نامه ی سی و هفتم محمد نوری زاد به رهبر
شکایت رهبر از اصلاح طلبان
سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران
حضرت آیت الله خامنه ای
یک: من در این که یک روز شما را کشان کشان به محاکمه می برند، ذره ای تردید ندارم. آن روزِ مبارک و البته دهشتناک، حتماً در چند قدمی است. وگرنه، اگر قرار بود آدمها، با همان گامی که پای بر سر مردم می نهند، پای بر بهشت آرزوهای خود نهند، هست و نیستِ این هستی چه پوک می نمود. بله شما را که از هول موشکافیِ قاضیان فهیم و منصف و درست اندیش، نای راه رفتن نیست، کشان کشان می آورند و در جایگاه پاسخگویی می نشانند و به شما می گویند: آقای سیدعلی خامنه ای، گرچه پرونده ی شما بسیار بسیار سنگین و خونین است، ما را اما هیچ ملالی از واشکافیِ این پرونده ی قطور نیست. رییس دادگاه در گام نخست و با اشاره به شما، به منشی اش می گوید: خلاصه ای از پرونده ی ایشان را نشان خودشان بدهید. و شما بچشم خود شمارگانی از فاجعه هایی را می بینید که با امضای شما و با اراده ی شما بر آمده و آرامش و زندگی و آبرویِ بسیاری از مردمان را روفته و نابود کرده است.
دو: عرق سردی بر پیشانیِ شما می نشیند. شما اما نباید قافیه را ببازید. با خیال این که جنسِ قاضیان محکمه، از جنس اطرافیان خمیرگون و مجیزگوی هماره ی شماست، طلبکارانه فریاد بر می آورید: من شیعه را در جهان گسترانیدم و بلند آوازه کردم. سکوتی اما در می گیرد. رییس محکمه و منشیان و شاکیان و حاضران، به ارتعاش سرانگشتان شما و لب های لرزان شما می نگرند. حجم سنگینِ سکوتی که بر فضای محکمه می نشیند، شما را معلوم می کند که سخنِ مفتِ شیعه گستریِ خویش به دیوار کوفته اید. شاکیانِ شما میلیونها پیر و جوانی ست که مستقیم و غیر مستقیم از شما آسیب دیده اند و دار و ندارشان به اراده ی شما و اطرافیان و مأموران و گماشتگان شما محو و ناپیدا شده. هر یک، با گام هایی آرام و مطمئن به جایگاه دادخواهی می روند و شکایت خود را ریز به ریز وا می شکافند. و شما با هر کلام شاکیان در خود فرو می میرید و باز از نو سر بر می آورید و از خود می پرسید: این دادگاه را مگر خستگی نیست؟ و مگر پایانی نیست؟ این چه دادگاهی است که بی هیچ شتابی به همه ی اطوار من سر فرو می برد و سهم مرا در خسارت ها بیرون می کشد؟
سه: سخن شاکیان که به پایان می رسد، نوبت به شما می دهند. تا مگر سخنی بگویید و از خود دفاعی بکنید. شما را اما مگر دفاعی نیز هست؟ دادگاهِ دقیق و موشکاف، دستِ شما را رو کرده است و شما را راه گریزی باقی نگذارده. با این همه اما بر می خیزید و با صدایی که نرم نرم طعمی از طلبکاری به جانِ جوهرِ خود می افشاند، رو به رییس دادگاه و حاضران و شاکیان می گویید: آقای رییس، مردان و زنان، دختران و پسران و کودکانی که از من بدین دادگاه شکایت آورده اید، من طلبه ای بودم بی نشان. که خود را به رنگ محمد و علی می آراستم و با همین رنگ، به کانونی از عواطف و بی خردیِ مردم نفوذ می کردم و نان خود و زن و بچه ام را از همین کانون عاطفه بر می داشتم.
چهار: ناگهان دیدم درها و تخته ها بهم خوردند و انقلابی شد و من شدم رییس جمهور و بعدش شدم رهبر. منی که در اداره و تأمینِ مایحتاج خانواده ی خویش درمانده بودم، ناگهان اداره و تأمین خانواده های یک مملکتِ بزرگ با من شد. بی هیچ تجربه ای و بی هیچ درکی از هزار توی علمِ اداره. انتخاب و برکشیدن من به رهبری، نخستین جفای دوستانی بود که با مطرح شدنِ من، رونقِ بساط خود می کاویدند. من آخوند بودم و با برآمدنِ من، چنان نانی به سفره ی آخوندهای همجوار انداخته می شد که تاریخ بخود ندیده بود. رشته های این برخورداری بجایی کشانده شد که: من چرب و شیرینِ سفره ی آنان را می آراستم، و آنان در تعریف و تمجید من از هم سبقت می گرفتند. کار بجایی کشانده شد که من دیدم از فرطِ بزرگنماییِ دوستان، پاهایم کم کم از زمین کنده می شود و من قدیسی می شوم از جنس آسمان. که شدم نیز. بله، من آسمانی شدم. بهتر بگویم: مرا آسمانی کردند. جوری که جماعتی، غذای نیمخوردِ مرا از هم می ربودند و جای پایِ عبورِ مرا می لیسیدند.
پنج: آقای رییس، خانمها و آقایان، پنج طایفه بر من جفا کردند و کار من بدین قهقرا کشاندند. نخستینش: اصلاح طلبان. که با هر انتقادی که در خفا از من می کردند، هزار پیکِ چاکری به سراغ من می فرستادند که: ما هوادار توییم و از تو دست نمی کشیم. تو باش و هوای ما را نیز داشته باش. بعدش؟ اصولگرایان. که خمیرِ دست من بودند و هیچ اراده ای جز خاکساری نداشتند. بلندای شخصیت اینان، فرش گونگی بود. که زیر پای من پهن می شدند تا من لقمه ای در کاسه هایشان بیندازم. که نیک نیز انداختم. پروارشان کردم خدا وکیلی. بعدش؟ سرداران و بسیجیان و قاضیان. که برای گسترش خواسته های من فضا می پرداختند و ترس مرا بجان مردم می انداختند. خودشان البته از سفره ی همین ترس، کاسبی ها بکار بستند و بار خود بستند. بعدش؟ مردمی که از من آسمان می خواستند. این مردم بچشم خود می دیدند که چیزی در من بجز رقیب روبی و آرمان های پرخسارتِ شیعه گستری نیست اما خودشان با دست و سرمایه ی خودشان در میانه های آسمان تختی از چاکری برای من ساخته بودند و به من می گفتند: شما همینجا بنشین و کاری نداشته باش جز کیف کردن و دستور دادن. پنجمین؟ خودم. که با بضاعتی که نداشتم، اندازه ی خود از کف دادم و به باوری در افتادم که: بله، لابد من کسی بوده و هستم که دیگران از من آسمان می خواهند و جملگی سینه چاک من اند.
شش: آقای رییس، اعضای محترم هیأت منصفه، من خود می دانم که رشته های کار از دست رفته و کار من به دشواری می انجامد، اما شما را به هر چه که باور دارید، نیک قضاوت کنید: اگر نبودند این چهار پیکری که پیکر پنجم را بر فرق مردم ایران و منطقه کوفتند، آیا مرا کار بدینجای باریک می کشید؟ من از اصولگرایان و سرداران و بسیجیان و قاضیان و جماعتِ شیدای خود، انتظاری جز ریزه خواری و فرمانبرداری نداشتم، اما این اصلاح طلبان که پرچم اصلاح و نقد و پاکسازی و درستکاری و نیک نگری علم کرده بودند، چرا از ترسِ من دم فرو بستند و چاکری پیشه کردند؟
هفت: بله رهبر گرامی، این دادگاهی است که من – محمد نوری زاد – باور دارم حتماً در بزنگاه این دنیا و آن دنیا پیشِ روی شما و طرفداران بپا می شود. من هرچه در این نامه آورده ام، برگرفته از قرآنی است که شما سخت بدان معتقدید. نامه ی اعمال شما را بدست تان می دهند تا خود قضاوت کنید. این که چه ها که نکرده اید با این مردم. تیتر درشتِ نامه ی اعمال شما این است: آقای خامنه ای، یادتان باشد که شما برای ماندن درجایگاه رهبری و بقای نظام تان، آدم کشته اید. آدم کشته اید. آدم کشته اید. آدم کشته اید. آدم کشته اید.
هشت: می گویم: بله، چاکران شما کاری جز چاکری ندارند. آنان چاکری می کنند تا شما لقمه ای در کاسه هایشان بیندازید. که نیک نیز انداخته اید تا کنون. اما درست می گویید که ای بسا انتظارتان از اصلاح طلبان این باشد که اینان چرا چاکری پیشه کرده اند؟ اینان چرا در برابر افزون طلبی های شما سینه سپر نکرده اند و تا پای جان با شما و کارهای خلاف شما در نیفتاده اند و ترجیح بر این بسته اند که: بترسند، اما در کنار سفره ی شما باشند.
نه: من در دادگاه این دنیایی و آن دنیایی، شما را می بینم که می برندتان و همزمان شما فریاد می کشید: آهای اصلاح طلبان، نفرین بر شما که با من چاکری کردید. نفرین بر شما که با من در نیفتادید. نفرین بر شما که با هر درشتیِ من، با من به نرمی سخن گفتید و جز ابراز چاکری کاری نکردید. و فریاد می زنید: ای مردم، ای شاکیان، من اگر مقصرم، از چاکرانم انتظاری نیست، اینان که نقاب اصلاح طلبی به صورت نشانده اند چرا چاکری کردند و دست مرا در فزونخواهی ها و خطا کاری ها واگشودند؟
سایت: nurizad.info
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnoorizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
بیست و چهار شهریور نود و شش – تهران
فایل صوتی نامه ی سی هفتم نوری زاد به رهبر با صدای محمد نوری زاد
تحلیل هفتگی:
چه زمانی قراره آبروریزی های بین المللی فوتبال ایران تموم شه خدا می دونه! ماهی نیست که یک حکم علیه فوتبال ایران و باشگاه های ایرانی صادر نشه! احکامی که نه تنها به باشگاه ها از نظر فنی ضربه می زنه بلکه پول زیادیو هم از بیت المال به تاراج می بره و در این بین هم کسی نیست که مسببین را فرا بخونه و دست کم مورد پرسش قرار بده.
همین چند وقت پیش بود که پرسپلیس مجبور شد 11 میلیلارد تومان به مانوئل ژوزه ی پرتعالی و دستیارانش پرداخت کنه! اگر در برهه ای که پرسپلیس تصمیم گرفت ژوزه رو از کار برکنار کند خیلی محترمانه این کار را انجام می داد بی شک این شکایت و شکایت بازی پیش نمی آمد و چه بسا باشگاه به مراتب با پول کمتری موفق به تسویه حساب می شد. یکی نبود به رویانیان بگه این طور برکناری در فوتبال، حرفه ای نیست و برای باشگاه تاوان داره. طبیعی بود مربی ای که مانع از حضورش در تمرین شی و هیچ صبحتی هم برای تسویه حساب باهاش نکنی شکایت می کنه و تا سنت آخرشو می گیره.
یک افتضاح بین المللی دیگه. پرسپلیس با علم به این که مهدی طارمی با ریزه اسپور ترکیه قرارداد بسته و با این تیم تمرین کرده! این مهاجم را برگرداند و باهاش قرارداد بست. در این بین یکیم اومد و گفت مشکلی نیست. بهانه می کنیم طارمی به خاطر نا امنی ترکیه به تهران برگشت و … انگار نه انگار این فوتبال حرفه ای است نه دورهمی.
چه طوره در ایران وقتی بازیکنی با یک جا صحبت می کنه و با جای دیگر قرارداد می بنده این همه الم شنگه راه میفته اون وقت انتظار داشتیم ترک ها بنشینند و طارمی و پرسپولیس را رها کنند؟! مگه فوتبال خونه ی خالس؟ مهدی طارمی دلش خواست به ترکیه رفت، قرارداد بست و دلش نخواست به تهران برگشت و دوباره پرسپلیسی شد …
پرسپولیس 3 میلیارد تومان دیگر جریمه شد. دو پنجره ی آینده ی نقل و انتقالات را از دست داد و در ادامه چهار ماه نمی تونه از مهدی طارمی استفاده کنه. چرا؟
چون قانونو نمی دانیم اما ادعا می کنیم که می دانیم. چون تصور می کنیم فوتبال حرفه ای دنیا هم مثل فوتبال ایران اداره می شه. چون تشکیلات حقوقی و بین الملل ما از ضعیف هم ضعیف تره و چون از جای دیگر به فوتبال آمده ایم و فوتبال را نمی شناسیم.
جناب آقای نوری زاد عزیز
سلام گرم منو پذیرا باشید.
چیزی که خوندید گوشه ای است از اقیانوس بی پایان بی قانونی و هردمبیل بازار این کشور؛ کشوری که سرانش با شعارهای عوام فریبانه ی مرگ بر این و مرگ بر اون، فقط می خوان خودشون رو از پاسخ گویی راحت کنند و بس.
در شهر هرت
اشکال اصلی قوانینند و این قوانین من در آوردی شرعی و ولایت و اصل ۱۱۰ رهبری همان قوانین داعشی اند که چون نظام ایران شکل ظاهری قانون یعنی انتصابات به جای انتخاباتند و هیچ مماشاتی با اصل قانون و حقوق و بشرو مردم ایران و دموکاسی ندارند و فقط برای حفظ نظامند .
قانون: تنظیم روابط بشر ، چه خاص و چه عام است. در این جا ما دو نکته مهم را باید بررسی کنیم، ۱- انسان ۲- روابط
۱- انسان در مرکز یا هدف قانون است.
۲- در جهان این روابط انسان است که تعیین کننده و تاثیر گذارند.
انسان، از بدو تولد به دیگری /مادر نیازمند و این رابطه طبیعی است. همینکه فرد سوم بمیان می آید آن از حالت طبیعی خارج شده وعقلانی می گیرد. و هر جا که عقل پا در میان بگذارد، احتیاج به تحلیل و تفسیر است.
اولین قوانین / قوانین طبیعی را انسان در خانواده تجربه می کند و فرا می گیرد و در رابطه با اجتماع آنراگسترش می دهد.
قانون را من برای انسان و جزو علوم انسانی می دانم، قوانین ،میزان روابط را تعیین می کنند و بدین خاطر نیزاز فرم صوری خود ،صورتی عینی و واقعی می یابند. قوانین در عام بودن خود برای عینیت یافتن تبدیل به خاص می شوند . انسان در تعریف روابط انسانی بصورت قانون پیشرفته است بخاطر اینکه به یک مسئله مهم دست یافته است و آن “انسان “است.
از افلاطون و مارتین لوترومنتسکیو و در آمریکا تی پارتی در بوستون و در نتیجه توماس جفرسون در ۱۷۷۶اعلام استقلال می کند و در اصل ۱۵ تاکید بر اینکه همه انسانها برابر آفریده شده اند و از جانب آفریننده دارای حقوق هستند چون:حق زندگی، حق آزادی وحق تلاش برای خوشبختی.”ترجمه فردی”
گسترش قوانین را ما در انقلاب فرانسه۱۷۸۹ شاهدیم؛
اصل ۱ قانون اساسی کبیر فرانسه ؛ هرانسان، آزاد و با حقوق برابر زاده شده وخواهد ماند.”ترجمه فردی”
و تا به حال که قوانین حقوق بشر بین المللی شده اند.ما در این گذر کوتاه ، به تغییر و شکل گیری روابط اجتماعی پی می بریم که بدست انسانها نه عالم غیبی این روابط تعیین و تنظیم شده اند.
روابط انسانها با هم ودر جامعه را اگر زمین زیر پا در نظر بگیریم ، با اعمال انسان در رابطه با دیگری وجودی عینی می یابند . در هر حال قوانین راهی طولانی ،همپای بشر را طی کرده اند و از آنها می توان به ساختار سیاسی، اجتماعی هر دوران پی برد.قانون حمورابی نیز بیانگر سیستم اجتماعی آن دوران است. پس قوانین نیز با جوامع و روابط انسانی در رشد و تغییرند. و این تغییر و تبدیل دائمی است.
حال قوانین الهی ثابت و تغییر ناپذیرند. عبادات شخصی اند، هرفرد در بکار گیری آنها آزاد است و زمانی که این عبادات شخصی بصورت قانون اجتماعی می شوند،اصل مهم قانون را که آزادی است نفی می کنند.
مثال ؛امر به معروف و نهی از منکر زمانی بصورت بحث و مجادله و اظهار نظر است و به آزادی فرد دیگر لطمه ای وارد نمی کند، اما زمانی که بصورت دستور و جزو احکام شریعت وارد قانون می شود. قانون آزادی را نقض می کند.
قوانین حقوق بشرامروزی با چگونگی زیست بشرو دستاوردهای بشر امروزی همخوانی دارد و هر جا لازم باشد بنا بر تطبیق بر واقعییات تغییر می کند و حال آنکه فرد یهودی و مسیحی و مسلمان و بودایی… چگونه خدایش را پرستش میکند به خود فرد بستگی داشته و در طول تاریخ بدون تغییر مانده است.
در شهر هرت
حاج ظریف; اظهارات ترامپ را “عوامفریبانه” خوانده و گفته “حاصلی جز انزوا برای آمریکا ندارد”.
دروغگویی نشانه باهوشی نیست،بلکه نشانه عقب ماندگی و کودنی فکری است، در ضمن یادش رفت بگوید ما زندانی سیاسی نداریم.
تقدیم به کسانی در این سایت که در عصر حقوق بشر و مدرنیته،مته بر خشخاش رسم رایج و عمومی برده گیری در جنگ های هزاران سال قبل می گیرند!
————
بی بی سی فارسی :۴۰ میلیون نفر در جهان سال گذشته ‘قربانی بردهداری مدرن شدند’!
4 ساعت پیش
چندین سازمان مدافع حقوق کارگران و ضد بردهداری در گزارشی تخمین زدهاند که در سال گذشته میلادی (۲۰۱۶) تعداد قربانیان “بردهداری مدرن” در جهان به بیش از ۴۰ میلیون نفر رسید. این برآورد البته “محافظهکارانه” توصیف شده است.
بر اساس این گزارش، ۳ نفر از هر ۴ “برده” زنان و دختران هستند و حدود ۲۵ درصد آنها زیر ۱۸ سال سن دارند.
بردهداری مدرن در سراسر جهان دیده میشود ولی در کشورهای آفریقایی، آسیایی و حوزه پاسیفیک رواج بیشتری دارد.
تعداد این بردههای مدرن در هر ۱۰۰۰ نفر در آفریقا نزدیک به ۸ نفر، آسیا و پاسیفیک ۶ نفر و در اروپا و آسیای میانه نزدیک به ۴ نفر است.
بر اساس این گزارش در سال ۲۰۱۶ میلادی تقریبا ۲۵ میلیون نفر از این قربانیان در کارخانهها، مزارع، معادن، و بخش ساختمان به کار مشغول بوده یا کارگر جنسی بودهاند.
این در حالی است که در این مدت حدود ۱۵ میلیون نفر به ازدواج اجباری واداشته شدهاند.
بر این اساس کسانی به ازدواج مجبور شدهاند “آزادی جنسی” خود را از دست داده و به واسطه ازدواج به کار واداشته شدهاند.
در بریتانیا ‘بردهداری نوین گستردهتر از تخمینهای قبلی است’
افراد شاغل در کارخانهها، مزارع، معادن، بخش ساختمانن و کارگران جنسی
قربانیان ازدواج اجباری ۱۵ میلیون نفر
این گزارش از سوی سازمان بینالمللی کار، بنیاد رهایی ( Walk Free foundation) و سازمان بینالمللی مهاجرت تهیه شده است.
این اولین باری است که سازمانهای مختلف دست به تهیه چنین تخمینی زدهاند.
بر اساس این تخمین سود حاصل از بردهداری مدرن سالانه حدود ۱۵۰ میلیارد دلار در جهان برآورد شده است.
این سازمانها از گروههای مدافع حقوق بشر و دولتها خواستهاند در تلاشی مضاعف با این روند مبارزه کنند.
بر اساس این گزارش در ۵ سال گذشته ۸۹ میلیون نفر در سراسر جهان به نوعی برده مدرن بودهاند؛ که زمان آن از چند روز تا کل ۵ سال متفاوت بوده است.
کمتر از دو ماه پیش، آژانس ملی مبارزه با جرایم در بریتانیا هشدار داده بود که شمار قربانیان “بردهداری نوین و قاچاق انسان” در این کشور بیش از آن است که در گذشته تصور میشد.
تا پیش از این تخمین زده میشد که بین ۱۰۰۰۰ تا ۱۳۰۰۰ نفر در بریتانیا گرفتار بردهداری نوین هستند اما به گفته این نهاد تعداد قربانیان بیشتراست.
به گفته نهادهای مبارزه با قاچاق انسان، در بسیاری موارد کسانی که از این طریق به کشورهای پیشرفته مهاجرت میکنند گرفتار قاچاقچیان یا کسانی میشوند که آنان را معمولا دربرابر دستمزد کم به کارهای مختلف وامیدارند.
—–
http://www.bbc.com/persian/world-41320195
—————
سید مرتضای گرامی
پناه بردن به جوامعی که در همین اکنون به برده گیری مشغولند، برای رهیدن از فاجعه ی برده داری در صدر اسلام و بعدش، هرگز بر این جنایت انسانی که عقل آن را هرگز بر نمی تابد، پرده نمی افکند. برده داری – هرجور که می خواهد باشد – یک نکبت حتمی و فاجعه ی انسانی است و اگر تمامی پیامبران و امامان و آیت الله ها و مراجع اسلامی و شیعی نیز پای آن را از جانب خود خدا امضاء کنند، هرگز ذره ای از عمق وقاحت و شناعت و دریدگیِ آن نمی کاهد. گفته باشیم خلاصه!
با احترام
.
تصحیح: “مته بر خشخاش ….می گذارند”.
نوریزاد گرامی
البته مقصود من پناه بردن به برده داری مدرن برای توجیه برده داری در اعصار گذشته نبود،مقصود این بود که اینطور که بشریت بادّعا از یکی دو قرن اخیر بر نفی برده داری از زندگی بشر پای می فشرد و برخی افراد از جمله خود شما بر اساس چنین گرایش نوینی،به قرنها قبل بازگشته و بدون لحاظ روش و رویکرد خاص اسلام در نفی تدریجی برده داری ،با تعبیراتی نظیر تعبیر بالا اسلام و آورنده اسلام را محکوم می کنند،بشریت بطور واقعی و نفس الامری هنوز از واقعیت برده داری جدا نشده است ،بلکه شکل و صورت آن تغییر یافته و بلکه بنوعی پیچیده تر شده است ،مقصود اصلی من این بود که در اعصار ما و در عصر مدرنیته هنوز حقوق بشر (و از جمله نفی برده داری بهمه صور و اشکال آن) بمعنا و مفهوم واقعی آن تحقق خارجی نیافته است،بلکه حتی در واقع می شود گفت همان نفی برده داری در جنگ نیز بطور کامل و واقعی تحقق نیافته است و اینرا هنوز در جنگهای نوین نیز شاهد هستیم. نیز در این بحث های مربوط به برده داری که قبلا در مورد کمّ و کیف آن مفصّل بحث کرده ایم،بارها عرض شد که قبح بردگی انسان و برده کردن او در جنگ (و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّا) مورد انکار کسی نبوده و نیست تا لازم باشد شما اقدام بچنین تعبیرات تبلیغاتی بکنید و فهم خود را فوق فهم پیامبران و امامان و اصل شریعت بدانید ،یعنی اینکه اسلام و قرآن نیامد بگوید برده داری در جنگ قبحی ندارد و متّصف به صفت حسن هست،بلکه آنچه مکرّر شد این بود که اسلام از همان ابتدا با نفی و الغاء صور دیگر برده داری،برده داری در جنگ را روی لابدّیت و ضرورت تاریخی و اینکه طرف مقابل بهیچوجه دست از آن بر نمی داشت بطور مقیّد پذیرفته نه بطور مطلق ، با عنایت به این نکته که بنای اسلام با تربیت و اصلاح بردگان جنگی و تشریع راههای مختلف آزاد کردن آنان،بر “نفی و الغاء تدریجی” این قسم از برده گیری نیز بوده است،بنابر چنانکه بارها عرض شد این هنری نیست که با عینک و دید امروزی (آنهم با وضعیتی که بگزارش فوق در همین دنیای مدرن ملاحظه می کنید) و بدون توجه به راه و روش اسلام در نفی تدریجی این پدیده و ضرورت های تاریخی عصری ،بطور کلیشه ای و شعاری و بدون ملاحظه عصری قرون گذشته برده داری را قبیح بدانیم و آنرا نفی کنیم.ضمن اینکه با کمال پوزش،بنده شناعت تعبیر شما در خصوص پیامبران و امامان شریعت را کم شناعتی نمی بینم زیرا علیرغم فهم شما همان پیامبر و امامان تابع او برده داری ناشی از تقابل در جنگ در آن اعصار را بلحاظ لابدیت تاریخی و ظرف و ظروف حاکم بر آن زمان بقید نفی تدریجی و راههای مختلف اصلاح و تربیت انسانهای کافر امضاء کردند و این نحوه تشریع بمعنای تحسین این پدیده نبوده است و بنده بارها عرض کردم معنا و مفهوم چنین رویکردی این خواهد بود که امضاء برده داری محدود به جنگ، امضاء حکمی بوده است که موقّت و مشروط به تغییر شرائط در حیات بشر بوده است،روی این جهت می شود گفت در اعصاری که رویکرد کلّی بشریت نفی کلّی برده داری بهمه صور آنها (از جمله برده گیری در جنگ) باشد حکم اسلامی نیز نفی برده داری خواهد بود و ببیان دیگر چنین تشریعی حکمی موقّت و بر اساس ضرورت ها بوده و جنبه بازدارندگی نسبت بطرف مقابل و امکان فدا دادن و آزاد کردن متقابل انسانها از دو طرف بوده است.
با احترام
سید من بارها گفته ام که مدافع حقوق بشرم نه حقوق مسلمان!چون من باورمندآنی را که وجود خود را در نابودی و دارایی و خوشبختی و زندگی خود را در نداری و غارت و کشت و کشتار و محرومیت و نابودی و بی حقوقی دیگران می بینند را بشر نمی دام. تازه منکلی به شما مسلمین احترام گذاشته ام والا اگر مثل سعدی می خواستم منظورم را بیان کنم واقعا هیچ زبانی برای بیان حقیقت درباره شما /// کافی نبود.سعدی که خود مسلمان سنی است انسانی را که در غمانساندیگری رنجور نیست آدم نمی داند .حالا خودت بفرما ما ایرانیان شما ///////////////////// را چه باید بنامیم؟
بنظر من کسی که یک و نیم میلیارد انسان در جهان را صرفا ببهانه یک سلسله اتهامات و توهّمات پوچ و غیر واقعی ،انسان نمی داند،خود او نیز نه شایسته اسم و عنوان انسان است و نه شایسته خطاب و گفتگو،من از چنین فردی تعبیری نمی توانم بکنم جز یک موجود بیمار و در عین حال دنیا طلب که بتعبیر مولا علی علیه السلام در نهج :”همّه علفه”یعنی موجودی که همه همت شبانه روزی او تامین علف و خوراک جسمانی و مصرف آن است که شان بهائم است،بنابر این آنگاه که کسی توانست با بالا آمدن از مرتبه بهیمگی،همه انسانها را علیرغم تفاوت دیدگاه و تفاوت مذهب و مرام “انسان” بداند ،می توان او را در رتبه انسان که اشرف مخلوقات است دانست و با او در تفاوت دیدگاه به گفتگو نشست،بنابر این بحث از ایرانی و غیر ایرانی ،این قوم و آن قوم ،این مذهب و آن مذهب نیست،بحث از این است که کسی که تصریح کرد به اینکه “یک و نیم میلیارد انسان مسلمان در جهان انسان نیستند” خود او انسان نیست و از مقام انسانیت ساقط است.
در شهر هرت
انقلاب به معنای زیر و رو شدن یا پشت و رو شدن است . اما ،هیچ انقلابی ، مانند انقلاب اسلامی نیست که چهار دهه طول بکشد .تازه رهبرانش دایم شعار می دهند که انقلاب در خطر است.
چهار دهه دیکتاتوری اسلامی ، معلوم نیست که چه چیز را انقلاب می نامند،من فکر می کنم پشت و رو شدن را در خیالشان است ، انگار همه بایدقاری قران شوند تا رهبر ویارش مجلس خبرگان راضی شوند، البته، رهبر از سپاهیان هم بسیار راضی است.
در شهر هرت
” امروز سه شنبه ۲۸ شهریور، جنتی در سخنرانی خود در مراسم افتتاح سومین اجلاس خبرگان رهبری تأکید کرد: “مجلس خبرگان باید مرتباً همراه رهبری حرکت کند تا مواضع ایشان تثبیت شود.”
پس کار مجلس خبرگان نه نظارت و نه تصمیم گیری، بلکه بازو انداختن در بازوی رهبری و تایید اواست، بادابادامبارک بادا.
عروس چه ناز می کنه….
سلام بر انسان گرامی
این /// یک سخن دیگر هم افاضه فرمودند که امروز تلخ بر آن خندیدم.ایشان فرموده اند بهترین راه ارتباط با نسل نو است!!!!!!(نقل به مضمون)گویا پیری مفرط مشاعر این فرد را هم به چالش کشیده است!
موفق باشید
salam
جناب ايراندوست زحمت كشيده اند و -copy-and-paste از نوشته يك فرد مخبّل هبش
اين افراد ضمن اينكه بي سواد هستند بي ادب و بي تربيت نيز هستند كمي شرم وحيا داشته باش جناب ايراندوست
از آن اسامي كه جناب فيثاغورث قرن 21 ذكر كرده اند فقط نام غلام به معني فرزند ذكور در قرآن آمده است
بسم الله الرحمن الرحيم
كهيعص ﴿۱﴾
كافها يا عين صاد (۱)
ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ﴿۲﴾
[اين] يادى از رحمت پروردگار تو [در باره] بنده اش زكرياست (۲)
إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيًّا ﴿۳﴾
آنگاه كه [زكريا] پروردگارش را آهسته ندا كرد (۳)
قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا ﴿۴﴾
گفت پروردگارا من استخوانم سست گرديده و [موى] سرم از پيرى سپيد گشته و اى پروردگار من هرگز در دعاى تو نااميد نبوده ام (۴)
وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا ﴿۵﴾
و من پس از خويشتن از بستگانم بيمناكم و زنم نازاست پس از جانب خود ولى [و جانشينى] به من ببخش (۵)
يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا ﴿۶﴾
كه از من ارث برد و از خاندان يعقوب [نيز] ارث برد و او را اى پروردگار من پسنديده گردان (۶)
يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا ﴿۷﴾
اى زكريا ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است مژده مى دهيم كه قبلا همنامى براى او قرار نداده ايم (۷)
قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا ﴿۸﴾
گفت پروردگارا چگونه مرا پسرى خواهد بود و حال آنكه زنم نازاست و من از سالخوردگى ناتوان شده ام (۸)
———–
و جالبتر اينكه در ليست نامهايي كه خدا آنها را دوست ندارد نام مرجان ديده مي شود واضح است كه جناب ايراندوست
تا كنون كتاب قرآن را نخوانده است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الرَّحْمَنُ ﴿۱﴾
[خداى] رحمان (۱)
عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿۲﴾
قرآن را ياد داد (۲)
خَلَقَ الْإِنْسَانَ ﴿۳﴾
انسان را آفريد (۳)
عَلَّمَهُ الْبَيَانَ ﴿۴﴾
به او بيان آموخت (۴)
الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿۵﴾
خورشيد و ماه بر حسابى [روان]اند (۵)
وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ ﴿۶﴾
و بوته و درخت چهره سايانند (۶)
وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ ﴿۷﴾
و آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت (۷)
أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ ﴿۸﴾
تا مبادا از اندازه درگذريد (۸)
وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ ﴿۹﴾
و وزن را به انصاف برپا داريد و در سنجش مكاهيد (۹)
وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ ﴿۱۰﴾
و زمين را براى مردم نهاد (۱۰)
فِيهَا فَاكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَامِ ﴿۱۱﴾
در آن ميوه [ها] و نخلها با خوشه هاى غلاف دار (۱۱)
وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّيْحَانُ ﴿۱۲﴾
و دانه هاى پوست دار و گياهان خوشبوست (۱۲)
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۱۳﴾
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۱۳)
خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ ﴿۱۴﴾
انسان را از گل خشكيده اى سفال مانند آفريد (۱۴)
وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ ﴿۱۵﴾
و جن را از تشعشعى از آتش خلق كرد (۱۵)
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۱۶﴾
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۱۶)
رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ ﴿۱۷﴾
پروردگار دو خاور و پروردگار دو باختر (۱۷)
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۱۸﴾
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۱۸)
مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ ﴿۱۹﴾
دو دريا را [به گونه اى] روان كرد [كه] با هم برخورد كنند (۱۹)
بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ ﴿۲۰﴾
ميان آن دو حد فاصلى است كه به هم تجاوز نمى كنند (۲۰)
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۲۱﴾
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۲۱)
يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ ﴿۲۲﴾
از هر دو [دريا] مرواريد و مرجان برآيد (۲۲)
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۲۳﴾
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۲۳)
————
آمدنیوز: افشای آخرین اطلاعات از پرونده سری «جاسوسی زهرا اردشیر لاریجانی»
چهارشنبه اول شهریورماه، «آمدنیوز» از تشکیل جلسه مجمع فرماندهان سازمان اطلاعات سپاه (ساس) برای طراحی چگونگی بازداشت «احمدینژاد» و «حسین فریدون» خبر داد و نوشت که این سازمان تصمیم دارد برای گرفتن «تب جامعه»، «برقراری توازن» و «نمایش عدالت» در کنار بازداشت این دو نفر، «فاضل لاریجانی» یکی از برادران مفسد خاندان لاریجانی را نیز بازداشت کند. در این خبر «آمدنیوز» برای نخستینبار تنها گوشهای کوچک از پروندهی فوق محرمانهی و پنهانی جاسوسی «زهرا اردشیر لاریجانی» مشهور به (خانم وحید) دختر صادق آملی لاریجانی را به جامعه و مسئولین کشور نشان داد.
پس از انتشار گزارش «آمدنیوز»، «صادق لاریجانی» رئیس قوه قضائیه برای جلوگیری از عدم درز اطلاعات بیشتر این پرونده، در تاریخ چهارشنبه پانزدهم شهریورماه ۱۳۹۶، جلسهای را با حضور حجتالاسلام اسماعیل خطیب رئیس حفاظت اطلاعات این قوه، «پور زارع» و «نوروزی» دو تن از معاونان خطیب برگزار کرد و تصمیم گرفت که «صداقت» مسئول این پرونده فوق سری و معاون کل کاشف سازمان حفاظت اطلاعات را به عنوان مأمور به شرکت نفت انتقال دهد.
«صادق لاریجانی» در این جلسه گفت: «نمیشود این اطلاعات از حفاظت اطلاعات قوه قضائیه به آمدنیوز نشت داده شده باشد. این اطلاعات یا باید از سوی «خسروی» و «میلانی» (دو تن از نیروهای حفاظت اطلاعات قوه قضائیه استان تهران که مأمور تعقیب و مراقبت زهرا اردشیر لاریجانی بودند و اکنون به مدت ۴ ماه است که در بند ۲۴۱ زندانیاند) به «آمدنیوز» ارسال شده باشد یا سرویس امنیتی MI6 انگلستان این خبر را به آمدنیوز نشت داده باشد!!»
پس از این سخنان «لاریجانی»، «حسین شریعتمداری» به عنوان «بوقچی» جریان خود عمار پندار، طی مصاحبهای با خبرگزاری امنیتی فارس اعلام کرد: «وابستگی آمدنیوز به سازمان میت ترکیه به کلی دروغ است و این رسانه توسط سازمان MI6 انگلستان اداره میشود!»
بررسی اطلاعات بیشتر ارسالی از این پرونده به «آمدنیوز» نشان میدهد که پس از انتشار خبر فوق سری جاسوسی «زهرا اردشیر لاریجانی» برای سفارت بریتانیا در تهران، پرونده از حالت محرمانه خارج شده و معاونت ضد جاسوسی وزارت اطلاعات به عنوان مرجع صالح رسیدگی کننده به این موضوعات، در جلسه شورای هماهنگی نهادهای اطلاعاتی کشور از سازمان اطلاعات سپاه (ساس) و سازمان حفاظت اطلاعات قوه قضائیه برای مخفی نگاه داشتن این پرونده گلایههای تندی را مطرح کرده است. مسئولین معاونت ضد جاسوسی وزارت اطلاعات در این جلسه گفتهاند: «برای ما پرونده جاسوسی وابستگان مقامات ارشد کشور با پروندههای جاسوسی دیگران تفاوتی ندارد. چطور به اتهامات مطرح شده جاسوسی علیه مهدی هاشمی در دوران مصلحی رسیدگی شد؟ چرا نباید به پرونده جاسوسی زهرا لاریجانی رسیدگی شود؟»
یک منبع آگاه در حفاظت اطلاعات قوه قضائیه به «آمدنیوز» میگوید: «این معاونت پس از انتشار خبر آمدنیوز برای بررسی صحتوسقم آن، دریافته است که زهرا اردشیر لاریجانی با آموزشهای جمعآوری پنهان که پیشتر در سفارت بریتانیا در تهران توسط مأموران امنیتی آنها دیده، بولتنهای فوق سری که در سه نسخه برای رؤسای سه قوه تهیه میشود را عکسبرداری و در اختیار بریتیش کنسول در ایران و کالج ایتالیاییها در خیابان فرمانیه تهران قرار داده است. وی در این مکانها، جلسات متعددی را نیز به صورت هفتگی با مقامات این دو کشور به طور محرمانه برگزار کرده است.»
به گفتهی این منبع آگاه، «مقامات وزارت اطلاعات با محسنیاژهای معاون اول قوه قضائیه در حال رایزنی هستند تا تحقیقات از دختر صادق لاریجانی به اتهام جاسوسی برای غرب آغاز شود، اما محسنیاژهای صدور این اجازه را منوط به رایزنی با رهبری کرده که این موضوع باعث نارضایتی شدید میان اعضای شورای هماهنگی نهادهای اطلاعاتی کشور شده است. اعضاء این شورا معتقدند آیتالله خامنهای به دلیل ضعفها و مفاسد خود که صادق لاریجانی از آن مطلع است، با آغاز تحقیقات این پرونده موافقت نمیکند.»
اکنون جان «خسروی» و «میلانی» دو تن از مأموران حفاظت اطلاعات قوه قضائیه استان تهران که از چهار ماه پیش با توافق «خطیب» و «لاریجانی» به خاطر مکتوم ماندن این پرونده بازداشت شدهاند، در بند ۲۴۱ زندان اوین در خطر است. بر اساس گزارشها، پس از انتشار خبر «جاسوسی دختر صادق لاریجانی در آمدنیوز» مأموران این قوه در حال شکنجهی سخت «خسروی» و «میلانی» در بند ۲۴۱ حفاظت اطلاعات قوه در زندان اوین هستند تا به ارسال اطلاعات این پرونده برای «آمدنیوز» اعتراف کنند! شدت این شکنجهها به حدی است که «میلانی» زیر شکنجههای سخت مأموران، یکی از کلیههای خود را از دست داده است.
در همین راستا شورای هماهنگی نهادهای اطلاعاتی کشور، اولین قدم برای جلوگیری از نشت اطلاعات به کشورهای غربی توسط خانواده صادق لاریجانی را برداشته است. این شورا که بولتنهای «فوق سری» اخبار کشور را برای سران سه قوه در سه نسخه واحد تهیه میکند، اکنون تغییر رویه داده و اخبار درجه دو – سه کشور و بعضا مغشوش را طی بولتنی جداگانه برای «صادق لاریجانی» ارسال میکند که این موضوع خشم «صادق لاریجانی» را برانگیخته است.
http://news.gooya.com/2017/09/post-7556.php
آقای خامنه ای در مراسم فارغ التحصیلی ناجا حرفهائی زده که بیش از نشان قدرت ،نشان بهم ریختگی فکری و روحی ایشان است.چند مورد را در ذیل بررسی میکنیم:
1- ایشان فرمودند:” ما باید نیروی انتظامی در طراز جمهوری اسلامی و دولت اسلامی و یک جامعه اسلامی و قرآنی داشته باشیم و به توفیق الهی می توانیم به چنین هدفی برسیم.” این از آن حرفهای حیرت انگیز ایشان است که چندی پیش بصراحت اعلام کرد که نه جامعه اسلامی داریم و نه دولت اسلامی!..حال چگونه ایشان بدنبال نیروی انتظامی شایسته جامعه اسلامی و دولت اسلامی میباشد از همان معماهای عجیب و غریبی است که توضیحش را حتما مداحان در محرم امسال با قمه زنی توضیح میدهند!
2- ایشان همچنین فرمودند:” اگر ما کوتاه بیاییم، دشمن جلو خواهد آمد” خوب شما کوتاه نیا.دیگر اینکه پس با چندین جام زهر سرکشیده شده تا کنون، دشمن لابد تو منزل ما است که انهم به لطف دو رهبر معظم ممکن شده.
3- آقا همچنین فرمودند:” حقیقتاً رژیم ایالات متحده آمریکا، خبیثترینِ شیطانها است.”..خوب پس معلوم شد طبق فرمایش امام باید ما چند تا شیطان خبیث داشته بشیم که بدترینش آمریکا است!..حالا پس با توجه به رابطه برادرانه با انواع خبیثهای عالم از قبیل پوتین و اسد و سایرین ظاهرا مشکلی با خبیثها نیست.حال ایشان بفرمایند روی چه حسابی آمریکا برای ما ازروسیه خبیثتر است؟
4- ایشان همچنین در مورد گزارش دقیق کارشناسان مریخی در مورد نیاز به 20 هزار مگاوات برق هسته ای فرمودند.خوب بسم الله..بفرمائید این گزارش را منتشر کنند تا ما هم به این نوابغ هسته ای آشنا شویم و ببینیم چگونه به این نظر رسیدند؟ دیگر اینکه شما بقول خودت چرا کوتاه آمدی تا دشمن جلو بیاید؟ شما کدام راکتور هسته ای را داشتی میساختی که دشمن نگذاشت؟ شما این 20هزار مگاوات را کجای این مملکت زلزله خیز قرار بود نصب کنی؟ این داشمندان نابغه چه کسانی هستند که بجای ساخت راکتور دنبال غنی سازی رفتند در حالیکه اورانیومی در کار نیست؟
5- رهبری با دادن انواع و اقسام اطلاعات در هم برهم و غلط شعور و فهم مردم را ببازی میگیرد و جنان قطعی سخن میگوید که همه باور کنند حرفهای ایشان حتما حساب و کتابی دارد. شما از همان جامهای زهر پی در پی و نرمشهای قهرمانانه دوران خودت و امام راحل و پر کردن سوراخ راکتور اراک با بتن و تبدیل فردو به سوهان پزی ،میزان شجاعتت پیدا است. آخر زورت زندانی کردن نرگس محمدی است..شجاعت دیگری هم داری؟ راست قامت کسی است که قامتی با شعور و درک انسانی داشته باشد نه زبان بی مسئولیت و زیانبار!
آقا سید مرتضی..بنده هر چه فکر کردم دلیل عصبانیت شما را متوجه نشدم. بنظرم شما باید اول بگوئید که آیاخودت نکاح موقت را قبول داری یا نه؟ اگر قبول دارید و تبلیغ و انجام آنرا درست و شرعی و برابر با حکم خدا میدانید دیگر چرا به ان طلبه کنار جاده ای که برای حکم خدا تابلو گذارده انتقاد میکنید؟ بالاخره بفرمائید کارش درست است یا غلط؟ آیا شما هم با حاج آقا مهاجری همنوا هستید که اینکار سخیف است یا نه؟ اگر عقد موقت حکم خدا است پس آن بنده خدا که دارد کار درستی میکند. حالا شما برای این حکم خدا چرا یک دفتر بزرگ در قم و مشهد و همه شهرها نمیزنید تا شرع انور مغفول نباشد؟..چرا کنار جاده؟
دیگر اینکه آن طلبه محترم از این کار در امد دارد..بنده فقط کسب و کار ایشان را از نظر تجاری توصیح دادم..خوب این چه اشکالی دارد؟ وقتی کاری به این خوبی است چرا بیکاری باید باشد؟
در مورد چادر و تجارت مربوطه، مشکل شما نباید این باشد که بنده حجاب را قبول دارم یانه؟ شما اولا اینرا از خانمهای ایرانی مسلمان بپرسید. مردها که قرا رنیست جواب بدهند. دیگر اینکه خود شما هم بارها گفته ای که چادر ربطی به حجاب شرعی مورد نظر شما ندارد. حالا اگر هم انکار کنی مشکلی نیست..بقیه هم لباسانت بارها گفته اند..شما یعنی منکر تجارت میلیاردی چادر مشکی از کره و ژاپن و ترکیه هستی؟..خوب راهش هم ساده است. شما از همان پارچه فروشهای قمی سئوال کن ببین چه داستانی برایت میگویند.
حالا که شما روی چادر این قدر تعصب دارید، یک سئوال هم بنده دارم.شما روحانیون غیرتی که آنقدر روی حجاب برتر و حکم پوشش خانمها حساس هستید چرا یک کارخانه تولید پارچه چادری در قم و مشهد نمیزنید؟ با پول واردات پارچه چادری تا حالا میتوانستید هزاران طلبه را سر کار بگذارید تا هم درس و علم یاد بگیرند و هم به تولید و صنعت مملکت کمک کنند و هم برای زن مسلمان چادر از ژاپن و کره بی خدا وارد نکنند..هم اینکه وقتی طلاب سر کار بروند لازم نیست دیگر مثل گوسفند فروشها کنار جادّه برای صیغه کردن تبلیغ کنند و اعلام کند “«اجرای عقد ازدواج عادی با مدرک معتبر قانونی بدون ثبت در شناسنامه» و دفترچه برای هتل و مهمانپذیز بفروشند..
