دخترم
دیشب که با جمعی از دوستانِ همراه، به خانه ی پدری ات رفتم، دانستم از اعتصاب غذایت در زندانِ اوین، بیست وهشت روز می گذرد. و دانستم: در این روزهای روزه داری، سخت به دستگاه گوارش و به کلیه هایت آسیب رسیده و پانزده کیلو وزن کم کرده ای. نازنینم، بیا و بر زمین بگذار این شیشه های شکسته ای را که بر دوش می بری. خودت را می آزاری و به چاله ای از چاله های بُهت در می غلتی. دلت را به کی و به چی خوش کرده ای بانو؟ به مردم؟ به فردا؟ این هردو به من و تو می گویند: ما راه درازی در پیش داریم تا تماشای نور. آرام باش دخترم. زنگ زدگی های این دروازه ی پیر، راهِ گشایش بر خود بسته. جلوتر بیا و از اینجایی که من ایستاده ام، به دیوارهای شهر بنگر که بر تک تکِ کنگره هایش شیپورهایی آویخته اند از آرزو. تا مگر باد به فغانشان آوَرَد. وارثان پیغمبر را بنگر که چه حریصانه پیشبندهای خونین خود را سجاده کرده اند و با تحت الحنک های واگشوده، به نماز ایستاده اند و بعدِ هر نماز، با تسبیحی از کله های معترضان، چانه می جنبانند به ذِکر؟
من بارها با صورت به زمین خورده ام تا مگر به خویش بباورانم آنچه را که خودِ ما بر سرِ راهِ سرنگونیِ هم نقب می زنیم، چاله های خوشبختی است. من بارها به عمق این چاله ها خیره مانده ام و چاله ها به من. و آنچه که نصیبم شده، جز بُهت نبوده. دخترم، بگویمت که با نگاه به آینه هایی که مردم با خویش می برند، دلمرده و زمین گیر می شوی و در یکی از همین چاله ها فرو می افتی. ببین کبوتران را که در بغبغوهایشان هزار موسیقی برهم سوار است؟ کبوترانه نجوا کن دخترم. و کبوترانه بال بگشا. اما نه با سُریدن در این شیبی که بر آن پیش می خزی. بل بال بزن تا دورهای دور. تا به تک تکِ خانه های آن مردمی که سرخوشانه در تاریکی برخار خفته اند، شاخه های نور اندازی و صدای زنانه ات را در شیپورهای زنگ زده بریزی. راه، دراز است دخترم. کمی آرام بگیر. کبوتری که از آب و دانه رو بگرداند، چگونه تا دورهای دور بال بزند؟ شیپورهای زنگ زده، به خروشِ کبوترانه ی تو چشم دارند. بمان برای مردمی که تو را گاه نمی شناسند اما به تو التماس می کنند که بمانی و در شیپورهای زنگ زده ی آرزو بدمی و شاخه های نور به خانه هایشان اندازی و زخم های خارخوابی شان را مداوا کنی.
محمد نوری زاد
شانزدهم اردیبهشت نود و شش – تهران
سخنانی که هرگز کهنه نمی شوند:
پاهای میثم – پسر دزفولی من – در یک حادثه بشدت سوخته. درمان ها بجایی نرسیده. محرومیت، راز اصلی بسیاری از آسیب های جسمی و روحی هموطنان ما است.
میثم را به کمک برادرش مهدی(جوان سمت چپی)، از دزفول بردم اهواز. با “دکتر مرتضی فکور” که در جامعه ی پزشکی اسمی شناخته شده و در حرفه اش بسیار کار آزموده و صاحبنظر است در باره ی وضعیت پاهای میثم صحبت کردم. نظر قطعی اش بر قطع پای وی است. مردی که من بر شانه اش دست نهاده ام، عموی میثم و پدر همسر مهدی است. میثم و مهدی به تازگی در فوت مادر بزرگشان عزادارند.
اینجا خانه ی پدری میثم در دزفول است. اگر مایلید به من در معالجه ی پاهای پسر دزفولی ام کمک کنید،
این شماره ی کارت: 5022291002836979
به نام حسن یزدانی
درهمان یک روزی که در اهواز بودم، یک سبد گل گرفتم و به دیدن این مرد رفتم. این مرد، جناب اسدی است. یک مرد بزرگ و بی ادعا. ایذه ای است. که زندگی اش را وقف مردم محروم کرده است. دو سه سال پیش که من به سفر خوزستان رفتم، یک ماهی در منزل این مرد بزرگ میهمان بودم. دار و ندارش را به مردم بی نوا می بخشد همینجوری. بی ادعا و زلال. “برادران”، وی را به بازجویی برده بودند که: چرا نوری زاد را در خانه ات جای داده ای. گفته بود: شما هم اگر بیایید جای می دهم. پرسیده بودند: نوری زاد اکنون کجاست؟ با همان لهجه ی شیرین ایذه ای اش گفته بود: چه می دانم؟ یک جی پی اس به پاهایش ببندید تا هرکجا که می رود معلوم باشد. مردی از متن بهشت. بی هیچ غل و غشی. ناب ناب. او در اهواز تنهاست. خانواده اش در تهران. شاد بود از این که دو دخترش در این فاصله ازدواج کرده اند. کلی از پولش را یکی بالا کشیده و رفته که رفته. او هنوز و همچنان سرپاست اما.
در اهواز بطور اتفاقی به محسن شجاع برخوردم و ساعتی را با هم بودیم. لب کارون، چه گل بارون، میشه وقتی که می شینن دلدارون…..
ستاد رئیسی و قالیباف مثل ریگ پول خرج می کنند برای سبد آرا ثابت خود چون ترسیده اند شاید برخی از همین ها هم به مرزی از درک نزدیک شده باشند و مایوس تا خرج کنند مگر در صد قابل توجهی از آرا خاکستری را جذب کنند و ممنون ومتشکر و امیدوار و شکرگذار به پیشگاه تحریمیان تا مگر این عزیزان به دادشان برسند تا سطح مشارکت در انتخابات به همت بزرگوارن تحریمی به حد اقل برسد به ویژه که تحریمیان هیچ هزینه ای هم برای این دو ستاد ندارند مگر اینکه از سر معذور جاتی….
هموطنانیکه دم از رای دادن و تشویق مردم به رای دادن می کنند یا واقعا معنی رای دادن و انتخابات را درک نمی کنند و یا خود را بخواب زده اند و شاید هم منافعی درکاراست!هموطن انتخابات شده و شورای رهبری و بیت و سپاه آنکه را می خواسته اند انتخاب کرده اند.بنابراین بحث انتخابات و رای گیری چیزی جز شعبده بازی نیست.بقول نوزیزاد گرامی کافیست که نگاهی به قد و قیافه این به اصلاح کاندیدها بیاندازید!آنچه برای مشتی دزد و ادمکش حاکم مهم است حفظ نظام است و هیچ یک از این منتخبین بیت و نظام هم چیزی غیر از این نمی گویند.مردم اصلا در دید این اجانب مفتخور و ایران ستیز جائی ندارند.خامنه ائی هم اب پاک ریخت رو دست همه و گفت که هر که دست از پا خطا کنه باهاش بشدت برخورد خواهد شد!کسانیکه طرفدار حکومت دزدان و ادمکشانند و نا آگاهان و کشانیکه منافعی دارند را هرجی نیست ولی اکثریتی که در سر هوای دمکراسی و نجات کشور را می پرورانند و حکومت دزدان و آدمکشان را بر نمی تابند باید بدانند که شرکت دراین خیمه شب بازی جز حسرت و افسرده گی عایدشان نخواهد شد.40 سال مدت کمی نیست که سیستمی خود را نشان دهد.آیا این رژیم جز کشت و کشتار و دربدری و فقر و اعتیاد و فحشا و دزدی و بی ابرو کردن ایرانیان در دنیا و همکاری با تروریستها و ترور پروری …چه کار مثبتی کرده؟مگر همین افرادی که الان انتصاب شده اند تا شما از بین شان یکی را انتخاب کنید خود در این 40 سال در بالاترین مناصب حکومتی فعال نبوده اند؟خب اگر خرابی و ویرانی ایی صورت گرفته دست همین افراد هم در آن بوده.از طرفی شما از کسی یا کسانی که انتصاب شده اند چه انتظاری دارید؟ایا حرف از انتخابات و رای دادن حرف زدن مسخره کردن خود و دیگران نیست؟
در ضمن نگاه به این فیلم کنید تا بفمید نقش مخرب آخوند و /// در تاریخ و تمدن و اقتصاد ایرانیان!
https://www.youtube.com/watch?v=sVh9os9IZls
راز شراب شیراز
مناظره سوم را در يك عبارت مى توان خلاصه كرد: به هم زدن فاضلاب.
فساد تا آنجاست كه روحانى، لاپوشانى جرم قاليباف را نشانه “مردانگى” خود دانست.
تازه معلوم شد ” رجل” سياسى يعنى چه.
اگر مردانگى اين است، به تعدادى نامرد براى نجات ايران نيازمنديم.
صد بار تو رأی دادی و دیدی ثمرش را
تحریم چه بدی داشت که یکبارنکردی؟
****************************
اینا که میخوان رئیس/* جمهور/* بشن راجع به فساد خودشون همچین حرف میزنن انگار که ما تا به حال نمیدونستیم که اینا همهشون دزد و آدمکش هستن. حالا ممکنه ما آدرس دقیق ملک بالا کشیده شده رو ندونیم، یا مقدار دقیق پولهای بالا کشیده شده با بهره صفر درصد رو ندونیم ولی اینقده که چشمون باز هست که ببینیم چه کثافت کاری در این ۴۰ سال شده. ای کاش که بلد بودن که مملکت رو بسازن و خودشون هم یه سودی ببرن، نه اینکه شتر رو با جاش بخورن و ببرن فقط فضولاتشو واسه ما جا بگذارن.
/*: ک
امروز و بعد از مناظره سوم کاندیداهای برگزیده شورای نگهبان و رهبر سیلی زن، بیش ازحدود 3 هفته است که تب و تاب مباحثات انتخابات، ایران و فضای مجازی با بیشماری از کاربران را در کام خود کشیده است و شاه بیت این مباحثات هم “فساد” است.قالیباف و رئیسی که هر دوی آنها که به تنها چیز مشترکی که بینشان است و آن هم “فساد” است معروف هستند، روحانی را که از کارگزاران قدیم و اساسی نظامی است که میزبان فساد است مورد حمله قرا داده اند و آخر امر هم معلوم شد که حداکثر فساد روحانی یک زمین مسکونی است.خوب پس مشکل فساد روحانی حل شد و روسیاهی هم ماند به دو چهره مفسدی که در همین مباحثات هم نشان بی کفایتی داشتند.
ولی وقتی در کشوری فساد تا اعماق زندگی مردم نفوذ کرده است، این احمق انگاشتن مردم نیست که فساد در حد یک زمین مسکونی و چند موضوع بی ارزش تقلیل یابد؟ آیا این بازی ماهرانه حاکمیت نمی تواند باشد؟ آیا در هیچ یک از این مناظره ها کسی شنید که وضعیت زنان خیابانی و یا متاهلی که به تن فروشی رفته اند سخنی به میان آید؟ آیا کسی از فساد قوه قضائیه این کشور نامی برد؟ آیا به غیر از چند ایماء و اشاره روحانی به رئیسی، کسی به فاسد ترین دستگاه حکومتی که قوه قضا هست پرداخت؟ آیا کسی سئوال کرد که عمق فساد در اینجاست که بیش از 140 نماینده مجلس قانونگزاری از رحیمی و احمدی نژاد پول گرفتند و تائید صلاحیت هم شدند؟ آیا فسادی بالاتر از این هم هست که رئیسی رئیس دادگاه ویژه روحانیتی است که بر اساس قانون اساسی از اساس غیر قانونی و خلاف است؟ آیا کسی گفت که پرونده هسته ای چه نقشی در فساد داشته؟ آیا کسی شنید که از حمایت بی چون و چرای رهبر از احمدی نژاد فاسد سخنی به میان بیاید؟ آیا اقای روحانی معتدل قولی داد که در دور بعدی لایحه لغو معافیتهای مالیاتی را به مچلس بفرستد؟ آیا کسی از وی سئوال کرد حالا که به ندادن مالیات معترضی کدام اقدام قانونی را کردی؟ آیا شما شنیدید که مخالفان قالیباف از او سئوال کنند به چه حقی عوارش شهروندان تهرانی را به جای حل معضل موش به کربلا ببری و خرج کنی و یا به حزب الله لبنان بدهی؟ آیا کسی از بودچه 6 هزار میلیارد تومانی حوزه ها چیزی شنید؟آیا از اعتیاد و سن پائین فحشا چیزی شنیدید؟
نه ما شنیدیم و نه شما و نه کسی خواهد شنید. متاسفانه با رعایت عفت کلام وقلم باید گفت صحنه انتخابات ایران مانند بعضی سایتهائی است که برای افزایش ترافیک چند عکس مستهجن هم در آن میگذارند نا بازدید کنند زیاد شود ولی هیچ منفعتی در تغییر مثبت زندگی کسی ندارد.در این مناظرات هم یک پرده دری بنام قالیباف لازم بود تا تنور را گرم کند !
در نظام سیاسی ولائی هر کسی با گرفتن مزایائی و مقامی خود را به فروش می گذارد که با عذر خواهی از دوستان ،در فرهنگ سیاسی ، نام آن “فحشای سیاسی” است که در بر اساس تعریف آن، مقامات سیاسی بر خوش آمدن صاحبان قدرت بالا دست خود هریک قیمتی دارند که با دریافت آن به انجام وظیفه می پردازند. این شخصیت فروشی هم دست کمی از تن فروشی ندارد و شاید تن فروشان که با تمهید اینان به این راه رفته اند بس شریفتر باشند!
آقای نوری زاد
فیلم هات داگ فروش … را دیدید! این فیلم نه از سوی یاران اطلاعاتی شما که دم از بخشش آنان می زنید بلکه صرفاً از باب این یادآوری برایتان ارسال شده است که بدانید رژیم جمهوری اسلامی مملکت را به چه سویی برده است!! رژیمی که از برکت سردمداران دروغینش به بهانه ی اندک علوفه ای عده ای را به بع بع نمودن وا داشته است!
آقای نوری زاد فیلم زیر را ببینید. این فرد یک فرد زحمتکش چون شماست اما بطور دوره گرد هات داگ می فروشد اما رژیم فیلم او را با نام هات داگ فروشِ … در یوتیوب منتشر کرده است. زحمات این هات داگ فروش من را بیاد شما می اندازد:
https://www.youtube.com/watch?v=mAxHr9NHhlY
قابل توجه آن عده از کسانی که دیگران را تشویق به رأی دادن میکنند:
من به خودم افتخار میکنم که 20 سال است که رأی نمیدهم و بلافاصله پس از آن رفتم و شناسنامه را عوض کردم تا هیچ نوع مهر ننگی بر شناسنامه نداشته باشم.
راه نجات مردم ایران در مبارزۀ مدنی ست و مهمترین راه و بهترین راه هم شرکت نکردن در هیچ انتخاباتی ست. باید به این حکومت فهماند که مردم آنها را نمیخواهند، باید به آنها فهماند که دیگر پایگاه مردمی ندارند.
اگر مردم با دیدن اولین گامهای کجی که حاکمان برداشتند اقدام میکردند امروز شاهد اینهمه دزدی، جنایت و ظلم و فساد نبودیم. من میگویم چرا مردم برای یکبار هم که شده انتخابات را تحریم نکرده اند؛ نه در این دوره و نه در دوره های قبلی.
واقعاً چرا؟!
اگر مردم توان و وجود عرض اندام و ریختن به خیابانها را ندارند و میترسند، آیا بهترین و کم خطر ترین راه تحریم انتخابات نیست؟ تا کی باید مردم به این حکومت و نظام مشروعیت بدهند؟
مردم، در هر دوره از انتخابات برای رأی دادن بهانه دارند. یک بار برای جلوگیری از اینکه ناطق نوری و دیگر تندروها بیایند به خاتمی رأی میدهند، همان کسی که دو دوره رئیس جمهور بود و همه شاهد بودیم که چه گندی زد. بعد چه شد؟ خوب تندروها بیکار ننشستند و اخمقی نژاد را دو دوره زور چپان کردند…این یعنی عقب گرد!
این همه ترس و بزدلی نوبر است! هیچ کجای دنیا مردمش اینقدر بزدل نیستند… آیا شد فقط یکبار مردم ایران هم نوا و یکصدا انتخابات را تحریم کردند تا ببینند نتیجه میدهد یا نه؟ مگر اینهمه مدت در انتخابات شرکت کردند چه نتیجه ای گرفتند؟ قرار بود این انقلاب و نتایج آن متعلق به مستضعفین باشد، قرار بود مملکت امام زمان باشد… آیا امروز اینگونه است؟ آیا امروز میشود بدون دزدی و مال مردم خوردن به جایی رسید؟ آیا فاصلۀ طبقاتی را نمیبینند؟ این حکومت همه را دزد و حرام خوار کرده و حرام خواری تبعاتی دارد که مهم ترین آن ترسو و بزدل شدن است.
بهانه پشت بهانه! خریت پشت خریت! بی شعوری دیگر نگو!
مگر تا امروز غیر از ولی فقیه و عوامل سپاه پاسداران و آیت اله ها کس دیگری حکومت کرده؟ وقتی خود خامنه ای با وقاهت میگوید که در ایران دولتها هیچ کاره هستند…. این یعنی چه؟
بهترین روش مبارزه و کم خطرترین آن، تحریم انتخابات است؛ تا از این طریق به حاکمان بفهمانیم که دیگر بس است!
چرا تا میگوییم تحریم انتخابات، همگی مشتاقان شرکت در انتخابات غالب تهی میکنند! نخیر… تحریم انتخابات به معنای شروع یک انقلاب خونین نیست و همچنین نشانۀ ضعف قوای ملی برای مقابله با دشمنان نیست. تحریم انتخابات یعنی اینکه مردم راه و روش حکومت 38 ساله را نمیخواهند و خواهان تغییر هستند. وقتی شجاعت رفتن به خیابان را نداریم و با چهارتا تیر و ترقه به خانه های خود پناه میبریم، آیا بهترین کار این نیست که وقتی این حکومت به رأی ما مردم احتیاج دارد، در همان خانه هایمان بمانیم. وقتی هیچ دولتی تا امروز نمیتواند با ام الفساد که همان ولی فقیه و تشکیلات بی در و پیکر آن است مقابله کند، پس چرا خود را فریب میدهیم و خود را به خریت میزنیم؟!
هیچ کجای دنیا اینهمه به مردم، بی اعتنایی و توهین نشده. الان مجلس نمایندگان منتخب مردم خود فروش است، قوۀ مجریه و دولت خودفروش است، قوۀ قضا خود فروش است، قانون اساسی اجرا نمیشود… همه، شرافت خود را و انسانیت خود را و شجاعت خود را برای ماندن در جاه و مقام، خیلی ارزان به کسی به نام ولی فقیه فروخته اند.
بهترین کار اینست که مردم نشان دهند که دیگر از تزویر و چند رویی خسته شده اند، باید انتخابات را تحریم کنند و به ولی فقیه بفهمانند که هرآنچه او دارد از صدقه سری حمایت مردم است و بدون مردم هیچ است. باید به رهبر بفهمانند که حنایش دیگر رنگی ندارد، باید به او نشان دهند که از این روش حکومتی او بیزار هستند. باید نشان دهند که دیگر او را همراهی نمیکنند، باید این ترس را از خود دور کنند و به جان رهبر، ترس و دلهره بیاندازند، باید به او با زبان بی زبانی بفهمانند که دیگر او را نمیخواهند و از دخالتهای او در تمام امور خسته شده اند.
مردم ایران تا امروز نشان داده اند که به همین مقدار کم از هر چیز، راضی هستند. مردم نشان داده اند که براحتی از حق خود گذشته و راضی به دریافت صدقه هستند. مردم نشان داده اند که همین مقدار دلخوشی انگشت شمار از سرشان هم زیاد است. مردم به بی قانونی عادت کرده اند، چرا که خود هم نفعی از آن میبرند.
براستی که ما مردم ایران در دنیا بی نظیر هستیم. ادعا و اعتراض هست ولی عمل نیست.
آیا در این 38 سال دولتی بوده که محکم در برابر قدرت نمایی رهبر و سپاه و آیت اله ها بایستد و از حق مردم دفاع کند؟ پس از این هم نخواهد بود.
پس چرا خود را فریب میدهیم و به خود وعدۀ سر خرمن میدهیم؟
در سخنان رهبر هم میشود این ترس را حس کرد، او از اینکه مردم قدرت واقعی خود را نشان دهند میترسد.
پرسش من از آنها که در انتخابات شرکت میکنند:
چگونه و در چه زمانی به حکومت ولی فقیه نشان دهیم که خواهان وضعیت موجود نیستیم؟
ما مردم، نه جسارت اعتراض گستردۀ خیابانی را داریم ( با انقلاب اشتباه گرفته نشود ) و نه جسارت اعتصابات سراسری را داریم و نه هیچ کار دیگری…پس باید چگونه و چه زمانی مخالفت خود را با آنچه هست نشان دهیم؟ بی خطرترین راه کدام است؟ آیا 38 سال حمایت احمقانه از نظام کافی نیست؟
چرا باید همیشه بدنبال رهبر باشیم؟ و چرا باید همیشه رهبر به مردم خط بدهد؟
آیا زمان آن نرسیده که خودِ مردم، نشان دهند که چه قدرتی دارند و نشان دهند که این آنان هستند که رهبر را انتخاب میکنند و به او اعتبار میدهند؟
متأسفانه هنوز مردم ایران به آن فهم تاریخی و شعور سیاسی نرسیده اند؛ مردمی که بیشترین تعداد روشنفکرانش تشویق به شرکت در انتخابات کنند، دیگر از بقیه چه انتظاری میشود داشت.
شاید هنوز خیلی زود است!
یعنی باید چند سال دیگر بگذرد تا این مردم بفهمند که چه میخواهند؟ آیا درک تفاوت بین حق طلبی و صدقه خواهی اینقدر سخت است؟
یادداشتی از محمد جواد اکبرین؛ هشت نکته درباره مناظره آخر
منتشر شده در: ۲۳ اردیبهشت , ۱۳۹۶ .
۱)پاسخ روحانی به رئیسی که «با خودت مناظره میکنم» بهترین پاسخ ممکن به یک مدعیِ طلبکار بود؛ چون ۱۱عضو کابینهی احمدینژاد الان از مسئولان ستاد رئیسی هستند.
۲)مهمترین نکته در سخنان جهانگیری آنجا بود که گفت: اینها ۱۵۰هزار تومان به مردم یارانه میدهند ولی ۱میلیون از جیبشان برمیدارند و اقتصاد را هم نابود میکنند.
۳)نکته زیرکانهی هاشمیطبا به مخاطب خاص. آنجا که گفت: «منبر میروند وحرفهای بیخود میزنند که قرارداد خارجی به نفع خارجیهاست! مگر منافع سرمایهگذار خارجی نباید تامین شود؟»
۴)بیادبتر از کسی که در خانههای فقرا عکس یادگاری میگیرد قالیباف است که امروز مردمِ ایران را «بدبخت» خواند.
۵)علاوه بر اسناد موجود، دوستان کُرد شهادت میدهند که آرزوی تدریس زبان مادریشان در دولت روحانی محقق شد اما رئیسی میگوید کار خدا بود! ولی نگفت خدا قبل از این دولت کجا بود؟
۶) اصولگرایان چون هنر تفاهم و زیرکیِ تعامل ندارند انفعال و ترس و حالت تدافعی از گفتمانشان میبارد و همیشه از تهاجم فرهنگی و اقتصاد مقاومتی و دولت مقاومت میگویند. ولی در مناظرهها از این حرفها نمیزنند چون میدانند رأی میپرانَد! فردای انتخابشان دوباره برمیگردند به همین حرفها. درست مثل «فتنه» که از شروع تبلیغات هیچکس به آن اشاره نکرد و همه با «مردم فتنهگر» مهربان شدند .
۷)قالیباف در کاغذی لیست اموالش را نشان داد و در تلگرامش اعلام کرد که فقط ۳میلیون تومان در بانک ملی دارد و۲۵میلیون تومان در بانک شهر. اتفاقا رییس دفتر مقام رهبری هم در مصاحبهای میگفت: «معظمله حقوقی دریافت نمیکند و زندگیش با هدایا و نذورات میگذرد». این اطوار را از رهبرشان آموختهاند. البته واکنش هاشمیطبا به بازی قالیباف خوب بود: «ملاک، پول داشتن و نداشتن نیست چه بسا کسی فقیر باشد ولی کیسه بدوزد. منابع مالی ستادهایتان را اعلام کنید».
و سرانجام ۸) پیروزی در مناظرهی امروز از نگرانی کم نمیکند! چون بازیگرانی که تا آخر هم نگفتند پول وعدههای یارانه و کارانه را قرار است از کجا تامین کنند هنوز ۱هفته وقت دارند برای نقشِ فریب
منبع: تلگرام نویسنده
http://sahamnews.org/2017/05/305246/
جهت اطلاع دوستان و دو بزرگوار جناب علی1 وامضا محفوظ که میگفتند به روحانی رای دهید خودتان مطلب را در اینترنت سرچ کنید حالا متوجه شدید که سگ زرد برادر شغاله ؟ من رای نمیدهم ! خود دانید !
در این سند آقای روحانی در سال 68 زمینی را در شهرک غرب تهران به مساحت 790 مترمربع در قبال مبلغ فقط 2 میلیون و 320 هزار تومان یعنی کمی بیش از متری 3000 تومان تحویل می گیرند آن هم به صورت نقد و اقساطی دوازده ماهه. ارزش واقعی ملک در آن زمان بیش از 70 برابر مبلغ خریداری شده می باشد. زمینی با مساحت حدود 800 متر در شهرک غرب تهران امروز بیش از 19 میلیارد تومان می ارزد.
باید دید چه بزرگوارانی !!! بر ما حکومت میکنند .همین
فیلسوف تدلیس و ریس جمهور پاستوریزه ونظریه “دیپ استیت”
بزرگ ایدولوگ “اصلاح طلبان” شیخ نیرنگ بنفش را نمایاینده دولت عقلانیت “هگلی-وبری” و “سرمایه داری صنعتی ” موعود گرایان مهدوی معرفی میکند. حتما یکی از این سرمایه داران صنعتی نیز اخوی اطلاعاتی رانت خوار بانکی و صراف ایشان است که در این زمینه سرمایه گذاری های مبسوطی انجام داده و در حال حاضر نیز سخت مشغول انجام تدوین نتایج تحقیقات عالی جهت دریافت مدرک دکترا ی مدیریت استراتژیک است که مبادا ازمرحوم دکتر کردان و خصوصا دکتر چماق کش کرم کم بیارد که بتنهایی صاحب دو دکتراست – دکتر حسابی حساب خودت را داشته باش.
تدلیسبند ترکیب “ربانیسالاران” آستان پناه و نظامیان موشک پناه را “دیپ استیت” مینامد که به معنای حکومت در عمق هستند و به باور وی این دو لایه قدرتمند حاکم با توجه با خلق و خوی تند و افراطی و چهرهٔ عبوس انقلابی گری از جزابیت عمومی وطنی و جهانی برخوردار نیستند، در حالیکه “دکتر” روحانی خود با توجه به داشتن سوابق و مناصب گوناگون روحانی- نظامی- امنیتی (البته منهای جواز خلبانی) آنچه که خوبان تک تک دارند، دکتر روحانی یکجا همه با هم دارد به علاوهٔ لبخند ملیحی که توجه “لیدی گا گا ” هم جلب میکند در حالیکه مادر فولاد زره هم از “دکتر رئیسی” گریزان است
تدلیسبند بر این باور است که روحانی رئیس جمهور ایدهآل و نماینده عقلانیت همهٔ قدرت طلبان اصلاح طلب و اصول گراست و میبایست که همه گی نازش را بکشند که بر آنها منت گذشته مجدداً بر منصب ریاست جمهوری ایران نشسته و در عرصه سیاست وطنی و جهانی با لبخند ملیح دلبری کرده و گوی سبقت را هم از لیدی گا گا ببرد و حتا ناتان یاهوی تخس و ناقلا را فریب دهد
تدلیسبند بر این باور است که همین دلیری و دلبری و ملاحت جادویی شیخ نیرنگ بنفش کافیست تا سرمایه گذاران “استکباری و استعماری” غربی را فوج فوج روانه ایران کرده تا شاید هم از سرمایه داری صنعتی موعود گران مهدوی درس اخلاق و کرامت انسانی پیشه این جهان و ذخیره آن جهان کنند و اخلاق حرفهای از آنها بیاموزند و هم کسب فیضی از نبوغ علمی و فنون و مدیریت پیشرفته دراقتصاد قاچاق و کولبری جهت انتقال فناوری به کشور خود کرده و هم رموز بازرگانی را از وزیر بازرگان در حال چرت زدن در جلسات بحث و انعقاد قرداد و هم رموز “چانه زنی صنفی و حقوقی” با کارگران را از وزیر امنیتی کار با دکتری بازجویی در اوین هم رشته و همکار و نظریه پرداز هم سنخ فیلسوف تدلیسبند بیاموزند
و هم موجبات مسرت و شادمانی دولت اختلاصگران تکنوکرات و بوروکرات و مدیران شایسته و با کفایت رشوه خوار نجومی گردند و از مشرب این تعاملات عقلانی- هگلی- وبری و عزتمندانه نیز میلیونها جوان فارغ التحصیل، دیپلم و زیر دیپلم و بیسواد بیکار، معتاد و مواد فروش، تن فروش و عضو فروش و کارتن و گور خواب را در شرکتهای خصولتی صنعتی، بازرگانی، تجاری، دلالی، کار چاق کنی خود با حقوق و مزایای مکفی لازمه یک زندگی عزتمندانه و شرافتمندانه استخدام کنند (تکبیر با سوت و هلهله و دست افشانی و حجابهای نیم بند و تدلیسی)؛
وجود و اندیشه دکتر هگل و دکتر مارکس و دکتر وبر زائیده سلسلهٔ مراتب تکاملی تمدنهای بر آماده از منابع انرژی آفتاب، الوار، زغال سنگ و فسیلی در طی قرون هستند؛ از آغاز تا عصر کورش کبیر و سپس تا عصر مظفردین شاه ارابه تمدن ایران زمین با تکیه به انرژی آفتاب حمل شده؛ شاهان پهلوی، دکتر مصدق، دکتر اقبال، دکتر صدیقی، دکتر ارانی، دکتر شریعتی، دکتر عارف، دکتر حجاریان، دکتر روحانی، دکتر رئیسی دکتر قالیباف و دکتر نوریزاد همگی (حتا آنها که دانش آموخته اروپای غرب و شرق اند) زاییده تمدن متکی بر آفتاب و خام فروشی منابع انرژی فسیلی (نفت و گاز) صرفاً در چند دهه گذشته و حدود دو قرآن پس از انقلاب صنعتی در غرب اند. انسان و اندیشه و ساز و کار و ابزار مدرن در فرایندهای بغرنج تاریخی فرهنگی اجتماعی فنی پیشهوری حرفهای در متن اقلیم سازگار شکل و قوام کنونی را پیدا کرده.
میراث کسب مال و ثروت به سبک خسروان و شاپوران عصر باستان و سلاطین قرون وسطا و به سبک غازان خان و برمکیان و رانت خواران گوناگون عصر حاضر و اختلاصگران بانکها و صندوقهای پس انداز و بازنشستگان کشوری و لشگری، کارگران و معلمان و کارمندان و غارت و تخریب منابع طبیعی و خام فروشی با هیچ بولدزری در چهار چوب دستگاه تفکر عقلانی- هگلی- وبری جا نمیشود؛
تدلیسبند میگوید: دکتر روحانی خود ترکیبی عقلانی- هگلی – وبری از دکتر رئیسی و دکتر قالیباف است. به مهدی قسم اگر هیچ کدام از اینها بویی و فهمی و درکی مشترک از حکومت، جمهوریت و حق الّناس و عدالت و قرداد اجتماعی برده باشند یا حتا در مورد موعود گریی مهدویت دارای وحدت نظر باشند چه رسد به عقلانیت هگلی – وبری.
http://news.gooya.com/2017/05/post-3577.php
حجاریان: روحانی، بهترین اتفاق برای آینده قدرت در ایران است
از یکسو سالها دبیر شورای عالی امنیت ملی و در کنار نظامیها بوده و از سوی دیگر لباس روحانیت دارد
یک بار گفته بودم که اگر راستها عقلانی عمل کنند، باید ناز روحانی را بکشند تا رئیس دولت در ایران باشد
او تنها کاندیدایی است که با هر دو جریان میتواند کنار بیاید
در چهار سال گذشته سرمایهداری صنعتی در ایران قدرت گرفته و اگر چهار سال دیگر روحانی سر کار بماند سرمایهداری صنعتی بیشتر قدرت میگیرد
=====
دولت چنان گشایش و رونقی به اقتصاد داده که هر چند روز یکبار، از تعطیلی یک کارخانه و برند معروف و بیکاری صدها کارگر بیرون میزند. ارج، آزمایش، پارس، پلیاکریل، کاشی ایرانا، قند ورامین، چیتسازی ری، ایران چوب، و این آخری داروگر و روغننباتی جهان. البته برخی مدیران دولتی با اعتماد به نفس مثالزدنی شبیه آن چه درباره محتوای توافق هستهای داشتند، میگویند این شرکتها تعطیل نشدهاند، بلکه به خاطر تغییرات و نوسازی، موقتا به حالت تعلیق درآمدهاند
کیهان: ۲۷ فروردين ۱۳۹۶
سلام پیشاپیش از نوع ادبیات بکارگرفته در متن ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻭ ﻫﻠﻮ ! عذرخواهی میکنم :
ﻓﺮﺩﯼ ﺩﺭﺣﯿﻦ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﺑﻪ ﻣﯿﻤﻮﻧﯽ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﻗﻔﺴﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﻠﻮ
ﻣﯿﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺷﮕﻔﺘﯽ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﻠﻌﯿﺪﻥ ﻫﻠﻮ ﺁﻧﺮﺍ ﺷﮑﺎﻓﺘﻪ ﻭ ﻫﺴﺘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﺎﺗﺤﺘﺶ ﻓﺮﻭ ﮐﺮﺩﻩ ﺳﭙﺲ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﻻﯼ ﻫﻠﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ، ﺳﭙﺲ ﻣﯽ
ﺧﻮﺭﺩ . ﻭ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺷﮕﻔﺖ ﺯﺩﻩ ﮔﺸﺘﻪ
ﺑﻮﺩ ﭘﯿﺶ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﺪ .
ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻗﺒﻞ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﻠﻮﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﻠﻌﯿﺪ ﮐﻪ
ﻣﻮﻗﻊ ﺩﻓﻊ ﻫﺴﺘﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﺭﻭﺩﻩ ﯼ ﺍﻭ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮏ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺷﺪ ﻣﻘﻌﺪﺵ ﺭﺍ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﮐﺮﺩﻩ
ﻫﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺁﻥ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻣﯿﻮﻩ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﻪ ﺩﺍﺭ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﺯ ﭘﺎﯾﯿﻦ
ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺷﻮﺩ ﻫﺴﺘﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻣﻘﻌﺪﺵ ﮔﯿﺮ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺷﺪ ﻫﺴﺘﻪ
ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻻﯼ ﻫﻠﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻣﯿﺒﻠﻌﺪ.
ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﯾﮏ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ اشتباهي راﮐﻪ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺯ
ﻫﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ ﺗﺎﻭﺍنش ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻌﻘﺪ ﭘﺎﺭﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﻫﺪ . ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﯼ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺿﻌﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺭﺍﯼ، ﻭ ﻫﻠﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻠﻌﻨﺪ ﻭ ﭘﺲ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺩﻋﺎ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﻤﮏ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺪﻓﻌﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﻧﮑﻨﺪ!
دوستان عزیز و محترم !!!
یک پیشنهاد منصفانه دارم !
حال که همه روسای جمهوری اسلامی بجز مقام معظم رهبری فاسد و وابسته به اجانب و وطن فروش و دزد و خائن از کار در امده اند پیشنهاد می کنم :
مقام معظم رهبری از صندلی ولایت نزول کنند و خود کاندیدای ریاست جمهوری شوند و با رای صد در صدی ملت ایران کابینه ای انقلابی , با ایمان , متخصص و متعهد به ارمانهای انقلاب و گفتمان امام زمانی تشکیل دهند و طی چهار سال مملکت را با اقتصاد مقاومتی مورد نظرشان گلستان کنند و عملا اسلام انقلابی را به جهانیان بشناسانند تا الگویی برای حکومت دیگران شود.
در این صورت دیگر نیازی به تربیت کادرهای حزب اللهی و مسلح و صرف پول کشور در خارج مرزها نیست تا بزور اسلام را به ملت ایران و دنیا حقنه کنند. قول می دهم رهبر طالبان و داعش هم داوطلبانه سرباز مخلص و گوش بفرمان ایشان خواهند شد و ترامپ هم جلوی پای ایشان زانو خواهد زد. نتانیاهو هم از خجالت و شرم خودش دستور انحلال دولت اسراییل را صادر خواهد کرد.
ارادتمند همه عزیزان هم هستم.
استاد ارجمند درود بی پایان به همه درگذشتگانت که بهترین و کاملترین پیشنهاد را دادی . سپاس
آقای نوریزاد واقعا خسته شدم سه ساله ازدواج کردم یه مغازه اجاره ای دارم همش تو قسط و قرضم خدارو شاکرم اما نمیزارن کار کنیم کار و کاسبی ضعیفه از طرفی هم
شهرداری
خدمات شهری
اتحادیه
بهداشت
اماکن
تعزیرات
هر کدام با یه بهانه ای میان و پول میخوان تو اوج جوانی با 29 سال سن فردی پیر شدم از زندگی خسته شدم
هیچوقت طعم راحتی و زندگی خوش دو نچشیدم ای کاش دست خودمون بود و پا به این ایران ویران نمیزاشتم
اینا فقط گوشه ای کوچک از زنده موندن زوری من در ایران است
فقط قصد اینو داشتم بگم که کلا کارو کاسبی تعطیله خیلی اوضاع اقتصاد خرابه یعنی دستندرکاران خرابش کردن
و به هیچ عنوان تو این ایران فعلی مشکلی از هیچکدام قشر جامعه حل نمیشه که روز به روز بدتر هم میشه
جایی زندگی میکنیم که فقط شعار دیدیم و عملی تو کار نبوده هر شخصی رییس جمهور
بشه هیچ تفاوتی به حال مردم نمیکنه
و مشکلی حل نمیشه
در تمام ادارات و دستگاهها ی قضایی نفراتی که برای کار انجام دادن انتخاب میشن از سر پارتی بازی هست
و هیچکدام
از این اشخاص صلاحیت و تجربه کار با صمتشونو ندارن
اینا فقط درد دلی بود خدمت مرد بزرگ جناب آقای نوریزاد
به امید ایرانی اباد
پیروی وحرکت پشت هیچ آخوندو روحانی مارابسوی دموکراسی سوق نخواهددادزیرااین موضوع یکبارثابت شده مافکرمیکنیم کسانیکه انقلاب کردند جوگیرشده ویازیادزرنگ وباهوش نبودند ولی بدانیم که آنهانیزدرزمان خودبسیارباهوش زرنگ بودندکسانی مثل بازرگان وبنی صدروقطب زاده همه آنها بسیارتحصیلکرده وباهوش بودندولی مشکل اینجابودکه آنهاخمینی رافقط یک ملازاده وآخوندبیسوادی میدانستد که بسیارساده است وازسیاست ومملکت داری چیزی نمیداندواگربه روزعمل برسدجازده وبه گوشه ای که خودش هم میگفت خواهدرفت وحکومت رابه آنهاواگزارخواهدکردولی آنهانمیدانستندو این جماعت راخوب نمیشناختندچون آنهاراتابه آنروزدرقدرت ندیده بودندتا بدانندکه ازدستشان چه کارهایی برمی آیدوهمگان دیدندکه خمینی خدعه کرد ونه تنهاآنهابلکه مجاهدین خلق وکمونیستهارانیز چنان دورزد وآچمزکرد که درتاریخ ماندگارشدآری این جماعت وقتی به قدرت برسندشیطان رانیزدرس میدهندوهیچکس رادیگرنمیشناسندنه راستی ونه چپی نه اصلاح طلب ونه اصولگرا همه رابایک چوب خواهندزد بترسیدازروزی که آنهابه آنچه میخواهند برسندوتمام شعارهاوحرفهایشان یادشان برودوشمابشویدبرایشان نردبانی که برای رسیدن به اهدافشان ازشمااستفاده کردند
این متن در جواب آقای نوریزاد میباشد که می گوید
⏺#رای_نمیدهم
⭕️بعضیها میگویند رأی نمیدهیم تا اینها مشروعیت شون رو از دست بدن!
در انتخابات شورای شهر و روستا (سال81) در تهران فقط 13 درصد مردم شرکت کردند. یعنی 87درصد قهر یا تحریم کردند. هیچ جا از مشروعیت نیفتاد. هیچکس مشروعیت اش را از دست نداد!
بلکه آبادگران (تیمی که الان بسیاری از چهره های آن حامی قالیباف و رئیسی هستند) پیروز انتخابات شدند. محمود احمدی نژاد را شهردار تهران کردند و جاده برای او هموار شد تا رئیس جمهور شود! … این مهمترین دستاورد تحریم کنندگان و قهرکنندگان با صندوق رای در طول تاریخ ایران است!
از تاریخ درس اگر نمی گیریم، دستکم عبرت بگیریم!
⭕️بعضیها میگویند رأی نمیدهیم، چون به قول مارک تواین «آنجا كه آزادي نيست، اگر رأی دادن چیزی را تغییر میداد، اجازه نمیدادند که رأی بدهید!»
او فقط همین یک جمله را نگفته، نقل میکنند که گفته است: «بيست سال بعد، بابت كارهايي كه نکردهای بيشتر افسوس میخوری تا بابت كارهايي كه کردهای. بنابراين، روحيه تسلیمپذیری را كنار بگذار، از حاشيه امنيت بيرون بيا، جستجو كن، بگرد، آرزو كن و كشف كن».
فراموش نکنیم که سال ۸۴ احمدینژاد مدیون کسانی نبود که به او رأی دادند، مدیون کسانی شد که اصلاً” رأی ندادند!!
⭕️بعضی ها می گویند رای نمی دهیم، چون توی این کشور دمکراسی وجود ندارد.
ایران سرزمینی است که در غرب آن داعش مردم را زنده زنده توی قفس می سوزاند، در شرق اش پشمینه پوش های طالبان به روی دختران اسید می پاشند که به مدرسه نروند، در جنوب آن کشورهای عربی هنوز دست شان از خون ما در جنگ 8 ساله سرخ است، در شمال آن خرس روسیه مثل همیشه در طول تاریخ آماده بلعیدن مان است … ما در قلب خاورمیانه زندگی می کنیم نه دامنه های آلپ. اینجا سوئیس نیست. دمکراسی را هیچ فروشگاهی بسته بندی شده نمی فروشد. هیچ حکومتی به مردم دمکراسی «نمی دهد». دمکراسی آموختنی است و صندوق رای یک نشانه از دمکراسی. با آن قهر نکنیم.
⭕️بعضی ها می گویند ما رای نمی دهیم، چون موفق نمی شیم و هیچ چیز تغییر نمی کنه!
صدها نفر را دیده ام که می گویند اگر من هم می رفتم دنبال فوتبال از «علی دایی» بهتر می شدم. اگر من هم به جای دانشگاه ، می رفتم دنبال سینما از «رضا کیانیان» مشهورتر می شدم و … برای آرزوهایتان بجنگید. نگذارید فقط آرزو بمانند. اگر به آنها رسیدید به آرزوهایتان رسیده اید، اگر نرسیدید هم بعدها پشیمان نیستید. می دانید که در ظرف زمان و مکان «تمام سعی تان» را کردید، جنگیدید و نشد. دیگر پیش وجدان تان شرمسار نیستید. نگذارید تغییر اوضاع کشور که از آن ناراضی هستید فقط یک آرزو بماند. تلاش کنید.
⭕️بعضی ها می گویند ما رای نمی دهیم، اینطور خودشون خسته می شن میرن!
فقط یک مثال بزنید که یک سیستم با رای ندادن اصلاح شده.
⭕️بعضی ها می گویند ما رای نمی دهیم، اینطور کار یکسره می شود. خرابی چون که از حد بگذرد آباد میگردد.
شما وقتی لوله خانه تان می ترکد، سقف تَرَک بر می دارد یا شیشه می شکند، تعمیرش می کنید یا می گویید ولش کن بذار خراب بشه بریزه رو سرمون خودش آباد می گردد؟!
آلمان و ژاپن ویران شده هم خود به خود آباد نشدند، مردم شان به جای قهر و نفرین و انتظار معجزه برای آبادی کشورشان مشارکت کردند.
⭕️ بعضیها میگویند رأی نمیدهیم چون نمیخواهیم سفیدی شناسنامهمان از بین بروند!..
خسته میشوید از اینهمه عملیات شجاعانه چریکی! شناسنامهتان مهر بخورد ایراد دارد اما بهواسطه عملکرد برخی روحتان، ذهن تان و سرمایههای مادی و معنویتان سیاه شود ایرادی ندارد؟!
⭕️ بعضیها میگویند رأی نمیدهیم،تا صدای اعتراضمان را به گوش دنیا برسانیم!..
واقعاً فکر میکنید در دنیایی که داعش مثل گوسفند سر آدمها را میبرد، در آفریقا قبیلهها با تبر همدیگر را میکشند، ماهیهای اقیانوس از خوردن گوشت تن بچههای مهاجر چاق شدهاند، در بخشهایی از سوریه مردم به خوردن گوشت سگ و گربه روی آوردند و دبیر کل سازمان ملل در مقابل این فجایع تنها به «ابراز نگرانی» کفایت میکند اصلاً کسی آن بیرون،به رأی ندادن شما فکر هم میکند؟!
سلام دوست گرامی
چرا احمدی نژاد رد صلاحیت شد؟!
موفق باشید
دوست عزيز
اگر در سال ٨٤ بجاي احمدي نژاد كسي ديگر انتخاب ميشد، تصور ميكنيد چه تاجي بر سر اين مردم ميزد؟
با وجود مقام رهبري و شوراي نگهبان چه تغييرات بنياني ميتوانست صورت گيرد؟ مگر روحاني در اين چهار سال توانست بوعده هايي كه به مردم داد عمل كند؟
شما و حكومت، كه مردم را از داعش ميترسانيد ايا نميدانيد كه رفتار وحشيانه شيعيان عراق با حمايت كامل دولت ايران نسبت به سنّيان ان كشور يكي از عوامل اصلي پيدايش داعش بود؟
دوست گرامي، دليل بسياري براي رأي ندادن وجود دارد، مهمترين ان اما احترام گذاردن به فهم خودمان و نپذيرفتن توهين اشكار به شعورِ جمعي مان از سوي مهندسان انتخاباتي ست!
سلام آقای نوری زاد
تمامی کسانی که میگویند باید رای داد تا اینکه رئیسی رای نیاره و روحانی دوباره رئیس قوه مجریه بشه، یا اینکه واقعا نمی دانند چه خبره و تو باغ نیستند یا اینکه با این حرف ها می خوان سر مردم رو شیره بمالن تا اینکه مردم رو پای صندوق های رای ببرن و فیلم و عکس بگیرن که در کشورهای دیگه بگن ملت پشت ما هستند و انتخابات ما رو به رسمیت میشناسند.
اما واقعیت این است که چه مردم به رئیسی رای بدن چه به روحانی:
اولا اون کسی که انتخاب میشه با رای مردم انتخاب نمیشه و خودشون بارها اعلام کردن که مردم کاره ای نیستند که کسی رو انتخاب کنند؛ در اثبات این موضوع می توانید در یوتیوب کلیپ مصباح یزدی رو ببینید کافیه عبارت “نظر مصباح یزدی درباره رای مردم در انتخابات” را جستجو کنید.
ثانیا رئیسی انتخاب بشه یا روحانی به حال مردم هیچ فرقی نمیکنه چون:
1- رئیس قوه مجریه نمیتونه در کار دیگر قوا دخالت کنه
2- فرماندهی کل قوا به همه اینها خط میده و باید همه قوا از اون اطاعت کنن
3- در زمان اصلاح طلب و غیر اصلاح طلب اعدام ها، ترورها،دزدی ها و دیگر جنایات بوده و هست چون رئیس قوه مجریه در خیلی از جریان ها فقط مثل عروسک خیمه شبازی است و کنترل ورودی و خروجی اش در دست بالاترهاست
و دلایل خیلی بیشتر که همین دلایل هم برای عاقلان کافیه که در مراسم تشریفاتی انتخابات شرکت نکنند
حتی اگر رای سفید هم داده بشه اونها هستند که نفع میبرن چون جمعیت رو میخوان نه رای؛ همانطور که گفتم رئیس قوه مجریه قبلا انتخاب شده
اینطور نیست که شما،جناب فروغ میفرمائید، اینها حرفهای کلیشهای و کلی و تکراری است. تحریمیها در ترکیه اردغان، در ایران احمدی نژاد و در آمریکا ترامپ را سر کار آوردند و هیچ افتخار و مباهاتی جز ژستهایی که میدانیم ارمغان جامعه خود نکرده اند و حالا هم با نمونه حرفهایی که شما و امثال شما میزنید میروید با تحریم خود رئیسی را حاکم کنید و در جنایتهای فردای وی اما با دستی بازتر، شریک و سهیمید.
با سلام خدمت شما آقای نوریزاد
پیرامون انتخابات به عنوان یک جوان که شور و غرور انسانی و هدف خود را مانند اکثریت جوانان این مرز و بوم بواسطه تحمیل ظلم ها و نابخردی های نظام از دست داده است بنویسم. خود نظام هم در کار خود مانده است و می داند هر روز بدتر از دیروز به سمت قهقرا می رود. این نظام و سردمدار هوچی گر و متوهم آن که خود دم از دشمنان خارجی می زند خودشان دشمنان اصلی این مردم بی گناه هستند. خودشان راه علم و شکوفایی و صنعت و.. را بر این پهنه ی گسترده بسته اند و کشوری که باید تلالو نورش در مسیر پیشرفت( با این همه پتانسیل) روشن ترین باشد اکنون ذره ای نور را در برابر خود نمی بیند. این مشکلات نه از افراد خارجی و دولت های دیگر بلکه از خود صاحب منصبان بی سواد، نالایق، بی شان و یاغی این مملکت می باشد. آنهایی که با فرافکنی مانند کودکی که مشقش را ننوشته بر گردن این و آن می اندازد.
رئیس جمهور قبلی از خود آنهاست و همواره سر تعظیم فرود اورده اما الان شخص اول برای شانه خالی کردن از بی تدبیری او سخن می راند؛ از دشمن می گوید بدون آنکه بگوید خود او برای این مملکت چه کرده است و جایگاه او در این کشور و مشکلاتش کجاست…؟؟!
به زور با علم کردن عده ای بی سواد و بی شخصیت میخواهند مردم رای بدهند بدون اینکه مردم ذره ای امید به آینده این مملکت داشته باشند. رای دادن به این یاغیان و مزدوران هیچ چیز را عوض نمی کند و اگر در شهری مثه شهر ما ذره ای قدم میزدند که ۹۰ درصد جوانان و تحصیل کردگانش به مسافرکشی مشغول و بهتر بگوییم همان ۹۰ درصد بیکار هستند حساب کار دستشان می امد شهری با قدمتی بسیار که اکنون بیکارترین شهر ایران است و حتی شغل کارگری ساده در آن یافت نمی شود! مطمئن باشید ۴ سال و ۴ سال های بعد این مملکت هم همینطور است و امیدی که رییس جمهوری از آن سخن می گوید در ذهن هیچ جوانی نقشی ندارد. همه به افسردگی و روزمرگی مبتلا شده اند و جوانی شان پوچ و بی هویت گشته است.
انتخابات ایران یک انتصابات سازماندهی شده از قبل ورییس جمهور تعیین شده از قبل است بعد از کودتا علیه بنی صدر تنهارییس جمهور مستقل ایران که برعلیه جنایات و شکنجه های وتصمیمات اشتباه آخوندها برخواست و مخالفت کرد وعاقبتش استیضاح وفرار بود قبل ازاینکه سرش را زیر آب کنندبعدازرجایی هم که مخالف روسیه بود وترور شد هم خامنهای که خود از مدافعان نظام بوده انتصاب شد بعد از او هاشمی رفسنجانی نفردوم حکومت انتصاب شد ومسبب وضعیت ایران وانتخاب خامنهای به رهبری او بود بعد از او خاتمی که پاچه خوار بود وجنایت قتل های زنجیرهای را برای مصلحت نظام دنبال نکردودر برابر شکنجه ها در اوین و… ساکت بود انتصاب شدوبعداز اوهم احمدینژاد رییس جمهور شدکه رفسنجانی از تقلب در انتخابات ۸۴ شکایت کرد ولی برای مصلحت نظام سکوت کرد ونمونه اشکارمهندسی انتخابات آن سال ۸۸ است که در آن از قبل به انتخاب شدن دوباره احمدی نژاد تصمیم گرفته شده بودو تقلب وعمل شدوهمه مشاهده تقلب در انتخابات بودندوموسوی رییسجمهور واقعی بود اما انتخاب احمدینژاد از قبل صورت گرفته بود و مردم به این اعتراض کردندوسرکوب شدندوروحانی هم با وعده های رفع حصر وآزادی زندانیان سیاسی ورونق اقتصادی آمدودرزمانی که باتحریم نفت ایران که هشتاد درصد از اقتصاد ایران را تشکیل میدهد وبا تحریم آن ونداشتن بودجه حکومت بقایش به خطر می افتاد ورهبر هم بانرمش قهرمانانه وپیگیری کامل ودستور به روحانی برای انجام مذاکرات وبرجام برای رفع تحریم ها دادو روحانی به وعده هایش مهم خود عمل نکرد و بسیاری از کارخانه ها هم ورشکسته شدند وحالا هم برای کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی رییسی را آورده اند باشعار اینکه اگر او (رییسی) انتخاب شود وضع کشور بدتر می شود و جنگ می شود درحالیکه رییسجمهور از قبل مشخص شده است و او روحانی است برای ادامه بقای نظام ورای ندادن ابتدایی ترین راه مخالفت است که ما این سیستم را نمی خواهیم ونظام باید و تغییر کند ورای ندادن خود یک راه است پدر واقع تنها راه نجات کشور برپایی تظاهرات میلیونی با شعار دین باید از سیاست جدا شود وما این نظام وحکوت را نمی خواهیم است
جناب آقای نوری زاد
با عرض سلام و ادب
مطلب زیر را امروز نوشتم، اگر مایل بودید ممنون خواهم شد در کانال منتشر فرمایید.
آقای ابراهیم رئیسی در صحبت های تبلیغاتی دیشب خود از جمله به صراحت اعلام کردند که کنسرت موسیقی مشکل جامعه امروز ما نیست که با لغو آن این همه سر و صدا به راه بیفتد! خواستم به ایشان متذکر شوم که اتفاقا همه مشکلات جامعه ما از روزی آغاز شد که بحث حرام کردن موسیقی پیش آمد. از همان روزی که حاکمیت فراموش کردند هنر غذای روح است و ملتی که از ناحیه روح دچار سوء تغذیه شوند “زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت”.
سالها حاکمانی که خود از درک هنر عاجز بودند هنر را به حاشیه راندند. به خاطر همین کژسلیقگی حاکمان در درک هنر است که روح زیبایی شناسی از جامعه رخت بربست. به محیط زیست تعرض کردیم چون زیبایی طبیعت را درک نکردیم. در شهرها معماری را به ناکجاآباد بردیم چون از شناخت اصالت معماری ایرانی بازماندیم. چهره هایمان گاه نخراشیده و شلخته، گاه تصنعی و نقاب زده اما اکثر اوقات عبوس و آماده نزاع است چون زیبایی انسان و انسان بودن را درک نکردیم. گفتارمان به سمت دشنام و ناسزاگویی بیشتر متمایل است تا لطافت و طنازی، ما زیبایی کلام را نشناختیم.
آقای رئیسی من نمی دانم در ذهن شما چه موضوعی از اهمیت برخوردار است اما شخصا عقیده دارم اگر فقط یکبار در زندگی توانسته بودید یک اثر ناب موسیقی را با گوش دل بشنوید امروز به جای آیت الله قتل عام به نامی دیگر خوانده میشدید. من اطمینان دارم کسی که بتواند و بخواهد هنر را به حاشیه براند این توانایی را دارد که انسان را در حد موجودی پست و بی مایه تنزل دهد. موجودی که از صبح تا شام باید جان بکند تا نیازهای حیوانی زندگیش برآورده شود. بله آقای رئیسی این مردمان دست پرورده حاکمان بی هنرند.
یا می گویند اگر در 84، آن 16 ملیون و 18 ملیونی که در دور اول و دوم رای ندادند . . رای میدادند احمدی نژاد رییس جمهور نمیشد! (البته بنده در 84 شرکت کردم و به معین رای دادم. . چون شخص ایشان به ایده آل های من نزدیک بود)
برعکسش چطور؟؟ اگر آن همه لیبرال و اصلاح طلبی که رای دادند رای نمیدادند! آیا جمهوری اسلامی دچار انزوا و تحریم بین المللی در سطح 88 نمی شد؟
میگویند 88 نتیجه ی شرکت در انتخابات بود!
پاسخ : آیا روحانی با موسوی قابل مقایسه است؟
بر فرض که باشد! فکر کنید آن جمعیتی به موسوی و کروبی رای دادند که هیچ گاه شمرده نشدند! رای نمیدادند! باز همان هزینه ها را برای جمهوری اسلامی داشت!
باز هم تحریم .و فشار و غربی ها میانستند این دولت، دولتی تنهاست!
می گویند چرا این قدر به دامان غربی ها پناه میبرید:
پاسخ : ما به دامان کسی پناه نمی بریم! در سیاست باید دنبال متحد گشت! امروزه منافع مردم دموکراتیک ایران که به دنبال دموکراسی،لیبرالسم، برابری و سکولاریزم هستند با منافع دولت های غربی در سو است! ابته نه لزوما تمام آن ها اما اشتراکات زیاد است . . هدف ما استفاده بهینه از ان اشتراکات است! اشتراکاتی که بین جمعیت لیبرال ایرانی و غربی ها وجود دارد بسیار بیش تر از اشتراکات آن ها با اصلاح طلبان است.
بنده خدا هستم استاد:
درود بر شما
چقدر سخت ناراحت و آزرده ای در این روزها که نه در نزد دشمنان جایگاه داری و نه در نزد دوستان
دوستانت به گونه ای توهین و حرفهایی میزنند که مطمئنم قلبت جریحه دار میشود
شما سخت نگیر و به دل نگیر کاری که شما انتخاب کرده ای فقط لایق بزرگ مردانی چون خود شماست. حقیرانی چون من ودیگر توهین کنندگان هرگز قدر وجودی شما را نخواهند فهمید.
و اما یک پیشنهاد استاد عزیز
حالا که دولت ما کلا در مرخصی به سر میبرد و کلا قصد رسیدگی به اوضاع معیشتی و مشکلات بسیار اساسی برخی از هموطنانمان را ندارد شما فرشته نجات باش و هر کس که مثل دختر کردستانی و یا همین مورد اخیر و دیگران را داری پیدا کن و شماره حساب اعلام کن و حتی اگر بتوانی موسسه ای به این عنوان ایجاد شود که شناسایی افراد واقعا درمانده اختصاص یابد. حقیرانی چون من که توانمان برای کمک فقط در حد 10 یا 20 هزار تومان است دریغ نخواهیم کرد. من خودم به دختر کردستانی 20هزارتومن هدیه دادم و به این مورد نیز 10هزار تومان هدیه خواهم داد.
لطفا این فرهنگ را نهادینه کنید بخدا پول دوتا بستنی در ماه را ملت کنار بگذارند و به حسابی که شما اعلام میکنید بریزند هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و با این مبلغ یک فرهنگ جابجا خواهد شد. یک مشکل برطرف خواهد شد. یک نسل از نفهمی به فهم تبدیل خواهند شد.
من قبلا گفته باشم که نه سیاسی هستم نه قصدی دارم و نه چیزی که بعدا اتفاقی برایم نیفتد
آقای نوریزاد من مسئله ای که الان خیلی دارم بهش فکر میکنم اینه که اصلا ما فرض کنیم این چپ وراستی همه بهترین آدم های دنیا همه معصوم ولی مملکت که نمیتونه با آخوند سرپا بمونه آخوند چه میفهمه که اداره مملکت یعنی چی.وبدتر از همه اینه که ما چرا قبول نمیکنیم که وضع مملکت خیلی وخیمه چرا هی دم از فرهنگ وتمدن چندهزارساله میزنیم .بهترین تفریح مردم مملکت ما چی هست آقای نوریزاد مگه غیر از خوردن عین خر وراه افتادن تو خیابونا وسکس تفریحی هست.
چند نفر از ما یه روز خواستیم که بریم یه موسیقی اصیل رو گوش کنیم یا یه تئاتر خوب بریم.
چند نفر ازما هستند که فقط دم از فرهنگ ایرانی نمیزنند و در عوض لپتاب یا گوشیش پر از آهنگ آمریکایی باشه.
اگه ما قبول نکنیم که کی هستیم وهمش تقلید کنیم به کجا میخواهیم برسیم.
ستاره اولماغا گورسون نورون یوخ
بلوت دا اولما چکیل کناره قوی ستاره گورسنسون
آقای نوریزاد عزیز
من میخوام کمی در مورد خودمون حرف بزنم مردمی که شب وروز به فرهنگ چندین هزارساله خود فخر میفروشیم ولی بهترین تفریح ماها چیزی جز خوردن در حد مرگ و سکس با فاحشه ها نیست ما مردمی هستیم که شب وروز از فرهنگ ایرانی حرف میزنیم ولی اگر لب تاپ یا گوشی های اکثرمان را نگاه کنی چیزی جز آهنگ ها و هنرمندان اروپایی نیست.ما مردمی هستیم که با هم زندگی میکنیم ولی همدیگر را درک نمیکنیم ولی همچین از مسولان حرف میزنیم وهمچین از چپ وراست دفاع میکنیم که انگار از خدا هم بیشتر قبولشان داریم.ما مردمی هستیم که مردم افغانستان مردم بورکینافاسو رو هی تو روز مره گیه زندگیمون تحقیر میکنیم مگه ما کی هستیم مگه ما کجا رو آباد کردیم … . ما مردمی هستیم که فکر میکنیم ما باهوش ترین آدم های این جهان هستیم وتافته جدابافته ای هستیم که با همه فرق داریم مردمی که ساعت مطالعه کتابش در حد چند دقیقه هم نیست.
آقای نوریزاد شما وامثال شما کجا رو میخواهید آزاد کنید وقتی که خود مردم نمیخواهند چرا شماها به جاده ای گام نهاده اید که انتهایش معلوم نیست چرا نرگس محمدی با داشتن دو بچه گام در راهی میگزارد که انتهایش زندان و شکنجه و…است مگر برای یک مادر شیرین تر از بودن در کنار بچه چیزی هم هست.
خلاصه آقای نوریزاد اگر مردم نخواهند که مطمئنا که نمیخواهند چرا که با این همه گند کاری ها وبا این مملکت ورشکسته تکلیف همه روشن هست و به دور از بلند پروازی ها قبول نکنند که ما واقعا کی هستیم چرا شما وامثال شما باید درد و رنج این مردم را بکشید.
به خدا اگر امثال شما این کانال ها واین سایت ها رو نزنید و درد دل چند نفری که خسته اند از این ظلم وستم رو تازه نکنید شاید چند دفعه کمتر آه بکشند و کمتر بغض گلویشان را بگیرد.
بهتر نیست بی خیال شوید !؟اصلا خداییش تاحالا فکر کردین که به من چه ربطی داره؟
سلام وقت بخیر هم وطن ازتهران هستم :
برادر بزرگوار می دانید چه زمانی مشکلات حل میشود؟؟؟
این سوال خیلی ها هست و من پاسخ آن را مدت هاست یافته ام…
وقتی همه نادر باشیم…
براتون داستانی را میگم تابدانید چه وقت مشکلاتمان حل میشود وتنها را این است که همه نادر باشیم. سپاهیان نادرشاه افشار وارد دهلی شدند.
به نادرشاه گفتند اجازه می دهید وارد قصر پادشاه هند (محمد گورکانی) شویم؟
نادرشاه گفت اینجا نیامده ایم پی تخت و تاج، بگردید و مزدوران اشرف افغان را بیابید.
هشتصد مزدوری که ایران را ویران ساخته بودند را گرفتند. نادر رو به آنها کرد و گفت: چگونه در ایران خون ریختید و به ناموس کسی رحم نکردید؟! آیا فکر نمی کردید روزی به این درد گرفتار آیید؟
مزدوری گفت می پنداشتیم همه مردان ایران، شاه سلطان حسین هستند و ما همواره با مشتی ترسوی صفوی روبروییم.
از میان سپاه ایران فریادی برخواست که ما همه نادریم! و مردان سپاه بارها این سخن را از ته حنجره فریاد کشیدند: “ما همه نادریم”.
بخدا این مطلب سیاسی نیست و ربطی به سیاست نداره این مسیله ملی است وفراجناحی .. ما هنوز همه به غیرتمان برنخورده و شاید برامون مهم نباشه …. تا وقتی مشکلات تک تک ما وهم وطنانمان دغدغه ما مردم نباشه تا وقتی برای گرفتن حق و پرسش پا نشیم بریم از مسولین سوال ومطالبه کنیم، همینه…
درود برجناب نوری زاد عزیز
دو مطلب رو میخواستم باهاتون در میون بزارم اولی مربوط به مقاله ای است که یکی ازهنرمندای ساکن اروپا به نام “علی عبدالرضایی” که شایداز نظر هنری نظر همه رو نتونه جلب کنه منتشر کرده که به نظرم ارزش مطالعه رو داره منم براتون فرستادم.
دومین مطلبم این که جناب نوری زاد به نظرم جای خالیتون در توییتر به شدت احساس میشه امیدوارم اونجا هم حضور پیدا کنید.
زنده و پاینده باشید.❤️
———————-
سریال چهارم
انتخابات و سیطرهی کیچها
علی عبدالرضایی
كشورهايى كه دولتى ديكتاتور دارند به طرز فجيعى سياستزدهاند؛ يعنى در چنین جوامعی، کیچی از سياست خود را در تمام امور دخالت مىدهد و همين دخالت باعث مىشود كه بيمارى پارانوئيد ابتدا به شخصيتها و رفته رفته به آحاد مردم سرايت كند. سوءظن و بدبينى، عدم اعتماد به نفس و از همه مهمتر بلاهت، از نشانههاى بارز اين بيمارىست كه اين روزها اغلب ایرانیها به آن دچارند.
متأسفانه طىِ دو دهه اخير، تمام سياستهاى فرهنگىِ اتاقهاى فكر جمهورىِ اسلامى در نهايتِ تيزهوشى به اجراى كامل درآمده، طورى كه حتى روشنفكرهاى شعورىِ ايران نيز متر و ميزانِ از دست داده، فاقدِ قدرتِ تشخيصِ سره از ناسرهاند. تازه حتی اگر مطمئن باشند سرهای در کار نیست، از ناسره یک کاره سره میسازند تا به دوآلیسمِ موروثی وفادار مانده باشند و اینگونه شرّی را بدل به خیر کرده برابر آنکه شرّتر به نظر میرسد علم میکنند. حالا ديگر تمام مراكز ميكروسكوپيك و ماكروسكوپيك روشنفكرى كه پيشترها توانِ تاثيرگذارى داشتند، رويكردى انفعالى دارند و در برابر هر حركتِ تازهاى كه اتفاق مىافتد جز رُلى بازدارنده ايفا نمىكنند. كسى از اوضاعِ روز راضى نيست، همه مىنالند اما هيچكس كارى نمىكند، همين ناتوانى در تصميمگيرى و ابرازِ وجود، باعث شده تا ارتجاع پیشروی کند. حالا ديگر هم آنچه که روشنفکران مىگويند «عالى-ست»، محصول سياستگزارىِ قدرت است، هم آنچه طردش مىكنند، هيچكس هم خودش را در مواجهه با اين «والذاريات» مسئول نمىداند. اين توپ لعنتى دیگر با پاى هيچكس جفتوجور نیست؛ هر كه آن را يككاره پاس مىدهد به ديگرى تا شايد هرج و مرج غایى شده، سوشيانتى ظهور كند! امید در واقع کلیدیست که چنین روشنفکرانی دست روحانی دادهاند تا مهدی موعود را از حبس و حصر دربیاورد!
بيشتر از دو هفته مانده تا انتخابات رياست جمهورى و کم کم صداى پاى ترامپ ايرانى دارد به گوش می¬رسد. گرچه يكى بيليونر است و با رولز رويز در محل سخنرانىاش حاضر مىشود و ديگرى كه پيشتر با كاپشن كهنه و پيكان قراضه ظهور كرده بود، حالا دارد وعدهى يارانهى دويست و پنجاه هزار تومانى مىدهد اما هر دوشان فراوردهاى كاپيتاليستىاند و محصول غلبهى بلاهت اكثريت بر شعور اقليت!
هم دونالد ترامپ هم این نواحمدىنژاد،اُپورتونيستهايى رويابينند و ظاهرن روى تحققِ روياهاى مستضعفان فوكوس كردهاند. متاسفانه بانكها، اين مراكز قدرت جهانى، براى اينكه مال مردم را بگيرند فقط حالشان را نمىگيرند! با بد قرنى معاصريم؛ بلاهت شرق و غرب ندارد؛ همه جا دارد اپيدمى میشود. خلقهايى كه عمرى براى تحققِ دمكراسى جنگيدند حالا بايد خودشان را جر بدهند تا از شرّش خلاص شوند. كاپيتاليسم وبا نيست كه واكسنش كشف شده باشد؛ تا شعور سرتاسرى نشود محال است دست از سرِ ساكنانِ زمين بردارد. مسترهاى كاپيتاليستى با دو شعارِ متضاد از شرق و غرب دارند سرمىرسند و مدياها اين كارگزارانِ مراكز بانكى كه نبض اكثريت دستشان است چنان دارند بلاهتشان را رواج مىدهند تا هر معناى ضد انسانى از بس كه تكرار مىشود طبيعى به نظر برسد. كاپيتاليسم خداى جبّارىست، محال است که بگذارد ترامپِ ایرانی رئيس جمهور شود يا قدرت دست رئیسی و قالیباف بيفتد؛ اين شياطين را علم می-كند تا مردم بيچاره از شرّشان به آپوزیشنِ حکومتی كه ظاهر فرشته دارد پناه ببرند.
گیرم که مردم به قول شاملو حافظه تاریخی ندارند اما از همين ديروزِ نزديك كه بايد سردربیاورند، پس چرا جشن مىگيرند برای روحانی!؟ چرا قاتلى را به قاتلِ ديگر ترجيح مىدهند!؟ منظورم از مردم نه فقط فلان رمّال و بقالِ سرِ کوچه، بلکه همین روشنفکر، همین شاعر است، همین نويسنده که هر ساله مرثيهاى براى مرگ مختارى مىنويسد، او روشنفكرى مبارز است، فكر مىكند كه سالهاست دارد عليه حكومت مىجنگد و انتظار دارد تاريخ از اين توّهمى كه او دارد قدردانی کند. در حالى كه خود از تاريخ هيچ نمىداند يا عمد دارد كه فراموش كند. او مدير و متفكر نيست، چون عمدن بهخاطر نمىآورد و حكومت اسلامى از همين ضعف او استفادهها كرده و از روشنفكرى ظاهرن مستقل، بى كه بداند يا بخواهد سربازى جان بر كف مىسازد. تعداد اين مزدوران كم نيست؛ كم نيستند تعداد آنهايى كه خوشحالند.
درى نجف آبادى قاتل روشنفكران دهه هفتاد يا ملاى شكنجهگر محمدى رى شهرى از زمره هفت نفر اولى هستند كه انتخاب كردهاند تا بروند خبرگان و باز نقشهى قتل بكشند. مدياها همه خوشحالند كه جاى قاتلها عوض شده، نجف آبادى جاى يزدى نشسته، رى شهرى جانشين مصباح شده. واى اين گروتسك را تاريخ چه نام مىدهد جز بلاهت!؟ دارم به شعور و شجاعت پوينده فكر مىكنم وقتى كه فرياد برمیداشت بيشتر ما از زمره ناباورانيم پس چرا بايد اساسنامهى كانون نويسندگان را خدا آغاز كند!؟ دارم به مختارى كه مرگ او دارد هى بچه مىکند فكرمیکنم، به سامى، به سيرجانى، به دو بطرىِ خالى مشروب كه روى مرگ مترجم بورخس، پاز، ملويل و كنراد و كوندرا انداختند، به احمد ميرعلائى فكر مىكنم، به زالزاده و تفضلى، به غفار حسينى كه صدايش هم در خارج و هم داخل خفه شد. دارم به دادگاهى كه هرگز عليه رى شهرى و نجف آبادى تشكيل نشد فكر مىكنم. يعنى روشنفكر امروزينِ ايرانى كسىست كه جان مىگذارد تا جاى دادگاه، قاتل روشنفكران را بر كرسىِ مجلس خبرگان بنشاند!؟ حالا هم بین دو قاتل یعنی روحانی و رئیسی، اولی را ترجیح میدهد چون انکار میکند که آدمکش است و دومی را نمیپسندد چون هنوز سکوت کرده است!
ما معاصر عجب آدمهایی هستیم، مردمانی کیچمحور و کیچپیشه! بیخود نیست که ترجیح میدهم در این سریال جای انتخابات به کیچ و سیطره آن در ایران بپردازم.
چند روز پیش، یکی طی کامنتی زیر سریال دوم این مطلب نوشته بود فلانی پراکنده مینویسد! من نه پراکنده بلکه قطعه قطعه مینویسم! به این اوضاع قطعه قطعه آدمهای شقه شقه شده جز در قطعهنویسی نمیشود پرداخت!
یک عده هم پرسیدند چرا با چنین قطعیتی انتخابات را تحریم میکنی؟ من باوری به حرام ندارم که چیزی را تحریم کنم! از طرفی کار من طرح این را بکن آن را نه! نیست، اما چه کنم که باور دارم اگر اتفاقی نیفتد هیچ حقیقتی آشکار نمیشود، پس تنها برای رونماییِ حقیقت است که معدود مخاطبانم را تشویق میکنم به طرح نه!
