکبار هم به اون تعظیم کنی اینجوری حوصله سدمرتضی رو هم سر میبری ماهی یه بار کافیه.

       
      • جناب .! مقصودت از بیمه شدن چیست؟! اینجا همه کامنت گذاران در مقام اظهار نظر دور از اهانت،برای من مساوی هستند چه تو که . هستی و چه شفیعی و چه دیگران،اینجا چند نام مجازی هستند که با هم گفتگو و تبادل نظر می کنند،چیزی بیش از این نیست و همه می توانند یکدیگر را نقد کنند و از این جهت در نقد شدن هیچکس بیمه یا مصون نیست،چیزی که هست بنده فقط از اهانت و درشتی و بی ادبی و بی مغزی (چیزی که مزدک این سایت و معدودی بی فرهنگ به آن مبتلا هستند) ناراحت می شوم وگرنه در مقام اظهار نظر همه نزد من برابرند حتی تو که . هستی!
        پس فکرت را به این شیطنت ها و خاله زنک بازی ها یا دو بهم زنی ها مشغول نکن،انسان باش و مرد و مردانه با همان نام همیشگی مطلب بنویس و . نشو! چون . یعنی هیچ!

         
        • از جناب سیدمرتضا انتظار هست که به این مزخرفات پاسخ ندهند زیرا تنها اراذل چنین می نویسند.
          در باره نکات بالا، عرضی داشتم. اول تشکر از شما بابت نکاتی که طرح کردید.
          عرضم را در قالب سوالی طرح می کنم ولی احتمالا در پست های بعد هم، این مباحث طرفینی سلسله پیدا کند و راه بیشتر باز شود برای تداوم بحث. عرضم این است: قرآن می گوید که«وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ »
          اصل این است که قرآن، حرف خداست و خدا، کلام خود را بر زبان محمد امین جاری کرده است. نیز فرض این است که کلام خدا بعد از نزول بر ذهن و زبان محمد، همانجور که برای او دریافت شده، به مخاطبان منتقل شده و اکنون در دسترس ماست. حال در آیه مشاهده می فرمایید که خداوند، از ضمیر «هو»، «وجهه» برای اشاره به خود استفاده کرده است. این رویه در عبارات قرآنی گسترده ای، به کار رفته است. حال برویم سر بررسی اینکه چرا خدا از خودش با ضمیر غایب یاد می کند؟
          فرض این است که خدا، از خودش غایب نیست. پس چگونه خدا از خود با «او» نام می برد یا یاد می کند یا اشاره می کند.؟اگر بگوییم فرقی در معنا، بین ضمایر(اعم از ضمایر متصل و منفصل) وجود ندارد، با این گفته، اصل زبان را نابود ساخته ایم زیرا فرض این است که هر ضمیر، در جای خود نشسته و معنای خاص خود را دارد و خلاصه عدم تمایز معنایی میان ضمایر حاضر و غایب و متکلم، به معنای از بین رفتن زبان است و خلاف اصل تفاهم و اصول نحو است. اگر بگوییم ضمایر هر کدام برای معنای خاص خود وضع شده اند(که ظاهر اصول نحو همین را نشان می دهد)، چگونه می توان توضیح داد و تصور کرد که خدای مطلقا حاضر برای خود، از خود با ضمیر «غایب» یاد کند؟ چگونه حضور مطلق، در وجهی ولو اعتباری به غیاب تبدیل می گردد؟ آیا امکان غایب شدن خدا بر خودش وجود دارد؟ به چه نحو؟ اگر وجود ندارد، پس آیا قرآن را چگونه باید فهم کرد؟
          اگر فرصت نداشتید، تأمل بفرمایید و در پست بعد پاسخ بدهید. متشکرم

           
          • این علی اقای موصوف به 1 دشمنی خاصی با سیدرضی لوده گو دارد و هرجا زخم زبانی می زند منظورش فقط به سیدرضی است لطفا کس دیگری به دل نگیرد چونکه هدف جز سیدرضی کس دیگری نیست

             
          • علی1 خوب کاری میکند سید رضی حقش همینه خودش به همه فحاشی میکنه حالا اگر علی1 هم به او فحاشی کند کاربدی نکرده مثل رضی عمل کرده دمت گرم علی1 حق رضی رو بزارکف دستش

             
          • سلام بر دوست گرامی
            ممنون از توصیه شما، آری اراذل لوده گو و ژاژ خای را باید بحال خود وانهاد.
            پرسش شما را امروز صبح در شلوغی این صفحه مشاهده کردم .بسیار خوب،از شلوغی این صفحه اعراض می کنیم و مطلب را ذیل پست آینده پی می گیریم.اجمالا سوال یا شبهه این است که با پیش فرض اینکه قرآن،نفس کلام خدای متعال است که از طریق وحی مستقیم یا با وساطت فرشته وحی بر پیامبر بعنوان گیرنده و ابلاغ کننده وحی نازل می شود،آیا اینکه خدای در کلام خویش از ذات خود بصورت ضمیر غائب اشاره کند وخود،ذات خود را مورد اشاره قرار دهد، بلحاظ عرفی و زبان محاوره مخرّب بنای زبان نیست؟ و آیا بلحاظ تدقیق عقلی،تعبیر کردن از خود،تنافی با علم حضوری و حضور ذات برای ذات ندارد؟
            این کلیّت سوال یا شبهه شماست،همینطور که گفتید از آنجا که نوع سوال مستلزم بررسی موارد مختلف تعبیر گوینده کلام در قرآن از خویشتن خویش و جمع آوری آن از سراسر قرآن است،این بحث را به ذیل پست جدید این سایت وا می گذاریم.
            سپاس

             
  110. قسمت سوم- خطاب به اقای شفیعی !

    – متاسفانه شما نتواستی امار مستند و قابل قبول و قانونی از سازمانهایی نظیر سازمان ملل و یا سازمان عفو بین الملل و یا پزشکان بی مرز و خیلی جاهای معتبر دیگر اراِیه دهی. فقط یک سایت نامعلوم را اشاره کرده ای و بعد هم من را به شرافت اخلاقی خودم قسم داده ای ! که بایستی امار شما رابا اتکا به ان سایت نامعلوم قبول کنم!! مسلما هیچ فرد درست اندیشی اینطور شما و حرفهای شما را باور نخواهد کرد. بنظر من بهتر است دست از نوشتن داستانتان بردارید که خدای ناکرده صدام به دلیل تهمت بیجا در ان دنیا یقه شما را نگیرد !!
    – اعتراف کرده اید که فحاشی سپاه جاویدان ! را به اقای نوری زاد را دیده اید و پیش خود گفته اید بمن چه !! دیگران تذکر خواهند داد ولی توجه نکرده اید که من و شما از خیر و برکت اقای نوری زاد در این جا هستیم ! حداقل تشکر شما از ایشان بایستی حمایت از ایشان باشد که بطور کامل از زیر این مسولیت در رفته اید و حتی اقای نوری زاد را محکوم کرده اید به حمله به دیگران.
    – اینجانب را تهدید به عذاب الهی کرده اید ! ظاهرا بعضی وقتها زبانم لال ! خودتان را به جای خدا نیز می گذارید! دوست عزیز از جیب خدا برای رسیدن به خواستهای غیر منطقی و غیر قانونی خود استفاده نکنید. هیچکس نمی داند حکمت او چیست ؟ شاید بعد از 120 سال عمر با عزت به ان دنیا رفتید و دید کار بر عکس است !! امام حسین در جهنم و یزید در بهشت است !! علاوه بر این برادران عرزشی در نهی از منکرات مشغول ارشاد ملت همیشه در صحنه ما هستند. شما خودتان را خسته نکنید ! انها حقوق می گیرند شما که حقوق نمی گیرید!
    – مطلب شما را در مورد مشروب و تریاک خواندم ولی هر چه خواندم متوجه نشدم ! فکر می کنم اشکال گرامری و دستوری دارد بهتر است هر وقت می خواهید بنویسید قدری فکر کنید مطالب را دسته بندی کنید و مهمتر از هر چیزی ببینید هدف شما از نوشتن چیست ؟! اگر غیر از این باشید خود شما هم تا ابد به رقص با رقاصه های صدام خواهید پرداخت !!
    – شلوغ بازی و بر هم زدن نظم و تهمت زدن و خود را عقل کل پنداشتن کار بیخردان است. افرادی هستند در اینجا که این اعمال را انجام می دهند افرادی نظیر سید مرتضی و سپاه جاویدان! مبادا خدای ناکرده با انها محشور شوید که سرانجام ان انزوا و درماندگی خواهد بود.
    – من از شما نظرتان را راجب رهبر و برادران لاریجانی پرسیده بودم. شما در جواب گفته اید راجب به چیزی که اطلاعات ندارید نمی خواهید صحبت کنید ! این بسیار عجیب است که فردی رهبر خودش را بعد از 40 سال که از انقلاب می گذرد نشناسد ! ولی صدام حسین را می شناسد !! به نظر من یا شما ترسو هستید و یا اینکه همکار سید مرتضی !
    امیدوارم از این نتیجه گیری من ناراحت نشوید و من را به عذاب الهی تهدید نکنید !! راستش شما راه دیگری برای نتیجه گیری در اختیار من نگذاشتید !
    – دوست عزیز اقای مزدک به من توصیه کرده اند که همگی ما شما را نادیده بگیریم ! من فکر می کنم این پیشنهاد خوبی است. از این به بعد من شما را نادیده می گیرم که مبادا به عذاب الهی که شما بجای خداوند برای من تعیین کرده اید دچار شوم ! بقول معروف عمو جان به سلامت !