سلام،بقول معروف باید معلول باشد تا دنبال علت آن باشی! عصبانیتی درکار نبود تا کسی دنبال علت آن باشد،مطالبی گفته بودید آن مطالب نقد شد،احتمالا شما خوب مطلب طرف گفتگو را نمی خوانی،نکاح موقت یک حکم مسلّم در فقه شیعه هست و من در مورد آن و احکام آن و فلسفه آن اینطور که قابل فهم است سخن گفته ام و در همان نوشته هم از آن دفاع کردم،پس بحث از چیستی و چرائی نکاح موقت نبود و نیست،نیز در همان نوشته مخالفت خود با ابتکار فردی آن طلبه (اگر واقعی بوده و گزارش گزارش درستی باشد) را بیان کردم و گفتم وظیفه ذاتی روحانی بما هو روحانی تبلیغ و ترویج احکام دین است نه خواندن صیغه نکاح دائم یا موقت،بله ممکن است متشرّعی که واقف به چگونگی خواندن صیغه نکاه نیست از یک روحانی خواهش کند که آنرا برای او بخواند،اما اینکه یک معمّم برود بر سر جادّه تابلو بزند و با خواندن عقد نکاح از اینطریق تکسّب کند و مهمتر از آن و برخلاف قوانین از پیش خود برای دیگران کارت و صیغه نامه و مجوّز اقامت در هتل ها صادر کند ،من اینرا مخالفت کردم،آیا مخالفت با یک ابتکار نادرست و خلاف عرف و قانون ،نزد شما یعنی مخالفت با عقد نکاح موقت؟! اندکی در اظهار نظر دقیق باشید.حرف من این بود که بنیاد ازدواج در اسلام یک بنیاد درست است چه دائم آن و چه موقت آن،و هر زن و مردی با تراضی و مراعات شرائط اسلامی لازم در عقد نکاح (دائم یا موقت) می تانند بروند به دفاتر اسناد رسمی و با ثبت ازدواج دائم یا موقت اقدام به زناشوئی کنند،اینکه کسی سر جادّه بایستد و چنین کند به او چه ربطی دارد؟! اصلا ازدواج مردم به روحانی چه ربطی دارد؟! مردم مسلمان با هم ازدواج می کنند و مکلّفند به احکام یا شرائط آنها عمل کنند خواه خودشان عقد را بخوانند خواه از یک آگاه غیر روحانی بخواهند برایشان بخواند و خواه از یک روحانی بخواهند که برایشان عقد بخواند،و عقد خواندن وطیفه اصالی یک روحانی نیست،این می شود مخالفت با نکاح موقّت؟! بله من نیز بدلایلی که اشاره شد با مسیح مهاجری موافق هستم و این کار را سخیف و خلاف عرف و وظیفه اصلی روحانیت می دانم.عقد موقت یک حکم خداست ولی نکاح موقت کردن یک زن و مرد نیازمند به بوق و کرنا و جار و جنجال ندارد،آن زن و مرد اولا باید بقانون عمل کنند و عقد نکاح خود را بثبث برسانند چون این نکاح واقعا نکاح است و غالب آثار مترتب بر نکاح دائم مثل احکام فرزندی که پیدا می شود یا حتی توارث اگر شرط کنند و برخی امور دیگر مترتب بر نکاح را دارد تفاوت تنها در محدود بودن مدت نکاح است بخلاف نکاح دائم.و ثانیا بحث در عمل فردی اوست ،اشاره کردم وظیفه اصالی روحانیت خواندن عقد نکاح یا تکسّب از این طریق نیست،بنده خودم بدفعات بخواهش اقوام یا بستگان عقد نکاح خوانده ام اما با رعایت شرائط مقرّر در قانون و بخواهش طرفین ،نه برای پول و کاسبی!
پس لطفا خلط بحث نکنید.در مورد دفتر،دفتر خاص لازم نیست! اینهمه دفاتر رسمی ثبت ازدواج و غیر ازدواج،طرفین یک ازدواج نمی توانند به دفتر اسناد رسمی مراجعه کنند؟!عمده طرفین نکاح هستند که راغب باشند و شرائط شرعی را مراعات کنند،کنار جادّه ایستادن یعنی چه؟! بعد هم مگر درصد نکاح موقت چقدر هست که نیازمند کار کیوسکی جاده ای باشد؟! نکاح موقت مگر خرید چیپس و آدامس و پفک است که نیازمند این باشد که کنار جاده کیوسک بزنند؟!
ببینید حالا دارید شبطونی می کنید! این نوشته تعمیمی شیطنت آمیز شما هنوز پایین این پیج هست،شما مطلبی در مورد نکاح و کار آن طلبه نوشتید بعد در چندین مورد مساله را تعمیم داده روحانیت را مورد طعن قرار دادید حالا می گویید مگر تکسّب از اینراه اشکال دارد؟! نه تکسّب از اینراه اشکال فقهی ندارد اما توضیح دادم که سخیف و خلاف شان روحانیت است،بعد چه کسی از بیکاری دفاع کرد؟ روحانی اگر از راه عقد خواندن پول نگیرد بیکار است؟! غیر از خدمات مختلف دولتی زمینه های کاری مختلفی برای یک روحانی در حیطه تبلیغ دین و احکام دین هست ،آیا لزوما روحانی باید برود از راه یک حکم جایز (غیر واجب) شرعی ارتزاق کند؟کاری که منوط به رضایت یک زن و مرد هست و شرائط خاص قانونی و شرعی خودش را دارد؟ پس این کار هم لزوم ندارد هم از وظائف روحانیت نیست،بعد هم اینکه او مجوّز و کارت یا صیغه نامه بدهد با کجای قوانین کشور تطابق دارد؟!
در مورد “پوشش”(نه چادر) من مشکلی با شما ندارم می گویم اگر مسلمانید اینگونه سخنان خلاف مسلمانی است،اگر مسلمان نیستید،بشما چه مربوط که قانون مصوّب کشور چیست و بشما چه مربوط که زن مسلمان بخواهد به وظیفه شرعی خود عمل کند و در این راستا نیازمند خرید ابزار پوشش (روسری-مانتو-چادر)باشد؟! در مورد مرد بودن،متقابلا می گویم: خوب شما که مرد هستید چکار دارید به مساله حجاب؟!بعد صرفنظر از حکم شرع و قانون مصوّب، درصد زنانی که در جامعه خواستار بی حجابی هستند یا همین الان در جامعه ما اصطلاحا “بدحجاب” هستند چقدر است؟ من مطمئن هستم یک اکثریت قاطعی از زنان ایران بطور اتوماتیک و بر مبنای عمل بوظیفه شرعی قرآنی،عامل به وظیفه پوشش و خواهان رعایت آن هستند؟ اینهمه زن چادری در همه شهرهای ایران همه با زور و اجبار چادر پوشیده اند؟! پیش از انقلاب اکثریت زنان ایرانی بی حجاب بودند؟!من ضمنا گفتم چادر در پوشش الزامی نیست نگفتم ربطی به پوشش ندارد! خوب حالا اگر از چادر صرفنظر کردیم نتیجه آن می شود بی حجابی؟! چرا غیر منصفانه مطلب می نویسید؟ من گفتم تجارت پارچه چادر یا چادر دوخته وجود ندارد؟!نوشته من هست چیزی که نوشتم این بود که “تجارت” فلسفه پوشش اسلامی نیست،الان فارسی می گویم پوشش یک وظیفه اسلامی برای زن مسلمان است و طبعا پوشش نیازمند به خرید پارچه است آیا نتیجه این صغری و کبری این می شود که فلسفه پوشش زن “تجارت چادر و پارچه” است؟! از کجا فهمیدید من روی چادر “تعصّب” دارم؟! عجب حکایتی است! من دارم حکم پوشش را بیان می کنم و تصریح می کنم پوشش اسلامی لزوما چادر نیست ،بعد این دوستمان بمن نسبت تعصّب به چادر می دهد! اندکی منصف باشید.
آقای علوی! این پاراگراف آخر شما که دیگر معرکه که نه فاجعه بود!البته بنیاد غلط آن نیز همین تهمت بود که :”من روی چادر تعصّب دارم” که نمیدانم این تعصّب را از کجای مطالب من بیرون آوردید،اما فرض کنید من یا دیگران تعصّب روی اصل پوشش (و نه لزوما چادر) داشته باشیم،از این بالاتر؟! خوب تعصّب من یا دیگری به یک حکم لازم المراعات شرعی چه تلازمی با احداث کارخانه تولید پارچه برای چادر و مانتو و روسری و ابزارهای پوشش دارد؟! خوب متوجهید چه می گویید؟! اینهمه کارخانه نسّاجی در شهرهای مختلف کشور وجود دارد،فرض کنید علاوه بر آن روی رغبت مشتری به نوع یا جنس یک کالا حتی پارچه یا دوخته یک کالا را وارد کنند،آیا بیان یک حکم شرعی یا توصیه بمراعات آن و مراعات قانون مصوّب،ملازم با این است که روحانی مبلّغ احکام دین برود پارچه فروشی یا کارخانه تولید پارچه یا چادر بزند؟! مگر اینها الان وجود ندارد؟ علاوه بر این چرا حالا اینقدر شما نگران و حسّاس بیکاری روحانیون شده اید؟! می خواهید بگویم مشکل اصلی شما چیست؟ مشکل اصلی شما این است که از ایفاء وظیفه اصلی روحانیت در تبلیغ و ترویج احکام دین بصورت های مختلف آن نگران هستید و آن انجام وظیفه ها را بیکاری می دانید! درست فهمیدم؟بهرحال شما نگران درس و علم طلّاب نباشید،درس آموختن طلّاب و تحصیل علم دین راه کارهای خودش را دارد که نیازمند خلط مبحث و ربط دادن حکم پوشش- که ظاهرا مورد قبول شما نیست- نیست.
البته بحث واردات کالا و از جمله پارچه یا چادر بحث اقتصادی جداگانه ایست،بله ممکن است من با شما موافق باشم که مصلحت اقتصادی کشور تولید کالای داخلی و حذف یا کاهش اقلام وارداتی غیر ضرور هست ،این البته بحثی اقتصادی حکومتی است که متصدّیان خاص خود را دارد اما بایدها یا نبایدهای اقتصادی را نباید وارد بحث از احکام شرعی کرد چنانکه شما کردید.
بعد شما در آخر این پاراگراف تعبیری در مورد آن طلبه کردید که حاکی از تناقض در رویکرد شماست،بنده که نظرم را با توجه بمسائل شرعی و بایدها و نبایدهای ایفاء وظیفه روحانیت بیان کردم ،اما بالاخره معلوم نشد علوی گرامی با اینهمه کش و قوس و مخلوط کردن مسائل بی ربط بهم ،عمل آن طلبه را خوب تلقی کرد یا بد؟!
آقای نوری زاد اون شلوار و پیرهن اسپرت رو که ست کرده بودی خیلی بهت می یومد. پشم و پیل رو هم از ته می زدی و شیش تیغه می کردی و یه سبیل کلفت هم میذاشتی دیگه جور جور می شد و کسی بهت نمی گفت بچه آخوند! اینجوری لب کارون زمزمه کردنت هم با دایره تنبک به دل نمی نشینه!
فعلاْ نون توی پشم و پیله بابام جان! اندر قدرت پشم و پیل همان بس که کمترش مثل نوری زاد نشان از تقوی و بیشترش نشان از جان بر کف بودن می کند!!!!
: المانیتور به نقل از حاج قاسم شکست خورده: دیگر مانع حمله حشدالشعبی به کردستان نمیشوم.
ترجمه: یه جنگ دیگه که این نادانان میخوان شروع کنن. ۳ تا کم نبود، حالا مژده چهارمی رو میده.
خدا این اسامی رو خیلی دوست داره:
غلام: برده جنسی مذکر
کلثوم : زن خیکی
خدیجه: سقط جنین شتر
فاطمه: زنی که بچه ۲ ساله رو از شیر گرفته
بتول: زن دوشیزه که از مردان رغبت و حاجت خود بریده باشد.
رقیه: بندگی کردن و غلامی نمودن
عذرا: زنی که همیشه باکره بماند
جعفر: جوی کوچک
ذبیح: چارپایی که گلویش را ببرند. گلوبریده .
عثمان: بچه مار
صغری: حقیر
اصغر نیز از همین خانواده
و ازریشه صغرا است، به معنای کوچکتر!
خدا این اسمها رو دوست نداره:
منوچهر : کسی که چهره بهشتی دارد
دلارام :مایه آرامش دل
بهرام : پیروز
سهیلا: نورانی ترین ستاره
بهروز : خوشبخت
پروین :ستارگان درخشان
پوران : یادگار
روشن: نور
نوشا : گوارا و شیرین
مرجان : جان من – گلی دریایی
مینو : بهشت
رکسان : روشن
پریسا : همچون پری
اقا سید و اقا عبداله و … این را بببن و برای ما توضیح بده ولی خداوکیلی سفسطه نکنی .داستان عسل خوردن … . البته امیدوارم اقایی که داره تفسیر میکنه تا حالا سنگ نشده باشه
https://www.youtube.com/watch?v=14Cxjg2cN7E
البته این یکی که اگه توضیح بدی همه ایت اله ها را شرمنده خودت میکنی .
https://www.youtube.com/watch?v=RaB-P_ASwZw
آفرین خیلی جالب بود.
.سلام آقای نوری زاد عزیز.
من /////// هستم مربی آفرینشهای ادبی کانون پرورش فکری یکی از هشتصد مربی پاره وقت کانونی که سالهاست در حق ما اجحاف شده. ما مربیان پاره وقت هر کدام مدتها سابقه ی خدمت در کانون داریم اما سالهاست که حق التدریسیم و برخی از ما دیگر با بیمه ی نامعلوم و نامشخص و آینده ی مبهم پا به سن گذاشته ایم.
همانطور که می دانید کانون دستاورد دوران پهلوی است و به عنوان یک پایگاه هنری و فرهنگی مطرح است اما این روزها دارد در دست مافیای هیات مدیره و باندبازیهای حکومتی از پا در می آید.من به شخصه در حدود یک سال است که یک گروه تلگرامی راه انداخته ام و مربیان پاره وقت را گرد هم جمع کرده ام اما هر بار بچه ها را ترسانده اند و حرفمان به گوش کسی نرسید.
خود من با سالها سابقه ادبی و هنری هنوز که هنوز است با سختی تمام و از طریق فروش ترانه و ویراستاری چرخ زندگی ام را می چرخانم و تک و تنها و در خانه ای استیجاری زندگی میکنم.دو ماه پیش پیه برادران اطلاعات به تنم خورد و در یک جلسه چهار ساعته با گرفتن یک تعهد از من رهایم کردند البته پستهای اینستاگرام و مسائل دیگر را بهانه کردند.
خواهش می کنم صحبت از کانون بکنید اینها کانون را کرده اند پایگاه تبلیغاتی خودشان در حالیکه مربیان پاره وقت را در سخت ترین شرایط معیشتی و بیمه ای قرار داده اند.لطفا اسمی از من نبرید.چون من کسی را ندارم که پیگیر کارم باشد و این بار اگر گیر بیفتم حسابم با کرام الکاتبین است.تنها امید این روزهای من ادبیات و کودکان هستند. خواهش می کنم کانون را دست کم نگیرید و بعد از یک تحقیق کوچک در مورد ما پاره وقتها و تایید صحت گفته های من در مورد وضعیت ما صحبت بکنید. اینها هیچ وقت نگذاشتند صدای کانونی ها و مخصوصا پاره وقتهای کانونی به گوش کسی برسد.از شما خواهشی دارم لطفا عین مطالب مرا که برایتان فرستاده ام در کانال به اشتراک (نگذارید) چون خیلی راحت مرا شناسایی می کنند.
راستی لینک کانال عموقصه گو را شخصا برای شما می فرستم.در این کانال هر شب برای بچه ها قصه تعریف می کنم.
پاینده باشید.
سلام وعرض ادب ودرودبیکران خدمت استاد دلسوز ووطن پرستم جناب نوریزاد عزیز
چندروز برای مسافرت به شهرتکاب درآذربایجان غربی رفتم شهری غنی وسرشاراز معادن ومنابع زیرزمینی شهری که تاریخ ایران زمین سربلندرو میشه باهاش ورق زد شهری که دومعدن طلای زرشوران وآق دره معروفش زبان زده شهری که به واسطه جاذبه های گردشگری مثل تخت سلیمان وزندان دیوش وبه واسطه آب وهوای فوق العاده مطبوعش میتونه سالانه میلیونها گردشگر ایرانی وخارجی رو میزبان باشه ولی متاسفانه متاسفانه به علت بی لیاقتی وبی تدبیری مسولان شهری وکشوری وبه علت کوته فکری آقایان آخوند این شهرنه جاده نه هتل نه کلا زیرساخت مناسبی واسه جذب گردشگر که نداره هیچ حتی ساکنان خودشهرهم ازکمترین امکانات برخوردارنیستن!!!
رفتم به منطقه تخت سلیمان که قدمتی5000ساله داره ومنظره ای که دیدم قلبم رو به درد آورد واشکم رو سرازیر کرد
متاسفانه بنایی بااون قدمت وعظمت که میتونست جزو عجایب دنیا باشه درخاک داشت مدفون میشد که نشان ازکم توجهی که نه بلکه نشان ازفراموشی مسئولین وطن پرستمون بود،انقدتومحوطه علف هرزروییده بودکه گمان میکردم به چراگاه رمه ایلات اومدم به عنوان ایرانی واقعا خجالت کشیدم
ای کاش مسئولین انقدکه به فکرامام زاده ها وبقعه های متبرکشون وشیعه های مظلوم وبی دفاع یمن وسوریه وبحرین ونیجریه ولبنان وعراق هستن یه گوشه چشمی هم به خاک تشنه محبت ورسیدگی کشور عزیزمون ومردمش میکردن
ولی افسوس که اینا از مانیستن یعنی ایرانی نیستن
استاد بی اغراق بگویم حقیر ید طولایی در سخن گفتن ونیز نفوذ کلامی دارم که به سبب ان از قبل انقلاب که تازه دوره افسری راتمام کرده وبعنوان افسرنگهبان مشغول بودم همیشه سعی دربرقراری صلح وارامش خصوصا بین زوجین ونزاعها داشتم وساعات استراحتم را بان اختصاص میدادم وچه لذتی میبردم وقتی دستان دوجوان دراستانه طلاق را بهم میدادم وبالبخند وتشکر ترکم میکردند,وچون وجهه ای داشتم گاه مجبوربودم ساعتها صحبت کنم تا زن زیبای متاهلی را وادرم که عشقش را نثارشوهرش کند تا خوشبخت شود البته گاه بنحوی باشوهراشنا میشدم وبزبانی که شک نکند راهنمایی اش کنم ,هفت سال دراین رژیم ریس زندان درشهرهابودم که باگرفتن یک تار موی سبیل هردوهفته تاسه روز مرخصی بزندانیانم میدادم وتشویقی هم گرفته ام تا وقتی اسیر دادستان انقلاب کرمان شدم حقیقت راگفتم برای رضای خدا و لوطی گری که چون بررسی کرده بودند وفهمیده بودند اهل رشوه نیستم ولم کردند ,ضمنا چند زندانی راهم ازپای چوبه دار نجات دادم ,اخرینشان دوجوان دربم بودند که تمام مسولین سعی خودرا کرده بودند وموفق نشدند تا من ازکرمان رسیدم وفورا مرا به محل اجرابردند که خوشبختانه موفق شدم طناب ازگردن انان دراورم ,گاه عذاب میکشم که چرا نمیتوانم دراینگونه مواقع واردشده وتلاشم را جهت رهایی جوانی ازمرگ بکاربندم ,گریستم برمرگ جانگداز ریحانهء ریحانه ان دختر بی گناه واصرارسپاه براعدامش,(شگفت اوراست اینهمه پافشاری سپاه بر پرونده سازی وتجاوزبناموس مردم وشکنجه روحی بستگان زندانیان بیگناهی که بسیاری فقط بخاطر سنی بودن,بهایی بودن,مسیحی وکلیمی بودن اعدام شدند ومیشوند,درهیچ دیکتاتوری چنین وضعی برای ملتش ندیده ونشنیدم ,انگار هرشب موقع خواب باید مستند چندین شکنجه وحشتناک وسربه نیست کردن وعذاب وبهم ریختن کانون خانواده بیگناه ایرانیان را برای رهبربخوانند تا خوابش ببرد ,چون شنیدم دقیق خواهان تشریح چگونگی شکنجه وواکنش طرف میشود ولذتی سادیسمی وشدید میبرد چرا چون به یقین دچارچندین عقده است یکی ان ضعف جسمی ایشان است که هرگز نتوانسته هیکل وزوردلخواه را داشته باشد) شکنجه گران ما روزی متوجه خطای خویش میشوند که یا دربرابر قاضی بنشینند یا بدنبال فرزند ونوه خویش دربدر نهادها شوند. باشرمندگی از اطاله کلام بهرحال من درخدمتم تنها مشکلم عدم توان هزینه های ایاب وذهاب است وگرنه هرکجا موردی باشد باکمال میل تمام توانم را بکارمیبردم .استاد عزیزم من یک جان دارم که حاضرم برای وطنم فداکنم. دوستتان دارم
بامید ازادی هموطنانم واب وخاک این سرزمین اهورایی وذره ذره خس وخاشاکش که برایم از بهشت موعود دشمنان وغارتگران عزیز تر است.
استاد اینان خدمتگذار به مردم وطن رانمیخواهند پاچه خوار پیرو بی چون وچرای رهبر میخواهند,هفت سال حقوقم را تقریبا نصفه پرداختند بهرکجا گزارش کردم ویکبارنوشتم قصد خودکشی دارم وچیزی جز پرداخت کامل حقوقم را نمیخواهم اخر تا ازشدت استیصال وفقر خطای کوچکی کردم هرچه قانون داشتند برسرم خراب کردند چون خواهان همکاری شدند گفتم بلد نیستم ونتیجه اخراجم با حدود ۲۳سال خدمت بود ووقتی از زندانشان رها شدم ,(که بجای پرداخت هفت سال معوقاتم وجبران خساراتم محکوم بزندان وجزای نقدی شدم,) چون خانه ام راهم درمشهد ناچار برای پرداخت قروضم فروخته بودم هیچ نداشتم واز ان زمان تاکنون چند بار هردفعه دوسه سال درمغازه ها فروشندگی کردم وفعلن بیکارم گفتم که علت مشکلم راهم بدانید واحقاق حق را در اسلام حضرات.
دوست ومرادم
نظام با همه دبدبه وکبکه داشته ونداشته اش چگونه میتواند از خود وعملکردش چه نزد ملت مظلومش وچه در انظار جامعه جهانی دفاع کند؟ نظامی که رهبرش مدعی زعامت تمامی مسلمانانیست که درمرحله نخست جز تعداد اندک خویش بقیه شان را چون دیگر مردم اکثر شاد جهان کافر ومستحق مرگ میداند واین را با کشتن ثابت کرده است.
رژیم ظاهرا صلح طلب وخداترس همواره تا توانسته است درتولید ترس وایجاد رعب ووحشت درداخل وخارج وایجاد فتنه وجنگ وکشتار درنقاط مختلف جهان ضمن نابودی منابع ملی وغارت ثروت عمومی برای مردم خود فقر وفلاکت وتن فروشی وایجاد باندهای فروش نوامیس این ملت شریف وخوشباور ,انگیزه خرید تسلیحات ومعاملات کلان ورسانیدن سودهای سرشار که بهای خون کودکان وجوانان سوریه وعراق ولبنان ویمن وبحرین وافغانستان …به همان کشورهایست که مرتب مرگ باد گویدشان وپرچمهایشان را بدست ارازل واوباش به اتش میکشد وخود نیز دستانش که بهتراست بگوییم تمام قد بخون بی گناهان توسط جوانان ما که زیردست سرداران دزد ولافزن که هریک بیل گیتسی برای خود فریب ودروغ را جای ایدلوژی دینی می اموزند اغشته است .
نظام که برهر صداقت میتازد وخود علنی ترویج فساد میکند چگونه داعیه برتری اسلام راستین دارد درحالیکه اکثریت حضرات علمایش هرچه نعمت ولذت است سهم خود میداند وهرچه بدبختی ورنج وفلاکت سهم مردم ودیگران ,لازم به ذکر است اگر چیزی بدستان مردم دیگر کشورها میدهد برای پرت کردن حواسشان وکندن پوست تنشان است درست مثل ساختن بیمارستان رایگان درعراق ولبنان ویمن و……که پیامدش کشتار فجیع سنی ها وبعضا شیعیان عراق بدست سربازان خویش وانگیزه بوجود امدن داعش ها وامثالهم است که همیشه جایگاه خانواده سران فتنه ها تهران بوده وهست.
رژیم خود درخفا به نوامیس ملت خویش همان ملتی که صدقه سرش به نان ونوا وصندلی خدایی رساندشان تجاوز ودراین دایره ازطفل شیرخوار هم نمیگذرد واشکارا زشت ترین جنایات جنسی را روا میدارند و رهبرش بقیمت برباد دادن سرسوزن ابرویش وهزینه کردن حیثیت خود برای قاری محبوب خویش علنی از فاعلین دفاع میکند وقضاتش حتا به تجاوز پدران بدختران خویش بی توجهی میکنند ومدام مردان را به تعدد زوجات وتجاوز به زنان حتا ازطرق غیرمتعارف ونیز بکودکان ترغیب میکند اما دربوقهایش میدمد که ما با همجنسگرایی ودیگر مسایل افراد گرفتارمشکلات جنسی مخالفیم وازدواج همجنسگرایان راعملی حیوانی میداند ,شگفت است که هر جنایتی اعم از سکسی وتجاوز به محارم وطفل وکودک تا جوان وپیر مجاز است اما درخفا !!!!
ربا حرام است اما سود مشارکت حلال !!!!
خوردن ماهی بدون فلس وتخم شکم ماهی وکوسه حرام است مگر خاصیت تقویت قوه باء مشخص گردد که با میکروسکوب بر کوسه فلس می یابند وتخم وبیضه راهم برسفره تناول میفرمایند حضرات اشکنه خور ازجمله رهبر خاویاراست نمیشود گذشت.
جناب رهبر بخدا سوگند مردم از درجه وقاحت وبی نهایت بودن ان نزد این علمای اعلام واسوه های علم حوزه که کل دروسشان اکنون بمقیاس بسیارکمتر وبی نهایت اسان تر از کتب بچه های کلاس پنجم ابتداییست درحیرتند,عکس ها که ازاشکنه خوردن امثال امامان جمعه وسردمدار اشکنه خوران درشبکه ها گذاشته اند هرانسان دیگری بود از خجالت یا انحارمیکرد یا درکنج پستو زبان بکام میکشید .الحق که شرم وحیا ووقاحت را بتمامی خورده اند وچیزی هم قی نکرده اند.
بر وطن فروشانی که مدافعان شمایند که جز اراذل وقمه کشان وهتاکان والوات ویا سرداران دزد میلیاردرتان ابایی نیست اینان همیشه بوده دروطن ما درپرتو اموزه های تزویر ودروغ ,چون جزان چیزی درچنته اسلامتان نبوده بیشتر,اما هیچ چیز همیشگی نیست ,روزهای خوب حتما وبه یقین درراه هستند ومردم ایران چیزی بدست می اورند که ارزش اینهمه قتل وکشتار ونابودی وویرانی کشور وهموطنان عزیزمان را بدستان مبارک شما خواهد داشت وان ازادی همراه با نابترین هدیه الهی یعنی اگاهی است بگونه ای که ملت مارا از گرداب غم واندوه وگریه ونوحه عبث وبیهوده به جشن وشادی وسرور که خواست خدای عاشق است میرساند.صبرمیکنیم سحر بسیار نزدیک است.
آیا پیامبر برای خویش جانشینی انتخاب کرده ؟ آخوند اللهیاری توضیحات کاملی در این باره آن خواهد داد که پیامبر به کتاب خودش هم عمل نکرده .
https://www.youtube.com/watch?v=ILd7opFhxYY
آقای نوریزاد
آمدم مطلبی بگویم
اما از خودم شرم کردم که من ، خودم هم، یارای آن نباشد که بنشیند و دیگران را به عیب فروگیرد.
باری به هر جهت
خدادر کتابش فرموده روز قیامت فردی را می آورند و تابعینش را، و امر میشود همه را در دوزخ برند.
در آنجا، پیشرو و تابعین هم را لعن میکنند که خدا عذاب را مضاعف فرما بر طرف مقابل، خداوند میفرماید عذاب بر هر دو گروه مضاعف است اما در نمیابند.
در تفاسیر، که بنده مشاهده کرده بودم، گروهی فرد پیرو را ابلیس و گروهی فرعوننا میدند، احتمالا قصدشان فرعون مصر بوده
لیکن من نگران بودم که این خطاب به همگان است، که خداوند صرف تقلید را رافع مسئولیت نمیداند.
حال، وضع ما چه باشد، خدا داند
استاد گرامی بادرود عاجزانه ازت میخواهم حتی اگر تکراری و …. است ان را در سایت بکارید و از همه خواهش میکنم ان را نثر دهند تا شاید به گوش مسئولین و رهبر برسد که “اب زمزم مسموم است و…”
http://tamasha.com/v/Wb310
این صرفا یک شایعه بود که مسئولان حج ایران و عربستان آنرا تکذیب کردند،بهرحال مسئولان مربوط به حج بیشتر از شما به چنین مواردی حسّاس هستند و این موارد را چک می کنند و تکذیب این خبر در خبرها بود.
چاه زمزم و کعبه در پائین ترین نقطۀ مکه و درمیان کوههای بلند قرارگرفته اند. با مطالعۀ تاریخ مکّه و سیلهای مکرری که سبب بالا آمدن سطح آب تاارتفاع 6 متردراطراف کعبه و چاه زمزم که درفاصلۀ 20 متری آن قرار دارد، میتوان ملاحظه کرد که بطورمکرر سیلابهای آلوده به انواع میکربها و باکتریها درسطح زمین به همراه فضولات انسانی و حیوانی وارد این چاه شده و آنرا آلوده کرده است. اما این میکربها و باکتریها بخشی از آلودگی آن میباشند. پژوهشگران با آزمایش آب این چاه به تشخیص چند نوع مواد و املاح شیمیائی سرطانزا و کشنده درآب آن نیز دست یافته اند.
از سوی دیگر، همچنانکه از آزمایش آب چاه زمزم برمیآید، این آب اززمانهای قدیم به علت عبورازلایه های زیرزمینی دارای موادمعدنی سمی، آلوده به مواد سمی وخطرناک ازقبیل مقادیر زیادی نیترات و آرسنیک (سُم الفاس یا مرگ موش) بوده و موجب مسمومیت هزاران نفرشده است (نگاه کنید به در مسالک والممالک اصطخری، ص 20، که در آن خبر داده است “در تمامت مکه آب روان نیست…آبهای مکیان ازباران میباشد و آب چاه آن موضع را نمی شاید خوردن). درنهایت درسال 2011، نمونه های آبی که مستقیماً از چاه زمزم برداشته شده بود در آزمایشگاههای انگلستان مورد آزمایش قرارگرفته و در پی آن بی بی سی خبر ازوجود انواع باکتریها و مواد سمی کشنده و سرطانزا نظیر آرسنیک و نیترات، درآب زمزم داد. درپی این خبر، ورود آب زمزم به انگلستان ممنوع شد.
تاریخچۀ چاه زمزم: http://sokhan-rooz.blogspot.com/2015/11/1400.html
آب آشامیدنی کنونی در مکه و حتی آبی که بنام آب زمزم به حجاج عرضه میشود، با پمپاژ آب تصفیه شده از دریای سرخ تأمین میشود. علت کمی شورمزه بودن آب هم بخاطر پس ماند نمک آب دریا در آنست.
سلام بر ناظران گرامی
متخصصین مذهبی حاکم بر ایران که اینک حنای خویش را نزد ملت ایران بی رنگ یافته و از مقبولیت ابتدای انقلاب که ناشی از عدم شناسایی ذات اصلی اینان نزد ایرانیان بود فرسنگها فاصله گرفته اند اینک با گذشت زمان به روشهای نوینی دست یافته اند.وقتی ایشان با هجمه افکار عمومی برای هزینه کرد جانی و مالی در سوریه برای حفظ یک دیکتاتور مواجه می شوند ابتدا به ساکن جوانی را قربانی کرده با بوق و کرنا دشمن را دشمن ایران و ملت ایران معرفی می کنند.بر خلاف سایر فیلمهای داعش این جوان رو به دوربین از فاصله ای بسیار نزدیک گویی که تهیه کنندگان قصد انجام کاری خاص را دارند قربانی می گردد!.سپس با سواستفاده از این عمل بودجه ای هنگفت برای مقابله با داعش می گیرند!با فروکش کردن احساسات که برخلاف جنگ 8 ساله بسیار سریع اتفاق می افتد اینان که سناریوی خویش را رنگ باخته یافته اند راهی دیگر جسته و امروز از بمب گذاری مقابل منزل این جوان قربانی می گویند گویی او چه مقام و منزلتی در ایران داشته که می بایست به خانواده او هم حمله شود.باید بود و منظر شد دید اینان پس از این کار کودکانه چه نقشه ضد ملی دیگر در سر دارند!از سازندگان کشتار 67 و قتلهای زنجیره ای بیش از این انتظار نمی رود.
http://www.eghtesadonline.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C-30/219621-%D8%A8%D9%85%D8%A8-%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%88%D8%B1%D8%AA-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%84-%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AD%D8%AC%D8%AC%DB%8C
موفق باشید
استاد ارجمند با درود امروز این مطلب را دیدم ولی درست یا نادرستی ان را نمیدانم !!اگر صلاح میدانی ان را بکار تا اگر کسی واقعیت ان را میداند بنویسد . با سپاس
#اختصاصی_آمدنیوز: دو سردار ارشد سپاه در سوریه، مبلغ ارسالی بیت رهبری را به سرقت بردند
طی ماههای گذشته به دستور حجتالاسلام «سیدمجتبی خامنهای» فرزند آیتالله «علی خامنهای» نزدیک به دو میلیارد دلار از منابع مالی متعلق به بیت رهبری، برای توزیع میان نیروهای ایرانیِ حاضر در جنگ سوریه به این کشور ارسال شد که این مبلغ، توسط دو تن از فرماندهان سپاه پاسداران به سرقت رفت.
یک مقام آگاه نزدیک به بیت رهبری به خبرنگار «آمدنیوز» اطلاع داده است که طی ماههای گذشته، مبلغ یک میلیارد و ۸۴۰ میلیون دلار از منابع بیت رهبری که با دستور «سیدمجتبی خامنهای» فرزند خبرساز رهبر جمهوری اسلامی به سوریه منتقل شده، به مقصد نرسیده و دو تن از فرماندهان سپاه پاسداران، این مبلغ عظیم را به سرقت بردهاند.
بنا بر این گزارش، «حسین احمدی» طی جلسهای با «سیدمجتبی خامنهای» و «سیدمسعود خامنهای» در ساختمان خیابان آذربایجان و با دستور این افراد، مبلغ یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار از منابع مالی بیت رهبری را از طریق یک بانک افغانستانی متعلق به «احسان کرزای» (مافیای مواد مخدر) برادر «حامد کرزای» رئیسجمهور پیشین افغانستان، از طریق شعبهی این بانک در دوبی به کشور سوریه ارسال کرده که این مبلغ توسط سردار «نیکبخت» و سردار «باقری»، دو تن از فرماندهان عالیرتبهی سپاه پاسداران در سوریه به سرقت رفته و میان نیروهای سپاه پاسداران توزیع نشده است.
لینک کوتاه گزارش در وبسایت: https://goo.gl/KBq9RX
«حسین احمدی» پیشتر از نیروهای فعال در وزارت اطلاعات بود که با بیت رهبری تماس مستقیم داشت. وی در میانهی دولت دوم محمود احمدینژاد به سازمان اطلاعات سپاه (ساس) منتقل شد.
از دلایل اصلی انتقال «حسین احمدی» به سازمان اطلاعات سپاه، دشمنی تیم «احمدینژاد» با وی عنوان شده است. این دشمنی پس از آن صورت گرفت که «محمود احمدینژاد» در سفر شهریورماه سال ۱۳۹۱ خود به نیویورک، مقر اصلی سازمان ملل متحد، با تیم همراهش به ناگاه ناپدید شد و به همراه «حسین احمدی»، «سیدمجتبی ثمره هاشمی»، «اسفندیار رحیم مشایی»، «حمید بقایی» و «مسعود زریبافان»، به منزل «هوشنگ امیر احمدی» در ایالت نیوجرسی آمریکا رفت و با «ادوارد برایان» مسئول وقت میز ایران در «ام آی سیکس» انگلستان و «نیکلاس ماری» مسئول وقت میز ایران در «سی آی ای» ملاقات کرد.
پس از این ملاقات محرمانه، «سیدمجتبی خامنهای» از طریق «حسین احمدی» در جریان جزئیات سخنان طرح شده در این جلسه قرار گرفت و به پدرش اطلاع داد که «تیم احمدینژاد درصدد براندازی نظام و کودتا علیه رهبری از طریق حضور مشایی در انتخابات سال ۱۳۹۲ هستند.»
تیم احمدینژاد در این ملاقات، به دو عنصر «سی آی ای» اطمینان دادند که میتوانند در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲، قدرت حاکم در نظام را به دست گیرند و با بهرهگیری از الگوی «پوتین- مدودف»، آیتالله خامنهای را از قدرت خلع و دموکراسی را در ایران اجرا کنند.
پس از مخابره جزئیات این جلسه توسط «حسین احمدی» به بیت رهبری، «سیدمجتبی خامنهای» برای محافظت از این عنصر امنیتی، وی را به سازمان اطلاعات سپاه و نزد «حسین طائب» منتقل کرد.
بر اساس این گزارش، از مبلغ یک میلیارد و ۸۴۰ میلیون دلار ارسالی به کشور سوریه توسط «حسین احمدی»، مبلغ یکصد میلیون دلار از طریق شعبه بانک افغانستانی در دوبی، به سردار «احمدرضا رادان» در کشور عراق تحویل داده شده است.
«احمدرضا رادان» بیش از یکسال است که با حکم آیتالله «علی خامنهای» به عنوان «فرمانده آموزش پلیس ضد تروریست عراق» منصوب شده و گروههای ضد تروریسم موسوم به (S.W.A.T) را در این کشور راهاندازی کرده است. یکی از شروط سردار «رادان» برای پذیرش این سمت، عدم دخالت سردار «قاسم سلیمانی» در حوزه فرماندهی او عنوان شده که آیتالله خامنهای نیز با این پیش شرط موافقت کرده است.
با سرقت مبلغ یکمیلیارد و ۸۴۰ میلیون دلار از اموال ملت ایران در کشور سوریه توسط دو فرمانده عالیرتبهی سپاه، «سیدمجتبی خامنهای» بار دیگر برگی از دفتر بیکفایتیهای خود را نزد «پدر» تورق کرد و بیت رهبری نیز در اوضاع بغرنج اقتصاد از هم پاشیدهی این روزهای کشور، به تکاپوی جدیدی برای تأمین منابع مالی جنگ سوریه افتاده است.
شجاع الدین شفا:
«بیرون مسجد کفشاتونو میدزدن، داخل مسجد عقلتونو»
رئیس/* مجلس/*: آمریکاییها از عقلانیت تهی شدهاند.
مش قاسم: دیگ به دیگچه میگه روت سیاه.
/*: ک
سردار/* شکست خورده حاج قاسم: مدافعان حرم مدافع حریم انسانیت هستند/اگر آنان جان خود را سپر نمی کردند مصیبت کربلا تکرار می شد.
ترجمه: بشار اسد=امام حسین.
حسن/* : مخالفان برجام خود را محروم از سفره پهن شده، میبینند.
ترجمه: بیاین بخورین، ببرین، بچاپین فقط کاری به کار ما نداشته باشین، همه باهم (با لهجه نجف)!
/*: ک
به نقل از سایت بالاترین: https://www.balatarin.com/permlink/2017/9/17/4634707
پتیاره های اصلاح طالبان, و اشک تمساح برای مسلمانان روهینگیا
باز چندین و چند باره فرصتی بدست آمد, تا ” اصلاح طالبان “را هم از این نمد کلاهی به سر کرده, و در مجلس لفت و لیس رهبر مسلمانان کهکشان, جامه بر خود دریده و با رقص شکم و چرخش باسن و در اختیار گذاشتن مناطق تپه و دره مین گذاری شده خود را برای رهبری, رو نمایی کنند.
من همگی کشت و کشتار ها, آوارگی مردم بی خانمان, آتش زدن کاشانه و آزار و اذیت بیگناهان, و نیز تروریسم-چه ارتش آزادیبخش مسلمانان روهینگیا باشد, چه نیروی قدس سپاه- محکوم کرده, و آنرا به آگاهی جهانیان می رسانم. ولیکن نه به خاطر اینکه جنایت های رژیم خمینی /// را از زیر ضربه بیرون کشیده, ویا اینکه کشتار تابستان ۱۳۶۷را, که تمامی دسته و گروه های دست اندر کار در جمهوری اسلامی, چه اصلاح طالبان و چه دیگر ککه های ولایت, را به فراموشی کشانم.
“محسن آرمین “: ای ///…(سه نقطه از مش قاسم) تو خودت از بنیاد گذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و کمیته های تجاوز, چپاول, و مصادره چی انقلاب نبودی؟
” حمیدرضا جلایی پور “: ای //////, یادت می آید در “قارنا و قالاتان کردستان ” چه کردی؟ از زن و بچه و کوچک و پیر و جوان گرفته, تا سگ و مرغ و گربه همگیشان را کشتی؟
“مصطفی تاجزاده ” : ای قرشمال …(سه نقطه از مش قاسم)///, تو خودت تخم چپ و نماینده آن امام /// در سپاه نبودی؟ خودت سپاه و کمیته را راه نینداختی؟
“سعید حجاریان “: ای …(سه نقطه از مش قاسم)مونی گرفته, خودت وزارت اطلاعات و امنیت را پایه گذاری نکردی؟
” سعید رضوی فقیه ” : ای بی ///…(سه نقطه از مش قاسم), تو خودت برای پشتیبانی از ساخت سلاح های اتمی رژیم اسلامی بهانه نمی آوردی, که دانشگاه های پزشکی به آن محتاج اند؟
” عیسی سحرخیز” : ای …(سه نقطه از مش قاسم), تو خودت با آن گو…(سه نقطه از مش قاسم) به گو…(سه نقطه از مش قاسم)ی ” احمد بورقانی “, در راهروهای سازمان ملل متحد و با پول پترو دلار های نفتی این ملت نادار و دست بدهان بیچاره به عنوان سفیر ممد فریبا و گفتگوی تمدن ها, تلاش نمی کردید رای کشور های بدبخت آفریقایی, مانند بورکینا فاسو, نیجرو ………. را خریده تا جلوی گزارش نماینده ویژه سازمان ملل متحد برای حقوق بشر ایران-گالیندو پل- از زندان اوین را بگیرید؟
” عباس عبدی ” : ای چسبنده به …(سه نقطه از مش قاسم) امام و آخوند هایش, تو خود معاون آخوند سید محمد موسوی خوئینیها دادستان کل کشور نبودی؟ ای بالا رونده از دیوار سفارت, نمی دانی این گند که تو و همپالکی هایت به ایران و ایرانی زدید, هنوز در روان و بینی ایرانیان ماسیده است؟
” محسن میردامادی ” : ای ////// تو هم مانند عباس عبدی و دیگر بد سگالان فرومایه, هم با گرفتن سفارت آمریکا و هم با بر آمدن سپاه, با این گزمگان ولایتی نبودی؟
” فیض اله عرب سرخی “: تو چکیده …(سه نقطه از مش قاسم)سازمان های امنیتی و اطلاعاتی, تو دیگر چه میگویی؟
فقط در شگفتی ام, که چرا کسانی مانند: احمد زید آبادی, مهسا امرآبادی, مسعود باستانی و شماری دیگر در این ریب و رنگ گرفتار آمده اند؟
یادداشت شب
امشب، مثل هر شب یکی از وظایف همیشگی خود که بردن کیسۀ حاوی زباله ها به بیرون از خانه بود را انجام دادم. یک سیگاری روشن کردم و توی افکار خودم غوطه ور بودم که دیدم گربه ای سیاه و زیبا نزدیک کیسۀ زباله شد و شروع به بو کشیدن و میو میو کردن کرد؛ چون کیسه را محکم بسته بودم، گربه برای باز کردن آن به مشکل خورد و قصد داشت منصرف شده و برود. من هم با دیدن این صحنه درونم دچار آشوب شد و آستین همت را بالا زدم ؛ در قدم نخست تلاش کردم که با باز کردن کیسه، اضافات مانده از شام شب که مرغ نگون بختی بود را بیرون بکشم ولی کیسه را محکم بسته بودم و آشغالها با هم مخلوط شده بود (خیلی چندش آور بود)؛ پشیمان شدم و در کناری ایستادم، به خود گفتم “شاید گربه رفته” که یکدفعه دیدم گربه از زیر ماشین “دالّی” کرد ؛ اینبار دیگر معطل نکردم و هر دو دست خود را درون کیسه کرده و مشغول یافتن تیکه های گوشت و پوست اضافی شدم و همزمان “پیش پیش” کنان، گربه را که به زیر خودروی پارک شده در کنار خیابان خزیده بود را فراخواندم. چند تیکه پیدا کردم و به گربه تعارف کردم و گربه هم پاورچین پاورچین به سمت من آمد و تیکه های گوشت و پوست و غضروف را یکی یکی به دهان گرفت و خورد؛ در پایان در کیسه را بستم و با گفتن یک “نوش جان” او را به حال خود رها کردم. در همین حین، گربه نگاهی عجیب به من کرد؛ نگاهی بسیار مهربان و همراه با قدردانی.
من تنها به یک گربه کمک ناچیزی کردم، ولی بسیار حس خوبی به من دست داد. گربه از من کمک نخواسته بود ولی من با دیدن شرایط موجود اقدام به کمک کردم و علی رغم اینکه دست در کیسه زباله کردم، کیسه ای که مملو از همه نوع اضافات و آشغال بود، ولی نمیدانم چرا حس خوبی داشتم… خواستم این حس خوب را با شما به اشتراک بگذارم تا بلکه شما هم بی نصیب نمانید و با تصور این صحنه کمی کیفور شوید.
بقول گفتنی : وصف العیش، نصف العیش
خیلی ممنون لطف کردی ! باید خودت را یه جوری همیشه مطرح کنی آنارشیست , مثل این سید نازنین خودمان . لطفا از این به بعد کیسه زباله را بده کس دیگری بیرون ببرد چون این طور که بویش میآید قرار است این این داستان دنباله دار باشد .
آنارشیست گرامی این داستان را از قصه زین الدین اقتباس نکرده ای ؟ یادم میاید که او هم قصه ای شبیهه به همین چند ماه قبل تعریف کرده بود . راستی از زین الدین خبری نیست , کسی خبری از او دارد ؟ همانطور که حافظ میگوید :
چنان بیرحم زد تیغ جدایی که گویی خود نبودهست آشنایی
نکرد آن همدم دیرین مدارا مسلمانان مسلمانان خدا را
اگر این نوشته مرا میخوانی زین الدین جان , برگرد و روی مرا زمین نینداز . هم مرا ببخش و هم نوریزاد را, اشتباه کردیم و خودت میدانی که بشر جایز الخطاست .
سخنى با سردار باقرى: سه سال بچه ها را به كشتن داديد براى اينكه شجاعت حرف زدن نداشتيد؛ ف. م. سخن
يكى از دوستان، ويدئويى در صفحه ى فيس بوك اش قرار داده كه آن را نديده بودم؛ ويدئويى مربوط به سال ١٣٩٣، كه گفت و گويى ست با سردار سرلشكر محمد باقرى، فرمانده جديد ستاد كل نيروهاى مسلح، در مورد پايان جنگ ايران و عراق.
