یک: اگر همه ی شاهان و امیران و حاکمان و امضاء دارانی را که بر ایران یا بر گوشه ای از ایران حکم می رانده اند، و یا سلسله های پادشاهی و حکمرانی را اگر با محوریتِ “ایران” بسنجیم و بد و خوبشان را ارزیابی کنیم، کدامیک نمره ی قبولی می گیرند و در دایره ی سپاس ما ایرانیان: جا؟ پادشاهی چون نادر را در نظر آوریم که در حفظ تمامیت ارضی ایران سخت کوشید و جانانه فداکاری کرد، اما همو چه در نسبت با ایران و مردم ایران و چه با همسایگان، چنگیزی و تیموری بود نادر نام. نیز نادر در تمام سالهای پادشاهی اش، خشتی بر خشتی ننهاد و جز کاخ خورشید در کلات نادری، – که برای ایام پیری و بازنشستگی خودش ساخت و با کشته شدنش نیمه تمام نیز ماند – اثری از وی بر ساحت و جمال ایران ننشست. یا اگر از صفویان نهصد و نود و نه کاروانسرا و سی و سه پل و منار جنبان و … مانده – که ما سپاس مندشانیم از این بابت – اما همین صفویان، سهمی بزرگ و نافرسودنی در تخمیر و تخریب باور مردم و کشتارهای داخلی و شکم دریدن ها و کور کردن ها و تحمیق ملی و درانداختن مردم ایران به گودال عمیقی از تعصبات مذهبی دارند. جوری که من گمان بر این دارم این تعصبات، آنچنان تا قیام قیامت به رگ و پی مردم ایران دویده که با هیچ دگنگی و کتابی و سخنی و شماتتی و استدلالی از پیکره ی عصبیتِ شماری از مردم ایران زدوده نمی شود.
دو: یک روز نشستم و از هر نظر آماری تهیه کردم از سلسله های پادشاهی و حکمرانی در ایران. و سهم هر یک را در این چند بخش واشکافتم: حفظ تمامیت ارضی، رواج جنگ ها و خونریزی های داخلی و خارجی، عیش و نوش ها و پروارگری های شخصی و طایفگی، فرهنگسازی و خرافه پروری، ترساندن و شاد کردن مردم، سنت سازی و سنت پروری، ساخت و سازهای شهری و کشوری، امنیت و آسایش مردم، رشد اقتصادی، رشد شعور ملی و زوالِ شعوری ملی، و…
سه: خروجیِ این غربالِ ملی و تاریخی را پیش از این یکی دو بار به اشاره نوشته و گفته ام. اکنون اما بی هیچ واهمه و با سرفرازیِ تمام می گویم: از دوره های دوری چون اساطیر و هخامنشیان و اشکانیان – که دانسته های ما از آنان اندک و ناپیداست – که بگذریم، تنها دوره و تنها پادشاهی که در ایران، بسیار بسیار بیش از دیگران، شریف است و شایسته ی غرور، دوره ی پهلوی و شخص رضا شاه کبیر است. و در نقطه ی مقابل، عجبا که جمهوری اسلامی، در نسبت با شأن مکانی و زمانی اش، و در صیانت از زمین و حیثیاتِ مردمی، بیش از مغولان و اعراب و ترکان آسیای شرقی صاحب جایگاه و جبروتِ تخریبگری است.
چهار: نیز در این آمارهمه جانبه، آنچه که دوره ی پهلوی و شخص رضاشاه را برکشیده، اَبَر دارایی ای چون عقل گرایی یافتم، و آنچه که ایران را در عصر جمهوری اسلامی بر زمین نشانده، اَبَرچاله ای به اسم فقه گرایی. و من – محمد نوری زاد – بخاطر سالها نابخردی و کج نگری هایِ جاهلانه ام، هم از شخص رضا شاه کبیر پوزشخواهی کرده و می کنم و هم همه ی عمر همراهی ام با جمهوری اسلامی و ظواهر ولایی اش را هدر شده می دانم.
محمد نوری زاد
نوزدهم مرداد نود و شش – تهران
تحلیل هفته:
سخن روز:
من در این سخن به دو نکته پرداخته ام. و پرسیده ام: آیا دستیابی به دموکراسی با وجود “آخوند”های حاکم شدنی است؟
سخن روزی
من در این سخن به یکی از مشاغل سخت اشاره کرده ام. حتما بشنویدش!
دو ابر وطنی با صدای محمد نوری زاد
|
سید مرتضی نازنین ، من نمیدانم بکدام ساز شما برقصم! مدتی قبل که در چند مورد زیرنوشته های شما نکاتی را نوشتم برافروختید و با ترشرویی فرمودید (نقل به مضمون) تو کی هستی که اینجا زیر مطالب دیگران چیزی مینویسی ، اگر حرفی داری تو هم مستقیما و جداگانه بنویس . منهم امرتان را رعایت کردم. حالا میفرمایید “اینکه ذیل نوشته را رها می کنید و به بالای صفحه کوچ می کنید هم نوعی بی اعتنایی به مخاطب شماست و هم مظنه تلاش برای دیده شدن بیشتر”. بشما اطمینان میدهم این ظنتان هم مانند برداشتتان از کلمه “ره” (مخفف راه) اشتباه است. بهر حال فعلا با اجازه شما من روش خودم را ادامه میدهم.
در چند صباحی که ما بهمت آقای نوریزاد دورادور سعادت آشنایی با شما راداشته ایم من کمابیش با نحوه بحث کردن شما آشنا شده ام . بحث از نظر شما برای تبادل عقاید و روشنگری نیست بلکه تنها وسیله ایست برای بکرسی نشاندن حرف خودتان حتی اگرقصد طرف مقابلتان تصحیح یک اشتباه باشد مانند مورد ناپلئون که میفرمایید من در مثل “مناقشه” کرده ام! اگر کسی ده نکته را با شما مطرح کند جنابعالی اول یک موضوع پیش پا افتاده و کاملا متفاوت را پیدا میکنید و بوسیله ان طرف را مشت مالی میدهید جهت بدهکار کردن ان شخص و نصیحتی میکنید و تذکری میدهید . سپس دوسه نکته را با تفسیرهای خودتان مصادره بمطلوب میفرمایید و از بقیه نکات هم بکلی میگذرید. اگر طرف مانند من از رو نرفت و حرفش راتکرار کرد و احیانا اشتباهی را هم تذکر داد فورا طرف را به خود گنده بینی و خود نمایی متهم میکنید و هرگز فکر نمیکنید که شاید هدف فقط پیشگیری از گمراه شدن دیگران باشد نه دشمنی و درگیری با شما . در هر حال شما انقدر همین روش را ادامه میدهید تا بالاخره طرف خسته شود و شما با قاضی تنها بمانید و خوشحال برگردید! بر این اساس من تصمیم گرفتم بحثمان را با مروری در آنچه که در این پست اتفاق افتاد خاتمه دهم .
نوریزاد مقاله کوتاهی مینویسد در ارزیابی سلاطین گذشته ایران. معیارهای خودش را هم برای این ارزیابی دقیقا مشخص میکند و بر مبنای آنها میگوید بنظر او رضا شاه خدمات بیشتری انجام داده. جنابعالی بی اعتنا به معیارهایی که ایشان تعریف کرده موضوع را عوض میکنید به دیکتاتوری رضا شاه و من و شما این صحبت را ادامه میدهیم .
در آخرین کامنتتان ادعا میکنید که من گفته ام در زمان قاجار “مطلقا دموکراسی در شرق و غرب عالم وجود نداشت”. .دوست محترم ، شما در کجای نوشته من چنین جمله ای پیدا کردید ؟ بعد میگویید من با اتکاء به این حرف از راه ورسم روی کار آمدن رضا شاه دفاع کرده ام . این نکته را در کجای نوشته من مشاهده کردید؟ دو سه سطربعد ادامه میدهید “نمی شود همینطور چکّی و مغالطه آمیز ادعا کرد که در زمان ظهور رضاشاه دموکراسی در هیج نبوده و همه جا حسین قلی خانی حکومت تشکیل می شده”…. مگر من چنین ادعایی کردم؟ این طرز مناظره دوست من مغلطه و سفسطه بازی است و همان مصادره به مطلوب کردن حرف دیگران . شما نمیتوانید از حرف دیگران آنچه را که خودتان میخواهید برداشت کنید و بعد نهیب بزنید که چرا چنین گفتی .
و اما در مورد ان کتاب “تاریخ ” که بان اشاره کرده اید و الان در برابر منست. من نمیخواهم راجع به شخص آقای بیات یا سایر آثار ایشان در اینجا اظهار نظری بکنم و حتی قصد نقد همین کتاب را هم ندارم چون نمیدانم این کتاب تحت چه شرایطی در جمهوری اسلامی نوشته و چاپ شده. تنها میخواهم یک تقاضا از شما سید محترم مجتهد بکنم مرد و مردانه! شما لطفا چند فصل قبلی این کتاب را مثلا در باره شاهان قاجار بخوانید و بعد بلافاصله فصل مربوط به سلسه پهلوی را بخوانید. آیا هر دوی این قسمتها به یک سیاق و با ادبیات مشابه نوشته شده؟ آیا صفاتی از قبیل بزدل، خائن ، خودفروش ، سفاک ، جلاد، ناجوانمرد ، آدمکش ، قلدر، غاصب ، فاسد ، جنایتکار ، غارتگر ، فاشیست ، قسی القلب …… که بکرات در مورد دو پادشاه سلسه پهلوی و اطرافیانشان بکار برده شده در بقیه کتاب و راجع به دیگر سلاطین (اعم از ایرانی یا خارجی) هم بکار گرفته شده و آیا اصولا این راه و روش تاریخ نگاری است ؟ آیا جملاتی از قبیل “رضا شاه در آخرین سالهای سلطنت در کمال آرامش خیال در کاخهای سر به فلک کشیده [!!] مرمر وسعد اباد روزگار سپری میکرد” و یا “آری میتوان گفت که شمر و همدستان پلید وی در روز عاشورای ۶۱ هجری قمری در صحرای کربلا نسبت به امام سجاد (ع) که بیمار بود مرتکب چنین عملی که جلادان و آدمکشان شاه با دکتر فاطمی کردند نشدند ” واقعا از خامه یک تاریخ نگار است یا نوشته یک مقاله نویس بیسواد روزنامه کیهان ؟ آیا یک تاریخ نویس بیغرض جمله ای را که مشخصا میگوید دولت انگلیس حاضر نشد به پشتیبانی از شیخ خزعل با ایران وارد جنگ شود بعنوان حمایت از رضا خان که آنزمان فرمانده ارتش ایران بود تفسیر میکند ؟
بله جناب سید ، همانطور که قبلا عرض کردم نگرانی من از همین است که اطلاعات تاریخی جوانان ما (و شاید شخص شما) از چنین منابعی حاصل میشود . برای چندمین با ر میگویم حرف من در باره خوب یا بد بودن رضا شاه نیست و من اصلا خوب یا بد مطلق بودن هیچکس را قبول ندارم . من در مورد فاجعه جعل تاریخ در جمهوری اسلامی صحبت میکنم و کم لطفی کسانی مثل شما که بدون مراجعه به هیچ منبع دیگری همان مطالب را تکرار میکنند . گویا سران این حکومت ومبلغانشان فکر میکنند تنها با سیاه نمائی و منفی بافی در باره رژیم قبلی میتوانند تصویر مثبتی از خودشان عرضه کنند.
در خاتمه و بدنبال این درد دل ضمنا باید بگویم که من از شخص شما متشکرم که با پافشاری و تکرار حرفهایتان سایر دوستان را وادار میکنید که بیشتر و عمیقتر در باره مسائل مبتلابه این ملت درمانده بنویسند و روشنگری کنند شاید چند نفر بیشتری از خواب بیدار شوند.
پسر خاله جان مشکل این عموقلی جان ما سید مرتضی اینه که نمی خونه فقط حرف می زنه که البته عادت آخونداست.مثلا طرف راجع به قائم مقام حرف می زنه این بنده خدا از امیرکبیر به قول خودش یه خروار فاکت میاره.نوریزاد میاد میگه نادر در مورد اطرافیان و حتی کشورهای همسایه به سان تیمور بوده این بنده خدا یه مشت مطلب می نویسه که نادر سفاک بوده و…..دو سه مورد بهش دوستانه تذکر دادم رفت به کبیری گیر داد که تو اونی چون عموقلی به من گفتی!!!یعنی به جای نقدپذیری به خود حق مطلق بینی خودش ادامه داد.این بنده خدا نمی دونم چه جوری ادعای محقق بودن داره در حالیکه شرط اول تحقیق خوب خوندنه.ترک عادت موجب مرضه اونم تو ۵۶ سالگی.شما سید ما رو همینجوری بپذیر.
دوست محترم آقای قدیمی…من بیات را بخوبی میشناسم و میدانم که چگونه دکترای دانشگاهیش را از دانشگاه تولوز گرفت (سه نوع مدرک دکترا درفرانسه میدهند: دانشگاهی، سیکل سوم و دکترای Etat یا دولتی). ایشان کارمند وزارت آموزش و پرورش بود و از معلومات تاریخی تهی. چهارتا مطلب را سرِ هم کرد و داد برایش به فرانسه ترجمه کردند و فرستاد به دانشگاه پل ساباتیه و یک دکترای دانشگاهی بهش دادند. توضیح آنکه دکترای دانشگاهی فرانسه هم ارز دکتراهای مکاتبه ای، هیچگونه ارزش علمی ندارد. فرانسویها آنرا فقط برای ممالکی مثل مملکت ما درست کرده اند. همچه مدارک بی ارزشی را در بیشتر کشورهای اروپائی و آمریکائی به داوطلبان میدهند. تازه همین جناب بنی صدر که مثلاً از سوربن دکترا گرفته، چی بارش است که جناب بیات بارش باشد. بیات آدم نان به نرخ روز خوری است و بسیار مایۀ تأسف است که در ایران کنونی همچه آدمهای بی سوادی را استاد دانشگاه کرده اند (البته شنیدم که ایشان در دانشگاه آزاد شهر ری که در زمان جناب رسماً جانی که کارخانۀ سیمان را تبدیل به دانشگاه آزاد کرده و حتی در و دیوار پر از گرده های سیمانش را تمیز نکرده بودند، تدریس میفرمودند!!). فلسفۀ وجودی این دانشگاههای آزاد در ایران فقط فریب و چاپیدن مردم از طریق دریافت شهریه های چند ده میلیونی از جوانان نا آگاهیست که تصور میکنند با داشتن مدرک دانشگاهی میتوانند زندگی بهتری برای خود تدارک به بینند. آخوندا این مملکت را تبدیل به سیرک کرده اند.
کیهان: شرط کارآمدی دولت مرزبندی با ویژهخواران فتنهگران و بیگانگان.
مش قاسم: ۳۸ ساله که ما هم همینو میگیم!
گزارش شرق، محمدعلی وکیلی و فرزندان……..
مش قاسم: به این میگن حکومت عدل علی و رافت اسلامی در حق خودیها. یه مشت دزد و آدمکش و شکنجهگر شدن همهکاره این مملکت. به حکومت اسلامی خوش آمدید!
سفیر آلمان در ایران: وضعیت دریاچه ارومیه مرا غمگین کرد.
مش قاسم: آخیش حیوونی، چه دل نازک! لابد پولی واسه شرکتهای آلمانی وسط کاره. …(سه نقطه از مش قاسم) ۴۰ سال کشتار ایرانیان غمگینش نکرد. اخ، یادم رفت، توی این ۴۰ سال شرکتهای آلمانی مشغول پولسازی اینجا بودن، جیکش در نمیومده.
هشدار دانشمندان: تا دیر نشده جلوی روباتهای قاتل را بگیرید.
مش قاسم: این دانشمندان انگار تازه اخبار ایران به گوششون خورده. ۴۰ ساله توی این مملکت روباتهای اسلامی قاتل مشغول قتل هستن، از سینما رکس بگیر تا همین امروز.
اخبار: دزدان حیوانات باغ وحشی در ونزوئلا را خوردند.
مش قاسم: دولت-دزدان حکومت اسلامی شتر رو با جاش خوردن!
صالحی: میتوانیم غنیسازی ۲۰ درصدی را ظرف پنج روز از سر بگیریم!
مش قاسم: بدو از سر بگیر! چرا ۵ روز؟ معطل نکن! دو روزه اینکار رو بکن! یارو نفسش از جای گرمی در میاد.
—————–
با بتنی که به قلب رآکتورهایشان تپانده اند، مگر مگس بپرانند در همان حوالی
.
این یکی قرار بود جزو آدما باشه. یکی مثل بقیه مشغول جیب پر کردن و جفنگ گفتن.
جناب نوریزاد،از مش قاسم روبات کلیشه ای توقعی نیست که همان حرفهای بی منطق و مخالف خوانی های دلواپسان حسود و بی منطق را تکرار کند،اما از شما دیگر انتظار نمی رفت بر طبل دلواپسان بکوبید،شما چرا در تناقض هستید و سخنان قبلی خود را نقض می کنید؟ این از کلمات قصار همیشگی شما نیست که :آخوندها را چکار به سانتریفیوژ؟! حال چرا محمد نوریزاد فیلمساز و نویسنده بخود اجازه می دهد همان عمل آخوندها را با دخالت در امور کارشناسی و سانتریفیوژ تکرار کند؟! اولا فرق شما با جناب صالحی این است که صالحی هم متخصّص امور هسته ای هست و هم مقام مسئول در سازمان انرژی اتمی ایران،ثانیا بحث آقای صالحی اصل مساله غنی سازی 20 درصد است نه ری اکتور هسته ای اراک،چون ری اکتور هسته ای آب سنگین اراک ربطی به اصل غنی سازی اورانیوم در نیروگاه ها و سانتریفیوژهای مراکز دیگر ندارد،و شما بخوبی می دانید که مطابق قرار داد برجام،راکتور آب سنگین اراک با کمک برخی کشورها مثل چین و امریکا و دیگران تغییر کاربری داده است،و این غیر از مساله تولید اورانیوم 20 درصد هست،جناب شما در موارد تبلیغاتی بقول خودتان آخوندهای حاکم را متّهم می کنید که به ری اکتور و سانتریفیوژ چکار دارند،با اینکه ایراد شما وارد نیست چون هیچ آخوند و روحانی در جهات فنّی و علمی مسائل مربوط به ری اکتور ها و سانتریفیوژها دخالت نکرده و نمی کند و شما فقط ابراز بدبینی می کنید،مسائل فنّی مربوط به ری اکتور و سانتریفیوژها و قابلیت های آنها متعلق است بامثال صالحی و دانشمندان دیگر و من و شما حق دخالت نداریم،بله جهات سیاسی و مدیریت کلی صنعت هسته ای و نوع تعامل جهان بهرحال در دست مدیران و مسولان جامعه است پس شما اینها را با هم لطفا خلط نکنید.
ثالثا:اینکه یک مقام مسئول مثل صالحی اظهار می کند ما توانائی بالقوه راه اندازی دوباره غنی سازی 20 درصد در فلان بازه زمانی را داریم،بخوبی می دانید که این عکس العمل و واکنش در برابر فشارهای امریکاست وگرنه ایران تاکنون بتصریح آژانس و سازمان ملل بتعهد خود وفادار بوده است ،صالحی و امثال او می خواهند در برابر فشارها و تهمت های امریکا بگویند اگر همه آنها برجام را نقض کنند و آنرا کنار بگذارند ماهم می توانیم صنعت هسته ای را در زمینه غنی سازی ادامه دهیم،و این طبیعی هم هست چون ایران صنعت و علم هسته ای را نابود نکرده بلکه مطابق قرار داد آنرا فقط تا 5 درصد کاهش داده و با دنیا تعامل کرده است،نیز سخن صالحی می تواند پاسخی به اراجیف دلواپسان حسودی مثل قدوسی نماینده مشهد باشد که دائم در حال سمپاشی است،شما لطف کنید منصف باشید و دنباله روی دلواپسان نشوید،متاسفانه معلوم نیست بالاخره رویکرد شما چیست؟ اگر ایران بسبک زمان رئیس جمهور نابخرد سابق با لجبازی غنی سازی با درصد بالا را ادامه می داد و با تحریم ها و خطر حمله نظامی دشمنان ایران مواجه می شد شما می گفتید اینها نابخردند و چه و چه،اکنون که عقلانیتی حاکم شده وبا دنیا تعامل شده و تا حدود زیادی تحریم ها برداشته شده و خطر دفع شده شما باز هم به مسولان حمله می کنید و طعنه می زنید،مقصود شما از این تعبیرات عامیانه مثل تپاندن چیست؟ اگر قصد شوخی و مزاح دارید مرا با مزاح کاری نیست اما اگر سخن بجدیت می گویید بحث تپاندن نیست بلکه بحث یک قرار داد و تعدیل و در عین حال حفظ صنعت هسته ای بطور محدود است،ضمن اینکه مسائل فنّی مربوط به این امور در حدّ علم من و شما نیست پس دائم نگویید :آخوند را به سانتریفیوژ چکار؟! بعد خودتان همین را نقض کنید و اظهار نظر فنی کنید چون ممکن است آنها هم بگویند یک فیلمساز یا نویسنده را به سانتریفیوژ چکار؟!
با احترام
اثر کم محلی تیزتر از شمشیراست. گرفتی؟ دیگه از این منبعد کسی محلت نمیذاره.
با درود
محمد عزیز این فقط یک پیشنهاد هست و از شما تقاضا دارم این پیشنهاد را مورد مطالعه قرار دهید.
کاربرانی در این سایت به عنوان ؛ناشناس؛ نگارش میکنند و تعدادشان هم زیاد شده و تحت اسم ؛ناشناس؛ شروع به توهین و تمسخر دیگران میکند.
جالب هست که بیشترشان با اسمهای انتخابی خودشان به مراتب کمتردست به اینکار میزنند.
اگر امکان دارد ,داشتن تنها بک اسم برای هر نگارنده را الزامی کنید و عنوان ؛ناشناس؛ را نیزمحدود کنید.
شما ادرس ایمیل نگارندگان را دارید و این خود کمکی هست تا اجازه ندهید یک فرد با چندین اسم دست به نگارش بزند.
اگرچه شاید افرادی باشند که چند شخصیتی هستن و در هر زمان بسته به موقعیت روحی نیاز به تعویض شخصیت دارند .” لاکن” هضم تمام شخصیتهای روحی این عزیزان برای همه اسان نیست.
با سپاس
عقرب
————————–
اگر دوستان ما راضی به این پینشهاد باشند من عملی اش می کنم. اما در کل ایرادی در ناشناس بودنِ دوستانی که برای ما می نویسند نمی بینم. بله، وقتی ناشناسی به نوشته ای نقد می زند، پاسخگویی به وی کمی دشوار می شود در میان ناشناسان فراوان. گرچه پاسخ در زیر نوشته ی همان ناشناس منتقد آورده می شود.
با احترام
با سلام به همه
این پیشنهاد خوبی هست،معلوم شد گاهی عقرب ها هم کارهای مفیدی غیر از نیش زدن انجام می دهند! ضمنا من از جناب نوریزاد تعجّب می کنم که این پیشنهاد را خوب تلقّی می کنند و آنرا عملی می دانند در عین حال می گویند ایرادی در ناشناس بودن کامنت گذاران وجود ندارد! چطور ایراد وجود ندارد؟ دو تا از ایراداتش همین است که عقرب بدرستی به آن اشاره کرد:”تمسخر” و “توهین” به اشخاص یا عقائد،واقعا آیا همین دو نکته نکته های کم اهمیتی از نظر شماست؟! چرا باید در یک سایت آزاد و وزین از جهت امکان اظهار نظر آزاد،جا برای توهین و تمسخر اشخاص،عقائد یا ارزشها باز شود؟ و نکته دیگر اینکه من تقریبا قطع دارم که غالب ناشناس ها در این صفحات همان کامنت گذارانی هستند که گاهی با نام معهود و ثابتی می نویسند،منتها چون تحت نام معهود خود ،مراعات برخی هنجارهای اخلاقی را کرده اند و احیانا مطالب قابل طرحی داشته اند و بهر حال احساس پرستیژ خاصی تحت آن نام می کنند،ترجیح می دهند در مواردی که می خواهند هنجارهای اخلاقی انسانی را نقض کنند واز طرفی ثبات در شخصیت هم ندارند،با عنوان ناشناس یا نام های عجیب و غریب خلق الساعه و آشناس،عقده گشائی نسبت به این و آن کنند،مثل کامنت گذار کاملا آشناسی که قبلا با نام معروف خود صفحات سایت را پر از نوشته و اخبار کپی پیست شده می کرد و اکنون از آن نام خبری نیست اما ردّ او در لحن و موضعگیری ها و اهانت های مشخّص و در عین حال پوشش ناشیانه و رسوای او پیداست که همین الان با آنارشیست سایت در حال درگیری است،خوب چه فرقی می کند برای این فرد؟ بهمان نام خود همین مزخرفات را بنویسد و راست حسینی و صادق باشد.این است که تلقّی من برخلاف جناب مدیر سایت این است که این ناشناس ها افراد تازه وارد یا عبوری نیستند بلکه آشناس های همین سایت هستند که تحت این پوشش اقدام بفحاشی یا عقده گشائی می کنند وگرنه انسان مسئول و مقیّد باخلاق اگر مطلبی و قوّت بیانی و منطقی را دنبال می کند هیچ نیازی به پرده پوشی یا رودربایستی یا زیرآبی رفتن ندارد،رکّ سخنش را می گوید و تا مادامی که خطایش بر خودش آشکار نشده مرد و مردانه پای سخن خویش می ایستد و مسئولیت مطالبش را می پذیرد،آنگاه هم که پی به خطای خویش برد اذعان می کند و عذر می خواهد،پس چه نیازی به زیرآبی هست؟! واقعا ناشناس های زیرآبی رو می خواهند با این تناقض ها و ترس و هراس ها ،ایران را و ایرانیان را بزعم خود عوض کنند؟! بنابر این،این ایراد به جناب مدیر سایت وارد هست که گویا ایشان توهین و تمسخر تحت عنوان ناشناس برایشان مهم نیست بلکه شاید خوشایندشان هم باشد! و مانعی نیست فارغ از بحث مفید،برخی هم بهم بپرند و گاهی ایشان فقط هشدار اخلاقی دهند! من گمان می کنم این مسئولانه نیست ،و کمکی هم که به رونق سایت نمی کند هیچ ،بلکه کلاس سایت را پایین میاورد،کلاس سایت وقتی بالا می رود که اینجا کورس ها و دانشجوها و سید ابوالفضل ها و مصلح ها و علی1ها و آنیتاها و مرضیه ها و یک خانم دیگر که نقد اجتماعی می نوشت و خیلی هم خوب می نوشت و الان نامش را بیاد ندارم و دوستی که شاهنامه می نوشت و دوست اخیری که مثنوی می نوشت و زود رفت …و برخی دیگر که الان نامشان در ذهنم نیست و مدتیست رفته اند بازگردند و مطلب بنویسند چون اینها اهل فحش و ناسزا و تحقیر دیگران نبودند و شجاعانه با یک عنوان آراء خود را ببحث می گذاشتند.بنابر این من گمان می کنم پیشنهاد عقرب پیشنهاد خوبیست و باید آنرا اجراء کرد ولو اینکه کسی یا کسانی با آن مخالف باشند چون این لازمه مدیریت درست و نظم در سایت و استقامت بر اخلاق و استفاده صحیح از آزادی بیان هست.یک نکته ای را هم که قبلا گفته ام بگویم با اینکه ممکن است برخی بمن بدگمان باشند و به سخن من بدیده تردید بنگرند ،ولی می گویم هرچند خود من تخصّصی در اینطور امور ندارم ، و آن این است که اینطور که گفته می شود،ناشناس نویسی یا تغییر اسم هیچ تاثیری در حفظ امنیت کاربران در فضای مجازی ندارد،یعنی اگر بنا باشد کسی یا کسانی حتی مثل خود من مورد نظر و زوم امنیتی باشند هیچ فرق نمی کند ناشناس بنویسند یا با نام ثابت بنویسند یا هردقیقه رنگ عوض کنند و با نام جدیدی بنویسند! چون بلحاظ فنّی قابلیت تعقیب و زوم شدن باز می گردد به آی پی اشخاص نه آی دی اشخاص،پس اگر بنا باشد کسی ترسو باشد و واقعا از چیزی بترسد همان بهتر که اصلا در فضای مجازی چیزی ننویسد! و اگر بناست کسی احساس مسئولیت اجتماعی کند و باصطلاح روشنگری کند،بهتر است شجاع باشد و از چیزی نترسد و با نام ثابت بنویسد،خاصیت این کار هم این است که نام معهود ،شخص را ملتزم می کند به اینکه انسان باشد و اخلاق را رعایت کند و از تناقض در گفتار و آراء بپرهیزد،و تضارب آراء نیز بشکل منطقی و درست شکل گیرد،و کلاس این سایت نیز حفظ شود و احیانا موجب دردسر برای مدیر سایت هم نشوند.این است که من با پیشنهاد عقرب موافقم.
با تشکر محمد عزیز
میدانستید که آنارشیست شاعر هم هست ؟ پس از کلی فحش و تهدید آخرین “شعرش ” را به من , گنجعلی , تقدیم کرده :
فرموده : اینم یه فی البداهه برای تو:
“منِ درویش تو را دهم پند
ز دل و جان نیوش نیابی گزند
ترا همی عیب کردم و تقصیر
گر ز حد بگذشت گنجعلی برو بمیر!”
آنارشیست جان فی البداهه گفتنت که تعریفی نداره برادر . دفعه بعد بیشتر روی “شعری” که میگویی کار کن تا این قدر توی ذوق نزنه .
توی مش میش کجا و پند کجا
باز کردی خود و /// به حیا
تو برو عیب خودت را بنگر
زاهد ی پیش بگیر جای دگر
من ندانستم از اول که پریشان روحی
سر و کارم نبود با چو تو کس پررویی
از جوابت همه پیداست یبوست داری
چاره کار فشار است و نه ناله زاری
در انبان گشودی چالاک
آبرو را همه ریختی بر خاک
گر چه پیش همه کس خوار شدی
بچه پر رویی و انگار که پروار شدی
در جوابت همه پیداست که مشکل داری
سعی داری که نگویی که چه در دل داری
گفت و ذکرت همه مردانگی و ناموس است
تو نداری همه را در سخنت ملموس است
عر و تیزی بکنی از پس و پیش
باش محتاط که تا ///////
الغرض با تو ندارم سخنی
در قدت نیست جدل با چو منی
برو و نعل مکوبان بر سنگ
کار تو نیست دلیری در جنگ
گوشه ای گیر و بکش ////
رنج ما کم کن و ننویس زوری
شعرت حرف نداره گنجعلی , مرحبا شیخ ! این نوریزاد برای چه سانسور کرده ؟ من حدس میزنم که جای هاشور ها این ها بوده
/// ریدی
/// تر نکنی خشتک خویش
/// وافوری
درسته ؟
آره…تو نمیدانستی؟! من هم شاعر وهم ترانه سرا هستم، آنهم از سال 1370
پاسخی در خور شأن تو و به سبک آینه آماده کرده بودم ولی متأسفانه بیشتر قسمتهای نابش باید کامل حذف میشد…حیف!
البته چند مصرعی را که میشد آورد را خودم با سانسور آوردم … اینها را بخوان تا محتوای بقیه دستگیرت شود:
( جناب نوری زاد، با توجه به اینکه من حق پاسخ دارم، لطف کرده دیگر این چند بیت را سانسور نکنید )
توی …لیس کجا پند کجا
… زدی و … زدی ای بی حیا
.
.
از جوابم همه پیداست … دارم
چارۀ کار فشار است … بفشارم
.
.
در جوابم همه پیداست که … دارم
تویی درمان، بَرم آی … بگذارم
.
.
.
.
.
با پوزش از اینکه بقیه را هر کاری کردم نشد که نشد؛ هیچی ازش نمیموند. خودت جای این نقطه چین ها یه چیزی بزار!…
حاج قاسم میرزایی نیکو نماینده مردم دماوند در اون طویله در مخالفت با وزوزیر/* پیشنهادی ارشاد: دیپلماسی فرهنگيِ برون مرزی شما چیست؟
مش قاسم: این دیگه از کجا اومده؟ حالیش نیست که وزوزیر/* در دیپلماسی فرهنگيِ برون مرزی هیچکاره است. دیپلماسی فرهنگيِ برون مرزی رو دفتر این دومی به حاج قاسم اعلام کرده و حاج قاسم هم در گوشه و کنار دنیا مشغول گلاب پاشی دیپلماسی فرهنگيِ برون مرزیه. از عراق و سوریه و یمن و لبنان گرفته تا ……..
/*: ک
گزیده ای از مقاله آقای محسن رنانی
ناتوانی در گفتوگو، از امیرکبیر تا شیخ شجاع http://www.iran-emrooz.net/index.php/think/more/70708/
…….در آن نامهها برای آقای خاتمی داستان ماندلا را نوشتم و این که چگونه با گذشت از آبروی خویش هم جامعه آفریقای جنوبی را از یک بحران خونبار نجات داد و هم به اسطورهای برای کل بشریت تبدیل شد. چون بخشی از آنچه برای آقای خاتمی نوشتهام را در متنی که برای معرفی کتاب «مسیر آشتی» نوشتهام به زودی منتشر خواهم کرد، از ذکر آن در اینجا خودداری میکنم…….
مش قاسم: جناب رنانی، با همه احترامی که برای شما قائل هستم: حاج ممد کمر دردی کجا و ماندلا کجا! به این میگن قیاس مع الفارق. این همونیه که وقتی راجع به مشکلات آینده با سیاستهای اقتصادی دولت/*ش مواجه شد گفت: چو فردا شود فکر فردا کنیم. این یارو مرد اینکار نیست!
/*: ک
اخبار: رهبران جهان به این دومی تویت کردند و مراتب قدردانی خود را از مسلمانان ابراز کردند به خصوص شیعیان که با خواندن نماز خوف در بیابانها از خداوند التماس کردند که خورشید را برگرداند و خداوند این دعای امت را مستجاب کرد. این رهبران دستور دادندکه نماز خوف در برنامه تحصیلی کلیه دانش آموزان و دانشجویان کشورهایشان منظور گردد.
بلی 40 سال از جنایت روحانیان و به آتش کشیدن سینما رکس آبادان میگذرد یاد زنده زنده در آتش سوختگان 377 انسان را زنده نگهمیداریم و این جنایت خوفناک مذهبی ثبت شده بحساب نظام ولایی را هر سال محکوم میکنیم و یاد آور میشویم تا نسلهای بعدی ازین جنایت مطلع کنیم
کبرا جاااان!
من دو بار پاسخ برایت نوشتم و نوری زاد سانسورچی آنها را سانسور کرد.
برو خوش بحالت که نوری زاد خوب داره از تو حمایت میکنه. شایدم … بماند!
تو یا ترنسی یا یک اوا خواهر و یا یک نامرد…هر چه هستی زن نیستی!
تو یک ضد زن هستی که با این جملات فقط میخواهی این را تلقین کنی که زنان ایران شعورشان در همان حد خواسته های توست…متأسفانه نوری زاد هم فقط دم از دفاع از زنان و حقوق زنان میزند و با انتشار اینگونه کامنتهای جلف و از نوع پایین تنه نشان داده که از همان قشر حامی مرد سالاری در ایران است که خواسته های زنان را فقط در همان محدودۀ خواسته های ” کبرا ” قبول دارد و میپسندد و نه بیشتر.
(جناب نوری زاد امیدوارم اگر این کامنت را هم منتشر نکردی، آنرا دوبار بخوانی بلکه دوزاری شما خوب بیفته…خوبِ خوب) …سانسورچی!
در شهر هرت
ٰ من نمی دونم ،زمانی که کبرا از سید خواستگاری می کند، چرا آنارشیست ناراحت می شود؟!
تازه داشتم فکر می کردم که ، نه بابا ،زنان مسلمان شیعه کلی پیشرفت کرده و خود به خواستگاری می روند؟
آشنایی مسن تعریف می کرد، در ایران سوار تاکسی شده بود ،راننده از او می پرسد؛ زنم می شی؟
انگار این آنارشیست در ایران نیست و اصلا از این جلف بازی هابیخبر است!!!
دوزاریت خیلی کجه آنارشیست ! معلومه که کبرا از مشهد زن نیست و نویسنده قصد شوخی با سید مرتضا را داشته . برو بده دوزاریت را یه جا برات صاف کنند .
با سلام ، از سید میخواهم بگوید چگونه میشود مرد و زن برابر باشد ؟
https://www.youtube.com/watch?v=t76z76LJ7dg
سلام،من این ویدئو را بعد از نماز صبح بتوصیه شما گوش کردم،آقایی در این ویدئو در حال توضیح مطالبی از آیین زرتشت بود که بیشتر متمرکز در توضیح وجود برخی تضادها در جهان تکوین بود که من در مورد آن هیچ قضاوتی نمی کنم،اما تلاش من این بود که ارتباط این ویدئو را با سوالی که شما مطرح کردید را بفهمم که دریافتی نداشتم،چه خوب است شما توضیحی در مورد این ارتباط ارائه کنید و بگویید که چگونه از این ویدئو منتقل به این سوال شدید. اما از نقطه نظر اسلامی و قرآنی ،بنده بارها به این سوال پاسخ داده ام که در جهان بینی اسلامی یا بهتر بگویم در بخش انسان شناسی از ایدئولوژی اسلام،و آنچه که از آیات متعددی از قرآن استفاده می شود ،زن و مرد بلحاظ ارزش انسانی با یکدیگر برابرند،و در حقیقت و جوهره انسانی هم بلحاظ فلسفی و هم بلحاظ آنچه از قرآن استفاده می شود هردو یک حقیقت هستند برای اینکه در بحث های فلسفی در بخش روان شناسی فلسفه اسلامی چه در فلسفه مشاء و چه در فلسفه اشراق و چه در حکمت متعالیه صدرائی برهانی هست که حقیقت انسان عبارت از روح اوست که امری مجرد از ماده است نه پیکر محسوس او و این پیکر محسوس در حقیقت ابزار ادراک و تحریک انسان هست،و این روح و حقیقت که مجرد از ماده و در عین حال از طریق پیکر محسوس و روح بخاری،مرتبط به جهان ماده هست و از طریق این ارتباط تا هنگام مرگ،استکمال می کند و بفعلیت و کمال می رسد،مذکر و مونث ندارد،بنابر این ذکور و اناث بودن باز می گردد به ساختار بدن و پیکر محسوس انسان،پس آن حقیقت انسان که اصل اوست و مطابق برهان و مطابق گزارش وحی،پس از مرگ باقی خواهد بود و جاودانه هست،روح مجرد انسان هست که مذکر و مونث ندارد،و مذکر و مونث بودن انسان باز می گردد به فعلیت بدنی او در نظام تکوین،بنابر این بیان،همه انسانها اعم از مذکر و مونث یل زن و مرد،از نظر ارزش انسانی بالقوه برابرند و تفاوت ها در این دیدگاه ارزشی باز می گردد به جدّ و جهد انسانها در کسب طهارت معنوی،و تقوی،و تحلّی به زینت ها و ارزش های اخلاقی و علم و تعقل و دوری از هوی و شهوت و غضب ،و در یک کلمه طهارت و تزکیه نفس برای قرب معنوی به جهان آفرین.پس زن و مرد در این دیدگاه انسانی الهی کاملا با هم برابر هستند.در عین حال تفاوت های زن و مرد در برخی موارد که هدفمند هم هست بلحاظ خلقت و تکوین،باز می گردد به همین تفاوت محسوسی که در پیکر محسوس زن و مرد وجود دارد مثل غالب تر بودن احساسات و عواطف و رقیق تر و لطیف تر بودن زن نسبت به مرد که چنانکه عرض شد یک تفاوت تکوینی هدفمند هست برای تکمیل خلقت و اهدافی که بر بقاء نوع انسان و نسل انسان مترتب هست،و در حقیقت تفاوت های بدنی زن و مرد و برخی سجایای متفاوت آنها ،سبب تکمیل نظام خلقت و تامین کمال انسانی و بقاء نوع بشر است،و روی این جهت ،در شریعت اسلام هم که از نظر ما آخرین شریعت و دین الهی و کاملترین آنها هست،تفاوت هایی در برخی احکام و وظایف مختلف بین زن و مرد وجود دارد که نه تنها تنافی با عدالت ندارد بلکه عین عدالت و نشات گرفته از تفاوت های محسوس مورد اشاره در خلقت و تکوین پیکر زن و مرد هست،و از اینجا معلوم می شود سستی بنیان و مغالطه مکاتب اومانیستی و فمینیستی که با مغالطه و الفاظ شیک و دهان پر کن،بین این دو جهت (برابری انسانها اعم از زن و مرد در آن جوهره انسانی،و برابری و تساوی آنها در همه زمینه ها با وجود تفاوت محسوس در طبیعت مادی و پیکر محسوس آنها)خلط می کنند و دائم از لزوم برابری و تساوی زن و مرد در همه زمینه ها سخن می گویند بدون توجه دقیق به تفاوت ساختاری در پیکره زن و مرد و برخی تفاوت های هدفمند تکوینی که در این زمینه وجود دارد و لازم هم هست،و روی این جهت بطور مغالطه آمیز به برخی احکام شریعت ایراد می کنند،با اینکه اصل کلی در شریعت هم اشتراک زن و مرد در احکام هست و تفاوت ها باز می گردد به تفاوت هایی که در خلقت جسمانی زن و مرد وجود دارد،بنابر این پاسخ سوال شما در یک جمله کوتاه این است که آری زن و مرد از نظر اسلام با هم برابرند بلحاظ آن گوهره و جوهره انسانی که حقیقت انسان هست و معیار صعود یا نزول معنوی انسان همان است،و زن و مرد با هم در برخی احکام برابر نیستند بلحاظ تفاوت هایی که در پیکره محسوس آنها هست و این تفاوت ها هم باز می گردد به وظائفی که در خلقت برای هریک در نظر گرفته شده است برای تکمیل و عروج انسان. در مورد تفصیل این مطالب توصیه می کنم بجای مراجعه به گاتها و امثال ویدئوی مورد اشاره ،مراجعه کنید به کتاب تحقیقی مفصل “زن در آینه جمال و جلال” استاد یگانه آیت الله جوادی آملی.
موفق باشید
سید مرتضی
خیار غبن بدم خدمتتون؟
اقامرتضی گرامی اگر جوهره (که همان گوهره هست)زن ومرد در اسلام بزابز است وتفاوتی ندارد چرا دیه زن نصف دیه مزد است
امیر گرامی،اگر دقیق نوشته بالا را بخوانید پاسخ این سوال اجمالا در آن هست،در نوشته بالا اشاره شد که زن و مرد از نظر حقیقت انسانی که همان جوهره نفس آنهاست یکسان هستند و ارزش انسانی آنها تفاوتی ندارد مگر با تقوی و عمل صالح که معیار قرب به خدا هست،و نکته دیگر اینکه در آفرینش انسان تفاوت هایی در ساختار بدنی زن و مرد از نظر تمایلات و احساسات و عواطف بوجود آورده است بلحاظ وظایف تکوینی متفاوتی که بر عهده آنها قرار داده است و در شرع نیز با لحاظ این تفاوت های بدنی و وظائف خاصی که فرع بر این تفاوت های تکوینی برای زن و مرد در نظر گرفته است با وجود اشتراک کلی و عمومی در بسیاری احکام،در برخی احکام تفاوت هایی قرار داده شده است برای تکمیل زندگی زن و مرد، پس احکامی مثل ارث یا دیه معیار ارزش گذاری روی انسانیت زن و مرد نیست ،بنابر این وجود تفاوت هایی در احکامی مثل ارث یا دیه،نه حاکی از بی عدالتی هست ،چون عدالت بمفهوم تساوی در همه موارد نیست،و نه حاکی از تفاوت ارزشی انسانی زن و مرد است بلکه تفاوت در اینطور احکام باز می گردد به نقش و وظائفی که برای هریک از زن و مرد در نظر گرفته شده است ،چون می دانید که در رابطه زن و مرد عموما نفقه و اداره زندگی و تامین معاش زن بعهده مرد هست،نیز نفقه اولاد با اینکه مشترکا از زن و مرد بوجود می آیند باز بعهده مرد هست ،همینطور مهریه دادن بعهده مرد هست،روی این جهات که عمده هزینه های مالی در تقابل مرد و زن در جامعه بعهده مرد است ممکن است منشا تفاوت ها در بحث دیه یا ارث این امور بوده باشد.
تحلیل های ویدئو درست نبودند.
حاج عباس عبدی: سوابق امنیتی برخی وزیران نه مثبت است نه منفی.
مش قاسم: حرف دل خودشو میزنه: گروگانگیری نه مثبت است نه منفی.
حاج ناصادق زشت کلام از نحوه عملکرد فراکسیون امید در جریان رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی انتقاد کرد. این تحلیلگر مسائل سیاسی اظهار داشت: این 150 تا 110 نماینده ای که به عنوان فراکسیون امید و نزدیک به اصلاح طلبان در مجلس دهم جمع شده اند، ظرف این دو سال گذشته به هیچ وجه کارنامه خوبی به جا نگذاشتند، البته به جز چند نفر انگشت شمار.
مش قاسم: اینقده شور شده که خان هم فهمیده؟ فراکسیون امید، اصلاح طلبان، همه واسه شیره مالیدن به سر این ملت.
حاج قاسم ایران در عراق به دنبال “چاه نفت و مطالبات ارزی” نیست.
مش قاسم: خرج که از کیسه مهمان بود، حاتم طایی شدن آسان بود! حاجی ۴۰ ساله که داره مفتخوری میکنه، نمیدونه، نمیفهمه پولی که خرج میکنه از جیب ملت ایران بیرون میاد. اینا نه اینکه بی پولی ایران رو در زمان رضا شاه ندیدن، و وقت که به قدرت رسیدن خزانه پر و پیمون، کشور در مسیر پیشرفت، خیال میکنن مملکت سازی آسونه، خیال میکنن ثروت ملت ایران علف خرسه که هی اینور و اونور دنیا واسه کارهایی که ناید به کار حرومش کنن.
به گزارش خبرگزاری ایسنا، حاج قاسم در سخنانش از کمرنگ شدن نقش مساجد در ایران انتقاد کرد و وظیفه مسجد را تربیت نیروهای مدافع حرم خواند.
مش قاسم: راست میگه دیگه! کارخونه …(سه نقطه از مش قاسم) پروری* داخلی تولیدش افت کرده واسه همینه که میره از افغانستان و پاکستان مشابه استخدام میکنه، خرجش رفته بالا، اینا حقوق میخوان.
* با عرض معذرت از همه چهارپایان دنیا، در مثل مناقشه نیست.
به نقل از سایت گویا نیوز
ماموریت مرد جوان کابینه پیشنهادی در فضای مجازی، حامد آئینه وند
ماموریت آذری جهرمی با توانمندی هایی امینتی و اطلاعاتی که دارد این است که با تحدید فضای مجازی و تهدید فعالان شاخص این فضا در همکاری با نهادهای اطلاعاتی و امنیتی در شکل دهی به” فضای مطلوب رسمی ” رسانه ای در جموری اسلامی کوشش کند. همان فضایی که در تمامی دهه 60 وجود داشت اما پس از آغاز دهه هفتادآرام آرام،ترک برداشت و در دهه نود فرو ریخت . شبکه ملی اطلاعاتی که حسن رو حانی گفت مطالبه اش از وزیر جوان پیشنهادی ارتباطات است چیزی جز ترجمان سیاسی این خواسته نیست.خواسته ای که البته عملیاتی نیست اما مثل پروژه هسته ای شدن ایران وسوسه انگیز هست.
آن وسوسه های خسارت بار به تحریمهای فلج کننده رسید و در ایستگاه برجام متوقف شد.پیش از آنکه این وسوسه ها در وزارت ارتباطات برای تحدید فضای مجازی مجال جولان پیدا کند باید جلوی آن را گرفت. این کاری است که نمایندگان ملت باید انجام دهند.
با علم باینکه ادامه هر بحثی با جناب سید مرتضی ره بجایی نخواهد برد تصمیم داشتم از ادامه گفتگو در مورد طرز فکر ایشان راجع به رضا شاه خودداری کنم. ولی یکی دو غلط در انشایی که حضرتشان در پاسخ من نوشته اند وادارم کرد توضیحی بدهم.
استاد گرامی ، شما بگفته خودتان حوزوی هستید و تخصص و مطالعاتتان در دین اسلام وخصوصا مذهب شیعه میباشد. اگر چه این روزها بسیاری از هملباسان شما در هر موردی از سیاست بین المللی گرفته تا تئوریهای اقتصادی ، انرژی هسته ای و موشک های قاره پیما اظهار نظرهای تخصصی میکنند و حرف هیچ متخصصی را هم قبول ندارند ولی انتظار ما از شما ی فرهیخته اینست که دنباله روی چنان روشی نباشید . رد و تمسخر اطلاعات دیگران در زمینه هایی که در تخصص شما نیست شاید از نظر شخصی رضایت بخش باشد ولی عقاید و افکار من و شما را تبدیل به “فاکت” نمیکند. در مورد احادیثی که شما نقل میکنید من فقط میتوانم نظریا اعتقاد خودمرا بگویم ولی قادر نیستم سندی در رد ان ارایه کنم. شما هم آزادید که هر چیز و هر کسی را خوب یا بد بدانید و دوست یا دشمن بشمارید . ولی تقاضای من از شما این بود و هست که اگر بتاریخ استناد میکنید اول تاریخ را بیطرفانه بخوانید (که میدانم در ایران امروز با آنهمه تاریخی که جعل شده کار آسانی نیست) .
فرموده اید : “درهمان اروپای معاصر قاجار و شاهان ایران،حتی اگر نظام های سلطنتی وجود داشته است باز اساس آن پارلمان های معتبر منتخب و در واقع آن نظام ها نظام هایی پارلمانتاریستی بمعنی درست کلمه بوده است نه اینکه اساس روی کار آمدن مثلا لوئی چندم و چندم و ناپلوئن و دیگران ،همچون رضا شاه کبیر شما ،زور و سر نیزه و دخالت خارجی باشد”. ازاتفاقات روزگار اینکه تصادفا زندگی “ناپلئون” بطرز باور نکردنی مشابه رضا شاه است با جنگهای بیشتر و البته یکقرن زودتر. او هم سربازی بود که بسرعت مدارج ترقی را پیمود و با یک کودتا بریاست شورای انقلاب یا وزراء رسید و باز پنج سال بعد شخصا خودش را “امپراطور” نامید بدون تصمیم حتی صو ری مجلسی! و چون از لویی ها نام بردید اعلیحصرت لویی هجدهم را هم انگلیسها بعد از شکست ناپلئون به تخت سلطنت نشاندند و در دوران سایر لویی ها هم اصلا بارلمانی در فرانسه وجود نداشت . اینها هیچ ارتباطی با ما ندارد جز اینکه اگر راجع به تاریخ و شخصیتهای تاریخی صحبت میکنیم خوبست قدری مطالعه کنیم خصوصا در عصری که اینترنت براحتی همه اطلاعات را از منابع موثق در اختیارمان میگذارد بخصوص برای شخصی چون شما که گویا بزبانهای خارجی هم تسلط دارید .
مطلب دیگر اینکه گفته اید “پس از نظر ما اساس نظام های شاهی چیزی جز استبداد و زیر پا گذاشتن قواعد عقلی و عقلائی و گوسفند پنداری مردم ایران نبوده است و از نظر من در یک نگاه کلی ،شاهنشاهی نظامی مزخرف و خلاف قواعد دینی و عقلائی و از نشانه های عقب ماندگی جوامع ایرانیان در مقایسه با یونانیان و غربیان بوده است”. دوست عزیز ، نظام پادشاهی جزء لاینفک تاریخ بشر است وبی ارتباط به عقب ماندگی ایرانیان (که این عقب ماندگی البته هنوز هم ادامه دارد فقط بجای اعلیحصرت میگوییم رهبر معظم) . هیچ کشور تاریخی (نه جدیدالتاسیس) وجود ندارد که در دوره ای از تاریخش این سیستم حکومت را تجربه نکرده باشد. پادشاهی در واقع مرحله بعدی از حکمرانان قبیله ای بوده. ضمنا وقتی میفرمایید “ما” چنین نظری داریم نمیدانم این فتوای جدیدی از شخص شماست یا متولیان دین اسلام. تا آنجا که من میدانم از زمانیکه مذهب شیعه بضرب شمشیر قزلباشان در ایران همه گیر شد تا پایان رژیم سلطنتی اکثررهبران دینی ایران ثناگو و نمک پرورده “ذات اقدس شهریاری” بودند و تادهه های آخرعمر آقای خمینی هیچکس صحبتی از مزخرف و خلاف دین بودن نظام پادشاهی نمیکرد. نظر مدرس را در این مورد قبلا خدمتتان آرایه دادم.
در پایان ، اگر شما میرزا حسین خان پیرنیا ، مستوفی ، مدرس ، ملک الشعرا بهار ، مصدق ، تیمور تاش ، یحیی دولت آبادی ، ملک التجار ، سید بهبهانی . شیخ الاسلام ، داور ، صدرالاسلام ، سردار اسعد ، شیخ علی نوری ، شریعت زاده ، ارباب کیخسرو، و …و… (جمعی از وکلای مجلس پنجم) همه را تحت نفوذ انگلیس و روسیه و همراه با منافع آنها میشناسید زیاده عرضی نیست!!
پی نوشت – مهربانی کرده و بفرمایید شما در کدام سند داخلی وزارت خارجه انگلیس خواندید که انها “نابود کردن خانها و مخالفان رضا شاه” را به خودشان نسبت داده اند.
جناب احمد قدیمی،تشکر از پاسخ و توجه شما،پیش از اشاره به مطلب اخیر شما لازم دیدم بگویم که حال که قصد استمرار بر نوشتن دارید چه خوب است آداب نگارش در این سایت را هم وجهه همت خود کنید،اولا تکمه “پاسخ” را ذیل هر نوشته گذاشته اند تا هرکس مطلبی منعطف به نوشته ای دارد ذیل آن بنویسد تا خوانندگان بعدی امکان جمع بندی و تامل و داوری داشته باشند،اینکه ذیل نوشته را رها می کنید و به بالای صفحه کوچ می کنید هم نوعی بی اعتنایی به مخاطب شماست و هم مظنه تلاش برای دیده شدن بیشتر که البته شما حتما از آن منزّهید،و نکته دیگر اینکه خوب نیست که در عین اظهار تادّب ،کلمه “ره” جلوی نام مخاطب گذاشته و او را تمسخر کنید،می دانید که تعبیر “ره” را معمولا جلوی نام اموات می گذارند نه مخاطب زنده ای که در حال گفتگو باشماست،و نکته سوم اینکه در بحث های مفهومی از کنایه و مغالطه لفظی خود داری کنید،کلمه napoleon صرفا یک نام خارجی است حال ما در زبان فارسی چه آنرا به “ناپلئون” تعبیر کنیم یا “ناپلوئن” یا “ناپلوئون” یا هر تعبیر دیگری،بنابر این شایسته نبود در بحث مفهومی ،تعبیر مشابه را با در گیومه قرار دادن را اساس خود برتر بینی و فهم قرار دهید.اما در محتوای مطلب،چیزی که عرض من بود بحث جزئی در تاریخ زندگی بقول شما ناپلئون یا لوئی های مختلف نبود،بحث من این بود که ادعای کلی شما مبنی بر اینکه در زمان سلسله قاجار،مطلقا دموکراسی بمعنای رایج در شرق و غرب عالم وجود نداشت،ادعای صحیحی نبود،شما در واقع خواسته بودید با اتکاء بر چنین ادعای کلی،از راه و رسم روی کار آمدن رضا شاه کبیر از طریق کودتا و با اتکاء بر اجانب دفاع کنید،فرض کنید اشاره تمثیلی من در مورد ناپلئون و برخی دیگر از پادشاهان انگلیس و فرانسه و نقاط دیگر،اشاره نادرستی بوده باشد،شما مناقشه در مثال نکنید،تامل کنید اصل حرف چه بود،عرض من این بود که ادعای کلی شما درست نیست،و اینجور نبوده است که در آن زمان،همه جای اروپا و نقاط دیگر،پادشاهانی که روی کار میامدند بسبک علیه السلام! رضاخانی روی کار میامدند،شما کافی است در این وجهه بحث بقول خودتان بروید در فضای اینترنت یک تاملی در تاریخچه تاسیس پارلمانها در اروپا و جاهای دیگر کنید که بعد تازه در زمان تاریخ مشروطه در کشور ما بنا بود از آنها کپی برداری شود،حال این جهت که کدام پادشاه در کجا بروش علیه السلام رضاخانی روی کار آمده بحث اصلی ما نبود،و غرض اصلی من این بود که دموکراسی پدیده ای متحوّل و متدرّج بوده است،و نمی شود همینطور چکّی و مغالطه آمیز ادعا کرد که در زمان ظهور رضاشاه دموکراسی در هیج نبوده و همه جا حسین قلی خانی حکومت تشکیل می شده،سپس بخواهید سیمای رضا شاه را با این ادعا منوّر کنید! این نکته اول.
دز مورد سوالی که ناگهان در پی نوشت بیاد آن افتادید،من در گزیده نقل هایی که در مورد شاخصه های حکومت رضا شاه از چند کتاب معاصر نقل کردم و در پایین همین صفحه هنوز هست،مطلب مورد سوال را از کتاب “تاریخ تطبیقی ایران با کشورهای جهان” از عزیز الله بیات نقل کردم و آدرس آنرا هم گذاشتم،عبارت من این بود :
“نقش انگلستان در حمايت از رضا خان بويژه در جريان مبارزه رضا خان براى استقرار تمركز از جمله در مبارزه وى عليه اسماعيل اقا سيميتقو و شيخ خزعل بروز مى كند كه هر دو از فئودالهاى بزرگ آذربايجان و خوزستان بودند و براى موجوديت رضا خان خطرى جدى به شمار مىآمدند كه رضا خان به كمك انگلستان توانست اين دو را يكى بعد از ديگرى مغلوب و منكوب كند.
براى اثبات حمايت انگلستان از حكومت رضا خان كافى است تذكاريه وزارت امور خارجه انگلستان را كه مربوط به سياست خارجى اين كشور است، مورد مطالعه قرار دهيم. در تذكاريه مذكور صراحتا چنين آمده است:
«دولت ايران شيخ محمره (خزعل) را مجبور كرد كه خود را تابع شاه ايران قرار دهد.دوران خودمختارى وى به پايان آمد. ما به او فهمانديم! كه اعليحضرت پادشاه انگلستان در صورت عدم اطاعت او از دولت ايران با نيروى اسلحه از وى پشتيبانى نخواهد كرد.»
با توجه به اين سند و شواهد متعدد ديگر از جمله وقايع شهريور 1320 و سرپيچى رضا شاه از دولت انگلستان و بركنارى وى از سلطنت ديگر ترديدى در نقش قاطع انگلستان و سازمانهاى جاسوسى آن در راه ترقى رضا خان باقى نمى گذارد.تمام سعى و كوشش رضا خان در مدت زمامدارى خود اين بود كه حمايت انگلستان را حتى الامكان در پرده نگاه دارد..
(تاریخ تطبیقی ایران با کشورهای جهان،عزیز الله بیات ،ص 568)
در پانوشت همین صفحه از کتاب اینطور آمده است :”تذكاريه سال 1926 وزارت امور خارجه انگلستان، ص 865”.
شما اگر منکر کلی دخالت انگلیسی ها در ظهور و بقاء و فناء رضا شاه در سپهر سیاسی ایران هستید،خوب این مطلب قابل بحث هست و می شود جداگانه بحث از آن کرد،اما اگر منکر کلی این دخالت نیستید،هیچ نیازی نبود که در مورد تذکاریه وزارت خارجه انگلیس استبعاد کنید.
و نکته سوم :اینکه نظام پادشاهی جزء لاینفک تاریخ بشریت بوده است،هیچ منافاتی با این ندارد که بسنجه های دموکراسی مورد نقد واقع شود،و نقد سیستم شاهنشاهی و سلطنتی و مزخرف و خلاف منطق دانستن آن بمعنای نفی نقش تاریخی آن نبوده و نیست.اینکه نظام جمهوری اسلامی همان نظام پادشاهی است چیزی است که قابل بحث هست ولی بحث ما الان این نبود ،پس وسط دعوا نرخ تعیین نفرمایید.
در مورد کلمه “ما” ،نخیر من نظر خودم را می گویم،اینکه اسلام یا تشیع بضرب شمشیر در ایران مستقر شد قابل بحث هست لکن باز این هم بحث ما نبود،شما ظاهرا مایلید در هر موضوعی که با من مخالفت دارید،مخالفت تان را به جنبه های دیگر تعمیم داده و وسط دعوا نرخ تعیین کنید.دخالت برخی علماء در دربار شاهان نیز هیچگاه بمعنای تایید شاهی و شهریاری نبوده است و در مواردی تقیه یا صلاح ملک و ملت چنین اقتضائی داشته است.در مورد مجلس آن زمان،اشاره من به کلیت مجلس و فضای حاکم بر زمان رضا شاه بود و فارغ از بحث از این اسامی،بودن برخی وکلای مردمی در مجلس منافاتی با مطلب پیش گفته وسیطره اجانب نداشت.
در مورد کلمه “ره” عذرخواهی می کنم،در مرور دیگری که بر نوشته می کردم متوجه شدم که کلمه “ره” بعنوان مخفّف کلمه “راه” جلوی نام من آمده بود و اشکال من در این مورد وارد نبود.
خواهش می کنم ما فکر کردیم امام ره بوده!
در شهر هرت
یک سیدی بود ، چپ و راست از نظام طالبانیِ شاه منبریِ داعشیِ شیعه دفاع می کرد و به خیال خودش چشم و چال چند کامنت نویس را کر و کور می کرد و می گفت :بله این نظام، نه داعشی ، نه طالبانی و نه حزب الله ی ووو است. اصلا دمکراسی از ناف این نظام سر زده است.
دست قطع کردن، شلاق و اعدام در ملا عمومی ، اسید پاشی و بردگی جنسی زنان و ناامنی زنان در خیابان ، نماز اجباری در کارخانه و مدارس ، یا ازدواج مرد ۶۰ ساله با کودک ۹ ساله، بازداشت و حصر و زندانی و شکنجه و اعدام دستجمعی دلبخواهی فقط مختص نظام ایران است.
حالا حالها باید کلی داعش و طالبان بدوند تا به گرد نظام شاه منبری شیعه امام زمانی برسند.
یک فریبایی بود که قبلا انسان نبود بعد انسان شد! و حال با پندار انسان بودن خیال می کند می تواند نظام مردم سالار جمهوری اسلامی ایران را با پندارهای خود سرنگون کند! ….الخ .
در ایران قطع کردن دست “دزد” با شرائطی که برای آن هست،از قوانین است و مطابق قانون اساسی مصوّبی که مورد تایید اکثریت مردم ایران هست باید قوانین اسلامی و حدود آن جاری شود خواه نازپرورده ها و ایرانیان متولد خارج از کشور راضی باشند یا ناراضی .
شلاق یا تعزیر نیز بعنوان مجازات بازدارنده در برخی موارد از حدود اسلامی هستند که برای جرایم و جنایاتی که از مجرمان صادر می شود وضع شده اند و هیچ کس را بدون دلیل شلاق نمی زنند ،همینطور مجازات اعدام در قوانین اسلام و ایران هست،و در ملا عمومی بودن آن موضوعیت خاصی ندارد مگر در موارد خاصی که عواطف عمومی در مورد جنایتی عمومی تحریک شده باشد.
اسید پاشی جزء قوانین اینجا نیست،اسید پاشی یک جرم و جنایت زشت هست که اگر در موردی انجام شود،کسی که این جنایت بر او واقع شده حق قصاص یا اخذ دیه دارد و مجازات جنبه عمومی جرم نیز محفوظ است،جنایت هم جنایت است و محکوم است و ممکن است اسید پاشی در همه جای دنیا اتفاق بیفتد و اتفاق هم افتاده است،اینکه یک جانی بهر انگیزه ، در مکانی و قلمروئی اسید ببدن قربانی بپاشد که قابل تعقیب و مجازات هست،هیچ دلالتی بر حقانیت یا عدم حقانیت یک حکومت ندارد مگر نزد کسانی که در خارج نشسته اند و از سر بیکاری دائم مشغول تحلیل های هرتی و دیمی هستند و خیال می کنند چه کار مهمی انجام می دهند که ذهنیت های غلط خود را در یک سایت نشر دهند!
در ایران و در اسلام زنان برده جنسی نیستند ،و زن بلحاظ ارزشی هیچ تفاوتی با مرد ندارد و زن در صفت همسر یک مرد، البته وظائف و اختیاراتی دارد و مطابق قوانین اسلام تنها در چهارچوبه نکاح رسمی امکان بهره مندی و آمیزش جنسی مرد از زن و زن از مرد وجود دارد نه در چهارچوبه های غربی گرل فریند و بوی فریند! تحت عنوان عوامفریب آزادی فردی ،و اگر بشود جایی تعبیر به بردگی جنسی زن کرد،همان غرب است که تحلیل گران هرتی آنجا تشریف دارند و از باب نمونه،زنان روسپی در ویترین های کنار خیابانها خود را عرضه می کنند،بردگی جنسی اینهاست و استفاده کالائی و تیبلیغاتی از بدن زن که در غرب رایج هست، همانجا که قبله گاه نویسنده مطالب بالاست.
در ایران ناامنی در مورد زنان در خیابان وجود ندارد،تخلف و جرم هم ممکن است در همه جای دنیا باشد،اما اگر مراد از ناامنی،لزوم مراعات قانون پوشش هست،لزوم پوشش یک قانون است و متخلف مورد تذکر واقع می شود،پس مراعات قانون را نمی شود ناامنی خیابانی نامید،همانطور که لخت و عور توی خیابان مرور کردن هیچ دلالتی بر امنیت ندارد مگر برکسانی که پدیده های غربی چشم و چالشان! را کور کرده باشد.
نماز در هیچ جا اجباری نیست،نماز البته بر مسلمان مکلّف واجب هست اما مسلمان اختیار دارد آنرا تنها بخواند یا بجماعت،اما توصیه و تاکید بر نماز جماعت بمعنای اجباری بودن نماز نیست مگر نزد نق زنانی که بدون اطلاع از قوانین اسلام و ایران مایلند از هر گزارشی مخالف خوانی کنند.
مطابق قوانین ایران ازدواج با دختر کمتر از 13 سال ممنوع است مگر با اذن و صلاح ولی او و تایید دادگاه،و افراد عاقل هیچگاه موارد نادر یا تخلف از قانون را معیار ارزیابی هرتی و دیمی و تبلیغاتی قرار نمی دهند.داعش و طالبان ربطی به حکومت جمهوری اسلامی ایران و قوانین ایران ندارند مگر در نزد نق بزن های متولد خارج که خودشان اعتراف کردند
هرگز در ایران نبوده اند و از بافت جامعه ایران بی خبرند که طبیعتا تحلیل ها و نوشته های مغلوط آنان چیزی جز تحلیل های هرتی یا دعاهای گربه سیاهانی نیست که به دعای آنان از راه دور هیچ بارانی نخواهد آمد!
روایاتِ حضورِ بیلُنگ در گرمابههای عصر پیامبر، و تدبیراتی در آن واقعیّت.
… در برابر احادیثی که خواهان استفاده از لنگ است روایات دیگری وجود دارد که نمیتوان از آنها چنین خواستی را استنباط کرد!. اینک نمونهای از اینگونه روایات:
«النبی(ص): بئس البیت الحمامُ تُرفع فیه الاصوات و تکشف فیه العورات» (ابنعباس روایت کرد که پیامبر گفت: حمام، بد خانهای است که در آن سر و صدا بالا میرود و نیز دامن و شرمگاه آدمی مکشوف میگردد).
«قال امیرالمؤمنین: نعم البیت الحمّام، تذکر فیه النار و یذهب بالدرن. وقال: بئس البیت الحمّام یهتک الستر و یذهب بالحیاء» (امامعلی گفت: حمام، خوب خانهای است زیرا آتش اخروی را به یاد انسان میآورد و چرک را از بدن میزداید. امامعلی همچنین گفت: حمام، بد خانهای است چرا که پرده و پوشش را میدَرَد و آزرم و حیاء را از بین میبرد).