آلن بدیو حقیقت را از طریق دانش قابل درک نمیداند، از طرفی معتقد نیست که حقیقت هرگز اتفاق نمیافتد بلکه اصرار دارد وقت هر رویدادی میتوانید آن را به تماشا بنشینید. مثلن تاکنون هر انقلابی که در هر کجای جهان روی داده باعث احیای هر چند کوتاه مدتِ حقایقی مثل برابری و آزادی بوده! متاسفانه کشورهایی مثل ایران که بیشتر جمعیت تاثیرگذارشان را طبقه متوسط تشکیل میدهد جوامعی غیرسیاسیاند و از آنجایی که تضاد و نزاع بین طبقات را موجد حقیقت سیاسی میدانم معتقدم در چنین جوامعی سیاست اتفاق نمیافتد چون نگرانی مهم طبقه متوسط نه تحقق آزادی بلکه حفظ معیشت و تداوم زندگی بخور نمیر است. برای همین است که کاندیداهای ریاست جمهوری ایران جهت جذب آرای این طبقه، مدام وعده اقتصادی میدهند! چند روز پیش بااینکه موضوع مناظره شش کاندید ریاست جمهوری مسائل اجتماعی بود، جز درباره اقتصاد بحثی طرح نشد! پس آنجا ما با سیاست طرف نیستیم، بی شک اگر موضوع مناظرهشان فرهنگ یا خودِ سیاست بود باز درباره مشکلات اقتصادی بحث می کردند. میخواهم بگویم رقابتهای انتخاباتی در ایران هرگز سیاسی نبوده، سال 92 کارنامه بدِ اقتصادی جناح راست باعث شد که جناح چپ حکومتی، ریاست دولت را در دست بگیرد تا به اوضاع اقتصادی سر و سامان دهد. اساسن بحث و جدل درباره مشکلات اقتصادی و فساد مالی ربطی به سیاست ندارد، سیاست فعالیتی فکریست که منجر به تولید حقیقتهای تازه میشود و مردم از طریق آن تغییر سرنوشت میدهند، در حالی که در ایران ما مدام نه با تغییر سیستم بلکه با تنظیم سیستم دیکتاتوری طرفیم! معمولن هر چه نابرابری در کشوری از حد خود فراتر برود دمکراسی بیشتر از پیش معنا از دست میدهد. طبق آمار جهانی نزدیک به پنجاه درصد منابع موجود تنها در اختیار یک درصد از جمعیت جهان است، کمی کمتر از نود درصد منابع را فقط ده درصد از ساکنان زمین در اختیار دارند! طبق همین آمار نیمی از مردم دنیا هیچ ندارند و کمی بیشتر از ده درصد ثروت جهان از آنِ چهل درصد بعدیست که طبقهی متوسط نام دارد. طبقه متوسط در کشوری مثل ایران شهرنشین است و چون از حداقل استانداردهای زیستی برخوردار است توجهی ویژه به روند اقتصادی کشور دارد تا منافع بخورنمیر خود از دست ندهد، و بر اساس همین درک است که کاندیدایی مثل قالیباف با حمله به جمعیت چهاردرصدی و طرح وعدهی مبارزه با سرمایهداری سعی دارد علاوه بر جذب آرای طبقهی فرودست، نگرانی اقتصادی طبقهی متوسط را هم رفع کرده از این طریق آنها را نیز با خود همراه کند!
بیخود نیست که هیچکدام از کاندیداهای حاضر در انتخابات با هم کوچکترین اختلاف سیاسی ندارند، بلکه تنها رویکردهای اقتصادیشان متفاوت است، یعنی هر شش کاندیدا تنها به شیوه¬های مختلف، چپاول میکنند و نوع فساد مالیشان با هم فرق دارد و تنها به همین دلیل ما در چنین نشستهایی نه با مناظره بلکه با کیچی از مناظره طرفیم! سیاست و سیاستمدار کیچ، فرهنگ و فرهنگ¬سازِ کیچ و در نهایت روشنفکریِ کیچ همه جا را محاصره کرده! در چنین والذاریاتی چگونه میشود به چیزی جز تغییر زیربنایی بسنده کرد؟
جهان کیچ، جهان وانمودههاست؛ جهانی که در آن استعاره جانشین واقعیت میشود. سیطرهی نشانهها، ایماژها و بازنماییها در جهان کیچ، چنان فراگیر است که امر واقع به طور کلی محو شده، نشانهها نقاب واقعیت میشوند؛ طوری که دیگر کسی قادر نخواهد شد فرع را از اصل تشخیص دهد؛ مثلن صنعت چینی وانمودهی صنعت غربیست، برای همین انطباق بیشتری با جهان کیچ امروزین دارد. اگر طبیعیسازی را خصیصهی اصلی هنر افلاطونی یا کلاسیک بدانیم و خلاقیت را به هنر مدرن ربط دهیم بیشک حالا با حکومت وانمودهها و حاکمیتِ کُد طرفیم. دمکراسی اسلامی وانمودهی یک وانمودهی دیگر است که دمکراسی کاپیتالیستی آن را به خاورمیانه حقنه کرده و کار اتاقهای فکر در ایران ایجادِ همین اینهمانیست.
کیچ، سرطان معاصر ما ایرانیهاست؛ همه در هر صنفی به آن دچاریم و من اینجا اصرار دارم دوباره آن را گوشزد کنم. کیچ در اساس واژهای آلمانیست که یعنی باسمهای، آبکی! «هرمان بروخ» برای اولین بار کیچ را به جای هنر پست آورده و «میلان کوندرا» متن ساده و پیش پاافتاده را کیچ نامیده است، اما حالا دیگر فقط با متن و هنر کیچ طرف نیستیم! حالا آدم کیچ و رفتار کیچ و دیدگاه کیچ هم داریم. بروخ به جایی از کیچ میزند و کوندرا آن را در فکرهای نوشتارش بسط میدهد. «ماتیو تینو» کیچ را به سانتیمانتالیسم متنی ربط میدهد و «سرا راتس» آن را به کامیونیسم بزکی کرداری مرتبط میداند. در جامعهی ایرانی ولی کیچ به شدت در حال تولید است و کسی را با آن کاری نیست! دیکتاتوری کیچ از شعر و شعور و ژورنالیسم گرفته تا سیاست و دیانت دارد بیداد میکند.
دمکراسی به این صورتی که ایران دارد تجربهاش میکند جز دستگاه کیچسازی نیست! در هر انتخاباتی ما با کیچهای شخصیتی طرفیم! پای آرا، پای رأی، پای آری و نه را برای رفع تردید وسط میکشند. آری و نه فلسفهبازند، فلسفهساز نیستند. علم را همیشه تردید تولید کرده در حالی که آری و نه را برای اینکه عدهای دور یک هیچ، پشت یک پوچ جمع شوند به کار گرفتهاند! من در این حلقهها شخصیت نمیبینم. تنها تردید است که به آدمی فردیت میدهد؛ برای همین است که از هر انتخابی، از هر انتخاباتی در ایران متنفرم، از این ماشینی که آزادی را میکشد تا رای جمع کند.
تو خورشید را میشناسی، کهکشان راه شیری را میشناسی، تو ماه را میشناسی، تو اینهمه را میشناسی اما اینها تو را نمیشناسند، پس تو بزرگ است، تو خطرناک است، چون میتواند فکر کند؛ برای همین، سیاست میخواهد که نابودت کند و دیانت میخواهد از هستی ساقطت کند. به فرد میگوید کافر! در حالی که او انکار نمیکند؛ او تردید میکند! همیشه تردید، سیاست و دیانت این هر دو را خلع سلاح کرده است. تردید نمیدانمیست که میخواهد بداند، پس راه میرود سوال میکند و سوال تنها چیزیست که دین را، دیانت را ناکار میکند! این روزها فرد در ایران کمیاب است، چون صنعت کیچ فرد نمیخواهد، گله میخواهد.
متاسفانه اغلب دولتهای اکنونی تولید دایه مهربانتر از مادری به نام دمکراسیست که چیزی جز دیکتاتوری اکثریت نیست. اگرچه دمکراتها، این کشیشان مدرن، معتقدند که خواست و ارادهی مردم خط مشی دولتها را تعیین کرده و آنها را کنترل میکند اما این تنها موعظهای بالای منبر است و افسانهای بیش نیست. ارادهی مردمی دائم دچار تغییر است و مدیاها این فرمانبران مراکز بانکی با کیشی به فیشی میتوانند مثل موم آنها را به هر شکلی که میخواهند درآورند. از طرفی در طول تاریخ همیشه عدهای که در اقلیت بودند از بقیه آگاهی بیشتری داشتند اما دمکراسی کمک میکند که دائم جماعت نادان تصمیم گرفته، آن اقلیت مفلوک در برابر یک انتخاب ابلهانه قرار بگیرد و از زور و اجبار پیروی کند.
در واقع همهشان را یک شعار ارتجاعی، یک الله اکبر که مانعِ اصلی بود راه میبرد! آنها را خرد به پیش نمیبرد بلکه غرور نقشآفرینی میکرد، تنفر و انزجار رهبری میکرد؛ که هر دو از نشانههای کیچ است. در واقع در آن روز بزرگ کسی راهپیمایی نمیکرد بلکه هر که راه خودش را میرفت. مخالفت با دیکتاتوری یا تقدیس دمکراسی!؟ هیچکدام تعیینکننده نبود بلکه جذابیت احساسیِ کیچ بود که همه را به صف کرده بود. حالا هم در ایران کسی نمیخواهد برای تعیین سرنوشت در انتخابات شرکت کند، بلکه انتقام از خامنه ای یا کیچی به اسم رو کمکنی دارد همه را تحریک میکند پای صندوقهای رای حاضر شوند! آنجا خرد هنوز هیچ کاره ست.
آزادی اولین شرط رشد فردیست و عدالت و برابری آن را بیمه میکند. دمکراسی غربی در آغاز آزادی را اپیدمی کرده بود اما چون توجهی به برابری نداشت در نهایت آن را تنها به عدهای که در برج هیرارشی استقرار داشتند هدیه کرد. امروزه در کشورهای غربی، آزادی به طرز فجیعی وجود دارد اما تنها طبقهی کوچکی آزاد است چون همه نمیتوانند آن را بخرند. حالا قلاده از دور گردن بردهها باز شده و جای آن ظاهرن کراوات بسته شده، با این وجود بردهی قبلی هنوز کارگر و کارمندیست که از عهده خرید آزادی دلخواهش برنمیآید. پس آزادی هرگز نمیتواند در یک جامعه طبقاتی که هیرارشی در آن بیداد میکند تحقق پیدا کند. بدون برابری، آزادی، شوخی دنبالهداریست که سالهاست به صورت سریالی از تلویزیون غرب دارد پخش میشود. امروزه غربیها بدون آنکه بخواهند آزادند اما بدون آنکه بدانند فقط آزادند که ارباب خود را انتخاب کنند و همین دمکراسی در بستههای نازلتری به کشورهای جهان سوم نیز صادر میشود. اگر در بریتانیا قدرت مدام بین محافظهکارها و لیبرها دست به دست میشود، اگر در امریکا همین دو گروهِ تغییر نام داده به صورت پریودیک غنایم را بین خود تقسیم میکنند لااقل ظاهری اختیار کردهاند که قتل فردیت و آزادی همگانی را عمده نمیکند، اما همین مدل وقتی به کشوری مثل ایران میرسد در دو بستهی به ظاهر جدا از هم مثل اصولگرایی و اصلاحطلبی تعریف میشود که طی چند سال اخیر حتی خودشان را تحمل نکردهاند و دیکتاتوری تا بدانجا پیش رفته که جنگ انتخاباتی در بیت رهبری آغاز و همانجا به پایان میرسد. در غرب مردم لااقل آزادند که ارباب خود را انتخاب کنند اما در جامعه بازمانده از رشدِ ایران، سیطره استبداد و ظلم و چپاول تا بدان حد پیش رفته که اکثریت ابتدا خاموش و سپس سنگسار و حالا در اغمای کامل به سر میبرند. این وسط ژورنالیسم که پیشتر خود را وجدان آگاه مردم میدانسته، جنازهایست که در داخل و خارج تنها نقشی را که به آنها دیکته میشود ایفا میکند. رهبر کنونی ایران پیشتر در بهترین وضعی که داشته تنها یک کیچ سیاسی بود. بسیاری از مدیاها طی این سالها به بهانههای مختلف خبر بیماریِ این وانهادهی خمینی را در بوق کرده و در انتظار مرگش نشستند. خامنهای برای اینها مهم بود چون هنوز عروسکیست که جای رهبری سیاسی نشسته، مدیاها هنوز منتظر مرگ جسمی اویند و غافلند که خامنهای پیشتر مرگ سیاسیِ خود را اعلام کرده. بین تمام رجال اسلامیست، موسوی تنها رهبر حاشیهنشین بود که لااقل بیش از بیست سال تحمل کرده بود پشت پرده بنشیند و علیرغم اینکه تفاوت چندانی با خامنهای نداشت اما رهبر مریض ایران او را نیز به زندان انداخت و دقیقن با حبسِ او، خامنهای مرگ سیاسی خود را اعلام کرده، اما مدیاها از این مرگ بزرگ ننوشتند و نگفتند.
در حالی که برخی از شاگردان مکتبی خامنهای حالا خارج-نشینند و اغلب در بیبیسی و صدای امریکا و … به کار گمارده شدهاند، اما نشریات به ظاهر مستقل و ظاهرن تیزهوش، هرگز پی به مرگ سیاسی او نبردهاند. طی این مرگ سیاسی، خامنهای فرصت نکرد چیزی را که بقیه نفهمیدهاند بفهمد و هنوز توی فیلمی که در سینمای ایران در حال اکران است بازیگری مردهست که رُل اصلی دارد و دوربینها هنوز روی جنازهی در حال تشییع او زوم کردهاند. سیاستمداران قمی ایرانی سالهاست که در اغمایند اما خامنهای به طور کامل مرده و بعید است بتواند خطاهایش را رفع و رفو کند. این جسد فکری بی آنکه بداند دارد پای جنازه انقلاب اسلامی به جای گریه قاهقاه میخندد اما مدیاها چشم ندارند که ببینند.
همانطوری که خامنهای نمایه مرگ ایدئولوژی اسلامیست هر رئیس جمهوری که در ایران انتخاب میشود همچون حجاب، مرگ آن ایدئولوژی را برای چهار سال دیگر مخفی نگه میدارد و برخی با شرکت در این بالماسکهها کمک میکنند که بوی گندشان دیرتر فراگیر شود.
انتخابات در ایران تنها نیروگاهیست که الکتریسیته مصرفی سردخانههای فکری را تولید میکند. سردخانهای که در آن تنها از جسد ایدئولوژی اسلامی نگهداری میشود و اگر برسد آن روز که به این سردخانه برق نرسد کارشان دیگر تمام است. اینک در غیاب آزادی و برابری، جامعه ایران تبدیل به یک هرم رقابت طبقاتی شده که بر پایهی تسلط طبقه بالایی بر طبقات پایینی تشکیل شده است. بیشک تا زمانی که ایران یک جامعهی «بکش تا کشته نشوی» و «هرکس برای خودش» است، هیچ جنبشی در آن حتی اگر خودش را سبز و بنفش کرده باشد راه به جایی نخواهد برد. متاسفانه هنوز مردم در تظاهرات خیابانی شعار میدهند «یا مرگ یا آزادی» و بدین ترتیب، مرگ را کنار آزادی تبلیغ میکنند، در حالی که باید برای آزادی فقط زندگی کرد. اصلن علت شکست نهضت صدساله آزادیخواهانهی ما این بوده که جای زندگی دائم مرگ را تبلیغ میکردیم. ما برای آزادی به زندان رفتیم و اعدام شدیم اما هرگز به خاطر آزادی زندگی نکردیم، آن را به بغلدستیمان آموزش ندادیم؛ برای همین دمکراسی هم در کشور ما قیافهای جز دیکتاتوری مطلق پیدا نکرد. تا آنجا که من شناخت دارم هنوز اغلب احزاب و دستهجات کوچک و بزرگ سیاسی، پیِ منافع و ایدههای اسقاطی خودشانند.
وقتی سابینا، یکی از شخصیتهای اصلی رمان «بار هستی» کوندرا، همراه سناتوری آمریکایی و چهار دختر و پسرش به گردش میرود، سناتور با دست، کودکان را که سرگرم بازی بودند نشانش میدهد و میگوید: «معنی خوشبختی همین است». اینجاست که سابینا میتوانست از او بپرسد اگر حالا یکی از بچهها آن دیگری را کتک بزند باز بازی آنها خوشبختی را تداعی میکند؟ وقتی قلب، لب به سخن باز میکند، کسی دوست ندارد که خرد اعتراض کند. در قلمرو «کیچ» دیکتاتوریِ احساس همیشه حرف اول را میزند.
آدمها همه پیش از آنکه فراموش شوند، هیئت «کیچ» میگیرند. متاسفانه «کیچ» ایستگاه ارتباطی میان هستی و فراموشیست. «کیچ» پردهای است که کمک میکند هر چیزی را که با مذاق عاطفیمان سازگار نیست مخفی کنیم.
کیچسازی و کیچاندیشی وباییست که در ایران اپیدمی شده! وضعیت مردم ایران در مواجهه با حکومت مثل اوضاع زنیست که سالهاست با همسر خود مشکل دارد و در حالی که آرزومند طلاق است از او جدا نمیشود و مدام این گزاره کیچ را برای همه تکرار میکند. «من فقط به خاطر بچههایم با این مرد زندگی میکنم»؛ این جمله «کیچ» است چون اگر بچهای وجود نداشت تا به خاطرش آنگونه که نمیخواهد زندگی نکند باز با همسرش زندگی میکرد. او پیش از آنکه زن باشد، دارد سیاسی کاری میکند. در واقع هیچکس بهتر از یک سیاستمدار به تاثیرگذاری کیچ پی نبرده است. برای همین است که تا سر و کلهی یک عکاس در نزدیکی خانم می نخست وزیرِ بریتانیا پیدا میشود، با شتاب سوی اولین کودکی که دم دستش باشد میرود، او را در آغوش میگیرد و میبوسد تا مخاطب با تماشای کیچ تازهای به ادراک زیبایی برسد. در یکی از اولین خطابههای جمارانی، پسربچهای از بالای سرها دست به دست پیش برده میشود تا خمینی او را ببوسد؛ خامنهای که به رشت میرود پیشانی پیرمردی کشاورز را میبوسد؛ در یکی از سفرهایش به خوزستان، احمدینژاد همچنان که بر فراز وانتی ایستاده از کیسه خلیفه درمیآورد و به دختربچهای فقیر میبخشد و همین نمایش را طی چند روز اخیر، روحانی و رئیسی هر دو تکرار کردهاند! این تصاویر همه کیچاند! یک دروغ زیبا برای پوشاندن زشتی، بی عدالتی و ظلم مدام بازتولید میشود اما کسی درک نمیکند که فقط کیچ و کیچ و کیچ همان دشمن اصلیست. هر جامعه یا کشوری که زیر سیطرهی کیچ باشد توتالیتر است. در واقع اینجاهاست که آدمها رفته رفته بدل به کیچ میشوند. خمینی یک کیچ است، خامنهای کیچ و روحانی و رئیسی کیچهایی دیگر! فمنیسم هم که مسلمان شود به مثابهی نگرشی کیچ عمل میکند، چون تاثیر آن دیگری را که میتواند بی اثرش کند برنمیتابد، چون اغلب از خرد دور است و رفتاری احساسی دارد. اغلب روشنفکران ایرانی با پدیده فمنیسم و برابری و زن، برخوردی کیچمحور دارند. اینها زن را و حقوقش را نمیشناسند، فقط حاضرند بخشی از حق مردانهی خود را به او بدهند. زنان ایرانی هم به دلیل فقدان تجربه قدرت با استتیکی مردانه پی برابری هستند و کیچهای رفتاری و بزکهای زنخواهانه به سرعت دارد بازتولید میشود. حالا دیگر زن جای کودک را گرفته و سیاستپیشهگان جای کودک به زن میدان میدهند و ناگهان یکی مثل جمیله رئیسی(علمالهدی) سر از مطبوعات درمیآورد و این تصویریست که هر روزه مدیاها بازتولیدش میکنند. بیشتر احزاب سیاسی ایرانی، رویکردی عقلانی ندارند و بر کیشها و الگوها متکیاند، پس کیچاند! راهپیمایی میلیونی جنبش سبز هم یک کیچ سیاسی بود، چون مردمی متعلق به آرا و اندیشههای مختلف را زیر یک علم برده بود.
سلام نوریزاد عزیز
من فرزند یک کارگر ساده هستم و عاشق صدق و راستی و درستی و انسانیت و خدا و دین و مذهب تشیع و امامان پاک _ ٤٥ سال سن دارم و چندین کتاب دارم _ مطالعات و تفکرات مخصوص به خودم دارم که مایه تعجب و گاه مایه تنفر هم مذهبی های نادان و هم روشنفکران همه چیز دان است! اما به شما و همه کسانی که با دین و مذهب و امامان زاویه پیدا کرده اند و گناهان و جنایات خمینی و نظام ولایت فقیه را پای قرآن و اهلبیت میگزارند باید عرض کنم که این جنایات و همه جنایات مدعیان تشیع مثل صفویه و غیره که کم هم نیستند هرگز و هرگز هیچ ارتباط معقولی با مرام و مسلک محمد و آل محمد یعنی ١٤ معصوم پاک و نازنین نداشته و ندارد و نخواهد داشت کما اینکه سوء استفاده کلیسا و کشیشان منحرف در قرون وسطی هیچ ربطی به حضرت مسیح و مریم ندارد و یا جنایات خاخام های صهیونیست ربطی به حضرت موسی ندارد _ دین اسلام و مذهب تشیع دین محبت و انسانیت و عشق است و اگرچه سادات هاشمی ازین آبروی اجداد خود نهایت سوء استفاده را میکنند اما همین ماجرا در احادیث زیادی پیشاپیش خبر داده شده است من ضمن احترام و قبول و همدردی با صدای مظلومیت همه کسانیکه در نظام ولایی خمینی آسیب دیده اند بنا بر تحقیقات مفصل عقلی و نقلی شخص خودم به این درجه از اطمینان علمی و عقلی رسیده ام که دامن پاک امامان را از اعمال خبیثانه حضرات جمهوری اسلامی مبرّا دانسته و صاحبان انصاف را دعوت میکنم تا حساب این خاندان پاک را که خود قربانی دیکتاتورهای زمانه بودند از حساب منسوبین و منتسبین به خویش جدا کنند _ ارادتمند همه آسیب دیدگان این نظام دروغین هم هستم
حکایتی درباب شهدشیرین یارانه نقدی:
احمدی نژادبا همدستی بعض محافل همدست وهم جرم پدیده منحوس یارانه نقدی راعمومی کرد وباعث ذوق زدگی ساده لوحانی شدکه خیال میکردندزمین وآسمان جای خودراباهم عوض کرده اندو برای نخستین باردولت که فقط عادت بگرفتن دارد,تغییرماهیت داده وبه مردم هدیه نقدی میدهد. نیم صدم درصدازهموطنان هم با محاسبات کلان آشنانیستندوگرنه میدانستندهرآنچه دولت باقاشق بدهدباملاقه پس میگیرد,ازهمان ابتدابنزین وارزاق عمومی باجهشی بیسابقه خارج ازهرمنطق اقتصادی گران شدومردم ذوق زده ازطعم شیرین یا رانه هاکمترین واکنشی به آثارمخرب این پدیده زشت وزیان بارنشان ندادند.زیان معنوی واخلاقی یارانه نقدی بمراتب بدترومضرترازپیامدهای مخرب آن است زیراعزت نفس رادرمقاسی ملی وده هامیلیونی ازمردم گرفت
داستانک زیرگویای ماهیت این طرح ضدایرانی آنست:
ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ اینگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند:
ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند. ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ.
ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ی تیز، ﺯﺑﺎﻥ سرد و بی حس شده ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد. ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این که ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف ناشدنی و شهوت سیری ناپذیر، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد!
ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ آن ﮔﺮﮒ زبان بسته ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود.
نه گلوله ای شلیک می شود، و نه حتی نیزه ای پرتاب! اما گرگ با همه غرورش سرنگون ميشود.
طمع، پول، قدرت ، تكبر ،فخرفروشی، خيانت ، جنايت ،حب جاه و مقام و احساس بى نيازى و بی مسئولیتی درقبال هم نوع ميتواند هر انسانى را به سرنوشت این گرگ قطب گرفتار كند.
درود.
اصلاح طلبها که مشخصا از 20 سال پیش در 76 با خاتمی اومدند سر کار،
باید یک سری اصول داشته باشند یعنی یک سری فساد و انحراف را مشخص کنند و اصلاح خود را بر آنها دقیقا مشخص کنند.
مثلا اصولگراها مشخصا میگند باید تفکیک جنسیتی دانشجویان اعمال شود، مثلا میگند زن نمیتواند رئیس جمهور شود، مثلا میگند بهاییها حق تحصیل ندارند، مثلا میگوید صدها میلیارد دلار کارخانه های آستان قدس و بیت رهبری نباید گزارش مالی شفاف و مالیات دهند، مثلا میگند سپاه میتواند بندر و گمرک خصوصی و قاچاق داشته باشد، مثلا میگند باید میلیاردها پول مردم بیچاره ایران را به بشار اسد و حسن نصرالله و حوثی های یمن بدیم، مثلا میگند بهتره با روسیه و چین کمونیستی دوست بشیم تا کشورهای غربی، مثلا میگند آرش و آتنا و نرگس بخاطر انتقاد و فعالیت حقوق بشری باید زندان باشند، مثلا میگند ما ملایان و اطلاعاتیهای سپاه، باید تایید کنیم کی میتونه کاندید ریاست جمهوری و مجلس و شورای شهر شود، یا تلویزیون ملی ایران با میلیاردها هزینه بر دوش ملت، باید فقط در اختیار ولی فقیه باشد، …
باید اصلاح طلبان هم، مشخصا در طول سال و در تبلیغات انتخابیشون، بدون ترس، خواستهای اصلاحیشون را بگند و مهمتر اینکه روش واایستند.
نمیشه که هی اصولگراها فشار بیارند و هی اصلاح طلبها فقط برای ماندن در قدرت، هی عقب نشینی کنند.
الان من نمیدونم آیا روحانی مثلا با تفکیک جنسیتی دانشگاهها مخالف هست، اگر هست چرا در چهار سال گذشته، اعلام نکرد و اقدامی نکرد؟ و الان برای چهار سال آینده، چرا در مناظره، بدون ابهام، برنامه عملی این کار را اعلام نمیکند؟
اینها استمرار طلبند نه اصلاح طلب. فقط میخواند از قدرت حذف نشوند.
آقای خاتمی در هر شرایطی فقط میگوید در انتخابات شرکت کنید. انگار هیچ خط قرمزی ندارد.
اگر حتی روحانی را الان رد صلاحیت کنند اصلاح طلبها حتما میگند بریم به اسحاق جهانگیری رای بدیم.
اگر حتی اونو هم رد صلاحیت کنند حتما خاتمی ترسو میاد میگه بریم به دو نفر فسیل بی خاصیت غیر از رییسی و قالیباف رای بدیم.
اصلا انگار شخصیت و پرنسیپ ندارند. انگار سیب زمینی بی رگند. یعنی بوقلمون.
جناب نوریزاد
من از آغاز حکومت اسلامی درایران تا امروز در هیچ انتخآباتی شرکت نکرده ام چون رژیم من درآوردی آقای خمینی را نامشروع و ضد دمکراسی و غیر قبل اصلاح میدانستم و میدانم و حضور در شامورتی بازی انتخاباتی ملاها را توهین به خود و همه ملت ایران تلقی میکردم و میکنم . تا چند روز قبل هم کماکان بر سر همان مرام بودم و نظر شما را در مورد تحریم انتخابات پیش رو تایید میکردم. ولی امروز تصمیم دارم برای اولین بار در انتخابات شرکت کنم و به حسن روحانی رای بدهم. چرا ؟ تنها بخاطرنکاتی که ایشان در دو سه هفته اخیر مطرح کرده. در واقع من رای خواهم داد نه به شیخی بنام حسن روحانی بلکه درتایید همه آنچه که او درمورد فساد و پلیدیهای رقبایش و درحقیقت کل نظام (همانطور که احمد توکلی گفته) مطرح کرده . رای من برای تایید جملاتی است که ایشان گفته (حتی اگر خودش بانها عمل نکند). دقت کنید باین جملات :
“شعار ما روشن است
ما آزادی می خواهیم
ما آزادی اجتماعی و سیاسی می خواهیم
ما آزادی بیان و تفکر می خواهیم
ما آزادی انتخاب تفریح برای ساعت فراغت می خواهیم
ما آزادی برای انتخاب شغل می خواهیم
ما فضای امنیتی نمیخواهیم
ما قانون را برای همه دستگاه ها می خواهیم
ما نهادهای استثنا شده از مالیات نمی خواهیم
…. با اجازه چه کسی از جیب مردم پول برداشتید؟
اجازه نخواهیم داد خانه ای که باید خانه عدالت باشد تبدیل به خانه دروغ و تهمت شود”
میدانید که صدها تن از بهترین فرزندان این مملکت بخاطر گفتن همین جملات زندان رفته اند و شکنجه شده اند , کار و درآمدشان را از دست داده اند . من میخواهم به این گفته ها رای مثبت بدهم نه به گوینده آنها . از شما و سایر تحریم کننده ها هم خواهش میکنم اندکی باین طرز فکر بیاندیشید.
شرکت در انتخابات آری یا نه؟
مثال ساده:
مسابقه فوتبال بین دو تیم سپاه و پرسپولیس
داور : خامنه ای
برنده بازی کدام تیم خواهد بود؟
حال به جای پرسپولیس بگذارید ملت ایران.
مثال کمی دشوار تر:
دو دوره خاتمی
دو دوره احمدی
الان هم در بهترین حالت دو دوره روحانی
شما تصور می کنید برجام کار روحانی است؟ خدا وکیلی برجام نتیجه سیاست مداری روحانی است؟
کمی دشوار تر:
مشکل اصلی ما سیاست داخلی نیست دوستان. با تمام اهمیتی که سیاست داخلی دارد. مشکل اصلی ما تعامل بین المللی ما است. سیاست خارجی ما است. سیاست خارجی دست چه کسی است؟ روحانی یا خامنه ای؟
خامنه ای هر گاه در روابط بین الملل به بن بست می رسد عروسک خیمه شب بازی مناسب برای رفع بن بست سر کار می آورد. به همین سادگی.
البته هر گاه می گویم خامنه ای منظور باند خامنه ای و سپاه و روضه خوان ها و پاچه خوار ها و مزدورانش است.
علاوه بر خامنه ای چه کسانی از سیاست خارجی وی سود می برند هم مهم است. سود برنده اول آمریکا است. دوم روسیه و چین. سوم ترکیه و کشور های هم جوار دریای خزر.
ویدیوی رقصیدن پادشاه عربستان به احترام محمد رضا شاه فقید را در یوتیوب دیده اید؟
به این می گویند سیاست خارجی. دشمنت را وادار کنی برایت برقصد. به شرطی که ملت از پشت به تو خنجر نزند.
الان سیاست خارجی ما شده دشمنی با عربستان. نتیجه: سقوط قیمت نفت. خوشحالی دنیای صنعتی.
سیاست محمد رضا شاه تنش زدایی و مناسبات حسنه با تمامی کشور های دنیا بود. نتیجه: تشکیل اوپک بالا رفتن قیمت نفت تبدیل ایران به اقتصاد سر آمد خاور میانه.
دوستی می گفت صادرات آلمان در سال 2015 هزار و سیصد و سی و نه میلیارد دلار و وارداتش هزار و پنجاه میلیارد دلار بود. یعنی سالانه سیصد و سی میلیارد دلار بر ثروت ملی آلمان افزوده می شود. کشوری است از لحاظ مساحت بسیار کوچک تر از ایران فاقد منابع سرشار گاز و نفت ایران و جمعیت مشابه ایران. می دانید که آلمان در اروپا حرف اول را می زند و رهبری اتحادیه اروپایی را بر عهده دارد بدون نیاز به لشکر کشی بدون نیاز به مرگ بر این و مرگ بر آن گفتن. این همان کشوری است که در دو جنگ جهانی شکست خورد و دوبار ویران شد. دو بار وادار به امضای تسلیم نامه بی قید و شرط شد.
لیکن به جای شعار های مرگ بر این و مرگ بر آن سیاست ورزی کرد. در روابط بین الملل حد اکثر نرمش را از خود نشان داد. سالیان متوالی خسارت به این و آن پرداخت.
همه خفت و خواری ها را تحمل کرد لیکن تبدیل شد به مرکز جذب سرمایه در دنیا.
البته این نخستین باری نیست که سیاست خارجی ما بر مبنای مرگ بر این و مرگ بر آن استوار است. باز گردید به تاریخ معاصر ببینید چه کسانی مبتکر شعار های تند و تو خالی و کور و بی فکری چپ گرایانه ضد امپریالیستی اند. تا کسی آمد روابط بین الملل را سر و سامان دهد متهم به خیانت و وطن فروشی شد.
در عجبم با گذشت صد سال و مشاهده عواقب شوم این بی فکری هنوز دوستان سکولار و مدرن ما متوجه ماجرا نشده اند .
می ترسم اگر عمر جمهوری اسلامی هم به سر رسد این بی فکری گریبان ما را رها نکند.
ما باید بیاموزیم مشکل مرگ بر این و زنده باد آن نیست. مشکل ما عدم توانایی اندیشیدن است. عدم توانایی تفکر است.
عدم توانایی تجزیه و تحلیل است. تشخیص این که حفظ منافع ملی در روابط بین الملل رابطه مستقیم دارد با توانمندی ملی. وقتی در ماجرای نفت آمریکا جانب ایران را می گیرد و انگلیس را وادار می کند سهم ایران را به پنجاه درصد افزایش دهد و مجلس بر اساس این سهم بندی برنامه توسعه اقتصادی تنظیم می کند و آمریکا همان طرح باز سازی اقتصادی مارشال که در آلمان پیاده کرد را در ایران آغاز می کند مصدق نمی بایست کاسه داغ تر از آش می شد و با شعار های تو خالی ضد امپریالیستی کار ها را خراب می کرد. شعار هایی که همچون موریانه مغز روشنفکران ما را خورد و خورد و خورد و فرهنگ شاه ستیزی کور را در ایران گستراند تا شیخ فضل الله نوری تازه ای به نام خمینی سر از قبر بر آورد و به بهانه جنگ با امپریالیسم آمریکا ایران را به باد فنا دهد.
ایرانیان ملتی سر گردانند. چهل سال است که سرگردانند و پراکنده.
ملتی فاقد راهبر. فاقد طبقه روشنفکر. روشنفکرانی که توان اندیشیدن داشته باشند. که بتوانند راه حل سیاسی متناسب با فرهنگ و تاریخ کهن ایران ارایه دهند.
یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
جناب نوری زاد با سلام
با توجه به اینکه همزمان در چت روم های مختلفی نیز مشغول فعالیت هستم و دوستان مرتباً اعلام می کنند من پول زیادی کمک نکرده ام جهت رفع هر گونه شبهه خوشحال می شوم خود شما میزان مبلغ ارسالی توسط من را اعلام فرمایید. من از کسی جز خدا نمی ترسم و میدونم اون پشتیبان من است.
———–
سه میلیارد خوبه؟
جنتی که در نماز جمعه گفت: عربستان سعودی ؟؟؟؟میلیارد دلار برای تیم میرحسین موسوی پول فرستاده. پشت بندش هم ایستاد به نماز و یک شیشکی بست به کل کائنات و البته پیش ترش هم تحت الحنکش را از باب استحباب واگشود!
.
سلام بر نوریزاد گرامی
این جوانک نادان مدتیست عقده های حقارت خود را به شکل استفاده از آیدی من و البته به جای شخص من خالی می کند.من شخصا با این فرد کاری ندارم ولی شما که بیش از یکسال است مرا و قلم مرا می شناسید مرا به تعجب می اندازید که چرا چنین بی سر وپایی که از نصیحت قبلی من صرفا یاد گرفته سلام بگوید شما را به اشتباه انداخته.برای پستهای بعدی او به او توصیه می کنم بداند اگر می خواهد تقلید کند سلام را اول جمله بیاورد .بنده عادت ندارم در آخر خطاب باسلام بیاورم.یک انتقاد به دوستان مدعی اصلاحات و آزادی بیان اینهمه بداخلاقی ندارد!!!
موفق باشید
—————-
آرتین گرامی
از من مرنجید نازنین. باور کنید من گاه کارهای یک ساعت پیش خود را از یاد می برم. چه رسد به کیفیت قلم دوستان که حتما در حوزه ی تعلق من است. پوزش مرا بپذیرید.
سپاس
.
سلام مجدد بر نوریزاد گرامی
من بعد بنده با نام آرتین ایران با همین ایمیلی که در این کامنت گذاشته ام بادوستان این سایت سخن خواهم گفت.هر آیدی به جز این آیدی هیچگونه بار مسولیتی برای بنده نخواهد داشت.دوستان اصلاحاتی ما با این بداخلاقیها می خواهند جامعه ما را بسازند.شرم آور است!
پاینده و سرفراز باشید
درود بر نوریزاد نستوه.
درود بر همه همراهان سایت و همدلان آقای نوریزاد.
آقای نوریزاد می دانید ستاره هایی وجود دارند که ابرغول نام دارند و میلیاردها میلیارد خورشید منظومه ما در هر یک از آنها جای می گیرد؟
یک محقق ایرانی ساکن فرانسه وجود دارد بنام دکتر علی افضل صمدی که کتابهایی بسیار پر محتوا در باره کیهان و ستارگان و در مقیاس کوچک:اتمها و سلولها و ارگانیزم های جانوری نوشته است.
مطالعه کهکشانها و ستارگان ذهن ما را از زندگی شلوغ خود در زمین جدا می کند و به عرصه پر عظمت کیهان می سپارد.
این کتابها را دانلود کنید و هر بار ذهن خود را سبکبار و آزاد کنید.
آقای نوریزاد حتما مسافرتی به منطقه مصر خور و بیابانک انجام دهید و در شب پر کهکشان آن بر ستارگان دیده بدوزید و اگر الهامی بر شما واقع شد در نوشته ای با همه در میان گذارید.البته اگر دوست داشته باشید.
http://www.aliafzalsamadi.ir/
در رای گیری شرکت کنید و نگذارید دوره احمدی نژاد تکرار شود
برای همایش اتوبوسی قالیباف، گفتند به کنسرت بابک جهانبخش میرویم! + فایل صوتی
به گزارش ایلنا، محمد باقر قالیباف در حالی سومین همایش انتخاباتی خود را در تهران برگزار کرد که اظهارات برخی از حاضران در این همایش همچنان حاکی از آن است که این افراد از سراهای محله و اتوبوسهایی از سوی شهرداری تهران به این محل آورده شدهاند.
با وجود آنکه قرار بود این همایش از ساعت ۹ صبح برگزار شود، برنامه دختران با تاخیر یکساعته و اجرای یکی از مجریان صداوسیما آغاز شد.
در ابتدای این همایش بانویی به بالای سن آمد و داستان گردآفرید در شاهنامه فردوسی را برای حضار خواند و در پایان آن، به حمایت از قالیباف پرداخت.
پس از پایان شاهنامه خوانی، مجری برنامه از رضا احسانپور شاعر اصفهانی طنزپرداز دعوت کرد تا بر روی سن بیاید و به اجرای برنامه بپردازد. این طنزپرداز نیز به مدت چند دقیقه به اجرای برنامه پرداخت.
پس از آن امیر کربلاییزاده مجری استندآپ کمدی برنامه خندوانه به اجرای برنامه پرداخت. نکته جالب این بود که این طنزپرداز در میانه برنامه خود از انتخاباتی بودن این برنامه ابراز بیاطلاعی کرد و گفت که به او گفته بودند که او به یک برنامه جشن به مناسبت نیمه شعبان میآید.
با اینکه خبری از خود آقای شهردار در این همایش نبود، زهرا مشیر همسر محمدباقر قالیباف در این همایش حاضر شد و پس از چند دقیقه سالن را ترک کرد.
در پایان نیز حامد زمانی به اجرای موسیقی پرداخت.
پوستر، دستبند و پرچمهای منقش به تصویر شهردار تهران نیز به صورت انبوه در میان شرکتکنندگان پخش شد. تعدادی از دستاندرکاران این همایش هم در گوشهای از سالن پلاکاردهایس با شعارهای دولت ۴ درصدی نمیخواهیم نوشته و پخش میکردند که اکثریت حاضران از دریافت این پلاکاردها امتناع میکردند.
یکی از حاضران در این همایش به ایلنا گفت که به او گفتهاند به کنسرت بابک جهانبخش میروی در حالی که اینجا خبری از کنسرت نبود.
استاد گرامی با درود ، امروز این مطلب را خواندم حیفم امد با دوستان به اشتراک نگذارم .
فقیر ایرانی عادت داشت کنار در موزه ای در تهران گدایی میکرد،روزی یک توریست خارجی از کنار او میگذشت.
فقیر ایرانی گفت : در راه خدا کمکم کن…
توریست گفت : what
فقیر تکرار کرد : در راه خدا کمکم کن…
توریست گفت : what
فقیر حوصله اش سر رفت و بعد از اینکه توریست ازش عکسی به یادگار گرفت قدم زنان دور شد…
این توریست بسیار پولدار بود و وقتی به کشورش بازگشت با دوست ایرانی زبانی تماس گرفت و ازش ترجمه در راه خدا کمکی کن را خواست…
دوستش گفت که این بیچاره ازت کمک خواسته تا بتونه چیزی بخوره…
دل توریست به درد اومد و برای مرد فقیر با کمک سازمان خیریه ایی 1 میلیون دلار به همراه عکس مرد فقیر و آدرسی که باهاش برخورد کرده بود فرستاد تا پول به دستش برسد…
خلاصه پول به دست سازمان در ایران رسید،مسئول سازمان گفت یک میلیون برای یه گدا زیاده،200 هزارتا براش کافیه و خوبه…
200 هزارتا رو داد به دست استاندار که به دست گدا برسونه و الباقی رو برای خودش برداشت…
استاندار گفت 200 هزارتا برای گدا زیاده،2 هزارتا خوبه براش…
2 هزارتا برای شهردار فرستاد و الباقی رو برداشت…
شهردار گفت 2 هزارتا زیاده برای گدا،200 دلار کافیشه…
200 دلار فرستاد کلانتری که به دست گدا برسونن…
رییس کلانتریم گفت 200 دلار زیاده برای گدا 20 تا واسه گدا که یه غذایی بخوره بقیش هم برای من…
سرباز رو صدا کرد که برو به گدای موزه این 20 دلار رو بده…
سرباز به گدا که رسید گفت یادته اون توریست خارجیه که ازش کمک میخواستی باهات عکس گرفت؟
مرد فقیر گفت که آره خیلی هم خوب یادمه…
سرباز گفت : سلامتو میرسونه و میگه خدا کریمه…
اری این چنین است وضع
کشور عزیز ما
سلام آقای نوری زاد / من هم درباره این دوگانگی افراد در دو تابلو و در برابر افراد روحانی و آخوند مانده ام. حدود 20 سال قبل برای عرض تسلیت به یکی از اقوام که در تأسیس و کمک به ساخت یک مسجد به نام مسجد امام حسن مجتبی در منطقه سلیمانیه شرق تهران رفتم . از قضای روزگار ” آیت الله حسین ابراهیمی ” که او هم قبلاً امام جماعت همان مسجد بود و در آن زمان نماینده شهر ” بیرجند ” در مجلس شورای اسلامی و نماینده رهبری نظام در ” امور افغانستان ” و در حال حاضر هم رئیس جامعه ” روحانیت مبارز ” است به محل برای عرض تسلیت آمده بود و هنگام پیاده شدن از ماشین ” شورولت ” ، افراد سیاه پوشی را که اکثراً مسجدی و متدین بوده به ” پِچ پِچی ” بدینگونه انداخت : این یارو قبلاً بدبخت و امام جماعت این مسجد بود و گدا و گشنه . یارو چقدر کلفت و شکم گنده شده . یارو ماشین پیکان هم نداشت ، حالا شورولت سوار میشه . یارو پست و مقام که گرفت ، دیگر در این محله فقیر نشین پیدایش نشد . یارو چقدر گردنش کلفت شده که با ” تبر ” هم بزنی گردنش کنده نمیشه . اما آقای نوری زاد عین فرموده ی شما ، چند دقیقه ای بعد که این آخوند از جلوی همین افراد گذر کردند، همگی از جای بلند شده و چاکر مسلک و تا کمر خم می شدند و سلام علیک غلیط و التماس دعای غلیط و … از همان جا به خودم گفتم که ” منافق ” و نفاق که شاخ و دم ندارد ! اینان در ظاهر مسلمان ولی ” نفاق ” در در درون خود بسیار دارند و نفای در ایشان امواج چند متری دارد . با خودم گفتم که از قدیم الایام گفته اند : خلایق را هر چه لایق ، این همان است .
سلام وقت بخیر هم وطن ازتهران هستم :
برادر بزرگوار می دانید چه زمانی مشکلات حل میشود؟؟؟
این سوال خیلی ها هست و من پاسخ آن را مدت هاست یافته ام…
وقتی همه نادر باشیم…
براتون داستانی را میگم تابدانید چه وقت مشکلاتمان حل میشود وتنها را این است که همه نادر باشیم. سپاهیان نادرشاه افشار وارد دهلی شدند.
به نادرشاه گفتند اجازه می دهید وارد قصر پادشاه هند (محمد گورکانی) شویم؟
نادرشاه گفت اینجا نیامده ایم پی تخت و تاج، بگردید و مزدوران اشرف افغان را بیابید.
هشتصد مزدوری که ایران را ویران ساخته بودند را گرفتند. نادر رو به آنها کرد و گفت: چگونه در ایران خون ریختید و به ناموس کسی رحم نکردید؟! آیا فکر نمی کردید روزی به این درد گرفتار آیید؟
مزدوری گفت می پنداشتیم همه مردان ایران، شاه سلطان حسین هستند و ما همواره با مشتی ترسوی صفوی روبروییم.
از میان سپاه ایران فریادی برخواست که ما همه نادریم! و مردان سپاه بارها این سخن را از ته حنجره فریاد کشیدند: “ما همه نادریم”.
بخدا این مطلب سیاسی نیست و ربطی به سیاست نداره این مسیله ملی است وفراجناحی .. ما هنوز همه به غیرتمان برنخورده و شاید برامون مهم نباشه …. تا وقتی مشکلات تک تک ما وهم وطنانمان دغدغه ما مردم نباشه تا وقتی برای گرفتن حق و پرسش پا نشیم بریم از مسولین سوال ومطالبه کنیم، همینه…
دوست محترم…مزدوران افغانی اشرف افغان در دهلی چه کار میکردند؟
کناه دختر معصوم آتنا از یک شاکرد مدرسه که از بلند شدن در مقابلمعلم و یا سلام کردن امتنا کرده است نیست.
استدعایی ازهموطنان عزیز
بیاییم در حمایت از کارگران زحمتکش کشورمان با تمام وجود از توئیت از سندیکا بگو حمایت کنیم
امید عزیز
راستش من از این وضع شوکه شدم،کارگران ایران و دیگر صنفهای دیگر چون معلمان، پرستاران، رانندگان و…بسیاری دیگر احتیاج به تشکل سندیکا ی آزاد دارند.
۱- ایجاد سندیکا از طرف قانون بایدو تضمین شده باید باشد .یعنی کارفرما موظف است جلوی تشکلات آزاد را نگرفته وحامی وبا آنها همکاری کند.
ما در وحله اول با قانون مواجه ایم که قانون این آزادی و حمایت از تشکلهای آزاد را ایجاد کند.
درد جامعه ما و کارگران ما قسمت بزرگش در قانون اساسی اسلامی تبعیضی است.
چطور می شود کارگران معدن با کار پر خطری که می کنند ، حقوق نگیرند و بیمه خیاطی شوند؟
مثل اینکه پرستاری را برای جراحی قلب بیاورند و بگویند : عمل کن!
کارگران اغلب حتی قراردادی نداشته اند ، چگونه می شود که کارفرمایی اسم کارگران را نداند؟
اولین روابط کاری با قرارداد دوجانبه سروکار دارد و گرنه باید اسم آن را برده داری گذاشت.
بشر سالیان متمادی در مبارزه با بردگی و استثمار بوده است و اکنون ما آنرا در ایران کنونی شاهدیم.
۲- اصولا در کشورهای پیشرفته ، قرارداد بخصوص ،کارهای سنگین تعریف شده اند مثلا کمتر از یک سال نیستند و شش ماه اول هر دو طرف توان جدایی آزادانه دارند بعد از گذشت شش ماه قرارداد دایمی می شود و هر دو طرف باید اصولش را رعایت کنند .
دوست گرامی ، احتیاج به قوانین اساسی بی تبعیض و آزادی کامل افراد است. متاسفانه در ایران خانه از پای بست ویران است.
در واقع این کشته شدگان ،باید شامل بیمه جانی می بوده و کارفرمای آنها یعنی بسیج ، باید به بستگان نزدیک آنها هر ماه ، همیشه و مرتب حقوقشان (حقوق به روز و جاری )را پرداخت کنند ، این حداقل جبران خسارت است.
اما، زمانی که قراردادی نیست، اسمی نیست ، مسولیتی نیست، فقط تعدادی اجساداند و بس . چه پنج ٫ چه پنجاه میلیون نفر!!
در شهر هرت
من براستی نمی دانم چه بر سر این ملت آمده است؟
چگونه امکان دارد ، به دزدی که خانه ام را برده و یا قاتلی که همسایه ی بیگناهم را کشته است امیدوار و پناهنده شوم؟
امید داشتن مثبت است اما آیا،امید واهی نابخردی نیست؟
در هر حال هر عقیده محترم است و باید پذیرفت. فقط گاهی به سخنان خانم گیتی پورفاضل در مورد روانپریشی مردم می اندیشم، چه بر سر غرور این ملت آمده است؟
آیا این خسارات قابل ترمیم و جبرانند؟
در شهر هرت
نظام اسلامی و دولتش،
نظام اسلامی ایران رهبری دارد ، جامعه روحانی،سپاه و بسیج که اقتصادکلان و سیاستهای خارجی رادر دست دارند.
دولت درون این نظام، تافته جدا بافته ای از اونیست ،با این تفاوت که او اقتصاد خورد و سیاست داخلی را در دست دارد.
نقش مردم در طی این ۳۸ سال؟؟
مردمی که نقش منفعل داشته اند ،زیرا آزادی از آنها گرفته شده است.
این نظام اسلامی، بدون این دولتهای من درآوری وانتصابی، هیچگاه دوامی نداشت، زیرا که ما با بی عدالتی، تبعیض، بستن دهان مردم و آزادی ها در این نظام مواجهیم.
زیرا که بنیاد و پایه یک دولت مردمی ، آزادی و برابری و عدالت در برابر قانون است.نبودن یکی از آنها خدشه دار شدن آن دیگری است. دولت مردمی ،اقتصاد و سیاستش بر حول آزادی، برابری، عدالت و نظارت بر دستگاههای مجریه ومقننه می گردد.
آزادی و برابری و عدالت تبعیض نمی پذیرند ، و بدین خاطر نیز بستن مغازه ی بهاییان ظلم و نابرابری و ناعدالتی است.امتیاز دادن بر خواص ، خودی، فامیل، مردان، شیعیان، معمم نیز نشان نابرابری و ظلم وبیعدالتی و تبعیض اند.
جامعه ی نابرابر ، بی عدالت، و بسته هیچگاه رشد اقتصادی و فرهنگی نخواهد داشت.این جامعه چون بر تبعیض استوار است ، بشدت دچار تناقضهای درونی و فساد عمیق است ، آنرا نه اقتصاد کلان نه اقتصاد خورد ،نجات خواهند داد .کیسه بدون ته هیچگاه پر نخواهد شد. هیچ جامعه ای بدون مشارکت آزادنه مردمش پیشرفت نخواهد کرد. نگاهی به نظام اسلامی و همسایگان را باید سرمشق قرار داد.
نظام یک حساب را باید بکند، مردم هم تحملی دارند!
شرکت در انتخابات
چه راهکاری مانده تا نظام و رهبر بتوانند مشروعیتی کاذب کسب کنند و انرا به رخ داخل و خارج بکشانند ؟ با توجه به اینکه سر سوزنی ابرو و اعتبار در دنیا برایش باقی نمانده . قطعا شرکت گسترده مردم در انتصابات تنها و تنها و اخرین حربه این سالوسان و ریاکاران میباشد مهم نیست در این انتخابات به چه کسی رای داده شود رای واقعی . رای باطله . حتی ناسزا. از همه رای دهندگان حتی مخالفین نظام و رهبر استقبال میکنند چون صفوف رای دهندگان برایشان مهم است (کمیت نه کیفیت) و میبنید با چه اب و تابی در همان روز از حضور با شکوه و گسترده مردم تشکر و قدردانی میکنند . تا اینجای کار طبیعی و مشخص است که نظام چه هدفی را دنبال میکند .
اما هدف بخشی از عزیزانی که منتقد و مخالف نظام هستید؟ شما چه هدفی را دنبال میکنید که راهکار شما عین خواست و ارزوی نظام که همانا شرکت همگان در انتخابات است ؟
این چه راهکاریست که دو نتیجه کاملا متضاد را در خودش دارد؟
فکر نمیکنید امید به اصلاحات ساده لوحانه باشد وقتیکه میبینید و می خوانید:
مصونیت نماینده مجلس در اعتراض به دزدیها زیر پا گذاشته میشود
۲۰۳۰ خود سندیست که دولت بدون اجازه رهبر هیچ غلطی نمیتواند بکند
دولت اجازه دخالت در نیرو های نظامی را ندارد
نهادهادی زیر نظر رهبری از تمامی امکانات این مملکت استفاده میکنند اما به دولت و ملت پاسخگو و یا مالیات نمیدهند
میلیاردها میلیارد در کشورهای امریکایی و افریقایی واسیایی هزینه شد که نتیجه اش فقر و بیکاری و فحشا ووو برای ملت بدون سر سوزنی منفعت فقط حاصلش رسوایی و بی اعتباری و بی ابرویی برای نظام متوهم بود .
این حضرات فکر کردند دنیا دست روی دست میگذارد و تماشا میکند تا اقایان انفلاب و شیعه و سایر افکار پلیدشان را به دنیا صادر کنند و از روز بعد همه دنیا و دولتمردانشان روز عاشور لخت شده و به سینه زنی و قمه زنی زیر علم اخوندها میپردازند.
این چه منطقی است که مدعی مخالفت با نظام باشی ولی در بزنگاه هایی که منتهی به بقا نظام میشود لبیک گویان پیشتاز میشوید؟
این رفتار شما تداعی کننده حرکتی که امنیت شوروی سابق بعد از انقلاب انجام داد عده ای را به اسم مخالف به درون اپوزسیونهایی که در درون و خارج پراکنده بودند فرستاد تا ۱- ازتمامی حرکتهای انان با خبر باشد ۲- با دادن راهکارهای لازم انها را به سمت خواست و هدفش سوق دهند . دقیقا همین کاری که شما انجام میدهید و الا مخالف:
یعنی نه قاطع به تمامی انتخابات و فراخوانیها و راهپیماییها و سیاستهای نظام میباشد . نمونه اقای نوریزاد
نمونه متفاوت ان اقای خزئلی برای اینکه خواست نظام را اجابت کنند چند جور تصمیم و توجیه و رنگ عوض کردند تا دیروز داد سخن بر علیه روحانی و کل نظام امروز حمایت از روحانی و دعوت به شرکت درانتخابات برای بقا نظام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نظام های سیاسی ازجهتی به نسخه پزشک شباهت دارند! همانطورکه فهرست داروهای یک نسخه برای درمان بیماری خاصی نوشته شده، ممکنست همان پزشک یا پزشکی دیگرنسخه ای متفاوت برای یک بیماردیگربنویسد! هیچ عاقلی برسراینکه این نسخه خوب است یاآن نسخه، بحث نمیکند! درجوامعی که اکثریت مردم بیسواد یاکم سوادند، وسابقه کاروفعالیت حزبی وجمعی ندارند، اکثریت مردم براحتی توسط افرادعوام فریب، فریب میخورند ومعمولاً لافزن ترین ودروغگوترین وبی تقواترین کاندیدابیشترین رأی راکسب میکند! دمکراسی برای جوامع عقب مانده سم قتال وزهرکشنده ایست! نظام دمکراسی نیازبه پیش شرطهایی درنظام تولیدصنعتی وتوزیع عادلانه ثروت اجتماعی دارد که بدون تحقق عینی چنین شروط واجبی، عملاً، تنها درحرف لفظ دمکراسی بروسایل ارتباط جمعی وبه قصد تبلیغ وفریب مردم حاکم میشود!درنظامی که چندین لایه درهم پیچیده شده اندوهریک دولت مستقل وخودمختاری محسوب میشود نظام دمکراسی هیچ معنایی ندارد!
ازطرفی دولت رسمی ،ازطرفی سپاه که دولتی درون دولت است، ازطرفی زیارتگاهها، بخصوص آستان قدس رضوی که خوددولتی غیررسمیست، از سمتی حوزه های علمیه که درکاردولت دخالت واخلال میکنندوهررئیس جمهوری قبل ازتعهدوخدمت به مردم وموکلانش باید تابع فتواهاوتسلیم حرص وطمع بی پایان آنهاباشد، ازسویی اختیارات مافوق قانون رهبری، همراه بامجمع تشخیص مصلحت نظام و….. چنان این دمکراسی رنگین کمانی نیم بندراکم رنگ وبلکه بیرنگ میکنندکه بودن این کاندیدا یا آن کاندیدا عملاًدراداره امورهیچ فرقی ندارد! چنین نظامی نه به کدخدایی، نه به پادشاهی، نه به خلافت، نه به جمهوری، نه به دیکتاتوری فردی یا خاندانی، نه به سلطه حزبی ونه به هیچ شکل شناخته شده ای ازحاکمیت شباهت کامل دارد! درعین حال بدون داشتن امتیازات هرکدام ازآن سیستم ها معایب همه را هم درخوددارد!!!!! دراین کلاف سردرگم مجمع المعایب بااکثریتی گیج وبی سواد ودرجامعه ای بدون وجوداحزاب هیچ تحلیلی درست در نمیآید! آقای نوریزاد وآقای خزعلی سهل است، سقراط وافلاطون وارسطوهم تکلیف خودرا نمیدانند!
بحث داغ انتخاباتی با علی دایی
سرمربی سابق تیم ملی هیچ وقت وارد دنیای سیاست نشد و شاید همین اتفاق هم یکی از رموز محبوبیت او محسوب شود. با این حال در حال و هوای انتخابات بحث سیاسی با اسطوره فوتبال ایران جالب توجه خواهد بود.
به گزارش ایلنا، اسطوره فوتبال ایران که در خیلی از کشورها با بردن نام ایران، اسم علی دایی را به زبان میآورند اگر در دنیای سیاست حاضر میشد، مطمئنا میتوانست کرسیهای جالب توجهی را از آن خود کند. اما آقای گل جهان که رکوردی حسرت برانگیز برای دیگر مهاجمان به جا گذاشته هیچگاه از نام خود سوءاستفاده نکرد و اکنون نیز در آستانه انتخابات ریاست جمهوری حرفهای جالب توجهی را بیان میکند.
* باتوجه به اینکه شما فعال اقتصادی هم هستید، آنطور که برخیها میگویند شرایط اقتصادی ایران در سه سال و نیم گذشته بد بوده است؟
– به نظر من با وضعیت اقتصادی که دولت قبلی برای مملکت ما به وجود آورد، الان نسبت به آن دوره شرایط اقتصادی خیلی خیلی بهتر شده است. همین که ارز در مملکت ثبات پیدا کرد خوب بود چون ما در کارمان با ارز کار میکنیم و شرایط را بهتر درک میکنیم. دولت فعلی توانست ارز را ثبات ببخشد و در جای خوبی نگه دارد. به نظر من که عملکرد اقتصادی دولت باتوجه به ضعف دولت قبلی خوب بوده است و به وضعیت بازار کمک کرده است. البته این را هم بگویم که نمیتوان این موضوع را کتمان کرد که خیلی وقت است وضعیت قشری از مردم خراب است.
* به نظر شما مشکل اقتصادی مملکت چیست؟
– به نظر من مشکل بزرگ ما فسادی است که مملکت را فرا گرفته است. تا زمانی که سیستم بانکی ما درست نشود، وضعیت اقتصادی مملکت درست نخواهد شد.
* یکی از کاندیداهای ریاستجمهوری جامعه را به جامعه ۴درصدی و ۹۶درصدی تقسیم کرده است. واقعا اختلاف طبقاتی در مملکت ما ۴درصدی و ۹۶درصدی است؟
– قبول ندارم. کسانی این حرفها را میزنند که خودشان جزو همان جامعه ۴درصدی هستند. این چه حرفهایی است که میزنند؟! اگر اینطور است همه این کاندیداها جزو همان جامعه ۴درصدی هستند و باید باشند. نمیدانم چرا فکر میکنیم رییسجمهور باید از قشر پایین جامعه به این جایگاه برسد. رییسدولت باید به درد مملکت بخورد. مگر دولت قبل را یادمان رفته است. در آن دوران فقط پسرفت داشتیم و باید برای عقبماندگیهایی که آن دولت به بار آورد خیلی کار کنیم تا جبران بشود. باز هم میگویم تا سیستم بانکی ما درست نشود وضعیت اقتصادی به همین منوال خواهد بود.
* سیستم بانکی چگونه درست میشود؟
– ببخشید، سود بانکی در مملکت ما درست نیست. اقتصاد ما دست بانکهاست و اکثر بانکها ورشکست هستند. این وامهایی که به برخیها میدهند که صنعتگر نیستند وضعیت مملکت را به اینجا کشانده است. اگر میخواهیم با فساد اقتصادی مبارزه کنیم باید وام را به صنعتگر واقعی بدهند که با آن کار کند و شانس پیشرفت داشته باشد. اما وام را به کسانی میدهند که کار نمیکنند. منظورم هزینه کردن در بخش صنعت است. وام را میگیرند به اسم صنعتگر ولی خرج صنعت نمیکنند. اگر وامهای کلان بانکی به آدمش برسد راحت میتوان اشتغالزایی هم کرد و تولید را رونق بخشید. اینگونه بیکار هم کمتر میشود.
* فکر میکنید شعارهایی که این کاندیداها میدهند عملیاتی است؟ مثل شعار پنج میلیون شغل؟
– به نظر من ما نباید گول شعارها را بخوریم. اکثر آقایان شعار میدهند، شعارهایی که واقعیت پیدا نمیکند. با این سیستم بانکی هزار سال دیگر هم پنج میلیون شغل وجود نخواهد داشت. من در کار خودم تا الان سه هزار کارگر و کارمند داشتهام و به جرات میگویم که چنین چیزی به واقعیت هم نزدیک نیست و این شعار را واقعی نمیدانم.
* متاسفانه مردم هم تحت تاثیر این شعارهای عوامفریبانه قرار میگیرند.
– من از شما میپرسم کسانی که میتوانستند این کارهایی که شعارش را میدهند انجام دهند اگر واقعا مردم و مملکتشان را دوست داشتند چرا باتوجه به پستها و جایگاهی که در نظام دارند به دولتهای قبلی راهکارهایشان را پیشنهاد ندادند. خب آن زمان میآمدند و تمام این پیشنهادها و راهکارهایی که الان مدعی آن هستند را به دولتهای قبلی پیشنهاد میدادند. اگر واقعا هدفشان خدمت بود میتوانستند این وعدهها و ایدهها را با روسای قبلی دولتها در میان میگذاشتند. ببخشید نکند بعضیها میخواهند در این مملکت معجزه کنند. اگر اینطور است من دیگر حرفی ندارم.
* رای شما مشخص شده است؟
– این یک مساله خصوصی است. نمیخواهم و دوست ندارم کسی به خاطر من به کاندیدایی رای بدهد. شاید علی دایی هم اشتباه کند. به عنوان یک شهروند ایرانی وظیفهام است در انتخابات شرکت کنم و رای بدهم اما نمیخواهم با اعلام رای خودم در رای دیگران تاثیرگذار باشم. نه وارد سیاست میشوم و نه شدهام و تا آخر عمر هم از هیچ کاندیدایی چه در ریاستجمهوری و چه در مجلس و شورای شهر حمایت نخواهم کرد. چون دنبال منافع نیستم. من کسی را که از نظرم به حق هست خیلی وقت پیش انتخاب کردهام و رایام از قبل مناظرهها مشخص بود.
* از کاندیداهای ریاستجمهوری پیشنهاد هم برای حمایت داشتید؟
– بله، خیلیها آمدند اما جواب من مثل همیشه منفی بود. همانطور که گفتم هیچوقت دنبال منابع از کسی نیستم. خدا را شکر پایم را اندازه گلیمم دراز میکنم و تا حالا یک ریال هم از جایی وام نگرفتهام. البته این بد نیست که بهخاطر اشتغال وام بگیرید اما من این کار را نمیکنم. خدا را شکر از ۱۳سالگی کار کردهام تا روی پای خودم باشم. نه از کسی حمایت کردهام تا به خاطرش زمین بگیرم یا وام بگیرم. طوری زندگی کردهام که شبها با آرامش بخوابم.
گفتوگو: احد علوی
درودي جانانه به جانان كه شماييد
نوريزاد عزيز
باكمال فروتني دست كم براي استدلال راي ندهيد خودتان لازم است درمورد همين
روش كه منجر به روشن شدن ديدگانمان به هاله نور همو كه چهار سال بعد دريافتيم
نظرش به كي نزديك بل يكي است نشود توضيح دهيدسد البته حاميان راي ندادن به
مرحوم هاشمي پر رو تر از آن بودند كه از مردم پوزشي بخواهند. گمان ندارم شما
بتوانيد روز بعد از انتخابات خود را به كوچه ….. دوستدار شوما
تمرین کودتای انتخاباتی
اوباشی که در ستاد انتخاباتی سید ابراهیم رئیسی جمع شده اند جواز عبور از هر خط قرمزی را دارند. نیروی انتظامی دستور دارد از آنها پشتیبانی کند و حتی از عملیات شبانه آنها برای پاره کردن پوسترهای تبلیغاتی روحانی حمایت کند. در شهر قم، به جمع این حمامیان رئیسی کفن پوشان حرفه ای زیر فرمان مصباح یزدی هم اضافه شده اند. آنها تمرین کودتای انتخاباتی هم می کنند. از جمله در همین فیلمی که می بینید و می شنوید و مربوط به یکی از جلسات حمایت از رئیسی توسط هوادارانش در شهر قم است.
http://www.pyknet.net/1396/11ordibehesht/20/page/4_5796430941480026600.mp4
http://www.pyknet.net/
آقای محمد ، آخوندها ی حکومتی دراین 38 سال ، همه به یک نسبت در مورد ایران و ایرانی مرتکب بیرحمی و غارت و جنایت شده اند . خودتان را در طرفداری از این یکی یا آن یکی ناراحت نکنید !!
نه دوست گرامی , این طور که شما میفرماید نیست .در این صنف همه جور آدمی هست , مثل همه دیگر صنف ها .
با سلام و درود به نوریزاد گرامی غم خوار ستم دیده گان و صدای خاموشان وطن و دوستان
دیگ به دیگ میگه روت سیاه . امنیتی های “آقا نظام” هم دیگر را تهدید میکنند.
تک تیرانداز رسانه ای “آقا نظام” تدارکاتچی را تهدید میکند. تدارکاتچی فریاد میزند که به باند من مجددا رأی بدهید؛ اگر من طالبانی باشم رقبا داعشی هستند.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13960219001375
شریعتمداری در گفتوگو با فارس: روحانی اگر به آخر خط نرسیده بود به سیم آخر نمیزد.
وی همچنین گفت: اظهارات سراسر کذب روحانی درباره اهل سنت ایران، سخنان دیروز وی در همدان که اگر من نباشم و رقبای من رئیسجمهور شوند، پیادهروها را دیوار کشیده و زنانه مردانه میکنند! و روزگارتان را سیاه خواهند کرد و یا مردم آنهایی را که در طول 38 سال فقط اعدام و زندان بلد بودهاند را نمیخواهند!… اینها دیگر تبلیغ انتخاباتی نیست بلکه مقابله با اساس نظام است روحانی با این اظهارات سعی دارد جمهوری اسلامی ایران را دقیقاً همانطور که دشمنان میپسندد معرفی کند. روحانی میداند که مردم این دروغهای شاخدار را باور نمیکنند و این نکته را هم میداند که دشمنان بیرونی به این سیاه نمائیها علیه اسلام و انقلاب از زبان رئیسجمهور بهشدت نیاز دارند.
ما را با تحریمیان خارج کشوری کاری نیست که نسخههای آرزومندانه میپیچانند ولو که عاشقانه عاشق ایران و ایرانی باشند و اغلب هم هستند. اما با تحریمیان وطنی داخل کشور چی؟ اینان باید پذیرای مسئولیت دعوت به تحریم خود باشند در فردای عنقربی که از راه میرسد و با دعوت به تحریم خود و نتیجه شوم آن،در عمل و بی مزد و مواجب برای ستاد رئیسی و قالیباف همزمان گلو پاره کرده اند تا مملکت دو باره از آغاز روز شروع به کار احمدی نژاد در ۱۲ سال پیش وارد فاز نابودی فراگیر و همه جانبه شود. دلسوختگان حاذق و هوشیار و خرد ورز و دنیا دیدهای به جان زدند و فریاد سر دادند و خون دل خوردند که زمان زمان تحریم انتخابت نیست و خطر آمدن احمدی نژاد و نتایج شوم آن را داد زدند ولی تحریمیان در عمل احمدی نژاد را سر کار آوردند و حالا دوباره همین تحریمیان دارند رئیسی را حاکم میکنند با تراشیدن دلایل منطقی روی بنیانی و اصولی که از اساس غیر قابل انطباق با حال و روز ایران و ایرانی در این شرایط است. حالا که طرف اصلی مناظره شده خود علی خامنهٔای تا به هر قیمی که شده همین نیمچه نهادی بنام ریاست جمهوری را هم در عمل تبدیل به شعبه دفتر بیت کند باز هم از تحریم دم میزنید؟ انسان برای هر کاری که میکند باید مسئولیت آنرا بپذیرد و تحریمیان باید مسئولیت همه جانبه در بوق و کرنا کردن صدای تحریم خود و از آن بدتر دعوت به تحریم خود را بپذیرند در فردایی که با نیروی تحریم خود خونخواران را به جان این دیار نیمه جان مسلط کردند. فردا که این جانیان حاکم شدند ما دست از سر شما تحریمیان بر نمی داریم. در سنگر جنگ، همرزم هم سنگری شما حق ندارد بنام تمسک به هر اباطیلی هم شرایط قتل عام شما و دیگر همرزمان را فراهم آورد. تحریمیان دارند دعوت به خودکشی و انتحار عمومی میکنند آنگاه که از نتیجه تحریم آنها رئیسی حاکم شد و این مباد. انسان چهار چشمی میشود و از حیرت دست به دندان میگیرد وقتی انسان بزرگ و خوش نام و شریف و فهمیدهای چون آقای ملکی میگوید فرقی بین روحانی و رئیسی نیست. حرفی به این نسنجیدگی و نپختگی و مهملی چطور ممکن است از دهان کسی چون محمد ملکی صادر و خارج شود؟ قبلا هم گفتم بزرگان میتوانند اشتباه مهلک کنند و خیلی از بزرگان در همه جای دنیا نیز اشتباه مهلک کرده اند. من دعوت به تحریم از طرف جناب آقای نوریزاد عزیز و امثال دکتر محمد ملکی را در این راستا میبینم.
آقای پیام ، اشتباه امثال شما اینست که فکر میکنید ، رئیس جمهور واقعا با رای مردم انتخاب میشود . مطمئن باشید رئیس جمهور بعدی از طرف خامنه ای قبلا انتخاب شده و فقط می خواهند خوش باورها را بقول خودشان برای نمایش عزت نظام !!! به خیابانها بکشند . مناظره ها را هم در صدا و سیمای رهبری برای این گذاشتند که اینها خوب آبروی یکدیگر را ببرند که بعدها رویشان را در مقابل رهبر و مردم زیاد نکنند . آخ که رهبر چقدر به اینها که پته یکدیگر را گویا روی آب ریخته اند، خندیده و چه بستی زده آنشب از سر خوشی جانانه !!( گفتم «گویا » چون مناظره نمایشی گرگها را شایسته دیدن ندیدم و جمله هائی را در سایتها خواندم که همان کفایت میکرد !! بنظرم روحانی با نظر خامنه ای ، عمدا با رای ناپلئونی و با تفاوت کم نسبت به رقبا دوباره رئیس جمهور میشود . ( رای کم برای آنکه رویش را در آینده مثل احمدی نژاد زیاد نکند و یادش باشد که با نظر لطف انتخاب شده و چندان محبوبیتی ندارد ) . ضمنا قصد رژیم از به میدان آوردن رئیسی و دیگران ، ایجاد ترس و وحشت بود تا مردم سراسیمه به سوی صندوق ها بشتابند . می بینیم که نظام در طرح این نقشه مزورانه چه خوب موفق شده !!!!
اینطور نیست که شما،جناب ناشناس میفرمائید، اینها حرفهای کلیشهای و کلی و تکراری است و زایشگاه آن تئوری توهم. خامنهای را خدا نکنید. تحریمیها در ترکیه اردغان، در ایران احمدی نژاد و در آمریکا ترامپ را سر کار آوردند و هیچ افتخار و مباهاتی جز ژستهایی که میدانیم ارمغان جامعه خود نکرده اند و حالا هم با نمونه حرفهایی که شما و امثال شما میزنید میروید با تحریم خود رئیسی را حاکم کنید و در جنایتهای فردای وی اما با دستی بازتر، شریک و سهیمید.
ناشناس 34: 7 ، یعنی شما منکرید که خامنه ای قدرتی خداگونه در ایران دارد ؟؟؟ او می تواند جان بدهد و جان بگیرد ؛ یعنی فردی را از مرگ و اعدام نجات بدهد و یا پای گلوله و طناب دار بفرستد . ضمنا تشبیه ایران به ترکیه و آمریکا درست نیست . انتخابات در این کشورها براساس رای واقعی مردم است و شورای نگهبان و رهبر و نهادهای امنیتی برای انتخاب رئیس جمهور ندارند . مردم در کشور ما فقط سیاهی لشگرند . لطفا با ترساندن مردم از لولو هائی که به میدان آورده اند ، برای اصلاح طلبان تبلیغ زیرکانه نکنید !!!
دعوت شورای هماهنگی راه سبز امید از سبزها برای رای به روحانی؛ حمایت انتقادی و ادامه پرسشگری
چهارشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۳۹۶
چکیده : کسانی که در پی کودتای انتخاباتی سال ۸۸، مرگ اصلاحات و فنای جمهوریت را جشن گرفته بودند، مجبور شدند در برابر اراده استوار ملت و جنبش سبز، عقبنشینی کنند و به حداقل لوازم دمکراسی در دو انتخابات ۱۳۹۲ و ۱۳۹۴ تن در دهند و اعلام کنند که رأی مردم حقالناس است و حتی از مخالفان بخواهند که در انتخابات شرکت کنند …
شورای هماهنگی راه سبز امید در بیانیهای ضمن ابراز احترام به حقوق مردم برای تصمیمگیری درباره شرکت یا عدم شرکت در انتخابات، از حسن روحانی در انتخابات پیش رو حمایت کرد و از سبزها دعوت نمود تا به دکتر حسن روحانی رأی دهند.