سردار باقرى، عمدا يا از روى سهل انگارى، وارد مبحث پايان جنگ و پذيرش قطعنامه توسط خمينى مى شود و اظهار مى دارد:
«پذيرش قرارداد به خاطر نامه ى اين و آن نبود… از سال ١٣٦٤ – ١٣٦٥ ما ضعف هاى ساختارى و زيرساختى و اساسى مون در جنگ هويدا بود… قبل از اون هم بود، ولى ديگه عراقى ها به جايى رسيدن كه به شدت قوى شدن… ما با يك ارتش قدرتمند رو به رو بوديم… بعد، ما هشت مون گرو نُه مون بود و حضرت امام مى فرمودن جنگ جنگ تا پيروزى! جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم! تا اين حد!… اما آيا بدنه ى كشور به اين نحو از جبهه پشتيبانى مى كردن و آيا به اين نحو جنگ ادامه پذير بود يا خير؟!… بسيارى از سرزمين هايى كه ما تصرف كرده بوديم دشمن موفق شد كه از ما پس بگيره… اين ها اتفاقاتى بود كه بايد براش تصميم گرفته مى شد… دشمن تا نزديكى اهواز هم اومد… بايد براش تصميم گرفته مى شد… ما براى مقابله با سلاح هاى پيشرفته شيميايى عراقى ها حتى ماسك به درد بخور نداشتيم و ماسك هاى ما به درد گاز اشك آور مى خورْد، و در مقابل گاز اعصاب عمل نمى كرد و بچه ها مون مثل برگ خزان به زمين مى ريختند…»
خسته نباشيد سردار! دست تان درد نكند سردار! براى امثال من كه در جبهه بوده ايم، و به مدت طولانى در خط مقدم جبهه هم بوده ايم، اين حرف ها تازگى ندارد. زمانى كه به ما در طلاييه كه دويست متر با عراقى ها بيشتر فاصله نداشتيم و در خط، نيروى كافي هم نداشتيم و به فاصله خيلى زياد واحد هاى ديده بانى ما مستقر بودند و عراقى ها به راحتى مى توانستند از وسط دو ديده بان عبور كنند و ما را بكشند، چنان كه بچه هاى تيپ قبل از ما را آمدند و سر بريدند، به ما دستور داده شد كه فشنگ ها را از روى تيربارها برداريم چرا كه به اندازه ى كافى مهمات نداريم و بايد در شليك گلوله صرفه جويى كنيم! جالب اينجاست كه تا سال ٦٣ كه من در خط بودم، فشنگ هايى كه از آن ها استفاده مى كرديم، نشان تاج بر ته پوكه هايش حك شده بود!
خلاصه با چه وضعى اعتراض منطقى ما مسموع افتاد و گفتيم كه اگر عراقى ها به ما هجوم بياورند، فاصله ى ما با آن ها اين قدر كم است كه اصلا فرصت گذاشتن فشنگ در تيربار نخواهيم كرد، نهايتا به ما اجازه داده شد، مهمات را داشته باشيم ولى از آن ها استفاده نكنيم!
آرى جناب سردار!
ما در سال ٦٣ به چشم مى ديديم كه شكست خورده ى جنگ ما هستيم!
اما شما، آرى شما چرا در همان سالِ آشكار شدن ضعف ما و قدرت صدام، به خمينى نگفتيد كه اكنون وقت پايان دادن جنگ است و واقعيت امر از اين قرار است و ما حتى فشنگ و مهمات به قدر كافى براى مقاومت در مقابل عراقى ها نداريم؟!
چرا در آن زمان لال بوديد و زبان در كام نگه داشته بوديد؟!
جز اين بود كه شما از خمينى مى ترسيديد و جرات بازگو كردن حقايق را در مقابل او نداشتيد؟
اين موضوع از دو حال خارج نيست:
١- يا شما مى ترسيديد و به خمينى دروغ مى گفتيد كه مسوول كشته شدن بچه ها بعد از سال ٦٤ – ٦٥ به قول خودتان، شما هستيد.
٢- يا واقعيت را مى گفتيد و خمينى حاضر به پذيرش آن نبود كه در اين صورت مسوول كشته شدن بچه ها بعد از سال ٦٤ – ٦٥ شخص خمينى بود.
موضوع از اين دو حالت خارج نيست.
لابد مى گوييد، حالا ما مقصر، يا خمينى مقصر، چه فرقى در وضع امروز ما مى كند؟ آن ها كه نبايد مى مردند مردند و آن ها كه نبايد دست و پا از دست مى دادند، دست و پا از دست دادند…
معلوم است كه اين حرف ها در وضع امروز ما موثر است:
خامنه اى يا مى فهمد كه دارد در جهان با دم شير بازى مى كند يا نمى فهمد. اگر شما به او واقعيت اوضاع نظامى ايران و جهان را مى گوييد و او نمى فهمد، پس مى خواهد ايران و جوانان اش را به طرف نابودى و مرگ بكشاند. در اين صورت به عنوان سرباز ايرانى وظيفه داريد، در جهت منافع كشور و مردم، او را از جايگاه رهبرى به زير بكشيد و عده اى عاقل را به جاى اين آدم بيمار و روان پريش بنشانيد تا كشور را اداره كنند.
يا نه، شما از خامنه اى مى ترسيد و حاضر به بيان واقعيت ها نيستيد و اين كه شكست ما در مقابل قوى ترين ارتش هاى دنيا قطعى ست، كه در اين صورت مقصر نابودى ايران و كشتار جوانان شما خواهيد بود، گيرم ده سال بعد دوباره به تلويزيون بياييد و براى ما داستان تعريف كنيد.
حرف هايى كه مى تواند جلوى وقوع جنگ را بگيرد بعد از تمام شدنِ خواهى نخواهىِ جنگ، پشيزى ارزش ندارد. اگر مى توانيد و شجاعت اش را داريد، اين حرف ها را امروز بزنيد كه فردا خيلى دير خواهد بود.
http://news.gooya.com/2017/09/post-7502.php
سلام بر محمد گرامی
بی کفایتی در این جنگ از جایی ناشی می شود که برخی که صرفا قال الصادق و الباقر در حوزه آموخته بودند و از یک روز خدمت نظام بی بهره بودند طولانی ترین جنگ تاریخ این کشور را رهبری کردند!در جنگ جهانی دوم کسانی رهبر متفقین و متحدین هستند که تماما از افسران جنگ بودند.چرچیل که خود جزو رقم زنندگان پیروزی متفقین بود افسری انگلیسی بود که بعدها وارد دنیای سیاست شد.اما در ایران چه؟یک شعارگویی که صرفا منبر رفتن در مدرسه فیضیه را آموخته بود بدون توجه به لوازم یک جنگ اعم از نیروی نظامی و ادوات جنگی و توان نظامی دشمن و پشتیبانی و لجستیک و …دم از راه قدس از کربلا می گذرد و جنگ جنگ و…می زد و کل هنرش در جنگ این بود که به صدام توصیه خودکشی داد!برادر بنده بعنوان رزمنده داوطلب در عملیات والفجر5 شرکت جسته و با بیش از 40 درصد مجروحیت به خانه بازگشت.او داستانهای تلخی از حضور خود در جبهه دارد که شاید یک حوزوی که اصولا نداند یک سلاح را جهت شلیک چگونه باید مسلح کرد(البته به غیر از انها که قصد کشتار ایرانیان را دارند!) از دانستن عمق فاجعه عاجز باشد.او تعریف می کند در جاییکه دشمن با تانکهای خود در حال پیشروی بود آنها در گروه خود از داشتن یک آرپی جی زن محروم بودند و با بی سیم درخواست ارسال توپ 106 می کنند.او که مسول تیربار دوشکا بود به عنوان تنها راه شروع به شلیک به سوی تانکها می کند به امید اینکه شیشه دید راننده که بسیار کوچک است هدف قرار گرفته و با کشتن راننده و ایست یک تانک بقیه از حرکت باز بمانند!خوب بدیهیست این عمل بسیار بعید و با احتمالات ریاضی تقریبا غیرممکن است.اینجا دیگر امام زمان با اسب سپید و ابوالفضل با بیرق سبز به کار نمی آید.زیرا جنگ است و دنیای واقعیت و این سخنان بی خردانه و تهی مغزانه به درد همانها می خورد که با معافیت در خانه نشسته و ملتی را گروه گروه به جنگ می فرستادند!القصه تانکها به خاکریز نزدیک شده و ایشان با به جا گذاشتن تعدادی کشته و زخمی مجبور به گریز می شوند.این بوده وضعیت جبهه های ما(تازه در عملیاتی که ما برتری داشتیم) که آقای خمینی یکبار زحمت حضور بر خلاف همتای عراقی را به خود نداد.پس باید هم در انتهای جنگ ما کرور کرور بگریزیم و آنها گروه گروه جلو بیایند و بازهم همانکه خود و اطرافیان خویش را از حضور در جبهه معاف کرده بود به جای اینکه بر اشتباه خود صحه بگذارد دستور اعدام فرماندهان سپاه را داد.در اواخر جنگ امکان بمباران شیمیایی مناطق مسکونی هم بود که البته از دیوانه ای مانند صدام بعید نبود.در آن زمان فریبکارانه به ما آموزش ساخت لباس ضد شیمیایی با سفره غذا را در تهران می دادند!حال اینکه این یک ترفند شیادانه از سوی نظام حاکم بود و مشخص است وقتی جبهه ها فاقد ماسک و لباس ضدشیمیایی به میزان کافی بودند در شهرها داشتن چنین انتظاراتی به غایت دور از واقعیت بود وگرنه همین ساخت سفره را در جنگ پیاده می کردند!از جنگی که در ان شعار حاکم باشد و در حضور مردم از آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند گفته شود و در خفا از شیطان بزرگ سلاح خریداری شود بیش از قطعنامه ترکمانچای و جنگ ایران عراق و امثالهم بیرون نمی آید.آری اینها ناشی از بی خردی حاکمانی بود که خود در جنگ حضور نیافتند و فاجعه ای بزرگ آفریده و در پایان با فریب خود به توهم قلبی مطمئن و ضمیری آرام و..به دیار دیگر شتافتند!
موفق باشید
درود بر شما دوست بزرگوار !
این دومی در مراسم دانشنیآموختگی دانشگاه/* علوم انتظامی: ایالات متحده را متهم کرده که «مخالف پیشرفت علمی ملت ایران است.
مش قاسم: در تنها چیزی که پیشرفت داشته همین علوم انتظامیه. میپرسین علوم انتظامی چیه که این دومی همچین داد پیشرفت توش میزنه؟ خدمتتون عرض میکنم: زدن توی سر و کله زن و بچه مردم توی خیابونای ایران، قتلهای زنجیره ای، به زندان انداختن بیگناهان، هپو کردن ثروتهای ملی و فرهنگی و اجتماعی…….از اینجور کارهای تبهکاری. این درسها رو میگین کجا یادگرفته؟ از توی تاریخ خودشون، (به خصوص ۱۰۰ سال اول) و موارد جدیدش رو از کره شمالی. به حکومت اسلامی کره شمالی خوش آمدید!
/*:ک
این دومی: هر گونه حرکت غلط آمریکا در مورد برجام با واکنش جدی ما مواجه میشود.
مش قاسم: مثلا چی؟ قدرت اقتصادی داری؟ نداری! ترقه و فشفشه داری؟ از تو بیشتر و بهترش رو دارن! ملت رو پشت خودت داری؟ نداری! اینور و اونور میخواهی بمب و ترقه بگی سردار/*ان شکست خورده بترکونن؟ چه نتیجه ای از این کارا تا بحال گرفتی که در آینده بتونی بگیری؟ هیچ! دوباره میخوای به گروگان گیری توی لبنان دست بزنی؟ آب به آسیاب اونا میریزی! وامانده شدی ای بیچاره!
/*: ک
اخبار: یک شرکت سرمایهگذاری دولتی چینی خط اعتباری ده میلیارد دلاری در اختیار پنج بانک ایرانی قرار داده است. این در حالی است که هنوز داراییهای میلیاردی حاصل از فروش نفت ایران در بانکهای چینی به ایران منتقل نشده است.
مش قاسم: به این میگن اقتصاد اسلامی! از از ریش کندن به سیبیل چسبوندن. بضاعت عقلی اینا همینه دیگه.
عرض ادب و احترام
1- جناب محمد نوری زاد در نامه 37 خود آقای علی خامنه ای را در دادگاه نشانده و حال و احوال او را به روی کاغذ می اورد. اینجانب از آقای محمد نورای زاد خواهش میکنم که با قلم زیبای خود دادگاهی هم برای اکثر مردم ایران تشکیل دهد و این اکثریت را به دلیل نهادینه کردن فرهنگ جهل و خرافات دینی در زندگی خود به محاکمه بکشد.
این اکثریت مردم ایران هستند که قرنهاست حکومتها را مقدس کرده اند و میکنند و بطور دائم منتظر دلاور و قهرمانی هستند که سوار بر اسب سفید ظاهر شود و زندگی راحت برایشان مهیا نماید.
2- اینجور که این روزها ظواهر رفتار رژیم ولایت مطلقه فقیه نشان می دهد، این استبداد سلطانی بیش از گذشته سخت در تکاپوی یافتن جایگزینی برای آقای علی خامنه ای میباشد. البته اکثریت مردم مطابق فرهنگ و روش زندگی انتخاب کرده ، همچنان خود را به خواب غفلت زده است و مشغول دست در جیب یکدیگر کردن هستند.
3- جناب محمد نوری زاد خواهش دیگری دارم و آن این است که اگر برایتان مقدوراست در سفر هایتان به استانهای کشور، تحقیقی هم در فرهنگ آن جماعت بکنید. این کار را من کردم نتیجه ای جز غم و قصه برایم نمانده ، زیرا فرهنگ سیاسی و اجتماعی و اقتصادی اکثریت شهروند های استانهای کشور بطور عام و شهروند های استانهای مرز نشین بطور اخص( مخصوصا اهالی غرب و جنوب و شرق ایران ) را بسیار فقیر و ارتجاعی یافتم.
4- در کشورهائی مانند ایران که اکثر مردم حکومت را مقدس می شمارند هر انسانی به هر دلیل و به هر روشی بر کرسی حکومت بنشیند مدیریت استبدادی انتخاب خواهد کرد، حال چه آقای علی خامنه ای باشد و چه محمد رضا پهلوی و چه آقا محمد خان قاجار و چه محمد نوری زاد و چه اینجانب و چه هر انسان دیگری باشد.
به امید رهائی ایران از فرهنگ جهل و خرافی دینی و مذهبی و نهادینه شدن فرهنگ عقل و خرد
مهدی از تهران
مسلما آخوند////// چون هیچ جوابی در باره منبع در آمد و ////// ندارد به ///////گویی افتاده. من شخصا پیشنهادم بمردم دنیا فرستادن همه مسلمین به بهشت و زدودن جهان کنونی از/// آنها و زدن تابلویی بر سردر جهنمست که ورود مسلمان به جهنم ممنوع است. تا مسلمین با آن قیافه های خشن و ترسناک شان به ازار و اذیت جهنمیان نپردازند. باور کنید بیشتر جهنمیان برای تنفر از مسلمین و قیافه های وحشتناکشان جهنم را به زیستن با مسلمین ترجیه داده اند!مسلمین میانمار //////خشونت طلب و فریب خورده بنگلادشی اند که با گرفتن پول از تروریستهای مسلمان ارامش مردم را بهم زده اند.تو و امثال تو اگر حس انساندوستی داشتید جنایات و کشت و کشتار مردم ایران را توسط همفکرانت بخاطر//// پر برکت دین توجیه نمی کردی. من بارها گفته ام که مسلمانان معتقد را انسان نمی دانم تا چه رسد که اجازه بدهم //////////////متجاوز به کشورم از خزانه مردم و از دهان مردم گرسنه ایران به این و آن بنام ایدیولوژی انسان و ایران ستیز////// ببخشند. سید این حکومت دیر یا زود سرنگون خواهد شد و جواب شما //////////////ل را در جامعه را مردم خواهند داد.
“من بارها گفته ام که مسلمانان معتقد را انسان نمی دانم”.
(بدون شرح!)
فقط یک شرح کوچولو:یک فرد بی اصل و نسب با این دری وری گوئی و ادبیات خاصّ که خود را ایرانی هم معرفی می کند و دم از حقوق بشر عامّ می زند و معلوم نیست به چه جهت از کشور خود متواریست و در ناف اروپا یا امریکا زندگی می کند،تصریح کرد که :یک و نیم میلیارد مسلمان جهان و از جمله اکثریت هموطنانش در ایران را “انسان” نمی داند! حقیقتا خود این فرد با این رویکرد متکبّرانه و غیر انسانی انسان لایق خطاب است یا باید او را رها کرد تا در میان زباله های غربیان جان سپرده و به جهنّم و جهنّمیانی که با آنها سنخیت پیدا کرده است ملحق شود؟ پاسخ روشن است.
سید مرتضی بجای نقد گفته های مزدک، همچون همیشه برای او شخصیت کاذب ساخته و به آن شخصیت کاذب حمله ور میشود. نگاه کنید به: “یک فرد بی اصل و نسب با این دری وری گوئی،” “از کشور خود متواریست،” “در ناف اروپا یا امریکا زندگی می کند،” و………………
اماسید مرتضی از چه بایت عصبانی شده که بجای مغالطه ی حمله به شخصیت مزدک به نقد گفته های او نمی پردازد؟
علت واضح است، چون مزدک یک شکوائیه ی عمومی را مطرح کرده است:
«متجاوزان به کشورم که به خزانه ی مردم دستبرد زده اند» و آخوندهای بیکاره که نفعی از وجودشان برای مردم و کشور متصور نیست، در رأس این دستبرد بزرگ قرار دارند. مگر واقعیت جز اینست؟
مزدک جان به قول معروف ” مورچه چیه که کله پاچه اش چی باشه ” , خوب تو هر کی را دلت خواست آدم ندان , کی اهمیت میدهد ؟
بخوانید و بر این اراجیف و خرافات آخوندها بخندید و بحال ما ایرانیان و بر بخت خود گریه کنید! حالا دعوا کنید که کی خراست و کی نیست. ایا تا ابله نباشد چنین اراجیفی می تواند با چنین///////////// بی شرمی بیان شود؟
https://www.youtube.com/watch?v=_P-k-gv23AQ
مزدک عزیز
اراجیف که گوش دادن ندارد.
آقاي نوري زاد جرا در مورد ايت الله نكونام كه يك تنه در برابر طاغوت خامنه اَي و مكارم شيرازي ايستاد و علاوه بر أين جند سالي كه در زندان بوده ، حالا دوباره به ٥ سال حبس و شلاق هم محكوم شده جيزي نمي كوييد ، أيا جون أين شخص روحاني است برايتان اهميتي ندارد؟
اقای نوری زاد خودش بچه آخوند است!
————–
پدر من کشاورز و کارگر بود. روحانی نبود.
با احترام
.
در شهر هرت
سوال از همه طرفداران دخالتهای ایران در مرزهای خارج از ایران.
دارویی را در دست دارید و آن دارو تنها فرزند مریضتان را از مرگ نجات خواهد داد. حال کودک همسایه هم احتیاج به این دارو دارد وگرنه بدون آن خواهد مرد.
تصمیم شما چیست؟
کودک خود یا همسایه را ترجیح می دهید؟
کشوری که فقر مطلق در آن است بیش از ۱۲ میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می کنند یعنی از اولین حقوق طبیعی انسانی باز مانده اند که شامل خوراک و پوشاک و بهداشت و تربیت است.این ۱۲ میلیون نفر رانده شده از شهرها و حاشیه نشین و تا حد گورنشینیند، و به تعداشان افزوده و نه کم می شود،چگونه نظامش دم از کمک به ملل دیگر می زند ؟
حال چرا این سیاست دخالت را نظام در پیش گرفته است؟ چیزی جز دخالت در امور دیگر کشورها و شیعه گستری معنا نمی دهد.و کشاندن ایران در جنگی دیگر. اقدامات نظام جز فریب نیست و همان پوپولیسم است که به ریش ملت با “ژن خوبش” می خندد.کشتار و قتل و غارت و فقر مطلق از بین بردن حقوق انسانی اند. و محکومند وانسانها به هم احتیاج دارند ولی چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، ایران باید اول به خود بپردازد و ۱۲ میلیون را به صفربرساند.
در شهر هرت
این نظام ،آتش بیار خاورمیانه است، نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه باید به سیاستهای خارجی نظام و دخالت در امور دیگر کشورها گفت .
از سردارش قاسم سلیمانی که در عراق و سوریه جنازه جوانان را به ایران صادر می کند تا این سردار باقری در رابطه با پاکستان طالبان پرور باید مردم ایران به نظام نه بگویند.
“رؤسای ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران و ارتش جمهوری اسلامی پاکستان در این مذاکره تلفنی امکان بهره گیری از کمک های امدادی و بشردوستانه تمامی سازمانهای نظامی و غیرنظامی در کشورهای اسلامی را مورد توجه دانسته و بر لزوم بسیج همه امکانات در دسترس برای کمک هرچه سریع تر به مسلمانان مظلوم میانمار تأکید کردند.”
حماقت تا به کی؟ اینان تصمیم تجزیه ایران را دارند.
سخنی کوتاه با نوریزاد
نوریزاد عزیز , این دو گانگی در برخوردت با مطالب ارسالی کاملا آشکار است و شما نمیتوانی آن را انکار کنی . ناسزا هایی , که شما آرزو میکنی بتوانی آشکارا خود بگویی ولی به دلایلی نمیتوانی و از دهان دیگران صادر میشود , قدمشان بر چشم سایتت است ولی همان ها در پاسخ به فحاشان و توهین کنندگان از جانب دیگران بدند . یک فکری برای این مشکلت بکن برادر ! ارسال آن “خمینی نامه” واقعا اوج بیشرمی جماعتی فرومایه بود . قصدم دفاع از خمینی نیست برادر . خمینی هم فرزندی از فرزندان همین سرزمین بود همانطور که آخوند ها هم فرزندان همین سرزمینند . خمینی خوبی هایی داشت و بدی هایی هم . هم خدمت کرد هم خیانت . گناه ها را به گردن یک و دو نفر نیندازیم چون اشکال کار ما اساسیست برادر و همه ما کم وبیش به این یا آن شکل میلنگیم . اگر میخواهی کلمات زشت کاملا از سایتت محو شوند بلندای تحملت را در برخورد با آن ها به صفر برسان و جلوی ناسزا را هم از همان ابتداء بگیر . من واقعا از شما ناامید شدم به خاطر این اخطار اخیرت به من , که در دفاع از ملتی نا سزا ها را بگوینده برگرداندم دادید . این منصفانه است برادر ؟ سنگ را میبندی و سگ را رها میکنی ؟ این طور ادامه بدهی به زودی خودت میمانی و چند تا وامانده و یک دکان بی رونق . به قول استاد سخن سعدی :
درختی که اکنون گرفتست پای
به نیروی شخصی برآید ز جای
و گر همچنان روزگاری هلی
به گردونش از بیخ بر نگسلی
سر چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
سوگلی های ” شکلات با هزار طعم و عطر” سازت را طلاق بده و خدمتکاران بی تربیتت هاشوریت را هم مرخص کن , چشم من هم خری را در این سایت خر نمینامم . بدون هیچ سپاسی تا زمانی که لایق آن شوی .
مصدق، ملی کردن نفت، خادمین و خائنین، با عکس و تفصیلات:
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=683293618537000&set=a.184943061705394.1073741828.100005691033516&type=3
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة ، سلام علیکم ، ضمن آرزوی تندرستی و سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، شاهد ، بشیر و نذیر . با توجه به اینکه حضرتعالی در پست های جدیدی که ایجاد میکنید ، حکماً یک استفتاء و چندین پاسخ برای آن میدانید که برای خوانندگان و ملتِ در اسارتِ ایران هوای تازه ولی برای دشمنان حضرتعالی خفگی و کما در پی دارد ، فعلاً بنده ی حقیر استفتائات ساده ام به آخِر رسیده و از حضرتعالی خواهانم که خود با استفتاهای سخت و شکننده از نظام به اِعوجاج رفته ، بلکه سوراخی را در بدنه ی نظام و افراد منتسب به نظام ایجاد نمایید تا هیبتِ کاذب و اَکتوری اینان همانند ” مرده ی ” حضرت سلیمان نبی ی ، اما نشسته بر تخت زرین پادشاهی، فرو افتد . الحقر __ مبشّر
دوستان درود
یک زن ایرانی در سوئد استاندار شد
مینو_اختر_زند متولد ۱۳۳۵تهران است که در ۱۷سالگی به استکهلم مهاجرت کرد
تاکنون هیچ زن ایرانی در ایران استاندار نشده است
دکتر راد جون، چرت سید مرتضی و همراهان را پاره کردی. مگه زن هم میتونه استاندارد بشه؟
نوری زاد اگه می خوای علم الهدی دقمرگ بشه اینو براش بذار ببینه
https://www.youtube.com/watch?v=tHWkUIi8pBE
پریشان گرامی با درود ، این …. مطمئن باش که از ان لذت میبرد و مرتب هم بصورت زنده برایشان برگزار میکنند . انها میگویند که مردم عادی نباید لذت ببرند . همانطور که فرزندان مردم باید به جنگ بروند و با شهید شدن کلید بهشت را بگیرند ولی فرزندان انها در موقع زنده بودن در بهشت امریکا و کانادا زندگی میکنند و اعتقادی به اخرت ندارند . پس بقول …. “شما دلخوش به ان نباشید که ما زندگی مادی شما را …. ” دیدی که برق و گاز و اب را برای مردم بی بضاعت مجانی کردند یا برای دفاتر امام جمعه ها و مساجد و …. .
سلام به جناب نوری زاد
من این برداشت شمارو خیلی می پسندم که گفتید رییسی رو آوردن وسط که کشتار سال 67 را کم اهمیت جلوه بدن.
میخوام به بینم جواب سید مرتضای قم نشین به امام جمعه ی قم چی بود و چی هست؟
گفت: «علت اینکه خارجیها میخواهند به این مملکت تجاوز کنند، اینه که اسمش ایرانه و اونارو تحریک میکنه!»
https://www.facebook.com/dahe50/photos/a.370583720308.204032.338261455308/10154416724880309/?type=3
منتظریم.
بنده که مدتهاست فرصت یا توفیق حضور در نماز جمعه ها را ندارم و واقع این است که از برخی گفتارها در نماز جمعه ها مشمئز می شوم و مادامی که تهران بودم در خطبه های اول انقلاب آقایان طالقانی و منتظری و هاشمی و خامنه ای می رفتم و الان گاهی محتوای خطبه های نماز جمعه سراسر کشور را در اخبار سیما یا برخی جراید می بینم ،اما تصوّر نمی کنم امام جمعه قم چنین مطلب نادرست و سخیفی را گفته باشد،چون اینرا بنده در رسانه های داخلی ندیدم، ممکن است بگوییداین خطبه در چه تاریخی در قم ایراد شده است؟ چون بر اساس لینک ارائه شده بالا و کلماتی که در آن هست لینک هایی که در سرچ گوگل بدست می آید همین فیس بوک و برخی سایت های مخالف جمهوری اسلامی است و من این کلمات و جملات را در هیچیک از سایت های رسمی داخلی و روزنامه ها و حتی سایت های اصلاح طلبان که معمولا موضع انتقادی نسبت به ایشان و باقی امام جمعه ها دارند نیافتم ،و در تلگرام هم که معمولا دوستانی مطالب متنوعی می فرستند برای من چنین مطلبی نفرستاده اند،بنابر این گمان نمی کنم چنین کلماتی از ایشان صادر شده باشد و احتمالا رسانه های مخالف دست به چنین جعل یا شوخی تخریبی زده اند،اگر چنین مطلبی هست آنرا مستند به رسانه های داخلی مثل ایرنا و ایسنا و سایت های دیگر یا روزنامه ها و حتی سایت هایی مثل سحام نیوز و کلمه و نظائر آنها کنید،در عین حال اگر چنین مطلبی گفته شده باشد من آنرا نادرست و ناشی از یک توهّم خلاف واقع می دانم.
پر معلومه که این چرندیات را در نشریات رسمی که با بودجه ی حکومتی سرپاهستند، نمی نویسند.
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
دو گفتگو حول دو موضوع
1 – تجمع بازنشستگان كشوري و لشكري در روز 25 شهريور و فراخوان به تجمع سراسري در 13 مهر، در گفتگو با خانم پروين اسفندياري يكي از فراخوان دهندگان
http://radio-neda.blogspot.com/2017/09/25-13.html
2- وضعيت فاجعه آميز منابع آبي كشور و سير قهقرائي ميراث طبيعي ايران ، در گفتگو با دكتر ناصر كرمي اقليم شناس و استاد دانشگاه برگن نروژ
http://radio-neda.blogspot.com/2017/09/blog-post_15.html
آقای مسیح مهاجری که خود از سلک روحانیون است به فغان آمده است که روحانیون و اعضا حوزه های علمیه به امور سخیفی مشغول هستند که بقای این حوزه ها را به خطر انداخته است. او مشخصا از چند مورد هم نام برده. یکی اینکه یک روحانی که با قرار دادن تابلوئی درکنار جاده امور عقد موقت را ادجام میدهد و دفترچه ای میدهد که زوج موقت بی دردسر در هر هتلی اطاق بگیرند و دیگر اینکه نمایش سیب خوری مختلط که چند طلبه مجری نمایش هستند.
اگر آقای مهاجری از اقدامات و اعمال سخیف روحانیون در دوره های مختلف و همدستی آنها در مفاسد و امور قضائی هم این چنین به صدا در می امد امکان داشت برای حرفش اعتباری قائل شد ولی او و دیگران هرگز چنین نکرده اند. اعمال سخیف هنگامی ارزش طرح شدن دارند که اینگونه در معرض عام قرار گیرند و الّا اگر مثلا در خود حوزه ها دفاتری برای اینکارها ایجاد شود که بطور غیررسمی هم فعال هستند و اینطور ضایع نباشد اشکالی ندارد.
واقعیت این است که دکان دین ، کسب پر رونقی است و تمام لوازم یک کسب موفق را یکجا دارد و ولایت فقیه در حقیقت سرقفلی این کسب و کار است که باید بقول امام راحل باشد تا مملکت ما امن باشد. برای روشن شدن موضوع همین موضوع تابلوی جاده ای گذاردن آن روحانی را ارزیابی میکنیم:
1- اصل اول در کسب و کار موضوع سرمایه گذاری است. هر چه سرمایه اولیه کمتر باشد برگشت سرمایه و نسبت سود بیشتر میشود. در این کسب عقد موقت تنها سرمایه گذاری یک تابلو حلبی کنار جاده است.نیروی انسانی هم که از صبح بیکار است تا شب درب مسجدی باز شود.
2- اصل مهم دیگر وجود مشتری و تبلیغ برای جلب مشتری و معرفی و تبلیغات کالای تجاری است. در این کسب میبنیم که مشتری تقزیبا صف کشیده، کالا که همان صیغه شرعی است کاملا معلوم و مرغوب است و هیج نیازی هم به هزینه های اضافی نیست.
3- مشکل اصلی دیگر کسب، اخذ مجوزهای قانونی است که در این کسب عقد موقت کاملا حل است. خود حاج آقا مچوز حی و حاضر و قانونی است، هیچکس هم نمی تواند مزاحم شود و هیچ دوندگی در هیچ اداره ای هم لازم نیست و هیچ بازرسی هم سراغش نمی آید.
4- اما در اینجا باید گفت این کسب و کار عقد موقت خوانی و یا اذان در گوش نوزاد گفتن شعبه ای از یک کسب وکار بزرگتر است که همان “روحانی” بعنوان یک شغل است. یعنی خود روحانی بودن یک شغل اصلی است که اینها شعبات آن هستند. یک فرد روحانی علاوه بر برخورداری از همه مزایای تجاری و صنفی یک ارجحیت بی نظیر دارد که همان نفوذ و سیطره بر همه شئون کشور در همه ابعاد و تاثیر در زندگی خصوصی مردم است. شما تصور کنید یک کمپانی چند ملیتی تمام تلاشش نفوذ در یک دولت است و در اینجا یک روحانی قدرت یک چند ملیتی را به تنهائی دارد.
5- این یک واقعیت تاریخی است که مذاهب و ادیان مشاغل خاص خود را هم بوجود می اورند. بهترین نمونه آن همین مراسم حج و تجارت در شهرهائی چون قم و مشهد و کربلا و نجف مناسک دیگر در سایر ادیان است. همه میدانند روی دیگر سکّه حجاب اسلامی اجباری در ایران، تجارت چندین میلیاردی پارچه با کره و ژاپن و ترکیه است. شاید برای همین هم است که علمای حوزه ها این میزان علاقه با با حجاب کردن بانوان دارند!
جناب علوی!
شما استعداد عجیبی دارید در طعنه زدن و تعمیم دادن،اگر بطور بنیادی با دین و مذهب و نقش آن در جامعه مخالف هستید و معتقد هستید اصلا باید ریشه دین و ریشه صنف روحانی را از جامعه برانداخت خوب به آن تصریح کنید چرا در لفافه و با تعمیم دادن و پیچ و واپیچ مطلب می نویسید،آیا اصل دین اسلام را قبول ندارید؟ یا اصلا حکم اسلامی نکاح موقت را قبول ندارید؟ یا سمت روحانی و نقش او در تبلیغ دین را تماما قبول ندارید؟ آیا حجاب اسلامی و قرآنی را قبول ندارید؟ و آیا مراسم و مناسک حج را از اسلام نمی دانید؟ یا بنیاد زیارت مشاهد مشرّفه را انکار دارید؟ خوب اینها را جداگانه بگویید و در آن بحث کنید،البته اگر از دین اسلام بریده اید و اصل اسلام را قبول ندارید چرا دیگر به احکام اسلامی که گروندگان به اسلام به آن عمل می کنند گیر می دهید؟ بالاخره خوبست منطقتان را روشن کنید،یعنی یکی بتخته و یکی بنعل نزنید.من نمیدانم چنین خبر وتصویری که در شبکه های اجتماعی منتشر شده است واقعی یا جعلی است؟ فرض می کنیم واقعی باشد،شما چرا حرکت فردی و نادرست یک طلبه را بهانه حمله به احکام اسلامی مثل نکاح موقت و حج و زیارت بقاع مقدسه و پوشش لازم بانوان قرار می دهید؟ اگر اسلام و احکام اسلام را قبول ندارید و از گرفتن چنین پزیشن های روشنفکری لذّت می برید خوب مرا با لذت بردن و خوش باش شما کاری نیست، خوش باشید.اما اگر مسلمانید،گمان نمی کنم نفی و تمسخر احکام اسلامی از لوازم مسلمانی باشد،فرض کنیم یک طلبه واقعا در حرکت فردی و بخیال خود ابتکاری چنین کرده است شما به چه حقی اصل نکاح موقت را که امری مشروع و قانونی هست و ضوابطی دارد زیر سوال می برید؟ نکاح موقت یک حکم جایز و نه واجب اسلامی است،و یک زن و یک مرد اگر مایل باشند می توانند با رعایت شرایط شرعی و قانونی به آن عمل کنند،این چه صدمه ای بشما می زند؟مسیح مهاجری هم در موارد مختلفی نقدهای خود به مقولات مختلف گفته و نوشته است ،حال فرض کنید اصلا قبلا او اشتباه کرده است و نگفته است ،الان که او به یک مقوله ای اشاره کرد و نقد کرد باید او و همه روحانیون و کلّ صنف روحانیت را زیر سوال برد؟ بعد هم چرا شما اینقدر خودحق پندار هستید و گمان می کنید هر برداشتی قبلا یا الان داشته و دارید درست هست و حتما روحانیون باید آنکه و آنچه شما می فهمید و می گویید بگویند؟همینجور بدون کنتور هرچه بقلمتان و زبانتان آمد می گویید و می نویسید،دکان دین یعنی چه؟ دکان خود شما چیست؟ هرکس برخلاف شما مومن بدین و عامل به آن بود باید او را متهم بدکان داری کرد؟شما می گویید مشتری صف کشیده! برفرض صحت این خبر و تصویر از کجا فهمیدید آنجا صف کشیده اند؟! من عرض کردم اگر چنین خبری درست باشد آنرا تقبیح می کنم چون اساسا شغل روحانیت وظیفه ذاتی او این نیست،وظیفه ذاتی روحانی تبلیغ و ترویج دین است،شما اینجا تعبیر به “کالا” کردید،واقعیت امر در نکاح موقت چیست؟ اینکه مردی و زنی با توافق و تراضی بر شرائطی و با مراعات امور قانونی از قبیل ثبت در دفاتر اسناد رسمی با هم ازدواج می کنند با مدت محدود تری ،کجای این تعهد و توافق،خرید و فروش کالا هست؟ اگر این را خرید و فروش کالا بنامیم بصرف اینکه مدت آن محدود است،پس ازدواج دائم را هم باید خرید و فروش کالا بنامیم؟! حال در این فعل و انفعال فرض کنید طرفین قادر به خواندن خطبه و الفاظ عقد نباشند و بروند در یک دفتر و محضر کسی آنرا برایشان بخواند برای مراعات احکام شرع،آیا باید این فعل و انفعال را خرید و فروش کالا نامید؟! تا جایی که بنده اطلاع دارم در حوزه ها دفاتری برای این امر وجود ندارد،نهایتا فرض کنید کسی از آمادگی کسی برای نکاح موقت مطلع است،مثل وساطت در امر ازدواج دائم،کجای این امر خلاف شرع یا قانون هست؟ آنچه که شرعی و قانونی هست این است که اگر مرد و زنی با اختیار و اراده و رضایت طرفینی مدت و مهریه ای تعیین کنند می توانند بدون هیچ اجباری با هم باشند،حال اگر روحانی واسطه خواندن عقد نکاح دائم یا موقت شد،روشنفکر مآبان باید بروند بالای منبر روشنفکری و شروع کنند با آب و تاب،احکام شریعت و کلّیت روحانیت را با تعمیم های خنک و بی معنا مورد هجوم و تمسخر قرار دهند؟ حال که چه؟ هدفتان از این نوشته چه بود؟ هدفتان نادرست دانستن عمل فردی یک طلبه بود یا دکان دانستن اصل دین و نفی نقش صنف روحانیت؟
در مورد پوشش اسلامی نیز،شما درد اصلی را بگویید و آن قبول نداشتن حکم ضروری اسلامی است! وگرنه هر عاقلی می داند و می فهمد که اولا پوشش اختصاصی به چادر ندارد و ثانیا فلسفه پوشش،بهیچوجه “تجارت” نبوده و نیست،بالاخره هرکس مایل است بدن خود را بپوشاند و به حکم دین عمل کند طبعا نیازمند وسیله لازم است و این ربطی به تجارت ندارد،این مثل این است که بگوییم بشر وقتی لازم دید پای خود را بخاطر مصونیت از آسیب و سرما و گرما و بخاطر راحتی در راه رفتن با کفش و جوراب بپوشاند ،هدف او از ایده لزوم پوشش پا با کفش و جوراب، سود حاصل از “تجارت”کفش و جوراب بوده است!
چقدر خوب است انسان پیش از اقدام به نوشتن اندکی بیندیشد.
مهربان دوست,
منبعد ابتدا مطلبم را مینویسم بعد ازرویش تایپ میکنم تاهم رشته سخنم به بی راهه نرود جملاتم ناقص نشود یا مذموم با ض تایپ نشود وانوقت اگر مطلب چیزی درچنته داشت ملحوظ نظر مبارک قرار گیرد شرمنده باید زودتر متوجه میشدم .پیریست دیگه ازشصت که میگذری انگار ازشصت رهاشده ای چون تیر سریع میشود انسان بسوی معبود ,این بارهم خیری که باید نبردیم دفعه دیگر بیشتر بسوی اگاهی میشتابم ,استاد شدیدا با تجربیاتی که خود شخصا داشته ام معتقد بتاسخم نه تناسخی که درقران امده وبرگرفته از داستانهای اساطیری است.ما بازبصورت انسان می اییم..
موفق باشید
در قرآن کریم ما چیزی بنام “تناسخ” نداریم،آنچه که در برخی آیات قرآن کریم هست و البته داستان و اسطوره هم نیست ،”مسخ” افرادی از برخی اقوام گذشته بوده است که بعد هلاک شده اند.اگر شواهدی از وجود “تناسخ” در قرآن کریم سراغ دارید آنها را مطرح کنید،در هر صورت “تناسخ” امری خلاف ضرورت دعوت های انبیاء هست و مساله “حشر” و “قیامت” و “بعثت انسانها” یعنی زنده شدن دوباره آنان پس از مرگ و در یک کلمه “معاد” از ضروریات تفکیک ناپذیر دعوت انبیاء الهیست ،و فارغ از محتوای دعوت انبیاء،در بحث های فلسفی،برهان هایی بر استحاله و محال بودن تناسخ و اقسام آن وجود دارد،اگر دیدگاه شما دیدگاهی غیر دینی است و چنانکه می گویید در این اعتقاد بر تجربیاتی اتّکاء دارید،بر شماست که تجربیات خویش را با تجربه و سنجش عقلی دیگران محک زنید.
سلام جناب نوریزاد . من تاجر بودم و مغازه داشتم و خونه داشتم و جنس از چین وارد میکردم . در دوره آقای احمدی نژاد به دلیل نوسان ارز و دلار و نزول و سعود شبانه ارز در کشور و سیاست های غلط دولت ضرر غیر قابل جبرانی رو دادم و حدود پانصد میلیون که از به رهن گذاشتن خونه و مغازه تسهیلات گرفته بودم رو از دست دادم و خونه ام رو بانک اجراییه گذاشته روش و مغازه ام رو فروختم تا بدهی هام رو بدم و متاسفانه تو شرایطی گیر کردم که خرج زن و دو تا بچه ام رو به زور و با گدایی کردن و قرض و قله دارم به زور میدم …فردا ثبت نام مدرسه دو تا بچه هام هست و ندارم و چک هام رو همکاران و طلبکارا برگشت زدن و حتی یه وام ده میلیونی هم نمیتونم بگیرم …ماشین خودم و خانومم رو فروختم و الان نزدیک یک سال هست که حتی پول یه پراید درب و داغون هم ندارم تا بخرم …یه پام تو دادگاه گیر کرده و یه پام تو کلانتری …فقط دلم پر بود و اینا رو نوشتم تا مردم عزیز ما بدونن که دولت ایران خیلی ها رو مثل من بدبخت کرده و راهی زندان ها ….شرمنده خانواده ام هستم ولی نمیدونم چکار کنم . فقط باید بگم که آقایون و آقا زاده هایی که از پول ارز و دلار میلیارد میلیارد دلار به جیب زدید نفرین من و زن و بچه ام و امثال من پشت سرتون هست و آرزو میکنم به خاک سیاه و ذلت بشینید …مرگ و ننگ بر شما باد.
سلام صبح بخیر استاد گرامی
درمورد اون خواهری که از کار در عسلویه گفتن کاملا صحیح هست و این فقط یک درصد رو بیان کردن
من شاغل در عسلویه و مهندس پتروشیمی هستم در کنار پاسداران قرارگاه خاتم مشغول به خیانت به کشورم هستم
استاد گرامی ما اینجا همه مشغول به دزدی کردن هستیم هر ثانیه هر دقیقه هر ساعت هر روز مشغول به دزدی
اینجا عسلیویه هست قطب اقتصاد جهان قطب پول قطب نفت قطب گاز و قطب دزدی
چند مدت پیش حسن روحانی تشریف فرما شدن اینجا
مسول اماد و پشتیبانی ما یک سردار بازنشسته سپاه هست درضمن این رو هم اضافه کنم خیلی از سپاهیانی که بازنشسته میشن اگر که دوست داشتن میان در حراست فازها و پالایشگاها مشغول به پول پارو کردن میشن
قبل از اینکه اقای روحانی بیاد اینجا در سالن اجلاس سیستم سرمایشی مناسبی نبود یعنی سیستم از سر ما خیلی زیاد بود اما برای اینکه تجملاتی بشه و دزدی بیشتری رخ بده گفتن خوب نیست
دستور امد که سی دستگاه کولر اسپلیت و کولر گازی ال جی مدل ایستاده 48000 سرد و گرم با کد LPH508TCO، خریداری شود
قیمت واقعی این دستگاها در عسلیویه 5 میلیون تومان بود وقتی که فاکتور رو تحویل تهران دادن قیمت هر دستگاه کولر رو 19 میلیون زده بودن و بعد از اینکه ریس جمهور رفت تمامی کولر هار را به انبار مرکزی انتقال دادن بعد از شش ماه کولر ها رو فروختن و پولش رو به جیب زدن این فقط گوشه ای از دزدی بود که اصلا به چشم نمیاد
اینجا فقط خیانت هست
دزدی هست
دروغ هست
عمامه هست نه یکی نه دوتا
پاسدار هست نه یکی نه دوتا
اینها در روز برای یک دقیقه هم افتاب شدید تابشی و گرامی نفس گیر و هوای بسیار سمی و خطرناک رو نمیبینندو درک هم نخواهند کرد
اما بدبخت اون کارگر های که فقط بخاطر یک الی دومیلیون درماه این هم هر شش ماه بهشون مبلغی پرداخت میشه دارن نفت و گاز استخراج میکنند برای سگان دزد و وحشی
کوچک شما و ملت ایران
یک دزد
پنجاه نفر آدم عاقل و بالغ با چشم سالم و گوش کاملا شنوا “از بلاد اروپا تشریف آوردند زندان که ببینند همه چیز عین گزارشاتیه که بهشون می رسه “آب و هوای اوین واقعا سالمه یا فقط حرف می زنند “غذاهاش واقعا خوشمزه است یا یک تعریف الکی برای بزرگ نمایی این هتل رستوران چهارفصله !
یعنی چهل ساله داریم میگیم زندان اوین شکنجه گاهه “زندان اوین کشتارگاهه ‘زندان اوین سلاخ خونست بعد پنجاه تا آدم تر و تمیز شیک “شیک اومدن و همه ی این توهمات رو با یه چلو کباب کوبیده و دو سیخ گوجه با مخلفات کنارش “تبدیل به گفتمانی جذاب از (حیف “چقدر بد شد که راهمان دور است اگر نه برای تفریح” گاهی خودمان را دستبند زنان تقدیم هتل اوین می کردیم ) خدایا …شکرت که نمردیم و این روزهای پر از خیر و برکت و شادی و پایکوپی زندان …آه ببخشید …هتل اوین را به چشم دیدیم که بعد یه کارناوال رنگی رنگی درست کنند و آقای لاریجانی هم خوشحال از همه ی این رنگهای قلابی به دیوار کوفته شده “دست در جیبها و باد به غبغب بیندازند و اصلن هم خجالت نکشند که تمام زندگیشان با خون مردم بی گناه “شکل گرفته و پسر و دختر و نوه و نتیجه و هفت جد و آبادش دستشان در خون مردم و گوشت تن مردم را لقمه می کنند و می بلعند “والله که از خجالت مردم …اینهمه بی شرمی را از که یاد گرفتید؟ کی یاد گرفتید؟ کی به شما یاد داد تا لقمه هایتان را در خون مردم فرو کنید و بر دهان خود و نسل خونخوارتان بگذارید …والله که اینهمه وقاحت “یک وجدان مرده می خواهد که اگر با هیچ چیزی بیدار نشوید واویلاست …خوشحال نباشید که سر این پنجاه نفر را کلاه گذاشته اید بالاخره آنها هم اشتباه می کنند و به شما اعتماد می کنند ولی مانده ام شما خدایتان را چگونه خواب می کنید چگونه سرش کلاه می گذارید چگونه با یک دست چلو کباب و دو سیخ گوجه “خدا را سیر از وجدان می کنید ؟والله مانده ام که اگر نوع شما را انسان می گویند از کدام تیره و طایفه ی آدمیانید که بشکه بشکه خون می خورید و سیر هم نمی شوید ؟ به خدا که نگرانتان شده ام “آقایان “حضراتی که در زیر پوسته ی انقلاب “ریشه دوانیده اید و تار دوخته اید و انقلاب و اسلام و ملت و دولت و …همه را به باد دادید و می دهید از ملت بیچاره ی دست به دهان مانده نمی ترسید از خدا بترسید ”
آقایان و خانمهای تشکیل شده از یک هییت پنجاه نفره ی بازدید کننده ی زندان اوین “واقعا برایتان متاسفم “متاسفم که از خودتان نپرسیدید “آتنا دایمی کجاست “نپرسیدید آرش و گلرخ و نرگس و نازنین زاغری و مریم اکبری منفرد و مهرداد گریوانی پسری که بخاطر فاش کردن رسوایی لواط به حبس در انفرادی “چشم پدر و مادرش به خون نشسته کجان؟نپرسیدین زینب جلالیان و هنگامه شهیدی و افسانه بایزیدی و سعید شیرزاد و علی معزی و …بقیه ی اهالی حبس شده در زندان اوین کجا هستند …متاسفم که نپرسیدید محمد علی طاهری کجاست ؟شما برای بازدید چه آمده بودید ؟ ای انصافتان را شکر ! خدایا نمی توانم خشمم را فرو دهم و بغضم را به سکوت دعوت کنم !خدایا مگر می شود پنجاه تا آدم هم کور باشند هم کر باشند هم لال باشند هم نفهمیده باشند زندان اوین زندان اوین که می گویند این بهشت مصنوعی ساخته شده در این مدت کوتاه نیست .. یادم به قسمتی از انیمیشن پینوکیو افتاد اونجایی که همه ی بچه ها رو جمع می کنند تا ببرن برای همیشه شهربازی و تفریح و در آخر هم همه ی بچه ها تبدیل به الاغ می شوند و فروشنده ی حریص “همه ی الاغها را به بازار می برد و می فروشد .
