سر تیتر خبرها
کوری

کوری

روزی که مارتین لوتر کینگ رو به همه ی نژاد پرستان و برتری جویان آمریکا، و البته رو به همه ی انسان های انسان فریاد زد: ما رؤیایی داریم، در این “رؤیا” گویی و رؤیا خواهی سخن دیگری نیز بود. این که: ما انسانیم، پس ما را ببینید، و اگر ما را نبینید، ما خودمان را به شما نشان خواهیم داد. چه دلنشین که سخن لوتر، سخن هماره ی همه ی انسان های دربند است. ما مردم ایران نیز برای امروز و هر روز سرزمین مان رؤیایی داریم چنین:

– خردمندان و درستکاران و وطن دوستان برآیند و بی خردان و زشتکاران و بی وطنان به زیر روند.

شاید همه ی رؤیاهای گفته و ناگفته ی مردم ایران را بشود در همین یک سخن جای داد. در یک جا دیدم قاتلی چون شیخ مصطفی پورمحمدی رفته به تماشای پشت صحنه ی سریال “معمای شاه”. حضور این قاتل بر سرِ جایگاهی چون وزارت دادگستری، و دیگرانی چون این قاتل بر سرِ دیگر جایگاهها، شیشکی بستن به رؤیاهای راستین مردمی است که انسان بودن شان دیده نمی شود.. بی آنکه هم وی و هم همه ی آنانی که با وی همراه و همفکرند، بدانند: ندیدنِ رؤیاهای ایرانیان، معنای دیگر “کوری” است. جمعی که چشم دارند اما نمی بینند، گوش دارند اما نمی شنوند، مغز دارند اما نمی فهمند، یا خود به دره ی تباهی در می افتند یا مردم دستشان را گرفته و در جایی می نشانندشان. چند فایل صوتی تقدیم تان می کنم. بشنویدشان.

اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل جدید: mnoorizad@gmail.com
تماس با ادمین تلگرام: mohammadnourizad@

محمد نوری زاد
پانزدهم دیماه نود و پنج – تهران

در منزل گلرخ ایرایی، همسر آرش صادقی. آرش را قرار است به بیمارستان ببرند. قرار شده فعلا عکسی از گلرخ نباشد تا آرش برود بیمارستان. عکس های گلرخ را بعدا منتشر می کنم.

Share This Post

 

درباره محمد نوری زاد

225 نظر

  1. سلام جناب نوری زاد عزیز ایا نامه اینحقیر را خواندهاید یا نه اگر وقت کردید ونامه را خواندید حتما ادرس وخودرا برایم بفرستید تا با اجازه شما ساعتی ملاقاتی با یک مرد ایرانیالاصل انهم در ایران داشته باشیم تا در تاریخ بنویسیم که در زمان حکومت اجنبی یان وکمونیستهای اسلامی یک ایرانی واقعی را دیدیم اینشاءالله خودمان نه کمونیستهای اسلامی

     
  2. حسین نقوی حسینی به خبرگزاری میزان گفت مطابق قانون مدنی شهروندانی ایرانی که تابعیت کشور دیگری را می پذیرند، تابعیت ایرانی آنها لغو می‌شود. او تاکید کرد که این افزاد، حق داشتن اموال غیر منقول را ندارند.
    مش قاسم: خدا شاهده یارو کیسه دوخته واسه اموال چند نفر که خارج هستن میخواد مال شون رو بالا بکشه. از این جماعت دزدتر در این مملکت خلق نشده بوده تا وقتی که جمهوریک اسلامی راه افتاد.

     
  3. به قلم محمد محب علی در سایت خودنویس
    در سال جدید میلادی امیدوارم که با درک و فهم بیشتر خود را ملعبه رژیم اسلامی نکنیم و با تعابیر آنچنانی و عمدتا فاقد شعور آب به آسیاب اسلام‌گرایان تهران نریزیم. در انتخابات ریاست جمهوری رژیم هر نتیجه که منتج به نرفتن مردم به پای صدوق ها شود پیروزی عقل و آزادی بر تقلب و فساد است.

     
  4. = رفسنجانی ، آخوندی که خامنه ای را بعنوان رهبر ، //// کرد و توی بغل ملت انداخت ، مردی که در جنگ 8 ساله ایران و عراق از دلالی اسلحه و بعدها بنام سازندگی ، میلیاردها دلار ثروت کشور را بالا کشید و دستش در قتلهای زنجیره ای تا آرنج در خون مردان و زنان شریف ایران بود ، بالاخره ///// را سرکشید . با پخش خبر مرگش ، جماعتی گیج و پریشان و کم حافظه ، دسته دسته به خیابانها ریختند . بعداز رقاصی در خیابان برای انتخاب آخوندروحانی ، اینهم ننگی دیگربرای مردمی که در واکنش به مرگ یک آخوند غارتگر به کوچه و خیابان سرازیر میشوند . باید از این مردم بی رگ پرسید چرا چند روز پیش به معترضین حبس آرش و دیگر زندانیان در حال مرگ نپیوستید ، آیا ارزش جان آرش ها کمتر از جان آخوندی فریبکار و رند و سنگدل است ؟؟؟؟ آیا ما شایسته همین آخوندها نیستیم ؟؟
    = راستی رهبر و بیتش ، امشب چه حالی میکنند از این خبر مسرت بخش !!!

     
  5. با درود به جناب نوری زاد : با توجه به فوت نا گهانی علی اکبر بهرمانی (هاشمی رفسنجانی ) و اینکه کارگذاران رژیم ج.ا اکثر قریب به اتفاقشان در مرحله کهولت سن به سر میبرند بنده سخت امیدوار به رهایی ازشر وجودشان شده ام واینک سوال من ازشما ! جناب آقای نوری زاد آیا شما در مراسم آقای رفسنجانی شرکت میکنید یا نه ؟ با احترام.

    ———–

    درود دوست گرامی
    آقای هاشمی یک واقعیت جامعه ی ماست. وی گرچه در برساختِ ساختمان و بدنه ی خونچکان جمهوری اسلامی ایران نقشی محوری داشته و ظلمها با وی برآمده، اما این اواخر تلاش کرد حساب خود را از حاکمیت تمامت خواه جدا کند. شاید بگویید برای خودش دست و پا می زد. اما هرچه باشد، خروج سایه گونِ آقای هاشمی از گردونه ی بیت رهبری و پذیرش آسیب ها، در نهایت به نفع مردمی است که در آینده قرار است کاری بکنند. سکوت آقای هاشمی شاید به این خاطر بود که خودش کم خطا نداشت. با هر افشاگری وی، طرف مقابل کلی سند برای افشا داشت. در عین حال که آقای هاشمی به بقای نظام در هر شکلش سخت معتقد بود. با این همه، من به احترام مردمی که بخش دوم شخصیت وی را می پسندند در مراسم ایشان شرکت می کنم. حتی در مراسم شخص رهبر. مگر این که خودم جلوتر از جناب جنتی و رهبر به دیار باقی کوچ کنم.
    با احترام

    .

     
  6. حسنک رییسک جمهورک: ایران امیری بزرگ را از دست داد.
    مش قاسم: چه جالب، حسنک از لقبی که طلبان و داعش برای سردمداراشون استفاده میکنن واسه حاجی استفاده کرده.

     
  7. در شهر هرت
    تبلیغ علیه نظام، مهر دستگاه امنیتی و اطلاعاتی بر پرونده زندانیان «سیاسی» است که اغلب این افراد ،نه علیه نظام و نه سیاسی اند .

    دلیل این پرونده سازی های نظام هردمبیلی برای بخصوص روشنفکران وروزنامه نگاران تنها گرفتن و محدودیت آزادیهای فردی است ، افراد باید نه مستقل و آزاد و دگراندیش، بلکه وابسته وچشم و گوش بسته باشند تا نماز جمعه ها خالی نشوند و دفاع مقدس ادامه یابد .

    تبلیغ علیه نظام را خود نظام ،بخوبی انجام می دهد، «جدیدا،چون دفاع از عملیات انتحاری در اسراییل »دسته کورها چون عمل خود را نمی بینند،ناتوان از دیدن واقعیت موجودند که چگونه خود تاییدی براقدامهای داعش گونه اند !
    به قولی :عقل که نباشد جان در عذاب است ، چه برسد به بی عقلی نظامی چون ایران که نه تنها ملت خود بلکه ملتها در عذابند !
    !

     
  8. نوری زاد، سرانجام رفسنجانی (قسمت “جانی” با قرمز نوشته شود) همان رفیق شفیق و گرمابه و گلستان موسوی، کروبی و رئیس دولت اصلاحات و صد البته شما به سوی بهشت وعده داده شده شتافت! اما چون من معتقدم باید حق را هم گفت دیدم انصاف نیست اینرا نگویم:

    به بخش بیانیه تسلیت مقام معظم وقیح در این جمله دقت شود:

    با دریغ و تأسف خبر درگذشت ناگهانی رفیق دیرین، و همسنگر و همگام دوران مبارزات نهضت اسلامی، و همکار نزدیک سالهای متمادی در عهد جمهوری اسلامی جناب حجت‌الاسلام والمسلمین آقای شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی را دریافت کردم.

    می بینید که ولی //// گرامی نوشته “حجت‌الاسلام والمسلمین آقای شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی” نه “آیت الله …” همین موضوع نیز نشان می دهد ولی //// تا چه اندازه به مقام شامخ ایشان ارادت داشته است!!

     
  9. چند سوالی کلی
    دیروز عکسهای مجلس خبرگان را نگاه می کردم ، یک لحظه ، فکر کردم دوران علی بابا و چهل دزد بغداد است یکی از آن دیگری آنتیک تر، ای موزه ها ی دنیاکجایید ؟ چرا نمی آیید؟

    -این جریان تعطیل عمومی برای روز عزا دیگر چیست ؟
    -یک جامعه پویا و سالم ، ایستایی برایش حکم مرگ را دارد، این نظام کم کم دارد روزهای عزاداریش از تعداد روزهای سال بیشتر می شود!
    -تجزیه و تحلیل کارنامه شخصی ، آیا دلیل بزرگداشت فرد نیست؟
    -غم بازماندگان فامیل را می توان فهمید و لی این اداهای دیگر مردم ، آیافریب و دروغ نیست؟

     
  10. سینه من گنجینه اسرار نظام است.
    گنجینه اسرار نظام اسرار را با خود به گور برد.
    یا نبرد؟
    رفسنجانی می توانست لا اقل بخشی از دین خود را به مردم ادا کند. می توانست بگوید غلط کردم. می توانست طلب بخشش کند. می توانست بگوید شما را فریب دادم مرا عفو کنید. می توانست در برابر تاریخ نام نیکی از خود به جای گذارد. چنین اقرار به خطایی مرد می طلبد. وطن پرست می طلبد. وطن فروش و خاین فرقی برایش نمی کند پس از مرگش چه خواهد شد…….
    چنین امیدی است بازماندگان رفسنجانی همچون خانواده منتظری نوری بر تاریک خانه تاریخ سیاه جمهوری اسلامی افکنند؟ این ها مخیرند نام نیکی از پدر به یاد گار گذارند یا این که به عنوان سر دمدار جنایتکاران در تاریخ ثبتش کنند……
    خود را هم ردیف امیر کبیر می دانست. ای کاش به یک روان شناس رجوع می کرد.
    آیا این حق ما ملت ایران نیست بدانیم چه بر سرمان آمده و ریشه اش در کجاست؟
    چه دست هایی در کار بود تا ایران را به چنین درجه ای از خفت و خواری فرو افکند؟

     
  11. جناب مصلح
    پست های اخیر شما لحن خشن و عصبانی پیدا کرده. به پیروی از آقای مهدی خزعلی حکم ارتداد صادر میکنید وبا الهام از مقام معظم دشمن شناسی میفرمائید . با عرض معذرت از طول کلام میخواهم چند نکته را با شما در میان بگذارم و امیدوارم که پاسخم را با توهین و تهدید ندهید.
    میدانم که شما و سید مرتضی (با همه القابی که شما به ایشان میبخشید!) خودتان را در این سایت سپر هم صنفانتان کرده اید و شخصا از این بابت از هر دوی شما سپاسگزارم چون بدون شما روشنگری های بسیاری در اینجا رنگ میبازد. ولی نهایت بی انصافی است که به کسی که خدا را بخشنده و مهربان میداند نسبت بیدینی و الحاد بدهید و همزمان خودتان خدائی را که به اعتقاد شما خالق میلیاردها کهکشان و قادر مطلق است از مقابله با رسوم زشت چند قبیله صحرا نشین عاجز بدانید. منظور شما از “لغو تدریجی” برده داری چیست؟ اولا همانطور که زنی نمیتواند “کمی حامله” باشد کسی هم نمیتواند کمی برده باشد. یا برده است یا نیست . ثانیا با توجه باینکه پیغمبر اسلام آخرین فرستاده خداست (بهر دلیل که خدا خودش میداند) و از آنجا که جانشینان و اعقاب ایشان هم نه تنها حکمی در این باره صادر نکرده اند بلکه خودشان برده داربوده اند چه کسی قرار بوده این “تدریج” را به انتها برساند. در نهایت هم که نامسلمانان غربی برده داری و برده فروشی را قدغن کردند پس نقش اسلام چه میشود؟
    دوست عزیز, من نمیدانم که در حوزه آقایان سایر ادیان را هم مطالعه میکنند یا خیر. نمیدانم که شما لااقل تورات موسی و انجیل عیسی را که قران صریحا از آنها بعنوان پیغمبران الهی نام برده خوانده اید یا نه. اگر خوانده باشید میدانید که خداوند در تورات با تفصیل بسیار بیشتری راجع به برده داری صحبت کرده و میگوید صاحب برده اگر بعد از شش سال ازاوراضی باشد باید آزادش کند. این قانون شامل کنیز نمیشود و حتی مرد برده هم اگر در دوران بردگی ازدواج کرده زن و بچه اش آزاد نمیشوند و تنها در صورتی میتواند خانواده اش را نگهدارد که عطای آزادی را به لقای ارباب ببخشد و تا ابد بصورت “غلام حلقه بگوش” برده باقی بماند! پس اگر ایرادی به نقش خدا در ماجرای برده داری وارد است این مربوط به همه ادیان به اصطلاح “ابراهیمی” است نه فقط اسلام و لزومی ندارد که شما بخواهید از طرف حضرت باریتعالی نیت خوانی بکنید و تفسیر بنویسید. در مورد کامگیری از زن شوهر و پدر کشته ای که در جنگ به اسارت گرفته شده هم خدای تورات میگوید اگر خوشگل بود وهوس کردید اجازه دهید یکماه عزا داری کند و بعد با او بخوابید. در همین کتاب مستطاب خداوند به قوم بنی اسرائیل دستور میدهد به کنعان (فلسطین , لبنان, سوریه و اردن امروز) بروید و همه ساکنانش را بکشید و بیرون بریزید چون من خدا این سرزمین را بشما بخشیدم. خوب… اگر ما قوانین بردگی , جنگ , سنگسار, دست و پا بریدن و دهها فرمان دیگر چنین خدایی را قبول داریم پس دشمنی و دعوا با اسرائیل بابت چیست؟ آنها که فرمان همان خدا را اجرا میکنند!
    اضافه کنم قتل و غارت و کشت و کشتاربهیچ عنوان از دستورات مختص اسلام نیست . کشتارهایی که مسیحیان پیرو عیسی صلحجو از مردم بیگناه و حتی همکیشان خودشان در طول قرنها کرده اند اگر بیش از مسلمانان نباشد کمتر هم نیست. از مارتین لوترپایه گزار کلیسای پروتستان نام برده اید (البته با کنایه به نوریزاد) که پانصد سالل پیش بر علیه فساد امپراتوری کلیسا و جنایات دربار پاپ (بیت رهبری!!) بپاخاست تا مثلا مسیحیت را به اصل ان برگرداند . نتیجه ؛ سالها جنگ و غارت بین فرق مختلف مسیحیت که بروایتی بیش از ۱۰ درصد مردان اروپا طی ان کشته شدند (حساب قربانیان زن و کودک را هم کسی نگهنداشت). اگر بدون سر سپردگی و تعصب نسبت به دین و پیغمبر خاصی بررسی کنید بناچار قبول خواهید کرد که متاسفانه این ادیان ابراهیمی با تئوریزه و نهادینه کردن خرافات , خشونتها ورسومات انسانهای هزاران سال پیش در طول تاریخ منشاء بیشترین جنگها و نابسامانیهای بشر بوده اند. دنیای غرب هم هرگزبه مرحله شکوفایی و پیشرفتهای علمی و اجتماعی نرسید تا زمانیکه امر شخصی دین و اعتقاد را از دنیای سیاست , اقتصاد , قانونگزاری و مملکت داری جدا کرده و قوانین پوسیده وضد بشری ادیان را کنار گذاشت (تا آنجا که پاپ کنونی میگوید به جهنم اعتقاد ندارد چون باور نمیکند خدا تا این حد بیرحم و انتقام جو باشد) .
    ضمنا بد نیست نگاهی هم به آموزه های کنفسیوس , افلاطون و ارسطوو امثالهم که قرنها قبل از پا گرفتن ادیان ابراهیمی بدون توسل به پیام جنگ و تهدید جهنم یا وعده حوریان بهشتی به مردم درس اخلاق و انصاف و تعقل و قانونمداری میدادند بیاندازیم و باور کنیم طرق دیگری هم برای ارشاد انسانها وجود داشته.
    بقول افلاطون “میتوان کودکی را که از تاریکی میترسد بخشید ولی تراژدی بزرگ زندگی دیدن انسانهایی است که از روشنایی میترسند.”

     
  12. ///رفسنجانی پاک شد! مبارکه سال 2017 میلادی گویا با مهره ها شروع شده!

     
  13. ناشناس
    1:18 ق.ظ / ژانویه 8, 2017
    یعنی‌ این باطن برای همیشه مجهول خواهد ماند.بیچاره همهٔ مفسران.
    ……….
    بعد از مرگ طالقانی خمینی چند جلسه ائی شروع به تفسیر قرآن کرد.ولی در همان الم ماند و سر اخر گفت السر و السر و السر!

     
  14. آقای نوریزاد درود بر شما .برای اولین بار یک سوال ازشما میپرسم امید وارم دلگیر نشوید ! با شنیدن خبر مرگ علی اکبر بهرمانی یا هاشمی رفسنجانی چه احساسی داشتید من که بسیار امید وار شدم چون این /////بلا استثنا مسن هستند ویک به یک به گور خواهند سپردشان دست اجل گریبان تک تکشان را خواهد گرفت و اینک سوال من .آیا در مراسم هاشمی شرکت میکنید یا نه ؟ با احترام.

    —————-

    درود دوست گرامی
    آقای هاشمی یک واقعیت جامعه ی ماست. وی گرچه در برساختِ ساختمان و بدنه ی خونچکان جمهوری اسلامی ایران نقشی محوری داشته و ظلمها با وی برآمده، اما این اواخر تلاش کرد حساب خود را از حاکمیت تمامت خواه جدا کند. شاید بگویید برای خودش دست و پا می زد. اما هرچه باشد، خروج سایه گونِ آقای هاشمی از گردونه ی بیت رهبری و پذیرش آسیب ها، در نهایت به نفع مردمی است که در آینده قرار است کاری بکنند. سکوت آقای هاشمی شاید به این خاطر بود که خودش کم خطا نداشت. با هر افشاگری وی، طرف مقابل کلی سند برای افشا داشت. در عین حال که آقای هاشمی به بقای نظام در هر شکلش سخت معتقد بود. با این همه، من به احترام مردمی که بخش دوم شخصیت وی را می پسندند در مراسم ایشان شرکت می کنم. حتی در مراسم شخص رهبر. مگر این که خودم جلوتر از جناب جنتی و رهبر به دیار باقی کوچ کنم.
    با احترام

    .

     
  15. اخبار: حجت الاسلام سید رضا تقوی رئیس شورای سیاستگزاری ائمه جمعه هم برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری ابراز تمایل کرده است.
    مش قاسم: اوضاع اینقده شیر تو شیر شده که لیمو ترش گندیده هم خیال میکنه جزو میوهاست. به حکومت اسلامی خوش آمدید.

     
  16. حیف شد که اون //// افتاد قبل از به محاکمه کشیده شدن افتاد و مرد.

     
  17. ….و سر انجام در گذشت! چه باخود برد؟

     
    • چه باخود برد؟ هیچ! جز لعنت ملیونها خانواده سوگوار کشته شدن فرزندانشان در جنگی که بیهوده ۸ سال طول کشید که این جانی ها بر سر قدرن ماندن و غارت یک مملکت. لعنت ملیونها خانواده که از هم پاشیده شدن………….

       
  18. سقوط جمهوری//// اسلامی

    وقتی جامعه ای به انحطاط کشیده می شود و سقوط می کند و به لجنزار تبدیل می شود البته افرادی جرات می کنند راجع به عقیم کردن بخت برگشتگان و بی چیزان اظهار نظر کنند و آن را قابل بررسی و تامل بدانند.

