سر تیتر خبرها
احمد منتظری و مجتبی خامنه ای + عکس های روز نخست و دوم نمایشگاه

احمد منتظری و مجتبی خامنه ای + عکس های روز نخست و دوم نمایشگاه

هردو آقازاده اند، اما این کجا و آن کجا؟ شهرتِ نخستِ مجتبی به شهرتِ شهرام جزایری بند است که در گام نخستِ پول روبی، یک هشتصد میلیونی از وی دشت کرد برای دستگرمی. گام های بلند مجتبی از سال هشتاد و هشت به این سوی شروع شد که با همکاری طائب – رییس سازمان اطلاعات سپاه – هم آدم کشت و هم بدست بابک زنجانی میلیاردها پول مردم را بالا کشید. احمد اما تا کنون آزارش به کسی نرسیده و پولی از جیب کسی برنداشته. پدر مجتبی رهبر است و پدر احمد نیز می توانست رهبر باشد. پدر مجتبی اما به بقا در رهبری اش اصرار ورزید و برای ماندن در این جایگاه، و با دشمن دشمن و عصبیت و بداخلاقی هایی که خروجی اش بسیجیان بد دهن و فحاش و تخریب گر و بالا رونده از دیوار همسایگان اند، ملتی را سوخت و تباه کرد و به حسرت نشاند، پدر احمد اما خود به اختیار خود از تاج و تخت رهبری – که دم دستش بود – به نفع مردم چشم پوشید و عطای رهبری را به لقایش بخشود و به آزارهای ولایی تن سپرد و در دل همین آزارها نیز دست از این جهان شست تا پدر مجتبی بی رقیب سر به هزارتوی مناسبات آنچنانی اش فرو برد و امضایش را پای نگونبختی ملتی بنشاند و بر سند درماندگی ایرانیانِ غارت شده انگشت بزند. مجتبی و پدرش به مردم پشت دارند و مشغول کندن پوست از تن مردم اند، و حال آنکه احمد و پدرش رو به مردم داشته و دارند و در این راه جز آزار ندیده اند. با همه ی این ها، مجتبی بر حریر رهبری لمیده و احمد به زندانِ ولایی کوچانده شده. می گویم: بدبخت آنانی که بخیال خود نه امروز که فردا را نیز مدیریت می کنند. امروزِ مردم اگر دریده و برده شده، فردا حتماً از آنِ مردمی است که از دل هزارتوهای مخفی اش، اسرار اهالیِ بیت رهبری را بیرون می کشند. در آن روز، تماشای جمال جناب مجتبی تماشایی است. احمد آقا، ثانیه های زندان گوارایت. بدان که هر ثانیه ی زندان شما، پتکی است بر بساطِ حضرات ولایی. هستیم و تماشا می کنیم. بگرد تا بگردیم آقا مجتبی.


محمد نوری زاد

پنجم اسفند نود و پنج – تهران

——————————————————————————————–

روز دوم نمایشگاه خط خطی های نوری زاد

روز دوم – جمعه – سرشار بود از نشاط و گفتاگفت و آمد و رفت. جناب دکتر محمد ملکی نفس زنان پله ها را بالا آمد و کمی نشست و گفت: بازهم می آیم. و رفت. پدر شهید محمد مختاری، جوان بیست و دوساله ای که در25 بهمن 89 بضرب تیر مستقیم برادران از پای در آمد نیز به دیدنم آمد برای همدلی. دوستانی از راههای دور مثل آذربایجان و زنجان و اراک آمده بودند. مثل روز قبلش که روز افتتاحیه بود. در آن غوغای گفت و شنود، گاه بشوخی می گفتم: خانمها آقایان لطفا به تابلوهای بینوایِ من نیز یک نگاهی بیندازید.
می گویم: تابلوها بهانه اند. بیایید که آمده باشید. برای تابلوها قیمت گذاری شده. تخفیف می دهیم اساسی. حراج کرده ایم بدجوری! آتش زده ایم به مال مان چه آتشی! از شوخی گذشته، مهم این است که دمی در کنار هم باشیم. نگران برادران نباشید. تا کنون در این سالها و در چند نمایشگاهی که داشته ام، خبری از آنان نبوده آشکارا. و این که مثلا مزاحمتی و مشکلی پدید آورده باشند برای یکی که به تماشای تابلو آمده. بیایید تا از محمد نوری زاد اثری به یادگار نیز داشته باشید. حالا به هر قیمت. هر چه که شما بفرمایید. چشم براه شمایم. من این تابلوها را برای کمک به برخی از خانواده های نیازمند به فروش می رسانم.


ایمیل: mnoorizad@gmail.com
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ادمین تلگرام: mohammadnourizad@
اینستاگرام: mohammadnourizad

محمد نوری زاد
هفتم اسفند نود و پنج – تهران

روز دوم:

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

112 نظر

  1. لذت میبرم از نحوه برخورد حکومت با تو
    از این بهتر نمیشه
    حال تو بهتر از حال هایده در آخرین ثانیه های عمر کثیفش نیست.

     
  2. سلام و خسته نباشید به همه کسانی که به دنبال حق گرایی و آیین پاک ابراهیم نبی هستن!
    متاسفانه سیستم دینی و مذهبی ایران فاسد هست و دلیل این همه دزدی و اختلاس و …. به نظر همین موضوع می باشد. در واقع ملت جای اینکه خودشون مطالعه کنن در دین و تحقیق کن تمام دین و راه و روش زندگیشون رو از آخوندا گرفتن! قرآن هیچ جایگاهی در ذهن مردم ایران نداره! و یک مشت مهمل تاریخی در ذهن ملت برای تصمیم گیری وجود داره! همین موضوع باعث میشه توده ملت نتونن تصمیمات درستی بگیرن! به نظرم بایستی یک روشی ارایه بشه که این آفت های دین از بین بره! تا دوباره درختان بارور بشن! ملت ایران در 1400 سال پیش موندن! نمیتونن فراموش کنن و براساس قرآن جامعه و روش جدیدی اختیار کنند! در طول این مدت دیکتاتوری بر ایران حاکم بوده و ذهنها رو خودش پرورش داده! الان مراسم مذهبی و خرافات رو یه نگاهی بندازید بهش! و این دکان داران مذهبی رو ببینید چه پولی از حماقت مردم در میارن! میلیاردها پول این مملکت صرف ساختن ضریح و بارگاه و یک مشت کارهایی میشه که هیچ ارزشی نداره! اونم تو یه کشور دیگه! به نظرم نیاز به روشی برای برگردونن فکر به مردم هستیم که ملت یخورده فکر کنن!! خودشون! جدای از تعصب و هر این صحبت های آخوند ها (علمای یهود).
    امیدوارم سردم داران کشور یه کمی تغییر کنن و روزی نرسه که دیر شده باشه!
    از اقای نوری زاد هم تشکر فراوان دارم! بخاطر تلاشی که میکنه برای آگاهی! همچنین همه کسایی که در زمینه آگاه کردن ملت تلاش میکنن!

     
  3. هواخواه نوری زاد

    استاد هنرمند نوری زاد شیفته خود من نمی دانم چرا در گالری ها و آکسیون ها تنها می چرخی. چرا همسرت را برای علاقمندان رونمائی نمی کنی تا ببینند که تیپ این زن با شو.ی آدمفروشش چه سنخیتی دارد. نکند تعصب شما اجازه نمی دهد و برادران امنیتی را فریب می دهی و زنت را جلوی علاقمندان قرار نمی دهی. البته دخترت را فراموش نکن او را به آوردگاه بیاور تا قفردا که برآمد بلند آفتاب و ریق رحمت نوشیدی تا ابودرت را بیاورند برای نشستن بر تخت پدر شکارچی انقلابیون، دخترت بر تخت بنشیند تا گرمای تخت حفظ شود. اما برادر دیروز و ای که امروزنعل وارونه می زنی ترکمانای مجیزگوی نظان و آقازاده ها تو تا مادامی که توانستی از سینه نظام نوشیدی و بابت سریال 40 سرباز چه هدایا و صلت که نگرفتی زمین باغ فرستادن پسر منگولت به غربو مهمتر از همه اسکان دادنت در قیطریه که زنت دور از دهات بر سکوی جک کوزیز سونا لم بدهد تا جبران زمانی شود که نمی توانست به حمام خزینه دار برود. بهر حال تا دیزروز از آقازاده های پوزسیون خوردی حالا سهمیه ت قطع شده دمب احمد منتظری را نگیر این امکان وام و زمین و چیزثی ندارد دیگه داری فرسوده می شی و این روزاست که دور ربیخته شوی که عمر آدمفروشان مطول نیست

     
  4. سلام،

    موفق باشید.

     
  5. قسمت دوم :

    جعفر پناهی در دفاعیات خود، محاکمه خود را محاکمه هنر و هنرمندان ایرانی دانسته بود. در بخشی از این دفاعیه چنین آمده است :«من یک سینماگرم. دور از سیاست و جنجال‌های قدرت… با بازداشت و محاکمه‌ من، نه‌تنها منِ فیلمساز، که سینما را به عنصری سیاسی تبدیل کرده‌اید. این تنها محکمه‌ من نیست. محکمه‌ هنر و هنرمندان این کشور است. پس هر حکمی که در این دادگاه داده شود، حکمی است برای همه‌ هنرمندان، بخصوص همه‌ سینماگران این سرزمین… نهال من و همه‌ هنرمندان ایران در خاک این کشور ریشه دوانده و میوه‌ درخت هنر ما، حاصل زیبایی‌ها و زشتی‌های این سرزمین است. پس هر حکمی که به من و اندیشه‌ من می‌دهید، حکمی است که به مردم این کشور داده می‌شود.»

    جعفر پناهی جدای از جوایز گوناگون سینمایی، برنده جوایز حقوق بشری و مدنی نیز شده است. از جمله می‌توان به جایزه حقوق بشر پارلمان اروپا در سال ۲۰۱۲ به نام «جایزه آزادی افکار ساخاروف» اشاره کرد که به او و نسرین ستوده رسید. جایزه ساخاروف هر سال به کسانی داده می‌شود که در دفاع از حق آزادی بیان و حقوق بشر صدای خود را بلند کرده و قربانی اعتراض خود شده‌اند. پناهی همچنین در سال ۲۰۱۶ «جایزه ایمانوئل کانت» را از بنیاد کانت در آلمان دریافت کرد. این جایزه نیز به کسانی اهدا می‌شود که «شجاعانه و تطمیع‌ناپذیر در مسیر تحقق صلح، تفاهم ملل و حاکمیت قانون تلاش می‌کنند.» این کارگردان نام‌آور که اکنون محروم از فیلمسازی‌ست در یکی از مصاحبه‌های خود گفته بود: «هر وقت فيلمی را می‌سازم احساس می‌کنم که آخرين فيلمی است که فرصتی برای ساخت آن به دست آورده‌ام. نمی‌دانم اين احساس از کجا می‌آيد، شايد به اين دليل است که اميد به زندگی در خانواده ما حدود ۵۰ سال است. پدرم در ۵۳ سالگی فوت کرد و عمويم در ۵۰ سالگی و اين روند ادامه دارد. حالا هيچ چيز مرا ارضا نمی‌کند، نه وضعيت مالی و نه هيچ مسئله ديگری. فقط ساخت فيلم خوب به من اميد می دهد.»

    آیا بجا و شایسته نیست که فرق گذاریم مابین هنرمند و هنربند ؟

    جعفر پناهی در کنار نسرین ستوده

     
  6. قسمت اول :
    جعفر پناهی؛ تلفیقی از افتخار سینمایی و اعتراض اجتماعی

    «جعفر پناهی»، کارگردان نام‌آور ایرانی، در تیر ۱۳۳۹ در شهر میانه در استان آذربایجان شرقی به دنیا آمد. همسرش «طاهره سعیدی» نام دارد که دو فرزند به نام‌های «پناه» و «سولماز» حاصل این ازدواج است. در دوران دبستان، داستانی می‌نویسد و داستانش برنده جایزه‌ای در کتابخانه محله می‌شود. اولین کار سینمایی‌اش هم بازی در فیلم «فیل و فنجان» بود که یکی از کارگردان‌های آماتور کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، آن را ساخته بود و از جعفر پناهی که هیکل چاقی داشت، خواست در فیلمش بازی کند. در واقع جعفر پناهی از همان دوران کودکی و نوجوانی به عالم سینما وارد شده بود و در فیلم‌های کوتاه دیگری نیز نقش دستیار کارگردان را بازی می کرد. پدرش نیز که یک نقاش ساختمان بود، مشوق او در این راه بود.
    در دوران خدمت سربازی در کردستان نیز به تهیه فیلم‌های مستند می‌پردازد و از جمله یک فیلم او که از عملیات «محمد رسول الله» تهیه شده بود، و مستندی بیست دقیقه‌ای بود از تلویزیون سراسری جمهوری اسلامی پخش می‌شود. در سال ۱۳۶۳ در دانشکده صداوسیما قبول می‌شود و برای تحصیل در رشته کارگردانی به تهران می‌آید. پس از پایان دانشکده و فارغ التحصیلی، به هرمزگان می‌رود و در تلویزیون مرکز بندرعباس چند فیلم می‌سازد تا اینکه از «عباس کیارستمی» درخواست میک‌ند که در فیلم جدید او – «زیر درختان زیتون» تولید ۱۳۷۲ – در کنارش باشد و کیارستمی نیز، پناهی را به عنوان دستیار اول خود می‌پذیرد.

    اما آنچه جعفر پناهی را تبدیل به کارگردانی نام‌آور در سطج جهانی می‌کند، فیلم «بادکنک سفید» بود. فیلمی که فیلمنامه‌اش از عباس کیارستمی بود. اما خود فیلم حاصل نگاه خاص پناهی بود که تمام سعی خود را کرده بود، فیلمش، فیلم متفاوتی از آب در بیاید. این فیلم برنده جایزه‌های مختلف داخلی و بین‌المللی می‌شود. شاید از همه مهمتر، می‌توان به سه جایزه‌ای اشاره کرد که این فیلم از چهل و هشتمین جشنواره بین‌المللی فیلم کن در فرانسه دریافت کرد. از دیگر فیلم‌های مشهور او می‌توان از فیلم‌هایی چون «دایره – تولید سال ۱۳۷۹» و «طلای سرخ – تولید سال ۱۳۸۲» نام برد. او برای فیلم دایره برنده جایزه «شیر طلایی» در جشنواره ونیز و برای فیلم طلای سرخ برنده جایزه ویژه هیئت داوران در جشنواره کن شد.
    دغدغه‌های اجتماعی جعفر پناهی
    جعفر پناهی از جمله کارگردانان ایرانی‌ست که دغدغه‌های اجتماعی پررنگی دارد و این را به صورت مستقیم در فیلم‌هایش نیز بازتاب می‌دهد. از جمله فیلم‌های او که می‌تواند نشانگر نگرانی‌های اجتماعی او باشد، فیلم «آفساید» است که در سال ۱۳۸۴ ساخته شد و به به مساله عدم ورود زنان به استادیوم‌ها در ایران اشاره می‌کند. آفسايد به روایت دختری می‌پردازد که تصميم می‌گيرد برای دیدن بازی ایران و بحرین، با پوشيدن لباس پسرانه وارد ورزشگاه آزادی شود. اما به دليل ممنوعيت ورود زن‌ها به استاديوم دستگير می‌شود و به بازداشتگاه موقت منتقل می‌شود. این فیلم که در ایران امکان اکران پیدا نکرد، در سینماهای آمریکا اکران شد و بسیار مورد استقبال منتقدان و تماشاگران قرار گرفت. آفساید علاوه بر جوایزی چون «خرس نقره‌ای برلین» و جوایز دیگر، نامزد جایزه بهترین فیلم خارجی در در اسکار نیز شده بود که به علت عدم اکران فیلم در سینماهای ایران، امکان کاندیداتوری در اسکار از آن سلب شد.

    آخرین ساخته پناهی فیلم «تاکسی» بود که آن هم با تحسین گسترده منتقدان رو به رو شد. در این فیلم که در سال ۱۳۹۳ ساخته شده است، پناهی با هویت واقعی خود نقش یک راننده تاکسی را بازی می‌کند. مسافران متفاوتی سوار تاکسی می‌شوند و دوربین‌هایی که در تاکسی تعبیه شده‌اند، رفتار و سخنان مسافران را ضبط میکند. دیالوگ‌های فیلم زمینه سیاسی اجتماعی انتقادی دارند و حول موضوعاتی چون اعدام یا سانسور دور می‌زنند. بازیگران فیلم غیر از خود پناهی، ناشناخته هستند و تنها «نسرین ستوده» – فعال مدنی و زندانی سیاسی سابق – است که چهره‌ای شناخته شده در فیلم دارد. این فیلم توانست علی‌رغم همه محدودیت‌ها و انتقادها، «خرس طلایی جشنواره بین‌المللی فیلم برلین» را دریافت کند. جشنواره‌ای که پناهی خود امکان حضور در آن را نیافت و «حنا سعیدی» – خواهرزاده‌اش – با چشمانی گریان این جایزه مهم را دریافت کرد. این فیلم در دوران محرومیت پناهی از فیلمسازی ساخته شد.
    بازداشت، زندان و محرومیت از فیلمسازی

    جعفر پناهی در اسفند ۱۳۸۸ و در تب و تاب اعتراض‌ها، سرکوب و دستگیری‌ها در ایران بازداشت شد. نیروهای امنیتی او را متهم کردند که در منزل خود در حال ساخت فیلمی درباره انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۸۸ و اعتراض‌های خیابانی پس از آن بوده است. پناهی که این اتهام را رد می‌کرد، در زندان دست به اعتصاب غذا زد. زندانی شدن او و اعتصاب غذا در دوران حبس، اعتراض‌های گسترده بین‌المللی نسبت به رفتار حکومت با او را در پی داشت. چهره‌های برجسته ای چون «استیون اسپیلبرگ، مایکل مور، رابرت ردفورد، مارتین اسکورسیزی و…»، از جمله چهره‌های درجه یک جهانی بودند که به وضعیت پناهی اعتراض کردند. نهایتا پناهی پس از ۸۸ روز بازداشت با قید وثیقه دویست میلیون تومانی از زندان آزاد شد. شعبه‌ ۲۶ دادگاه انقلاب اتهام رسمی جعفر پناهی را «اجتماع و تبانی با هدف ارتکاب جرم علیه امنیت کشور و فعالیت تبلیغی علیه جمهوری اسلامی» اعلام کرد و براساس این اتهامات او را «به ۶ سال زندان، ۲۰ سال محرومیت از ساختن و کارگردانی هر نوع فیلم، ۲۰ سال محرومیت از نوشتن فیلمنامه، ۲۰ سال ممنوعیت از هر نوع مصاحبه با رسانه‌ها و مطبوعات داخلی و خارجی و ۲۰ سال ممنوعیت خروج از کشور» محکوم کرد. حکمی بسیار سنگین که بهت و تعجب و اعتراض بسیاری را به دنبال داشت.

    جعفر پناهی در کنار مادرش

     
  7. نوشته‌ای از نیلوفر بیضایی

    فیلم “فروشنده” از اقای اصغر فرهادی را چندی پیش دیدم و آن را به اندازه ی هیچیک از فیلمهای پیشینش دوست نداشتم. برای فرهادی که استاد ریتم در سینماست، این فیلم یک عقبگرد بود. همچنین این نکته مرا تقریبا در تمام طول فیلم آزار می داد که علیرغم اینکه فیلم دو شخصیت اصلی زن و مرد دارد و با وجود اینکه فاجعه برای زن فیلم اتفاق افتاده است، مشغله ی اصلی فیلم، مرد داستان است و دغدغه های او.

    در مورد تاثیرات مخرب روحی تجاوز بر زن فقط در یکی دو جا این مرد است که سخن می گوید و تقریبا در جایی نمی بینیم که این زن واقعا بجز اینکه از تنهایی می ترسد، چه زخمهای روحی و جسمی را با خود حمل می کند. حتی در رویارویی با متجاوز، این مرد است که وارد عمل می شود و در صحنه ی اصلی نیز این مرد است که با متجاوز سخن می گوید. بر خلاف دریافت برخی، یکی از بزرگترین ضعفهای فرهادی هم در این فیلم و هم در جدایی نادر از سیمین، ضعف در پرداخت شخصیت زن است . او در این دو فیلم زن را از نگاه مردانه بازسازی می کند و بنمایش می گذارد. موازی بودن وقایع فیلم با دستفروش آرتور میلر بخوبی پرداخته نشده، اگر نمونه های درخشان اینگونه پرداختها را در سینمای جهان بشناسیم. با اینهمه فرهادی فیلمساز بسیار خوبی ست و من هنوز معتقدم “درباره ی الی” بهترین فیلم فرهادی تاکنون بوده است. شاید اینها را باید پیش از امروز می نوشتم که او اسکار گرفته ولابد امروز باید از اسکار گرفتنش شاد باشیم.

    واقعیت را بگویم در دل شاد شدم، اما این شادی طولی نکشید. زمانی که خانم انصاری پیام در نگاه اول انسانی آقای فرهادی را خواند، این شادی به غم بزرگی بدل شد. درست است که سیاست ممنوعیت ورود شهروندان هفت کشور از جمله ایران به آمریکا، سیاستی بغایت عیر انسانی است. اما این نیز درست است که در آمریکا لااقل یک سیستم قضایی مستقل وجود دارد که در برابر ترامپ می ایستد و آن را غیر قانونی می خواند. در همین مراسم اسکار از آغاز تا به انتها به ترامپ و سیاستهایش با طنز نقد شد و او و افکار عقب مانده اش بدرستی به سخره گرفته شد.

    پس اعتراض به ترامپ برای آقای فرهادی هیچ هزینه ای که ندارد هیچ، حتی می تواند در گرفتن اسکار او نیز بسیار موثر بوده باشد. آنچه اقای فرهادی نگفت و ننوشت و احتمالا حاضر به پرداخت بهایش نیست، گفتن این نکته است که بسیاری از شهروندان ایران نیز امکان ورود به سرزمین خود را ندارند و در صورت ورود باید با زندان و آزار و شکنجه روبرو شوند.

    همین خانم انصاری یا اقای نادری بعنوان ایرانی آمریکایی می توانند در بدو ورود به ایران بعنوان جاسوس آمریکا و سیا دستگیر شوند و چون نازنین زاغری و بسیاری دیگر به زندان بیفتند. سیاست “ما” و “غیر ما” سیاستی غیرانسانی ست اما مگر این جمهوری اسلامی نیست که سی و هشت سال است با همین سیاست هم شهروندان ایرانی را به دو شقه کرده و هم در سیاست جهانی، ایران را با تگناهای بسیار روبرو کرده است. آیا آقای فرهادی نمی توانست زبانی بیابد هر چند غیر مستقیم و به هر شیوه ای که می داند، تا لااقل به بخشی از بیدادگری حکومت حاکم بر مردمش اشاره کند. آیا ارزش این اشاره برای مردمی که صدایشان بزور خشونت و زندان در گلو خفه شده، بسیار بیشتر از ارزش یک اسکار نبود؟

     
  8. جناب سید مرتضی

    قسمت چهارم
    دفاع شما از اسلامیت رژیم بر جمهوریت آن می چربد ، شما در واقع نظام را تابع شریعت اسلام می خواهید ، هر سر نخ باید از کلاف اسلام باشد ، خوب همین را طالبان و داعش نیز می خواهند و به شدت نیز عمل می کنند . جمهوریت ، ربط مستقیم به توده مردم (با هر زبان، دین، مسلک، فرهنگ) دارد ودر اینجاست که با اقتدارتمام، نظام سعی در اسلامی کردن در همه زمینه ها را دارد و با سرکوب آزادی ها و مخفی کاری و قوانین عصر حجری با بن بست مواجه شده و نمی داند که مثلا بانکداری که با ربا سرو کار دارد حرام یا حلال و یا مباح بداند؟

    جناب سید ، اعمال این نظام اسلامی تاکنون ، ایران را به سرزمین فلاکت زده ای مبدل کرده است ، شما، بارها وطن فروش و بی دین دیگران را نامیده اید . این تهمتهای نادرست ، مسله ای را حل نمی کند، بقولی: چون قافیه تنگ آید ، شاعر به جفنگ آید .نظام اسلامی شکست خورده است و اگراو به نجات اسلام می اندیشید حاکمیت را به مردم واگذار و دین و سیاست را جدا می کرد،که خیالی محال است.
    بن بست “Dilemma” یی که خود از نظر اقتصادی وسیاسی ایجاد کرده است با اقتصاد مقاومتی که نامخشص و نامعلوم و بدون برنامه است و اهداف نظامی دارد قابل حل نیست و در واقع شعاری پوپولیستی بیش نیست.

    جناب سید،دوران کنونی،دوران علم وتکنیک و مغزهاست و ادیان کارایی خود را برای اداره جامعه از دست داده اند، اعتقاد به متافیزک ، باور به خدا و یا دینی کاملا شخصی و فردی شده و خصلت قومی و قبیله ای خود را از دست داده است.البته ، می دانم که می دانید ، اینها فقط تذکری بیش نبودند.(ادامه دارد)

     
    • جناب انسان ،ممنون از مواعظ شما ،یک شوخی : مواعظ شما تا کی ادامه دارد؟!
      در یک نوشته ای ذیل این کامنت گفتم ،شما با توجه به ادعاهایی که در زمینه علم دوستی ،و عصر علم ،و اندیشه و اندبشیدن و چیزهایی از این قبیل دارید ،لازم هست ادبیات و تکنیک درست یک دیالوگ را از یک مونولوگ تمییز و تشخیص دهید ،این روش که همینجور بروید بالای منبر و بروش سنتی ما آخوندها همینجور ادامه دهید و ذیل هر نوشته باز بنویسید:ادامه دارد! مرا وادار می کند که برای همیشه سکوت کنم تا شما برای همیشه سخن بگویید! و می دانید که این روش معنایی جز مونولوگ ندارد ،تصور نکنید که اگر همینجور یکسره و بطور مسلسل بنویسید و طرف گفتگو را بمباران کنید معنای آن صحت مضمون مونولوگ و منبری است که برپا داشته اید ،من هم الان مثلا می توانم اصلا بدون توجه به طرف گفتگو شروع به یک بحث فلسفی یا اجتماعی یا دینی یا هرچه بکنم و یک کتاب کامل پانصد صفحه ای اینجا در سایت نوریزاد افتتاح کنم! که می دانید این با روش کامنت نویسی و گفتگوی متقابل دو طرفه برای رسیدن به تفاهم و نقاط اشتراک تناسبی ندارد ،مقصود اینجا بمباران و تبلیغات نباید باشد ،باید مورد یا مواردی را مشخص کرد و در مورد آنها گفت و شنید ،این روش پراکنده نویسی های طولانی شما با حال و هوای این روزهای سایت آقای نوریزاد که متمرکز بر تحجیم و تکثیر عکسهای حاضران محترم در نمایشگاه است بیشتر نا سازگار است ،من در خصوص یک یک فاکت ها و گزاره هایی که مسلم می پندارید و جلو می روید و آنها را پلکان استنتاج نکات دیگری قرار می دهید بحث و نظر دارم ،می خواهید ادامه دهید بدهید ،اما بنظرم بگذارید وضع و حال سایت بوضع متمرکز بر کامنت ها بازگردد آنگاه کوتاه مثل سابق بگویید و بنویسید و استفهام کنیم و جواب دهیم تا شاید بتفاهم برسیم ،بتفاهم هم نرسیم شما و نظرتان محترم است ،ببینید مثلا الان در طلیعه این نوشته نوشته اید دفاع من از اسلامیت رژیم (یعنی جمهوری اسلامی ایران) بر دفاع من از جمهوریت آن چربش دارد، چنین نیست ،این یک برداشت نادرست است که من در مورد آن کلی باید برای شما توضیح دهم تا باشتباه خود پی ببرید ،من به “ترکیب جمهوری اسلامی” رای داده ام و از این عنوان (البته نه از اشخاص یا گروههای منتسب بجمهوری اسلامی لزوما) که مورد رای مردم ایران بوده است دفاع می کنم ،آنهم دفاع از اصل سیستم نه دفاع از اشتباهات فردی یا گروهی حاکمان و متولیان امر در این نزدیک به چهار دهه ،دقت کردید؟ جمهوری اسلامی نیز یک مفهوم مرکب است ،نه باید آنرا فقط به عینک “جمهوریت” دید ،نه باید آنرا فقط به عینک “اسلامیت” دید ،و نه آنها را مطابق قانون اساسی می شود تفکیک کرد ،حالا برخی هستند مثل شما که ممکن است تلفیق و امتزاج جمهوریت با اسلامیت را ناسازگار بدانند یا درک درستی از آن نداشته باشند ،در این زمینه تئوریسین مبتکر جمهوری اسلامی مرحوم علامه شهید مطهری در همان اوایل انقلاب که محتملا شما در آنوقت متولد نشده بودید مصاحبه ها و سخنرانی هایی داشتند که تحت عنوان “پیرامون حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی” بطبع رسیده است و در آن مفصل از چگونگی ترکیب جمهوری و اسلامی بحث و گفتگو شده است ،بشما توصیه می کنم شما که کتابخوان هستید و کتاب می خوانید این کتاب را هم در برنامه مطالعه خویش قرار داده در آن بیندیشید،بنابر این جمهوری بقید یا وصف اسلامی مورد نظر من است ،و معمولا اشتباهی که از دید نقادان سکولار صورت می گیرد همین است که وقتی می خواهند جمهوری اسلامی را و امکان تحقق مفهومی و مصداقی این ترکیب را مورد مداقه قرار دهند ذهن خود را انبار مفاهیم جمهوریت در یک نظام سکولار قرار می دهند و شروع بنقد می کنند ،یا اصلا در تلقی آنها از اسلام اشتباه وجود دارد ،حال از غرض ورزی و ستیزه جوئی با دین گذر می کنیم و آنرا در معادله دخالت نمی دهیم ،اما می گویم فهم شما و امثال شما فارغ از مساله غرض ورزی ،نسبت به شناخت دین یک فهم نادرست و مبتنی بر پیش فرضهای نادرست در زمینه دین شناسی است ،اسلامی که من با توجه به منابع دینی و فهم عصری خودم از آن می شناسم و شناخت دارم هیچ تنافی با تمدن جدید و بایسته ها و لوازم جدید تمدن و پیشرفت و داده های علوم طبیعی و انسانی ندارد ،این صرفا یک شعار سیاسی تبلیغاتی است که شما می دهید در دوران علم و تکنیک و مغزها ادیان کار آیی خویش را از دست داده اند این نشان از فهم نادرست شما از منطق دین در عصر جدید دارد چنانکه از ایرادهای ناواردی که می کنید پیداست ،شما پیش فرض نفی دین را کنار بگذارید و تلاش کنید دین اسلام را نه از عمل مسلمانان بلکه از منابع معتبر اسلامی و دین شناسان مهم و معتبر بگیرید. و نکته آخر این که ،جمهوری اسلامی سیستمی است که مردم ایران به آن رای داده اند و بر آن اصرار دارند ،پس بلحاظ معیار حقوقی و دموکراسی که شما از آن سخن می گویید نمی شود همینطور با فرادستی و از موضع بالا دین را ناکار آمد معرفی کرد ،یا فقط روی جمهوریت بمفهوم سکولاریستی و لیبرالیستی آن تکیه کرد ،این جمهوری نیز علیرغم همه ضعف و قوت ها و فراز و فرودها 38 سال است ادامه داشته و ادامه خواهد داشت ،و فارغ از اشتباهات تاکتیکی مدیریتی مقطعی ،در طی زمان تجربه حکومتی خویش را تعمیم و توسعه داده و می دهد ،پس با تبلیغات هاید پارک گونه نمی شود ادعا کرد که دین بانتها رسیده یا جمهوری اسلامی بانتها رسیده ،شما توجه کنید که در جغرافیای ایران اکثریت مطلق مردم ایران مسلمانند و ایدئولوژی آنها اسلام است ،بنابر این وقتی می گوییم جمهوری اسلامی نمی توانم این تعبیر را بگوییم و از آن جمهوری سکولار منهای دین در غرب را اراده کنیم،هیچ پرده پوشی هم نبوده است و موسس جمهوری اسلامی از ابتدا گفته است آنچه که ما می خواهیم جمهوریت مبتنی بر قواعد دین بوده است و مردم مسلمان ایران هم الا عدد قلیلی به این مفهوم مرکب رای داده اند :جمهوریت یعنی انتخابی بودن همه ارکان این کشور و اسلامی یعنی اینکه قوانین این کشور متنافی با احکام مسلم اجتماعی اسلام نباشد.
      سپاس

       
  9. جناب سید مرتضی گرامی
    قسمت پنجم،
    این درست است که هیچ یک از تروریستهای جهانی تابعیت ایرانی تا کنون نداشته اند، اما ، ایران در مصر و لبنان فعال است، این حکومت شفاف نیست، خرج و دخلش مشخص و آشکار نیست،در حالی که مدارس روی سر شاگردان خراب می شود و روزبروز تعداد بیکاران افزوده می شوند ،کاستی به نام روحانیت ازسوبسیدهای دولتی بیشترین بهره را می برد وروزبروز فربه تر می شود ، چه از نظر مالی وچه در ارکان بالای دولتی ، در حالی که مردم عادی گرسنه می خوابند.

    این نظام ،فرقه ای بیش نیست که تنها به منافع خود می اندیشد و از شعارهای پوپولیستی استفاده می کند .گذشته از آن هیچ نسلی بر نسل دیگری نمی تواند تکلیف تعین کند.رژیم اسد و نظام ایران دوروی یک سکه اند، هرکس اسد را دید و نگاهی به سوریه انداخت، می تواند نظام ایران را ببیند.
    با این تفاوت که رژیم اسد(هر چند علوی است) اما روحانی و مذهبی نیست و با سقوط اسد ، علویان از علوی بودنشان دست نخواهند کشید.
    نظام ایران، از آنجا که شرکت مستقیم در جنگها (عراق و سوریه) داشته ، می داند که برای ماندن بدون حمایت مردم و متحدان خارجی به دستگاه سرکوب محتاج است ، ودر این راستا از جلادانی چون پور محمدی، اژه ای، لاریجانی و….که در دستگاه هزارفامیلی و حاکمیت دستبرد دارند،استفاده می کند که در واقع باید گفت نظام هم همینها هستند.

    جناب سید مرتضی، مسایل داخلی و روابط خارجی نظام ایران مشخص است و این نظام در هر امتحان به عنوان نظامی تمامی خواه سربلند بیرون آمده و بنابراین ربطی به دمکراسی و حکومت مردمی ندارد ، به قولی هر شیرینی که عسل نیست. این انتخابات مضحک در اصل انتصابات است به جمهوری ربطی ندارد.جایی که “مجلس مردم وریس جمهور“است دیگر مجلس خبرگان ورهبر( همان مجلس سنا و شاه سابق )چیستند ، این آیا گنجشک را به جای قناری فروختن نیست؟

    تروریسم جهانی دقیقن با سرکوب دگری( دین و ملک و مرام و فرهنگ )و ندیده گرفتن حقوق انسانها و انسانیت سرو کار دارد. دوران کنونی ،دیگردوران جنگهای مرزی نیست .
    دوران کنونی جنگ میان افکار است، این موضوع را کشورهای پیشرفته سالهاست دریافته اند و نمونه اش چین و ژاپن و اروپاست ، هر کشوری توانست ، اگر از تک تک استعدادهای فکری افراد بهترین استفاده را بکند ، در جهان برنده است و برای این احتیاج به سیستمی آزاد وشفاف وفرا ملیتی و دینی است، واینکار بدون سیستم شفاف اقتصادی و سیاسی امکان پذیر نیست.

    تعلیم و تربیت علمی و آزاد و ایجاد رفاه در نهایت قدرت مردم و حاکمیت دست در دست هم دارند. تروریسم جهانی بدین صورت عمل می کند که کشورهای ثروتمند چون ایران، فقیر و جنگ زده برای توسری زدن و بهره کشی بیشتر و درگیر همیشه باقی بمانند که نظام اسلامی ایران این نقش را خواسته و ناخواسته تا کنون بخوبی پیش می برد و با افکار اتوپیایی خود وسیله ای بیش در دست تروریسم جهانی و سرکوب ملتش، نبوده بطوری که مردمش کرد و لر و خوز و بلوچ و….طالب جدایی باشند.
    تروریسم جهانی جایی بصورت گروهی، یا فردی و یا نظام حکومتی عمل می کند و عمل و اهداف او دقیقا با حقوق انسانها و انسانیت و هستی سرو کار دارد .