     
  111. بهترین پدر بزرگ دنیا چه کسی است؟ در این مورد میتوان دهها انشاء نوشت!..ولی من بچّه جوادیه این چند وقته توانستم تعریفی برای بهترین و مهربانترین بابا بزرگ دنیا پیدا کنم..توجه فرمائید:
    “بهترین بابا بزرگ دنیا کسی است که کاری کند که مملکتی شیعه که قبلا در آن نماز با کیفیت خوانده میشد آن چنان ویرانه شود که نوه دختری خودش برای دو رکعت نماز با کیفیت برود به کانادا!!””

     
  112. چون آقای نوریزاد میفرمایند شما خوانندگان و نویسندگان عزیز این سایت کسانی مانند من جهنمی را نمیشناسید تا باورم کنید ، بهمین دلیل در این مقاله میخواهم خودم را بیشتر معرفی کنم تا باورم فرمائید.
    در سال 886 یادم نیست شمسی بود یا قمری ، بالاتر از خوی و آنطرفها به دنیا آمدم ، پدرم را که چه عرض کنم بهتر است بگویم یادم نیست اما مادرم را یادم است که همیشه سرم جیغ میکشید و فحش میداد که نمیدانست تخم کدام یکی از آن پدرسوخته ها بوده ام حتی وقتی بیشتر از 15 سال داشتم و کلی پول و طلا و هر چه از سرگردنه ها همراه با یاران به دست میاوردم و بهش میدادم بازهم جیغ و داد میکرد. قرشمال بود میگفت اگر از من راضی نباشد من به بهشت نمیروم و به جهنم میروم.
    بعدها که به دسته قزلباشها تحت زعامت سلطان علی برادر شاه اسماعیل معروف درآمدم و دروازه بهشت را از طریق بیت ائمه اطهار بیشتر شناختم و به او هم بیشتر پول میدادم بازهم او بیشتر جیغ و داد داشت و حالا هوس عروس دار شدن بسرش زده بود. ما دسته جنگی بودیم و برای حقانیت علی میجنگدیم کجا وقت زن گرفتن داشتیم و در ضمن شراب و لواط که آنزمان خیلی ثواب داشت ، هنوز هم که دومیش خالی از ثواب نیست مگر قاری بزرگ را نمی بینید.
    باری بیست و چند ساله بوم که به شهادت رسیدم سال 918 اینبار مطمئن هستم قمری بود چون وارد بهشت شدم. صد سال اول را به زور میشد تحمل کرد و سر خود را با چیزهائی گرم کرد البته ما که به حوری عادت نداشتیم ولی بهرحال ، از همه حوصله بر تر روضه های بزرگانی مثل مجلسی و کلینی و مصباح یزدی و … بود که پای منبرشان رفتن اجباری بود و اگر میخواستی یواشکی جیم شوی گیر لباس شخصی و بسیجی و تعزیرات میافتادی.
    دعواهای بین شیعه و سنی و شیخی و حنبلی و منبلی و…. تمامی نداشت حتی شهدای القاعده و داعش و طالبان و بوکوحرام و… هم دائم به کله هم میپریدند.
    گاهی از طرف ملائکی که به بهشت و جهنم رفت و آمد داشتند خبرهائی از اوضاع جهنم میرسید که آنها یعنی جهنمیان “حمیم ” آن مایع سوزان و جوشان عذاب الهی را گرفته تجزیه کرده و از آن چند نوشابه خیلی خوشمزه درست کرده اند که از شیر و عسل ما بهتر است، من که بعد از 500 سال قمری از خوردن هرچه شیر و عسل است حالم بهم میخورد. بگذریم بنا نیست از بهشتی بودنم برایتان تعریف کنم که خاطره آنوقتها هنوز هم موهایم را بر تنم سیخ میکند.
    22 بهمن سال 57 جهنمی ببخشید شمسی بود که از طرف باریتعالی ابلاغ شد که باید بین بهشت و جهنم پلی احداث شود و بهشتیان و جهنمیان موظفند خودشان از دو طرف شروع به ساخت این پل عظیم کنند. تصور میکنم نظر و مقصود باریتعالی این بود که گاهی برخی از جهنمیان را از طریق این پل به بهشت گسیل دارد تا مقداری راه و رسم زندگی را به بهشتیان بیآموزند. بهرصورت من و امثالهم که جز جهاد و قتال و گرفتن کنیز چیز دیگری بلد نبودیم چشممان به بزرگترها از قبیل خمینی و نمیرالمومنین و بمیرالمومنین و شیخ نمرباقرالنمر ….امثالهم بود.
    دو سال و اندی گذشت که ناگهان وقتی سر به آسمان میگرفتی و دستت را سایبان چشمت ، از آن دور دور ها اسکلت محو پل را میدیدی که داشت بطرف بهشت سرازیر میشد. آری در حالیکه بزرگان بهشتی هنوز مشغول استخاره و تخصیص بودجه برای استخاله (همان اختلاس) بودند ، جهنمیان 9….999ر99 درصد پل را ساخته بودند و داشت به بهشت میرسید. خوانندگان عزیز بهیچوجه نباید تعجب کنند زیرا تقریبا همگی مهندسان و پیمانکاران در جهنم بودند. باری سر شما را درد نیاورم ، دیدم هیچ زمانی بهتر از این نمیشود و از یکی از ملائک که با او ساخت و پاخت داشتم و تضمین کردم که بعدها از جهنم چیزهائی را که از دید باریتعالی پوشیده بماند یواشکی برایش رد کنم ، او مرا به پل رساند، 20 سال طول کشید تا به جهنم رسیدم ، بعدها شنیدم باریتعالی از دست جهنمیان خیلی عصبانی شده و پل را تماما خراب کرده است. البته بهشتیان روی زمین خودشان میتوانند پل بزنند و عبور کنند.