به گزارش کلمه، متن کامل بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید به شرح زیر است:
به نام خدا
مردم شریف و آگاه ایران، همراهان صبور و سبز
شرایط بغرنج و پیچیده جامعه ایران و موانع فراوان در پیشبرد مردمسالاری و حاکمیت مردم که نتیجه مستقیم سوء تدبیر حاکمیت، انحصارطلبی و اقتدارگرایی هسته اصلی قدرت در کشور ماست، موجب شده ملت باوجود دشواری و پرهزینه بودن راه اصلاحات، همچنان بر پیمودن این راه اصرار ورزد.
آنچه سبب بقای آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی، یعنی آزادی، استقلال، عدالت و جمهوریت نظام در قالب اسلام رحمانی و مردمسالاری شده، ایستادگی مردم، و پیشاپیش همه، همراهان سربلند و سبزاندیشمان، آقایان کروبی و موسوی و خانم رهنورد، و تکیهبر منافع ملی و روشهای اخلاقی سیاست ورزی است.
کسانی که در پی کودتای انتخاباتی سال ۸۸، مرگ اصلاحات و فنای جمهوریت را جشن گرفته بودند، مجبور شدند در برابر اراده استوار ملت و جنبش سبز، عقبنشینی کنند و به حداقل لوازم دمکراسی در دو انتخابات ۱۳۹۲ و ۱۳۹۴ تن در دهند و اعلام کنند که رأی مردم حقالناس است و حتی از مخالفان بخواهند که در انتخابات شرکت کنند.
اینک ما در فضایی هستیم که مشکلات معیشتی و اقتصادی، گریبان جامعه را فراگرفته است؛ حرمت انسان و حقوق بنیادین شهروندان هتک میشود و خواستههای جوانان و زنان برومند کشور، نادیده گرفته میشوند.
دولت برخاسته از رأی مردم با مشکلات فراوانی برای عملی کردن وعدهها و شعارهای خود روبرو بوده است. علاوه بر شکلگیری موانع پیاپی ایجادشده از سوی اقتدارگرایان، دولت در برآورده ساختن مطالبات مشروع مردم در حد انتظار اقدام نکرده است. از سوی دیگر، لازم به تکرار نیست که بسیاری از ما از دولت روحانی انتظار داشتیم و داریم که بیش ازآنچه انجام داده، در برابر اقتدارگرایان ایستادگی کند و در دفاع از حقوق اساسی ملت ـ مصرح در قانون اساسی ـ و مقابله با بیقانونیها و فساد ساختاری مؤثرتر به ایفای نقش بپردازد.
اما حضور مردم آگاه و بیدار و بهخصوص جوانان برومند میهنمان، هیچگاه نگذاشته است شعله آزادیخواهی و تحولخواهی در ایران خاموش شود. آنچه در جایجای کشور میگذرد شاهد پویایی و گسترش جنش سبز و نقش تعیینکننده آن در تحولات سیاسی امروز ایران است. بیتردید انتخابات نه یک راه نجات کامل، بلکه دریچهای است برای تنفس و پیشبرد گامبهگام آرمانهای مردم، و ازاینرو، هیچ شهروند وطندوست و دلسوزی نمیتواند در برابر آن بیتفاوتی پیشه کند.
شرکت یا عدمشرکت در انتخابات، انتخابی است که یکایک شهروندان حقدارند برگزینند. ما در عین آنکه حق همه افراد و جریانهای سیاسی برای انتخاب نحوه مشارکت در انتخابات را به رسمیت میشناسیم و به آن احترام میگذاریم، به همراهان سبز و همهکسانی که علاقهمند به پیشرفت کشور هستند توصیه میکنیم با شرکت فعال در انتخابات ریاست جمهوری و رأی به آقای حسن روحانی و نیز گزینش آگاهانه اعضای شوراهای شهر و روستا، بار دیگر هم اراده خود را برای تثبیت فرایند مردمسالاری به منصه ظهور برسانند و هم کشور را از خطر تکوین حاکمیت یکدست قدرتپرستان مستبد دور کنند. بیگمان، برای همه ما حق و تکلیف مطالبهگری و پرسشگری از دولت آینده و شخص رئیسجمهور و نیز تشکلهای سیاسی برای نوسازی گفتمانی و فرایندهای تصمیمسازی و تصمیمگیری باقی خواهد ماند.
شورای هماهنگی راه سبز امید
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۶
http://www.kaleme.com/1396/02/20/klm-259974/
بنظرمن همه این روده درازیهای بالا طبق معمول دروغ ومزخرفه -آقاجان برو این دام برمرغ دیگرنه!!
من یک سوال بزرگ در ذهنم بی پاسخ مانده که واقعا مرا در تردید شرکت ویا عدم شرکت در انتخابات قرار داده است. شک ندارم بسیاری از مردم نیز به مانند من دوچار این تردید هستند. میخواهم با شما بزرگواران، صادقانه مشکلمو مطرح کنم و بشنوم دلایل و نقطه نظرات شما عزیزانو که قطعا برای من و آنهایی که مثل من میاندیشند ،مفید خواهد بود.
میدانیم، به دلایل مختلف که جای بحثش الان نیست، انتخابات آزاد در کشور ما به طنز بیشتر شبیه است. از طرفی افراد مختلفی که در نهایت به هر شکلی انتخاب میشوند، به علت سیستم فاسد و دیکتارتور گونه اشخاص وشخصیتهای حکومتی، عملا کارایی آنچنانی نمیتوانند داشته باشند.
سطح توقعات مردم، روز به روز پس رفت میکند و خفقان همچنان با شدت و ضعفهای مختلف وجود دارد.
قبلا در مقاله ای دلایل مخالفت خودمو با انقلاب و سر نگونی حکومت گفته ام. تنها راه نجات ظاهرا اصلاحات میباشد و راه اصلاحات از فرایند دموکراسی و اموزش مردم و سیستم میگذرد.
با توجه به توضیحات فوق، همه میدانیم که عکس العمل مردم در انتخابات با دلایل مختلف، معمولا مشابه یکی از حالات اشاره شده در ذیل میباشد:
۱- به علت مخالفت با حکومت و طرفداری از اپوزسیونهای ضد حکومتی داخلی وخارجی در هیچ انتخاباتی شرکت نمیکنند.
۲- مردم قدیمی و کم سواد که صاحب نظر نیستند و اغلب با توصیه این و آن یا شرکت میکنند و یا نمیکنند.
۳- طرفداران نامزدهای انتخاباتی که قطعا برای منافع و برنامه هایی که فکر میکنند بدست می اورند شرکت میکنند.
۴- عده بسیاری که به خاطر ملاحظات امنیتی و ترس های متفاوت در انتخابات شرکت میکنند و اغلب با حکومت نیز مخالفند اما حتی جرات درخانه ماندن ورای ندادن رابه لحاظ پاره ای ملاحظات ندارند.
۵- افرادی که با وجود مخالفت با حکومت به علت اعتقاد به انتخابات ودمکراسی در انتخابات شرکت میکنند و به کاندیداهها نیز توجه نموده وبر اساس باورهایی که کاندیداها به او القا میکنند، رای خودرا میدهند. نه اصول گرایندونه اصلاح طلب. مطلب آنجاست که درانتخابات از کی خوششان بیاید و از کی نه….
۶- عده ای دیگر نیز هستند که با وجود مخالفتشان با حکومت، و اعتقاد به اصلاحات و دمکراسی، شرط انتخاب بین بد و بدتر را عاقلانه و تنها راه نجات میدانند و در انتخابات شرکت میکنند.
من نیز تا کنون چنین بودم و بعضا مشابه آدمهای اشاره شده در ۶ عمل میکردم.
اما….
اما امسال دوچار تردید شدم و سوالی در ذهنم نقش بسته…
آیا راهی که داریم میرویم درست است؟ تا کی انتخاب بین بد وبدتر ادامه خواهد داشت؟
به نظر میرسد هر سال اوضاع داردخفقان آور تر میشود. انتخابات مجلس و خبرگان را ببینید… لیست های مورد تایید یک زمانی جزو آدمهای فجیع دورانمان بودند و حالا در مقایسه با فجیعتر ها، خوب به نظر می آمدند… جشن شادی هم گرفتیم که هر ۳۰ تا رفتند داخل مجلس…
امسال روحانی شده آدم بهتره و بقیه شدند آدم بدها…
اما دوره بعد چی؟ اگه امسال روحانی با ۹۹ درصد آراء رای آورد و دوره بعد شورای نگهبان فقط قالیباف، رضایی، رئیسی، محمدی، شریعتمدار، حسینیان، دکتر عباسی، دکتر رافعی پور، و….. چند تا از این قاتلین و تند رو های دیگر را تعیین صلاحیت کرد و از دم هر که کوچکترین رگه اصلاح طلبی دارد را ردصلاحیت کرد، انوقت کاندیدای خوب در دوره بعد قالیبافه؟ رئیسیه؟ حسینیانه؟ …. کیه؟ ایا باز هم باید در انتخابات شرکت کرد؟؟؟؟
چرا؟
با این سیر صعودی وقاحت ودیکتاتوری، در شورای نگهبان ودستگاههای زیر مجموعه رهبری ،آیا خود ملت ایران با شرکت در انتخابات، کم کم با روشی به ظاهر دمکراتیک ، مسئولیت را به افرادی که سال به سال به کیم جونگ اون ، رهبر کره شمالی ،شبیه تر میشوند، واگذار نمیکنند؟
آندسته از دوستانی که اعتقادبه شرکت در انتخابات دارند و انتخاب بین بدو بدتر را منطقی و تنها راه میدانند، باعث امتنان و سپاسگزاری خواهد بود اگر به سوال حقیر پاسخ دهند…
جناب علی رضا با درود
علی خامنهی از زمان هجوم مردم پای صندوقهای رای و انتخاب خاتمی برایش واضح و روشن شد که مردم وی را نمی خواهند و اکثریتی از او بیزار است. همین شخص با چهار شاخص شناخته شده در ذات و سرشت و روح و روانش یعنی کینه توزی، قدرت پرستی، توهم و شیدای مجیز گویان و چاپلوسان بودن همیشه قبل یا بعد از هر انتخاباتی از سر خشم و کین و کینه توزی برای تیغ کشیدن به صورت رای دهندگان به کرات گفته رای مردم رای به نظام است. خود وی کاملاً میداند که دارد دروغ میگوید. مردم هم میدانند که چنین نیست و از سر عقده و نفرت و تحقیر و دق دل خالی سر مردم چنین محملات و دروغهایی به هم میبافد. دنیای خارج هم سالیان درازی است که میدانند مردم وی را نمی خواهند و از هر روزانه استفاده میکنند تا به علی خامنهای یک نه بزرگ همه فهم تحویل دهند. ما میتوانیم سرنوشت خود و مملکت را به این گره بزنیم که عقدهها و نفرت پراکنیها و کینه توزیها و قدرت پرستیهای خامنهای برایمان تعیین کند که با صندوق رای قهر یا آشتی کنیم و از همین روزانهها استفاده نکنیم تا با دست خود گرفتاریها و مصیبتهای حاصل بلافصل وجود این دیکتاتور را چند برابر نکنیم؟ اگر تحریمیان حاذقی و هوشیاری و خرد ورزی را پیشه کرده بودند و با حضور پای صندوقهای رای یک نه بزرگ دیگر به خامنهٔای گفته بودند، بلا و طاعون احمدی نژاد بر سر ایران و ایرانی آوار نمیشد و کسی در حد و اندازه مصباح یزدی و علی خامنهای خوشحال و ممنون و متشکر از تحریمان احمدی نژاد را برایمان انتخاب نمیکردند. الان هم تحریمیان تعیین میکنند که آیتالّله قتل عام یعنی کپی مصیبت بارتر و فاجعه بارتر احمدی بیاد و خطر جنگ و ویرانی و قحطی و تجزیه مملکت را با خود بیاورد یا همین روحانی بماند و از بیشمار فجایع پیش رو کم شود یا پیش گیری شود. ۴ سال پیش رو ایران آبستن رویدادهای زیادی است با ریق رحمت سر کشدین نماد کینه توزی و قدرت پرستی و توهم و ذلیل روسهای جنایت پیشه بودن. تحریمیان گویا اساس نفرت و بیزاری بجا ، درست و به حق خود از این نظام و شخص علی خامنهای را مبنای تحریم قرار داده اند تا تکیه و تاکید و تمرکز محض روی سرنوشت ایران و ایرانی. دشمن را از خانه دور کردن هنر است و نه با عملکرد خود وی را تا در خانه خود و مصیبت بارتر تا داخل خانه کشاندن که در اینصورت هر وضعی که پیش آید فقط صاحب خانه بازنده است.
به این دلایل هم رای میدهم هم مخالف دیدگاههای تحریمیان برای ایران و ایرانی و شرایط موجود ایران و جهان و ایران در جهان هستم و هم رای خود را رای به نظام نمیدانم و هم تحریمیان را شریک و مسئول ویرانیهای همه جانبه و نابود کنندهای میدانم که آیتالله قتل عام برای ایران و ایرانی رقم خواهد زد با بهترین و موثرترین و بی دریغترین ترین حمایتهای مفت و مجانی که از جانب تحریمیان ارمغان حضور ویرانگر و جهنمی این خونخوار خواهد شد.
سلام جناب نوریزاد من با اولین مطلبی که از سر دلسوزی با قلم شیوا برای رهبر نوشته بودید گرفتار قلم شما شدم و همیشه دلم میخواست بازهم از اون نامه ها در راه ایجاد آشتی ملی بنویسید شاید افاقه کند
اما خوب است بدانید برای افراد با شعور
خیلی سخت است باور کنند آقای نوریزاد سی سال خواب بوده و الان به یکباره خواب نما شده و از خواب بیدار شده چون شما همیشه زیر زره بین هستید
ولی با این همه ملت ساده دل تا حدی شمارو باور کردن حیف است الان بگویند نوریزاد بازی با الفاظ رو بخوبی بلد است و الان با نظریه تحریم انتخابات مشغول واکسینه کردن این حکومت است
این بازتاب افکار عمومی است افکاری که این چند سال با قلمتون طرفدار شما شده اند در واقع سرمایه ای که تا دیروز میتوانستید به آن افتخار کنید اینها فرزندان خلف شما شده اند
البته خودتان بخوبی میدانید به غیر از اون افرادیکه همیشه افتخار میکنند تو شناسنامه من حتی یک مهر نخورده است
این افراد بطور سنتی همیشه قور میزنند و هیچ مشارکتی در حرکت های اجتماعی نمیکنند حتی اگر حکومت دست مرادشان رضا پهلوی باشد
پس فعلا این افراد لبیک گوی شما هستند
ولی برای امثال من که نکته سنج هستیم جای بسی سوال است چطور در این پیچ تاریخی آقای نوریزاد با مطرح کردن پروژه تحریم انتخابات آمده چطور ممکن است آقای نوریزاد نداند دست آورد دولت روحانی چه بوده است.؟ چطور ممکن است آقای نوریزاد نداند چه فرقی بین
روحانی با ریسی و خالیباف و احمدی نژاد است
تنها میتوان گفت آقای نوریزاد
شاید مجددا مدرن تر برگشته
به بخواب سی ساله…؟
آقای نوریزاد قبلا امثال من امیدوار شدیم شاید شما بعد از بیدار شدن از خواب سی ساله همچون حر ابن ریاحی برای بدست آوردن نام نیک در تاریخ قلم میزنید
در پایان باید بگویم نا امیدمان کردید دلم برای خودم میسوزد چقدر راحت به یکی از سربازان گمنام وزارت اطلاعات کیهان دل بستیم
در نتیجه از شما خواهش میکنم
تا فرصت باقیست برای حفظ این نام نیک که بدست آورده اید تجدید نظر کنید حیف است نوریزاد عزیز در بین ما نباشد
منم بعنوان یک فرد معمولی جامعه، مثل خیلیها نمیدونم باید اجبارا بین بد و بدتر، به روحانی رای داد یا نه؟
در زندانی هستیم که رئیس زندان و اعوان و انصارش و قوانین حاکم در زندان، با این انتخاباتها عوض نمیشه.
مثلا نرگس محمدی بی گناه آزاد نمیشه.
در بخشش میلیاردها پول به اسد و حسن نصرالله و یمن و .. تغییری حاصل نمیشه.
دلار ارزون نمیشه.
بهاییها حق تحصیل نمیگیرند.
پاسپورت ما با ارزش نمیشه.
سپاه و آخوندا، یگان چاقو کشهای موتور سوار سردار همدانی را تعطیل نمیکنند.
گشت ارشاد و بند بازان جمع آوری کننده دیش و فیلتر کنندگان سایتها و فیس بوک و …تعطیل نمیشند.
خبرنگاران با یک انتقاد یا پخش اخبار املاک شهرداری مثل یاشار، دوباره به زندان میرند.
باز هم هیچکس حق نداره از حسابهای رئیس قوه قضاییه بگه.
آستان قدس و بنیاد و موسسات بیت، بازرسی شفاف نمیشند.
سپاه بندر دارد و قاچاق.
جمهوری اسلامی همچنان شاخه ای از سپاه پاسداران.
اکثریت ملت در کشوری ثروتمند، زیر خط فقر. کارگران معدن مثل معدن یورت آزاد شهر با حقوق 830 هزار تومانی و کارگران قراردادی با 30 هزار تومان حقوق روزانه بدون بیمه در تونلهای عمیق.
و … ما بازنشسته ها در پی شغل دوم.
اما و ولی و البته، این انتخابات، تعویض نگهبان و نظافتچی و مسئول تقسیم غذا و مسئول امور اداری و بهداری و مسئول ملاقات محبس را در پی خواهد داشت و این افراد میتوانند در محدوده اختیار خودشان، مهربانتر و خوش برخوردتر، و یا برعکس، بددهن و بی تربیت و خشن تر باشند.
با شرکت در انتخابات، رئیس زندان و اعوان و انصارش، دوباره میاند میگند: دیدید بیشتر مردم در تعویض نگهبانهای مورد تایید ما شرکت کردند؟ پس حتما ما رو میخواند!!
دیدید اوناییکه نمایش ما رو نمیخواند ببینند در اقلیتند؟
رای ندادن و تو خونه نشستن و نگاه کردن هم، مشکلی را حل نمیکنه.
ما ته دره ای گیر کردیم، یک طرف گرگها، طرف دیگر دسته ای روباه.
ماشینی هستیم ترمز بریده در سرازیری، یکطرف دره، یکطرف کوه.
برنده فقط، صاحب کامیون است در خونه اش که تا بحال، چند برابر قیمت ماشینش، از کار این راننده های بدبخت، پول در آورده و الان هم از بیمه، پول ماشینش را میگیره و ماشین نوتری میخره.
ما مجبوریم روحانی ترسو را انتخاب کنیم که گیر آدمهای بی شرم و حیا تری نیفتیم.
ولی باز همچنان آتنا در اعتصاب است و آرش در زندان و نرگس با خواب بچه هاش.
و لاریجانی با سود سپرده چند میلیاردی در هر ماه و نور چشمیهای شهرداری در املاک زیر قیمت.
چهار سال دیگر هم میگذرد و دوباره همین سیرک و همین بازی خاتمی و روحانی در نقش پلیس خوب، و احمدی نژاد و رئیسی و قالیباف در نقش پلیس بد.
و همچنان بازنده، ما و نرگس.
برنده همچنان، آخوندا و انصارشان.
رای دادن که مسخره هست.
رای ندادن مسخره تر.
انتخابات واقعی در خودرو مملکت، یعنی تعویض راننده و مسیر و قوانین مسافران و روابط با خودروهای دیگر، نه تعویض کمک راننده و شیشه پاک کن و پنچر گیر و تعویض روغنی.
مثل انتخابات الان فرانسه با دو راننده ی کاندید با دو طرز فکر متفاوت.
انتخابات یعنی تغییر مدیران و چهره ها، نه اینکه سی و هشت سال خامنه ای و رفسنجانی ببینیم.
ولی یک چیز رو میدونم. فقط و فقط در عمل و اقدام هست که تغییری حاصل میشود. باید از خونه بیرون اومد. بریزیم بیرون و این صحنه نمایش و نمایشگردان ها را جاروب کنیم و به زباله دانی بریزیم.
قانونی بنویسیم که به هیچ وجه، هیچ وقت، هیچ فرد یا گروه یا ملتی، نتواند هیچ بند اعلامیه حقوق بشر را نقض کند. پلیس و ارتش، مدافع این قانون. قوه قضاییه، مستقل. انتخابات، آزاد.
باید تمام بزرگان صاحب نام مخالف این سیرک در داخل، فراخوان بدند روز انتخابات، خودشون جلو و مردم پشت سرشون، بازی را بهم بزنند.
و مهمتر و مهمتر، مخالفان نام دار و بی نام در خارج، از جان و مالشون بزنند و با صدها و هزارها پرواز بیشمار نمادین و پر سر و صدای جهانی، بیاند در این جمع.
باید همه از جان مایه بگذاریم.
البته تا ما مردم، حفظ جان و مال را مقدم بر آزادی بدانیم، همچنان لیاقت آزادی را نخواهیم داشت.
چقدر خوبه خط کش و معیار و اصول و پرنسیپی داشته باشیم در هر چیز.
مثلا رشوه بگیرم یا نه.
مثلا مواد مخدر مصرف بکنم یا نه.
مثلا دروغ بگم یا نه.
مثلا از مظلوم دفاع بکنم یا نه.
و الان، در انتخابات ریاست جمهوری ماه جاری شرکت بکنم یا نه؟
امروز هفدهم هست.
خامنه ای در آخرین صحبتش گفت:
“همه برای دفاع از اسلام و حکومت اسلامی بیایند در انتخابات شرکت کنند.”
بنده موافق با سلطه اسلامیسم یا کمونیسم یا هیچ ایسم دیگر نیستم.
بنده موافق حکومت بر مبنای فقه شیعه و سنی و هیچ دین دیگر نیستم.
اگر من در این انتخابات شرکت کنم یعنی حکومت فقه و قوانین اسلام به ولایت و سرپرستی مطلق متولیان محافظ این قوانین را میپذیرم.
این بر خلاف اصول شخصیتی من
هست.
من طرفدار اعلامیه حقوق بشر، دموکراسی و لائیسیته هستم.
فقط در انتخابات آزاد شرکت خواهم کرد.
نکنه هممون خوابیم و داریم یه کابوس گروهی میبینم؟!گر چند تا زن و مرد زیر یه سقف جمع بشن جرمه و مجازاتش شلاق. رقص جرمه و مجازاتش شلاق. زن حق نداره لباسی که دوس داره بپوشه. توی استادیوم ها ورود زن ممنوعه.خیلی از اهنگها گوش دادن بشون جرمه.یک نفر تا پایان عمرش سرنوشت یه ملت و تو دستش داره و هیچ کس حق نداره هیچ انتقادی ازش کنه.اگر دختری و که به زور توی سیزده سالگی به یه پیر مرد شوهرش دادن، از دست شوهرش فرار کنه تا یه هماغوشی عاشقانه با عشقش داشته باشه، تو خاک چالش میکنن و با سنگ میزننش تا بمیره، سر چهار راهها انسانهایی رو دار میزنن.هیچ دین و نگرشی غیر از دین حاکم حق نداره هیچ تبلیغ و دفاعی از خودش کنه…
اینا برای مردمی که توی جهان ازاد زندگی میکنن، قصه ها و افسانه های روزگار دوره.
یا کابوس هاییه که شاید از هر یک ملیون نفرشون، یه نفرشون توی خواب ببینه.
اما برای ما چی؟! نکنه ما هم خوابیم و اینا کابوسن؟!
فاجعه از آنچه فکر میکنید به شما نزدیکتر است.
دقیقا دو هفته دیگر شنبه ۳۰ اردیبهشت از خواب بیدار میشوی. تلگرام موبایلت را در رختخواب چک میکنی و خبر خیلی کوتاه است: «رئیسی رییسجمهور ایران شد».
«این خبر چند واژهای چقدر میتواند زندگی من و فرزندانم را تحت تاثیر قرار دهد؟»
رئیسی رئیسجمهور ایران شده است و خیلیها سر از پا نمیشناسند. همانهایی که نهادهای بزرگ عمومی و غیردولتی را در اختیار، مانند آستان قدس، بینادهای تعاون اینجا و آنجا، ستاد اجرایی فرمان امام، خیلیها سر از پا نمیشناسند مانند سپاه و…
هنوز چند روز نگذشته است که ترامپ به اظهارنظر پرداخته است. دوباره همه گزینهها روی میز رفته است؛ و برخی از گزینهها، گزینهتر شدهاند. واکنش حاجآقا اما این بار انقلابی است. حاج آقا رئیسی یک رئیسجمهور انقلابی است. پس پاسخش هم محکم است. تکبیرها با مشتهای گرهشده، هنوز دولت را تحویل نگرفته، به آسمان میرود. پامنبریهای حاجآقا در حال فریاد مرگ بر این و آن هستند؛ و تو کم کم احساس ناامنی میکنی.
دوباره تحریم ها (ببخشید کاغذپاره ها) برقرار می شود. دارو نایاب می شود. شیرخشک دیگر یافت نمی گردد. هنوز یکی دو سال نگذشته پراید از مرز صد میلیون تومان می گذرد، سکه بهار آزادی ده میلیون تومان مبادله می شود. دلار از مرز ده هزار تومان می گذرد. به لطف تورم، بازار مسکن به ظاهر روبراه است، اما کو خریداری که قدرت داشته باشد در جنوب تهران آپارتمان را متری ۲۵ میلیون تومان بخرد…
قایق تندوریی نزدیک ناو آمریکایی میشود و ناو آمریکایی این بار شلیک میکند. ترامپ هم آخر انقلابی است. چند نیروی جوان ایرانی پر پر میشوند. مراسم باشکوه تجلیل و خاکسپاری از شهداء در سراسر کشور برای این جوانان شهید برگزار میشود. رئیسجمهور رئیسی فردی انقلابی است و کوتاه نمیآيد، پس در سحنرانی خاکسپاری شهداء به مردم قول میدهد که جبران کند. مشتهای گرهشده با فریاد مرگ بر آمریکا دوباره بالا میرود.
رسانه ملی به وظیفه خود عمل می کند، در مصاحبه ها همه راضیند. همه دم از رونق اقتصادی می زنند! هم به فکر آنند که کاخ سفید را حسینیه کنند.
بوی شهادت در جامعه می پیچد. عده ای کفن پوش در مساجد جمع می شوند. این بار فتح مکه را زمزمه می کنند.
تلویزیون در حال پخش صحنههایی از جنگ از ایران و عراق است، بوی شهادت در جامعه می پیچد.
بی شک جوانان این دیار با خون خود نخواهند گذشت تا وجبی از خاک ایران بهدر رود. اما به چه بهایی…
باز عده ای از جوانان، برادران و فرزندان من و تو بخاطر بازی سیاستمداران جانشان را فدا می کنند.
بهرحال قدرت شیرین است و در قدرت ماندن اوجب واجبات، شاید صلح دوباره ای برقرار شود. اما این بار چه مانده؟ آیا با عقده هایی که استعمار پیر سالهاست در دل اقوام اصیل ایرانی تنیده، نقشه چون گربه می ماند؟ آیا با عربستان و اسرائیل و آمریکا یک جا می توان جنگید؟
حتی اگر جنگی هم سرنگیرد، طعم ناخوش تحریم را چشیده ایم. دانستیم و فهمیدیم که تحریم کاغذپاره نیست. گرچه امروز رونق اقتصادی نیست، گرچه امروز هنوز وضعیت رضایت بخشی چه از نظر اقتصادی و چه از نظر فرهنگی پیدا نکرده ایم اما آوار برداری عظیمی شده است این خانه کهن. از چاه درآمده ایم گر چه هنوز در چاله ایم.
حیف است دوباره آوارش کنیم.
اندکی بیندیشیم، از تاریخ درس بگیریم، تاریخی که به چشم خود تجربه کرده ایم.
آزموده را دوباره آزمودن خطاست.
به پوپولیست ها و تندروها نه بگوییم.
همین دیشب خواب دیدم
ولی بی شک خواب دیدم
بعید میدونم که باشه بی دلیل
ایرانمو دیدم یه جای دیدنی
ایرانی دیدم که ادعاش اینه
به سمت اتحاد جای انتقام میره
ایرانی دیدم که پیشرفت رو پیشرفت
هر دانشی رو تا به سقف و انتهاش میره
ایرانی که عیدارو با هم میگیرن
ادیان و مذاهبم همه با هم بی شیله ن
مسلمون و مسیحیی یهودی بهایی
بی دین و با دین سر سفره با هم میشینن
مردم از کلمه مفسد بیزارن
توو قم و مشهدشم میرن کنسرت میذارن
ایرانی که بدون نگاه به عقیده
هر آدمی رو با هنرش رو سن میارن
آقامون توو آبادن آب نمیخره
اهواز مردمش رو خاک نمیبره
اهوازی که خاک توو گلدون ملته
نه توو حلقوم ملتی رو که خواب نمیبره
ایرانی رو دیدم که به گردش نبودش
معلم نکرد بچه رو با خط کش کبودش
دخترا و پسرا هم هم کلاسی بودن
توو یه مدرسه اصلاً کسی بد چشم نبودش
ایرانی دیدم با ملاک شخصیت
مردم و پلیس پیش هم یکپارچه امنیت
دخترمونم وقتی گشت پلیس میدید
به جای کلی ترس میکرد احساس امنیت
ایرانی دیدم کسی زندان نمیره
سر عقاید مذهبیش توی زندان بمیره
پدری با بچه چار پنج سالش
توو خیابونا به دیدن اعدام نمیره
زنی ام ندیدم که روسری بکشه
به زور یا اگه نه طعم توو سری بچشه
ایرانی دیدم نیست پیر مردی
که سر مرزهای مملکتش کولبری بکشه
نه جناح چپی بود و نه جناح راست
یه جناح مستقیمو دیدم با یه راه باز
ایرانی و دیدم که پیری سالمندان نیست
کنار فرزندانشه با یه حال خاص
یه خوابی دیدم که دودم نیست توو تهران
سینماها هم پر از لیست اکران
ایرانی دیدم که ورزشکار پر از
سراسر جهان واسه المپیک تهران
ایرانی دیدم توو یه روز غروبی
همه دسته گل به دست یه جور شلوغی
مردم جمع شدن توی برج میلاد
واسه تجلیل از داریوش و بهروز وثوقی
هیچ موتور سواری توو مسیر ناشی نیست
کسی اهل ریش و بسیج بازی نیست
ایرانی دیدم که رو صورت هیچ زن و دختری
آثاری از اسید پاشی نیست
تو مجلسش یه آدم مخرب نبود
تدابیری کمتر از مصدق نبود
ایرانی دیدم که لب مرز سیستان
قاچاقی از مواد مخدر نبود
دخترمونم جا شده توو لیست
صف فوتبال نشون داد راشو بهش پلیس
ایرانی دیدم دخترا ورزشگاه بودن
واسه دیدن بازی تاج و پرسپولیس
خبرنگارم می نوشت با اصل وجدان
درد ملتو بی مجوزو نشر ارشاد
یه ایرانی دیدم که همه رنگی پوش بودن و
هیچ اثری نبود از تيم گشت ارشاد
ایرانی دیدم توو باورش کم میاری
لر و ترک و عرب و بلوچ و بختیاری
کرد گیلگ فارس ترکمن مازنی خوز
همه هم نیت همن سر هر دیاری
مادر مریضه صلاح ِ حرفو بش نگم
خلاصه یه خواب ِ بهتره بحثو کش ندم
یه ایرانی دیدم که پول نفت جاری شد
به جای همسایه توو دخل و خرج کشورم
پدر گفت همین دیشب خواب دیدي گفتم آره
گفت پاشو برو یه آبی صورتتو بزن
امروز دادگاهی داری و بی شک خواب دیدی
قسمت دوم جمع بندی مناظره دوم ریاست جمهوری اسلامی ایران!!! جهانگیری با انشا و مقاله ای آماده هم نتوانست درباره راه انداختن بحث سایه جنگ و خیلی از مسائل توضیح قانع کننده بدهد وی شعار گونه مردم را در دو راهی خود ساخته و خود تقسیم بندی کرده قرار میداد وی چنان میگفت آیا مردم یادتان هست هیچی نداشتیم که من فکر کردم زمان دفاع مقدس و جنگ را میگوید بطور کلی جهانگیری به راه همه شهیدان و دو برادر شهید خودش خیانت کرد اما قالیباف با شهامت و شجاعت تمام راه همه شهیدان و راه برادر شهید خود را ادامه داد دفاع حماسی و جانانه میر سلیم از شهیدان مدافع حرم از موضوعات خیلی قابل توجه بود و همچنین دفاع منصفانه میر سلیم از سید محمد خاتمی رئیس جمهور دولت گفتمان و گفتگو و اصلاحات بطور کلی روحانی و جهانگیری عینهو که چهار سال سر کار نبوده اند هیچ و یا کارنامه قابل قبولی و مهمی از گذشته ارایه ندادند و عین کسانی که تازه میخواهند برای آینده رییس جمهور شوند برای آینده برنامه و قول ارایه میدادند که با پرسش دقیق و کوبنده سید ابراهیم رییسی مواجه شدند که دولت فعلی و مستقر اولا باید توضیح دهد در عرض چهار سال گذشته که سر کار بوده چکار کرده است بعدا برای چهار سال آینده برنامه ارائه دهد و عین قسمت اول جمع بندی دوباره یاد آوری کنم که بر اساس منطق و همه ملاحظات تیم سید ابراهیم رییسی و قالیباف و میر سلیم روحانی را با قدرت تمام کیش و مات کردند! در پایان اشاره کنم که برجام در خوشبینانه ترین نگاه و بررسی “60 درصد موفق بوده است نه بیشتر!!! ابراهیم راستگار مهربانی از شهر بخش مهربان آذربایجان شرقی
باسلام اقای نوری زاد عزیز میخواهم یکی دیگر ازدردهای موجود این ویرانه شده ایران را عنوان کنم بیست هفت سال کار ..بیست وهفت سال ارسال لیست بیمه وپرداخت حق بیمه به سازمان تامین اجتماعی سپری شده شرکتی که در ان کار میکنم بدلیل بحران شدید مالی موجود ورشکست شده ودرصد زیادی از کارکنان تعدیل وبی کار شدیم الان هشت ماه است بی کاریم دوماه اول حقوق بیمه بیکاری مارا دادند والان ان را قطع کرده اند …ماموری از ادره خودشان رافرستاده اند از سوپرب محله سوالی پرسیده که فلان شخص چه کاره است سوپری هم بدون اطلاع درست اعلام میکنه درشرکتی کار میکند وبیمه بی کاری ما با این گزارش کذب قطع شده سه فرزند وپسری دانشجو دارم ومستاجر در فشار بسیارشدیدی هستم هرجا میرویم به در بن بست بر میخورم بعد از بیست وهفت سال این سازمان مخوف تامین اجتماعی به جای حمایت کردن نابود کردن راپیش گرفته در شهرماچهل ویک نفر به این شکل بیمه بیکاریمان قطع شده وشکایات زیادی کرده ایم کسی نیست جواب دهد آیا روحانیان شکم فربه از خجالت نمی میرند تاکی بی عدالتی. آیا با این وضع راستی دو باره مردم پای صندوقهای رای میروند …شما صدای مارابرسان حداقل نامسؤلان ببینند…بیمه ما مفتش گران است وبی ارزش
سلام نوری زاد عزیز
من همیشه پیگیر مطالب و دست نوشته های زیبای شما هستم و تمام نوشته های شما را از سال 88 به بعد مطالعه میکنم و ارادت خاصی به قلم زیبای شما دارم تمام نامه های شما به رهبری را خوانده ام قبل از ورود شما به تلگرام تمام مطالب سایت شما را مطالعه کرده ام فقط در مورد انتخابات با شما هم نظر نیستم و به صورت کاملا ملموس تفاوت زندگی در زمان ریاست جمهوری خاتمی و احمدی نژاد را حس کرده ام. از همه نظر، چه فضای سیاسی چه اجتماعی و چه اقتصادی… تفاوت چشمگیری داشت. با تمام مصائب و مشکلاتی که خاتمی داشت و قیمت اندک نفت در آن زمان، حال چگونه میتوانم نسبت به آینده خود با امثال قالیباف و رئیسی کوچکترین امیدی داشته باشم؟ آیا با بی تفاوتی ما فجایع و غارت های زمان احمدی نژاد مجددا تکرار نخواهد شد؟ آیا از نظر شما هیچ تفاوتی بین خاتمی و احمدی نژاد نیست!؟ آیا این تفکر شما در تبلیغ بی تفاوتی نسبت به کشور و جامعه نیست؟ آیا با تحریم انتخابات ،کشور به دموکراسی و آزادی و برابری خواهد رسید؟ مگر جز این است که با مشارکت مدنی و بدون خشونت میتوان به آزادی و ثبات پایدار رسید ؟ اگر غیر از این است شما چه راه بی خشونت دیگری برای رسیدن به مشارکت و آزادی در ایران سراغ دارید، ما مردم به مثابه افرادی هستیم که درون گودالی گیر کرده ایم بهتر نیست به جای بی تفاوتی به فکر راهکاری برای نجات باشیم هرچند کوچک؟ به نظر من انتخابات در ایران یک روزنه بی خشونت است برای مردمی که از جور زمان و جغرافیا و مذهب خسته اند و توان هزینه های سنگین فضای رادیکال را ندارند. آقای نوری زاد شاید تفکر من و امثال من اشتباه باشد و راه رسیدن به مقصود مشترک ما که همان آزادی و برابری و دموکراسی است تفاوت داشته باشد اما شما آنچنان در شیپور بی تفاوتی در انتخابات می دمید که گویی هیچ نقصانی در گفتار و تصمیم خود نمی بینید و این موضع عدم شرکت در انتخابات را بهترین و جامع ترین راهکار میدانید، شاید که در آینده راه ما برای رسیدن به مقصود بهتر بوده باشد پس شما هم به گونه ای رفتار و گفتار کنید که در آینده دور یا نزدیک شرمنده نشوید. امیدوارم که از این نقد من ناراحت نشده باشید هرچند که میدانم شما روح بزرگوار و آزاده ای دارید. با سپاس نوری زاد عزیز و دوست داشتنی. ارادتمند شما میثم
حقیقتا جای تاسف داره جناب استاد و یا بزرگمرد و یا آزادیخواه و یا بقیه القابی که مردمی ستمدیده در طول همه تاریخ 1400 سالِ گذشته مان، بویژه از زمان روشنگری و روشنفکری که تقریبا همزمان بوده با شکست های نظامی از کشورِ دوست و برادرِ مان روسیه!!! و از کف دادن سرزمین هایمان بدست توانای این کهنه دشمنِ تازه برادر گشته،
برای حضرتتان قایل هستند.!
چگونه می شود مردمی را که برای تمرین کردن و شاید “تاتی تاتی”!!! کردن دمکراسی در حال گام برداشتن هستند، بقول حضرتتان “هو” کرد.
ما کِی و چگونه دمکراسی را دیده ایم و تجربه کرده ایم حتی در ابتدای “مشروطه” بزرگ و غرور آفرین.!؟
اگر ما در نهایت فلاکت و بدبختی و بیچارگی (اواخر قاجار) توانستیم که شاید بزرگترین و افتخار آمیزترین حرکت نابِ مردمی در کل تاریخمان را بنام نامی “نهضت پاک و زیبای مشروطه” برپا کنیم
( که این خود فقط از منظر و بعد سیاسی بود و گر نه روشنگری و روشنفکری برکات بسیاری را برای ما در پی داشت از قبیل فرهنگی و هنری و موسیقی و ابعاد دیگرش که فعلا مجالی بر آن نیست)
ولی کجا از همان مجلس نخست ما شاهد دمکراسی به معنای حقیقی و واقعی کلمه بودیم،
پس چرا این اندازه اثر مثبت دارد آن حرکت پاک و درست.!؟
دلیلش کاملا آشکار است که بهر حال ما نوپایان و نوباوگانی بودیم که تازه باید یک حرکت بزرگ وسترگ انسانی را آغاز می کردیم که هنوز حتی شاید سرزمین هایی که خود بعنوان سردمدار و آفرینندگان این مفاهیم بودند به پهنا و گستردگی این عظمت انسانی نیز پی نبرده بودند و یا شاید یارای آن
را نداشتند! که همه جامعه و مردم را با معنا و مفاهیم آن همراه کنند.!
اگر ما پس از “مشروطه” گرفتار استبداد و دیکتاتوری شدیم و بناچار به انقلاب اسلامی تن دادیم،
البته عوامل بسیاری مانند جنگ نخست جهانی که ضربه تبری سهمگین بود بر ریشه تازه و نوپایِ آزادیخواهی و عدالتخواهی مردم خسته شده از همه ستم ها و فریب ها و دروغ های سردمدارانِ فرهنگیِ دروغین شان!،
دخیل بوده.
ولی شاید با تمام موانع خود ساخته و بیگانه ساخته شده در سر راهمان،
همین نوع نگاه شما که “هو” می کنید تنها و تنها دمکراسی در دسترس و حاضر ( با هر نوع تفسیر و معنایی که هر کسی حق آن را دارد بدان بپردازد و ببیند و بشمارد)
را که تا ما همین را تمرین نکنیم و یاد نگیریم، ، دیگر کِی باید آنرا یاد گرفت و بکار برد.!
ما متاسفانه با اینکه در “مشروطه” بزرگ به نتیجه های بسیار شگرفی با آن وضع فلاکت بار رسیدیم، ولی بعلت نپرداختن به خود و خویشتن و این آزادی و آزادیخواهی و دمکراسی و مدرنیته را در خود نهادینه نکردن، که البته این کار بزرگان و نخبگان بود که متاسفانه نکردند و بجای آن، بظاهر و بیرونِ مدرنیته پرداختیم و پرداختند تا بدانجا که سیاستمداران با سیاست هایشان که تماما خسارت بود برای این مملکتِ تازه بیدار گشته و آشنا شده با نگرش های نوین زندگی و انسانی.!
این حضرات باصطلاح سردمدار روشنفکری از همان ابتدا باید به مسئله انتخابات می پرداختند تا همه وجود ما پر می شد از انتخاب و برگزیدن هر چیزی در زندگی مان.!
ما تا چه اندازه انتخاب و برگزیدن را در زندگی مان انجام می دهیم و تا چه اندازه برایمان انتخاب می کنند و برمی گزینند.!!!
از ساده ترین انتخاب های شخصی گرفته تا انتخاب های بسیار مهم اجتماعی و سیاسی.!؟
جناب نوریزاد طرفدار سفت و سخت پیشین و جدا گشته کنونی نظام مقدس!!! و ظاهرا به حقیقت رسیده،
ما باید یاد بگیریم و آموزش ببینیم هر چیزی را که در رابطه با حکومت و حکومتداری و سیاست و سیاستمداری چه جهانی اش و چه داخلی اش.
شما چرا این آموزش و این یادگیری مقدس را “هو” می کنید.!؟
نزدیک به چهل سال است که همه اپوزیسیون نظام مقدس!!! چه کردند بجز آنکه با دشمنی های سخیف و سفیهانه شان این حکومت را پابرجاتر و مصمم تر در راه خود کردند.!
بسیار شگفت انگیز است که همگی شان هم در خارج از ایران در حال گذراندن!!! هستند و از بیرون می خواهند رهبری نمایند مردمی را که در این چهل ساله باندازه چهل قرن تجربه و بینش و اندیشه و آگاهی پیدا کرده اند اگر اندکی حواسشان را بسوی خویش جمع کنند.
ما باید دمکراسی را یاد بگیریم زیرا یا آنرا بلد نیستیم و یا در ابتدای راهِ بسیار ابتدایی آن هستیم.
شما را نیز به این آموزش و یادگیری اگر دوست داشته باشید دعوت می کنیم.
و اگر مایل نیستید
خواهش می نماییم که دست از “هو” کردن ما بردارید.!
هیچکدام از قهرمانانی که ظاهرا قهرمانانمان هستند و یا به ما بعنوان قهرمان نشان داده اند برای این مردم گامی حقیقی برنداشته اند.!
اجازه دهید تا این مردم راهِ خود را هر چند طولانی تر و صعب العبورتر،
ولی با انتخاب خویش و با مسئولیت خویش برگزینند، بدون آنکه کسی و یا کسانی “هو” شان کنند.!
با سپاس.
سلام دوست عزیز
سلام منو به دوستان برسون
من یه جوون هستم. بیست و هشت سالمه. زندگیم هم پر از اشتباه …
آخریش هم ” ازدواج ” بود.
بله برادر. بعد از یک سال و نیم از ازدواجم. وقتی میرم جلو آینه یه کولی میبینم. یه آدم بدهکار. یه بیچاره. یه جوون کمر شکسته.
همین امروز صبح مادر زنم زنگ زد و گفت دوباره 420 هزار تومن از حقوقش بریدن. مادر زنم ضامن وام ازدواجم شده بود. این بار چهارم ک حقوقشو میبرن. حقوقش 700 هزار تومنه. دو روز پیش هم کولرش سوخته بود و من کولر خونمو بهش دادم که اونم سوخت. منم سه ماهه بدون حقوقم.
همیشه شرمندم. شرمنده همه چی. همه چی. خیابونا رو گلچین میکنم ک طلبکارا نبیننم. مسخرس که یکیشون 23 هزار تومن ازم میخواد و نتونستم پول جدا کنم و بهش بدم.
زنم هم همیشه یه جمله خیلی مسخره و تکراری بهم میگه ” خدا بزرگه ” آره خوب شاهدم. کفر نمیگم ها… حرف دلمه.
یکی زنگ میزنه پول لباس عروس چی شد؟؟؟؟!!!!!
یکی زنگ میزنه بقیه پول بخاری
یکی زنگ میزنه …
همونطور ک زنم رو فوق العاده دوس دارم و بخاطرش تو دمای بالای چهل درجه کار میکنم و روزی شصت دفعه میبوسمش … گاهی خیلی شرمندشم. چند باری بدطور زدمش. بعضی وختا خیلی ازش متنفر میشم.
بدتر از شرمندگی خیلی چیزها هست. جا دردشون تو سینه سفت میشه وختی خود درد نیست.
یه پسر دارم خیلی خوشکله. اسمش مصطفی هستش. تمام امیدم اینه ک پسرم مث من و زنم نسوزه.
۶ ماهشه
میخوام یادش بدم فقط کار کنه. مث من درس نخونه. اگه دوس داشت درس بخونه ولی بیشتر کار کنه. درس خوندن تو ایران یعنی من و همه رفیقای دور و برم ک پارسال سه تاشون خودکشی کردن.
عمرا نا امید بشم
محال بشکنم
کم نمیارم
راه روشنه
خداوند پدر منه. پدر پسرشو فراموش نمیکنه
خطاب به محمد [یا محمد آقا که خیلی خودش را تحویل می گیرد]: حالا شما با این همه مصیبت زن گرفتن یا بچه دار شدنت دیگر چه بود؟ می خواستی نسلی بیچاره با بیچاره تر از خودت را وارث بدبختی های خود کنی! اگر فردی مثل نوری زاد را می بینی که با داشتن زن و بچه دلش هوای زنان صیغه ای جورواجور را میکند حسابش با شما جداست! با چنین اموزگاری [نوری زاد] حدس می زنم فرزند دومت [و پشت بندش سوم و الی آخر] نیز در راه باشد!!!!!!
سلام جناب نورى زاد محترم
غرض از مزاحمت اين است كه بپرسم حال كه در آستانه انتخابات هستيم شما چرا( به مانند برخى منافع طلبان كه خواست شان حضور كم رنگ مردم در صحنه است) بر طبل تحريم انتخابات ميكوبيد؟؟؟
در واقع سوْال من اين است آيا شما اتفاقات مربوط به انتخابات سال٨٤ را فراموش كرده ايد؟
مگر نه همان سال اگر مردم به پاي صندوق هاى رأي آمده بودند ما با پديده احمدى نژاد روبرو نمي شديم؟
لازم ميدانم يادآورى كنم كه اگر مردم در آن انتخابات حضور ميداشتند ديگر ما با مشكلات عديده اي كه تيّم احمدى نژاد بوجود اورد دست و پنجه نرم نمي كرديم و شما ديديد كه با عدم حضور مردم نه تنها نظام بلكه هيچكسي مشروعيت خود را از دست نداد و چهار سال بعد از آن هم با قلدرى تمام راى مردم دزديده شد.
آيا خواست شما هم در راستاى منافع گروهى قليل است كه دوست ندارند مردم به عرصه انتخابات پاى گذارند؟؟؟؟
بيايم كمى با خودمان رو راست باشيم و براى همين در ابتدا به نمونه اخير اشاره كنم، ظرف يك ماه گذشته ما شاهد دو انتخابات در سطح بين الملل بوده ايم، نخست انتخابات تركيه كه با تحريم احزاب مخالف در واقع راى به ديكتاتوري اردوغان دادند و سپس در فرانسه مردم و احزاب با آگاهى راى نه به نژاد پرستان دادند، حال با شرايط پيش رو در ايران اگر قدرت طلبان و ياران سابق احمدى نژاد راى بياورند بازگشت به دوران سياه آن منحوس نمي باشد، نكته تاريخي كه نبايد فراموش كرد،اينكه چه عواملى باعث پيروزى كودتاى بيست هشت مرداد شد، در آن زمان هم مانند حال عدم حضور و حمايت احزاب و مردم از نخست وزير منجر به بازگشت شاه به ايران شد و مقدمه اي براى سي و پنج سال ديكتاتوري مجدد خاندان پهلوى كرديد.
پس خواهشمندم بدانيد كه شايد من و شما و آحاد گسترده اى از مردم با نظام زاويه دارند وليكن اجازه ندهيم به سرنوشت برخى كشورهاى منطقه دچار شويم و در اين فرصت كم باقى مانده تا انتخابات بيايم و با حضور پاى صندوق هاى راى حداقل چهار سال هم كه شده تماميت خواهان را از رسيدن به أهداف شوم شان باز بداريم.
در پايان برخود لازم ميدانم كه از محضرتان پوزش بطلبم و اين اميد را بدهم كه وقت براى گرفتن عدم مشروعيت نظام بسيار است.
با سپاس از شما
خوزستان، من جایی به دنیا آمدم که دنیا مرا شکوفا نمی خواست. گلهایی که در جهنم می رویند مابودیم………….
جایی که من به دنیا آمدم.کام کودکانش را با گلوله پر می کردند.بچه هایش به امید سایه ای.سر پناهی زیر سینه ی تانک ها می خزیدند. گلهایی که در جهنم میرویند ما بودیم…………
با پرنده ها پرنده شدم. بر مناره ها نشستم و چه سوختن ها را دیدم. در بادها بادبادک شدم و چه پر کشیدن ها را حس کردم حالا با زخمی به جای مانده از آن روزها. پیکر زخمی خوزستان را بر دوش میکشم.و به امید یافتن مرهمی. به این سو و آن سو می برم چنانگه رستم سهراب را………….
خوزستان. شب ها کابوس میبینی و خوابت نمیبرد. غروب ها به نخلی تکیه میزنی و گریه می کنی. خدا چه خوابی برایت دیده بود خوزستان ………….. پیکر زخمی اش را بر دوش میکشم. حتا وقتی بمیرم. خوزستان را هم در یگ چمدان می گذارم. و برای خدا هدیه میبرم………..
# دینکاوی خِرَدگرا # ( بخش بیست و یکم_ دادبانان و دانش داتیک با فرهنگ همگانی چه کرده است)
دین یا شیوه ی زندگی دارای دو رویکردِ دوگانه است؛
نخست: رویکرد تکینه و خویشمانی (=فردی و خصوصی)
دو: رویکرد گروهی و هازمانی(=جمعی و اجتماعی)
این دو رویکرد بنیادین دین؛ که درازنای ۳۸ سال در دست اسلامگرایان به زنجیر کشیده شده؛ امروز ایران را به ویرانه ای بی سروسامان مانست کرده است؛ که از کوچکترین تا بزرگترین دین پردازان بر چنین کارگردانی شورش آورند؛ که چرا در گزشته تراکنشی بهم پیوسته که جز ویرانی زیرساخت ها و رویگردانی مردم از دین بهره ی دیگری ببار ننشانده است؟ ازیرا که رویکردهای دوگانه ی دین در گزر زمانه بالنده یا کاهنده می گردد و می تواند در سرنوشت مردم و کشور بسی کارگر افتد.
آنهایی که با این کهتر همسال و همزادند بخوبی بیاد دارند که سخنان خمینی با رویکرد درونی و تکینه و خویشمانی مردم از دین سر گرفت و همین باورهای درونی مایه ای شد که با یک تکانه ی چشمی؛ جوانان دسته دسته آماده ی جانبازی و ازخودگزشتگی شوند؛ کاری که باید پس از پیروزی خیزش همگانی سال ۱۳۵۷ به کنار گزارده می شد و سویه ی خویشمانی دین را جز در پیوندهای ویژه ی خانواده ها دستمایه ی کارگزاران و گزینش ها و کشور داری نمی کردند. شوربختانه آخوندهای آسایش ندیده نیز زمانی که با پول و پله ی بیشمار و زمینه های فراوان روبرو شدند همچنان بر تبل رویکرد خویشمانی دین پتک خودخواهی کوبیدند و کشور را به رسوایی؛ بدنامی؛ بدخواهی؛ بیچارگی و درماندگی رساندند؛ تا جایی که امروز دیگر زیرساخت های دینی سست و بی ارزش می نمایند و رویکرد گروهی و هازمانی دین نیز یارای چیرگی بر این همه بن بست؛ دُژند؛ چاله و چوله؛ گرفتاری و درماندگی را ندارد. شوربختی ما این است که دانشوران بویژه دادفران و دادبانان بجای اندرز دادن و گوشزد کردن به آخوندهای سرمست؛ خود را بی هیچ تراکنشی در دستان سیری ناپزیر ایشان وادادند؛ که؛ فراتر از آن؛ در این گرداب تیره روزی؛ هریک از داتیک خوانده ها که به جاه و ورجاوندی رسید؛ نه تنها گوشزدی نکرد که کوشید رفتار دیوانی؛یا دادگری؛ یا هازمانی خودش را که بایستی تنها با دانش و برنامه به پیش می برد؛ سرآسیمه در گرداب رویکرد خویشمانی(=شخصی) دین فرو کرد. برای نمونه: دستیاران و نزدیکان دانش آموخته ی پیرامونی؛ آخوند محمد یزدی؛ یا هاشمی شاهرودی یا لاریجانی گوشزدی از راهکارهای دانش بنیان به این سران ویرانگر دادگستری ایران ندادند تا امروز ۱۵ تا ۲۰ میلیون پرونده در دادگستری گرهی ناگشودنی باشد؛ که هرگز چشم اندازی از داتومندی(=عدالتخواهی) در نوید نمی دهد.
این روزها فرزند یا خانواده ی جانباخته ی جنگ بودن یکی از برتری ها و فرادادها(=امتیازات) نامزدی و نمایندگی مردم؛ در ساز و دهل شده است.
آیا خداگواهی فرزند شهید بودن برابر با توانایی دانشورانه و برنامه داشتن برای آبادی شهرهاست؟؟؟؟
آیا درمیان پزشکانی که پشتیبانی خود را از روحانی نمایان کردند شایسته ای نبود تا بجای آموزاندن فرهمندی به حسن روحانی یا هر نامزد دیگر چشم بسته از او سوگیری کنند؟
جاه و منش هیچ دانشور و دادفری پروانه نمی دهد تا او از کسی با نام و نشان سوگیری و پشتیبانی کند؛ بلکه؛ ما اگر برنامه ای را توانمند دیدیم از برنامه پشتیبانی کنیم وگرنه دیر یازود روحانی نیز همچون ؛ احمدی نژاد؛ خاتمی؛ رفسنجانی ؛ انحرافی؛ فتنه گر؛ بی بصیرت شناخته خواهد شد و بافته ی شما پود و خاکشیر می گردد.
رویکرد هازمانی دین تنها برای شورانگیزی بدرد می خورد و برای سازندگی و آبادانی برنامه و آموزه ای ندارد……
دنباله دارد……….
نیکبخت باشید دانیال استخر ۹۶/۲/۱۵ شیراز
——————————–
# دینکاوی خِرَدگرا # ( بخش بیست و دویم_ رویکرد هازمانی دین و تراکنش دادفران)
در بخش پیشین گوشهای از رویکرد خویشمانی(=شخصی) دین را یادآوری نمودیم و در گرایی سربسته با داشتن پیوند به دینی شناخته شده را نادرست نمی دانیم ؛ چه اینکه؛ می تواند لگامی بر کنش های خویشمانی هر دینداری باشد؛ شوربختی از آنجا سر می گیرد که آموزههای دینی که سربسر تکینه و خویشگانی(=فردی و خصوصی) است و پیوندهای میان آفریده و آفریدگار را برمی شمارد و آنرا مرزبندی و بسوده می کند؛ دستمایه ی فرمانروایی خویشنشان می کنند تا بر مردم فرمان برانند.
برای نمونه: آموزه ها و بایدونبایدهای دین اسلام که برای مردمان چهارده سده پیشتر آورده شده و آنان را به راه راست رهنمون کرده است؛ اینک و در زمانی بکار گرفته میشود که بیشتر کنش ها و رفتارهای مردم درپرتو باید و نبایدهای فرمانروایان پیچیده شده است تا جایی که گریزی برای برونرفت از دستورها و فرمان های کارگزاران پیدا نمی شود. شما درنگ فرمایید فرزند پیامبر خدا در رخداد کربلا در شب دهم محرم به یارانش گوشزد می کند:
《 هیچکس ناگزیر و زوریده (=مجبور) به ماندن با لشگر و خانواده وی نیست و هرکس دلش نمی خواهد می تواند برود…..》
چنین تراکنشی از دلبرترین فرزندان پیامبر(=امام حسین) نشانگر آن است که کارزار خود را به دین اسلام و خدا پیوند نمی زند و یادآوری می کند که شیوه ی زندگی یا دین؛ دربست خویشگانه و تکینه(=شخصی و فردی) است.
امروز درکشور ما کارگزارانش که خود را چکیده ی اسلام و دین می پندارند برای نمونه هنگامی که دستور به سربازی زورکی (=اجباری) می دهند؛گرچه اینکار برای پاسداری از مرزها و کیان کشور بشمار می آید و کاری خردمندانه است؛ لیک هرگز برگرفته از آموزههای دینی نیست؛ زیرا کسی نمی تواند از زیر آن شانه برکشد.
دین اسلام در هیچ زمینه ی هازمانی و گروهی دستور یا فرمان و آیینی ندارد و هاتا آنجایی که روی سخن با مردم و یا باورمندان(=یا ایهاالناس یا یا ایها المومنون و….) دارد بازهم دستوری به یک یک آدم ها دارد نه انجمن یا گروهی از مردم؛ که ای ایرانیان بروید رآی بدهید به حسن روحانی یا ابراهیم رییسی و یا دیگران.
آیین و شیوه های زندگی یا دین گروهی و هازمانی مردم درگرو نهشته ها و قانون هایی است که از سوی مردم یا نمایندگان آنها در مهستان قانونگزاری سُهیده و پیش بینی میشود.
شوربختانه دادفران و دانش اموختگان بجای یادآوری و گوشزد فرآیندهای کارِ گروهی در گستره ی کشوری و هازمانی دست به خودباختگی ؛ وادادگی؛ و گردن سپاری خود و دانششان به فرمانروایان دادهاند و می خواهند هر کارِ گروهی و کشوری را به زور هم که شده؛ به آموزههای تکینه و خویشمانی دین سرازیر و قالب کنند. این چه بدبختی است که گریبان دانشوران و فرهیختگان ما را گرفته است که دادن پیام شادباش زادروز فلان کس یا پیام سوگواری فلان پیشوا نشانه شایستگی بشمار می آید.
دنباله دارد……….
نیکبخت باشید دانیال استخر ۹۶/۲/۱۶ شیراز
#دانیال_نخاید_زمن_دست_دیو_سیاه
#سر_جادوان_اندر_آرم_بچاه
—————————————
# دینکاوی خِرَدگرا # ( بخش بیست و سیوم_ انقلابی کیست؟ رویکرد هازمانی دین چیست؟)
چنانکه پیشتر گفتگو شد؛ یادآوری نمودیم که دین سویه و جنبه ی هازمانی (=اجتماعی) ندارد و همه ی آیین ها و دستورهایش تکینه ای و خویشمانی (=فردی و شخصی) است. در این روزهای پرتب و تاب کارزار گزینش کشوری سخنانی از سوی رهبری بازگو شده است که خردناب و اندیشه ی خدادادی نمی تواند آنها را برتابد. ایشان دربخشی از سخنانش فرمودند؛ 《مردم کسی را سرکار آورند که انقلابی باشد(=نقل به مضمون) 》
اگر انقلاب را واژگونی یک ساختار و سازمان بدانیم ؛ باید گفت: اکنون که همه چیز اسلامی شده است و هیچ نشانه ای از اهریمن و طاغوت نیست تا نیاز به انقلاب دیگر باشد. زیرا همانگونه که:
از دیدگاه همگانی و هازمانی و یکپارچگی که در کشور برپاست برمی آید؛ دیگر چیزی نمانده که نیازمند انقلاب باشد و همه ی شاخ و برگها و هاتا ریشه ی شهریاری شاهنشاهی سرنگون و وارونه و زیرورو شده است؛ پس نیازمند کار انقلابی در گستره ی کشوری نداریم.
اگر فرنود(=منظور) رهبری از آدم انقلابی؛ کسی باشد که دمادم در پندار و گفتار و کردار خویش دگرگونی و واژگونگی پدید می آورد باید گفت:
رهبر ارجمند آری
همه کس نیازمند دگرگونی درونی خویشند و شما هم به نمایه ی رهبر و انقلابی بزرگ؛ گاهی از رخت و جامه رهبری بدر آیید و با رخت ناشناس به میان مردم بروید تا دردهای بی درمان بیچارگی؛ درماندگی؛ و دست تنگی فراگیر و همه جایی مردم را از نزدیک ببینید؛ یکروز سری به برخی دادگاه ها بزنید تا ببینید؛ دورنگی و نیرنگ و پیوندهای ویژه ی زورمندان؛ چگونه پرونده ها را جابجا و مردم تهیدست و بی پارتی و پول را دست بسر و منگ می کنند و تنها داشتن پوشش برای بانوان و یقه ی بسته ی مردان است که به سختی به کاربسته میشود ؛ لیک؛ داد و داتومندی(=عدالت) سر بدار شده است.
یکروز به نام و نمایه ی یک راننده ی زخم دیده از یک برخورد ناخواسته (=تصادفی) سری به کلانتری ها بزنید تا پایه ی کار دستتان بیاید.
گاهی میان کارگران و دادفران و دادرسان و آموزگاران و دیگران گزری بفرمایید تا ببینید چه بدبختی هایی از دورنگی و دومنشی(=دو شخصیتی) از سوی وابستگان به شما بر آنها آوار شده است.
رهبر گرامی
مردم بلندجاه و بزرگوار ایران را فرومایه و بدبخت کردهاند که نه این جهان و نه آن جهان را ندارند. در یک اَکامه(=کلام) و بی پرده؛ برنامه هایی که تاکنون در کشور بکار بسته اید برای مردم نه راه پس و نه راه پیش بجا نگزاشته است. ما کشور و خودمان را دوست داریم و نمی خواهیم دربند بیگانگان باشیم تا دیر نشده در خود انقلابی پدید آورید و کاری کارستان انجام دهید که فردا دیر است.
دنباله دارد…….
نیکبخت باشید دانیال استخر ۹۶/۲/۱۸ شیراز
—————————————————-
# دینکاوی خِرَدگرا # ( بخش بیست وچهارم_ چرا به هیچکس رآی نمی دهم)
چنانچه در همه بخش های پیشین آمد؛ گفته شد که؛ دین یا روش زندگی فرازی(=امری) دربست تکینه و خویشمانی(=فردی و شخصی) است؛ چرا که دین اسلام هیچ دستور یا آیین گروهی و هازمانی (جمعی و اجتماعی) ندارد که رو به سوی فلان شهریاری و حکومت بایدونبایدی آورده باشد؛ لیک؛ شوربختانه از آنجایی که شهریاری جمهوری اسلامی نوپا و نورسیده بود و نمایش مسلمانی و انقلابی بودن هم با ریش و رخت و پوشش کار آسانی می نمود؛ برخی با پناه گرفتن در پشت سنگر مسلمانی بر ساختار کشور چیرگی پیدا کردند.
اینان چون هیچ دستور گروهی و هازمانی در دین اسلام نداشتند تنها راهکارشان را در این دیدند که بکوشند در کشور ایران همه چیز را اسلامی و انقلابی کنند.
آرتش اسلامی؛ سپاه اسلامی؛ دادگستری اسلامی؛ اقتصاد اسلامی؛ بازار اسلامی؛ دادفر اسلامی؛ دادرس اسلامی ؛کلانتر اسلامی؛همسر اسلامی؛جنگ و صلح اسلامی؛ قانون اسلامی؛ رآی اسلامی؛ پوشش اسلامی؛ و سرانجام…….. مردم و ایران اسلامی؛ با رنگه اسپندی(صبغه ی تقدس) را برپا کردند که؛ همه و همه، نهال های کژ و نادرستی بود که از ندانمکاری و نداشتن دانش بسنده در جای جای کشور کهن و پهناور ایران کاشته شد تا امروز که پس از ۳۸ سال همه ی نهال ها؛ درختی تنومند و بارور شدهاند و همگان چشم باز کرده اند و می بینند چیزی جز ویرانی؛ تباهی؛ سیاهی؛ دربدری آنهم از گونه ی اسلامی اش بجا نمانده که مردم و کشور را ورشکسته و دربدر و خودشان را سرگشته و آشفته نموده است.
اینک؛
تنها راه برونرفت از این همه تاریکی؛ دست شستن از اسلامی کردن کارها و هازمانی نمودن فرمان های دینی؛ و نیز واگزاری و سپردن کارها به دست کاردانان دانشور است؛
شاید بشود اندکی از دردها را بهبود بخشید.
————————–
# دینکاوی خِرَدگرا # ( بخش بیست و پنجم_ سویه ی گروهی و هازمانی دین اسلام کجاست؟ )
سالهاست که مردم ایران از فرهنگ نیایی و باستانی خود دور و پرت افتاده اند؛ چنانکه می دانید پس از تاخت و تاز عربهای تازه اسلام آورده؛ شیرازه فرهنگ؛ زبان و اندیشه ی ایرانی به باد داده شد و کسانی از تبار عرب بر سرزمین اهورایی ایران فرمان راندند. خاندان پیامبر اسلام نیز که نزدیکی بیشتری با اندیشه ی آنسانی_ایرانی داشتند از فرمانروایی دیوانی جهان اسلام دور ماندهاند و بجز پیشوای نخست (=امام علی) که در کمتر از پنج سال فرمانروایی کرد؛ دیگر کسانی که به نام اسلام و به کام گرسنه و توسن خود بر ایران فرمانروایی کردند؛ همانا؛ اسلامی را گسترش و پیامرسانی کردند که جاه و شکوه خودشان را گسترده تر و ماندگارتر می کرد. باری؛
اندیشمندان اسلامی_ایرانی نیز هیچگاه چون امروز با چالش های همگانی ؛ کشورداری و گرداندن هازمان(=مدیریت عمومی جامعه) روبرو نشده بودند. از این روی؛ با ازسرگیری جمهوری اسلامی آموزههای آدمساز و آنسان خواه اسلام بدست کسانی افتاد که هیچ آروینی (=تجربهای) از کار کشورداری نداشتند و آنها نیز ناگزیر کوشیدند همه ی فرازهای تکینه و خویشمانی(=فردی و شخصی) دین را سرببرند و در میان مردم بپراکنند وگرنه گرداندن یک کشور کهنسال چون ایران بی از برنامه به روز و کارآمد هرگز نمی تواند روی خوشی و نیکبختی را ببیند. دینورزان(=روحانیت) کشور ما در یکسد سال گزشته بی اینکه توان و ابزارهای رسانه ای امروز را در دست داشته باشند با یک وخشور(=فتوا) چارچوب هر پادشاهی و فرمانروایی را فرو می ریختند. زیرا آنروز دین درگستره و ابزار فرمانروایی نبود ؛ دین ابزار انساندوستی و جوانمردی بود و دینورزان دیدبانان و سنجه های بسودن (=تشخیص) راستی و کژی بودند و تراز خدایگانی و اهریمنی شناخته می شدند. بجایش امروز با همه توانمندیها و رسانه هایی که دربست در چنگ دینورزان است پیروان امام خمینی دهها پاره شدهاند و گروه هایی که خود را پیرو رهبری می خوانند سدها شقه شده اند. دیروز یک دینپژوه مانند میرزای شیرازی در درازنای زندگی اش تنها یک وخشور داده است ولیک؛ امروز از هر دین پژوهشی سدها وخشور داده میشود؛ لیک گوشی شنوا نیست. همین نامزدهای شش گانه فرنشینی کشور را بنگرید؛ همه ؛خود را پرچمدار اسلام و پیرو رهبر می خوانند؛ لیک؛ اگر شنونده ای ایشان رانشناسد و پای سخنانشان بنشیند؛ می پندارد: هریک نماینده ی یک کشور دشمن و در جنگی بزرگ است. مگر همه ی شما از کارگزاران و دست اندرکاران این مرزوبوم نبودید؟ که چنین برهم دشنه می کشید؟
بهرروی؛ کشور ما در فراروندی به سوی سیاهی و تباهی شتابنده است که نیازمند درمان آنی و بیدرنگ است. همگان باید دست از خودسری بردارند و دراندیشه ی رهایی مردم از این آتش دامن سوز باشند.
یکی از راهکارها بردن دین به درون خود آدمهاست؛ اسلام آموزه ی کشورگردانی ندارد.
دنباله دارد……….
نیکبخت باشید دانیال استخر ۹۶/۲/۲۰ شیراز
چهارده سالم بود که زمزمه های انقلاب ضدسلطنتی”اگه مفهوم رسایی باشد”درگوشه وکنارکشورشنیده می شد.پدرم کارمند ساده ی یک اداره ی خدماتی ،نان بخورونمیری برای زیستن ویه عالمه مهمان که ازروستاهای اطراف به بهانه ی سربازبگیری ودعواهای قومی وقبیله ای وبه نسبت دورونزدیک “پدری ومادری”هم به آنهااضافه می شد وکمترشبی بود که مشق های شب بخاطرنبود برق وزیرنورچراغ زنبوری به آخرشب نکشد.!البته ماقبل این زمزمه هایه آموزگارتبعیدی بود که یک روزهنگام زنگ انشاء دنیای مراتغییرداد.چهارم ابتدایی حوای اواخرسال 55درحالی که بالذت تمام کتاب”سفرهای گالیور”که ازهمکلاسی وازقضاء فرزند بخشدارشهرمان بود گرفته بودم وباحرص وولع درخواب وخیال کودکانه همراه آن مرد غول پیکروساکنان شهرلی لی پوت دنیای خودم راداشتم.دنیایی فارغ ازترس ودلهره واضطراب وبود ونبود ویاکمبودهای زندگی،شاید زندگی همه اش همان بود بارویای یک آدم غول پیکر…؟!!آقامعلم وقتی دید میان این همه هیاهو پسربچه ای ساکت وآرام سرش توی کتاب است وبه محیط اطرافش بی توجه !وحتی گاه چکه های سقف کلاس رادرست دربالای سرش تاب می آورد وسرازکتاب نمی گیرد،کتاب راازدستم گرفت.پیشم نشست.راستش نشستن معلم روی نیم کت من برایم یه لذت زیرپوستی خوشایند هم داشت امانه تاآن حد که خودم رامتفاوت ویاچیزی که بعدهافهمیدم “غرور”است برایم به همراه داشته باشد..گفت :همیشه کتاب می خوانی..کمی باخجالت ومن من کردن گفتم:نه آقامعلم..این هم مال اون ….است.هیچی ..!روزبعد دیدم معلم مراگوشه ای برد.درست زیریک درخت توت.آخه مدرسه ی مانزدیک یک باغ بزرگ بود..دوروبرش رانگاه کرد واززیرکتش کتابی بیرون آورد وتآکید کرد کتاب راداخل کیف”کیف که چه عرض کنم”چیزی شبیه بغچه ودست سازکه خواهرم بادست دوخته وبایک نایلون سبزرنگ کیف راپوشش داده بود تاهنگام برف وباران کتاب هاخیس نشوند..غروب باهمان چیزی که بعدهافهمیدم غروراست ومورد اعتماد معلم”اعتماد”راهم بعد هافهمیدم..کاش این یکی رانمی فهمیدم چون “اعتماد”حتی ازغرورهم غلط اندازتربود..شاید مث همینی که دارم برای شمامی نویسم..؟!!”تلخون”نوشته ی صمد بهرنگی.شب باهمان حرص چراغ زنبوری رابه بهانه ی نوشتن مشق کش رفتم.چون یه خواهرهم داشتم که دوسال جلوترازمن یعنی اول راهنمایی بود وهمیشه سرچراغ وزاویه نورآن دعوی داشتیم..”خدارحمت کند خواهرم راسال78بادنیاوداع کرد”هیچی..کتاب راخواندم وهمه اش سئوال وتعجب که توی این کتاب چه نوشته که آقامعلم اینقدربااحتیاط آنرادرکیف من گذاشت..روزبعد کتاب راطبق قولی که داده بودم کتاب رابرای آقامعلم بردم..گفت خوندی..گفتم بله آقامعلم..گفت چیزی فهمیدی گفتم.نه آقامعلم..واقعآ چیزی ازکتاب جزء یه قصه ی ساده ازآدمهایی که همیشه کنارم بودن واین باراونارادرکتاب خواندم چیزدیگری برای فهمیدن نداشت ..ولی یه سئوال دیگه داشت که این آقای نویسنده ازکجامی داند که خیلی ازآدمها اینگونه زندگی می کنن،چون نویسنده ی خیالی من”جاناتان سوفیت”اگه درست یادم مانده باشد چنین آدمهایی درکتابهایش نبود..هیچی..همان روزمعلم کتاب کم حجم تری که بازبایه روزنامه جلدش راپوشانده بودداخل کیفم گذاشت..گفت اینو بخون ویه انشاء ازبرداشت خودت ازکتاب بنویس وبیارکلاس برای بقیه بخوان..راستش جاخوردم.فکرکردم آقامعلم می خواهد مچ گیری کند که من اصلا کتاب رامی خوانم یانه..؟!!بیغ نبودم ولی اینقدرهم هشیارنبودم ولی چیزی شبیه آنچه گفتم درذهنم گذشت وحالا دوشب فرصت داشتم..پنجشنبه ای برفی بود..نم نم برف آرام آرام ازآسمانی که همیشه نگاهم به آن بودکه پشت این ابریااین آبی کم رنگ یاشب هاپشت این همه ستاره وماه چی هست..پاک هپروتی بودم.ساعت هاخیره می شدم.بعضی ازستاره هادرشب آرام حرکت می کردند ویه شب سربه هوی درحالی که حرکت ستاره رادنبال می کردم سرازیک خرابه درآوردم ویه راست روی شکم سگی ولگرد پاگذاشتم.ازشماچه پنهان نزدیک بود زهره ترک شوم وکمی هم خودم راخیس کردم.