     
    • خوب،چون اینجا در انتهای مونولوگتان دیگر لفظ ادامه دارد نوشتید همین جا از مونولوگ طولانی که ارائه کردید تشکر می کنم ،در واقع شما مطلب جدیدی جز همان آرمان شهر تخیلی شهرهرت که ارائه می کردید ارائه نکردید،و همان پراکنده گوئی ها را در چند بخش پراکنده و البته طولانی ارائه کردید ،نقدی که بشکل و ساختار نوشتن شما وارد است این است که نظم ندارید ،اگر می خواهید که از مونولوگ تخیلی شهر هرت خارج شوید لازم است مطالب تان را یکجا و پشت سرهم بنویسید و بانتظار نقد آن بنشینید،این شکل که مطلبی را جایی بنویسید و بعد دنباله آنرا جای دیگر شکل مطلوبی ندارد ،یکی بگویید یکی بشنوید ،اگر می خواهید تبلیغات کنید و علیه نظام جمهوری اسلامی ایران تبلیغات کنید و آنرا با ذهنیات غیر مستند خود شهر هرت بدانید ،خوب بتبلیغات ادامه دهید ،اما اگر مونولوگ خود را وحی منزل نمیدانید طوری جمع و جور بنویسید که دیگران فرصت نقد آنرا پیدا کنند ،از موضوعات مورد بحث هم خارج نشوید ،دو سه نکته در پست قبل مطرح شد که بنا بود در مورد آنها مستدل بحث شود ،اینکه الفاظی طولانی را ردیف کنیم و به بحث های غیر مربوط بپردازیم مشکلی را حل نمی کند مگر اینکه مشکل شما همان مونولوگ شهر هرت باشد و تبلیغات ،یکی از موضوعات مساله اسناد حمایت از تروریزم بین المللی و تبیین مفهوم تروریزم بین المللی و نسبت آن با جمهوری اسلامی بود ،من گفتم اینها را تبیین کنید و اینکه وراء ادعا حمایت جمهوری اسلامی از تروریزم ،توضیح مفهومی و مصداقی شما چیست،و اینکه چرا در گفتارها همینطور الله بختکی ،داعش و القاعده و بوکو حرام و..به جمهوری اسلامی مربوط می شوند ،اینها فقط تهمت هایی است که شما مخالفان جمهوری اسلامی می زنید بدون هیچ سند و مدرکی و با مخلوط کردن مسائل مختلف به هم ،الان اینجا نوشتید :ایران در مصر و لبنان فعال است ،خوب فعال است بگویید فعالیت چیست ،و نقش ایران در مصر مثلا چیست؟ نقش ایران در لبنان چیست؟ همینطور با مبهم گویی و سخنان غیر مشخص و اینکه ایران دخل و خرجش برای شما مشخص نیست ،نتیجه می شود ایران دخالت در پیدایش یا تداوم تروریزم بین المللی دارد؟! بوکو حرام به ایران چه مربوط است؟ خود شما می گویید اتباع ایران ربطی به گروههای تروریستی ندارند ،خوب بارک الله که باز اینرا فهمیدید ،پس به چه استنادی ایران را حامی تروریزم و تروریست ها می دانید؟ چون اسرائیل مدعی است که ایران از آرمان ملت مظلوم فلسطین حمایت می کند همین کافیست که جمهوری اسلامی را تروریست یا حامی تروریزم بدانید؟ این روش آیا همان مناسبات حاکم بر شهر هرتی که در ذهن شماست نیست؟ علاوه اینکه چطور وجدان انسانی شما بشما اجازه می دهد که در مورد تروریزم بین الملل قلمفرسایی کنید و نقش بارز قدرت های بزرگ مثل امریکا و اقمار متحجر او در منطقه مثل ترکیه و عربستان و قطر و بحرین و کویت و برخی دیگر را نادیده بگیرید؟ این تحلیل تحلیل انسانیست؟ من پرسیدم داعش و القاعده و بوکوحرام و انواع و اقسام تروریست ها که در منطقه خصوصا در سوریه و عراق ساپورت و ترانزیت شدند از سوی امریکا و ترکیه و عربستان و قطر ،چه ارتباط سازمانی یا تشکیلاتی با جمهوری اسلامی دارند ،و شما آیا نقش این قدرت های نفع طلب منطقه ای را در آنجاها نمی بینید؟ شما می گویید ایران در مصر فعال است پس جمهوری اسلامی حامی تروریزم و تروریست هاست! این سنخ مسائل با تطویل های بلاطائلی مثل این نوشته های شما حل شدنی نیست ،من اگر بخواهم در همه اجزاء گفتار شما ورود کنم مثنوی طولانی خواهد شد و فرصت نیست ،وضع این صفحه های اینروزهای سایت هم را که می بینید که فقط اختصاص به عکس های نمابشگاه نقاشی دارد و تجدید آنها ،پیشنهاد من این است که صبر کنید این بحث نمایشگاه و انعکاس عکس های آن تمام شود بعد یک به یک مطالب مونولوگ گونه قابل بحث تان را دوباره مطرح کنید وگرنه این پراکندگی و تطویل کمکی به حل مسائل نمی کند.
      موفق باشید

       
      • جناب سید مرتضی که شده اید وکیل مدافع نظام، شما گفته‌های فردی که افکارش(یا چیزی در این مضمون) به رهبری نزدیکتر بود را در مورد اسکله‌های برادران قاچاقچی به یاد دارید؟ منظور وی از برادران قاچاقچی چه بود؟ لطفا برداشت خود را بگویید تا مثل اون بنده خدا تکرار مکررات نشود/همین یکی را بنحو شایسته باز کنید و توضیح دهید/که اگر فرد گوینده خلاف گفته است ، چرا به او اعتراض و شکایت و محاکمه‌ای صورت نگرفته و نظام در قبال این گفته‌ها سکوت اختیار کرده/منتظر پاسخ شما هستم

         
  10. اطلاعيه

    به دليل شايعه پراكنى معاندين، اتحاديهء ماله كشان حرفه اى بدينوسيله مراتب زير را قوياً اعلام مى دارد:

    هر رخدادى هر چقدر بزرگ، هر چند در حيطهء مسؤليت نظام رخ دهد اگر نظام رسماً انتساب آن را به خود تأييد نكرد، پس نظام از آن مبرى است و آن رخداد ربطى به نظام ندارد.
    فروش خاك حاصلخيز ايران، آن هم با كانتينر، چون رسمى و قانونى نيست و قاچاقى است، ربطى به نظام ندارد حتماً افراد سودجويى، سالهاست خودسرانه اين كانتينرهاى خاك را در چمدانشان مى گذارند و يواشكى بدون آنكه نظام بفهمد خارج مى كنند. دهها اسكله و مبادى ديگر ورود و خروج صدها ميليون دلار كالاى قاچاق با كشتى، تريلى و هواپيما، هم چون رسمى نيست، ربطى به نظام ندارد. بى در و پيكر بودن مرزهايى كه اين محموله ها از آنها عبور مى كند هم زير سر افراد خودسر است و به نظام ربطى ندارد. ناپديد شدن ميلياردها دلار از پول فروش نفت چون رسمى ناپديد نشده بلكه قاچاقى گم شده، ربطى به نظام ندارد درست مثل اختلاسهاى تريلياردى كه رسمى نيست و كار افراد خودسر است و ربطى به نظام ندارد. جنگل خوارى و كوه خوارى و دريا خوارى هم چون رسمى نيست و قاچاقى است، اصلا ربطى به نظام ندارد، همانطور كه اسيد پاشى هاى زنجيره اى چون رسمى نبود، ربطى به نظام ندارد، همانطور كه كشته شدن بيش از صد نفر پس از انتخابات، آن هم در روز روشن و با گلوله، چون رسمى نبود و قاچاقى بود، ربطى به نظام ندارد و همانطور كه گلوله وسط سينه سيد على موسوى چون رسمى نبود ربطى به نظام ندارد و همانطور كه رد شدن ماشين نيروى انتظامىِ نظام از روى مردم و كشتن آنها، با آنكه فيلمش هست، چون رسمى نبود اصلاً ربطى به نظام ندارد و همانطور كه زندانى شدن هفت ساله كانديداهاى معترض، رسمى نيست و ربطى به نظام ندارد و همانطور كه قتلهاى زنجيره اى رسمى نبود و قاچاقى و كار گروه خودسرى بود و ربطى به نظام ندارد و همانطور كه بدار كشيدن هزاران زندانى و خاك كردن مخفيانه و شبانه آنها رسمى نبود و ربطى به نظام……. ( آخ، بخشكى شانس، حيف كه اين آخرى فتوايش لو رفت و بادِ رگ گردن ما در اين يك مورد بجاى انكار ربط آن به نظام، مصروف اثبات قانونى بودن آن شد. خداى ماله كشان ازت نگذرد اى شيخ ساده لوح كه اگر اين فتوا را لو نداده بودى در اين مورد هم با رگ گردن باد كرده، توى دهان ياوه گويانى مى زديم كه اين اعدامها را بجاى گروهاى خودسر به رأس نظام نسبت مى دادند).

    عده اى مى پرسند اگر راستى اينها كار خود نظام نبيست، پس نظام كه اينهمه جرمهاى هولناك و جابجايى هاى نجومى و كلان در حوزه مسؤليتش انجام مى شود و نمى تواند جلويشان را بگيرد، چرا داعيهء اقتدار دارد؟
    اين عده حتماً ريگى به كفش دارند اگر نه اقتدار نظام را زير سؤال نمى بردتد. نام ريگ به ميان آمد انسان ناخودآگاه به ياد عبدالملك ريگى مى افتد كه نظام در عمليات محير العقولى در هوا او را دستگير كرد. اين هم نشانه اقتدار نظام در هوا.
    نشانه اقتدار روى زمين مى خواهيد؟ دستگيرى برق آساى جوانهايى كه روى يك پشت بام با آهنگ ” هپى” رقصيده بودند.
    چطور معاندين اين نشانه هاى اقتدار را نمى بينند اما كانتينر ها و اسكله ها و اختلاسها و كشته ها را مى بينند براى تبليغ عليه نظام؟؟

    لازم به ذكر است اتحاديه ماله كشان و اطلاعيهء آن هم چون رسمى نيست هيچ ربطى به نظام ندارد.
    ( تا اطلاعيه بعدى، اعضاى محترم اتحاديه براى دريافت سهميه ويژهء “قاقا لى لى” به مركز اتحاديه مراجعه فرمايند)

    امضاء
    دبير كل اتحاديه ////
    لازم به ذكر است دبير كل اتحاديه هم رسمى نبوده و درست مانند ساير موارد مطروحه در اطلاعيه، اصلاً و ابداً ربطى به نظام ندارد.

     
    • خوب آفرین بشما،خسته نباشید از سفسطه و ترکیب الفاظ تبلیغات با هم و مشت بسینه کوفتن،بحث مسولیت داشتن اجزاء و نهادهای یک نظام در انجام وظیفه غیر از تهمت زدن و نسبت دروغ وطن فروشی دادن به کلیت نظام است ،اگر دیگران ماله کشند ،امثال شما هم عمله جمع آوری مصالح و مواد دروغ و استفاده تبلیغاتی از آن هستند ،شما گفتید “نظام” رسما خاک حاصلخیز ایران را بفروش رسانده است پس نظام وطن فروش است ،من نشان دادم که اتفاقا شما با نسبت دروغ دادن به کلیت نظام وطن فروشی می کنید ،نه قانون جمهوری اسلامی می گوید فروش خاک حاصلخیز جایز است و نه نظام “سالها” چنین کرده است ،صرفا موارد تخلف افراد سودجو و متخلف بوده است و برخورد شده است ،این معنایش این است که مثلا نهادهای مربوطه مسولیت نداشته اند پس باید باز بتوهم اینها را بنظام نسبت دهیم؟! وقتی تیرتان در موردی بسنگ می خورد بحث رسمی و غیر رسمی را مطرح می کنید،مقصود شما از رسمی چیست؟ تخلف همه جا وجود دارد ،باید بصرف تخلف یا نقض قانون،کلیت یک نظام را زیر سوال برد چون ما آن نظام را قبول نداریم؟ این را من می گویم بی شخصیتی ،الان در امریکای متمدن و پیشرو انواع جرم و تخلف و نقض قانون یا جنایت اتفاق نمی افتد؟ آنجا چرا بحث رسمی و غیر رسمی را طرح نمی کنند؟ چرا آنجا بصرف تخلف حتی یک مامور کلیت سیستم را زیر سوال نمی برند؟ و جرایم افراد یا دزدان یا قاچاقچیان را پای سیستم دموکراسی امریکا نمی گذارند و نمی گذارید؟پس مقصود من از اینکه می گویم بدروغ و تهمت نسبت وطن فروشی به نظام ندهید رفع مسولیت های نهادها یا آحاد نیست ،شما اول این اشتباه را رفع کنید بعد مساله پذیرش رسمی یا غیر رسمی را بپذیرید،قاچاق و اختلاس وجود داشته و وجود دارد ،بسیاری موارد برخورد شده و می شود ،شما باید همه موارد را مستقیم به یک نظام نسبت دهید ،تهمت که امر آسانی است سند و استناد شما چیست؟ جنگل خواری و کوه خواری و دریا خواری اگر به این کش و قوس و آب و تاب لفظی که می دهید وجود داشته یا دارد با آن برخورد نشده یا نمی شود؟ کلی گوئی که موونه ای ندارد من هم می توانم همینطور کلی بشما تهمت بزنم و چیزهایی بگویم ،اما مهم استناد است،مقصود شما از اسید پاشی زنجیره ای چیست؟ اسید پاشی وجود داشته و زمینه های آن هم متفاوت بوده ،گاه پسری در عشق و خواستگاری شکست خورده رفته اسید پاشیده بصورت آن طرف ،اینرا باید بحساب نظام بگذاریم و بگوییم اسید پاشی زنجیره ای؟! فرض کنید یک احمقی در جایی به بی حجاب یا بد حجابی اسید پاشیده و گریخته ،این یعنی نظام تایید می کند بصورت بدحجاب اسید بپاشند؟ یا بنا بر برخورد نبوده؟ چرا مواردی هم بوده که برخورد شده ،اگر متخلف گریخت و موفق نشدند بدستگیری باید اینرا بحساب نظام گذاشت یا بحث ریگی را مطرح کرد؟ کدام مسئول نظام یا کدام قانون می گوید اسید پاشی جایز است یا تشویق به آن کردند؟چراغ دروغ گوئی جز خمیره مخالفت شما با یک نظام است؟ الان یادم نیست یک خانمی را اسید پاشیدند و نابینا شد و آنطرف دستگیر شد و حتی تا آستانه قصاص پیش رفت ،خود آن خانم گذشت کرد ،مواردی دیگری هم بوده ،حالا باید اسید پاشی را بحساب نظام گذاشت یا تعبیر به زنجیره ای کرد؟ کدام زنجیره ای؟ خود این مبالغات نشان می دهد شما آنقدر درمانده شده اید که جز گزافه گوئی و دروغ گوئی رایه برایتان نمانده ،در واقع مالی کشی در مخالف خوانی همین است که شما فاعل آنید. من انتقاداتم را بحوادث بعد از انتخابات بارها گفته ام ،در گیری و برخورد در آن حوادث هم وجود داشته است ،و تا جایی که معلوم بوده است با مرتکبان برخورد شده است ،اصلا فرض را این می گیریم مدیریت بعد از انتخابات غلط بوده است ،اما این غیر از محکوم دانستن یا نامشروع دانستن اصل یک نظام است ،در یک شلوغی ماشین نیروی انتظامی کسی را کشته است البته این عمل محکوم است ،و باید با خاطی برخورد شود ،اما این غیر از این است که ما نسبت تعمد به کسی دهیم یا بگوییم نظام به آن راننده گفته است برو تظاهر کنندگان را زیر بگیر ، ما این عمل شخصی خطا یا عمد یک پرسنل را محکوم می کنیم اما این غیر از نسبت دادن به یک نظام است ،این شمائید که چون مخالف اصل یک نظام هستید مایلید از هر حادثه ای بهره برداری کرده به کلیت نظام انگ بزنید.بله قتل های زنجیره ای امر رسمی نبود و عمل خودسرانه یک گروه در اطلاعات بود و با آن برخورد هم شد ،حالا طلبکاری شما چیست؟ باید قتلهای زنجیره ای یک گروه خودسر را بپای نظام گذاشت تا مخالف خوانی شما التیام یابد؟درمورد اعدام های 67 قبلا بحث شده است و آنرا تکرار نمی کنم ،بله یک گروه مسلح محارب اقدام بخیانت و ترور و آدمکشی وسیع و قیام مسلحانه بر علیه نظام کرده است و دست بدست بیگانه داده و قصد براندازی داشته است ،چشمشان کور ،اگر مخالفی قیام مسلحانه نمی کرد برخوردی هم با او نمی شد ،چرا می خواهید برخورد قانونی و مجازات یک گروهک محارب را که حکم همه آنها اعدام بوده است امر پنهان یا غیر مجاز بدانید؟ حکم و فتوا بوده است و قانون لزوم مجازات محارب در قانون مجازات اسلامی ،آنها در آن شرائط امنیتی اعدام شدند خواه یک نفر خواه ده نفر خواه هزاران نفر ،بحث های آن گذشت و من گفتم بحث اشتباه در موارد خاص مطلب دیگری است ،دعوا و اعتراض یک شاگرد و استاد هم بشما مربوط نیست ،شما که در هر صورت مخالف نظامی هستید که همان آیت الله منتظری موسس آن بود ،منتظری از ماست نه از شما و بشما ربطی ندارد که از وجهه آن مرحوم علیه کلیت نظام بهره برداری کنید.مطالب دیگر شما هم از این قبیل است ،شما مایلید برای کوتاه نیامدن از نق زدن علیه کلیت یک نظام مردمی متوسل به هر دروغ و هذیانی شوید و با الفاظ تبلیغاتی حوادث جزئی را زنجیره ای و نظام مند تلقی کنید و خودنمائی کنید ، البته این خودنمائی ها نه ارزشی دارد و نه نفعی بحال شما.

      ————–

      هذیان؟

      .

       
      • خوب بله هذیان ،آیا قاچاق خاک حاصلخیز وطن توسط یک یا چند قاچاقچی یا نفع طلب را به کلیت یک “نظام” نسبت دادن هذیان و دروغگوئی نیست؟

         
        • آقای محترم شما قصد بیدار شدن ندارید. بحث قاچاق خاک را رها کنید. بنده برای شما لینک گذاشتم که اسکله های قاچاق از حیطه اختیار و کنترل دولت خارج گردیده. جنابعالی حق دارید نخواهید این مسائل را قبول کنید. به این بهانه که بنده به حضور شما اسائه ادب نمودم رندانه از زیر جواب دادن فرار نمودید. به نحوی از انحا ماها همه گی “نفع طلب” هستیم. نفع جنابعالی هم در دفاع از کلیت نظام است که توجه ویژه به حوزه ها دارد. به شما توصیه دارم بروید نامه امام جمعه فقید اصفهان را بخوانید سال 82 یا 83 نوشته بود. شاید کمی چشم و گوشتان باز شد. نشد هم مهم نیست فقط استدعا دارم ساحت این سایت را از تهمت زدن و وطن فروش خواندن و فراری لقب دادن هموطنان عزیزمان آلوده نفرمایید. آقای محترم وقتی حجم قاچاق به کشور عددش می شود 20-30 ملیارد دلار دیگر صحبت یک یا چند “قاچاقچی نفع طلب” نیست. نفع طلب کسی است که نفعش را در دفاع از این همه آلودگی و پلیدی مسلم می داند. نفع طلب کسی است که جوری زندگی می کند که هیچ آسیبی به خودش و خانواده اش وارد نگردد دور و اطرافش هم پر از فساد و فلاکت و قاچاق و دین گریزی و بیکاری و فرار مغزها و خشکسالی شد شد مهم نیست.

           
          • هرگاه شما از نقاب امضاء محفوظ بیرون آمدید و به همان اسم معمول خود نوشتید و از قصور قبلی عذرخواهی کردید در خصوص همه مسائل از جمله اشارات فوق گفتگو خواهیم کرد ،سوال این است که خود شما اگر نفع طلب نیست چرا در پوشش نقاب می روید.

             
  11. محمد در مورد برادر مجتبی قبلا چیزایی گفته بودی, اهل سیاست نیست؟

     
  12. مازیار گرامی
    چه خوب که از استاد جمادی یاد کردی. سلام بر شما و بر همه ی دوستان. بر آنانکه آمدند و آنانکه نیامدند اما دلشان در سایه روشن غرفه ی نقاشی های انسانی عمو نوری زاد می چرخید. سلام بر دختران زیبا و بر پسران رشیدی که در غرفه نوری زاد نستوه، جمع شدند و قطراتی از شادی و همدلی برآمده از جان را بر در و دیوار شهر پاشیدند.
    به عنوان یک آدم، در نسبت با دیگر آدمیان، یعنی در نسبت با آنانکه به احساسم پیوند دارندد-غیر از مادرم و فرزندانم-فعلا فقط توانسته ام به یک نفر، بیش از دیگران شوق بورزم و حتی گاه در دلم، عشق به او را نشانه گذار ی کنم. کسی که هنوز او را ندیده ام و از نزدیک هم نمی شناسم. اشتیاق به روحی که در قالب کلمات زیبا و انسانی به من منتقل شده است: سیاوش جمادی.
    به این مرد سترگ، متواضع و یک رنگ، سخت مشتاقم. چقدر بدشانسم که در این فرصت نمایشگاه، نتوانستم و نمی توانم به تهران برسم تا او را ببینم. نیز چقدر بدشانسم که مستقیماً شاگردی اش را نکرده ام.
    کتاب های خوب استاد جمادی را نوشیده ام و بلعیده ام-به رغم گاه ناتوانی در خریدشان. باید آثار او را قاپید و در هر کلمه اش درنگید. فهم هم نسلان من- بخصوص منی که به زبان فارسی عشق می ورزم و به همین دلیل حاضر نیستم زبانم را با خواندن متونی به زبان های دیگر، مبهم کنم-، از «پدیدارشناسی» مدیون او و کسانی مانند عبدالکریم رشیدیان است. استاد جمادی مقدمه های تفصیلی درجه یکی بر ترجمه هایش می نویسد. حدس می زنم مستقلا راهی به گفتن حرفهای خوبش ندارد پس بسا که تنها امکانش برای هویدا کردن و آشکارگی دادن به آنچه ادراک کرده است، پیش نگری کرده است، خیال ورزیده است و به یاد آورده است ، نوشتن مقدمه های گسترده بر «درآمدی بر متافیزیک» هایدگر، یا«زبان اصالت» آدرنو است. این مقدمه های او تماماً، گِرد می گردد پیرامون این مفهوم: با اقتدارگرایی، با بیفکری و با از سر خود باز کردن مسئولیت فکر کردن نمی توان به جایی رسید. او در این مقدمه ها که در حد یک کتاب است، بیش از هر چیز ما را از تبعات دهشتناک فکر نکردن می ترساند. او می گوید آینده هولناک است اگر شبانه و روزانه درنگ نکنیم در آنچه از خیال مان وارد رگ های جان مان و سپس وارد کنش و عمل مان می شود. آنکه آینده را روشن و زیبا و بخت را نیک تر، می خواهد، جنگی ابدی با نیندیشیدن در پیش دارد. اندیشیدن مطلوب نهایی جمادی و دیگر سترگان سرزمین های داناتر است. اندیشیدن بی تکیه بر مرجعیت های کنترل گر و بی واهمه از ناشناخته ها. او می گوید روبرو شدن با خود و نترسیدن از این مغاک ظاهرا ترسناک، آغاز یک تصمیم بنیادین است- تصمیم برای «خودآیینی». تصمیمی که آغاز یک پایان است. پایان دهشت ابدی شکنجه، سانسور و غارت و قتل دیگران در اجتماع ایرانی. او همراه و همگام با هایدگر در«چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟» چنین ما را راه می برد که به یک آغاز برسیم.-آغازی برسازنده ی یک پایان.
    به او هم ایرادهای صوری و بل محتوایی دارم که وقتی دیدمش و بعد از بوسه ای بر رخسار عطوف و انسانی اش، خواهم گفت. بخصوص دلخورم از این تفصیل دادنهای آخوندمآبانه به آنچه که می توان ساده و روشن و کوتاه گقت و نوشت.«زمینه و زمانه ی پدیدارشناسی» او که کتابی خواندنی است به همین دلیل عصبانی ام می کند. بگذریم که زمختی های«فن»ی و ادبی این اثر، در مقدمه ی زبان اصالت، سنباده خورده و سخت صیقل یافته است. این دگرگونی خوب از آن کتاب تا این کتاب، نشان می دهد که جمادی از آن دسته فیلسوفانی نیست که فقط بگوید و به گفته هایش ننگرد و باز نگردد. او در مقدمه بر زبان اصالت به این حقیقت وقوف بیشتری یافته است که تا روشن ننویسیم، روشن نمی خوانند.
    طبیعتا هر کس از کسی که دوست دارد، انتظار کمال دارد و این در حد افراطش بد و شاید آزار دهنده باشد زیرا هیچ کس به کمال نیست. اگر بگویم انتظار کمال از خوبان ندارم، صمیمانه راست نگفته ام. انتظارم بخصوص در جاهایی بیشتر است که این کمال هست ولی انگار فرد صاحب کمال، عامدانه، می خواهد بگوید نیست. مثلا در کتاب خوبی که در باره کافکا نوشتی، استناد کردنت به آیه ای از سوره یس را هیچ وقت نتوانسته ام بفهمم!
    بگذریم، کمال گرایی کار دستم می دهد. این در حالی است که خود نگارنده این سطور، هنوز کتابی پیشتاز و نوآورانه ننوشته است که درد و رنج دیگران را بفهمد و دریابد که نقد کردن بدون دیدن وضعیت فرد و ملاحظه لحظات رنج و شادی او، چندان موجه نیست.
    استاد جمادی از دور دستت را می فشارم.

     
  13. پاسخی بمطالب ساسان در پست قبل
    بخش1

    متاسفانه ،سوزن دوستمان بدجوری گیر کرده است به دفاع از شاه و سلطنت طلبی و نفی مصدق و آزادیخواهی و تلاش ناکام او برای تثبیت حقوق ملی و طبیعی مردم ایران علی الخصوص مساله استقلال ایران از تسلط اجانب بر منابع نفتی ایران و بتاراج رفتن سرمایه مهم ملت ایران در مساله نفت ،ایشان متاسفانه یکسویه و با تکیه بر اطلاعاتی ناقص ،عوامانه و غیر مستند ،اقدام به نبش قبر بحث های تاریخی می کند که پنبه بسیاری از آنها زده شده است علی الخصوص پس از انتشار اسناد نفوذ و دست اندازی امریکا و انگلیس در مجلس آن روز ایران و دخالت مستقیم و غیر مستقیم آنها در ماجرای کودتای 28 مرداد ،ما هرچه می گوییم نره ساسان می گوید بدوشید! بابا خودشان اسناد اثر گذاری شان بر نمایندگان آنروز مجلس و اکثریت آن را منتشر کرده اند ،خودشان از عملیات آژاکس و استارت در امر کودتا سخن گفته اند و آنرا تشریح کرده اند! آنوقت شما برای تنزیه شاه و دفاع از سلطنتی که می باید تنها سلطنت می بود نه حکومت ،دولت مردمی مصدق را ناقض قانون معرفی می کنید! خودتان می گویید شاه همه احزاب را منحل کرد و نه تنها سلطنت را بحکومت مبدل کرد ،بلکه حکومت را به سیستم تک حزبی استبدادی تبدیل کرد! اینها مطابق قانون اساسی مشروطه بود؟! اینها کارهای شاه بود و آن هم چراغ سبز دادن به کمپانیهای سودجوی اربابان خارجی ،بعد که یک نخست وزیر مردمی مطابق قانون روی کار می آید و تلاش می کند با اتکاء به آراء و حمایت مردم و مساله رفراندوم که روح قانون و دموکراسی بوده و هست ،از نقض قانون های شاه جلوگیری کند و دست اجانب و اربابان شاه و پدر او را از منابع ایران و بیغما بردن آن کوتاه کند می گویید مصدق حق انحلال مجلس را نداشت؟! بله مصدق حق انحلال مجلس را نداشت ،اما حق رفراندوم و نظر خواهی از مردمی که بظاهر آن مجلس را انتخاب کرده بودند و فی الواقع این اجانب و سفارت خانه های آنان بودند که دخیل در کم و کیف انتخابات ایران بودند را که داشت،در واقع مصدق نبود که مجلس را منحل کرد بلکه این مردم بیدار شده توسط مصدق بودند که مجلس دست نشانده شاه و سفارتخانه های خارجی را منحل کردند ،آن مجلس چکار می کرد جز چوب لای چرخ دولت مصدق گذاشتن با “آبستراکسیون ها” و از اکثریت انداختن مجلس بوقتی که لوایحی مطرح می شد که در جهت نفع مردم ایران و منافع ملی و در جهت نفی دست اندازی بیگانگان به منابع کشور بود؟ چنین مجلسی با آن نحوه انتخابات و آن نفوذی که خارجی ها بر چنین نمایندگانی داشتند و امروز اسناد نفوذ آنها نه توسط من و تو و دیگری بلکه توسط خود آنها منتشر شده ،مجلسی مطابق قانون یا روح قانون مشروطه بوده است؟ چی می گید شما با نبش قبر کردن مسائلی که بارها پاسخ آنها داده شده و امروز دیگر از شدت وضوح ،طرح آن بیهوده می نماید ،مگر از کسانی که دلشان برای رضا شاه میرپنج قلدر و محمد رضا شاه بی اراده در برابر خارجی ها لک زده و تنگ شده و دنبال همان مناسبات “سلطنتی” هستند و سلطنت را فر و جلال و جبروت تاریخی مردم ایران معرفی می کنند! آخه عزیزم ،سلطنت طلبی چه نسبتی دارد با دموکراسی و حقوق بشر که شابقا شما از آن دم می زدید؟ بعد ما اگر جوابی بنویسیم دوستان شما می گویند فلانی می خواهد با بحث مصدق در این سایت اذهان را از مسائل اصلی منحرف کند!در حالیکه مصدق و شاه را سید مرتضی مطرح نکرد ،این ساسان بود که گرایش های فر یزدانی و سلطنت طلبانه خود را بروز داد! حالا من مذهبی هیچ ،سخن مرا نپذیر ،دوستان خود شما که الان مخالف سرسخت جمهوری اسلامی هستند هم در این بحث مربوط به مصدق قبول ندارید؟! همه می گویند کودتا و اسناد آن هم در کتابها و مقالات و اسناد منتشر شده خود خارجی ها آمده بازهم سوزن شما گیر کرده در اثبات شاهیسم و سلطنت طلبی و نفی حکومت مردمی کوتاه مدت آزاده ای مثل مصدق؟! من دیگر نمی خواستم این بحث را ادامه دهم اما حال که مساله انحلال مجلس توسط مصدق را مطرح کردی ،چند لینک برای شما ارسال می کنم ببین که پنبه این خرص و تخمین های تاریخی چگونه زده شده است ،شما خیال می کنید این مطالبی که مطرح می کنید اولین بار است مطرح می شود؟ امروز دیگر با انقلاب انفورماتیک زمان یکه سالاری در دادن اطلاعات و لفاظی از بین رفته است ،به این چند لینک توجه کنید بعد هم بروید در این سنخ مطالب با مراجعه به دهها کتاب و مطالب و مقالات تحقیقی اطلاعات خویش را آپ کنید :

    جمال صفری: مصدق و کاربرد «اختیارات، رفراندوم و انحلال مجلس» در پیشبرد اهداف نهضت ملی ایران:
    http://melliun.org/iran/66438
    ——
    انحلال مجلس در سال ۱۳۳۲، قانونی یا غیر قانونی؟:
    http://www.dw.com/fa-ir/%D8%A7%D9%86%D8%AD%D9%84%D8%A7%D9%84-%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%DB%B1%DB%B3%DB%B3%DB%B2-%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86%DB%8C-%DB%8C%D8%A7-%D8%BA%DB%8C%D8%B1-%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86%DB%8C/a-17024414
    ——–
    مصدق و انحلال مجلس هفدهم :
    http://www.aftabir.com/articles/view/politics/plitical_history/c1_1304237263p1.php/%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82-%D9%88-%D8%A7%D9%86%D8%AD%D9%84%D8%A7%D9%84-%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3-%D9%87%D9%81%D8%AF%D9%87%D9%85

     
    • بخش 2

      البته خطاب ساسان به علی کبیری است اما در واقع بصورت پوپولیستی هم فحش می دهد به سید مرتضی و هم تهمت می زند و در عین حال نوشته های سید مرتضی را عوامفریبانه قلمداد می کند! دوست عزیز اول اخلاق را مراعات کن و غیبت نکن و تهمت نزن ،بعد اگر روش دفاع شما از سلطنت طلبی روش عوامانه و پوپولیستی نیست ،فقط احتجاج کن و استدلال نه شانتاژ و تبلیغاتی سخن گفتن ،شما هم مرا به غرب ستیزی و امریکائی ستیزی متهم کردی ،هم دوستت کبیری را و هم باز رندانه امریکا و انگلیس را تطهیر کردی! کبیری حق دفاع از نظرات خود را دارد ،اما بحث من بحث امریکا ستیزی نبود ،بقول یکی از دوستان بحث دم تکان دادن وطن فروشان در برابر قدرت هایی بود که بقول شما فقط بمنافع ملی دنیائی خویش می اندیشند و طبیعی هم هست،بحث من این دیدگاه شما بود که هنوز روی این سایت هست که نوشتید: وقتی اربابان امریکائی چیزی را تشخیص دادند و در مورد (منافع ملی ما؟!) ساکت ننشستند و گفتند و دخالت کردند ،ما (یعنی ما ایرانیانی که بکشور و منافع ملی خود قاعدتا باید وفادار و علاقمند باشیم) باید “بدون قید و شرط”! سخن آنان را بپذیریم! این نص عبارت شما در پستهای قبلی بود ،نگفتید؟! حرف من این بود که یک ملت رشید و دارای عقبه تاریخی ،چه زمان شاه باشد و چه زمان حکومت آخوندی(بقول شما) نباید و نمی تواند چنین تز های وطن فروشانه ای را از کسی بپذیرد ،شما می گویید در اطلاق وطن فروش و خاین (خائن) باید محتاط بود ،من انگیزه ندارم همین الان با اینکه صد در صد با افرادی مثل کبیری مخالفم ،او را مادامی که سخنانی مثل شما در فضای عمومی نگفته به وطن فروشی یا خیانت متهم کنم ،من با گرایشات دین شناختی او و مخالفت کلی و یکسویه او با انقلاب مردم ایران مخالفم اما چیزی از حکایت وطن فروشی که در بطن سخنان و احتجاجات ساسان هست در سخن او نمی بینم ،عزیز من من لذت نمی برم از اینکه مخالفم را وطن فروش بنامم ،واکنش من به اظهارات تو و امثال تو مثل مزدک است ،حالا مزدک هم البته به انفعالی که شما نسبت به امریکا و انگلیس دچار هستی مبتلا نیست ،وطن فروشی او ناشی از این است که راضی به حمله خارجی و بمباران هموطنانش توسط امریکاست ،اما شما بنوعی بدترید ،من هیچ انسان عاقل و منطقی را تاکنون در بحث ها ندیده ام که جرات کند تفوه به این جمله کند که :وقتی اربابان امریکایی و انگلیسی (طبیعتا دنبال منافع دنیائی خود هستند) چیزی را مصلحت ما تشخیص دادند ما باید “بدون قید و شرط” حرف آنها را بپذیریم! و شما اینرا تصریح کردی،این یعنی اینکه شما خودت و ملت ایران را در برابر خارجی تحقیر می کنی و مردم ایران را یک گروه صغاری تلقی می کنی که باید همیشه یوغ “شاه و شاه پرستی” را بگردن انداخته و تسلط خارجی و برتری او را بپذیرند! که این خود بنوعی سر از تبعیض نژادی سر در می آورد،من اگر با اینگونه سخن بی منطق شما مخالف باشم من پوپولیست هستم؟! اگر آزادیخواهی و نفی سلطه بیگانه و دفاع از آزادیخواهانی مثل مرحوم مصدق پوپولیسم است باشد من پوپولیستم اما شما توجه می کنید که مغزای گفتار شما سر از تبعیض نژادی و بیگانه پرستی و حقارت ایرانیان برابر اجانب در میاورد؟ توجه دارید که دفاع از شاهیسم و سلطنت طلبی با موازین عقلی و موازین دموکراسی ناسازگار است؟ شما ادعا می کنید انگیزه شما از نبش قبر مسائل تاریخی ،وضع امروز ایران است ،بسیار خوب ،پس چرا مصدقی که نافی سلطه اجنبی بود را محکوم می کنید؟ چرا از شاهیسم و سلطنت طلبی که باطن آن دیکتاتوری است در برابر اندیشه آزاد مصدق حمایت می کنید؟ و چرا بیگانه را برتر از مردم ایران می دانید که باید سخن او را” بی قید و شرط” پذیرفت؟ چرا خلط مبحث می کنید؟ من با روابط آزاد و متدنانه و در چهار چوبه منافع ملی با دیگر کشورها از جمله امریکا و غرب مخالف نیستم ،بحث من امریکا ستیزی نیست ،بحث من سادگی یا وابستگی شما به اجانب است،و اینکه براحتی می گویید امریکا نه دوست است نه دشمن! این سخن شما خلاف گذشته تاریخی امریکا و ایران است ،چه دشمنی بالاتر از اینکه امریکا مقدمات سقوط دولت مردمی مصدق را فراهم کند تا بمنافع خود دست یابد؟ این دوستی است که امریکا نوکر خود محمد رضا شاه را بزور به مردم ایران تحمیل کند تا او قانون اساسی مشروطه را زیر پا گذارد؟ مگر قانون نمی گفت شاه سلطنت کند نه حکومت؟ حکومت یعنی اداره کشور با تکیه بر قوانین پارلمان و توسط نخس وزیر ،و مصدق هم نخست وزیر مردمی و منتخب شاه و مجلس بود ،نبود؟ چرا شاه در حیطه کارهای نخس وزیر دخالت کرد این قانون بود؟ چرا شاه احزاب را منحل کرد ؟ این قانون بود؟ چرا شاه اجازه می داد که خارجی ها و سفارت خانه های خارجی در انتخابات پارلمان که مغز و اساس قانون مشروطه بود دخالت کنند و منفعل بود برابر آنها؟ شما باید اینجا بجای کوبیدن بر فرق شاه بکوبید بر فرق مصدق؟! چرا می گویید قرار داد “نصف نصف” منافع نفت در جهت منافع ملی ایران بوده است؟! غیر از عدم توجیه اقتصادی این مطلب که وظیفه متخصصان اقتصاد است ،چطور ملیت و ایرانیت و عقلانیت شما می پذیرد که صاحبان یک سرمایه ملی (مردم ایران) سهمشان با اجانبی که از ینگه دنیا آمده اند یکسان باشد؟!
      ماجرای لاهه هم بهمین سادگی که تحلیل می کنید نیست ،شما ظاهرا نه مطالعه عمیقی در تاریخ دارید نه آشنا با مسائل حقوقی هستید،همینطور عامیانه و بقول خودتان با استناد و احاله فهم مسائل آن دوره به عنوان مبهم “ناظران عینی وقایع” خیال می کنید میشود شاه و اشتباهات تاریخی او را تطهیر کرد و سلطنت و فر ایزدی را دوباره زنده کرد! آخر هر ناظر عینی که سخن و نحوه برداشت او از وقایع دور و بر او حجیت ندارد که! ناظر عینی وظیفه اش قصه گویی مثل شاهنامه خوان های سنتی که نیست! ناظر عینی باید بتواند با تکیه بر فاکت ها دقیق و اسناد نقلی و تحلیلی مطالب تاریخی را تحلیل کند