    جامعه ای که نتوانسته به وظیفه خود عمل کند و اعضایش را از فرو افتادن در فقر و فلاکت باز دارد با کمال پر رویی و وقاحت سخن از دست زدن به جنایتی آشکار و هولناک به میان می آورد.

    وضعیت جامعه ایران مدت ها است که از مرز قرمز گذشته و معلوم نیست انتهای کارش کجا ختم خواهد شد. ایرانیان به چاه ویل سقوطی فرو افتاده اند و باید بدانند این چاه ته ندارد و سقوط در آن بی پایان است.

    به جای حل مسیله صورت مسیله را پاک کردن. آگاه باشید مردم اگر این طرز فکر و استدلال با مقاومت و اعتراض کسی روبرو نشود فردا شامل حال بی پناهان دیگری خواهد شد تا نوبت به تک تک “غیر خودی ها” برسد.

    اسناد ویکی لیکس پیرامون خلخالی به تازگی منتشر شده است. بخوانید و به حال خود بگریید که در تاریخ ایران زمین ثبت شد چنین دیوانه زنجیری به دستور دیوانه ای دیگر چگونه به جان مردم افتاد و چه توحش ها که از خود به خرج نداد. از همان موقع است که ما وارد لجنزار شدیم. سقوط کردیم و متعفن شدیم ولی به روی مبارک نیاوردیم و متعفن تر خواهیم شد و گندیده تر خواهیم شد نوری زاد داعشی ها زامبی نیستند ماییم که زامبی شده ایم ولی خود از آن آگاه نیستیم.

    سید مرتضی را دیدم که در درجه اول نگران غصب مقابر توسط گورخوابان بود. سید بخواب. بخواب که بیداری در این دور و زمانه پر هزینه است.

     
  19. “گریه کن که گر سیل خون گری، ثمر ندارد”

    کجاست عارف که حال و روز امروز وطن را ببیند؟ حتما ببینید و تا امکان دارید دیدنش را به دیگران توصیه کنید . دزدان و آدمکشان حا کم را رسواتر کنید!

    https://www.youtube.com/watch?v=NEk8snJ4dDQ

     
  20. دوستان گرامی…ملاحظه کنند که این شیخ مرتضی چه پاسخهای دندانشکنی به من درموردبی اطلاعی آقایان علماء از امر بهداشت، داده است.

    میفرماید: «این چرندیاتی نیز که راجع به مساجد نوشتید… معمولا نیز چه در قدیم و چه حالا ،مکان تخلیه و مکانی که محل وضوء بوده است متفاوت بوده است»

    آشیخ مرتضی…من کی ادعا کرده بودم که مسلمانان در حوض مسجد ریدمان میکردند؟ گفته بودم که درمساجد آفتابه هائی که ته آنها به گه آلوده بود را درحوض مساجد فرو برده وآبرا به فضولات انسانی آلوده میکردند.

    میفرماید: « الان هم آبی که وزن خاصی دارد یا طول و عرض و عمق آن سه وجب و نیم ضربدر سه است آب کر نام دارد ،خواه این آب داخلش سم کشنده باشد یا نباشد ،مساله رعایت بهداشت آب جدای از مساله حکم کریت آب و احکام مترتب بر آن است »

    آشیخ مرتضی…شما چگونه عالمی هستید که خبر ندارید وزن مخصوص آب چقدراست وسختی آب را چگونه تعیین میکنند؟ ودیگر اینکه اگر بجای زهرهلاهل درداخل آب کُرفضولات سگ هم باشد، بازهم بنا به فتوای شما آن آب کُر است؟! مگر علماء اسلام خبر ندارند که بیماریهای یرغان و حصبه و اسهال خونی وکرم روده وغیره از طریق مدفوع به انسان منتقل میشود؟ پس چگونه است که علمای اسلامی درحوزه ها درمورد حیض انقدر بحثها براه میاندازند ولی از انتقال این بیماریهای کشنده به انسان بی خبرند؟!

    میفرماید: «حتی روستائیان کم سواد هم در مورد تمیزی آب شرب مراعات می کنند»

    آشیخ مرتضی…روستائیان از ملای ده تبعیت میکنند. ملای ده هم مثل شما از مقدمات علم بهداشت بکل بی خبر است. برخلاف افراد بیکاره ای چون آخوندا، من دربیشتر نقاط ایران کارکرده ام و بخوبی از میزان ناآگاهی روستائیان فلکزدۀ ایرانی از بهداشت و عدم دسترسی به دارو درمان با اطلاعم. همچه ادعائی که شما میفرمائید از بیخ وبن غلط وبی اساس است.

    میفرماید: «آنچه که مدار حکم و فتواست این است که آیا تطهیر در خزینه جایز است یا نیست، فلان آب پاک شرعی است یا نیست ،اینکه آبی دارای میکرب هست یا نیست که اصلا موضوع حکم شرعی نیست»

    آشیخ مرتضی…ما که همواره گفته ایم که علم شما علمای اسلامی متعلق به 1400 سال پیش صحاری بی آب وعلف جزیرة العرب است. به همین خاطراست که میگوئیم شما عده ای مرتجع هستید. دروغ است؟ حرف خودتان شاهدی بر ادعاهای غیر علمی شماست.

    میفرماید: «اگر بی اطلاعی از موضوعاتی مثل میکرب و باکتری پیش از کشف و تایید آن ملاک بیسوادی باشد ، پس حضرتعالی و نیاکانتان هم بیسواد تشریف داشته اند»

    آشیخ مرتضی…دقیقاً همینطور است که میفرمائید. علمای اسلامی چیزی بیشتر ازمردم عادی و نیاکان ما حالیشان نبود و حالیشان هم نیست. به همین خاطراست که ما آنها هم سطح بیسوادترین مردم عامی اجتماع و مشتی متقلب بشمار میآوریم. غیر ازاینست؟ خود شما که دراینجا اعتراف کرده اید.

    میفرماید: «در مورد فتوایی از رساله مرحوم آیت الله خمینی نیز، باز یا دچار خبط هستید یا دچار غرض ورزی و کینه و تعصب و عدم رعایت ادب نسبت به مخالف ،آنچه که شما نقل کردید نه در رساله ایشان و نه در رساله هیچ صاحب فتوایی نیست ،موضوع مورد اشاره مربوط است به استبراء از بول، وتلاش برای خارج کردن آخرین قطرات بول از مجرای آن ،عبارت رساله این است:
    مسأله 72- استبراء عمل مستحبى است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام مى‏ دهند، و آن داراى اقسامى است، و بهترين آنها اين است كه بعد از قطع شدن بول، اگر مخرج غائط نجس شده، اول آن را تطهير كنند، بعد سه دفعه با انگشت ميانه دست چپ از مخرج غائط تا بيخ آلت بكشند و بعد شست را روى آلت و انگشت پهلوى شست را زير آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه‏گاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند»

    آشیخ مرتضی…منظورتان از انگشت پهلوی شست همان انگشت سبابه است. اینطور نیست؟ پس شما تصحیح کردید که بجای انگشت میانی باید شست را بر آلت قرارداده و انگشست سبابه را درمقعد فروبرده و سه مرتبه از پس به پیش بکشند تا آخرین مقادیر باقیمانده درماتحت را استخراج کنند. اما نفرمودید که انگشت سبابه را چقدر درماتحت فرو برده و هربار که آنرا از عقب به جلو میکشند، باید مدفوع جمع شده درنوک انگشت را چکار کنند. لطفاً توضیح مفصلی در این مورد بدهید. برای من بیسواد از امور نجاست بسیار آموزنده بود.

     
    • میفرماید: «آنچه که مدار حکم و فتواست این است که آیا تطهیر در خزینه جایز است یا نیست، فلان آب پاک شرعی است یا نیست ،اینکه آبی دارای میکرب هست یا نیست که اصلا موضوع حکم شرعی نیست»
      بله، موضوعِ حکم نیست اما موضوعِ موضوع حکم و به عبارتی جزیی از واقعیتِ موضوع حکم است. خزینه ای که هر روزه تعداد زیادی در آن غوطه ور می شدند، آبش کجا ممکن است پاک باشد؟ لابد در تصور و تصدیق خزینه در کتاب منطق؟ مثل آن است که بگویید حکم سر بریدن حکم بیجان کردن تمام بدن نیست.آنچه که مدار حکم و فتواست فقط جدا شدن سر از بدن است نه کشتن کسی.
      علی1 عزیز اسم کاربری ات را دزدیدم چون خیلی دلم برات تنگ شده ، می دونی که ، همون دوست خطری ات هستم. ممکنه بگی: غلط کردی که اسم منو دزدی. پیش پیش بگم که بله، غلط کردم و در پیشگاهت غلط می کنم ، به شرطی که برگردی به سایت. به قول نوری زاد، رفتن آن هم در این موقع؟ فکر می کنم توضیح مزدک قانع کننده بود عزیز دل. این فرمول که بگوییم فلان انسان نیست ، فرمول فاشیستی است اما مزدک توضیح داد که منظورش از انسان کسانی است که داخل حکومت ضد انسان اند. برگرد قربونتم. خواهش می کنم.

       
      • با درود به دوست خطری علی1 و امید بازگشت علی1 و رفع تاخیر دوست خطری.
        عرض می شود: شما دقت درستی کردید ،اما سخن من چیز دیگری بود ،اینکه شما فرمودید(اگر مراد شما را درست فهمیده باشم) میکرب جزئی از موضوع حکم است ،جزء الموضوع هم موضوع للحکم ،امر درستی است ،اما این سخن ارتباطی با آنچه که عرض شد ندارد ،چون آنچه که عرض شد این بود که موضوع فقه ،و سمت فقیه ،میکرب شناسی نیست ،و میکرب شناسی بخشی از موضوعات علم پزشکی است ،و آنچه که وظیفه فقه و فقیه است ،تبیین ارتباط حکم شرعی با موضوعات عرفی است ،در فقه و شریعت ،نجاسات تعریف شرعی شده است ،و آب بعنوان موضوعی عرفی،خود بخود نه تنها نجس نیست ،بلکه یکی از مطهرات(پاک کننده ها) و پاک کننده نجاسات و اجسام نجس است ،و نجس شدن آب مشروط به تماس و ملاقات با اعیان نجس یا اجسام متنجس است ،اگر آب قلیل (غیر کر) باشد بصرف ملاقات نجس میشود ،و اگر آب کر باشد ،صرفا در اثر تغیر در رنگ یا بو یا طعم نجس می شود و از قابلیت تطهیر میفتد. خزینه هم صرفا یک وعاء یا ظرف برای آب است ،خود ظرف که فی نفسه حکمی ندارد ،ظرف ظرف است ممکن است در اثر ملاقات با نجس نجس شده باشد و وجوب اجتناب پیدا کند،و ممکن است نجس نباشد ،و آنچه که محل بحث در خزینه ها بوده است مظروف آن یعنی آب بوده است ،این آب به دید شرعی و فقهی اگر کر باشد بصرف ملاقات با نجس نجس نمی شود مگر چنانچه اشاره شد یکی از اوصاف سه گانه آن تغییر کند:رنگ ،بو یا مزه ،و اگر قلیل باشد بصرف ملاقات با سر سوزنی از نجاسات نجس و واجب الاجتناب است ،البته سابقا اینطور که گزارش های قدیمی و قدماء حاکیست ،این خزینه ها باصطلاح فقهی “ذوماده” بوده است (همان اصطلاح وصل به کر) و همین مانع از حکم بنجاست بصرف ملاقات بوده است.
        این تنقیح حکم و موضوع شرعی است ،عرض من این بود که تبیین میکرب و باکتری دار بودن آب بعنوان موضوعی عرفی وظیفه فقه و سمت فقیه نبوده و نیست ،اینجا بحث از نجاست حکمیه و ترتب آن بر موضوع آب است .
        اینکه فرمودید:”خزینه ای که هر روزه تعداد زیادی در آن غوطه ور می شدند، آبش کجا ممکن است پاک باشد؟”.
        (پایان)
        اگر مقصود شما از کاربرد لفظ “پاک” پاک باصطلاح شرعی در مقابل نجس باشد ،چنانکه توضیح دادم ،آب اگر قلیل باشد بصرف ملاقات نجس است ،و اگر آب دارای منبع و ماده کریت باشد و باصطلاح کر یا وصل بکر باشد ،بصرف ملاقات با نجاست نجس نمی شود مگر آنکه احد اوصاف ثلاثه اش متغیر شود.
        و اگر مقصود از لفظ “پاک” وجود میکرب یا باکتری و اجزاء میکروسکوپی دیگر باشد ،اینها ارتباطی با فقه و فقیه و موضوعات شرعیه ندارد ،مهم این است که آب با شرائط پیش گفته اگر محکوم بطهارت و پاکی شرعی بود قابلیت این پیدا می کند که وسیله تطهیر باشد و مثلا در غسل یا وضوء مورد استفاده قرار گیرد .البته مساله شرب آب امر دیگری است ،شرب آب علاوه بر لزوم طهارت حکمی شرعی ،نباید حاوی چیزهایی باشد که مضر ببدن انسان است بقاعده لاضرر ،که این از موضوع بحث خارج بود.
        قیاسی هم که فرمودید هم مع الفارق بود و هم خود قیاستان مخدوش بود ،برای اینکه قطع سر مساوق و مساوی با قطع حیات یا کشته شدن مقطوع الراس است و این امر علیحده ای نیست.
        ضمنا من حساسیت شما و آن دوست دیگری که اصل بحث با او بود برایم روشن نیست ،اینجا کسی دنبال دفاع از یک موضوع عرفی قدیمی (خزینه حمام های بتاریخ پیوسته) نبوده و نیست ،برای اینکه خزینه هم موضوعی مثل سائر موضوعات عرفی است که وضع و رفعش بدست فقه و فقیه نیست ،این موضوع هم مثل سایر موضوعات عرفی کاربردی در زنگی بشر ممکن است تدرج و کمال یابد یا اصلا منتفی شود ،بحثی که بود این بود که در گذشته چنین موضوعی کاربرد داشته است در امر “تطهیر”= مثل غسل کردن ،و وظیفه فقه و فقیه تبیین چگونگی ارتباط حکم شرعی (طهارت یا نجاست ،جواز یا عدم جواز) با این موضوع عرفی بوده است ،و اینکه فلان آب حاوی میکرب و باکتری هست یا نیست موضوع علم فقه نیست ،هرچند این سوال که :آیا تطهیر و استفاده از آب آلوده ای که آلودگی آن بمیزانی باشد که مضر به بدن انسان است ،جایز است یا نیست ،سوالی فقهی است و پاسخی فقهی دارد ،لکن اینکه آب دارای میکرب و باکتری هست مساله فقه نیست ،چنانکه نمی توان با خلط و کاربرد لفظ مشترک”پاک” ،آبی را که احیانا و معمولا حاوی میکرب یا سایر ذرات میکروسکوپی هست را “غیر پاک” باصطلاح فقهی قلمداد کرد.
        هرچند دعوت یک دوست به حضور و نوشتن امر پسندیده ای بود از جانب شما دوست خطری ،لکن کاربرد عنوان آن دوست و خلط مبحث از طریق اشتراک در لفظ (نمی گویم غلط چنانکه خودتان گفتید) امر پسندیده ای نیست.

         
    • آعلی! نوشته شما هم حاکی از عصبانیت بود و هم حاکی از نفهمیدن مطالب من و هم حاکی از اینکه شما ضمن عدم رعایت ادب و اخلاق ،تنها می خواهید مجادله لفظی کرده عقده گشائی کنید،توضیحات کوتاهی می دهم چون خوانندگان خود فهم و شعور دارند برای مراجعه به آنچه شما گفتید و من پاسخ دادم:
      عرض من این بود که متشرعان و مراعات کنندگان آداب و احکام نجاست بر اساس تکلیف دینی مقید بوده اند مکان و محل وضویشان از محل تخلیه جدا باشد ،و طبعا در آب برداشتن برای تطهیر مراعات این جدایی را می کرده اند و گفتم اینکه شما جایی بوده اید که صورتتان را با آب آلوده حوض هایی که وصف کردید شسته باشید از موارد نادر است و طبعا در اینگونه اماکن هم روحانی موظف و هم متولیان از چنین اختلاطی مانع می شده اند.
      —–
      در مورد آب کر این سخنان نشانه جهل و در عین حال غرض ورزی کافرانه شماست ،ما الان داریم از احکام شرعی سخن می گوییم که شما آنرا قبول ندارید ،آنچه من گفتم در توضیح المسائل هست بخودتان زحمتی بدهید مراجعه کنید :در باب آب کر که موضوع احکام دیگری غیر از آب قلیل است دو میزان وجود دارد :1-یک میزان برحسب مساحت :اگر آبی در جائی، طول و عرض و عمق آن بر حسب مساحت سه وجب و نیم در طول و سه وجب و نیم در عرض و سه وجب و نیم در عمق باشد ،این آب را اصطلاحا “کر” یا “عاصم” می گویند ،که مقابل آب قلیل است و تفاوت آن با قلیل این است که بصرف تلاقی و تماس با نجاست (این اصطلاح نجاست از نظر شرع را هم با مساله میکرب از نظر بهداشتی خلط نکنید) نجس نخواهد بود ،برخلاف آب قلیل (کمتر از کر) که بصرف تماس با هر نجاستی نجس می شود و موضوع احکامی است.
      2- میزان وزنی برای آب کر این است که :آبی اگر بقدری باشد که وزن آن معادل صد و بيست و هشت من تبريز که بر حسب كيلوى متعارف معادل 419/ 377 كيلوگرم‏ است ،این آب را از نظر شرع کر یا عاصم می گویند که احکام متفاوتی دارد و اگر کمتر از این باشد آب قلیل است که احکام متفاوتی دارد.از اینجا معلوم شد که بحث ما در مورد وزن حجمی عنصر آب نبود! چون آن بحثی مربوط به فیزیک است و ما اینجا در مورد مقدار وزن عرفی آبی صحبت می کردیم که از نظر شرع کر نامیده می شود! آقا علی گرامی! مثل اینکه این قسمت مصداق همان ضرب المثل “هر گردی گردو نمی شود بود! و یان بحث اصلا ربطی به مساله بهداشت آب و اینکه در فلان آب چه میکربی هست یا کدام باکتری هست یا نیست نداشت ،چون این بحث ها مربوط به بهداشت و پزشکی است.
      ——–
      در مورد روستائیان و رعایت یا عدم رعایت بهداشت آب شرب یا آب تطهیر ،بحث من این بود که شما موضوع بحث ها را با هم مخلوط نکنید ،ملا یا آخوند بتعبیر شما تبیین کننده احکام شرعی مربوط به آب است و مسائل پزشکی و بهداشتی خارج از این بحث هاست ،من گفتم مردم روستائی هم در مورد آب شربشان مراعات می کنند و هم جداگانه در مورد مسائل شرعی آبها ،منتها عینکی که شما بچشم زده ای عینک سیاه و آلوده ایست ،تبعیت مردم از روحانی نیز در موضوعات و احکام شرعی است و در روستا چه در گذشته زمان شاه و چه اکنون ،میزان در رعایت بهداشت پزشک هایی که آنجا میرفتند بوده است ،بحث از فقدان امکانات در گذشته یا اکنون هم بحث جداگانه ایست.سعی کنید حرف را درست فهم کنید
      ——–
      در مورد اهانت ها یا بی ادبی و الفاظ شعارگونه ،مقابله بمثل نمی کنم ،فقط می گویم باید موضوع بحث ها را از هم تفکیک کرد و کینه ورزی نکرد ،من گفتم حال بشریت پیش از کشف میکرب ها و راههای مقابله با آنها و پس از آن یک حالت مشترک است ،تا پاستوری نیامده و کشفی نکرده بشریت چه در غرب و چه در شرق و چه در شهر و چه در روستا یکسان است ،شما هر حکمی بخواهید بار کنید شامل حال همه است ،و پس از کشف پاستور نیز همه بشریت از کشف او منتفع می شوند چه در شرق و چه در غرب چه در شهر و چه در روستا ،اینجا عالم دین ،با دیگران تفاوتی ندارد چون موضوع بحث تخصصی عالم دین حوزه احکام شرعیه است نه تبیین و تشریح یا کشف میکرب یا باکتری ،شما باز سخن مرا نفهمیده لفاظی کردید.
      ——
      در مورد مساله استبراء و نقل عبارتی از توضیح المسائل مرحوم آیت الله خمینی من دوباره عبارت توضیح المسائل و عبارت حاکی از ادب و فرهیختگی شما را نقل نمی کنم چون عبارت کتاب را شما نقل کردید ،شما در نوشته قبلی ادعا کردید که ایشان در رساله نوشته است که انگشت میانه را در مخرج غائط فرو برند و سه دور بچرخانند! و مدفوع را خارج کنند ،این یک افتراء بود و شما الان با نقل عبارات خود را بیشتر رسوا و به خوانندگان معرفی کرده اید،اگر دقت کنید این عبارت می گوید :شما باید پس از دفع غائط ،مخرج غائط را با آب تطهیر کنید و هیچ نیازی ندارید که انگشت میانه تان را (بهرمیزان) در مخرجتان فرو کنید ،چون وقتی عملیات دفع تمام شد ،شما وظیفه زائدی ندارید که با انگشت در مقعد چیزی خارج کنید ،فقط مخرج را با آب تطهیر می کنید ،بعد برای تطهیر و اخراج قطرات باقی مانده در مجرای بول از لبه خارجی مخرج ،سه دفعه با انگشت میانی تا بیخ آلت بکشید ،و بقیه عبارت توضیح المسائل هم روشن است ،بسیار از شما متعجبم با اینهمه ادعای فهم ،توان درک عبارتی که اگر برای روستائی هم نقل کنید را ندارید چون عینک بدبینی و غرض ورزی که بچشم دارید شما را از فهم معنا کور می کند.امیدوارم توضیحی که داد شد سبب افزایش سواد شما شده باشد.
      ——–

       
  21. دوستان ،سعید طوسی ها به جای خود بگذارید نویسندگان این سایت را بهتر بشناسیم. برای دوستانی که شاید اینرا نخوانده باشند این گفته ای از مصلح در زیر نوشته “حمید” در 3 ژانویه در پست “صد رحمت به انگلیسی ها”
    “من اگردخترنه ساله اي داشته باشم وشخصيتي چون محمدمصطفي –ص- كه همه عالم طفيل وجوداوست ،خواستگاردخترمن باشد،من باميل ورغبت وباديده منت وافتخار،دخترم رابه او تزويج مي كنم هرچند53ساله باش”

     
  22. سعید طوسی بارها در دادگاه خود را کشف شده توسط سید علی خامنه‌ای معرفی کرده و گفته است که در ماه رمضان سال ۱۳۵۴ وقتی که “کودک خردسالی: بوده، مورد “توجه” و تشویق آقای خامنه‌ای قرار گرفته است.
    توضیح: دقیقا همونه که توی فکرتونه!

