سر تیتر خبرها
بـرف می بـارید با انـار + سخن روز

بـرف می بـارید با انـار + سخن روز

یک: تنها بودم و راه طولانی. رفتم کرمانشاه. شبی ماندم و روز بعدش رفتم پاوه. بیست و پنج بهمن بود و سالروز پر کشیدن صانع ژاله. می رفتم تا چون سالهای پیشین، با خانواده اش دیدار کنم و سری به خودش بزنم که زیر خاک آرمیده بود. نرسیده به جوانرود، مه غلیظی همه جا را در خود پوشاند. راه دیده نمی شد. مجبور شدم از سرعت اتومبیلی که برف چندانی ندیده بود، کم کنم. رخت سپید برف چه زیبا می نمود. درختان بلوط را بگو. که چه جانی گرفته بودند از قشنگی هیبتی که با خود داشتند. در انبوهی سپید و پشت به پشت. کاش آدمیان نیز چون طبیعت به زیبایی روی می بردند. اما مگر طبیعت می تواند با همه ی زیبایی اش در برابر شرافتی به اسم “مادر” به زانو در نیفتد؟

دو: من هرگاه به صورت مادر صانع می نگرم، لایه ای از اندوه را بر جمالش نشسته می بینم. این اندوه، از روزی که صانع را زدند و از پای در آوردند، میهمان صورت این مادر شده. صورتی آنچنان نافذ و زیبا که من طاقت بیش نگریستنش را ندارم. عظمتی به اسم زیبایی را می شود در جمال وی دید و بارها و بارها به تماشای بُهت همان اندوه نشست. پیشنهاد می کنم هرگاه از دنیا خسته شدید و از آدمهایش بریدید و در زندگی کم آوردید، سری به پاوه ی قشنگ بزنید و سراغ خانه ی ژاله را بگیرید. این خانه را همه ی پاوه ای ها می شناسند. در همان نگاه نخستی که با صورتِ مادر صانع می آمیزید، همه ی غصه ها فراموشتان می شود. من این خاصیتِ غصه روبیِ صورتِ مادر صانع را تضمین می کنم. من که خود اینجوری ام. از تماشای جمالِ مادرانه اش حال می گیرم.

سه: گورستان بر شیب یک کوهِ ملایم جای دارد. صانع را دیدم که پشت به کوه دارد و خاموشی گرفته. شاید به من می گفت: نوری زاد، من هرچه گفتنی بود گفتم. اکنون نوبت شماهاست. اگر که نوبتی برای خود قائل باشید. حسی در من دوید و رعشه ای بر تنم نشاند. وای که من، بر مزار خویش می آشفتم.

چهار: به سمت منزل صانع باز رفتیم. وقت باز آمدن که آمد، مادر صانع مرا با زبان کردی اش بر جای ایستاند. فارسی نمی داند. پدر صانع برایم ترجمه می کرد. در کوچه ماندم و مادر یک به یک از پله های شیب خانه بالا رفت و با کیسه ای کوچک از انار پایین آمد. گفت: می دانستم می آیی، این انارها را برای تو نگه داشته بودم. به انارها که نگاه کردم، پوستشان ورچروکیده بود. بر دستان مادر و بر کیسه ی انارش بوسه زدم. بوی بهشت در کوچه پیچیده بود. همانشب به سمت تهران به راه افتادم. از کرمانشاه که بیرون زدم هوا دگرگون شد. ازهمدان که بیرون زدم برف باریدن گرفت و نم نم بیش شد و بیش. نیمه شب بود و من بودم و راه بود و برف. و من، مسافری داشتم در کنار صانع نام. که با من می بارید. مثل برف. نیک تر بنگر! نه، تنها برف نبود که می بارید. انگار با هر دانه برف، دانه ای انار همراه بود. شیشه ی اتومبیلم خونی شده بود.

اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل جدید: mnoorizad@gmail.com
تماس با ادمین تلگرام: mohammadnourizad

محمد نوری زاد
بیست و هفت بهمن نود و پنج – تهران

——–

سخـن روز

بر مزار صانع ژاله

چرایی شورش مردم در شادگان

در سفر به پاوه

دست های آلوده و لبحندهای متروک

همه مردم یک طرف ما یکطرف

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

243 نظر

  1. سلام / آقای نوری زاد در یکی از صحبت های خود در این پست ، سؤال نموده اید که قاتلان فرخ روح پارسا و امیر عباس هویدای نخست وزیر شاهنشاه چه کسی بوده ؟ قاتلانِ هویدا دو فرد بوده اند ، یکی آمر و دیگری مأمور . آمر قتل هویدا ، آیت الله العظمی شیخ صادق خلخالی بوده که پس رحلت امام خمینی مورد مغضوب رهبری قرار گرفت و صابون و “پی ” ی رهبری هم به بدن ایشان سابیده شد و سالیانی است در آن دنیای برزخ و برهوت در حال حساب پس دادن است ولی مأمور شلیک و اعدام عباس هویدا شخصی از مهاجرین اَکراد شیعه ی متعصب غرب کشور است که اول انقلاب به تهران آمده بود و تاکنون هم لهجه ی کردی او از بین نرفته و در حال حاضر زنده و در جزیره زیبای ” کیش ” صاحب دو باب مغازه ” صرافی ” می باشد .

     
  2. در شهر هرت

    حاج ظریف یغور ،ادعا کرده که جهان به ما بدهکار است.
    این دون کیشوتهای نظام هر چه بیشتر اظهار نظر می کنند ، آبروی خودشان را می برند، بارک الله ادامه دهید .
    تا مرد سخن نگفته باشد/عیب و هنرش نهفته باشد
    هر بیشه گمان مبر نهالی /باشد که پلنگ خفته باشد(سعدی)

     
  3. چهار روایت شخصی از جنایات داعشی جمهوری اسلامی، مجید محمدی
    ………..

    کسانی که نمی‌خواهند داعش و جمهوری اسلامی با هم مقایسه شوند جنایات داعش را به یک حکومت کاملا متمرکز و سازمان‌یافته از بالا به شکل آهنین نسبت می‌دهند (در حالی که چنین وضعیتی بر این حکومت حاکم نبوده است) اما وقتی به جمهوری اسلامی می‌رسند جنایات را به گروه‌های خودسری نسبت می‌دهند که ربط وثیقی با دولت مرکزی یا روحانیت شیعه نداشته‌اند. این دو حکومت در سال‌های ابتدایی از حیث سازمان‌دهی بسیار شبیه به هم بوده‌اند: یک سازمان‌دهی نسبتا تو-در-تو و آشفته اما با ارتباطات وثیق و پیوندهای ایدئولوژیک مستحکم. خود جنایتکاران (مثل حسین شریعتمداری) این جنایات را معمولا به قربانیان (با عنوان خودزنی) نسبت داده‌اند. دستگاه قضایی نه تنها به این جنایات رسیدگی نکرده بلکه خود، بخشی از این جنایات را مستقیما مرتکب شده و بر بخشی دیگر نیز روکش انداخته تا کسی نبیند (با دستگیری و محاکمه‌ی راویان؛ به عنوان نمونه نگاه کنید به احکام صادره برای احمد منتظری به اتهام انتشار نوار صوتی پدرش در باب کشتارهای سال ۶۷)
    ………
    دایی جهرمی

    در سال‌های تحصیل در دانشگاه شیراز دوستی داشتیم از جهرم که همه وی را “دایی” خطاب می‌کردند (نام واقعی وی چیز دیگری بود). با هدایت وی یک‌بار از سروستان تا جهرم کوه‌پیمایی کردیم. او فردی صمیمی و حزب‌اللهی بود که به راحتی در مورد کارها و فعالیت‌هایش سخن می‌گفت. یکی از ماجراهایی که وی برای دانشجویان عضو سازمان دانشجویان مسلمان در شیراز تعریف می‌کرد (در آن زمان، من عضو این انجمن بودم)، ریختن اعضای فداییان و مجاهدین به چاه‌های اطراف جهرم بود. دایی و چند تنی از دوستانش افراد مجاهد و فدایی را شناسایی می‌کردند آنها را در خیابان می‌دزدیدند و بعد زنده در چاهی در اطراف جهرم می‌انداختند.
    ………
    دانشجوی همدانی

    در پنج سالی که در دانشکده‌ی صداوسیما در تهران درس می‌دادم دانشجویی داشتم که از افسردگی شدید و ناهنجاری‌های مابعد صدمات جنگ رنج می‌برد. بزرگترین رویدادی که بر ذهن وی سنگینی می‌کرد، کشتار ده‌ها اسیر عراقی در شرایط تسلیم آنها در سال‌های اول جنگ بود. او در دورانی به جنگ رفته بود که نوجوان بود و هنوز رشد عقلانی کافی نداشت.
    ………….
    طلبه آبادانی

    در زمانی که در قم مشغول به تحصیل دروس حوزی بودم (در دوره‌ی تعطیلی دانشگاه‌ها در سال‌های ۵۹ تا ۶۱) با طلبه‌ای آبادانی آشنا شدم. او فردی بسیار خوش‌مشرب، بذله‌گو و گرم به نظر می‌آمد. در عین تحصیل، در دادستانی قم نیز کار می‌کرد. بعدا متوجه شدم که او معاون دادستان انقلاب قم بوده هم‌زمان دروس طلبگی‌اش را هم ادامه می‌داد. هم او بود که برای من تعریف کرد هر روز (در بهار سال ۱۳۶۰) تعدادی از اعضای مجاهدین خلق و کمونیست‌های شهر قم را در خیابان بازداشت و در عرض چند ساعت با حکم حاکم شرع اعدام کرده در بیابان‌های اطراف قم و روستاهای نزدیک دفن می‌کردند.
    …………
    بسیجی شیرازی

    بار دومی که به جبهه رفتم به همراه گروهی از بسیجیان شهر شیراز بود. ما را به طلایه فرستادند. در گروه ما بسیجیانی بودند که برای بار چندم به جبهه می‌آمدند. شب‌ها که تاریک می‌شد، افراد شروع می‌کردند به روایت تجربیات خود از دوران انقلاب و جنگ. یکی از این بسیجی‌ها جوانی بسیار لاغراندام و سیه‌چرده از بچه‌های مسجد آتشی‌ها بود (مسجدی که علی‌محمد دستغیب پیشنمازش بود). او در بیان خاطراتش از دوران انقلاب، یک شب به سراغ کشتن و تخریب خانه‌ی یکی از بهاییان شهر شیراز با همکاری چند تن دیگر از بچه‌های مسجد رفت. او به تفصیل، ماجرای پی‌گیری وضعیت مقتول پیش از ترور تا رویدادهای آن شب را با جزییاتش بیان می‌کرد: از آدرس خانه‌ی وی در نزدیکی مسجد “نو” (مسجد بسیار بزرگی در مجاورت شاه‌چراغ) تا تعداد اعضای خانواده‌ی مقتول، از شغل وی تا میزان موجودی حساب بانکی‌اش، از تعداد چاقوهایی که به بدن وی در کوچه‌ی تاریک زدند تا شنیدن زنجموره‌ی همسرش در شب حادثه، از زیبایی دخترش تا روابط وی با دیگر بهاییان شهر، و از شکستن شیشه‌های خانه‌ی وی تا پرتاب کوکتل‌مولوتف به خانه‌ی او. بعد از تخریب خانه‌های بهاییان در محل زندگی آنها بلواری به نام دستغیب ساخته شد تا یاد و خاطره‌ای از محل زندگی بهاییان در شیراز باقی نماند.
    …………
    http://news.gooya.com/2017/02/post-860.php

     
  4. وزوزارت خارجه اسلامی: اظهارات سران آمریکا و اسرائيل “پوچ و بی‌ارزش” است.
    مش قاسم: واسه همینه که رییس/* جمهور/* اسلامی بدو بدو راه افتاده دنبال چارتا شیخ ناکشورهای دور و بر خلیج فارس.

     
  5. صحبت هاي اعتراضی يك دانشجوي دانشگاه اميركبير در مورد قتل عام 67 و

    https://www.youtube.com/watch?v=sS8vd9UgStA

     
  6. وزوزارت خارجه اسلامی: حکم دادگاه کانادا غیرقابل قبول است.
    مش قاسم: حالا که چی؟ ۳۸ ساله که با کثافتکاری در دور دنیا صدها میلیارد دلار (میگم دلار واسه اینکه ریال/تومن که دیگه ارزشی نداره) پول و ثروت این ملت رو بر باد دادن. ۳۸ ساله که عر و تیز کردن که از حلقمشون میکشیم به این دادگاه بین المللی شکایت میکنیم و به اون دادگاه. اگرم رفتن به دادگاه جرمانه بیشتر هم شد. اینا خیال میکنن با لات بازی و عربده کشیدن و منقلابی بازی توی بقیه دنیا هم کار پیش میره. به حکومت اسلامی خوش آمدین!

     
  7. بدون توضیح:

    خوزستانی از خوزستان
    ۰۱ ۱۲ ۱۳۹۵ ۰۸:۳۸
    بخدا ما نمیتونیم اینجا نفس بکشیم ، گردوخاک پدر همه رو درآورده ، از همه بدتر آب و برق هم قطع میشه و 6 یا 7 ساعت بدون آب و برق تو این آلودگی هوا و گردوخاک زندگی میکنیم ، از کار و زندگی افتادیم و نمیدونیم دردمون رو به کی بگیم، خدا شاهده مادر من بیماری تنفسی گرفته و من نمیدونم خانواده هایی که بچه کوچیک دارن چه مصیبتی رو تحمل میکنن ، چرا یک فکری برای بدبختی خوزستانی ها نمیکنن؟ این استان 70درصد بودجه کشور رو تامین میکنه ، با این همه ثروت و پول و منابع مردم باید اینطوری زندگی کنن؟ ما سهمی از این درآمدها نداریم؟ آب رو میفرستن قم و یزد ، برق رو میفرستن عراق ، پول نفت و گاز رو میفرستن لبنان و سوریه ، ما هم باید گردوخاک و هوای شرجی و گرمای 60 درجه و بی آبی و بی برقی رو تحمل کنیم و حق اعتراض هم نداریم.

     
  8. ای فقیهان حاکم و ای فتنه گران آخرالزمان، این آخرین سخن من باشماست که از خاتم النبیین نقل قول میکنم:

    اِتَّقُوا دَعوَةَ المَظلُومِ وَ إن كانَ كافِراً فَإنّها لَيسَ دُونَها حِجابٌ؛

    از نفرين مظلوم بترسيد اگر چه كافر باشد، زيرا در برابر نفرين مظلوم پرده و مانعى نيست

     
  9. خامنه ای ، یا تکذیب حدیث نبوی کن یا پاسخ گو :

    أبغَضُ العِبادِ إلَى اللَّهِ مَن كانَ ثَوباهُ خَيراً مِن عَمَلِه: أن تَكونَ ثِيابُهُ ثِيابَ الأنبياءِ وَ عَمَلُهُ عَمَلَ الجَبّارِينَ؛

    منفورترين بندگان در پيش خدا كسى است كه جامه وى از كارش بهتر باشد، يعنى جامه او جامه پيمبران باشد و كار وى كار ستمگران.

     
  10. حاج ممد رییس/* جمهور/* سابق: در گذشته نمانیم.
    مش قاسم: شیاد به این میگن. … (سه نقطه از مش قاسم) تو و هم پالکیات گذشته رو ۳۸ سال پیش آوردین توی این مملکت! ما ۳۸ ساله یه روز خوش ندیدیم حالا میگه در گذشته نمانیم؟ این خود روشنفکر خواندگان اسلامی همه قاطی کردن ها. … (سه نقطه از مش قاسم)! شاید منظورش خودش و هم پالکیاش باشن که به … (سه نقطه از مش قاسم) افتادن؟ یعنی ممکنه؟
    /* ک

     
  11. سلام بریکایک دوستان گرامی و عزیز
    در مورد وطن چند نکته را مایلم یادآوری کنم:

    در معنی وطن دو معنی نهفته ، این دو چون دوهمزاد در عصر کنونی اند. اعصار قدیم قابل تجزیه و تحلیل و بررسی اند که آیا وطن به معنای کنونی را در برمی گرفته اند یا نه.
    وطن کنونی، به معنای سرزمین و ملت است ، سرزمینی جغرافیایی که حدو مرز مشخصی را داراست ، مردمی که در آن زندگی می کنند ودر زبان و فرهنگ و آداب و رسوم وتاریخ مشترکند.
    ما در ایران و هرکجای دنیا که بنگریم با زبانها و آداب و رسوم مختلف برخورد می کنیم ، خود بررسی وتحلیل علمی می طلبد .

    اشاره من بیشترروی ملت، مردم است که مجموعه ای از زبانها و فرهنگهای مختلف در سرزمین خاصی اند و در قدیم زیر چترپاد شاهان و امپراطوریها ی مختلف بوده اند.آنچه از قدیم به جا مانده، ایران کنونی است ،اقوام مختلف با آداب و رسوم و زبان مختلف یاد آور بزرگی ایران باستان است.
    ایران باستان عظمت بزرگش نه تنهابه خاطر بزرگی جغرافیایی واقتدارش در منطقه ای وسیع بلکه سیاست داخلی و سیاست خارجی او می بوده است.سیاست داخلی او که آزادی اقوام « فدرالی امروزی» می بود، مسله مهمی است.

    ما در تخت جمشید شاهان مختلفی را می بینیم که برابر و نه برده وارند« آنگونه که در کنده کاری های دوران حمورایی است که یک پادشاه پایش را بر اجساد و بردگان گذاشته» هر یک هدیه ای راآزادانه تقدیم می کنند.
    شاه شاهان یعنی برسمیت شناختن پادشاهان دیگر و روش مسالمت آمیز منطقه ای شاهد هستیم .
    ایران را بدون ملتش که از اقوام مختلفند نمی توان نگریست، ملت هم فرهنگ و زبان خاص خود را دارد و این چندگانگی ملتها را نمی توان باز پس گرفت و یک رنگ کرد، مگر آنکه تمامی ملتهای گوناگون را نابود سازند.

    بدین جهت ، من لازم می بینم که کلمه وطن فروشی توضیح داده شود .حاکمانی که ملتی را درگیر جنگ و زندان و فقیر و ماتم زده کرده اند دشمنان وطن یعنی ملت و سرزمین باید دانست.
    و اما دین اسلام که خود را جهانشمول و بدون مرزو بی وطن می داند را هم باید جدی گرفت ، این دین که وطنش عربستان و زبانش عربی است دروغگوست اگر بگوید اسلام بی وطن است .

    زبان و فرهنگ را اگر خصوصیت مهم و تشکیل ملتها بدانیم ، اسلام سعی بر غالب کردن زبان و رسوم خود بر دیگر ملتها دارد. ما در این جا با ایده ای فاشیستی روبرو هستیم که هر که غیر من است دشمن من است ، رفتار داعش با ایزدیان یک نمونه کوچک دنیای کنونی و رفتار حاکمان نظام اسلامی با مردم ایران است.

    وطن فروش را من به معنی ندیده گرفتن ملتها و درخدمت گرفتن برده وار آنها ترجمه می کنم و بنابراین حاکمانند که در این مقوله می گنجند ، کسانی که در قدرت سیاسی اند. ما تا به حال بنا به بی توجهی به اقوام مختلف در ایران و سرکوبی مداوم ملت از طرف نظام موجود اسلامی و وطن نادوستی نظام روبروییم و خطر تجزیه ایران از جانب ایشان است .

    دوران کنونی اگر چه مرزهای سیاسی و اقتصادی فراتر از جغرافیایی اند معنای وسیعتری نیز برای وطن را در خود گرفته اند که در نهایت آزادی فردی و حقوق انسانی را در خود دارند . اخلاق نیز جای خود را به فهمیدن دیگری و دیگری را چون خود دیدن معنی پیدا کرده است.

    در کل ، مسئله وطن زمانی عمده می شود که از نظر جغرافیایی و مردم ساکن ، توسط حاکمان سیاسی در تزلزل و ناثباتی قرار گیرند و ما سرکوب اقوام را به طرق مختلف شاهدیم، اقوامی که زیر پرچم ایران بودن برایشان نفع و مباهات داشت ، اکنون چون فرزند خوانده ای مدتهاست که از طرف حاکمان اسلامی طرد و سرکوب شده اند و از این روست که مشکل اساسی این نظام فاشیستی و تمامیت خواه است و اوست که وطن فروش است.

     
  12. فدراسیون شطرنج: با دو شطرنج‌باز به دلیل بی‌حجابی و بازی با اسرائیل برخورد می‌شود
    ………….
    درسا درخشانی بازیکن تیم ملی ایران و نفر ششم جوانان جهان است. او در ماه‌های اخیر، چند مصاحبه‌های تلویزیونی و مطبوعاتی، بدون حجاب اسلامی انجام داده که آخرین مصاحبه در جام جبل‌الطارق انجام شده است.

    رئیس فدراسیون شطرنج می‌گوید: «اولین اقدام ما این است که این افراد را از تمام مسابقاتی که در ایران و به نام ایران برگزار می‌شود، محروم می‌کنیم و دیگر شانس حضور در تیم ملی را نخواهند داشت».

    او تأکید کرد: «متأسفانه اتفاقی که نباید می‌افتاد، افتاده و در حال حاضر منافع ملی در جریان است. این موضع را به وزارت ورزش هم گزارش دادیم. سعی می‌کنیم جدی‌ترین برخوردها را داشته باشیم و تدابیری می‌اندیشیم که در تورنمنت‌های آینده تکرار نشود».
    ………….
    http://www.radiofarda.com/a/f7-chess-players-would-be-punished-over-unveiling-and-playing-with-israel-representative/28317610.html
    ببینید چگونه این جماعت دزد و آدمکش و قاتل فرزندان ایران کینه توزیهای شتری/اسلامی خود را با منافع ملی ایرانیان گره می زنند؟وطن پرستی این اراذل و اوباش هم از همین قماش است!

     
  13. آشتی یک چریک با ملکه
    ……….
    ناهید پرسون یک زن ایرانی است که در جوانی افکار رادیکال چپ داشته است و تصمیم می گیرد فیلم مستندی در باره آخرین ملکه ایران فرح پهلوی بسازد.
    ……….
    متاسفانه بخش دوم فیلم در یوتیوب فقط با دوبله عربی موجود بود اما گفتگوها به زبان فارسی است.

    http://marde-rooz.com/61046/

     
    • مردک شماره یک

      خوب که چی؟

       
      • برای شما هیچی ولی برای دیگرانی شاید!

         
        • مردک شماره یک

          منظور بدی ندارم مزدک , فقط نمیتوانم ارتباط این سه چیز را بفهمم . کمکم کن لطفا! این سه چیز این ها هستند : ناهید خانم , افکار رادیکال چپ و شهبانو فرح . من چند چیز را فقط توانستم حدس بزنم اما نمیدانم کدامشان میتواند درست باشد :
          ۱- منظور از این خبر بد نام کردن ناهید خانم است چون در باره شهبانو فیلم میسازد .
          ۲- منظور بد نام کردن شهبانو است چون یه چپی در باره اش فیلم میسازد.
          ۳- منظور بالا بردن اعتبار شهبانوست چون یه چپی در باره اش فیلم میسازد نه یه سلطنت طلب .
          ۴- منظور بد نام کردن ناهید است چون آخه کدام چپی میاید در باره شهبانو فیلم بسازد؟
          ۵- منظور فرصت طلب نشان دادن ناهید خانم است چون اگر چه هیچ اشکالی ندارد که یکی که قبلا چپی آن هم از نوع رادیکالش بوده حالا دیگر چپی نباشد اما او که به هر حال میداند شهبانو کیست او که دیگر عوض نشده.
          ۶- منظور نشان دادن این واقعیت است که شهبانو دور و برش خالی شده و حالا دیگر چپی های رنگ عوض کرده اند که دور و برش را میگیرند.
          ۷- منظور کلا بد نام کردن چپی هاست.
          گیج شدم مزدک جان کمک کن لطفآ .

           
  14. نشست امنیتی مونیخ؛ حمله شدید عربستان و اسرائیل به ایران
    …………
    عادل الجبیر، وزیر خارجه عربستان هم در این نشست از ایران “به عنوان بزرگترین کشور حامی تروریسم در جهان” نام برد.
    …………
    روز گذشته شنبه ۱۸ فوریه (۳۰ بهمن) مایک پنس، معاون دونالد ترامپ، در نشست امنیتی مونیخ ایران را در کنار کره شمالی یک “تهدید” برای امنیت و شیوه زندگی غربی خواند.
    او در اولین حضور بین‌المللی عمده خود به عنوان معاون رئیس جمهور آمریکا، گفت ایران به عنوان “اصلی‌ترین کشور حامی تروریسم” همچنان به بی‌ثبات کردن منطقه خاورمیانه ادامه می‌دهد و رفع تحریم‌های هسته‌ای به ایران کمک کرده است که منابع بیشتری برای این کار در اختیار داشته باشد.
    آقای پنس تاکید کرد که دولت ترامپ هرگز نخواهد گذاشت که ایران به سلاح هسته‌ای دست یابد.
    …………
    http://www.bbc.com/persian/world-39019938
    …………….
    نظر اکثریت مردم ایران درباره رژیم دزدان و ادمکشان و اشغالگر اسلامی هم همین است.این رژیم هیچ پایگاه مردمی در بین ایرانیان ندارد و جز با ترور و کشت و کشتار نمی تواند به حیات نکبتبار خود ادامه دهد.

     
  15. در پاسخ به علی۱ گرامی !
    عزیز من چرا وقتت را صرف سائیدن قابلمه ای میکنی که تهش سوراخ است؟ این همه نوشته ای که بگویی مزدک وطنفروش نیست یا کمی وطنفروش است؟ او که خود با صد زبان میگوید که هست شما چه اصراری داری که این زنگی را به شستن سفید کنی؟ لطف کن مطلبی را که حضرتشان در پاسخ به جناب کوروس نوشته بخوان ( همین جا کمی پایین تر). از این واضحتر میتواند کسی بگوید که وطنفروش است؟ من عبارت آخر نوشته او را این جا نقل میکنم: ” دسته دیگری( منظور مزدک وطنفروشانی مثل خود اویند , توضیح از من ) باور دارند که ادامه این رژیم و سرکوب آزادیخواهان و دگراندیشان و زنان و گروهای قومی و …بویرانی و تجزیه کشور خواهد انجامید.با توجه به وضعیت بوجود آمده و پدیده ترامپ بهتر است که حساب خود و مردم را از رژیم فاسد و تروریست و ایران و انسان ستیز اسلامی جداکنند و بهیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند که زیر علم ولایت فقیه سینه بزنند.چون مشکل غرب رژیم فاسد و ضد ایرانی و تروریست پرور اسلامی است نه مردم ایران.بنابراین با بوجود آوردن گروهها و دسته ها و و تشکیلات منسجم و مختلف باید در بین مردم نفوذ کرد تا بتوانند در یک شرایط حاد جنگی که به سرکوب سپاه و نیروهای مسلح رژیم خواهد انجامید در داخل با بسیج مردم نیروهای سرکوبگر مثل بسیج و مزدوران و اراذل و اوباش رزیم…را از کار انداخته و مراکز قدرت را بدست گرفته و از فروپاشی کشورجلوگیری نموده و امنیت را به کشور باز گردانند.مسلما چنین نیروهائی باید از همان اول با نیروهای مهاجم دراینجا ایالات متحده و به احتمال زیاد اروپا درتماس باشند تا بتوانند در صورت حمله انها و از کار افتادن نیروهای سرکوب رژیم برای جلوگیری از فروپاشی کشور هماهنگی کنند.اگر قبول داریم که این ادمکشان و ایران ستیزان به اسانی دست از قدرت نمی کشند روانی بودن ترامپ همچه هم بضرر ما ایرانیان نخواهد بود!” حال چه میفرمایی جناب علی۱ ؟ اصولا در این جدال ما با وطنفروشان به محلل چه حاجت ؟ این هم یکی از ضعف های برخی از ماست که هنگامی که کار مبارزه بالا میگیرد از ترس به فکر میانجیگری میافتیم . مثل همین کار آخری جناب محمد خاتمی . میان استبداد حا کم و ملتی در بند مبارزه مرگ و زندگی در گیر است و او ناگهان به میان میپرد و حرف از آشتی میزند چرا ؟ برای اینکه ضعیف است. من زمانی که برای اولین بار وطنفروشان فعال در این سایت را مخاطب قرار دادم هدفم ناسزاگویی یا ایجاد نفرت نبود. در یکی از کامنت هایم هم تصریح کردم که هدف من دادن تذ کر بود تا شاید آنها متوجه گناه نابخشودنی خود بشوند. اما آنچه که آنها در این ارتباط بعدا نوشتند همگی حکایت از مصمم بودن آنها در ادامه راه وطن فروشی میکرد. متاسفانه مستبدین حاکم آن قدر به عاقبت به خیر شدن خود اطمینان دارند که از انجام هیچ جنایتی فروگذار نمیکنند. نگاه کنید به جواب متکبرانه رهبری به محمد خاتمی . کسی که از فرهنگ ایرانی , که بسیار ملایم و انسانی است, بویی برده باشد میداند که به چنان خواهشی چنین تند پاسخ نمی گویند. جنایات مستبدین حکم شده بهانه برای فروش وطن در دست کسانی که نمیتوانند ببینند که تقریبا همه مردم ایران در مبارزه مرگ و زندگی با مستبدین حاکمند و همزمان از وطن خود در برابر هر مهاجمی هم دفاع و وطنفروشان را هم به سختی مجازات میکنند , همانطور که قبلا هم کرده اند. شما عزیز وقت خود را صرف کا شتن نهالی کن که ثمری دهد. این همه هیاهو برای هیچ؟ با درود بسیار به علی ۱ گرامی!

     
    • آقا ، شما سنگ کدام وطن را به سینه می زنید ؟؟؟ وطنی که در اشغال دزدان و آدمکشان است ، که گاز و نفت و برق و آب و خاویار و خاک و دخترش را به بیگانه میدهند و حتی گربه و الاغش را به کشورهای دیگر می فروشند ؟؟ که در آن ساده ترین آزادی های فردی ، حتی انتخاب نوع لباس را از تو گرفته اند ؟؟؟؟؟؟ در حال حاضر وطن ایرانی ،فقط گور کوچک اوست که نه کسی اشغالش میکند و نه در آن آزارش می دهند . . سهم ما از وطنمان همین دومتر خاک است که آنراهم باید به گرانی بخریم . مردم که با دست خالی حریف مزدوران مسلح و بیرحم این نظام نمی شوند پس ما ازهر قدرتی که این غول منفور را از ایران براند استقبال می کنیم . شما هم طرفدار ماندگاری آخوندها هستید که رندانه در لوای وطن پرستی ، دیگران را متهم به وطن فروشی میکنید والا توده مردم که در فقر و بیکاری و زیر سلطه شوم آخوند ، روزگاری سگی و جهنمی دارد ، چیزی برای ازدست دادن ندارد . با این ترتیب طبق تعبیر شما ، بله منهم وطن فروشم !

       
  16. کتاب “کَک جوستینین” مینویسد: گرچه غلط است که بگوییم میدانیم پدیده‌ای به پیچیدیدگی سقوط امپراطوری روم بوسیلهٔ یک کَک انجام شده، حتا غلط بیشتریست اگر بگویم میدانیم که اینطور نبود. به بیانی‌ دیگر گرچه سخت است که دقیقا بگوییم یک بیماری مهلک واگیر چه گونه مسیر تاریخ را تغییر داد،
    …………..
    ما اذعان داریم که 1400 سال است گرفتار //// شده ایم و هر از چندی یکبار هم عود می کند. از سال نحس 57 که دراکولا دوباره با تابوت و موشهایش وارد شد که کک بسیار داشت . باعث عود دوباره طاعون شد که هنوز هم نه تنها در ایران بلکه در جهان قربانی می گیرد!

     
  17. چنین نیست ،در اسلام و بر اساس متن کتاب و سنت افزایش قلمرو و کشور گشائی مطلوبیت ذاتی ندارد،آنچه که اصالت دارد و مطلوب بالذات است ،رفع موانع رسیدن پیام توحید و عبودیت خدا به گوش انسانهاست.
    ………..
    سید مرتضی مگر 1400 سال پیش همفکران و اجدات رفع موانع نکردند و پیام توحیدتان را بگوش مردم نرساندند؟خب اگر بحث فقط این بود///////سترنج دیگران چرا ول کن نیستید؟ مگر پیام جدید دوباره نازل شده؟

     
  18. سلام به دوستان گرامی
    در مورد وطن چند نکته را مایلم یادآوری کنم:

    وطن دو معنی در خود نهفته و این دو چون دوهمزاد در عصر کنونی اند. اعصار قدیم قابل تجزیه و تحلیل و بررسی اند که آیا وطن به معنای کنونی را در برمی گرفته اند یا نه.
    و اکنون وطن ، به معنای سرزمین و ملت است ، سرزمینی جغرافیایی که حدو مرز مشخصی را داراست ، مردمی که در آن زندگی می کنند ودر زبان و فرهنگ و آداب و رسوم وتاریخ مشترکند.
    ما در ایران و هرکجای دنیا که بنگریم با زبانها و آداب و رسوم مختلف برخورد می کنیم ، خود بررسی وتحلیل علمی می طلبد .

    اشاره من بیشتر ملت، مردم است که مجموعه ای از زبانها و فرهنگهای مختلف در سرزمین خاصی اند و در قدیم زیر چترپاد شاها و امپراطوریها ی مختلف بوده اند.آنچه از قدیم به جا مانده، ایران کنونی است ،اقوام مختلف با آداب و رسوم و زبان مختلف یاد آور بزرگی ایران باستان است.
    ایران باستان عظمت ی بزرگش نه تنهابه خاطر بزرگی جغرافیایی واقتدارش در منطقه ای وسیع بلکه سیاست داخلی و سیاست خارجی او می بوده است.سیاست داخلی او که آزادی اقوام « فدرالی امروزی» می بود، مسله مهمی است.

    ما در تخت جمشید شاهان مختلفی را می بینیم که برابر و نه برده وارند« آنگونه که در کنده کاری های دوران حمورایی است که یک پادشاه پایش را بر اجساد و بردگان گذاشته» هر یک هدیه ای راآزادانه تقدیم می کنند.
    ایران را بدون ملتش که از اقوام مختلفند نمی توان نگریست، ملت هم فرهنگ و زبان خاص خود را دارد و این چندگانگی ملتها را نمی توان گرفت مگر آنکه تمامی را نابود سازند.

    بدین جهت ، من لازم می بینم که این کلمه وطن فروشی توضیح داده شود .حاکمانی که ملتی را درگیر جنگ و زندان و فقیر و ماتم زده کرده اند دشمنان وطن یعنی ملت و سرزمین باید دانست.
    و اما دین اسلام که خود را جهانشمول و بدون مرزو بی وطن می داند را هم باید جدی گرفت ، این دین که وطنش عربستان و زبانش عربی است دروغگوست اگر بگوید اسلام بی وطن است .

    زبان و فرهنگ را اگر خصوصیت مهم و تشکیل ملتها بدانیم ، اسلام سعی بر غالب کردن زبان و رسوم خود بر دیگر ملتها دارد. ما در این جا با ایده ای فاشیستی روبرو هستیم که هر که غیر من است دشمن من است ، رفتار داعش با ایزدیان یک نمونه کوچک دنیای کنونی و رفتار حاکمان با مردم ایران است.

    وطن فروش را من به معنی ندیده گرفتن ملتها و درخدمت گرفتن برده وار آنها ترجمه می کنم و بنابراین حاکمانند که در این مقوله می گنجند ، کسانی که در قدرت سیاسی اند. ما تا به حال بنا به بی توجهی به اقوام مختلف در ایران و سرکوبی مداوم ملت از طرف نظام موجود اسلامی و وطن نادوستی نظام روبروییم و خطر تجزیه ایران از جانب ایشان است .

    دوران کنونی اگر چه مرزهای سیاسی و اقتصادی فراتر از جغرافیایی اند معنای وسیعتری نیز برای وطن را در خود گرفته اد که در نهایت آزادی فردی و حقوق انسانی را در خود دارند . اخلاق نیز جای خود را به فهمیدن دیگری و دیگری را چون خود دیدن معنی پیدا کرده است.

     
  19. مازیار وطن‌پرست

    آقای نوریزاد گرامی

    جهت اطلاع، لقب “آیت‌الله انگلیسی ساز” را برای آیت‌الله شیرازی ساخته‌اند. چون آیت‌الله شیرازی و پیروانش به شدت به عقاید اهل تسنن حمله کرده و سرّ مکنون دل آقایان را آنچنان فاش می‌گویند که همان مختصر رنگ حنای “وحدت شیعه و سنی” نیز برباد می‌دهد.

    ویژگی‌های مهمتری نیز دیدگاه‌های ایشان را برای “ولایتمداران بابصیرت” غیرقابل تحمل می‌کند که مختصرا و با رجوع به ویکی‌پدیا در زیر، به اطلاع می‌رسد:

    «وی در سخنرانی خود در بهمن ۱۳۸۹، ضمن انتقاد از اعدام‌های ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷، آنها را خلاف شیوه و سنت پیامبر اسلام دانست. او در ادامه سرکوب مردم و معترضانی را که خود پایه‌گذار انقلاب بوده‌اند نیز خلاف شیوهٔ حکومتداری اسلام دانست.
    [آیت‌الله] شیرازی، ضمن رد نظریهٔ جدایی دین از سیاست، معتقد به پیوند و ارتباط مطلق بین دین و سیاست است. او معتقد است سیاست اسلام اصیل مغایر با سیاست کنونیِ حاکم بر کشورهای اسلامی است.

    [آیت‌الله] شیرازی در باب موضوع ولایت غیرمعصوم در زمان غیبت ضمن قبول آن، حق زمامداری را متعلق به «شورای فقهای مراجع» می‌داند.
    همچنین او تأکید فراوانی بر احیای روش‌های سنتی عزاداری همانند قمه‌زنی دارد، که این موضوع باعث انتقادات فراوانی ازسوی هواداران حکومت ایران شده‌است.

    بیش از ۱۸ شبکهٔ ماهواره‌ای و ۳ شبکهٔ رادیویی، توسط مقلدان [آیت‌الله] شیرازی اداره می‌شوند. تنها شبکه ماهواره‌ای مرجعیت توسط بیت ایشان اداره می‌شود. این شبکه‌ها با هدف نشر عقاید اسلام و تشیع تأسیس شده‌اند و برنامه‌های آن‌ها به تبلیغ و ترویج تشیع در سرتاسر جهان می‌پردازد.

    این شبکه‌ها ازسوی طرفداران حکومت جمهوری اسلامی ایران به ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی و همچنین مخدوش کردن وحدت اسلامی متهم شده‌اند.»

    با احترام و آرزوی توفیق، عزت و تندرستی.

     
  20. مازیار وطن‌پرست

    علی 1 بسیار بسیار عزیز

    هنوز بخش یک را تا به آخر نخوانده‌ام اما نتوانستم اعلام شوق خود از بازگشتت به این جا و امکان مجدد لذت بردن از کلامت را، تا پایان بردن تمام مطلب، به تعویق اندازم.

    به خانه خوش آمدی.

     
  21. سارا از فرانکفورت

    آقای نوری زاد ممنون از این گفته های شما که خیلی منو سوزاند. خیلی سوختم از تجسم آن زنان در زندان و ماجرای فرودگاه
    افسوس از این روش ناجوانمردانه

    https://www.youtube.com/watch?v=k3kJ58ufNdw

     
  22. سلام آقای نوری زاد
    این لینک مجله تایم است از گزارشی درباره 10 شهر بزرگ آلوده جهان
    انگلیسی قوی نیاز ندارد
    پس حتما خودتان ببینید و به دوستان هم نشان دهید
    ببینید در همین 10 شهر اول، چند شهر ایران یافت می شود.
    مایه سرافکندگی است

    http://science.time.com/2013/10/18/the-10-most-polluted-cities-in-the-world/

     
  23. جناب نوریزاد اسندعا دارم یک تذکری بدهید درباره بی کفایتی و بی سوادی مسئولان الان همه توجهات به سمت دولت نشانه رفته و همه بی کفایتی ها متوجه دولت است اما شما محض رضای خدا بروید پروفایل نمایندگان مجلس که عضو کمیسیون های تخصصی هستند را نگاه کنید . مثلا کمیسیون انرژی یا عمران. کسانی که در راس این کمیسیون ها نشسته اند یک ساعت تخصص در امور مربوطه که ندارند که هیچ تحصیلات بی ارتباطی هم دارند اگر اصلا تحصیلات دانشگاهی از دانشگاه های معتبر داشته باشند (که اکثرا ندارند). اما اکثرشان سابقه حضور در سپاه دارند. آخر عزیزان من دفاع از وطن در سالهای جنگ که نباند منجر به سهم خواهی شما شود سهمی هم اگر خواستید که نباید در قد وقواره ریاست کمیسیون های تخصصی که ارتباط مستقیم با معیشت و سرنوشت کشور دارد داشته باشد. ببینید تک تک اینها مسئول مستقیم و غیر مستقیم فاجعه خوزستان هستند.

     
  24. قهر ملی!!
    بیژن جزنی در کتابش راجع به همبندانش از تیپ و طیف های مختلف مختصر اشاراتی داشت از جمله در مورد آقای خامنه ای (رهبر قدر قدرت فعلی و آخوند جوان معترض جند سال مانده به انقلاب 57 ) فقط همین جمله “تمام وجود ایشان عقده قدرت است” می بینید دوستان شما بهتر از من میدانید قدرت آمال بسیاری از ابوالبشراست منتهی هزینه های آن ،آن بسیاری را اندک میکند. برای چنگ زدن به راس هرم قدرت روح را باید به §§§ ( نعوذ بااله اینکه مال ماست) همان خدا فروخت و در این تکاپو و مبارزه جهنمی (ببخشید این هم مال است) بهشتی ساخت که شاهدش هستیم . طرف که یک وقتی با امید دادن الکی به مردم رئیس جمهور شده و حالا از همه جا واخورده در این اوضاع وانفسا که همه با همه قهر هستند و لابد میخواهد نمدی برای خودش ببافد شعار آشتی ملی میدهد!. برو بابا کجای کاری سر گنده تر از تو را زیر آب کردیم حالا بیائیم از تو شاخ درست کنیم نخیر همان قهر ملی.

     
  25. با سلام درود به نوریزاد گرامی غمخوار ستمدیگان و صدای خاموشان وطن و دوستان گرامی‌
    قسمت اول

    ارادهٔ الهی یا صحنهٔ تنازع بقا و کارو زار بی‌ پایان نهادهای حیات بر روی کرهٔ خاکی

    کَکی که جاستینین اول و قباد دوم را گَزید – در میا‌‌ن سایر عوامل تاریخی – سیاسی – نظامی- اجتماعی – همراه با زنجیرهٔ پیچیدهٔ رویداد‌های پسیین بدنبالٔ انفجارات کوهای اتشفشانی در ال‌ سالوادر در سال ۵۳۵/۵۳۶ و انفجارت مشابه در مناطق استوایی در سال‌های ۵۳۹/۵۴۰،
    زمینه ساز روفتن دو تمدن عظیم عصر باستان شد.

    فریب جهان قصهٔ روشن است **** سحر تا چو زاید، شب آبستن است

    دوست گرامی کورس با درود و تشکر من نیز با شما موافقم که بیان وقایع از زبان ناظرین بیطرف در آن هنگامهٔ تلخ و مصیبت بار تاریخ می‌توانست معتبر تر از هر تاریخ نگار و تحلیل گر تاریخ سیاسی و اندیشه نگاری از افق امروز پاسخ گوی راز‌ها و نا‌گفته‌های آن رویداد عظیم فرهنگ‌دگرگون ساز باشد؛
    اگر چه فقدان گزارش داده‌های تاریخی اصیل عینی آن زمانی‌ از اردوگاه ساسانیان و خصوصا زندگی‌ مردمان انروزگار قضاوت تاریخی در مورد چه گونگی هجوم اولیه تازیان به امپراتوری ساسانیان، نحو مقاومت ایرانیان و سپس گسترش سریع فرهنگ اسلامی را مشکل می‌کند، شاید بتوان با تکیه به گزاره‌های تاریخی و منابع رومی و همچنین مطالعات و برسیهای جدید بر مبنای علوم جدید هواشناسی، و زمین شناسی‌ و بوم شناسی‌ بر این نقاط تاریک نه تنها تاریخ ساسانیان بلکه بر گسترش بیسابقهٔ تمدن اعراب و اسلام بر حوزه امپراطوری ایران، بیزانس (روم و یونان) و سواحل شرقی‌ و غربی مدیترانه، در طی‌ ۲ قرن، نوری از دید گاهی دیگر تابید.
    کوه آتش فشانی در سرزمین اینکاها در سالهای ۵۳۵/۵۳۶ با قدرتی‌- بر اساس آخرین تخمینات و محاسبات انجام شده – بیش از بیست برابر قدرت انفجاری کوه آتشفشانی سنت هلن ایالت واشنگتن در آمریکا در سال ۱۹۸۰ مفجر میشود؛ ابرهای غلیظ غبار و خاکستر فوق العاده داغ آتشفشان بخش وسیعی از آسمان کره خاکی را میپوشاند؛
    این رویداد مفرط جوی اثرات مخرب و مهلک محیطی‌ و زیستی‌ بسیار گسترده ایی بر جوامع بشری و فرهنگهای گوناگون از خود اینکاها گرفته تا چین برای سالهای طولانی‌ از خود بجا میگذارد؛
    از این فاجعه محیط زیستی‌ در نیمکرهٔ شمالی‌ که منجر به زمستانی سخت طولانی‌ در سالهای ۵۳۶ – ۵۳۵ میلادی شد، به عنوان “عصر یخی صغیر” یاد میشود که در ۲۰۰۰ سال اخیر بی‌ سابقه بوده؛ آنگونه که تحقیقات جدید نشان داده این فاجعه ناشی‌ از انفجارات کوهای اتشفشانی در ال‌ سالوادر و حوزه استووا بوده؛ داده هایی از قبیل فواصل حلقهای رشد تنه‌ی درختان محلی، تعیین سال مرگ درختان با تاریخ نگاری کربنی،و یافتهای میزان جهشی سولفات موجود در مقیزینه‌های یخی آزمایش شده در کشور گرینلند و جنوبگان و مغزینه‌های رسوبی گرفته شده از حاشیهٔ اقیانوس آرام در آمریکای مرکزی، بر وقوع این فاجعه محیط زیستی‌ دلات میکند.

    اگر چه فقدان گزارش داده‌های تاریخی اصیل عینی آن زمانی‌ از اردوگاه ساسانیان و خصوصا زندگی‌ مردمان انروزگار قضاوت تاریخی در مورد چه گونگی هجوم اولیه تازیان به امپراتوری ساسانیان، نحوهٔ مقاومت ایرانیان و سپس گسترش سریع فرهنگ اسلامی را مشکل می‌کند، شاید بتوان با تکیه به گزاره‌های تاریخی و منابع رومی و همچنین مطالعات و برسیهای جدید بر این نقاط تاریک نه تنها تاریخ ساسانیان بلکه بر گسترش بیسابقهٔ تمدن اعراب و اسلام بر حوزه امپراطوری ایران، بیزانس (روم و یونان) و سواحل شرقی‌ و غربی مدیترانه، در طی‌ ۲ قرن، نوری از دید گاهی دیگر تابید
    پروکوپیوس، مورخ بیزانس در عصر ژوستینین، همراه و مشاور حقوقی سردار نامی‌ رمی بلیساریوس مشاهدات دقیقی‌ را که ناشی از پیامد‌های رویدادی که در آنسوی نیم کره اتفاق افتاده و روحش از آن بیخبر است در گزارشات مربوط به جنگ “وندالها” در سال ۵۳۶ ثبت می‌کند: در این سال ترساورترین نا شگونی اتفاق افتاد؛ نور خورشید فاقد درخشندگی بود، بنظر می‌آمد که شدیدا دچار گرفتگی (کسوف) شده، و اشعهٔ آن روشن نبود؛ معهاذا این پدیده تحت شعاع مسایل سیاسی و نظامی شورشیان قرتاژ قرار گرفته [ ما امروز این اولویت نگاه را در جنگ هائیکه هم‌اکنون در منطقه در آن درگیریم و هم زمان با بحران‌های محیط زیستی‌ خصوصاً در جنوب و جنوب شرق کشور مشاهده و تجربه می‌کنیم در مقیاسی متفاوت].
    سایر گزاره ها و شواهد؛ گاهشمار ایرلند در قرون وسطی: مینویسد سال ۵۳۵ تا ۵۳۹ دچار بی‌-نانی یا قحطی شدیم؛ دمای بسیار پایین توام با برف حتا در تابستان در چین در عصر خاندان‌های شمالی‌ و جنوبی همراه با ناکامی در برداشت محصول گزارش شده؛ بروز گسترده مه‌ خشک و غلیظ در خاور میانه، چین و اروپا؛ خشک سالی‌ در کشور پرو و اخلال شدید در زندگی اگر نه نابودی فرهنگ “موچه” بر اثر ۳۰ سال بارندگی شدید و سیل (پدیدهٔ ال‌-نینو) و به دنبال آن ۳۰ سال خشک سالی‌ (۵۹۴-۵۳۶) تحت تاثیر رویداد جوی سال ۵۳۶؛
    پیامد این رویداد ناشگون جوّی برای اغلب اهالی نگون بخت کره زمین قحطی و گرسنگی نارامی اجتماعی و شوروش ایست در ابعادی بی‌-سابقه در تاریخ مدون؛ اما این نگون بختی راه را برای بروز و سرایت و شیوع بلیه ی هولناکتر یک بلا یعنی‌ طاعون، در روم و ایران و مصر و تمام حوزه سواحل مدیترانه هموار می‌کند؛

     
  26. با سلام درود به نوریزاد گرامی غمخوار ستمدیگان و صدای خاموشان وطن و دوستان گرامی‌
    قسمت دوم

    پروکوپیوس در کتاب “تاریخ سری / رازناک” مینویسد: زمانیکه طاعون تمام جهان شناخته شده انروزگار یعنی‌ عمد‌تاً امپراطوری روم را در نوردید در مسیر خود قهرا نابودی جوامع کشاورزی را پشت‌سر بجای گذاشت؛ جاستینین هیچ گونه ترحمی از خود نسبت به مالکین املاک کشاورزی نشان نداد؛ او نه تنها در آن شرایط بلاخیز از مطالبه مالیات‌ها صرف نظر نکرد یا آنرا کاهش نداد، بلکه مقدار بدهی مالیاتی هرفرد را ارزیابی می‌کرد و علاوه بر آن، مقدار مالیات مشمول افراد مرده را از همسایگان آنها مطالبه میکرد. در پی‌ مرگ میر مردم طبق تخمیناتی روزانه بین ۵ تا ۱۰ هزار نفر در قصطنتنیه تلف می‌شدند؛ مراسم تدفین مردگان به انجام نمی‌رسید و اجساد مردگان رو هم تلنبار می‌شدند؛ مرگ میر کشاورزان سبب کاهش شدید تولیدات و لاجرم افزایش قیمت شدید گندم و قحطی و گرسنگی مضاعف میشد؛
    خود جاستینین نیز به طاعون مبتلا شد – این طاعون حتا بانام او در تاریخ عجین شده اما با مراقبت و معالجهٔ پزشکان از او در قصرش وی جان سالم به در برد؛ اما قباد دوم شیرویه پسر جنایت پیشه خسرو پرویز از گزند کَک روزگار جان سالم بدر نبرد و چند ماهی‌ بعد از سلطنت خونریز خود قربانی طاعون شد؛ شیوع طاعون تمام امپراطوری بیزانس، ساسانی، و همهٔ بنادر و نواحی شهرنشینی سواحل مدیترنه را در نوردید؛ وجود انبار‌های بزرگ غلات در مصر که منبع اصلی‌ تامین غذا و گندم روم غربی و شرقی‌ بود، وفور موش را در این انبارها امری اجتناب ناپذیر میکرد و “کَک موش” که ناقل باکتری یرسینا -پتیس است بهمراه بار غلات در کشتیهای حامل به سوی قصطنتنیه و ویرانی امپراطوری روم روانه می‌شدند.
    در یورش اولیه طاعون در قرن ۶ میلادی تخمینهای زده شده حکایت از ۲۰ میلیون تلفات دارند؛ اما یورش متوالی‌ طاعون در قرنهای ۷ و ۸ نیز ادامه داشته و در پایان این دوره که نزدیک به ۲ قرن طول می‌کشد سبب نابودی حدود ۵۰ میلیون نفر از اهالی میا‌‌ن رودان، ایران، و حوزه سرتاسری مدیترانه میشود ؛ دست بر قضا تنها منطقهٔ “قرنطینه شده” و آری از شیوع طاعون منطقهٔ مشترک ۲ امپراطوری بیزانس و ساسانیان بدور از سواحل مدیترانه یعنی‌ منطقهٔ حجاز عربستان است که شرایط را برای زاد ولد اهالی و هجوم و مهاجرت آنها بسمت سرزمینهای بزانو در آمده از بلیه هولناک طاعون، که امادهٔ تسلیم به رضا یا از سر ناچاری یا با مقاومتی ضعیف و محکوم به شکست هستند، فراهم میشود؛
    بدین منوال است که مجموعه شرایط خاص اقلیمی- تاریخی- فرهنگی- اجتماعی- دینی دروازهای افول میراث تمدنهای معظم فرأعن مصر، قیصران روم، شاهنشاهان ایران، و حکمرانان قرتاژ و فنیقیه و قفقاز را پیش پای تازیان عرب میگشاید ؛
    ویلییام روزن در کتاب “کَک جوستینین” مینویسد: گرچه غلط است که بگوییم میدانیم پدیده‌ای به پیچیدیدگی سقوط امپراطوری روم بوسیلهٔ یک کَک انجام شده، حتا غلط بیشتریست اگر بگویم میدانیم که اینطور نبود. به بیانی‌ دیگر گرچه سخت است که دقیقا بگوییم یک بیماری مهلک واگیر چه گونه مسیر تاریخ را تغییر داد،
    این غلطی آشکار است اگر این گونه اظهار کنیم که رویداد‌های پسیین همان می‌بود اگر این اتفاق نمی‌افتاد

    تاثیر متقابل و در هم کنش فرآیند‌های طبیعی، زیست‌محیطی‌ و حیات متنوع در این میدان تنازع بقا دستی‌ بالاتر از تمدن بشری دارد، حتا اگر این بشر توانسته فضا را نه مسّخر که بپیماید و رصد کند و در آنجا معلق بین زمین و آسمان ایستگاهی فراهم کند؛
    رصد کنندگان و میراث داران امروزی امپراطوری روم غربی و شرقی‌ علارغم اشراف و احاطه ی به بمراتب بیشتر از نیاکان خود بر دانش و با داشتن دسترسی‌ به اسباب و تجهیزات پیچیده و پیشرفته این زمان – همچون الکترون میکروسکوپ و تلسکوپ فضائی در میا‌‌ن هزاران ابزار دیگر- برای شناخت، پیشبینی‌ رفتار، پیشگیری از وقوع ناگوار و مقابله با پیامدهای ویرانگر انواع تهدیدهای محتمل درونی و بیرونی – ماند شیوع جهانگیر و سریع باکتری‌ها و ویروسای مهلک، و یا حرکت احتمالی‌ شهاب سنگهای سرگردان در کمربند سیارک‌ها در نزدیکی‌ نسبی‌ به سمت کرهٔ خاکی، در صد‌ها رصد خانه‌ای پیشرفته روز و شب یک لحظه نیز چشم به خواب نمیبرند

     
  27. این رقص و چوب بازی هم تقدیم به سید مرتضی ////

    https://www.youtube.com/watch?v=rx6aFL0H414&spfreload=1

     
  28. اخبار: بنیاد مستضعفان بارها اعلام کرده که پلاسكو را عینا با شرایط روز خواهد ساخت و به کسبه تحویل می‌دهد.
    مش قاسم: از همین بارها اعلام کردنش معلومه خبری نیست.