«قال الصادق: بئس البیت بیت الحمّام یهتک الستر و یُبدی العورة. و نعم البیت بیت الحمّام یذکّر حرّ جهنّم» (امام صادق گفت: حمّام، خانهی بدی است زیرا پرده و حجاب را میدَرَد، و عورة و نهانگاهِ انسان را آشکار میکند. همچنین حمّام، خانهی خوبی است چرا که گرمای جهنّم را به یاد آدمی میآورد).
«قال أبوعبدالله: قال أمیرالمؤمنین: نعم البیت الحمّام یذکّر النار و یذهب بالدرن؛ و قال عمر: بئس البیت الحمام یبدی العورة و یهتک الستر قال: و نسب الناس قول امیرالمؤمنین إلی عمر و قول عمر إلی أمیرالمؤمنین» (امام جعفر صادق روایت کرد که امامعلی گفت: حمام، خوب خانه و مکانی است که [گرمای آن] آدم را به یاد آتش [اخروی] میاندازد، و چرک و کثافت را میزداید. امام صادق همچنین روایت کرد که عمربنخطاب گفت: حمام، خانه و جای بدی است که باعث نمایان شدنِ شرمگاه و دریده شدن حجاب میگردد).
«دخل علیّ و عمر الحمام فقال عمر: بئس البیت الحمّام یکثر فیه العناء و یقلّ فیه الحیاء، فقال علیّ: نعم البیت الحمام یذهب الاذی و یذکّر بالنار» (ترجمه از مجلسی اول: شیخطوسی به سندی کالحسن روایت کرده است که حضرت امیرالمؤمنین با عمر به حمام رفتند عمر گفت که بد خانهای است حمام که در آنجا غنا و خوانندگی [یا: کشف عورة] بسیار میشود و حیا کم میشود پس حضرت امیرالمؤمنین فرمودند که نیکو خانهای است حمام این کس را پاک و پاکیزه میکند از جهت عبادت الهی و مذکر آتش جهنم است).
احادیث بالا نشان میدهد که برهنگی و کشف عورة، در داخل حمّامها کاملاً رایج بوده و کسی متعرّض آن نمیشد و حتی بزرگانِ مذکور در روایات، در تغییر آن سخن نگفتند. قسمتی از این واقعیّت به کیفیّت گرمابههای آن زمان برمیگردد زیرا حمّامهای عصر پیامبر ،در صورت وجود، سالن کوچکی بود که اتاقکها و دوشهای محفوظ نداشت بنابراین برای شستن همهی اندام (و به ویژه زدودن موهای زائد) چارهای جز در آوردن لنگ و دامن نبود از آن گذشته شورتهای دوختهی امروزی در آنجا وجود نداشت و از همه مهمّتر اینکه برهنگی در برابر جنس موافق ،به ویژه هنگام ضرورت، امری عادی و پیش پا افتاده بود که در هنگام استحمام گریزی از آن نبود. آیا از کلام رسولخدا، علیبنابیطالب، عمربنخطاب (و حتی امامجعفرصادق که در قرن دوم هجری میزیست) برداشت دیگری میتوان کرد؟
البته جامعه اسلامی در برابر این واقعیّت، به مردم سفارش کرد هنگام حضور در حمام از چشم دوختن به شرمگاه دیگران خودداری کرده، و نیز از حمام رفتن با فرزندان خود پرهیز کنند تا والدین و فرزندان به عورة یکدیگر ننگرند. و اینک مستنداتی در این باره:
«عن أبیعبدالله قال: قال رسولالله(ص): لایدخل الرجل مع ابنه الحمّام فینظر إلی عورته، و قال: لیس للوالدین أنینظرا إلی عورة الولد و لیس للولد أنینظر إلی عورة الوالد» (امام صادق روایت کرد که رسولالله گفت: نباید مردان با پسران خود به حمام روند که موجب نگاه به عورة و شرمگاه شود …).
«عن ابیعبدالله قال: من دخل الحمّام فغضّ طرفه عن النظر إلی عورة أخیه آمنه الله من الحمیم یومالقیامة» (امام صادق گفت: هر کس وارد حمام شود و از نگریستن به شرمگاه برادر [دینیاش] پرهیز کند خدا وی را از عذاب قیامت ایمن میدارد).
(بریدهای از کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر، امیر ترکاشوند، ص 197-195).
telegram.me/baznegari/161
.
.
روایات فوق الذکر -بر فرض صحت سندی و صدور آن-دلالت بر امکان بالقوه رویت تصادفی عورت دارند (یعنی حمام فی نفسه و بالقوه محل احتمال کشف یا رویت عورت می باشد) نیز برخی دلالت های اخلاقی اعتقادی مثل اینکه گرمای آن محیط یادآور گرمی و حرارت جهنم هست،از این جهت هیچ حلّیّت و حرمتی از معنای مطابقی اینگونه روایات استفاده نمی شود،بنابر این باصطلاح علمی این دو دسته روایت (روایاتی که می گویند در حمّام ستر عورت بوسیله لنگ یا هر ساتری لازم است و این روایات مورد اشاره که بجنبه های مثبت و منفی احتمالی خود حمّام اشاره می کند) هیچ نظارت و تعارضی ندارند و در واقع مثبتین (یعنی هریک معنایی را اثبات می کنند که درگیر معنای روایات دیگر نیست) هستند.
ببیان دیگر:روایاتی می گوید پوشاندن عورت از دیگران (حتی محارم انسان) لازم است خواه در حال تخلّی ،خواه در حال استحمام،خواه در حال شنا و خواه در هرحالی،و لنگ نیز خصوصیتی ندارد، بلکه مراد اصلی “ستر و پوشاندن عورت” است که واجب است حتی از همجنس و حتی از محارم،و کشف عورت در هیچ حالی جایز نیست،از آنطرف روایات مورد اشاره فوق نیز لسانشان این است که حمام از جهتی خوب است اگر موجب تذکر آخرت و عذاب اخروی باشد،و از حیثیتی بالقوه بد است چون ممکن است در اثر تعمّد یا سهو باعث کشف عورت شود،پس ایندو دسته روایات ناظر بر هم نیستند تا بشود اینگونه برداشت کرد که :
“در برابر احادیثی که خواهان استفاده از لنگ است روایات دیگری وجود دارد که نمیتوان از آنها چنین خواستی را استنباط کرد!”
(پایان)
چون روشن شد که معیار اصلی معنایی در روایات مورد اشاره اول ،فقط مساله ستر و پوشش عورت است حتی از همجنس و حتی از محارم (غیر از همسر) و عنوان “لنگ” هیچ خصوصیت و موضوعیتی ندارد.
نیز نمی شود اینگونه برداشت کرد که :
“احادیث بالا نشان میدهد که برهنگی و کشف عورة، در داخل حمّامها کاملاً رایج بوده و کسی متعرّض آن نمیشد و حتی بزرگانِ مذکور در روایات، در تغییر آن سخن نگفتند. قسمتی از این واقعیّت به کیفیّت گرمابههای آن زمان برمیگردد زیرا حمّامهای عصر پیامبر ،در صورت وجود، سالن کوچکی بود که اتاقکها و دوشهای محفوظ نداشت بنابراین برای شستن همهی اندام (و به ویژه زدودن موهای زائد) چارهای جز در آوردن لنگ و دامن نبود از آن گذشته شورتهای دوختهی امروزی در آنجا وجود نداشت و از همه مهمّتر اینکه برهنگی در برابر جنس موافق ،به ویژه هنگام ضرورت، امری عادی و پیش پا افتاده بود که در هنگام استحمام گریزی از آن نبود”.
(پایان)
چون از بیانی که گذشت روشن شد که نمی توان گفت “برهنگی و کشف عورت در داخل حمام ها کاملا رایج بوده!”
زیرا اولا برهنگی بدن (غیر از عورت) در زن و مرد ،از قبیل یا مترادف معنای “کشف عورت” نیست!و کشف عورت در اسلام بدلایل قوی و متعدد حرام و ممنوع است چنانکه رویت و نظر به عورت دیگران نیز حرام و ممنوع است،و قبلا اشاره شد که نظر و نگاه زن به عورت (جلو و عقب) زن دیگر حرام و ممنوع است،چنانکه نظر و رویت مرد به عورت (جلو و عقب) مرد دیگر حرام است،همچنانکه کشف و نشان دادن عورت خود به دیگران ،حرام است چه بر مرد و چه بر زن،و اینگونه روایات هیچ دلالتی بر این ندارند که کشف عورت مترادف یا قرین برهنگی سایر نقاط دیگر بوده است! چنانکه هیچ دلالتی بر این معنا ندارند که در حمام های صدر اسلام (حتی اگر بصورت سالنی یکدست بوده باشد) ،همه بصورت عریان (حتی در مورد عورتین) در حمام عمومی حضور پیدا می کردند! در مورد ازاله موی پشت عورت نیز،چنین عملی هیچ تلازمی با کشف و نشان دادن عورت به دیگران ندارد! گذشته از اینکه سیره مستمرّه بین متشرعه از صدر اسلام تا زمان ما این بوده است که جای خاص و جداگانه ای را برای استعمال داروی حمام و ازاله موی پشت عورت در نظر می گرفتند،و اساسا این یک تناقض هست که شارع بطور مطلق، کشف و رویت عورت را بر مکلّفان تحریم کند بعد در حمّام نفس همین عمل را جایز بداند! برای اینکه جایی که در قدیم مظنّه چنین امری و چنین احکامی بوده است همانا حمام بوده است وگرنه در غیر حال حمام و استحمام که همه لباس بتن دارند!بنابر این، این ادعای نویسنده این کتاب که کشف عورت در حمام ها “کاملا رایج بوده است”از کشفیات عجیب و غریب اینگونه فقه های پویا! بوده است برای زمینه سازی و نوشتن چیزهای بی اساس دیگری در مورد مساله پوشش! و در هرحال “برهنگی (غیر از عورت) در برابر همجنس”هیچ ارتباط خاصّی با مساله لزوم پوشش زن که نص قرآن و روایات هست ندارد،یعنی: اینکه زنان می توانند (البته بدون نظر شهوانی) همه نقاط بدن دیگر زنان غیر از عورتین (عقب و جلو) را بینند،و همینطور: اینکه مردان می توانند(البته بدون نظر شهوانی) همه نقاط بدن دیگر مردان غیر از عورتین(عقب و جلو) را ببینند،هیچ ربط مفهومی یا مصداقی با لزوم پوشش بدن و موی زن از مردان اجنبی ندارد.همچنانکه این تکالیف (کیفیت نظر به بدن همجنس) هیچ تصادم و تعارضی با لزوم و وجوب پوشاندن عورت هرکس از دیگری ندارد.
اتفاقا خیلی هم لازم است !
جناب آنارشیست در اعتراض به درج مطلب طنزی از خانم کبرا از مشهد فرموده اند که ” این سایت جای این چیز ها نیست ” . اما این سایت جای مطالب خشک و خسته کننده تکراری انبوه نویسانی که خود دانی هست . اتفاقا جناب آنارشیست این سایت جای طنز هم هست تا این فضای کسل کننده حاکم بر سایت , بیشتر به خاطر مطالب گرد آورندگان ثواب آخرت , کمی لطیف و ملایم شود . مردیم از بس این سید بیکار شکارچی ثواب آخرت هی ” قال محمد جریر مفنگی رضوان الله علیه ” زر و زر و زر و زر و …” کرد یا این مزدک اهل هاشور آباد دروازه غار هی هاشور به خورد ما داد یا این مش قاسم با حاجی حاجی کردن هاش ما را به یاد لمپن های حزب اللهی انداخت . یه خرده شوخی , یه خرده مطایبه ( معذرت میخوام از بس مهملات این سید رو خوندیم شدیم یه پا عرب ) , یه خرده هزل , یه خرده مزاح ضرر نداره به خدا . کسی هم که موضوع طنز واقع میشود هم چه خوبه که جواب را به طنز بده و صد البته هر دو طرف ماجرا باید ادب نوع نوریزادی را رعایت کامل کنند (یعنی میشه به یه ملتی توهین کرد ولی نمیشه به مش قاسم توهین کرد چون با معیار های “ادب نوریزاد” نمیخونه) .
موضوع دیگر که به نظرم مهم آمده این است که ما چه بخواهیم چه نخواهیم معتاد به خواندن و نوشتن در این سایت شده ایم . من خودم که بارها در کلینیک های ترک اعتیاد “درمان ” شده ام ولی هر بار باز فرداش سری زدم به شیشه فروشی نوریزاد . منظورم اینه که حالا که ما خودمان گرفتار شده ایم چرا دیگران را هم مبتلا نکنیم؟ اصلا چرا از خودی هایمان شروع نکنیم ؟ مخصوصا از خانم های فامیل ؟ جای خانم ها واقع در این سایت کاملا مردانه خالیست . کجایی بابا سارا خانم از فرانکفورت ؟ ما کلی خودمان را آماده کرده ایم برای جواب دادن به سئوالات دوره بچگی شما . ول کن بابا این آلمانی ها را و بگذار کمی هم به هوش باشند و به کار و زندگی خودشان برسند ! جای خانم ها واقعا در این سایت خالیست , همچنین نوجوانان . این سایت میتواند تبدیل به جایی برای همه , از هر جنس و گروهی , بشود اگر همه همت کنند و دیگران را به این سایت رهنما بشوند . این کبرا خانم واقعا وجودشان مغتنم است در این سایت و آنارشیت هم خیلی بی ربط میگوید و اتفاقا کبرا خانم سئوالات خیلی اساسی طرح کرده ولی چون جوابشان در هیچ یک از کتاب هایی که سید مرتضی تا به حال خوانده نیست او هم طفلک نتوانسته جواب بدهد و حدس میزنم که پیش مراجع رفته تا جواب بگیرد آخه طفلک هنوز بعد از پنجاه شصت سال با مغز کلید داران خزانه خرافات فکر میکند و به درجه اجتهاد نرسیده . یه زمانی این سید ها کاملا دم دست ایرانی ها بودند و کلی اسباب شوخی . خوب انقلاب شد و بین همه چیز و همه کس مثل همان صدر اسلام فاصله افتاد . سید ها حالا برای خودشان آدمی شده اند و برو و بیایی دارند . کی دیگه جرات میکنه انگشتی به سیدی برسانه ؟
بلاخره ما باید کمی هم در باره سید مرتضا که هفتاد و سه درصد سایت را اشغال کرده چیزی بدانیم یا نه ؟ در قدیم ها ما کاملا میدانستیم که یه آخوند چه طور زندگی میکنه ولی حالا چی ؟ قبلا میدانستیم که زندگی آن ها در کل از قبل کارهایی مثل فاتحه خوانی سر قبر و پیش نمازی مسجد و نوحه خوانی و ذکر مصیبت در ایام عزاداری و نظیر این ها میگذرد , حالا زندگی ان ها چه طور میگذرد ؟ قدیم ها غیر از کله گندهایشان که هم جیره بگیر ساواک بودند و هم از طرف مؤمنینی که وضع مالیشان خوب بود روزی میگرفتند , بقیه در فقر زندگی میکردند و حال و روز خوشی نداشتند . وضع مالی آن ها در کل بهتر شده یا آن ها هم مثل مردم عادی خانه خراب شده اند ؟ چه اشکالی دارد که سید مرتضا به نمایندگی از طرف آخوند ها به این سئوالات جواب بده ؟ راستش را بخواهید روحانیون در هاله ای از رمز و راز قرار داده شدند پس از انقلاب چیزی که در گذشته اصلا این طور نبود . من یادم هست که قبل از انقلاب آخوند ها در میان مردم و مثل مردم بودند نه مثل حالا . مردم حالا خودشان را به دلایل مختلف از آخوند ها کنار نگهمیدارند درست مثل زمانی که قبایل عرب , پس از فتح ایران , به ایران کوچ داده شدند . خود آخوند ها هم این را احساس کرده اند و ناچار خود را کنار میکشند . ای تو روح باعث و بانیش سگ ……
برگردیم به سر با نشاط کردن سایت و باز کردن در آ ن بر روی همسران , خواهران , مادران و دختر هایمان و خلاصه آن ها که طبق روایات معتبر اکثرشان اهل جهنمند . (خوش به حال ما که خدا یه تکه گوشت اضافی بمون داده تا شانسمان برای به بهشت رفتن بیشتر بشود) . اگر به خواست خدا زنان عزیزمان به این سایت رو آ وردند آن وقت باید نوریزاد توجه کامل کند که اهالی هاشور آباد مثل همین مزدک خودمان دست از پا خطا نکنند که این حضرات دافعه اشان صد برابر جاذبه اشان است مخصوصا برای خانم ها که از آدم های با تربیت خوششان میاید . همچنین باید به این مش قاسم هم تذکر جدی داده بشود چون خانم ها از مردهای چرند گو به همان اندازه مردان فحاش بدشان میاید و برای همین هم هست که آمار طلاق در ایران این قدر بالاست . به امثال این ایراندوست واقعی هم باید تذکر جدی داده شود چون خانم ها از مردانی که یه کار رو همیشه به یه شکل میکنند هم بدشان میاید . کمی هم ابتکار بد نیست برادر ! خلاصه میکنم :
۱- دعوت از خانم ها و جوانان برای نوشتن در این سایت . از خودی ها شروع کنید !
۲- با ارسال مطالب طنز محترمانه که خود نوشته اید و در ارتباط با این سایت و کامنتگذ اران آن و مسائل روز است حال و هوای سایت را از خشکی و تکرر در آوریم
۳- مثل بعضی از میهمانان این سایت نباشیم که از بس مفت خوردند و مفت نوشته اند خیال میکنند که صاحب خانه اند و به صاحب خانه “اوردر” میدهند .
گنجعلی گر ترا دهد پندی
از دل و جان شنو برای خدا
ور ترا عیب گوید و تسخر
هردوشان را بنوش عین دوا
جناب گنجعلی
1- تو رو سنه نه! شما پاتو به اندازۀ گلیم خودت دراز کن و به بقیه کاری نداشته باش. هر کسی هر مطلبی بخواد میتونه در این سایت قرار بده و به شما ربطی نداره، در ضمن اگه یکی با شما این تیپ شوخی ها رو بکنه سرحال میای؟ اول یه سوزن به خودت بزن بعد یه جوال دوز به دیگری. خودت این همه زر زدی و توهین کردی و بی ربط گفتی، ولی به دیگران ایراد میگیری و داروغه بازی در میاری؟
2- یه نفهم بی شخصیت مثل تو که این جمله رو میگه “…” قال محمد جریر مفنگی رضوان الله علیه ”…” دیگه به هیچکس و هیچ چیز احترامی نمیزاره، حتی به ناموس خودش! و نوری زاد هم که انگار دوز قرصهای آرام بخش را برده بالا که به اینگونه جملات کاری نداره؛ به خودش که شک دارم مسلمان باشه، ولی تا آنجا که میدانم افراد خانواده و پدر و مادرش مسلمان بودند و پدرش مسلمان از دنیا رفته، همچنین بسیاری از ایرانیان مسلمان هستند….کسی که عفت کلام نداشته باشه و اینجا در پناه سایت نوری زاد به هرکس دلش خواست بی احترامی کنه، معلومه که شرف نداره!
** نوری زاد قسمت 2 نوشتۀ مرا خواندی؟؟!!
3- تا زمانی که یه مشت منحرف اخلاقی در این سایت مطلب میدن و نوری زاد هم خوش بحالش میشه، دعوت از جوانان و زنان دیگر چرا؟ نکنه شما هم بله؟!
4- مطلب طنز محترمانه از همین نوع مطلبی که تو نوشتی بدرد … میخوره ( خودت جای نقطه چین یه چیزی بزار ).
مردک! اول خودت بفهم چی میگی بعد برای دیگران نسخه بپیچ.
5- اونهایی که مفت میخورن و مفت مینویسن، امثال تو هستند که وقتی دهن باز میکنن انگار که در چالۀ فاضلاب باز شده. در ضمن صاحب خانه ای که در را باز میزاره و به هرکسی اجازه میده هر چی دلش میخواد بگه، باید حق دفاع را برای افراد محترم بشماره؛ یا سخنان یاوه را منتشر نکنه یا اگر کرد منتظر پاسخ دیگران باشه. در ضمن صاحب خانه بودن او دلیل نمیشود که او را نقد نکنیم. این سایت قرار نیست فقط محل تعریف،تمجید، پاچه خواری و چاپلوسی از صاحب خانه باشه.
6- تو هم مواظب باش چی بلغور میکنی. دفعۀ بعد یه جور دیگه میزنم تو کرک و پرت. افتاد؟ این مطالب من هم طنز بود و بدل نگیر یه وقت رو دل میکنی… پس هر چی عوض داره گله نداره و …اتفاقاً خیلی هم لازم است! نه غلام!
“یه خرده شوخی , یه خرده مطایبه , یه خرده هزل , یه خرده مزاح ضرر نداره به خدا ”
7- برای اینکه شیر فهم بشی و نه … فهم! برات بگم که من همیشه به توهین های دیگران پاسخ دادم و هیچگاه شروع کننده نبودم…میگی نه! به خودت و مطلبت نگاه کن و بگو آره!
اینم یه فی البداهه برای تو:
منِ درویش تو را دهم پند
ز دل و جان نیوش نیابی گزند
ترا همی عیب کردم و تقصیر
گر ز حد بگذشت گنجعلی برو بمیر!
Anarshit این شعره یا معره؟ وا اسلاما از این دانشگاه قم با این نخبه های ادبی اش!
آنارشیست
پاسخ به چرندیاتی که نوشتی مخصوصا این:
جناب گنجعلی
1- تو رو سنه نه! شما پاتو به اندازۀ گلیم خودت دراز کن و به بقیه کاری نداشته باش. هر کسی هر مطلبی بخواد میتونه در این سایت قرار بده و به شما ربطی نداره،
…
اگر هر کسی هر مطلبی میخواست میتونست در این سایت قرار بده در جواب تو..الان تو و هم پالکیهات میشستین الاسگا لیس میزدین
برو خدا رو شکر کن به حرمت محمد و دوستان با اصالت دیگه در این سایت ما قلم خود را برای افرادی مثل تو الوده نمیکنیم.
فکر میکنی گنده لات بازی خوبه ؟ میدونی چطوری خیلیها مثل تو گنده لات شدن …می بوردنشون کوچه پشتیهای قلعه اونجا روشونوباز میکردن. از طرز نوشتهات معلومه تو هم گنده لات شدی !
عقرب
عقرب!
دفعۀ بعد زودتر اعلام آمادگی کن تا
/////////////
////////////
////////
—————————-
نوشته ی بسیار زشت و کثیف شما حذف شد.
.
عقرب!
لازم نبود حکایت آشنایی خودت با گنجعلی را تعریف کنی.
///////////
////////////
/////////////
——————-
کامنت زشت شما حذف شد.
.
نامه آیتالله دستغیب به مراجع: نظر فقهیتان را درباره حصر بیمحاکمه هفتساله روشن کنید
کلمه: آیتاللهالعظمی سیدعلیمحمد دستغیب در نامهای به مراجع عظام تقلید در نجف اشرف، قم و سایر شهرستانها با تاکید به نقش مراجع در بحرانها، نظر فقیهی آنان را درباره حصر بیمحاکمه هفتساله محصوران خواسته است.
به گزارش کلمه، این مرجع تقلید آزاده مقیم شیراز در نامه خود به مراجع تقلید با اشاره به این که مردم امیدوارند حضرات آقایان مراجع معظم، نظر شریف فقهیشان را در این مورد روشن کنند، خاطرنشان ساخته است که بر طبق موازین شرع، حبس و حصر بدون محاکمه و ارائه دلایل از متهم، شرعی نبوده و حصر در کنار حبس موضوعیتی ندارد.
متن نامه آیتاللهالعظمی دستغیب را در ادامه بخوانید:
حضور محترم مراجع معظم و معزز تقلید (اعم از نجف اشرف و قم و سایر شهرستانها)
حضرات آقایان فقها همیشه در طول تاریخ ملجا مردم و راه گشای امور بودهاند. از طرفی دیگر توجه دارید که اسلام و احکام آن بن بست ندارد. و در تمام موارد و همه موضوعات حکم شرع واضح و روشن است.
به سمع مبارک همه شما رسیده است که حضرت حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی کروبی و سید محترم فرزند زاده حضرت موسی بن جعفر علیه السلام جناب آقای میر حسین موسوی و همسرشان به اتهام شرکت در راهپیمایی سال ۱۳۸۸ (در اعتراض به نتایج انتخابات) بدون حکم دادگاه صالحه و شنیدن دفاعیات آنان محکوم به حصر شدهاند.
قریب هفت سال است این سه بزرگوار در منزلشان تحت مواظبتهای شدید توسط نظامیان محصور هستند. لذا مردم امیدوارند حضرات آقایان مراجع معظم و معزز، نظر شریف فقهیشان را در این مورد روشن کنند.
ضمنا به نظر حقیر بر طبق موازین شرع، حبس و حصر بدون محاکمه و ارائه دلایل از متهم، شرعی نمیباشد و ظاهرا حصر در کنار حبس موضوعیتی ندارد.
به امید جواب شرعی از حضرات آیات عظام.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
سیدعلیمحمد دستغیب
۱۳۹۶/۵/۲۸
درود بر آیتاللهالعظمی دستغیب ! این دستغیب های شیراز از مردمان شریف آن خطه اند . خداوند نگهشان دارد تا از قبل وجود ایشان شاید روحانیت هنوز اعتباری بتواند داشته باشد .
نگو که اصغرش هم داریم اون بزرگشون هم که رفت با آن سینه ( بخوان پستان شیرده اش در خرابه ) باید از دست اینان به شیطان پناه برد
باسلام
مکر آخوندها را میبینید؟ قریب 7 سال است گذاشته اند آن سه مهره سوخته نظام بطور غیر قانونی و غیر شرعی در حبس و حصر بمانند، اینک که مردم و جامعه و نهادهای بین المللی واکنش نشان داده و بخصوص با بهانه جوییها ی ترامپ دیوانه مواجه شده اند جهت نجات نظام از چاله ای که خود کنده و خود در آن افتاده، آیت الله هایی که ژست مخالف گرفته اند تازه به یادشان افتاده که این مجازات قانونی و شرعی نیست. حقیقت این است که این به ظاهر منتقدین و مخالفین خود ذخیره آخرت نظامند و مأموریت دارند در جبهه مخالف از کلیت معصوم نظام مقدس دفاع کنند و با حفظ پرستیژ و اقتدارش از این بست نجاتش دهند.
سلام بر دوست گرامی
آقای دستغیب فارغ از هر عقیده ای جز تکدانه های حوزوی بود که از بدو امر به مخالفت با این کار غیرقانونی پرداخت.مکاتبات او در اینترنت همچنان قابل مشاهده است.او توسط اوباش و نوچه های حکومتی در همان زمان هم مورد هجمه و تخریب منزل و حتی ضرب و شتم شاگردان قرار گرفت حال اینکه بیداری بود در مجلس خفتگان نظام دینی.البته مدعیان قانون باید پاسخ اینگونه بی قانونیها را در کشور بدهند که هرگز توسط قوه به ظاهر قضاییه مورد بازخواست قرار نگرفت که چگونه یک عضو مجلس خبرگان در چهارچوب همین نظام هردمبیل کاملا مسالمت آمیز مخالفت می کند و مورد هجمه قرار می گیرد ولی به هر حال با اینگونه اظهارات نابجا که ناشی از بغض و کینه است آیا می توان انتظار داشت همین تک صداهای مخالف هم از حوزه خارج شود؟!
موفق باشید
تقدیم به سید مرتضی و دیگر اسلامیان!
https://www.youtube.com/watch?v=CJpekP-mOOg
شفاف سازی تفاوت چهره غیر واقعی اسلام اونا و اسلام ما!
عبدالفتاح خدمتی*: بسمالله، الحمدالله. [برای درک] علت و سبب واقعه غدیر باید به داستان قبل از حج مراجعه کنیم. حضرت رسول (صلوات الله تعالی و سلام علیه) حضرت علی را وادار کردند که به یمن بروند و از آنجا غنایم جنگی را به مدینه بیاورند.
مش قاسم: ۱- آیا زنان و بچهها هم در میان این غنائم جنگی بودند؟ ۲- آیا این زنان و بچهها همانند فروش زن و بچههایی که داعش انجام میدهد به فروش رفتند؟ ۳- آیا حضرت علی شخصا از این غنایم جنگی بهره بردند؟ ۴- مبانی فقهی اسلامی داعش در به اسیر گرفتن زن و بچه و فروش آنها چه میباشد؟ ۵- نقل است که فرماندهان داعش به افراد تحت فرمان خود دستور میدادند که کدام زن اسیر را برایشان ببرند. آیا حضرت رسول (صلوات الله تعالی و سلام علیه) حضرت علی هم همینگونه رفتارها داشتند؟
*: https://www.youtube.com/watch?v=uWKf13J6mjs&feature=youtu.be
در شهر هرت
جوابی به استدلالات دیمی سید مرتضا ؛
۱- در مورد اکثریت؛
آ-اکثریت جامعه ایران ، درصد هر جامعه نسبت زنان بیشتر از مردان است. کجایند زنهای وزیر ومدیر؟
ب-نسبت فارسی گویان بیشتر و پس از آن ترکی زبانان است پس چرا عربی در مدارس آموخته می شود؟
پ – نسبت بی عمامگان به با عمامگان بیشتر است، پس چرا با عمامگان حاکمند؟
ت-نسبت طالبان، بخصوص از جنس سید ،از مردم عادی کمتر است پس چرا آنها باید خمس و ذکات بگیرند و از ما بهتران باشند؟
ث-شما که در ایرانید ، ایرانی نیستید، چون سیدید.
۲-مردم متوهم چون شما در خیالشان به خاطر دفاع ازجنبش ۸۸ و رهبران در حصر به کسی را ی دادند که جزو و اصل نظامی است و خودشان را در حصر قرار داده، جریان دروغ همان دفاع حرمین است، که درخیال بهشت به جنگ می روند و برای یاوه گویان مقتدر کشته می شوند .
۳- درود بر نرگس محمدی و آتنا دائمی و تمامی بهاییان عزیز زندانی.
۴- کوتاه بنویس و قابل خواندن.
سوگند حاج ممد علی شهردار/* تهران برای استفاده از مدیران پاکدست.
مش قاسم: همچین کسانی در حکومت/* اسلامی وجود ندارن. چرا؟ واسه اینکه در حکومت/* اسلامی جایی واسه آدم پاکدست وجود نداره، تا دزد و آدمکش و شکنجهگر نباشی توی این حکومت/* به جایی نمیرسی. همه این حرفا واسه شیره مالیدن به سر ملته.
/*: ک
جمع شدن نمک پشت سد گتوند علیا فاجعه زيست محيطي كه هر لحظه طبيعت منطقه را تهديد مي كند .
(من این عکس را نگرفته ام دوباره اعتراض نشود که کپی کرده ام )
داش محمد سلام، ا درج مقاله البرز ایرانزاد در روزنامه عصر امروز یه سالو اندی میگذره . این دومین باره که من ندای استمداد نویسنده مقاله رو اینجا عرضه کردم. دیدی که حتی یه نفر همت نکرد به این ندای استمداد پاسخ بده. نه ا ینگه دنیا کسی کاری کرد نه ا جای دیگه و نه ا درونمرز دسی بیاری پیش اومد. تورو به جوونمردی قسم آیا سزاواره آدمی مث شما خودشو فدای یه همچه ملتی کنه؟ منکه پاک ناامیدم. اون تلگرام کذائی تو خیلی ا آرشیواس اما چه رازی تو کاره که نباس منتشر شه؟
اوا…رهگذر جون باز دلارای عمو سام دیر شده؟ خب دانبلی دینبوی بورلی هیلزی های بی عار و درد که به راهه. یه تصنیف… رهگذر جون.
اینم واسه دست گرمی:
چینی ام…چینی ام…چینی ام نای نای
دسمال هل و میخک و دارچینی ام نای نای
دسمال هل باوارده ای،
جان من نیدی؟ نای نای
مرگ من نیدی؟ نای نای
ای خاک می برسر، این مار مرا کُشه
بخانه بشم، می پر مرا کشه
گل قهرکن ینی چه، یعنی که او را ترا خایه
گل قرکن ینی چه؛ یعنی که میلی بتو داره
دارام دارام دام…دیری دارام
دیدام دیدام دام…داری دادام
تو سیاهی، من تورو نخوام
تو بلائی، من تورو نخوام
توطلائی من تورو نخوام
سیا سوخته من تورو نخوام
پدرسوخته من تورو نخوام
سیاهه…سیاهه
بلایه…بلایه
طلایه…طلایه
سیاسوخته من تورو نخوام
پدرسوخته من تورو نخوام
بلاسوخته من تورو نخوام
دیشو که بارون اومد، یاروم لب بون اومد
رفتم لبش ببوسم، نازک بود و خون اومد
خونش چکید تو باغچه، یه دسته گل در اومد
رفتم گلش بچینم، کفتر شد و هوا رفت
رفتم کفتر بگیرم، آهو شد و دریا رفت
رفتم آهو بگیرم، ماهی شد و دریا رفت
ای یار جانی جانی
دلبر مگر نداری؟
دلبر اگر نداری…
با مو بیا به ساری
اون وسطای شالی
با دخترا نشا کن
قفل دلارو واکن
گلنسارو صدا کن:
بارون بارونه زمینا ترمیشه
گلنسا جونوم کارا بهترمیشه
گلنسا جونوم طاقت نداره…
زمستون میره…پشتش بهاره…پشتش بهاره
دیم دام داری دام داری دیم دام
دیم دام داری دام داری دام
برگزیده از نوشته آقای مهدی اصلانی در سایت گویا نیوز درباره شیخ حکم حکومتی (حاج میتی کروبی)*
شما به شهادت کارنامهی سیاسیتان از ابتدای آوارِ بهمنکشِ 57 یکی از بلندپایهگانِ حکومت اسلامی و شخصِ مورد اطمینانِ روحالله خمینی بودهاید؛ رئیس بنیاد شهید و سازمان حج و زیارت با حکم خمینی و ریاست مجلس سوم از سال 1368 پس از کشتار بزرگ تا سال 1371 و ریاست مجلس ششم از سال 1379 تا 1383. بیشترین ترورهای مخالفین در خارج کشور پس از مرگ مقتدایتان در دوران ریاست شما بر مجلس سوم عملیاتی شد. ترور رهبران کرد در رستوران میکونوس. ترور دکتر عبدالرحمان قاسملو و یارانش در اتریش، ترر محمدحسین نقدی، ترور فریدون فرخزاد، ترور دکتر کاظم رجوی، ترور عبدالرحمان برومند، ترور شاپور بختیار و … این همه تباهی به هنگام ریاست شما در مقامِ قانونگزار رخ داد و لیستِ تباهیها چندان بلند است که شماره کردنِ تمامیی آن زخمِ وجدان میترکاند.
شما تا این لحظه کلامی از هیچیک از جنایات رخداده به هنگامهی قدرقدرتیتان بر زبان نیاورده و تاکنون نقش خود در حوادثِ دههی 60 انکار نکردهاید و تا این لحظه سرسپرده و ذوبشدهی تمامقدِ روحالله خمینی باقی ماندهاید. تمامِ دغدغهی ذهنی و درگیریی شما در حوادثِ موجِ سبز آن بود که از راه امام راحل خارج شدهایم.
مش قاسم: هیچکس مقدس نیست! ماها همه مسئول اعمالمان هستیم.
*: نخست/* وزوزیر/* اون اولمی هم در همه این فجایع شرکت داشته.
/*: ک
مش قاسم ، آقای اصلانی کمی مبالغه کرده. من در رژیم گذشته در زندان قصر همبند شیخ مهدی بوده ام و از نزدیک میشناسمشان. در همان زمان نیز از انتقاد های من برداشت منفی نمیکرد ولی بگونه ای افراطی پایبند اصول شریعت بود. شاهد مدعای من آقای آقا علیخانی هستند. شیخ مهدی بعدها به اشتباهات و تندرویهایش پی برد و سعی در جبران داشت که به مذاق قدرتمداران خوش نیامد. او پس از پی بردن به جریانهای مشکوک تصمیم به مقابله گرفت اما عوامل اصلی جریان ها نیرومندتر از آن بودند که او تصور میکرد. او حتی پی برد که فکر اعتراض در مکه توسط همان عوامل مشکوک به وی تلقین شده بود. مش قاسم سیاست دنیای کثیف و نفرت انگیزی است. من پس از کشف اسناد و مدارک باور نکردنی پی به ماهیت یک واقعه بردم که باعث شد برای همیشه از سیاست بدور باشم و آن ارتباط همزمان جناب حسین فاطمی با روس و انگلیس و بازی پیچیده سناریوی نفت ملی است. ( کتاب رفیق آیت الله را مطالعه کنید تا متوجه مخوف بودن دنیای سیاست شوید ) !!!! به آقای اصلانی توصیه میکنم در اظهار نظر کمی تامل کنند.
جناب ناشناس…چگونه است که این اسناد و مدارک باور نکردنی ارتباط دکتر فاطمی با روسیه و انگلیس را فقط تو دیده ای و هیچ کس دیگه تا حالا ندیده؟
همین جا اسنادتو رو کن به بینیم چی تو چنته داری.
چند سال پیش میرفطروسپی همچه تهمتی رو به فاطمی زد، با یک مقاله در گویا…بله فقط با یک مقاله به غلط کردن وادارش کردم و از آن منبعد نه دیگه ناشری هجویاتش را چاپ کرد و نه هیچ کس دیگه تحویلش گرفت. باز دوباره این میر فطروسپی، تا میدان رو خالی دید، پرید وسط.
جناب…همون وقتی که با مقاله هات از آمریکا دعوت کردی ایران را بمب باران کنه، خبرگی در سیاست ات هم رو شد. چقدر یک نفر باید فردی ضد ملی و بدبخت و دست و پا چلفتی باشه که برای رسیدن به آلاف و اولوف، از آمریکا دعوت کنه هموطنانش را بمباران کنه. خاک عالم بر سر تو روشنفکرنمای پیزورتی. خاک…
سلام بر مش قاسم گرامی
یک جایی باید این دور باطل را تمام کرد و تکلیف خویش را معین نمود.دیگر انتقام و این مقصر است و آن مقصر است دردی دوا نخواهد کرد.باید بیاموزیم اگر امروز از ناحقی برنیاشفتیم فردا نوبت ماست.موسوی و کروبی اگر نقش داشتند یا نداشتند مساله دیگر است.امروز بر آنها ظلمی رفته که اگر از آن معنرض نشویم راه بر گسترش ناعدالتی گشوده ایم.اگر آنها مسول بودند امروز چوب سکوت خویش را می خورند نباید ما هم اشنباهی را مرتکب شویم که فردا دامنگیر خودمان شود.شما ببینید در همین آمریکا حتی یهودیها هم معترض فرمان خاق الساعه ترامپ برای ممنوعیت ورود مسلمانان می شوند زیرا با پوست و خون خود درک کرده اند سکوت بر ظلم به دیگران یعنی در نوبت بی عدالتی قرار گرفتن.
موفق باشید
سلام امروز 28 مرداد ماه است و در رژیم گذشته این روز به عنوان روز ” قیام ملی ” و در تمامی کشور جشن و در پادگانها ، ارتشی ها برای گرامیداشت این روز رژه میرفتند و در رژیم جمهوری اسلامی هم به عنوان “کودتای امریکا برای باز گردانیدن شاه ” نامگذاری شده است . هم رژیم شاهنشاهی و هم رژیم جمهوری اسلامی ایران متأسفانه از مرحوم دکتر محمد مصدق آشتیانی و دولت مردمی ایشان نامی نمیبرند که ایشان چه سختی هایی را برای این کشور برای ملی کردن نفت ایران و بریدن دست انگلیس از نفت های ایران متحمل شدند !!!
در شهر هرت
دروغ حکمفرماست، زیرا یک عده با حداقل هوش و ذکاوت در راس و حکمفرمایند و خود را عقل کل می دانند. در خیالاتشان ختم روزگارند، حال آنکه مایه خیطی بشرند، نمونه ای برای از دست دادن فکر و سلامت وجودند.هسته ی حکومت ایران همان بمبهای اتمی منفجر شده اند که جهان را آلوده و از هستی ساقط کرده اند.
اینان از ضریب هوش بسیار کمی برخوردارند، چون دروغ را پایه قرار داده اند، با اسمی دیگر زندگی می کنند، دیگران را هیچ می شمارند، ظاهر و باطن شان یکی نیست .
و نامشان چون؛
روحانی، خامنه ای ، لاریجانی،اژه ای ، صلواتی ،…..و جوجه اشان جهرمی است.
سلام بر ناظران گرامی
سابق بر این شنیده بودیم که ازمنابع فقه مدنظر بزرگان حوزه سنت می باشد.یعنی اینکه صحیح یا نا صحیح یک فتوا باید منافاتی با سنت نداشته باشد.گویا اخیرا در حکومت اسلامی مصلحت نظام که اوجب الواجبات است این موضوع را تحت الشعاع قرارداده چنانکه دوستان عملی را مرتکب می شوند و بعد چون در سنت خلاف آن وجود دارد با لطائف الحیل عمل خود را منتسب به سنت نبوده کرده و اعلام می کنند اگر امام معصوم هم بود و وضعیت فعلی ما را داشت حتما چنین می کرد!.یعنی تطبیق سنت با عمل کرده خویش نه سنجیدن اعمال با سنت!رباخواری هم در اسلام شیعی مجاز شد.امان از حفظ نظام و مصلحت خودساخته آن که همه چیز من جمله اصول خود را هم به وقت نیاز به سخره می گیرد!!
http://bankemardom.ir/1396/05/27/70471/
پاینده و پیروز باشید
استاد گرامی با درود
ميدونين چرا اختلاسها پیگیری نميشن؟
روایت داریم یک روز يه دزد و یه نابینا مقداری آلوچه خریدند قرار گذاشتند 2 تا 2 تا بخورن تا تموم بشه
وسط کار نابینا مچ دزد گرفت و گفت مرتيکه چرا مشت مشت میخوری
دزده گفت تو که کوری از کجا فهمیدی نابینا گفت. از اینجا که من 4 تا 4 تا می خورم. تو هیچی نميگي!!
بقول آغایون آخوندک غربتی، این “””””پس نوشت””””””” به صحبتهای من باید اضافه بشه:
یک رهگذر دیگر هم اینجا مطلب نوشته من نمیدونم این رهگذر اول بوده یا من بودم! اما یادم هست نوری زاد از یک رهگذر با جملات عاشقانه که عشق از نوع خونی اون ازش چکه می کرد بارها سخن گفته بود و من تعجب می کردم من را با کس دیگه ای اشتباه گرفته در هر صورت این رهگذر با چنین عشقی من نبوده و نیستم!
درود بر هالوی گرامی و ایراندوست!
ترکی ؟ لری ؟ کردی ؟ عربی ؟؟ اینو ببین تا بفهمی در اصل کجایی تشریف داری !
https://www.youtube.com/watch?v=hVl3pZdEKnk
سلام
اين جناب ايراندوست آخرين نوشته اش را از اين سايتها كپی كرده است
https://hammihan.com/post/8456816
https://forum.talarebourse.com/threads/پلوله-گازلوله.47337/page-765
http://eng-office.blog.ir/1394/08/20/گناه-من-چیست
و سايتهاي از اين قماش
دوست گرامی من که بارها گفته ونوشته ام که بیشتر مطالب را که خودم خوانده ام و خوشم امده برای دیگران به اشتراک میگذارم . و دلیلی هم که منبع ان ذکر نمیکنم بخاطر گرفتار نشدن انها میباشد . پوزش که شما را به درد سر انداختم !!
نوری زاد بعد یک دوره یکماهه (اینبار زودتر) باز اومدم ببینم چیکاره ای؟ دیدم هیچکاره ای و بسیار نا امید کننده تر از قبل! هر چند قبلش جنبش سبزتون هم هیچکاره بود! وجود امثال شماها باعث نعمت رژیم آخوندی هستند میدونی چرا؟! چون فقط حرف می زنین! نابودی داعش از شماها آسونتره! باز میدونی چرا؟! چون شماها نه تنها هفتاد تا جون دارین بلکه با حرفهای خوشگل مشگل و آموزش اشک تمساحی که حضرت آغا قبلاْ به گروه پیرو معاند قبلی خود (مثلاً شماها) یاد داده امثال حججی ها رو با سر بریده به زنش که می خواد چادر و روسری رو سر همه کنه به آسونی برق و باد تحویل می ده! اما چرا نابودی داعش! نابودی داعش به ضرر همه و به نفع جمهوری اسلامی عزیزتون هست! راستی رفتم ببینم تو اون پست چند ماه پیش کسی پیغامی برام گذاشته یا نه؟ دیدم همون انچوچک قبلی که خودش را رادمردان سرزمین آفتاب معرفی می کرد باز اومده یه چیزایی نوشته و نوشته رادمردان سرزمین آفتابه!! برام باعث تعجبه که این بچه چرا به سرزمین مادریش که مادرش در این سرزمین که لقب آفتاب رو یدک می کشه و اون رو بدنیا آورده نسبت آفتابه داده! اما یاد چیزهایی افتادم که لزومی نمی بینم به همه اونها اینجا اشاره ای کنم از جمله مکان زایمان، سطح فرهنگ و یه چیزای بسیار خصوصی دیگه که خودش و خونواده اش بهتر می دونن! پیغامهای قبلی من رو هم که بقول آخوندکان غربتی سرزمین پارس نقل به مضمون بود رو هم که فراموش نکردی بابا جان؟!؟!؟ ابتکار عمل در کارهای ساده تر از آنِ شما (هر چند ما هم نقش داریم) و کارهای سخت تر و فرمولهای کاربردی تر از آن ما! روزی شاید برای تو و اون انچوچک از تمام این فرمولها (اگه اجازه گرفتیم) کشف رمز هم بکنیم!
کجایی بابا رهگذر جان , آخه این رسمشه؟ همش ماهی یه بار ؟ آخه برادر یعنی ما فقط یه بار در ماه باید حسابی بخندیم ؟ چرا زود به زود به ما سر نمیزنی ؟ میبینم که از این که جای واقعی مردان سرزمین آفتاب ( آفتابه ) را گفتم و به قول خود عزیزت رمز گشایی کردم دلخور شده ای . نه به جان خودت اصلا منظور بدی نداشتم , اشتباه قلمی بود فقط . به جان تو من همه تلاشم را کردم ولی این دوستان سرزمین آفتاب تو میترسند تماس بگیرند , من چه کنم ؟ حدس میزنم که کارشان واقعا جدیست و نمیخواهند ریسک کنند . حق هم دارند ولی به این ترتیب نمیتوانند عضو جدید بگیرند و همین طور محدود باقی میمانند . خود تو را هم گفتی که راه نداده اند , خوب پس به چه درد ما میخورند ؟ من واقعا میخواهم که کار های سخت تر با فرمول های کاربردی تر بکنم ولی چطور ؟ آخه یه منفذ کوچکی هم برای ورود ما آدم های معمولی باز کنید بابا . میشه یه کمی راجع به این فرمول های کاربردی بگی ؟ تو فقط ما را کنجکاو میکنی و این درست نیست رهگذر جان . امیدوارم که زود به زود به ما سر بزنی و با خودت شادی بیاوری و همچنین از کار های بزرگی که کرده ا ید کمی گزارش بدهی . من سنه قربان !
سلام آقای نوری زاد در مصاحبه با ” به عبارت دیگر ” در سیمای BBC و به آن مجری شبکه گفته اید که در کشور ما معتادان بیش از دیگر جوامع بشری در دنیا هستند که به حق هم گفته اید و هم اینکه گفته اید که سران این نظام در دستگاههای مختلف اگر خود آلوده و معتاد نبودند ، این بساط اعتیاد را برمی چیدند ! آقای نوری زاد میگویم شما دست تان به شخص رهبری نمی رسد که دامن او را بگیرید و با چهره ی پوشانیده و بصورت ناشناس ایشان را به مکانهایی ببرید که خود رهبری از نزدیک صف های معتادین را مشاهده کند ( بر طبق گفتار خودشان که اخیراً به روحانی میگفتند که به میان مردم بروید و ببینید که مردم چه میخواهند! ) ، حداقل این زحمت را بر دوش ” آقا سید مرتضی ” انداخته و از ایشان بخواهید که به نیابت از رهبری از شهر قم یک سری به تهران زده و بیآیند و ببرید به محلی که به عنوان یک مکان نمونه ی ” ام القراء” شهر تهران و در معیت و رکاب و مدار یکدیگر و از ” میدان راه آهن ” تهران تا انتهای ” شوش شرقی ” و در طول ضلع جنوبی آن که سایه بوده و آفتاب نداشته و معتادان قطار قطار و فوج فوج در سایه نشسته اند و در روز روشن و جلوی زن و بچه و در انظار عموم مردم از کوچک و بزرگ به استعمال مواد مخدر مشغولند ، نظری بیاندازید و بعد از آن ، آقا سید مرتضی یک گزارش مبسوطی برای رهبری به قلم خودشان بنویسند و کمی از جامعه جوان ، انقلابی ، پر شور نشاط ، دین مدار و اسلام مدار را برای حضرت آقا توصیف واقعی نمایند ، که این گزارش عین عقل ، عین دین اسلام و تشییع و انسانیت خواهد بود ! این بازدید به قول معروف ” میدانی ” چطور است ؟
در شهر هرت
تا چند زنم بروی دریاها خشت
بیزار شدم ز بتپرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت
پرومته که به معنای پیش بین است، زمانی که آتش را به انسان هدیه داد ، کار دیگری نیز کرد ، او پیش بینی آینده وزمان مرگ را ازانسان گرفت وبدین سا ن آزادی را به انسان هدیه داد و مورد خشم خدایان قرار گرفت ، او را اسیر ودر میان کوههای بی آب و علف به بندش کشیدند ،هربارکه جگرش رشد می کند ،عقابی ،جگر او را میخورد.
این اسطوره باستانی ،نکته مهمی را در خود نهان دارد و آن ربط آزادی به مجازات هولناک پرومته است، آیا پرومته ی پیش بین ، از مجازات خود بی خبر نبود؟
من فکر می کنم او بخوبی می دانست که روزی انسانها به کمک او خواهند آمد و او را از اسارت نجات خواهند داد.از چه طریقی؟
تنها ازطریق شناخت خودوپاس داشتن آزادی است .اما، آزادی چیست؟
آزادی، یک حق و اصل بی بدیل زیست انسان است یعنی آزادی با انسان زاده می شود، آزادی با
انسان شکل می گیرد ، گسترش ،محدود و یا می میرد.
آزادی رفتار ، بستگی تمام به تفکر و خرد دارد، و در اینجاست که خرد چیست مطرح می شود؟
این بحثی طولانی است، شاید باید به این بسنده کرد که پرورش خرد بسیار مهم است .
تمامی ادیان ، بدون استثنا،دزدان آزادی انسان نند. بدین جهت که انسان را از شناخت وخرد و اصل خودش دور کرده و به زنجیراوهام بسته اند، و اوهام ادیان سعی در تکه پاره کردنش دارند .
زمانی که انسان ، جوهر خود را و هر کس را چون خود آزاد انسان دریافت ، دچارفریب ادیان نمی شود.بلکه فراتر رفته و به برابری و حفظ زندگی می رسد .
سلام ودرود بر شما آقای نوری زاد
و درود بر آقای شهرام گودرزی این نابغه کم نظیر که جواهر گران بهایی در میان این آدمکشان بی سیرت است.
جناب نوری زاد از شیخ ! سیدمرتضی سوال کنید چرا برای دفاع از حرم ! به سوریه نمیرود و از اسلام دفاع نمیکند آیا دفاع از حرم هم واجب کفایی هست و از گردن ایشان ساقط ! وفقط مختص جوانان هست ! در ضمن یکی از دوستان در مورد سن ایشان سوال کرد که بنا به گفته خودش متولد 1339 میباشد ! وجدیدا در جواب سوال و پیشنهاد یکی از دوستان بدون هیچ شرمی فحاشی هم میکند ! اگر چرئت دارد تکذیب کند تا سند رو کنم !!! تا کذاب و صالح مشخص شود !!!
انسان گرامی این واجبات مال عوام و الناس است نه علما! این حضرات علما چوپانند و بقیه گوسفندان و اینهم سنت /// است!
استاد گرانقدر با درود ، واقعیت را نمیدانم اما اگر حتی قصه هم باشد …
یکی از دوستان قدیمی که در ارتش زمان شاه، با درجه تیمساری خدمت می کرد روزی مطلبی را برای من تعریف کرد که فوق العاده زیبا بود:
تعریف می کرد در سال 1350 هنگامی که با درجه سرهنگی در ارتش خدمت می کردم، آزمونی در ارتش برگزار گردید تا افراد برگزیده در رشته حقوق، عهده دار پست های مهم قضائی در دادگاه های نظامی ارتش گردند.
در این آزمون، من و 25 نفر دیگر، رتبه های بالای آزمون را کسب نموده و به دانشگاه حقوق قضائی راه یافتیم.
دوره تحصیلی یک ساله بود و همه، با جدیت دروس را می خواندیم.
یک هفته مانده به پایان دوره، روزی از درب دژبانی در حال رفتن به سر کلاس بودم که ناگهان دیدم دو نفر دژبان با یک نفر لباس شخصی منتظر من هستند و به محض ورود من، فرد لباس شخصی که با ارائه مدرک شناسائی، خود را از پرسنل سازمان امنیت معرفی میکرد مرا البته با احترام، دستگیر و با خود به نقطه نامعلومی برده و به داخل سلول انفرادی انداختند.
هر چه از آن لباس شخصی علت بازداشتم را می پرسیدم چیزی نمی گفت و فقط می گفت من مأمورم و معذور و چیز بیشتری نمی دانم!
اول خیلی ترسیده بودم وقتی بداخل سلول انفرادی رفتم و تنها شدم افکار مختلفی ذهنم را آزار می داد
از زندان بان خواستم تلفنی به خانه ام بزند و حداقل، خانواده ام را از نگرانی خلاص کنند که ترتیب اثری نداد و مرا با نهایت غم و اندوه، در گوشه بازداشتگاه، به حال خود رها کرد.
آن روز شب شد و روزهای دیگر هم به همان ترتیب، گذشت و گذشت، تا این که روز نهم، در حالی که انگار صد سال گذشته بود، سپری شد.
صبح روز نهم، مجددا” دیدم همان دو نفر دژبان بهمراه همان لباس شخصی، بدنبال من آمده و مرا با خود برده و یکراست به اتاق رئیس دانشگاه که درجه سرلشگری داشت بردند.
افکار مختلف و آزار دهنده، لحظه ای مرا رها نمیکرد و شدیدا در فشار روحی بودم.
وقتی به اتاق رئیس دانشگاه رسیدم، در کمال تعجب دیدم تمام همکلاس های من هم با حال و روزی مشابه من، در اتاق هستند و البته همگی هراسان و بسیار نگران بودند.
وقتی همه دوستانم را دیدم که به حال و روز من دچار شده اند کمی جرأت بخرج دادم و از بغل دستی خود، آهسته پرسیدم، دیدم وضعیت او هم شبیه من است!
ناگهان همهمه ای بپا شد که ناگهان در اتاق باز شد و سرلشگر رئیس دانشگاه وارد اتاق شده و ما همگی بلند شده و ادای احترام کردیم.
رئیس دانشگاه، با خوشروئی تمام، با یکایک ما دست داده و در حالی که معلوم بود از حال و روز همه ما، کاملا آگاه بود این چنین به ما پاسخ داد:
هر کدام از شما، که افسران لایقی هم هستید پس از فارغ التحصیلی، ریاست دادگاهی را، در سطح کشور بعهده خواهید گرفت، و حالا این بازداشتی شما، آخرین واحد درسی شما بود که بایستی پاس می کردید و در مقابل اعتراض ما گفت:
این کار را کردیم تا هنگامی که شما در مسند قضاوت نشستید، قدرتمند شدید و قلم در دست تان بود، از آن سوءاستفاده نکنید و از عمق وجودتان، حال و روز کسی را که محکوم می کنید درک کرده و بی جهت و از سر عصبانیت و یا مسائل دیگر، کسی را بیش از حد جرمش، به زندان محکوم نکنید!
در خاتمه نیز، از همه ما عذرخواهی گردید و همه ما نفس راحتی کشیدیم.
زیر پایت چون ندانی، حال مور
همچو حال توست، زیر پای فیل
سعدی
درچند روز گذشته جناب سید مرتضی برسم همیشگی خودشان هر که را که مطلب مثبتی راجع به رضا شاه نوشت، ازنوریزاد تا این حقیر ، با انواع القاب و متلکها نواختند و در موردمن با ظرافت خاصی حتی احتمال وابستگی به “نظام سلطنتی” را مطرح کردند. دوست دیگرمان حضرت آنارشیست هم بهمان روال فرمودند اگر تو هم چیزی در چنته داری بنویس “تا عمق تفکرات و اندیشه سیال شما بر ما هم عیان شود”! بالاخره فرصتی پیدا کردم که جوابی برای این دوستان بنویسم .
خیر دوستان گرامی . من نه هیچ وابستگی به خاندان یا رژیم سلطنتی دارم و نه ادعای تفکری عمیق. بهمین دلیل هم در اینجا کم مینویسم و هرگز بدنبال مجاب کردن کسی نبوده ام . ولی هر زمان که نوشته ام معمولا تاکیدم بر منصف بودن و مستدل صحبت کردن بدوراز تعصب ولجاجت وتوهین بوده. من معتقدم که ملت ایران خصوصا “روشنفکران” این مملکت سالهاست که هزینه گزافی برای مطلق بینی و سیاه یا سپید انگا شتن همه چیز و همه کس پرداخت کرده اند واین هنوزادامه دارد وعجیب آنکه حتی از تجربیات شخصی خودمان هم درس نمیگیریم. آنها که در زمان انقلاب فریاد میزدند “دیو چو بیرون رود فرشته دراید” آیا امروز قبول میکنند که نه آنکه رفت دیو مطلق بود و نه آنکه آمد فرشته. هر دو انسانهایی بودند با بسیاری از خوبیها و خطاهای انسانی.
بعد از سالها مطالعه تاریخ ، نه برای امتحان دادن و نمره گرفتن بلکه برای آگاهی ، درحد مقدور با تاریخ مملکت خودمان و کمی هم با تاریخ پاره ای از جهان آشنا هستم. بنابراین وقتی میبینم افرادی در اینجا سخیف ترین شایعات و گزافه گوییهای خاله خانباجیها را (چه درمورد سیاست چه مذهب) بعنوان حقایق تاریخی (یا بقول خودشان فاکت) مطرح و به عمد یا سهودیگران را گمراه میکنند گهگاه اعتراضی میکنم و تلاشی برای روشنگری.
در مورد رضا شاه (خواه کبیرش بدانید یا صغیر) و دیکتاتوری ، مساله اینست که دوستان آنچنان صحبت میکنند که گویا قبل از او ایران مهد دموکراسی جهان بوده واو همه ان دستاوردها را به باد داده . کودتای اسفند ۱۲۹۹ را که به سرنگونی یکی از فاسدترین و دست نشانده ترین دولتهای دوره قاجار(ولی نه تغییر رژیم) وپیشگیری از تکه تکه شدن ایران انجامید آنچنان وصل میکنند به سلطنت رضاشاه – بیش از پنج سال بعد و بتصمیم مجلس – که برداشت اکثریت نسل جوان ایران اینستکه “رضاخان” مثل صدام حسین و ژنرال پینوشه کودتای نظامی کرد وبا کشت و کشتار یکشبه شاه شد! این تقلب در تاریخ است که ارتباطی با خوب یا بد بودن رضا شاه ندارد . میگویند انگلیسها رضا شاه را آوردند که مجری اوامر آنها باشد درحالیکه باستناد صدها سند و کتب تاریخی (حتی منتشر شده بعد از انقلاب اسلامی) شخص احمد شاه قاجار وبسیاری از وزرا و نزدیکانش رسما حقوق بگیر انگلیس بودند واحمد شاه حتی برای سفر تفریحی به اروپا از سفیر انگلیس اجازه میگرفت و جرات نمیکرد بی اجازه آنها از ایران خارج شده یا به ایران برگردد! چندین نخست وزیر قبل از کودتای سوم اسفند را رسما وزیر مختار انگلیس تعیین کرده بود. او زمانیکه میخواهد تایید وزیر خارجه انگلیس را برای نصب سپهدار رشتی (آخرین نخست وزیر احمد شاه قبل از کودتا و رسیدن سید ضیا باین پست – باز هم بانتخاب همین شخص) بگیرد مینویسد سپهدار کاملا مطیع ماست و هر چه بخواهیم انجام میدهد . پس واقعیت این نیست که انگلیسها برای پیاده کردن نیاتشان در ایران نیازمند شخص تازه ای بودند. درعین حال مسلم است که انگلیسی ها در ترقی رضا خان خصوصا در دوران نظامی گری او نقش مهمی داشته و مسلما مشوق او برای همکاری با سید ضیا در کودتا بوده اند ولی بدلیلی کاملا متفاوت. تاریخ نشان میدهد که نگرانی اصلی انگلستان پیشرفت سریع بلشویکها پس از تسخیر گیلان و مازندران بود و تهدید مستقیم تهران . بنابراین در حالیکه دولت مرکزی که دست نشانده خودشان بود توانایی دفاع در مقابل این خطر را نداشت آنها بدنبال افسر توانایی میگشتند که بتواند جلوی این خطر را بگیرد بدون آنکه خود شان وارد جنگ با بلشویکها وبالتبع با شوروی تازه تاسیس بشوند.
(ادامه دارد)
در مورد دیکتاتوری رضا شاه سال گذشته زمانی که یکبار دیگر علم رضا شاه ستیزی در این سایت بر پا شده بود من با همین دوستان سوالی را مطرح کردم که هرگز جوابی نگرفتم. سوال اینکه در دوران سلطنت رضا شاه چند کشور جهان از دموکراسی برخوردار بودند. جواب آنکه تعدادشان شاید حتی از تعداد انگشتان یکدست هم بیشتر نبود. همزمان با سلطنت رضا شاه (۱۹۲۵ تا ۱۹۴۱) یک چهارم کل جمعیت و مساحت دنیا مستعمره انگلستان بود (بگذریم از کشورهایی مثل ایران نیمه مستعمره یامناطق تحت الحمایه) . در گوشه و کنار آسیا در کشورهایی که رسما مستعمره انگلیس و فرانسه و هلند و..و..نبودند امپراتور ژاپن خدایی میکرد ، چین گرفتار جنگهای مستعمراتی و داخلی بود (که بالاخره به دیکتاتوری مائو انجامید) و رفیق استالین در نیمی از قاره آسیا و بخشی از اروپا حاکم مطلق العنان بهشت موعود بود. تمامی قاره آفریقا مستعمره ممالک ریز و درشت اروپایی بود و در خود اروپا غول فاشیسم توسط جنابان موسولینی و هیتلر و فرانکو و سالازار و غیره نفس در سینه ها خفه میکرد. و بالاخره در همسایگی مان حکومت بخش کوچکی که ازامپراتوری عثمانی بعد از جنگ جهانی اول باقی مانده بود در دست نظامی دیگری مانند رضا خان بود که ملت ترکیه هنوز پس یک قرن از او با نام “آتاتورک” (پدر ترکیه) یاد میکنند.
نمیدانم بر چه اساسی روشنفکران ما سالهاست معتقدند ایران که در اوایل قرن بیستم یکی از عقب افتاده ترین ممالک دنیا بود (بسیاری از مستعمرات حتی در شرایط اقتصادی و اجتماعی بهتری از ایران بودند) باید بلافاصله بعد از ظهور رضا شاه تبدیل به یک مملکت دموکراتیک در کنار امریکا و انگلیس و فرانسه میشد و این رضا شاه بود که خودکامگی کرد ولابد سه پادشاه قبل از او پس از مشروطیت (مظفردین شاه ، محمد علیشاه و احمد شاه) مو به مو مجری تمایلات مردم بودند . چنین طرز فکری تنهامیتواندبدلیل عدم آگاهی از تاریخ و شرایط اجتماعی ایران در یک قرن قبل باشد. جالب اینکه بسیاری از همین افراد در باره شرایط امروز ایران میگویند این ملت دیکتاتور پروراست و لیاقتش چنین حکومتهایی است ! قبل ازانقراض قاجاریه زمانیکه سردار سپه بشدت برای برپائی رژیم جمهوری تلاش میکرد مخا لفان آنروزاو مانند سید حسن مدرس و مصدق دلیل اصلی مخا لفتشان این بود که میگفتند ایران آمادگی سیستم جمهوری را ندارد و باید سلطنتی باقی بماند که بر همان پایه رضا شاهی بوجود آمد.
سید مرتضی خطاب به نوریزاد میفرماید “چرا به ناحق،از یک مستبد و شاهی که نه با نیروی مردم ایران بلکه با کمک دیگران و بزور سر کار آمده دفاع کنید و او را تطهیر کنید؟ ” عجبا! گویا سید عزیز ما معتقد است که همه سلاطین قبلی ایران ویا همین رهبر معظم خودمان با رای مردم سر کار آمده اند. “فاکت” دیگری که در اظهارات ایشان نهفته اینکه رای اکثریت قاطع نمایندگان مردم در مجلس ، ابتدا به انحلال سلسه قاجار و سپس تفویض سلطنت به رضا شاه را قبول ندارد و “نیروی مردم” نمیشناسد در حالیکه آرای شورای نگهبان و مجلس معلوم الحال فعلی را مقدس میشمارد! مساله من با این یک بام با دو هواست نه اینکه مدافع سینه چاک رضا شاه یا رژیم سلطنتی باشم . میگویم تاریخ دروغین و آلوده به تعصب و یکسو نگری بخورد جوانان دادن خیانت است به آتیه این مملکت . اگر گوشه های زشت تاریخ را مرور میکنیم بگذارید که همانجا نکات مثبتش را هم مطرح کنیم و مهمترآنکه از شخصیت های تاریخی دیو و فرشته نسازیم.
در خاتمه بدون آنکه قصد نیت خوانی از دوستان در این سایت را داشته باشم فکر میکنم شاید آنچه که نظرطبقه ملایان و چپ گرایان ایران را نسبت به رضا شاه فرم میدهد اینستکه او ملاها را از سیاست و قضاوت دور کرد و به مسجد فرستاد ودیگر اینکه از پیروزی قریب الوقوع کمونیستها پیشگیری کرد (سرنوشتی که بعد ها دامنگیر افغانستان شد). گویا این دشمنی که ان مرحوم با جمله معروف “ائتلاف نامیمون ارتجاع سرخ و سیاه” هشدارش را میداد و ما به حرفش میخندیدیم هنوزهم ادامه دارد.
با پوزش از طول کلام.
جناب احمد قدیمی،با سپاس از توضیحات گلایه آمیز و بسط شکوا،ما از قدیم با کنایه و تلخ گوئی های احمد قدیمی مانوس هستیم! ممنون از اینکه در یک ارزیابی و نقد منصفانه کلی،پس از چند سال سکوت در برابر بحث های مختلف ما،از همه آنها با یک تعبیر چکّی! به گزافه گوئی ها خالی خانباجی گونه مذهبی و تاریخی تعبیر نمودید! باز هم تشکّر! ولی چه خوب بود غیر از تعبیر فرادستانه یکباره و چکّی،لطف می کردید در یکایک مباحث مذهبی یا تاریخی خاله خانباجی گونه این بنده اظهار نظر و نقد منصفانه می کردید.
در مورد این کامنت مطوّل که مطلب جدیدی جز بسط شکوی و گلایه نداشت دو سه نکته ای که قابل اشاره هست این است که من جزما بشما نسبت ندادم که سلطنت طلب هستید یا عاشق شاهان یا عاشق رضا شاه و محمد رضا شاه،چیزی که بیان کردم بیان شقوق احتمالی مدح و ستایش گوئی در مورد شاهان و از جمله رضا شاه بود بنابر این اگر شما فی الواقع شاه دوست یا سلطنت طلب نبوده و نیستید نبایستی بخود می گرفتید.