       
      • بخش 3

        باز از کبیری عذرخواهی می کنم که ناچارم ذیل این نوشته که بظاهر خطاب به اوست و در واقع خطاب به سید مرتضاست بنویسم ،شما بنظر من بیش از آنکه بیندیشید که سخن خود را چگونه ادامه دهید بهتر است تاملات و بازنگری در خصوص چیزهای نامربوطی که قبلا نوشته اید و حتی دوستان سکولار را بواکنش یا توصیه وادار کردید داشته باشید ،من بخش های ابتدایی سخن شما را توضیح این مطلب بود که شکل سنتی استعمار یا کلنیالیزم متحول شده و نئو کلنیالیزم بوجود آمده را قبول دارم ،کلنیالیزم یا استعمار گری در گذشته های دور تاریخی که خیلی هم البته دور نیست بصورت حمله نظامی دریائی و زمینی و هوائی و اشغال یک خاک و حکومت کردن مستقیم یا نشاندن افراد و حکومت های دست نشانده بر امر حکومت صورت می گرفت ،انگیزه البته در کلنیالیزم و نئو کلنیالیزم انگیزه واحد بوده است :بقو شما نفع طلبی و جذب منافع و توسعه غارت منابع ملت های ضعیف و دست اندازی بر منابع دور دست حتی در جزایر در گوشه های اقیانوس ها یا مناطق سوق الجیشی مهم مثل خاور میانه با منابع عظیم اعم از نفت و غیر نفت و منابع دریائی و زیر زمینی و نظایر آن ،و همه اینها در پوشش تمدن و مبارزه با توحش ،و دوستی و خیر خواهی و نظایر اینها صورت می گرفته است ،این مطلب مطلب درستی است که در واقع شکل استعمارگری و استحمار گری تفاوت کرده است ،البته زیرکی استعماری امروزه بیشتر تلاش می کند که با هزینه انسانی و غیر انسانی کمتر و تاجای ممکن احتراز از برخورد نظامی اقدام به جلب منافع و دست اندازی به منابع پراکنده در نقاط مختلف زمین کنند ،الان تا جایی که می شود سعی می کنند با مدیریت جنگهای نیابتی منطقه ای ،از خواب خرگوشی رهبران جهان سوم استفاده بهینه کنند و در مواردی هم در پوشش دفاع از حقوق بشر و عناوینی چنین ظاهر فریب حتی دخالت مستقیم کنند :مثل دخالت در افغانستان و عراق و کوزوو و اخیرا در سوریه ،بنابر این شکل استعمارگری پیچیده تر و زیرکانه تر و در واقع با رندی و ریاکاری بیشتر صورت می گیرد ،اینها را شما می دانید و قبول هم دارید ،تعجب فقط از شما این است که چرا در موازنه و ارزیابی منافع خارجی ها آنهم منافع دور دست آنها که اصطکاک با منابع و منافع اقلیمی مثلا کشور خود ما می کند ،براحتی و بدون رودربایستی آنها را محق می دانید که اندیشه های نفع طلبانه و سودجویانه خود را بملت و کشور ما تحمیل کنند و ملت ایران نیز (تحت هرحکومتی اعم از شاه یا آخوند) باید بدون “هیچ قید و شرط” بیشرفی و وقاحت و پرروئی استعمار گران جدید و قدیم را توتیای چشم خویش کنند! بحث من در “وطن فروشی” این است ،حال کسی یا کسانی بخود اجازه می دهند انتقاد یا ایراداتی که به نحوه اداره کشور توسط جمهوری اسلامی وارد می دانند و در برخی موارد هم وارد هست را به “وطن فروشی” آنهم نه وطن فروشی یک یا چند نفر بصورت مشخص و مستند بلکه “وطن فروش” دانستن یک نظام مردمی تعبیر کنند ،من اینرا //// میدانم ،مثل اینکه در بحثی نشان دادم که مساله فروختن خاک حاصلخیز ایران نه مورد تایید نظام است و نه قانون اجازه آنرا داده و نه امر گسترده و دائمی بوده ،مساله قاچاق و سوء استفاده برخی بوده است که برخورد هم شده است ،آنوقت کسی یک کلکسیون انتقاد درست می کند و با //// یک نظام مردمی منتخب مردم را به “وطن فروشی” متهم می کند ،بحث من این نزاع های صغروی است ،حالا شما اینجا باز همین کار را کردید :ایران در سوریه با توجیهاتی امنیتی یا قانونی که دارد دخالت کرده است در جهت حمایت از حکومت قانونی آنجا ،و نفی گندی که تروریست ها و تروریست پرورهایی مثل آمریکا و ترکیه و عربستان و برخی کشورهای عربی در آنجا بوجود آوردند ،آنوقت شما این را مصداق “وطن فروشی” می نامید ،پس بحث من و شما در زشتی مفهوم وطن فروشی نیست ،بحث مصداقی است ،شما تز”لزوم پذیرش بی قید و شرط امریه های سلطه جویان خارجی” را “وطن فروشی” نمی دانید و من آنرا عین وطن فروشی می دانم ،شما بمباران ایران توسط خارجی ها و رضایت به آنرا وطن فروشی نمی دانید من میدانم ،حال این بحث ها گذشت ،سوال از شما این است که آیا ایران ابتدا رفت سوریه مداخله کرد و داعش و القاعده را دستشان را باز کرد و مثل نقل و نبات تروریست های مختلف را بال و پر داد یا امریکا و متحدان منطقه ای او ترکیه و عربستان و قطر و شیوخ خلیج؟ چرا چشمتان را می بندید و اینها را فاکتور می گیرید ،بعد به خاطر کینه ای که با جمهوری اسلامی بخاطر اسقاط رژیم سلطنتی مورد علاقه شما یعنی رژیم شاه انجام داده ؛حمایت او از یک متحد قدیمی منطقه ای و جلوگیری از سرایت تجاوزات تروریست ها بخاک ایران را “وطن فروشی” تعبیر می کنید؟ این تعریف جدیدی از وطن فروشی است؟! اما مساله ساخت و آزمایش موشک ها که جنبه دفاعی دارد ،بمن بگویید چرا کشورهای دیگر اعم از امریکا و روسیه و قدرت های دیگر دائم نه تنها موشک های اتمی کوتاه برد بلکه موشک های بالیستیک اتمی را آزمایش و به ضراد خانه های خود اضافه می کنند؟ چرا اسرائیل چنین می کند؟ چرا کشورهای اقمار امریکا چنین می کنند؟ چرا اینها مورد اعتراض شما نیست؟ چرا وقتی ایران موشک حتی بالیستیک که قابلیت حمل کلاهک های هسته ای را دارد و هیچ قانون و قطع نامه سازمان ملل متحد را هم نقض نکرده را آزمایش می کند و بر دفاعی بودن آن تاکید می کند ،شما اینرا می بینید و در بوق می کنید؟! این آیا وطن فروشی نیست که یک ایرانی نخواهد بنیه دفاعی کشورش تقویت شود؟ بحث من با این رویکردهای متناقض شماست ،البته روشن است چون شما با جمهوری اسلامی و حکومت منتخب اکثریت مردم ایران مخالفید و حتی گاهی تصریح یا اشاره می کنید که بد نیست امریکا بیاید و ایران را مورد حمله قرار دهد ،طبیعی است که از تقویت بنیه دفاعی یا نظامی ایران ناخشنود باشید یا غرغر کنید.بمن بگویید که آزمایش موشک با کدام قاعده و قانون بین المللی تنافی دارد و اگر تنافی دارد چرا خود آنها دائم چنین می کنند و ضراد خانه های خود و نوکرانشان در منطقه را ارتقاء می بخشند؟

         
        • قبلن در جواب اق مرتضی متنی نوشتم نمیدانم چرا حذف شد اشکال از کامپبوتر من نیست شاید مدیر سایت از نوشته من خوشش نیامد

          ————–

          نخیر امیر گرامی. من مطلبی را حذف نمی کنم مگر این که…. که بسیار نادر است اینگونه موارد

          .

           
  14. هاشم خواستار؛ کشوربه نقطه جوش خود رسیده، هرلحظه امکان انفجار یکی ازشهرها و سرایت آن به دیگر شهرها ست

    https://www.youtube.com/watch?v=dGONCoLpz_M

     
    • اقامرتضی گرامی انتقاد شما از مسلئل مطرح شده در مورد دکتر مصدق دزست اما در مورد دخالت جمهوری لسلامی برای نگهدازی بشار اسد که در حقیقت مربوط به مردم سوریه میباشد به قول خودتان خلط مبحث کرده اید و انرا مربوط به مبارزه با تروریسم دانسته اید دیگر اینکه وقتی اقایان روحانی که وابسته به حکومت هستند اظهار میکنند که بین سوریه و حوزستان باید سوریه را حفظ کردچه وازه ای باید به کاربرده شود با احترام

       
      • ممنون امیر گرامی ،پیام شما را خواندم ،در مورد بشار اسد ،آیا از نظر شما او رئیس جمهور قانونی کشور سوریه بوده است یا نه؟ بگمانم نمی توانید او را رئیس جمهور کشور سوریه ندانید ، حال فرض می کنیم در بهار عربی ملت سوریه یا بخشی از آنها برای مطالبه اصلاحات یا حتی کنار رفتن بشار تظاهرات کردند ،تا اینجا فکر می کنم تفاهم داریم ،من می پذیرم که بشار در مواجهه ابتدایی با مردم تظاهر کننده سوری اشتباه کرد که اعمال خشونت کرد ،سوال از اینجا ببعد است ،آیا اشتباه تاکتیکی بشار موجب این می شود که او دیگر رئیس جمهور مشروع مردم سوریه باشد؟ و بدنبال این سوال سوال دیگر این است که آیا چنین اشتباه تاکتیکی بشار مجوز این می شود که کشورهای خارجی ابتدا مخالفان داخلی بشار را تسلیح (مسلح کردن) کنند و بدنبال آن فوج فوج تروریست های گوناگون از داعش و القاعده و گروههای مختلفی که الان نام آنها را بیاد ندارم را به سوریه بسیج و واردات! کنند؟! بعد هر کدام از کشورها که مایل به سقوط رئیس جمهور قانونی سوریه هستند بخواهند آن گروه مورد حمایت خود را جایگزین بشار کنند؟ سوال این است که کدامیک از این دخالت ها با منشور حقوق بشر و معاهدات بین المللی و نظارت سازمان ملل متحد هماهنگ است و چه توجیه حقوقی پشت این گونه رفتارها که منجر به آوارگی میلیونها سوری و ویرانی اکثر شهرهای سوریه شود؟ اینها نقض حقوق بشر و نقض معاهدات و الزامات بین المللی نیست؟ علاوه اینکه نقش سازمان ملل اینجا چیست؟ چطور وقتی سخن از حقوق و آوارگی فلسطینیان می شود فورا گفته می شود که :اسرائیل یک واقعیت یا یکی از اعضاء ملل متحد است، چطور همین استدلال و اینکه سوریه هم یکی از اعضاء ملل متحد بوده است اینجا ساری و جاری نیست؟ چطور نقض حاکمیت یکی از اعضاء ملل متحد یعنی سوریه بمرآی و منظر سازمان ملل توسط اعضائی از سازمان ملل مثل امریکا و ترکیه و عربستان و همپالکی های او در اینجا نه تنها جایز است بلکه شایسته است؟ به اسرائیل که می رسد همین ها بهمان استدلال پیش گفته بر مشروعیت اسرائیل و نقض حقوق ملت آواره فلسطین تاکید می کنند؟ این کوسه و ریش پهن ها در روابط نفع طلبانه مستکبران و یاغیان بین المللی را نباید دید و فقط باید بر سر جمهوری اسلامی ایران کوفت که چرا رفته است بعد از آنکه یاغیان نفع طلب بین المللی تروریست ها را تسلیح و ترانزیت و ساپورت به سوریه کردند و سبب کشته شدن صدها هزار از مردم سوریه و آوارگی میلیونها سوری شدند ،از یک رئیس جمهوری قانونی و متحدی استراتژیک در برابر تروریست ها و یاغیان بین المللی که چشمان آنها جز منافع عاجل دنیوی خود را نمی بیند،دفاع کرده است؟ اینکه می گویید “در حقیقت مربوط به مردم سوریه” است ،اولا چرا این ایراد منتقدین به اطراف دیگر قضیه یعنی :امریکا ،روسیه ،ترکیه ،عربستان ،قطر و …نمی شود که به آنها گفته شود:دعوای مردم سوریه با حاکم خود مربوط بخود آنهاست؟ چرا این سوال فقط متوجه ایران می شود؟ آیا مداخله در امور داخلی کشور سوریه حق طبیعی امریکا و ترکیه و عربستان و دیگر کشورها بوده است یا سازمان ملل متحد چنین اجازه ای به آنها داده است یا این اقتضای یاغیگری و قلدری و نفع طلبی غیر مشروع آنهاست؟
        ثانیا:سوریه و حکومت قانونی آن یک متحد استراتژیک قدیمی ایران بوده است ،و کمک ایران به سوریه برای دفع معضل تروریسمی که از سوی نفع طلبان به آن وارد شد ،امری طبیعی در روابط بین متحدان منطقه ایست.
        ثالثا:دیدگاه شما از نظر دیانت اسلام و قانون اساسی جمهوری اسلامی دیدگاه مقبولی نیست ،و در اصولی از قانون اساسی ایران مساله دفاع از مظلومین در برابر ستمگران وجود دارد.
        رابعا:تامل کنید ایران از چه زمانی وارد این معادله شد؟ ایران تروریست ها را آورد آنجا؟ یا وقتی تروریست ها به آنجا ترانزیت و تسلیح و حمایت شدند ،ایران کمک های مستشاری و نظامی خود را آغاز کرد؟

        در مورد آن اظهار نظر ، اولا می دانید که متاسفانه در ایران همه افراد و گروهها و امام جمعه ها و اشخاصی که دخالت مستقیمی در دستگاه دیپلماسی ایران ندارند هرگونه که بنظرشان درست رسید اظهار نظر می کنند ،آنچه که معیار هست اینجا اظهار نظرات رسمی دستگاه دیپلماسی کشور است ،شما ببینید وزارت خارجه ،وزیر خارجه ،سخنگوی وزارت خارجه چه موضع رسمی داشته اند ،اینکه فلان امام جمعه دلش خواسته چیزی بگوید بگوید اینجا سنجه،سخن امام جمعه ها نیست.
        ثانیا مطلب مورد نظر اینطور که شما نقل کردید اظهار نشد ،تاجایی که من بیاد دارم ظاهرا طائب در توضیح و توجیه همکاری ایران با سوریه در برابر تروریست ها اینطور گفته بود که اگر ما آنجا داعش و تروریست های دیگر را دفع نکنیم باید در خوزستان با آنها بجنگیم ،من اینطور بیاد دارم ،حال اگر واقعا او چنین گفته باشد ،سخن نادرستی گفته است و سخن او معیار نیست ،اما این نکته درست هست که گاه اگر خطری بموقع و با هزینه کمتر دفع نشود ،دفع نهائی آن ممکن است با هزینه بیشتری صورت گیرد.
        با احترام

         
  15. سلام / آقای نوری زاد به نظر شما ، آیا دونالد ترامپ رئیس جمهور اَمریکا ، احمد نژاد کشور اَمریکا است ؟

    ————

    درود دوست گرامی
    مهم این نیست که ترامپ چگونه است. مهم این است که در آمریکا یک خورشید بر سر کشور نورافشانی می کند به اسم قانون. که در شکلی کلی، همه ی مردم و شخص رییس جمهور، زیر تابش مستقیم این خورشیدند و امکان خطا و زد و بند را به حداقل رسانده. در آمریکا رعایت قانون یک اصل مسلم و محکم و خلل ناپذیر است و در اینجا همه ی قانون به یک “زرشکِ” حضرات بند است.
    با احترام

    .

     
  16. فکرر میکنم این جمله ار ولتر باشد.ا
    اولین دروغ کویان و دغلبازان تاریخ روحانیان مذهبی بودند
    اولین دینداران ساده لوحانی بودند که انها را باور کردد
    نیچه
    از روزیکه تاریخ نوشته شد کارخانه پیامبر سازی خدا هم که در هر ۲هفته یک پیامبر تولید میکرد تعطیل شد

     
  17. سید مرتضی
    10:41 ق.ظ / فوریه 24, 2017
    دموکراسی با زور و میلیتاریسم و دست گدایی دراز کردن بسوی اجانب علیه وطن و درخواست تسلط آنان و هجوم و کشتار هم میهنان حاصل می شود یا دارای یک پروسه خاص بخود و آگاهی متدرج انسانهاست؟
    …………..
    همانطوریکه باند خمینی برای نابود کردن ایران از خارجیان کمک گرفت و ایران را بویرانی کشید آره می شود از خارجیان برای سرکوب و از کار انداختن قدرت سرکوب دستگاه حاکم در یک کشور از موقعیتهائی که توسط خارجیان بوجود می آید برای رهائی کشور و بسیج تودها استفاده کرد.بهمین جهت در هر شرایطی شناختن دشمن اصلی مهمترین گزینه ایست که اپوزیسیون یک حکومت فاشیستی مشتی دزد و آدمکش اسلامی باید همیشه مد نظر داشته باشند تا بتوانند از هر روزنه ائی برای رهائی کشور استفاده کنند.اینها ربطی به اراجیفی که آخوندهای /// و دزد و آدمکش بنام وطن ولی برای حفظ ناندانی خود بخورد مردم می دهند ندارد.چون در این 38 سال مردم ایران بخوبی معنی وطن در نظر آخوند را دریافته اند.وطن آخوند یعنی حفظ قدرت و ناندانی خود بهر صورتی ولو با ویرانی و فقر و رنج و کشت و کشتار ایرانیان. چنین وطنی وطن ایرانیان نمی تواند باشد.وطن جائیست که افراد ان با هم در برابر قوانینش برابر و ازاد باشند.احزاب مردمی و تفکر ازاد باشد .قوانین اش دمکراتیک و سکولار و انسان محور باشد نه شیعه محور!مردم ایران امروز در بند مشتی دزد و آدمکشی است که ایران را اشغال کرده اند.بنابراین هر کمکی برای رهائی را باید بخوبی سنجید و برای رهائی وطن از آن استفاده کرد.

     
    • درود بر مزدک عزیز بسیار زیبا بود جواب دندان شکن به این میگن . صدای خورد شدن دندانها را علی رغم بعد مسافت شنیدم و لذت بردم.
      بر جوانان و ملت عزیز ایرانست که گول شعار هایی که فقط برای بقا این نظام منحوس به خورد ما میذهند نخوریم.
      سعادت ما فقط و فقط در بیرون راندن این قوم وطن فروش و ناموس فروش واختلاس گر تزوریست میباشد به هر وسیله .

       
    • اولا مرحوم آقای خمینی دنبال نابود کردن ایران نبود و از هیچ خارجی هم کمک نگرفت،اتکاء عمده رهبر انقلاب ایران -غیر از اتکاء معنوی و توکل بر خدای متعال- بر نیروی مردم و هوشیار و بیدار شدن آنها در برابر رژیم شاه بود ،تاریخ مبارزه و رهبری ایشان و تاریخ انقلاب اسلامی ایران روشن است ،خمینی به مبارزه و رهبری خویش ادامه داد و قریب به پانزده سال در تبعید بود بعد هم که در فشار قرار گرفت اعلام کرد فرودگاه به فرودگاه به مبارزه ام ادامه خواهم داد و از مرگ و آوارگی هم هراسی نداشت ،اراجیفی هم که اخیرا بی بی سی و برخی رسانه های خارجی در مورد ارتباط ایشان با دولت امریکا ادعا کردند مورد نقد و نفی اطرافیان ایشان واقع شد ،بهرحال شاه وابسته به امریکا و امریکا حامی او بود و در آستانه تحول و انتقال قدرت خطر کشتار وسیع توسط ارتش وجود داشت و تلاش و گفتگو و تعیین خط مشی ها در این مواقع اقتضاء گفتگو و ملاقات و سوال و جواب داشته است ،و اینها غیر از کمک گرفتن از اجنبی یا دم تکان دادن برای او یا دعوت به حمله و تجاوز به وطن است.
      ثانیا: نکته اصلی در این نوشته این است که :کسانی که از “وطن فروش” خواندن نویسنده نوشته بالا بخشم می آیند یا به آن اعتراض دارند و تئوری بافی می کنند و بحث های انحرافی مطرح می کنند ،خوب است باز نظر کنند به عبارت این جناب سکولار حقوق بشری و میهن دوست ،عبارت این نوبت! :

      “آره می شود از خارجیان برای سرکوب و از کار انداختن قدرت سرکوب دستگاه حاکم در یک کشور از موقعیتهائی که توسط خارجیان بوجود می آید برای رهائی کشور و بسیج تودها استفاده کرد”!
      (مزدک 1 در نوشته بالا)
      آره دیگر! منطق مزدک ایرانی ایران دوست وطن پرست طرفدار حکومت سکولار این است که آره می شود! چی می شود؟ اینکه از “خارجیان” (اینجا یعنی دولت ایالات متحده امریکا بریاست یک فرد روانی بتصریح خود روان شناسان امریکائی!) برای سرکوب حکومت ایران “استفاده” کرد! چگونه استفاده کرد؟ اینکه از او بخواهیم ،یا او را کیش کیش دهیم ،یا راضی باشیم به اینکه امریکا از طریق هوا و دریا و زمین به کشور ایران حمله کند ،و از آنجا که حکومت ایران هم دارای پشتوانه مردمی است و هم دارای بنیه نظامی و دفاعی قوی است ،سرکوب او معنایی پیدا نمی کند جز به اینکه امریکا بیاید همه شهرهای ایران و زیر ساخت های نظامی و اقتصادی ایران و مردم شهرها را زیر بمباران و موشک باران بگیرد تا حکومت ایران سرکوب و ساقط شود ،بعد یک فرش قرمز خوشرنگ در فرودگاه پهن کنند تا این جناب و امثال او از میهن پرستانی نظیر او تشریف بیاورند اینجا حکومت سکولار را جایگزین کنند ،این است “وطن پرستی” و “میهن پرستی” فراریان از وطن که در حال خوشگذرانی در ناف اروپا و امریکا هستند ،و گوش بزنگ نوای تهدید ترومپت سرگشاد ترامپ نامتعادل هستند ،البته عدم تعادل و روانی بودن ترامپ برای آنها بی فائده نیست! اینرا در یک نوشته دیگری تصریح کردند! این تصریحات هم اصلا ربطی به “وطن فروشی” ندارد! چون وطن فروشی یعنی :قتل های زنجیره ای گروهی خودسر!،وطن فروشی یعنی اسید پاشی چند نفر احمق بانگیزه های گوناگون! وطن فروشی یعنی فروش رسمی خاک حاصلخیز وطن توسط “نظام”!،وطن فروشی یعنی اختلاس چند نفر دزد و مختلس! اینها در قاموس سکولارهای وطنی وطن فروشی است ،اما دعوت از بیگانگان یا رضایت به بمباران و موشک باران و اشغال نظامی وطن توسط اجانب اصلا وطن فروشی نیست بلکه عین “عقلانیت” و “خردمندی” و “اندیشه آزاد” و “خود آیینی” و “انسان گرائی” و گزافه گوئی های نظیر اینهاست!

       
  18. https://amadnews.com/2017/02/25/افشای-جاسوسی-پیمان-عارف-در-روزنامه-ی/
    اقاي نوري زاد سلام
    به نظر شما اين خبر امدنيوز صحيح است

    —————————

    پس از مجادلات ایجاد شده در ترکیه بر سر اخراج «پیمان عارف» از سوی پلیس مبارزه با ترور این کشور و اخراج او که گفته شده تحت عنوان دانشجو به همکاری با نهادهای امنیتی ایران می‌پرداخت، روزنامه یئنی شفق ترکیه در نوشتاری به فعالیت‌های این فرد علیه دموکراسی‌خواهان ایرانی که در قالب پناهنده سیاسی در ترکیه زندگی می‌کردند و چگونگی همکاری این فرد با نهادهای امنیتی ایران پرداخته است.

    بنا به گزارش منتشر شده در روزنامه یئنی شفق در خصوص چگونگی ورود عارف به لبنان چنین نوشته شده است: «پس از ابلاغ حکم اخراج از کشور به پیمان عارف، وی بنا به خواست خود از فرودگاه آتاتورک استانبول به لبنان فرستاده شد و هنگام ورود وی به فرودگاه بین المللی رفیق حریری بیروت از سوی گروهی از هواداران گروه حزب‌الله لبنان مورد استقبال قرار گرفت و هم اکنون نیز تحت حمایت این گروه می‌باشد. پیمان عارف پس از پایان تحصیلات خود در امتحان وزارت امورخارجه ایران شرکت کرده اما پذیرفته نشده بود و پس از این عدم قبولی یکی از نیروهای امنیتی ایران به وی پیشنهاد همکاری داوطلبانه در ترکیه یا هر کشور دیگر را داده بود.»

    لازم به ذکر است که اقدامات این فرد بارها از سوی نیروهای مختلف دموکراسی‌خواه در ایران مورد انتقاد قرار گرفته بود و از جمله خانم فاطمه حقیقت‌جو نماینده سابق مجلس شورای اسلامی ایران و از نیروهای منتسب به جنبش سبز در تاریخ ۸۲/۰۴/۱۳ در نمابری که به خبرگزاری فارس ارسال نموده بود اظهارات پیمان عارف در مصاحبه با خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تکذیب و این اظهارات را سناریوی از پیش طراحی شده استراتژیست‌های سرکوب و خشونت که برای سرپوش گذاشتن بر جنایات خوابگاه طرشت طراحی و اجرا می‌گردد بیان کرده بود.

    از دیگر سو آقای ادیب برومند در نامه‌ای که در تاریخ ۱۳/۶/۹۲ خطاب به حزب پان ایرانیست نوشته بود اظهارات پیمان عارف که خود را منتسب به جبهه ملی می‌دانست را به تندی تکذیب کرده بود.
    پس از کشف فعالیت‌های پیمان عارف از سوی پلیس ترکیه و اخراج وی از این کشور و دیپورت او به لبنان بسیاری از فعالان حقوق بشر و پناهندگان سیاسی که در ترکیه زندگی می‌کنند نا امنی‌های روانی که پیمان عارف در مدت اقامت در ترکیه برای آنها ایجاد کرده بود را افشا کردند و سایت «آمدنیوز» تصویر حکم شلاق وی را در فضای مجازی منتشر نمود که در آن علت شلاق او که برخی از خبرگزاریها به عنوان توهین به رئیس جمهور بیان کرده بودند را کشف ماده مخدره حشیش و استعمال آن از سوی وی بیان می کرد.

    لازم به ذکر است که علاوه بر موارد فوق، گزارش منابع خبری از پناه‌جویان و مهاجران ایرانی مقیم ترکیه حکایت از موارد متعدد و بی‌شماری از بی انضباطی‌های مالی و اجحاف پیمان عارف نسبت به برخی از پناه جویان و مهاجران ایرانی و مال باختگی تعداد فراوانی از آنان دارد که باعث از دست رفتن تمام دارائی و آواره شدن برخی از آنان در غربت را به همراه داشته است.

    تشویق برخی از افراد برای مهاجرت به ترکیه، ساختن پرونده‌های تقلبی برای آنان جهت ارائه به کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در ترکیه، بدنام کردن فعالان سیاسی و زندانیان سابق سیاسی با اصرار به دعوت کردن آن‌ها به ترکیه، تله گذاشتن در مسیر پناه‌جویان برای قرار گرفتن در دام‌های امنیتی طراحی شده و … از جمله اقداماتی است که پیمان عارف تحت عنوان فعال سیاسی و کارشناس بی بی سی، در طول دو سال اقامت خود در ترکیه بسیاری از هموطنان ایرانی را گرفتار و موجبات تباهی زندگی آن‌ها را فراهم کرده است.

     
  19. سید مرتضی
    12:02 ق.ظ / فوریه 24, 2017
    این تیتر ارتباطی با موسس جمهوری اسلامی ایران مرحوم آیت الله خمینی نداشته است ،این تیتری بود در یکی از نسخه های کیهان ،که بدنبال مصاحبه مرحوم خسرو شاهی ،توسط کیهان از آن مصاحبه انتزاع شده بود و حتی در سخنان خود خسرو شاهی هم نبود.مطالبی که از مستراح اسرائیلی فضای مجازی یعنی سایت بالاترین استناد می شود معلوم است تا چه حد دارای استحکام و سندیت است! البته طبیعی هم هست که وطن فروشان به چنین سایت هایی استناد کنند!
    ……………..
    1.آیا خمینی با چنین تیتری مخالفت کرد یا مثل …از فریب مردم کیفورشد؟

    2. مستراح اسرائیلی!ایا مستراح اسرائیلی بنفع اسرائیل نیست؟راستی چه کسانی دهانشان و رفتارشان و قلمشان تا بحال مستراح اسرائیل در ایران بوده و به اسرائیل بیشتر نفع رانده اند؟

    3.وطن فروش…
    من نیز این ضفات تو و همفکرانت را توهین به شما نمی دانم.پس ////////برو کاری شرافتمندانه پیدا کن و دست از ////////////////

     
    • اولا فحش دادن و الفاظ چنگکی نشانه ضعف و فقدان استدلال و منطق وطن فروشان است
      ثانیا توضیح داده داده شد که آن تیتر برداشت کیهان از مصاحبه مرحوم خسرو شاهی بود و ربطی به ایشان یا مرحوم آقای خمینی نداشت.
      ثالثا من سایت یا شبکه اجتماعی بالاترین (و نه کاربران آنجا را) را به مستراح تعبیر کردم برای اینکه غالب مطالب آنجا چیزهایی از قبیل چیزهایی است که جای آنها مستراح است ،از مطالب زشت و توهین آمیز به ادیان و مذاهب و اشخاص تا مزخرفات سیاسی یا جنسی که آنجا می گذارند این است که تشبیه بالاترین به مستراح تشبیه بجا و زیبائی است خواه بانی آن اسرائیل باشد یا نباشد.
      رابعا رفتار و گفتار و قلم شما به اهداف اسرائیل و امریکا شبیه تر و نزدیکتر است.
      خامسا:کار شرافتمندانه شما چیست؟ فحاشی علیه ادیان و اشخاص و دعوت میهن دوستانه از اجانب برای تجاوز بخاک وطن ؟!

       
  20. هموطن

    جناب آقای نوریزاد ، جناب آقای دکتر ملکی،گروه لگام و سایردوستان با درود و روزگارتان به نیکی
    مدت مددی است که از سرکار خانم نرگس محمدی که در قفس شیرزنان و دور از شیرزادگان ، شب و روزش را سپری میکند ، بیخبریم . البته انتهای این شب و روز سرد و سفید همیشه سبز خواهد بود . اگر قرار بر آن بود قفلی که بر در آن قفس زدند و باز نشود ، بجای آن در ، میله های آهنی جوش میداند . پس روزی باز خواهد شد . با اینکه کلید آن قفل در دستان عده ای … (سه نقطه از مش قاسم )است مجبور ند روزی آن کلید را بکار اندازند .
    ولی هموطنان عزیز ، قفل زبان و قلم مان در دستان خودمان است ، چرا نمیخواهیم قفل آنها را باز کنیم . به قول معروف ً بجای آنکه به تاریکی ها لعنت بفرستیم یک شمع روشن کنیم ً
    جای آنهاییکه در بند هستند در نمایشگاه آقای نوریزاد خالی است .
    جناب آقای نوریزاد
    یک سلام خورشید باقی است که به جمع دوستان ناآشنا خواهم پیوست که بسی افتحاریست بر این مسافر.
    به امید دیدار

     
  21. مصادیق خیانت در امانت در دولت پاکدستان
    ⛔️فارس و کیهان و وطن امروز و دلواپسان حامی، پاسخ دهند

    ◀️امیرالمومنین علیه السلام در نامه 26 نهج البلاغه: کسی که امانت را سبک شمارد، و به آن خیانت ورزد، جان و دینش را از آن پاک نکند خود را در دنیا به ذلت و خواری انداخته، و در آخرت خوارتر و رسواتر خواهد بودو قطعا بزرگترین خیانت، خیانت به ملت است.

    ⛔️آنچه در دولت مهرورزان دیدیم و از آن می توان به مصادیق خیانت در امانت اشاره کرد:

    1- ۳۲هزار میلیارد تومان وزارت علومنامعلوم
    2- منابع مالی خریداران مسکن مهر نامعلوم
    3- پول نفتی که بابک زنجانی فروخت نامعلوم
    4- دلیل انحلال سازمان برنامه و بودجهنامعلوم
    5- ۸۰۰ میلیارد دلار درآمد طلایی نفت نامعلوم
    6- ۸۰ میلیون دلار پول فروش دکل نفتی نامعلوم
    7- فساد ۱۲ هزار میلیارد تومانی بانکی نامعلوم
    8- پول ۱۲۶ هزار تن چای سازمان چای کشور نامعلوم
    9- عامل رانت هفت هزار میلیاردی برای صرافان نامعلوم
    10- ۱۳ هزار میلیارد تومان بودجه منطقه آزاد قشم نامعلوم
    11- فساد۴۰۰ میلیون دلاری در واردات لوازم هواپیما نامعلوم
    12- پاداش ۲.۶ میلیارد تومانی به اطرافیان رئیس دولت نامعلوم
    13- گم شدن اسناد تاریخی و کتب خطی میراث فرهنگینامعلوم
    14- بدهی ۳۵ میلیارد دلاری شرکت نیکو به شرکت نفت ایراننامعلوم

     
  22. ضمن احترام به سیدمرتضی و کسانی که به این نظام علاقه مندند و سنگش را به سینه می زنند توجهشان را به متن زیر جلب می کنم. دوست ندارم دوستان بقول آقای نوری زاد ولایی، صرفا با این شماتت که اینجور مطالب سطحی و تکرار مکررات فضای مجازی است به بر زمین گذاشتن بار این سوال عجله کنن و خودشان را خلاص بنمایند:

    تقسیم صدها میلیارد تومان بنام فرهنگ، اما علیه فرهنگ
    (بودجه فرهنگی کشور به چه اشخاص و نهادهایی داده می‌شود؟)

    لایحه بودجه توسط مجلس نهم برای این نهادها افزایش چشمگیر داشت.

    نهادها و افراد دریافت‌کننده‌ی بودجه‌ی بیش از هزار میلیارد تومانی فرهنگی در “جدول شماره ۱۷” پیوست لایحه بودجه‌ ۹۵، این علاوه بر بودجه صداوسیما، ستاد امربمعروف، بسیج و…است. سهم بیت رهبری؛ سپاه و شورای نگبهان و… جداست

    ۱- شورای عالی حوزه علمیه قم بیش از ۳۵۱ میلیارد تومان

    ۲- شورای عالی برنامه‌ ریزی حوزه علمیه خراسان ۸۱/۵ میلیارد تومان

    ۳- نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها ۱۰۵ میلیارد تومان

    ۴- دفتر تبلیغات اسلامی حوزه عملیه قم ۱۰۲ میلیارد تومان

    ۵- مرکز خدمات حوزه علمیه ۴۰۲ میلیارد تومان

    ۶- جامعه المصطفی ۲۵۶ میلیارد تومان

    ۷- مجمع جهانی اهل بیت ۳۸/۵ میلیارد تومان

    ۸- شورای سیاست‌گذاری حوزه علمیه خواهران نزدیک به ۲۰۳ میلیارد تومان

    ۹- شورای سیاستگذاری ائمه جمعه ۳۸ میلیارد تومان

    ۱۰- مؤسسه پژوهشی و فرهنگی انقلاب اسلامی ۱۴ میلیارد تومان

    ۱۱- مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت ۶/۵ میلیارد تومان

    و برخی از روسای نام‌آشنای و شماری دیگر از مراکز دریافت‌کننده‌ی بودجه‌ی فرهنگی در جدول شماره ۱۷

    محمود هاشمی شاهرودی برای “دانشگاه عدالت” (۴/۵ میلیارد تومان)

    سید محمد خامنه‌ای برادر رهبر جمهوری اسلامی برای “بنیاد حکمت اسلامی صدرا” ۴/۳ میلیارد تومان

    سید هادی خامنه‌ای برادر کوچکتر رهبر جمهوری اسلامی است که برای “پژوهشکده تاریخ اسلام” ۶۰۰ میلیون تومان

    محمود هاشمی شاهرودی برای “دانشگاه عدالت” ۴/۵ میلیارد تومان

    غلام‌علی حداد عادل برای “بنیاد سعدی” ۷/۱ میلیارد تومان

    محمدتقی مصباح یزدی برای “مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی”۲۸ میلیارد تومان

    جوادی آملی برای “مؤسسه اسراء” بیش از ۱۱ میلیارد تومان

    جعفر سبحانی برای “مؤسسه امام صادق” بیش از ۴ میلیارد تومان

    جوادی آملی، سبحانی و مصباح یزدی برای مرکزی دیگر به نام “مجمع عالی حکمت اسلامی” نیز بودجه‌ای حدود ۲/۵ میلیارد تومان دریافت می‌کنند.

    محمدرضا مدرسی یزدی (عضو شورای نگهبان) برای “مؤسسه پرتو ثقلین” ۱/۹ میلیارد تومان حجت‌الاسلام محمد نقدی برای مؤسسه “ترجمان وحی” بیش از ۱/۳ میلیارد تومان

    وحید جلیلی (برادر سعید جلیلی) برای “جشنواره عمار” ۴/۵ میلیارد تومان

    سردار علی‌اکبر مداحی برای “هیأت رزمندگان” بیش از یک میلیارد تومان

    حجت‌الاسلام نواب معاون سیاسی “جامعه روحانیت مبارز” برای “دانشگاه ادیان و مذاهب” بیش از ۴ میلیارد تومان

    حجت‌الاسلام رضا مختاری برای “مؤسسه کتاب ‌شناسی شیعه” بیش از۳۰۰ میلیون تومان

    حجت الاسلام حمید روحانی برای “بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانش‌نامه انقلاب اسلامی” نزدیک ۳/۵ میلیارد تومان

    حجت‌الاسلام محسن قرائتی برای “ستاد اقامه نماز جمعه” ۴۴ میلیارد تومان

    “بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود” بیش از یک میلیارد تومان

    اما بودجه هاي فرهنگي تنها منحصر به همين موارد نيست و نهادهاي و ارگان هاي مختلف نيز در اين راستا بودجه هاي مختلفي دريافت مي کنند.بعنوان مثال سه رديف بودجه ديگر براي ماموريت هايي خاص وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي عبارت اند از:

    بنياد بين المللي فرهنگي و هنري امام رضا (ع) ٨ ميلياردو ٦٠٠ ميليون تومان
    ستاد عالي کانون هاي فرهنگي و هنري مساجد ٥٣ ميليارد تومان
    کمک به اشخاص حقوقي غيردولتي ٢٨ ميليارد تومان

    اين در حالي است که براي بازسازي مساجد و حسينيه ها و برنامه هاي عام المنفعه، يک رديف ٨٠ ميلياردتوماني هم در اختيار قرارگاه خاتم الانبيا سپاه است تا در اجراي «طرح کوثر» به اين ماموريت بپردازد.