     
  29. به نقل از آمدنیوز: فساد مالی بیژن قاسم زاده قاضی شعبه دو دادسرای فرهنگ و رسانه، او را به فردی بی‌اختیار در برابر «رئیس و مقامات ارشد» قوه‌ی قضاییه تبدیل کرده است.
    مش قاسم: چرا توی مملکتی که دادگاه فرهنگ و رسانه داره وضع فرهنگ اینقده خرابه که قاضی دادگاهش دزده؟ به جهموری اسلامی خوش آمدید!

     
  30. به نقل از انتخاب :المانیتور نوشت:
    به گفته یکی از نمایندگان اصولگرای سابق مجلس، افکار عمومی ایرانی ها تحقیر شدن را نمی پذیرند.
    مش قاسم: چه حرفها! ماها هر روز تحقیر شدن را میپذیریم. قانونا ماها جزو چهار پایان هستیم به ولی فقیه نیازمند. هرروز خدا حکومت/* یه بامبول جدید واسمون راه میندازه که سرمون مثل بچهها گرم شه. هر چهار سال انتصخابات واسمون راه میندازن و بهمون میگن به کی رای بدیم، میپرسین واسه چی؟ واسه تحقیر که ماها بفهمیم کی بالاسرمونه. بیخود نیست که این یارو شده نماینده سابق مجلس، نفهمیده که در این حکومت اصل بر تحقیر هر روزه این ملت بنا شده. انداختنش بیرون.

     
  31. پاسخ حکومت به مردمی که خواستار هوای پاک و آب و برق هستند: تیراندازی و کشته و مجروح کردن بسیاری از مردم شادگان
    https://www.facebook.com/NikJafarzadehjfrzadh/videos/612428685548660

    موسوی جزایری امام جمعه اهواز: خاکی که دراهواز برسر مردم فرو میریزد، خاک کربلا و نجف است و متبرک و مبارک است…
    https://www.facebook.com/photo.php?fbid=282815872137790&set=a.182024678883577.1073741826.100012281378990&type=3

     
  32. بحث مربوط به “او مسلم نبود” که در مورد مصدق از زبان آقای خمینی صادر شد بسیار جالب است و ظاهرا مدافعان آقای خمینی که نیّت نگفته ایشان را بهتر از بقیه درک میکنند بالاخره می گویند که مصّدق مسلم بود ولی نه از دیدگاه سیاسی آقای خمینی. به هر حال بحثهای کلامی میتواند به بلندی دیوار حاشا هم امتداد یابد.
    امّا اینجا میخواهم به استناد فرمایشات صریح پیامبر اسلام واقعا ادعا کنم که رهبران جمهوری اصلامی از اول تا الان مسلم نبوده اند و بر خلاف فرمایشات گرد آقای خمینی، نظرات پیامبر اسلام را نمیشود جوری تفسیر کرد که نه منظور ایشان این بود که این افراد حتما مسلم هستند.
    پیامبر در یک حدیث معروف کسی را که صبح کرده ولی در فکر امور مسلمین نباشد را مسلمان نمیداند. در جای دیگری نیز میگوید اکر کسی ندای کمک خواهی مسلمانی را شنید و بیاریش نرفت مسلمان نیست. در بیانی عام تر، ایشان فرمود که مردم عیال و خانواده خدا هستند و عزیزترین کس نزد خدا کسی است که نفعش به مردم بیشتر باشد. و همچنین گفت کسی که برای صلح و آشتی بین مردم تلاش کند جزای بزرگ شبهای قدر را از خداوند خواهد دید.
    در قرآن هم به مومنین و مسلمانان امر شده که دیگران را برادران خود بدانند و در ایجاد رفاقت و دوستی بین آنها بکوشند.
    بنا به اقرار تاریخ قطعی رهبران اصلی این نظام و عوامل آنها از هیچ یک از ویزگی های مورد نظر پیامبر اسلام بر خوردار نیتستند و احتمالا اگر امام زمان هم بیاید در مورد هر یک از آنها خواهد گفت:”او مسلم نبود”!..به همین روشنی وروانی!

     
    • « احتمالا اگر امام زمان هم بیاید در مورد هر یک از آنها خواهد گفت:”او مسلم نبود”!..به همین روشنی وروانی! »

      جناب علوی درود بر شما و سپاس برای نوشتار خوبتان.

      بنده فکرنمیکنم آخوندها تنها به جمله «او مسلم نبود» اکتفا کنند بلکه بطور حتم ایشان را همان روز اول بقتل خواهند رسانید
      عرض میکنم حضورتان:

      ببینید، این جماعت تا بامروز ۱۰۰ها شاید هم بیش از ۱۰۰۰ بیشتر مدعی امام زمان را بقتل رسانیده اند و هرگز کسی جرأت حتی یک شک ناچیزکه «نکنه یکی از آن مقتولین خود امام زمان بوده؟» را نداشته است و دلیل حضرات برای مهدورالدم بودن تمامی آنان نداشتن علائم ظهور بوده. خوب ما هم فرض میکنیم هیچکدام از آن بختبرگشتگان امام واقعی نبوده اند.

      بازهم عرض میکنم این جماعت امام واقعی را هم خواهند کشت چون یکی ازعلائم در روز ظهور طلوع خورشید ازمغرب هست و چون ما میدانیم این امرهرگز اتفاق نخواهد افتاد آن حضرت برای اثبات حقانیت خود به این جماعت با مشکل خطرناکی روبرو خواهد بود و جون آقایان همواره تعجیل چشمگیری در صدور حکم تکفیر و شرک و اجرای بلافاصله احکام از خود نشان داده اند بعید بنظر میرسد آن حضرت زمان کافی برای دفاع از خود داشته باشد

      ایام خوش
      رسول

       
  33. محمد جعفر منتظری دادستان کل ایران گفته زندانیان در اعتصاب غذا بدانند که نمی‌‌توانند از عدالت “الهی”بگریزند. با فرض اینکه خدایی باشد و با فرض اینکه چنین خدایی از بین اینهمه خدای ادیان و باور‌های گوناگون همین ورژن “الهی” باشد که حاکمان شیعی به تصویر میکشند و سال به سال هم در معرفی و جا انداختن آن با شکست‌های های سهمگین پی‌ در پی‌ مواجه می‌‌شوند، آیا چنین الهی که هم تعیین مصادیق عدالت و هم اجرای آن را در حیطه اختیار و اقتدار امثال آملی لاریجانی عراقی و محمد جعفر منتظری و علی‌ خامنهٔ‌ای و مصباح یزدی و جنتی قرار داده است دیگر می‌‌تواند هیچ واقعیت خارجی داشته باشد؟ و اگر همهٔ هوش و گوش به تعطیلی‌ کشاندگانی از سر توهماتی سرسام گرفته دائم رگ گردن کلفت کنند که نیست از بین خدایان مگر همین الهی که امثال دادستان کل ضدّ ایران می‌‌گوید، جواب روشن است، چنین الهی و به این تبهکاری که مظهر همهٔ رذالتهای قابل تصور است، برای لای جرز هم مصیبت آفرین است.

     
  34. اخبار: محکومیت مالی خواهر پادشاه اسپانیا به دلیل «سود غیرمستقیم از فعالیت غیرقانونی همسرش‎» .
    مش قاسم: ای بیچاره. اگه آمده بود به ام القرا و اسلام آورده بود و …….هر کاری که کرده بود دهها برابر سود برده بود و کسی هم کاری به کارش نداشت.

     
  35. جناب نوریزاد سلام روزی نظری برایتان نوشتم و شما را به نوعی از انتقاد دعوت کردم که باعث تجری دیگران در سخت تر کردن فضا نشوند.نوشتید روی نظر شما فکر می کنم وعده ای از دوستان هم قلم مرا پسندیند و گفتند جمهوری اسلامی برای متوقف کردن مبارزه قلم بدستان ماهری مانند شما را بکار گرفته تند و من گفتم من لی غیرالله اما الان می خواهم از رویکرد جدید شما در تهیه ویدئو های ناصحانه به نهادهای امنیتی تشکر کنم . با انها حرف بزنید اما با دلیل و برهان منطقی از انها سوال کنید این کارها چه فایده ای دارند نتایج بد رفتارهایشان را بگویید اما با زبان لین وقتی می توان حتی با فرعون هم ان گونه سخن گفت بنظرم با هزینه ی کمتر نتایج بهتری بگیرید.مقصودم ویدئوی بانو شهناز بود من چنین چیزی مد نظرم بود. شما زکات شجاعت خود را این طور بدهید بهتر از هرکسی می دانید انقلاب کردن دوباره به صرفه نیست. خونها ریخته می شود و چه بسا ابساطی بدتر از الان علم شود اما این ویدئو ها حتی اگر با عزیزم وجانم گفتن به اطلاعات سپاه و نهادهای امنیت و رهبری باشد اما همزمان با استدلال شبیه کاری که در ویدئوی بانو شهناز کزدید ولی با استدلال عمیق تر و حتی روی انها کار فکری کنید. بهتر نتیجه می دهد.لوکیشن هم عالی است شما ذوق هنری دارید کارگردان بوده اید در لوکیشن ها حرفتان را بزنید گوشزد کنید که این انقلاب چگونه در معرض تند باد است. بگویید اگر صدهزاران فحش هم به شما بدهند تا مهربان باشید هیچ اتفاقی نمی افتاد . این سنت حسنه را ادامه دهید و مبتکر این گفتمان باشید. متشکرم

     
  36. بخش1

    با خوشامد به علی1،چون سمت وسوی بخش زیادی از نوشته علی و سوالات آن متوجه بنده یا در واقع دیدگاه دینی بود،لازم دیدم در حد فرصت و امکان و مختصرا به سوالات پاسخ دهم و برخی نقدهایی که به این نوشته مطول وارد است را مورد اشاره قرار دهم ،اول اشاره کنم که نوشته شما در پنج بخش بود نه چهار بخش ،و بخش سوم در موقع تنظیم عنوان تکرار شده بود.خوب بحث یکی دو پست اخیر ما در مورد یک قضیه محتمل خارجی بود که موضوع و محمولی دارد،ولی سمت وسوی نوشته علی محترم به برخی سوالات و بحثهای تئوریک هم میل کرده بود،در واقع علی تلاش کرده بود با کاربرد لحنی ملایم و القاب و تعبیراتی جدید نسبت به کاربران و از جمله مزدک (آقای مزدک) که از نظر من الان مطابق اظهاراتش یک وطن فروش سیاسی است و سابقا از طرف علی1 فاشیست خوانده شده بود و عنوان شده بود تا این فاشیست در این سایت می نویسد علی نخواهد نوشت ،هم مزدک را دعوت به آرامش و عقلانیت کند ،و هم امثال سید مرتضی و وطن دوست و آنارشیست را که مزدک را وطن فروش نامیده اند مورد نقد قرار دهد که شما نمی توانید یا نباید او را وطن فروش بنامید چرا که روی یک مبنا لوازمی هست که غیر متدینان به آن ملتزم نیستند و روی برخی مبانی دینی نیز متدینان نمی توانند مخالف خویش را وطن فروش بنامند.همین جا این توهم را که در مطلع بخش اول نوشته علی بود دفع کنم و آن اینکه نه من و نه چند نفری که در وطن فروش خواندن مزدک با من همراه بودند نگفتیم “مطلق مخالف من” وطن فروش است ،ما چرا نگفتیم کورس یا آنیتا یا علی1 یا برخی دیگر از کامنت گذاران محترم سایت که تاکنون سخنی مشابه سخن مزدک ،ساسان ، آقا یا خانم مش قاسم ،مرتضی (ناسید) نگفته اند وطن فروش هستند؟ پس مطلق مخالف فکری از نظر ما وطن فروش نیست.ثانیا:مطلب نادرستی که در سرتاسر این نوشته بچشم می خورد تعمیم دادن و توسعه در مفاهیمی مثل آزادی ،دیکتاتوری بیرونی و دیکتاتوری درونی ،در جهت تلطیف معنای وطن فروشی است که اصطلاحی سیاسی عرفی است و مفهوم آن مشخص و چیزی است غیر از معنایی که نویسنده در مقاله اش دنبال کرده است ،بحث ما الان اینجا نه در مفهوم آزادی و نطاق آن و قداست آن بود و نه در معنای دیکتاتوری بیرونی و نه دیکتاتوری درونی ،شما اگر در دورانی از پالایش اخلاقی و محاسبه نفس و بازخوانی تعبیرات و واژه هایی بوده اید که قبلا اینجا نسبت بمفاهیم یا اشخاص بکار برده اید و اکنون تجدید نظر اخلاقی کرده و بمحیط سایت و نوشتن بازگشته اید ،این حرکت خوبیست و مربوط به حوزه درون انسانی شما و کوشش برای تهذیب نفس و تنظیم رفتارهای اجتماعی است،لکن در مقام داوری بین مفاهیم یا اظهارات اشخاص نمی شود این انگیزه ها را دست مایه خلط مفاهیم یا توسعه آنها و برخی پرسش های غیر مربوط به بحث ما قرار داد.معادله روشن بوده است ،شخصی یا اشخاصی اینجا بصورت مکتوب و صریح و نه مبهم یا دو پهلو ابراز کردند (و نوشته های آنان در دو پست اخیر هست و لابد خوانده اید) که :خوب است یا لازم است برای ریشه کردن جمهوری اسلامی و استبداد از ایران،دولت جدید امریکا برهبری ترامپ به کشور ایران حمله کند تا مخالفان حکومت ایران هم فرصت کنند با سقوط حکومت ایران قدرت را بدست گیرند و مثلا یک نظام سکولار و دموکرات را پایه ریزی کنند ،این در نوشته های مزدک بطور صریح و در نوشته های ساسان بتحلیل وجود داشت ،اگر نخوانده اید بگویید آنها را اینجا بازخوانی کنیم ،ما گفتیم هرچند در ایران فعلی ما یک نظام از نظر شمایان استبدادی و دیکتاتوری محض هم وجود داشته باشد ،دست دراز کردن به سوی اجانب یا آرزوی دخالت نظامی اجانب (غیر ایرانیها) در امور ایران ،برای اسقاط یک استبداد ،از نظر عرف و اصطلاح سیاسی و عرفی معنایی جز “وطن فروشی” ندارد ،برخی دوستان هم البته تعریف اصطلاحی وطن فروشی را از واژه نامه ها یا دائره المعارف های سیاسی نقل کردند که موید بود ،شما پیش از ورود به بحث های تئوریکی مثل ناسیونالیسم ،وطن دوستی ،حدود و مرزهای سیاسی جغرافیائی کنونی بین ملل و کشورها و پرسش از مبانی دینی در اینخصوص یا گریز به گذشته های دور تاریخی بین اقوام،همین جا موضع خویش را روی هر مبنایی که پذیرفته اید (سکولار غیر متدین یا سکولار متدین یا هر مبنایی) روشن کنید که آرزو یا درخواست از کشورها یا حکومت ها یا قدرت های قاهره دیگر برای دخالت در وطن شما(ایران) از نظر شما اگر در قالب “وطن فروشی” نمی گنجد در چه قالب سیاسی ،دموکراتیک ،عرفی ،اخلاقی یا هر قالبی می گنجد؟ آیا معتقدید چنانکه مارکسیست ها می گفتند هدف مقدس وسائل رسیدن به آن را مباح می کند؟ الان سوال از دیکتاتوری درون نبوده و نیست ،سوال این است که آیا برای رهایی از استبداد داخلی دست گدائی دراز کردن بسوی اجنبی امری اخلاقی ،انسانی ،عرفی مقبول و نظایر اینهاست؟ در بخشی از نوشته شما واژه “وطن فروشی” مورد مداقه قرار گرفته بود ،حال با هم تدقیق کنیم :این واژه مرکب از دو کلمه “وطن” و “فروش” است ،فروختن وطن یعنی چه؟ آیا مقصود این بود که مثلا مزدک بصورت واقع آمد معامله ای کرد و ثمن و مثمنی در کار بود،و قبض و اقباضی و…؟ مسلم است که این نیست ،بلکه در این واژه ترکیبی کلمه “وطن” اطلاق می شود بر یک محدوده جغرافیائی معین با مرزهای مشخص شناخته شده که شامل یک “واحد اجتماعی” از انسانهایی است که به آنها ایرانی گفته می شود اعم از مسلمان و غیر مسلمان ،که این واحد اجتماعی تحت یک حکومت که بدنبال یک انقلاب منتخب مردم واقع شده است اداره می شود. و کلمه فروش و فروختن در اینجا بتناسب حکم و موضوع بدین معناست که کسی یا کسانی بخواهند یا واسطه شوند تا حکومت ها یا قدرت هایی دیگر که خارج از محدوده این واحد اجتماعی هستند با زور بر این محدوده و مرز و واحد اجتماعی مسلط شوند ،این معنا و مفهوم واژه “وطن فروشی” است ،اکنون سوال از شما این است که کسانی که اراده چنین کاری داشته باشند یا با تماس یا درخواست یا تشویق اجانب در صدد تحقق چنین تسلطی باشند وطن فروش هستند یا نیستند ،این موضوع بحث ما بود..

    —————–

    درود سیدمرتضای گرامی
    من این چند بخش نوشته ی شما را که در پاسخ و با اشاره به نوشته ی دوستمان علی 1 است خواندم و به پشتکار و حوصله و نوع نوشتار شما آفرین گفتم. این شاید بهترین شیوه ی جدل نیکو باشد که ما جمله ای از یکی بیاوریم و همان جمله را به نقد بنشینیم و بعدش برویم سر جمله ی بعد. معلوم است که وقت بسیاری برده این نوشته. من شخصا این شیوه را و شیوه ای را که اخیرا در پاسخ به نقدهای تند مزدک اختیار کرده اید بیشتر می پسندم و به درستی نزدیک تر می دانم. در اینجا یکی نظری نوشته و شما نظر خود را. برآیندش را نیز به اختیار خواننده وانهاده اید. که نظر شما را بپذیرد یا نپذیرد. اما وقتی همین نظر نویسیِ دو طرفه، با طعنه ها و کنایه ها و گاه با ناسزای دو طرف می آمیزد، خوانندگان، انگار که به تماشای یک دعوای لفظی ایستاده باشند، با کدورت از آن در می گذرند. بازهم سپاس
    سپاس

    .

     
    • بخش 2
      از بیان سابق پاسخ این سوالات روشن شد که :
      “”چقدر غم انگیز است که به جای مقابله با جهالت پروری حکومت استبدادی، همدیگر را متهم به بی وطنی می کنیم. آیا طرفداری دو آتشه از وطن در مقابل کسانی که از مقابله احتمالی ترامپ با جمهوری اسلامی حمایت کرده اند، نشان از وطن خواهی دارد؟ آیا طرفداری شیفته وار نسبت به وطن، دیکتاتوری نیست؟ آیا حق داریم هر مخالف خود را، بی وطن و وطن فروش نام دهیم؟””.(پایان)
      برای اینکه نویسنده این مطالب با طرح این سوالات اقدام بخلط مبحث نمود ،برای اینکه اگر شما حکومت فعلی ایران ا حکومت استبدای محض می دانید و بر خود فرض می دانید که با جهالت پروری آن مبارزه کنید ،این چه نسبتی دارد با اینکه برای حل مشکلات یا بن بست های با این حکومت ،از حکومت ها و قدرت هایی که سابقه دیرین و سیاهی از استعمار و نفع طلبی و دست اندازی به اقصی نقاط جهان داشته اند درخواست دخالت نظامی کنند؟ مگر مبنای شما این است که برای نیل به هدف می توان از هروسیله ای ولو غیر مقدس بهره برد؟
      “آیا طرفداری دو آتشه از وطن در مقابل کسانی که از مقابله احتمالی ترامپ با جمهوری اسلامی حمایت کرده اند، نشان از وطن خواهی دارد؟” آری دارد، مگر تمایلات و خواست های انسانی جز به نمودهای خارجی آنها شناخته می شوند؟ من کشورم و وطنم را دوست دارم و بر این اساس با هرگونه تجاوز و دخالت قدرت ها آنهم قدرتهایی که جز بمنافع دنیائی خود نمی اندیشند مخالفم ،پس من وطن دوست هستم و آنکه آرزوی دخالت محتمل اجانب را دارند وطن فروشند ،چرا شک می کنید؟ مقصود شما این بود که کسی که از دخالت نیروی خارجی در وطنش حمایت می کند وطن دوست است؟ بگوییدبه چه معیاری؟
      ” آیا طرفداری شیفته وار نسبت به وطن، دیکتاتوری نیست؟”،طرفداری شیفته وار یعنی چه؟ مگر وطن یعنی محدوده ای که واحد اجتماعی متشکل از من و تو و هر ایرانی را در یک محدوده جغرافیائی با منابع و منافع مشترک ،نباید مورد علاقه من و شمایی که در آن واحد اجتماعی هستیم باشد؟ علاقه به وطن شیفتگی است؟ در مورد دیکتاتوری درونی نیز توضیح داده شد ،دیکتاتوری درون و تحلیل آن و لزوم مواجهه با آن موضوع بحث های دیگری است که شاید بیشتر صبغه اخلاقی داشته باشد ،اینها را کنار بگذارید ،برای اینکه طرف مخالف شما نیز می تواند عشق و علاقه بوطن و واحد اجتماعی را “شیفتگی” نامیدن از سوی شما را به دیکتاتوری درون تحلیل کند،چطور بذهن شما نیامد که تمایل به توسل به هروسیله هرچند آرزوی تسلط اجانب بر وطن با لوازم طبیعی آن (کشته شدن هم وطنان شما ،مجروح شدن و آوارگی احتمالی آنها ،خسران و خسارت های مادی فراوان آنها و..) نمی تواند مصداق “دیکتاتوری درون ” باشد؟!
      “”آیا حق داریم هر مخالف خود را، بی وطن و وطن فروش نام دهیم؟””.
      خیر ما چنین نگفتیم و چنین نکردیم،”هر مخالف” موضوع حکم “وطن فروش” نبود ،موضوع بحث”مخالفی بود که برای رسیدن به هدف خود خواستار تسلط اجانب و بمباران هم میهنان و هم کیشان خود می شود” بله این مخالف هرکه باشد مصداق وطن فروش است.
      —-
      ” ما هر کدام رگه های قوی دیکتاتوری را در خود پرورش داده ایم..”
      قبلا عرض شد که این بحث های ریشه ای موضوع گفتارهای اخلاقی ،سیاسی ،اجتماعی و روان کاوانه دیگری است ،اینها را نمی شود مستمسک این قرار داد که :فردی که از دخالت و حمله اجانب به کشورش خوشحال می شود را “وطن فروش” ننامیم.
      —-
      به این بخش هایی که تعبیرات سابقتان به کبیری را تصحیح اخلاقی کردید یا بر انصاف او صحه گذاشتید کاری نداریم اینها ربطی به وطن فروش بودن یا نبودن کسی نداشت.

      “فرد وطن خواه، فرد وطن خواه حقوق بشری و فرد متدین”
      در مورد مفهوم تحلیلی” وطن فروشی”توضیح داده شد ،اما اساسا می شود در اصل این تقسیم خدشه کرد ،این تقسیم و حصر درواقع حاصر بین این اضلاع به این شکل نیست ،چرا فرد متدین را لزوما قسیم وطن خواه طالب حقوق بشر و وطن خواه غیر طالب حقوق بشر قرار می دهید؟ متدین نمی تواند خواهان حقوق بشر باشد ،یا باطن تلقی شما این است که دین با حق و حقوق بشر تضاد دارد؟ علاوه اینکه بطور مصداقی باید نشان داد وطن خواه غیر خواهان حقوق بشر بر کدام مصادیق خارجی تطبیق می شود؟
      —-
      “مزدک و همه ی افراد شبیه او که به حمله ی ترامپ به ایران، خشنودند، در واقع منظورشان این است که او را دعوت می کنند از مرزها (ی) ایران وارد سرزمین ما شده و آن را تصرف کند پس اینان وطن فروشند. در نهایت پیشنهاد می دهد: وطن فروشان را به کشور راه ندهیم چون در هر فرصت دست به دامن غریبه ها می شوند”.
      بله همینطور است مگر شما شک دارید؟ این اقتضای وطن دوستی است و البته وطن بدون واحد اجتماعی درون آن چیزی جز آب و خاک و جنگل و بیابان نیست ،در واقع وطن با واحد اجتماعی درون آن یعنی انسانهای هموطن تعریف می شود ،و اینطور افراد نه تنها نباید خوشنود باشند به تسلط خارجی بلکه لازم است از آن ممانعت کنند و حتی سکوت یا تشکیک در این امر خلاف اقتضای وطن دوستی است.اینکه وطن فروشان را به کشور راه ندهیم بحث دیگری است ،نخیر باید آنها را راه دهیم و حتی آنها را که تاثیری در چنین تسلطی داشته اند محاکمه کنیم! اما فارغ از مساله وطن فروشی یا نقش در تسلط اجانب داشتن ،هر ایرانی می تواند و باید مجاز باشد به کشور خود بیاید ،اینکه جرمی در محدوده قوانین انجام داده باشند مساله دیگری است ،اصل بر برائت است و کسی که مجرم نیست چرا باکی از بازگشت داشته باشد؟!

      “وطن خواه برای.. از جمله اینکه آیا کسی به او خبر داده است که مزدک وطن فروش است؟ آیا دعوت از ترامپ برای حمله به جمهوری اسلامی به معنای وطن فروشی است؟”.

      چه کسی بهتر از خود او و اظهارات او؟! مگر نوشته های او نخواندید؟ دعوت از خارجی برای حمله به جمهوری اسلامی از نظر شما وطن فروشی نیست چون بجای وطن کلمه جمهوری اسلامی را گذاشتید؟! اینکه شد همان تز مارکسیستها؟!وطن خواه این را پاسخ داد ،نظر شما چیست حمله به جمهوری اسلامی ملازم با حمله بوطن نیست؟! و حمله بمردم ایران نیست؟!

       
      • بخش 3
        “.. باید از کسانی مانند مزدک که در خارج کشورند و حکومت اسلامی به آنها ستم کرده است و مشخصات رفتاری آنها بحث کند و این تحلیل را پیش ببرد که آیا مزدک اساساً در این وطن فروشی خطا می کند؟. آیا او مطلقا محق نیست؟ آیا او راه دیگری دارد؟”.(پایان)
        شما از کجا یقین پیدا کردید که حکومت اسلامی به مزدک و مانند او ستم کرده؟! من نمی گویم به هیچکس ستم نشده ،اینها باید هریک با اسناد و مدارک مربوطه در محل خود بررسی شود که مثلا مزدک چکاره بود؟ آیا مزدک هیچ جرم و جنایتی نکرده؟ آیا او از اعضاء گروه های مسلح خائن و آدمکش نبوده؟ و صرفنظر از اینها فرض کنیده مزدک ستمدیده باشد ،این آیا مجوز وطن فروشی اوست؟ وطن فروشی هم با تعریفی که شد خطا و صواب ندارد ،وطن فروشی وطن فروشی است و مطلقا مقدوح است.
        آیا او راهی دارد موهم همان تز مارکسیستی نیست؟! بله صرف خوشحالی هم یک مرتبه از وطن فروشی است و معمولا آنها که خوشحال و راضی به تسلط اجنبی می شوند اگر شرائط کنش بیابند کنش هم خواهند داشت ،ضمن اینکه از کجا شما می دانید که او هم اکنون در آنجا با اجانب همکار نباشد؟! با این شدت ها و حدت ها و با این صراحت و رسوائی کلامی در اینجا چرا از تبیین عنوان منطبق بر او غمگین هستید؟ مگر خود شما مدتی قبل با تکیه به اظهارات او او را فاشیست ندانستید و بجهت حضور یک فاشیست این سایت را ترک نکردید؟ در مورد اقرار مگر خود او اقرار نکرد؟ اقرار شاخ و دم دارد؟ خود او پیش بینی کرد که ترامپ خواهد ترامپید و راهی جز این نیست و نیروهای اپوزیسیون داخلی آماده باشند که با همراهی اجانب …! اینها اقرار و تصریح نیست علی آقا؟!

        ” مزدک طبق اراده ستمگرانه ی جمهوری اسلامی حق ورود به خاک وطن را ندارد و برای گرفتن این حق خود متوسل به راه هایی از جمله دعوت ترامپ می شود”.
        چرا حق ورود بخاک وطن ندارد ،هر ایرانی حق ورود دارد منتها متهم اگر باشد به اتهام او رسیدگی میشود ،و اگر کسی مجرم نیست چه باکی دارد؟ پس حق ورود دارد ،اما آیا ویزای ورود به خاک وطن و اعمال حق به این است که از اجانب برای تسلط بر وطن دعوت کند؟! بازهم که بوی مارکسیست های وطنی (ر قالب سکولارهای وطنی) بمشام رسید!

        “مزدک می تواند برای دفاع به تاریخ هم استناد کند که همواره در طول تاریخ کسانی به سرزمین های همجوار تبعید یا پناهنده شده و سپس حاکم آنجا را به گرفتن سهم خود از خاک وطن دعوت کرده اند. آیا فرد وطن خواه پاسخی به او دارد؟”(پایان)
        بله پاسخ این است که آنهایی هم که در تبعید یا پناهندگی برای گرفتن سهم خود از اجانب دعوت کرده اند آنها هم وطن فروشانی از قبیل مزدک بوده اند و در حقیقت تاریخ تکرار شده است و آیا تکرار تاریخ موجه اغلاط وطن فروشان است؟! حق ورود او محفوظ است و هیچکس ممنوع الورود نیست اگرچه در صورت اتهام به اتهامات مطابق موازین باید رسیدگی شود ،چه کسی گفته است که رفتن به خارج و بازگشت از خارج پاک کننده جرم و جنایت است یا پاک کننده برائت از جرم است؟

        “دیدگاه حقوق بشری مطلوب این نیست که فرضیه«مزدک وطن فروش است» ثابت شود یا نشود بل مطلوب این است که آیا با دعوت دیگران به حمله به ایران، می توان به حقوق بشر از جمله امنیت و آزادی بیان و آزادی عقیده و دموکراسی دست یافت؟”(پایان)
        عجب فلسفه حقوق بشری دلنشینی! اینکه شد همان دیدگاه حقوق بشری بوش های پدر و پسر! آیا باید دموکراسی و حقوق بشر را با زور و میلیتاریسم صادر کرد؟! در کجای اعلامیه حقوق بشر نوشته شده که برای تثبیت حقوق بشر در کشورها می توان از قوای قهریه استفاده کرد؟
        ناچارم بگویم که پشت صحنه چنین فلسفه بافی های مسخره چیزی جز همان تز مارکسیستی نیست که زرورق می شود،آیا عقل شما می گوید برای تامین امنیت و ..دموکراسی باید امنیت یک کشور و گروه زیادی از ساکنان یک کشور را از بین برد؟! عجب قرائت زیبایی از حقوق بشر ارائه کردید؟ در این قرائت هم وطن فروشی مفروض تطهیر و مورد تسامح قرار گرفت و هم معلوم شد که گاهی حقوق بشر مبنایی می شود برای نقض حقوق بشر! خوب البته در ادامه با معیار های اخلاقی و واقع گرایی این مبنا نفی شد و من هم اشاره ام به مبناهاست.
        ——
        “فرد متدین … پرسشهای بیشتری را باید پاسخ دهد زیرا خود نسبت دین با وطن یک بغرنج اساسی است پس باید به این پرسش پاسخ دهد که اساسا آیا او حق دارد از وطن فروشی دیگران بحث کند؟ بنابرین آیا روش پژوهش فرد متدین معیوب نیست؟ آیا فرد متدین خود وطن دارد؟”
        (پایان)
        در ضمن نقل عبارات در مورد بغرنجی بحث خواهد شد،بله متدین هم بعنوان یکی از آحاد یک واحد اجتماعی در یک ناحیه در عصر حاضر ،آن ناحیه را صرفنظر از کیش و آیین خود وطن خویش دانسته و در خصوص آن مفاهیمی مثل وطن دوستی یا وطن فروشی را انتزاع کند و آنرا منشا آثار بداند،بنابر این آری متدین هم وطن دارد.

        ” پس او باید تنها از نگاه دین به وطن و نسبت مزدک با وطن بپژوهد. پس نگاه دین او آیا نسبت به وطن چیست؟”.
        هیچ تنافی بین نگاه دینی و وجود متاخر مرزهای جغرافیائی وجود ندارد ،هم از منظر دینی دوستی وطن و محافظت از وطن با عرض عریضش مطلوب است و هم از منظر عقلائی و لابدیت های عصری ،مرز جغرافیائی از مستحدثات قهری زندگی بشر و تابع علل و اسباب گوناگونی مثل جنگها و صلح ها و قرار دادها بوده و هست و چنین امور عقلائی مادام که ردع و منعی از ناحیه شارع در مورد آن نرسیده باشد التزام به آن ممنوع نیست.

        ” آیا اسلام وطن دارد؟”
        خیر اسلام بعنوان یک آیین و دین جهانی ،وطن خاص ندارد ،لکن مسلمانان در مناطق گوناگون زمین می توانند روی تحلیل پیش گفته دارای وطن باشند و با داشتن واحد اجتماعی متمرکز دارای منافع و مصالح مشترک باشند و منطقه ای بعنوان ملک مشاع وطن آنها باشد و مورد حفاظت آنها ،اینکه حکومت چه باشد و چگونه باشد امر ثانوی مترتب بر واحد اجتماعی با مختصات و اشتراکات گوناگون است.

        “در قرآن یا سنت و اجماع، وطن تایید شده است؟ فرض می کنیم وطن تایید شده است پس باید بپرسیم منظور دین اسلام از وطن، کدام وطن….؟

         
        • بخش4
          پاسخ این سوال در تحلیلی که ارائه شد گذشت،پس از لابدیت های تاریخی اجتماعی پیدایش مرزهای بین المللی،تحقق واحد های اجتماعی منحصر در مسلمانان یا متشکل از مسلمان و غیر مسلمان و وحدت منافع و مصالح منطقه ای عمومی ،التزام به چنین رویه های عقلائی مبتنی بر سیره عقلاء بلامانع است ، نیازی نیست مستشکل برای اباحه وطن دوستی و تشکیل واحدهای اجتماعی باقتضای لابدیت های عصری ،بدنبال دلایل جواز بگردد،مستشکل اگر مصر بر اشکال است لازم است از درون منابع دینی دلایل ممنوعیت سیره عقلاء در این زمینه را فحص کند ،و عرض شد که برای ممضا بودن سیره عقلاء صرف عدم ردع از سوی شارع کافی در اباحه و مشروعیت است.هیچ نیازی هم نیست که مطلوبیت یا عدم ممنوعیت دوستی وطن و محافظت از مصالح و منافع وطن و واحد اجتماعی ساکن در آن ،با ذکر اسم و عنوان مورد تایید و تصریح شارع باشد،واحد اجتماعی اعم از مسلمان صرف یا امتزاجی از مسلمان و غیر مسلمان ،می تواند با رعایت حدود مرزهای جغرافیائی حادث ،موجودیتی بنام وطن را بوجود آورده و از آن پاسداری کند خواه در منطقه ای بنام ایران ،یا بحرین یا عراق یا اندونزی یا نیجریه یا هرجا.

          “..نه تنها ایران تایید نشده است بل طبق قرائن متعددی که با کلمات«مجوس» می توان بخصوص در منابع روایی اهل سنت و شیعه یافت، ایران و ایرانی به عنوان دشمن یا سرزمینی که باید آن را فتح کرد و آن را از لوث آتش پرستی پاک کرد، یاد شده است..”.
          این مباحث خلط مبحث زمان و مکان های تاریخی است با زمان و مکان موجود ،و خلط مبحث عناوین دینی با تشکل های جدید در مرزهای جغرافیائی جدید،اگر در ادله دینی از مجوسیت نام برده شده است از عنوان مجوسیت نام برده شده است و ذم شرک شده است و لزوم رساندن پیام توحید به سمع انسانها،این اختصاصی هم به منطقه ایران نداشته است،جهان باراده تشریعی و هدایت الهی باید از لوث شرک و مجوسیت که یکی از انحاء شرک است باید پاک شود از طریق رساندن پیام توحید به مردم با رفع موانع رساندن پیام، و چنانکه اشاره شد ،پیدایش مرزهای جغرافیائی از امور مستحدث در چینش و جابجایی و جنگ ها و صلح ها و قرار دادها بوده است ،و چنین تفکیکی تنافی با پیام اسلام و احکام الزامیه اسلام که متوجه آحاد و مجتمعات مسلمانان است ندارد،ایرانیان قدیم نیز بتدریج خود را از لوث مجوسیت و شرک جدا کرده اند،آیا اگر شرک و مجوسیت مورد قدح باشد ،مفهوم آن نامطلوب بودن تشکیل و تشکل های اجتماعی و وطن دوستی است؟!

          “. بررسی این روایات، نشان می دهد که فتح کردن ایران، خود امری خوب و مستحسن است”
          چنین نیست ،در اسلام و بر اساس متن کتاب و سنت افزایش قلمرو و کشور گشائی مطلوبیت ذاتی ندارد،آنچه که اصالت دارد و مطلوب بالذات است ،رفع موانع رسیدن پیام توحید و عبودیت خدا به گوش انسانهاست.

          ” آیات(که اشارات اجمالی به مخالفت با ایران دارند مانند آیات اول سوره روم) “.
          مفاد آیات اول سوره روم مخالفت با “ایران”بعنوان یک سرزمین نبوده است ،مخالفت با شرک و مظاهر شرک و بت پرستی بوده است و این اختصاصی به نقطه خاصی ندارد،اگر چنین تعبیراتی مخالفت با ایران بعنوان یک وطن برای گذشتگان و آیندگان داشته است چطور است که پیامبر دست بر شانه سلمان می گذارد و قوم و سرزمین او را می ستاید؟!

          ” به عنوان فردی مورد تایید اسلام و به عنوان یک مجاهد والامقام که در گسترش دین خدا سهم دارد، از او یاد می شد.”!
          اولا موضوعات و مسائل مربوط به دعوت جهانی اسلام در گذشته تاریخ را نباید با مسائل و موضوعات عصری خلط کرد ،و ثانیا مزدک اگر آن زمان وجود داشت چه تفاوت جوهری با حال داشت؟! همینطور که الان مخالف اسلام و گسترش اسلام است آنوقت هم در سپاهیان ساسانیان به کینه جویی خود به اسلام ادامه می داد و در یکی از جنگ ها حتما سر از پیکرش جدا می شد! چرا مزدک را بزمان عقب می برید؟!
          —-
          بحث های تاریخی مربوط به کم و کیف مواجهه ساسانیان با اعراب در این سایت جریان دارد ،به آن خواهیم پرداخت ،اینجا مجال تفصیل نیست اما اجمالا ،نبردهای مرزی در حیره و بعد مسلمان شدن اعرابی که در یمن و بحرین دست نشانده حکومت ایران بود را و برخوردهای حکومت ساسانی با آنها و تعدیاتی که می شد را باید زمینه های آن جنگ وسیع دانست ،نه اینکه عده ای در آن مناطق به مسلمین پیوستند تا به ایران هجوم کنند ،شما موضوع مساله را تحریف نکنید.

          “از جمله اینکه: از نظر او آن فرمانداران و مرزدارانی که به دعوت محمد پاسخ گفته و او و جانشینان او را به حمله به ایران تشویق کردند، آیا وطن فروش بودند یا نه؟”
          اینها را باید با استنادات دقیق تاریخی تحلیل کرد ،اسلام پیش از حمله اعراب هم به ایران رسیده بود و عده ای مسلمان شده بودند ،آن مرزداران در حیره و بحرین و یمن نیز عمدتا اعرابی بودند که ابتدا دست نشانده حکومت ایران بودند ،بعد این اعراب اسلام آوردند و در تعارضات و اسباب و عللی که باعث وقوع جنگ شد طبعا بحکم مسلمانی در سپاه اعراب بودند ،اینها چه ربطی دارد به ترامپیدن ترامپ و ذوق زدگی مزدک به عنوان یک ایرانی؟ الان وحدت بین مزدک و ترامپ وحدت در مسلک و مذهب است؟!

          ” پرسش دوم: آیا هر کس از مردمان یک سرزمین که سپاه اسلام را دعوت به حمله به وطنش می کند، خائن و وطن فروش است یا نه؟”
          پاسخ این پرسش گذشت ،کدام مردم از کدام سرزمین سپاه اسلام را دعوت بسرزمین خود کردند؟چرا مسائل تاریخی گذشته با موضوع و محمول های دیگر را با وضع کنونی خلط می کنید؟ الان شما می خواهید خیانت امثال مزدک به سرزمین خود را در حالیکه قاطبه مردم آن مسلمانند را با وضع ایرانیان مجوس ساکن در گذشته ایران قیاس کنید؟!

          : “آیا مردمان متدین و شیعه ی عراقی که جرج بوش و ارتش آمریکا را دعوت به حمله به صدام و عراق کردند، خائن و وطن فروش بودند یا نه؟”!
          چه کسانی بوش را دعوت به حمله به عراق کردند؟شما تاریخ به این نزدیکی را تحریف می کنید تا چه رسد به تاریخ دوردستها،کسی بوش را دعوت نکرد ،بوش روی منافع خود و جهت انتقام آن حوادث در امریکا حمله بعراق کرد..

           
          • مطالبی که در دنباله این مطالب آمده چیزی جز تکرار مطالب گذشته نیست که پاسخ آنها داده شد ،بحث ما در دیکتاتوری درون نبود ،این احتمالات که او بخواهد دیگران را دست بیندازد و چیزهایی از این قبیل ،مطالب کم ارزشی است که نیاز به پاسخ ندارد ،از کجا بفهمیم که او وطن فروش هست یا نیست؟ مگر مزدک عاقل نیست؟ مگر اقرار العقلاء علی انفسهم نافذ از قواعد عقلائی نیست؟ خود او آمده است با مباهات اذعان می کند که تنها راه رسیدن بهدف حمله آنها به ایران است ،شما آمده اید با این توجیهات غیر واقعی و خنک سخن او را توجیه می کنید؟ پس اقرار کتبی او به این مطالب را اضافه کنید به تحلیل عرفی و سیاسی مفهوم وطن فروشی ،وطن فروشی اصطلاحی بعت و اشتریت یا قبلت نیست ،این است که کینه ورزی ها و مشتهیات نفسانی انسان را وا می دارد به اینکه حاضر شود با نفع طلبان و استعمار گران اجنبی هماهنگ شده و از ترامپیدن آنها در ترومپت برقص خائنانه و وطن فروشانه در افتند ،و چنین لفاظی های سفسطی تطهیر کننده ساحت خائنانی که حاضر می شوند مملکتشان و منافع و زیر ساخت های آن و مهمتر از آن مردم سرزمین او تحت سلطه اجانب قرار گرفته بمباران شوند و آواره و مصدوم شوند ،نخواهد بود ،حال این عنصر وطن فروشی با آن فاشیسمی که سابقا او را به آن موسوم کرده بودید چه ملغمه ای فراهم آورده! حال اگر تاملات اخلاقی شما شما را وادار می کند که او را از فاشیست بودن تطهیر کنید ،اما عنوان وطن فروشی تاویل بردار نیست مگر آنکه خود فرد متنبه شود و از اشتباه خویش بگوید….

             
    • سلام و درود و سپاس جناب نوریزاد از اینکه نوشته مرا شایسته رصد و خواندن و تشویق و توصیف دانسته اید ،بنای غالب نوشتاری من نیز بر نقد و بحث فارغ از تندی و طعن و تلخی بوده و هست الا مواردی که تندی و تلخی ناگوار مخاطب یا نویسنده مرا از چنین مسیری باز داشته باشد.
      سپاس مجدد از محبت و تشویق شما

       
    • منظور شما از وطن، کشور ایران نیست بلکه حکومت اسلامیه.
      اگر روسیه اینجا رو غارت کنه و اگر اعراب بیگانه و سایر بیگانگان در حکومت نفوذ کنن برای شما اهمیتی نداره چون فقط بقای حکومت برای شما مهمه، اگر این حکومت نباشه، ایران به خودی خود هیچ ارزشی برای شما نداره.

       
  37. إنّ أخوف ما أخاف على أمّتي الأئمّة المضلّون؛

     
  38. حکام جیم الف سخن خاتم البیین را بخوانند و پاسخ گویند، که میفرماید:

    إن شئتم أنبأتكم عن الإمارة و ما هي، أوّلها ملامة و ثانيها ندامة و ثالثها عذاب يوم القيامة؛

     
  39. سلام بر ناظران گرامی
    به راستی یک حکومت در چه حد از جنایت و مسولیت ناپذیری می تواند باشد که از تروریسم دولتی خود در رسانه و تریبون دولتی خویش به نیکی یاد کند؟!با اینگونه اظهرات این سوال پیش می آید که دامنه قتلهای زنجیره ای از کجا تا به کجا بوده؟فتوای این قتلها توسط چه کسانی و به آمریت و اجرای چه کسانی در یک حکومت منحط دینی به انجام رسیده است؟آیا باید پذیرفت مردمی انقلاب کردند تا نتیجه آن تروریسم باشد؟آیا اگر وعده آقای خمینی این بود که به جای آب و برق مجانی ما کشتار مجانی به شما هدیه می دهیم کسی برای او تره ای هم خرد می کرد؟اینگوته جنایات فقط از یک حکومت ایدئولوگ و بدترین نوع آن یعنی یک حکومت دینی برمی آید.
    https://youtu.be/vv9yS5ms6Es
    پاینده و پیروز باشید

     
  40. یعنی می شود از مزدک پرسید مزدک تو وقتی می گویی آخوند خوب است معتقدی آخوند هم می شود خوب باشد و همه خوب نباشد؟! اینرا تو ملتزم هستی؟! گرفتاری ما با این آقا این است ،یعنی چه که “من نیز تا حدود زیادی به آنچه ایندو گفته اند باور دارم”؟! ایندو باور دو طرف متناقضند! یکی می گوید محمد وجود نداشت ،دیگری می گوید محمد وجود داشت و میسیونر بود و نامه ها را می خواند! آنوقت تو می گویی من بهردو باور دارم؟! واقعا که!
    ضمنا پیامبر سیزده سال در مکه و ده سال در مدینه بر ایشان وحی نازل شده است و نزول تدریجی آیات هم متناسب با وقایع خارجی بوده چه در مدینه و چه در مکه ،اقتضاء دعوت اولیه در مکه دعوت به توحید و معارف و قصص انبیاء بوده است و اقتضاء تشکیل حکومت در مدینه نیز نزول آیات و احکام فردی و اجتماعی بوده است و این مجموعه بصورت وحی در قرآن کریم هست و هیچ تناقضی هم وجود ندارد، جالب است کسی قرآن و مجموعه آیات نازل در مدینه و مکه را به “تناقض” نسبت می دهد که خود دچار تناقض است و درک درستی از ام القضایا یعنی امتناع اجتماع نقیضین ندارد!
    ……………….
    سید باز هم که ///// نوشتی!مشکل شما آخوندها این است که کاری //////////////////////////////////////////////////!بهمین دلیل هم برای توجیه //////////////////////////////////////////// روی اورید.والا وحی و تقدس و این /////////////////// نه با خرد سازگارند و نه با واقعیت.نوشته اید که جمع اضداد.کدام اضداد؟ پزوهشهائی شده توسط افراد مختلف و به این نتیجه رسیده اند که انچه مسلمین بهم بافته اند در مورد محمد نامی دروغ است. و اتفاقا هر دو بطرق مختلف بر مسیحی بودن جریانیکه بنام اسلام بعدا پاگرفته اذعان دارند مسلما با اختلافاتی. چنین اختلافاتی در مورد وقایع تاریخی و اجتماعی سیاسی عادیست.مهم اینست که برداشت انها انچه را روایت سنتی بهم بافته به پرسش گرفته.
    روایت سنتی مسلمین هم همین است که چماق شده بر سر ما و محمد را مردی می داند که ادعای وحی کرده و قرآنی اورده که کلام الله(بتی در عربستان )بوده.اول قدرتی نداشته بعد هم که قدرت پیدا کرده دمار از روزگار مردمیکه نمیخواستند ادعای او را باور کنند دراورده.///////////////////////////////////.پیروانش هم بعد از 1400 سال هنوز به او اقتدا می کنند و بهمان صورت با مردمیکه طور دیگری می اندیشند رفتار می کنند.درایران ما امروز چنین درندگان مسلمانی حاکمند و طبق روایت سنتی از اسلام عمل می کنند و کوچکترین انتقادی از روایت سنتی را سرکوب می کنند.بنابراین مشکل ما این نیست که معتقد باشیم محمد میسیونر مسیحی بوده و یا نه چون برای من اصولا مذهب و دین ////////////////////////////////////////////////////////////.. از ان نان دونی درست کرده اند.هر روز هم در سراسر جهان از تجاوزات و سؤ استفاده این اراذل به کودکان و …می شنویم.
    انچه را این پژوهشگران نوشته اند از نظر من به حقیقت نزدیکتر می اید تا روایت سنتی مسلمین.اما همانطوریکه گفته ام گرفتاری ما روایت سنتی از اسلام است نه چیز دیگر بنابراین از تقدس انداختن چنین /////////////// را مهم می دانم.بله سید مطرح کردن روایات دیگری غیر از روایت سنتی خود می تواند روش مبارزه با افکار ////////////////////////شما اسلامیان باشد.پیشنهاد من بشما و همه آخوندها اینست که اگر //////////////////////////// دارید کاری غیر از نان ////////////////// اسلامی پیدا کنید.من نمی گویم مسلمان نباشید و حتی نمی گویم برای اسلام و یا هر باوری تبلیغ نکنید بلکه می گویم نان باوری و دینی را خوردن و برای آن سینه سپر کردن و دست به هر جنایتی بنامش زدن عین بی ///////////////دوروئی و دروغگوئی //////////////////// است.

    —————-

    درود مزدک گرامی
    کاش همینگونه که برای اسلام ستیزی و مبارزات نوشتاری خود ارزش قائلید، برای وقت و جان من – نوری زاد – هم ارزش قائل می شدید. مگر دوستان دیگر ما نقد نمی کنند؟ مگر دوستان دیگر ما همین سیدمرتضی را نقد نمی کنند؟ چرا تنها شما یکی اینهمه نوشته های خود را با ناسزا می آمیزید؟ یعنی این همه تقاضای من برای نرم نویسی اما مستدل و محکم، در شما هیچ اثر نداشته است؟ دوست گرامی، نوشته های شما می تواند سر مرا بالای دار بفرستد. اینجا ایران است. من گاه بخاطر اطمینانی که به یک نویسنده دارم، نوشته اش را گذرا می خوانم و تأییدش می کنم. اما تا نوشته ای از شما به من می رسد، می دانم که برایش باید وقت ویژه ای بگذارم و کلمه به کلمه اش را بخوانم. به من رحم کن دوست گرامی. هم به وقت من هم به جان من. باشد؟ اما همچنان بنویس. باشد؟
    سپاس

    .

     
    • من چیزی بالاتر از ضدین را گفتم ،گفتم تناقض و متناقضین ،در مباحث منطق و فلسفه روشن است که ضدان دو امر وجودی هستند که اجتماع آنها در محل و موضوع واحد محال است ،من چیزی در مورد ضدان (دو ضد) نگفتم ،گفتم نتیجه یک پژوهش امری وجودی است (پیامبر وجود داشته است) و نتیجه پژوهش دیگر امری عدمی است (محمد وجود نداشته است) و در عقل بشر (اگر عقل وجود داشته باشد) اجتماع نقیضین (وجود و عدم) محال است ، و این ربطی به تک تک دو پژوهش مختلف ندارد،یک پژوهش بگوید در گذشته تاریخی پیامبری بنام محمد وجود نداشت ،پژوهش دیگر بر خلاف آن بگوید :در گذشته تاریخی پیامبری بنام محمد وجود داشت ،در اینجا باید مدعا و دلایل هر پژوهش را بررسی کرد ،بحث من این بود که عقل مزدک به این نتیجه می رسد که هردو پژوهش صحیح است! هم محمد وجود داشت و هم محمد وجود نداشت! اینجا رویه است که خلاف خردمندی و عقل است که کسی هرگاه شهوات نفسانی او اقتضاء کرد بگوید محمد وجود نداشته است ،و هرجا شهوات نفسانی او اقتضاء کرد بگوید محمد وجود داشته است! این اجتماع نقیضین است در عقل فردی بنام مزدک!در حالیکه خردمندان اگر مختصر توجهی کنند می فهمند که جمع شدن وجود و عدم که نقیضین هستند محال است! کجایی عقل؟!

       
  41. گرد و خاك در استانهاي غربى خوزستان ايلام و كرمانشاه ووو ادامه حيات سا كنان اين استانها را با خطر جدى مواجه

    ساخته و به نظر دليل اصلى آن سد سازى بى رويه بر رودخانه ها و سودجويى سپاه پاسداران كه متولى سد سازى بوده اند مى باشد
    یک کارشناس شرکت‌کننده در نخستین کنگره تخصصی صلح سبز می‌گوید، سدسازی بی‌رویه مهم‌ترین عامل شرایط بحرانی تالاب‌ها و دریاچه‌های ایران است. وزیر نیرو چندی پیش گفته بود سدسازی در ایران به حد اشباع رسیده است.
    24 سد در مسیر آبریزهای کارون

    ظفرنژاد با اشاره به وجود ۸۲ سد در حوضه آبریز تالاب انزلی خاطرنشان کرد که این امر موجب شده ارتفاع کنونی آب در این تالاب یک تا دو متر کاهش یابد.

    این کارشناس آب و توسعه پایدار در ادامه گفت: «همچنین حدود ۶ سد در حوزه آبریز تالاب گاوخونی احداث شد که این مسئله خشک شدن تالاب را به دنبال داشت، و روی حوضه آبریز تالاب بختگان نیز سه سد احداث شد که بیش از یک میلیارد متر مکعب حق‌آبه این تالاب را در خود ذخیره کرده است.»