روزموعود فرارسید ومن کتاب راچند بارخواندم “ماهی سیاه کوچلو”..؟!این کتاب معروف ترازآن است که بخواهم چیزی درموردآن بگویم..برای اولین بارروبروی دانش آموزانی که ازسرمامی لرزیدند حدود دوصفحه ای که سرهم بندی کرده بودم خواندم..شبیه رویای خودم مث خیره شدن به “آن کوه بلند “که شهرکوچکم رااحاطه کرده بود..پشت آن کوه چه بود.گفتم که هپروتی بودم..؟!تااینکه معلم به من بیشتراعتماد کرد..اززندان گفت .ازچریک.وحتی کلمه ی “فدایی”راهم یک بارمیان حرف هایی که می زد بکاربرد..راستش منم بدم نمی آمد که یه معلم که اون موقع اعتباری داشت واسه ی خودش وجزء آرزوهای خودم بود وبازحتی وقتی موضوع انشاء علم بهتراست یاثروت من ازمیان این موضوع کلیشه ای میانبری می زدم که آقامن دوست دارم معلم شوم..؟!هیچی..همان سال زمستان پدربامادیان،خسته وکوفته ازشغلی که به او داده بودند نامه ای متفاوت وبروبوی زیبایی داشت وآرم”شیروخورشید نشان”گوشه ی آن بود وزیرش نوشته بود”دفترنخست وزیری”ازکیسه اش بیرون آورد..ودائم باشادی که درچشمانش موج می زد”مملکت صاحب داره..مگه کشکه..آخرش جواب دادن..آخه دویست چهل تومان (تک تومانی)هم میشه زندگی کرد..حتمآخوداعلی حضرت می دانند که من چطوربااین پندرغازشکم شش سرعائله راسیرکنم..پول آخوریابو هم نمیشه..بیادخترم..بازکن.همه تانه می برم زیارت نبی دانیال..”خواهرم هم خوشحال بود.درواقع همه خوشحال بودیم .بقول اخوان”سورت سرمای دی بیدادهامیکرد”..امامادر..مادر.!..مادرهمیشه درنگاهش نوعی شکاکیت بود وبیشتربه جای باورکردن به پدرامید می داد.؟!!خواهرنامه رابازکرد.خیلی شیک بود کاغذی که نامه روی آن نوشته شده بود..گویاخواهرم متوجه متن نامه شده بود.خیلی کوتاه ومختصر..سکوت کرد.به همه نگاه کرد.به برق نگاه شادپدر.به همه.به مادر.دوباره نگاهش راچرخاند..پدرکمی عصبی شد “دبخون دختر.لالمونی گرفتی..”که اشکی ازگوشه ی چشم خواهرسرخورد .آرام ازگونه هایش عبورکرد..روی لب بالایی اشک راباشوری آن قورت داد.صدایش لرزید”به آدرس شهر..آقای…لطفآازمکاتبات مستقیم بادربارخودداری کنید.امضاء فرح پهلوی شهبانوی ایران”..برای اولین بارپدرمات ومبهوت وباضرباهنگ منظمی روی کتری آب جوش که روی “تژگاه”بود می زد..”بخون دخترم..بخون..چیزدیگری نیست..حتمآهست..بقیه نامه روبخون..”خواهرم نامه راکناری گذاشت وگوشه ی اتاق کزکرد ونشست..امید مادر..”مهم نیس مرد.خدابزرگه..درست میشه.یکی دوسال دیگه صبرکنی همه چیزدرست می شود…؟!!نه نشد..پدرباهمان مواجب بخورنمیرصبح زود باروبندیل می بست وسراغ کارش رفت…؟!.حکایت رابرای آقامعلم تعریف کردم..آقا معلم هم متآثرشد ودلداری داد وهم حرف هایی زد که خیلی متوجه نشدم..عدالت..برابری..همه ی زحمتکشان یه روزبه دنیای زیبایی که می خوان می رسن.فقط”باید راه بیفتیم تاترسمان بریزد”این جمله رابارها درکتاب “ماهی سیاه کوچلو خوانده بودم”تااینکه یک روزآقامعلم راازپاسگاه خواستند..البته هرچند وقت یک بارباید خودش رابه پاسگاه معرفی می کرد وبرگه ای امضاء می کرد وبیرون می آمد..حوالی زمستان 56بود.زمزمه هاکمی بیشترشده بود.صداهایی ازگوشه وکنارکشورچه توسط معلم بگوش همه می رسید..؟!دیگرمنو آقامعلم سرشوخی مون اونقدربازشده بود که یه روزدرست یادم نیست سرچی بایه دانش آموزدیگه بحث ،شاید هم دعوی ..گفتم به “خدا”من اینجوری نگفتم..دیدم که آقامعلم خنده ای کرد وگفت..پسرخوب نیازی به “خدا”نیست.سرمایه داران وزالو صفتان وکلی کلمه ی قلمبه سلمبه روکنارهم ردیف کرد که “خدا”روبرای جیب خودشون ساختن نه برای راست یادروغ بودن حرفای تو..راستش بهم ریختم..دیگه شوخی بااین یکی برایم اصلا دلنشین نبود.دلایلش هم دلنشین نبودن..آخه من باحرفای مادربارآمده بودم که دروغگو دشمن خداست .حالا اگه خدا خوددش ..نه نتونستم..هرچند برای مدتی هم فاصله ام راباآقامعلم حفظ کردم..ایناروبرای خوشایند یابدآیند کسی نمی گویم..من نمی توانستم چیزی هرچند زیباودلنشین ودارای هرجنبه ای ازحقانیت بدون خدابپذیرم”البته این تلقی امروزه من است”وگرنه آن زمان باوجود دلخوری ازآقامعلم چند روزی باخودم خلوت کردم..بعضی حرفهایش هم چندان بیراه نبود..اگه خدابودچراباید پسربخشدارهرروزتمیزونونوارباصبحانه ای مفصل به مدرسه بیاید وباقی هی نگاهش کنن وتف قورت بدن.تازه پسرفلان بقال هم بود .پسررئیس پاسگاه هم بود وخیلی ازکسانی که درآن شهرکوچک تلویزیون داشتند.فیلم وسترن ومردشش میلیون دلاری وکارگاه راک فورد وتلخ وشیرین ومرد اول وسلطان صاحب قران..نه آخری روکامل دیدم..چون دریک حیاط درندشت باعویم زندگی می کردیم واو وضعش بهترازمابود.امااول باید حتمآ جورابامون میشستیم چون پای همه بو می داد.یه نفرودونفرهم نبود.بچه های همسایه یه ایل بودند..؟!!”
آقای نوریزاد بزرگوار درود بر شما
ایمیلی را تقدیم کردم؛ دوست داشتم بازخورد و رهنمود شما را داشته باشم. ظاهرا دریافت ننمودید؛ بنابراین، از این راه برایتان عرض می کنم:
رییس جمهور شایسته کیست؟
شایستگی ها
آنقدر شجاع و آگاه باشد که هر زمان احساس که به هر دلیل نمی تواند به وظایفش عمل کند؛ کنار بکشد.
خط قرمزش دروغگویی باشد. عشق و نوع دوستی و خانواده هویت ویژگی بنیادین سرشتش باشد.
کارنامه سالانه به مردم بدهد و اگر نتوانسته کارها را درست انجام دهد؛ از مردم برای ادامه کار رای اعتماد بگیرد. این کارنامه باید نشان دهد نمره وی در دست یافتن به هدف های پیشرفت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی چه بوده است؟
برای تصمیم های اساسی و کلان رفرندام بگذارد؛ از جمله ارتباط با امریکا و به رسمیت شناختن اسراییل یا مشارکت در جنگ سوریه، بازبینی قانون اساسی.
تمام طرح های سرنوشت ساز و استراتژیک خود را با مشورت و تایید نخبگان و دانشگاهیان به اجرا در آورد.
دست کم یک سال پژوهش در احوال کشور نموده و سپس برای برنامه ریزی مدیریت کشور دست به کار شود.
دست کم یک سال پژوهش و کارشناسی درباره قانون اساسی کرده و قانون اساسی مدرن را به رفرندام بگذارد و طی چهارسال به انجام برساند؟
در زمینه سیاست اتحادیه خاورمیانه آرمان توسعه سیاسی و صلح جویی قرار داده و الگویی مانند اتحادیه اروپا در خاورمیانه را دنبال کند. تا این منطقه را از جنگ و عقب افتادگی رهایی دهد و این منطقه به جایگاه واقعی آن یعنی نقش آفرین جهانی و جاده ابریشم شرق و غرب باشد برگرداند.
افزایش امنیت سرمایه گذاری به رده کشورهای اروپایی با ایجاد شفافیت و ثبات در قانون و قانون گذاری.
دانش آفرینی را شالوده بالندگی و توسعه پایدار هم جانبه بداند و با همیاری علمی با آموزشگاه و دانشگاه ها و پژوهشگاه های نام آور جهان 5% تولید ناخالص ملی از راه تولید دانش باشد. کارایی سامانه آموزش و دانش اندوزی را به اندازه ای بهبود دهد که از ابتدایی تا دکتری مدارک ایرانی در همه جای جهان پذیرفته شود.
بازآفرینی شخصیت و آمیزه اقتصاد کشور با دنبال کردن اهداف زیر
• سالی 25% وابستگی به نفت را کم کند؛ یعنی بدون فروش نفت زندگی خوبی برای ایرانیان فراهم کند.
• سرمایه گذاری داخلی و خارجی را آن قدر رونق بدهد که رشد اقتصادی سالی 5% را برای دست کم ده سال فراهم شود.
• کشاورزی و دامداری و تکنولوژی های وابسته را عنوان صنعت مادر در نظر بگیرد و آن قدر توسعه دهد که دست کم 50% تولید ناخالص را دارا باشد.
• سهم 10% از صادرات به خودروهای برقی را به عنوان راهی رهایی بخش برای زنده شدن خودروسازی، از بین بردن آلودگی، جلوگیری از به آتش کشیده شدن دارایی ملی و بالاتر از همه بردن دانش این صنعت به سطح جهانی
• و زمینه های متنوع و فراوان در این زمینه وجود دارد…..
استاندارد زندگی را به عنوان خواست و باور یکایک مردم بداند به آنها بشناساند و اهداف مرتبط با آن مانند
• افرایش امید به زندگی به سطحی بالاتر از میانگین جهانی
• افزایش سطح تندرستی به 50 کشور نخست جهان
را سرلوحه کار خود قرار دهد و به جای پرداخت یارانه؛ بهداشت و درمان تن و روان را رایگان نماید.
قانون گذاری فرهیخته و کارشناسانه و هوشمندانه به عنوان روح دولت بداند و قانون ها با رویکرد کارآ، آسان، نتیجه گرا و مبتنی بر خواست مردم متحول نماید تا نظام ادارای شکوفا شود.
برای نمونه روش هجوآلود کاندیداتوری ریاست جمهوری را اصلاح کرده و نقش مردم را در تشخیص و تایید شایستگی ها اساس گزینش بگذارد. مثلا هر کاندیدا دست کم یک سال قبل اعلام آمادگی کند؛ برنامه کارش را اعلام کند و دست کم 1000 استاد دانشگاه و 1000000 شهروند تاییدش کنند و دست کم ده سال تجربه مدیریتی موفق داشته باشد. در این صورت رسما به عنوان کاندیدا با دیگر رقبا برای رای گیری نهایی به مردم معرفی شود.
لطفا این نوشته را نقد کنید و با هوشمندی خود آن را بپیرایید.
درود جناب نوریزاد
هرچند وقت یک گروهی در مشهد بچه های کوچیک و تا سیزده ساله میدزدن هیچ رسانه ای هم اعلام نمیکنه فقط یه بار اعلام کردن که در شمال یه باندی که زیر نظر یه اقازاده بوده بچه هارو میدزدیدن میفروختن به کسایی که بچه دار نمیشدن یا تکدی گرا…
وتازگی میگن بچه هارو یه عده شونو برای فروش کلیه دختر بچه هارو به شیخ نشینان پسربچه هارو هم برای تکدی گری پنج میلیون میفروشن اگه سنش پاییین باشه نوزاد باشه تا بیست میلیون میفروشن اینارو قرص خواب میدن میان میشینن کنار خیابون مردمم بخاطر بچه که فکر میکنن مریضه کمک میکنن…خواهش میکنم یه اطلاع رسانی بکنید به کسانی که بچه بغل هستن کمک نکنن بذارید بفهمن بخاطر بچه هست که پول بهشون نمیدن تا دیگه دست بردارن …من دوتا بچه کوچیک دارم هروقت میفهمم این گروها شروع کردن حالت تهوع میگیرم هیچی نمیتونم بخورم حالم خراب میشه ..
امشب خالم اومد گفت همسایمون اگهی زدن همسایه مونم گفت منم دیدم اگهی اینایی که بچه هاشون گم شده..
پارسال گفتن یه دکتری و گرفتن که کلیه بچه هارو خارج میکردن یکی ازدزدا یکم شرف داشته یکی ازبچه هارو برده اجازه نداده جفت کلیه شو دربیارن یکیشو فروخته دوباره با یه کلیه اورده داخل کوچه رهاش کرده …
خیلی مردم مواظب بچه هاشون باشن همش تجسم میکنم که اون بچه چه میکشه زجه هایی که میزنه دیوانه میشم…
هی میگن امنیت داریم چه امنیتی داریم دیگه چیمونو باید بفروشن تا تکونی بخودمون بدیم تما باید اتفاق برای ما بیفته تا تکون بخوریم مردم خودشون با همه بدبختی میسازن کلیه شونو نمیفروشن بعد اینا میان کلیه هارو میفروشن…
کسانیکه و عقیده های که خواهان تعامل زیاد مردم ایران با جهان نیستند و با شعار اقتصاد مقاومتی مردم را تحریک به دوری از داد ستد و تعامل بالا و فعال با جهان هستی و جهانی که خداوند یکپارچه خلق نموده می کنند .
بدانند در پژمردگی ، انحراف و عقب ماندگی شدید این ملت خواسته و ناخواسته فعالیت می نمایید .
ما جزئی از کل این جهان هستی هستیم و نه کل ان ……
هیچ جزئی حتی در یک دستگاه و یا کارخانه کوچک دست ساخته بشر هم نمی تواند تمامی نقش و وظایف یک کل را انجام داده و هدف ان دستگاه و یا کارخانه را به نحو مطلوب جامه عمل بپوشاند .
دستگاه افرینش و بزرگ بنام کره زمین خدا هم از این قاعده مستثی نیست و نخواهد بود .
با منزوی کردن ایران و تزریق احساسات و تحریک غرایز و خلق و خوی مربوط به عقب مغزی از جمله تعصب و غیرت و ستیزه جویی ایرانیان …. و جلوگیری از عدم تعامل و همکاری مهم و تنگاتنگ با سایر اجزای این جهان ، ایران و ایرانیان به فرجام و عاقبت نیک نخواهد رسید .
رشد ایران و ایرانیان منوط به افزایش اگاهی و شعور و دوری از جهل و تعصب و پیدا کردن جایگاه خوب و با ارزش و ایجاد تعامل با اجزا مختلف و لو متضاد موجود در جهان هستی می باشد .
به امید آنروز
سلام جناب نوریزاد : یکی از اهالی گرگان که تا سال 1364 شکارچی بود میگفت که در آن سالها با هجوم سپاهیان واطلاعاتیها برای شکار حیوانات بکلی شکار را کنار گذاشت – میگفت در زمان شاه یک نفر تنها برای شکار به روستای زیارت گرگان میامد و انهم شاپور پهلوی بود که با خدمه و چند تن از بزرگان به شکار میرفت و تنها یک شکار میزد ولی بعد از انقلاب اطلاعاتیها تمام مارالها و حیوانات را نابود کردند و به یکی ودوتا و ده تا مارال قانع نبودند و همه را نابود کردند طوری که الان به ندرت میتوان این حیوانات زیبا را دید – حتی یکی از شکاربانها که دوست ایشان است یکبار توسط یک اطلاعاتی که یک مارال را شکار کرده بود مورد تهدید و کتک و ازار قرار گرفت – واقعا متاسفم که به هیچ جای این وطن رحم نشده- ضمنا در روستای زیازت هیچ کس الان حق ساخت ویلا ندارد جز یک آخوند که خودش ودامادش در حال ساخت ساختمان 3 طبقه در دل طبیعت هستند و هیچ کس نمیتواند اعتراضی به ایشان بکند در حالی که اگر یک روستایی بخواهد در همان اطراف یک دامداری ایجاد کند سازمانها آن چنان سرگردانش میکنند که از دام ودامداری بیزار شود
سلام
ابتدا اعلام کنم بنده از آنانی هستم که کنار گود نشسته ام .برایتان کف میزنم
ومیگویم لنگش کن . البته همین که شاخ
نمیزنم دستم درد نکنه!!!
واما این خدمت به بیماران تنگدست در این شرایط هردمبیل فراوان لذت بخش
ایثارگرانه و بزرگ اما این کجا وبرافراشتن نام نرگس محمدی کجا .
کنار ساحل شخصی ایستاده بود دریا را
تماشا میکرد ناگهان متوجه شد شخصی
درحال غرق شدن است .شیرجه به دریا زد و اورا نجات داد . به محض در آمدن از دریا دیگری را دید در حال غرق شدن
دوباره به دریا رفت اورا هم نجات داد.خلاصه تا شب کارش همین شد.
شب در راه بازگشت دیوانه ای دید که
بدون توقف رهگذران را به آب می اندازد.
خلاصه اصل برمهاردیوانه است .وگرنه
هرچه از دریا نجات دهی پایانی
ندارند. ما شجاعانه پنهان شدیم اما اگر
برنده شدی ما هم شریک!!!
خدا قوت سالار.
نرگس را فراموش نکنی دلاور
حالا که اسیر دیوانه شده.
درود جناب نوریزاد اینجانب یکی از فرزندان این مملکتم .و نمونه ی بارز شوربختی یک جوان هستم .25 سال سن ,بچه ی روستا ,دانشجوی دانشگاه تهران ,بی پول و تنها …افسردگی شدید مقاوم به درمان دارم و خانواده ام نمیدانند.4 سال است.من مجبورم نقابی به چهره بزنم تا اطرافیانم عمق فاجعه را درموردم نفهمند.و نیز مجبورم بجنگم با همه چیز بخصوص با هیولای تاریک افسردگی.میدانی اقای نوریزاد من به خدا اعتقاد ندارم.چون اگر خدایی وجود داشته باشد نمیتواند این همه نابسامانی را ببیند و هیچ چیز نگوید.اعتقاد به خداداشتن یا نداشتن البته به نظر من یک مسأله ژنی _تربیتی است.یعنی من ادم هایی میشناسم که شبانه روز فلسفه غرب میخوانند وخودشان هم قبول دارند که از نظر منطقی نمیتوان وجود خدا را اثبات و یارد کرد ولی بازهم نمازشان ترک نمیشود.چون اینگونه تربیت شده اندو البته از لحاظ ژنی گرایش به خدا دارند.به هر حال .برویم سراغ رای دادن یا ندادن ؟دوستان متفکر من (واقعا متفکر)هم میخواهند رای بدهند که جلوی رییس جمهورشدن تند روها را بگیرند.یک بار چند روز پیش صوت صدای شما که درمورد رای ندادن حرف میزدید را برایشان پخش کردم.ابتدا خودرا به حواس پرتی زدند سپس کمی بعد یک هنذفری به من دادند تا خودم تنهایی گوش کنم.همه شان توافق دارند که جمهوری اسلامی کارکردش درست نیست.وهمه شان میگویند بین نامزد ها نامزد دلخواه شان وجود ندارد.نمیگویند رای میدهیم که پای شناسنامه مان مهر بخورد.اما من میپندارم دقیقا به همین دلیل است .انها میترسند که برایشان بعدا مشکلی پیش بیاید.اما جناب نوریزاد این حرکتشان بسیار برای من غیر قابل فهم است.اگر اعتراف کنند که مشکلی نیست.ولی انها برای اینکه خود را قانع کنند که برای رای دادن دلیلی دارند سعی میکنند بقیه را هم به همین رای دادن ترقیب و صدای کسی مثل شما را نادیده بگیرند.همیشه وقتی کاملا به اطرفیانم اعتماد کردم چندی پس از ان پی بردم که انها در حال توطعه هستند.در جهت منافعشان .بزرگ یا کوچک.اعتقاد دارم شما ادم صادق و رو راست هستید .اما جناب نوریزاد میخواهید بدانید اینهمه بدبختی از کجا نشات میگیرد؟از همین رذالت های کوچک,از همین قدرت طلبی های کوچک,از همین ادم های کوچک.شما نباید صورت مسأله را فراموش کنید .کشورما کشوری جهان سومی است .ادم هایش به همدیگر رحم نمیکنند.وبیشتر از ان همدیگر را درک نمیکنند.ممکن است همدیگر را دوست داشته باشند وچون این دوست داشتن کور است ومشروط به را حتی با حرص طمع جایگذین میشود.شما تنهایی جناب نوریزاد بسیار تنهاتر از انکه گمان میکنی
ما که بالاخره سر در نیاوردیم قیام بکنیم یا نکنیم!..از یه طرف میگن قم شهر خون و قیام است..پس به همه قمیها باید سیلی زد؟
یا میگن محرم ماه قیام است..یعنی به عزاداران محرم باید سیلی زد؟..پس یزید کار خوبی کرد که به قیام کنندگان سیلی زد؟
یا مثلا در مثابل ظلم قیام کنید..آقا یعنی کاری کنیم که جضرت آقا چپق مان را چاق کند؟!!
من الان میدون قیام هستم..یعنی وایستادم سیلی بخورم!!
خفه شدیم از این همه قیام کردن!! و سیلی خوردن!!
بدون شرح!
در شهر هرت
این کشتی نظام
روسویش گورستانهای آباد، کودک زنان متجاوز شده و مردم برده فروخته شده است.
این کشتی مرگ و نیستی ایران است.
با هر ناخدایی.
در شهر هرت
چرا نباید رای داد؟
چه روحانی و چه رئیسی بر سر کار آیند، این ملت قربانی شده ا ند.
مگر در دوران روحانی کمتر اعدام شدند؟
برجام مگر به باز شدن نسبی راههای مالی مردم و نظام نشد؟
دولت روحانی مگر توانست حصرها را بردارد؟
مگر اصولا دولت چقدر در مقابل سپاه و رهبر قدرت دارد؟
آیا ۳۸ سال این نظام بهره ای برای ملت داشته؟ به جیب خود و صورتهای مردم بنگرید؟
آیا مردم سرزمین شایسته این بدبختی اند؟
آیا دونسل فرصتی کافی نبود؟
ما شاهدیم که رهبر /سپاه عصبی تر و به این مسئله رسیده اند که حتما ،برای ماندن ،احتیاج به حداکثر رای مردم دارند هر چه باشد حتی یک کاغذسفید؟
اوضاع بین الملی ایجاب می کند که آنها با قدرت خود را نشان دهند.
این افراد نماینده من نمی توانند و نخواهند بود.این جناح بندی ها و قهرهای خانوادگی بر سر (لحاف)ثروت و چپاول ملت است.
نباید خود را گول زد . این نظام فاسد هر کار برای ماندن و قدرت گیری و سرکوب و چپاول ایران خواهد کرد.مگراز این لقمه چرب و نرم (ایران) می توان گذشت؟
سناریوی پیش نوشته را خوب بازی می کنند و نقش تو و من سیاهی لشکر است و بس، ما در حد بردگان معدن گلستانیم که بی حقوق کار کرده اند و زمانی که خط فقر ۱۰۰۰۰۰۰ تومان گفته میشود که باید حدود۲۰۰۰۰۰۰ باشد چگونه می شد که برای ۵۰۰۰۰۰ تومان ماهانه این کارگران با ۱۱ ساعت کار می کنند و جان می سپارند. اگر این فاجعه انسانیت نیست پس چیست ؟اگر برده داری نیست پس چیست ؟ من این نظام رابه برده داری محکوم می کنم. این نظام با هر دولتی نقشی برای مردم به جز گداپروری نخواهد داشت.
امیر
6:26 ب.ظ / می 8, 2017
مزدک1 گرامی اروپائی ها هم اعم از یهود ومسیحی تک خدائی وتک کتابی هستند ولی وقتی فکر وخرد خود را به کار بردند وسطح شعور اجتمائبشان فزونی یافت هم به تسامح مدارا رسیدند هم به حکومت های سکولار
…………..
امیر گرامی حرف همین بکار بردن خرد و خردورزیست!اروپائیان تا زمانیکه خرد خود را از چنگال مسیحیت بیرون نیاورده بودند وضعشان از ما هم بدتر بود.تسامح و مدارا و تحمل دگراندیش با ادیان وایدیولوژیهای تک فکری و یک کتابی همخوانی ندارد.نمونه اش همین کتب مقدس است.سرتاسر قران پر است از تهدید کشت و کستار و غارت و برده و کنیز کردن دگراندیشان است.نه خیال کنید مسیحیان و یهودیان معتقد و یا بهائی و برهمائی و بودائی و غیره بهترند؟اصولا هر جا حرف از تقدس زده می شود اول خردورزی و خردمندان را نشانه می گیرندچون اصولا خرد با مقدسات همساز نیست.همین چند روز پیش یکی از ستاره گان پلی بوی در سرزمین خود بر روی کوهی ایستاده بود و عکسی لخت انداخته بود مردم متدین!منطقه بر او شوریده بودند چون خانم حرمت کوه مقدس شان را نادیده گرفته بود!حالا از بتهای مطلا و زراندود شده خودمان //// بگذرید!
https://www.youtube.com/watch?v=Eh-NB0aP1qM
https://www.youtube.com/watch?v=czn3YZtQWyM
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۶
رضا علیجانی
عامل کودتا و رفیق روسیه بیخ گوش رئیسی
چفیه به گردنهای نظامی- امنیتی که رئیسی را در انتخابات اخیر جلو انداختند دنبال چه چیزی هستند؟ آیا به تعبیر سردار ذوالقدر(مرد پشت صحنه کنونی جمنا)، درباره انتخابات ۸۴، به دنبال سازماندهی و برخوردهای «چندلایه»اند و یا همچون سال ۸۸ به دنبال یک کودتای انتخاباتی تمام عیار؟ آیا از روشهای نرم استفاده میکنند و یا اگر ضرورت ایجاد کند به روشهای سخت هم دست میزنند؟ اصلا چه نیازی بود ابراهیم رئیسی که رفتوآمد نظامیان نزد او در یکسال اخیر وی را به عنوان یکی از محتملترین نامزدهای رهبری آینده مطرح میکند را به عرصه سخت انتخابات بکشند؟ آیا راه مطرح کردن او در مجلس خبرگان به هنگام نیاز، مسیر آسانتری نبود؟
چرا رئیسی را آوردند؟
قبلا نوشتهام که نظرات در موافقت و مخالفت با به صحنه انتخابات آوردن رئیسی چه بوده و رهبر نظام در این میان چه موضعی اتخاذ کرده است. در هر حال چفیه به گردنها روی نارضایتی و ریزش آراء حسن روحانی که در دفعه قبل حائز اکثریتی ناچیز (یعنی کمتر از یک درصد) بالاتر از نیمی از آراء بود حساب زیادی کردهاند. آنها فکر میکنند به راحتی و با بسیج تمام امکاناتشان در سپاه و بسیج و کمیته امداد و جامعه مدرسین (با اعزام طلاب به طور وسیع به روستاها) و… میتوانند انتخابات را دو مرحلهای کرده و در دور دوم برنده شوند. بدین ترتیب آنها در پی آن هستند رئیسی را از پشت صحنه به روی صحنه بیاورند و چهرهاش را عادیسازی کنند و با «تطهیر» رنگ ننگ «جنایت» که یکسال پیش توسط یک مرجع مذهبی آزاده بر سر و روی او پاشیده شد و با دادن سیمای یک فرد جاافتاده و سید ریش سفید خوشسیمای آرام طرفدار محرومان، چهره واقعی خشن و هتاک و مهاجم او را «تحریف» کنند و وی را در کسوت جدیدی به روی صحنه سیاست ایران بکشند و مقدمات رهبریاش را با پرکردن نقطه ضعف عدم مدیریت کلان اجرایی فراهم کنند و در ضمن در هنگام انتقال رهبری، پست مهم ریاستجمهوری را نیز در دست داشته باشند. در کوتاهمدت نیز آب از دست رفته منافع سرشار نابود شده با برجام و بدقلقی دولت روحانی با سپاهیان را دوباره به جوی برگردانند.
……..
……..
http://zeitoons.com/29622
سلام،
اطلاعات تازه ای منتشر کنید. این فیلم که خیلی قدیمی است. با سپاس
رهبر عزیز ما در آستانه انتخابات با ارائه رهنمود به ملت فتنه گر ،وعده ولایتی را یاد اور شدند که هر کس قیام کند سیلی خواهد خورد!.. این ماجرای سیلی زدن و سیلی خوردن هم حکایتی شده..دریغ از یک ماچ و بوسه برادرانه و خواهرانه!…همش سیلی و همش کتک!..بابا سر جّدت کوتاه بیا!..این انتخابات هم شده مایه عذاب روحی و جسمی!!
نکته دیگر هم این که در این نظام مقدس تا اسم انتخابات میاد همه بی اختیار میگن رهبر می خواد تقلب کنه!..بعد هم همه با هم میگن رهبر یک سیلی هم میزنه!!..اما معجزه اینجاست که وقتی به آدم میگن سیلی می خوری بی اختیار صورتش که بالای بدن قرار داره میسوزه ولی وقتی ولی امر مسلمین میگه سیلی میزنم ،آدم به جای صورتش که بالا است، نشمیگاهش که پائین است درد میگیره!!
فقط ما نفهمیدیم کجای نظام تیر میکشه که می خواد به تلافیش سیلی به اونجای ما بزنه!!
سرور گرامی جناب نوری زاد
مجموع قرائن و شواهد نشان می دهد که حاکمیت با رهبری سیدعلی خامنه ای و مجموعه ای از قاضیان و نظامیان و اطلاعاتی ها، میل شدیدی به بگیر و ببند دارند. آنها از اعتصاب غذاها به شدت عصبانی اند.آنها از پخش شدن اخبار نارضایتی عمومی در تلگرام و فضای مجازی، به شدت عصبانی اند. خامنه ای همه ی بدبختی خود را زیر سر شبکه مجازی بخصوص تلگرام می داند. او مسبب این بدبختی را در درجه اول حسن روحانی می داند و حسن روحانی را هم انتخاب مردم می داند که او را به چنین پریشان احوالی رسانده اند.
از طرفی حسن روحانی با تعابیر تندی که چند روز پیش به کار برده، ثابت کرد که راهی به جز ایستادگی ندارد. راهی به جز تکیه کردن بر آزادی ندارد. او اگر ایستادگی کند ملت ایران را دارد و چه بسا به حصر هم برود ولی محبوب می ماند بنابرین اینکه فکر کنیم او معتدل مانده است و دارد بازی می کند، حرفی است که پذیرفتنی نیست.
بعلاوه من به عنوان یک شهروند تا دیروز به شدت از دلایل عدم رای دفاع می کردم اکنون هم معتقدم این نظر که رای کم ترین فایده را در نظام جاری دارد، بسی ترجیح دارد بر نظری که معتقد به تاثیر رای است ولی تصمیم گرفتم درک خودم را نادیده بگیرم و به نظر مصطفی ملکیان، عبدالکریم سروش، مجتهد شبستری و متفکران و روشن اندیشان بسیاری عمل کنم که بااینکه هیچ منفعتی در این حکومت ندارند اما اجماعاً رای دادن را بهتر می دانند. بنابرین گرچه ممکن است نظراً حق با مدافعان عدم رای و یا مدافعان تحریم باشد اما فکر می کنم، ترجیح دادن نظر متفکران و قشر وسیعی از جوانان بر نظر خود، نوعی فروتنی واقعی را به شما هدیه می دهد. چه بسا اگر شما هم به عنوان یک مبارز برای خاطر استمرار راه مبارزه با جهل و ستم و برای ماندن تلگرام و فضای مجازی به سمت رای دادن برگردید، آینده نیکوتر خواهد بود. فضای بسته یعنی مردن ارتباط و جامعه مدنی و مردن همه ی امیدهای کوچک. آری در آن وضع که تلگرام بسته شود و فضای مجازی کنترل شدید گردد، گرچه شاید نارضایتی شدید به تدریج مردم را به قیامی وادارد ولی این قطعی است که مردم برای تلگرام قیام نخواهند کرد!. بگذریم که هر قیامی هم لزوما مثبت خوب نیست! پس ماندن فضای مجازی و تلگرام یک ضرورت برای تداوم آگاهی بخشی به اقشار وسیعی است که بسیاری شان تازه دارند کلمه تابستان 67 را می شنوند. نظامیان مصمم اند که پا روی اراده ی مردم بگذارند اما یک رای تاریخی همه ی آنها را بدبخت و بیچاره خواهد کرد. رای تاریخی که «حصر باید بشکنه» را در سرتاسر ایران طنین انداز کند و به پیشوازش بفرستد و متوهمان را در خانه هایشان دچار لرز نماید. باری ای برادر و ای مرد مبارز، گاهی پای روی نظر خود گذاشتن و به نظر خطای دیگران عمل کردن عین عقلانیت است. بگذار تعدادی بد و بیراه بگویند اما عموم جوانان ایران زمین و متفکران روشن بین تصمیم گرفته اند مانع تحقق آمال نظامیان و فرماندهان جنگ نرم شوند.
من خودم مخالف رای دادنم ولی به سبب دلایل پیش گفته، به حسن روحانی رای می دهم و متعهدم حتما 11 نفر را وادارم به رای دادن به او و متعهدم هر کدام از این 11 نفر را تشویق کنم که هر کدام شان 11 نفر را متعهد به رای دادن به حسن روحانی کنند. پایه های پوشالین نظام ولی مطلقه نیاز به یک لرزش شدید دارد.
درود به علی ۱، من هم هر چه فکر کردم دیدم این تحریم نابهنگامترین و غیر ضروریترین تحریم است .حتماً شرکت میکنم و رای سلبی به حسن روحانی میدهم تا گماشتگان روسیه بالا نیایند و … بشمار.
“… خودم را نادیده بگیرم و به نظر مصطفی ملکیان، عبدالکریم سروش، مجتهد شبستری و متفکران و روشن اندیشان بسیاری عمل کنم. …”
– جناب علی 1
تفاوت این متفکران که نام بردید با امثال مصباح یزدی، خامنه ای، خاتمی و … در چیست؟ همیشه برای اینکه منفعل باشیم بهانه پیدا میشود؛ تقلیدی کور کورانه از دیگران و فراموش کردن آنچه خود هستیم. چه مبارک اتحاد فرخنده ای بین جمیع روشنفکران اتفاق افتاده که همگی بیانیه صادر میکنند برای رأی دادن!
تا زمانی که اکثریت مردم ایران بی شعور هستند، این نظام همچنان پا برجاست و فقط هر چهار سال یکبار با میکاپ و شینیون جدید و ترفندهای ناب در بکار بردن جاذبه های موقتی و کاذب و همچنین شگردهای تبلیغاتی، دلبری میکند و امثال شما نو اندیشان و آن چوپان و پشت کوهی را یکجا به پای صندوق های رأی میکشاند. اینجاست که متفکران و نواندیشان هم رای و هم داستان میشوند با متوهمان و مرتجعین کهنه پرست. شاید هم این متفکران، متقلبانی بیش نباشند!
تنها زمانی میشود به نابودی این نظام امیدوار بود که اکثریت مردم برای یکبار هم که شده به پای صندوق های رأی نروند و انتخابات فرمایشی را تحریم کنند. چرا مردم ایران برای یکبار هم که شده، تا به همین امروز، انتخابات را تحریم نکرده اند؟! آیا 38 سال تزویر، دغل کاری و ظلم این نظام کافی نبوده؟ مگر خاتمی چه کرد که این روحانی ادعایش را دارد؟
جناب علی 1
اگر روحانی برای بار دوم انتخاب شود، تازه میشود همان دور دوم خاتمی؛ آزار و اذیت های رهبر و جناح انحصار طلب شروع میشود و آن زمان است که روحانی هم فرومایگی را به اوج رسانده و با خیانت به اعتماد مردم میگوید: رئیس جمهور هیچ کاره است!
مگر باید چند بار تاریخ تکرار شود تا خریت مردم به پایان برسد؟!
آیا حتی یکبار هم انتخابات را تحریم کرده اند، این مردم همیشه در صحنه؟ این همه سال مثل چهارپایان بسته شده به آسیاب دور خود چرخیدیم و ادعای حرکت رو به جلو را داریم، غافل از اینکه این حرکت دورانی را پایانی نیست و فقط درجا میزنیم و خود خبر نداریم.
باید مردم خود را، تفکر خود را و انسانیت خود را ارج نهند و یوغ بندگی را با دستان خود باز کنند، این حاکمان هیچگاه برای مردم دل نسوزانده اند و در آینده هم دل نخواهند سوزاند. اولویت حاکمان حفظ نظام است و بس.
بی شعوری مردم دیگر به اوج خود رسیده؛ اینبار هم خامنه ای در چند روز مانده به انتخابات برای مردم و مخالفان خط و نشان میکشد و تهدید میکند، ولی…. افسوس که بی شعوری و حماقت را پایانی نیست!
جناب علی 1
حتماً بروید و رأی بدهید ولی حداقل عمل و سخن شما یک خط را دنبال کند و باری به هر جهت نباشید؛ دیروز شمشیر بکشید بر ضد روحانیان و نظام و … و امروز به یک روحانی که نام فامیل جعلی هم برای خود برگزیده که همان “روحانی” ست رأی دهید!… یادتان نرود قدمهایتان را بشمارید، از زمان خروج از منزل تا زمان رسیدن به صندوق رأی… به خود افتخار کنید که پس از اینهمه سال هنوز هم خواهان ادامۀ همین مسیر هستید… حتماً و بدون شک یک دورنمای مطلوب برای آینده ای دور متصور هستید.
نظامیان سپاه و روحانیان خود را صاحب ایران و انقلاب ایران میدانند، چه شما بروید رأی دهید و چه ندهید.
آممما! رأی دادن امثال شما بر جسارت آنها می افزاید و تداعی کنندۀ اینست که مردم ایران، خواهان نظام و نظامیان هستند. رأی دادن شما قوت قلبی ست برای آنها و مهر تأیید بر حقانیت آنها.
راستی حکایت این 11 نفر چیست؟ … نکند برای سپاس و قدردانی کردن از خدمات 11 دوره ریاست جمهوری پیشین است؟!
این مخالفت شما بدرد لای جرز هم نمیخورد! خود را گول نزنید! لااقل با خود صادق باشید و محکم گام بردارید. همین تزلزل و خود را نادیده گرفتن امثال شما بوده و هست که نگهدار این نظام تا امروز بوده.
در پایان، تکرار این گفتۀ فیلسوفانۀ! شما خطاب به جناب نوری زاد،خالی از لطف نیست:
“باری ای برادر و ای مرد مبارز، گاهی پای روی نظر خود گذاشتن و به نظر خطای دیگران عمل کردن عین عقلانیت است.”
اینهمه در این سایت، آسمان ریسمان کردید و درست سر بزنگاه، تر زدید به تمامی آنها!… به همین سادگی!
شاید همین قدر کافی باشد.
جناب آنارشیست شما در نفس عمل محض هیچ نمیگویید جز اینکه با صدای رسا فریاد میزنید که بیایید با اثر گذاری رای تحریمی خود مفت و مجانی برای ستاد انتخاباتی آیتالله قتل عام گلو پاره کنیم ولو که عاشق بی قرار ایران و ایرانی باشید. ببینیم با آمدن آیتالله قتل عام همین سایت جناب آقای نوریزاد به چه سرنوشتی گرفتار میشود.
آنارشیست گرامی
شخصا همیشه از آدمهای باهوش ولو کاملا مخالفم باشند، خوشم می آید-به احترام توان فکری شان. چیزی را جدیدا یاد گرفته ام که باهوش بودن تنها برای انسان بودن کافی نیست. جمله آخرتان را اگر نگاه کنید در می یابید ذاتی از این جمله می جوشید عین ذات متوهم نژاد. حیف از شما.
انتخابات خوب است یا بد است؟ هر کدام مان استدلال هایی داریم. فرض کنیم ما رای ندهیم چه می شود؟ هیچی. همه چیز به نفع خامنه ای پیش می رود. رای بدهیم آیا همه چیز به نفع ما خواهد شد؟ نه ولی همه چیز به نفع خامنه ای پیش نخواهد رفت. این استدلال ساده را اگر دقت کنید و به آن فکر کنید، می یابید که چرا رای دادن به ضرر خامنه ای است. آری اگر روحانی عین خامنه ای بود، رای دادن ما به نفع خامنه ای بود. روحانی حتی به روز هم که شده به شدت تغییر کرده و در مدرنیته حل شده است. مدرنیته یعنی مجموع جانهای دقیق و زندگی خواه جوان که هر روز زندگی را به روحانی یادآوری می کنند و او را از یک روضه خوان به جایی می رسانند که احمد توکلی می نویسد تو از خط خارج شده ای. این فرقها را ببین و همه اش به آنچه خود می دانی اکتفا نکن.
حسن روحانی که من به او رای می دهم اگر مرا بشناسد احتمالا اعدامم می کند-بخاطر افکارم. بنابرین خیال نکنید عموم این رای دهندگان عاشق حسن روحانی اند. آنها حسن روحانی را تغییر داده اند و این معجزه ی مردم است.
از طرف دیگر ما نمی خواهیم با انقلاب، منجلاب جدیدی بیافرینیم. اگر آقای نوری زاد چنین خیالی دارد، خطا می کند و اگر شما به خیال انقلاب افتاده اید، سودی نمی برید. انقلاب هم اکنون و بخصوص با گسترش مدرنیته معنای منفوری پیدا کرده است. به تدریج مردم یاد گرفته اند که زندگی کنند و گاهی با تک مضرابهایی کمی گشایش ایجاد کنند. اساسا هیچ متفکری در هیچ شرایطی نمی تواند برای مشروعیت انقلاب، سخنی معقول بگوید. انقلاب در هیچ شرایطی معقول نیست چه برسد به اکنون که مدرنیته با خودش نفی انقلاب و میل به زندگی را آورده است.
شخصا مطلقا همنظر رای دهندگان نیستم زیرا بسیار پر توقع هستم ولی می خواهم به خودم ثابت کنم که آدم یک دنده ای نیستم و نظرم را نادیده می گیرم و به نظر کسانی که بسیار داناترند عمل می کنم. شما شک نکنید اگر به عقل و شعور و خواندن باشد، مصطفی ملکیان اندازه ی همه ی متفکران معاصر و اندازه ی همه نویسندگان این سایت هم عقل دارد و هم مطلب خوانده است و هم هیچ منفعتی در حکومت ندارد. او و سروش و شبستری مطلقا منفعتی ندارند. بنابرین شما با لحن نافرم، افراد را تحقیر نکنید. من برخلاف شما مطلقا این هنر را ندارم که بدون اینکه فردی بشناسم به او توهین کنم. شما می گویید این متفکران که نام بردم متقلبان اند؟ آخر از کجا این را می گویید؟ کمی خودداری کنید که بزرگی در خویشتن داری است.
ممنونم از دوستان دیگر که نظر دادند . تنها راه ما گفتگو کردن است. گفتگو به معنای افزایش مدنیت است.
با درود به جناب علی 1
وضعیت موجود باعث شده “با پوزش ” که حضرت عالی ازترس گرگ ها به شیادی دیگر پناه ببرید و فکر نمایید که حسن کلیدساز فردی معتدل است . جناب علی 1 گرامی همه ما پس انقلاب نکبت بار واقف شدیم که کلیه روحانیون تاکید میکنم کلیه روحانیون ازسفره پهن شده به قیمت خون و توان مردم که با توسری های مدام همراه بوده ارتزاق میکنند و وحشت برچیده شدن این سفره در عمق جان این سوء استفاده کننده گان آشوبی به پا میکند که همه شاهد هستیم . شما به من بگویید که این حکومت سرهنگ ها که برایش خیلی ها یقه میدرانند و خیلی ها از ترس آن روز به ما هشدار میدهند چه روزی هست ؟ مگر نه اینکه همه میگویند سپاه پاسداران انقلاب ؟ خوب معنی این اسم چیست ؟ این افرادی که در این سپاه هستند آیا وظیفه ای به جز کرنش در مقابل آخوند جماعت دارند ؟ جناب علی1 آیا فراموش کرده اید که چه کسی اولین بار لقب امام را برتن خمینی استوار کرد ؟ آیا فراموش کردید که چه کسی حجاب را به زور بر نیم جمعیت ایران “بانوان ” اجبار کرد ؟ مگر همین حسن کلید ساز انواع وعده را نداد ؟ که بزرگ ترینشان “رفع حصر بود ” همه مردم در حال حاظر میبینند که کاندیدا ها چگونه به هم چنگ ودندان نشان میدهند ! وبرای جلو افتادن ازرقیب به مثلا افشاگری بسیار محدود دست زده اند که “ارباب” بزرگ به فغان آمده و هشدار داده جناب علی 1گرامی تلگرام یک سوپاپ هست که سر مردم را گرم کند ! اتفاقا بهتر است که توسط این شیادان این شبکه فیلتر شود که همه به عینه به خباثت این رجالگان پی ببرند اتفاقا بهتر است که رقبای حسن کلید ساز رای بیاورند که دایره فشار بر مردم تنگ تر شود که مردم بهتر متوجه عمق جنایت وخیانت این شیادان پی ببرند ! اتفاقا بهتر است که قاتل بهترین جوانان این وطن رای بیاورد و دمار از روزگار مردم که خود را به خواب زده اند در بیاورد اتفاقا بهتر است که سردارک شکست خورده که عمق فساد هایش شهرداری را به لجن کشیده رای بیاورد که بهتر بچاپد و مردم متوجه شوند که اسلام چه گونه برای این رمالان فرصت چاپیدن فراهم کرده رفع حصر قطعا آغاز انقلاب است دو راه بیشتر برایش میسر نیست که به محض رفع حصر مردم گرد محصوران خواهند آمد و متوجه فساد روز افزون خواهند شد ویا محاکمه محصورین نیز باعث خواهد شد که بیشتر به عمق جنایت کاری رژیم پی ببرند و حسن کلید سازهم به همین دلایل از سخن خود عقب نشینی کرد که اوضاع به هم نریزد و این عین شیادی هست که مشاهده میکنید وی هم مثل خاتمی برای چهار سال دوم بازهم مردم را به افیون حقارت دچار خواهد کرد و خواهد رفت .
درود مهرداد گرامی. بنده با نظر دوست خوبمان علی 1 موافقت دارم. شما در نقد وی مدام می فرمایید بگذار تلگرام فیلتر شود تا مردم بفهمند چه و چه. بگذار رئیسی رئیس جمهور شود تا مردم بفهمند چه و چه و چه. سوال مشخص بنده از شما اینست که خوب گیرم مردم فهمیدند. بعدش چه؟ یعنی راه حل جنابعالی بعد از اینکه رئیسی آمد و تلگرام را فیلتر کرد یا مردم به باطن حقیقی وی پی بردند چه است؟ مثلا فرض بفرمایید الان چهار سال دیگر است و مردم به درک فعلی شما رسیدند. بعدش قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ یعنی شما حقیقتا فکر می کنید مردم با چهار سال ریاست جمهوری رئیسی یا قالیباف به درک چنین حقایقی نائل خواهند گردید و ان می کنند که باید بکنند؟؟ می شود بفرمایید بعد چه می شود؟ شما آیا فکر می کنید حامیان تندرو رئیسی که با در اختیار داشتن همه تریبونها اعم از نماز جمعه 38 سال مردم را فریب دادند بلد نیستند برای 4 سال و 8 سال دیگر هم مردم را فریب دهند یا آنها را سرکوب کنند؟؟ شما که معتقدید رئیسی باید بیاید تا مردم چهره واقعی او را ببینند می شود بفرمایید گیریم مردم چهره او را هم دیدند بعدش قرار است راهپیمایی و انقلاب کنند؟ این منطق شما من را یاد استدلال مردمی انداخت که سال 84 به احمدی نژآد رای دادند به این گمان که با انتخاب او کار این رژیم یکسره می شود. شاید هم حق داشتند اما خودشان بهای سنگینی بایت انتخاب احمدی نزاد پرداختند. سوال بنده از شما اینستکه همین مردم برایش در 88 مسجل شد کودتا شده و چهره کودتاچیان برایش مشخص شد. چه سودی به مملکت رسید؟ چرا مسائل را این همه ساده سازی می کنید و آن را حقیقت محض می دانید دوست عزیز؟ این نظر سروز عزیزم نوریزاد که تعداد جمعیت تحریمی ها را دردور بعدی از 20 ملیون بکنیم 30 ملیون هم نظر نادرستی نیست اما بودن رئیسی به عنوان نماینده سپاه در راس قوه مجریه امکان برچیده شدن بساط انتخابات هم فراهم خواهد شد دوست عزیز. تندروهای ایران نشان داده اند برای بقا هیچ خط قرمزی نمی شناسند. این فرض که روحانی هم از خود اینهاست و این دعواهابرای گرم کردن تنور انتخابات است لزوما غلط نیست همانطور که لزوما هم درست نیست و نمی شود بر پایه یک فرضیه آینده ایران را به دست بی مبالات ترینها سپرد. فراموش نکنید اگر احمدی نژاد رئیس جمهور نشده بود مخابرات الان دست سپاه نبود و باز هم فراموش نکنید که اگر مردم در 88 با یک رای قاطع به موسوی رای نداده بودند دست کودتاچیان رو نمی شد.
جناب…استدلال شما از بیخ و بن سست است. این وضعی که شما و علی1 نگرانش هستید، همواره وجود داشته و وجود هم خواهد داشت. همیشه اینها کسانی نظیر احمدی نژاد و رئیسی و قالیباف و امثال اینها را آماده در آستین خواهند داشت. موسوی و کروبی هم بجز ابواب جمعی اینها کسان دیگری نیستند. بنابراین طبق استدلال شما مردم باید تا ابد اسیر خیمه شب بازی حکومت باشند. چنین استدلالی مؤید کمال ساده انگاریست که تصورکنیم شورای دایناسورهای نگهبان که همگی منتخب خامنه ای هستند، اجازه خواهند داد که رئیس جمهور مردمی یا نمایندگان مجلس مردمی از سرندشان عبورکنند. محال و غیر ممکنست. مضافاً به اینکه همواره آیت الله های رژیم به مردم گوشزد کرده اند که رئیس جمهور و نماینده های مجلس هیچ کاره اند. چنین احکامی هم درقانون اساسی است و هم در دستور کار فقه شیعه. مردم در این حکومت حتی به پشیزی هم حساب نمیشوند. بالأخره کی این بساط باید جمع شود؟ اصلاحات و اصلاح طلبان را که دیدیم. بیلان کاری اصلاح طلبان فعلی مجلس اسلامی هم که مایۀ شرمندگیست. رئیس دولت اصلاحات هم که آخر کار گفت: من رئیس جمهور تدارکاتچی بودم. امام زمان هم که هنوز در چاه جمکران گرفتاراست.
راه چاره اینست که مردم با این حکومت قهرکنند و اولین قدم در قهرکردن مردم همین رأی ندادن به سرندشده های شورای دایناسورهای نگهبان بوده و اگر این اقدام مؤثر واقع نشد و اینها متنبه نشده و همین راه کنونی را ادامه دادند، تدابیر دیگری در دستور کار هست که فعلاً از پیش کشیدن آنها معذورم و مردم نیز خود بخوبی میدانند که درمرحلۀ بعدی چه باید بکنند. مختصر اینکه اینها یا باید مردمی و در جهت احقاق حقوق مردم حرکت کنند و اگر چنین نکنند، مردم راهی ندارند تا اینها را سرجایشان بنشانند. تیر و تفنگ و مسلسل و خمپاره و تورپیدو حریف خواستهای بحق مردم نمیشوند کما اینکه در شوروی سابق و کشورهای اروپای شرقی و غیره با آن همه سلاحهای مهیب واتمی دردست حکومتهایشان، حریف مردم نشدند. مبارزۀ سیاسی آینده نباید و نمیبایستی به انتخاب این یا آن فرد موکول شده و یا انتخاب بین بد و بدتر باشد. مردمی که روی اقیانوسی از نفت و گاز نشسته اند، نباید برای تأمین زندگیشان بله قربانگوی مشتی آخوند شیاد شده و زنان و دخترانشان برای زنده ماندن تن به خودفروشی و فحشاء داده و مردم محتاج در ملاء عام به فروش اعضای بدنشان بپردازند. این مردم شایستۀ بهترین زندگیها هستند و نباید بازیچۀ دست مشتی عمامه بسر تهی مغز قرار بگیرند که کوچکترین هنری جز یک زبان بسیار دراز ندارند. مبارزه از همین رأی ندادن شروع شده و مرحله به مرحله به پیش خواهد رفت. ذلت و بدبختی و دریوزگی کافیست.
جناب کبیری این چه رسمی است که مخالفین تحریم صرفا با استناد به حرف خاتمی که خودش را تدارکاتچی می دانست تحریم را توجیه می کنند؟ مگر بنده که موافق رای دادنم مدافع خاتمی هستم یا شیفه روحانی؟ من می گویم در این مقطع این تنها راه موجود است نه برای حل مشکلات بلکه برای جلوگیری از بدتر شدن اوضاع. شما ما را به سمت یک دوره چهارساله سیاه و تاریک دیگر سوق می دهید و می گویید عجالتا این 4 سال را هم داشته باشید تا چهره پلید اینها بیشتر برای مردم روشن بشود. صحبتهای بنده اصلا چه ربطی به امام زمان دارد که مثلا به عنوان چاشنی اضافه کردید؟ بگویید ببینم مگر بنده صحبت از انتخابات آزاد کردم و یا روحانی را رئیس جمهور ایده آل می دانم؟؟ خیر آقاجان شما می فرمایید با تحریم می خواهید این بساط را جمع کنید بنده می گویم چجوری؟ می فرمایید فعلا از گفتن آن معذورم. لاکن استدلال من این است که شرکت کردن فعلا تنها گزینه است. این راه حل حضرتعالی برای برون رفت از مشکل را چرا زودتر اعلام تفرمودید ای عزیز؟ می فرمایید مردم بساط اینها را برچینند بنده اشاره کردم چطوری؟ خواهشا از خاتمی مثال نیاورید که کاری انجام نداد وی بخشی از گناه نتوانستن های خودش را به گردن تدارکاتچی بودن خودش انداخت. کسی که 20 ملیون رای دارد حتما می توانست کاری انجام دهد. روحانی از خاتمی هم شاید کمتر باشد ولی وقتی یک طرف ماجرا تحریمی هایی هستند که نه انسجام دارند و نه راه حل برون رفتی ارائه می دهند، روحانی تنها گزینه است.
بنده با مثال وقایع 88 نشان دادم شرکت بالا کودتاچیان را رسوا کرد.
چطور می فرمایید فرقل بین هیچکدام اینها نیست؟ رشد اقتصاددی ایران امروز مثبت شده (لااقل دیگر منفی نیست) تولید و صادرات نفت به قبل از دوره تحریم برگشته طرح جامع سلامت پرداختی ها روستایی ها فقیر را تقریبا صفر کرده اینها بسیار بسیار بسیار با آنچه می توانست انجام شود فاصله دارد اما در دوره روحانی کشور به عقب برنگشت. شما بنشینید حساب کنید فقط اگر قالباف و رئیسی طرح چندبرابر کردن یارانه ها را اجرا کنند چه فاجعه ای در اقتصاد کشور رخ می دهد.
بنده صددرصد موافقت دارم که در اوضاع حقوق بشر هیچ تغییری ایجاد نشده اما اینکه مهرداد می گوید بگذار رئیسی بیاد تا مردم به چهره واقعی او پی ببرند بنده می گویم ما وقت نداریم 4 سال صبر کنیم تا چهره واقعی رئیسی را به مردم نشان دهیم. اینجا مگر آزمایشگاه است؟؟ بفرمایید شما راه حلتان را کی می خواهید رونمایی بفرمایید و وقتی هم که رونمایی کردید چطوری می خواهید آن را عرضه کنید؟ مگر چند نفر شما را می شناسند که فکر می کنید کلید حل مشکلات دست شماست؟ نوریزاد که 200 هزار طرفدار فیسبوکی دارد یکبار گفت بیایید سمبلیک به ابرها پف کنیم یا گفت بیایید سمبلیک آشعال جمع کنیم تا بگوییم ما هستیم چند نفر همراهی اش کردند که شما که فرد شناخته شده ای هم نیستید فکر می کنید راه حلتان راه گشا خواهد بود؟
فرمو ده اید “مردم نیز خود بخوبی میدانند که درمرحلۀ بعدی چه باید بکنند” . باز می فرمایید ” مردم راهی ندارند تا اینها را سرجایشان بنشانند. ” بنده به عنوان یکی از این مردم می گویم چیزی که به ذهنم می رسد شرکت در انتخابات است و منظور شما را از اینکه می دانیم در مرحله بعدی چکار باید بکنیم را نمی فهمم. خوب بفرمایید چجوری؟
آقای کبیری شما سهم مسئولیت خود در فجایع بیشمار و ویرانیهای بلاتردیدی که آیتالله قتل عام از تاثیر و نتیجه تحریم و دعوت به تحریم شما و امثال شما برای ایران و ایرانی رقم خواهد زد را بعهده میگیری؟ اگر میگیری چطور؟ ایران و ایرانی همین الان هم در لبه پرتگاه هست و حاکم کردن آیتالله قتل عام توسط شما تحریمیان خود کشی سیاسی است. لطفاً از استدلال و سفت و سست بودن آن دم نزنید مادامیکه تئوریزدگی مجال و امان واقبینی و واقع نگری را از شما بریده است.
دوستان محترم…خواستم پاسخی مناسب به انتقاد های شما بدهم، بعد از مشاهدۀ استدلالهای منطقی تر سایر دوستان درمورد عدم شرکت در انتخابات، بدینوسیله از شما دعوت میکنم به نظرات آنها که در بالا آمده اند، پاسخ به انتقادتان از نظر اینجانب را ملاحظه فرمائید. با سپاس.
آفرین بر تو علی 1 گرامی
مصالح مردم و کشور ایجاب میکند که همه ما علیرغم احساس نفرتی که از خامنه ای و دفتر و دستکش داریم ، رای بدهیم و هرچه که تعداد آراء روحانی بیشتر شود و رئیسی و قالی باف رای کمتری بیاورند وزن خامنه ای حد اقل در بین خودشان و طرفدارانش کمتر می شود. اصول گرایان کاسه لیس ولایت و مؤتلفه هم خواهند فهمید که هیچ جایگاهی در بین مردم ندارند. ما هر انتخاباتی را به رفراندومی علیه خامنه ای و نظامش مبدل می کنیم. رای ما به روحانی تائید گفته های اوست که کسانی که تنها اعدام کرده اند نمی توانند امریوز دم از آزادی و حقوق مدنی بزنند.
این دومی: هرکس علیه امنیت کشور قیام کند، با سیلی سختی مواجه خواهد شد.
ترجمه: هرکس مطابق امر من رفتار کند، با سیلی سختی مواجه خواهد شد.
ترجمه: هرکس مطابق امر من رفتار (نکند)، با سیلی سختی مواجه خواهد شد.
با سپاس!
درود بر نوریزاد گرامی
استاد عزیز امروز مطلب کوتاهی اماده کرده بودم خدمتتان ارسال کنم چندین بار با پیام دیدگاه هایتان را تند تند می نوسید برخورد کردم هر چه قسم ایه که تا این ساعت این اولین و تنها دیدگاه منست قبول نمی کرد بعد از کلی خواهش و تمنا بلاخره رضایت داد .
همچنین نقل استکه شخصی در خانه ای میهمان بود برای نوشیدن چایی قندها را ۲تایی۳تایی در دهان میگذاشت صاحبخانه که شاکی شده بود پرسید در شهر شما مرده ها را چندتایی در قبر میگذارد ؟ میهمان جواب داد اگر کوچک باشد ۲یا ۳تا .
حالا تمامی مطالب هفتگی این حقیر را سرجمع کنید از نظر محتوا که میدانم اف اف و از نظر حجمی هم که به اندازه نصف یکی از مطالب انهایی که کیلومتری و تکراری با قدمت ۱۴۰۰ساله مینویسند جا اشغال نمیکند .
میخواستم خواهش کنم یک تخفیفی قایل شوید ولی پشیمان کردم چون میدانم رندان فرصت طلب انرا هم به نفع خود مصادره میکنند . بهمین هم راضی هستیم . ممنون
برای رفع این مشکل پس از دیدن این پیام کلید فانکشن 5 را فشار دهید و دوباره ارسال کنید
كرور كرور درود برآمده از بن جانم بياران جاني(بجانم پيوسته)
كمينه كم بل بي بصيرت با همين چشاي دو دهم نيم باباقوريم مي بينم چه ديدني
ريس دولت را كه پيش از اين كميت لنگ لنگ بودي چنان در ميدان فصاحت درپي فضاحت هاي
ماضيه تازيدن آوردست كه دجمنان هراسان و همپالگيان را سخت نگران ساخته وعظما را در انديشه
فراخ نمودن بند هشت ده ها برابر جماعت هشتاد وهشت كرده است.بدوستي گفتم اين سخنان
باد هواست وخراز پل گذشت بياد نيايند .برآشفته كف برهم زده وكف برلب آورد كي همين باد هوا
از زبان مقام حدودن عظما وكاملن رسمي ريس دولت بيان شده وهمان است كه سالها ي سال
حاشاييده شده بود.حقير سراپا تقصير را خوش آمدي وبرآن شدمي كو راي خويش بر اين
زبان بسته سابق وسخنور كنوني ارزاني بدارم.هرچه باشد مقامي نسبتن عظماست.چه گفته اند
آنكس كه بداند وبگويد لنگان خرك خويش از اين دور برهاند.
الاحقر
جناب آقای نوریزاد عزیز و گرامی
با بهترین درود ها
ما به حرف شما گوش دادیم و نرفتیم رای بدیم. چی پیش میآید؟ رهبر که الان خودش کاندید رئیس جمهوری هم شده ( و شما بخوانید رئیسی یا قالیباف) برنده شد. مبنای تحریم شما این است که ۴ سال دیگر تعداد تحریمیان تصاعدی بالا برود. مگر شما غیبگو هستید که یقین داری با وجود ادغام رئیس جمهوری ( رئیسی) در بیت رهبری، چیزی از ایران و ایرانی باقی میماند که ۴ سال دیگر ادامه پروژه تحریم خود را پیگیری بفرمایید؟ ملت و مملکت دارد تلف میشود و روی لبه پرتگاه قرار گرفته، چرا شما روی یک دلیل بی پایه و اساس و بنیاد تلاش دارید دهها دلیل منطقی خلق کنید؟ تحریم شما یعنی سیاهی لشکر پوتین و گماشتگان روسها و تیز کردن شمشیرهای آیت آلله قتل عام و کمک به تقویت خطر جنگ و تجزیه ایران و هزاران فلاکتی جدیدی که عاید مردم خواهد شد. من دلایل تحلیلی شما برای تحریم را خیال پردازانه میبینم تا واقع بینانه و اصرار بیش از حد و افراطی شما را نیز بر مبنای این تحلیل خیال پردازانه نمی فهمم. شما که در بین مردم هستید و در بطن و متن روزگار فلاکت بار توده مردم،دیگر چرا خطر بالفعل تسلط مطلق گماشتگان روسها را وارد محاسبات تحلیلی خود نمیفرمایید. آقای نوریزاد همین ویران خانه دارد میرود که بطور کامل ملک طلق روسها شود و شما در این رویا که ۴ سال بعد در آن به نو سازی و باز سازی خواهید پرداخت.؟ آقا نکوب اینقدر به طبل تحریم تا به زمینه تسلط خونخواران کمک کرده باشی. آدهای بزرگ میتوانند اشتباهات مهلک کنند و به گمانم مشغول اشتباه مهلک هستی با این فرمول خیالی تحریم.
قوانین جزائی ایران اسلامی که بعنوان قانون مجازات اسلامی شناخته میشود بدون هیچ تردیدی مبنای اصلیشان استنباط فقیهانه از شرع و بطور عمده از کتاب تحریر الوسیله آقای خمینی است که او هم آنها را از گذشتگان اخذ کرده است. احتمالا کسانی که این قوانین شرعی را در رسالات فقهی خود تدوین میکردند هیچگاه به مخیله شان هم خطور نکرد که روزی ممکن است این قوانین، قوانین موضوعه کشوری بشوند و مردم بر اساس آنها محاکمه شوند و قاضیانی بر سر این قضاوت بنشینند که شرایطشان را همین شرعیات تعیین کرده است. شاید اگر یکبار در تاریخ این مجموعه اجرا میشد دیگر فقیهی جرات نمی کرد آنها را بعنوان حکم خدا تلقی کند.
حال در این تجربه، بر خلاف تمام ادعا ها برای این موجود عجیب الخلقه، نه مشکلی حل شده و نه ریشه تباهی کنده شده و معلوم شد شرع را آن چنان توانی که میگویند نیست و بر عکس این قوانین به مصیبت های بیشتری که قبل از آن ایرانیان حتی فکرش را هم نمی کردند منجر گردیده که از بین بردن چان و مال و آبروی انسانها مبنای آن است. خلاصه آنکه این قوانین هیچ نشانی از خدا و پیغمبر و امام ندارند. هر چه هست مصیبت است.
با توجه به رو شدن دست پنهان فقه و شرع در اداره چامعه و معلوم شدن فساد آن می توانیم نتیجه بگیریم که احکام شرع به لحاظ قضائی در سطح جامعه قبل از آنکه ابزاری برای حفظ عزت انسان و رفاه مردم باشند، بیشتر چارچوب و قواره ای برای چنایت و تباهی هستند و راحت کننده کار دینداران حاکم.
این ادعا نه مخالفت با دین است و نه آئین بلکه ضمن احترام به همه پیامهای معنوی الهی، مخالفت با هوسبازی و پلیدی روح و روان و اخلاق کسانی است که برای بهره برداری از مردم، همه چیز را به نام خدا و پیامبرانش تمام میکنند. مردم در انتخاب الگوی ایمانی خود آزادند ولی زندگی اجتماعی و مسئو لیت های مدنی و انسانی، به ما اجازه نمی دهد که با الفاظ مقدس، جنایت و تجاوز به حقوق انسانها رامجاز کرده و ارج نهیم. بااین تحلیل این قوانین فقهی قانونی، چیزی به غیر از ابزار جنایت نیستند.
سلام جناب نوریزاد : یکی از اهالی گرگان که تا سال 1364 شکارچی بود میگفت که در آن سالها با هجوم سپاهیان واطلاعاتیها برای شکار حیوانات بکلی شکار را کنار گذاشت – میگفت در زمان شاه یک نفر تنها برای شکار به روستای زیارت گرگان میامد و انهم شاپور پهلوی بود که با خدمه و چند تن از بزرگان به شکار میرفت و تنها یک شکار میزد ولی بعد از انقلاب اطلاعاتیها تمام مارالها و حیوانات را نابود کردند و به یکی ودوتا و ده تا مارال قانع نبودند و همه را نابود کردند طوری که الان به ندرت میتوان این حیوانات زیبا را دید – حتی یکی از شکاربانها که دوست ایشان است یکبار توسط یک اطلاعاتی که یک مارال را شکار کرده بود مورد تهدید و کتک و ازار قرار گرفت – واقعا متاسفم که به هیچ جای این وطن رحم نشده- ضمنا در روستای زیازت هیچ کس الان حق ساخت ویلا ندارد جز یک آخوند که خودش ودامادش در حال ساخت ساختمان 3 طبقه در دل طبیعت هستند و هیچ کس نمیتواند اعتراضی به ایشان بکند در حالی که اگر یک روستایی بخواهد در همان اطراف یک دامداری ایجاد کند سازمانها آن چنان سرگردانش میکنند که از دام ودامداری بیزار شود
سلام
ابتدا اعلام کنم بنده از آنانی هستم که کنار گود نشسته ام .برایتان کف میزنم
ومیگویم لنگش کن . البته همین که شاخ
نمیزنم دستم درد نکنه!!!
واما این خدمت به بیماران تنگدست در این شرایط هردمبیل فراوان لذت بخش
ایثارگرانه و بزرگ اما این کجا وبرافراشتن نام نرگس محمدی کجا .
کنار ساحل شخصی ایستاده بود دریا را
تماشا میکرد ناگهان متوجه شد شخصی
درحال غرق شدن است .شیرجه به دریا زد و اورا نجات داد . به محض در آمدن از دریا دیگری را دید در حال غرق شدن
دوباره به دریا رفت اورا هم نجات داد.خلاصه تا شب کارش همین شد.
شب در راه بازگشت دیوانه ای دید که
بدون توقف رهگذران را به آب می اندازد.
خلاصه اصل برمهاردیوانه است .وگرنه
هرچه از دریا نجات دهی پایانی
ندارند. ما شجاعانه پنهان شدیم اما اگر
برنده شدی ما هم شریک!!!
خدا قوت سالار.
نرگس را فراموش نکنی دلاور حالا
که اسیرِ دیوانه شده.
سلام دوست گرامی
من این حرکت نوریزاد را نشانه پختگی او در این سالها می دانم.صرف اینکه حکومت چنین است و چنان است دردی دوا نمی کند چون بسیاری از مطالب اظهر من الشمس است.ما پیش از هر چیزی باید یاد بگیریم یک ملتیم.چیزی که حکومت منفور دینی در این سالها با خودی و غیر خودی کردن و کشتی نظام و …از مردم ایران سلب نموده است.ما وقتی که پذیرفتیم که فلان دختر کردستانی یا بهمان پسر خوزستانی هم وطن ماست و تنها گناهش محرومیت است و دردش درد ماست و به یاری او شتافتیم به همان نسبت هم نسبت به رنج و اندوه زندانیان سیاسی با هر گرایش و عقیده ای حساس می شویم.من این حرکت نوریزاد را از یکی دو سال پیش تا کنون انتظار می کشم و خوشحالم که بالاخره او با کسب تجربه از اقدامات قبلی خود قدم در این راه نهاده.اهمیت به یاری یک هموطن نیازمند شتافتن کم از اهمیت به امثال نرگس محمدی و…پرداختن نیست.حکومت به قدر کافی با شعار تو خالی مصلحت نظام و حفظ کشتی نظام و…مردم را چندپاره کرده است ما نیز به همراه او با اهم و فی الاهم کردن مسایل بر این خیمه آتش ندمیم بهتر است.
موفق باشید
جناب نوری زاد
می خواستم یکصد و چهل هزار ریال به نیت چهارده معصوم و اینکه نیمه شعبان را نیز پیش رو داریم به شماره حساب واریز کنم اما دیدم تا یزرگانی چون شما و دیگران مقادیر بسیار بالاتری واریز می کنند یک میلیون ودویست و چهل هزار ریال به نیت یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر واریز نمودم. ضمناً منزل پدر بزرگ من خالی است به تهران آمدید می توانید از منزل پدر بزرگ من نیز استفاده کنید. امشب فیلم اسپارتاکوس را می دیدم نمی دانم چرا دائماً شما جلوی چشمان من می آمدید و اشک می ریختم.
سلام دوست گرامی
شما نه طنز گفته اید و نه مطلبی آموزنده یا نقد و نه حتی عقاید خود را بیان کرده و یا…دوست گرامی هجو گفته اید برای تخلیه آنی تالمات خود شاید بابت برخورد از مطلبی یا نقدی یا هر چه از سوی من به سمت شما احتمالا وارد شده است. با اندکی چاشنی تمسخر!هم اکنون که مطلب شما را دیدم بصورت موازی در سایتی مذهبی مشغول مناظره با دوستان هستم و کار چنان بالا گرفته که دشنام و تهدید است که سوی من روان می شود.این را گفتم که بدانید من نه از ناسزا وحشتی دارم و نه از هجو سرایی.اما اینکه فرموده اید فلان مبلغ و فلان مبلغ کمک کرده ام به نیت فلان و فلان خیر بنده امروز صبح دین خود را به هم وطنی که چوب بی توجهی امثال من را می خورد ادا کردم همین میزان و مبلغش هم بعید می دانم به شما یا کس دیگری مربوط باشد.اما مطلبی که بدتر از همه است اینست که شما با نام من مطلبی را ادا کرده اید.دوست گرامی لااقل به حداقل اخلاقیات پایبند باشید.شما می توانی به بنده دشنام بدهی،نقد کنی،تمسخر کنی یا هر چه ولی نه از طرف خودم بلکه از طرف خودتان.بوده اند در این سایت کسانیکه به من دشنام داده اند ولی حداقل آن قدر مردانگی داشته اند که از نام خودم سواستفاده نکنندگمان دارم این میزان انتظار از کسی داشتن انتظار زیادی نباشد.در پایان دو مطلب دیگر اینکه اولا بنده در تمام متنهایم حتی به مخالف خود سلام می کنم این را گفتم اگر بار دیگر خواستید چنین کنید رعایت کنید در ثانی ارتباط اسپارتاکوس با گریه و چهره نوریزاد را نفهمیدم.
موفق باشید
ارتین گرامی بحث با چنین افرادی بیهوده است.بهتره مثلا شماره ائی به اسم خود اضافه کنید.من چون دیدم یکنفر مثل همین هموطنمان به اسم من کامنتی گذاشته به اسم خود 1 را اضافه کردم.متاسفانه چنین افرادی برای خود هم احترام قائل نیستند تا چه رسد بدیگران.
سلام بر مزدک گرامی
نه این دوست ما با منظوری خاص با توجه به یکی از کامنتهای من در همین پست چنین کرده است.اگر بحث صرفا استفاده از نام بود این آیدی ارث پدری من نیست.برای او.
پاینده و پیروز باشید
خطاب به مزدک: عجب پیشنهاد جالبی بود!!!! خب آن فرد هم یک 1 جلوی همان اسم قبلی می اندازد! من نمی دانم شما را با این همه هوش چرا ندزدیده اند! میان کفار شما نادر هستید چرا که من کافری به این “”””””چیزی”””” ندید ه بودم! آخر یک کافر و نوریزاد جاسوس را به چه کار!!!!!
