سر تیتر خبرها
مردی که لب وا نکرد

مردی که لب وا نکرد

هاشمی رفت!
هاشمی رفسنجانی شاید تآثیرگذارترین شخصیت این سالهای انقلاب اسلامی بود. او رفت و هزار هزار اسرار ناگفته ی این سوی انقلاب را با خود بخاک برد. در تنها دیدار رخ به رخی که با وی داشتم به ایشان گفتم: شما یکی از دو نفری هستید که عده ای بی گناه را زده اید و کشته اید و بسیاری را به زندان انداخته اید و اموال بسیاری را مصادره کرده اید و جمعیتی را خانه نشین یا از سرزمین شان بیرون رانده اید. و پیشنهاد دادم: بیایید و یک به یک، این بی گناهان را بربشمرید و از صاحبانِ حق حلیت بطلبید. او در پاسخ من گفت: من این روزها حال مساعدی ندارم. (دخترش فائزه در زندان بود و مهدی در راه ایران که ببرندش اوین) و ادامه داد: من نگران بعد از آقای خامنه ای هستم. مانده ام که بجای ایشان چه کسی را داریم؟ و در پایان گفت: مملکت افتاده دست طائب و نقدی! آقای هاشمی این اواخر عذاب فراوانی را تحمل می کرد. او برای بقای نظام اسلامی به سکوتی عمیق فرو شد.

یکی از دوستان از من پرسید: در مراسم تشییع آقای هاشمی شرکت می کنی؟ برایش نوشتم: آقای هاشمی یک واقعیت جامعه ی ماست. وی گرچه در برساختِ ساختمان و بدنه ی خونچکان جمهوری اسلامی نقشی محوری داشته و ظلمها با وی برآمده، اما این اواخر تلاش کرد حساب خود را از حاکمیتِ تمامت خواه جدا کند. شاید بگویید برای برآمدنِ دوباره ی خود دست و پا می زده. اما قهر و دلخوری وی، هرچه باشد، خروج سایه گونِ آقای هاشمی از گردونه ی بیت رهبری، و تحمل کردن و پذیرشِ پی در پی آسیب ها، در نهایت به نفع مردمی است که در آینده قرار است کاری بکنند. شاید بپرسید آقای هاشمی با آنهمه اطلاعات و نقاظ ضعفی که از طرف مقابلش داشت، چرا سکوت کرد و مشت شان وا نکرد؟ می گویم: سکوت آقای هاشمی شاید به این خاطر بود که خودش نیز کم خطا نداشت. با هر افشاگری وی، طرف مقابل کلی سند برای افشا داشت. در عین حال که آقای هاشمی به بقای نظام در هر شکلش سخت معتقد بود. با این همه، من به احترام مردمی که بخش دوم شخصیت وی را می پسندند در مراسم تشییع ایشان شرکت می کنم. حتی در مراسم تشییع شخص رهبر. مگر این که خودم جلوتر از جناب جنتی و رهبر به دیار باقی بروم.
فوت آقای هاشمی را به خانواده اش تسلیت می گویم.

اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل جدید: mnoorizad@gmail.com
تماس با ادمین تلگرام: mohammadnourizad@

محمد نوری زاد
بیستم دیماه نود و پنج – تهران

اشاره:
عده ای با ترشرویی برای من نوشتند که مبادا در مراسم تشییع آقای هاشمی شرکت کنی که اگر شرکت کنی از چشم ما می افتی و نشان خواهی داد که تو هم از این قماشی؟ من اما نوشتم که حتماً شرکت می کنم. در این دو فایل صوتی، در باره ی علتِ حضورم در مراسم تشییع پیکر آقای هاشمی رفسنجانی صحبت کرده ام.

Share This Post

 

درباره محمد نوری زاد

155 نظر

  1. اقای نوری زاد عزیز هاشمی قاتل بود دزد هم بود شکی در ان نیست اما هاشمی حقیر نبود هاشمی بزرگ بود رهبر هم دزد است هم قاتل است /////////
    ////////////////
    //////////////////
    ———————-
    بانوی گرامی
    در نوشته های خود از بکار بردن الفاظ زشت پرهیز کنیم.
    باشد؟
    سپاس

    .

     
  2. نوریزاد گرامی
    شجاعت و درایت کم نظیری داری. خوفی از این دیوصفتان به دل راه نداده ای و نمیدهی. شجاعت و درایت تو را در خارج هم که دست این دیوصفتان نمیرسد ندیده ایم. احسنت بر تو ولی هاشمی بهرمانی رفسن جانی یک جانی وفاسد تمام عیار بود و باید معلق شدنش را جشن گرفت. امیدوارم وقتی این جانی تر وفاسد تمام عیارتر از رفسن جانی کله معلق شد ــــ هرچه زود تر، بهتر و با رنج و درد فراوان ــــــ همه جشن بگیریم و بخوانیم و برقصیم مرد و زن همه باهم و در کنار هم. بهروز

     
    • شاید رفسنجانی توبه کرده بود که خدا عالم است .اما هر مسلکی که داشته باشیم بازگشت انسانها را به سوی مردم دوست داریم .حر در آخرین لحظات توبه کرد و سرفراز شد .اگر همین رهبر همین حالا توبه کند و از دیگر آدمکشان فاصله بگیرد و به مردم بپیونند بسیار زیبا خواهد بود و اصولا زیباترین وجه انسان اقرار به اشتباه است و چه بسا در این صورت مردم او را می بخشند همین آقای نوریزاد سالها یاور عمله ظلم بود
      اما برگشت و نورچشم ماست .چرا به کسانی که گذشته ننگین خود را دریافته اند اجازه بازگشت نمی دهید.رفستجانی بسیار بد کرده بود اما از سال 88فهمید که حق با مردم است دیر فهمید اما قضاوت با خداست.اگر هیتلر در میانه راه توبه میکرد ده ملیون نفر دیگر کشته نمی شدند و شاید خدا اورا می بخشید.

       
  3. تنها جمشیدیه و جماران
    سوگوار تو نیستند
    همه کوچه‌های وطن
    در کوچ تو غمگین‌اند
    ای سرباز خسته وطن

    زیتون‌زارها دلتنگ تو اند
    چرا که بی تو
    بوی تند باروت می‌آید
    و بوی مسموم برادرکشی

    دلتنگ تو ، نه
    دلتنگ وطن هستم
    که بی تو
    سر در گریبان خویش فرو برده
    چون مرغ هزار آواز خاموش

    تو
    اسب سرکشی را
    رام خویش کردی
    که هزار سوار را
    پوزه بر خاک مالیده است
    پس از تو
    کدامین سوار بر زینش بنشیند
    و بیرق آزادی را
    به سوی بالا بلندترین قله‌ها
    بر دوش کشد

    تو معصوم نبوده‌ای می‌دانم
    قهرمان نیستی
    اما مردی هستی
    که سرانجام نفست را مغلوب کرده‌ای
    تو عاقبت
    به تحیت و سلامت رفته‌ای
    اما من از عاقبت وطن هراسانم

    تکفیرت کردند
    دم بر نیاوردی
    زنجیرت کردند
    خم به ابرو نیاوردی
    چنان با کوه صبر بر دوش ایستادی
    که صدای شکستن استخوان‌هایت را شنیدم
    اما تاب آوردی
    تا جسم نیمه جان آزادی را
    به مسلخ نبرند

    تو دلتنگ یوسفت بودی
    وطنت
    پاره تنت
    چرا که جان هجران زده‌ای داشتی
    تو
    هرگز نگذاشتی
    شاخه درخت گل را
    در هیزم آتش افکنند

    من با چشم‌های خود دیدم
    که تو را بر دار کشیدند
    و حنجره‌ات را خورد کردند
    تا از آزادی سخن نگویی
    اما تو گفتی
    بارها گفتی
    حتی در سکوتت
    تا سر انجام قلبت چون کبوتری
    در خاک و خون تپید

    یقین می‌دانم
    پس از تو نیز مردانی می‌آیند
    که وطن در درونشان
    چونان سپیده گل سرخ می‌جوشد
    مردانی
    که بخاطر آفتاب
    تیغ بر گلوی خود می‌نهند
    مردانی
    که شاهرگ خود را می‌زنند
    اما وطن را
    تنها نخواهند گذاشت

    من با تو سخن می‌گویم
    ای مرد دریا دل کویر
    که با باد و باران الفتی دیرینه داشتی
    و عبای زعفرانی‌ات بوی زیتون‌زار می‌داد
    چگونه تو را عالیجناب سرخ پوش نامیدند؟

    من با تو سخن می‌گویم
    که رفته‌ای
    و در آستانه ایستاده‌ای
    و هنوز دلواپس ما هستی

    اکنون میان میخک‌ها خفته‌ای
    میان اشکها و لبخندها
    عالیجناب
    من بر می‌خیزم
    و به تو برای همیشه ادای احترام می‌کنم

    عنایت هوشمند
    م . بارش

     
  4. I dont like the people such as you
    , I have read doday a letter written by said shirzad
    I dont think that you can not undrestand such people, But you have a nice show

     
  5. به قول اقای مهدی اصلانی در مقاله امروز سایت گویا نیوز : در گذشت هاشمی رفسنجانی و تجلیل از یک قاتل ان هم از نوع رسمی اش یکی از شرم اور ترین دوره های تاریخ سیاسی ایران را رقم زد …… او از قتل مخالف فضیلت ساخت .

     
  6. سلام آقای نوری زاد
    شاید برای عده ای از مخاطبانتان این سوال و ابهام پیش بیاید که چرا شما علیرغم انتقادات فراوانی که به سیاستهای آقای هاشمی رفسنجانی داشتید، در تشییع جنازه وی شرکت کردید؟

    جدا از اینکه در مواقعی هیجانات و احساسات، ناخودآگاه موجب جذب و کشش انسان به سویی می شود، ولی برای کسانی که عمری را در وادی انقلاب گذرانده و با مسائل و عوارض بعد از آن دوره درگیر بوده اند، مطمئنا چنین رخدادی نمی تواند بی اهمیت باشد.
    آقای هاشمی شخصیتی بود که سایه اش بر سر بسیاری از مسائل و حوادث سنگینی می کرد، و توان و قدرت سیاسی اش بگونه ای بود که وی را وزنه تعادل بخش کشتی سیاست ایران کرده بود، که این امر مطمئنا خالی از خطا و اشتباه هم نبوده. این واقعیتی است که نمی توان آنرا انکار کرد.
    حضور در چنین مراسمی بمعانی تایید یا چشم پوشی بر خطاهای یک شخص یا یک جریان نیست، در عین منتقد بودن میتوان حضور داشت و بر آرمان خویش هم پای فشرد.

    دیگر اینکه، حاکمیت با بهره گیری از نیروی سرکوب و با ایجاد اختناق و انسداد فضای سیاسی کشور، توانسته قدرت حرکت و مانور نیروهای سیاسی و جریان تحول خواه و فعالین مدنی را کاهش دهد و آنها را در یک حالت فلج و تسلسل گرفتار کند.
    برای شکستن این فضا و غالب شدن بر سیاست حاکم هر چند بصورت محدود، به ناچار باید بدنبال استفاده از ظرفیتهای موجود در جامعه گشت تا بتوان هم فعالیت کرد و هم تاثیرگذار بود.

    شما نگاه کنید در کدام یک از تشییع جنازه چهره هایی مانند مهدوی کنی، عسگر اولادی، شجونی چنین جمعیتی توانسته با افکار مختلف گرد هم جمع شده باشد؟
    تشییع جنازه هاشمی، یک اجتماع خودجوش برای گردهمایی و همبستگی مردمی بود که در اسارت و حصر حاکمیت گرفتارند و می خواستند به این وسیله، صدای اعتراضشان را به گوش حاکمان نالایق و همه دنیا برسانند!
    حضور منتقدان و مخالفان در این مراسم، در واقع مانند همه پرسی و رفراندومی بود که توانست مشروعیت حاکمیت را به چالش بکشد.
    این مسئله دیگر بازی انتخابات نیست که حاکمیت بتواند رأی اعتراضی مردم را بحساب تأیید اصل نظام بگذارد و آنرا مصادره به مطلوب کند!

    در کشوری که آزادی بیان و امنیت برگزاری اجتماعات برای اکثریت افراد جامعه وجود ندارد، این قبیل مناسبتها فرصتی است که باید آنرا مغنتم شمرد تا بتوان از آن برای همبستگی با دیگر اقشار اجتماع و ابراز انزجار از سیاستهای حاکم بهره برد.

    نباید فراموش کنیم در حکومتهای دیکتاتوری و استبدادی، فعالین و مبارزین راه آزادی شیوه مبارزه را خودشان انتخاب نمی کنند، بلکه این حاکمیت است که نوع مبارزه را به طرف مقابل تحمیل میکند.
    در این میان عده ای برای رسیدن به آرمانشان، از روش قهرآمیز و خشن بهره می گیرند، عده ای هم به روش مسالمت آمیز گرایش پیدا می کنند.

    اگر به سلوک و روش اسطوره های سپهر سیاست، گاندی و ماندلا نظری بیفکنیم بهتر میتوان به هوشمندی و ظرایف کارشان پی برد.
    مبارزه منفی و نافرمانی مدنی میراث گرانقدر و ارزشمند گاندی و ماندلا، از روشهای موثر و کم هزینه برای اکثریت جامعه و پر هزینه برای حاکمیت است.
    این روش مستلزم پیوند و ارتباط با اجتماع است و احتیاج به باورمندی و ایمان به هدف، برنامه ریزی تشکیلاتی، زمان سنجی و استمرار و مداومت دارد تا بتوان میدان و ابتکار عمل را در اختیار گرفت و از نیروی آن در جهت آرمان جمعی و خواسته های اصیل انسانی بهره برد.

    با سپاس- سیاوش
    .

     
  7. رئیسک دفترک دومی: امروز اداره دنیا در دست اراذل است.
    مش قاسم: این خیال میکنه همه دنیا حکومت اسلامی دست ایناست. حاجی، دنیای تو خیلی محدوده!

     
    • مش قاسم
      واقعا فکر میکنی تو از انقلابیون ۵۷ بیشتر میفهمی یا از اونها بهتری؟ اونها هم شاه و کل حاکمیت اون زمان رو فقط سیاه می دیدن درست مثل تو، که جز سیاهی رنگی نمیبینی و متوجه نیستی که مردان سیاست همه خاکستری هستن، خاکستری کمرنگ و خاکستری پررنگ. و مشکلات در درجه اول از خود مردمه.

       
  8. اخبار: تازه‌ترین آمار حاشیه‌نشینان از سوی رئیس سازمان بهزیستی کشور ۱۲ تا ۱۳ میلیون نفر اعلام شد و این مقام مسئول نسبت به گسترش پدیده حاشیه‌نشینی در ایران هشدار داد.
    مش قاسم: اون روزی که اون اولی گفت آب و برق رو واسه همه مجانی میکنم منظورش این بود که وقتی همه حاشیه نشین شدن دیگه کسی آب و برق نداره که قبض واسشون بیاد. به این میگن عدالت اسلامی.

     
  9. سلام،

    دلیل شما برای شرکت و اعلام اعتراض درست است. اما ایشان هیچگاه بابت گذشته اش از مردم عذر خواهی نکرد بنا به نوشته ی خود شما برای فرار از این کار گرفتاری های خانوادگی اش را مطرح کرده است. ایشان حتا از کشتارهای سال ۶۷ حمایت کرد دست کم می توانست سکوت کند که نکرد! و حالا شما را به یک فیلم دعوت می کنم که شروع کننده اش سردار سازندگی است.

    http://filmnet.ir/film/1656/%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%B4%DB%8C

     
  10. به گزارش «نسیم آنلاین»، حاج علی‌اکبر ولایتی در برنامه این شب‌ها، آیت‌الله هاشمی رفسن جانی را یک “امیرکبیر” بلکه بالاتر از آن توصیف کرد.
    مش قاسم: اینم از اون حرفهاست. اینا خیال میکنن با یه مشت خرفت طرف هستن مثل سال ۵۷. حاجی! امیرکبیر دزد و آدمکش نبود.

     
    • مش قاسم عزیز، امیرکبیر هم آدمکش بود. بهاییان را قتل عام کرد. مقالات زیادی هم اخیرا منتشر شد در مورد این شباهتها که میتوانید در سایت گویا ببینید. ضمنا، طنزهات خیلی زیباست و من از خواندن آنها لذت میبریم قلمت و سلامتی ات پایدار باد.

       
  11. این بساط نکبت بار ماندگار نیست که نیست! ببینید:

    https://www.youtube.com/watch?v=-7VStmnvIek

     
  12. یک مشت تروریست اوباش هستند بدون هیچ اغراق

    بهوش باشید رفسنچانی به هیچ وجه طرف مردم نیامد!!!
    چرا حافظه ها اینقدر ضعیف است.
    احمدی نژاد با شعار جارو کردن فاسدان به میدان آمد. گفت در هر مقام و لباسی باشند جاروشان می کنم بروند. اشاره تلویحی کرد به رفسنجانی. او هم که دید اوضاع خراب است جمله معروف سینه من گنجینه اسرار نظام است را به میان کشید. یعنی چه؟ یعنی من اگر رو سیاهم تو هم مثل منی…. تو اگر دست من را رو کنی من هم می توانم بی آبرویت کنم. بعد هم زنش را فرستاد میدان که اگر رای تان را خوردند بریزید توی خیابان. این ها می ترسیدند اگر موسوی رییس جمهور نشود و احمدی نژاد روی کار آید پرونده هایشان رو خواهد شد. ببینید دوستان وقتی رهبری را یک چنین فرد ///// به عهده می گیرد نتیجه اش می شود همین. رفت به رهبر اعلام وفاداری کرد و رهبر هم دست نوازشی به سر و روی آقا کشید و مصالحه شد و مردم هم با دلسردی به خانه ها باز گشتند. خواسته یا ناخواسته رفسنجانی مثل یک سوپاپ اطمینان عمل کرد. رفسنجانی همچین که خیالش راحت شد و ضمانت های لازم را از رهبر گرفت و معلوم شد گنده گویی های مموتی بازار گرمی بوده و باد هوا بوده اجازه نداد جنبش سبز از یک حرکت شعاری فرا تر رود. مابقی تیاتر و شامورتی بازی بود. اگر واقعا به مردم پیوسته بود روزی صد بار به رهبر اعلام وفاداری نمی کرد. فقط و فقط مواظب بود کلاهش را باد نبرد. هیچ کاری نکرد هیچ افشا گری نکرد بیمار روانی متوهمی بود خیال می کرد امیر کبیر است. توهینی از این بزرگتر به امیر کبیر قابل تصور نیست. خیلی هنرمند و سیاستمدار بود در فریفتن مردم. قیافه دلسوزانه و حق به جانبانه.

    سابقه این ها دست من است. افرادی که از نزدیک با این ها رفت و آمد داشتند وقتی خمینی مرد می گفتند مجموعه نظام در بلاتکلیفی است. یک آدم با سواد بینشان نیست کشور داری بفهمد. سیاست جهانی بفهمد. با یک مشت اراجیف و فحش و بد و بیراه به دنیا سر مردم را گرم کرده اند. ملت ساده لوح ایران . آی ملت ساده لوح ایران. اینقدر چرندیات بافتند نتیجه اش شد جنگ هشت ساله. دنیا را بر ضد ایران بسیج کردند. آری خون تک تک جوانان برومند ما که از سر غیرت و وطن پرستی جانشان را هدیه میهن کردند به گردن این ناکسان و بی شرفان است. به خصوص رفسنجانی. یکی بد تر از دیگری. یکی احمق تر و متوهم تر و خود گنده بین تر. این همه فحش به آمریکا دادید پرچم آمریکا را لگد مال کردید چه گلی به سر ملت ایران زدید؟ به غیر از ویرانی و ویرانی و ویرانی و نابودی و نابودی و نابودی چه دستاوردی داشتید؟ از یک طرف جوان ها را دسته دسته جلوی گلوله می فرستادند و از طرف دیگر منابع ملی را بین یکدیگر تقسیم می کردند. بی شرفی و بی ناموسی و خیانت از این بالا تر نمی شود. بعد هم رفته اید هواپیمای بویینگ از آمریکا می خرید…. ای تف و لعنت بر شما باد. پس این همه خون هایی که به هدر رفت برای چه بود؟ مرگ بر آمریکا یعنی همین؟ بی شعور ها از همان اول چرا بنا را بر فحاشی گذاشتید تا اکنون با گردن کج و بی آبرویی با “آمریکای جنایتکار” معاملات هنگفت تجاری کنید. یک مشت تروریست هستید. منطقی به غیر از کشتار و زندان و شکنجه انسان های شریف این مرز و بوم ندارید. البته چاره ای هم ندارید. لحظه ای کوتاهی کنید کارتان تمام است.
    حرکت مردم همچون پیشرفت مواد مذاب کوه آتشفشان است. آهسته است ولی نمی توان جلویش را گرفت. تنها خطری که این حرکت را تهدید می کند انحراف آن است. انحراف به سوی کروبی. انحراف به سوی موسوی و انحراف به سوی رفسنجانی.
    حرکت مردم باید از وابستگی به عناصر مشکوک رها شود. باید شعار ها و خواسته هایمان را روشن کنیم. همه می دانیم جمهوری اسلامی نمی خواهیم ولی مهمتر این است که بدانیم چه می خواهیم. چه ارزش هایی را می خواهیم جایگزین کنیم. دنیای آینده ما بر پایه چه اصولی بنا خواهد شد. هر کس این ارزش ها را می پذیرد با ماست.

     
  13. کسی که برای حفظ عقیده اش باعث نابودی ملت و سرزمینی می شود ، ارزش نامش را هم ندارد ، چه برسد بزرگداشتش .
    آمد مگسی پدید و نا پیــــــدا شـــــــد

     
  14. دیروز یک آقائی میگفت که این حضرت رهبری اخلاقش درست مثل بچّه های کلاس دوم و سومی است که وقتی یکی یه چیزی بهشون بگه تا تلافی نکنند ول نمی کنند! چیزی که تو فرهنگ کوچه و بازار میگن کینه شتری!!.تمام این بصیرت و نفوذی گفتن هم یعنی همین روحیه کینه ای! هیچ بحث دینی و شرعی و ملی هم تو کار نیست!..الان تمام مملکت همینجوری شده اند..بازجوی اوین میخواد حال زندانی رو بگیره، پلیس می خواد حال راننده رو بگیره، رهبر تو نمار میت میخواد حال هاشمی رو بگیره، علم الهدی می خواد حال کنسرتی ها رو بگیره، مردم میان تشییع هاشمی که حال رهبر رو بگیرن! ووو…کلا یه نظام ضد حال!

     
  15. درشهرهرت
    کسی مرد ومردم زنده اند آنها دیروزو امروز رانفرین می کنند ونقش خود را نادیده می گیرند!
    مردم،
    آهای مردم، شما زنده اید و زندگی شما را این نظام طالب بوده واست .

    «ظرف ۲۴ ساعت گذشته؛ آرش صادقی ۳ بار به بهداری زندان اوین منتقل شد »

    و شما برای مرده به خیابان می ریزید ، اما، نه برای کسی که برای گرفتن حق و حقوقش و ظلمی که بر او رفته در حال مرگ است !
    آهای مردم
    مرده پرستی تا کی؟

     
  16. کسب و کارش مرگ بود، مهدی اصلانی

    درگذشت هاشمی ‌رفسنجانی /////// در غیبت اندیشه موجودی که وهن آدمی است فاتح قلب‌ها می‌شود
    …………….
    تا پایان عمر، “نستوه و استوار” میراث‌خوار و میراث‌دارِ “خط امام” باقی ماند. نگاهِ سیاسی او هماره با “مصلحت نظام” شاقول می‌شد. راست آن است که در بودِ نامبارکِ حکومت اسلامی هیچ شخصیت و سیاست‌ورزی در میان کاربه‌دستانِ نظام “خطِ امامی”‌‌تر از وی نمی‌توان سراغ گرفت. اگر بتوان چند ویژه‌گی برای “خطِ امام” قائل شد، بی‌تردید دروغ مهم‌ترین دست‌آوردِ آن خط خونین است. هاشمی‌رفسنجانی به هنگام “علی‌اکبر خوانی‌اش” در چرخه‌ی قدرت دروغ را به یکی از بن‌مایه‌های نظام اسلامی بدل کرد. هم او که نماد ماکیاولی‌ترین نوع سیاست در جنگ تباهی بود و تنها مصلحت خویش و نظام می‌شناخت. مدام در هرمِ قدرت به دنبال متحد می‌گشت. به بهانه‌ی “مصلحتِ نظام” همه‌ی مخالفان فکری‌اش را تا سرحدِ محوِ تمام عقب می‌راند. یکی از عمده برجسته‌گی‌هایش در بی‌اخلاقی‌ سیاسی‌اش تعریف می‌شد. هیچ ابایی در زدنِ هر گونه ضربه و حمله به مخالف در خود سراغ نداشت. کریه و بی‌محابا پس از هر حادثه‌ای با چرک‌خند ذاتی‌اش بر صفحه‌ی جادو ظاهر می‌شد و دروغ می‌فروخت. نماد قدرتی بود که در جهت حفظ خود مرگ تقسیم می‌کرد. جهان وی سخت ساده بود: سازش با خودی و مرگ دیگری، با تعریفی که از “خودی” داشت. بلایی که وی به واسطه‌ی سعید امامی بر سر دوست دیرین‌اش عزت‌الله سحابی آورد نمونه‌ای از برخورد با فکر مخالف است. سحابی را برای گرفتن مصاحبه با شکنجه‌ی سفید به مرز خودویرانی و گم کردن شب و روز و نشناختن دخترش رساندند. هاشمی در پاسخ شماری از نمایندگانِ مجلس اسلامی در چرایی چنین عملی تنها گفته بود: روش زیاد شده بود می‌خواستیم روش را کم کنیم.
    ترور دکتر قاسملو. ترور دکتر شرفکندی در میکونوس. ترور دکتر کاظم رجوی، فریدون فرخزاد، محمدحسین نقدی، قتل سعیدی سیرجانی، غفار حسینی، احمد میرعلایی، ماجرای اتوبوس ارمنستان و…پرونده‌ای یک‌سر تباه و چندان فراخ که شماره کردنش مجالی دیگر می‌طلب.

    درگذشت هاشمی ‌رفسنجانی و تجلیل از یک //// آن‌هم از نوع رسمی‌اش یکی از شرم‌آورترین دوره‌‌های تاریخ سیاسی ایران را رقم زد. بر آنانی که سرِ پُلِ تجریش لبو گاز زدند و شلغم نوش جان فرمودند! و عربده سر دادند: “هاشمی هاشمی راه‌ات ادامه دارد/ عزا عزا است امروز هاشمی مبارز پیش خدا است امروز”، چه ایرادی می‌توان وارد کرد؟ یا کسانی که در مراسم تشییع فریاد بر آوردند: “موسوی کروبی تسلیت تسلیت”.

    تباهی آن‌‌جا رقم می‌خورد که پاره‌ای مرشدان سیاسی بر روی ویلچر تحلیل فلج به خوردمان دادند. و این یعنی آن‌که جمهوری‌ی اسلامی توانسته بخش قابل توجهی از اپوزیسیون ایرانی را به مطربان روحوضی‌ بنگاه شادمانی ///// بدل کند که این نوبت در غم‌خواری و حسرت از دست رفتنِ یک جانی تسلیت‌گویی پیشه کردند. کسانی که تا به هاشمی رفسنجانی رسیدند دچار لقوه‌ی سیاسی شده و پارکینسون کلامی گرفتند.
    جامعه‌ی ایران زمین مین‌گذاری شده‌ای را می‌ماند که نه می‌شود بر روی آن راه نرفت و نه می‌توان آن‌را به تمامی خنثی کرد. همه‌ی ما به بازی‌گرانِ نمایش و بازی بدل شدیم که هم از پیش صحنه‌گردانان به دل‌خواه آن‌را آراسته‌‌اند. شرط حضور در بازی اما پذیرش قواعد بازی است. نتیجه و پایان بازی فاقد اهمیت است چرا که اصل حضور در بازی است
    …….
    http://news.gooya.com/politics/archives/2017/01/222514.php

     
  17. وقتی به هاشمی میگوئیم “امیر کبیر” یعنی مقام رهبری “ناصرالدین شاه ////” و ولایت فقیه هم حکومت قاجار!..به همین دلیل همه باید بگیم “هاشمی امیرکبیر”!..اینو یه آدم با حال تو مراسم تشییع هاشمی سر کالج میگفت!!

     
  18. جناب کبیری..حاکمیت در کلیّت خود دارای شخصیتی مستقل از افراد درونش است و میتواند هر یک از آنها را که نا همگون بداند حذف کند. در ایران، گرچه رهبر خود هم بخشی از حاکمیت است ولی در عین حال از آن هم جداست و خود دارای اراده ای مستقل میباشد.او می تواند بدلایل شخصی با هر کسی هم که مخالف حاکمیت نبوده ولی تهدیدی برای او به حساب آید بر خورد کند. در مورد هاشمی هر دوی این موارد صادق بود.

     
  19. برای همه آنان که به تشییع هاشمی رفسنجانی رفتند

    هر که نامخت از گذشت روزگار
    هیچ نــاموزد ز هیچ آموزگــار

    (رودکی)

     
  20. شایان توجه بایسته جناب نوری زاد عزیز و کلیه دوستان
    http://news.gooya.com/politics/archives/2017/01/222514.php

     
  21. لطفا ببینید چگونه پدر بزرگی نوه اش را که شاید بین 12تا 15 سال باشد بعقد خود در آورده و شادی زنان ابله فامیل را بنگرید!