در خصوص نقد رضا شاه بعنوان یک دیکتاتور نظامی و مستبدّی که حدوثا و بقائا عامل اجنبی بوده است و اسناد این استبداد و بستگی ،بتعبیر خود شما صفحات تاریخ ایران معاصر را پر کرده است،نقد رضا شاه بمعنای مدح و ستایش یا مردمی بودن شاهان و سلسله های شاهنشاهی در گذشته تاریخی ایران نبوده و نیست،نیز نقد رضا شاه در اینکه بر سر کار آمدن او (بهر هدفی ولو متّحد کردن زورکی مناطق مختلف) با اتکاء بر زور و سر نیزه و قوای نظامی و عدم اتکاء و مشروعیت سیاسی او بر خواست و اراده ملّی ایرانیان،مساوق و مساوی این معنا نیست که در گذشته پیش از رضا شاه در ایران ،دموکراسی وجود داشته است یا شاهان قاجار و افشاریه و صفویه و همه پادشاهان،بر اساس یک اسلوب دموکراتیک بر سر کار آمده اند من چنین چیزی نگفتم و چنین چیزی لازمه لاینفک تحلیل چگونگی تسلط رضاشاه بر ایران نیست،از نظر من اصل نظام شاهنشاهی در همه دوره ها چیزی جز زور و قلدری و استبداد و برده پنداشتن ملت و نفع جویی شخصی نبوده است و بندرت می توان در این فضای عمومی شاهنشاهی کسی را آنهم بطور نسبی استثناء کرد و من چنانکه قبلا گفتم اساسا بنیاد این تحلیل مقایسه ای مدیریت سایت را فارغ از لزوم ارائه دقیق آمارها نادرست می دانم ،پس از نظر ما اساس نظام های شاهی چیزی جز استبداد و زیر پا گذاشتن قواعد عقلی و عقلائی و گوسفند پنداری مردم ایران نبوده است و از نظر من در یک نگاه کلی ،شاهنشاهی نظامی مزخرف و خلاف قواعد دینی و عقلائی و از نشانه های عقب ماندگی جوامع ایرانیان در مقایسه با یونانیان و غربیان بوده است،و اگر در گوشه های از تاریخ مثلا از عدل انوشیروانی سخن گفته می شود ،چنین سخنی ناشی از یک ارزیابی نسبی و مقایسه ای با قتل و تجاوز و جنایت و استبداد شاهان دیگر بوده است نه اینکه واقعا انوشیروان شاهی دادگر و عادل بمعنای واقعی کلمه بوده باشد،بنابر این نقد و ایراد به رضا شاه بمفهوم تایید یا مطلوبیت نظام شاهی در گذشته های دور و نزدیک پیش از او نیست،این یک نکته.
اینکه گفتید در زمان قاجاریه دموکراسی بمعنای رایج در غرب و شرق عالم وجود نداشته است،هم سخن درستی است هم سخن نادرستی،بله دموکراسی بمعنای پیشرفته فعلی حتی در لندن و پرتقال و ایتالیا و مناطق دیگر اروپا نبود،برای اینکه اصولا دموکراسی پدیده مفهومی متدرّجی بوده و هست،لکن در همان اروپای معاصر قاجار و شاهان ایران،حتی اگر نظام های سلطنتی وجود داشته است باز اساس آن پارلمان های معتبر منتخب و در واقع آن نظام ها نظام هایی پارلمانتاریستی بمعنی درست کلمه بوده است نه اینکه اساس روی کار آمدن مثلا لوئی چندم و چندم و ناپلوئن و دیگران ،همچون رضا شاه کبیر شما ،زور و سر نیزه و دخالت خارجی باشد.از این جهت مقایسه دموکراسی بمعنای پیشرفته فعلی با وضعیت گذشته در شرق و غرب عالم،فقط قیاسی مع الفارق در کلام شما بود.این هم نکته دوم.
در مورد اتکاء رضا شاه بر رای پارلمان! عجب مشروعیتی برای رضا شاه درست کردید! مگر پارلمان زمان رضا شاه کبیر،یک پارلمان مستقل و تاسیس شده با رای آزاد و مستقیم مردم بود؟! این نهاد هم عطف به نهادهای دیگر در دوران زور و سرنیزه و قلچماقی،وقتی در سرتاسر کشور نفوذ انگلیس و روسیه و.. و تامین منافع و دست اندازی و دخالت آنها محرز است طوری که چنانکه نقل کردم :انگلیسیها در گزارشات داخلی وزارت خارجه خود ،نابود کردن خانها و مخالفان رضاشاه را صریحا به “خود” اسناد می دهند که بله ما بودیم! که فلان خان و فلان خان ذا نابود کردیم!،دیگر چه جای وجود استقلال ملی برای پارلمان زمان رضا شاه؟!
علاوه اینکه ما فرض می کنیم پارلمان زمان رضا شاه با رای مستقیم مردم و بدون دخالت یا پلیتیک های متداول اجانب روی کار آمده بود،آیا می شود در فضای حاکم پس از کودتا و زور و سر نیزه رضاشاهی و جفت کردن بیضه ها!،تصور اینرا کرد که پارلمان منتخب مردم بطور مستقل و نه تحت الشعاع ترس و فشار سرنیزه رضا خان میرپنج سوادکوهی،رای بمشروعیت یک کودتا و مولود آن داده باشد؟!اینها همه اساس سخن دوست ما بود که معمولا بسکوت می گذراند بعد ناگهان در مسائل اینگونه وارد می شود،این است که باید به ایشان عرض کنیم این سخن حکیمانه را اگر سخن گفتن شما از جنس نقره است پس سکوت شما شاید از جنس طلا باشد و مرد مخبوء و پنهان است تحت قلم و زبان او و اینکه پیش از گفتن و نوشتن چه خوب است تروّی و اندیشیدن.
من امیدوارم دوست ما که معلومات تاریخی مذهبی شان اصلا مثل ما از جنس معلومات و فاکت های خاله خانباجی گون نیست اندکی تحمّل و شکیبائی و نقد پذیری را بر خود هموار کرده،مطالب را دقیق و منصفانه بررسی کند.
سپاس
جناب قدیمی
من و شما هیچگاه به یک نقطۀ مشترک نخواهیم رسید؛ پس شما نظرات خود را بنویسید و من هم مینویسم.
شما هیچگاه نباید “رضا شاه” را با ” آتاترک ” مقایسه کنید و این مقایسۀ شما حاکی از عدم شناخت است.
“رضا شاه” یک تقلید کننده بود و ” آتا ترک ” یک تصمیم گیرنده. زمانی که رضا شاه داشت ایرانیان را قلع و قمع میکرد و مواجب بگیر قاجار و انگلیسی ها بود و از او به رشادت یاد میکنند! در مقابل حملۀ متفقین به ایران هیچ ککش هم نگزید! و در همان روزهای سال 1915 بود که آتا ترک شجاعانه، مقابل انگلستان، فرانسه و دیگر متفقین در نبردی تاریخی به نام “گالیپولی” یا ” چاناخ قلعه” جنگید… در قحطی بزرگ هم نه تنها هیچ اعتراضی به قاجار و انگلیسی ها برای انبار مایحتاج مردم نکرد، بلکه انبارهای پادگان را پرکرد…مردم از گرسنگی همدیگر را میخوردند و رضا شاه در پادگان همدان روزگار به سر میبرد…عجب وطن پرستی! او میتوانست نامی نیک از خود به یادگار بگذارد…او فرماندۀ مهمترین پادگان ایران بود… او فقط به خود می اندیشید و بدنبال فرصت بود تا ترقّی کند!… در پایان کار هم میتوانست جلوی انگلستان و متفقین شرافتمندانه بجنگد ولی منافع شخصی را به شرافت ملی ترجیح داد تا پسرش شاه شود و با ذلّت تن به تبعید داد!
هر چه بگویم بی فایده است…”رضا شاه” یک عقل گرای فرصت طلب بود و بدنبال منافع شخصی، ولی در مقابل “آتا ترک” یک عقل گرای میهن پرست و بدنبال منافع ملی.
سخن پایانی:
ما مردم ایران در زمان رضا شاه خاک بر سر بودیم و امروز هم خاک بر سر هستیم.
آنزمان رضاشاه با کمک ارتش خود دیکته میکرد و امروز خامنه ای با کمک سپاه خود دیکته میکند.
در مورد برخورد با ایرانیان، هیچ تفاوتی نیست بین رضا شاه و خامنه ای.
ایرانیان امروز، همان ایرانیان عهد رضا شاه هستند؛ آنموقع سیاه و سفید بودند و امروز رنگی هستند!
اگر تنها یک شاه و یک سردار قدرتمند، مدّبر و وطن پرست در تاریخ داشتیم، که منافع مردم و عزّت ایرانیان را بر منافع، هوس ها و امیال شخصی ترجیح میداد، امروز وضعیت ما اینگونه نبود.
جناب آنارشیت
زر زدن موقوف. منتظری یکی بلند شه و تو رو از این وضع نجات بده؟ تو یک سردار قدرتمند، مدبر و وطن پرست. بلند شو و وضعیت رو درست کن.
اینقدر زر میزنم تا جونت در بیاد!
ایرانی یکی مثل تو… ناشناس و ترسو!
منِ نوعی باید به امید تویی که وجود نداری حتی با یه اسم مجازی اینجا تر بزنی، بلند شم؟
آخه مگه میشه به امثال تو دلگرم بود؟ نوری زاد که مشهورتره و سابقه اش هم بیشتر. برو پشت سر اون سینه بزن اگه سینه زنی؟ خودتی!
قدیمی گرامی شما چه انتظاری از آخوند و نوحه خون و جدایی طلب دارید؟ رضاشاه یک وطن پرست بود بله ایشان قانون مشروطیت را زیرپا گذاشت و در اواخر سلطنت خود خودکامگی ها کرد انسانهای وطن دوست و روشنفکر را از خود راند و بسیاری از روشنفکران را از اطراف خود پراکند. ولی رضاشاه انسانی خود ساخته و وطن پرست بود. من بالشخصه روی کار آمدن اراذل و اوباش اسلامی را بازتاب و یا نتیجه روش غلط حکومتی پهلوی ها بخصوص محمد رضاشاه می دانم. ولی رضاشاه علاوه بر ایران دوستی و عشق و علاقه به پیشرفت ایران درد عقب افتاده گی ایران را در عفونت روح و ذهن ایرانی به اسلام و وجود آخوند در ایران میدانست و این مهمترین برتری او با همه کسریهایش نسبت به روشنفکران دوران خود بود.ولی رضا شاه مثل بسیاری از توده باورمند و ابله شکست خورد و مجبور به عقب نشینی شد. و این همان موضوعی بود که حتی روشنفکران در ظاهر بی خدا و یا ضد خدا در سالهای 50 و 60 نفهمیدند و سمبل چپ در محکمه ایی که می توانست نطقی تاثیر گذار داشته باشد مثل آخوندها به صحرای کربلا می زد و اراجیفی بهم می بافت که هیچ پایه منطقی و تاریخی و درستی نداشت بلکه باعث تحکیم پایگاه مشتی جهال و انگل و مفتخوری شد که با کمک رفقای همین عناصر در سال نحس 57 بقدرت رسیدند و دمار از روزگار ایران و ایرانی در او رند. دوست گرامی وقتی ابلهانی با تفکر مارکسیستی و لیبرال( جالب ست که تفکر لیبرالیسم در غرب در تضاد با قدرت کلیسا بود!) …فرش برای عفریته ایی خون آشام و بی رحم ////// پهن کردند توقع انصاف و درست و راست اندیشی از مشتی روضه خون و آخوند///// و سربار جامعه داشتن کاری عبث و سهل انگار نه است. دوست من بگذار این اراذل و اوباش/////////////کنند! من در جواب این سفله گان فقط به این اکتفا می کنم که این///// شما نیز بگذرد!
فضله موش درون روغن
روزی زنی از روحانی محله پرسشی فقهی پرسید. زن پرسید فضله موشی درون روغن محلی من که حاصل چند ماه زحمت و کارم بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ این آخوند جوان با اینکه میدانست که بر اساس فقه این روغن نجس است و از طرفی میدانست که این روغن حاصل چند ماه کار این زن روستایی است و خرج خانواده را این زن با همین روغن تامین میکند به زن گفت که این روغن نجس نیست و تنها اطراف این روغن را کمی بردارد و دور بریزد و از بقیه روغن استفاده کند. پس از این اتفاق این روحانی جوان علیرغم فشار خانواده و اطرافیان نتوانست بودن در کسوت روحانیت را تحمل کند و لباس روحانیت از تن به در آورد. این روحانی حسین پناهی بود.
اینکه حسین پناهی روحانی بوده یا نبوده و اگر بوده آیا حقیقتا بخاطر توضیح درست یک مساله،ترجیح داده است که از جرگه روحانیت خارج شود،بیرون از اطلاعات من هست،اما پاسخ این مساله این است که اگر روغن بصورت مایع باشد با ورود فضله موش یا هر نجاست دیگری متنجّس یا نجس می شود،اما روغنی که بصورت جامد هست و اجزاء آن بطور یکنواخت و عرفی بهم پیوسته نیستند،اگر نجاستی در بخشی از آن واقع شد چنانچه آن بخش و کمی اطراف آنرا جدا کنند بقیه روغن پاک هست شرعا و استفاده از آن شرعا ممنوع نیست و بنظر می رسد مرحوم حسین پناهی -اگر فرضا طلبه بوده-مساله را روی این فرض درست تبیین کرده است بنابر این وجه معقولی وجود ندارد که حسین پناهی هنرمند مرحوم بخاطر تبیین درست یک مساله شرعی از جرگه روحانیت خارج شده باشد!
در شهر هرت
ایران در دست دشمنان ایران است.
طالبان و داعش در ایران حاکمند و بدین خاطر بودجه سپاه با اینکه دست بر اکثرمنابع ایران دارد سریع تصویب می شود وحتی به یک زن اجازه وزارت داده نمی شود. از برادران لاریجانی تا امامان جمعه همه یک نقش در خرابی و ویرانی ایران دارند، زیرا چون رهبر ایرانی نیستند و عرق وطن دوستی /ایرانی دوستی ندارند .
این مطالب صرفا حرف های مفت صادر شده از کسانی است که دور از ایران زمین در حال عیش و نوش خویش یوده و هیچ آگاهی درستی از بافت داخلی جامعه دینی ایران ندارند و صرفا شبانه روز خویش را بخواندن اخبار و اطلاعات رسانه ها یا سایت های مخالف جمهوری اسلامی ایران می گذرانند و خود خوب می دانند که فحش دادن و نسبت های نادرست به مردم ایران و خواست و اراده آنان معنایی جز ایران ستیزی و حرکت بر خلاف مسیر خروشان آب ندارد و این تبلیغات یکطرفه و غلط هیچ تاثیری در جامعه ایران نداشته و فاقد ارزش هست،ئر ایران نه طالبان حاکم هست نه داعش،نویسنده این مطالب غلط تبلیغاتی که گاه از روی ناآگاهی کلمه “طالبان” را که اصطلاحی بر گروههایی در افغانستان و پاکستان هست ،جمع “طلبه”! قلمداد می کند و اینقدر اطلاع از لغت زبان فارسی یا اصطلاحات ندارد که کلمه طالبان ربطی به کلمه “طلبه” ندارد! و اصلا خود لغت “طلبه” از نظر وضع لغوی جمع کلمه طالب هست و برحسب وضع لغت مفرد نیست تا طالبان جمع طلبه باشد! ،بعد این نویسنده،آن اصطلاح طالبان را که ربطی به ایران و روحانیت ایران ندارد از باب ربط دادن ماست بدروازه بهم ربط می دهد و اظهار فضل می کند.داعش هم همه می دانند یک گروه سنّی تکفیری متعصّب ریشه وهّابی هست که بخون ایرانیان و شیعیان ایرانی و روحانینت ایران تشنه است ،آنوقت کسی با چرند گوئی وانمود می کند داعش در ایران حکومت می کند! داعش در ایران حکومت می کند چون این خانم در خارج از ایران در ناز و نعمت بدنیا آمده و از درون ایران بی اطلاع است.بودجه هم در ایران زود تصویب نمی شود ،اگر کسی گوشش فقط به رسانه ها و سایت های مخالف خوان بدهکار نباشد و لااقل همین رسانه معتبر بی بی سی را درست ببیند می فهمد که بودجه مصّوب کشور مدت مدیدی در سازمان برنامه و بودجه و دولت منتخب مردم کارشناسی و بررسی می شود و ردیف هایی برای آن در نظر گرفته می شود،بعد این لایحه مصوب بمجلس می رود و مدت زیادی در کمیسیون های مربوطه کارشناسی می شود بعد تازه به صحن مجلس آمده و بحث و چانه زنی و کم و زیاد می شود و در انتها کلیات و جزئیات آن بتصویب و رای نمایندگان مردم می رسد،این مکانیزم تصویب بودجه در ایران است ،بعد کسی در بیرون ایران صبح از خواب برخاسته دست و صورت خویش را شسته به این سایت می آید و تحت عنوان چشم پرکن انسان هر مزخرفی بذهن و قلمش آمد می نویسد و ارسال می کند.در ایران مطابق قانون انتخاب وزراء حق رئیس جمهور منتخب مردم است،مشورت می کند بررسی می کند و انتخاب می کند،زن بودن وزراء نیز هیچ منع شرعی یا قانونی ندارد منتها بالاخره رئیس جمهور باید در میان بشمار کارشناسان و متخصصان مختلف حدود بیست نفر را که به برنامه های خود نزدیک می بیند انتخاب کند و انتخاب همه کارشناسان مرد یا همه کارشناسان زن ممکن است،و عدم انتخاب یک زن و ترجیح یک کارشناس متخصص مرد هیچگاه بمفهوم نفی ارزش یا حقوق زنان نیست چنانکه در بسیاری موارد معاونان و مشاوران رئیس جمهور از بین زنان هم هستند و کابینه اصولا برای اجراء برنامه های ارائه شده است نه تامین ارزش های جنسیتی یا فمینیستی مورد نظر نق زنان،حال فرض کنید چند وزیر زن هم در کابینه باشند،کسانی که بی ادبانه ایران و نظام منتخب مردم ایران را داعش یا طالبان می خوانند یا مکرر با بی ادبی جامعه ایران را به هرت تعبیر می کنند یا انتخابات را تحریم می کنند برایشان چه فرقی می کند که یک یا چند زن در کابینه یک دولت باشد یا نباشد،آنها که ناز پرورده ناز نازی متولد در غربند و در ناز و نعمت اند و به ایران و ایرانی کاری ندارند چکار بجزئیات انتخاب مردم ایران و منتخبان مردم در ایران صدها سال است که اسلام بعنوان دین و تشیع بعنوان مذهب غالب اکثریت مردم آن پذیرفته شده و همه هم علیرغم مسلمان و شیعه بودن ایرانی هستند،نیز رهبر در کشور ایران علیرغم قابل نقد و انتقاد محترمانه بودن یک ایرانی است همچنان که دیگر مسئولان ایران ایرانی هستند و ایرانی بودن و دوستدار ایران بودن نیز به لفظ و ادعا و گزافه گوئی نیست،و تصادفا آنها که علیرغم مشکلات مختلف در وطن خود می مانند و تلاش برای اصلاح و بهسازی ایران دارند به ایرانی بودن نزدیکترند تا آنان که علیرغم داشتن پدر یا مادر ایرانی متولد کشورهای خارج و ای بسا تبعه یا سیتی زن آنجاها باشند و دائم از راه دور با اطلاعات غلط یا مبانی غیر دینی مخدوش ادعای ایرانی بودن دو آتشه می کنند و هم میهنان خود را آماج تهمت و افتراء قرار می دهند.
در شهر هرت
جوابی به استدلالات دیمی سید مرتضا ؛
۱- در مورد اکثریت؛
آ-اکثریت جامعه ایران ، درصد هر جامعه نسبت زنان بیشتر از مردان است. کجایند زنهای وزیر ومدیر؟
ب-نسبت فارسی گویان بیشتر و پس از آن ترکی زبانان است پس چرا عربی در مدارس آموخته می شود؟
پ – نسبت بی عمامگان به با عمامگان بیشتر است، پس چرا با عمامگان حاکمند؟
ت-نسبت طالبان، بخصوص از جنس سید ،از مردم عادی کمتر است پس چرا آنها باید خمس و ذکات بگیرند و از ما بهتران باشند؟
ث-شما که در ایرانید ، ایرانی نیستید، چون سیدید.
۲-مردم متوهم چون شما در خیالشان به خاطر دفاع ازجنبش ۸۸ و رهبران در حصر به کسی را ی دادند که جزو و اصل نظامی است و خودشان را در حصر قرار داده، جریان دروغ همان دفاع حرمین است، که درخیال بهشت به جنگ می روند و برای یاوه گویان مقتدر کشته می شوند .
۳- درود بر نرگس محمدی و آتنا دائمی و تمامی بهاییان عزیز زندانی.
۴- کوتاه بنویس و قابل خواندن.
۵ -طالبان و داعش وحزب الله ووهابی و … همه بر دور یک مدارند و آن بنیادگرایی اسلامی است و اصل همه یکی است ، البته این وسط شیعه، یه چیزی مثل کچل موفرفری است .
۶- بزرگترین خوش گذرانی در غرب همان آزادی با احترام به انسان و حقوقش است. به همین میزان نیز افزایش وظایف انسانی و مسولیت نسبت به خود و دیگری است.البته ، من آزادی و ارزش زندگی که در ارزش دادن به دیگری چون خود است را بستگی به میزان خرد فر د می دانم. هستند افرادی اسیر تعصب و جهل خودپرستی که در جامعه باز زندگی می کنند و هستندافرادی آزاده که در جامعه بسته زندگی می کنند چون آقای نوری زاد و خانم نرگس محمدی و….
خوانندگان ملاحظه کنند،من می گویم اکثریت مردم ایران (اعم از زن و مرد) در رفراندومی حدود 40 سال قبل با 98 درصد آراء جمهوریت متکی بر قوانین اسلام را خواسته اند،و این خواست هنوز بر اساس قرائن مختلف،و اصل عقلائی حقوقی استصحاب حالت گذشته باقیست،بعد این خانم بظاهر ایرانی زاده متولد خارجه،نوشته است :”درصد هر جامعه نسبت زنان بیشتر از مردان است”!خوانندگان خودشان این گزاره معما گونه را معنا کنند!یعنی چه که درصد هر جامعه نسبت زنان بیشتر از مردان است؟! یعنی خواسته است بگوید در همه جوامع درصد زنان بیشتر از مردان است؟! این گزاره بر چه اصل استقرائی یا علمی استوار است؟ خوب حال فرض کنیم مقصود این است که درصد زنان جامعه ایران الان بیشتر از مردان است،خوب خود این ادعا متکی بر کدام گزارش آماری هست؟ بعد حال فرض کردیم زنان جامعه ایران بیشتر از مردان،آیا چنین فرضی مستلزم این است که کابینه یک رئیس جمهور همه یا اکثر آنها زن باشند؟! مگر کابینه و قوه مجریه محل اجرا و فعلیت احکام و ارزشهای فمینیستی هست؟! انتخاب کابینه بعهده و اختیار منتخب مردم است رایزنی می کند و کسانی را با تخصص هایی انتخاب می کند چه اصل علمی یا غیر علمی حکم می کند اگر در جامعه ای زنان بیشتر بودند وزیران کابینه زن باشد؟!
ب-در ایران فارسی زبان و عرب زبان و آذری زبان هستند،فارسی هم زبان رایج و رسمی است مطابق قانون اساسی،آموزش زبانهای مختلف اعم از انگلیسی و عربی و غیر اینها وجود دارد،زبان عربی نیز زبان دینی اکثریت مسلمان ایران است علاوه اینکه زبان عربی بالاخره یک زبان است،به کسی چه ربطی دارد که مردم زبان دین شان را یاد بگیرند؟ کسی که مدعی است مقیم خارج است و تبار ایرانی دارد خود او چرا انگلیسی می آموزد؟! عربی هم مثل انگلیسی یک زبان است.
پ-در ایران روحانیت یک صنفی است که از نهاد شریعت تبلیغ و ترویج اصول و فروع دین می کند،کی گفته با عمامگان حاکمند؟ در ایران مردم بقانون اساسی رای داده اند،و بغیر از یکی دو منصب که مشروط به اجتهاد هست،همه ارکان جمهوری اسلامی از رهبر تا رئیس جمهور و وزراء و وکلاء و استانداران و فرمانداران و مدیران کل و جزء ،منتخب بیواسطه یا با واسطه مردم هستند و هیچکدام از این مناصب ،مشروط به روحانی یا عمامه نیست.
ت-طالبان گروهی در پاکستان و افغانستان هستند،این پرسنده پرمدعا هنوز نمی داند که خمس اختصاص به سادات فقیر دارد نه اختصاص به طلاب دینی و نه اختصاص به سادات بی نیاز،و هنوز نمی داند که “زکات” و نه “ذکات” که در مواردی خاص هست مربوط است به فقیران غیر سید جامعه که بیشتر هم هستند! پس زکات ربطی به سید ندارد! و در هرحال نمی فهمد که کسی که بیرون از دین اسلام هست نباید در احکام داخلی اسلام چون و چرا کند.
ث-“شما که در ایرانید ، ایرانی نیستید، چون سیدید”!
کوته نظری را ببینید! من که در ایران متولد شده ام و ایل و تبارم ایرانی هستند و مثلا در گذشته های نسلی دور یکی از اجدادم از اولاد پیامبر بوده است که با ایرانیان وصلت کرده است،ایرانی نیستم چون سیدم! و این خانم که متولد خارج است و احتمالا پدر یا مادر او ایرانی هستند،چون در خارج متولد شده و رنگ ایران را هم ندیده می تواند ایرانیت مرا زیر سوال ببرد! واقعا که!
2- مساله وقایع سال 88 یک واقعه تلخ داخلی بوده است که مایی که در ایران هستیم درگیر آن هستیم و آنرا حل خواهیم کرد،به کسانی که متولد خارجند و رنگ ایران را ندیده اند و انتخابات و مردم ایران را مسخره می کنند چه مربوط؟!
5- من از طالبان و داعش و وهابی بیزارم،حزب الله هم اگر مقصود حزب الله لبنان است،آنها گروهی لبنانی مدافع کشورشان در برابر تجاوز اسرائیلند،به کسی چه مربوط که آنان را تحقیر کند؟ خوانندگان ادبیات این خانم مدعی حقوق بشر مقیم ناف غرب را ملاحظه کنند:کچل موفرفری! این تعبیرات لابد لازمه عقلانیت و خرد و انصافی است که غربیها در کلّه اینجور آدمها فرو کرده اند.بعد در فقره 6 دم از خوش گذرانی با احترام به انسان و حقوقش می زند! لابد آزادی و احترام بحقوق انسانها این است که سادات متولد ایران را ایرانی ندانند و مذهب اکثریت مردم ایران فعلی را “کچل موفرفری” بخوانند! بالاخره این تناقض هایی است که خود غربی ها در مورد اعمال حقوق بشری که خود آنرا تصویب کرده اند با آن مواجهند،تا چه رسد به ولیده های آنجا که غرب را با اینهمه تناقض قبله گاه خویش قرار داده اند و یکی از نشانه های خردمندی و صداقت و بهره مندی آنها از عقلانیت و دموکراسی این است که مخالف خود را “گربه” بخوانند و مذهب رایج یک ملت را به “کچل موفرفری” تعبیر کنند! بالاخره اینهم نوعی حظّ و بهره مندی از “انسانیت” است که با تکیه بر آن خود را انسان نامیده اند!
با سلام
من باور نميكنم كه شما از نوشته مذكور چنين برداشت كرده باشيد كه منظور نويسنده اين است
كه حكومت ايران همان حكومت طالبان وداعش و يا يكي از زير شاخه هاي آنها باشد , اما براي
اينكه اين نويسنده را بمباران و تخريب كنيد چنين نتيجه گيري مطلوب خود را انجام داده ايد
ساده تر است كه تصور كنيم نويسنده حكومت ايران را به آنها تشبيه كرده است كه اين موضوع
كاملا” با نتيجه گيري شما متفاوت است .
ناشناس گرامی
خوب دل این سید اینجوری خوشه، به حرف گربه سید ،بارون نمی آید!
سلام بر ناشناس،تعبیر این خانم مودّبی که در ناف غرب متولّد شده و آنجا ساکن است و از جامعه ایران فعلی کاملا دور و منعزل هست و نمونه ادب و ادبیاتش را در کامنت ذیل کامنت خودتان ملاحظه می کنید،همین بود که دقیقا داعش و طالبان بر ایران حکومت میکنند،یکی از وجوه استدلال های متین ایشان نیز این است که واژه “طالبان” جمع واژه “طلبه” است!بنابر این در ایران طالبان حکومت می کنند! نیز در ایران داعش حکومت می کنند بهمین جهت داعش می آیند نزدیک پارلمان ایران و مرقد موسس جمهوری اسلامی ایران عملیات نظامی انفجاری انجام می دهند و عده ای را ترور می کنند! و لابد برخی نیروهای ایران که در سوریه علیه داعش می جنگند نیز خود داعشند که با داعش درگیرند! خوب بنظر من اینگونه سخن پراکنی های بی اعتبار و متناقض هیچ دلالتی بر چیزی ندارند جز بر گونه ای از مریضی! مریضی مخالف خوانی کلیشه ای! روی این جهت مخالف خوان بخود اجازه می دهد در عین اعتراف به اینکه ایرانی زاده (دو طرفه یا یکطرفه) متولد و ساکن غرب است و اصلا رنگ ایران را ندیده،و از بافت جامعه ایران بی اطلاع است،بر اساس کم سوادی و اطلاعات غلط و نا آگاهی به قوانین اسلام و ایران ،هرچه دل تنگش خواست بگوید! بگوید حالا مهم نیست حرف هم کنتوری ندارد،جالب است که با اینحال خود حق پندارانه و آرزوهای کذائی که مصداق بدعای گرب سیاه باران نمی بارد هست،به مخالف خود توهین می کند و او را گربه می نامد! یعنی همان نیشگون زنانه بوقت عجز!
حال فرض می کنم سخن شما درست باشد و مقصود او از داعش و طالبان خواندن حاکمیت در ایران،عینیت و هوهویت نباشد و مقصود تشبیه باشد،خوب من این تشبیه را نادرست می دانم و ناشی از غرض ورزی و کوته نظری در فهم و اطلاعات ناقص.شمای ناشناس نیز اگر در مقام داوری و حکمیت هستید ،با نام مشخص بنویسید،ناشناس زیاد هست و هر ناشناسی ویژگی های رفتاری و علمی جداگانه ای دارد.
حکایت_خرهای_مسجد
در گذشته وقتی قرار میشد ڪار ساخت مسجدی را آغاز ڪنند تمام ڪارهای اصلی ازحمل سنگ ، خاک ، آجر توسط الاغها انجام میشد و چون باربَر مصالح مسجد بودند مــردم هـم احترام خاصی به آنـهـا میگذاشتند و درطول مسیر باتمام توان بهحمایت خرهای زیر بار مسجد میرفتند وبا جـو تازه از آنها پذیرائی میڪردند .
خلاصه خرها خیلی مهم بودند و موضوع گفتگوی هر جمع و محفلی چون بدون خر ڪارها لنگ میشد و وقتی خرها وارد مسجد میشدند معمارها به استقبالشان میرفتند و ڪارگرها تیمارشان میڪردن خلاصه الاغها روزگار خوبی پشت سر میگذاشتند هم احترام داشتند هم خوراک .
همه چیز عالی و ڪار ساخت مسجد ڪمڪم رو به پایان بود و الاغها خسته اما راضی بودند تا اینڪه فرش های مسجد بر دوش خرها وارد مسجد ڪردند . وقتی مسجد فرش شد یڪی فریاد زد خرها را از مسجد بیرون ڪنید مسجد ڪه جای خر نیست و ڪسانی ڪه جای مُهر بر پیشانی داشتند به سمت خرها یورش بردند تا آنها را بیرون ڪنند ، یکی از الاغ ها گردنش را چـرخـانـد تاببیند در مسجد چه میگذرد ڪه مورد اصابت لنگه ڪفش زاهدی قرار گرفت
ڪسی از زخم تنِ الاغها ڪه نپرسید هیچ زخمی هم بر دلشان نهادند و با چشم گریان دلی شڪسته و بدنی زخمی از مسجد بیرون رفتند و با خودشان می گفتند ڪه جواب خدا راچه بدهیم با این سایه بانی ڪه برای این از خدا بیخبران ساختیم !!
عجب قصه آشنایی ، بگذریم …
خاویر کرمنت توی ڪتاب بیشعوری میگه مشڪل وجود بیشعورها در جامعه نیست بلکه درد اصلی توزیع نامناسب آنها در جوامع میباشد !!
به نظرم عادلانهتر بود ڪه هر الاغی فقط تاوان نفهمی خودشو میداد …
نقل قولی ازرضا شاه در باره آغاز دوران سلطنتش :
ﻣﯿﺮﺯﺍ ﮐﻮﭼﮏ ﺧﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﺷﺖ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ روسیه ٫ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺷﻮﺭﻭﯼِ ﮔﯿﻼﻥ٬ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﺋﯿﺲ جمهور ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﻭ ﺑﻨﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﺗﻤﺒﺮ ﭼﺎﭖ ﻣﯽﮐﺮﺩ…
ﺩﺭ ﻣﺎﺯﻧﺪﺭﺍﻥ ﻣﺮﮐﺰﯼ، ﺍﻣﯿﺮ ﻣﻮﯾﺪ ﺳﻮﺍﺩ ﮐﻮﻫﯽ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ…
ﻣﺎﺯﻧﺪﺭﺍﻥ ﺷﺮﻗﯽ ﻭ ﺑﺨﺸﻬﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺷﻤﺎﻝ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ در دست ﺩﻭ ﻃﺎیفه ﺗﺮﮐﻤﻦ ﺑﻮﺩ…
ﺷﻤﺎﻝ ﻏﺮﺑﯽ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﻣﻌﺰﺯ ﺑﺠﻨﻮﺭﺩﯼ ﻭ ﺍﯾﻞ ﺷﺎﺩﻟﻮ ﺑﻮﺩ…
ﺁﺫﺭﺑﺎﯾﺠﺎﻥ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﻭ ﻧﻮﺍﺣﯽ ﻫﻢ ﻣﺮﺯ ﺑﺎ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺍﻗﺒﺎﻝ ﺍﻟﺴﻠﻄﻨﻪ ﻣﺎﮐﻮﺋﯽ ﺑﻮﺩ…
ﻏﺮﺏ ﺍﺭﻭﻣﯿﻪ ﻭ ﮐﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺁﻗﺎ ﺳﻤﯿﺘﻘﻮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺮﭼﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﺘﻞ ﻋﺎﻡ ﻣﯽﮐﺮﺩ…
ﺁﺫﺭﺑﺎﯾﺠﺎﻥ در ﺩﺳﺖ عشایر ﺍﯾﻞ بزرگ ﺷﺎﻫﺴﻮﻥ ﻭ ﻫﻤﺪﺍﻥ در ﺩﺳﺖ ﻋﺸﺎﯾﺮ ﮐﺮﺩ ﺑﻮﺩ…
ﺩﺭ ﺟﻨﻮﺏ ﺑﻠﻮﭺ ﻫﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺤﻤﺪﺧﺎﻥ ﺳﺮﮐﺮﺩﻩ ﺑﻠﻮﭺﻫﺎ ﺳﮑﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽﺯﺩ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﯾﺎﺭ ﺭﺳﺘﻢ ﺩﺳﺘﺎﻥ نیز ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ تجزیه شده ﺑﻪ ﺑﻠﻮﭼﺴﺘﺎﻥ ﭘﺎﮐﺴﺘﺎﻥ ﺑﭙﯿﻮﻧﺪ…
ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ استان ﻣﺴﺘﻘﻞِ ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ، ﻣﯿﺒﺎﯾﺴﺖ ﻭﯾﺰﺍ میگرفتند ﻭ حاکم ﺁﻧﺠﺎ (شیخ خزعل) ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﻧﻤﯽﺩﺍﺩ… و خیال جداسازی خوزستان از ایران را داشت.
ﺗﺮﮐﻤﻦﻫﺎ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺭﺍ ﻏﺎﺭﺕ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ…
ﻣﺮﮐﺰ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺤﻞ ﺟﻮﻻﻥ ﯾﺎﻏﯿﺎﻥ ﻭ ﻟﺮﻫﺎﯼ ﺷﻮﺭﺷﯽ ﺑﻮﺩ،
ﻧﺎﯾﺐ ﺣﺴﯿﻦ ﮐﺎﺷﯽ ﺩﺭ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻭﻟﺖ ﻣﺮﮐﺰﯼ ﺑﺎﺝ ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺟﻨﺎﯾﺘﯽ ﺑﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺍ ﻣﯽﺩﺍﺷﺖ…!
رضاخان جوزدانی و جعفرقلی خان چرمهینی در نجف آباد و لنجان (اصفهان) به راهزنی مشغول بودند
ﺷﻤﺎﻝ ﮐﺸﻮﺭ در ﺩﺳﺖ ﺭﻭﺱ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ جنوب ﺩﺳﺖ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﻫﺎ!
ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻫﺎ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﭼﺎﭖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻭﻟﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣـﻖِ ﺗـﻮﺣـّﺶ، ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻨﺪ…
ﺗﺮﺍﺧﻢ ﻭ ﺳﻮﺯﺍﮎ ﻭ ﻣﺎﻻﺭﯾﺎ نه ﺩﺭ ﺳﻄﺢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺑﻌﺎﺩِ ﯾﮏ “ﮐﺸﻮﺭ” ﺑﯿﺪﺍﺩ ﻣﯿﮑﺮﺩ…
%95 ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻧﺸﯿﻦ ﯾﺎ ﻋﺸﺎﯾﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ،ﺁﻥ ﺍﻧﺪﮎ ﺷﻬﺮﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﻓﺮﻗﯽ ﺑﺎ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻧﺪﺍﺷﺖ…
%98 مردم ، ﺳﻮﺍﺩ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ و ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ…
ﺭﺍﻩ ﻭ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﻓﺘﻨﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻮﺩ…
ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﻣﯿﺮﻓﺘﻨﺪ…
ﺍﺭﺗﺶ ﻭ ﺑﺎﻧﮏ ﻭ ﺷﯿﻼﺕ ﻭ ﺷﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻭ ﮔﻤﺮﮎ ﻭ … در ﺩﺳﺖ ﺍﺟﻨﺒﯽ ﺑﻮﺩ…
ﺍﯾﺮﺍﻥ ﯾﮏ ﺷﺒﻪ ﻣﺴﺘﻌﻤﺮﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺶ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺿﺮﺑﺖ ﺁﺧﺮ ﻧﺸﺴﺘﻪ بودند ، ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﺯ ﺷﻤﺎﻝ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﯾﺎ ﺍﺯ ﺟﻨﻮﺏ…؟!
با همه اینها،در هیچ دکترین سیاسی،کودتا و با زور نظامی روی کار آمدن،مشروعیت ساز نیست و قدر متیقن،اراده ملت هاست که مشروعیت ساز است،و رضا و محمد رضا پهلوی خودبخود هیچ قیمومیت و سرپرستی بر آحاد مردم ایران نداشته اند.
این “نقل قول” ها از قماش همان “نقل قول” های دین فروشان است که در طول صد ها سال نقل کردند که مثلا محمد باقر چنین گفت و جعفر صادق چنان و همه ساخته و پرداخته عده ای /////////نان به نرخ روز خورند . نه جانم رضا شاه شعورش به این چیز ها نمیرسید که بگوید. جنابشان در فکر این بود که کجا ده آبادی و زمین مرغوبی است که صاحب شود . روزی که جنابشان به سلطنت رسانده شد تو جیبهایش شپش قاپ میانداخت و زمانی که از ایران در واقع فرار کرد بزرگترین زمیندار و ثروتمندترین ایرانی بود با حساب های پر از پول در بانک های خارج . آبادیهای تصاحب شده توسط جنابشان در زمان پسرش و پس از ” انقلاب سفید ” فرمایشی به پول تبدیل شد و در جا های مختلف سرمایه گذ اری شد . با همین پول هاست که امروز بازماندگان حضرتش به عیش و عشرت در اروپا و آمریکا مشغولند . آن چیزهایی هم که در دوران حکومت آن ها ساخته شد , اولا آ ن ها نساختند بلکه با پول و کار این مردم ساخته شد و ثانیا نظایر آن ها و در کشور های اطراف ما , مثل ترکیه , مصر , عراق , هند هم کم و بیش به مقتضای زمان انجام شد و ربطی به اینکه رضا شاه در ایران بود یا آتاترک در ترکیه نداشت و به هر حال دیر یا زود میشد . خوب که بنگریم بسیاری از کار های اساسی در دوران میرزا تقی خان امیرکبیر در دوره قاجار برای اولین بار شد نه در دوران رضا شاه . آقایانی که رضا شاه, رضا شاه میکنید به این سئوال ساده جواب بدهید که ثروت بیحساب او از کجا آمد و کار مشروطیت , قانون مداری به کجا کشید . این قانونمداری با اهمیت ترین سنگ بنای یک جامعه است و همه چیز دیگر باید با آن سنجیده شود . از ساختن , ساختن های آنان چه حاصل وقتی که مردم در زمان حکومت آن ها نه تمرین دمکراسی توانستند بکنند و نه اجازه یافتند که نهاد های مدافع دمکراسی را ایجاد کنند و استحکام ببخشند تا حالا هر کون نشسته آخوند و سر داری جرات نکند مردم را روز روشن و جلوی چشم ده ها نفر در خیابان یا خانه بگیره و زیر شکنجه ببره . همه کار های رضا شاه و پسرش فدای دمکراسی که آن ها نگذاشتند پا بگیرد . نتیجه دیکتاتوری آن ها همین حکومت آخوندی مایه شرمساریست که میبینیم .
روحانی فریب در فریب وکلاه مجدد برسر مردم مستاصل گذاشت تا حکومت خامنه ای بیشتر تثبیت شود مرگ بر این همه بیشرمی ؟
جناب ناشناس آخوند باشی و مدت 35 سال در بالاترین پست امنیتی برای استقرار و استمرار رژیم ترور و وحشت و ایران و انسان ستیز//////////// خدمت کنی بعد سر پیری صدای حقوق مردم سر دهی! دوست ارجمند این بیگانه پرستان مؤمن وحشی و ////////////// جز برای خود و قدرت خود به چیزی فکر نمی کنند تا چه رسد به سرنوشت ایران و ایرانی! تنها راه نجات ایران و ایرانی رها شدن از خرافات و اراجیف مشتی وحشی و بیابان گرد بی نمدن و ایران و انسان ستیز است. تا زمانیکه اسلام بعنوان یک قدرت تعیین کننده ///////////////// حاکمیت بر این ملک اوار است روزگار ما همین خواهد بود و از این هم بدتر خواهد شد!
حاج مهدی چمران: به شامات میروم!
مش قاسم: همون جا هم بمون!
حاج مم رضا تابش: با تاکید براینکه “مردم از پشت پرده سياست خبر ندارند»، نوشته است: «اگر به كسي راي ندهيم آيا ميتوانيم مطمئن باشيم كه گزينه بعدی بهتر خواهد بود؟ قویتر خواهد بود؟ اين مسائل وجود دارد” اما من میخواهم از مردم عذرخواهی كنم. آنها فكر نكنند كه نمايندگانشان در مجلس شعارهای خود و مطالبات آنها را فراموش كردهاند. عذرخواهی من از اين بابت است كه ممكن است در فرآيند انتخاب وزرا از طرف رييسجمهور و مجلس ملاحظاتی مدنظر قرار بگيرد كه مردم اعتباری برای آن قايل نيستند.»
مش قاسم: بیخود نیست که این یارو رو سالیان ساله راه دادن به اون طویله.
۱- حرفت کاملا درست، مردم از پشت پرده سياست خبر ندارن. ولکن ای نادان، مجلس رو واسه این راه میندازن که مردم از پشت صحنه هم باخبر بشن.
۲- اگر به كسي راي ندهيم آيا ميتوانيم مطمئن باشيم كه گزينه بعدی بهتر خواهد بود؟
مش قاسم: حرفت حساب. از توی این خم رنگرزی دیگه از این بهتر بیرون نمیاد.
۳- عذرخواهی من از اين بابت است كه ممكن است در فرآيند انتخاب وزرا از طرف رييسجمهور و مجلس ملاحظاتی مدنظر قرار بگيرد كه مردم اعتباری برای آن قايل نيستند.
مش قاسم: خدا خودت و هفت جد و آبادت رو نیامرزه، تو با این جمله …(سه نقطه از مش قاسم)مان به اون طویله رو کامل کردی. آخه ای نادان، وزوزیر/*ی که مردم واسه دلایل وزیر شدنش تره هم خورد نمیکنن به درد طویله هم نمیخوره.
/*: ک
سلام ، بعضی از مداحان که قدیمی هستند و از زمان قبل از انقلاب مداح بودند ، خود میگویند که مرغ عزا و عروسی هستند . در زمان شاه هم از ترس و بگیر و ببند و ساواک در روی منبرها دعا و ثنای شاه را میگفتند و امروز هم از ترس و آبرو ریزی ، دعا و ثنای رهبری را با حالت خاص ولی نه از روی قلب در روی منبرها میگویند .
سلام مناهی گرامی
این مغلطه است.مرغ عزا و عروسی معنای دیگری دارد.اینان مثل دیگری دارند.به اینان گویند هم از آخور خورند و هم از توبره!به جای اینگونه سخنها این چاپلوسان بگویند در هر دو زمان و اصلا در طی قرون اخیر چه خیری برای ایران به جز ساختن مشتی اراجیف و تشویق مردم به سر و کله کوبیدن داشته اند.شاید اینان خود را با اینگونه اظهارات برای ادامه زندگی طفیلی وار خود برای پس از این حکومت آماده می کنند!الله و اعلم!
موفق باشید
حسن/* اومده زیر ابرو رو ورداره زده چشو کور کرده. توی این مملکت غیر از یه مشت پیر و پاتال منقلابی که همهشون دستشون تا آرنج یا توی دزدی، یا آدمکشی و شکنجه یا هر سه تا بوده یا هسته دیگه کسی واسه وزوزیر/* شدن وجود نداشته. خواسته جوون گرایی کنه یه اطلاعاتی رو گذاشته وزوزیر/* ارتباطات. گندشم در آمده که یارو هم دزده هم بازپرس اوینه (شما بخون شکنجهگر) اینا ملت ایران رو یه مشت …(سه نقطه از مش قاسم) حساب میکنن که به هر سازی میشه رقصوندشون.
/*: ک
درآمد چاه جمکران
۶/۵ میلیارد در ساله!!
به ملّایی گفتن،بهتر نیست این پولا خرج افراد فقیر شه؟
گفت شما غصه اونارو نخورید،این پولهارو همونا دادن،پولدارها وعاقلان که اینجا پول نمیندازن!?
اولا :این تصویر به جمکران یا چاه جمکران ارتباطی ندارد و مربوط است به امامزاده ابراهیم در شمال(رجوع شود به سرچ تصویری گوگل).پس این وانمود،عملی غیر اخلاقی و مصداق بارز تدلیس و فریبکاری مخاطب هست.
ثانیا: بر فرض صحت آمار ارائه شده (که البته میزان صداقت آن از جعل و تدلیس یک عکس نامربوط به جایی دیگر پیداست) عوائد و موقوفات اماکن مقدس،تحت مدیریت سازمان اوقاف ،مصارف معّین و مشخصی از نقطه نظر دینی دارد و اغنیاء ،مورد مصرف وجوه صدقه و وقف و نظائر اینها نیستند.
ثالثا:چاه جمکران (که البته هیچ اعتبار خاص دینی ندارد جز برخی روایات ضعیف که می گوید از باب دعا و درخواست از خدا می توان چیزی نوشت و آنرا در جویبارها انداخت) محل ریختن وجوهات مالی نیست ،آنچه که در آنجا متداول هست مساله عریضه و نامه نویسی هست.
بنابر این،این نوشته شما مصداق بارز فریب و تدلیس مخاطب و تبلیغ دین ستیزانه هست و این روش هیچ ارتباطی با ایران دوستی ندارد.
استاد گرامی با درود ، از شما و سید گرامی میپرسم :
اینکه قبر یازده تا از اماما خارج ایرانه ولی قبر اغلب امامزاده ها ایران!! نشون میده قدیما اماما بچه هاشون رو واسه ادامه تحصیل میفرستادن ایران! چقدر واقعیت دارد و مگر هر کدام چند بچه داشتند که از انها این همه امامزاده بوجود امده ؟
اولا شما سعی کنید به عقائد انسان های دیگر خصوصا عموم مردم ایران احترام گذاشته و از آنها با تعبیرات کنائی یا تمسخرآمیز یاد نکنید،این رویکرد عملی غیر اخلاقی و غیر انسانی هست و با موازین حقوق بشر هم که شما دائم به آن تظاهر می کنید هماهنگ نیست.
ثانیا:مطابق اعتقادات شیعه که متّکی بر بیشمار روایات نبوی و غیر نبوی از طریق فریقین شیعه و سنی هست،امام دوازدهم شیعیان زنده و در غیبت کبری بسر می برند و مسلما از میان یازده امام شیعه که پدران بی واسطه و با واسطه ایشان هستند،و از دنیا رفته اند،یکی از آنها یعنی ثامن الحجج (امام هشتم شیعیان یعنی امام رضا) علیه آلاف التحیه و السلام،در ایران و در شهر مقدس مشهد مدفون هستند که مقبره ایشان مورد زیارت و توسل و دعای شیعیان است و ده امام دیگر نیز در شهرهای مدینه و نجف و کربلا و کاظمین و سامرّاء مدفون هستند.
ثالثا:امامان شیعه فرزندان خود را اینطور که شما بعنوان تمسخر و تعریض بیان کردید بعنوان تحصیل به ایران نمی فرستادند،بلکه چنانکه قبلا در بحث هایی عرض شد،کوچ و کثرت فرزندان با واسطه و در مواردی بی واسطه ائمه به کشور ایران در غالب موارد ناشی از فشارها و ظلم هایی بوده است که از ناحیه حکومت های اموی و عباسی نسبت به آنها وارد می شده است که بسیاری از جنایات و ظلم های آنان نسبت به علویون،در صفحات تاریخ و کتابها منعکس شده و از جمله می توانید به کتاب معتبر “مقاتل الطالبیّین” تالیف ابوالفرج اصفهانی که احتمالا ترجمه هم شده است مراجعه کنید،در واقع اصل کینه و ناراحتی امویان و عباسیان نسبت به علویون ناشی از گرایش قوی مردم مسلمان اعم از عرب و عجم به خاندان و عترت طاهرین پیامبر اسلام و احتمال بخطر افتادن حکومت های آنان بوده است،روی همین جهت حتی خود ائمه شیعه پس از امام علی علیه السلام تا امام عسکری سلام الله علیه،همه تحت فشار و تحت نظر و حصر حکومت های اموی و عباسی بودند و مطابق برخی روایات بیشتر آنها با دسیسه حکومت ها بشهادت رسیدند و ارتباط مردم با آنها محدود بود،و آنها و خاندان آنها همیشه تحت نظر و فشار حکومت ها بودند چون حکومت ها دائم از گرایش مردم به آنها و در خطر افتادن حکومت خود در خوف و هراس بوده اند،بنابر این کوچ یا فرار علویون به مناطق دور از دسترس سریع و معمول حکومت ها و مناطقی که بواسطه گرایش مردم آن مناطق به اهلبیت پیامبر احتمال پناه دادن و پناهندگی بیشتر بوده است ،مقوله ای غیر طبیعی نبوده است و اسناد تاریخی هم حاکی از آن هست و جهت دیگری هم که چنین پدیده ای را طبیعی می کند ورود اسلام به ایران و تداخل نسلی و نژادی بین مسلمانان ایران و عرب بوده است که در واقع یگانگی های منطقه ای زمینه چنین ترانزیتی بوده است،که اینرا باید اضافه کنید به نفرت عمومی برخی مناطق ایران نسبت به حکومت های ظالمانه اموی عباسی و امیران منطقه ای آنان و گرایش مردم محلی ایران به عترت و اهلبیت پیامبر که هم منسوب به پیامبر بودند و هم با ظلم و غصب امویان و عباسیان در حد وسع مخالف بودند و همیشه خطر بالقوه یا بالفعل برای آنان بودند.البته چنانکه قبلا بحث شد،در بحث امامزادگان،هیچوقت مدعا این نبوده است که همه موارد یا مصادیقی که ذکر می شود یا در بین مردم اشتهار پیدا می کند مصداق امامزاده های صحیح النسب مدفون در ایران هستند،و در این جهت باید از افراط و تفریط پرهیز کرد، در واقع نه اصل ورود امامزادگان به ایران امری قابل انکار کلی است و نه اصل ارادت مردم شیعه ایران به پیامبر و عترت او قابل انکار است،و نه کسی می گوید هرجا مردمی روی انگیزهایی مثل خواب یا شهرت های کاذب و نظائر آن معتقد هستند آنجا مقبره یک امامزاده هست،امری غیر قابل اجتناب و حتما درست است،بنابر این در این موارد باید همان مسیر نسب نامه ها و اسناد و شجره نامه های معتبر و قرائن و شواهد مکتوب یا عینی تاریخ را معیار قرار داد و از تمسخر به آن پرهیز کرد،در واقع باید به این نکته هم توجه کرد که نوع این انکارها یا ریشخندها که از ناحیه غیر متدینان بشریعت یا مذهب تشیع صورت می گیرد ناشی از همان وجدان انکار به اصل مطلبی است که جزء شریعت اسلام هست یعنی لزوم احترام عمیق به خاندان نبوت،طبعا اگر کسی به اصل نبوت ایمانی ندارد نمی تواند التزامی به نص قرآن و وحی (قل لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فی القربی) و احکام متفرع بر آن داشته باشد،چیزی که درست هست و انسانی اخلاقی،این است که بواسطه عدم اعتقاد به یک مقوله نباید به تمسخر آن پرداخت،چون بهرصورت هر انسانی فارغ از برخی پذیرش ها و گرایش ها و عقائد نیست،و اگر بنا باشد که مخالفان هر عقیده اقدام بتمسخر آن عقیده و معتقدان به آن عقیده کند،در اینصورت خود او هم ممکن است مورد چنین تجاوز و تمسخری واقع شود که سبب اختلال نظم و نظام در جوامع خواهد بود.
در مورد استبعاد کثرت نسل،اشاره شد که تداخل نسلی و ورود اسلام به ایران و عادت اعراب به ازدواج های متعدد و ممدوحیت تکثیر نسل در اسلام،می تواند از عوامل طبیعی وجود سادات و فرزندان امامان شیعه در ایران باشد،و باید توجه کرد که در بحث امامزاده ها،مساله فقط امامزاده بی واسطه نیست،برخی از این امامزاده ها مثل حضرت معصومه که دختر بیواسطه امام هفتم بوده اند،یا امامزاده علی بن باقر که در نزدیکی های کاشان مدفون است و فرزند بیواسطه امام باقر بوده است،امام زادگان بیواسطه بوده اند که عدد اینها به این کثرت نیست،برخی امام زادگان نیز امامزادگان با واسطه چند نفر بوده اند،روی این جهت کثرت وجود امامزادگان و انتشار آنان در مناطق مختلف ایران و نکاح و ازدواج های آنان و پدید آمدن سادات دیگر،نه مساله ای خارق العاده بوده است و نه چیزی قابل استبعاد.
موفق باشید
یاران جان درود از بن جانم را بپذیرید.
خوبی جامعه انسان ها در آن است که هریک از منظری وبا دغدغه ای موضوعات را
دیده حلاجی و داوری می کنند.یکی خیام وار دم را غنیمت دارد و دیگری تا سر برج و
حقوقی و اجاره خانه و…را نخبگان هم دغدغه آینده ای دور تر مث همین اقتصاد مقاومتی
و اسلامی کردن کلیه علوم بدون استثنا. وبه فوریت تام. اولی همان وضعیت شعب ابوطالب
پس از فوت خانمی است که هزینه ها را می دادوسر آخر روسری پاره اش کفنش شد .
روز های بعد از این واقعه بسیار مهم فرمان کشتن چوپانان وبردن اموال و گوسفندان و
ایضن حمله به کاروان ها تحت عنوان سریه و بکلی سریه از طرف الله خیر الماکرین ابلاغ
ومسلمانان که تا آنروز فقط دلواپس نماز وقیلوله و پاکی نقاط سوق الجیشی بودند با مصادره
زنان همراه کاروان به صرافت تقویت قوه با و استفاده نوبتی که به عدالت نزدیکتر است تحت
عنوان صیغه موقتی که نوعی از همان مالکیت زمانی است افتادند.این مقطع چنان مهم است
که تولد اسلام یا همان سر آغاز دین مبین گشت .سد البته مثل هر کار دیگری اشکالاتی
همچون ماه های حرام جاهلیت که باعث کندی می شد((هرگز هیچ عالمی نگفت اگر این راهزنی ها
صورت نمی گرفت مسلمانان که نه کشاورز نه تولید کننده چیزی بودند چه عاقبتی داشتند))
بهر روی آینده نگری زعیم قوم که سال ها قبل حکم قتل عام سگ ها را صادر کرده بود.کار ساز شد
چه اگر سگی با کاروان بود امکان کمین وغافلگیری آن کاروان محال بود .در این مرحله مسلمانان
نشان دادند در دوره جاهلیت که کاروان ها با امنیتی قابل قبول تردد میکردند عمق جهالت تا چه حدبوده
که در بیست سال کاروان سالاری زعیم مسلمانان نه مورد دستبرد و نه اسارت قرار گرفتند.دیگر علوم
اسلامی مثل تکامل انواع جانداران هم باید ثابت کند که سگ ها ونه سگ سانان مجوداتی بی وفا بی خود
وباعث درد سر وهزار بدبختی دیگرند که سهون توسط الله خلق شده وما مامور به اصلاح واز بین بردن این
جانور دردسر ساز هستیم.روایت “فلانی از فلان کس شنید که در مجلسی کو زعیم هم حضور داشتند
شخصی سخنی گفت زعیم فرمودند شما که دیشب عکس این مطلب را گفته و پافشاری میکردی آن شخص
چون راه فراری ندید گفت نا پدری ومادر زنم بقربانت شما چگونه آگاه گشتید ؟فرمودند ملایکه اخبار را می
آورند .آن شخص گفتند همان ملایکه ای که اگر در خانه ای سگ باشد هرگز بدان خانه نیایند؟ زعیم فرمودند
بلی وهر دو مقصود هم به نیکی دریافتند. ”
دیگر علوم همچون سایکولوجی اسلامی میباید سخت بیمناک باشند که اگر الله در تمام نماز ها ادعیه تاکید
مستمر برداشتن مالکیت شش دانگ کامل تمام مخلوقات را دارند را حمل برفوبیا الله نکنند وپیوسته نعوزبالله
را مکرر تکرار نمایند .فلاسفه نیز باید خوب بدانند اگر چیزی غیر از خدادر عالم یافت شود نعوذ بالله دال بر حد
ومرز داشتن وجود ایشان نیست . واگر هم همه از خداییم وبه سوی وی برمی گردیم دلیل نمی شود که
خداوند قسمتی از وجود مبارکشان را در جایی بنام بهشت وقسمتی دیگر رادر جهنم نگذارند بشود .مثل آن
آهنگری که یک دستش به آهن گداخته ودیگر دست برکاسه آب یخ گذاشته باشد . آنانی هم که در مورد
ابلیس بگمان خودآن استدلال را ذکر می کنندباید بدانند بخاطر اینگونه گمانه زنی خداوند تفکر در مورد خودشان وابلیس
وخیلی دیگر از چیزها و اشخاص وابسته را نهی فرموده اند.چه بندگان را چه به فضولی وتا جایی رفتن که
وحی را تصورات شخصی یک نفر با دو نقش (یکی بنده ودیگری فرستاده بالدار خدا) که در غاری گفتگو
می کنند دانستن و حتا به تدریس آن پرداختن است . الاحقر
استاد گرامی با درود ، وضعیت قوه قضائیه از زبان یک روستایی
یه روزی بز همسایمو دزیدم ، بردمش بازار فروختم 400هزار تومن ..
شب بعدی رفتم یکی دیگشو بدزدم گرفتنم و رفتن شکایتم کردن..!!
یه احضاریه اومد در خونه که بدلیل #بز_دزدی ده روز دیگه دادگاه داری…
همسایمون هم سرگرم مدرک جمع کردن و شاهد جمع کردن شد…
یه شاهدش گفت نمیام شهادت بدم همسایمونم بهش گفت صدتومن بهت میدم بیا، طرف هم قبول کرد
با هزینه تاکسی و رفتن به دادگاه و تمبر زدن و نامه نگاری یه دویست و پنجاه تومن دیگه هم خرج کرد!!!!
خلاصه قاضی منو 300 تومن جریمه کرد ، بزه رو فروخته بودم 400 تومن صدتومنشو ورداشتم بقیشم دادم به همسایم…!
همسایم هم 50تومن گذاشت سر 300 تومنی که از من گرفت که پول شاهد و هزینه دادگاه و… بده
ولی من صد تومن نفع کردم
▫️جان کلام اینکه در سیستم قضایی خودمون اون اندازه که شاکی اذیت میشه اگر مجرم هم اذیت میشد الان ظلم ریشه کن شده بود!!
همسایمون هم جدیدا زده تو کار بز دزدی…
جناب واقعی
این کامنتهای کپی پیستی شما نشان از عدم خواندن مطلب و درک مطلب توسط شما دارد و اینکه همینطوری از مطالبی خوشت میاد و اونارو بر میداری بار کمپرسی میکنی و در این سایت خالی میکنی.
شما اصلاً از سیستم قضایی کشور بی اطلاعید.
من فقط به این نوشته میپردازم:
1- دزد باید اصل جنس را به صاحب مال برگرداند و یا معادل آن را و صاحب مال باید رضایت بدهد.
2- اگر دزد اولین سرقتش باشد بجای زندان، قاضی میتواند او را جریمه کند. البته پس از جلب رضایت شاکی.
3- هر کسی میداند که جریمه یعنی مبلغی مازاد بر اصل خسارت. پس این آقا دزده باید علاوه بر خود بز یا معادل ریالی بز و پس از رضایت شاکی، جریمه را هم پرداخت کند…افتاد؟!
4- تازه قسمت گرفتن اثر انگشت، کتک خوردن در کلانتری و آگاهی، بی آبرو شدن و مهمتر از همه ثبت سوء پیشینه بماند.
تو هم چند وقتی هست که زدی تو کار مطلب دزدی، بدون درج نام صاحب اثر یا آدرس محل دزدی!
من اگر بخواهم به هر کامنت کپی پیست شما پاسخ دهم که دیگر به هیچ کاری نمیرسم؛ توصیۀ من به شما این است که قبل از خالی کردن مطالب در این سایت، ابتدا آن را بخوانی و یه زحمت کوچولو هم در مورد صحت و سقم مطلب بکشی.
حسن/*: از حقوق مردم، چه آنهایی که به من رای دادند و چه آنهایی که به دیگران رای دادند صیانت و دفاع میکنم
ترجمه: بزک نمیر بهار میاد! شیره مالی به سر ملت.
/*: ک
در شهر هرت
روحانی گفت: نشد سه وزیر زن داشته باشم!
مردم را سرکار گذاشتن یک طرف ، بی لیاقتی و بی قدرتی دولت هم رویش ، می شود نظام اسلامیِ طالبانیِ شیعهِ شاه منبری، که هیچ کس را در جهان جز خود قبول ندارد و در کوشش انقلاب صادر کردن و شیعه گری است،او از کیسه و جان مردم ایران بخشیدن در راه جنگ طلبی و عراق و سوریه ولبنان دریغ ندارد. مال بابا و جان بچه هایشان که نیستند .
آیا از مردم ایران سوال شده که مایل به جنگ در سوریه و عراق و لبنانند؟ یا نه؟
با نگاهی به فرهنگ و رفتار نظام ،شاید باید اکنون گفت؛
رضا شاهی پیدا نخواهد شد امید / کاشکی اسکندری پیدا شود.
در شهر هرت
فرق بزرگی بین رضا شاه و نظام اسلامی است، و آن اینکه رضا شاه وطن پرست بود و نظام اسلامی شیعه پرست است و مردم و وطن برایش بی معنی است.
رضا شاه در زمانی است که دولتهای جهان تجربه دموکراسی چندانی ندارند و ناسیونالیسم در اروپا رو به رشد است و قدرت دیگری بنام آمریکا سربرآورده اند.
با نگاهی به فرهنگ و رفتار نظام ،شاید باید اکنون گفت؛
رضا شاهی پیدا نخواهد شد امید / کاشکی اسکندری پیدا شود.
سلام ، در مجمع تشخیص مصلحت نظام ، هاشمی شاهرودی جانشین هاشمی رفسنجانی شد . فاصله ی این دو هاشمی از زمین تا زیر زمین است . این کجا و آن کجا ؟ روزی مهدوی کنی جانشین هاشمی رفسنجانی شد و چند روز بعد هم مٌرد . حال این جانشین رفسنجانی که چندی قبل هم مریض بود ، چقدر بماند ؟
سلام ، در مجمع تشخیص مصلحت نظام ، هاشمی شاهرودی جانشین هاشمی رفسنجانی شد . فاصله ی این دو هاشمی از زمین تا زیر زمین است . این کجا و آن کجا ؟
///////////// حالا فاصله این با اون از کجا تا کجا، عین همین می مونه نه بیشتر!
سلام . به آقای سید مرتضی و سنگر بتونی نظام در مقابل افراد کامنت گذار این سایت . در آیه ی سوره صف از قرآن داریم : لم تقولون ما لا تفعلون (حدود ترجمه : چرا به آن چیزی که میگویید عمل نمی کنید ) . حال به سخنان رهبری در خطبه های نماز عید فطر در ۲۹ شهریور سال 1388 و در ادامه همان بحبوحه های انتخابات 1388 و دستگیری عده ای بی گناه و مصاحبه های تلویزیونی توجه کنید : اینکه در دادگاهها که در تلویزیون هم پخش میشد ، از قول یک متهمی چیزی راجع به یک کس دیگری گفته میشود ، من این را بگویم که این ، شرعاً حجیت ندارد. بله ، متهم هرچه دربارهی خود در دادگاه بگوید ، این حجت است. اینکه بگویند در دادگاه دربارهی خودش اگر اعترافی کرد ، حجت نیست ، این حرف مهملی است ،حرف بیارزشی است . نه ، هر اقراری ، هر اعترافی ، شرعاً ، عرفاً و در نزد عقلا در یک دادگاه در مقابل دوربین ، در مقابل بینندگان میلیونی که متهم علیه خود بکند ، این اعتراف مسموع است ، مقبول است ، نافذ است . اما علیه دیگری بخواهد اعترافی کند ، نه ، مسموع نیست . فضا را نباید از تهمت و از گمان سوء پر کرد . آقای سید مرتضی شاید شما در عمل دیدید که افراد در تلویزیون مثلاً به عطا الله مهاجرانی که در ایران نبودند سخن میگفتند و اعتراف گیرندگان در … عروسی و قانون و سخنان رهبری نظام در نماز عید فطر را هم کیلویی چند !
سلام . آقای سید مرتضی شما در درس حوزه شنیده و در کتاب قرآن و در آیه ی آخر سوره ی ” جن ” خواندیده که : و احصی کل شیء عددا . اینکه شما در جواب دوستان میگویید میلیون ها نفر در راهپیمایی 22 بهمن به طرفداری از نظام شرکت میکنند بر اساس آیه ی آورده شده ، شما بر خلاف رهنمود آیه ی فوق ، افراد میلیونی را شمارش نکرده اید و همین جور ” لپّی ” که درست نیست سخن گفته و آمار شمارشی میدهید . گفته ای از مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی و اینکه برای اینکه مردم بیشتری را به خیابان بیآورند ، به مردم میگفتند که شما به نیّت یک ” پیاده روی خانوادگی ” در روز 22 بهمن به خیابان بیآیید و دلایل … نه برای تحکیم 98 درصدی 40 سال قبل به ” آری ” نظام در 12 فروردین 1358 .