    یکی دیگر از قربانیان سدسازی‌های بی‌رویه رودخانه کارون است که زمانی تنها رودخانه قابل کشتی‌رانی ایران محسوب می‌شد و اکنون با احداث ۲۴ سد در مسیر آبریزهای آن در شرایط بحرانی قرار دارد.

     
  42. آنارشیست
    1:26 ق.ظ / فوریه 18, 2017
    سپاس از تعریف شما. تا کور شود هر آنکه نتواند دید.
    به کوری چشم شما، من با سید مرتضی شاید روزی به توافق برسیم ولی مطمئن هستم که با وطن فروشان زیر پرچم ترامپ هیچوقت به تفاهم نمی رسم. آن کسی که وطن فروش باشه خیلی راحت آدم فروش و … فروش هم میشه. به یک خائن در هیچ کجای دنیا اعتماد ندارند.
    سید مرتضی حقیقت ایران است هر چند تلخ. ولی شما خائنان هیچگاه ایرانی نبودید و همیشه ساز مخالف زدید… سید مرتضی در ایران زندگی میکند و هر لحظه احتمال دارد مورد غضب دیگر هموطنان خودش قرار بگیرد ولی شما در نا کجا آباد با خیال آسوده برای امثال ترامپ دم تکانی میکنید…
    ………….
    جناب انارسیست(بی نهایت) من قبلا کامنتی گذاشتم و نوریزاد گرامی این کامنت را تو سایت نگذاشتند و من خود چون موضوع را درست شاید مطرح نکرده بودم خوشحال هم شدم.ولی متاسفانه با دیدن کامنتهای توهین آمیزت مجبورم موضوع را دوباره مطرح کنم.هموطن من واقعا از رنجی که شما می کشید و این بوصوح در کامنتهایت اشکار است بعنوان یک انسان و یک هموطنت رنج می برم. هموطن هم شما و هم ملیونها ایرانی قربانی همفکران سید مرتضی ها هستیم.من شکی ندارم که خود شما که از بچه گی به نوحه /روضه خونی و فرا گیری قران مبادرت کرده اید بهتر از هر کس دیگری این //////////////////////////// را می شناسید. شما از دوحالت خارج نیست یا از افراد بسیجی و سایبری هستید و یا از قربانیان این رژیم ادمکش و ایران و انسان ستیز.قربانی ایی که قربانی کننده اش را دوست خود می داند و احساس گناه می کند و آنچه را بر او رفته درست می داند.اگر اولی درست باشد که شما مامورید و معذور ولی در مورد دوم شما راه را اشتباه می روید هموطن دشمن شما ما نیستیم شما هدف را اشتباه گرفته اید.بهتر است با روانشناسی در اینمورد حرف بزنید.

    ——————-

    مزدک جان ببین بلدی نرم و حتی مهربان بنویسی! من اولش فکر می کردم بلد نیستی اینجوری بنویسی. اما اکنون می بینم نخیر خوب هم بلدی. پوزش که اشتباه می کردم.
    سپاس

    .

     
    • با درود خدمت جناب مزدک
      من یکی از ان وطن فروش و…فروش به اصطلاح شما هستم و ارزو مکنم روزی با سید هم به تفاهم برسید پیشاپیش انروز را به شما تبریک میگویم.
      اما نظر منهم ۱۰۰٪باشما متفاوت است . ممکن است ترامپ که سهل است اگر روزی اسکندری یا چنگیز و یا هرخونخوار دیگری برگردد با او به تفاهم برسم اما با اخوند جماعت از هر نوع و هر مذهبی هیهات . چون خرد و اگاهی با خرافات و جهل؟؟؟
      مزدک عزیز نیازی نمیبینم به شما توصییه کنم نگاهی به تازیخ بیندازید چون شما را فردی اگاه میبینم اما همین سواد کم وطول عمر کم حاصل به من میکه تمام خسارتهایی که در طول تاریخ از هر نوع ان بر ما وارد شده اگر سرجمع کنیم به اندازه این ۳۸ ساله ننگین نبوده.
      مزدک عزیز امریکا باعث شکست مصدق و برگشت شاه شد شاه امزیکایی بود و ایران هم تحت سلطه امریکا قضاوت تفاوت این دورات را به خود شما واگذار میکنم . یا شاید اکنون که تحت سلطه روسها و چینیها هستیم خرسندو راضی هستید؟. ولی من شخصا معتقد هستم اگر بنا باشد تحت سلطه باشیم همان بهتر که تحت سلطه هر جهنم دره ای باشیم ولی تحت سلطه مذهبیون و روسها نباشیم که تفاوت بین کشورهای تحت سلطه شرق و غرب اظهر من اشمس است.
      مزدک عزیز اگر بعضیها مثل من برای ترامپ دم تکان میدهیم علت دارد
      به امار نکبتبار روز افزون نظام توجه بفرمایید . منتظرید در اینده نه چندان دور شاهد امار ذیل باشید ؟
      ۱-امار بیکاری ۲۰ملیون
      ۲- امار متواریان و پناهندگان ایرانی از شدت فقر بیکاری ۲۰ملیون
      ۳- معتادان۱۰ملیون
      ۴-تن فروشان و اعضای بدن فروش و جنین و نوزاد فروش ۱۰ملیون
      ۵- زندانیان سیاس و اعدام شدگان
      ۶-معزل تباهی منابع طبیعی وصنایع و زیر ساختهای کشور
      مزدک عزیز شخصا دم که سهل است حاضرم به پای هر ننه قمری بیفتم ولی وطن و هموطنانم از این وضع نجات پیدا کنند.
      اگر شما یا هر ایرانی دیگر راهکار بهتری دارید نشان بدهید مطمئنا بزای شما هم دم تکان میدهم و هم به پای شما که هموطن من هستید میافتم و به انهم افتخار میکنم. ولی مطمئن هستم ک ندارید در مملکتی که اجازه فعالیت هیچ حزبی وسندکایی وکلا هیچ تشکلی رانمیدهند و حتی اعلام میکنند با هر گونه تجمعی درخوزستان که برای ابتدایی ترین حقوق اولیه شان میباشد برخورد میشود ویا خواست معلمین و شرکت واحد و فعالان حقوق بشری و غیره چی بوده که اکنون گه باید از لذت در کنار خاتواده محروم باشند و در زندانها بپوسند؟
      مزدک عزیز اینها بخوبی میدانستند که چه کسانی را باید اعدام و ترور کنند تمام افرادی را احتمال میدادند امکان اینکه بخاطر لیاقت و یا اعتبارشان بتوانند روزی رهبری گروهی را داشته باشند از بین بردند مثل فرهر وبختیار و فرماندهان نظامی و غیره وحتی به هملباسان خود هم رحم نکردند شریعتمداری و منتظر و قمی و شیرازی وغیره.
      مزدک عزیز ما موندیم یک ملت افسرده و مریض و زیر خط فقر وپریشان و گرفتار روزمرگی . اپوزسیونهای ما که ۳۸ سال استکه فقط حرف مفت و حرف مفت بدون حتی ۱٪ حرکت مفید و عملی.
      شما را نمیدانم ولی خودم و بسیاری از هموطنانم را در باطلاق و منجلابی گرفتار میبینم و در حال غرق شدن هستیم و اویزان هر علف پوسیده ای میشوم تا شاید نجات پیدا کنیم و از طرفی میبینم که کردها از غرب ایران تدارک نبرد مسلحانه را میبینند ولابد فردا دشمنان ایران که این نظام برای ایران تراشیده اند شرق و جنوب مارا مسلح میکنند و متاسفانه باید شاهد جنگ داخلی خانمانسوز برادر کشی و هموطن کشی هم باید باشیم.
      جناب مزدک بی صبرانه منتظر راهکار عملی و مفید شما هستم تا بدانم برای چه کسی دم تکان بدهم و متهم به وطن فروشی و …فروشی نشوم . دلم میسوزه از اینکه روزگاری نه چندان دور اگر سوئد و سویس نبودیم ولی حرمت و احترام ما و اعتبار پولی و پاسپورت ما هم در جهان کمتر از انها نبود و حالا جزو ۵ کشور خاک بر سر دنیا هستیم . دیگر امیدی نه از داخل و نه ازاپوزسیونهای خارج نشین برایم نمونده فقط منتظر دستی از غیب هستم از کجا؟ نمیدانم.
      دوستان ضعف انشا را بخاطر کم سوادی من ببخشد و از طرفی هم دلهره و تشویش و نگرانی اینده ایزان وایرانی و فرزنذان ایران که حماقت که چه عرض کنم جنایتی که در انقلاب ننگین ۵۷ مرتکب شدیم امانم را بریده
      پانده ایران و ایرانی
      موفق باشد.

       
  43. ممکنه بگی در آن فضای حزن انگیز به چه لبخند میزدی نوریزاد؟ غم عالم از چشمان پدر و مادر آ ن نازنین می بارید ولی بر لبان تو لبخند نشسته بود . دلت واقعا با آ ن ها بود در آ ن لحظه؟ سلفی گرفتنت دیگر چه بود؟ آ ن عکس اول که واقعا خجالت آور است . به چشمان مادر و چهره متبسم خود نگاه کن. من که بیش از دو ثانیه نتوانستم به این عکس نگاه کنم.

     
  44. این فانون اساسی و این نظام حتما باید تغییر کند و اصلا بدرد این مردم نمی خورد.دلیل هم اضحه..این نظام نامش جمهوری اسلامی است. در قانون اساسی هم آمده که برای مردم شیعه نوشته شده. یعنی فعلا سنی ها را بی خیال!..اما در اصل برای مردم مسلمان است!
    آقای موحدی کرمانی گفته است مردم از دین خارج شده اند، امام جمعه اصفهان هم گفته که هر کی رهبر رو قبول نداره نه مسلمان است و نه شیعه!..رهبر هم 4 میلیون خونه پرش رای د اره!
    نتیجه اینکه جون ایرانیان با این توصیفات مسلمان نیستند و این قانون اساسی هم مال مردم مسلمان است که شامل ما نمیشود، پس این قانون اساسی بدرد ما نمی خورد!

     
  45. در شهر هرت
    اعدامها و شکار انسان را قطع کنید، ای آدمخوران!

    کمی سیرت نیکمردان شنو
    اگر نیکبختی و مردانه رو
    که شبلی ز حانوت گندم فروش
    به ده برد انبان گندم به دوش
    نگه کرد و موری در آن غله دید
    که سرگشته هر گوشه‌ای می‌دوید
    ز رحمت بر او شب نیارست خفت
    به مأوای خود بازش آورد و گفت
    مروت نباشد که این مور ریش
    پراگنده گردانم از جای خویش
    درون پراگندگان جمع دار
    که جمعیتت باشد از روزگار
    چه خوش گفت فردوسی پاک زاد
    که رحمت بر آن تربت پاک باد
    میازار موری که دانه‌کش است
    که جان دارد و جان شیرین خوش است
    سیاه اندرون باشد و سنگدل
    که خواهد که موری شود تنگدل
    مزن بر سر ناتوان دست زور
    که روزی به پایش در افتی چو مور
    نبخشود بر حال پروانه شمع
    نگه کن که چون سوخت در پیش جمع
    گرفتم ز تو ناتوان تر بسی است
    تواناتر از تو هم آخر کسی است(سعدی)

     
    • انسان گرامی این جماعت انچنان دستانشان بخون و جان و مال و ناموس و زندگی مردم الوده شده که بفرض محال اگر بخواهند هم نمی توانند پا پس بکشند.ناپلئون بناپارت بعد از اینکه بار اول شکست خورد و تبعید شد و دوباره با همکاری افسرانش به قدرت بازگشت(حکومت 100 روزه) بسیار کوشید که با دشمنانش صلح کند ولی هرپیشنهادی داد و گویا سفرائی هم فرستاد برای صلح هیچکس حاضر نشد که سفرایش را بپذیرد و به پیشنهادهای او گوش دهد.جالب اینست که حتی زنش را هم از او گرفتند و پدر زنش بیشتر از همه برضدش اقدام کرد.حتی به تنها پسرش که شاهزاده(از طرف مادری و طبیعتا از طرف خود ناپلئون) بود هم رحم نکردند و تقریبا تمام امکانات را از او گرفتند. گویا با بیماری سل در گمنامی در گذشت.خوبی این انقلاب برای ما ایرانیان بقدرت رسیدن آخوندها و مسلمین در این دوره بود تا بخوبی شناخته شوند.چون ایرانیان از دوران صفویه که در حقیقت یکی از خونبارترین و فاسدترین حکومتها درایران بوده اگاهی نداشتند و بهمین دلیل دیدی تا حدودی مثبت نسبت به آن داشتند.بهمین دلیل این حکومت برای ایرانیان واقعا لازم بود تا خود را از شر اسلام و آخوند رها سازند.و عوامل رزیم بخوبی از این موضوع اگاهند.

       
    • یکی سیرت نیکمردان…….

      چه شبلی ها که بدستور و دست فقیهان که کشته نشدند! بدستور فقیهان سنگسار میشدند ، بدار کشیده میشدند ، سوزانده میشدند و خاکسترشان به رودخانه ریخته می شد و گناهشان این بود که مردم را براه راست هدایت میکردند

       
  46. محمد نوری زاد

    نمایشگاه نقاشی های محمد نوری زاد
    پنجم تا سیزدهم اسفند

    چشم براه شما دوستان خوبم هستم. بویژه دوستانم که در این سایت می نویسند.
    نکند نیایید یک وقت؟!
    نشانی نمایشگاه را چند روز دیگر خواهم نوشت. درهر ثانیه چشمم به در است که بیایید

     
  47. محمد نوری زاد

    نمایشگاه نقاشی های محمد نوری زاد
    پنجم تا سیزدهم اسفند

    چشم براه شما دوستان خوبم هستم.
    نکند نیایید یک وقت؟!
    نشانی نمایشگاه را چند روز دیگر خواهم نوشت. درهر ثانیه چشمم به در است که بیایید

     
  48. محمد نوری زاد

    دیروز روز تولد جناب شهرام ناظری بود. بیست و نه بهمن. برای ایشان سلامت و بهروزی، و ماندگاری صدای نازنینش را آرزو مندم.
    محمد نوری زاد

     
  49. اين كه چيزي نيست ! زنداني سياسي درجه يك و دو هم داريم !! حتي اعتصاب غذا كردنشون هم فرق داره !!!
    خزعلي به علت انتشار شايعه خفه كردن هاشمي رفسنجاني دستگير ميشه يك هفته اعتصاب غذا مي كنه رئيس زندان شخصا ميرود بيمارستان برگه أزادي را به او مي دهد …
    أرش صادقي مادر مرده هم ٧٠ روز اعتصاب غذا مي كند كليه و لوزالمعده اش رسما تعطيل مي شود به زور ميبرنش بيمارستان بعد هم دوباره زندان …
    ش ا ش ي دم تو اين مبارزه كردن كه سرتاسرش سهم خواهي و رانت خواري و حق حساب است أنهم به شيوه شعبان بي مخ از نوع با كلاس …

     
  50. سلام آقای نوری زاد کورس علی 1 مزدک سیدمرتضی آنارشیست آنیتا فائزه آشنا آرتین عرفانیان بی نهایت کاوش بی کنش مهدی سارا از فرانکفورت مهرداد مصلح مصلح اراکی رسول باران مش قاسم مبشر و همه ناشناس ها و عزیزانی که اسمشان یادم رفته و ازشان معذرت خواهی می کنم اگه اسمشانا نیاوردم.

    این فیلم را هم به مزدک هدیه می دهم هم به سیدمرتضی. خواهش می کنم حتما این فیلم را ببینید و نظرتان را برای من اگه قابل می دونین بنویسین
    =

    جمهوری اسلامی با صرف دهها میلیون دلار، شبکه گسترده ای از مراکز اسلامی و مساحد را در آمریکا ایجاد کرده است و در تعداد دیگری از مراکز اسلامی نیز نفوذ داشته و با آنان همکاری میکند و ضمن گسترش ایدئولوژی واپسگرایانه خود، تلاش میکند تا ….https://www.youtube.com/watch?time_continue=34&v=afgrlC_cPRg

     
    • اکبر گرامی این فعالیتهای رژیم که در تمام دنیا هست و بدبختی نکته جالبی که در این ویدیو بود و من قبلا در مورد نیروهای چپ نوشته بودم دفاع چپها از این دزدان و قاتلان و ترویستهای اسلامی است.و آن روسری آن خانم چپ!عده ائی از وزرای یکی از کشورهای اروپایی که ادعای فمنیستی بودنشان گوش فلک را کر کرده گویا همین نزدیکها به ایران سفر کرده بودند و برای دیدار با روحانی رو سری سر کرده بودند.رهبر یکی از احزاب ان کشور به این کار اعتراض کرده بود و بهمین نکته اشاره کرده بود که شما که دولت خود را فمنیست می دانید چگونه اینطور جلوی مشتی ادمکش و قاتل وتروریست و دزدیکه زنان کشورشان را بروز سیاه نشانده اند حاضر شدید روسری که نماد خاک برسری و ذلت و پستی و بی ارزشی زن و سمبل سرکوب و نابرابری جنسی است بر سر کنید.پاسخ خانم وزیر جالب بود.حدوا چنین جوابی داد.
      1. اگر ما اینکار را نمی کردیم وزیری را ملاقات نمی کردیم و قراردادی هم امضائ نمی شد.
      2. چون حجاب قانون آن کشور است ما هم به آن احترام گذاشتیم.
      3. شماها که به روسری با این دید مینگرید راسیست هستید و عمدا این موضوع را برای مبارزه با اسلام مطرح می کنید.
      ولی بعدا که با رهبر حزبیکه منتقد بود دوباره مصاحبه کردند گفت که ایران الان برای قرارداد با کشورهای غربی التماس هم می کند تا چه رسد که ما بخواهیم دنبالشان بدویم. دوما ما می توانیم همین قراردادها را در زمین خود و یا در سفارت خود امضاءکنیم.چون رژیم ایران رزیمی سرکوبگر و زن ستیز است.منظورم اینست که نیروهای چپ چون خود هم ایدیولوژیک هستند براحتی بهمان راه کشیده خواهند شد.مگر اتحاد جماهیر شوروری با منابع و خزانه ملی خود به قیمت فقر و بدبختی و ویرانی کشورشان همین کار را نمی کردند؟
      در مورد فیلم و گوینده اش جناب علی دائی باید بگویم هر چند ایشان نظرش به مجاهدین نزدیک است ولی پزوهشهای بسیاری برای افشاگری رژیم می کند و فرد آگاه و شخصیتی نسبتا شناخته شده و فعال است.و آنچه ایشان در این ویدیو می گویند در کشورهای دیگر نیز کم و بیش توسط رژیم ساری و جاریست و میلیاردها دلار از ثروت ملی خرج پرورش تروریستهای اسلامی و ترویج جهل و دروغ و تفکرات قبرستانی و آدمکشی و کینه توزانه و انسان و زن ستیزانه می شود آنهم بقیمت در فقر و رنج و بدبختی نگه داشتن و به فحشا و اعتیاد کشاندن مردم ایران.مسلما نظر کسانیکه برانداز باشند خواه و ناخواه برای مبارزه و از کار انداختن ماشین سرکوب رژیم بهم نزدیک می شود.ولی مهم اینست که بیاد بیا وریم که مجاهدین هم مسلمانند و هم دارای ایدیولوژی اسلامی!بنابراین تنها هدف زدن رژیم نیست بلکه بوجود آوردن جویی دمکراتیک و سیستمی سکولار و دمکراتیک با قوانینی برمبنای حقوق بشر برای زندگی و زندگی بهتر و ازاداندیشی است. و این نه با مجاهدین و نه با هیچ حزب و سازمانی به تنهائی میسر نیست. من شخصا از گروهای ایدیولوزیک دوری می جویم ولی به این واقعیت هم واقفم که تمام مخالفین رژیم باید به اتفاقی اگر نه اتحادی برسند تا بتوانند در مقابل این جماعت دزد و ادمکش و اشغالگر کاری کنند.یکی از علل جدی نگرفته شدن مخالفین توسط غرب هم همین است.ولی بنظر می رسد دولت ترامپ می تواند این دید را تغییر داده و این بنفع جنبش مردم ایران است.مبارزه با رژیمی که سرتا پا مسلح و دارای منابع بسیاری برای سرکوب است نمی توان با دست خالی و بدون پشتوانه بود.رژیم بخوبی اینرا می داند و بهمین جهت هم خفه خون گرفته اند.مردم باید از این موقعیت استفاده کنند و نیروهای مردمی و مخالف هم.چون اگر جریانی مثل 88 مثلا در رابطه با انتصابات آینده پیش اید اینبار غرب و بخصوص دولت آمریکا ساکت نخواهد نسشت و نظاره گر سرکوب مردم ایران و رژیم هم بخوبی اینرا می داند.منافع غرب و بخصوص آمریکا الان در براندازی این رژیم تروریست پرور است و به منافع ملی ما ایرانیان نزدیک است.

       
  51. درود سرکار خانم آنیتا. از نوشته شما که به مفهوم واقعی کلمه طنز یعنی تصویر نمودن واقعیات با زبان متفاوت را داشت کمال تشکر را دارم بخصوص اشاره به جای شما در باره بودجه قابل ملاحظه حوزویان. بله همانطور که بنده هم قبلا متذکر شدم این وابستگی غلیظ حوزه به بیت المال شوربختانه استقلال این قشر را از بین برده و آنها را مطیع و ترسو ساخته و حوزوی ها به همین دلیل اگر آزادگی دارند باید خودشان برای انقطاع این وابستگی جهد گنند تا احترام خود را در بین قشر مردم بازیابی نمایند. شما در همین مورد دکتر خزئلی ملاحظه بفرمایید که این مرد به ناحق چندین روزسخت ترین شرایط را تحمل گرد اما تعداد حوزویانی که از او حمایت کردند چند نفر بود؟ یا در آن فیلمی که یک حوزوی از پیوستن به مردم در صف معترضان اوضاع خوزستان خودداری می کند بسیار عبرت اموز و تاثیر گذار است. شما هیچ وقت ندیده اید و نخواهدی دید حوزویان بخاطر اسید پاشی، رکود و بیکاری و تن فروشی و فقر فراگیر در استانهای مرزی و قاچاق و کولبری و و و اشل های بالای حاکمیتی را نشانه بگیرند چون اولین هزینه این اعتراض را خودشان پرداخت خواهند کرد. اینها نهایت یک انتقادکی به دولت می کنند یا فی النهایت دولت احمدیینژآد را که این روزها هرکسی به راحتی لگدی حواله اش می کند را نشانه می گبرند و والسلام، نه اینگار که این لباس مسئولیت دارد و می بایستی که به ازای ارتزاق از بیت المال گره گشایی هایی از زندگی مادی مردم هم داشته باشند. جالب این است که بودجه های تخصیصی به حوزه ها در ردیف بودجه های فرهنگی است و نه مثلا ذیل سرفصلی به اسم مثلا مذهبی. بله متاسفانه انچه شما در زبان طنز بیان کردید واقعیت دارد وهمانطور که بنده قبلا گفتم خامی است در این شرایط از این قشر انتظار آزادگی و در مسیر مردم منافع حرکت کردن را انتظار داشته باشیم.

     
    • سلام بر دوست گرامی
      یک حوزوی اگر می خواهد از جنس مردم باشد در بدو امر باید هم لباس آنان گردد.تا وقتی یک حوزوی لباس حوزه اعتقادی می پوشد و بدینسان خود را متمایز از مردمان پیرامون خود می کند وامدار حوزه نه مردم است.مساله حوزه هم تن فروشی و فحشا و بیکاری جوانان نیست و این عبارات در قاموس آنان نمی گنجد.مساله اصلی اینان دفاع از حریم مذهب خود است و در این راه اگر لازم باشد با هرکه ستیز یا مسالمت می کنند.پس انتظار نقادی از اینان را جز بیان چند حرف مبهم یا ادعای واهی نداشته باشید.حوزه اعتقادی مدت مدیدیست که دیگر حنایش برای مردمان ایران زمین رنگی ندارد پس طبیعیست که به سمت حکومت دینی متمایل شده و بدینوسیله وجوه سابق خود را که تحت عنوان حق من درآوردی امام از معتقدین واقعی(نه برخی رانت خواران فعلی نظیر محصولی و مرتضوی و امثالهم) می گرفت اینک از حکومت مطالبه کند.حال تحت عنوان حق کار فرهنگی! یا بودجه یا هر کلاه شرعی دیگر.در جایی در این سایت گفته ام که امثال مرحوم منتظری آنچنان انگشت شمارند که نتوان آن را به کلیت حوزه نسبت داد.
      موفق باشید

       
      • ارتین گرامی لباس یک آخوند نه تنها انیفورمش هست بلکه جواز ورود به نون دونی بدون زحمت و از دسترنج دیگران برای ////و امتیاز گرفتن هم هست.بنابراین بحث دین و ایمان و این ////که آخوندها بهم می بافند همه برای همان رسیدن به نون دونی است.همان منتظری را هم که شما مثال زده اید باید درمورد درامدش تحقیق کرد که بقولی ایا دسترنج خود را می خورده یا نان دین و جهالت مردم را؟بنابراین کنار گذاشتن این لباس به اسانی نیست.
        بهترین کار بیرون راندن دین از حکومت و تبدیل دین شناسی به رشته ائی دانشگاهی و غیره قانونی کردن درامد داشتن آخوند و هر کس دیگری از دین و رمالی و جن گیری …است.انوقت خواهی دید که سید مرتضی تا چه حد معتقد به اسلام است و حاضرست سرو جانش را فدای الله و محمد و سایر عرب نماید!این ارواحنا فدا که دائما از این جماعت شنیده می شود منظور همان فدای نان مفت است و بس!

         
  52. بخش چهارم
    فرض دیگر را خود فرد متدین طرح می کند و می گوید به عنوان یک فرد متدین دو جنبه دارد یکی به عنوان ایرانی و دیگر به عنوان مسلمان. در این صورت، پرسشهای دیگری به میان می آید: باید مشخص کند چگونه یک مسلمان می تواند وطنی به نام ایران داشته باشد و نه وطنی به نام عربستان و یا حجاز؟ و آیا هر مسلمانی وطنی به نام ایران دارد؟ اگر ندارد پس آیا نمی توان نتیجه گرفت که اسلام هیچ میانه ای با وطن ندارد؟ برای دست یافتن به پاسخ معقول، باید دستکم نشان دهیم که یک مورد وجود دارد که فرد مسلمان است و وطن معینی هم دارد.البته اینجا سوالات دیگری هم به میان می آید که برای جمع کردن دامنه پژوهش و فرضیه باید از آن صرف نظر کرد.
    حالا می رسیم به اینکه علی الفرض پاسخ همه پرسشها را داده و شواهد را جمع کرده و شواهد مخالف را هم دیده ایم. در این صورت چگونه می توان فرضیه«مزدک وطن فروش است» را «بیان» کرد؟ بیان پژوهش، نشان می دهد که آیا شیفتگی ما نسبت به واقعیت ما را به دیکتاتوری یعنی حقنه کردن خیال به شکاف های واقعیت نکشانده است.؟ آیا به کار بردن تعابیر و عبارات تخفیف دهنده، تحقیر کننده، نمی رساند که حتی اگر فرضیه ما درست باشد، ولی عملا ما به اثبات فرضیه اقدام نکرده ایم بل به اثبات خودخواهی خود اقدام کرده ایم؟. در این صورت آیا بهتر نیست از خیر پژوهشی که خودخواهی به بار می آورد، بگذریم؟ در چنین صورتی آیا بهتر نیست سیاستگذاری پژوهشی ما بازنگری گردد؟ و آیا…؟
    همه ی اینها در جهانی صورت می گیرد که گرچه در آن بیشتر امور، روال طبیعی ندارند ولی دستکم نویسندگان و پژوهشگران و متفکرانش، معقولانه می نویسند و هدفشان کاستن از دیکتاتور و افزودن به وطن خواهی، دموکراسی و حقوق بشر است.

     
    • سلام بر علی1 گرامی
      سخنانی را مرقوم داشتید که بنده بسیار دوست می داشتم به جای دعوای حیدری و نعمتی دوستان از فردی می شنیدم یا خود شخصا بیان می کردم و شما خوشبختانه پیشدستی کردید.
      با سپاس از این متن شیوای شما

       
    • ببخشید بزرگوار، منبر میون کلامتون/ بالأخره بعد از این همه صغری کبری ردیف کردن ها، ما نفهمیدیم مزدک وطن فروشه یا سید مرتضی؟ اگه هر دو وطن فروشند، آیا سید مرتضی از مزدک وطن فروش تره یا مزدک از سیدمرتضی؟

       
    • علی 1 گرامی اولا که خوش آمدید و خوشحالم که دوباره می نویسید.در رابطه با دعوت از ترامپ یا دیگران من در هیچ جائی نه از ترامپ و نه از دیگران برای حمله به ایران دعوت ننموده ام.ولی نوشته ام که برخورد ترامپ و رژیم ادمکشان و دزدان اسلامی اشغالگران ایران بعلت اینکه موجودیتش به بحران وابسته است با بحرانسازی خود زمینه این برخورد را فراهم خواهد کرد.چون ترامپ اباما نیست و سیاستهای ترامپ هم همسو با بحرانهای حرامیان اسلامی در ایران است.بنابراین بحث این نیست که آیا ترامپ با ایران برخورد می کند یا نه و یا من؟(طوری نوشته اید گویا من خسرو پرویزم و ترامپ هم امپراطور روم!) و دیگرانی او را دعوت می کنیم یا نه.بلکه آنچه من نوشته ام مربوط می شود به وظایف وطن دوستان ایرانی در صورت حمله ترامپ به ایران. من معتقدم که چون آنچه اشغالگران اسلامی با مردم ایران دراین 38سال انجام داده اند بدتر از آنچه بوده که یک اشغالگر خارجی می توانست انجام دهد وظیفه وطن دوستان ایرانی بوجود اوردن نیروی سومی است.که هدفش همزمان مبارزه با دشمن داخلی و از کار انداختن دستگاه سرکوب رژیم اشغالگر اسلامی و گرفتن قدرت است و مبارزه برای صلح با متجاوزین خارجی و حفظ امنیت و یکپارچگی کشوراست.چون مشکل جهان و مردم ایران دزدان و آدمکشان اسلامی است نه ترامپ یا اسرائیل و یا دیگران.اینست که مردم ایران با تشکیل گروها و دسته های مقاومت بجای سینه زدن زیر علم آدمکشان و قاتلان فرزندان خود باید مستقلا اقدام کنند.مگر ما تجربه 8 سال جنگ با عراق را که برای این قوم دزد و آدمکش نعمت بود نداریم؟راستی نتیجه آنهمه فداکاری چی بود؟مشتی سردار جنایتکار و آدمکش و دزد که در حقیقت می بایست بعلت به کشتن دادن هزاران جوان و نوجوان ایرانی و نابود کردن میلیاردها دلار از منابع ارزی کشور به جوخه دار فرستاده می شدند همچون هیولاهائی ////////////// بر جان و مال مردم دست انداخته اند.نمونه محس////// است و یا همین شهرداریکه همین چند روز پیش باعث قربانی جوانان آتش نشانی شده.اینها مشتی قاتل و آدمکش و دزدند و کشور را بویرانی کشانده اند.هر ایرانی وطن پرستی که ادعای وطن دوستی می کند باید بداند که سینه زدن زیر علم این جنایتکاران از همکاری با یک دشمن خارجی بدتر است.هر دشمن خارجی که به ایران حمله کند بخاطر سیاستهای مخرب و ایران ستیزانه این جماعت وحشی و ددمنش است.بنابراین باید راه خود را از این جماعت اراذل و اوباش جدا کرد.
      در مورد اینکه همه ما دیکتاتوریم شکی نیست چون در کشوریکه مردمش هیچوقت نتوانسته اند در ازادی و ارامش زندگی کنند و همیشه با ترس حاکمیت روبرو بوده اند و حاکمیت همواره با بگیر و ببند و کشت و کشتار و شکنجه با اندیشمندان برخورد کرده و تفکر و خردگرائی ببند کشیده شده انسانها پخمه و ترسو بار می ایند با ذهنی فرصت طلب و دیکتارتور مآب.چون هر کس می داند که اگر دیگری قدرت را بگیرد دمار از روزگار بقیه درمی آورد.تاریخ خونبار ما ایرانیان بخوبی اینرا نشان داده.بهمین جهت بر نیروهای سکولار و دمکراتیک است که بجای زیر علم این و آن سینه زدن متحد شوند و همزمانیکه برای بدست آوردن قدرت مبارزه می کنند ضمن بررسی دیدگاها و انتقاد از خود به صیقل دادن نظرات خود بپردازند.اینست که هر اتفاقی که حاکمیت دزدان و ادمکشان /// را تهدید می کند بنفع ازادیخواهان و سکولارهاست و باید آماده بهره برداری بود.چون گرفتن قدرت در جامعه و ایجاد جو آزاد برای تفکر و اجازه بروز هویت و وجود افراد خود یکی از مهمترین عامل رشد در جامعه است.

       
  53. بخش سوم
    وقتی به هر سه منبع مراجعه کردیم و داده ها را جمع آوری کردیم،این نتیجه به دست می آید: رجوع به سه منبع اسلامی نشان می دهد که در قرآن و سنت و اجماع نه تنها ایران تایید نشده است بل طبق قرائن متعددی که با کلمات«مجوس» می توان بخصوص در منابع روایی اهل سنت و شیعه یافت، ایران و ایرانی به عنوان دشمن یا سرزمینی که باید آن را فتح کرد و آن را از لوث آتش پرستی پاک کرد، یاد شده است. بررسی این روایات، نشان می دهد که فتح کردن ایران، خود امری خوب و مستحسن است پس طبعا اگر مزدک در زمان صدور آیات(که اشارات اجمالی به مخالفت با ایران دارند مانند آیات اول سوره روم) و صدور روایات وجود داشت، به عنوان فردی مورد تایید اسلام و به عنوان یک مجاهد والامقام که در گسترش دین خدا سهم دارد، از او یاد می شد. موید این برداشت این است که در زمان ظهور محمد در مکه، شماری از فرمانداران یا دست نشاندگان و نمایندگان ایران در مناطق همجوار حجاز، با پیوستن به محمد، زمینه ی حمله حجازیان به ایران را فراهم کردند. بررسی روایات و اطلاعاتی که در باره این افراد در منابع اسلامی آمده، نشان می دهد که اگر مزدک جای یکی از آنها بود، هم اکنون به عنوان یکی از بهترین مسلمانان و سرچشمه خدمات متقابل اسلام و ایران از او یاد می شد و پیوند اسلام و ایران را با ناف او گره می زدند-نافی مقدس.
    در این مرحله از پژوهش، از فرد متدینی که تز وطن فروشی مزدک را طرح می کند و او را سرزنش می کند، می بایست چند پرسش کرد تا فرضیه او تدقیق بیشتری بیابد. از جمله اینکه: از نظر او آن فرمانداران و مرزدارانی که به دعوت محمد پاسخ گفته و او و جانشینان او را به حمله به ایران تشویق کردند، آیا وطن فروش بودند یا نه؟ آیا آنها در برابر همه ی خونها و بردگی ها و اسارت ها و غارت ها، مسئول اند یا نه؟ پرسش دوم: آیا هر کس از مردمان یک سرزمین که سپاه اسلام را دعوت به حمله به وطنش می کند، خائن و وطن فروش است یا نه؟ بر عکس هم می توان پرسید: آیا مردمان متدین و شیعه ی عراقی که جرج بوش و ارتش آمریکا را دعوت به حمله به صدام و عراق کردند، خائن و وطن فروش بودند یا نه؟ با پاسخ دادن به این سوال ها می توان از ناسازگاری فرضیه(وطن فروشی مزدک) با واقعیت فاصله گرفت. به عبارت دیگر اگر به این پرسشها، پاسخ های معقول ندهیم، در واقع فرضیه هنوز در یک مرحله خیالین است و ما می خواهیم این مرحله خیالین را به زور بر درون واقعیت فرو کنیم. چنین کاری دیکتاتوری است و دیکتاتوری نزد وطن خواه، وطن خواه حقوق بشری، فرد متدین و وطن فروش، مذموم و از بدترین بدی هاست.
    پس در صورتی که فرد متدین به پرسشها پاسخ خالی از تناقض بدهد، به اینجا می رسد که فرضیه خود یعنی وطن فروشی مزدک را می تواند پیش ببرد. حال می ماند چه مرحله مهم دیگر. این مراحل را با طرح سوال پیش می بریم. اول اینکه از کجا فهمیده ایم و دریافته ایم که مزدک وطن فروش است؟ بیایید فرض کنیم او به صراحت و با عبارات روشن اقرار کرده است که وطن فروش است آیا در این صورت وطن فروشی او ثابت می شود؟ یک احتمال مخالف و معقول اینجا به میان می آید و تنها با پاسخ به این احتمال می توان قدم بعدی را برداشت. احتمال این است: مزدک با اقرار به وطن فروشی، می خواهد شنونده و خواننده را عصبانی کند و ذات او را شناسایی و در معرض فهم عموم قرار دهد. در واقع او می خواهد ثابت کند که فرد متدین کسی است که از آب گل آلود ماهی می گیرد و گنجشگ را رنگ کرده و به جای قناری می فروشد و از این راه، ایده ی خودش یعنی«ذات خراب فرد متدین» را ثابت کند.
    پس چه بسا مزدک می خواهد او را دست بیندازد و بگوید آن کس که وطن ندارد چگونه می تواند مدعی وطن شود؟ آیا روش مزدک را می توان آزمود که علمی است یا نه؟ به نظر می رسد این روش مزدک علمی نیست زیرا با روشهای شناخته شده در علم سازگار نیست. او در پاسخ به این ادعا که روش او علمی نیست، می تواند مدعی شود جاهایی وجود دارد که جز با خودزنی نمی توان حقیقت را برملا کرد.در این صورت باید به پرسش دیگر پاسخ دهد که در بنیاد تمام پرسشهای علمی وجود دارد: آیا این کار او همان هدف وسیله را توجیه می کند، نیست؟ چگونه می توان برای دست یابی به هدفی مطلوب و نیک به نام دموکراسی به وسایل شر مانند خودزنی و نهانی به ذات خراب یک فرد پی بردن، دست یافت. آیا روش، همه ی روشهای جاسوسی و شکنجه گری و تقلب را توجیه نمی کند؟ او در صورتی که به این پرسشها پاسخ های روشن بدهد، می تواند فرضیه خود«ذات فرد متدین خراب است» را پیش ببرد-از طریق خودزنی.
    پس با ابهام در علمی بودن روش مزدک برای اثبات خراب بودن ذات فرد متدین، پرسش بالاتر سر بر می اورد که آیا فرد متدین براستی می تواند مدعی داشتن وطن شود؟ فرد متدین تنها در صورتی می تواند مدعی یک وطن معین شود که اولا نشان دهد چرا وطنِ اسلام به عنوان یک دین به جای عربستان باید ایران باشد با اینکه اگر قرار به نسبت دادن وطنی به اسلام هستیم، معقول ترین راه این است که محل ظهورش را همان وطنش بدانیم. ثانیا چرا فردی که متدین است و به عنوان پاسخ دهنده به شبهات دین اسلام فعالیت می کند، مدافع ایران یا مدعی وطن فروشی دیگران است و منظورش از وطن فروشی، فروختن ایران است.؟ اینجا چند فرض قابل طرح است یکی اینکه او معتقد است هدف وسیله را توجیه می کند پس برای تقویت هدفش یعنی اسلام، وسیله ای به نام «مزدک وطن فروش است» را به میان می کشد که همان دیکتاتوری است و این خلاف فرض اوست که می گوید از دیکتاتوری پرهیز دارد.

     
  54. بخش سوم
    وقتی به هر سه منبع مراجعه کردیم و داده ها را جمع آوری کردیم،این نتیجه به دست می آید: رجوع به سه منبع اسلامی نشان می دهد که در قرآن و سنت و اجماع نه تنها ایران تایید نشده است بل طبق قرائن متعددی که با کلمات«مجوس» می توان بخصوص در منابع روایی اهل سنت و شیعه یافت، ایران و ایرانی به عنوان دشمن یا سرزمینی که باید آن را فتح کرد و آن را از لوث آتش پرستی پاک کرد، یاد شده است. بررسی این روایات، نشان می دهد که فتح کردن ایران، خود امری خوب و مستحسن است پس طبعا اگر مزدک در زمان صدور آیات(که اشارات اجمالی به مخالفت با ایران دارند مانند آیات اول سوره روم) و صدور روایات وجود داشت، به عنوان فردی مورد تایید اسلام و به عنوان یک مجاهد والامقام که در گسترش دین خدا سهم دارد، از او یاد می شد. موید این برداشت این است که در زمان ظهور محمد در مکه، شماری از فرمانداران یا دست نشاندگان و نمایندگان ایران در مناطق همجوار حجاز، با پیوستن به محمد، زمینه ی حمله حجازیان به ایران را فراهم کردند. بررسی روایات و اطلاعاتی که در باره این افراد در منابع اسلامی آمده، نشان می دهد که اگر مزدک جای یکی از آنها بود، هم اکنون به عنوان یکی از بهترین مسلمانان و سرچشمه خدمات متقابل اسلام و ایران از او یاد می شد و پیوند اسلام و ایران را با ناف او گره می زدند-نافی مقدس.
    در این مرحله از پژوهش، از فرد متدینی که تز وطن فروشی مزدک را طرح می کند و او را سرزنش می کند، می بایست چند پرسش کرد تا فرضیه او تدقیق بیشتری بیابد. از جمله اینکه: از نظر او آن فرمانداران و مرزدارانی که به دعوت محمد پاسخ گفته و او و جانشینان او را به حمله به ایران تشویق کردند، آیا وطن فروش بودند یا نه؟ آیا آنها در برابر همه ی خونها و بردگی ها و اسارت ها و غارت ها، مسئول اند یا نه؟ پرسش دوم: آیا هر کس از مردمان یک سرزمین که سپاه اسلام را دعوت به حمله به وطنش می کند، خائن و وطن فروش است یا نه؟ بر عکس هم می توان پرسید: آیا مردمان متدین و شیعه ی عراقی که جرج بوش و ارتش آمریکا را دعوت به حمله به صدام و عراق کردند، خائن و وطن فروش بودند یا نه؟ با پاسخ دادن به این سوال ها می توان از ناسازگاری فرضیه(وطن فروشی مزدک) با واقعیت فاصله گرفت. به عبارت دیگر اگر به این پرسشها، پاسخ های معقول ندهیم، در واقع فرضیه هنوز در یک مرحله خیالین است و ما می خواهیم این مرحله خیالین را به زور بر درون واقعیت فرو کنیم. چنین کاری دیکتاتوری است و دیکتاتوری نزد وطن خواه، وطن خواه حقوق بشری، فرد متدین و وطن فروش، مذموم و از بدترین بدی هاست.
    پس در صورتی که فرد متدین به پرسشها پاسخ خالی از تناقض بدهد، به اینجا می رسد که فرضیه خود یعنی وطن فروشی مزدک را می تواند پیش ببرد. حال می ماند چه مرحله مهم دیگر. این مراحل را با طرح سوال پیش می بریم. اول اینکه از کجا فهمیده ایم و دریافته ایم که مزدک وطن فروش است؟ بیایید فرض کنیم او به صراحت و با عبارات روشن اقرار کرده است که وطن فروش است آیا در این صورت وطن فروشی او ثابت می شود؟ یک احتمال مخالف و معقول اینجا به میان می آید و تنها با پاسخ به این احتمال می توان قدم بعدی را برداشت. احتمال این است: مزدک با اقرار به وطن فروشی، می خواهد شنونده و خواننده را عصبانی کند و ذات او را شناسایی و در معرض فهم عموم قرار دهد. در واقع او می خواهد ثابت کند که فرد متدین کسی است که از آب گل آلود ماهی می گیرد و گنجشگ را رنگ کرده و به جای قناری می فروشد و از این راه، ایده ی خودش یعنی«ذات خراب فرد متدین» را ثابت کند.
    پس چه بسا مزدک می خواهد او را دست بیندازد و بگوید آن کس که وطن ندارد چگونه می تواند مدعی وطن شود؟ آیا روش مزدک را می توان آزمود که علمی است یا نه؟ به نظر می رسد این روش مزدک علمی نیست زیرا با روشهای شناخته شده در علم سازگار نیست. او در پاسخ به این ادعا که روش او علمی نیست، می تواند مدعی شود جاهایی وجود دارد که جز با خودزنی نمی توان حقیقت را برملا کرد.در این صورت باید به پرسش دیگر پاسخ دهد که در بنیاد تمام پرسشهای علمی وجود دارد: آیا این کار او همان هدف وسیله را توجیه می کند، نیست؟ چگونه می توان برای دست یابی به هدفی مطلوب و نیک به نام دموکراسی به وسایل شر مانند خودزنی و نهانی به ذات خراب یک فرد پی بردن، دست یافت. آیا روش، همه ی روشهای جاسوسی و شکنجه گری و تقلب را توجیه نمی کند؟ او در صورتی که به این پرسشها پاسخ های روشن بدهد، می تواند فرضیه خود«ذات فرد متدین خراب است» را پیش ببرد-از طریق خودزنی.
    پس با ابهام در علمی بودن روش مزدک برای اثبات خراب بودن ذات فرد متدین، پرسش بالاتر سر بر می اورد که آیا فرد متدین براستی می تواند مدعی داشتن وطن شود؟ فرد متدین تنها در صورتی می تواند مدعی یک وطن معین شود که اولا نشان دهد چرا وطنِ اسلام به عنوان یک دین به جای عربستان باید ایران باشد با اینکه اگر قرار به نسبت دادن وطنی به اسلام هستیم، معقول ترین راه این است که محل ظهورش را همان وطنش بدانیم. ثانیا چرا فردی که متدین است و به عنوان پاسخ دهنده به شبهات دین اسلام فعالیت می کند، مدافع ایران یا مدعی وطن فروشی دیگران است و منظورش از وطن فروشی، فروختن ایران است.؟ اینجا چند فرض قابل طرح است یکی اینکه او معتقد است هدف وسیله را توجیه می کند پس برای تقویت هدفش یعنی اسلام، وسیله ای به نام «مزدک وطن فروش است» را به میان می کشد که همان دیکتاتوری است و این خلاف فرض اوست که می گوید از دیکتاتوری پرهیز دارد….

     
  55. بخش دوم
    بعد از تعریف وطن فروشی ، باید از کسانی مانند مزدک که در خارج کشورند و حکومت اسلامی به آنها ستم کرده است و مشخصات رفتاری آنها بحث کند و این تحلیل را پیش ببرد که آیا مزدک اساساً در این وطن فروشی خطا می کند؟. آیا او مطلقا محق نیست؟ آیا او راه دیگری دارد؟ یک فرض این است که مزدک اقرار کند که وطن فروش است. در این صورت طبعا فرضیه فرد وطن خواه ثابت می شود. یک حالت دیگر این است که او تنها از حمله ترامپ به جمهوری اسلامی خوشحال است. پس وطن خواه به منظور دستیابی به حقیقت باید پرسش کند: آیا صرف خوشحالی به معنای وطن فروشی است.؟ اینجا دو حالت دیگر هم طرح کردنی است. یکی اینکه مزدک خود فرضیه ای به میان کشد و بگوید هر کس دیگر در وضعیت من باشد، ترامپ را دعوت می کند. بااین توضیح که مزدک طبق اراده ستمگرانه ی جمهوری اسلامی حق ورود به خاک وطن را ندارد و برای گرفتن این حق خود متوسل به راه هایی از جمله دعوت ترامپ می شود. اما در مقابل مزدک هم پرسشهایی سر بر می آورند:. آیا او می تواند برای رسیدن به هدف یعنی حق خودش از حضور در خاک وطن،به هر وسیله ای متوسل شود؟ مزدک می تواند بگوید من هیچ وسیله دیگری ندارم پس تنها وسیله ی ممکن من برای دست یافتن به وطن، خشنودی از این حمله و حمایت از آن است. مزدک می تواند برای دفاع به تاریخ هم استناد کند که همواره در طول تاریخ کسانی به سرزمین های همجوار تبعید یا پناهنده شده و سپس حاکم آنجا را به گرفتن سهم خود از خاک وطن دعوت کرده اند. آیا فرد وطن خواه پاسخی به او دارد؟ وطن خواه در اینجا وظیفه دارد به این پرسش پاسخ روشن بدهد که جمهوری اسلامی حق مزدک و امثال او را از ورود به وطن محترم می شمارد. چون بدون پاسخ به این پرسش، همه نتیجه گیری ها مبهم و دیکتاتورمآبانه خواهد بود. این مرحله ی سخت طبعا پژوهش او را با مشکل مواجه می کند.
    2. فرد وطن خواه حقوق بشری چه می تواند بگوید؟ به نظر می رسد از دیدگاه حقوق بشری مطلوب این نیست که فرضیه«مزدک وطن فروش است» ثابت شود یا نشود بل مطلوب این است که آیا با دعوت دیگران به حمله به ایران، می توان به حقوق بشر از جمله امنیت و آزادی بیان و آزادی عقیده و دموکراسی دست یافت؟ می توان چنین مسئله را توضیح داد که هیچگاه حقوق بشر با حمله خارجی به دست نمی آید-بخصوص برای ایران زیرا دموکراسی و حقوق بشر، پیش از هر چیز یک امر اخلاقی است که نیاز به خودسازی درونی دارد و این امر اخلاقی تنها با گفتگوی روشمند و دوری از تنش و خشنونت افزایش می یابد. نیز سهم هر کس از وطن، جز با فعالیت مجدانه تک تک افراد میسر نیست زیرا دستکم عمده ترین مشکل سرزمین ما دیکتاتوری ذاتی تک تک ماست و این دیکتاتوری با تربیت و تلاش و خواندن و تجربه جامعه مدنی، نقد دین و امور موروثی و با دوری از خشونت به دست می آید. پس این تصور که با حمله خارجی چیزی حل می گردد و حقوق بشر به دست می آید، تصوری خیالین است. تصورات خیالین تصوراتی اند که تنها در ذهن افراد جای دارند ولی می خواهند آنها را در واقعیت جایگیر کنند. این جابجا کردن یعنی حقنه کردن خیال که در ذهن جای دارد به درون واقعیت، بدترین دیکتاتوری است و با دیکتاتوری نمی توان به آزادی رسید. پیشتر نشان دادیم که هرجا دیکتاتوری هست، آزادی نیست چون نسبت این دو نسبت آب و آتش است.
    پس چگونه به حقوق بشر دست بیابیم؟ جنبه فردی و اجتماعی حقوق بشر در دست تک تک ماست. این مراحل را هر لحظه می توان شروع کرد و امثال نوری زاد و خزعلی پیشتازان این عرصه اند. نتیجه: خوشحالی مزدک از حمله ترامپ به ایران برای دست یافتن به حقوق بشر دو ایران اساسی دارد یا حقنه کردن خیال به واقعیت است که دیکتاتوری است یا تکیه بر هدف وسیله را توجیه می کند است یعنی هدف او که حقوق بشر و دموکراسی است از وسیله مخربی بهره می گیرد که در آن خشونت و نادموکراسی هست. دموکراسی و حقوق بشر با وسایلی که ذات آن را نابود می کنند، میانه ای ندارد والا همان دیکتاتوری است. به همین دلیل برای دستیابی به دموکراسی نمی توان به هر وسیله ای توسل جست.
    3. فرد متدین به این پرسش پاسخ می دهد.او برای دفاع از فرضیه«مزدک وطن فروش است» پرسشهای بیشتری را باید پاسخ دهد زیرا خود نسبت دین با وطن یک بغرنج اساسی است پس باید به این پرسش پاسخ دهد که اساسا آیا او حق دارد از وطن فروشی دیگران بحث کند؟ بنابرین آیا روش پژوهش فرد متدین معیوب نیست؟ آیا فرد متدین خود وطن دارد؟ این سوال آخر را بررسی کنیم که مفادی بس جدی دارد زیرا هویت فرد متدین که علی الادعا هدفش از گفتگو، پاسخ دادن به پرسشهای مذهبی است، تنها با«دین» تعریف می شود. پس او باید تنها از نگاه دین به وطن و نسبت مزدک با وطن بپژوهد. پس نگاه دین او آیا نسبت به وطن چیست؟ اینجا فرد متدین بسته به اینکه چه دینی دارد ممکن است، نتیجه پژوهشش، متفاوت باشد ولی فرض ما این است که فرد متدین، مسلمان است یعنی باورمند به دین اسلام است. پس ناچار پرسشهای خاص تری سر بر می آورند: آیا اسلام وطن دارد؟ پاسخ را قاعدتا باید با رجوع به متون اسلامی داد. کدام متون از نظر اسلام، متون اصلی اسلام اند؟. متون یا منابع یا ادله ی اسلام در باره هر مدعا و موضوعی چهار تاست: قرآن. سنت. اجماع و عقل. عقل گرچه به عنوان منبع به ادله اسلامی اضافه شده اما تاکنون دیده نشده با استناد به عقل، حکم شرعی استنباط گردیده باشد. اگر فرد متدین حکمی شرعی نشان دهد که با استناد به عقل استنباط شده، او حق دارد برای موضوع مورد بررسی به عقل استناد کند. پس فعلا می ماند سه منبع نخست. آیا در قرآن یا سنت و اجماع، وطن تایید شده است؟ فرض می کنیم وطن تایید شده است پس باید بپرسیم منظور دین اسلام از وطن، کدام وطن است؟ یعنی آیا وطنی که اسلام تایید کرده است، همان ایرانی است که نسبت مزدک را با آن می سنجیم.؟…

     
  56. سلام بر همه. تقدیم به سیدمرتضی، مزدک، وطن دوست، آنارشیست و کبیری.
    بخش اول
    چقدر غم انگیز است که به جای مقابله با جهالت پروری حکومت استبدادی، همدیگر را متهم به بی وطنی می کنیم. آیا طرفداری دو آتشه از وطن در مقابل کسانی که از مقابله احتمالی ترامپ با جمهوری اسلامی حمایت کرده اند، نشان از وطن خواهی دارد؟ آیا طرفداری شیفته وار نسبت به وطن، دیکتاتوری نیست؟ آیا حق داریم هر مخالف خود را، بی وطن و وطن فروش نام دهیم؟.
    ما چه می خواهیم؟ ظاهرا زندگی بهتر، آرام تر، سالم تر و در یک کلام بخت خوش تر. چگونه به این می رسیم؟ ظاهرا با داشتن وطن و دموکراسی. پس چرا دست مان به وطن و به دموکراسی نمی رسد؟ یک پاسخ از میان انبوه پاسخ ها می تواند این باشد:. ما هر کدام رگه های قوی دیکتاتوری را در خود پرورش داده ایم. پس حتی اگر بتوانیم دیکتاتور مستبدی را به زیر بکشیم، باز استعداد پرورش دیکتاتور در میان ما بسیار است. چرا؟ چون یک دلیل عمده این است که حاضر به یادگیری بیشتر و دگرگون کردن عادات موروثی مان نیستیم.
    اینجا دیدم آقای کبیری استدلال آقای سیدمرتضی در باره داستان مصدق و شاه را پذیرفت و این امیدی ژرف به من خواننده داد که او به سهم خود به طرزی زیبا از دیکتاتوری فاصله گرفته است. آیا من می توانم از دیکتاتوری فاصله بگیرم؟ خیلی سخت است و با خود می جنگم. ولی تا جامعه مدنی نباشد که هر نشان دیکتاتوری را به من گوینده و نویسنده و فعال سیاسی و نقشمند اجتماعی یادآوری کند و به خودآگاهی عمومی آورد، امیدی به کاستن از فضای تکثیرشونده دیکتاتوری در من و دیگران نیست. آیا امیدی هست که چرخه ی ابدی سانسور، شکنجه و غارت و قتل در این سرزمین رنجور به پایان رسد؟.
    کبیری عزیز در داستان غار و حضور محمد و نسبتی که به او دادی، با لحنی دیکتاتورمآبانه نوشتم« این سخن را از کجایت درآوردی؟)؛ دستکم تا جایی که آن زمان برای خودم روشن بود، این گفته و جملات مشابهش برای تأثیرگذاری بر روان و ذهن فعال شما و تلاش برای دور کردن تان از این نوع نگارش و پژوهش بود- یعنی تلاش برای دور کردن شما و خودم و دیگران از حقنه کردن خیال هایمان به شکاف های واقعیت بود.
    مرزهای خیال را با متن واقعیت نیامیختن یعنی محصولات زمین خیال را به زمین واقعیت نسبت ندادن و فاصله متوازن خود و قوای درونی خود را از واقعیت بیرونی درک کردن، اهدافی است که فلسفه ورزی از نخستین روزهای بالیدنش تاکنون دنبال کرده است. این در سرزمینی چون یونان بود که فلسفه و فلسفه ورزی بالید زیرا مثلا در اینجا می شد همه ی خیالاتی که استادی چون افلاطون بر تار و پود واقعیت ها ریخته یا فرو برده بود، با مسئولیت شناسی شاگردی چون ارسطو بیرون کشیده شود، بدون اینکه این دو همدیگر را بکشند یا تبعید کنند و یا از حق بیان محروم کنند. نتیجه: شاید دیدن نتایج این فلسفه ورزی و اگورای یونانی و دیگر مناطق دارای تربیت یونانی بود که به ماکیاولی جرات داد در کتاب گفتارها، این ایده را بپروراند: هر سرزمینی که به آزادی خو بگیرد، تن به بردگی نمی دهد و هر سلطه ای نوعی بردگی است. و سخن او را می توان با عبارت دیگری تکرار کرد که آنکه تن به بردگی ندهد، مجبور است آزادی را دنبال کند و آنکه آزادی می خواهد، مجبور است از دیکتاتوری بپرهیزد.!
    چه بسا دلی پاک بپرسد پس آیا نمی شد عبارت «از کجایت درآوردی؟» را خطاب به آقای کبیری، با عبارتی بهتر می گفتی و می نوشتی؟ نمی شد به زبان علمی و روشمند طرحش می کردی؟ و من با شرم پاسخ می دهم: چرا می شد زیرا از دیکتاتوری خودم بر عباراتم آگاه نبودم. در واقع شیفتگی ام به واقعیت(اینکه وقتی ما از داخل غار حرا خبر نداریم نمی توانیم هیچ چیز به فردی که درون آن رفته است، نسبت دهیم) وادارم کرد که بی تکیه بر روش و به صورت خطابی چنین بنویسم که نوشتم. باری وقتی اندکی به این شیفتگی به واقعیتی که درستش می دانستم، خودآگاهی یافتم، به این نتیجه روشن رسیدم که دستکم در این مسئله دیکتاتورم. آیا این نمی رساند که در مسائل دیگر هم دیکتاتورم؟ شاید برساند و شاید نرساند. برایم روشن است که بدون سخت گرفتن بر خود و بی پرهیز از دیکتاتوری، نمی توانم به آزادی برسم. حکایت دیکتاتوری و آزادی حکایت آب و آتش است که تضادشان در حدی است که می توانند همدیگر را به صورت معکوس، تعریف کنند. پس دیکتاتوری چیزی است که آزادی نیست و آزادی چیزی است که دیکتاتوری نیست.
    در این جا یک مسئله دیگر داریم و آن نسبت آقای مزدک و همه ی افراد شبیه او با وطن است. از این به بعد در طرح مسئله در اشاره به او کلمه«مزدک» یا فرضیه«مزدک وطن فروش است» را به میان می آورم. پرسش این است که این نسبت چیست و چه معنا دارد؟ آیا مزدک «وطن فروش» است؟ وطن را چگونه می فروشند؟ چه کسی به این پرسش پاسخ می دهد؟ استقرا کردن مسئله نشان می دهد که اینجا سه نفر به این پرسش پاسخ می دهند و در صدد آزمودن فرضیه«مزدک وطن فروش است» بر می آیند: فرد وطن خواه، فرد وطن خواه حقوق بشری و فرد متدین.
    1. فرد وطن خواه فرضیه را می آزماید. او ابتدا وطن را تعریف می کند و نشان می دهد که هر کس، اجازه دهد یک بیگانه از راه دشمنی به مرز وطن نزدیک شده و برای تصرف آن برنامه ریزی کند، وطن فروش است. پس نتیجه می تواند بگیرد که: مزدک و همه ی افراد شبیه او که به حمله ی ترامپ به ایران، خشنودند، در واقع منظورشان این است که او را دعوت می کنند از مرزها ایران وارد سرزمین ما شده و آن را تصرف کند پس اینان وطن فروشند. در نهایت پیشنهاد می دهد: وطن فروشان را به کشور راه ندهیم چون در هر فرصت دست به دامن غریبه ها می شوند. این چارچوب کلی برای فرد حقوق بشری و فرد متدین هم قابل طرح است.
    وطن خواه برای اثبات فرضیه اش، باید منابع و شواهد و داده ها را بررسی کند و به پرسشهای مختلفی پاسخ دهد. از جمله اینکه آیا کسی به او خبر داده است که مزدک وطن فروش است؟ آیا دعوت از ترامپ برای حمله به جمهوری اسلامی به معنای وطن فروشی است؟ …

    ————

    سلام و درود دوست گرامی
    من چهاربخش این نوشته ی شما را مطالعه کردم. به شما و به ذهن بسیط نگر و فعال شما آفرین می گویم. که همه جانبه و در نهایت نرمی و بی آنکه از چارچوب یک بحث چالشی خروج کرده باشید، به اطلاقِ همینجوریِ “وطن فروشی” نگریسته اید و آن را واشکافی کرده اید.
    سپاس از شما
    سپاس

    .