    پدوفیلی(سوئاستفاده جنسی از کودکان) شرعی و سنت رسوالله!

    http://news.gooya.com/didaniha/archives/2017/01/222517.php

     
  22. گرسیوز!چه زیبا شخصیت این جانی مکار توسط جناب امیر مُمبینی توصیف شده!گرسیوز کشنده نماد عشق و دوستی و راستی سیاوش!

     
  23. حاج مسعود بهنود ورداشته یه مقاله (چرا هاشمی تحمل می‌شد) نوشته در گویا نیوز (http://news.gooya.com/politics/archives/2017/01/222484.php#more ) این حاجی یکی از اعضای موثر حزب باده. نوشته ” امام برای بعد از رحلت خود، به دو نفر امید بسته بود که بتوانند کشور را اداره کنند؛ یکی آقای هاشمی و دیگری مقام معظم رهبری. در لحظاتی بعد از عمل امام، این دو شاگرد امام به ملاقات ایشان رفتند، آن رهبر بزرگ دست این دو یار همیشگی را در دست هم قرار داد و تأکید جدی و عاشقانه‌ای داشت که امیدم به شماست، تا شما با هم باشید، این کشور آسیب نمی‌بیند”

    حاج مسعود، تو خیال میکنی ما همون مردم سال ۵۷ هستیم؟ نه حاجی! مو رو از ماست میکشیم. اون اولی از محالات است که گفته باشه “…شما با هم باشید، این کشور آسیب نمی‌بیند” اون اگه یه چیزی گفته باشه اینه: شما با هم باشید، این حکومت آسیب نمی‌بیند”. اون با “هیچ” که توی هواپیمای ار فرانس گفت خیال ایران و کشور در فکرش هیچ وقت نبود. اون ملک اسلام و حکومت اسلامی میخواست و امت اسلامی. هزار بار هم توی /// که میگفت این حرف رو تکرار میکرد. حالا چی شده که تو یه هویی بدو بدو اومدی که اون اولی نگران کشور بود (نگرانی اون اولی از کشور ایران مرغ پخته رو هم به خنده میندازه) و این دوتا رو مامور به نگهداری از کشور کرد؟ برو پی کارت شیاد!!! پول مول واست رسیده که این دروغها رو مینویسی.

     
  24. تفسیر بر سرمقاله کیهان آخوندی:…… اما سوای از اینکه آیا ایران واقعا چنین تعهدی داده یا خیر(کاهش میزان اورانیوم غنی شده از 300 کیلو به 200 کیلو) باید پرسید اساسا هدف از برگزاری این نشست که بنا به درخواست تیم ایرانی برگزار شد، چه بوده است؟

    مش قاسم: تبلیغات داخلی!

    آیا هدف، اعتراض به بدعهدی‌های آمریکا بوده یا همچون گذشته، دادن امتیازات نقد و گرفتن وعده‌های نسیه؟

    مش قاسم: کاملا درسته! دوزاریت افتاده!

    و سؤال مهم دیگر اینکه، چرا اساسا تیم محترم مذاکره‌کننده کشورمان، با وجود اذعان به «مغایر بودن تمدید این قانون با تعهدات آمریکا»، هیچ اقدام جدی در برابر چنین خلف وعده جدی که گویا تمامی هم ندارد، انجام نمی‌دهند؟

    مش قاسم: واسه اینه که نمیتونن. حکومتی که مردمش پشتش نباشن دستش خالیه. حالا هرچی این دومی، تو، حاج حسنک، حاج مم جفات داد و بیداد بکنین فایده نداره. طرف میگه تو که از ملت خودت میترسی، تو با دروغ، نیرنگ، تقلب، شیادی به اینجا رسیدی، ترس داری از اینکه اگه حقیقت رو بشه از قدرت بیفتی. امضا کن حاجی جیکتم در نیاد.

     
  25. داغتان « آخر دوای » زخم جانفرسای ماست
    بس به هنگام است ، آری مرگ بی هنگامتان

    زنده یاد سیمین بهبهانی

     
  26. نوشته ای از حسین باستانی

    روایت هایی از جلسات خصوصی هاشمی رفسنجانی و رهبر ایران در دوره احمدی نژاد
    حسین باستانی

    ظهور محمود احمدی نژاد، به بحرانی در روابط رهبر و هاشمی رفسنجانی منجر شد که تاثیرات آن، تا پایان عمر رفسنجانی ادامه یافت. محتوای تعدادی از جلسات خصوصی آیت الله خامنه ای و هاشمی رفسنجانی، به تدریج مشخص شده است.

    روابط اکبر هاشمی رفسنجانی و رهبر جمهوری اسلامی ایران، در طول دوران رهبری آیت الله خامنه ای فراز و نشیب های فراوانی داشت. اما بی تردید، مهم ترین نقطه عطف در روابط این دو مقام حکومتی، با ظهور محمود احمدی نژاد در عرصه سیاست ایران رقم خورد.

    این ظهور، به چنان بحرانی در روابط رهبر و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام منجر شد که تاثیرات آن، تا پایان عمر هاشمی رفسنجانی ادامه یافت. در دوران محمود احمدی نژاد، این دو مقام حکومتی بارها در جلسات خصوصی به مخالفت با دیدگاه های همدیگر پرداختند که محتوای تعدادی از این جلسات، به تدریج مشخص شده است.

    روایت برخی از گفتگوهای خصوصی هاشمی رفسنجانی و رهبر در این مقطع، در بخش هایی از کتاب “روایتی از زندگی و زمانه آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی” به تالیف جعفر شیرعلی نیا (انتشارات سایان) گردآوری شده است.

    این کتاب به بازخوانی اتفاقات مهم زندگی هاشمی رفسنجانی از تولد تا نیمه سال ۱۳۹۴ پرداخته، اما همچون کتاب های خاطرات سالانه این سیاستمدار، از سوی دفتر او منتشر نشده است. در عین حال، پیش از انتشار به تایید او رسیده و شامل گفتگوهای اختصاصی مولف کتاب با هاشمی رفسنجانی، در مورد بخش هایی حساس از خاطرات سیاسی او و از جمله دوران محمود احمدی نژاد ست.

    “روایتی از زندگی و زمانه آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی” چند ماه قبل از درگذشت هاشمی رفسنجانی منتشر شده

    اغلب اطلاعات کتاب، در طول سالیان گذشته در منابع دیگر هم مورد اشاره قرار گرفته، اما گردآوری آنها در یک مجموعه واحد و روایت های تکمیلی هاشمی رفسنجانی در مورد وقایع خاص، بازخوانی این اطلاعات را معنی دار می کند. به ویژه آنکه این مجموعه، آخرین کتابی است که در زمان حیات اکبر هاشمی رفسنجانی، در مورد خاطرات سیاسی او منتشر شده و تصادفا، چند ماه پیش از مرگش در دسترس عموم قرار گرفته است.

    مخالفت رهبر با رقابت رفسنجانی در ۱۳۸۴

    به نظر می رسد آیت الله خامنه ای، از پیش از روی کار آمدن محمود احمدی نژاد مخالف کاندیدا شدن اکبر هاشمی رفسنجانی برای پست ریاست جمهوری بوده است.

    حسن روحانی که در سال ۱۳۸۴ دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران بود، حکایت می کند که در آن زمان، در جلسه ای خصوصی به آیت الله خامنه ای گفته “اگر مطمئن شوم اقای هاشمی کاندیدا نمی شود حاضرم کاندیدای ریاست جمهوری شوم.” آقای خامنه ای گفته می داند اکبر هاشمی رفسنجانی کاندیدا نخواهد شد و افزوده: “اگر بخواهد به نظام کمک کند، بهتر است همین کار فعلی [ریاست مجمع تشخیص] را انجام دهد.”

    هاشمی رفسنجانی می گوید که حاضر بوده در صورتی که علی اکبر ولایتی کاندیدای واحد اصولگرایان شود، از حضور در انتخابات خودداری کند و حتی پیشنهاد کرده که رهبر، از بقیه اصولگرایان بخواهد از ولایتی حمایت کنند، اما آقای خامنه ای زیر بار نرفته است. نهایتا: “در آخرین قراری هم که با ایشان گذاشتیم گفتم اگر این کار را نکنید، من می آیم. تا قبل از آن واقعا نمی خواستم بیایم.”

    هاشمی رفسنجانی، بعد از انتخابات ریاست جمهوری نهم

    هاشمی توضیح می دهد که در روز ثبت نام برای انتخابات، آیت الله خامنه ای بر خلاف معمول او را برای دیدار هفتگی دعوت نکرده و در نتیجه، بدون مشورت نهایی با رهبر ثبت نام کرده است: “آقا از سفر کرمان برگشته بودند، ما معمولا سه شنیه به دیدار آقا می رویم اما آن سه شنبه ایشان دعوت نکردند. گفتم شاید معذوریت دارند یا خسته هستند. گفتم اگر پیش ایشان بروم و مساله انتخابات و حضورم را مطرح کنم، یا می گویند نیایید که من هم نمی آیم و بعد اگر در جامعه مشکلی پیش آمد به عهده رهبری می افتد که صحیح نیست یا می گویند بیایید که این از اصل ایشان که نباید در انتخابات به نفع کاندیدای خاص دخالت کنند دور می شود، یا هیچ نمی گویند و می گویند خودت می‌دانی که این هم زیبنده ارتباط ما دو نفر نیست.”

    آیت الله خامنه ای، بعدها پنهان نمی کند که از کاندیدا شدن هاشمی رفسنجانی راضی نبوده است. به گفته هاشمی، سال بعد که او می خواسته در انتخابات مجلس خبرگان رهبری ثبت نام نکند، از جانب رهبر پیام می رسد که آن وقت که نباید می آمدی، آمدی و حالا که واجب است بیایی نمی آیی؟

    اعتراض به انتخابات ۱۳۸۴

    در پی اعلام نتایج نهایی انتخابات ریاست جمهوری نهم و پیروزی محمود احمدی نژاد، هاشمی رفسنجانی مدعی می شود نیروهایی با “تبلیغات، تخریب و وارد کردن گسترده نیروهای منسجم در سه استان” بر نتایج انتخابات تأثیر گذاشته اند. این ادعا، به ویژه به مرحله اول انتخابات ارتباط دارد که محمود احمدی نژاد، با فاصله اندکی از مهدی کروبی جلو افتاده و به عنوان منتخب دوم، به مرحله بعدی رای گیری رسیده بود.

    اکبر هاشمی رفسنجانی در یک دیدار خصوصی می گوید: “کسانی هستند که پشیمان می شوند و توبه می کنند و از من عفو می خواهند و چیزهایی می گویند… مثلا گروهی آمدند و گفتند بچه های بسیج تصمیم گرفتند، ماده یا مرکبی پیدا کنند تا مهر انتخابات را پاک کنند. اینها از صبح تا شب بارها رفتند رأی دادند و مهرش را پاک کردند و رفتند جای دیگر رأی دادند. اگر در تهران ۱۰۰ نفر باشند مهم نیست ولی اگر تصمیم سازمانی باشد و بخواهند در سراسر کشور این کار را بکنند، رقم عجیبی است.”
    هاشمی می افزاید: “یا رقمی از شناسنامه های المثنی گفتند که تاسف بار است. از مدت ها پیش به بهانه های مختلف شناسنامه های المثنی درست کردند که متمرکز بود. در یک موقعیت تصمیم گرفتند از آنها استفاده کنند. یا تقلب های فراوانی که در خواندن آرا شد که اسناد فراوانی موجود است… اگر اینها را به جامعه بگویم، انقلاب رامی شکنم. لذا بعد از انتخابات تصمیم گرفتم نگویم.”

    ادامه درکامنت بعد

     
  27. استاد گرامی با درود ، امروز(چهارشنبه ) با دوستی که در سوریه دارم تماس گرفتم گفت که انجا تعطیل است !!پرسیدم چرا گفت بخاطر ایت اله رفسنجانی … 5 روز تعطیل است !! (اگر باهام شوخی کرده را نمیدانم که پیشاپیش پوزش میخواهم ) حال برایم این سوال پیش امده که ایا ما قدرش را نمیدانستیم یا خدمتی گه برای انجا کرده بیشتر است که برایش 5 روز تعطیل کرده اند …

     
  28. ادامه نوشته حسین باستانی

    قسمت چهارم:

    در عین حال، خود هاشمی رفسنجانی هم به صرافت کاندیداتوری می افتد و دلیل این تصمیم را، اصرارهای هوادارنش عنوان می کند. در جلسه ای به علی مطهری و عده ای دیگر از نمایندگان که خواهان نامزد شدن او هستند می‌گوید: “باید با رهبری مشورت کنم. اگر سکوت کردند می آیم و به تکلیفم در برابر مردم و خدا عمل می کنم ولی اگر مخالفت کردند حتما نمی آیم.”

    در نهایت، در آخرین ساعات مهلت قانونی ثبت نام نامزدهای انتخابات، رسما کاندیدا می شود. بعدا نقل می شود که در روز کاندیداتوری سعی کرده با رهبر جمهوری اسلامی تماس بگیرد و نظرش را بپرسد اما موفق نمی شود و در نهایت، عدم واکنش او را به معنی عدم مخالفت تلقی می کند.

    بعد از ثبت نام هاشمی، حسن روحانی برای ماندن یا ادامه رقابت، از او کسب تکلیف می کند. به روایت هاشمی: “گفت با آمدن شما، من انصراف بدهم؟ من گفتم نه، فعلا بمانید. در نهایت یا من می مانم یا شما.”

    در آخرین روز اردیبهشت ۱۳۹۲، علی لاریجانی به منزل هاشمی رفسنجانی می آید: “پیغام از شورای نگهبان آورده بود که من از حضور در صحنه انتخابات انصراف بدهم. به ایشان گفتم هرگز این کار را نمی کنم.”

    رئیس مجمع تشخیص تاکید می کند که اگر رهبر مایل به کناره گیری او باشد، مناسب است این تمایل صراحتا اعلام شود: “پس از بحث هایی که شد گفتم اگر رهبری به من بگویند انصراف بده در این صورت با ذکر دستور ایشان انصراف می دهم. راه دیگر این است که شورای نگهبان اعلام عدم احراز صلاحیت بکند. خب بکند. من هیچ اعتراضی نخواهم کرد.”

    شورای نگهبان، راه دوم را انتخاب می کند. هاشمی رفسنجانی می گوید: “قبل از اینکه [اعضای شورای نگهبان] تصمیم بگیرند که من نباشم، آقای مصلحی وزیر وقت اطلاعات با معاونینش به آنجا رفته بودند… مصلحی در جلسه به آنها گفته ما صبح و ظهر و شب به طور مرتب آرای آقای هاشمی را رصد می کنیم که ساعت به ساعت بالا می رود و الان به ۷۰ درصد رسیده است.”

    روایت اکبر هاشمی رفسنجانی این است که مصلحی، در مورد تبعات رئیس جمهور شدن وی به شورای نگهبان هشدار می دهد و بر همین مبنا، شورا او را رد صلاحیت می کند.

    با این حال، کاندیدای مورد حمایت اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخابات خرداد ۱۳۹۲ به ریاست جمهوری می رسد و هاشمی، انتخاب او را حاصل زمینه سازی خود می داند.

    رئیس مجمع تشخیص، در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه “بعد از انتخابات دیدارها و ملاقات هایتان با رهبری به سبک سابق است یا بیشتر شده است؟” جواب می دهد: “یک وقتی بود با رهبری خیلی کار داشتیم و ایشان نیز کار داشتند و زیاد باید می رفتیم، هفتگی می رفتیم… [الان] وقتی لازم باشد گاهی با یک تلفن مساله را به ایشان می گویم و گاهی هم همین طور می روم. ولی این طوری که بنشینیم و مدتی حرف بزنیم، تقریبا ماهی یک بار اتفاق می افتد.”

    وی مشخص نمی کند که مشخصا از چه زمانی ملاقات هایش با رهبر از حالت “هفتگی” در آمده. البته نقل قولی از او در آذر ۱۳۸۷ موجود است که در آن می گوید او و آیت الله خامنه ای “هر یکی دو هفته یک بار یک شام با هم هستند”. نقل قولی که نشان می دهد که ملاقات های این دو مقام حکومتی، در زمانی که احتمالا بعد از سال ۱۳۸۸ بوده، رو به کاهش گذاشته است.

    در نهایت، به نظر می رسد که او مجموعا از نتیجه رویارویی های خود با محمود احمدی نژاد راضی است. تا جایی که در جمع عده ای از هوادارانش می گوید: “در دوره احمدی نژاد به ویژه پس از سال ۸۸ انقلاب داشت منحرف می‌شد و به سمت اختناق می‌رفت، من موفق شدم در بدترین شرایط تا حدودی این وضع را عوض کنم… اکنون دیگر می‌توانم راحت بمیرم.”

    اکبر هاشمی رفسنجانی، حدود ۸ ماه بعد از بیان این اظهارات، از دنیا می رود.

     
  29. ايا دانشی مرد بسيار هوش
    همه چادر آزمندی مپوش
    که تخت و کله چون تو بسيار ديد
    چنين داستان چند خواهی شنيد
    رسيدی به جايی که بشتافتی
    سرآمد کزو آرزو يافتی
    چه جويی از اين تيره خاک نژند
    که هم بازگرداندت مستمند
    که گر چرخ گردان کشد زين تو
    سرانجام خاکست بالين تو

    فردوسی

     
  30. اون یکی اینو کرد آیت الله این یکی اونو کرد حجت السلام. قربون زبون فارسی و امثال این زبون: گوشت … (سه نقطه از مش قاسم) و دندون … (سه نقطه از مش قاسم). همین القاب هم در آینده میشه تناف دور گردن.

     
  31. هاشمی رفت اما..

    هاشمی رفسنجانی رفت در حالیکه بسیاری از گره های کور و نقاط تاریک بخشی از تاریخ معاصر اختصاصأ به او؛ ختم شده و‌می شود که‌ اگر احتمالأ در لابلای خاطرات مکتوب منتشر نشده اش نباشد؛ به یقین با خود به گور برده است..!!

    پاسخ معماهای بیشماری که نسل دیروز همپای نسل امروز و فرداها؛ مطالبه گر آن است..

    هاشمی رفت اما هیچگاه جزئیات ماجرای مرگ مشکوک مرحوم حاج آقا مصطفی را نگفت..!

    هاشمی رفت اما هرگز به صداقت و روشنی؛ از گروهی که خود؛ در رأس فرماندهی و سازماندهی کل آن یعنی گروهک فرقان بود؛ پرده برداری و رمزگشایی ننمود..!

    دانستن این امور ؛ حق حتمی مردمی است که از آغازین روزهای وقوع انقلاب تا سالها بعد از ان؛ سراپا شور و احساسی و فارغ از هرگونه تعقل و تأمل مستقل و سراپا متعبد و پذیرنده بی چون و چرایی هرآنچه رهبران روحانی انقلاب می شنیدند و تعبیر و تأویل می نمودند؛ بودند..!

    هاشمی رفت اما هیچگاه از حقیقت وقایع جاری در ماه ها و روزهای پایانی جنگ؛ جایی سخنی به راستی و امانتداری نگفت و فقط و فقط پایبند مصلحت های اکثرأ بدعت آسای این نظام کذایی بود و بود تا آخرین لحظات زندگی اش..!!

    هاشمی رفت اما هرگز از چگونگی ماجرای مرگ مرحوم آیةالله شریعتمداری و مرگ مشکوک و خاموش لاهوتی ها، حرفی نزد..!

    هاشمی رفت اما از کنه ماجرای مرگ مشکوک و نابهنگام مرحوم ایةالله طالقانی که‌ از ارکان مبارزه و انقلاب بود؛ حرفی نزد..!

    هاشمی رفت اما هیچگاه سخنی از واقعیت ربوده شدن و ناپدید شدن امام موسی صدر به زبان نیاورد و همچنان تا پایان عمر؛ آن را مکتوم نگه داشت..!

    هاشمی رفت اما هرگز سخنی بیش از آنچه در خاطرات رسمی خودش و هرآنچه همان روزها از تریبون جمعه به صورت بسیار مبهم و خلاصه و تحریف شده از ماجرای سوال برانگیز و معماگونه سفر مک فارلین به تهران؛ سخنانی به زبان اورده؛ نگفت و مردمی را که بانیان و صاحبان اصلی انقلاب و مملکت بودند و هستند؛ همچنان نامحرم انگاشت و کلام مستند و مستدل و مقبولی طرح نکرد..! در حالیکه طرف مقابل یعنی آمریکایی ها سالها بعد به عنوان اطلاعات خارج از طبقه بندی سری آن را منتشر کردند..!

    هاشمی رفت در حالیکه ماجرای قتل های زنجیره ای در زمان ریاست او و بیخ گوش او؛ توسط وزیر کابینه او؛ سازمان و سامان یافت اما هرگز در این خصوص پرده کوچکی از گوشه ای از حقیقت را بر نگرفت و حتی دم نزد..!

    هاشمی رفت اما تا آخرین لحظه هیچ موضوعی در مورد قتل عام زندانیان سیاسی و عقیدتی سال۶۷ و قبل از آن نگفت مگر این اواخر در خصوص فایل صوتی منتشر شده توسط بیت و دفتر مرحوم آیةالله منتظری که البته با اظهاراتش بهت همگان را برانگیخت..!!

    هاشمی رفت اما حاضر نشد از پدر و مرشد و استاد و پناه و‌ ملجأ خودش یعنی مرحوم آیت الله منتظری در سالهای مبارزه با پهلوی؛ در روزهای سخت و طاقت‌فرسای هجمه های همه جانبه علیه آن مرحوم؛ حمایت صریح و بی پروا و مؤثری از خود نشان دهد چراکه در اکثر موارد ذکر شده یا یک پای خودش دخیل در آنها بود یا پای منافع سیاسی و موقعیت و حیثیت شخصی خودش..!!

    هاشمی رفت اما نه تنها هرگز مسیری را به همگان در جهت مبارزه با دیکتاتوری غریب و بدیع و بی سابقه ای که‌ خود مسبب اصلی سیطره همه جانبه حاکم بر این سالهای این ملک و این دیار نگون بخت بود؛ و اتفاقأ خودش همه جزء اولین طعمه ها و قربانیان این هیولای دهشتناک و مخوف اما خوش خط و خال واقع گردید ؛ نشان نداد و ننمایانید ؛ بل. در هر موقعیتی ؛ در انظارعمومی ، محافظه کارانه توأم با ریای آمیخته با خوف و طمع ؛ به تملق و مدح و ثنای آن پرداخت..!!

    هاشمی رفت در حالیکه بر خلاف شعارهایی که از اول سر میداد ؛ در سراسر کارنامه سیاسی ، اجتماعی و انقلابی خودش؛ کمتر با اقشار پایین دست جامعه ارتباط و خدمات مشخص تنگاتنگ و مستقیم برقرار نمود..!

    و هاشمی رفت با اماهای بسیار………

     
  32. به نقل از سایت ایران امروز به قلم امیر مُمبینی http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/67
    مرگ هر انسانی، جز در موارد استثنایی، غم‌انگیز است. یا به بیان دیگر، باعث دلسوزی می‌شود، اگر چه واکنشها همه یکسان نیست. شاید علت این دلسوزی فهم سوگ هستی آدمی است. شاید ترس انسان از مرگ خویش باعث آن می‌شود، چون، همدردی برای هر انسانی از نخواستن آن درد برای خود سرچشمه می‌گیرد. در این میان، مرگ کسانی که مرگ دیگران برایشان مهم نیست، یا بد تر از آن، ناظر خونسرد یا عامل مرگ دیگر انسانها می‌شوند، از گونه‌ای دیگر است. و مرگ هاشمی رفسنجانی از نوع دیگریست.

    میلیونها نفر به خیابانها ریختند. همه جا از جمعیت پر شده بود در مراسم او. اما، اگر کسی جانب واقعیت را داشته باشد آنگاه ناچار از بسیاری می‌پرسد و قانع می‌شود که:

    – انبوهی براستی سوگوار شخص او بودند.
    – انبوهی از او بیزار، لیکن از حریفان او بیزارتر بودند.
    – انبوهی خوشه‌چینی می‌کردند.
    – برخی سلطنت می‌خواستند و مراسم او را برای لق کردن دندان ولایت استقبال کردند.
    – برخی سرنگونی می‌خواستند و مراسم او را برای تقویت مخالفت گسترش می‌دادند.

    اما در مجموع، آنها که برای حفظ وضعیت موجود و دفاع از رهبر و میراث مشترک رهبران جمهوری اسلامی به خیابانها سرازیر شدند کمترین کمترین‌ها بودند. آنها، حد اقل اکثریت آنها، این همایش را دوست نداشتند و اگر ممکن می‌شد به دستور رهبر در خانه می‌ماندند. خیابانها باردیگر شاهد حظور همان جنبشی بودند که رگه‌ی اصلی اش را سبز نامیدند و چهره‌هایش در حصر قرار دادند.

    هاشمی پس از خمینی و منتظری مهمترین فرد در طراحی و بنای جمهوری اسلامی بود. آن سه برای جامعه‌ی مدرن ایران و برای مجموع مردمی که در قالب عقیدتی آنها نمی‌‌گنجیدند، یک زندان به پهنای ایران ساختند. زندانی که نامش نظام ولایت فقیه شد.

    خمینی در حالی در گذشت که همچنان مشغول سخت‌تر کردن شرایط این زندان برای زندانیان نظام بود.

    منتظری در حالی در گذشت که از مشارکت خود در طراحی و بنای این زندان پشیمان شده بود، جبهه‌ی سیاسی خود را تغییر داده بود و کوشید با قیمتی که برای او سنگین بود تبهکاریهای ناشی از زندان هولناک ولایت فقیهه را کاهش دهد.

    رفسنجانی اما در حالی در گذشت که می‌خواست آن زندان را از طریق بازسازی شرایط زیست در آن و ایجاد تعدیل‌هایی که تحمل زندان را برای اسیران ممکن می‌کند حفظ و استوار کند و عمر هزار ساله بدهد. او می‌دانست به هر بهانه‌ای این بساط تغییر کند، حتی اگر او همراه این تغییر باشد، باز به عنوان یکی از معماران آن متهم خواهد بود. پس، بود خود را در بود آن زندان می‌دید و بود آن زندان را در بهبود وضعیت آن زندان. پس، او معمار زندان، پاسدار نظام و مهمترین کس در تلاش برای بهبود وضعیت زندان یا نظام ولایت بود. همه‌ی آنها که به زندان عادت کرده‌اند، یا در زندان کسب و کاری براه انداخته‌اند، یا امیدی به نجات از آن زندان ندارند، او را سخت دوست می‌داشتند. هیچ کس به اندازه‌ی یک زندانبان خوب مورد علاقه‌ی عادت کردگان به زندان و بازرگانان فکری و مادی زندان نیست.

    از سه معمار عمده‌ی نظام گفتم. از این سه، او گرسیوز نظام بود، در رکاب افراسیاب نظام که خمینی بود، و به موازات پیران نظام که منتظری بود. در سه‌چهر قدرت در اسطوره‌ی ایرانی، آنگونه که در شاهنامه آمده است، افراسیاب حاکم و قدرت عریان است، پیران ویسه حضور خیر در جبهه‌ی شر و گرسیوز عامل تدبیر و نیرنگ است. منتظری نمادی از پیران ویسه شد. مهربان و محبوب و قربانی خوبی خود. اما حکایت گرسیوز دیگرگونه است. او بسیار پیچیده عمل می‌کند. خونسرد و ساکت است و مبهم سخن می‌گوید و در مه عمل میکند. او از تدبیر تیغی بُراتر از شمشیر می‌سازد. می‌بُرد، اما نه با شمشیری بر دست. تدبیر او را آهنگر سیاست به شمشیر بدل می‌کند. آدمی از دست او کلافه می‌شود و ویرا گُجسته می‌خواند. افراسیاب برجسته، پیران خُجسته و گرسیوز گُجسته.

    آیا براستی او گرسیوز گُجسته بود؟ در تمام طول تاریخ ایران نداریم کسی را که، هم معمار یک نظام باشد هم ایرادگیر آن. هم در قله‌ی حاکمیت نشسته باشد و هم در اپوزیسون آن. هم رهبر مصلحت نظام باشد و هم رهبر مصلحت اپوزیسیون آن نظام. هم خفه‌کننده‌ی یک جنبش باشد و هم در رأس آن. هم حضور پهناورش تمام ارکان و ارگانها نظام را آکنده کند، هم حضورش در تمام ارکان جنبش اعتراضی رخنه کند. هیچکس کس دیگری در تاریخ معاصر ایران نتوانسته است مثل او در حالی که در بالاترین رده‌ی حکومت استوار است تمام اپوزیسیون خودی را نیز در چنگ بگیرد.

    اما چگونه می‌توان همزمان هم روی قله‌ی حکومت بر صندلی نشست بود و هم پای پیاده با اپوزیسیون در دامنه‌ی کوه راهپیمایی کرد؟ حکمتی در این کار است بسی آموزنده. به ایوان می‌رویم و دست را سایبان چشم می‌کنیم و می‌نگیریم.