    حالا میشه بابودجه مدارس مقایسه کرد. بازم بگیم مشکل فرهنگی داریم. بازم بگیم محیط زیست و هلال احمر مشکل بودجه دارند..!! خلاصه تا دلتون بخواد بذل و بخشش از بودجه ای که بمردم تعلق دارد، به نهادهای خودی وجود دارد. پس تعجب نکنید چرا اینقدر فقر، بیکاری، بدبختی و مشکلات محیط زیست داریم

     
    • ضمن احترام به مرضیه ،حال چرا ایندفعه بنام مرضیه؟! بحث وطن فروشی تمام شد ،رفتید سراغ لیست کردن بودجه های تخصیص یافته به نهادهای فرهنگی رسمی ناشی از جمهوری اسلامی؟!
      حالا من الان به این اعداد و ارقام و صحت و سقم آنها یا بحث های مقایسه ای بین آنها و سایر موارد ردیف بودجه کشور کاری ندارم ،اینها بودجه تصویب شده رسمی کشور است پس از کارشناسی نمایندگان مردم در مجلس شورا ،روی آنها و سایر موارد ردیف های بودجه طبعا کار شده است ،و در مورد آنها و سایر موارد هم حتما استدلال های کارشناسی وجود دارد ،شما آیا رفته اید تمام محتویات بحث های کارشناسی در کمیسیونهای مختلف مجلس شورا و در کمیسیون تلفیق را دقیق خوانده اید و این موارد لیست شده بقول خودتان سطحی در شبکه های مد شده اجتماعی را اینجا کپی کرده الفاظی تبلیغاتی دنبال آن آورده اید؟ آیا رفته اید سراغ کارشناسان مجلس یا گزارش های احتجاجات مخالفان و موافقان را در این موارد و سایر مواردی که در بودجه هست خوانده اید یا صرفا با دیدن اعداد و ارقامی اقدام به تخمین های استحسانی می کنید؟ یا فرض کنید اگر آن مورد نقض شما مثلا در آموزش و پرورش آنطور که شما مطلوب می دانید تصویب شود آنگاه شما دست از اعتراض و انتقاد خود به راه کارهای قانونی مجلس بر می دارید ،یا مشکل شما مشکل مبنائی است؟ آیا حضرت عباسی! مشکل شما مخالفت با اصل جمهوری اسلامی نیست؟ آیا مشکل شما مخالفت با اصل فرهنگ اسلامی یا ترویج آن نیست؟ اینرا بگویید شاید من نسبت به کسی که پشت این نام یا نام های دیگر می نویسد بدبین باشم ،شما بگویید من اصل جمهوری اسلامی و حجیت قانونی کار نمایندگان منتخب مردم در مجلس و حجیت مصوبات آنرا می پذیرم و در عین حال انتقاد به جزئیات ردیف های بودجه دارم ،در این صورت راهکار مشخص است که باید دید استدلال های فنی کمیسیون های تخصصی مجلس و برآیند آنها که در رای در صحن مجلس و اظهار نظرها بروز می کند چیست ،ممکن است شما در مراجعه به آنها یا گزارش های دقیق آنها مجاب شوید. اما من میدانم که مشکل شما واقعا این نیست که چرا مثلا بودجه آموزش و پرورش فلان قدر است و بودجه بهداشت مثلا فلان قدر است ،مشکل شما در اصل مخالفت با اصل جمهوری اسلامی و نق زدن به اصل حاکمیت اسلام سیاسی در کشور است نه به چگونگی سرشکن کردن ردیف های بودجه!
      بالاخره شما بگویید حرفتان چیست؟ این اسامی که ردیف کرده اید بالاخره نهادهای قانونی و فرهنگی این کشور هستند ،اینکه شما به اسلام معتقد نیستید یا درکی از اسلام سیاسی ندارید یا اصلا رایی به جمهوری اسلامی نداده اید یا بفرهنگ دینی اعتقادی ندارید ،دلیل این می شود که نهادهای فرهنگی این کشور تعطیل شوند و از ترویج و تبلیغ مفاهیم دینی و اسلامی دست بردارند چون شما خوشتان نمی آید؟! این آیا واقعا خودخواهی نیست؟ شما اینجا با مغلطه اسامی اشخاصی را مقدم می کنید بر آن نهاد فرهنگی یا آموزشی که بر آن مدیریت دارند ،این یعنی چه؟ بگویم یعنی چه؟ یعنی شما می خواهید با سفسطه و بی وجدانی و بی اخلاقی وانمود کنید که مثلا فلان میلیارد تومان بودجه فلان موسسه فرهنگی راست رفت توی جیب مثلا هادی خامنه ای یا ایکس یا ایگرگ ،اینطور نیست؟آن سطحی بودنی که خودتان بدرستی گفتید همین است دیگر،ر حالیکه اینطور نیست ،هم در بحث های بودجه برای هریک استدلال وجود داشته هم برای دولت و هم برای مجلسی که گاه لایحه دولت را کم و زیاد یا حتی منتفی می کند ،در خود آن موسسات هم حساب و کتاب وجود دارد ،و باید پاسخگو باشند ،اینطور نیست که بودجه تخصیصی به رضا مختاری مثلا برود بجیب شخصی او ،او خود باید آن بودجه را در مصارف فرهنگی آموزشی و مقدمات آن خرج کند و پاسخگو باشد به مدیران فوق خود ،پس مساله نام شخصی افراد و مصارف شخصی آنها نیست ،گفتم در واقع مشکل شما و اشکال شما مشکل مبنایی است ،مثلا فرض کنید شما چون از اساس با فلسفه اسلامی مخالفید ،نمی توانید درک کنید یا هضم کنید که موسسه ای وجود داشته باشد با پرسنلی که در کار آموزش فلسفه یا پژوهش در باب آن یا جمع آوری و تنظیم و طبع و نشر تولیدات فلسفی قدیم و جدید و هزینه کردن بودجه در این جهات ،خوب این مبنای شماست ،اما مبنای فرهنگی این کشور که جمهوری اسلامی است بر بسط و نشر و ترویج فرهنگ اسلامی و تالیفات اسلامی و احیاء متون خطی یا فراموش شده گذشتگان و نظایر آنهاست ،و این سنخ کارها بتناسب تقسیم کارها در این مراکز نیازمند یودجه و هزینه است ،و شما بدون درک درست صورت مساله همینطور روی عادت یا غرض ورزی با اصل و مبنا ،اقدام بمخالف خوانی می کنید ،و این غیر از پذیرش اصل و تلاش برای اصلاح و بهینه سازی است ،حال شما اقدام به چنین کاری کنید ،وقتی بحث شما بحث مبنائی است و مبنای اکثریت این کشور جمهوری اسلامی است ،شما مخالف خوانی های معمول خود را بکنید و با چنین مطالب سطحی و مغالطه آمیز و ردیف کردن لیست ها بدون توجه به لزوم بنیان فرهنگی یا استدلال های کارشناسانه ،دل خود را تحت نام ها و عناوین مختلف خوش کنید ،کی به مغلطه شما بها می دهد ،ضمنا من سنگ جمهوری اسلامی را بسینه نمی زنم ،من به جمهوری اسلامی رای داده ام و مادام که مردم بخواهند آنرا اقتضای دموکراسی این است که من هم بخواهم ، پس این شما هستید که مشت بسینه می زنید و نفرین می کنید و من هیچ نیازی ندارم که سنگ کسی یا چیزی بسینه بزنم.
      موفق باشید

      —————
      درود سیدمرتضای گرامی
      دو سال پیش جمعی – حدود بیست نفر- از نمایندگان مجلس خواستار این شدند که با من دیداری داشته باشند. این دیدار در خانه ای با مراقب های لازم انجام شد. جناب علی مطهری نیز یکی از آنان بود. آن روز نمایندگان مجلس سخنانی با من در میان نهادند که پیش از آن خبر نداشتم. مثل این که: پنجاه اصل قانونی اساسی مسکوت مانده و ما اجازه ی ورود بدانها را نداریم. بخشی از این اصول مسکوت مانده ی قانون اساسی مربوط به رهبر و وظایف رهبر است. یا می گفتند: اگر سپاه یا اطلاعات لوایحی را قرار است در مجلس مطرح و تصویب کنند، روز قبلش می آیند و از تک تک نمایندگان امضای مطلوبش را می گیرند تا مبادا فردا در صحن علنی به مشکلی بر بخورند. یا: گاه به گاه دستوراتی از بیت رهبری به مجلس ابلاغ می شود که بدون فوت وقت در مصوبات مجلس جای می گیرند. مثل؟ مثل تعیین ردیف بودجه و میزان بودجه برای دستگاههای منتسب به رهبری. می گفتند در باره ی اینها مطلقا بحثی و کارشناسی ای صورت نمی پذیرد و حتی گاه میزان بودجه را هم خود بیت مشخص می کند. که اینقدر به این بدهید و اینقدر به آن.
      با احترام

      .

       
      • آملا مرتضی، مردم با چه زبانی بگویند که تخصیص این بودجه ها به نهادهائی که کمترین نقشی در تولید نداشته و وجود و عدمشان برای کشور علی السکینه است، از مال حرام هم حرامتر است. شما و همکارانتان مشتی //// بیکاره هستید. مردم درمنتهای بدبختی و سختی دارند برای زنده ماندن جان میکنند و شما //// بجای کارکردن و منشاء ثمری بودن، نشسته اید و پشت سر هم برای مردم لغز می بافید.
        ضمنا از این منبعد از بردن نام من در نوشته ها خودداری کنید. من با شما هیچگونه اشتراک فکری و شخصیتی ندارم.

        آقای نوریزاد…بیزحمت این نسبتهائی که به این آدم ///// داده ام را هاشورکاری نکنید تا بداند که حضور وی در این وبسایت مورد استقبال نبوده و بجز ترویج خرافات دینی و دروغ و آسمان ریسمان بهم بافتن تعبیر نمیشود.

         
        • کبیری باز دهانت بفحش باز شد؟ خیال کردی من اگر از باب اشاره و ناچاری نامی از تو بردم گرایش یا قصد و هدفی داشتم؟ اشاره من در آن گفتگوها فقط ناظر به این بود که شما بوطن فروشی مزدک و برخی دیگر نیستید ،من چه نیازی به اشتراک مواضع با امثال شما فراریان از وطن دارم؟ ،تصویب بودجه ها مطابق با قانون در یک نظامی که مردم آنرا خواسته اند و شما فراری از آن بوده اید ارتباطی با شما ندارد که فرهنگتان فرهنگ غرب زدگی و دین ستیزی است.همینطور شما حق ندارید در حالیکه فراری از وطن هستید از جانب مردم ایران سخن بگوئید ،مردم خودشان زبان و منطق دارند و منطق خود را در راه پیمائی های بزرگ و گویا و در انتخابات نشان می دهند ،و نیازی ندارند که فراریان از وطن که معلوم نیست چه خبط و خطاها یا جنایاتی مرتکب شده اند و بخارج گریخته اند زبان آنها باشند،مشتی بیکاره و علاف در خارج هم شماها هستید که شانی در ایران ندارید و معلوم نیست از کجا ارتزاق می کنید،باشد حتما از این ببعد از تصریح به اسم شما اجتناب خواهم کرد و بصورت وصفی با اوصافی که شایسته آنید از شما یاد خواهم کرد ،البته که چنین است شما گمان کردید که من با شما احساس اشتراک فکری دارم؟ حضور من در اینجا برای استقبال امثال شما نیست ،تصادفا می خواهم معلوم شما شود که منطق شمایان منطق بی منطقان است و شماها هیچ مورد استقبال مردم ایران نبوده و نیستید که در ناف اروپا بسر می برید ،حضور و نوشتن من هم منوط به استقبال یا خوش باش شما نیست من می نویسم تا کور شود هر آنکس که نتواند دید.

           
      • سلام سیدمرتضی گرامی.شماهنوزم دراین سایت هستید؟فکرمیکنم یه برهه ای رفته بودیدوقصد بازگشت هم نداشتیددرسته؟
        متاسفانه خیلی وقته که فرصت نمیکنم به این سایت سربزنم و نوشته های دوستان را بخوانم اما امروز فرصتی دست داد و ازقضا به کامنتهای شما برخوردم.
        سید عزیز جمهوری با اسلامی نمی خواند.جمع اضداداست.اصطلاحش در حوزه چه میشود؟جمهوری یک تعریفی دارد اسلام هم تعریف خاص خودش را.باهرتحلیل وتفسیری هم خداوکیلی نمی توان این دو واژه را به هم مربوط کرد.
        این اماری هم که دوستمون ارائه دادند البته اخباری تکراریه که احتمال صحت ان هم بیشتره.اما درکل اهمیت خاصی نداره.چون سرجمع اینا کلا درمقایسه با هزینه های و درامدهای کلی نظام ذره ای بیشترنیست….
        اما پرسیدید مشکل اصلی چیست.بله مشکل اصلی همانطورکه خودتانهم اشاره کردید نظام اسلامیه.37-8سال مدت زمان کافی بودتا بدانیم و بفهمیم عملا یک نظام اسلامی-شیعی نمی تواند یک مملکت را اداره بکند.فکرمیکنم اگرانصاف داشته باشید باید براین امر صحه بگذارید که درکل این نظام نه تنها نمره قبولی نگرفته بلکه خود مسبب مشکلات زیادی شده که درنبود نظام احتمالا اثری از انها نمی بود..حالا احتمالا شما خواهید گفت که خیر مشکل در اسلام نیستبلکه این عوامل اجرایی ان بوده اند که نتوانستند درست وحسابی و ان طورکه باید اسلام شیعی را پیاده بکنند.درجواب شما بایست متذکر باشیم که در این 1400سال بعداز وفات پیامبراسلام عملا حکومتی پیدا نشده که اسلامی بوده باشد(فرقه های مختلف اسلام)و درمقایسه با حکومت های دیگر موفق ومدل بهتر و برتری باشد.گذشته دور را ول کنیم.همین امروزه مقایسه ملل پیشرفته(باتمام مشکلات موجود)با ملل اسلامی نشان میدهد اغلب انان الگوهای بهتر وانسانی تری در حوزه های مختلف برای انسان ها ارائه داده درعمل هم مدل های موفقتر حتی در بعد معنوی هستند.ودرمقابل مللی که به نحوی اسلام وقوانین ان در انها دخالت دارد بامشکلات عدیده ای مواجهند.
        مقایسه مللی همچون ایران -عربستان-افغانستان-نیجریه-ترکیه-سوریه-و…درمقابل سوییس-المان-لوکزامبورگ-سنگاپور-….نشان میدهد درعمل چه چیزی ازاسلام بابرداشتهای مختلف ان عاید شهروندان شان شده ست.حالا جنابعالی هی کامنت بگذارید که خیر اسلام این نیست و ان هست.قبلا هم بارها پسیدیم و جواب ندادید اما جنابعالی بفرمایید مدل ونمونه حکومت اسلامی که موفق بوده و سعادت شهروندان خود را تامین کرده را نام ببرید..البته میدانیم همچین حکومتی تا به امروز نبوده حالا بعدها اگر بوجود بیاد (حکومت جهانی امام زمان شیعیان)ان حرف دیگری ست.

         
      • این آخوند خودشو به خواب زده چون نونش تو این نظامه.پس نوریزاد خودتو واسه بیدار کردنش به زحمت ننداز!به این بابا اگر تو روز بگی روزه هزار سفسطه می کنه که بگه شبه.پس بی خودی زحمت نکشین از خواب خوش بیدارش کنین.مگر همین بابا نبود که گفت امام کی گفته مسکن و آب و برق مجانی می کنه در حالیکه قبلش به دروغ می گفت من همه حرفای امام تو صحیفه و حجره و مغازه رو حفظم و هل من مبارز می طلبید! بعد که برخی دوستان با فیلم شعارهای دروغین خمینی محکم زدن تو دهنش به جای عذرخواهی اومد گفت نه بابا شما ببینین ما چقدر پیشرفته ایم و…والله هر انسان وطن دوست صادقی بود با این گاف تاحالا هزارتا قالب تهی می کرد ولی می بینیم که باز /// از همیشه حاضره.این فقط از یه آخوند بر میاد و بس.اینا همشون تو حوزه یه چیزی رو خوب یاد گرفتن دروغ گفتن و تحریف واقعیت برای نیل به مقصود شومشون.

         
      • جناب سید مرتضی
        آیا مشکل شما نیز این نیست که هر مخالف نظام را بی دین و وطن فروش می دانید؟ امثال شما همان جامعه روحانیت «روشنفکرند» که تاب حتی مخالف بودن هم مسلکان خود را ندارند، ورفتار با احمد منتظری خود نمونه ای است .

         
        • نه من هر مخالف نظام را نگفتم بی دین یا وطن فروشه ،کجا اینرا گفتم نشان دهید ،بی دینی یا ضعف اعتقاد به بنیان های دینی در رفتار و گفتار اشخاص ظهور پیدا می کند ،اگر کسی اینجا چیزی در نفی مطلق دین می نویسد یا اشاره به برخی پایه های دین می کند ،بنظر شما نمی شود او را نافی دین یا ضعیف العقیده دانست؟
          اما من بهرحال نگفتم مخالفت کلی یا جزئی با نظام جمهوری اسلامی ،عیار دینداری یا بی دینی است ،من گاهی اشاره می کنم به مبناهای بحث ها و می گویم گاهی ایرادها به صدر و ذیل نظام ایراد بقصد اصلاح و رفورم نیست ،ایراد می کنند چون هدف آنها نبودن نظام دینی است ،مثل همین مساله تخصیص بودجه به ترویج مسائل دینی و فرهنگ دینی در یک جامعه اکثریت متدین ،اینجا کسی می نویسد اصلا چرا چنین تخصیصی وجود دارد؟! خوب بتوچه که وجود دارد ،چون اینجا جمهوری اسلامی است یعنی جمهوریت و حکومت انتخابی با تکیه و رعایت احکام مورد تسالم اسلامی ،نمی شود کسی که مبنای او در اداره جامعه و حکومت ،حکومت سکولار است ایراد کند که چرا در مورد ترویج معارف دین یا اخلاق دینی تخصیص بودجه میشود چون این ایراد ایراد مبنائی است ،او توجه نمی کند که اکثریت مطلق این جامعه رای بجمهوری بر اساس دین دادند ،و او در اقلیت است ،پس اگر با فرادستی بگوید چرا فلان نهاد فرهنگی بودجه دارد ،اکثریت این مردم به او می گویند :بتو چه! تو دین را قبول نداری ،اما اکثریت مردم ایران که متدیند ،شما حامی جمهوری سکولار هستی ،برو ذهن مردم را آماده کن که به کلیت این جمهوری یا ارکان انتخابی او رای ندهند ،پس اختلاف اختلاف در مبناست ،بله اگر مبنای اکثریت مردم معیار بود و مورد قبول شد آنگاه کسی اشکال می کند چرا آن نهادکمتر یا آن نهاد بیشتر؟ در اینصورت باید در بحث کارشناسی ردیف های بودجه باید بمجلس مراجعه کرد و من این سنخ اظهارات کسانی مثل آقای نوریزاد را مطلقا قبول ندارم ،لوایح دادن اصلا کار دولت است و ربطی به سپاه ندارد ،رای هم رای مخفی است و کمیسیون های مجلس هم گزارش دارند ،آقای نوریزاد که گاه مجلس منتخب مردم را به اصطبل تشبیه می کند توضیح دهد که نمایندگان فقط رفتند با ایشان این دو کلمه را بگویند؟ و اصلا چه داعی داشتند که بسراغ یک مخالف فعلی نظام بروند؟!
          این در مورد مخالف نظام ،اما در مورد وطن فروش ،شما مگر نوشته های مرا نمی بینید؟ من کجا گفتم مطلق مخالفین نظام وظن فروشند؟ من چرا نگفتم آقای نوریزاد وطن فروش است؟ من وطن فروش را بکسی اطلاق کردم که نوشت و هنوز با اصرار می نویسد که برای سرنگون کردن نظامی که اکثریت 98 درصدی مردم ایران آنرا تاسیس کرده اند ،می شود از قوای قهریه اجانب کمک خواست که بیایند ایران را اشغال کنند یا زیر ساخت ها و مردم ایران را بمباران کنند ،من اینطور مخالف عصبی بی منطق که برای بیگانه دم تکان می دهد را وطن فروش می نامم هرکس می خواهد باشد.

           
    • ان بی وجدان هاییکه از این امار و ارقام وحشتناک و ویرانگر ایران دفاع میکنند سری به منطقه ما بزنند و ببینند که از ابتدایترین یعنی در حد صفر از امکانات اموزشی و بهداشتی برخوردار هستند سرپناهی ندارند اب و برق ندارند نان خشک در سفره ندارند انوقت شما سهم ما را میدزدید و خرج تبلیغات برای بقا خودتان میکنید؟
      لعنت بر کسانیکه این بودجه نفرت انگیز را اختصاص دادند و تمامی نمایندگانیکه انر تایید کردند.
      همه شما دزدان کثیفی هستید که ممکت را به نابودی کشیدید . در کدام خراب شده در دنیا یک همچین جهالت احمقانه ای میبنید؟
      اهای کرسنه ها، زیر خط فقره ها ، تن فروشان ، بیکاران ، اعضا بدن فروش و سایر اسیب دیدگان بدانید اگ این بودجه ها که متعلق ه تک تک شماست اگر برای شما خرج میشد امروز به این مصیبت گرفتار نمیشدید

       
  23. جناب نوری زاد عزیزو گرامی
    خسته نباشید، تابلوهایتان نیز دست کمی از نوشته هایتان ندارند. اما زیباترین عکس را از شما با کتاب هدیه در دست و استاد گرامی دیدم،من را به یاد جلسه درس پروفسور Röttgers انداخت که همیشه پلور سوراخ شده ای را به تن داشت و من تمام مدت به سوراخهای پلوراو نگاه می کردم ،چقدر انسانهای واقعی در جهان به هم شبیه اند، بدون آنان دنیا تهی می بود.

     
  24. سید مزتضی..سئوالی برای من پیش آمده و آن اینکه در زمان جنگ با عراق، مجلس اعلا برهبری آیت الله حکیم از ایران برای حمله نظامی به عراق هم دعوت میکرد و هم همکاری..مثل سازمان مجاهدین و صدام..حالا بزعم شما آیا مجلس اعلا . آقای جکیم و شاهرودی هم وطن فروش جساب میشوند یانه؟

     
    • فرض کنید روی یک معیاری که تعریف می شود آنها نیز سزاوار اطلاق نام وطن فروش باشند ،آیا بخاطر وجود چنین موردی یا چنین نقضی ما باید دست از معیار کلی خویش برداریم؟! اما بنظر من که این مقایسه و قیاس صحیح نیست و قیاسی مع الفارق است ،اما من پیش از تبیین وجوه مع الفارق بودن این قیاس مایلم از شما سوال کنم که مقصود شما این بود که ار فرضا چنین نقضی وارد باشد از نظر شما دعوت یا رضایت یا همراهی یک نفر از بیگانه برای حمله نظامی بکشورش (مثلا حمله نظامی امریکا به جمهوری اسلامی) وطن فروشی نیست؟
      اما در مورد اصل مقایسه تان ،مجلس اعلای اسلامی عراق که پیشتر مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق نام داشت یک حزب سیاسی عراقی بوده است. مجلس اعلا در سال ۱۳۶۱ با هدف سرنگونی حکومت صدام حسین توسط سیاست‌مداران و روحانیون عراقی مقیم ایران تأسیس شد ،رجوع کنید به این لینک ها :
      https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3_%D8%A7%D8%B9%D9%84%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82
      —-
      http://fa.wikishia.net/view/%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3_%D8%A7%D8%B9%D9%84%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82

      و پیدایش این تشکل ربطی به جنگ بین ایران و عراق نداشت ،در جنگ ایران و عراق ،این ایران بود که مورد تجاوز واقع شده بود و تلاش می کرد که شهرهای از دست داده خویش را باز پس گیرد ،اما فارق از مساله جنگ ایران و عراق ،اعضای این تشکل افرادی پناهنده به ایران بودند که پس از شهادت مرحوم شهید سید محمد باقر صدر ،در خطر دستگیری و کشته شدن قرار گرفته بودند و به ایران آمده بودند و معارضه آنها با دیکتاتوری بنام صدام حسین بود ،و جنگ آنها هم با صدام حسین بود ،اینکه نوشتید آنها از ایران برای حمله نظامی به عراق دعوت می کردند ،چنین نیست ،آنها دعوتی از کسی برای حمله به عراق یا اشغال خاک عراق نمی کردند ،و ایران هم تا پیش از تجاوز صدام بمرزهای ایران و اشغال برخی از مناطق کشورمان ،قصدی برای تجاوز یا اشغال خاک عراق نداشت خواه مجلس اعلی دعوت می کرد یا دعوت نمی کرد ،اینکه آنها در جنگ ایران و عراق علیه قوای صدام جنگیده باشند هم ارتباطی با دعوت یک کشور بیگانه برای اشغال خاک عراق نداشته است ،در حالیکه آنچیزی که در این سایت مورد بحث بود این بود که افرادی بصرف اپوزیسیون یک نظام مردمی بودن از بیگانگان دعوت کنند برای اشغال خاک ایران و بمباران مردم ایران و ساقط کردن حکومتی که خود مردم ایران بر اساس یک رفراندوم آزاد آنرا تاسیس کرده اند ،این موضوع چه ارتباطی با معارضه عراقیانی که از طرف صدام مورد تعدی قرار گرفته بودند و صدام را یک دیکتاتور کودتاچی می دانستند دارد؟ علاوه اینکه شما چرا صدام حسین ظالم کودتاچی که خود متجاوز بخاک ایران بود را با حکومت منتخب مردم ایران مقایسه می کنید؟ حکومت جمهوری اسلامی ایران حکومتی منتخب اکثریت مردم ایران بوده و هست ،در حالیکه صدام یک فرد نظامی بود که با کودتا علیه حسن البکر روی کار آمد و منتخب آزاد مردم عراق نبود ،اینکه گروهی از معارضان آسیب دیده عراقی با او مخالف باشند یا حتی بر علیه او قیام مسلحانه کرده باشند ،نه ارتباطی به ایران مورد تجاوز قرار گرفته داشته است و نه ارتباطی به “دعوت از بیگانگان برای حمله و بمباران و اشغال نظامی” یک کشور ،از این گذشته،مگر ایرانیان با ملت عراق مواجه بودند یا ملت عراق را بمباران می کردند؟ این در حالیست که برخی وطن فروشان وقیح در این سایت که هنوز نوشته های آنان روی سایت هست،بصراحت در مورد حمله و بمباران مردم ایران و اشغال نظامی خاک ایران بقصد اسقاط رژیم جمهوری اسلامی ،ابراز رضایت کردند و نوشتند که :آنرمال بودن دونالد ترامپ چندان هم بضرر ما (یعنی همان وطن فروشان) نیست! این یعنی اینکه هدف وسیله را توجیه می کند،هدف :اسقاط و سقوط رژیم جمهوری اسلامی ایران که منتخب اکثریت مردم ایران بوده است ،وسیله :هرچند که خاک کشور ایران توسط یانکی های آنسوی آبها بمباران ،اشغال ،و مردم ایران کشته و آواره ،و زیر ساخت های کشور نابود شود! همین که قدرت از دست جمهوری اسلامی گرفته شود و به مزدک و امثال مزدک منتقل کافیست ،ولو بقیمت بخاک و خون کشیده شدن مردم ایران ،و نابودی زیرساخت های ایران و کشته و آواره شدن مردم ایران! و این معنایی جز وطن فروشی ندارد ،چیزی که هنوز مورد اصرار و التماس مزدک و هم پالکی های اوست.
      حال حتی در فرض صحت اطلاق وطن فروش بر اشخاصی که نام بردید، سوال من از شما دین فروش گرامی این است :دین فروش گرامی،شما این موارد را وطن فروشی نمیدانید؟
      موفق باشید

       
  25. “مقدماتی که ذکرکرده اید براساس شواهد تاریخی موجود نیستند و لذا در نتیجه گیری دچار اشتباه شده اید. فی المثل، پیروزی ایران در دادگاه بین المللی لاهه و دفاع مصدق درمقابل شکایت شرکت نفت انگلیس و ایران، یک موضوع فنی حقوقی یعنی عدم صلاحیت رسیدگی دادگاه بر مبنای عدم انطباق شکایت مربوطه با اساسنامۀ آن بود. اساسنامۀ دادگاه لاهه به صراحت قید کرده بود/است که به دعاوی حقوقی بین کشورها رسیدگی میکند. در حالیکه شکایت شرکت نفت انگلیس و ایران بر علیه کشور ما مربوط به دعوای حقوقی بین یک شرکت و یک کشور بود و چون دکتر مصدق متخصص در حقوق بین الملل بود، در پاسخ به شکایت مربوطه با اشاره به اساسنامۀ دادگاه، دادگاه را دارای صلاحیت رسیدگی به آن دعوا ندانست و قضات دادگاه هم به نفع ایران رأی بر عدم صلاحیت آن دادند که یکی از آن قضات نیز یک قاضی انگلیسی بود که به نفع ایران رأی داد.”
    جناب کبیری عزیز
    نکته فوق که در پست قبلی در پست قبل اشاره کردید را من از دوران دبیرستان می دانستم. باید عرض کنم قلم من قاصر است و نتوانسته ام منظور خود را درست برسانم. منظور من این بود رای این دادگاه که به نفع ایران هم بود در اصل ماجرا تاثیری نداشت. در نهایت شرکت انگلیسی توانست با تهدید دیگر شرکت های نفتی دنیا به ادعای خسارت آن ها را از معامله با ایران دور نگه دارد.
    مرتبط دانستن انقلاب 57 با وقایع دوران مصدق موضوع تازه ای نیست. خیلی ها انقلاب 57 را نتیجه سرکوب قیام مصدق شمرده اند. من اما سعی کردم نشان دهم رفتار ناشیانه مصدق صحنه سیاسی ایران را متشنج کرده و اذهان روشنفکر ها و ملیون را به بیراهه کشانده و زمینه ساز شاه ستیزی شده است. تا پیش از ماجرای مصدق مشکلی به نام نظام تک حزبی در ایران نداشتیم. عملکرد پوپولیستی مصدق و دیگر اعضای جبهه ملی بود که زمینه ساز تک حزبی شدن ایران و دیگر محدودیت های سیاسی شد. ببینید مشابه این داستان (لزوم پیوستن به آلمان شرقی به بهانه مبارزه با امپریالیسم) بار ها در آلمان هم رخ داده لیکن سیاستمدارانش نگذاشتند پوپولیست های چپ گرا به اهدافشان برسند. البته آلمان دارای سابقه دمکراسی چند صد ساله است و شاید گزاف باشد همان پحتگی سیاسی را از ما ایرانی ها هم انتظار داشت.
    گذشته چراغ راه آینده است. نباید از نگاه به وقایع تاریخی معاصر هراس داشت. نباید آن را زمینه ساز تفرقه و دو دستگی شمرد. هدف ریشه یابی معضلات کنونی است. هدف آن است بفهمیم چرا نیرو های سکولار و مدرن این همه با هم اختلاف دارند و نمی توانند دور یک میز جمع شوند و استراتژی واحدی اتخاذ کنند. دو دستگی که شما از آن بیم دارید متاسفانه اکنون یک واقعیت است. سعی من آن است این دو دستگی بر طرف شود. تا اسم نظام پادشاهی و مشروطه به میان می آید عده ای اعلان خطر می کنند.
    “اصل ماجرا از نظر ها پنهان می ماند”
    Das Wesentliche bleibt aus den Augen verborgen
    نکته ظریفی است که اگزوپری در داستان بی همتای شازده کوچولو به ما گوشزد می کند. متاسفانه ترجمه فارسی شازده کوچولو این نکته محوری را به روشنی مورد اشاره قرار نداده است. البته منظور اصلی اگزوپری بسیار ظریف تر است و باز می گردد به انسان هایی که در بزرگسالی از درک اصل زندگی و زیبایی های آن باز می مانند. بر عکس کودکی که هنوز ذهنش آلوده نشده و خنده و شادی و دوستی را اصل می داند نه پول و ثروت و مادیات. با این حال از این جمله سود استفاده کردم تا بگویم در مسایل سیاسی هم خیلی وقت ها ما اصل ماجرا را درک نمی کنیم و در جزییات می مانیم. این در حالی است که ما باید به این توانایی برسیم تا از جزییات به امور کلی برسیم. تجزیه و تحلیل یعنی توانایی نگاه به ریز ریز وقایع کنار هم قرار دادن آن و به دست آوردن تصویر کلی و رسیدن به کل و اصل ماجرا.

     
    • دوست محترم ساسان عزیز…با سپاس از یادداشت شما، مایلم بطور دوستانه به شما و سایر دوستانی که نمرۀ قبولی به اظهارات شما داده اند، موارد زیر را به نظر شما عزیزان برسانم:

      1- همانطور که چندین بار متذکرشده ام، ادامۀ بحث درمورد مصدق و شاه در این برهۀ زمانی بجز منحرف کردن اذهان مردم از مبارزه بر علیه حکومت چپاولگر حاضر نبوده و کمکی به پیشبرد مبارزه برعلیه حکومت فاشیسم مذهبی نخواهد کرد. اما چون شما اصرار بر این پیش فرض دارید که بنا به عقیدۀ شما و همفکرانتان شورش 57 ادامۀ راه مصدق بود، مایلم این لکۀ بدبینی را از خاطر شما و همفکرانتان پاک کنم. پس خواهشمندم به سوالات زیر به ترتیب شماره گذاری پاسخ منطقی محبت فرمائید.

      2- قبل از هر چیز، لطفاً شما و همفکرانتان پاسخ دهید که آیا ملی کردن صنعت نفت ایران کاری درست بود یا نادرست؟

      3- شما اظهار داشته اید که «عملکرد پوپولیستی مصدق و دیگر اعضای جبهه ملی بود که زمینه ساز تک حزبی شدن ایران و دیگر محدودیت های سیاسی شد.» به این اظهار شما چندین ایراد تکنیکی وارد است، الف- آیا ملی کردن نفت ایران و کوتاه کردن دستهای یک شرکت خارجی که حتی حق السهم مالکیت ایران بر منابع نفتی خود را ملحوظ نمیداشت، بقول شما یک عمل “پوپولیستی” بود و یا اینکه ملت ایران حق داشت مالکیت بر منابع خود را که حکومت قاجارها درمقابل دریافت رشوه های کلان برای تأمین هزینه های عیاشی شاهان قاجار در اروپا به دارسی واگذارکرده بود، احراز نماید؟ نظر شما به عنوان یک ایرانی درمقابله با هم چه وضعی چیست؟ ب- لطفاً تفاوت بین “جبهه” و “حزب” را تعریف کنید. ج- آیا در دوران نخست وزیری مصدق فقط جبهۀ ملی درصحنه سیاسی کشور حاضر بود؟ د- اگر چنین بود که شما دربالا به آن استناد کرده اید، پس چگونه است که وجود احزابی نظیر حزب تودۀ ایران، حزب پان ایرانیست، سومکا، ایران، نیروی سوم، دمکرات و زحمتکشان و فدائیان اسلام و غیره… را نادیده میگیرید؟ ه – لطفاً با مراجعه به اسناد تاریخی بجامانده، توضیح دهید که فقط شمارۀ اعضای حزب تودۀ ایران در اوان ملی شدن صنعت نفت ایران، چقدر بود؟ و- نقش حزب توده، حزب زحمتکشان بقائی و فدائیان اسلام به رهبری آیت الله کاشانی را در مقابله با ملی شدن نفت بازگو فرمائید. ز- آیا خبردارید که حزب توده از شروع اقداماتی برای ملی کردن نفت، همواره با آن مخالفت کرده و دست آخر رضایت به ملی کردن صنایع نفت جنوب داده و در کلیۀ موارد درمقابل شعار ملی شدن نفت بطور مطلق ایستادگی و مخالفت میکرد؟ و آیا میدانید که همین حزب توده فقط در تهران هر روزه بیش از یک میلیون نفر از اعضای خود را در دمونستراسیونهای مختلف به خیابانها آورده و حکومت مصدق را از نظر سیاسی بکل فلج کرده بود؟ ح- “تک حزبی شدن” بعد از سال 32 (تشکیل حزب رستاخیز به رهبری و دستور مستقیم شاه) و ارتباط آن به جبهۀ ملی زمان مصدق یک قیاس مع الفارق است به علت اینکه طبق قانون اساسی مشروطیت، شاه حق تشکیل حزب نداشته و عمل وی کاملاً غیرقانونی و برخلاف نقش وی در ادارۀ کشور بود. بر چه اساسی شما عمل شاه را در تشکیل حزب رستاخیز توجیه کرده و آنرا در مقابلۀ شاه با تشکیل جبهۀ ملی وانمود میکنید؟ در صورتی که اولاً- در دوران نخست وزیری مصدق احزاب قدرتمندی چون حزب توده و پان ایرانیست و ایران و زحمتکشان و حتی فدائیان اسلام در میدان حضور داشتند. ثانیاً- حتی اگر همچه احزابی در صحنه حضور نداشتند، باز شاه مملکت مشروطه برطبق قانون اساسی حق تشکیل حزب را نداشته و عمل وی تخطی از وظائف او به عنوان شاه بود. ط- اظهار داشته اید: «که زمینه ساز…دیگر محدودیت های سیاسی شد.» متقابلاً از شما سوآل میکنم که چه کسی محدودیت های سیاسی بعداز 28 مرداد 32 را درایران ایجاد کرد؟ مگر کسی غیراز شاه نبود که به کمک ساواک و نیروهای پلیسی به قلع و قمع نیروهای سیاسی پرداخت؟ لطفاً به من پاسخ دهید که الف- آیا قانون اساسی مشروطه به شاه همچه اختیاراتی را داده بود یا اینکه شاه قانون مشروطه را گذاشت دم کوزه و دو قلپ آب هم روش خورد؟ ب- آیا هیچگاه به این واقعیت اندیشیده اید که نتیجۀ 25 سال قلع و قمع نیروهای سیاسی و عدم اجازۀ شاه به تشکیل احزاب سیاسی منتج به عدم وجود افراد کارکشتۀ سیاسی شد؟ نتیجۀ بگیر و به بندهای 25 ساله و دخالتهای غیرقانونی رژیم شاه در امور کشور آن شد که درسال 57 احزاب مردمی درصحنۀ سیاسی مملکت حضور نداشته و مردم و کشور درسته به دامن متحجرین آخوندی بیافتند. مقصر اصلی عدم وجود افراد کاردان در صحنۀ سیاسی کشور رژیم دیکتاتوری شاه بود. من نمیدانم شما در آن زمان هنوز از مادر متولد شده بودید یا نه. ولی محض اطلاع شما باید به نظرتان برسانم که در آن دوران سانسور شدیدی بر مطبوعات وجود داشت و رسانه های جمعی بشدت از سوی ساواک کنترل میشدند و اگر کسی براساس کنجکاوی به یک کتاب ممنوعه دسترسی یافته و ساواک توسط عوامل خبر چین اش از آن مطلع میشد، شبانه از در و دیوار خانه بالا آمده و درست مثل همین عوامل پلیسی جمهوری اسلامی، تمام خانه را برای یافتن آن کتاب ممنوعه بهم میریختند و حتی راه آب خانه هم از آن جستجوها بی نصیب نمی ماند. به همین سبب بود که درسال 57 مملکت فاقد نیروی سیاسی کارآمد و فهمیده در مقابله با هجوم و دست اندازی آخوندها بود. دیکتاتوری غیر قانونی 25 سالۀ شاه مسبب بی خبر نگاهداشتن مردم و مشارکت فعالانۀ آنها در امور سیاسی کشور بود. به هنگام ظهور خمینی در صحنۀ سیاسی کشور، مردم در منتهای بی خبری و بی تجربگی سیاسی اسیر دسیسه های او شدند. اما جبهه ای بنام جبهۀ ملی که در آن زمان اعلام موجودیت میکرد، فقط و فقط نام جبهۀ ملی را یدک میکشید و دیگر آن جبهۀ ملی زمان مصدق نبود، همچنانکه چنگیز نامی در زمان ما همان چنگیزخان آدم کش مغول نیست و مقایسۀ این چنگیز با آن چنگیز قیاس مع الفارق است. بهمین سبب، من به رهبری کنونی جبهۀ ملی اعتقاد ندارم. اینها نان مصدق را میخورند و حلیم ملت را هم میزنند.