نامهی عفت به جمیله:
شوهر شما (ابراهیم رئیسی) قاتلِ همسر من است”
خانم جمیله علمالهدی؛
از شما به عنوان همسر یک قاتل، پرسشی ساده دارم.
من همسر یک اعدامی هستم.
همسر ۳۵ سالهی من شاپور، به دست شوهر ۲۸ سالهی شما، اعدام شد.
چه احساسی دارید از اینکه شوهر شما که قاتل همسر من است میخواهد رئیسجمهور همهی مردم ایران شود؟!
من عفت ماهباز، زندانی سیاسی در سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۹ و همسر یک اعدامی در فاجعهی تابستان ۶۷ هستم.
همسرم علیرضا اسکندری (شاپور)، همراه با صدها جوانِ بیگناه دیگر که نه خودشان به مشیِ مسلحانه معتقد بودند نه سازمانشان، در شامگاه ۵ مرداد سال ۱٣۶۷ جزو اولین سریِ اعدامشدگان بودند.!
آیا میدانید همسر شما آقای ابراهیم رئیسی که در آن زمان ۲۸ ساله بود، حکم مرگ این صدها جوان را صادر کرد؟
اين عده، از گروههای مختلفِ چپ در زندان بودند.
هنوز تعدادِ کسانی که در اين روز و در اين سال اعدام شدهاند، مشخص نشده است!!
همسرم را در گورهای جمعی در خاوران به خاک سپردهاند.
خاوران را میشناسید؟
خاوران گورستانی است در ۱۴ کیلومتری تهران در جاده خراسان، خطه جنوب شرقی در کنار گورستان ارامنه وهندیها.
دولتِ وقت از سال ۱۳۵۹ – ۱۳۶۰، قطعه زمینی را در آن مکان، “لعنت آباد” نامید. آن را قبرستانی کرد، برای دگراندیشانِ سکولار و بهاییها.
آنها هزاران زندانی عقیدتیسیاسی که شوهر شما یکی از صادرکنندگان حکم اعدامشان بود را در سال ۶۷ مخفیانه و بدون نام و نشان در این مکان در گورهای دستهجمعی مدفون کردند!!
آیا از آن روزهای داغ و درد از قتل عام در تابستان ۶۷ چیزی شنیدهاید؟
آیا از مادرانی که شبانه گورها را شکافتند و عزیران خود را در کنار هم در گورهای دستهجمعی مدفون شده دیدند، حکایتی خواندهاید؟
خانم جمیله علمالهدی؛
شما امروز در دانشگاههای ایران مدرس فرزندان این مرز و بوم هستید، برایم بسیار عجیب است که به مردی عشق میورزید و او را الگوی فرزندانت قرار میدهی که صادر کردن حکم قتل را از نوجوانی آغاز کرده!!
حتماً میدانید که شوهرتان از بیست سالگی، همزمان دادستان کرج و همدان بوده است و حکم مرگِ جوانان را صادر میکرده است؟
در چنین شرایطی شما چگونه به مردی که یک قاتل است، عشق میورزید؟
مردی که امروز آمده و میخواهد رئیسجمهور همهی ما شود!!
نمیدانم شما چند فرزند دارید؟
من اما به دلیل شرایط، فرزندم به دنیا آمد و مرد!!
متأسفانه به دلیل زندان و اعدامِ صادر شده از جانب همسرت، شانسِ آن را نداشتم که از ثمرهی عشقم فرزندی داشته باشم.
من در ۲۲ شهریور سال ۱۳۵۸ عاشقانه با همسرم ازدواج کردم اما تنها ۵ سال در کنار آن انسان بزرگ و نازنین زندگی کردم.
همسرم مهندس شیمی و فارغالتحصیل دانشگاه پلیتکنیک بود. او در دوران کوتاه کاریش توانسته بود چند اختراع در زمینهی کارش به ثبت رساند.
من از آن ۵ سال زندگی مشترک، عشق بزرگِ او و خاطرههایش برایم به یادگار مانده است.
آیا میدانید چند صد زن چون من در فراق یار و فرزند، به خاطر احکام شوهرتان زندگیشان از هم پاشیده است؟
هزاران مادر در این سی و اندی سال خون گریستهاند!!
نمیترسید از آه و نفرین این زنان؟
شما به عنوان همسر یک قاتل چه احساسی دارید؟
چقدر به ابعاد این فجایع اندیشیدهاید؟
این تنها، پرسش من نیست!!
صدها زن دیگر که همسرانشان بی دفاع و بیگناه در دادگاههای چند دقیقهای محاکمه شدند و حکم اعدامشان را همسرتان ابراهیم رئیسی صادر کرده است، از شما به عنوان همسر یک قاتل، میپرسند، احساس شما چیست؟
آیا شما هم، چون او با وجدانِ راحت، سر به بالین میگذارید؟
به گمانم تداوم زندگیتان با یک قاتل در این سالها نشان میدهد که متأسفانه نخواهید توانست درکی از زندگی ما و فقدان زندگیی که نکردهایم را داشته باشید!
اگر از فاجعه ۱٣۶۷، اگر از خاوران و داغ درد مادرانِ خاوران چیزی نشنیدهاید حتماً کتاب خاطرات آیتالله منتظری را خواندهاید.
و یا اخیراً نوار صوتی او را شنیدهاید.
در آن نوار صوتی آیتالله منتظری، خطاب به هیئت مرگ: حسینعلی نیری، مرتضی اشراقی، مصطفی پورمحمدی و از جمله همسرتان، ابراهیم رئیسی میگوید:
“بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده و در تاریخ ما را محکوم میکنند به دست شما انجام شده و [نام] شما را در آینده جزو جنایتکاران در تاریخ مینویسند”
دهها زن و دختر جوان را در تابستان ۶۷ تنها به جرم نخواندن نماز، روزانه پنج بار شکنجه کردند!
من به عنوان یک زندانیِ شکنجه شده در سال ۱۳۶۷، شهادت میدهم که در دادگاهِ شکنجهی نماز برای من و سهیلا درویشکهن، همسرتان یکی از آن پنج نفری بودند که در محاکمهی ما شرکت داشتند.
شکنجهگر: حلوایی
و هیئت مرگ:
حسینعلی نیری، مرتضی اشراقی، مصطفی پورمحمدی و همسرتان، ابراهیم رئیسی
عفت ماهباز
۱۶ اردیبهشت ۹۶
@mohammadmahdavifar
کانال محمد مهدوی فر
(تخریبچی و غواص دفاع مقدس)
درود ، دکتر اگر توانستید روی این پست کمی کار کن ، منتشرش کن . ممنون
https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=1920003678283883&id=100008228073618&refid=17&ref=bookmarks&_ft_=top_level_post_id.1920003678283883%3Atl_objid.1920003678283883%3Athrowback_story_fbid.1920003678283883%3Athid.100008228073618%3A306061129499414%3A2%3A0%3A1496300399%3A-6869991397352687090&__tn__=%2As
https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=1920481764902741&id=100008228073618&refid=17&ref=bookmarks&_ft_=top_level_post_id.1920481764902741%3Atl_objid.1920481764902741%3Athrowback_story_fbid.1920481764902741%3Athid.100008228073618%3A306061129499414%3A2%3A0%3A1496300399%3A-551232579996568350&__tn__=%2As
بادرودی از بن جان به عزیز گرامی رضا ملک
آهای شیخ قم نشین مرتضی ! در مورد افشا گری جناب ملک چه داری عرضه کنی ؟ آقای مثلا مسلمان ؟ این لینک هایی که جناب ملک از سر درد به آن اشاره نموده دروغ است ؟ گذافه است ؟ حالا باز ادعای ملا نقتی در بیار نمره بده و بگو گزافه درست است نه گذافه ! ای شیخ قم نشین که از آشکار کردن خود ترس داری و وحشت گریبانت را ول نمیکند ! تا کی میخواهی از این رژیم ننگین ! پشتیبانی کنی ؟ پرونده این عزیزان زندانی را نخوانده ای ؟ خوب //// که نخوانده ای ! ولی شرافت انسانیت کجا رفته ؟ همه این ها توطعه هست ؟ که جمهوری جهل و جنون را به چالش بکشد ؟ اطمینان دارم در آینده نزدیک از خواب /// به در خواهی آمد ! و احتمالا در آمدی که خود را آشکار نمیکنی ! و میدانی که پس از این رژیم جرئت و شهامت روبرو شدن با حقیقت را نخواهی داشت و حتما شرمنده خواهی شد که از این رژیم خونخوار و سفاک که به قول خودت قانونی هست ! دفاع لاحق کردی ! خودت با چشمان خودت چنگ و دندان نشان دادن آخوند ها را برای پست ریاست جمهوری مشاهده میکنی ! که چطور کمی افشا گری میکنند ! اندکی صبر سحر نزدیک است !
بلاخره یه روز انتقام بی دین کردنمو میگیرم ازتون اخوندا .زندگی راحتی داشتم راحت اسوده کم کم دزدیا دروغا کثافت کاریا و … شمارو دیدم شنیدم اعتقاداتم کم کم پر کشیدن همراش ارامشم …
زندگیم بی روح شده سیگار سیگار سیگار البته بعد از نعشگی اخه کله خالی نمیشه گذروند کله خالی که باشم فکر میکنم غیرتی میشم میدونی که؟ غیرتی نباید بشم
اینقد گند کاریاتون زیاده که با نعشگیم نمیشه فکر نکرد به کاراتون
خلاصه همه چیزم خوب بود درسم ورزشم زندگیم خونواده خوب همه چی خوب بود تا وقتی که شروع کردم فکر کردن فکر کردن همانا و بی دینو ایمون شدن همانا
یروز انتقامشو میگیرم ازتون
دلم لک زده برا سینه زنیا امام حسین ولی خب نمیشه الان اگه سینه بزنم یه احمق دیده میشم احمق و لات و نادان.
دلم لک زده برا نماز خوندنم تو تاریکی با خودم حال میکردم نماز میخوندم.
ارواح پدرم تازه اخوندم میخاستم بشم!
چه زندگی ارومی داشتم راحت روانی پاک خوشبین بدونه شک به همه چی.
شما باعث شدین من ٫من نه ما اینجوری بشیم شما شما شمااااا
یکی دلم برا ایران میسوزه یکی برا تشیع که چه غریبانه و مظلومانه سرطان بجونشون افتاده و از گوشته تنشون تغذیه میکنه حیف …
پس خوب بخورینو بدزدین که روزای بدی در پیشتونه خدارو شکر را دررو هم برا خودتون نزاشتین ماشالا تا بخاین دشمن دارین کی راتون میده تو کشورش؟؟ هیشکی
تا روزه انتقام لذت ببرید ///دزدا ضعیف کشا
نوری زاد خیلی مواظبه خودت باش میدونم دلت لک زده برا شهادت ولی نکن مواظب خودت باش بخاطر مردم
شهادت باشه برا بعد
بری اب از اب تکون نمیخوره مردم بی غیرت شدن مواظب خودت باش مرد
کسانیکه بر طبل شرکت در انتخابات می کوبند و آن را قدمی،هرچند کوتاه ولی روبه جلو میخوانند و حضور فعالانه در آن را تنها راه ممکن پیش روی ملت ، برای رسیدن به قله های عدالت و دستیابی به دموکراسی معرفی میکنند ،خواسته یا ناخواسته ، دانسته یا ندانسته قدم در راهی نهاده اند که ظالمان و دژخیمان بوسیله ی همین دور تسلسل باطل ،سعی در هرچه بیشتر تحمیق و تحقیر و استعمار و استثمار این مردم بدبخت و فلک زده داشته اند و دارند و هر از چند گاه انتخابات را بعنوان کورسوی امیدی برای رهایی از فلاکت و ذلت نشان میدهند و و داشته و نداشته ی این مرزوبوم را میچاپند ومیبلعند و به یغما میبرند و آراء ملت به خاک و خون نشسته را بعنوان مهرتایید همه ی ظلم و جور وسودجوئیهای تمام نشدنی و سیری ناپذیر خود، بر فرق رسانه ها و جهانیان میکوبند.
اگر شرکت در انتخابات و رای دادن ،تنها راه رسیدن دموکراسی و عدالت است ، چرا تا به امروز،طی این سی و هشت سال انتخابات ،روز به روز ،از دموکراسی دورتر شده ایم؟
چرا روز به روز ،سفره ی این مردم ،کوچک تر و جیبها و شکمهای سودجویان گشادتر و فراخ تر شده است؟
چرا روز به روز ،مردم محروم،محرومتر و آمال و آرزوهایشان کم اهمیت تر و کم رنگ تر میشود و درعوض فرصت طلبان،مکارتر وزیرک تر و متدهای بهره کشی و سودجویی و زیرکی شان ،رنگارنگ تر و متنوع تر میشود ؟
چرا اخلاق و انسانیت و دین و مذهب و تمام خوبیها و زیبائیها روز به روز افول کرده و رو به نابودی رفته اند ؟
و صدها چرای دیگر …؟؟؟؟؟؟
مگر نه اینکه انتخابات داشته ایم ؟
مگر نه اینکه متوسط شرکت در انتخاباتهایمان همیشه بیش از پنجاه درصد بوده است ؟
ما با شرکت در این انتخابات ابداعی نظام ولایی – که در نوع خود ، بی نظیر و نادر،هم هست – همانند رانندگانی هستیم که در خیابانی رانندگی میکنیم که استعمارگران و فرصت طلبان، ابتدا و انتهای آن، “دوربرگردان” و بر سر هر دوربرگردان عوارضی نهاده اند و از همه رانندگان عوارض میگیرند .
آری!! ظاهرا برای آن رانندگان هم ، تنها راه ممکن پیش رو ، همان خیابان است .
نگارش:
درزبان زیبای فارسی لغت مرکبی بنام جایگاه وجوددارد,که جای از ویژه گی مکانی وگاه ازخاصیت زمانی امری وعملی حکایت میکند.این رافعلأ داشته باشید!
درمثنوی داستانی هست که کاروانی یک نفررااجیرمیکنندتا در هنگام استراحت به نگهبانی بپردازد ودرصورت احساس خطرباصدای بلندهشداردهدتااعضای کاروان برای دفاع آماده شوند.روزی دسته ای راهزن برای غارت کاروان از کمینگاه خارج ودرحال تاخت نزدیک شدندونگهبان رادیدندوبا اشاره به اوفهماندندکه اگرفریاد بزندوهشداردهد,مجازاتش خواهند کرد,نگهبان هم که خودراباخته بود خودرابه گنگی زدوکاروان طعمه راهزنان واموالشان چپاول شد.پس از رفتن راهزنان، کاروانیان مجروح ومرعوب نگهبان راموردباز خواست قراردادند ,رییس کاروان از اوپرسید:مردک مگرتوازماحقوق نگرفتی که نگهبانی کنی ودادبزنی، پس چه شد؟گفت راهزنان بسیاربودندومن تنهاچه کاری میتوانستم بکنم؟ گفتند:کسی نگفته که توبه تنهایی ازپس راهزنان بربیایی,توپول گرفتی که دراین مواقع فریادبزنی, هشداربدهی تامابرای دفاع آماده شویم؟ گفت بله من حقوق میگرفتم تافریادبزنم ,حالاهرچه میخواهیدتابرایتان فریادبزنم!!!!
گفتندآنجاوآنگاه که بایدفریاد میزدی ,نزدی حالافریادزدنت به چه کارمی آید؟!!! درمسایل اجتماعی و سیاسی نیزهمینطوراست,بسیاری از کاندیداهادرآستانه انتخابات وبرای فریب افکارعمومی گاهی چنان انتقادمیکنندکه انسان ازاینهمه دل سوزی وتعهدشگفت زده میشود و ازخودمیپرسدبابودن یک چنین وجدان بیداروفردمتقی ولایق وشجاع وپاک دستی چرااینهمه دزدی و اختلاس ومافیاهاوانحصارورانت در اقتصادوسیاست شکل گرفته و رمق تولیدملی راگرفته وجامعه رابه این همه کاستی واحتیاج ومصیبت دچارکرده؟
حقیقت آنست که این نمایندگان محترم خودشریک دزدورفیق قافله اند! آنکه بیشتر دزد، دزد میکند خودرئیس باندراهزنان است! آنها با چنان حقارتی به افکارعمومی نگاه میکنندکه گویی باکودکان نابالغ طرفند!! بایدبه آنان گفت که :سخن وتبلیغات شماازجایگاه خودخارج شده ومثل آن نگهبان ,آنجا وآنگاه که باید فریادمیزدید لالمانی گرفتید وسکوت کردید.
زین الدین.
با درود و احترام و آرزوی سلامتی و اوقاتی خوش برای جنابعالی
جناب نوری زاد بنده یکی از مخاطبین شما هستم و فعالیت های شما از زمان نویسندگی و سپس فعالیت سیاسی دنبال میکنم . سن زیادی ندارم و متاسفانه جزء یکسال باقی عمرم در جمهوری اسلامی سپری گشته.سوالی از حضور شما دارم و خدا میداند قصد توهین یا بی ارزش کردن شجاعت و اعمال جسورانه شما را ندارم .
سوال یا بهتر بگویم درخواستم من این است فکر نمیکنید با فعالیت های شما نسل جوان بیشتر ناامید میشوند ؟ تمام حرف هایی که هیچ کس جراعت گفتن یکی از جمله های آن را ندارد بارها از زیان جنابتان گفته شده و در رسانه های خارجی نشر گردیده و در اینترنت به اشتراک گذاشته شده. من به شخصه آرزوی گفتن یکی از این جملات را توی صورت یکی از مسئولین نظام داشتم و دارم. ولی نسل جوان خواهد دید درصورت بیان همه مشکلات و مفاسد جاریه جمهوری اسلامی و جارزدن آن هیچ اتفاقی نخواهد افتاد ! و ما هیچ وقت از محمد نوری زاد بزرگتر که نخواهیم بود! مگر چه شد ! فیلم فساد برادر قوه مقننه و قضائیه توسط رئیس قوه مجریه در خانه ملت پخش و در نهایت چه شد ؟
من سیاسی نبودم و در عمر خود یکبار در سال 76 به آقای خاتمی رای دادم و کسی در خانواده ما نیز کار سیاسی نمیکند منظورم این بود گرایشی ندارم .
ولی واقعا امیدی به اصلاح واقعا هست ؟ یا فقط این حرفها اجازه دارد ازدهان شما و جناب خزعلی جاری شود ؟
از شما بابت قلم ضعیف و جسارتم عذر خواسته و برای شما آرزوی موفقیت دارم
صلاحیت اظهار نظر پزشکی ندارم اما چنین فکر میکنم که اگر پای او دچار عفونت نشده و درد هم ندارد چراباید قطع بشود ؟ کشور نفت و اینهمه تنگناهای مالی و پزشکی ؟؟؟ در اروپا این پارا باعمل چه بسا تا حدی ترمیم می کردند و یا کفش و صندلی چرخدار مناسب به او میدادند و مرتب فیزیو تراپی و مستمری معلولیت . حیف که بهای غارتها و خلافت آخوندی را مردم با جان وسلامتشان می دهند .
درود به شما سرور گرامی جناب آقای نوریزاد عزیز.
روزگار سیاه تر از تاریکی! یادم میاد تو کتابهای درسیمون زمان طاغوت، داستانهایی بود و راستانهایی،همه بوی مهر ومحبت،همه ارمانی، دهقان فداکار،آرش کمانگیر،حسنک کجایی، روباه و زاغ و شعرهایی مثل کتاب، بازباران، میهن، یا همه جا به نوبت … نمیدانم، چون کودک بودم این داستانها یجور برام خاطره شده وشیرین !!! یا آن ایام شیرین بودند؟؟ چرا دیگر اخبار و اتفاقات وحتی داستانها، همه بوی غم و مرگ میدهد،چرا سایه شوم تاریکی روشن وشیرین نمیشود؟روزی نیست خبری ناگوار شنیده نشود؟!! جدیدا طبیعت هم بر ما خشم گرفته!! خشکسالی میشود! تنمان میلرزد! به چه کنم چه کنم می افتیم! بارندگی میشود!منتظر اتفاقاتیم! عید میآید! با زلزله اقتصادی و طلبعی! برف میآد، یخبندان،تصادفات جاده ای،سقوط بهمن وقطعی گاز و مرگ هموطنای کولبر! یا سوختن دانش آموزان در مدرسه! باران میآید!سیل و تخریب وکشته شدن هموطنان! باد میوزد!گردوخاک و طوفان و افتادن داربست و کشته شدن! قطارها ی خارج شده از ریل! هواپیماهای سقوطی! اتومبیلهای جاده! رعدوبرق! معدن! ساختمانهای قرع گرفته(پلاسکو) و………. خلاصه همه چیز وهمه عالم! برای ما مساوی است با مرگ، و همه دامنگیر مستضعفان وطبقه فقیر جامعه!! آنقدر اخبار تلخ شنیده ایم،نسبت به اخبار خوب تعجب میکنیم، داریوش هخامنش از اهور مزدا میخواهد ملت را از سه بلا مسون دارد(سیل،زلزله،دروغ)!! امروزه علاوه بر اتفاقات انسانی! این سه بلا دامنگیر همه ایرانیان شده!! آیا کسی هست ما را یاری کند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام خدمت استاد نوری زاد عزیز .یه دوتا بحث بود که میخواستم مطرح کنم ان شا الله که جواب قانع کننده ای در کانالتون بدین…
دوستی از شما از ناعدالتی و اینکه چرا خدا ساکت نشسته گله کرده بود که شما بهش پاسخ داده بودین این خودما هستیم که اجازه میدهیم این گونه بلا به سرمون بیاد تا اینجای جوابتون درست ولی وقتی ناعدالتی و جنگی صورت میگره و هزاران کودک و نوجوان در زیر این ناخردی بقیه انسان ها جان میدن چرا خدا ساکت نشسته چرا وقتی تنها تصویری از آفریقا که در ذهن ما هست کودکان نحیفی که هر لحظه دارن طعم جهنم رو تو این دنیا میچشن خدا خودش رو در دادگاه خودش قرار نمیده و شفاف بگه من اشتباه کردم حتما میخوایین بگین حماقت بقیه انسان هاست که اینگونه میشه درست ولی کودک دوساله چی میدونه حماقت انسان ها چیه که بخواد تاوان اشتباه دیگران رو بده ….
بحث دوم که یک انتقاد بود رو میخواستم مطرح کنم ولی منصرف شدم
به قول حضرت حافظ…خرم آن روز کزین منزل ویران بروم……
با سپاس از شما استاد عزیز…
هزار بار قضاوت دیگران آری ، یکبار قضاوت خود چرا نه ؟
حضرت علی (ع)، معاویه ،مالک اشتر، عمروعاص، ابوذر ، ولید ، امام حسین (ع)، یزید، مسلم، ابن زیاد، حر، عمرسعد، حضرت عباس ،شمر ، یاران امام حسین ، لشگر یزید ،مردم کوفه ، بصره ، مدینه ، مکه ، ایران و دمشق در زمان عاشورای سال 61 هجری قمری، عمربن عبدالعزيز ، حجاج بن یوسف و …
گرچه جمعی از اشخاص فوق در نظر ما بسیار عزیز و محترم اند ، و تعدادی دیگر از جمله یزید و شمر و حجاج و … بسیار منفور، اما هیچکدام از آنها ادعای غیر مسلمانی نداشتند .
مسلمان یعنی پیرو قرآن و حضرت محمد (ص) تسلیم حق ، به عیادت کسی رفتن که بارها بر سر شما به تمسخر خاکستر ریخته بود،حلالیت خواهی حاکم از مردم در هنگام رحلت ،حاضر شدن حاکم به قصاص توسط کسی که به اشتباه تازیانه حاکم به سینه او خورده بود،پیروی از دینی که وقتی غریبه ای وارد مسجد می شد نتواند پیامبر را از میان مردم عادی تشخیص دهد،بستن سنگ به شکم و گرسنگی کشیدن همانند فقرا ، وفا به عهد و پیمان ، امین و صادق بودن و …
مسلمان یعنی متنفر از دروغ ، ریا، رشوه ، استبداد ،ظلم و ستم ، تبعیض،خیانت در امانت، قضاوت ناعادلانه و اجتناب از فحش و تهمت و …
اما ما در حال حاضر گذشتگان را، با توجه به گفتار و کردارشان ، قضاوت می کنیم و اگر قضاوت ما با ارقام باشد، به اشخاص فوق نمراتی مابین مثبت 100 تا منهای 100- و حتی منهای بی نهايت خواهیم داد.
ما اگر حق داریم در مورد گذشتگان با توجه به اعمالشان ، نه ادعای مسلمانی شان قضاوت کنیم . نسل های آینده هم حق دارند در مورد ما قضاوت کنند ؟
اینکه امام حسین(ع) در روز عاشورا خطاب به لشگریان یزید و عمرسعد فرمود:” ای پیروان ابی سفیان اگر دین ندارید و از روز جزا نمی ترسید لااقل در زندگی آزاد مرد باشید”
یعنی مسلمان ظالم می تواند بسیار پایین تر آزاد مردان باشد؟
من اگر ظالم و یا طرفدار ستمگر باشم می توانم ادعای مسلمانی و پیروی از امام حسین(ع) را داشته باشم ؟
آیت ا… طالقانی فرمود: “شیعه به میز نمی چسبد وقتی دید معاون اش از او بهتر است باید کنار برود چون ما می گوئیم یزید نه امام حسین (ع) یعنی ناشایست نه شایسته”
اگر این تفسیر از شیعه را بپذیریم ما واقعا شیعه بوده و حاضریم صندلی قدرت را به نفع شایسته تر از خود خالی کنیم؟
عمرسعد را قبول نداریم چون بخاطر رسیدن به حکومت ری (ایران) و ترس از جان مال خویش، در برابر حق ایستاد و همچون حر به جبهه حق و آزادگی وعدالت نپیوست. ما اگر از پست فرمانداری یک شهر کوچک به خاطر وجود رقبای شایسته تر از خود نگذریم، آیندگان رفتار و مسلمانی ما را مشابه کدام شخصیت ، حر و یا عمرسعد خواهند دانست ؟
اگر قاضی شریح بخاطر طمع و ترس از تهدیدهای ابن زیاد شهادت دروغ داده و به سهم خود نقشی در قتل و شهادت امام حسین(ع) و یاران با وفایش ایفا کرد، من اگر امروز فقط بخاطر طمع رشوه بخورم می توانم ادعا کنم از قاضی شریح بهترم؟
در مورد دیگران و گذشتگان باره قضاوت کرده ایم، ایکاش قبل از اینکه خیلی زود، دیر شود ، قضاوتی در مسلمانی خود نیز داشته باشیم، نکند ما هم مخاطب این جمله امام باشیم ” اگر دین ندارید و از روز جزا نمی ترسید لااقل در زندگی آزاد مرد باشید”.
اقای علی لو
این خصوصیاتی که از یک شیعه برشمردی ویژگیهای یک انسان شریف فارغ از هر دین و عقیده ای که دارد میباشد ربطی به مسلمانی و یهودی و بی دین و غیره ندارد:
مسلمان یعنی متنفر از دروغ ، ریا، رشوه ، استبداد ،ظلم و ستم ، تبعیض،خیانت در امانت، قضاوت ناعادلانه و اجتناب از فحش و تهمت و …
اگر اینطور بود اخوندها میبایست بهترین و درستکارترین انسانهای روی زمین باشند اما دیدید که از دم درغگو . شیاد . دزد . قاتل . قدرت طلبی به هر غیمتی و کلا وقیح و سنگدل که برای مطامع خودشان به صغیر و کبیر و یتیم رحم نمیکنند . پس با اجازه جمله شما را اصلاح میکنم
یک انسان واقعی یعنی متنفر از دروغ ، ریا، رشوه ، استبداد ،ظلم و ستم ، تبعیض،خیانت در امانت، قضاوت ناعادلانه و اجتناب از فحش و تهمت و …
ازکسی که پس ازتولداورابه چهار میخ دین ومذهب بسته اندومدام به اوالقا کرده اند که برترین ومقدسترین دین وعقیده همین است که ماداریم وتو هم ازسعادتمندی آنرابه ارث میبری، وخودش هم هنگام بلوغ بدون آنکه حقیقتی را دیده باشدیاامری راآزموده باشد،یاآگاهی ودانشی ازراه خواندن وتحقیق ومقایسه کردن میان باورهای تمام ادیان ومذاهب ونحله های فکری وفلسفه های مختلف کسب کرده، وبه نتایجی قطعی وبدیهی رسیده باشد، تنها باتعصبی کور ومغزی خشک ووجدانی افلیج واحساسی علیل فقط عقایدخودواجدادش راصددرصددرست ومقدس میداند! نباید انتظارآزادگی، انسانیت، شرافت، عطوفت وراستگویی، حق پذیری، وخووخصالی قابل تحمل وحتی ازاو انتظار فکرکردن هم داشت! هیچ زهرقتالی بدترازایمان جامدبه دین ومذهب ذهن وروح رامسموم نمیکند!خیلی مواظب اعمالمان درحق کودکانمان باشیم! مباداباتبلیغ وتحمیل عقایدموروثی وقالبی روانشان رازهرآلود وازمدارانسانیت خارجشان کنیم! این گرگهای هار، ولاشخوران دوزخ، باهمین شیوه شیطانی تربیت، زندگی رابه مخلوقات خداوند تبدیل به جهنم کرده اند تاخودشان به بهشت بروند!بت سازی وبت پرستی ماهیتی بسیار فریبنده دارد، چه باسنگ وچوب وکلوخ خدایی بسازیم، چه با پنداروتخیل درذهن وروان خودبه خداوند تجسم بدهیم، گرچه موادبکاررفته باهم متفاوتندولی حاصل کار بتی است که ساخته و آنراپرستش میکنیم!( البته مردمان بی آزار سر درلاک انزوامیکشندوکمتر زیان چنین ایمان جامدی ظاهر میشود! اماوای به روزی که افرادی گله وار صاحب قدرت وسلاح شده وبخواهنداوهام خودرابه سایرین تحمیل کنند!!! به قول حضرت مولانا:
چون سلاح وجهل جمع آیدبه هم
گشت فرعونی جهانسوزازستم!
چندین نسل از مافاسد شد! میتوانیم کودکان وفرزندانمان راکمترمسموم کنیم!
مناظره کاندیداهای تلویزیونی یک شو تمام عیار و یکی از سرگرمترین برنامههای صدا و سیماست.
با این تفاوت که در اینجا به جای دلقکهای سرگرمکننده، چند نفر ادم گستاخ و بی چشم و رو را دور هم جمع می کنند. قاتل در نقش مهربان، ان یکی شهردار که حتی پارک های عمومی را برای جشن های خانوادگی بر روی مردم می بست، سخنگوی محیط زیست می شود. روسا و مسولین دولت فعلی هم در نقش قربانیان و مظلومین تاریخ، اشک بینندگان را در می آورند. این کلکسیون قباحت و جنایت و بلاهت کم نظیر است.
با این وجود ما در این برنامه ها با یک اعتراف مواجه شدیم. عدم توانایی جمهوری اسلامی در مدیریت کشور. چه آنجا که جنگ را طولانی می کرد تا از برکات ان برای تثبیت خود استفاده کند، چه جایی که با برنامه های سازندگی، زیربنای اقتصادی را به لرزه درآورد و چه جایی که با کشتار دهها هزار انسان معترض و مخالف و چپ و کمونیست، دست به خفه کردن صدای جامعه می زد و چه وقتی با دودستگی اصولگرایی و اصلاحطلبی زندگی سیاسی در کشور را به ابتذال راندند. و در دوران جدیدتر با رانت خواری و مصادره اموال عمومی، فقر را نهادینه، بیکاری را به یک پدیده غیر قابل حل و سرکوب را سیستماتیکتر کردند.
امیدوارهای بنفش هم کارشان، بازگشت به ان فرمول طلایی سرمایه داری بود:کار ارزان و کارگر خاموش؛ که شاید اینبار با ایجاد راهی به بازار جهانی، ایران به مانند بنگلادش دیگر، برای سرمایه های خارجی بدرخشد و از این راه طیفی دیگر از حکومتیان، قدرت خویش را بر گروه دیگر چیرهتر کنند.
شرکت در انتخاباتی که در آن نه از احزاب سیاسی خبری هست و نه مخالفان رژیم اجازه حضور در ان را دارند ونه خبری از برنامه و کار روتین هست رای دادن به دولتی است که از هم اکنون ناتوانی خویش را در اجرای برنامه ها و پروژه هایشان( حتی اگر کسی دل به برنامه ای خوش کرده باشد ) را با توجه به نبود سازو کار و جایگاه دولت، اعلام کرده اند و ادامه همان وضعیت چهار سال یا هشت سال پیش و یا ادامه دههی شصت است، و رای دادن به ناتوانی خویش همچون انسانی سیاسی است.
انتخاب هر دولتی ادامه پروژه بزرگتر و کلیت یک نظام مشخص سیاسی است که دو هدف مشخص از این انتخابات و یا کل بازیهای سیاسی اش دنبال می کند، کنترل امور داخلی و تثبیت جایگاه خود در نظام بینالملل. و در این میان گروههای مختلف قدرت و جناحهای سیاسی، اقتصادی هر کدام باید با محافظت از حوزه خود، به سهم بغل دستیهایش هم چشمی داشته باشد.
اما آنها دوستان مردم نیستند.
امروز چه می بینیم؟؟؟
قلم به دست ودردی برخواسته از وجود می نگارم به قول دوست عزیزم قلم اگر از حق نگوید قلم باد. سوال این است امروز چه می بینم؟
امروز من درحال به دوراز افراط وتفریط وتعصب این را می بینم .
من امروز میبینم فقر گسترده وفجیع را دربین ساکنان این سرزمین پرازمنابع غنی امروز میبینم بی عداتی درمحاکم کشوری باپشتوانه تاریخی غنی امروز میبینم به اضمحلال کشیدن بنیان بزرگترین ومهمترین نهاد اجتماع یعنی خانواده امروز تاچشمانم کار میکند اعتیاد وفراگیر شدن آن در میان جوان وپیر درهرکوی وبرزن امروز خیانت میبینم امروز تشتت وتناقض موج میزند در میان مدعیان حکومت امروز اختلاس وربایش مال متعلق به مردم میبینم امروز تا چشمانم کار میکند طرح دعوای طلاق میان زوجین درمحاکم این سرزمین میبینم که عاملش یافقر یا اعتیاد است امروز به جای اماکن ورزشی وفرهنگی وهنری یا امامزاده میبینم یا ترک کمپ اعتیاد یا اماکن بیهوده پرورش چاپلوسان امروز به جای آزمونهای برابر علمی برای جذب متقاضیان کار آزمونهای تصنعی میبینم امروز گوشه نشینی بزرگان وبرمسند نشستن جاهلان میبینم آری امروز این میبینم دراین حکومت پرمدعا 96/2/17 ساعت16:35
درود بر استاد نوریزاد گرامی
خواستم شما بزرگوار و مخاطبین کانالتان را بیشتر توجه دهم به وضعیت اسفبار و غیرقابل تحمل سیمای ملی تا بیشتر به این مقولهء خطرناک پرداخته و عموم مردم را آگاه و هشیار بفرمایید.
گویی در حال پایه ریزی سقوطی بمراتب دهشتناک تر از وضع حاضر برای فرهنگ نسل و نسلهای آتی هستند.
اگرچه در زمان کودکی ما هم در تلویزیون شادی و نشاط و ادب و اخلاق ممنوع شده بود، اما اقلاً کار در دست نیکانی مانند علیرضا خمسه، حمید جبلی، رضا ژیان، بانو برومند و امثالهم بود که رشدیافتهء پیش از انقلاب بودند، و در همان نشاط سوزی ها تلاش برای حفظ اخلاق و ادب می کردند. یا دست کم تعدادی فیلم غربی هم دوبله میشد و ما اندکی با حقیقت زندگی روز دنیا آشنا می شدیم. اما اکنون حتی شبکه هایی مثل “نمایش” که فلسفه آن پخش شبانه روزی فیلم سینمایی خارجی ست، یا شبکه “مستند” که بنا بر پخش فیلمهای علمی-طبیعی و تاریخی دارد هم بطور دائمی درحال پخش غمنامه و مصیبت، تحسین جهل و پراکندن خرافات شده اند.!
در سایر شبکه های سیما هم که علاوه بر موارد فوق، سریالهایی ایرانی در حال پخشند که تلاش عجیبی بر ساقط کردن اخلاق و انصاف و شرف و البته عقلانیت و خردمندی در آنها دیده می شود! با مضامین عجیبی که ناجوانمردانه ترین رفتارها مانند دروغ و خیانت و کلاهبرداری حتی از افراد خانواده و اقوام را کاملاً عادی نشان می دهد و علاوه بر ترویج پستی و نیز بی اعتمادی بین افراد خانواده و جامعه، طوری القاء می کنند که گویی برای خوب بودن راهی جز گذر از مراحل رذالت و دنائت وجود ندارد!
بواقع گمان نمی کنم رسانه ای فاسدتر و مستهجن تر از تلویزیون ما در کل دنیا وجود داشته باشد.
من نمی دانم روانشناسان، جامعه شناسان و دلسوزان واقعی کجایند و چرا از ایشان هیچ سخن یا نوشته و هشداری به والدین برای دور نگه داشتن کودکان و جوانان از این امّ الفساد دیده نمی شود؟!
بنظر این حقیر غیر از مدرسه و دانشگاه که امروزه به نادانگاه بدل شده اند، صداوسیما اصلی ترین نقش را در وضع دردناک فرهنگی امروز کشورمان دارد، و اگر سیاست گذاری صداوسیما به وضعیت مناسب و قابل قبول تغییر کند، تنها ظرف مدت پنج سال می توان بیش از پنجاه درصد دردها و زخم های عمیق فرهنگی امروز را درمان کرد.
سپاسگزار و ارادتمند شما هستم و بابت به درازا کشیدن سخن پوزش می خواهم.
درود و وقت بخیر پیشگاه استاد نوریزاد گرامی.
امروز شاهد رفتارها و حرفهایی از چند نوجوان بودم که سخت متاثرم کرد و برای تسکین خودم مطلب زیر را نوشتم.
اگرچه مرتبط با بحث روز جامعه نیست و انتظار انتشار آن در کانال را ندارم.
و نیز نمی دانم شما با مشغله زیادی که احتمالا دارید، اصلا فرصت خواندن آنرا داشته باشید.
درود و آرزوی پایداری و پیروزی برای شما
نمی خواهم کسی را قضاوت یا رفتاری را سرزنش کنم، اما کسانی که با روسپی ها معاشرت میکنند یا سکس پولی میکنند را نمی توانم درک کنم و نمی توانم بفهمم از چه چیز این نوع رابطه لذت می برند؟!
“سکس” اگرچه لذت بخصوصی از جهت ارگانیسم طبیعی بدن هم بدنبال دارد، ولی در واقع یک رفتار حسی-عاطفی و اوج معاشقه بین دو نفر و ابلاغ اعتماد و علاقه هرکدام از آن دو به دیگری است.
انسان در شرایط طبیعی به دو دلیل از این رفتار لذت می برد؛ نخست اینکه می بیند در جلب محبت کسی که با تمام وجود دوست می داشته موفق شده، و دوم اینکه می فهمیم او نیز با تمام وجود ما را دوست و بما اعتماد کامل دارد. در نتیجه احساس ارزشمندی می کنیم.
این معاشقه مطمئناً زمینه ساز سلامت روان، سلامت رفتار، انگیزه برای اصلاح و رشد، و ترویج خوبیها در خانواده و جامعه خواهد شد.
اما متاسفانه سیاستهای بیمارگونه امروز کشور ما به نوعی است که تا حد توان از شکل گیری این گونه روابط سالم جلوگیری کرده و مردم را بسمت روابط ناسالم و سکس پولی سوق می دهد. و با ابزار خشونت و تهدید بسیاری از جوانان و نوجوانان پاک و سالم را از حق طبیعی شان در دوستی با جنس مخالف که لازمهء رشد و تکامل شخصیتی شان است ترسانده و به آغوش هرزه های بزرگسال و روسپی های کاسب می سپارد!
سیاستی که با گذشت زمان به همین جوانان هم می آموزد که باید گرگ صفت و فرصت طلب باشند و به هر جنس مخالفی در هر سن و سال و هر موقعیت و هر مکانی که برمی خورند، آنرا بشکل یک طعمه جنسی و یک فرصت برای تخلیه غریضه خود ببینند و بدانند!
سپس همین رفتار ناپختهء جوانان را برجسته کرده و به والدین تلقین می کنند که باید حتی در امور شخصی و عاطفی جوانانتان هم مداخله کرده و آنها را ولو بوسیله کتک و توهین هم که شده محدود کنید.
و این یک چرخهء معیوب و سرشار از توهین و تحقیر است برای جلوگیری از رشد مدنیت جامعه که موردپسند اغلب دیکتاتورها و رژیم های سرکوبگر است.
سیدمحمدعلی موسوی:
بنظرم مشکل ما فقط رفتار وسخنان نابخردانه علم الهدی،رییسی، سیداحمدخاتمی و… نیست چراکه اینها به گمان خودشان به وظیفه دینی خودشان عمل می کنند!
مشکل ما فقط این نیست که در جامعه بیشتر مردم به فکر خودشان هستند و برای رسیدن به منفعت خودشان لازم بشه سرهم کلاه می گذارند!
مشکل ما تنها این نیست که با جبر و زور مردم را می خواهند مومن باشند وبه بهشت بروند!
مشکل ما همه اینها که گفتیم هست اما این طرز فکر روشی است که برگرفته از تفکر نادرست از برداشت های دینی است که منافع عده ایی رافراهم می کند.
تا زمانی که دین با قدرت یکه تازی کند ولو با حذف حقوق های مختلف شهروندی چیزی جز خسران دربرنخواهد داشت.
مشکل ما با فرد یا با سرکار آمدن افراد حل نمی شود حتی اگر نخبه ترین فرد جامعه هم سکان را دردست بگیرد اتفاق خاصی نمی افتد چراکه زیر چتر قدرت دینی خواهدبود ودستش بسته است و نظریه انتخاب بین بد وبدتر تنها شگرد همان قدرت دینی است تا مردم را بافریب به صحنه بکشاند.
جامعه ما در همه جوانب دچار مشکل های هویتی است و هرچه تنه و شاخ وبرگ درخت را رسیدگی کنیم تا زمانی که ریشه دچار آفت هست راه به جایی نخواهد برد.
ماهیت دین یکه تازی درجامعه نیست بلکه در کنار اجتماع ونقش راهنمایی وارشادی دارد درحالیکه مردم با اختیار انتخاب کنند چنانکه قرآن می گوید:
انّا هدیناهُ السبیل اِمّا شاکِراً وَاِمّاکَفورا
“رای ندادن در یک نظام غیر دمکراتیک، یک مسئولیت اجتماعی است”
هانا آرنت در تشریح دکترین انتخاب بین بد و بدتر و مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری می نویسد:
“از لحاظ سیاسی ضعف این استدلال همواره این بوده، کسانی که بد را در مقابل بدتر انتخاب میکنند به سرعت تمام فراموش میکنند که بد را انتخاب کرده اند.
چون بدی رایش سوم سرانجام چنان ابعادی هیولایی یافت که هرقدر هم تخیل قوی میداشتیم نمیشد آن را «کمتر بد» نامید، قاعدتاً باتجربۀ جنگ جهانی دوم، میبایست پایههای این استدلال برای همیشه فرومیریخت، اما شگفتا که چنین نشد.
افزون براین، اگر به تکنیکهای حکومت توتالیتر نگاه کنیم، می بینیم که استدلال «کمتر بد»— که مختص نخبگان بیرون از طبقۀ حاکم نیست — یکی از سازوکارهای ماشین وحشت و آدمکشی نظام است. از اصل انتخاب بد به جای بدتر، آگاهانه استفاده میشود تا کارکنان دولت هچون تمامی مردم برای پذیرفتن شرّ به معنای دقیق کلمه آماده شوند.
از این منظر، کناره گرفتگان از مسائل اجتماعی در نظام دیکتاتوری کسانیاند که با فرار از قلمرو «مسئولیت»، از حمایت از نظام، آن جا که چنین حمایتی تحت نام اطاعت مطالبه میشود، امتناع کرده اند.
به راحتی میتوان تصور کرد که اگر بسیاری از مردم «غیرمسئولانه» عمل کنند و حاضر به حمایت نباشند، حتی بی آنکه مقاومت فعالانه یا شورش کنند، چه بر سر این نوع حکومتها خواهد آمد. آن گاه خواهیم دید که این چه سلاح موثری میتواند باشد. در واقع این یکی از انواع اقدامها و مقاومتهای غیرخشونت آمیز است که در قرن ما دارد کشف میشود -برای مثال قدرتی که بالقوه در نافرمانی مدنی وجود دارد.
پرسش از کسانی که مشارکت کردند و مطیع بودند، هرگز نباید این باشد که: «چرا اطاعت کردید؟» بلکه باید پرسید: «چرا حمایت کردید؟» این تغییر عبارت برای کسانی که تاثیر اعجابانگیز و قدرتمند «واژههای» ساده را بر ذهن انسانها، که پیش از هر چیز حیوان ناطق اند میشناسند، خالی از ارزش معنایی نیست. اگر میشد این واژۀ مضر «اطاعت» را از واژگان اندیشۀ اخلاقی و سیاسی خود حذف کنیم، خیلی چیزها به دست میآوردیم.
اگر خوب به این موضوعات بیندیشیم، شاید بخشی از اعتماد به نفس و حتی غرور خود را باز یابیم، یعنی چیزی را که در زمانهای قدیم عزت نفس یا شرف انسان نامیده میشد: شاید نه عزت نفس و شرف نوع بشر که مقام انسان بودن را.
درود بر شما .جانباز بسیجی هستم که دوبار برای دفاع از میهن و شرف و ناموس در جنگ شرکت کردم و یک چشم خودرا فدای آرمانهایم کردم وملایان وسرداران فاسد وجنایتکار به آآرمانهای ملیوونها جوانان جنگ خیانت کردند در سال ۵۷ روستا نشین بودم پدرم که سواد چندانی نداشت تا کلمه الله را به کار بردم مشتی نثارم کرد وگفت خمینی وارد ایران شود ایران را به کثافت خواهد کشید این حرامیان فاسد نه تنها ایران را به کثافت کشاندن و ما را به دوران قاجار برگرداندن بلکه آن اسلامی که قبل از فاجعه ۵۷برای ما ترسیم کرده بودند آن را هم به کثافت کشاندن هم میهن گرامی رای دادن در این رژیم یعنی شریک جرم شدن گول وعده های اصلاح طلبان این رژیم که خودشان در قتل و کشتار شریک بودند نخورید ۳۸ سال کشتار و جنایت و دزدی بس است اینها همه فرزندان ناخلف خمینی هستند که وعده آب و برق مجانی میداد این رژیم فاسد و ظالم ما مدافعین وطن را فراموش کرده و هزاران ظلم را درحق ما روا میدارد و ملیاردها ثروت ملت نگون بخت ایران به عنوان دفاع از حرم و ملتهای به اصطلاح منطقه خرج شرارت میکند . ننگ و نفرین ابدی بر سران و طرفداران این رژیم فاسد و جنایتکار . پاینده ایران
سلام جناب نوریزاد نازنینم مرد نایاب روزهای نامردی در وطنم.
دلم خیلی گرفته بود خواستم باشما درد ودل کرده باشم من یه جوون سی پنج ساله تحصیلکرده بیکارم که تو ساری زندگی میکنم . تو شهر ما پارسال سره این رکبی که توی خان طومان این مدافعین اهرام خوردند و چندین پاسدار و بسیجی رو از منطقه ما اونجا کشتن دادند خدامیدونه چند هزارتا بنر و پوستر و بزرگداشت براشون گرفتند. تو این چند وقته یه خبری منتشر شد که سربازا و پرسنل مرزبانی مارو لب مرز قتل عام کردند یکی از سربازها رو هم باخودشون بردند. ولی شما مدیونی یه عکسی پوستری چیزی تو این مایه ها که اگه شما لب مرز نبودید ما امروز تو خونه هامون امنیت نداشتیم.
الان چندساله یه مهملی رو شب و روز میشنویم که میگن آی مردم اگه اینا نرن اونجا بجنگند اونا فرداشبش با زیرشلواری و رکابی و کلاش پشت در اتاق خواب زن و بچتونند و چنین و چنان. گناه اینا نیست که این حرفها رو با این وقاحت میزنند اگه همون روز اول که این لجن پراکنی ها رو میکردند فرمانده مرزبانی کل کشور ویا فرمانده های ارتشمون یه بیانیه کوتاه میدادند که این ماییم که چون هستیم با پشتوانه سربازان این مملکت و پرسنل فداکارمون دشمن جرات چپ نگاه کردن به این آب و خاکو نداشته و نداره. ولی دریغ از یک بیانیه کوچک که خب علتش رو هم کاملأ کسی که توی این مملکته میدونه. من یه روز رفتم و جلوی یکی از این عکسها که روش نوشته بود به این عکسها خیره شو ایستادم و به چشمهای تک تکشون نگاه کردم و گفتم خدا تک تکتونو لعنت کنه. واسه چی رفتید ؟!الان که نیستید اگر روحی وجود داره و حاضر و ناظره ببینید پس پرده حقیقت سرزمینتون رو و ننگی که با خود به تاریخ میبرید چقدر بده برای کشته شدن نه توی مملکتش ته دل اکثریت مردمش کسی براشون ارزشی قائل باشه نه در میان اکثریت مردمی که رفتند توی کشورشون جنگیدن و کشته شدند.به قول آخوندها روی منبر خسرالدنیا والاخرة. اره من رفتم و تو چشم تک تکشون نگاه کردم و گفتم دلم به حالتون نمیسوزه چون تا بودید کسی ازتون خیری ندید والا میرفتید دنبال یه شغل آبرومند نه پاسداری و بسیجی بازی
الان هم که رفتید از استخوان هاتون دارند بهره برداری میکنند. تو چشمشون نگاه کردم همونطوری که خواسته شده بود ازم و به تک تکشون گفتم خدالعنتتون کنه که تا بودید چماق سرکوبشون بودید یا روسر مردمتون یاروسره اون بدبختها تو سوریه که اگه غیره این بودید بسیجی و سپاهی نبودید میرفتید دنبال یه حرفه آبرومند و شغلی با روزی حلال. الان هم که رفتید باز چماقید تو سر مردممون. اره آقای نوریزاد با تمام وجودم توی چشم تک تکشون نگاه کردم و گفتم شهید وطن من همون سربازیست که ناجوانمردانه توسط عوامل همون کسایی که کفه دیگه ترازوی قدرت تو منطقند و انتقام ماجراجویی های اربابهای سردارنشان شما رو به واسطه عوامل آدم کششون تو منطقه از مرزبانهای ما گرفتند. اون گلوله هایی که شما توی سوریه به مخالفین اسد شلیک میکردید میگرده و از اسلحه دیگر توسط رقبای منطقه ای شما به سینه سربازان بی گناه مرزبان ما اصابت میکنه . کاش روزی خدارو ببینم و بتونم ازش سوال کنم چرا اینها روخلق کردی ؟!؟؟که از بود و نبودشون خلقت رو بیازارند؟!؟!خدایا کاش در خلقت مخلوقاتت بیشتر دقت میکردی . کاش……
روده درازی حقیر را به صبرو بزرگواریتان ببخشید . خواستم مثل پسری پیش پدرش درد ودل کرده باشم و نه بیشتر
از راه دور عاشقانه در آغوشتان میگیرم و روی ماهتان را غرق بوسه میکنم نوریزاد باشرف ❤️❤️❤️❤️❤️
چند کلمه دیگر با مش قاسم
مش قاسم:
” اینا یه مشت نادان از خود راضی خود محور بودن و هستن که ملک ایران رو به روز سیاه نشوندن، شاید یه روزی قصدشون خدمت بوده ولی همون زمان هم عقل نداشتن که بفهمن و بدونن خدمت چیه، و وقتی فهمیدن در توانشون نیست به جای اینکه برن کنار موندن که جیبشون رو پر کنن. دهان گشاد و چنته خالی. دنبال هیچی نیستم غیر از آزادی این ملک و ملت از دست این نادانان. با هیچکی نیستم الا ملت ایران”
از جمله ات من این طور برداشت میکنم که منظورت از ” اینا” کسانیند که مسولیتی در خور توجه دراین نظام داشته اند , نقشی قابل توجه در به این سو یا آن سو کشاندن تحولات کشور , افراد یا گروه های سازمان یافته . در بین افراد و گروهای درون حاکمیت از همان ابتدا گرایش های گوناگونی وجود داشت و هر کسی با اهداف خود همراه کاروان انقلاب شده بود .از خمینی و “خط امامی” ها گرفته تا مهندس بازرگان و نهضت آزادی تا ………..پیروان و اعضای انجمن حجتیه , تروریست های متشکل در سازمان هایی نظر منصورون تا عسگر اولادی و موتلفه اسلامی و غیره . دیوانه های آدمکشی مثل لاجوردی و خلخالی و ….و آدم های معتدلی مثل مرحوم بازرگان , منتظری , مطهری , سحابی ,و …هم بودند . منظور من این است که افراد و سازمانها با گرایش ها و برداشت های متفاوت در حا کمیت آن روز بودند و حالا هم درست همان طور است با این تفاوت که گروه های دسته چپی و معتدل حا کمیت در ابتدا دست بالا را داشتند و لی حالا دست راستی ها دست بالا را دارند و در واقع مسولیت به انحراف کشاندن انقلاب و فلاکت امروز کشور با همین دست راستی هاست. اینکه شما همه را در یک کاسه میریزی و همه را یکسان مورد مرحمت خود قرار میدهی اشتباه محض است جناب مش قاسم . کسانی که متوجه اشتباه خود شده اند و صادقانه به جبران خطاهای گذشته خود میکوشند و یا کسانی که در حا کمیت بودند و از همان ابتدا سعی در جلوگیری از انحراف انقلاب ازهدفهای خود داشتند را کوبیدن خطا اندر خطاست دوست من . این کار ریختن آب به آسیاب آنهاست که حالا قدرت در دستشان است و کشور را به ورطه نابودی کشانده اند . آ ن بیچاره ها که دست پایین را در حا کمیت دارند ( در واقع دیگر در حا کمیت نیستند ), مرتب زندان میروند, شکنجه میشوند, از کار بر کنار میشوند و مرتب زیر ضربه چماق استبدادند را شما دیگر چرا بر سر میکوبی؟ باید خیلی دقیق بود در نشانه گیری , که مبادا دوست یا کسی که میتواند دوست بشود یا کسی که کاری میکند که ما هم به نوعی میکنیم و میخواهیم را نشانه گرفت. این که همه را از دم تیغ بگذرانیم اسمش درایت سیاسی نیست دوست من . امروز باید هر کس که حتی به اندازه ارزنی با استبداد حاکم ستیز میکند را قدر دانست اگر چه تا همین یک دقیقه پیشش در جبهه استبداد بوده باشد. شما کسانی را مورد هجوم قرار میدهید که در دهان آ دمخواران برای احقاق حقوق هموطنان خود تلاش میکنند. شما از کجا اطمینان داری که “اینا” فریبکاری میکنند و میخواهند جیب خود را پر کنند ؟ اگر به تهمت زدن است من هم میگویم شما مامور اطلاعات سپاه هستی و پول میگیری که در این سایت اصلاح طلبان را خراب کنی. از نظر سپاه هم هیچ مانعی ندارد که حتی به خامنه ای و رفقایش هم بد بگویی , کیه که بد نگوید شما هم یکی از آن ها ؟ در حال حاضر مهم خراب کردن اصلاح طلب هاست . متوجه عرضم که هستی؟ این مطلبی که من شما را به آن توجه داده ام چیز تازه ای نیست و با رها در این سایت دیگران هم همینطور نوشته اند. متاسفانه اغلب دوستان مخالف نظام نه برای نشان دادن راه بلکه برای خالی کردن عصبانیت خود در این جا مینویسند یا کپی مطلبی را میگذارند , کاری که دردی را دوا نمیکند. اگر برای ایران کاری هر چند کوچک میخواهیم بکنیم راهش این نیست جان من. “اینا” به قول شما چنته خالی دارند, بسیار خوب , شما که چنته پر داری بگو چه بکنیم؟ نگو چه بد و خراب است این را ما خود میدانیم , بلکه بگو چه بکنیم تا بهتر شود. ما هم بر نظر مبارک شما نظر میدهیم . کوتاه نوشتم تا حوصله کسی سر نرود از خواندن مطلب . با آرزوی سلامتی برای مش قاسم .
ویژگی بارز انتخابات در ابن ۳۸ساله
انتخاب بین (بد و بدتر)(دزد و دزدتر)(پلید و پلیدتر)(دروغگو و دروغگوتر)(جلادان) و خلاصه انچه زشت سیرتان تاریخ داشته اند نظام و کاندیداهای ما یکجا دارند .
به امید روزی که مخیر در انتخاب بین نیکان و پاکان و شایسته گان باشیم .
بهمن
بادرود بر جناب آقای نوریزاد و گروه لگام و هزاران درود بر آن شیر زنان در بند (خانم نرگس محمدی و خانم آتنا و…)
هزاران درود بر دوستان
تغییر دادن رنگ قفس ، راه حل نیست . برای پرواز باید زنجیر ها را شکست
دوستان چرا باید رای بدهیم؟
آقای روحانی با آقای رئیسی و قالیباف چه فرقی دارند ؟
مگر نظام اصلاح پذیره که گروهی اصلاح طلبند ؟
همان حرفهای که آقای روحانی به خاطر گرم کردن انتخابات یه حرفهایی خوشایند میزنه گول نخوریم . مگر در این چهار سال چه کارهای مثبتی کرده ، دلتان خوشه که تحریم برداشته شده ؟ کو ؟ کدام معظلات اجتماعی حل شده ، بیکاری ، اعتیاد ، فساد ، اختلاس میلیاردی ، … ؟ کدامش ؟ اگر خوب دقت کنیم ، دعوای اینها سر لحاف ملا نصرالدینه . دلشان برای منو شما و برای وطن نمی سوزه . سال 64 بخاطر یک روزنامه دیواری از دانشگاه اخراج شدم ، همان موقع امثال روحانی و اصلاح طلبان امروزی سرمسند بودند . همین آقای میرحسین موسوی سرمسند بود . همین آقای کروبی ، سر مسند بودند .
الان آقای روحانی میگه ،اگه سرصندوقهای نیایید دیوار کشی میکنند . کسی نیست بگه که ، آقای روحانی مگز از اول نظام سر مسند نبودی ؟ چرا امروز این حرفها را میگی ؟
دوستان ، آقای روجانی ، قالیباف ، رئیسی و دیگران هیچ فرقی باهم ندارند .
https://www.youtube.com/watch?v=dQdOZpjnRdk&feature=youtu.be
جناب نوری زاد
با درود خدمت شما
قسمتی از خدمات روحانیت به ایران را برایتان ارسال می کنم شاید دلیل بی تفاوتی روحانیت به اوضاع کشور را مردم ما بهتر درک کنند.
کتاب: *روﺣﺎﻧﻴﺖ از ﭘﺮاﮐﻨﺪﮔﯽ ﺗﺎ ﻗﺪرت*
۱۸۲۸-۱۹۰۹
نویسنده: هﻤﺎ ﻧﺎﻃﻖ/ ص ۷ از ۲۰
رﺳﺘﻢ اﻟﺤﮑﻤﺎ ﻣﻮرخ ﻃﻨﺰﻧﻮﻳﺲ دوران ﻣﺤﻤﺪ ﺷﺎﻩ، ﮔﻮاﻩ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺁن ﻣﺘﻮن دﻳﻨﯽ ﮐﻪ ﺁﺧﻮﻧﺪها در ﺟﻬﺖ ارﺷﺎد ﻣﯽﻧﻮﺷﺘﻨﺪ ﺧﻮاﻧﺪﻧﺶ ﺑﺮاﯼ «ﻋﻮام اﻟﻨﺎس هﻴﭻ ﻓﺎﻳﺪﻩ و ﻣﻨﻔﻌﺘﯽ» ﻧﺪاﺷﺖ. از اﻳﻦ رو ﮐﻪ «ﭘﺮاﮐﻨﺪﮔﯽ ﻧﻈﺮات»، در هر ﻳﮏ از رﺳﺎﻟﻪها ﺳﺨﻦ دﻳﮕﺮﯼ را ﻧﻔﯽ ﻣﯽﮐﺮد و هر ﻣﺘﻦ «ﺷﮑﻨﻨﺪۀ» ﻣﺘﻦ دﻳﮕﺮﯼ ﺑﻮد. دﻳﮕﺮ اﻳﻨﮑﻪ ﻣﺘﻮن «ﺷﺮﻋﯽ دور از ﻓﻬﻢ» ﺗﻮدﻩها ﺑﻮد و ﺟﻤﻠﮕﯽ «ﺁﻣﻴﺨﺘﻪ ﺑﻪ ﺟﻤﻼت ﻋﺮﺑﯽ» ﮐﻪ ﻣﺮدم ﺳﺮ در ﻧﻤﯽ ﺁوردﻧﺪ. ﺑﺮﺧﯽ هم ﻧﻮﺷﺘﻪاﻧﺪ: اهل دﻳﻦ «ﺁداب ﺑﺤﺚ» را در ﭘﺮﺧﺎش و «ﺳﺨﻦهاﯼ زﺷﺖ ﮔﻔﺘﻦ» ﻣﯽ داﻧﺴﺘﻨﺪ. از ﻣﺤﺘﻮاﯼ اﻳﻦ دﺳﺖ رﺳﺎﻟﻪها ﺁﮔﺎهی ﻧﺪارﻳﻢ. اﻣﺎ ﺑﻪ ﮔﻔﺖ هﻤﺎن ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ، ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺪوّﻧﺎت، ﺣﮑﻮﻣﺖ را از ﻧﺰدﻳﮏ ﺷﺪن ﺑﻪ «ﻋﺎﻣﻼن دﻳﻦ» ﺑﺮ ﺣﺬر ﻣﯽ داﺷﺘﻨﺪ. دﻳﮕﺮ اﻳﻨﮑﻪ، ﭼﻨﺎن ﮐﻪ ﻓﺮﻧﮕﻴﺎن ﻧﻴﺰ ﮔﺰارش ﮐﺮدﻩ اﻧﺪ، ﺗﺮﺟﻤﮥ ﻗﺮﺁن ﺑﻪ ﻓﺎرﺳﯽ ﮔﻨﺎﻩ و «ﻣﻤﻨﻮع» ﺑﻮد. ﭘﺲ ﺗﻮدۀ ﻣﺮدم ﺑﻪ درﺳﺘﯽ از ﻣﺤﺘﻮاﯼ ﺁن ﺁﮔﺎهی ﭼﻨﺪاﻧﯽ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ. اﻳﻦ ﻧﮑﺘﻪ را هم ﺑﺎﻳﺪ ﻳﺎدﺁور ﺷﺪ ﮐﻪ اهل دﻳﻦ ﺑﻪ دو ﻗﺸﺮ «ﭘﺎ دار» و «ﺧﺮدﻩ ﭘﺎ» ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ. ﺷﺎهدان وﻗﺖ ﮔﻮاهی ﻣﯽدادﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﻼﻳﺎن ﺧﺮدﻩﭘﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ در ﮐﻨﺎر روﺳﺘﺎﺋﻴﺎن ﻣﯽ زﻳﺴﺘﻨﺪ و از دﺳﺘﺮﻧﺞ ﺁﻧﺎن ﻧﺎن ﻣﯽ ﺧﻮردﻧﺪ. در ﭘﯽ «ﺗﺠﻤﻼت» هم ﻧﺒﻮدﻧﺪ. زﻧﺪﮔﯽ ﺳﻬﻞ و ﺳﺎدﻩ داﺷﺘﻨﺪ.اهل روﺳﺘﺎ ﺗﺄﻣﻴﻦ ﺧﺎﻧﻪ و ﭘﻮﺷﺎﮎ و ﺧﻮراﮎ ﺁﺧﻮﻧﺪهاﯼ ﺧﺮدﻩﭘﺎ را ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ و اﻓﺰون ﺑﺮ اﻳﻦ، ﺳﺎﻟﻴﺎﻧﻪ ﻳﮏ ﺗﻮﻣﺎن ﺧﺮﺟﯽ ﺑﻪ هر ﻳﮏ ﻣﯽ ﭘﺮداﺧﺘﻨﺪ. ﺁﺧﻮﻧﺪهاﯼ دهات ﻧﻴﺰ ﮐﻮدﮐﺎن روﺳﺘﺎ را اﻟﻔﺒﺎ و ﻗﺮﺁن ﻣﯽ ﺁﻣﻮزاﻧﺪﻧﺪ. از اﻳﻦ رو ﺑﻪ ﻧﻴﻤﮥ اول ﺳﺪﻩ ﻧﻮزدﻩ، ﻓﺮﻧﮕﻴﺎﻧﯽ ﮐﻪ از دهات اﻳﺮان ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ در ﺷﮕﻔﺖ ﺑﻮدﻧﺪ از اﻳﻨﮑﻪ ﮐﻮدﮐﺎن روﺳﺘﺎها از ﺧﻮاﻧﺪن و ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺑﻬﺮﻩ داﺷﺘﻨﺪ. دﻳﮕﺮ اﻳﻨﮑﻪ هﻤﻴﻦ ﻣﻼﻳﺎن ﺧﺮدﻩﭘﺎ زﻧﺎﺷﻮﺋﯽ و ﻳﺎ ﻃﻼق و ﺧﺘﻨﻪﺳﻮران را ﻧﻴﺰ ﺑﻪ راﻳﮕﺎن ﺑﺮﮔﺰار ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ. از اﻳﻦ رو اهل روﺳﺘﺎ را ﺷﮑﺎﻳﺘﯽ ﻧﺒﻮد. ﺧﺮﺳﻨﺪ هم ﺑﻮدﻧﺪ.اﻳﻦ را هم ﺑﻴﻔﺰاﻳﻢ ﮐﻪ اﻳﻦ دﺳﺘﻪ از ﺁﺧﻮﻧﺪها، از ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ از ﺛﺮوت هاﯼ ﺑﺎدﺁوردۀ ﻣﻼﻳﺎن ﭘﺎدار ﺑﻬﺮﻩاﯼ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ، ﮔﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ در ﻧﺎﺁراﻣﯽهاﯼ ﺷﻬﺮها و روﺳﺘﺎها ﺟﺎﻧﺐ ﺗﻮدﻩهاﯼ ﻣﻌﺘﺮض را ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﮔﺮوﻩ دوم را ﻣﻼﻳﺎن ﺑﺰرگ ﺷﻬﺮﻧﺸﻴﻦ ﻣﯽ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ. در اﻳﻦ دورﻩ ﮐﻪ ﻃﻼب هﻨﻮز ﺷﮑﻞ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ، ﻣﺠﺘﻬﺪان ﺑﺎﻧﻔﻮذ در ﺷﻬﺮهاﯼ ﺗﺒﺮﻳﺰ، ﺗﻬﺮان، اﺻﻔﻬﺎن، ﺷﻴﺮاز، ﻳﺰد و دﻳﮕﺮ ﺷﻬﺮها، ﺳﺮﮐﺮدﮔﯽ و ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻟﻮﻃﻴﺎن ﭼﻤﺎﻗﺪار را ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ داﺷﺘﻨﺪ. در ﻧﺒﻮد ارﺗﺶ، ﻟﻮﻃﻴﺎن را اﺟﻴﺮ ﻣﯽﮐﺮدﻧﺪ و ﺑﻪ هﻨﮕﺎم ﻧﻴﺎز، ﺑﻪ دزدﯼ و ﺁدﻣﮑﺸﯽ وا ﻣﯽداﺷﺘﻨﺪ. ﻣﺴﮑﻦ و ﺧﻮراﮎ و ﭘﻮﺷﺎﮐﺸﺎن را ﺗﺄﻣﻴﻦ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ .در اﻳﻦ دورﻩ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺴﺎﺟﺪ را ﻣﺴﺘﻮﻓﻴﺎن ادارﻩ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ و ﻧﻪ روﺣﺎﻧﻴﺎن. از دوران ﻧﺎﺻﺮﯼ و ﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﺷﻮرش ﺑﺎﺑﻴﺎن ﺑﻮد ﮐﻪ ﻃﻼب ﻣﺴّﻠﺢ رﻓﺘﻪرﻓﺘﻪ ﺟﺎﯼ ﻟﻮﻃﻴﺎن ﭼﻤﺎﻗﺪار را ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و ﺧﻮشﻧﺸﻴﻦ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﺷﺪﻧﺪ. از اﻳﻦ رو «ﺑﺴﺖ ﻧﺸﻴﻨﺎن» ﻟﻘﺐ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.
جناب آقای نوریزاد سلام
متن زیر را برای کانال تلگرام شما نگاشته ام. امیدوارم که امکان نشر آن وجود داشته باشد.
با تشکر
رایان
نامه ای به فرزندم
دلبندم سلام
روزهای سخت و سیاهی است. نمیدانم که در این روزها بر تو چه میگذرد و نمیدانم در چه حالی هستی.مادرت برایت بیتاب شده است. دیروز به وکیلت زنگ زدم و باز از او خواستم که مجددا برای ملاقات حضوری درخواست دهد. وکیل جدید وکیل خوبی است. زرنگ و کارکشته است. بعید است بتوانند او را با تهدید و تطمیع از میدان به در کنند. مطمئن باش هرطور بشود من و مادرت در کنار تو ایستاده ایم. استوار و محکم باش و دوام بیاور.
میدانم، میدانم که از ما دلگیری. همه چیز را میدانم و بهانه ای ندارم. میدانم که تو امروز با استخوانهای خرد شدهات تاوان اشتباهات ما را پس میدهی. میدانم که تو امروز با روح و جسم در هم شکستهات هزینه دل بستن نسل ما به واژه های خیالی -به واژه هایی چون شاخصهای اقتصادی، تورم، اشتغال، روابط بین الملل و اصلاحات- را پس میدهی.
فرزندم ،پاره تنم، جگر گوشه عزیزم، من نیز امروز مانند تو در این آتش میسوزم، وقتی که به استخوانهای در هم شکسته ات فکر میکنم.
آن گاه که به صورت کبود شدهات از ضربات دژخیمان می اندیشم کمرم میشکند و صورتم کبود میگردد. وقتی که تو را زیر رگبار دشنام جلادها تصور میکنم فرو میریزم.
میدانم که مرا نخواهی بخشید، همانطور که من خود را نخواهم بخشید. اما باور کن قضاوت گذشته بسیار آسانتر است از انتخاب درست در زمان حال. آن روز همه میرفتند. همه جا پر بود از وعده های رنگارنگ و قلبمان یکسر پر بود از امید؛ امید به آینده، به روشنایی، به فردایی بهتر، برای ما و نسلهای بعد. در حالی که وجودمان از ترسِ “باز ایستادن چرخ” پر بود همه میرفتیم که چرخ را بچرخانیم.
غافل از آن که آن دو راه که برای ما آراسته بودند فریبی بیش نبود. یکی را زشت و دیگری را زیبا آراسته بودند. چنان درگیر انتخاب بین زشت و زیبا شدیم که راه درست را فراموش کردیم. فراموش کردیم که تا وقتی هیولایی هست -چرخی هست- که استخوانهای فرزندانمان را در هم میشکند تورم مهم نیست؛ اقتصاد مهم نیست. فراموش کردیم که نباید فریب هیولارا بخوریم. فراموش کردیم.
ما را ترسانده بودند. ما را تا حد مرگ ترسانده بودند و دوباره به ما امید بخشیدند. از همه چیز میترسیدیم از تورم، از تغییر قیمت طلا و دلار، از دکل گمشده، از گشت ارشاد و از همه بیشتر از باز ایستادن چرخ از حرکت. مانند بردگانی که از ترس چرخی را میچرخانند هر بار دوباره به پای صندوقها میرفتیم.
حرکت چرخ ضامن بقای هیولا بود. هیولا خوب میدانست که ترس بهترین چاره کار است. تجربه به او نشان داده بود که ترس و امید – هویج و چماق- بهترین راه رام کردن بردگان است.هر بار دژخیمی زشتروتر و قویتر میآورد تا جلوی حرکت چرخ را بگیرد و ما از ترس ایستادن چرخ تمام قدرت خود را به کار میبستیم تا بچرخد.. این گونه بود که به دست ما چرخ را میچرخاند. چرخی که استخوان همنوعانمان را در هم میشکست.
ما مسخ شده بودیم. ما برده بودیم و خیال میکردیم انسان برده است. ما صدای خرد شدن استخوان همنوعانمان در زیر چرخ را میشنیدیم اما باورمان این بود که این تقدیر همیشگی ماست. باورمان این بود که زندگی همین است. باورمان این بود که همین که شکممان سیرتر باشد و چرخ بچرخد خوب است. باورمان این بود که اگر چرخ از حرکت باز ایستد دنیا به آخر میرسد.
ما از هیولاهای همسایه میترسیدیم. میگفتند اگر بر دژخیم چیره نشویم و چرخ بایستد هیولاهای دیگر بر ما هجوم خواهند آورد. باور کن در آن زمان آسان نبود که درک کنیم هیولا بیش از ما از آنها میترسد. حاضر بودیم هر کاری انجام دهیم که چرخ نایستد. ما اسیر او نبودیم اسیر ترسهای خودمان بودیم. اسیر ناآگاهی خود بودیم. ما را افکار اشتباه اسیر کرده بودند. نمیدانستیم او بیش از ما از هیولاهای همسایه میترسد. باور نمیکردیم او بیش از ما از گرسنگی – از نچرخیدن چرخ – میترسد. خرد شدن استخوانها چنان دهشتناک بود که نمیخواستیم حتی برای لحظهای تصور کنیم روزی نصیب خودمان هم خواهد شد یا قبول کنیم این ماییم که با چرخاندن چرخ آنها را خرد میکنیم. میدیدیم اما باور نمیکردیم که این هیولا نیست که استخوانها را در زیر چرخ خرد میکند، بلکه این خود ماییم که از ترس چرخ را میچرخانیم.
وقتی که به آن لحظات فکر میکنم تمام تنم در آتش حسرت میسوزد. دریغ که نفهمیدیم شیشه عمر هیولا زمزمه نام آنهایی است که استخوانهایشان خرد میشود. دریغ که صحبت از دژخیم زشترو و قدرتش و هیولاهای همسایه را آزادی یواشکی خود میپنداشتیم. دریغ که این حرفها خوراکی بود برای لحظاتی که گرد چرخ میگشتیم. اما به استخوانها که میرسیدیم لب فرو میبستیم. دریغ که اشتباه کردیم.
او خوب میدانست چه چیز را میخواهد و شیشه عمرش به چه چیز بند است. او بود که صحبت از دژخیم زشتخو را باب کرده بود و راه سخن درباره خرد شدن استخوانها را بسته بود. ما هرگز نفهمیدیم کافی است که خرد شدن استخوان را زمزمه کنیم تا شیشه عمر هیولا بشکند. ما هرگز نفهمیدیم که هیولا همان حرکت چرخ است. چرخی که استخوانها را در هم میشکند و زندگیها را تباه میکند و جانها میستاند.