     
  113. در باره مصحف علی و بحث تدوین قرآن
    بخش سوم
    5ـحال در باره چیزی به نام مصحف علی چه می توان گفت؟ هیچ سند موثقی در این باره نداریم ولی سند معتبر داریم که مصحف ابن ابی و مصحف ابن مسعود وجود داشته و این مصحف ها همچنان در کنار مصحف اصلی(یعنی همان مصحف عثمان) تا چند قرن خوانده می شدند و پیروانی داشتند که تنها از روی آن مصحف، قرآن می خواندند. بنابرین هیچ بعید نیست که شیعیان که نیاز به هویت سازی داشتند، از روی الگوی مصحف ابن مسعود، برای امام خود هم مصحفی انتزاع کرده باشند و در باره آن حرف زده اند تا جایی که امروزیان هم بگویند در این مصحف علی، شأن نزول آیات و سوره ها نوشته شده بود-انگار آنقدر وسایل و ابزار نوشتاری زیاد بوده که میشد مثلا کتابی چند جلدی نوشت و آن را یک قرآن محسوب کرد(چون اگر قرار بر آوردن همه شان نزول ها باشد، امکان ندارد که قرآن در کمتر از هزار صفحه نوشته می شد) بهر حال نشانی از یک مصحف قطور و چند جلدی این چنینی در هیچ جا داده نشده و طبعا در زمانی که شیعه به عنوان یک مذهب شناخته شده رواج داشته، نام چنین مصحفی در همه جا برده می شد و کتابشناسی مانند ابن ندیم هم خبرش را آورده ولی صحت تاریخی این گفته تایید نشده است. یعنی در منابع قبل از او و در منابع معتبر ذکری از چنین مصحفی در میان نیست. در حالی که انگیزه گزارش از مصاحف بسیار بوده و هر جا فرصت شده، روایان، از مصحف های حاضر در شام و کوفه و مصر (علاوه بر مصحف عثمان در حجاز) نام برده اند و اخبار این مصاحف را حفظ کرده اند و حتی اختلافات آنها با مصحف عثمان را هم ذکر کرده اند-در مواردی.
    اما دلیل مهمتر بر این مطلب این است که ما اگر روند تاریخی شکل گیری پدیده ها را دنبال کنیم، همواره به حقیقت نزدیک میشویم و به جای پنداربافی، راه مان را پیدا می کنیم. مثلا در باره نشانی مصحفی که شان نزول سوره ها و آیات را داشته باشد، میتوان با اطمینان گفت که تا دو سه قرن بعدتر نشانی از چنین مصحفی در میان نیست و اصلا هیچ وقت نبوده! زیرا مصحف تنها به خود قرآن گفته می شد نه به مصحفی که همراهش پر از مطلب غیر قرآنی باشد! اصلا نوشتن چنین کتابی به این شکل هم چندان مجاز تلقی نمی شده زیرا خوف آمیختن حرف و سخن غیر قرآنی با قرآن وجود داشته. به علاوه آوردن شان نزول ها، بعد از یک و حتی دو قرن جنگ و جدل مذهبی، رواج یافت و قبل از آن اختلافی که افراد مجبور به استناد به شان نزول شوند، بروز نکرده بود. اگر هم چنین نیازی بود، «مصحف همراه شان نزول» فراهم نمی شد! باری، هر فرقه برای خود شان نزول می تراشید و این سبب شده بود که اصلا شان نزول چندان اعتباری در محافل علمی تر نیابد. توجه به شان نزول تازه از قرن سوم رواج یافت و نخستین کتب اسباب نزول نوشته شد و در آن برای هر آیه و سوره، چه بسا چندین روایت شان نزولی که بیانگر تاریخی از اختلافات مذهبی در فهم آیات بود، نقل گردید-واحدی نیشابوری، مهمترین کتاب در این حوزه را نوشت و به جای گذاشت. در عین حال در کتب تفسیری هم گرچه شان نزول ها، طرح می شد ولی همیشه ضعیف ترین بخش تفسیر تلقی می شد. شان نزول همواره محصول ذهن اهل منبر و روضه خوانان و منقبت گویان بوده و برای آنان خوراک فکری فراهم می کرد. یعنی علی، هرگز دست به چنین کاری نزد زیرا چنین کاری ارجی نداشت و امکاناتی هم نبود و بعلاوه هیچ نشانی از چنین کتابی در هیچ جا نبود و نیست و به علاوه تر، وقتی خود علی به حکومت رسید، نامی از این شان نزول ها به میان نیاورد و خلاصه همه چیز این بحث زاییده پندار منبریان بود و هست. در کل ارزش تقلینی این مصحف با شان نزول، کسانی را خشنود می کند که دوست دارند روحیه جنگی خود را پرورش دهند و لعنی زیر لب بر عمر بفرستند که چرا اجازه نداد شان نزول های مصحف علی را مردم بخوانند! بگذریم. سادگی ما حدی ندارد.
    نتیجه:الف: تنها مصاحف معروف از قرآن، متعلق به ابن مسعود و ابن ابی و کسانی غیر از خاندان علی است و مصحف داشتن فضیلت نبوده ولی در میان منقبت خوانان و روضه خوانان، به تدریج به فضیلتی تبدیل شده و آن را اختصاص دادند به علی به عنوان اولین جمع کننده قرآن و فراهم کننده مصحف.
    ب: شان نزول آیات و سوره ها، امر مهمی نبوده و بعد از چند قرن جدل مذهبی و تفسیر به رای کردن فرقه ها و مذاهب از قرآن، تازه برخی تصمیم به گردآوری روایات شان نزول کردند که هیچ وقت هم اعتبار هیچ شان نزولی اثبات نشد. این امر غیر مهم، کار علی نبود و اعتباری نداشت.

    ———–

    درود علی گرامی
    چه نوشته ی جامع و فراگیری
    سپاس از شما
    سپاس

    .

     
    • خوب،بعد از اینکه ملاحظه کردیم هیچیک از وجوه چهار گانه ذکر شده ارتباط محتوائی با بود یا نبود مصحف علی نداشت،ملاحظه می کنید که این فقره پنجم چیزی جز عبارت پردازی های شعاری نیست! در واقع نویسنده این مطالب چون خود نیز وجدانا واقف بر عدم ارتباط دلایل پیش گفته با مدعا بوده است،در این نکته پنجم فقط داد سخن داده است و مدعا را تکرار کرده است بهمراه چند ادعای نامستند پیرامون هویت سازی شیعه! غافل از اینکه اسناد اقدام علی به جمع آوری قرآن اختصاصی به منابع شیعی نداشته است! یا اینکه :جمع آوری بر اساس نزول قرآن و شرح یا توضیحاتی پیرامون آن در حاشیه یا ضمیمه مستلزم حجم انبوه می شده پس چنین چیزی نبوده! غافل از اینکه خوب مستلزم حجم انبوه بشود! تصادفا در روایت هایی که در نقل های عامه و خاصه دارد وارد شده که علی بعد از اتمام کار آنرا بار شتری کرد و به قوم عرضه کرد که آنها نپذیرفتند! آیا انبوه شدن حجم جمع آوری قرآن و شرح و توضیحات ضمیمه چگونه دلالتی بر عدم چنین چیزی می شود؟!
      در مورد انگیزه گزارش از مصاحف! خوب بحث تاریخی و اسناد تاریخی می گوید که آنها بهر دلیلی مصحف علی را نپذیرفتند،وقتی نپذیرفتند طبعا انگیزه بر گزارش از آن نداشته اند،اینکه آنها نپذیرفتند یا انگیزه بر گزارش یا مراجعه به آن نداشتند چگونه دلالتی بر عدم چنین مصحفی نزد علی علیه السلام می کند؟!
      همینطور،اینکه انگیزه بر نگارش کتابهای بیان شان نزول از فلان تاریخ آغازیده،چه دلالتی دارد بر اینکه علی قرآن را بترتیب نزول جمع نکرده باشد؟! نیز شان نزول ربطی به اهل منبر ندارد! اهل منبر ممکن است از تاریخی که کتابها در شان نزول پرداخته شده استناد به آنها کرده باشند اما تنظیم شان نزول که کار اهل منبر نبوده! این چه مغالطه ایست که می کنید؟
      و بالاخره این رویکرد متعصّبانه بسیار عجیب است که کسانی بدانند علی بن ابیطالب،داماد پیامبر و یکی از نزدکترین یاران به او و کسی که از اوان نزول وحی در خانه پیامبر بوده و تحت تربیت خاص آنحضرت بوده و علاوه بر آن یکی از کاتبان وحی بوده نظیر ابن مسعود و زید بن ثابت و دیگران،آنگاه چنین انسانی لابد نه آگاهی به آیات قرآن داشته است،نه احاطه به شان نزول آیات قرآن داشته است و صرف اینکه سیاست ها حاکم بر زمان اقتضاء کرده است که حق منصوص او را پایمال کنند و او را خانه نشین کنند و اعتنائی به قرآن جمع آوری شده او نکنند و به جمع آوری دیگران اعتنا کنند،اینها دلیل بر این می شود که یک واقعه تاریخی یعنی جمع آوری علی مصحف را بعد از رحلت رسول الله که اسناد تاریخی مهمی دارد نفی کنیم!
      بنظر می رسد سرّ اینکه از ابتدای بحث،از ارزشیابی و طرح اسناد تاریخی عدول کنند و ظنیاتی نامستند را معیار نفی این واقعه تاریخی قرار دهند،از همین دلایل ضعیف و نامربوط و دعاوی نامستند کاملا آشکار است!