       
  26. سلام امت به انارشیست و سید مرتضی
    دوستان گلم فداییان رهبر مخلصین ولایت نوکران اقا بردگان ولایت انارشیست عزیز سیدمرتضی خوب بنضر من ما سه نفر باید یک راهکار استراژیک در مقابل عناسر فریب خورده این صایت اتخاز کنیم و با هماهنگی بین خودمان تغسیم وضایف کنیم تا مسمر سمر شویم ما نوکران رهبر باید همیشه یک سروگردن از معاندین جلوتر باشیم مخصوصا که انارشیست گلم بسیجی هم هست تبق کفته خودش . پس چه بهتر اگر موافق باشید من هر هفته سیاست های راهبردی و شماتیک کلی برنامه های هفته را به شما ابلاق کنم تا در همان چارچوق حرکت کنیم و دچار ریزش نشویم وهماهنگ باشیم تا ایشاللههه بتونیم وضیفه نوکریمون را به تهو عحسن به انجام برسونیم.اجرتان انداللهه.

    —————

    دوست گرامی
    این سایت محل لودگی نیست. اگر نقدی دارید بنویسید وگرنه من از این به بعد نوشته های اینجوری شما را حذف می کنم.
    با احترام

    .

     
  27. دوستان هیچ قصد رنجاندن علاقمندان مصدق را ندارم ولی چاره ای ندارم برای کالبد شکافی اوضاع کنونی کشور باز گردم به ریشه های مصیبت های کنونی مان. داروی تلخی است می دانم ولی قرار شد تابویی در کار نباشد و تقدس را کنار گذاریم. نه این که شاه بی عیب و نقص بود ولی مصدق در یک برهه تاریخی نقش کلیدی ایفا کرد و خطایی نابخشودنی مرتکب شد. یک تاریخ نگار ماجرا را برای من چنین توضیح داد: تا قبل از 28 مرداد شاه دست از پا خطا نکرده بود. همه کار هایش به روال قانونی بود. مجلس ترکیبی از احزاب گوناگون. برای شرایط ایران در آن زمان بسیار خوب و عالی. برای کشوری که در زمینه دمکراسی نوزادی بیش نیست بسیار قابل قبول.
    …………………..
    ساسانم گرامی من قبلا نوشتم مصدق و شاه بتاریخ پیوسته اند.ایکاش هموطنان دوستدار مصدق و شاه این موضوع به این ساده گی را درک میکردند و بجای پرخاش بهمدیگر دوستانه و بدون پیش داوری کنار همدیگر می نشستند و موضوع را بررسی میکردند و بعدش با هم یک عرق دبشی می زدند. دوست عزیز من انچه را شما در باره مصدق و جریانهای ملی شدن نفت …نوشته اید قبول ندارم و معتقدم که مصدق تنها نخست وزیر ملی ایی بوده که در تاریخ ایران تا بحال داشته ایم. و شاه با کمک آمریکا و انگلیس او را ساقط کرد.حالا شما بیا و دنیائی از دلیل و سند برای من بیاور.من هم دنیائی از سند بر ضدش می اورم.وقتی من همه آنچه را شما می گوئید اراجیف می دانم ایا دوست عزیز جای بحثی باقی می ماند؟تازه این بحث به کجا می خواهد بکشد؟ایا منافع ملی ما و مبارزات ما بر ضد مشتی آدمکش و دزد حاکم و درچنین شرایطی در چنین بحثهائیست؟دوست عزیز وقتی که مصدقی و شاهی هر دو سرکوب می شوند ایا عاقلانه نیست که اول مانعی را که جلو یک بحث ازاد و بدون کدورت و دشمنی را می گیرد از بین برد و بعد در ازادی و بدون خشونت و ضدیت به چنین بحثهائی پرداخت؟من معتقدم که هم شاه الهی ها و هم مصدقی ها دشمن اصلی را نمی شناسند.بهمین جهت هم بجای زدن دشمن بهم سنگ می پرانند.دوستان دشمن ما مشتی دزد و آدمکش /// است که کشور را اشغالکرده اند. آدرس دقیقتر //// و باندش!هموطن بجای تو سر هم زدن و بحثهای اختلاف بر انگیز و دشمن شاد کن هدف را بشناس و درست نشانه بگیر!اصلا من مانده ام که تفاوت باند مصدق و شاه در این شرایطی که نه شاه هست و نه مصدق در چیست؟شما که هر دو طرفدار ایرانی آزاد و دمکراتیک و سکولار هستید.نمونه اش رضا پهلوی !پس این چه مرگیست که چسبیده اید به رویدادی تاریخی و فسیل شده؟ایا شما نیز مثل //// در گذشته فسیل شده اید و قدرت بروز شدن را از دست داده اید؟هموطن شاه و مصدق تاریخ است و مربوط به حوزه دانشگاه و پژوهشهای اکادمیک.شما چرا دست از سر مردگان برنمی دارید و آنها را در قبر نیز رها نمی کنید؟ایا شما نیز همچون مردار خوران//// که قبور مشتی //// را به قیمت فقر و فلاکت و اعتیاد و فاحشه گی ایرانیان به زر اراسته اند و دین //// را به ناندانی برای زندگی انگلی خود درآورده اند خود را محتاج نام شاه ومصدق می یابید؟

     
    • با پوزش، در نوشتۀ بالا جملۀ “نان مصدق را میخورند و حلیم آخوندها را هم میزنند” صحیح است.

       
  28. ایران دوست واقعی

    تنبل ترين آدم دنيا ، لباسش دكمه نداره
    شلوارش زيپ نداره
    كفشش بند نداره
    كار مشخصى هم نداره !

    مديونى اگه فكر كنى آخونده !

     
  29. آقای فوری زاد (نوری زاد)

    ممکنه بفرمایید اون آقا که بمناسبت ایام فاطمیون کروات مشکی زدنند کرواتشون رو از کجا خریدند؟ با تشکر فراووووووون

    زیر نوشت:

    ممکنه بفرمایید چرا فقط بچه های ما رو اعدام می کنند و شما ها راست راست می چرخید و عکس های عشقولانه با همت و کارِ مضاعفِ آغا امام زمانی با هم می اندازید؟!؟!؟ در عکسها ی آقای خربزه (خزعلی) هم واقعاً مشخصه اعتصاب غذاشون کارساز بوده و حسابی ضعیف شدند!!! اینکه گفته میشه آقای خربزه (خزعلی) قراره رکورد اعتصاب غذای خشکشون در گینس ثبت بشه هم درسته؟!؟!؟

     
  30. سایت رادیو آلمان: اسب‌های بازنده اصول‌گرایان در انتخابات ۹۶ و آینده روحانی.
    مش قاسم: لطفا به اسبها به طور اخص و کلیه چهار پایان به طور عموم توهین نکنید.

     
  31. داستان راحله ذکایی؛ خلافکاری که فعال حقوق بشر شد

    خبر درگذشت «راحله ذکایی» برای عده زیادی از آدم های پیرامون ما معنا و مفهوم ویژه­ای نداشت؛ یک انسان مابین هفت و نیم میلیارد انسان کره زمین از سرطان مرد؛ به همین سادگی. اما این خبر کوتاه، قلب زنانی را که در سال های پرالتهاب اخیر، در بند سیاسی زندان «اوین» در حبس بودند و گاهی با او خندیده و گاهی به تلخی گریسته بودند، به درد آورد.

    راحله قصه عجیبی داشت؛ او یک زندانی با سابقه بود. 13 سال از عمر کوتاهش را در زندان به خاطر جرایمی هم‎چون سرقت و مواد مخدر گذرانده بود. بارها معتاد شده و هر بار ترک کرده بود اما سال­های طولانی زندان و حتی رد عمیق زخم­های ناشی از خودزنی و خال‎کوبی­های متعددش هم باعث نشد که کسی راحله را دوست نداشته باشد.

    راحله ذکایی، دخترک مشهدی از کودکی به علت فقر و پیشینه خانوادگی به دنیای خلاف‏کارها کشیده شد. 11 ساله بود که پوشش دایی­هایش شد در سرقت های مسلحانه. 13ساله که شد، او را به زور به خانه مردی فرستادند که چندی بعد در جریان یک سرقت مسلحانه کشته شد و از خودش کودکی یک ساله به جا گذاشت. وقتی 16 ساله بود، به جرم سرقت و جرایم مرتبط با مواد مخدر به زندان افتاد.

    از همان جا بود که مسیر دردناک و پی در پی از این زندان به آن زندان از آن جرم به این خلاف، از آن بازجویی به این انفرادی برای او شروع شد. یک بار هم برای نجات جان هم بندی خود از اعدام، بخشی از مواد مخدری را که در وسایل او پیدا شده بود، بر عهده گرفت تا دوستش را از اعدام نجات دهد؛ آن چه که خودش «بهای رفاقت» می دانست و همین بهای رفاقت، 10 سال به فصل بی رحمانه زندانش افزود.
    او رویای حضانت پسرش را داشت و نگران سرنوشت دخترک پنج ساله خواهرش بود که هم سرنوشتش نشود؛ دخترکی که پدرش را اعدام کرده بودند و مادرش خودکشی کرده بود. راحله می خواست سر پناه این بچه ها باشد و خواهر و برادر دو قلوی نوجوانش را حمایت کند. او یک زندانی بی ملاقاتی بود که برای تامین هزینه کارت تلفن پسرش، ساعت­ها در کارگاه عروسک سازی زندان کار می کرد.

    اما اتفاقات سال 1388 مسیر زندگی راحله را همانند آدم های بسیار دیگری تغییر داد؛ وقتی زندان لبریز از زنان سیاسی بازداشتی شد و امکان تماس تلفنی نداشتند، راحله از طرف آن ها با خانواده هایشان تماس می گرفت. این بار هم دوستی با زنان بند سیاسی چندان برایش ارزان نبود و یک سال به حبس او افزود. گفته بودند به زندانیان مرتبط با مجاهدین خلق کمک کرده ای و اتهام «ارتباط با گروهگ منافقین» از این جا وارد پرونده اش شد.

    در این ایام، روح سرکش و دردمندش درگیر میل و عطش آموختن شد. حالا می خواست فعال حقوق بشر باشد. اعتیادش را برای چندمین بار رها کرد و به درس خواندن روی آورد.

    «ژیلا بنی یعقوب»، روزنامه نگاری که مدتی با راحله هم بند بوده است، درمورد او به «ایران‎وایر» می گوید: «یکی از آرزوهایش این بود که زندگی خود را بنویسد. می گفت می خواهم کتاب زندگی ام را بنویسم. می پرسید فکر می کنی هیچ کس چاپش می کند؟ می گفت دوست دارم یک کتاب هم درباره بچه های زندان قرچک بنویسم، درباره زندان گوهردشت، درباره زنان همه زندان هایی که در آن جا بودم. قلم خوبی داشت. تشویقش می کردم تا گزارش های کوتاهی از تجربه های زندانش بنویسد. یک گزارش دوقسمتی درباره زندان قرچک نوشت. همان روزها با نام مستعار “نرگس سلیمی” در “کانون زنان ایرانی” چاپ شد. نگران بود دوباره برایش پرونده جدیدی درست کنند.»

    راحله شروع کرد به نوشتن روایتش از زندان های متعددی که تجربه کرده بود؛ روایت زندان های وکیل آباد مشهد، سبزوار، خورین ورامین، قزل حصار و اوین.
    او از دهشت بیماری های پوستی، شیوع انحراف جنسی، استفاده از سرنگ های آلوده برای تزریق و خودزنی مکرر زندانی ها نوشت. خواندن روایت راحله از این زندان های تو در تو، توان روانی فوق العاده ای می خواهد؛ آن جا که از عمق درد در زندان وکیل آباد مشهد می­نویسد و «بند بچه دارها»؛ بندی که وارد هر اتاقش که می شوی، پشت هر دری، می بینی دو بچه با هم ور می روند؛ جایی که یادشان می رود سه ماه سه ماه به زنان زندانی نوار بهداشتی بدهند. راحله می نویسد: «آن جا هیچ نبود. پارچه نبود، فقط روزنامه بود.»

    بعد از وکیل آباد، او را به زندان سبزوار منتقل می کنند: «به ما می‌‌ گفتند باید نماز بخوانید. وقتی می‌‌ گفتیم پریود هستیم، می‌‌ گفتند باید ببینیم که پریود هستید. بچه ها برای این که نماز نخوانند، نوارهای بهداشتی دیگران را نشان می‌‌ دادند.»

    بعد از آن به زندان خورین ورامین می رود: «بس‏که قرص اعصاب می خوردم، شده بودم قد یک بادکنک.»

    اما هیچ زندانی از نظر راحله به دهشت‎باری زندان قرچک ورامین نبوده است. او آرزو داشت کتابی در مورد بند زنان این زندان بنویسد؛ جای که از هر گوشه اش که می گفته، به نظر خودش یک کابوس بوده است: «اسهال و استفراغ خونی بی‎داد می کرد. شب ها تا صبح از سرما گریه می کردم. سرمایش آدم را می کشت.»

    او در بخشی از خاطراتش به مدیریت تیم «محمدباقر قالیباف» در زندان مشهد اشاره می کند: «بچه شیر می‌‌ دادم اما با لگدهای سردار “یوسف زاده” که معاون آقای قالیباف بود، سینه هایم له شد. کتک زیادی آن جا خوردم. شش ماه اول بازداشتم اصلا حمام نرفتم. در این شش ماه، شش بار به خون‎ریزی افتادم. وقتی زیر کتک و شکنجه باشی، آن خون‏ریزی فاجعه خواهد بود. لباسهایم از کثافت و خون‎ریزی خشک شده بودند عین چوب. بعد از شش ماه، توانستم با گریه و التماس برای یک ربع بروم حمام. من آن آب را بو می‌‌ کردم از خوشحالی.»
    او در این مسیر شکنجه هم شده بود: «چشم بند داشتم و پاهایم به صندلی زنجیر شده بود. آن قدر کتک خورده بودم که مثل بچه ای که “مای بی بی” پوشیده باشد، راه می‌‌ رفتم. آقای منفرد من را با چشم و دست و پای بسته گرفت، سینه من را آن قدر محکم فشار داد که بی‏هوش شدم از درد. این بدبختی ها یک به یک در ذهن من جمع شده اند. تا شما در آن شرایط قرار نگیرید، نمی توانید درک کنید

     
  32. آیا میتوان نظام سیاسی ایران را به استناد اینکه با رای گیری عمومی تصویب شده است مردمی دانست؟ آیا وجود انتخابات بنحوی که هست، تایئدی بر وجود دموکراسی در این نظام است؟ آیا قانون اساسی بخودی خود تضمینی برای صلامت این نظام میتواند باشد؟ این موارد از جمله مباحث مناقشه آمیز بین طرفداران و منتقدین وضع موجود در کشور است. لذا توضیحی هر چند مختصر شاید فتح بابی برای درک بهتر مطلب و پیدایش تفاهمی بر سر جقایق باشد.
    نظامهای مردمی و یا دموکراسی دارای 4 ستون و پایه هستند. اولین رکن ، وجود عدالت قضائی است. یعنی وجود سیستم قضائی مستقل از کنترل و اعمال نظر و یا سیاست دولت و قوای حاکمه در جهت حفظ حقوق مردم عادی در مقابل قدرتمند ان و حاکمیت مستقر. بدون وجود چنین عدالتخانه ای تصور هر پیشرفتی از امور محال است.
    رکن دیگر اصل “برابری” است به این معنا که آحاد جامعه جد ای از عقاید و آئین و نزاد و زبان ، صرفا بدیلیل شهروندی، امکان بر خورداری از مواهب اجتماع و کشور خود را داشته باشند.
    اصل دیگر موضوع آزادی بیان است بنحوی که امکان تماس بی دردسر مردم با یکدیگر و بدون مزاحمت قدرت سیاسی حاکم فراهم باشد و بشود حاکمیت را نقد کرد بدون اینکه بیمناک تبعات آن باشند.
    اصل چهارم آزادی انتخابات و برگزیدن نمایندگان واقعی مردم جهت شرکت در اداره امور و برنامه ریزی کشور است. انتخابات آزاد لازمه اش وجود احزاب و تشکلهای قانونی در جهت کمپینی سالم و با اهداف مشخض میباشد.
    اگر کسی مدعی این باشد که جمهوری اسلامی در کلیت خود با این 4 اصل مشکلی ندارد و آنها را بطور کامل رعایت میکند در اینصورت میتواند ادعای مردمی بودن این حکومت را داشته باشد و الّا سایر مباحث بیش از زحمتی برای گوینده و نقمتی برای شنونده نیست.

     
  33. جناب سید مرتضی،
    قسمت سوم
    جمعیت چین را نمی توان نادیده گرفت اما آنچه چین را قدرتنمدو همپای آمریکا و انگلیس کرده نه تنها رویکرد او به اقتصاد آزاد است ، بلکه به معنی واقعی (مثل :قدرت در دانش است)نهفته است.
    از سال ۱۹۴۵ که درصد بیسوادان چین بیش از ۸۰ درصد جمعییت می بود اکنون به کمتر از ۱۰ در صد رسیده است .بر طبق آمار در سال۲۰۰۴ حدود۲۲۳۶ دانشگاه و حدود ۲۶/۷ میلیون دانشجو ثبت نام داشته است.دانشگاههای چین در سراسر دنیا قابل قبولند.
    ما در اینجا با کشوری مواجه هستیم که با وجود جمعییت کثیر خود در جهان امروز جزو قدرتهای جهانی است و برای مثال با هندوستان قابل مقایسه نیست. هر چه سواد ودانش مردم بیشتر شود به معنی واقعی کشورها قدرتمندتر خواهند شد. البته هنوز در چین اعدام و حصر و زندانی سیاسی موجود است اما همین سیستم با اقتدار اقتصاد ، سیاست خارجی وداخلی را مدیریت می کند. اغلب چینیان نه تنها تحصیلات بالا داشته بلکه در رفاه بسر می برند..

    نظامهای اقتدار گرا و مافیایی و خانوادگی که اغلب نیز ربطی به ناسیونالیسم ندارند در گوشه و کنار در آسیا روبه رشدند، همین نظامها دست نشاندگانی علیه مردم خود بیشتر نخواهند بود، اصولا هر کجا مردم بی سوادتر و بی دانش تر باشد زمینه ای برای رشد دین و خرافات و در نهایت غارت و چپاول همانها آماده خواهد شد و در نهایت همانها که روی پرچم آمریکا راه می روند وسیله ای در دست ابرقدرتها خواهند ماند ، زیرا که بی دانشند ودر نهایت نمی دانند که مقابله با دشمن نه چند فحش بدو بیراه بلکه آگاهی به قدمهای بعدی اوو توسعه اقتصادی ملی است ، که همه احتیاج به تجزیه و تحلیل و سواد دارد .

    تروریزم جهانی دقیقن با افکار اتوپیایی دین اسلام ربط دارد. تاکنون این دین وسیله ای بیشتربرای فرقه و یا گروهی خاص نبوده است. نه اینکه دیگر ادیان بهترند بلکه بدین خاطر که این دین در صد بیسوادان بیشتری را در بر می گیرد ، گذشته از پتانسیل قهری که درون این دین نهفته است. همه در مجموع ، معجونی خطرناک و غیر انسانی و مخرب چون داعش می شوند.(ادامه دارد)

     
    • شما همینطور شعاری مطالبی را عنوان می کنید و رد می شوید ،الان به بحث آمارهای اجتماعی کشور چین یا صحت و سقم آماری که ارائه کردید کاری نداریم ،خواستیدبگویید جوامع تحصیلکرده دین را کنار می گذارند؟ خود همین چینی که مثال زدید برای جامعه تحصیلکرده و رشد یافته ،مگر در چین گرایشات مذهبی گوناگون وجود ندارد؟! پس تحلیل شما با مثالی که خودتان زدید باطل شد! مگر جامعه امریکا یک جامعه عقب مانده و غیر تحصیلکرده است؟ جامعه امریکا مذهبی نیست؟ تصادفا آمارها می گوید جامعه امریکا یکی از مذهبی ترین جوامع پیشرو و مترقیست! حال اعم از اسلام یا مسیحیت یا یهودیت یا مذاهب فرعی دیگر.بنابر این این ادعا که دین و مذهب با پیشرفت علم یا میزان تحصیلکردگی انسانها یا جوامع تقابل معکوس دارد سخنی گزاف ،شعاری و با اهداف تلقینی سیاسی ابراز می شود ،خود جامعه ایران خودمان مگر جامعه تحصیلکرده نیست؟ شما آمار تحصیلکردگان کشور خودتان را نباید در تحلیل اتان لحاظ کنید؟ در سایر کشورها هم اینطور است ،و نکته اساسی این است که این توهم شماست که علم و ترقی و پیشرفت های مادی و رفاهی بشر با اندیشه خدا و ادیان و مذاهب تنافی دارد ،این توهم شماست که ناشی از ضعف بنیان های دین شناختی شما خصوصا در مورد شناخت اسلام است ،دین شناسی این نیست که همینجور شعاری هاید پارکی دهیم که :دین یعنی خرافات! و ایندو را مترادف بگیریم! دین شناسی روش دارد و به مطالعه دقیق و عمیق نیازمند است ،خواه موضوع مطالعه اصل “فلسفه دین” باشد ،خواه مطالعه دین بخصوص اعم از اسلام و غیر اسلام ،اگر اینجور که شما سطحی قضاوت می کنید مساله آسان بود ،نه نیازی به تفقه و دین شناسی عمیق در حوزه های علمی شیعه و سنی بود و نه نیازی به ایجاد کرسی های دین شناسی در دانشگاه های الهیات در داخل و خارج کشور ،خوب است شما توضیح دهید که برای فهم اصول و فروع اسلام چند کتاب معتبر یا مقاله معتبر مطالعه کرده اید.
      در مورد تروریزم جهانی ،از شما عجیب است! شما هنوز تعریف دقیقی از مفهوم تروریسم جهانی ارائه نکرده دوان دوان می روید سراغ مصادیق تروریست ها! و بعد دست می گذارید روی داعش و آنرا ربط مستقیم می دهید به اسلام(حال ظاهرا از نسبت دادن آن به جمهوری اسلامی که محل اصلی بحث ما بود کوتاه آمدید!) ،شما اول قرار شد مفهوم تروریزم جهانی را تعریف کنید بعد برسیم بمصداقش ،علاوه اینکه ترور منشا های گوناگون دارد ،ترور همه جا و در همه موارد مرتبط با دین نیست ،یک تروریست ممکن است مسیحی باشد ،مسلمان باشد ،کمونیست باشد ،سکولار باشد و هر ایسم دیگری ،باید دید تروریزم مفهوما اصلا یعنی چه؟ و انگیزه های ترور در افراد و گروهها چیست؟ و آیا علی الاصول می توان هر برخورد و جنگ و جدال را ترور نامید؟ این تعبیرات شما بخوبی حاکی از این است که شما مبتلا به پیش فرض نفی دین هستید ،قبلا کار این مساله را یکسره کرده اید و اصلا بمفهوم ترور و تروریزم توجهی ندارید فقط مایلید بگویید:منشا تروریزم همه جا و همه زمان دین است ،و تروریست هم فقط مسلمان ها هستند! این که شد مصادره بر مطلوب! توصیه می کنم یک کلمه از پاپ منصف فعلی یاد بگیرید که مدتی قبل سخن حکیمانه ای گفت: اینکه اسلام و مسیحیت اصیل ربطی به تروریزم ندارند و اسلام ربطی به تندروی بیمارگونه مذهبی افراد مشخص ندارد.
      (ادامه دارد)

       
  34. (حضرت آیت الله نوری زاد بنده حقیر را عفو فرمایید که سئوالات برای حضرتعالی که اَسفار مختلف را طی نموده اید سهل ولی برای حقیر سخت است ) حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة ، سلام علیکم ، ضمن آرزوی تندرستی و سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، شاهد ، بشیر و نذیر . استفتاء آنکه از نظر عقلی چه وجه تمایزی است بین مقلدین و جوانان بیشتر کم سن و سال و میلیشای مسعود رجوی در 35 سال قبل که عقل و شعور خود را تعطیل و فقط و فقط به دستورات ایشان توجه کرده و دست به هر جنایاتی زدند و در نهایت به بیراهه کشیده شدند با تعدادی از جوانان بسیجی ، اطرافیان و سالخوردگانِ متدین و دوستداران نظام کنونی که امروزه همانند آن جوانان ، عقل ، چشم و گوش خود را بسته و به زعم سخن حضرتعالی از جنایت های جاری در نظام ولایی دفاع میکنند ؟ الحقر ___ مبشّر

    ————-

    درود دوست گرامی
    هر عقیده و مرام و مسلک و هر گرایش به فرد یا باوری، اگر که با عقل نسبتی نداشته باشد، بویژه نیز با تعصب و دلبستگی های توارثی و همینجوری آمیخته باشد، از مدار درستی دور است و به قهقرای کج اندیشی نزدیک. این نظر من است. ممکن است یکی بگوید: من عاشق و شیدای این آدم و این آدمها و این راه هستم به کسی هم مربوط نیست. و بگوید: من اینجوری ام. نه به شمای منتقد مربوط است و نه به عقل. اینجور آدمها را باید راحت بگذاریم و کاری به کارشان نداشته باشیم. باوری که مزاحمتی برای مجاوران خود نداشته باشد، گو پرستش سرگین گاوان باشد. اشکال از آنجا پای می گیرد که همین سرگین پرستان بخواهند باور خود را چماق کنند و بر سر مجاوران خود بکوبند. اینجاست که باید با هوشمندی با این کج اندیش چماق بدست سرگین پرست وارد مذاکره از جنس درایت شد.
    با احترام

    .

     
  35. مازیار وطن‌پرست

    جمعتان خوب جمع بود
    سلام ما را به همگی مخصوصا آقای جمادی برسانید. البته فقط از طریق خواندن ترجمه‌هایش با ایشان آشنا هستم.

     
  36. ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﺍﻣﺪﯾﺪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ
    ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﺪ
    ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﺍﻣﺪﯾﺪ ﻗﻄﻌﺎ
    ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﺪ
    ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﺍﻣﺪﯾﺪ ﻣﺴﯿﺤﯽ
    ﻣﯽ
    ﺷﺪﯾﺪ
    ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺗﺒﺖ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﺍﻣﺪﯾﺪ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﻮﺩﺍﯼ
    ﻣﺸﺪﯾﺪ
    ﺍﯾﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎ ﺑﺮﺍﯼ
    ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺩﯾﻦ ﺷﻤﺎ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﺪ؟
    ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﻌﺼﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯿﺴﺖ؟
    ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﻟﻄﻒ ﺧﺪﺍ ﯾﺎ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ
    ﺑﺎﯾﺪ
    ﺑﺪﺍﻧﯽ؟
    ﻫﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻣﺴﺎﺣﺖ ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯼ
    ﮐﻪ
    ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﺍﯾﺪ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻭ
    ﻋﻼﻗﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻥ ﻣﺴﺎﺣﺖ
    ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯼ
    ﻭ ﻣﺤﻞ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﺧﻮﺩﺍﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﻭ
    ﺗﻌﺼﺐ ﺑﻪ ﺍﻥ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯼ ﺍﯾﺠﺎﺩ
    ﻣﯽ
    ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﻫﺎﯼ ﺍﻥ ﻧﻘﻄﻪ ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯼ ﺭﺍ
    ﺑﻪ
    ﺩﻟﯿﻞ ﺗﻌﺼﺐ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ
    ﻫﯿﭻ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﻫﯿﭻ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻫﯿﭻ ﺑﻮﺩﺍﯼ ﻭ
    ﻫﯿﭻ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ؟
    ﻭﻟﯽ ﺍﺻﻞ ﭼﯿﺴﺖ؟
    ﻫﺮ ﺩﯾﻨﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯼ ﺷﮑﻞ ﻣﯽ
    ﮔﯿﺮﯾﺪ ﻗﻄﻌﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﺳﻮﺩ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ
    ﻣﻨﻔﻌﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻓﺮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺍﯾﻦ
    ﺳﻮﺩ
    ﻭ ﻣﻨﻔﻌﺖ ﻗﻄﻌﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻥ ﺗﻌﺼﺐ ﻧﺸﺎﻥ
    ﻣﯽ
    ﺩﻫﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻃﯽ ﮔﺬﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﺎﻭﺭ
    ﺗﺒﺪﯾﻞ
    ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺑﺎﻭﺭﯼ ﺑﺎ ﺗﻌﺼﺐ ﻫﻤﺮﺍﻩ
    ﺍﺳﺖ
    ﻭ ﺍﯾﻦ ﺗﻌﺼﺐ ﺟﺰ ﻧﻔﻊ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺧﺎﺹ

    ﻋﻘﺐ ﻣﺎﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ
    چارلی چاپلین

    نکته 1027
    پس از کلى فقر، به ثروت و شهرت رسيدم . اموخته ام که با پول … ميتوان ساعت خريد، ولى زمان نه … ميتوان مقام خريد، ولى احترام نه … ميتوان کتاب خريد، ولى دانش نه… ميتوان دارو خريد ولى سلامتى نه، ميتوان رختخواب خريد، ولى خواب راحت نه …
    ارزش ادمها به دارايى انها نيست به معرفت انهاست
    چارلی چاپلین

    نکته 985
    ٣ جمله تاثير گذار

    ١. هيچ چيز در اين جهان جاودانه نيست حتى مشکلات و بد بيارى هاى ما
    ٢. من قدم زدن تو بارون را دوست دارم چون کسى نميتونه اشکامو ببينه
    ٣. بيهوده ترين روز در زندگى اون روزيه که ما نخنديم

    چارلی چاپلین

    نکته 957
    اگه یک نفرو بکشی اعدامت می کنن
    ولی اگه با بمب هزاران نفرو بکشی بهت مدال میدن.
    چارلی چاپلین

    تلنگر 704
    بهترین دوستم آینه است
    وقتی من گریه می کنم او نمی خندد
    چارلی چاپلین

    نکته 502
    آدم خوبــــــــــی باش
    ولی
    وقتت رو
    برای اثباتش به دیگران
    تلف نکن …. !
    همیشه آنچه که درباره ” من ” میدانی باور کن ,
    نه آنچه که پشت سر “من” شنیده ای
    ” من ” همانم که دیده ای نه آنکه شنیده ای…….!
    چارلی چاپلین

    پند و اندرز 442
    شما هرگز دزد را به خانه خود راه نمی دهید.! پس چرا کسانیکه شادی شمارا می دزدند در ذهنتان راه می دهید!؟
    چارلی چاپلین

    نکته 434
    یک سیب افتاد و جهان از قانون جاذبه با خبر شد!
    میلیونها جسد افتاد ولی بشر معنای انسانیت را درک نکرد
    چارلی چاپلین

     
  37. آقای نوری زاد در ستر اول نوشته در بابِ مقایسه ی شیخ احمد منتظری ” مستضعفِ ” زندانی و سید مجتبی خامنه ای ” مستکبر ” بر حریر رهبری لمیده ، آورده اید : هردو آقازاده اند ، اما این کجا و آن کجا ؟ اجازه بدهید بقیه بیت های این تفاوت ماهوی این دو شخص متفاوت در پندار و رفتار و کردار ایشان را در قالب دیگر بنویسم // مردم دروازه غار و مردم دریا کنار ، هر دو تا لخت اند ، اما این کجا و آن کجا ؟ شکر هندوستان و شکر مازنداران ، هر دو شیرین اند ، اما این کجا و آن کجا ؟ دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه ، هر دو جان سوزند ، اما این کجا و آن کجا ؟ چکمه خانم شهین و چکمه شِمر لعین ، هر دو چرمین اند ، اما این کجا و آن کجا ؟ پیرمردی زیر بار و دلبری در زیر یار ، هر دو در زیرند ، اما این کجا و آن کجا ؟

     
  38. جناب سید مرتضی،
    قسمت اول
    من کمی دورتر رفته و از بهار عربی در سال۲۰۱۰ میلادی شروع می کنم ، که از تونس شروع و به برانداختن حاکمان در تونس ،مصر، لیبی،یمن و تغییر حکومت در مراکش و اردن وتظاهرات شدید ووسیع در دیگر کشورهایی چون سوریه، سودان،الجزایر ، بحرین ، مورتانی ، عراق و عمان انجامید . این بهار در همان روزهای اولینش تبدیل به زمستانی سخت شد،بطوری که این زمستان تاکنون ادامه دارد.

    نتیجه اش نابسامانی داخلی و هرج ومرج و جنگهای داخلی و پیشرفت تروریسم جهانی بود.دامن زدن به اوضاع نابسامان را گروهها یی افراط گرا و مسلمان چون بوکوحرام ، داعش ، القاعده، الشباب،طالبان به عهده گرفتند .
    هرج و مرج داخلی که ابتدا گریبانگیر خود ملتها بود ، کم کم دامن دیگر کشورها را گرفت و دنیای غرب زمانی متوجه شد که امنیت داخلی او به خطر افتاده و از طریق ناتودست بکار شد .

    “برگ برنده ی“ نظام ایران در نبودن جنگ داخلی در این کشور است تا اکنون.
    اما، خصلت حاکمان تمامیت خواه پروردن ضد خود است، حاکمیت تمامی خواه ، دگر سرکوبگر است و همه را در به اصطلاح زیر پرچم“وحدت “می خواهد، (چه عقیدتی،مذهبی)در نهایت در برابر دنیای واقعی چند گانه و متنوع محکوم به شکست خواهد بود.نکته ای که باید توجه داشت چگونگی دمکراسی و تضاد دمکراسی با وحدت خواهی نظام است.

    تعریف دموکراسی یونانیδημοκρατία به معنی دموδῆμος مردم وکراسیκρατός به معنی قدرت،حاکمیت است.حال این حکومت مردم چه و چگونه است از دوران یونان باستان تا امروز مورد بحث بوده و تغییرات بسیاری کرده است.
    آنچه مسلم است باید تعریف “مردم “را کرد که چه کسانی هستند، “مردم“ ،شامل زبانها، فرهنگها، ادیان ونژادهای مختلف اند.و زیر پرچم بردن هر یک گروه از مردم ، چون یک زبان ، دین، و….. محدود کردن دیگران است.
    بانظام اسلامی شیعه در ایران قدرتمندی یک گروه بر مبنای شریعت دینی در راس حاکمیت و یا رژیمی چون اسد در سوریه کنونی را مواجه ایم . سوریه کنونی نمونه خوبی برای قدرت گیری فرقه ای دینی است اقتدار آن ربطی به دموکراسی ندارند. اگر چه از کاربردی چون« انتخابات» استفاده می کند.