سلام . حدیث از ائمه ی دینی است که فاصله بین شنیدن و دیدن 4 انگشت است . صدا و سیما و سپاه پاسداران برای به هیجان آوردن و شور و حال دادن مردم و آوردن مردم به مراسم ختم این جانباخته ی پاسدار لشکر زرهی ۸ نجف اشرف یعنی محسن حججی در خارج از مرزهای ایران ، از بريده شدن سر این کشته شده خبر می دهند ، در صورتی که هنوز جنازه را به ایران نیاورده اند و هیچ بنی بشری هم هنوز سر بریده ی این جنازه را ندیده است ! آنانی که حدیث را قبول دارند ، بر اساس حدیث ائمه ی دینی چگونه اخبار احتمالاً کذبِ سر بریده شده ی این پاسدار را به خود قبولانیده اند ؟
با سلام با توجه به اینکه در این پست بیشترین جر و بحث ها ، نوشته ها و کلنجارها ، تقریباً بین طلبه ی زحمتکش سید مرتضی و بین اکثر افراد در این سایت بوده است . جناب سید مرتضی یک تنه و تک و تنها و با انرژی و وقت زیاد ، جور پاسخگویی تمامی قوای سه گانه نظام و دیگر نهادهای جور واجور مختلف نظام را از جانب آنها به دوش می کشند و چه خوب و عالی ( بیشتر فقط بر اساس سخن و لاپوشانی و ماله کشی ) از جانب نظام ولایی جواب تمامی افراد را میدهند . با توجه به این همه زحمت و دقت و پشتکار و سئه صدر سید مرتضی در این مدت ، برای پاسداشت این همه زحمت سید مرتضی در این امر پاسخگویی به کامنت گذاران این سایت ، اگر من جای رهبری بودم ، یک پست و مقام خوب تا حد صدارت در این دنیا و یک مکان خوب جهت رجعت ، در بارگاه حضرت معصومه ( ع) برای ایشان توصیه و در نظر میگرفتم .
سلام . درباره ی کلمه ی ” آیت الله ” بحث جامع و مجادله کلامی بسیار درخشانی بین آقای نوری زاد و سید مرتضی درگرفت و عالی بود . غیر از دو مورد دقیق اطلاق آیت الله به نمونه های مورد اشاره ، اضافه می نمایم که در ” شناسنامه سجلی ” افراد کشور نیز علی الخصوص در استان لرستان و باز هم علی الخصوص در شهر بروجرد بر فرزندان نام ” آیت الله ” وفور به چشم می خورد !
مراد علی گرامی، اتفاقا تذکر خوبی دادید ،چون این موردی که به آن اشاره می کنید تفاوتش با بحث های ما این است که این اطلاق را می گویند “اطلاق یا استعمال اسمی” و آن دو مورد اطلاق پیش گفته را می گویند :اطلاق یا استعمال وصفی”، یعنی در این مورد عرفی که شما به آن اشاره کردی،کلمه “آیت الله” بعنوان یک نام و اسم بر یک شخص نهاده می شود نه بعنوان وصف یا لقب، در حالیکه اطلاق آیت الله بعنوان نشانه خدا بر همه موجودات ریز و درشت خدا،یا اطلاق آیت الله در یک عرف خاص به برخی افراد به اعتباری خاص،از قبیل اطلاق اسمی نیستند بلکه از قبیل اطلاق وصفی یا لقب هستند و شاهد این تفاوت این هست که همه این موجودات که در تکوین به آنها آیت الله اطلاق می شود باعتبار نشانه بودن از خدا و دلالت بر ذات یگانه بی همتا،و همه افرادی که در عرف خاص باعتبار برخی مدارج علمی و برخی خصوصیت ها به آنها آیت الله اطلاق می شود ،هرکدام دارای اسم خاص بخود هستند و این غیر از لقب مورد اشاره آنهاست.
جناب نوری زاد
درود
بازم که دارید همون روش سابق را ادامه میدید. با انتشار اینگونه کامنت ها بدنبال چه هستید؟ بارها گفتم که شما یه رگ ناجور یا تومور بدخیم توی وجودتون دارید و اون اینه که هر موقع کسی زیاد به شما گیر میده، اونوقت شما با انتشار اینگونه کامنت ها میخوای تلافی کنی… خودت روت نمیشه میسپاری به دیگران!
این در مورد من هم صدق میکنه…
از این بابت برای شما متأسفم، چون کاری از دست من بر نمیاد جز یادآوری و تلنگر به شما.
آقا! اینگونه کامنت ها را منتشر نکن و این سایت را با دست خودت نابود نکن. قباحت داره!
یک پرسش پایانی از شما جناب نوری زاد:
صادقانه بگو که هدفت از انتشار این کامنت چه بوده؟
جای کامنت اینجا نبود. در پاسخ به کامنت (کبرا از مشهد مقدس) بود.
به زبانی که بین مردم متمدن جهان رایج است منظور آنارشیست این است : با طلب پوزش بسیار از دوستان گرامی , سهوا , این کامنت من در این جا گذاشته شد . جای واقعی آن در زیر کامنت کبرا خانم از مشهد مقدس است . با عذر خواهی مجدد از شما . در ضمن حالا که حالم بهتر است متوجه لحن اهانت آمیز خود در کامنت بالا شده ام و از نوریزاد گرامی هم صد بار پوزش میخواهم و امیدوارم که با بزرگواری خود , که هیچگاه از ما دریغ نداشته است , مرا ببخشد .
آنارشیست جون قربون اون شکل و شمایل اخموت بشم چرا این قدر ترش رو ؟ ما هر بارکه اسمتو بالای یه کامنت میبینیم صد بار إنا لله وإنا إليه راجعون میگیم و بعد از هزار بار گفتن به خودمون که نه چیزیت نمیشه , نمیمیری که , آدم اینقدر ترسو , خاک بر سرت کنند که دل و جرات خوندن کامنت آنارشیست رو نداری , ….بالاخره بعد از خوردن چند تا قرص آرامبخش جرات میکنیم که کامنت ترا بخونیم , اونم چی تا نصفه ! حالا هم دو سه روزه به خودم هی نهیب زده ام تاتونستم جرات کنم این چند کلمه را برایت بنویسم . خوب جان دلم این سایت مال خودشه و هر جور دلش بخاد اون را میگردونه , به من چه ؟ ( جرات نمیکنم بگم به شما چه , زبانم لال ) . رگ ناجور یا تومور بدخیم داره به من چه ؟ ( جرات نمیکنم بگم به شما چه , زبانم لال ) مگه این تومور بدخیم و رگ ناجوری که نوریزاد داره اونو تو تن تو جاسازی کرده ؟ میگی که : ” هر موقع کسی زیاد به شما گیر میده، اونوقت شما با انتشار اینگونه کامنت ها میخوای تلافی کنی… خودت روت نمیشه میسپاری به دیگران! این در مورد من هم صدق میکنه… ”
والا به خدا من مطمئنم که نوریزاد هر وقت اسم شما رو میبینه اصلا کامنتت رو نمیخونه و به خودش میگه : ” ولش کن بابا حال نداره ” و میگذره . تلافی چی ؟ گیر دادن چی ؟, این عزیز این قدر از چپ و راست و بالا و پایین براش میباره که وقت نداره به این چیزها که تو میگویی اصلا فکر بکنه . شما این قدر” تلنگر” نزن که بیچاره دیگه پت و پهلویش جای سالم نداره . خلاصه برادر” چهار دیواری اختیاری ” برو خودت سایت راه بنداز و این قدر قر نزن و خط و نشون نکش ! قباحت داره !
صادقانه بگو که هدفت از این کامنت های اخمویت چیه ؟
نوری زاد عزیز سهواً یا عمداً این کامنت را اینجا گذاشت …به نظر من عمداً بود و یک کار تاکتیکی که در متن کامنت هم به آن اشاره شد! در صورتی که باید زیر کامنت “کبرا از مشهد” میگذاشت.
من از شما بابت اینکه کامنتهای مرا حتی شده نصفه میخوانید سپاسگزارم.
ولی اینکه میگویی ” والا به خدا من مطمئنم که نوریزاد هر وقت اسم شما رو میبینه اصلا کامنتت رو نمیخونه…”… بماند! …
من عرضم به نوری زاد اینست که این سایت محل اینگونه کامنتها (کبرا از مشهد) نیست… اینگونه کامنتها توهین به شعور نوری زاد و همۀ ماست!… بر حسب وظیفۀ دوستی، صادقانه تلنگر میزنم؛ خواه مقبول افتد و یا ملال آورد.
————-
درود دوست گرامی
من همه ی کامنت ها را می خوانم. بعضی ها را ریز به ریز و برحی را شتابزده. اما روح مطالب را نخوانده وا نمی گذارم.
با احترام
.
حاج مسعود پزشکیان: اگر به وزرای پیشنهادی رای اعتماد داده نشود گزینههای ضعیفتر به مجلس معرفی میشود.
ترجمه: کفگیر به ته دیگ خورده. هر کس که عقلی، سوادی، تجربه ای داشت یا کشتنش، یا فرارش دادن، یا انداختنش تو زندان، یا خونه نشینش کردن. در میون دزدها و آدمکشا دیگه از این بهتر کابینه نمیشه تشکیل داد!
روزنامه قانون: باز هم اين سنگر دانشگاه است كه بيدفاع مانده است و هر كسي از گزينه هاي احتمالي وزارت علوم در اين جايگاه قرار بگيرد، تمايلي براي احياي حق دانشجويان و شنيدن صداي آنها ندارد. سياست هاي كلان نشان مي دهد كه طبق يك قانون نانوشته، همه در تلاشند كه مرگ دانشگاه هر چه زودتر رقم بخورد.
مش قاسم: انتقام اخوندا از رضا شاه برای ایجاد دانشگاه در ایران.
حاج حبیبالله سیاری: نیروی دریایی به غرب اقیانوس اطلس میرسد!
مش قاسم: تو اول برو سهم ۵۰% ما رو از دریای مازندران زنده کن بعدش برو به اقیانوس اطلس.
مازیار شکوری گیل چالان: آغاز جوانی، همراهی با ابراهیم یزدی.
مش قاسم: من نمیدونم حاج مازیار کیه. ولکن اینو میدونم اگه بشه از لغت خائن به مملکت ایران در توصیف چند نفر استفاده کرد حاج ابرام در سکوی اول ایستاده. فقط یه مورد از طلا کاریهای حاجی: توسل به حاجی فیدل در سال ۱۳۵۰ برای شفاعت نزد حاجی مائو که اجازه سفر به چین بهش بدن که بره اونجا برای درخواست پول از حاجی مائو برای آوردن دموکراسی به ایران (نقل از خاطرات حاج ابرام در روزنامه بهار در سال ۷۹). از پنجره اتاقی که چینیها بهش داده بودن حاج ابرام میدیده که چه به روز مخالفان مائو در زمان انقلاب فرهنگی چین میارن، کم ترینشون کلاه بوقی برسر مخالفان گذاشتن، رو به دم الاغ نشاندنشون و تف کردن بهشون توی خیابون. اینا یه همچین …جو(سه نقطه از مش قاسم) های ابله و نادانی هستن. ای که مرده شور منقلابیون ۵۷ رو ببرن، از این نسل نادانتر در تاریخ مملکت ایران وجود نداشته. خدا این مملکت رو از شر اینا حفظ کنه.
مزدک گرامی
بی دینی ،به معنی بی خدایی یا بی اخلاقی نیست، می توان به خدایی ماورای طبیعه اعتقاد داشت و تمام ادیان را رد کرد، یا می توان بی خدا و بی دین بود و انسانی بزرگ بود، آنچه مسلم است دینداری انسان را از انسانیتش دور کرده است. ۲۵۰۰ سال پیش شعار خدای آپول یونانیان و رومیان که خدای خرد نیز می نامیدنش ، و شمس یا خوردر بابل بود سر نوشته برسردر معبدش این بود، خودت را بشناس .
و اما،دینداری ربطی به وطن پرستی و انسان دوستی ندارد.
همانطور که ما در سخنرانی های رهبر و سپاهیان ارشد شاهدیم ، صحبت از حفظ نظام یعنی نظام طالبانی (جمع طلبه)و نه حفظ ایران و ایرانی است. اگر گاهی مجبور به از مردم و ایران گفتن می شوند فقط برای گول زدن افکار عمومی است.
این نظام ، تهدیدی بزرگ برای مردم ایران و تمامیت ارضی است، “غصب کردن کشوربگفته خمینی” به معنی غصب آزادی و فرهنگ برابری وانسان دوستی و صلح ایرانی است.
هیچ آشتی میان خرافات و جهل با خرد و فهم وجود ندارد.زمانی که خرد است خرافات و جهل نیست.
آخرین اطلاعیه دفتر این دومی و پس از این هیچگونه اطلاعیه دیگر هم لازم نیست:
همه نوکر من هستید.
با عرض پوزش کلمه الظالمون در سطر پایانی صحیح است
جناب مزدک1
سلام بر قلبهای رئوف و مهربان
مشکل شما با خداباوران چیست؟؟ چرا فکر می کنی همه أبناء بشر باید مثل شما بیاندیشند؟! آن هیولائی که شما از خدا به تصویر می کشی مورد رغبت هیچکسی نیست، نه تنها خدا نیست، بلکه خود مخلوق و ساخته ذهن متوهم است.
عمده عصبانیت شما نتیجه نفرت از متولیان امر حکومت است که در قامت نمایندگی خدا ظاهر شدند اما همچون صیدی رام در دام صیادی چیره دست، گرفتار جلوه های فریبنده قدرت و ثروت شده و سبب آسیبهایی بس هولناک شدند.
ولی خدااندیشان را باور بر این است که:
لاتحسبَنَّ اللهُ غافلاً عمّا یعملُ الضالمون _ إنمّا یؤخرهم لِیومٍ تشخصُ فیهِ الابصار (قرآن کریم)
این دومی، یه غیر ایرانی رو به ریاست/* مجمع/* تشخیص/* مصلحت/* نظام/* منصوب کرد. اکثر اینایی که این دور و ور خودش جمع کرده عراقین.
الویری: فساد در شهرداری تهران “نهادینه” شده است.
مش قاسم: فساد در حکومت اسلامی “نهادینه” شده است و یکی از پایه گذاران این فساد هم خود تو هستی.
به حکومت اسلامی خوش آمدید.
در شهر هرت
عراقیان و عربها با تایید رهبری بر ایران حکمروایی می کنند.هر چه دزدتر و جانی تر ، در راس تر .
ایران در دست بیگانگان است و بدین خاطر به این فلاکت دچار شده است. روحانی در طول عمر نظام با نظام همراه بوده است و پرونده برادرش مثل اینکه به قیمت کنار گذاشتن خواسته های مردم ، در گوشه ای چون پرونده دیگر دزدان و قاتلان باد می خورد.
با سلام / آیا آقای خزعلی را دوباره لشکر جهل و نادان دستگیر کرده اند ؟ این مرد با شهامت و غیر چاپلوس و غیر پاجه خوار را چرا هر از گاهی دستگیر میکنند و سپس آزاد ؟ بیکارند و از سر بیکاری است ؟ خب بروند سر زمین ” یونجه ” و برای خودشان کمی علف یونجه بردارند تا هم از بیکاری درآیند و هم ذخیره ای برای خود داشته باشند !
نه عزیزم این آقا فقط پاچه یکنفر رو می خوره و برای رد گم کردن برای روز مبادا و اغفال عزیزانی چون شما هر چند وقت یکبار می برنشون هتل اوین با آقای هاشمی و امثالهم محشور می شوند بعد سر و مرو گنده میان بیرون از اول هم بهتر
سلام بنده باید به این آقا سید مرتضی یک صد آفرین ، یک دست مریزاد و یک اَحسنت جانانه و با صدای بلند گفت که بر هر نکته ای که دوستان در این سایت کامنت میگذارند ، هزاران ” توجیه ” شفاهی در کف مشت و هزاران ” توجیه ” نوشته شده در جیب هایش دارد . مشاهیر عالم هم اینگونه گفته اند که خداوند انسان را خلق کرد و به تبع آن ، انسان هم ” توجیه ” را خلق کرد . من که دیگر چیزی برای ” توجیه تراشی ” آقا سید مرتضی ندارم و بیشتر به ایشان میگویم که اگر از مسلمین هستند و قرآن را قبول دارند ، در کامنت های ” مبشّر ” در باره نکات قرآنی ” توجیهات ” مصداقی ، قدری توجه و ” غوری ” نمایند که عین صواب بوده و حداقل کمی به ” توجیهات ” اصحاب شنبه ای نپرداخته و به نوع ” کلک زدن ” آنها در ماهیگیری در روز شنبه توجه نمایند که ممنون میشوم . اضافه مینمایم که بنده در پای درس همین آیت الله با عبای بدن نما ، دقیقاً منطبق با عین همین تفسیر در نوع کلک زدن ماهیگیران شنبه ای و ” توجیه ” آنها را شنیده ام .
دوست گرامی سید جان بادرود ، ایا میدانی دفاع زنده روان هویدا در دادگاه چه بود ؟ از او سوال شده بود در طی 13سال نخست وزیری چه خدمتی کردی ؟ سیگاری که باهاش پیپش را روشن میکرد نشان داده وجواب داده بود ” قیمت این کبریت در طی این سیزده سال همان یک ریال باقی مانده بود تا تورم بالا نرود که فشار برمردم نیاید و…“. (نقل از روزنامه کیهان و اطلاعات )
دوست گرامی سید جان بادرود ، ایا میدانی دفاع زنده روان هویدا در دادگاه چه بود ؟ از او سوال شده بود در طی 13سال نخست وزیری چه خدمتی کردی ؟ کبریتی را که باهاش پیپش را روشن میکرد نشان داده وجواب داده بود ” قیمت این کبریت در طی این سیزده سال همان یک ریال باقی مانده بود تا تورم بالا نرود که فشار برمردم نیاید و…“. (نقل از روزنامه کیهان و اطلاعات )
انسان دوست نه شاه دوست
خیلی باور نکن ایران دوست،هویدا یک چیزی توی دادگاه گفته شما که عاقل هستید بجای تکرار سخن هویدا بروید دقیق در مورد ادعای او بررسی آماری کنید و اوضاع اقتصادی مردم ایران را با فروش آنهمه نفت و خرید آنهمه سلاح از امریکا را مطالعه کنید،گذشته از این،از کی تا حالا،ثبات یا تزلزل قیمت کبریت بتنهایی شاخصه ارزیابی رشد یا رکود یک اقتصاد هست؟! خیلی جالب هم هست که ایران دوست ،دائم با دفاع از شاه و اطرافیان شاه ،دفاع از رژیمی را که عموم مردم ایران بالاتفاق رای بر این دادند که به زباله دانی تاریخ برود را عیار انسان دوستی قرار می دهد،آخه عزیز من انسان دوستی چه ارتباطی با دفاع از شاهنشاهی و شاه مرحوم و اطرافیانش دارد؟!
استاد گرانقدر با درود ، نظر شما راجع به این نامه و مطلب ان چیست؟
نامه جمعی از فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم به آیت الله مکارم شیرازي
به گزارش شبتاب نیوز، پس از مطرح شدن نام بیت آیت الله مکارم شیرازی در بالا کشیدن «۱۵۰ میلیون دلار» از پول بیت المال این مردم ستم دیده در برنامه صفحه آخر صدای آمریکا، جمعی از فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم در نامه ای سرگشاده خطاب به آیت الله مکارم شیرازی از ایشان خواستند که در این مورد پاسخگو باشد.
متن نامه جمعی از فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم به آیت الله مکارم شیرازی به شرح زیر است:
باسمه تعالی
«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ»
محضر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
با سلام و تحیت
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، استحضار دارید که ۹ سال پیش وقتی در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷ برای اولین بار آقای عباس پالیزدار از چپاول بیت المال توسط برخی روحانیون وابسته به حاکمیت پرده برداشت، چه مسائلی در ارتباط با حوزه و بخصوص بیت جنابعالی مطرح شد، حال پس از گذشت این سالها صحبت از جابه جایی «۱۵۰ میلیون دلار پول بیت المال» در دوران ریاست جمهوری آقای دکتر احمدی نژاد توسط افراد مرتبط به بیت حضرتعالی به میان آمده است.
حضرت آیت الله مکارم، متاسفانه بدتر از موضوع «۱۵۰ میلیون دلار»، صحبت از نوار صوتی است که در آن حضرتعالی در حال تمنا و خواهش کردن از افرادی «برای سرپوش گذاشتن بر روی نقش بیت جنابعالی در جابه جایی مبلغ ذکر شده(۱۵۰ میلیون دلار) از بیت المال»، هستید!
حضرت آیت الله، این روزها وضعیت در خیابانهای این مملکت به نحوی شده که برخی از طلاب و علمای عالیقدر لباس روحانیت را هنگام عبور و مرور از تن درآورده اند، نظر مردم نسبت به روحانیت که روزی در قلب آنها جای داشت برگشته است، و از هر کس که به روحانیت هتک حرمتی میکند تجلیل می کنند.
حضرت آیت الله، ما جمعی از فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم از شما تقاضا داریم قبل از اینکه این فایل صوتی منتشر شود، و باعث برانگیختن خشم عمومی بر علیه روحانیت گردد به شبهات پیش آمده در ارتباط با این فایل و نقش بیت حضرتعالی در جابه جایی مبلغ ۱۵۰ میلیون دلار از بیت المال، پاسخ داده و رفع شبهه فرمایید.
حضرت آیت الله، همچنان صحبتهایی از نقش بیت جنابعالی در پرونده سازی علیه حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام، مرجع عالیقدر شیعه در رسانه ها منتشر شده است، که امیدواریم در این مورد هم روشنگری فرمایید، چرا که برای همگان جای سوال است که چگونه در نظام جمهوری اسلامی ایران ، مرجع صاحب نام و بلند آوازه ای مانند حضرت آیت الله العظمی نکونام در شرایط وخیم جسمانی در رنج و حبس و شکنجه است، و غارتگران بیت المال در هر کوی و برزن جولان داده و «فریاد وا اسلاما» سر می دهند.
والسلام علی من اتبع الهدی
✍️جمعی از فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم
———————-
درود نازنین
من برای سندیت و درست بودن پشتوانه ی درستی اش چندان اعتباری قائل نیستم اما سخن اصلی اش را درست می دانم.
.
آخرین بیانات جناب نوری زاد خطاب به سید مرتضی:
“درود سیدمرتضای گرامی
دیدم چند بار از عنوان نوشته ی من به اشتباه یا به طعن برداشتِ “ابر مرد” کرده اید. من هرگز عبارتی شبیه” ابرمرد وطن” که مثلا معطوف به رضا شاه باشد بکار نبرده ام. عبارتِ : دو اَبَرِ وطنی در نوشته ی من، به دو دارایی بزرگ متنافر اشاره دارد. یک ابر با محوریت “عقلگرایی” و ابر دیگر به اسم “فقه گرایی” . مراد من، این دو است. در این دو ابر، هرگز قصد من این نبوده که رضا شاه را ابر مرد دانسته باشم. گرچه او را شایسته ی لقب کبیر می دانم. البته در نسبت با سایر پادشاهان و امیران و حاکمان و آیت الله های کمر بسته و سادات خراسانی.
با احترام”
جناب نوری زاد یعنی شما دوران رضا شاه را دوران تبلور عقل گرایی میدانید؟
شمه ای از خدمات عقل گرایانه توسط رضا شاه کبیر:
1- سلسلۀ پهلوی و روی کار آمدن رضا شاه از همان روزهای نخست در امتداد استقرار نظام جهانی و استعمار انگلستان شکل گرفت. حکومت رضا شاه حکومتی فردی بود؛ با وجود اصل تفکیک قوا در قانون اساسی، دخالت در ارکان مملکت به طور فزایندهای از آغاز به سلطنت رسیدن وی اعمال میشد. در زمان رضاشاه علاوه بر مجلس، قوای قضاییه و مجریه نیز فاقد استقلال بودند؛ دستگاه دولتی و وزارت خانهها قدرت هیچ گونه تصمیمگیری نداشتند و برخی به سبب شناختی که از روحیۀ نظامی و استبدادی وی داشتند نمی توانستند آزادانه نظرات خود را بیان کنند. ( شاید رفتار خمینی و خامنه ای هم با تأثی و پیروی از رضا شاه بوده و هست)
2- رضا شاه با ارتش خود مخالفان را نابود کرد و با ایجاد ترس و وحشت در میان مردم برای عملیاتی شدن طرح کشف حجاب، دستور داد پوشش سر زنان را به زور بردارند.( خمینی هم با کمیته و بسیج خود با ایجاد ترس و وحشت، حجاب را به زور بر سر زنان کرد )
3- روشن فکران و فرنگ رفتههای عصر رضا شاه در پی گیری اصل تجدد خواهی بجای برنامهریزی برای پیشرفت کشور، راه اندازی صنایع، تلاش برای اعطای آزادی مشروع به طبقات مختلف مردم، حمایت از محرومین جامعه، تقویت اقتصادی قشرها جامعه، تلاش در جهت آبادانی و سازندگی شهرها و روستاها و صنعتی شدن ایران، تیشه به ریشهٔ مذهب زدند و آن را مانع رشد و تعالی جامعه دانستند. ( امروز هم خامنه ای و روشنفکران مذهبی، رشد علوم انسانی را مانع بزرگ مذهب میدانند )
4- دیدار او با مراجع تقلید، زیارت عتبات عالیات، شرکت در مراسم عزاداری امام حسین و … برای حفظ ظاهر و ظاهر سازی. ( پس این ریاکاری و چند رویی ایرانیان سابقۀ تاریخی دارد… خوب، در این یک مورد بین رضا شاه و خامنه ای اختلافی وجود ندارد )
5- رضاشاه، سنت شاهی در تأمین بودجۀ مالی مدارس علمیه، بزرگداشت مجتهدین اعظم و دیدار با مراجع، شرکت در مراسم عزاداری، سفرهای زیارتی – حتی به نجف و کربلا – را استمرار بخشید. عبدالکریم حائری یزدی، که مجتهدی بنام بود را به اقامت در شهر قم و تبدیل آن به مرکزی همانند نجف ترغیب و تشویق کرد. در همین سالها بود که، استفاده از القاب روحانی نظیر آیتالله و حجتالاسلام بین عموم رایج شد. شیخ محمد حسین نائینی، طرفداری از دولت را به جایی رساند که کتاب اولیه اش در مدح مشروطیت را نابود کرد. رضاشاه طلاب علوم دینی را از انجام خدمت وظیفه معاف کرد.
( یعنی اینکه اگه امروز قم شده شهر آخوندها و اگه آخوندها خدمت سربازی نمیروند؛ و همچنین گسترش القابی نظیر آیت اله و حجت الاسلام بین مردم، همش زیر سر رضا شاه بوده! )
* شرط معاف شدن آخوندها از خدمت: ثبت نام طلاب و شرکت در آزمون دولتی، به شرط مؤفقیت در آزمون؛ و در مقابل وزارت معارف موظف بود مدرک معتبر و متناسبی به طلاب اعطا نموده و ضمن صدور جواز ملبس شدن به روحانیت، آنان را از اعزام به سربازی معاف بدارد.
( منسجم کردن آخوندها، دادن اعتبار، عنوان دهان پر کن و مدرک دولتی به آخوندها هم، کار رضا شاه بوده! رضا شاه به خیال خودش آخوندها را محدود کرد ولی برعکس منجر به اتحاد آخوندها شد و آنها در خفا مشغول برنامه ریزی برای آینده بودند…همین شیخ نائینی با کمک بودجه های دولتی، نظریۀ ولایت فقیه را در زمان رضا شاه تدوین کرد.)
6- در دوران شانزده سالهی حکومت رضاشاه، رعب و وحشتی مثالزدنی و کمنظیر در عرصۀ سیاسی و اجتماعی کشور سایه افکند و دستاوردهای چند ده سالۀ مردم ایران که در مشروطیتی هر چند کمفروغ، ولی امیدبخش متبلور شده بود، مورد تعدی و تجاوزی نابکارانه قرار گرفت. در این میان، به ویژه آزادی خواهان و رجال و شخصیتهای سیاسی، ادبی و هنری کشور، سخت تحت تعقیب قرار گرفتند و به سرعت از عرصۀ سیاسی و اجتماعی کشور حذف شدند. ترور، قتل در زندان، قتل در تبعید، اعدام و به دار کشیدن مخالفان و… شیوه های مختلفی است که حکومت وحشت و اختناق رضاشاه، منتقدان و مخالفان خود را با آن از بین میبرد و با این روش، صدای معترضان را در طول حکومت خویش خاموش میکرد.
قتل و اعدام مخالفانی چون : میرزاده عشقی، محمد فرخی یزدی، واعظ قزوینی، حسن مدرس،محمد ولی اسدی …
تبعید کمال الملک و …
قتل دوستان و یاران بسیار نزدیک خودش از جمله:
فیروز میرزا نصرتالدوله، تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری، علیاکبر داور (خودکشی از ترس رضا شاه).
در آن سالها، زندان قصر و سایر بازداشتگاهها و زندانهای دورهی رضاشاه عمدتاً به کشتارگاهی غیررسمی تبدیل شدند که در آنجا هزاران تن به جرم کوچکترین انتقادی از حکومت، به قتل رسیدند. هیچ دادگاه سیاسی و علنی با حضور وکیل تشکیل نشد و هیچ مسئولی پاسخگوی این رفتارهای غیرانسانی و کشتار نبود. ( درست همانند آنچه امروز در دوران حاکمیت ولایت فقیه انجام میگیرد آنهم به تقلید از رضا شاه )
در دوران رضاشاه، ده ها هزار تن به انحای گوناگون به دست مأموران امنیتی و شهربانی، جان خود را از دست دادهاند و کشته شدهاند و اکثرِ به قتل رسیدگان هیچگاه هویتشان فاش نشد.( شباهتی خیره کننده با عملکرد این رژیم )
آیا بین رضا شاه عقل گرا با خمینی و خامنه ای فقه گرا تفاوتی هست؟!؟!
من که واله و شیدای این سید مرتضامون شده ام شما را من نمیدونم . با ذوالفقار کلامش درست مثل حضرت امیر راست و چپ کفار این سایت رو لت و پار میکنه . اینه اون کسی که در رکاب حضرت وقتی ظهور کنند شمشیر میزنه به کوری چشم دشمنان اسلام مخصوصا این مزدک اکبیری . شاید , کسی چه میدونه , اگه خدا بخاد سید نظری هم به ما بکنه و ما رو هم صیغه بکنه که آنوقت هم سعادت این دنیا نصیبم میشه هم ثواب آخرت چون همین طور که میدونید , نزدیکی به اولاد پیغمبر نزدیکی به خداست . اما نمیخوام که فاصله سنی ما خیلی زیاد باشه , آخه میدونین که ! برای همین هم من چند سئوال از اولاد پیغمبر دارم .
۱- سید چند سالته ؟
۲- غیر از ارشاد مردم شغل دیگه ای هم داری؟ چه شغل هایی تا به حال داشته ای ؟
۳- زن و بچه چی ؟//////////////
۴- کجایی هستی ؟
۵- قد بلندی یا قد کوتاه ؟
۶- سفیدی یا سبزه یا سیاه ؟
۷- شیک پوشی یا شلخته ؟
۸- خونه و ماشین داری ؟
۹- از مال و مکنتت دنیا چی داری ؟
من واقعا شیفته شما هستم و امیدوارم که به این سئوالات من صادقانه جواب بدهی تا بعدا سئوالات دیگه ای هم بپرسم .
سید مرتضی من دیدم کبرا یه سئوال رو جا انداخته گفتم اون رو هم از اولاد پیغمبر سئوال کنم! البته حالا کبرا کجا و منِ صغری کجا! سید می خواستم بدونم ممکنه شما برید در جنگ یا داعش شرکت کنید؟ اگه پاسخ مثبته باید بگم من تر جیح می دم جای این کبری با من صیغه کنید که اینهم بکوری چشم داعش یه جور جهاد نکاح قانونی و درسته ولی چون خیلی حسودم می خواستم بدونم تا الان چند نفر رو در کنارتون داشتین و از اونها هم چند تا بچه دارین! تا اونجا که می دونم نوری زاد از زنهای صیغه ای قبلیش بچه ای نداشته اما شما رو نمیدونم!
تو که دروازه “دول آب ” هستی دیگه چرا دنبال صیغه ای میگردی؟ اونجا که معدنشه. از اسمش پیداست. راستی چرا صیغۀ نوری زاد نمیشی؟
نوری زاد تحویل بگیر!
—————–
دوست گرامی
حرمت قلم و ادب را رعایت کنیم. با این کنایه های سطحی راه بجایی نمی برید.
سپاس که مراعات می کنید
.
صغرا از دروازه قزوین
بی خیال اون دوتا کبری و صغرا ،صیغه ////؟
حاج ناصادق زشتکلام: من چامسکی ایرانم.
مش قاسم: بیچاره چامسکی. امشب خودکشی میکنه.
مش قاسم عزیزدرود بر شما
من چند سخنرانی این فرد را گوش کردم و چیزی جز بله برون نظام ندیدم، سواد سیاسی انگار به چند جمله گنده گویی است. زمانی که فردی واقعییت را نادیده می گیرد، نه تنها باید به دانش او بلکه به خرد و عقل او هم شک کرد.
اخبار: اصلاحطلبان در پی “بررسی ریشه” غیاب زنان در کابینه/* حسن/*.
مش قاسم: بعد ۴۰ سال اینا هنوز دنبال ریشه غیاب زنان هستن؟ برنامه شیره مالی به سر و سرگرم کردن ملته. شیره مالی طبق طبق … (سه نقطه از مش قاسم)هال طلبان به دورش وق و وق.
/*: ک
این روزها در دنیای مجازی صدها و شاید هزار ها سایت متن تلگرام تبریک هیتلر به رضا شاه را درج کره اند و در اوائل تنها دو یا سه وب سایت، در کنار این تلگرام ، متن تلگرامی را که وزارت خارجه ایران، نه شخص رضا شاه !!! و نه حتی وزارت دربار!!! با عباراتی ساده، بی تکلف و بدون عناوین خاص به تبریک هیتلر پاسخ میداد درج کرده بودند. این پاسخ یکی دیگر از اسنادی بود که چون پتک بر سر دشمان ایران فرود می آمدو نشان میداد که رضا شاه اهمیتی برای هیتلر قائل نبوده، بلکه صرفا به میهنش ایران وبه ملتش می اندیشیده، به همین دلیل پس از مدتی کوتاه بگونه ای مرموز تلگرام از دنیای مجازی ناپدید شد!! من یکبار متن تلگرام پاسخ را ضبط و برای برخی رسانه های درون و برونمرز ارسال کردم ولی شور بختانه دیگر در آرشیو شخصی ام دیده نمیشود. ! نظر به اینکه این محو شدن مرموز ” تلگرام پاسخ” در رسانه ها را نیز تلاشی مذبوحانه از جانب دولت ج ا برای متهم کردن و تضعیف شخصیت میهنی و ملی و نیز ارزش های اخلاقی والای شادروان رضا شاه میدانم، از ایرانیان میهنپرست در برونمرز و ایران برای بازآوردن آن به دنیای مجازی و سیستم های رسانه ای موجود استمداد جسته و امیدوارم که از یاری دریغ ورزند.
البرز ایرانزاد
استمداد از ایرانیان راستین
اگر فیلم دیدار تاریخی رضا شاه و آتاتورک کشف نمی شد شاید هنوز ابهت و عظمت این بزرگمرد که ایران کنونی موجودیتش مرهون اوست در پرده ابهام میماند. پیدا شدن این سند تاریخی خود یکی از پاداش هائی است که خدا به واسطه کارهای نیک آن شادروان پس از درگذشتش آنهم پس از سالها به او عطا کرد. مورخین نوشته اند این رادمرد که به زنان در تعرب اسیر ایران آزادی بخشید گفته است : سخت ترین و بدترین روز زندگی اش را روزی دانسته که میبایست زن و دخترانش بدون حجاب در جشن آغاز آزادی زن ایرانی همراه او در ملا عام ظاهر شوند. نمیدانم دریای غیرت رضا شاه و پایبندی اش به ارزشهای اخلاقی ایرانی کرانه در کجا دارد که از آنهمه روزهای سخت که در جدال با دشمنان ایران داشته و بارها تا پای مرگ پیش رفته بعنوان سخت ترین یاد نمیکند ولی این روز را سخت ترین روز میخواند!! براستی که خورشید همیشه پشت ابر نمیماند. اسناد حقانیت این رادمرد یکی بس از دیگری از نهانخانه ای که دشمانان ایران و سرباز میهنپرستش ناجوانمردانه پنهان کرده بودند بیرون می آیند، اما مگر این روبه صفتان آرام میگیرند؟! یکی دیگر از اسنادی که اخیرا در رسانه ها منتشر شد تبریک روانپریش اتریشی تبار آلمان ، آدلف شیکل گروبر هایدلار به رضا شاه به مناسبت نوروز باستانی است. شایان ذکر است که آدلف پسر آلیوس شیکل گروبر است و آلیوس فرزند نامشروع زنی چک- اتریشی بنام ماریا شیکلگروبر و یک تاجر یهودی مقیم اتریش میباشد که بعدها نام خانوادگی هیتلر را برای خود انتخاب کرد. و اما تلگرام تبریک!!! این پیام مربوط به آغاز اقتدار رایش سوم بوده و نوعی تملق از سوی هیتلر برای جلب نظر رضا شاه !. کپی دو زبانه این تلگرام دستمایه ای برای دشمنان خرمرد رند و دوستان نادان رضا شاه شده تا دسته اول او را سبب تجاوز متفقین به ایران قلمداد والبته دوستان نادان این تلگرام را نمادی از عظمت و بزرگی رضا شاه و اهمیت ایران در عرصه بین المللی به اذهان القا کنند. اینکه رضا شاه برای آبادی ایران و صنعتی کردن آن نیاز به اروپا داشت حقیقتی است غیر قابل انکار، ولی به چه قیمتی و از چه راهی که استقلال ملی ایران بخطر نمی افتاد پرسشی بود که عاقلان از پاسخ بدان عاجزبودند. در شمال تزاران به زباله دان تاریخ فرو افتاده و نوتزاران سرخ با ولعی بیشتر رو به ایران دهان گشوده بودند و میخواستند پا را از ترکمانچای فراتر گذاشته تا به آبهای گرم خلیج فارس برسند و از سوی دیگر انگل یس این روباه پیر استعمار برای بلعیدن ایران له له میزد. فرانسه نیز که دوروئی هایش در دوران بوناپارت نشان داه بود قابل اعتماد نیست. پس چه می بایست کرد و از کی یاری طلبید؟! جز پروس که اتریش را نیز یدک میکشید دولتی نمی ماند! اینجاست که رضا شاه ، با وجود تردید نسبت به ماهیت این روانپریش نیمه اتریشی و نیمه یهودی، پروس را بیاری طلبید و این همکاری تا زمانی که پروس رایش سوم میشد ادامه مییافت بی آنکه مماشات سیاسی با هیتلرش داشته باشد. دلایل و مستندات تاریخی بسیاری در دست است که نشان میدهند رضا شاه نه تنها به اندیشه های نژادپرستانه هیتلر بدیده حقارت مینگریسته بلکه این مضمون را در پاسخی به خواسته ابلهانه اش به او یاد آور شده. در تاریخ ثبت است که هیتلر در برنامه شکار و کشتن یهودیان پا را از اروپا فراتر نهاد وبه آسیا نزدیک شد از جمله ترکیه که اتفاقا فداکاری یکی از دیپلمات های ترک جان شماری از یهودیان را نجات داد وگرنه دولت ترکیه از خود شهامتی در مقابله با خواسته هیتلر نشان نداد. اما هنگامیکه درخواست هیتلر برای نفی بلد یهودیان ایران مطرح شد، رضا شاه با کمال شهامت باسخ داد که این مردم سه هزار سال است که در ایران زندگی میکنند و دیریست که با ایرانیان آمیخته شده اند ، این مردم دیگر سامی نژاد نیستند!!! و بدین ترتیب هم یهودیان ایران را نجات داد ، هم هیتلررا تلویحا “احمق و بیسواد” خواند و هم به دشمنان ایران همانا روس و انگل یس گفت که ایران در این جنگ قدرت بیطرف است اما کو گوش شنوا و کو انسانیت و شعور؟؟! یکی دیگر از نمونه های انسانیت ، جوانمردی و ضدیت رضا شاه با نژاد پرستی دستور او به سفیر ایران در برلین در مساعدت با یهودیان آلمان جهت اخذ تابعیت ایرانی است. ( اینهمه فداکاری را جامعه یهود نادیده گرفت تا آنجا که در ژوهانسبورگ لوله کش یهودی آنچنان توهین آمیز با رضا شاه غریب و بیکس برخورد خشونت آمیز کرد که منجر به سکته و مرگ او شد!! این است حقشناسی؟؟!!). آزادگی رضا شاه هیتلر را به خشم آورد تا آنجا که به تیمسار حبیب الله شیبانی گفت من رضا شاه را میکشم و تو را بجای او می نشانم مشروط بر اینکه با من همراه شوی! با آنکه شیبانی در تبعید بسر میبرد و مقیم برلین بود ولی وجدان بیدار این سرباز میهنپرست پی به عظمت شخصیت دوست دیرینه اش رضا برد و به هیتلر نه گفت.!(رضا شاه خود گفته است که اگر یاری شیبانی نبود او درجنگ با یاغیان لرستان کشته میشد!)
این روزها در دنیای مجازی صدها و شاید هزار ها سایت متن تلگرام تبریک هیتلر به رضا شاه را درج کره اند و در اوائل تنها دو یا سه وب سایت، در کنار این تلگرام ، متن تلگرامی را که وزارت خارجه ایران، نه شخص رضا شاه !!! و نه حتی وزارت دربار!!! با عباراتی ساده، بی تکلف و بدون عناوین خاص به تبریک هیتلر پاسخ میداد درج کرده بودند. این پاسخ یکی دیگر از اسنادی بود که چون پتک بر سر دشمان ایران فرود می آمدو نشان میداد که رضا شاه اهمیتی برای هیتلر قائل نبوده، بلکه صرفا به میهنش ایران وبه ملتش می اندیشیده، به همین دلیل پس از مدتی کوتاه بگونه ای مرموز تلگرام از دنیای مجازی ناپدید شد!! من یکبار متن تلگرام پاسخ را ضبط و برای برخی رسانه های درون و برونمرز ارسال کردم ولی شور بختانه دیگر در آرشیو شخصی ام دیده نمیشود. ! نظر به اینکه این محو شدن مرموز ” تلگرام پاسخ” در رسانه ها را نیز تلاشی مذبوحانه از جانب دولت ج ا برای متهم کردن و تضعیف شخصیت میهنی و ملی و نیز ارزش های اخلاقی و
مجلس/* (اگه اینا عصاره ملت هستن وای به حال این ملت) طرح “مقابله با اقدامات تروریستی و ماجراجویانه آمریکا” را تصویب کرد. این قانون دولت/* را موظف کرده است که همکاریهای اقتصادی خود را با “کشورهایی که با تحریمهای غیرعادلانه از سوی آمریکا مواجه هستند افزایش دهد”.
مش قاسم: کشورهای تحریمی امریکا: کره شمالی، سوریه، ونزوئلا، روسیه، سودان (که رفت زیر عبای ال سعود)، خلاصه یه مشت … (سه نقطه از مش قاسم) کوره و … (سه نقطه از مش قاسم) اره. سوریه که هیچی نداره واسه اقتصاد کردن، ونزوئلا هم که فقط نفت داره که ما خودمون بهتر و بیشترش رو داریم. روسیه هم همونجاییه که ما هستیم، نه اونا چیزی دارن که بدرد ما بخوره نه ما چیزی داریم که به درد اونا بخوره. میمونه کی؟ کره شمالی.
پیش به سوی شریک اول اقتصادی کره شمالی شدن، کره شمالی چی داره که بشه باهاش اقتصاد کرد؟ اتم و موشک. اصلا پیش به سوی کره شمالی شدن! این دومی از خدا میخواد که به اونجا برسه. حاج مصطفی بعد خودش و بچه حاج مصطفی بعد اون. وحشت وضعیت پس مردنش داره اینو به جنون میرسونه. میگن جهنم هر ناکسی توی همین دنیاست، حکایت این دومیه. منقلابیون ۵۷ عجب …(سه نقطه از مش قاسم)مونی کردن با این منقلابشون!
/*: ک
بینوایان و رفع حاجت مستمندان میپردازند.
پس از اتمام سخنان رضا شاه و ختم میهمانی موفّق شدم خدمت شیخ عبدالله حائری برسم و جریان را برای او تعریف کنم.او به دقّت مضمون بیانات شاه را شنید و تصدیق نمود.
سؤال کردم بنا بر این آیا بجا و لازم نیست با شخص شاه ملاقات نمائید و تماس دائم داشته باشید و مسائل مبتلی به عموم را با ایشان در میان بگذارید؟ فرمودند امساک میکنیم.
گفتم: امساک برای چه و به عقیدة من با حسن توجّه خاصّ شاه به شما و عقیدهای که به شخص شما پیدا کردهاند چرا آنچه که در خیر و صلاح ملک و ملّت باشد در ملاقاتهای خود با ایشان در میان نگذارید!!.جناب حائری در جواب اظهار داشت: تمام مصلحت ایشان و خودم و خلق خدا را سنجیدم و مصلحت در این است که مزاحم وقت و حال ایشان نشوم.
من دیدم اصرار بیهوده است و به همین جهت از بحث بیشتر در این باره خودداری کردم.
ولی رضا شاه همیشه و به مناسبتهای مختلف از این عالم بزرگ به نیکی یاد میکرد و اگر چه بین این دو ملاقات صورت نمیگرفت ولی رضا شاه همیشه با اطلاع از حال و احوال جناب حائری بود و از او بعنوان همولایتی یاد میکرد بدون اینکه حتّی یک بار پیغامی از طرف او برای شاه فرستاده شود، بلکه همچنان این عالم ربّانی از تظاهر پرهیز نموده با همان استغناء خود به زندگی سادة خود ادامه میداد و عبادت به درگاه خدا را وظیفة حتمی خود میدانست و دستگیری از مستمندان را فراموش نمیکرد. ( پایان مندرجات مستند.)
باید با صراحت بگویم محال است که رضا شاه از پیشگوئی این مرد خدا بی تاثیر مانده باشد اما در تمام لحظات زندگی اش آن کاری را کرده که نه در سوی روند شاه شدن بلکه خلاف آن جهت باشد. هنگامیکه او دلاورانه با کردان متجاسر به ریاست اسماعیل شکاک جنگید ( همان اسماعیل که روشنفکران کم سواد از او بنام اسماعیل آقای سمیتقو یاد میکنند و نمیدانند که سمیتقو لقب نیست بلکه منحوط دو واژه اسماعیل آقا به لهجه محلی است مانند نعمت الله که نمو گفته میشود!!) و خطر کرد، یا هنگامیکه به نبرد با خزعل رفت و هنگام رفتن گفت: میروم یا بساط این خودکامان تجزیه طلب را بر چینم یا در خرابه های شوش دفن شوم!! یا آنگاه که دلاورانه به راهزنان لرستان تاخت، آنها را تارو مارکرد و از مرگ نهراسید و چندین جنگ دلاورانه که کمتر کسی شهامتش را داشت همه و همه برای آن بود که او خلاف سرنوشت پیشگوئی شده حرکت کرده باشد. در حقیقت او با این حرکت ها خدا را آزمود،!!! حتی آن هنگام که در برابر آیرونساید ایستاد ! یا در رویاروئی با میرزا کوچک تعلل و یا شب کودتا در حرکت به تهران تامل ورزید! همه برای آن بود که اطمینان حاصل کند آفریننده، او را برا ی این سرنوشت آفریده است. نمیدانم آنانی که بنا به دستور انگل یس او را ” زندیق خروج کننده از قزوین” نامیده اند چه پاسخی دارند. ؟؟!!
البرز ایرانزاد
سلام و درود بر شما که حقیقت زیبایی را در مورد هر دو بزرگوار( هم رضا شاه کبیر و هم درویش صافی ضمیر شیخ عبدالله حائری مازندرانی رحمت الله علیهم ) بیان کرده ای. صرفنظر از اینکه حقیقت بنا به ماهیت آفتابگون خود پنهان نمیماند،و افرادی که به راست گویی و تقوا شهره بوده اند هم وجود این رابطه را گواهی کرده اند، رضا شاه کبیر نه یک نفر روحانی را کشت و نه اصولاً روحانیون را سر کوب یا تبعید کرد.( گر چه قتل مدرس را بنا به دستور رضا شاه میدانند، حتی در صورت درست بودن هم علل سیاسی داشته، نه به صرف روحانی بودن. ) آن مرد بزرگ از روحانیون تقلبی و راهزنان حریصی که با عوام فریبی خود را زیر لباس روحانیت استتار کرده بودند به حق متنفر و بیزار بود. سلطه روحانیت در چهار دهه اخیر صحت و درستی فکر و عمل آن مرد بزرگ را به اثبات رساند. اگر در این مورد بتوان انتقاد و ایرادی را متوجه رضا شاه دانست اینست که چرا او در اوج قدرت سرچشمه این بلای مهیب ایران برانداز و منبع تولید جهل و خرافات را نخشکاند؟
و لحظهای تقاضاهای شما را بدون اقدام نمیگذارم و امیدوارم هر چه میخواهید بگوئید و بدانید انجام هر کاری ولو اینکه شاق باشد چون از طرف شما تقاضا میشود کاملاً عملی است و به فوریّت دستور انجام میدهم.
باز گفت: استغنای طبع ما بیش از غنای شماست.هر چه به او اصرار میکردم چیزی از من بخواهد باز در جواب اشاره به استغنای خود میکرد.اصرار من ادمه داشت حتّی یک بار ناراحت شدم و بلندتر از حدّ معمول صحبت کردم و گفتم در درویشی ادب هم شرط است.در حالی که خونسردی خود را حفظ کرده بود جواب داد که عین ادب بود و باز اشاره به استغنای طبع خود مینمود. نمیدانستم معنی استغناء چیست و اینکه میگوید استغنای طبع دارم دربارة چه موضوعی و چه مسئلهای میباشد و آیا قادر به انجام هر کاری هست که احتیاج به من ندارد و یا مهمتر از پول و ثروت صاحب قدرت دیگری است که او را حتّی از پادشاه مملکت بینیاز ساخته و به همین جهت جواب رد به درخواستهای پیاپی شاه میدهد.وقتی دیدم همچنان سختی نشان میدهد گفتم در این صورت اقلاً در تهران مرتباً یکدیگر را ملاقات کنیم، چون من شیفتة شما شدهام و به درک محضر شما علاقه دارم و میخواهم بهتر با شما حشر پیدا کنم، شاید از این حشر استفادههای زیادی برای امور مملکت بنمایم.!!
وقتی به چهرة او نظر افکندم دیدم ناراحت میباشد و گفت: اگر از ملاقاتهای متوالی صرفنظر کنید همان اجر من خواهد بود. او نسبت به من محبت بسیار کرد و هنگام رفتن مرا تا دم درب بدرقه کرد.پس از این ملاقات همچنان در فکر این کلمة استغناء بودم و حال بعد از چند سال از شما پرسیدم که معنی آن چیست.در این وقت رضا شاه لحظهای سکوت نمود و رو به حاضرین کرد و گفت: این ملاّ یک مرد به تمام معنی درویش میباشد.او هماکنون در قید حیات است.او حاج شیخ عبدالله حائری مازندرانی میباشد.او برخلاف سایر دراویشی که به تمام زشتیها و بدیهای اخلاقی آلوده بوده و به هیچ وجه در فکر تزکیة نفس نمیباشند به تمام معنی زاهد و متّقی و پرهیزگار است.سایر دراویش مرتباً زمزمه میکنند و اوراد میخوانند و مولا را صدا میزنند تا اشخاص را فریب بدهند ولی شیخ عبدالله حائری در واقع نمونة یک درویش واقعی میباشد و بدون اینکه اسم مولا علی را به زبان آورد خود را بینیاز قلمداد میکند و به مال دنیا به قدری بیاعتناء است که چندین بار کلمة استغناء را به زبان آورد…
باز رضا شاه سکوت کرد و پس از چند لحظه مجدداً به سخن پرداخت و خاطرات کوتاهی از طرز رفتار و کردار و اعمال بعضی دیگر از دراویش حکایت نمود و به شدّت از آنها انتقاد کرد و کشکول و تبرزین را بهانه برای دریافت پول و گول زدن مردم جلوه داد و نتیجه گرفت مانند این ملاّ که در طول زندگی خود فقط یک بار با چنین شخصی و صاحب چنین افکاری برخورد نمودم شاید در تمام ایران به اندازة انگشتان دست وجود نداشته باشد و البته همگی آنها شناخته شده نمیباشند و گوشه گیر هستند و از تظاهر و خود نمائی احتراز میکنند و اهل جنجال نیستند و دنبال عبادت و دینداری خود بوده و مخفیانه و دور از چشم سایرین به دستگیری از
مردی که خدا را آزمود
رجال سیاسی عصر پهلوی اول در خاطرات خود رویداد هائی تاریخی راثبت کرده اند که بدون آگاهی از آنها هرگونه قضاوت نادرست و یکجانبه خواهد بود، ازآنجمله برخورد تاریخی شادروان رضا شاه با شیخ عبدالله حائری مازندرانی است. مرحوم شیخ عبدالله ابتدا آخوند بوده و پس از ملاقات با یکی از مشایخ صوفیه به فقر مشرف شده و بهمین علت مورد نفرت طلبه جماعت قرار گرفته و از جمله برادر بزرگترش که آخوندی متعصب بوده در منظر عام او را مورد ضرب و شتم قرار داده و از مدرسه اخراج میکند!!(این مقاله تحت عنوان «تو سلطان مقتدر این مملکت خواهی شد» در بیست و دوّمین سالنامة دنیا، سال ۱۳۴۵، صفحات ۲۲۰-۲۱۶ به چاپ رسیده است.
آقای عبدالحسین اورنگ شیخالملک از نمایندگان مجلس شورای ملّی در زمان سلطنت پهلوی در مقالة مفصلی خاطرهای از رضا شاه در مورد شیخ عبدالله حائری مازندرانی مینویسد که مختصر آن چنین است:
به مدّت پنج سال همه روزه هنگام صرف نهار با شاه ملاقات داشتم .در یکی از این روزها شاه بدون مقدمه از من سؤال کرد که استغناء چه معنی میدهد؟ و من پاسخ دادم.پس از پی بردن به معنی کلمة استغناء گفت: زمانی که سرباز سادهای در سلطان آباد عراق (اراک) بودم و زندگی سختی داشتم، بدون سابقة قبلی بطور کاملاً اتفاقی با همان لباس مندرس سربازی به منزل ملاّی عارف و دانشمندی رفتم. آنروز تا از درب وارد اتاق شدم و چشم ملاّ به من افتاد مرا بسوی خود خواند و در پهلوی خود جا داد. ( مورخین دیگر نوشته اند که آن روز روزی سرد و برفی بوده و رضا شاه از سرما به آنجا پناه برده چون آن خانه از بیرون به خانقاه شباهت داشته و محل اجتماع . بمجرد ورود شیخ عبدالله میگوید: پادشاهی وارد شد!)پس از احوالپرسی در چشمان من خیره شد و بدون مقدمه گفت: «تو سلطان مقتدر این مملکت خواهی شد». خیلی تعجّب کردم.تصوّر نمودم او شوخی میکند.ولی مجدداً این جمله را تکرار کرد.در جواب گفتم اصلاّ باور نمیکنم، از طرفی چگونه سرنوشت مرا چنین دانستید؟ عالم روشن دل گفت: هر چه میگویم با حقیقت توأم است و بار دیگر تکرار میکنم روزی تو سلطان مقتدر این مملکت خواهی شد.( باز مورخین نوشته اند که رضا شاه پس از ساعتی استراحت به شیخ عبدالله آهسته میگوید: آقا چون من سرباز فقیری هستم خواستید مرا تمسخر کنید؟ و شیخ عبدالله میگوید نه شوخی نمیکنم ، حقیقت را میگویم )من برای اینکه بدانم آیا شوخی میکند یا نه، از او سؤال کردم اگر واقعاً روزی چنین شود و من به سلطنت ایران برسم از من چه توقعی خواهید داشت؟ در جواب اظهار داشت: «هیچ نمیخواهم فقط شفقت و محبّت به خلق خدا را میخواهم».پس از شنیدن این کلام از جای برخاستم و محضر ش را ترک گفتم.آن روز درست سوّم حوت (اسفند) ۱۲۸۴ شمسی بود.درست ده سال بعد برای دوّمین بار او را در شهر ری ( شاه عبدالعظیم) ملاقات کردم.در آن هنگام زندگی من به کلّی تغییر کرده بود و سر و وضعم عوض شده بود.اوخود مقابل من قرار گرفت و سلام نمود و شروع به احوالپرسی کرد.اوّل او را نشناختم ولی به محض اینکه گفت «آنچه را که به شما در سلطان آباد گفتم وقتش نزدیک شده است» او را شناختم. پس از احوال پرسی به او گفتم واقعاً اگر روزی حرف شما درست درآید و به سلطنت برسم از من چه توقعی خواهید داشت؟ در جواب همان جملة ده سال قبل را تکرار نمود و گفت: «هیچ نمیخواهم فقط شفقت و محبّت به خلق خدا را میخواهم”. دیگراو را ندیدم تا اینکه در آذر ۱۳۰۴ فردای روزی که از طرف مجلس مؤسسان به سلطنت رسیدم تصمیم گرفتم به ملاقاتش بروم ولی اسم او را فراموش کرده بودم.البته قیافه او در مدّ نظرم بود و میدانستم شیخ بود و جزو سادات نبود و بدین لحاظ عمّامه سفید بر سر داشت.میدانستم درویش بود و علاقهای به مال دنیانداشت.میدانستم بیست سال پیش در اراک اقامت داشت.این نشانیها را به آجودان خود داده و به او دستور اکید دادم به هر ترتیبی که میسر باشد او را پیدا کند و مخصوصاّ تذکّر دادم باید طوری به جستجو و تفحص پرداخته شود که اسباب ناراحتی او و اهل بیتش فراهم نشود.جستجو یک هفته ادامه یافت و سر انجام آدرس منزلش بدست آمد.معلوم شد در تهران اقامت دارد. تقاضای وقت ملاقات نمودم.او ساعت هشت صبح جمعه را در محل حرم عبدالعظیم در نظر گرفت.تصمیم گرفتم بطور ناشناس و با لباس مبدّل به ملاقاتش بروم.خوشترین ساعات زندگی من همان ساعتی بود که به ملاقات این ملاّی صوفی رفته بودم.!!! وقتی مرا دید برخاست و تعارف نمود و من بغل دست او در همان گوشة حرم نشستم.او به هیچ وجه از ملاقاتهای اوّل و دوّم من ذکری نکرد و صحبتی به میان نیاورد و حتّی سلطنت را به من تبریک نگفت.ولی من به او گفتم هر چه میل داشته باشید برای انجام آن حاضر و آماده میباشم و به همین جهت به ملاقات شما آمدهام.
در جواب گفت: «هیچ نمیخواهم فقط شفقت و محبّت به خلق خدا را میخواهم».گفتم این نصیحت شما جای خود دارد ولی بشر در زندگی به مسائلی برخورد میکند که باید با دوستی یا وسیلة دیگری به حل این مسائل بپردازد و اگر هم خود شما کاری نداشته باشید و اهل توقع نباشید دربارة فرزندان و کسان و بستگان دور و نزدیک و حتّی دوستان و آشنایان خود میتوانید از من تقاضا کنید تا من در همین حرم قول انجام آن را بدهم به دلیل اینکه این سلطنت را از شما دارم و بیست سال قبل که شما را در اراک ملاقات کردم در فکر همه چیز بودم جز سلطنت.در پاسخ اظهار داشت: من به مولایم وابستهام و اهل توقع نیستم وخوشبختانه بستگان من هم به او بستگی دارند و بالطّبع توقّع نخواهند داشت و اگر غیر این باشند در عشق به او سستی و کاهلی کردهاند.گفتم: مگر حضرتعالی غنی هستید که این طور به صراحت چیزی نمیخواهید، اگر هم اهل مادیّات نمیباشید کارهایی که مربوط به معنویات باشد از من بخواهید، از من بخواهید تا بستگان شما را به هر شغل و منصبی که بخواهند منصوب نمایم.گفت: غنی نیستم ولی استغناء دارم.باز با او صحبت کرده و گفتم هر چه بخواهید و هر کاری داشته باشید آنی غفلت نمیکنم
داش محمد سلام، یه سالی میشه که ا خدمتتون مرخص شده بودم و راسش دیگه دلو دماغ کنایه شنیدن ا امثال سیدین رو نداشتم. زندگی هم روز بروز سخت تر میشه و حضور در محضر جماعت سوخته دلو همدرد سایت بی همتای شما وقت میطلبه و من یکی کم آوردم. ا طرفی دستبردای ناجوونمردونه نوچه های آغاها و آغازاده ها آدم غیرتمند رو وادار به واکنش میکنه. دوستی که منو میشناخت و ا نوم مستعارم خبر داشت بهم رسوند که یه دزد سر گذر اسمو دزدیده و خودشو رهگذر جازده و با این اسم نهتون اسائه ادب کرده. داش محمد تو رو به جوونمردی قسم خودتو فدای این ملت حربا صفت نکن. مشت نمونه خرواره. ملت اینن دورو دغلو ریاکار. من چی بگم که اگه در خور بهش جواب بدم شما حرفمو درج نمیکنین. فقط بهش میگم دین داری دس کم وجدان داشته باش. آخه دزد بدبخت ا این کارت چه سودی میبری.میخوای بکجا برسی. دیدی حرف حسابم مث مشت تو دهن توو امثال خورده به اینجا کشوندتون که ا غیبتم سو استفاده کنینو نه نوم رهگذر جفنگ بنویسی. غافل ا اینکه خیلیا میدونن تو این دنیای مجازی کی کجاس. عاقلان میدونن که رهگذر حقیقی کیه و سبک نوشتنش چیه و مهمتر اینکه همآوای داش محمدو همرزماشه. بگذریم که حیف ا وقتو حرف حساب. امید که این دزد بدبخت بخود بیادو شرمو توبه کنه. داش محمد من همیشه کلی وقت میذاشتم تا یه مقاله ا روزنامه عصر امروز چاپ لس آنجلس رو باز نویسی کنم تا به سایت ارجمندتون ارسال کنم. خدائیش خیلی وقت میبرد چون پ د اف رو نمیشه مستقیم کپی کرد. بنده خدا هوشیار نژاد هم اون توان مالیو نداره که روزنامهشو قابل کپی بازسازی کنه. کس دیگه هم دس همکاری پیش نمیاره اما امیدوارم که ملت گهگاه سری به این روزنامه بزنن..واسه حسن ختام یه مقاله ا آرشیو عصر امروز تقدیم میهنپرستای میهن تیره روز میکنم. تندرستو سرفراز باشین
بخش سوم
…الان وارد معضلی می شویم که عرض کردم مترجم به خطا آن را وارد متن پروله گومنای کانت کرده است: او در جمله ی« مبادی مابعدالطبیعه (که نه تنها قضایای بنیادی{یعنی اصول متعارف} مابعدالطبیعه، بلکه مفاهیم اساسی آن را نیز شامل می شود) هرگز نباید مستفاد از تجربه باشد..» کروشه ای آورد و پرش کرد با عبارتی که کاملا عکس منظور کانت است. عبارت:Axiom intuition نزد کانت تنها در باره «ریاضیات» به کار برده میشود. او در آخرهای« نقد عقل محض» و در بحث روش شناسی عقل ناب و بخصوص در بحث انضباط عقل ناب، میان فلسفه و ریاضیات فرق می گذارد. آنجا می گوید که تعاریف و اصول متعارفه و براهین آشکار اختصاص به ریاضیات دارد(براهین آشکار براهینی است که از شهود می آید نه از فاهمه) یعنی در فلسفه تعاریف نداریم و براهین آشکار هم نداریم و اصول متعارفه هم نداریم. اصول متعارفه چییست؟ اموری اند که ذاتا بداهت دارند. تنها در ریاضیات اصولی وجود دار د که بداهت دارند واین اصول هم ماخوذ از«شهود/سهش» اند ولی در فلسفه چنین چیزی یافت می نشود.
نکته ی قابل دقت دیگر این است که کانت را باید تنها کسی(یا از معدود کسانی) دانست که در ساختن نظام فلسفی و در فلسفه ورزی مطلقا به به سمت«تعریف» نمی رود. تعریف نزد کانت حداکثر به معنای نمایش دادن چیزی در چیز دیگر است و نه بیشتر. یعنی تعریف ما را به شناخت نمی رساند. به عبارت دیگر چه بسا تعریف شکلی از«داوری تحلیلی» باشد و نه بیشتر. مواردی که مطالب کانت بوی تعریف می دهد(گاه مترجم دانشمند نقد عقل محض میرشمس الدین ادیب سلطانی هم دچار این خطا شده است که کانت را باورمند به تعریف تلقی کرده است در حالی که مقصود او تعریف اصطلاحی نیست.) باری
افزون بر این خطای مترجم پروله گومنا که عبارت اصول متعارفه را داخل کروشه به حرف کانت افزود و عکس منظور او را به او نسبت داد، نکات نادرست دیگری در کار مترجم دیده می شود که در جلسه بعد تنها به دو موردش اشاره می کنم. یکی در باره مقدمه کاملا پرتی که نوشته و تا حد متن اصلی گسترش یافته است و حرف عجیبی که او در این مقدمه می آورد که(البته حرف او مال دانشوران دست دوم دنیای انگلیسی زبان است) کانت علم را کنار زد و محدود کرد تا جا برای ایمان باز شود(ترجمه ناشیانه و غلط و متوهمانه ای از جمله ی معروف کانت در «درآمد ویراست B) و دیگر موردی که در دو صفحه قبل در پاورقی در باره عقل مشترک می آورد و آن را به دکارت نسبت می دهد یعنی عقل مشترکی که کانت آن را به هیچ می گیرد، به دکارتی نسبت داده می شود که پایه گذار معرفت شناسی مدرن است.! اینها را در جلسه بعد می به اجمال به بحث می گذارم….
باری
قضایای فلسفی مطلقا اصول متعارفه ندارند. می توانم حدس بزنم خطای مترجم از ترجمه ی استاد ادیب سلطانی نشات گرفته که در بخش حسیک استعلایی نقد عقل محض(که او با عنوان سنجش خرد ناب ترجمه کرده است) در بحث زمان، همین کلمه را داخل کروشه آورده است ولی آن کار استاد سلطانی افزایش به متن نبست و تنها معادل گذاری است و ثانیا اصول متعارفه در بحث زمان یعنی همان که در ریاضیات مد نظر کانت است….
به اطلاع دوستان نازنینی که احتمالا در نقد این متن بکوشند و یا چیز بدرد بخوری در آن بیابند، می رسانم که من هر هفته یک بحث دو/ چند قسمتی در تداوم این بحث طرح خواهم کرد. امیدوارم مباحث را آنقدر سخت طرح نکنم که فهمیدنش امکان پذیر نباشد گرچه همه می دانند که کانت یکی از سخت ترین فلسفه های بشری را پدید آورده است. پس این مباحث برای من در حکم این هم هست که بتوانم هم مقالاتم در باره او را منتشر کنم و هم به سمت شرحی بر پروله گومنا خیز بردارم. مباحث اولیه پیچیده است کمی تحمل کنید، آسان تر خواهد شد.