فرزندم اکنون که کابوس صدای خرد شدن استخوانهایت گوشهایم را کر میکند، همه چیز را میدانم.
افسوس که دیر است که همه اینها را میدانم. ای کاش در زیر شلاق دژخیمانش پوست از تنم برمیآمد اما لحظهای بدان چرخ لعنتی دست نمیزدم. هرگز باورم نبود که نفر بعدی یکی از عزیزانم باشد.
افسوس که بسیار دیر است برای دانستن این که هیولا بیش از ما میهراسید. بیش از ما از همه چیزهایی که وحشت داشتیم نگران بود.
کافی بود به راهی که او میخواست نرویم. کافی بود چشمهایمان را بر رنج آنان که که استخوانهایشان در هم میشکست نبندیم و صدای خرد شدن استخوانها را ناشنیده نگیریم. لازم نبود طغیان کنیم. لازم نبود مشتها را گره
جناب نوری زاد عزیز:
ابراهیم رییسی قطعا پیروز انتخابات خواهد بود! مهندسی انتخابات با چیدمانی چنین از نامزدان، در واقع راه را برای کوبیدن دولت به بهترین نحو ممکن باز نموده است. میر سلیم و به ویژه قالیباف با فراغ بال از تخریب دولت (روحانی-جهانگیری) ابایی ندارند و جالب آنکه رییسی در این میان کمتر به منازعه وارد می شود تا کسی متعرض ساحت کبریایی ایشان نشود و دولتمردان تنها به تخریب قالیباف مشغولند و بس. رییسی را گویا کسی قصد به چالش کشیدن ندارد و البته جراتش را هم نه! آیا از دولتیان کسی می خواهد از کشتار منافقان انتقاد کند؟! ترس از جانبداری از منافقین باعث می شود که پاشنه آشیل رییسی نادیده گرفته شود یا ممکن است دست بردن به پرونده های رییسی نشان دهد که آقایان خود نیز چنان دستهای پاک و خالی از خونی نداشته اند؟! تمام کاسه کوزه های برجام بر سر دولت خراب می شود، چطور است که روحانی و تیمش برای دفاع از خود الان نمی گویند که بی اجازه رهبر ما آب هم نمی نوشیدیم! و بار انتقاداتی که باید رهبر و مجلس هم بعهده بگیرند، یک تنه متحمل می شود؟ همانگونه که دولت قبل بار تحریم ها و قطعنامه های هسته ای را بر دوش کشید و همه می دانستیم هیچ دولتی در تعیین سیاست هسته ای کشور دخیل نبوده است! آیا این رفتار به ما نمی نماید که دولت ها صرفا سپر و ضربه گیر سیاست های غلط بیت رهبری و سپاهند و انتخابات ریاست جمهوری هیچ تاثیری در روند سرنوشت مردم ما نخواهد داشت. امروز تحریم هسته ای برداشته شده اما سپاه علنا به نامزدان ریاست جمهوری اعلام می دارد در سیاست های دفاعی و منطقه ای کشور دخالت نکنند! مگر دولت تامین کننده بودجه نظامی کشور نیست؟ مگر دستگاه سیاست خارجه کشور نباید منافع ملی را تامین کند؟ چرا دولت مهاجمین حمله به سفارت انگلیس و عربستان را معرفی نکرد و سوابق و سرنوشت کسانی که این اجماع جهانی را علیه ملت ما ببار آوردند را اعلام نمی کند؟ چرا تاثیرات و هزینهٔ این رفتارها را به مردم نمی گوید؟ چرا علنا هزینه های که دخالت در عراق و سوریه و یمن و لبنان و فلسطین و افغانستان و.. به دوش ملت گذاشته می شود را اعلام نمی دارد تا بتواند مشکل بیکاری و فقر و حاشیه نشینی و … توضیح دهد؟ چرا نمی گوید آزمایش موشکی آنهم با آن شعارها چه خطرات نظامی و تحریم های اقتصادی را متوجه کشورمان کرده است؟ آیا باید مردم باور کنند که با رای خود این روند متوقف خواهد شد؟ جواب منفی است و مردم ما هم متوجه همه چیز هستند. حال بدانید همانگونه که احمدی نژاد حتی بدون حاکمیت حائض رای حداکثر بود و تقلب صرفا برای وامدار کردن او و البته برای اطمینان از عدم کشیده شدن انتخابات به دور دوم بود، اینبار نیز جناب رییسی بی هیچ تقلبی قطعا رییس جمهور خواهد بود! به دلایلی که عرض می کنم:
اولا جناح اصولگرا نقطه ضعف ملت فقر زده ما را به درستی می داند و دقیقا چون احمدی نژاد دست بر فقر مالی و اجتماعی و سیاسی ملت گذاشته و با وعده های سر خرمن عوام کالانعام را چوپانی می کند. مردم ما در شهرها و روستاها آنچه را که می بینند واقعا از سفره خود تشخیص می دهند و رای خود را ولو با وعده پول و آینده ای شیرین می فروشند. آیا در چهار ساله گذشته چیزی ارزان شده؟ آیا کارگران حقوق خود را دریافت داشتند؟ آیا کارخانه ها به سرعت تعطیل نشد و بیکاری فروکش کرد؟… شاید برجام در آینده کشور تحولات مثبت ایجاد می کرد اگر توسط رفتارهای ناپخته موشکی و منطقه ای به بی راهه نمی رفت، اما امروز می دانیم که امیدی نیست و البته قشر محروم حتی اینها را نمی داند و فقط می داند که در دوران احمدی نژاد به بازنشستگان، روستاییان و محرومان خدمات بیشتری شد و مسلما به سمت کسی که شعارهای محمودی می دهد متمایل می شود. پس سبد رای احمدی نژاد به دو قسمت تقسیم خواهد شد. عده ای قشر آسیب پذیر که کم هم نیستند و فقط پول و امکانات می خواهند و شخص برایشان مهم نیست و نه می دانند و نه می خواهند بدانند که سیستم یارانه بگیری و پوپولیسم چه به روز مملکت آورده و خواهد آورد. رای اینان به رییسی است چون قالیباف انصراف خواهد داد. عده دیگری از حامیان احمدی نژاد که مریدان وی نیز هستند قطعا به حمایت از او انتخابات را تحریم خواهند کرد. عده زیادی نیز همیشه انتخابات را نمایشی دانسته و تحریم می کرده اند که به نظر این بار بر تعداد آنها بسیار افزوده خواهد شد. جناح اصولگرا نیز که همیشه رای مشخصی دارد که به فرموده رای خواهند داد و قطعا مشخص است که بسیج خواهند شد تا رییسی را بر مسند بنشانند. قطعا روحانی با این همه تخریب که درست هم بود نتوانست دفاعی جانانه داشته باشد چون اگر قبول می کرد که حتی برجام نیز حاصل خواست بیت بوده دیگر چیزی نمی ماند تا جهانگیری آن را سند افتخار بنامد! افتخار به برجام مانند افتخار به ترکمان چای است و چه شرم آور است شنیدن این سخن از دولتمردانی که به جای گفتن واقعیت و ابراز تاسف از عملکرد
و سیاست های گذشته ، آنچه را که ناچارا برای توقف نابودی کشور پذیرفته شد را افتخار خود می دانند حال آنکه در ترکمان چای نیز دقیقا همین رویه بوده است. با این اوصاف اینجانب رییسی را صاحب شانس بیشتری می دانم حال آنکه اصحاب اصلاحات دم از مهندس انتخابات و توطئه نیز می زنند. پس به همه مردم توصیه می کنم شرکت در این انتخابات نتیجه اش مشخص است و شوکه نشوند و فریب غوغا سالاران را نخورند که فردا کشته شدن و کهریزک از آن توست و شرکت در انتخابات و سهم در قدرت، از آن سران اصلاحات! خود دانید.
یک بام و دو هوا
زندانیان سیاسی را آزاد کنید وازآنها پوزش بطلبید چراکه آنها چیزی اضافه تراز دوکاندیدای ریاست جمهوری نگفته اند که متهم به تبلیغ علیه نظام شدند! ازدو کاندیدای ریاست جمهوری که خودنقش بزرگی دربازداشت این عزیزان داشتند وقوه قضائیه باید پرسید که این سیاست یک بام ودو هوا نیست؟! یکی برای گفتن ونوشتن دروبلاگ وروزنامه ویا دریک جلسه سخنرانی آنهم محدود به تبلیغ علیه نظام وتوهین به مسئولان نظام باید محکوم شود وعمرخود رادرکنج زندان سپری کند وازحقوق سیاسی واجتماعی محروم شود ودیگری درصدا وسیما برای رسیدن به قدرت آزاد باشد که هرچه دلش می خواهد بگوید ومورد تعقیب که قرار نمی گیرد بماند مورد تشویق هم قرار می گیرد .
اصل 20 نیز تأکید دارد که:همه ی افراد ملت؛ اعم از زن و مرد، یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، با رعایت موازین اسلام برخوردارند. اگرتبلیغ علیه نظام جرم است باید با این آقایان برخورد قانونی شود واگر نیست زندانیان سیاسی را آزاد کنید زیرا تنها جرم اینها این است که زودتر ازاین آقایان فهمیدند.
سلام جناب نوریزاد -من از طرفدارهای سفت وسخت شما هستم-بسیجی جنگ هستم تو کربلای10اسفند66-همسرم هم خواهر شهیده-خیلی حرفات به دل میشینه سال88ازساوه میومدم تهران تو راهپیمایی سبز شرکت کردم-خزعلی رو هم دوست دارم-درود بر میر ما موسوی عزیز-یه سوال ذهنمو درگیر کرده که چرا تو این موقعیت تنها گروهی که نگران مشکل بیکاری مسکن گرانی وووو نیست وهیچ گله ای ندارند همین قشر زحمتکش وغیور مردمی روحانیت هست -اصلا هیچ صدایی ازشون در نمیاد مگر موقع بیانیه ایی اونم تسلیت!!!اینا مگه تو این مملکت نیستن؟
تو جنگ هم که ما تو کردستان بودیم اصلا یه دونه آخوند ندیدیم
میخواستم نظر شما رو راجب برنامه ریستارت بدونم؟وحسینی؟چی میگه؟آیا درست میگه؟واقعا نمیدونم؟خیلی ازمردم به حرفاش گوش میکنن همه جا صحبتشه-نظر شما در رابطه با تصوف چیه؟کمکمون کن-ممنون میشم
آقا نوریزاد عزیز چی بگم از فساد-آقا من 48سالمه-تو شهر صنعتی کاوه-بیشتر از نصف کارخونه ها تعطیل -الباقی هم با 30یا40درصد کارایی مشغول کار هستند-قرارداد ها سفید امضا-سه ماهه-شرکت ما که شرکت شهرصنعتی کاوه زیر نظر بنیاد هستش از روزی که اون خایین احمدی نژاد عذاب آور شد رییس جمهور و گفتنش باید کارگرها رسمی بشن مارو حدود300نفر داد زیر نظر پیمانکار -اونم در حد اداره کار بهمون حقوق میده -من با زن وبچه آخر یه خیابون نگهبانه تلمبه خونه آب هستم تمام وقت-نه اضافه کاری نه حق شیفت هیچی نمیدن-میگن نمی خوای برو-ولی من کجا برم-دیپلم دارم-جبهه رفتم بسیجی داوطلب وخانواده شهید هم هستم-آقا خیلی وضع خرابه’-از فساد اخلاقی که نگو 15ساله 50تومن-بقران راست میگم-واسه کار ناموس مردم میرن دم شرکتها وخیلی از مدیران به این عنوان که کار جور میکنیم حالا چند وقت دیگه نیرو شاید بگیریم چه سوء استفاده ها که از ناموس مردم نمیکنن-؟چی بگم از کجا بگم-مادر زن من که مادرشهیده فلجه کامله یعنی فقط نفس میکشه از سال64سکته کرد خانه نشین شد الان 10ساله تواین بیابون پیش ماست وخانمم ازش نگهداری میکنه یعنی غذاروهم باید آسیاب کنه بریزن تو دهنش-تمام آرزوش اینه بره امام رضا -هنوز نرفته!یعنی واسه بنیاد شهید خیلی کاره که یه آآمبولانس بگیره مادر شهیدو با دخترش ببره امام رضا بباره-بعد هی میگن خانواده شهدا چشم وچراغ و این حرفا؟آقای نوریزاد ما که از جبهه ببرگشتیم پولی که بما دادن همونجا گذاشتیم توصندوق کمک به جبهه -یعنی اون موقع همه این کارو میکردن-چرا الان اینجوری شد؟پدرم توسن 70سالگی از بی پولی وبخاطر قادر نبودن کار وبی پولی خودکشی کرد-کارگر ساختمان بود-به کجا داریم میریم؟خدایا خودت بساز
سلام جناب نوریزاد
اقای نوریزاد جنابعالی چرا یک بار از اینور بوم میوفتید یکبار از اونور.
اقای تاجزاده که چیزی حدود 7 سال که اکثرش هم در انفرادی بوده راهی جز شرکت در انتخابات برای اصلاح نمیدونه
من موندم چرا شما میگید در انتخابات شرکت نکنید
اقای نوریزاد واقعا هیچ فرقی بین خاتمی و احمدی نژاد نیست؟
یا هیچ فرقی بین روحانی و رییسی نیست؟
شما همین ارتباطی که با مخاطبین خودتون برقرار کردید مدیون اصلاحات هستید وگرنه مطمین باشید اگه رییسی رییس بشه خبری از فضای مجازی هم نیست
بعد شما میگید هیچ فرقی بین اصولگرا ها و بنیادگراها با اصلاحطلبان نیست. اقای نوریزاد؟ جناب اقای حجاریان مغزشو درراه اصلاحات داد؟ ایا ترور شدن چیز کمیست؟
بعد کسی که ترور شده و بخاطر همین ترور بسیاری از توانایی های حرکتیشو از دست داده میگه تو انتخابات شرکت کنید. نظرتون چیه؟
یادم رفت بگم که دکتر سروش هم گفتن در انتخابات شرکت کنید که از دموکراسی همین برامون مونده
حرف واسه گفتن زیاد دارم ولی فعلا در همین حد کافیه. نمیخواستم زیاد طولانی بشه و وقت شما رو بگیرم
گویا حرف زدن برای شما خیلی شیرین تر از گوش دادن است. فکر میکردم خیلی زودتر بخونید
سلام بر ناشناس گرامی
فرمودید:”شما همین ارتباطی که با مخاطبین خودتون برقرار کردید مدیون اصلاحات هستید وگرنه مطمین باشید اگه رییسی رییس بشه خبری از فضای مجازی هم نیست”
مطمئنی دوست عزیز؟!جهت خارج کردن دوستان اصلاح طلب(اگر این نام صحیح باشد چون اصلاح طلب یعنی کسیکه با معرفی کجیها در پی اصلاح آن است ولی حاضرم در همین سایت ثابت کنم مدعیان اصلاحات خود نمی دانند چه را می خواهند اصلاح کنند و شاید نامی که بر آنها اطلاق شده یعنی استمرار طلب صحیح تر باشد)از توهم گرفتار شده در آن عاضم از سال 88 تا92(یعنی بدترین دورانی که آقای روحانی مدام از آن یاد می کند وگرنه در نظر ما این 38 سال تماما فریب بوده و ریا) چهارسال زمان برده ست و صاحب این سایت مدت 1.5 سال در زندان بوده و البته در این مدت هم از نوشتن دست برنداشته است و مابقی 2.5 سال را آزاد بوده و در حکومت دینی با سایت فیلتر شده نوشته است!دوستان مدعی اصلاحات به کرات او را از خود دور کرده و حتی حاضر به بردن نامی از او نیستند در حال حاضر هم در دولت روحانی که البته برخی از مناصب را به منفعت طلبان برگردانده فاصله خود را با او رعایت کرده اند چون به هرحال دوستان بعد از مدتی به سر سفره به یغما برده شده انقلاب بازگردانده شده اند.پس همانگونه که مشخص است نوریزاد یا امثال او وامدار هیچکسی نیستند که حالا بخواهیم منت آن ابن الوقتها را بر سر او بگذاریم.منفعت طلبان چه کرده اند؟!فیلتر سایت او را برداشته اند؟از او در جایی یاد کرده اند؟مدت مدیدی که در جلوی وزارت اطلاعات یا سپاه در حال احقاق حق خود بود خواستار بازگرداندن حقوقش بودند یا کلا بایکوتش کردند؟تریبونی به او داده اند؟چه کرده اند؟چه شده چون می دانید قسمتی از ملت ما که سره را از ناسره و نیت پاک را از فرومایگی تمیز می دهند ممکن است نوریزاد را ملاک قضاوت خود بگیرند و به انتخابات و بالاخص استمرار طلبان پشت کنند از او طلبکار هم شده اید؟!مگر نمی گویید این سایت فیلتر شده پیشکش شما به اوست خوب مثلا معنی این حرف این است که استمرارطلبان به دنبال آزادی بیانند پس چرا نگران بیان عقاید فردی هستید که هیچ وابستگی حزبی و جناحی ندارد. بابا محض رضای خدا بس کنید استفاده از این لغت بیچاره مظلوم فریبنده اصلاح طلب را در حالیکه اصلا نمی دانید مفهوم آن چیست؟
یاحق
خطاب به ناشناس: جای آقای نویسنده ای که در سایت فضول محله می نویسد خالی! اگر این نوشته را می دید دیگر دائماً تکرار نمی کرد که آدم خر باشد ولی گوسفند نباشد! آخر چه فرقی میان گوسفند یا الاغ بودن است! در تشابه ایندو سخن ها بسیار است جناب آقای فصول محله!!!!!
درود بر شما.بهاران زندگی من هم دست کمی از پاییزان آن نداشت.پاییزم را برایتان گفته بودم،مهرماه و وحشت عبور کردن از کنار باغ سیب معروف.باغی پر از درختان سیب سبز و سرخ و سفید.با دو گور سیمانی دو برادر معلم که تابستان 67را ندیدند.اما بهاران.بهار شهر من سرشار از بوی شکوفه های بلوط و نوای دلنشین چوپان و صدای معنوی زنگوله گوسفندان دشت زاگرس و صدای گنجشکان و چهچه ی بلبل هزاردستان بود.من اما در بهار هرویین را بغل کردم و قرص کلونازپام را چاشنی کار.در شهر من کمتر از دو دقیقه میشود مخدر را یافت.کمتر از دو دقیقه.بهاران ها میگذشت و من همچنان همسرم(هرویین)را طلاق نمیدادم و مدام مصرف پشت مصرف.پدر و مادر ذوب شدنم را دیدند و خود نیز ذوب شدند اما ،اما،اما،کنون که برایت مینویسم 11سال است که هرویین را طلاق دادم آن هم سه طلاقه.بجای هرویین کتاب را تزریق کردم از صادق و بوف کور و توپ مرواری و کاروان اسلام و وق وق صاحاب شروع کردم تا نیچه و مارکس و هگل و شوپنهاور.حال خوب میفهمم که چرا ما عقب ماندیم.کتاب رمز پیروزی بر جهل و خرافه بود.به امید روزی که طلوع مهر را در سپهر جای جای ایران زمین جشن گرفته و انیرانیان را با طبل رسوایی و هلهله از خاک مادری بیرون کنیم.درود بر البرز و الوند و زاگرس و دماوند و تفتان و کارون و اروند و ارس و زاینده رود و درود بر سهند و سبلان و درود بر کرد و لر و ترک و عرب و خوزی و بلوچ و فارس و لک و درود بر ایران و درود بر محمد نوری زاد با شهامت.
دوستان درود
در کشوری که با سیب زمینی و پول بعنوان رشوه به لایه تنگدست جامعه میتوان رای اورد و از نظر فکری هم میتوان نزدیک تر به هرم قدرت بود رای یعنی کشک درایران انتخابات آزاد راباید در خواب دید ؛ همان قدرتی که با ترفندهایش تاکنون این کشور ورشکسته را روی پانگهداشته نگه خواهدداشت ونمایش انتخابات هم از همان ترفندهای ابرقدرتهایی است که کشورهای ضعیف را در چنگ دارند ؛ چون مرغ سرکنده خودرا به درو دیوار زدن برای یافتن روزنی که مفری باشد بیهوده است سرنوشت و وضع کشورهایی مانند ما در جایی دیگر رقم می خورد ؛ بار آخری که اقای هاشمی رفسنجانی بریاست جمهوری رسید تنها پنج میلیون رای داشت واین برای نظام کشور هفتاد میلیونی سال ۷۲ اُفت بود، دلزنه مردم را دانستند به کدام سمت و سو میزند در انتخاب خردمندانه آقای خاتمی بیست میلیون رای داده شد چرا ؟ چون چهره هایی را به میدان نبرد آوردندکه دلخواه مردم نبود ، انتخاب خردمندانه ایشان را مردم بازگشایی از گره کار دانستند ولی متوجه ترفند بکاررفته نشدند از ان زمان برای صندوقها با به میان اوردن چهره های بد و بد تر بالای بیست میلیون رای شمارش میشود تا مشروعیت نظام از نگاه بین المللی به تماشای جهانیان گذاشته شود .
بادکنکی که هرچهارسال یک بار به هوامی فرستیم ومیدانیم عملکرد سیستم در هیچ زمبنه ای دلخواه مردم نیست واین منافع ابر قدرتهاست که مارا سرپا ایستانده است ؛ بی گمان امروز اگر خواسته مردم به رفراندوم گذاشته شود تا مردم آزادانه رای بدهند سیستم باید از سازوکارش که جز بدبختی برای مردم نداشته شرمگین باشد ؛ در کشورهای دیگر نه شورای نگهبان هست ونه داغ و درفش برای اجرای احکام فقهی ؛ این سیستم مندراوردی که هم جمهوری و هم اسلامی است از توبره مارگیران کهنه کاری که در شیوه بکارگیری استعمار حداقل سیصدسال سابقه دارد بیرون میآید و با این همه نارضایتی مردم کشوری سرپا میماند ، زمانی که دانشجوی حقوق بودم به یاددارم دانشجویان برای ۱۶ آذرغائله براه انداخته بودند وشعار ضدحکومت میدادند با شادروان دکتر سیدحسن امامی که از استادان برجسته حقوق بودند درسال اول دانشکده کلاس داشتیم ایشان با همان وقار همیشگی که سخن میگفتند به ما تفهیم کردند که بیخود شاخ و شانه نکشید دَم گرم شما برآهن سرد تاثیری ندارد روزی که قرار باشد سیستم تغییرکند خواهد کرد وشما تنها ابزار آن خواهید بود اگر کشوری آزاد و مستقل میخواهید ابزار ترفندهای استعمارنو نشوید ؛ آن زمان چنان جوان و خام بودم که معنی سخن اش را در نیافتم ولی در سالهای بعد که پخته ترشدم به سخنان ایشان بیشتر باریک میشدم ودراین راستا کتاب می خواندم ومتوجه شدم که ترفندهای ابرقدرتها برای ما تمامی ندارد تنها باید شناخت و باابزار نشدن ترفندهارا خنثی کرد ؛ یکی از ترفندها گرسنه و فقیر نگهداشتن مردم کشور است تا بدلیل فقر با نشان دادن روزنی کوچک به سوی رفاه دردام بماند .
خدایش بیآمرزد دکتر امامی را گاه برخی از شخصیت ها تاثیر شگرفی برانسان میگذارند ؛ امروز بیش از هرزمانی صدای ایشان در گوشم زنگ میزند ؛ زنگی که در صدای ناقوس حکومتی که دستاوردش جز بدبختی و دزدی و دروغ و ریا نبوده وصداهای دیگر را محو میکند همچنان به گوشم می خورد ؛ اوضاع خاورمیانه وبه ویژه کشورم که نخستین گام را دراین بهمریختگی داشت نشانگر بهاری بی باران است که هرگز درختانش به شکوفه ننشست .
برای بهاری شدن البته نه انگونه که برای اعراب رقم زدند باید به ابرهای باران زا پناه برد ؛ ان ابرها در ذهن ما و گوهره هستی ماست که باید وادار به باریدن اش کنیم ؛ ذهن انسان هرچه پربارترباشد کمتر ابزار ی برای دیگران میشود
گیتی پورفاضل
انشاء
نقش رئیس جمهوردرجمهوری اسلامی ایران چیست؟
رئیس جمهوررئیس قوه مجریه است ووظیفه اجرای قوانین رابرعهده دارد یعنی وظیفه داردتاقوانینی راکه قوه مقننه یعنی همان مجلسیان تصویب میکنندرااجرایی کرده وطبق حکمی به تمام وزارتخانه هاابلاغ کندودراجرایی شدن آن نظارت داشته باشدبرای مثال:مجلس قانونی راتصویب میکندبه این مضمون که طبق حکم وقوانین اسلامی لواط حرام وفردلواط کاربایدطبق احکام وقوانین اسلامی حداسلام براوجاری شوداین قانون درمجلس تصویب وبه قوه مجریه ابلاغ میشودورئیس قوه مجریه نیزآنرابه تمام وزارتخانه هاومخصوصاوزارت دادگستری ابلاغ ووظیفه آنهاهم این است که دراجرایی شدن قانون بکوشندولی مثلا شخصی پیدامیشودمثل حاج آقاطوسی که مرتکب لواط شده وبابیت هم سروسری داردوشاکی خصوصی هم داردکه شاکیان به قوه قضائیه شکایت برده وبدلیل نزدیکی این فردبابیت واینکه رئیس قوه قضائیه نیزمنتصب رهبریست راه بجایی نبرده ونامه ای هم به دادخواهی نزدوزارت دادگستری ورئیس جمهورمینویسندوبه ایشان پناه میبرند ولی ازدست رئیس جمهورنیزکاری برنمی آیدچون رئیس قوه قضائیه خودمنتصب رهبریست ورهبرهم طرفدارحاج طوسی وحتی درصداوسیماهم نمیتواندمطلب رابازگو وعلنی کندچون رئیس صداوسیماهم منتصب رهبریست پس چه میکند هیچ سکوت ونرمش قهرمانانه. وازاین مواردالاماشاالله میشودمثال زد. حال به نظرشمانقش رئیس جمهوردرجمهوری اسلامی ایران چیست؟وچرابایدرفت ورئیس جمهورانتخاب کرد؟
* از. نازی اباد. بگو*
صفحه هشتم
محله ما چندان قدیمی نبود. اما بافت فرهنگی اقشاری که آنجا زندگی میکردند مخلوطی از قدیم و جدید. بود یعنی ما در. محله مان لمپن نداشتیم بلکه نصیری و. پاکیزه جمع و. (قهرمان وزنه برداری) ویا آشتیانی (فوتبالیست ملی) جمشید. شکریانی داشتیم این شخصیتها هرکدام مقامهای اول بین المللی و آسیایی داشتند. اما کسی هم نمیتوانست به ناموس و مال و بچه محلشان تعرضی بکند .
کسانیکه خلافکار. بودند هیچکدام چاقو کش و قمه بدست و باجگیر. نبودند. اصلا پیش ازین انقلاب ننگین سابقه یک چاقو کشی هم در. کلانتری نازی آباد. نبودخلافکارهای محل ما گانگسترهایی میشدند که فرضا بانک میزدند. و یا کارهای بقول خودشان با کلاس تر و. بعضا هم سیاسی بودند. و گرفتار. افکار. آرمان گرایانه پوچ که اغلبشان به همسایه شمالی کشور. میرسید.
درمحله ما هنرمندان زیادی هم کودکی و جوانی و تحصیلات را گذراندند. مثل اکبر. عبدی که اگر. خود. عبدی را پیدا کنید. مطمئنا آمار. همه هنرمندان نازی آباد. را دارد
الغرض در. چنین محله گل و بلبلی عشق و عاشقی هم بصورت خاص جوانان طبقه متوسط پیگیری میشد
ودر. یک روز. تعطیل برفی عشق مثل کودکی پر. شور از آسمان افتاد. در سینه من
وقتی عاشق شدم ترانه بانو پروین را گوش کردم غوغا
امشب در. سر. شوری دارم
امشب در. دل نوری دارم
باورتان نمیشود. شاید. ولی در. همان سن شانزده سالگی خیلی زود. فهمیدم عشق در سینه من متفاوت با بعضی از. عشق هاست
احساس میکردم این مائده آسمانی مطاعی استکه میتوانم یک عمر را با آن سر. کنم و. این اتفاق هم برایم افتاد
عشق مرا به کوچه و خیابان و بازار. و جبهه و. مسجد و. میخانه و خانقاه و هزار جای دیگر. برد
جایتان خالی عشقبازی بسیار. قمار. زیبایی بود
از. همان روزهای ابتدایی تا کنون احساس میکردم خیلی قدیمی هستم چون عشق قدیمی است و. خیلی ماندگار.
اما دوصد. حیف که آخوند. جماعت هیچ بهره ای ازین مقوله نبردند و. سرتاسر. رساله هایشان شکم و زیر. شکم است
خبر نگار. از خمینی میپرسد الان که بعد. از. پانزده سال به ایران برمیگردی(بگمان اینکه ممکن است او عشقی به میهن داشته که قیام کرده) چه احساسی دارید؟
پاسخ: هیچ
اما همین امام خمینی خان در. رساله و پس رساله و هزار. کوفت و زهر. مار. دیگر. به شیرینی از. رابطه جنسی با نوزاد. تا کنیز بالغ دارد
از نظر. ایشان لواط حرام است اما رابطه جنسی با غلام بچه ایکه از دشمن به اسارت گرفته شده و ایمان به الله ندارد، لواط محسوب نمیشود!!!!!
اخوند. یک چنین موجودیست
خودتان که میبینید. زمان شاه سرجمع خیابان جمشید. پانصد. فاحشه کنترل شده بهداشتی داشتیم اما اکنون شهر. علم الهدی ماشاالله بقول نوریزاد. عمامه ها بالا
فرج زنان این شهر. بعد. از. اینهمه کرامات امام هشتم شده تبرک گاه توریستهای عراق و کشورهای اطراف
وقتی یک مسلمان واقعی از درب صیغه خانه های این شهر. میگذرد دیگر. به تایلنند. نگاه نمیکند
حال ازین علم و کتل مشهدی بپرسیم جناب رییس کمیته که جوانهای ملت را به دام رییسی انداختی عشق حلال است یا حرام؟ چه پاسخی میدهد؟
میدانم ، میدانم که عده ای با خواندن این مشق شبانه میگویند. مطالب پراکنده ست اما باورکنید. آتش سوزی در. سیستان به بمبگذاری پلاسکو به اعدامهای و. جنایات شصت و هفت به کشتن ناجوانمردانه کیانوری ( بعد از. آنهمه خدمات به شکل گیری و محکم شدن نظام اسلامی) به اعتصاب غذای زندانیان سیاسی کنونی و به مادر. ستار. بهشتی و نیمی از کشور. که حاشیه نشین شده اند و به اختلاص ها و همه و همه به هم ربط دارند
مگر. نه اینکه سی و هشت سال همه انور. مملکت حتی نان و اب و هوا و زندگی و اعتقادات مردم تحت کنترل اقا سید. علی بوده است؟!!!
آری فحشا و فساد. کشور. را گرفته اما مردم نشسته اند. براحتی دعواهای خالیباف و دیگران را بر. سر. اینکه کدامشان دور. بعدی بهتر. به دزدها سرویس خواهد. داد. را نگاه میکنند
تازه بعضی نادان میپرسند. چرا از تنها حق دمکراتیک خودمان (رای دادن) استفاده نکنیم؟!!!!
نه عزیز نه برادر. من آنچنانکه محل خودم را میشناسم کسی اگر. اصالت بچه های لا معرفت جنوب شهر. را داشته باشد. در. این نمایش انتصابات خامنه ای شرکت نمیکند
نه رای نمیدهیم هرگز. ملعبه دست شما نخواهیم شد.
*از نازی آباد بگو *
صفحه نهم
انگار. مردم جادو شده بودند. درست مثل کسانیکه نمیدانند. چرا اما میروند….!
دیکتاتورها معمولا آخرین کسانی هستند. که متوجه میشوند کار تمام است و. باید. رفت اما از آنجا که هر دگرگونی مردمی که در. دنیا صورت گرفته با هم شباهتهایی دارند. بجهت یاری رساندن به خامنه ای و خانواده و بجهت یاری رساندن و جلوگیری از حماقت بعضی سپاهیان و. مسئولین و. البته خانواده هایشان یکسری علایم مشترک بین المللی سقوط دیکتاتور را مرور. میکنیم شاید. سر. عقل بیایند
این داستان را برای چندمین بار. تعریف میکنم خوب گوش کنید چون مهم است:
روزی روزگاری ماهی کوچکی با مادر. خود. در. یک دریاچه محلی زندگی میکردند که ناگهان ماهی کوچک سراسیمه و نگران بسوی مادر آمد و گفت : مامان مامان
مادر. گفت چیه بچه چت شده جن دیدی؟
ماهی کوچولو : نه مامانی دیدم مردم ربختن دارن با ماشینهای بزرگ که بالا سرشون یه ستاره میچرخه آبهای دریاچه رو. میبرن میگم بیا فرار. کنیم الان آب تموم میشه ما میمیریم
مادر: گفت نگران نباش حتما جایی آتش گرفته و. مردم به آب نیاز دارن و. تا چند. ساعت دیگه مشکلشون حل میشه
چند. وقت دیگر ماهی کوچولو با ناز و. ادا کنار. مادر. آمد. و. گفت: مامانی جونم
مادر. : جونم عزیز. دلم
ماهی کوچولو : مردم دارن بازم آبها رو میبرن
مادر : چطوری میبرن وسیله شون چیه؟
ماهی کوچولو: نگران نباش مامانی دارن با سطل و کاسه و اینجور. چیزا میبرن ظرفهاشون بزرگ نیست
و مادر گفت : پس جمع کندازین جا برویم چون حتما کمبود. آب و. خشکسالیست بنا بر. این مردم همه آب این دریاچه را خواهند. خورد…!!!!
دیکتاتور. محترم جنایتکار. عزیز. سعی کن بفهمی زمانیکه مردم بصورت متمرکز بر. خواسته ای پا فشاری میکنند. وقت رفتن است
دوست قاتل و دزد سپاهی وقتی ستار. بهشتی ها و دهها هزاران جوان ایرانی را در. زندانها زیر. شکنجه و با حکم های اعدام و هزاران حکم دیگر. به قتلگاه میبرید. و قربانی خواسته ها و امیال کثیفتان میکنید. ، نه !
بلکه وقتی دکتر ملکی ها و نوریزاد. ها و زرتشت احمدی ها و. چهره های شناخته شده و ناشناس مبارزه را مثل یک شغل انجام میدهند. یعنی چه ؟ یعنی وقت رفتن است
میگویم مثل شغل اما تو. میدانی یعنی چه؟ یعنی اینکه هر. روز. صبح مثل یک پر و یا برادر. یا مادر. که درک کرده و مسیولیت پذیر. است به پای جبهه مبارزات میرود و نمیگذارد. فرزندش از تو بیغیرت در کوچه و خیابان نان و عشق و آزادی را گدایی کند! و. تو با آن غرور. احمقانه ات که مهرش بر. پیشانی ات نمایان است بسوی برادر. کوچکترش و یا دختر. بچه اش چیزی پرت کنی و حقیر. بشماری! امروز اگر. بضاعت این عزیزان و مبارزین مثل نرگس محمدی ها و آتنا دائمی ها اندک است هیچ اهمیتی ندارد. اما این لقمه حلال ( آگاهی ) که از دست این بزرگواران به جامعه میرسد. بقدری انرژی دارد. که مطمئن باش چندی دیگر. کودک مبارز را در. کوچه و خیابان در. مقابل خود. خواهی دید و کار. بجایی خواهد. رسید. که دیگر. راه گریزی ندارید
ای کاسه لیسان نمک نشناس محترم که بر. سر. سفره انقلاب نشسته اید. علایم رفتن فراوان شده بروید.
امروز اگرچه همه شعارها گل و بلبل و. دمکرات مآبانه است اما در. هر دگرگونی بلاخره آشوب و بلوا نیز ممکن است باشد و. برایتان گران تمام شود
بترسید. از. امروز که امام خرفتتان گفت بترسید از. روزیکه مردم بفهمد. در. باطن و ذات شما چه خبر. است
نازی آباد. امروز آگاه است
نازی آباد. خواستار. پاکسازی واقعی است
نازی آباد. میخواهد. و میتواند. شما را ازین مملکت بشوید و خواهد. کرد
* از نازی آباد بگو *
صفحه آخر
یادش بخیر شهید. عبد. الحمید. کیوانی وقتی تصمیم میگرفت بادبادک هوا کند. یک دوک کامل از. ریسمانهای حاج عوض معمار. ( دایی اش ) را میگرفت ودتا متراژ آخر. استفاده میکرد. و همه بچه محلها کنار. دیوار. پارکینگ شرکت واحد. از این کار. حمید. حیرت زده میشدیم
لنگه باز. خوبی هم بود احتمالا همه نمیدانند. که لنگه چیست؟ لنگه توپی است که از کنار. هم قرار. گرفتن نخ ها بصورت یکسان ساخته میشود و بهد. ازینکه چهارصد. یا پانصد. تکه نخ یک انداره را از. وسط بهم گره میزدند شبیه توپ میشد. و از. آن مثل بازی روپایی فوتبال نوعی بازی با شمارش مخصوص انجام میدادند احتمالا کسانیکه در. دهه چهل و پنجاه دوران نوجوانی داشته اند. این بازی را خوب میشناختند. و احتمالا از. پدر. و مادرهایشان حسابی کتک خورده اند چرا که اغلب بصورت پولی بازی میشد
اما امروز حمید. جان جانباخته وطن به مهارت پاهای تو نیاز. داریم چون عده ای نامرد. نابخرد. محله زیبایمان را اشغال کرده اند و. گند. زده اند. به تمام آن روزهایی که قبل از نیمه شعبان در. کوچه ها جمع میشدیم و پول میگذاشتیم و کوچه و خبابان را با کاغذهای کشی و پرچم شیر. و خورشید. آذین میبستیم و شبها ی جشن دختر. و پسر. و مرد. و زن مثل خواهر. و برادر. به شادمانی میگذراندیم
خراب کردند چهارشنبه های آخر. سالمان را
خراب کردند جوانانمان را و ویرانه کردند. مملکتمان را
حمید. جان روحت شاد اما ما اکنون نیازمند خنده های تو هستیم
حمید. جان میدانم که تو در. جایگاه خودت شادمان و پایکوبان هستی ولی بازهم دلم میخواهد تو بودی و این پلیدی و خفت و خواری را نکبت و زشتی را که سرتاسر. محل را فرا گرفته با صداقت در. کلامت و. لبخندت میشستی
روحت شاد و پایدار. تا ابدالآباد
آمین
استاد گرامي جناب آقاي نوريزاد
با درود بر شما و عزم راسختان در آزاد انديشي و دست مريزاد بر شجاعت بي بديل جنابعالي در بيان حقايق و دردهاي مردم سرزمين كهن ايران زمين و چاره انديشي بر نجات ايران عزيز … چه بسا كم نيستند انسانهاي فرهيخته وآزاده در اين ديار كه در بند و حبس و تهديد و… قراردارند تا صداي انديشه آنها به گوش كسي نرسد. اطمينان دارم در صورت رعايت اصل حق آزادي بيان كه جزو حقوق اساسي فراموش شده ملت ايران است از هر گوشه و كنار اين ديار افراد بيشماري همچون جنابعالي وجود دارند تا به دور از هر گونه تعصبات قومي، مذهبي و… يا حتي حزبي ، همسو و همصدا با شما صادقانه به فكر خدمت به مردم واعتلاي شرف ايران زمين باشند. اما آن اقليتي كه صداي خفقان را بر صداي ملت ترجيح ميدهند بدانند كه آحاد مردم شريف ايران جملگي دردمند و همصدا هستند، از تاريخ درس بگيرند و قدرت را به خدمت صادقانه به مردم ترجيح ندهند كه اگر اينطور شود يوم الله ديگري گريبان آنها را خواهد گرفت. اندكي صبر سحر نزديك است…
حاج ممدمهدی دادمان فرزند وزوزیر/* راه اصلاحات: مملکت خمینی جای سرمایهدارهایی که علنا از لیبرالیسم دفاع میکنند نیست.
مش قاسم: این دیگه بچه وزوزیر/* ایناست، این دیگه باید یه مثقال عقل داشته باشه و حداقل یه چیزی یاد گرفته باشه. هیهات! ولکن، اولندش این اسلامی چیا همهشون یه مشت شیادن، میگه <> یعنی اگه علنا دفاع نکن انشالله گربه است؟ دومندش، این بچه وزوزیر/* لابد یه کارئی توی این حکومت هست، هر جا که میتونه سنگ میندازه توی راه هر سرمایه داری که بتونه کار ایجاد کنه ولی از اینا نباشه. اگه کسی توی این مملکت خیال میکنه با یه همچین اسلامی چیائی و طرز تفکری این مملکت یه قدم نه بیشتر جلو میره جای عقل توی کله ش باید پهن باشه.
/*: ک
اخبار: اعتراض شدید یک معدنچی به روحانی با فحشهای رکیک.
مش قاسم: یه روزی توی این مملکت مردم به هر آخوندی کم یا زیاد یه احترامی میزاشتن. امروز روزی به رییس جمهور معمم این مملکت توی روز روشن روبروی دوربین تلویزیون هرچی نه بدتر بار میکنن. حقشونه!
مقاله ای بسیار خواندنی
بحرانها و بنبستهای جمهوری اسلامی در انتخابات / دوشنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۳۹۶
چکیده : اکنون جمهوری اسلامی درست در متن بن بست های یک نبرد قدرت فرسایشی گرفتار آمده و سرنوشت خود را درگیر یک دور باطل کرده است. گستره بحرانهایی که مسئولان رده اول کشور آنها را ابر چالش میخوانند و در چهارچوب مناسبات موجود راهحلی برایشان نمییابند، تا آن اندازه عظیم است که نهاد کنترل شده انتخابات در جمهوری اسلامی هرگز نمیتواند پاسخی درخور به آنها بدهد …
http://www.kaleme.com/1396/02/18/klm-259936/
استاد ارجمند با درود ، وقتی گفته میشه کشور ما بدست دشمنان ایران افتاده باور نمیکیند، این هم مدرک….
—————
درود دوست گرامی
این عکس با فتوشاپ کار شده. متن اصلی پرده ای که این جمع دست گرفته اند، این نیست.
سپاس
.
استاد گرامی از شما سپاسگزارم که نظرتان را نوشتید . همانگونه که میدانید ما از شما خیلی اموختیم .در صورت امکان خواهش میکنم برایمان بنویسید که چگونه میگوید که فتو شاپ است تا ما هم متوجه شویم و بتوانیم عکسهای فتوشاپی را تشخیص دهیم .پیشاپیش از شما قدردانی میکنم.
————-
من یک بار چون شما این عکس را واقعی دانستم. دوستی زحمت کشید و اصل عکس را برایم فرستاد که نوشته اش چیز دیگر بود.
مراقب باشیم
سپاس
.
سپاس استاد ارجمند ، سپاسگزارم
در کشور آزاد سرمایه داری
من رای می دهم و آن راجزو وظیفه ی اجتماعی خود می دانم ،هر چند گاهی با کاندیداها موافق نیستم، اما به پاک بودن سابقه قضایی اشان اعتماد دارم وبا برنامه احزاب آشنایم .
من ،به نظارت درست و صحیح دولت و شفافیتش اطمینان خاطر دارم .
من ،مالیات می دهم و می دانم مالیات من در شهرسازی و خدمات اجتماعی ودرمانی و حمایت بیکاران ومحتاجان استفاده می شود.
من رای می دهم، زیرا ،زمانی که به عنوان مخالف دولت در خیابان اعتراض می کنم مورد حمایتم چه بر تریبون و چه در تظاهرات.
من رای میدهم ، زیرا که قانون اساسی اش سیاه و سفید و مسیحی و مسلمان و زن و مرد نمی شناسد.
من یاد گرفته ام که وظیفه شهروندی، مراعات حقوق همگانی و دیگری است.
من در جامعه ای زندگی می کنم که گذارروز و شبش در خیابانها اطمینان بخش و ایمنی دهند.
من رای می دهم زیرا که وظیفه شهروندی خود دانسته و نسبت به جامعه ای که برای من راحتی و امکان آموزش وکار وامنیت بودن حال و آینده رافراهم کرده است ، متعهد می دانم و مایلم که روزبروزاین جامعه نیز بهتر شود.
این ها را خواستم بیان کنم تا دوستان بدانند که چرا انتخابات ایران را رد می کنم .
به نقل از ایران وایر https://iranwire.com/fa/blogs/723/21850
به قلم شراگیم زند
دور دوم مناظرات تلویزیونی کاندیداهای ریاست جمهوری هم به پایان رسید و ما طبق روال چکیده ای از این مناظرات را خدمت شما ارائه مینمائیم.
روش برگزاری دور دوم مناظرات نیز مانند دور قبل بود، یعنی مجری برنامه یک به یک اسامی کاندیداها را به قید قرعه از توی جام یا همان تنگ ماهی در می آورد و هر کاندیدا چهار دقیقه فرصت داشت پشت تریبون رفته و به سوال مخصوص به خودش جواب بدهد…سپس به هرکدام از کاندیداهای حاضر دو دقیقه فرصت داده میشد که وی را قهوه ای نمایند و بعد از این فرصت، کاندیدای پشت تریبون مجددا پنج دقیقه وقت داشت که خود را شسته و پاک نماید.
در این دوره تیم دو نفره روحانی و جهانگیری، تغییر تاکتیک مشخصی نسبت به دور اول داشتند و در حالی که حریف خودش را آماده یارگیری من تو من با نوک حمله ی چقر و بد بدن تیم روحانی یعنی آقای جهانگیری (ملقب به اسحاق لودر) کرده بود، این بازیکن عقب کشید، منتهی از آنجا که در کارهای دفاعی چندان تجربه ای نداشت متاسفانه در دقایق ابتدایی مناظره یک گل به خودی وارد دروازه آقای روحانی کرد… ماجرا این بود که آقای قالیباف با مطرح کردن دوباره قضیه وارد کردن لباس توسط دختر وزیر آموزش و پرورش (آن هم در جواب سوال مربوط به پژوهش علمی!)، شوتی روانه دروازه روحانی کرد که خب طبق معمول شوتهای قالیباف در چهارچوب نبود و داشت برای خودش به اوت میرفت که آقای جهانگیری تکل رفت و مسیر توپ عوض شد و طاق دروازه روحانی فرو ریخت… ایشان فرمودند که بله دختر آقای وزیر آموزش و پرورش، بنده خدا فوق لیسانس داشته ولی بیکار بوده و دویست میلیون تومان لباس از ایتالیا وارد کرده و کار بدی نکرده و اینها… آقای جهانگیری بعد از این گل زیبایی که تقدیم تیم حریف کرد، تصمیم گرفت که سایر صحبتهایش را از روی متن های از پیش آماده شده بخواند که البته آن را هم با توپوق و مکثهای فراوان خواند و خلاصه تا آخر مناظره دیگر کمر راست نکرد… البته برخی ناظران میگویند سوای مساله گل به خودی که سهوی بوده، این به حاشیه رفتن آقای جهانگیری عمدی و برنامه ریزی شده بود، چرا که ایشان در دور اول مناظرات، با فن بیان خود و پاسخهای دندان شکن و لهجه شیرین، آقای روحانی را به کل تحت الشعاع خودشان قرار داده بودند و حالا با عقب کشیدن آقای جهانگیری فرصتی برای آقای روحانی حاصل شده بود که ستاره میدان باشد… بالاخره رئیس جمهوری گفتن… معاون اولی گفتن!
در این مناظره ها آقای قالیباف همچنان به طرز مایوسانه ای با برگه ی 4درصدی/96 درصدی خودش بازی میکرد… ناظران معتقد هستند که اگر قالیباف با این شگرد نتواند رای بیاورد باید مشاورین خود را که به او چنین چیزی را به عنوان محور اصلی حرفهایش پیشنهاد داده اند، بگذارد سینه ی دیوار!
بالاخره هرجور حساب کنی نام شهرداری با زمین خواری و برج سازی و املاک نجومی و رانت و ویژه خواری گره خورده است و حتی طرح مساله 4 درصد و 96 درصد، برای کسی که سالها شهردار پایتخت بوده تف سربالاست.
اما بقیه شرکت کنندگان چه کردند؟
آقای مهندس میرسلیم در این مناظره سعی خودش را کرد که کمی جنجالی تر از قبل ظاهر شود و همان اول مناظره هم گیر داد به قالیباف… ولی ظاهرا از اتاق فرمان به ایشان خبر دادند که قالیباف خودیست و دیگر تا انتهای مناظره مثل یک معلم دقیق و دلسوز فقط دنبال این بود که کی جواب سوالش را نداده که به او تذکر بدهد.
آقای هاشمی طباء همچنان سعی میکرد در این مناظرات، عاقلانه حرف بزند که البته همه میدانیم که عاقلانه حرف زدن در یک مناظره اینچنینی نهایت بی عقلی ست… ایشان با این روش عملا خودشان را تبدیل به «میان برنامه» این مناظرات کرده بودند و اغلب مردم با شروع صحبتهای ایشان اگر میخواستند سری به غذایشان بزنند که ته نگیرد یا دستشویی ای چیزی بروند میرفتند.
آقای رئیسی نیز اصولا از آنجا که شخصیتی منبرمحور است و منبر در وجود ایشان نهادینه شده، در زمانهای مربوط به خود به بیان خطابه میپرداختند و اصولا فقط منبر خودشان را میرفتند و کاری به کار حواشی و حرفهای سایر کاندیداها نداشتند… در تمام زمان مناظره ایشان فقط به اصطلاح زیر توپ زد!
به هر حال دور دوم مناظرات بر خلاف دور اول مهیج نبود و آنطور که باید و شاید کسی از روی کسی رد نشد و نامزدهای محترم در طول مناظره فقط چند بار با هم سپر به سپر شده و کمی هم به هم مالیدند… خسته هم نباشند.
امیدواریم در دور سوم و دور آخر این مناظرات شاهد رقابتی جذاب تر و خلق حماسه از سوی نامزدهای محترم ریاست جمهوری باشیم.
اگر با آمدن رئیسی یا قالیباف و با وجود علی خامنهای پس از ۴ سال چیزی باقی ماند تا فرصت و فضای انتخابات بعدی پیش آید که درصد تحریمیان بالاتر رود، روی طبل تحریم بکوبید. انقلاب ایران به تعبیر آقای نوریزاد عزیز غیر ضروریترین انقلاب بوده و روزی مباد که بگوییم این تحریم انتخابات غیر ضروریترین تحریم بود وقتی انسان به مجموعه شرایط و اوضاع و احوالی نگاه میکند که در دنیا و گرداگرد ایران در جریان است. و من شدیدا تردید دارم که این تحریم در برههای باشد که عدم شرکت نتیجه بهتری از شرکت کردن و دادن رای سلبی داشته باشد و حق دارم نظرم را بگویم که مخالف نظر شمایان است.
و محال است که تحریمیان قادر باشند تضمینی بدهند که با آمدن رئیسی یا قالیباف ایران گرفتار خطر جنگ یا تجزیه و کلنگی شدن نخواهد شد. محال اندر محال. منفیها ببارید اما تأمل و لااقل تردید در موضع تحریم را کاملاً منتفی فرض نفرمایید. در تحلیلهای تحریمیان هیچ تضمینی برای پیشبینی رویدادهای پیش رو که مملکت کلنگی نشود و ایرانیان بیش از این اسیر و گرفتار سایر بلاها و گرفتاریهای جورواجور نشوند، وجود ندارد و جای نگرانی همینجاست.
هشدار وزوزیر/* دفاع از آخوندا: “عربستان جهالت نکند”
مش قاسم: …. و ادامه داد، /// کردن فقط مختص رهبر ماست، ال سعود بیجا میکنه وقتی که ما هستیم جهالت بکنه. اگه هم جهالتی بکنه به دستور آمریکا این کار رو میکنه و ما هیچوقت اجازه نخواهیم داد و اینها جراتش رو هم ندارند! ما کاخ سفید رو شخم میزنیم اگه ال سعود مانع از /// کردن رهبر مسلمین جهان شود.
استاد گرامی با درود ، این چه واقعیتی است که :
روزی درختها تصمیم میگیرند برای خود رهبری انتخاب کنند. پیش درخت زیتون میروند و به او میگویند: فرماندهی ما باش. درخت زیتون میگوید: میخواهید وادارم کنید از طبیعت خودم که تولید روغن و مورد احترام مردم و خدایان است دست بردارم و مدام دوره بیفتم و بر شما ریاست کنم؟
درختها با شنیدن این جواب به سراغ درخت انجیر میروند و به او میگویند: بیا و رییس ما باش. انجیر میگوید: میخواهید وادارم کنید که از شیرینی و میوهی خوبِ خودم دست بکشم و آوارهی راه و بیراهه بشوم و از صبح تا شب به کار سیاست بپردازم؟
بعد از این گفت و گو درختها سراغ تاک میروند و به او میگویند: بیا و حاکم ما باش. تاک میگوید: میخواهید از تولید انگور که عصارهاش مردم و خدایان را تسکین میدهد دست بردارم و رهبر شما بشوم و فقط حرف بزنم؟
بالاخره درختها به سراغ بوتهی خار میروند و از او میخواهند که حکمران آنها باشد. خار بیتأمل در جوابشان میگوید که اگر صمیمانه میخواهید که من رهبر شما باشم بیایید و زیر سایهام پناه بگیرید، وگرنه بگذار آتش از خارهایم بیرون بزند و همهتان را بسوزاند و خاکستر کند. بوتهی خار فرمانروایی بر درختهای دیگر را میپذیرد، چون کاری از این بهتر از دستش بر نمیآید.
مکتب_دیکتاتورها
#اینیاتسیو_سیلونه
با درود بسیار بر جناب آقای محمّد نوری زاد.
خوشبختانه آقای ایرج مصداقی٫ تاریخ پژوهی مستقل و بسیار صادق٫ با توجه باطلاعات وسیعی که ایشان دارند( بر خلاف تاریخ پژوهِ بفرموده)٫ در مصاحبه ای با تلوزیون میهن راجع به کلیّت آن برخوردی که « ده باشی » با شما داشت مطالبی مستند بیان میدارند که ضمن تأییدِ نوشتار مختصری که داشتم٫ توجه جنابعالی و دوستان عزیز را به آن جلب مینمایم. از
زمانِ ۲:۵۳:۱۵ به بعد.
https://www.youtube.com/watch?v=Hmu4xA3FY5U
از کلمهٔ ناپسندی که در ابتدای گفتار راجع به گذشته های دورِ جنابعالی اظهار میدارند متأسفم٫ و شما نیز بارها از گذسته خود انتقاد فرموده اید.
بهروز و تندرست باشید.
دکتر سید علیرضا مرندی، استاد تمام، فوق تخصص نوزادان
دکتر محمدرضا کلانتر معتمد، استاد تمام، فوق تخصص جراحی عروق
دکتر عباس شیبانی
دکتر ناصر سیم فروش، استاد ممتاز دانشگاه، فلوشیپ پیوند کلیه
دکتر بهرام عین اللهی، استاد تمام، فوق تخصص قرنیه
دکتر محمدرضا رزاقی، استاد تمام، فلوشیپ پیوند کلیه
دکتر محسن نفر، استاد تمام، فوق تخصص کلیه
دکتر حسین قناعتی، استاد تمام، متخصص رادیولوژی
دکتر زهره طبیب زاده، استاد دانشگاه
دکتر حسینعلی شهریاری، استاد دانشگاه، فوق تخصص قرنیه
دکتر علیرضا زاکانی، متخصص پزشکی هسته ای
دکتر سید جلیل میر محمدی، استاد دانشگاه، متخصص طب کار
دکتر سید محمد جزایری، استاد ارتوپدی
دکتر غلامحسین نیکنژاد، استاد داروسازی
دکتر عصمت باروتی، استاد تمام، متخصص زنان
دکتر رحمت ا.. حافظی، دانشیار طب فیزیکی
دکتر محمد کریم شهرزاد، دانشیار فوق تخصص غدد
دکتر شاهین محمد صادقی، دانشیار، فوق تخصص جراحی پلاستیک
دکتر حسن ابوالقاسمی، فوق تخصص آنکولوژی
دکتر سید مسعود خاتمی، استاد تمام، فوق تخصص جراحی عروق
دکتر محمد غفرانی، استاد تمام، فوق تخصص اعصاب
دکتر مسعود یاوری، فوق تخصص جراحی پلاستیک
دکتر محمد علی کیانی، فوق تخصص گوارش
دکتر شهرام علمداری، استاد دانشگاه، فوق تخصص غدد
دکتر ابراهیم مکانیکی، متخصص چشم
دکتر محمدحسن طریقت، متخصص چشم
دکتر بهزاد عین اللهی، استاد دانشگاه، فوق تخصص کلیه
دکتر محسن سوری، متخصص جراحی
دکتر محمد جعفر دالائی، استاد تمام، متخصص دندانپزشکی
دکتر سید حسن اعتمادزاده، متخصص پوست
دکتر حسین شاهین فر، متخصص بیهوشی
دکتر سید ضیاءالدین تابعی، استاد تمام، متخصص پاتولوژی
دکتر بهروز براتی، استاد دانشگاه، فلوشیپ گوش
دکتر سید علی ریاض، دندانپزشک
دکتر علی هاشمی کنی، متخصص تغذیه
دکتر عباس مسجدی آرانی، متخصص روانشناسی بالینی
دکتر مجید حاجی فرجی، متخصص تغذیه
دکتر سید حسن مقدم نیا، متخصص علوم پایه
دکتر محمدرضا نخستین، دندانپزشک
دکتر حسین وحیدی، استاد تمام، متخصص داروسازی
دکتر محمدجواد زیبائی نژاد، استاد دانشگاه، متخصص قلب و عروق
دکتر علی کائیدی
دکتر عبد الرضا پازوکی، فلوشیپ جراحی لاپاراسکوپی
دکتر حسین امیرفرهنگی، فلوشیپ قلب و عروق
دکتر حسین آذین، متخصص مغز و اعصاب
دکتر علی اعزازی
دکتر محسن پرویز، استاد دانشگاه
دکتر مسعود اعتمادیان، استاد دانشگاه، متخصص اورولوژی
دکتر علی اعتمادیان
دکتر رضا حاج منصوری، متخصص مغز و اعصاب
دکتر سید امیر حسین قاضی زاده هاشمی، استاد دانشگاه، متخصص گوش و حلق و بینی
دکتر اسدا.. آبیکی، داروساز
دکتر بهنام حاج هاشمی
دکتر محمد حسن قدیانی، استاد دانشگاه، فوق تخصص کلیه
دکتر ثابت، دانشیار دانشگاه، متخصص جراحی
دکتر جانگراد نژاد، متخصص چشم
دکتر حسن جعفری
دکتر محمد حاج آخوندی، داروساز
دکتر رحمت ا.. حافظی، متخصص طب فیزیکی
دکتر حسن حسن زاده
دکتر سید حسین حسن پور، فوق تخصص اعصاب کودکان
دکتر حسین فولادوند، متخصص قلب و عروق
دکتر مجتبی کرباسی
دکتر شاهین شیرانی، فلوشیپ ICU
دکتر حسن کرانی، متخصص جراحی
دکتر منصور سلطان زاده، فلوشیپ ICU قلب
دکتر فرهادی پور، متخصص پوست
دکتر حسن جدیدی، متخصص فیزیک پزشکی
دکتر خانم دکتر عالی، متخصص زنان و زایمان
دکتر سید محمدرضا بنی هاشمی
دکتر موسی الرضا حاج زاده
دکتر سمایی
دکتر شهربانو نخعی
دکتر حسن پوراورنجی
دکتر صاحب الزمانی
دکتر دلاور
دکتر اسحاق لازم
دکتر علی رضا قوامی
دکتر محمدرضا بحری پور
دکتر صغری رجب بلوکات
دکتر حسن کریمی
دکتر سوده طهماسبی
دکتر کبری خزعلی
دکتر زهرا اکبرپور
دکتر علی اکبر محمدی
دکتر عل اصغر کریمی
دکتر علی مادر شاهی
دکتر محمد مهدی امیریان
دکتر محمد امین پورخنجر
دکتر معصومه کوتی
دکتر محمدحسین علاقمند
دکتر فاطمه طاهرخانی
دکتر سید محمد پورحسینی
دکتر رسول عیوض زاده
دکتر کیوان رجبی
دکتر محمد رحمتی
دکتر ابوالفضل مال
دکتر محمد نجفی
دکتر مهدی مختاری
دکتر مسعود فراهانی
دکتر معصومه باقری
دکتر سعید دهخدائی
دکتر غلامحسین رحیمی
دکتر حسن مجد
دکتر مهدی رزاقی
دکتر فاطمه محمد بیگی
دکتر سلیمان حیدری
دکتر محسن رضوانی
دکتر سهیل عظیمی
دکتر موسی کرمی
دکتر محمدرضا پیرمرادی
دکتر علی طاهر نژاد
دکتر عماد زمانیان
دکتر احمد اسفندیاری
دکتر مهدی هرمز پور
دکتر حمیدرضا قنبری
دکتر علیرضا فروزان
دکتر مجید دلاور
دکتر فهیمه کوشکی
دکتر نادر گلیان
دکتر سعید قشونی زاده
دکتر ابراهیم متولیان
دکتر علی عبدالهی نیا
دکتر سید علی اکبر جعفری موسوی
دکتر علی یوسفی
دکتر عبدالرئوف ادیب زاده
دکتر سعید ناطقی
دکتر احمد جوانمرد
دکتر بهنام حاج هاشمی
دکتر علی شریف اعلم
دکتر علی الهی
دکتر فاطمه علیزاده
دکتر اسماعیل کاوه
دکتر محمد علی اقدسی
دکتر مجید امیری
دکتر محمد علی اعظمی
دکتر محمد جواد غفارزاده
دکتر حسین ایروانی
دکتر حسین حسنی
دکتر میثم احمدی
دکتر حسین فرزانه
دکتر احسان دبیری
دکتر نرجس عادلخواه
دکتر علیرضا افضلان
دکتر نادر طرهانی نژاد
دکتر محسن رضوانی
دکتر اسفندیار شاهوردی
دکتر سید حسن اینانلو
دکتر محمد حسن علاقمند
دکتر اعظم بیان
دکتر ابوالفضل ملک زاده
دکتر نیما توکلی
دکتر احمدرضا سعید زاده
دکتر حمیدرضا حافظی
دکتر ابراهیم اسفندیاری
دکتر غلامحسین رحیمی
دکتر سعید دهخدائی
دکتر عباس احمدیان
دکتر علی رحمانی
دکتر محمد علی شریفی
دکتر سروش زین ساز
دکتر سوسن کرمی
دکتر سهیل عطیبی
دکتر سید هاشم دریاباری
دکتر اعظم بیان
دکتر مریم کیمیا
دکتر عیسی مالمیر
دکتر ارسلان خدامرادی
دکتر احمد رضا سعید زاده
دکتر عبد الجواد نقی نژاد
دکتر امیرعلی اوسط
دکتر زهرا مفتی
دکتر ابوفاضل سپهر
دکتر حسن اسماعیلی
دکتر مهدی مرادی
دکتر سید علی رضا جلیلی نسب
دکتر رضا سهرابی
دکتر فاطمه سعیدی حقیقت
دکتر خوشه افشار
دکتر ابوالحسن دلیری
دکتر مریم آبنیکی
دکتر میثم میری
دکتر محسن شیخ شعبانی
دکتر سید هادی صادقی
دکتر شجاعی
دکتر ید ا.. عباسیان
دکتر حسین باقری گرگان
دکتر رامین فردی فر
دکتر احمد کریمی
دکتر اعظم رسولی فر
دکتر مسعود نوری
دکتر محمدرضا مجتهدی
دکتر ولی ا..
روز قبل در سایت سپاه به نام فارس نیوز اسامی 890 پزشک که در بالا تماشا میکنید آورده شده بود که از رییسی رییس کشتارگاه سابق و وریاست آستان امروز ی حمایت کردهاند که اینحقیر تصور میکنم این نام ها از سازمان نظام پزشکی کش رفته باشد زیرا این آرتیکل را سریع از سایت فارس نیوز برچیدند.
اینا کی بیدن؟! اینا که همه /// و سید و ابول و مثل اون بودن!
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13960217001882
درلینک بالا بیخردی مشتی غیر مسئول را تماشا کنید واین لیست را بخاطر بسپارید و بهترست ثبت کنید.
آیا پزشکان دست در دست آدمکشانند وهمدست آنها ؟اگرحمایت آنها حقیقت داشته باشد چیزی نمیتواند جز سقوط علم،،انسانیت وپزشکی درایران باشد، پیوند حوزه ودانشگاه از روز نخست مضحک بود دانشگاه ودانشگاهی در اتومبیلی سوار است که بجلو میرود و آینده را در مینوردد درحالیکه حوزه بطرف عقب و آنهم قرنها ی گذشته دنده عقب میرود وناظر خرابی های سابق بر مسیرست.
از كنكور ١٣٦١ كه نخستين كنكور پس از بازگشايى دانشگاهها بود ٣٣٪ ظرفيت پزشكى به اعضاى نهاد هاى انقلابى تخصيص يافت كه با نمرات بسيار پايين به دانشگاه راه يافتند و سپس به وكالت و وزارت رسيدند. از ليست پزشكان بالا بسيارى اينگونه اند. يعنى تمام تحصيلات و هويت شغلى و ثروت خود را مديون نظامند و اگر انقلاب نشده بود گذارشان به جلوى سر در دانشگاهها هم نمى افتاد چه برسد به ورود به پزشكى.عصمت باروتى زن حسين شريعتمدارى كيهان است. نمرات ديپلم دبيرستان عليرضا زاكانى بسيجى در اينترنت موجود است. معدل ديپلم ايشان ١١ بوده است. از آنهايى هم كه پزشكى شان سهميه نبوده، بسيارى با سهميه، به تخصصهاى پولساز راه پيدا كردند و با رانت، موسسات درمانى تاسيس كردند.
اينها بيشترين بهره مندى را از نظام داشته و دارند و در وقت نياز به پاس قرار گرفتن در جايگاهى كه در يك كشور درست و درمان خوابش را هم نمى ديدند، به كمك مرتجع ترين بخش حاكميت مى شتابند.خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
اينها بيشترين بهره مندى را از نظام داشته و دارند و در وقت نياز به پاس قرار گرفتن در جايگاهى كه در يك كشور درست و درمان خوابش را هم نمى ديدند، به كمك مرتجع ترين بخش حاكميت مى شتابند.
. از آنها كه دكتراى غير پزشكى هستند، كبرى خزعلى دختر آيت الله خزعلى دكتراى علوم قرأنى و حديث دارد. دكتراى بسيارى از اين ها هم از نوع دكتراى مرحوم عوضعلى كردان است كه سالها با مدرك نداشته دكترى اكسفوردش در دانشگاه حقوق تدريس مى كرد.
چرا نباید رای بدهیم؟
رای دادن یعنی حمایت کردن از جنایت کاران و دزدان، رای دادن یعنی تایید کردن دیکتاتوری، رای دادن یعنی تایید بیت رهبری و رهبر، رای دادن یعنی به خواب بردن ۸۰ میلیون انسان برای ۴ سال دیگر. رای دادن یعنی تایید کردن سپاه و بسیج و رأی دادن یعنی تایید نظام ضدّ انسان جمهور اسلامی
“آشِ شور انتخابات”
فکرشو بکن اگه این مناظرات انتخاباتی بجای هر چهار سال یکبار، هر چهار ماه يكبار برگزار میشد، چه
گندی به راه میافتاد از افشای خلاف کاریها و دزدیهای این کلّاشان و شارلاتانها !
جدّاً شیش دُنگ بی وقاحتی لازمه، که زُل بزنی تو دوربین، راس راس دروغ بگی، با وجوديكه هم خودت و
هم مخاطبت ميدونن که داری دروغ میگی !!
ميتونين تصورش رو بكنين كه اگه يه روزي اين راهزن ها رو واسه محاكمه، تو يه سالني كنار هم جمع كنن،
چه سيركي به راه ميافته؟ وقتي كه ديگه عنوانِ “اقاي شهردار” و” جناب رئيس محترم جمهور” رو يدك نمي كشن؟
https://youtu.be/XN-dNs_lPMo
جناب نوری زاد این عین سند ملی آموزشی هست که صاحب و آقای ! بیت مکرم !! با آن شدیدا مخالفت کرده و گویا دشمن ! و دشمنی ها را در آن دیده لطفا شما به ما توضیح دهید که چرا در زمان انتصخابات ! ایشان چنین به تاخت ازآن انتقاد کرده و گویا کشف تازه ای ازابزار جاسوسی نموده ؟
آیا برابری جنسی برای روحانیت ” کهیر آور است ” ؟؟
سند ملی آموزش۲۰۳۰ جمهوری اسلامی ایران چیست؟
آموزش یکی از بخش های هفدهگانه برنامه توسعه پایدار سازمان ملل است. در برنامه سازمان ملل آمده است که تا سال ۲۰۳۰ همه ۱۹۲ کشور عضو این سازمان “امکانات مساوی، با کیفیت بالا و مادام العمر تحصیل” فراگیر را برای همه ساکنان کشور، فارغ از جنسیت، قوم و قبیله و سن و سال فراهم کنند.
رونمایی از سند آموزشی ۲۰۳۰ یونسکو با حضور وزیران علوم و آموزش و پرورش ایران در آذر ۱۳۹۵
دولت ایران هم آذر ماه سال ۱۳۹۵ از برنامه آموزشی خود، بر اساس برنامه سازمان ملل رونمایی کرد. منظور رهبر ایران هم همین سند است. عنوان سند “به سوی آموزش و یادگیری مادام العمر با کیفیت، برابر و فراگیر: سند ملی آموزش۲۰۳۰ جمهوری اسلامی ایران” است. سند بیش از ۳۰۰ صفحه دارد و سرفصلهایش، مشابه ۱۰ هدف تعیین شده سازمان ملل است.
آیا سند ملی آموزش ۲۰۳۰ تبدیل به قانون شده است؟
در سایتهای دولت ایران، نشانهای از ابلاغ مستقیم “سند آموزشی ۲۰۳۰” نیست. رهبر ایران هم از “اجرای بی سر و صدای” آن سخن گفته است. اما در تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۹۵ هیات وزیران تصویبنامهای را منتشر کرد که دستور ایجاد “کارگروه ملی آموزش ۲۰۳۰” را صادر میکند.
وظیفه این کارگروه “ارائه راهکارهایی برای تحقق” اهداف ۲۰۳۰ تعیین شده است. در بند سوم این تصویب نامه آمده است: “دستگاههای اجرایی برای تحقق اهداف برنامه آموزش ۲۰۳۰ موظف به اجرای تصمیمات این کارگروه میباشند.”
بند سوم تصویب نامه، دستگاههای اجرایی را موظف به اجرای تصمیمات کارگروه کرده است
بعد از آن زمستان پارسال، دبیر کمیسیون ملی یونسکو در ایران، گفت که “سند ملی آموزش از سوی دولت برای تبدیل شدن به قانون، به مجلس ارائه میشود” اما تاکنون خبری از مطرح شدن آن در مجلس منتشر نشده است.
نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی چه بوده است؟
رهبر ایران در سخنانش از شورای عالی انقلاب فرهنگی گله کرده و گفته: “این شورا باید مراقبت میکرد و نباید اجازه میداد که کار تا جایی پیش برود که اکنون ما مجبور به جلوگیری از آن شویم.” در سایت شورای عالی انقلاب فرهنگی “برنامه آموزشی ۲۰۳۰” بارها مطرح شده است اما مصوبهای درباره آن وجود ندارد.
کار شورای عالی انقلاب فرهنگی، به ریاست رئیس جمهوری “گسترش نفوذ فرهنگ اسلامی در جامعه” و جلوگیری از ورود “افکار مادی و نفی مظاهر و آثار غربزدگی” است. معمولا سیاستهای کلان فرهنگی یا آموزشی حکومت ایران به تصویب این شورا میرسد.
جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی در اردیبهشت ۱۳۹۶
درباره سند ۲۰۳۰ صدای انتقاد از بعضی اعضای این شورا به گوش میرسد. مخبر دزفولی، یکی از دبیران این شورا، اوایل فروردین امسال گفت: “شورای عالی انقلاب فرهنگی، مفاد این سند را به دقت تحلیل و بررسی کرده و معتقدیم این سند در موارد زیادی با مبانی ارزشی و عقیدتی ما مباینت (ناسازگاری) دارد.”
او از سند دیگری هم سخن گفته است:”در حالی که اسناد بالادستی کشور در این حوزه تدوین، تصویب و در حال اجراست؛ چرا مجددا قصد دارند تا سند ۲۰۳۰ را اجرایی کنند؟” اما کدام سند؟
سند تحول بنیادین آموزش و پرورش چیست؟
در سخنان رهبر ایران، این سند در برابر ” سند ملی آموزش۲۰۳۰ جمهوری اسلامی ایران” قرار گرفته است.
حدود شش سال پیش، محمود احمدینژاد، رئیس جمهوری وقت از سند تحول بنیادین آموزش و پرورش رونمایی کرد. متن کامل آن در سایت وزارت آموزش و پرورش ایران وجود دارد. این سند بیشتر بر آموزههای اسلامی تاکید دارد و اولین هدف کلان این سند “تربیت انسانی موحد، مؤمن و معتقد به معاد” است.
رونمایی محمود احمدینژاد از “سند تحول بنیادین آموزش و پروروش”
رهبر ایران، قبل از انتقاد از سند آموزشی یونسکو، از روند کند اجرای “سند تحول بنیادین آموزش و پرورش” انتقاد کرده و گفته: “من بهطور جدی از وزیر محترم و مسئولان میخواهم که موضوع اجرایی شدن سند تحول را پیگیری کنند زیرا آموزش و پرورش نیازمند تحول عمقی و بدور از تغییرات ظاهری است.”
پیش از این، شورای عالی انقلاب فرهنگی هم در بیانیهای خوستار “اجرای کامل و همه جانبه سند تحول بنیادین آموزش و پرورش” شده بود.
در پاسخ، فخرالدین دانش آشتیانی، وزیر آموزش و پرورش ایران گفته بود “اجرای سند ۲۰۳۰ در قالب سند تحول است و چیزی خارج از سند اجرا نمیشود، در این سند مواردی است که از نظر شرعی و عرفی، دارای اشکال است و البته که اجرا نخواهد شد.” مقامهای دیگر دولتی هم تاکید کردهاند که سند مورد نظر رهبر ایران، بالادستی است، و سند یونسکو، زیر دست آن قرار داد.