     
    • جناب علی1
      سلام به شما
      و با سپاس از توضیحات شما
      چندین ایراد اساسی به متن شما وارد است:
      1- طولانی بودن مطلب.
      2- پیچیده بودن و گنگ بودن مطلب و از این شاخه به آن شاخه پریدن.
      3- تکرار نام مزدک 35 بار، کبیری 4 بار، سید مرتضی 2 بار، آنارشیست و وطن دوست چرا فقط 1 بار ؟!
      4- وجود 59 جملۀ پرسشی ؟! ( آمار ارائه شده در بند 3 و 4 بدون در نظر گرفتن تکرار قسمت سوم مطلب شما بود )
      5- خود را بجای دیگران قرار دادن و یا بجای دیگران پاسخ برخی پرسشها را دادن و یا افراد را مورد “کالبد شکافی شخصیتی” قرار دادن و …
      فعلاً در همین حد کافیست.
      خیلی ساده به شما و دیگران توضیح دهم که از نگاه من وطن چیست، وطن پرست کیست و یا وطن فروش چه موجودیست
      شروع زندگی و حیات انسان مانند بسیاری از موجودات با بسته شدن نطفه در درون رحم مادر آغاز میشود، بنابراین اولویت اول موجودیت فرد است ، اولویت دوم پدر مادر و یا خانواده. حال این انسان در کنار خانواده به کجا تعلق دارد؟ به محلی که در آن پا به عرصۀ وجود گذاشته، به سرزمینی که پدر و مادرش و اجدادش در آن زندگی میکرده اند و زندگی میکنند؛ به طور کلی منهای بعضی استثنائات، محل تولد و زندگی یک انسان میشود وطن او. وطن سرزمینی ست که در آن بدنیا آمده اید و در آن زندگی میکنید. پس اولویت سوم میشود وطن. این هر سه اولویت اساسی زندگی یک انسان در تمام کرۀ خاکیست و این خصوصیات که شامل انسانیت، خانواده و وطن میشود جزء صفات ذاتی یک فرد است و غیر قابل تغییر. صفاتی که خود شخص در آن دخیل نیست. یعنی یک فرد ابتدا انسان است و بدون شک پدر مادر و خانواده دارد و همچنین محل تولد و زندگی یا همان وطن، البته بازهم میگویم که استثنائات را در نظر نمیگیریم.
      در مرحلۀ بعدی صفات اکتسابی به زندگی یک فرد ورود میکند که مهمترین آن اخلاق و ایمان است و بسیاری از صفات دیگر. اخلاق و ایمان به دلیل اکتسابی بودن، به فراخور زمان، مکان و دیگر عوامل امکان تغییر دارد.
      وطن پرست کیست؟ انسانی که به محل تولد و سرزمینی را که در آن زندگی میکند عشق می ورزد و پس از پدر و مادر مهمترین جایگاه را در تعریف موجودیت او دارد. بی جهت نیست که به وطن میگوییم “مام وطن” ؛ این تعبیر از وطن نشان دهندۀ اهمیت والای وطن در حد مقام مادر است. وطن پرست اولویت اول پس از خانواده را وطن میداند تا آنجا که حاضر است عاشقانه، همانطور که در راه خانواده و پدر و مادر جانفشانی میکند، در راه وطن نیز از جان شیرین خود بگذرد. وطن پرست، حیات خود و موجودیت خود را وامدار پدر، مادر و وطن میداند.
      وطن فروش کیست؟ انسانی که ابتدا تمام خصوصیات یک وطن پرست را دارا بوده ولی به مرور زمان و با تغییرات بوجود آمده در مسیر زندگی خود به موجودی تبدیل میشود که از موجودیت خود، محل تولد و زندگی خود متنفر میشود، همانطور که از پدر و مادر و خانوادۀ خود متنفر است. نفرت از دیگران مهمترین نشانۀ شناخت یک وطن فروش است؛ او در فرصتی که بیابد به هموطنان خویش ضربه وارد میکند. اینگونه اشخاص یک زندگی انگل گونه دارند. وطن فروش تمامی اجزای عالم را در خدمت خود میخواهد و منافع شخصی او در اولویت است. وطن او خود اوست و بس. وطن فروشی یک خصوصیت اکتسابی ست، یک ویروسی که خصوصیت ذاتی شخص، یعنی اولویت بندی اصلی زندگی او را آلوده میکند و از او یک بیمار و انگلی میسازد به نام وطن فروش.
      دین و ایمان، خدا و پیامبر، امام و رهبر…همه و همه در مراتب بعدی قرار دارند که بسته به نگرش شخص و آداب و سنن خانواده و وطن دارای درجات خاصی از اهمیت هستند. همۀ آنها جایگاهی پس از وطن دارند.
      پس ابتدا من باید هست و بود شوم و از عدم به این دنیا قدم بگذارم و رابط هستی بخش من پدر و مادر هستند و سپس به سرزمینی تعلق خواهم داشت که در آن بدنیا آمده و زندگی کرده ام، خود و خاندانم؛ که نام وطن بر آن نهاده ایم.
      یک انسان، خدا را، اخلاق را، ایمان را، روش زندگی را و تبلور تمام ادراک خود را در کنار پدر مادر، خانواده و در آغوش پر مهر وطن است که با تمام وجود حس کرده، میکاود و میجوید. موجودیت یک انسان بستگی تام به موجودیت پدر و مادر، خانواده و وطن دارد، اگر این هست بودن نباشد، دیگر خداوند، ایمان و اخلاق چه ارزشی دارد. خداوند، اخلاق و ایمان به وجود من، پدر و مادر و وطنم وابسته هستند و اگر من عدم باشم پس دیگر نه خدایی هست، نه اخلاقی و نه ایمانی و نه هیچ چیز دیگری. همه چیز با وجود من، هست میشود و بی وجود من، نیست. آنچه مرا هست میکند ابتدا پدر و مادر و سپس وطن است و من باید وجود خود را وام دار آنها بدانم.
      من یک وطن پرست هستم و همین مرا کفایت میکند و البته دشمن تمامی گونه های موجود از انواع وطن فروشان، هر کسی که در هر لباسی قصد آسیب رساندن به وطنم را داشته باشد بی شک دشمن من است.

      ————-

      درود دوست گرامی
      از شما بخاطر ریز نگری تان در واشکافی نوشته ی دوستمان علی 1 تشکر می کنم. این ریز نگری، به نویسنده “حال” می دهد. این که: نوشته ام دیده شده. خوانده شده. ریز به ریز. اگر چه با نقدی تند پاسخ یافته.
      سپاس

      .

       
      • پاسخ دیگر دوستان هم زیر نوشته ی آنارشیست عزیز میدهم. وجود محذورات، مانع پاسخ به همه و از جمله نام بردن به تعداد مساوی می شود. آنارشیست عزیز با خواندن نوشته ات بجان فرزندم بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد و افتخار کردم به داشتن هموطنی به این باهوشی و دقت نظر. اشکم آنجا جاری شد که گفتی چرا نام مزدک 35 بار و دیگران کمتر؟ در واقع شما کاملا درست گفتی. دلیل درستی حرفت این است که عدالت در تار و پود جان آدمی ریشه دارد. پس گوینده ای که می خواهد داوری کند و اگر بخواهد عادلانه کند، باید مراقب این چیزها باشد ولی من مراقب نبودم پس تنها قولی که می توانم به شمای نازنین بدهم این است که من اینجا مطلقا در کار داوری نبودم و اگر هم نوشته در کلیتش چنین می رساند، ناخواسته نام یکی کمتر و دیگری بیشتر بر قلم جاری شده است ولی در کل این نوشته ی به من تعلق دارد و طبیعی است که در کمبودهایش مقصرم.
        رگه های تیز و دقیقی که در کاویدن روان آدمها از جمله من بکار برده ای(گاهی عصبانی ام کرده ولی نباید عصبانی میشدم و این هم تقصیر من است)، نشان از تیزهوشی و درک اخلاقی دقیق تو دارد. بنابرین این نوشته پاسخی به همان جمله اول نوشته ات است و الباقی نوشته محترم شما مثل همه نوشته های محترم دیگر دوستان و مثل نوشته من در معرض دید دیگران است و آنها می توانند در باره اش داوری کنند. شخصا به نوشته شما و دیگر دوستان فکر میکنم و اگر شعور کافی و آمادگی اخلاقی داشته باشم، در ته ذهنم نکات درستش را می کارم و به تدریج در شخصیت و روش و رفتارم جاری می کنم.
        کاش توانمندتر بودم و کوتاه تر می نوشتم. کاش نوشته ام بوی منبر به خود نمی گرفت و اگر کسی چنین برداشتی کرده بخش مهمش از عجولانه نوشتن من است. در حد آگاهی، از منبر رفتن دوری می کنم.
        من هم مثل شما و همه ایرانیان، یک وطن پرستم ولی یک وطن پرست حقوق بشری. هرگز نتوانسته ام نام ایران را ببرم و تنم نلرزد از اهورایی بودن این نام. از متن بلندم می شود فهمید منظورم از حقوق بشر چیست و هم در مباحثات آتی، فرصت پیش بیاید، نظر ناچیزم را بیشتر توضیح می دهم
        سید مرتضای عزیز ممنون از پاسخ بلندت. قبلا به مزدک گفتم تبلیغ برای کشتن آخوند و انسان ندانستن او یک کار فاشیستی است و تا وقتی که این تبلیغات باشد، من نیستم. حرفم روشن است و بعدش از مزدک تبلیغات فاشیستی ندیدم اگر شما دیدید تذکر بدهید که من فرار کنم. بدترین کار ممکن را تبلیغات فاشیستی می دانم و قسم خورده ام هرجا چنین تبلیغی باشد، فرار کنم. اگر منظورم این بوده که مزدک اقرار کند یا عذرخواهی کند که دیگر این تبلیغات را ادامه نمی دهد، یک دیکتاتورم. مطلوبم این بوده که تبلیغ فاشیستی نباشد نه کسی بخواهد از حرفش کوتاه بیاید و یا با زور من کوتاه بیاید. نه. اگر کسی می خواهد تبلیغ کند، مانع نیستم، ولی فرار می کنم! البته اول بسیار تذکر می دهم. حتی رفاقت می کنم ولی اگر افاقه نکند، فرار می کنم اما مطلقا راضی به حذف بیان چنین مبلغی نیستم. چون حذف بیان او بدترین کار ممکن است.
        وطن دوست نازنین هم گفت که هیاهو برای هیچ نوشته ام و تلویحا نوشت که ضعیفان چنین اند. جز اینکه بگویم امیدوارم چنین نباشم و اگر هستم، در قوی شدنم بکوشم، چیز دیگری نمی توان نوشت چون مفاد سخن او آشناست: هر کس موضع ما را ندارد ضعیف است.

         
    • علی 1 گرامی ورود مجدد شما به سایت اقای نوریزای موجب خوشحالی فراوان شد ضمن اینکه مقاله 4 قسمتی شما اگاهی و تفکر .واندیشه من را تعالی بخشید سپاس وباز هم سپاس

       
    • در جواب نوریزاد که نوشته:

      “من چهاربخش این نوشته ی شما را مطالعه کردم. به شما و به ذهن بسیط نگر و فعال شما آفرین می گویم. که همه جانبه و در نهایت نرمی و بی آنکه از چارچوب یک بحث چالشی خروج کرده باشید، به اطلاقِ همینجوریِ “وطن فروشی” نگریسته اید و آن را واشکافی کرده اید.”
      اطلاق وطنفروش به کسانی که به کار فروش وطن مشغولند را ” همینجوری” نامیده ای و به این ترتیب نشان داده ای که ته دلت با چه کسانیست. من و چند تن دیگر با دلیل نشان داده ا یم که چرا اطلاق وطن فروش به کسانی مثل مزدک۱ , بابک زمان , ” ناشناس” ( یکی از آنها ) و چند تای دیگر کار درستی بوده و تو به جای آنکه با صداقت از وطن فروشان دفاع بکنی , اگر با آنها هم عقیده ای , با ” همینجوری” خواندن اطلاق وطنفروش به وطنفروشان , در واقع به شکلی ریاکارانه از آنها دفاع کرده ای. میتوانی مطلبی در باره آنچه که تا به حال وطنفروشان فعال در سایتت و مخالفین وطنفروشی و وطنفروشان نوشته اند بنویسی؟ من در جایی دیگر به تو تذکر داده ام که سایتت شده دکانی برای فروش وطن و از تو خواستم که اگر مخالف وطنفروشی هستی چیزی در مذ مت آن بنویسی ولی به جایش ناگهان این ” همینجوری ” تو سرو کله اش پیدا شد. چرا حرفهای وطندوستان به نظرات همینجوری اند؟ تو که میگویی طرفدار حرفهای مستدلی خوب است دلایلت را در مورد ” همینجوری ” بودن استعمال کلمه وطن فروش از جانب ما بگویی .

       
  57. نوری زاد بابا چی از جون این بدبختها می خوای جز اینکه سربارشون می شی و با چند تا عکس واسه حودت تبلیغ می کنی! مثلاً این عکسها و صحبتهای بلااثری که تا به این لحظه شده برای این بدبختها می شه نون و آب! یا دست انداختن شما بر گردن فلان بانو مثلاً از شما یه چهره غیر متهجر داره می سازه!!

    اگر گفته اند زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند حکایت دعوای زرگری شما و رژیم هست! مـــــــــــــــــــــــــــــــن که این دعــــــــــــــــــــــوا را هنوز باور نکرده ام!!

    حصرت آغا پیرو اینکه می خواهد از شما یک غول سترگ بسازد گفته است ملت با کسی که روز عاشورا را بسیجی را لخت کرده اند و کتک زده اند آشتی نمی کند!!!! مثلاً خواسته بگوید شما ها اینکار را کرده اید ولی عالم و آدم می داند این موضوع کار شما نبود که اگر بود همچنان بر سر سفره فلان آخوند و پاسدار هم پیاله نبودید!!!

    اگر روزی دست از سر رفاقت با اینان برداشتید و واقعاً همان بسیجی را نه در روز بلکه در غروب عاشورا لخت نمودید و کتک زدید آنوقت بیایید ببینیم حرف حسابتان چیست!!

    نور چشمی های شما که آمدند و در دادگاه گفتند که ما فقط آمده بودیم تماشا که گفته بودند بیایید در حمایت از موسوی به خیابانها و نمی دانسته اند اوضاع از چه قرار بوده است!! آنهم در زمانیکه حکم اعدام جوانی صادر می شد و همین نور چشمی های اذعان می نمودند در به آتش کشیدن قرآن و یا عکس خامنه ای هیچ دخالتی نداشته اند!!!! اینجا بود که نشان دادید حفظ جان را مقدم بر پشت پا زدن به ارزشهایی که حقیقتاً دیگر ارزش نیستند قرار داده اید!!!

     
  58. درود بر نوردیده و مرد وارسته نوریزاد و با امید به بازگشت دوست فرهیخته علی1
    با بهره گیری از سایت Mirror بخشی از نظرات روانشناسان در بارۀ ترامپ همراه با اصل مطلب و سپس دریافت شخصی خود را پیشکش می کنم :
    Psychologists warn Donald Trump ‘displays all the classic signs of being mentally ill narcissist. Hillary Clinton famously claimed her opponent was “temperamentally unfit” to be Commander-in-Chief – now people are asking, was she right? They claim the warning signs are: Scapegoating and banishing groups of people who are seen as threats, including immigrants and religious minorities,Degrading, ridiculing, and demeaning rivals and critics,Fostering a cult of the Strong Man who appeals to fear and anger,Promises to solve our problems if we just trust in him,Reinvents history and has little concern for truth (and) sees no need for rational persuasion.Moreover, the Citizen Therapists argue that Trump’s egotistical ways are creating “the illusion that real Americans can only become winners if others become losers.”
    روانشناسان هشداردادند که ترامپ همۀ نشانه های کلاسیکی را بروز می دهد که حاکی از خودشیفتگی بیمارگونۀ روانی اند.هیلاری کلینتون به گونه ای که در میان همگان زبانزد شد ادعا کرده بود که رقیب انتخاباتی اش روحاً وضعیت مناسبی برای فرماندهی کل قوا ندارد.اکنون مردم می پرسند که آیا حق با کلینتون نبود.روانشناسان علایم هشدار دهنده را از این قرار می دانند:حالت بلاگردانی [ نیاز به بز قربانی] و طرد گروه هایی از مردم که همچون تهدیدی دیده می شوند؛ از جمله:مهاجران و اقلیت های مذهبی.خفیف کردن،تمسخر و خوارداشتِ رقبا و منتقدان،پروراندن این مرام که وی مردی قوی است که به خشم و ارعاب رو می آورد،وعدۀ حل همۀ مسائل با این شرط که فقط به او اعتماد کنیم، جعل دوبارۀ تاریخ و بی توجهی به حقیقت و خود را از مرام عقلانی بی نیاز دیدن. افزون بر این، روان درمانگر های آمریکایی استدلال می کنند که شیوه های خود محورانۀ ترامپ به این توهم دامن می زنند که آمریکایی های واقعی تنها وقتی برنده می شوند، که دیگران بازنده شوند//این هم نظر یکی از کامنت گذاران:
    Same as people who voted such a brat مردمی هم که به چنین گوساله ای رأی داده اند ، همین طور اند
    1- چه می شد اگر روان شناسان ما هم جرأت داشتند دربارۀ رأس تا ذیل مسؤولان با همین جرأت وصراحت هشدار دهند.
    2-رهاییِ بازگشت ناپذیر ما وقتی آغازمی شود که قدرت فکری وعملی خودمان را بازیابیم. بدونِ گفتگویِ آزادانۀ خردهای خودآیین فردی و جمعی من ها و ماهایی که در نهادهایِ اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و صنفی پویا شده باشد، نه به رشدعادلانۀ اقتصادی نزدیک توانیم شد و نه به رفع موانع آزادی. تا چشم به یک منجیِ بیرون ازخرد و قدرت خود داریم،در بر همین پاشنه خواهد چرخید؛فرقی نمی کند که این منجی خارجی یا داخلی یا زمینی یا آسمانی باشد. خوش از چاهی که از خود آورد آب.
    3-آیا ویژگی های ترامپیسم را در ایرانِ خودمان بیشترنمی بینیم؟روان شناس ها از گفتار او به بیماری سایکوتیک وی پی برده اند،ورنه او هیچ تظاهراتی را در داخل کشور خودش با گلوله و قمه و زندان و تجاوز سرکوب نکرد. امیال او هر چه باشد،ساختار دموکراتیک و قانونمندِ قدرت نمی گذارد تا او هرچه دلش خواست با مخالفانش بکند. تحمل انتقاد نداشتن،خود شیفتگی نابخردانه، اعتماد به یک شخص برای حل تمامی مسائل، تحقیر مخالفان و منتقدان و آنها را تهدید یا دشمن شمردن،بد کردن دیگری برای خوب نمودن خود و پایین کشیدن دیگری برای بالا رفتن،علایم توهم های خود شیفتگانه، باور به لباس خیالی شاهی که لخت است اما با ترس و ارعاب و تصور هیبت پوشالی جامه اش حکومت می کند آیا اینها را در اصحاب قدرت در کشور خودمان و حتی در خودمان نمی بینیم؟ آیا کسی جرأت دارد خطایی را در مورد مقام معظم عظما اعلام کند و به سرنوشت زیدآبادی،آرش صادقی،ستار بهشتی، نرگس محمدی و دیگر آزادگان دچار نشود؟دشمنان آزادی ما،چه ازنوع داخلی و چه از سنخ خارجی،وقتی می توانند ما را بدلخواه خودشان بازی دهند که ما نقش خرد و توانایی خود را تعطیل کرده باشیم.سرنوشت ما به دست خودمان تعیین می شود. بینا بودن به اوضاع جهان بهتر است چشم ما را به وضعیت خودمان باز کند. چه بسا این ویژگی ها در خود ما با شدتی بیش باشند اما از فرط شیوع و خوگرفتگی ناپیدا. چه بسا در درون خودمان یک شاهک،یک ترامپک و یک رهبرک معظم خفته باشد. آیا لذت بردن از تملق – حتی وقتی هیچ واقعیت ندارد– چنان در ما ساکن نشده که در زبان متداول خود تعارفاتی چون چاکر،نوکر، خاک زیر پا، دست بوس،عبد وعبید داریم؟ مردانی داریم که بر تن خود نام زنی را خالکوبی می کنند وبه تعبیر صادق هدایت، از دور او را اثیری می بینند و از نزدیک لکاته؛ لکاته ای که فقط بدن بیجانش را می خواهند؟من می گویم یک بار باید روراست و بیرحمانه با خود خلوت کرد، روبروی آینه ایستاد، تعصبات را فروریخت، موضع گیری های له و علیه را کنار نهاد. بی معبد و بی مذهب و بی کیش شد و برای دیدن خود و انگیزۀ کردارها و گفتارهای خود ازخود عبور کرد. آیا به راستی این انگیزه ها از سنخ کین و انتقام و زدن و کوبیدن و تحقیر و لجن مال کردن دیگری است؟ آیا دل خالی کردن و تلافی جویی است؟ آیا به کرسی نشاندن حرف خود،مرام خود و معبد خود است؟ آیا جلب تحسین دیگران است؟ آیا برای احساس خود بودنْ هویتی عاریتی می جوییم همچون کیسه بوکسی که بکوبیمش یا معبدی که سر بر آن کوبیم؟ آیا به قهرمان و آقا و خدایگانی نیاز داریم که در زیر علمش بیفکرانه سینه بزنیم و بر مخالفان و دشمنانش بیخردانه شمشیر کشیم؟ یا آیا از بن جان درد نسل سوخته وآینده است که ما را به ریشه یابی فلاکت ها و یافتن راه رهایی برانگیخته است؟

     
    • کورس گرامی ما ایرانیان به داشتن مشتی روانپریش سگ و گربه کش و قاتل و سیکوپات و روانی و اسکیزفرن و دروغگو و دزد و ادمکش و پدوفیل و قاتل ایدیولوژیک نه تنها 38 سال بلکه لاقل در این پانصد سال گذشته عادت کرده ایم.شما همین مراسم کربلا و حسین شهید و بقیه عزاداری و روضه خوانی و گریه و زاری و سینه زنی و قمه زنی و سوءاستفاده جنسی از شیرخواره گان … را که سالهاست کودکان ایران را زجر می دهد بنگرید.قربانی کردن حیوانات را در ملاء عام و بدار کشیدن افراد …برافروختن اتش کینه و دشمنی بین مردم و به حرام و حلال تقسیم کردن مردم و حتی حیوانات…همه کافیست تا از ایرانیان مردمی عصبانی و احساسی و شوری ونا امید و پزمرده و بسازد.در امریکا اگر ترامپ روانی است ولی سیستم حاکم انچنان دست و پایش را می بندد که حتی نمی تواند از آنچه حق یک رئیس قوه مجریه هست براحتی استفاده کند تا چه رسد مثل خمینی و سید علی کل سیستم یک کشور را با یک کلمه زیر و رو کند.ما متاسفانه با افراد روانی و سیکوپاتی درگیریم که قدرت اجرائی بی حد دارند و کشور را به اشغال خود دراورده اند.ما مخالفان رژیم به قهرمانی محتاج نیستیم ولی با واقعگرائی مجبوریم بپذیریم که این ما نبودیم که ترامپ را برای امریکائیان انتخاب کرده ایم.ترامپ نتیجه یک انتخاب دمکراتیک و ازاد در کشوری دارای سیستم ازاد و دمکراتیک است.و نماینده مردم امریکا.ولی ایران دراشغال مشتی دزد و ادمکش است که نه تنها نماینده مردم ایران نیستند بلکه بدون حتی یک استثناء قاتلان فرزندان ایران و ایران ستیزانی روانی و ویران کننده ایرانند.آنچه از سیاستهای ایران ستیزانه و مخرب دزدان و ادمکشان اسلامی دراین 38 سال برمی اید بحران سازی آنهاست.چون رژیم بخوبی می داند که بدون بحران نمی تواند به قدرت خود ادامه بدهد.بهمین دلیل با توجه به پدیده ترامپ در ایالات متحده و روی کار آمدن بقول شما فردی روان پریش می توان حدس زد که برخورد ایالات متحده و رژیم(نه مردم ایران چون اکثریت مطلق مردم ایران مردمی صلح دوست اند و هیچ دشمنی با مردم کشورهای دیگر حتی مردم عرب ندارند) ایران اجتناب ناپذیراست.حال باید دید که موضع مخالفان در چنین مواقعی چیست؟
      مسلما گروهی مثل انارشیست که تعدادشان در بین مخالفین رژیم کم هم نیستند(نمونه شناخته شده اش زنده یاد رهبر مشروطه خواهان داریوش همایون بود) سینه زدن زیر علم سید علی برای دفاع از اب و خاک هستند.چنین برخوردی را ما در جنگ 8 ساله ایران و عراق دیدیم و نتیجه اش هم قدرت گرفتن همین اراذل و واباش اسلامی و کشت و کشتار دگراندیشان و شکست جنبش دمکراتیک و سکولار و استحکام فاشیسم اسلامی و ادامه قتلها و غارتگریها و و ویرانی کشور و ادامه سیاستهای ویرانگر مشتی دزد و قاتل اسلامی و اشغال کامل کشور و به سکوت قبرستانی کشاندن ان بود.
      دسته دیگری باور دارند که ادامه این رژیم و سرکوب آزادیخواهان و دگراندیشان و زنان و گروهای قومی و …بویرانی و تجزیه کشور خواهد انجامید.با توجه به وضعیت بوجود آمده و پدیده ترامپ بهتر است که حساب خود و مردم را از رژیم فاسد و تروریست و ایران و انسان ستیز اسلامی جداکنند و بهیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند که زیر علم ولایت فقیه سینه بزنند.چون مشکل غرب رژیم فاسد و ضد ایرانی و تروریست پرور اسلامی است نه مردم ایران.بنابراین با بوجود آوردن گروهها و دسته ها و و تشکیلات منسجم و مختلف باید در بین مردم نفوذ کرد تا بتوانند در یک شرایط حاد جنگی که به سرکوب سپاه و نیروهای مسلح رژیم خواهد انجامید در داخل با بسیج مردم نیروهای سرکوبگر مثل بسیج و مزدوران و اراذل و اوباش رزیم…را از کار انداخته و مراکز قدرت را بدست گرفته و از فروپاشی کشورجلوگیری نموده و امنیت را به کشور باز گردانند.مسلما چنین نیروهائی باید از همان اول با نیروهای مهاجم دراینجا ایالات متحده و به احتمال زیاد اروپا درتماس باشند تا بتوانند در صورت حمله انها و از کار افتادن نیروهای سرکوب رژیم برای جلوگیری از فروپاشی کشور هماهنگی کنند.اگر قبول داریم که این ادمکشان و ایران ستیزان به اسانی دست از قدرت نمی کشند روانی بودن ترامپ همچه هم بضرر ما ایرانیان نخواهد بود!
      ….

       
  59. جناب نوری زاد
    میبینم شما هم خوب جبهۀ خودت را مشخص کردی!
    متن این “دستمال بدست” را دو بار اینجا قرار دادی و دوبار هم زیر نویس اضافه کردی. از شما دیگر بعید بود!
    “بازهم شوخی دوستان”
    “باز یکی از دوستان خواسته با ما شوخی کند”

    خوب، جناب نوری زاد اگر نام مبارک شما هم در متن این “لُنگ بدست” بود حتماً همینگونه پاسخ میدادی. نه؟! و آن را دوبار تکرار میکردی.نه؟! راستی چرا یک متن را دوبار قرار دادی و دوبار هم زیر نویس؟! برای کیفور شدن بیشتر دوستان مجازی؟!
    منهم یکبار دیگر متن او را قرار میدهم تا خوشحالی دوستان مجازی شما و خود شما دو چندان شود، همانها که چیزی در پس آن خشتک نداشتند تا پاسخ دعوت شما را بدهند. من حداقل میتوانم به اینکه دوست واقعی شما هستم به خود ببالم! مثل اینکه شما هم به دوستان مجازی که شما را در حد یک معصوم باور دارند اعتیاد پیدا کردی که البته کمکی در این مورد از دست من بر نمیاد. این همان روش نوری زادی ست که برای تنبیه دوستان واقعی خود بکار میبرد؛ رها کردن دوستان مجازی!
    حتماً پاسخ مرا هم به ایشان بدون سانسور قرار میدهی. نه؟!

    نوکر رهبر
    10:06 ق.ظ / فوریه 17, 2017
    من به ان پچه هایی که در این سایط مینویسنت و مثل من نوکر رهبری هستن مانند سدمرتضی و انارشیست و مسلم خسه نباشید میگویمو خیلی از انها تشکر دارم که همه جا حسین وار در مقابل دشمنان نظام و رهبری حاضر هستند و اغتدار نظام و رهبری را حفص میکنند و اجازه نمیدهند یاوه گویان انها را تضعیف کنند وبا حظور بسیجی وار خود پشت امریکا را به لرزه وادار میکنند. همه دشمنان رهبری و نظام بدانند که ما نوکرهای رهبر هیچگاه اجازه نمیدهیم پایه های انقلاب سست شود و من و سید مرتضی و انارشیست و مسلم و بقیه تا خون در گردن داریم تابع ولایت و نوکر بی چون و چرای رهبر باقی هستیم و این خیال باطل که ما صحنه را خالی بزاریم را به گور خواهید زیرا ما یک جان داریم و انهم فدای یک تار موی نظام است و نوکری رهبر برای ما افتخار است بکوری چشم امریکا.خسه نباشید دوستان همیشه درصحنه نظام اسلامی .

    دیگران هم همان پاسخی را که به “مهرداد” دادم بخوانند و لذت دو چندان ببرند.
    چطوری مهرداد؟! عجیب سبک نگارش این بابا شبیه زمانیه که تو نوشتن بلد نبودی… نه؟! یادت میاد ؟!
    حتماً اینو هم به حساب شوخی من با مهرداد قلمداد کنید و بخندید.

     
    • آنارشیست متوهم ظاهرا به نیت خوانی افتادی و توهم دانایی بسیار ناتوانت کرده من ترسی از کسی ندارم که بخواهم از ترس اسم خفت بار (( نوکر رهبر )) را برای خود انتخاب کنم که به توی متوهم بتازم تو یک هرج ومرج طلب هستی و ادای این تفکر را هم در می آوری من هیچ گاه در بینهایت کودنی سرکار عالی شکی ندارم تو همان بهتر که به پشتیبانی آق مرتضی مستظهر باشی و در توهم سیر کنی بهتر است در ضمن من هرگاه کامنت برای سایت جناب نوریزاد میگذارم حتما ایمیل خود را ضمیمه میکنم ظاهرا بدت نمی آید که به نوشتاراین سایت جناب نوریزاد کمی خرابی به بار آوری وهرج ومرج را حاکم کنی البته گمان کنم که اخوی های سایبری کمی در آموزش سرکار تعلل کرده اند جناب بینهایت اسبق !

       
  60. حسین بن علی نوه معصوم پیامبر اسلام را اینجا مطرح می کنید؟
    ………..
    حمدون کمی بقول همشهریهایش مغزش خوب کار نمی کرد خل وضع بود و زیاد تو باغ نبود.روزی پای منبر آخوند نشسته بود.آخوند طبق معمول زد به صحرای کربلا و رسید به علی اکبر جوان نازنین و معصوم !علی اکبر بر مرکب مبارک سوار شد و یکی از کافران را با اولین تیر کشت دومی را هم و …50 کافر ملعون را از پای در اورد ولی ناگهان کافری جنایتکار!تیری به ناحق بر سینه مبارک زد !تا آخوند اینجا رسید در حالیکه مردم زار و زار گریه می کردند حمدون فریاد زدن خوب کاریش کرد آدمکشو!یکمرتبه جمع مؤمنین گویا شمرو گیر آورده اند و هر کس با هر چی تو دستش بود به حمدن بیچاره حمله ورشد.خلاصه حمدن کتک حسابی خورد تا چند نفر بدادش رسیدند و گفتند که بابا این حمدن مغزش خوب کار نمی کند.ولی حمدون همچنان که گریه میکرد می گفت من واقعا نمی فهمم یکی که 50 تا آدم کشته معصوم می شود ولی یکی که جلوی کشتار را گرفته ملعون است؟حالا شده ماجرای علی و محمد و نوه ایشان!واقعا ///// معصومند!انقدر معصوم زیستند که جسدشان را نتوانستند در روز زیر خاک کنند و شبانه و مخفیانه دفن شده اند.تمام قبوریکه بنام اینها امروزه زیارتگاه خوانده می شود هیچکدام مربوط به هیچیک از اینها نیست.یعنی نه قبر ////////// و نه قبر هیچیک از امامان شیعی و… درست نیست.همه /////////// است که بخصوص شیعیان بهم بافته اند.درست مثل همین اراجیف معصومیت!اینها تا این اندازه هم شعور ندارند که بدانند معصوم به گوسفند می گویند که نه فکری می کند و نه درندگی.والا کسیکه طبق روایات خود شما هم فکر می کرده و هم جبهه گیری می کرده و آنهمه آدم کشته و غارت کرده چه معصومیتی می تواند داشته باشد؟خب اگر علی معصوم بوده خمینی و سید علی که از او معصوم ترند.

     
  61. امی…
    ………
    مهرداد گرامی امی بمعنی عادی است ولی مسلمین مثل تمام دروغهائی که گفته اند اینجا نیز بدروغ این کلمه را به بی سواد معنی کرده اند.خود کلمه بمعنی مادری و مربوط به مادر است.ولی مثل همیشه مسلمین ////// بنام تفسیر بار کلمه کرده اند.در صورتیکه اگر همین روایت خود مسلمین از اسلام و زندگی محمد را هم قبول کنیم باور کردن اینکه محمد بقول خود مسلمین اشزاف زاده قریشی که بعدها در جوانی به خدمت بیوه ائی تاجر و با سواد درامده و بعدا همسر ایشان شده و بعدها ادعای پیامبری کرده …و بقول همین شیعیان علی را پرورش داده که باسواد بوده و در اخر هنگام مرگ هم تقاضای قلم برای نوشتن کرده …بیسواد بوده توهین به شعور انسانهاست.مسلما برای انسانی باورمند به خرافات دینی وقتی رفتن محمد با الاغ به اسمان هفتم(کجاست معلوم نیست)و شق القمر و حاملگی بدون اسپرم زن و شقه کردن نیل و از این //////// قابل قبول باشد تفسیر امی به بی سواد حرف پیش پا افتاده ایست.عده //// و عده ائی هم نان جهالت ابلهان را می خورند و این دور تسلسل ادامه دارد.

     
  62. تعبیر “او هم مسلم نبود” که از مرحوم آیت الله خمینی نقل می شود بمعنای دقیق کلمه در کافر بودن یا مسلمان بودن اشخاص نبوده است ،اینهم از نکاتی است که مخالفان آقای خمینی بدون فهم دقیق مراد او صرفا اقدام به هو و جنجال کرده اند ،یکوقت می گویند فلانی (مثلا همین مزدک در این سایت) مسلم نیست و مسلمان نیست ،این بمعنای دقیق کلمه است یعنی مزدک کافر به اسلام و رسالت پیامبر اسلام است ،یکوقت گفته می شود فلانی مسلم نیست یا ملتزم به احکام اسلام نیست ،که این غیر از اراده این است که او کافر اصطلاحی است ،این تعبیرمرحوم آقای خمینی در مورد مرحوم محمد مصدق نیز از این قبیل دوم است و مقصود ایشان باز می گردد به حیطه برداشت و تفسیر از متن اسلام ،و اینکه آن اسلام سیاسی که ما می فهمیم و آنرا از سیاست و امر حکومت جدا نمیدانیم را او معتقد نبود ،در واقع باطن این تعبیر بازگشت به این می کند که محمد مصدق در عین مسلمان بودن بمعنای اعتقاد بمفاد شهادتین و عمل بدستورات تعبدی اسلام مثل نماز و روزه و حج و اداء خمس و زکات و اعتقاد به اصول و فروع دین اسلام،برداشت حکومتی و سیاسی که ما از اسلام را داریم نداشت ،پس تعبیر او مسلم نبود در گفتار آقای خمینی بازگشت می کند به برداشتی تاویلی و تفسیری از اسلام و حکومت اسلامی در چهار چوبه مقررات شرعی که در کتاب و سنت آمده است و آقای خمینی بعنوان یک مرجع تقلید از آن دریافت هایی دارد و مساله ولایت فقیه که تز مورد قبول ایشان است ،نه اینکه مصدق مسلم نبود یعنی مصدق نماز نمی خواند و روزه نمی گرفت و وجوهات نمیداد و در یک کلمه کفر اصطلاحی مورد نظر ایشان نبوده است.
    …………
    امان از ////////////////////!واقعا که تنها یک آخوند می تواند چنین ////////////// را ببافد.

     
    • مزدک گرامی
      اون قسمت اولو که خوندم اول گفتم مزدک چه اراجیفی بهم بافته بعد که پایین زیرنویس رو خوندم فهمیدم احتمالا شخص دیگه ای که باید سید مرتضی باشه همچین مهملاتی به هم بافته!!واقعا این بابا بقیه رو چی تصور کرده؟!!فقط یه آخوند می تونه اینجوری سفسطه کنه!

       
  63. جناب سید مرنضی..بنده هم متقابلا همین تذکرات را به شما دارم.در ضمن وقتی شما مرتب از موافقان و مخالفان حکومت دینی صحبت میکنید و مثلا انتقاد بنده را به مخالفت به حکومت دینی مربوط می کنید محبورم یاد آور شوم که حکومت دینی یک موضوع وهمی و ناشناس است و انتقادات امثال بنده به مشکلات جمهوری اسلامی و اجرای قانون اساسی و تاثیر آن در سرنوشت ایران و ایرانی است. گفتن “مخالف حکومت دینی” در فرهنگ مصطلح ،یعنی تلاش در متهم کردن منتقد به بی دینی و در حقیقت عوض کردن صورت مسئله از انتفاد به الحاد و این امر اخلاقی نیست.
    توصیه دیگر بنده هم این است که شما با این دقتی که در کلمات دارید سعی کنید در بحث از مفاهیمی استفاده کنید که قابل درک طرفین باشد نه با مفاهیم دلبخواهی که بعدا بفرمائید منظورم این نبود. منظور شما چیزی است که بیان میکنید و ما داری علم غیب از نیت شما نیستیم…موفق باشید

     
    • یاران گرامی درود.بنظر من اینکه هنوز هستند انسانهای نیک نفسی که باور دارند بحث با اخوند می تواند به نتیجه ائی برسد به این معنی نیست که آخوند تغییر جهت داده بلکه چنین انسانهائی ذاتا نمی توانند قبول کنند که کسانی خود را انسان بدانند و ////باشند!

       
  64. این روزها که سالگرد سرنگونی رژیم سابق است، موضوع آشتی مّلی هم طرح شد که هر چند طّراح آن توضیح دقیقی در مورد آن نداد، حاکمیت بی منطق هم بدون سئوال از ارائه کننده، ضمن مخالفت با این حرف ،عملا هم وجود آنرا تائید کرد.
    اما واقعا اگر در این شرایط بخواهیم آشتی ملی داشته باشیم باید روی چه چیزی با هم توافق کنیم تا بنیان یک کینه ورزی احمقانه که این مملکت را در سراشیبی سقوط قرار داده است را بتوانیم از سر راه برداریم.
    بنظرم اولین شرط آشتی ملی که خود رهبر هم به ناچار چند بار بطور شفاهی هم آنرا تکرار کرده است این است که ما و همه مردم ایران از صدر تا ذیل با هم توافق کنیم که “میتوانیم با هم موافق نباشیم” و بخاطر این عدم موافقت با هم تنبیه نشویم. اگر ما بر روی همین اصل با هم توافق داشته باشیم مشکلات ما بتدریج کم خواهد شد و می توانیم بسیاری از خطرات را از سر راه این مملکت بر داریم. یعنی بخشی از مردم ما حق دارند که به روند اداره امور اعتراض داشته باشند و این اعتراض را با ادبی کامل و بودن مراحمت مطرح کنند و دنبال آنرا بگیرند.
    ما اگر بر روی این اصل توافق کنیم همگی می توانیم با هم در راه پیمائی 22 بهمن با سر بلندی شرکت کنیم و در مقابل پلاکاردهای مختلسین، ما هم پلاکاردهای خود را که حاوی بندهائی از قانون اساسی است بر سر دست بلند کنیم و تذکر و یا فتوای مرحوم آقای خمینی را که در بدو وردود به کشور بطور صریح و بدون پرده پوشی اعلام کرد که گذشتگان چه حقی داشتند برای ما تعیین تکلیف کنند را بر سر میدانهای شهر به نمایش میگذاشتیم و بعنوان انسانهای متمدن، خواستار آن میشدیم که تا 22 بهمن سال بعد خودمان تصمیم بگیریم که آیا نظر گذشتگان ما در مورد تصویب این قانون اساسی و یا تظام حکومتی درست بود یا نه؟..موضوع به همین سادگی ودر عین حال دردناکی است.

     
  65. هیات ایرانی برای ‘اعلام شرایط’ سفر حج به عربستان می‌رود.
    مش قاسم: اولا این یه هیات/* آخوندیه، همینا درآمدشون از این کار در میاد. دوما، قربون زبون فارسی و امثال بی مثال آن، یکی رو به ده را نمیدادن ……… تو میری که به اونا بگی شرط اومدنت چیه؟ به این میگن خالی بندی آخوندی/اسلامی!

     
  66. وزوزیر/* ارشاد: اجازه برخورد محلی با موسیقی را نمی‌دهیم.
    مش قاسم: همینکه تو اینو گفتی اون یارو تو مشهد یه شیشکی گنده واست در کرد. حکومت/* اسلامی همینه دیگه! تو هم واسه یه مشت رانت دولتی واسه خودت و فامیل زیر سیبیلی در میکنی. همه با هم! (با لهجه نجف)
    /*: ک

     
  67. من به ان پچه هایی که در این سایط مینویسنت و مثل من نوکر رهبری هستن مانند سدمرتضی و انارشیست و مسلم خسه نباشید میگویمو خیلی از انها تشکر دارم که همه جا حسین وار در مقابل دشمنان نظام و رهبری حاضر هستند و اغتدار نظام و رهبری را حفص میکنند و اجازه نمیدهند یاوه گویان انها را تضعیف کنند وبا حظور بسیجی وار خود پشت امریکا را به لرزه وادار میکنند. همه دشمنان رهبری و نظام بدانند که ما نوکرهای رهبر هیچگاه اجازه نمیدهیم پایه های انقلاب سست شود و من و سید مرتضی و انارشیست و مسلم و بقیه تا خون در گردن داریم تابع ولایت و نوکر بی چون و چرای رهبر باقی هستیم و این خیال باطل که ما صحنه را خالی بزاریم را به گور خواهید زیرا ما یک جان داریم و انهم فدای یک تار موی نظام است و نوکری رهبر برای ما افتخار است بکوری چشم امریکا.خسه نباشید دوستان همیشه درصحنه نظام اسلامی ما.

    ———

    بازهم شوخی دوستان

    .

     
    • دستمال و لُنگ تازه بدم خدمتتان! چفیه هم دارم، عراقی اصل و متبرک شده! آخه اونی که هی باهاش //// دیگه پوسیده.
      این تنها کاریه که میتونم برای یک نوکر واقعی رهبر انجام بدم.
      خدا قوت

       
  68. آقای خاتمی آشتی ملی را پیشنهاد کرده

    خاتمی یک بار دیگر // //// باغ را با خیش حکمت شخم کرد
    گفت از زیر عبا با دلبری //// آشتی ملی را پیشنهاد کردبه رهبری
    گفت کز آحاد ملت صبح و شام//// ناسپاسی رفت بر اصل نظام
    بی گناه و بی گناه و بی گناه //// ظلم ملت خورد بر فرق سپاه
    زیر جور ملت نا سازه گار //// پاره شد پوتین به پای پاسدار
    زیر ضرب ظلم مردم بر بسیج//// شد خدا سر گشته و دین گیج و ویج
    ملت ایران خارج از خیره سری//// شرم سار است از نظام و رهبری
    اینک آشتی ملی پیشنهاد کرده ام//// تا ظلمها نشود بر نظام و رهبری

     
  69. با درود به نوری زاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : لطفا به خبر زیر توجه بفرمایید

    به گزارش سرویس حوادث”جام نیـوز”، یک سگ از نژاد هاسکی از شدت گرسنگی خودش را از طبقه آخر یک برج به پایین پرتاب و خودکشی می کند.

    این سگ بی گناه را در پنت هاوس یک برج بلند در الهیه نگهداری می کردند که در پی مسافرت اهالی منزل حیوان از گرسنگی خودش را از طبقه ۱۷و آخر برج به حیاط پرتاب کرده و کشته شد.

    این خبر نشان از چه میدهد در مملکتی که زمین وآسمان دست دردست یکدیگرداده اند و انواع واقسام بلایا را بر سر ایرانیان تل انبار میکنند (( البته اگر مدیریت صحیح داشتیم همه اش نعمت بود )) این خبر کشته شدن یک سگ چه دردی را دوا میکند ؟ بله دردی را دوا نمیکند فقط میرساند که این نوکیسه گان تازه به دوران رسیده از چه قماشی هستند و برای چشم هم چشمی یک حیوان زبان بسته که بسیار زیبا و از نوع چشم آبی هم بوده را به خانه می آورند و در زمان مسافرت اصلا فکر نمیکنند که این حیوان بازیگوش و حتما گرسنه چه کار کند به کجا پناه ببرد واقعا شرم بر شما ارازل که نام خود را انسان نهاده اید . اگر این انسان نما ها در اروپا و یا امریکا زندگی میکردند حتما مورد محاکمه قرار میگرفتند .ولی در وطن عزیز ما ایران هیچ . یک سگ کمتر . واقعا که .

     
  70. حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة ، سلام علیکم ، ضمن آرزوی تندرستی و سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، شاهد ، بشیر و نذیر . حسین شریعتمداری نماینده تام الاختیار ولایت مطلقه فقیه در روزنامه کیهانِ ” قلیل المطالعه ” که از مستقیم از بیت المال هزینه میکند و در روزنامه ای که به واسطه ی ایشان به رهبری نظام تعلق دارد ، اوائل اتفاقات سال 1388 با عکسی که سریعاً از خانواده ی ” ژاله صانع ” دریافت کرده بود ،کارت هویتی را از شهید ” ژاله صانع ” چاپ کرده و حتی مصاحبه هایی در صدا و سیما مبنی بر اینکه شهید صانع به عنوان ” بسیجی شهید ” و این شهید را نفوذی روزنامه کیهان در دانشگاه معرفی میکرد و بعد از مدتی که آب از آسیاب کیهان باز ماند ، دیگر هیچ نگفت و هیچ دفاع نکرد . حضرت آیت الله نوری زاد ، آیا رهبری نظام نمی بایست از این نوع آبرو ریزی و ” کلک زدن ” و ” حیله بازی ” در اَمر ” شهید سازی ” افراد توسط این شخص ، نماینده ی خود را شدیداً مؤاخذه و تنبیه نماید ؟ الحقر ___ مبشّر

    ————

    درود مبشر گرامی
    پرسش شما همزمان خودش یکجور پاسخ است. دوست گرامی، این همه دامت برکاته برای من می نویسید لااقل پرسشی درخور مطرح کنید و وقت آیت اللهی ما را نگیرید.
    با احترام

    .

     
  71. در قوانین مشروطه شاه باید سلطنت کند و نه حکومت (که من اشتباه نوشته بودم). مجلس قانونگذار کشور است و قوه مجریه مجری قانون.قوای سه گانه از هم مجزاست و شاه جز سمبلی در حقیقت بیش نیست و قدرتی ندارد و حق دخالت در سیاست را هم ندارد.

     
    • مزدک گرامی…به ساسان و من پند واندرز دادی که امروز مشکل ما این حکومت آدمخوار است و نه شاه و مصدق. من هم پذیرفتم. اما باز که خودت رفتی بالای منبر. ول کن زلفشو!!!!!