     
    • چیزی که عوض داره گله نداره : این یک ضرب المثل معروفیست . این سه تا نقطه هم برای مش قاسم . . .

       
  23. ایران دوست واقعی

    باورش سخته ولی کاملا واقعیه
    این اتفاقات فقط تو ٨ سال احمدی نژاد اتفاق افتاد. تا سال 1392.

    1-سکه تمام بهار آزادی در سال 84؛ 99 هزار تومان بود، در حالی که در سال 92، به یک میلیون و صدهزار تومان رسید.

    2-دلار آمریکا در سال 84 که 902تومان معامله می شد، درسال 92 ، سه هزار و 200 تومان معامله می شد.

    3-تمامی خودروهای داخلی نزدیک به 150 درصد رشد قیمت داشتند. مثلا پرایدکه در سال 84 به قیمت شش میلیون و صدهزار تومان فروخته می شد،‌ اما در سال 92 با 170درصد رشد با قیمت 16 میلیون و 500هزار تومان فروخته می شود.

    4-در سال 84 که بنزین در جایگاه های عرضه سوخت لیتری 80 تومان فروخته می شد،‌در سال 92 به لیتری 700 تومان رسید.

    5-گازوئیل هم که در سال 84 لیتری 16 تومان بود، در سال 92 به قیمت 350 تومان رسید.

    6-برق که در سال 84 کیلوواتی 5/16 تومان بود، در سال 92 و با رشد 161 درصدی به 43 تومان رسید.
    7-گاز که در سال 84 مترمکعبی 10تومان بود؛ به مترمکعبی 72 تومان رسید.
    8-گوشت گوسفند که در سال 84 کیلویی 5010 تومان بود؛ در سال 92 به قیمت کیلویی 29 هزار و 528 تومان رسید.
    9-گوشت گوساله که در سال 84 کیلویی چهارهزار و580تومان بود، در سال 92 به قیمت کیلویی 30 هزار و 950 تومان رسید.

    10-گوشت مرغ هم که در سال 84 کیلویی هزار و 350فروخته می شد، در سال 92 به قیمت هر کیلو شش هزار و 250 تومان فروخته شد.

    11-برنج ایرانی درجه یک نیز در سال 84 کیلویی هزار و 400 تومان بود که در سال 92 به هفت هزار و 200 تومان رسید.

    12-نان بربری در سال 84 به قیمت 75 تومان به قیمت 500 تومان در سال 92 رسید.

    13-نان لواش نیز با رشد 967 درصدی از سال 84 به قیمت 15 تومان به 160 تومان در سال 92 رسید.

    14-چای خارجی در سال 84 که کیلویی شش هزار و 200 تومان بود، در سال 92 به کیلویی 30 هزار و صد تومان رسید.

    15-روغن مایع در سال 84 لیتری 850 تومان فروخته می شد که در سال 92 به قیمت چهار هزار و 600 تومان رسید.
    16-پنیر که از قیمت 600تومان در سال 84 به 15هزار و 560 تومان در سال 92 رسید.

    18-تخم مرغ در سال 84 کیلویی 890 تومان بود که در سال 92 به سه هزار و 930 تومان رسید.

    18-گوجه فرنگی درسال 84 که کیلویی 240 تومان بود نیز در سال 92 به قیمت کیلویی دوهزار و 350 تومان رسید.
    19-قندوشکر در سال 84 کیلویی 560 تومان بود که در سال 92 به قمیت دو هزار و 350 تومان رسید.

    20-ماست و شیر نیز هر کدام به ترتیب در سال 84 کیلویی 580 و 600 تومان بود که به قیمت کیلویی دوهزارو 250تومان و دو هزار و 150تومان در سال 92 رسید.

    21-سیمان نیز درسال 84 پاکتی سه هزارو 500 تومان خرید و فروش می شد که در سال 92 و با رشد 329درصدی به قمیت هر پاکت 15 هزار تومان رسید.

    بخاطر ٤٠ تومان يارانه امام زمان

     
  24. عضوک کمیسیونک مثلا امنیت مجلسک اسلامی: تابعیت مضاعف شهروندان ایرانی جرم است.
    مش قاسم: اختراع جرم هر روز! اون دومی که هی حرف (و فقط حرف چون چیز دیگه حالش نیست) میزنه که پیشرفت و اختراع علمی و از این حرفا. ولکن تنها چیزی که این حکومتک هر روز چندتا جدیدش رو اختراع میکنه جرمه. این بی بضاعتها غیر از این چیزی بارشون نیست.

     
  25. هر دم از این باغ بری میرسد

    اطلاعات جدیدی از سعید طوسی:

    آرایشگر مخصوص رهبر و معلم مجتبی خامنه‌ای

    ۱۸ دی ۱۳۹۵

    یکی از قربانیان سعید طوسی، قاری سرشناس قرآن اطلاعات تازه‌ای از این قاری محبوب رهبر جمهوری اسلامی و دلایل مصونیت او از پیگرد قضایی در اختیار برنامه «صفحه آخر» صدای آمریکا قرار داده است.

    پرونده شکایت از محمد گندم‌نژاد طوسی معروف به حاج سعید طوسی بیش از پنج سال است که در قوه قضائیه بلاتکلیف باقی مانده است. پرونده قضایی او در تاریخ ۲۳ مهر ماه برای اولین بار توسط صدای آمریکا رسانه‌ای شد و بازتاب‌های بسیاری به همراه داشت. تا جایی که برخی از مقامات ایران هم عنوان کردند به این مساله رسیدگی خواهند کرد اما تا این لحظه هیچ پیشرفتی در رسیدگی به پرونده رخ نداده است.

    یکی از شاکیان پرونده در گفت‌وگو با مهدی فلاحتی در برنامه «صفحه آخر» صدای آمریکا به بیان دلایل مصونیت این قاری محبوب بیت رهبری از پیگیرد قضایی پرداخته است.

    به گفته این قربانی قاری سرشناس، سعید طوسی بارها در دادگاه خود را کشف شده توسط سید علی خامنه‌ای معرفی کرده و گفته است که در ماه رمضان سال ۱۳۵۴ وقتی که کودک خردسالی بوده، مورد توجه و تشویق آقای خامنه‌ای قرار گرفته است.

    بنا بر این اطلاعات، ارتباط طوسی و خامنه‌ای که از مشهد شروع شده بود تا به امروز در تهران هم ادامه دارد و سعید طوسی که شغل اصلی‌اش در مشهد آرایشگری بوده، طی این سال‌ها آرایشگر ویژه رهبر ایران است.

    او همچنین معلم قرآن مجتبی خامنه‌ای، فرزند پرنفوذ آیت‌الله خامنه‌ای نیز بوده است.

    برنامه کامل این هفته «صفحه آخر» صدای آمریکا را که به این موضوع اختصاص دارد را میتوانید در آن سایت ببینید.

     
  26. ورود ووززیر ارشاد به جدال دو قوه: ادبیات لاریجانی شایسته بزرگان نبود.
    مش قاسم: ولکن شایسته یه مشت دزد، دروغگو، رجاله و شیاد که هست.

     
  27. به همه شما عزیزان و نوری زاد عزیز سلام

    سازه توپي شكلي كه مراكز
    ارسال پارازيت هست كه بر روي قله دراك شيراز نصب شده و از انجا دارند پارازيت مي فرستند كه اين خود يكي از دلايل اصلي سرطان ميباشد!!!!

    مردم شریف ‌شیراز
    همانطور که در جریان اثرات مخرب و شدید پارازیت های ماهواره ای بر روی اعصادب و مغز خود اطلاع دارید و طبق نامه نگاری هایی که توسط نمایندگان شیراز در مجلس شورای اسلامی صورت گرفته، متاسفانه در این خصوص ترتیب اثری داده نشده است. همانطور که اطلاع دارید جمعیت بسیار زیادی از مردم شیراز از زمانی که پارازیت های ماهواره ای به صورت بسیار گسترده در شهر شیراز پراکنده شده است دچار سردرد های مزمن شده اند که طبق بررسی های بعمل آمده توسط پزشکان شهر شیراز نتیجه این شده است که تمام این سردردها در اثر پارازیت های بسیار قوی ماهواره ای بوجود آمده اند. همچنین این امواج بسیار قوی تاثیرات مخربی بر روی مغز کودکان شهرمان خواهد گذاشت.

    لذا از کلیه مردم فهیم شیراز خواهشمند است اعتراض خود را با تجمع در جلوی استانداری شیراز به گوش مسئولینی که جان مردم برایشان اهمیتی ندارد رسانده و در روز دوشنبه مورخ ۲۰ دی ماه ساعت ۱۱ صبح برسانند تا شاید عرق شرم بر چهره شان نشسته و با جان مردم بازی نکنند.
    تا برداشته شدن پارازیت ها اعتراض مردم ادامه خواهد داشت…

     
  28. سلام جناب نوری زاد و سلام دوستان
    من کارگر کارخانه هپکو اراک هستم باور کنین 9 ماه است که حقوقی نگرفته ام شرمنده ام پیش زن و بچه ام از بس قرض گرفته ام تا می رم پیش فامیل با خودشون میگن باز این اومد امروز با کارگرا رفتیم برا اعتراض من که قبلا می ترسیدم اینجور کارا بکنم این دفه نترسیدم هیچ کس نمی ترسید امان از روزی که بزنیم به سیم آخر

     
  29. آقای نوریزاد عزیز سلام
    خسته نباشید
    این خبر زیر را امروز در تمام جراید کشور دیدم که با افتخار از بازجویی از نخست وزیر اسرائیل آقای نتانیاهو منتشر کردند.
    http://www.tabnak.ir/fa/news/654516/نتانیاهو-برای-دومین-بار-بازجویی-شد

    ولی در ایران آقایان مسابقه گذاشته اند در خالی کردن جیب ملت و خزانه ی بیت المال
    به صغیر و کبیر و آب و خاک و ناموس و خون ملت هم رحم نمی کنند

    ما را به خاک سیاه نشانده اند
    مردم را گورخواب کرده اند
    ولی اگر کسی سوالی ازشون بپرسد به اتهام توهین به فلانی و یا اقدام علیه امنیت صندلی علی خامنه ای و شرکا محکوم میشود!

    به راستی امید و آرش صادقی ها و آتنا فرقدانی ها و … چه کرده اند ؟
    یا علی شریعتی ها چه کرده اند که با آنها اینگونه رفتار میشود؟

    اعتراض به اسیدپاشی چنین مجازاتی دارد؟؟

    من خواهش میکنم که لطفا ما را راهنمایی بفرمایید که چگونه در انتخابات و انتخابات های آتی کاری کنیم که امثال نتانیاهو رهبر و رئیس جمهور ما شوند
    تا اگر از فامیل ها و دوستانشون هدیه گرفتند، بتوانیم مجبورشان کنیم تا پاسخگوی ما باشند

    نه اینکه علی خامنه ای که تا به او بگوییم
    آهای
    زیر عبایت چه خبر است، متهم به اقدام علیه امنیت ملی شویم و …

     
  30. امروز آقای نوریزاد در کانال تلگرام خود در مورد موضوع فقر صحبت کرده است و امکانات فراوان تحت اختیار رهبری و آستانقدس را متذکر شده است.
    بنده می خواستم نکته ای بر آن بیفزایم مبنی بر رفتار خود ایرانیان خارج از بنیادها و نهادهای متمول. مه همه میدانیم که در ایامی چون دهه اول محرم و بخصوص شبهای 9 و 10 آن و سایر ایام مشابه ، برابر برآوردهای انجام شده، دها میلیارد پول نقد صرف نذوراتی که اکثر بالای 95% آن هم به مواد عذائی تعلق دارد ،هزینه میشود. این هزینه ها و غذا پخش کردن تحت عنوانی بنام “نذورات” صورت میگیرد. نذر بعبارت دیگر معامله ای است با خدا با انتظار ثواب و یا پاداشی از جانب باریتعالی. یعنی غذای نذری عاشورا برای رضای امام حسین و یا خدا داده میشود با توقع اینکه اجر عزاداری باز پرداخت شود.
    از سوی دیگر، تعالیم اسلام بر مبنای “صدقه” است که هدف آن رفع مشکل محرومیت و فقر مردم با امید رضایت خلق که همان رضایت خالق است میباشد. امروزه صدقه دادن در جهان امری سازمان یافته و منظم گردیده که با حمایتهای قانونی نقش مهمی را در حل مشکلات اجتماعی ایفا می تمایند.
    جایگزین شدن صدفه با نذورات یکی از انحرافات امروز جامعه ما است. برای مثال کسی که شخصا هزینه بسیار برای تهیه نذورات غذائی میکند، بهیجوجه آمادگی ندارد که از مزایای اجتماعی نذر دادن بگذرد و برای مثال به خانواده چند زندانی و یا به وضع چند دانشچو و یا درمان چند بیمار این هزینه را تخصیص دهد.
    روحانیون اگر بجای آلوده شدن در بازیهای سیاسی وجه همت خود را بر همین موضوع میگذاشتند و عظمت اسلام را در صدقه دادن و نه نذر دادن دانسته و به مومنین می قبولاندند امروز جامعه دیگری داشتیم. ولی چه میشود گفت وقتی پشتوانه قوام یک آئین چنین جابجائی اخلاقی میگردد تا در حقیقت قدرت حاکمیت سیاسی با نامهای مقدّس، به اهداف خود برسد.

     
  31. سلام،

    گفتار شما عین واقعیت است. اما واقعیت را در این فیلم ببینید:

    http://filmnet.ir/film/1656/%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%B4%DB%8C

    چرا فکر می کنید نباید بروند وقتی یک مسئول مملکت با خنده میگه : ما مهندسیم، مهندس نادان! که این مملکت را به این روز انداختیم !

     
  32. مازیار وطن‌پرست

    منتخب از متن:

    «داستان اصلی موسی مبتنی بر زندگی سینوهه است که شخصی را می کشد و به مصر فرار می کند و با چادر نشینان به سر می برد و پس از مدتی مراجعت می کند. داستان تولد موسی را هم یهودیها از منبعی دیگر گرفته اند، از داستان شخصی به نام سارگون آکادیائی، که در 2300 سال پیش از میلاد زندگی می کرد. اما پرسشی که سیریل گلاسه در اینجا مطرح می کند این است که اصلا چرا این داستانها را با هم تلفیق کرده اند و شخصیتی ساختگی به نام موسی پدید آورده اند، شخصیتی که اصلا وجود خارجی نداشته است. پاسخی که سیریل به این پرسش می دهد این است که یهودیان تا قبل از این که موسائی بسازند مردم حقیری بودند با دینی که خدا در آن خدایی محلی و کوهستانی بود. این قوم درآن زمان از لحاظ فرهنگی و نظامی اهمیتی نداشتند و در برابر دینهای برتری که مصریها و بابلی ها و آسوریها داشتند احساس حقارت می کردند و حتی عقده داشتند. همین عقدۀ حقارت بود که باعث شد قوم یهود شخصیتی را خلق کند که به آنها ارزش و اعتبار بخشید. این شخصیت هم البته بر الگوی شخصیتهای بزرگ تمدنهای دیگر ساخته شد.
    موسائی که یهودیها ساختند موسائی است که هم فرمانروا ست و هم پیغمبر( شبیه به فیلسوف پادشاه در افلاطون). سابقۀ چنین شخصیتی که از یک طرف پیغمبر است، یعنی از جانب خدا به رسالت مبعوث شده و هم حاکم و پادشاه است در تمدن بین النهرین به اِمن دوراکی بر می گردد.»

    نشانی: https://www.facebook.com/nasrollah.pourjavady/posts/10209809881536103

     
    • جناب مازيار سلام ودرود

      ازتوضيحي كه درموردواژه ” آنارشيسم ” به من تذكرداديد متشكرم.
      وازاين بابت بشما بدهكاربودم؛وحالا پس مي دهم.
      متني كه دراينجا آورده ايد كاري به صحت وسقمش ندارم كه چه گفته است اما خيلي مضحك است ازنظراسنادتاريخي ومتون كتب آسماني؛ ازاين نظرهم كاري ندارم.
      خواستم بگويم كه حضرت موسي-ع- درمصربودوبه مدين فراركرد.

      واوازفرزندان آن بني اسرائيلي است كه درزمان يعقوب -اسرئيل-وپسرش يوسف -ع- كه عزيزمصر بود وفرزندان يعقوب همگي ازكنعان كوچ كردندوبه كشورمصررفتند وبعدازمدتي اسيرفرعونيان مصربودند ودرمصرزندگي مي گردند تااينكه حضرت موسي-ع- درآنجامتولدشدودردربارفرعون درتحت حمايت آسيه زن فرعون ودرواقع درتحت نظرخداوندهستي بزرگ شدورشدكرد.ودرقرآن درآيه 41سورطه خطاب بموسي چنين فرموده “واصطنعتك لنفسي”ت=وتورا- اي موسي-براي اجراي اهداف خود ساختم وانتخاب كردم}. و موسي-ع-درحال جواني درمصربراي كمك به يك بني اسرائيلي كه با يك قبطي نزاعشان بودوبراوزورمي گفت،ازموسي كمك خواسته بود ،به كمك اورفت ويك سيلي برآن قبطي زد واونيزدرگذشت،يعني مختصرافوت كرد. درباريان قبطي ماجراراپي گيري كردند وقصدكشتن موسي راداشتند؛وبدينسان موسي ازمصربه شهرمدين فراركرد ومدتي -ده سال-درنزشعيب نبي-ع- چوپاني كرد ؛كه خداوندمي فرمايد:”…فلبست سنين في اهل مدين ثم جئنا علي قدرياموسي “. آيه 40 /طه؛ وازآنجا ازسوي خداوندمامور نجات بني اسرائيل اززيرستم فرعون وقبطيان گشت وبه مصرآمد وازفرعون مطالبه رهائي بني اسرائيل را داشت تاالخ.

      مقصودم اين بودكه موسي -ع- درمصرزندگي مي كردوشخصي رامي كشد وبه شهر مدين فرارمي كندكه درمتن انتخابي شما ازآن سايت آمده استكه :
      ” «داستان اصلی موسی مبتنی بر زندگی سینوهه است که شخصی را می کشد و به مصر فرار می کند و با چادر نشینان به سر می برد و پس از مدتی مراجعت می کند.””
      خوب به كجامراجعت مي كند؟ وزندگي سينوهه چيست؟
      مصلح

       
      • دوست و برادر گرامی جناب مصلح گرامی قارداشیم

        سلام بر شما ،فقط می گویم ناراحت نشوید اینها دین شناسی های نوین مبتنی بر تکثیر و تکثر قرائت مفاهیم دینی است برای منزوی کردن متن قرآن که اسلام اصیل است ،ضمانت صحت محتوای چنین دین شناسی هایی هم همان “نو بودن” آنهاست! هر آنچه که نوین بود حتما نوین بودن و البته مخالف نص قرآن بودن آن ضامن صحت آن است چون در جهت آب بستن زیر قرآن و وحی و شریعت است و البته بتوهم این آقایان چنین قرائت های نوینی ضامن بسط و تعمیم سکولاریسم (لا اقل سیاسی!) در ایران است! رجعنا الی السیاسه و بتعبیر نوین :پولیتیک!