تفاوتهای عمده برنامه مورد نظر رهبر ایران، با برنامه ۲۰۳۰ چیست؟
یکی از اختلافهای عمده بین سند مورد نظر رهبر ایران، و سند یونسکو، آموزش زنان است. در حالی که در سند مورد نظر رهبر ایران، نامی از جنسیت و “زن” نیامده، در سند مورد نظر دولت ایران، طبق هدفهای سازمان ملل، یکی از سرفصلها “برابر سازی فرصتهای آموزشی برای زنان و دختران” است.
در سند آموزشی ۲۰۳۰ به برابری فرصت تحصیل برای زنان تاکید شده است
در سند آموزشی ۲۰۳۰ به برابری فرصت تحصیل برای زنان تاکید شده است
این خانوم که وی را به بند هدایت می کند چه دستان لطیفی دارد!! من این روزها از چنین دستان لطیفی در میان مردان هم رزم قدیمی شما [نوری زاد] که همچنان نیز با آنان نشست و برخاست دارید، زیاد می بینم. در ظاهر تیتیش مامانی نشان نمی دهند اما افسوس که همین دستان کار خودش را می کند! همچنان در کلمات و جملات شما [نوری زاد] حس القا ساده بودن این عده که در دل در گرو رژیم، بموجب همین ساده بودن خویش داده اند به چشم می خورد! اما من معتقدم این ساده انگاری تنها در تفکر به این بینش است که تصور می کنند به چه سادگی توانسته اند با جملاتی فریبکارانه عده ای را در تحمیل فریب هایشان خام نمایند! البته همانگونه که اشاره کردم این تنها یک تصور است که چهره ای ساده لوحانه از آنان در افکار شما [نوری زاد] برای دیگران ترسیم می کند! در نوشته های خود نیز در استفاده از برخی کلمات بمانند عناصر رژیم رفتار می کنید! برای مثال بجاری بکارگیری عبارت “سیستان و بلوچستان” تنها به ذکر بلوچستان بدون الحاق آن به سیستان استفاده می کنید. کسی چه می داند شاید این نیز از فردی که به چنین دقت مطالب خویش را به نگارش در می آورد ناشی از همین ساده انگاری باشد! از نگاه من بخشی از ترانه وطن که توسط “شاهین نجفی” به اجرا در آمده است حقیقتی آشکار از آنچیزی است که شما و دیگران آن را وطن می نامید:
تو که فقط یه خاکی
یه زمین بی آدم وطن
شکسته های غمگین
عروسکهای مغموم
یه مشت مؤمن هرزه
تو گوری واسه مردم وطن
وطن یعنی حس گریه آور
….
وطن یعنی حضور سرد شلاق
جنازه های آویزون بر دار
وطن یعنی یه رویای غم انگیز
شعار نسل پوچ و چندش انگیز
وطن یعنی خیانتهای پنهون
وطن یعنی حصار بند و زندون
وطن یه خواب راحت توی رویا
…
نگاهی به لقبسازیهای اکبر گنجی، مهدی اصلانی
کریه اکنون صفتی ابتر است
احمد شاملو
Mehdi_Aslani.jpgشاگرد شوفرهای اتوبوسهای مسافربری در برهکُشانِ سفرهای نوروزی در عهد ماضی از منزلتی ویژه برخوردار بودند. مسافران از همهجا مانده که التماسکنان حاضر بودند حتا روی بوفه جایی بیابند و شاگرد شوفرها برای بازارگرمی و گرانفروشی با تحکم که: نداریم، بوفه هم فروخته شد.
در میان به اصطلاح اپوزیسیون ایرانی کسانی دستِ کم هر ۴ سال یکبار در نقش شاگردشوفرهای تی بی تی و ایرانپیما ظاهر میشوند. اشکال ماجرا نه در تبلیغِ فکر و داشتنِ نظرِ سیاسی این عده که همانا درتکثیرِ صدای بیتِ رهبری -مشارکت حداکثری- و اشغال صندلیهایی است که متعلق به اپوزیسیون است.
حکومت اسلامی و بیتِ رهبری در سالیان اخیر مدام بازی اپوزیسیون را در دل خود جای داده، با پیامی روشن: باید بخشی از خودم باشید.
اپوزیسیون من باید از خودم باشد و من تعیین میکنم چه کسی اپوزیسیون باشد. و به همین سادهگی ایشان بخش عمدهی صداهای خارج کشور را در خود ریخته و در دام این ساخت اسیر کرده است.
هر بار نیز در معرکهی انتخابات و در تسخیر رسانه ما با پژواک یک صدا مواجهیم و در این بین برای شماری شغل نیز فراهم میشود.
در نهاربازارِ انتخابات، امنیتخانهی اسلامی توانسته بخش کثیری از اپوزیسیون ایرانی را به مطربان روحوضی بنگاه شادمانی علی خامنهای بدل کند، و ما پیروزی ندیدهگان و ندیدبدیدها میبایست هر رخدادی را پیروزی تلقی کنیم.
و لابد از ترسِ ناوگان آمریکا در خلیجِ فارس و این که ایران “کلنگی” نشود و بدل به سوریه، باید به کلنگیترین سیاستورزها آری بگوییم.
هر بدتر دیروز میشود بد امروز. ما دیروز از ترس جلیلی باید برویم به روحانی رای بدهیم و امروز از ترس رئیسی به روحانی و فردا مثلا از ترس علمالهدی به لاریجانی. و این دایرهای بسته است که از قطر شعاع آن هر ۴ سال یکبار کاسته شده است. دایرهای که مساحتاش به قوارهی انگشتی آلوده به مرکبِ رای تقلیل یافته است.
منطق عمومی شماری از این دسته این است: چون زورمان به حکومتگران نمیرسد و قرار نیست ایشان بروند و شبیه ما بشوند بهتر آنکه ما کمی شبیه آنها شویم.
مدام هم مردم و عدد بزرگ ریاضی را بر سر دیگران میکوبند. این بخش از سیاستورزان با مصادرهی مفهوم انتزاعی “مردم” در اسارتِ عوامزدهگی مدام بر ارتفاعِ ابتذال میافزایند.
جامعهای که هر ۴ سال یکبار “اووردوز” میکند و وضعیت مزاجیاش بحرانی و شورآباد لازم شده و از فردای انتصابات حکومتی فرورفته در کما و خلسه شروع به ترک میکند. چنین جامعهای باید ترک کند تا با بهبود نسبی بتواند از فردای مضحکهی انتخابات دوباره شروع به کشیدن کند.
این دسته از صندلی اشغالکنها مدام تو دلمان را خالی میکنند که از مردم دور افتادید. حال آنکه این نوع سیاستورزی بیش از هرچیز به تمامی دورافتادن از خود است.
یکی از کژاندیشترین نظریات سالیان اخیر که تکثیر شده و در تسخیر رسانه شیوع پیدا کرده نظریات و لقبسازیهای اکبر گنجی است که شماری را به دنبال خود کشانده است.
با نگاه سیاسی اکبر گنجی در مبارزهی مسالمتآمیز در هر شرایطی باید از همهی فرصتها برای نه گفتن به دیکتاتور و نظام دیکتاتوری استفاده کرد. این نوبت اکبر گنجی با لقبسازی برای ابراهیم رئیسی به تبلیغ نگاه و گرایش سیاسیاش در دفاع از روحانی متوسل شده است. گنجی با حمله و لقبسازی برای رئیسی در دفاع از روحانی دیگران را فرامیخواند که این درگیریی درونحکومتی را گذار به دموکراسی بخوانند.
آیتالله ابراهیم رئیسی آیتالله و نامی است که هر اسم دیگری را میتوان جایگزینش کرد. او بازیگر نقشی است که سناریوی آن هم از پیش نوشته شده است. در این معادلهی دو مجهولی نمیتوان به جای قتلعام سه نقطه گذاشت؛ به جای آیتالله اما میتوان. در این معادله قتلعام ثابت است اما آیتالله را میتوان برداشت و به جای آن اسم دیگری گذاشت: خلخالی، لاجوردی، قاضی صلواتی، سعید مرتضوی، قاضی مقیسه و … این لیست چندان بلند است که میتوان در صف ایستادهگان را به نوبت به دیگر نقاط جهان صادر کرد.
اکبر گنجی بیش از حد به لقبسازی “تعشق” میورزد و کوشش در جاانداختن آن دارد. در انتخابات مجلس خبرگان نه گفتن به “مثلث جیم” را به میان کشاند و اینکه گذار به دموکراسی از نه گفتن به “مثلث جیم” عبور میکند. فرجام نه گفتن به مثلث جیم(جنتی، یزدی، مصباح) آن شد که راًس این مثلث، احمد جنتی به ریاست مادامالعمر خبرگان رسید و لیست امید و سه قاتل رسمی، درینجفآبادی، ریشهری و هاشمی پیروز شدند.
در نگاه کسانی مانند اکبر گنجی ساختِ مبتنی بر جنایت در تفاوتهای جناحی حذف میشود. جناحی وجود دارد که متفاوت است و کمتر جنایتکار. گنجی هماره به نفع درگیری جناحی از جنایت چشمپوشی میکند.
لقبسازیی اخیر اکبر گنجی “آیتالله قتلعام” دفاع از یک خط و یک ساختار است، چرا که بیجنایتی در این ساختار ناممکن است. گنجی و شرکا به ما میگویند که چهگونه میتوان جمهوریی اسلامی دیگری داشت.
در تابستان ۶۷ چه کسی را میتوان جای رئیسی گذاشت تا عملکردی متفاوت از وی داشته باشد؟ او یک عامل است. “آیتالله عامل” و نه آمر. سناریویی که ساختارش هم از پیش معلوم است و رئیسی فقط اسکار این نقش را دریافت کرده است.
رئیسی در این ساختار از بقیه قاتلتر نیست، هرکس دیگری در ساختِ نظام ولایی میتوانست در موقعیت او قرار گیرد. رئیسی در تابستان ۶۷ در موقعیت قاتل قرار گرفت. هر آکتوری در آن موقعیت میتوانست نقش قاتل را ایفا کند. قتلعام اسم عام است؛ آیتالله اسم خاص.
ادامه در خبرنامه گویا
(حضرت آیت الله نوری زاد بنده حقیر را عفو فرمایید که سئوالات برای حضرتعالی که اَسفار مختلف را طی نموده اید سهل ولی برای حقیر سخت است ) حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة ، سلام علیکم ، ضمن آرزوی تندرستی و سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، شاهد ، بشیر و نذیر . رهبری نظام چند سالی است می فرمایند که آرای مردم ” حق الناس ” است و بنده هم در انتخابات فقط یک رأی دارم و هیچ کس هم از آن مطلع نیست ! هم اکنون افرادِ حاضر در حوزه های علمیه ، مساجد ، مکانهای مذهبی و در کل مجموعه ی نهاد های وابسته به رهبری نظام ، انصار حزب الله و … جملگی ” ابراهیم رئیسی ” را مد نظر حضرت آقا میدانند و برای ایشان تبلیغ و زحمت میکشند ! حضرت آیت الله نوری زاد آیا کلِّ این مجموعه افراد زیر نظر رهبری در پی بردن به نظر اندرونی رهبری ، فالگیر ، رمّال ، غیب گو و اهل مکاشفه هستند و یا آنکه رهبری نظام در اظهار نظر ” صریح ” خود در خصوص انتخابات برای ملت ایران ، دارای لکنت زبان است ؟ الحقر __ مبشّر
———–
درود دوست گرامی
همه ی این اداء و اطوار، یک تیاتر خنده داری است که هرکس باید در آن نقشی ایفاء کند. مردم اما در این تیاتر نقشی زیر پوستی دارند. که باید از “ترس” یکی بروند به دیگری رأی بدهند.
.
جناب نوریزاد، فقط می گویم این انتخابات تیاتر نیست ،این انتخابات مواجهه عقلانیت و پیشرفت و در مسیر اصلاح و پیشرفت قرار گرفتن است با شعار و عوامفریبی و بازگشت به اقتدار گرایی و تنزّل شخصیت مردم ایران با اقتصاد صدقه ای و امریه ای ،شما همانگونه که در برابر افراط های سابق خویش مسئولیت دارید ،در این مقطع تاریخی نیز با چنین اظهارتی که ممکن است مسیر انتخابات ایران را در مسیر نادرستی بیندازد و سرنوشت مردم ایران را متحول به سقوط و خارج شدن از مسیر اصلاح کند مسولیت دارید.همین
با احترام
شاید منطقی باشد، اما خودخواهی است، که من بخواهم از کسی رأی بدهد یا ندهد، یا اینکه به کسی که مناسب است رأی بدهد. این یک درخواست نیست، یا حتی یک خواهش. این یک پیشنهاد است، منطقی و خودخواهانه، حتی شاید بیشرمانه!
نخست میپرسم؛ انتخابات چیست؟ بنظر می رسد انتخابات از نظر یک شهروند در جامعهای دموکراتیک و پیشرفته، مثلا فرانسه، فقط یکی از ابزارهای مشارکت در تحقق خرد جمعی است. اما در ایران، انتخابات یعنی فلسفه وجودی حکومت، یعنی تنها راه برای نمایش مشارکت مردمی، تنها ابزار حکومت برای نمایش پشتوانه مردمی، تنها ابزار برای ژست دمکراتیک. این از زاویه دید سیستم بود. اما از دید مردم انتخابات معانی مختلف دارد؛ برخی معتقدند انتخابات در دوره حکومت اسلامی اوجب واجبات است. که البته هر ساله تعدادشان کمتر می شود. عده ای مزدور حکومت هستند و خود را مامور و معذور می دانند که باید رای دهند، و بعضا به آن کسی که نظر رهبری است. برخی دیگر که اکثریت را تشکیل می دهند در طول صده اخیر که انتخابات های مختلفی در سیستم شاهنشاهی و جمهوری اسلامی برگزار شده، بتدریج با رشد آگاهی های عمومی در جامعه حرکت کرده و دیدگاه شان نسبت به رأی و انتخابات و مشارکت مردمی و دمکراسی تغییر کرده و به ایدهآل بیان شده در بخش اول مربوط به مثال کشور فرانسه نزدیک می شوند. عده اقلیت دیگری هم هستند که بحث را در مورد آنها محدود می کنم.
این گروه اکثریت، تقریبا دو دهه است که به مرحله ای از رشد خرد جمعی رسیدهاند که فهمیدهاند چگونه می توانند با شرکت در انتخابات جلوی ضرر بیشتر را بگیرند. یعنی انتخابات را بمثابه ابزاری برای مقابله با دشمن یا دشمنان داخلی می بینند. انگار که عده ای اشغالگر در کشور قدرت مطلقه دارند، و این گروه مردمی برای دفع شر آنها، تنها راه را شرکت در انتخابات دیدهاند. الحق هم که خوب دیدهاند. توضیح میدهم؛
همه ناظران سیاسی پیشِ خود فکر می کنند که در ایران دو قطب اصولگرا و اصلاحطلب در منازعه سیاسی به سر میبرند. گرچه برخی این دعوای سیاسی را ساختگی میپندارند. اما اگر کمی دموکراتیک به داستان بنگریم، و نقش مردم را به عنوان یک بازیگر اصلی و نیروی تعیین کننده بنگریم، و مردم را فقط عدهای فریب خورده و نادان محض ندانیم، در نتیجه با توجه به رشد تدریجی آگاهیهای مردمی در صده اخیر و تجربیات مختلف انتخاباتی و انقلابی، و رفتارهاي اخیر آنها در درک بهتر کارکرد خرد جمعی و ابزار انتخابات در تعیین سرنوشت، به نتایج دیگری میرسیم:
مردم بطور ناملموس با اتحادی ناآشکار و بدون تجربه قبلی و رهبری یک فرد یا حزب، توانستهاند با مشارکت در انتخابات… یعنی همین انتخاباتی که تنها ابزار حکومت برای خودنمایی در صحنه بین المللی است… همین انتخابات که خود مایه استحکام استبدادی بدتر از استبدادهای کلاسیک در ایران شده است… توانستهاند در میان حاکمان، که فکر میکردند با ایجاد یک صحنه نمایشی از درگیری سیاسی میان اصولگرایان و اصلاحطلبان، میتوانند مردم را تا مدتها بازی دهند، یک اختلاف جدی بوجود آورند. هر کسی که با سوءظن نسبت به اختلافات میان اصلاحطلبان و اصولگرایان، همه پرخاشگریهای میان آنها را فقط یک صحنه فیلم میپندارد، باید به او حق داد. زیرا این فیلم با کارگردانی یک یا چند نفر از حاکمان و با حمایت از خارج شروع شد، اما در ادامه تماشاگران چنان به وجد آمدند و بازیگران را تحریک کردند که بتدریج بازیگران این فیلم ملی از ید باکفایت کارگردان و کارگردانهای داخلی و خارجی خارج شده، و خودسرانه براساس کف و هورای تماشاچیان، اختیار از کف داده و لگام گسیخته به پیش راندند. و این ماجرا تا آنجا به پیش رفت که داستان انتخابات سال ۸۸ پیش آمد و همه دیدید که چه شد. در سال ۸۸ کارگردان اولیه این فیلم زیبا خواست به جایگاه خود بازگردد و به همه بفهماند که رئیس کیست؟! فرمانده کجاست؟ و چه کسی چه نقشی دارد. خواست بگوید هر کسی از نقشش سرپیچی کند چه بلائی سرش میآید. و در این میان گرچه همه توجهات به سوی مظلومیت میرحسین رفت، اما واقعیت این بود که مردم ستم اصلی این میدان را دیده بودند و بیشترین آسیب را تحمل کردند؛ چه جانی و چه مالی و از همه مهمتر سرمایه زمان و تاریخ از دست رفته. ولی در نهایت پس از ۸ سال همین هزینههای گزاف دوره احمدینژاد به خرد جمعی مردم، این تجربه و آگاهی را نیز افزود که؛ صحنه درگیری اصولگرا و اصلاحطلب چه کارگردانی دارد و چه هدفی! و امروز مردم در حال گمانهزنی برای ادامه راه هستند. سوال اصلی این است؛ آیا هنوز هم میتوان حضور پررنگ یک کارگردان بالادست در صحنه سیاست ایران را کمرنگ کرد؟ فقط با تشویقهای بیامان؟! همچون سال ۷۶ دوره خاتمی؟!
خلاصه کنم؛ این بسیار شکوهمند و افتخار آمیز است، که ما ایرانیان، خود بدون چوبِ تر – همچون مثلا کرهایهای آزاد پس از دوره حکومت استبدادی در نیم قرن گذشته – اکنون در زیر چتر یک حکومت توتالیتر توانستهایم فقط با بکارگیری ابزار انتخابات، به یک خرد جمعی نسبتا قوی، در مقایسه با مثلا کشورهای همسایه خود دست یابیم. اما اکنون اوضاع چگونه است؟ چه راهی در پیش است؟
من با اطمینان می بینم که این راه «کسب تجربه خرد جمعی» می تواند ادامه یابد. اما امروز دیگر نه با رأی دادن. بلکه با رأی ندادن. مردم، یا همان اکثریت مذکور، به این رشد آگاهی دست یافتهاند که بدانند؛ چه می خواهند؟! برخلاف آنچه تاکنون فقط میخواستند بگویند؛ چه نمیخواهند؟! من با کمال احترام به درک و شعور مردم ایران، میتوانم حدس بزنم، که در آینده نزدیک، مردم ایران بتدریج سعی میکنند با رأی ندادن، نه تنها حکومت توتالیتر ایران را وادار به احترام به حقوق انسانی خود کنند، بلکه جامعه جهانی را نیز به احترام خرد جمعی مردم ایران، مجبور به برداشتن کلاه از سر خود خواهند کرد.
آن روزی که حکومت ایران نتواند به سرمایه پشتوانه مردمی – که همانا همه حکومت های توتالیتر آنرا به مثابه خون در رگهای خود میخواهند – بنازد، آنروز دیگر جامعه جهانی نیز نمیتواند به حق انتخاب مردمی که آگاهانه و متحد تصمیم میگیرند بی اعتنا باشد. این احترام بینالمللی را گرچه به سختی و با هزینهای گزاف، اما مردم ایران بدست خواهند آورد.
مردم ایران امروز دیگر همه میدانند که انقلاب یک فریب و خیانت بزرگ بود با هدف جلوگیری از پیدایش یک تمدن نوپا در قاره کهن. مردم پس از تجربه جنگ، فهمیدند چه فریبی خوردهاند و آنچه به آن باید میبالیدند و پاسداری میکردند همه را از دست دادهاند، فقط بخاطر یک مشت شعارهای بیارزش و توخالی که نمایانگر نقاط ضعف فرهنگ ماست، همان فرهنگی که پیش از انقلاب بزور در حال جایگزینی بود. مردم ایران فهمیدهاند دوره دولت هاشمی که انتظار بازسازی داشتند هرگز نمیتوانست چیزی را بسازد چون اندیشمندان توانای ایرانی و خارجی و مدیران برنامهریزی نداشتند. مردم امروز فهمیدهاند آنچه خاتمی برای ایران بدست آورد نه حاصل تلاش او و تیمش، که نتیجه ممارست جوانان در مطالبه خواستههایشان بود، و این ممارست و مطالبه خواسته یک امر حیاتی است که برای همیشه آنرا میتوانند تکرار کنند. وگرنه خاتمی فقط یک اتفاق بود، حاصل کف و جیغ و هورای جوانان. که البته دیگر هرگز اجازه تکرار شدنش را نخواهند داد. و گذشته از اینها او هرگز هیچ ادعا و برنامهای برای بهبود اوضاع اقتصادی و حتی سیاسی نداشت، او فقط با دروغ نگفتن و دزدی آشکار نکردن موفق به ایجاد پیشرفتهای چشمگیر در سیاست داخلی و خارجی شد، که خود کمک شایانی به رشد آگاهی مردم از سازوکار امور در داخل حکومت ایران کرد؛ اینکه فقط اگر خیانت نکنند چقدر میتوانند مثبت باشند خود نمایانگر اوضاع خراب حکومت است. مردم امروز میدانند که احمدینژاد نه یک برنامه چپاول از پیش طراحی شده، که فقط حاصل عدم وجود رکن سوم دموکراسی و احزاب سیاسی فعال و آزاد و مردمی بود. احمدینژاد حاصل نادیدهگرفتن قانون در بالاترین لایههای کاست حکومت و حتی در دادگاههای قوهقضاییه بود. مردم ایران میدانند که اگر در دولت روحانی اتفاق خوشایندی رخ داده، نه بخاطر برنامههای نوگرایانه و راهبردی، که فقط بخاطر بکارگیری چند فرد «خوب»تر یا کمتر «بد» است.
و در نهایت امروز مردم فهمیدهاند که هر چه باشد از فرانسه کشوری دمکراتیکتر نیستند، که در انتخابات اخیر فقط ۳۰ درصد مردم در انتخابات شرکت میکنند و حکومت هم از این بابت حتی تاسف هم نمیخورد، چه رسد به اینکه از پیش از انتخابات بگوید که مشارکت نکردن مردم به معنی ضعیف شدن سیستم است و یک خیانت بزرگ به انقلاب!
مردم امروز با توجه به تجربه تاریخی خود میدانند؛ آنچه میتواند تضمین بهبود بلند مدت شرایط ایران از هر نظر باشد، تغییر افراد در ردههای بالا نیست، بلکه سیستم باید تغییر اساسی کند. زیرا دیدهاند که در چارچوب این سیستم، با وجود همه تلاششان باز هم نتوانستهاند مدیریت شایستهای برای پیشرفت کشور بسازند، درحالیکه در گذشتههای دور توانسته بودند، در همان دورهای که مردم چنان خرد جمعی برای حمایت از مدیران درست نداشتند، و نه حتی یک تجربه ملی برای اتفاق نظر و همکاری با دولت منتخب را داشتند، و نه مطبوعات قوی داشتیند، زیرا که مردم حتی اهمیت مطالعه عمومی را بخوبی درک نکرده بودند. اما در مقام مقایسه خروجی عملکرد مدیریت کلان کشور بسیار بهتر از امروز بود.
اکنون میتوانم بفهمم چرا بینهایت شرمگین میشوم اگر به کسی توصیهای کنم. توصیهای از جنس توجه بیشتر به انتخابات شورای شهر، که به شکل غیر قابل باوری بسیار آزاد تر از انتخابات ریاست جمهوری برگزار میشود، و دیده میشود که مردم در برخی شهرها مشارکتشان در انتخابات شورای شهر بیشتر از انتخابات ریاست جمهوری خواهد بود. و این همان ادامه راه آزادیخواهی است. مردم بیشتر توان خود را صرف جایی میکنند که تاثیرگذار باشند، و با ترک صحنه مخاصمههای نومید کننده، صحنه را بیتماشاچی و متروکه میکنند. به امید روزی که سایه بیخردی با هر هزینهای، بجز مرگ آرزوها، از ایران دور شود.
غلامرضا پهلوی، آخرین فرزند بازمانده از رضاشاه پهلوی در سن ۹۴ سالگی در بیمارستان آمریکایی پاریس به علت کهولت سن درگذشت.
…………………………
او با سه برادرش، عبدالرضا، احمدرضا و محمودرضا، برای تحصیل به همان مدرسهای در سوییس فرستاده شد که محمدرضا و علیرضا پهلوی هم در آن مشغول تحصیل بودند.
…………
دوستان پهلوی پرست کمی به اسم فرزندان بقول شما رضاشاه اخوند ستیز نگاه کنید!هموطنان مشکل ما ایرانیا استبدادی مزمن است که گریبانمان را گرفته و از اسلام بعنوان سلاحی برای تحمیق ما استفاده می کند.این مستبد چه رضاخانی باشد که از سربازی به شاهی رسید و چه اخوندی مثل خمینی که از دهات خمین به خلیفه الهی رسید!من با تمام احترامیکه برای رضاشاه قائلم ولی روی سخنم به کسانی است که رضا شاه را می پرستند است.هموطنان اسلام و بخصوص فرقه شیعه انچنان دراین مرز و بوم ریشه دوانیده که هیچ فردی یا قدرتی تا زمانیکه با ان در همه جوانب درگیر نشود نمی تواند باعث پیشرفت و بوجود آمدن سیستمی دمکراتیک و سکولار در ایران شود.اولین و ساده ترین مبارزه هم با شیعیگری و کوتاه کردن دست آخوند از خود ما شروع می شود مثلا پرهیز از بکار گیری کلماتی مثل سلام وماشالله و بارک الله…و انتخاب نکردن نامهای عربی و بطور کلی بکار نبردن کلماتیکه بوی دین و اسلام را می دهد است.اخه چگونه شما می توانید باور کنید که کسی اسامی تمام فرزندان خود را از امامان شیعه برگزیند ولی ادعای مبارزه با آخوند کند؟نتیجه چنین مبارزه ائی را هم بعد از 50 سال حکومت پهلوی دیدیم!دوستان با اسلام و حکومت اسلامی و آخوند با تظاهر به اسلام ویا بوجود آوردن اسلامهای جدید مثل مجاهدین و پهلویها و جنبش مسلمانان مبارز…نمی شود جنگید.چون آخوند بخوبی دراین کار خبره است.بهترین راه بازنهادن اسلام و دین غیره بومی است و رها شدن از این ابزار تحمیق و سرکوب است.
افشاگری بقایی: معاون وزیراطلاعات احمدینژاد جاسوس بوده!
http://news.gooya.com/2017/05/post-3460.php
ما هم می گیم /// و باندش جاسوس روسند!
دکتر «محمد ملکی» نخستین رئیس دانشگاه تهران بعد از وقوع انقلاب است. «صادق زیبا کلام» شرح مبارزات و تحصن او و صد تن دیگر از اساتید دانشگاه تهران در دوران دولت نظامی ارتشبد ازهاری را در قالب کتابی به نام «استادی برای همه فصول» منتشر کرده است. او بعدها و پس از استعفا و اعتراضش به جریان انقلاب فرهنگی و نوشتن مقاله ای با عنوان «انقلاب فرهنگی یا کودتای فرهنگی» تا صدور حکم اعدام پیش رفت. محمد ملکی با سابقه 60 سال فعالیت سیاسی، در آستانه 80 سالگی، ممنوع الخروج شده است.
قبل از شروع بحث، گفتید که رای نمی دهید. در انتخابات پیش از این دوره، هم شرکت نمی کردید؟
من بارها و در دوره های قبل هم گفته ام اساسا رای نمی دهم. یعنی انتخاباتی نمی بینم که بخواهم مشارکت کنم. آنچه این روزها دارند در کام مردم می ریزند، انتخابات نیست بلکه زهری است برای بی حال کردن و کرخت کردن جامعه، که اسمش هر چیزی است جز انتخابات. ما چهل سال است دچار این وضعیم. از اولین رایی که دادیم یعنی از همان همه پرسی قانون اساسی و آرایی که به موجودیت نظام داده شد تا امروز درگیر تقلب و حقه بازی بوده ایم. من خودم شاهد بودم از نزدیک، در یک دوره از انتخابات بنده مسئول حوزه رای گیری بیمارستان شهدای تجریش بودم و شاهد بودم چه حقه بازی هایی انجام می شد، افرادی که می آمدند داخل حوزه ها و اصلا مُهری به شناسنامه شان نمی خورد و رای می دادند و می رفتند. در نظام ولایی انتخابات معنایی ندارد و به همین دلیل هم هرگز در انتخابات شرکت نمی کنم ولی در عین حال به هیچ کس هم توصیه نمی کنم که در جریان انتخابات شرکت بکند یا نکند.
تا به حال کدام یک از انتخاباتی که شاهدش بوده اید، چه در نظام فعلی و چه در دوران پهلوی، ویژگی های یک انتخابات آزاد را داشته یا حداقل به استانداردهای یک انتخابات واقعی نزدیک بوده است؟
من هیچ دوره ای نه در زمان رضاشاه، نه زمان محمدرضا شاه و نه زمان آقای خمینی یا خامنه ای شاهد برگزاری انتخاباتی واقعی با ویژگی های یک انتخابات آزادانه نبوده ام.
یعنی در تمام این سالها رای نداده اید؟
گاهی گول خورده ام، مثلا همان سالی که رقابت مابین آقای خاتمی و آقای ناطق نوری شکل گرفت، رفتم رای داد . تبلیغات وسیعی در جامعه شکل گرفته بود و آقای خاتمی در مقابل آقای ناطق نوری قرار داشت و دوستان می گفتند آقای خامنه ای از ناطق نوری حمایت می کند ولی آقای خاتمی از پشتیبانی مردم برخوردار است. برای اینکه نشان بدهم از نظر مردم حمایت می کنم و با نظام مخالفم، شرکت کردم و به آقای خاتمی رای دادم جالب است در مرحله دوم انتخابات همان آقای خاتمی، یعنی سال 1380 در زندان بودم. همان زمان در یک نامه خطاب به آقای خاتمی نوشتم «من از یک رای خود نمی گذرم.» بعدها از شرکت کردن درآن دوره پشیمان شدم و خودم را سرزنش می کنم.
شما به اصلاحات به معنایی که این روزها در فضای سیاسی ایران متداول است، باورمندید؟
خیر. اصلا. ببینید چه کسانی دم از اصلاحات می زنند؟ من در یک کنفرانسی حدود ده یا 15 سال پیش در دفتر خانم اعظم طالقانی شرکت کردم با عنوان «اصلاحات چیست یا اصلاح گر کیست؟» و آنجا از من هم دعوت کرده بودند. مقاله ای نوشتم که با آیه «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ » شروع می شد. وقتی به این جماعت می گویند چرا در زمین فساد می کنید؟ انکار می کنند و می گویند ما فسادگر نیستیم، مصلحیم. لیست گروه های اصلاح طلب را یک دور مرور کنید. تمام فسادها ، بدبختی ها و نابسامانی ها از دامن همین افراد ریشه گرفته، حالا آنها خودشان چطور می توانند اصلاحات کنند؟ کسانی که اولین تعهدشان، پذیرش نظام ولایی است و به آن ایمان و اعتقاد دارند، چطور می توانند اصلاح گر باشند. در نظامی که یک فرد آن بالا می نشیند و هر کاری دلش می خواهد انجام می دهد و هر چه دلش می خواهد می گوید و هیچ کس هم جرات نمی کند انتقاد کند یا بپرسد چرا چنین چیزی گفته ای، یعنی دیکتاتوری مطلق حکمفرماست، در دیکتاتوری مطلق، چطور اصلاحات ممکن است؟ متاسفم که برخی دوستان را می بینم که تبلیغ می کنند مثلا که« ما به فلانی رای می دهیم.» شما چه اصلاحاتی از فلانی دیده اید؟ کدام وعده ای داده که عملش کرده باشد. این خرابی ها اگر محصول عملکرد همین فلانی و بقیه نیست، اگر به گردن اینها نیست، پس به گردن چه کسی است؟
اما ایده بین بد و بدتر را طرح می کنند. این که باید جلوی بروز فاجعه را گرفت…
در مقایسه بین بد و بدتر وضع آقای رئیسی مشخص است. او در جریان سال 1367 عضو کمیته مرگ بوده و بقیه هم این چیزها را می دانند اما از آن سو رئیس جمهور فعلی در این مدت چهار سال که سمت ریاست جمهوری را بر عهده داشته به کدام وعده و قولش عمل کرده است؟ آیا هنوز زندان ها لبریز از زندانی سیاسی نیست؟ آیا سزاوار بود یک مادر را از دو کودکش جدا کرده حکم 16 سال زندان بدهند؟ همه اینها در زمان چه کسی رخ داده است؟ این حرف ها که اگر فلانی را انتخاب نکنیم به جایش بدتر می آید بی معناست. چرا نباید کاری کنیم که جای «بد و بدتر» بین «خوب و خوبتر » انتخاب کنیم؟ آقایانی که تجربه چهل ساله دارند، بیایند اعلام کنند ما نیازمند یک رفراندوم واقعی هستیم و مردم باید تکلیف این نظام را معلوم کنند و گفته همان بنیانگذارانقلاب را عملی کنند که می گفت « ما مجبور نیستیم به انتخاب پدران مان تن بدهیم». شش نفر را تایید کرده اند که هر شش نفرشان از روز اول تا به حال یا وزیر بوده اند یا وکیل یا سفیر یا سمت داشته اند و حالا می نشینند داخل مناظره و از فساد و فحشا و خرابی اوضاع انتقاد می کنند. خوب چه کسی این شرایط را به وجود آورده؟
حاج ممرضا خاتمی: اصلاحات زنده است.
مش قاسم: آخ چه ناز و مامانی هستی تو. موش بخوردت. این حرفه رو روبروی آیینه زدی؟ مرتیکه نادان از خود راضی شیاد!
راستش را بگو مش قاسم , سر و ته ات کجا بنده؟ دایم به کسانی توهین میکنی که قصدشان خدمت به مملکت است . ممکنه یک بار صادقانه بگویی دنبال چه هستی ؟ با کیا هستی؟
با سپاس پیشاپیش به خاطر جوابی که میدهی .
مش قاسم نه سر داره نه ته که به جایی بند باشه. توهین یکی از اون لغات کشداره که هرکی بخواد به هر جا بکشه میتونه. اینا اگه قصد خدمت دارن نگران توهین نباید باشن. اینا یه مشت نادان از خود راضی خود محور بودن و هستن که ملک ایران رو به روز سیاه نشوندن، شاید یه روزی قصدشون خدمت بوده ولی همون زمان هم عقل نداشتن که بفهمن و بدونن خدمت چیه، و وقتی فهمیدن در توانشون نیست به جای اینکه برن کنار موندن که جیبشون رو پر کنن. دهان گشاد و چنته خالی. دنبال هیچی نیستم غیر از آزادی این ملک و ملت از دست این نادانان. با هیچکی نیستم الا ملت ایران.
مش قاسم:
“مش قاسم نه سر داره نه ته که به جایی بند باشه. توهین یکی از اون لغات کشداره که هرکی بخواد به هر جا بکشه میتونه. اینا اگه قصد خدمت دارن نگران توهین نباید باشن. اینا یه مشت نادان از خود راضی خود محور بودن و هستن که ملک ایران رو به روز سیاه نشوندن، شاید یه روزی قصدشون خدمت بوده ولی همون زمان هم عقل نداشتن که بفهمن و بدونن خدمت چیه، و وقتی فهمیدن در توانشون نیست به جای اینکه برن کنار موندن که جیبشون رو پر کنن. دهان گشاد و چنته خالی. دنبال هیچی نیستم غیر از آزادی این ملک و ملت از دست این نادانان. با هیچکی نیستم الا ملت ایران”
واضح است که شما به اشخاص گوناگون توهین کرده اید و واضح هم هست که قصد تحقیر آنها را داشته اید. این را نمی توانید انکار کنید جناب مش قاسم . آنها که دائم یا گه گاه به این سایت سرمیزنند اکثرا مخالفان نظام اند و تعداد اندکی هم موافق آن . من فکر میکنم که اشخاصی که مورد لطف جنابعالی تا به حال قرار گرفته اند اعتنایی به این سایت ندارند و کنایه ها , تمسخر ها و توهین های شما رابه احتمال قریب به یقین هرگز نخوانده اند . خوب نوشتن این توهین ها غیر از آنکه جنابعالی خودتان را تسکین میدهید و جزاینکه ان عده , که مخالف نظام نیستند و به اصلاح آن اعتقاد دارند و برای آن ها که برای اصلاح آن تلاش میکنند نیز احترام دارند , را میآزارد چه فایده ای دارد؟ دوستانی هم که شما را برای توهین هایتان تشویق می کنند که مثل خودتان هستند . نوشته های شما چیزی به فهم ان ها اضافه نمیکند و تنها آن ها را خوشحال میکند که شما مطلبی را , که آنها ندیدند تا آن را بهانه برای توهین و فحاشی کنند , دیده اید و به جای همه آن ها دیگران را مورد ملاطفت قرار داده اید. به نظر من شما آگاهانه و یا ناآگاهانه به همان چند نفری که مخالف نظام نیستند و مطالب شما را میخوانند توهین کرده اید . اگر بر گفته کسی یا کرده کسی نظری, نقدی دارید بدون توهین و تحقیر و نیش و کنایه بنویسید خیلی هم خوب است و دیگران هم میتوانند نظر خود را در جواب بنویسند و بحثی در بگیرد تا شاید همگان از نتایج ان بهره ببرند. جملات کوتاه توهین آمیز چه دردی را دوا میکنند جناب مش قاسم. ما از شما در این مدت چه یاد گرفته ایم دوست عزیز؟
من در فرصتی دیگر به این که نوشته اید ” اینا یه مشت نادان از خود راضی خود محور بودن و هستن که ملک ایران رو به روز سیاه نشوندن، شاید یه روزی قصدشون خدمت بوده ولی همون زمان هم عقل نداشتن که بفهمن و بدونن خدمت چیه، و وقتی فهمیدن در توانشون نیست به جای اینکه برن کنار موندن که جیبشون رو پر کنن. دهان گشاد و چنته خالی. دنبال هیچی نیستم غیر از آزادی این ملک و ملت از دست این نادانان. با هیچکی نیستم الا ملت ایران” پاسخ خواهم داد . با آرزوی سلامتی برای شما
جاسمِ عزیز را درود.
مشخص است که مش قاسمِ ما با مردم است و با فساد و شیادی مخالف. یعنی بدنبال و خواهانِ جامعه ای سالم و افرادی آزاده.
رییس جمهوری که خود بعد از هشت سال اعتراف میکند که تدارکاتچی بوده٫ آیا مستحق تشویق است؟
جناب مش قاسم ظاهرا کمی سر قلم را پیچانیده اید لطفا بگویید آخوند و یا شیخ همه بهتر متوجه خواهند شد !که کلمه “آخر ” را چرا گفتید !
جناب آقای نوریزاد عزیز و گرامی شما در توانایی و قلم فرسایی بینظیر هستید و به راحتی میتوانید چکیده دردهای اجتمائی ,اقتصادی و فرهنگی مردم را بیان کنید و به نظر میرسد که بعنوان یک شخصیت اجتماعی ,سیاسی و بین المللی نیز معرفی شدید و از یک مصونیت نسبی سیاسی هم در داخل ایران برخوردارید با توجه به امکانات بالا هرطور که خودتان صلاح میدانید یک کمپین دیدار با رهبری راه بیاندازید به قول معروف سنگی را در هوا پرتاب کنید شاید هدف مورد اصابت قرار گرفت همانگونه که تا بحال ۳۵ نامه به رهبری را تحمل کردن بعید نیست که این اجازه را هم بدهند که شما با رهبر دیداری داشته باشید البته باید زمینه و شرایط یک چنین دیدار را آماده کرد .موفق و سربلند باشید
این اسلامی چیای حکومت اسلامی حتی اگه دزد و آدمکش هم نباشند، اسمشون که با اینا بیاد جزو دزدا و آدمکشا محسوب میشن.
رئیس/* سازمان بسیج اساتید (مدارک قلابی)، روز ۱۸ دی سال گذشته، در نامهای خطاب به اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی و نمایندگان مجلس نوشته بود که «جاسوسان آمریکایی» در قالب پروژه آموزش «یونسکو ۲۰۳۰» مسئولان «سادهلوح» را فریب دادهاند، تا در قالب این پروژه، «ظرفیت عظیم فرهنگی» ایران در اختیار آمریکا قرار گیرد.
ترجمه ظرفیت عظیم فرهنگی: همین کارایی که بسیجی ها
میکنن بعلاوه آموزش دروغ از بچگی، اعدامهای دسته جمعی، تجاوز به بچه ها در کلاس قران توی بیت دومی، تبدیل قوه قضایه به قوه غذایه، تبدیل مجلس به مجلس طویله……..
سلام بر دوستان . 1_ حکایت اول آنکه زمان قبل از انقلاب ، دو کودک درباره شفل پدرشان با یکدیگر گفتگو میکردند و یکی میگفت که شغل پدر من ” سناتور ” و نماینده ی مجلس سنا بوده و بسیار شغل مهم در کشور است و در مجلس سنا در خیابان سپه تهران به به امر قانون گذاری برای کشور مشغول می باشد که دستگاههای کشور بر اساس قانون پدرم عمل کنند . کودک دوم می گفت که شفل پدر من پاسبان و ” آژان ” می باشد و از شغل پدر تو مهم تر است ، زیرا که پدر تو در مجلس سنا خود را ” پاره میکند و قانون می نویسد و پدر من با یک ” رشوه ی 5 ریالی ” می شاشد بر قانونِ نوشته پدرت را پاره میکند . 2__ حکایت دوم آنکه در سال 1395 یعنی سال قبل ، در مجلسِ اهرام ثلاثه نشانِ بهارستان قانونی نوشتند که فعالیت های اقتصادی تمام شرکت ها و بنیادها و … مشخص و شامل پرداخت مالیات گردیده و شورای نگهبان جنتی همین قانون را تصویب کرد . اما یکی دو ماه پیش جناب ثقة الاسلام رئیسی وزیر آستان قدس رضوی نامه ای پیش رهبری برده که آستان قدس رضوی را از پرداختن مالیات مستثناء گردیده و از پرداختن ” مالیات ” معاف گردد. حضرت آقا هم قانون نوشته شده ی مجلس بهارستان و مورد تأیید شورای نگهبان را بر رویش … و دستور معاف کردن آستان قدس از پرداختن مالیات را داده اند ! آقای نوری زاد اگر حکایت اول شاید ” جوک و طنز ” بوده ولی حکایت دومی کاملاً صحت دارد و میشود هر دو حکایت را بر هم منطبق کرد ! اینطور نیست ؟
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
دو گفتگوي جديد پيرامون دو موضوع :
1- وضعيت اسماعيل عبدي، معلم زنداني، از زبان برادرش محمد عبدي
http://radio-neda.blogspot.com/2017/05/blog-post_7.html
2- گفتگو با رحمان ابراهيم زاده، پدر بهنام ابراهيم زاده كه بعد از 7 سال از زندان آزاد شد.
http://radio-neda.blogspot.com/2017/05/blog-post_6.html
سلام جناب نوریزاد ،الان متوجه شدم که لینک گزیده مقاله ارسالی را فراموش کردم ذیل آن قرار دهم ،با پوزش این لینک را ذیل مطلب پیوست فرمایید:
http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/69153/
با تشکر
گاف جدید خامنه ای : مهم نیست که به چه کسی رای می دهید ، فقط همه بیائید !!! این یعنی اینکه من فرد دلخواهم را انتخاب کرده ام ، فقط مردم بعنوان سیاهی لشگر، خیابانها و مراکز رای گیری را شلوغ کنند تا دنیا از طریق خبرگزاریها بفهمد که ما در این نظام، هم آزادی داریم و هم محبوب مردمیم . حالا یک عده ای بع بع کنان در اجرای دستور رهبر بروند انگشت بزنند داخل کثافت 38 ساله نظام و از بوی تعفنش هم اصلا حالشان بهم نخورد !!
در شهر هرت
با این نظام ،فقر مطلق ایران راسرطان زافرا گرفته است. یعنی زمانی که افراد از حق خوراک وپوشاک و مکان برای فقط زیستن بیولوگی محرومند.دچار فقر مطلقند.
صحبت ازنبود بهداشت و آموزش و امنیت جانی و زیستن است نه کمبود آن.اما، چگونه است که افراد با وجود کارکردن در فقر مطلق بسر می برند؟
چیزی جز کار برده وار؟
در ایران باید کاربرده وار را نیز جزو فقر مطلق شمرد.
نمونه اش:
” حقوق کارگر معدن چقدر است؟
ما خودمان ماهی ٤٠٠، ٥٠٠هزار تومان حقوق میگیریم برای هشت ساعت کار در روز. بیمهمان میکنند نزدیک به ٣٠٠هزار تومان از حقوقمان کم میکنند. بیمه هم بیمه معدن نیست، بیمه خیاطی و از این جور چیزهاست. بیمه معدن فرق میکند.
نمیشود جای دیگر کار کرد؟
کجا برویم کار کنیم، اداره کار یک کار با حقوق ٧٠٠هزار تومان به ما بدهد، ما صبح تا شب کار میکنیم. اینجا کار پیدا نمیشود.”نقل از شهروند.
نفتی که درد ست سپاه و معادنی که در دست بسیج و زمینهایی که در دست آستانه قدس رضوی و شهرداری باشند، دیگر جایی برای ملت باقی نمی ماند.
حکایت دوستانیکه برای توجیه رای دادن به مشتی دزد و قاتل به استدلالهای آنچنانی می پردازند به داستان فردی می ماند که در یورشی توسط دزدانی به خانه اش همه چیزش را از دست داده ولی خودش و زن و فرزندانش به برده گی و کنیزی گرفته شده اند و کوچکترین حقی حتی برای نوع لباس و پوشاک و بیرون رفتن و غذاخوردن و حرف زدن و از خانه بیرون رفتن…ندارند.ولی دزدان و آدمکشان گاهی برای اینکه هم از چند و چون نظرات خانوده آگاه شوند و هم بیشتر انها را درگیر موضوعات روزانه کنند و بر برده و کنیز بودنشان تاکید کنند از آنها اعتراف می گیرند!حال پرسش اینحاست که ایا اعتراف نکردن به چنین موضوع خفت آوری بهتر است و یا اعتراف کردن و همه چیز را امن و امان وانمودن؟ دوستانی که باور دارند که این نظام مشروعیتش از رای گیری نیست کاملا دراشتباهند.رژیم هم قدرت تبلیغات بالائی دارد و هم امکانات بسیار بهمین جهت براحتی توانسته دراذهان بسیاری رای گیری را بعنوان پایگاه مردمی اش بقبولاند.بنابراین بطور مسلم رای دادن آنهم با چنین خفتی و در چنین سیستمی جز خیانت به حقوق خود و مردم نیست.تجربه 40 سال خفت و خواری در زیر یوغ مشتی دزد و آدمکش نشان از آن دارد که استحاله چیها کاملا در اشتباه بوده اند.عنان نظام دست سپاه و بسیج است و رای مردم هم هیچ ارزشی برای آنها جز وسیله ائی برای فروش خود بدیگران ندارد.همین رایها را هم هر طوریکه بخواهند خود تغیر می دهند و جواب اعتراض هم شکنجه و گلوله و زندان و تیغ و درفش است.تا حالا واقعیت این بوده و از این به بعد هم همین خواهد بود.من لاقل بعنوان یک فرد نمی توانم قبول کنم که در نمایش تهوع آور مشتی دزد و جنایتکار شرکت کنم.اگر هیچ تاثیری هم این رای ندادن افرادی مثل من نداشته باشد از نظر روحی از اینکه برای خود و رایم ارزش قائل شده ام احساس رضایت می کنم.
تحریم بی فایده خواهد بود، بیست سال ازمایش کرده ایم، حداقل ۵۰ درصد در انتخابات شرکت می کنند و حضور باشکوه مردم! همیشگی است. همان ها می روند و برای شما رئیس جمهور انتخاب می کنند. آن وقت احساس خوب شما با شنیدن اخبار و سخنان بد، خراب خواهد شد.
روحانی پیروز دور نخست انتخابات است
بهرام خراسانی
برخی از افسران سپاه پاسداران در محفلهای دوستانه و خانوادگی خود، در رؤیای خویشتن سال ۱۳۹۶ را سال بدون روحانی نامیدهاند. همه دستگاههای تبلیغاتی سپاه پاسداران و بیت رهبری و شخص رهبر نیز به ویژه در میان تهیدستان یا قشرهای سنتی جنوب شهر تهران یا جاهای دیگر، تمام تلاش خود را در این راه به کار میگیرند. آنها همزمان با شکل خاصی از تبلیغ برای کشیدن هواداران یا وابستگان سنتی خود به پای صندوقهای رأی، با شایعهها و تحلیلهایی سطحی از این دست که انتخابات به دور دوم کشیده خواهد شد و یا اینکه تصمیمگیران تصمیم خود را گرفتهاند، تلاش میکنند ناخرسندی تودهها از حکومت را به سوی دولت روحانی بکشانند. در این زمینه، آنها همان فرهنگ عامیانه و دایی جان ناپلئونی را به کار میگیرند که اپوزیسیونِ تحریمی به کار میگیرد…..
……کسی به درستی و سد در سد نمیتواند نتیجه این انتخابات را پیشگویی و پیشبینی کند و امکان هرچیزی هم وجود دارد. با اینهمه، من چنین میپندارم که امکان بیشتر آن است که روحانی در نخستین دوره رأی خواهد آورد و سال ۱۳۹۶ سال بی روحانی نخواهد بود. اگر هم باشد، این اپوزیسیون تحریمی و تودههای تهیدست هستند که بیشترین زیان را خواهند دید….
…برخلاف تحریمیها که در آرزوی آمادگی شرایط برای یک انتخابات دموکراتیک به پنداشت خودشان هستند، این نگارنده بر آن است که نه چنین شرایط آرمانی و آزمایشگاهی را کسی به آنها دو دستی پیشکش خواهد کرد، و نه این پرندهی نایاب دموکراسی ناب و آرمانی در جایی دیده شده است. همین بس که اندکی به آرمانشهرهای دموکراتیک خود مانند آمریکا و فرانسه بنگرید تا دریابید که آن کشورها نیز آنچه به خورد مردم میدهند نه دموکراسی، که خودکامگی ناب است. در این کشورها نیز نه همهی مردم رأی میدهند و نه همه کسانی که رأی میدهند آگاهانه و برای گل روی دموکراسی رأی میدهند. همچنین، هیچیک از کسانی هم که رأی میگیرند نه پرولتر هستند و نه آدمهایی دموکرات. در فرجامین انتخابات آمریکا، گزینش میان یک سناتور کهنه کار و ثروتمند بود و یک سرمایهدار با منش فاشیستی و خودکامانه. و در سبد رای این سرمایهدار پیروز در انتخابات، بیشترین رأی از آن تهیدستانی بود که قالیباف در ایران آنها را ۹۶ درسدی میخواند!….
….دموکراسی در همین معنای کمینۀ انتخاباتی خود، یک رفتار اجتماعی است که تنها در فرایند اجتماعی انتخابکردن و انتخابشدن آموخته خواهد شد. در این زمینه نیز فاش میگویم که به دور از چشم و خواست تحریمیها و نیز به دور از خواست و هدف مدیران جمهوری اسلامی، نخبگان واقعنگر و ایرانیان نگران زندگی خود و خانوادهشان، اکنون با انباز شدن در همین انتخاباتها که برخی از وابستگان اپوزیسیون خوش دارند آن را انتصابات بنامند، به خوبی در حال فراگرفتن این فرهنگ هستند. من پروا ندارم بگویم آنچه همین روزها به نام انتخابات در ایران انجام میشود، تا جایی که به رفتار مردم و نخبگان آنها بر میگردد و به وارون خواست حاکمیت، چه در انتخاب ریاست جمهوری و چه در شوراهای شهر، تا اندازۀ زیادی دموکراتیک است. من در نوشتاری در روز ۲۶ اسفند ۱۳۹۵ به دوستان اوپوزیسون زنهار داده بودم که «آب به آسیاب گروههای فساد و تباهی ایران نریزیم». اکنون و در آستانهی برگزاری انتخابات دور دوازدهم ریاست جمهوری و انتخابات شوراها، پیشنهاد میکنم که «ابزار دست گروههای فساد و تباهی ایران نشویم». من در این انتخابات به حسن روحانی رأی میدهم.
بهرام خراسانی به همراه سایر چپهای هم پالکی اش همواره بدرستی نشان داده اند که چپهای وطنی متحدان تاریخی آخوندها هستند. مایۀ شگفتی نیست که سید مرتضی از دیدن مقالۀ بهرام خراسانی بسیار مشعوف شده است. دولتمردان رژیم سابق حق داشتند که مرتباً از اتحاد سرخ و سیاه نام برده و آن را درهر فرصتی تکرار میکردند.
کبیری،هرچند ترا بجهت سابقه درشت گوئی و درشت خوئی لایق خطاب نمی دانم ،اما فقط برای رفع توهّم می گویم من اصلا هیچ شناختی از بهرام خراسانی ندارم و او را یا سابقه او را نمی دانم که چپی هست یا راستی و این سری تعبیرها،من معمولا در سیر مطالعه ،مقالات سایت هایی مثل ایران امروز یا گویا نیوز و سایر سایت ها را بقدری که فرصت کنم می خوانم ،به آنها نقد دارم یا آنها را درست میدانم یا با بخشی از استدلال های آنان موافقم و با بخشی مخالف هستم ،من این مقاله را دیدم و استدلال او را در مورد لزوم مشارکت در انتخابات درست یافتم ،برایم اهمیت ندارد او یک چپ یا کومونیست باشد یا یک راست افراطی یا غیر افراطی ،بگمانم روش عقلی و عاقلانه نیز همین است که انسان همه آراء و انظار را ببیند و در آن بیندیشد و در مورد آنها داوری کند ،اینکه این کلام از فلان شخص صادر شد پس حتما باطل است ،یا از فلان شخص دیگر صادر شد پس حتما درست است ،چیزی جز توهم و خودپسندی در عرصه اندیشه نیست ،این درست است که مساله شرکت یا عدم شرکت در انتخابات ایران مساله ای ماهیتا سیاسی است و هرکس می تواند حق رای خود را آزادانه اعمال کند و تصمیم بگیرد ،اما در مسائل سیاسی که بازگشت آن به نحوه کنش انسان است ،راه درست ،درست اندیشیدن و سنجیدن شرائط موجود است که خردورزی سیاسی نام دارد،و خردمندی سیاسی غالبا به این نیست که شما یک جایگاه یا اردوگاه خاص برای خویش تعریف کنید بعد مثل میتینگ ها و رقابت ها و مناقشات سیاسی هاید پارک اینطرف بایستید و علیه آن دیگری شعار دهید و آن یکی آنطرف بایستد علیه شما شعار دهد،باید سخنان و اندیشه ها را دید و سنجید نه جایگاه سیاسی یا جناحی یا فرهنگی اشخاص ،اینکه فلانی چپ است پس هر سخن او باطل است گزاره و استنتاجی متوهمانه است ،چنانکه فلانی ناسیونالیست است پس هر سخن او باطل یا درست است هم باز گزاره ای متوهمانه است و هرکس باید بیندیشید و اوضاع و شرائط و زمانه و زمینه ها را بررسی کند ،باور کن من اصلا نمیدانستم این بهرام خراسانی کیست یا وابسته به چپ هست یا نیست ،من فقط نوشته او و طرز استدلال و ساختار گفتار او را پسندیدم.همین
ابـــریق می مـــــرا شکستی ســـید/ بــــــرمـــن درعیش را ببستی ســـید
من می خورم و تو میکنی بد مستی/ خاکت به دهان مگر تو مستی سید؟
بله شیخ مرتضی شما باید طرفداری شیادان را بنمایی از همه میخواهم به این لینک سری بزنند !
این نشاندهنده عشق و علاقه مردمی به روحانیت و روحانی است http://www.mashreghnews.ir/news/721057
درود و سپاس دوست گرامی
از راهنمایی ها و آرامش و متانت سخن شما سپاس مندم.
در مورد سفره ی پهن شده برای روحانیان از یک سوی، و پرهیز روحانیان و حتی وحشت شان از برچیده شدنش از دیگر سوی، می گویم: این سفره و این پرهیز، آشکار تر از آن است که نیازمند توضیح بیشتر باشد. اما از میان همه ی غفلت ها و جفاهای متعمدانه ی روحانیان، تنها به سکوت شان بر ظلم و مفسده می پردازم و از واگشودنش در می گذرم. سکوت شمایان در برابر فاجعه های جاری در کشور – در یک نمونه ی دم دستی اش مثل: سعید طوسی – نشان از این دارد که شما به برقراری این نظامی که شما را بر سر می نهد، یا جایگاه ویژه ای برای تان می پردازد، بر روزی که در تنگنای زندان و تبعید و برکناری هستید ترجیح می دهید. وگرنه به همین ماجرای سعید طوسی، یک نفرتان – یک نفرتان – یک نفرتان – یک نفرتان – اعتراض می کردید و عمامه بر زمین می کوفتید و گریبان می دریدید و وااسلاما سر می دادید و از صدها حدیث و آیه مدد می جستید که: در برابر ظلم و فساد باید ایستاد و به مظلومی که صدایش بجایی نمی رسد(شاکیان سعید طوسی) مدد رساند. مگر افساد فی الارض یکی از مصداق هایش همین نیست که اشعه اش از بیت رهبری برجهیده است؟
باز هم از مدارا و لحن سخن شما سپاس مندم. اگر پرسش پایانی شما نبود، در طعم همان لحن مداراگون شما سر مست می شدم. مستی های ما هم اینجوری هاست دیگر. شلاق نخوریم یک وقت. شوخی!!!
با احترام
…………
منم فقط اضافه می کنم که کار سعید توسی اگر از دیگری سر می زد طبق قوانین اسلامی باید اعدام می شد و یا لاقل به شلاق و زندان و جریمه محکوم می شد!ولی چون خودیست مثل همان جریان جلاالدین فارسی قاتل و هزاران قاتل و دزد و جنایتکار طرفدار حکومت آزادانه می گردند و نه تنها بریش قربانیانشان می خندند بلکه آنها را تهدید هم می کنند.
ماشین ون گشت ارشاد اینجوری یک دختر ایرانی را زیر گرفت
در تونس یک نفر از پلیس کتک خورد و خود را آتش زد، حکومت را سرنگون کردند
اما گویی که در ایران بی غیرتی بی داد می کند
زیرگرفتن یک زن توسط خودروری گشت ارشاد
http://news.gooya.com/2017/05/post-3443.php
شیخ مرتضی این اعمال کثیف و شنیع هم در قانون اسباب بازی ثبت و ریط شده جناب قم نشیبن ؟
اعدام برای خودم…….
اگر روزی بر جایگاه محاکمه وداروی عادلانه قرار گیرم و محکومیتم سنگین باشد اعدام را بر زندانی بودن طویل المدت ترجیح میدهم ولی برای دیگران هرگز اعدام را تجویز ونمی پسندم و با این دو پدیده قرون وسطایی مخالف ، واین زندان لعنتی غیر انسانی اغلب زندانیان را برای همیشه زخمی نگه میدارد، آنچه گفته شد امیدست آنها که امروز با نا داوری وسلیقه ای برای دیگران وبخصوص بی تقصیران زندان میبرند روزی در پشت میله های زندان به تماشا باشند و طعم تلخ واثرات آنرا حس کنند، ما میدانیم که اکثریت مردم ایران نسبت به مشکلات امروز و فردای خود وایران بدلایل گوناگون: گرفتاریهای مسکن و امرار معاش، اعتیاد،بیماریهای روحی وروانی،بیکاری ، ترس و….. بی تفاوتند و صحنه خالی و گروه اندکی بفکرخود ،دیگران وکشور یعنی نیروی کوچکی در اعتراض و عمل است پس لازمست این نیرو وانرژی را مدام ولی حساب شده هزینه کرد وبهدر نداد ،حکم حکومتی بقدری زیاد بوده در نیست شدن افراد که مسبب آن ازین احکام بی احساس وبی تفاوت شده و نمیبیند که پرونده جناییش هر روز سنگین وسنگین تر میشود.
به ضرر ایران است.
به ضرر ایران بوده و خواهد بود.
زمانی که ترکیه و روسیه و ایران خط دفاعی سوریه راتشکیل میدهند.
باید پرسید:
چند درصد از این کمکهای دفاعی نیرو ی انسانی اند ؟
چند درصد تجهیزات نظامی متعلق به ایران اند؟
چند درصداز نیروی دفاعی انسانی ایرانی اند؟
آیا این درصدها به تساوی تقسیم شده اند؟
چند درصد جوانان ایران باید دیگر بار قبرستانها را آبا د و خانواده ها را بی سرپرست و داغدار کنند؟
این جنگ هیچگاه به نفع کسی نبوده و نخواهد بود.
مولوی عبدالحمید به صورت قاطعانه از حسن روحانی حمایت کرد
منتشر شده در: ۱۷ اردیبهشت , ۱۳۹۶ .
مولوی عبد الحمید روحانی بلند پایه اهل سنت و امام جمعه اهل تسنن زاهدان در اظهاراتی با صراحت از حسن روحانی در انتخابات ۲۹ اردیبهشت حمایت کرد و اظهار امیدواری کرد که او رای دوباره اکثریت اهل سنت و شیعه در سطح کشور کسب خواهد کرد
به گزلرش ایران آنلاین مولوی عبدالحمید که پیش از این نیز در انتخابات ۹۲ از روحانی حمایت کرده بود گفت: دکتر روحانی با داشتن حداقل ۶/۵۵ میلیون آرای واجدین شرایط رای دادن در بین اهل سنت و با احتساب آرای بالای برادران مسلمان اهل تشیع،قطعا برندهی نشاطآور این دوره ریاستجمهوری خواهند بود و من نیز توصیهام بههمه مومنان و مسلمین ایران همین است.
عبدالحمید پیش از این مراتب خرسندی خود را از سیاست روحانی بویژه تلاشهای انتخاب علی یونسی دستیار ویژه رئیس جمهوری در رسیدگی به مطالبات و امور اقلیت ها و قومیت ها ابراز کرده بود
http://sahamnews.org/2017/05/305140/
درشهر هرت
مردمی که رای می دهید، کدام روش را برای جان کندتان انتخاب می کنید؟
مدل رئیسی با اعدامهای دسته جمعی و محاکمه یک دقیقه ای!؟
مدل قالی باف با روش گازانبری و شکنجه و اعتراف گیری و مصاحبه!؟
مدل روحانی با سرزیر آب کردن و سر را با پنبه و وعده بریدن؟
البته در راس رهبر و دستگاههای فاسد امنیتی و سپاه اندکه مختص نگاهداری خواص و اقوامند.
آزادی شما در حد انتخاب این چند نفر است و بس.ای گوسفندان !
درود جناب نوری زاد درد دلی دارم با نسل شما بنده سید جلیل حسینی متولد ۳اسفند ۵۷ هستم خیلی وقتا از خودم میپرسم فلسفه زندگی چیست و بعد ۳۹ سال زندگی هیچ جوابی براش ندارم نمیدونم باورتون بشه یانع من و هم نسلای من فلسفشو که نفهیمیدیم هیچ اصلن زندگی کردن بلد نیستیم با جنگ بزرگ شدیم و صدای آژیر هنوز جوری عصبیم میکنه که هرچی دستم باشه میندازم میشکونم از هشت سالگی هم درس خوندیم هم کار کردیم و به جای اینکه به جایی برسیم هرچیم داشتیم از دست دادیم چون هنوز تربیت زمان قدیم در وجود ماس و به قول معروف گرگ نشدیم این دوستانی که بر طبل جنگ میکوبن ایا واقعن میدونن جنگ چجوریه و چه مسائلی پشتشه کی میتونه سالهای بچگی منو بهم برگردونه کدوم از این حکومتگرا میتونن سالهایی که بهش میگن جوونی و ما چیزی ازش نفهمیدیمو به ما برگردونن من در کلاس پنجم و سوم راهنمایی در المپیاد پنجم و هفتم شدم ولی به علت مشکلات مالی دبیرستانو نیمه کاره رها کردم و فقط کار کردم کی میتونه استعداد بر باد رفته منو بهم برگردونه مثل من زیادن ما فقط به فکر تموم شدن عمرمون هستیم که از این همه سرخوردگیو شکست راحت بشیم لیاقت ما این نبود لیاقت ما این سرانجام نبود جناب نوری زاد خدا از سر تقصییر نسل قبل نگزره که مارو به چنین عاقبتی انداخت امروز مبگن انتخابات کدوم انتخاب کدوم رئیس جمهور هر کدوم بیان ایا میتونن به ما امید بدن امید به زندگی نع چیز دیگه درد ما زیاده و بی درمان مگر اقای خمینی نمیگفتن که اصلن رضا خان خوب و پدران ما انرا قبول داشتن به ما چه مربوط چرا اینها همون حرف رهبر کبیرشونو دیگه پخش نمیکنن ای کاش ایران نفت و ثروت نداشت که برای بر سر قدرت بودن حاکمان به جای مردم فقط نوکری روسیه و انگلستانو بکنن الان شده زمان قاجار و نوکر بودن یک هدیه الهی به مسئولان درد زیاده و از حوصله خارج امیدوارم شما و همفکرانتان به نتیجه دلخواهتون برسین و برای نسل بعد برنامه داشته باشین که مثل ما به قهقرا نرن روزگارتون روشنتر از همیشه
نمیدونم باورتون بشه یا نع ولی نسل ما هیچ امیدی به زندگی نداره و فقط دوست داریم که هر چه زودتر این به اصطلاح زندگی که اصلن نفهمیدیم تموم بشه از زیاد شدن مشکلات و فرار از ان به سنگ صبوری مثل شما پیام میدیم من نمیدونم این ۶ کاندیدا چجوری میخوان امیدو تو دل جوونا زنده کنن ساعت ۴ صبحه و از بس که فکر مشغوله خوابم با ما قهر کرده انگار که خوابم واسه بعضیاس حکومتی که جووناشو سرخورده میکنه سرپا نمیمونه برای ما دیگه هیچ فرقی نداره کدوم رانت میخواد به قدرت برسه چون دعوا سر لحاف ملاسو مردم بیچاره ما هم ملعبه دست اونا از بچگی کار کردیم و نفهمیدیم که اصلن برای چی کار میکنیم ای کاش این حکومتگرا قبل اینکه ایران ویران بشه دست از این نمایشها بکشن و برن وگرنع ایران بدتر از سوریه خواهد شد ای کاش این دم اخری یکیشون سر عقل بیادو با پشتوانه مردم کاری کنه که ایران ویران نشه از ما که گذشت به فکر نسلهای بعد باشن کاش مثل شما این نمایشو همه تحریم میکردن و این سیرکو قبل نمایش تعطیل درد زیاده و درمان هم کم پیروز باشین و به کارتون ادامه بدین که فقط در این دیار انگار شمایین که سنگ صبور مردم شدین یا حق
جناب حسینی شما که به نسل قبلی نفرین می کنید بفرمائید نسل اینده درباره شما که همش از یاس و نا امیدی …حرف می زنیدچه قضاوتی خواهد کرد؟ان نسل لاقل تا اینحد عرضه داشت که تغیری خوب یا بد در جامعه و سیستم بوجود بیاورد.ولی نسل شما چی هی آه و ناله و نا امیدی و یاس و سرخورده گی.
باسلام. آیافکرنمیکنید،بت پرستی بهتراز”مسلمانی”،ِ مامسلمانان ایرانی باشه؟چون بت پرستان،اعتقادشان ضمن قوی بود،این بوده که بتهارانماینده ی خودمیدانستندوچون نمیتوانسته اندبصورت مستقیم باخدا،ارتباط پیداکنندودرخواست درددلی داشته باشند،بتهارا”واسطه”قرارمیداده اند.البته بتهاهم ازطریق فرشته هابه خداوصل ومرتبط میشده اندکه مسلماًودراین عصروزمانه ی عقلانی وعلوم تجربی ومنطق علمی،پذیرفتن چنین اعتقادی بسیارمحال وغیرممکن وحتی،مسخره بنظرمی آید،اماآنچه میخواهم خدمت شماعرض کنم این است که چون آن بتهانمادخداوندبه شمارمیرفته اندوازسویی،چون بطورفیزیکی،وجودوحضورداشته اندوبرای،بتپرستان قابل تقدیس واحترام بوده اندوبت پرستان اعتقادراسخ به این بتهامیداشته اندوبخاطراعتقادواحترام آنهاوتقدسی که ازحیث نمایندگی وارتباط باخدای آسمانی میداشته اند)یعنی ایشان برایشان قائل میشده اند(بت پرستان،مسلماًدرحضوربتشان،مرتکب گناهی نمی شده اند،زیراخدایاهمان نماینده خدارا،حاضروناظربراعمال و رفتارخودمیدیده اند.امامامسلمانان ویاموحدان،چون،خدارانمیبینیم وحضورفیزیکی اورامشاهده نمیکنیم،براحتی گناه ومعصیت میکنیم و به حقوق دیگران تجاوزمیکنیم وخیلی راحت دروغ میگوییم وباکلمه”مصلحتی”توجیه میکنیم.پس بنظرجنابعالی،بت پرستی بهترنیست؟!
شهاب گرامی مهم ترین برتری بت پرستان نسبت به خدا پرستان و بخصوص پیروان ادیان ابراهیمی و بخصوص مسلمین از هر فرقه و گروهی اش این است که بت پرستان بت را از آن خود و هویت قبیله خود می دانستند و هیچگاه کسی را به پرستش بت خود مجبور نمی کردند.شما همین داستان /// ابراهیم بت شکن را نگاه کنید .سالها و شاید قرنها بتهائی در کعبه و در کنار هم بوده و پیروانشان با هم و در کنار هم به پرستش بت شان می پرداخته اند .تا اینکه یک نفر پیدا می شود و شروع به شکستن بتها می کند!بفرمائید اسم چنین شخصی را شما چی میگذارید؟بعدا هم محمدی می اید و با زور //////////// از مردمیکه کاری با او ندارند می خواهد دست از بت پرستی شان بردارند و به //////////// او می گوید باور کنند.و جالبست که آنها را بین مرگ و باور به اسلام مخیر می کند!
تفاوت اساسی تر بت پرستی با اسلام و یکتا پرستی و ادیان یک کتابی اینست که در جامعه بت پرستی بعلت تنوع بیشتر مدارا و تسامح بین مردم بوجود می اید و براحتی چنین جوامعی با پیشرفت علم و دانش به جوامع دمکراتیک و سکولار تبدیل می شوند تا جوامع تک صدائی و تک خدائی و تک کتابی.این اختلاف را ما بخوبی در نمود این جوامع در جهان می بینیم.علت عقب افتاده گی و بدبختی و غیره دمکرات و سکولار بودن جوامع اسلام زده هم همین است.
مزدک1 گرامی اروپائی ها هم اعم از یهود ومسیحی تک خدائی وتک کتابی هستند ولی وقتی فکر وخرد خود را به کار بردند وسطح شعور اجتمائبشان فزونی یافت هم به تسامح مدارا رسیدند هم به حکومت های سکولار
از فیسبوک مهدی مهدوی آزاد:
“حالا که این روزها حاکمیت اصولگرا از صدر تا ذیل، از رهبر گرفته تا ابراهیم رئیسی تاکید می کنند وضعیت اقتصادی مردم خراب و اسفناک است، من یک سئوال ساده دارم: ایران در این شرایط بحرانی، چرا باید سالانه میلیاردها دلار در عراق و سوریه و لبنان و نیجریه و یمن خرج گروه های مسلح کند؟
«استفان دی میستورا» نماینده ویژه سازمان ملل میگوید ایران سالانه «حداقل» 6 میلیارد دلار خرج بشار اسد می کند. مراکز مطالعاتی غربی این عدد را حداقل 15 میلیارد دلار تخمین می زنند. صورتحساب حزب الله لبنان هم حدود 400 میلیون دلار است. دوستی با حماس حدود 100 میلیون دلار و حمایت از شیخ زکزاکی در نیجریه هم حداقل 50 میلیون دلار برای اقتصاد ایران خرج می تراشد. در یمن و عراق تخمین های سرانگشتی می گویند سالانه حداقل و در کمترین حالت، سه میلیارد دلار پول خرج می کنیم. گفته می شود 200 میلیون دلار هم در افغانستان می ریزیم. مجموعاً حدود 10 میلیارد دلار در هر سال؛ در خوشبینانه ترین و کمترین حالت ممکن. واقعاً با کدام اجازه و کدام دستاورد، این چنین سرمایه های کشور را آتش می زنند؟
ظاهراً نگرانی آقایان از این «چرا»، دلیل ابلاغیه بی سابقه ستاد کل نیروهای مسلح به نامزدهای انتخاباتی است. به کاندیداها گفته اند که حق ندارند درباره سیاست های نظامی و دفاعی کشور اظهارنظر کنند! به مدیران مسئول رسانه ها هم هشدار داده اند. غلامحسین کرباسچی را نیز برای دو کلمه انتقاد از سیاست های ایران در سوریه به دادگاه کشانده اند، بلکه همه بدانند شوخی ندارند.
پیامشان روشن است: حرف اضافه غدقن، بحث اضافه ممنوع!”
مهدی مهدوی آزاد
سلام استاد من تا سال 76 تو هیچ انتخاباتی شرکت نکرده بودم یعنی هیچ نو مشروعیتی برای نظام قایل نبودم ومعتقد بودم که این حکومت اصلاح پذیر نیست وباید عوض بشه حتی دور اول ریاست جمهوری آقای خاتمی نیز شرکت نکردم واون دو قطبی چپ و راست نیز که ایجاد شده بود را نیز بازی نظام میدونستم. اما با اومدن خاتمی وعوض شدن جو وجون گرفتن نسبی دمکراسی باور کردم که میشه جمهوری اسلامی رو نیز اصلاح کرد .واز اونجا که معتقد به اصلاح امور بصورت قدم به قدم معتقد بودم اصلاحات خاتمی رو باور کردم واز آن پس تو تمام انتخابات فعالانه شرکت کردم. یادم میاد که اولین بار تو انتخابات شورا ها شرکت کردم. ودر این مدت 20 سال خودم رو راضی کردم که این ناملایمات از ملزومات یک جامعه ایست که قرنها با دیکتاتوری اداره شده وبه ا ون خو کرده, برای گذار به دمکراسی. اما امروز وقتی به پشت سرم نگاه میکنم میبینم. ما از سال 76 سال بسال عقب نشینی کردیم جامعه ای که در سال 76 ناطق نوری رو نپذیرفت حالا روحانی رو سنبل اصلاحات باید بدونه ووزیر داد گستریش باید پور محمدی,باشه وامروز دوباره برگشتم به قبل از اصلاحات ودوباره به ای نتیجه رسیدم که این نظام خیال اصلاح شدن نداره وبقول بزرگی اصلاحات خرشچف رو نپذیرفته پس باید منتظر گورباچفی باشه متمئنم که خیلی از هموطنانمون هم به این نتیجه رسیده اند. من بعد از این تو هیچ انتخاباتی شرکت نخواهم کرد. منتظریم تا گورباچف پیدا بشه .هر چند بیست سال بهترین سالهای عمرم رو با این امید واهی سپری کردم. اما امید وارم ومنتظر که انسان به امید زنده است وسلام وعرض خسته نباشید.