صحبت از هوسرل است یا کانت؟؟
بخش دوم
5. منظور از منابع چیست؟ در همین بند می گوید اگر دقت کنیم خود مفهوم متافیزیک می رساند که نباید از تجربه بیاید. پس مبادی متافیزیک و مفاهیم آن باید از ورای تجربه باشند نه از تجربه. پس منابع معرفت متافیزیکی یعنی آن چیزی که از تجربه نمی آید. یعنی آپریوری. چیست آپریوری؟ آنی است که مطلقا نشانی در تجربه ندارد. کلیت مطلق و ضرورت مطلق دارد و تنها چیزی است که می تواند تکیه گاه واقع شود برای به دست آوردن شناختی که نامش را معرفت متافیزیکی می نهیم. آیا این ممکن است؟ در بندهای آتی خواهیم دید که آیا «آپریوری یعنی آنی که ضرورت و کلیت دارد و با لفظ همه/هر و کل امکان بیانش را فراهم می کنیم آبا نزد ما به عنوان موجود عاقل، هست یا نیست؟»
6.کانت اینجا تنها هدفش این نیست که هیوم را برماند(رماندن در گویش کردی به معنای «بر زمین زدن» است و به معنای پی کردن و دنبال کردن یعنی رمیدن و رماندن نیست بلکه به معنای این است که یک فرد آنقدر توانمند باشد که فرد دیگری را بی هیچ اما و اگری او بر خاک بمالد. یعنی نه دماغش که پشتش را به خاک برساند.تعبیر رماندن در گذشته ی فلسفی ما سابقه دارد با عبارت المصارعه. به یاد بیاورید المصارعه ی شهرستانی را که می خواست با ابن سینا و کل مشاییان «کشتی» بگیرد و آنها را به زمین بزند. المصارعه در نزد شهرستانی تنها به معنای کشتی گرفتن نیست بلکه به معنای زمین زدن است که نتیجه ی زورمند بودن یک کشتی گیر است. عبدالکریم شهرستانی صاحب الملل و النحل خود را پهلوانی می پنداشت که می توانست به راحتی ابن سینا را «زمین» بزند و برماند. در مقابل او،خواجه نصیر با نگارش کتاب مصارعه المصارعه به او نشان داد که این شهرستانی است که رمانده شده و پشتش به خاک مالیده است. باری) کانت می خواهد هم هیوم را برماند یعنی پشت شکاکیت او را به خاک برساند و هم می خواهد پشت «جزمیت گرایی» یعنی فلسفه ی عقلگرای جزمی نحله ی کریستیان ولف تابع گوتفرید لایبنیتس را.
بنابرین این قطعه که در سه بند(پاراگراف) آمده است یک تیر است با هدف اصابت به دو نشان. هم هیوم را نشانه می رود و هم فلسفه ی جزمی را. پس این تیر، هم محدودیت های خود کانت را نشان می دهد و به خودش می گوید اگر بخواهی اشکال هیوم را پاسخ دهی، باید شناختی آپریوری معرفی کنی که کاملا از عقل ناب مایه بگیرد. به عبارت دیگر باید چارچوب این معرفت متافیزیکی معلوم باشد و بدون تعیین حد و مرز آن، نمی توانی مدعی بردن و فیصله دادن به اشکال هیوم باشی. این یعنی کانت بر خودش محدودیت هایی بار می کند که برخاسته از قاعده ی فهم ناب است. زیرا فهم ناب معرفتی قطعی و ضروری را دنبال می کند پس باری با روشی مشخص نشان دهیم که چگونه چنین معرفتی وجود دارد. یعنی باید مرزهایش را از معرفت های ناضرور و ناقطعی جدا کنیم. در این صورت می توان آماده شد برای زدن اشکال و شکاکیت هیوم و اثبات اینکه هر شناخت تجربی تکیه بر یک شناخت آپریوری دارد.
از طرف دیگر کانت به هر کس که مدعی «علم متافیزیک» است نشان می دهد که اگر این ادعا بخواهد بهره ای از حقیقت داشته باشد، باید بداند که راه بسی سخت و ناهموار است. یعنی او باید هم «منابع» و هم«نوع» معرفت خود را بر پایه های ماقبل تجربی یعنی آپریوری تکیه دهد و این نه کار هر کس است بل باید گفت که نه کار هر کس است خرمن کوفتن گاو نر می خواهد و مرد کهن.
7.بعلاوه سختی دیگری هم در راه است. اینکه نمی توانید با توسل به ریاضیات مدعی داشتن یک علم متافیزیکی بشوید. چون ریاضیات دانشی است که ذاتا در تعاریف، اصول متعارفه و براهین آشکارش، از شناخت فلسفی ناب متمایز است. یا به تعبیر بهتر ریاضیات بر بداهت تکیه دارد ولی فلسفه نه. این حرف البته نیاز به توضیحات تفصیلی دارد ولی آنچه در نهایت نزد کانت پذیرفتنی است این است که ریاضیات هم زیر مجموعه و برآمده از فلسفه ی«ناب» است اما در آنجایی که بخواهیم روش و رویه ریاضیات وفلسفه را بسنجیم به این جا می رسیم که در طرح ریاضیات، اصول متعارفه به کار می آیند اما در فلسفه نه.
پس چرا کانت مدام دوش به دوش ریاضیات، فلسفه را پیش می برد؟ هدف کانت در نام بردن از ریاضیات ظاهرا دو چیز است: یکی نمایان کردن قطعیت ریاضیات که مورد اذعان همه است و این یعنی نشان دادن نوعی دانش که سراسر از«عقل ناب» ی بیرون می آید در حالی که هیوم معتقد بود کار عقل چیزی جز پیوند دادن دریافتهای حسی و تجربی نیست و خود خالق معرفت نیست یعنی به زعم او اساسا عقل یاوه گویی می کند آنگاه که مدعی معرفت است. و دیگری اینکه حتی ریاضیات هم با این قطعیتش روی یک«آپریوری»ی فلسفی یعنی همان معرفت متافیزیکی تکیه دارد. درست است که ریاضیات از تجربه به معنای آمپریک نمی آید اما تمام ریاضیات هم از اصل عدم تناقض، «معرفت نو» به ما نمی دهد. ما اگر می خواهیم به معرفت ریاضی گسترش پذیر برسیم، باید بدانیم که در هر گزاره ریاضی یک داوری ترکیبی پیشین نشسته است!
نیتجه اجمالی:
تمام ادعای یک مدافع فلسفه نقادی مثل کانت نشان دادن این است که همه ی دارایی علمی ما به «تجربه» ختم نمی شود گرچه هر معرفتی از تجربه می آید اما همه معرفت های ناشی از تجربه نیست. هر تجربه ای روی یک«پیشین» تکیه دارد که به معنای این است که ضرورت و کلیت مطلق دارد.
بنابرین او می خواهد به هیوم نشان دهد که ما دارای معرفتی هستیم که ضرورت و کلیت دارد و مثل تجربه نیست که متکی بر استقرا باشد یعنی کلیت نسبی داشته باشد و این شناخت پیشین همانا از حس هم نمی آید. از اینجاست که او مجبور است به ریاضیاتی اشاره کند که قطعیت و ضرورتش مشترک میان همه است. والا کانت نمی خواهد بگوید که من در اینجا فلسفه را بر ریاضیات و هندسه تکیه می دهم…
ارائه ای کوتاه از برخی مباحث Prolegomena/ پروله گومنای امانوئل کانت(با عنوان: تمهیدات، مقدمه ای برای هر مابعدالطبیعه ی آینده که به عنوان علم عرضه شود)، ترجمه ی غلامعلی حداد عادل، تهران، نشر دانشگاهی، 1384.
1. معرفت متافیزیکی.(بخش اول)
قبلا در این سایت شریف بحثی در باره اینکه انسان چگونه فراتر از خود می رود طرح شد که چون هنوز شکل نگرفته بود و پیش نرفته بود، داوری شد و بدفهمیده شد. این است که ادامه ی آن را به تاخیر می اندازم تا راهی دیگر بیابم به بازگشت. راه بهتر آیا پرداختن به تاریخ فلسفه است؟ فکر نمی کنم. آیا دادن تعریفات فلسفی و اصطلاح سازی است؟ فکر نمی کنم.
فعلا فکر می کنم تکیه کردن بر یک فیلسوف و سپس ساختارش را بهم ریختن روش بهتری است در فلسفه ورزی و شکوفا کردن عقل فردی. من واقعا خودم را در فلسفه ورزی«هیچ» می دانم تا وقتی که نتوانم سیستمی «ایده آل» از فلسفه بسازم.! دوره این حرف ها گذشته و نطام ها شکل گرفته اند؟باور نمی کنم زیرا این ناامید کننده است و بعلاوه حکمی خطاست زیرا همگان هنوز زاده نشده اند. اگر هم سنگ بزرگ علامت نزدن باشد ولی کمکی روحی است برای نگاه به دوردست جاودانگی.
پس در اینجا برخی از مباحثم از فلسفه کانت را در اختیار می گذارم- که قبلا در کانالی در خدمت دوستان اهل فکر طرحش کرده ام. با اینکه فضای عمومی مناسب این بحثها نیست ولی چه بسا کسانی دانشجووار عاشق فلسفه باشند و با آن راه بیایند. اینها دستگرمی است و مراقبم گستاخانه ادعای تسلط بر کانت نکنم. اما رنج داوران برده ام برای نزدیک شدن به او به تنهایی. امیدوارم نقد کنید به هر روش و با عبارت که می پسندید.
در هر بحث ابتدا قطعه ای از تمهیدات می آورم یا به سرفصل اشاره می کنم. الان بحث در باره بند شماره یک ص95 است با این مبحث:
«در باب خصوصیت هر گونه معرفت متافیزیکی
(1)
در باره منابع مابعدالطبیعه
هرگاه بخواهیم معرفتی را به عنوان یک علم عرضه کنیم مقدمتا باید بتوانیم آن وجه امتیازی که مختص خود آن علم است و در آن با هیچ علم دیگری اشتراک ندارد به دقت معین کنیم والا حدود همه ی علوم درهم خواهد ریخت و نخواهیم توانست هیچ علمی را به درستی بر طبق طبیعت آن بررسی کنیم
این خصوصیت چه از اختلاف در موضوع شناسایی و چه از منابع و یا نوع شناسایی ناشی باشد و چه از بعضی از این امور و یا همه ی آنها؛ در هر حال اساس تصوری است که از یک علم ممکن است و از قلمرو آن حاصل می شود.
در خصوص منابع شناسایی متافیزیکی نخست {باید بگوییم که} مفهوم مابعدالطبیعه خود حاکی از آن است که تجربی بودن آنها ممکن نیست. مبادی مابعدالطبیعه (که نه تنها قضایای بنیادی{یعنی اصول متعارف} مابعدالطبیعه، بلکه مفاهیم اساسی آن را نیز شامل می شود) هرگز نباید مستفاد از تجربه باشد، چرا که این شناسایی باید متافیزیکی باشد نه طبیعی{فیزیکی}، یعنی باید در وراء تجربه قرار داشته باشد. از این قرار، نه تجربه ی بیرونی که منبع طبیعیات به معنی اخص است و نه تجربه ی درونی که مقوم اساس روانشناسی تجربی است، هیچ یک منشأ مابعدالطبیعه نمی تواند بود. بدین ترتیب مابعدالطبیعه شناخت مقدم بر تجربه و یا ناشی از فهم محض و عقل محض است….»
نکات اجمالی:
1.ترجمه ی حداد از متن پروله گومنا بر اساس هفت ترجمه ی انگلیسی و ترجمه ی عربی و فرانسه تهیه شده اما بدون حتی یک ارجاع به متن اصلی به زبان آلمانی. من چون از کم و کیف ترجمه آگاهی دقیق ندارم در باره اصل ترجمه حداد حرفی نمی زنم. اما نمی توانم از گفتن این حرف خودداری کنم که یک مترجم، چگونه بی آگاهی از زبان آلمانی ،دست به ترجمه کانت می برد؟!.
باری در ترجمه ی حداد، عباراتی که داخل { } آمده است، افزوده ی اوست. در این متن که نقل شد اگر دقت کرده باشید مترجم، عبارت{ اصول متعارفه} را داخل کروشه به متن کانت اضافه کرد. آیا او حق داشت چنین کاری بکند؟
2.اگر به این فکر کنیم که معرفت متافیزیکی(عمدا این کلمه را به جای مابعدالطبیعه به کار می برم و بعدا دلایل ترجیح متافیزیک بر مابعدالطبیعه را خواهم گفت) چیست و چه حدودی دارد و اساسا چرا نیاز به معرفت متافیزیکی داریم، طبعا زمینه ای فراهم خواهد شد برای نزدیک شدن به چیزی که محل چالش کانت و دیگر فیلسوفان است. دو صفحه قبل تر در این اثر، ادعای هیوم در باره خاستگاه علیت، این بود که عقل ناتوان است از ساختن یک خاستگاه فراتجربی برای علیت اما کانت طبعا به ناتوانی عقل رای نمی دهد و گرچه با هیوم همدلی دارد که هر معرفتی از تجربه ما می آید ولی این به آن معنا نیست که همه ی معرفت ناشی از تجربه باشد.
3. بحث در این بند در باره «منابع» معرفت متافیزیکی است. یعنی از کجا می توانیم به چنین معرفتی برسیم. اجمالا باید این را به عنوان مقدمه ی قطعی مفروض بگیریم که مباحث کانت هیچ ربطی به مطالب روان شناختی ندارد چون یقینیات روانشناختی خود تکیه بر همین معرفتی دارند که کانت می خواهد شرایط امکان آنها را بررسی کند.
4. علم در این بند به معنای مجموعه ای سیستماتیک و ساختارمند متکی بر اصول و آغازه هایی گفته می شود که از معرفت های قطعی و ضروری به دست آمده باشند و این گرچه ممکن است به علوم تجربی و انسانی هم اطلاق شود ولی منظور کانت از علم ، ربطی به علوم تجربی و انسانی که می شناسیم، ندارد.
3. کلمات«علم»، «منابع» «نوع» و «موضوع» کج نمایش داده شده اند(در ترجمه فارسی سیاه تر و در متن اصلی و ترجمه های انگیسی و فرانسه، کج یعنی ایتالیک/ایرانیک اند.احتمالا به این دلیل: پیشاپیش نمی توان روی مفاهیمی تکیه کرد مگر اینکه حق کاربرد این مفاهیم را موجه کرده باشیم. این از آنجاست که کانت معتقد است که هیچ جز عقل ناب را نمی توان بکار برد و توضیح داد مگر اجزای دیگر عقل هم به میان آمده باشند. یعنی هر جز عقل (از جمله منابع و نوع و موضوع معرفت) نمی تواند مبنا واقع شود الا اینکه کل را به میان آورده باشیم….
آدم وقتی حرفهای سردار سلامی را مشنود بی اختیار پیش خودش میگه “واقعا حیف از جونیت که حقتو خوردن”!..سردار سلامی که سعی میکند توضیح بده که چه خوب شد که محسن حججی شهید شد میگه خب درسته مظلومانه شهید شد ولی شکوه قامت ملت ایران را در دفاع از ملت سوریه و امنیت ملی کشورمان نشون داد..ما میگیم سرادر جون ، شما که ماشالله قد و قواره حودت ده برابر آن شهید است، اگر به سوریه بروی و در همان گردان و لشگر باشی و اسیر بشی و مظلومانه هم شهید بشی که شکوه قامت ما را بیشتر نشون میدی عزیز..پس بسم الله…بغدای بفدادی سلامی داره میاد!!
دیگر اینکه سردار که حسابی شور حسینی برش داشته یه دفعه لو داد که ما الان موشک داریم ولی جا نداریم ذخیره اش کنیم!!..ای بابا!!..یعنی شما هم شدی مثل ایران خودرو که ماشین میسازه ولی جا نداره پارکش کنه؟..بابا شما چرا مثل نفوذیها حرف میزنی؟..هرکس دیگری اینجوری اطلاعات نظامی رو لو میداد که الان تحت الطاف رهبری بود؟..شما دیگه چرا؟
بعدش هم سردار جون، قربون اون روحیه ضد امریکائیت برم، مگه نمیدونی مملکت اسلامی بن بست نداره؟..الان به لطف خودت ،اینهمه بیابون داریم…ببر به جائی چالش کن عزیز و انقدر هم از کم بود جا نگو تا اسرائیل خوشحال نشه!!..دشمن شناس باش سردار!!
یاران جان درودی از بن جان به شما راستان پاک
دیری است عده ای شمشیر آرای 98 در سدی سال 57را از نیام بر کشیده وبه روی یاران
می کشند و نمی گویند جمهوری اسلامی آری یا نه چه میزان مقصدی روشن بوده .حقیر
در آن زمان بوده وگواهی میدهم یکی از خواست های اساسی ملت انحلال سازمان امنیت
بود(جناب نوریزاد اگر درست است شما هم بفرمایید) واین در حالیست که نه تنها منحلش
نکردند بلکه تبدیل به وزارت خانه آن هم وزارتی کو تقریبن تمامی وزرای روحانی وحتا خودش
بازجو شکنجه گر مدیر کل آن بوده اند .واین همان دلیلی است که بزرگانی بر تحریم انتخابات
پای می فشردند چون آینده را می دیدند.جناب صید و…. آیا این 98 در سد که رای دادند
به 98 میلیونیوم خواسته هایشان رسیدند یا بجای یک شاه در هر استان وشهرستان شاهی
وبتی را باید تحمل کنند.آیا فکر می کنید با عوض کردن نام ساواکی همه چیز را درست کرده ای
وسر مردم را شیره ببخشید خدعه مالیدید . الاحقر بی سوات
جناب نوری زاد خسته نباشید پیشنهاد میکنم برای اعلام عدم رضایت مردم از دعوت نکردن جناب مولوی عبدالحمید در شبکه مجازی کمپینی راه اندازی کنید تا برادران اهل سنت بدانند از جانب سایر مذاهب مورد حمایت هستند
نیلوفر:
درود بر شما دوستان یکدلم..
درد و دلی دارم با شما…میخواهم بگویم از تبعیض ها، نا عدالتی ها و طبقه بندی جنسیتی که باور کنید این دل های ما دختران و زنان ایران را سخت میسوزانند…آخر مگر ما غیر مذکر ها چند بار و در چند کشور به دنیا می آییم و زندگی میکنیم که باید این گونه حسرت ها را در خود بریزیم و باز هم دهان نگشاییم؟
چرا در این گرمای تابستان باید خودمان را زیر لباس های با رنگ سنگین بپوشانیم که نکند خدایی نکرده کسی نگاهش شهوت آلود نشود؟
مگر ما حق نداریم زندگی کنیم؟مگر انسان نیستیم؟مگر حقوق انسانی نداریم؟چرا به ما همچون یک کالا نگاه میکنند؟چرا برای بیشتر کارهای شخصی یا باید آقای پدر رضایت بدهد یا آن یکی مذکر مثلا همسر…؟
چرا نمیتوانیم در خیابان یکهو از ته دل بلند بلند بدون ترس و واهمه بخندیم؟
چرا صدایمان حرام است؟چرا میگویید نخوانیم؟
چرا اگر دلمان گرفت باید به کنج اتاق برویم و اشک بریزیم؟چرا نمیتوانیم هر ساعت از شبانه روز به کوچه و خیابان برویم و زیر باران قدم بزنیم و سیگار بکشیم و آرام شویم؟
چرا روی ما اسم میگذارید؟چرا میگویید دختر فلانی چرا میگویید زن فلان حاجی؟
چرا حتی حق دوچرخه سواری هم نداریم؟چرا مسابقه هایمان پخش زنده ندارد؟چرا در هنگام ورزش در آن حرارت و گرما با آن همه جنب و جوش باید مقنعه سر کنیم؟چرا ما را از رفتن به ورزشگاه ها و سهیم شدن در شادی عزیزانمان پای به پای مردان جامعه منع میکنید؟
مگر نمیگویید که خیر سرتان عضو کدام اتحادیه فلان فلان شده هستید؟مگرنمیگویید عدالت؟پس کجاست عدالت کجا پنهانش کردید؟ زیر این چادر های نفرین شده یا لا به لای این حجاب اجباری؟کجاگم و گورش کردید عدالت را؟نکند در بین این محدودیت ها در نطفه شرش را کندید؟
میدانم پاسخ این چرا ها را به این زودی ها نخواهم گرفت اما خلاصه بگویم:
دلمان سخت میسوزد فقط به یاد داشته باشید که چه جهنمی برای غیر مذکر ها ساخته اید….
{خدا دیر گیره ولی شیر گیره
یه روزیم سر ستم به زیر تیغ میره}
نیلوفر گرامی (اگر اول نام شما سرکار خانم یا خانم تنها نگذاشتم معتقدم شما با دیگرن مذکر که برایشان مینوسم ومینویسند تفاتی ندارید که جنسیت شما را مشخص کنم)یکی از دلایل کرفتاری شمایان همجنس های چادریتان هستند که در مجلس ونهادهای دیگر حکومتی تشریف دارند با احترام
این سوالات اعتراضی همه پاسخ دارند که اگر اصرار داشته باشید و واقعا یک خانم باشید پاسخ داده می شوید ولی اجمالا بدانید که شخصیت زن و برتری او به لخت و عور بودن یا زیبائها و محاسن زنانه را در معرض مردان نامحرم قرار دادن نیست،چون زن بمنزله جواهر است و سنت عقلاء این نیست را جواهر را در معرض دستبرد دیگران قرار دهند،جهنم هم این که شما خیال کردید نیست،جهنم وضع دیگری در جهان دیگری است و باید آنرا باور کرد.
زن جواهراست؟!؟ و باید پنهانش کرد. “سنت عقلاء” کدام سنت! ؟کدام عقلا؟ همانها که زن را نه انسان و نه برابر با مرد و نه شایسته وزارت می دانند؟
قبل از اینکه اینگونه دفاعی کور و بدون پشتوانۀ عقلی از زنان بکنید، بد نیست مروری داشته باشید در آمار تمام کشورهای جهان؛ آیا این تبعیض ها مختص به ایران است؟ در چند کشور جهان، به واقع حقوق زنان و مردان یکی ست؟ در چند کشور جهان، زنان وزیر هستند؟
وقتی که افرادی مانند شما ادعای حمایت از حقوق زنان را میکنند؛ افرادی نه نزدیک بین، نه دوربین، نه خوش بین و نه حتی واقع بین…جز بدتر شدن اوضاع نتیجه ای ندارد.
زنانی مثل شما که عینک جوشکاری به چشم دارند و کور بین هستند، هر جا جرقه ای زد را میبینند و دامنۀ دید و وسعت نگاه آنها هیچوقت فراتر از نقطۀ جوش، آنهم در چند قدمی خودشان نیست.
پدیده رضا شاه یکی از موضوعات مهم دوره حاضر است و دلیل آنهم توجه به این واقعیت است که آنطور که امروز ایرانیان از او یاد مبکنند از پسرش نام نمیبرند در حالیکه بطور قطع نسل امروز ومردمان حاضراصلا رضا شاه را ندیده و اگر بخشی از ایراتیان تجربه ای هم با پهلوی داشته باشند با دوران محمد رضا شاه است.
بعضی عناوین و نامها دارای معانی خاصی هستند و نام صرف نیستند. برای مثال وقتی یک ایرانی میگوید “امام رضا” صرفا از یک امام نام نمیبرد بلکه برای او خصوصیاتی هم قائل است و همه ایرانیان هم در این تصور با او شریک و هم رای هستند. وقتی میگوئی گاندی و ماندلا هیچ تعریف و توضیحی از نظامیگری به ذهن کسی نمی آید. پس اسامی افراد صرفا اسم نیستند.
نام رضا شاه در تاریخ ایران هم همینطور است. عنوان رضا خان قلدر را خیلی ها در بین نردن رایج کردند ولی چرا در ذهن تاریخی عامه مردم کسی از قلدریش به معنای منفی یاد نمیکند؟ چرا این قلدری در فرهنگ رایج معنی مثبت پیدا میکند و جرا همه ما میشنویم که “این مملکت یک رضا شاه میخواهد”؟ آیا مردم کمبود قلدر قّدار دارند که آرزوی یکی دیگر را هم داشته باشند؟
تضویر رضا شاه در فرهنگ ایرانی تقدیس دیکتاتوری نیست بلکه نام رضا شاه به معنای اقتدار دور از فساد، قدرت مطلق برای حفط تمامیت ارضی کشور، داشتن دید وسیع به آینده علیرغم کم بودن دانش آکادمیک و قبول داشتن حرف خودش و عمران و آبادی بود. رضا شاه اگر فرمان کشف حجاب داد که مانند اجباری کردن حجاب کار اشتباهی بود، در عین حال اولین کسانی هم که آنرا اجرا کردند همسر و دختران خودش آنهم در معرض همگانی بودند تا نشان بدهد که حداقل خودش به حرف خودش اعتقاد دارد.
وقتی میگویم رضا شاه با سر نیزه سرکار آمد آیا میخواهیم بگوییم که او بر علیه یک حکومت دموکراتیک مردمی قیام کرد؟ آیا شرایط زمان دوران ظهور رضا شاه واقعا چنین است؟آیا دوران احمد شاه قاجار که ایران در بدترین بحرانهای سیاسی و اجتماعی زمان خود بود دوران طلائی برای ایران بود یا دوران سیاه؟ آیا حکومت خودمختار جنگل که بدنبال کمک لنین و بلشویکهای روسی بود خواب و خیال و رویا و ساخته انگلیسی ها است؟ آیا توطئه تجزیه جنوب و شیخ خزعل انگلیسی افسانه است؟ آیا فقر مادی و فرهنگی مردم که ناشی از بی لیافتی شاهان قاجار با همدستی روحانیون وقت بود، داستان است؟
ظهور رضا شاه نیاز زمان بود که ایران را از سقوط بیشتر برهاند و دقیقا مردی بود که ایران در ان زمان به او نیاز داشت. او جای کسی را نگرفت و بلکه دقیقا در جای خود نشست جائی که نه شایسته احمد شاه بود و نه مدرس توان نشستن بر آن را داشت و یا هر شخص دیگری.
پس وقتی امروز کسی میگوید که زمان ما هم به رضا شاه نیاز دارد، یعنی نیاز به فردی صادق و توانا و وطن دوست را مطرح میکند که در نظام جمهوری اسلامی فقدان آن آشکار است. این به معنای تقدیس نظام سلطنت نیست بلکه آروی رفاه و امنیت و سعادت است.
پس بهتر است بجای اینکه راست و دروغ را در تاریخ برای اثبات خوب بودن خودمان بهم ببافیم، به فکر این باشیم که چرا مردمانی که میگوییم عاشقان ما هستند، این میزان از رقیب ما یاد میکنند و اورا عزیز میشمارند.
“مردمان”؟! جناب یاران شما هم که مثل برخی دیگر، از جانب مردم حرف زدید،یعنی شما رفته اید درب خانه یکایک مردمان ایران و از آنها دیده یا شنیده اید که رضاشاه را “عزیز”می شمارند؟! اگر چنین نکرده اید لطفا فلسفه بافی نکنید و همان “راست”های تاریخ در باره رضاشاه را بازخوانی کنید.
حاجی آذری جهرمی: به مسئولیتم در زیرساختهای فنی تجهیزات صنایع شنود افتخار می کنم.
مش قاسم: عجب وزوزیر/*انی چیده این حاج حسن/*! همه جور شروری توش هست: آدمکش، دزد، شکنجه گر، آنتن،…. خلاصه همه گروههای منتفع از حکومت اسلامی نماینده دارن الا ملت ایران.
روزینامه ها: نگاه غرورآمیز محسن حججی به دوربین وقتی سر از بدنش جدا می کردند.
مش قاسم: نگاه پر از پرسش ملت ایران که اصلا چرا ما توی این جنگ هستیم؟ چرا روزی حدود ۳۰ تا ایرانی در اونجا کشته میشه؟
ادامه کامنت قبل.
برای کسانیکه هنوز با توسل به خرافات و مزخرفات و اراجیف /////////// و تفسیرهای دلخواه و غیره واقعی بقول خودشون به مصاف آخوند می روند اولا باید بدانند که نان آخوند تو همین/////////////////////// است و این دکان از چنان منفعتی برای این جماعت ///////////////////// برخوردار است که بهیچ وجه حاضر نیستند از ان بگذرند. دوما شما کافیست که همین دو شعار اسلام
را کنار هم بگذارید تا کرامت و ارجمندی انسان و تسامح و مدارا با دگر اندیشان در اسلام و دستگیرتان شود.
1.لا اله الا الله.
این شعار اصلی اسلام با لا(نه) به همه (افکار و باورها و …) و نابودی همه(هر کسی یا چیزی که سر راه چنین باوری قرار گیرد) بجز الله شروع شده.و جالب است که اولین کلمه الله به محمد و یا اولین پیامش به محمد هم با قم فانذر(برخیز و بترسان )شروع شده!ایا همه اینها و با در دست بودن تاریخ اسلام و رفتار محمد و پیروان صدیق و اولیه او همه تصادفیست؟
2. لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ یا بقول مولوی کل شیئ هالک الا وجه او…
در اینجا هم الله اب پاک روی دست مسلمین و یا مفسران /////////////////////////////////// اسلامی می ریزد که ای عمو! نه تنها تو بعنوان یک انسان هیچ هستی بلکه کل هستی همه بطرف الله /////////////////////////// روان است و شما موجوداتی بی دست و پا و بنده و برده و خوار و خفیف و بدون حقی از خود هستید!
همانطور که گفتم بحث ///////////////////////// که دین و باور مردم را ممر معاش خود کرده اند جداست ولی درک اینکه چگونه انسانی با شرافت و بدون منفعت و بی طرف در چنین دینی و باوری کرامت انسانی و حقوق انسان و بخصوص حقوق زنان در می یابد گیج کننده و غیره عقلانی می نماید!
احمد میرزاخانی پدر زندهیاد پروفسور مریم میرزاخانی گفت: «مریم را الگو قرار دهید و نه اسطوره»
لحاظ نکردن همین نکتۀ بظاهر ساده، منِ ایرانیِ دوستدارِ هر شخصیت تاریخی را بدل به بزرگترین دشمن همان شخصیت تاریخی میکند. اگر دوستدار رضا شاه باشم (یعنی به واقع از کارهای مثبتش خوشم بیاید) چنان اسطورهای از او خواهم ساخت که انتقاد از او را به ارتداد بدل خواهم کرد؛ و اگر تحت تأثیر مصدق باشم بازهم به همین طریق از نامش معصوم و از مزارش امامزاده خواهم ساخت.
این رویکرد، دقیقا روی دیگر سکّۀ مرتد، کافر، خائن و مزدور خواندن دیگران است.
مادام که مخالفان حکومت دینی ملایان شیعه، در یک اصول اولیه به اشتراک نظر نرسند و جز آنچه نمیخواهند، در آنچه میخواهند نیز متفقالقول نشوند در بر همین پاشنه خواهد چرخید. میترسم مخالفان زمانی به خود آیند که ملایان دیگر اثری از ایران باقی نگذاشتهاند.
آقای علی زین الدین چند سؤال دارم لطفاً جواب بدهید
آیا نمایشنامه پناهندگی اثر خودتان است؟
آیا این نمایشنامه در جایی اجرا شده است؟
با توجه به اینکه نمایشنامه ای کوتاه است به نظر میرسد که جزء مجموعه
ای یا کتابی باشد اگر بله چه کتابی؟
اگر چه من کارشناس تئاتر و نمایش نیستم ولی به نظرم این نمایشنامه نقاط ضعف بزرگی دارد، اول اینکه اشخاص نمایشنامه حرکتی ندارند و فقط حرف میزنند، آنهم تنها چند نفرند که حرف میزنند و سایر پرسناژها حالتی دکوری دارند که اگر نباشند هم فرق چندانی ندارد.
دوم اینکه توصیفات فضای نمایش بسیار ضعیف است و اگر قرار باشد جهت اجرا تنظیم شود باید از نو نوشته شود.
سوم اینکه به نظر میرسد با عجله نوشته شده و انگار قصد داشته ای زود تمامش کنی یا نویسنده اصلی تمامش کند.
چهارم اینکه نمایشنامه ای کم تحرک و بدون حادثه است تنها حول محور شخصیتی شبیه به آقای خاوری نوشته شده.
اما در کل از خواندنش لذت بردم خیلی از مسائل و معضلات اجتماعی در آن گنجانده شده، ولی میتوانست خیلی بهتر باشد. موفق باشید.
سلام
دوستان عزيز اينكه فلان مستشرق غربي براي ما مردم ساكن در خاورميانه كه مهد تمدنها بوده نسخه بپیچد مايه تأسف است بسياري از اين مستشرقين مغرض بوده و انصاف را رعايت نكرده اند
بسياري از آثار باستاني ايران و كشورهاي همسايه توسط غربيها سرقت شده و الآن زينت بخش موزه هاي آمريكا و انگليس و فرانسه و آلمان وووو مي باشد
5 سال قبل در شهر برلين آمان آثاري از عربستان سعودي با قدمت 6000 سال قبل براي بازديد عموم نمايش داده شد
https://www.youtube.com/watch?v=3WZfTlYNi5I
سلام بر ناظران گرامی
عادت مالوف ما ایرانیان اینست که با نامهای پرطمطراق و بدون تحقیق پیرامون این نامها و صرفا از روی علاقه بی دلیل ناشی از تبلیغات و شور قلبی حاصل از آن به غلو در پیرامون این شخصیتها می پردازیم.به یاد می آورم روزی در فروشگاهی از طریق تلویزیون نصب شده در آن مراسمی پخش می شد که از مشاهیر فعلی ایران البته از نوع خودی آن تعریف و تمجید می کرد.ناگهان نام خسرو معتضد برده شد و ایشان روی سن رفتند.فردی در ان نزدیکی گفت این مخیه ها!پرسیدم می دانی چه کاره است؟گفت فیزیکدانست دیگر!!پاسخ دادم آری واقعا فیزیکدان خبره ایست ولی در نقل قولهای تاریخی او تناقضات بسیاری وجود دارد!این مقدمه گفتم تا برسیم به نام ابو منصور جمال الدین حسن ابن یوسف ابن مطهر حلی که نزد حوزویان به علامه حلی شناخته شده است.اینکه این فرد جز در حوزه فقه و مسایل آن و ملاقات با امام زمان که به تمام این شخصیتهای عالم من باب تایید آنها در نزد عوام وصله شده است چه خدمات دیگری انجام داده که مورد توجه باشد تا بدانجا که علامه خوانده شود مساله ای دیگر است.در اینجا صرفا در راستای شناسایی قسمتی از شخصیت او به نقل قول مرتضی مطهری در باب این شخصیت می پردازیم و قضاوت را به خوانندگان می دهیم که ببینند 300کتاب و رساله که از چنین تفکری برآید به چه ارزد؟!لازم به ذکر است که نقل قول زیر نه از باب تخریب که من باب تمجید از او است:
“مرتضی مطهری نقل میکند: معروف است که علامه حلّى براى اولین بار در تاریخ فقه شیعه معتقد شد که این که مىگویند [اگر نجاستى در چاه بیفتد] چاه نجس مىشود، اگر مرغى بیفتد چند دلو آب باید کشید، اگر الاغى بیفتد چقدر و اگر انسانى در آن بمیرد چقدر، کشیدن این آبها مستحب است، واجب نیست و حال آنکه تا عصر او تمام فقهاى شیعه اتفاق داشتند که اینها واجب است.
قضیه این بود که در خانه خودش این ابتلا پیدا شد. یک نجاستى در چاه افتاده بود و خواست نظر بدهد. آمد از نو مستقل روى این مسأله فکر کند (حالا من کار ندارم منزوحات بئر واجب است یا نه). کتابها و مدارک را جلوى خودش گذاشت که درباره این مسأله قضاوت کند، فتواى واقعى خودش را به دست بیاورد که واقعا این کار واجب است یا واجب نیست. مطالعه کرد، یکدفعه دید آن گوشه دلش تمایل به این است که فتوایش این باشد که واجب نیست چون الآن منفعتش ایجاب مىکند که واجب نباشد.ترسید که این منفعتطلبى، فکرش را بدزدد و بعد فتوایى بدهد که این فتوا زبان فقه و فکر و استدلال و زبان یک فکر بىطرف نباشد، زبان یک فکر طرفدار باشد. مىگویند دستور داد چاه را پر کردند. خودش را از این منفعت طلبى آزاد کرد، بعد نشست فکر کردن، دید الآن هم عقیدهاش همین است، آنوقت فتوا داد.”(مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج4، ص: 493)
علامه ما کلی فکر کرد و در نهایت چاهی که از آب آن می شد حداقل کشاورزی نمود پر کرد!و یک علامه حوزوی دیگر به تمجید از این کم خردی او می پردازد و عده ای به تمجید دومی می پردازند!اینست عوامل انحراف ملت ایران در طول قرنها!کسانی علامه و دانشمند و …نامیده شده اند که کل اندیشه اشان رسیده به اینکه چاه منزل را پر کنند!آنوقت از این ملت جاهل بپرسید کسروی که بود بنای دشنام می گذارید.آیا می دانید یکی از برجسته ترین نوابغ تاریخ نویسی و زبان شناسی ایران بود هرچند در این باب تحصیلات آکادمیک نداشت.می دانید آنچنان حب وطن داشت که علی رغم دعوت به غرب جهت تدریس در این میهن ماند و شهید راه زدودن جهالت مردمان شد؟!ما یک دست مریزاد تاریخی به خود در به صدر نشاندن سفیهان و کوچاندن نخبگان بدهکاریم.
موفق باشید
سلام بر ناظران گرامی
امروزه به مسایل و خبرهایی بر می خوریم که دیگر نه تعجب برانگیزند و نه غیر متعارف.سنسورهای واکنشی ما به محیط پیرامون به شدت از کار افتاده و غیر حساس شده اند.خبرهایی که سابقا ملتی از شنیدنش به خروش می آمد امروز آنچنان پیش پا افتاده شده که صرفا با عبور از تیتر خبر از وقوع آن مطلع می گردیم.چهل سال پیش وعده ها داده شد و حنجره ها دریده گردید تا مردمی که خود نمی دانستند خواهان چه هستند تا پی آن روند زمام امور خویش را به جماعتی بسپارند که دیروز می گفتند دنیایتان را آباد می کنیم و امروز می گویند اگر مردم رفاه می خواستند خوب شاه هم چنین کرده بود!روز گذشته خبری منتشر گردید مبنی بر دستگیری باندی که حرفه آنان به کار گیری قشری از جامعه بود تا با شکستن به قول این خبر حرفه ای اندام آن بیچارگان از شرکتهای بیمه کسب خسارت کنند و جالب اینکه بخش اندکی از این درآمد به فرد آسیب دیده می رسید و در ادامه از شیوع روز افزون آن در این خبر گفته شده بود.هر چند در تمام دنیا فریب شرکتهای بیمه برای کسب خسارت وجود دارد ولی بصورت سیستماتیک و آن هم با به خطر انداختن قشری بدبخت بعید می دانم به این وسعت و شدت وجود داشته باشد.شاید اگر در زمان شاه چنین خبری منتشر می شد حوزویان کفن پوش شده به خیابانها توسط زعمای خویش گسیل می شدند!ولی چه می شود کرد که اینان جز اندکی حزب باد و تابع قانون تاریخی خود یعنی یک بام و دو هوا کردن هستند.در خبری دیگر داشتیم کارگران فولاد اهواز که مدتیست حقوق دریافت نکرده اند به صورت نمادین سفره ای خالی بر روی زمین پهن گرده اند!و بر همین سبیل کارگران شرکت نیشکر هفت تپه مدتهاست به خاطر تعویق مزد خود معترض بوده به جای حل مشکل با برخورد امنیتی حکومت دینی مواجه شده اند(آقای مکارم سرت سلامت شما به حکم ارتداد بپرداز)ورشکستگی و مشکلات مالی موسسات تولیدی مختلف در دنیا امری شدنیست.اما اینکه در یک کشور هر روزه شاهد بیکاری گسترده کارگران بوده و تجمعات مختلف اینجا و آنجا برگزار گردد آنهم تا جاییکه به شرکتهای قدیمی و ریشه دار که دست بر قضا جزو صنایع مادر هم هستند نظیر شرکتهای فولاد سرایت کند دیگر امری عادی نیست.این نشان از عمق بحران ورشکستگی کشوری می دهد که ظاهرا با توجه به منابع خود ثروتمند است.هنوز وعده های آب و برق مجانی در گوش مردمان ساده لوح ایران می پیچد.اینان امروز نه آب مجانی و نه برق و اتوبوس مجانی می خواهند.امروزه درد اجتماعی شده نان با مزد کارگری!خبر دیگری هم مدتهاست نقل محافل است و آن مالباختگان موسسات مالی کشور است.بانک مرکزی به عنوان متولی امر با فراری رو به جلو نام موسسات غیرمجاز را به کار می گیرد.با برملا شدن مدارکی مبنی بر دروغگویی ایشان با گریزی دیگر مشکل را نه مربوط به دولت روحانی که مرتبط با پیش از آن می داند.توجیهات مقامات مختلف هم آنچنان مضحک است که هر شنونده ای را به مضحکه نمودن انها وا می دارد.ولی واقعیت هر چه که هست این موسسات که بصورت قانونی و با پشتوانه نهادهای حکومتی از مردم کلاهبرداری کرده اند جزوی از همین حاکمیت دینی هستند.حاکمیتی که دم از بانکداری بدون ربا می زند و خود بالاترین سود را دریافت می کند!به راستی باید به کدام گوشه این حکومت دینی نگریست تا بتوان از آن دفاع جانانه ای کرد.به فحشا روز افزون،فقر گسترده،بیکاری فراگیر،سیل سهمگین مهاجران؟!واقعا به چه؟!اینکه به سان کبک سر در برف نموده و از دیدن فجایع موجود در زیر پوست جامعه ایرانی امتناع کنیم و چونان کودکان بر رای چهل سال پیش مردمی پایفشاری کنیم و در جایی تغییر سخنان فردی معمولی را حمل بر زمان و مکان کرده و در جایی دیگر از پذیرش شرایط زمان انقلاب سرباز زنیم جز پاک کردن صورت مساله کمک دیگری به حل مساله نخواهد کرد.مشکل امروز ما مشکل حضور وزیر زن در کابینه یا عدم حضور نماینده اهل تسنن در مراسم نمایشی تحلیف و…هرچند حائز اهمیت باشند نیست.مردمیکه در فقر و بیکاری گسترده غرقند،مردمیکه اعتماد عمومی به عنوان بزرگترین پشتوانه هر ملتی از آنان سلب شده و هر روز شاهد شکاف عمیق تر طبقاتی هستند به اینگونه مسایل اهمیتی نمی دهند.مردمیکه خود را فریب خورده یافته اند به هزار توجیه برای ضرورت وجود حاکمان دینی گوش فرا نمی دهند.برای اینان انچه مهم است سفره ایست که شادی فرزندان خویش را بر گرد آن نمی بینند.نمی دانم آیا هنوز حوزویان به این اعتقاد دارند که از دری در خانه که فقر بیاید دین از در دیگر آن بیرون می رود یا امروز کلهم فقر را منکر شده یا به سان آن پیر مرد جاهل شورای نگهبان مردمان ایران را به خوردن یک وعده غذا دعوت می کنند.امان از این سیاست یک بام و دو هوای آقایان!حکومت دینی اگر در هیچ چیزی توفیقی کسب نکرده باشد در یک چیز موفق بوده و آن بی اعتنایی مردم به محیط پیرامون خود است.
والسلام
اخبار: محسن حججی، از پاسداران لشکر زرهی ۸ نجف اشرف به اسارت رسيد و بعد از چند روز سربريده شد.
مش قاسم: حالا لشکر زرهی ۸ اونجا چیکار میکنه بماند. ولکن،
۱- آیا کسی شنیده یا دیده فرزند یکی از برادران قاچاقچی، یا وزوزیر/*ان، وکیل/*ان، خلاصه از این اسلامچیهای کله گنده اونجا رفته باشه؟
۲- آیا در صدر اسلام هم اسیران را سر میبریدند؟
۳- آیا پیامبر عظیم الشان اسلام، و یا یکی از نزدیکان پیامبر گرامی در دستور و اجرای دستور سر بریدن شرکت میکردند؟
/*: ک
آیا در مدینة النبی هم بازاری برای فروش اسیران غزوات پیامبر مسلمانان همانند بازار فروش اسیران داعش وجود داشته؟
سلام . بدبختی و چاپلوسی یک امام جمعه را داشته باشید که دیروز امام جمعه کرج فرمودند : کسانی که به عیادت کروبی رفتند باید مجازات شوند ! آقای نوری زاد جنابعالی آماده ی محاکمه باشید ، چون قدم مبارک شما هم بدانجا رسیده بود .
رییس/* سازمان/* ورزش بسیج: حاج صفی و شجاعی باید عذرخواهی رسمی کنند.
مش قاسم: تا میتونین نکنین!
دوستان علاقمندی که مایل به مطالعۀ تاریخ صدر اسلام از منابع مختلف و اسناد تاریخی دستنویس بجامانده هستند، میتوانند به کتاب “اسلام از دید دیگران” تألیف رابرت هویلند استاد پیشین تاریخ اسلام در دانشگاه آکسفورد و استاد کنونی دانشگاه نیویورک، مراجعه کنند. برای تهیۀ مطالب این کتاب، هویلند به هرجائی که امکان داشته مراجعه کرده و زحمات زیادی را متحمل شده است. این نوشتۀ پژوهشی معتبر هم بصورت کتاب از کتابفروشیها قابل تهیه است و هم در اینترنت به نشانی زیر:
عنوان کتاب: Seeing Islam As Others Saw It A Survey And Evaluation Of Christian Jewish And Zoroastrian Writings On Early Islam
نشانی اینترنتی: https://archive.org/details/SeeingIslamAsOthersSawItASurveyAndEvaluationOfChristianJewishAndZoroastrianWritingsOnEarlyIslam
در مطالبی که دوست ما سید مرتضی بیان میکند نکاتی است که میتواند نگران کننده باشد هر چند که بنده به سلامت نفس ایشان باور دارم . او در گفتگوی با “یاران” صراحتا میگوید “کسی که اصلا اصل نظام را قبول ندارد یا اصل انتخابات را تحریم می کرده و قبول نداشته،دیگر به او چه مربوط است که در جزئیات چیزهایی بگوید”.
این نظریه که در جاهای دیگر هم شنیده میشود شایسته توجه است. در یک گام دیگر میتوانیم این سئوال را بکنیم که آیا فرضا اگر کسی هم به جمهوری اسلامی رای نداده باشد و یا اصلا بی دین و بی خدا هم باشد،آیا حق دارد در جزئیات امور نظام ولایت فقیه نظر بدهد یانه؟
نکته اصلی و محوری در کلام سید مرتضی این است که این حکومت متعلق به کسانی است که آنرا باور دارند و نکته ای را که از ان غفلت میکند این است که این حکومت با آمار خودش که 40 میلیون در رای گریش شرکت میکنند در سرزمینی است که 80 میلیون جمعیت دارد و همه این افراد در محدوده سرزمینی بنام ایران زندگی میکنند و نوع تصمیم گیری و یا زندگی آن 40 میلیون رای دهنده در سرنوشت 40 میلیون دیگر تاثیر مستقیم دارد. با همین استدلال ساده میشود به سید مرتضی گفت که آری دوست عزیز..هر کس که جمهوری اسلامی و یا انتخابات و یا شیوه ادازه آنرا هم قبول نداشته باشد حق دارد و باید در همه امورش اظهار نظر کند چون تصمیم شما زندگی او را شکل میدهد.
مادامی که آن گروه طرفدار از امکانات و منابع متعلق به گروه دیگر استفاده میکنند و تا زمانیکه اینان باید تاوان تصمیمات آنان را بدهند، اظهار نظر در همه مسائل حق قانونی و انسانی ایشان است.
برای کسی که ایرانی است این مهم نیست که تصمیماتی که شما میگیرید منصوب به یک پیغمبر است و یا امام و یا یک کتاب بلکه برای وی آنچه که مهم است این است که این تصمیم چه نعمت و یا بلائی را متوجه او و خانواده اش میکند. شما نمیتوانی بر اساس فهم خودت قانون بگذاری و به من بگوئی تابع باش چون هم قانون است و هم شرع و بمن اجازه ندهی که بگویم این قانونت زندگی مرا فلج کرده و شرعت هم مال خودت. من ایمان تو را ندارم و به ان ملزم نیستم ولی وقتی آنرا قانون میکنی داری این مشکلات را متوجه من میکنی.
چون گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا، ادامه جنگ 8 ساله، موضوع سلمان رشدی، نحوه انتخاب رهبر، سلامت انتخابات، پرونده هسته ای ، مسئله سوریه و لبنان و یمن و عراق که تصمیمش را عاشقان ولایت میگیرند و بدبختی و مصیبتش مال کسانی است که در صف آن مریدان نیستند ، پس حق انتقاد و اظهار نظرشان در همه جا از جمله مراسم تحلیف و کابینه محفوظ است .
ایران و منافع آن وجه مشترک ما است و مذهب و علائق آن وجه غیر مشترک. ما مامور به اشتراکات هستیم نه به لوازم اختلاف.
نه علوی گرامی! خوب مطلب را نگرفتید،من فقط خواستم به تناقضی که برخی به آن دچار هستند اشاره کنم،من گفتم کسی فرضا اگر جمهوری اسلامی را قبول ندارد و پیش از انتخابات در شیپور تحریم می دمد،اکنون چطور می شود که وقتی رئیس جمهوری توسط مردم انتخاب شده در مورد کابینه او نق می زند چیزهایی می گوید خود را بافهم جلوه می دهد دیگرانی را تحقیر می کند و چیزهایی از این قبیل،من گفته این نگرش دچار تناقض است و درکی از مسئولیت اجتماعی ندارد،توهمات و خیالات پوچی را مدار فکری خود قرار داده و بر آن مشی می کند وقتی مثلا می بیند تحریم واقعیت پیدا نکرد بجای تصحیح اشتباه خویش از شناخت جامعه پیرامون خود می رود سراغ مخالف خوانی های دیگر و احیانا نق زدن و انتقادهای خاص آن هم نه بقصد اصلاح امور جامعه بلکه برای تداوم حرکت در همان مدار نادرست،پس حرف من این نیست که حکومت یا جامعه یا منافع ایران تیول عده خاصی است،خیر اینطور نیست،ایران مال همه ماست و همه ما منافع و کشور خویش را می خواهیم منتها برخی از ماها یا تغافل می کنیم یعنی بافت حقیقی جامعه اسلامی ایران را می دانیم و خود را فقط به غفلت می زنیم،برخی هم واقعا عفلت داریم و فقط هواها و امیال خاص خود یا خیال پردازی های خود را دنبال می کنیم،آن 80 میلیون و چهل میلیون هم گفتید اندکی مغالطه داشت،بله ایران 80 میلیون جمعیت دارد و در انتخابات گفتند 50 میلیون واجد شرائط هست،بله 50 میلیون واجد شرائط بودند یعنی بقیه واجد نبودند طفل و کودک و نوجوان بودند،و مردم هم با درصد بالایی در تعیین سرنوشت خود دخالت کردند و می کنند،آن بقیه هم البته مردم ایرانند یک درصد ناچیزی هم تحریم کردند،اما هنوز عده ای نمی توانند واقعیات جامعه را بفهمند که دموکراسی روند تدریجی خود را دارد،و بطور دفعی نمی شود اینجا با نفی همه چیز به کمال مطلوب رسید.
موفق باشید
با سلام خدمت جناب آقای نوری زاد
سید مرتضی: “….. لکن بنیاد این تعبیرات چیزی جز استبداد و خودحق پنداری، نفی حاکمیت مردم و عدم احترام به رأی و خواسته مردم…. نیست.
……… مردم ایران نظام ستم شاهی را …..به زباله دان تاریخ فرستادند و با رای 98 درصدی نظامی را تاسیس کردند که همه ارکان آن با انتخاب مردم متصدی امور می شوند………. ”
سخنی دوباره با سید مرتضی:
عرفاً مرسوم و نیز جزء آداب اسلامی است که هرگاه مصیبت دیده ای را دریافتید “شما نیز مغموم شو و سخنی شایسته گو…”
هم لباسان شما از نوع کعب الاحبارها ملتی را به اسارت گرفته اند و به ادعای دروغینِ نمایندگی خدا در جان و مال و آبروی مردم تصرف نموده و به عبارتی آتش به اختیار شدند…… جمع کثیری مات و مبهوت در برابر این همه بی وفایی، خیره سری، پوست کلفتی این مدعیان رسوا انگشت به دهان در حیرتند که چه بگویند؟ الفاظ و کلمات از توصیف این جماعت عاجز است.
قساوت قلب تا کجا…!؟ ” برخی از قلبها همچون سنگ سخت و نفوذناپذیر… نه بلکه حتی برخی سنگها می شکافند، چشمه ای جاری می سازند اما برخی از دلها……” (قرآن کریم)
جناب سید مرتضی شما مگر در فضای عمومی جامعه امروز تنفس نمی کنید!؟ حال و روز یک ملت را نمیبینی؟!! تنها یکی از هزاران دستپخت این نظام 98درصدی می تواند داغ ننگی بر پیشانی این حاکمان تبهکار باشد ( ماجرای دانشجوی مفقود شده__سعید زینالی). دوست عزیز بسیاری از نوشته های شما به مثابه نمک بر زخم پاشیدن است، نفرت زاست. اگر وظیفه و مأموریت است و در قبال آن دستمزدی است، پیشنهاد می شود تجدید نظر کنید.
جناب سید این دو خبر را به عنوان نمونه با آن فرمایش امام علی (ع) در ماجرای ربودن خلخال از پای زن یهودی مقایسه کنید:
1) روزنامه رسمی از حامیان نظام (تابناک_ 96/5/3 ) خبر می دهد شهری در استان ایلام که یک سوم از مردگانش به خاطر فقر و … خودکشی کردند.
2) مولاوردی معاون رئیس جمهور روحانی از روستایی در سیستان یاد کرده است که تمام مردانش به اتهام قاچاق مواد اعدام شدند.
محصول غریب 40 سال تجربه حکومت روحانیون!!!
هر درختی را باید از میوه اش شناخت. نظر شما چیست؟؟!
با عرض پوزش از دوستان در این سایت مناسب دیدم بار دیگر متن “سخنی با مرتضی” را که در پستهای پیشین آورده بودم در اینجا تکرار کنم…
1. با عرض سلام و ارادت خدمت شما آقای نوری زاد
سخنی با سید مرتضی:
حمایت آشکار شما در پست ” شرم + سخن ” از ابراهیم رئیسی و دستگاه قضا، در قلع و قمع کردن و اعدام مخالفین با توجیه محارب بودن، علیرغم نخ نما شدن عمل مجرمانه فرد یاد شده قابل تأمل است زیرا براساس آموزه های دینی رضایت به یک امر خصوصا سلب حیات از یک فرد یا یک جمع، اعم از امکانی یا ایجابی، آثاری بر آن مترتب می شود که می تواند هستی سوز یا غایت سوز باشد، نگاهی به ادوار گذشته خاصّه تجربه تاریخی حق پنداریِ فِرق و مذاهب مختلف حداقل در قرون اخیر حقایقی بس اسفبار را برملا می سازد__ برادر گرامی چون شما تحصیل کرده علوم حوزوی هستید و به دفعات مشاهده شده است که در مجادلات کلامی در بحث آیات قرآنی به نقطه نظرات مرحوم علامه طباطبائی استناد نموده اید، مایلم نکاتی را باختصار به عرض شما برسانم:
شما بر این امر واقفید که چرا بخش مهمی از آیات قرآن در سور مختلف به سرگذشت بنی اسرائیل خصوصا در مذمّت علمای اهل کتاب اختصاص دارد. صاحب تفسیر المیزان که بسیاری از اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی حتی متفکران مذاهب دیگر شخصیت اخلاقی و علمی او را ستوده اند، راز این همه تنبّه و تذکّر نسبت به سؤال مطروحه را، هشدار به جامعه اسلامی به ویژه علمای مسلمان میداند و با نقل قول از پیامبر اسلام (ص) اعلام می دارد که امّت اسلام با زعامت علما، همان راهی را میرود که قوم یهود رفته است. با الفاظی اینچنین ” نعل به نعل__ حتی در سوراخ سوسماری…… ”
با توجه به مطالب فوق آیاتی از قرآن به عنوان شاهد مثال ذکر می شود:
1_ وَتلُ علیهِم نَبَاَ اَلّذی آتیناهُ آیاتِنا……(اعراف) بدون اینکه قصد جسارتی داشته باشم و بدور از حبّ و بغض از شما می پرسم آیا علم و داناییِ این شخص مورد اشاره قرآن نسبت به معارف الهی بیشتر بود یا شما و دیگرانی چون آقایان: جوادی آملی، ناصر مکارم، نوری همدانی و غیره…
البته علم و دانایی موردنظر اعم از موهبتی یا اکتسابی تفاوتی در حصول نتیجه نخواهد داشت. خوب برادر فاضل چرا قرآن مَثلِ این عالم ربّانی را مَثلِ کَلب، تعبیر می نماید؟ جمله ” اَخلدَ الی الارض…. از هر زاویه بنگری جز این است که فرد یاد شده رشد و تعالی جامعه زمان خویش را فدای خودیت و انانیّت نمود؟
ویژگی بارز اکثر آنان از دیدگاه قرآن: 1_ تحریف کلام الهی. 2_ کتمان حقایق. 3_ خوردن مال حرام.
آیا می توان علمای کنونی مارا از این اتهام بریء دانست؟ آیا این دستگاه قضا با انتصاب یک طلبه حوزوی دغدغه اجرای عدالت اجتماعی را دارد؟ آیا ناصر مکارم که در کوران بحرانهای ساختگی عوامل قدرت همراه و حتی پیشقراول دستگاه سرکوب، حکم ارتداد می دهد شایسته چنین تعبیری نیست؟ آیا سزای یک اندیشمند مسلمان، تنها به صرف اظهار نظر بر معرفی امام علی (ع) به عنوان یک الگوی ایمانی نه لزوما سیاسی، حکمِ تکفیر و احکام غلاظ و شداد است؟ مایه شگفتی است که این آقایان در برابر رخدادها و فجایع رقّت بار جامعه نه تنها ” صمّ-بکم- عمی “… زبان در کامشان قفل می گردد، بلکه همرا و همدست ارباب قدرت توجیه گر مظالم متعددند. پس این سخن پیامبر ” أفضل الاعمال کَلِمَةُ عدلٍ عندَ امام جائر ” در کجا و چه زمانی مصداق می یابد؟
2_ فَهَل عسیتُم اِن تَوَلَّیتُم اَن تُفسِدوا فی الارض. (محمد)
مرحوم علامه که قطعا مورد احترام شماست ضمن نقل نظر صاحب مجمع البیان اظهار می دارد: مراد از تولی_ تصّدی حکم و ولایت است و معنای آن این است که آیا از شما انتظار می رفت که اگر به مقام ولایت رسیدید در زمین فساد کنید و با ریختن خونهای مردم قطع رحم کنید.
3_ وَ اِذا قیلَ لَه اتّقِ ا.. اَخَذَتهُ اَلعزّةُ بالاثم…(بقره)__
جناب moallem با آخوند از اسلام حرف زدن و با استدلال اسلامی روبرو شدن یعنی بازی کردن در زمین آخوند. تجربه بیش از 1400 سال مبارزه ایرانیان برای رهایی از /////////////// بخوبی گواهیست که با اسلام نه تنها نمی توان به مبارزه با /////////////////// برخاست بلکه چنین مبارزه ایی اب به اسیاب آنها ریختن است.////////////////برای ما ایرانیان جز نکبت و بدبختی و رنج و فقر و کشت و کشتار و کینه توزی و رذالت و پستی و دروغ و ناراستی هیچ منفعتی نداشته.بنابراین زمان آن رسیده که یکصدا برای رهایی از چنین ایدیولوژی ایران ///////////////////////// عطای انرا به لقایش بپردازیم.
در شهر هرت
در شرایطی که انگلیس و روسیه ایران را تقسیم کرده و طوایف ،ساز خود را می زدند و ایران از قحطی بزرگ در عذاب بود ، سربرآوردن رضا خان و یکپارچه کردن ایران ، سرآغاز شکوفایی دوران نوینی در ایران بود ، همان تجدد ی که خوابش را ناصرالدین شاه می دید ،بدست رضا خان انجام پذیرفت.
البته این تجدد ، در سطح ماند و نتوانست در برابر ارتجاع روحانیان که در ایران بخصوص از دوران صفوی قدرت گرفته بودند بایستاد.
چرا تجدد خواهی مهم است؟ زیرا که علم و پیشرفت پایه های اصلی و مهمشان بر آزادی و برابری وخردورزی بناست و تجدد ، مخالف هر گونه جهالت و خرافات است یعنی کار و کاسبی آخوندها و طالبان .
بخصوص،با شعار دین ما عین سیاست ماست و بلعکس، این توهم شکست خورده اروپا بعد از ۵۰۰ سال در ایران از طریق شیعه گری رشد پیدا کرده و می توان گفت به اندازه پنج قرن، ایران را به عقب برگردانده است.
رضا شاه و پسرش که کمتر شبیه او بود،با تمام نقاط ضعفشان، خدمت به ایران کردند، یادشان گرامی باد.
در شهر هرت
مغلطه ای که در پشت سخنان ذیل است، برکناری زنان از شغلهای حساس چون وزارت، تقصیر زنان تلقی می شود و صحبت از رقابت زنانه! !است !! با وعده های سرخرمن سال دیگر نیز نمی توان ، تفکر ارتجاعی و بینش عقب مانده دینی را نادیده گرفت که زنان را فقط برده جنسی می داند.
چهار دهه دین شما سیاست تان بود،چهار دهه چاپیدید و دزدیدو قتل عام کردید و با وعده ی توخالی بهشت ،جوانان را به کشتن دادید و چه خانواده هارا بی سامان و دربدر کردیدواز بین بردید، چون می دانید ، رای تان وابسته به شرکت زنان در انتخابات است،از اکنون طعمه برای ۹۸ می چینید.
سیاست شما همان دینتان است و دینتان ارتجاعی و ضد انسانی و سر تا پا آمیخته با دروغ است.
بلی شما دین و سیاستتان یکی است،و بدین خاطر قبرستانها آباد و زندگان در عذابند و ایران در خطر تجزیه.
“رییس فراکسیون امید با اشاره به نبود زنان در میان وزرای پیشنهادی دولت دوازدهم گفت: زنان به جای رقابت با هم باید رفاقت و همکاری کنند، چرا که نتیجه رقابت زنانه حذف یکدیگر بوده است و امروز زمان رقابت زنان با یکدیگر نیست بلکه مبنا بابد رفاقت باشد.دنیا مجاب شده است تا برای کاهش تنشها وزیر دفاع زن باشد، اما در میان وزرا زنی وجود ندارد. این همه به خاطر دولت نیست. باید بررسی شود که ریشه کجاست؟ البته بخشی از مشکلات هم متوجه زنان است.وی در پایان تاکید کرد: برخی گلایهها این نیست که چرا زنان نیستند، بلکه این است که چرا من نیستم، عنوان کرد: البته این مساله در مردان نیز وجود دارد و ۹۸ درصد گلایهها و هجمهها نیز به همین خاطر است. ما باید آماده انتخابات ۹۸ باشیم و تلاش کنیم زنان در آن انتخابات حضور و تاثیر بیشتری داشته باشند.”
انسان گرامی زن ایرانی اگر بخواهد حقوق خود را بگیرد اولین کارش وا نهادن اسلام است. زنیکه مسلمان شده و اسلام را بعنوان یک باور قبول کرده از پیش آزادی و حق خود را واگذار کرده و خرد خود را تعطیل نموده و بند برده گی را به گردن انداخته.به سواد و تفکر زیادی برای انسان بی طرف احتیاجی نیست که دید اسلام را به زن و انسان را درک کند. این پدیده زن ستیزی منحصر به اسلام نیست بلکه تمام ادیانی که متعلق به گذشته اند بنوعی در این ستم و زن ستیزی بی رحمانه و تحقیر آمیز و ضد بشری مشترکند. مثلا سوزاندن زنده زن با شوهرش در بین هندوان و بی حقوقی و بی ارزشی زنان در جوامع مذهبی هند و چین بین یهودیان وزرتشتیان و مسیحیان … در همین دید ادیان به زن بعنوان موجودی نفرت انگیز و گناهکار است. ولی چنین دید زن ستیزانه و شهوترانانه و تحقیرآمیز نسبت به زن دراسلام به اوج خود رسیده. اخوند //// نمی تواند جلوی شهوت پرستی و ///////// خود را بگیرد سرو سینه و کفل و موی زنان را مقصر می داند!و همین دید باعث می شود که انسان وحشی و حیوان صفتی برای توجیه کودک آزاریش متوسل به این بهانه شود که شیطان تو جلدم رفت! نگاه کنید به تجاوز و قتل کودک پارس ابادی…و ملیونها کودک اسیر در دست /////////////////// تجاوز گر در سراسر کشورهای اسلام زده! خب طرف حق هم داره وقتی خود //////////////// اینکار را کرده و ملیونها مسلمان پیرو اویند و به طرق مختلف آنرا تایید و تجربه می کنند چرا آن نره غول دست به چنین جنایتی نزند؟
کل ماجرای این زن ستیزی ادیان برای قدرت و تسخیر زنان و پایمال کردن حقوق آنها و به برده گی جنسی و جسمی درآوردن زنان است. بدبختانه گروه زیادی از زنان یا نا آگاهانه و یا باور و یا بهر راهی به چنین باور زن و انسان ستیزانه روی اورده اند و جنایات آنها در سرکوب زنان مترقی بیش از مردان مزدور و آدمکش///////////// دست داشته و موثر بوده اند. ولی من باور دارم که اگر امروزه همه پرسی آزادی در مورد اسلام و حکومت اسلامی صورت گیرد 10% هم به چنین //////////// رای نخواهند داد. همه ما تظاهرات ضد حجاب اواخر سال 57 را که خمینی را وادار به عقب نشینی موقتی از افکار////////////// زن ستیزانه اش در مورد حجاب کرد بیاد می اوریم. خمینیی///////////////// بمردم و زنان ///////// گفت و آخوند های کراواتی طبق معمول برای گمراهی مردم و زنان به ماله کشی پرداختند.همان کسانیکه بعد از 1400 سال هنوز هم برای زدودن ننگ سوءاستفاده جنسی////////////////// از کودکان به ماله کشی سن عایشه می پردازند! نگاه کنید به سخنان پسر بازرگان در مورد سن عایشه! دوست گرامی درد جامعه اسلام زده ما اسلام با تمام مظاهر و ائینها و گفته ها و نوشته ها و پروروش یافته شدگانش است و تا زمانیکه این آئین انسان و زن و ایران ستیزانه ایی در این کشور در قدرت و حکومت و حتی در بین مردم پایگاهی تعیین کننده دارد این کشور روی پیشرفت و دمکراسی و برابری زن و مرد و ارجمندی انسان و قوانین بر مبنای حقوق بشر را نخواهد دید. چون در دیدگاه اسلام انسان نه تنها کرامتی ندارد و ارجمند نیست بلکه موجودی برده و بنده و عبد و عاجز است که باید در بست در تحت امر الله/////////////////////////// باشد که گویا کاری جز گرفتن افسار انسانها را ندارد چون همه چیز را از پیش خلق کرده و انسان هم نباید بفکر چیزی جز دعا و ////////////کشیدن و برسر خود زدن باشد. در این بین مشتی //////////////// هم بعنوان نماینده خدا بر روی زمین تعیین کرده که از فرط شهوترانی و //////////// شده اند و یا همدیگر را تیکه پاره کرده اند ///////////////////// حالا هم ایت الله و…در حقیقت چنان خدایی(الله) را هم باید چنین ///////////////////////// نماینده گی کنند. در سراسر قران یک کلمه از کار مفید و آبادانی و نفع جامعه نمی بینید ولی تا بخواهید کشت و کشتار و غارت و ////////////////// و بزیر کشیدن انسانها و تحقیر آنها و پایمال کردن حقوق آنها و هیچ و پوچ دانست انسانها و زنان و دگراندیشان ایه هست. ///////////// اول دستور کشت و کشتار دگراندیشان را صادر می کند و تازه بعد از مرگ آنها نوبت عقوبت و مجازات ////////////// می رسد که دیگر ابدیست ! مثلا کسی که الله را منکر شده و یا زنی که ب//////////////////////////////////////////////////////////////// با مجازاتهای اسلامی در نظر بگیرید . آیا تناسبی بین جرم و مجازات دنیوی و اخروی جرم می بینید؟ ///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////// جالب اینست که گروهی دراین سایت و یا در سایتهای دیگر به بحث از دیدگاه اسلام به موضوعات اجتماعی با آخوند می پردازند و با تفسیرهای من در اوردی سعی در قانع کردن آخوند می کنند. تاریخ جنایات و تجاوزات//////////////////// پر است از چنین کوششهایی و خود ما قربانیان همین طرز تفکر ابلهانه هستیم. نمونه اش مجاهدین نهضت آزادی جاما و جنبش و …راستی اینها سر از کجا درآوردند؟ دوستان ایرانیان چاره ایی ندارند جز نه گفتن به اسلام بعنوان یک ایدیولوژی حکومتی مخرب و انسان و زن و ایران ستیزانه و تا زمانیکه اسلام درایران چه دربین مردم و چه در حکومت در قدرت تعیین کننده باشد ایرانی آزادی و حکومتی مردمی و دمکراتیک با قوانینی بر مبنای حقوق بشر را تجربه نخواهد کرد. اسلام و اسلامیان نسلهای زیادی از ایرانیان را قربانی امیال و قدرت طلبی مشتی///////////////// بیکاره و ایران و انسان ستیز نموده .اکنون زمانیست که برای همیشه به کل //////// نه بگوئیم و دین و بخصوص اسلام را به حریم خصوصی افراد پرتاب کنیم و اجازه نفس کشیدن در حریم عمومی را از پیروان چنین ایدئولوژیهای مخربی بگیریم.