         
  33. کوری یعنی ندیدن نخبگان، نخبگان همانهایند که اکنون در زندانند و یا اعدام شده اند ، نخبه ، خانم نرگس محمدی ، آرش صادقی و دیگرانند.
    نخبگان ،همان دگر اندیشان دربندند که از چرا نمی هراسند.
    درد آنجاست که ایران را کوراندیشان در دست دارند.

     
  34. صلح و ثبات منطقه و وجود کشورهای مستقل ،خاری به چشم جنگ طلبان اند، همانگونه که ترامپ بیان کرده : نفت و گاز بارزشتر از آن است که بدست روسها باشد.
    تشنج و جنگ و خرابکاری به نفع هیچکس و هیچ کشوری نخواهد بود ، غیر از جنگ طلبان.

    انگلیس از پیش دانسته خود را از اروپا جدا کرد که داخل جنگ آینده نشود ، فرانسه چه بخواهد و نخواهد به دلیل مرزهایش درگیر خواهد شد، برای آغاز جنگ وفریب اذهان عمومی نقش دیو پوتین سناریوی تازه ای نیست ، اما ، طرحی دیگر خواهد گرفت .

    مسئله مهم ،غارت نفت و گاز منطقه و روسیه است وبرای غارت بهانه ها بسیارو مسلما ایران ، درگیر خواهد بود .
    فعلا که آمریکا در اروپا وآبهای مدیترانه مشغول ایجاد و تجهیزپایگاههای نظامی است ووروسیه با یک فروند کشتی اش مجبور به ترک آبهای مدیترانه شد.

     
  35. سید علی جگرم خورد !
    مدتهاست که در این سا یت بحث بیهوده ازدواج پیامبر اسلام با عایشه میرود . یکی آن را بهانه کرده است برای کوبیدن اسلام و دیگری آ ن را بهانه کرده است تا گفتار های کهن به پیش آورد و دلیل بر بیراهه رفتن دسته اول کند تا شاید توشه ای بیش به آخرت ببرد .اگر محکوم کنندگان خیال میکنند چنانکه پیروز از میدان بحث به در آیند از تعداد مسلمانان کاسته میشود راه به خیالات واهی برده اند . مدافعان اسلام هم شاید به خاطر دفاع جانانه خود پاداش بیشتری در ” جهان باقی” بگیرند , اما حاصل این جدال ,چه پیروزی و چه شکست , نه از درد و رنج دختران خردسالی , که هم اکنون و در مقابل چشم همگان هر روز چند بار با مردانی به “حجله بخت” میروند که احتمالا از پدرانشان پیرترند , میکاهد و نه وسیله ای میشود تا همه کسانی که از بی قانونی و استبداد حا کم جانشان به لب رسیده است , به هم نزدیک شوند تا به یاری هم بساط نکبت بار استبداد را سرنگون کنند . در تاریخ آمده است که ” فیروز نهاوندی کسی بود که عمربن خطاب را به قتل رسانید. این جوانمرد ایرانی که عرب ها او را ابولؤلؤ می نامیدند، از بد حادثه در دوران کوتاه زندگیش دو بار به اسارت درآمده بود. نخست در جنگ ایران و روم به دست رومی ها اسیر شد و دوم در جریان یورش اعراب به روم بود که به اسارت تازی های اشغالگر روم درآمده بود.او مردی بود قوی هیکل، خوش سیما، روشن بین، صاحب دانش و هنر که در بازار برده فروشان به یکی از اشراف عرب به نام مقیرة بن شعبه فروخته شد.
    روزی عمر او را می بیند و از او سوال می کند که از هنرهای زمان چه می داند. او در پاسخ می گوید:انواع کارهای دستی از جمله درودگری، آهنگری، کنده کاری، نقاشی. عمر می گوید چنین شنیده ام که می توانی آسیابی بسازی که به وسیله ی باد گندم را آرد کند. فیروز می گوید: آری یا امیرالمومنین. عمر می پرسد می توانی چنین آسیابی برایم بسازی؟ فیروز در جواب می گوید: «ای خلیفه بزرگ! اگر زنده باشم برایت چنان آسیابی خواهم ساخت که تمام مردم، در شرق و غرب عالم درباره اش گفتگو کنند.»
    و عمر در همان موقع به همراهانش می گوید که این غلام با این کلامش مرا سخت هراسناک کرد و همان موقع فیروز را از صاحبش می خرد تا در خدمت خود بگیرد.
    قتل عمر دو سال بعد از جنگ معروف نهاوند اتفاق افتاد که آن جنگ آخرین نبرد بین اعراب و ایرانی ها بود. اعراب آن جنگ را فتح الفتوح نامیدند. و بعد از دو سال اسیران جنگی ایرانی را عرب ها به صورت گله های حیوان به هم بسته و با زنجیر به مدینه آوردند. آن روز ها که اسیران وارد شهر می شدند فیروز جلوی دروازه ایستاده بود و اسیران را نگاه می کرد. حال زنان اسیر و دیدار کودکان خردسالی که از گرسنگی و تشنگی ناتوان شده بودند و در رنج بودند، دل فیروز را سخت به درد آورد و فیروز آن ها را در آغوش می گرفت و با آن ها گریه می کرد. شعبی می گوید:«وقتی اسیران جنگ را به مدینه آوردند، فیروز هر اسیر کوچک یا بزرگی را که می دید بر سرش دست نوازش می کشید و می گریست و می گفت: عمر جگرم را خورد.» او که دل در گرو عشق ایران و ایرانی داشت و روزهای زیادی شاهد ضجه ها و زاری هم وطنانش بود که در اسارت به سر می برند تصمیم گرفت که به تلافی جور و ستمی که بر ایرانی ها می رود عمر را به قتل برساند. او خنجری داشت دو سویه و آن روز خنجرش را زیر شالش پنهان نمود و به مسجد آمد. هنگامی که عمر به عنوان امام جماعت جلوی صف نمازگزاران قرار گرفت فیروز به سرعت خنجرش را کشید و با همه قدرت شش ضربه به بدن عمر وارد نمود.
    یکی از زخم ها که زیر ناف او ایجاد شده بود بسیار عمیق و مهلک بود و خلیفه اسلام از همان زخم جانکاه به هلاکت رسید. ” اگر نمیتوانیم خنجر به دست بگیرم وکاری بکنیم که فیروز کرد , این را که میتوانیم که در همان جایی که کودکان بی نوا جوانی خود را حراج میکنند , چه آنها که تن می فرشند چه آنها که در کنار خیابانهای پر از دود و غبار ساعت ها , در گرما و سرما میگردند تا چیزی بفروشند و نانی به خانه ببرند. بگردیم و ناله کنیم که “سید علی جگرم خورد” . کاری کنیم که گره باز کند نه اینکه بر گره های مو جود بیافزاید.

     
    • درود بر شرفت احسان، حتی در تصور هم نمی گنجد که یک ایرانی انسان، شریف، آزاده و آگاهی‌ باشد که “علی‌ جگرش را نخورده باشد” مگر آنکه آن ایرانی بویی از این چهار ویژگی نبرده باشد. و چه نکبت بار است حال و روز آن ایرانی که حامی‌ چنین کسیست. کسی‌ که دشمنی و کینه خود را نسبت به ایران و ایرانی هرگز در عمل پنهان نکرده و به همان میزانی‌ که شیفته بیگانگان دشمن ایران و ایرانی از قبیل روس‌های روسیاه جنایتکار و اشغالگر و بوده و هست، بیشتر از آن را در راه نابودی ایران و ایرانیان بکار گرفته است.

       
  36. صد رحمت بدوره شاه وقتی آدم آخوند میدید حد اقل میدانست قاتل نیست. حالا ادم آخوند تو خیابان میبیند یک ساعت باید زل بزند تو صورتش بیبند این قاتل هست یا نه. بی خود نیست مردم آخوند سوار ماشین نمیکنند.

     
  37. بخش 2

    اگر امروز داعشیان هم دین شما اصل برده‌داری و اسیر گیری را به همان سیاق و سنت زمان پیامبر اسلام را معتبر می‌دانند و در بازار بردگان شهر رقه زنان و دختران ایزدی را بنا بر سنت پیشنینان دین شما معامله می‌کنند، آیا این وظیفه شما نیست که بر اساس حجیت کتاب و سنت پیامبر خویش مبانی ضد اسلامی این کنش را برای یک دگراندیش روشن کنید.
    اگر امروز داعشیان و تکفیریان معتقد به جهاد با کفار و مقابله با صلیبیون در هر جا و مکانی هستند و با کشتار انتحاری، ترور و خشونت سعی در انجام و سامان آن را دارند و این جنایات را در قالب آموزه های دینی و مذهبی به صورتی تئوریک و نظری بر اساس کتاب و سنت به خورد طرفداران و هواداران خویش می دهند و چهره دیو گون از هم کیشان شما نزد مردمان دنیا می سازند، آیا شما نباید این عدم تطابق فعل و نظر اسلامی از نظر خود را مستنداً و با لوازم استدلال صحیح بر مبنای سنت و کتاب روشن کنید تا چهره دین شما تطهیر شود.
    اینکه استنباط و رای خود را مرجع کنید و اعتبار هر برداشت از یک متن کهن و درک روایت‌های گوناگون از سنت‌های اقوالی و گفتاری، در زعم اندیشه خود را با تراز همفکران و هم فرقه‌های خویش بسنجید عملی درخور و شایسته نیست و فاقد اعتبار نظری است.
    شما می‌فرمایی:
    **سؤال و بحث من این بود که ابوبکر بغدادی ادعای خلافت از جانب رسول الله نموده است ،شما از جانب ایشان توضیح نظری دهید که خلافت ایشان مستند به کجای متن است؟**

    پاسخ ساده است! وقتی هم‌مذهبان شما تئوری ولایت مطلقه فقیه را از همین کتاب و سنت مورد نظر برکشیدند و ولی‌فقیه شیعی را “ولی امر مسلمین جهان” و “رهبر مسلمانان عالمیان” نامیدند و نیابت رسول الله را بر او بار کردند، آیا این حق بر مبنای اصول فکری و برداشت‌های گروه دیگری از هم دینان شما محفوظ نخواهد بود که سرکرده خویش را “خلیفه رسول الله ” بدانند؟ آیا آن‌ها حق ندارند به اعتبار برداشت خاص نظری از یک آیه در متن کهنشان و اعتبار دهی به یک گفته مجعول و ناروا و غیرقابل ردیابی و راستی آزمایی از یک پیشوای اولیه خویش خلیفه‌ای برای پیامبر خود بیارایند؟
    در سایر نکاتی که آوردید گویی شما متن مرا به‌درستی فهم نکرده‌اید. بنده در آنجا متذکر این مورد شدم که هر گروه و تشکل مقتدر اسلامی که مبنا و شعارهای آنان اجرای بی‌کم‌وکاست احکام و ملزومات دینی اسلام است خود را ناگزیر به تجهیز لوازم فکری و نظری با انطباق کامل به مراجع تئوریک دین اسلام می‌دانستند و برای پیروان و ره‌جویانش بستری اعتقادی و مقدس مهیا می‌کردند و می‌کنند. اینکه سایر باورمندان اسلامی برداشت‌ها و تفسیرهای بعضی از طیف‌های این گروه‌ها را نامنطبق بر صواب فکری و تفسیری خلوت گاه اندیشه دینی خویش بدانند و آنان را از حوزه تئوریک و ایدئولوژیک مراجع دین اسلام خارج تلقی کنند امری درون‌گروهی است و نامعتبر و مبهم برای اندیشمندان و سایر مردمان منصف برونی است.

     
  38. بخش 1
    متن زیر پاسخ بنده است ذیل پست قبلی “صد رحمت به انگلیسی ها” به جناب “سیدمرتضی” که ذیل کامنت بنده آورده بودند
    شما فرمودید:
    **خیر اینطور نیست و قیاسی که شد قیاس مع الفارق بود ،در مورد نازیسم و فاشیسم و نژاد پرستی ،می شود دقیق مبانی نظری آنها را مورد نقد و بررسی قرار داد ،و آنجا ظاهرا اختلاف در برداشت هم وجود ندارد ،بلکه می توان گفت اصول نظری فاشیسم از کنش امثال هیتلر انتزاع شده است**

    عجیب است که شما چگونه بدون استدلال و بی‌هیچ اشاره مستدل مدعی بی‌ربطی قیاس می‌شوید و عجیب‌تر آنکه مبانی فاشیسم را برگرفته از کنش فردی سیاست‌باز و پلید دانسته‌اید! این مغلطه گویی و پریشان بافی اشتباه است چون مبانی تئوریک فاشیسم و نازیسم نه‌تنها مجزا از کنش یک فرد خاص است بلکه ریشه‌های آن در یک روند سیاسی اجتماعی قرن 18 در ایتالیا شکل گرفت و از نظر کنش سیاسی، فاشیسم نخست در ایتالیا و در سال ۱۹۱۹ به عرصه فعل سیاسی وارد شد و سه سال بعد توانست حکومت را در این کشور در دست گیرد. حزب فاشیستی آلمان در سال ۱۹۲۰ ایجاد شد و نام حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان بر خود نهاد. این حزب در سال ۱۹۳۳ به کمک انحصارهای بزرگ آلمانی و خارجی حکومت را به دست گرفت و دیکتاتوری هیتلری را مستقر کرد. به نظر «موسولینی» که یکی از ارتزاق کنندگان به نام اصول نظری فاشیسم است، فاشیسم یک مفهوم مذهبی است که انسان در آن وابسته به قانونی اعلی و اراده‌ای واقعی است که از فرد تجاوز می‌کند و به عضویت یک جامعهٔ روحانی ارتقاء می‌یابد. در کل فاشیسم علاوه بر آن‌که یک سیستم حکومتی است، بالاتر از همه یک سیستم فکری و ایدئولوژیک هم هست.
    شما می‌گویید:
    **در مورد اسلام نیز چنین است ،عرض شد که باید دید جزء جزء اعمال داعش و القاعده با کدامیک از بخش های نظری کتاب و سنت مرتبط است ،و کسانی که چنین ایراداتی نظر شوریده محترم می کنند تنها تلاش می کنند بطور کلی و مبهم نوعی ارتباط بین عمل جاهلان داعش و متن کتاب و سنت ادعا کنند ،این ادعای ارتباط کافی نیست ،من گفتم کسانی که چنین می کنند روشن به تبیین تطابق اندیشه و عمل این گروهها با متن کتاب و سنت کنند و اینکه روشن کنند نحوه کنش این گروهها با کدامیک از مذاهب معتبر اسلامی (حنفی مالکی شافعی حنبلی شیعی) تطابق دارد یا کدامیک از این مذاهب صحه بر اندیشه یا عمل این گروهها گذاشته اند**

    سخن من بر سر ایرادگیری و شبه اندازی نیست بلکه بر مبنای ارتباط تئوریک متن و گفتار و سنت مراجع مسلمانان و کنش مدعیان آن است. اینکه شما ادعا دارید هیچ فرقه اسلامی صحت اندیشه آنان را تأیید نمی‌کنند سخنی ناروا و نامعتبر است چرا که اولاً از کجا می‌دانید و علم دارید تأییدی که منظور شماست را ولو در خفا از فرقی که نام‌برده‌اید و یا نگفته‌اید ندارند؟ ثانیاً بانیان این گروه‌ها عموماً از اعضای گروه‌هایی معتبر اسلام سیاسی مانند اخوان المسلمین مصر و گروه‌های بنیادگرایی چون جهاد اسلامی مصر و وهابیان و افرادی مانند ابو ایوب المصری و ابومصعب الزرقاوی هستند؛ ضمن اینکه تأیید یا تکذیب سایر فرق مسلمان شبهه‌ای در فعل و کنش اسلامی و مبتنی بر عملگرایی دینی آنان برحسب وظیفه ایجاد نمی‌کند و نمی‌توان عمل به تکلیف واجب عینی، در فهم یک مسلمان را به تأیید یک یا چند فرقه مذهبی گره زد.
    اینکه شما به‌عنوان مدافع صلبی یکی از همین فرق اسلامی از من درخواست می‌کنید جز به جز کنش اجتماعی و سیاسی هم‌کیشان شما را با بخشهای نظری کتاب و سنت انطباق دهم امری عجیب و گزافه است. اتفاقاً شما باید شرح دهید چرا کنش و افعال هم‌کیشان خود در داعش، طالبان، بوکو حرام، و سایر فرق دین تازیان را نامرتبط با احکام کتاب و سنتی می‌دانید که خود در دایره اندیشه شخصی خویش، به آن معتقدید و چرا؟
    یا چرا آبشخور نظری و عملی هریک از گروه‌های خشونت طلب و طالب قدرت اسلامی را [که گویی چنان با آنها آشنایید که همگی آنان را خارج از دین واقعی اسلام می‌دانید] تبیین نمی‌کنید و با کلی‌گویی و ایرادگیری بی‌اساس از آن طفره می‌روید؟ آیا شما انتظار دارید یک دگراندیش و متفکر برون از کیش شما، ملزم گردد به پذیرش برداشت شما از دینتان؟ و دیگر برداشت‌ها و نظرات از ناحیه سایر فرق هم دینان شما را بی‌اعتبار بداند؟

     
  39. در نگاه اول آدم فکر می کنه این کامیون ها گندم بار زدن اما نه اینا دارن خاک کشور ما را صادر می کنند. نوری زاد یه جمله داشتی می گفتی یه رفیق داشتی در زمان دبیرستان که وقتی یکی بهش نارو می زد از کنارش رد می شد و یه تف گنده پیش پاش می انداخت می گفت: به غیرتی که نداری!

     
    • دین داده به ما حُکمِ تطاول زچه خواهی
      تا هستیِ ایران به انیران نفروشم ؟

      شیخم من و این خاکِ فلاکت زده ات را
      ارثِ پدرم نیست که ارزان نفروشم

      (م.سحر)

      انیران : بیگانه و غیر ایرانی ، غیرایران ، خارج از ایران

       
  40. دوباره اشتباه نکنیم
    منافع روسیه دریک ایران ضعیف رقم میخورد به این خاطر سعی در به قدرت رساندن حکومت دلخواه خود در ایران دارد.
    با این مقدمه به نظر من کل جریان 88 ساخته و پرداخته روسیه با کمک عوامل خود بود.چرا؟
    روسیه بدرستی پتانسیل جنبش مردم ایران را برای تغییر درک کرده بود با ایجاد یک الترناتیو(موسوی)این جنبش را به حرکت دراورد وخود با عواملش به سرکوب خشن روی اورد.این بازی به سود هر طرف تمام میشد بدون اینکه منافع روسیه با خطری مواجه شود پتانسیل جنبش مردم ایران از بین میرفت.(اوباما به ابن دلیل از جنبش پشتیبانی نکرد)
    نتیجه:این پتانسیل دوباره بوجود امده باید این بار بدون رهبر بصورت سلبی با این حکومت روبرو شد یا در انتخاب رهبر(بدون بت سازی)باید دقت کرد واز هیچکدام از نیروهایی که با رژیم ارتباط دارند و حتی داشتند(با احترام به بسیاری از ازادی خواهان انها )استفاده نکرد.