دیگر حرفی برای گفتن نیست غیر از اینکه همه را به پناهگاه امن خدا دعوت کنم .
در پناه خدا باشید
ارادتمند شما
زهرا شفیعی دهاقانی
نیمه شب پنجم خرداد نود و پنج بود که مامورین امنیتی سپاه ثارالله به منزل شخصی پدری ام یورش آوردند و پس از حدود 3 ساعت تفتیش و برهم زدن منزلمان در حالی که خانواده ام به شدت وحشت زده و گریان بودند من را با دستبندو چشم بند به زندان اوین بند 2 الف منتقل کردند!
8 روز در سلول انفرادی نگهداری شدم، در این مدت تحت بازجویی های طولانی مدت و فشار شدید روحی و روانی بودم در نهایت با فشار عظیم رسانه ها،سازمان های بین المللی ،اعتراض و حمایت گسترده هموطنان عزیزم مجبور به قبول قرار وثیقه 100 میلیون تومانی تا زمان برگزاری دادگاه شدند!که در همان روز اذعان داشتند که به علت تمام نشدن بررسی ها و نامعلوم بودن جزئیات پرونده در هر زمان که امر کردند باید برای ارائه توضیحات حاضر شوم.
چند روزی بیشتر از آزادی موقتم نگذشته بود که احضار ها شروع شد و این روند تا مدت ها تقریبا هر 10 روز یک بار تکرار میشد،هربار با حضور در دفتر پیگیری و یا دادسرای اوین مورد بازجویی قرار میگرفتم و تهدید میشدم که هر لحظه اراده کنند مجددا باید به سلول انفرادی بازگردم و اینبار به این راحتی ها رهایم نمیکنند!اما هر بار با مقاومت شدید من در برابر خواسته هایشان مواجه می شدند به حدی که در این مدت زمان از هیچ گونه پیشنهادی برای آزار من و خانواده ام فروگذار نکردند.
بهمن ماه سال 95 برای دفاع آخر مجددا به دادسرای اوین احضار شدم و با پرونده ای سنگین واتهامات واهی (تبلیغ علیه نظام، توهین به رهبری، توهین به سران، نشر اکاذیب در فضای مجازی، اجتماع و تبانی و ارتباط با رسانه های خارج از کشور )مواجه شدم!ولی تنها فرصت دفاع از اتهام تبلیغ علیه نظام به من داده شد،از نظر ضابطین پرونده برای اتهامات دیگر مستندات کافی بر علیه من وجود داشت و جرم اثبات شده بود!
نهایتا پس از 14 ماه پیگیری مداوم خودم و خانواده ام یکشنبه 18 تیرماه 96 به دادسرای اوین مراجعه کردم ودر آنجا متوجه شدم حکم بدون ابلاغ به من و حتی دادن مهلت اعتراض صادر و به اجرای احکام ارسال شده است!!
وقتی نزد بازپرس رفتم و علت را جویا شدم و درخواست ابلاغ شفاهی و کتبی حکم را کردم گفتند که طبق قانون به محکومین امنیتی حکم کتبی ابلاغ نمیکنیم!
و تنها به بیان اینکه به همان اتهام هایی که خودت میدانی تحت تعلیق و تعقیب هستی اکتفا کردند!
در نهایت زمانی که مجددا با اعتراض شدید من مبنی بر اینکه من به اتهام نامعلوم به چند سال حکم نامعلوم محکوم شده ام و حق اطلاع از علت و زمان محکومیت خود را ندارم و این به چه معناست؟مواجه شدند، بیان کردند به همان اتهاماتی که خودت میدانی!برگه ی فوق را از پرونده بیرون کشیده و به من دادند که تاریخ صدور برگه نشان از این داشت که آن را برای روز مبادایی همچون امروز از پیش اماده کرده اند تا دهانم را ببندند..
در نهایت تهدید شدم بخاطر فعالیتم پرونده را مجددا به جریان می اندازند و حبس تعلیقی ام را به صورت تعزیری اجرا میکنند.گمان میکنم این نخستین بار است که با متهمی چنین رفتاری داشته اند و از ابتدایی ترین حقوق که اطلاع از سرنوشتی ست که برایش رقم زده اند محرومش کرده اند!این نوع رفتار معنایی به غیر از این دارد که می خواهند در هر زمان که اراده کردند من را مجددا دستگیر و به اتهامی نامعلوم زندانی کنند؟ حال از شما میپرسم وقتی مراجع قانونی و ذی صلاح تمام راه های مشروع و قانونی را به روی ما می بندند به کدام قانون و امنیتی باید پناه ببریم و حق خودمان را طلب کنیم؟
من این جریان را پیگیری خواهم کرد و آن کسانی که در این مدت برای آزار من،همسرم و خانواده ام از هیچ اقدامی فروگذار نکرده اند باید بدانند که از هیچ چیز نمی ترسم،روزهای کودکی و نوجوانی من با این جریانات عجین شده و نه تنها سبب عقب نشینی ام نشده بلکه علت محکم تری بوده برای ثابت قدم بودن و ایمان راسخ به راهی که در آن قدم برداشته ام، آتشی را که به جان و کاشانه مان انداخته اند ریشه شان را خواهد سوزاند!
ما به جرم اعتراض به ظلم و بی عدالتی در میهن خودمان مجرم شناخته شدیم ولی هرگز در برابر ظلم سکوت نکرده و نخواهم کرد.
همچنین خواهان گرفتن حقم خواهم بود و از مراجع بین المللی میخواهم که در این راستا یاری ام کنند.
شیما بابایی
سلام آقا در مورد دعای رهبر برای کنکور اون دختر خانم هم صحبتی بکنید. رهبر اومده پست گذاشته که به دختر شهید مدافع حرم میاد میگه خب تو چیکار میکنی؟ دختر خانم میگه کنکور دارم. رهبرم میگه ایشالا قبول شید. بعد دختره میگه رفتم مشهد حرم امام رضا از خدا خواستم فقط چیزی قبول شم که منو خوشحالم کنه. بعد همونجا بهم زنگ زدن گفتن پزشکی تو مشهد آوردی. فیلمشم موجوده. خداوکیلی اینا ما را چی فرض کردن!! الان پیج رهبر این پستو گذاشت که یعنی دعای رهبر مستجاب شده یا دختر خانم از امام رضا حاجت گرفته یا چون فرزند شهید هست و بچه خوبی هست پس باهوشه و پزشکی آورده. و بقیه تنبل و کودن و خنگن! خب معلومه وقتی سهمیه داشته باشه تو کنکور شرکتم نکنه پزشکیو میاره . خداوکیلی مرغ پخته تو قابلمه هم خندش میگیره. رهبر داره به کسی آرزوی قبولی تو کنکور میگه که فرزند شهید و سهمیه داره. یکی بگه شما اگه نفرینشم کنی بازم قبوله اونم نه هر رشتهای؛ پزشکی. رشتهای که جوون بدبخت باید صبح تا شب درس بخونه چون پول دانشگاه آزاد رو نداره آخرشم یه نفر دیگه که حقش نیست جاشو بگیره. این دختر هم با خیال راحت رفته مسافرت. آخه الان این فیلمو گذاشتن دقیقا به کجاش باید افتخار کرد؟! تبعیض تبعیض تبعیض. لااقل اگه بچه شهید دفاع مقدس بود قبول اما مدافع حرم.. البته رهبرم حقم داره فیلم دیگه در زمینه دعای کنکور نداشت! آخه ایشون فقط یا با فرزندان شهدا دیدار میکنه و مستقیما صحبت میکنه یا با دانشجویان بسیجی، بقیه فرزندان ایرانم که هیچ. اگه هم بگن بابا نداره حمایتش کنه پس واسه کل یتیمها این برنامه رو بچینن.
درود جناب نوری زاد
چند وقتی است که ایده ای به ذهنم خطور کرده ولی نمی دانم تا چه اندازه می تواند راهگشا یا حتی احمقانه باشد.سالهاست که نظریه واستدلال شما را در مورد انتخابات و عدم شرکت در آن دنبال می کنم.و به آن عمل کرده ام.ایده ای که اکنون مطرح می کنم طرد نظریه شما نیست صرفا یک پیشنهاد و مشورت خواهی است.
همانطور که می دانید رییس جمهور باید 50+1 درصد آرا را به دست آورد.و در انتخابات مجلس اگر اشتباه نکنم نمایندگان یک چهارم آرا را.ما می توانیم اینبار با تشویق مردم به شرکت در انتخابات و دادن رای باطله عملا انتخابات را به یک رفراندوم برای رژیم تبدیل کنیم. و مانع تشکیل مجلس و انتخاب رییس جمهور در مرحله اول شویم.زیرا آرا باطله در شمارش کل آرا به حساب می آید.ولی می تواند از مخرج رای تمام کاندیدا ها برای رسیدن به رای لازمه برای ورود به مجلس و انتخاب رییس جمهور در دور اول بکاهد.البته لازمه اجرایی شدن این طرح یک صدایی اپوزوسیون است.انتخابات ج ا نشان داده در حدود پانزده درصد، آرا سنتی اصولگرا ها و در حدود بیست درصد، آرا سنتی اصلاح طلب ها می باشد.سی و پنج درصد اصولا در هیچ انتخاباتی شرکت نمی کنند.و سی درصد آرا خاموش وجود دارد که بسته به نوع برگزاری انتخابات رای می دهند یا نمی دهند.که در سه دوره اخیر به پای صندوق ها آمده اند.حال که امیدی به انتخابات آزاد نیست و قطعا عملکرد مجلس و دولت در سالهای آینده با نا امیدی قشر بزرگی از حامیان اصلاح طلبان و رای دهنده گان خاموش خواهد بود.ایده رای باطله می تواند به رفراندومی برای نظام تبدیل شود.برای جلوگیری از تقلب هم می توان از تکنولوژی و عکس گرفتن از برگه رای و انتشار آن توسط مردم در پیام رسان های تعبیه شده توسط اپوزوسیون استفاده کرد.البته امیدوارم که تا انتخابات بعدی جامعه بیدار شود و نافرمانی مدنی را آغاز کند. البته این طرح همراه با ریسک نیز می باشد زیرا در صورت نصفه و نیمه اجرا شدن اصولگرا ها با رای کم برنده انتخابات میشوند.و در صورت استقبال مردم یک آلترناتیو جدی خواهد بود.
اگر این فکر احمقانه است به بزرگی خودتان ببخشید و اگر جای کار و تکمیل دارد زحمت آن را با مشورت با دوستانتان به عهده بگیرید.بدرود
سلام و عرض ادب
جناب آقای نوری زاد عزیز
من جوانی ۲۹ ساله هستم جناب نوری زاد هر چه فکر کردم بجای کلمه ی من کلمه ی دیگری به ذهنم برسد خطور نکرد به این دلیل که احساس منیت ندارم احساس هیچ بودن و احساس پوچ بودن دارم زیرا هیچ گاه احساس نمی کنم انسان باشم چون در کشوری بدنیا آمده ام که ۳۹ سال است انسانیت مرده و هیچ بویی از انسانیت نمانده وقتی مردم این دوران را میبینم با تاسف بغض گلویم را می گیرد و احساس خفگی می کنم و همان لحظه دوست دارم بمیرم. خیلی حسرت گذشته را میخورم و همیشه در گذشته سیر و سلوک می کنم و هیچ وقت به آینده فکر نمیکنم چون در آینده با توجه به حکومت فعلی و جامعه کنونی فرهنگ خوبی را پیش بینی نمی کنم. که این باعث شده بعضی از اطرافیان من را به سُخره بگیرند ولی نمی دانند که ما در گذشته ی ن چندان دور چه فرهنگ و آیین زیبایی داشتیم چه انسانیت و جایگاهی داشتیم و حال چه داریم؟!
بعضی از دوستانم می گویند تو چکار به این کارها داری زندگی خودت رو بکن و به کسی یا چیزی کار نداشته باش ولی من نمی توانم مثل دیگران خونسرد و بی تفاوت باشم وقتی مردم کوچه و بازار را می بینم به ناچار تاسف میخورم و حسرت میخورم بخاطر اینکه حتی راه رفتن معمولی هم بلد نیستند. حسرت میخورم وقتی افرادی که دستی در کسب و کاسبی دارند حتی کاسب های کوچک و خرده پا بخاطر فسادی که در حکومت و حکومتیان وجود دارد آنها هم فاسد شده اند و انسانیت را از یاد برده و زیر پا گذاشته و بصورت دینی و مذهبی کاسبی می کنند. حسرت میخورم وقتی زنان شوهردار را در حال فحشا میبینم حسرت میخورم وقتی دختران دوره ی راهنمایی را میبینم که با لذت از سکس و… برای همدیگر تعریف می کنند. حسرت میخورم وقتی نوجوانان پسر را میبینم که بخاطر شرایط بد خانواده و جامعه ترک تحصیل کرده اند و یا به مواد مخدر روی آورده اند یا بدنبال کارهای خلاف و جرم خیز هستند.
حسرت میخورم وقتی زنان و مردان کشورم را میبینم که در سطل های آشغال دنبال نان شب می گردند. حسرت میخورم وقتی پدری را میبینم که در شب عید دست خالی به خانه بر میگردد. حسرت فراوانم بخاطر فرهنگی است که سالها از دست رفته و دیگر بعید می دانم
برگردد، اگر هم یک روزی با تعویض حکومت آنهم حکومتی سکولار و آزاد بوجود آید حداقل باید چهار یا پنج نسل از بین برود تا فرهنگ و انسانیت بوجود بیاید آنهم معلوم نیست که در آن فرهنگ جدید، مردی و مردانگی، معرفت وجود داشته باشد یا نه؟!
ای کاش اینقدر وضع مالیم خوب بود تا به همگان کمک می کردم تا هیچ کس دیگر محتاج نان شب و محتاج نامرد نباشد. امّا افسوس که پدرم جانباز بود و فوت کرد و در دوران نوجوانی، مادرم بعلت بیماری فوت کرد و من امروز تنها و غریب در کشوری هستم که مردمانش با، فرهنگ و تمدن گذشته بیگانه و ناآشنا هستند. دیگر به هیچ چیز امید ندارم و فقط و فقط نگران آیندگان و فرهنگ کشورم هستم.
اگر تصدیع اوقات شدم طلب پوزش دارم.
ارادتمند طیّب
در یکی از روستاهای کوهستانی ” دیاربکر ” ترکیه آموزگار دبستانی بنام احمد در درس ریاضی به شاگردانش میگوید که اگر در یک کاسه ۱۰ عدد توت فرنگی باشد، در ۵ کاسه چند عدد توت فرنگی داریم .
دانش آموزان: آقا اجازه، توت فرنگی چیه ؟
معلم: شما نمیدانید توت فرنگی چیه ؟
دانش آموزان: ما تابحال توت فرنگی نخورده ایم .
معلم فکری به نظرش میرسد و مقداری از خاک آن روستا را به یک موسسه کشت و صنعت در شهر ” بورسا ” فرستاده و از آنها سوال میکند که آیا این خاک برای کشت توت فرنگی مناسب است یا نه ..
آن موسسه در پاسخ میگوید که این خاک و آب و هوای دیار بکر برای کشت توت فرنگی مناسب بوده و همچنین مقداری بوته توت فرنگی و دستورالعمل کاشت و داشت محصول را برای وی میفرستد .
معلم بچه ها را به حیاط مدرسه برده و طرز کاشتن بوته های توت فرنگی را به دانش آموزان یاد میدهد .
و به آنها میگوید که امسال از شما امتحان ریاضی نخواهم گرفت و بجای آن به هر کدام از شما چهار بوته توت فرنگی میدهم که آنها را به خانه برده و کاشت آنها را همانطوری که یاد گرفته اید، به پدر و مادرتان یاد بدهید ..
وقتی که توت فرنگی ها رسیدند آنها را توی بشقاب گذاشته و به مدرسه میاورید . برای هر ۱۰ عدد توت فرنگی یک نمره خواهید گرفت .
وقتی میوه ها رسیدند، بچه ها آنها را در بشقابی گذاشته و به مدرسه میاورند .
معلم میپرسد که مزه شان چطور بود؟
بچه ها میگویند که چون پای نمره در میان بود، اصلا از آنها نخورده ایم !!.
معلم میخندد و میگویید همه شما نمره کامل را میگیرید . میتوانید بخورید و آنها با ولعی شیرین توت فرنگی ها را میخورند .
بعد از دوسال از آن ماجرا ، مردم آن روستایی که تا به آن زمان توت فرنگی ندیده بودند ، در بازارهای محلی شان، توت فرنگی میفروشند ..
معلم بودن یعنی این ….
فقط روی تخته سیاه آموزش ضرب وتقسیم نیست ، شاید از خود اثری برجا گذاشتن باشد …
موهای سیاه وبلند من همه را مجذوب خود کرده بود
مادرم هر زور دست دلای موهای مشکی وبلند من میکرد ومیگفت:
مهتاب مواظب موهایت باش
بمدرسه رفتم کلاس اول ابتدایی
یک روسری شل ول و ولق سرم بود که هرلحظه ان را بستم اون اول اول نشستم همیشه دوست داشتم اول باشم تا دیده بشم
معلم یک خط کش بلند دستش بود که ب سمت من آمد وبا خط کش رو سرمن کوبید وگفت حجابت را رعایت کن . منم که شوکه شده بودم وفقط مسیر خط کش را دنبال کردم این بار محکم روی دستم زد وگفت: لاک هم نمیزنی گفته باشم
این بار ضربه شدید تراز ضربه به سرم بود انگشت کوچک دست راستم تیر کشید
یواشکی دستم را در داخل جیب مانتوم بردم که دردش کمتر شود
من به خانه رفتم وبرای هیچ کس نگفتم شرح حال خودرا تا صبح ازشدت درد خواب ب چشمم نیامد
صبح قبل ازمادرم بلند شدم وباکمک دست چپم مانتو وروسری را پوشیدم وبه مدرسه رفتم ترسیدم که نکنه کاربدی کرده باشم ومادرم هم مرا سر زنش کند
به مدرسه رفتم این بار ب نیمکت اخر رفتم از بخت بد من املا داشتیم مشقهایم راهم ننوشته بوم اخه انگشت دست راستم شکسته بود ورم کرده بود معلم ازما مشق دیشب راخواست منم بریده بریده گفتم ببخشید اقا
گفت : بی نظمی تاکی؟ این بار یک سیلی محکم درگوشم حس کردم داخل سرم جرقه زد
منم پابه فرار گذاشتم ب خانه رسیدم مادرم دعوام کرد
دختر ؛توکه دیشب مشق ننوشتی صبح هم صبحانه نخورده الان هم که زود برگشتی اخه چرا بی نظم شدی ؟!
رنگم پریده بود، سرم گیج رفت ، فشارم افتاد چشام سیاهی رفت گوشم کپ شد ودیگه چیزی حس نکردم
با ضربه های محکمی که مادرم ب صورتم زدوآب سردی که رویم ریخت بود ب هوش امدم همه همسایه ها دورم جمع شده بودن ومادرم مرتب جیغ میکشید مهتاب! دخترم چی شد ؟!
بازهم ماجرای مدرسه وکتک وفرار را برای مادرم تعریف نکردم ترسیدم که بیاد مدرسه ومعلم بگه دخترت بی حجاب بوده وفهمیده!!! بودم که حجاب یعنی اینکه روسریت را سفت ببندی
روز بعد ب مدرسه رفتم،
بادست چپم روسریم را مکرر سفت میکردم
با یک تیکه پارچه سفید انگشت دستم را بسته بودم
ریحانه ازمن پرسید مهتاب ؟این انگشتت زخم شده؟گفتم بله دیروز چاقو دستم را برید
من که تا الان هیچ دروغی نگفته بودم بدنم سرد شدحس خیلی بداشتم حس کردم که تمام عالم دار ن بمن نگاه میکنن ومیدونن که من دروغ میگم
تصمیم گرفتم دیگه دروغ نگم
برگشتم خانه کیفم را انداختم وسط خونه وازشدت درد انگشتم حتی نهار نخوردم
باخودم فکر کردم چکارکنم که روسریم دیگر سرنخورد ازسرم
مادرم داشت نان می پخت .
دزدکی رفتم از داخل چرخ خیاطی مادرم یک قیچی برداشتم وازته موهامو زدم
وروسریم را محکم بستم که مادرم نبیند
صبح: این بار هم قبل ازمادرم بیدار شدم وب مدرسه رفتم مثل یک پرنده که از قفس آزاد شده باشد از کوتاه کردن موهام خیلی خوشحال بودم
زنگ وسط ورزش داشتیم اقا معلم خط کش بدست دم در وایساده بود وبه بچه ها گفت مسابقه دو هست نفراول یک مداد جایزه داره منم کفشهایم را محکم وتاجایی که توانستم دویدم
خط پایان نزدیک بود به خط پایان رسیدم ازخوشحالی داشتم بال درمیاوردم کسی به پای من نرسیده بود من اول شدم
باصدای بلند معلم سرم را سمت عقب چرخاندم مرا صدا میزند ویک سمت دیگر هم کلاس هام بودند که همگی زده بودند زیر خنده
من متعجب شده بودم که چی شده؟
یکدفعه دیدم باد ملایمی ازلای گوشم رد شد دستم را سمت گوشم بردم دیدم همون لحظه اول مسابقه روسریم افتاده است خنده بچه ها و هوار معلم بخاطر سرتراشیده من بود
دستم روی سرم گذاشتم وجیغ کشیدم
نسترن روسری من را ومنم سرم کردم خیلی خجالت کشیدم معلم من را به دفتر برد وباخط کش درازش این بار روی دست چپم زد کمی یواشتر از دفعه قبل
وگفت:دختر توچرا موهاتو زدی ؟
منم هیچ حرفی برای گفتن نداشتم داشتم فکرمیکردم چی بگم بخودم قول داده بودم که دروغ نگم اسرار معلم وقول خودم از طرف دیگه منو اذیت میکرد
گفتم ببخشید اقا سرم شپش زده بود .یکدفعه معلم عصبی شد وبمن گفت ازفردا با والدین ب مدرسه میای
منم میان این همه دروغ وخجالت مانده بودم ب خونه برگشتم مادرم روز بعد به مدرسه آمد معلم ب مادرم گفت:این دختر است شما تربیت کردی مادرم سرش را پایین انداخت معلم هم کل ماجرا را برای مادرم گفت
به خانه برگشتم مادرم بمن گفت :خبری ازنهار وشام نیست ازفردا مدرسه هم نمیری تومیتونستی اینده خوبی داشته باشی ولی ابروم برام مهمتره
روز بعد که بیدار شدم کیفم را ب روی شانه م انداختم که با عصبانیت پدرم روبه روشدم مدرسه حق نداری بروی
من زار زار گریه میکردم
ازفردا وفرداهای ان روز دیگر ب مدرسه نرفتم
موهای خوشکلم راازدست داده بودم
مدادی که درمسابقه برنده شدم بمن ندادن
مدرسه هم که دیگر نرفتم
منم هرروز یواشکی از گوشه پنجره بچه ها را که ب مدرسه میرفتن نگاه میکردم
ساعت 9 صبح بود صدای بلند معلم از آن طرف روستا پیچید نسترن حجابت را رعایت کن
سلام جناب نوری زاد
حکومت در این چند ساله با چاپ اشعار استاد شهریار در کتب درسی و همچنین سو استفاده از شعر علی ای همای رحمت که برخاسته از تمایلات مذهبی ایشان بوده سعی دارد که ایشان را شاعری انقلابی جلوه دهد . اما حقیقت امر بر زبان خود شهریار در شعری زیبا تجلی یافته است
جای آن دارد که ریزد خون ز چشم روزگار
در عزای کشور دارا و خاک مازیار
میهن برزین و خاک برمک و ملک قباد
کشور آذرگشسب و سرزمین شهریار
پایگاه پاکدینان، مامن آزادگان
سرزمین رستم و جولانگه اسفندیار
مسکن ابن مقفع، جایگاه بوعلی
پرورشگاه غزالی، معرفت را پود و تار
مهد بو مسلم، که از شمشیر و از تدبیر او
در کف عباسیان آمد زمام اختیار
بیشه یعقوب لیث، آن شیر میدانهای جنگ
آنکه نامش هست تا پایان عالم استوار
زادگاه سربداران کز پی کسب شرف
از وطن کردند اقوام مغول را تار و مار
یا رب این ایران من با آنهمه فر و شکوه
یا رب این ایران من با آنهمه عز و وقار
اینچنین پر بسته و دلخسته و زار و نژند
اینچنین افسرده و پژمرده و زار و نزار
ای زبانم لال گردد نام فردوسی خفیف
ای دو چشمم کور کفتد نام حافظ زاعتبار
شاه دزدی رفت و در دنبالش آمد گند دزد
تاج داری رفت و آمد در پیش عمامه دار
چکمه پوشی رفت و آمد بعد از آن نعلین پوش
شهسواری رفت و آمد در پی او خرسوار
هر طرف دستار می بینی رسن اندر رسن
هر طرف عمامه ها یابی قطار اندر قطار
اشکم این لاشخورها کی بود سیری پذیر
کی بود در کار این دستار بندان بند و بار
در لباس دین ولی این عده دنیا پرست
در پی تاراج ملت بدتر از قوم تتار
بهر تقسیم غنائم با هم اندر کشمکش
بهر توزیع مناسب با هم اندر گیر و دار
نغمه وا محنتا گردیده از هر سو بلند
بانگ واویلا به گوش آید ز هر شهر و دیار
تیرباران های دائم بر خلاف حکم شرع
کشت و کشتار مدام برعکس امر کردگار
ابلهی بر ملک خوزستان زند دیوانه وش
احمقی در خاک کردستان کشد دیوانه وار
اینهمه آدمکشی با نام اسلام ای دریغ
اینهمه غارتگری با نام اسلام ای هوار
نیستند ایرانی اینها از عرب هم بدترند
چون عرب را باشد از فرهنگ ایران افتخار
از عجم جز پاکی و اخلاص کی آمد پدید
وز عرب جز حیله و تزویر کی آمد به بار
دوستی هاشان بود با خصم ایرانی عیان
دشمنی هاشان بود با خلق ایران آشکار
فر یزدانی خرد بر فرقشان مانند پتک
پرچم ایران رود در چشمشان مانند خار
گشته بوعمار و بوهانی و صدها گند بو
جانشین بویه و سیبویه و آل زیار
ارزش ریش این زمان در دیده بیرون از حساب
قیمت پشم این زمان در دیده بیرون از شمار
بینم آن روزی که آید نوبت ملا کشی
می کند آخوند بی نعلین از هر سو فرار
ابلهان را محفل است این یا بود دارالشیوخ
خبرگان را مجلس است این یا بود بیت الحمار
کسب قدرت می کنند اما برای نفس خویش
وضع قانون می کنند اما برای انحصار
کی وطن در چنگ این خودکامگان یابد سکون
کی وطن در دست این نابخردان گیرد قرار
ای که هستی در دیار ما حقیقت را ستون
ای که هستی تو در این کشور شریعت را مدار
ملت ایران ما چون گوش بر فرمان توست
خلق آذربایجان چون باشدت فرمانگزار
دشمنان خلق ایران را ز دور هم بران
دوستان ملک ایران را به گرد هم بیار
نیست باکی گر که جانم را بگیرند این خسان
نیست پروایی شود گر پیکرم بالای دار
زانکه من جز نام ایرانی نمی یارم به لب
زانکه من جز بهر ایرانی نمی گویم شعار
سلام نوریزاد عزیز
از سال ۸۸ به این طرف حاکمیت با موجی از شاعران و هنرمندان مخالف مواجه شد و برای پر کردن جای خالی آنان مجبور شد جمعی را جایگزین قبلی ها کند تا مجیزگوی رهبر شوند به همین منظور چند نفر شاعر را لیدر قرار داده و با پرداخت مبالغی ایشان را موظف کردند که شاعرکانی را گرد آورند و مهر انقلابی بر پیشانیشان بکوبند از جمله ایشان شاعری اهل قم است به نام محمد علی مجاهدی که بنابر اطلاعات واثق مبلغی معادل ۴ میلیارد تومان گرفته تا در قم پایگاهی از شاعران مجیز گوی را راه اندازی کند و هم اکنون پس از گذشت سالی چند گندش درآمده که ایشان آن مبلغ گزاف را یکجا هاپولی کرده و از این خوان یغما ریالی به دیگر همکیشان شاعر خود نپرداخته است فلذا زبان اعتراض تنی چند ازین واماندگان دراز شده و حق خود را با سرودن هجو وی ازو میطلبند _ نتیجه آنکه ببینید حاکمیت دیکتاتور چگونه با مبلغی از بیت المال در صدد کادر سازی هنری و شخصیت پردازی جعلی بر میآید به قول سعدی شیرین سخن
تا سگان را وجوه پیدا نیست
مشفق و مهربان یکدگرند
لقمه ای در میانشان انداز
تا تهیگاه یکدگر بدرند
❗️جناب آقای دکتر لاریجانی رییس محترم مجلس و نمایندگان استان❗️
آقای لاریجانی امروز از رسانه ها صدای روح نواز شما را شنیدم که از ازدحام جمعیت در شهرها و خصوصا تهران بزرگ گلایه داشتید و آن را خلاف برنامه ی توسعه ی کشور دانستید
اینجا خواستم به عنوان یک روستایی در جنوبی ترین نقطه ی کشور به شما و مسئولین رده بالای کشور یادآورم شوم که
شما باد کاشته اید و توفان درو میکنید!
میدانید چرا ؟
برای اینکه هر انچه را که برای رفاه و اسایش مردم ایران بوده فقط برای تهران و تهرانی خواسته اید و تقریبا 90 درصد امکانات و امتیازات کشور را در تهران عزیزتان متمرکز ساخته اید
اصلا تهران یک کشور دیگر است هیچ شباهتی به شهرهای دیگر ندارد
آقای لاریجانی!
شهر من یعنی گناوه در محاصره ی لوله های نفت و گاز قرار گرفته و در زمان جنگ عراق این لوله ها توسط هواپیمای عراقی منفجر شد و شهر در سیلاب نفت افتاد
امروز شما این نفت را میفروشید گاز را میفروشید ، درآمد گمرک را می برید که مترو بسازید که اتوبان تهران شمال را بسازید تا تفریح آخر هفته تهرانی ها عقب نیفتد !
آقای رییس مردم!
ما در اکثر استان بوشهر و خوزستان هیچ تفریحی نداریم
هیچ انگیزه ای برای ماندن نداریم در
هوای گرم و شرجی کشنده دو تا سالن ورزشی نیست که دخترانمان ورزش کنند
هنوز ا کثر کوچه هایمان خاکی ست
ریز گردها و تمام خاک عالم روی سرمان آوار شده است
هیچ شرکت یا کارخانه ای برای اشتغال جوانان گناوه نیست
مجبورند برای گذران زندگی هر کاری بکنند
اینجا برای یک عمل ساده باید راهی بیمارستانهای شیراز شویم
یک دستگاه ام ار آی نیست
واقعا شرم آور است
چرا زمان رای گیری ما ملت غیور هستیم و اما زمان توزیع ثروت فراموش شده ایم
اگر این روند یعنی بی توجهی به مناطق دور افتاده و روستایی ادامه یابد شما شک نکن تمام مردم جنوب سیل آسا به سوی تهران روانه میشوند حتی اگر در چادر و کارتون بخوابند از اینجا بهتر است
حداقل بیمارستان هست
یک پارک هست
مترو هست که بچه هایمان دیگر نپرسند مترو چیست!
این خودخواهی و بی توجهی تا کی باید ادامه داشته باشد
اینجا برای نصب یک چراغ در اتوبان که نیست هر شب تصادف مرگبار اتفاق می افتد صدبار به فرماندار و بخشدار و اداره ی راه گفته ایم …
نزدیک چهل سال از انقلاب میگذرد و هر انچه درامد کشور بود برای تهران و تهرانی هزینه میشود و تازه آه و ناله هم میکنند که چرا شلوغ است
کمی صبر کنید شلوغ تر هم میشود
یادم به حرف امام خمینی(ره) افتاد که روی دیوار مدرسه مان نوشته بود:
❌ انشالله جنگ تمام میشود و خدمت به شما محرومان بیشتر میشود !
پخش این متن بر هر جنوبی واجب هست،پس در تمام گروهای فعال خود ارسال کنید
یزدان نگهدارتون
علی ایزدی – مرداد 96
بندر بوشهر
در سرزمین دور ،اما زیبا ،روزگاری آبها خوشگوارا
روزها زیبا و پر رونق
دستها سر سبز
آبها روان وزلال
دلها پاک
چشمها پاک
زبان ها راستگو ودستها درستکار
همه خوب بودند
به ناگاه رعدی جهید
سیل ها خروشان شد آسمان غرید
خانه ها از بن کنده شد
جوانان رو سیل برد
دشتها بیابان شد
درختان خشکید دختران وپسران موهای سیاه رنگشان رو زدند
داداها ،بیداد شد
هنوز آنجا رو منگرم در گوشه چشم مادری آب اشکی روان هست
قاتلان فرزندانشان
ناله های درونشان درحبس
چه در ناک هست صورت تکیده ودستان بی رمق ورشته رشته شده پیرمردان وکمرهای خم شده آنان آنجاست
در آن سرزمین
گرگان می درند
روزه میکشند شب هنگام روزه گرگان به گوش میرسد
فردا دیر است
انگار تابوتی با خود میبرند نعش کش میاد
اما درون تابوت معلوم نیست
در سرزمینی که دیگر آهی از درون کشیده نمشود
آها همه تبدیل به گریه شده تا صورت مادران را بپوشاند
کجاست آنجا دزدنی از راه رسیدند وهمه رو چاپیدند ودر این سرزمین همه تنها وبی کس شدهاند
آسمانش سیاه وستارگان سوسو نمی زند حتی صدای زیبا ی عو عو سگان رو نمی شنویی
دیگر رمه گوسفندان وگاوان به دهکده نمآیند زیرا از دزدان سر گردنه میترسند
وقتی لاتها از بالای کوه برای دزدیدن قافله ها آمدند در دستانشان کتابی بود اما همه
خوب ورد میخوانند
با ورد ودعا قافله رو دزدیدن وساربان قافله رو سر بریدن تا اثری نماند
چه وحشتناک شد آن سرزمین
روحها مردند
مادران دق کردند
وپدران پشتشان خمید
وای آنجا دیگر خانه ما نبود
سرزمین من وتو نبود
خانه خبثان ودزدان شد
کودکان پابرهنه شدند دختران تن به خاری دادند ومردان هنوز به آن دور دستها مینگرن
اما کسی نمیاد
تا آنان رو از دست دزدان نابکار رهایی دهد
روزی “اندوه” به روستای ما آمد
“گفتیم رهگذر است
اما ماند
گفتیم مسافر است و خستگی در می کند و می رود
باز هم ماند و نشست و شروع کرد به بلعیدن ذخیره امیدمان
گفتیم:مهمان بد قدمیست
دو سه روز دیگر می رود
و باز هم ماند و ماند و ماند و تبدیل شد به یکی از اعضای ده مان
اکنون اندوه همسایه شده و تمام کوچه ها بوی “آه” می دهد .
تمام امیدها را بلعید و به جایش “حسرت” در دلها انبار کرد
پیران ده هنوز به یاد دارند :
روزی که اندوه آمد
“جهل” نگهبان دروازه روستا بود
آقای نوری زاد
من خودم اهل ورزشگاه نیستم ولی اعتقاد دارم یکی از روشهای مبارزه هم همین است. نه گفتن. این نه گفتن هزینه ای نخواهد داشت برای مردم عادی و جای نگرانی نیست و اعتقاد دارم اگر در همین یک عرصه بتوانیم اتحاد خود را نشان بدهیم و ظالمان را به ستوه آوریم یک گام به آزادی نزدیکتر خواهیم شد.
نامهای به یک #کولبر کرد سنی
من کاملاً تصادفی یک ترک هستم و کاملاً تصادفی یک شیعه. تو نیز کاملاً تصادفی یک کرد هستی و کاملاً تصادفی یک سنی. این برچسبها کاملاً تصادفی هستند و ما هیچ نقش و اختیاری در آنها نداشتهایم و اعتقاد دارم که افتخار کردن به چیزی که تصادفی است با عقل و منطق سازگار نیست. ترک، کرد، بلوچ، لر، بختیاری، ترکمن، قشقایی، عرب و… همه کاملاً تصادفی در ایران زاده شدهایم و ایرانی هستیم ولی قبل از همۀ آنها ما انسانیم و اگر قرار باشد این تصادفها ما انسانهای آزاد را از یکدیگر جدا کنند، بر آنها نفرین خواهیم فرستاد!
من یک ترکزاد شیعهزاد ایرانی هستم ولی شدیداً اعتقاد دارم که یک انسان آزاداندیش و آزادیخواه که به دنبال صلح و عدالت و آزادی و شکوفایی جامعه است باید با همۀ این برچسبهای مادرزادی از صمیم قلب خداحافظی کند. منظورم این نیست که ما زبان و فرهنگ و موسیقی و آداب و رسوم خویش را دوست نداشته باشیم و آنها را فراموش کنیم. نه، منظورم این است که باید اولویت آنها را یک پله پایینتر بیاوریم و روی آنها تعصب نداشته باشیم.
ما باید روی آزادی و اجرای عدالت تمرکز کنیم و باید روی آنها تعصب داشته باشیم. وقتی انسان بیگناهی کشته میشود، نباید بگوییم که در فلان جا یا فلان کشور مسلمانی کشته شد. مگر چه فرقی میکند بودایی با مسلمان؟ قاتل و جنایتکار از هر مذهبی و از هر کشوری و از هر قومیتی و نژادی باشد و هر برچسبی را بر پیشانی داشته باشد، باز قاتل و جانی است.
هر انسان آزاداندیشی با هر برچسبی که روز تولدش بر جبینش زدهاند، باید هر جا ظلمی شد و هر جا خونی ریخته شد، دلش به درد بیاید و هر چه از دستش بربیاید انجام بدهد. یک انسان آزاداندیش و صلحجو نمیتواند بیاعتنا باشد. کاملاً تصادفی، روز تولدم برچسب شیعه را بر پیشانی من چسباندهاند و به این خاطر در این جامعۀ فاسد جنایتزدۀ غمزدۀ زشت، اندکی وضع من از تو #کولبر کرد سنی بهتر است اما من کاملاً آزادانه و کاملاً با اراده و اختیار تام و در صحت کامل عقل و روان و بدون ذرهای تصادف، جنایاتی را که علیه تو میشود، محکوم میکنم و قاطعانه میگویم که تا زمان استقرار آزادی و عدالت و صلح و دوستی در کنار همۀ مظلومان خواهم ایستاد.
و امیدوارم که با همبستگی همۀ ایرانیان آزاداندیش وضعیت جامعه چنان بهبود یابد که دیگر هیچ کولبری به خاطر نان شب فرزندانش با دلهره و تشویش، آوارۀ کوه و دشت و بیابان نشود و هیچ انسانی برای حفظ آبروی خود دست به دامان کلیه و قرنیه نگردد. آزادی باشد، همۀ امور سامان خواهد یافت. تو به زبان خود خواهی خواند و نوشت و من هم به زبان خود و در کنار هم در ایران آباد و آزاد و کهن زندگی خواهیم کرد؛ ولی تا آن زمان نباید به سیاستمدارانی که از آب گلآلود ماهی میگیرند اجازه بدهیم به نام زبان و نژاد و فرهنگ و مذهب و هزار برچسب رنگارنگ دیگر ما ایرانیان آزاداندیش را از همدیگر جدا و همبستگی ما را تضعیف و ما را و احساسات پاک ما را بازیچۀ نیتهای شوم قدرتخواهانۀ خود کنند. باید بدانیم که انسانیت ما از همه چیز والاتر و برتر است.
باید برای دستیابی به آزادی هر فعالیت کوچکی را مغتنم بشماریم و امیدوار باشیم. به حرف کسانی که نان به نرخ روز میخورند و دمادم میگویند که «فکر نان باش که خربزه آب است» اعتنا نکنیم و بردبارانه در این مسیری که به آزادی و رستگاری ختم میشود پیش برویم. آن روز که در کنار یکدیگر و در یک جامعۀ آزاد، آباد و شاد زندگی خواهیم کرد، روز افتخار و فخرفروشی است زیرا آن روز دیگر یک روز تصادفی نیست؛ آن روز زیبا، روزی است که با کمک همۀ ما و با دستان قدرتمند ما ساخته و پرورده شده است. آن روز، روز افتخار برای همۀ آزاداندیشان و صلحدوستان ایرانی است. به امید آن روز زیبا ای دوست کرد سنی کولبر من که هرگز تو را از نزدیک ندیدهام! به امید شادی و پایکوبی در آن روز زیبا. به تو قول میدهم در آن روز زیبا شانهبهشانۀ تو و پابهپای تو و با موسیقی کردی تو، کردی خواهم رقصید.
#بدون_زنان_ورزشگاه_نخواهیم_رفت
ورود هیچ کس ممنوع نیست!
یک پیشنهاد: لطفاً بانوان بخوانند و آقایان را نیز تشویق به مطالعه و همکاری نمایند.
چگونه به رؤیای خود برسیم؟
حضور زنان ایرانی بنا به تصمیمات نابخردانۀ یک مشت عقبمانده، در ورزشگاهها و تماشای مسابقات ممنوع است. ناراحت نباشید. برای شما یک پیشنهاد جالب داریم:
کافی است همۀ بانوان، آقایان دوست و آشنای خود را راضی کنند تا لغو کامل این قانون ابلهانه، تبعیضآمیز و جنسیتزده از حضور در ورزشگاهها و تماشای مسابقات اجتناب کنند. البته باید ثابتقدم باشیم. یعنی تا آزادی کامل زنان از پای ننشینیم. حتی اگر مسابقۀ #پرسپولیس و #استقلال و #تراکتورسازی باشد. حتی اگر بازی #ایران و #کرۀ_جنوبی باشد. حتی اگر لیگ جهانی #والیبال و بازی ایران و #ایتالیا باشد. باید ثابتقدم باشیم و بر روی خواستۀ منطقی خود پافشاری کنیم و از حضور در ورزشگاهها جداً خودداری کنیم.
#بدون_زنان_ورزشگاه_نخواهیم_رفت
چرا این حرکت اگر ملی بشود نتیجه خواهد داد؟ زیرا کل دنیای ورزش و همچنین خیلی از امور بر روی #پول میچرخد. اگر ورزشگاهها خالی شود، یعنی این عنصر بسیار قدرتمند از چرخۀ ورزش مملکت حذف بشود، ورزش قهرمانی فلج خواهد شد. این هم چیزی نیست که بشود با مینیبوس و #ساندیس حل کرد. پول نباشد همۀ امور میخوابد. همۀ مربیها، ورزشکاران، هنرمندان، تاجران و… با ما همگام خواهند شد. نه به خاطر اینکه دوستمان دارند، بلکه به خاطر اینکه چرخش پول دچار اختلال جدی شده است.
هزینهاش چقدر است؟ این حرکت بسیار مسالمتآمیز است. هیچ هزینهای نخواهد داشت. چون قرار نیست که کاری انجام بدهیم. برعکس قرار است که کاری انجام ندهیم. هیچ کس را هم نمیتوان به خاطر عدم حضور در ورزشگاه زندانی کرد.
#بدون_زنان_ورزشگاه_نخواهیم_رفت
یک پیشنهاد دیگر مخصوصاً برای مسابقات والیبال خارج از کشور: اگر شما آقای محترم خارج از کشور هستید و به تماشای مسابقات میروید، بانوان را نیز همراه خود ببرید. هر چه بیشتر، بهتر. این از مواردی است که بیشتر از چهار تایش هم #حلال است! حتی اگر از توان مالی برخوردار هستید خودتان برای آنها بلیت تهیه کنید. هدف از این کار این است که تعداد تماشاچیان زن ایرانی خیلی بیشتر از آقایان باشد و در دوربینها کاملاً مشخص باشد.
چرا باید از این حرکت استقبال کنیم؟ زیرا وجود این قانون نابخردانه توهینی است هم به خود ما و هم به همۀ بانوان سرزمینمان. این یک توهین به انسانیت است. (این متن یک متن نوشته شده توسط یک زن نیست. فکر نکنید که من یک بانوی فمینیست هستم. دفاع از حقوق زنان نباید که فقط توسط زنان صورت پذیرد. وظیفۀ انسانی هر شخصی است که تا آنجا که توان دارد، در برابر بیداد و بیدادگر بایستد.) توهین به زنان، توهین به مردان است. زیرا این قانون نابخردانه میگوید که فضای ورزشگاه به علت حضور مردان برای زنان امن نیست! من وجود این قانون را توهینی میدانم به دخترم، خواهرم، همسرم و همۀ بانوان این سرزمین کهن.
حتی اگر شخصاً به حضور در ورزشگاه علاقه ندارید (مانند من) از این حرکت حمایت کنید.
#بدون_زنان_ورزشگاه_نخواهیم_رفت
چگونه از این #جنبش و این #مطالبه حمایت کنید؟ این متن را برای دوستان خود بفرستید. مخصوصاً خانمها، آقایان را متقاعد کنند تا برای داشتن جامعهای آزاد و شاد، برای مدتی دست از علایق خودشان بردارند و به جای حضور در ورزشگاه از تلویزیون مسابقات را تماشا کنند. یادتان باشد که برای رسیدن به نتیجۀ مطلوب و دلخواه باید ثابتقدم باشیم و پا پس نکشیم.
خواستۀ دقیق ما چیست؟ حضور آزادانۀ زنان در ورزشگاهها و در یک جو کاملاً خانوادگی و بدون اعمال هیچ گونه محدودیت و تبعیض جنسیتی، به گونهای که همۀ اعضای یک خانواده بتوانند در کنار همدیگر در ورزشگاه به تماشای مسابقات بپردازند و از این تفریح سالم بهرهمند شوند.