       
      • علی گرامی من چون این جمله را قبلا اشتباه نوشته بودم و سید مرتضی هم به ان اشاره کرده بود درستش را اینجا اوردم با توضیح کلی درباره قوانین مشروطه. والا همانطوریکه قبلا نوشته ام و شما هم اشاره کرده اید من اصلا مطرح کردن این بحثهای اختلاف برانگیز را در این شرایط بین مخالفین رژیم درست نمی دانم.چون بجائی نمی رسیم و موارد اختلاف انچنان در اذهان گروهای مختلف رسوب شده که تغییر ان سخت تر از تغییر عقیده سید مرتضی نسبت به نان دونی اسلامی برای این جماعت است.

         
      • ما مثل اینکه هنور متوجه صورت مسیله نشده ایم. در کشور ما هیچ اتفاقی نیافتاده است. نیرو های موجود در تاریخ ما بهم پیوسته اند و یک حکومت منسجم درست شده است. یعنی شاهنهنشاهی روحانیت و قدرت خارجی. ملت هم هیچ نقشی ندارد. حالا باید ما به عنوان ملت خود را تحمیل کنیم. اگر خودمان هم بپذیریم که هیچیم آنها تا هزار سال دیگر بر ما حکومت میکنند.همه باید ابتکار کنند. شما اگر یک معلم ساده در یک روستا هستید میتوانید دست به نافرمانی مدنی بزنید. آنچه را آنها میخواهند به دانش آموزان یاد ندهید. اگر استاد دانشگاه هستید. سرفصل های تحمیلی آنها را نپیذیرید. از دانشگاه ها خبر میرسد که تمامی دانشگاه ها آنچه را مقام معظم خربری به عنوان نقشه علمی کشور تحمیل کرده است هیچ یک از دانشگاه ها نپذیرفته اند هیچ کس اجرا نکرده است. این است راه حل نهایی. ما باید خود را بعنوان یک ملت آشکار سازیم. دل همه ما با هم است. صف دیکتاتور ها طولانی است داوطلب برای آن زیاد است ما نباید زیر بار زور برویم. روحمان را نباید به آنها بفروشیم.

        روسپسان هم میدانند. آنها همواره میگویند شما میتوانید جسم ما را بدست آورید روحمان را هر گز

         
  72. صانع ژاله یکی از شهدای سال 88 بود که در مورد او حرف و حدیث هم بسیار بود. از کسانی که میخواهند در مورد او بیشتر بدانند دعوت میکنم به این دو لینک سری بزنند:

    http://www.radiofarda.com/a/f7-victimes-of-88-sane-jale/24904806.html
    https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D8%A7%D9%86%D8%B9_%DA%98%D8%A7%D9%84%D9%87
    اینهم یک فایل صوتی که نمیدانم امکان آپلود دارد یا خیر، اگر نه از همان ایران فردا دانلود کنید.

     
    • جناب آنارشیست میشود بفرمایید کدام طرفی هستید ؟

       
      • این حرف و حدیثا بازی اطلاعاتیه. بنظرمیرسه این شخص داره در همبستگی مردم اخلال ایجاد میکنه: گاهی به نعل، گاهی به میخ!!!!!!!!!!!!!

         
    • شرم کن آنارشیست از تکرار گفتار نکبت بار ساخته و پرداختهٔ ذهن بیمار حسین شریعتمداری بازجو و شکنجه گر‌ در باره صانع ژاله با این گفته (…” که در باره او حرف و حدیث بسیار است = هذیان‌های حسین بازجو).

       
  73. “آشتی ملی” !!. بعد از آنکه خمینی سرانجام توانست جمهوری اسلامی را بر قرار کند وهر چه مخالف و معاند و معارض را مقتول و سرکوب و منکوب کند یا فراری دهد حالا میبایست جامعه را اداره میکرد. اما چگونه ؟ علی القاعده در حکومت اسلامی این بزرگان و ریش سفیدان (آیت اله ها) ی حوزه ها هستند که مدعی زعامت میشوند. نمبشود که به حساب و اعتبار آقایان (بخصوص آنموقع که هنوز بیشتر مردم در توهم پاکدامنی روحانیت بودند) حکومتی را برقرار کرد و خود آنها را کنار گذاشت. اما خمینی میدانست و میگفت اینها (بخوانید اصولگراهای فعلی ) از عهده اداره یک نانوائی هم بر نمیآیند.! پس این تعارض را چگونه باید حل کرد اداره جامعه مستلزم وجود یکعده بورکرات متخصص در شاخه های مختلف است در صورتی که در حوزه های علمیه !!، نشانی از الفبای هیچیک از تخصصهای مورد لزوم وجود ندارد. در اینجا بود که کسانی (بخوانید کارگزاران آنموقع و اصلاح طلبان فعلی ) پیدا شدند و تسبیهی بدست گرفتند و ریشی گذاشتند و گفتند ما متخصص مکتبی هستیم که البته در غالب موارد در هر دو مورد دروغ میگفتند نه عقیده ای داشتند و نه تخصصی که اگر آنموقع جوان بودند و نمیدانستند با ادعای متخصص مکتبی چه مقدار دروغ به خورد جامعه میدهند حالا که زمانی گذشته و تجربه ای حاصل شده بخوبی میدانند. در دوران خمینی و سپس عمدتا در دوران سردار سازندگی و اصلاحات این متخصصین مکتبی بودند که سررشته کارها را به دست داشتند. اساس اعتقادات دینی باور بوجود عناصریست که قابل تجربه و آزمایش نیستند و برعکس آن شالوده علوم وکاربردش که تخصصها باشند بر اساس تجربه و آزمایش است. مغزی یا فردی که تخصصش قرار است تا حد مثلا اداره یک وزارتخانه یا سازمان بزرگی از مملکت باشد ، ممکنست بصورت کلی و با ابهام اعتقاد به خدا و قیامت داشته باشد اما اگر بگوید که مثلا اعتقاد به ولایت تکوینی دوازده امام داشته و منتظر ظهور امام زمان است مطمئن باشید اول به خودش دروغ گفته و سپس به دیگران. نطفه آغاز تمام دغل بازیها ، ره صد ساله را یکشبه طی کردنها ، بی ضابطه و بی قانون بار بستنها و … در همان دوران خمینی آغاز شد. بسیاری از پروژه ها که توجیه اقتصادی نداشت در دوران سازندگی بخاطر جنبه مکتبی کارگزاران و با فشار امام جمعه ها اجرا شد.چاههای عمیقی که بدون ضابطه در تمام مملکت زده شد و ساخت سدهائی که بدون مطالعه کافی به اجرا درآمد. یادم است رفسنجانی رئیس جمهور یکبار در نماز جمعه میگفت : ما که بنا نیست کمونیستی باشیم بنابراین فعالیت سرمایه در کشور ما آزاد است (آنموقع هم قیمت نفت بالا بود و هم خوب فروش میرفت) پس چه بهتر که صاحبان این سرمایه ها افراد مکتبی وحتی از حوزه ها باشند. فهمیدیم چگونه مکتب به پول کانال میزند. این دیگر سرمایه نیست بلکه مکنت رانتی همراه مکتب است . اما فقط مکتب آنهم از نوع اصلاح طلب و اصولگرا ؟ پس ما سران سپاه چی ؟ ما را فقط برای از بین بردن مخالفین و رساندن شما به پول و قدرت میخواستید؟ سهم ما چی؟
    اصلاح طلبان که مثلا متخصصین مکتبی بودند. از آنجا که هنر تجمیع دو نیروی کاملا ناسارگار تخصص و مکتب را در درون خود بصورت سطحی موقتا بهم آمخته بودند شعارهای عوامفریبانه خوب میدادند و مشکل آنها نیز از همین جا بود. اسیر شعارهای خود بودند و در نتیجه نمیتوانستند فضای جامعه را بسته و امنیتی کنند. به این حرف همین اواخر آقایان توجه کنید که میگویند ما در دوران خاتمی اشتباه کردیم و زیادی چپ روی کردیم منظورشان این است که بیجهت یا زیادی اجازه دادیم که روزنامه ها هرچه بخواهند بنویسند. در واقع فعالیت بخش مکتبی اقایان اصلاح طلب کم بوده است این دروغ و تضاد درهم آمیختگی مکتب و تخصص را تا کی و کجا میتوان ادامه داد و نگهداشت؟. مضافا بر اینکه خودشان هم در دوران کنونی بی پرده تر شده و زیاد التزامی به مکتب نشان نمیدهند. این تصور که ادامه حکومت اصلاح طلبان و ازدیاد قدرت آنها به قیمت افول قدرت اصولگرایان و کم رنگتر شدن دخالت مکتب در حکومت خواهد بود بدیهی است و اصلاح طلبان هم تا حدودی برای جلب افکار و آرای مردم آنرا بروز میدهند. و بدیهی است که رهبر انقلاب برای حفظ مکتب و انقلاب اسلامی به آنها اعتماد نکند. آیا با وجود دخالت مکتب در حکومت و قانون اساسی موجود اصلاحات امکانپذیراست ؟ این سئوالی است که اصلاح طلبان از پاسخش طفره میروند و همچنان دروغ و دوروئی را ادامه میدهند و به زبانی هم میگویند این دو روئی عین اصلاحات است!. مشکل دیگر کار اینها این است که از درون مردم و جامعه توسط یک ساختار مدنی مثل حزب نجوشیده اند. بلکه باندی از قدرت و هزار فامیلی بوده وهستند که از همان ابتدای انقلاب با اعمالی نظیر اشغال سفارت آمریکا و مخالفت با دولت بازرگان و هوچیگری شکل گرفتند . حال در راسشان چهره ای مانند خاتمی یافته اند که بیانیه “آشتی ملی” سردهند!. تا کی میتوان در خلوت هم حتی بخود دروغ گفت ؟ اساس این مملکت شده است دروغ همه دم از اعتقادی میزنند که وقتی به حیطه عمل میرسد باور کردنی نیست . من که شک دارم بجز عده ای عوام حتی آیت الها عقیده به این اصول داشته باشند. اعتقادات جامعه را که نمیتوان در یک نقطه نگهداشت. برای حفظ ان بخش از معتقدین جامعه هر روز باید پروبال بیشتری به خرافات داد. جمکران را وسعت داد ، امامزاده ها را بیشتر کرد ، مانع روشنگری و رسانه های عمومی شد ، در صدا و سیما بیشتر از معجزات و کرامات گفت وفتوای حرام بودن اینترنت پرسرعت داد. در این اوضاع وانفسا “اشتی ملی” کی با کی ؟
    اصولگرایان که مانیفست آنها پیروی از اصول اعتقادات حوزه ها و آیت آله ها میباشد نهایتا توانستند در دوران احمدی نژاد قدرت مجریه را نیز قبضه کرده و چنان کنند که شاهد بودیم . آن چنان که رهبر هم نتوانست دیگر به ادامه کارشان رضایت دهد. بورکراتهائی که خود را منسوب به این جریان کردند دیگر ختم شیادی و دغل بودند انچنان که در سازمان ملل نور دیدند و در عین حال اختلاسهایشان آنچنان شهرت جهانی پیدا کرد که بی سابقه بود.

     
  74. هر موقع اسم “دولت آشتی ملی” یا “آشتی ملی” میاد منو یاد زمان اولیاحضرت قَدَر قدرت محمد رضا شاه پهلوی و اواخر سلطنت با شکوه 2500 سالۀ شاهان می اندازه. یعنی بالاخره سال پایانی حکومت دیکتاتوری آخوندیسم هم نزدیک شد؟! شایدم رهبر و ولی فقیه یگانۀ جهان اسلام و تشیّع حضرت آیت اله الامام الخامنه ای دامت برکاته و مد ظله عالی ( همگی یک صلوات عنایت کنید ) بخاطر ترس از اینکه با قبول این امر باید یواش یواش فاتحۀ حکومت ولایت فقیه را بخواند، از پذیرش آن سر باز میزند؟! شایدم هنوز فکر میکنه چون هیچ بخاری از مخالفان نظام در داخل کشور بلند نشده و شهر شلوغ نشده، صحبت از آشتی ملی معنی ندارد. آخه یکی نیست به این رهبر متوهّم و دشمن طلب بفهماند که ” بی شعور! وقتی شهر شلوغ شد و بخارها به هوا برخاست دیگه صحبت از آشتی ملی دیر شده و آن موقع است که کشتار شروع میشه و ایران میشه صحنۀ درگیری و انتقام گیری. احمق جان! الان باید نشان بدهی که چهار چنگولی به حکومت نچسبیده ای. فکر کردی امروز که توی چند تا کشور داری خودی نشان میدی دیگه هیچ کس جلو دارت نیست؟ خطر اصلی نه بیرون که داخل کشور است. حرکتها، صحبتها و عملکرد این چند سال اخیر بعد از سال 88 نشان داد که تو هم به عاقبت دیگر دیکتاتورها گرفتار خواهی شد، آنها هم تا آخرین لحظه باور نداشتند خواهند رفت. تو هم اینگونه فکر میکنی. شانس بیاری که به مرگ طبیعی بمیری و گرنه مرگی خفت بار در انتظارت خواهد بود و باید پاسخگوی جنایات بی شمارت باشی و یا اینکه فرار را بر قرار ترجیح بدی.”
    افراد زیادی از نپذیرفتن طرح آشتی ملی توسط مقام عظمای ولایت خوشحالند و برای آن درگیری ها لحظه شماری میکنند؛ که خط پایانی میشه برای دیکتاتوری ولایت فقیه و از این بلا تکلیفی چندین ساله نجات پیدا میکنند، همان که بر سر دیکتاتوری پهلوی آمد. شاه احمق هم دیر هنگام به فکر آشتی ملی افتاد و توصیه هایی که در چند سال قبل از سال 57 به او شده بود را جدی نگرفت. امیدوارم که حکومت دیکتاتوری آخوندی هم، به رسم معمول در خاور میانه، که بیشترین زمان حکومت دیکتاتورهای منطقه، نهایت 40 سال است ( البته رکورد دار “معمر قزافی” رهبر لیبی بود که او هم ادعای رهبری جهان عرب و قارۀ آفریقا را داشت )، تا دو سال آینده به فنا برود. از آنجا که عدد چهل در ایران از اعتبار بالایی برخوردار است و مورد احترام، امیدوارم که دیکتاتوری آخوندیسم هم به یُمن این عدد در سال 1397 به پایان برسد.
    انشاءاللللللللللللللّه ( اینم یک انشاءاله غلیظ، با تشدید و کشیده… به کوری چشم ضد دینان و نژادپرستان و وطن فروشان محترم داخل سایت )
    آشتی ملی به سبک شاهنشاه آرایامهر:
    در پی برکناری جمشید آموزگار از سمت نخست‌وزیری، در روز ۵ شهریور ۱۳۵۷ جعفر شریف‌امامی با شعار «دولت آشتی ملی» و با اختیارات تام از سوی شاه به مقام صدارت رسید. شریف امامی با ایراد چند نطق و اعلامیه، مخصوصاً نطق معروف «من شریف‌امامی بیست روز پیش نیستم» ضمن اعلام وابستگی خود به خاندان روحانیون از ملت خواست تا برای تشکیل «دولت آشتی ملی» بپا خیزند. وی در اولین نطق خود گفت: «دولت تمام سعی خود را مصروف به ایجاد نظم و امنیت کشور خواهد نمود و کوشش خواهد کرد بین طبقات ملت تفاهم به وجود آورد و در حقیقت دولت یک دولت آشتی ملی خواهد بود که تمام تلاش خود را به کار خواهد برد وسایلی فراهم کند که همه طبقات آشتی و تفاهم داشته باشند.»

    شاه هم، در همین راستا پس از جلسۀ معرفی وزرای کابینۀ شریف ‌امامی بر تعظیم به شعائر دینی تأکید کرد و گفت: «چیزهایی که خیلی مورد توجه است، یکی از بین بردن گرفتاری‌های مردم مثل اصناف که توجه عاجل دولت را می‌خواهد و موضوع دیگر که اصلاً قابل بحث نیست، تعظیم شعائر اسلام که در صدر همه چیز قرار می‌گیرد.» وی همچنین مواردی مانند مبارزۀ دائمی با فساد، رسیدگی به وضعیت معلمان، رسیدگی به وضعیت دانشگاه‌ها و آزادی مطبوعات را به عنوان وظایف دولت شریف ‌امامی اعلام کرد. ( قابل توجه آنان که شاه دوست هستند )

    شریف‌امامی در ابتدا برای جلب نظر مردم به چند اقدام از قبیل تغییر استانداران، تغییر تقویم شاهنشاهی به هجری شمسی، برکناری وزیر دربار و دادن امتیاز به کارمندان، اعطای آزادی به مطبوعات و رادیو تلویزیون برای نشر حقایق، دادن امتیاز به کارمندان، عزل مدیران نالایق و انحلال حزب رستاخیز و تعطیل مراکز فساد، قمارخانه‌ها و نظایر آن نیز اقدام کرد، اما این اقدامات ثمری نداشت. ( من که خوب یادمه صدا و سیمای اون روزها دقیقاً مثل امروز عمل میکرد و اخبار حقیقی را سانسور میکرد )
    تلاش شریف‌امامی در تغییر مسیر انقلاب از “امور سیاسی” به “امور رفاهی و فرهنگی” بی‌نتیجه ماند و مردم به مخالفت با او پرداختند. وی در دومین هفته از صدارت خود با برقراری حکومت نظامی در تهران و ۱۱ شهر دیگر کشور و سپس کشتار مردم تهران در میدان ژاله(میدان شهدا) در روز ۱۷ شهریور چهرۀ اصلی خود و «کابینۀ آشتی ملی» را نشان داد.

    شریف‌امامی سرانجام در پی گسترش اعتراض‌ها به عملکردش در تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۵۷ استعفا داد و جای خود را به دولت نظامی ارتشبد غلامرضا ازهاری سپرد. شریف‌امامی ثروت زیادی در دوران حیات خویش اندوخت و به گفتۀ یکی از نزدیکانش به نام احمد شیبانی، وی هنگام خروج از ایران در بهمن ماه ۵۷، ۱۷ میلیون دلار به حساب خود در خارج از کشور واریز کرده بود. شریف‌امامی در روزهای اوج‌گیری انقلاب و پیش از ورود امام به ایران به انگلیس پناهنده شد و بعد از چندی به آمریکا رفت. او سرانجام در سال ۱۳۷۸ در سن ۸۷ سالگی در نیویورک در آمریکا به درک واصل شد. ( این شریف امامی اینهمه پول با خودش برده، حالا حساب کنید شاه چقدر برده… یه هواپیمای بوئینگ پر از غنائم بدست آمده از چپاول مردم ایران به همراه صدها میلیون دلار پول که در حسابهای مشترک با راکفلر و کسینجر داشت و حسابهای جداگانۀ اعضای خاندان )

    خاک بر سر کسانی که هنوز از خواب بیدار نشدند و بدنبال برقراری نظام شاهنشاهی هستند و منتظر شرفیابی رضا پهلوی!

     
    • آنارشیست وقعا ثابت کردی که یک /////////////// هستی یکی به نعل میزنی یکی به میخ من فکر میکنم که از جسد بی نهایت برخاستی و در کالبد آنارشیست فرو رفتی آدم متوهم سی وهفت سال دزدی آخوند ها و رجالگان در پناه آخوند ها را مشاهده میکنی بیکاری روزافزون و فقر وفلاکت رانت خواری و بیدردی مسئولین کاملا مسلمان و میلیاردر را میبینی و باز فکر میکنی که شاه و یا حکومت قبل باعث این نابسامانی ها است متوهم کبیر مثلا به خامنه ای تاخته ای ؟ آیا جرئت و شهامت یک ثانیه نوری زاد در وجود توی متوهم هست که به درب بیت العنکبوت بروی و فریاد بکشی ؟ توهمان بهتر است که به پشتیبانی سید مرتضی که نمیدانم کجای ایران زندگی میکند مستظهر باش تا دعا هایت مستجاب شود البته اگر آقا مرتضی مستجاب الدعوه باشه ! که نیست !

       
  75. من به ان پچه هایی که در این سایط مینویسنت و مثل من نوکر رهبری هستن مانند سدمرتضی و انارشیست و مسلم خسه نباشید میگویمو خیلی از انها تشکر دارم که همه جا حسین وار در مقابل دشمنان نظام و رهبری حاضر هستند و اغتدار نظام و رهبری را حفص میکنند و اجازه نمیدهند یاوه گویان انها را تضعیف کنند وبا حظور بسیجی وار خود پشت امریکا را به لرزه وادار میکنند. همه دشمنان رهبری و نظام بدانند که ما نوکرهای رهبر هیچگاه اجازه نمیدهیم پایه های انقلاب سست شود و من و سید مرتضی و انارشیست و مسلم و بقیه تا خون در گردن داریم تابع ولایت و نوکر بی چون و چرای رهبر باقی هستیم و این خیال باطل که ما صحنه را خالی بزاریم را به گور خواهید زیرا ما یک جان داریم و انهم فدای یک تار موی نظام است و نوکری رهبر برای ما افتخار است بکوری چشم امریکا.خسه نباشید دوستان همیشه درصحنه نظام اسلامی .

    ————-

    باز یکی از دوستان خواسته با ما شوخی کند.

    .

     
    • شوخی چیه آقا جان ( جناب نوری زاد ) شما فکرمیکنی که مسلمان بودن به ظاهر است نه آقاجان شما اگر به سخنان گهر بار امام جمعه اصفهان یا نصف جهان خوب توجه کنید ایشان میفرماید اگر کسی پیرو رهبر نباشد شیعه نیست بلکه مسلمان هم نیست ایشان آب پاکی را روی دست همه ریخته و میگوید بیش از یک میلیاردو دویست سیصد میلیون مسلمان کره زمین که اصلا پیرو رهبر نیستند اصلا مسلمان نیبستند و حتما چون دین دیگری هم ندارند لادین هستند و کافر پس خدا به فریاد این همه کافر برسد من فکرکنم که این نوکر رهبر نوکریش را نمیداند که چطور ثابت کنه باید ازایشان که باعث خنده شد تشکر کرد .

       
      • به به جناب مهرداد
        پارسال دوست امسال آشنا
        خوشحالم که لبت به خنده باز شد.
        بخند آقا جان بخند، که زمان زیادی ست خنده تبدیل به غم شده در این مملکت ویران و نفرین شده.
        بخند ولی به ریش مردم نخند. بخند ولی به اراجیف دیگران نخند. من پاسخ این رفیق با مزه، یا شاید هم خود دوم شما را داده ام. حتماً آنموقع هم نیشت تا بنا گوش باز میماند. نه؟!

         
    • آی گفتی، آی گفتی نوکر رهبر. خیلی وخت بود که با خودوم می گفتوم مگه نوری زاد نوکر های رهبر رو ممنوع الورود کرده به سایطش ، آخه آسید مرتظی وخت و بیوخت می گه این سایط مال معاندا و کافراست. نوکر رهبر من هم مث تو گفتم بیام جواب دندون شکنی بدم به این کافرا؟ بچۀ کجایی؟مال سایظ تسنیم هستی یا فارس؟تو این سایطا که همه نوکر رهبرن. باریک الله به تو که اومدی تو کافرستون تا حالیشون کنی چند چندند. اینا دل آقامون رو خون کردن به مولا. تو اومدی نوکر رهبر ، چاکر رهبر هم اومد. تا کور شود هر آنکه نتواند دید،، فردا پس فردا هم میگم بغیه بچه ها ژمیعن بیان سایطو آشغال کنن. خاک پای رهبر، چرک ناخون رهبر، فدایی رهبر، ذلیل رهبر ، سگ بیت رهبر، نمک خوردۀ رهبر، جاروکش رهبر، بچه ها نوری زاد جاعکس هم گزاشته ، همگی به ترف سایط نوری زاد با چفیۀ عربی

       
  76. امروز روز اتحاد و عمل است. به ندای هم میهنان درماندۀ خوزستانی و سیستانی و کردستانی و آذربایجانی پاسخ دهیم. امروز روز عمل است و منصور اصانلو هم میهنان آزادیخواه را برای اتحاد و عمل فرارمیخواند.

    https://www.facebook.com/mansour.osanlou/videos/673164599530621

     
  77. محمد نوری زاد

    درود دوستان خوبم
    دو سه شب پیش – درست پیش از بیانات رهبر که: ما آشتی نمی کنیم و قهریم، من با شبکه ی کلمه مصاحبه کردم در همین خصوص. جناب دکتر صادق زیباکلام نیز در این مصاحبه حضور داشت. شیب این مصاحبه به سمت صراحت رفت. جناب دکتر زیبا کلام هر آنچه را که نتوانست بگوید، من با صراحت گفتم. بویژه بخش پایانی سخن مرا حتما بشنوید. راستی آشتی ملی یعنی چه؟ پیشنهاد می کنم این مصاحبه را ببینید و بشنوید.
    محمد نوری زاد
    https://www.youtube.com/watch?v=9YRr5gapmRA&feature=share

     
    • چه منزجر کننده است انجا که به هنگام نیاز از واژه “ملی ” استفاده می کنند و در باقی اوقات انکار ملیت و ملت و تاریخ کهنش . سئوال اینجاست که آیا ان انسان بهائی مسلک هم جزئی از این آشتی ملی است؟ دگر اندیشی که قانون به اصطلاح اساسی این نظام را بر نمی تابد چه؟ دگر اندیشی که تفسیری غیر از حضرات از قانون اساسی دارد چه؟پس چیزی گه شیخ متضاهر اصلاحات طلب میکند سفسطه است ، مغلطه است و مانند هر فعل ریاکارانه دیگر مایه مجادلات دیگر. خدا قسمتش کتد آنچه در کهریزک به بازداشت شدگان رفت تا شاید درک بهتری از آشتی بدست اورد.
      آن چه ایشان طلب کرده اند اجازه ورود به کالسکه پر زرق و برق ریاست است و کیاست. سهم خواهی مودبانه ای در قدرت است که دیگران وجه المصالحه آن بوده وهستند. گدائی محبت است . این است و آن است و هر چه میخواهی بنامش اما محض رضای خدائی که قرآن به دهان محمد گذاشت ملیت ما را آلوده سهم خواهی خودت نکن . بی هویتان و آمده از نا کجا آباد تاریخ را چه به ملیت.
      روزگاری این قوم ساده نگر و سطحی بین جوشن حسین ابن علی را برازنده چه گوارا دیدند و شور حسینی را با تیپ چریکی در هم اویختند و بی دلیل ترین شورش تاریخ را رقم زدند و امروز هم میخواهند با همان ساده نگری، مصالحه بر سر دوام و قوام حکومت نکبت بارشان را به نام مصالحه ملی به خورد ملت بدهند.خدا رحم کرده ممنوع التصویر و مصاحبه است این سلطان حسین خان و گر نه شنونده چه ارجایفی باید می بودیم.

       
  78. رئیس/* سازمان/* بخور بخور به اسم مستضعفین گفت: نباید با دانشجویان انقلابی به خاطر ابراز یک حرف حق برخورد کرد در این صورت با تمام وجود از آنها دفاع خواهم کرد.
    مش قاسم: ولکن توی دهن بقیه دانشجویان به خاطر ابراز یک حرف میزنیم. به این میگن رافت اسلامی.
    /* : ک

     
  79. از ميان خبرها

    مهدی طائب: اگر دشمن به ما هجوم کند و بخواهد سوریه یا خوزستان را بگیرد اولویت با این است که ما سوریه را نگه داریم.
    – استراتژى هوشمندانه اى است. فقط يك ايراد جزئى دارد و آن اينكه اگر خوزستان به دست دشمن بيفتد ديگر پولى نداريم كه با آن سوريه را نگهدايم.

    آيت الله موحدى كرمانى: مردم به خاطر مشکلات اقتصادی از مذهب دست کشیده‌اند
    – پس يعنى حوزويان هم بخاطر بودجه ١٧٠٠ ميلياردى شان به مذهب چسبيده اند؟

    دادستان كل كشور: حکم اعدام زنجانی تا زمان استرداد پول‌ها اجرا نمی‌شود.
    – چه عالى، اگر تا حالا بابك نمى خواست پولها را پس بدهد، حالا ديگر به شوق اعدام شدن حتماً پس مى دهد.

    سانسور ۱۰ ساله آیت‌الله هاشمی در صداوسیما
    – دايره آنقدر كوچك شد كه مركزش هم بيرون افتاد.

    وزير ارشاد: اگر مسئولیت اجتماعی در جامعه شکل بگیرد فقر و بیکاری و مشکلات اقتصادی کم می شود.
    – فقط مردم يادشان باشد بعد از اينكه خودشان مشكلات خودشان را حل كردند بيايند دوره بعد باز به ما رأى بدهند.

    جريمهء رانندگی در حالت مستی با مبلغ ٤٠٠‌هزار تومانی، بیشترین مبلغ برای یک تخلف رانندگی در ایران است.
    – چه كشور قانونمندى، حالا فقط مانده تعيين جريمهء كسانى كه در حالت مستى از قدرت، با ترمز بريده كشور را مى رانند، جريمه كه نمى شوند هيچ، ميليارد ها هم دلار گردش مالى شان است.

    برنامه امارات برای ساخت اولین شهرک مسکونی در کره مریخ
    – كاش بجاى مريخ، اين دست آب شهرهاى جنگزده ما را مى ساخت. آخر نظام ما خيلى عيالوار است. عيالات داخلى اش با اختلاس و عيالات خارجى اش در عراق، لبنان و سوريه با خرده فرمايشهايشان قلوه پولها را در آورده اند.

    صادق زیباکلام: روح هاشمی‌رفسنجانی از ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای باخبر نبود
    – چه كلام زيباى صادقانه اى!

     
    • صادق زیباکلام: روح هاشمی‌رفسنجانی از ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای باخبر نبود.

      درست ميگه، روحش با خبر نبود، ولي خودش با خبر بود!

       
      • ملیجک گرامی روحش با خبر نبود ولی دستش توکار لت و پار کردن دگراندیشان بود!من بارها گفته ام که تفاوت آخوند تنها در سیاه و سفید بودن است.

         
    • سخنگوي بيت رهبري اعلان كرد كه زير اب كردن هاشمي با موافقت و رضايت كامل خودش انجام گرفت. ايشان بعنوان رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، تشخيص دادند كه رفتنشان به زير اب، براي مصلحت نظام ضروريست!

       
    • خانم آنیتا

      ریتم و منطق گفتاری شما در انعکاس اخبار و تاویل و جابجایی آنها و اضافه کردن تعبیرات تمسخر آمیز ،تفاوت ماهوی با ریتم و منطق گفتاری “مش قاسم” ندارد ،نکند مش قاسم سایت هم خود شما خانم هنرمند و چند وجهی این سایت هستید که هیچگاه موتورتان خاموش نمی شود؟! نروید به موضع انکار زیرا مقارنت های کلامی شما با کلام یکنواخت مش قاسم و دفاع حماسی شما در پست قبل از “کاف” های معروف مش قاسم ،بنظر نمی رسد اموری تصادفی و از قضایای اتفاقیه منطقی باشد! حالا مورد سارا فرام فرانکفورت را بشما تخفیف دادیم! می شود بگویید چرا آی دی آنیتا پیش و پس از دعوت آقای نوریزاد به “روشن کردن موتور” اینقدر غیر فعال و در عوض موتور آی دی مش قاسم اینقدر داغ و پر صدا در حال ویراژ است؟!

       
      • جناب سید مرتضی شما که یکی از مراجع عالیقدر حوزه و نظام هستید چرا خونتان را کثیف میکنید و به همه گیر میدهید اگر این خانم محترم از نظام کاملا ولایی شما دفاع میکرد حتما مورد مرحمت سرکار عالی قرار میگرفتند . سرکار خانم آنیتا شما چون دیر به دیر به این سایت کامنت میدهید و سید تاب مستوری شما را نداردند وبادیگر عزیزان اشتباه مبفرمایند شما لطفا به دل نگیرید . سید هستند ودل نازک .

         
      • تفتیش عقاید ممنوع.

         
      • بار دیگر سید مرتضی، نقش Hercule Poirot را دارد بازی می کند، جالب اینجاست که دائم هم به خانمها بند می کند ، چون توهماتش راجع به ساراخانوم نتیجه نداد ، نوبت به آنیتا خانوم رسیده، تکلیف من هم روشن است چون خواهر و آبجی ایشان ام هر از چندی مورد لطف و مهربانی سید قرار می گیرم !
        اما به خود می گویم: نیش عقرب نه از ره کین است/اقتضای طبیعتش این است.

         
  80. “35 نفر از روانشناسان آمریکایی رئیس‌جمهوری این کشور را یک بیمار روانی و فاقد صلاحیت برای ریاست‌ جمهوری دانستند.”
    Mental Health Professionals Warn About Trump
    اینهم آدرس اصلی در نیویورک تایمز:
    https://www.nytimes.com/2017/02/13/opinion/mental-health-professionals-warn-about-trump.html?_r=0

    و این هم آن قسمتهای مهم نامه:

    Mr. Trump’s speech and actions demonstrate an inability to tolerate views different from his own, leading to rage reactions. His words and behavior suggest a profound inability to empathize. Individuals with these traits distort reality to suit their psychological state, attacking facts and those who convey them (journalists, scientists).

    In a powerful leader, these attacks are likely to increase, as his personal myth of greatness appears to be confirmed. We believe that the grave emotional instability indicated by Mr. Trump’s speech and actions makes him incapable of serving safely as president.

    LANCE DODES

    JOSEPH SCHACHTER

    Beverly Hills, Calif
    به اضافۀ 33 نام و امضای دیگر.

    اینهم آدرس متن کاملتر به همراه ویدئو و گزارش در ایندیپندنت:
    http://www.independent.co.uk/news/world/americas/us-politics/donald-trump-mental-health-new-york-times-incapable-being-president-warning-open-letter-a7578831.html

    برای خواندن ترجمه میتوانید ” ترامپ بیمار روانی است” را جستجو کنید.
    خوب، وقتی وضعیت ترامپ اینه پس نتیجه بگیرید که حامیانش در این سایت هم چیزی کمتر از اون نیستند. منظور من همان وطن فروشان پای بساط منقل و وافور و پنج سیری هستند که خودشان هم اعتراف کردند.
    اینو من نمیگم…خود آمریکایییها میگن اونم بهترین دکترهای روانشناسشون از هاروارد و چند جای دیگه….
    باور کنید! حقیقت داره ای وطن فروشان حاضر در این سایت. بخاطر همین بود که من آدرس اصل خبر را دادم و قسمتی از خبر را آوردم تا دَبّه در نیارین.

     
    • کوچک کردن و خوار کردن به اصطلاح دشمن ، روشهای نظام داعشی ایران است ودر واقعیت کوچک کردن خود نظام است . بیشعور و روانپریش کیست؟

      دشمن دانا بلندت ميكند — بر زمينت ميزند نادان دوست !
      دشمن دانا كه غم جان بود — بهتر از دوست كه نادان بود . ((‌ نظامي ))
      دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد . (( داني كه چه گفت زال با رستم گرد )) ((‌ سعدي ))

       
    • وطن فروش بی وطن های /////پرست هستند بلندتر بگو وای، وای، اون عربه /////!! قمه بدم خدمتتون!؟

       
    • آنارشیست

      ما هم قبول داریم که ایشان بیمار روانی است ولی کسیکه ترور یک ایرانی را به توسط خارجی فرمان دهد شما به آن چه نسبتی میدهید. کلیپ زیر را مشاهده کنید تا برای شما بیشتر روشن خواهد شد

      http://www.dailyvideoreports.net/on-iranian-tv/

       
  81. ایران دوست واقعی

    استاد ارجمند این را امروز خواندم خواستم بدانم که ایا شما این حرف را زده اید؟ یا …

    بعد از گذشت ۳۸ سال بشنوید
    چند نمونه از اعترافات انقلابیون سال ۵۷ :
    عزت اله سحابی (ملی – مذهبی):
    “برنامه های شاه به نفع ایران بود و ما آن زمان متوجه نمی شدیم و از روی کینه و عناد با آن ها دشمنی و مخالفت می کردیم”.
    .
    اکبر گنجی:
    “ما دروغ می گفتیم، ما به دروغ می گفتیم حکومت شاه 150هزار زندانی سیاسی دارد.
    ما به دروغ می گفتیم حکومت شاه دکتر شریعتی را کشت. همه این دروغ ها را گفته ایم، آگاهانه هم گفتیم”
    .
    هما ناطق (کمونیست):
    “خودم کردم که لعنت بر خودم باد…”.
    او در مقاله ای به شدت به انتقاد از روشنفکران و خودش در انقلاب سال 57 می پردازد.
    .
    دکتر اسماعیل خوئی (شاعر، کمونیست سابق):
    “در پیشگاه ملت بزرگ ایران، از بدی هایی که در حق خانواده پهلوی کردم، صمیمانه عذر می خواهم. همچنین از شهبانو فرح، از شاهزاده رضا پهلوی، و خانواده پهلوی بارها و بارها معذرت می خواهم. لطفا مرا ببخشید و حلالم کنید”.
    .
    محمد نوری زاد:
    “من یک پوزش خواهی بزرگ به پیشگاه رضا شاه بزرگ و فرزندش بدهکارم”.
    .
    عمادالدین باقی:
    “آمار قربانیان دوره شاه دروغ بود، همه ساختگی و دروغ بود”.
    .
    کیانوری (رهبر حزب توده):
    “محمد مسعود را ما کشتیم، همه جا شایعه کردیم و انداختیم گردن شاه”
    .
    روح اله حسینیان (آخوند):
    “اگر قرار بر آباد کردن بود که شاه بهتر می توانست ایران را آباد کند”.
    .
    مهدی هاشمی (از موسسان سپاه پاسداران):
    “شمس آبادی را کشتیم و انداختیم گردن ساواک و شاه”
    .
    هاشمی رفسنجانی:
    “در زمان شاه من با پاسپورت ایرانی در اروپا هرکجا که دلم می خواست بدون ویزا سفر می کردم و کلی بهم احترام می گذاشتند”.
    .
    محسن سازگارا:
    از “انقلاب” علیه شاه پشیمان هستم!
    .
    حمزه فراهتی (فعال سیاسی و دوست صمیمی صمد بهرنگی):
    “بهرنگی جلوی دیدگانم غرق شد و ما به دروغ گفتیم کار ساواک بوده”.
    .
    عباس میلانی ( نویسنده و استاد دانشگاه):
    “ما به دروغ می گفتیم که شاه نوکر آمریکاست. من با سند در کتابم ثابت کردم که شاه برای منافع ملت ایران عملا در حال جنگ با دولت آمریکا و دولت های اروپایی به ویژه انگلیس بود. من ثابت کردم که دولت آمریکا و انگلیس بارها خواستند شاه را سرنگون یا ترور بکنند ولی موفق نشدند. من با مدرک ثابت کردم که شاه قدمی جز برای منافع ایران بر داشت و ما انقلابیون به دروغ به او تهمت نوکری آمریکا می زدیم”.

    —————–

    درود نازنین
    بله، ظاهرا این جمله ای از یک مصاحبه ی من است یا از یکی از نوشته های من با عنوان: مردی به نام رضاشاه کبیر.
    با احترام

    .

     
    • لطفا منابع “نقل قول” های بالا را ذ کر کنید. من هر چه جستجو کردم منبع قابل اعتمادی برای آ ن ها نیافتم . شواهد بیشتر حکایت از این میکند که دوستان سلطنت خواه از هم کپی کرده اند . اینکه چه کسی آن ها را اول سر هم کرده من نمیدانم. در مورد محسن سازگارا ( به عنوان مثال ) این را یافتم:
      ” علیرضا کیانی: آقای سازگارا شما ۳۶ سال قبل در همین روزها یکی از جوانان برجسته انقلابی بودید. اما اکنون در سنین میانسالی یکی از مخالفان برجسته نظام جمهوری اسلامی هستید که برآمده از‌‌ همان انقلاب است. آیا از انقلاب ۵۷ پشیمان هستید؟
      محسن سازگارا: برجستگی را قول نمی‌دهم. (با خنده). از اینکه علیه شاه و دیکتاتوری نظامی او مبارزه کردم پشیمان نیستم. اگر ۱۰ بار دیگر به دنیا بیایم و دیکتاتور نظامی مانند شاه سر کار باشد، علیه او مبارزه می‌کنم اما دیگر انقلاب نمی‌کنم. ایدئولوژی انقلابی آن هم از نوع قرائتی ایدئولوژیک از دین، به نظرم چیزی بود که کسی در آن مقطع نمی‌فهمید که چه فاجعه‌ای می‌تواند خلق کند. راهی که اکنون علیه جمهوری اسلامی انتخاب کردم، یعنی گذار از طریق مقاومت مدنی و گذار به دموکراسی از طریق تقویت جامعه مدنی، تحول داخلی در خود حکومت و نخبگان حکومتی را به راه آوردن و تاکتیک‌های مبارزات مدنی، به نظرم کارآمد‌تر و حاصلش به دموکراسی نزدیک‌تر است. بنابراین اگر واژه پشیمانی واژه مناسبی باشد -که فکر کنم لغت نارسایی است درباره این‌که چرا یک نسل انقلابی‌گری را انتخاب کرد- به این معنی که گفتم پشیمانم. اگر آن روز عقل امروزم را داشتم راه دیگری را برای مبارزه با شاه انتخاب می‌کردم. ” (http://news.gooya.com/politics/archives/2015/02/192881.php)
      شما عزیز حتما میدانید که این وظیفه شماست که برای هر یک از این نقل قول ها منبعی ذکر کنید و نه خواننده . میتوانم روی وظیفه شناسی شما حساب کنم ؟ موفق باشد دوست گرامی!

       
      • ایران دوست واقعی

        دوست گرامی ابراهیم با درود
        https://www.balatarin.com/permlink/2017/2/4/4424061 من در اینجا خواندم . تلفنی از استاد عباس میلانی پرسیدم که دقیقا جوابی که استاد نوریزاد دادند ایشان هم دادند . دکتراسماعیل خوئی هم در مصاحبه ای گفته اند که که یا جستجو در گوگل میتوانید یشنوید . بقیه هم که من برایشان ارزشی قائل نیستم که وقتم را ….. پوزش من را بخاطر رگ گویی ام پذیرا باشید. شما هم حرف همین سه تن را ….

         
        • بفرمائید تا ما هم بدانیم که این وقت شما چقدر با ارزش است وقتی از آنهائیکه برایشان ارزش قائل نیستید وفت میگذارید و گزاره میاورید!؟. مضافا براینکه جمله ای را از متنی و از کسی در متنی جدید آوردن و نقل قول کردن ممکنست منجر به تغییر بار معنائی آن جمله یا گزاره و یا سوء استفاده شود که مورد رضایت و توافق گوینده نخستین نباشد.

           
    • ایران دوست واقعی

      سپاس استاد گرامی ، امیدوارم همیشه شاد و تندرست باشی .

       
  82. اين ويديو رو حتما ببينيد حتما
    https://m.youtube.com/watch?v=OMjfaHUMNY4

     
  83. ایران ملازده

    فرارسیدن سالگرد ۲۲ بهمن یادآور افسوس و اندوه بزرگی است که چگونه حرکت دوران ساز مردم ایران برای دستیابی به مطالبات تاریخی منجر به شکل گیری نظام سیاسی شد که عملکرد تاریخی آن پیامد های منفی و مخرب سنگینی علیه منافع ملی، حقوق شهروندی ، عزت کشور و رفاه مردم به بار آورده است.
    چـــــو ناکس به ده کدخــــــدایی کند ,کشـــــاورز بایـــــد گدایـــــی کنـــــد
    به یـــــزدان که گـــــر ما خرد داشتیم , کجـــــا این سر انجــــام بد داشتیم

     
  84. دادنستان/* کل : حکم اعدام بابک زنجانی تا برگرداندن پول‌ها اجرا نمی‌شود.
    مش قاسم: اینهم از عقل منقلابی-اسلامی در حکومت/* عدل علی! بیش از این توضیحی لازم نیست، مردم خودشون عقل دارن که بفهمن پول کی برمیگرده.
    /*: ک

     
  85. اقای نوریزاد من 5 دقیقه پیش برای ساسانم جوابی نوشتم ولی نوشته من ثبت نشد در حالیکه سه کامنت بعدی در جواب ساسانم درج شد اگر نوشته من ایرادی داشت که نباید درج میشد بهتر بود به من اطلاع داده میشد که مثلن نوشته شما بی ربط است که متوجه میشدم تا بعدها چیزی ننویسم

     
  86. خطای پزشک سرشناس اصفهانی موجب شد تا به جای کیست تنها بیمار کلیه او را از بدن خارج کند.

    دختر جوانی برای خارج کردن کیستی که در شکم داشت در یکی از بیمارستان های خصوصی اصفهان بستری شده بود اما پس از جراحی مشخص شد که پزشک متخصص سرشناس اصفهانی در اشتباهی عجیب به جای کیست، تنها کلیه بیمار را از بدنش خارج کرده و دختر جوان از این پس باید دیالیز شود! باید متذکر شد اسم این پزشک دکتر احمد میر / پزشک مرحوم کیارستمی نبوده و پزشک احمق دیگری بوده ..!!!!!

     
  87. امروز پنجشنبه . الان ساعت 8 شب اخبار رادیو اعلام کرده آقای دادستان گفته …..تا بابک زنجانی تمام پولها رو نده ما اعدامش نمی کنیم / بابک زنجانی هم گفته خیلی ممنون . …. مابقی پولها رو می خواستم بدهم ولی دیگه نمی دهم تا اعدامم نکنید …. تو رو خدا ببینید چه دلقک هایی تو این مملکت داریم ……..!!!!!!!

     
  88. درود بر نوریزاد و سایر همیهنان ارجمند

    همانطور که اکثر یاران این سایت مستحضر هستند این خاتمی یک جورهایی مورد تأ یید جناب نوریزاد هست٬ با اینهمه بنده ناچیز حرف درونم را میزنم

    باور بفرمایید بنده به حجت الاسلام صادق خلخالی بیشتر احترام قائلم تا سید محمد خاتمی ۷ رنگ ٬ حداقل شیخ صادق خلخالی موذی نبود و درون و بیرونش یک رنگ بیشتر نداشت

    پیام نهفته در « آشتی ملی» موذیانه این سید اینست که « آی مردم! ما ۳۸ سال زحمت کشیدیم٬ خون دل خوردیم، جانها فدا شدند، خانواده ها داغدار شدند و ازهم پاشیدند، زندانها و قتلگاه ها پر از بیگناهان شدند ولی در آخر نتوانستیم ‍مسیر این رژیم تمامیت خواه را بطرف منافع مردم این کشور فلکزده تغییردهیم و حالا هیچ چاره ئی جز ساختن و مدارا با این رژیم نداریم ». آخه ای … (سه نقطه از مش قاسم هست) مگه تو ممنوع السخن نبودی؟ پس چطور رژیم این پیام تو را جهانشمول کرده و در بوق وکرنا میدمد؟ خواهش میکنم اگه زحمت نیست اون ریگ های توی نعلینتو خالی کن. ضمنا بنده هم قبول دارم که زندانهای مملو از زندانیان سیاسی، عقیدتی و حصر بمدت نامعلوم مخالفین در خانه هایشان بشما مربوط نمیشود این نوع اموراجتماعی پیش پاافتاده و بی ارزش نباید اوقات گرانبهای شما را هدربدهند، آشتی با دزدان سرگردنه و ظالمان و آدمخواران و اراذل و اوباش مهمتر است. بالاخره شما مشغول هستید و باید از هردو سال سری به دماوند بزنید

    رسول

    رسول

     
    • پوزش برای انعکاس مضاعف وغیرقابل تصییح نام حقیر.

      رسول

       
    • این یکی رییس ال کل شیادان و چند رویان این حکومت/*. اینقدی که این به استمرار این حکومت غدار کمک کرده هیچکی نکرده. یارو ذاتا شیاد و دغله و خطرش خیلی بیشتر از یکی مثل خلخالی، غفاری یا حاج سعید.
      /*: ک

       
  89. کورس گرامی
    در لابلای صحبتهایتان با دوستان ، در مورد ساسانیان ،کتاب [شهریار (به ایتالیایی: Il Principe) نام کتاب مشهور نیکولو ماکیاولی] را پیشنهاد می کنم، در این کتاب روشهای نگهداری حاکمیت در قدیم را می توان کمی فهمید.
    مشکل وراه خطا ،غالبا این است که ما با لغات و ارزشهای جدید ، دنیای کهن را توصیف می کنیم.
    با سپاس از زحماتتان.

     
  90. با درود بسیار بر جناب آقای محمد نوری زاد.
    آری استاد, هادی غفاری که حقیقتاً یکی از هزاران حججِ شایستهٔ اسلام است درست میگوید٫ دروغ نمیگوید٫ او دستانِ کثیفش بخون آغشته نشده چون با کُلت و مسلسل آدم میکشته است.
    در اسلام تشیّع بمانند « تقیّه » که عسگر اولادیِ تازه مسلمان از آن بنام اصل محکم یاد میکرد مطلبی دیگربنام « تو ریّه » هست٫ توضیح بیشتر را لطفاً از ویکی پدیا بخوانید: توریه
    از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
    توریه یا صرفه‌جویی در بیان حقیقت یا سخن نیمه‌راست بیان سخنی‌است که معنای آن به ظاهر درست است؛ اما آن‌چه مخاطب از آن درک می‌کند نادرست و دروغ است؛ یعنی جمله صادق بیان می‌شود که موجب می‌گردد، شخص دوم از آن جمله مفهوم گمراه‌کننده و فریبنده موردنظر گوینده را دنبال کند.

    مثال‌ها:
    “من واقعاً راننده خوبی هستم. در این سی سال اخیر، فقط دوبار به خاطر سرعت بالا جریمه شده‌ام.” این جمله درست است، اما گوینده هفته پیش رانندگی را شروع کرده و با این حال دوبار هم جریمه شده‌است؛ پس راننده خوبی نیست.
    “متأسفم، نمی‌توانم پولی را که درخواست کردی، به تو بدهم. متأسفانه امروز صبح فراموش کردم کیف پولم را همراه خودم بیاورم.” گوینده دروغ نگفته‌است، اما پول‌هایش را در جیبش گذاشته و کیف پولش را همراه نیاورده‌است.

     
  91. یکی که اسلامش خیلی زیاده به من بگه مگه میشه رهبر لخت کردن یه بسیجی رو دیده باشه و اینارو ندیده باشه؟ سیدمرتضی لطفا جواب بده اگه مارو قابل می دونه

     
    • من اسلامم زیاد نیست،یک مسلمان معمولی هستم و تفاوتم هم با شما این است که از اصل جمهوری اسلامی دفاع می کنم ،اما نظرم را در مورد حوادث بعد از انتخابات سال 88 قبلا نوشته ام،بنظر من نمی توان اعتراض وسیع چندین میلیونی طرفداران یک کاندیدا که همچنان پرسشگر و معترض هستند و به نحوه مدیریت یک انتخابات اعم از نظارت و اجراء اعتراض داشتند را به “لخت کردن یک بسیجی” فروکاست ،اعتراض هواخواهان موسوی وکروبی به این بود که رای من کو؟ و اینکه چرا در آن انتخابات بیشمار تخلفی وجود داشت که انتخابات را از مفهوم انتخابات بودن انداخته بود ،بنابر این نه اعتراض آرام و مدنی چند میلیونی معترضان در 25 خرداد که پهنه آن از میدان امام حسین تا میدان آزادی بود ،لخت کردن یک بسیجی بود و نه مطابق اعلام رسمی، سیزده میلیون رایی که به نفع آقای میرحسین موسوی خوانده شد ،آن سیزده میلیون یا بیشتر لخت کننده بسیجی بودند ، برای اینکه تصادفا بیشتر آنانکه به نخست وزیر محبوب مرحوم آیت الله خمینی رای دادند بیشترشان از خانواده های معظم شهداء و جانبازان و معلولان جنگ بودند که آقای موسوی را یک خدمتگذار خدوم مردم ایران و جمهوری اسلامی می دانستند،پس چگونه اینان می توانستند لخت کننده بسیجیان یا توهین کنندگان به سید الشهداء امام سوم شیعیان باشند که سر و جان خویش را فدای تربت خونین او می کنند؟ من البته کلیت بسیج و بسیجیان را هم محترم می دارم اما بگمانم عمل لخت کردن بسیجی اولا عمل طرفداران واقعی و دوستدار انقلاب آقای موسوی نبود و ثانیا ممکن است در مقاطعی اینگونه حرکات واکنش هایی احساسی برابر سرکوب و کشتن و مصدوم کردن برخی افراد معترض بوده باشد،بنابر این نمی توان با انگشت گذاشتن روی یک حرکت جزئی احساسی که ممکن است از معدودی فتنه گر و مخالف با اصل انقلاب صادر شده باشد ،حرکت عظیم مدنی و اعتراضی معترضان به تخلف و بی عدالتی را قهر کردن از ملت دانست،واقعا آیا سیزده میلیون رای دهندگان به آقای موسوی که هنوز در مورد آن حوادث و نحوه نظارت و اجراء انتخابات و مدیریت حوادث پس از انتخاب اقناع نشده اند ،را نباید ملت دانست؟! یعنی ملت از ملت قهر کرده اند؟ خوب اگر ملت از ملت قهر کرده اند و نیازی به آشتی ملی نیست ،این یعنی همان دو قطبی کردن یک کشور و شکاف انداختن بین آنها،همان خوفی که همواره از دو قطبی شدن ملت ابراز می شود و بر اساس آن رئیس جمهور متخلف قبلی که بلاها بسر این کشور آورد از دوباره کاندیدا شدن نهی می شود.حقیقت این است که ریشه یابی و حل آن وقایع به این نیست که انشقاق بخشی وسیعی از مردم و اعتراض آنان به ناراستی و نقض قانون و تخلفات عدیده ،را نادیده گرفته و حرکت اعتراضی هواخواهان یک کاندیدا که هواخواه اصل نظام جمهوری اسلامی هستند را به لخت کردن یک بسیجی فروکاست،البته حساب معدودی ضد انقلاب و آشوب طلب کاملا از حساب میلیونها حامی یک کاندیدا که هنوز در مورد ناداوری های شورای نگهبان و تخلفات عدیده مجریان انتخابات اقناع نشده اند جداست ،کسانی در این حوادث جان خود را از دست دادند،کسانی مصدوم شدند ،و کسانی متضرر شدند ،بعد هم دو تن از یاران نزدیک امام خمینی ره برخلاف قانون اساسی و قوانین کشوری مدت هفت سال است که از آزادی های مشروع شان محروم گشته اند ،اگر آنان متهم به اتهاماتی هستند آنان را در دادگاه صالح محاکمه کنند،و اگر متهم نیستند چرا باید هفت سال بدون محاکمه و محکومیت کیفری در خانه های خویش محبوس باشند؟! بنابر این حل این ماجرا به این نیست که با عناوینی که در قوانین کشور تعریف نشده است مثل “فتنه” و نظائر آن کسانی را از حقوق فردی و اجتماعی محروم کنیم ،یا از تخلف خودیها صرفنظر کنیم ،یا همه آن وقایع را بلخت کردن یک بسیجی فرو کاهیم، حل مشکل و تحصیل وحدت ملی واقعی به این است که یا گذشته ها کلا فراموش شود و آنطور که آقای سید محمد خاتمی گفت آشتی ملی و عفو عمومی صادر شود ،یا اگر بنا بر مداقه قضائی و عادلانه هست همه اطراف قضیه اعم از رئیس جمهور متخلف سابق و داوران و مجریان آن انتخابات محاکمه و وارسی شوند و حکم هریک هرچه هست صادر شود ،اینکه از تخلف قانونی پنج فقیه شورای نگهبان در لزوم بیطرفی نسبت به کاندیداها صرفنظر شود ،از آمران و عاملان کشته و مجروح شدن دهها نفر از هموطنان صرفنظر شود ،از کسانی که برخی از مردم را زیر اتومبیل متعلق به قوای رسمی کشور له کردند صرفنظر شود ،از کسانی که افراد را از روی پل پایین انداختند صرفنظر شود ،و از کسانی که در لباس رسمی اموال عمومی و اتومبیل ها و خانه های مردم را تخریب کردند تسامح شود و در ارزیابی وقایع آن زمان اکتفاء به بیان لخت کردن یک بسیجی شود،کمکی به حل این معضل نخواهد کرد و شکافی که از این جهات پیش آمده با گذشت زمان نه که فراموش نمی شود بلکه عمیق تر و وسیعتر خواهد شد ،این البته ربطی به وفاداری عموم مردم به اصل نظام و ابراز وفاداری به آن در روزهایی مثل 22 بهمن ندارد ،باید به منطق و وجدان عمومی و پیامهای مردم در همین انتخابات ها علیرغم اعمال نظارت استصوابی توجه کرد و خود فریبی نکرد،مثل اینکه مردم علیرغم کثرت کاندیداها در سال 92 و اشتراک موضع آنها در بسیاری از امور به کاندیدایی رای می دهند که خواهان رفع حصر و آزادی های مصرح در قانون و در تبلیغات خود بدنبال بانجام رساندن برجام و رفع تحریم هایی است که ناشی از جهالت و بی تدبیری رئیس دولت سابق و حامیان او بوده است ،پیامی است که باید در آن تامل کرد ،باید تامل در این کرد چرا مردم به کاندیداهایی رای می دهند که مورد حمایت سید مظلوم خاتمی و مرحوم آیت الله هاشمی دلسوز مردم قرار گرفته بودند ،و باید تامل در این کرد که چطور است مردم بصورت میلیونی در تشییع یکی از دلسوزان خود شرکت کردند که بیش از یک دهه مورد بی مهری صدا و سیمای میلی و تندروی ها در منابر و مطبوعات و نماز جمعه ها قرار گرفته بود؟ در اینها باید تامل کرد و سخن دلسوزان ملت را شنود و از مصادره وفاداری عموم مردم به اصل انقلاب ،بنفع اموری خیالی و وهمی پرهیز کرد.