    دمکراسی زمانی حکومت مردمی است که قانون اساسی حقوق برابر به اجراآیند و هر دستگاه مستقل عمل کنند که در زیر پوشش شریعت اسلام که در هر جا نظر خود را غالب می داند غیر ممکن است.
    یعنی از اصل اول قانون اساسی گرفته ، « اصل اول:حکومت‏ ایران‏ جمهوری‏ اسلامی‏ است‏ که‏ ملت‏ ایران‏، بر اساس‏ اعتقاددیرینه‏ اش‏ به‏ حکومت‏ حق‏ و عدل‏ قرآن‏، در پی‏ انقلاب‏ اسلامی‏ پیروزمند خودبه‏ رهبری‏ مرجع عالیقدر تقلید آیت‏ الله‏ العظمی‏ امام‏ خمینی‏، در همه‏ پرسی‏دهم‏ و یازدهم‏ فروردین‏ ماه‏ یکهزار و سیصد و پنجاه‏ و هشت‏ هجری‏ شمسی‏ برابر با اول‏ و دوم‏ جمادی‏ الاولی‏ سال‏ یکهزار و سیصد و نود و نه‏ هجری‏ قمری‏ بااکثریت‏ 98% کلیه‏ کسانی‏ که‏ حق‏ رای‏ داشتند، به‏ آن‏ رای‏ مثبت‏ داد.
    اصل‏ دوم:جمهور اسلامی‏، نظامی‏ است‏ بر پایه‏ ایمان‏ به‏۱- خدای‏ یکتا ( لااله‏ الاالله‏ ) و اختصاص‏ حاکمیت‏ و تشریع به‏ او و لزوم‏ تسلیم‏ در برابر امر او.۲ – وحی‏ الهی‏ و نقش‏ بنیادی‏ آن‏ در بیان‏ قوانین‏.۳ – معاد و نقش‏ سازنده‏ آن‏ در سیر تکاملی‏ انسان‏ به‏ سوی‏ خدا.۴ – عدل‏ خدا در خلقت‏ و تشریع.۵ – امامت‏ و رهبری‏ مستمر و نقش‏ اساسی‏ آن‏ در تداوم‏ انقلاب‏ اسلام‏.۶ – کرامت‏ و ارزش‏ والای‏ انسان‏ و آزادی‏ توام‏ با مسئولیت‏ او در برابر خدا،که‏ از راه‏ : الف‏ – اجتهاد مستمر فقهای‏ جامع الشرایط بر اساس‏ کتاب‏ و سنت‏ معصومین‏ سلام‏ الله‏ علیهم‏ اجمعین‏، ب‏ – استفاده‏ از علوم‏ و فنون‏ و تجارب‏ پیشرفته‏ بشری‏ و تلاش‏ در پیشبرد آنها، ج‏ – نفی‏ هر گونه‏ ستمگری‏ و ستم‏ کشی‏ وسلطه‏ گری‏و سلطه‏ پذیری‏، قسط و عدل‏ و استقلال‏ سیاسی‏ و اقتصادی‏ و اجتماعی‏ وفرهنگی‏ و همبستگی‏ ملی‏ را تأمین‏ می‏ کند.»

    ما با کلی گویی و تبعیض مواجه ایم، حکومت فرقه ای دینی برای «برابری و عدالت و آزادی »تعریف خاص خود را دارد و بدین سان جای برابر را برادر، خواهر می گیرد،و معمم و غیر معمم وخواص و عوام . عدالت نیز معنی حکم شریعت می یابد که با تبعیض همراه است و آزادی نیز در زیر چادر شریعت بی چهره و دست و پا می شود.

     
    • با درود به انسان گرامی :
      ضمن تأیید نطر شما اجازه می خواهم یک حقۀ قانون اساسی را رو کنم.
      « اصل اول:حکومت‏ ایران‏ جمهوری‏ اسلامی‏ است‏ که‏ ملت‏ ایران‏، بر اساس‏ اعتقاددیرینه‏ اش‏ به‏ حکومت‏ حق‏ و عدل‏ قرآن‏، در پی‏ انقلاب‏ اسلامی‏ پیروزمند خودبه‏ رهبری‏ مرجع عالیقدر تقلید آیت‏ الله‏ العظمی‏ امام‏ خمینی‏، در همه‏ پرسی‏دهم‏ و یازدهم‏ فروردین‏ ماه‏ یکهزار و سیصد و پنجاه‏ و هشت‏ هجری‏ شمسی‏ برابر با اول‏ و دوم‏ جمادی‏ الاولی‏ سال‏ یکهزار و سیصد و نود و نه‏ هجری‏ قمری‏ بااکثریت‏ 98% کلیه‏ کسانی‏ که‏ حق‏ رای‏ داشتند، به‏ آن‏ رای‏ مثبت‏ داد.
      این اصل بر یک زور پنهانی بنا شده است.
      ملت ایران یعنی تمامی مردم ایران در تمامی تاریخ. ملت یک جامعۀ زنده ، سیال و پویا مشتمل بر نسل های گذشته و حال و آینده ، مشتمل بر سنی و شیعه و بهایی و کرد و لر و بلوچ و عرب و کمونیست و سوسیالیست و سکولار و لیبرال و کارگر و کشاورز و استاد و نویسنده و موافق ولایت و ضد ولایت و غیره و غیره است. بدون این عناصر و فعالیت و فعلیت برابر آنها در نهادها و حزب ها و انجمن های آزاد ،ملت چیزی جز اسمی بی مسما و لفظی مهمل و ظرفی تو خالی نیست که فقط محمل فریب توده هاست. ملت یک کثرت است که هر وحدتی به هر اسمی _ به اسم وطن یا ملیت یا امت مسلمان یا غیر آن _ وقتی معنایی محصل دارد، که این کثرت داخل آن باشد. همین که یکی از این کثرات ، حتی اگر اکثریت باشد، خودش را بر دیگر عناصر ملت تحمیل کرد دموکراسی نیز به پایان می رسد. دموکراسی و صندوق رأی وسیله ای است برای انتخاب نماینده ای که نه فقط رأی دهندگان بل همه را نمایندگی کند. در این اصل فقط رأی دهندگان سی و هشت سال پیش ملت به حساب آمده اند وسپس خود را را بر نسل های دیگر تحمیل کرده اند. یک روز رفته اند رأی داده اند و از فردای آن روز حتی برخی از همین رأی دهندگان هم ممکن است از رأی خود پشیمان شوند تا چه رسد به رأی نداده ها و نسل های آتی. اصل بالا بی قانونی در دل قانون است و حکومتی را تأیید می کند که به هیچ وجه نمی تواند ذاتاً دموکراتیک باشد .سردمدارانش نیز تا وقتی از دموکراسی دفاع می کنند ،که راست یا دروغ ، اکثریت با آنها باشد یا با تبلیغات انحصاری طوری صحنه سازی کنند که گویی اکثریت با آنهاست. امر مهم و بسیار مهم در فهم دموکراسی این است که دموکراسی حقوق برابر برای اقلیت و اکثریت است.حقوق برابر انسانی که حتی رأی اکثریت هم نمی تواند آنها را نقض کند. رأی اکثریت هم نمی تواند حق حیات و آزادی برابر بیان و مطبوعات و حقوق مصرحه در اعلامیه حقوق بشر که ایران هم امضایش کرده است را نقض کند. دموکراسی یعنی حکومت همه ، نه فقط اکثریت یک نسل و ابدی سازی آن. بنابراین هر جا دیدید که جابجایی اقلیت و اکثریت و سیالیت این یا آن اصلاً اتفاق نمی افتد بدانید که آنجا دموکراسی در کار نیست . فکر و عقیده و مذهب را میدان بحث آزاد تأیید یا نقض می کند نه رأی اکثریت. در این اصل قانونی خدعه آمیز یک مذهب به اسم تشیع جعفری اثنا عشری را به رأی نهاده اند . شما در هیچ قانون اساسی دموکراتیکی نمی بینید که یک دین یا مرام را به رأی اکثریت نهاده باشند و سپس با متکی کردن آن به بودجه های نجومی و رسانه و سلاح و زندان و سرکوب الی الابد شرایط مباحثه و نقد را برای دیگر عقاید نابرابر کرده باشند. در اصل دوازدهم مذهب شیعه را صریحآً الی الابد غیر قابل تغییر خوانده اند و بدینسان بدون آنکه خودشان بفهمند تیشه به ریشۀ آن زده اند.این یعنی نسل پنجاهم بعد از ما هم باید از نسل سال 58 اطاعت کند . از این واضح تر نمی شود تعریف ملت را در آراء اکثریت یک نسل کپسوله کرد و سپس هی چپ و راست به آن استناد کرد. در واقع الان می بینیم که هی دارند آن رفراندوم کذایی را به رخ نسلی می کشند، که اصلاً در آن شرکت نکرده است و می تواند مثل خمینی بگوید نسل گذشته چه حقی دارد که برای ما تعیین تکلیف کند. تازه آن نسل هم از جمهوری اسلامی چیزی می فهمید که الان خلافش را می بینید.اون نسل هم رأی نداد که شکنجه و دزدی و سرکوب مطبوعات و دادگاه های فرمایشی و اعدام ها و حبس ها چندین برار قبل شود، البته به قول مش قاسم خودمون صد بار نعلت به این نسل منقلابی که سه نسل را با حماقت خود سوزاند. زندگان همون نسل هم الان پشیمانند اکثراً. آمار گرفته ام ؟ نخیر، اما اون هایی هم که این انتخاب های بد و بدتر را چماق مشروعیت می کنند، نه در این مورد آمار گرفته اند و نه رضایت به یک رفراندوم در حضور نمایندگان سازمان ملل می دهند. پس از موضع قدرتی که ذره ذرۀ ثروت و قدرتش باید مال مردم باشد دارند زور می گویند و متوقع اند که در برابر این زور کاملاً محسوس کسی به آنها فحش و ناسزا هم ندهد. مسلم است که مردم در شرایطی که هیچ روزنه ای جز همین انتصخابات ندارند، از آن استفاده می کنند تا وضع بدتر نشود.آن هم نه همۀ مردم. الان صدا و سیمایی که از تروریستی چون انیس نقاش در کمال وقاحت ستایش می کند،همان حقۀ این اصل قانون اساسی را با نمایش راه پیمایی های دولتی به کار می برد. دموکراسی چی ، کشک چی ! شاه قاجار و هیتلر و موسولینی هم طرفدارانی داشتند که راه پیمایی و تظاهرات همراه با پذیرایی و بوق و بادکنک و پرچم فقط برای آنها آزاد بود و در حالی که آنها را بسیج می کردند، مخالفان را سرکوب می کردند . این یک بازی ناجوانمردانۀهمۀ فاشیست ها و تمامت خواهان بوده است و فحش و ناسزا کم ترین واکنش قربانیان ظلم است. مخالفان را دهن بند می زنند و موافقان را با هفتاد بلند گو و بودجه و امکانات و پلاکاردها و پرچم های رنگین تشویق می کنند تا نمایش دموکراسی بدهند . دموکراسی یعنی همان قدر که تو حق داری در امن و امان در فضای عمومی حرفت را بزنی ، مخالف تو نیز حق دارد. با سپاس از نوشتۀ خوبتان.

       
      • با درود به شما

        شما که اینهمه اینجا مطالب ریشه ای گوناگون می نویسید چرا به اینگونه بحث ها که باید غایت و هدف آن سنخ بحث ها باشد که می رسید ناشناس می نویسید و تقیه می کنید ،در این سنخ بحث ها که اتفاقا غایات آن سنخ بحث هاست هم حتما باید بنام معهود بنویسید تا مخاطبان و ناظران عمومی بتوانند بین مدعیات شما در آن سلسله گفتارها و اجزاء آنها با چنین اظهاریه های گاه و بیگاهی ارتباط و انسجام منطقی برقرار کنند ،این مطالب هم مطالب نو و خطرناک و ناگفته ای نیست که کسی در باب آنها تقیه کند.اشاره به اصل اول و ابتناء آن بر عنصر زور نمودید و اینکه آن اصل مابازائی بنام ملت نداشته است ،پس بر عنصر زور پنهان مبتنی بوده است ،و در تعلیل و تحلیل آن هم گفته اید که چون مردم آن زمان همایش فکری در انتخاب نداشته اند. این مدعای شما باطل است ،یکی از اینجهت که برخلاف وانمود شما هنگام انتخاب اصل نظام و تاسیس قانون اساسی آن فضای عمومی کاملا آزاد بود ،و دانشگاهیان و روزنامه ها و سایر وسائل عمومی آنروز ابراز عقیده می کردند ،بعد هم در یک انتخاب آزاد مردم مخیر بودند بین نفی جمهوری اسلامی یا پذیرش آن ،آیا کسی در مقام رای کسی را مجبور کرد که حتما آری بگو؟درصدی مثل شما و دیگرانی که اشاره کردید هم رای نه گفتند ،اینکه اکثریت قاطع مردم ایران مسلمان باشند و روی التزامان درون دینی سخن مرجعیت دینی را بر سخن کمونیست ها ،زرتشتی ها ،و ایسم های دیگر ترجیح دهند ،برای شما ناخوشایند است؟بعد هم برای تنظیم قانون اساسی نوع نظامی که به آن آری گفته بودند باز در انتخاباتی آزاد و بدون هیچ نظارت استصوابی که مورد اشکال شما باشد همه گروهها از چپ چپ تا راست راست کاندیدا شدند و رای دادند و رای گرفتند و نخبگانی از علماء و روشنفکران حتی سکولار منتخب مردم شدند و قانون اساسی “جمهوری اسلامی” و نه جمهوری سکولار تنظیم شد و با اینکه دوباره نیاز به رای نداشت باز به رای گذاشته شد ،مگر در کشورهای دیگر غیر از این روند است ،چرا دموکراسی را یک موجود شاخ و دم دار معرفی می کنید؟
        اما در مورد تعبیر “ملت ایران”در این اصل ،بنظر شما وقتی اکثریت 98 درصدی به اصل سیستم جمهوری با قید اسلامی رای دادند ،بعد هم باز بهمین میزان به منتخبان و خبرگان قانون اساسی رای دادند ،باید از اکثریت 98 درصدی باعتبار خروج اقل قلیلی مثل شما و کمونیستها (بر فرض که کمونیستها یا اقلیت های مذهبی به جمهوری اسلامی رای نداده باشند) و اقلیت ضعیفی مثل بهائی و زرتشتی ،تعبیر می شد “بعضی از ملت “به سیستم جمهوری اسلامی رای دادند؟! یعنی باید آن دو در صد یا یک درصد اقلیت را بعض بودنشان را باعتبار گردن کلفتی شان غلیظ تر و شدید تر از اکثریت 98 درصدی مردم ایران بدانیم؟!
        از این گذشته ،این ایراد شما به کلمه ملت در آن اصل از نظر منطق حقوقی فاقد ارزش است ،برای اینکه در ادامه اصول همین قانون اساسی از اقلیت های گوناگون قومی و مذهبی نیز نام برده شده و اصولی در مورد آنها تنظیم شده است پس در قانون اساسی آن اقلیت محض نیز مورد نظر قرار گرفته اند و جزء ملت هستند خواه رای داده باشند یا نداده باشند،می خواهم بگویم وقتی که در اصل اول از مردم ایران تحت عنوان ملت یاد می شود این کلیت اشاره به توده 98 درصدی می کند که به اصل سیستم رای دادند ،حال از نظر شما از اکثریت 98 درصدی رای دهنده به اصل سیستم نمی توان روی منطق حقوقی تعبیر به “ملت” کرد چون دو درصد رای ندادند یا رای به نفی دادند یا رای باطله دادند؟! این چه منطقی است که شمای دموکرات از خود بروز می دهید که در موازنه و سنجش بین اکثریت 98 درصدی و اقلیت متفاوت 2 درصدی کفه ترازو را بنفع آن دو درصد فشار می دهید؟! الان در کشورهای دموکراتی که شما قبولشان دارید سنجه و درصد مخالفان و موافقان با موردهای انتخاب یا حتی اصل انتخاب سیستم این است که اگر جایی صد درصد مردم رای به سیستمی دادند در این صورت فقط می شود تعبیر که “ملت امریکا” رای به سیستم فدرال مثلا دادند و الا فلا؟ در انتخابات هایی که در دموکراسی های مختلف الان در جهان هست فقط رای صد درصدی معیار محکم است یا رای نصف بعلاوه یک؟ حال اگر در این اصل می نوشتند 98 درصد ملت ایران سیستم فعلی را خواستند آنوقت مشکل شما حل می شد؟ بنابر این سخن شما اتفاقا سخن عوامفریبانه ایست ،چون اینجا نه زور در انتخاب اصل سیستم بوده ،و نه تعبیر ملت از یک اکثریت 98 درصدی که شما جزء آن نبودید ،با متفاهم مسائل حقوقی ناسازگاری دارد.
        بله دموکراسی یعنی حکومت همه ،این در مورد اجزاء و ارکان داخلی یک سیستم انتخاب شده است که با جابجایی دولتها و مجلس و نهادهای متفرع بر آنها صورت می گیرد ،اما حکومت همه یعنی دائم انتخاب و رای برای تغییر سیستم؟ در کدام دموکراسی در جهان تند تند سخن از رای و رفراندوم تغییر سیستم می شود؟ اینجا 38 سال گذشته ،خیلی است؟! در امریکا که شاید دویست سیصد سال از انتخاب سیستم می گذرد ،چند بار رفراندوم و جابجایی در اصل سیستم واقع شده است؟من شخصا با رفراندوم مشکلی ندارم اما اگر شما رفراندوم شود و باز مردم به مبنای دین در حکومت رای دادند شما ملتزمید یا به برهان قویم و مستحکم مش قاسمی رجوع می کنید در منقلابی دانستن کثرت بزرگی از ملت ایران و توهین به آنها؟!

         
        • من هم به شما درود می گویم:
          آقای سید مرتضی حق با شماست. نوشته بالا از من است و من اصراری ندارم که اثبات کنم که ناشناس شدن نوشته ام اتفاقی بوده است. شما گویا ید طولایی در نیت خوانی دارید. من هر وقت نوشته ام با عنوان ناشناس منتشر شده به محض دیدن آن ذیل آن نوشته ام که این نوشته از من است.و الان هم آمدم بنویسم دیدم شما نیت خوانی کرده اید . جواب شما ربطی به حرف من ندارد. من می گویم رأی یک نسل رأی تمامی نسل ها نیست و ملت هم فقط شامل رأی دهندگان یک نسل نمی شود و شما می فرمایید اونهایی که رأی داده اند در کمال آزادی رأی داده اند. مگر من گفته ام به زور رأی داده اند؟من ارتباط پاسخ شما با نظر خود را متوجه نشدم . در ضمن شما به شخص من چه کار دارید؟ فرض کنید این نوشته از x یا z یا y یا هر کس . من کی و کجا گفته ام مردم آن زمان همایش فکری نداشته اند؟ من به اشخاص کاری ندارم . ستیزه ای هم با دین ندارم و این را به شما عرض کنم که در شرایط نابرابری شرایط پیام رسانی حتی عوض کردن نام یا ناشناس نوشتن حق کسانی است که به آنها ظلم شده است. نه تقیه است و نه ترس . دست کم ترسوتر از کسی که می ترساند ، نیست.
          حرف من این است که در مضمون خود قانون زور به کار رفته. از این قرار: مذهب رسمی ایران تا الی الابد شیعه است. قانون برای انتخاب مذهب پنجاه نسل دیگر نمی تواند تعیین تکلیف کند. من از شما تعجب می کنم که چطور حرف مرا عوض می کنید و بعد حرف عوض شده را رد می کنید. حرف من همان حرف آقای خمینی است که نسل گذشته چه حقی دارد که برای نسل بعد تعیین تکلیف می کند . حرف دیگرم این است که عقیده حق ندارد امکانات گفتگوی عقاید را با بودجه و امکانات رسانه ای نابرابر و آزادی تظاهرات برای عده ای و سرکوب تظاهرات برای عده ای دیگر نابرابر کند . این زور و بیعدالتی است . بارها تمثیل زمین والیبالی به کار برده ام که در آن یک تیم باید با پای برهنه روی زمین سنگلاخ بازی کند و داور به ضررش سوت بزند و تماشاچیانش را راه ندهند و تیم دیگر دوپینگ شود و داور به نفعش سوت بزند و بهترین زمین داشته باشد و از تماشاچیانش هم پذیرایی شود. در اینجا من حتی اگر طرفدار تیم خودی باشم اگر کمی وجدان و جوانمردی داشته باشم خواهم گفت: من در بازی نابرابر شرکت نمی کنم. این نامردمی و خلاف شرافت و انسانیت است. اصلاً بحث بر سر حق و باطل نیست . اصلاً بحث بر سر دین ستیزی و نیت هایی که شما می خوانید نیست. من البته ستیزه دارم ، اما ستیزه ام با کسی است که ناجوانمرد است، زورگو ست.دهان دیگری را می بندد تا خودش هوار بکشد. این طور هیچ حقیقتی اثبات نمی شود و اگر مایل باشید از اصطلاحات مذهبی استفاده کنم این راه شیطانی است اما به نام خدا.اندیشه ها و ادیان و عقاید جایشان در فضای امن و برابر و آزاد گفتگو ست. شما 38 سال پیش یک مذهب را متکی به قدرت کرده اید و این ربطی به نماینده مسیحی و یهودی ندارد. انسان آزاد است فکر کند و آزادی فکر ممکن است نتایج گونه گون داشته باشد. بنابراین اگر یک عقیده ، اعم از دینی یا الحادی ، به جای کلمه و گفتگو در شرایط برابر شرایط پیام رسانی دیگران را مسدود و آنِ خودش را متکی به صدها رسانه کرد کارش ماهواً هیچ فرقی با اشاعۀ عقیده با شمشیر ندارد . عقیده ای که به حقانیت خود شک ندارد چرا باید از مخالفان بترسد و آنها را در شرایط نابرابر قرار دهد. این به ذات حکومت های عقیدتی مربوط است نه دعوای بچگانه بر سر اینکه ما اقلیت هستیم یا نه. اصلا اقلیت محض یعنی چه؟ حقیقت هرچه باشد راه شرورانه را آغاز کرده است از وقتی که به جای گفتگو در شرایط برابر خود را متکی به عدد و زور و بودجه های غاصبانه می کند. نفرمایید که تو در اینجا داری می نویسی پس آزادی. نوشتن یواشکی من با نام مستعار واکنش من به نابرابری است و نه حقی که حکومت مطلوب شما به من داده باشد.نوشتن من اصل نابرابری در حکومت دینی را از بین نمی برد. فرض کنید من یک بهایی یا کمونیست یا سنی یا یهودی . من برای بیان عقاید خود باید در همان شرایطی باشم که شما هستید. پاسخ کلمه کلمه است و پاسخ اندیشه اندیشه. حال اگر یک طرف امکانات پیام رسانی را عمدتاً به خودش منحصر کرد خود پیغمبر هم باشد بیعدالتی کرده . به هیچ وجه تصادفی نیست که حکومت های ایدئولوژیک در تمامی تاریخ بدون حتی یک استثنا کارشان به حبس و کشتار و بگیر و ببند کشیده است. جناب سید مرتضی ، من شوربختانه از کودکی شم تیزی در شناخت بیعدالتی داشته ام و بیعدالتی را بیعدالتی می دانم حتی اگر با لطایف الحیل و خدعه آن را به قانون تبدیل کنند. البته حرف بسیار است اما بیش از این وقت شما را نمی گیرم.

           
          • درود مجدد،من نوشته شما را دیدم و چون با طرز فکر شما و تکیه کلام های شما آشنا هستم فهمیدم که شما هستید،اینکه من بفهمم کورس محترمی که ریشه ها می نوشته است این نوشته را نوشته و بالای نوشته را مزین بنام همیشگی نکرده،این می شود نیت خوانی؟من توجه دارم که شما یکبار اعتذار کردید که ناشناس من بودم چون از رایانه یکی از دوستانم نوشتم و این نوشته من بوده است :کورس،اینرا بارها از شما دیده ایم ،سوال این است که شما آیا هروقت ریشه ها را می نویسید توی خانه اید و هروقت غیر ریشه ها را می نویسید منزل دوستانید؟! یا فی بعض الاحیان توی خانه نوشته اید و باز ناشناس نوشته اید؟ حالا اصلا این بحث مهم نیست ،شما چه کورس بنویسید چه نام دیگر چه ناشناس بهرحال شخص شما بعنوان یک انسان اندیشمند برای من محترمید،و من بارها با کورس گفتگو کرده ام بی آنکه به نام کورس گیر دهم یا بقول او نیت خوانی کرده باشم ،عرضم این بود که مواردی دیده ام و فهمیده ام شمائید و می شد بنویسید کورس و ننوشته اید اینجا البته تصدیق کردید تشخیص مرا و نه نیت خوانی مرا ،بحث من این است که مگر کورس اتیکت ریشه هاست فقط؟! شما کورس باشید و هرچه می خواهید بنویسید،مثل من که سید مرتضی هستم که نام واقعی من هم هست خواه فلسفه بنویسم یا عرفان یا سیاست یا هرچه. بحث ترسیدن یا ترساندن هم بمن ربطی ندارد،من مشتاق یکرنگی و دوری از تلون و مراعات اخلاق انسانی هستم، از این بگذریم.
            جنابعالی ایراد می کنید به اصل یک قانون اساسی که در مضمون آن “قانون زور” بکار رفته ،البته در بحث های حقوقی و قانون گذاری باید الفاظ را مشخص تفهیم کرد که قانون زور یعنی چه اصلا؟
            من پاسخ ایراد شما بقانون را دادم ظاهرا عنایت نکردید،نشانه اینکه توجه نکردید همین است که بحث از منطق قانونگذاری را کشاندید به بحث لزوم فضای آزاد برای بحث های عقیدتی و نالیدن از عدم فضای آزاد،خوب این روش قدیمی شما در ریشه هاست ،شما فرض را این بگیرید که من در مورد لزوم فضای آزاد برای گفتگوی ادیان و مذاهب و ایسم ها با شما صد در صد موافقم ،از جمله می بینید که اینجا من مدافع نوشتن شما و طرح بحث های خوب شما هستم هرچند با بنیان بسیاری از مسائل و استنتاج های شما مخالف باشم ،خوب حال این بحث چه ارتباطی داشت با ادعایی که اول کردید در نوشته فبل؟ شما در نوشته قبل و اکنون ،اشاره کردید به اینکه رای دادن مردم زوری نبود ،بسیار خوب ،اما شما در همین نوشته بالا ننوشتید فضا پیش از قانون گذاری آزاد نبود؟بحث ما الان در قانون گذاری و اصلی است که شما مبنای آنرا زور می دانید،حال اینجا می نویسید همایش اندیشه بوده است،بگذریم .شما می گویید چرا نوشته اند مذهب اکثریت ملت ایران مذهب حقه جعفریه است و این زور است؟! خوب جواب سوال در خود سوال شماست! برای اینکه اکثریت قاطع مردم ایران دارای مذهب شیعه جعفری هستند ،بعد هم در قانون اشاره به حقوق اقلیت های مسلمان سنی و غیر آنها شده است (الان ذهنتان نرود بواقع فعلی خارجی ،فرض کنیم اصلا الان مطلقا حقوق اقلیت ها پایمال می شود اینجا بحث ما در مفاد قانونی است که از نظر شما بر زور استوار است)،بگویید(در مقام قانون گذاری و چینش قانونی و لحاظ ملاکها) اگر قانون گذار در مقام انشاء قانون مراعات حقوق و شاخصه های اکثریت قاطع یک واحد اجتماعی را کرد ،بعد هم حقوق اقلیت را بتناسب لحاظ کرد ،این کجایش به مساله زور ربط دارد؟ و اینجا در مقام قانون گذاری در مسائل اجتماعی و احترام متناسب با توده اکثری و توده های اقلی ،قانون وضع کردن و رای دادن و رای گرفتن آزاد ،چه ربطی وجود دارد با مساله اندیشه آزاد و بحث و گفتگو و نظر در فضای برابر؟! فضای برابر را قبول ،الان شما باید بتوانید بعنوان اندیشه منکر بعثت انبیاء بیایید با متفکران دینی معتقد به بعثت بحث آزاد کنید ،اما این حق اجتماعی چه ارتباطی دارد یا مقام انشاء مبنای قانون؟ انقلابی شده و سیستمی باید جایگزین شود ،در این محدوده جغرافیائی بافت های مختلفی بتناسب جمعیت وجود دارد و باید بعد از شاه سیستمی درست کرد و قوانینی،بنظر شما اینجا اول باید بیایند بنشینند بحث ایدئولوژیک راه بیندازند در این جهت که خدا هست یا نیست؟ بعثت انبیاء درست است یا انبیاء جادوگرانی بیش نبودند؟ و..،یا باید یک مدل سیاسی ارائه کرده و قانون وضع کنند و کشور را اداره کنند؟ گمان نمی کنم بشق اول معتقد باشید،خوب انقلابیون (و بقول شما و مش قاسم منقلابیون!)نشستند با توجه به شعارهای اصلی انقلاب و عموم مردم ،که شعارهای اسلام سیاسی و اسلام خواهی و قوانین اسلام بود،مدل سیاسی دینی جمهوری اسلامی را ببحث و رای گذاشتند ،بعد در مقام قانون گذاری نیز طبیعی است که ایدئولوژی اکثریت مطلق مردم مبنای کلی قوانین باشد(چون فرض این است که اسلام دین اجتماعی است نه فردی صرف)با لحاظ حقوق اقلیت های مختلف،این بگمانم یک نوع دموکراسی متکی بر مبانی دین است و خلاف سیره عقلاء هم نیست،برای اینکه منطقی نیست در جغرافیائی که ایدئولوژی اکثریت مطلق آنها اسلام متبلور در مذهب شیعه است که قوانینی دارد ،مثلا ایدئولوژی مارکسیسم را مبنا قرار دهند! عکسش هم هست ،آیا عقلائی است در محدوده ای که اکثریت قاطع آن معتقد به ایدئولوژی مارکسیم هستند بگوییم قوانین اسلام باید مبنا باشد؟ این منطقی است؟ اگر بخواهید بگویید من می گویم چرا جمهوری اسلامی؟ نخیر جمهوری سکولار باشد! پاسخ این است که منطق زور این است! برای اینکه اکثریت مطلق مردم ایران برخلاف شما شیعه جعفری هستند و به هر انگیزه ای که شما تحلیل کنید(بگویید جاهل بودند ،منقلابی بودند،نفهم بودند،خدعه کردند و خدعه شدند و..) از طریق انتخاب سیستم و منتخبان خود خواستند که قانون رایج در کشور آنها قوانین فقه جعفری باشد،با لحاظ حقوق اقلیت ها ،اینجا اگر شما دموکرات باشید و باز بگویید نخیر مبنای این قانون زور بوده است ،با اجازه شما و علیرغم دوستی اینترنتی باشما بدون رودربایستی باید بگویم منطق شما منطق زور است نه قانون تنظیم شده توسط منتخبان آزاد مردم.
            با احترام

             
          • در مورد تعبیر اصل 12 و نه اصل 1 “دين‏ رسمى ايران، اسلام و مذهب جعفرى اثنى‏ عشرى‏ است و اين اصل الى‏ الابد غيرقابل تغييراست‏”.حق با شماست که ملت یک واحد سیال است ،اما این عبارت حکایت از بافت فعلی موجود در ایران میکند،در واقع معنای این فقره این است که مادام که این بافت(اکثریت مطلق شیعه جعفری و اقلیت اهل سنت و..)باقی است این اصل هم باقیست ،این روشن است که اگر بافت فعلی تغییر به اکثریت دیگری پیدا کرد،معیار سخن آن اکثریت خواهد بود.
            در مورد سخنان مرحوم آقای خمینی،دیر زمانیست که چنین مغالطه ای در مورد این گفتار صورت می گیرد و من خود این نکته را بارها در اظهارات سیاسی شما دیده ام ،مراجعه کنید به صدا و متن ،آن سخنرانی در مقام تحلیل عقلی بطلان سلطنت موروثه است ،و اینکه سلطنت موروثی پادشاهی خلاف قواعد عقل است ،برای اینکه چرا اگر فرضا پادشاهی منتخب اکثریت یا صد در صد ملتی بود ،باید در انتهای عمر خود فرزند خود را پادشاه آتی یک کشور قرار دهد و انتخاب ملت دخالتی در حاکمیت او نداشته باشد؟ مگر شاه قیم یک ملت است؟ بگذریم از اینکه این سلسله پادشاهی و جعل ولایتعهدی در فرزند یا یکی از خویشان نزدیک امری متسلسل و پیوسته بوده است در همه سلسله های پادشاهی تا گذشته تاریخ ،بعد ایشان می گوید حال فرضا مردم زمان آقا محمدقاجار او را حاکم کرده باشند،این چه ربطی به نسل های بعدی دارد؟این استدلال ایشان است با یک باصطلاح تنزل در مقام احتجاج،حال این چه ربطی دارد به تاسیس سیستمی با اکثریت 98 درصد رای قاطع مردم که تازه 38 سال از آن گذشته است؟! اینجا کسی کسی را پادشاه الی الابد کرد؟ یک سیستمی منتخب مردم شده است،و از همان ابتدا اقلیتی دو درصدی از جمله شما نغمه مخالفت خود را کوک کرده اید و برای مردم تعیین تکلیف می کنید،بحث گذار نسل را پیش کشیدید ،الان که هنوز عدد زیادی از آن نسل وجود دارند مثل خود من و شما ،اما شما تعیین کنید ملاک گذار نسل ها چیست؟ یعنی ما چه معیار مشخصی داریم بر اینکه آن نسل قبلی دچار تحول شده است و نسل فعلی و باقی مانده های نسل قبلی انتخاب کننده دچار دگر دیسی شده اند؟ شما اینرا از کجا می فهمید که این بافت فعلی جمعیت در مورد آن انتخاب دچار تحول شده اند؟ قرائن گوناگون هم که برخلاف تخمین شماست ،بگویید باید در قانون چه می کردند که حسم این ماده نزاع شود؟ علاوه اینکه شما به سوال من پاسخ ندادید،الان در دموکراسی های رایج در دنیا و در قوانین اساسی آنها چه میزانی برای چنین تغییر نسلی تعیین شده است و تاکنون برای استمزاج تغییر نظر نسل ها نسبت به اصل سیستم چند بار و با چه فواصل زمانی رفراندوم صورت گرفته است؟ مشخصا در مورد امریکا که سیستم فدرال است بعد از شاید 200 یا سیصد سالی که از تاسیس دولت امریکا گذشته است چند بار در مورد اصل سیستم نظرخواهی مجدد شده است؟نگویید آنجا آزادی است و دموکراسی و انتخاب آزاد،اینها مربوط به تغییر قوه مجریه است و نه اصل سیستم امریکا.
            اقلیت محض در مقام قانون گذاری مورد اشاره قرار گرفته است،این یک سنجش قیاسی در مورد بافت مذهبی یا قومی جمعیت هاست ،اگر مثلا 80 درصد مردم ایران مسلمان شیعه جعفری هستند ،10 درصد باقی مانده اقلیت محض هستند ،حالا این تعبیر که تعبیر من بود نه تعبیر قانون اساسی ،و مقصود اشاره به اقلیت بودن سنی ،زرتشتی ،مسیحی ،موسوی و اینطور اقلیت ها بود که مبدا تنظیم قانون و رعایت پایمال نشدن حق اکثریت در عین لحاظ حقوق اقلیت است ،این لازمه لحاظ ایدئوژی اسلام در قانون است ،اینکه شما سکولار هستید و از جمهوریت سکولار عرفی دفاع می کنید مربوط به مبنای شماست و نظر شما محترم است.
            من معنای جمله “حقیقت هرچه باشد راه شرورانه را آغاز کرده است” را نمی فهمم ،باقی مطالب ذیل نوشته شما خروج از بحث تاسیس قانون است که مطرح کرده بودید و من به آن در قسمت اول پاسخ دادم ،که از موضوع گفتار خود و ایرادی که به اصل اول و دوازدهم وارد کرده بودید خارج شدید و مساله چگونگی آزادی انسانها در اصول دیگر قانون آمده است که بحث جداگانه ایست ،و چنانکه عرض شد نمی شد در ابتدای انقلاب و در حالیکه شعار عمومی اکثریت مطلق مردم ایران اسلام سیاسی خواهی بوده است ،تاسیس قانون و اداره کشور را رها کنیم بنشینیم بحث ایدئولوژیک کنیم آیا خدا هست یا نیست ،اگر خدا هست خدا فرستادگانی فرستاده یا خیر،و این سنخ مسائل ،تاسیس قانون هم بروش متداول عقلاء و در همایش فکری آزاد و رای آزاد صورت گرفته است ،البته بحث ایدئولوژیک و عقیدتی هم از اول بوده و امروز هم ممکن است ،منتها شما همیشه می خواهید مظلوم نمائی مخالفان یک ایدئولوژی را عیار صحت یا بطلان عقیده بگیرید بدون اینکه مساله توهین مخالفان به عقائد و مقدسات دینی را لحاظ کنید،خودتان در همین سایت ببینید و می بینید انظار مترقی مخالفان خدا و دین و پیامبر و قرآن را ،مگر همان اوایل انقلاب کمونیست و منکر خدا با الهی معتقد بخدا مناظره نکردند؟ آن بحث ها هنوز ممکن است ،منتها آن گروهها بعد دیدیم چه کردند ،آیا آن گروهها بعد برای نیل بقدرت دست به اسلحه و بقول شما قمه نبردند؟ بعد که متناسب با جرم قیام و دست بقمه بردن خود مجازات شدند هم هنوز شاهد روضه خوانی در مورد آنها هستیم! حرف زیاد است و من بقدر فرصت مطالب شما را پاسخ گفتم ،اما می گویم شما لااقل اینجا سخن خود را بگویید و البته می گویید.
            با احترام

             
  39. قسمت دوم
    حکومت مردمی احتیاج به همشهریانی دارد که دانش و اگاهی به حقوق خود و خواست های خود دارند.در کشوری که درصد بیسوادی و فقر بیش از نیمی از جمعیت کل است دموکراسی قابل اجرا نیست ،زیرا افراد به آسانی بازیچه قرار می گیرند و بدین خاطر من نظام را غیر مردمی و اعمال و قوانینش را ضد انسانی می دانم.

    و اما تروریسم جهانی یک شبه بوجود نیامد و نقش قدرتهای اقتصادی جهان نیز در ایجاد این فرقه ها کم نبودنداز طالبان ، صدام تا داعش گرفته اغلب درتعلیمات نظامی آنها آمریکا نقش عمده داشته است. بعد از پایان جنگ سرد و فرو ریختن دیوار برلین ، تغییر توازن قدرتها ، دوران جدیدی پدیدار شد و آن قدرت یابی اروپا و چین و رکود اقتصادی آمریکا بودو همزمان ما با بحران در خاورمیانه مواجهیم، که روزبروز بزرگتر شده و مسله اساسی نیز به هر صورت پایین آوردن قیمت نفت و گاز بود در پناه جنگهای داخلی در خاورمیانه همچنان ادامه یافت. بهار عربی نشان داد که اقتصاد قدرتهای دنیا را با پوچ و تظاهرات نمی توان برهم زد و مردم این کشورها قبل از اینکه متوجه شوند که چرخه دنیا بر اساس اقتصاد و نه دین می گردد دچار فرقه گرایی شده و به جان هم افتادند .