از همۀ آزاداندیشان، آزادیخواهان، فعالان مدنی و اجتماعی، هنرمندان و ورزشکاران و… خواهشمندیم که ما را در این #جنبش و #کمپین خودجوش یاری نمایند و امیدواری بدهند.
#بدون_زنان_ورزشگاه_نخواهیم_رفت
کسانی که چنان دیوانهاند که فکر میکنند میتوانند دنیا را #تغییر دهند، همانهایی هستند که واقعاً این کار را میکنند و ما اگر همگی در کنار هم و به اندازۀ کافی دیوانه باشیم، مطمئن باشید که موفق خواهیم شد و این رویداد برای همیشه در #تاریخ ثبت خواهد شد.
این متن را هر طور که دلتان خواست (با ذکر منبع یا بدون آن) میتوانید انتشار یا تکثیر کنید. هدف اصلی ما رسیدن به رؤیاهایمان است: جامعۀ آزاد و شاد.
با انتشار #دانش و #روشنایی به جنگ نادانی و تاریکی برویم.
https://t.me/joinchat/AAAAAECUcwPF3HjgDP1MSQ
@karvan
عکس سردار/* نجات رو دیدن؟ به این میگن قیافه یه شیره ای. اینقده بدبخت شده این دومی که دست به دامون یه همچه چیزی شده.
/*: ک
وزوزیر/* كشور: روحانی و لاریجانی من را قبول دارند.
مش قاسم: دزد و آدمکش چون دزد و آدمکش ببیند خوشش آید!
/*: ک
نسرین ستوده: از وجدانهای بیدار تقاضای کمک دارم.
مش قاسم: هرکی توی این وجدانهای بیدار باشه اس…(سه نقطه از مش قاسم)هال طلبان حکومتی اسلامی کره شمالی رد پایی ازشون نخواهید دید.
آخه نه اینکه مثلاْ شما ها غلطی دارید می کنید من یه بار دیگه هم گفتم تو این مملکت آدم ساده بقول ترکها یخ (یعنی پیدا نمی شه) اما تا دلت بخواد آدم /// خل تو این مملکت ریخته مثلاْ خود تو یا امیر انتظام و … مثلاْ اون فیلم جگر سوز امیر انتظام رو هم که گقتی ببینید داره تو فیلم می گه من در حضر خانگی هستم و این توهین به شعور مخاطب و افرادی هست که با این چرندیات می خوان شما ها رو جاسوس این رژیم //// تلقی نکنن. چنین چه حصریه که اومده تو بغل تو نشسته و نطق می کنه؟؟!؟!؟ از طرفی به داریوش اقبالی بیچاره چیکار دارید که هی زرت زرت شعرش رو روی فیلمهاتون می ذارید آدم مظلوم تر از اون پیدا نمی کنین؟!
درود یاران جان
آن صید مقیم سایت وهمان استعمالگر سفسطه در بند نخست فرمودند(فلسفه حفظ حجاب
حرمت زن و قانون خداست ) چون ایشان لابد موافقند خدا کار بیخود وعبث نمی کنند وحکمن
خودشان را تا پیمانکار زیبا آفریدن زوج برای شوهری نزول نمی دهند(آن چند باری را که در مسایل
اینچنینی دخالت کردن را شما صرف نظر فرمایید- بیسوات) پس سخن سعدی معتبر تر است کی
فرمودند :که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد //خطا بود که نبینی روی زیبا را-سد البته حقیر گمان
ندارد ایشان را بخاطر امنیت خودشان وهمچنین صییدیشان به زندان در اندازند چنانکه آن سه نفر
را برای حفظ جانشان انداخته اند .آقا صید مرتضا خدا وکیل خودت به این استدلالات خودت نمی خندی
نکند سطح شعور این مردم را زبانم لال تا بدین پایه نازل انگاشته ای .
آن زمان که هر زور داری حرمسرایی ساخت و دید با آن سن بالا زنانی جوان وحتا کودک را که
بایست در برجوانانی چون خودشان باشند را با پول وو…تحت تصرف در آورده غیر از جعل قانون
خدا جعلی چه می توانست بگوید .قانون خدا را که خدا پرستان واقعی میدانند چنین است که
در پیری بدلیل بی دندانی حق خوردن سیب را که حق جوانان است نداری اگر هم با دندان
عاریه یا رنده خوردی معده درد خواهد گفت بگذار برای جوانان چه بسا آن جوان فرزند خوانده
ات باشد .غیر از این اگر قانون خدا را رعایت نکنی جز رسوایی عشق پیری وخیانت عیال جوان
چیزی گیرت نمی آید .حسن ختام قانون خدا روی گلبرگ ها وبناگوش جوانان نوشته شده نه
آن کتاب هایی که خود نوشته وخود میخوانید .به امید آن روز که این صید های عزیز را جملگی در
هفت حصار تو در تو سد البته بخاطر مبارکی وجودشان وحتا اگر شد گاو صندوق کنند ونگهدارند.
تاشرح بند دویم افاضات صید خداوند یارتان . الاحقر بیسوات
هرگاه “بیسوات” توانست سیّد را صید ننویسد و خطوط نوشته را مرتّب و دنبال هم بنویسد و کامنت را به لغز و معمّا نویسی تبدیل نکند،آنگاه شایستگی خطاب خواهد یافت،یک نمونه ،یکی از خوانندگان سایت زحمتی بکشند این عبارت لغز گونه را توضیح دهند:
“چون ایشان لابد موافقند خدا کار بیخود وعبث نمی کنند وحکمن
خودشان را تا پیمانکار زیبا آفریدن زوج برای شوهری نزول نمی دهند(آن چند باری را که در مسایل
اینچنینی دخالت کردن را شما صرف نظر فرمایید- بیسوات)”.!
(پایان کلام لغز گونه بیسوات)
چه کلام خوش ریختی! نمیدانم شاید حمل بر صحّت این است که شاید خود او در گوشی یا رایانه،این بی ریختی و پراکندگی جملات را نمی بیند.
——-
پانوشت :واقعا نمی شد از امکانات گوشی یا رایانه مدد گرفت و جمله بی ریخت و نامفهوم فوق را اینطور بنظر خواننده رساند که :
“چون ایشان لابد موافقند خدا کار بیخود و عبث نمی کنند و حکمن (و حکما) خودشان را تا پیمانکار زیبا آفریدن زوج برای شوهری نزول نمی دهند(آن چند باری را که در مسایل اینچنینی دخالت کردن را شما صرف نظر فرمایید- بیسوات)”
(پایان کلام بیسوات)
خوب حالا که ریخت ظاهری نوشته درست شد،یکی از خوانندگان یا اصلا خود بیسوات توضیح دهد این جمله اصلا یعنی چه؟!
یاران درود
گویی از دیدن ما (پرسش)سخت به تنگ آمده است .بابا این صییییید گویی بجز فرار از جواب
راه دگر نداند {فتبارک الله احسن …….} هم به فرار ایشان هم نمونه ای از دخالت
خدایی که میشناسند کی در آن گونه موارد(بین الزوجتین) دخالت ها کرده اند.
الاحقر بیسوات گمان دارد خوشتر باشد نوشته ای که ردی و نشانی پنهان از نویسنده
را در خود داشته وسد البته بسیار بسیار کوتاه مطلب را برساند.با هزاران زبان اگر از این
نوع صییید ها پرسشی داشته باشی وبسیار هم ساده باشد از بی جوابی به همه سمت
گریزند و درشت گویی کنند .چه جوابی شایسته ندارند(چه بد بازندگانی باشند اینان)
پس با زبانی ساده تر باز نوشته می شود .گرچه هیچ اومیدی به پاسخی غیر سوفسطایی
نیست به ویژه از کسانی کو کمترین گمان را به اصلاح ندارند چه در وهم حقانیتند.
{{خداوند اگر فقط برای زوجی زوجه ای را زیبا بیافریند عمله آن زوج لااقل در خلقت زیبایی زوجه
بوده است لذا آقای سعدی شاعر و عده ای می گویند قانون عام زیبا وجوان برای زیبا
وجوان خلق شده نه زورکی برای شاه یا قدرتمندی پیر و فرتوت که در سن بالای 50سالگی
هوس بچه ای ده ساله کرده باشدکه به حرمسرا بیفزاید.قانون چند همسری وسوختن
و ساختن آنان برای جلوگیری از خیانت اینگونه زنان است ودیده ای که جواب نداده.چه جواب
ندادنی جانا که هنوز هم میسوزید. شمایی که از خورده نشدن سیبی وفساد آن بر
می آشوبید چگونه از محروم شدن زنی جوان وزیبا از هم تایش ککتان نمی گزد ومی
فرمایید بسوزد و بسازد تا به غلمان های جوان وزیبا که برایش صف خواهند کشید و
به نوبه وارد می شوند (چه وارد شدنی) صبر کنند ودم برنیاورند.
جناب سیید من (فقط یک بار )خوب میدانید مطلب چیست واشاره به چه دارد.پس
اگر جوابی که دیگران را هم ( غیر همفکرانت آنانی که میدانند خطاب خدا به مردم و
ایمانداران و و بار ها تکرار شده وحتا یک بار یا ایهالاخوند یا مفسران یا آیت الله ها
نیامده ومعتقدند اگر کلام او نیز چون بندگان بیسوات احتیاج به تفسیر دارد پس
کمترین اشکال نا مفهوم بودن گفتارشان با مخاطبی که اول کلام آمده است را دارند
لذا قبل از گفتن باز آموزی ایشان واجب میشود که خودتان برنمی تابید.)
کسی کو خویش را بی سوات نامد را نمیتوان به جرم بد
نوشتن بویزه بخاطر (ریخت ظاهر ی نوشته جمله شماست)نواخت مگر نیت فرار از پاسخ باشد .
الاحقر کاملن بیسوات.
من که واقعا از طرز نوشتن بیسوات گرامی که این بار خود را “کاملن”=کاملا،بیسوات دانست چیزی نمی فهمم،حقیقتا می گویم و تظاهر نمی کنم ،در عین حال که آماده پاسخگوئی به امثال این شبهات هستم اما واقعا می گویم هرقدر دقت در نوشته های بیسوات می کنم درکی از محتوای نوشته او ندارم ،گویا اینها یا اصلا زبان فارسی نیست یا چیزی شبیه ادبیات زمان قاجار یا قبل تر از آن است! ظاهرا نیازمند یک مترجم برای مطالب بیسوات گرامی هستیم ،احتمالا این عدم دریافت مفهومی از کلام بیسوات اختصاص ببنده هم ندارد بیاد دارم مدتی قبل یک گفتگویی بین بیسوات و دوستمان مهدی از تهران اتفاق افتاد که واکنش مهدی این بود که :بیسوات خودت فهمیدی چی گفتی؟! بنابر این واقعا می گویم به بیسوات که مثلا مشکل این نیست من با او یا نام او پدر کشتگی داشته باشم،من در فهم مطالب بیسوات دچار بدفهمی هستم نه آنکه بخواهم از پاسخ به سوال یا ایراد او سرباز زنم،گمان این است که بیسوات گرامی فردی در سنین بالای هفتاد هشتاد هست و ادبیات او خیلی قدیمی و الفاظی که بکار می گیرد صرفنظر از اغلاط دیکته ای الفاظ نامانوسی است و ضمنا مراعات تنظیم ریخت نوشته را نمی کند و خطوط نوشته او طوری درهم برهم است که خواننده را خسته و دچار انقطاع در پیوستگی مطلب و فهم مطلب می کند،نمیدانم شاید مشکل از ابزاری است که برای نوشتن بکار می برد مثلا نوع گوشی،مدتی قبل هم دوست خوب و پرنویسی که نامش فراموشم شده همین عیب را داشت که با گوشی نامنظم می نوشت منتها او با هوشیاری اشکال را دریافت و مشکل را حل کرد (جای او الان در سایت خالیست) اما این بیسوات گرامی گویا بمن صید (ببخشید سیّد!) بدبین است و ایرادهای در قالب شوخی من به ریخت و قالب نوشتارش را بد تلقی کرد و آنرا حمل بر طفره از پاسخ به سوال نمود ،احتمال هم می دهم او هم سخن مرا در نمی یابد و نیازمند مترجم است ،بنابر این بیش از این وقت صرف خواندن مطالب او و نوشتن در پاسخ او نخواهم کرد،برای بیسوات آرزوی توفیق دارم.
روزینامه شهروند: حاج داود زارعیان معاون/* مدیرعامل/* مخابرات: مخابرات نیروی مازاد دارد اما تصمیمی ندارد که نیروها را تعدیل کند و تلاش میکند تا با توسعه تکنولوژی و بسترهای مخابراتی از نیروهای مازاد خود به شیوه بهینه استفاده کند.
مش قاسم: اگه کسی فهمید این یارو چی میگه ما رو هم خبر کنه. انگاری داره میگه پول نداریم، کارمندامون زیادن، میخواهیم زجرکش شون کنیم تا خودشون برن. به این میگن شیوه بهینه اقتصاد مال خر اسلامی!
اخبار: وزوزیر/* وزوزارت جاسوسی از ایرانیها خواستار بازبینی در قانون حق مالکیت معنوی شد.
مش قاسم: میخون یه کیسه دیگه بدوزن واسه چاپیدن این ملت و مملکت.
حاجی سیف (شما بخون از برادران دزدهای قدیمی): چینیها ۳۸ میلیارد دلار تسهیلات و فاینانس برای ایران در نظر گرفتهاند.
مش قاسم: من ۱۳۸میلیارد دلار تسهیلات و فاینانس برای ایران در نظر گرفته ام! یه روزی چینی میومدن تو ایران واسه یه شندر غاز پول، حالا اینا کاسه گدایی شون رو ور داشتن دور دنیا.
حاج محمد توسلی دبیرکل نهضت آزادی ایران شد.
مش قاسم: اسمشو عوض کنین به نهضت آوردن آخوندا، اینا آزادی مازدی حالیشون نیست.
حسن/*: اروپاییها باید پیام قاطعی درباره برجام به آمریکا بدهند.
مش قاسم: تو اول باید و نبایدهایی که خودت یکی دوماه پیش میگفتی رو یوی همین مملکت انجام بده بعد برو سراغ باید و نباید اروپاییها. همهش شیادی و هارت و پورت بیجا.
/*: ک
در شهر هرت
مشکل ،همان بازوی مشورتی مثل مجمع تشخیص نظام و ولایت فقیه اند.
تعریف ; [ولایت فقیه نظریهای در فقه شیعه است که نظام سیاسی مشروع در دوران غیبت امام معصوم را بیان میکند. نظام جمهوری اسلامی ایران بر اساس این نظریه تأسیس شدهاست.ولایت فقیه از جمله حق قضاوت، صدور فتوا در مسائل شرعی، اخذ وجوهات شرعی و رسیدگی به امور حسبیه از دیرباز در فقه امامیه مطرح و مورد بحث بوده و در ارتباط نزدیک با نهاد مرجعیت است.
مجمع تشخیص مصلحت نظام از نهادهای اصلی نظام جمهوری اسلامی ایران است که مهمترین مسئولیتش، حل اختلاف میان مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان است. تعداد اعضای این مجمع ۴۴ نفر ثابت و ۱ نفر میهمان متناسب با موضوع جلسه است که اعضای ثابت هر ۵ سال یکبار و از طریق حکم رهبر ایران انتخاب میشوند.]ویکیپدیا
هر کدام نقض جمهوری و قوانین بشریند. چرا؟ وچگونه؟
جمهوری یعنی حکومت مردمی و حکومت قانون . حکومت قانون یعنی دیدن انسان جدا از جنسیت و مذهب و قوم و تفاوتهای ظاهری، بلکه جوهر انسان( که در تعابیر خاله زنکی سید مثل موکشیدن ، آدم شاخ در می آورد، که تاچه حد این سید ما زن ستیز است) مقصود است.
زمانی کشورداری را دیوان سالاری می گفتند تا در نظام شیعه، کشور رفته رفته آب رفت و شد ولایت ودیوان سالاری قدیم هم ولایت فقیه.
این ولایت فقیه ، که افرادش و تخصص اشان مورد سوالند، احکام شرعی را با علم قانون آمیخته اند و برگ برنده را در اختیار دارند و آن حکم فتوا است و وجود فتوا لزوم قانون را منتفی می کند.
علم قانون دستمایه قرنها تفکر و تفحص و پویش بشر امروزی است و مبتنی برواقعییات موجود و حال است.
ورود شرع به علم قانون، آنرا از ریخت و شمایل و علمی بودن انداخته است.
دموکراسی به معنای قدرت مردم در جمهوری دینی متعلق به پیروان آن دین می شود و تبدیل براعمال قدرت عده ای بر عده ی دیگر که مفهوم استبداد را می گیرد. من تعجب می کنم که چگونه همه دنیا، نظام را جمهوری اسلامی می نامند، با اینکه آگاهند که جمهوری اسلامی بی معنا و دروغ است.نام حکومت اسلامی، برازنده تر نظام است. اما چرا این دروغ ادامه یافته، بدلیل رای دادن؟ هیتلر هم اکثریت را همراه داشت، اما چرا نام جمهوری اسلامی که در واقع جمهوری نیست و نه قوانینش بر موازین دمکراسی که آزادی، برابری و عدالت است و نه نحوه مدیریت انتخاباتش ،عوض نمی شود؟
تنها ،بدلیل فریب اذهان عمومی و پوپولیسم است. پوپولیسم در فرهنگ نظام اسلامی حدود چهاردهه سعی کرده است که مدل حلبی تقلبی دموکراسی را طلا جلوه دهد و بدین طریق مردم را با وعده و وعید به پای صندوقهای رای بکشاند.
فرقی که رای دادن اینبارمردم داشت،تهدید غیر مستقیم مردم با شرکت رئیسی بود .
دموکراسی/جمهوری یعنی اعمال قدرت مردم و ما آنرا در نظام با اعمال قدرت بر مردم تجربه می کنیم.ولایت فقیه ومجمع تشخیص نظام ، هیچکدام منتخب مردم نبوده اند ولی در راس نظام قرار دارند و تعیین تکلیف کرده و طبق قانون۱۱۰ اساسی «تعیین سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام از وظایف و اختیارات رهبری است. » یعنی چه؟
تعیین سیاستهای کلی کدامند؟
بطور خلاصه، فرهنگ، اقتصاد، قضاییه، و نظامی وکلیه سیاستهای داخلی و خارجی است. لابد می پرسید، پس ریس جمهوراین وسط چه کارست؟ کمی بیشتر فکر کنید، جوابش را خواهید یافت.من آن را لولوسرخرمن می نامم.
پس مردم چه می شوند؟ اینبار همراه فکر کردن به اطراف و نزدیکان نگاهی بیاندازید.پوپولیسم را خواهید دید که چگونه به ریش مردم با ژن خوبش می خندد.
به تحلیل هرت
“حکومت قانون یعنی دیدن انسان جدا از جنسیت و مذهب و قوم و تفاوتهای ظاهری، بلکه جوهر انسان.. مقصود است”.
این تعریف یا تعبیر غلط است،”حکومت قانون” یعنی حکومت کردن بر اساس قانون،و این “بایستگی”=حکومت کردن بر اساس قانون،فرع بر لحاظ یا توافق بر یک “قانون” است،اینکه قانون می تواند الهی باشد یا قانون می تواند بشری باشد یا می شود کلیات قانون الهی مبنای جزئیات قوانین بشری باشد،نیازمند بحث هایی نظری است.پس “حکومت قانون” را نمی شود به “دیدن انسان” تعریف کرد،چون این تعبیر غلط هست،تحلیل گر هرتی باید اینطور می گفت که قانونی مورد تایید اوست که در آن انسان، فارغ از جنسیت و مذهب و قوم لحاظ شود،بعد حکومت منتخب مردم بر مبنای این قانون حکومت کند.این چیزی است که تحلیل هرتی باید می گفت که باشتباه حکومت قانون را به “دیدن انسان”تعریف کرد! ما معتقدیم در ساختار دین و قوانین دینی چنین معنایی لحاظ شده است و در قوانینی عام و مشترک چنین دیدگاهی وجود دارد،و تفاوت های قانونی مثلا بین زن و مرد ناشی از برخی تفاوت های ساختاری و وظائف متفاوتی است که آفرینش بعهده آنان گذاشته است،بنابر این اینکه “عدالت بطور کلی به تساوی در همه چیز است”گزاره ای مغلوط و عوامفریبانه است که شعار مکاتب اومانیستی است و هیچگاه هم جامه عمل نپوشیده و نمی پوشد.
—
“این ولایت فقیه ، که افرادش و تخصص اشان مورد سوالند، احکام شرعی را با علم قانون آمیخته اند و برگ برنده را در اختیار دارند و آن حکم فتوا است و وجود فتوا لزوم قانون را منتفی می کند!”.
اینها کلمات قصار است! باید آنها را با آب طلا نوشت! ولایت فقیه یک نظریه فقهی است که مبانی و بنیادهایی دارد مورد سوال است یعنی چه؟ یعنی مورد سوال این نویسنده است؟ احکام شرعی با “علم قانون” آمیخته اند! مگر قانون علم است؟! قانون علم نیست،یک شاخصه و طراز و خط کش برای عمل است،یعنی سنخ و جنس قانون از مقوله عمل است نه نظر،بله قانون عقبه علمی دارد یعنی مبانی علمی مختلفی ممکن است پشتوانه قانون باشند،بنابر این گزاره “قانون علم است” ناصواب است.احکام شرعی نیز با قانون نیامیخته اند،در ایران اسلامی،احکام شرعی یا مسلّمات شریعت اسلام و فقه شیعه که فقه اکثریت مردم ایران است،مبانی علمی تنظیم قوانین اند،نه اینکه احکام و فتواها آمیخته به قانون اند.باید ابتدا اندیشید بعد تعبیر کرد والا می شود تحلیل هرتی! برگ برنده؟! مگر قانون نویسی بازی پوکر است؟!
—
“علم قانون دستمایه قرنها …”
چنانکه عرض شد ،قانون علم نیست،و تعبیر “علم قانون”ناشی از سهو یا بیخبری از ماهیت قانون است،قانون طراز عمل است نه علم..
—
“ورود شرع به علم قانون، آنرا از ریخت و شمایل و علمی بودن انداخته است”
این ادعای دین ستیزان ناآگاه به فلسفه دین و علم حقوق و فلسفه قانون است،علاوه اینکه این گزاره فقط یک ادعای فاقد استدلال است،مقصود از از ریخت افتادن چیست؟هرچه که ربطی به بنیاد دین داشته باشد “بی ریخت” است،من هم می گویم طرز تفکر شما بی ریخت است!ادعا که مشکلی را حل نمی کند،علمی بودن یعنی چه؟ هرچه که روی بنیادهایی با اساس دین مخالف باشد می شود علمی؟!
—
“دموکراسی به معنای قدرت مردم…”
این فرازها قبلا بحث شد،جمهوری یعنی منسوب به جمهور،جمهور نیز یعنی مردم،اگر در جایی فارغ از تفاهم بر نوع قانون و بنیادهای قانون،همه ارکان قدرت از صدر تا ذیل توسط مردم انتخاب شوند این می شود جمهوری،منتها جمهوری گاه جمهوری سکولار است ،گاه جمهوری مبتنی بر سوسیالیسم است و گاه جمهوری مبتنی بر یک فرهنگ ،یک دین،و یک ایدئولوژی است،و اینها به توافق و اراده عمومی اکثریت مردم در هر جغرافیایی مربوط است،در ایران نیز جمهوری مقید به اسلامی مورد تفاهم واقع شده است و این پارادوکس نیست چون جمهوری قالب و شکل سیستم است، و اسلامیت (یعنی حرکت راهبردی بر اساس قوانین اجتماعی اسلام) محتوای این قالب است،این قالب و این محتوا با هم مورد تایید 98 درصد ملت ایران قرار گرفته است ،هرچند اقلیت کوچکی (2 درصد) به آن رای نداده باشند یا رای منفی داده باشند،و لزوم احترام اقلیت به خواست و اراده اکثریت یکی از مسلّمات بنیادی دموکراسی است،بنظر من حتی اگر مردم به عنوان حکومت اسلامی هم رای می دادند باز رای آنها مطاع بود ولی آنچه به رای گذاشته شد “جمهوری اسلامی” بود که سیستم را ملزم می کند که ارکان قدرت با انتخاب مردم تعیین شوند.
—
مفاهیمی مثل “آزادی” ،”عدالت” ، “برابری”مفاهیم کشداری هستند که قبل از بحث های مفهومی و مصداقی از آنها و توافق بر آنها نمی شود ما به الچماق در بحث ها قرار گیرند،آزادی باید تعریف شود و اینکه آزادی چیست؟ حد و حدود آن چیست؟آیا مطلق است؟ آزادی بر اساس کدام بنیاد؟ بنیاد سکولار و خدا انسانی؟ یا بنیاد خدا سالاری و مخلوقیت و عبودیت انسان ..
—
باقی مطالب انسان را بیاد شعارهای هاید پارک می اندازد!هیتلر هم از در یک انتخاب آزاد منتخب اکثریت باشد او هم منتخب مردم هست بحث اما این است که انتخاب او آزاد نبود.اگر گرایش آزاد مردم و رای دادن آن پوپولیسم است ،پس انتخابات امریکا و فرانسه هم پوپولیسم است! چه فرقی می کند اگر بخواهیم شعار دهیم؟! چنانکه قبلا گفته شد رهبر یا ولی فقیه هم در این ساختار منتخب مردم است ،منتخب با واسطه مردم،و این منتخب بر اساس قانون اساسی مصوب مردم اختیارات و وظائفی دارد که یکی از آنها تعیین مجمع مصلحت است،وقتی منتخب مردم این اختیار یا وظیفه را اعمال می کند،پس مجمع تشخیص نیز منتخب باواسطه مردم است.
بقیه مطالب تکراری است و در کامنت قبل توضیح داده شد که رئیس جمهور منتخب رئیس قوه اجرائی است و در عین حال یکی از افراد در مجمع ،پس رئیس جمهور نیز در تنظیم و مشاوره سیاست های کلی نقش دارد،در مورد لزوم تنظیم سیاست های کلی و راهکار آن و چگونگی استناد آن به جمهور مردم توضیح داده شد،وقتی مردم اینها را انتخاب می کنند عمل آنها مستند به مردم است ،مثل اینکه نویسنده مطالب بالا بسخن مقابل اصلا گوش نمی دهد یا گوشش شنوا ندارد! ژن خوب؟!
در شهر هرت
سید:«قانون،فرع بر لحاظ یا توافق بر یک “قانون” است،اینکه قانون می تواند الهی باشد یا قانون می تواندباشد»
قانون: تنظیم روابط بشر ، چه خاص و چه عام است. در این جا ما دو نکته مهم را باید بررسی کنیم، ۱- انسان ۲- روابط
۱- انسان در مرکز یا هدف قانون است.
۲- در جهان این روابط انسان است که تعیین کننده و تاثیر گذارند.
انسان، از بدو تولد به دیگری /مادر نیازمند و این رابطه طبیعی است. همینکه فرد سوم بمیان می آید آن از حالت طبیعی خارج شده وعقلانی می گیرد. و هر جا که عقل پا در میان بگذارد، احتیاج به تحلیل و تفسیر است.
اولین قوانین / قوانین طبیعی را انسان در خانواده تجربه می کند و فرا می گیرد و در رابطه با اجتماع آنراگسترش می دهد.
قانون را من برای انسان و جزو علوم انسانی می دانم، قوانین ،میزان روابط را تعیین می کنند و بدین خاطر نیزاز فرم صوری خود ،صورتی عینی و واقعی می یابند. قوانین در عام بودن خود برای عینیت یافتن تبدیل به خاص می شوند . انسان در تعریف روابط انسانی بصورت قانون پیشرفته است بخاطر اینکه به یک مسئله مهم دست یافته است و آن “انسان “است.
از افلاطون و منتسکیو و مارتین لوتر و در آمریکا تی پارتی در بوستون و در نتیجه توماس جفرسون در ۱۷۷۶اعلام استقلال می کند و در اصل ۱۵ تاکید بر اینکه همه انسانها برابر آفریده شده اند و از جانب آفریننده دارای حقوق هستند چون:حق زندگی، حق آزادی وحق تلاش برای خوشبختی.”ترجمه فردی”
گسترش قوانین را ما در انقلاب فرانسه۱۷۸۹ شاهدیم؛
اصل ۱ قانون اساسی کبیر فرانسه ؛ هرانسان، آزاد و با حقوق برابر زاده شده وخواهد ماند.”ترجمه فردی”
و تا به حال که قوانین حقوق بشر بین المللی شده اند.ما در این گذر کوتاه ، به تغییر و شکل گیری روابط اجتماعی پی می بریم که بدست انسانها نه عالم غیبی این روابط تعیین و تنظیم شده اند.
روابط انسانها با هم ودر جامعه را اگر زمین زیر پا در نظر بگیریم ، با اعمال انسان در رابطه با دیگری وجودی عینی می یابند . در هر حال قوانین راهی طولانی ،همپای بشر را طی کرده اند و از آنها می توان به ساختار سیاسی، اجتماعی هر دوران پی برد.قانون حمورابی نیز بیانگر سیستم اجتماعی آن دوران است. پس قوانین نیز با جوامع و روابط انسانی در رشد و تغییرند. و این تغییر و تبدیل دائمی است.
حال قوانین الهی ثابت و تغییر ناپذیرند. عبادات شخصی اند، هرفرد در بکار گیری آنها آزاد است و زمانی که این عبادات شخصی بصورت قانون اجتماعی می شوند،اصل مهم قانون را که آزادی است نفی می کنند.
مثال ؛امر به معروف و نهی از منکر زمانی بصورت بحث و مجادله و اظهار نظر است و به آزادی فرد دیگر لطمه ای وارد نمی کند، اما زمانی که بصورت دستور و جزو احکام شریعت وارد قانون می شود. قانون آزادی را نقض می کند.
قوانین حقوق بشرامروزی با چگونگی زیست بشرو دستاوردهای بشر امروزی همخوانی دارد و هر جا لازم باشد بنا بر تطبیق بر واقعییات تغییر می کند و حال آنکه فرد یهودی و مسیحی و مسلمان و بودایی… چگونه خدایش را پرستش میکند به خود فرد بستگی داشته و در طول تاریخ بدون تغییر مانده است.
من نسبت به این تعبیر فرادستانه و بی تناسب و خنک “در شهر هرت” که این نویسنده بالای مطالبش می گذارد آلرژی دارم و آنرا توهین به ایران و مردم ایران می دانم،و مادامی که این نویسنده این تعبیر زشت و دور از واقعیت و شعاری و تبلیغاتی را بکار می برد دیگر با او گفتگو و مجادله نخواهم کرد.
عباس اميرانتظام « سمبل پاکي و پايداري »
https://www.youtube.com/watch?v=47dcpbRXiaE
سلام .. روزی رهبری نظام از نفوذ به داخل نظام گفت و پس از آن نیروهای سپاه شروع به زندانی کردن مرد و زن این کشور و به اتهام نفوذ در درون حکومت و بیت رهبری و … کردند حالا ببینید که این غضنفر خان چه میگوید . ! امیرعلی حاجی زاده ، فرمانده نیروی هوا و فضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، میگوید سپاه پاسداران به مراکز فرماندهی ارتش آمریکا ” نفوذ ” کرده و اسنادی از فعالیتهای نظامی آمریکا به دست آورده است . بالاخره ایشان تکلیف را روشن کند که اگر شما به ارتش آمریکا نفوذ کرده اید ، پس چرا هم میهنان ما به را به اتهام نفوذ به دستگاه حکومتی زندانی کردید !
خواهران , برادران , مادران و پدران ! برای پاک کردن دامن ملت از این لکه ننگ تاریخی کسان خود را از انتخاب این شغل ننگین منع کنید . ملت به آخوند احتیاج ندارد . ملیون ها تن از قبل این شغل به زندگی /// خود ادامه میدهند . آ ن ها جز خرافات و موهومات کالایی برای فروش ندارند , آ ن ها مثل //// از دسترنج تولید کنندگان واقعی و پیش از همه کارگران و دهقانان تغذیه میکنند . از رفتن فرزندان خود به این لباس شرک مانع شوید . خدا بیشک از آخوند به همان اندازه نفرت دارد که ما از آن ها
( نا شناس )
تازه عمامه ای ها
با لباس درخیابان ظاهرنمیشوند
بعضی ضرب المثل ها را باید با آب طلا نوشت و این روزها سردر حوزه های علمیه نصب کرد. البته اگر طمع به طلایش نکنند! از جمله این ضرب المثل “آش آنقدر شوره که آشپز هم فهمیده” در توصیف و تحلیل این جمله قصار وتاریخی آیت الله مصباح یزدی که دیروز در روزنامه ارگان ایشان “پرتو” منتشر شد: “بهانه گیری های عده ای از طلاب برای خودداری از پوشیدن لباس روحانیت به دلیل عملکرد برخی روحانیون است که سبب شده تا مردم به روحانیت بدبین شوند.”
از این اعتراف صریح تر آن هم از دهان کسی که خود نقش مهمی در برانگیختن نفرت و انزجار مردم شده نمی شد که حتی طلبه هائی که عمامه سرشان گذاشته می شود هم این روزها یا برای فرار از چشم غره مردم کوچه و بازار و یا ترس از افتادن به چنگ مردم در یک کوشه کنار خلوت شهر و یا عبور تاکسی و سوار نکردن آنها و یا متلک ها نیش دار مردم و… عطای لباس روحانیت را به لقایش بخشیده اند و آن را نمی پوشند. مراجع هم که از خانه ها و بیت هایشان بیرون نمی آیند. از جمله خود مصباح یزدی و دیگرانی مثل مکارم و بقیه. رهبر هم که حسابش را از مردم جدا کرده و اصلا با آنها کاری ندارد. دراین میان طلبه ها و تازه عمامه دار شده ها ترجیح میدهند با عبا و عمامه برای خرید نان و ماست و گوشت بیرون نروند و چوب استادانشان را آنها نخورند!
http://www.pyknet.net/1396/07shahrivar/25/page/amameh.php
درود و سلام
دوست عزیز و گرامی آقای نوری زاد عزیز
سوالی داشتم، آیا درست است که در دهات اصفهان مردم رود را مری، یا ماری می نامند؟
در شهر هرت
بچه بازی تا بکی ؟
زمانی که ازدواج دختر بچه ها ی ۱۳ ساله رسمی و قانونی است ، بازنشستگی هم ۲۵ ساله می شود.
حقوق بشر با قوانین شرعی در نظام اسلامی زیر پا گذاشته می شوند.
حقوق بشر
مادهٔ ۱-تمام ابنای بشر آزاد زاده شده و در حرمت و حقوق با هم برابرند. عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر عادلانه و برادرانه رفتار کنند.
مادهٔ ۲-همه انسانها بی هیچ تمایزی از هر سان که باشند، اعم از نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی یا هر عقیدهٔ دیگری، خاستگاه اجتماعی و ملی، [وضعیت] دارایی، [محل] تولد یا در هر جایگاهی که باشند، سزاوار تمامی حقوق و آزادیهای مطرح در این «اعلامیه» اند. به علاوه، میان انسانها بر اساس جایگاه سیاسی، قلمرو قضایی و وضعیت بینالمللی مملکت یا سرزمینی که فرد به آن متعلق است، فارغ از اینکه سرزمین وی مستقل، تحت قیمومت، غیرخودمختار یا تحت هرگونه محدودیت در حق حاکمیت خود باشد، هیچ تمایزی وجود ندارد.
حاج مسعود نیلی، و حاج حسین عبدهتبریزی، راه افتادن رفتن به گردهمایی دانشآموختگان دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف. شغل این حاج حسین شغل جالبیه: مشاور مدیریت تأمین مالی وزارت راه و شهرسازی*. جفتشون گله و شکایت کردن از اینکه اقتصاد این مملکتی که به دست اینا آمد وضعش توی این ۳۸ سال گذاشته خیلی ناجور شده. هر آنچه که گذشتگان ساخته بودن اینا یاخوردن یا خراب کردن، کمشون بود از آیندگان هم خوردند و چاپیدن.
مش قاسم: این حاج مسعود حاج حسین که میبینین، از شیادترین عمله های ظلم حکومت اسلامی کره شمالین. ۳۸ ساله دستشون توی هر تصمیم اشتباهی بوده و جیبشون رو هم تا تونستن پر کردن. حالا آمدن شکایات. ای نادانان آبرویی ندارین، اونروزی که اون اولی آمد و گفت اقتصاد مال خره (با لهجه نجف) جفتشون در اجرای خر حساب کردن اقتصاد سر از پا نشناختن.
*: دزدیها در تأمین مالی وزارت راه و شهرسازی سر به آسمون میزنه. میگین نه؟ از حاجی بپرسین پول ساختمانهای توی کانادا و انگلیس از کجا اومده؟
….همه تجهيزات و مبلمان لوکس رافائل به يغما رفت . این کشتی که تا نیمه ای از بدنه در آب فرو رفته بود ، چیزی نگذشت که یک کشتی باری به نام ایران سلام (ایران سیام) ناگهان به صورت اتفاقی با آن برخورد کرد و به بدنه اش آسیب جدی رساند و کاری را که هواپیماهای عراقی آغازش کرده بودند تمام کرد …
………………
جنا ب پسر پارسی این //////// اسلامی کل کشور را بهمین صورت بغارت برده اند و ویران نموده اند.در حقیقت این مثال بسیار گویائیست از انچه این ایران ستیزان و عرب //// و شب پرستان و پیروان الله ////////////////////// بر ایران و ایرانی روا داشته اند.
من فقط موندم این سید مرتضی که 24 ساعت تو این سایت علافه از کجا میخوره!ببخشید راستی قبلا گفته بودید سید که پزوهش می کنی ولی هر چی ما کوشش کردیم شما از نمونه پژوهشهای با ارز شت در این سایت نگذاشتید! راستی سید شما که نون ایرانیان را می خورید و برای مشتی عرب /////////////////////////// سینه چاک می کنید بفرمائید این پژوهشهای گرانقدر یکه برای تان نان و مسکن و زندگی راحت و بیمه و امتیازات بی شماری دارد برای صاحبان اصلی یعنی مردم ایران چه نفعی دارد؟آصلا 1400 سال م//// شما ////////////////////////// نفع تان برای ایرانیان بجز کشت و کشتار و غارت و تحقیر و رواج خرافات و دروغ و فساد و //////////////////چه بوده؟
“آنجا که دروغ فرمانروایی می کند هر سخن راستی یک کار سیاسی است”
واسلاو هاول رییس جمهوری فقید چک.
دور هم جمع شوید وسخن راست بگویید. این ها از دور هم جمع شدن های ما وحشت دارند. از سخن راست گفتن ما به خود می لرزند. به بهانه های مختلف. نوشیدن چای. سلامتی و بهداشت. کمک به همسایگان. هر محله ای باید از این دورهم جمع شدن ها داشته باشد. نه این که اسمی از کسی برید و به این و آن نفرین کنید یا اشکالات حکومت را بر شمرید. لازم نیست. دور هم جمع شدن و دوستی و شادی. بگو و بخند. مردم که سال هشتاد و هشت به خیابان ها ریختند کاری که می کردند به چشم یکدیگر می نگریستند. لحظه ای به یکدیگر خیره می شدند با نا باوری و در عین حال شادی وصف نشدنی. مثل این که یکدیگر را عمری است می شناسند. تو هم؟ تو هم با منی؟ با من هم دردی؟ من تنها نیستم؟ فقط من نیستم که دردمندم؟ یک ارتباط درونی بین ما هست. راستی ما را به هم پیوند می زند. آشناییم غریبه نیستیم. با یک نگاه یکدیگر را می شناسیم.
این در سطح وسیع کاری است شدنی بدون هیچ خطری. خاصیتش چیست؟ مردم یکدیگر را می شناسند. ممکن است چند تایی ناخاله هم قاطی مردم شوند. چه عیبی دارد؟ بروند گزارش دهند. که چه؟ که عده ای با هم چای می نوشند و می گویند و می خندند؟ مردم را شناسایی می کنند؟ خوب مردم هم ناخاله ها را شناسایی می کنند. قضیه دو طرفه است.
وقتی مردم دایم با هم در ارتباط باشند خود به خود یک همبستگی و علاقه گروهی به وجود می آید. در بزنگاه تاریخ این آشنایی و همبستگی بسیار به کار خواهد آمد. بزنگاهی که آمدنش حتمی است. مثل روز روشن است.
لازم نیست منظم باشد. جای معینی باشد. هر بار جای دیگر. منزل این و آن. چای خانه. رستوران. گردشگاه. کوه. یک یا چند هدف کاربردی خوب هم اگر در میان باشد دیدار ها محکم تر می شود. مردم بیشتری می آیند. به این می گویند مقاومت مدنی. حق هر انسانی است. هیچ جای دنیا جرم نیست.
این برای سطح وسیع خوب است. خواص البته فرق می کند. کسی مثل نوری زاد و اطرافیانش دیدار هایشان کیفیتی دیگر دارد. جماعتی در سطح وسیع و جماعتی همچو نوری زاد جماعتی بینابین. هر کس باید محاسبه شده کار کند و سود و زیان و عواقب کار خود را بداند. اگر در سندیکای کارگری آموزگاری کارمندی هستید فرق می کند. خبرنگار و نویسنده که جای خود دارد. مامور دولت هستید و از فساد دستگاه حاکمه خسته اید؟ خودتان بهتر می دانید وظیفه چیست. دستگیر شدن چند نفر هم نباید کار را متوقف کند. این ها باید ببینند چند نفر را گرفتند آب از آب تکان نمی خورد و دیدار ها ادامه دارد. مگر چند نفر را می شود گرفت؟ پیر مرد ها پیش قدم شوند. ما که چیزی نداریم از دست بدهیم… باید تاوان روز هایی که اجازه دادیم چنین فاجعه ای بر کشور فرود آید را پس دهیم. حیف نیست عمرمان مفت به پایان رسد؟
امکان علم بومی؛ بحثی گمراه کننده
پیمان پورقناد
دکتری فلسفه علم و فناوری
منتشر شده در 22 شهریور 1396
: بحث علم بومی (یا دینی) از جنبه های مختلف، از جمله از نظر سیاسی، به یکی از مباحث نظری مهم در جامعه علمی ایران تبدیل شده است. به طور کلی منظور از این که علم بومی امکان پذیر است این است که می توان نظریه ای در علم مورد بحث تدوین کرد که اصول آن با مجموعه ای از ارزش ها یا باورهای بومی (یا دینی) سازگار باشد؛ یا، بهتر آن که، از آن ها استنتاج شود.
با این حال به نظر می رسد در خلال این بحث ها کمتر به خود مفهوم علم پرداخته می شود. حداقل به عنوان یک حدس اولیه می توان گفت که شاید با واضح شدن مراد طرفین از لفظ «علم» جهت گیری مناسب برای یافتن پاسخ مشخص گردد. به همین جهت، به اعتقاد نویسنده طرح این بحث به این صورت که در کشور رایج است بیشتر گمراه کننده است تا روشن گر.
علم بودن علم (science) حداقل وابسته است به هدف و روش خاص آن. از یک سو، علم در پی تولید نظریه هایی است که پدیده های تجربی را بهترین نحو تبیین و پیش بینی کند. از سوی دیگر، موفقیت یا عدم موفقیت نظریه در برآوردن این اهداف، ملاک ارزیابی علم است. اگر نظریه ای نتواند پدیده های رخ نداده را پیش بینی و پدیده های گذشته را تبیین کند یک محصول موفق قلمداد نمی شود.
در اینجا اصلا به این که مفاهیم مورد استفاده در نظریه باید از چه ویژگی هایی برخوردار باشند اشاره ای نداریم. در موفقیت علم این که مفاهیم نظریه چه هستند اهمیت ذاتی ندارد. ارزش چارچوب مفهومی یک نظریه نهایتا خود را در کفایت تجربی نظریه نشان می دهد. برای مثال قانون گرانش عمومی نیوتن را مدنظر قرار می دهیم. مطابق این قانون، هر دو جسم در عالم، با هر فاصله ای از یکدیگر، نیروی گرانش به یکدیگر وارد می کنند که در جهت نزدیک کردن دو جسم به هم عمل می کند. مخالفان نیوتن فرضیه او را بسیار غیرقابل قبول می دانستند چرا که نیوتن هویت عجیبی به نام «عمل در فاصله» (“action at a distance”) را فرض کرده بود. (Gower 2002, p. 73) تله پاتی را در نظر بگیرید. حداقل در بدو امر تله پاتی خیلی عجیب تر از نیروی جاذبه و عمل در فاصله نیست. چرا باید تله پاتی را عجیب و غیر علمی تصور کنیم در حالی که مدعیان تله پاتی حداقل ادعا نمی کنند که بین هر دو نفر در عالم این رابطه وجود دارد؟ با وجود این چالش مفهومی، چگونه نظریه گرانش عمومی نهایتا توانست به چنین مقبولیتی دست یابد؟ پاسخ روشن است: کفایت تجربی این نظریه. فیزیک مجهز به این نظریه توانسته است بسیاری از پدیده ها را نه تنها تبیین بلکه پیش بینی نماید. بر اساس نظریه ی نیوتن ساختمان هایی ساخته می شود که، مطابق پیش بینی، در مقابل شدت مشخص زمین-لرزه مقاومت لازم را از خود نشان می دهند؛ یا می توان با به کار بستن آن با دقت بسیار بالایی مسیر حرکت سیارات را پیش بینی کرد.
از این حیث علم بودن علوم انسانی و طبیعی تفاوتی با یکدیگر ندارند. قرار است نظریه های علوم انسانی نیز امکان پیش بینی را مهیا کنند. نظریه ی آیزنک (Eysenck, 1994) پیش بینی می کند که افرادی که دارای یک صفت از تیپ شخصیتی برون گرا هستند به احتمال بیشتری داری صفات دیگر از همان تیپ هستند (اگر کسی معاشرتی باشد بیشتر احتمال دارد تا جسور و ماجراجو نیز باشد).
دعوای میان مدافعان و مخالفان علم بومی همان آسیب شناسی دعوای میان مدافعان و مخالفان علم زنانه را دارد. بر اساس همین الگو، مناقشات دیگری را نیز در ذهن تجسم کرد: اختلاف بر سر این که آیا علم سیاه پوستان ممکن است یا خیر. اگر به تعهدات این الگو پایبند باشیم علی الاصول می شود کسی پیدا شود و بگوید من هم می خواهم روان شناسی خودم را داشته باشم و دیگران او را نقد کنند. (تعجب نکنیم که به هر حال تولید هر نظریه جدید تا کم و بیش نقض اصول از پیش پذیرفته شده بوده است. پس به یک معنا همه ی نظریات فردی یا گروهی اند چون توسط یک فرد یا یک گروه تدوین شده اند). آن چه در این میان مغفول مانده این است که این نظریه ی جدید قرار است اهداف علم را محقق کند یا خیر. اگر مدافعان علم بومی معتقدند که نظریه ی بومی قرار است همان پدیده های تجربی را پیش بینی کند که نظریه های غربی در صدد آنند، که هیچ دلیل موجهی پیشینی علیه امکان علم بومی وجود ندارد. اما اگر مطلب این است که علم بومی قرار نیست پدیده ها را کشف کند، این جا تولید بومی هر چه باشد نامش «علم» نیست (هر چند می تواند فلسفه باشد)؛ و اگر چنین است که برخلاف انتظار پیش بینی هایش کاذب از آب در می آید، نظریه ی علمی موفقی نیست.