     
    • شما نوشته اید که دیگران اشتباه نکنند ،در حالیکه از اشتباه تحلیلی خود غفلت کرده اید،بگمانم منشا این احتمال بی اساسی که به ذهن شما آمده است خبری است که از دیشب روی خبرگزاری ها هست:اینکه سازمان اطلاعات امریکا مدعی شده است که روسیه از طریق هک کردن ایمیل های دموکرات ها و خانم کلینتون ،بر انتخابات امریکا اثر گذاری کرده است ،خوب حالا این ادعایی است که شده است و روسیه هم طبعا منکر خواهد بود ،من و شما هم هیچ وجه جازمی بر صحت یا عدم صحت ادعای مزبور نداریم ،ممکن است درست باشد ،ممکن هم درست نباشد ،سوال این است که شما چرا بر اساس این خبر آمده اید به یک گمانه زنی بدون شاهد اقدام کرده اید و بدنبال آن آقای میر حسین موسوی را که یک شخصیت شناخته شده و خدوم و امتحان داده در این انقلاب بوده است را آلترناتیو ایجاد شده از سوی روس ها قلمداد کرده اید؟ نخیر ،نه اقای موسوی و نه آقای کروبی هیچکدام نه آلترناتیو روس ها بوده اند و نه آلترناتیو امریکا و غرب چنانکه برخی از افراد بی انصاف و تندرو در ایران ادعا می کنند ،بنابر این باید دید تفاوت شما با چنین تحلیل های سست و بدون اساس و شاهد با بی انصاف هایی در ایران که به ایندو تهمت مزدوری یا آلت دست غربیها را زدند چیست؟ نه آقا ،یک انتخاباتی واقع شده است و مردمی با شوق آمده اند که پوپولیسم را کنار بزنند و امور مشکوکی در انتخابات اتفاق افتاده است و این آقایان برای پاسداری از رای مردم اعتراض کرده اند،بعد هم گروهی ضد انقلاب بمیان میلیونها مردمی که اعتراضشان رای من کو بوده است آمدند و اعتراضات آرام و مسالمت آمیز مردم را به تشنج و انحراف کشانده اند و مدیریت حکومت هم در اداره و سامان دادن به آن اعتراضات مدیریت غلط و نادرستی بوده است،بعد هم این آقایان نادرست و غیر قانونی محصور شده اند تاکنون ،بنابر این نه دو کاندیدای معترض آلترناتیو غرب یا شرق بوده اند و نه جنبش اعتراضی رای من کو جنبشی بر ضد انقلاب و در جهت براندازی بوده است ،منتها چنانکه اشاره شد گروهی ضد انقلاب هم خود را بصف مردم زدند و خرابکاری کردند و جنبش مسالمت آمیز را بدنام کردند چون خودشان توهم می کردند جنبش سبز جنبش بر علیه کیان انقلاب اسلامی ایران است و این توهم باطلی بود ،البته افراد زیادی از کسانی هم که به اصل انقلاب وفادار بودند هم در این وقایع آسیب دیدند ،اما در هر صورت گروهی آپورتونیست ضد انقلاب هم قصد بهره برداری از اعتراض مسالمت آمیز آقایان موسوی و کروبی داشتند ،وگرنه ضدیت بر اصل انقلاب ایران و جمهوری اسلامی نه بگروه خونی ایندو خدمتگذار صادق انقلاب می خورد و نه وصله آلترناتیو روسیه یا غرب به اینها می خورد ،من نمی گویم شما از کدام دسته بوده اید ،اما آپورتونیست های متوهمی که گمان می کردند جنبش سبز جنبشی بر علیه کیان اصل انقلاب است ،نشانه بارزشان همین بوده است که در آن بحبوحه مداحی موسوی و کروبی را کردند ،بعد که خود به اهداف متوهمانه و آپورتونیستی خویش نرسیدند ،شروع کردند به توهین و تحقیر ایندو فرد انقلابی و خدمتگذار انقلاب و مخلص مرحوم آیت الله خمینی ،و این نشانه ای فارق و روشن است بین کسانی که فرصت طلب نبودند و صرفا همراهان سبز ایندو بودند در اعتراض به نحوه مدیریت انتخابات سال 88 (هنوز هم ایندو را بزرگ می دارند و آنها را مظلوم می دانند) و فرصت طلبانی که از آنروز تاکنون چون به اهداف ضد انقلابی خود نرسیده اند بی آنکه اعتراضی به حصر ظالمانه این بزرگواران کنند فقط نق می زنند و پیشینه انقلابی ایندو را می کوبند و آنها را تحقیر می کنند.

       
  41. سلام بر دكتر نوريزاد قهرمان
    يكي از دوستان من كه تخصصش در زمينه مطالعات اقتصادي تمدن هاي نو ظهور است ( ايشان صرفا روي چين كار مي كند) مي گفت :
    پس از روي كار امدن مائو ، خروج و به خصوص مهاجرت از كشور ممنوع شد ، اين امر به ظاهر مضموم
    باعث شد كه تمامي نخبه ها در كنار افراد معمولي مشغول به كار شوند،
    بعد از مائو ، چين با تعداد بسيار زيادي افراد نخبه در همه زمينه ها ، از جمله در خود حزب كمونيست و سطوح مختلف دولتي به دست مرد انديشمندي به نام دنگ شيائو پينگ افتاد، كه وجود همين اليت ها و نخبه ها يكي از دلايل اصلي به قدرت رسيدن دنگ بودند.
    در ايران، حاكميت متعمدانه اين اجازه را به همه داد كه نه تنها قانوني از ايران مهاجرت كنند، بلكه داراي تابعيت دوگانه هم باشند،
    قطعا ، حاكميتي كه به كوچكترين زواياي زندگي خصوصي مردمش سرك مي كشد و از شاد بودن انان در رنج است! نمي تواند اين سياست ازادي سفر و مهاجرت را بدون تعقل انجام داده باشد،
    وقتي اقاي حجاريان معاون وزارت اطلاعات بود، خروج شهروندان را از كشور ممنوع اعلام كرد و اين قانون تا مدتي رعايت شد
    تصور كنيد اگر طي اين ٣٨ سال در ايران چنين اتفاقي مي افتاد ، امروز وجود نخبگان اقتصادي و سياسي و فرهنگي ان چنان زياد بود كه عليرغم فيلتر هاي شديد حاكميت تعداد بيشماري از انان جذب پست هاي دولتي و نظامي مي شدند ، و از درون جمهوري اسلامي را استحاله مي كردند.
    حاكميت ، با زيركي نخبگان را با پا و ميل خودشان به تبعيد فرستاده!!!

    البته بنده با نفس اين كار به شدت مخالفم ، ولي انجام اين پديده مضموم و زشت ، در مقايسه با اعدام هاي ٦٧
    و هزاران فاجعه ديگر ، دور از انتظار نبود

     
    • آقای دکتر
      نفت فروشی و امرار مغاش که به نخبه نیاز ندارد. اینها فقط درد سر درست می کنند و نمی گذارند درست کارمان را بکنیم.

       
    • جناب ظاهری، در مورد مائو و چین کمونیست ظاهرا اکتفا و استناد به ظاهر قضیه کرده اید و این منجر به قضاوت عجولانه و اشتباه شده. نخست اینکه تنگ شیایؤ پینگ فردی مشکوک و به ظن قوی یک عامل نفوذی در حزب بود و مرتکب خیانت شد. او در عمل دست به کودتا زد و کسانی را که بنا به وصیت مائو میبایست جانشین او باشند و رهبری چین را بصورت شورائی در دست داشته باشند از میان برداشت. جانشینان مائو به اصول انقلابی مأیو وفادار بودند و اگر در قدرت باقی میماندند جهان ما چهره دیگری داشت. جامعه بی طبقه چین روزگار مائو علیرغم فقر همگانی اش بهشتی بود که بسیاری در اروپا و امریکا آرزوی همانند سازی اش را در جوامع خود داشتند.چین سرمایه داری امروز که خائنانه عنوان دروغین جمهوری خلق را یدک می کشد در مسیری افتاده که پایانش فرو افتادن در مردابی است که منجر به نابودی کامل آن خواهد شد. آلودگی زیست محیطی مرگبار چین امروز آنچنان سهمگین است که حاکمیت خائن از زدودنش ناتوان است و این در حالی است که آلودگی در قیاس با آسیب بزرگتر همانا فساد همه جانبه بویژه فساد اداری و اخلاقی بسیار کوچک و ناچیز است. اگر میخواهید بردگی را به چشم خود ببینید به چین بروید و ببینید که در هیچ جای جهان چنین استثمار فرد از فرد را علیرغم آنهمه اقتدار علمی و صنعتی نخواهید یافت. من نه مائویستم ، نه کمونیستم و نه آته ایست بلکه حتی دستاربندان متشرع چه حاکم و چه گوشه نشین به مرتبه ایمانی من نخواهند رسید، اما آینده این نفرت انگیز ترین شکل سرمایه داری جهان را تیره و تار میبینم. شاید به ده سال هم نکشد که سونامی چینی کشی از آسیا تا امریکا و از اروپا تا افریقا براه افتد و موجودیت یاجوج و ماجوج از عالم محو شود.

       
  42. تقاضای ملت ایران از کارگردان سریال معمای شاه:
    لطفا این معماها رو هم بسازید
    1 – معمای شهرام جزایری
    2 – معمای مهدی هاشمی
    3 – معمای تیم اختلاس 3 هزار میلیاردی
    4 – معمای انتخابات 88
    5 – معمای رد صلاحیت های 94
    6 – معمای زمین خواری های ورامین و شمال
    7 – معمای زندان کهریزک
    8 – معمای پول های بلوکه شده ای که پس از آزادی به ایران برنگشتن
    9 – معمای بابک زنجانی
    10 – معمای حمایت از حمله به سفارت انگلیس و محکوم کردن حمله به سفارت عربستان
    11 – معمای حادثه فرودگاه جده و حادثه منا
    12 – معمای تضعیف کردن ارتش بعد از انقلاب
    14 – معمای هفت تیر کشی محمود کریمی
    15 – معمای ازدواج های فامیلی سران مملکت
    16 – معمای حصر کروبی و موسوی
    17 – معمای بودجه بسیج
    18 – معمای بودجه اختصاصی به فلسطین . لبنان . سوریه و عراق
    19 – معمای چگونه معاون اول رییس جمهور یک کشور بیش از 99 هزارمیلیارد سرمایه مردم رو بالا می کشد
    20- معمای چک اقای مرتضوی
    21- معمای دادن 40 درصد دریا خزر به روسیه
    22- معمای چگونه با ارزش ترین پول خاورمیانه به بی ارزش ترین پول تبدیل شد
    23- معمای شهرداری تهران و املاک نجومی
    24-معمای چگونه پاسپورت ایرانی که مجاز به ورود به 72 کشور دنیا بود بعد از انقلاب در سال 2013 بی اعتبارترین پاسپورت جهان شد……
    25-معمای این همه جوان تحصیل کرده بیکار این همه جوان معتاد این همه مشکلات اقتصادی این همه اختلاس این همه دروغ این همه دزدی
    26-معمای فرار مغزها
    27- معمای اسکله های غیر قانونی و برادران قاچاقچی
    28- معمای خودی ها و غیر خودی ها
    29- معمای 63 حساب بانکی شخصی با مبلغ 1000 میلیارد تومان در قوه قضاییه
    30- معمای قاچاق خاک ایران به کشورهای دیگه
    و کلی معمای دیگر
    لطفا پخش کنید تا این سریال ها رو هم پخش کنن و ما ببينیم
    میخوام یه چند تا جک بگم باهم بخندیم!
    آماده ای؟
    جک 1-
    12%از گاز کل جهان رو داریم
    اما نرخ بهای گازمون سومین گازبهای گران جهان هست
    جک 2
    47% از طلاق ها به خاطر مشکل مالی هست
    جک3
    74%از جوانان مجرد به خاطر مشکل مالی ازدواج نمی‌کند
    جک 4
    36%از اختراعات ایرانی بدلیل عدم پشتیبانی مالی در ایران اجرا نمیشود و طرحها مفت و مجانی به کشورهای دیگر داده میشود
    جک 5
    کشوری که 20% از ثروت های خدادادی جهان را دارد
    رتبه پنجم فقر را در آسیا را دارد…

     
  43. آیا ایران در خطر جنگ مستقیم است و یا رژیم ایران سرنگون خواهد شد؟آرایش نظامی ناتو و آمریکا چه می گویند؟ بر مبنای سخنرانی ترامپ در AIPACایران مسول ترورها ی دنیاست!!

     
  44. سلام نوري زادگرامي

    شما به ماچنين جواب داده ايد:

    “”درود مصلح شیرین زبان و گاه تلخ گوی اما دوست داشتنیِ ما.”
    ومضمون بقيه سخنانت به من ،درخطاب به آقاسيدمرتضي -دام مجده-درذيل مي آيد.

    “”سپاس دوست {سيدمرتضي}گرامي

    هرچه که من می گویم و می نویسم، برگرفته از عقل محدودم است. من مطلقا یک چیز غیرعقلانی را اگر چه از هزار حدیث موثق قدسی و نبوی و علوی برآمده باشد نمی پذیرم. جناب مصلح در همین کامنت ها از من خواسته که: اگر شما بجای خدا بودی و می خواستی در عصری که برده داری رایج بوده به ترویج اسلام بپردازی چه می کردی؟ پاسخش را داده ام که پاسخ شما نیز هست. من خدایی را که پای برگه ی برده داری را امضاء کند باور ندارم. اما همین من مخلص و مطیع خدایی است که پیش پای اشک و اندوه و تن لرزه های یک دخترک بی گناه و اسیر به زانو نشیند و دانه های اشکش را با سرانگشتان پروردگاری اش بسترد و به او بگوید: مترس عزیزکم، مگر منِ خدا مرده باشم که تو را به اسم من به اسیری و کنیزی و به سمت هزار بلای غیر انسانی و حتی به همسریِ پیامبر من که نادره ی دوران است ببرند.
    با احترام.”””

    جناب نوري زادخيلي گرامي،سؤآلي كه ازشما داشتيم اين بود كه درآن زمان ودرآن شرايط مرسوم بودن سنت سيئه اسيرگيري وبرده گيري درجنگهاي رايج زمانه؛اگرشما بجاي خداي متعال بوديدبااسيرگيري درجنگ وبرده بودن طرفين دردست طرف غالب وپيروز جنگ ؛ چه دستوري صادر مي كرديد ؟وچه آيه اي نازل مي كرديد؟ وچه طرحي مي ريختيد؟وچگونه بابرده داري كنارنمي آمديد؟

    جوابي كه جنابعالي به سؤآل من وآقاسيدمرتضي – دامت توفيقاته – داده ايد دراول كلام وسخنتان اينست:
    ” هرچه که من می گویم و می نویسم، برگرفته از عقل محدودم است.””

    جواب شما فقط يك جمله است وآن اينكه ما به خداي اين چنين محدو دالعقل باورنداريم وهرگزاورانمي پرستيم.وهرگز به سخنش اعتنانمي كنيم ،پيغمبرش نيزهركسي باشدبه او ايمان نداريم وبه آيات نازله اش نيز وقعي نمي نهيم چه مسيلمه كذاب باشد وياهركس ديگر.
    پس اين خداي محدودالعقل مبارك خودت وعابدانت باشد. وبقيه حرف هايت جزشِرووِراحساسي ناشي ازتجليات اين خداي محدودالعقل نيست. بااحترام
    مصلح

     
  45. یاران جان درود

    آقا مر تضا/ مصلح /…

    بوعلی را بالغ بر یک سد وبیست کتاب ورساله بود یکی از انان قانون ودر پزشکی که چند قرن در دانشگاه ها

    تدریس یا بدان اشاره می شد.مابقی عمر این نابغه صرف تعمق در معاد جسمی (آخر سر ردش کرد)و علم ؟

    کلام واینگونه علوم؟؟؟گذشت اگر وی همه کتاب هایش در طب بود بسا که بسیاری از بیماری ها شناخته و

    درمان ان معلوم می شد.شیخ طوسی وبسیاری دیگر نیز به همین منوال به هرز رفتند تا رنسانس از خطه ای

    دیگر سر برآورد.شما وهمفکرانتان هردم دست در گوری از این به هرز رفته ها کرده وتحفه التحغه ای میگشایی.

    جگر انان که میزان خسارت را میفهمند میخراشی اینک چند سخن از شما( آنکه خدای ان مردم را (لات ومنات و….

    بخاک مذلت انداخت (بزرگترین توهین ملی) برده داری را نمی توانست بیندازد)2 مردمی را که هزاران سال پیش

    برده را ملغا وغذقن کرده بودندوهرگز از آتش ویا از زرتشت چیزی طلب نکرده وهرآنچه می خواستند فقط از خدایشان

    که نه پارتی بازی زرتشت ونه نوادگان زرتشت را نمی پذیرفت وبهشت را به گفتا ر و کردار وپندار نیک که هیچ یک را با

    مثقال وزن نمی توان کرد می داد و……مجوس واتش پرستشان نامید وبا کشتن وبرده داری چند زنی وبیمقدار کردن

    بانوان ارتقا ؟؟؟؟ به مقام موالی گری داد.بگذریم در حالی که میدانی اگر دفتر کارهای محمد را نتوان روزانه از روایات

    وحوادث بدست آورد حتما کارهای هفتگی را میتوان شما چگونه میتوانید این شخص را برای سد روز غیب کنید یا با

    همان افراد وان زن به محل ازدواج (تجاوز) به آن محل بیاورید.گویا یادتان رفته والامقام ترین فیلسوف اسلامیتان که در

    مقابل دیگر ان عرضه کردید واسلامی کردن دانشگاه را برایتان به سر انجام رساند. رک وپوست کنده با مقداری تعارف

    وحی را رویاهای رسولانه یا بعبارت دیگر بیمار چند شخصیتی(الله محمد) که یکی دیگری را حمایت میکند حتی در مسایل

    ازلی وابدی جهان شمول زیر لحافی و….. یادش هم نرفته که در کودکی هم با باز کردن شکم(نه سر وجمجمه) تمام

    محتویات شکمش را از بدی در تشتی شسته وبرجای خود نهاده اند. اتدکی بخود ای زمان این حرف ها وتردستی ها

    دیر گاهی است بسر آمده تتمه عمرت را با کار وکوشش را در راهی که مفید تو دیگران است صرف کن .

    الاحقر

     
  46. جناب مهمان سلام
    جناب،قبل ازاينكه شما مهمان سايت اين ميزبان شويد،مهمان هاي ديگري قبل ازشما بارها اين ايرادرا كرده بودند وجواب شنيده بودند وبنده دردومورد عين عبارت تفاسيرمختلف ازعلماي اهل سنت رادراينجادرچندصفحه طولاني باآدرسشان رديف كردم والآن هم مي خواستم همانرا ازفايل خودم دراينجا بياورم ديدم بسيارطولاني است ولذا به اختصارمي گويم كه به اين چهارتفسير كه درذيل اشاره مي كنم زحمت بكشيد مراجعه كنيد تاحقيقت رابفهميد كه مقصودازآيه تطهيرچه كساني هستند وبيهوده دنبال سايتهاي منحرف نگرديدوازآنها به ماآدرس ندهيد.
    اگرسوادداريد واهل مطالعه هستيد شما خودتان به تفسير ذيل آيه 33/احزاب مراجعه كنيدآن وقت اظهارلحيه بفرمائيد؛
    نمي گويم به تفاسيرشيعه نگاه كنيدبلكه به تفاسيرعلماي اهل سنت نگاه كنيد همانندزمخشري معتزلي درتفسيركشاف ودرذيل آيه تطهير “انمايريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا ” گفته ازپيامبر سؤآل شد اهل بيت شما چه كساني هستند؟گفت:علي وفاطمه وحسن وحسين –ع- اهل بيت من هستند.
    وفخررازي درتفسيرش گفته است اگرديگران درشمول اين آيه تطهير برآنان مشكوك باشند قطعا علي وفاطمه وحسن وحسين –ع- داخل ومشمول اين آيه هستند. وهمچنين مفسرين ديگرثعلبي ووحسكاني وديگران كه همه ازاهل تسنن هستندچنين تفسيري ازآيه تطهيردارند.
    واما عايشه ام المؤمنين راكسي نگفته است كه او ناپاك وزناكاربوده است ،واشاره اي كه به داستان افك ودروغ كرده ايد،اثبات پاكدامني اودرآن داستان ربطي به اين آيه ندارد.
    مصلح

     
    • جناب مصلح. این ایات بسیار صریح و روشنند و معنی انها کاملا واضح است و نیازی به تفسیر و در واقع تحریف شما و همکاران قدیم و جدیدتان ندارد. تنها ادم مریض و یا دستهای مرموز و پلید، یک حرف کاملا واضح و روشن را رها کرده و به دنبال تحریف های کج و معوج و بی سر و ته فرقه گرایانه ان می روند. شما اگر قدری از وقت خودتان را صرف ردیابی این دستهای مرموزی که به عناوین مختلف در همه تار و پود شماها رخنه کرده اند می کردید خیلی چیزها دستگیرنان می شد و شاید می توانستید به دنبال قافله عقل و دانش حرکت کنید. متاسفانه فلج مغزیتان کرده اند و خودتان هم از ان خوشتان امده است. یک لحظه هم نمی خواهید فکر و مطالعه و تحقیق کنید که این خذعبلات را چه کسانی، از چه جاهایی و برای چه اهدافی وارد کرده اند. این می تواند پروژه ای سخت اما مفید برای شما و اسید مرتضی باشد اگر واقعا اهل تحقیق هستید . از این رجال رجاله نوکر اجانب جز تحریف و خرافات ویرانگر عاید نشده و نمی شود. ریشه ها را بیابید.

       
  47. درود یاران

    سی واندی سال پیش چند پیر مرد الزایمری با دستان لرزان پارکینسونی نامه حمله به ضعیف ترین

    کشور دنیا در آنزمان را امضا کردند و به صدر هیت ریسه فرتوت تر از خودشان دادند .بیچاره ها فکر

    می کردند افغانستان را به بقیه اتحاد جماهیر اضافه می کنند.بمباران کردند زدند کشتند وآخر سر

    دمب مبارکشان را لای پا گذاشته وعوعو کنان فراریدندوهزینه جنگی در دور دست ها روی دستشان

    ماند هم ننگ خرابی هایی که بوجود آوردند و هم دنیا دید ابر ببری کاغذی بیشتر نیستند.چند صباحی

    بعد فرو ریختند.این بار برسم سلطانهای قدیم پشت سرشان وزیر مالیه آوردند تا هم هزینه جنگ دوردست را

    بپردازد وهم هرآنچه آنان تخریب میکنند خزانه داربپردازد.بیچاره ما که پردازنده ایم چه پردازنده ای.این است که

    در گور خفتن وبرای اولین بار پایگاه(نوژه) دادنو چیز های دیگر دادن اول کار است .باشید تاشب دولتان بدمد.