       
  114. در باره مصحف علی و بحث تدوین قرآن
    بخش دوم
    3ـ قرائن و شواهد دال بر این است که وسایل و امکانات نوشتن، در زمان خود پیامبر، در حدی نبوده که حتی یک قرآن کامل نزد مثلا فلان کاتب وحی نگارش و تنظیم شود. کاتبان وحی،احتمالا به دلیل همین کمبود امکانات و اینکه هر کدام پوست آهو و ابزار نوشتاری محدود و کمی در اختیار داشته و متناسب با حضورشان نزد پیامبر، مأمور به نوشتن آیات و سوره هایی بوده اند که در یک زمان محدود از سوی پیامبر قرائت می شد(با توجه به اینکه قرآن یکجا از زبان پیامبر به دیگران منتقل نشده بود). تا زمان حضور پیامبر، قرآن، قطعه قطعه و نزد هر کس چند سوره، نوشته شده بود و اصطلاحا«بین الدفتین» نبود یعنی مصحفی از قرآن در زمان پیامبر فراهم نشده بود. پس در زمان پیامبر، با اینکه قرآن کتابت شده بود ولی مصحف نبود. یعنی مصحف یک اصطلاح فنی است و تاریخ مشخص دارد. پیشامد جنگ یمامه، ابوبکر را به پذیرش طرح عمر مبنی بر فراهم کردن «مصحف» از قرآن واداشت. زید بن ثابت جوان و ابی بن کعب و برخی دیگر در یک سال تلاش، مصحفی فراهم کردند و آن را به ابوبکر دادند. مصحف در جعبه ای نزد ابوبکر و سپس نزد عمر و بعد از مرگ او نزد حفصه دختر عمر ماند و بعد عثمان آن را گرفت و در کار از بین بردن الباقی مصاحف از آن استفاده کرد. چرا؟ چون از همان آغاز، هر کدام از صحابه برای استفاده شخصی خود «مصحف»ی فراهم کرده بودند و مصحف ابوبکر لزوما مصحف رسمی و یگانه نبود. این امر سبب شده بود که صحابیان سرشناسی که در میادین نبرد و در شهرهای مختلف، مقامی داشتند و حرفشان خریدار داشت و خلاصه سن و سالی داشتند، مصاحف شان اعتباری پیدا کند. از آنجا که در این مرحله(ظاهرا قرآن در این مرحله به خط کوفی نوشته می شد ) خط کوفی نقطه و اعراب نداشت و ترتیب سوره ها در مصاحف فرق می کرد، نیز از آنجا که مسلمانان مناطق دورتر و حتی مسلمانان غیر عرب، گاه در خواندن آیات به اشتباه دچار می شدند، این شد که در سال سی هجرت در خلافت عثمان این ضرورت پیش آمد که مصاحف گردآوری و سوازنده و «توحید مصاحف» صورت بگیرد. در این مرحله، کلمه مصحف به تکامل کامل خود رسید یعنی مجموعه قرآن های بین الدفتین و مصحف شده ابتدایی از بین رفتند و از آنها تنها یک مصحف نهایی و معتبر ساخته شده و فراهم آمد به نام«مصحف امام». مصحف امام یعنی مصحفی که راهنمای بقیه مصاحف است و بقیه مصاحف تنها در جنب آن معتبرند و بدون آن یعنی در صورت تعارض با آن، اعتباری ندارند.(هیچ بعید نیست بحث از مصحف«امام» علی از همین جا شکل گرفته باشد). این یعنی قبل از اینکه عثمان همه مصاحف را بسوزاند و از بین ببرد و یک مصاحف امام و یگانه و راهنما نگه دارد، مصاحف مختلفی رواج داشته واین گونه نبوده که تنها مصحف ساخته گروه ابوبکر، کاربرد عمومی داشته است. در این مصاحف مختلف زمان ابوبکر تا عمر و اوایل کار عثمان، مصحف ابن مسعود، مصحف ابی ابن کعب و برخی دیگر شهرت بیشتری داشتند و مثلا مصحف ابن مسعود در میان کوفیان که از شهری نظامی بود و پر از قبایل متنوع و لشکریان عرب و غیر عرب، خوانده می شد و اعتبار داشت. وقتی می گویند که عثمان همه مصاحف را از بین برد و مصحف یگانه حکومتی را به همه جا صادر کرد و از آن نسخه برداشتند، منظور مصاحف تک تک صحابیانی است که نزد خود مصحفی فراهم کرده بودند و گاه در مساجد خود برای عموم از روی آن می خواندند ولی چون مصحفی مانند مصحف ابن مسعود، در شهرهای دورتر رواج عمومی یافته بود، سخن در باره آن و حتی نسخه برداری از آن چندین قرن تداوم یافت و حتی بسیاری از ادعای تعارض سوره ها و آیات که در کتب علوم قرآنی هست، به وجود مصاحفی مانند مصحف ابن مسعود بر می گردد. مصحف عثمان معلوم نیست کی از بین رفته ولی نسخه برداری از روی آن همواره ادامه است زیرا اعتبار آن از همان آغاز پذیرفته شد ولو که کسانی مانند ابن مسعود، راه خود را رفتند و با کار عثمان مخالفت کردند. گاه ادعا شده که در دوران معاصر مصحف عثمان را ددیده اند که ظاهرا منظور نسخه ای بوده که از روی نسخه های برداشته شده از روی مصحف عثمان تهیه شده است. نشانی مصحف عثمانی یعنی نسخه ای برگرفته از مصحف او، تا قرون دهم هجری ظاهرا در مدینه دیده شده ولی بعدش معلوم نیست.
    4ـحال دو مشکل داریم: یکی رواج مصاحف صحابه ای مانند ابن مسعود در زمانی که عثمان و شورای مورد تایید او، همه مصاحف را از بین برده و فقط یک مصحف را معتبر شمردند. یعنی همچنان اختلاف در خواندن آیات و کلمات قرآنی وجود داشت. حتی تا سیصد سال بعد در مناطقی این مصحف ابن مسعود معتبر بود و خوانده می شد. مشکل دوم مربوط به رسم الخط است .یعنی بسیاری از مشکلاتی که در قرائت آیات رخ می داد یا از تعارض مصاحف بود و یا از اعراب و نقطه نداشتن کلمات. بحث«اختلاف قرائات» از همینجا شکل گرفت و هر قرائتی تا«متواتر» نمی شد، اعتبارش پذیرفته نبود. قرائت یعنی نحوه خواندن یک کلمه- مصیطر یا مسیطر مثلا. مسئله اختلاف در قرائت کلمات و آیات ناشی از اختلاف مصاحف به تدریج فراموش شد ولی اختلاف از راه نبود نقطه و اعراب باقی ماند زیر خط کوفی که مصحف(شاید مجاز باشد اکنون دیگر بگوییم: قرآن. تا این زمان کلمه قرآن حتی در آیات و سوره ها صرفا به معنای«خواندن» است ولی از این زمان قرآن یک اصطلاح فنی و جایگزین کلمه مصحف است یعنی متنی که مکتوب شده و مانند یک کتاب است) را به آن خط می نوشتند، دستکم سه قرن رواج داشت. اما ظاهرا یک بار در سال های دهه هشتاد هجری، تلاش شد که کار نقطه گذاری روی کلمات قرآن در دوره حجاج ثقفی صورت بگیرد و بعد از آن کمی از اختلافات کاسته شد. کاری که در زمان حجاج ثقفی انجام شد، ربطی به جمع آوری مصحف نداشت بلکه کاری در راستای نقطه گذاری بود. تازه مدتها بعد«اعراب گذاری» انجام شد و تفکیک بین آیات و علامت گذاری های دیگر صورت گرفت(به موازت پیشرفت خطوط تزیینی مانند خط ریحان و نسخ)

     
    • مطلبی که تحت عنوان 3 یا نکته 3 بیان شد اجمالا مطلب درستی است که در بحث های قبلی به آن اشاره شد،اجمالا اینکه قرآن علیرغم محل ثبت آن که چه باشد استخوان شتر باشد یا سعف نخل ها باشد یا بر حافظه حفّاظ باشد،نزد همه صحابه و معاصران پیامبر بود،اما تاریخ نشان نمی دهد که از آنچه بصورت پراکنده بر الواح گوناگون نزد همه بود به مصحف تعبیر شود،و اساسا این تعبیر مصحف بمعنای جمع پراکنده ها از تفرّق بوده است بنابر این اصطلاح مصحف اصطلاحی حادث بعد از جمع آوری ها بوده است چه جمع آوری و یکجا کردن متفرقات نزد علی بن ابیطالب،چه نزد ابن مسعود،و چه نزد زید بن ثابت،مصحف حفصه نیز بنظر می رسد از زمان جمع آوری اول در زمان ابوبکر مطرح شد که مصحف گرد آوری شده با نظارت صحابه را نزد او امانت گذاشتند که در زمان عثمان و حین پیدایش اختلافات در قرائت ها دوباره آنرا معیار قرار دادند و با سوزاندن یا جوشاندن مصحف های دیگر بلاد،از این مصحف امام استنساخ کردند و به شهرهای بزرگ و مهم فرستادند.
      اینها چیزهایی است که مبسوطا در کتب علوم قرآنی و کتابهایی مثل الاتقان سیوطی آمده است و چیزهای جدیدی نیست.در هر حال تامل در این نکته سوم نیز ما را به هیچ دلالتی بر نفی گرد آوری علی علیه السلام قرآن را در یک مصحف- بمعنای متعارف آن در زمان خود-و بر اساس ترتیب نزول آیات نمی رساند.
      نیز نکته ای که بعنوان 4 مورد اشاره واقع شد که قبلا در بحث هایی به آن اشاره شده بود نیز باز ارتباطی با نفی جمع آوری علی علیه السلام بعد از ارتحال پیامبر ندارد.ضمن اینکه یک نکته نادرست نیز در این فقره وجود دارد:اینکه “قرآن”در همه موارد در آیات قرآن بمعنای قرائت و مصدری باشد ،اینطور نیست و در موارد متعددی از آیات کلمه قرآن در معنای قرائت نیست بلکه اشاره به مجموعه ای است که بعنوان وحی و بتدریج بر رسول الله نازل می شده است مثلا در این آیه :”أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا”.
      نمی توان “القرآن”را بمعنای مصدری گرفت،چون معنای آیه این است که آیا انسانها تدبر در این قرآن نمی کنند؟ یعنی معنا این نیست که آیا تدبر در قرائت کردن نمی کنند.
      بنابر این ،دو فقره سوم و چهارم نیز هیچ دلالتی بر عدم جمع آوری و عدم مصحف علی نمی کند.