…………………….
تظاهرات زنان ایران بر علیه حجاب اسفد ماه 57
.https://www.youtube.com/watch?v=ZzvWLp6pfWU
مزدک گرامی درود
درست میفرمایید،مرده پرستی جایی برای درک واقعییت حال نمیگذارد، و بخصوص رفتاری که نظام پیش گرفته . روزی استادی به من گفت: زنان ایرانی آگاهند ونقش زنان در تغییراوضاع آینده ایران نقشی اساسی خواهد داشت.من نیز بدین عقیده دارم .
ویدئو جالب بود، یکی از شعارها این بود، ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم، هیهات ، چه با سرعت به عقبتر برگشتیم! یعنی زنان ،بی حقوق و برده جنسی شدند .
و سپاس از شما
مزدک گرامی درود
درست میفرمایید،مرده پرستی جایی برای درک واقعییت حال نمیگذارد، و بخصوص رفتاری که نظام پیش گرفته م. روزی استادی به من گفت: زنان ایرانی آگاهند ونقش زنان در تغییراوضاع آینده ایران نقشی اساسی خواهد بود.من نیز همین عقیده را دارم .
ویدئو جالب بود، یکی از شعارها این بود، ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم، هیهات ، چه با سرعت به عقبتر برگشتیم! یعنی زنان ،بی حقوق و برده جنسی شدند .
و سپاس از شما
سلام آقا سید مرتضی درست میفرمایند که 40 سال قبل مردم ایران 98 درصد رأی دادند و نظام جمهوری اسلامی ایران را بنا نهادند . آقای سید مرتضی بگویم که به قولی رئیس جمهور مشنگ سالار ( دوره ی 9 و 10 ) آن ” ممه را لولو برد ” و دیگر از آن مردم 98 درصدی خبری نیست! آقا سید مرتضای عزیز برادر ، خودتان را گول نزنید و یک کوچولو بررسی ” میدانی ” داشته باشید.
سلام ،مقصود من این بود که بهرحال 40 سال قبل مردمی با این درصد رای که در صد خیره کننده ای هم بوده،رای به تاسیس یک نظام داده اند که همین پایه مشروعیت و مقبولیت آن است و تا مادامی که در یک رفراندوم واقعی عینی از این معنا عدول نکرده باشند چنین مشروعیتی باقیست و با حدس و گمان و گرایش نمی توان چنین مشروعیتی را از نظر حقوقی زیر سوال برد،خصوصا بدین لحاظ که با مشارکت های قوی مردم در انتخابات های گوناگون،قرینه کافی بر این عدم عدول وجود دارد و کسانی مثل شما که ادعایی بر خلاف دارند حجّتی در برابر این قرائن ندارید و از نظر حقوقی سخن و ادعای شما مسموع نیست،نه اینکه در ایران چنین است ،در همه سیستم های حکومتی و حقوقی نیز ،اصل بر استصحاب و استمرار و بقاء حالت سابقه است مگر آنکه بدلیل قاطع خلاف آن اثبات و احراز شود و اصل استصحاب یکی از اصول پذیرفته شده نزد عقلاء هست،علاوه اینکه فاصله زمانی 40 سال فاصله ای نیست که هرروز کسی یا کسانی مثل شما بر مبناها و انگیزه های گوناگون بخواهند تشکیک در اصل مشروعیت یک نظام کنند،الان نظام فدرال امریکا و قانون اساسی آن چند سال است که با رای مردم امریکا تثبیت شده است؟ اینطور که گفته می شود حدود چهارصد سال از تاسیس کشور امریکا و حکومت امریکا می گذرد، آیا هر روز یک مخالف یا منتقد به همه سیستم امریکا یا بخشی از آن ادعای عدول مردم امریکا را می کند و با برخی ادعاها دیگران را دعوت به بررسی های میدانی می کند؟! اینطور نیست،نگویید دموکراسی و جامعه امریکا را با اینجا مقایسه نکنید،بحث من مقایسه و بررسی شاخصه های دموکراسی در دو کشور نیست،بلکه بحث در وحدت ملاک و معیار در مشروعیت یک نظام است،و آن اصل حقوقی یعنی استصحاب آنچه که عرفا و قانونا تحقق یافته است تا زمانی که دلیل قاطعی آن حالت گذشته را زائل کند که این معنای استصحاب است و یکی از اصول و قواعد عقلائی در زندگی انسان و همه سیستم های حقوقی است،در واقع اینجا بحث بر سر کاهش یا افزایش درصد رای گیری چهل سال قبل نیست ، بلکه بحث بر سر معیار دموکراسی یعنی خواست و اراده مردم است که با اراده اکثریت تحقق می یابد و خلاف این اراده تا مادامی که رفراندوم مشابهی نشده یا قرائن گوناگون (حضور مردم در انتخابات های مختلف و تظاهرات گوناگون) بر خلاف آن وجود دارد ،صرفا یک ادعا و القاء و تبلیغ فاقد اعتبار است.
آری من گفتم محمّد رسول الله حقّ بر گردن بشریت دارد بحکم محمد رسول الله بودن و تحوّلی که بعثت و وحی در معرفت بشر به مبدا و معاد و قبل و بعد انسان پدید آورده است،پس من از حق بعثت و پیامبری و پیامبر خدا بر بشریت گفتم نه از حق سادات بر این و آن،و بسی تفاوت هست بین این و آن.
…………آری سید محمد رسول الله /////////////////// حق بزرگی به گردن اگر نه تمام بشریت و بخصوص ما ایرانیان لاقل بگردن ////////////////////// … دارد.ایشان راه و رسم /////////////////////////////////////////////////////////////////////////////…را در دنیا گسترش داد! الحق که حق بزرگی بگردن ///////////////////////////////////// مثل شما دارد!
عزیز دل برادر نوریزاد , ما نمیتونیم بفهمیم که گل گلاب , عرق بید مشک مزدک جون چه میخواسته بگه . یا سانسور نکن یا همه را سانسور کن . این چیه که از نوشته این بنده خدا باقی گذشته ای ؟ خودت را یا ما را مسخره کرده ای ؟ درست مثل دکانداری عمل میکنی که با علم به اینکه میدونه تاریخ مصرف جنسی گذشته با این حال اون رو فقط به خاطر این که قفسه خالی نباشه ور نمیداره . یه خرده تورو به خدا ما را بزرگ شده حساب کن و این قدر تحقیرمان نکن .
در نظر سنجیهای مکرر صدای آمریکا( وی و ای) مثلا ساندیس خورها دائم بسیج شده آند تا رای بدهند و الان ۸۱ درصد گفته آند که “قوانین اسلامی شرعی ایران بر قوانین بین المللی برتری دارد”. هم ابلهانی که در صدای آمریکا چنین نظر سنجیهای از پیش معلومی را مرتب تکرار میکنند و هم ساندیس خواران گمان میکنند که این نتایج را روی میز ترامپ دیوانه میگذارند و امثال ترامپ را وادار میکنند که بعنوان رای و نظر ایرانیان آنها را به رسمیت بشناسند.اینهم از نحوه مشارکت فعال ساندیس خواران و رفقای آنها در صدای آمریکا. باور ندارید سری بزنید که تمام نظر سازیهای صدای آمریکا با چه در صد بسیار بالایی به نفع بیت و در ضدیت با ایران و ایرانی رقم میخورد.
با سلام / این آقای مقتدای صدر صاحب گروه مسلح و گروه میلیشیایی در عراق هم مشابه ” ژنریک ” حاج حسین الله کرم داخلی خودمان است که تاکنون بعد از حکومت صدام حسین ، با دولت های بر مسند نشسته ی جمهوری عراق سازگاری ندارد و خودش بری خودش یک خود مختاری دارد .
مثل این است که مقتدا صدر دارد سکولار میشود. رفته است عربستان و گفته است من به مسایل داخلی آنجا کار ندارم. میخواهد میلیشیای خو را هم تحویل ارتش عراق بدهد.
مش قاسم اگر دین نداری لا اقل پاکیزه باش.
در نقطه به نقطه این سایت وزین جایی برای تیمم کردن مسلمین نذاشته ای. غیر مسلمین هم انگار در میدان مین راه میروند و در هر قدم پایشان به گلدان های تو گیر میکنه و….
با این کارا تو گل آقا *نمیشی.
*منظور هم مرحوم کیومرث صابری فومنیه هم آنکه خودت میدانی.
یکی بود بکی نبود یه روز یه مردی از لای در خونه یه بنده خدایی نگاهش به حیات افتاد و دید ای دل غافل یک زن زیبای بسیار بی حجابی نشسته سر حوض آب و داره موهای بلندش رو شونه می کنه. نمی دونم چه حالی بهش دست داد که با صدای بلند گفت مبارک است خدایی که از همه خالق های دیگر بهتر است. زن که از صدای مرد متوجه شد رییس قبیله است به شوهرش گفت ای مرد رییس قبیله من رو بی حجاب سر حوض آب دیده و عاشقم شده و خوب نیست که ما زن و شوهر بمونیم تو باید منو طلاق بدی تا برم زن اون بشم هر چی باشه اون رییس همه ماست و باید به خواسته هاش تن در بدیم .
نتیجه اخلاقی: مثل این که اون وقت ها هنوز شرع اختراع نشده بود و سید مرتضایی در کار نبود که بگه اصلن به چه حق ایشون سرک کشیده تو خونه مردم تازه به چه حق تحریک شده اصلن اجازه نداشته که تحریک بشه و تازه با صدای بلند طوری که زن بشنوه رییس قبیلس چرا حرفی زده که زن هم بشنوه و او هم تحریک بشه اصلن این دو تا نمی دونستند حق ندارند همدیگر رو تحریک کنند زن شوهر دار و مرد زن دار؟ می سپارمشون به گشت ارشاد تا حالیشون کنه شرع شوخی بردار نیست. ملت بیخودی نود و هشت درصد به قانون اساسی اسلامی رای ندادند. الان این شرع قانونه و برای همه لازم الاجراست……..
ساسانم گرامی ////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////زنان غیره مسلمان که دیگه مال به غنیمت گرفته شده بودند و اصولا آدم حساب نمی شدند. ماجرای ماریه قبطی که//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////// که دیگر زبانزد خاص و عام شد!
چه زيبا گفتيد البرز گرامى.
نه، زندگى آقاى نوريزاد هدر نشد و اى كاش او بجاى اينكه نادرهء دوران باشد، نماد مردم ايران بود. زندگى مردم ايران نيز در اين چهل سالِ اندوهبار هدر نشده بود اگر اين همه خسارتهاى سهمگين جانى، مالى و زيست محيطى كه بر تن و روان ايرانى و ايران خورد، به بارش شهابسنگ آگاهى مى انجاميد و دايناسورهاى آيينى را در ايران نيز، همچون در انديشه نوريزاد، منقرض مى كرد. اما افسوس كه ايران همچنان جولانگاه اين هيولا هاى بزرگ جثه و كوچك مغز است.
با سلام . چند روزی است که دوباره صدا و سیما از کشته شدن عده ای در عراق و سوریه و تشییع جنازه آنها در شهر های مختلف ایران و اینکه این افراد ” مدافع حرم ” هستند ، خبر رسانی و با خانواده های اینها مصاحبه میکند ! آقای نوری زاد سئوال این است که چرا حرم را ما باید نگه داریم؟ مگر خود عراقی ها عُرضه ی نگهداری از حرم را ندارند ؟ اگر سپاه پاسداران امروزه متوجه شده که عراقی ها عُرضه ی نگهداری حرم را ندارد و نیروی نظامی به عراق صادر میکند ، بفرمایند که چطور و چگونه همین ارتش عراق به رهبری صدام حسین 8 سال با کشور ما جنگ کرد و حالا عُرضه ندارد که در جنگ داخلی کشور خود با گروه دولت اسلامی عراق و شام ( داعش ) در طی 4 سال گذشته بجنگد ؟
————
درود دوست گرامی
در این سی و هشت سال تخصص ملاها و سرداران جمهوری اسلامی در این بوده و است که بدترین تصمیم ها را در بدترین زمان ها می گیرند و بیشترین هزینه ها را نیز برای همان بدترین تصمیم ها صرف می کنند. اینان با صرف هزینه های گزاف در هر نقطه از جهان میخی و میخ هایی بر زمین زده بودند که در وقت مناسب بیرق تشیع را در آنجاها به اهتزاز در آورند. این میخ ها توسط آمریکا و اسراییل و ترکیه و عربستان یکی یکی بیرون کشیده شده و در جای آن میخ ها گودال بزرگی از جای خالی پولهای هنگفت ایران و مردان و جوانان از دست رفته ی ما بچشم می خورد. راز همه ی اینها در این است که ملایان در جاهایی قرار گرفته اند که: به آنان مربوط نیست. و آن: مملکت داری است.
با احترام
.
این تعبیرات صرفا تعبیراتی است که بلحاظ ادبی و تفنّن در تعبیر،تعبیرات قشنگی است ،لکن بنیاد این تعبیرات چیزی جز ،استبداد و خود حق پنداری ،نفی حاکمیت مردم ، عدم احترام به رای و خواسته مردم ،و بدبینی و تهمت ،نیست،در این کشور،قریب به چهل سال قبل،یک انقلابی واقع شده و مردم ایران نظام ستم شاهی و شاهان قلدر و مستبدّی همچون رضا و محمد رضا که برخی اخیرا از آنها تعبیر به “ابر مردان وطن” می کنند،را بزباله دانی تاریخ فرستادند و با رای 98 درصدی نظامی را تاسیس کردند که همه ارکان آن با انتخاب مردم متصدّی امور می شوند،بنابر این مردم ،ملّایان را بر سر کار نیاوردند یا نمی آورند،زیرا باستثناء یکی دو مقام مشروط به اجتهاد،بقیه مناصب و مشاغل کشوری اعم از ریاست جمهوری و چیزهایی که از او ناشی می شوند مثل استاندار و فرماندار و نمایندگی مجلس و شوراها،هیچکدام مشروط به ملّا و آخوند بودن متصدّی آن نیست و مردم در انتخابات ریاست جمهور و مجلس و شوراها، هرکس را اعم از روحانی و غیر روحانی انتخاب می کنند و اینهمه افراد در کشور هم که متصدی هستند همه روحانی نیستند،اگر هم جایی شخصی روحانی متصدی باشد باز بانتخاب مردم است و بکسی مربوط نیست که در حوزه انتخاب مردم دخالت کند و منتخبان مردم را شایسته مملکت داری نداند.
،نیست،در این کشور،قریب به چهل سال قبل،یک انقلابی واقع شده و مردم ایران نظام ستم شاهی و شاهان قلدر و مستبدّی همچون رضا و محمد رضا که برخی اخیرا از آنها تعبیر به “ابر مردان وطن” می کنند،را
……………..
سید از آخوند کسی توقع /////و راستی ندارد بیخود از ما توقع نداشته باش! شماها نان به نرخ روز خورید و دامن /////////////// را به جویی آلوده گردانید. هر کسی شماها را نشناسد مردم ایران خوب شما را می شناسند و بموقع جواب 98% را به شما خواهند داد.
اقای سید مرتضی شما گمان می کنید چه درصدی از ملت ۸۰ ملیونی ایران امروز برای ایت الله خمینی فاتحه می خواند و امرزش می طلبد و چه در صدی برای رضا شاه بقول شما خود کامه مستبد؟
بطور دقیق نمی شود در این مورد درصد تعیین کرد،ولی برخی شاخصه ها در سطح اجتماع مثل رفراندوم های اول انقلاب،یا انتخابات ها و تظاهرات های عمومی مختلف،نشان از گرایش عمومی مردم ایران به جمهوری اسلامی و طبعا موسّس اصلی آن مرحوم آیت الله خمینی هست و اگر مردم مثلا گرایش بیشتری به رضا شاه یا محمد رضا شاه داشتند هیچوقت مرحوم آقای خمینی را رهبر کاریزمای خود قرار نمی دادند و مرگ بر شاه و نظام ستمشاهی نمی گفتند،پس این شاخص های عمده نشان از تداوم احترام عمیق مردم ایران به مرحوم آیت الله خمینی می تواند باشد و منفوریت نظام سلطنتی و شاهان قبل و از جمله رضا و محمد رضا شاه،اینکه اقلیتی از مخالفین و منتقدین به اصل نظام یا بی دینها یا ضعیف الایمان ها یا سکولارها یا سلطنت طلب ها در فضاهایی از جمله این سایت بر رضا شاه درود بفرستند یا او را ابر مرد وطنی بخوانند ،نمی تواند شاخصی بر محبوبیت رضاشاه و مبغوضیت آیت الله خمینی باشد و بهرحال رهبریت هر رهبری ممکن است مورد انتقادهایی باشد اما در هر حال همه وضعیت های فرضا بد یا نامطلوب جامعه فعلی ما را نمی توان بحساب موسس جمهوری اسلامی ایران گذاشت،مرحوم امام یک رهبر کاریزما بود که برای نفی شاه و ستم شاهی و تاسیس یک حکومت جمهوری دینی متکی بر رای مردم ،تلاش و پایداری کرد و فقط یک دهه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران زنده بود و رهبر بود،که شرائط زمان رهبریت ایشان هم شرائط سخت و صعبی بود مثل تنازعات و سهم خواهی گروههای مختلف در آغاز انقلاب که منجر به پدیده شوم منافقین خلق و ترور و کشتار شد ،یا مساله جنگی که با تحریک قدرت های بزرگ بما تحمیل شد،اینها فضاها و شرائطی بود که بر جامعه ما در زمان ایشان حاکم بود و بنظر من ایشان رهبریت قاطع و درستی داشتند،برخی مشکلات بعد از رحلت ایشان نیز تابع شرائط گوناگون و مدیریت ها و گزینه های دیگر بود تاکنون،و در هرحال من فکر می کنم برخلاف گمان و تلاش قلیلی از مخالفین کینه جو که دنبال وانمود کردن نفرت مردم ایران از مرحوم آیت الله روح الله خمینی هستند،ایشان انسانی متعالی و عارفی وارسته بود که دنیا و مافیها و این مقامات و مادیاتی که برای اهل دنیا اصل و ارزش هست برایش بی ارزش بود و تنها پی جوی اجرای احکام اجتماعی اسلام و سعادت و تعالی مردم ایران و استقلال از یوغ استعمار و تسلّط مستکبران جهانی بود و هنوز بعنوان یک رهبر شجاع،فهیم و کاریزماتیک جایگاه و محبوبیت خویش را حفظ کرده است و تبلیغات سوء و بی ارزش و اهانت ها و تهمت ها و بی ادبی ها نسبت به ایشان فاقد کارآیی و تنها حاکی از تنزّل شخصیت و فقدان انصاف آنان است.
آقا عرض کردم “امروز” ! ۹۸ در صد رای به ۴۰ سال پیش این بر میگردد. به نظر شما, با حدس و گمان خودتان, “امروز” چند درصد مردم برای ایت الله خمینی فاتحه می فرستند و چند در صد به روح رضا شاه صلوات می فرستند؟
خمینی همانقدر در بین ایرانیان عزیز و دوست داشتنی است که //// در نزد مردم خیبر و زنیکه شبانه بعد از کشتن تمام قبیله و شوهر و پدر و برادر و فامیلش مورد تجاوز///// قرار گرفت!
سید تو که راست می گی پس ….یه سر وقت کردی یه سر به مقبره ملیاردی محبوبت بزن ببین مگس توش معلق می زنه.سفسطه و مغلطه هم حدی داره.البته این دروغپردازیها از آخوند جماعت در طول تاریخ ایران به وفور مشاهده شده.شما که جای خود داری.
بنده هم عرض کردم بقرائنی که ذکر شد هنوز درصد محبوبیت موسس جمهوری اسلامی بالاست و با وجود چنین قرائنی،مخالف خوانی ها و القائات مخالفان اندک ایشان ناچیز و بی اعتبار است و محبوبیت رضا شاه هم همینطور که می بینید چیزی است که مورد ادعای برخی افراد در این سایت یا سایت هایی با مارک سلطنت طلبی است،البته تعیین دقیق درصد در چنین موضوعات اجتماعی، هم ممکن نیست و هم نامعقول است و در عین حال می تواند تنها وسیله ای برای سرگرمی بیکاران یا کسانی که مایلند از پیش خود چیزهایی را در فضای عمومی منتشر کنند هست.خوب خانم پروین دخت ،اکنون شما که اینقدر برای تعیین در صد در این موضوعات اصرار دارید ،چه پاسخی بر این سوالی که خود طرح کرده اید دارید؟در این زمینه آیا نظر سنجی و استقراء خاصی داشته اید؟
“…هیچوقت مرحوم آقای خمینی را رهبر کاریزمای خود قرار نمی دادند”
سید جان این جمله دیگه یعنی چی ؟ ما فکر کردیم که یواندرستند انگلیش!
“کاریزما” یعنی جذابیت و “لیدرکاریزماتیک” یعنی رهبری که جذاب و دلچسب است . بنابراین کاریزما مثل مثلا بد ذات صفتی است در وجود یک شخص نه بانتخاب دیگران.
ضمنا فکر کردم شاید روزی یکی از این بچه ها یک رهبر کاریزماتیک برای ایران بشه!
نه آقای سید مرتضی ! من از اینکه چند درصد ملت ایران رضا شاه را دوست داشته باشند اطلاعی ندارم مطلقا. به همین وجه از اینکه ملت آقای خمینی را دوست داشته باشند نیز خاطر جمعی ندارم. حرف مختصر من این بود که با تکیه بر رایی که ۴۰ سال پیش ملت به صندوق ریخته اند نمیشود نتیجه گرفت که هنوز این ملت دعاگوی آقای خمینی باشند. مشارکت مردم هم با در صد بالا در انتخابات ریاست جمهوری مطلقا هیچ ربطی به محبت ایشان به آقای خمینی ندارد. خودتان هم خوب میدانید.
نخیر خانم پرویندخت!
من هم با برداشت شما موافق نیستم،در مورد رضاشاه که روشن هست وقتی مردم در سال 57 تقریبا یکنواخت و اجماعی مرگ بر شاه و شاهنشاهی می گویند و آنرا نفی می کنند پس ارادتی به نظام ستمشاهی و دو شاه پهلوی نداشتند، بنابر این اگر کسی مدعی محبوبیت مجدّد رضا و محمد رضا شاه هست باید آنرا با قرائن قوی اثبات کند و اثبات چنین مطلبی با وجود قرائن متعدّد قوی بر وفاداری مردم ایران به نظام جمهوری اسلامی،سخت است و اثبات به این نیست که چند نفر بیایند در یک سایت و رای و نظر خاصّ خود و برداشت خود را رای و نظر عموم ملت ایران بدانند.
در مورد تداوم محبوبیت مرحوم آیت الله خمینی نیز همین بیان بعینه ساری و جاری است،وقتی مردم نظامی را برهبری و استقامت ایشان تاسیس کردند و به آن وفادارند،خود این وفاداری قرینه روشن و قوی بر تداوم محبوبیت و کاریزمای رهبری است که این نظام را پیشنهاد داده و مردم به آن رای داده اند،من نگفتم رفراندوم 40 سال قبل یا انتخابات ها با درصد های بالا ،بدلالت مطابقی دلالت بر محبوبیت آن مرحوم دارند، بلکه گفتم این نمودهای وفاداری بر اصل نظامی که مرحوم آیت الله خمینی آنرا به رای مردم گذاشت و 98 درصد ملت ایران به آن رای دادند قرینه واضح و روشنی است بر تداوم کاریزما و محبوبیت ایشان،و این ارتباط روشن است،و اگر مطلب این بود که محبوبیت ایشان مخدوش بود طبعا نباید مردمی که به یک نظام یا موسس آن پشت کرده اند اینطور با این درصد بالا مشارکت کنند و اعتنایی به نغمه های اقلّ قلیلی مخالف نظام نکنند.
روحانیان جسمانی نماد بیسواد و بی هنر با چند متر زبان دراز و کاسه سرهای تهی از مغز ولی انباشته از مهملات و موهومات و خزعبلات و دروغهای شاخدار، در تمام عرصه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی حضور فعال دارند و مانع پیشرفت کارها هستند. این ملا مث نقل و نبات دروغ می پرونه بیرون. انگار که مردم پس از این همه سالها بی عرضگی و بیوطنی هم لباسانش را ندیده اند. 40 سال پیش امام بعد از گذشتن خرش از پل صراطِ مردم فرمود: خدعه کردم!!!! خدعه کردم یعنی چی آملا؟ یعنی کلاهبرداری کردم. یعنی مکر کردم، یعنی فریب دادم. یعنی حیله کردم. یعنی نیرنگ زدم.
———-
درود دوست گرامی
دوسه باری جناب سیدمرتضی برای ما آورده که این خدعه کردم مستند نیست و احتمالا ساختگی است. گرچه برای وارسی عملکرد روحانیان نیازی به آویختن از جملاتی چنین نیست.
با احترام
.
عملکرد روحانیان را می شود وارسی کرد،اما در بحث مربوط به مرحوم آیت الله خمینی،بله من گفتم این تعبیری که برخی منتقدان و مخالفان بی انصاف و کینه جو به ایشان نسبت می دهند که ایشان گفته است :”من خدعه کردم”،تعبیری دروغ و غیر مستند هست که هرگز از ایشان صادر نشده است و ایشان مرتکب هیچ خدعه ای نیز نشده است،بلکه این خدعه دشمنان و مخالفان کینه جو ،غیر منصف، ودر عین حال عاجز هست که آنان را وا می دارد برخلاف هنجارهای اخلاقی،برخی تصورات و برداشت های نادرست خویش را به ایشان نسبت دهند و آب را گل آلود کنند،در حالیکه ایشان از پیش از انقلاب و از سالهای دور بعد از سال 1341 در قلوب مردم ایران بود بعنوان یک مرجعیت شجاع و هوشیار دینی و ظلم ستیز،که دنبال منافع ملت ایران و رفع نظام ستمشاهی بود،سخنان ایشان نیز در کوران انقلاب و مصاحبه های مختلف ایشان مضبوط هست و مردم ایران حتی پیش از رفراندوم های رای به جمهوری اسلامی یا قانون اساسی ایشان را بعنوان رهبر خود ستایش می کردند و خواستار بازگشت وی به ایران بودند،و خواستار حکومت دینی در قالب جمهوری اسلامی بودند که پیشنهاد ایشان بود،بنابر این برخلاف مزخرفاتی که به ایشان نسبت داده می شود ایشان هیچ نیازی نداشته است که مثلا برای تثبیت و رای مردم به جمهوری اسلامی فرض کنید از ترفند آب و برق مجانی سخن بگوید تا رهبریت یا نظام پیشنهادی خویش را تثبیت کند،برخی کلماتی هم که بطور مطلق به ایشان نسبت داده می شود مثل آزادی و مساله پوشش و چیزهایی از این قبیل و بر اساس آن تهمت خدعه به ایشان زده می شود با توجه به مقارنات و قرائن عقلی و لفظی کلام ایشان قابل توضیح هست.
بنابر این مرحوم آیت الله روح الله خمینی قدّس سرّه کاملا با مردم ایران شفّاف بود و نیاز به هیچ خدعه ای نداشت و اهل خدعه هم نبود ،بلکه این مخالفان کینه جو و غیر منصف هستند که اهل خدعه و ترفند هستند.
یاران جان درود
اگر تمام ادعاهای این صید را هم دربست قبول کنیم بر مبنای همان
غش در معامله و خیار غبن چون دروغ گفتند این آقا در موارد اصولی
مثل بهتر بودن وآزاد تر بودن جمهوری اسلامی نسبت به زمان شاه
(کلیه سخنان در پاریس وتهران به ویژه نه شرقی بودن)حتا اگر 98
میلیارد در سدهم خواهان جمهوری اسلامی بوده باشند معامله باطل
وآن شخص و ازنابش ضامن مردم هستند واگر قیامتی باشد رو سیاه
وبدون جواب خواهند بود .به همین دلیل است که روزنامه های 56 تا
68 جزو بکلی سری و محرمانه های این رژیم است .لابد این صید هم
توجیهی برای اینکه در همه دنیا از سد ها سال قبل آرشیو روزنامه حتا
بشکل میکروفیلم در اختیار مردم است وما نه دارند .میزان دورویی وهمان
کلاه برداری یا بزبان خودشان (خیار غبن ) را میتوان دریافت.
هم کلمه “بیسوات” نادرست هست و صحیح آن “بیسواد” هست،هم کلمه “صید مرتضی” که اشاره به نام بنده دارد نادرست هست و صحیح آن “سیّد مرتضی” هست،هم نویسنده کامنت هایی با این عنوان “بیسوات” آیین نگارش فارسی و روش درست تایپ را مراعات نمی کند و ساختار نوشته های او همچون محتوای درونی مطالبش دچار آشفتگی معنایی و اغلاط هست،هرگاه ،کامنت گذار مورد اشاره توانست این اشکالات را رفع کند،یعنی اغلاط گفتار خویش را تصحیح کند و طرز نوشتن و ادب در گفتار را رعایت کرده و گامی از بیسوادی دورتر شود آنگاه شایسته خطاب و گفتگو و ردّ و اشکال خواهد بود والا غلط نویسی و بد نویسی و اطلاعات غلط و خود حق پنداری مطلق و جسارت بدیگران،شایسته پاسخگوئی نیست.
آقا سید تو خودت //// نمیکنی که تا این حد ///// بهم میبافی و خودت را نخود هر اشی میکنی؟
———-
دوست گرامی
همه ی ما مجازیم در هر سخن ابراز نظر کنیم. اگر نوشته های فراوان سید مرتضی به چشم می آید، نه از این روی است که وی فراوان می تویسد، بل از این روی است که ما نمی نویسیم. یا کم می نویسیم. از نوشته های همدیگر استقبال کنیم. بویژه نوشته هایی که چالش برانگیزند و به نوشته ی اصلی مربوط اند.
سپاس
.
سلام جناب مرتضي
بياد دارم كه در ماه هاي ابتداي پيروزي انقلاب تلويزيون يك تآتر پخش كرد بنام حصار در حصار
كه ماجراي زندانيان چپ گرايي بود كه با توجه به مطالعات و باورهاي خود نمي توانستند
انقلاب را باور كنند و هر چه به آنها ميگفتند كه مردم قيام كرده اند و حكومت در حال ساقط
شدن است باور نميكردند و به كتابها و مانيفست هاي خودشان مراجعه ميكردند تا انقلاب
پيروز شد و همه زندانيان آزاد شدند ولي آنها چون باور نداشتند در زندان ماندند تا پير
و فرتوت شدند و…….
حالا شما هم شده ايد شبيه آنها من برادرانه به شما پيشنهاد ميكنم با لباس غير روحاني
در مجامع عمومي ظاهر شويد مردم را ببينيد صدايشان را بشنويد فاجعه خيلي عميق تر
از آن است كه شما فكر ميكنيد .
درود برشما
درست گفتی، هنگام پیروزی انقلاب در 22 بهمن 57 نفرت از ساواکی ها، به اندازه یک صدم تنفر عمومی فعلی مردم از آخوندها نبود . در هیچ تاریخی هیچ طبقه، قشر یا صنفی اینقدر منفور نبوده است . مردم از مجازات بیگناهانشان هم خوشحال میشوند . چنانچه کمتر کسی برای آیت الله نکونام یا احمد منتظری هم دل میسوزاند.
جناب شفیعی! با درود،چون مردم یک صدم درصد هم تنفّر از ساواکی نداشتند ،اگر به ساواکیها دست می یافتند می خواستند آنها را قطعه قطعه کنند؟! شما یا در آن تاریخ در ایران وجود نداشته ای،یا تاریخ را تحریف می کنی،یا خود یکی از ساواکیها یا دنباله های ساواکیها هستید،در فرض اول کمی تا قسمتی معذور هستید ولی کاملا نه،چون می شود تاریخ را خواند،و در فرض دوم،اینجا تحریف تاریخ سودی برای شما ندارد چون یا اکثرا نفرت مردم ایران از ساواکیها در تاریخ اول انقلاب را در کتابها و رسانه ها خوانده اند یا اصلا در آن اوقات برخلاف شما در متن انقلاب حضور داشته اند،اگر هم خدای ناکرده فرض سوم است و تا اینجا نامی از خدایگان رضاشاه مطرح شد پیدایتان شد،زود از اینجا رخت بربندید که این گزافه ها اینجا جایی ندارد.
سلام
ناشناس ننویسید،از من بشما آسیبی نمی رسد همینطور از دیگران،اگر احساس می کنید سخن حقّی در ذهن دارید بهمان صورت شناس بنویسید.بهرحال من منکر وجود کاستی ها و نارسائی ها نیستم،بحث من اصلا این نیست،چون ممکن است خود من نیز با اینکه اصل جمهوری اسلامی را قبول دارم و از آن دفاع می کنم،به چیزهایی در حوزه های قانون گذاری،یا اجرای قانون یا نقض قانون یا ضعف در مدیریت های کلان ،انتقاد داشته باشم و در عین حال نقد و انتقاد من به این معنا نباشد که بخواهم مثل شما اصل جمهوری اسلامی را یا موسس آن را نفی یا توهین کنم،تفاوت من و شما همین است،الان همین تمثیلی که شما می کنید حکایتش همین است گویا یک انقلابی در حال وقوع است و نظام در حال سقوط است و اینرا شما احساس می کنید و من احساس نمی کنم! ببینید البته تحوّلات در جامعه اتفاق افتاده و میفتد،نقد وجود دارد،اعتراض هم هست،انتخابات هفتاد درصدی هم هست!،بحث من این خیالاتی هست که امثال شما دارید و می خواهید آنرا تلقین کنید،بحث ما در مورد احترام یا عدم احترام به موسس جمهوری اسلامی است،شما چون احتمالا از بیخ نظام دینی را قبول ندارید یا مثلا احترامی بطور مبنائی برای روحانیت یا موسس جمهوری اسلامی قائل نیستید در صددیدبا القاء اینطور وانمود کنید که فرضا بی احترامی شما و برخی از کسانی که دور و بر شمایند بمرحوم امام چیزی است عام و در سطح کل جامعه،من اینرا می گویم صرفا خیال است و صرفا تبلیغات نادرست است وگرنه من هم علیرغم اینکه یک محقق هستم و اشتغال به کار علمی و مطالعه و نوشتن دارم،یکی مثل شما منهم در میان مردم هستم،در واقع مردم فقط اینهایی که اینجا یکصدا علیه جمهوری اسلامی می نویسند و برخی از آنها اساسا در داخل کشور هم نیستند نیستند،مردم در کوچه و بازار هستند ،مردم فقط برخی بالاشهری های تهران نیستند،و مردم فقط محافلی که شما در آنها شرکت میکنید نیستند،مردم همانهایی هستند که در انتخابات با درصد 70 شرکت می کنند و اراده خویش را جاری می کنند،پس نمی شود با مغالطه و القاء کردن اینطور وانمود کرد که همه مردم مثل من مثلا به مرحوم امام توهین می کنند یا مردم الان در حال انقلابند! اینها خواب و خیال شماست،البته اگر هم واقعیت داشته باشد طبعا نباید باعث نگرانی شما باشد یا انکار من نباید سبب نگرانی شما باشد بگذارید آنچه شما خیال می کنید واقع شود،شما بهتر از این می خواهید؟! پس دنبال این نباشید مرا با داستان نویسی مجاب کنید.گفتم البته بجهت رشد فکری و رسانه ها و شبکه های اجتماعی نوین ،دیدها وسیعتر شده است و امروز مثل 100 سال قبل نیست که عدم شفافیت رو نشود،لذا من خودم همیشه بدوستانم و نزدیکانم و همفکرانم می گویم هیچ چیزی در حکمرانی امروز بهتر از شفافیت و صداقت نیست،از جمله مصادیق شفافیت نیز همین است که شما شناس باشید! و از گفتن سخن حق و در عین حال مودبانه هراسی نداشته باشید.
با سلام
آنچه را که انقلاب مینامی اجرای توطئه ای بین المللی برای از نا و نفس انداختن قدرت اقتصادی و نظامی کشور ما و ربودن ثروتهایش بود که آخوندها مأمور اجرا و توده مردم سیاهی لشگر آن شدند. انقلاب وقتی در جامعه ای روی میدهد که یا رشد نیروهای تولیدی آن جامعه اقتضا کند که
وضعیت و زیر بنای اقتصادی_اجتماعی از مرحله ای دونتر به مرحله ای بهتر صعود کند( مثل گذر از نظام فئودالی به نظام سرمایه داری که در انقلاب کبیر فرانسه روی داد )یا برکناری نظامی نا لایق که در جنگ خارجی شکست خورده( چون انقلاب اکتبر 1917 در روسیه ) یا کسب استقلال از کشوری استعمار گر. ( چون انقلاب الجزایر یا نهضت استقلال هند )انقلاب ایران هیچکدام از این شروط و خصوصیات را نداشت و در اوج رشد و شکوفایی اقتصادی و توسعه اجتماعی بروز کرد و در مدتی کوتاه به پیروزی رسید. آنچه اتفاق افتاد از چند سال قبل دقیقاً برنامه ریزی شده بود. به کتاب سقوط 79 اثر پل امیل اردمن و پشت پرده های انقلاب ایران که اعترافات جعفر شفیع زاده است رجوع کن تا
به شما ثابت شود که مو به مو جنگ و انقلاب و به شکست کشاندن برنامه هسته ای ایران توسط آمریکاییها حداقل در سال 1975 برنامه ریزی شده بود.
چون این شورش کور در جهت منافع ابر قدرت غرب به نتیجه رسید تمام برنامه های رأی گیری و تظاهر به دمکراسیش همه قلابی و تصنعی بوده، در عمل چه مردم رأی بدهند و چه ندهند همان میشود که آن سیکل بسته یا دایره قدرت که افرادش عوض نمیشوند اجرا میکنند.
با درود
شناخت نظام جمهوری اسلامی و روحیه آخوندها را میشود از نحوه کامنت گذاری سید مرتضی بدرستی فهمید. این آقا بنا به ادعا و اطلاعات فقهیش فقط دروس حوزوی خوانده اما ببینید آیا مطلب و موضوعی در سیاست و اقتصاد و تاریخ و هر موضوع دیگری که در این سایت مطرح میشود وجود دارد که ایشان در آن ورود نکند و طومار طویلی ننویسد و بجز افکار قالبی خودش نظر همه را رد نکند. این روحیه خاص و مختص ایشان نیست بلکه عموم آخوندها همینطورند و از وقتی بر امور و مقدرات مردم نگون بخت ایران سوار شده اند در هر شغل و حرفه ای ورود و در هر کاری دخالت میکنند و همه را هم به افتضاح میکشانند. به همین علت تا روزیکه این حضرات حاکمند نه مردم روی آزادی و رفاه را میبینند، نه امید اصلاحی هست.
ظاهرا شما چیزی جز طعنه زدن و سخن نامستند گفتن،در چنته اتان نیست و این از چند کامنت شما پیداست،اما خدمت شما عرض کنم ،من در هر موضوعی مطالعه داشته باشم و مایل باشم اظهارنظر می کنم و اظهار نظر هم در این سایت آزاد است و از اینجهت بشما مربوط نیست که کی در چه موضوعاتی نظر می دهد،خوشحال می شوم اگر با حفظ همین نام ،نقدی بمطالب من داشتید ارائه کنید اما تلاش کنید خودخواهانه مانع نظر دادن دیگران نشوید.
درود یاران
الاحقر پیش تر گفته بودم تا جاییکه عقلم قد بدهد سفسطه ها را روشن میکنم .
این لفظ ((مدافع حرم)) را نمی دانم چه شیر پاک خورده ای شیره کرده وبر سر
این مردم مالیده چون این حرم ها وحتا کعبه با مخلفاتش بار ها با خاک یکسان
شده ودوباره ساخته .کربلا ونجف را عثمانیان چندبار چنان کوبیده وشخم زدند که با
تقریب و وهزار بامبول ده ها سال بعد جایی را مشخص ودوباره ساختند.مغولان هم
با عنایت به قابل ساخت مجدد بودن بصورتی به از قبل آیا جان انسانی را که
نمی توان هرگز برگرداند درست است بخاطر عمارتی صرف کردن.درثانی این
حرم ها که نمی توانند از خودشان حفاظت کنند چکونه از شما وآروزهایتان
با بستن دخیل حمایت وحفاظت می کنند.اینهم بجز تعصبی کور ون وعی بت
پرستی (بجای مجسمه ای سنگی یا چوبی عمارتی سنگی یا چوبی پرستیدن
نیست؟) سد البته هر چه زور زدن که به میهن ووطن دوستی و…. بچسبانندش
نشد که نشد .جالب است زن این کشته اخیر حرم همان خواسته کشندگان
شوهرش (داشتن حجاب و روبنده و… )را تکرار میکند .بعبارت بهتر مثل چهار
نفری که یکی انگور ودیگری اوزم وسومی عنب وآخری استافیل که همگی انگور
به زبان های گوناگون است را می خواستند ما وبرادران غیور داعشیمان یک
چیز را با دو اسم می خواهیم وآن هم برگشت به همان صدر اسلام است .
اگر گفتگویی صورت بگیرد با استاندارد کردن اعدام ها وشلاق وشکستن قلم
وبریدن زبان ایضن دست و رجم کردن و…. در چند دقیقه به توافق که سهل است
به ادغام در همدیگر خواهیم رسید. الاحقر بی سوات
با سللام و درودهاي گرم و پرمهر
سه گفتگو در دو موضوع !
1- حقايقي از پرونده عليرضا تاجيكي از زبان نسرين ستوده كه بيگناه اعدام شد
نسرين ستوده ، وكيل شجاع نام آشنا ، در گفتگو با راديو ندا در اوايل خرداد سال گذشته (1395) پيرامون پرونده عليرضا تاجيكي – كه سحرگاه 19 مرداد بيگناه اعدام شد – حقايقي را برملا ساخته كه انتشار آن را بنا به ملاحظاتي (از جمله حفظ جان عليرضا) به چنين روزي محول كرده بود.
http://radio-neda.blogspot.com/2017/08/blog-post_54.html
2- عليرضا تاجيكي به جاي قاتل و متجاوز اصلي، رضا جلالت، اعدام شد! گفتگو با نسرين ستوده
http://radio-neda.blogspot.com/2017/08/blog-post_10.html
3- سخنان صريح هاشم خواستار، فعال صنفي معلمان، در گفتگو با راديو ندا
او با تاكيد بر اينكه ” ما اعتراض مي كنيم، پس ما هستيم”، گفت : ”هر آن خطر اين وجود دارد كه يك انفجار ملي صورت بگيرد!”
http://radio-neda.blogspot.com/2017/08/blog-post_9.html
سلام
مصطفى صادق الرافعي بيشتر بعنوان نويسنده شناخته مي شود تا شاعر
البته ايشان ابتدا شعر مي سرود ولي با وجود نوايغي مثل احمد شوقي ملقب به اميرالشعرا ترجيح داد به نويسندگی بپردازد
و الحق كه در اين كار بسيار موفقتر بود
در باره ي او چنین گفته اند
جاء في مقال للأستاذ وائل حافظ خلف نشرته مجلة المجتمع الكويتية في ذكرى وفاة الرافعي (5/5/2012)، بعنوان: (الرافعي.. نابغة الأدب وحجة العربي):
استاد وائل حافظ خلف او را نابغه ادبيات عرب ناميده است
امام محمد عبده شيخ الازهر :«ولدنا الأديب الفاضل مصطفى أفندي صادق الرافعي، زاده الله أدباً.. لله ما أثمر أدبك، ولله ما ضَمِن لي قلبُكَ، لا أقارضك ثناء بثناء؛ فليس ذلك شأن الآباء مع الأبناء، ولكني أَعُدك من خُلَّص الأولياء، وأُقدم صفك على صف الأقرباء.. وأسأل اللهَ أن يجعل للحق من لسانك سيفاً يمحق الباطل، وأن يُقيمَك في الأواخر مقامَ حَسَّانٍ في الأوائل، والسلام
سخنگوی/* فراکسیون/* امید (شما بخون شیره مالی): در مورد برخی وزرا پیش فرض منفی و در مورد برخی دیگر پیش فرض مثبت وجود دارد.
مش قاسم: از کرامات شیخ ما اینست، شیره را خورد و گفت شیرین است. بیخود نیست راهش دادن توی اون طویله.
/*: ک
استاد گرامی با درود
این عکس ها مربوط به زلزله بسیار شدیدی است که شاه با اسب خود را به منطقه ی زلزله زده می رسانند تا بتوانند ازنزدیک به مشکلات مردم آن منطقه رسیدگی کنند.
ایا رهبر فقط یکبار به کهریزک که در دو قدمی اش است سر زده !!!؟
انسان دوست نه شاه دوست
سلام
پهلویها به تمام معنا ایران را از کام اشغال بیگانگان و فقر و خرافات و بیسوادی و تراخم و شپش نجات دادند. محمد رضا شاه از تمام شاهان گذشته بزرگتر بود و بیشتر به مردم ایران خدمت کرد. اگر چه کشور گشایی نکرد اما چون تنها پادشاهی بود که تحصیلات عالیه و تربیت اروپایی داشت مردی قانونمدار، اصلاحگر، و متمدن بود که کشوری اشغال شده را در ابتدای جوانی تحویل گرفت و در طول 37 سال آن را تا حد یک کشور اروپایی ترقی داد. البته نظام شاهنشاهی معایب جدی ای داشته و دارد، ولی در اینجا باید بین نظام شاهنشاهی و شخص شاهنشاه فقید فرق گذاشت. نظام جمهوری اسلامی برای ایران سم مهلک و خطرناکیست، حتی نظام جمهوری هم با وضعیت کنونی چیزی جز خسارت برای مردم ندارد، هر 8 سال یکبار فردی علم میشود و چون ستاره ای دنباله دار هزاران گرسنه متعصب را مثل دسته ای راهزان با خود همراه میکند و کشور را میبلعند. با وجودیکه افراد زیر چهل سال جز مسموعات هیچ درکی از زمان شاه ندارند، اگر امروز رفراندمی حقیقتاً
آزاد برگزار شود که بازماندگان پهلوی هم یکی از گزینه باشند بدون شک مردم ایران آنان را انتخاب میکنند.
هنوز خیلی مانده تا مردم ایران از نظر فکری آماده پذیرش و اجرای جمهوری باشند.
شاه دوستان و سلطنت طلبان این پیج با اسم و عنوان های متفاوت،هر لحظه در حال افزایش هستند! (حمل بصحّت کنید و بگویید اینهمه شاه دوست،اسامی متنوّع یکی دو نفر نیستند! نخیر اینها کاربران متعددند که نسبت به شاه از دست رفته ابراز ارادت می کنند!) نوریزاد پیجو عوضش کن که نزدیکه سلطنت طلبها و شاه دوست ها با یک انقلاب جدید،حالا که رضا و محمد رضا گوربگور شده اند،لاقل رضا ربع پهلوی رو بیارن جایگزین کنن!
با سلام
از فحاشی و ادبیاتی که بکار برده ای مشخص است که مجتهد و فارغ التحصیل حوزه علمیه« علمیه ؟؟؟ علم ؟؟؟؟ » چه معارفی کسب کرده که قاطرچی ها را هم از رو میبرد. گیرم با تحریف تاریخ از رضا شاه و محمد رضا شاه کینه دارید، به چه مناسبت از آقای رضا پهلوی با تحقیر نام میبرید؟ به ایشان چه کینه ای دارید؟ سید اجنبی تا دهان باز میکنی درون خود را آشکار و مشت خودت را باز میکنی!
با درود
پاسخی که جناب آقای حاج آقا سید مرتضای مجتهد ( مد ظله العالی و سه بار آقا! ) به کامنت من در باره خاندان پهلوی داده، از جهات بسیاری جالب توجه است، اولاً ادبیات نوشتاری و ادب فردی و منش اخلاقی ایشان نشان میدهد که خروجی فارغ التحصیلان حوزه علمیه (علمیه ؟؟؟؟ علم ؟؟؟؟) و به اجتهاد رسیدگانش در چه مرتبه ای و در چه پایه و مایهٔ رفیعی قرار دارد.
توجه به پارا گراف آخرش بفرمایید تا همگی از برکاتش برخوردار شویم :
« نوریزاد پیجو عوضش کن که نزدیکه سلطنت طلبها و شاه دوست ها با یک انقلاب جدید،حالا که رضا و محمد رضا گوربگور شده اند،لاقل رضا ربع پهلوی رو بیارن جایگزین کنن!»
ملاحظه فرمودید؟ ادب جبلی و تقوای اکتسابی این علامه دهر و مجتهد جامع الشرایطی که خود را شاگرد آیت الله منتظری مینامد و از او با عنوان «شیخنا الاستاد» نام میبرد دیدید؟ اصلاً و ابداً این جملات و فحاشیها اثر طبع و خامه یک خرک دار یا یک قاطرچی یا یک لمپن سابقه دار، یا یک لات بی سر و پا نیست، بلکه از کسی شرف صدور یافته است که فتوایش بر جان و مال و ناموس مسلمین رواست، و میتواند براحتی راجع به هست و نیست و دنیا و آخرت آنان نظر کارشناسی بدهد و فتوا صادر کند.حتی حرکات و کارهای این بزرگوار باید مورد تقلید مقلدینشان قرار بگیرد تا بهشت رفتنشان تضمین شود و صد البته جهنم را هم همینجا و در همین ایران عزیز خودمان تجربه کنند.
( بلآخره ایشان مجتهدند نه برگ چغندر )
البته توهین و فحاشی حضرتشان به رضا شاه و محمد رضا شاه حقشان بوده زیرا آن پدر و پسر با قریب 60 سال خدمت به مردم مؤمن و خدا جوی و حماسه آفرین ایران اسلامی، کشور آقا امام زمان (ع) را تا حد بسیاری از کشورهای بلاد کفر ترقی و پیشرفت بخشیدند و باید حقشان را کف دستشان گذاشت آنسان که میسزد.
ثانیاً مبادا توهین و تحقیر به آقای رضا پهلوی هم، شما را به مراتب فضل و دانش و تقوای ایشان دچار تردید کند، نخیر، این هم چشمه ای از مراتب دانش و تقوای دینی و تعالی اخلاقی ایشان است که در حوزه های علمیه و تحت نظر اساتید و« شیخنا الاستاد »آموخته اند و زیر بنای حکم اجتهاد حضرت ایشان و سایر مجتهدین به تولید انبوه رسیدهٔ نظام مقدس است.
فقط برای سلامتیشان و توفیقشان در به قهقرای نهایی کشیدن کشور دعا بفرمایید و صلوات های دو قلو و سه قلو بفرستید. ( فراموش نشود که ایشان سه بار آقا تشریف دارند )
دُرّ افشاندنهای حاج مم رضا: با اشاره به غیاب زنان در کابینه پیشنهادی جدید، خواستار “بررسی ریشه” آن شد.
مش قاسم: به این میگن یه ابله کامل. ای نادان شیاد، ۴۰ ساله توی حکومت اسلامی هستی هنوز نمیدونی ریشه این کارا کجاست؟ تو دیگه چه …(سه نقطه از مش قاسم)ی هستی! …(سه نقطه از مش قاسم)ها این حرفها رو میزنن واسه شیره ملی به سر ملت. یه مشت شیاد و دزد و آدمکش شدن همه کاره این مملکت.
اقای نوری زاد اگه این فیلمو نبینی از دستت رفته. تحویل بگیر عماریون را
https://www.youtube.com/watch?v=r1WOY0XmNoY
اونایی که دائم از دین و آیین و امام و پیغمبر ……. میگن همینا هستن دیگه. دزد، آدمکش، متجاوز، جاسوس. به حکومت اسلامی خوش آمدید.
کارشناسان سازمان ملل: کسب و کار داعش همچنان بهراه است.
مش قاسم: از آخوندا یاد گرفتن.
مصباح یزدی: در کشور هنوز افرادی قائل به ایرانیگریاند.
مش قاسم: تا چشت /// شه.
آقای نوریزاد لغت کور هم هاشور میخوره؟
حتما چیز دیگه گفته ای از تو بغید است مودب باشی
انتقاد عارف از پایین نگه داشتن نرخ مشارکت زنان.
مش قاسم: ای نادان، ای شیاد، اونروزی که نوکر آخوندا شدی نمیدونستی حکومت اسلامی چیه؟ یه صفحه از حافظ و سعدی نخونده بودی.
با درود فراوان و با سپاس از کوششهای شما .
راستش را بخواهید علاقه چندانی به سیاست ندارم و هر از گاهی چیزی می نویسم و بیشتر به کار نوشتن کتابهای خودم مشغولم. فقط خواستم یک نکته را به شما بگوئیم. ترا به خدایی که میدانم دوستش دارید سوگند که این قدر از قوم مغول ننویسید و آن را گوهر شر منما یزد چون پس از کشتارهای مغولان و پس از برق رای و تثبیت حکومت آنان جامعه ایران با یک شکوفایی بزرگ مواجه شد که این امر ختا در برخی از کشورهای اروپایی نیز صورت پذیرفت. ایران دوران مغول یکی از برجسته ترین و روشنترین دوران تاریخ ایران است. البته بودند اقوامی که با پیروزی خود نکبت آوردند و بس. بز هم درود بر شما و آرزوی سعادت برای کسور ما
سگ مغولان هم از ///////// سر داشت! مغولان آمدند و کشتند و خوردند و بردند ولی بعد از مدتی با مردم به مدارا و بسیاری از مردم آموختند و دوران فرمانروایی مغولان بدون اغراق از بهترین دوران بعد از حمله پیروان///دزدان و غارت گران مدینه بوده. یکی از مهمترین وجه مشترک رضاشاه و نادر این بود که هر دو مشکل ایران را در اسلام و وجود////////////////و جماعتی مفت خور و بیکاره و مضر و موذی ///////////// می دانستند. متاسفانه هر دو بخصوص رضاشاه بعلت جهل مردم شکست خوردند.
در شهر هرت
اعدام، تجاوز به کودک، اعدام، نابودی جنگلها، اعدام،خودکشی نوجوان، اعدام، دستگیری روزنامه نگاران، اعدام، روحانی و کابینه اش، اعدام، زنان بی اختیار، اعدام، شهید راه حرمین، اعدام، اعدام، اعدام…..
موضوع نگاه آقای خمینی به شیخ فضل الله نوری در حقیقت بیانگر دیدگاه استراتژیکی آقای خمینی است که توضیح موقعیت جمهوری اسلامی هم میباشد. موقعیت استراتژیکی یعنی تعیین جایگاه یک شخص، سازمان و یا حکومت . وقتی آقای خمینی چندین بار از شیخ فضل الله نوری تجلیل میکند در حقیقت هم خود را معرفی میکند و هم ماهیت نظامی را که ایجاد کرده است.
بر خلاف آنچه که در این مباحث گفته شد، نگرانی آقای خمینی از راه افتادن بحث مشروعه و مشروطه نبود چه آنکه بحث مشروطه و مشروعه در حقیقت میراث شیخ فضل الله نوری برای این کشور است. موضوع اجرای شرعیت هم از همین نگاه باید بررسی شود. شیخ فضل الله که در ابتدای کار با استبدادیان هم اواز بود وقتی به جرگه مشروطه خواهان پیوست متوجه بود که حاکمیت مشروطه زاویه بلندی با نگاه جاکمیت شرعی مود نظر وی دارد. از نظر شیخ فضل الله موضوع شرع بسیار روشن بود و آن همانی بود که او به ان باور داشت. در نگاه مشروعه وی، سلطان مملکت اسلامی قابل حسابرسی نبوده و دین افراد تعیین کننده درجه برخورداری آنها از حقوق شهروندی آنها بود. مدعای این حرف هم ماهیت مشروطه است که شیخ فضل اللله با ان مخالف بود.
آقای خمینی در مورد نحوه اعدام شیخ فضل االله هم آشکارا دست به تحریف تاریخ زده و ماجرا را آنگونه تصویر کرد که گوئی مجازات وی بخاطر علاقه مفرطش به اسلام توسط مشتی عوامل وابسته و مشخصا یک ملای زنجانی است. منتها ایشان نمیگوید که آن ملای زنجانی به کجا وابسته بوده و چرا علمای آنزمان بر علیه شیخ قصل الله موضع گیری کردند.همچنین آقای خمینی یا از روی عمد و یا بی اطلاعی توضیح نمی دهد که آن ملای زدجانی یک کیفر خواست 17 صفحه ای بر علیه شیخ را قرائت کرد که بخشی از آن مربوط به قتل مردم و ایجاد بلوا بود که توسط و یا به دستور شیخ فضل الله انجام شده و جالب اینکه شیخ هیچکدام از آنها را رد نمی کند و ارتکلب آن اعمال را بخشی از حق اجتهاد خود به شمار می آورد.
تقسیم بندی آحاد یک ملت بر اساس نوع مذهب آنها وجه مشترک مشروعه شیخ فضل الله و نظام فعلی است.رفتاری که امروز جمهوری اسلامی با بهائیان میکند کپی بابر اصل رفتار نازیهای آلمان با یهودیان است چون در این نظم تبعیض مدار ،یک بهائی جرمش صرفا بهائی بودن است و نیاز به ارتکاب هیچ جرم دیگری ندارد همانگونه که یک اهل سنت هم جرمش همان اهل سنت بودن است و یا یک فعال مدنی جرمش از قماش آتش به اختیاران نبودن است.
آقای خمینی هیچگاه از مثلا آخوند خراسانی یا دیگران نام نبرد ولی چندین بار موضوع شیخ فضل الله را پیش کشید تا نشان بدهد که ماهیت اصلی تفکرش چیست. وقتی این حرفها را کنار آن بیان صریح آقای خمینی بگذاریم که برای اهداف خود پای پیغمبر اسلام را هم به میان کشید که او 700 یهورد بنب قریظه را در یک روز گردن زد میتوانیم به عمق فکری و روحی آقای خمینی و نظامش پی ببریم.
دکتر صادق زیبا کلام مصاحبه جالبی در مورد شیخ فضل الله انجام داده و در آخر این سئوال را پرسیده که اگر امروز شیخ فضل الله با همان افکار و عقایدش حاضر بود باز هم اتوبانی بنامش میشد و یا به نحود دیگری با او برخورد میشد؟
علاقه به آقای خمینی دلیل نمیشود که ما تاریخ را هم همانگونه که وی میگوید و میخواهد روایت کنیم. وقتی در ذهن کسی مصدق بی دین و شیخ فضل الله سمبل وطن دوستی میشود، شرط عقل، احتیاط در باور حرفهایش است.
—————-
درود باصفای گرامی
نیز به این نوشته ی شما اضافه کنم: علاقه ی غلیظ آقای خمینی به مدرس را. مدرس مثلا نماینده ی مجلس و قانونمدار بود اما بشدت فردی قانونگریز و مجتهدی دست به کشتار بود. من شخصا تصورم بر این است که عصبیت غلیظ آقای خمینی که هماره عبوس و اهل کشتار بود، متأثر از مدرس بوده و داغ و سوزی که از اعدام شیخ فضل الله نوری داشته. در این خصوص یافته هایی دارم که شاید ای بسا بعدها منتشرشان کنم.
با احترام
.
استاد گرامی با درود خواهش میکنم مواظب خودت باش .”در این خصوص یافته هایی دارم که شاید ای بسا بعدها منتشرشان کنم.” شاید جانت رابگیرند تا منتشر نکنی و این یافته دفن شود.
مشکل در بحث های تاریخی و بررسی آراء و انظار گذشتگان در تفاوت برداشت ها هست،اگر کسی مذمّت مرحوم شیخ فضل الله نوری می کند لابد بر اساس برداشت هایی است که از فاکت های تاریخی دارد،و اگر کسی مدح او می کند یا کشته شدن او را تقبیح می کند،باز ناشی از نوع دید و برداشت او از فاکت های تاریخی است،بنابر این در چنین بحث هایی شایسته نیست بدون ارائه فاکت و سند و مدرک تاریخی ،برداشت کسی را مخدوش بدانیم و او را هم مورد حمله قرار دهیم و براشت خود را دربست درست بدانیم،مرحوم آقای خمینی چنانکه قبلا و مستندا کلمات ایشان ارائه شد بر این برداشت بودند که مرحوم شیخ فضل الله هم طرفدار مشروطه بود و هم مشروطه را مقیّد به مشروعه می خواست،اینرا می شود بدون بدبینی و تهمت بی سند بدیگران توضیح داد که مشروطه مشروعه یعنی اینکه در کشور اگر سلطنت و پادشاهی هست باید مشروط باشد نه مطلق العنان ،و اگر پارلمان باید باشد برای قانون گذاری،در کشوری که دین غالب افراد آن اسلام هست و باصطلاح ایدئولوژی آنها اسلام و قوانین فردی و اجتماعی اسلام هست ،نمی شود قانون “منافی و متضادّ” با شریعت تصویب شود،چیزی که می توان از آن به مشروطه غیر مقیّد بشرع تعبیر کرد،مقصود شیخ فضل الله نیز ظاهرا همین بوده است که نوعی نظارت فقهی و شرعی بر قوانین مصوب وجود داشته باشد وگرنه او ملتزم با اصل مشروطه و نظام پارلمانی نمی شد،بنابر این نباید در اصل اول مرحوم فضل الله را محکوم شده فرض کنیم بعد بخاطر خرده برده ای که با مرحوم آقای خمینی داریم چیزهای نامستندی ناشی از عصبیت بگوییم.مرحوم امام برای مرحوم آخوند خراسانی صاحب کفایه احترام عمیقی قائل بوده اند،اینکه کسی در مقام بیانی نبوده باشد دلیل نفی شخصیت کسی نیست ،ممکن است مرحوم امام از مرحوم نائینی و مرحوم بروجردی و بزرگان دیگری نام نبرده باشند چون زمینه و مطلبی پیش نیامده،بنابر این اینگونه سخن گفتن نامستند فقط ناشی از عصبیت و پیشداوری است.قبلا در مورد کیفرخواست عرض شد که در همه دادگاهها کیفر خواست وجود دارد باید دید رای قاضی و تحقیقات دادگاه مستند به کدامیک از موارد کیفرخواست است و کدامیک اثبات شده است،ممکن است حتی بلحاظ قضائی کیفرخواستی صادر شود ولی اصلا رای دادگاه برائت متهم باشد بنابر این استناد به متن یک کیفر خواست (بر فرض سندیت نقل آن)کافی برای مجرمیت اشخاص نیست.در مورد یهود بنی قریظه بارها در این سایت بحث شده است که آنها خائنانی بودند که عهدنامه با پیامبر را نقض کردند عهد نامه ای که در متن آن این نکته امضاء شده بود که اگر طرفین هنگام هجوم دشمن دفاع نکنند خونشان هدر است تا چه رسد به اینکه بروند دشمن را تحریک کرده به او کمک لوجستیک کنند،استناد ایشان در این قضیه روی این محور بوده است که در برابر محاربان مسلّحی که کیان جامعه اسلامی را تهدید کنند باید قاطع بود،البته عدد 700 نیز مطابق شواهد تاریخی مبالغه و نادرست بوده است و در برخی اسناد تاریخی قدیم (کتاب الاموال ابن زنجویه) عدد مقتولان آنها 40 نفر ذکر شده است و مرحوم آقای شهیدی نیز اعداد افراطی را مبالغه یهود دانسته است،بنابر این هم خود آن قضیه را باید درست درک کرد و هم جهت استناد مرحوم امام را.
همانطور که علاقه به امام نباید ما را از درک درست تاریخ منحرف کند ،بغض و کینه ایشان نیز نباید ما را به ناراستی در سخن وادار کند،ناراستی که مع الاسف در پانوشت بالا هم وجود دارد:علاقه غلیظ یا رقیق بزرگی به بزرگ دیگر امر ناپسندی نیست ،و ممکن است تعبیر کننده نیز علاقه غلیظ و رقیق بکسی یا کسانی داشته باشند،نیز مرحوم مدرّس (مثلا) نماینده مردم نبود بلکه واقعا نماینده مردم بود و این تعبیرات توهین آمیز ناشی از تعصّب،شایسته نویسنده نیست،در اینجا یک مسلمان براحتی دو نسبت به یک عالم و مجتهد مبارز با استبداد داد :1- اینکه مدرّس فردی “قانون گریز” بود ،2- اینکه مدرّس “مجتهدی دست بکشتار” بود،لطف کنید دلایل و استناد خود در مورد این دو ادعا . تهمت بزرگ را ارائه فرمایید و توضیح دهید چرا مرحوم مدرّس فردی “قانون گریز” بود و مستبدّ مخاطب او قانون پذیر و ابر مرد وطن بود؟ نیز به چه دلیل یا دلائلی مرحوم مدرس “مجتهدی دست به کشتار” بود؟ ضمن اینکه آقای خمینی فردی عبوس نبود ،این تعبیر نادرست شماست و انسان قاطع در برابر دشمنان را نمی توان عبوس نامید،نیز ایشان “اهل کشتار” بی دلیل انسانها نبود،زیرا اعدام و مجازات مجرمان و قانون شکنان،در هیچ نظام حقوقی به “کشتار” بی دلیل تعبیر نمی شود،که متاسفانه نویسنده این مطالب دائم دچار این بدفهمی و نسبت نادرست هست که لازمه چنین بدفهمی نیز چیزی جز دفاع از جانیان و قاتلان منافق خلق نیست که اعلام جنگ مسلحانه کردند و با خیانت به کشور با دشمنان هماهنگ شدند و قصد براندازی نظام مورد تایید مردم را داشتند و هزاران نفر از مردم ایران را قصّابی و ترور کردند،بنابر این کسی که برابر قانون محارب مصوّب کشور می ایستد و به مجازات محاربان گروهک مسلح قیام کرده اعتراض می کند و بزرگی را با تعبیراتی ناروا مورد طعن قرار می دهد،حقیقتا نه شجاع است و نه مدافع عدالت و انسانیت ، بلکه مدافع جنایت و ترور و جانیان بی آبرو و خائن هست.امیدواریم یافته های مورد اشاره همچون بافته های پیشین نباشد و بزودی منتشر شود.
————————–
با سلام
یکی از دوستان پرسشی از سیدمرتضای گرامی داشت اما ندیدم پاسخی از ایشان. این که: اگر هزاران زندانی هوادار مجاهدین محارب اند و باید اعدام شوند، تکلیف جناب سعید عسگر چه می شود که به قصد کشتن سعید حجاریان به وی تیر شلیک کرد؟ این چه تشیعی است که یک زندانی کت بسته را بجرم هواداری سرضرب اعدام می کند و یکی را که هفت تیر کشیده و شلیک کرده و طرف را ناقص کرده، به صرف خودی بودن می بخشاید و یه دمت گرم هم نثارش می کند؟ راستی تکلیف شرعی و فردیِ دوست ما سید مرتضی که یک چنین فضاحت قضایی را می بیند چه میشود؟ این که خاطی را به فرق شکافته ی حضرت اباالفضل حواله کنیم، بارِ تکلیف آیا از دوش ما برداشته می شود؟ بقول جوونا: اون نود و هشت درصدت توحلقم که رقمش تو این سی و هشت سال تکون نخورده و محکم مشغول محافظت از میخ اسلام ناب ولایی است.