    بیخود نیست دشمن ودوست از هوش پوتین تعریف میکنند.باچیز مردم چیز …………کار هرکس نیست.

    ببخشد ترمز برید.

    الاحقر بی ادب- دنیا بکامتان باد شیرین

     
  48. جناب سید مرتضی
    با تشکرا ز زحمتی که برای گزارش تاریخی و توضیحی ازدواج پیامبر با بانو صفیه ارائه فرمودید. در عین حال برای بنده سئوالاتی جدید مطرح شد که برای همفکری با شما در میان میگذارم تا شاید روشنگری بیشتری بعمل آید.
    اولین نکته ای که توجه حقیر را جلب کرد تفاوت بین زنان اسیر و زنان آزاد در ایام نگه داشتن عدّه است. این تفاوت برای چیست؟آیا سیستم بیولوژیک یک زن اسیر با دیگران فرقی دارد؟ من هر چه فکر کردم نتوانستم توضیحی برای آن بیابم الا آنکه این امر برای قوای پیروز بسیار مفید است که می توانند زمان کمتری را در انتظار بهر برداری جنسی از زن اسیر که قبلا شوهر هم داشته باشند. آیا این رسم در زمان جاهلیت هم بود و یا ابداع و جعل اسلام است؟
    نکته دیگری که شما بر آن تاکید دارید موضوع رضایت آن بانو است. اگر قوه خیال ما اجازه دهد و ما بتوانیم به صحنه جنگ آنروز برویم همانطور که شما هم روایت کردید،خواهیم دید که تمامی خانواده این خانم و بقیه زنها در نبرد کشته شدند و خود آنها و بازماندگانشان به اسیری رفته و بین بقیه سرداران اسلام تقسیم شدند. حال وقتی زنی که همه زندگیش زا از دست داده و خود را در معرض دربدری جنسی از خانه این سبف الاسلام به خانه آن مجاهد اسلام میبیند و در عین حال مورد علاقه فرمانده لشگز پیروز هم قرار میگیرد، بینی و بین الله چه گزینه بهتری پیش روی خود دارد که به خواست فرمانده و بقول شما پادشاه حجاز تمکین نکند؟ آیا واقعا این رضایت است؟ آیا اینکه به او بگویند اگر موافق نباشی پیش افراد قبیله ات که همگی به اسارت جنسی رفته اند برمیگردی، دادن اختیار برای تصمیم گیری رضایت مندانه است؟
    اما نکته جالبتر اینکه بر اساس انچه شما نقل کرده اید، زنی که همراه این بانو توسط بلال اسیر میشود وقتی کشته های خانواده خودش را می بیند و بیقراری میکند از سوی پیامبر به عنوان زن شیطانی مورد خطاب قرار میگیرد . آیا وقتی بانو صفیه این برخورد را دید متوجه حقیقت بلائی که ممکن است بر سرش بیاید نشد؟
    شما اگر این وقایع را بعنوان عملکرد یک فرمانده پیروز بیان کنید نه تنها عیبی ندارد بلکه با سنت فاتحان حجاز هم بسیار هم خوانی دارد ولی اگر بخواهید آنها بعنوان سنت یک نبی که باید الگوی اخلاقی مردم قرار بگیرد تبلیغ کنید، کار سختی در پیش دارید. کجای این رفتا رو اعمال و این شتاب در زفاف با زن اسیر در مانده در آن فاصله زمانی بسیار کم که او هنوز در گیچی و حیرانی بزرگترین فاجعه ای است که یک زن میتواند با آن روبرو شود قرار دارد، به کمال رساندن مکارم اخلاق است؟

     
    • سلام علوی گرامی

      در مورد تفاوت عده کنیز و حره ،اگرچه اصل مساله عده نگه داشتن زنان بنظر می رسد حکمت آن پیشگیری از اختلاط میاه و نسب است و استبراء رحم زنان از ماء شوهر سابق ،لکن بقاطعیت نمی توان آن را فلسفه و علت حکم در سلسله علل تشریع احکام دانست ،و چنین احکامی احکامی تعبدی است ،و تفاوت هم اختصاصی به تفاوت کنیز و حره ندارد ،برای اینکه عده زنان شوهر مرده (متوفی عنها زوجها) چهار ماه و ده روز است ،با اینکه حکمت مورد اشاره در آنجا هم محتمل است ،یا عده زن غیر یائسه ای که طلاق رجعی گرفته است سه طهر یا سه حیض است ،با اینکه همان حکمت اینجا هم محتمل است ،عده زنی که ازدواج موقت کرده است و زمان پایان یافته حیضتان (دو حیض است) باز با اینکه همان حکمت محتمل است ،حتی اگر زنی واقعا یکسال هم با شوهر آمیزش نکرده باشد باز هنگام وفات شوهر یا هنگام طلاق شرعا موظف به رعایت عده است و.. ،بنابر این بنظر میرسد اصل مساله عده یک ضابطه و قاعده تعبدی است در مورد زنان مختلف ،و این ربطی به سیستم بیولوژیک آنها ندارد ،آن احتمالی هم که شما در مورد کنیزها گفتید قطعی نیست لکن محتمل هست.
      خیر،تا جایی که بنده بررسی کرده ام مساله عده و تفاوت احکامش از احکام تعبدی تاسیسی در شریعت اسلام است و معهود نیست که در بین عرب جاهلی چنین جزئیاتی وجود داشته است ؛اگر به سوره های طلاق و بقره مراجعه کنید می بینید که این احکام بصراحت با نزول آیات جعل و تاسیس شده است.
      در مورد مساله رضایت آن بانو و فضائی که خیال شما آنرا ترسیم می کند ،خوب اگر مقصود شما اصل استنکار امضاء مساله برده داری ناشی از جنگ و رویکرد لغو تدریجی آن در اسلام است خوب اینرا من ببیانات گوناگون تبیین کردم، بهر حال این امر مساله ای کاملا طبیعی است . نباید توقع داشت که یک اسیر جنگی که در بسیاری از موارد به سرعت حکم قتل در مورد او اجرا می شود یا سال ها در بدترین شرایط روحی و جسمی نگهداری شده ، به فجیع ترین شکل با او برخورد می شود، اختیار و رضایت قلبی در خصوص نحوه برخورد با او وجود داشته باشد ؛ در این وضعیت انتقال چنین اسیری به منزل یک مرد مسلمان و محسوب شدن به منزله افراد عادی جامعه بالاترین خدمتی است که به این فرد می شود . در واقع بخاطر دستورات حساب شده ای که اسلام در قبال بردگان داشت و نحوه برخورد مولا با آنان را کاملا تحت ضوابط مشخصی در می آورد ، اکثریت این افراد هم متمایل به اسلام شده ، وضعیت خود تحت مالکیت یک مرد مسلمان را به مراتب بهتر از وضعیت گذشته خود می دیدند و حاضر به بازگشت به وضعیت قبل نبودند . در نتیجه رسما مسلمان می شدند و هم در مدت زمان کوتاهی آزاد شده برای خود منزلت مستقل اجتماعی پیدا می کردند و زندگی شایسته ای را رقم می زدند .
      البته مسائل مرتبط با هر جامعه ای را باید در همان فرهنگ و رسوم و در همان وضعیت خاص زمانی و مکانی مورد توجه قرار داد ؛ بسیاری از اموری که در عرف فعلی قابل درک نیست و نا معقول به نظر می رسد ،در جامعه خشک زمان بعثت، طبیعی و قابل قبول بود و این نکته ایست که منتقدان کنونی برده داری به آن توجه نمی کنند،مثلا اینکه زنی در طول زندگی شوهران متعددی داشته باشد که حتی برخی دشمنان قبلی قبیله او بلکه قاتلان بستگان او باشند، با توجه به کثرت جنگ ها و نزاع ها و قوانین آزاد ازدواج یا انواع بهره مندی جنسی از زنان در آن زمان امری متداول بود .
      به علاوه رفتار خشن و خشک در جامعه آن زمان با زنان به گونه ای بود که زن همانند کالایی از خانه ای به خانه دیگر منتقل می شد. در نتیجه اینکه زنی بعد از شکست قبیله اش با مسلمانان به جامعه اسلامی وارد شده و در تملک مردی مسلمان (که بر اساس آموزه های اسلامی با او رفتاری محترمانه و کریمانه داشته باشد) در بیاید ،نه تنها غیر قابل تحمل و نامطلوب نبود، بلکه تا حد زیادی مطلوب بوده، حتی مورد توجه زنان مشرک قرار می گرفت. حتی برخی از جامعه شرک آلود مکه فرار کرده ، خود را به مدینه می رساندند و خواستار قرار گرفتن در پناه جامعه اسلامی می شدند.در هر حال من در واگویه تاریخی ماجرای صفیه قرائنی مثل آن مساله خواب را هم مورد اشاره قرار دادم ،و اینکه هیچ نارضایتی در آن زمان و بعدتر از صفیه نقل نشده است و حتی از جهاتی صفیه مورد رشک برخی زنان پیامبر هم قرار گرفت.مقصود از تخییر مورد اشاره بازگشت به قوم و خویشان دیگر یهودی بوده است که در آن جنگ نبودند نه کسانی که شما گفتید.
      در مورد بیقراری آن زن همراه صفیه هم عرض شد که این ناشی از بی تدبیری بلال در امر انتقال آندو بود و ناراحتی پیامبر از بی تدبیری او و سرو صدای آن زن بود و ایشان بلال را هم مطابق نقل ها مورد توبیخ قرار دادند ،بلائی هم بنا نبود بر سر کسی بیاید ،صفیه بعد مخیر شد بین بازگشت نزد خویشان و اینکه آزاد شود و آزادی او کابین و مهر او باشد برای همسری پیامبر و او چنین اختیار کرد چنانکه در نقل ها دیدید.
      قسمت آخر نوشته شما بازگشت به بحث از مساله رویکرد اسلام به برده داری است ،اینها را شما با مساله مکارم اخلاق و امور اخلاقی خلط نکنید ،عرض شد که برده داری یک معضل بزرگ اجتماعی در طول تاریخ بشر بوده است که تا قرون نزذیک بما استمرار داشته است ،بنظر می رسد اسلام بهترین و عملی ترین رویکرد را در ریشه کنی و لغو تدریجی آن داشته است و حل اینگونه معضلات ریشه دار به شعار و بیانیه و مشور نیست ،این راه حل عملی لازم داشته است تا بشریت مثل امروز به رشدی برسد که آنرا لغو کلی کند،شمای پیامبر وقتی مواجه هستید با کفار مهاجمی که همسران و زنان شما را بدون رعایت همین آداب مورد بحث بیغما می برند و دنبال تضعیف و قطع حیات شما هستند ،گریزی از مقابله بمثل در یک چهارچوبه دقیق تعلیمی و تلاش برای تربیت و آزاد کردن تدریجی انسانهایی که بجنگ شما آمده اند ندارید.
      موفق باشید

       
  49. حاج اردشیر امیرارجمند: گفتمان اصلاح‌طلبی دچار رخوت شده است.
    مش قاسم: در عمل حکومت اسلامی اصلاح‌ بشو نیست که نیست. خدا پدر این یکی رو بیامرزه که گفتمانش رو هم چال کرد.

     
  50. وزوزیرک ارشاد: دوران انگ‌زنی و تخریب و انتقام‌جویی به سر آمده است، اکنون دوران اخلاق‌گرایی و توجه به فضیلت آغاز شده است.
    مش قاسم: اینکه … (سه نقطه از مش قاسم) به ۴۰ سال حکومت اسلامی! ۴۰ ساله که غیر از دروغ، انگ‌ و تخریب و انتقام‌جویی کاری نکردن و این یارو میاد میگه از امروز دوران اخلاق‌گرایی و توجه به فضیلت آغاز شده؟ یهویی گربه عابد و زاهد شد؟ نه حاجی، … (سه نقطه از مش قاسم) حکومت اسلامی همون … (سه نقطه از مش قاسم) ولکن هر چند وقت یه دفعه پالونش عوض میشه. مثل وزوزیرک شدن تو که بیایی همچین جفنگی بگی. در ضمن، چند ساله که اون دو نفری که مدتی پالون پشتشون بود زندون خانگی هستن و واسه انتقام‌جویی کی؟

     
  51. ایران دوست واقعی

    ديشب بنزین تمام کردم ،یک ظرف یک لیتری باخودم بردم پمپ بنزین ومبلغ1200 تومان دادم یک لیتربنزین سوپر گرفتم، خيلى شاكى شدم و بهم زور اومد…

    ولى وقتى یادم اومد که درسال 57 برای خرید 1200 تومان بنزین باید 6 بشکه 200 لیتری باخودم میبردم، يه نفس راحت كشيدم گفتم خدارو شكر اونطورى سختر بود…
    اون زمان خیلی مردم سختى ميكشيدن.

    والا الان با 45 هزارتومن راحت یه کیلو گوشت میگیرن اون زمان باید یه گله گوسفند میگرفتن ، چه خوب شده زندگی راحت شده!!

     
  52. آقای نوری زاد عزیز
    این عکس جمعی چقدر زیبا وپر مهر وگرم و صمیمی است ، و همانقدر نیز قوه ی غذاییه نظام فاسد وبدرد نخور است ، ظلمی که بر این خانواده کوچک (آرش صادقی و همسرش)شده دستگاه رهبری و دولت نیز در آن سهیمند وغیر ترمیم و نمونه ای است که بدین نظام پر ظلم و ستم نباید امید داشت.

     
  53. 4 – بنابر این، عمل پیامبر اسلام(ص) کاملاً مطابق با دستورات دین مبین اسلام بوده است.
    ……….
    سید همه مزخرافاتیکه برای توجیه عمل ضد انسانی محمد آورده ائی یکطرف این نتیجه شماره 4 شما یکطرف!چون ما هم به همین معتقدیم!
    ما فهمیدیم که در سنت محمد می شود کسی را از هستی اش ساقط کرد و دارو ندارش را نابود کرد و جسمش را هم به تصرف درآورد ولی کاملا مطابق دستورات دین مبین اسلام! واقعا هم دستورات اسلام مبین است .اگر کسی شکی داشت با ورود شما به این سایت شکش برطرف شد!من فقط ارزو داشتم دخترت را به چنین کاری وادار میکردند تا بعد درک درستی از ماجرا می یافتی.همانکاریکه در این 40 سال با ایرانیان کرده اید.

     
    • باز که عصبانی شدی مزدک،اولا مزاخرافات نه و مزخرفات ،ثانیا مقصود من از این فقره شماره 4 پاسخ به یاوه گوئی های امثال خود شما بود که چطور پیامبر در شریعتش قوانینی (مساله رعایت منقضی شدن عده زنان) وضع کرده است و خود آنرا رعایت نمی کند ،من با ارائه اسناد تاریخی نشان دادم که تعبیراتی مثل “داغ داغ” یا “همان جا و همان مکان” یا “همان شب” تنها یاوه هایی بوده است که دشمنان اسلام مثل شما بافته اند ،و آن زن با فاصله زمانی و مکانی و با رعایت انقضاء عده و اطمینان از عدم آبستنی،آزاد و با رضایت خود بعقد نکاح پیامبر در آمده است و مثل سایر عروسی ها ولیمه هم داده شده است ،بنابر این در آن واقع هیچ تخطی از اصول انسانی یا شرعی صورت نگرفته است ،زنی بمیل خود و با افتخار بهمسری پیامبر در آمده است و تا آخر هم با آنحضرت با رضایت زیسته است ،بنابر این لطفا کاسه داغتر از آش نشوید و وقتی سخنی در تحلیل اسناد تاریخی ندارید و نقشه های خویش در تحقیر پیامبر را نقش بر آب دیدید عصبانی نشوید ،منطقی باشید و اذعان کنید که این ماجرای صفیه آنطور که ما دین ستیزان می پنداشتیم :”داغ داغ” ،”همان جا” ،”همان شب” ،”زن بچه دار”و اراجیفی از این قبیل ،نبود.
      اینهم نشد! پیشنهاد می کنم برو سراغ یک شبهه دیگر!

       
      • یعنی شما میخوایی بگویی کنیز شدن زنان قبایل شکست خورده در جنگ اصولا در اسلام نبوده؟
        یا می خواهی بگویی که کنیز صاحب حقوقی بوده و مثلا عده نگه می داشته اند و سپس عقد می کردند؟

        کنیز خرید و فروش می شده و بچه اش هم غلام و کنیز می شده و ارثی نمی برده که بخواهد پدرش مشخص شود، کنیز را عقد نمی کردند و مهریه نداشته، به محض خرید یا اسارت متعلق به مالک جدید می شده، کل داستان این است. آیا این دروغ است؟

         
    • من با استدلالهای قبلی آ سید مرتضی بیشتر موافقم.
      این کار پیامبر موافق با اسلام نبوده و نباید آنرا به حساب اسلام گذاشت.
      اسلام ورای این حرفها است و حقیقت آن و باطن قرآن تا زمان ظهور بر همه مجهول است.

       
  54. پاسخ به مزدک1 در خصوص سوره کوثر

    اشاره شد که تعیین معانی قرآن و مصادیق آن تابع میل و سلیقه شخصی نیست ،باید به معنای لغوی نزد اهل لسان و شان نزول و فضای نزول آیه و روایات معتبر وارد شده توجه کرد،مرحوم آقای طباطبائی رضوان الله علیه ذیل این سوره می نویسند: اختلاف در تعیین معنای “کوثر” در بین مفسران اختلاف عجیبی است و مطابق گزارش برخی از مفسران اقوال در این مورد به 25 قول رسیده است :1-نهری در بهشت ،2-حوض خاص رسولخدا در بهشت یا محشر ،3-اولاد رسول الله ،4- اصحاب رسول الله ،5-علماء امت و …..
    ایشان می گوید غیر از دو قول اول که مستند به دو سنخ روایت است هیچیک از اقوال دیگر استناد به روایات ندارد و تنها حدس و گمان قائلان آنهاست.
    بعد ایشان با توضیح معنای لغوی “کوثر” استناد می کنند به سیاق کلام و آیه انتهایی این سوره و برخی روایات که در کتب شیعه و سنی وارد شده است و نتیجه می گیرند:
    “و به هر حال اينكه در آخر سوره فرمود:” إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ” با در نظر گرفتن اينكه كلمه” ابتر” در ظاهر به معناى اجاق كور است، و نيز با در نظر گرفتن اينكه جمله مذكور از باب قصر قلب است، چنين به دست مى ‏آيد كه منظور از كوثر، تنها و تنها كثرت ذريه‏ اى است كه خداى تعالى به آن جناب ارزانى داشته، (و بركتى است كه در نسل آن جناب قرار داده)، و يا مراد هم خير كثير است و هم كثرت ذريه، چيزى كه هست كثرت ذريه يكى از مصاديق خير كثير است، و اگر مراد مساله ذريه به استقلال و يا به طور ضمنى نبود، آوردن كلمه” ان” در جمله” إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ” فايده ‏اى نداشت، زيرا كلمه” ان” علاوه بر تحقيق، تعليل را هم مى‏ رساند و معنا ندارد بفرمايد ما به تو حوض داديم، چون كه بدگوى تو اجاق كور است و يا بى خبر است”.(ترجمه تفسیر المیزان ،ج 20 ص 638)
    همینطور که ایشان تحلیل کرده اند ،کلمه “کوثر” از ماده و ریشه کثیر و کثرت است ،و وزن “فوعل” در لغت عرب برای افاده مبالغه و فراوانی آن ماده ای است که به آن ریخته می شود،پس “کوثر” بر وزن “فوعل” یعنی ما اعطاء کردیم بتو خیر کثیر و فراوان ،و بقرینه ذیل و انتهای کلام که اشاره به طعنی بود که اعراب بدوی به او می زدند و هرگاه او را می دیدند می گفتند :جاء الابتر،یعنی فرد بلاعقب و اجاق کور و بدون نسل آمد! با اینکه خود آنها بخوبی می دانستند که فاطمه سلام الله علیها از نکاح ایشان با خدیجه متولد شده است ،نیز شاهد ولادت و مرگ دو فرزند ذکور از نکاح ایشان با خدیجه بودند،و همینطوری فرزندی از ماریه قبطیه بنام ابراهیم که متولد شد و در کودکی وفات یافت ،پس چرا و چه دردی داشتند که پیامبر اسلام را به طعن “ابتر”یعنی بدون دنباله و بلاعقب و نسل قلمداد می کردند؟ واقعیت این است که درد آنان این بود که در عرف عربی بدوی خویش کسی و کسانی را دارای فرزند ذکور نبودند را عقیم تصور می کردند روی این بنیاد که کسی که بقاء نسل به بقاء و تکثر فرزند ذکور است و این عرف آنان بود که ارزشی برای زن و دختر قائل نبودند،در حالیکه بقاعده ،فرزند فرزند فرزند انسان است و واسطه در بقاء نسل انسان هرچند فرزند اناث باشد و ذکور نباشد ،این سوره با این سبک و سیاق در الفاظ و آن فضای نزول آیه همانطور که مفسر کبیر فرمود در این جهت است که رد سخن دشمنان طعنه گر در آن زمان و دشمنان متاخری همچون مزدک در اعصار متاخر باشد و به دهان آنان بکوبد که خیر پیامبر ابتر نیست زیرا که نسل او از طریق خیر النساء یعنی فاطمه زهرا سلام الله علیها باقی است و این خیر کثیری است که به آنحضرت اعطا شد ،معانی روایی دیگر مثل نهری در بهشت و حوض کوثر و نظائر آن نیز معانی طولی و مصادیق دیگر آیه هستند و تنافی وجود ندارد ،این تحلیل محتوائی و درونی آیه، و روايات بسياری هم رسيده كه سوره مورد بحث در پاسخ كسى نازل شده كه رسول خدا (ص) را به اجاق كورى زخم زبان زد و اين زخم زبان هنگامى بود كه قاسم و عبد اللَّه دو فرزندان رسول خدا (ص) از دنيا رفتند . بعد ایشان می گوید :”و اين جمله از اين دلالت خالى نيست كه فرزندان فاطمه (ع) ذريه رسول خدا (ص) هستند، و اين خود يكى از خبرهاى غيبى قرآن كريم است، چون همانطور كه مى ‏بينيم خداى تعالى بعد از درگذشت آن حضرت بركتى در نسل آن جناب قرار داد، به طورى كه در همه عالم هيچ نسلى معادل آن ديده نمى ‏شود، آن هم با آن همه بلاها كه بر سر ذريه آن جناب آوردند و گروه گروه از ايشان را كشتند”.