    کسی را می‌بینیم که همراه خمینی مشغول بالا بردن برج و باروی قلعه‌ی نظام فقاهتی است. خمینی می‌گوید، سیم خاردار برای بالای باروها یادت نرود! اطاعت می‌کند و با یک لبخند خفیف، در حالی که گوشه‌ی نگاهش را با یک زاویه‌ی نود درجه به تماشاگران می‌تاباند می‌گوید، چند کبوتر سفید هم برای تزئین این دیوارهای متبرک در لانه‌های بالای باروها بگذاریم تا آسمان را بی پرواز نگذارند.

    رنگ سپید کبوترهای صلح چشم تماشائیان را خیره می‌کند و کمتر متوجه بنایی او می‌شوند. می‌گویند، چه رحمتی دارد آقا!

    کسی را می‌بینیم در حال خواندن یک گزارش. هویدا و جمعیتی از پیرمردهای رژیم پیشین را با چوب و چماق له و لورده کرده‌اند و فردا می‌خواهند آنها را اعدام کنند. سرش را می‌خاراند و رو به امام می‌گوید، نمی‌دانم آنها توی کدام زندان هستند بدبختهای گول خورده. امام سرش را می‌چرخاند و می‌گوید، بهتر است همین حالا راحت بشوند. او لبخندش را نگهمیدارد و گزارش بعدی را برمیدارد.

    تماشائیان کلمه‌ی بدبختها را از او می‌گیرند و گوششان تیز می‌شود که شاید رحمتی در این حرف باشد، و حواسشان از کار بنایی او پرت می‌شود.

     
  33. قسمت دوم:
    جماعت کلمه‌ی زندانیان بد بخت را می‌گیرند و یادشان می‌رود که او دارد ساختمان را بالا می‌برد و گزارش بعدی را می‌خواند.

    گزارش بعدی روی زانوان اوست:

    زن بدون اجازه شوهر حق سفر ندارد!
    سکوت.

    تعدد زوجات مجاز است!
    سکوت.

    صیغه و متعه نامحدود است!
    سکوت.

    ازدواج با دختران خردسال مجاز است!
    سکوت.

    میراث‌بری زن نصف مرد است!
    سکوت.

    دیه زن نصف مرد است!
    سکوت.

    مردان در حضانت فرزندان مقدم هستند!
    سکوت.

    سنگسار اسلامی است
    سکوت.

    به صلیب کردن شرعی است.
    سکوت.

    و …

    بعد به همسر و دختر خود فکر می‌کند و اینگونه می‌شنویم: به امید خدا مسایل حاد سیاسی را پشت سر می‌گذاریم و به برخی کمبودها از جمله در مورد حقوق نسوان که در برخی عرصه‌ها توسط برخی بی تجربگی ها بعضی مواقع و در بعضی شرایط ممکن است صورت گرفته باشد رسیدگی می‌کنیم.

    جماعت رسیدگی به حقوق نسوان را در ذهن ثبت می‌کنند و نمی‌خواهند ببینند که او دارد ساختمان را بالا می‌برد.

    او مدام یا دیوار نظام را بالا می‌برد یا دیوار را مرمت می‌کرد و یا می‌کوشید به گونه‌ی برخی تعمیرات را مطرح کند. وقتی که امام درگذشت، او قاطعترین کس برای تداوم ولایت فقیهه شد. نه به این خاطر که فکر می‌کرد ولایت فقیهه بهترین شکل حکومت است. نه! او احتمالا فکر می‌کرد بهترین شکل مناسب برای دور کردن رقیب اصلی خود، آقای خامنه‌ای، از عرصه‌ی رقابت برای رهبری دولت و سیاست کشور این است که او را در پست ولایت فقیه اسیر کند و از دستش خلاص شود. اگر او فکر می‌کرد که سپردن این مقام به خامنه‌ای منجر به سلب قدرت از خود او می‌شود حتی یک در میلیارد هم چنین پیشنهادی نمی‌کرد. اما، او خامنه‌ای را هم به بیراهه کشاند. خامنه‌ای می‌توانست برای شورایی شدن ولایت قانع شود. او انتظار این مقام را برای خود نداشت. اما هاشمی او را به رأس ولایت کشاند و قربانی ولایت فقیهه‌اش کرد. خامنه‌ای کمتر از همه‌ی «بزرگان» نظام ممکن بود پشت تداوم ولایت مطلقه قرار بگیرد. اما، این کار شد، و ولی فقیه، به جای این که از کیخسرو اوستا درس بگیرد و شیطان نهفته در قدرت را بازشناسد، مثل دکتر فاستوس گوته ممسحور مفیستوفلس شد و پا به میدانی عجیب گذارد که رستگاری در آن کمتر بود. همه‌ی قدرت کم کم زیر فرمان ولی فقیه قرار گرفت و دولت در حد نهاد مدیریت تدارکات تنزل مقام داد.

    پس، کلمات اشاره و اعتراضات هاشمی افزایش می‌یابد. بازی را تا حدی باخته بود و باید راهی پیدا می‌شد. رقابت دو رهبر هر دو را بیش از پیش به تقابل کشاند. بعد می‌بینیم که این تقابل برای تماشائیان تداوم همان کبوترهای سفید تلقی می‌شود. آقا ناگهان با بالهای سبز بر فراز تهران به پرواز در می‌آید. روی صفحه شطرنج او مهره‌های سبز شروع به حرکت می‌کنند. اما کاری چندان پیش نمی‌رود. زمانی که انتخابات خبرگان بود، حسن نوه‌ی خمینی رد صلاحیت می‌شود. حال، این بهترین جا بود که با یک تیر دو نشان اصلی زده شود. پشت میکروفن می‌رود. آی هوار! هوار هوا! و اعتراض می‌کند:

    صلاحیت شخصیتی که اشبه به جدش امام خمینی است را قبول نمی‌‌کنید؛ شما صلاحیت خود را از کجا آورده‌اید؟ چه کسی به شما اجازه داده است که قضاوت کنید؟ چه کسی به شما اجازه داد که یکجا بنشینید و داوری کنید؟ برای مجلس و دولت و جاهای دیگر و اختیارات را در دست بگیرید؟ چه کسی اجازه داد که اسلحه برای شما باشد و تریبون‌ها برای شما باشد؟ چه کسی اجازه داد که تربیون‌های نماز برای شما باشد و صداوسیما برای شما باشد؟ چه کسی به شما این‌ها را داد؟ اگر امام خمینی و نهضت ایشان و اراده عمومی مردم نبود هیچ‌کدام از این‌ها نبودند. زمانی که باید همه به هم تبریک بگوییم هدیه بدی به بیت امام دادید.

     
  34. قسمت سوم:
    بدینگونه، او بدون تعرض به رهبر، به عنوان حامی بزرگ خاندان خمینی و مدافع اشبه امام، یعنی همانند و جانشین امام، زیر مجموعه را مورد انتقاد قرار می‌دهد. به آنها گوش زد می‌کند که نان و آبتان از آنجا آمده است. و تمام می‌کند جمله را با تقاضای سهم خود:

    زمانی که باید همه به هم تبریک بگوییم هدیه بدی به بیت امام دادید.

    جمله آخوندی را غیرآخوبندی بخوانید:

    زمانی که همه ما در قدرت نشستگان بابت این همه نعمات که از آسمان خمین روی سفره‌مان ریخته است باید به هم تبریک بگوییم، شما انیقدر حواستان پرت است که از هدیه ی لازم به اشبه امام و مهمتر از آن وکیل مدافع او پرهیز می‌کنید؟

    این خطابه‌ی گرسیوزی توسط عادت‌کردگان به زندان تعبیر شد به خیزش شکوهمند هاشمی در سمت مدافعه از مردم و اصلاحات و جنبش سبز.

    حرکت دادن مهره‌ی آ سید حسن نوه‌ی خمینی بسیار زیرکانه بود. بدینوسیله می‌توانست هم حق به جانب باشد، هم مدافع خانواده بی‌سرپرست امام باشد که در کربلای جماران گیر کردند، هم این مهره را وسیله مناسب تعرض به جبهه‌ی مخالف کند. چه بسا این آقا مناسب جانشینی ولی فقیهه باشد، و چه بسا این مهره این بار بتواند روی صفحه‌ی شطرنج طبق اصول به حرکت درآید. اگر مهره‌ی قبلی ایشان، یعنی آقای خامنه‌ای نتوانست ایشان را تامین کند شاید این یکی بتواند. نوه‌ی خمینی، که تنها یک ماه قبل از آن با یک جبروت طاغوتی، وقتی روحانی به گونه‌ای نیشدار از امام تجلیل کرده بود با خشم و تحقیر در او نگریست، حالا باید به دلیل اشبه امام بودن پا در رکاب قدرت بگذارد.

    تماشائیان، جمله‌ی «شما صلاحیت خود را از کجا آوردید» را که شنیدند دیگر چیزی نمانده بود از برق مواضع آقا غش کنند. آخر، اگر این تماشائیان مجهول حاج حسن را در معادله‌ی بغرنج هاشمی رفسنجانی باز می‌شناختند که ایران به این روز نمی‌ افتاد. حالا هم، این نوه‌ی معصوم و مظلوم که نور از سیمای قشنگش می‌بارد روی صفحه‌ی شطرنجی که هاشمی پهن کرد خودش خودش را به حرکت درخواهد آورد و برای مات کردن حریفان تلاشها خواهد کرد. خوب شرط اولش را دارد و آن جنبش سبز است، جنبشی که به جای تولید هدف و فکر پشت سر هم قهرمان تولید می‌کند. کشور پر شده است از قهرمانهایی که اغلب معلوم نیست حرف حسابشان چیست و با قافیه‌ی تکرای امام ره کدام راه را می‌خواهند طی کنند.

    گرسیوز البته گامهای دیگری هم برداشت که زندانیان قلعه‌ی ولایت دلشان نمی‌خواهد آنها را مورد توجه قرار دهند. او روز ششم شهریور در جلسه مجمع تشخیص مصلت گفت:

    «یکی از اهداف شوم دشمنان از طرح مسائل اخیر، (انتشار نوار صحبت آقای منتظری راجع به اعدام‌ها) خدشه وارد کردن به جایگاه مرحوم حاج احمد آقا و بیت معزز امام در جامعه است که نباید اجازه داد به اهداف خود برسند.»

    دقت کنید! نباید اجازه داد به اهداف خود برسند! یعنی نباید اجازه داد از اعدام‌ها حرف بزنند. باید فرزند منتظری که از دشمنان است و احتمالا اشبه پدر خود است ساکت و منثی شود و به کسی نگوید که پدرش چه گفت و بیت امام چگونه پشت آن اعدامها ایستاده بود. اگر این حرفها زده شود همه می‌فهمند که خود ایشان چقدر پشت اعدامها ایستاده بودند و چگونه عبای خود را بر پیکرهای خونین زندانیان مظلوم کشیدند.

    آخر گرسیوز روزگار! چرا باید فرزند منتظری به خاطر فرزند خمینی و شخص شما ساکت شود و نگوید که پدرش راجع به اعدامها چه گفت و در عوض باید هدیه‌های خاص به بیت امام داده شود و راه رفتن شیخ حسن به سوی مقام ولایت فقیه آب و جارو شود تا بیت هاشمی مهره‌ی دیگری را در آن بالا تعبیه کند؟ آیا غیر از این است که آقای خامنه‌ای رقیب شما همانزمان رفت قم و با منتظری در باره این اعدامها همنظری کرد و این برای شما تولید کننده‌ی یک ضعف در آن ستیز قدرت بود؟

    ایشان گویا یادشان نبود که خود در دی ماه ۱۳۶۷ در خطبه‌‌ی نماز جمعه در دانشگاه تهران با اذعان به اعدام زندانیان سیاسی، منکر گستردگی این کشتار شد و گفت:

    «تعداد زندانیان اعدام شده به هزار هم نمی‌‌رسد»
    به هزار هم نمی‌ رسید!
    به هزار هم نمی‌ رسید!
    به هزار هم نمی‌‌رسید!
    آخر:
    مگر ما نان مفت داشتیم که به آنها بدهیم!

     
  35. کرباسچی یکی از آدمای رفسن جانی رفته پشت تلفن با بی بی سی یقه اونا رو گرفته که چرا با اونهایی که از رفسن جانی انتقاد میکنن مصاحبه کردین. اینا خیال میکنن همه دنیا باید از اینا به به و چه چه بگن. این یکی دیگه قرار بود از آدمای حکومت اسلامی باشه. نیست. حاجی، نه تو نه هیچ کس دیگری با هزار بار شستن با آب زمزم هم نمیتونی … (سه نقطه از مش قاسم) کاریهای ۳۸ ساله اونو بشوری. دنیای ۱۴۰۰ پیش که نیست که بشه با حدیث و مدیث روی اعمال اون خاک بپاشی! خدا پدر اونکه نوار و ویدئو و اینترنت رو راه انداخت بیامرزه که شیادی مثل تو نتون سیاه رو سفید جلوه بدن.

     
    • يا ان يكي مهدئ خزعلي مي كويد شهيد هاشمي ، افراط و تفريط تا كي ، اكر قاتلي به قتل برسد أيا شهيد محسوب مي شود ؟دست برداريد از اين مسخره بازي ها ، درست است كه حافظه تاريخي مردم خيلي ضعيف است ، ولي نه اينقدر كه جنايات اين جانيان را فراموش كند ، در زمان جنك فرزندش را فرستاده بلزيك كه اقا در آنجا در دانشكاه درس بخواند ، و بهترين جوانان اين مملكت را فرستاده كه ٨سال بغلتند در خاك و خون ، خون فرزندانش و فرزندان خميني و خامنه اَي رنكين تَر است ، دوستي داشتم هميشه مي كفت شاه يك مشت قاتل و أراذل و اوباش را در زندان كرده بود و از كفته اسدالله بادامجيان فهميدم كه واقعا اين رفسنجاني و خامنه اَي ، قاتل و اراذل و اوباش بودند ، اكر كسي در اين زمان اسلحه داشته باشد به جرم مفسد في الارض قطعا إعدام مي شود بعد دادكاه هاي شاه مثلا ٦ ماه حبس به أمثال رفسنجاني مي دادند (كه اسلحه آش را داده به نواب صفوي كه با ان مردم را بكشد ) ، مقايسه كنيد با حبس نركس محمدي و ارش صادقي و اتنا دائمي و ….. صد ها و صد ها آدم بيكناه ،

       
  36. برای دومین بار ماتم گرفتند….. و من بار دیگر شادمانه به نظاره ایستادم.

     
  37. آفت زدگان امیدوار

    با درود فراوان بر آقای نوریزاد عزیز و دیگر دوستان. دلم به حال ستمدیدگان و خانواده های جان سپردگان و به تاراج رفتگان می‌سوزد که پایتخت نشینان کشورشان بعد از گذشت 37 سال /////ذلت بار انقلاب57، هنوز دست به دامان تفکر هاشمی و خانواده و طرفدارانش(اصلاح طلبان و اعتدال گرایان) هستند، و می خواهند صدای آزادی خواهی خویش را به گوش اینان برسانند، تهران به مراسم تدفین کسی رفته بود که سرتاسر عمرش /////////////// و هر روز و هر دقیقه را به کام مان تلخ ساخت و فجایع و مصایب را برایمان رقم زد، شخصی که حتی یک بار از مردم به خاطر کرده هایش معذرت خواهی نکرد و حلالیت نطلبید و تا لحظه های آخر زندگیش به انقلاب و امام خویش معتقد بود، داستان تلخی است، بر حال این مردم باید گریست، آری هاشمی رفت ولی خانواده وی در قید حیات هستند و فرصت زیادی را اختیار دارند تا با شهامت در کنار مردم قرار گیرند و حمایت راستین خویش را از آنان جهت بر اندازی حکومت ابراز دارند و اینگونه می شود مرحمی بر زخم دیرین مردم نهاد و با آنان همصدا شد. با کمال تشکر، زنده باد ایران و ایرانی

     
  38. نقل است که امیر کبیر به کسی گفته بود که مشکل مملکت نداشتن شاه و وزیر دانا نیست بلکه مشکل نبود مردم دانا است. این حرف درستی است وما با اجازه امیر آنرا کمی توسعه میدهیم و میگوییم جناب امیر کبیر ، اینرا هم بدان که شاه نادان همیشه وزیر نادان و مردم نادان میخواهد ولذا حاکمیت نادان نیازی به دانایان ندارد و هیچ ملّتی هم در سایه حاکمیت قرون وسطائی و وحشی، امکان ندارد که به دانائی که سهل است حتی به یک زندگی حّداقلی آبرومندانه نیز برسد.. توضیح بیشتر را میتوانی از امیر کبیر جمهوری اسلامی که چند روز است خدمت شما آمده بپرسید!

     
  39. درود بر شما ، آقای نوری زاد عزیز
    قضاوت تاریخ قاطعانه است و بدین خاطر هر فرد باید بداند چه می کند!
    همانگونه که شما تصمیم گرفتید در مراسم عزاداری شرکت کنید ، عمل شما ربطی به دیگران ندارد، من فکر می کنم ، شما خانواده ایشان را می شناسید،یک دلیل می توانست ،به خاطراحترام به آشنایی بازماندگان و همدلی شما با آنها باشد .
    در هر حال، فرهنگ ملت ما با آنکه بامرگ بسیار گره خورده ، نه عزاداریمان مفهومی واقعی دارد و نه احساسمان دور از دروغ است .

    همانطور که فرمودید ، باید دانست حرفها سرچشمه اشان از کجاست وآنها را بایدسبک و سنگین کرد ، آیا آقای خامنه ای واقعا به عفو اعتقاد دارد ؟ واکنشهای او نسبت به رهبران جنبش سبز اینگونه نبوده!؟
    در هر حال ، ملت باید بداند ، که آیا مایل است قدرت و اختیارخودش را آزادانه حفظ وداشته باشد و یا همچنان اختیار خود را دربست به نظام بدهد ؟
    هر چند هر ایرانی باید بداند:
    از این کُنده دودی هم اگر هم برآید ، برای سوزاندن چشمها و بریدن نفس ها است.

     
  40. باسلام خدمت نوریزاد گرامی و هم کیشان

    چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت

    نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت

    این تیغ نه از بهر ستمگاران کردند

    انگور نه از بهر نبید است به چرخشت

    عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده

    حیران شدو بگرفت به دندان سر انگشت

    گفتا که «کرا کشتی تا کشته شدی زار؟

    تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت؟»

    ناصرخسرو

     
  41. مازیار وطن‌پرست

    «کشمکش بین گالیله و محکمه تفتیش عقاید، صرفاً کشمکش بین اندیشه آزاد و تعصب یا بین علم و دین نبود، بلکه کشمکش بین روح استقرا (induction)و روح قیاس (deduction) است. کسانی که قیاس را به عنوان روشی برای دستیابی به معرفت قبول دارند، به ناچار باید زمینه اندیشه خود را در جایی نظیر یک کتاب مقدس جستجو کنند.

    دستیابی به حقیقت به یاری روش قیاس از کتب الهامی، شیوه ای است که قضات، مسیحیان، مسلمانان و کمونیست ها به کار می برند. ولی از آنجایی که قیاس به عنوان وسیله ای برای نیل به دانش، به محض تردید کردن در منبع آن، از اعتبار ساقط می شود، از اینرو معتقدان به قیاس، همواره در برابر کسانی که سندیت کتب مقدس را مورد تردید قرار می دهند، به تلخی تمام موضع می گیرند و گالیله کسی است که ارسطو و کتب مقدس را به یکبار مورد تردید قرار داد و بدین ترتیب بنای دانش قرون وسطایی را متلاشی ساخت.

    پیشینیان معرفت یافته بودند به اینکه جهان چگونه خلق شده است و سرنوشت انسان چیست. عمیق ترین اسرار مابعدالطبیعه و اصول نامعلوم حاکم بر رفتار اجسام و ابدان، پیش آنان مکشوف و معلوم بود. در سراسر عالم معنی و ماده چیزی که اسرار آمیز جلوه کند، رازی که نهان باشد و یا چیزی که در قضایای منظم منطقی آنان قابل نمایش نباشد، وجود نداشت. در قبال این بی نیازی، دیگر چه رازی باقی می ماند تا گالیله و پیروان او کشف کنند؟ شاید قانون سقوط اجسام، نظریه آونگ ها (theory of pendulum)و بیضی های کپلر. پس اگر ملاحظه می کنیم که دانایان عصر در برابر تخریب این منابع غنی صعب الوصول، فغان می کنند، جای شگفتی نخواهد بود. با این وجود درست همانطوری که آفتاب طالع جمع ستارگان را پراکنده می سازد، چند حقیقت اثبات شده گالیله هم، آسمان پرشکوه ایقان های قرون وسطایی را از رونق انداخت.

    سقراط گفته بود از دیگر معاصران خود داناتر است زیرا فقط او می داند که چیزی نمی داند، ولی این سخن او یک طرح بدیعی (rhetorical device)بود. لیکن گالیله به حق می توانست بگوید که مطالبی می داند و نیز آگاه است به این که دانش او چندان زیاد نیست، در حالی که معاصران ارسطویی او هیچ نمی دانند و گمان می کنند که زیاد می دانند. حصول دانش، مشکل است زیرا با پندارهای آرزومندانه سر ناسازگاری دارد. آشنایی اندکی که با دانش راستین حاصل آید، از میزان قابل قبول بودن پندارها می کاهد و در واقع تحصیل دانش، حتی مشکل تر از آن است که گالیله تصور می کرد، و بسیاری از باورهای خود او نیز در شمار تقریب بودند. با این حال در راه تحصیل دانشی که هم تا حد امکان مصون از خطا و هم کلی باشد، گالیله نخستین گام بزرگ را برداشت و از اینرو باید او را پدر عصر جدید دانست»

    گالیله از زبان برتراند راسل: https://www.tribunezamaneh.com/archives/65983?tztc=1

     
  42. سلام جناب نوریزاد عزیز،
    در این سالهای بعد از 88 شما فراز و نشیب های بسیار را پشت سر گذاشتید. از نامه هایی که به رهبر نوشتید و بخاطرش به زندان رفتید، تا سایه ای از رعب و تهدید که در این سالها با شما بوده. من سرزنش هایی که به شما بابت حضور در مراسم دیروز می شود را هم بخشی از این فراز و فرود و ناشی از نگرش سیاه و سفید دیدن مسائل توسط مردم خودمان می دانم. قطعا بسیاری از مردمی که در این مراسم شرکت کردند، از جمله خود آقای نوری زاد، به عملکرد آقای هاشمی نقد دارند و معتقدند وی با توجه به پتانسیلی که داشت می توانست بهتر عمل کند اما چرا نمی شود در کنار نقد اشتباهات مسلم یک فرد، وجوهی مثبت از رفتارهای او را هم دید و برجسته نمود؟ هاشمی قطعا با مصباح و جنتی و مهدوی کنی فرق داشت هرچند خیلی بهتر هم می توانست عمل کند و نکرد. اینکه عده ای از مردم خواستند این فرق را چماقی کنند و بر سر حاکمیت بکویند اتفاق مبارکی است. کسانی از حکومت که دیروز شاهد قدردانی مردم از هاشمی بودند لازم بود که یکبار دیگر شعارهای مردم را بشوند. رئیس صدا و سیما لازمش بود تا توسط مردم و به صورت حضوری توبیخ و تحقیر گردد. لازم بود حاکمیت بعد از7 سال دوباره ببیند که از جمعیت 88 چیزی کم نشده و علی رغم گدشت کمتر از یکماه از ژست فاتحانه آنها درباره “حماسه” 9 دی، مردم واقعی و نه سازماندهی شده دوباره مطالبات خود را طرح کردند.
    ظلمی که تا 88 به شکل خفی در زندگی بر ما مردم ایران روا می شد، از 88 به شکل عریان تری سایه اش را بر سر ما گستراند، و به نظر من به نوعی استقرار یافت و تثبیت گردید. از 88 به بعد، قبح سرکوب مردم، قبح اعلام ارسال پول و کمک های نظامی به جنگ های نیابتی، قبح واگذاری آشکار قراردادهای اقتصادی به دستگاه های نظامی، قبح دروغ گویی، قبح سکوت آیت الله ها به ظلم جاری و همراهی آنها با ظلم و قبح خیلی چیزهای دیگر فروریخت و هیچ هم فکر نکردند که این مردم همه اینها را می بینند و به وقتش سرشان فریاد خواهند زد.

    از انجایی که در این مدت مردم کم کم به نوعی زندگی مسالمت آمیز به این شرایط دست یافتنه اند. گمان خیلی ها از جمله من این بود که حقایق 88 در پس مشکلات اقتصادی و فضای رعب و وحشت حاکم بر جامعه به فراموشی سپرده شده اما حضور مردم در مراسم هاشمی این فرضیه را رد کرد. شرکت در مراسم هاشمی بهیچ عنوان همراهی با سکوت آقای هاشمی نبوده. اقای نوری زاد گرامی شما در همین چند یادداشت اخیر بارها از آقای هاشمی انتقاد کردید اما به قول خودتان هاشمی با همه فراز و فرودش یک واقعیت جامعه ما بود. آن 2.5 میلیون نفری هم که در مراسم وی شرکت کردند هم واقعیت این جامعه هستند و عدم شرکت آقای نوری زاد عملا خط کشیدن بر عقاید آن 2.5 میلیون نفر می بود که به تفرقه کمک می کرد. صحنه هایی که در فیلم دیروز دیدیم بعضا غرور آفرین بودند و روزهای 88 را تداعی می کردند. همه به بهانه ای که کمتر پیش می آید آمده بودند تا نفرت و انزجار خود را از سیاست های کنونی اعلام کنند. حکومت فکر می کرد جنبش سبز مرده است، اما فهمید که هنوز و برای همیشه نقس می کشد و روزی بساط ظلم را برخواهد چید و تا آن روز ما را چاره ای جز تمرکز بر اشتراکات نیست. در مراسم هاشمی، نقطه اشتراک ما، نه گفتن هاشمی به حاکمیت در جریان 88 و خطبه نماز جمعه وی بود. موارد اختلاف نظر مان را که زیاد هم هست می توانیم به صورت مسالمت آمیز در شبکه های اجتماعی به نقد بگذاریم. می توان در عین اینکه عملکرد قبل از 88 هاشمی را بی رحمانه نقد کرد، از وی بخاطر موضعگیری سال 88 با حضور در مراسم بزرگداشتش قدردانی نمود و به همین بهانه، با کسانی خارج از دایره حکومت که لزوما مثل ما فکر نمی کنند، تجدید دیدار کرد و روحیه گرفت. شک ندارم که حکومت از این پس برای ایجاد انشقاق بین مردم تلاش بیشتری خواهد کرد.

     
  43. با تشکر از یادداشت جناب یاران..بنظر من بر خلاف آنچه همه فکر میکنند قرابت فکری آقای خامنه ای با آقای خمینی بسیار بیشتر است از آقای هاشمی به مرحوم خمینی. امری که شاید برای برخی قبولش مشکل باشد.
    آقای خمینی از همان ابتدای قبضه کردن قدرت دست به یک کار بسیار مهم و حیاتی زد که خالی کردن صحنه اقتصادی و اجرائی کشور از اسانهای عالم بود. سیل اعدامها و زندانها و بعد هم مهاجرت نخبگان و فرار مغزها از میراث شوم این دوران است. وی در حقیقت تمام ارکان وسرمایه گذاری انسانی و تخصصی دوران پهلوی را خطری برای خود میدید ولذا بهمراه بنیان سیاسی، بنیه علمی و انسانی آن را هم نابود کرد و صراحتا هم گفت که به این مغزها و تخصص ها نیازی ندارد. او بعّلت سالهای متمادی اقامت در حوزه های دینی توان تحلیل و درک نیازهای یک جامعه در جهان پرشتاب فعلی را کسب نکرده بود و نمیدانست که در جهان جدید، علم شاه کلید ترقی چوامع است و از دین در این میان کاری ساخته نیست. نتیجه خروج مغزهای ایران تهی شدن صحنه اجتماعی کشور از علم و عالم در همه زمینه ها شد.
    هاشمی با جوامع پیشرفته آشنا بود و سفرهای متعددی قبل از انقلاب به غرب و بخصوص به امریکا داشت. برادرش محّمد در آنجا درست میخواند واز دبیران انجمنهای اسلامی بود.او سالها در سایه حکومت اسلامی رشد کرد و فقدان بنیه علمی کشور را بطور کامل لمس کرد و لذا بتدریج به رفع این نقیصه مهم همت گماشت ولی نهاد بی خردی بسیار عمیقتر از آن بود که او تصورش را میکرد. درخت تنومند شکل گرفته بر مبنای خرافات و قدرت بی حساب و با پشتوانه دین بسیار قویتر از توان وی بود. هاشمی در 10 سال گذشته قانع شده بود که جمهوری اسلامی با این بنیان سست قابل دوام نیست و شاید هم سخت از نقش آفرینی خوددر ایجاد این وضع متاثر بود و بهمین جهت در حسرت امیر کبیر میگریست.او امیر را دوست داشت ولی هیچگاه نتوانست سر سوزنی به اونزدیک شود چه انکه او بنیان جهل را استوار کرده بود و امیر اساس علم را.
    خامنه ای هم که تصور چنین قدرتی را هیچگاه نمیکرد همچون خمینی حاضر نبود که به علم رویکردی مثبت داشته باشد ولذا بر تخریب بنای آموزش عالی کشور افزود.او هم چون خمینی عالمان را نفوذ یهای دشمن دانسته و فضای امینیتی را تشدید کرد.
    هاشمی بقای جمهوری اسلامی را بی شک میخواست ولی میدانست که بدون بنیان علمی قوی نشدنی است و آزادیهای فردی پایه ای را ضروری این تحول میدانست. این همان “الفی” بود که خامنه ای هیچگاه حاظر نبود بگوید و هاشمی را هم به همین دلیل بی بصیرتی نا آشنا به خط امام راحل میدانست. گناهی که در قاموس این نظام مجازاتش معلوم است!