       
  92. سلام دوستان
    داستان ضحاک (اژدهاک) یکی از جالب ترین قصه های شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی است:
    1- ضحاک عرب است و پایتخت او بیت المقدس است ولی بر ایران زمین سلطه دارد، چه رویای عجیبی است این کابوس اسطوره ای فردوسی!
    2- شیطان در هیأت آشپزی در می آید و به استخدام دربار در می آید و برای نخستین بار به ضحاک گوشت می خوراند. طعم پرندگان بریان به مذاق ضحاک خوش می آید و تصمیم به تشویق آشپز جدید می گیرد.
    3- ضحاک آشپز مرغ بریان کننده را به حضور می طلبد و از او تمجید می کند و به او می گوید چه دستمزدی برای این غذای لذیذ طلب می کند، آشپز که همان شیطان است می گوید بوسه بر شانه های شاه بهترین پاداش من است! شاه را این تملق خوش می آید و اجازه بوسه می دهد!
    4- فردا شانه های شاه زخم می شود و پس از زمانی چند زخم ها باز می شوند و دو مار سیاه از زخم ها بیرون می آیند، مارها تمایل دارند از گوش های طاغوت به داخل روند و مغز سر او را بخورند! شیطان به هیأت حکیمی ظاهر می شود و می گوید تنها راه بقای شاه این است که هر روز دو جوان را قربانی کند و مغز سر آنان را به خورد مارها دهد تا سیر باشند و اشتهایی برای مغز شاه نداشته باشند! ضحاک می پذیرد و امر صادر می کند!
    5- هر روز دو پسر جوان ایرانی دستگیر می شوند و به آشپزخانه دربار آورده می شوند، به قید قرعه! عدالت برقرار است! به کسی ظلم نمی شود!
    و روزانه مغز سر دو جوان غذای مارهاست، باشد که مغز شاه سالم بماند! قیمت مغز شاه سالانه بیش از هفتصد مغز جوان است
    6- هیچکس را جرات مقاومت نیست، ایرانیان کماکان دچار این گفتمان هستند: “بگذار همسایه فریاد بزند، چرا من؟!” و خشنودی هر خانواده ایرانی این است که امروز نوبت جوان آن ها نشده است: “ستون به ستون فرج است!”
    7- ارمایل و گرمایل که اداره کننده آشپزخانه دربار هستند تصمیم به اقدام می گیرند ، نه اقدامی “رادیکال” بلکه اقدامی “میان دارانه!”
    آن ها فکر می کنند که اگر هر روز یک جوان را قربانی کنند و مغز سر یک جوان را با مغز سر یک گوسپند مخلوط کنند مارها تغییر طعم مغز را متوجه نمی شنوند با این حساب آن ها می توانند در سال 365 جوان را نجات دهند!
    (جالب است که مارها “مغز” می خواهند، مغز! نه قلب، نه جگر، نه ران، نه دست، مغز! هرکس که مغز ندارد خوش بگذراند، مارها فقط مغز طلب می کنند).
    8- اقدام “میان دارانه” ارمایل و گرمایل جواب می دهد! مارها طعم مغز مخلوط را تشخیص نمی دهند و هر روز از دو جوان که به آشپزخانه سلطنتی سپرده می شوند یکی آزاد می شود! ارمایل و گرمایل خوشنودند که در سال 365 نفر را نجات داده اند، نیمه پر لیوان!
    9- ارمایل و گرمایل هر روز یک جوان را آزاد می کنند و به او می گویند سر به بیابان بگذارد و در شهرها آفتابی نشود که اگر معلوم شود او از آشپزخانه حکومتی گریخته ، هم او خوراک مارها می شود و هم سر ارمایل و گرمایل. فردوسی می گوید “کردها” از نسل همان آزاد شده ها هستند، به همین دلیل است که شیفته کوه و دشت هستند و از شهرها فراری!
    اما من می گویم اولویت کردها آزادگی است، با افق های باز نسبت دارند و بندگی را بر نمی تابند
    10- #کاوه آهنگر بود و سه جوانش خوراک مارهای حکومتی شده بودند، کاوه “رادیکال” بود، اگر ارمایل و گرمایل هم سه جوان داده بودند شاید رادیکال شده بودند!
    11- ضحاک مار به دوش تصمیم می گیرد از رعایا نامه ای بگیرد مبنی بر این که سلطانی دادگر است! رعایا اطاعت می کنند! به صف می ایستند تا طوماری را امضاء کنند به نفع دادگری ضحاک! می ایستند و امضاء می کنند، در صف می ایستند و امضاء می کنند! در صف می ایستند و…. !
    12- نوبت به کاوه می رسد، امضاء نمی کند، طومار را پاره می کند، فریاد می زند که تو بیدادگری. کاوه نمی ترسد!
    13- فریاد کاوه، ضحاک و درباریان را وحشت زده می کند: این فریاد دلیرانه شمارش معکوس سقوط ضحاک است.

    14-فروغ می سراید:
    “همه می ترسند/ همه می ترسند اما من و تو/ به چراغ و آب و آینه پیوستیم و نترسیدیم!”

     
    • دوستی بنام بیکنش که سابقا در سایت می نوشت در تفسیر این داستان یکبار نوشته بود چون فردوسی گفته ضحاک در بیت المقدس بوده و این شهر زادگاه سه دین ابراهیمی است و نماد این سه دین بنایی است گنبدی شکل با دو مناره در دو طرف ان مثل مسجد و کلیسا و کنیسه و اگر سر ضحاک را به شکل گنبد تجسم کنیم و دو مار روی کتفش را به شکل دو مناره یاداور نماد این ادیان است پس منظور فردوسی از ضحاک همین ادیان است که کارشان مغزشویی یا خوردن مغز جوانان است. البته ایشان دلائل دیگری هم برای این حرفشان اورده بودند که من فراموش کرده ام و ممکن است دوستان بخاطر داشته باشند. تفسیر زیبایی از این داستان کرده بودند خصوصا در مورد اینکه فریدون و کاوه و ارمایل و گرمایل در این داستان نماد چه چیزی هستند و چرا پایتخت ضحاک بیت المقدس است و اینکه چرا فریدون ضحاک را نمی کشد و بطور کلی درمورد نحوه شکل گیری و سقوط یک دیکتاتوری در این داستان از دید فردوسی که بسیار جالب بود و رازهایی که فردوسی در پس زمیته این داستان قرار داده را به زیبایی کشف کرده بود.

       
  93. سارا از فرانکفورت

    سلام می کنم به شما دوستان به آقای نوری زاد
    وقتی به حال و احوال هم وطنانم در خوزستان و زابل دقت می کنم می بینم هیچ دلیلی جز بی کیاستی مسئولان در کار نیست. به هر طرف که نگاه می کنم می بینم در آنجاها نقطه ضعفی شدید هست. یک سوال شرعی دارم این که: وقتی آقایون روحانی ها بلد نیستند جامعه را اداره کنند چرا از واگذاری جامعه بدست متخصصان و وطن دوستان و نخبگان پرهیز می کنند؟ همین قصه هسته ای می تونست هزار بار رهبر و اطرافیانش را دادگاهی کند و از کار برکنار.

     
    • سلام سارا خانم
      ضرب المثلی در ایران بسیار رایج است : آخوندی که سوار خر بشه دیگه پایین نمیاد ! مگر اینکه یا خره بمیره یا آخونده !
      امید که عقل جمعی ایرانیان دست از این بارکشی خفت بار و حقارت آمیز به سوی آزاده گی میل کند !
      همین ( نمیر الملک ) آیت الله جنتی برای هفت پشت ما بس است !

       
  94. درود به بزرگمرد با شرف ایران
    نمیدونم شما رو چه صدا بزنم،
    استاد؟دکتر؟آقا؟
    ولی میدانم و مطمئنم که مراد من هستید،
    منی که با 40 سال سن و هیکلی ستبر ولی بدون جرات و سرشار از ترس و بیم که یارای فریاد کشیدن در مقابل اینهمه ظلم و جور ندارم.
    پیام صوتی شما درباره شادگان را بارها به گوش جان شنیدم و هر بار بیشتر از قبل از خودم و اینکه نام انسان بر خودم بنهم مشمئز شدم،
    از اینکه هموطنم و مهمتر از آن یک انسان در روی زمینی که من بر آن گام مینهم و زیر آسمانی که من در آن تنفس میکنم اینگونه با زندگی و زیستن دست و پنجه نرم کند و من بیعرضه هیچ کاری از دستم برنیاید شرم میکنم از بودنم و انسان نامیدنم،
    مراد من راهی،چاره ای،علاجی در پیش روی من و امثال من روسیاه قرار بده تا بیش ازین در پیشگاه وجدان و انسانیت خجل نمانم و بتوانم حداقل به وسع توانم باری از دوش و رنجی از جان هموطنانم بکاهم،
    وقتی شما را با آن موی سپید و چهره دردکشیده میبینم که چگونه خاک این میهن را در مینوردید به قصد همدلی و التیام آلام رنجوران میهنم از زنده بودنم شرمسار میشوم،
    استاد من تا کی باید ببینیم که بچاپند و بکشند و ببرند و فربه شوند از خون و گوشت و هستی این ملت و کاری ازدستمان برنیاید؟
    گاهی به سرم میزند که راه جوان تونسی در پیش گیرم ولی چرا دروغ؟
    هم جربزه اش را ندارم و هم میاندیشم که حرمت خونم زمانی ارزش دارد که باعث رویش جوانه آزادی شود،
    نوریزاد عزیز از شما خواهشمندم و عاجزانه استدعا دارم که با تدوین راهکارها و سازماندهی امثال من در سطح کشور به برچینی بساط ظلم اقدام عملی کنید.
    دستتان را میبوسم و قدمهای شریفتان که رنج سفر جهت تنویر افکار چون منی را بجان میخرند بر چشمانم مینهم.
    پاینده باشید و برقرار و به امید روزی که پرچم آزادی را بر فراز میهنم در دستان عدالتخواه شما ببینم.

     
  95. اين مقاله 2 سال قبل نوشته شده ولى خواندن مجدد آن خالى از لطف نيست

    چرا آیت‌الله خمینی در شکل‌گیری جنگ ایران و عراق مقصر است؟

    با وجود گذشت ۳۴ سال از آغاز جنگ هشت ساله ایران و عراق هنوز زوایای پنهان و ناگفته‌های زیادی از چگونگی وقوع، تداوم و پایان این رویداد مهم تاریخی وجود دارد. سالگرد هفته نخست جنگ فرصتی است تا به ابعاد مغفول این واقعه زیان‌بار برای کشور پرداخته شود

    یکی از جنبه‌های مغفول در موضوع جنگ هشت ساله، نقش آیت‌الله خمینی در تحریک دولت وقت عراق به تهاجم نظامی به ایران است. البته بر اساس مستندات معتبر، آغازکننده جنگ صدام حسین بود. اما نه وی و نه سلفش حسن البکر هیچکدام از ابتدا قصد حمله به ایران را نداشتند. سهل‌انگاری و برخورد نامناسب مسئولان وقت حکومت و به‌خصوص تحریکات آیت‌الله خمینی باعث شد تا خواست بالقوه عراق برای تضعیف ایران جامه عمل بپوشد.

    https://www.radiozamaneh.com/178187

     
    • نمي دونم جه جوري انقدر اعتماد به نفس داره كه ميكه :با دلي أرام ، قلبي مطمئن و ضميري شاد و…..واقعا جه رويي داره؟

       
  96. سلام
    جناب مزدک مگر در پست قبلى مطلبى در خصوص عدم وجود فردى به نام محمد ننوشته بودى يا آن مطلب را كپى كرده بودى
    بنابراين فردى كه به زعم شما وجود خارجى ندارد چگونه فرمان قتل مى دهد؟؟؟

     
    • مسلم گرامی

      چند سال است که در این سایت با چنین تناقضاتی از مشار الیه روبرو هستیم و بنده دهها بار این تناقض را به رخ وی کشانده ام :از سویی تحقیقات عمیق باستان شناسی! حاکیست که چون هیچ سکه و نشانی از عصر پیامبر و هیچ نشانه ای از ایشان وجود نداشته است ،پس اساسا پیامبری بنام محمد بن عبد الله علیه السلام وجود نداشته است ،در عین حال هم گاهی مشار الیه مدعی می شود که پیامبر اسلام فردی بوده است با اوصافی چنین و چنان و اینکه کشت و کشتارها و جنگ هایی بوجود آورده و اخیرا هم گفتند پیامبر اسلام که مشخصا دو سفر کوتاه تجاری به شامات داشته است یک “میسیونر مذهبی” از سوی فرقه ای نامعلوم که اسم و رسمی ندارند ولی کتابی داشته اند(کو؟ چه کتابی و چه فرقه ای؟) بوده است که از سوی آنها ماموریت مذهبی داشته و نامه هایی هم از آنها دریافت می کرده است که بتدریج در عرض 23 سال آن نامه ها خوانده شده! و فرد دیگری از این قماش هم عروض حالت وحی بر پیامبر را که بمرای و منظر مومنان واقع می شد و بدنبال آن انبوهی از معارف الهی و مسائل مربوط به خلقت انسان و مبدا و معاد انسان و تاریخ انبیاء و امم گذشته و معارف اخلاقی و احکام گوناگونی که معرفت بشری را متحول کرده است را به بیماری “صرع”! توجیه کرد! حال چگونه می شود که یک بیماری صرع منشا پیدایش کتابی با آنهمه وجوه اعجاز و خرق عادت از یک انسان عامی که خواندن و نوشتن نمی دانسته است ،بشود چیزی است که لازم است روان شناسان و پزشکان و جامعه شناسان در آن ورود کنند.
      من بنظرم می رسد که پاسخی که می توان به سوال شما داد این است که وقتی تبعیت از هوای نفس و اغراض فاسد دنیائی با گیجی و گنگی ناشی از مواجه شدن با اشعه های نورانی قرآن کریم ترکیب شود سبب پیدایش چنین تناقضی در نفس و جان مخاطبی که او را مورد سوال قرار داده اید میشود! تناقضی که چون منشا آن حیرت ،گیجی و هوای نفس و دنیا پرستی است سبب این می شود که قواعد عقلی حاکم بر خرد انسان (البته این نمونه ها از انسان که مخاطب شما هستند) نقض شده و توجه نکنند که نمی شود هم محمد بن عبدالله که درود خدا بر او باد هم موجود موهومی باشد که وجود خارجی نداشته ،و هم در عین حال موجود واقعی باشد که 1400 و اندی سال قبل در شبه جزیره عربستان می زیسته و از نظر مفتریان شخصی بوده که “میسیونر مذهبی ” فرقه ای نامعلوم در آنسوی عربستان باشد و هم به بیماری صرع مبتلا باشد و در عین حال آورنده کتابی باشد که اکنون در دست بشریت است و منشا یک تحول عمیق معرفتی در بشریت شده است.

       
    • مسلم گرامی آن نوشته ها مربوط به پژوهشهای دیگران است.و من هم نام سایت و آدرس کتاب را نوشته ام.شما درست می فرمائید در پژوهشهای گروهائی با ترجمه ب.بی نیاز وجود محمد و جنگهای ایرانیان و عرب و خلاضه تاریخ اسلام به پرسش گرفته شده و در کتابیکه از امین قضائی در کتابی بنام نامه هائی برای محمد محمد را در مکه موسیونر مسیحی می داند.ولی همین محمد بعدا راه خود را جدا نموده و بهمین دلیل اختلافا بین سورهای مکی و مدینه ائی تا اینحد متناقضند.من نیز تا حدود زیادی به آنچه ایندو گفته ام باور دارم.ولی انتقاد من از محمدیست که مسلمین به او اقتدا می کنند///////////////////////////

       
    • مسلم گرامی

      ملاحظه کردید که مخاطب شما چه پاسخ عمیق و دقیق و خردمندانه ای به اشکال و سوال شما داد؟! از کلمه “میسیونر”که آنرا بصورت مغلوط “موسیونر”! نوشته شد عبور می کنیم ،به چیزهایی هم که ذیل چنگک های آقای نوریزاد نوشته کاری نداریم ،به این عبارت ذیل کلام این جناب عنایت کنید ،فقط مراقب باشید از شدت اشعه های خرد و عقلانیت موجود در آن بیهوش نشوید!
      قال المزدک :”من نیز تا حدود زیادی به آنچه ایندو گفته ام باور دارم.ولی انتقاد من از محمدیست که مسلمین به او اقتدا می کنند….”
      من قبلا در بحث هایی فلسفی در گذشته ای دور نشان داده بودم که این جناب اصلا نه آگاه به اس و اساس علوم و معارف بشری یعنی مادر همه گزاره های علمی و فلسفی یعنی :محال بودن اجتماع نقیضین و محال بودن ارتفاع نقیضین است و نه آنرا قبول دارد ،توجه نمی کند که هستی با نیستی قابل اجتماع نیست چنانکه هستی و نیستی که طرفین نقیض هستند قابل ارتفاع و نبودن نیست ،نمی شود چیزی هم باشد هم نباشد ،چنانکه نمی شود چیزی نه باشد و نه نباشد ،این نزد خرد سالم انسانی واضح است که امر مشخص یا هست یا نیست در جهان خارج ،نمی شود هم باشد و هم نباشد ،و نمی شود نه باشد و نه نباشد ،و این اساس تفکر بشر است در همه عرصه های معرفتی اعم از گزاره های فلسفی و گزاره هایی که در همه علوم اعم از تجربی و انسانی مطرح می شود.اینجا هم چنانکه شما اشاره کردید ،خرد انسان بر اساس داده های گوناگون حسی ،یا تجربی یا عقلی ،می پذیرد که یا انسانی و پیامبری بنام محمد بن عبدالله 1400 سال قبل در عربستان وجود داشته است یا وجود نداشته است ،نمی شود اینجا دو نظریه متناقض (یعنی دائر بین وجود و عدم یا نفی و اثبات) در خصوص وجود یا عدم چنین انسانی را با شل کن سفت کن و روی تمایلات و خواهش های نفسانی پذیرفت! یعنی هرجا هوس من اقتضاء کند محمد بن عبدالله وجود دارد می گویم نظریه وجود ایشان را می پذیرم و بر اساس آن بخشی از هوس های نفسانی خویش را ارضاء می کنم!( محمد بود ولی پیامبر نبود و میسیونر مذهبی بود یا کشت و کشتار می کرد!) و هرجا هوس نفسانی من اقتضاء کرد که محمد بن عبدالله وجود خارجی نداشته است می گویم نظریه عدم وجود او را می پذیرم!(چون تحقیقات باستان شناسی حاکیست که زمان ایشان ضرب سکه نشده است! حالا من یک وقتی بی بنیانی خود این ادعا را توضیح خواهم داد) ،چون این التزام یعنی التزام به اینکه اجتماع نقیضین ممکن است! یا ارتفاع نقیضین ممکن است! و من چند سال قبل هم این ایراد را به او کردم که گفت مانعی ندارد اجتماع نقیضین بشود! غافل از اینکه تو اگر ملتزم بامکان اجتماع نقیضین (یعنی جمع وجود و عدم مطلق و مقید) شدی چه وثوقی بسخن خود توست؟! یعنی شما اینجا هر گزاره ای بنویسی خلاف آن هم ممکن است مراد تو بوده باشد! یعنی مثلا تو وقتی می گویی آخوند بد است! نقیض آن هم ممکن است درست باشد و تو آنرا اراده کرده باشی! یعنی هم آخوند در نظر مزدک خوب باشد و هم باشد؟ این می شود؟! یعنی می شود از مزدک پرسید مزدک تو وقتی می گویی آخوند خوب است معتقدی آخوند هم می شود خوب باشد و همه خوب نباشد؟! اینرا تو ملتزم هستی؟! گرفتاری ما با این آقا این است ،یعنی چه که “من نیز تا حدود زیادی به آنچه ایندو گفته اند باور دارم”؟! ایندو باور دو طرف متناقضند! یکی می گوید محمد وجود نداشت ،دیگری می گوید محمد وجود داشت و میسیونر بود و نامه ها را می خواند! آنوقت تو می گویی من بهردو باور دارم؟! واقعا که!
      ضمنا پیامبر سیزده سال در مکه و ده سال در مدینه بر ایشان وحی نازل شده است و نزول تدریجی آیات هم متناسب با وقایع خارجی بوده چه در مدینه و چه در مکه ،اقتضاء دعوت اولیه در مکه دعوت به توحید و معارف و قصص انبیاء بوده است و اقتضاء تشکیل حکومت در مدینه نیز نزول آیات و احکام فردی و اجتماعی بوده است و این مجموعه بصورت وحی در قرآن کریم هست و هیچ تناقضی هم وجود ندارد، جالب است کسی قرآن و مجموعه آیات نازل در مدینه و مکه را به “تناقض” نسبت می دهد که خود دچار تناقض است و درک درستی از ام القضایا یعنی امتناع اجتماع نقیضین ندارد!

       
  97. سخنان و کارهای اخیر جناب نوری زاد عزیز،مرا به یاد الهه ی باستانی Arete انداخت که سرمشق پهلوانان قدیم می بود ، یعنی اندیشه و خواستن تنها با تلاش و کوشش موفقیت آمیز است . این الهه همراه سران رومی همیشه می بوده و در قصرها جایگه ویژه ای داشته است. همراهی این الهه یعنی از پا ننشستن و دوری هرناامیدی و خواستن با آگاهی ،هوشیاری،عدالت،ملایمت،قهرمانی می بود.

    Arete الهه سعی وکوشش برای موفقیت خوب و مثبت در کاری ، با اندیشه و تلاش فعال و خواستن پر ثمرهمراه و یکی از الهه های مهم درآنتیک می بود ، فلاسفه بزرگ چون سقراط و افلاطون و ارسطو تادین مسیح Arete را مد نظرداشته و تجلیل و تحلیل کرده اند .

    سعی و تلاش هدفمند و سودمند وخیر رسانی همراه با آگاهی ، نشانگر انسان بر تر ، قوی و پهلوان Areteدر قدیم بود ه است و امروزه روشنفکران آزاده ای چون جناب نوری زادگرامی را در بر می گیرد .

     
  98. در شهر هرت
    امنیت ملت کجاست؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟

    -کارشناس مسوول بهداشت محیط شبکه بهداشت چادگان در استان اصفهان از مسمومیت ۱۸ دانش آموز دبیرستان دخترانه نهضت این شهرستان بر اثر نوشیدن شیر پاستوریزه خبر داد.

    -در اثر فقدان ایمنی محیط کار و ریزش دیوار ساختمان در حال ساخت که ظهر امروز در خیابان امیر کبیر شهرستان کاشان به وقوع پیوست، یک کارگر جان خود را از دست داد و کارگری دیگر مصدوم شد.

    -کارگران کارخانه سیمان مسجد سلیمان، کارگران کارخانه جهان الکتریک نیشابور و بیش از ۳۰۰ کارگر کاشی شیر کوه یزد، از معوقات مزدی چهار الی شش ماه خود خبر دادند.

    -چهار انگشت کارگر شانزده ساله تهرانی به دلیل فقدان ایمنی محیط کار هنگام کار با چرخ‌گوشت صنعتی، قطع شد.

    -کارگر یکی از صنایع کارگاهی شهرستان زنجان، حین تمیز کردن درون مخزن دستگاه فرآوری کود شیمیایی، جان خود را از دست داد. در حادثه ای دیگر نیز تخریب دیواره چاه در خیابان فیاض سمنان جان یک کارگر چاه کن را گرفت.

     
    • انسان گرامی امنیت فقط در مورد گروه حاکم از ریزو درشتشان وجود دارد انهم با استفاده از چند محافظ برای هر نفر که دستمزد انان را باید از خزانه مال مردم پرداخت شود

       
  99. در شهر هرت
    جناب ره بر
    این اقیانوس عظیم ملت ایران را با نظام انقلابی اسلامیتان ، چون تالابها خشکانده اید؟

     
  100. جناب آنارشیست(سید مرتضی)
    این که سیدمرتضی ادعای امنیتی نبودن دارد یک طرف. اما، در مورد شما که شلم شوربا به خوردما می دهید سوالی دارم.گاهی فکر می کنم این سید مرتضی است که بدون عبا و عمامه می نویسد؟ آیا این اسم آنارشیست که بر خود گذاشته اید بهتر نیست به فاشیست تغییر دهید؟

    شمایی که نظرات دیگران را بر نمی تابی؟چگونه به آزادی بی قید و شرط یک آنارشیست عقیده دارید ؟ و یا این آنارشیست اسلامی شده است؟!!

    اتفاقا این کوچک کردن دیگران از طریق (ک) را من بارها از سران مملکت شنیده ام که گفته اند،گروهک هاو اکنون هم فردی همان ادبیات را بخوردشان می دهد.

    جایی که ابراز فکر و نقد بسته شوند، ابزار دیگر بکار می آیند . این تنها مش قاسم عزیز نیست ، که بجا می نویسند، بلکه بروید در هر خانه ای و لعن و نفرین مردم رابر نظام اسلامی، نوش جان کنید ،همانطور و بدتر نظام اسلامی،مردم را هیچ می داند ،اولین نمونه و سرمشق مردم خود نظام است، پس نباید از روش های متقابل نیز تعجب کرد .

     
    • جناب انسان
      مگه من ////// را به زور وادار کردم که شلم شوربای مرا بخوری؟ نخور آقا جان! رودل میکنی!
      تو که نمیدانی “ساندیس خور” یعنی چه، پس این نشان دهندۀ اینست که نه ایرانی هستی و نه ایران بوده ای. یک نمیدانم کی و در نمیدانم کجا هستی که می آیی اینجا و هی “شهر هرت” ” شهر هرت” میکنی. من از همان ابتدا شخصیت بیگانۀ تو را تشخیص دادم. کسی که با تمام موجودیت ایران بیگانه است.
      فاشیست تو و امثال تو هستید که میخواهید دیگران را به زور وادار کنید که از هر چه شما میگویید پیروی کنند. با این دون پاشیدن ها و بی خردی ها و نفهمی ها راه بجایی نمیبرید.
      آقای هیچی ندان پر مُدّعا، شما که اصلاً نمیدانی آنارشیست یک ایدئولوژی قراردادی و فریز شده نیست، اول برو کمی راجع به آن مطالعه کن بعد بیا اینجا چرند بباف. شما کلاً از مرحله پرتی و در قهقرا سیر میکنی. آخه شنگول جان ! چطور تو و امثال تو میتوانید اظهار نظر کنید ولی به من که میرسه میشم فاشیست؟! چون نوشته های چرند و صد من یه غاز شما را نقد میکنم؟! شما حق داری اظهار نظر کنی و هی چرندیات خود را وارد این سایت کنی، ولی به من که میرسه باید یک جا بنشینم و فقط بخوانم! و یا چرندیات شما را تأیید کنم. اگر هم بر خلاف نظرات دوزاری شما چیزی گفتم میشم فاشیست؟!
      خاک بر سری یعنی همین! ///// سیاسی یعنی همین! من دارم فریاد میزنم که 30 درصد از کل جمعیت ایران بی شعورند ولی باور ندارید. این شامل ایرانیان آنطرف آب هم میشه.
      شما که الفبای بحث و تبادل نظر و دموکراسی کلام و اظهار نظر آزاد را نمیدانی، بیجا میکنی که دیگران را به عناوینی که لایق خودت است مینامی.
      تو، حوادث ایران را از همان خبرهای اینترنتی و اون ترنتی دنبال کن و زیاد جوش نزن. کسی که در ایران نیست و در ایران زندگی نمیکنه، حرفهاش همه باد هواست و در حد زِر زدن!
      وضعیت ایرانِ امروز، حاصل بیشعوری اکثریت مردم ایرانه و بس.
      حتماً برو راجع به آنارشیست بخوان و بیاموز و بعد بیا اظهار نظر کن، آنهم مؤدبانه و نه اینگونه طلبکار و حق به جانب.
      آخه تو که تفاوت “گروهک”،” مزدک” و “رئیس جمهورک” و یا ” خشتک ” را نمیدانی، پس مشخص است یک ایرانی نیستی و فارسی را نمیفهمی… مینویسی، ولی مانند یک بیگانه که فارسی را تازه آموخته.
      این جملۀ شما نمایش نفهمیدن معنای کلمات میباشد و نفهمیدن زبان فارسی:
      ” تفاقا این کوچک کردن دیگران از طریق (ک) را من بارها از سران مملکت شنیده ام که گفته اند،گروهک هاو اکنون هم فردی همان ادبیات را بخوردشان می دهد.”
      شما یک فرد بیگانه در نمیدانم کجا هستی که داری ادای یک ایرانی را در می آوری.
      در ضمن من دیگه با افرادی مانند تو که هِّر را از بِّر تشخیص نمیدن صحبتی ندارم. به همون //// ” شهر هرت” و کپی پیست از اینور و آنور بپرداز و در اموری که اطلاعی راجع به آن نداری وارد نشو.

       
      • [وضعیت ایرانِ امروز، حاصل بیشعوری اکثریت مردم ایرانه و بس.]
        بیشعور ،یعنی نفهم و بیخرد و بی دانش و آن نظام اسلامی است که کشور را به این روز انداخته.بیشعور نظام و روشنفکران خودفروخته و روحانیون فاسدند.

        بیشعور ، مردم نیستند، مردم بی قدرتند و پارادکس این است که مردم خود قدرتند .

         
      • در ضمن ، نه تو روبه خدا جواب بدهید، با همان ادب غلیظ ی که دارید.

         
      • باپوزش از جناب نوری زاد عزیز و امید بخشایش ازرک گویی ناگزیر!!
        اوهوی مثلا آنارشیست ! بچه حوزه ای دیگه داری شورش را در میاری اینجا گود… نیست که داری گرد گیری میکنی تو همان بهتره که بری سه قاپ بازی کنی و مجیز آخوند جماعت که دارند ازشما سواری میگیرن رو بگی که جیره روزانه ات را بدهند البته سید مرتضی داره برات دون میپاشه بپا یهو گولت نزنه ! این هارو گفتم که فک نکنی کسی گرد وخاک بلد نیست فهمیدی جوجه حوزه ای!!! اگه دفعه دیگه مثل بچه آدم حرف نزنی جور دیگه دخلت رو می آورم ! افهم ؟؟

        ————-

        آشنای گرامی
        این شیوه رو کم کنی، عایداتی جز نفرت ندارد. یکی باید کوتاه بیاید. آن که دانا تر است.
        با احترام

        .

         
  101. بعضی ها یک عادت جالبی دارند.هر چی بهشون بگی بسرعت میگویند:نه..توجه نکردی..قضیه اینه که من میگم!..بعد با کمال تعجب میبینی حرف شما را یک جوری دیگه تکرار میکنند!….حالا حکایت این رهبر بسیار عزیز ما است که این سید محّمد خاتمی خوش قلب گفته می آیم راهپیمائی و بغلش هم یه آشتی ملی بکنیم! ..مگه چی میشه؟!
    رهبر معظم برسم دلبران که بعد از سه بار جواب میدم هیچی نمیگیه تا همه بیان راهپیمائی..بعد یه دفعه میزنه زیر همه چی و معامله رو سر یه آشتی مّلی بهم میزنه که : نه..ای آقا..این حرفها چیه همه با هم رفیقیم!..بعد وقتی دهان باز خلق اله رو مبینیه میگه بعله ما به کسانی که بیسچی رو لخت میکنن دشمنی داریم و قهریم و آشتی هم نمی کنیم!
    خوب ای امام زمان آمرزیده…پس معلوم شد همه با هم رفیق نیستند و دعوا و دلخوری هم هست!..خوب چرا میگی :نه ،ما همه با هم رفیقیم!!؟..
    اما جالبی اش هم اینه که میگه آشتی هم نمی کنیم!..یعنی من با 24 میلیون رای دهنده ایرانی شیعه قهر قهر تا روز قیامت!!..
    واقعا رهبریتو شکر!!..اجازه میدین سید حسن تصر الله را بیاریم پادر میونی کنه؟!..

     
  102. دوست عزیز مازیار وطن پرست
    من فکر می کنم همانطور است که فرمودید،چون اغلب طوطی وار نگاه می کنیم ، می اندیشیم و
    صحبت می کنیم .زمانی که چهره های این پای منبریان رانگاه می کنم ، اغلب توخالی و عروسک گونه اند ، فاقد از فکر و خرد و اندیشه و یک چپگرا اگر نه از میان این افراد ،حداقل از کنار آنان برخاسته است .

    فکرمی کنم ، مردم در کشوراستبدادی واسلامی زده حکومتی ایران کنونی، تغییر عقیده راچاره می دانند ،هر چه باشد ،فقط به چیزی غیر ازآنچه که حاکمان می گویند.حال آنکه تنها لباس خود را عوض کرده اند و متوجه نیستند که ساختار بدنی آنان باقی مانده است.
    و این موضوع بسیار مهم است ، چون توسط قدرت حاکمه ،اخلاق و سنت با عقیده و دین مخلوط و با سیاست ترس و چماق خورده شده ، تمیز ی و جدایی این آش آسان نیست ، بنابراین بر این آش چیز دیگری نیز می افزایند که باعث معده درد خود و دیگران می شود.

    اما این ایسم ها تنها یک عقیده و فلسفه نیستند(فکر می کنم ،مردم اسلام زده در گریز خود بیشتر دنبال یک عقیده اند تا یک سیاست نو) بلکه یک هدف سیاسی اند وسیستم و برنامه ای را بر اساس نقش اقتصاد و حقوق دنبال می کنند .

     
  103. سید مرتضی گرامی ….بنده با حذف موارد مورد توافق به چند مورد دیگر که مطرح فرمودید می پردازم:
    1- شما از باور یا عدم باور به حکومت دینی بعنوان پیش فرض استنتاجات نام بردید یعنی ریشه اختلاف ما (من و همفکران بزعم شما) با جنابعالی در عدم باور به حکومت دینی است. بنده از این تعبیر حکومت دینی نمیدانم منظورتان چیست و از آن هم سر در نمی آورم چون امری که همه مردم ایران بر سر آن با هم توافق کرده اند “جمهوری اسلامی” است و نه حکومت دینی به تعبیر شما. پس با این حساب هر بحثی هم است در رابطه با این سیستم مشخص و با قانون اساسی معلوم است. در مورد حکومت دینی هم نظری ندارم چون نمیدانم اصلا چه پدیده ای است.در جمهوری اسلامی هم حتی نظر صریح پیامبر هم برای قانون شدن باید به تصویب مجلس و تائید شورای نگبهان و امضای رئیس جمهور برسد.
    2- نکته دیگر اینکه بالاخره از نظر شما مردم برای تو دهنی زدن به مخالفان حکومت دینی به خیابان امدند و یا تائید اصل انقلاب بر علیه دیکتاتوری پهلوی؟ آیا این راهپیمائی از نظر شما تائید بر حکومت نا کار آمد وسیستم فسادی که به تعبیر خود آقایان کاملا نهادینه شده است است؟ آیا این توهین به مردم است یا نه؟
    3- شما میفرمائید با رویت شخصی بنده هم مشکل دارید.اشکالی ندارد ولی به همان دلیل احتمال بدهید که برداشت جنابعالی هم از این حضور مردمی غلط یاشد.
    4- چون آقایان در همه جا به کربلا و تاریخ صدر اسلام مراجعه میکنند در اینجا این سئوال هم شاید بی مورد نباشد که آیا همین وضع در دوران یزید هم نبود؟ آیا در مقابل 70 تن یاران اهل بیت بیش از 30000 نفر بمیدان نیامدند؟ آیا با این تحلیل شما در انزمان نمیشد گفت که امام حسین بی جهت برای منافع مردم سخن میگوید؟ آیا یزید هم به ایشان نمی گفت که یعنی همه این مردم بی شعور و بی دینند؟ آیا ابن زیاد به غیر از این به جناب مسلم در کوفه گفت؟
    5- اگر مردم در چنین تجمعاتی می آیند به این معنا نیست که فساد و تباهی و اعتیاد و ورشکستگی اقتصادی و شرایط امنیتی متزلزل و بحرانهای اجتماعی و محیط زیستی و فرهنگی وجود ندارد. اگر چنین استنباطی داشته باشیم مردم را مشتی کودن فرض کرده ایم. همه این ها است ولی این تجمعات یک پیام مهم دارد و ان اینکه مردم هنوز امیدوارند مشکلاتشان در درون همین نظام و همین قانون اساسی حل شود و هنوز روح جمعی این مملکت دوست دارد در قالب همین نظام به سرو سامانی برسد. تمام تلاش دلسوزان هم همین است. این تذکرها را دوستانه و دلسوزانه بدانیم..هیچ اجنبی دلسوز ما نیست.خواه ترامپ باشد یا پوتین و یا سید حسن نصرالله ویا بشار اسد و یا حوثی ها و یا عراقی ها. همچنین هیچ مختلس و دیکتاتور و منحرفی هم با شناسنامه ایرانی نمی تواند غمخوار ایرانی باشد.

     
    • یاران گرامی

      شما سخنان و باورهای خود مرا برخ من می کشید و از طرفی مطالب مرا بمیل خود تفسیر می کنید ،مقصود من از تعبیر حکومت دینی همان جمهوری اسلامی است ،من کجا از کاربرد حکومت دینی چیزی غیر از جمهوری اسلامی اراده کردم؟ اینهمه اینجا مطلب نوشته ام و بارها از جمهوری اسلامی سخن گفته ام بنابر این سخن مرا احاله به نامعلوم نکنید.
      مردم در 22 بهمن و در جشن سالگرد انقلاب خود تجمع می کنند هم برای پاسداشت اصل انقلاب و هم پاسخ به یاوه های اقلیتی در داخل و دشمنانی در خارج ،چه تنافی بین ایندو هدف هست که شما اینها را مطرح می کنید؟ رویت شخصی شما محترم اما من گفتم کلیت یک حرکت عظیم را نباید به برخی تندروی ها در شعارها فروکاست ،ضمن اینکه من هم مخالفت خود را با بآتش کشیدن پرچم ها و اهانت و فحش اعلام کردم این بحث ها که دیگر مایه جدل نیست.من با شبیه سازی های تاریخی خیلی موافق نیستم،مساله حرکت امام حسین علیه السلام قیاسش با زمان ما مع الفارق هست ،شما چگونه اصل حرکت انقلابی مردم و جمهوری اسلامی را بظاهر کلامتان می پذیرید در عین حال قیاس حرکت حسین بن علی نوه معصوم پیامبر اسلام را اینجا مطرح می کنید؟ من با نفی و نقد کجروی و تخلف از قانون مخالفتی ندارم اما شبیه سازی هایی مثل جبهه حسین و جبهه شمر و یزید را صحیح نمیدانم. من کجا گفتم اگر مردم به جشن سالگرد انقلاب می آیند با اختلاس و فساد و چیزهای دیگر موافقت دارند؟ این از کجای مطالب گذشته من در می آید؟ متاسفانه ظاهرا شما با کامنت نویسی جدا از مطالب گذشته صرفا می خواهید طرف گفتگو را هو کنید ولو اینکه او همان مطالب شما را گفته باشد ،لطف کنید مثل من ذیل نوشته های طرف گفتگو پاسخ بنویسید تا خوانندگان و ناظران بتوانند مقایسه و جمع بندی کنند ،من چیزهایی نوشتم که شما دارید می گویید بعد شما پست قبل را رها می کنید و اینجا چیزهایی بمن نسبت می دهید که 180 درجه با مطالب من تنافی دارد ،دوست عزیز این روش گفتگو منطقی نیست ،یا روش خود را عوض کنید و ذیل مطالب پاسخ بنویسید یا گفتگو نکنید ،البته امکان این نیز هست که از نقطه شروع گفتگو تا اینجا را یکجا بیاوریم اما شما اخلاقا از نسبت دادن مطالب غیر واقعی به طرف گفتگو خودداری کنید.
      با احترام

       
  104. هممیهنان صبور باشید، فرا رسیدن روز رهائی نزدیک است.
    نماند ستمکار بد روزگار
    بماند بر او لعنت پایدار

     
  105. با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
    كارگران اخراجي روغن نباتي جهان: يك اختلاس كم بشه مشكل ما حل ميشه!
    گفتگوي راديو ندا با يكي از شهروندان در زنجان پيرامون اعتراض كارگران اخراجي ” روغن نباتي جهان ” با شعار : يك اختلاس كم بشه مشكل ما حل ميشه!

    http://radio-neda.blogspot.com/2017/02/blog-post_12.html

     
  106. سید مرتضی مرتب به مزدک میگه وطن فروش. جدای از اینکه این فقط نظر ایشان است و آنارشیست هم بسته به مزاجی لحظه‌ای شاید مهرش را به سید مرتضی واگذار کند، سید مرتضی در واقع اعتراف می‌کند که مزدک وطنی دارد و مزدک هم به اعتبار همهٔ نوشته‌هایش نیز فریاد می‌‌زند که خیلی‌ هم این وطن را از دل و جان دوست دارد. سید مرتضی اما که به اعتبار همهٔ نوشته‌هایش دل و جان و روح و روان در گرو شامات و عتبات عالیات دارد و اینهمه بیخیال اوج فقر و فلاکت و غارت و نکبتی که سر تا پای مملکت را از نتیجه حکومت امام ایشان فرا گرفته، مثلا وطن دوست است؟

     
  107. با سلام به جناب سید مرتضی میشود بفرمایید که کلمه ” امی ” در لغت عرب جند معنا دارد من عربی نمیدانم و در چند نوشته خواندم که این کلمه امی به معنای ” اهل ” هم هست که برای عرب زبان یعنی اهل حجاز ویا اهل یمن و یا اهل شام بنا به نوشتنه هایی که مطالعه کردم ظاهرا حضرت میخواستند که به مردم حجازکه به ایشان شک داشتند که یک خارجی هستند و در قر آن هم به آن اشاره شده بفهماند که ایشان اهل حجاز هستند نه خارجی جناب سید مرتضی اگر به سوالاتی که ازشما میپرسم درست پاسخ دهید ممنون میشوم . آیا میشود که یک زن که چند شوهر داشته و ازشوهر هایش به مال و منال فراوان رسیده و با آن مال تجارت میکرده که افزون شود به حضرت محمد اختیار تجارت خود را بدهد و این امین سواد کتابت نداشته باشد ؟ اگر چنین بوده این امین چطور امانت داری خود را اثبات میکرده و چه جور حساب و کتاب پس میداده که اطمینان این بانو را جلب کرده و سپس علاقه این بانو را هم به خود جلب کرد که منجر به ازدواج شد.حال بماند که نحوه گفتن خطبه عقد چگونه بوده ! و ایشان بنا به رسم عرب شدند اختیار دار تمام مال و اموال این بانو ! حال بعد از چند زمان ظاهرا حضرت رسول میل پیدا کردند که به غار حرا بروند و معلوم نبیست که آن وقت چه کسی برای ایشان تجارت میکرده وبنا به گفته مورخین اسلامی زمانی که حضرت در نزد خدیجه بودند به ناگاه جبرئیل را مشاهده میکنند و حضرت به خدیجه میگویند آیا وی را مشاهده میکنی ؟ و خدیجه میگوید خیر ! چه کسی را میگویی ایشان میفرمایند همین شخص را که من میبینم ! فقط نمیدانم که شیطان هست یا ملائکه که حضرت خدیجه میگویند بنشین بر زانوی چپ من ! آیا وی را مشاهده میکنی ؟ حضرت میفرمایند بلی و حضرت خدیجه میگویند بنشین بر زانوی راست من آیا وی را مشاهده میکنی میگویند بلی حضرت خدیجه روسری و یا چادر خود را بر میدارند میگویند که باز هم وی را مشاهده میکنی که حضرت محمد میگویند خیر ! دیگر وی را مشاهده نمیکنم . که حضرت خدیجه میگوید نگران نباش وی ملائک است و شیطان نیست و از برداشتن حچاب من شرم کرد ! ورفت . اگر این موضوع صحت داشته باشد حضرت خدیجه متخصص شیطان شناسی بودند و حال من مانده ام که اسم شیطان را که حضرت رسول که بنا به گفته شما بیسواد بوده اند چطور میدانسته اند و هنوز آیاتی که در آن نام شیطان در آن نوشته شده بود به حضرت نازل نشده بوده ! بنا به گفته مسلمین حضرت طی ده سال آنقدر ازاین مال به دیگر مسلمین ( حداکثر 99 نفر ) کمک میکنند که این اموال تمام میشو و در جایی خواندم که ازفرط بی مالی پیراهن ظاهرا کرباسی که برتن حضرت خدیجه بود میشود کفنشان ودر (شعب ابیطالب ) مسلمین ازفرط نداری روزانه یکی دو خرما میخوردند خوب جناب سید مرتضی حضرت رسول که با تمام توان در مکه به امر تبلیغ اسلام مبادرت میکنند و با این ثروت که فکر نمیکنم کم باشد فقط توانستند طی ده سال 99 نفر را مسلم کنند که اغلب ازبرده ها بودند به جز ابو بکر که ظاهرا از متمولین بوده و هنگامی که ظاهرا کفار میخواستند ایشان را شبانه به قتل برسانند همراه ابوبکر به طرف مدینه رهسپار میشوند در مدینه هم که مسلمین برای یهودیان کار میکردند آیا به جز اینکه به همان یهودیان حمله کردند و مال و اموال آنان را تصاحب کردند راهی دیگر برای ثروت اندوزی داشتند ؟ آیا مسلمین کار دیگری جز ببخشید راه زنی و کاروان زنی داشتند ؟ جناب عالی میفرمایید حضرت سواد نداشتند مگر نه اینکه در جنگ ها ایشان دستور داده بودند که اگر کافراسیری به ده مسلم سواد بیاموزد آزاد میشود آیا ایشان خود از آموزش سواد کراهت داشتند و یا وقت نداشتند که بیاموزند جناب سید مرتضی اگر به تاریخ اسلام خوب نطر بیفکنیم متوجه میشویم که بسیاری حقایق کتمان شده و به صورت رمز آلود به ما رسیده که از نو باید با توجه به شرایط یک انسان به آن پرداخت .
    جناب سید در پست قبل به این پرسش های من پاسخ ندادید من باز هم آن را مطرح میکنم و درضمن از شما سوال میکنم اشکالی دارد یک بار به تهران تشریف بیاورید و با جناب نوریزاد و دیگر علاقه مندان حظورا صحبتی داشته باشیم که جمال مبارک شما را هم جناب نوریزاد که خیلی به شماعلاقه دارند و بنده نیزودیگر دوستان مشاهده کنیم ویا برایتان بسیار سخت و ناگوار است من همین جا تضمن میکنم که کلیه مخارج سفر و اقامت شما را بادیده منت قبول کنم وثابت بفرمایید که یک روحانی مرجع هستید و پهلوان پشت کامپیوتر نشین نیستید و صد البته به دلیل حضور شما حتما برادران !!! ما را دستگیر نمیکنند و چون فقط قصد ما صحبت حظوری است مشکل امنیتی ایجاد نمیشود . انشاالله

     
    • علیکم السلام!

      شما یک توضیح معقولی در مورد تعبیر :”مرتضی ی ی ی!”که در پست قبل کرده بودید ارائه کنید ،بعد من سوالات شما را پاسخ خواهم داد.

       
      • جناب سید مرتضی برداشت من ازیکی دوبار علیکم السلام ! شما جز تفرعن و منیت حضرت عالی نیست و من طی چند سالی که در برخی موارد با شما هم کلام شده ام این را متوجه شده ام ! جناب سید بنا به گفته خودتان یکی دوسال قبل برای درمان دندان به تهران آمدید و من ازشما پرسش کردم که چرا به دیدن جناب نوری زاد نمی آیید که پاسخ روشنی ندادید وبنا به گفتار شخص شما که دیگران را به پهلوان های پشت کامپیوتر نشین تشبیه کردید . جناب عالی ثابت کنید که این لقب زیبنده شما نیست که دیگران را به آن متهم میکنید و ازشما دعوت کردم که به تهران تشریف بیاورید و بنده هم منحمل مخارج این سفر شما خواهم شد که دیگر بهانه ای نماند ! جناب سید انسان منافق بد ترین انسان ها است اگر جناب نوری زاد را دوست حود میدانید به این دعوت من لبیک بگویید و ملاقاتی جمعی داشته باشیم و ثابت کنید که یک منافق پشت کامپیوتر نشین نیستید .
        در موردی که از تکرار ی ی ی سوال کردید در جمعی که با هم صحبتی میکنند اگر دو نفر مثلا پدر و فرزند هم حظور داشته باشند مثلا پدر کلامی بر خلاف گفته پسرش بگوید و او بخواهد اعتراضی کند.معمولا میگوید بابا ا ا ا ویا علی ی ی ی ویا رسول ل ل ل من فقط قصدم اعتراض دوستانه بود ولی مثل اینکه شما در گیری فکری زیادی دارید و احتمالا برداشت غلطی داشتید .
        به هرحال بازهم دعوت خود را تکرار میکنم و هرکجا که شما مایل باشید با جناب نوری زاد قرار بگذارید که حاظر شوم تا منافق از راست گفتار مشخص شود .
        جناب نوری زاد درود بر شما استدعا میکنم در ذیل همین کامننت نظر موافق و یا مخالف خود را ابراز فرمایید .با احترام

        ———–

        درود دوستان خوبم
        به گمان من حیف وقت و حوصله و اعصاب که یکی وقت بگذارد و به کنایه ها و گزش ها و زخم زبان ها پاسخ بدهد. پسندیده این است که اگر هم یکی با ما درشتی می کند، ندیده اش بگیریم و به گیر و گرفتاری و پرسش او و دیگرانی از این دست بپردازیم.
        با احترام

        .

         
        • عجب ادب و فرهیختگی سرشاری! کسی هم بخواهد با کسی گفتگو کند هم از او سوال کند و بر معلومات خود اضافه کند، هم در عین حال به او دهن کجی کند (سید مرتضی…ی ی ی!) و او را متفرعن و منافق بداند و در احوال شخصی او فضولی هم بکند ،واقعا نوبر بهار که چه عرض کنم نوبر زمستان است!،عزیز من شما ظاهرا سن و سال از شما گذشته است ،این نحوه رفتار و گفتار بچگانه از شما نامطلوب است ،از کجا فهمیدید که تعبیر “علیکم السلام” که یکی از پاسخ های متداول در جواب سلام است دلالت بر تفرعن دارد؟! سلام یک مستحب دینی است و در پاسخ آن می توان گفت :سلام ،سلام علیکم ،علیکم السلام و نظائر این تعبیرات ،من از نظر شما متفرعنم چون بشما گفتم علیکم السلام؟! خوب حال فهمیدید که من متفرعن و منافقم ،چه اصراری دارید که با یک متفرعن و منافق گفتگو کنید؟ با متواضعان و مخلصان همفکر و همردیف خود صحبت کنید ،اصرار بر مخلوط کردن مسائل عقیدتی با مسائل اخلاقی یا سیاسی برای چیست؟ اصلا بشما چه ارتباطی دارد که من برای چه کاری بتهران آمدم یا نیامدم ،یا بشما چه ربطی دارد که نسبت دوستی من با مدیر این سایت چیست یا تا چه حدیست؟ بشما چه ارتباطی دارد که من خوهان دیدار با ایشان هستم یا نیستم ،و اگر فرضا بخواهم ایشان را ببینم چه لزومی دارد که شما فضولی کنید و در دیدار ما حضور داشته باشید؟ اینکه گفتم افکار و رفتار بچگانه یعنی همین ها ،فرض کنید من پهلوان و هرکول نیستم و شما هرکول و پهلوان ،حال که چه؟ پولتان را هم توی جیبتان بگذارید تا بعد با آن قاقا لی لی بخرید ،زیاد خاصه خرجی نکنید ،من هروقت لازم باشد یا صلاح ببینم با دوستی دیدار می کنم یا نمی کنم ،حال مگر همه دوستان فضای مجازی موفق بدیدار هم می شوند؟ شما اصلا فرض بگیرید من هیچوقت با جناب نوریزاد دیداری نداشته باشم ،مگر حضور در این سایت و نوشتن و ابراز نظر کامنت گذاران مشروط به این است که با همه کارها یا اظهارات مدیریت سایت موافق باشند یا حتما با ایشان دیدار کنند؟ می فهمید چه می گویید؟ سوال از معنای کلمه امی یا بحث های دیگر چه ارتباطی با این دارد که به معالجه دندان بنده فضولی کنید؟! شما وقتی با بی ادبی مرا متفرعن و منافق می نامید چه جای اینکه با من گفتگو کنید یا من بسوالات شما جواب گویم؟ اولین شرط گفتگو با هرکسی اعم از مخالف فکری یا موافق فکری رعایت اخلاق و ادب است ،من بشما گفتم توجیه معقولی در باره این دهن کجی که (سید مرتضی ….ی ی ی!) کنید ،اینها که نوشتید توجیه معقول بود؟ می دانید توجیه معقول یعنی چه؟ یعنی توجیهی که با عقل و خرد هماهنگ باشد نه توجیهات بچگانه و عوامانه ،شما از من در مورد مفاهیم دینی و تاریحی پرسش می کنید و پاسخ هایی می گیرید ،یعنی چه که وسط پرسش و پاسخ نام طرف گفتگو را آورده و دهن کجی کنید؟ اگر با سخن من مخالفید طرز عاقلانه مخالفت این است که آنرا نپذیرید و بر عدم پذیرش خود استدلال کنید ،من که هر بار پرسش کردید مودبانه سلام گفتم و پاسخ دادم ،دیگر طعن و کنایه و متفرعن و منافق خواندن و مخلوط کردن مسائل بی ربط به گفتگو چه معنایی دارد؟ حال می گویم برای من اولین عنصر مهم در گفتگو رعایت ادب در گفتار است ،این است که اگر کسی از ادب و متانت در گفتار خارج شد او را پاسخ نمی دهم و تصور می کنم خروج از ادب و خلط مبحث در گفتگو نشانه عجز و ضعف از استدلال و احتجاج خردمندانه است ،و شما در این یکی دو کامنت اخیر هم از ادب محاوره و گفتگو خارج شدید ،هم در احوال شخصیه دیگران فضولی کردید و هم مسائل نامربوط را به مسائل اعتقادی مورد گفتگو سنجاق کردید ،بنابر این من اکنون شما را شایسته گفتگو و تخاطب نمی بینم ،اگر از توهین و بی ادبی که کردید عذرخواهی کردید برای پاسخ به سوالات در خدمتم وگرنه ،شما را بخیر و ما را بسلامت ،بروید با همفکران غیر منافق و غیر متفرعن تان گفتگو کنید.