زمانی بیماری های روانی را ناشی از حلول شیاطین در نفس انسان می دانستند، حال آن که امروزه این مفاهیم در نظریه پردازی جایی ندارد. اما وجود با عدم وجود چنین مفاهیمی به خودی خود ملاک ارزیابی نظریات نیست. مهم نیست بیماری با توسل به مفهوم تسخیر شیطانی پیش بینی می شود یا با توسل به تجربیات کودکی. باید دید کدام نظریه پدیده ها را بهتر پیش بینی می کنند.
بنابراین با توجه به آن چه گفته شد، تنها راه حل این مجادله این است که نظریه بومی تولید شود و سپس از آن بخواهیم دست به پیش بینی (و نه صرفا تبیین) بزند. اگر مفاهیم نظریه به اندازه ی کافی واضح اند و نظریه سازگاری درونی دارد، صرف این که نظریه ای بومی است به طور پیشینی نه آن را موجه می کند و نه ناموجه . در مرحله بعد، در شرایطی که نظریه جدید از حیث قوت پیش بینی با رقبا مساوی بود ملاحظات دیگر نظری (مانند سادگی، وحدت بخشی) وارد می شود. خلاصه آن که بومی بودن یا نبودن در هیچ مرحله ای ملاک ارزیابی نیست. پس چه بهتر به جای پرداختن به مناقشه بی پایه ی بومی کردن یا نکردن، به این بپردازیم که آن چه تدوین شده موفقیت تجربی دارد یا خیر.
غلوم انسانی شبه علم است. علم را نمیتوان تولید کرد چون کالا نیست. علم را میتوان توسعه داد. علم صاحب روح است. هم چون انسان.
جانوران و گیاهان را میتوان بومی کرد و نه علم را. علم قبل از هر چیز خاصیتی جهان شمول دارد. آدم های تنبل بجای اینکه هر روز بیشتر به عمق علم غور کنند بیشتر علم را بشناسند برای اینکه ثابت کنند بر جهان سروری دارند سعی در تحریف علم دارند. ابلهانی فکر میکنند کع علم را میتوان تحریف کرد و ایده یولوژی را همراه با علم تحریف شده صادر کرد. این رشته فلسفه علم و فناوری هم برای تحریف علم درست شده است. ولی ما کلاه سر خودمان میگذاریم و مردم خود را از مزایای کاربرد علم محروم میکنیم. همان جهالت دوران قرون وسطی. میگوییم سرعت تولید علم در کشور 11 برابر متوسط جهانی است. دانشجویان کشور های آفریقایی هم به ما میخنددند.
در شهر هرت
[علوی: : شهادت سربلندی و کرامت ماست و روحیه شهادت طلبی ضامن استقلال و امنیت ماست .
ملتی که در برابر مرگ نترسد و به استقبال آن برود به هیچ عنوان زیر بار ذلت نمیرود.]
نه بابا، توگفتی و مردم باور کردند؟
چی شد، دستور جهنم و بهشت را فراموش کردید؟
چه خبر است؟ بشار احتیاج به کله های بر باد رفته ایرانیان دارد ؟
زندگی باذلت را که از نعمات شماست،مردم تجربه کرده اند.آیا بدتر از آن هم است؟
از کی تا به حال استقلال و امنیت به مرگ ایرانیان بستگی دارد؟
salam
جناب انسان دريغ از انسانيت كه تو نام انسان را لكه دار كردي
تو كه فرق رستم دستان و رستم فرخزاد را نمي داني بهتر است خاموش باشي
—————
براي اطلاع افراد بي سواد به استحضار مي رساند كه سازماني داريم غير انتفاعي به نام پزشکان بدون مرز
پزشکان بدون مرز (به فرانسوی: Médecins Sans Frontières) یک سازمان ناسودبر برای کمکهای انسان دوستانه است که برای پروژههایش در مناطق جنگزده و کشورهای در حال توسعهای که با خطر بیماریهای بومی مواجه هستند، مشهور است.
سخن وزير بهداشت ايران ناظر بر همين سازمان است
http://www.pezeshk.us/
در شهر هرت
کمکهای انسان دوستان نظام؟چون فرستادن ابزار نظامی به یمن و عراق و سوریه و یا کمک به طالبان و دروغگویی که خیر کی ، کو ،کجا ، من؟خیلی دلش برای مسلمانان می سوزد برود به مردم خودش کمک کند. و دست از دخالت در سرزمینهای دگر بردارد.
در پاسخ به تحلیل های هرت
عبدالله گرامی،رهایش کنید،این خانم از حدّ و حدود انسانیت و انسان اکتفا کرده است به گذاشتن نام انسان برخود،و فرو کردن انگشت در گوشها و لفّاظی کردن و عدم توجه به توصیه و تذکّر دیگران که اینرا در اصطلاح امروزی تعبیر می کنند به “دگماتیزم” و “خود حق پنداری مطلق”.
شما هرچه بگویید در کشور برمه ،یک اکثریت بودایی با تکیه بر زور و قدرت نظامی ،مشغول پاکسازی قومی و مذهبی هستند و صدها هزار نفر از اقلیت مسلمان آن کشور که سنّی مذهب هم هستند را قتل عام کرده و با آتش زدن خانه و کاشانه آنها،آنها را از آنجا اخراج کرده اند و این آواره ها اعم از مرد و زن و کودک خردسال و پیرزن ها و پیرمردها آواره کوه و بیابان و بدنبال پناهگاهند و نیازمند به کمک های انسانی هستند،این خانم پرمدّعا چشم و گوش انسانی خویش را بسته و در عین حال خود را انسان می نامد،اگر یک پزشک یا یک وزیر بر اساس وظیفه انسانی اعلام آمادگی برای اعزام خدمات پزشکی و دارویی می کند،این انسان بیرحم و بی عاطفه ،در آنجایی که هست بر پر قو نشسته می گوید:بمن چه! بتو چه! حال گوشهای سنگین او از شنیدن اخبار ایران عاجز است آیا گوش او شنوای اعتراض سازمان ملل و رئیس سازمان ملل نیز عاجز است؟! بعد مسائل را هم باهم مخلوط کرده و احساس فهم و برتری می کند،الان ایران بحث از اعزام ابزار نظامی به آنجا کرد؟! لابد وزیر بهداشت به تناسب حکم و موضوع در قاموس ایشان یعنی وزیر جنگ و دفاع! واقعا یک جو عقل و خرد نیز برای انسان ارزشمند است،در مورد یمن ،الان ایران در یمن دارد مردم یمن را بمباران و آواره می کند؟! ایران در یمن چه کرده است که تهمت می زنید؟ ایران آیا بدون اجازه و سرخود در عراق به دولت قانونی عراق در دفع غائله تروریسم کمک می کند یا با اجازه و هماهنگی و خواست خود دولت عراق؟ همینطور در سوریه وقتی چندین کشور بزرگ و کوچک و متموّل تروریست ها را بداخل خاک سوریه ترانزیت کردند و قصد سرنگونی یک دولت قانونی را داشتند،اگر ایران با اجازه و خواست و هماهنگی کشور دوست ایران سوریه،در آنجا کمک بدولت قانونی مردم سوریه کند برای دفع شر اشراری که سبب مرگ و آواری صدها هزار نفر از مردم سوریه شدند ،آیا باید ایران را محکوم کرد یا تروریست ها و تروریست پرورها را؟! ایران کجا دخالت در سرزمین های دیگران کرده است که همینطور چشم برهم گذاشته و می بافید؟ این چه انسانیتی است و چه نام انسانی است که بر خود می گذارید و معلوم نیست کجای جهان در رفاه و آسایش نشسته اید توهّم می بافید و تهمت می زنید و خیر خواهی و انسان دوستی دیگران را مورد تمسخر قرار می دهید ،اندکی شرم هم چیز خوبی است ،بعد می نویسد برود به مردم خودش کمک کند! البته دولت ایران و از جمله وزیر بهداشت او در حال خدمت به مردم ایران هستند و این از وظائف ذاتی و قانونی آنها هم هست ،اما شما که آنجاها دور از وطن،بر پر قو نشسته اید و معلوم نیست چه می کنید،چه کمکی بمردم ایران و هموطنان خویش کرده یا می کنید؟! کمک شما آیا این است که متکبّرانه سرزمین و مملکت و هموطنان خود را با تحلیل های هرتی و عافیت طلبانه و بیرحمانه به “هرت” تعبیر کنید؟! این هنر و کمک شما به هموطنانتان است؟!شرم بر آنان که نام انسان بر خود نهاده اند و نسبت به غم و مصیبت ابناء بشر در نقاط دیگر،نه که عاطفه شان تحریک نمی شود و متاثر نمی شوند ،بلکه با بیرحمی و سنگدلی ،مانع خیر هستند و کمک های انسانی دیگران را با ریاکاری و خلط مبحث ها مورد تمسخر و اهانت قرار می دهند.
——————–
درود دوست گرامی
از کجا متوجه شدید که دوست ما: انسان، یک بانوست؟
.
درود بر شما
خود نوشته های فعلی ایشان حکایتی از مذکّر یا مونث بودن ندارد،اینرا من سابقا از اسم گذشته ایشان و بعد تغییر آن باذعان خود ایشان متوجه شدم،قبلا ایشان بهمین سبک و ادبیات با عنوان “فریبا” می نوشت و قرائنی هم بر خانم بودن ایشان در نوشته های آن زمان ایشان وجود داشت،بعد اگر یادتان باشد کامنت گذاری بنام صادق چیزهایی خطاب به ایشان نوشت که البته من موافق نبودم و در ضمن آن موارد از ایشان خواستگاری هم کرد! که ایشان تصریح کرد که خانواده و شوهر دارد، بعد از آن ایشان با تصریح به تغییر نام (شاید برای احتراز از چنین لوازمی) نام خود را از فریبا به انسان تغییر داد.سابقه ذهنی من این است ،اگر خلاف است خود ایشان توضیح دهند..
جناب نوریزاد ممکن است بپرسم لابلای اینهمه گفتار و گفتگو و بحث و جدل و مطالب مربوط به کشتار مسلمانان در برمه که اثری از آن در اظهار نظرها و نوشته های شما دیده نمی شود چطور این نکته در نظر شما اهمیت یافت؟
——————–
درود جناب سید مرتضی
من نسبت به کشتار مسلمانان برمه یا میانمار بسیار متأثر و بقول جوونا: درب و داغونم. بحث ها و جدل ها را پی می گیرم و از نوشته های شما و دیگر دوستان سود می برم و بر دانسته های خویش می افزایم. مثلا همین نوشته ی اخیر جناب علوی. که از یک نوشته آقای مسیح مهاجری – روحانی – جانمایه گرفته و به اصل سخن خود داخل شده. من احتجاج های شما را می خوانم و متوجه زحمت های شما هستم که چه وقتی صرف می کنید برای پاسخگویی به ابهام ها و اشکالات دوستان. شاید در همه ی این موارد، همان بهره ی فردی، و: در سکوتخواریِ نوشته های دوستان، برای من حظی داشته که نیازی نمی دیدم این حظ را خط خطی کنم. پا به پای کشتار مسلمانان برمه، احساس کردم در این سوی دوستی به یک اخلاق نچندان مناسب داخل شده است که: همانا نیت خوانی است. ما را چکار به این که: نویسنده زن است یا مرد؟ و این که: در حین نوشتن فلان مطلب، ذهن نویسنده به کجا سر می کوفته. و یا: نویسنده خارج از کشور است یا داخل؟ ازدواج کرده یا نکرده. قصدش از پرسش، آزار است نه: دانستن. به گمان من، این حواشیِ بی ربط، فراخواندن مخاطبان به این است که آی هوار، چون این بابا لباسش قرمز است پس سخنش از اصالت تهی است. می بینم با زحمت تمام به یک ابهام پاسخ میگویید اما با نیش و کنایه ای، آن زحمت را مخدوش می کنید. اما در باره ی زن بودن دوستمان انسان، واقعا قصدم دانستن بود. نمی دانستم. و یا هرگز نخواسته ام بدانم. الا بانوانی که به اسم برای ما می نویسند و چند تایی از آنان به غیبت گراییده اند. من هنوز نیز گمان نمی کنم پیگیری این که انسان زن است یا مرد، دخلی به نوشته هایش داشته باشد. و شما عجبا چه نیک یادتان مانده که صادق از وی خواستگاری نیز کرده بود. باور دارم: این بارهای سبک اما خاردار را – اگر – بر زمین نهیم و با خود حمل نکنیم، حتما سبک تر می شویم. و این که: بی کنایه و بی نیش قلم. به اصل سخن داخل شویم. باشد؟ باور کنید رعایت این اخلاق، هیچ کمتر از سوزِ کشتار مسلمانان میانمار نیست.
سپاس
.
سلام جناب نوریزاد
ممنون از توضیح و توصیه های شما،در مورد زن بودن یا مرد بودن مخاطب،باور کنید برای من فرقی نمی کند که مخاطب مرد است یا زن،من در کجای این نوشته ها زن بودن یا مرد نبودن یک مخاطب را یک عیب یا اسباب مذمّت دانسته ام یا در خارج زیستن او را بتنهایی مورد شماتت قرار داده ام یا مزدوج بودن یا نبودن او برایم مهم بوده است؟ اگر دقت کنید در این مورد روی سابقه ذهنی در مورد مخاطب خاصّ فقط اشاره کردم که :این خانم…چنانکه ممکن است در مورد مردی اشاره کنم :آن آقا..،مثل اینکه شما در خطاب با بانوانی مثل فائزه و آنیتا و دیگران که جایشان خالیست تعبیر می کردید:بانوی گرامی..پس مورد اشاره قرار دادن یک خانم گمان نمی کنم بار معنایی منفی داشته باشد منتها ممکن است در برخی بخشها با توجه به نوع الفاظ مخاطب و گاه لجاجت ها یا برخی اوصاف نادرست مثلا من با توجه به خانم بودن او تعبیر کرده باشم مثلا به گیس و گیس کشی! او هم متقابلا نوشت :خاله زنکی! خوب اینها گاه نمک های بحث هست و چه خوب است جناب شما لابلای اینهمه فحش و کنایه و الفاظ تحقیر که نثار ما یا صنف ما یا فرهنگ ما و شما که می شود اندکی تخفیف مرحمت فرمایید.همینطور در مورد نیّت خوانی،بنده دنبال نیت خوانی نیستم چون غیب نمیدانم،اما بتجربه می شود با توجه به الفاظ بکار گرفته شده و لوازم عقلی و عرفی آن ،بن مایه های تفکر طرف گفتگو را دریافت و به آن اشاره کرد یا آنرا مخدوش ساخت.در مورد در خارج زیست کردن چند بار نوشته ام که چنین کاری فی نفسه از نظر من مقدوح نیست و قرآن ما و شما نیز به مساله سیر و سفر در زمین و سیروا فی الارض و بهره مندی از سعه زمین اشاره فرموده است،پس در خارج از ایران بودن بگمان من گناه یا خطایی نیست چنانکه بسیاری از ایرانیان در خارج از کشور هستند و متعهّد به دین خود و ایرانیت خود و احترام به هموطنان خود هستند،بحث من با مخاطب های خاصی هست که در عین خارج بودن و احیانا در عیش و رفاه بودن به لوازمی از ناسیونالیسم و در فکر در رنج بودن هموطنان خود و لزوم کمک به آنان و گاه حتی تحقیر کردن آنان یا تحقیر کردن دین و فرهنگ و اراده سیاسی آنان یا انتخاب آنان اشاره می کنند (شاخص آن همین مزدک این سایت) من در این موارد با اشاره به لبّ مطلب آنان می گویم چنین مطلوب و مرادی با در ناف عیش فلان کشور اروپائی یا امریکایی بودن ناسازگار است،یا آنکه سخن از تغییر حکومت ایران می گویند و دشمنان ایران را تشویق به این سرزمین می کنند یا دیگرانی را به ترور و خشونت دعوت می کنند و خودشان در ناف اروپا در حال عیش و نوش و میگساری هستند چطور است در میان دردهای هموطنان خود که به آن اشاره می کند نیستند؟ اینجاست که می گویم لابد ریگی بکفش دارند که بزدلانه وعافیت طلبانه جایی نشسته اند و برای هموطنانشان امریه صادر می کنند..این است که من ضمن تشکر از تذکره دوستانه شما می گویم چه خوب است حسّاسیت جنابعالی بیش از آنکه در این باشد که سیّد مرتضی مطابق الفاظ و منطق و ادب اشخاص کسانی را باقتضای حال چگونه مورد خطاب قرار دهد،به هجوم نفرت و تعبیرات زشت مخاطبانی در قالب ناشناس یا اسامی خلق الساعه جعلی به دین و فرهنگ و مردم ایران منعطف باشد و اینکه آنها با سوء استفاده از شما و سایت شما و سوء استفاده از آزادی این سایت هرچه می خواهند به فرهنگ و دین و اشخاص محترم می گویند،از باب نمونه نگاه کنید به اشعاری مبتذل و غیر انسانی تحت عنوان خمینی نامه که جناب شما صرفا با خط کشیدن روی یکی دو کلمه روح و محتوای زشت و رکیک و مبتذل آنرا منعکس می کنید.
با احترام و تشکر
تو كه فرق رستم دستان و رستم فرخزاد را نمي داني بهتر است خاموش باشي
………….
عبدالله تو را کسی قابل نمی دونه که جوابت همین برات توهم پیش آورده که شاید چیزی می دونی!آخه مرد حسابی تو هنوز فرق میتولوژی را با تاریخ نمی دونی بعد اینجا اراجیف می نویسی؟ رستم اسطوره است ولی رسم پهلوانی تاریخ است. رستم فرخ زاد تاریخ است در مورد راست یا درستی آن می توان بحث کرد.کما اینکه امروزه وجود شخصی به نام /// زیر سئوال رفته.
در مورد پزشکان بدون مرز مزورانه تحریف می کنی. اصلا شما/// چیزی بنام انسانیت و حرمت انسان و حقوق انسانی نمی تواند حالیتون باشد.چون //////// چنین چیزی را نمی پذیرد. بنابراین آنچه شما در این موارد می گویید چیزی جز دروئی و /////////////////// و دروغ نیست. چون اگر آنها مسلمان نبودند اصلا نابودی و اواره گی آنها برایتان هیچ اهمیتی نداشت.بله پزشکان بدون مرز هست ولی هم بودجه آنها و هم بیشترین افرادش از کشورهایی غیره اسلام زده هستند. این جناب وزیر غاصب مسند بهداشت مثل بقیه //////////////// دروغگو و مزدوری بیش نیست. اینها نه نماینده ایرانیان هستند و نه حقی دارند که از خزانه ملی ایرانیان و بدون اجازه نمایندگان واقعی آنها به کسی بدهد. اینها///////////////////////////////مردم ایرانند.
وزیر منتخب رئیس جمهور منتخب مردم ایران،منتخب مردم ایران است،البته منتخب فراریان پررو و بی ادبی که لحن گفتار آنان چیزی جز فحش و ناسزا نیست ،نیست و نیازی هم نیست منتخب فراریانی که معلوم نیست به چه جهت از وطن گریخته اند و از آنجا فحش حواله این و آن یا دین و فرهنگ مردم ایران می کنند،باشند.خزانه ملی ایرانیان نیز به فراریان فحّاش مربوط نیست،چون مطابق قانون اساسی و قوانین عادی ایران،منتخبان مردم می توانند،بلکه موظّف هستند مظلومان در هر نقطه عالم را مورد حمایت قرار داده و در صورت لزوم به آنها کمک های انسان دوستانه کنند،و علیرغم نویسنده فحّاش -و کسانی که بویی از انسانیت نبرده اند جز ادعای آن ،و نشان این بی بهرگی از انسانیت این است که در برابر ظلم و کشتار و آوارگی صدها هزار مسلمان در میانمار،بی تفاوتند یا شاید از مصائب آنها حتی خوشحالند،همین است که حتی از ابراز حمایت یک وزیر ایرانی بر می آشوبند- امروز در خبرها بود که چهل تن کمک های انسانی و دارویی ایران به آن منطقه رسید.
در شهر هرت
خبرگزاری هرانا – رئیس شعبه ۱۰۱ دادگاه کیفری دو شهرستان میبد، در جهت استفاده از مجازات های جایگزین، حکم متهم توهین به مامورین دولتی که پیش تر به شلاق و درج محکومیت در روزنامه محکوم شده بود را به کاشت ۲۰ اصله درخت تبدیل کرد.
چگونه است با برداشتن حکم تعزیر از قانون؟
در شهر هرت
ماهی از سر گنده گردد نی ز دم
فتنه از عمامه خیزد نی ز خم
اشکال کار ،قوانین و دستگاههای مافیایی اند و در راس فساد دستگاه قضاییه قرار دارد.
تغییر قانون اساسی قانون ۱۱۰ درسال۱۳۶۷ که «تعیین سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام از وظایف و اختیارات رهبری است. »در واقع استحکام خودمختاری و تمامیت خواهی ولایت و رهبری بود.بدین معنا که جمهوریت منسوخ می شود.
اینکه در ظاهر ریس جمهوری و مجلسی است ;
۱- ریس جمهوری و مجلس تنها برای گول زدن مردم است.
۲-ریس جمهوری و مجلس مجری دستورات رهبری اند.
حال چرا این دم و دستگاه نظام ضد ایران و مردم است.
-دموکراسی اسلامی دروغ و فریبی بیش نیست.اصولا، دموکراسی دین خاص وجود ندارد،زمانی که در مقابل دموکراسی اسمی قرار گیرد تبدیل به استبداد می شود .
-این نظام در پی شیعه گستری است.این نظام در همه جا خود را نظام اسلامی می داند و زمانی که رهبر می گوید همه مردمی که رای دادند، به نظام رای دادند، خط و مشی رای دادن را باید فهمید.رئیسی و روحانی و دیگران فقط ابزار و مهره ای برای پیشبرد نظام و رهبری بیش نیستند.
– از لحاظ اقتصادی و سیاسی نیز این نظام ضد ایران و مردم است. زیرا گفت و کردارش یکی نیستند. اعمالش در هر زمینه شفافیت ندارد، مدام درتلاش قدرت گیری نظامی است بجایی که مسایل محیط زیست، بهداشت، راه و ترابری و بیکاری و…. حل کند . طلاب او نوجوانان را برای فدا شدن در راه اسلام تربیت می کنند و این چنین می شود که جوانی سرخود را بر باد می دهد تا زنان روسری سرشان باشد. “ابتذال شرّ”و پرورش مرگ پرستی وتوهین به هستی و انسانیت در اوج نظام در اهتزاز است و چون چرخ گوشتی ایرانیان را در خود فرو می بلعد.
– صحبت از سیاستهای کلان با تصمیم رهبری، بی اختیاری رئیس جمهوری است بدین مفهوم که ریس جمهور، خادم رهبر و نظام و”نه مردم” است .
تازمانی که قوانین با شرع اسلام می چرخند. زنان و اقوام و ادیان در تبعیض خواهند ماند و حقوق شهروندی و انسان در ملا عام تعزیر و به دار آویخته خواهند شد.
چنانکه قبلا اشاره شد ،هر سیستم و نظامی ناگزیر از برخورداری از سیاست گذاری های کلی برای تعیین چهارچوبه های قانون گذاری و تعیین راهبردها و اجرای آنهاست و تعیین چنین سیاستهایی با توجه به قانون بالادستی یعنی قانون اساسی از طریق بکارگیری بازوی مشورتی مثل مجمع تشخیص،ربطی به مساله خودمختاری و تمامیت خواهی ندارد،چون مطابق قانون اساسی متصدّی اصل 110 (هرکس باشد) دارای وظائف و اختیاراتی هست که در قانون تعیین شده است ،و تغییری که در قانون اساسی صورت گرفت ناشی از پدید آمدن نهادی بنام مجمع تشخیص و تعیین وظیفه برای آن بوده است.
قوانین مافیائی یعنی چه؟! قانون بالادستی یعنی قانون اساسی مشخص است،قوانین عادی نیز مسیر قانون گذاری آن از مجلس و نظارت شورای نگهبان و داوری مجمع تشخیص در موارد اختلاف مجلس و این شورا روشن هست.تعبیراتی مثل مافیائی مبیّن این است که نویسنده مطالب دید سیاسی دارد نه دید حقوقی و ارزیابی سیستم.
رئیس جمهور و مجلس ظاهری یعنی چه؟! رئیس جمهور یک سمت واقعی قائم بشخص هست که برای او وظائف و اختیاراتی تعیین شده،و اساس آن اداره قوه مجریه و اجرای قوانین و سیاست های کلی است ،رئیس جمهور هم با رای مستقیم مردم انتخاب می شود ظاهر و باطن یعنی چه؟! شاید مقصود این نویسنده این است که رئیس جمهور منتخب مردم همچون یک اپوزیسیون این نظام را سرنگون کند! یا با اجزاء دیگر این سیستم در بیفتد تا رئیس جمهوری غیر ظاهری و مطلوب باشد؟!
همینطور مجلس و رئیس مجلس نیز تحت قوانین و مقررات و آیین نامه داخلی مجلس ایفاء نقش می کند و مسیر قانون گذاری مجلس نیز مشخص هست.
دموکراسی اسلامی یعنی چه؟! چه کسی چنین تعبیری کرد؟! دموکراسی دموکراسی است ،بطور ساده دموکراسی شیوه حکمرانی و اداره جامعه است بر اساس رای و انتخاب مردم و اینکه مردم ارکان قدرت را انتخاب کنند،البته دموکراسی واحد وجود ندارد و در جهان دموکراسی ها وجود دارد،در ایران نیز با فرض اینکه دین از سیاست جدا نیست و اسلام دینی اجتماعی است ایدئولوژی اسلام محتوای نظامی است که همه ارکان آن با انتخاب مستقیم و غیر مستقیم مردم بقدرت می رسند،بنابر این در عنوان “جمهوری اسلامی” جمهوریت بعنوان قالبی است برای اسلامیت که محتوای آن است یعنی جمهوری انتخابی مردم بر فلسفه اجراء قوانین اسلام ،مردم به این رای داده اند و تا مادامی که مردم بر این اراده هستند باید به این اراده سیاسی احترام گذاشت.
این نظام در پی شیعه گستری نیست،این حرف مفتی است که در این سایت تلقین می شود،مطابق قانون اساسی ایران،جمهوری اسلامی به حق حاکمیت مردم کشورهای مختلف احترام می گذارد و در امور آنها دخالت نمی کند،البته مساله ترویج و تبلیغ نشیع یا هر مذهب دیگری مساله دیگری است،مگر عربستان تبلیغ سنّی گری وهّابی نمی کند؟ ایران هم و نهادهای فرهنگی ایران شیعی نیز می توانند تبلیغ شیعه در مناطق مختلف جهان کنند،این لازمه این است که شیعه خود را حق می داند چنانکه سنی هم خود را حق می داند،مسیحی هم خود را حق می داند،پس تعبیر “شیعه گستری” صرفا یک سخن پوچ و تبلیغاتی است.
در مورد رای،بالاخره مردمی که در این سیستم با مشارکت بالا برای انتخاب رئیس قوه مجریه یا نمایندگان مجلس های مختلف شرکت می کنند لابد برای جریان درست اداره کشور و قوه مجریه رای می دهند ،آنها در یک رقابت رای نمی دهند که کسی از داخل این نظام و تحت قوانین این نظام بیاید این نظام را سرنگون کند! باید فهمیده و فکر شده سخن گفت،بالاخره در سیستم های دیگر نیز تحت قوانین آن سیستم بکسی رای می دهند برای حفظ و به سازی آن نظام نه برای تخریب و سرنگونی آن!
کی گفته این نظام از نظر اقتصادی و سیاسی ضد مردم است؟! بحث ارزیابی میزان موفقیت ها و شکست های هردولت البته بحث جدایی است ولی قانون اساسی ایران و قوانین عادی در مسیر خدمت بمردم است در سیاست و اقتصاد.طلاب کسی را برای فدا شدن تربیت نمی کنند! همینجوری حرف زدن ظاهرا کنتور ندارد! تربیت دینی و فرهنگی اختصاصی بمساله آموزش فداکاری در مواقع لزوم یعنی دفاع از دین و کشور ندارد.آن تعبیر روسری تعبیر نادرست خانم آن شهید بوده است و ربطی به اصل لزوم دفاع از منافع کشور و دفع تروریسم در همکاری های منطقه ای و دفاع از حریم های مقدس ندارد.حال سر آن شهید در راه اهدافش با رضایت خود او و خانواده اش رفته،سر شما عافیت طلب ها و بستگان شماها در آنور آبها که نرفته! بله سر شما سلامت برای نق زدن بیجا و توجیه بیکارگی ها.
ابتذال شر یعنی چه؟! بحق چیزهای نشنفته! “پرورش مرگ پرستی” یعنی چه؟! از نظر دین اسلام هیچ چیز و هیچکس لایق پرستش نیست جز خدای متعال،مرگ چیزی برای پرستش نیست،مرگ ناموس طبیعت است و شهادت در راه دفاع از دین و جان و مال و ناموس یک افتخار است برای آنانکه هستی را منحصر در هستی چند روزه دنیا نمیدانند و مثل اهل دنیا به آخور طبیعت نچسبیده اند.
قبلا اشاره شد که سیاست های کلان نظام از طریق مشورت و کارشناسی جمعی،ربطی به اختیار داری یا نداری رئیس جمهور ندارد،چون رئیس جمهور مطابق قانون فقط مجری قوانین کلان و جزئی کشور است نه فعّال ما یشاء،دیگران نیز همینطور همه باید قانون را اجراء کنند.ظاهرا نویسنده این جملات تبلیغاتی فقط مایل است دلش را با مطالب بیربط خوش کند.
در این کشور که بخواست مردم بنا بر اجرای قوانین شرع هست ،و حقوق طبقات مختلف در قوانین اساسی و عادی مشخص شده است و از نظر بحث های نظری میزان در عدالت،تساوی نیست که این بحث مفصلی است. در ایران هیچ بیگناهی در ملا عام تعزیر یا بدار آویخته نمی شود ،عناوین مجرمانه ای هست که در قانون برای آنها تعزیر یا اعدام در نظر گرفته شده مثل قتل،تجاوز بعنف،سرقت مسلحانه ،و هیچکس را همینجوری اعدام نمی کنند. این تبلیغات بی اساس و دلخوش کنک برای کسانی است که درکی از “ماهیت و فلسفه دین” و “مبدا و منتهای انسان” ندارند..
در شهر هرت
سید، من می گویم: روز،و شما می گویید شب.
دانش ،به تمامی “فراگرفته” های بشر (نه وحی و نه ژن)از طریق تجربه، تحقیق و آزمایش می گوییم ، تا زمانی که ضد آن اثبات شود.روش های مختلف و یا سیستمهای مختلف برای دانش اندوزی وجود دارد و به شاخه های مختلف تقسیم می شود.
دانش به هم پیوسته و مرتبط است ;تکنیک ، علم طب و علم اقتصاد ووو و در عین حال محدود است بخاطر اینکه بدنبال جواب خاصی می گردد ، چون تحقیق در مورد وجود آب درستارگان و یا درمان سلولهای سرطانی و …
دانشمند، در عین حال برای رسیدن به جواب، از دانش دیگران هم استفاده می کند . آغاز دانش
با بهت و حیرت و چراست و با تحقیق و تجربه به شناخت همراه است.
حال دین در این وسط چه می جوید؟ دانش در تغییر مدام است. آیا دین هم تغییر می کند؟
سیاست، اجتماع، قوانین،… پدیده هایی واقعی، تجربی وکلا علومند.آنچه مربوط به انسان و هستی هستند،نیزربط مستقیم به علوم دارند.
دین ، رابطه فرد وخدایش است و زمانی که با علوم مخلوط می شود.چون درهم آمیزی اسید و شیر
می شود.نمی شود ایمان را اندازه گرفت و یا وزن کرد.مشکل اینجاست امثال شما دین گستری را در آمیختگی با قدرت و سیاست می دانند. و اشتباه هم همین است.
به تحلیل هرت
من این نکات مربوط به علم و اقسام علم و اطلاقات آن و تفاوت علوم از نظر موضوع و تکنیک و روش های تحقیقی آنها را بارها در نوشته هایم توضیح داده ام،اینها مورد انکار کسی نیست،گویا نویسنده تحلیل های هرت گمان می کند فهم این سنخ مسائل در انحصار اوست؟! بهرحال این نوشته ها فوقا هست،ناظران عرصه عمومی می توانند داوری کنند که اصلا این نوشته اخیر نویسنده تحلیل های هرت،آیا ربطی به نوشته بالای آن داشت؟! بحث ما در دو نوشته بالا در انواع و اجناس علوم و روش های آن بود یا بحث هایی سیاسی حقوقی در مورد ساختار حقوقی قدرت در جمهوری اسلامی؟! بارها عرض شده است که علوم تجربی و انسانی ارجمندند و داده های آنها در خدمت همه بشریت است و بنیاد و جوهره دین نه تنها مخالفتی با علم و تکامل علوم بشری در جهت رفاه و بهسازی جامعه انسانی نیست بلکه در بیشمار آیات و روایات بر آن تاکید و به آن تشویق نموده است. اینکه “دین رابطه فرد و خدایش است”نظر شخصی این نویسنده است که البته مستظهر به تبلیغات استعمارگران در طول تاریخ بوده است،این مطالب صرفا شعار است ،و کسانی که بیرون از دین هستند همینطور گتره ای و بدون مطالعه در صدر و ساقه و تاریخ دین اسلام نمی توانند حکم کنند که دین فقط رابطه فردی انسان با خداست،و این سخن اگر تحت تاثیر تبلیغات استعمار گران صادر نشده باشد حتما ناشی از جهالت و نا آگاهی گوینده آن نسبت به تار و پود دین و تاریخ و سنت آورنده دین هست،هیچ نیازی نیز نیست که دین با علم مخلوط شود دین دین است و علم هم علم،علم و دین هردو در خدمت انسان هستند و در واقع علم و ایمان دو بال حرکت کمالی انسانند و کسانی که با نفی دین در پی اثبات علمند،بال شکستگانی هستند که قدرت پرواز به کمال انسانیت نخواهند داشت،نیازی هم نیست که ایمان را اندازه گرفت یا وزن کرد! گویا چیزی که قابل اندازه گیری و توزین نیست چیز نیست!دین نیز آمیخته با سیاست و قدرت هست کسانی بخواهند یا نخواهند،لازم نیست دین تغییر کند،بلکه در دین عناصری ثابت و متغیر وجود دارند که بستر زندگی ناایستای بشر می شوند در همه زمانها.
❌در اوایل سال 1359 شعری بین مردم دست به دست میشد بنام (بس که این ملت خر است! )که البته نام واقعی آن (خمینی نامه) بود!
پاسدارها در بدر به دنبال دارندگان این شعر بودند و هرکسی که شعر نزد او یافت میشد اعدام میشد و دهها تن فقط به خاطر داشتن این شعر اعدام شدند! در آن زمان معلوم نشد که شاعر کیست ولی الان میدانیم که کار شاعر طنز پرداز معروف و با استعداد زنده یاد ناصر اجتهادی (از نویسندگان مجله فکاهی توفیق) بوده است!
@EfshaGeram
♦️جالب اینجاست که بعد از 34 سال هنوز هم این شعر تازگی خود را حفظ کرده است.
✌️
خمینی نامه
مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است
بسکه این ملت خر است
حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است
بسکه این ملت خر است
مغز ها له شد به زیر سم ملایان قم
وای در عصر اتم
صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است
بسکه این ملت خر است
هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند
جان ما را سوختند
حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است
بسکه این ملت خر است
مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش
حرف عمامه است و ریش
گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است
بسکه این ملت خر است
خاک شهر قم گمان داری بشر میپرورد
تخم خر میپرورد
زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است
بسکه این ملت خر است
ما که میدانیم حال شیخها در حجره ها
وای بر احوال ما
کز تف همدرسها ماتحتشان دائم تر است
بسکه این ملت خر است
شیخ ریقوئی که دائم بود دنبال لواط
در پی فور و بساط
با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است
بسکه این ملت خر است
وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق
چونکه برگشته ورق
پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است
بسکه این ملت خر است
معده هر شیخ چون پر شود ازمال مفت
میشود گردن کلفت
چشمها انگار کور و گوشها گویی کر است
بسکه این ملت خر است
مملکت نابود شد با نقشه بیگانگان
های ای دیوانگان
کی خمینی رهبر است؟/////////////
بسکه این ملت خر است
//////////
با گروهی کله پوک
هر یکی از دیگری ابله تر و /////
میدرد دیوانه وار این مردم بیچاره را
های ////////////
کشتن این //// مردم خوار حج اکبر است
بسکه این ملت خر است
خویش را خوانده /////////////
چیست ؟ دانی علتش؟
زانکه چون خر ملتی زین ////////// فرمانبر است
بسکه این ملت خر است
جای///////////////
ظلم باشد ماندنش
ای خدا این //// بود روح تو؟ این شرم آور است
بسکه این ملت خر است
ای خوش آن روزی که بینم جمله را بالای ////
بر درختان چنار
در چنان روزی وطن از هر بهشتی خوش تر است
بسکه این ملت خر است..
هر چه گفتی لایق توی خر است
درک و فهمت از خر من کمتر است
خرشناسیم و نشانت بردر است
جد و آباء ات خر است
خر بخواندی ملتی از روی جهل
این صفت بهر تو آمد ای دغل !
هم ندیدی تو که ماتحتت تر است ؟
جد و آباء ات خر است ؟
ریش و تسبیح شد گران در وقت شاه
کشوری شد این چنین ,احمق , تباه
چون ندیدی شاه کو بر منبر است
جد و آباء ات خر است
خر نخوان ما را , چو نیکو بنگری
در شمایل کم نداری از خری
گر چه پنداری که مالت بهتر است
جد و آباء ات خر است
این دهان ها دوختند در عهد شاه
روزگار خلق شد آنسان تباه
تو همه گویی که ملا بدتر است ؟
جد و آباء ات خر است
مملکت آن روز رفت صد سال پس
که همه احزاب بستند و نماندی جز قفس
در نگاه تو گناهان شهت بس کمتر است
جد و آباء ات خر است
هر کسی کو حرف حقی داشتی
شخص اول دشمنش پنداشتی
حال گویی حرف حق چون عرعر است ؟
جد و آباء ات خر است
آ ن که گویی بهتر از آخوند آدمخوار بود
پس چرا آدمکشی و تنگنا در کار بود ؟
کار آن جور است شیخ بالا سر است
جد و آباء ات خر است
این اراذل را کسی طالب نبود
حرفهای مفتاشان جالب نبود
این تو نایی کو عجوزه در بر است
جد و آباء ات خر است
این همه گفتم ولی چون تو نئی
پس حوالت میکنم بر نا قلی
کو ندارد فهم و هم چون ناصر است
جد و آباء اش خر است
جناب گنجعلی
کنفسیوس گفته زیاد جوش بخوری شیرت خشک میشه
ببین عزیز سوال این است که آیا می توان ملتی را تحمیق کرد؟
هر کس نداند ما ایرانی ها که پاسخ این سوال را در یافته ایم.
البته سخن از اعدام و این حرف ها کار نادرست و زشتی است و سودی ندارد بلکه بسیار زیانبار است.
من ندانستم از اول می شود یک ملتی خر؟
گفت آری ای برادر ملت ایران را بنگر
ساسانم , عزیزم من نمیتوانم به شما پاسخ بدهم , چون نمیدانم بخش اول مطلبت شعر است یا دو خط آ خر . مشخص کنی جواب میدهم . با تشکر از توجه ات .
گنجعلی هم مثل ملت خر است
من هم خرم
عزیزم اگر تو خری پس نمیتوانی تشخیص بدهی کی خر است و کی خر نیست .به نظر من تو واقعا خری جانم .
خر که باشد در خریت غوطه ور
از خریت ها کجا دارد خبر ؟
———-
دوست گرامی
رها کنید این الفاظ خر تو خری را
سپاس
.
با درود به جناب نوری زاد و هم میهنان فرهیخته
جناب نوری زاد نیک میدانم که نامه های آن گرامی به رهبر فقط از باب ماندن در حافظه تاریخ است و رهبر منصوب ازما بهتران ! هرگز به آن نامه ها توجهی نخواهد کرد وبه قول معروف
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
میدانید چرا ؟ چون خروجی حوزه های علمیه امثال این آخوند ها
https://www.youtube.com/watch?v=_P-k-gv23AQ
که لینک آن را گذاشته ام هست و اصولا در وجود تک تک آخوند ها این افکار عجین شده که ملبس به این لباس شده اند البته در گذشته کار اصلی آخوند ها روضه خواندن و مداحی بود که بعد از انقلاب افراد فرصت طلب دیگری به نام مداح پدید آمدند که این اشخاص فرصت طلب جلسات و حسینیه ها راگرم میکردند که آخوندی روی منبر برود و روضه بخواند و سخنانی ازباب نصیحت هم بگوید ونان خود را منزل سرا ببرد که اهل وایال بی نان نمانند ! این مداحان هم در حال حاظر بروبیایی پیدا کرده اند و نانی به کف آرند وشاکر آخوند جماعت هستند واین جماعت چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند این هم لینک آن
https://www.youtube.com/watch?v=Q67W9kVblKQ
حال شما توقع دارید این مملکت که گرفتار مشتی دولت مرد (نامرد) و مجیز گوی آقا شده با این دو فشر آخوند و مداح ره ازنشیبی به فراز آورد ؟ واقعا فکر میکنید شدنی هست ؟
ایال غلط عیال درست هست . این هم جهت این که شیخ مرتضی سوات خود را به رخ نکشد البته نیک میدانم که وی هم لباس این جماعت هست و جرئت حضور در نمایشگاه جناب نوری زاد را تاکنون نداشته که یک روضه ای هم برای دوستداران نوری زاد بخواند که علم وی هم برهمگان معلوم شود .
اینهم حکایتی است از این آقا مهرداد ما! شبانه روز با اسامی عجیب و غریب و ناشناس و آشناس! در این سایت می نویسد و با دیگران کل کل می کند و فحش هایش را تحت ناشناس می نویسد، بعد هم هر چند یکبار که برای خالی نبودن عریضه و رفع شکّ اهالی سایت با نام قدیمی خود می نویسد! مطلبی می نویسد که غیر از مطالب طعن آمیز تکراری همیشگی چند غلط املائی مثل “ایال”=عیال،”حاظر”=حاضر! هم توی اون هست ،بعد که غلط هارو ارسال کرد ،بعد از ارسال تازه نگاهی به دیکته خودش میندازه یا احتمالا یکی از فرزندانش که نوشته را دید میگه:بابا! دوباره سوتی دیکته دادی؟! چرا “عیال” رو “ایال” نوشتی یا “حاضر” رو “حاظر” نوشتی مگه نمیدونی یه آخوند بنام سید مرتضی توی سایت نوریزاد هست که به غلطهات گیر میده ؟! خوب بابا جون برای اینکه سوتی ندی ،یا قبل از ارسال دوباره نوشته رو بازخونی کن یا به یکی از ماها نشون بده که مقابل این آخونده سوتی ندی کم بیاری!
القصّه! بقول علی1:باری! اینه که جناب مهرداد ناچاره برای اینکه نوشته هاش جلب توجه کنه و ضمنا یک طعنه ای به این آخونده بزنه و اسمی از اون ببره،یکی دو تا غلط توش بنویسه بعد یک کامنت تکمیلی بزنه که نه بابا من دیکتم خوبه اشتباه نکنین!
اهالی سایت نوریزاد:خیلی خوب مهرداد دیکتت خوبه ولمون کن بابا!
—-
مطایبه عصر جمعه ای بود با مهرداد که قبلا باهاش دوست بودیم ولی خوب در یک مقطعی خیلی قاطی کرده بود و هی فحش می داد! که بهمین خاطر او را بحال خود گذاردیم!
شیخ مرتضی اگر شرف و وجدان داری آن فحش هایی که گفتی یکی دو تا را آدرس بده و تا معلوم شود دروغ گو کیست و گرنه اتهام زدن بدون مدرک از ذات خبیث و پلید برمبخیزد درثانی از جناب نوری زاد بپرس که آیا تاکنون یک کامنت بدون درج ایمیل گذاشته ام یا نه ؟ راستی اگر شرف و وجدان داری برو و در مورد آیت الله نکونام که توسط هم لباسانت در شهر خون و قیام ! قم ! در بند بلا افتاده و حتی جرئت ندارند اتهامات این بزرگ مرد را اعلام کنند کنکاشی بکن تا وجدان خفته ات بیدار شود فهمیدی شیخ بهتان زن !!!
—————
آرام تر دوست گرامی
سخنان و نوشته های یک آدم عصبانی، تأثیر و نفوذش کمتر است. این را می دانستید. علم ثابت کرده.
.
بله همینطور که جناب نوریزاد اشاره کرد و مجرّب بلکه علمی هست انسان وقتی خشمگین می شود بمیزان شدّت یا خفّت عصبانیتش نور عقلش خاموش می شود چون قوه عاقله با تسلّط قوه غضبیه بر ذهن انسان کاهش می یابد ،روی همین جهت هست که فرد عصبانی دچار مشکلات جسمانی تغییر حالت چشمها و کف بدهان آوردن و لرزش دست و پا و عوارضی جسمانی از این قبیل می شود و نصیحت پذیر هم نیست، و متاسفانه گاهی چنین حالتی به حمله قلبی و انتقال به دار بقاء می شود لذا فرموده اند :”الغضب مفتاح کل شرّ” یعنی غضب و عصبانیت نابجا کلید همه شرور است،یکی از عوارضی هم که انسان خشمگین به آن دچار می شود این است که عنایتی به برخی لوازم عقلی یا عرفی اظهارات خویش ندارد! مثلا :خوب کسی با آی دی مهرداد برای مدیریت این سایت یک ایمیل همراه با آن گذاشته است،آیا چنین شخصی با اینهمه تعهّد به اخلاق و ایمان و قیامت و حساب و کتاب ،نمی تواند مثلا با عناوین دیگری مثل “آشنا” و دهها اسم دیگر بدون ذکر آن ایمیل،نفرت و فحش پراکنی کند؟! از باب نمونه :تکیه کلام “فلانی قم نشین” که هنوز روی پیج های این سایت قابل دسترسی است،تکیه کلام کدام شیر پاک خورده ای بود؟! بنگرید به ناشناسی که در همین پیج و با همان ادبیات آنرا بکار برد! بقول مسعود بهنود:مشت نمونه خروار! بقول یارو: بازم بگم؟! آن فحش ها و عصبیت ها که مدتی وقت همه و مدیر سایت را در پانویس زدن برای آنها می گرفت بعد مدتی سکوت حاکم شد هنوز روی صفحات این سایت هست،من فرصت جمع آوری آن بی اخلاقی ها و عصبیت ها را ندارم ،انسان محاسبه گر و مراقب نفس باید برود آنها را پیدا کند و فکری برای محو آنها از سایت کند!
پس از شنیدن این مهملات از زبان حامیان و مروجین حکومت اسلامی، آدم نمیدونه باید بخنده یا زار زار بحال این مردم و مملکت گریه کنه!!!!!
آخه از آخوندی که بقول سید مرتضی هر روز ////////////////////////////////////////
استاد ارجمند با درود ، من امروز این را دیدم حیفم امد به اشتراک نگذارم . خواهش میکنم اگر تکراری است ان را نکارید . سپاس
تعجب ممنوع .