    اینجا به بحث روایی که المیزان گشوده است اشاره می کنم ، روایاتی که بیشتر هم از طرق اهل سنت وارد شده است : در تفسیر الدر المنثور سیوطی هست كه ابن سعد و ابن عساكر از طريق كلبى از ابى صالح از ابن عباس روايت كرده ‏اند كه گفت: بزرگترين فرزند رسول خدا (ص) قاسم، سپس زينب، و آن گاه عبد اللَّه، و پس از او ام كلثوم، و آن گاه فاطمه و در آخر رقيه بود، قاسم از دنيا رفت و اولين كس از فرزندان آن جناب بود كه در مكه از دنيا رفت، و بعد از او عبد اللَّه از دنيا رفت، و عاصى بن وائل سهمى گفت: نسل او قطع شد، پس او أبتر و بى عقب است، در پاسخش خداى تعالى اين آيه را فرستاد كه خود عاصى بن وائل ابتر و بدون عقب است‏.

    و در همان كتاب است كه زبير بن بكار و ابن عساكر، از جعفر بن محمد از پدرش روايت كرده ‏اند كه فرمود: قاسم پسر رسول خدا (ص) در مكه از دنيا رفت و بعد از دفن جنازه آن جناب رسول خدا (ص) به عاص بن وائل و پسرش عمرو برخورد، عاصى وقتى رسول خدا (ص) را از دور ديد گفت: الآن زخم زبانى به او مى ‏زنم، همين كه آن جناب نزديك شد، گفت: چه خوب شد كه اجاقش كور شد، در پاسخ او اين آيه نازل شد:” إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ”.

    و نيز در همان كتاب است كه ابن ابى حاتم از سدى روايت كرده كه گفت: قريش را رسم چنين بود كه وقتى فرزند ذكور كسى مى ‏مرد مى ‏گفتند:” بتر فلان”، و چون فرزند رسول خدا (ص) از دنيا رفت عاصى بن وائل گفت” بتر” يعنى فرزند ذكورش مرد، و اين فرد (رسول خدا ص) از همه بيشتر “بتر” شد، (چون هيچ فرزند ذكور برايش نماند).

     
  55. اولاهردومورداشاره شما دراين روايت ها ،كراهت مسواك زدن درحمام است ؛كه حمام جا ومحل آب آلوده است ودرمظان شيوع وباء است بخصوص درجاهائي كه وباء شيوع دارد، وكراهت نگاه كردن به فرج زن درحال جماع است كه احياناموجب كوري فرزند مي شود.كه هنوز علم بهداشت وروانشناسي به سراين مساله پي نبرده است.
    ………..
    مسلمین بجای اینکه دماغ طرفو پاک کنند او را کور می کنند!خب مؤمن اگر مسلمین شعور کافی داشتند حمام را از آلوده گی باید پاک میکردند نه اینکه تا همین 50/60 سال پیش هنوز وارد حمام خزانه می شدند و آنچه را که علم روز در باره ناپاکی و آلوده گی حمامهای خزانه گفته با بلاهت و بی شعوری به ضدیت با دین و اخلاق!و عقل!می پنداشتند.این تنها وبا نیست که از محیط آلوده به انسانها انتقال یافته و باعث شیوع اسهال و مرگ می شود.بلکه هزاران مرض مسری پوستی و گوارشی … جای رشدش در همین خزانه ها بوده.ولی مصلح گرامی هیچ بیماریی بالاتر از بیماری نادانی نیست.
    مورد نگاه کردن به فرج زن1باور کنید این ابلهانه ترین ادعائیست که کسی بکند.شما اگر به جفتگیری حیوانات هم نگاه کنید می بینید که در موقع جفتگیری و برای تحریک خود معمولا حیوانات نر نه تنها به آلت تناسلی حیوان ماده نگاه می کنند بلکه آنرا می بویند و گاهی از ترشحات آن مزه می کنند.انسان نیز ازنظر روابط جنسی با حیوان فرقی ندارد.بعد نوشته اید که علم پزشکی و روانشناسی این موضوع را هنوز ثابت نکرده اند!مؤمن مگر این ادعای پوچ و ابلهانه را علم پزشکی و یا روانشناسی کرده ؟در سکسو لوژیی نه تنها به مردانیکه توانائی جنسی کمی دارند و یا مشکلات جنسی دارند تاکید می شود که با نگاه کردن به بدن زن و لمس و مکیدن آن سعی در تحریک خود کنند.در دنیای امروز و مسلما گذشته ملیونها انسان چنین کاری را کرده و می کنند.خب اگر چنین کاری باعث کوری فرزندانشان می شد حتما موضوعی برای تحقیق علمی میگردید.ولی در هیچ پژوهشی در باره انحرافات زنتیکی در فرزندان به چنین ادعای مسخره ائی کسی جز شما مسلمین نرسیده.چون چنین ادعائی بی پایه و مزخرف است.

     
  56. من با اجازه نوریزاد گرامی این دو جواب ایشان را با هم می آورم تا شاید این مؤمنین فرق انسانی و خدائی فکر کردن را درک کنند!تا شاید درک کنند که انسان هر کسی که می خواهد باشد دارای اواطف انسانی است با تمام دردها و رنجها و شادیها و …تا شاید درک کنند که انسانی را که ادیان بخصوص ادیان ابراهیمی و بخصوص اسلام عرضه می کند در عمل هیولائیست که زندگی را برای بهشتی موهوم برای همنوعان خود به جهنمی تبدیل می کند.جناب سید اگر من دارای عقاید فاشیستی هستم لاقل آنرا رک و راست بیان می کنم و بمردم اخطار می دهم که مبادا قدرت را بدست من و یا یک گروه و یا یک حزب بدهید چون در انصورت بهتر از همین مسلمین نخواهند شد.بله رفتار و کردار نزدیک به 40 سال همفکران شما از ما هیولاهائی ساخته اند که در صورت قدرت گرفتن مهارشدنی نیستیم.همانطوریکه همفکران شما مهار شدنی نیستیند.من نوعی آنچنان کینه ائی از شما دارم که هیچ کس و یا چیزی که بنوعی به شما ها مربوط باشد را نه تنها انسان نمیدانم بلکه اصولا قابلیت زیستن هم نمی دانم!و آنچه قبلا گفته ام که شماها را با تمام فک و فامیل و رگ و ریشه …در کویری جمع کرده و به آتش می کشم عین آن چیزیست که در صورتیکه قدرت بگیرم به آن در صورت امکان عمل خواهم کرد.مثل من درایران زیادند سید.بهمین دلیل حرف من به ایرانیان جلوگیری از بقدرت رسیدن فرد و گروه و حزب …است.بهمین دلیل تقسیم قدرت و رها نمودن قدرت از دین و ایدیولوژی و تصویب قوانین انسان و حقوق انسان محور را من با وجود شناختی که از خود و دیگران و با تجربه 40 سال جنایات شما و تاریخ پر فلاکت و رنج و خونبار ایرانیان دارم بهترین راه حل جلوگیری از خونریزی و کشت و کشتار و غارت و تجاوز به حقوق مردم می دانم.
    ……………..
    درود مصلح شیرین زبان و گاه تلخ گوی اما دوست داشتنیِ ما
    من اگر جای خدا بودم، اگر می دیدم با آوردن اسلام و برگزیدن پیامبر، باید یک اصل بزرگ انسانی و ابدی به اسم آزادی بشر و عزت و کرامت بشری، بضربِ جنایتی و ننگی چون برده داری بخاک برده شود، از خیر برآمدنِ اسلام و برگزیدن پیامبر می گذشتم. یا به پیامبرم می گفتم: دوست من، به همان سخنان مکه ات قناعت کن که منِ خدا گفته ام: لکم دینکم و لیَ دین. و کاری به جنگ و جنگ افروزی نداشته باش و با همین بت پرستان مکه به صلح و دوستی زندگی کن و مزاحم شان نباش و نرم نرم به روح انسانیِ اسلامت نظر بیفکن و از گرویدن فوج فوج جمعیت مردم به اسلام در مدینه میندیش. که اگر اسلام در مدینه بر کشیده شد، بضرب شمشیر بوده است و لاغیر. وگرنه چرا در آن سیزده سال مکه جز به تعداد انگشتان دست به اسلام نگرویدند؟ تفاوت اسلام مکه با اسلام مدینه هیچ نیست جز شمشیری که در مکه نبود و شمشیری که در مدینه بود. و به پیامبرم محمد مصطفی می گفتم: عزیزم، از همان نقطه ی صفر پیامبری ات به مردم بگو: من و اسلام و خیل یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر اگر تکه تکه و نابود و محو و ناپیدا شویم، مطلقا راضی به این نیستیم که یک انسان یک انسان یک نفر یک نفر در یک گوشه ی عالم به بردگیِ فردی و جنسی گرفتار شود و بزور از شهر و دیار و از کنار خویشان و خویشاوندانش به جایی دور که مرکز خلافت و امارت اسلام و مسلمین است برده و حتی در نهایت ملایمت ازش “کار” کشیده شود. منِ خدا و تو ای پیامبرم، مطلقا به برده گیری و برده پروری و برده فروشی و اجاره دادن و به زنی گرفتن کنیزان و کنیزکان و بدکاری با پسرکان اسیر راضی نیستیم حتما و ابدا و بدون هیچ شرط و شروطی. این هم آیات متعدد منِ خدا در همین خصوص!! به مردم بگو. منِ خدا و توی پیامبر و همه ی پیامبران را چه به گسترش اسلام به هر طریق؟ ما می خواهیم ادب و خرد و درستی و پاکیزه خویی برکشیده شود. ما به سیاهی لشگر که احتیاج نبسته ایم. پس اگر می بینی مرام برده داری شأن نخستِ مراودات مردم عصرت است، بیا تا منِ خدا، نیمِ بیشتر آیات قرآنم را از لغو و نکوهش برده داری پر کنم تا هم منِ خدا و هم توی پیغمبر از تهمتِ همراهی با نکبت برده داری برهیم الی الابد. با احترام: خدای متنفر از برده داری و دوستدار بشر و حقوق بشر.
    با احترام
    …………
    سپاس دوست گرامی
    هرچه که من می گویم و می نویسم، برگرفته از عقل محدودم است. من مطلقا یک چیز غیرعقلانی را اگر چه از هزار حدیث موثق قدسی و نبوی و علوی برآمده باشد نمی پذیرم. جناب مصلح در همین کامنت ها از من خواسته که: اگر شما بجای خدا بودی و می خواستی در عصری که برده داری رایج بوده به ترویج اسلام بپردازی چه می کردی؟ پاسخش را داده ام که پاسخ شما نیز هست. من خدایی را که پای برگه ی برده داری را امضاء کند باور ندارم. اما همین من مخلص و مطیع خدایی است که پیش پای اشک و اندوه و تن لرزه های یک دخترک بی گناه و اسیر به زانو نشیند و دانه های اشکش را با سرانگشتان پروردگاری اش بسترد و به او بگوید: مترس عزیزکم، مگر منِ خدا مرده باشم که تو را به اسم من به اسیری و کنیزی و به سمت هزار بلای غیر انسانی و حتی به همسریِ پیامبر من که نادره ی دوران است ببرند.
    با احترام

     
    • جناب فاشيست به من وآقاسيدمرتضي – زيدعزه-چنين نوشته اند ،البته به نيابت ويايوكالت فضولي ازنوري زاد كه خداي محدودالعقل شده است:

      “”من نوعی آنچنان کینه ائی از شما دارم که هیچ کس و یا چیزی که بنوعی به شما ها مربوط باشد را نه تنها انسان نمیدانم بلکه اصولا قابلیت زیستن هم نمی دانم!و آنچه قبلا گفته ام که شماها را با تمام فک و فامیل و رگ و ریشه …در کویری جمع کرده و به آتش می کشم عین آن چیزیست که در صورتیکه قدرت بگیرم به آن در صورت امکان عمل خواهم کرد.مثل من درایران زیادند سید.””

      درجواب ايشان مي گويم مشركان مكه درآن عصر وزمانه كه درمقابل پيامبر خاتم-ص-ازتعصبات فاشيستي خوددفاع مي كردندهمانندتوي فاشيست وازانسانيت خبري نداشتند. وقايع آن زمان هرچه بوده واتفاق افتاده است مابه درستي اطلاع نداريم غيرازگزارش گزارشگراني كه هركدام يك انگيزه اي داشتند.

      اما من مي گويم اگر دشمني فاشيست وبي رحم وازانسانيت بي خبربلكه بشكل درنده ايست كه باتفكرانساني درندگي مي كند وضدبشريت است؛ درمورداين چنين دشمناني هربلائي برسرشان بياورندبازهم كم است بلكه بايد هم جنگجويانشان راازدم كشت وبقيه را اسير كرد واگرممكن باشدولياقتش راداشته باشندبراي آينده تربيت كرد؛ وزنانشان رادرمقابل چشم اين بقيه اسيران بعدازاستبراءرحمشان بايدبه ازدواج وزفافشان هرچه زودتر اقدام شود تانكال وعقوبتي باشدبراي ديگرفاشيستهاي امثال مردك گونه ها.

      واگردرهمين زمان هم جنگي ميان من وامثال مزدك دربگيردهمين كاررا خواهم كرد وخواهرها ومادرها وزنانشان رابعداززفاف بايدكشت وسوزاند وخاكسترش را هم بايدبه درياريخت تاازآن گياهي ضدانساني نرويد وموجب فساددرجامعه انساني نشود. واين كار بخاطراينستكه جامعه ازدرندگان فاسدپاك شود؛همچنانكه عمل علم پزشگي پزشگان است كه عضو فاسدسرطاني بدن رامي برندوتاآخرين ميكرب سرطان رامي كشندوضدعفوني مي كنندتابقيه اعضا به سلامت زندگي كنند.
      وعقلا ي عالم نيز خداي محدودالعقل راازعرش خدائي اش به پائين مي كشندوبه اومي فهمانند كه توهرگز لياقت ادعاي خدائي نداريدوياوه مي بافيد وهنوزشما حكمت سركوبي كشتن واسيرگرفتن وزفاف كردن فاشيستهارانفهميده ايدوهذيان مي گوئيد. ومعناي مثل معروف “ترحم برپلنگ تيزدندان ستمكاري بودبرگوسفندان” را نفهميده ايد. بيش ازاين فرهيخته گان ناظررا تصديع نكنم.بااحترام
      مصلح

       
  57. طنزی سیاسی
    پسر بچه از پدرش می پرسد،پدر، سیاست چیست ؟
    پدر: من پول در می آورم ، بنابراین من سرمایه ام.
    مادرت پول را نگهداری و خرج می کند ، بنابراین او دولت است.
    پدر بزرگت که درخانه ماست،نظارت بر خرج و برج مادرت دارد سندیکاست.
    آنا ی کلفت هم طبقه ی کارگر است.
    وهمه برای توست و تو خلق هستی.
    برادر کوچک قنداقیت هم آینده است.
    نیمه ی شب پسر بچه با گریه ی برادرکوچکش بیدار می شود و میبند پوشاک برادرش پراز مدفوع است ، به اتاق خواب پدرو مادرش می رود ، تنها مادرش را در خوابی عمیق می بیند ، سراغ آنا می رود ، پدرش را نزد او می بیند ، در حالی که از پنجره پدر بزرگش در حال تماشاست. بر می گردد و می خوابد.
    فردا ، پدر از پسر بچه می پرسد که آیا معنی سیاست را فهمیده است؟
    پسر بچه: بله پدر
    در حین تجاوز سرمایه به کارگر ، سندیکا در تماشا ، دولت در خواب ، خلق نادیده گرفته می شود، آینده هم غرقه در مدفوع است.

     
  58. نه‌ حالا که در همهٔ اعصار و قرون هر جا که انسانهای خردورز و فرهیخته‌ای بوده اند و کم هم نه‌، هر چیزی را با ملاک عقل و دانش سنجیده اند. بزرگترین دستاورد بشر در مقیاس اجماع جهانی”اعلامیه جهانی حقوق بشر است” که کسر بزرگی از بشر را در اقسا نقاط دنیا از یوغ بسیاری از اسارت ها، فلاکت ها، بدبختی‌ها و دیکتاتور‌ها و جهل و خرافات نجات داده و ننگ‌ و عفریت غل زنجیرهای بردگی و غلامی و کنیزی را در بسیاری از اقوام و ملل پاره کرده و همچنان ادامه دارد که حاصل بلافصل این رهایی و آزادی سرعت حیرت انگیز دانش‌های بشری و ارمغان‌های بیشماری بوده است که در خدمت انسان گرفته شده است. بخت ما ایرانیان را باش که در چنین زمینه و زمانه‌ای اسیر و گرفتار چه موجوداتی شده ایم که حتی علم اقتصاد را مال خر می‌‌دانند و دانش‌های رهاورد ادوار تاریخ ملت‌ها را می‌‌خواهند صرف اثبات خرافات‌های ضدّ انسانی‌ وضد بشری خود کنند تا بساط ننگین سر کیسه کردن و مفت خوری‌های تاریخی اسلاف خود را برقرار و سر پا نگاه دارند و اسم آن را هم ایمان گذاشته اند.ایمانشان یعنی‌ مهر تأیید و تصدیق و امضای برساخته‌های موهوم و نفرت انگیز و پلید آنها زیر ننگین‌ترین اسناد از قبیل برده داری و تجاوز به دوشیزگان بی‌ دفاع کم سنّ و سال بنام ازدواج چیزی که در فهم و تشخیص دنیای حیوانات هم اتفاق نمی افتد.