       
  115. در باره مصحف علی و بحث تدوین قرآن
    بخش اول
    دوستان ارجمند در این چند پست، نکات چالش¬ برانگیزی در باره تاریخ تدوین قرآن بیان کردند. بسیاری از این مباحث به دلیل نداشتن شواهد و قرائن پشتیبانی کننده، چندان محل اعتنا نیستند. به نظر می رسد در باره تاریخ اسلام و قرآن و موضوعاتی از این قبیل چاره ای جز سنجش منابع و اسناد اولیه نداریم. دراینجا تنها چند نکته کلی را طرح می کنم که بیشتر از آنکه ناظر به نقد منابع و روایات باشد، بیانگر نقطه نظر من در این باره است که تدوین قرآن از چه زمانی بود؟ و آیا مصحفی به نام مصحف علی واقعیت خارجی دارد.؟
    1ـ تجربه مستمر نشان داده که هر ادعا که رنگ و بوی فرقه ای-مذهبی دارد، مشکوک است. بسیاری از جزییات مدعیاا حول باورهای شیعی(. مذاهب دیگر هم همچنین) به همین دلیل مشکوک اند. معنای حرفم این است که در مواجهه با هر ادعایی که مدافعان این مذهب و عقیده اسلامی طرح می کنند، پیش از پذیرش، باید اسناد و منابع را بررسی کرد و تا صحت اسناد ثابت نشود، عاقلانه ترین رفتار تحقیقی ، مشکوک دانستن ادعای مطرح شده است. البته در باره هر ادعایی باید در مقام تحقیق، شک داشت ولی در باره مدعیات فرقه گرایان و مذهبی که به تاریخ ربط دارند، بیشتر. مثلا در باره جابر و ادعای شاگردی نزد امام صادق، در باره حضور علی و یهودی در دادگاه و اعتراض امام نسبت به برخورد تبعیض آمیز قاضی، خطبه و حدیث غدیر مبنی بر تجمع ححگزاران در محلی به این نام و اعلام ولایت علی از سوی پیامبر به همه و مصحف علی و…برخورد شکاکانه، عاقلانه ترین برخورد است تا اینکه نتیجه تحقیق معلوم کند که حقیقت چیست. مثال سخت تری بزنم: حدیث ثقلین معروف ترین احادیث در متون شیعه و اهل سنت است. طبق این حدیث پیامبر دو چیز گرانبها در میان مردم باقی گذاشت: قرآن و اهل بیت.(یا طبق برخی نقلها: قرآن و سنت). منابع شیعی حدیث را متواتر می دانند و نیز حتی منابع اهل سنت. بنابرین برای شیعه قطعی و روشن و بدیهی است که حدیث در باره خاندان پیامبر یعنی پنج تنی است که زیر عبای حضرت جمع شدند و سپس بقیه این خاندان شامل تتمه امامان تا تکمیل دوازده امام. اما کافی است که دقت بخرج دهیم و بررسی کنیم که «اهل بیت» در منابع اسلامی چه معنای نخستینی داشته اند؟ کاربرد اولیه این واژه چه بوده است؟ تعابیر متون اسلامی نشان می دهد که اصل این تعبیر«اهل الله» یا «جارالله» و مانند آن بوده و به مجاورین و نزدیکان کعبه گفته می شده. یعنی در اولین اطلاقات این تعبیر پیش از اسلام و مقارن ظهور اسلام، مجاورین کعبه (همان «قریش) اهل الله یا اهل بیت الله دانسته شده اند. حال اگر بازگردیم به بعد از پیامبر و انبوه مجادلات و گروه¬بندی های دینی را ببینم، می یابیم که طایفه ای از قریش حاکم اند و طایفه ای مدعی حکومت. اما همه طوایق قریش، اجماع دارند که اهل بیت الله آنها هستند و غیر قریشیان در این خصوص باید مطیع باشند زیرا قریش یادگار باقیمانده پیامبر است. پس هم عباسیان تا پانصد سال حکومت شان، شب و روز در منابر اعلام می کردند که اهل بیت ما هستیم و هم شیعه در همه محلات و شهرهایی که نفوذ داشتند، تبلیغ می کردند که اهل بیت، گروه معدودی از قریش یعنی اولاد علی هستند که به دلیل انتساب به پیامبر به چین مقامی رسیده اند نه به دلیل دیگری. یعنی هر دو گروه، پیشینه کاربردی ترکیب اهل بیت(برگرفته از اهل الله یا اهل بیت الله) را پاک و حذف می کردند(برای این گونه مباحث رجوع کنید به والتر بنیامین که مفهوم اسطوره شناسی را طرح کرد و نشان داد که زبان در هر فرهنگ، گرایش به «طبیعی» جلوه دادن خود و فراموش کردن پیشینه اصلی خود دارد و باید با نشانه شناسی، به واسازی این ریشه ها اقدام کرد تا استیلای امور بظاهر طبیعی موجود در زبان از بین برود) و هر دو گروه متواتراً به نقل آن روایت پرداختند. یعنی اصل روایت متواتر بود اما معنای آن نزد هر کدام شان با دیگری فرق می کرد و در همان حال درک همه آنها با اصل کاربرد این ترکیب ناسازگار بود و غلط. اهل بیت یعنی اهل خانه خدا و اهل خانه خدا یعنی مجاورین خانه خدا. در تعابیر قرآنی، بیان شد که اراده الهی بر این است که این مجاورین و نزدیکان به کعبه، پاک بمانند. یعنی آنها عملا پاک هستند زیرا مجاور کعبه هستند و زیرا مجاورت یک مکان مقدس، تقدس می آورد(برای این بحث که ریشه همه مباحث اسطوره گرایانه در باره عدد، مکان، زمان، به مفهوم اولیه روشنایی و تاریکی و در مرحله بعدتر به حصار کشیدن دور مکانها و مقدس و نامقدس کردن آنها بر می گردد، رجوع کنید به « فلسفه صورت¬های سمبلیک: اندیشه اسطوره¬ای The Philosophy of Symbolic Forms: Mythical Thought نوشته ارنست کاسیرر ترجمه یدالله موقن.)
    از این قبیل است مصحف علی.
    2ـ وقتی طرح عمر برای جمع آوری قرآن به ابوبکر عرضه شد، تنها وقایع و حوادث توانستند ابوبکر را قانع کنند که در صورت کوتاهی کردن، امکان از بین رفتن قرآن وجود دارد. وقایع، نشان می داد که بسیاری از مسلمانان مجاهد حاضر در صحنه های جنگ که هر کدام شمار زیادی از سوره های قرآن همراه داشتند ویا حفظ بودند(به دلیل همراهی بیش از ده سال با پیامبر و به دلیل اینکه تنها قرآن مهمترین شعار مسلمانی و مهمترین مانیفست آنها بود و بعد از مسلمان شدن، بقیه متن ها و حتی اشعار، ارزش خود را برای یک مسلمان از دست داده بود-چیزی از قبیل ارزش فلسفه برای افلاطون که برغم عشقش به شعر و هومر، بعد از آشنایی با فلسفه، هر نوع شعری در کام او تلخ بود و همه را کنار گذاشت و بل از شهر آرمانی خود طرد کرد و کار به جایی رسید که حکم تبعید هومر محبوب خود را از شهری داد که حاکمش فیلسوف بود.) در جنگها کشته شدند و خوف این وجود داشت که قرآن یکجا جمع نیاید و نماند. این گزارش در متون اصلی و اولیه نقل شده و به عنوان نقلی معتبر مقبول قرآن پژوهان واقع شده و دلیل و شاهد معتبری بر رد آن وجود ندارد. برای جمع آوری قرآن گروهی تعیین شد –با سرپرستی زید بن ثابت که انصاری بود و جوان.

     
    • با اهداء احترام،چون این نوشته سه بخش شد،بنده هم نقدم را ذیل هر بحش جداگانه می نویسم.