با احترام و ادب
با سلام
این نوشته از من هست که در انتهای شب گذشته آنرا ارسال کردم،معمولا در بروزر،نام و ایمیل را هم کنترل می کنم ،نمیدانم به چه جهت شناسه من ارسال نشده است ،محتمل هست یا ناشی از کندی سرعت نت بوده یا ناشی از سهو بنده.
در مورد سوال،در اصل مطالب پانوشت، جناب نوریزاد مورد سوال من قرار گرفته بود،نمیدانم چطور شده است که بر سنّت رئیس جمهور گذشته سوال با سوال پاسخ داده می شود!
در مورد فرد مورد اشاره،من او را نمی شناسم و از نظر من خودی نیست،و ظاهرا تعریف محارب با قیودی که در قانون هست (تجرید سلاح بقصد اخافه جامعه )بر او صادق نبود،که باید به پرونده دادرسی او و حدّ دقیق قانون رجوع کرد و قیاس کردن وقایع گوناگون به یکدیگر ناشی از نا آگاهی به قانون و مسیرهای دادرسی است.در متن قانون مجازات اسلامی نیز این ماده و تبصره هست که:
” ماده 196 – هر کس که برای ایجاد رعب و هراس و سلب آزادی و امنیت مردم دست به اسلحه ببرد، محارب میباشد.”
“تبصره 3 – کسی که سلاح خود را به سوی یک یا چند نفر مخصوصی بکشد و جنبه عمومی نداشته باشد، محارب نیست”.
در این زمینه ها چه خوب است مراجعه کرد و سطح آگاهی شخصی را بالا برد و از رویکردهای عوامانه پرهیز کرد.
در مورد منافقین خلق،بارها عرض شد که مطابق قانون محارب مصوّب در مجازات اسلامی سال 61 که در سال 67 هنوز برقرار بود،نفس عضویت در گروههای محارب و مسلّح ،جرم و مجازات آن اعدام بوده است :
ماده 198 – هر گروه یا جمعیتی متشکل که در برابر حکومت اسلامی قیام مسلحانه کند تمام افراد و هوادارانی که موضع آن گروه یا جمعیت رامیدانند و به نحوی در پیشبرد اهداف سازمان فعالیت و تلاش مؤثر دارند محاربند اگر چه در شاخه نظامی شرکت نداشته باشند.
بنابر این در انطباق عنوان محارب بر همه اعضاء سازمان منافقین خلق ایران هیچ تردیدی وجود نداشته است ،و تعبیراتی مثل زندانی کت بسته و غیر کت بسته،هم ناشی از نا آگاهی نسبت به قانون است و هم ناشی از غرض ورزی و رویکردهای عوامانه،در مورد محکومیت های اولیه آنان نیز چندین بار عرض شد که اولا بنای اولیه تا پیش از عملیات وقیحانه مرصاد ،بر ارفاق و ایجاد شرائط بازگشت و انصراف از عضویت در گروهک جنایتکار بوده است،ثانیا بر اساس گزارشات و توضیحات مسولان مربوطه،پس از عملیات وقیحانه مرصاد ،پرونده های همه آنان بازنگری و بررسی دوباره شده و با اتکاء بر اسناد جدید،قطع نظر از اینکه نفس عضویت در گروهک مسلّح بنصّ قانون ،جرم و مجازات آن اعدام است،دخالت آنها در ترورها و عملیات ها باثبات رسیده است ،و زائد بر این ،آن تعبیر “بر موضع نفاق” که در حکم مرحوم امام بود بهمین معنای عدم انصراف از عضویت و عدم بازگشت بوده است،وگرنه بسیاری از آنان که اعلام انصراف رسمی و مکتوب کردند ،آزاد شدند.در این مورد من سابقا مقاله ای از اکبر گنجی را بجهت برخی ریفرنسهای آن ارائه کردم که بنابر اظهارات خود آنان (از جمله رضا فانی ) منافقین (همان کت بسته ها! که بر موضع نفاق باقی مانده و با زندان بانان و دادرسان کشمکش و لج بازی بر بقاء بر عضویت می کردند)نقشه های فرار از زندان و پیوستن به منافقان شرکت کننده در عملیات مرصاد را تهیه کرده بودند،بنابر این آنان کت بسته های مظلومی نبودند که کسی بدون آگاهی بر جریانات زندان و مواضع آنها،سالها بعد برای جلب توجه کسانی،برای آنها روضه خوانی کند،نیز بارها عرض شد که در شرائط امنیتی حاکم بر آن زمان که منافقین قصد در توبره کردن خاک تهران و سرنگونی نظام را داشتند،بحث از آیین دادرسی و فرصت و مهلت و چیزهایی از این قبیل،ساده اندیشی نا آگاهانه است،و در عین حال مرحوم امام در آن حکم ،در تهران و سایر مراکز استانهایی که منافقین در آنجا بودند محکمه شرعی متشکّل از حاکم شرع،نماینده دادستان و نماینده وزارت اطلاعات که مشزف به پرونده های امنیتی این جانیان بودند ترتیب دادند و به جرایم و اتهامات یکایک آنان رسیدگی کردند،و کسانی که با اصرار بر موضع نفاق (عضویت و عدم انصراف) داشتند مجازات شدند،نیز قبلا اشاره شد که مرحوم شیخنا الاستاد آیت الله منتظری که اطلاعات بطور جامع بدست ایشان نرسیده بود،هیچ اعتراضی به نحوه محاکمه و مشروعیت آن نداشتند و تاکید ایشان فقط بر این بود که هیئت های سه نفره لازم است از باب احتیاط در دماء،اگر حکمی دارند حکم اجماعی سه نفره باشد..
و بالاخره،لازم است کسانی اگر هم بدنبال عدالت و حقیقت هستند نه مخالف خوانی و هیاهو،تلاش کنند سطح اطلاعات خویش را در خصوص احکام و موضوعات یاد شده بالا ببرند.
با احترام
یاران درود
{{کشتن زندانیان بخاطر داشتن قصد
فرار آنگاه پیوستن به هم موضع ها و دست به اسلحه بردن برای اسقاط نظام }}} که مرقوم
فرموده اید فقط چندین بار نیت خوانی آنهم بر مبنای نیت قبلی خوانده شده است که گمان
دارم حتا خدای خیر الماکرینتان هم مسیولیت آنرا نپذیرد .چه برسد به خدای مهربان .
بقول شاعر وای اگر از پس امروز بود فردایی اگر چرخ نیم چرخ دگر زد آیا حاضری
بخاطر این گونه نیت خوانی ها اعدام شوی . از آن بد تر اگر نوه ات آنگاه که این حقه
بازی دینی (اوجب واجبات سیادت ما آخوندها و تسمه کشیدن از گرده مردم است)
همین توجیهایت را برایت بخواند و بر تو و همپالگی هایت روا بدارد از شرم جان خواهی
داد یا از … . کثیف تر از هیتلر دانشمندانی بودند که ابزار وتوجیهات برتری نسل
را ارایه دادند وبعد ها از شرم خودشان خویشتن را وحتا نسل بعدی خود را
به دوزخ اسفل السافلین منتقل نمودند. گول نخور انگور با اوزم و استافیل وعنب
همان انگور اند پس ساواکی وسربازان گمنام امام گم جا و گم وجود همان
خاینان به همسایه برادر ودیگر هموطنان هستند و با تمام آبهای دریا شسته
وپاک نمی شوند .هرچه آزادی ذیرتر حاصل شود شیرین تر وچراغانی تر در
معابر خواهد بود وخاین به مردمی چون فضل الله از تیر آن آویزان.به اومید آن صبح .
الاحقر بی سوات
نوری زاد گرامی نکته مهمی را یادآوری کردید. مدرس آخوندی جاه طلب و متعصبی بود که میگفت دین ما سیاست ماست و این شعار را می توان گفت که خمینی از همین آخوند گرفت هر چند شیخ فضل الله نیز به حکومت مشروعه باور داشت. بدبختی ما ایرانیان در حقیقت نا آگاهی مردم و آخوند های کراواتیست. والا آخوندها در تمام دوران همین حرف را به عناوین مختلف تکرار کرده اند. کدام روشنفکر از دیدگاه خمینی بی خبر بود؟ مارکسیستی ///// که اصلا معلوم نیست که بوده و برای چه کشته شده را الگوی خود قرار میدهد یا بی شعوری ست که چیزی از باور انسان و ایران ستیز اسلام و تفکر انگل پرور/// نمی داند و یا فرصت طلبی ست که حاضر ست برای گرفتن قدرت بهر ریسمانی ولو به بهای ویرانی ایران دست یازد. کینه آخوندها و اسلامیون از خاندان پهلوی تا جایی بین روشنفکران پرورده شده بود که حتی شاعری مثل عشقی هم مبارزه با رزیم و دفاع از آخوندی مثل مدرس می پردازد. شعر مشهورش که … به مدرس نتوان کرد جسارت اما….می رساند که اصولا روشنفکران ما شناخت درستی از اسلام و ایدولوژی اسلام و پرورش یافته گان خرافات اسلامی ندارند.
عرض ادب و احترام
1- جناب نوری زاد در این آخرین بیانیه صوتی خود، اقای رضا میر پنج (شاه شده توسط اجنبی) را درمقایسه با رژیم ولایت مطلقه فقیه ستوده اید.
جناب نوری زاد فکر نمی کنید شیفتگی افراطی شما به رژیم کنونی و برگشت افراطی از آن و حالا شیفتگی افراطی به ، اقای رضا میر پنج (شاه شده توسط اجنبی) این را تداعی میکند که احساسی بر خورد نمودن با مسائل سیاسی و اجتماعی ، ثبات فکری حضر تعالی را زیر سئوال ببرد؟
البته من نمیخواهم بگویم بر گشت از اشتباه کاری بیهوده است بلکه میخواهم بگویم اشتباه قبلی بهتر است تجربه ای باشد برا نیافتادن به دامن خطائی دیگر.
دوست بزرگوار اکثرمردم ایران پس از مشروطیت در عالم هپروت بودند (متاسفانه فکر کنم حالا هم هستند) و اگر اجنبی هر خس و خاشاکی را رئیس ایران می نمود و از او حمایت میکرد، و قادر بود منافع اجنبی را دنبال کند، اقداماتی را که اقای رضا میرپنج انجام داد را عمل می نمود. این رضا میر پنج نبودکه اکثر مردم شپش زده ایران را با حمام رفتن اشنا کرد بلکه مافع اجنبی ایجاد میکرد که برای بالانس کردن رشد سریع خود مقداری امکانات برای ایرانیان فراهم کند. زمانی که رضا میرپنج دیگر نتوانست منافع اجنبی را تامیین کند او را بردند و پسرش محمد رضا را جایگزین کردند.
اکثر مردم ایران در سال 1357که دنیا در حال تغییر بود شانسی را آوردند که استبداد چکمه را سرنگون کنند اما متاسفانه به علت فقر حاد فرهنگی و غلبه احساسات به عقل و خرداستبداد سلطانی ولایت مطلقه فقیه را جایگزین کردند.
اینجانب که این سخنان را با شما در میان میگذارم جزو آن درصدی هستم که در رای گیری اری یا نه رژیم ولایت مطلقه فقیه شرکت نکردم و ان نه بعلت طرفداری از دیکتاتوری چکمه بلکه بعلت شناخت کامل از استبداد نعلین و فرهنگ عقب افتاده اکثر مردم ایران.
2-رزیم ولایت مطلقه فقیه (بر امده شده از فرهنگ فقیر اکثر مردم) مانند تمامی دیکتاتوریها در گرداب سختی گرفتار آمده و بر لبه اره سوار است که نه راه پس دارد و نه راه پیش، لذا منبعد ما شاهد دزدیها و غارتها و کشتارها و و و و بسیار بیشتری خواهیم بود، مانند انسان در حال غرق شدن به هر خس و خاشاکی برای نجات خود آویزان میگردد.
به امید رهائی ایران از فرهنگ جهل و خرافی دینی و مذهبی و نهادینه شدن فرهنگ عقل و خرد
مهدی از تهران
مهدی از تهران وانارشیست
درود یاران
این دو دانشمند بدون شناخت وبها دادن به بهتر وبد تر می خواهند به مقصد نهایی
که شاید مدینه فاضله (ان هم بزعم خودشان ) است برسند .واقعن متاسفم که سفسطه تان
بسیار کودکانه است .اگر هر آن نتوانید فاصله خود را از هدف وراهتان را بسنجید به کجا
اومید دارید برسید. چرا اگر کسی از دوربین عکاسی خوشش آمده به فرض آنکه کاملن
مخالف استفاده مردم هم باشد این کار بد است وحتا عدو سبب خیر شدن وداشتن
عکس های تاریخی بد است .آن دیگری هم چندین بار از رضا شاه(َشاه شده توسط اجنبی)
استفاده کرده.بدون هیچ سندی گیرم یکی از حلقه مشاوران وحتا تاج بخش کسی اجنبی باشد
چه دلیلی وچه منافعی به اجنبی رسانده مهم است مگر او نمی خواست جمهوریت اعلام کند
که نمایندگان واقعن اجنبی مجلس نگذاشتند.آقای عزیز نام جناب عالی نامی است اجنبی ودر حال
حاضر از ولی فقیهت تا ریس جمهور و. ..عار دارندکه لباس وکلمات فارسی بکار برند و بسیا رخوشتر دارند
به تازی فحش بشنوند تا به پارسی مدح وثنا اگر هم میگویند لباس پیامبر است چرا دیگر ظواهر او را چون
سوار استر شدن ودر بیابان دفع حاجت کردن و…. را تقلید نمی نمایند . دریک کلام مردمی که مقصدشان را
وراه رسیدن به آن و کوشندگان واقعی در این راه را نشناسند و سپاسگزارشان نباشند درجهل مرکب ابد الدهر
بمانند حتا اگر چون شمایانی مامور بهم ریختن رفتار آنان نباشید. الاحقر بی سوات
عرض ادب
امید وارم خودتان متوجه بشوید که چه مکتوب نمودهاید. من یکی متوجه نشدم شما چه میخواهید بگوئید.
ه امید رهائی ایران از فرهنگ جهل و خرافی دینی و مذهبی و نهادینه شدن فرهنگ عقل و خرد
مهدی از تهران
جناب بی سوات درود بر شما
عزیز دل چرا شما زرت ما را قمصور میکنید؟ بنده تا تصمیم میگیرم که با کمی تحریف تاریخ (باشه فرض کنید مقدار زیادی تحریف تاریخ) واستفادهٔ خرواری ازالقابی که به ششششدّت مورد پسند عوام همیشه در صحن (ه)، اتحاد جماهیرسابق واسلامگرایان هستند دل خود خنک نمایم شما بسرعت سنگی برسر راه خنک شدن درون من بیچاره پرتاب میفرمایید؟ ضمنا از شما چه پنهان بنده چپ دست هستم و ازمشاهده اضمحلال چپدستان جهان بسیارسوته دل.
ولی نه خیر بهیچ وجه ناامید نیستم چرا که تا زمانی که تعدادی ازاهالی چین (همان یأجوج و مأجوج خودمان) و کّل کره شمالی درجهان باقی مانده اند هنوز کورسوی امیدی از انتهای این تونل تنگ، غرق در ظلمات و پراز خفّاشان کورجور وا جور در حال تابش است
پاینده ایران بزرگ
رسول
درضمن فراموش کردم چند لیچارآبدارهم باربهائیان که بدون شک اجماعاٌ جاسوسان اسرائیل هستند کنم. دردفعات بعد، انشا الله الرحمان والتعالی.
پایدار باشید
مهدی گرامی من با شما در مورد دخالت انگلیس در رسیدن رضا میر پنج به تخت شاهی کاملن موافقم تاریخ صد سال گذشته ایران هم این مطلب را روشن میکند دیگر اینکه اگر نظز شما در مورد اصلاحات رضی شاه به دستور خارجی نیز صحیح باشد نشان از وطن دوستی زضا شاه دارد که دستوراتی را که به نفع مردم وکشور بوده اجرا کرده طیق نوشته های تاریخی مشاهده میشود که دستورات دیگری که به نفع کشور بوده به ایشان داده شده ولی او اجرا نکرده است یکی از انها اعتراض دولت انگلیس از صنعتی کردن کشور توسط مهندسین المانی است که رضا شاه پشت گوش انداخته دوست گرامی انجه عده ای را به طرفداری رضاشاه کشانده وضع نابسامان این مرزو بوم است نه شاه پرستی با احترام
عرض ادب
لطفا نوشته اینجانب را دوباره با دقت مطالعه فرمائید.
به امید رهائی ایران از فرهنگ جهل و خرافی دینی و مذهبی و نهادینه شدن فرهنگ عقل و خرد
مهدی از تهران
جناب مهدی
شما که آرزومند فرهنگ عقل و خرد برای ملت ایران هستید , که آرزوی بجا و شایسته ایست , ایکاش از خودتان شروع کنید وتعصب کور را بکنار بگذارید. وقتی در مورد نظر شخص دیگری ابراز عقیده میکنید اولا دقیقا منظور گوینده را درک کنید و ثانیا بجای سیاه و سپید دیدن تاریخ و شخصیت های تاریخی , همانطور که نوریزاد میگوید افراد و اتفاقات را در مقام مقایسه بسنجید. افرادی مانند شما و آنارشیست و چند سید محترم در این سایت هرگز حاضر نیستند کوچکترین کار مثبتی را به شاهان پهلوی نسبت دهند و با شنیدن هر تعریفی خونشان بجوش میاید و حتی حاضر نیستند عنوان شاهی را که آنها بهر حال داشته اند تکرار کنند وجز “رضاخان” و “میرپنج” با عناوین دیگری از این پادشاه یاد نمیکنند. خنده دار اینکه این رفقا غافلند از درک اینکه رضا شاه میر پنج شدنش را مدیون انگلیسها بود نه پادشاهی را که تصمیم مجلس ایران بود و با اصرار همانها که بعدا دشمن و مخالف او شدند! بنابراین اگر دنبال عوامل و دست نشاندگان انگلیس هستید در مجلس آنزمان دنبالشان بگردید .
نوریزاد میگوید در مقایسه با بسیاری از پادشاهان تاریخ ایران (که بسیاری از آنها دهها سال حکومت کردند و سلسله حکومتشان به دو قرن وسه قرن رسید) رضا شاه در مدت فقط ۱۳ سال خدمات بیشتری به این مملکت کرده است. شما اگر با این ارزیابی مقایسه ای مساله دارید دلایلتان را بگویید و ارزیابی خودتان را بکنید – بدون شعار و توهین – که ان به عقل و خرد بسیار نزدیکتر است . ضمنا بجای آنکه نگران ثبات فکری کسی باشید که میگوید از تجربیاتش درس گرفته لحظه ای فکر کنید که شاید ثبات فکری بیش ازحد شما نمادی است از تعصب و انجماد فکری.
جناب قدیمی
از آنجا که در متن شما نامی از من هست، من پاسخی کوتاه به شما میدهم:
اول اینکه من گفتم رضا شاه و نه رضا خان یا رضا قلدر و یا میرپنج و یا …اصلاً چه فرقی میکند؟! با گفتن هر یک از این عناوین شما متوجه مقصود میشوید، چرا که با تمام این عنواین رضا سوادکوهی قابل شناسایی ست؛ در ضمن یک عنوان دیگر او ” رضا ماکسیم ” بود.
دوم اینکه من گفتم شاهان کار مثبت زیاد کردند ولی اولویت اول نفع خودشان بود و بالا رفتن کلاس خودشان و کشوری که ملک شخصی خود میدانستند…انگاری که شما بخواهی ملک خودت را باز سازی کنی و یا بکوبی دوباره بسازی…مفهوم بود؟
سوم اینکه بجای گرفتن اینگونه ایرادات بنی اسرائیلی، شما هم یک مطلب بلند بالا در حمایت از مقایسۀ جناب نوری زاد در بین شاهان مینوشتید تا عمق تفکرات و اندیشۀ سیال شما هم بر ما عیان شود، شاید از این جمود فکری رها شدیم. البته اگر قابل دانستید!
جناب احمد قدیمی
چون در نوشته شما تعریضی به بنده نیز وجود داشت و مطلب نادرستی بمن اسناد دادید که نشان از این دارد که بطور دقیق،”نقد گزیده های” من از برخی تحلیل های تاریخی در مورد رضا شاه را مطالعه نکرده اید،فقط اشاره می کنم که کسی کارهای مثبت او مثل تاسیس دانشگاه یا احداث راه آهن سراسری و چیزهایی از این قبیل را مورد انکار قرار نداد و اینها بطور متواتر در زندگی و شرح احوال رضا شاه در کتابها و مقالات آمده است،حتی در همین “نقد گزیده هایی” که بنده از یکی دو کتاب تالیف شده از برخی مستشرقان و برخی اساتید تاریخ ایران نقل کردم نیز ،فی الجمله اشاره به برخی اصلاحات صوری این “ابرمرد وطن”شده بود،منتها حضرتعالی که دیگران را بانجماد فکری نسبت می دهید و احتمالا خودتان را متّصف بچنین وصفی نمی بینید،چه خوب بود به عناوین و سرفصل های این “نقد گزیده ها” و فاکت هایی که ذیل آن ارائه شده بود هم توجه می کردید تا شاید به فلسفه اصلی برخی از این اصلاحات صوری که شاه “ابر مرد” ما را از نظر برخی “ابر مرد” کرد پی ببرید. ضمن اینکه فارغ از همه این بحث ها چه خوب است شما که انجماد فکری ندارید و هیچ نسبتی بین خود و نظام سلطنتی در میان نمی بینید اندکی نیز در این بیندیشید که منشا روی کار آمدن رضاخان موسوم به رضا شاه چه بود و آیا با وجود چنین اصلاحاتی می توان مشروعیت حکومت زوری و کودتائی او را توجیه کرد و از او به “ابر مرد” تاریخ وطن نام برد یا خیر؟ اضافه بر مساله چگونگی مشروعیت سر کار آمدن رضا شاه،مایلم بدانم دیدگاه شما در باره استبداد رضاشاهی چیست و آیا از نظر شما،برخی اصلاحات صوری (هرچند مفید) می تواند محملی برای توجیه و قبول استبداد و مشروعیت حکومت رضاشاهی بوده باشد و بر این اساس آیا می توان با اتکاء به این اصلاحات صوری،یک مستبد زورگویی که با زور و کودتا و سرنیزه بر سرکار آمده را “ابر مرد وطن” نامید و بدنبال آن بنظام مشروع جمهوری اسلامی تاخت؟
—————–
درود سیدمرتضای گرامی
دیدم چند بار از عنوان نوشته ی من به اشتباه یا به طعن برداشتِ “ابر مرد” کرده اید. من هرگز عبارتی شبیه” ابرمرد وطن” که مثلا معطوف به رضا شاه باشد بکار نبرده ام. عبارتِ : دو اَبَرِ وطنی در نوشته ی من، به دو دارایی بزرگ متنافر اشاره دارد. یک ابر با محوریت “عقلگرایی” و ابر دیگر به اسم “فقه گرایی” . مراد من، این دو است. در این دو ابر، هرگز قصد من این نبوده که رضا شاه را ابر مرد دانسته باشم. گرچه او را شایسته ی لقب کبیر می دانم. البته در نسبت با سایر پادشاهان و امیران و حاکمان و آیت الله های کمر بسته و سادات خراسانی.
با احترام
عرض ادب و احترام
جناب امیر نظر دهنده گرامی هر آنچه مثبت در زمان اقای رضا سواد کوهی (میر پنج) انجام شد بنا به خواست اجنبی ( شوروی سابق، اروپا و آمریکا) برای تامیین منافعشان بوده است، لذا هر خش و خا شاکی که تامیین منافع میکرد میتوانست یک رضا میر پنج باشد. درک کجای این مورد تاریخی برای شما مشکل است. همین الان هم رژیم ولایت مطلقه فقیه که بر امده از فرهنگ فقیر اکثر ایرانیان است اگر خدشه ائی به منافع قدرتها وارد کند سرنگون و تعویض خواهد شد. اکثر ملت ایران خود به خواب غفلت زده و دارای فرهنگ جهل و خرافات دینی و مذهبی و استفاده کننده از احساسات بجای عقل و خرد قرنهاست در فلاکت زندگی میکنند و تا این روش تداوم یابد همین اش و همین کاسه خواهد بود. هم وطن راه دور نرو نگاهی به دید خودت و جامعه ات به زن و نوع رانندگی ایرانیان بینداز تا بیشتر با فرهنگت اشنا شوی.
به امید رهائی ایران از فرهنگ جهل و خرافی دینی و مذهبی و نهادینه شدن فرهنگ عقل و خرد
مهدی از تهران
نا شناس گرامی شما از کحا دید مرا نسبت به زن دریافت کردی نکند علم غیب داشته باشی یا تو هم مانند بعضی ها با خداوند لرتباط داری خدا کامنت گذاران مارا هم با فرهنگ کند
مهدی حرفهات همان حرفهای سید مرتضی وآخوندهای ////// و انگلیست که رضاشاه بخوبی آنها غده های سرطانی می دانست که باید روزی جراحی و دور انداخته شوند و مشتی توده ایی مزدور و وطن فروش است. مسلما از مشتی /////و روضه خون و توده ایی مزدور ایران برباد ده انتظاری جز بدوبیراه به رضاشاه گفتن نیست. رضاشاه هر عیبی داشت وطن فروش نبود.//// شرف داشت به هر چه توده ایی و////////////////////////////
رضاشاه،وطن فروش بود یا نبود،بحث دیگری است،اما قطعا رضا شاه مثل برخی وطن فروش های فراری از وطن که صریحا در این سایت، برای حمله “ترامپ آنرمال” به ایران کف و سوت زدند و ابراز تمایل کردند و هنوز به او امید بسته اند،به این صورت رسوا ،اجنبی پرست نبود،هرچند این “ابر مرد وطن” برگزیده اجانب بود و به آنها وابسته بود و بی عرضگی خود را در جریان ورود متّفقین بخاک ایران نشان داد.
—————
درود سیدمرتضای گرامی
دیدم چند بار از عنوان نوشته ی من به اشتباه یا به طعن برداشتِ “ابر مرد” کرده اید. من هرگز عبارتی شبیه” ابرمرد وطن” که مثلا معطوف به رضا شاه باشد بکار نبرده ام. عبارتِ : دو اَبَرِ وطنی در نوشته ی من، به دو دارایی بزرگ متنافر اشاره دارد. یک ابر با محوریت “عقلگرایی” و ابر دیگر به اسم “فقه گرایی” . مراد من، این دو است. در این دو ابر، هرگز قصد من این نبوده که رضا شاه را ابر مرد دانسته باشم. گرچه او را شایسته ی لقب کبیر می دانم. البته در نسبت با سایر پادشاهان و امیران و حاکمان و آیت الله های کمر بسته و سادات خراسانی.
با احترام
.
سلام جناب نوریزاد
بله درست است برداشت من همین بود که اشاره کردید و اشتباه بود،یعنی گمان من این بود که شما با اشاره به دو شاه:نادر و رضا شاه و گذاشتن تصویری نمادین از دو چهره مشیر به ایندو شاه،خواسته اید اشاره کنید به دو شاهی که آنان را اَبَرمرد این وطن می پندارید،اکنون با این توضیح شما واقف شدم که مقصود اصلی شما چه بود و از این جهت از اشاره ها و طعن هایی که در نوشته های من در این مورد بود عذرخواهی می کنم،در عین حال انصاف دهید که تعبیر نامانوس شما “دو اَبَر وطنی” و قرائن مورد اشاره ،موهم بود و می شد تعبیر دقیقتر و مانوس تری کرد.
سپاس از توضیح روشنگرانه شما
————
سپاس دوست گرامی
سپاس
.
جناب نوری زاد
درود
شما در پایان فرمودید : … “و من – محمد نوری زاد – بخاطر سالها نابخردی و کج نگری هایِ جاهلانه ام، هم از شخص رضا شاه کبیر پوزشخواهی کرده و می کنم و هم همه ی عمر همراهی ام با جمهوری اسلامی و ظواهر ولایی اش را هدر شده می دانم.”
– اول اینکه نابخردی و کج نگری های جاهلانۀ شما هیچ تأثیری در عملکرد رضا شاه نداشته؛ شما در زمان او نبودید، پس اینکه راجع به عملکرد شاهی که مرده و دیگر نیست، چه می اندیشیدی و یا چه می اندیشی، مهم نیست. اینکه در مورد او کج یا راست نگری بخرج داده اید به خود شما و آزادی های شخصی شما مربوط میشود و هر کسی آزاد است در مورد شخص دیگری هر گونه میخواهد فکر کند؛ پس نیاز به عذرخواهی و طلب استغفار نیست. پوزش خواهی شما بابت چیست؟ یعنی شما اینقدر آزاد نیستید که راجع به یک شاه خودکامه نگرشی مثبت یا منفی داشته باشید؟ یا این تقدیر و تقدیس چندبارۀ شما از رضا شاه برمی گردد به همان روش قدیس سازی؟ مهم آن بود که مردم ایران در زمان حیات رضا شاه چه کردند و چگونه می اندیشیدند و اگر پوزش خواهی هم باشد باید از جانب آنها باشد؛ ولی افسوس که همگان مرده اند و دیگر نیستند. خوب این پوزش خواهی نمادین شما و تعظیم تکریم و تقدیس شما چه دردی از دردهای امروز ما دوا میکند؟ چرا دائم در کوچه پس کوچه های گذشته پرسه میزنید؟ نکند چند سال دیگر بازهم نسبت به نوع نگرش امروز خود پوزش خواهی کنید؟ اگر رضا شاه براستی به مردم کشورش خدمت کرد پس نگرش شما آنچه که او کرد را تغییر نخواهد داد. رضا شاه دیگر تمام شد و به تاریخ پیوست! هر آنچه مردم آن زمان کردند نیز هم. شاید هم به نوعی شما خود را نمایندۀ تمامی ایرانیان از 90 سال پیش تا امروز میدانید؟! از کجا اینقدر اطمینان دارید که امروز هم مانند دیروز اشتباه نمی اندیشید و باور غلطی در مورد شخصیت رضا شاه ندارید؟
تا امروز هیچ شاه و حاکمی در ایران هدف و اولویت اولش خدمت به مردم نبوده و هر آنچه کار نیک هم که کرده ابتدا برای نفع شخصی و فخر فروشی بوده و به قول امروزی ها کلاس گذاشتن! مهم اثبات خود به دیگران بوده. ما هنوز بیگانه پرستیم، زندگی بیگانگان به راحتی الگو و سرمشق ما شده و در کار کپی پیست خبره هستیم، شاهان ما هم همینگونه بودند. دلیل اصلی بسیاری از پیشرفت ها در زمان رضا شاه به نوعی تقلید کورکورانه از خارجیان یا به امر آنها بوده، تقلیدی شتابان، بدون مطالعه و برنامه ریزی، فقط برای نمایش اینکه ما هم هستیم و فخر فروشی به دیگران و بالا بردن جایگاه و رتبۀ جهانی کشور. مهم نگرش بیگانگان بوده و جلوۀ خارجی کشور، نه درون مایه و نه رشد و ارتقای مردم.
نیاز واقعی و مهمتر مردم چه بود؟ بارها در نوشته های قبلی در مورد رضا شاه گفتم و بر این باور هستم که شما و دیگرانی که او را ستایش میکنید، بدرستی او را نمی شناسید. رفتار رضا شاه با مردم خودش مانند نگاه یک چوپان به گوسفندان بوده، فقط علف بیشتر شده و محل زندگی بهتر! رضا شاه خودکامه و دیکتاتور بود؛ اگر با مردم بدرستی برخورد میکرد و هدفش اگر بالا بردن سطح فکری و سطح شعور مردم بود، امروز ما شاهد به کرسی نشستن آخوندها نبودیم. دقت کنید! نسلی که در سال 1357 انقلاب کردند و بر شاه شوریدند تربیت یافته در دوران آن پدر و پسر بودند. شما پهلوی ها را ستایش کنید و من آنها را تقبیح میکنم، من و شما آزادیم چگونه بیندیشیم و نیازی به عذر خواهی نیست. آنها از نگاه من دو خائن و بی کفایت بودند، به مردم اهمیت نمیدادند و بدنبال خواسته های خود و بیگانگان بودند. ایرانیان در زمان آن دو شاه در قفسی زیبا بودند و حق اندیشیدن و اعتراض نداشتند؛ هر گونه اعتراض و دگراندیشی سرکوب میشد.
تصور پهلوی این بود: شما که خوب میخورید و خوب زندگی میکنید، پس دیگر چه مرگتان است و چرا جفتک می اندازید؟ شاهان پهلوی ایران را ملک شخصی خود و مردم را خدمتکاران خود می پنداشتند؛ ملک شخصی با کلاس تر خدمتکاران با کلاس هم نیاز دارد؛ مردم ایران حق نداشتند و نمیتوانستند بالاتر از یک خدمتکار شکرگزار باشند. مهم بیگانه پسند شدن ملک شخصی بود و تغییر زندگی مردم، نه به هدف خدمت به مردم و بالاتر بردن سطح زندگی، که برای سازگاری و همرنگی بود. مردم ایران در حد یک راننده، نگهبان، دربان، آشپز، نظافتچی در ملک شخصی شاهان بودند و نه بیشتر، تغییر لباس و شیک تر شدن محل و اسباب زندگی چه تأثیری در اصل مطلب دارد؟ متوجه منظور من میشوید آیا؟
شاهان قاجار هم همینطور بودند؛ به سفرهای تفریحی خارج کشور میرفتند و با دیدن پیشرفتهای علمی و صنعتی آنجا، برای مصرف شخصی خود و نفع شخصی خود بود که مثلاً دوربین عکاسی به ایران می آوردند؛ به فکر مردم و پیشرفت کشور نبودند؛ نفع شخصی و خودنمایی برای آنها اولویت داشت.
به زمانهای دورتر و عقب تر میروم و به زمان کورش کبیر؛ او آنچه امروز از آن به عنوان “منشور حقوق بشر” یاد میشود را برای خوشایند بیگانگان تدوین کرد، در حالی که مردم در قلمرو اصلی در بدترین شرایط زندگی میکردند و فقر، فساد و تبعیض در سرزمین اصلی بیداد میکرد. کورش به بیگانگان و خواست آنها بیشتر اهمیت میداد و اینکه آنها چه تصویری از او داشته باشند بیشتر اهمیت داشت.
امروز هم، ولی فقیه علاقۀ معکوسی به بیگانگان دارد و بدنبال جلب توجه بیگانگان است. او اینگونه میگوید:” یک ملت باید دشمن خود را بشناسد، نقشه ی دشمن را بداند و خود را در برابر آن تجهیز کند.”
همه چیز در دشمن خلاصه میشود و اینکه او چه میخواهد! رهبر از یک سو بدنبال دشمن است و از دیگر سو به بیگانگان خدمات بسیاری میدهد، در حالی که مردم کشور در تنگنا هستند. بیگانه پرستی و خواست بیگانه و نگاه بیگانه از دیر زمان اولویت داشته؛ مردم ایران و سرزمین ایران تا امروز گرفتار چنین شاهان و حاکمانی بوده اند.
جناب نوری زاد، شما اگر به مردم کشور خود خدمت کرده اید، چه تفاوتی میکند که حاکم چه کسی بوده؛ پس همۀ عمر خود را به هدر نداده اید.
براستی شما را چه میشود؟ و چرا افق دید شما هر روز بسته و بسته تر میشود؟
احسنت جناب آنارشیست،و همینطور مهدی از تهران،من البته نقاط اختلافی با هردو محترم دارم،اما هردوی شما خوب به ماهیت رضا شاه یا همان رضا خان میر پنج خودمان اشاره کردید خصوصا تعبیر بجای و جالب “شاه شده توسط اجنبی” که مهدی از تهران بکار برد و هردوی شما محترمان خوب به افراط های تاسف بار جناب نوریزاد اشاره کردید،من در این موارد با شما موافقم،خیلی جالب هست آقای نوریزاد بمن اتهام می زنند که تو با “نفی رضا شاه و خراب کردن او” دنبال “اثبات” جمهوری اسلامی هستی! نه عزیز من،من در این بحث اشاره ای بجمهوری اسلامی که من و دیگر ملت ایران و از جمله خود شما به آن رای دادیم و آنرا تاسیس کردیم،نکردم،این شما هستید که هرچند یکبار، با چنین مبالغات و افراط های تاسف بار،دنبال این هستید که با “اثبات دیگران” نفی جمهوری اسلامی تاسیس شده توسط مردم ایران کنید،اساسا بحث پست شما و ارائه گزیده های تاریخی من در مورد رضا خان میر پنج مستبدّ و قلدر،تایید و اثبات جمهوری اسلامی نبود،شما فرض را این بگیرید که من هم مثل شما معتقدم جمهوری اسلامی و تاریخ آن و حال فعلی آن “بد” ،”بدتر”،و “بدترین”،درست؟ من نقطه انحراف و افراطی که در نوشته شما تشخیص دادم این بود که شما حاضرید برای مخالفت متعصبانه و کلیشه ای با جمهوری اسلامی و خواست مردم ایران و نفی آن،حتّی سفّاک ترین و خونریزترین و در عین حال بی کفایت ترین شاهان گذشته کشورمان نظیر نادر شاه خونریز و رضا شاه قلدر و مستبدّ را تطهیر و تنزیه کنید،من از این به چیزی جز تعصّب و نفرت کور نمی توانم تعبیر کنم،شما در نوشته خود اشاره به برخی تحقیقات آماری خود در بررسی مقایسه ای سلسله های پادشاهی ایران تا عصر انقلاب اسلامی ایران کردید و اینکه در بین این شاهان گذشته ،رضا خان میر پنجی که همه محققان و مورخان در این جهت متّفقند که با استعانت از اجانب و زور و سر نیزه روی کار آمد،از همه آنان عقل گراتر و خدوم تر بوده است ،بعد هم از این مسیر خواستید طعنه بجمهوری اسلامی بزنید و در انتها هم لازم دیدید از یک شاه مستبد و دست ساز اجنبی عذرخواهی کنید ،از چه؟از اعتقاد و خدماتی که احیانا در مقاطعی برای مردم ایران داشته اید،بقول دوستمان واقعا توجه دارید چه می گویید و چگونه هر روز افق های دید خویش را بسته تر می کنید؟ حرف من این نیست که شما مثل من مدافع اصل جمهوری اسلامی باشید،من می گویم،چرا به ناحق،از یک مستبد و شاهی که نه با نیروی مردم ایران بلکه با کمک دیگران و بزور سر کار آمده دفاع کنید و او را تطهیر کنید؟ شما می گویید که تحقیقی آماری در مورد عملکرد شاهان جمع آوری کرده اید،خوب ما اینجا چنین تحقیقی از شما ندیدیم،چیزی که دیدیم اثبات و تطهیر رضاخان میر پنج بود برای نفی جمهوری اسلامی و نفی عقائد و اعتقادات اسلامی! اینها خلاف است دوست محترم،بعد بمن اعتراض می کنید که چرا اولا کتابها و تحقیقات دیگران در خصوص ستمشاهی را اینجا خالی می کنم! و ثانیا چرا به سخن حامیان ولایت تمسک می کنم! من که چیزی اینجا نقل نکردم،من فرصت تفصیل ندارم و الا کتاب و مقاله مستند در این زمینه ها فراوان است و از همه مهمتر وجدان ملت ایران است، لذا من در یک مطالعه عبوری در کتابهای تاریخ ایران قدیم و معاصر،خواستم با ارائه شمّه ای از تحقیقات تاریخی و آماری نشان دهم که ادعای شما در “اَبَر وطنی”تلقی کردن دو شاه خونریز و خودخواه و مستبدّ،ادعای معقول و درستی نیست، حالا من آخوند بد و شما متنفر از هرچه آخوند ،ملاحظه کنید حتی کسانی که اینجا شفاف با جمهوری اسلامی مخالفند سخن شما را نادرست دانستند و شما را نقد کردند و خواهند کرد چون سخن وقتی بسنجه درستی نباشد اعراض طبیعی است،ضمن اینکه بحث من اینجا دوگانه نفی و اثبات نبود آنچنانکه همه نوشته ها و کنش های شما دو گانه نفی جمهوری اسلامی و اثبات چیزهای موهون دیگر است، نیز شما گفتید من نوشته های مشتاقان ولایت را اینجا تخلیه کردم،در حالیکه این نوشته ها و تحلیل های آماری بیشتر مربوط بود به برخی مستشرقین و ایران شناسان کشورهای دیگر و یکی دو مورخ و استاد دانشگاهی که اساسا تولّی آنها به جمهوری اسلامی معلوم نیست تا چه رسد به تولّی آنها بولایت فقیه! مستشرق و تاریخ نویس روسی چکار بولایت فقیه دارد؟! در واقع اصلا شما نه به اصل مدعای خود توجه می کنید نه به نقد توجه دقیق می کنید و نه به مستندات ارائه کنندگان نقد،همینطور عادت کرده اید بطور کلیشه ای هم لباسان مرا بمیان بکشید و بطور مطلق نفی کنید یا جمهوری اسلامی که مردم آنرا تاسیس کرده اند.علیهذا من عرضم این است،شما معتقدید رضا شاه خدوم بود؟ و رضا شاه مطلوب بود؟ و رضا شاه مورد احترام مردم ایران بود؟ خوب بگویید یا بیندیشید که چه شد که مردم ایران بالاجماع رژیم پهلوی را نخواستند؟ و چرا آنرا پس زدند؟ می گویید تحقیقات آماری بر خلاف اینها که من نقل کردم دارید خوب لطف کنید بجای عذرخواهی از روح یک شاه مستبدّ بگور رفته،بحث و تحقیق آماری خود را روشن کنید،و لطف کنید توضیح دهید به چه وجهی نادر شاه افشار خونریز و کسی که از کلّه ها مناره ها بپا کرد را “اَبَر مرد کشور ایران” خواندید،و لطف کنید با تحلیل دقیق،نقاط نادرست آمارهای ارائه شده از ستم رضاشاهی را روشن کنید،و گرنه حمله کلّی به مورّخ و تحلیل گر سیاسی اجتماعی و نوکر خواندن او که آسان است،لااقل یک زحمتی هم نکشیدید دقتی بکنید به این نوسته های گزیده کوتاه که در آنها به برخی کارهای مثبت رضا شاه هم اشاره شده بود،در عین حال حکومت او نقد هم شده بود،و این نویسنده ها هم تا جایی که من می شناسم برخلاف تهمتی که زدید فدائی جمهوری اسلامی هم نبودند.و بالاخره در یک جمله،فرض کنید من آخوند -بقول شما- متعصب به جمهوری اسلامی،اما چرا شمای روشنفکر،اینقدر متعصّب به شاهان مستبدّ و عذرخواه از آنان؟! واقعا آیا نفی جمهوری اسلامی برای شما اینقدر مهم شده که رضا خان میر پنج را تطهیر کنید؟!
با احترام
————–
سلام سید مرتضای گرامی
سپاس از شما و نوشته ی بلندتان. ایکاش نوشته ی مرا نیک مطالعه می فرمودید. من در این تحقیق آماری، بدنبال نفی جمهوری اسلامی و برکشیدن پهلوی ها نبوده ام. بل اراده ام بر این بوده که از میان آنهمه شاهان و حاکمان و امرایی که ویران کردند و روفتند و کشتند و نابود کردند و سنت های ناپسند بجای نهادند و حتی به روان و عاطفه و ادبیات ملی ما لطمه های جبران ناپذیر وارد کردند، نمره بدهم به شاهان و سلسله هایی که افزون تر از دیگران به ایران خدمت کرده اند. نیز ریز به ریز نوشته ام که در این تحقیق چه پارامترهایی را در نظر آورده ام. این را اگر از من بر نمی تابید، سنت های حتمیِ هستی، واقعیت های خود را بصورت پُتکی نابودگر نشان مان خواهد داد. من بزودی اصل تحقیقم را تقدیمتان می کنم تا خود در این فرایند آماری به همان نتیجه ای برسید که من رسیده ام. من به شما اما حق می دهم که دست از دلبستگی خود نسبت به نظام ولایی نکشید. این بند ناف، برای بسیاری اکسیژن است و بدون آن مستقیما خفگی نصیبشان می شود. مثلا شیخ مصطفی پورمحمدی و سید ابراهیم رییسی را تجسم کنید در یک زمانی که این نظام بهر دلیل برچیده شده. من کاملا نگرانی شما را می فهمم. من به دزدی ها و آدمکشی ها و فریبکاری های نظام مقدس کاری ندارم. اما اگر در کارنامه ی جمهوری اسلامی هیچ نبود الا نابودگری اش در عرصه و ساحتِ محیط زیست و آبهایی که مکیده و خشکی ای که بجای نهاده، نمره اش از همه ی سلسله ها حقیرانه تر و هولناک تر است. ده سال آینده را تجسم کنید که مردم از هر نقطه کوچ می کنند به جاهایی که تنها بتوانند آب شُرب داشته باشند. در آن روزهای تلخ، نه کتابی و نه منبری و نه اسلامی و نه موعظه ای هیچ کارگر نخواهد بود. اگر نابودی جنگل ها و چشمه ها و رودخانه های خشک شده را مختصری به خشکسالی این سالها مرتبط بدانیم، بخش وسیعی از این وحشت و حیرانی و بهت بزرگ، حتما به غارتگری ها و بی لیاقتی ها و کارنابلدی های مسئولان نظام مقدس مربوط است. مردم نیز اگر کاری نکنند، محیط زیست نابود شده این بند ناف را خواهد درید.
با احترام
.
ای بابا چیز غریبی است ! این مردم چطور بگویند تا شما بفهمید که جمهوری اسلامی و حکومت اخوند و ملا نمیخوان
شما نظر خودتان را هیچوقت نطر “مردم” تلقّی نکنید و فقط از جانب خودتان اظهار نظر کنید،معیار اینکه مردم جمهوری اسلامی “نمیخوان”درک و فهم و گرایش شما نیست،فهم و احراز گرایش عمومی یک ملت علیرغم انتقاد و اختلاف نظر در مسائل مختلف اجتماعی،ربطی به نوع نگرش و خواست شمای شخصی ندارد،بلکه راه درک گرایش عمومی مراجعه به رفراندوم ها و آمارها و نظر سنجی ها و انتخابات ها و تظاهرات عمومیست نه ابراز مخالفت های امثال اقلیتی مثل شما در سایت های منتقد،شما فرض کن شمای فردی جمهوری اسلامی را نمی خواهی،آیا مردمی که در یک انتخابات ریاست جمهوری این سیستم علیرغم اینهمه بوق و شیپور تحریم مخالفانی مثل شما ،مشارکت 70 درصدی می کنند که نظیر آن حتی در دموکراسی های پیشرفته،بندرت اتفاق میفتد مشارکت می کنند تا یک رئیس جمهور انتخاب کنند برای تمشیت امور خود یا مشارکت می کنند بگویند جمهوری اسلامی را نمی خواهند؟! درک و عقل شما می گوید که مشارکت 70 درصدی برای تعیین رئیس جمهور ،یعنی نه گفتن به اصل سیستم؟!
اگر مردم جمهوری اسلامی را نمی خواهند چطور هرساله در جشن سالگرد انقلاب اسلامی ایران بطور میلیونی و وسیع در همه شهرها و استان های کوچک و بزرگ ایران شرکت می کنند؟! از این تظاهرات شما نتیجه می گیرید که مردم چون جمهوری اسلامی را نمی خواهند بطور وسیع حتی گاه با زبان روزه و در گرما تظاهرات می کنند؟!
و اگر مردم جمهوری اسلامی ایران را نمی خواهند چطور است که در تشییع جنازه یکی از موسّسان و کارگزاران عالیرتبه این نظام یعنی مرحوم هاشمی رفسنجانی بطور میلیونی مشارکت می کنند؟! شما آیا از وجود چنین تشییع جنازه با شکوهی در مراسم یکی از موسسان وخادمان به جمهوری اسلامی نتیجه می گیرید که مردم جمهوری اسلامی نمی خوان؟!
اگر شما با وجود این پارامترها و دهها نشانه دیگر چنین نتیجه ای می گیرید ،خوب است کمی در صحت و سقم عقلانیت و تعقل خویش تامل کنید.
———–
سید مرتضای گرامی
این که پرسیده اید اگر مردم جمهوری اسلامی را نمی خواهند پس چرا هر ساله در راهپیمایی های میلیونی شرکت می کنند؟… دلیلش این است که فقط همین جمعیت ملیونی اجازه ی حضور در راهپیمایی ها را دارد و دیگر میلیون ها افرادی که جمهوری اسلامی را نمی خواهند، از این امکان و حضور منع شده اند.
با احترام
.
اقا جان خدا رفتگان شما را رحمت کند! والله ما هم جز این حرف دیگری نمی زنیم. همانطور که فرموده اید ما از شما می خواهیم جای «مردم » حرف نزنید. اجازه
بدهید مردم بیایند مثل ۴۰ سال پیش رای دهند. هر چه گفتند همان. مگر نه این است که اقای خمینی در اولین سخنرانی اش در بهشت زهرا گفت نسلهای قبل حق ندارند برای ما تصمیم بگیرند. خوب ما هم همین را میگوییم.
نوریزاد گرامی
در مقام استدلال،با نفی امور محسوس مشاهد،احاله به مبهمات نکنید،بالاخره مردم ایران دو تا 80 میلیون یا سه تا 80 میلیون یا بیشتر که نیستند! یک هشتاد میلیون هستند که البته همه آنها نیز در همه راه پیمائی های مثلا 22 بهمن یا انتخابات های گسترده،توان یا انگیزه حضور ندارند،تصور شما آیا این است که در این راه پیمائی که هرسال هم برگزار می شود حداکثر یک میلیون یا دو میلیون در اینهمه استانها و مراکز استانها و شهرهای کوچک و بزرگ شرکت می کنند که دنبال آن میلیون یا میلیونهایی هستید که طرز تفکر شما را نمایندگی می کنند؟! چرا جنابعالی دنبال انکار محسوسات هستید؟اگر در انتخاباتی با وجود 50 میلیون واجد شرائط ،40 میلیون مشارکت فعال می کنند و اگر امکانات بود و برخی تنگ نظریها نبود شاید قریب به همه واجدان شرکت می کردند،آیا باید در قبال این کثرت دنبال یک میلیون و دو میلیونی که شما مدعی هستید مثل شما فکر می کنند گشت؟!
حالا یک مطلب دیگر،آیا شما فکر می کنید آن سه یا چهار میلیونی که بعد از انتخابات 88 در تهران از میدان امام حسین تا میدان آزادی را پر کردند،همه آن 3 یا 4 میلیون مثل حال فعلی شما مخالف اصل نظام بودند یا طرفداران موسوی و کروبی بودند که آمده بودند بگویند :رای من کو؟! می خواهم بگویم شما حتی در اینطور مواردی که حضور بالفعل اعتراضی به اموری مثل انتخابات یا اموری صنفی و غیر ذلک وجود دارد حق ندارید حضور اعتراضی مردم را مصادره به نفی اصل نظام کنید تا چه رسد به اینکه همینطور مبهم گمانه زنی کنید که میلیونها مخالف نظام وجود دارند که هم عقیده شما هستند و فقط مجال حضور نمی یابند! در عین حال ما فرض می کنیم از این هشتاد میلیون ،چند میلیون (بانتخاب شما!) مخالف اصل نظامند که از نظر من اینطور نیست،اما آیا می شود در مقابل آن کثرت های مختلف در 22 بهمن و انتخابات های 70 و 80 درصدی،اینها را پارامتری برای نفی مشروعیت جمهوری اسلامی دانست؟! اگر چنین مقایسه نادرستی در ذهن شما باشد آنگاه باید به درک و باور شما به دموکراسی تردید کرد.
با احترام
———-
درود دوست گرامی
اراده ی من بر این بود که: ارزیابی محدوده ی جمعیتِ موافقان، اگر با شمارشِ مردمی که به راهپیمایی ها می روند، ممکن باشد، برای ارزیابی مخالفان نیز باید به همین گزینه روی برد. در عین حال که در این سالهای ولایی، هیچگاه به مخالفان فرصتی داده نشده که در وجهی بسیار بسیار بسیار بسیار مسالمت آمیز جمعیت خود را به رخ بکشند. بگمان من، این پرهیزِ حکومتی، یک حرام شرعی، و یک ظلم آشکار حقوقی و قانونی است. که: به مردمی که موافق مایند فرصت حضور و استخدام و بهره مندی بدهیم و به مخالفان هرگز در هیچ وجهی.
سپاس
.
پیام جان! مگر حالا الان به رای 98 درصدی چهل سال قبل مردم پایبند هستید که می گویید هرچه مردم گفتند همان؟! از کجا بدانیم که اگر دوباره مردم به جمهوری اسلامی رای دادند شما دوباره جرزنی نخواهید کرد؟! اصلا توضیح دهید وجه جرزنی الان شما چیست و شما چرا از جانب مردم سخن می گویید؟!
در مورد سخن مرحوم آقای خمینی هم لطفا مغالطه نکنید،آقای خمینی چه وقت این حرف را زد؟ آنوقتی که سرتاسر ایران با حضور عموم مردم ایران (لااقل همان 98 درصد!) بستر نفی و اعتراض به نظام ستمشاهی بود و او رهبر و وجدان عموم یک ملتی بود که یکصدا می گفتند شاه نه!،نه در شرائط عادی و معمول،شما الان بگویید چه مطلبی جز مخالفت و سلیقه خاص شما بوجود آمده که مردم بخواهند رفراندوم کنند؟! الان انقلاب شده و شما رهبر انقلابید؟! علاوه اینکه بروید مطالعه کنید قدمت نظام های تاسیس شده در جهان را ،همین امریکا چهارصد سال از تاسیس نظامش می گذرد، آیا آنجا هم پیام و پیام ها هرروز می روند توی سایت نوریزادشان داد بزنند که :رفراندوم؟! رفزاندوم؟!
درود جناب نوریزاد
من هم توضیح دادم که اراده شما ظاهرا الان بر این استقرار یافته است که از معیارهای عمومی و رایج در دموکراسی عدول کنید و با نادیده گرفتن کثرت ها و اکثریت ها،قلیل را کثیر و کثیر را قلیل وانمود کنید،و در این راستا هیچ باکی ندارید که شاخص های متداول یعنی راه پیمائی های میلیونی و انتخابات های با در صد بالا را نادیده گرفته و زبان قلیلی مخالف را تیز کنید،من شخصا با ابراز نظر مخالف مخالف نیستم،لکن بحثم با شما در عدول از میزان و معیار ترجیح داشتن اکثریت بر اقلیت در یک جامعه است، ببینید یکی از نشانه های چنین عدولی از سوی شما ،ارزش و قیمتی هست که برای جمع شدن گروه قلیلی در اطراف خود قائل هستید،فرض کنید معیار ما و شما همین سی و چند هزار نفری باشند که خواننده کانال شما هستند با اینکه همه این سی هزار اظهار نظر نمی کنند و ممکن است صرفا خواننده کنجکاو مطالب شما باشد،آنگاه شما با عدول از میزان لزوم ترجیح اکثریت بر اقلیت،بخود اجازه می دهید هرچه خواستید در باره منتخبان و محترمان این مردم بگویید و هر تعبیری بکنید،و در عین حال با کلی و ابهام آفرینی و با کنار گذاشتن همه شاخص ها و قرائن خواست اکثریت یک ملت،زبان حال و قال اقلّ قلیلی از مخالفان نظام جمهوری اسلامی شوید یا زبان آنان را در سایت یا کانال خود باز کنید.خیر من با اراده شما مخالفم و بر خلاف شما، پشت کردن به خواست عمومی مردم ایران با احاله به مبهمات و تخیلات را یک حرام شرعی و ظلم آشکار حقوقی و قانونی می دانم.
سپاس
درود یاران
جناب صید مرتضا
دست کم بعد این سی وهشت سال بزرک ترین دست آورد مردم ایران این بوده
که از چهره پنهانی شما که لباس عربی پوشید وننگ دارید با زبان پارسی ولباس
آنان ظاهر شوید را خوب شناختند ومدینه فاضله را مدینه فاضلاب یافتند است . چرا بد است
کسی تمام ایران را خانه شخصی خو د پنداشته و راه آهن سراسری احداث کند .لابد میبایست
سوریه را آباد می کرد آنهم چه آبادی .چرا شرمتان می آید در مورد هزینه جنگ در سوریه وبه کار
گرفتن جوان افغانی تنگ دست با حقوق ماهانه هزار دلار وهزینه دوبرابر آن خورد وخوراک وده برابر
هزینه مهمات که میشود ماهانه هر نفر بین ده تا بیست هزار دلار حرفی بزنید آنهم در حالیکه
کارگران حقوق های دو سه ساله طلبکارند وبیوه زنان و یتمان افغانی شکایت به در گاه خدایی
که خیر الماکرین نیست میبرند .خوب میدانید مردم از کسانی که برای ایران زحمتی برده اند
بسیار بسیار سپاسگذارند و آنانی را که برای نه دین ونه مذهب بل بخاطر قرایت خاصی از
تشیع که شما وبزرگان در گذشته وزنده تان اکتشاف فرموده اید (حکومت وسروری بر مردم
اوجب واجبات است )کشته ویا مجروح شده اند را فداییان شما دانسته وتمامی مسیولیت
را متوجه شما نه وطن و وطن دوستان می دانند .بسیار کار خوبی میکنید که روز به روز
اجبارن آن روی دیگرتان را آشکار می کنید باشید تا صبح دولت این مردم بیچاره که هزینه
جنگ های احمقانه سوریه عراق ویمن و… را که روی دستشان گذاشته اید را میپردازندبدمد.
با بستن درآمدها وتوسعه این جنگ ها خواهید دید که ورشکسته رو سیاه وتنها خواهید ماند.
وآنکس که این دام گذاشت نتیجه خواهد برد. بی سوات
هرگاه کامنت گذار بیسوات از بیسوادی فاصله گرفت و بیسوات را بیسواد نوشت و سیّد مرتضی را صید مرتضا ننوشت و آیین نگارش فارسی و نظم در نوشتن را رعایت کرد آنگاه شایستگی پرداختن به آشفتگی های معنایی مندرج در نوشته هایش می شود ،فعلا تا بیسوات بیسوات هست مطالب او ارزش پاسخ گوئی ندارد.
ای آنارشیست، گاه مینویسی که فقط نوشته باشی و عرض اندامی کرده باشی و هیچ وقوفی نداری که چه اباطیلی و مهملاتی سر هم میکنی. گاهی چیزی میزنی و بعد مینویسی؟
به راستی که کبیری برازندهٔ شخص رضا شاه است. حالا هر چی میخواهید امثال شما با کلمات بازی کنید. برات متاسفم.
ای ناشناس!
من قرار بود به ناشناس ها پاسخ ندهم ولی برای اینکه کمی به ترقی شعور تو کمک کنم اینبار پاسخت را میدهم…چون تو همان شناس بی وجود و بزدل و ترسویی هستی که با چندین نام مینویسی و به خودت هم امتیاز میدی!
گاه مینویسم که فقط نوشته باشم و عرض اندامی هم بکنم و هیچ وقفه ای هم ندارم و اباطیل و مهملاتی هم سرهم میکنم و البته جات خالی چیزی هم میزنم اگه پیدا کنم اورجینالشو و بعد نوشتن چه حال داره!… خوب آدمهای حسود و بخیل چشم دیدن خوشی دیگران را ندارند و همینطور آدمهای ///////////، میدونی چرا؟ چون خودشون بلد نیستن بنویسن، فقط موقع فروش ///////////////////////////عرض اندام میکنن، اختیار بدن خودشون را هم ندارند. هیچ هنری در نوشتن ندارند جز دری وری نوشتن که اونم ناشی از ذات /////////////// اونهاست…پس هم تن و هم جانشان//////////// است؛ هم جسم و هم روحشان ////////////// است و حسادت و بخل تمام وجودشان را احاطه کرده.
خوب، رضا شاه کبیر امثال توی بی وجود و ترسو و ناشناس را … خودش هم حساب نمیکرد(خودت جای نقطه چین یه چیزی بزار )، حالا تو هی بگو کبیر کبیر! رضا شاه هر چه بود نترس و شجاع بود و مرد بود. نه مثل تو نامرد و ترسو و ناشناس. رضا شاه درست یا غلط هر چه گفت و هر چه کرد پاش وایساد و نه مثل تو که هر روز رنگ عوض میکنی…من به رضا شاه احترام خاصی قائلم ولی این دلیل نمیشه که اونو نقد نکنم. اگه الان در مقابلم بود بدون شک در مقابل عظمت شخصیتش تعظیم میکردم. رضا شاه از امثال تو متنفر بود؛ همین شما بزدلان و ناشناسان بودید که پشت اونو خالی کردید و اون مجبور شد تن به خفت تبعید بده. ایرانی یکی مثل تو! اگه میخوای روح رضا شاه کبیر از تو راضی باشه حداقل کار اینه که مرد باش و با نامی که بشه از دیگران تشخیص داد بنویس.
مرد باش!
تو کی هستی که تأسف تو ارزش داشته باشه…یه هیچ و یه پوچ، یک ترسو و یک نخاله که فقط از دهانش ترکیبات ///////////// میباره!
من مینویسم و تو از حسادت و بخل بمیر! تا چشمت در بیاد! تا کور شود هر آنکه نتواند دید!
تازه از کوزهٔ سید ابولفضل و بعد ابولفضل و بعد بینهایت و چندی آنارشیست همانی برون تراوید که میشود ذات شخصیت وجودی آنارشیست فعلی تا اسم مستعار بعدی چه باشد. از همانی که خیلی کم داری زیاد دم میزنی. ولی من متخصص نیستم و پیدا کردن آن ناممکن نیست.شما اگر کمی در وادی بودن بودی، کمی هم از ادب و نزاکت بهرهای برده بودی،
همیشه ثابت کردی که چیزی در چنته نداری؛ چه زمانی که با نامهای چندگانه و همزمان مینویسی و چه ناشناس. ناشناسی چون تو، حکم بزدلی را دارد که مسئولیت آنچه گفته را قبول نمیکند، حتی در فضای مجازی. من کمترین شجاعتم اینست که با یک نام مینویسم، چه خوب و چه بد، مسئولیت تمام نوشته ها را قبول میکنم.
تو تخصصت پشت هم اندازی،سخن چینی و چرند بافی ست و چه تخصصی بالاتر از این. تخصص زنان در محله های قدیمی موقع سبزی پاک کردن دورهمی!
من چه کم داشته باشم چه زیاد، در این فضا هیچ سود و زیانی به تو نمیرسد، فقط اگر دیدی من بی ربط مینویسم، مرد باش و با یک نام مجازی معتبر نقد کن و بیا جلو.
ادب و نزاکت را از بی ادبانی مثل تو آموختم!
من همیشه گفتم که مثل آینه رفتار میکنم… هر آنچه از من میبینی خود خودت هستی…من خود تو را به تو نشان میدم.
پست ترین و فرومایه ترین شخص، بی ادب ترین و بی نزاکت ترین شخص، اشخاصی ناشناس مثل تو هستند که وجود خود را نادیده میگیرند و شجاعت ابراز وجود و عرض اندام ندارند؛ اشخاصی که ابتدا به خود توهین میکنند.
آنارشیست می گن قبلاً واسه آخوندها دستمال اینجا و اونجا پهن می کردی و قرار بوده یه آپارتمان واسه بسیجی ها ی دستمال پهن کن هایی مثل تو به تو هم بدن که قسمتت نشده و از اون روز به بعد رو به مسافر کشی آوردی و امیدواری نوری زاد از پولهایی که به جیب زده تو رو سهیم کنه! این دستمال که اینجا پهن می کنی مطمئنم برات جواب نمی ده چون نوری زاد پولهاش رو یه جاهایی قایم می کنه که عقل جن هم قد نمی ده! باور نداری هم یه شب برو خونه اش دزدی و هم حسابهای بانکیش رو ببین!! خزعلی خز هم دائماً می گه با وجود انتشارات و این همه پولهایی که از تصدق رژیم اسلامی به جیب زده همچنان مستاجره و مفلک!!
اونایی که میگن خودشون کجا بودن؟ ناشناس که نبودن؟ بودن؟
مسافر کشی یکی از شریف ترین شغل هاست؛ کسی که میره مسافر کشی بدون که دستمال بدست نیست.
حداقل اگه میخوای توهین کنی برو دو کلاس سوادشو یاد بگیر بعد بیا اینجا تا بدونم با کی طرفم. در ضمن مرد باش و با همون اسم معروفت بنویس. خودت فهمیدی چی سرِهم کردی؟
محض اطلاع تو بگم، اونموقع که ما بسیجی بودیم از این خبرها نبود و تازه از جیب خرج میکردیم. توی بچه دماغو که اونموقع نبودی…
نکنه از این بچه کفتارهای چفیه اتو کرده و عطر و ادکلن زده هستی؟ حقوق و مزایا که براس، نه؟ دیگه لازم نیست بری مسافر کشی…بی شرف!
یه تار از پشم گندیدۀ اونجای بسیجی های دهۀ شصت می ارزه به کل ناوگان بسیجی های کفتار و نامرد امروزی.
آیا خامنه ای سیزدهم مرداد هشتاد را به یاد دارد؟
مجتبی واحدی
تحلیلگر ارشد سیاسی با تمرکز بر مسائل ایران است. او رئیس دفتر مهدی کروبی و سردبیر اسبق روزنامه اصلاح طلب آفتاب یزد بوده است. از دیگر سوابق او میتوان به معاونت وزارت دارایی و سمت مشاور رسانهای و مطبوعاتی مهدی کروبی در مجلس ششم و انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴ اشاره کرد. او پس از حصر خانگی مهدی کروبی در بهمن ماه ۱۳۸۹، سمت سخنگو و مشاور ارشد کروبی در خارج از ایران را داشته است.
یکشنبه, ۱۵ام مرداد, ۱۳۹۶
در گفتگویی که سه روز قبل با بی بی سی داشتم به وجود تفاوت آشکار و البته کینه ورزانه در دو پیام سید علی خامنه ای اشاره کردم. نخستین پیام، بخشی از حکم تنفیذ دومین دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد بود: “رای قاطع و بی سابقه مردم به رئیس جمهورِ منتخب و محترم، رای به ویژگی هایی است که کارنامه چهارساله دولت نهم بدان زینت یافته است و سمت و سوی گرایش های اکثریت بی چون و چرای ملت را آشکار می سازد.” دوازدهم مرداد ماه هشتاد و هشت اما روز دوازدهم مرداد نود و شش که حکم تنفیذ دور دوم ریاست جمهوری روحانی صادر شد ظاهرا رآی مردم هیچ ارتباطی به گرایش اکثریت ملت نداشت : ” نصاب درخشان شرکت کنندگان در انتخاب رئیس جمهور و آنگاه رای بالای شخصیت منتخب، همگی نشانه های روشن از موفقیت نظام اسلامی در تحکیم و تثبیت جمهوریت و خصلت مردمی این نظام انقلابی است.”
البته تفاوت آشکار در مواجهه رهبر و امربَران او با موضوع یکسان در دوره های متفاوت ، به “رویه غیر قابل اعتراض” در داخل کشور تبدیل شده اشت. اما بسیارند کسانی که از آزادی بیان و نوشتن در خارجاز مرزها برخوردارند. از اینافراد انتظار می رود خودخواهی های رهبر و تهی بودن اغلب اظهارات و اقدامات او از مبانی حقوقی، اخلاقی و شرعی را یاد آوری نمایند. برای اثبات مدعای این یادداشت، نمونه های فراوان می توانارائه نمود. اما آنچه بهانه یادداشت اخیر شد عدمحضور پنج عضو فقیه شورای نگهبان در مراسم تحلیف ریاست جمهوری روحانی بود . شانزده سال پیش ، هم زمان با انتخاب مجدد سید محمد خاتمی به عنوانرئیس،جمهور ، میان رئیس عراقی قوه قضائیه با مجلس بر سر انتخاب دو عضو حقوقدان شورای نگهبان اختلاف پیدا شد.