یکی از خدام حرم امام رضا که برای تفریح به شمال آمده بود تعریف میکرد و میگفت : کبوتران حرم امام رضا در ماه بیش از 800 میلیون و در ایام پر ترافیک زوار بیش از میلیارد تومان برای متولیان حرم ( رئیسی و علم الهدا ) سود دهی دارند .
در 10 مکان برای کبوتران گندم ریخته میشود . در هر مکان قفسیهایی هست پراز کبوتر که زوار با پرداخت 2000 تومان پرنده ای را خریده و آزاد میکنند. اکثر زوار بیش از یکی دوتا 10تا و 20 تا هم میخرند . و دیده شده تا 50 و 100تا هم یکجا خریده اند . عربها که همیشه به تعداد فرزندان کبوتر آزاد میکنند . و زوار نادان نمیدانند که این کبوتران جلدن و بجز حریم حرم جایی نمیروند .
گندم را در بسته های 200 گرمی به مبلغ 1000 تومان میفروشند یعنی یک کیلو گندم را 5000 تومان میفروشند . و خادمانی هستند که دایم در حال جارو کردن و جمع آوری گندمها هستند . تا زوار گندم روی زمین نبینند . و هرجه زودتر گندم خریداری کنند . در هر مکان هر ساعت بیش از 5 کیسه 10 کیلویی گندم جمع آوری میکنند . که در مدت 24 ساعت بیش از 10 تن گندم انبار میشود و مجددا کیلویی 5000 تومان به زوار فروخته میشود . و افرادی هستند که یک یا چند گونی گندم نذر کرده یا باخود میآورند و تحویل انبار میدهند . و یا از انبار حرم خرید میکنند و فقط پولش را میدهند . افراد بسیار زیادی هستند که کبوتران شخصی دارن و آنها را وقف حرم میکنند . و روزی نیست که چندین کیسه و قفس پراز کبوتران گران قیمت تحویل انبار نشود که مسئولین بعدا آنها را قیمت گذاری کرده و خیلی بالا به کبوتربازان میفروشند .
و خیلی جزئیات دیگری هست که مجال گفتن نیست …
این تنها درآمد زایی کبوترانی است که تابحال بفکر کسی خطور نمیکرده و نمیکند
خب رئیسی چاره ای ندارد جز اینکه بگوید مالیات نمیدهیم ….
بس که این ملت خراست
دیروز خواستم برای ترویج خوراک سالم پیامی بهداشتی بدم و از شام دیشب که کمی کاهو و تکه ای نان بود عکسی گرفتم و توی اینستاگرام گذاشتم و زیرش نوشتم:
«شام یک مرد پا به سن گذاشته…»
و اما صبح…….
پاشدم دیدم قیامتی به پا شده…
توی تلگرام و فیسبوک و جاهای دیگر عکس پخش شده بود…
زیرش هم پر از فحش بود به مملکتی که در آن یک مرد سالمند فقیر مجبور است شکمش را با کاهو سیر کند…!
عده ای هم گلایه کرده بودند که حالا بروید پول مملکت را به سوریه و لبنان بدهید…
یک آقای کله کدوی ریشو هم که گویا یک زمانی کاره ای بوده ولی حالا فقط گهگاه سخنرانی پر فحشی می کند ابراز تاسف کرده بود از مسولین مملکتی، که این بود اقتصاد بازار آزادتان؟؟؟؟!!!!!
کیهان عکس را صفحه ی اولش چاپ کرده بود و زیرش نوشته بود:
«حاصل برجام این شام؟»
اصغر فرهادی هم که نامه ای به روحانی نوشته بود و درخواست کرده بود که لااقل کمی پنیر لای نان این آقا بگذارید…
بهاره ی رهنما هم کمپینی برای حمایت از میانه سالان کاهوخوار راه انداخته بود..
برانکو همه ی تقصیرها را متوجه کی روش دانسته بود
و قوه ی قضاییه اعلان برخورد جدی با عاملان فاجعه کرده بود…
شهردار هم قول داده بود که به زودی لای نانم اولویه خواهد مالید …
عباس جدیدی عکس جدیدی در کنار نان و کاهو گرفته بود با بغضی دلپریش….
صادق زیبا کلام تحلیل کرده بود که اگر رضا شاه بجای انگلیس به امریکا تکیه کرده بود، الان شاهد این اوضاع نبودیم.
نشریه یالثارات این عکس را کار هنرمندان ديوث هنري و الهام گرفته از خارج قلمداد کرد…
طرفداران محیط زیست اعلام کردند که این کاهو با فاضلاب آبیاری شده و خواستار رسیدگی شدند!
حالا این ها همه به کنار……
حدود دویست هزار نفر زیر عکس نوشته بودند که:
” داری برای ما گرسنه ها از خوراک لاکچری ات عکس می گذاری؟
تف به غیرتت با آن ثروت بادآورده ات…! ”
بابا غلط کردم، برید همون پیتزا بخورید، کاهو خیلی هم ضرر داره.
ز نظر رهبر مشکل اصلی میانمار بودن یک زن بی رحم در راس کار است…ولی نعمت اصلی سوریه و ایران و کره شمالی بودن سه مرد بی رحم در راس کار است!!
از نظر رهبر ،هاشمی در مجمع همیشه به آینده نگاه میکرد…یعنی هر روز میرفت به استخر و ساعتها به آب خیره میشد!
از نطر رهبر جامعه ایران غیر اسلامی است..برای همین باید شورای نگهبان با قدرت باشد تا خدای ناخواسته یک آدم با دین و ایمان اشتباهی رئیس جمهور نشود و انقلاب اسلامی ضایع نشود!
از نظر رهبر، قضیه میانمار، یک قضیه سیاسی است، زیرا مجری آن، دولت میانمار است و در رأس آن دولت نیز زنی بیرحم قرار دارد که برنده جایزه صلح نوبل بوده و همان شیرین عبادی خودمان است که بوتاکس کرده!!
رهبرانقلاب: از برادران شیعه و سنی دعوت میکنم روز غدیر را عید بگیرند..اهل سنت:ما هم از شما خواهش میکنیم عیدالزهرا را جشن نگیرید!
رهبر:یکی از خورشيدهای فروزان به فضل و کمک و ارادهی پروردگار به عنوان صاحب زمان در روی زمین وجود دارد. انوار ساطعه از وجود او به بشر میرسد…منتهی از طریق من!!
رهبر:ثبات تشيع به اين نيست كه به بزرگان اهل سنت ناسزا گفته شود..بلکه به این است که به همهشان ناسزا بگوییم و از زندگی ساقطشان کنیم!!
رهبر:شیعه آنقدر منطق دارد که اگر اهل فکر بشنوند آنرا میپذیرند…یعنی این جامعه غیر دینی فکر ندارد والا میفهمید جنتی چی میگه!!
رهبر میگوید: زن و اینقدر بی رحم؟..ما هم میگوییم :مرد و اینقدر با مرام و با گذشت و با بصیرت؟!!
استاد گرامی با درود ، ما تا کی باید شاهد ویرانی ایران باشیم ؟ تا کی باید شاهد گرانی مایحتاج زندگی باشیم ؟ تا کی باید شاید دزدی و چپاول و قتل و غارت باشیم ؟ تا کی باید حرف زور بشنویم ؟ تا کی….. راهکار چیست و باید چه کنیم تا اینده ای روشن داشته باشیم . در حال حاضر که اینده برای وابستگان نظام است !!! ولی تا کی؟؟؟؟
یاران جان درود
نمونه ای از سفسطه وفرار از پاسخ
بانویی ایران زمینی از ظلم مضاعفی که به تمام 40ملیون زن این خطه می رود
دردنامه ای نوشته بود ادله وچرایی آنرا خواسته بودند .شیر بیابان سفسطه جناب
صید مرتضا ی فارغ التحصیل حوضه 14 جوابیه لابد به میمنت ……مرقوم نمودند که
به اختصار این است.1-فلسفه حفظ حجاب حرمت زن وقانون خداست 2-حق دارید
زندگی کنید (زنده باشید)مگر فقط با بی حجابی میشود زنده بود؟3-بلی انسان
هستید ولی انسان بودن به معنی مینی ژوپ پوشیدن نیست4-حقوق انسانی دارید
مینی ژوپ پوشیدن چه ربطی به انسان بودن دارد؟5-زن در اسلام کالا نیست در غرب
کالاست (لابد غربی ها تحت عنوان شیر بها ووو پول میدن)6-پدر با تجربه وخواهان خوبی
هاست شوهر هم همینطور خوبی شما را می خواهد 7-خندیدن بلند در خیابان ممنوع
نیست و اشکال شرعی ندارد8- چرا در کنج اتاق گریه کنی برو با دعای کمیل گریه کن.
9- هیچ ممنوعیت شرعی وقانونی برای سیگار کشیدن وقدم زدن در زیرباران در خیابان
در هر ساعتی نیست.10-عرف است میگویند دختر یا زن فلانی ونام را نمی گویند
11- دو چرخه سواری اگر اگر اگر مستلزم کار حرام نباشدممنوع نیست.
12-اگر مراعات پوشش بشود مسابقات را می توان پخش مستقیم کرد.
13-مقنعه در گرمای بالا لازم است عفت عمومی واحترام به زن است
14- عدالت گم وگور نشده توهم شماست تهمت تهمت نزنید که عدالت نیست
دو مورد داخل پرانتز از الاحقر بی سوات است که حیفش آمد گله بانویی هم وطن
در آخرین ساعات گفتار قبلی ارسال شده بود وجواب آن یگانه در سفسطه
زیر کامنت های دیگر بماند .با عرض شرمندگی مجدد از دخترم نیلوفر ایران.
بی سوات
خیلی خوب رضایت دادیم “بیسوات” همون “بیسوات” بمونه و بیسوات رو بیسواد ننویسه! اما بیسوات هرگاه توانست سیّد رو صید ننویسه و بمخاطبش احترام بگذاره و بیشتر منظم بنویسه ،اونوقت شایسته خطاب و گفتگو میشه، ضمنا توی این نوشته هم بیسوات خیلی بخودش فشار آورده که مغالطات و سفسطه “سیّد” رو در بیان احکام دینی نشون بده! چکار کرده؟! اومده همه مطالب سیّد رو بازنویسی کرده! ماشاء الله به این ابتکار و “سوات” و البته کم هم نذاشته! اومده با دو پرانتز لابلای مطالب مخاطبش مغالطات اونو بهش نشون داده! ماشاء الله! عجب زحمتی کشیده! حالا معادل گذاری برای تعبیر “زندگی کنید” بصورت “زنده باشید” که خیلی خیلی برهانی سفسطه سید رو نشون داد از اون می گذریم! اما در مورد “شیربها”،ما در دین اسلام و فقه اسلامی چیزی بنام شیربها نداریم و این از عرفیات و رسم و رسوم خود مردم است و مساله مهریه نیز توضیح و فلسفه خاص خودشو داره،اما مقصود از تعبیر “کالا ” بودن زن در غرب خرید و فروش اصطلاحی نبود! اگر بیسوات خواست بمعنای کالا بودن زن در غرب پی ببره یک توجهی کنه به زنانی که بدن های اونها در تبلیغات اقتصادی مورد سوء استفاده واقع میشه تحت عنوان مدل و مدلینگ و هرچه زن لخت و عورتر میشه برای اون کف و سوت زده میشه تحت عناوین پر طمطراق “تحسین زیبائی زن”! و “خلقت شگفت زن”!، و یک سرچی هم بکنه در اینترنت در مورد رسمیت فحشاء و فاحشگی و اینکه تحت عنوان آزادی و تجارت سکس چطور زنهایی پشت ویترین ها خود را بمشتریان عرضه می کنند،بعد کمی دقت کنه ببینه کالا بودن زن این هست یا اینکه به زن شخصیت داده بشه و برای او حریم عفاف و مصونیت از نگاه و دست اندازی هوسبازان و شهوترانان قرار داده بشه و مسائل مربوط به او و زناشوئی او که فطرت طبیعی همه انسانها هست تحت قانون ازدواج شرعی منضبط باشه؟
تجارت سکس اسلامی در ایران بنام صیغه، به مدیریت هم لباسیهای////////////////////:
https://www.facebook.com/tavaana/photos/a.270539332992087.64943.102219203157435/1562500010462673/?type=3&theater
زوال اخلاق در پزشکی و مرگ خاموش زندانیان بیمار
پزشکی از معدود مشاغلی است که به شکلي مستقیم با جان انسان ها سر و کار دارد؛و به همین خاطر میتوان گفت رعایت اخلاق و اصول در آن، دو اصل تفکیک ناپذیر از یکدیگر هستند.
در طبابت ،رسم زیبایی وجود دارد که بر این اساس،تمامی پزشکان قبل از ورود رسمی به حرفه پزشکی،ملزم به قرائت سوگند نامه ای هستند که در آن از رعایت اصولی اخلاقی،چون:پرهیز از تضییع حقوق و تقدم سلامت بیماران بر منافع مادی و اجتناب از آلودگی به اموری که با شرافت و روح پزشکی منافات دارد سخن به میان اورده شده است.
مسأله اي که در اینجا حائز اهمیت بوده؛فراموش شدن این اصول اخلاقی توسط برخی پزشکان در گذر زمان و شرایطی خاص است.
دخالت و اعمال نظر ماموران مربوط به هر زنداني در مسائل پزشکی و جلوگیری از طی شدن مراحل معالجه ی زندانیان و اختلال در روند درمان آنها،انتخاب بیمارستان های خاص با پزشکانی که اغلب،استقلال در تصمیم گیری نداشته و علیرغم نیاز بیمار به رسیدگی پزشکی،از درمانش سر باز می زنند.
متاسفانه امروز بخشی از جامعه پزشکی،دچار لغزش شده و عملکردی از خود نشان می دهند که با بدنه قدرت جمهوری اسلامی(قوه قضاییه،وزارت اطلاعات و سپاه)در یک سو قرار گرفته و جان زندانیان سیاسی و عقیدتی مظلوم و شریف را به هیچ می انگارند.پزشکانی که با بی توجهی و سهل انگاری نسبت به سلامت و اوضاع جسمانی زندانیان،عملا سوگند یاد کرده را فراموش میکنند.
سهیل عربی،علیرضا رجایی،آرش صادقی،برادران نعیمی و زینب جلالیان. تنها بخش کوچکی از خیل عظیم زندانیانی هستند که در دوران حبس با بیماری هایی چون صرع،سرطان، مشکلات معده و دستگاه گوارش، اختلالت قلبی و مشکلات بینایی؛دست و پنجه نرم کردند و گواهی بر این مدعی هستند.
نافرمانيِ مدني جامعه پزشكي،به عنوان بخشي از توده مردم،حائز اهميت است.پزشكاني كه مي توانند با اعتراض،اعتصاب و سرپيچي علني نسبت به دستورات نادرست و غير اخلاقي حاكميت،از طرفي در اداي سوگند نامه خود،ثابت قدم باشند و از طرفي ديگر،براي گذار به جامعه اي دموكراتيك نقش به سزايي إيفا كنند.
با احترام:
علی نوری،داریوش زند،شیما بابایی
پ.ن:رونوشت به سازمان نظام پزشکی کل کشور ارسال شد.
•_•(٢٠/شهريور/٩٦ صحيح است)
این جریان تنفیض رای مردم به توسط علی خامنه ای مثل تلقین خوندن بر میت است همه اطرافیان مرده و خود اون اخونده میدونن که این بابا مرده وهیچ حس هوش وگوشی در کار نیست بلکه هدف مهم تری که در کار هست اینه که به اطرافیان حاضر در کنار جنازه ثابت کنند که شرع اسلام برای همه امور شما برنامه داره و در این لحظات اخری نیز قراعت این متون عربی در هم وبرهم است که میتونه ناجی شما باشه و حواستون باشه ای حظار از ما اخوندا و این متون عربی غافل نشید !!!
واما تنفیض رای مردم هم یه چیزی هست تو همون مایه ها که ای خلق الله ای اقایون و خانمای که رفتید رای دادید و ساعت ها تو صف ایستادید رای شما پشم حساب نمیشه این منم که باید مهر تایید شرعی رو پای این صورتمجلس شمارش ارا بکوبم تا این بابا یهو خودشو نماینده مردم ندونه بلکه یادش باشه که گماشته من است و هر موقع که من تایید خودم را بردارم عملا این اقا کله پا میشه و کارش تمامه ومن با این ریش و پشم عمامه سیاه که نشانه سیادتم هست بر همهتون وهمه کاره منم
عزت زیاد تا مزاحمت بعدی
برگ برگ زندگی ریخت
سایه ها رفتند
گویی این زمستان است که درلابلای شاخه ها می پیچد
کم کم نهر جاری همسایه هم
با من به سردی سخن خواهدگفت
اما هرگز و هرگز
شاخسارم را از استراحت گنجشکان دریغ نخواهم کرد!
هرگز به رهروی نخواهم گفت که بر من تکیه مکن
من وصیت کرده ام
تا از پیکرم صندوقی برای حفظ تاریخ بسازند
از شاخه هایم عصایی برای یک معلول
ولی ریشه ام را همینجا
به خاک وطنم بسپارند
که او بهترین نگهبان است
میدانم که از همین کنج دنج
دوباره خواهم روئید
و دوباره نو بهاری را
به خستگان این زمستان سرد
خواهم بخشید
عطر شکوفه های شعر من
به باغ چند همسایه آنطرف تر هم خواهد پیچید
با باد خواهم رقصید
و میوه هایم
تابستان شما را خنک تر خواهد کرد
میدانم و میدانی
که من از اهالی زندگی ام
نه مرگ…..!!!
پ راد
تقدیم به دوست عزیزم شما
درود بر بزرگ مرد ایران زمین محمد نوریزاد
آفرین برشرف شما دلاور
فایل صوتی شما را درمورد سسله پهلوی به ویژه درمورد رضاه شاه چندین بار گوش دادم ولذت بردم نه اینکه به این دلیل که حرف دل مرا بیان کردی به این سبب که با شجاعت وصراحت حقیقت را بیان کردی وبا شجاعت وبزرگواری تمام، ازگذشته خود ازنیت ورفتار گذشته ات به پیشگاه مردم ایران ،عذرخواهی نمودید وابراز پشیمانی نمودید .ای کاش ما مردم ایران به گذشته وتاریخ گذشته خود اگاهی کامل داشته باشیم تا مبادا تاریخ دوباره برایمان تکرار شود .به دلیل ناآگاهی ونداشتن خرد ازتاریخ عبرت نگرفتیم عبرت تاریخ شدیم .انقلاب سال 57
یعنی به 1400 سال پیش برگشتیم زمانیکه اعراب پابه این سرزمین گذاشتند .ودودی که
هنوز ازاین خاک به هوا بر میخیزد از آتش همان دورانست .
بد نیست یادی بکنم از محمدضاشاه بزرگ ومیهن پرست .من تادروان سوم دبستان دریکی از دورافتاده ترین نقاط ایران درس میخواندم .
روستایی دراندیکا سرزمینهای محروم بختیاری نشین.نه جاده ای بود نه راهی .
آموزگاران ما بیشتر سپاه دانش بودند اما فوق العاده ورزیده ،حتی به بعضی از فنون پزشکی هم وارد بودند .
آخر اینکه ازلحاظ تغذیه مشکل داشتیم
اما بابرنامه ای که نظام آموزشی شاهنشاهی ان دوران توین کرده بود از لحاظ تغذیه ما راهم پوشش میداد وتغذیه ما ازطریق قاطر واسب والاغ به محل ارسال می شد .
که آنهم شامل :انواع بیسکویت خارجی ،کنسرو،موزسمالی،سیب وپرتغال لبنان،انارساوه،پسته وبادام دامغان ،کشمش خرمای بصره و….که درطول هفته با برنامه
اصولی اجرا میشد .
در آخر باید عرص کنم که هنوز روستای ما با ودیگر روستاهای اندیکا از همان جاده ای بهره میبرند که درآخرین سال حکومت محمد رضا شاه توسط شرکت ملی نفت ایجاد شده بود بهره میبرند .وبا توجه به اینکه کارون بزرگ از اندیکا گذرمیکند ومحل احداث دوصد بزرگ میباشد .مردم این دیاراز داشتن آب خوردن ولوله کشی محروم میباشند وباداشتن بهترین وحاصلخیزترین زمین های کشاورزی وکوهپایه ای ،کشاورزی آنها دیمی وبه صورت سنتیست.
وبه خاط فقر ومحرومیت بیشتر اهالی روستاها اقدام به مهاجرت نموده اند و90درصد روستاها خالی از سکنه شده اند .
کیانوش هستم از اندیکای خوزستان
جناب نوریزاد محترم .
این خاطره را که مینویسم از زبان دایی ام میباشد.
وضعیت اقتصادی خیلی خراب بود ومن مجبور بودم با کارکردن خرج چندین نفررا بدهم واز طرفی کاری پیدا نمیشد
المانها داشتند کاخ دادگستری ونیز بانک ملی در خیابان فردوسی را میساختند ونیاز به کارگر ساده داشتند ومن در انجا کار میکردم .
هرروز مقداری غذا در دستمالی میگذاشتم وبرای رفتن به خیابان فردوسی از چهار راه مولوی که منزلمان بود پیاده به محل کار میرفتم.
خیابان ها خاکی وشهر در حال ساخت وساز بود ودر خیابان مولوی حد فاصل چهار راه مولوی ومیدان شاه (میدان قیام فعلی) به دستور رضاشاه خیابان میبایست دوطبقه شود وچون بودجه ای نبود به ظاهر طبقه دوم را یک تیغه در نمای خیابان میساختند که به خیابان جلوه ای داده شود که چند سال قیل ان نماهای ظاهری را تخریب وهنوز مقداری از ان باقیست.
در هرصورت پیاده به خیابان فردوسی میرفتم ومجبور بودم که در راه یک نان بخرم .
وکشور با کمبود شدید ارد مواجه بود ورضاشاه ارد را از هندوستان وارد میکرد.
ونانوایی ها بسیار شلوغ بود .
—————-
اینجارا خوب توجه فرمایید.
در توپخانه .اول خیابان سپه ومقابل بانک سپه که دیوار قور خانه بود وحالا ایستگاه متروشده یک داروخانه بود که.من نویسنده به یاد دارم که تا اوایل انقلاب داروخانه را دیده بودم.ودایی ام میگفت که جنب داروخانه یک نانوایی سنگکی بود که قبل از انقلاب خراب کرده بودند.
————
ادامه خاطره از زبان داییم.
————
قبل از رفتن سرکار میامدم به این نانوایی وبا معطلی بسیار وقرقر شاطر نانی میخریدم .نیمی سوخته ونمیی خمیر به سر کار میرفتم.
در نانوایی محشری بود وشاطر برای خود خدایی میکرد .
یک روز که در صف نان بودم وشاطر همانطور به همه بی ادبی میکرد وکار میکرد ، ناگهان دیدم یک کالسگه در جلوی نانوایی ایستاد وشخصی پیاده شد .از ترس سرم را بلند نکردم ولی وقتی نوار روی شلوار نظامی اش را دیدم فهمیدم که اعلیحضرت رضاشاه است واز جلوی من رد شد ورفت نانی که روی منبر بود ومال یک مشتری بود برداشت وگفت این چیه که میپزی .
شاطر سرش در روبروی تنور بود واز پشت سرش خبر نداشت وهمانطور که دستش به سیخ نانوایی بود گفت همین که هست.
رضا شاه رفت جلو وگردن شاطر را گرفت وهمینکه شاطرسرش را برگرداند سیلی محکمی بگوشش زد وگفت من از هندوستان ارد میاورم وتو این نان را میپزی وبدست مردم میدهی وفهشی به نانوا داد وصوراش را روی سنگ عمودی کنار دهنه تنور گذاشت وفشار داد.
داد شاطر به هوا رفت ودست وپا میزدوهمه ما پابه فرار گذاشتیم وان روز بی نان ماندیم.
فردا که به نانوایی مراجعه کردم دیدم شاطر صورتش را با پارچه سفید ازچانه به فرق سر بسته دارد نان مبپزد.وسر بزیر شده وبی ادبی نمیکند ونان مرغوبی مبپزد و البته صف بود وایستادم نان گرفتم واز ان روز به بعد دیگر نه شاطر بی ادبی کرد ونه نان سوخته وخمیر به دست مردم داد وتا پایان کار ساختن بانک ملی درانجا کارگری کردم.
تاکار ساختن بانک ملی تمام شد.
البته ازاین خاطرات بسیار دارم .
اگر مقبول افتاده برایتان بنویسم.
لازم به توضیح میدانم که ازداییم پرسیدم که ایا رضا شاه با اتومبیل امد ،یا کالسگه که گفتند در اوایل سلطنتش بود وبا کالسگه بود ودر خاطرات بعدی که برایم تعریف کرده بود رضاشاه با اتومبیل بنز بوده است.
بادرود وعرض ادب واحترام
درجواب دوستمان که گفتند مشکل ما ایرانیان این است که”هیچ واقعه تاریخی را درظرف زمانی ومکانی آن نمی سنجند”باید عرض کنم که این جمله یکی از مغلطه انگیز ترین جملاتی است که برزبان بسیاری ازهموطنان و تاریخ پژوهان وروشنفکران و…..و….ما جاریست،مگر نظام” ارزشها” تابع زمان ومکان است،مگر میشود ارزشی والا وانسانی درزمان ومکان استحاله شود ویا درزمان ومکان بالندگی یابد.”ارزشها “ثابت هستند وفارغ اززمان ومکان واشخاص وایدئولوژیها،پس اول ازهمه باید دید چه چیزهایی جزئی ازنظام “ارزشها “نیست وسپس آنرا درچهارچوب زمان ومکان خود سنجید،وبراستی اصلن چیزی بنام”ارزشهای انسانی”وجوددارد ویاخیر همه چیزراباید درچهارچوب زمان ومکان خودسنجیده شود،به اعتقادبنده وجوددارد وفارغ اززمان ومکان میباشد،حالا چه چیزهایی جزو ارزشها میباشد،جای بحث فراوان دارد که دراین مقال فرصت نیست ،بله آداب ورسوم وفرهنگ ومراسمی ازقبیل ازدواج وکفن ودفن وامثالهم تابع زمان ومکان میباشد،اما دروغ ،قتل وخونریزی،زنای بامحارم،برده گیری وبرده داری وخریدوفروش برده،ازدواج بازنان شوهرداراسیرشده درجنگ،زنده بگور کردن دختران،وقیس علیهذا…،آیاانجام دادن ویاانجام ندادن این موارد شامل زمان ومکان میشودویااگرفلان شخص اینکاررا کرده،چون اون موقع اینطوری بوده، پس مشکلی نیست وایرادی نداره…..،حالا شما بگو اینهارو باید درزمان ومکان خودش سنجید،وقتی ما برای کورش بزرگ هورا میکشیم،بخاطراینه که برای “ارزشها “فارغ اززمان ومکان صحبت میکنه وقانون وضع میکنه،بعید میدونم اگه درزمانهای قدیم از یه برده میپرسیدی ازاینکه برده هستی، آیاخوشحالی، وایشون بگه: بله بله بسیارلذتبخشه…. وچون ایشون چنین گفته اند پس برده داری وبرده پروری بسیار کار خوبی بوده….نخیر اینکار فی نفسه به خطا میباشد ،فارغ از زمان ومکان…چون آزادی هیچ انسانی به بند کشیدنی نیست.نامه جناب نوریزاد به حضرت علی دربرگیرنده بسیاری از ارزشهاست فارغ اززمان ومکان که چندباره بایدخواند.به نظرنگارنده این متون مشکل ما اینه که هنوز نتونستیم یک “نظام ارزشی “درچهارچوب” اخلاق وانسانیت” برای خودمون تعریف کنیم ،فارغ از زمان ومکان وفارغ ازهرگونه تعصبها وآئینها
جناب نوریزاد سلام من در زمان جنگ در تیپ بیت المقدس که اکنون در سنندج است خدمت میکردم تیپ ما برای استقرار در جبهه سومار به سر پل ذهاب منتقل شد وقتی رسیدیم دیدیم پادگان به شهید شیرودی باخبر شدیم که حدور ۱۴۰۰۰ نیرو در این پادگان مستقر شده هر روز هواپیماهای شناسایی عراق از فزاز پادگان عبور میکردند و عکس شناسایی می گرفتند یادم هست که یک بسبجی ترک زبان از من پرسید هواپیما چرا میاد ولی بمباران نمیکنه بنده که در ان زمان دو دوره دیدبانی را گذرانده بودم گفتم خوب اول شناسایی میکنند بعد دوباره پرسید خوب چرا ما را بیرون نمیبرند گفتم برو به مسوولت بگو بنده برای کار اورژانس و سرشماری به بیمارستان صحرایی اعزام شدم پس ازیک هفته یکی از بچه های اراک امد ونقل کرد که هواپیماهای جنگی عراق پادگان را باخاک یکسان کردند و قریب به ۴۰۰۰ از نیروهای ماکشته شدند در حالیکه عصر روز قبل اطلاعات و عملیات عراق را با دوربین فیلمبرداری گرفته بودند ولی اقایان از شدت غرور حاضر به تخلیه پادگان نشدند
این داستان سلفی گرفتن نماینده های ملت با خانم موگرینی ، داستانی شده برای خودش…
خب در اینکه اینگونه کارها، رفتاری بسیار دون از شان و عجیب محسوب میشه و نشان از بی هویتی و عقده های درونی است، شکی نیست. اما عجیبتر از این ، واکنش رسانه ها، مردم و مسئولین به این واقعه است.
آخه مگه غیر از این انتظار دارین؟ فکر میکنید با این واکنشهای تندی که شده، از این به بعد نمایندگان مجلس از این کارها نخواهند کرد؟؟؟
احتمالا کمتر خواهد شد. اما فکر میکنید به علت پی بردن به اشتباهاتشونه؟
خیر… از ترسشون که هویت واقعیشون روشده دوباره پناه خواهند آورد به تزویر، دوباره تظاهر ، دوباره ریا ، دوباره خود سانسوری ، و دوباره فریب… اونها که دوچار استحاله شخصیتی که نمیشوند. همان کاری را خواهند کرد که این حکومت از ابتدای پیدایشش، مروج و سیاستگذارش بوده و هست…
اما بهتر که نگاه کنی، متوجه میشوی، مردم هم به این نوع رفتار به صورت ریشه ای، آلوده و معتادند. انگار که ناف این مردم را با احترامها و شیفتگی های اینچنینی بسته اند…. بزرگ و کوچک هم ندارد… برای بچه هایمان شخصیتهای کارتونی، نوجوانان و جوانانمان، شخصیتهای ورزشی و هنری، بزرگسالانمان شخصیتهای نوستالوژیک و قهرمانهای اساطیری، و خیلی گنده تر هامون، شخصیتهای مذهبی و سیاسی، بت و آمالو آرزوشون میباشد…
کاش شخصیتهابرجسته، الگو رفتاری و روشهای موفقیتشان جاذب بود. اما اینجور نیست متاسفانه…
هنوز یادم نرفته حضور هنرمندان سینما در افتتاح یگ فروشگاه بزرگ در مشهد ،و دختری که با جیغ و فریادو گریه، آقای پوریا پورسرخ رو صدا میزد والتماس که تورو خدا تلفنمو بگیر بهم زنگ بزن…
یا مراسم افتتاح رستوران آقای محمد رضا گلزار…
جالب حضور انبوه مردم و جوانان ما در کنسرتهای آواز آقای گلزاره. مردی که انصافا در دنیای سینما بازی بسیار ضعیف و در دنیای موسیقی، صدایی شرم آور داره… کسی که کلیپهای گردش و تفریح و پولدار بازی هایش را با افتخار در فضای مجازی پخش و با آن فخر فروشی میکند… این شخص با حمایت و طرفداری مردم ایران و فرهنگی اینچنینی خودش را در دنیایی که هیچ استعدادی جز قیافه اش در آن ندارد، بالا کشانده… اما چه میشود کرد… ما ملت عادت کردیم….
وقتکی گذشتگان ما قدمگاهی ( ادعا میشود که امام رضا در آن محل بر روی سنگی پایش را گذاشته )در نیشابور درست میکنند، باورش سخته که نشیمنگاهی( محل نسشتن و استراحت آقای خامنه ای در یکی از روزهایی که به طبیعت گردی تشریف بردند) در کوههای تهران را خلق کنند؟
وقتی بزرگان حکومتی ما، به صف شده و برای بوسیدن دست آقای خمینی، انتظار میکشند و هنوزم دسبوسی های متعدد وجود داردو مارا شاهدش هستیم…
وقتی ما ملت، زندگی، مال و جانو ناموسمان را صرف شخصیتهایی میکنیم که جز مدح چیزی از آنان نمیدانیم و حتی نمیتوانیم دو خط در مورد آنان مطاب بنویسیم که یک نفر ناآشنا را با آن گفتار جذب کنیم، و با اینهمه خودمان را سگ و خرو غلام درگاهشان میدانیم و میگوییم ما در برابر بزرگی آنان هیچیم،…
وقتی عکسها و داستانهای تخیلی آنان را باور میکنیمو برایشان اشک و آه داریم،…
وقی که احمدی نژاد باورش شده که هاله نور دارد و یا چفیه بسیجی را دستمالی و مثلا تبرک میکند، و این آدم ۸ سال رئیس جمهور ایران بوده،…
وقتی که مصباح یزدی در استقبال آقای خامنه ای پا و کفش ایشان را میبوسد،…
وقتی زشت نباشد که آقای خامنه ای همچون یک پدر سالار روی صندلی بنیشیند و منتخبین مردم، میهمانان خارجی و…. روی زمین و این جای هیچ سوالی را برای مردم ایجاد نکند که احترام و ادب پس کجاست؟
و ……
وخب همه اینها و بی تفاوتی و همراهی ما مردمو مسيولین در اینگونه مسایل باعث میشه، شخصیتهایی که باید افتخار آفرین نام کشورت باشند، سفیرش دربرزیل به جرم آزار جنسی پسر بچه ای ۸ ساله دستگیر و اخراج شود و یا رئیس جمهورش با نیروهای امنیتی فرودگاه در کشوری که هیچ مقام رسمی به استقبالش نیامده عکس یادگاری میگیرد، و یا ملت را به سان قحطی زدگان اتیوپی دنبال ماشینشان میدوانندو… چه بگویم…
به راستی ما که اینقدر مدام دنبال این و آن هستیم بدون آنکه بدانیم ارزش آنها نسبت به خود ما چیست و اگر آنان ارزشی دارند به واسطه حضور ما در اطراف آنان است، چه طور الان این نمایندگان را به باد انتقاد و تمسخر گرفته ایم؟
واقعا اگر آقای خامنه ای وارد مجلس میشدند و نمایندگان ملت دست بوسیو پا بوسی را با هیجان انجام میدادند، الا در رسانه ها و گفتارها از این رفتار با افتخار و مباهات یاد نمیشد؟؟؟
چطور یک برمه ای بودایی دلش میاد هموطن مسلمانش را بکشد و گوشتش را بدندان بکشد ؟ ما هم شاید بتوانیم .البته بارها نشان داده ایم که به وقتش میتونیم. ما هم مستعد انجام کارهایی شبیه بوداییان برمه هستیم .
قرن بیستم قرن ایدئولوژی ، قرن رقابت سوسیالیسم ، کمونیسم ، لیبرالیسم ، اقتدارگرایی ، فاشیسم و دموکراسی بود . حداقل در آغاز قرن بیست و یکم به پایان ایدئولوژی رسیده ایم .قرن بیست و یکم قرن فرهنگ است و تفاوت ها ، تعاملات و تخاصم ها میان فرهنگ ها .
کشورهایی که کمترین فساد را دارند اسکاندیناویایی ها هستند و فاسدترین ها آسیایی و آفریقایی .
اما یک استثنا ی جالب در این الگو وجود دارد که نکته مهمی را به نمایش می گذارد سنگاپور همواره در کنار دانمارک و فنلاند و سوئد و کانادا به عنوان کم فساد ترین کشور های دنیا قرار دارد در حالیکه همسایه های آن اندونزی ، چین ، تایلند ، فیلیپین ، کامبوج و برمه جزو فاسد ترین کشورها هستند .
این را چطور میشه توضیح داد ؟
طبق باور عمومی ، “این فرهنگ است که موفقیت یک جامعه را تعیین میکند نه سیاست .”
اما در این باور این واقعیت نادیده گرفته شده که ” سیاست میتواند فرهنگ را تغییر دهد و آن را از دست خودش نجات دهد ”
و این اتفاقی است که در سنگاپور افتاد ولی در برمه و کامبوج و کشورهای فاسد نه . در این جهان پس از جنگ سرد مهمترین تمایز ها بین مردمان ، نه ایدئولوژیک و نه سیاسی و نه اقتصادی است . بلکه ریشه تمایزها و تخاصم ها ” فرهنگ ” است .مردمان و ملت ها در همه جای دنیا در پی پاسخ به ساده ترین سوال پیش روی انسانها هستند : ” ما کیستیم ؟ “و همه به همان شیوه سنتی به آن جواب می دهند : با ارجاع به چیزهایی که بیشترین اهمیت را برایشان دارد یعنی نیاکان ، مذهب ، زبان ، تاریخ ، ارزشها ، آداب و نهادها…و هویت خود را در گروههای فرهنگی می یابند یعنی قبایل ، قومیت ها ، زبان و جوامع مذهبی.
تازمانیکه مهمترین چیزها برای یک انسان ، زبان و دین و مذهب و قومش باشه ، خیلی راحت میتونه غیر همکیش ، غیر هم زبان و غیر هم فرهنگش را بکشد و جگرش را به نیش بکشد .
اینکه چرا تو دانمارک و فنلاند از این رخدادها اتفاق نمی افته به این دلیل است که برای آنها چیزهای مهمتر از دین و مذهب و قومیت و زبان مطرح شده .
اینکه گفتم ما هم خیلی مستعد کشتار غیر همکیشانمان هستیم به همین خاطر است که هنوز کمتر چیزی برایمان مهمتر از زبان و دین و مذهب است .
تو کشوری که هنوز به جوکهای قومیتی می خندند و هنوز لهجه یک منطقه خاص تو نمایشها عامل خنده و موفقیت فیلم میشه وپایتخت نشینانش سایر هموطنان را شهرستانی ساده خطاب میکنند و ارزش انسانها با نعره ی رساتر در مراسم مذهبی سنجیده میشه …. نباید زیاد از اوضاع برمه یا میانمار تعجب کرد .
در شهر هرت
شمارا به خدا بخوانید و قضاوت کنید، این طرز صحبت کردن یک وزیرباسوادو مسئول و مردمی است؟
[مرتضی بانک، مشاور رئیسجمهور درباره اقدامات دولت برای حضور زنان در ورزشگاهها گفت: “حضور زنان در ورزشگاهها تا حدی حل شده است و دولت به دنبال حل بقیه آن است. یک بده بستانهایی صورت گرفته است نمیخواهم بگویم جنگ، اما گامهایی برداشته شده و گامهای بیشتری برداشته میشود.”]
کشور داری را با”بده بستان هایشان” عوضی گرفته اند.
باسلام خدمت شما
داشتم نقش مشاغل مختلف را درزندگی مردم
رادرذهن خودم مرور میکردم .مسلن اگرفلان شغل نباشد یاکارکنانش اعتصاب کنند.باچه مشکلاتی جامعه ومردم روبرو میشوند وباعث
می شود که زندگی کردن برای مردم سخت وغیرممکن شود. برفرض پرسنل عزیزوزحمتکش شهرداری رفتگران که بهداشت ونظافت شهر رامدیون انها هستیم.اگر اعتصاب کرده وکار نکنند زندگی کردن سخت که همراه بابیماری های گوناگون میباشد یعنی برای زندگی سالم وجودشان لازم است .حالا همه حوزه های علمیه بقول خودشان تعطیل بشه همه اخوندها.ایت ال ها .فقیه ها.اعتصاب کنند ودر محل کارشان حاضرنشند.چه اتفاقی برای زندگی مردم می افته .؟به خدا مردم در ارامش بهتر زندگی می کنند.یعنی بودنشان برای مردم جز عذاب وبدبختی حاصل دیگری نداره.
بنده سال57اول راهنمایی بودم اون موقع می شنیدیم که می گفتن رساله خمینی رو اگر از کسی بگیرن حکمش زندان وشکنجه است.
بعداز چند سال که بزرگترشدیم وکتابی خوندیم اگاهیها بالا تر رفت .با خودم می گفتم مگه این رساله چی داره که حکمش زندان وشکنجه داره.شاید اصلا شاه ونیروهای نظامی وانتظامی اون موقع اصلا این کتاب وباز نکردن
که ببینند در باره چیه .بجز مطالبی چرت واراجیف که به هیچ دردی نمی خورند
با تشکر از شما که وقت میزارید واین مطالب رومیخوانید.لطفا راهنمایی کنید مطالبی که دوستان می فرستند وتو کانال می زارید .
چطور ارسال کنیم ..خدا نگهدار شما
———————–
https://t.me/MohammadNoorizad
سلام حدود پانزده روز قبل اسیر بانان خنم ها هنگامه شهیدی و زینب کریمیان را آزاد کردند . این دو روزنامهنگار حدود شش ماه به دست وزارت اطلاعات دستگیر و اسیر شده بودند و مشخص نیست که مقامات به آنها چه اتهامی را وارد کردهاند بودند . در کشور ما عجیب آن است که اسیران همین که آزاد میشوند ، آنقدر خوشحال میشوند که پس از آزادی دیگر کسی بدنبال چرایی اسارت نمی روند ! و حقوق از دست رفته ی خود را از قانون گریزان مطالبه و دنبال نمی کنند ! که اگر این کار میسر بود ، دیگر هر ” قلچماقی ” آزادگان را به بند اسارت نمی کشید .
با درود
بعضی از ناراحتی هارو نمیشه توصیف کرد.هر چه قدر هم که قلمت توانا باشه باز نمیشه عمق فاجعه رو بیان کرد.فیلم سر بریدن محسن حججی هم از اون اتفاق هاست و بدتر از اون دیدن عکس ایشون با فرزند خردسالش هست.فرزندی که حالا تنها مونده و یک عمر باید بدون داشتن مهر پدری بزرگ بشه.اما ای کاش ایشون زنده میبود و میشد ازش سوال کرد که ایا این کار شما ارزشش را داشت؟ایا دفاع از بشار اسد و قربانی کردن خود و فرزند خود ارزشش را داشت؟نمیدانم لحضه ای که از این دنیا میرفت فکر فرزند خود را کرد که در این دنیای کثیف چگونه بزرگ خواهد شد؟ایا به این فکر کرد که چرا هیچ اقا زاده ای در این جنگ لعنتی حضور ندارد تا مدافع حرم باشد؟به عنوان یک هموطن این عزیز نمیدونم چگونه ناراحتی خود را بیان کنم.تاریخ شاهد تکراری این جریان است.جریانی که فرزندان را محروم از پدر و مادر میکند برای یک ایدئولوژی و البته برعکس.ما ایرانی ها تا کی باید این وضعیت رو تحمل کنیم؟وضعیتی که با شستشوی مغزها چه قبل و چه بعد از انقلاب صورت گرفت و هزاران خانواده را به خاک سیاه نشاند.کاش میشد که این وضعیت همین امروز تمام میشد.کاش این همه فلاکت و بدبختی همین امروز تمام میشد.کاش سلیمانی قسم نمیخورد که این جنگ را کش دهد.کاش تعیین سرنوشت سوریه را به خود مردم سوریه واگذار میکردیم.کاش به جای دخالت و برافروختن اتش کینه و دشمنی به صلح و مذاکره روی میآوردیم.کاش میفهمیدیم که دنیا ارزش بی خانمان کردن میلیون ها انسان رو نداره.ای کاش…..
دوستانم درود بر شما
یک: تقدم رفع تبعیض
چرا بر کورد بودن استاندار تاکید میکنیم؟ آیا استاندار بسیار شایستە و خدمت گذار اما غیر کورد ترجیح دارد بر استاندار کورد اما کمتر شایستە؟ فکر نکنم کسی با شایستە سالاری مخالف باشد بلکە سخن از تقدم و تاخر است. زمانی کە سیاهان آمریکا شهروند درجە دو بودند سخن گفتن از شایستە سالاری دقیقا نقض حقوق آنها بود چون عمدە سیاهان از آفریقا و بدون هر نوع پشتوانە مالی، سیاسی و حتی دانشی بە آمریکا آمدە بودند و البتە عمدە آنها بردە و کارگر بودند. از این طرف مردهای سفید پوست کە عمدتا از اروپا و با پشتوانە مالی، تجربە مدیریتی و تحصیلات آکادمیک بە آمریکا آمدە بودند البتە کە برای تمامی پستهای دولتی و مدیریتی شایستەتر بودند. اگر جنبش مدنی سیاهان علیە تبعیض نبود ممکن بود هنوز هم بردە و کارگر میماندند. در چهار دهە اخیر، کوردها( و بقیە ااقلیتهای اتنیکی) بە صورت سازمانی و هدفمند از پستهای مدیرتی محروم شدەاند. وقتی هم در برهەهایی از تاریخ مثل دوران اصلاحات یا دولت روحانی فرصت اندکی برای حضور پیدا میکنند بلافاصلە انحصار طلبان مرکز “شایستە سالاری” را علم میکنند تا تداوم تبعیض را با این ترفند مشروعیت ببخشند. صرف نظراز اینکە در میان کوردها بە اندازە کافی افراد شایستە جهت مدیریت وجود دارد یا نە باید بر رفع تبعیض تاکید کنیم و حتی فرض عدم وجود کورد شایستە خود دلیلی بر وجود تبعیض است چون شایستە مولود فرصتهای برابر است. بە هر حال تا زمانی کە تبعیض وجود دارد اولویت با رفع تبعیض و ایجاد فرصتهای برابر است وقتی بە وضعیت نرمال و برابر رسیدیم البتە کە شایستە ترجیح دارد. هم اکنون بسیاری از مدیران ردە بالای آمریکا و اروپا، غیر بومی( آسیایی و آفریقایی) هستند مثل شهردار لندن کە هندی است. در وضعیت نرمال فقط باید توانایی و شایستگی معیار باشد اما در وضعیت تبعیض، اولویت با رفع تبعیض است. تا زمانی کە تبعیض وجود دارد شایستە سالای یک فریب است. تا زمانی کە کوردها فقط برای باربری و حمالی بە تهران میروند فرستادن استاندار از تهران و آوردن شهردار از خارج استان، فقط تبعیض است و تحقیر و تا زمانی کە این بازی نابرابر را بر هم نزنیم حمالی و باربری در تهران تنها فرصت حضورمان در مرکز خواهد بود.
دو: اصل یا جعل؟ مسالە این است.
اولین باری کە پدر، برام ساعت گرفت یادم نیست چە مارکی بود و چە قیمتی اما مطمئنم یکی از این بازاریا بود کە واسە بچەها میخرن. عشقم این بود ازم بپرسن ساعت چندە منم جواب بدم. یە بار تیتر یک نشریە هم این بود. یک ساعت چند ساعتە؟ یادم نمیاد چە نشریەای بود و چرا این تیترو زدە بود اما اون جملە تو ذهنم ماند.