     
  44. با درود و تحیت
    نگاهی هم به حواشی مراسم حرم دیروز خالی از لطف نیست عزیزان. تجملات بکار رفته در ساخت حرم در عکسهای دیروز بیشتر پیداست. آیا این همه تجملات برای ساخت این ضریح ضرورتی داشت؟ کسی ااز سرشناس ها تا به حال بوده که به این همه اسراف اعتراض نماید؟ جالب است برای اینکه به حرم مطهر برسید از جاده ای باید عبور کنید که قدم به قدمش شاید به فاصله یک متر به یک متر دختران قد و نیمقد گلفروشی می کنند با همه آسیبهایی که در این جامعه در انتظار آنهاست.

     
  45. محمد نوری زاد

    درود دوستان خوبم

    چرایی شرکتم را در مراسم تشییع پیکر آقای هاشمی رفسنجانی در ادامه ی همین پست آورده ام. بشنویدش. باشد؟
    با احترام
    محمد نوری زاد

     
    • آقای نوریزاد…شما براین موضوع تأکید کرده اید که ما باید درچنین مناسبتهائی حضور خودمان را نشان دهیم. از شما سوآل میکنم که حضور خودمان را نشان دهیم که چه نتیجه ای از آن بگیریم؟ اگر شما و مردم در تشییع جنازۀ یکی از کسانی که زیر شکنجه توسط اینها کشته شده باشد شرکت کنید، حضور خود را در مخالفت با بگیر و به بند و فقدان آزادی و زندان و شکنجه به حاکمیت نشان داده اید. ولی هنگامی که در مراسم تشییع جنازۀ یکی از عمال حاکمیت که سوابق سیاهی هم دارد شرکت میکنید، آیا بجز تأئیداعمال نابکارانۀ آن نتیجۀ دیگری هم دارد؟ جنابان دو خاتمی ها-رئیس جمهور سابق و احمد خاتمی- هردو از قبل از مردم خواسته بودند که در مراسم شرکت کنند. حال باید دید که اشتراک نظر این دو در مورد چنین درخواستی چه بوده است؟ اشتراکشان در حفط نظام بوده و جز این هم نبوده است. احمد خاتمی که شخصیتش اظهرمن الشمس است. محمّد خاتمی هم در پایان دومین دورۀ ریاست جمهوریش در دانشگاه و درمقابل اعتراض دانشجویان در حال بغض کرده و درحالی که با دستمال اشکهایش را پاک میکرد، گفت که: من آمده بودم تا نظام را حفظ کنم!
      نتیجه گیری در این مورد را به عهدۀ دوستان میگذارم. شاید من دچار اشتباه شده ام و یا به عارضۀ کوررنگی دچارم و رنگ خاکستری شما را نمی بینم.

       
    • آقای نوریزاد ،
      متاسفانه دلیل شما برای شرکت در تشییع رفسنجانی قانع کننده نبود . یک ضرب المثل آلمانی میگوید آدم نمی تواند همزمان در دو عروسی متفاوت برقصد . مخالفت شما با نظام از یک سو و هم زمان ،شرکت در عزای یکی از دزدترین ، آدمکش ترین ، ریاکارترین و بوقلمون صفت ترین پایه گذاران نظام توحش هیچ توجیه منطقی ندارد جز احساس علاقه شخصی شما به رفسنجانی ، چرا که مخالفت رفسنجانی با خامنه ای از سال 88 بدلیل طرد او از قدرت بود نه بخاطر مصالح مردم و کشور که بگوئیم دچار دگرگونی روحی شد . رفسنجانی ، با پیشینه ای دراز مدت در قتل و دزدی و آزمندی، همچنان منفور آزادیخواهان و ایران دوستان خواهد بود و با مرده او هم سر آشتی و ترحم ندارند بعلاوه شما بر خلاف مردم ،این آزادی را دارید که در این سایت مخالفت خودرا با تندروها اعلام کنید ، حال دیگر چه نیازی بود که در این مراسم باشید ؟؟؟؟؟ ضمنا به نقل از عکسها در تشییع او ، بیشتر طبقات مرفه ( اصلاح طلبان رفاه زده که نظام را میخواهند اما باموسوی و کروبی ،بازاری ها، بازیگران و قشرهائی از این دست .. ) شرکت داشته اند نه فقرا و پابرهنه ها که فردفرد آخوندها را مسبب تیره روزی خود میدانند . از طرفی بحث برسر سیاه و سفید دیدن افراد نیست ، آخوند سیاهکار سیاه دل را حتی درخوشبینانه ترین حالت ، چگونه میتوان سفید و منزه دید ؟؟؟؟ گفته اید در مراسم خامنه ای هم شرکت می کنید !! اما به احترام کدام بخش از شخصییت او و به احترام کدام مردم و به امید شنیدن کدام شعار آزادیخواهی ؟؟؟ آنهم در جمع هوا خواهان عزادار و تندروی او که در روز موعود هر شعار دهنده مخالفی را تکه پاره خواهند کرد !

      ———————

      درود دوست گرامی
      مردم معترض اما شرکت کردند و نترسیدند و اعتراض خود را نیز به گوش بالایی ها رساندند. شیوه ای که شما پیشنهاد می کنید – عدم شرکت – از هر بنی بشری و از هر دست و پا بسته ای بر می آید. مهم این است که شما در بن بست راه بگشایید. وگرنه معترض بودنِ “همینجوری” که نشد کار.
      با احترام

      .

       
      • آقای نوریزاد…در مراسم تشییع جنازۀ رفسنجانی، مردم معترض شعار دادند “یا حسین…میرحسین” آیا چنین شعار و اعتراضی مورد تأئید شماست؟ بنظر میرسد عده ای از دوستان سوراخ دعا را گم کرده اند. میرحسین که تا سال 88 به مدت 8 سال نخست وزیربود و بیش از 20 سال عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام: جمعاً حداقل 28 سال تمام. درعرض این مدتِ 28 سال که آن همه ظلم وستم به مردم و آزادیخواهان وارد شد، خیانتهای اتمی رژیم درهمین مدت شکل گرفت و لیست بلندبالای دزدیها و غارتگریها هم که جای خود دارد. لطفاً تصریح بفرمائید آقای موسوی کجا به آن همه بدکاریها اعتراض کرده بود؟ آیا ما پیش تازان و رهبری هر جنبش آزادیخواهانه ای را از کارنامۀ گذشته شان مورد ارزیابی و تأئید قرار میدهیم یا اینکه پس از رنگ عوض کردن و مطابق جهت باد حرکت کردنشان؟ و آیا خاکستری دیدن رنگهای سیاسی از این قرار است که شما رهنمود میدهید؟

        —————-

        دوست گرامی
        مردمی که فریاد می زنند یا حسین میرحسین، حتما منظورشان این نیست که میرحسین بیاید و رییس جمهور شود. مهم آزادی وی است از این زندان خانگی بعنوان یک انسان دربند. این که مردم فریاد می زنند: خواست مردم روشنه، حصر باید بشکنه، یعنی در گام نخست باید اینها آزاد شوند. دیگر این که، اگر همه ی عالم هم به میرحسین التماس کنند که بیا و رییس جمهور شو، وی دیگر آنی نیست که زمانه انتظارش را دارد. خودش هم نیک این را می داند. هم بلحاظ سنی و هم عقب ماندگی اش از زمانه و تحولات.
        با احترام

        .

         
  46. دوستان درود
    این فیلم را به همه شما و ملت نارفیق ایران به رهبر و به روحانیان تقدیم می کنم. این فیلمو ببینین تا بدونید ما چقدر از ابتدایی ترین خصوصیات غریزی حیوانات در نوعدوستی هم فاصله داریم این فیلمو حتما جناب سیدمرتضی و مصلح گرامی هم ببینند https://www.facebook.com/ulduz.shiva/videos/1322179314500388/

     
    • هشدار!
      دوستان توجه کنند که بازدید کنندگان از فیس بوک به سادگی قابل شناسایی هستند. صاحب فیس بوک به سادگی میتواند ببیند چه کسانی بازدید کننده بوده اند.

       
  47. بقلم ژیلا بنی یعقوب

    یکی از شخصیت‌های مهم امروز (دیروز) در مراسم تشییع‌جنازه #هاشمی_رفسنجانی«بلندگو» بود. تعداد زیادی خودرو با دستگاه‌های پخش بزرگ صدا که شعارهای رسمی پخش می‌کردند، همه‌جا بودند. کسانی می‌گفتند این بلندگوها را آورده‌اند که صدای مردم شنیده نشود.
    ساعت حدود نه صبح در سر خیابان قدس جمع زیادی از مردم شعار دادند: یا حسین، میرحسین/موسوی، کروبی تسلیت تسلیت. مداح‌های بلندگو به دستِ سواربر خودروهای متعلق به نهادهای خاص صدای شعارها و بلندگوهایشان را بلند و بلندتر کردند. مردم ناراحت از این وضع می‌گفتند این‌ها می‌خواهند این‌جوری صدای ما را خفه کنند. درگیری بین بلندگوها و مردم همین‌طور از خیابان قدس و انقلاب و تمام خیابان های اطراف تا حافظ و کالج ادامه داشت تا اینکه کم کم بلندگو با ابتکار مردم تبدیل شد به‌وسیله هماهنگ‌کننده شعارهای خودشان شد. شاید داستان ازآنجا شروع شد که بلندگوها در ادامه شعارهایشان گفتند: یا حسین و جمعیت یک‌صدا فریاد زد میرحسین…. بلندگو هر بارکه شعاری می‌داد مردم در پاسخ می‌گفتند میرحسین میرحسین….. دقایقی بلندگوها ساکت شدند انگار دچار سردرگمی شده بودند که چه بگویند که مردم دیگر نگویند میرحسین….. بلندگوها این بار گفتند: عزا عزاست امروز جمعیت پاسخ داد: جنبش سبز ایران صاحب‌عزاست امروز….. بلندگو بلندتر فریاد زد/: عزا عزاست امروز هاشمی مبارز پیش خداست امروز و باز جمعیت فریاد زد: جنبش سبز ایران صاحب‌عزاست امروز. بلندگو فریاد می‌زد: حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار ماست جمعیت در جوابش گفت: حسین حسین شعار ماست میرحسین افتخار ماست.
    به چهره شعار دهندگان روی خودروها نگاه کردم، با بهت به جمعیت نگاه می‌کردند. این بار گفتند: مرگ بر آمریکا و مردم پاسخ دادند: مرگ بر روسیه.
    کم‌کم بلندگوها ساکت می‌شدند و مردم شعارهای خود را از سر می‌گرفتند….و دوباره بلندگوها شروع می‌کردند و مردم خطاب به آن‌ها فریاد می‌زدند: بلندگو مال تو، صدای حق مال ما.
    بلندگوهای رسمی انگار گیج و فشل شده بودند…مردم فریادمی زدند: پیام ما روشنه حصر باید بشکنه/
    بلندگوها می‌گفتند: الله واکبر مردم پاسخ می‌دادند: میرحسین.
    بلندگوها شعار خودشان را می‌دادند و مردم شعار خودشان را: زندانی سیاسی آزاد باید گردد/ وصیت هاشمی،
    حمایت از خاتمی/ننگ ما ننگ ما، صدا و سیمای ما
    پ.ن:لطفا توجه کنید این گوشه ای از مشاهدات امروز من از مراسم تشییع جنازه است نه قضاوت من در باره کارنامه و شخص هاشمی و اینقدر در باره کارنامه هاشمی برایم پیام ندهید.این گزارشی است از آنچه اتفاق افتاد بدون هیچ دخل و تصرف.چه خوشمان بیاید چه نیاید مردم امروز این شعارها را دادند.

     
    • سلام بر دوست گرامی
      این صحنه های منتشر شده در یوتیوب مرا به یاد روز قدس سال 88 انداخت.در جای جای مسیر باندهایی به ارتفاع حدود 2 متر بر روی وانتها قرار داده شده بود و یک فردی که پشت آن بود وظیفه داشت با عربده کشی تمام صدای جمعیت را خاموش نماید.او فریاد می زد مرگ بر آمریکا و جمعیت فریاد می زد مرگ بر روسیه!او هوار می کشید فلسطین فلسطین حمایتت می کنیم.مردم می گفتند موسوی موسوی حمایتت می کنیم!در قسمتی دیگر از نیرنگ مذهبیون حاکم هلی کوپترها بر فراز جمعیت به حرکت درآمدند تا تصویر شبانگاهی رسانه مذهبی نمایش خیره کننده وارونه ای از حضور مردم در روز قدس بدهد که با افراشتن پرچم سبز در طول مسیر این نیرنگ هم به ثمر ننشست.همین چند وقت پیش مشابه این صحنه را در استادیوم آزادی هم شاهد بودیم جایی که دو نگون بدبخت مفت خواره قصد حسین حسین گفتن داشتند و جمعیت فریاد ایران ایران سر داده بود.این هشداریست برای کسانی که خود را فریب می دهند که مردم پیرو و پشتیبان حکومت دینی فعلی هستند.سکوت امروز حاکم بر مردم ایران نه از رضایت که بیشتر از ترس آنان است.کسی چون هاشمی به جای اینکه خود را مانند سایر هم لباسان خویش فریب بدهد این صداها را شنید.این لازمه یک سیاستمدار باهوش است هرچند از سوی سایر هم ردیفان خود طرد گردد.
      موفق باشید

       
    • خانم بنی یعقوب درود برشما
      آیا شما میخواهید کتمان کنید که بهرمانی یکی از مسببین اصلی ادامه جنگ 8 ساله نابودکننده سرمایه های جانی ومالی مردم ایران وعراق بوده؟
      آیا شما انکار میکنید جنایات واعدامهای فله ای را در حکومت بریاست شیخ علی اکبر در پستهای راس نظام؟
      آیا شما به این سادگی ترورهای خارج کشور افرادی که ترک وطن کرده بودند وبه کنج غربت گوشه نشینی وعزلت را قبول کرده بودند از ترس جور و اعدام توسط رفسنجانی و خامنه اتی وهمدستان را مباح میدانید و قابل گذشت ؟ بدانید خون ریخته شده عفو و بخشش ندارد.
      مسلم که رهبر و اهل کاخش این مرگ دیر هنگام را جشن گرفتند وکارناوال در خیابانهای پایتخت راه انداختند و آنهم بر اتوبوسی وتابوتی طناب کش شده و تعدادی نعش کش بر اتوبوس این هم مدل حکومت اسلامیست والا ارابه جنگی و اسب و درشکه واتومبیل همانند همه دنیا برای جابجا کردن مرده ممکن است.
      خانم بنی یعقوب بروید جستجو کنید که قبل از انقلاب بهرمانی و دیگر سران نظام چه داشتهاند و امروز میزان ثروت غارت شده وباد آورده آنها در چه حدیست آیا اگر قوانین اسلامی برای همه بود امروز می باید اغلب آخوند ها دست داشته باشند؟
      شما به لینک زیر سرکی بزنید تا متوجه شوید که دربین این مردم سه دسته افراد هستند اغلب از بیکاری وندانم کاری تحت تاثیر تبلیغات آمدهاند، دسته دوم دوستان، شرکای قتل وغارت وفامیل اویند ودسته آخر دشمنانش که از سر خوشی وشادی آمدهاند او را بزیر خاک فرو کنند تا دیگر موی دماغشان نباشد،ولی همین دشمنان هم از نظر اصولی با او تضادی نداشتند بلکه جنگ قدرت ومکنت بود او کما کان مانند مرغ حق رهبر رهبر میکرد وبه ولی سفیه تمکین داشت.
      در آخر خانم بنی یعقوب آیا میدانید که رفسنجانی حتی //// اش هم برای ایران وایرانی زیانبار و تا فرو کرده شدن در الحد؟
      زیرا سه روز تعطیلی برای یک کشور 80 ملیونی بخاطر مرگ چنین موجودی چقدر ضرر وزیان منتج خواهد شد، /////بر هرچه روز وفات است که زنده ها باید پرداخت کنند.
      http://iranianuk.com/20170110073033006/%D9%84%D8%AD%D8%B8%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D9%84%D8%AD%D8%B8%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D8%AA%D8%B4%DB%8C%DB%8C%D8%B9-%D8%AC%D9%86%D8%A7%D8%B2%D9%87-%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%DB%8C-%D8%B1%D9%81%D8%B3%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D9%88-%D9%88%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D9%88

       
  48. استاد گرامی با درود ، بنظر شما این تفسیر بی بی سی درست است ؟ ولی به نظر من چون خامنه ای میدانست که … :

    http://www.bbc.com/persian/iran-38569543
    براساس فیلم منتشر شده در سایت رهبر ایران، در بخشی از نماز میت که آیت الله علی خامنه‌ای بر پیکر اکبر هاشمی رفسنجانی خواند، جمله مرسوم “اللهم انا لا نعلم منه الا خيرا و انت اعلم به منا ” به اين معنى كه یعنی “خدایا ما جز نیکی از او نمی‌دانیم و تو درباره او از ما داناتری” خوانده نشد و رهبر ایران به جای این جمله سه بار گفت اللهم عفوك عفوك عفوك.

    ————-

    ایران دوست گرامی
    وارد این جزییات نشویم. رهبر فردی سخت کینه توز است. او بقول یکی از دوستان، سکوت کتابخانه ها را نیز به نفع خود مصادره می کند.
    سپاس

    .

     
  49. روح الله زم فعال سیاسی و روزنامه نگار که در فرانسه مستقر است می‌گوید: «دو نفر از نزدیکان مرحوم هاشمی رفسنجانی گفته‌اند که هاشمی کشته شده است.» آقای زم خبرنگاری است که برای نخستین بار اسناد مربوط به حساب‌های جنجالی قوه قضاییه را افشا کرد.
    تبلیغات در خبرگزاری ایرانشهر
    روح الله زم که خود از نزدیکان «محمدعلی زم» چهره سرشناس فرهنگی در رژیم اسلامی است و پیش از این از ایران خارج شده، به فرانسه پناهنده شده بود و پس از رویدادهای سال 1388 خورشیدی فعالیت‌های خبری و افشاگرانه متعددی داشته، در فیسبوک خود نوشته است: «دو نفر از نزدیکان مرحوم هاشمی رفسنجانی گفته‌اند که هاشمی کشته شده است، از ذکر جزییات بیشتر فعلا معذورم.»

    روایت قتل هاشمی رفسنجانی ابتدا از دهان پسر ارشد او مهدی هاشمی و در کنار جنازه پدرش مطرح شد که با صدای بلند فریاد می کشید: «پدرم را کشته‌اند»

    وزیر بهداشت ایران نیز در نخستین ساعات درج خبر ایست قلبی هاشمی رفسنجانی، از نیاز به بررسی در مورد علت مرگ او گفت و اذعان کرد کوتاهی پزشکی در کار بوده است ولی به فاصله یک ساعت از اظهار نظر نخست، مجبور به مصاحبه مجدد شد و گفت مرگ این مقام رژیم اسلامی طبیعی و عارضه ایست قلبی بوده است.

    روح الله زم در خصوص فشار بر خانواده هاشمی و ملاقات علی خامنه ای با آنها نیز نوشته است: «حوالی ساعت ۱۲ شب رهبر ایران به جماران رفته، اما پیش شرط حضور تیم حفاظت در جماران، «عدم حضور سیدمحمد خاتمی» بوده است.»

    خبر این ملاقات نیز پس از وقوع در وب سایت‌های نزدیک به سپاه منتشر شد ولی با فاصله چند ساعت از خروجی خبرگزاری فارس و سایت تابناک به یهانه عدم وجود منبع موثق، حذف گردید.

    روح الله زم پیشتر نیز اطلاعات دقیقی درباره روابط پشت پرده سران رژیم اسلامی از جمله لیست حساب‌های جنجال ساز رییس قوه قضاییه و پروژه ترور یکی از فرماندهان سپاه سایبری ایران را مطرح کرده بود.

     
  50. بگزارش سایت “کلم” فائزه هاشمی به تشییع‌کنندگان گفته است «مردم اینها نگذاشتند خاتمی بیاید.» اما عجیب اینکه فائزه هیچ توجه نکرده است که به نوری زاد گذاشته اند بیاید!!!!

    نوری زاد عزیز لطفاً عکس های هوایی خود را که نشان می دهد اینبار صرف نظر از تفکر به انواع کلم پیچ، هواداران سایت کلم شجاعتر از قبل حضور یافته اند و بجای راه رفتن خاموش در پیاده رو یا فراخوان های مسخره دیگه ای مثل سکوت در کتابخانه که جایی اساسا برای سکوت نیز است و … فریاد حمایت از دزد سر گردنده و خون آشام دیگری ای بنام موسوی را سر می داده اند منتشر کن!

     
  51. روح الله زم:

    “اسناد مهمی دال بر قتل هاشمی رفسنجانی در اختیار است”

    خبرگزاری ایرانشهر – روح الله زم فعال سیاسی و روزنامه نگار که در فرانسه مستقر است می‌گوید:

    «دو نفر از نزدیکان مرحوم هاشمی رفسنجانی گفته‌اند که هاشمی کشته شده است.»

    آقای زم خبرنگاری است که برای نخستین بار اسناد مربوط به حساب‌های جنجالی قوه قضاییه را افشا کرد.

    روح الله زم که خود از نزدیکان «محمدعلی زم» چهره سرشناس فرهنگی در رژیم اسلامی است و پیش از این از ایران خارج شده، به فرانسه پناهنده شده بود و پس از رویدادهای سال 1388 خورشیدی فعالیت‌های خبری و افشاگرانه متعددی داشته، در فیسبوک خود نوشته است:
    «دو نفر از نزدیکان مرحوم هاشمی رفسنجانی گفته‌اند که هاشمی کشته شده است، از ذکر جزییات بیشتر فعلا معذورم.»

    روایت قتل هاشمی رفسنجانی ابتدا از دهان پسر ارشد او مهدی هاشمی و در کنار جنازه پدرش مطرح شد که با صدای بلند فریاد می کشید: «پدرم را کشته‌اند»

    تبليغات خبرنامه گويا

    advertisement@gooya.com

    وزیر بهداشت ایران نیز در نخستین ساعات درج خبر ایست قلبی هاشمی رفسنجانی، از نیاز به بررسی در مورد علت مرگ او گفت و اذعان کرد کوتاهی پزشکی در کار بوده است ولی به فاصله یک ساعت از اظهار نظر نخست، مجبور به مصاحبه مجدد شد و گفت مرگ این مقام رژیم اسلامی طبیعی و عارضه ایست قلبی بوده است.

    روح الله زم در خصوص فشار بر خانواده هاشمی و ملاقات علی خامنه ای با آنها نیز نوشته است:

    «حوالی ساعت ۱۲ شب رهبر ایران به جماران رفته، اما پیش شرط حضور تیم حفاظت در جماران، «عدم حضور سیدمحمد خاتمی» بوده است.»

    خبر این ملاقات نیز پس از وقوع در وب سایت‌های نزدیک به سپاه منتشر شد ولی با فاصله چند ساعت از خروجی خبرگزاری فارس و سایت تابناک به یهانه عدم وجود منبع موثق، حذف گردید.

    روح الله زم پیشتر اطلاعاتی درباره روابط پشت پرده سران رژیم اسلامی از جمله لیست حساب‌های جنجال ساز رییس قوه قضاییه و پروژه ترور یکی از فرماندهان سپاه سایبری ایران را مطرح کرده بود.

     
  52. درود جناب نوری زاد – 38 سال دارم 1 – سالها پیش از اینکه غیر خودی بنامندت صدای شما را در برنامه های روایت فتح ، لبنان، فلسطین و- غیره میشنیدم و بسیار برنامه هایتان با آن لهن خاص وصدای آرامتان دوست داشتم ولی نه نام شما را میدانستم و نه چهره شما را میشناختم ، آن زمانها به قول شما غلیظ اسلامی بودم و با ایمان، جز صدا و سیمای جهورری اسلامی رسانه دیگری نداشتم ،تمام دوستانم بسیجی بودند و دختران و پسران جوان را امر به معروف میکردیم و بازداشت میکردیم در پایگاه بسیج مسجد محلمان، کار و افتصادم بد نبود خمس به دفتر ایت الله فاضل پرداخت میکردم ولی بعدها چکهای یک ساله بازار کارم را به تعطیلی کشاند و طلبها را نتوانستم بگیرم به خاطر مسائل مالی با همسرم به مشکل خوردم وپدر خانمم بجای حل مشکل ادعا کرد که با امام زمان مشورت کرده وصدای علی را میشنود و طلاق دخترش را امام زمان امضا کرده ،آن زمان باور داشتم پدر زن به ظاهر عارفم را و با توصیه و تهدید او که امری از طرف اولیا شده 100 سکه از مهریه را پرداختم و از همسرم جدا شدم. برای شروع کار جدید به هر اداره ای برای گرفتن مجوز مراجعه کردم با کوهی از موانع روبرو شدم و حتی نتوانستم 2 میلیون تومان وام بگیرم، سه سال بعد به دفتر ایت الله فاضل که مراجعه کردم وتوضیح دادم که طلبهایی که خمسش را داده ام وصول نشده و خمسم را به من برگردانید که گفتند آن پول خرج شده – گفتم از پول خمسهای جدید بدهید ، گفتند باید همان پول باشد و آن پول خرج شده – گیج شده بودم، کلافه بودم و افسرده تر از قبل و از این نوع زندگی و سیستم اداری و اقتصادی کشور بیزار شده بودم با یکی از دوستان که سرمایه ای داشت تصمصیم گرفتیم وارد کار صادرات و واردات شوم. برای ویزا گرفتن که مراجعه کردم متوجه مشکلات ویزا گرفتن شدم و این که به ما ایرانیها به دلیل تروریست بودن ویزا سخت مییدادند . آن زمانها دائم از خودم میپرسیدیم چرا انقدر با ایران دشمنند این اروپاییها و امریکای جهان خوار، ما که به مظلومان فلسطین ولبنان کمک میکنیم چرا میگویند تروریست هستیم، از قضای روزگار گذرم به اروپا افتاد و بعد از مدتی زندگی در چند کشور متوجه شدم که مردم آنها چیزی به نام دشمن ندارند واصلا سیاسی نیستند وزندگی آرام خود را دارند و دولتهایشان به فکر منافع ملت وکشورشان هستند- وقتی در اروپا بودم فقط با استفاده از سایت یوتیوب بسیاری از حقایق برایم آشکار شد از جمله کشتار زندانیان درسال 67 به فرمان پیشوا خمینی ، ترور مرحوم بختیار توسط برادران ، لیست ترور صد نفری که سران نظام تدارک دیده بودند ، ترور در رستوران میکونوس و مصاحبه ها با بختیار و بنی صدر، دلایل ساختگی خلع منتظری، داستان ساختگی فرار بنی صدر با لباس زنانه و غیره، فهمیدم برادران باعث شده اند ما را تروریست بنامند – – سالها تنها زندگی کردم با تحمل تنهایی و بی همسری ، افسردگی گرفته بودم ، مجموع موارد فوق باعث شد از خودم وتفکر اسلامی و ولایی و نظام حاکم بیزار شوم و تغییر جهت کامل دهم- در همان سایت یوتیوب بود که با محمد نوری زاد آشنا شدم وفیلمهای کوتاهتان درباره شعبان بی مخها و نامه هایتان به خامنه ای را خواندم و متوجه صدا ولحن دلنشینتان شدم که چقدر آشناست و فهمیدم که این همان صدای روایت فتح ومظلومان لبنان است ، ژست هوشمندانه ای به خودم گرفتم که شاید این نوری زاد از خودشان است ولی کنجکاوی رهایم نکرد و تمام نامه ها وفیلمهایتان را دیدم، تا اینکه نامه ات به ابوذر پسرت را خواندم و فهمیدم واقعا شما از گذشته پشیمانی چونکه جنس پشیمانیت از جنس پشیمانی من است ( من پسر نداشتم ولی در عوض به خواهرم سخت میگرفتم) – آنهایی که میگویند شما از برادرانی به این دلیل است که نمیدانند پشیمانی امثال ما از چه جنس است – نمیدانند که ما را در مدرسه و دبیرستان به جای آشنا کردن با محبت وعشق ورقص و آواز وهنر با عذا و غم و سیاستهای استکبار ستیز آشنا کردند خلاصه گولمان زدند بد جور.