    اینجاست که حکومت دینی ایران، در دنیای امروز نقش مخرب خود را ایفا می کند و به چپاول ثروت مردم دست زده و با نیرو فرستادن در سوریه و عراق و لبنان و حزب الله و یمن …سعی در پیاده کردن اهداف اتوپیایی خوددارد.
    یک نظامی می داند که عمل پیاده نظام را نیروهای دیگر انجام نمی دهند ، برای تصرف و غلبه بر دشمن، احتیاج به پیاده نظام است تنها در آن صورت عملیاتی پیروز خواهد شد ونظام ایران نیز بی جهت نیست که افراد به این مناطق ارسال می کند ، مهم ،کشتن مردم «به عنوان شهید» نیست بلکه گسترش عقاید اتوپیایی خود با پیاده نظام است .
    آنچه مسلم است سیاست و اقتصاد با هم گره خورده اند و همیشه نقش برتر را ایفا کرده اند ، دین و عقیده دست و پای بستن سیاست و اقتصاد را همراه دارد و بدین خاطر حکومت دینی یا عقیده ای کارایی ضد مردمی به خود می گیرند.

    کشورهای عربستان و ترکیه نبض اساسی چگونگی اقتصاد و سیاست را آموخته اند، آنها هر یک به نوبه ی خود به نقش پایه ای مردم پی برده اند و رفاه اقتصادی مردم در پایداری آنان نقش اساسی دارد«البته اردغان یک پدیده نو قابل بررسی است»اسراییل نیز یک حکومت دینی چون ا یران است اما قوانین او چندان درگیر شریعتش نیست و نقش پیشبرد اقصادی را بخوبی می داند وبازی می کند.

    جهان امروز شامل قدرتهایی چون چین و آمریکا و انگلیس و اروپا و روسیه و…تقسیم شده آفریقا عمده جنوب آسیا و آمریکای جنوبی وخاورمیانه با بیشترین ثروت ،فقیرترین کشورها و حاکمانی ظالم و دست نشانده همچنان در بیسوادی و فقر بسر می برند .راهکار بی شک افکار اتوپیایی نیستند.بلکه پیشرفت اقتصاد ملی است.و اقتصاد ملی ، نیز همه ی اقشار مردم را می طلبد.ادامه دارد

     
  40. حدود شصت سال پیش یک آخوند به روستائی رسید.
    با دیدن مسجد قدیمی آن روستا متوجه شد که مردم این روستا مسلمان هستند
    و با خوشحالی به نزد کدخدا رفت و اعلام کرد که میتواند پیش نماز آن روستا باشد.
    کدخدا که سالها بود نماز نخوانده بود و نماز جماعت را که اصولا در عمرش ندیده بود،
    با خودش فکر کرد که اگر به این مرد روحانی بگویم که من نماز بلد نیستم که خیلی زشت است،
    بنابراین بدون آنکه توضیحی بدهد، موافقت کرد.
    همان شب او تمام اهالی را جمع کرد و برایشان موضوع آمدن پیش نماز را شرح داد
    و در آخر گفت که قواعد نماز را بلد نیست و پرسید چه کسی از میان شما این قواعد را میداند؟
    نگاه های متعجب مردم جواب کدخدا بود.
    دست آخر یکی از پیرترین اهالی روستا گفت “تا آنجا که من میدانم برای مسلمان بودن لازم نیست خودت چیزی بلد باشی،
    کافیست هرکاری که پیش نماز کرد، ما هم تقلید کنیم”
    با این راه حل، خیال همه اسوده شد و برای اقامه نماز به سمت مسجد قدیمی حرکت کردند.
    مرد روحانی در جلوی صف ایستاد و همه مردم پشت سرش جمع شدند.
    آقا دستها را بیخ گوش گذاشت و زمزمه ای کرد، مردم هم دستها را بالا بردند
    و چون دقیقا نمیدانستند آقا چه گفته است، هرکدام پچ پچی کردند.
    آقا دستها را پائین انداخت و بلند گفت الله اکبر، مردم هم ذوق زده از آنکه چیزی را فهمیدند فریاد زدند الله اکبر.
    باز آقا زیر لب چیزی خواند، مردم هم زیر لب ناله میکرند.
    آقا دستهایش را روی زانو گذاشت و چیزی گفت، مردم هم دستهایشان را روی زانو گذاشتند
    و ناله ای کردند، آقا دوباره سرپا شد و گفت الله اکبر، مردم هم سرپا شدند و فریاد زدند الله اکبر.
    آقا به خاک افتاد و چیزهائی زیرلب گفت، مردم هم روی خاک افتادند و هرکدام زیر لب چیزی را زمزمه کردند.
    اقا دو زانو نشست، مردم هم دو زانو نشستند.
    در این هنگام پای آقا در میان دو تخته چوب کف زمین گیر کرد و ایشان عربده زدند آآآآآآآآخ،
    مردم هم ذوق زده فریاد کشیدند آآآآآآآآآآخ.
    آخوند در حالی که تلاش میکرد خودش را از این وضعیت خلاص کند، خود را به چپ و راست می انداخت
    و با دستش تلاش میکرد که لای دو تخته چوب را باز کند، مردم هم خودشان را به چپ و راست خم میکردند
    و با دستانشان به کف زمین ضربه میزدند.
    آخوند فریاد میکشید “خدایا به دادم برس” و مردم هم به دنبال او به درگاه خدا التماس میکردند.
    آقا فریاد میکشید “ای انسانهای نفهم مگر کورید و وضعیت را نمیبینید؟”
    مردم هم دنبال آقا همین عبارت را فریاد میزدند.
    آقا از درد به زمین چنگ میزد و از خدا یاری میخواست، مردم هم به زمین چنگ زدند و از خدا یاری خواستند.
    باری بعد از سه چهار دقیقه، آقا توانست خود را خلاص کند
    و در حالیکه از درد به خود میپیچید، نگاهی به جمعیت کرد و از درد بی هوش شد.
    جمعیت هم نگاهی به هم کردند و خود را روی زمین انداختند و آنقدر در آن حالت ماندند تا آخوند به هوش آمد.
    آن مرد روحانی چون به این نتیجه رسید که به روستای اشتباهی آمده است، بدون توضیحی روستا را ترک کرد و رفت.
    اما از آن تاریخ تا امروز مراسم نماز جماعت در آن روستا برقرار است.
    البته مردم چون ذکرهای بین الله اکبرها را متوجه نشده بودند، آنها را نمیگویند،
    در عوض مراسم انتهای نماز را هرچه با شکوه تر برگزار میکنند
    و تا امروز دوازده کتاب در مورد فلسفه اعمال آخر نمازشان چاپ کرده اند.
    البته انحرافات جزئی از اصول در آن روستا به وجود آمده و در حال حاضر آنها به بیست و دو فرقه تفکیک شده اند،
    برخی معتقدند برای چنگ زدن بر زمین، کفپوش باید از چوب باشد، برخی معتقدند، چنگ بر هرچیزی جایز است.
    برخی معتقدند مدت بیهوشی بعد از نماز را هرچقدر بیشتر کنی به خدا نزدیکتر میشوی
    و برخی معتقدند مهم کیفیت بیهوشیست نه مدت آن.
    باری آنها در جزئیات متفاوتند ولی همه به یک کلیت معتقدند
    و آن این است که یک عده باید مرجع باشند و بقیه تقلید کنند

     
  41. متهم به وطن فروشی

    موحدی کرمانی :مسأله فلسطین یک مسأله اسلامی است و نمی‌توانیم از آن بگذریم گفت که منافع ملی، منطقه‌ای و سیاسی جمهوری اسلامی ایران به مسأله فلسطین گره خورده است.
    لعنت بر تو و همفکرانت که از میلونها بیکار و اواره و بیخانمان گرسنه ،تنفروش ، اعضای بدن فروش ایرنی میتوانی بگذری اما از فلسطین نمیتوانی
    لعنت بر تو و همفکرانت که در تمام نماز جمعه های سر تا پا دروغ وریا از فلسطین یاد میکنید اما از ایرانی هائیکه به خاطر وجود شما احمقها و بیخردان بی وجدان به روز سیاه نشسته اند یادی نمیکنید
    لعنت بر تو و همفکرانت پول و سرمایه این ملت میدزید و صرف امیال شوم و پلیدتان میکنید.
    لعنت بر شما دزدان جانی احمق که به بخاطر بیخردیهای شما نابکاران عزت و شرف وابروی وحیثیت ایران بباد رفت.
    با عرض پوزش از اقای نوریزاد اگر از دایره ادب و خط قرمز عبور کردم . احه خیلی سخته به کسی که اتش گرفته حالیش کنی ندو.
    هموطنان خوبم نمایشگاه فرصت خوبیست تا لذت در کنار هم بودن را تجربه کنید هر چه تعداد شرکت کننده بیشتر باشد قوت قلبیست برای ما دلشکستگانی که در جهنم جمهوری اسلامی گرفتار شده ایم

     
  42. متهم به وطن فروشی

    درود بر شیر مرد ایران نوریزاد
    درود بر همه عزیزانی که در این نمایشگاه در کنار نوریزاد بودند و او را تنها نگذاشتند دستبوس همه شما هستم.با دلی مالامال از درد وغم و چشمانی پر از اشک درحسرت نبودن در کنار شما خوبان هستم .
    از همه کسانیکه ادعای وطن دوستی و عشق بوطن دارند استدعا دارم نوریزاد را همراهی کنند ندیدم نوشته و مصاحبه ای از این بزگوار که مالامال از غم وطن و هموطنانش نباشد پس کمال کم لطفی استکه از مردی که مثل کوهی استوار خودش را سپر بلای ما قرارداده او را همراهی نکنیم .بیاییم دست بدست هم دهیم و از این فرصتهای طلایی استفاده کنیم این تنها روزنه امید ما به نجات است.
    با ارزوی توفیق وپیروز همه وطن دوستان واقعی نه فقط شعاری

     
  43. متهم به وطن فروشی
    1:28 ب.ظ / فوریه 23, 2017
    دوستانی که دخالت خارجی را برای سرنگونی رژیم نکوهش میکنند این یعنی بقا نظام . چون شما عزیزان هیچ راهکاری برای نجات ایران ندارید و ااحتمالا جزو اسیب دیدگان وجود این نظام منحوس نیستید که نگران بر هم خوردن ارامشتان هستید نگاهی به شرق و غرب و جنوب ایران بیندازید دچار یک مرگ تدریجی روز افزون هستیم .
    شهر خالی خانه خالی سفره خالی دست خالی
    ما را متهم به فروشی نکنید ۳۸ سال استکه اموخته ایم بین بد و بدتر بد را اختیار کنیم . ما در حال نابود شدن هستیم چون هیچ چاره ای برای ما نمونده و بدتر از این هم وضعیتی برای ما نمونده پس اجازه بدهید بد را اختیار کنیم بر خلاف شما پایتخت نشینان و خارج نشینان و کسانی که از رفاه نسبی بخوردارند.
    به داد هموطنانتان برسید اگر مرحم نیی نیشم چرایی.
    خامنه ای اگ سر سوزن وجدان داشت اگر بویی از انسانیت برده بود یکهفته دست زنو بچه های دزدش را میگرفت و میامد بین ما زندگی میکرد تا ببیند ما چه میکشیم.
    خامنه ای اگر وجدان داشت امامه بر زمین مکوبید و لگد مال میکرد و دستور میداد تمام سرمایه های بنیادها و کمیته ها وووو که تحت نظر ایشان میباشد و بخش اعظم منابع اقتصادی را که متعلق به این ملت نگون بخت میباشد در اختیار کرفته خرج کشتار مردم بیگناه منطقه نمیکرد و خرج ملیونها ایرانی که مرگ را درجلو چشمان خود وفرزندان بیگناهشان میبینند میکرد. میبینید که نه انسانیتی هست و نه وجدانی . پس
    هر عاملی که حتی ۱٪ امید نجات داشته باشیم با اغوش باز از ان استقبال میکنیم. چون بالاتر سیاهی رنگی نیست
    هر طرح و راهکاری که حتی ۱٪ باعث بقا این رژیم شود نمکی بر زخم ها و دل ریش ماست .
    تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند ادمی.
    ایکاش پیام این بیت را با تمام وجود درک میکردیم نه فقط معنی انر

    رتبه دهی (۱۱ رای)

    پاسخ دادن
    وطن دوست
    1:18 ق.ظ / فوریه 24, 2017
    نه دوست عزیز , صبر داشته باش . حکومت مستبدین , آدمکشان , دزدان,…… در حال فروپاشی است . احتیاجی به دخالت خارجی نیست . اگر در خارج هستید به هر وسیله ممکن حاکمان فاسد, دروغ گو, دزد , آدمکش , پاسبان موهومات و … را برای دوستان, بستگان خود که در ایرانند با ارسال میل و ….. افشاء کنید. حوادث تعین کننده خیلی سریع تر از آنچه فکر میکنید رخ خواهند داد. رژیم از درون در حال فروپاشی است . به حرف من اعتماد کنید .

    رتبه دهی (۲ رای)

    پاسخ دادن
    مزدک1
    1:08 ب.ظ / فوریه 23, 2017
    نه تنها ما ایرانیان به …افتاده ایم بلکه خارجیانیکه به آوردن تابوت دراکولا با موشها و طاعون به ایران کمک کردند هم!اینست که هر وقت تروری در یکی از کشورهای غربی توسط تروریستهای اسلامی اتفاق می افتد ما باید با یادآوری این خاطرات زشت و کشنده به آنها و با باز گو کردن بدبختیها و فقر و فحشا و جنگ و رنج مردمانمان به آنها نقش آنها را در آوردن دراکولا به ایران و منطقه به آنها گوشزد کنیم.

    وکیل آیت الله خمینی درپاریس پس از ۳۸ سال می گوید اشتباه کرده

    ……………
    یکی از مسائل مهم درایران آن زمان این بود که ایرانیان خمینی را به جای “خدا” گرفته بودند و طبیعی است که با خدا نمی شود بحث کرد. وی می گوید: انقلابیون اشتباهات سرنوشت سازی کردند، زیرا برای آن آمادگی نداشتند.

    کریستیان بورگه تعریف می کند که پس از مرگ دوستش، صادق قطب زاده، روابط خود را برای همیشه با سیاست درایران گسسته است. وی می افزاید : پس از رویداهای اول انقلاب نمایندگانی از حکومت ایران به دیدار من آمدند وخواستارادامه همکاری شدند، اما من گفتم از حکومت ایران دفاع نخواهم کرد من از ایرانی‌ها دفاع می کنم.
    http://news.gooya.com/2017/02/post-1016.php

    رتبه دهی (۶ رای)

    پاسخ دادن
    مزدک1
    1:02 ب.ظ / فوریه 23, 2017
    سید مرتضی باوردارد که وطن فروش خواندن دیگران توهین نیست.خب ما هم می گوئیم دزد و دروغگو و آدمکش و مفتخور و تن پرور و انگل وار زیستن آخوندها را نامیدن توهین نیست.چون این واقعیت زندگی آخوندهاست .حالا چرا جناب نوریزاد این کلمات را توهین می داند ولی وطن فروش نامیدن را نه باید از ایشان پرسید!

    رتبه دهی (۱۰ رای)

    پاسخ دادن
    سید مرتضی
    12:11 ق.ظ / فوریه 24, 2017
    ادعاها و عناوین مورد اشاره بطور کلی و بدون استناد و نسبت دادن آن به همه ،عنوانی مجرمانه است و طبعا فحش و ناسزا ،و تفاوت آن با “وطن فروش” این است که این عنوان عنوانی حکایت کننده از چیزی است که خود گوینده به آن “اذعان ،تصریح و پافشاری” کرده است ،دعوت از بیگانگان برای حمله نظامی به ایران ،یا ابراز رضایت و خوشحالی از آن ،و تلاش برای آماده کردن اذهان مخالفان جمهوری اسلامی در داخل و خارج برای چنین فرایندی ،نامی ندارد جز وطن فروشی ،اجنبی پرستی و امید داشتن به بیگانگانی که جز بمنافع عاجل و آجل خویش نمی اندیشند ،و این با “ایرانی بودن” سازگار نیست ،ضمن اینکه “وطن فروش” یک فحش یا ناسزا نیست ،یک عنوان عرفی سیاسی است که بر مصادیق خارجی از جمله “مزدک سایت نوریزاد” تطبیق می شود مگر اینکه پشیمان شود و اذعان بخطا کرده و از هموطنان (اگر وطن او ایران است) خود در داخل و خارج ایران عذرخواهی کند ،در این صورت دیگر کسی حق نخواهد داشت به او اطلاق “وطن فروش” کند.

     
    • اقای مزدک و همه وطن فروشان به ذن شیخ ما تغییر عقده داده و عذر خواهی کنند تا شیوخ اجل ونوکران دزد و بی شرفشان انها را بخشیده و خودشان و نوه نتیجه هایشان تا اخر عمر به شغل شریف غارتگری با خیالی اسوده ادامه بدهند.
      ما وطن فروش نیستم ارزوی نجات کشور عزیزمان ایران را داریم از شر این نظام منحوس که منافع فلسطین و سوریه وحزب الله را بر منافع ملت ایران ترجیح میدهند.
      وطن فروش ما نیستیم ان پست فطرتانی که حرفا و عملا ثابت کردند حفظ سوریه بز خوزستان ارجحیت دارد
      وطن فروش ان بی غیرتانی ک منافعشان با فلسطین گره خورده نه ملت ایران
      وطن فروش ان بی غیرتانی هستند که باعث شدند ناموس ایران در کشورهای عربی به حراج کذاشته شوند
      راستی معنی حرام لقمه را میدانید ؟یعنی کسیکه لقمه ای که صاحبان ان راضی نباشند وشما بخورد زن و بچه هایتان بدهید
      قطعا من و خانواده ام و تمام روسپیان ناخواسته بیکاران و بیخانمانها راضی نیستیم ونانی که شما و نسلهای بعدتان کوفت مکنید حرام اندر حرام اندر حرام است
      شما پول خون این ملت را سر سفرهایتان میبرید سهم انانیکه شما بالا کشیدید و انها ناچار به فروش اعضای بدن و جنین شدند.
      شما پول ان عزیزانی که سهمی در این اب و خاک داشتند و بخاطر ظلمهای شما اواره غربت شدند را بالا میکشید و به خورد زن بجه هایتان میدهید
      نگاهی به امار اختلاسها و زندانیان و اعدام شدگان و سایر افتخاراتی که برای ایران به ارمغان اورده اید بیندازی در همه انها جزو بدترینها در دنیا هستیم . ایا از این وضعیت بدتری هم وجود دارد ؟ اگر هم باشد باز هم فقط از دست شما بر میاید و لاغیر.
      اگر دستی به طرف غیر دراز میکنیم بخاطر نجات ایزان و ایرانی از شر پلیدیهاییکه شما و همفکرانتان بر ما وارد کرده اید میباشد.
      به همت ازاد مردان و ازاد زنان ایرانی به زیر کشیده خواهید شد و ضجه و زاری وطلب بخشش شمارا خواهیم دید
      دلتان را به ۹۸٪ اول انقلاب خوش کنید ولی بدانید الان ۱۰ ملیون بیکار و ۶ ملیون اواره و ۴۰ ملیون زیر خط فقر و خیلی ناراضیان کشور از ان امار خارج شده اند و متاسفانه شهامتی هم در هیچکدام از شما ها وجود ندارد تا رفراندمی ازاد برفرار کنید زیاد به ۲۲بهمن هم ننازید بر همگان اشکار استکه چگونه انها را سرجمع میکند.

       
  44. با درود به نوری زاد عزیز و هم میهنان فرهیختنه : فاجعه دیگری در کمین مردم ! بنا به گذارش تابناک وزارت بهداشت تصمیم به واگذاریبخش های دیالیز به پیمانکاران خصوصی گرفته در این لینک http://www.tabnak.ir/fa/news/670788/28- واقعا رژیم دیگر شورش را در آورده واز سکوت مردم سوء استفاده نموده و هر بلایی که خواست نازل میکند واقعا چه امت خداجویی داریم !!

     
  45. جناب نوری زاد فکر مینمایید که این آسید مرتضی که مدعی بود استادش آقای منتظری بوده و به گردنش حق دارد به خاطر شادی روح آن مرحوم به دیدار فرزندش که دیروز با حکم قطعی و آن هم به مدت پنج سال به زندان ببخشید ندامت گاه یا اندرزگاه انداخته اند میرود ویا اینکه تقیه مینماید و ایشان را هم مانند روحانیون اسیر در زندان ساحلی قم میداند و جرئت ملاقات با وی و دیگران را ندارد و اصلا برایشان ارزشی قائل نیست فقط من مانده ام که وطن پرستی این جناب سید چطوری است که شش آتشه دم از وطن میزند وخود را منتسب به اعراب میداند.و همه را با ریشخند بی وطن معرفی میکند
    در ضمن این سید مرتضی که فکر مینمود جناب فرفیوس هم گول عبا و عمامه را میخورد کمی لودگی و موس موس کرد و شما هم کمی باد به زیر عبایش انداختید و ازشیرین زبانیش !! خوش وقت شدید ایشان را هوا برداشت که نه ! خبر هایی هست ! ولی استاد فرفیوس باد عبایشان را با سوال سربازی خواباند و ایشان هم که گمان کنم شاید ! شاید ! به آن دوره دو هفته ای که در ایالات متحده قم ! و فقط برای آخوند جماعت گذاشته اند و اصلا به زلف های مبارک آن ها دست هم نمیزنند چون فرمانده ارشد آن ها یک آخوند کله گنده هست ! کمی با تفنگ و حتما کلت و رولور آشنا میشوند ! البته نیازی هم ندارند محافظین جان برکف با حقوق های آنچنانی در خدمت گذاری حاظرند و مهیا ! بگذریم ایشان تازگی ها خیلی سیاس شده اند و به همه گیر سه پیچ هم میدهند و یادشان میرود که فضولی در گفتار دیگران را تقبیح نموده اند ولی خود را محق به دخالت در سخن هرکسی میدانند جناب نوری زاد یک بام و دو هوا که نمیشود در ضمن گمان کنم که جناب مصلح گرفتاری پیدا کرده اند و در این فصل که کشاورزی رونق ندارد به این سایت نمی آیند که جناب سید تنها مانده و به همه گیر میدهد و حتی مش قاسم را هم تکفیر کردند یکی نیست به این سید بگوید به قول خودش به شما چی ! به شما چه مربوط که مش قاسم را تکفیر میکنی اگر خیلی جرئت و شهامت داری به تهران بیا و کلیه خرج مخارجت را هم من میدهم شما با ایبنکه در پناه قطعی حکومت با آن عبا و عمامه هستی جرئت نداری که خودت را نشان بدهی و جناب نوری زاد را هم کرده ای وسیله انتشار خرافات و دم زدن از جمهوری اسلامی این جناب سید اصلا برایش مهم هست که به آن دختر مهندس کرمانشاهی تجاوز کردند و وی خود را کشت ؟ ولی در زمانی که جناب نوری زاد و گروه لگام پیشنهاد مینمایند که اعدام لغو شود شهامت این سید نامرئی گل میکند و میتازد آن هم چه تاختنی ! با احترام .

     
  46. اما جناب سید مرتضی اگر منظورتان از کتاب کلیات فی الرجال!! همان کتاب کلیات فی علم الرجال باشد باید عرض کنم من به هیچ وجه حاضر نیستم برای اثبات صحت سخنم به شما کوچکترین و کمترین عملی انجام دهم شما مخیری سخن من را حمل بر صحت کنی یا حمل بر دروغ ولی من حاضر نیستم برای اثبات سخنم و پذیرش ان توسط جناب شما کاری انجام بدهم ولی اگر واقعا در خصوص این کتاب و مباحث ان ایراد و اشکالی دارید حاضرم برایتان رفع اشکال کنم و در حد بضاعت خود به شما در درک مباحث این کتاب کمک کنم.

     
    • مطالبی را که در پست قبل مطرح شد اینجا تکرار می کنم :

      سید رضی(ره)
      12:00 ق.ظ / فوریه 22, 2017
      سید مرتضی
      10:07 ب.ظ / فوریه 15, 2017
      تخصص شما همان حوزه جن شناسی و شاخ و برگ های آن است! توصیه میکنم به همان ها مشغول باشید و در معقولاتی که فوق درک و فهم و تخصص جن شناسانه شماست وارد نشوید
      ———————————————————————————–
      جناب سید مرتضی جهت اطلاع جنابعالی لازم است بگویم که من در مقطعی در حوزه رجال را از کتاب کلیات فی علم الرجال سبحانی تبریزی برای طلاب پایه ده تدریس میکردم و ممکن است جنابعای (جنابعالی) نیز در مجالس درس بنده حضور یافته باشید پس بی حرمتی به استاد روا نیست.
      ============================================
      سید مرتضی
      11:55 ب.ظ / فوریه 23, 2017
      اینکه من تخصص شما را جن شناسی اعلام کردم چیزی نبود که ابتکار من بوده باشد ،این ادعا را خود شما معمولا بدنبال مزخرفاتی که سر هم می کردید اعلام می کردید ،اما در مورد خوانش کتاب کلیات فی الرجال نوشته آقای سبحانی تبریزی،آیا آمادگی اینرا دارید که با ارائه بخشهایی از متن عربی این کتاب ، از باب امتحان صداقت در گفتار ،در مورد محتوای متنی و رجالی آن پرسش هایی را متوجه شما کنم؟
      ============================================
      الان به لفاظی و لودگی جدید شما کاری ندارم و بحثی هم در جن شناسی نداریم ،تکرار می کنم :کسی که مدعی تدریس کتاب “کلیات فی علم الرجال” آقای آیت الله سبحانی – یکی از کتب تحصیلی دوران سطح حوزه های علمیه – طبیعتا باید تا پایه دهم در حوزه علمیه تحصیل کرده باشد ،و لازمه این ادعا این است که شخص مدعی بتواند هم با تسلط بر متن عربی این کتاب را ترجمه کند و هم به ابهامات و سوالات مربوط به متن پاسخ گوید ،سوال را تکرار می کنم :جناب سید رضی شما آماده هستید در مورد فرازهایی از این کتاب که من مطرح خواهم کرد با من گفتگو کنید؟

       
      • سیدعزیز من به هیچ وجه حاضر نیستم برای اثبات صحت سخنم به شما ، کوچکترین و کمترین عملی انجام دهم شما مخیری سخن من را حمل بر صحت کنی یا حمل بر دروغ ولی من حاضر نیستم برای اثبات سخنم و پذیرش ان توسط جناب شما کاری انجام بدهم ولی اگر واقعا در خصوص این کتاب و مباحث ان ایراد و اشکالی دارید حاضرم برایتان رفع اشکال کنم و در حد بضاعت خود به شما در درک مباحث این کتاب کمک کنم. البته اضافه کنم که این موضوع تدریس در حوزه نه تنها برای بنده هیچ افتخاری ندارد که بخواهم متوسل به دروغ شوم بلکه انرا از اسباب سرافکندگی خود نیز میدانم و معمولا بجهت شرمساری از نگاه دیگران سعی در کتمان ان میکنم مگر مواردی چون موضوع اخیر شما که بضرورت اشاره ای بدان بکنم.

         
        • هیچ نیازی نیست شما کاری کنید ،در مقام ارزش گذاری روی عمل تدریس در حوزه های علمیه هم نیستیم ،بلکه فقط مطابق ادعایی که کردید دوباره از شما پرسش می شود :
          جناب سید رضی شما آماده هستید در مورد فرازهایی از این کتاب که من مطرح خواهم کرد با من گفتگو کنید؟

           
          • سید گرامی من که چند بار عرض کردم اگر هدف شما از بحث روی مطالب کتاب ، احراز صحت و سقم ادعای بنده باشد ، خیر حاضر نیستم در جهت این هدف شما که از سوظن تان ناشی می شود قدمی بردارم ولی اگر در هر قسمت این کتاب واقعا ایراد و اشکالی دارید با جان و دل حاضرم در حد معلومات خوذم -ونه بیشتر- برایتان رفع ابهام و ایراد کنم- ولی همانگونه که عرض شد به من حق بدهید اگر تمایلی نداشته باشم وقت خودم را برای رفع سو ظن شما تلف کنم./با احترام

             
          • عزیز من ،یک سطح خوان حوزوی (بر فرض صحت ادعا) که از یک مجتهد بیست سال درس خارج خوانده و استاد دیده که رفع ابهام نمی کند! شما کی باشید که برای بنده رفع ابهام کنید؟! من که سرتاپای نوشته های قبلی شما را دیده ام و هنوز قابل دسترسی روی این سایت است ،شما بارها نشان داده ای که در ترجمه یک عبارت عربی حدیثی دچار مشکل هستید و مواردی از برداشت هایی که ناشی از عدم شناخت کافی شما به بنیان های علوم اسلامی و حتی ادبیات زبان عرب است هنوز روی سایت هست ، چطور مدرس یک کتاب علمی باشید که متن آن عربی است و سوای ترجمه از زبان عربی نیازمند فهم دقایق علم رجال و برخی مبانی دیگر است ؟ شما اینجا ادعایی کرده اید ،من نگفتم شما دروغگو یا نگفتم من در آن کتاب که بسیاری از بخشهای آن مورد نقد من هست ابهام دارم ،گفتم آیا با این ادعایی که کردید آماده هستید شما را در مورد بخشهایی از این کتاب مورد پرسش و ارزیابی و امتحان قرار دهم؟ چرا طفره می روی جانم؟ اگر باز طفره رفتید معلوم می شود که ادعای شما نادرست بود.
            با احترام

             
  47. آقای نوریزاد با سلام؛
    لطفا از احوال بانو گوهر عشقی مادر گرامی ستار هم ما را با خبر کنید. درود به روان پاک ستار.
    با تشکر فراوان

    —————

    درود نازنین
    دوهفته ی پیش با جناب دکتر ملکی رفتیم دیدنش. قلبش بیمار است. هر روز مسافت طولانی مسیر خانه تا مزار ستار را پیاده می رود و باز می گردد. این برنامه ی روزانه تا کنون ترک نکرده است. یک تابلو برای دخترش سحر بانو بردم. کمی بودیم و باز آمدیم.
    با احترام

    .

     
  48. این هم نوشته مش فاسم که مستند سید مرتضی در صدور حکم ارتداد قرار گرفته:

    مش قاسم
    9:16 ب.ظ / فوریه 23, 2017

    ملتی که توی کلهش رفته روزی حداقل ۱۸ بار باید تعظیم کرد و خود را بنده و هیچ شمرد بیش از این چیزی در نمیاد.

     
    • خانم یا آقای مش قاسم فرد زنده و حاضری است و نیازی به وکیل یا وصی ندارد ،در آن نوشته ای هم که من در مورد این نوشته فوق داشتم ،بحثی از ارتداد یا مرتد بودن کسی نشده بود ،بدیهی است که اتهام ارتداد (بهر معنا و تفسیری که از آن داشته باشیم) امری است که باید در دادگاه صالح باثبات برسد ،و آنچیزی که مضمون نوشته من بود و هنوز در پست قبل هست این بود که کسی که نماز و رکوع و تعظیم مسلمانان را تمسخر می کند قهرا یا اصلا بخدای جهان اعتقادی ندارد ،یا اگر بخدای جهان اعتقادی ندارد،بفرستادگان خدای متعال اعتقادی ندارد ،یا اگر بفرستادگان خدا اعتقاد دارد به محمد بن عبدالله فرستاده و آخرین پیامبر خدا اعتقادی ندارد ،یا اگر اعتقاد به رسالت خاتم انبیاء اعتقاد داشته باشد ،به یکی از احکام ضروری دین او یعنی نماز اعتقادی ندارد ،یا اگر اعتقاد به پیامبر اسلام و حکم نماز هم داشته باشد ،در این نوشته به نماز و نماز گزاران توهین و ریشخند کرده است که در صورت اصرار باید در این مورد تعزیر شود.

       
  49. جناب نوری زاد عزیز
    خسته نباشید، تابلوهایتان نیز دست کمی از نوشته هایتان ندارند. اما زیباترین عکس را از شما با کتاب هدیه در دست و استاد گرامی دیدم،من را به یاد جلسه درس پروفسور Kurt Röttgers که همیشه پلیور سوراخ شده ای را به تن داشت و من تمام مدت به سوراخهای پلیور او نگاه می کردم انداخت،چقدر انسانهای واقعی در جهان به هم شبیه اند، بدون آنان دنیا تهی می بود.
    ———–
    درود دوست خوبم
    بله کاملا همینگونه است که شما می فرمایید. جناب استاد گویا در آینه هم به خود و به لباس خود نمی نگرند. ساده و تکراری و گاه نخ نما می پوشند. اینجور آدمها در عوالمی سیر می کنند که دلمشغولی های دنیاوی در آن راه ندارد. در همان یک ساعتی که به نمایشگاه آمدند عده ای را شیفته ی سخنان عمیق و مشفقانه ی خود کردند. من مانده ام مگر می شود یکی در اندازه ی وی باشد و از پس گرفتاری های مالی زندگی بر آید؟ بخصوص با این وضعی که بازار کتاب و ترجمه دارد.
    سپاس

    .

     
  50. سید مرتضی
    12:45 ق.ظ / فوریه 24, 2017

    این سخن خانم یا آقای مش قاسم بخوبی حاکی از این است که مش قاسم اعتقادی به خدای جهان و لزوم عبودیت او ندارد ،چون اگر کسی ایمان به مبدائی برای این جهان گسترده
    ————————————————————————————————–
    جناب سید چرا شما دائما مترصد هستید که در مقام تفتیش عقاید ، در سخن و کلام کسی نکته ای را پیدا کنید و فی الفور حکم ارتداد صادر کنید؟ عقاید مش قاسم در مورد وجود یا عدم خدا چه تاثیری بر دیگران دارد که شما به تفتیش ان می پردازید؟عقیده شخصی مش قاسم در باره وجود و عدم خدا به من و شما چه ارتباطی دارد؟
    مضاف بر اینکه اساسا از ان نوشته مش قاسم که مدنظر جنابعالی بوده چنین برداشتی که شما داشته اید مستفاد نمی گردد زیرا ایشان به 18بار تعظیم در روز معترض شده اند و این لزوما به معنی بی اعتقادی ایشان بخدا نیست بلکه به نحوه عبادت خدا معترض شده اند و بر خلاف دریافت شما ایشان نه در این نوشته منکر وجود خدا شده اند و نه منکر لزوم عبادت خدا ، بلکه صرفا و مشخصا به این نحوه عبادت که حاوی 18 بار تعظیم است معترض شده اند. بنابراین صرفنظر از اینکه مش قاسم معتقد به وجود خدا باشد یا نباشد و به عبادت خدا اعتقادی داشته باشد یا خیر -که البته این اعتقادات ایشان به من و شما و دیگری هیچ ربطی ندارد – برداشت شما از نوشته مورد اشاره ایشان در تعارض با معیارهای منطقی است و در واقع چیزی جز سفسطه نیست و جالب اینکه به پشتوانه همین سفسطه جنابعالی حکم ارتداد نیز اصدار فرموده اید!!!

     
    • اولا: مگر شما مش قاسم یا وکیل یا وصی او هستید؟ او هرکس باشد خودش می تواند به نقدی که به او شده است پاسخ دهد یا ندهد .

      ثانیا :شما ظاهرا هنوز معنای لغت “تفتیش” را نمی دانید ،تفتیش عقائد یعنی پرسش و پی جوئی از عقائد و من چنین نکردم ،و فقط در مورد یک اظهار نظر ابراز شده در فضای عمومی اظهار نظر کردم ،و اظهار نظر و ارزیابی اظهارات دیگران در فضای عمومی تفتیش عقائد نیست.

      ثالثا: من اگر ارزیابی در مورد ابراز نظر مش قاسم کردم ،ارزیابی و اظهار نظر در باره یک اظهار نظر “حکم به ارتداد” نیست ،از کدام عبارت من بر می آید که او مرتد است؟ و اساسا مگر او قبلا بشما گفته است مسلمان بوده که اکنون اگر چیزی خلاف مسلمانی گفته باشد مرتد شود؟! شاید اصلا او از ابتدا یهودی باشد یا نصرانی یا زرتشتی،مگر شما از او تفتیش عقیده کرده اید و می دانید که او مسلمان زاده بوده و اکنون مرتد شده؟! علاوه اینکه من اصلا شخص مش قاسم را بهویت واقعی او می شناسم و سابقه مسلمانی او را می دانم که حکم به ارتداد او کنم؟

      رابعا :ارزیابی و اظهار نظر من یا هرکس در فضای عمومی و مجازی هیچ ربطی به “حکم ارتداد” ندارد چون اصدار “حکم ارتداد” در صلاحیت دادگاه صالح است و اینجا نه دادگاه است و نه من قاضی هستم.

      خامسا :از همه اینها گذشته ابراز عقیده و ارزیابی من در مورد مرتد بودن یا نبودن او چه ارتباطی با شما دارد؟ فرض کنید من گفته باشم او مرتد از اسلام است حال این بشما چه مربوط است؟ شما ولی او یا وکیل او یا وصی او یا مدعی العموم جامعه هستید؟

      سادسا :او اگر می خواهد نقدی به گرایش سیاسی عموم ایرانیان داشته باشد چرا فضولی به نحوه عبادات آنها می کند؟ عبادات مسلمانان و کم وکیف آن نه ربطی به او دارد و نه ربطی بشما.

      سابعا:فرض کنید من در ارزیابی خود دچار اشتباه شده باشم یا بتهمت شما سفسطه کرده باشم ،خوب بشما چه مربوط که من سفسطه کرده ام؟ علاوه اینکه آیا نسبت سفسطه دادن به دیگران و چند علامت تمسخر و تعجب جلوی آن گذاشتن این نسبت را به دیگران اثبات می کند؟! و از این مهمتر اینکه آیا از نسبت سفسطه دادن بمن احساس خوشایندی بشما دست می دهد؟! اگر چنین است هرچه زودتر به یک روان شناس مراجعه کنید تا مشکل شما حل شود چون تلاش برای آزار دادن دیگران برای رسیدن به حالت خوشایند نفسانی یکی از نشانه های بیماری است،شما هرگاه سوال یا بحثی بشما متوجه شد یا مربوط بشما بود اظهار لحیه بفرمایید و در کار دیگران مداخله نکنید،ضمنا یاد آوری می کنم که شما هنوز از آن مورد در پوست و جلد دیگران رفتن و بنام دیگران سخن گفتن که نوبت قبل داشتید و از مصادیق بارز فضولی و اخلاق غیر انسانی بود از من عذرخواهی نکرده اید ،بنابر این تا چنین نکرده اید شایسته گفتگو نیستید و اخلاقا حق ندارید دیگران را موعظه کنید!!!