حالا هم ساعتم رو خیلی دوس دارم. آدم هر چقدر هم کە بزرگ بشە بازم کودک درونش بە یە چیزای کوچکی دل میبندە. دوسال پیش بە مناسبتی یکی اومد و جاشو گرفت. اینم رفت تو کشو. اما چند ماه بیشتر نگذشتە بود ساعت جدیدە از کار افتاد. رفتم باطریشو عوض کردم بازم بیفایدە بود دوبارە دادم کە واسم درستش کنند گفتند فایدە ندارە. گفتم چرا؟ گفتند موتورش از کار افتادە. گفتم خوب درستش کنید. گفتند ارزش ندارە برو یکی اصلشو بگیر از اون اصل و نسب دارا،حالشو ببر. گفتم این کە گفتی یعنی چی؟ گفت اصل یعنی یک مارک معتبر باشە نسب هم یعنی کارتون و شمارە سریال داشتە باشە.گفتم اتفاقا خودم اصلشو دارم. یارو یە نگاه عاقل اندر سفیە کرد و منم سرمو انداختم پایین و اومدم بیرون.
انگلیسیا یە ضرب المثل معروف دارند. میگن: هر وقت ثروتمند شدیم ارزان میخریم. اونا فهمیدند کە ارزان، طول عمرش کمە و باید بازم بخرن یا هی خرجش کنند. اما اصلشو میخرن بە قول ساعت فروشە حالشو میبرن. متاسفانە تولیدات چینی بە شدت جای اصل و نسب دارها را هم قاطی کردە. اونم مارک دارە، کارتون دارە، شمارە سریال دارە اما اصل نیست. شاید منظور اون تیتر همین بودە. یک ساعت چند ساعت طول میکشە تا بفهمید اصل نیست. انصافا این روزا تشخیص اصل از جعل خیلی سخت شدە. و گاهی ممکنە دو سال طول بکشە. حالا کە بزرگ شدم بازم مثلە بچگیام ساعتمو دوس دارم اینبار مارک و گران قیمت اما دوس ندارم کسی ازم بپرسە ساعت چندە. حوصلەم سر رفتە. خوب تو هم برو یە ساعت واسە خودت بگیر هی از مردم نپرس اما یادت باشە اصلشو بگیری.
سه: شورای شهر یا غضنفر
سالهاست کە یکی از مهمترین دغدغەهای مردم کوردستان بە طور عام و فعالان سیاسی بە طور خاص، انتخاب مدیران بومی برای مدیریت استان است. آنجا کە رای مردم نسبتا تعیین کنندە است انصافا خوب عمل شدە است و کاندیداهای بومی برای مجلس و شورا را بر کاندیداهای غیر بومی ترجیح دادەاند آنجا هم کە حق انتخاب نداشتەاند تلاش نمودەاند کە فردی بومی استاندار یا فرماندار شود اما در این میان شورای شهر سنندج دقیقا نقش غضنفر را دارد. واقعا شرم آور است کە خود منتخب مردم این شهر هستند اما یک غیر بومی را انتخاب کردەاند برای شهرداری. من کاری بە شخصیت حقیقی جناب فخری ندارم و حتی مقیاسە هم نمیکنم کە ایشان بهتر عمل نمودەاند یا فلان شهردار بومی سخن من بی کفایتی اعضای شورای شهر است کە در میان این همە افراد لایق و شایستە بومی دست بە دامن غیر بومی شدند.
بە هر حال امیدوارم شورای شهر جدید دیگر غضنفر بازی در نیاورد و اجازە دهد جناب آقای فخری هم توانایی و دلسوزیهایش را در شهر خودشان و برای همشهریان خودش خرج کند کوردستان و سنندج بە اندازە کافی مدیران مدبر و باتجربە دارد کە نیازمند استانهای دیگر نباشیم. از اعضای شورای شهر هم خواهشمندم شفاف و صریح مواضعشان را اعلام کنند تا مردم بدانند بە چە کسانی اعتماد کردەاند.
درشهر هرت
دوست گرامی ، چرا بر کورد بودن استاندار تاکید میکنیم؟
مسئله بسیار مهمی است، رفع تبعیض را باید از ساختار اجتماعی شهرها/استان شروع کرد وتا به کل کشور رساند.اصلا چرا هر منطقه بومی وقومی برای خود تصمیم نگیرد و در رابطه با دیگر استانها نباشد و این رابطه را شورایی مرکزی ایجاد نکند و امکان ندهد ؟بدین سان مسولیت مستقیم به مردم واگذار شده و آنها باید پاسخگو باشند؟
حضرت والا.!
بهتر است که شما برای اثبات کسی، دیگر و یا دیگرانی را به این سادگی محکوم نفرمایید.!
البته آگاهی های مستند ما نسبت به حکومت های ایرانی پیش از پیروزی هایِ ظاهریِ نظامیِ عرب های مسلمان که همراهیِ خیانت هایِ جناح و قشر متشکل و سازمان یافته و بسیار کهنی از خودِ ایران را بهمراه داشتند، اندک است و بسیار موشکافانه و دقیق باید به قضاوت بنشینیم.
ولی حکومت های پس از این شکست های نظامی خائنانه را بهتر می توانیم داوری نماییم.
شاید تنها مورد پادشاهی ایرانی اصیل پس از ان شکست هایِ خائنانه، همین نادرشاه باشد که نخست،
هر چه که جنگید با خارجیان، بر سر سرزمین های پیشین ایران بود که با بی عرضگی و یا خیانت و یا سستی شاهان پیشینش (بویژه همین صفویانی که روحانیت شیعه را هم با خود همراه کرده بودند و شعار رساندن حکومت شاهی همانند “شاه سلطان حسین”! را به حکومت آرمانی و جهانی عدالت گستر، که برای نخستین بار سر داده شد) از دست رفته بود و بسیار توانا و مقتدرانه همه را از حلقوم غاصبان این سرزمین بدر آورد.
و در مورد رفتار خشن و ستم گونه اش با خود هم میهنان ایرانی، باید گفت که این روحیه و روان و شخصیت خود ایرانیان بود که منجر به جنین رفتارهایی گشت، و ما همه اش را بر گردن وی می اندازیم و شخص نادر شاه را پاسخگو و تنها ستمکار می انگاریم.!
یادمان نرفته است که در دوره اوایل همین انقلاب اسلامی خودمان که با اعدام ها و تیرباران بسیاری از افسران و شجاعان ارتشی میهن پرستی که ضرورت های همراهی شان همکنون بر هیچکس پوشیده نیست، هیچ ندا و صدایِ اعتراضی از هیچکدام از گروه و حزب و دسته و شاید اشخاص فرهیخته ای که شخص شما هم نسبت به انان موضع هواداری و طرفداری پیدا نموده اید، شنیده نشد و سکوتی مرگبار همه را در بر گرفته بود و باحتمال زیاد هم شاید کاملا همین آقایان کراواتی ای که اکنون فیگورهای دمکراسی خواه شان که همه ملی مذهبی ها و باصطلاح روشنفکران را در بر می گیرد که حالت تهوع را به خاطر انسان می آورد، خشنود و راضی بودند و همه آن گناهان و جرم ها را بر گردن روحانیت و شخص خلخالی بیندازیم و تماما ایشان را مسئول و پاسخگو بدانیم.!!!
یادمان باشد که در یک پیشرفت اجتماعی و یا در یک عقب ماندگی تاریخی و اجتماعی همه آدم های آن اجتماع با مرتبه هاب متفاوت مسئول هستند.
سلام خدمت برادر عزيز جناب اقاي نوريزاد خوشحالم خوشحالم كه اينقدر جسورانه در نوشته هايتان حق مطلب را مي نويسيد نوشته شما حرف دل بسياري از مردم ايران همين است مانسل انقلاب در برابر جامعه فرزندانمان خودمان مسوليم كه كاري كرديم كارستان با دست خودمان چاهي كنديم بنام جمهوري اسلامي وراي بچيزي داديم كه از محتواي ان خبر نداشتيم محتوايي كه از روز اول چهره خبيسش رانشانمان داد و ما نا باورانه ادامه داديم ومملكت را تقديم كساني كرديم كه از مملكت داري هيچ نمي دانستند ما چگونه مي توانيم شرمسا ريمان را ابراز كنيم ملت ايران ما شرمنده ايم كه تاريخ ايران را به لجن كشيديم ومسخ شديم و نا باورانه ادامه داديم حالا باتني زخمي از تمام درد هاي جامعه بدنبال دستا ويزي هستيم كه شايد يك روز از چاهي كه كنديم نجات پيدا كنيم به اميد روزي كه اگاهي مردم انقدر بالا برود و چهره واقعي خبيثان اشكار شود وبانيروي خواستن توانستن وحدت بتوانيم بر دشمنان ايران فاعق اييم وحرمت واقعي ملت ايران را باز ستانيم. به اميد انروز
با درود و تحسین شجاعت شما،جناب نوری زاد عزیز حقیقتا ما گول شعار های چپ اعم از فدایی و مجاهد را خوردیم اساتید دانشگاه هم ک توده ای منتظر فرصت منتظر خیانت و نوکری اربابانشان دانشجویان را فریب و آرزوهای پهلوی را برای سربلندی ایرانیان را خدمت ب امپریالیست قلمداد میکردند در منجلاب 57 هم شیطان با وعده هایی ک داد هم اکنون اگر کسی بیاید و همان وعده ها را بدهد بدنبالش میرویم همان کاری ک آقایان خاتمی و روحانی شمه ای از عده ها را دادند ک خامنه ای متصور شده آراء مردم همان آری است ب نظام درد اینجاست ک معممین مصلحت نظام را میخواهند اما ب روش خود و دلیل اختلافات همین است ابقاء نظام و مردم بازیچه دستشان،تنها اشتباه پهلوی ندادن آزادی های سیاسی بود شاید فکر میکردن ک هنوز مردم ب آن درجه از بلوغ نرسیده اند شاید هم با این اوضاع ک میبینم حق به جانب بوده اند،بامید رهایی
از ظاهر قیافه رهبر پیداست که داره روزهای آخر عمر خودش را طی میکند. من امیدوارم ایشان در آخر عمر خودش به خطا هایی که باعث فلاکت کنونی ایران و ایرانی شده اعتراف و از مردمی که تو دوران رهبری ایشان دچار انواع بدبختی ها شدند عذر خواهی بکند و لااقل راهی را بگشاید که در آینده ملت ایران به مردم سالاری دست پیدا کنند. و ایشان آنقدر از انسانیت برخوردار باشه که نخواهد مثل معاویه رفتار و فرزند نالایق خودش (البته برای رهبری)را به مردم تحمیل و کند و ولایت فقیه را بصورت موروثی در بیاورد. البته کسانی که از وجاهت در بین مردم برخوردار هستند هم باید در کمال هوشیاری حوادث را با دقت زیر نظر داشته باشند. چون در بین سردمداران سپاه و کسانی که تو این سالهای اخیر مشغول ایرانخواری بودند بسیارند کسانی که دوست دارند یک رهبر مطیع مثل خامنه ای به رهبری برسد که بتوانند از او باج بگیرند و به دزدیهای خود مثل گذشته ادامه بدهند و این ایرانخواران اونقدر پلید هستند که حتی حاضر هستند برای حفظ قدرت و ثروت ناشی از قدرت ایران را به جنگ داخلی دچار کنند. امیدوارم کسی به رهبری گماشته بشود که حداقل بتواند ولایت فقیه (با اینهمه ضعف را )در کنترل بگیره و بقول آقای منتظری ولایت فقیه باشه تا ولایت بر فقیه. و رهبر بعدی در اولین فرصت ممکن یک گروه از نخبه گان سیاسی و حقوقی که شایستگی لازم را داشته باشند برگزیدن تا مقدمات یک انتخابات آزاد و اصلاح اساسی قانون اساسی به نفع مردم را در دستور کار خود قرار دهد تا ایران از فلاکت کنونی نجات و بیش از این رو به خرابی و ویرانی نورد
خدا عاقبت مردم ایران را ختم به خیر کند از این انتقال قدرت که بسیار خطیر و حساس به نظر میرسد
چون این آقا با کمال بیفکری همه دیکتاتوری را به شخص خودش متکی کرده و در هر جایی که همه سرنخ های امور در دست یکنفر باشه در صورتی که اون شخص به فنا برود همه سرنخها از دست می رود آ تا میاد که یکی دیگه سر رشته ها را در دست بگیرد جو متشنج و جامعه دچار مشکلات زیادی میشه
پناه میبرم به خدای خوب و مهربان و امیدوارم که اوضاع ختم به خیر شود
انشاالله
بخش دوم
…کانت می گوید عقل علائق عملی دارد و علائق نظری. علاقه نظری عقل را به سمت قوه ی شناخت می برد که از ترکیب تصورات یعنی از ابژه و سوژه نشأت می گیرند. در واقع آمیختن تصورات که به توافق و تطابق ابژه و سوژه می رسد، به ما «شناخت» می دهد. کل قوه ی شناخت، مطلوبش دست یافتن به راهکارها، قاعده ها و اصولی است که او را به غایات نظری عقل برساند. مطلوب نهایی عقل در حوزه ی علائق نظری و در قوه ی شناخت چیست؟ این است که بتواند خودش قانونگذار خودش باشد زیرا عقل ناب از نظر کانت می تواند خود را توضیح دهد و نیازی به کمک گرفتن از بیرون از خود ندارد. اینجاست که عقل به قوای درونی خود یعنی فاهمه و قوه سهش(سهیدن/شهود) اموری را واگذار می کند برای برآوردن دستگاه شناخت. پس ما با بحث در باره سهش و فاهمه وارد اصل مباحث قوه ی شناخت شده ایم و این بحث در زمینه ای طرح شد که می خواستیم بفهمیم گزاره ترکیبی پیشین چگونه شکل می گیرد. پس اینکه گفتیم گزاره ترکیبی پیشین برای دست یافتن به گزاره ترکیبی پیشین باید به امر سومی رو آوریم که در بیرون این گزاره است، منظور از«بیرون» قوه ی حسانیت است نه بیرون از کل دستگاه عقل ناب. چون عقل ناب برای قانون گذاری بر خود، تنها بر خود تکیه دارد. این می رساند که قوه حسانیت بخشی از دستگاه عقل ناب است. از اینجاست که کانت در سنجش خرد ناب، کل طرح نظری عقل را به دو بخش عناصر عقل ناب و روش شناسی عقل ناب تقسیم کرد و در بخش عناصر، نخستین عنصر را در حسیات استعلایی جستجو کرد.
باز هم به شکل دیگری باز می رسیم به بحث سهیدن/شهودن کردن. سهیدن و شهود کردن در بحث زمان و مکان ربطی به کاربرد این مفهوم در عرفان و به عنوان بینش بی واسطه ندارد. سهیدن یعنی اینکه من چگونه می توانم اموری که حسی اند و در آگاهی من پیش از استدلال و فهم می نشنینند، دریافت کنم. من راهی برای دریافت اشیا ندارم جز حس. ولی آنچه در حس است، چگونه به من داده می شود؟ من چگونه می توانم اشیاء را بگیرم؟ آیا آنها را می شنوم، می بینم و لمس می کنم و سپس از مجموع ادراکات، «انتزاع»ی به دست می آورم و آن را پایه قرار می دهم برای داوری؟. یعنی آیا با انتزاع تصورات از احساسات به داوری و سپس شناخت می رسم؟ کانت مخالف این مسیر است و معتقد است که تصویر سنتی از شناخت بسیار سطحی و پیش پا افتاده است. او راه دیگری در پیش می گیرد. او می پرسد من هنگامی که می خواهم یک رویداد، یک شی، یک ویژگی و یک موقعیت بشناسم از کجا به این شناخت می رسم؟
اگر از راه تجربه بخواهم به شناخت برسم که همان مسیر هیوم است که نتیجه اش شک به همه ی توانایی های عقل بود. به نظر هیوم ما تنها انطباعی از حس می گیریم و آن را در ذهن می آوریم و مجموع این انطباعات تشکیل مفاهیم می دهند و عقل تنها اینها را باهم پیوند می دهد ولی کاری در به «دست آوردن» آنها ندارد و در واقع «عقلی وجود ندارد که بتواند شناخت تولید کند». اینجا کل پایه متافیزیک و هر نوع عقل مستقل از تجربه ای فرو می ریزد. هیوم مثال علت و معلول را دنبال کرد و گفت هرچه اینجا داریم صرف همزمانی دائم دو چیز یا تعاقب دو چیز است و نه بیشتر از آن. او می گوید از صرف همزمانی نمی توان به «ضرورت عینی» رسید. علت و معلول را به عنوان یک«ضرورت» ذهنی قبول دارد. کانت می خواهد اثبات کند که رابطه میان علت و معلول نه تنها ذهنی که« عینی» است و در همه ی شرایط و زمان ها صادق است. بنابرین مجبور است برگردد به ساختن پایه های این بحث که چگونه می توان علت و معلولی داشت که وابسته به ذهن من نباشند و کاملا واقعی و عینی و در همه ی زمان ها و مکان ها صادق باشند. کانت تلاش می کند ثابت کند وقتی از «ضرورت عینی» حرف می زنییم از چیزی حرف می زنیم که «گزاره آب در صددرجه به جوش می آید»، را «امکان پذیر کرده است». از از این رو او مدعی است ریاضیات گزاره های ترکیبی پیشینی دارد که امکان هر تجربه ای از شکل و عدد در حوزه ی حساب و هندسه به آنها بستگی دارد. علوم طبیعی چند گزاره قطعی در اختیار ما می نهد که تماما«ضرورت عینی» دارند و تکیه گاه کل قوانین طبیعی اند.
به دنبال این بررسی، بحث مکان و زمان به میان می آید.
…
شرح مباحثی از تمهیدات ایمانوئل کانت.
بخش اول
گزاره تحلیلی و ترکیبی.
آیا پیوند دادن میان دو چیز، تنها در ذهن صورت می گیرد؟چگونه می توانیم مفاهیم مان را پیوند دهیم و از آن ها به شناخت برسیم؟ آیا معیار شناخت همخوانی با«ضرورت» است؟ موطن ضرورت کجاست؟ حس است یا عقل و آیا از تجربه می توان به ضرورت دست یافت؟
…
پس از نظر کانت هر گزاره/داوری/قضیه ای از دو حال خارج نیست: یا تحلیلی است یا ترکیبی. گزاره تحلیلی صرفا توضیح است یعنی محمول، موضوع را توضیح می دهد و به شناخت بیشتر نمی انجامد. مانند«باران مرطوب است» من از مفهوم مرطوب، به شناخت بیشتری از باران نمی رسم چون این مفهوم در باران مندرج بود(کواین، منطقدان آمریکایی معاصر در این بحث تحلیلی، کلمه «مندرج» بودن را مفهومی استعاری و ناروشن دانسته است. به نظر می رسد منظور کانت روشن است و پیچیدگی خاصی ندارد اما کواین گویی توقع دارد که در بحث تحلیلی ما به چیزی شبیه به گزاره ترکیبی دست بیابیم!). اما در مثال باران سرد است، با یک گزاره ترکیبی مواجهیم یعنی ترکیبی از دو مفهوم که عین هم نیستند. اینجا ما به شناخت بیشتر می رسیم. یعنی وقتی سرد بودن را به عنوان یک ویژگی به موضوع باران اسناد دهیم، از باران شناخت بیشتری نسبت به آنچه تاکنون داشته ایم، به دست می آوریم. چه چیز به من امکان می دهد که باران را به سرد بودن وصل کنم؟
فعلا نتیجه کلی بحث با شیبی آرام که می تواند زمینه ساز تبیین پاسخ این پرسش باشد، این است: داوری/گزاره/قضیه تحلیلی زاینده ی شناخت جدید نیست و همان شناخت قبلی را توضیح می دهد و روشنتر می کند. کانت می گوید اگر معرفت متافیزیکی می خواهید و اگر معرفتی می خواهید که از تجربه نیاید، نمی توانید دل خوش کنید به این نوع گزاره های تحلیلی چون توضیح دادن یک مفهوم با مفهومی دیگر، شناخت بیشتر به دست آوردن نیست.
نوع دیگر داوری، در قالب گزاره های ترکیبی جای می گیرد که برخلاف داوری تحلیلی، صرف توضیح یک مفهوم با مفهوم دیگر نیست. در گزاره ترکیبی ما یک مفهوم را به مفهوم دیگر پیوند می دهیم اما با تکیه بر امر سومی. گزاره «یعضی اجسام وزن دارند» یک گزاره ترکیبی است زیرا من برای اینکه مفهوم سنگینی را درک کنم هرچه در درون مفهوم جسم بگردم، آن را نمی یابم. پس من برای شکل دادن به این نوع داوری باید از مفاهیمی که دارم، بیرون بروم. چیست آن بیرونی که من بر آن تکیه می کنم برای ساختن داوری ترکیبی؟ اگر آن بیرون نباشد، داوری ترکیبی ساخته نمی شود چون هرچه از درون بسازیم همان داوری تحلیلی است. اینجاست که کانت تلاش می کند با تکیه بر امر سومی، کاری بکند که بتواند به معرفت «پیشین»ی دست یابد که هیوم منکرش بود.
از طرف دیگر، هر داوری ترکیبی/تالیفی / همنهادی می تواند هم از تجربه بیاید و هم از ورای تجربه. پس داریم: داوری ترکیبی «پیشین» و داوری ترکیبی «پسین». داوری ترکیبی پسین مثل همه ی گزاره هاییی است که تجربه می کنیم. ولی در داوری ترکیبی پیشین، ما قرار نیست از تجربه، پشتوانه ای برای قطعیت داوری خود بسازیم چون تجربه حداکثر واجد کلیت نسبی است نه کلیت مطلق. داوری ترکیبی پیشین، حامل کلیت مطلق است. هر چه از ورای تجربه بیاید و در عقل لانه و آشیان داشته باشد، طبعا مهر کلیت و ضرورت بر آن خورده است. زیرا امر دایر است بین: ضرورت یا تصادف. اگر در گزاره ای که می سازیم، ضرورت حاکم نباشد، به این معناست که تصادفی است یعنی روندی که دارد روی قاعده ی قطعی نیست و قانون ضروری آن را پشتیبانی نمی کند.پس در هر داوری یا ضرورت را دنبال می کنیم یا به آن اهمیتی نمی دهیم. شناخت همواره به این معنا تعریف شده است که کلیت دارد. اگر الف در مواردی ب باشد و در مواردی ب نباشد، نمی توان گفت رابطه ی الف و ب ضروری است. پس در داوری ترکیبی پیشین ادعا این است که ما هم داوری ضروری داریم و هم با این ضرورت، طبیعت را توضیح می دهیم. مثال برخی اجسام سنگین اند، به این معناست که ضرورتی در این گزاره وجود دارد که چنین معنا می دهد که همواره الف، فلان ویژگی را دارد. اگر این ضرورت مفروض نباشد، ما به شناخت نمی رسیم.
اما چگونه می توان میان ضرورت و طبیعت که در تجربه پسین آن را دریافت می کنیم، ارتباط برقرار کرد؟ به عبارتی متفاوت تر: چیست آنچه آن بیرون است و به ما امکان می دهد که مفهوم سنگینی را به جسم بیفزاییم و این افزودن، ما را به شناخت «بیشتر» می رساند؟
بگذارید فلسفه نقدی کانت را با طرح واره دیگری توضیح دهیم به گونه ای که برای درک مبانی گزاره ترکیبی پیشین مددرسان باشد.فلسفه استعلایی کانت را می توان در سه مرحله سازمان داد:1. آنچه سهیدنی/شهود کردنی است.2. آنچه فهمیدنی است.3.آنچه عقلیدنی است.
الان در مرحله سهیدنی هستیم تا امکانی بیابیم به آنچه فهمیدنی است(فاهمه) و از آن بتوانیم توان داوری ترکیبی «پیشین» را فراهم کنیم و در مرحله بعد بپرسیم آیا با این داشته ها می توان در حیطه ی آنچه عقلیدنی است، مانور داد یا نه؟ اجمالا به نظر کانت، ما عقل نابی داریم که علائقی دارد و این علائق از خود عقل نشأت می گیرد. زیرا عقل اهدافی و غایاتی دارد و این غایات، علائق او را تعیین می کنند. عقل ناب برای محقق کردن اهداف و غایاتش، غیر از خودش، بر هیچ امر بیرونی متکی نیست. برخلاف تجربه گرایی هیوم و عقلگرایی جزم اندیش لایب نیتس که از هماهنگی پیشین بنیاد حرف می زدند، از نظر کانت هماهنگی تنها از درون خود عقل می جوشد.
در شهر هرت
رهبر؛«مشورت دادن به رهبری در تعیین سیاستهای کلی نظام»
حال باید پرسید، سیاستهای کلی نظام چیستند؟
طبق اصل ۱۱۰ در بازنگری قانون اساسی ۱۳۶۸ ; «تعیین سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام» از وظایف و اختیارات رهبری است.
[بر اساس بند يك اصل ۱۱۰ قانون اساسي، تعيين سياستهاي كلي نظام به عهده رهبري است.
۱- سياستهاي راهبردي در باره بند ج اصل ۴۴ قانون اساسي
۲- سياستهاي كلي نظام اداري
۳- سياستهاي كلي اشتغال
۴- سياستهاي كلي توليد ملي، حمايت از كار و سرمايه ايراني
۵- سياستهاي كلي ايجاد تحول در نظام آموزش و پرورش
۶- سياستهاي كلي اقتصاد مقاومتي
۷- سياستهاي كلي سلامت
۸- سياستهاي كلي جمعيت
۹- سياستهاي كلي علم و فناوري
۱۰- سياستهاي كلي برنامه ششم توسعه
۱۱- سياستهاي كلي محيط زيست
۱۲- سياستهاي كلي خانواده]
نگاهی به سیاستهای کلی نقش رهبری ، به چند مسئله اساسی می توان رسید؛
۱- تمامیت خواهی ولایت فقیه و قدرت گیری کامل رهبری
۲-نقش شریعت در علم سیاست
۳-کوتاه کردن نقش دولت در قانونگذاری و اجرایی
ودر نهایت نظارت کلی بر مردم ،و جدایی اختیار و آزادی و شرکت مردم در سیاستهای کلی که کاملا ربط به آنان و تعیین سرنوشت آنان دارد. شاید باید گفت: کسانی که تئوری کره شمالی را مطرح می کنند، چندان دوور نرفته اند.
انسان
ظاهرا این نویسنده فقط مایل به جرّ کردن و اظهار نظرهای گتره ای و پر کردن ذیل هر پست با عنوان انسان است!(افرادی که تبحّر در آمار گیری دارند آمار بگیرند از کورس این خانم معنون به انسان با آقا یا خانمی تحت عنوان مش قاسم!) در همه امور تخصّصی و غیر تخصّصی هم همینجور گتره ای می شود چیزهایی گفت! گویا یک انسان بصرف انسان بودن مجاز است در همه حیطه ها: فلسفی،عرفانی،حقوقی،سیاسی،فرهنگی، علمی،جامعه شناختی،روان شناختی و خلاصه همه شئون انسان! ابراز نظر کیلوئی آن هم بطور جازمانه کند! (چند روز قبل هم که از آنسوی آبها فتوا به لزوم خودمختاری کردهای ایران و ترکیه و عراق داد!) کسی نیست بگوید آخر فنّ شما چه بوده؟ تخصّص و تحصیل شما در چه رشته ای از معارف بشری بوده که بخود اجازه می دهی تا فیها خالدون مسائل مختلف اظهار نظر کنی و به این و آن توهین کنی؟ !چند سال درس خواندی،مطالعات تو چیست با این نوشته های آشفته و پر از اغلاط لفظی و محتوائی؟!
اولا: چه این نویسنده دور از وطن و نا آگاه بمسائل ایران بخواهد یا نخواهد مردم ایران(منهای او اگر از مردم ایران است) بالاخره زمانی به این ساختار -درست یا غلط- رای داده اند، او به چه پشتوانه ای ساختار منتخب مردم را مورد اهانت قرار می دهد؟
ثانیا:منطق آن قانون (تعیین و ابلاغ سیاست های کلی نظام) روشن است،بالاخره هر سیستم و نظامی نیازمند تعیین سیاست های کلی راهبردی و ابلاغ آن به مجریان هست،مطابق نصّ قانون ،یکی از وظایف متصدّی اصل 110(هرکس هست) این است که با مشورت با مجمع تشخیص مصالح نظام،این سیاست های کلی را از طریق کارشناسی جمعی آنان ابلاغ کند.اینکه یک متصدّی با کار جمعی و مشورت کارشناسی سیاست های کلی یک نظام را تعیین کند می شود تمامیت خواهی؟! مگر سیاست های کلی یک نظام سیاست های شخصی و منافع شخصی متصدّی اصل 110 است؟!
ثالثا:روشن است که شریعت در سیاست های جمهوری اسلامی ایران نقش دارد،اگر اینطور نبود که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ،مکانیسمی بعنوان نظارت شرعی قانونی نهادی بنام شورای نگهبان بر قوانین مجلس قرار داده نمی شد! خوب این علیرغم خواست معدودی افراد مثل نویسنده مطالب فوق،یکی از اصول قانون اساسی ایران است که بتایید اکثریت قاطع مردم ایران رسیده است،بنیاد آن هم بخلاف زعم امثال نویسنده مطالب بالا،عدم جدایی سیاست از دین است،بله اسلام دینی هم فردی و هم اجتماعی هست و صرفا یک سلسله احکام فردی در رابطه فرد با خدا نیست و اسلام یک سلسله قواعد و قوانین و احکام اجتماعی برای اداره جامعه دارد که البته بهره برداری از تکامل علوم و داده های علوم نیز بخشی از آن است،بنابر این کارشناسی راهبردهای سیاست های کلان بصورت جمعی و نظارت بر اینکه این راهبرد ها مخالف با مبانی شریعت نباشند ،جزء اصول قانون اساسی و تار و پود جمهوری اسلامی است و رای کسانی امثال نویسنده که معتقد به جدایی دین ازسیاست هستند محترم هست برای خودشان، اما رای عموم مردم ایران خلاف تمایلات او بوده است.
رابعا:ناظران نگاه کنند به میزان فهم این نویسنده پرمدّعا که معلوم نیست تحصیل و تخصّص او در خارج از کشور چیست که در همه مقولات گتره ای اظهار نظر می کند ،می گوید :”کوتاه کردن نقش دولت در قانونگذاری و اجرایی”!(انتهی کلامه رفع فی الخلد مقامه!).
این نویسنده با اینهمه ادّعا و دخالت در همه مقولات هنوز درک درستی از “تفکیک قوا” و “تفکیک وظائف قوای سه گانه” ندارد،”کوتاه کردن نقش دولت در قانونگذاری!” مگر کار دولت قانونگذاری است؟! دولت بمعنای اخصّ آن در این بحث ها یا لااقل در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یعنی :”قوّه مجریه”! بیلی سن قوه مجریه نمن دی؟! اسمش رویش هست ،یعنی قوّه ای که مطابق قانون فقط و فقط “مجری” قوانین است ،بیلی سن مجری نمن دی؟! مجری یعنی اجراء کننده قوانین تصویب شده!، البته دولت مطابق قانون برای اجرای قوانین یا تسهیل در اجرای آنها می تواند “لوایحی” به “قوه مقنّنه” (بیلی سن مقنّنه نمن دی؟!مقنّنه یعنی قوه ای که قانون وضع می کند!) ارائه کند،بنابر این نقش و وظیفه دولت (بمعنای اخصّ نه دولت بمعنای مجموعه حکومت) فقط و فقط اجراء قوانین است با توجه به اختیاراتی که قانون در اختیار او قرار داده است نه “قانونگذاری” تا کسی بگوید نقش دولت در قانونگذاری کوتاه شد!
خامسا:اختیار و آزادی مردم و نقش آنها در سیاست های کلّی نظام ،از طریق انتخابات ها حفظ میشود،مثل اینکه این نویسنده هنوز درکی از ساختار جمهوری اسلامی ایران ندارد (لااقل یکبار تمام قانون اساسی ایران را مطالعه کن بعد کیلوئی حرف بزن) که همه ارکان آن اعمّ از رهبر و قوه و مجریه و قوه مقنّنه و قوه قضائیه و همه زیر مجموعه های اینها با انتخاب مستقیم و غیر مستقیم مردم انتخاب می شوند بنابر این وقتی رهبر با کارشناسی جمعی و مشورت با مجمع مصلحت نظام “سیاست های کلی” نظام را که تحت قانون اساسی است تصویب و تایید و ابلاغ کرد،نتیجه قهری این ساختار حقوقی متکی بر رای مردم این است که :مردم در تعیین و ابلاغ این راهبردها و سیاست های کلّی نقش دارند،منتها اقلیّتی که به این ساختار رای نداده اند یا اگر زمانی رای داده اند الان مایلند جرزنی کرده و با دبّه در آوردن،رای فردی خود را رای مردم قلمداد کنند،طبیعی است که در مورد این ساختار نقّ بزنند و عملا در پوشش روشنفکری و ادّعای چیزفهمی بمجموعه مردم ایران که در انتخابات ها نقش فعّالی دارند اهانت کنند(رجوع شود به اهانت های او به انتخاب و منتخب مردم در انتخابات با شکوه اخیر ریاست جمهوری).
در شهر هرت
سید، قابل فهم و خواندن بنویس.
مدارک من، چه ربطی به نوشته های این سایت دارند. مهم، گفتار و کردار فرد در حال است.اگر راضی می شوی ،من بیسوات.
اما دلیل نمی شود که از بیان نظراتم باز بمانم.نوشته من را یا نخوان، وگرنه جوابی درخور بده.اینجا اتاق باز جویی نیست .
چی شد تااز قانون ۱۱۰ گفتم به عبایت بر خورد ؟
“کارشناس دینی”در میان قانون اساسی چه می جوید؟
از سید مرتضی به تحلیل گر هرت! (من این تعبیر را خواهم کرد تا زمانی که این مخاطب کشورش و هم میهنانش را به هرت نسبت می دهد)
مطالب من روشن و قابل فهم است چون ناظر به تحلیل های هرت مخاطب هست،اینکه در تحلیل هرت پاسخی برای اجزاء آن وجود ندارد به نوع درک و فهم مخاطب باز می گردد یا فقدان پاسخ.
مدرک برای من مهم نیست،غرض این است که هر انسانی بر اساس میزان آگاهی و تخصّص خود در مسائل مختلف اظهار نظر کند،یکوقت مسائل عرفی و روتین جامعه است که توده مردم هم می توانند در مورد آن نظر دهند،یکوقت برخی مسائل تخصّصی اعم از دینی و غیر دینی و حقوقی و فلسفی و عرفانی و اجتماعی و سایر مقولات مطرح است،اینجا کسی تخصص در این مقولات ندارد می تواند مطالعه کند و از متخصصان مربوطه بهره گیرد و آگاهی های خود را ارتقاء بخشد،اما همینطور هرتی و روی اغراض سیاسی کلیشه ای در خصوص هر مقوله تاریخی علمی سیاسی دینی حقوقی نظرهای جازمانه دادن و ارباب این فنون را تخطئه کردن بلکه تحقیر کرد کاملا حاکی از تهیدستی انسان است،عادت بدی که کامنت گذار مسمّی بانسان دارد همین است ،وقتی کسی یک اصل حقوقی یا قانونی را مورد پرسش قرار می دهد باید دیدگاه او حقوقی باشد حال یا کارشناس حقوق است و استدلال می کند و شواهدی می آورد،یکوقت کارشناس نیست ،اینجا باید متواضعاته پرسش کرد از دیدگاه دیگر همراهان یاری خواست و بمطلب رسید،پس بحث من بحث مدرک نیست بحث خودشناسی و قدر شناسی خود است ،سخنی از علی علیه السلام نقل شده است که :رحم الله امرءا عرف قدره :خدا رحمت کند انسانی را که قدر و قیمت خویش بشناسد،یعنی نه بلند پروازی کند و خیال کند با یکی دو کتاب خواندن طاووس علّیین شده! و نه خود را تحقیر کند.در این نوشته بالا کسی که با عنوان انسان می نویسد در مقام بخش هایی از قانون اساسی مصوب جمهوری اسلامی ایران است در حالیکه هنوز یک پایه معمول مسائل حقوقی یعنی تفکیک قوا را درک نمی کند،و سخن از قانون گذاری قوه مجریه می گوید! من با این روش هرتی مخالفم،نه با نقد مستدل و با عنایت به همه صدر و ذیل یک قانون.همینطور در مسائل دیگر نیز انسان باید حد خویش را بشناسد،گاهی من متعجب می شوم که این خانم اصلا اصل یک گزاره دینی یا یک فتوا در فروعات دین یا یک گزاره در بنیاد دین یا اصول عقائد یا اصلا فلسفه دین را نمی داند و نمی فهمد بعد شروع می کند به این هفوات که دوره دین گذشته است! یا مثلا دین دیدگاه اجتماعی ندارد یا مثلا دیدگاه دین نسبت به زن چنین و چنان است در حالیکه کاملا واضح است نا آگاه بمسائل است و همینجور کلیشه ای یادش داده اند که با دین مخالفت کند،بحث من اینهاست نه مدرک یا نظر ندادن.در مورد جواب خوب اصلا عادت من این است که ذیل هر نوشته جواب می نویسم الان هم مطلب این نویسنده و اغلاط حقوقی یا بنیادی که در مورد برخی اصول قانون اساسی داشته است را ذیل آن نوشته ام ،پاسخ به یک نقد این است که زیرش بنویسند خوب نوشته مرا نخوان؟! یاد بگیرند همان ذیل نوشته من پاسخ مطلب را بنویسند نه اینکه مثل فنر بپرند بالای صفحه برای خودنمائی بیشتر چیزهای دیگری نثار کنند!
من بازجو نیستم درست است اینجا هم اتاق بازجوئی نیست،من که بازجوئی نکردم من سخن او را نقد کردم،بازجوئی این که من می کنم نیست ،بازجوئی و لجاجت این است که عاجز از تداوم بحث حقوقی بگوید: تا اصل 110 گفتم بعبایت برخورد! نگرش بازجویانه و دور از ادب همین است،این نویسنده هنوز نمی تواند بخود بقبولاند وقتی که از یک اصل حقوقی سخن می گویند نباید با توجه بمصداق خارجی اصل اصل را نقد کنند! من وقتی در مورد اصل 110 که این نویسنده چیزهایی مطرح کرد مطلب نوشتم برای من فرقی نمی کند مصداق خارجی آن سید روح الله خمینی باشد یا حسین علی منتظری باشد یا سی علی خامنه ای،در بحث حقوقی باید ذهن را فارغ از مصداق کرد و دید بنیاد حقوقی این اصل و صدر و ذیل آن چیست و در حقیقت باصطلاح حقوقدانان باید دید اراده تشریعی قانون گذار چه بوده است ،این می شود بازجوئی؟! کارشناس دینی یا غیر دینی بعنوان یک شهروند می شود به اصول قانون اساسی مراجعه کرد ،می شود به مشروح جلسات قانون گذاران مراجعه کرد و اراده تقنینی آنها را دریافت،این می شود بحث حقوقی متمدنانه،وگرنه تعبیراتی مثل :نوشته مرا نخوان! یا تو بازجوئی! یا به عبایت برخورد! ابراز نظر عاقلانه و تلاش برای فهم بیشتر نیست ،اینرا در عرف رایج بین زنان می گویند :گیس و گیس کشی! بعد در خفاء هم به یکی مثل خود می گویند:دیدی چطور گیس اش را کشیدم و حالش را گرفتم! این حکایت انسان خانم این سایت هست.
با سلام وقتی که متن پستِ لاجوردی و الاغ هایش خواندم ، یادم افتاد که هم زمان کلانتری های محل های تهران هم ، مجرمین و یا متهمین را بر الاغ ولی ” مخالف راه رفتن الاغ ” سمت سوار میکردند و هم زمان یک ” آفتابه ی ” خالی هم از گردن مجرمین و یا متهمین می آویختند و در انظار مردم به حرکت در می آوردند تا خلق الله تماشا کنند و عبرت بگیرند !
در شهر هرت
[وزیر بهداشت اعلام کرد;آمادگی وزارت بهداشت برای اعزام پزشک به میانمار]
درد بزرگی است نادانی و حماقت.
کاش ایشان که این همه توانایی دارد تعدادی پزشک را هم برای شهرهای کوچک خودمان در سیستان و بلوچستان و یا … میفرستاد که ثوابش از حج رفتن هم بیشتر بود .
ایران دوست گرامی،اینگونه مطالب شما و نفر مجاور شما چیزی جز بهانه گیری و مخالف خوانی کلیشه ای نیست،من بارها گفته ام بحث من این نیست که نباید یا نمی شود به حاکمان یا کارگزاران نقد و انتقاد داشت،اما نقد و انتقاد شاخصه و معیار دارد،نقد یعنی وارسی دقیق گفته یا عمل مثبت و منفی شخصی که مورد نقد واقع شده است،هم باید مثبت های طرف را گفت و هم منفی های او آنگاه منصفانه بین مثبت و منفی او موازنه کرد و قول و عمل او را ارزیابی کرد آنهم بانگیزه اصلاح و کارسازی و پاک سازی منفی ها،این شاخص نقد و انتقاد است،اما اینکه ما از اول کلّ یک نظام را بهر علتی قبول نکنیم برای رای و اراده سیاسی مردم هم ارزشی قائل نباشیم بعد شروع کنیم به بدگوئی،این نقد نیست با پوزش این “نق زدن” و “بهانه گیری” است.من با وزیر بهداشت آشنائی و خویشی ندارم،اما می گویم باید در نقدها منصف بود و قدر و قیمت شخصیت اشخاص را در نظر گرفت،این وزیر بهداشت پیش از آنکه یک وزیر و عامل سیاسی باشد،یک شخصیت فرهیخته انقلابی و یک جرّاح و چشم پزشک درجه یک است،مساله او از وزارت نیز آب و نان و پول و شهرت نبوده است چون او قبل از وزارت هم چندین کلینیک بزرگ چشم پزشکی دارد و از عوائد مادّی وزارت بی نیاز است و اینطور که گفته می شود آقای روحانی با نوعی التماس از ایشان در دوره اول خواسته است بیاید و او امتناع داشته همینطور در دور دوم،پس او نیازمند نام و نان نبوده و برای خدمت آمده،راندمان کار او در امر بهداشت و سلامت و ساخت و آماده سازی تجهیزات پزشکی و کاهش دادن هزینه های درمان و دارو بشهادت توده مردم خوب بوده است ،یکوقت ما یک کمال مطلوب صد درصدی در نظر می گیریم که نوعا در هیچ جای دنیا هم متحقّق نیست یکوقت هم بطور نسبی ارزیابی می کنیم و کمبودها را منصفانه در نظر می گیریم،بهرحال احساس من از مواجهه با مردم این است که نوعا از کار این وزیر راضی هستند،یک وزیر هم علی القاعده در حیطه کاری خویش با توجه به بودجه و مقررات و قوانین و دستورات مافوق ،عمده همّتش صرف خدمت رسانی به هم میهنانش می شود،حال یک واقعه و جنایت و فاجعه ای در جایی از دنیا اتفاق افتاده آنهم در حق گروهی مسلمان که حتی شیعه هم نیستند تا برسم رایج این سایت حکومت ایران متهم به شیعه گستری شود،این وزیر ابراز آمادگی برای ایفاء یک وظیفه انسانی بلکه دینی که در قوانین ما هم هست شده ،این آیا شایسته است ما با مخالف خوانی و طعن و تعبیراتی او را تمسخر کنیم؟! پس اینهمه داد و هوار انسانیت و انسان که در این سایت بلند است کجا رفت؟یک پزشک فارغ از وزیر بودن یا نبودن بر اساس سوگند پزشکی متعهّد است به همه انسانها اعم از هموطن و غیر هموطن کمک پزشکی کند،اگر این پزشک یا این وزیر اظهار آمادگی کمک انسانی کرد ما باید فورا برخی چیزها را چماق کنیم و بر فرق او بکوبیم؟ حالا شما که باز مودبانه تر طعنه زدید،یک خانم از خود راضی که معلوم نیست کجا نشسته و نام خود را بی مسمّی انسان گذاشته است که اصلا با بی ادبی و ناجوانمردانه یا ناجوانزنانه! یک پزشک جرّاح خدوم و یک وزیری که با واسطه منتخب مردم ایران است را به “حماقت” و “نادانی” متّهم کرد،بعد نام خودشان را انسان می گذارند و از انسانیت و هستی و چیزهایی از این قبیل دم می زنند بی آنکه بوئی از این مسائل برده باشند که اگر بوئی برده بودند اینطور بی ادبانه یک هموطن پزشک نیک اندیش خویش را آماج چماق قرار نمی دادند،این همان است که عرض شد :اینکه نوعا ماها نه جنبه استفاده صحیح از آزادی اندیشه و آزادی بیان داریم و نه بوئی از حقیقت واژه نقد برده ایم همینطور گمان می کنیم اگر جایی در نت یا شبکه های اجتماعی فضایی باز شد باید به اسم نقد زیر و بم طرف مورد نقد را بزنیم و هرچه خواستیم از شتم و توهین و تحقیر نثار او کنیم،بعد اگر مطابق قوانین به توهین و تحقیر رسیدگی شد هی فریاد بزنیم که :آزادی! آزادی رفت! و چه و چه!
یعنی چه حماقت؟! این اقتضای انسان بودن و انسانیت این نویسنده است؟! پس ادّعاهای انسانیت و حقوق بشر در موارد دیگر هارا گدّی؟! موارد دیگر که می شود اگر جایی حتّی به گربه یا سگی هم ظلم شود فریاد وا اسفا! و وانسانیتای! امثال این نویسنده بهوا می رود،بعد در گوشه ای از دنیا چند صد هزار نفر مردم بیگناه را با آتش زدن خانه های آنها و قتل عام آنها آواره می کنند بعد اگر کسی روی عواطف انسان دوستانه سخن از کمک های انسانی به این مردم بیچاره بمیان آورد او را مسخره می کنند یا رمی بحماقت یا نادانی می کنند،زهی بیشرمی،این بیشرمی نیست که نه تنها ظلم بیّن به مردمی در جایی را محکوم نمی کنند بلکه با بیرحمی و بی عاطفگی ،کسانی را که از کمک انسانی به آنها سخن می گویند مسخره کنند و آنها را احمق بدانند؟ نکند چون آن مظلومان مسلمان بوده اند هر جنایتی بر آنها رواست و کمک انسانی به آنها حماقت است؟! اینقدر با اسلام و مسلمانی کینه دارند؟! حال اگر با اسلام و مسلمانی کینه دارند خوب است خجالت بکشند لااقل آن جنایات و ظلمها را بنام انسان و انسانیت محکوم کنند!
در شهر هرت
آقای نوری زاد عزیز و محترم
چه خوب بیان کردید. البته فکرمی کنم خامنه ای خواهد گفت، به کرده ام ایمان دارم. هانا آرنت در مورد محاکمه آیشمن در اورشلیم در سال۱۹۶۱ می گوید;عادی بودن شرّ . بدین معنی که انسان بعنوان انسان متفکر و اندیشمند خود را تابع ایده، جمع، شرایط می کند و چون رسم این است و یا دیگران اینرا گفته اند و یا فرمان فرمان است وخدا و اعمه و قران گفته اند، لابد درست است و اینگونه خود را از انسان اندیشمند به ابزاری بدل می کنند و در مورد آقای خامنه ای ، قدرت اورا از انسانیت انداخته و به ابزاری غیر انسانی تبدیل کرده است.عجیب این است که چقدر آیشمن ها ی کپی شده زیادند.