      شما گفتید:”به نظر می رسد در باره تاریخ اسلام و قرآن و موضوعاتی از این قبیل چاره ای جز سنجش منابع و اسناد اولیه نداریم”.
      (پایان)

      با این گزاره موافقم، برای اینکه بحث در این گزاره که “علی علیه السلام بعد از رحلت پیامبر در منزل نشست و مصحفی را بعنوان آنچه بر پیامبر نازل شده است را جمع آوری کرد و به قوم عرضه کرد”یک بحث ماهیتا تاریخی است،که ارزشیابی و سنجش آن موکول به به سنجش منابع تاریخی و اسناد اولیه است.
      کسانی هم که ادعا کردند یا ادعا می کنند علی علیه السلام چنین کرد و مصحفی بر اساس ترتیب نزول قرآن جمع آوری کرد به منابع و اسناد اولیه ای استناد می کنند،بنابر این بهتر نیست بجای بحث های فرعی و تو در تویی که خود آنها نیازمند وارسی جداگانه ایست به اسناد و منابع اولیه اصل موضوع بحث بپردازیم؟
      حال فارغ از روش درست بحث که بدان اشاره شد،این دلیل یا بتعبیر شما نکته اول،هیچ دلالتی بر نفی مدعای تاریخی مورد بحث (اینکه علی بعد از رحلت پیامبر مصحفی پدید آورد از مجموعه آیات قرآن) ندارد،برای اینکه نهایت چیزی که از این نکته بیرون می آید این است که ما باید فاکت های تاریخی را بر اساس اسناد آنها ارزیابی و تحلیل کنیم یا به بود و نبود آن برسیم،در واقع خود این گزاره تجربی که “هرچیزی که مرتبط با مذهب است مشکوک است”گزاره ای غیر بدیهی و تبیین ناشده است،یعنی نهایتا مفید یک ظن است،بسیار خوب فرض می کنیم چنین ظنی نتیجه یک تجربه فراگیر و مصون از خطاست،خوب نتیجه این نکته چیست؟نتیجه این است که ما برای اینکه بفهمیم آیا علی بن ابیطالب بعد از ارتحال پیامبر مصحفی گرد آورد یا گرد نیاورد نیازمند گردآوری و تحلیل ادله و اسناد اثباتی آن هستیم،درست است؟ خوب مگر کسانی که چنین ادعای تاریخی دارند استنادشان به ثبوت چنین مصحفی این بوده است که این یک نکته مذهبی یا یکی از اصول مذهب شیعه است؟! یا مگر کسانی که گفته اند علی مصحفی گرد آورد گفته اند آنرا بدون چون و چرا و بدون استناد و بعنوان یک امر تعبدی باید بپذیریم؟!
      روشن است که چنین نیست،بنابر این این نکته یا دلیل دلیل تامّی نیست جز لزوم بررسی اسناد تاریخی در گزاره های تاریخی.حال بنده در تمثیل های ناقص یا احتمالات نادرستی که در مورد نصوصی مثل غدیر یا ثقلین مطرح کردید ورودی نمی کنم،چون بحث در این گزاره ها خود بحث مبسوط و دارای ذیل طویل است،فقط لازم است در مورد این ابداء احتمال یا شبهه که مقصود از تعبیر “اهل بیتی” در حدیث متواتر ثقلین، عموم مجاوران بیت الله و عموم نزدیکان پیامبر و قوم و خویش ایشان یا عموم مومنان هستند،عرض می کنم این احتمال احتمال باطلی است بدلایل متعدد،از جمله اینکه :مفاد حدیث ثقلین فقط لزوم احترام به قرآن و لزوم احترام به اهلبیت پیامبر (به هر تفسیری از اهلبیت) نیست،بلکه لزوم “تمسّک توامان به قرآن و به اهلبیت” است چون مضمون متواتر یا متحد اللفظ این است که:انّی تارک فیکم الثقلین،کتاب الله و عترتی اهل بیتی،ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابدا”یعنی من بعد از خود دو شی نفیس و گرانبها بجای می گذارم که مادام که “تمسّک به آندو”کنید گمراه نخواهید شد.مفهوم این گزاره این است که اگر ایندو از هم جدا شوند و به یکی از آنها تمسک کنید گمراه خواهید شد.اکنون گذشته از ایراداتی که به تعمیم مفهوم اهلبیت وارد است، سوال منطقی این است که :اگر ما در مفهوم اهلبیت مذکور در این روایت توسعه دهیم و آنرا نه مختص علی و اولاد علی و فاطمه بلکه شامل همه مجاوران بیت الله،بلکه شما عموم مومنان به پیامبر بگیریم با این کثرت از اختلافاتی که بین آنان وجود داشته و دارد،چطور چنین اهلبیتی می تواند مرجع “تمسّک”و عدم گمراهی مخاطبان این حدیث باشد؟!
      بنابر این روشن شد که نه نکته اول دلالتی بر عدم جمع آوری علی و تالیف مصحف ایشان دارد،و نه جزئیات و تمثیلات مطرح شده در این نکته قابل پذیرش است.

      نکته 2 نیز هیچ دلالتی بر نفی مدعای مورد بحث (مصحف علی) ندارد،چون انگیزه عموم صحابه رسول الله در اهتمام به گردآوری آیات در یک مصحف هرچه باشد،چنین انگیزه ای ارتباط با اهتمام و جمع آوری علی علیه السلام ندارد ،برای اینکه علی پیش از آنکه آنان اقدام به جمع آوری کرده باشند بتوصیه خاص پیامبر اقدام به چنین کاری کرده بود.پس این دلیل یا نکته نیز دلالتی بر نفی مصحف علی ندارد.

       
  116. فرمانده/* سپاه/* شکستخورده: توانایی ایران در «دفاع از خاورمیانه» به کمتر از ۱۲ دقیقه رسیده.
    مش قاسم: در طول ۸ سال آزگار در جنگ با عراق چه گ…(سه نقطه از مش قاسم)ی خوردی که حالا میخوای در ۱۲ دقیقه بخوری؟ اونم در «دفاع از خاورمیانه»؟ به این میگن خالی بندی. تنها کاری که از اینا ور میاد زدن توی سر و کله زن و بچههای مردم توی کوچه خیابونای ایرانه. در ضمن، حاج قاسم چرا این روزا به سوریه و عراق نمیره؟

    /*: ک

     
  117. ضعیفه حاجیه خواهر معصومه مبتکر گروگانگیری: لایحه منع خشونت علیه زنان برای مشورت به قم فرستاده شد.
    مش قاسم: شما دیگه خودتون بخونین از این مجمل. به این میگن روشنفکر منقلابی اسلامی.

     
  118. اخوار: نامه احمد منتظری در پاسخ به محسن هاشمی.
    مش قاسم: گرگ زادهها به جون هم افتادن. حکایت گوشت …(سه نقطه از مش قاسم) و …(سه نقطه از مش قاسم) ///. و البته با عرض معذرت از همه گرگها و خران و سگان چهار پا، ما از شما رذالت ندیدیم.

     
  119. غلومی وزوزیر/* بی علمی: پیشنهادی برای استعفا از وزارت علوم نداشته‌ام/ بگویند، می‌روم.
    ترجمه: ما را از مدرسه بیرون رفتیم. و دوما، دستور از مش قاسم به وزوزیر/* فارسی ندون: راه بیفت برو بقیه رو هم با خودت ببر. دیگه از این واضح تر!

     
  120. سلام و درود

    جناب کاوه آهنگر!
    چون ادعا کردی که انتخاب نام سید مرتضی در نوشتارت انتخابی تصادفی و به خاطر آنست که امثال این اسم در دستگاه حکومتی فراوانند، شما هم آنرا انتخاب کرده ای، و به دلیل اینکه با استناد به نوشته خودت ثابت کردم که در این ادعا صادق نیستی، کینه مرا به دل گرفته ای و برای ضدیت با من تا حد وکیل مدافع صدام ملعون پیش رفته، بلکه سقوط کرده ای!

    چون در خلال داستان آورده ای که سید مرتضی تن به بی وجدانی و شکنجه و کشتار زندانیان میزند تا راحت عرق بخورد و تریاک مرغوب بکشد و پول یا مفت به جیب بزند ، این گمان را تقویت میکند که خود شما به این چند متاع بسیار علاقه مندی و آنها را پاداش مناسبی جهت انجام کثیف ترین کارهایی که لازمه اش شکنجه و آدمکشی و زیرپا گذاشتن دین و وجدان و پشت کردن به مردم و میهن و تحمل عذاب و انتقام گیری خداوند و گزینش دوزخ،است میدانی!

    پرسیده ای که نظرم راجع به رهبر و برادران لاریجانی چیست؟!!!
    مگر باید نسبت به هر کس نظر خاصی داشته و از همه چیز اطلاع داشته باشم؟ بنده وقتی در مواردی هیچ اطلاعات مستند و قابل اثباتی نداشته باشم، بهتر میدانم که سکوت کنم و بیخود قلمفرسایی و تظاهر به دانستن نکنم چون مفتضح میشوم.