           
          • با درود به نوری زاد عزیز .جناب نوری زاد دیگر کاسه صبر من لبریزشد البته من متوجه هستم که شما مایل هستید این دومینوی آخوندی و کامنت گذاران ادامه یابد و بسیار هم به آن احترام میگذارم و تایید میکنم ولی در جواب این جناب سیدناگزیر به جواب دادن هستم و تمام مسئولیت آن را هم میپذیرم و استدعا میکنم گفتار مرا هاشور نزنید ! اطمینان داشته باشید این آخرین کامنت من به سید مرتضی خواهد بود حتی اگر مایل باشید میتوانید ایمیل من را هم به این آقاسید منعکس کنید
            آقا سید مرتضی خلاصه کنم من پشیزی برای اهل حوزه ارزش قائل نیستم چون مسئدولیت تمام فلاکت های این مملکت بر عهده این مثلا آقایان است وبس و گمان میکردم که چون خود گفتید یک عالم درحد اجتهاد هستید شاید تفکر 1400 ساله از روی دوش هایتان سبک شود و واقعیات ملموس را درک کنید البته دوستان کامنت گذار بارهای بار هشدار دادند که شخصی که لباس حوزه را به تن کند خیلی چیزهارا ازجمله عدل وانصاف را حتما به کنار می افکند وهر خزعبلاتی که آخوند های موخر نوشته اند والبته موارد صحیح هم در آن ها یافت میشود ! وحی منزل تلقی کرده و امکان ندارد دایره دیدش را کمی فراخ تر کند چه اگر چنین کند دچار تزلزل خواهد شد و سرگردان همانطور که هم لباسان شما این مملکت را به قهقرا بردند وبا کمال بیشرمی مثال زدنی گریبان این مردم را رها نمیکنند ومانند بختک خود را آواربر سر ایرانیان کرده و مانند زالو شیره جان مردم را میمکند و خم به ابرو نمی آورندواین نیست جز وقاحت که در تمام عمله ادیان از قبیل کشیش خاخام رافائل مغ ودیگر زالوهای آدم خوار . که خود راواسطه خداوند و بشر فرض وبه مردم قالب میکنند . در حال حاضر ملت با قشر آخوند طرف است و رجاء واثق دارم که بزودی شر آخوند جماعت از گرده همه برداشته شود . آسید مرتضی من گمان نمیکردم که یک آخوند هفت خطی مثل سرکار عالی اینقدر درک نداشته باشد که متوجه نشود سوالاتی که من میکردم نیاز به دوباره خوانی ادیان که همه گی مکتوب هستند و خود میتوانستم در مکتوبات آخوند های موخر و اینترنت به جواب برسم و فکر کند که از ایشان دارم می آموزم ! . واقعا که ! شما جز یک کتاب گویا نیستید و فقط محفوظات کتب خوانده شده و نرم افزاری که در کامپیوترش دارد را دوباره خوانی میکنید وهیچ ابداعی تا کنون ازشما که مدعی هستید یک مثلا آیت الله عظما هستید مشاهده نکرده ام فقط وفقط خوانده های خود را دوباره خوانی میکنید کلمه فضولی در فارسی معنای بدی میدهد که شما بسی شایسته ترهستید ! اگر بخواهید در کامنت های قبلی شما وافرادی که کامنت گذاشته اند با اینکه روی صحبت سرکار عالی نبودید بارهای بار فضولی کردید و دخالت نمودید بشمارم که سر به جهنم میزند در آخر میخواستم که ارزش قشر روحانی را به شما گوشزد کنم اگر در جامعه ایران هر قشری اعتصاب کند حتما یک جای مملکت لنگ میزند مثلا پزشکان و یا مهندسین ویا حتی راننده گان تاکسی و نانوایان و نیرو های انتظامی وحتی دلال ها حال ازهمه میخواهم تصور کنند که قشر آخوند جماعت از آیت الله عظما گرفته تا طلبه جزء یک دوره طولانی مثلا چند ده سال اعتصاب کنند چه اتفاقی می افتد ؟ به خدای واحد هیچ اتفاقی نمی افتد یعنی اوضاع بسیار خوب هم خواهد شد این نیست مگر اینکه این قشر فقط وفقط سربار و طفیلی جامعه هستد و بس جناب سید مرتضی برای آخرین بار از شما دعوت میکنم که اگر منافق نیستید چند کامنت این حقیر را که در آن به شما توهین شده را باذکر تاریخ به قول خودتان کپی اند پیست کنید که شرمسار شوم واگرنه شرم بر شما باد که کذب گفتید وخود را دوست نوری زاد نادیده معرفی میکنید البته جناب مصلح هم در بد دهنی ید طولایی دارند وشرافتمندانه به مشکلات هم لباسانشان اعتراف کردند ایشان به گمان من قلب رئوفی دارند که گمان نکنم شما داشته باشید .ای پهلوان پشت کامپیوتر نشین ! ونامرئی !!

            ————

            با اجازه از جناب سیدمرتضی این نوشته ی مهرداد را دست نخورده منتشر می کنم تا ببینیم ذات سخن این دوستمان چیست.
            با احترام و پوزش
            وسپاس

            .

             
    • جناب مهرداد با درود های گزم و آرزوی شادکامی

      چرا راه دور بریم؟ به گفته خود حضرات که اهل سنت هم این موضوع را تآیید میکنند محمد لحظاتی قبل از وفات به بانوعایشه میگوید « قلم کاغذ بیاورتا موردی هست که آنرا برای شما بنویسم » (مضمون گفتار مهم است نه دقت درکلمات) که البته عمربن خطاب از این کارعایشه بدلیل اینکه محمد تب دارد و هذیان میگوید، جلوگیری میکند. فرق میان شیعه و اهل تسنن در مورد این اتفاق تاریخی دراین است که اهل تشیع براین باورند که محمد میخواسته بنویسد علی جانشین من است و عمرمانع شده است که این موضوع نیز یکی از دلایل بیشماریست که ما «عمرکشون» را هر چه باشکوه تر جشن بگیریم

      معمائی که برای بنده پیش آمده اینست که اهل تشیع بخاطر ارادت و ارتباطی که با علی وخاندان وی دارند وامام زمان هم که زنده و حاضرهستند میتوانند حدس قریب به یقین بزنند که محمد چه چیزی میخواسته بر روی آن کاغذ بنویسد. سؤال اینجاست که عمر دیگه ازکجا میدونسته چه مطلبی قرار است بر روی أن کاغذ نوشته شود؟ کسی که خلافت علی را غصب کرده تا جایی که در مسلمانی وی و یا حلالزاده بودنش هم شک داریم که نمیتواند به علم غیب دسترسی داشته باشد. میتواند؟

      پایدار باشید
      رسول

       
      • رسول گرامی

        اگر شما همان رسولی هستید که سابقا از امریکا اینجا مطلب می گذاشتید بشما سلام می کنم و می گویم اتفاقا برای شما و شلوغ کاری های نوشتاری شما دلمان تنگ شده بود! خوش آمدید چرا اینقدر غیبت داشتید؟
        در مورد اشاره ای که به مساله معروف قلم و کاغذ در جریان مریضی منجر به مرگ پیامبر اسلام داشتید ،پاسخ این است که تقاضای قلم و کاغذ برای توصیه یا دستور العمل ،لزوما بدین معنا نیست که خود شخص وصیت کننده بخواهد بدست و قلم و خویش بنویسد ،این سازگار است با اینکه قلم و کاغذ طلب کنند و چیزهایی را القاء و املاء کنند ،و این حدیث تاریخی هیچ تنافی با امی بودن یا ناخوانا و نا نویسا بودن پیامبر اسلام ندارد.در این مساله تاریخی آنچه که مهمتر از چیزهایی که شما در مورد حدسیات خلیفه ثانی و دیگران گفتید است این است آن تعبیر زشت و بی ادبانه یک صحابی نسبت به پیامبر خداست که “ان الرجل لیهجر”یعنی او را رها کنید که هذیان می گوید ،مساله مهم همین است که کسی در مورد پیامبر خدا چنین تعبیری کند ،و دیگران را از توصیه مکتوب پیامبر محروم کند،چیزی که خود می تواند قرینه مهمی باشد بر آنچه که شیعه به آن معتقدند و آن توصیه رسول گرامی اسلام در خصوص ولایت علی بن ابیطالب است ،البته شیعه با وجود دهها نص و تصریح مشخص پیامبر در غدیر و غیر غدیر نیازی ندارد به اینکه برای اثبات احقیت و اولویت مولی علی به حدیث دوات و قرطاس تمسک کند ،نکته مهم همان است که عرض شد اینکه مطابق نقل های خود اهل سنت کسی تجری کند بساحت پیامبر اسلام و او را بهذیان متهم کرده و از اعمال توصیه او (در هر زمینه که باشد) ممانعت کند.
        امیدوارم با این توضیح “معمای” ذهنی شما حل شده باشد و فهمیده باشید که در این سنخ مسائل مساله اصلی بحث علم بغیب نبوده است ،مساله اهانت به پیامبر و دخالت در حیطه وظایف و اختیارات مقام نبوت است.
        جناب رسول در انتها با توجه با اینکه شما در امریکا هستید و دقیقتر در فضای رسانه ای و مردمی و مطبوعات امریکا قرار دارید خواستم ببینم چه برداشت و تلقی از بقدرت رسیدن دونالد ترامپ و جمهوریخواهان دارید و ارزیابی از شخصیت خود ترامپ دارید و اینکه شما هم با نظرات برخی وطن فروشان در این سایت در خصوص قضیه حمله ترامپ به ایران موافقید یا نه؟

         
        • دوست ارجمند جناب آقای مرتضی

          بنده نیزبا عرض ادب متقابلا بشما درود میفرستم و برای خوش آمد گویی تان سپاس گذار هستم

          بله دوست عزیز بنده همان ناچیز سابق هستم که بعلت مشغله و گرفتاری های حرفه ای و خانوادگی چند ماهی سعادت گفتگو با یاران سایت پربار نوریزاد گرامی از بنده سلب شده بود امید است بیشتر بتوانم درمیان دوستان باشم

          در مورد امی بودن پیامبر که شما شرح دادید بنده هیچ مخالفتی ندارم البته نمیتوانم داشته باشم چون دانش لازم را ندارم. تنها رقرنس (بقول خود شما) بنده تاریخهای صدراسلام هستند که بفارسی ترجمه شده اند، لااقل آن تعداد کمی که من مرور کرده ام و همه در اینترنت موجود هستند مانند تاریخ طبری، مترجمین فعلی را که پیامبر در دستورش به عایشه استفاده میکند بصورت اول شخص مفرد ترجمه کرده اند « بنویسم ».

          ضمن اینکه بنده آن زمانی هم که یک مسلمان شیعه اثنی بودم هرگز این حساسیت و پافشاری سایر مسلمانان درمورد عدم توانایی محمد به خواندن و نوشتن را درک نمیکردم. برای اینکه تنها سواد خواندن و نوشتن برای بقلم کشیدن کتابی مثل قران کافی نیست، احاطه کامل شخص و یا اشخاص به ادبیات عرب آن روزگار حتما ضروری بوده است

          اجازه بفرمایید در مورد دونالد ترامپ در یک پست جداگانه مخاطب بجنابعالی چند کلمه ای بعرض برسانم

          تندرست وپایدارباشید
          رسول

           
          • رسول گرامی

            قبلا عرض شد که تعبیر “تعبیر قلم و دوات بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم” که در حدیث مورد اشاره هست ،سازگار است با نوشتن مستقیم ومباشری و سازگار است با اینکه با واسطه و از طریق املاء کردن بدیگری نوشته شود که این با وضعیت بیمار رو به موت و حضور دیگرانی که حضور داشته اند سازگارتر بنظر می رسد،این تعبیرات مجازی در همه زبانها هم هست مثل اینکه می گویند رضا شاه راه آهن را ساخت ،روشن است که رضا شاه بدست خود پیچ و مهره ریل و قطار سفت نکرد بلکه چنین نسبتی ناشی از امر و فرمان به اوست باصطلاح می گویند در اضافه و نسبت ادنی ملابست کافیست.
            اما توجه کنید در باب امی بودن پیامبر تا زمان نزول وحی از نظر تاریخی کاملا روشن است و هیچ دلالتی تاریخی وجود ندارد که پیامبر از کودکی تا زمان نزول وحی خواندن و نوشتن آموخته باشد و عمده مساله همین است که مورد توافق مورخان است و نکته مهم همین است که کسی قرآن با آنهمه معارف را آورد که خواندن و نوشتن نمی دانست و جز دو سفر تجاری کوتاه که همراهانی هم با او بودند و تواریخ آن مشخص است هیچ تماسی که منجر به مثلا دریافت مطالب مفصل قرآن از کسی باشد با کسی نداشته است و وضع معارف قرآن نیز با چنین توهمی سازگار نیست ،بنابر این مزخرفاتی مثل القاء شدن از سوی مسیحیان یا کلیمیان یا دریافت نامه و میسیونر مذهبی یک گروه نامعلوم بودن! اموری بی سند و صرفا تبلیغات سوء عاجزان از درک معارف قرآن و سندیت آن است. و نکته مهم در امی بودن پیامبر همین است.علاوه بر این امی بودن پیامبر فقط مستند به قطعیت تاریخی نیست ،بلکه در قرآن سوای از تعبیر “رسول النبی الامی” که در سوره اعراف شده است ،در برخی آیات دیگر نیز بنکته امی بودن (سواد خواندن و نوشتن نداشتن ایشان) اشاره شده است مثل آیه 103 سوره النحل :”وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبين‏”
            و نيك مى‏ دانيم كه آنان مى‏ گويند: «جز اين نيست كه بشرى به او مى‏ آموزد.» [نه چنين نيست، زيرا] زبان كسى كه [اين‏] نسبت را به او مى‏ دهند غير عربى است و اين [قرآن‏] به زبان عربى روشن است.
            یا آیه 48 سوره عنکبوت :”وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ .
            و تو هيچ كتابى را پيش از اين نمى‏ خواندى و با دست خود [كتابى‏] نمى‏ نوشتى، و گر نه باطل‏ انديشان قطعاً به شك مى ‏افتادند.
            که صراحت این آیات غیر قابل تردید است ،پس مساله امی بودن پیامبر تا زمان چهل سالگی و نزول وحی بلحاظ تاریخی و قرآن و روایات بلاتردید است ،چیزی که هست برخی روایات هست که سند آنها هم مورد خدشه هست و برخی علماء کلام معتقدند که پیامبر تا پیش از نزول وحی خواندن و نوشتن نیاموخته بود و باصطلاح امی بود ،لکن پس از بعثت یا به اعجاز الهی یا بر اساس روال عادی فراگیری خواندن و نوشتن آموخته بود ،این نظریه البته حامیانی دارد و ضرری هم به اصل امی بودن پیامبر تا پیش از نزول وحی و استناد قرآن به منبع وحی یعنی خدا ندارد ،در این زمینه بحث ها و شواهد مختلفی وجود دارد که امکان طرح همه آنها در این مجالها نیست ،توصیه می کنم در این زمینه به کتابی از مرحوم استاد علامه شهید مرتضی مطهری بنام “پیامبر امی” مراجعه کنید که در مجموعه آثار ایشان هست و رساله موجز و تحقیقی و جالبی است و به همه جهات بحث در مورد امی بودن پیامبر پرداخته است.
            موفق باشید

             
  108. سلام جناب نوری زاد گرامی
    این نوشته مال آقای سید مجتبی واحدی است که تقدیم پاهای خسته تان می کنم که رفتین تا پاوه برگشتین مثل شیر

    راستش خیلی با خودم کلنجار رفتم که در مورد واکنش خامنه ای به پیشنهاد آشتی ملی خاتمی چیزی ننویسم زیرا ” من‌چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف / تا به حدی است که آهسته دعا نتوان کرد” نمی خواهم خاطر برخی دوستان را مکدر کنم. همینقدر بگویم که به خوش قلبی برخی دوستان ، غبطه می خورم .آن دوستانی که گمان می کنند خامنه ای هنوز از موقعیت خود در میان مردم‌آگاه نیست یا اکثریت مردم هنوز نمی دانند عامل سامان ها و نابسامانی های کشور کیست انسان هایی بسیار لطیف الطبع و صادق هستند . عزیزان ! اینکه بگوییم ” خاتمی توپ را در زمین رهبر انداخت” یا اینکه ” رهبر مجبور شد خود را در راس یک جناح قرار دهد ” به این‌معنی است که مردم‌تا به حال فکر می کردند
    آقای خامنه ای ابوذر است و برخی زیردستان او ” قاتلان سرزمین ربذه ” . اگر کسانی باشند که هنوز تحت تاثیر تبلیغات فراگیر جمهوری اسلامی ، به دنبال کشف حقیقت باشند
    قطعا ” تکرار می کنم ” های مکرر و ملال آور خاتمی و ” مبارزات کیبوردی” ما بر آنان اثر نخواهد گذاشت. اما اکثریتی که اخبار حوادث را از منابع متنوع، به دور از تعصب و با اتکا به عقل و تجربه ، پیگیری می کنند سالهاست که می دانند منبعدفساد درایران‌چیست و کیست. ممکن‌است کسی بگوید بسیار خوب ! زیان کار خاتمی چیست ؟ زیان آن اینست که بسیاری از مردم به این نتیجه می رسند که خامنه ای کوهی استوار است که هیچکس توان ایستادن در برابر او را ندارد و ” آش کشک خاله ” است. باید با اوبسازیم. اگر سهمی به کسی داد همان علی که در بدو تولد نامش را آورد نگهدارش. اگر هم‌نداد باز صبر می کنیم‌تا پروستات بعدی شاید ما را به ملاقات فرا خواندند . دوستان ! سیاست ورزی با آخوند مسلکی یک تفاوت عمده دارد . در سیاست ، رسیدن به نتیجه مدنظر است. اینکه با نگاه ” هر چه آن خسرو کند شیرین بود ” به اقدامات خاتمی بنگریم چیزی حاصل نخواهد کرد جز افزایش,فشارها بر شیرین بیچاره که هم‌حسین شریعتمداری خسرو خویش را به سراغ او می فرستد هم شیفتگان‌سید محمد خاتمی. در ضمن فراموش نکنیم که هر اقدامی که موجب تخلیه عصبانیت ها و عصیان‌های مردم باشد بدون آنکه نتیجه ای از آن‌حاصل شود خدمت به مستبدان است

     
  109. این بازی رو هم خاتمی برد؛مثل همه این سالها
    اصولگرایان مجبور به واکنش شدن و توپی رو که در زمینشون افتاده بود وارد دروازه خودشون کردن.حالا این دو قطبی بسیجی-جنبش سبز تا انتخابات ۹۶ زنده و فعاله و می‌شه از اون برای جمع آوری رای استفاده بهینه کرد مگر اینکه شرایط حصر با دخالت مستقیم رهبری تغییر کنه و این شکاف تا حدی پر بشه.

     
  110. مگر این خلقت عالم به خدا ربط ندارد؟
    یا همین خلقت آدم به خدا ربط ندارد؟
    رفتن و آمدن من که فقط دست خداست
    نحوه ی زیست من هم به خدا ربط ندارد؟
    تو که بیش از منی و من شده ام کم از تو
    اینکه تو بیشی و من کم به خدا ربط ندارد؟
    قانعم کن من و با بافتن فلسفه ای
    عمر آمیخته با غم به خدا ربط ندارد؟
    فکر کن شعر من از مرحله پرت است ولی
    شعرِ از مرحله پرتم به خدا ربط ندارد؟
    گاه در جشن و هر از گاه که ماتم زده ایم
    تو بگو شادی و ماتم به خدا ربط ندارد؟
    ارث من رنج پدر شد تو شدی وارث گنج
    این دو تا جبر مسلم به خدا ربط ندارد؟
    مگر این روح خدا نیست که در ذات من است؟
    بدی و خوبیِ ذاتم به خدا ربط ندارد؟

     
    • دوست گرامی
      ای برادر تو همان اندیشه‌ای
      ما بقی تو استخوان و ریشه‌ای
      گر گلست اندیشهٔ تو گلشنی
      ور بود خاری تو هیمهٔ گلخنی
      گر گلابی بر سر جیبت زنند
      ور تو چون بولی برونت افکنند(مولوی)

       
  111. آشتی ملی از سایت ایران وایر به قلم شراگیم زند

    حالا که بحث آشتی ملی داغ است و بالاخره بعد از 38 سال قرار است مردم و حکومت اختلافات خود را کنار بگذارند و روی یکدیگر را ببوسند ما هم از فرصت استفاده می‌کنیم و چند راهکار برای تسهیل این روند ارائه می‌نمائیم بلکه به سهم خود کاری برای این آشتی کنان تاریخی انجام داده باشیم.

    یک – دلجویی:

    مقدمه ی هر آشتی کنانی دلجویی کردن طرفین از یکدیگر است… دلجویی به دو طریق صورت می‌گیرد.

    دلجویی زبانی: همین که از سران فتنه تبری بجوئیم و اعتقاد و التزام خود را به ولایت فقیه اعلام نمائیم و جملات محبت آمیز و عاشقانه در وصف رهبری بگوئیم این می‌شود دلجویی زبانی… کار سختی نیست… دیگر قرتی تر از امیر تتلو و وحید خزایی که نیستیم… آن عزیزان توانستند و ما هم ان شاء الله می‌توانیم…!
    حکومت هم متقابلا می‌تواند به جای استفاده از لفظ «فتنه گر» برای کشته شدگان 88 و کسانی که از آن سال هنوز در زندان و یا فراری از ایران هستند با لقب «فریب خورده» یاد نماید که بار منفی کمتری دارد… البته قاعدتا این مساله شامل حال سران فتنه نمی‌شود.

    دلجویی عملی: شرکت در انتخابات و راهپیمایی ها نوعی دلجویی عملی مردم از حکومت است … البته در حال حاضر ما مردم در این مورد پیش قدم هستیم و نوبتی هم باشد نوبت حکومت است که برای دلجویی عملی از مردم اقدام به توزیع کیک و ساندیس رایگان در روزهای راهپیمایی و یا مجانی نمودن اتوبوس و مترو در چنین روزهایی نماید… در ایام انتخابات هم توزیع سیب زمینی رایگان می‌تواند به نوعی دلجویی عملی از مردمی باشد که شاید هنوز ته دلشان با نظام صاف نیست.

    دو – جبران مافات:

    بعد از دلجویی نوبت به جبران مافات است… شما نمی‌توانی با کسی آشتی کنی بدون آنکه ضرر و زیانهایی که به آن شخص زده ای را جبران نمایی… ما مردم در طول این سالها خیلی به حکومت صدمه زده و زیان رسانده ایم… این بودجه هایی که هر سال صرف مبارزه با بدحجابی و مبارزه با ماهواره و مبارزه با بی بند و باری در سطح جامعه می‌شود واقعا بودجه های کمی نبوده است… حالا کاش فقط ضرر و زیان مالی بود… چقدر پیش نمازهای محترم ما در تریبون های نماز جمعه حرص خوردند و از عمق خویش فریاد کشیدند…؟ چقدر مردم حزب اللهی و مومن ما با دیدن بی بند و باری در سطح جامعه دچار آسیب های روحی و روانی شدند…؟ چقدر خداوند بلایای طبیعی به خاطر همین بدحجابی ها بر سر ما نازل کرد و تر و خشک همه با هم سوختند…؟ اگر دنبال آشتی هستیم اینها را باید جبران کنیم… بخش مالی قضیه را می‌شود با واریز مرتب وجوهات شرعی در درازمدت جبران کرد ولی بخش روحی ماجرا فقط نیاز به تشفی خاطر و جلب رضایت روحی امت حزب الله دارد…
    استفاده از حجاب برتر و جمع کردن خودجوش ماهواره ها و شرکت مستمر در برنامه های فرهنگی هنری حوزه های بسیج و مساجد راههایی ست که شاید بتواند لبخند را بار دیگر به چهره مومنین، مومنات و مسئولین ما بنشاند.
    از آن سوی نیز حکومت می‌تواند برای جبران برخوردهای خشن، قهری و گازانبری سابق، بیاید و در میادین و چهار راهها نقل و شیرینی و شربت رایگان توزیع نماید.

    سه – همزیستی مسالمت آمیز پایدار

    بعد از دلجویی و جبران مافات باید به دنبال راهی بود که مردم و حکومت در آینده دوباره بر سر موضوعات مورد اختلاف خود دچار حالت قهر نشوند تا این آشتی ملی دوام پیدا کند… انتخاب یک حَکَم که طرفین حرفش را قبول داشته باشند و در مواقع بروز اختلاف، حکم و نظرش از سوی هر دو طرف فصل الخطاب و نصب العین قرار بگیرد یک روش برای تضمین دوام این آشتی ملی ست… خوشبختانه چنین چیزی از ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی پیش بینی شده است و آن شخص کسی نیست جز مقام معظم رهبری… شخصی عادل، آگاه، شجاع و چند تا چیز دیگر که در مواقع بروز اختلاف می‌تواند با ذکر اینکه نظرش به چه کسی نزدیکتر است، از بروز دو دسته گی و اختلاف در بین مردم و مسئولین جلوگیری نماید.

    با رعایت موارد فوق رسیدن به یک «آشتی ملی» در سطح کشور به هیچ وجه دور از دسترس نخواهد بود… در این راه می‌توان از تجربیات ارزنده کشوری مانند کره شمالی که طرح آشتی ملی را در سطح بسیار بالایی در کشور خود به اجرا گذاشته اند نیز استفاده نمود… کشوری که مردمانش آنقدر با حکومت آشتی هستند که تقریبا همه شان یونیفورم می‌پوشند و اسم رهبرشان که می‌آید شروع می‌کنند بالا پائین پریدن از ذوق وصحنه های بسیار بدیعی از اتحاد و آشتی بین دولت و ملت خلق می‌نمایند.

     
  112. به نقل از سایت ایران وایر به قلم شراگیم زند
    در رابطه با طرح آقای خاتمی مبنی بر «آشتی ملی» ما چند روز پیش تقارن ارائه این طرح با ایام الله ولنتاین را به فال نیک گرفته و با دلسوزی و حُسن نیت، راساَ وارد عمل شدیم و تعدادی راهکار ارائه دادیم بلکه زمینه این آشتی ملی هرچه زودتر فراهم شود و مردم و نظام به آغوش هم بازگردند (آن نوشته را می‌توانید در اینجا بخوانید)… مع الاسف امروز معظم له در اولین واکنش به این طرح رفتند پشت تریبون و فرمودند: «مردم با کسانی که روزعاشورای حسینی با قساوت، لودگی و بی حیایی یک جوان بسیجی را درخیابان لخت کرده و کتک زدند آشتی نمی‌کنند!»… از آنجا که فرمایش مقام معظم رهبری برای همه ی ما فصل الخطاب می‌باشد بنده راهکارهای ارائه شده برای آشتی ملی را همینجا پس گرفته و نقشه یا راهکار شماره دو را ارائه می‌نمایم که در واقع پیش نیازی برای تحقق «آشتی ملی» ست… در این مرحله، با توجه به اینکه ظاهرا بخشش از بزرگان نیست، پروژه «منت کشی ملی» باید از همین امروز در دستور کار ملت شریف ایران قرار بگیرد… اما در قدم اول برای پیشبرد این طرح بسترسازیهایی لازم است که باید مورد توجه قرار بگیرد.

    از آنجا که معظم له تاکید ویژه ای بر روی «جوان بسیجی لخت» داشتند و فوکوس اصلی ایشان برای مخالفت با آشتی ملی روی این مساله بود، حل این مساله باید در اولویت ما قرار بگیرد… به هر حال این مساله چیزی نیست که بشود انکار کرد و در میان انبوه فیلمهای دلخراش از سال 88 یک فیلم ناواضح و بی کیفیت هم وجود دارد که ظاهرا یک نفر بدون تنبان روی زمین افتاده است که گفته شده بسیجی بوده است و احتمالا رهبری نیز از بین تمام ویدئوهای آن سال همین ویدئو را دیده اند و غیرت رهبرانه شان به جوش آمده… البته در این ویدئو خوشبختانه هیچکدام از اعضاء سوق الجیشی این جوان بسیجی مشخص نیست و همانطور که عرض کردم ویدئو بسیار بی کیفیت و ناواضح است و احتمالا تنها همان چند ده نفری که این جوان را دوره کرده اند «صحنه» را با جزئیات دیده اند… علی ایحال این چیزی را عوض نمی‌کند و باید این مساله حل شود. خوشبختانه ما در بین متون دینی گشتیم و دیدیم در این مورد حدیثی وجود دارد که شاید بشود با استناد به آن، مساله را با رهبری به شکلی مطرح نمود… این حدیث اینچنین است:
    «حرمتِ حيثيت و آبروي مؤمن همانند حرمتِ جان و مال اوست.» (لئالي الاخبار، ج ۵، ص ۲۲۶)

    با استناد به این حدیث می‌شود استدلال نمود که درست است در آوردن شلوار یک جوان مومن عملی زشت و قبیح است ولی خب نباید مساله را بیش از حد بزرگ کرد و حساسیت به خرج داد… آبروی رفته ی این جوان بسیجی با توجه به این حدیث چیزی در ردیف جان و یا مال اوست و از آنجا که از دست رفتن جان و مال افراد در ایام اعتراضات در مقیاس وسیع پیش آمده و خب با توجه به شرایط آنقدر مهم نبوده که خاطر معظم له آشفته شود، ایشان باید اقناع شوند که به ماجرای درآوردن شلوار یک جون بسیجی از دریچه این حدیث شریفه بنگرند وگرنه خدایی ناکرده ممکن است معاندین و دشمنان نظام از این مساله سوءاستفاده کرده و وانمود کنند که نمایان شدن باسن لخت یک بسیجی برای رهبر ایران دردناک تر از کشته شدن زن و مرد و پیر و جوان و با ماشین رد شدن از روی مردم و مانند آن بوده است که قطعا این تبلیغات، چهره معظم له را در عرصه داخلی و بین المللی مخدوش تر می‌نماید.

    البته می‌توان برای تشفی خاطر معظم له و آن جوان بسیجی، تمامی کسانی که خواهان برقراری آشتی ملی هستند در شبکه های مجازی عکسهای برهنه ای از خود (البته با شطرنجی کردن بعضی مناطق جهت جریحه دار نشدن عفت عمومی) منتشر کنند و در اعلام همدردی و حمایت با این جوان بسیجی هشتک #ما_همه_بسیجی_لختیم را ترند نمایند.

    مجموع این اقدامات می‌تواند فضا را کمی تلطیف نماید تا زمینه برای پروژه بزرگ که همان «منت کشی ملی» ست آماده شود… از آنجا که بهتر است مرحله به مرحله جلو برویم، بنده فعلا جزئیات این پروژه عظیم را اعلام نمی‌کنم تا مساله آن جوان بسیجی لخت حل شود و تشفی خاطر مقام معظم رهبری صورت بگیرد و قدم به قدم همینطور پیش برویم ببینیم بالاخره قهر ملوکانه بالاخره تبدیل به آشتی می‌شود یا نه!

     
  113. امروز این دومی گلاب پاشید به همه این اصلاح طلبان حکومتی. مقاله ای از آقای بهرام خراسانی در سایت ایران امروز دیدم که جالب بود. خلاصه در زیر و اینهم آدرس سایت: http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/67902/
    خلاصه ای از مقاله آقای بهرام خراسانی در سایت ایران امروز
    زمزمه‌هایی گنگ دربا‌ره‌ پروژه‌ آشتی ملی

    …….اما آشتی ملی آقای خاتمی چیست؟ آیا اگر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد از حصر آزاد شوند، به آشتی ملی دست یافته‌ایم؟ آیا اگر همه جناح‌ها دوباره پشت سر رهبری جمع شوند، آشتی ملی به دست آمده است؟ آیا چنین کاری در شرایط کنونی کشور که دهها نفر خود را برای رهبر شدن آماده می‌کنند، شدنی است؟ آیا اگر برای دومین و چندمین بار همه‌ی اصلاح‌طلبان خودی و حکومتی مانند سالهای نخست انقلاب در کنار اصولگرایان سهمی در حکومت داشته باشند و حزب فقط حزب‌الله باشد چه؟ آیا اگر فزون بر اینها تضمین شود که همه زندایان سیاسی آزاد شوند و پس از آن هیچکس به دلیل دیدگاه و اندیشه سیاسی خود زندانی نشود چه؟ یا اگر بگویند که همه تبعیدشدگان از ایران جدا از هر اندیشه‌ای که دارند می‌توانند به میهن برگردند و بی‌آنکه آنها را جاسوس‌تر از خودمان بدانیم و پیگردشان کنیم، در جامعه کاری و درآمدی داشته باشند. یا دیگر مانند دونالد ترامپ نباشیم و هر کسی را که برای دیدار خانواده‌اش به ایران برمی‌گردد، دستگیر نکنیم؟ البته آزادی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و دیگر زندانیان چیز خوبی است. اما من امیدوار نیستم که اکنون هیچیک از اینها شدنی و کارساز باشند.

    آقای مصطفا تاج زاده در گفتگوی روز ۲۲ بهممن ۱۳۵۷ خود با گزارشگر سیاسی ایلنا در واشناسی دیدگاه آقای خاتمی گفته است:

    «…. برخلاف تبلیغاتی که از سوی برخی انجام می‌شود تا این‌گونه وانمود کنند که منظور آقای خاتمی از «آشتی ملی» صرفاً تفاهم دو جناح است، مقصود ایشان این است که همه کسانی که به قانون اساسی ملتزم هستند، بتوانند در فرآیند مدیریت کشور و در عرصه اجتماع و سیاست فعال شوند و امکان خدمت‌گذاری یابند. تاکید دوم آقای خاتمی این بود که ما به هیچ عنوان دست از هویت، ایده‌ها و عقاید خودمان برنمی‌داریم، کما اینکه انتظار نداریم چه اصولگراها و چه دیگر نیروهای قانون‌گرای خارج از این دو جناح، برای آشتی و وفاق ملی از باورها و عقایدشان دست بکشند؛ بلکه لازم است روی این نقاط مشترک تاکید کنند … علت طرح این مسئله آن است که جامعه ما از مشکلات فراوانی رنج می‌برد که در صورت مهار نشدن، ممکن است دیر یا زود به بحران تبدیل شوند. ….. تجربه ۳۷ ساله نشان داده که هیچ جناحی به‌تنهایی قادر به حل معضلات مذکور نیست.

    از دید این نگارنده، گرچه پیش کشیدن چنین شعاری به خودی خود گامی به پیش و خوب است، اما در آن نه نشانی پذیرفتنی از «آشتی» دیده می‌شود و نه از ملت یعنی همه شهروندان ایران با هر برداشت و گرایشی. امروز که کسانی انقلابی‌گری همچون یک رویکرد تاریخی را به پرسش کشیده و بازسازی ویرانی‌های انقلاب را یک نیاز ملی می‌دانند و همه رفتارهای اقتصادی کل جامعه نیز گواه بر بازگشت از انقلاب و پی‌آمدهای آن است، آقای تاج زاده بر پایبندی خود به انقلاب اسلامی و قانون اساسی برآمده از انقلاب و «ایده‌ها و عقاید خودمان» پای می‌فشارد. این نشان می‌دهد که ایشان هم هنوز از رادیکالیسم انقلابی دست نشسته است. رادیکالیسمی که هم اکنون دست‌آویز تندروهای جامعه برای سرکوب همه و از آن میان اصلاح‌طلبان حکومتی و شخص آقای خاتمی و آقای تاج‌زاده است. این گرایشها شاید بتواند راه را برای بازگشت اصلاح طلبان حکومتی به اصل خود در بخش چیره نظام کنونی باز کند، اما هیچ پیوندی با آشتی ملی ندارد.

    با اندوه باید گفت که این دیدگاه هنوز نه تنها از دیدگاه نیروهای پیشرو و سکولار جامعه، که از دیدگاه حزب کارگزاران و دولت روحانی نیز چند گام واپس‌تر است……….

     
  114. حسن(//) رییس(//) جمهور(//)در آغاز سفر عربی: خواستار مناسبات خوب با کشورهای خلیج فارس هستیم.
    مش قاسم: یه روزی این مملکت میتونست یکی رو از زندون توی عمان ورداره ببره روی تخت امیری، دولت ایران هم قرب و عزتی داشت نه فقط به خاطر توپ و تفنگش بلکه به خاطر عقل و درایتش. //نقلابی شد و یه مشت نادان عربده کش شدن همه کاره این مملکت. رسیده به اونجا که رییسک جمهورک (آقای نوریزاد اگه در این موقعیت نشه به این یارو گفت رییسک جمهورک من نمیدونم از چه صفتی در مورد بی تدبیری اینا استفاده کنم) کاسه گداییش رو ورداشته رفته پیش اونایی که یه زمانی اگه ایران عکسه میزد سینه پهلو میکردن، که حضرت عباسی اذیتمون نکنین. ای که //// همه اون //نقلابیون ۵۷ /// که ما رو به این روز نشوندن.

     
    • مش قاسمک!
      /////////
      بچه جون! به اندازۀ سن و سالت نظر بده. یه موی گندیدۀ همون انقلابیون می ارزه به ///////.
      تو رو چه به این نقّادی ها. ////////////////.
      دولت شاهنشاهی، که حتماً خاندانت //////////، در پناه حمایت های آمریکا و انگلیس و اسرائیل بود که کشورهای منطقه ازش حساب میبردند و برای خودش ژاندارم منطقه شده بود. همین شاهنشاه شما وقتی که آنها حمایتش نکردند و تاریخ مصرفش تموم شد، دیدی که چطوری فرار کرد و توی غربت به دَرَک واصل شد. اگه برای خودش کسی بود پس چرا آوارۀ کشورهای دیگه شد، طوری که هیچ جا قبولش نمیکردند بجز سه چهار تا کشور که آنهم بیشتر بخاطر داراییها و پولش بود که از مردم ایران دزدیده بود و نه شخصیت و قدرت پوشالی.
      هر دو پهلوی، هم پدر و هم پسر، شدند آواره و در به در. باید اسمشون توی کتاب رکورد گینِس ثبت بشه چون توی تاریخ تا آنجا که من میدانم چنین موردی نبوده. حالا شما متوهّم ها از پهلوی یه گاندی بسازین!
      چه اتحاد فرخنده ای بین شاه دوستان رخ داده … مزدک، ساسانم و مش قاسمک!
      حتماً هر سه هم //////و جلای وطن کرده اند. بقول جناب خان در خندوانه …آخی ی ی ی!

       
      • آنارشیست خوب داری ذات و سرشت کیهانی خودت را رو می‌‌کنی ها!!!

         
        • آنارشیست ! خوب اسمی برای خودت یافتی و حقا که هستی ! همان تاییدات سید مرتضی تو را بس ! گمان کنم مزدک زد به خال و همان بی نهایت هستی که در فضای خالی میتوان مشاهده کرد ! یعنی هیچی ! البته از همان هیچی بزرگ که خمینی گفت !!!

           
          • سپاس از تعریف شما. تا کور شود هر آنکه نتواند دید.
            به کوری چشم شما، من با سید مرتضی شاید روزی به توافق برسیم ولی مطمئن هستم که با وطن فروشان زیر پرچم ترامپ هیچوقت به تفاهم نمی رسم. آن کسی که وطن فروش باشه خیلی راحت آدم فروش و … فروش هم میشه. به یک خائن در هیچ کجای دنیا اعتماد ندارند.
            سید مرتضی حقیقت ایران است هر چند تلخ. ولی شما خائنان هیچگاه ایرانی نبودید و همیشه ساز مخالف زدید… سید مرتضی در ایران زندگی میکند و هر لحظه احتمال دارد مورد غضب دیگر هموطنان خودش قرار بگیرد ولی شما در نا کجا آباد با خیال آسوده برای امثال ترامپ دم تکانی میکنید…

             
      • آقای /// و ناآگاه – ایکاش خودت به حرف خود گوش کنی که “ترا چه باین نقادی ها”! البته میدانم که جوانی و دنبال یک لقمه نان .
        امروز همه کسانی که در آنزمان زنده بودند و در جریان وقایع میدانند و تایید میکنند که محمد رضا شاه (که مسلما مانند هر انسان دیگری خالی از عیب و خطا نبود) ازایران رفت چونکه نمیخواست مثل ارباب شما و نوچه اش بشار اسد با ریختن خون هموطنانش حکومت کند. بله, کتابهای تاریخ خواهند نوشت که هر دو شاهان سلسله پهلوی بدست عوامل خارجی از وطنشان رانده شدند و در غربت مردند چونکه بدنبال سربلندی و پیشرفت ملت بدبخت ایران بودند نه آتش افروزی در ممالک دیگر با پول و خون ایرانی.

         
    • نازنین
      از اول گفته اند: یا رومی رم یا زنگی زنگ، این (ک) دیگر چیست؟ سید رضی هم از این کارها می کند، مش قاسم عزیز، گویا شما هم جن زده شده اید؟

       
      • ضرب المثل فارسی را درست بنویسید و فارسی را پاس بدارید :رومی روم یا زنگی زنگ، ممکن است بگویید رم همان شهری است که در ایتالیاست و مرکز روم قدیم بوده ،همینطور است اما در فارسی اولا از روم به رم تعبیر نمی کنند ،ثانیا مقصود از روم خصوص شهر رم در ایتالیا نبوده است، بلکه اشاره به شهروندان ساکن در امپراتوری روم قدیم بوده است.
        مقصود از “کاف” در نوشته های متکبرانه و بی منطق کامنت گذار مش قاسم هم “کاف تصغیر و تحقیر” است که بعنوان پسوند در انتهای اسامی فارسی بکار می رود و برخاسته از یک نفس و جان متکبر و خود بزرگ پندار است که خود را بالا و والا و دیگر انسان ها را حقیر و کوچک فرض می کند و تلاش می کند در رفتارهای خود و از جمله در گفتن و نوشتن آن کبر و خود بینی خود را که از رذائل زشت اخلاقیست بروز دهد ، مثلا مردک یعنی مرد کوچک ،حسنک یعنی حسن کوچک ،و لغاتی نظیر اینها ،باید عرض کنم این رویه هم ربطی به قضیه جن زدگی ندارد ،تحلیل روان کاوانه و اجتماعی این رویه نوشتن این است که کسی بدلیل حقارتها و ضعف ها و شکست ها و ناتوانی ها و ترسی که از مواجهه با واقعیات خارجی که نامطلوب اوست در خویش احساس می کند ،تلاش می کند که در محیطی امن ولو کوچک با گزینش برخی اخبار و تحلیل ها و اضافه کردن کاف تحقیر و تصغیر در انتهای اسامی ،آن خشم فرو خورده و ترس مستقر در باطنش از مواجه شدن با واقعیت های خارجی ،و احساس شکست و ضعف خود را بیرون ریخته و خود را اندکی تسلی بخشد و بخیال خودش در گوشه یک سایت چه فعالیت عظیم سیاسی در جهت اسقاط جمهوری اسلامی منتخب مردم ایران و بر آوردن آرزوهای فرو خفته در بازگرداندن سلطنت پادشاهی براه انداخته و چه عِده و عُده ای دور و بر خویش فراهم کند! و با یک درجه تخفیف می توانیم اینطور تحلیل کنیم که مش قاسم که در عالم واقعیت خارجی هیچ راهی بسوی آرزوهای فروخفته بازگشت سلطنت رژیم سابق نمی یابد اینطور ترجیح می دهد که اینجا در گوشه یک سایت با درشتی و زشتی و تحقیر منتخبان مردم اظهار شجاعت و ابهت نماید.
        این بود تحلیل روان شناختی مش قاسم سایت نوریزاد ،حالا توصیه من بشما این است که به مش قاسم گیر ندهید ،بگذارید مشغول کار خودش باشد ،بالاخره کسی اعتیادش به این کار است ،و از اعتیاد خویش لذت می برد،شما احتمالا تصاویر معتادین به مواد مخدر را دیده اید که دائم سرشان پایین است یا چرت می زنند یا در حال بالا کشیدن آب بینی اند یا مشغول بالا کشیدن موادند! و هیچ چیزی رنج آورتر از این نیست که کسی مزاحم آنان شود و خماری آنها و لذات آنها را بهم بزند! ، حالا شما خواهر گرامی چکار دارید اعتیاد و التذاذ یک معتاد به تحقیر و تصغیر را بهم بزنید و رویا های او را آشفته کنید؟! بگذار مش قاسم سرش پایین باشد و به کاف تصغیر و تحقیر خویش خوش باشد!

         
      • جناب انسان، آقای نوریزاد این ک بسیار صغیر کننده (آخه نه اینکه ما توی حکومت ولی فقیه هستیم همه جزو صغار به حساب میاییم) رو دیگه دوست نداشتن و گفتن دیگه نزار. یه مدتی من از این گوش میشنیدم از اون گوش در میکردم تا اینکه ایشان هاشور گذاشتن. باز من پر رویی کردم و اون ک کذایی رو تو پرانتز گذاشتم، افاقه نکرد و باز هاشور خوردم. من موندم که توی مملکتی که حتی رئیس/ (هاشور از مش قاسم) جمهور/ش(هاشور از مش قاسم) هم خودش قبول داره که صغیره چرا نشه این ک کذایی رو دنبال اسم و لقب بسیار مشعشعانه ولکن صغیرشون اضافه کنم. در هر حال آقای نوریزاد صاحب این صفحه هستن و صاحب اختیار و من زحمت ایشون رو کم میکنم خودم / میزارم.

         
  115. آیا معتقدین به قاتل زنی معیل با فرزندانی شیرخواره و پیرمردی نحیف و از کار افتاده باید در کشت صانع ها و ستارها و هزاران جوان ایرانی لحظه ائی تاخیر بخرج می دادند؟برای پی بردن به درندگی و سفاکی این ایران و انسان ستیزان مسلمان یکبار دیگر دلایل قتل این افراد را مرور کنید.
    ……………..

    – قتل عصماء بنت مروان
    عصماء دختر مروان از زنان یهودی بود که اشعاری تحریک‌ آمیز بر علیه پیامبر(ص) سرود،[16] و در سخنانش دیگران را بر علیه مسلمانان تحریک می‌کرد.[17] او در اشعارش دیگران را تحریک می‌کرد که پیامبر(ص) را به قتل برسانند.[18] در بخشی از اشعار او آمده است: « آیا هیچ مرد شریفی نیست که به او (پیامبر) حمله ناگهانی کند و امید امیدواران به او را از بین ببرد.»[19] او اوس و خزرج را به علت پیروی از پیامبر(ص) نکوهش کرد: « شما بیگانه‌ای را اطاعت می‌کنید که از شما نیست.»[20] و اشعاری هجوگونه بر علیه پیامبرسرود.[21] علاوه بر این از اسلام و مسلمانان عیب می‌گرفت،[22] و پیامبر را اذیت می‌کرد.[23]
    در بخشی از شعر “حسان بن ثابت” که در جواب اشعار عصماء آمده است به مسخره کردن عصماء نسبت به رسول خدا(ص) اشاره شده است: « او جوان مردی اصیل را مسخره کرد، مردی که در آمدن و رفتنش کریم است.»[24] عصماء سخنان و اشعار تحریک آمیز و هجو گونه خویش را بر علیه پیامبر و مسلمانان تا پس از جنگ بدر ادامه داد.[25]
    به این نکته باید توجه داشت که سرودن شعر در صدر اسلام و در جامعه قبیله‌ای َآن زمان فوق‌العاده اهمیت و تاثیر داشته است. تاثیر شعر در برخی از موارد به مراتب از شمشیر هم بیشتر بود.
    شعر اعراب را افسون می‌کرد. مدح شاعران یکی از افتخارات اقوام عرب به شمار می‌آمد و مذمت و بدگویی آنان عیب و نقص بزرگی شمرده می‌شد، و سرافکندگی قوم مذمت شده را در پی داشت. بنابراین هیچ تعجبی ندارد که “روبه”؛ شاعر معروف عرب، شعر را در کنار سحر ذکر کرده است.[26] در جنگ‌ها شعر تاثیر شمشیر را در مقابل دشمن داشت. جنگ‌جویان را به شجاعت و پایداری در برابر دشمن وا می‌داشت . شعر اسلحه‌ای بود برنده همانند دیگر سلاح‌ها و چه بسا تاثیر آن از دیگر سلاح‌ها بیشتر بود. هجو شاعران تاثیر شگرفی در میان عرب داشت. به طوری که در زمان جاهلیت عرب‌ها به “اعشی” و “حطیئه” دو تن از شاعران هجو سرا، از ترس زبانشان باج می‌دادند.[27]

    2- ابو عفک
    “ابو عفک” پیرمردى سالخورده از «بنى‌عمرو بن عوف» و مردی منافق بود که پیامبر را هجو می‌کرد.[28] وقتی پیامبر(ص) به مدینه آمد مردم را به دشمنى آن حضرت بر مى‌انگیخت،[29] و بر علیه آن حضرت شعر می‌سرود.[30]وقتی پیامبر(ص) به جنگ بدر رفت و در این جنگ پیروز شد، ابو عفک از روی حسادت و به منظور تحریک دیگران این ابیات را سرود: «مدت زیادى زندگى کردم، هیچ خانه و گروهی را خردمندتر و فریادرس‌تر از قوم خود، براى فریاد خواهی ندیدم، سوارى که به سراغ ایشان آمد، به اسم حلال و حرام ایشان را متفرق و پراکنده ساخت، اگر قرار بود به پادشاهى و نصرت واقعى برسید حق بود «تبّع»[31] را پیروى مى‌کردید».[32]ابو عفک در مورد پیامبر می‌گفت: «هیچ قومی به رحال (اقوام و خویشان) خویش، بدتر از این مرد حرمی(مکی) هدیه نداده است. مردی که خویشان و فرزندان نیاکانش او را رانده‌اند.»[33] اشعاری که “نهدیه” بانوی مسلمان بر علیه ابو عفک سروده است نشان از تلاش ابو عفک در جهت تکذیب آیین الهی رسول خدا(ص) می‌باشد.[34] اشعار تحریک آمیز ابو عفک در حالی سروده می‌شد که پیامبر با یهود پیمان بسته بود که هیچ یک از دو گروه (مسلمانان و یهود) متعرض یکدیگر نشوند.[35]
    “سالم بن عمیر” که یکى از «بسیار گریه کنندگان» و از قبیله بنى نجار بود، گفت: بر من واجب است که ابو عفک را بکشم یا در آن راه کشته شوم.[36]‌

     
    • مردک جان..یعنی این کارهای بد رو همون که اصلا وجود خارجی نداره انجام داده؟!..

       
      • یکتای گرامی این طبق روایت سنتی از اسلام است.بودن یا نبودن محمد و یا موسیونر مسیحی بودن پژوهشهائی است که انجام شده.ولی امروز ما گرفتار همین روایت سنتی هستیم.بنابراین تناقضی من در انچه نوشته و آورده ام نمی بینم.حالا بگذار سید مرتضی چپ و راست معلق بزند و خیال کند تناقضی پیدا کرده.