       
    • چیزی کثیف تر از سفسطه است. آرزوی قتل یک انسانه که مثل خودش فکر نمی کنه. خون مردمو کردن تو شیشه ، اون وقت اگه کسی حرافی های مهمل شون را به ظنز بکشه دادشون هوا می ره که آهای ملت به حکومت منتخب سی و هشت پیش توهین کرده، خب، آشیخ، تو لابد فقط تو حوزه و مسجد و امامزاده پرسه میزنی . و گرنه می فهمیدی که الان دیگه کسی با دگنگ هم حاضر نیست بگه مرگ بر شاه . همه میگن نور به قبرش بباره. مرگ بر آخوندا جای مرگ بر شاه رو گرفته اخوی.

       
  51. بقلم مریم شفیع پور

    سید ابراهیم رئیسی در نشست جبهه مردمی نیروهای انقلاب (اصول‌گرایانِ اکثریت) به عنوان کاندیداى اول با بيشترين آرا براى انتخابات رياست جمهورى ٩٦ انتخاب شد.
    احتمالا اصولگرايان با تعداد بيشترى كانديدا وارد بازى رقابت انتخابات مى‌شن.اصلاح‌طلبان هم به تبع به يك كانديدا بسنده نمى‌كنند. كثرت تعداد باعث شكستن آرا خواهد شد. از طرفى با دوباره فعال شدن ذوالقدر، مهره‌ى كليدى تقلبات انتخاباتى در سال ٨٤ به نفع احمدى‌نژاد، تقلبات خرد در سطح وسيع در مرحله‌ى اول انتخابات شكل مى‌گيره و پيروزى رئيسى در مرحله‌ى دوم (احتمالا با اختلاف كم) رو باورپذيرتر مى‌كنه. حكومت به واسطه‌ى مشاركت مردمى با درصد بالا در انتخابات‌هاى پس از وقايع ٨٨ ديگه با بحران مشروعيت مواجه نيست. از طرفى اصلاح‌طلبان بعد از هاشمى نه قدرت تجميع آراء را دارند و نه با توجه به عقب‌نشينى‌ها و تمكين‌ها، جرأت، امكان و اراده‌اى براى مطرح كردن شائبه‌اى در مورد وقوع تقلب

     
    • خانم شفیع پور گرامی…انتصاب رئیسی به عنوان رئیس جمهور مبین شروع همان راهیست که خامنه ای پیش از رهبر شدن پیموده بود.
      اما تعجب من از آنست که افرادی نظیر شما هنوز هم در اندیشۀ دودستگی اصولگرایان و اصلاح طلبان هستند. آیا پس از این همه سالها و تجربیات گذشته هنوز متوجه نشده اید که تفاوتی بین اصولگرا و اصلاح طلب نیست؟ حکومتگران جمهوری اسلامی به تقلب انتخاباتی که شما به آن اشاره کرده اید از ابتدای بوجود آمدن این جمهوری من درآوردی همواره دست زده اند. اینکه موضوع جدیدی نیست که فکر شما را مشغول کرده و خاطرتان را آشفته نموده است. بجای اینکه دلواپس اصولگرا و اصلاح طلب باشید، در هیچ انتخاباتی (بخوانید انتصاباتی) شرکت نکرده و از مقبولیت این حکومت محیل و خدعه گر و دشمن منافع ملت بکاهید. از حضور شما در خیمه شب بازی انتخابات، چه به صورت مدافع و چه به صورت مخالف رژیم، به عنوان عامل عددی حامی حکومت استفاده خواهد شد. عدم شرکت در هر انتخابات فرمایشی رژیم، جزئی از مبارزۀ منفی برعلیه آن بشمار آمده و مشروعیت آنرا مورد سوآل قرار خواهد داد. هموطن گرامی…از شرکت در انتصابات این حکومت ضد ملی و ضد مردمی خودداری کنید چون بازده و نتیجۀ شرکت یا عدم شرکت شما در انتصابات یکی بوده و از صندوق همانی بیرون خواهد آمد که از قبل قرعه بنامش افتاده بود. در گذشته به رفسنجانی رأی دادید، نتیجه اش را دیدید. به خاتمی رأی دادید، نتیجه اش را دیدید. به روحانی رأی دادید، نتیجه مقابل دیدگانتان است!! در انتخابات فرمایشی که رأی ملت بحساب نمیاید، شرکت نکنیم.

       
  52. مولتی میلیاردر

    به نوری زاد و همراهانش درود می فرستم
    آقایان و خانمها در یکجا دیدم نوشته بود:

    چند وقت پیش ملت با چوب و سنگ سگ و گربه های بدبختو میزدن؛
    ولی الان می بینیم تو هر کوچه ای براشون غذا میذارن کنارپیاده رو!
    همین چند وقت پیش اگه یک اوا خواهر میدیم همگی مسخرش می کردیم؛
    ولی الان می گیم اینا دگرباش های جنسی هستن، خلقتشون با ما متفاوته،
    آزاری هم که به ما نمیرسونن بیچاره ها.. پس واسه چی اذیتشون کنیم؟

    همین چند وقت پیش یکی موهاش عجیب بود، تیکه بارونش می کردیم؛ ولی الان می گیم دوست داره این تیپی باشه مدل موش چه ضرری به ما می رسونه آخه به ما چه!

    همین چند وقت پیش کسی کمربندشو پشت فرمون می بست بهش می گفتیم بچه سوسول؛ ولی الان ماشینو روشن می کنیم اول کمبربندمونو می بندیم می گیم واسه سلامتمون واجبه!

    همین چند وقت پیش زنی متارکه میکرد بهش می گفتیم بیوه و همه میزدن تو کارش؛ ولی الان می گیم ببین چی کشیده که جداشده، خداصبرش بده شاید منم جای اون بودم همینکارو میکردم!

    همین چند وقت پیش می گفتیم ترکها … رشتیا … اصفهانی ها … لُرها … قزوینی ها … فلانن و براشون جوکهای آنچنانی می ساختیم؛ ولی الان می گیم همه ما ایرانی هستیم و همه ما از یک آب و خاکیم!

    همین چند وقت پیش یکی حرفی خلاف میلمون میزد
    می ریختیم تو صفحه های اینترنتش و انواع فحش های …. را نثارش می کردیم؛ ولی الان اگر کسی هم اینکارو بکنه میریم و بعنوان یک ایرانی ازش پوزش می خواهیم!

    همین چند وقت پیش تا همسایمون مهمونی و پارتی می گرفت زنگ می زدیم 110 و می فروختیمشون و پشت چشمی کلی هم بهشون می خندیدیم؛ ولی الان می گیم جووونن بذار تفریحشونو بکنن و میریم زنگشونو میزنیم می گیم بی زحمت ساعت 12 شب دیگه تعطیلش کنید و همسایمونم 12 نشده تعطیل میکنه!

    همین چندوقت پیش هر چرت و پرتی بهمون می گفتن قبول می کردیم و به دیگران هم انتقالش می دادیم؛ ولی الان هر حرفی را که می شنویم سریع می گیم منبع معتبرشو اعلام کن!

    همین چندوقت پیش واسه پرسپولیس و استقلال دست به یقه رفیق چند سالمون می شدیم؛ ولی الان می گیم چیش به من و تو میرسه ؟! کل کل می کنیم و آخرش عذرخواهی می کنیم!

    همین چند وقت پیش کسی نظرش باهامون مخالف بود هشتر و پشترش می کردیم؛ ولی الان می گیم خوب اینم نظرش اینه؛ هرکی نظرش برای خودش محترمه!

    همین چند سال پیش بود که یکی از تفریحات ملت این بود که تو خیابون یا پارک تو چش هم خیره بشن و یکی بگه چیه؟ هان؟
    و دعوا رو شروع کنن؛ و ملت هم وایمیسادن از تماشای این دعوا لذت میبردن؛ ولی الان می بینیم خیلی کم دعواهای الکی اتفاق میوفته و وقتی تنه مون می خوره به هم، دوتامون زود از هم پوزش می خواهیم!

    تا چند وقت پیش روز جمعه یا تعطیلی همه ی پارک ها و پارک های جنگلی تبدیل میشدن به سفره ای از زباله های رنگارنگ؛ اما الان بیشتر مردم وقتی میخوان بساطشون رو جمع کنن که برن آشغالهاشون رو میریزن تو کیسه ی زباله و میذارن تو سطل آشغال!

    همین چند وقت پیش بچه دار که می شدیم پدر بزرگ و مادر بزرگمون سریع خواب می دیدن، یکی اومده تو خوابشونو و گفته نام بچتو فلان بذار و ما هم خوشحال می شدیم و می ذاشتیم؛
    ولی الان می گیم؛ ببخشید سردلتون سنگین بوده شب، خواب ناجور دیدین!
    تو دلمون میگیم. اون نامی که دلم بخواد میذارم رو بچم!

    همین چند وقت پیش عمراً فکر نمی کردیم ملت با فرهنگی، بتونیم باشیم…
    ولی داریم می بینیم که آهسته آهسته داریم می شیم!
    و به اصل و سرشت و تمدن خودمون برمی گردیم!

    و اینها همش از نشانه های باسوادشدن اکثریت جامعه
    و اشتراک گذاری مطالب سودمند و آموزنده در شبکه ها و گروه های مَجازی اجتماعیه.

    شاید هنوز خیلی راه مونده تا بطور کامل بافرهنگ بشیم ولی همینکه آغاز کردیم خیلی خوبه، خیلی خیلی زیاد هم خوبه!

    هی نگیم مردم ایران فلانن ، بیسارن ……..
    مردم ایران یعنی من، یعنی تو!

    تو مطالعه کن، رفتارهای اجتماعی نامناسبت رو اصلاح کن و به منم یاد بده که همینکارو بکنم، با مهربانی؛ نه با لحنی که “تو بی فرهنگی و من باسواد و متمدن”!

    مطالعه کنیم و به هم کتاب عیدی بدیم…!

     
  53. ایران دوست واقعی

    استاد گرامی شادباش به شما و با ارزوی بهترین ها برایت ، همیشه شاد و تندرست باشی …

     
  54. چرا در این روز خاص ، بجای شادی اینهمه اضطراب و غم در چهره شماست ؟؟؟ راستی در زمینه پرتره خیلی پیشرفت کرده اید ………..

     
  55. مهرداد
    11:06 ق.ظ / فوریه 23, 2017

    جناب نوری زاد این آسید مرتضی متاسفانه با کمال/////یک کذاب شده و این اظهارات را نموده

    ((( ثالثا:بنده بارها گفته ام اصل جمهوری اسلامی را قبول دارم و از آن دفاع می کنم هرچند باقتضای پذیرش رفورمیسم و اصلاح طلبی به چیزها یا اشخاصی هم انتقاد داشته باشم،شما چشمتان را باز کنید من در این سایت با اینکه عمدتا در مقام پاسخگویی به هجویات و افترائات همفکران شما بوده و هستم گهگاه به مسائلی انتقاد کرده ام و حتی در مواردی بقول یا فعل رهبر قانونی کشور انتقاد وارد کرده ام ))) !!!

    ایشان اگر کذاب نیست و یک مسلمان واقعی هست باید ثابت کند که کذب نگفته و همانطور که در بالا سخنانش را کپی کردم گفته به رهبر قانونی ! یعنی حضرت آیت الله عظما امام خامنه ای ( رهبر قانونی ) ! انتقاداتی وارد کرده ایشان ازآن همه انتقاداتی که وارد کرده برای نمونه فقط یک انتقاد را که در سایت شما درج شده با تاریخ و آدرس اعلام کند من دیگر کوتاه می آیم و پوزش هم خواهم خواست ولی اگر ثابت نکرد تمام حرف هایش جفنگ اندر جفنگ است و میشود مطمئن شد که یک کذاب چه شخصیتی دارد . با احترام .

     
  56. جناب نوری زاد
    در پست قبلی شما خطاب به من فرمودید:
    “دوست گرامی
    …، کفتار خواندن بسیجیانِ این روزها را درست نمی دانم. گرچه در میان بسیجیان فعلی هستند افرادی که درنده تر از کفتارند اما حتما در آینده ای نزدیک جمع قابل توجهی از همین بسیجیان فعلی به مردم خواهند پیوست و با مردم همراه خواهند شد.
    با احترام ”

    خدمت شما عرض کنم که، کافیست فقط به ظاهر بسیجیان یعنی لباس فُرم آنها توجه کنید و از همینجا شروع کنید به مقایسه. لباس فُرم بسیجیان در زمان جنگ، خاکی و ساده بود، همانند شیران قوی بودند، یکرو، بی ادعا و فروتن. و امروز لباس فُرم آنها خال خالی شده همانند کفتاران، عربده کش شدند، چندرو، پر ادعا و مغرور. حال به نوع عملیات بسیجیان در زمان جنگ و امروز دقت کنید، در زمان جنگ، بسیجیان یک تنه رو به دشمن تا دندان مسلح خارجی حمله میکردند و هیچ ترسی نداشتند و مورد احترام همۀ مردم بودند. ولی امروز، آنها در گروههای 20 تا 30 نفره همانند دستۀ کفتاران خیابانهای شهر را به روی هموطنان خود میبندند و به هموطنان بی دفاع و بدون سلاح، بیرحمانه و وحشیانه حمله میکنند و یا به روشهای مختلف موجب آزار آنها میشوند، کم اهمیت ترینش هم ایجاد ترافیک سنگین خودروها در هنگام بستن راهها. بسیجیان در زمان جنگ خودجوش و از درون مردم بودند ولی امروز از قشریون هستند. بسیجیان در زمان جنگ خادم مردم و وطن بودند ولی امروز خادم حکومت و نظام هستند. در زمان جنگ در نگاه های رد و بدل شده بین مردم و بسیجیان علاقه و محبت موج میزد ولی امروز جایش را داده به بیزاری و نفرت. بسیجیان زمان جنگ همیشه چهره ای خندان و دوستانه داشتند ولی امروز چهرۀ آنها خشمناک و خصمانه است.
    بسیجی نسل من در هر کاری که فعالیت داشت، شغل خود را رها میکرد، لباس رزم می پوشید و دفرزند خردسالش را می بوسید و با زن و زندگی خداحافظی می کرد و راهی جبهه می شد…با آگاهی از شهادت، معلولیت یا اسارت. بسیجی نسل من، مدرسه و دانشگاه رو رها می کرد، دست پدر و روی مادر را می بوسید و با شوق به جبهه می رفت.
    بسیجی نسل من، نه به دنبال منافع مادی بود و نه شوق غنیمت گیری داشت…و نه تشنۀ ساندیس بود…. بسیجی نسل من، ته ماندۀ آب قمقمه اش را به اسیر عراقی می داد و زخم پایش را با چفیه اش می بست در حالی که خود تشنه لب بود و زخمی…! بسیجی نسل من، مهربان بود…آنقدر مهربان که با کلاه آهنی اش آب می آورد برای گیاه تشنه در بیابان…یا ته ماندۀ نان سفره را ریز می کرد برای مورچگان و پرندگان.
    بسیجی نسل من، ایران و ایرانی را دوست داشت…او متجاوز نبود…او متجاوز کش بود. بسیجی نسل من، نان خشک می خورد با آب داغ قمقمه و می جنگید با دشمن ایران و نه با ایرانی. بسیجی نسل من، روی مین می رفت… برای ایران… برای تو… برای ما… بدون منت… بدون چشمداشت. بسیجی نسل من، خود را فدا میکرد برای دفاع از وطن… وطن من… وطن تو… وطن ما. بسیجی نسل من، گلوله و ترکش داغ خورد و سوخت. در گاز خردل نفس کشید و در خاک غربت، اسارت، شکنجه و حبس.
    اما بسیجی امروز یعنی، یه عده آدم نفهم که فقط بلدن ساندیس بخورند و مردم رو کتک بزنند. بسیجی امروز یعنی، دشمن مردم…یعنی دشمن آزادی. بسیجی امروز یعنی، یه دریوزه مسلک و عملۀ نظام که همه جا برای دفاع از نظام حضور داره و برای دلخوشی حاکمان هی شعار میده و هی جفتک پرانی میکنه. بسیجی امروز یعنی کسی که با اسلحه از روی پشت بام مساجد ( قرارگاه بسیج ) به سمت هموطنان خودش شلیک می کنه….
    جناب نوری زاد
    بسیجیان فعلی اگر هم روزی به مردم بپیوندند، نه از سر شوق که از سر اجبار است و اینکه میدانند باید در مسیر باد حرکت کنند تا نابود نشوند و مطمئن باشید آنها ملبّس به لباس فُرم خود، اقدام به اینکار نمیکنند. لباس خاکی بسیجی در زمان جنگ نشان افتخارآمیز خدمت به مردم بود ولی امروز لباس خال خالی بسیجی ها نشان خیانت.

     
    • آنارشیست :انقدر منت سر مردم نگذار .من آنم که رستم بود پهلوان !؟! بی چاک ودهن تر ازتو تابحال به این سایت قدم نگذاشته ! واقعا اصلا فکر کرده ای که چه چیزرا میخواهی ثابت کنی ؟ اصلا حرف حسابت چیست ؟ امثال شما خواسته و یا ناخواسته باعث ادامه ننگین این رژیم آدم خوار شده اید ! اطمینان داشته باش همان ارتش که توسط امثال شما ها به فلاکت افتاد و نضعیف شد و اگر آخوند های //// اجازه میدادند که سازمان دهی بایسته نماید دمار از روزگار صدام عفلقی در می آوردند ! ولی افسوس که مشتی اوباش بی چاک ودهن آخوند ها/////را دوره کردند و برای اینکه به آلاف الوفی برسند به هر ارتشی انگ ضد انقلاب زدند و بنیان ارتش را سست کردند و تو اگر کمی عقل ومعرفت داشتی دم از کمک کردن به هم میهنان نمی زدی که معلوم نیست راست میگویی یا دروغ چون اگر راست میگفتی و حقیقتا به خاطر انسانیت و شرافت به مردم کمکی کرده باشی از خداوند رحمان باید توقع پاداش داشته باشی نه اینکه اینجا هوار بکشی که به یک درخت آب داده ای ! و منم منم بزنی . تو نیم من هم نیستی برو این دام بر مرغ دگر نه! با کمال //////خودت را دوست نوری زاد میگویی ولی به محض اینکه در ذیل کامنت تو نکته ای ننوشت فورا به او تاختی واقعا فکر کن که نوری زاد چه بدهیی به تو دارد و چه گلی به سرش زده ای نکند فکر میکنی که به صحبت های نا بهنجاری که بارها سایت وی را آلوده کرده ای به تو بدهکار شده ؟ زهی خیال باطل ! مردم دانا امثال تو را خوب شناخته اند که چطور از آب کره میگیری و در تنگنا که بیفتی ذات واقعی خود را آشکار میکنی و مانند///// گرد وخاک میکنی اگر این طور نیست و کمی انسانیت در وجودت مانده چطور به خودت اجازه میدهی که کسی که در تمام عمر بسیجی گونه ات را مشاهده نکرده ای را تهدید کنی و منت هم سر نوری زاد بگذاری که آخی آخی . کلام آخر اینکه مزدوران این رژیم مشتی سوء استفاده چی هستند که مانند بختک روی مردم آوار شده اند وشیره جان این مردم را با کمال وقاهت میمکند و خود را محق هم میدانند این حرف هایی هم که زدی مشتی یاوه بافی هست که به بسیجی ها تاختی و اگر در تنگنا قرار بگیری دوباره خوی وحشی خود را آشکار میکنی و آشکار میکنی که یک بسیجی اسبق ! هستی و مردمی نیستی سخن آخر اینکه اگر همانطور که ادعا میکنی ! نوری زاد را دوست میداری از وی بیاموز انسانیت را از وی بیاموز مردم داری را از وی بیاموزحلم را گرد وخاک کار ارازل هست وبس من با اینکه تو را تا کنون مشاهده نکرده ام ذات تورا شناختم وکمی سر به سرت گذاشتم و تو آنقدر دانا !؟! بودی که فورا ذات خود را آشکار نمودی و همه متوحه آن شدند ولی گمان نکنم که این خوی خود را نا پسند بدانی و ازآن فاصله بگیری ولی کمی فکر کن چون آخر سرت را به باد میدهی .همین .

       
      • باید از افرادی مانند تو که بی تربیت هستند و بی شخصیت فاصله گرفت؛ ” آدم سمّی”
        آدمهایی هستند که به آنها ” آدم سمّی” میگویند یا “poisonous person”.
        اینگونه افراد خصوصیاتی دارند که باید هر شخص عاقلی از آنها فاصله بگیرد تا گرفتار زهر آنها نشده و مسموم نشود.
        مشخصات یک آدم سمّی:
        همیشه شاکی است
        دست از گِله بر نمیدارد
        حرف توی گوشش نمیرود
        خودش را قربانی میداند
        آرزوهایش ناکام مانده
        با خوش بین ها نشست و برخاست ندارد
        از شکست استقبال میکند
        مُدعی العموم (مدعی النوری زاد) است
        همه را متهم میکند
        زبانش تلخ است
        شادی را بلد نیست
        گوشهایش نمی شنود
        بی اعتماد است
        صدای مخالف است و همیشه ساز مخالف میزند، حال هر چه بگویید و هر چه انجام دهید.
        (کاراکتر “گِلام” در کارتون سفرهای گالیور … من میدووووونم! …کارمون تمومه!…من میدووووونم!)

         
    • بسیجی نسل من در هر کاری که فعالیت داشت، شغل خود را رها میکرد، لباس رزم می پوشید و دفرزند خردسالش را می بوسید و با زن و زندگی خداحافظی می کرد و راهی جبهه می شد…با آگاهی از شهادت، معلولیت یا اسارت. بسیجی نسل من، مدرسه و دانشگاه رو رها می کرد، دست پدر و روی مادر را می بوسید و با شوق به جبهه می رفت.
      ……………
      اری بسیجی نسل شما همه کاره بود ولی تنها چیزی که نداشت تفکر بود.رفتن و کشته شدن که هنر نیست باید دانست چرا و برای چی کشته می شوی.تازه مگر ما بدنیا می آئیم که کشته شویم؟شهادت در راه کی و برای چی؟آیا همین بی فکری شما و اشتباه گرفتن دشمن نبود که ایران را بویرانی کشاند؟شما با سیاهی لشکر مشتی دزد و آدمکش شدن دست آنها را در قتل و عام فرزندان این آب و خاک باز کردید.اگر شماها بجای سیاهی لشکر شدن برضد جنگ و برضد انحصار طلبی جبهه می گرفتید اولا تعداد کشته ها و خرابیهاکمتر بود و دوما خمینی و /// دور وبرش جرائت نمی کردند که جنگ را 8 سال برای تسلط بر کشور و مخالفین انحصار و قدرت طلبی اش ادامه دهد.بنابراین تمام شماها بدون فکر کردن بماشین سرکوب دراکولا تبدیل شدید و در ویرانی کشور سهیمید.خمینی و آخوندهای //// اول با تحریک صدام جنگی را به ایران تحمیل کردند و با فریب و تحریک شماها آنرا 8 سال ادامه دادند و هم مردمان را کشتند و هم کشور را به ویرانه ائی تبدیل کردند.درعجبم که هنوز با وجود مخالفت با آخوند اینچنین با افتخار از //// سرکوب رژیم دزدان و آدمکشان شدنت یاد می کنی و طلبکار هم هستید.خمینی به پشتوانه شماها که فکرتان را بکار نگرفتید هم مخالفین خود را سرکوب کرد و هم ایران را ویران نمود و تعجبی ندارد که با خیال و وجدان (/// راحت /////////.؟

       
  57. سید مرتضی از ۱۲۴۰۰۰ پیامبر، ۴ تا نه‌ ،یک پیامبر را نام ببر که در اروپا، یکی‌ در آمریکا و یکی‌ در کانادا و یکی‌ هم در اروپای شرقی‌ و یکی‌ در چین و یکی‌ در ژاپن آمده باشند. این ۱۲۴۰۰۰ نفر همه در یک بخشی از کره خاکی آمده اند که مساحتی کمتر از یک صدم کل مساحت قابل سکونت کره زمین را داشته و دارد. حالا می‌‌شود قطاری از بیشمار پرسش‌هایی‌ را مطرح کرد که هزاران بزرگتر از سید مرتضی که سهل است، خود خدایان آفریده شده و پیامبران آفریده شدهٔ این آفریدگانان نیز هیچگاه زیر چرخ قطار پرسش ها، جان سالم بدر نمی‌‌برند. به روباه گفتند شاهدت؟ گفت‌ دمم. آقا جان شهادت این دم که چیزی را اثبات نمی کند. حالا هی‌ بیا از دم شهادت اثباتی مغلطه بفرما و اسمش را بزار منطق و حجت و همین بازی با کلمات که عمر‌ی با آنها مشغولی‌ و صد البته با مواجب. چرا روی این حقیقت مطلق تکیه نمیکنی‌ که حالا ۱۲۴۰۰۰ یا هر چی‌، پیامبر در این کمتر از یک صدم مساحت کره خاکی آمده یک نتیجه قطعی داشته که % ۹۹ کل چند صد هزار آختراعات و اکتشافات کار روحانیون مسلمانان و سایر ادیان بوده است. خوب این را بگو تا همه دنیا از شما قبول کنند سید مرتضی و عین حقیقت محض است در دنیای خیال مبارک. کشیک ما هم داره تموم میشه.

     
    • سعی کنید تمسخر نکنید، به این سوال بارها و از جمله در پست قبل پاسخ داده شد،هیچ نیازی هم نیست که خدایان و پیامبران بیایند به شما پاسخ دهند من طلبه کوچک اینجا هستم و پاسخ شما را می دهم،خلاصه می کنم :آنچه که در باب بعثت انبیاء و نبوت عامه هست این است که دعوت انبیاء محدود به هیچ نقطه جغرافیائی و نیست ،علی الخصوص انبیاء اولو العزم مثل نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد که درود خدا بر آنان باد دعوت هایشان عام بوده است ،عدد معروف 124 هزار پیامبر هم عدد قطعی نیست چون این میزان در یک خبر واحد آمده است که سند آن قطعی و صحیح نیست ،ممکن است مضمون آن درست باشد یا نباشد ،آنچه که مسلم است این است که عدد انبیاء در ازمنه طولانی زیاد بوده است ،آنچه که در قرآن آمده است از اسامی انبیاء بیش از سی اسم نیست ،اما همین قرآن جایی می گوید :”وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْك‏..”(غافر/78)
      و مسلّماً پيش از تو فرستادگانى را روانه كرديم. برخى از آنان را [ماجرايشان را] بر تو حكايت كرده ‏ايم و برخى از ايشان را بر تو حكايت نكرده ‏ايم‏.
      پس بسیاری از انبیاء بوده اند که ذکری از آنها در قرآن نیامده است .

      در جایی دیگر فرمود :
      “وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذير”.(فاطر/24).
      و هيچ امّتى نبوده مگر اينكه در آن هشدار دهنده‏ اى گذشته است‏.

      نیز در جایی دیگر فرمود :”وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت.(النحل/36): ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید».
      از این دست آیات در قرآن زیاد هست که مفاد آن این است که از ابتدای خلقت پیامبران اولو العزم و انبیاء تابع شرایع آنها بسوی همه امت ها فرستاده شدند ،منتها چنانکه عرض شد قرآن کتاب قصه و تاریخ عمومی نبوده است که در مقام بیان تک تک انبیاء و اینکه مخصوص کدام اقلیم با کدام مختصات جغرافیائی بوده اند باشد یا نام آنها چه بوده یا نژاد آنها چه بوده اینها از نظر معارف قرآن مهم نیست ،قرآن کتاب معرفت و ذکر و هدایت است نه کتاب تاریخ اقوام و ملل ،مقصود از بیان قصص انبیاء نیز جنبه های هدایت و عبرت از سرنوشت طغیان گذشتگان و دعوت بتوحید و معارف الهی بوده است ،در واقع این اهمیتی ندارد که ما بدانیم در مناطق اروپا یک پیامبر آمده بود یا دو تا یا کمتر یا بیشتر ،مهم این است که هدایت تشریعی الهی امری پیوسته بوده است برای اتمام حجت برای بشریت ،و اینکه انسان مبدا و معادی دارد و مرگ پایان انسان نیست ،و دعوت بشر به بسط اخلاق و معنویات و عبودیت خالق جهان و قسط و عدل ،این هدف انبیاء بوده است و انبیاء نه آمدند تا مانع پیشرفت علمی و تسلط بشر بر جهان طبیعت و کوشش برای رفاهیت او شوند ،و نه وظیفه آنان ورود به حیطه های علوم طبیعی و امثال آن بوده است ،محتوای دعوت آنها توحید و معرفت الله و بسط اخلاق و عدالت بوده است ،و اینها تعارضی با پیشرفت های علم یا بهینه سازی و تمدن بشری ندارد .
      بلحاظ تاریخی نیز شما هیچ تاریخ قطعی مکتوب یا غیر مکتوبی ندارید که در فلان قاره یا فلان منطقه هیچ پیامبری پای نگذاشته است ،گذشته از تغییرات منطقه ای و جابجایی یا تمرکز سکونت انسانها در طول تاریخ ،ما هیچ دلیل تاریخی نداریم که مثلا در هند و چین هیچ پیامبری وجود نداشته است شما دلیل قاطعی بر این مطلب دارید؟ یا هیچ دلیلی وجود ندارد که مثلا در مناطق افریقا پیامبری وجود نداشته است ،همینطور در اروپا ،حتی در برخی تعبیرات روایی ما یا تواریخ کهن یا کتابهای بزرگان عرفا هست که مثلا هرمس پیامبر بود یا آغاذیسیمون یا حتی ارسطو نبیی از انبیاء بود ،من نمی گویم اینها قطعی است ،سخن بر سر این است که هیچ دلیل قاطع تاریخی وجود ندارد که در فلان منطقه پیامبری نبوده است ،گذشته از اینکه چنانکه اول عرض شد ،گاه دعوت های انبیاء عام بوده است و مخصوص بمناطق خاص نبوده است و آنها یا خود بسفر و تبلیغ می رفتند یا سفراء و فرستاگانی را اعزام می کردند ،مثل خود عیسی سلام الله علیه که خود و حواریونش در مناطق مختلفی از شامات قدیم که تا اروپا گسترده بود سفر می کردند ،خود پیامبر اسلام نیز دعوتش مخصوص منطقه مکه یا مدینه نبود ،ایشان به همه مناطق عربستان و یمن فرستاده می فرستاد و دعوت می کرد و نامه ها می نوشت و نامه های ایشان به قیصر روم و کسرای ایران و شاه حبشه و جاهای دیگر در تاریخ مضبوط است ،پس دعوت انبیاء محدود به اقلیم نبوده است و قرآن چنانکه نقل شد فرمود هیچ قومی بدون فرستاده و انذار نبوده است و این اقتضای احتجاج و اتمام حجت خداوندی است ،اینکه تاریخ در دست ما یا نقل های قرآنی اشاره به برخی از انبیائی کرده است که در نواحی خاورمیانه و اطراف آن بوده اند نه بمعنای محدودیت دعوت اینها به همین نقطه بوده است و نه بمعنای انحصار پیامبران در همین تعداد بوده است ،اگر کثرت عددی روایی 124 هزار پیامبر صحیح باشد ،در قرآن فقط حدود سی عدد از آنها نامبرده شده اند و خود قرآن هم فرمود بسیاری از آنها را بازگو نکردیم ،این نشان می دهد که قرآن کتاب تاریخ یا قصه نیست ،و نشان می دهد که عدد انبیاء اختصاصی به آنچه که در تواریخ از آنها حکایت شده ندارد ،عمر تاریخ مکتوب هم اینطور که گفته میشود تنها 5 هزار سال است و قدمت انبیاء بیش از اینها بوده است ،اختراعات و اکتشافات هم لازم نیست کار روحانیین مسلمان و غیر مسلمان باشد ،علم مطلوبیت ذاتی دارد و نفع آن برای عموم بشریت و در جهت بهینه سازی زندگی بشر است و هیچ منافاتی نیز با محتوای دعوت های انبیاء ندارد ،و تشویق و دعوت به علم آموزی و بهینه سازی زندگی در دعوت انبیاء هست ،اینها را با هم مخلوط نکنید ،متاسفانه باید گفت اینها چیزی جز بهانه گیری کسانی نیست که ایمان به غیب و ایمان مبدا و معاد جهان ندارند و فقط می خواهند با چنین بهانه گیری های فاقد دلیل و منطق ،وجدان نا آرام خویش را آرامش دهند وگرنه این مطالب روشن است.

       
      • سید مرتضی
        8:32 ب.ظ / فوریه 24, 2017
        سعی کنید تمسخر نکنید، به این سوال بارها و از جمله در پست قبل پاسخ داده شد،هیچ نیازی هم نیست که خدایان و پیامبران بیایند به شما پاسخ دهند من طلبه کوچک اینجا هستم و پاسخ شما را می دهم…
        ………….
        بفرمائید سید شما اول مدرکی دال بر نماینده خدا و پیامبرانت بیاور بعد هر ////می خواهی بنویس.شما از کجا می دانید که نیازی به آمدن خدا و پیامبرانش نیست؟سید دفاع شما آخوندها از منبع ارتزاقتان است نه چیز دیگری.124000پیامبر وقتی فقط در یک منطقه پیدا می شوند و نه در کل جهان نشان از عمق //// زود باوری و ساده لوحی و خرافی بودن مردمی دارد که در زیر بار مشتی زور گوی بیدادگر در طول تاریخ به بلوغ فکری نرسیده اند.چون اگر چنین می بود //////////// آخوند را تبرک نمی کردن و///////////////////////////////.راستی این بناهای عظیم بر مزارهای ///// اگر نشانه بت پرستی و برتری دادن نژاد عرب به ایرانیان و فاشیسم شیعی نیست چیست؟ چه منفعتی برای ما ایرانیان مزار عربیکه اصلا معلوم نیست کی بوده و در کشوری دیگر است دارد؟چرا میلیاردها دلار از دهان بچه های ایرانی باید گرفته شود و خرج چنین بتهائی شود؟اگر محمد عرب بقول همین روایت سنتی از اسلامتان بتهای کعبه که هم برای عرب و هم مکه اعتبار و ارزش داشت را خراب کرد لاقل منبع درآمد بزرگتری برایشان بوجود آورد. مقدسات شما مسلمین و بخصوص خود شما آخوندها در ایران و سایر منطقه نه تنها هیچ نفعی برای ایرانیان ندارد بلکه باعث بدبختی و فقر و رواج خرافات و دروغ و فحشا و اعتیاد و کینه توزی بین مردم و کشت و کشتار و جنگ بی حاصل در ایران است.هر ایرانی خردمندی که به رذالت و پستی تن نداده باشد اگر بدفاع از شما تازی پرستان ایران ستیز بر خیزد باید در خردمند بودن و ایرانی بودنش شک کرد.
        …………
        بلحاظ تاریخی نیز شما هیچ تاریخ قطعی مکتوب یا غیر مکتوبی ندارید که در فلان قاره یا فلان منطقه هیچ پیامبری پای نگذاشته است
        …………
        سید این شما آخوندها و مسلمین و متدنین ادیان ابراهیمی هستید که به چنین خرافاتی اعتقاد دارید.آیا در تاریخ ملل دیگر شما وجود اینهمه پیغمبر را سراغ دارید؟یعنی همه دروغ می گویند و شما و قرانتان درست می گوید؟شما که دراین 38 سال جز دروغ و خرافات تحویل ما ایرانیان نداده اید از کدام اعتبار خود در پیش ما ایرانیان هزینه می کنید؟آخوندها مشتی //////////// هستند که برای ////////////////به توجیه هر چیزی دست می زنند.این شما هستید که مجبورید برای دروغها و ادعایتان سند و مدرک بیاورید نه کسانیکه ادعاهای شما را مشتی خرافات ///////می دانند.

         
        • وطن فروش ها معمولا چیزی جز فحش و ناسزا و شکلک درآوردن و دهان کجی بلد نیستند ،کجای اینهمه فحش و لفاظی اشاره به استدلال من داشت؟

           
        • میدانم آخوندها خیلی جنایت کردند ولی تندروی میشود نتیجه اش همین سیستم آخوندی! خیلی فرق نمیکند! تعصب قومی باشد یا تعصب مذهبی! نتیجه تقریبا یکی میشه!

           
  58. سلام نوریزاد گرامی و با تبرک به خاطر موفقیت شما در برپایی نمایشگاه , چگونه میتوانند کسانی که در خارج ایران زندگی میکنند تابلوهای شما را بخرند؟ میتوانید بطور کلی ترتیبی بدهیدکه ایرانیان خارج از کشور بتوانند به خانواده کسانی که به خاطر مبارزه مستقیم با نظام پر نکبت اسلامی آسب دیده اند , توسط شما کمکی برسانند ؟

    ———-

    درود دوست گرامی
    یا با ایمیل من mnoorizaad@gmail.com
    یا در تلگرام با این آیدی: @mohammadnourizad
    با من تماس گرفته شود.
    سپاس

    .

     
  59. مجدداً دیدگاههای آخوند پرستانه ی شما شعله ور شد و زبانه هایش اینبار به فرزندان یک آغازاده که سر از دالان آخوند دیگری برآورده است رسید!!!!! درس عبرت باز نشد؟؟؟؟!!!!!!! ضمناً تا یادم نرفته است لطفاً در زمانی که قرار است عکسهای چند مگا پیکسلی خود را به اشتراک بگذارید در تیتر ذکر کنید که تمام شارژ اینترنت ما نپرد!!!

    تگ ها:

    آغازاده
    آخوند
    پاسدار بسیجی
    آخوند پاسدار
    پاسداز آخوند
    بسیجی پاسدار
    بچه
    گربه نره
    آغا مجتبی
    آغازاده
    بچه دوست
    آخوند دوست
    بچه آخوند
    آخوندک
    مردم آزار
    نقاش
    علاف
    دروغگو
    دماغ دراز
    پینوگیو
    یه بچه دوست دیگه
    ……
    و محدداً یه چیزای دیگه که به علت سانسوریزم در اینجا نمی شه گفت!!!!! (راستی چه زمان این آثار هنری خلق کردید که ما حبر نداشتیم مگر قرار نبود همه چیز خط خطی باشد اینجا آثار دیگه ای به چشم می خورد که بعید به نظر می رسد کار نوری زاد تنهای تنها باشد!!!)

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

87 queries in 1325 seconds.