رئیس قوه قضائیه معتقد بود که نمایندگان موظفند به افراد معرفی شده از سوی وی رای دهند. شورای بازیچه نگهبان نیز در تفسیری رسوا، اعلام کرد اولا رئیس قوه قضائیه موظف نیست بیش از تعداد مورد نیاز ، افرادی را به مجلس معرفی کند. یعنی اگر دوره عضویت سه عضو به پایانرسیده ، رئیس قوه قضائیه می تواند فقط سه نفر را به مجلس معرفی کند . ثانیا به فرض که بیش از تعداد مورد نیاز به مجلس معرفی شود حد نصابی برای انتخاب آنان وجود ندارد و نفراتی که رای بالاتری دارند به عضویت شورای نگهبان در می آیند.
البته این تفسیر در آن زمان توسط کروبی رئیس وقت مجلس پذیرفته نشد و انتخاب دو عضو حقوقدان شورای نگهبان، به حال تعلیق در آمد. با فرارسیدن زمان تحلیف خاتمی، شورای نگهبان تفسیر عجیبی از اصل یکصد و بیست ویکم قانون اساسی ارائه نمود که به موجب آن “حضور اعضای شورای نگهبان در مراسم تحلیف به معنای حضور همه دوازده عضو است” در مقابل، مجلس معتقد بود حضور ده عضو شورا بیش از سه چهارم کل اعضا – کافی است. این تفسیر در حالی ارائه شد که جهار سال قبل از آن، سید رضا زواره ای عضو حقوقدان شورای نگهبان از عضویت در شورا استعفا داد و به عنوان یکی از چهار کاندیدا، در رقابت انتخاباتی دومخرداد سال هفتاد و شش شرکت کرد. در زمان برگزاری اولین تحلیف خاتمی، شورای نگهبان دارای یازده عضو بود و کسی هم ایرادی نگرفت. اما در سال هشتاد، رهبر رسما از زورگویی شورای نگهبان و قوه قضائیه حمایت کرد. او در تاریخ سیزدهم مرداد – یک رور قبل از تاریخ تعیین شده برای تحلیف – نامه زیر را برای کروبی فرستاد:
“جناب حجتالاسلام آقای کروبی ریاست محترم مجلس شورای اسلامی، با توجه به اینکه مجلس شورای اسلامی به رأی قانونی در انتخاب حقوقدانان شورای نگهبان نرسیده است و با عنایت به شبهه قانون اساسی، مقتضی است مراسم تحلیف رئیس جمهوری تا هنگام فراهم شدن زمینه قانونی لازم به تأخیر اندازید تا این مراسم حائز اهمیت مورد شبهه قانونی قرار نگیرد.”
سید علی خامنهای با این دستور، حرف زور رئیس عراقی قوه قضائیه را به کرسی نشاند تا هماز مجلس،ششم انتقام بگیرد هم نشان دهد از ایستادن در برابر بیست و دو میلیون رای دهنده به خاتمی ابایی ندارد.
شانزده سال و یک روز بعد از آن دستور رسوای رهبر ، مراسم تحلیف حسن روحانی در حالی برگزار شد که پنج تن از اعضای شورای نگهبان از حضور در جلسه تحلیف خودداری کردند بدون آن که رهبر یا “قلم و زبان به مزدان او” کلامی در اعتراض بیان کنند. هاشمی شاهرودی -رئیس قوه قضائیه در سال هشتاد و یک سر دعوای آن روز- هماکنون عضو شورای نگهبان است. او و شیخ محمد یزدی رئیس اسبق قوه قضائیه و عضو فعلی شورای نگهبان دو تن از غایبان جلسه تحلیف سال نود و شش بودند.
به گمانم رسانه های مدعیاصلاح طلبی باید مشروح اتفاقات در آستانه تحلیف سال هشتاد را با مردمدر میان بگذارند تا حتی خوش بین ترینافراد ایرانی نیز بدانند تنها منطق در حکومت ولی فقیه ، منویات و شهوات سیاسی رهبر است که متناسب با شیفتگی ها و کینه ورزی های او تغییر می کند.
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة ، سلام علیکم ، ضمن آرزوی تندرستی و سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، شاهد ، بشیر و نذیر . حضرتعالی در پایان متن این پست آورده اید : من – محمد نوری زاد – بخاطر سالها نابخردی و کج نگری هایِ جاهلانه ام ، هم از شخص رضا شاه کبیر پوزشخواهی کرده و می کنم و هم همه ی عمر همراهی ام با جمهوری اسلامی و ظواهر ولایی اش را هدر شده می دانم!__ حضرت آیت الله نوری زاد ، حضرتعالی به خوبی واقف اید که هنوز هم هستند اشخاصی ( پدید آورندگان انقلاب ) که به ” هر دلیلی ” تاکنون به اَبَرچاله ی فقه ، معتقد و بدان پای بند و می پندارند که ثابت ماندن در افکار و قدمی که در گذشته برداشته اند ” ارزشی ” می باشد . حضرت آیت الله استفتاء دینی و شرعی آنکه پشیمانی و یا ” توبه ” از ” افکار و یا اعمال ” هر انسانی در زمان گذشته که بنظر آن را عقلی و نیک می پنداشته و با گذشت زمان و مخصوصاً افزایش سن و سال و با بدست آوردن تجربه ، فرد به جاهلانه و غلط بودن آن واقف گردیده ، دینی ، عقلی و انسانی محسوب شده یا آنکه باید باز هم بر همان اعمال گذشته غلط و جاهلی پر برجا و ثابت قدم بود ؟ الحقر ___ مبشّر
——–
درود دوست گرامی
در باره ی شخص خودم بارها گفته ام که من غلیظ به احکام اسلامی و بویژه شیعی پای بند بودم و آنها را لازمه ی هر زمان و مکانِ هر بنی بشری می دانستم. سالهاست که به این نتیجه رسیده ام که ضمن احترام به همه ی نحله های فکری و دینی، چه زمینی و چه آسمانی، درستی های مرامِ آنها را انتخاب و نادرست هایش را به آب اندازیم. من – آیت الله محمد نوری زاد – معتقدم زندگی با احکام شیعی به این می ماند که ما قیقی به صورت ببندیم و از سوراخ تنگ آن به جامعه و به هستی بنگریم. مردمان قیف به صورت، اجازه دارند با همان قیف به زندگی خود فرو شوند و لذت نیز ببرند اما هرگز اجازه ندارند مردمان دیگر را به سوراخِ قیف خود تحکم کنند.
با احترام
.
البته من با طنز و جوک گفتن مخالفتی ندارم چون طنز و بذله گوئی موجب انبساط خاطر خود طنزگو و مستمعان است،اما فارغ از طنز گوئی و شوخی،یکی از مغالطاتی که دائم در نوشته های مدیریت این سایت تکرار می شود تعبیر خود خوانده “آیت الله” است ،البته ممکن است خوانندگان توجه به این شوخی یا مغالطه اشتراک لفظی داشته باشند، اما خوب است یکبار به آن اشاره ای شود و آن اشاره این است که در تعبیر “آیت الله ” کلمه آیت از نظر وضع لغت عربی بمعنای “نشانه و علامت” هست،و معمولا این واژه در مواردی کاربرد دارد که شیئی و چیزی نقش علامت بودن و دلالت و راهنمائی به معنایی را ایفاء کند،مثلا روی این تعبیر می توان تابلوها و علائم رانندگی را هم “آیت” و نشانه دانست،پس آیت یعنی علامت و نشانه ای که ما را بچیزی هدایت می کند،در قرآن کریم و نصوص دینی نیز این کلمه فراوان بکار رفته است در مورد پدیده ها و اشیاء و مخلوقات خدای متعال،آسمان و زمین و ابر و باد و کوه و ..همه به “آیت” تعبیر می شوند و اینکه نفس وجود این اشیاء محسوس،انسان را “دلالت”میکند به اینکه اینها و نظم و قوانین حاکم بر آنها منتهی می شود به یک “شعور حاکم” و یک “تدبیر واحد” و خلق و ربوبیت واحد.بنابر این روی این اطلاق آسمان میشود “آیت الله” ،زمین می شود آیت الله،همه انسانها می شوند آیت الله،جمادات و نباتات و حیوانات همه می شوند آیت الله ،و در این اطلاق معنایی شکی نیست همه چیز در جهان هستی اعم از محسوس و نامحسوس آیت خدا هستند یعنی نشانه و جلوه خدا هستند و اینکه آنها مخلوقند و دلالت بر تحقق ذاتی علیم و حکیم و قادر و زنده می کنند.این اطلاقی است که شکی نیست در اینکه روی این اطلاق،جناب نوریزاد حتما آیت الله هستند،من آیت الله هستم،و همه نویسندگان این سایت علیرغم تفاوت فهم و نظر و ادب و علم،همه آیت الله هستند حتی مزدک و مش قاسم و عقاب! این سایت هم روی این اطلاق آیت الله هستند.
یک اطلاق و معنای دیگری که یک اصطلاح است و البته بر اساس همین ریشه لغوی فوق الذکر یک آرم و نشانه است ،اصطلاح و تعبیری است در حوزه های علمیه دینی و در عرف مردم برای اشاره به درجه و میزان علمی و فقاهتی کسانی که سالها در حوزه های دینی درس می خوانند و مطالعه می کنند ،زحمت می کشند و اساتید مختلفی در تخصص های مختلفی از ادبیات و منطق و فلسفه و لغت و فقه و اصول و تفسیر و عرفان و حدیث و رجال و درایه و چیزهایی از این قبیل که مقدمات فهم عمیق دینی هستند ،می بینند و نهایتا به مرتبه اجتهاد در فهم دینی یا کرسی مرجعیت و اصدار فتوای دینی می رسند،که به اینها اصطلاحا آیت الله گفته می شود و این غیر از اصطلاح عامّ اول است،البته بگذریم که متاسفانه بعد از انقلاب و روی خاستگاههای سیاسی،این تعبیر به آسانی و بصورت نقل و نبات بهر آخوند یا طلبه دینی با هر درجه از علم و زحمت و آگاهیّ اطلاق شد،وگرنه در فقه شیعه می بینیم که مثلا علامه حلّی با آن عظمت علمی و تالیف قریب به سیصد کتاب مورد مراجعه اهل علم و تحقیق آیت الله تعبیر می شود،یا مرحوم غزالی با آنهمه فهم و درایت و تالیف ثقه الاسلام یا حجه الاسلام نامیده می شود یا فرض کنید بمرحوم کلینی صاحب کتاب شریف کافی نهایتا ثقه الاسلام گفته می شود و امروز مع الاسف روی اغراض سیاسی یا جناحی به هر کم درس خوانده ای یا مدّاح و روضه خوانی،حجه الاسلام والمسلمین و آیت الله یا تعبیرات دیگر نهاده می شود که غالبا جهات سیاسی دخیلند،این پرانتز بسته و من الان به این جهت که مورد نقد است کاری ندارم،چیزی که مورد نظر من است این است که مطابق این اصطلاح دوم،آیت الله بکسی باید اطلاق بشود که سالیان سال در حوزه های دینی درس خوانده باشد و استاد دیده باشد و مطالعه وشب بیداری کشیده باشد و مباحثه کرده باشد و در مراحلی کرسی تدریس داشته باشد،کتاب و مقاله نوشته باشد و خلاصه با خون جگر به ملکه و قوت فهم استدلالی در فهم اصول و فروع دین نائل شده باشد،و طبعا چنین کسی هست که منطقا می تواند و مجاز است در اصول و فروع دین ابراز نظر کند فتوا دهد یا نفی و اثبات کند،می گویم ،من تصور می کنم روی این اطلاق خاص و اصطلاح خاص،جناب نوریزاد نباید و نمی توانند خود را بدون تحصیلات متداول دینی و تدرّج در فهم دینی “آیت الله” بدانند و البته لفظ و فضاهای خاص و تبلیغات و تشویق های خاص هیچگاه یک لاواقعیت را واقعیت نمی کند و هیچ فاقد رتبه ای را دارای رتبه نمی کند،چون اساس این اصطلاح آیت الله با آن اصطلاح اول متفاوت است. و در حقیقت لفظ آیت الله اینجا یک مشترک لفظی هست که اگر کسی با توجه به اشتراک در لفظ و تعدّد در معنا،لفظ مشترک را بکار گیرد و بدون اشاره به مقصود بودن معنای مورد نظر،خود را بطور مطلق آیت الله بنامد،این شخص در مغالطه است و در حال مغالطه انداختن دیگران و بحث طنز البته جداست،و من گمانم این است که جناب ایشان چنین ادعایی ندارند که آیت الله و مجتهد حوزوی باصطلاح رایج هستند،البته بی شک ایشان و همه ذرات کائنات از اوج تا حضیض،آیت الله تکوینی باصطلاح اول هستند،لکن خود را آیت الله بمعنای دوم قلمداد کردن و بدون کسب مهارت های لازم در اجتهاد و آیت اللهی دخالت در مسائل دینی کردن،معنایی جز مغالطه گری و تبلیغات خاص ندارد،و طبیعی هست که تخصص و کارشناسی هیچ اختصاصی به مسائل دینی اعم از اصول و فروع ندارد و هرکس که بدرجه کارشناسی و تخصص در یک رشته خاص نرسیده است بحکم عقل لازم است به متخصصان مربوط به هر رشته رجوع کند،طبعا جناب محمد نوریزاد که کارشناس خبره و اهل فنّ در امر فیلمسازی و سناریو نویسی و نویسندگی هستند محل رجوع غیر کارشناسان در این جنبه ها هستند،لکن در امر اجتهاد و فهم دینی ایشان نیز مثل سایر مردمی که درس فهم دین نخوانده اند و بدرجه اجتهاد نرسیده اند قاعدتا و بحکم عقل لازم است در فروع دین از یکی از مجتهدان اعلم زمان خویش تقلید کنند و با کاربرد مغالطه آمیز آیت الله بمعنای اول در معنای آیت الله باصطلاح دوم ،در مفاهیم تخصّصی دینی اظهار نظرات غیر کارشناسی نکنند.
با احترام
—————
درود جناب سید مرتضای گرامی
نوشته ی جامع و درخشانی است. بقدر وسع خودم از این نوشته بهره بردم. و بهمین خاطر سپاس مند شمایم. این که هر پشه ای می تواند آیت الله باشد، و نیز هر فردی، و بویژه هر مجتهد مسلمی، یک رسم متداول در فهم قرآنی و درون دینی است. چه ایرادی دارد یک چوپان – که بحکم قرآن آیت الله است – در همان حوزه ی چوپانی خود سخن بگوید و نظر خود را به اسم فتوا منتشر کند و پای فتوایش مهر بزند: الاحقر: آیت الله …. چوپان. و مثلا من – محمد نوری زاد – را فردی تجسم کنید با مختصری فرآورده های اجتماعی و فرهنگی در ساحت قلم و کلام. مختصری. و نه بیش. حالا همین محمد نوری زاد که طبق آیه ی قرآن برای خودش یک آیت الله است – مثل همان پشه – در راستای فهم خودش سخن می پراکند و اسمش را نیز فتوا می گذارد. از باب نمونه من چند باری فتوا می داده ام: هرکس به مکه و کربلا و سوریه برود بقصد زیارت، در حالی که در همسایگی اش فقیر و گرسنه است و یا همسایه اش بانویی است که از شدت فقر در معرض ناچاری و مفسده واقع است، این سفر – با هر هزینه ای که دارد – به مکه و کربلا و سوریه و پول انداختن به ضریح امامزاده ها: حرام اندر حرام است، بعید می دانم این کلام فتواگون، ورود به حوزه ی تخصصی اصدار و افتاء باشد. چرا که من سخن هماره ی خود را این بار با طعم فتاوای اصداری بیان کرده ام. به این می ماند که یک مکانیت یا یک تعویض روغنی فتوا (نظر کارشناسی) صادر کند که: فیلترهای روغن اتومبیل ، نه یک بار در میان بل هر بار که روغن اتومبیل تازه می شود، باید عوض شوند. فیلتر کهنه به دور انداخته شود و یک فیلتر نو جایگزینش گردد. چرا؟ به این خاطر که: منِ مکانیک به این فهم رسیده ام. دلیلش چیست؟ دلیلش را نه با همه که با خواص و اهل فن خواهم گفت. در این وادی، همه تعرض ما به وادیِ آیت الله های قم، تنها و تنها استفاده از واژه ی “فتوا”ست. وگرنه “آیت الله” که بلوکه ی حضرات نیست.
با احترام
.
درود نوریزاد گرامی
مجادله کلامی درخشانی بود! من نیز بقدر وسع خودم از این مجادله کلامی بهره بردم و از شما سپاسگزارم.
با احترام
درود بر شرف و انصاف شما که هم نظر خود را در مورد رضا شاه، مورد بازنگری قرار دادید و نیز عملکرد خمینی و خامنه ای را نقد کردید. به نظر من در نظام جمهوری اسلامی فقط آقای دکتر بهشتی و دکتر روحانی دارای شخصیت ارزشمندی هستند.
به نظر من در جمهوری اسلامی فقط شخصیت امام ارزشمنده چون مرحوم شده!
دقیقا!آخوند خوب یعنی آخوند /// رحمت بسرکشیده!
پاسخ به علی “یک” در بخشی که مربوط ببنده بود:
تصادفا من بعکس علی تصورم این است که او “سیّد” نیست،برای اینکه سیّد بودن افراد متاخر یک نسل به این نیست که مثلا فرد متاخری از آن نسل تازه پس از قرنها برود بررسی کند که اجداد او سید بوده اند یا خیر! اگر سید بودنی در کار بود جدّ اندر جدّ از طریق پدران علی یک تا پدر خود او نقل می شد و به او می رسید و اینها هیچ ربطی به کوچ یا طرز زندگی کارگری یا کشاورزی ندارد.البته الان هنوز راه برای بررسی بسته نیست،یک راه بررسی طریق سنتی و عرفی امضاء شده از طرف شارع است یعنی رجوع به بیّنات و قرائن و دلائل عرفی و شهرت های گذشته تاحال و مشجّرات و شجره نامه ها و انساب،یک راه هم همین راهی است که بقول شما علم پیش پای شما نهاده است :دی ان ای،که البته ظنّیّه الطریق بودن آن از نظر ما مانع از مشروعیت آن است،لکن اگر شما طریقیتی برای این طریق قائلید رجوع کنید به تست دی ان ای ببینید اعقاب شما بکجا ختم می شوند.
این تعبیر “منابع جدید” هم از اون حرفها بود! اگر این سخن از یک فرد ناآگاه صادر میشد مشکلی نبود،شما که اجمالا با فقه آشنا هستی چرا؟! من در بحث ها گفتم،در وحی آمد که پیامبر هیچ اجر و اجرتی در ازاء رسالت خویش نخواست مگر “مودت فی القربی”اگر کسی محمد را فقط محمد نابغه کیّاس سیّاس می داند نه پیامبری که وحی بر او نازل شد،این از موضوع گفتگو خارج است و مجعولات شرعی داخل شریعت محمد دخلی به ناباوران ندارد،اما اگر محمّد رسول الله است کما هو الحق،بالاخره خواست پیامبر خدا و اراده تشریعی خدا “مودت با اقربای” ایشان است،که البته بالمآل نفع آن باز به خود امّت باز می گردد،پس مساله اساسی در امر سیادت، مساله شرافت و افتخار انتساب به “محمد رسول الله” است نه “محمد کیّاس سیّاس نابغه”،و اصل اساسی در این جهت “منابع دیگر” یعنی خمس نیست.بعد، شما بروید چرتکه بیندازید،به فقه هم رجوعی کنید در باب خمس و زکوات و صدقات واجبه و مستحبّه،این تعریض به “منابع دیگر” که می کنید محلّش کجاست و شرائطش چیست؟ آیا هرکس سید است حتما دارای منابع دیگر است؟ هزاران سید هستند در جامعه ما و غیر جامعه ما که غنی و مستغنی هستند و منبع خیرات و نیکی ها،حتی گوشه چشمی نیز به این “منابع دیگر” که می گویید ندارند،پس سیادت لزوما مساوق با منابع دیگر نیست،بلکه منابع دیگر (چرا حال در لفافه؟ بگو خمسی که محمد رسول الله تعیین فرموده است باراده تشریعی خدا،نه خمسی که محمد سیّاس کیّاس نابغه تعیین کرده است) عمدتا فلسفه آن حفظ عنوان امامت و حکومت و ولایت عترت اوست ،که بخشی از آن برای تامین سادات فقیر و یتیم و در راه مانده است و بخشی از آن که متفرع بر عنوان امامت است صرف هر آن چیزی می شود که اعانه اهداف اسلام و ترویج آن است،پس منابع دیگر این است نه چیزی مافیایی که مستحق چنین ابهام گوئی و ابهام آفرینی نابجای شما باشد. بعد، شما چرا اگر می خواهید اشاره به احکام شریعت محمد رسول الله کنید ،فقط اشاره “بمنابع” دیگری مثل خمس می کنید،آیا سیادت یعنی فقط خمس؟ آیا “منابع وسیع دیگر” بعنوان زکوات واجبه و مستحبه و صدقات ،منابع مشروع دیگری برای فقراء و مستضعفان غیر سید امت محمد نیست؟ بنابر این شما اگر از سادات باشید و فقیر ،خواهید رفت تحت عنوان منابع دیگری بنام خمس،و اگر غیر سید هستید و فقیر،خواهید رفت تحت عنوان منابع دیگری بنام های زکوات و صدقات بحکم شریعت محمد رسول الله،پس نه سیدی فقط منابع دیگر است و نه احول بینی در شریعت محمد رسول الله رواست،اگر هم محمد رسول الله نیست و سیّاس و کیّاسی عادی بوده است پس احکام داخلی او ربطی به ناباوران به او و احکام او ندارد چون ناباوران بحکم ناباوری،خمس و زکاتی پرداخت نمی کنند،بنابر این جنس تقلّبی بودن یا نبودن آنان نیز ربطی به ناباوران ندارد.
آری من گفتم محمّد رسول الله حقّ بر گردن بشریت دارد بحکم محمد رسول الله بودن و تحوّلی که بعثت و وحی در معرفت بشر به مبدا و معاد و قبل و بعد انسان پدید آورده است،پس من از حق بعثت و پیامبری و پیامبر خدا بر بشریت گفتم نه از حق سادات بر این و آن،و بسی تفاوت هست بین این و آن.
لزوم مودت ذی القربی (قل لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فی القربی) نیز چنانکه اشاره شد مزد رسالت رسول الله است باراده تشریعی خدا و البته نفع این مودت اگر باشد باز راجع به امت است.پس این نه محدودیت است نه تحمیل اگر محمد رسول الله باشد نه محمد سیّاس کیّاس.
در باب طرق ثبوت و اثبات سیادت که حکم مجعول شرعی است و نسبت آن با علمی که چنین ادعایی دارد سخن گفته شد.حال فرض کنید شما و قلیلی از این جامعه ناباور به رسالت رسول الله و احکام و طرق مجعول شرعی باشید،تقّلبی بودن یا نبودن سادات به شما چه مربوط؟!
در باب چاپلوسی که انگیزه اصلی عصبانیت و پدید آمدن این نوشته ها بود،نیز بخطا رفتید،ارزش های واقعی اشخاص و تشویق آنان ،ارتباطی با چاپلوسی و تملّق و گزافه گوئی که اصل و اساس حماقت است ندارد،ما نگفتیم کسی خوبیها و محاسن کسی را نگوید،گفتیم تطویل بلاطائل در مدح و یکسونگری مطلق و نقد نکردن اشخاص،چاپلوسی احمقانه است و دفاع از حماقت؛ حماقت است و انگیزه چاپلوسی چنانکه قبلا گذشت تنها چاپیدن و بهره وری مالی نیست،انگیزه ها امروز با اینگونه وسعت شعاع رسانه و اثرگذاری آنها در جوامع،بسیار متنوع است. بنابر این دفاع از چاپلوسان به حمق نزدیکتر است :احثوا التراب فی وجوه المدّاحین.
علی “یک”!!!!!
روزینامه قانون: رسم وزیرکُشی در آموزش و پرورش.
مش قاسم: خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم. این رسم در حکومت اسلامی با کشتن خانم وزیر فرخ رو پارسا آغاز شد.
اینجانب اصولاً با افرادی که در مباحثه ها درمانده و به علت وابستگیهای خاص به حکومت حاضر و از ترس اینکه جیره و مواجبشان قطع نشده و دست به دهان نشوند، مرتب کم آورده و به دروغ متوسل میشوند، از هم سخن شدن اکراه دارم. این مطلب را قبلاً به این مرد بنام مستعار “سید مرتضی” که خود را ملبس به لباس جدش کرده و از پشتیبانی جنایتهای حکومت حاضر ابائی ندارد، گوشزد کرده بودم. نامبرده به هیچ وجه آن چنان شخصیتی از خود به نمایش نگذاشته تا لائق بحثهای منطقی باشد. مختصرزیرجهت روشن شدن دوستان و نه ایشان است. من با این فرد دروغپرداز به هیچ وجه وارد گفت و شنود نمیشوم. حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی!
اهل الحدیث (عربی):
ابرهه درسال تولد پیغمبر(ص) به مکه حمله کرد (https://www.ahlalhdeeth.com/vbe/showthread.php?t=10462)
ویکی شیعه: عام الفیل: http://fa.wikishia.net :
عام الفیل در ویکی شیعه: تاریخنگاران عام الفیل را سال 570 میلادی دانسته و بنا بر قول مشهور، سال ولادت پیامبر اسلام همین سال است.
اهل البیت: اصحاب فیل: http://wiki.ahlolbait.com
اکثر علماء برآنند که عام الفیل همان سالی بود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله در آن سال متولد شد. (زین العابدین، رهنما؛ ترجمه و تفسیر رهنما، تهران، نشر کیهان، 1346ش، ج4، ص610).
ویکیپدیا فارسی:
طبق روایات سنت اسلامی، محمّد در مکه و در سالی معروف به عامالفیل یاسال فیل که برابر با سال 570 میلادی است به دنیا آمد.
پروکوپیوس درسال 500 در سزاریه متولد ودرسال 545 میلادی در کنستانتین (استانبول کنونی) درگذشت. بنابراین درسال 570 میلادی که مورخین اسلامی سال تولد محمد گزارش کرده اند، پروکوپیوس بطور حتم در قید حیات نبود. پس ارجاع سایت مورد اشارۀ آشیخ خیلی مسلمان به گزارش تاریخی پروکوپیوس یک دروغ فاحش است. ضمناً پروکوپیوس در تاریخ جنگها نه از ابرهه نام برده، نه از مکه و نه از کعبه. سایت زیر از پروژۀ گوتنبرگ که کل آثار او را منتشر کرده است، گویای چنین ادعائیست.
http://www.gutenberg.org/files/16764/16764-h/16764-h.htm
درمورد پروکوپیوس، آشیخ خیلی مسلمان ما، ما را به “پرتال علوم انسانی” دست پخت حکومت اسلامی ارجاع داده است. سایت نامبرده چنین افاضه نموده: (http://www.ensani.ir/fa/content/46041/default.aspx)
« حمله اصحاب فیل به مکه، که سوره اى از قرآن هم بدان اختصاص یافته، به لحاظ واقعیت تاریخى و کیفیت وقوع میان پژوهشگران تاریخ عرب قبل از اسلام، مورد بحث و گفتگوست. برخى خاورشناسان و نویسندگان شرقى، آن را بر مفاد کتیبه دوم به جاى مانده از ابرهه مربوط به سال 547 میلادى (Ry 506) و اشاره پروکوپیوس مورخ بیزانسى قرن ششم میلادى درباره لشکرکشى ابرهه به ایران و انصراف و بازگشت سریع او، تطبیق کرده اند. غالب محققان، اعم از شرقى و غربى، این حمله را به حدود سال 570 میلادى مربوط دانسته اند»
اما همانطور که در بالا هم اشاره شد، درسال 570 میلادی که مصادف با سال تولد پیغمبر اسلام است، پروکوپیوس 25 سال بود که زیر 2 متر خاک دفن شده و دیگر زنده نبود تا شاهد حملۀ ابرهه به مکه وکعبه باشد.
من نمیدانم این مرد با اسم مستعار “سید مرتضی” که همگان شاهدند تا چه اندازه از شخصیت یک فرد مذهبی برخوردادر بوده و حتی از عیان کردن اسم خودش نیز وحشت دارد، با این عبا و عمامه و انبوهی ریش و سبیل چرا انقدر دروغ سرهم میکند؟ واقعاً خجالت آوره!!
ای داد بیداد! همینطور که کامنت گذار علی کبیری موسوم به اسلام شناس کبیر متواری از وطن گفت،بحث ایدئولوژیک و دینی با او بیفائده هست،بجهت عصبیت های کور و انجماد و دگماتیزم در دین ستیزی و نفی بدیهیات تاریخ تا چه رسد به نظریات آن! خوانندگان رویکرد او را نیز ببینند که مطلبی در پیج قبل نوشته ناظر به نوشته ای از دوستی بنام عبدالله که نقد کوتاهی ناظر به اجزاء آن در همان پیج و ذیل آن نوشته شد،ببینید انگیزه های خودنمایانه را که مطلب آنجاست ،بعد اسلام شناس کبیر! بدو بدو از هول از دست دادن حلیم،می آید اینجا سر و صورتی نمایشی بنوشته ای داده و نیمی از آن را به طعن ناقد و بیان تواریخ اسلامی اختصاص می دهد بعد می پردازد به موضوعی فرعی و خارج از حریم نزاع که پروکوپیوس در فلان تاریخ وفات یافت و تمام! بی اینکه یک کلمه به اجزاء نقد گذشته بپردازد،و تاملی در یک مقاله مبسوط دانشگاهی کند،و بی آنکه خواننده ابتدا بساکن در این پیج بداند که بحث اول چه بود و نقد چه بود،آنهم با لحنی همچون همیشه کف بدهان آورده و پر از تعصبات سیاسی و پرداختن به اسم و رسم مجازی یا حقیقی اشخاص! نه رهایش کن،این کبیری درست بشو نیست و بحث با او بیفائده،من فقط از باب اینکه خواننده در جریان اصل بحث باشد،نوشته خودم که نوشته این آقا مثلا پاسخ به اوست اینجا باز نشر می کنم قضاوت با خوانندگان.
——-
سید مرتضی
11:02 ب.ظ / آگوست 10, 2017
این ادعاهای اسلام شناس کبیر! مجموعا به چیزی جز برخی استبعادهای خاص،و ادعاهای نامستند و اتکاء بر برخی داده های ظنی تجربی ،استناد ندارد،وقبلا در این سایت بنده با مطالعات شخصی در منابع کهن موثق تاریخ و سیره ،نیز ارائه یک مقاله مستند دانشگاهی که ریفرنس آن ذیلا تقدیم می شود نشان دادم که اینگونه دعاوی متکی بر ادعاهای نامستند برخی مسشرقین چیزی جز بیراهه روی،استبعاد و ادعاهای پر طمطراق در قالب تحقیقات دانشگاهی نیست ،و بر اساس گزارش های معتبر تاریخی گوناگون ،ابرهه دو حمله صورت داده بوده است،یک حمله ناکام و ناتمام به ایران در 547 میلادی که بجهت برخی مشکلات و عدم اطمینان به پیروزی متوقف شده است و دیگری حمله به مکه در سال 570 میلادی یعنی سالی که سال ولادت پیامبر بوده است صورت گرفته که بگزارش قرآن کریم و وحی الهی بصورت اعجاز یا ارهاص منجر به هلاکت او و سپاهیان او شده است و صرفنظر از تواریخ مشخص و مکرّر سیره نویسان اسلامی ،در این زمینه دو کتیبه تاریخی وجود دارد ،یکی متعلق به پروکوپیوس مورخ رومی که از یک حمله ابرهه سخن گفته است که با قرائنی بر حمله نافرجام او به ایران تطبیق شده است و دیگری کتیبه ای متعلق به خود ابرهه،که ایندو کتیبه هردو ساکت هستند از سال وفات ابرهه،بنابر این ابهام آفرینی و کلی بافی در این جهت که ابرهه اصلا در سال 570 میلادی یعنی سال ولادت پیامبر زنده نبوده است مستند درستی ندارد و بیشتر ناشی از حدس و گمان ها و تخمین های برخی مستشرقین است که اسلام شناس کبیر مقلّدانه از ظن و گمان های آنان تبعیت کرده است و اینها در مقاله مورد اشاره مفصل بحث شده است.
این مطالب اسلام شناس کبیر هم همچون موارد مشابه ،چیزی جز قیافه گرفتن و پوزیسیون تحقیقات دانشگاهی و انکار قطعیات و شواهد تاریخی نیست که برخی موارد آن سابقا مورد بحث واقع شده است و این آقا عادت بتکرار در مورد آن دارد،مثل اینکه صرفا بطور مبهم اشاره بتحقیقات دانشگاهی شود و همه تواریخ و سیره های معتبر مورد نفی و انکار واقع شود! یا استناد به اینکه مسلمین چون تاریخ مدوّنی نداشته اند پس نمی شود یک حادثه مهم و چشمگیر تاریخی نقطه عطف برای تعیین حوادث عرفی آنان باشد! درست مثل اینکه کسی اصل هجرت پیامبر از مکه بمدینه و نقطه عطف واقع شدن آنرا انکار کند چون مسلمانان عادت به تدوین تاریخ نداشته اند!
یا ادعای وفات یافتن ابرهه 5 سال قبل از ولادت پیامبر و عام الفیل یعنی سال 570 میلادی،که معلوم نیست چنین ادعایی که نه در دو کتیبه مورد اشاره هست و نه در جای دیگر،از قوطی کدام عطار دانشگاهی بیرون آمده است!
یا مساله استناد به تحقیق محققی بنام طه حسین در مورد شعر جاهلی که مکرر در مکرر در کلام این اسلام شناس به آن استناد می شود توگوئی سخن طه حسین وحی منزل غیر قابل خدشه و تحقیق پایانی در خصوصیات شعر جاهلی است! و همه این پزیشن های تحقیقاتی و نهائی خواندن سخن طه حسین حول این محور دور می زند که کثرت وسیعی از اشعار جاهلی مربوط به این حادثه را که در دواوین معتبر و قدیمی شعراء و کتابهای دیگر منعکس شده نفی کنند تا یکی از حقایق قرآنی را بخیال نفی کنند!
در مورد تحقیقات فسیل شناسی و انعدام غیر قابل تخطئه فیل ها در عربستان از 325000 سال پیش! که گویا این داده ها هم همه داده های علمی و علم آور و غیر ظنی علوم تجربی هست! و بهیچوجه خللی در آنها نیست،توجه نشده که خوب فرضا این تحقیقات صد در صدی غیر قابل خدشه در مورد انقراض فیل در عربستان و نواحی اطراف آن صحیح باشد ،این چه دلالتی بر نفی امکان انتقال فیل از مناطق دیگر و آوردن آنها به این جنگ دارد؟! و حال مگر کسی گفت هزاران فیل را یکجا در آن جنگ آوردند و بکار گرفتند؟! آنچه که در این تواریخ هست این است که تعدادی فیل هم در این جنگ بکار رفته است پیشاپیش سپاه ابرهه،و انقراض نسل فیل در عربستان (برفرض صحت این تخمین تجربی) ربطی به آوردن فیلها از مناطق دیگر ندارد!
یکی از عجائب اسلام شناسی اسلام کبیر! نیز این تعبیر او در انتهای این پزیشن های پرآب و تاب تحقیقی! است :”پس به دلائل مختلف که در بالا به آنها اشاره شد، سورۀ الفیل ازنظرتاریخی مستند نیست!”.
گویا کسی می خواهد با استناد به تاریخ ،سوره فیل،یکی از سور مکّی نازل بر پیامبر را مستند کند و ثبوت سوره ها و آیات قرآنی و تواتر قرآن موکول بر بحث و مناقشه در مسائل ظنّی تاریخ است!
—-
در این زمینه و جهت روشن شدن بنیان سست ادعاهای اسلام شناس مدرن و کبیر! مراجعه شود به لینک مقاله مفصّل مورد اشاره :
http://www.ensani.ir/fa/content/46041/default.aspx
سید حتما این پژوهشهایت هم مثل شلغم و هویجه بجای///و زنان قریش!
با درود بر دوست گرامی کبیری
اشتباهی که خیلی ازدوستان مرتکب مشوند این هست که وارد بحث با افرادی میشوند که این افراد کاملا فرق بین درست و نادرست را میدانند ولی با هشیاری کامل ” نادرستی” را انتخاب کردن. این افراد دست به هرکاری میزنن تا شب را روز و برعکس جلوه دهند.
دوست عزیز , شما به تاریخچهه این افراد نگاه کنید , دروغ جزی از بافت ژنتیکی انهاست و بدون دروغ توانایی زیست ندارن.
بهترن رفتاردر مقابله اینجور شخصیتها , بایکوت کردن کامل انها میباشد.
حیف حتی ثانیه ای که ایچنین هدر رود
پیروز یاشید
عقرب
اخبار: تولید نور با استفاده از نوک مداد در ایران.
مش قاسم: این اختراع فوقالعاده نتیجه جفنگیات این دومی بود در راستای اقتصاد مقاومتی. فقط یه مشکل، مدادش از چین وارد شده بوده.
وزوزیر/* كشور: مهم ترين رويكرد در انتخاب مديران استفاده از نيروهاي پاكدست است.
مش قاسم: ای نادان، آدم پاکدست میاد زیر دست تو و همپلکیات کار کنه؟ سیاست انتخاب مدیران در حکومت اسلامی استفاده از دزدان و آدمکشان است که بتونن کنترلشون کنن. داستان گربه دزده و چوب جارو. وزوزیر/* …(سه نقطه از مش قاسم) شعر میگه.
/*: ک
یکی از سردار/*ان شکست خورده: آمریکا هیچ گزینهای بر روی کاغذ ندارد گفت: دشمن را به خوبی میشناسیم و به اندازهای که بر او غلبه کنیم، قدرت انباشتهایم.
مش قاسم: ای نادان، تو همپالکیات ۸ سال با صدام جنگ کردین زورتون نرسید. آمریکا در طول دو هفته خاک عراق رو به توبره کشید. زارت و زورت بیجا نکن، یه وقت دیدی عکست توی دسته پاسور در آمد.
/*: ک
/// وطن فروش!
8 سال با عراقی ها جنگ کردیم و فکر کن یکسال اول اون منطقی بود و بقیه کشک! اگه جلوی عراقی ها و صدام را نمیگرفتیم شاید تو الان یک رگت به عراق وصل بود!
آمریکا هیچ پوخی نیست و خودش اینو بهتر میدونه! تو نمیخواد نگران باشی. به هرزگی ادامه بده که فعلاً نون تو اینکاره. نه؟! آمریکایی ها هم بیایند به نفع توست و یه جورایی دو رگه شده و وصل به آمریکا میشی. وطن فروشی دو رگه! و یک دو تابعیتی آمریکایی ایرانی! خوش بحالت. پس دعا کن زودتر آمریکا حمله کنه تا تو به نان و نوایی برسی!
آقای نوریزاد…..کجایی؟
این آنارشیست خیلی در افشانی میکنه , پس هاشورهای شما فقط برای مزدک بود!!!
آنارشیست جوش نزن این ته مونده شیرت هم خشک میشه!
تا دلت بخواد شیر دارم، اونم ارگانیک و پرفشار!
بدم خدمتتان؟!
تحت این همه فشار یه تست جنسیت هم بدی با این همه شیر بد نیست! من همونم که گفتی مسافر کشی شرف داره! بله شرف داره اما نه به دستمال کش هایی مثل تو که خیر سرت می گی دهه شصتی هستی و تحفه نظنز! من دهه چهلی هستم همونی که وقتی تو از شیر پر فشار یکی دیگه تغذیه می کردی سر بزم گلپایگانی و آغاسی می نشستم و خبر از وجود شیر خوره های پر فشاری مثل تو نداشتیم که مملکت رو به این روز انداختن و /////////////// همچنان فکر می کنن تحفه نطنز هستند! باز هم می گم زیادی زور نزن و به شیر پر فشاری که خوردی نناز یه وقت دیدی این دو زار شیرت هم خشک شد و اون پشمای گندیده با ارزشت هم ریخت!
بد نیست با استعانت از کتب تاریخی مروری اجمالی کنیم بر بخشی از تاریخ نادر “یکی از دو اَبَر وطنی” ایران:
نادر در دهم محرم 1160 از اصفهان بسوى يزد و كرمان حركت كرد و هرجا رسيد از كلّهها مناره ساخت و در ورود به مشهد در ستمگرى افراط بيشترى نشان داد…
(ایران در زمان نادرشاه،مینورسکی ،ص 375)
—-
نادر هميشه از اين موضوع رنج مى برد كه چرا مردم او را دوست ندارند و صفويه را دوست دارند. اما او نمى توانست كسى كه مى خواهد موجب وحشت ديگران باشد، هرگز مورد محبت آنان قرار نخواهد گرفت و آنان كه دوست دارند بر اعصاب مردم حكومت كنند، هرگز در قلبهاى افراد مردم راه نخواهند يافت. زور و فشار هرگز موجب محبت نمى شود!!در تاريخ ايران آدمكش و خونخواره كم نيست، اما نادر چيز ديگرى است. در مورد قساوت نادر، از يك چشم يا دو چشم كندن و از گوش و دماغ بريدن و بيضه كشيدن و شكنجه و چوب و تازيانه لازم نيست سخنى به ميان آيد. چون اين جزئيات در برابر «قهرمان قهر و سطوت نادرى» ناچيز است. حتى از كشتارى كه نادر در دهلى به راه انداخت تا جائى كه به قول ژنرال سايكس هنوز هم مردم دهلى براى مفهوم «قتل عام» كلمه «نادر شاهى» را به كار مى برند و خود ما هم در مقابل حكم زور مى گوئيم «حكم نادرى» ذكرى نمى كنيم، زيرا در نظر ما كه سراسر تاريخمان قتل عام و خاص بوده است و حكم زور و بى منطقى، اين مسائل چندان تازگى ندارد…پس از اينكه در ميدان نقش جهان اصفهان چند نفر از بازرگان ارمنى و مسلمان و يهودى و هندى را به دستور وى زنده زنده در آتش سوزانيدند ،«در اواخر سنه يك هزار و يكصد و پنجاه و نه، موكب والا از راه نيريز به صوب كرمان نهضت فرمود..در یک مورد،در حق طبیبی که طبابتی کرده بود که باعث اندکی فربهی و چاقی در او شده بود اینطور فرمان داد: بنا به حكم همايونى بر ديوار باغى كه نزديك سراپرده شاهى بود، سوراخ تنگى كرده، سر خاندانقلى بيك را از سوراخ بيرون آورده طنابهاى محكم بر آن سر و گردن بستند و سر ديگر طنابها را به دو گاو بسته و چوب به گاوها زدند. سر خاندانقلى بيچاره با بيشتر اعصاب و عروق آن كنده شد!
در همين سفر كرمان است كه از سر شصت و سه نفر از كلانتران و عمال بلوكات فارس و يكصد و شانزده نفر از مردم كرمان، دو كله منار ساخت!…
باز در همين سفر محنت اثر است كه در حدود هفتصد نفر از مردم كرمان را به قتل رسانيد و از كله ها منارها به ثريا برآورد. من جمله آقا فتحعلى نام كلانتر شهر كرمان را كشت. گناه اين بينوا اين بود كه در آن سال (1160) شب سه شنبه نهم ربيع الاول (شب قتل عمر خليفه ثانى) مصادف شده بود با شب تحويل سال و جشن نوروز. آقا فتحعلى هم مثل ديگر ايرانيان به مناسبت نوروز حمامى رفته و دست و پاى خود را حنايى گذاشته بود. تا چشم نادر به دست خضاب كرده كلانتر افتاد، فرمود يقين به جهت اين عيد (- قتل خليفه ثانى) خضاب كردى! و فحش زيادى به سلاطين صفويه داد كه چرا روز نهم ربيع الاول را عيد قرار دادند و حكم به قتل آقا فتحعلى كرد و او را به طناب خفه كردند. و جسد او را در خندق انداختند و ورثه و اقرباى او جرأت دفن او را نكردند!
با اين همه بيرحمي ها، نادر مى خواست او را دوست داشته باشند! تازه با اين روشهاى ابتكارآميز! در جلب قلوب مردم، فرومايگى و پولپرستى و مال دوستى مفرط و لئامت و خست را نيز همراه ساخته بود..
در سال 1159 هجرى در اصفهان، تعداد هفتاد و سه نفر از ضابطان و عمال و كلانتران فارس را كه در ركابش حاضر بودند سخت مؤاخذه كرد كه «چرا مال ما را نمى دهيد و خدمت نمى كنيد». آنگاه دستور داد تا شصت و سه نفر از آنان را كور كردند و سپس در كرمان «تمامى كورهاى فارس و شصت و سه نفر از كلانتران و عمال بلوكات را به ضميمه يكصد و شانزده نفر اهالى كرمان بر حسب حكم «پادشاه عدالتپناه» كشتند و جنازه آنها را در ميدان انداختند و از سرهاى آنها كه به شماره يكصد و هفتاد و نه نفر بود دو كله مناره ساختند و به مراسم معدلت پرداختند!
(نادر شاه و بازماندگانش،عبد الحسین نوائی،ص 148- 162)
—-
نادر يك نابغه نظامى است، آنهم فقط در كارهاى سپاهيگرى. در اداره مملكت كه اصلًا از حد عادى هم منحطتر بود. آدمى بوده كه به همان نسبت كه در كار نظاميگرى قوى بوده در كار مديريت مملكت مرد منحط و پستى بوده است، خيلى هم فضاحت راه انداخت. مى گويند اميركبير گفته است كه اگر شاه عباس پادشاه مى بود و من صدر اعظم و نادر وزير جنگ، ما سه نفرى دنيا را مى گرفتيم! نادر فقط همان نبوغ نظامى را دارد..
(مجموعه آثار، استاد مطهری،ج15 ص 66)
کارنامه “اَبَر وطنی”دیگر ایران:رضا خان میر پنج!
اصلاحات در عصر رضاشاه
سياست عشايرى رضا شاه را، چون غلط تعبير و بد اجرا كردند، لاجرم تلفاتى سنگين بر چهارپايان اهلى وارد آمد، و عشاير دچار فقر و مسكنت شدند و از عده آنان كاسته شد.
(تاریخ اجتماعی ایران ،مرتضس راوندی،ج3 ص 288)
—-
از دوره رضا شاه در اثر مبارزه با قدرت فئودالها، امنيت و تمركزى بيسابقه، توأم با استبداد مطلق در ايران پديد آمد و زمينه تا حدى براى فعاليتهاى اقتصادى فراهم گرديد.
(همان،ج5 ص 590)
—-
بطور اجمال، از سال 1263 تا سال 1304 كه راه آهن سرتاسرى ايران به همت و سرمايه مردم و مراقبت رضا شاه صورت عمل گرفت به ترتيب بواتال فرانسوى، دولت روسيه، و بانك روس و تنى چند از سرمايه داران روس و يك شركت آلمانى و دولتين آلمان و روس، بموجب قراردادهايى، به گرفتن امتياز راه آهن توفيق يافتند؛ ولى در نتيجه سوءنيت دو همسايه شمالى و جنوبى، و بي كفايتى زمامداران، اين قرارداد عملى و اجرا نشد.
(همان،ج5 ص 614)
—
دوره سوم مصادف است با بيست سال حكومت رضا شاه پهلوى كه با كودتاى سوم حوت 1339 استقرار يافت. در اين دوره آثار فئوداليسم و حكومت خانها و متنفذين محلى از بين رفت و امنيّت و مركزيتى بىسابقه در ايران پديد آمد، جاده هاى كشور تا حدى اصلاح گرديد، راه آهن سراسرى بسيارى از نقاط كشور را به هم مربوط ساخت، بر تعداد دبستانها و دبيرستانها افزوده شد، و براى نخستين بار دانشگاه تهران تأسيس گرديد و با اعزام سالى صد محصل برگزيده به اروپا مقدمات نفوذ فرهنگ و تمدن غرب در ايران فراهم گرديد. ولى رضا خان به علت خلق و خوى استبدادى و خودپرستى و عشق فراوان به مال اندوزى و زمينخوارى از دموكراسى واقعى و رشد افكار عمومى، و آزادى احزاب و اجتماعات بيم داشت و همين سياست غلط او را به سوى استبداد و فاشيسم سوق داد و موجب سقوط او گرديد.
(همان، ج 8 ص 505)
—-
در دوره سلطنت رضا شاه، عده يى از ادب دوستان و شرقشناسان به ايران آمدند و دولت ايران مقدم آنان را گرامى داشت….در اين دوره با اينكه «رضا شاه» به ادبيّات عنايت چندانى نداشت، با توجهى كه نخست وزير وقت محمّد على فروغى و بعضى از وزرا و رجال فرهنگى مانند على اكبر دهخدا و على اصغر حكمت به فرهنگ و ادب ايرانى داشتند و با عنايتى كه شرقشناسان فرانسوى، انگليسى، آلمانى، ايتاليايى، روسى و امريكايى به فرهنگ كهنسال ايران ابراز مىكردند، تاريخ، فرهنگ و تمدن ايران مورد توجه غربيان قرار گرفت..
(همان،ج 8 ص 506)
میرزا جواد خان اجتهاد بيشتر از ميرزا عليخان مخالف رضا شاه بود و تمديد قرارداد دارسى را دليل ردناپذير خيانت ديكتاتور مى دانست.
(همان،بخش 2،ج8 ص 584)
رضا شاه در حال كشيدن ترياك (احتمالا آن وقت ها تست اعتیادی در کار نبوده!) گزارش را شنيد و گفت: «بلاتكليف در زندان قصر نگهش داريد تا ريق رحمت را سر بكشد!»
(همان)
—-
غارت املاک مالکان و خانها توسط رضا شاه
بيشتر از 80% تمام زمينهاى بارور جزو املاك رضا شاه، مالكان و خانهاى ايلات كوچنشين بودند.
مقدار كمى از اين زمينها جزو زمينهاى دولتى يا وقف بشمار مى آمدند..
(تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز،گرانتوسکی ،ص 458)
—
رژيم ترور و اختناق و استقرار حكومت پليسى فاشيست مآب و ناديده گرفتن قانون اساسى و نابودى مخالفان با بدترين وضع و سركوب كردن جنبشهاى ملى و تحكيم هرچه بيشتر مالكيتهاى بزرگ اراضى و غارت دسترنج هرچه بيشتر دهقانان و كارگران و تبديل شدن شخص شاه به يكى از بزرگترين ملاكان زمينخوار كه بسيارى از زمينهاى مالكان بزرگ و سران ايلات و عشاير به دست رضا شاه مصادره شد؛ يا آن اراضى را به خود اختصاص داد و يا به طرفداران خود بخشيد. بتدريج صاحب مقدار زيادى از سرزمينهاى استانهاى حاصلخيز ايران از جمله گيلان و مازندران و گرگان شد تا جايى كه در رديف يكى از بزرگترين مالكان ايران درآمد.
رضا شاه تنها به تصرف نواحى شمال ايران اكتفا نكرد، بلكه در هر نقطه ديگر ايران هرجا كه جلبنظر مىكرد به تصاحب آن اقدام مىكرد و ثروت ديگران را به زور سرنيزه صاحب مى شد.
تاريخ تطبيقى ايران با كشورهاى جهان،عزیز الله بیات، ص: 569
—
يك رشته تأسيسات صنعتى ازجمله بزرگترين كارخانههاى بافندگى در بهشهر و شاهى (مازندران) به شخص رضا شاه تعلق داشتند.
(تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز،گرانتوسکی ،ص 458)
—
املاك بيشتر اريستوكراتها و خانهاى ايلات كوچ نشين، به سود خود رضا شاه يا هواخواهانش مصادره گرديدند. رضا شاه با روشهاى گوناگون در سالهاى قدرتش، زمينهاى پهناور زمينداران بزرگ را در مناطق حاصلخيز كشور تصرف كرد (مازندران، گيلان، و گرگان «استرآباد» و خودش در زمره بزرگترين مالكان ايران درآمد.
(تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز،گرانتوسکی ،ص 458)
—
استبداد رضا شاه
پادشاه جديد(رضا شاه) از ابتدا تصميم گرفت قدرت خود را در تمام ولايات ايران تثبيت كند. ايلات را خلع سلاح كرده و نظم و قانون را برقرار سازد، وی نیز نيز مانند اسلاف مشهور كشور خود اساس قدرت خود را بر قشون گذاشت.وى مدام نيروى خود را در خدمت و مساعدت شركت نفت ايران و انگليس بكار ميبرد و در ايام جنگ گذشته با وجود بيطرفى خدمات شايانى به انگليسها نمود.يكى از تغييراتى كه در عصر پهلوی داده شد اينست كه براى ثبت ازدواج و طلاق، ادارات و دفاتر رسمى دولتى باز شده است. در اين كار هاى متجددانه از تركيه تقليد شده. شاه اصرار در استعمال كلاه لبهدار جديد معروف به كلاه پهلوى كه ظاهرا بسيار منفور است دارد!
(تاریخ ایران ،سر پرسی سایکس/ترجمه سید محمد تقی فخر داعی گیلانی،ج 2 ص 757)
—
با اين كه رضا شاه و فرزندش اصولا به دموكراسى و به حقوق بشر و آزادىهاى فردى و اجتماعى ملّت ايران كمترين توجّهى نداشتند، به اقتضاى زمان براى رعايت اصول و مقررات بين المللى با اقليّتهاى مذهبى مدارا مىكردند.
(تاریخ اجتماعی ایران،مرتضی راوندی،بخش 2،ج8 ص 584)
….دنباله..
———————
درود سیدمرتضای گرامی
اگر بنا بر خالی کردن کتابهایی در این سایت باشد که یک جانبه به تمایلاتِ نظام ولایی چشم دارند، می شود هزار هزار کتاب را در اینجا خالی کرد که یک به یک پرداخته اند به جنایت ها و خیانت ها و دزدی ها و آدمکشی ها و زندانی کردن معترضان و نابودگری محیط زیست و از اعتبار انداختن هست و نیست ایران و ایرانیان و کشتار و رواجگری جنگ و ویرانی در کشورهای همسایه و پدیداری نفرت مردمان جهان از اسم ایران و حاکمانش. ای کاش بجای خراب کردنِ دیگران برای اثباتِ خود، به خرابی ها و خرابکاری های هم لباسان خود می پرداختید که کم مانده ایران را لقمه ای کنند برای هیولای ویرانی. کاش بجای خراب کردن رضا شاه، مثلا و در یک قلم به ستاد فرمان هشت ماده ای امام می پرداختید که قرار بود یک ساله جمع شود اما اکنون به یک امپراتوری بزرگ بلعیدن های بیت رهبری تغییر ماهیت داده است. تحقیقی که من در ارزیابی سلسله های حاکم بر ایران انجام داده ام، به همه ی کشتارها و دزدی ها و خدمت ها معطوف است. این نیست که من در این تحقیق مثلا دزدی های بیت رهبری را دیده باشم و دزدی های رضا شاه را ندیده باشم. بل خروجی و معدل آنچه که در این وارسی بدست آمده، برتری رضا شاه را و فرومایگی جمهوری اسلامی را برآورده است.
با احترام
.
رضا شاه ضمن تكيه به ارتش به سياست تمركز كشور و پيكار عليه فئودالهاى اريستوكرات و خانهاى متنفذ، بهويژه سران عشاير كوچنشين ادامه داد. بسيارى از آنها اعدام شدند يا به زندان افتادند، يا به جاهاى دوردست تبعيد گرديدند. چريكهاى مسلح خانها از ميان رفتند. دولت همچنين عشاير كوچنشين را خلع سلاح كرد و براى اسكانشان اقدام نمود.به منظور زير نظر گرفتن فعاليت خانهاى نقاط دوردست، رضا شاه به ساختن راههاى شوسه از تهران به نقاط نامبرده پرداخت.
(تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز،گرانتوسکی ،ص 458)
—
در زمان حكومت رضا شاه نه تنها جنبشهاى كارگرى بلكه شورشهاى دهقانان و قيام هاى عشاير سخت مورد پيگرد قرار مى گرفت. كوچكترين تظاهر به مخالفت يا داشتن پندار دموكراتيك به سختى سركوب مى شد. روشنفكران پيشرفته بيرحمانه مورد حمله عاملان حكومت قرار مى گرفتند. به سال 1924 شاعر نامدار عشقى كه با رضا شاه مخالفت مىكرد، ترور شد. به سال 1932 شاعر بزرگ ملك الشعراء بهار بازداشت گرديد، به سال 1930 شاعر انقلابى فرخى يزدى در زندان به قتل رسيد. فعاليت كليه احزاب سياسى ممنوع گرديد، متن نوشته هاى مطبوعات همه بايستى به سود دستگاه حاكم و بگونه يكنواخت مى بود.مشروطيت و آزاديهاى دموكراتيك عملا از ميان رفت. نمايندگان مجلس بنا به فرمان شاه از ميان دست نشاندگان خودش برگزيده مى شدند و مجلس عملا بگونه ابزارى به منظور اجراى منويات شاه بايستى انجام وظيفه مى كرد.
(تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز،گرانتوسکی ،ص 458)
—-
در عصر رضا شاه نفوذ روحانيان در زندگى اجتماعى- سياسى كشور به سختى محدود گرديد. در پى انجام اصلاحات قضائى روحانيان بهطوركلى از حق قضاوت محروم شدند. نفوذ روحانيت در زمينه آموزش و پرورش همگانى بكلى از ميان رفت. املاك وقف كه معمولا در اختيار روحانيان قرار داشت به ميزان چشمگيرى كاهش يافتند. هرگونه مقاومتى از سوى روحانيان در اين زمينه سركوب مى شد.
(همان ص 473)
—
به سال 1928 از بالا دستور داده شد كه ايرانيان تغيير لباس دهند و به شكل اروپائيان لباس بپوشند! كلاه سنتى ايرانيان نخست به «كلاه پهلوى» و سپس به «شاپو» ى اروپائى تبديل گرديد! در آغاز كارمندان دولت مجبور بودند كلاه شاپو به سر گذارند، براى نظاميان كلاه كاسكت تعيين گرديد. طبق نمونه تركها القاب دوره فئودالى از نامها حذف و به نام خانوادگى تبديل گرديد. دولت هرگونه مقاومتى را در برابر اين اصلاحات به سختى سركوب مىكرد. به سال 1936 در مشهد به سوى چندين هزار نفر كه به «بست» نشسته و عليه زور- گوئيهاى پليس درباره تغيير كلاه اعتراض داشتند، آتش مسلسل گشوده شد.همه اين اقدامها زير پوشش ناسيوناليسم و با تلقين روحيه ناسيوناليستى از سوى دولت اعمال مىشد. تبليغات درباره تجديد عظمت ايران باستان، از سوى دولت شدت يافت.اختيار نام «پهلوى» به عنوان نام خانوادگى دودمان رضا شاه، تصميم دولت ايران درباره تغيير نام «پرس» به «ايران» و اعلام رسمى اين تغيير از راههاى ديپلماتيك به كليه كشور- هاى جهان، تغيير نام بسيارى از شهرها، تغيير تاريخ ايران از قمرى به شمسى و نامگذارى اسامى ماهها بگونه ايران باستان و اقدامهاى ديگر، از روحيه ناسيوناليستى دولت رضا شاه حكايت مى كردند.
(همان)
—
وابستگی سیاسی اقتصادی رضا شاه به اجانب
نقش انگلستان در حمايت از رضا خان بويژه در جريان مبارزه رضا خان براى استقرار تمركز از جمله در مبارزه وى عليه اسماعيل اقا سيميتقو و شيخ خزعل بروز مى كند كه هر دو از فئودالهاى بزرگ آذربايجان و خوزستان بودند و براى موجوديت رضا خان خطرى جدى به شمار مىآمدند كه رضا خان به كمك انگلستان توانست اين دو را يكى بعد از ديگرى مغلوب و منكوب كند.
براى اثبات حمايت انگلستان از حكومت رضا خان كافى است تذكاريه وزارت امور خارجه انگلستان را كه مربوط به سياست خارجى اين كشور است، مورد مطالعه قرار دهيم. در تذكاريه مذكور صراحتا چنين آمده است:
«دولت ايران شيخ محمره (خزعل) را مجبور كرد كه خود را تابع شاه ايران قرار دهد.دوران خودمختارى وى به پايان آمد. ما به او فهمانديم! كه اعليحضرت پادشاه انگلستان در صورت عدم اطاعت او از دولت ايران با نيروى اسلحه از وى پشتيبانى نخواهد كرد.»
با توجه به اين سند و شواهد متعدد ديگر از جمله وقايع شهريور 1320 و سرپيچى رضا شاه از دولت انگلستان و بركنارى وى از سلطنت ديگر ترديدى در نقش قاطع انگلستان و سازمانهاى جاسوسى آن در راه ترقى رضا خان باقى نمى گذارد.تمام سعى و كوشش رضا خان در مدت زمامدارى خود اين بود كه حمايت انگلستان را حتى الامكان در پرده نگاه دارد..
(تاریخ تطبیقی ایران با کشورهای جهان،عزیز الله بیات ،ص 568)
—
ضمن نزاع ميان ايران و انگليس درباره نفت در سالهاى 1932- 1933 رضا شاه نخست ژست دفاع از منافع ملى ايران را در اينباره بخود گرفت اما ديرى نپائيد با امپرياليستهاى انگليسى سازش كرد. مسئله تجديد نظر در قرارداد شركت نفت انگليسى از آنجا ناشى شد كه انگليسها مبلغى را كه بابت حق السهم سود به دولت ايران پرداختند 4 برابر كمتر از اندازه واقعى بود، به سال 1931 كمپانى انگليسى بابت 16% درآمد نفت ايران فقط 8/ 306 هزار ليره استرلينگ داد در صورتيكه سال قبل يعنى 1930- 300/ 228/ 1 ليره استرلينگ پرداخته بود. در جواب اين اقدام ضمن نوامبر 1923 دولت ايران لغو امتياز نفت به كمپانى را اعلام داشت، سررسيد اين قرارداد سال 1961 بود. موضوع دعوا جهة رسيدگى به جامعه ملل ارجاع شد. اما در 29 آوريل 1933 دولت رضا شاه قرارداد تازهاى با انگليسها امضاء كرد كه به موجب آن سررسيد امتياز تا سال 1993 تمديد شد…
(تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز،گرانتوسکی ،ص 458)
—-
در مقابل اين اقدامات يا اصلاحات، ملت ايران با اقدامات ديگرى مانند فعاليت حريصانه اداره املاك اختصاصى و تأسيس دفتر مخصوص شاهنشاهى براى توسعه روزافزون متصرفات رضا شاه در داخل كشور و تبليغات فاشيستى سازمان پرورش افكار و سايه شوم اداره سياسى و جلادان اداره آگاهى پليس در تمام شهرها و بسط فساد و خفه كردن هرگونه شخصيت انسانى روبهرو شدند. از همه اينها مصيبت بارتر اينكه با تمام قوا در بىخبر نگاه داشتن توده ملت كوشش شد. به اعتقاد نگارنده، مورد اخير بزرگترين خيانت به جامعه ايران بود. رضا شاه در آخرين سالهاى سلطنت به اوج قدرت خود رسيده بود و در كمال آرامش خيال در كاخهاى سر به فلك كشيده مرمر و سعدآباد روزگار را سپرى مىكرد، زيرا به اتكاى مأموران مخوف شهربانى، سرپاس مختارى نفسها را در سينه ها حبس كرده بود. علاوه بر اينكه در اين زمان رضا شاه با هيتلر كه با موفقيتهاى سياسى و نظامى خود در اروپا به يك قدرت وحشتناك تبديل شده بود، طرح دوستى ريخت. در نتيجه اين نقطه اتكاى اخير، رضا شاه در انتظار روزهاى پرشكوه ترى بسر مىبرد، بى خبر از آنكه تاريخ سرنوشت ساز راه ديگرى را طى مى كرد، در اين ايام 40 درصد بودجه مملكت به مصرف امور نظامى مى رسيد. پول حاصله از فروش نفت در بانكهاى انگليس باقى مى ماند كه در عوض، ايران از كشورهاى بزرگ تسليحاتى اسلحه خريدارى مى كرد و در صورت ظاهر ايران با ارتش بزرگ 150 هزار نفرى و نيروى دريايى و هوايى به يك قدرت بزرگ نظامى رسيده بود.
تاريخ تطبيقى ايران با كشورهاى جهان،عزیز الله بیات ص: 571
———–
این بود شمّه ای از تاریخ عملکرد “دو اَبَر وطنی” ایران زمین!
عموقلی جان یه بار بهت توصیه کردم اول خوب بخون بعد قلم فرسایی کن.عزیز برادر نوریزاد هم گفته این بابا نادر سفاک بوده.شما به خودت نگیر.راستی در مورد حضرت امام هم شاید در آینده وقتی بخوان از قتل عام اسرا و نوجوانان و …بگن از اصطلاح امامی کردن استفاده کنن.اما در مورد رضاخان اگه هیچکاری هم نکرده بود یه کار خوب کرده بود نشوندن آخوندا سر جای اصلی و جلوگیری از دخالت بی جای اونا در کلیه امور بود.شاید به همین دلیله که تا الان دارین ازدستش می سوزین.راستی در آینده شاید واسه قتلهای زنجیره ای کردن دگر اندیشان از اصطلاح آسید مرتضی خودمون استفاده کنن بگن طرفو خودسریش کردن.عجب خدایی اصطلاحاتی تا حالا بافتی!
من یک ابر مرد وطنی سوم را هم مطرح می کنم که مورد تایید آسید مرتضاست.مرحوم امام رحمه الله علیه.ایشان وقتی ایران را به اسارت گرفتند ببخشید فتح کردند یا یه همچین چیزی وعده آب و برق مجانی و آبادی آخرت علاوه بر دنیا دادند.ایشان به شاه ملعون پیام دادند که قبرستانها را آباد و شهرها را ویران کردی.ایشان با این حرفها که البته به مقتضای زمان بود و مدیونید فکر کنید دو رویی بوده صاحب منصب شدند.با تلاش و مجاهدت زیاد جنگی به راه انداختند که به گفته خودشان نعمت بود!چندصد هزارنفر کشته و مجروح و ویرانی بسیاری از نقاط که هنوز ترمیم نشده نتیجه آن بود.امام رحمه الله وقتی حکومت را غصب ببخشید در اختیار گرفتند ما با هر هفت تومان یک دلار می خریدیم و وقتی به رحمت حق شتافتند با هر ۳۰۰تومان یک دلار و همینک با هر ۳۸۰۰تومان یک دلار می گیریم که این همه به خاطر آبادانی دنیا بود.در مورد آخرت هم ایشان در اقدامی بایسته هزاران نفر را با یک خط فتوای درپیت ببخشید قاطع زیر خاک فرستاند تا دنیا از حیث منافق و معاند و کافر به دور باشد.از جمله اقدامات شایسته ایشان پرورش بزرگانی نظیر خلخالی و لاجوردی بود که غرب حسرت داشتن یکی از این جلادان ببخشید بزرگ مردان را داشت.امام اقدامات دیگری هم داشتند که در راه آبادانی ایران حائز اهمیت است.کشتار فرماندهان ارتش،دستور به اعدام فرماندهان سپاه،صدور حکم اعدام یک نویسنده بدون اینکه کتاب او را خوانده باشد و هر چیز دیگری که بوی خون و قتل و کشتن بدهد از این شمار است.امام مرحوم همینک ایران را با قبض انقلاب از لحاظ دنیوی به جایی رسانده که فاسد ترین،نامعتبر ترین،شرورترین و جزو مفلوک ترین کشورهای دنیا علی رغم پتانسیل بالای استراتژیک و مالی قرار گرفته است.از لحاظ اخروی هم ایشان با قرار دادن ایران به عنوان تایلند اسلامی و رواج تن فروشی و رکورد دار بودن دین گریزی و …کولاک فرمودند.پس از مرگ این بزرگوار شاهد یک رکورد دیگر از نامبرده هم هستیم بزرگ ترین و پرخرج ترین و در عین حال خالی ترین مقبره دنیا در عین فلاکت و گورخوابی مردمان پیرامون آن!از امام هر چه بگوییم کم است زیرا این امام از اون اماماست و کلا اشت