         
  116. آقای نوری زاد عزیز
    درود بر شما،نگویید تنها، با شما بسیاری همراهند هر کجا که هستید ، پیوند قلبها ناگسستنی است و هنر مند واقعی چون شما درون قلبها جایگاهش است .
    وگرنه،(سعدی) تن آدمی شریف است به جان آدمیت /نه همین لباس زیباست نشان آدمیت /اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی /چه میان نقش دیوار و میان آدمیت

     
  117. مزدک گرامی
    قضیه شاه و مصدق نیست! موضوع وضعیت کنونی ما است و این که چه شد کارمان به اینجا رسید.
    مطالعه تاریخ معاصر اگر از تاریخ باستان و صدر اسلام مهم تر نباشد کم اهمیت تر نیست!
    تا نتوانیم تاریخ معاصر را درک کنیم هرگز نخواهیم فهمید بهمن 57 چه بر سرمان آمد.
    چه شد که جبهه ملی توده ای ها نهضت آزادی و بسیاری افراد مدعی روشنفکری خمینی را چنین بزرگ کردند؟
    من خیلی خوب خاطرم است چنین حمایتی هرگز از سوی آیات عظام تشیع صورت نگرفت! یک نفر از آیات و علمای طراز اول تشیع را نمی توانید نام ببرید که از خمینی حمایت کرده باشد! این ها خمینی را خوب می شناختند. تمام اسرار زندگی خمینی و افکارش را می دانستند. مردم فریب حمایت روشنفکر نماها را خوردند وگرنه کسی چه می دانست خمینی کیست و چه می خواهد؟ از آن هایی که به جمهوری اسلامی آری گفتند یک نفرشان به خواب هم نمی دید که خمینی همان شیخ فضل الله نوری است که سر از قبر در آورده! همان شیخ فضل الله نوری است که به حکم علمای جهان تشیع به اعدام محکوم شد!
    دوست گرامی من به این نتیجه رسیده ام این هایی که از خمینی حمایت کردند نیز به خوبی از محتوای فکری او آگاه بودند. هدفشان تنها و تنها شاه ستیزی بود. شاه ستیزی کور. به هر قیمتی که شده! این ها کینه هایی در دل داشتند که سابقه اش باز می گردد به دوران مصدق. تعجب می کنی وقتی با سند و مدرک نشانت دهم ملی شدن صنعت نفت به ابتکار دیگران بود. مصدق با جار و جنجال می خواست همه را به نام خودش کند!
    این مصدق بود که قانون اساسی مشروطه را زیر پا گذاشت! ترکیب مجلس آن زمان را نگاه کن! احزاب گوناگون چپ و راست در آن حضور داشتند. مصدق ملی شدن صنعت نفت را که دیگران پیش از او مطرح کرده بودند بهانه کرد برای شاه ستیزی! شاهی که هرگز خلاف قانون اساسی مشروطه کاری نکرد! همه کار ها از طریق مجلس انجام می شد! هر چه مجلس جلوی شاه می گذاشت شاه آن را امضا می کرد! حتی زمانی که به تحریک مصدق مدت نمایندگی مجلس سنا به دو سال تقلیل یافت شاه قانون پیشنهادی مجلس را امضا کرد! سیاستمدار پیر و کار کشته ای بود که از ابتدای کار هدفی نداشت به غیر از دشمنی با شاه! یک کشوری را قربانی شاه ستیزی مالیخولیایی اش کرد! به طور مثال مدعی بود نمایندگان مجلس مزدور انگلیس هستند! عجب مزدوران نمک نشناسی که رای به ملی شدن صنعت نفت دادند! هر کس با وی مخالفت می کرد را متهم به مزدوری و وطن فروشی و خیانت می کرد! صورت جلسات مجلس همه موجود است! اجازه نداد یک گفت و گوی سالم برای نحوه اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت انجام شود! بعد هم که کار ها از کنترلش خارج شد دستور تیر اندازی به مردم داد و صد ها نفر را کشت! این ها را و خیلی جزییات دیگر را من نمی دانستم! ما باید بتوانیم از مسایل جزیی تصویری کلی از ماجرا به دست آوریم. باید بتوانیم از جزییات به کل برسیم! بدون هیچ پرده پوشی و جانبداری از این و آن!
    این ها که از خمینی حمایت کردند تصور می کردند به کمک خمینی عوام الناس را می توانند بر ضد شاه بسیج کنند وقتی شاه رفت ترتیب خمینی را خواهند داد و خود به قدرت خواهند رسید. حزب توده پیش بینی کرده بود خمینی و اعوان و انصارش همچو مار هایی هستند که یکدیگر را خواهند بلعید. این که این مار ها در حین بلعیدن یکدیگر کشور را ویران خواهند کرد برای توده ای ها مهم نبود. مهم شاه ستیزی بود!
    بدانید ایران کشوری است با تاریخ کهن. یکی از کهن ترین تمدن های جهان است که همچنان بر جا مانده. سنت پادشاهی از میراث های گران بهای این تمدن کهن است. چرا ما ایرانی ها این میراث کهن را از دست بدهیم؟ ایران کشوری است با عظمت. با اقوام گوناگونی که در طول تاریخ پشت به پشت هم داده اند و از یکدیگر حمایت کرده اند تا ایران را به دست ما برسانند. شاه سنبل اتحاد ملی ما ایرانیان است. حیف که مردم ایران قدر این سنت دیرینه را ندانستند و در یک لحظه تاریخی حساس مرتکب خطایی چنین نابخشودنی شدند.

     
    • Mamnon az matne besiya agahi bakhshe shoma.

       
    • این مصدق بود که قانون اساسی مشروطه را زیر پا گذاشت!
      …………
      ساسانم گرامی من بارها در اینباره نوشته ام و دیگه از نام مصدق و شاه و …هم در حقیقت زده شده ام و بحث در اینمورد را هم بی فایده و هم آزار دهنده می دانم.دوست ارجمند قانون مشروطه را رضاشاه زیر پا گذاشت و بعد از او این جریان ادامه یافت.طبق قانون مشروطه شاه باید حکومت میکرد و نه سلطنت!ولی همانطوریکه قبلا نوشته ام مصدق و شاه بتاریخ پیوسته اند و طرفداران هر دو هم به اندازه کافی دلیل بر اثبات حق خود دارند.ولی شرایط کنونی ما ربطی به شاه و مصدق ندارد.چون شرایط خاصی است.در باره جریان 57 هم بسیار نوشته اند و بسیاری هم پشیمان شده اند.بله شاه ستیزی کور نیروی چپ و نیروهای مرتجع و عقبگرای اسلامی و دروغگوئیها سیاسیون و بخصوص آخوندها //////////// هم باعث بسته شدن چشم و گوش و دهان مردم شد و در بسیاری از مواقع باعث ترس و بستن راه خرد گرائی و از کار افتادن خرد جمعی شد.والا در همان موقع از هر دهاتیکه مقهور و مفتون آخوند ها////////////// نشده بودند می پرسیدید براحتی کارنامه خمینی و آینده حکومت اسلامی را جلو چشمت می اورد.دوست ارجمند اینها دیگر گذشته باید فکر الان را کرد/////////////////////// و اشغالگر ایران است.باید نیروها را بسیجید.در حال حاضر چه مصدقی چه ملی و چه چپ و چه شاهی …همه سرکوب می شوند.چنین بحثهائی جز تفرقه بنفع آدمکشان و دزدان اشغالگر نیست.
      این رژیم به احتمال زیاد با غرب درگیر خواهد شد چون ماهیت این ////////////// بحران سازیست.بنابراین باید نیروهای مخالف متحد و منسجم شوند تا در صورت درگیری که بسیار کوتاه خواهد بود توان از حرکت انداختن ماشین سرکوب رژیم را در داخل داشته و با بسیج نیرو جلو فروپاشی کشور را بگیرند.اینست که ما بیش از هر زمانی احتیاج به اتحاد داریم تا انشقاق.از نشانه های فروپاشی رزیم درهمین سایت کامنتهای آنارشیست و سید مرتضی است.نمی بینی چه خود را /////می دهند و… //// همه را می گیرند؟

       
      • “طبق قانون مشروطه شاه باید حکومت میکرد و نه سلطنت”.
        این تعبیر ،تعبیری چپه شده است :شاه طبق قانون مشروطه که قانونی مجلس گرا و پارلمانتاریستی بود باید سلطنت می کرد نه حکومت ،فکر می کنم مزدک اشتباه لفظی کرد ،چون سلطنت در برابر حکومت بمعنای عدم دخالت در جزئیات مسائل کشوری است و تعبیر حکومت اینجا یعنی اداره و راهبرد امور کشور که مطابق قانون اساسی مشروطه بیشتر به پارلمان بها داده شده بود و نقش نخست وزیر در آن پر رنگ بود ،و همینطور که مزدک بدرستی گفت اول بار رضا شاه میرپنج قلدر ،قانون اساسی مشروطه را نقض کرد و سلطنت خود را با دخالت در همه امور به حکومت مبدل کرد و این نقض قانون اساسی بود ،فرزند او محمد رضا هم تربیت شده او و فرزند خلف او بود! از این جهت وقتی اوج محبوبیت و کاردانی و میهن دوستی مصدق را مشاهده کرد احتمالا یا دچار حسادت شد یا بر آینده خویش بیمناک شد ،لذا خواست زیراب مصدق را بزند ،در کودتای اول در 25 مرداد موفق نشد و از کشور گریخت ،اما در 28 مرداد بطراحی و کمک اربابان خود و با زور قوای نظامی و استعانت از اراذل و اوباش مواجب بگیر ،موفق شد صحنه را تغییر داده و به حکومت نخست وزیر محبوب ایران مصدق پایان داده و او را بتبعید و حصر کشانده بکمک اربابان امریکائی انگلیسی خود که بتعبیر ساسان نمی توانستند بیکار بایستند و منافع ملت ایران را بهتر از خود آنها تشخیص می دهند! و از اینجهت باید مثل کره جنوبی و آلمان و ژاپن “تسلیم بی قید و شرط اربابان امریکائی” بود (که البته تز سیاسی مترقی و وطن پرستانه با دوز بالاست!)،سلطنت قاهره خود بر حکومت و اداره کشور را تحمیل کرد.
        ——–
        ضمنا باطلاع کسانی که از اطلاق “وطن فروش” به جناب مزدک غمگین و ناراحت می شوند می رسد که ایشان دوباره با این عبارت:

        “”این رژیم به احتمال زیاد با غرب درگیر خواهد شد چون ماهیت این ////////////// بحران سازیست.بنابراین باید نیروهای مخالف متحد و منسجم شوند تا در صورت درگیری که بسیار کوتاه خواهد بود توان از حرکت انداختن ماشین سرکوب رژیم را در داخل داشته و با بسیج نیرو جلو فروپاشی کشور را بگیرند..””.
        (پایان)
        صفات والا و زیبای “وطن فروش” را که برازنده اوست بمنصه ظهور رسانید،برای اینکه فرمودند :این رژیم با غرب درگیر خواهد شد (قبلا هم از صداهای ترامپیدن ترومپت سرگشاد ترامپ در تهدید ایران بهیجان آمده بود!)،مفهوم این فراخوان میهن پرستانه این است که مخالفان جمهوری اسلامی (سخت نگیرید همین هایی که توی این سایت مورد خطاب مزدکند!) آگاه و هوشیار باشید که ارباب ترامپ بزودی به ایران حمله خواهد کرد و در این صورت ما می توانیم از سوراخ های موجود در اروپا و امریکا بیرون آمده کار حکومت جمهوری اسلامی را یکسره کنیم! (واقعا جرات دارید بیایید بیرون و بیایید وسط مردم ایران؟!) گمان نمی کنم ،این است که باید در پاسخ مزدک گفت :شتر در خواب بیند پنبه دانه! منشا این خواب هم ترامپیدن های ترامپ در ترومپت سرگشاد اوست!

         
    • عجب منطق قوی و خوبی دارد این روزگار! در روایات ما هم هست که در پیش آمدهای روزگار و ورق خوردن ایام “جوهره واقعی” افراد بروز و ظهور پیدا می کند،حال حکایت افرادی(فعلا البته!) مثل ساسان است و مزدک و مش قاسم و مرتضی (ناسید!) که بتدریج کمون خود را بروز دادند! در مورد مزدک اجازه بدهید انصاف بخرج دهم در این مورد که تاکنون اظهار نظری از او ندیدم مبنی بر “شاه دوستی یا سلطنت طلبی”،بلکه بعکس بارها دیده ام که مزدک بر علیه شاه نوشته است همانگونه که بر علیه آخوند و روحانیت و اسلام نوشته است و ظاهر قضیه این است که او دنبال حکومت سکولار است و از مبانی حقوق بشر هم بظاهر دفاع می کند ،بگذریم از اینکه در عمل و منطق خود طور دیگری نشان می دهد و برای مسلمانان در بسیاری موارد حقوق بشر قائل نیست ،منتها چیزی که اخیرا مرا از او متنفر کردم لو رفتن جوهره ای بود در او بنام “وطن فروشی”که این را مرهون ظهور ترامپ و دولت پوپولیستی او هستیم! مزدک در نوشته هایی متعددی در پست قبل و قبل تر بصراحت از حمله دولت ترامپ به ایران ابراز رضایت کرد و هنوز از سخن خود بازنگشته است.این وطن فروشی را در کلامی از ساسان نیز دیدیم که من آنرا بتحلیل نشان دادم ،از آنموقع کلام ساسانم دچار فراز و نشیب های عجیبی شده است ،باور کنید من تا این اواخر هیچ قضاوتی نداشتم جز اینکه متدین به اسلام نیست و عنصری سکولار و دموکراسی خواه و طرفدار حقوق بشر است،تا اینکه ترامپ ترامپید! و ناگهان ساسان هم وطن فروشی و اکنون سلطنت طلبی و شاه دوستی خویش را بروز داد! باورم نمی شد که روزی ساسان قاطی کند و برای ملت ایران (از موضع من لیدر در غربت!) پیام بفرستد که :ملت ایران حقتان است که :بمباران شوید! چه میهن پرستیی! بقول فردوسی پور :چه میکنه این میهن دوستی ساسان! بعد هم همه جفنگیات او در مورد یکی از فرزندان بزرگ ملت ایران یعنی دکتر محمد مصدق را دیدند که هنوز تلو تلو خوران آنها را (بدون سند و ریزه کاری!) بلغور می کند! و اکنون :هیر یو آر: چهره زیبای دیگری از ساسان :
      “سنت پادشاهی از میراث های گران بهای این تمدن کهن است. چرا ما ایرانی ها این میراث کهن را از دست بدهیم؟”(ساسان).
      ناظران با این فتوای جدید ساسان در حالیکه مدهوش می شدند فهمیدند ته انبان ساسان که در چند کامنت در صدد بخاک انداختن یکی از فرزندان رشید مردم ایران یعنی محمد مصدق بود چه بوده است و “چه ناظران عینی” بوده اند که انبان ساسان را از این گوهرها پر کرده اند! طوری هم سخنان خویش در مورد مرحوم مصدق را مستند به “اظهارات ناظران عینی” وقایع زمان مصدق می کرد که گویا ناظران عینی فقط همان ها بودند که درب گوش او گزارش داده بودند ،گویا صدها و هزاران نفر از انسانها و تاریخ نویسانی که هنوز برخی از آنها در سنین کهنسالی هستند یا دهها تاریخ نگار تاریخ معاصر این در دهها کتاب و مقاله “ناظران عینی” تاریخ وقایع زمان کوتاه نخست وزیری مرحوم مصدق نبوده اند!
      دو کامنت گذار نامبرده دیگر نیز در این حسنات (شاه دوستی و سلطنت طلبی و چشم بانتظار اجانب بودن) بارها جوهره خویش را نشان داده اند که فعلا آنها موضوع این نوشته نیستند،بهرحال به جناب ساسان تبریک می گویم : نمایش گرایش سلطنت طلبی و اینکه سنت پادشاهی (بخوانید سلطنت) میراث کهن تمدن کهن ماست! خوب پس دموکراسی و حقوق بشر کجا رفت؟! (تفصیل تنافی و مغایرت سلطنت با دموکراسی و حقوق بشر بماند) اما باز هم باید گفت مرحبا به ترامپ که ترامپید و جوهره ساسان ها و مزدک ها را از لا بلای زرورق های زیبای سکولاریسم سیاسی و حقوق بشر و ضدیت با انقلاب مردمی مردم ایران آشکار کرد مرحبا! حالا سلطنت طلبی هم یک گرایش است و مانعی هم ندارد ،سخن بر سر این است که چرا این گرایش لابلای زرورق های زیبای سکولاریستی و حقوق بشر پنهان می شود.
      بگذریم،یکی از نکاتی (اضافه بر قرائت های مستند و زیبای قبلی در خوانش تاریخ معاصر ایران) که اینجا ساسان به آن اشاره کرد این بود که: “هیچیک از مراجع تقلید ” از آقای خمینی حمایتی نکردند! من از ایشان می خواهم در این مورد هم همانطور که در مورد مرحوم مصدق مستند! سخن گفت سخن گوید و آنرا توضیح دهد ،اما فقط بعنوان یک نقض روشن به سخن ایشان می گویم :شما فراموش کردید حمایت مراجع ثلاث آن دوران یعنی مرحومین آیت الله گلپایگانی و مرعشی نجفی و شریعتمداری از ایشان و مرجعیت ایشان در دنباله قیام سال 41 و بعد در آستانه پیروزی انقلاب 22 بهمن؟ بگویید مقصود شما از عدم حمایت مراجع از رهبری آیت الله خمینی کدامیک از مراجع تقلید آن دوران بود؟

      و نکته دیگر اینکه شما در مورد مرحوم محمد مصدق گفتید :”بعد هم که کار ها از کنترلش خارج شد دستور تیر اندازی به مردم داد و صد ها نفر را کشت!”
      در این مورد هم اگر ممکن است توضیح مستند و روشنی ارائه کنید.

       
      • مورد مرحوم محمد مصدق گفتید
        ………..
        پستی و رذالت و فرصت طلبی///// را می بینید؟حالا مصدق نا مسلمان بقول خمینی استاد همین سید مرتضی مرحوم شد!شما بقیه را خود تا آخر بخوانید و بخندید.

         
        • تعبیر “او هم مسلم نبود” که از مرحوم آیت الله خمینی نقل می شود بمعنای دقیق کلمه در کافر بودن یا مسلمان بودن اشخاص نبوده است ،اینهم از نکاتی است که مخالفان آقای خمینی بدون فهم دقیق مراد او صرفا اقدام به هو و جنجال کرده اند ،یکوقت می گویند فلانی (مثلا همین مزدک در این سایت) مسلم نیست و مسلمان نیست ،این بمعنای دقیق کلمه است یعنی مزدک کافر به اسلام و رسالت پیامبر اسلام است ،یکوقت گفته می شود فلانی مسلم نیست یا ملتزم به احکام اسلام نیست ،که این غیر از اراده این است که او کافر اصطلاحی است ،این تعبیرمرحوم آقای خمینی در مورد مرحوم محمد مصدق نیز از این قبیل دوم است و مقصود ایشان باز می گردد به حیطه برداشت و تفسیر از متن اسلام ،و اینکه آن اسلام سیاسی که ما می فهمیم و آنرا از سیاست و امر حکومت جدا نمیدانیم را او معتقد نبود ،در واقع باطن این تعبیر بازگشت به این می کند که محمد مصدق در عین مسلمان بودن بمعنای اعتقاد بمفاد شهادتین و عمل بدستورات تعبدی اسلام مثل نماز و روزه و حج و اداء خمس و زکات و اعتقاد به اصول و فروع دین اسلام،برداشت حکومتی و سیاسی که ما از اسلام را داریم نداشت ،پس تعبیر او مسلم نبود در گفتار آقای خمینی بازگشت می کند به برداشتی تاویلی و تفسیری از اسلام و حکومت اسلامی در چهار چوبه مقررات شرعی که در کتاب و سنت آمده است و آقای خمینی بعنوان یک مرجع تقلید از آن دریافت هایی دارد و مساله ولایت فقیه که تز مورد قبول ایشان است ،نه اینکه مصدق مسلم نبود یعنی مصدق نماز نمی خواند و روزه نمی گرفت و وجوهات نمیداد و در یک کلمه کفر اصطلاحی مورد نظر ایشان نبوده است.
          خوب این پاسخ بخش اول ایراد مزدک ،در مورد “بقیه را خود تا آخر بخوانید و بخندید”،که حول محور وطن فروشی مزدک بدنبال ترامپیدن ترامپ در ترومپت سرگشاد تهدید ایران (میهن مزدک) بود ،مقصود مزدک این بود که دیگران به “وطن فروشی” مزدک بخندند؟! وطن فروشی که خنده ندارد ،باید مزدک می گفت :به حال وقاحت مزدک در ابراز وطن فروشی و اتکاء بر بیگانگان تاسف بخورید و بگریید نه بخندید! برای اینکه وصف وطن فروشی گریه آور است نه خنده آور.

           
    • ساسانم گرامی از انجائیکه اطلاعات شما از دوران ملی شدن نفت ودکتر مصدق محدود به کتابهای میرفطروس وجلال متینیست لازا است که جهت اطلاع بیشتر فقط دوره کتاب تاریخ بیست وپنج ساله حسین مکی که در اواحر قبل از نوشتن اینچند جلد کتاب از مخالفین دکتر مصدق شد را مطالعه بفرمائید تا متوجه اشتباه برداشت حود گردید در صورتیکه به علت علاقه وافر به شاه بدون مراجعه به اسناد مختلف این کامنت یکطرفه را نوشته اید جای بحث با شما نیست با احترام

       
  118. جناب نوری زاد
    حیفم آمد این پاسخ سید مرتضی خطاب به ساسانم دوباره اینجا تکرار نشود. دست مریزاد سید مرتضی!
    امثال ساسانم و مزدک، ////////////////////.
    سید مرتضی
    9:28 ب.ظ / فوریه 14, 2017
    من زیاد در این خصوصیات بحث نمی کنم چون ساسان فرصت ندارد و کیلوئی هم در مقوله تاریخ داوری نمی کند! (فقط) به شمه ای الفبای فکری ایشان که در این کامنت ظهور پیدا کرده است اشاره می کنم:
    1-“به طور مثال مصدق حاضر به قبول پنجاه پنجاه درآمد های نفتی نشد و آن را خیانت می شمرد. آیا این کار درست بود؟ نتیجه اش چه شد؟ عایدات نفتی از میان رفت. این به صلاح ایران بود؟”.
    محتوای این الفبا و ابتکارهای خلاقانه ایشان این است در آمدهای نفتی بین کشوری که صاحب منابع نفتی است و مالک آن است ،با کشورهایی (بخوانید دول استعماری سودجو) که مشارکت فنی با او می کنند علی السویه (همان پنجاه پنجاه) باشد! یعنی مالک منابع نفتی هیچ مزیتی نسبت به شرکت خارجی که مشارکت می کند نداشته باشد! تخصص من اقتصاد نیست ،اما اینجا از دوستانی مثل کاوش و دیگرانی که به خصوصیات گوناگون اقتصادی احاطه دارند قضاوت کنند ،آیا این عاقلانه بوده است که مرحوم مصدق پای قرار دادهایی را امضاء کند که منفعت غارتگران خارجی با مالک منافع نفتی(مردم ایران)یکسان باشد؟!این خردمندی است و پایداری بر استیفاء حقوق مردم از حلقوم کمپانی های خارجی خیانت بوده است؟!
    2-“مقایسه کنید با ژاپن یا آلمان که تسلیم بی قید و شرط آمریکا شدند”!
    مقصود ایشان که عادت به داوری های گتره ای ندارند روشن است :تسلیم بی قید و شرط برابر امپریالیست ها مفتخور و زیاده خواه (اینجا امریکا)! ببینید تفاوت ره از کجا تا بکجاست،میهن دوستانی مثل محمد مصدق دنبال نفی سلطه و غارت گری منابع ایران از سوی خارجی ها بودند ،الفبای فکری ایشان هم بدون هیچ تخفیفی این است که :باید مثل ژاپن یا آلمان (حال به اصل این ادعای توخالی کاری نداریم که در مورد آلمان و ژاپن صحیح است یا نه) “تسلیم بی قید و شرط آمریکا شد”! آنوقت توقع داشتید چنین سکولارهای وطن پرستی (و البته دور از وطن!) با این دوز بالای از وطن پرستی و عقلانیت ،از عربده های مستانه امثال ترامپ بهیجان نیایند و هموطنان خویش را لایق “بمباران” اجانب ندانند؟!
    3-“کره جنوبی که قرار داد کاپیتولاسیون امضا کرد. ببینید دوستان در دنیای مناسبات بین الملل هیچ چیز مجانی نیست”!.
    من نمیدانم کره جنوبی قرار داد کاپیتولاسیون امضاء کرد یا نکرد و حد و حدود آن چه بود،کسانی که مطلعند نظر دهند ،اما ملاحظه کنید الفبای تفکر یک ایرانی سکولار مدعی وطن دوستی را،آری هیچ چیز در عالم مبادلات اقتصادی و جذب منافع مجانی نیست ،اما مجانی نبودن به چه قیمتی؟! بقیمت نفی استقلال یک کشور و “تسلیم بی قید و شرط” و خضوع و پستی مقابل اجنبی؟! چقدر وازده و بی اراده شده اید ،آیا عقلانیت و خرد شما همین است که مصدق میهن دوست خواستار استقلال و منافع ایران را محکوم کنید برای اثبات وازدگی و سستی خودتان برابر غارتگران خارجی؟! یعنی می خواهید بگویید جذب منافع ملی و جذب سرمایه و فن و آوری هیچ راهی ندارد جز :”تسلیم بی قید و شرط” و وازدگی؟! کجایی شما آقای نقاش تخم گنجشک؟!
    4-“مصدق خیلی احساساتی عمل می کرد. سخنرانی هایش در مجلس تهدید به قتل و سر بریدن! کارش پر ای هیاهو و جنجال بود. فضای جامعه را بسیار ملتهب کرد و خود یکی از قربانیان جامعه التهاب زده شد. نه تنها مجلس بلکه مردم (؟!) نیز دست از حمایت بی چون و چرای مصدق برداشتند و تنهایش گذاشتند”.
    من نمی خواهم مصدق را تابو کنم یا او را معصوم بدانم اما اینها را لطف کنید مستند کنید ،اما در الفبای وطن پرستانه شما ،تلاش برای استقلال یک کشور و قطع ید اجانب و مزدوران داخلی آنها “احساسات” نام دارد؟! حالا شما می خواهید بگویید مصدق اهل شعار بود و شما اکنون با پنجاه سال فاصله زمانی با او شرائط حاکم بر محیط او را از او بهتر درک می کنید و اهل شعار هم نیستید؟!
    5-“شاه رفت و دورادور نظاره گر بود”.
    قبلا پرسیدم شما که از شاه دفاع می کنید و مصدق را فردی شعاری و احساساتی قلمداد می کنید توضیح دهید اصلا چه شد که شاه رفت از کشور؟ چه شرائطی بوجود آمد که شاه بیرون رفت؟ آن ناظران عینی چیزی در این مورد بشما نگفتند؟!
    6-“انتظار داشتید آمریکا کنار بایستد و شاهد باشد و ایران که هر لحظه در خطر کودتای توده ای ها بود را تنها گذارد؟”.
    اولا :خوانندگان ملاحظه کنند این منطق برخی از سکولارهای وطنی (و البته لیدر در غربت) ماست:”انتظار داشتید آمریکا ….!”این آیا واقعا منطق یک ایرانی دوستدار وطن خویش است؟! آمریکا در معادله منافع ملی کشور شما چکاره است که کنار بایستد یا کنار نایستد؟! آمریکا ارباب شماست که کدخدائی و اربابی او را پذیرفته اید؟! خوب شما اینرا پذیرفته اید ،اما ایرانی میهن دوست و عاقلی مثل مصدق و هر ایرانی با شرافت و معرفت هرگز بخود جرات نمی دهد چنین مزخرفات وطن فروشانه ای را بذهن بیاورد تا چه رسد به اینکه آنرا بزبان آورد یا قلمی کند.
    ثانیا:فرض کنید توده ایها قصد کودتا داشتند،اینکه آنها قصد کودتا داشتند ،مجوز این می شود امریکا در ایران کودتا کند و مزدور خود را مستحکم کند تا آن “پنجاه پنجاه” مورد نظر شما تامین شود؟! شما از تصریح به این نظرات وطن فروشانه خجالت نمی کشید؟!
    7-“میبینید که با کراهت فرمان عزل مصدق را امضا کرد. آمریکایی ها کار زیادی نکردند!”.
    عجب! خود توضیح دهید منشا کراهت چه بود؟! منشا کراهت شاه وطن دوستی او بود یا پس کله ای امریکا که از نظر شما ارباب بدون قید و شرط است؟!
    آمریکائی ها کار زیادی نکردند؟! پس لطفا به اسناد منتشر شده از سوی خودشان (عملیات آژاکس!) رجوع کنید تا بفهمید غلط زیادی کردند یا نکردند!.
    8-“فریاد های جاوید شاه بود که ما را از خط
    بقول جناب نوریزاد : تکبیر!!
    نتیجه منطقی: اگر سواد تاریخی نداریم و فرصت خواندن دقیق تاریخ را نداریم ،خوب است یا اصلا (تَفَوُّه) به سخنان واهی نکنیم، یا…(بقیه اش جا نشد! مهم نبود!)

     
    • با آنکه با سید مرتضی اختلاف عقیدۀ اساسی دارم، با این استدلال ایشان کاملاً موافقم. چنین استدلالی برمبنای منطق و خرد و عرق میهندوستی است. بسیاری از اسناد فاش شده در مورد ملی شدن صنعت نفت ایران را دراختیار دارم که نافی استدلال دوستمان ساسانم است. با کمال خشوع از این دوست محترم خواهشمندم بیشتر مطالعه کنند.

       
      • کبیری گرامی شما بهتره نقش مرتجعین مذهبی را در شکست مصدق بیان کیند.در ضمن خروارها مدارک و اسناد از هر دوطرف بر له و علیه یکدیگر هست.یکی از علل ناتوانی تجزیه و تحلیل درست جریان کودتای 28 مرداد و نقش مصدق و شاه ودربار و حزب توده ومرتجعین اسلامی وجود استبداد و نبود آزادی در کشور است.بهمین دلیل تا زمانیکه در کشور سیستمی سکولار و دمکراتیک و آزاد بوجود نیاید هر دو طرف بجای خرد ورزی و پژوهش ازاد و بدون تعصب به داستانسرائی خواهند پرداخت.بهمین دلیل چنین بحثهائی جز به کدورت و اختلاف بین مخالفین رژیم دزدان و آدمکشان اسلامی نمی تواند ختم شود. دوستان دشمن ما در خانه است و هر روز آدم می کشد وجنایت می کند و ویرانی ببار می آورد.شاه و مصدق مشکل مانیستند!

         
        • مزدک چان…من هم بهت یک “عالی” کله گنده دادم. درست گفتی…درحال حاضر شاه و مصدق مشکل ما نیستند. مشکل این حکومت آدمخوار است. ساسان جان لطفاً تو هم به اندرز مزدک توجه کن.

           
  119. محمد خاتمی بانگ آشتی ملی بر آورد و هم باندی های به اصطلاح اصلاح طلب مشغول پروپاگاند شدند و طرف اصولگراکه معنی آن درد وآدمکش است یا به اعتراض وانتقاد مشغول شد و یا شرط وشروط گذاشتند ولی هیچ کس نگفت واعلام نکرد آشتی ملی بین کی وچه کسان و گروهایی؟ مگر این دوگروه ملی وملی گرا هستند؟ گویا خاتمی اشتباه کرده و میخواسته بکوید آشتی بین آخوندهای حکومتی و آقازاده ها یا بین خودیها والا آشتی ملی مگر با اینهمه تحقیر مردم ودزدی وجنایت ممکن است؟ بلی شرط وشروط را ملت باید تعیین کنند،امروز احمد توکلی نامزد شکست خورده در سوپ انتخاباتی گذشته داماد لاریجانی ها ابزار وجود کردند و خاتمی را بر صندلی اتهام نشاندند و تقاضای عذرخواهی نمودند! مگر خاتمی فردی کودن باشد وعذرخواهی وطلب بخشش کند زیرا آنوقت سید محمد خندان بر جایگاه اتهام خواهد بود و مسئول قتل های تظاهرات بعد از انتخابات 88 و کهریزک شناخته خواهد شد ،عذرخواهی یعنی مقصر بودن و اگراین اتفاق شوم بیفتد رهبر و عیاران یک تنه خواهند تاخت و خاتمی هم در انظار بی آبرو خواهد وپایان بودنش در عرضه سیاست خواهد بود، ممنوع الخروج و تصویرو صدا بهتر از تسلیم در مقابل جانیان ودزدان ست و کروبی وموسوی هم بنحوی کیفر اعمال گذشته شان را میکشند و هردو دوروبر 80 سالگی پرسه میزنند و آینده ای سیاسی نخواهند داشت وبودن در حبس خانگی بهتر از تسلیم و سر شکسته بودم در اجتماع هست و فوت آنهادر بیرون از حبس با سناریوی پوزش برجسته نخواهد بود ولی مرگ در حبس خانگی نیز لکه ننگی بر نظام قرون وسطایی خواهد بود ومقداری از گناهانشان کم رنگ خواهد شد.
    هر فرد باید به خاتمی هشدار بدهد که دست ازین بازی بردار خود و یک جریان را نسوزان اگر عذر خواهی کردی مقصری و لازم است جواب قتل ها وشکنجه وتجاوز های 88 را بدهی.
    وشاید طرف رامهک زده و جواب را میداند که گویند تسلیم شو و تنها خواسته بگوید علی اکبر مرد من علمدارم.

     
  120. سلام بر ناظران گرامی
    برخی افراد که نام خود را اصلاح طلب گذاشته و به اشتباه در توهم این هستند که نماینده تمامی مردم ایران هستند و صد البته به خیال خود محبتی به ملت می کنند ولی ضمن اینکه هزینه آن را از جیب ملت می پردازند در عمل هم منجر به ایجاد مشکلات بزرگتری برای آنان می گردند.یکی از این اشخاص آقای سید محمد خاتمیست.یکی نیست به این استاد بفرماید آن موقع که امثال این نگارنده سکان دو قوه از سه قوای کشور را به جنابعالی و همپالگیان شما سپردند چه گلی به سر مردمان ایران زدید که حال از جانب آنان سخن از آشتی ملی می زنید؟!مگر جز این بود که آخر سر فرمودید که تدارکاتچی بیش نبوده اید؟!شما که هستید و چه کردید که خود را نماینده فعلی مردم ایران می دانید تا از جانب آنان سخن بگویید؟جهل این فرد یا به عبارت بهتر دلبستگی او به نظام دینی پوسیده ایران به کرات ثابت شده که بیش از دلبستگی او به حقوق ملیست که اگر چنین نبود در میانه راه بحث قتلهای زنجیره ای را رها نمی نمود هرچند که سوگند خورده بود پاسدار حقوق ملت ایران باشد!وقتی ایشان پابرهنه به میان معرکه پرید و سخن از آشتی ملی!!زد من با شناختی که از رهبر کینه جوی ایران داشتم می دانستم که پاسخش چه خواهد بود و این ابن الوقت جز خوار کردن ملت ایران با این سخنان نسنجیده تحفه دیگری برای آنان به ارمغان نخواهد آورد.جناب خاتمی!برادر بزرگوار.ما از شما بخواهیم سکوت کرده و گامی برای ملت برندارید و مثلا بدو دو بروید همان رای خود را در فیروزکوه بیندازید که را باید ببینیم؟!ما را به خیر امثال شما امیدی نیست مرحمت فرموده شر نرسانید.

    http://www.eghtesadonline.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C-30/177027-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D8%B6-%DA%A9%D9%85-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B4%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%AF

    پاینده و پیروز باشید

     
  121. خطاب به مزدک
    چون پُست قبلی بسته شد، گفتم اینجا پاسخت را بدهم؛
    لیاقت تو بیش از چیزهایی که گفتم نیست. برو دستمال بردار /////////////////////////// اینها که گفتی دقیقاً تعریف شخصیت خودت بود. خودت را توی آینه دیدی و خطاب به من نوشتی. شما در گذشته فریز شدی؛ زندگی، تفکر و اندیشه های پوسیده و نخ نما بدون ذره ای تغییر و آپدیت شدن. //////////////!

    وقتی آدم کم میاره اینارو بلغور میکنه: ( از فرموده های جناب مزدک )
    “درضمن اگر شما به پروپای دوستان نمی پیچید من اصلا نه حوصله بحث با افرادی مثل شما داشتم و نه زیاد شما را جدی می گرفتم که بخواهم باهاتون بحث کنم.”

    پر و پا را خوب آمدی؛ کدام دوستان؟! دوستان مجازی؟! چقدر این دوستان را میشناسی؟! میگم توهّم زدی بازم باورت نمیشه؟!
    ای قهرمان نجات بخش دوستان، ای مزدک، ای نگهبان /////////////////////////!
    //////////////////////////؟

    راستی این تو هستی که اینجا رو با ///////////////////. دوستانی که ا//////////! من هیچ کجا نگفتم روضه خون بودم و اینها توهمات توست چون حرف کم میاری شروع میکنی از گذشته تا امروز را به هم بافتن.
    ببینم مگه نوری زاد سابقۀ روضه خوانی و مجیز گویی رهبر و دیگر حضرات را نداره؟ یعنی اینکه فردی تغییر کنه از نظر شما امکان نداره؟ یا این فقط تو هستی که غیر قابل تغییری؟!
    نه مزدک. تو فکر کردی کسی هستی و گرنه امثال توی /////جنگ ندیده با کوچکترین تشری، تشر واقعی و نه مجازی، ///////////////////////////.

    امیدوارم حوصلۀ پاسخ نداشته باشی. من قول پیشاهنگی میدم دیگه جوابتو ندم. حالا هر چی دل تنگت میخواد بنویس.
    گفتم اینها رو بگم کمی از فشار خُماری خلاص شی و آدرنالین خونت بالا بزنه. همین! چون دوسِت دارم!
    ////////////////
    ////////////////

     
    • من قول پیشاهنگی میدم دیگه جوابتو ندم. حالا هر چی دل تنگت میخواد بنویس.
      ………….
      جناب آنارشیست کنونی بی نهایت سابق من که شما را می شناختم.مداحی که از بچه گی با آخوندها بزرگ شده.مگر کامنت پر از فحش و توهین شما غیر از این می توانست باشد؟بقولی افتاب آمد دلیل آفتاب!یادمه که وقتی بحث عباس نامی در کربلا شد آنچنان براشفتی که کامنتت پر از فحش شد.چون عباس اغارا دلاور و جوانمرد می دونستی!حالا عباس کی بوده ؟اصلا مهم نیست.آنچه آخوند تو کله ات کرده مهمه!خوشم میاد که الان هم از سید مرتضی اخوند دوزاری دیروز و توجیه کننده جهل و جنایت و جنون آدمکشی و ویرانی کشور امروز برای نواله ائی بر ضد من و ساسانم می اوری.خب مگر من چیزی غیر از همفکری شما و اخوند گفته ام چرا //////////////////////////////

       
      • مزدک جان خیلی آقایی : من تا حالا ندیدم که تو به کسی ناسزا بگی جز به آخوند. این نشون میده که ناسزا گویی تو ذاتت نیست وگرنه شامل همۀ منتقدانت می شد.

         
    • نوریزاد گرامی لطفا کامنت این نوحه خون آخوند زاده یا آخوند زده را حتی اگر بدترین توهین هم بمن باشد اگر براتون امکان دارد بگذارید.چون بهتر اینچنین افرادی بخوبی شناخته شوند.افرادی مثل//////////////// بطور کلی تناردیه(یکی از شخصیتهای کتاب بینوایان ویکتورهگو) هستند و در جبهه دنبال دندان طلای مردگان می گشته اند و الان دم از دلاوری و وطن پرستی و …می زنند.

       
    • این جمله : ” هیچوقت راجع به خودت زیاد حرف نزن چون خیلی‌ زود گندش در میاید ” از میلان کوندرا نویسنده اهل چک است. درسته آناراشیست؟

       
  122. جناب نوریزاد من ایشان رو فقط از تو فیسبوک میشناختم هم شهری هم بودیم سید مصطفی نبوی نابغه ریاضی شهرستان کلات نادر مشهد سابقه بازداشت 1388 فعال اجتماعی بنام خودش سایتی داره سرچ کنید و گزیده مطالب سایت رو تو عکس پیوست کردم مراسم پاسارگاد شرکت میکنه میرسه کلات احضارش میکنند دادسرای مشهد تا اینکه هفته پیش جنازشو میگویند بیائید ببرید خانوادش دنبالش می گشتند و کسی چیزی نمیدونست تا اینکه خانوادشو موقع تحویل تحت فشار و تهدید میزارند که مبادا حرفی بزنید پسرتون مرتد منافق بوده ابروتون بیشتر میبریم تو مسجد هم افرادی امدند گفتند کسی شایعه سازی کنه دستگیر میشه این بمرگ طبیعی فوت کرده همه تو کلات ترس برشون داشته

     
  123. علت واقعى شروع جنگ 8 ساله ايران و عراق

    رژیم عراق در ابتدا بر خلاف سیاست‌های تحریک کننده آقاى خمینی ، خواهان یک رابطه عادی و مسالمت آمیز با ایران بود: در تاریخ 26/11/1357 (۴ روز بعد از پیروزی انقلاب) سفارت عراق در ایران با ارسال نامه ای به نخست وزیر دولت موقت (مهندس بازرگان) سیاست عراق را برقراری محکم‌ترین علایق برادری با تمام ملت ها و عدم مداخله در امور داخلی آنان و احترام به آرمان‌های مشروعشان اعلام کرد- در 23/12/1357 عراق خروج ایران از پیمان سنتو را تبریک گفت و از ورود این کشور به جرگه کشورهای غیر متعهد اعلام حمایت کرد- در تاریخ ۲۶/ ۱۲/ ۱۳۵۷ عراق از برقراری رابطه حسنه با ایران و رعایت سیاست عدم تعهد و عدم مداخله در امور داخلی و اجتناب از سیاست برتری طلبی و آمادگی همکاری متقابل و مساوی عراق با ایران اعلام حمایت کرد- در تاریخ 21/1/1358 احمد حسن البکر رئیس جمهور عراق با ارسال پیامی برای خمینی برقراری نظام اسلامی ایران را تبریک گفت و خواستار برقراری روابط مستحکم میان دو دولت شد. اما آقاى خميني که جنگ با عراق را گام نخست در گسترش قلمروی حاکمیتش (تحت عنوان تشکیل ارتش بیست میلیونی و صدور انقلاب به جهان) می دانست با تحریکات فراوان خود ، صدام حسین را وادار به حمله به ایران کرد تا از سویی در مظان اتهام دست یازیدن به “جهاد ابتدایی” (که از اختیارات امام معصوم است) قرار نگیرد و از سوی دیگر با مخالفت ایرانیان با جنگ روبرو نشود و مقاصد جهانگشایانه اش را تحت عنوان “دفاع مقدس” دنبال کند. او با انواع اقدامات تهديد كننده چون انجام تحریکات مرزی و کافر و فاسد خواندن صدام و دعوت مردم عراق به قیام علیه او و دعوت نظامیان عراقی به شورش یا فرار ، صدام را به حمله به ایران واداشت. پنج ماه قبل از حمله عراق به ایران در ۳۰ فروردین ۱۳۵۹ روزنامه کیهان با تیتر بزرگ در عنوان اصلی نوشت: « امام ارتش عراق را به قیام دعوت کرد!» صدام آقاى خمینی را کاملاً می شناخت و می دانست که قصد جنگ دارد ، بنا بر این خواست پیشدستی کند تا در جنگ دست بالا را داشته باشد. غیر از قصد جهانگشایی ، جنگ با عراق علت دیگری نیز داشت و آن کینه شخصي آقاى خمینی نسبت به صدام بود زیرا صدام به درخواست شاه وی را از عراق اخراج نمود و وی قصد رفتن به کویت را نمود که کویت مانع از ورود وی به خاک خود شد و او سرانجام راهی فرانسه [مرکز رسانه‌ای آن هنگام دنيا] گردید. صدام حتی در شهریور ماه 1357 تلفنی به شاه گفته بود: خمینی هم برای شما و هم برای ما اینجا مایه دردسر است. اگر اجازه دهید او را بدون سر و صدا برای همیشه ساكت کنیم و شاه پس از مشورت با شریف امامی به صدام پاسخ منفی داده بود. [از يكي از علمای نجف مطلبی نقل شده است كه میزان كينه ورزی خمینی را نشان مي دهد. وی می گوید: خمينی شبی در حرم دراز كشيده و به خواب رفته بود. هنگامی كه من از كنارش می گذشتم، پايم به پايش خورد و بدين سبب از خواب پريد. من بسيار از او عذرخواهی كردم ، اما از آن شب به بعد هرگاه می ديد كه من دراز كشيده و يا خوابيده ام مي آمد و محكم به پايم لگد می زد و از كنارم می گذشت!]

    اکبر رفسنجانی در مصاحبه با صادق زیباکلام می گوید: « هنگامی که صدام به ایران حمله کرد امام بسیار خوشحال شده و با لبخند و ذوق می گفتند: این عنایت خداوند است(!) و صدام با این کار خود را در دام انداخت و با این کار باعث شد که ما بتوانیم تکلیف خاورمیانه را مشخص کنیم.» حسین زاهدی در مقاله‌‌ خود به نقل از مهندس بازرگان می‌‌‌نویسد:‌ « روزی در سال ۱۳۵۹ از سوي شورای انقلاب از من خواستند برای مشورت در مسئله مهمی در جلسه شورا شرکت ‏کنم. وقتی به جلسه رفتم دیدم اقای دعایی سفیر ایران در عراق نیز در جلسه حضور دارد. گفتند آقای دعایی ‏گزارشی دارند. آقای دعایی بیان کرد که در ماههای اخیر هر چند وقت یکبار و گاهی گاهی هرهفته مرا به ‏وزارت امور خارجه احضار و با ارائه مدارکی به دخالتها و کوشش ایران برای اخلال و آشفتگی در عراق ‏اعتراض می نمایند و من توضیح می دهم که این ها کار دولت ایران نیست و گروههای خود سرند که دنبال قدرت ‏نمایی هستند و نظایر این نوع استدلالها برای رفع اعتراض. اما هفته گذشته صدام حسین مرا احضار کرد و پس از اعتراض شدید به دخالتها و اخلالها گفت این وضع برای من قابل تحمل نیست. شما بروید تهران و به آقای ‏خمینی بگویید من اولین دولتی بودم که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناختم و اگر اجازه بدهند من ‏خودم شخصاً به ایران میایم تا با مذاکره اختلافاتمان را حل کنیم اگر مایل نیستند با من مذاکره کنند من یک هیئت ‏عالی رتبه به ایران می‌فرستم و یا دولت ایران یک هیئت عالی برای مذاکره به عراق بفرستد تا اختلافات فیمابین حل ‏شود زیرا ادامه این وضع برای من قابل تحمل نیست و من برای خاتمه دادن به این وضع به ایران حمله نظامی ‏خواهم کرد.

     
    • از کلمات گهر بار حضرت امام خمینی ! (( جنگ چیز خوبی است . جنگ نعمت است )) !

       
    • جناب احمد

      مطالب شما مظالب مستندی نیست و شما صرفا مطالب نادرست و دروغ و غیر مستند را کنار هم چیده از آن نتیجه گیری کردید ،فی المثل اشاره کردید به تیتر کیهان پنج ماه پیش از وقوع جنگ عراق علیه ایران :”« امام ارتش عراق را به قیام دعوت کرد!» یادم نیست که در پست قبل بود یا پست قبل تر از آن ،من مفصل در مورد این تیتراژ دروغ و غیر واقعی تحقیق کردم و نشان دادم که آن سخن امام خمینی خطاب به مردم عراق و ارتش عراق در غروب صبح همان روزی بود که هواپیماهای متجاوز عراق نقاطی از خاک کشور ایران را بمباران کرده بودند و صدام با پاره کردن قرار داد الجزایر به تحریک امریکا اعلان جنگ به ایران داده بود ،و تاریخ آن سخنرانی را از کتاب صحیفه امام مشخص کردم ،بروید آن مطلب را پیدا کنید و بخوانید.
      در مورد آقای دعائی هم ،این مطالب را ایشان در چند نویت تکذیب کرد و بیان کرد که تقریبا یکسال پیش از تجاوز صدام به ایران اسلامی ،ماموریت ایشان در عراق تمام شده بود (ریفرنس این مطلب هم پیوست همان نوشته است) و توضیح داده بود که هیچ گاه از سوی صدام احضار نشده است و جز در یک بارعام سفرای همه کشورها با صدام دیداری نداشته است ،بنابر این اساس همه این نوشته شما بر اجزائی کذب و دروغ استوار است.
      همینطور شما که در این نوشته مطالبی را به مصاحبه مرحوم هاشمی با صادق زیبا کلام نسبت می دهید بر شماست که متن کامل آن مصاحبه یا لینک آنرا ارائه کنید.
      اینرا هم بدانید که واقعیت جنگ ایران و عراق چیزی جز این نبود که اجانب و دولت وقت امریکا باستناد اسنادی که خود بعدها منتشر کردند ،صدام را تحریک و تجهیز کردند برای حمله به ایران و اینکه کلک دولت نوپای انقلابی ایران که در تضاد با منافع جهان خوارانه امریکا بود را بکنند ،و در این جهت در برخی مقاطع از روسیاهان وطن فروشی بنام مجاهدین خلق نیز کمک گرفتند و مرزهای ایران اسلامی را مورد تجاوز قرار دادند و با بمباران بسیاری از شهرهای ایران گروهی از مردم عزیز ایران را بخاک و خون کشیدند ،البته بعد که با مقاومت جانانه مردم و جوانان ایران مواجه شدند ،تمسک بصلح کردند و قطع نامه ها سازمان ملل مطرح شد ،جنگ هم فی نفسه و خودبخود مطلوبیتی در اسلام ندارد و قرآن کریم فرمود :”والصلح خیر” صلح بهتر از جنگ است ،لکن نامطلوب بودن ذاتی جنگ تنافی با لزوم عقلی و شرعی دفاع در برابر تجاوز به جان و مال و نوامیس و خاک یک کشور ندارد و مرحوم آیت الله خمینی بعنوان یک مرجع عالی شیعه نمی توانسته با توجه بمطالب پیش گفته بدنبال جنگ طلبی و ایجاد جنگ بوده باشد ،و در جهان سیاست هم هیچگاه انتقاد سیاستمداران و مناقشات لفظی تلازمی با وقوع جنگ ندارد ،بنابر این با این مطالب نامستند و دروغ نمی شود برخی انتقادها و مناقشات لفظی رایج در جهان سیاست را علت العلل وقوع جنگ ایران و عراق دانست ،علت وقوع جنگ ایران و عراق همانا تحریک دول خارجی و تجاوز و عدم وفاء صدام حسین معدوم به مفاد قرار داد الجزایر بود نه سخنان انتقادی آقای خمینی نسبت به دولت های عربی وابسته به قدرت های بزرگ و خصوصا امریکای امپریالیست و سودجو و دست انداز به اقصی نقاط جهان.

       
  124. میم. روستائی

    جناب نوريزاد با درود. سوالات زيادي مطرح اسست مثلا اينکه اگر صانع ژاله واقعا يک بسيجي بوده که توسط جنبش سبزي ها و نفوذيها و دشمنان قسم خورده نظام به شهادت رسيده چرا حکومت خودش برايش سالگرد برپا نمي کند و از آن براي تهاجم جديد به “فتنه گران” بهره برداري نمي کند؟ يا مثلا چرا اسم خانواده اش را در ليست خانواده شهدا قرار نمي دهند؟ صادر کردن کارت بسيج براي صانع و ادعاي روزنامه کيهان که او نفوذي ما در دستگاه منتظري بود اسمش شيادي و حيله گري است. رهبر انقلاب امروز گفته که مردم کسانيکه بسيجي ها را لخت کردند و روز عاشورا کتک زدند آشتي نمي کنند. خب آيا صانع يعني جزو همان بسيجي هاي لخت شده و کتک خورده بوده؟؟ پس چرا نه خودتان برايش مراسم مي گيريد و نه مي گذاريد برايش مراسم بگيرند تا اسمش زنده بماند!؟ چرا مجسمه اش را نمي سازيد و در دانشگاه هنر نصب نمي کنيد به عنوان نماد يک بسيجي هنرمند که به عشق نظام تا دستگاه منتظري هم رسوخ نمود و في النهايه توسط فتنه گران شهيد شد؟!پس چرا مثلا شهداي بسيجي عاشوراي 88 را در يک منطقه خاص دفن نکرديد و زيارتگاه از آن نساختيد و هر سال روي مزارشان مراسم باشکوه برپا ننموديد که بگوئيد اللهم العن المتمردين؟ چرا مراسم 9 دي را تکرار ننموديد؟! چرا صانع ژاله هيچوقت ضاربش با وجود آنهمه همه دوربين شناسايي نشد؟ اينکه ادعا کنيد فتنه گران عده اي بسيجي را کشتند بدون اينکه يک مورد را نمونه بياوريد يک دروغ باورنکردني است. اصلا همه اينها به کنار با ادعاي سردار همداني که اوباش را براي برخورد و سرکوب فتنه بسيج کرد چه مي شود؟ شما داريد از حقيقت فرار مي کنيدولي حقيقت چنان واضح و مبرهن است که سايه به سايه دنبالتان است طوريکه ادعاهايتان با همديگر در تناقض است و يکي حرفي مي زند که چند سال پيش آنيکي ضد آن را گفته بود. همين الان مادر يکي از کشته هاي 88 در زندان است. نه ضاربش را پيدا نموديد نه صداي مادرش را شنيديد. مادرش حي و حاضر است. مصطفي نه بسيجي بود نه اهل خشونت. صانع هم همينطور. محمد مختاري هم همينطور. کافي است که رهبر تعدادي از خانواده هاي کشته شدگان به اصطلاح بسيجي را به ديدار دعوت کند. في الفور مادر مصطفي کريم بيگي و پدر محمد مختاري هم دم در بيت حاضر مي شوند که ما هم در همان روز جوان از دست داده ايم و بايد بياييم حرفمان را بزنيم. بزرگترين فتنه دروغ است و دروغگو هيچوقت از دست آن خلاصي پيدا نمي کند. هربار براي خلاصي خودش دروغهاي تازه تر و باورنکردني تري مي سازد که بيشتر به رسوائي مي انجامد تا خلاصي. پس بد نيست به فتنه اي که دامنگير خودتان است هم نگاهي بيندازيد. يا حق

     
  125. سلام بر ناظران گرامی
    اگر یک دلیل بر باطل بودن و وقاحت حکومت دینی بخواهی بیابی و با آن هر چه ریسمان استدلال طرفداران این نظام گمراه برتافته اند به انگشتی در هم بپیچی همین صانع ژاله است.او که در اعتراض مسالمت آمیز روز 25 بهمن هشتاد و نه مظلومانه رفت و حواشی مرگش هم به سان مرگش پیچیده و پر ابهام بود.ابتدا سیستم حکومتی او را یک طرفدار نظام نامید.وه که مذهبیون چه سان به راحتی دروغ می گویند!دوستانش عکسی منتشر کردند که او را در کنار مرحوم منتظری نشان می داد.حسین شریعتمداری تریبون اصلی ولایت فقیه پس از این بی شرمانه او را جاسوس نظام در بیت مرحوم منتظری قلمداد کرد.این بیچاره که آخرت خود را به مجیزگویی این دنیا فروخته حتی نامش را هم به درستی نمی دانست و او را ژاله صانع تلفظ کرد.بعدها وقتی خانواده او لب به سخن گشود و این اظهارات را مردود کرد دین سالاران خفت بار بر مزارش یورش برده به سنگ آن هم رحم نکردند.به راستی خاک بر سر این دنیا که بخواهی با سفسطه و دو دوزه بازی برای چند روزی خوش آمد این و آن خاک بر چهره حقیقت به رغم دیدن آن بپاشی.
    پاینده و پیروز باشید

     
  126. نوریزاد وجدان انسانی را دوباره تعریف کرد. شجاعت را دوباره تعریف کرد.

     
  127. نوریزاد گرامی درود بر شرفت مرد دلیر و درست کردار و درست رفتار.کاری بسیار سترگ و انساندوستانه! اینهمه جنایت دل سنگ را هم بدرد می اورد حالا ببین این ددمنشان ایران و انسان ستیز چه بی رحم و سفاکند.

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

88 queries in 1682 seconds.