    2- حکومتی که از خواننده و هنرمند به زور تارانده شده از وطنش بیم دارد ، حکومتی که از اینترنت پر سرعت و سایت یوتیوب و رسانه های خارجی وحشت دارد ، نظامی که از تجمع بیش از پنج نفر دور یک هنرمند به وطن برگشته احساس خطر میکند ، مطمئن باشید دوام زیادی نمیاورد مگر با کشتار –

    3 – دیده اید آمریکاییها و اسرائیلیها برای یک سرباز خود چه ارزشی قائلند و صدها اسیر طرف مقابل را میدهند ویک سربازشان را از دست دشمن آزاد میکنند، ولی نظام اسلامی ما هیچ ارزشی برای فرزندان این سرزمین قائل نیست و همه را جلوی توپ و روی مین میفرستد تا خودش را حفظ کند

    4- درباره پز امنیت داشتن ایران در منطقه پر آشوب که طرفداران نظام بر سر مخالفان دخالت در سوریه میکوبند میخواهم به چند مطلب اشاره کنم الف – پیش از وجود داعش با خودم فکر میکردم اگر اسلحه در ایران مانند آمریکا آزاد بود روزانه چندنفر در اثر بحثهای سطحی کشته میشدند و آیا امنیتی میماند و اینکه با اسلحه های در دست مردم ،حکومت ایران چند روز باقی میماند ؟ ببنابراین به نظرم به مردم آمریکا و فهمشان باید غبطه خورد

     
  53. با درود . آقای مهدی خزعلی مرگ هاشمی رفسنجانی را مشکوک و شهادت گونه توصیف کرده . آقای نوری زاد طبق گفته آقای روحانی ریاست جمهوری ، بابک زنجانی را قوه قضاییه دستگیر کرده و مورد بازجویی قرار میدهد . ما که وزارت اطلاعات داشتیم و بعد از گندی که با قتل های زنجیره ای این وزارتخانه زد ، بدستور رهبری یک وزارت اطلاعات موازی در سپاه پاسداران تشکیل شد که اکنون بیشتر بگیر و ببند ها را اینان انجام میدهند . آقای نوری زاد حال باید ببینید که آن ” سعید امامی یا اسلامی ” که گفتند ” واجبی ” خورد و از وزارت اطلاعات رانده شد ، زنده است و به اطلاعات سپاه رفته یا به اطلاعات قوه قضاییه رفته که دوباره 19 دی ماه به جان ” هاشمی رفسنجانی ” افتاده و ایشان را هم سرِ ضرب به کشته شدگان قتل های زنجیره ای اضافه نموده است ؟

     
  54. مرگ رفسنجانی را از چند منظر باید مورد توجه قرار داد
    در ابتدا اینکه علت مرگ چنان که گفته شده سکته قلبی بوده یا عوامل دیگری در مرگ رفسنجانی دخیل بوده.
    پس از آن اثر مرگ و فقدان رفسنجانی بر ادامه روند حکومت آخوندی .
    و در آخر واکنش های عجیب و بی شرمانه افرادی چون منظرپور صدای امریکا و نامور بی بی سی و تلویزیون من و تو که به مناسبت مرگ رفسنجانی سیاه پوشیدند و تسلیت گفتند و لحن صدایشان غمگین بود.
    اینکه علت مرگ رفسنجانی چه بود شاید هیچ گاه مشخص نشود و نتوان به قطعیت به آن پی برد اما چیزی که میتوان از آن مطمعن بود با مرگ رفسنجانی حکومت جمهوری اسلامی وارد دوره جدیدی شد همانطور که با پایان یافتن جنگ و بلافاصله پس از آن مرگ خمینی حکومت آخوندی وارد دوره جدیدی از حیات خود شد این بار نیز میتوان حدس زد حکومت بدون حضور رفسنجانی دیگر به شکل قبل برنخواهد گشت . سیاست مداری که همیشه حکومت را از بحران های درگیر به سلامت بیرون آورد . از گروگانگیری سفارت امریکا و جریان قطب زاده تا بحران جمعه سیاه در مکه و کشتار حجاج ایرانی تا واقعه میکونوس و بسته شدن سفارت های کشورهای اروپایی در ایران گرفته تا نوشاندن جام زهر به خمینی و پذیرش صلح با عراق و به قدرت رساندن خامنه ای و آرام کردن اعتراضات سال هشتادوهشت در همگی این موارد رفسنجانی از عنصر عقلانیت و سیاست موازنه منفی بهره برد . با یک مقایسه ساده میتوان به تفاوت بسیار زیاد رفسنجانی با سایر سران حکومت پی برد ، در سویی رفسنجانی را در نظر بگیریم و در سویی دیگر سایر آخوند ها چون علم الهدی و جنتی و خاتمی و مصباح و ری شهری و خامنه ای و …
    با لحظه ای درنگ میتوان به این تفاوت پی برد ، تفاوت بین رفسنجانی پراگماتیست با جنتی خرفت که خطبه نماز جمعه ای که به خاندان سعودی اشاره کرد روابط دیپلماتیک بین دو کشور را به شدت دچار تنش کرد . یا تفاوت بین علم الهدی که عملا مشهد را از ایران جدا کرده یا احمد خاتمی که فکر و ذکرش شده روسری بانوان و فحاشی به شرق و غرب یا اصلا خود خامنه ای که به جای اینکه نقش رهبری و آرام کننده اوضاع و به نوعی آشتی دهنده دعواهای داخل نظام را داشته باشد خودش شده طرفی از دعوا رفسنجانی کسی بود که هیچگاه اعتراضات هشتاد و هشت را تایید نکرد اما هیچ گاه هم به محکوم کردن اعتراضات دست نزد و با همین سیاست توانست حکومت را از بحران مشروعیت که به آن دچار شده بود بیرون بیاورد و در این راه نه بی احترامی به فائزه و نه زندانی کردن پسرش و نه فحاشی های کیهان به خودش برایش مهم نبود .

    تنها و تنها برای رفسنجانی حفظ نظام آخوندی و برون رفت آن از بحران اصل بود چیزی که حتی ذره ای از آن را سایر سران حکومت در خود ندارند.
    نبود رفسنجانی بی گمان در آینده چند ماهه خود را نشان خواهد داد و جای خالی شیخ سیاس را پیش از انتخابات ریاست جمهوری اردیبهشت ماه خواهیم دید .
    به امید محاکمه سران جنایت کار حکومت آخوندی در پیشگاه ملت ایران .

     
  55. حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة ، سلام علیکم ، ضمن آرزوی تندرستی و سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، شاهد ، بشیر و نذیر . امروز حضور میلیونی مردم ” عوام ” و عده زیادی از ” خواص “در تشییع جنازه آقای هاشمی رفسنجانی نمایان بود . اگر چنانچه دشنام و غیبتِ مردم ” عوام ” پشت سرِ این مرحوم ، کفاره دنیوی و أخروی نداشته باشد ، حضرتعالی ” شخصیتِ ” تشییع کنندگانِ ” خواصِ ” این مرحوم را که در یازده سال گذشته با بدگویی و غیبت ، ایشان را خائن ، بی بصیرت ، پشتیبان فتنه ، خاندان فاسد و … نامیده اند ، چگونه می بینید ؟ الحقر ___ مبشّر

    ————-
    سلام و درود دوست گرامی
    در باره ی آقای هاشمی و حتی در باره ی آقای خامنه ای و خود آقای خمینی می شود گفت:
    اینها سه نفری بودند که فرصت های برآمدنِ ادب و انصاف و نیک اندیشی دم دستشان بود اما هم نادیده اش گرفتند و هم به صورتش خاک افشاندند. مردم را در این گردونه دور تر ببین.
    با احترام

    .

     
  56. مازیار وطن‌پرست

    با سلام به آقایان مصلح و سید مرتضای گرامی

    در پاسخ به کامنتهای صفحۀ پیش، خواهش می‌کنم به سخنان آقای مهدی خلجی در برنامۀ “به عبارت دیگر” توجه فرمایید. بنده کاملتر از آن نمی‌توانم پاسخ دهم.
    البته ممکن است پس از دیدن آن بفرمایید پاسخ دقیقا در مورد آن موضوع خاص (وجود یا عدم وجود تاریخی موسی) نیست. اما این گفتگو دلایل اختلاف عمیقتر ما را بازمی‌نماید:
    «چرا اعضای یک صنف (با عنوان روحانی) گمان می‌کنند با خواندن دو سه جلد کتاب تاریخی خاص، در زمانی بسیار کوتاه می‌توانند بهتر از یک متخصص تاریخ که عمر خود را بر سر آن گذاشته و به طور تخصصی تمام کتب مربوط به یک دورۀ خاص را مطالعه و تطبیق کرده، راجع به تاریخ اظهار نظر کنند؟»
    (البته این تمام ماجرا نیست: روحانیت می‌پندارد حق انحصاری اظهار نظر در تمام دانش‌ها و تخصص‌های بشری را نیز دارد)
    لینک برنامه در یوتیوب:
    https://www.youtube.com/watch?v=ufUoKMCva40&index=1&list=PLmdEvtplre60ZJPnPHUv1MAdCbYpqcNZv

     
  57. وعده تحقق نیافته یکسال پیش رهبر
    اطلاعات سپاه پاسدران
    پشت جبهه بابک رنجانی است

    «بابک زنجانی از طریق خواهرش «بهارک زنجانی» و یکی از وکلا، مبلغ ۴۰۰ میلیارد تومان به مقامات قضایی مرتبط با پرونده‌ خود رشوه داده است. این مبلغ کلان ابتدا قرار بود برای آزادی بابک زنجانی پرداخت شود، اما با طی مراحل قضایی پرونده و اصرار دولت برای بازگرداندن ۳ میلیارد دلار اموال بیت‌المال و پول نفت کشور، این آزادی منتفی و قرار شد پرونده در اختیار ضابط قضایی خاص (سپاه پاسداران) قرار گیرد. «ابوالقاسم صلواتی» رییس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به عنوان قاضی پرونده بابک زنجانی، چندین ملک گران ‌قیمت و مقادیر معتنابهی پول از طریق واسطه خود «احمدرضا محمد ولی الیگودرزی» دریافت کرد که یک ملک گران‌بهای چند طبقه در میدان آرژانتین تهران نیز جزو این اموال بوده است. پس از اطلاع حفاظت اطلاعات قوه‌ قضاییه از این موضوع و فسادهای مالی متعدد ابوالقاسم صلواتی در سایر پرونده‌های سیاسی، موضوع از طریق برخی منابع به طور مخفیانه به اطلاع دولت رسید. در پی آن سال گذشته یکی از مقامات ارشد دولتی طی ملاقاتی خصوصی با رهبری جمهوری اسلامی اظهار کرد: «۳ میلیارد دلار از اموال بیت‌المال و دولت، نزد بابک زنجانی است و به دلیل مقاومت قوه‌ قضاییه و دریافت رشوه ۴۰۰ میلیارد تومانی توسط مسئولین ارشد این قوه، مقامات قضایی پرونده را به وزارت اطلاعات نمی‌سپارند تا پول بیت‌المال به دولت بازگردانده شود.
    سپاه پاسداران بابک زنجانی را در اختیار گرفته و او را برای تحقیقات به وزارت اطلاعات نمی‌سپارد تا دولت در جریان جزییات این پرونده قرار گیرد.
    آقا خامنه‌ای در پاسخ می گوید: «می‌گویم شما و دولت را در جریان جزییات پرونده زنجانی قرار دهند.»
    از آن ملاقات و وعده یک‌ سال گذشته اما هنوز هیچ تماسی از جانب سازمان اطلاعات سپاه برای در اختیار گذاردن جزییات پرونده بابک زنجانی به وزارت اطلاعات گرفته نشده است.
    (بابک زنجانی ارتباطاتی خاص با «حیدر مصلحی عراقی» آخرین وزیر اطلاعات دولت احمدی نژاد و «یزدی» معاون وقت او داشته است.
    همه آنها و شماری از فرماندهان سپاه دست در دست هم در کمیسیون مقابله با تحریم‌ها در دولت احمدی‌نژاد، «پولشویی» از طریق «بانک انصار» را سازمان دادند. (عکس حسین طائب رئیس اطلاعات سپاه که دو هفته پیش سردار نجات را علی خامنه ای بعنوان جانشین این نهاد مهم در سپاه پاسداران نشاند.)

    Anahita
    رفسنجانی فکر کرد که زنده میماند تا خامنه ای بمیرد ولی نمیدانست که روس ها زرنگتر هستند و سر او را زودتر زیر آب میکنند این درس غبرتی باشد برای همه که کار امروز را به فردا نگذارند و کارهای نکرده و ننوشته و افشاگری های نکرده را نگه ندارند چون گاهی وقت ها برای همیشه دیر میشود همان طور که آقای منتظری گفت شاید من زودتر بمیرم اصولا رفسنجانی مرد کارهای نیمه تمام بود و این کار اصلی را هم طبق معمول نیمه گذاشت و رفت همیشه در مصلحت و حفظ نظام گیر کرده بود و ۸۰ میلیون ایرانی را نابود و بیش از شش میلیون ایرانی آواره دنیا کرد اگر در فرصت های پیش آمده در این سال ها حداکثر استفاده را کرده بود آلان مردم ایران این وضعیت را نداشت باشد که درس عبرتی برای بقیه باشد چرا که روس ها به هیچ کس و هیچ چیز رحم نمیکنند و همیشه مردم ایران تاوان زیادی برای همسایگی با این همسایه ناجوانمرد را پرداخت کرده اند.

     
  58. نمی خواهم چون اکبر گنجی او را عالیجناب بدانم زیرا خود او هم از آن عبارات پشیمان شد. اما برای مردم ما که به رنگ سیاه و سفید دیدن عادت کرده اند باید گفت ایشان رنگ خاکستری داشتند؛ گاه خاکستری مایل به سفید و گاهی نیز خاکستری مایل به سیاه!
    70 سال بعد باید درباره هاشمی رفسنجانی قضاوت بشود یعنی زمانی که آتش «رفیق» بودن ها و « دژژمن» خواندنها برافتاده باشد.

     
  59. عمامه مرحوم هاشمی با نوارچسب به تابوت چسباند شده بود و تابوت با طناب کلفت به ماشین.
    مش قاسم: نوارچسب سمبل خفه کردن هر صدای مخالفی در حکومت اسلامی. طناب کلفت سمبل اعدام و کشتار مخالفان.

     
  60. سلام . سعدی شیرازی در کتاب انسان ساز گلستان ( اگر کسی بخواند و توجه کند ولی کسی مانند رفسنجانی که نخواند و توجه به هشدار سعدی نکرد ) میفرماید : خشت اول چون نهد معمار کج / تا ثریا میرود دیوار کج . به نظرم خشت اول کج قتل های زنجیره ای را هاشمی رفسنجانی در ریاست جمهوری اش وقتی برداشت که زنده یاد ” دکتر کاظم سامی ” را وزیر اطلاعات اش قاتل وحشی صفتی مانند فلاحیان نجف آبادی در مطب اش کارد آجین کردند و بیرحمانه کشتند و ایشان هیچ نگفت و شریک در جنایتی شد که بعدها او را بدرستی ” عالیجناب سرخپوش ” نامیدند . اگر هاشمی این خشت اول را ” کج ” نمی گذارد و خشت های بعدی را روی هم قرار نمی داد و دیوار ” کج ثریا ” نمی ساخت و جنایات در زمان اش بیشتر و بیشتر نمی شد ،شاید میتوانست ” امیر کبیری ” باشد . ایشان نمی دانست که امیر کبیر جانش را برای وطن داد ، نه آنکه جان کسانی را در زمان صدارت اش ستانده باشد ! هاشمی رفسنجانی بعدها درباره قتل زنده یاد ” دکتر کاظم سامی ” به دروغ و کبک و حقه بازی توجیه میکرد که دنبال قاتل بودند و قاتل را در حمامی در شهر اهواز یافتند ولی قبل از دستگیری در حمام ، قاتل خود را با تیغ اصلاح ریش ، مجروح و سپس از ” دوش حمام ” حلق آویز کرد که ملتی از این دروغ و سناریو به خنده افتاده و مرغ پخته هم در دیس پلوی رفسنجانی به رقص درآمده بود .

     
  61. ” رَمه بي چوپان”

    يكي ديگر از دندانهاي كهنه و پوسيده نظام اسلامي از جا فرو افتاد. در اين دهانِ بدبوي هرزه گو،

    جز يكي دو دندانِ لَق، باقي نمانده است.

    تجربه دردناك و خِفت بار اين سالهاي برباد رفته نشان داده، انچه سران اين حكومت جهل و

    دروغ، كمترين بهايي به ان نداده اند، مردم و حقوق شهروندي انهاست!

    عربده هاي گوش خراش و دروغينِ حمايت از مستضعفان شان، نه تنها باري از دوشِ محرومان

    برنداشت كه انها را به زير خطِ فقر و فلاكت تپانده، طيف گسترده اي از طبقه متوسط جامعه را

    هم به قهقراي تنگدستي و مستضعفي فرو كشيد.

    هاشمي رفسنجاني با عنوان مضحكِ “سردار سازندگي” با وارد كردن سپاه پاسداران در بخش

    اقتصادي و گشودن درهاي كشور بروي واردات بي رؤيه كالاهاي مصرفي و توليدات كشاورزي،

    نقش عمده اي در به ورشكستگي كشاندن كشاورزان و خرده صنعت گران كشور داشته است.

    نقشِ رفسنجاني در تمامی فجایع‌ای که در این سالهای خفت بار رقم خورد، انکار ناپذیر است

    طبيعيست پاچه خواراني كه با نزديكي به جريانِ هاشمي، دريچه اي جهت ورود به حياط خلوتِ

    قدرت برای خود گشودند، امروز مرگ او را ضايعه اي بزرگ قلمداد كنند.

    اين رَمه گوسفندان كه چوپانشان نابهنگام در وادیِ نا امنی‌ رهايشان ساخت، از بيمِ حمله گرگ هاي

    درنده، روزهاي دشوار و شبهاي پُرهراسي را پيش رو خواهند داشت.

    * * *

    با مرگ رفسنجانی‌ سايه اي سنگيني از سر رهبر برداشته شد
    در عکس زیر، سایهٔ نمادین رفسنجانی بر روی عبای رهبر دیده میشود

     
  62. داستان مردم انقلابی در شهر هرت

    گویند عقابی به در شهری برخاست
    وز بهر طمع پر به پرواز بیاراست
    ناگه ز یکی گوشه ازین سخت کمانی
    تیری ز قضای بد بگشاد برو راست
    در بال عقاب آمد آن تیر جگردوز
    وز ابر مرو را به سوی خاک فرو خواست
    زی تیر نگه کرد پر خویش برو دید
    گفتا «ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماست»ناصر خسرو

     
  63. در شهر هرت
    خمینی بدون مردم، فاقد قدرت بود.
    همانگونه که هیتلر و لنین و استالین ومائو وخامنه ای بدون مردم ، مشتی ایدئولوگ بیش نمی بودند.

    ودریغا که چه ارزان و مفت ، خودفروشیم !
    ما مردم!

     
  64. هاشمی خندان به سید احمد گریان پیوست؛جنگ //// مغلوبه می شود

     
  65. باسلام
    کینه رهبر//// چنان بود که حتی در نماز میت نیز راضی به اجرای کامل نشد به کوری چشم //// مریدگانش ، جمعیت مخالفت با رژیم را در شعارهای میرحسین و خاتمی وکروبی فریاد کردند لرزه بردل سانیس خوران از انبوه جمعیت چنان بود که تمامی اراذل واوباش///// در آماده باش کامل بودند . کاش این هیجان را رهبرانی به راه درست هدایت می کردند امروز ما بسیاریم را به چشم دیدیم امید که خود را و نیروی خود را باور کنیم

     
  66. فیلم درگیری فیزیکی یک هموطن با یک آخوند
    این فیلم حمله وحشیانه یک آخوند را به یک هموطن در صف نانوایی نشان می دهد. پس از یک مشاجره لفظی که بین یک هموطن سالخورده و یکی از آخوندها در صف نانوایی پیش آمد مردم تلاش می کردند که به این درگیری لفظی پایان دهند اما به ناگهان آخوند به این هموطن سالخورده حمله ور می شود و او را به زیر مشت و لگد خود می گیرد.
    http://javanehha.com/1395/10/21/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D8%B2%DB%8C%DA%A9%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D9%87%D9%85%D9%88%D8%B7%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%DB%8C%DA%A9-%D8%A2%D8%AE%D9%88%D9%86%D8%AF/

     
  67. قاتل بهترین و پاک ترین فرزندان ایران مرد :
    *************
    خبری که نمی توانم شادی ام را از شنیدنش پنهان کنم مگر می شود ایرانی باشی عاشق مردی چون شادروان دکتر شاپور بختیار باشی و از شنیدن خبر مرگ یکی از قاتلانش شاد نشوی .
    کسی که ساعاتی پیش مرد بدون شک چهره ای سیاه داشت و کارنامه ای سراسر جنایت دستانی آلوده به خون ، خون مرد بزرگ ایران شادروان دکتر شاپور بختیار خون پاک سروش کتیبه خون پاک شادروان دکتر برومند خون پاک فریدون فرخزاد و هزاران مرد و زن آزادی خواه ایرانی .
    رفسنجانی با بودنش تلخ ترین روزها را برایمان آفرید ، فقر و قتل و جنایت اما ساعاتی پیش برای همیشه رفت و به تاریخ پیوست . اکنون تاریخ درباره او قضاوت خواهد کرد ، قضاوتی که درخشان نخواهد بود . اما با تمام وجودم یک آرزو دارم از میان رفتن این شیاد سرآغاز شادی ، آزادی و پیروزی ایران و ایرانیان باشد .

     
    • آقاي نوري زاد مي خواستم سؤال كنم أيا براي مرك فلاحيان و بورمحمدي هم به تشييع جنازه شان ميرويد؟

      ————

      درود جناب رضایی گرامی
      نخیر. چرا که جمعیتی برای تشییع این دو و نظایر این دو به خیابان نمی آیند. مهم برای حضور ما کثرت جمعیت است. که بشود در آن لابه لا اعلام وجود کرد.
      با احترام

       
  68. مثل معروفی است ( کشنده را باز کشند گر چه اولاد علی باشد )
    طبق گزارش وزارت اطلاع آمریکا قبل از اینکه رفسن جانی به قتل برسه رفیق پوتین رفیق رفیق آیت الله اطلاع داشته و در ضمن باعث و بانی کشتار زندانیان سال 67 ایشان بوده که به خمینی گفته ما اینهمه غذا نداریم که به زندانیها بدهیم و خمینی هم دستور قتل را صادر میکنه . گفتگوی آقای خزعلی و خانم تهرانی

    http://www.dailyvideoreports.net/zina-tehrani-jan-8/

     
  69. وقتی‌ ۲،۵ ملیون نفر می‌‌روند برای تشیع جنازه رفسنجانی، اینطور تشخیص داده‌اند که این یک فرصت است. غلط یا درست؟ شعار‌ها غلط یا درست؟ یک چیز را به رسایی هر چه تمامتر به گوش دیکتاتور گماشته روسها و حامیانش رساندند، شما را نمی‌‌خواهیم و از شما بیزار و متنفریم. روشن شدن موضوع خوراندن ناهار با نسخه روسی به رفسنجانی هنوز مانده.

     
    • نرفتن به تشییع جنازه رفسنجانی ، یک چیز مهم تر را به گوش دیکتاتورها می رساند : از همه شما آخوندها متنفریم ، چپ یا راست ، سبز یا بنفش ، اصلاح طلب یا تند رو …..مردمی سر شکسته و فریب خورده باز هم ،فرصتی طلائی را برای اعلام انزجار خود نسبت به یکی از پایه گذاران اصلی قتل و غارت و توحش در این نظام از دست دادند …….

       
      • ناشناس گرامی‌،بحث استفادهٔ از فرصت است به تشخیص خود مردم. از جنس مردم کسی‌ برای مهدوی کنی و خوشوقت و مجتبی تهرانی نرفت. اما مردم با این حضور چند ملیونی پیام داشتند. روز ۹ دی‌ را رو سر گماشته روس‌ها آوار کردند. گفتند جنبش سال ۸۸ زنده و پوینده و ریشه دار است. گفتند که امّ الفساد را بدرستی مطلقه می‌‌بینند. گفتند هر کس ولو قدری جانب مردم را نگاه دارد، هوایش را خواهند داشت و خود می‌‌دانند چگونه از این هوادری گرزی بسازند بر فرق دیکتاتور منفور بازیچه روس ها. این تشخیص مردم بود با حضور چند ملیونی و اگر دنباله این حرکت که ترس حضور هم ریخته شد، نشانه رفتن دیکتاتور زنده باشد نتیجه بخش تر است یا این رفسنجانی که دیگر نیست؟ با مرگ رفسنجانی تا دیروز این اصلاح طلبان و روحانی بودند که از فردای خود بیمناک و نگران بودند اما از امروز رهبر و گمشتگان او بیشتر در وحشت بسر می‌‌برند و با چشم خود نفرت و انزجار ملیونی که سالهاست می‌‌گویند مرده و تمام شده و دفن شده را دید‌ند.

         
  70. بیچاره مردم وکشور
    سه روز تعطیلی رسمی؟
    یعنی سه روز چرخ مملکت از حرکت باز ایستاده نه مدرسه ای، نه دانشگاهی، نه اداره ای ،نه بازاری ولی کسی پرسش ندارد چرا؟ کسی و موسسه ای خسارت این سه روز را ارزیابی نمیکند بقول نوریزاد همینجوری از جیب مردم هزینه میکنند وآنهم برای کسیکه مفسد فی الارض بوده واز خرابی های او دسته مخالف اصولگرا اینروزها واصلاح طلبان سالهای پیش چه ها که ننوشتند.
    برای رهبر مهم نیست که قبرستان خواب داشته باشیم ویا مردم برای امرار معاش اعضای بدن بفرشند تنها بفکر طولانی کردن حکومت قرون وسطایی خود و پیرامونیان بهر قیمت است واگر در سوریه هم فعالانه درجنگ شرکت دارد برای جمال بشار و دفاع از حرم نیست بلکه برای حفظ پناه گاه احتمالی آینده هست، از جیب این مردم مسکین صدها میلیارد در سوریه سرمایه گزاری شده بود که گر ورق برگردد تنها کشوری بود که میتوانست پناهگاهی برای فرار احتمالی آینده باشد
    لطف کنید واین تعطیلات سالانه وفات ها را حساب کنید تا متوجه شوید چه زیانبارست!

     
  71. با درود به جناب نوری زاد و هم میهنان فرهیخته : میگویند فقیری در کنار جوی آب گل آلودی نشسته بود و شلغم وهویج هایی که دور ریختنی سبزی فروشی را که کنار جو تل انبار کرده بود به آب روان و گل آلود میشست و میل میکرد و خدا را شکر میکرد حکیمی بر وی گذر کرد و گفت بیچاره گی از این بالاتر نمیشود که امثال توی نادان اینچنین ماءکولات قبیح با آب گل آلود میشویی و میخوری و خدای را هم سپاس میگویی و باعث میشوی که رحمت خداوند ازخلق بریده شود و فرماید همین که دارند بس است دیگر نمیخواهند . و رحمت را به سایر مماک گسیل میدارد .حال حکایت ما مردم دو رو و دو رنگ است که از دست سران حکومت در خفا و آشکار فریاد بر می آوریم و هنگامی که به هردلیلی فراخوان میدهند مانند بز اخفش سر جنبان و دست افشان به پابوس دژخیمان میرویم انگار نه انگار که یک مملکت را به افلاس کشانده اند انگار نه انگار که فقر وگرانی و فحشا و هزار درد بی درمان داریم و دم بر نمی آوریم من که به خداوند حق میدهم که رحمت از این مملکت بردارد حق مان بهتر از این نیست .همین .

     
  72. تا دم آخر
    او با کوله باری سنگین از جنایت علیه مردم ایران و دیگر مردمان و سرقت فامیلی ویاران+خیانت بکشور وملت گورش پیدا شد،گویند معتدل شد ولی کجا وکی از عمل کرده 38 ساله خود اظهارندامت کرد؟او ولی فقیه را کماکان قبول داشت ولی رهبر واطرافیان اورا از گردونه تصمیمات بکناری نهادند وامروز هم که به جانیان دیگر ملحق شده، نظام ولایی درمرگ دیرهنگام او دست به تبلیغ بی مرزی زده وهیاهو آسمان و زمین را فراگرفته،مرگ او درین جنگ وجدال های این چند هفته کادویی برای رهبر وذستگاه بود ومشغول بهره برداریند،دیگرهمه دانند که بیلان این رژیم ورفسنجانی و…. برای مردم وکشور وحشت ناک بوده و باعث نگارش سیاهترین برگه های تاریخ ما بوده است.
    جناب نوریزاد خوب بود بجای تشیع جنایتکار خود را امروز سه شنبه در خانه محبوس میکردی و کمی پنبه در گوش و رادیو ،تلویزیون،تلفن را تعطیل میکردی که این خیمه شب بازی به پایان برسد یادت باشد احمدی نژاد هم برای او گریه کرد زیرا پایه صعودش به قله اجرایی کشور را رفسنجانی بهرمانی مسبب بود این جهش از استانداری اردبیل شروع شد.
    اختلاف بهرمانی و رهبر و کاخ رهبری بر سر حقوق ومشکلات مردم نبود زیرا در اصول باهم تفاوتی نداشتند واز یک جنس بودند تنها رنگشان متفاوت بود و در عرض 38 سال همانطور که جمعیت 36 ملیون به بیش از 80 ملیون رسید ، شبکه آخوندی ده ها برابر گشترش یافت و تعداد چندهزار ملا به ده ها هزار افزایش یافت و جا کم وقحطی در پست های بالا برای این قشر زیرا که آینها خود را نماینده امام پنهان و صاحب کشور میداند وهرگز کارگری وکارمندی ساده را قبول نمیکنند:قاضی ،وکیل، ریس دفتر املاک ملکی،امام جمعه،نماینده مجلس، نمایندرهبر در تمام موسسات کشوری ولشکری و خلاصه ولی وقیم یک کشور ومردمش البته بدون پاسخگویی و تحمل انتقاد ، تاآنجا که ممکنبوده این تشکیلات را عریض وگشاد کردهاند که آخوند در مسندی باشد و شریک این خوان نعمت شود.
    علی اکبر رفسنجانی بهرمانی در شروع انقلاب یا کودتای مذهبی مخملی قرمز بعنوان معاون صباغیان وریر کشور شد تا کار آموزی کند وجای او را بگیرد که شد و خانمش(مرعشی) هم طبق معمول خانه داری را ادامه داد ولی این بعدا سه پسر ودو دخترش و دامادان وعروس ها که جمعا 10 نفرند شاغل شدند ومهدی پسر بزرگش در حدود 65 سال دارد وچون در خانواده آخوندی رود ازدواج میکنند حتما فرزند اول مهدی 40 سالی کم وزیاد باید داشته باشد،ما نمیدانیم که این 5 فرزند خود هریک چند فرزند دارند ولی تخمینی میتوان گفت جناب بهرمانی مرده امروز حداقل پانزده تا نوه دارد و اگر ازدواج کرده باشند و زنان و شوهران نوه ها راهم حساب کنید بجای تنها علی اکبر شاغل در شروع انقلاب امروز از فرزندان ونوه هایش بیش از 40 نفر بر سرکارند ونه هرکاری ویا در صف بیکاران که تصور نکنم ولی آنها دخیره وامکانات مالی خوبی برای زیستن در ویلاهای ازوپایی خودارند، بلی جا تنگ است ومشکل آخوندها در ایران فلک زده امروز رقابت آخوندی در میدان پست است تعدا آخوند وآخوند زاده زیاد کار دانی نزدیک به صفر ادعا بالا و جنگ غصب سمت بر قرار.