    در مورد جاویدان سپاه ایران و جسارت ورزیش،آنجا که از منطق و ادب خارج میشود کسی نظر خوشی ندارد و البته قلم استاد نوریزاد هم کم از شمشیر دو دم نیست و هر بار خوب نوکش را میچیند و همانطور که شما بخشی از نوشته های او را نماد گستاخی و بد نویسی میدانی، منهم آنها را توهین آمیز و ناسزاوار ازیابی میکنم. بارها دوستان دیگر به ایشان تذکر داده و واکنش منفی نشان داده اند، دیگر لازم نیست تک، تک اعضا همان اعتراضات را تکرار کنند، اما شما تیر می انداختی و کمان را پنهان میکردی و منکر آن بودی که عمداً به یکی از اعضاء این سایت فحاشی میکنی تا با توهین کردن او را از میدان بدر کنی!کسی هم به شما تذکر نداده و اعتراض نکرده بود.

    جهت اطلاع از زنده بگور کردن مردم کورد توسط صدام و همدستانش
    لطفاً این لینکها را باز کنید و ببینید .
    امیدوارم اینقدر شرافت اخلاقی داشته باشید که پس از آنکه به شما ثابت شد که در جریان عملیات انفال حداقل 183000 نفر بنا به آمارهای رسمی و بیش از 283000 نفر بنا به آمار احزاب کوردی*( حزب دمکرات کوردستان عراق و اتحادیه میهنی کوردستان عراق ) از مردم آنجا کشته و بیشترشان هم زنده بگور شده اند به صحت و درستی آماری که بنده ارائه دادم اذعان و اعتراف کنی.
    ( توجه داشته باش که سایر دوستانی که به این بحث علاقمندند، یا علاقمند شدند هم ممکنست این لینکها را باز کرده و از محتوای آنها مطلع شوند، بنا بر این انکار و تکذیب فایده ای ندارد)

    ( *با کشف گورهای دسته جمعی که هر از چندی کشف میشوند آمار تلفات مردم عراق اعم از کورد و شیعیان و معارضان دیگر سال بسال بیشتر میشود، یعنی آمارهای فعلی حداقل تلفاتند! )

    https://www.tarafdari.com/node/1008768

    https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA_%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%A7%D9%84

    https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA_%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%A7%D9%84

     
  121. دکتر ش هوشمند

    جناب نوریزاد و هموطنان آزاداندیش!

    با نقد بسبک قرآنی اسلامی آشنا شوید:
    این لمپنیزم شیعی
    ادب ولایی
    فحاشی بسبک قرآن
    عربده کشی ناب محمدی
    و
    لودگی اصیل فاطمی است!

    من در اینجا
    http://www.nurizad.info/blog/32499#comment-516978
    مطلبی اوردم که نشان میدهد محمد در بیان منظور خود بسیار مبهم حرف میزند و برای تفسیر این جمله ساده باید به رمل و اسطرلاب متوسل شد.

    اگر کسی بخواهد این نوشته را نقد کند راهش این است که خیلی ساده نشان دهد خیر اینطور نیست و مثلا همه مفسران در مورد تفسیر این ایه متفقند
    و در تفسیر ان دچار زحمت نشده اند و یکی دو جمله بیشتر به ان نپرداخته اند چون معمی ان واضح بوده است.

    ولی ببینید این مسلمان شیعه دین-درست (یاد اصطلاح////درست افتادم که به طنز درباره بچه طلبه ها بکار میرود و نشانه … بودن انهاست!) چه کلمات و عباراتی در مثلا نقد خود بکار میبرد:

    جهالت و ناآشنائی
    شقاوت
    کپی پیست های بی ارزش و تکرار
    دین ستیزی

    غرض ورزی
    پیش فرض های باطل
    می شود همین آشی که خانم داکترِ (داکتر در چی؟!

    خودنمادی و خود حق پنداری؟!

    همین عرزشی گنده لات در بقیه پاسخ های و در واقع فحش نوشته های خود پای مطالب من
    فقط در همین صفحه از وبسایت اقای نوریزاد
    از این عبارات استفاده کرده است:
    (عباراتی که بیشتر لایق والدین خود او و ////// او و همسر او هستند تا من کما اینکه شیعیان افراطی ///// را سلیطه و فاحشه مینامند و همه گونه توهین به او را روا و بلکه مستحب میدانند)

    در اینجا:
    http://www.nurizad.info/blog/32499#comment-516943

    متناسب با خانم دکتر بودن نیست
    گنده لاتی شبیه است که خود را شیرین خانم و دکتر وصف می کند!
    توی این یک هفته ده روز خیلی فشار تحمل کرده
    شما چرا دچار این جمود و انجماد هستی

    جمود داشته باشید
    هرکس نفس خویش و فطرت توحیدی خویش را دفن کرد در آلودگیها و ستیزها و انکار خدا و ربوبیت او ،بتحقیق دچار خسارت شد،کاری که شما خانم دکتر الان مشغول آن هستید!
    دروغ و دغل که شما به آن دچار هستید

    و بعدا در اینجا
    http://www.nurizad.info/blog/32499#comment-514868

    سوتی های عجیب
    طعن و اظهار جهالت
    اشکال
    توهم
    یا بگو جهالت اشکال کننده
    اشکال کننده توهم کرده
    از این جهت به پریشان گوئی دچار شده

    ***

    نکته مهم:

    ممکن است کسی بگوید این موجود خاص نابکار یا لات و بی سر و پا است
    و این ربطی به اسلام واقعی (!) ندارد!

    در حالی که باید دانست فحاشی به مخالفان و خفه کردن منتقدان
    و بستن دهان مخالفان و شکستن قلم انان
    مشی و مرام همیشگی /// و دار و دسته او بوده و هست.

    /// حتی در دعواهای زناشویی و مشکلات رختخوابی و ماجراهای سکسی هم از کردیت الله خرج میکند
    با استفاده از حربه الله زنانش را میترساند!

    بشناسید این مشی و مرام اسلامی ////////////// را!

    رفتارهای علی خامنه ای در سرکوب و خفه کردن تمام منتقدان و مخالفانش دقیقا یک رفتار مطابق با تعلیمات محمد است.

     
  122. سید مرتضی
    //////////

    //////////

    —————-

    این نوشته ی شما بخاطر فحش های رکیک و زشت کلا حذف شد.
    با احترام

    .

     
    • و آنوقت این مرد محترم همیشه مدعی شده که به کسی توهین نکرده و فحاشی نکرده بلکه این دیگران بوده اند که به او توهین کرده اند .

       
      • تو مگر محتوای کامنت را قبل از هاشور دیده ای؟ فحشهای رکیک و زشت حرف نورزاد ست نه من! ما همه میدانیم که فحش چیست و رکیک چیست. من نه فحش داده ام و رکیک گفته ام بلکه واقعیت باور اسلامی بعضی ها بهشون نشان داده ام. من باز هم برای چندمین بار تکرار می کنم که بهیچ و جه به افراد توهین نمی کنم مگر طرف مستقیما مرا خطاب قرار دهد و توهین کند که در آنصورت توهین می شنود. ولی به /// کشیدن هر دین و باور و ایدیولوژی و تقدسی را در هر باوری حق خود میدانم.

         
        • به جان مادرم قسم مزدک جان, یک قلمش , چند بار به خود من گفتی /// /// آخوند . حالا جان من با صداقت , دور از چشم نوریزاد یک چشمی , بگو زیر هاشور چه بود ؟ نوریزاد را یک چشمی میخوانم چون بنده خدا ان چشمی که دسته دیگر فحش ها را میتواند ببیند از دست داده طفلک . شاید هم بینوا هر دو چشم را دارد ولی فقط با همان چشم پلک میزند انهم در لحظات خود خواسته .

           
    • حالا شفیعی جان بیا و هِی در مورد عرق سگی و شامپاین و فرق های آنها داد سخن بده! البته راست گفتی که من تفاوت های عرق سگی و شامپاین را نمی دانم،واقعا هم اعتراف می کنم نمیدانستم،اما مگر برای مزدک فرقی می کند؟! چه فرقی می کند،هم عرق سگی او را به هپروت می برد و از خود بیخود می کند،هم شامپاین،هردو عقل خدادادی را زایل می کند،اما من که فرق شامپاین و عرق سگی را نمیدانستم،دائم ایندو را کنار هم تکرار کردم چون خود مزدک در کامنتی ایندو را کنار هم استعمال کرد! نتیجه استعمال را هم که می بینید!

      این کاوه آهنگر رو هم ولش کن بگذار دلش خوش باشد،این همان صاحب تز “من گاهی به اسم دیگری می نویسم ولی طوری می نویسم که دیگران متوجه شوند،اگر هم متوجه نشدند که منم،بعد خودم تصریح می کنم که من بودم”! که کل کل با شما را دوست دارد چون زود باورید!
      البته تز را ارائه کرده و بابت آن دکترا هم گرفته! اما خوب به محتوای تز خود پایبند نیست!