آقای جهانشیری ، برای نجات ما نه گور باچفی خواهد آمد و نه به اعتقاد مذهبیون قضا قدری ؛ امام زمانی . با این نظام سفاک مسلح ، 2 راه در پیش داری ، یا مبارزه مسلحانه که شجاعت و از خود گذشتگی فوق العاده میخواهد و یا از راه مبارزه مدنی و سر پیچی : از جمله نه فقط تحریم هر نوع انتخاباتی بلکه تحریم و عدم شرکت در همه مراسم حکومتی از عزا و شادیشان گرفته تا نماز جمعه و سخنرانی ها و رفتن به حج و زیارت و شهر های زیارتی و ریختن نذری در حرم ها و امامزاده ها (پرکردن جیب آخوندها ) ، تحریم صدا و سیما و روزنامه ها و سایتها و فیلمهای مذهبی پرخرج دولتی و حکومتی و راهپیمائی ها و غیره … خلاصه ابراز انزجار به آنچه که حکومت می خواهد و تکلیف میکند ، یعنی بستن راه های سؤ استفاده از جیب مردم و استفاده ابزاری از آنها بعنوان سیاهی لشگر در منظر دنیا و دوربین های خارجی . شرم آور است که مردم ما با وجود 38 سا ل ستم و خفقان و فقر ، هنوز بدنبال ماشین روحانی می دوند و او مثل شاهان با ملاحت !! فقط دستی و لبخندی ریاکارانه تحویلشان میدهد و در بعضی شهر ها در استقبال از رئیسی که خون فرزندان ایران بر دستان او خشکیده و پاک شدنی نیست ، هیاهو و شادی میکنند ، بگردنش می آویزند و اورا می بوسند !!
با درود
جناب نوریزاد گرامی یک سوال داشتم از حضورتان
این همه پرده برانداخته ای یعنی چه؟
شما دقیقا با چی مخالفید و با چی موافق؟
بنده کم و بیش با فعالیت ها و نوشته های شما آشنا هستم از زمان شروع نامه نگاری به رهبری و بعد تحصن و قدم زدن های اعتراضیتون در جاهای مختلف از جمله وزارت اطلاعات و سفارت سابق آمریکا و پیوستن به خانم ستوده در مقابل کانون وکلا و …
اما جناب نوری زاد مطمئنا انسانها و تفکراتشان تغییر میکنند همان طور که تفکرات شما تغییر کرد و این یک ایراد که نه بلکه گام رو به جلوست اما نکته اینجاست این گام شما یک مقدار بزرگتر از یک گام معمولی ست یک پرش یکباره بود که شما را از یک انقلابی و حامی ولایت که تا ۸۸ هم ادامه داشت به یک باره تبدیل کرد به یک مخالف درجه یک انقلاب و ولایت قبول بفرمایید برای حداقل کسی چون من مقداری سخت است بتوانم درک کنم که اندیشه و تفکر ( نه صحبت ها و مواضع ) یک نفر بتواند با این سرعت تغییر کند. در نتیجه این تفکر در ذهن بنده شکل بگیرد که یا مواضع قبل از ۸۸ شما از تفکر واقعیتان سرچشمه نمیگرفته و تنها برای کسب جایگاه و موقعیت در نظام بوده و یا مواضع و اعتراضات فعلیتان ریشه در اندیشه واقعی شما ندارد.
به همین خاطر حداقل به عنوان کسی که در ابتدای اعتراضات شما طرفدارتان بودم انتظار دارم مقداری باثبات تر حرکت کنید و اعلام بفرمایید چه را قبول دارید و با چه مخالفید تا خدای نکرده رفتار و کردارتان شعارگونه نشود
سلام جناب نوری زاد.این داستان واقعیتی هست که به چشم خود دیده و نوشتم
هوس به چه قیمتی؟؟؟
از دم دمای صبح تا ساعت 23:30 شب، سر کار بودم.تا کارم را جمع و جور کردم و آبی به دست و صورت زدم تقریبا ساعت 23:45 دقیقه بود.
وقت برگشت به خانه،با خودم فکر میکردم که الان همه مردم در خوابی ناز فرو رفته اند اما من هنوز در راه برگشت به خانه ام.
با خودم زمزمه میکردم که:این چه زندگیه که من دارم؟از صبح تا شب مشغول حمالی و آخرشم باید دست خالی به خانه برگردم.هرچند که مجردم،اما آینده ای برای خودم نمی بینم.
در همین فکرها بودم که ناگهان با دیدن یک صحنه،تمام آن فکرها باد هوا شد.
چه می بینم؟؟؟
در این نیمه شب تاریک و سیاه،گوشه خیابان دخترانی را دیدم که منتظر بودند تا تقدیر فردایشان را رقم بزنند.دخترانی که چهره های غمگینشان را پشت آرایش غلیظشان پنهان کرده بودند.در همان لحظه،ماشینی مدل بالا در کنارشان ایستاد و دو پسر سوار بر ماشین حرف هایی با دختران رد و بدل کردند.طولی نکشید که دختران سوار شده و به راه افتادند…
وای…چه به روز دختران سرزمینم آمده؟؟؟
در دل آن دختران بیچاره چه میگذشت؟؟؟
دختران به دنبال پول،یکی برای خرج دانشگاه،یکی برای سیر کردن شکمش و دیگری…
نمیدانم چه هدفی پشت این کار هست.
پسران به دنبال چه بودند؟؟؟ثواب برای سیر کردن شکم دختران و یا دنبال لحظه ای هوس؟؟؟
چه فکری دارند؟؟؟
آیا پسرانی که دختران گوشه خیابان را سوار میکنند،لحظه ای با خود فکر کرده اند که آن دختر معصوم با بدنی لطیف،برای چه چیز حاضر به همخوابی با آنان شده؟؟؟
آیا پسران فکر کرده اند که آن دختران همچون برگ گل،زیر دست و پای بزرگشان دنبال چه میگردند؟؟؟
هوس به چه قیمتی؟؟؟
چه کسی میداند که در لحظات همخوابی،دخترک در دلش چه میگذرد؟؟؟
پس آینده آن دختر چه میشود؟؟؟
پدر و مادر آن دختر،او را به چه امیدی بزرگ کردند؟؟؟
چه کسی باعث سوختن دنیای این دختر شد؟؟؟
خدایا;تو به چه چیز می اندیشی؟؟؟
پس عدالتت نسبت به بنده هایت چه شد؟؟؟
نکند باز هم میخواهی آن دختر را در جهنمت،به جرم همخوابی با جنس مخالف بسوزانی؟؟؟
مگر او در این دنیا نسوخت؟؟؟
چه تضمینی برای آینده دختری داری که راهی جز تن فروشی ندارد و در آخر خودکشی میکند؟؟؟
آهای پسران سرزمین من،کمی فکر کنید…
لحظه ای لذت به سیاه تر کردن روزگار دختران معصوم نمی ارزد…
الان من در رخت خوابم دراز کشیدم و خیالم راحت است که سر پناهی دارم.
اما آن دختران و هزاران دختر دیگر،امشب و فردا شب و شب های دیگر را میخواهند چه کنند؟؟
سلام جناب دكتر نوريزاد
باور كنيد همين حالا كه دارم براتون تايپ ميكنم از شدت ناراحتى اشكم سرازيره
چند ساعتى عضو يكى ازين گروههاى مناظره بين طرفداران كانديداهاى انتخابات بودم
اقاى دكتر اين نظام با فرهنگ ايران و ايرانى چه كرده ؟؟؟؟!!!
به شرافتم سوگند تو اون چند ساعت تنها چيزى كه ديدم جنگ و جدال و فحاشى و عصبيت و تحجر و تمسخر و الفاظ ركيك بود كه بين دوستان رد و بدل ميشد
مثلا اينها اشخاصى هستند كه سياست رو دنبال ميكنند و سرنوشت كشور براشون مهمه و كوره سوادكى دارند
دلم به حال خودم و جامعه ام و هموطنانم و كشورم سوخت و به درد اومد
چه كردند به اسم حكومت اسلامى با چند هزار سال فرهنگ و تمدن اين مرز و بوم…
با اين كه نسبت به حكومت پهلوى نقدهاى زيادى دارم ولى ميبينم بانو فرح چه نكته پرمغزى رو مطرح كردن اونجا كه گفتند: ما نسلى رو تربيت كرديم كه انقلاب كرد و هشت سال جنگيد خواهيم ديد نسلى كه جمهورى اسلامى تربيت خواهد كرد چه از اب در مياد…
جناب نوريزاد عميقا نااميد شدم از هموطنانم ،با اين وضعيت اينده روشنى در انتظارمون نخواهد بود
حس بدى بهم دست داده و تنها كسي كه ميتونم اين احساس رو باهاش به اشتراك بزارم شما هستيد
ازين كه سنگ صبور ما اعضاى كانال هستيد صميمانه ازتون سپاسگزارم
فرزند كوچك شما
آقای علیرضا ،بهتر بود دیدن این مناظره و یا مجادله گرگها را با یکدیگر ، برای خودتان تحریم می کردید . صدا و سیما ی منفور حکومتی از این طریق مشتری فراوانی کسب کرد . من که دیگر تحمل دروغ و کلاشی و بی شرمی اینها را ندارم ، اصلا دیدن این نمایش تهوع آور « آزادی » را برای خودم بایکوت کردم .
دیروز یک حرف عجیبی میرسلیم زدند در مورد صادر نکردن نفت!
که مبادا پول نفت وارد اقتصاد بشه و صرف واردات بشه!
دکتر صمصامی نیز در مناظره با دکتر پازوکی این صحبت را مطرح کردند که بسیار عجیب بود.
در شرایطی که نمیشه نفت را برای استفاده در داخل کشور ذخیره کنیم، استخراج کردن و نفروختن یا اساسا استخراج نکردن نفت (در مجاورت همسایگانی مثل قطر) از اساس کار غلطی هست.
ما راه حل داریم و آن ملی شدن نفت است که پول نفت را در یک بانک جدیدالتاسیسِ سرمایه گذاری ذخیره کنیم و سرمایه آن را متعلق به مردم بدانیم و از محل منابع آن به دولت و بخش خصوصی وام بدهیم.
مشخص نیست مسوولین چپ و راست چرا زورشان میآد اعلام کنند: منابع طبیعی از آن کل مردم ایرانه و هر برداشت از منابع میبایست موقتی باشد و دوباره برگردانده شود!
نروژ را که همه میدانیم چه میکند. الگوهای نوشته شده داریم که پول نفت را به این شکل وحشتناک وارد اقتصاد نکند و دلار به شکل غیر طبیعی ارزان نشود و واردات کمر تولید را نشکند.
با فرا رسیدن موسم انتخابات در ایران و اوج گرفتن هیجان ناشی از آن، چنان است که گویی اسرافیل در صور افسانه ای خود دمیده است و همه را به حشرِ محشر فرا می خواند!
در پی این رستاخیز عظیم، اکثریت مردم جامعه که در طول چند دهه، از بیشتر مواهب و بهره مندی های زندگی(هم مادی و هم معنوی) بی نصیب بوده اند، دوباره دعوت به تعیین سرنوشت میشوند!
بیاییم قدری در این مورد(انتخابات) اندیشه کنیم.
سخنی ست حکیمانه از مارک تواین که میگوید:
«آنجا که آزادی نیست، اگر رای دادن چیزی را تغییر میداد، اجازه نمی دادند که رای بدهید!»
جدا از اینکه شرکت در انتخابات در چنین فضایی، تا چه اندازه می تواند در سرنوشت ما تاثیر گذار باشد، ولی آنچه مسلم است این است که رای دادن و انتخاب کردن جز این نیست که عموم مردم یا خواهان تغییرند یا در پی رسیدن به هدف و ایده آلی مطلوبند؛
اما دریغ، آنچه که در فکر و ذهن شیفتگان قدرت و تشنگان ثروت میگذرد، از رنگ و بوی دیگریست که با آرمانهای جمعی، فرسنگها فاصله نجومی دارد!
با توجه به تجربه تاریخی ایرانیان در زمینه انتخابات، روحانیت معظم و تئوریسینهای نظام مقدس همواره در طول دوره زمامداریشان تا به امروز، توانسته اند با شعبده صندوق رای و مهندسی انتخابات، امت خدا جوی را بدنبال خواسته های خود روان کنند! و از طریق جلب مشارکت عمومی، امیال و اهداف خود را بدست ملت قهرمان به اجابت برسانند!
دیگر آنکه، رای دادن در نظام ولایی، همواره بین بد و بدتر صورت گرفته است. در همه جای دنیا رسم بر این است که مردم رای میدهند تا فرد مورد نظرشان انتخاب شود، ولی در ایران اسلامی مردم رای می دهند تا شخص یا جریانی انتخاب نشود!
به یاد داشته باشیم که انتخاب بین بد و بدتر، راه را بر استبداد، و قوام و دوام فساد حاکم هموار میکند و بیشتر از آنکه ما قادر باشیم به مقصود برسیم، آنانند که بخواسته هایشان توفیق می یابند.
تا زمانی که ما و ملت ما از مدار چنین انتخابی خارج نشویم، شرکت در انتخاباتی از این دست، سرنوشتمان را از این چیزی که هست بهتر نمیکند!!
سیاوش
اگر خاتمی نیامده بود خفقان بر جامعه حکمفرما می شد…
اگر روحانی نیامده بود خفقان بر جامعه حکمفرما می شد….
اگر روحانی نیاید خفقان بر جامعه حکمفرما می شود….
خاتمی و روحانی با چراغ سبز حضرت آقا آمدند که بخشی از فشار رو به ازدیاد جامعه که می رفت تا انفجاری مهیب ایجاد کند را مهار کنند…
و ما چه ساده بودیم که فکر کردیم رای ما خاتمی و روحانی را بر مسند ریاست جمهوری نشاند…
چرا سال ۸۸ رای ما موسوی را به کرسی ریاست جمهوری ننشاند؟؟؟؟
چون آقا نخواست…
الان هم آمدن روحانی خواست آقاست…رییسی و قالیباف ملیجک هایی هستند برای تحریک من و تو به رای دادن و حک کردن مهر تایید بر پایه های آغشته به خون نظام…
ای کاش فرهیختگان و متفکران جامعه بازی نمیخوردند….
از مردم کوچه و بازار انتظاری نیست…اما از فرهیختگان…..
روحانی باز می آید…
خاتمی باز بازی میخورد…
میر حسین همچنان در حصر میماند و ما سرمست پیروزی در انتخابات فرمایشی باقی می مانیم…
سلام آقای نوری زاد و عرض خسته نباشید به خاطر روشن کردن فکر این ملت و گفتن حقایقی که هرگز بازگو نمیشه.آقای نوری زاد من یکی از نخبگان کشور هستم که ساکن شمال کشور هستم. قطعه الکترونیکی طراحی کردم که چنتا کشور که به اندازه انگشت های دستم نمیرسه تولیدش میکنن و با استفاده از این قطعه تا 90درصد هزینه برق در صنعت روشنایی کارخانجات و مسکونی پایین میاد و به دنبالش کمک به مسایل زیست محیطی و کاهش آلودگی های زیست محیطی و کاهش تولید گازهای گلخانه ایی که از لامپ های گازی و فلورسنت و بخارسدیم و نیز جیوه که از تشعشع از این نوع لامپ ها به وجود می آید میشود.ایران سالانه 500 میلیون از این نوع قطعه را از کشور چین که نیمی از این تعداد به صورت قاچاق وارد میگردد را از کشور چین با بدترین کیفیت و گران ترین قیمت به مصرف کننده ارایه میدهد.اینجانب عضو پارک علم و فناوری بودم که چندی پیش به علت مذهب که تسنن هستم به دلیل نامعلوم برگه تسویه برآیم صادر و گفتند که در قبال من و امسال من هیچ مسوءلیتی نداشته و برایشان مهم نیست چه و چطور کار میکنیم و رییس این مرکز از خوش خدمتیی زیاد چندین سال است که رییس است.آقای نوری زاد از زندگی و نفس کشیدن خسته هستم از ماهی شدن کنار این کوسه ها. من و امسال من که نخبگان این مملکت هستیم بازیچه دست کسانی شده آیم که هیچ راهی جز مرگ برایمان نذاشته اند.واقعا از نفس کشیدن خسته هستم از پدر مادر دوست خانواده شرمنده هستم من مرا به چشم يک آدم بی عرضه میبینند اما خدا هم دیگر این نقطه را از یاد برده و خوابیده است
من به نمایندگی از مخترعین و نخبگان استان به صدا سیما دعوت شدم و به همه گفتم به تنهایی میتونم چند صد شغل ثابت ایجاد کنم اما جز بی توجهی و اذیت هیچی ندیدم واقعا این زندگی توی این خاک این قدر ارزش داره
سلام
بنابر یکی از اصول قانون اساسی اینان
باید حکومت را بدست امام زمان بدهند.
پس تا آنزمان آش همین آش وکاسه همین کاسه است.
واما بنابرروایت صریح که همین اقایان
گفته اند هر کس امام زمان را ندید ومرد
در عصر جاهلیت مرده است.
بنابر این لزوما امام زمان باید همیشه بوده وباشد .که در هر زمان هرکس درهر کجای زمین که ساکن است بتواند
پیش از مرگ وی را ببیند که در عصر جاهلیت نمرده باشد.
حالا سوال این است باتوجه به اینکه اگر
هم وی بیاید هیچکس او را نمی شناسد
از کجا معلوم که اگر بیاید به سرنوشت امام حسین دچارش نمیکنند.
مخصوصا بنابر گفته همین حضرات او
می اید که اقامه حق کند.
این وظیفه امثال شما آزادگان است که این مفهوم را از ابهام خارج کنید وگرنه نسلهای پی در پی قربانی مطا مع شیادانی میشوند که با فریب و ریا در فرهنگ ودین رخنه کرده و عقل ورزی را
فاسد میکنند.البته که خود متوجه بزرگی زیانی که بابت آن فقط یک لقمه نان میگیرند نیستند.
جهت اطلاع شما بگویم زم+این یا به بیان معروف زمین یک توده آب وخاک معلق در آسمان است و دیگر هیچ.
حیوان وانسان وگیاه وباقی اشیا از آن
وبا ان یک تا هستند.
خلاصه نوشتم اما هر کس به این واقعیت پی برد حیات و ممات در نظرش
یکسان میشود .پس دلیلی برای زیر پا نهادن حق به هیچ قیمتی نمی بیند.
درواقع زمین را هر کس آنقدری که هست
دید عقل خودرا از زمین بیرون میکشد.
عقل بیرون رفته از زمین یا به هیچ رسیده میفهمد آنانکه کعبه را خانه خدا
نامیدند منظورشان چه بود.
این عقل میفهمد زمان نه اغاز دارد ونه پایان .چیزی که نه اغاز دارد ونه پایان
اصلا گذر هم نمی تواند داشته باشد.
عقلی که از زم+این گذر کرد اجبارا با
زم+آن در بیان زمان یکتا میشود.
مصداق ای برادر تو همه اندیشه ای
مصداق حبل الورید.
مصداق رسد آدمی بجایی که بجز خدا نبیند
این ظرفیت در تمام مردم همه زمانها هست هر کس هر زمان که اراده کند و
سعی وتلاش نماید .میتواند این توان
بلقوه خود را بلفعل کند.
به بیانی امام زمان را ببیند و در جاهلیت
نمیرد.
در این زمینه بنده ده کتاب نوشتم و تمام
سوالات در این زمینه را پاسخ روشن دقیق وعلمی داده ام .هر سوالی هر کس داشت آماده پاسخ گویی هستم
خدا به شما که خود را وقف اقامه حق
کرده اید بی شک عزت لایزال میدهد.
سر نوشت امام حسین را در نظر بگیر و
هر گونه که عقلت حکم کرد از نوشتار
این بنده کمترین استفاده کن.
خدا قوت
چون تاوان سنگین دادی برد سنگین حق
تو است
باید خوب اندیشه کرد و حق را گرفت
نباید اجازه داد عصبانیت اندیشه ورزی
را تحت تسخیر خود بگیرد
ما بیرون از گود هستیم ضمن اینکه دلواپستان هستیم بهتر از خودت تورا
میبینیم. اگر توپ داشتیم میخواهیم
جلو پایتان بیندازیم
مگر میشودخدای همه کاینات از رگ گردن
به بنی البشر نزدیکتر باشد ( به فرموده
قران کریم) اما عده ای بدون توجه به این آیه صریح خارج از خود به دنبال یار
بگردند؟
بهشت را به بها میدهند نه به بهانه
مگر میشودخدای همه کاینات از رگ گردن
به بنی البشر نزدیکتر باشد ( به فرموده
قران کریم) اما عده ای بدون توجه به این آیه صریح خارج از خود به دنبال یار
بگردند؟
بهشت را به بها میدهند نه به بهانه
دزد از تاریکی شب استفاده میکند و
میرود داخل یک خونه دور پدر خونه
یک خط میکشد و میگوید اگر پا بیرون
بگذاری …..
آقا دزده هر کار میخواهد میکند و میرود
پدر خانه فردا از شجاعتش میگه و میگه
پدر دزد را در آوردم میگند چکارش کردی
میگه ده بار از خط پامو گذاشتم بیرون و
گذاشتم تو . قرنها این شده کار ما پیوسته درجا زدیم .همه در دایره گیر افتادیم
کسی جرات نداره به بیرون از دایره حتی
فکر کنه
خسته نباشی دلاور
با سلام خدمت جناب نوری زاد عزیز و آرزوی سلامتی روز افزون برای شما:::این مطالبی که عارض میشوم فقط جهت درد دل با شما و مردم ایران است:::ما در کشوری قرار داریم که جوانان آن هر روز بیش از پیش قربانی بازی سردمداران آن می شوند:::و این سردمنداران وقیحانه با مشغول کردن ذهن این قشر منعطف آنها را بیشتر در ورطه ی نابودی ذهنی و روحی فرو میبرند:::با چه بسیار از جوانان رو به رو شده ام که به بنده عرض کرده اند سیاست و بازی های جناحی و آمریکا و سوریه به ما چه مربوط است و اگر وضع ادامه بیابد به این زندگی اسفبار به دلیل فقر غیر قابل درمان و آینده بسیار بسیار مبهم خاتمه میدهیم:::در کشوری قرار داریم که تفکر آزاد برای جوان همانند حمل سلاح گرم در جامعه است :::جوانان ما به خاطر تحمل فقر های فراوان هم اکنون در جهنمی بسیار بدتر از جهنم موعود قرار دارند:::در کشوری قرار داریم که تنها راه ارتباط با خدا را خون گریستن اعلام داشته اند:::در کشوری قرار داریم که خواهان ظهور منجی موعود هستند ولی منجی موعود نیز از زندگی در این جهنم که مبادا شب هنگام بازداشت و یا توسط قشری که بویی از انسانیت نبرده اند کشته شود واهمه دارد:::در کشوری قرار داریم که برای مشغول کردن ذهن جوانان آنها را وارد بازی های جناحی میکنند:::در کشوری قرار داریم که با پیشانی سیاه و کف دست نویسی نام و یا داشتن عکس سران حکومت و یا خود شیرینی و پاچه خواری میتوان پله های ترقی را همانند پیمودن ره صد ساله در یک روز پیمود:::جناب نوری زاد عزیز دیگر ادامه نمیدهم که اگر بخواهم بگویم کتابیست چند ده صفحه ای:::اینها گفته ی یکی از جوانان این کشور است که هرگز و تا پای جان غرور خود را نخواهد شکست و در مقابل بازی کثیف هیچ یک از سردمداران نه این کشور بلکه جهان سر فرود نخواهد آورد و مرگ را یک موهبت الهی برای راحت شدن از دست این شیاطین سیاست مدار می داند:::به امید روز موعود که قوانین انسانی و نه الهی در جهان اجرا شود که آن روز بعید به نظر میرسد:::
منصور باقری:
با سلام خدمت شما آقای نوری زاد عزیز
پیش از این وصف مردی و مردانگی رو فقط در کتاب ها خونده بودم . کسی که که اینطور بی محابا و با جسارت رخ در رخ شیطان می ایستد و اینطور گستاخانه چشم در چشم او می دوزد ، تعبیر دیگری از مردانگی دارد.
خوشا به حالتان که سرانجامتان بس نیکو خواهد بود.
این شعر را تقدیم به روح بزرگ شما می کنم:
“من سردم است
زخمخندم را به دستمالی بپوشانید
من عریانم.”
این را مردی گفت که تبسم موحشی داشت.
“به من دست نزنید
از من عکس نگیرید
حقارت همیشه مردی نیست که زانو می زند.”
این را مردی گفت که زخم عمیق روی سینه اش مثل حفره ای دهان باز کرده بود.
“زمین لبخند مرا انتظار می کشد
کوه های خسته لبخند مرا انتظار می کشند .”
مثل حفره ای فریاد می کشید
مردی که صورت نداشت
مردی که تبسم موحشی داشت.
“نه!
حافظه زمین مخدوش نیست
نگویید که فراموشکار شده ام
پوست چروکیده ام این را ثابت می کند
کفش های کهنه ام
و عکس شش در چهار سیاه و سفیدم
این را ثابت می کند
من اما، آخرین لبخندم را به یاد نمی آورم.”
انتقاددددددد و سوال!!!
برادرم جناب اقاي نوري زاد سلام
مي دانيد كه بنده چقدر به شما ارادت دارم
١- چرا با اقاي دهباشي كه مرد پخته و عزيز و محترمي هم هستند مصاحبه كرديد؟
ايشان تاريخ پژوه معتقد و متعصب هستند و نه محقق بي نظر،
صرف نظر از يكي دو انتقادي كه به شما كردند و درست هم بود، بقيه سوالات روانشناسانه و از روي فكر اماده شده بود و شما في البداهه جواب مي داديد و ايشان بعضا با سوال هاي ديگر نمي گذاشتند شما جواب دهيد.
خواهش مي كنم با اين گونه افراد مصاحبه نفرماييد .
٢- چرا مردم را تشويق به ندادن راي مي كنيد؟
به زعم شما اين حكومت شايد ٦٠٠ سال ادامه بيابد،
ايا با راي ندادن ما عمر اين حكومت كم مي شود؟
كشور تا ٤ سال اينده در حساس ترين دوران تاريخي خود قرار دارد، ترامپ معتقد است كه بايد جنگ را به بيرون از مرزهاي امريكا كشاند و نبايد حتي يك سرباز امريكايي را بيش از اين درگير جنگ كرد، منظور ايشان ايجاد جنگي خانمانسوز بين اعراب و ايران است ، كه اگر اقاي روحاني ( تنها تير تركش ملت) به قدرت نرسد ، حاكميت براي فرار از مشكلات و نارضايتي هاي داخلي از اين جنگ استقبال مي كند
نتيجه اين جنگ به تجزيه كشور مي انجامد و خراب شدن تمامي زيرساخت هاي اقتصادي.
ضمن اينكه براي حاكميت مهم نيست چند نفر راي مي دهند مهم بيرون امدن يكي از ان دو نفر از صندوق راي است
و در اينده هم اگر هيچكس راي ندهد، مردم را مجبور به راي دادن خواهند نمود ، مثل عراق كه ٩٩٪ مردم به صدام راي دادند!!
٣- تكنولوژي هاي رسانه اي
به شدت در حال رشد هستند
ماهواره هاي جيبي( رسيور)
در حال تبليغ براي فروش مي باشند.
صدها اپليكيشن جديد در حال نوشتن هستند كه هيچ عاملي نمي تواند مانع از دريافت انان شود و هيچ سانسور و فيلتر و پارازيتي جلو دار امواج ماهواره و اينترنت نخواهد بود، و به عبارتي در انتخابات بعدي تك تك مردم از انچه در كشور مي گذرد اگاه خواهند شد، و كانديداها نيازي به ستاد هاي انتخاباتي نخواهند داشت .
هزينه مبارزات سياسي روز به روز در حال كاهش است و تا ٤ سال ديگر حاكميت چاره اي جز اصلاحات نخواهد داشت
٤- اين اخرين شانس مردم براي حضور ي هر چند كمرنگ در سياست است و تا ٤ سال ديگر صدها اتفاق خواهد افتاد كه بسياري از انان به نفع ملت ايران است، يكي از ان اتفاقات رفتن ترامپ و امدن فرد جديدي خواهد بود .
٥- ما تا جايي كه مي شود بايد از روزنه هاي دموكراتيك هر چند كوچك، تنگ و اندك استفاده كنيم تا كار به خشونت و اشوب و جنگ نكشد ، جنگ داخلي ضامن بقاي حكومت تا ٦٠٠ سال ديگر است .
مراببخشيد
چرا نباید رای بدهیم؟
رای دادن یعنی حمایت کردن از جنایت کاران و دزدان، رای دادن یعنی تایید کردن دیکتاتوری، رای دادن یعنی تایید بیت رهبری و رهبر، رای دادن یعنی به خواب بردن ۸۰ میلیون انسان برای ۴ سال دیگر. رای دادن یعنی تایید کردن سپاه و بسیج و رأی دادن یعنی تایید نظام ضدّ انسان جمهور اسلامی
درود بر شما.بحرانی بنام روشنفکرنمایان.از روزی که خودم را شناختم همواره مردم سرزمینم را درگیر موضوعات پیش و پا افتاده ای دیدم که برای دیگر کشورها سالهاست حل شده است.چندین قشر از چندین طبقه وجود دارد در این خاک سر تا پا ماتم.طبقه فقرا که حقیقتا از نظر مادی زیر صفر هستند،طبقه کارگر که حقیقتا سهم آنها از زندگی کار کردن برای زنده ماندن است،طبقه کارمندان دولت که بدون تعارف از نظر میزان مطالعه در حد 5درصدشان اهل کتاب و کتاب خواندن هستند و حقوقی دارند و آب باریکه ای،طبقه متمول و صاحبان صنایع و کارخانجات که خب تکلیفشان مشخص است.در میان تمام این اقشار قشری بشدت بلاتکلیف وجود دارد که رابطه با آنها بشدت آزار دهنده است آنها که نه فقیر اند نه کارمند اند نه کارگر اند نه کارخانه دارند بلکه تمام این اقشار را عقب مانده تلقی میکنند و عاشق تایلند و آنتالیا و فرنگ رفتن های یهویی و سلفی کنار برج ایفل تزریق آمپول هورمونی در بازوهای خود و باشگاه و استخر و سونا و رژیم درمانی و ایروبیک و غذاهای کم کلسترول و گرفتن بورسیه با پول بابی و مامی و آویزان کردن گیتار خاک خورده در اتاق خواب و هزاران داستان پوچ دیگر هستند این قشر روشنفکرنمایانی هستند که از وطن به اندازه نخود نمیدانند از صادق هدایت و غلامحسین ساعدی و فروغ و فریدون و بزرگ علوی متنفراند و تا دلت بخواهد عاشق نیچه و هگل اند اما حتی آثار نیچه و هگل را هم نخوانده اند.این طرز تفکر به طور قطع در آینده ایران هیچ جایگاهی نخواهد داشت بس است دیگر به اندازه کافی زجر کشیده ایم دیگر جایی برای تحمل این قشر نداریم.دماغ عملی های گونه بوتاکسی و بالا شهر نشین و شاسی بلند سوار.سپاس از شما.در آخر مرگ عده ای کارگر را اندکی بعد از روز کارگر در معدن گلستان را شنیدم و گریستم.کارگرانی که هر روز صبح میدانند که شاید امروز آخرین روزشان باشد که نفس میکشند.
درود بر شما.برای آتنا دائمی::عزیزتر از جانم من از 67با تو سخن میگویم از همان تابستان معروف که عموهایم به ضرب گلوله ی برادران شیعه مسلک برای همیشه خاموش شدند.من از خاوران غمگین و فراموش شده با تو سخن میگویم التماست میکنم اعتصابت را بشکن.برای چه چیز و به چه بهایی این چنین خود را به خاک انداخته ای ای شریف ترین و ای والا ترین.به خاطره آزادی یا به خاطر مردم؟؟همین مردمی که دو هفته ی دیگر مجددا به پای صندوق های رأی میروند و مجددا به ما میخندند.نه نه راه حل بهتری نیز هست ما نیز ایشان را به تمسخر میکشیم به ریششان میخندیم.به درگاهت به خاک میفتم ای شیر زن بشکن اعتصابت را با آخوند و ملاییسم با زبان گلوله باید سخن گفت چون که اینان خود زبانشان را با گلوله ی داغ به مردم چشاندند.اوین ویران شود اعتصابت را بشکن،بیت و تمام مفت خورانش آوار شود اعتصابت را بشکن،پاستور با خاک یکسان شود اعتصابت را بشکن.من رنج تو را میفهمم اما عزیزتر از جانم باور کن با اعتصاب غذایت خودت را به مسلخ میبری باید تا روز رهایی تو و امثال تو زنده و شاداب باشید تا ببینید به خاک افتادن این ناکسان را.مجددا به درگاهت به خاک میفتم اعتصابت را بشکن.برادر تو یوسف.
درود جناب نوری زاد
مناظره!!!
بله
داستانی بسیار زیرکانه برای بالا بردن تعداد رای ملت
نبرد گلادیاتورهای وطن!تخریب نفر به نفر
دولت به دولت
دعواهایی محترمانه و گاهی نا محترمانه
ملت ما هم که عاشق دعوا
میخ کوب پای تی وی که چه کسی مشت محکم تری میزنه
و همین نمایش ها باعث می شود
که مردم هم رو در روی هم قرار بگیرند
و بگویند
من به فلانی رای میدهم
آن دیگری هم به دیگری!!!
فکر کنم حافظه ها ضعيف شده
هر دولتی آمد
شعار آبادانی داد و ویرانی به جای گذارد
بله آلزايمر بیماری قرن میشود
با این تفاسیر ما هم مقام اول رو بدست میاریم
با سلام خدمت سروران گرامی
ما هر جای این جهان که زندگی کنیم با توجه به اینکه زندگی ما وابسته به عملکرد نهاد های خصوصی و عمومی است و سیاست های کلان ان را دولت ها یا حکومت ها تعیین می کنند قطع نظر از اینکه محل زندگی ما محل تولد به عبارتی وطن ما است یا نه به نظر می رسد برای ما اهمیت دارد چه کسانی اداره امور را در دست خواهند داشت و طبیعی است که به فردی رای می دهیم که فکر می کنیم الویت های ما را تقویت خواهد کرد
بر این اساس فکر می کنم در انتخابات امریکا مهاجرین به ترامپ رای ندادند
علت انکه ممکن است ما به رای ندادن هم فکر کنیم شاید ریشه در این دارد که ما الان در وطنمان زندگی می کنیم و احساس تعلق خاطر بیشتری نسبت به ان داریم واز وضع موجود احساس سر خوردگی داریم این وجه احساسی ان است که باعث می شود به رای ندادن هم فکر میکنیم
بنابر این تصور می کنم رای ندادن تصمیم احساسی است
از طرفی طرفداران وضع موجود با ترغیب بخشی از ارای خاکستری وضع موجود را حفظ می کنند فقط کافیست مشارکت حدود چهل درصد باشد که در دنیا قابل قبول است
روز یک شنبه اینده در فرانسه هم انتخابات ریاست جمهوری برگزار می شود با فرض اینکه ما در انجا زندگی می کردیم ایا به دلیل اینکه انجا وطن ما نیست در انتخابات شرکت نمی کردیم و یا با توجه به انچه برای ما در الویت است به یکی از دو کاندید ریاست جمهوری رای می دادیم
در رابطه با شرکت در انتخابات شاید سیره امامان ره گشا باشد
همان طور که می دانیم با توجه به شرایط جامعه در ان دوران انها نتوانستند تشکیل حکومت بدهند و حاکمان با انها بی مهری کردند و به زندان افتاده و به شهادت رسیدند با تمام این وقایع ایا در تاریخ امده که انها رفتار قهر امیز داشته اند در واقع انها با توجه به شرایط عمل می کردند که به دور از هرگونه قهر و تحریم و رفتار خشونت طلبانه بوده است شاید یکی دلایل این رفتار این بوده که انها می دانستند که برای رسیدن به نتیجه نیاز است جامعه با انها همراهی کنند و به عبارتی تغییر کنند و گرنه نتیجه بدست امده پایدار نخواهد بود و لذا بنده فکر نمی کنم شرکت نکردن در انتخابات راه حل اصلاح جامعه باشد
درشهر هرت
امیدی به دروغ و فساد ریشه دار نظام نیست، این نظام نتیجه ای جز خرابی نداشته، گورستانهای آباد جوانان برای چه؟
جانبازان برای چه؟
همه برای شیعه گستری نظام، و برای دزدیدن و چاپیدن بیشترملایان درباری.
این نظام هزار فامیل دزد و قاتل سرباری بر دوش ملتند و به مفهوم واقعی از خون ملت ارتزاق می کنند.
با اجازه از حافظ
ایران ، با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
گر بدانم که سلامت تو بدین دست دهد
دین و دل را همه دربازم و توفیر کنم
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
نیست امید صلاحی ز فساد، ای حافظ
چون که اوضاع چنین است چه تدبیر کنم؟
* از. نازی آباد. بگو*
صفحه اول
بچه چهارده ساله ای بودم چست و چابک و در. کوچه پسکوچه های نازی آباد مشغول بازی و شیطنت های نوجوانی
یادم میاید. در. یک بعد. از. ظهر. تابستان مدر. محله مان مشغول بازی فوتبال گل کوچک که محصول و ساخته و پرداخته همین محله هاست بودم
توپ بازی. داخل جوب آب فاضلاب افتاد و. محمد. کریمایی(که چند. سال بعد شهید. شد) توپ را در. آورد. و کنار. زمین بازی کاشت و شووووووووت …… توپ هم رفت و رفت و خورد. بصورت یک آخوند. روضه خوان محله و جایتان خالی همه بچه محلها خندیدیم
نا گهان از دهان نامبارک حاج آقا حرفهایی بیرون ریخت که مرا بشدت در. فکر. فرو برد
ای کافران بی دین مادر. ….. و. چند. فحش آبدار. ناموسی دیگر..!!!!
دقیق یادم میاد از. چهارده سالگی تا نزدیک بیست سالگی فکر. من درگیر. این بود:
آقا فحش خواهر. و مادر. و ناموسی برود. بچسبد به خطایی که محمد. کریمایی کرد(شوت اشتباه)، اما کافر. بی دین را کجا بچسبانیم؟ ما کجا کفر. کردیم کجا به خدا و دین اهانت کردیم؟!!!
سالها به این موضوع فکر. کردم و از. آنجا که بچه کنجکاوی بودم دنبال جوابم میگشتم.
یکروز. جمعه داشتم صحبتهای آقای هاشمی (مقتول) را که آنموقع امام جمعه تهران بود. گوش میکردم داشت توضیح میداد. که مقداری پول زخیره کرده اند برای زمانیکه اسلام به خطر. افتاد. استفاده کنند
آقا سالها میگذشت و وضعیت معیشت مردم فرو تر. میشد. و هیچ خبری ازین پول زخیره نشد که نشد. حتی سن فحشا پایین آمد. و فقر. در. جامعه اپیدمی شد. و ازین پول خبری نشد و. من همچنان پرسش داشتم که ای دولتمردان ای روحانیون زندگی مردم رو بفناست پس چرا ازین پول اسلام خبری نیست؟!!!
تا اینکه متوجه شدم اسلام یعنی آقایان و آقایان مخصوصا مقام معظم له یعنی اسلام و بلاخره بعد از. اینهمه سال متوجه شدم که بیچاره شهید. محمد. کریمایی بچه میدان زهره نازی آباد آن توپ. کثیف را به اسلام زده بود و ازین رو اولین ناسزای آن آخوند. کافر بی دین بود….!.
* از نازی آباد بگو*
صفحه چهارم
زنده یاد شهید. امیر فعال مکرمی جوانی بود. که امکان نداشت یکربع کنارش باشی و ذره ای غم در. دلت باقی بماند . این شخص بقدری شوخ و خوش مشرب بود. که اصلا احتیاج نداشت جوک تعریف کند همان لحظه و همان صحنه ای که در. آن قرار. داشتی تبدیل میشدذبه زیباترین کمدی جهان. روحش شاد باشه اما در. دل بچه غمگینی بود . امیر. و همه جوانهای مثل من متولد. دهه چهل از فردای بیست و دوم پنجاه و هفت بیشترین زجر. و ناراحتی را کشیدیم ازین رو که نه زمان آن خدا بیامرز. را طی کردیم و بهره بردیم و نه در. روزگار کانالهای تلویزیونی پشم شیشه دلی از ما شاد. شد. نسل قبل از ما از آزادیهای اجتماعی و لذت زندگی اشباح شدند. و نسل بعد. از ما هم که ندیده بودند پس تحمل برایشان راحت تر. بود.
این امیر که واقعا در. کار. استند. اپ کمدی بینظیر. بود. جوان بسیار. خوشتیپ و تودل برویی هم بود. و فکرش را بکنید فروشنده لباسهای شیک در. یکی از. بروز ترین بوتیکهای نازی آباد به نام بوتیک نیزارهم باشد
یعنی دیگر امتیازی برتر. ازین نبود اما بیچاره هردفعه مرا میدید. از. رییس کمیته محل شکایت داشت چرا؟ چون آن مردک نادان بدون اینکه مدرکی داشته باشد هرچندگاهی میرفت مغازه امیر. و بعد کمیته و کتک و دست اخر. موهای بور امیر. را بزور. دست سلمانی میسپرد.
حالا رییس کمیته کی بود اقای اکبر. خوش گوشت که بعدها فامیلی اش را به خوش کوش تغییر. داد. این مرد. نابکار. که پیش از انقلاب درگیر. مشکلات اخلاقی بود. و تقریبا همه مردم نازی. اباد. از. احوالش خبر. داشتند. راه میافتاد. در. بازار. دوم و هرجوانی که سرش به تنش می ارزید. را دستگیر. و کتک کاری میکرد. اما اتفاقی در. نازی اباد افتاده بود. که بعدها به بیرون رفتن اکبر. خوشگوشت از نازی آباد. شد
نازی آباد. لات عرق فروشی داشت به اسم اکبر. مشکی که با پسر. عمه من که او هم گنده لاتی بود. دوست بودن د. و بقول معروف هوای هم را داشتند
اکبر. مشکی روایت کرده بود. که یکشب ماموران کمیته ریختند. منزل ما و. من و چند. تا از. رفقا را با حالت مشروب خورده بردند. کمیته و در. حیاط کمیته ما را نگه داشتند. تا رییسشان بیاید. و اکبر. مشکی میگفت تا اونجا مستقر. شدیم یک آن دبدم اکبر خوشگوشت از پله های جلودساختمان روذبه پاببین میاید. و تا چشمش به من افتاد. با تعجب گفت ای دا د بر. من شما اینجا چه میکنبد؟
اکبر. مشکی میگفت منم معطل نکردم و گفتم ای اکبر. آقا شما که به مشکل برخورده بودی چرا آدمهاتو فرستادی زنگ میزدی من خودم میومدم کارتو راه مینداختم….! اکبر. خوشگوشت هم وقتی اوضاع را نامناسب دید. همه مستان
را از کمیته بیرون کرد اکبر. خوشگوشت از نازی آباد. رفت و مسیول ترورهای برون مرزی شد که زنده یاد بختیار. یکی از کارهایش بود و امیر فعال هم در اخرین دیدارش با من خداحافظی جانانه ای کرد. و گفت که میداند اینبار. که برگردم جبهه هرگز به نازی آباد. برنمیگردم و دوهفته بعد خبر. شهادتش رسید….! روحش شاد. و یادش گرامی
*از نازی آباد بگو*
صفحه پنجم
اشکهایم و لبخندهایم
در کوچه پسکوچه های محله قدیمی مان
پشت ذهنیت آزادی
در همان خیابانیکه باشگاه کلاهبرداران استقلال
تاج شاهی را از همگان ربودند
خشک شدند
اگر صدایم خس خس میکند
داغ بمب شیمیایی نیست،
….که آن نوش جانم
بلکه گویی خزان برگ برگ درخت زندگی
سکوت شبهای عاشقانه را میشکند….
اغلب خاطرات جوانی تلخها و. شیرینشان فقط صفحاتی برای مرور گذشته شخصی هستند اما بعضی از خاطرات اگر تاریخ یک ملت را نسازند. تاریخ یک محله را حتما در خود. دارند مثلا یک آدم خیر در یک محله ایکه نیاز به عبادتگاه دارد مسجدی میسازد. اما آن مسجد سالهای سال فعال است و. در کم و. زیاد. و. احوالات خوب و بد. اعضای محل(اسلام زمان شاه) شرکت دارد و. یا حتی تا رختخواب مردم هم(اسلام بعد از انقلاب) صاحب نظر است. مختصر. اینکه مرور. این خاطرات در کتاب قران مسلمانان تعریف خوبی دارد. که من ان را خیلی پسندیدم; قران میگوید. تاریخ عبور از وقایع است نه مرورشان…!!!
یعنی چه؟ یعنی اینکه مطالعه وقایع گذشته به نیت عبرت گرفتن.!
پیش از انقلاب پنجاه و. هفت یادم میاید. در باغ چه یا همان میدان محلمان که خیلی تمیز و با صفا بود. بازی میکردم و. با دوستان هم سن و سالم خیلی خوش بودم که ناگهان دیدم تعداد. زیادی از مردم از سوی خیابان پارک ریختند. داخل میدان ولی از هیچکس صدایی در. نمی آمد . منهم ترسیده بودم و متوجه شدم اتفاق بدی در. شرف وقوع است فوری دویدم بسمت خانه و دم در. خانه پناه گرفتم. چهره ای در. بین آن جمعیت بود. که آشنا بود. یعنی آن مرد. پدر. رفیقم رضا موسوی بود . جمعیت بعد از چند. دقیقه سکوت از هم پاشیدند. و. هرکس بسویی روانه شد . وقی آقای موسوی بسمت خانه شان روانه شد. بسویش رفتم و سوال کردم که این چه چیزیست؟
به من پاسخ داد این تظاهرات سکوت است گفتم یعنی چی؟ گفت پسرم یعنی اینکه ما مطالباتمون رو در. پلاکاردها نوشتیم اگر. دولت شاه توجه نکنه فریاد. میزنیم!
سالها گذشت و. در خانقاهی بر روی دیوار. یک بیت شعر از عرفای کردزبان نوشته بود. که بلافاصله مرا وصل کرد. به دوران کودکیم و سکوت انروز. مردمان:
بگفتا عاشقی شوریده و. مست
سلوک سالکان اندر سکوت است
در. باره سکوت و مفهوم آن در. عالم معرفت بسیار. خواندم و. قطعا شما هم بیش از من میدانید
اما خلاصه این است که سکوت باعث میشود. انسان به اطراف نگاهی عمیق تر. بیاندازد. یعنی غالبا باید. اینطور. باشد اما نمیدانم این چه سکوت شومی بود که نه تنها بینایی نیاورد. بلکه بینایان را کور. و. غافل کرد!
خدا نگذرد. از همین موسوی هاییکه انقلاب را برپا کردند و. کوچه پروانه را به شهید. عبد. الحمید. کیوانی و. کوچه گل را به شهید. صالحی و کوچه بهار. را لعل رحمتی کردند. حمید. کیوانی و. این عزیزانیکه نام بردم همه فریب خوردگان همین موسویها بودند . از کسانیکه فریب عمامه و عبا خوردند. که بگذریم در محله قدیم ما فرزندان این شهدا همه مبتلا به موادی شده اند. که سرداران همسنگرشان در. شهر. توزیع میکنند….!!!!ای تف به این روزگار
اما نه! تف و لعنت به چه کار می آیند. بهتر. است عبرت بگیریم عبرت….!!!
با خود. بگوییم کوچه و. خیابان تمیزمان رفت محله آرام و. باصفایمان بچه محلهای باوفایمان همه در. زیرذخاک شدند گذشت
آیا باید. جوانانمان را به عده ای راه زن که به نام سردار. وسرلشکر تمام سرمایه و سرزمینمان را سوزاندند بسپاریم تا با مواد. مخدر. نابود. کنند؟!!
ایا باید دخترانمان را هر روز بفرستیم در خیابان مداین و یا روبروی مسجد. سید. الشهدا برای تن فروشی؟!!!
نه بید. محله مان را پاکسازی کنیم باید. ان زن لخت را در. چهارراه چیت سازی لباس پوشانده و. سر در کارخانه مخروبه چیت سازی بنویسیم ورود. حاج حسین سازور و. حسین الله کرم و دهنمکیهای کاملا بی مخ به این محله ممنوع است!!!
باید. بر. دیوار. سربازان گمنام خامنه ای بنویسیم وقت رفتن است وقت رفتن….
” احترام به زنان ”
در ارتباط با نوشته سيّد مرتضي خطاب به انيتاي عزيز ، كه سيّد در سخنانش مانند ديگر اخوندهاي
نشسته بر منبر، محدوديتي در انچه از دهانشان جاري ميشود، نمي بينند، دوستمان علي1 بدرستي
واكنش نشان داده و از شيوه برخورد با بانويي محترم انتقاد كرده است.
در اينجا روي سخن با علي1 عزيز نيست، بلكه به بهانه پاسخش به سيّد، اشاره ايست كوتاه در اين ارتباط.
برخورد با هر انساني سواي جنسيتّش، ميبايست محترمانه صورت گيرد. متاسفانه بدليل
جايگاه نازل زن در دين اسلام كه به كالايي قابل تصاحب و “كِشت” بيشتر نزديك است تا
همنوعي يكسان، كه از قضا بواسطه تبعيض و نابرابري حقوقي از جمله مسله ارث، مورد
تأييد اكثر ما مردان نيز قرار دارد، زنان را در تنگناهاي معيشتي دشواري قرار ميدهد.
هنگاميكه اين بي عدالتي و نابرابري، با بحران هاي اقتصادي و اخلاقي موجودِ جامعه در مياميزد،
زنان كشورمان را براي گذرانِ زندگي و ادامه حيات به سوي تن فروشي ناخواسته سوق ميدهد.
در هيچ دوره اي، فحشا و تن فروشي براي بقا، چون در اين حكومت اسلامي گسترده و عيان نبوده!
احقاق حقوق حقه و برابرِ زنان، بزرگترين حرمت و احتراميست كه ميشود نسبت به انان روا داشت.
شعارها و ادعاهاي بي پشتوانه اي چون : بهشت زير پاي مادران است، و . . هرگز دگرگوني و
بهبودي در وضعيت نابسامان زنان در جامعه مان ايجاد نكرده است.
با برخورداري از شرايطي عادلانه و يكسان، شاهد خواهيم بود كه زنانِ هموطن مان كمتر از مردان نخواهند بود.
انصافاً ايا نسرين ستوده، شايسته نشستن بر بالاترين جايگاه قضائي كشور است يا صادق لاريجاني؟!
البته اگر تعداد حسابهاي بانكي و سپرده هاي نجومي مِلاك باشد، بانو ستوده، شانسي نخواهد داشت!
اتنا دائمي، نرگس محمدي، بهاره هدايت، هنگامه شهيدي نمونه هايي از زنان مبارزند كه نه براي
خواست شخصي كه جهت دستبابي همه زنان كشورمان به حقوقي برابر، سلول هاي تنگ و تاريك را
براى رسيدن به فردايى روشن بر گزيدند. چه كساني بيش از اين شيرزنان قابل احترامند؟
همه کاندیداها در حقیقت میگویند که روحانی بدرد نمی خورد و باید برود!
همه کاندیداها میگویند که رئیسی به اندازه میرسلیم و قالیباف هم بدرد نمی خورد و باید برود!
جهانگیری میگوید روحانی اصلا بدرد نمی خورد!..من بهترم!..باید برود!
روحانی میگوید جهانگیری ایران را بدبخت میکند! ..باید برود!!
روحانی و جهانگیری با صراحت و رئیسی و میر سلیم و هاشمی طبا باسکوت میگویند قالیباف حمله کننده به سفارت است و جماق دار . دروغ گو..باید برود!
میرسلیم در حالیکه به مدیریت انتقاد دارد میگوید یک نجات غریق که زیر آبی بره برای مملکت لازمه!
جهانگیری میگه موسوی مرد خوبی بود و هاشمی از همه بهتر بود!!به دوربین میگه که پاستور بشنوه!!
حیدری میگه نفس بکشی دقیقه کم میکنم!..هر کی زیاد حرف زده کم میکنم و هر کی کم حرف زده می خواست بیشتر بزنه!!
فعلا با تاسی به اخلاق اسلامی آبروی دختر وزیر رو بردن!..مبارکه!!
نتیجه اینکه جمهوری اسلامی 40 ساله مردم رو بدبخت کرده،وزیراش دزدن، رئیس جمهورش گرا بدشمن میده، تولیت آستانقدس شمع امام رضا رو دزدیده و 8 سال مموتی هم ایران ویران شد البته به لطف حضرت آقا!! البته اینو نمیگن ولی همه همین رو می فهمن!!
حالا کی محرمه و کی نامحرم!!؟..بمبرم برای دل شکسته ات رهبر!!..حالا هر چی هم بشه بقیه میگن آقا دست برده!!
استاد گرامی با درود ، چه زیباست این واقعیت
دزدی مرتبا به دهكده اي ميزد، ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ،
ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ. ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ.
ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪﺩﺍﺷﺖ،
ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ.
ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ،ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ.
#سيمين_بهبهانی
با نزدیک شدن به ماه رمضان از یه هموطن پرسیدند فواید ماه رمضان و روزه داری چیه؟
گفت والا چه عرض کنم…. با تحمل گشنگی حال فقرا و گرسنگان را درک میکنیم!
بعدش زخم معده و سنگ کلیه و صفرا میگیریم پس حال بیماران را هم درک میکنیم!
بعد در اثر گشنگی عصبی و پرخاشگر میشیم حال دیوانه ها را هم میفهمیم!
بعدشم دم افطار اينقدر ميخوريم كه به مرز تركيدن ميرسيم و حال پول دارا رو هم درك ميكنيم!
ودر آخر موقع خواب از شدت زياد خوردن نميتونيم بخوابيم و تكون بخوريم كه حال باردارهارو هم درك ميكنيم!
جمهوريت اين نظام هيچيك از كاركرد هاى يك جمهورى واقعى هم كه نداشته باشد يك فايده بزرگ دارد و آن اينكه نظام ناچار است هر چهارسال انتخاباتى برگزار كند و مهره هايى به صحنه مى آورد كه باعث ديده شدن بيشترشان و يادآورى عملكردشان مى شود. براى نمونه، همانگونه كه در نوشته شادى صدر، ” چرا كانديدا تورى رييسى اتفاق خجسته اى است؟” مى خوانيم، با به ميدان آمدن يكى از مجريان كشتار ٦٧، خون اين كشته شدگان كه سالها كوشيده اند تا آن را در اعماق فراموشى مدفون كنند دوباره مى جوشد و نگاهها را به خود جلب و وجدانها را درگير خود مى كند.
ديگر اينكه در انتخابات نظام هر چقدر هم كه كانديدا ها را از بين خودى تر ها دستچين كند آخرش خودى تر ها و خودى ترتر ها با هم درگير مى شوند و حرمت نان و نمكى كه همگى دور هم دارند مى خورند را نگه نداشته و پته پوتهء يكديگر را روى آب مى ريزند. باز شدنِ هرچند حساب شده و جناحىِ ِصندوقچه هاى اسرار و بيرون كشيده شدن گوشه هايى هر چند كوچك از حقايق مدفون شده در خروار ها دروغِ عاملين رسانه اى نظام، كمكى است به مردم براى اينكه قطعه هاى پازل تاريخ انقلاب و نظام را كنار هم بچينند و آنچه پيش از اين با عقل سليم فهميده بودند، مستند كنند.
يكى از اين افشاگريهاى اخير، سخنان اكبر گنجى است كه پس از سى سال به قضيه بمبهاى ارسالى به عربستان در چمدانهاى حاجى هاى از همه جا بى خبر پرداخته است.
به اميد آشكار شدن بقيهء دروغهاى حسين دهباشى و ديگر دروغگويان و ماله كشان نظام.
فايده ديگر انتخابات، بيرون افتادن گوشه هايى هر چند بسيار كوچك از رانت خوارى ها و فعاليتهاى اقتصادى فرزندان و اطرافيان كانديداها از پرده است.
اگر كانديدا ها بررسى اصل يا قلابى بودن مدارك دكتراى يكديگر را هم در دستور كار قرار مى دادند كه ديگر نور على نور مى شد.
البته در همه دنيا رسم است كه در موسم انتخابات كانديدا ها پته پوته يكديگر را روى آب بريزند ولى پته پوته داريم تا پته پوته.
اميد كه اين نظام فعلاً پارلمانى نشود و همينطور جمهورى بماند تا پازل تاريخ انقلاب و نقش آفرينى عوامل پشت صحنهء رخدادهاى آن، از فاجعهء سينما ركس تا به امروز، كامل شود. بعدش پارلمانى هم شد، شد.
جناب آرتین
سلام، درود
در پست قبل این پرسش را مطرح کردید:
“سوال اینست چرا احمدی نژاد رد صلاحیت شد؟! ”
پاسخ شما :
1- احمدی نژاد در دور دوم ریاست جمهوری خود، دیگر صاحب سبک و سلیقه شده بود، خود را شخصیت مهمی فرض میکرد و به همین دلیل با برخی نظرات و دستورات و یا دخالتهای رهبر به مشکل برخورده بود و نافرمانی پیشه کرده بود و یا به اوامر او دهن کجی میکرد.
2- در ایران سابقه نداشته که یک نفر 3 دوره ریاست جمهوری کند. هر رئیس جمهور فقط حق دارد دو نوبت پشت سر هم رئیس جمهور شود و تا میتواند بچاپد، هم خود و هم دار و دسته ای که با خود می آورد.
3- احمدی نژاد به توصیۀ اکید یا همان دستور رهبر برای کاندید نشدن مجدد گوش نداد؛ او ابتدا نمیخواست کاندید شود و نوچۀ خود بقایی را جلو فرستاد، ولی بعد یکهویی قاط زد و خودش را هم کاندید کرد.
4- احمدی نژاد در خوزستان طی سخنانی، هم مسئولین نظام را تهدید به افشاگری کرد و هم خطاب به خامنه ای اینگونه گفت: «به فضل الهی از این به بعد خواهم گفت تا معلوم شود که کی در این کشور چه کاره است… ٨٠ میلیون نفر نمیفهمند و تو میفهمی؟! این چه سلطنتی است که تو وجود بعضیا جمع شده است؟!»
5- بیماری توهم احمدی نژاد به مرحلۀ بحرانی رسیده بود؛ خود را نمایندۀ ملت میدانست و حافظ منافع ملت! همچنین تصور میکرد که انتخاب وی به عنوان ریاست جمهوری، بدون کمک خامنه ای بوده و مردم با شناختی که از وجنات او داشتند به او رأی داده بودن… براستی که اخمقی نژاد است!
خلاصه اینکه مگر میشود کسی در این حکومت، با شخص اول مملکت به مشکل بخورد و صلاحیتش تأیید شود؛ حال هر که میخواهد باشد. خدا هم باید از ولی فقیه تبعیت کند!
شاید دلایل دیگری هم باشد ولی من به مهمترین آنها اشاره کردم.
جناب آرتین
امیدوارم پاسخ پرسش خود را گرفته باشید.
دوستی به نام توده چنین نوشت«سید رضی گرامی همانطور که میدانی حکومتهای مذهبی سنگین تر از این است که براحتی بتوان تغییر داد مثل عثمانیان . بنظر من باید از ابزارهای خود حکومت بر علیه خودش استفاده کرد نمونه بارزش را سال 88 را دیدیم که برآیندهمان انتخابات بود.درخت حکومت را مثل موریانه باید از داخل پوک کرد. در همین نیمچه انتخاب خیلی دستاوردها داشتیم فراموش نکنیم هنوز 40سال از این حکومت گذشته کلیسا 1000 سال بر اروپا حکومت کرد»
حکومت مذهبی در ایران و به تعبیر بهتر در همه ی خاورمیانه و بخشی از اروپا و آفریقا، بیش از هزار سال است که حکومت کرده است. فکر می کنید تنها 40سال است حکومت مذهبی داریم؟
دوستی می گفت اگر رای ندهیم یعنی انقلاب کنیم؟ نه. می گوییم رای ندهیم. همین. رای ندادن، تن حاکمیت مغرور را لرزندان است. او به شدت متوهمانه فکر می کند اکثر مردم مسلمان اند و اکثر مردم مسلمان هم مدافع حکومت مذهبی اند. این نظر را حتی سیدمرتضای خودمان هم قاطعانه قبول دارد و شکی در آن ندارد!. پس این خوش خیالی را رها کنید که رژیم می داند که مردم از او متنفرند. رژیم هر مخالفتی را به خارج نسبت می دهد و یا به نادانی مردم. این باور رژیم است. رژیم کیست؟ چند فقیه و چند نظامی و تعدادی مهندس و دکتر همفکر و مقلد آن چند فقیه. شاید تعداد اینها به صد نفر هم نرسد ولی اینها همه ی تصمیمات را می گیرند و کل اختیارات مملکتی دست اینان است. حدود یک تا سه ملیون هم مدافع مردد و قاطع در داخل حکومت پشت سر این صد نفرند. اینان درک مرددی از واقعیت دارند و تا حدودی واقف اند به نارضایتی عمومی ولی نمی توانند هیچ کدام از آن صد نفر را قانع کنند که اکثر مردم اگر هم مسلمان هستند، مدافع حکومت نیستند. بنابرین آن صد نفر واقعا متوهم اند ولی به این توهم خود ایمان دارند. این عدم رای مهمترین کارکردش این است که انبوه مرددان داخل حکومت(در حد یک تا دو ملیون) را از درون فرو می ریزد و می ترساند. وقتی عقبه فرو ریخت، آن صد نفر فسل شدگانی بیش نیستند که فقط می توانند صدا از خود تولید کنند! پس مهمترین امر برای ما، تلاش برای درک معنای عینی عدم رای است نه صورت بندی انقلابی نو!.
علی 1 عزیز،
آیا واقعا فکر می کنی حکومت تصورش این است که همه مردم اورا می خواهند و همه مردم مسلمانند و طرفدار جمهوری اسلامی؟ باور کنید اگر این حکومت تا این حد ساده انگار بود نمی توانست 40 سال دوام بیاورد. پذیرفتن این تعریف در ارتباط با جمهوری اسلامی به این معناست که ما نگاهی ساده لوحانه به واقعیت های ایران امروز کشور داریم. یادتان میآید که با هر بازی فوتبال مردم به خیابان ها می ریختند و حکومت از بیم سرنگونی و برای کنترل مردم تیم ملی را مجبور به باخت می کرد تا مردم به خیابانها نریزند. آگر خامنه ای و اعوان و انصارش از بعد از انتخابات 76 نفهمیده باشند که اکثریت مردم ایران این نظام را نمی خواهند باید گفت خیلی کم هوش بوده اند در حالیکه چنین نیست بیائیم با اینگونه برخورد های سطحی خودمان را گول نزنیم.
آره. دوست من به نظرم آنها کم هوش اند ولی با اراده اند. در عالم سیاست این اراده است که حرف اول را می زند نه هوش. یا هوش سطح اثرگذاریش رتبه های پایین تری دارد. تا اراده یعنی خودخواهی مطلق نداشتی باشی نمی توانی در سیاست اثر بگذاری. سیاست یعنی دگرگونی در یک وضع صلب شده تغییر ناپذیر. از این لحاظ آیت الله خمینی، احمدی نژاد، خامنه ای و نیز هاشمی انسان های بسیار با اراده ای بودند و هستند. آنها باهوش نیستند بخصوص در باره هاشمی به خطا تصور می کنیم که خیلی باهوش بود در حالی که او واقعا با اراده بود. پشتوانه ی اراده، خودخواهی مطلق است.
در باره افرادی که اکنون نامشان مطرح است، مثلا قالیباف خیلی باهوش است و البته اراده ی خوبی هم دارد ولی مطلقا اراده مند نیست و به عبارت دیگر در سیاست، مطلق ترین اراده جلوتر از همه ی اراده می ایستد و برتری می یابد. قالیباف اگر به اندازه ی احمدی نژاد که بنظرم متوهم نژاد است، اراده داشت و با این هوشی که دارد، می توانست دگرگونی اساسی در سیاست ایجاد کند ولی آن اراده ی مطلق را ندارد. باری اراده یعنی در حد مطلق روی حرف خود ایستادن ولو بلغ ما بلغ. نیز آیت الله خمینی آدمی بود با هوش متوسط و با اراده ای بی نهایت غلیظ و قوی. آقای خامنه ای اراده ی قویی دارد(بخشی از اراده ی او به سبب همان تربیت حوزوی اوست و نه برخاسته از هوش) ولی هوش بالایی ندارد.. خاتمی کم هوش است ولی شریف است یعنی محاسن همه ی افراد نام برده در حوزه ی سیاست را ندارد ولی از معایب آنها در عالم سیاست مبراست. خاتمی تنها برای دانشگاه و آموزش ساخته شده و وجودش در سیاست واقعا یک سکته ی بیجاست.
حالا اراده ی آقای خامنه ای مسلط بر همه ی اراده هاست و جز متوهم نژاد هیچ کس جرات ایستادن در برابر او را ندارد. چون یک اراده مطلق زجر می کشد وقتی اراده ای را بالاتر از خود می بیند. البته احمدی نژاد هم به شدت ترسوست ولی اراده ی متوهمانه ی قویی دارد.
شما تا خودخواه نباشی نباید پا به عالم سیاست بگذاری. آدم خودخواه یعنی فردی که تاریخ می سازد. تمام تاریخ روی دوش خودخواهانه یعنی اراده مندان استوار است و تاریخ نسبتی با هوش ندارد یا مهره اول آن نیست. بنیاد تاریخ و سیاست بر اراده است و اگر ابزاری مثل هوش هم باشد طبعا فرد اراده مند موفق تر خواهد ولی با داشتن هوش مطلق و اراده ضعیف یا متوسط نمی توان یک گام در سیاست دگرگونی ایجاد کرد.تاریخ یعنی کنش ورزی اراده مندان. به نظرم دلیل شکست چندباره ی فردی کاردانی چون قالیباف کم هوشی و کم ارادگی او نیست. دلیل شکست او این است که او اراده ی فراتر از معمول ندارد و برای سیاست ساخته نشده است ولی اگر در سیاست بماند، کارهایی می کند که برآیندی از هوش و اراده مندی متوسط است. فرد باهوش بیشتر می سازد و فرد اراده مند بیشتر نابود می کند.
آری نظام یعنی صد نفر اصلی حاکمیت به سبب کم هوشی محض، متوهم است و متوهمانه فکر میکند اکثریت مدافع اوست و اگر هم مدافع نباشند ولی مخالف شدید نیستند.
خصوصیات افراد با اراده: توهم شان بالاست. وفاداری مطلق می خواهند. نقد را بر نمی تابند. خود را برتر از همه می دانند. برای اثبات این برتری تمام امکانات خود را بکار می گیرند. حاضر به کوتاه آمدن از نظر خود نیستند. دنیا را برای تحقق اراده ی خود به خاک و خون می کشند. آنچه آنها را زنده و هوشیار نگه می دارد، امید به غلبه است.
آدم های باهوش اما هم خود را نقد می کنند هم با نقد دیگران تغییر می کنند و هم مطلق اندیش نیستند و مطلقا نظرشان را بر دیگران تحمیل نمی کنند.
اما ای دریغ که تاریخ یعنی صحنه های اصلی سیاست را اراده می سازد نه هوش. در عوض کل صحنه های علم، هنر، ادبیات و شعر را هوش مقام اول را دارد. اراده ی مطلقا برتر هیچ وقت علم و ادبیات و هنر را پیش نبرده است. جسارت با اراده فرق دارد. همه ی پیامبران، جنگجویان، شاهان بزرگ، اراده مندان سترگی بوده اند اما نه لزوما باهوشان تیزبین.
آدم باهوش و با اراده متعادل، جهان را آباد می کند ولی آدم باهوش کم اراده، به سود بشریت نیست زیرا همواره مقهور اراده مندان می شود.
یادم رفت بگویم روحانی اراده اش بر هوشش نمی چربد یا تاکنون نشانه های نشان از این دارد که او باهوش است و کم اراده. ولی وقتهایی این خودخواهی او بروز می کند و اگر ادامه یابد، امکان دگرگونی تاریخی توسط او وجود دارد.
در رابطه با مطالبی که در مورد مصرف آب توسط نیروگاههای اتمی مطرح شد، شاید نکات ذیل در پی بردن به اهمیت موضوع برای دوستان مفید باشد:
1- نیروگاههای برق همگی با روش تولید بخار از آب کار میکنند. اساس کار هر نیروگاه، تولید بخار آب برای جرخش توربین هائی است که انرژی برق را بوجود می آورند. لذا جدای از انرژی گاز و سوخت نفتی و یا اتمی، وجود آب اهمیت بسیاری دارد. در بین انواع نیروگاههای موجود، نیروگاههای اتمی بالاترین مصرف آب تازه را دارند و این آب مصرفی بطور متوسط 8 برابر آب مورد نیاز نیروگاههای گازی و 11 درصد بیشتر از نیروگاههای ذغال سنگی است.
2- راندمان مفید نیروگاههای اتمی در حدود 33 در صد است که به این معنا است که از هر 3 واحد انرژِی حرارتی تولید شده در قلب راکتور، 1 واحد آن به شبکه انتقال برق وارد میشود و 2 واحد بعدی بصورت حرارت هدر رفته از طزیق خنک سازی توربین وارد محیط بیرونی میشود.
3- یک نیروگاه بزرگ اتمی ، روزانه به 800 میلیون تا 1 میلیارد آب نیاز دارد و به همین دلیل این نیر.گاهها در کنار دریاها و مراکز آبی بزرگ ساخته میشوند.در نیروگاههائی که دارای سیستم باز یافت آب نیستند، مانند بوشهر؛ آب مصرفی مستقیما برای خنک کردن و تولید بخار استفاده میشود. بخار ایجاد شده توربین را به حرکت در می اورد ولی آبی که فقط برای خنک کردن سیستم استفاده میشود به نرکز اولیه برمیگرددکه هنگام برگشت دارای درجه حرارتی حدود 30 درجه بیش از حرارت اولیه است. این آب جدید گرم خطری جدید برای محیط زیست و آبزیانی است که در آن آبها هستند و میتواند بخش عمده ای از آنها را نابود کند . بر اقتصاد محلی و محیط زیست تاثیرات ویرانگری داشته باشد. از سوی دیگر، آبی که از طریق اوله های عظیم آب که دارای قدرت مکش زیادی هستند بداخل نیروگاه مکیده میشوند، به همراه خود تخم ریزی های آبزیان را نیز به همراه می آورند که این خود ضربه ای دیگر بر حیات انها است.
4- نیروگاههائی که در مناظق کم آب تاسیس میشوند دارای سیستم و تاسیسات حساس برای بازیافت آب هستند. در این نیروگاهها بجای مصرف 25000 تا 60000 گالون برای هر مگاوات برق تولیدی، با استفاده از این سیستم، مصرف آب به 600 تا 800 گالون کاهش می یابد. فعایتهای غنی سازی و اکتشاف اورانیوم نیز به آلودگی وسیع منابع آبی زیر زمینی کمک میکنند.
5- نیروگاههائی که در نقاط گرم مانند بوشهر هستند با مشکلات دیگری هم مواجه هستند. وقتی آبی که برای خنک کردن استفاده میشود به لحاظ گرمای محیط و افزایش حدود 30 درجه ای آب برگشتی، از درجه حرارت بالائی برخوردار میشود، موجب افزایش نیااز به آب برای خنک کردن میشود و با افطایش تدریجی حرارت ، آب مورد استفاده دارای درجه حرارت زیادی میگردد که عملا دیگر قاد به خنک کردن راکتور نیست و این امر موجب توقف اجباری راکتور میشود و لذا هزینه برق تولیدی افزایش می یابد.
به امید اینکه این مطالب مفید باشد.
یاران گرامی درود و سپاس برای این اطلاعات ارزنده!
باسلام به نوریزادعزیز میگم برای رای ندان وسخنان غرای شما باید ازمردم خواست اگرمسلمان هستند بخاطر خون بناحق ریخته حسین رای نداد واگرازاده هستند بخاطرشکم گرسنه این مردم بخاطر پای لخت وکفش پاره. کودکان بخاطرازبین رفتن ارزش ها وپدیداری این همه زن ودختر زن شوهردارفاحشه برای وجود معتادی درهرخانواده که زندگی اقوام وبستگان رابنابودی کشیده وروحانی چه کرد ورعیسی حتی حرمت ماه های حرام رانداشت. که اعدام یگ مشت انسان رابه بعد موکولدم کند ودرچه سال وروزی انهارا اعدام کرد که ازحرکت اوعرش بخودلرزید واو ایا قدرت بیان تشخیص وچیزی دروجودش دارد که به اورای بدهید واین دوتازه سرشان هستند ومایه تاسف وخجالت وبه خاطرتمام ارزش ها رای ندهید قربان شما و واقعا به قیافه کاندای ریاست جمهوری که مینگرم کلنکس فروش های قدیم قلعه ازاین افرادباوجدان تروباشکل وشمایل تر وانسان تربودن قربان شما
پژواک پندار دو الف (احمدپور ایذه)]
⚠️وقتی همه، آی دزد،آی دزد، میگویند!
⛔️داستان دزدی که در حال فرار، خطاب به دیگران فریاد میزد “آی دزد،آی دزد” را، همگان شنیده یا خواندهاند! حالا حکایت امروز ما ایرانیان است؛ زیرا، سالهای سال است که در ایران، جایگاههای حکومتی به جولانگاه غارتگران و دزدان بزرگی بنام ‘اختلاسگران’ تبدیل گشته است؛ بهگونهای که در رقابتی فشرده و ماراتن مانند، دزدی و بیلزدن به بیتالمال، به رویهای آشکار و معمول درمیان بسیاری از حاکمان، خودنمایی میکند!
⏺ یکی از دزدان، رسما و بنام #امر #خیر، میلیاردها تومان، پول بیزبان ملت را به ح