     
  73. مثل اینکه بخش دوم شخصیت وی به تمام جنابتها وخیانتهای ایشان درحق مردم می چریدکه می خواهید یه احترام همین مردم درمراسم شرکت کنید.آیااز من مردم کسب اجازه کرده اید؟اگراقای هاشمی از مردم عذرخواهی می کردبازیک چیزی حداقل این بهانه ای بود برای شرکت درمراسمش.

     
  74. باسلام / برادر نوری زاد همیشه درشب و ایام شهادت امام هفتم شیعیان امام موسی کاظم(ع) در پای منابر از خطبا و آخوندها و ملاها می شنیدم که ” هارون الرشید عباسی ” خلیفه وقت و اعوان و انصارش ، امام هفتم را اذیت و آزار میدادند و در آخر عمر آن امام ، امام موسی کاظم (ع) را در زندان انداخته بودند و به پای امام غل و زنجیر بسته بودند و همینکه ایشان در زندان به شهادت رسیدند ، هارون الرشید عباسی ملعون بدون آنکه بدانند هنوز غل و زنجیر را از پای امام هفتم باز نکرده اند ، در روز تشییع جنازه امام در صف جلوی تشییع کنندگان و همراه تابوتِ امام هفتم حرکت کرده و بر ” سر و سینه ” می زدند و گریه میکردند و ناله سر میدادند که : وای امام را کشته اند !! امروز در تشییع جنازه هاشمی رفسنجانی دیدم که افرادی زیادی از حکام و حکومتیان و اعوان انضارشان زیر تابوت ایشان رفته اند که دریافتم که اینان هم از نوادگان و ” تخم تنه ها ” و حداقل از همفکران همان هارون الرشید عباسی ملعون هستند که تا دیروز هرچه از دهانشان درآمد گفتند و نثار کردند و بچه های هاشمی را در زندان کردند و حالا عزا دار هاشمی شده اند و به تعظیم و تسلیت و خقه بازی روی آورده اند . چقدر تاریخ حکام و حکومت ها شبیه به هم هستند اگر 1000 سال هم گذشته باشد ! اینطور نیست ؟ ؟

     
  75. جناب نوری زاد سلام عرض میکنم : الان که این کامنت را میگذارم ساعت هشت ونیم صبح است و متاسفانه هنوز خیلی ازکامنت ها و اکامنت های دو گانه مرا انتشار ندادید ( چون حتما در سایت ثبت شد ) جناب نوری زاد شما بفرمایید چند نفر سرنوشت این مملکت فلک زده را به این وضع رسانیدند ؟ قطعا میفرمایید خیلی ها از جمله شخص خودتان ! با اینکه دامنتان را از ننگ وجود این نا مردان کشیدید و متوجه شدید که چه دام اهریمنیی برای این مملکت پهن کرده اند جناب نوریزاد اگر از هرکسی که دست بر آتش این مملکت سوال کنید وبپرسید مسئول تمام این خرابی ها کیست اولین شخصی که نشانه میرود شخص رفسنجانی است زیرا وی در تصمیمات خمینی اولین تاثیر گذار بود و به هر نحو ممکن در وی ( خمینی ) نفوذ کلام داشت و وی که لقب سردار سازندگی را برای خود گذاشت اولین رئیس جمهوری بود که سازمان تامین اجتماعی را به زیر مهمیز و یوغ دولت کشید و اولین وام ( بخوانید غارت ) را از اموال عمومی متعلق به کارگران و دیگر افراد بیمه شده که ازاموال کارکرد ماهیانه آن ها مبالقی برداشت میشود که ذخیره سالهای آتی آنها باشد و در رژیم پادشاهی تصمیم بر این گرفته شد برای اینکه اموال جمع شده ارزش خود را به مرور زمان از دست ندهند و رفاه بازنشستگان فراهم آید از این اموال کلان املاک و کارخانه ها و موسسات اقتصادی خریداری شود که با سود دهی خود در آیه رفاه بیمه شده گان مضاعف شود ولی متاسفانه شخص رفسنجانی به این اموال که متعلق به تک تک بیمه شده گان بود چشم طمع دوخت و تحت پوشش دولت غدار و جنگ شروع به دست اندازی به این اموال قشر زحمت کش نمود و او.لین غارت را با گرفتن هشت هزار میلیار تومان که از گلوی کارگران زده شده بود آغاز کرد آقایان حوزوی لطفا معنای حق الناس را برای مان توضیح دهند آیا این به معنای حیف و میل حق الناس نیست ؟ باری دولت های بعد هم به تاسی از این جنایت هرچه در توانشان بود از اموال این سازمان را بردند وخوردند تا به رقم بسیار هنگفتی رسید که اگر موجود بود رفاه شامل حال تمام بیمه شده گان میشد جناب نوریزاد من شخصا شاهد جنایات بیشمار این شیادان نبودم و فقط شنیده ام و لی این جنایت دزدی اموال بیمه شده گان دیگر اظهر من الشمس است آنوقت مردم بروند برای باعث وبانی فلاکتشان اشک بریزند و نوحه خوانی کنند واقعا باید گفت حاشا به غیرتشان . با احترام .مهرداد

     
  76. بیداری

    8:11 ق.ظ / ژانویه 10, 2017

    نظر شما پیش از انتشار، بررسی خواهد شد.

    هرگز از خود نپرسیم چه زمانی این آخوندها دست از سر ما برمی دارند ، بپرسیم ما ملت کی دست از ک …..ن . آخوند ها می کشیم!
    اگر هم آخوندها بخواهند سایه شان را از سر ما هپل هپوها بردارند و //////گم کنند ما ول کن آنها نیستم . تردید نکنید از ماست که برماست . این همه جماعت بیعار و بیکار و بی تفاوت که بدنبال جنازه هر آخوندی 38 سال است روان است ، و هر روز تعدادشان زیادتر هم می شوند حقشان نیست که همیشه توسری خور و فعله شیادان باقی بمانند؟ بی خردی تا کی؟؟؟؟؟؟ نوری زاد جان خودت را برای چه مردمی میکشی ؟

     
  77. جناب نوریزاد
    شرکت شما در مراسم تشییع آقای رفسنجانی عملی شجاعانه است که بسیاری از دوستان در این سایت آنرا نمی پسندند و شما را سرزنش خواهند کرد. ولی باید حضور داشت و باید نشان داد که مملکت اگرچه بدست طائب و نقدی است ولی ما با حضورمان در هر جائی که امکان حضور داریم نشان می دهیم که در کمین نشسته ایم تا طائب ها و نقدی ها را به زیر بکشیم البته خردمندانه.

    موفق باشید

     
    • جناب منصور مثالی برایتان میزنم : میگویند روستایی گوسفندی را به قصد فروش به شهر میبرد و زنش هم با وی همراه بود . در راه با گردن کلفت قلدری برخورد نمود که گریبان وی را گرفت و میگفت گوسفندت را باید به من بدهی به وی شروع به التماس کرد گردن کلفت دید عجب آدم پخمه و زبونی هست و زنش هم بر و رویی دارد گفت باید با زنت آمیزش کنم تا اجازه دهم گوسفندت را با خود ببری و شروع به لخت کردن زن وی نمود که گوسفند هراسان شد گردن کلفت به وی گفت بیا اینجا و گوسفند را به دست وی سپرد و با قداره به دور وی و گوسفند خطی کشید و گفت اگر پای خود را از این خط بیرون گذاری بیچاره ات میکنم روستایی ترسان ولرزان افسار گوسفند را بدست گرفت و سر جای خود خشک شد و گردن کلفت که کار خود را با زن وی تمام کرد به وی گفت عجب همسر نیکویی داری برو با زن وگوسفندت برو که در امانی در راه زن به وی گفت خاک بر سر بی عرضه ات کنند که با من این عمل ناشایست را انجام داد و تو هیچ کاری نکرده روستایی گفت برو بابا من پدرش را در آوردم زمانی که با تو آن عمل را میکرد من بارها پای خود را از خط بیرون گذاشتم که هیچ حتی گوسفند هم چند قدم از خط خارج شد و وی را بدبخت کردیم . آری اینچنین است که رژیم سفاک را امثال شما بیچاره میکنید آری !

       
    • خفه بابا!!!

      —————

      دوست گرامی
      در این سایت ما به کسی فحش نمی دهیم. یا اگر فحشی باشد حذفش می کنیم. با ما اگر خواهان همراهی هستید، فحش بی فحش. باشد؟
      سپاس

      .

       
  78. ناصادق زشتکلام درباره رفسن جانی: خدمت برای انقلاب که از دوران قبل از انقلاب شروع می‌شود و برای بهبود و پیشرفت کار نظام جمهوری اسلامی ایران بعد از انقلاب ادامه می‌یابد.
    مش قاسم: بعضیها ذاتا نوکرن.

     
  79. آقای نوریزاد…هنگامی که فردی درموقعیتی قرارمیگیرد که عده ای به دنبال او روانه میشوند، از آن منبعد آن فرد نمیتواند اقدام به انجام اعمالی کند که موقعیت دنبال کنندگان خود را به خطر انداخته یا آنها را ابتداء نسبت به خود شکاک وبدبین نموده و سپس آنها را از مبارزۀ سیاسی مأیوس و سرخورده کند. شوربختانه یا خوشبختانه، چنین موقعیتی اکنون نصیب شما شده است که عده ای را به دنبال خود راه انداخته اید. و علت آن مربوط به شعارهائیست که سرداده اید. چنین شعارهائی به عمل نیاز دارند و این عمل است که ضامن ادعاها و شاهدی مبنی بر شخصیت سیاسی و راه شما خواهد بود.

    چنانکه تا کنون نشان داده اید، شما در جناح مقابل حکومت قرارگرفته اید و براین اساس، مدام حرکتهای سیاسی شما از جانب دیگران رصد میشود. آقای رفسنجانی یکی از پایه گذاران اصلی این حکومت متکی بر ایدئولوژی فاشیسم مذهبی بوده است. این فرد درتمام این 38 سال گذشته همواره دربالاترین مقامهای کشوری قرارداشته و جزء یکی از مدیران ارشد این حکومت بوده است. اگر قراربود که درعرض این مدت طولانی معجزه ای از ایشان سربزند، خب حتماً سرزده بود. اینکه شما جریان را چنین تحلیل میکنید که این فرد تا سال 88 آدمی بدکاره بوده و پس از آن سال به یکباره و ناگهانی تبدیل به یک شخصیت خوشکاره شده است، ممکنست برای شخص شما استدلالی قانع کننده باشد، ولی برای کسانی که شاهد بدکاریهای ایشان تا قبل از سال 88 بوده اند، چنین استدلالی قانع کننده نیست. این آقا برای رد گم کردن از دزدیها وغارتگریهایش همواره از واسطه ها در لایه های متعدد استفاده میکرد و در مقام ریاست جمهوری دارای کارنامۀ سیاهیست. این شخص درطی این همه سالهائی که درسمت رئیس مجمع مصلحت نظام قرارداشت، از همۀ تباهکاریها و غارت منابع کشور و برنامه ریزیهای احمق خرکن، شرکت و نظارت مستقیم داشته است. چگونه ممکنست بطور ناگهانی بعد از سال 88 تیشه به ریشۀ خود زده و شخصیتی ملی و مردمی شود؟ محال و غیر ممکنست.

    از این رو، باید به شما متذکر شویم که با شرکت درمراسم تشییع جنازۀ ایشان، شما دارید مرتکب حرکت سیاسی اشتباه آمیز میشوید. قلبش از کار ایستاده و مرده است. چرا چنین عارضه ای برایش پیش آمده؟ به قطر شکم و گردن کلفتش بنگرید که از فرط پرخوری و خوردن غذاهای پرچربی مبتلا به امراض شریانی و قلبی شده است. درحالیکه اکثر مردم زحمتکش این مملکت در حسرت یک لقمه نان و خوردن یک سیر پنیر هستند و شکمشان از زور گرسنگی به پشتشان چسبیده است. خوردن چلوکباب با برنج دمسیاه و راستۀ گوسفند و کره لای برنج که جای خود دارد. همۀ این گردن کلفتها که قطر شکمشان چند برابر شکم آدم معمولیست، مبتلا به امراض قلبی و شریانی بوده و از ظاهرشان پیداست که تا توانسته اند از پرخوری و انباشتن شکمهای وامانده شان دریغ نکرده اند. شک نیست که بزودی براثر رسوب کلسترول در رگها و بالارفتن انواع زیرشاخه های کلسترول دربدنشان، بزودی رهسپار جهنم خواهند شد. به درک که همه شان مردند. مردم یک مملکتی که برروی ذخائر عظیمی از نفت و گاز نشسته است را به ادبار وبدبختی کشانده اند و بیش از 5 میلیون ایرانی فرهیخته را از کشور آوارۀ سرزمینهای غریب کرده اند. چنین هجرت عظیمی در هیچ برهۀ تاریخی و درهیچ کشوری و حتی ایران هم مسبوق به سابقه نبوده است. درمقابل، صدها هزار تحفه هائی نظیر همین سید مرتضای متحجر و مرتجع را تحویل این کشور داده اند که حالا پس از قریب 40 سال باید مردم پای منبر این شخص به روایات کهنه بی نمازی زنان پیغمبر، توضیح المسائل خمینی در مورد چگونگی ورود به خلا، طرز بدست گرفتن آفتابه و استخراج گه از مقعدشان گوش فرا دهند. درحالیکه اعراب اماراتی که تا 30 سال پیش در فقر و بدبختی زندگی میکردند، اکنون دارای هواپیماهای اختصاصی و چند تا چند تا اتومبیلهای بوگاتی و فراری و رولزرویس و لامبرگینی و غیره… بوده و توالتهای فرنگیشان از طلا ساخته شده اند. شرم و خجالت که لازمۀ صفت هر انسان با فطرتی است، به اندازۀ یک جو هم در وجود این ملایان بیکاره و سربار جامعه موجود نیست. بگذار بمیرند و هر چه زودتر روانۀ درک اسفل السافلین شوند. چه بهتر!!

     
  80. آقای نوریزاد ،
    خامنه ای و رفسنجانی ، هر یک تا توانستند کشتند و غارت کردند ،با اینهمه شما می خواهید در ختم و دفن اینها شرکت کنید که مرگشان و مرضشان ( هرچند دیر هنگام ) حادثه ایست مبارک برای مردان و زنان داغدار و غارت شده ایران !!!!!! واقعا نمی فهمم شما به چه اصولی معتقدید که چنین تصمیماتی می گیرید ؟؟ آیا داغدیدگان مقتولین ، محبوسین و بقیه ستم دیدگان این نظام ضد بشری ، شما وامثال شما را بخاطر شرکت در سوگواری این جانورها می بخشند ؟؟؟ آیا خود شما ، خودتان را می بخشید که هنوز دلتان بشکلی که علتش برای من مبهم است ،نسبت به این آدمکشها ، نرم است ؟؟؟؟ آیا اشک هم میریزید برایشان و دعای آمرزش هم می خوانید ؟؟؟ آیا سیاه هم می پوشید برای این قاتل ها ؟؟؟؟؟ آیا قیافه غم انگیز هم بخود می گیرید ، مگر نه اینکه در مراسم عزا بایدهمرنگ جماعت ، غمگین بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی پس از 37 سال جنایت و چپاول ، مرگ ؛ زندگی ننگین یک جانی و دزد را تطهیر میکند ؟؟؟؟؟؟؟؟ مگر آدم در تدفین دشمن ، شرکت می کند ؟؟؟ اگر چنین است مادران ستار و سعید زینالی را هم با خود ببرید !!!!!!

     
  81. کاش ولی فقیه نظام به همین راحتی نمیرد یا میرانده نشود. آرزو دارم روزی با او رودرو شوم و تُف بیاندازم توی صورتش.
    امان از دست بازی روزگار! یعنی میشه!
    رفسنجانی مُرد! و به درک واصل شد! بنیانگذار استبداد آخوندی، دزدی، فساد و آقا زاده پروری! و همچنین سیستم آموزش خصوصی و غیر انتفاعی اسلامی در قالب دانشگاه آزاد. همو که از سر لجبازی باعث طولانی شدن جنگ و کشته شدن جوانان کشور شد ( چرا که خوب داشت میخورد )، همو که خامنه ای را در مقام ولایت فقیه چپاند! تا خودش به مقام ریاست جمهوری برسد و دستش در غارت و چپاول باز باشد.
    همو که قدرت و ثروت را بین آخوند، سپاهی و اطلاعاتی تقسیم کرد و آنها را سهامداران اصلیِ ایران زمین قرار داد.
    همین رفسنجانی بود که ابتدای انقلاب با کمک خامنه ای و دیگران، میرفتند پیش خمینی و فریاد وا اسلاما! سر میدادند و به او میگفتند که چه نشستی که اسلام از دست رفت! منظورشان این بود که حکومت و قدرت از دست ما آخوندها رفت!
    رفسنجانی سردار سازندگی بود، آنهم از نوع آخوندی اش! تاریخ خود گواهی خواهد داد که او چه بر سر ایران آورد. به یقین سیاستمدارترین آخوند او بود، ولی همو نشان داد که آخوند هر چقدر سیاست مدارتر باشد، رذل تر و کثیف تر است و صد البته ترسوتر! او فقط میخواست که مهره ای باشد و نامی از او در نظام باشد تا مرگش همراه با یک عنوان دهن پر کن باشد. او حتی به استاد خود منتظری هم خیانت کرد. نمونۀ بارز یک آخوند فرصت طلب و سیاستمداری نمونه!
    سیاست او عین دیانتش بود و دیانتش عین سیاستش.
    یعنی “مدرّس” میدانست که این جملۀ تاریخی او چه عواقبی دارد؟! و با ورود آخوند به سیاست یا سیاسی کردن دین، چگونه یک کشور به خاک سیاه مینشیند و چگونه هم دین و هم سیاست به لجن کشیده میشود؟!
    فراموش نکنید که وزیر اطلاعات دولت هاشمی که بود؟ علی فلاحیان… یک جلّاد و قاتل بالفطره. یک وزیر اطلاعات همه فن حریف که هم مورد تأیید خامنه ای بود و هم یار غار رفسنجانی.
    با همۀ این احوال، در اواخر عمر خود با اینکه در ظاهر سنگ مردم را به سینه میزد ولی عملکردش نشان داد که بیشتر درگیر جنگ قدرت بود تا مصلحت کشور، بیشتر پی گیر مصلحت نظام بود تا مردم.
    خدایش نیامرزد و تا ابد در چاه اسفل السافلین (طبق روایات خودشان) معلّق بماند تا دیگر یارانش به وی ملحق شوند.

     
  82. مباحث سیاسی و اجتماعی اگز بخواهند تابع تقسیم بندی سیاه و سفید باشند اعتبار و دقت خود را از دست میدهند ،آنهم به یک دلیل ساده و اینکه با واقعیات زندگی مردم هم خوانی ندارند. بررسی وضعیت جمهوری اسلامی و مرحوم رفسنجانی هم از این دست مباحث است.
    حرکت و موضع گیریهای هاشمی در این سالها بنوعی منعکس کننده گرایشات عمومی مردم با نگاه به حفظ نظام موجود است که مورد توافق خمینی و هاشمی از اول بوده است. جمهوری اسلامی بدون شک نظام دموکرات بنحوی که در کشورهای معروف به دموکراسی وجود دارد نیست ولی گرایش نظری خمینی و رفسنجانی بنظر میرسد بسمت نظامی سیاسی است که اصطلاحا نظامهای اقتدار گرای دموکرات نامیده میشوند. نظامی که قدرت مرکزی و ایدئولوژی حاکم حاضر به واگذاری قدرت نیست ولی به شهروندان حق رای و انتخاب در محدوده تعرف شده خود را میدهد. با توجه به تصریح آقای خامنه ای در اختلاف نظر اساسی با هاشمی و نزدیکی فکری هاشمی با مرحوم خمینی میتوانیم نتیجه بگیریم که اختلاف بنیادین هاشمی و خامنه ای بر سر این بود که خامنه ای بدنبال نظام فقط اقتدارگرا است ولی هاشمی در همان چارچوب حق شهروندی مردم را هم قبول داشت.
    هاتشمی معتقد بود که سلب این حقوق پایه ای به سرنگونی نظام موجود منجر خواهد شد و پشتیبانی مردم از این نظام را دلیل امید مردم و یا برخورداری انها از این حقئوق میدانست در حالیکه خامنه ای بطور آشکار با این نظر مخالف است.
    محبوبیت هاشمی در بین مردم که یک واقعیت است مرهون این است که او در اساس فردی عملگرا بود و معتقد بود با حفظ رابطه به رهبر وارکان قدرت به هر میزان هم که بتواند اوضاع را کنترل کند مفید است. در مقابل معترضین مدنی افرادی ایده ال گرا هستند و لذا از این منظر می توانند منتقد قوی هاشمی باشند.
    مسیر فعلان مدنی و هاشمی تا تحقق حقوق مردم و عدالتی که بقای سلامت جامعه را تضمین کند بنطر میرسد که باید یکسان باشد. ولی احتمالا در آینده نظریه حفظ قدرت حاکمیت ایدئولوژیک چالش جدی تری خواهد بود. سیر تحول فکری و موضع گیری های اخیر هاشمی هم شاید از همین منظر قابل فهم باشد واقبال مردم از او نیز نشانه همدلی او با مردمی بود که در حال حاضر بدنبال سرنگونی جمهوری اسلامی نیستند.
    تمام حرفها و اعمال حاکمیت نشان از حمایت گسترده مردمی از هاشمی در مقابل رهبری است و این واقعیتی است که چه خوشمان بیاید و چه نیاید باید به آن خاضع باشیم و انرا دستمایه حرکت رو به جلو مدنی قرار دهیم که مردم هنوز به بروز عقلانیت در آن امیدوارند هرچند که این چراغ هر لحظه کم فروغ تر میشود.

     
    • جناب یاران…استدلال شما استدلالی پوپولیستی (عوامگرایانه) است. اینکه میفرمائید

      «تمام حرفها و اعمال حاکمیت نشان از حمایت گسترده مردمی از هاشمی در مقابل رهبری است و این واقعیتی است که چه خوشمان بیاید و چه نیاید باید به آن خاضع باشیم و انرا دستمایه حرکت رو به جلو مدنی قرار دهیم که مردم هنوز به بروز عقلانیت در آن امیدوارند هرچند که این چراغ هر لحظه کم فروغ تر میشود»

      مبنی بر اینست که باید مواضع مردم را دنبال کرد، چه آن مواضع درست باشد یا نادرست. گروهها و سازمانهای سیاسی و حتی عدۀ زیادی از روشنفکرنماها یک بار درسال 57 از موضع اکثریت مردم پیروی کردند و نتیجه همینی شد که الآن 38 سال است گرفتار آنیم. از سال 57 تا کنون نیز حاکمیت با توجه به روانشناسی جامعه، با اتکاء به سیاست عوامگرائی کشور را به اینجائی رساند که همه شاهد آن هستیم. از این رو باید به شما خاطرنشان کنم که پیروی از مشی مردم و سیاست پوپولیستی حاکمیت چیزی جز آب ریختن به آسیاب اینها و اکسیژن رسانی بیشتر برای بقای ارتجاع، چیز دیگری نیست. درواقع، این بازی پوپولیستی حاکمیت یک بازی سیاسی شناخته شده و کلاسیک است و کار روشنگران این نیست که جوّ گیر چنین بازی سیاسی شوند. بنابراین، روشنگران بجای تحلیل اینکه “از این ستون به آن ستون فرج است” و به دنبال مردم ناآگاه روان شدن، باید دست به افشاگری در سطح وسیع زده و مردم را از آلت دست بازیهای حاکمیت شدن برحذر دارند. این کار میسر نیست بجز آگاهی دادن به مردم و بازی محیلانۀ حاکمیت را به مردم نمایان. مرزی که گروههای بازیگر حاکمیت را از هم جدا کرده باشد، در عمل وجود ندارد. همۀ اینها با هم دست دریک کاسه بوده و درغارت منابع کشور و فلاکت مردم ما مشترک المنافع هستند. زنهار اسیر بازیهای سیاسی حاکمان تا بن استخوان ارتجاعی نشویم. مردم درسال 57 دچار اشتباه شدند و درعرض 38 سال گذشته باز دوباره و سه باره و چند باره دچار اشتباه شده اند. وظیفۀ روشنگر بیدارکردن مردم است و نه دنباله روی از آنها.

       
      • دوست عزیز..ما یا باید در رویا زندگی میکنیم و یا در واقعیت و آنجه که میبینیم را واقعا میبینیم..آنچه که محل تردید نیست، تعارض حاکمیت و رهبر با هاشمی حال به هر دلیل و حمایت مردم از هاشمی آنهم به هر دلیل است. ممکن است مردم و هاشمی در مخالفت با حاکمیت دلائل خودشان را داشته باشند ولی در اصل وجود این تعارض تردیدی نیست. اینرا خود رهبر هم تائید کرده و مراسم امروز هم شاهد آن است. حال شما اسم آنرا هر چه می خواهی بگذار..این مشاهده اجتماعی چه ربطی به پوپولسیم دارد؟..بهتر است با واقعیات زندگی کنیم تا خیال.

         
        • یاران عزیز…شما خودتان در کامنت بالا به “تعارض حاکمیت و رهبر با هاشمی” اشاره کرده اید. یعنی “حاکمیت و رهبر” در یک طرف و “هاشمی” درطرف دیگر. درست؟

          اگر چنین است که شما میفرمائید، پس هاشمی خارج از حاکمیت قرارداشته و در تعارض (تضاد خونین) با آن بوده است. درصورتی که برخلاف مقدمۀ استدلال شما، هاشمی نه تنها جزئی از حاکمیت بوده، بلکه آخرین سمت وی ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام یا مجمع برنامه ریزی برای تداوم حاکمیت بوده است. بنابراین چگونه کسی که در رأس مجمعی که بخشی از حاکمیت است، میتواند درتعارض با حاکمیت و در مقابل آن قرارداشته باشد؟ این چگونه واقعیتی است؟

           
  83. با درود به جناب نوریزاد: کامنتی جهت جناب عالی نگاشتم و در سایت شما ثبت شد و به سایت دیگری مراجعه کردم و دوباره به سایت شریف شما باز گشتم و با جمله پیغام شما ثبت شد و پس ازبرسی قابل مشاهده خواهد بود مواجه شدم که این نشانگر ثبت صد در صد در سایت شما هست ! ساعت یک بامداد روزبعد یعنی سه شنبه به سایت شریف که مراجعه کردم کامنت های دیگر عزیزان نظیر ساسانم ومش قاسم و انسان و امیر و ناشناس ها و قابل مشاهده بود ولی ازکامنت بنده خبری نبود دو باره ازحضرت عالی سوال میکنم که با مرگ هاشمی رفسنجانی که حضرت عالی فرمودید رودر رو با ایشان مواجه شدید و ایشان و شخص دیگری را متهم به قتل مردم ایران کردید و ایشان به دلایل واهی از جواب طفره رفت جمله ای که حضرت عالی به ایشان فرمودید حاکی ازقاتل بودن ومسبب مرگ هم میهنان ما توسط ایشان بود وحتما جناب عالی به این گفته خود ایمان داشته اید که ابراز فرمودید حال که ایشان فوت نموده و گروهی هم وطن نا آگاه و همچنین آگاه از جنایات ایشان به هر دلیل ممکن به مراسم تششیع جنازه ایشان میروند وحضرت عالی هم فرمودید که بنا به احترام هم میهنان در مراسم ایشان شرکت میکنید سو.ال بزرگ من همین است که اگر ایمان دارید که این ها جنایت کارند جطور با شرکت در مراسم فوت ازایشان تجلیل به عمل می آورید این یعنی تایید جنایت مسلم در حق دیگر هم میهنان معترض این یعنی دهن کجی به اعتراضات به حق و در گلو خفه شده مردم این یعنی تمام اعتراضات باد هوا ! جناب نوری زاد نمیدانم ازشدت علاقه من به خود آگاه هستید یا نه ! زمانی که آخرین باربه دیدارتان آمدم روی تخت بیمارستان بودید و ازشدت درد داشتید هذیان میگفتید و پدر ومادر گرامی بر بالینتان بوند و نگاه های عمیق پدرتان هنوز در خاطرم ثبت است جناب نوری زاد استدعا میکنم که پوزش مرا پذیرا باشید ولی شرکت در چنین مراسمی جز تایید جنایت چیز دیگری معنا نمیدهد این یعنی ای آخوند ها هربلایی که خواستید سر ما بیاورید بازهم ما قربان صدقه شما میرویم این یعنی ما دلمان میخواهد که شما هر جنایتی در حق ما روادارید و ما مانند بز اخفش سرمان را تکان میدهیم جناب نوری زاد لطفا ما را نا امید نفرمایید با احترام .مهرداد .