       
  123. جاویدان سپاه ایران

    ایران درود

    درود بر سپاه پاسداران
    مرگ بر دمکراسی با صدای بلند
    درود بر اقتدارگرایی نخبه گرا

    مرگ بر امریکا مرگ بر اسرائیل مرگ بر ارتجاع عرب

    به نقل از کانال اخبار سوریه

    ادامه پیروزی بزرگ در عراق

    اینجا ایران و دوستان عراقی‌اش باید تاریخی‌ترین نقش خود را بازی می‌کردند. بعثی‌های فراری که در گروه‌های مختلف دسته‌بندی شده بودند، حالا با مرجعیت ابوبکر البغدادی نقش‌آفرینی می‌کردند، از سوی دیگر، در حوزه سیاسی نیز استان‌های سنی‌نشین باید سیاست‌مداران بعثی را وارد عمل کرده و با یک بازی دقیق که همزمان در آنکارا، امان، ریاض، دوحه و در نهایت منطقه سبز بغداد تدارک دیده می‌شد، به حضور دولت دمکراتیک و نظام سیاسی جدید در عراق پایان داده می‌شد. امریکایی‌ها از این مطلب دو خواسته داشتند، یا در سکوت و انفعال و اقدام دیرهنگام آنها بغداد و نظام سیاسی عراق سقوط می‌کرد که بار دیگر این اجازه را به آنها می‌داد تا در نقش منجی ظاهر شوند، یا آنکه دولت مرکزی و ارتش عراق مقاومت می‌کردند که باز هم فرصت برای مداخله آنها فراهم بود. به باور آنها، هر وضعیتی که روی می‌داد بازی به نفع آنها تمام می‌شد.

    از اواسط سال 2011 تا نوامبر سال 2012، دیوید پترائوس تمام جلسات مهم بعثی‌های فراری، تروریست‌های موسوم به دولت اسلامی عراق، سیاسیون مخالف دولت مرکزی را مدیریت می‌کرد. این نشست‌ها که ابتدا در امان برگزار می‌شد، با پیوستن مسعود بارزانی به آن کم‌کم در مناطق مختلف شمال عراق نیز برگزار می‌شد. دولت ترکیه با این توهم که دولت مرکزی عراق به‌زودی سرنگون خواهد شد و شمال عراق برای ارتش این کشور لقمه سهل‌الوصولی است هم بازی‌هایش را شروع کرد. در تمام سال‌های 2011 و 2012، هزاران نفر از عراقی‌های تازه‌ جذب‌شده با کمک دلارهای نقدی سعودی به سوریه رفتند تا در کمپ‌های دولت اسلامی عراق آموزش ببینند و در روز مبادا در ترکیب جدید وارد عراق شوند. مسعود بارزانی که از این وضعیت ترسیده بود و ابتدا به این جمع راهش نمی‌دادند خواست از ایران استفاده ابزاری کند، اما ایرانی‌ها خیلی زود به او فهماندند که در مورد عراق، همه چیز از دروازه بغداد عبور می‌‌کند.

    آنچه در طول‌ سال‌های بعد در عراق روی داد، نه یک مساله عادی بود. ده‌ها هزار تروریستی که اکنون در شرق و شمال سوریه حضور داشتند، با استفاده از باگ‌های امنیتی و همچنین صدها میلیون دلاری که آن روزها بندر بن سلطان در تویوتاهای اهدایی به داعش پنهان کرده بود، باید مانند سیل وارد عراق می‌شدند. همه اهداف مشخص بود و حرکتی که داعش در شمال و غرب عراق برای رسیدن به پایتخت کرد، همان حرکتی بود که منافقین در تابستان سال 1367 برای رسیدن به تهران انجام داده بودند، اما یک تفاوت عمده در عراق و ایران بود، در ایران حتی آن روستایی مرزنشین نیز حاضر به پذیرش منافقین نشد و از همان روستای اول راه را بر آنها سد کردند، اما در عراق تعداد منافقین بسیار زیاد بود و این هم دلیلی خاص داشت. تروریست‌ها با اشغال باورنکردنی موصل به سمت شهرهای دیگر راه افتادند.

    غارت انبار شرکت تویوتا در موصل و انبارهای بزرگ سلاح و مهمات ارتش عراق، بالغ بر 8 هزار خودروی نو را در اختیار تروریست‌ها قرار داد، داعش که در کمتر از یک هفته نزدیک به 8 میلیارد دلار اسلحه را از زرادخانه ارتش عراق غارت کرده بود، به ناگهان به یکی از قوی‌ترین ارتش‌های جهان تبدیل شد که فقط نیروی هوایی و دریایی نداشت، وگرنه به لحاظ زرهی، تجهیزات ضدزره، لجستیک، حمل و نقل، ارتباطات و تسلط بر منابع مهم درآمدی، همه چیز داشت. همین منابع بودند که تروریست‌های داعشی را به این توهم وادار کرد که اگر بخواهند، می‌توانند همه عراق را خیلی زود اشغال کنند. شهرهای فلوجه و الرمادی همزمان با موصل سقوط کرد، اما آنها برای اشغال دیگر شهرها مانند سیل روی جاده‌ها راه افتاده و در حالی که تمرکز ارتش و نیروهای امنیتی و سیاسی این کشور به هم خورده بود، شهرها یکی پس از دیگری سقوط می‌کرد و امریکایی‌ها نیز در منطقه سبز بغداد با پهپادها و عوامل اطلاعاتی خود، خبرهای مسرت‌بخش را می‌شنیدند.

    اما آنها حساب یک چیز را نکرده بودند و آن هم عناصر اطلاعاتی و امنیتی قدرتمند ایران بود که از همه چیز خبر داشتند، ولی کسی باورش نمی‌شد. شاید این موضوع را چند سال پیش گفته باشیم که ایرانی‌ها اطلاعات دقیقی از نشست‌ها در امان، آنکارا و حتی شمال عراق داشتند و در این مورد بارها و بارها خبرهای پراکنده‌ای را منتشر می‌کردند. در حالی که دولت عراق غافلگیر شده بود، اما در تهران همه چیز برای اعزام به عراق آماده بود. ارتشی که پیش از سقوط رژیم بعث برای جنگ با صدام آموزش دیده بودند و پس از اشغال عراق تجربه گرانبهایی از جنگ با اشغالگران امریکایی داشتند، در قالب فرماندهانی جدید خیلی زود قد علم کردند. از تهران سیل کمک‌ها راهی عراق جنگ‌زده شد، مرجعیت فتوای جهاد داد و ده‌ها هزار داوطلب برای آموزش راهی پادگان‌ها شدند. اما تا زمان آماده شدن این نیروها، باید اقدامات سریع و وسیعی صورت می‌گرفت.

     
    • سلام و درود

      محتوا و نحوه نگارش و تشریح نقش بازیگرانت خوب است، چرا با این شعارهایی که در ابتدای کامنتت میآوری و با توهین و اتهام زنی بی اساس به دکتر نوری زاد خرابش میکنی؟ شما که معنای درست نخبه و نخبه گرایی را نمیدانی، همانطور که قبلاً پرسیدم نتوانستی بگویی که منظورت از نخبه گرایی چیست؟ و معیارهای نخبگی کدامند؟ و چه کسانی باید نخبه بودن کسی را مشخص و تأیید کنند؟ و تا حالا حاکمیت نخبه ها در کجاها تست شده؟ همچنین معلوم هم نیست چه تصور و برداشتی از دمکراسی داری به چه دلیل زنده باد آن و مرگ بر این راه انداخته ای؟ تکرار این شعارها که بصورت ترجیع بند در آغاز هر مقاله مکرر در مکرر میشود این شائبه را ایجاد میکند که نویسنده متن مقالات کسی است که نویسنده شعارها نیست!

       
  124. جزئیات جدید از “سرمایه‌گذاری یک میلیارد دلاری” قالیباف در استرالیا

    آمدنیوز – روز ۲۲ اردیبهشت‌ماه ۹۶ و تنها چند روز مانده به انتخابات ریاست‌جمهوری، «محمدباقر قالیباف» طی نامه‌ای خطاب به «ملت شریف ایران» از اموال خود رونمایی کرد.

    وی مدعی شد در حساب بانک ملی‌اش، ۳ میلیون تومان و در حساب بانک شهر ۲۵ میلیون تومان پول دارد و یک باب مغازه ۱۵ متری در بازار خیام مشهد، تنها دارایی‌های او در این دنیاست.

    وی در شرح اموال فرزندش «اسحاق قالیباف» نوشت که او یک دستگاه خودروی نیستان پاترول مدل ۷۱ و یک‌دستگاه موتور سیکلت دارد و مجموع موجودی وی در بانک‌های اقتصاد نوین، سپه، ملی و صادرات در حدود یک میلیون تومان است!

    قالیباف در تبلیغات انتخاباتی خود مدعی شده بود «منافع ۹۶ درصد جامعه را تعقیب می‌کند نه ۴ درصد بالای جامعه را!»
    اما ۹۶ درصدی‌های واقعی جامعه چه کسانی هستند؟

    روز یک‌شنبه ۸ مهرماه،