     
    • گفته اید “شرکت در چنین مراسمی جز تایید جنایت چیز دیگری معنا نمیدهد این یعنی ای آخوند ها هربلایی که خواستید سر ما بیاورید بازهم ما قربان صدقه شما میرویم”.
      متاسفانه طرز فکر سیاه یا سفید دیدن هم چیزدر بسیاری از کامنتهای دوستان در اینجا خود نمایی میکند. بنظر من مردم کوچه و بازار بسیار منطقی تربه وضع مملکت نگاه میکنند و عکس العمل نشان میدهند. ملت ایران اجازه هیچ نوع دورهمایی مستقل و نشان دادن مکنونات واقعی خود را ندارد . بنابراین اکثریت مردم از هر امکانی برای “رفراندوم” استفاده میکنندهمانطور که من و شما در این سایت دق دلمان را خالی میکنیم. شرکت در تشییع مردی که لااقل در اواخر عمرش نیم نگاهی به خواست مردم داشته در برابر طبسی ها و جنتی ها تنها راهی است که فعلا ایرانیها میتوانند نشان دهند از کی متنفرند …. نه اینکه عاشق چه کسی هستند. شعار دادن به طرفداری از خاتمی و هاشمی و روحانی دهن کجی به طرف مقابل آنهاست نه ابراز رضایت کامل از این افراد.
      من این را به فال نیک میگیرم و از همین حد آگاهی وعرض اندام مردم سپاسگزارم.

       
      • جناب احمد قدیمی مثالی برایتان میزنم : میگویند روستایی گوسفندی را به قصد فروش به شهر میبرد و زنش هم با وی همراه بود . در راه با گردن کلفت قلدری برخورد نمود که گریبان وی را گرفت و میگفت گوسفندت را باید به من بدهی به وی شروع به التماس کرد گردن کلفت دید عجب آدم پخمه و زبونی هست و زنش هم بر و رویی دارد گفت باید با زنت آمیزش کنم تا اجازه دهم گوسفندت را با خود ببری و شروع به لخت کردن زن وی نمود که گوسفند هراسان شد گردن کلفت به وی گفت بیا اینجا و گوسفند را به دست وی سپرد و با قداره به دور وی و گوسفند خطی کشید و گفت اگر پای خود را از این خط بیرون گذاری بیچاره ات میکنم روستایی ترسان ولرزان افسار گوسفند را بدست گرفت و سر جای خود خشک شد و گردن کلفت که کار خود را با زن وی تمام کرد به وی گفت عجب همسر نیکویی داری برو با زن وگوسفندت برو که در امانی در راه زن به وی گفت خاک بر سر بی عرضه ات کنند که با من این عمل ناشایست را انجام داد و تو هیچ کاری نکرده روستایی گفت برو بابا من پدرش را در آوردم زمانی که با تو آن عمل را میکرد من بارها پای خود را از خط بیرون گذاشتم که هیچ حتی گوسفند هم چند قدم از خط خارج شد و وی را بدبخت کردیم . آری اینچنین است که رژیم سفاک را امثال شما بیچاره میکنید آری !

         
        • دوست عزیز – متاسفم که حرف من و پیام مردم را درک نکردید. از داستان بیمزه و تکراری تان که بگذریم نمیدانم شما معتقد به جنگ مسلحانه بر علیه رژیم هستید یا پیرو فلسفه “من اینور جوی تو اونور جوی – فحش بده فحش بستون” (همان کاری که بسیاری از ما در سایت نوریزاد میکنیم). من برای شعور مردمی که در مرگ یک آخوند جوک ردوبدل میکنند و برای آخوند دیگری که خودش را کمی انسان تر نشان داده به خیابان میریزند احترام زیادی قائلم.

           
        • جناب مهرداد مثال تکراری شما کمترین انطباقی با رفتن چند ملیون برای تشیع رفسنجانی و اهدافی که برای این رفتن بعنوان استفادهٔ از یک فرصت داشته اند، ندارد و باور ندارم آگاهانه قصد داشته‌ای به این صراحت به مردم توهین کنی‌ و آنرا ناشی‌ از افراطی‌گری شما در این مورد مشخص می‌‌دانم. با تند روی و افراطی گری تا جایی‌ که گاه حتی ندانیم چی‌ از دهانمان بیرون می‌‌آید، راه به هیچ آبادی نمی‌‌بریم دوست گرامی‌. کسی‌ که در انفرادی بسر می‌‌برد به آن زندانبانی که کمی‌ یا بویی از انسانیت در او باشد با دیده دیگری نگاه می‌‌کند تا دیگرانی که هیچ بویی از انسانیت نبرده اند. من از یک اطلاعاتی‌ که نفسم را بند آورده بود در لحظه‌ای یک کور سوی ذره‌ای منش دیدم، خیلی‌ وقت بعد رفتم سراغش و از او تشکر کردم. مات و متحیر مانده بود که نگو. آخرین باری که او را دیدم گفت‌ زدیم بیرون آقا با باز خرید زود هنگام و ده‌ها بار از من پوزش خواست و همین کار را می‌‌گفت‌ با دیگران هم کرده و همچنان گاه گاهی‌ زنگی می‌‌زنم و احوالپرسی از او می‌‌کنم که هیچ اوضاع مالی‌ خوبی‌ هم ندارد.

           
  84. نوری زاد گرامی : شرکت نکردن شما در تشییع جنازۀ رفسنجانی چیزی از مراسم کم نمی کند ، اما شرکت کردنتان از امیدهای بسیاری که به راه شما بسته شده، بسیار می کاهد. این امیدها هم جزیی زنده تر و روشن تر از واقعیت این مرز و بوم است .جسارت مرا ببخشید. تصمیم با خود شماست. آنچه عرض شد ، از فرط دوست داشتن شما بود.

     
  85. بنده در گذشت این نا رفیق را که 59 سال با هم بودیم تسلیت میگویم. مرگ 2 ساعته توسط سکته انقلابی هم حق همه ایرانیان است!
    بنده با اینکه روحم ناراحت است ولی جسمم الان خیلی احساس خوبی دارد!
    آشنائی بنده با آن مرحوم در کربلا شروع شد. من آنجا در حالیکه غرق عظمت آقای خودم شمر(ع) بودم که آن مرحوم بمن گفت:من در ناصیه تو میبینم که روزی صد تا مثل این شمر و خولی و ابن زیاد پشت سرت نماز بخوانند!
    با اینکه خناسان و کناسان بیت حفظهم الله،خیلی بر علیه او جوسازی کردند ولی نمی دانم در پیشانی من چه دیده بود که علاقه اش بمن قطع نمیشد و باعث ناراحتی پروستات من شد!
    من در طول این 59 سال از دست آن مرحوم و مرادش امام راحل یک آب خوش از گلویم پائین نرفت و ریاست جمهور و رهبری را بما زهر مار کردند! نشد ما حرفی برنیم و یکی از این دو نفر چیزی بار ما نکند!
    امروز هم او با پرونده ای که جنتی برایش درست کرده بطور طبیعی به دادگاه الهی رفت و امیدوارم در مراحل بازجوئی در برزخ زیاد به او فشاز نیاورند!
    من در خاتمه از احساسات پاک آن مرحوم و خانواده اش و امت اعصاب خرد کن بخودم و مجتبی خیلی تشکر میکنم و حتما شفیع شما خواهم بود!!

     
  86. خدایا از سر تقصیرات کسانی که در مرگ این جانی اشک تمساح میریزند و برای تشییع او میروندمگذر که این دهن کجی آنان به خون پاک صدها هزار جوان ایرانی است که بدستور مستقیم این ملیجک دوران و رهبر فرزانه اش و امام راحل اش به مسلخ برده شدند . کمی هم شرم کنید . واسلام .

     
  87. اعدام حسنعلی منصور با اسلحه‌ هاشمی‌

    نایب رئیس شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی گفت: تا زمانی که آقا هاشمی‌رفسنجانی زنده بود، قرارمان نبود فاش کنیم که ایشان این اسلحه را دادند.

    به گزارش ایلنا، اسدالله بادامچیان در برنامه زنده شبکه یک سیما، گفت: بعد از قضایای ۱۵خرداد به این نتیجه رسیدیم که به جهاد مسلح نیاز داریم و توانستیم ۷ سلاح کمری با ۷ فشنگ تهیه کنیم.

    او افزود: یکی از این اسلحه‌ها که حسنعلی منصور نخست وزیر رژیم شاه و تصویب‌کننده لایحه حقارت‌بار کاپیتولاسیون را به درک واصل کرد، توسط آقای هاشمی رفسنجانی داده شد.

    نایب رئیس شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی گفت: تا زمانی که آقای هاشمی رفسنجانی زنده بود، قرارمان نبود فاش کنیم که ایشان این اسلحه را دادند.

    http://fararu.com/fa/news/302019/%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%D9%86%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%AD%D9%87%E2%80%8C-%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%DB%8C%E2%80%8C

     
  88. دورویی و نیرنگی سران رژیم را همگی دیدید که در اواخر عمر رفسنجانی چه ها کردند و چگونه بعد از مردنش رنگ عوض کرده و چاپلوسی نمودند. این است مبلغان مذهبی این کره زمین که حتی از قوانین خودشان بویی از یکرنگی نبرده اند و همگی چاپلوسان و شارلاتانهای نون به نرخ روزخور روزگارشان بوده اند و هستند و وای بر مردم زیر دستشان اگر قدرتی میداشتند چنین بودند که اکنون نمایان هستند و همیشه این گونه مکار و حیله گر و جنایتکار عمل نموده و خواهند نمود و برایشان تنها قدرتهای جهان مادی مهم بوده و هست و دیگر هیچ.
    پس ای انسانهای فریب خورده به حقیقت روی آورید وتلاش در شناخت حقیقت نمایید چون حقیقت آن چیزی نیست که این حیله گران به شما آموخته اند. حقیقت نیاز به شک و تحقیق و افزایش دانش روزافزون دارد….
    انسان راستین از قدرت ها و سیاستهای قدرتمندان دوری مینماید و فقط عمرش را برای کسب دانش خلقت وخودشناسی می پردازد و هرگز در هیچ نوع انقلابی و یا سیاست بازی این ریا کاران و نابخردان شرکت نمی نماید….انسان راستین نام خود رامطرح در جامعه ای نمی نماید و بعد از آشکار شدن اعمالش, به نیکی نامیده خواهد شد بدون آنکه خود به تبلیغ آن بپردازد و یا اجازه هر نوع تبلیغی برای خود به کسی بدهد…… ای انسانهای مذهبی حقیقت برای باورهای مذهبیتان تلخ و شوک آور هست زیرا از دانش و تحقیق تهی هستید….گوشها کر و چشمها کور متاسفانه….

     
    • انسان جدید و گرامی
      خوشبخالتان که به حقیقت دست یافته و اینقدر دانایید. انسان راستین اشتباه می کند، راه خطا می رود ، بیهوده گاه می خندد و یا میگرید ، درد و رنج را تحمل می کند ، خدا را جستجو و گم می کند …انسان راستین بعدهای مختلف دارد .مهم این است که به خود دروغ نگوید.
      دوست عزیز ، ما همه انسانیم ، و احتیاج به هم داریم ، انسان راستین آقای نوری زاد است که می تواند ببخشد ، دوست داشته باشد و ارزش افراد را بداند، زیرا که همه انسانند !

       
      • انسان گرامی انسانی که آشتباه بسیار میکند از حقیقت و دانش دور می باشد . انسانهای روی زمین در دانش و آگاهی متفاوت هستند صرفا به خاطر قانون تکامل و رشد تدریجی کل نظام خلقت و بر اثر این قانون موجود. از این میلیارد ها انسان زمینی فقط تعداد در صد بسیار کوچکی در جهان زمین در راه حقیقت خلقت قدم گذاشته و میگذارند و دیگر هیچ. بقیه درگیر مذاهب و عقاید و سیاستهای پر از دروغ و تزویر غوطه ور هستند و رشد معنویشان بسیار ناچیز است. علتش فقط نبود رشد و تکامل در روح اکثر انسانهاست.
        من آگاهی از وجود تعداد انگشت شماری از این اندک انسانهای موجود زنده راستین زمان حاضر و گذشته را پس از تحمل سختیهای بسیار خوشبختانه داشته ام و اشتباهی نه تنها نکردند بلکه نام بزرگی از خود به جا گذاشته و میگذارند .

         
      • انسان راستین اشتباه به ندرت اما نادانان بسیار اشتباه میکنند. انسانهای روی زمین اکثرا مربوط به بخش دوم هستند
        قوانین خلقت علتش میباشد که هرگز مورد توجه اکثریت قرار نگرفته و تحقیقی جامع و علمی صورت نگرفته

         
    • سیاست یعنی همین! بهتر است بیخود خودمان را گول نزنیم!

       
  89. ………………………..
    نگاهی گذار به کارنامه‌ی هشت ساله‌ی ریاست جمهوری‌اش نشان از نقش وی دارد. هاشمی در تابستان سال ” 68 ه- ش” به مقام ریاست جمهوری منصوب شد.
    از اولین گام‌های هاشمی می‌توان به ترور شخص عبد الرحمان قاسملو و یارانش در اتریش اشاره کرد. عبدالرحمان قاسملو از رهبران مبارز کُرد بود.
    تابستان سال 1369 ترور دکتر کاظم رجوی در ژنو رخ داد که این اتفاقات همه برنامه‌ریزی شده از جانب شخص هاشمی رفسنجانی می‌باشد که اسناد این ترورهای زنجیره‌ای در اکثر سایت‌های اپوزسیون به انظار عموم قرار گذاشته شده است.
    در سال 70 13، در یکی از روزهای بهاری عبدالرحمان برومند در مقابل آسانسور منزلش در پاریس ترور می‌شود.
    در تابستان 1370، ترور شاپور بختیار در پاریس رخ می‌دهد.
    در تابستان 1371، مثله کردن و سلاخی فریدون فرحزاد در بن آلمان.
    در تابستان 1371، ترور دکتر صادق شرفکندی و یارانش در رستوران میکونوس آلمان…
    در زمستان 1371، ترور محمد حسین نقدی ایتالیا.
    بجز این ترورها می‌توان به ترورهای داخل کشور اشاره‌ای داشت که مهمترین آن‌ها در دوره‌ی قدرت وی عبارتند از:
    پاییز 1368، سلاخی کردن دکتر کاظم سامی.
    پاییز 1373، قتل سعیدی سیرجانی با تزریق شیاف پتاسیم.
    پاییز 1374، کشتن احمد میرعلایی با آمپول پتاسیم.
    پاییز 1375، کشتن دکتر غفار حسینی با آمپول پتاسیم.
    زمستان 1375، کشتن دکتر احمد تفضلی و …
    شمارش لیست جنایت‌های هاشمی رفسنجانی به حدی بالاست که اشاره به همه‌ی آنها موجب کسالت است؛ ولی در میان این همه جنایت به یکی از جنایت‌های اکبر هاشمی رفسنجانی می‌پردازیم.
    انفجار آرژانتین: یکی از انفجارهای تروریستی رفسنجانی می‌باشد
    انفجار تروريستی مركز همیاری یهودیان بوینس آیرس که در سال 1994، رخ داد.
    در این انفجار 85، نفر کشته و 300، تن دیگر مجروح شدند.
    به گزارش خبرگزاری فرانسه، دستگاه قضایی آرژانتین حکم جلب بین‌المللی “علی اکبر هاشمی بهرمانی” و چند تن دیگر از مقامات جمهوری اسلامی را به اتهام دست داشتن در انفجار تروریستی کانون همیاری یهودیان بوینس آیرس صادر کرده است؛ در حکم جلب بین المللی، اتهام این افراد ” جنایت علیه بشریت ” اعلام شده است.
    خبرگزاری فرانسه گفت که حکم جلب بین‌المللی برای رفسنجانی و سایر مقامات جمهوری اسلامی و همچنین یکی از مسئولان امنیتی حزب الله لبنان “عماد مغنیه” که به دست داشتن در عملیات تروریستی بوینس آیرس متهم هستند، صادر شده است.
    در آن زمان که این عملیات تروریستی از طرف ایران و گروه تروریستی حزب الله لبنان برنامه‌ریزی شد، از اعضای شرکت‌کننده ایرانی می‌توان به شخص هاشمی رفسنجانی، سفیر وقت جمهوری اسلامی در آرژانتین و علی فلاحیان وزیر اطلاعات اشاره کرد، از اسامی دیگری که در عملیالت ترورستی دست داشتند ، وزیر امور خارجه وقت “علی اکبر ولایتی” و “محسن رضایی”، فرمانده وقت سپاه پاسداران بود.
    این مکان که مورد هدف تروریستی هاشمی رفسنجانی و اعزای نفوذی حکومت اسلامی و حزب الله لبنان قرار گرفت ساختمانی هفت طبقه بود که در زور هیجدهم ژانویه 1994، به وقوع پیوست و شیوه‌ی حمله از طریق این تروریست‌ها کامیونی حامل بمب بود. به جز 85، جسد حدود 200، نفردر این عملیات تروریستی مجروح شدند. این عملیات‌های تروریستی پی‌در‌پی برنامه‌ریزی شده به اجرا در می‌آمد و دو سال پیش از آن سوء قصدی علیه سفارت اسرائیل شده بود که در آن عملیات 29، قربانی به همراه داشت که تاکنون ماجرای آن روشن نشده است.
    در آن زمان رئیس جمهور آرژانتین که از ریشه و تبار سوری بود جمهوری اسلامی با دادن رشوه و پول‌های کلان، به شخص “کارلوس منم ” بر این تحقیقات سر پوش گذاشت.با توجه به کارنامه‌ی کاری هاشمی رفسنجانی در میان سران حکومتی جمهوری اسلامی بیشترین جنایات با دستور مستقیم و غیر مستقیم شخص وی در طول تاریخ سی ساله‌ی این حکومت صورت گرفته که جنایت داخلی و خارجی آن بر هیچ کس پوشیده نیست و اسناد بین‌المللی حاکی از این مطلب است.
    فاحشترین جنایت داخلی، مشهور به قتل‌های زنجیره‌ای است که اسناد آن توسط اکبر گنجی در کتابش موجود است.نا گفته نماند دیگر سران جمهوری اسلامی در کشتار ملت ایران چه در داخل و چه در خارج هر کدام به نوبه‌ی خود سهم خود را ادا کرده که یکی از این نمونه‌ها “صادق خلخالی” به عنوان حاکم شرع با دستور مستقیم خمینی بنیان‌گذار جمهوری اسلامی می‌باشد که قتل‌های دسته‌جمعی و کشتار بی‌رحمانه‌ی اوایل انقلاب به دست این جنایتکار صورت می‌گرفت.
    نوچه‌های دیگری هم که می‌توان در این راستا نام برد شخص ” محمود احمدی نژاد”، “اسفندیار رحیم مشایی” و دیگر افراد دخیل در قدرت می‌باشند با این اوصاف از ذکر نام تمامی کسانی که جنایات متعددی را مرتکب شده‌اند عاجز می‌باشم از آن جهت که بیم آن می‌رود که اسامی به صورت کامل نیاد و در حق تعدادی از این جنایتکاران اجحافی صورت بگیرد.آنچه شایان ذکر است ماشین آدم‌کشی و تروریستی جمهوری اسلامی فقط برای مخالفان جمهوری اسلامی طراحی نشده و فقط غیر خودی‌ها را هدف قرار نمی‌دهد. و همچنان که شاهدیم بسیاری از خودی‌ها را هدف کشتار و ترور خود قرار داده که بارزترین آن ترور شخصیت جنایتکاری همچون هاشمی رفسنجانی است که بعد از 30، سال خدمت صادقانه به این ماشین آدم‌کشی، خود نیز به همراه فرزندانش گرفتار این سیستم بی‌رحم شده همچنان که فرزندانش نیز از این کینه و نفرت به دور نمانده و همچون پدرشان گرفتار انتقام و خشم سیستم شدند. و در انتخابات اخیر به تمامی، شخصیت شخص وی نیز ترور شد.
    http://samaannadery2000.blogspot.se/2017/01/blog-post_58.html

     
  90. ناشناس
    4:44 ب.ظ / ژانویه 9, 2017
    به جای این دل و قلوه گرفتن ها یک سند بدهید در مورد وجود موسی . کتاب مقدس که تاریخ نیست!
    …………
    ناشناس گرامی بسیاری از یهودیان و مسیحیان بخوبی از دروغ و بی پایه بودن ادعای مسیحیان و یهودیان با خبرند.پژوهشهای بسیاری دراین مورد انجام شده و همه دروغ بودن ادیان ابراهیمی و وجود اشخاصی بنام موسی و عیسی و غیره را رد کرده اند.ولی برای متعصبینی که مغز خر خورده اند استدلال کافی نیست.متعصبین افرادی مریض و سیکوپاتند که از فکر سالم بی بهره اند.دریک کلام مغز این افراد تعطیل است.گروهی شیاد هم از همین نادانی سود می برند.هیچ آخوند و یا کیشی و یا خاخامی به جفنگیاتی که سر هم می کند باور ندارد!اینها مشتی مفتخور بی سوادند که از نادانی و حقارت و بی فکری ابلهان ارتزاق می کنند.تا ابله در جهان هست دین هم خواهد بود!

     
  91. مجلسک: پنج درصد بودجه عمومی برای «افزایش توان دفاعی» صرف شود.
    ترجمه: ۵ درصد دیگه هم به بخور بخور ماها اضافه کنید. خدا وکیلی یه بار شده این «توان دفاعی» به دست افرادی غیر از اینایی که دستشون توی بخور بخور ها هست ارزیابی بشه؟

     
  92. با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
    دكتر محمد ملكي در گفتگو با راديو ندا از مرگ هاشمي رفسنجاني مي گويد
    دكتر محمد ملكي، چهره سياسي نام آشنا، در گفتگو با راديو ندا در مورد مرگ هاشمي رفسنجاني، با بيان اينكه برخي مردم مي گويند ” رفسنجاني را ميراندند”، گفت : ” مردم ميدانند كه او چه كارها كرده است. و اين مردم هستند كه به قضاوت مي نشينند.”

    http://radio-neda.blogspot.com/2017/01/blog-post_9.html

     
  93. تصور کنید یک عده تروریست بیایند شما را از هست و نیست ساقط کنند که سهل است مملکتی را به باد فنا دهند بعد یکی یکی به درک واصل شوند و به زباله دان تاریخ بپیوندند و جناب عالی هر بار جهت تکریم و تعظیم دستاورد هایشان در مراسم تدفین آن ها شرکت کنید. مسیله ای نیست. بدانید فردای روزگار تاریخ کار های ما را مورد قضاوت قرار خواهد داد. آیندگان ما از خود خواهند پرسید اجداد ما مثل این که مغز خر خورده بودند. بلا نسبت دوستانی که مایلند در مراسم تدفین رفسن جانی شرکت کنند.
    کم ترین کاری که از امثال رفسن جانی ها انتظار می رود این است که ترتیبی اتخاذ کنند پس از مرگشان و به درک واصل شدنشان آیندگان از تمامی ریز و درشت گند کاری های آنان با خبر شوند. در طول عمر که مردانگی نداشتند پای کثافتکاری هایی که به بار آورده اند بایستند و مردانه از گذشته خود ابراز ندامت کنند و با سند و مدرک اثبات کنند چه خیانت هایی خود و اعوان و انصار و اربابانشان به بار آورده اند. در بد ترین حالت این است که اعدام می شوند. رفسن جانی از نفرات رده اول تصمیم گیرنده نظام تاریک جمهوری اسلامی است. او مسول کشته شدن صد ها هزار تن از بهترین جوانان این مرز و بوم نابودی شهر ها و به هدر رفتن سرمایه های یک ملت هشتاد میلیون نفری است. اهدای جان برای جبران درصد ناچیزی از نابودی و ویرانی که به بار آورده اند هیچ گزاف نیست. رفسن جانی دیدی که سرنوشت جانت را مفت گرفت. مفت مفت مفت. به همین راحتی. اگر برای جانت ارزش قایل بودی و برای ملت خود احترام قایل بودی آن را در راه آزادی میهنت تقدیم می کردی. خیلی زشت است امثال این ها در رخت خواب جان می دهند. خجالت آور است. امید وارم آخرتی در کار نباشد که اگر در کار باشد کار امثال شما با کرام الکاتبین است و جان هایی که به ناحق بر باد دادید.

     
  94. هیچ سر و مری رو با خودش به گور نبرد. چیزی از دزدی و ادمکشیهاش هستش که ما ندونیم؟ رسم مملکت دارییش فقط شیادی، دروغ، کلک و پشتک و وارونه زدن بود. تمام این سیاه کاریهای امروز از زمان وکالت و صدارتش شروع شد. پایه تمام این قوانین عصر حجری در زمان رییسک مجلسک بودنش گذاشته شد. دزدیهای کلان در زمانی که این همه کاره بود شروع شد. پای وزوزارت اطلاعات و سپاه به کارهای اقتصادی رو این باز کرد. هیچ نبود جز یه شیاد کامل که چند سالی این ملت رو سر کار گذاشت و یه مملکتی رو دوشید. همین. بیش از این دیگه چیزی ازش نموند.

     
  95. ناهاری را برای رفسنجانی تدارک دید‌ند که عین آن را هم ناهاری وی یعنی‌ وزیر بهداشت خورده باشد و هیچ شّک و تردیدی ایجاد نکند. توسل به روش روسی برای چنین مواردی.

     
  96. آقای نوری زاد گرامی
    روز اول مرگ پدرم ، با اینکه فرسنگها از او دور بودم ، در خواب رویش را بوسیدم و بیدار شدم او سمت چپ گردنش کبود بود. زمانی که آن خواب را فردا تعریف کردم همه تعجب کرده بودند که کبودی گردن رااز کجا می دانستم !
    نمی دانم ، کی این ملت شادان و خندان خواهند شد؟

    تاریخ ،بی بازگشت ، بی ترحم ، بی چانه و قاطع چون مرگ است، تنها زندگی ، فرصتی است که در خود راز جاودانگی و ماندن را نهفته است و آن نهراسیدن از بار مسولیت اجتماعی است.

     
  97. با عرض سلام
    فرموديد كه در تشييع جنازه ايشان و ايضاًً جناب رهبر شركت مى فرماييد. ما ايرانيان مرده پرستيم و منتظر،تا كسى فوت كند و دنبال تابوتش راه افتاده و اشكى براى عزيزانمان به بهانه متوفى بريزيم. معمولا علت حضور، همدردى با خانواده متوفى و تنها نگذاشتن ايشان در روز غمگسارى است. به كارنامه هاى اين دو كه نگاه مى كنيم و به زندگى اشرافيشان و به كرسنتها و اقا مجتبى و هزاران سوژه ديگر كه از اين دو فاميل بر ملت ايران اوار شده. ياد اردوگاه اشويتس را برايم زنده كرد. بيگناهانى كه سرنوشتشان تباهى بود، روزى كه اندك باقيمانده انها كه پوست و استخوان بودند به وسيله روسها ازاد شدند و هيتلر خودكشى كرد اگر به انها مى گفتند بياييد به تشييع جنازه هيتلر برويم به نظر شما پاسخشان چه بود؟ ما ايرانيان در اردوگاه اشويتس جمهورى اسلامى اسيريم. اين مطلب نه از باب فضولى جهت شركت شما در مراسم ايشان كه امرى است شخصى و نامربوط به من، بلكه براى به تامل واداشتن ديگر عزيزانى است كه همچو من از مواضع و بيانات و شجاعت شما قدردان هستند و شايد اين نوشتارتان موجبات حضور انها در مراسم شود به صرف اينكه جناب نورى زاد عزيز اين مقاله را تحرير كردند. مجدداً عرض مى كنم علت نگارش اين پيام ، انگيختن تاملى است ولاغير. هر كس مختار اعمال خويش مى باشد. اى كاش پاسخى متقاعد كننده من را از اشتباه دراورد اگر خطايى هست.

     
  98. برای قتل ستار بهشتی و جوانان بردار شده و برجوخه ی اعدام سپرده چند روز تعطیلی عمومی بود؟
    فقط می توانم بگویم:
    ژاپن،
    کره جنوبی،
    روسیه،
    چین ،
    و اروپای ویرانه ی جنگ دوم جهانی ، بعداز ۳۷ سال چگونه بودند و اکنون چه جایگاهی در دنیا دارند؟

    و ایران ثروتمند بعد از ۳۷ سال نظام اسلامی، مردمش گورنشینند؟ ؟

     
  99. شما بعنوان یک مخالف درجه ده و یازده، که هیچ جایگاهی بین ارقام 1 تا 3 نیز در رتبه بندی ندارد، در روز قدس نیز شرکت می کنید!!!!!!!!

     
  100. مرگ خر عروسی سگه

     
    • لطفا به خر و سگ توهین نکنیم.

       
      • همنام عزیز: بله، حق با شماست. از همۀ سگ ها و خرهای جهان پوزش می خواهم. من شخصاً به این دو حیوان خیلی علاقمندم. منظورم این بود که با یادآوری یکی از امثال و حکم خودمان ادخال سرور کنم .

         
  101. تصحیح
    با طلب مغفرت از درگاه الهی و پوزش از ملت بزرگوار ایران , خطایی که در پیام تسلیت این جانب بر قلم جاری شد را به این وسیله تصحیح مینمایم :
    “اختلاف‌نظر نتوانست در محبت شخصی من به او خلل وارد کند” . الاحقر سید ولی

     
  102. با درود به جناب نوری زاد : ضمن تشکر از جوابیکه فرمودید . با کمال پوزش از سعه صدری که از شما سراغ دارم سوال بسیار بزرگ تری برایم پیشآمد و آن اینکه شما آیا اعتقاد به حرف هایی که میزنید دارید و یا عقاید ناهمگون دیگری دارید ؟ جناب نوری زاد عزیز شخص شما میفرمایید که با اکبر هاشمی رفسنجانی هم کلام شده اید و وی به شما تقریبا جواب سر بالا داد و شما هم مطمئن هستید که وی و شخص دیگری از قاتلین هم میهنان عزیز ما هستند و حتما به آن اعتقاد دارید وگرنه اظهار نمیفرمودید ! حال این شخص که قاتل مردم هست مرده و بعضی مردم که از موضوع بی اطلاع هستند ویا از نظر آن ها سران ج.ا مبری هستند و پاک وطاهر ! آیا شرکت کردن در مراسم یک جانی احترام گذاشتن به افکار پلید نیست ؟ من قبول دارم که نظر مردم به این راحتی ها عوض نمیشود ولی اگر کار غلطی انجام دهند ما هم باید آن کار غلط را انجام دهیم ؟ ویا اینکه حضرت عالی در ضمیر نا خودآگاهتان این سران دودوزه باز را مبری میدانید و هنوز اندک گرایشی به آن ها دارید ! بازهم ازشما پوزش میطلبم این یعنی یکی به نعل و یکی به میخ نیست . منتظر جواب حضرت عالی هستم با احترام

     
  103. انسانهای بسیار ارزنده وجود دارند که به دور از قدرت وسیاست تاثیرات اصلی و مهمترین را در جوامع میگذارند بدون آنکه خود را به جامعه بشناسانند و شما انسانها پس از گذشت سالها از مرگشان میشنوید و حتی تاسف ندیدنش و یا رفتن به تشییع جنازهاش را نمیاندیشید زیرا شما انسانها زیر کنترل قدرت طلبان و دستگاههای تبلیغاتیشان هستید و اگر به تشییع جنازه گشنگان قدرتهای مادی امثال رفسنجانی نروید تعجب آور است.

     
    • جناب انسان جدید
      اولا،خوش آمدید ،
      دوما، باز هم خوش آمدید
      سوما، اما کمی دیر
      همانگونه که خیلی از افراد در خلوص آقای نوری زاد مشکوکند، « زیاد فیلمهای جنایی دیده اند،» بعضی ها هم فکر می کنند در پشت بعضی پرده ها چه خبر است؟
      نخیر هیچ خبری نیست ، دریغ از یک وزش باد، اگر احیانا شما چیزی دستگیرتان شد به ما بیچارگان هم تفقدی بکنید .

       
  104. آقای نوریزاد گرامی,

    زمانی که هزاران هزار جوانان این مرز و بوم در جبهه های جنگ ایران و عراق جان میباختند.
    آقای هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه در دانشگاه تهران بهلاکت رسیدن این جوانان
    را به خانواده شان تبریک میگفتند و میگفتندکه آنها به بهشت رفتند .
    چرا در گذشت آقای رفسنجانی را به خانواده محترمشان تبریک نمیگوید آیا آقای رفسنجانی
    نباید به بهشت برود؟
    امیدوارم به این سوال من جواب بدهید چرا شما آقای نوریزاد به خانواده آقای رفسنجانی
    تسلیت گفتید و نه تبریک ؟

    با احترام
    هادی شهاب

     
  105. فخرالسادات محتشمی‌پور در یادداشتی در شبکه‌های مجازی نوشت:

    رفته ایم دیدن ریحانه. پدر و مادرش بیش از خودش شادند. من هم می خواهم شادی کنم بعد از یک روز کاری سخت و پرتنش که دور از جان مثل بعضی از آن روزهای سخت و نحس و نکبتی حبس همسرجان معده درد آمده سراغم ولی می خواهم لذت آمدن ریحانه را مثل یک مسکن و آرام بخش نوش جان کنم. خبر ناگهانی است! هنوز بستری شدن در بیمارستان شهدا را هضم نکرده بودیم که نوشتند تمام شد. تمام شد؟ مگر می شود هنوز به او نیاز است این را همه می دانند و خدا از بنده هایش عالم تر است! دوستی می گوید باید از بی بی سی بشنویم …تا مطمئن شویم!

    دومین نفری که در آن روزهای کودتایی پناهمان داد بعد از آقای خاتمی، آقای هاشمی بود. رفته بودیم دفترشان. عفت خانم هم بود. و ما خانواده های زندانیان سیاسی رفتیم و درددل کردیم و با هم بغض کردیم و اشک ریختیم و سبک شدیم و برگشتیم. همین. عفت خانم می گفت از کسی کاری برنمی آید پاسدارهای خودمان را هم گرفته اند! آن روزها هنوز بچه هایشان را نگرفته بودند و هنوز داشتند برایشان پرونده سازی می کردند. من گفتم متاسفانه بی بی سی شده تنها راه ارتباطی ما با مردم چون در داخل کشورمان تریبون در اختیارمان نیست و ما هم نمی توانیم اجازه بدهیم که اخبار را وارونه و تحریف شده منتشر کنند و در روز روشن دروغ بگویند مثلا بگویند تاجزاده را در خانه تیمی پر از اسلحه گرم و سرد گرفته ایم.

    خوب پدری کرد برای خانواده های زندانیان سیاسی. همان دست نوازشی که بر سر بچه ها می کشید و همان سخنان مهرآمیز و توصیه به صبر و شکیبایی و همان هم دردی ها و دلجویی ها غنیمت بود.

    تکرار کردیم این دیدارها را با خانواده های زندانیان سیاسی و فکر کنم در آخرین دیدار بود که مادر دکتر علیرضا رجایی هم به سختی از پله ها بالا آمد و دیر رسید به جلسه و آقای هاشمی با صدایی لرزان گفت من از این مادرها خجالت می کشم که با این سختی می آیند این جا و کاری هم برایشان نمی توانیم بکنیم.

    و مادر دکتر رجایی چقدر حرف داشت برای گفتن از مظلومیت فرزندش که جرمش کسب آرای مردم تهران در مجلس ششم بود.

    باید این خاطرات را بنویسیم نباید یادمان برود آن چه شد و آن چه کردند و نباید یادمان برود همراهان بی منت و بی ادعا را.

    در خانه ریحانه آزاده تازه رها شده از بند خبر تلخ رفتن آیت الله را می شنویم و یکی یکی تلفن هایی را جواب می دهیم که مثل ما نمی خواهند خبر را باور کنند.

    خبرنگار می گوید: می شود حستان را بگویید می گویم: شرایط مناسبی نیست برای گفتن باشد برای بعد. می گوید: کوتاه بگویید. می گویم: خوب پدری کرد برای مردم در آن روزهای پر از بهت و شوک و حیرت و بی پناهی و خوب همراهی کرد با مردم آسیب دیده و بی پناه و با خانواده های مظلوم زندانیان سیاسی. می گوید: این ها را که نمی شود نوشت. می گویم: من همین چیزها را بلدم. اما این را هم بنویسید که به تاریخ خدمت کرد آقای هاشمی با خاطره نویسی ها و مستندسازی ها و جلوگیری از تحریف تاریخ و دستش درد نکند خوب نوشت و خدایش رحمت کند که با عزت رفت…

     
    • آنها نمیدانستند که هاشمی نقش پلیس یا بازجوی خوب را بازی میکرد و وجودش به نظام نوعی توازن میداد و برای چرخ های نظام در حکم بالانس بود. خدمتی که هاشمی به بقای این نظام دیکتاتوری آخوندی کرد، هیچ کسی نکرد. امیدوارم که با رفتن او بزودی پایه های نظام آخوندی یک به یک ویران شود. خامنه ای که ////سیاسی ندارد و فقط “دشمن دشمن ” میکند، پس باید به زوال این نظام سلطه و چپاول به همین زودیها امیدوار بود.
      اگر بشود آخوندها را درجه بندی کرد، هاشمی خطرناکترینِ آنها بود، آخوندی که قوائد بازی را خوب میدانست.

       
  106. اسداله علم مرد،دیروز نوزده دیماه
    بیاد داریم که دکتر اقبال و بعد از مدتی اسداله علم ودر آخر زمین لرزه سقوط شاه اتفاق افتاد و او هم در تبعید وفرار به آندو یار خود پیوست و فصلی و داستانی بپایان عمر خود رسید،شباهت و قرینگی چقدر آشکار،آخوند کنی بتازگی مزاحمت را از سر ملتی وجهان اسلام کم کرد و بدنبال اسداله علم رژیم شیخ علی اکبر شتافت و بدو ملحق شد تا تسویه حساب 38 ساله وبیلان کار شروع شود ومسلما بااینکه یک دوچین دیگر چون جنتی وامثالهم کک به تنبانشان افتاده ودر وحشت ثانیه ای ایام را سپری میکنند ودر انتظاری هراسناکند و لی عمود خیمه با اینکه بخود روحیه کاذب میدهد ولی خواه نا خواه درنوبت است وگریزی از تکمیل این قرینه نیست، خانم مریم هم مجدد افاضاتی نمودند میگفتند اگر جنگ تمام شود رژیم می افتد، میگفتند اگر خمینی بگور برود نظام اسلامی سقوط میکند ،میگویند ومیگویند تا روزیکه یکی از اینها درست از آب در آید زیرا نا برنامه ای دارند ونه مورد اقبال مردمند.

     
  107. با درود فراوان
    تعجب کردم از اینکە آقای نوریزاد بیانشان نسبت بە این قاتل و بانی تروریسم بین اللمللی ، بسیار نرم بود

     
  108. مصلح آبادی اراکی

    با درود . امروز مرده ی هاشمی آدم خوبی شد و رهبری پیام تسلیت و سفارش و یک ” جایگاه و قبر خوب ” در کنار حضرت امام خمینی و همچنین دیگر سران قوا تسلیت داده و سازمانها و نهاد ها و شهردار و سپاهیان انقلاب و آدم های وی مثل شریعتمداری کیهان که فحش و دری وری نثار این تازه گذشته میکرد و آدم های بزرگی مثل سید محمد خاتمی و بسیجیانی که تا دیروز لنگه کفش به سویش پرتاب میکردند برایش در سر در سازمانها و نهاد ها بنرهای سیاه رنگ و تسلیت گفته و همگی چهره انقلابی بودن را کنار زده و چهره واقعی ی” نفاق و منافق چند چهره ” بودن خود را نسبت به این ” تازه گذشته ” ابراز نمودند . امروز بر درب پادگانهای سپاه و پایگاههای بسیج نظاره کردم و دیدم تسلیت گفته اند یار و یاور خامنه ای را که نوشته اند : هیچکس برایم هاشمی نمی شود ! و کم مانده که ” طائب ” و ” سردار نقدی ” هم به ” منافقان چند چهره ” پیوسته و نانی به نرخ روز بخورند و تازه گذشته را تسلیتی بزرگ و بلند مرتبه گویند .

     
  109. مانده‌ام که اینهمه ایرانی در کانادا چطور حضور و وجود یک بسیجی‌ دو آتشه افراطی گماشته مستقیم بیت رهبری بنام علیرضا نامور حقیقی‌ را که با هر بهانه و پیشامدی به روشنفکران و آزادیخواهان می‌‌تازد و خود را برای رهبر مقدسش جر می‌‌دهد را تحمل می‌‌کنند و کاری در افشای این حسن عباسی جا خوش کرده در کانادا انجام نمی دهند. به بهانه مرگ رفسنجانی شروع کرد به جنایت کار معرفی کردن روشنفکران ایرانی در مصاحبه با رادیو فردا که فرج سر کوهی پاسخ‌های دندان شکنی به او داد. این نآآدم و تمام خانواده ا‌ش در شیراز عوامل امنیتی و سر کوب و دشمنی و ضدیت با ایران و ایرانی هستند و از خوان یغما و غارت دو لپی می‌‌خورند و نشخوار کننده دستورات برای پاک و مقدس نشان دادن نفر اولی‌ هستند.
    رادیو فردا:
    درگذشت هاشمی رفسنجانی؛ مناظره جنجالی فرج سرکوهی و علیرضا نامور حقیقی

     
  110. ساواک تختی را نکشت، هادی خرسندی

    بی گمان مُشتُلُقی جانانه در انتظار هر مأمور ساواکی میبود که مژده ی کشتن تختی را به رژیمی بدهد که مشروعیت خود را از بدنام کردن رژیم قبلی دست و پا میکرد و میکند.
    ………
    حفظ ناموس شهر

    من اکنون برآنم در این سالگرد
    که یادی کنم از یکی زنده مرد

    یکی قهرمانی که از ناخوشی
    پناه آوردیست بر خودکشی

    که آن خودکشی را نمیکرد اگر
    نمودی چنان چند بار دگر

    برای مثال آنچه که در ایذه شد
    برای چنان کار انگیزه شد

    که در شهر ایذه به استان خوز
    یکی هست میدان تختی هنوز

    به میدان بود پایه ای، روی آن
    یکی پیکره از جهان پهلوان

    یکی پیکره گردنش بر، مدال
    که خوش حالتی داشت این چند سال

    موادش چدن بود و فولاد سفت
    که یک دست خود را به بالا گرفت

    و دست دگر هم به پهلوش بود
    به تن جامه بالای زانوش بود

    از آن جامه هایی که نامش دوبند
    چو گیرند کشتی، به تن میکنند

    بیامد درین شهر یک شهردار
    یکی مذهبی آدم دین شعار

    یکی مؤمن از خایه مالان دین
    که تضمین شغلش بود در همین

    یکی مرد از واقعیت گریز
    یکی با دل چرک و چشمان هیز

    چو دیدی دو ساق جهان پهلوان
    !تو گوئی که تحریک گشتی از آن

    و یا عمه اش گفت با او که های
    !شده وسوسه عمه از ساق پای

    چه خوش گفت آن عمه ی پاکزاد
    که ناموس این شهر رفته به باد

    دوبنده چو بالای زانو بود
    به تحریک از آن هرچه بانو بود

    شئون و شئونات! اسلام نیز
    ازین پاچه ها لطمه بیند عزیز

    بدین گونه آن با خرد شهردار
    بیاورد رنگ و یکی رنگ کار

    بگفتا بمالید آن رنگ را
    بپوشید این جامه ی ننگ را

    دو ساق چدن رنگ آبی گرفت
    که اسلام ارج حسابی گرفت

    که از بهر اسلام جز این خطر
    خطرها نبودی به جای دگر

    نه از دزدی آیت الدزدها
    نه از هیزی مذهب المزدها

    نه از دست مداح خوش عیش و نوش
    نه از نوحه خوان های زینب فروش

    نه از بابت خانه های عفاف
    نه از کسب شیخان صاحب زفاف

    نه از صیغه پروردن اهل دین
    که هستند چون جاکشان در کمین

    نمی بیند اسلام آنها زیان
    !مگر پای تختی بود در میان

    چون مالیده شد رنگ روی چدن
    رهیدند از گمرهی مرد و زن

    چنین است این مردمان دینشان
    به حفظ شئونات،آئینشان

    ازین بهترش را بخواهی جوان
    برو توی دیوان ایرج بخوان
    ——————–
    hadikhorsandi@aol.com.

     
  111. مصلح آبادی اراکی

    با درود . آقای نوری زاد خواهشمندم پس از این چند خط نوشتار ، دیگر درباره شخص مرده چیزی نگویید و چیزی ننویسید ! به قول معروف دیگر ” دنبال مرده ” حرف نزنید . ما در کشورمان ، فرهنگی مستولی شده که مردگان همه ” خوبند ” و همه با هر غلط کرده و ناکرده به بهشت میروند و جنت مکان می شوند و خلد آشیان . ما در فرهنگ کشورمان اصولاً آدم زنده ی ” خوب ” نداریم ! پس دائم بتازیم و تنازع کنیم بر زنده گان و دائم تجلیل کنیم از مردگانِ امروز و دیروز و ماضی .

     
  112. چقدر ممکنه مسمومش کرده باشند بخصوص که خامنه‌ای در پیامش از نیش و کناهه هایش کوتاه نیامد منظورم اینه که آقای رفسنجانی یه مشکل بود برایش تا مشکل گشا ،!

     
  113. سلام بر ناظران گرامی
    خبری که روز گذشته به سرعت در محافل خبری ایران و جهان دست به دست شد هم ناگهانی و غیر منتظره بود و هم نگران کننده.مردمان ایران زمین شوربختانه مردمی هستند که بر پایه احساسات و تعصبات و بدشگون تر از آن بدون پشتوانه مطالعات اجمالی بر هر پدیده ای قضاوت و جهت گیری نموده و مسیر خود را انتخاب می کنند.به عنوان مثال وقتی در مورد مرحوم منتظری بحث می گردد صرفا نباید به جهت گیری مردمی ایشان نظر داشته و روند ماقبل آنرا به کلی از خاطر برد یا نقاط ضعف او را بدون در نظر گرفتن نقاط قوت مدنظر قرار داده لذا با در نظر گرفتن مجموع جوانب این شخصیت یا هر شخصیت دیگر نسبت به او ایراد نظر کرد.از جمله این شخصیتهای تاثیر گذار در تاریخ معاصر ما آقای هاشمی رفسنجانیست.در اینجا هم صرفا به جهت گیری پس از رویدادهای 88 کشور ایشان نظر افکنده می شود و سایر موارد از نظر دور داشته می شود.آقای هاشمی بدون شک از نخبگان سیاسی یکصد سال اخیر ایران است.به نظر این نگارنده او را حتی می توان باهوش ترین سیاستمدار یک قرن اخیر ایران دانست.او چه زمانیکه در هرم قدرت بود و تصمیم گیر اصلی و چه زمانیکه به حاشیه رانده شد در تصمیم گیریهای حکومت دینی بصورت مستقیم یا غیر مستقیم تاثیر گذار بود.از جمله نکات بارز شخصیتی او شهامت در تغییر مسیر و روند زندگی و موضع گیریهای خود بود که صد البته ناشی از هوش بالای سیاسی اش بود.در موردی برخلاف عمده حوزویان ایران بی جهت اصرار نمی کرد و اگر تغییر شرایط اجتماعی را می دید مطابق با این تغییرات اظهارنظر می نمود.سخنرانیهای اخیر او ناشی از همین درک بالای سیاسی و اجتماعی اوست که در کمتر کسی از هم لباسان یا حتی غیر هم لباسان او در تاریخ ایران شاهد بوده ایم.او توان تغییر مسیر اشتباه حکومت دینی را در دو برهه از زمان با خوراندن جام زهر به حاکمان از خود بروز داد که هر دو به نفع ملت ایران بود.پایان جنگ ویرانگر و برجام.او مطمئنا مسیر اشتباه فعلی را هم تشخصیص داده بود و سخنرانی آخر او که در آن به اقدامات شرم آوری نظیر جمع آوری ماهواره ها و تجاوز به حریم خصوصی مردم اشاره شده بود موید این موضوع است.او مطمئنا شرایط فلاکت بار نظام فعلی را هم از لحاظ پشتوانه مردمی درک کرده و به همین سبب تغییر مسیر اخیر خود را به سمت مردم شروع کرد.هاشمی را بسیاری پس از سال 84 و بطور بارزتر پس از سال 88 پایان یافته تلقی می کردند.اما صبر و حوصله او در شناسایی فرصتهای جدید که لازمه یک سیاستمدار توانمند است سبب شد او به کوران رقابت بازگشته و در سال 92 و اتفاقات پس از آن مجددا به عنوان یک تصمیم گیر اصلی عرصه سیاست مطرح گردد.در جدال مابین او و جناح رهبری به نمایندگی احمدی نژاد که راند اول و دوم آن به ظاهر با امتیازات فراوان به نفع حریف به پایان رسید کسی نبود که در پایان مسابقه از برتری مطلق او در این مسابقه شکی به خود راه داده باشد.آری او در عرصه سیاست فردی توانمند و لایق و به جرات از نخبگان تاریخ معاصر بود.اما سیاست لوازم دیگری هم دارد و آن به حاشیه راندن عواطف و احساسات و چیدن مهره ها بر مبنای منافع و مضرات است.شخصیت سیاسی هاشمی پس از انقلاب 57 را باید در سه برهه زندگی مورد توجه قرار داد.دوره اول از سال 57 تا اوایل سال 76.در این دوره او قدرت بلامنازع ایران بود.تصمیمات بسیاری با همراهی او گرفته شد یا با دستور مستقیم او به سرانجام رسید.تک حزبی کردن نظام سیاسی ایران.حصر منتظری.کشتار 67.شروع فرآیند حذف فیزیکی دگر اندیشان.ایجاد استبداد مطلق.رهبری آقای خامنه ای و …گوشه ای از اقدامات او در این برهه است.او در این زمان از هیچ قساوتی در راه نیل به هدف کوتاهی نکرد و سیاست را با روی دیگر او به مردم نمایاند.در برهه دوم یعنی مابین سال 76 تا 88 او تغییر شاکله حمایت مردمی سیستم را به خوبی درک کرد.شکستهای متعدد سیاسی در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری نشان از تغییر در گفتمان جامعه و به بن بست رسیدن مسیر قبلی بود.او در این زمان صرفا به سنجیدن شرایط و درس گرفتن از اشتباهات سیاسی قبلی خود پرداخت.او تا سال 88 که تغییر مجددی در مسیر زندگی سیاسی خود داد متحمل خسران زیادی از لحاظ شخصی و سیاسی شد و شاید بتوان گفت سخت ترین دوران زندگی خود را سپری کرد.سکوت معنادار مهمترین شاخصه این دوران است.همان که او از آن به پناه بردن به خدا یاد کرد.از سال 88 به این سو او تغییر جهت به سمت بدنه اصلی جامعه را که مخالفان وضع موجود تشکیل می دادند آغاز کرد و پیروزیهای سیاسی بعدی او را می باید مرهون این درک سیاسی بالا دانست.مواضع او طی این سالها هر روز مشخص تر شده و نوک پیکان انتقادات را بیش از پیش متوجه جناح حکومتی می کرد.به سختی می توان باور کرد مردی اینچنین سیاستمدار تسلیم عواطف شده و با ندامت از کردار قبلی سمت و سوی مردمی به خود گرفته بود.او با از دست دادن پایگاه حکومتی پیروزی را در انتخاباتهای متکی بر مردم می دید.مرگ ناگهانی او با توجه به بحثهای اخیر رهبری نگران کننده است.حمایت و دلسوزی یکپارچه رسانه ها و شخصیتهای حکومتی و روزنامه هایی نظیر کیهان که او را بر خلاف موضع همیشگی آیت الله خطاب کرده و وطن امروز که تند ترین حملات را تا چند روز پیش متوجه او کرده بود با سیاه کردن سر برگ امروز خود یادآور مرگ احمد خمینیست.سخن وزیر بهداشت که از عدم حضور تیم پزشکی با عنوان قصور می گوید شبهات را بیش از پیش نموده و درآخر لفظ حجت الاسلام به کار رفته توسط رهبری ایران ابهامات بیشتری با خود به همراه دارد.رفسنجانی یقینا با توجه به نفوذ بالای خود مهره کلیدی در تعیین رهبر بعدی بود.افسوس این نگارنده از این است که ایکاش او در مسیر پس از 88 خود مانند ببسیاری از شخصیتهای سیاسی جهان خاطرات خود را بصورت حداقل نیمه شفاف در اختیار عموم می گذاشت.خاطرات بر جای مانده از او بیش از شفافیت حاوی محافظه کاری سیاسی اوست.در کل هاشمی را باید شناسنامه انقلاب ایران دانست.مردی که در یک کلمه او را باید سیاست نامید.
    پاینده و پیروز باشید

     
  114. باسلام
    کاش هاشمی قبل از این مرگ را باور کرده بود . او آرزو داشت که چون امیرکبیر خوشنام در تاریخ این سرزمین ماندگار شود ولی افسوس که حتی تحول مواضع و روحیات و شخصیتیش نیز با محاسبه سود وزیان انجام پذیرفت در هر صورت پایان کارش ناگهانی بود و فرصت برای جبران مافات اندک . کاش لااقل اسرار نظام را در این سالها در نوشته ای به یادگار گذاشته باشد هرچند که شایع است که برای جلوگیری از گفتن اسرار مگو ، سکته رابه او هدیه دادند.

     
  115. درود

    فرموده اید که ایشان گفته اند که نگران بعد از آقای خامنه ای هستند ! مگر نه اینکه طائب و نقدی مجیزگویان اجیر شده حضرت اقا بوده و هستند.مملکت را خود حضرتش سپرد به امثال نقدی و طائب و مصباح و غیره و خودش بهتر از هر کس دیگر میدانست که خود کرده را تدبیر نیست.
    وقتی عکسی از دخترش را دیدم که شیوه میکرد به یاد هزاران دختر بچه افتادم که پدرانشان را حضرتش سلاخی کرده بود ، ای کشته که را کشتی تا کشته شدی زار.
    وقتی وطنم را میبینم که خاکش همچو مردمش دچار فرسایش شده یاد طرح های خانمان برانداز سد سازیش میافتم که محیط زیستمان را به ورطه نابودی کشانده. و وقتی بابک زنجانی را میبینم یاد بنیانگذاران مافیای اقتصادی اسلامی می افتم که در کابینه دولت رفسنجانی سخنورانی میکردند. یاد مملکت آبادانی می افتم که بنا بود آب صادر کند به قطر و از برکات ان همه سد سازی و صادرات آب حالا باید آب وارد کنیم از تاجیکستان. به یاد می اورم طرح های من دراوردی همچو وصل کردن دریای خزر به خلیج پارس را که هنوزم که هنوز است کلنگی نخورده بودجه میگیرد و به جیب بانیانش میرود.
    عالیجناب سرخپوش که این اواخر اعتدال پیشه کرده بود به فرموده آقا بسیار با هوش بود و میدانست که نسل دوم بعد از انقلاب مثل تمامی نسلهای پیشین ایرانیان حافظه تاریخی ندارند و اگر تغییر رویه که نه، فقط اندکی تظاهر به اعتدال کند شاید بتواند لنگان خرک خویش به منزل برساند. دستش از سفره قدرت خالی مانده بود وگر نه توبه گرگ …….

    عالی جناب سرخپوش مرد و باغ ویرانی پر از افت برایمان به میراث گذاشت که هرس کردنش گاو نر میخواهد و مرد کهن.
    حال که ازبی عرضگی ما ملت این گنه کاران و سیه روزان تاریخ به جای جواب پس دادن در دادگاه عدالت انسانی به مرگ طبیعی از دنیا میروند به سهم خودم واگذارش میکنم به انکه زیبا فرمود که ” فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ؛ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ”

    در انتها بی مناسبت نمیدانم که عنوان کنم ؛ در خانواده هاشمی فقط یک مرد هست و او هم فائزه هاشمی است.

     
    • دخو جان هنوز هم اشتباه می کنیم که منجی از بالا می طلبیم . نجات ما از وقتی آغاز می شود که بدانیم که منجی ما خودمان هستیم و راهی برای تحقق این نجات بیابیم. مرگ هاشمی فقط شیپورِ آغاز جنگ گرگ ها در اون بالاست.

       
  116. خیلی غمگینم نه از اینکه هاشمی رفسنجانی از دنیا رفت بلکه ملتی را میبینم که به خیابان میریزد برای او. باز هم غمگین نیستم اگر به خاطر او به خیابان آمده. غمگینم که این ملت فکر میکند یک ناجی را از دست داده و چیزهایی که در رسانه ها از خیلی از مردم یا روشنفکر های هوا دار رژیم میگویند. ملتی که هنوز خود را نیا فته و سرگردان است و هنوز قدرت خود را نشناخته چقدر ما ایرانی ها حقیر شده ایم!!؟ این روحیه مرا یاد داستان دوران کودکی بلدرچین و برزگر میاندازد. خدا یا ما را از این خفت برهان و ذره ای غیرت بده.

     
  117. مرگش بسیار شبیه مرگ احمد خمینی بود کسی که هر روز ورزش و کوهیپمایی میکرد و کوچکترین سابقه بیماری قلبی نداشت چطوری سکته قلبی کرد درحالیکه آقای خامنه ای چند هفته پیش به احمدی نزاد گفته بود به زودی هاشمی میمیره و من تو رو رییس تشخیص مصلحت نظام میکنم.ما بعد نظام آخوندی میتونیم فیلم پدرخوانده تا شماره 20 رو بسازیم.کسی که اینقدر قدرت و پول داشت چطوری خودش مرد و خانواده اش رو در خفت و خواری و حبس و وحشت وسط یه سری هیولاهای خونخوار و جنایتکار اسلامی تنها گذاشت.

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

83 queries in 1568 seconds.