     
  59. تصورات ما از جهان هستی نیز بزرگتر است ، ذهن آزاد است ما میتوانیم تصور کنیم فردا صبح خورشید بجای مشرق از مغرب طلوع کند و در مشرق غروب کند و یا سه خورشید طلوع کند غلط بودن این تصور فردا صبح آشکار میشود ولی میتوانیم تصوراتی کنیم که غلط بودن آنها در آینده نزدیک آشکار نشود و یا اصلا اشکار نشود که در اینصورت غلط بودن آنها قابل اثبات نیست . مثلا اینکه داروئی وحود دارد که اگر آنرا پیدا کنیم و بخوریم تا ابد زنده میمانیم و یا قادر میشویم به دنیاهای دیگر که در اوصاف آن دنیاهای خیالی هم کتابها مینویسیم سفر کنیم من میتوانم بجه ای را تصور کنم که پس از بدنیا آمدنش در زمان منفی بزرگ شود یعنی وقتی مثلا 25 ساله شد شاهد بدنیا آمدن مادرش شود (یا خواهد شد!) و پدرش را میبیند که با بچه های 4 یا 5 ساله در کوچه بازی میکند و باید موظبش باشد! تصور کنید که اگر این بچه از آن دارو هم خورده باشد دیگر چه شود. این تصور دم دستی که بعد از مرگ وارد دنیای ابدی دیگری شویم میتوانست بسیار شیرین و دلنشین باشد که اگر صاحبان زر و زور انرا مصادره نکرده و وجشتناک و خرابش نمیکردند. دنیای بعد از مرگ را میشود هزاران جور تعریف و توصیفش کرد ولی نمیدانم چرا آنهائیکه قانع نیستند به همین یک ذره نوری که این شمعک علم در این اقیانوس تاریک در اطرافمان روشن کرده ، چرا آنها باید توصیف زر و زور داران را برای آن دنیا بپذیرند؟

     
    • جناب جهنمی
      همینطور که گفته اید و مثال زده اید ،ذهن و قوه خیال انسان دارای قدرت خلاقیت و ایجاد تصویر و تصوراتی است که ممکن است اصلا تحقق آنها کلا محال و ممتنع باشد یا تحقق آنها در خارج فعلا،وقوع خارجی ندارد ،و بقول شما ممکن است پیشرفت علم بعدها منجر به تحقق خارجی امور ممکن التحقق بشود ،این مطلب شما مطلب کلی درستی است و جای بحث ندارد ،یعنی یکی توانائی ذهنی انسان در ایجاد صور خیالی که ما بازاء خارجی ندارند یا اصلا از نظر فلسفی امکان تحقق خارجی ندارند ،نیز امکان توانائی آتی علوم تجربی متکی بر تجربه و آزمون و خطا ،بر خلق و ایجاد برخی امور ممکن التحقق از طریق کشف بین روابط پبین پدیده ها ،یا کشف برخی از خواص در جهان طبیعت یا جمع و ترکیب بین اجزاء پراکنده در جهان ماده و بوجود آوردن امور جدید یا کشف امور مجهول ،این دو فاکت در واقع مورد بحث نیست و غیر قابل انکار است ،بحث من با شما در “دم دستی” تصور کردن اندیشه معاد و جهان پس از مرگ است ،شما در این مورد که چرا اندیشه بقاء نفس انسان و ابدیت انسان و امکان عود و معاد انسان را دم دستی می پندارید ،هیچ برهان فلسفی یا دلیل علمی تجربی در نفی یا ابطال آن اقامه نکردید ،و تنها اکتفاء کرده اید به اینکه اندیشه معادی که از محتوا و مقومات تعلیمات همه انبیاء و کتب آسمانی بوده است ،چیزی بوده است که ابداع و ابتکار صاحبان زر و زور بوده است ،و این گذشته از اینکه شواهد تاریخی خارجی آنرا تایید نمی کند ،و انبیاء عظام در طول تاریخ در مبارزه با طاغوت ها و صاحبان زر و زور بوده اند ،صرفا یک استبعاد و ادعای غیر علمی است ،چون مساله معاد غیر از اینکه ادعای همه انبیاء بوده است متکی بر بنیاد تجرد نفس و مغایرت آن با بدن و بقاء این نفس پس از مرگ است که ببراهین متعدد در بحث های فلسفی اثبات می شود ،و علاوه بر آن هیچ علم تجربی مدعی بطلان بقاء انسان پس از مرگ نیست ،آنچه که علم بیان می کند این است که مرگ بر حسب ظاهر عبارت از فقدان علائم حیات در بدن مرده است و بعد هم متلاشی شدن این جسم ،اینکه حقیقت انسان پس از مرگ معدوم شد یا باقیست؟ یا عود و معاد نادرست است چیزی نیست که علم مدعی آن باشد.

       
  60. در شهر هرت
    شاید تنها سیاستمداری که به وظیفه سیاسی خود عمل می کند علی مطهری است، چرا؟ چون اوکنشگرنسبت به مسایل اجتماعی و مردمی ( با همه محدودیتها و دعواهای جناحی) است.

     
  61. تعریف جنگ ،در کل خشونت و تجاوز مسلحانه و سازمان یافته دولت و یا نظامی بر علیه نظام وکشوردیگر ی است، حال اسمش را کمک براین و آن بگذارید.تجاوز و کشتن را نمی توان دوا ودرمان نامید.
    و طبق قوانین حقوقی ملتها ، به هیچ ملتی اجازه جنگ داده نشده ؟
    پس این جنگها چیستند ؟ و به نفع چه کسانی؟ مسلما نه به نفع ملتهای جنگ زده ! باید کمی فکر کرد وآینده را در نظر داشت، نظام اسلامی هردمبیلی ایران بنا بر خواسته های جنگ طلبان بر جاست.
    راهکار، چرخش ۱۸۰ درجه ای نظام (که غیر ممکن است) سازندگی و نوسازی ایران با جدایی کامل دین از سیاست و قانون است ، وگرنه راه ایران تا سوریه چندان دور نیست!

     
  62. دوستان اسلامی برای این عکس یک چیزی یک تحلیلی بنویسید. اگر این عکس را همان اول انقلاب نشان آقای خمینی می دادن که قرار است عکس جانشین شما در کنار روسها و شوروی چی ها قرار بگیرد کجا؟ بر خرابه های اسلامی در شهر حلب ویران شده ببین چجوری یقه جر می دادن

     
  63. سلام جناب آرتين

    جناب آرتين آنچه كه دركتاب غيرمترجم من لايحضره الفقيه درچلد1،ص 32-34 درباب 11باب السواك هست دركل 19 حديث درتشويق به مسواك زدن است ودرضمن حديث 10باتشويق به مسواك كردن، اين عبارت هست:
    …ويكره السواك في الحمام لانه يورث وباءالاسنان.ت=مسواك زدن درحمام كراهت داردزيراكه باعث مرض وباءدر دندان ميشود.}

    وباء مرضي است واگير… سرايت آن بوسيله ميكرب مخصوصي است كه درآب ومأكولات توليدمي شود.{فرهنگ عميد}؛ ويكي ازطرق سرايت وانتقال اين مرض: درهنگام اشاعه اين بيماري آب مهمترين عامل اين ميكرب است.{فرهنگ معين}.

    بله درج4ص357من لايحضرغيرمترجم درضمن حديثي ازپيامبربامضموني بهداشتي آمده است : ياعلي :كره الله عزوجل العبث في الصلاة،والمن في الصدقة ،…والنظرالي فروج النساءلأنه يورث العمي،… ودرجلد3ص 553نيزآمده است}.ت= ياعلي خداوند عزوجل كراهت دارد درنمازبازي نمازگزاررا،ومنت درصدقه را،…، ونگاه كردن به فرج زن –درحال جماع- زيراكه باعث كوري –فرزندمي شود.

    ودرتهذيب شيخ طوسي ج7ص414حديث 1656 نيزبطورمرسل چنين آمده است: قال سألته عن الرجل ينظرفي فرج المرئة وهويجامعها؟ قال:لابأس به الاأنه يورث العمي في الولد.ت= ازمردسوال كردم – مقصودامام است-نگاه به فرج زن درحال جماع چگونه است؟ گفت:باكي نيست مگراينكه گاهي باعث كوري درفرزند خواهد شد.
    ودروسائل الشيعه ج20ص 121 پنج حديث بهمين مضمون وعبارت نقل شده است.

    اولاهردومورداشاره شما دراين روايت ها ،كراهت مسواك زدن درحمام است ؛كه حمام جا ومحل آب آلوده است ودرمظان شيوع وباء است بخصوص درجاهائي كه وباء شيوع دارد، وكراهت نگاه كردن به فرج زن درحال جماع است كه احياناموجب كوري فرزند مي شود.كه هنوز علم بهداشت وروانشناسي به سراين مساله پي نبرده است.
    آيااين اموركجايش غيرعقلاني وغيراخلاقي است؟ بلكه هم عقلاني براي تامين امنيت وسلامتي انسان درزندگي خود وهم اخلاقي وبهداشتي براي سلامت نسل ها است.
    پس نه مرحوم صدوق فاقد سوادلازم بوده است براي فقاحت ومحدث بودنش ونه بااين ايرادهاي اراجيفي و بي سوادانه شما دراين علم، يكي ازاركان اربعه فقهاي شيعي به زيرسوال رفته است ؛ ونه علم لدني ومافوق بشرعادي ائمه اهلبيت –ع- كه مهمترين ركن تشيع است به زيرسوال خواهدرفت .

    وثابت شد كه اين روايات عقلاني واخلاقي وبهداشتي است وشماها هنوز اين رادرك وفهم نخواهيدكردچون درصددطعن برآموزه هاي دين وبخصوص مذهب تشيع را داريد باآن هدف نحسي كه دنبال مي كنيد.

    وخودمن مصلح نيز هيچوقت بااين ايرادهاي كودكانه وجاهلانه شما قرباني نمي شوم . به شمااجازه مي دهم قصدهرگونه وروددراركان عقيدتي شيعه واردشويد وملاحظه هيچ گروهي رانكنيد. وهرچقدرشماخون دل بخوريد وازحسد مقام ولايت ائمه هدي-ع- واژگون هم بشويد ،ماآماده دستگيري وبلندكردنتان هستيم به شرطي كه لجوجانه جدال نكنيدبلكه جدالتان احس باشد وحق پذيرانه.

    وبااين جدال هايتان، مذهب سني گري تان اززيرنقابي كه داشتيد بيرون زد وازاهل تسنن بودنتان آشكارگشت. به اميدآنكه دراين بحث وجدالهاي احسن مستبصر شويد . والسلام علي من اتبع الهدي
    مصلح

     
    • سلام بر ناظران گرامی
      بنده با این سخنان مصلح عزیز کاری ندارم که گویا بسیار عصبانی دست به قلم برده اند.قضاوت را به خرد شمایان واگذار می کنم.بنده در ابتدای بحث با ایشان گفتم امثال کلینی و طوسی و صدوق و مجلسی منحرفینی بیش نیستند که با حدیث بازی دکان خویش آراسته اند و مشتی از خروار ذکر کرده و مصلح نازنین گوشه هایی دیگر از دریای علم را به روی ما گشوده اند.ایشان علاوه بر درد دندان ناشی از مسواک در حمام وبا را هم اضافه کرده اند!!!چه می کرده علم پزشکی در زمان ایشان؟!با این احادیث علمی بود که وقتی لوله کشی در تهران شروع شد اینان مخالفت کردند.با دوش حمام به جای خزینه کثافت بار مخالفت کردند .با مدرسه سازی به سبک مدرن مخالفت کردند و…حال اگر کودک امروزی چنین گوهر های علمی را بشنود اولین سوالی که خواهد گرداینست که خوب مگر آن زمان مردم در حمام مسواک می زدند؟!آنهایی که جای دیگر مسواک می زدند چرا دندان درد می گرفتند.بابا مگر شما نمی گویی مسواک بزن که درد دندان نگیری عمو مصلح و رفقاش که می گن مسواک بزنی دندان درد می گیری و…همین است که بنده می گویم حوزه علمیه جامه ای نا متناسب برای حضور ایشان است.جایی که بدون توجه به دانش امروزی از سخن گفتن سوسمار و فیل و الاغ می گوید و نمی داند که تارهای صوتی ایشان به مانند آدمی قدرت تکلم ندارد و…این دوست ما و سایر حوزویان یکبار حاضر نیستند بگویند که ممکن است امامی که حدیث از او نقل شده دانش امروزی را نداشته و یا این حرافان هرچه خواستند در کتب خود کاشتند!به نظر شما می شود با اینان از راه منطق گفتگو کرد؟!نوریزاد عزیز هنوز هم به فکر دعوت به دیزی و چای و قلیان و…هستی.عرض کردم افتراقات بیش از اشتراکات است و یقینا زدودن جهل جزو اشتراکات نیست.
      پاینده و پیروز باشید

       
    • آقا سید مسلح، فقاهت نه فقاحت ،حالا اگه به جای فقاهت می نوشتی وقاحت باز یک حرفی.

       
    • آقا جان…اسلام و علمای اسلامی حتی تا نزدیک به صدسال پس از مرگ پاستور هم از وجود میکرب و باکتری خبرنداشتند. اما با دست راست دستۀ آفتابه راگرفتن و با دست چپ ماتحت را شستشو دادن را بلد بودند. حتی آقای خمینی درتوضیح المسائل فرمودند که انگشت میانی دست چپ را پس از قضای حاجت به اندازۀ یک بند انگشت در ماتحت فروبرده و سه مرتبه در آن چرخانده و مدفوع را خارج نمائید.

      آقا جان…آن زمان که آب لوله کشی نبود، سوراخ توالت مستراحهای مساجد مسدود شده و توالتها مملو از فضولات انسانی میشد و کار بجائی میکشید که فضولات انسانی از کاسۀ توالت هم بالاتر میآمد و ته آفتابه ها هم به گه آلوده میشد. سپس نفرات بعدی برای پرکردن آفتابه به حوض مسجد مراجعه کرده و آفتابۀ مملو از فضولات انسانی را در آب آن فرو برده و آفتابه را پر از آب میکردند. لابد درک میفرمائید که فضولات انسانی ته آفتابه داخل آب حوض مسجد میشد و بدین ترتیب آب حوض به انواع مدفوع انسانی آلوده میگشت.
      اما این تمام داستان نیست. عده ای دور وبر حوض به وضو گرفتن پرداخته و با همان آب پاها و سر و صورت را شسته و حتی همان آب را دردهان قرقره میکردند. جالب اینکه علمای اسلام که درهمۀ مساجد حضور پرنور داشتند، از وجود میکرب و باکتری خبر نداشتند، چون اسلام اصولاً از وجود میکرب و باکتری خبر نداده بود.

      اما…آقاجان…در کتاب شرعیات مدرسه که توسط علمای اسلامی تهیه و تنظیم و نوشته میشد، احکام اسلامی به این ترتیب بود که هر آبی که سه وجب و چهار انگشت طول و عرض و عمق داشته باشد، آب کُر است. صرف نظر از اینکه آن آب چقدر به کثافت آلوده باشد.

      اما آقاجان… هیچ آخوندی فتوا نداده بود که آب خزینه های حمامهای عمومی آلوده است و نباید درآن آب غسل کرد. سهل است که علمای اسلامی بر علیه برچیده شدن خزینه از حمامهای عمومی به مخالفت گسترده هم پرداختند.

      و دیگر اینکه، آقاجان… از برکت تعالیم بهداشتی اسلامی و وجود ذیجود علماء و آخوندها و ملاهای بیسواد و بی اطلاع از وجود میکرب و باکتری، در تمام نقاط این مملکت انواع امراض پوستی از قبیل سالک و کچلی و زرد زخم و سیاه زخم و کورک و غیره و انواع کرمهای روده و دیگر امراض مسری درسطح این کشور شیعۀ اثنی عشری تا دلت بخواد فراوان بود.

      پس بیزحمت ساکت باش و مگذار که بیش از این بگویم…

       
      • باز هم
        صد رحمت به انگلیسی ها
        که با خودشان بهداشت و دکتر و دارو هم آوردند.

         
      • علی آقای خوش گفتار ،همین مقدار هم که گفتی ،حکایت خوبی بود از نفسانیات پاک و اندیشه مدرن و زبان بهداشتی شما و عفت قلم و ادب شما ،بیش از این لازم نیست درفشانی کنید.اما دقت نکردید که اینجا موضوع مجادله بین آن دو دوست ،فهم و نظر علماء نبود ،موضوع تعبیر یک روایت مرسله بود که حاکی از کراهت مسواک زدن در حمام می کرد و اینکه ممکن است سبب وباء که یکی از انواع بیماریهاست شود ،حال آن روایت صحیح بود یا نبود ،ربطی به مساله کشف میکرب و باکتری توسط پاستور نداشت ،خوب قبل از کشف پاستور ،غربی ها نیز خبر نداشتند ،بعد از کشف آن هم این شمائید که می گویید علماء خبر نداشتند ،اما بهرحال موضوع بحث تعبیر یک روایت بود نه میزان آگاهی علماء دین از امور بهداشتی و کشفیاتی که برای عموم بشریت است.با دست راست آفتابه گرفتن و با دست چپ تطهیر کردن هم از آداب داخل دینی است ،شما مایل نیستید ، بتقلید از غربیها با دست راست تطهیر کند خواه با دستمال خواه با آب ،شما بفتوای آنان عمل کنید.
        این چرندیاتی نیز که راجع به مساجد نوشتید خوب هم حاکی از بغض شما نسبت به مسجد و شعائر دین است و هم حاکی از بی توجهی شما به همان نکته فقدان آب لوله کشی ،اما برخلاف تلقی شما مومنان به دین اسلام آداب و احکام شریعت را در مورد نجاست و طهارت ملزمند که مراعات کنند ،و این غیر از مساله بهداشت عمومی است ،و معمولا نیز چه در قدیم و چه حالا ،مکان تخلیه و مکانی که محل وضوء بوده است متفاوت بوده است ،و صرفنظر از ندرت موارد،تصویر آلوده ای که ارائه کردید نشان از ذهن مغشوش و مغرض شماست.
        خلط دیگری که کردید در مورد آب کر بود ،این حکمی شرعی است متفرع بر مساله رعایت طهارت و نجاست و ارتباطی به مساله بهداشتی بودن آب ندارد ،الان هم آبی که وزن خاصی دارد یا طول و عرض و عمق آن سه وجب و نیم ضربدر سه است آب کر نام دارد ،خواه این آب داخلش سم کشنده باشد یا نباشد ،مساله رعایت بهداشت آب جدای از مساله حکم کریت آب و احکام مترتب بر آن است پس خلط مبحث نکنید ،حتی روستائیان کم سواد هم در مورد تمیزی آب شرب مراعات می کنند و این ربطی به کریت یا قلت آب و تفاوت حکمی آن ندارد.
        مساله حمام های قدیم و خزینه ها هم امور عرفی در گذشته بوده است ،شما بگویید مگر در همین اروپای متمدن هم از همان گذشته های دور حمام های با کاشی های رنگین و زیبا و به اشکال جدید بوده است؟! زمانه که متحول شده است شکل رفاهی زندگی بشر نیز کمال یافته است خواه در غرب خواه در شرق ،شما اینقدر در عصبیت و دین ستیزی و نا آگاهی خویش غرق هستید که توجه نمی کنید فتوا به آلودگی حمام عمومی اصلا موضوع حکم شرعی و فتوا نیست ،آنچه که مدار حکم و فتواست این است که آیا تطهیر در خزینه جایز است یا نیست ،فلان آب پاک شرعی است یا نیست ،اینکه آبی دارای میکرب هست یا نیست که اصلا موضوع حکم شرعی نیست جناب ،این وضعیتی بوده است که قدیم وجود داشته و نیاکان سرکار عالی هم برای غسل و تطهیر معمولا به حمام عمومی و خزینه می رفته اند ،مخالفت با رفع خزینه هم مساله ای عمومی نبوده است اینها اموری سلیقه ایست ،مثل اختلاف سلیقه هایی که امروزه در موضوعات خارجی رخ می دهد ،این بدین معنا نیست که خزینه یک حقیقت شرعی باشد و آیه یا روایتی در مورد آن نازل شده باشد.اگر بی اطلاعی از موضوعاتی مثل میکرب و باکتری پیش از کشف و تایید آن ملاک بیسوادی باشد ، پس حضرتعالی و نیاکانتان هم بیسواد تشریف داشته اند و عرض شد که مساله بهداشت مقوله ای جدای از مساله رعایت طهارت و نجاست شرعی است.
        در مورد فتوایی از رساله مرحوم آیت الله خمینی نیز ،باز یا دچار خبط هستید یا دچار غرض ورزی و کینه و تعصب و عدم رعایت ادب نسبت به مخالف ،آنچه که شما نقل کردید نه در رساله ایشان و نه در رساله هیچ صاحب فتوایی نیست ،موضوع مورد اشاره مربوط است به استبراء از بول ،و تلاش برای خارج کردن آخرین قطرات بول از مجرای آن ،عبارت رساله این است :
        “مسأله 72- استبراء عمل مستحبى است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام مى‏ دهند، و آن داراى اقسامى است، و بهترين آنها اين است كه بعد از قطع شدن بول، اگر مخرج غائط نجس شده، اول آن را تطهير كنند، بعد سه دفعه با انگشت ميانه دست چپ از مخرج غائط تا بيخ آلت بكشند و بعد شست را روى آلت و انگشت پهلوى شست را زير آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه‏گاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند”.
        (رساله توضیح المسائل ،ص 13،مساله استبراء )
        این چیزی است که در رساله ایشان و رساله دیگر صاحبان فتوا هست ،اما آنکه “”انگشت میانی دست چپ را پس از قضای حاجت به اندازۀ یک بند انگشت در ماتحت فروبرده و سه مرتبه در آن چرخانده و مدفوع را خارج نمائید””.
        احتمالا از تعلیماتی است که شما از افراد کم سواد و کم مطالعه یا از مقبولان غربی خود فرا گرفته اید.
        لطفا حد خود را بشناسید و نگذارید بیش از این بگویم…

         
    • اقاي مصلح كرانقدر و جناب اقاي سيد مرتضي
      شما را به تمام مقدسات قسم مي دهم كه تعصب را كنار بكذاريد و جواب مرا بدهيد بدون هيج جانبداري ،
      اين دين كريزي جوانان و حتي سالمندان ،كه در اين سايت مشتي از ان را مي بينيم و در اشل بزركتر در جامعه خروار ان را مي بينيم (دين كريزي كه جه عرض كنم حتي ///// ) أيا همان سخن امام سجاد عليه السلام در صحيفة سجاديه نيست كه فرموده:” ما خرج و لا يخرج منا أهل البيت الي قيام قائمنا احد ليدفع ظلما أو ينعش حقا الا اصطلمته البليه و كان قيامه زيادة في مكروهنا و شيعتنا ”
      اين انقلابي كه خميني كرد فتنه اَي بيش نبود و اين همان زيادة في مكروهنا بود و بعد اين جنكي كه خميني راه انداخت (جرا كه محرك اصلي جنك بود ) و ٨ سال هم ان را طول داد و ميليونها شيعه (از بهترين جوانان ) را به كشتن داد و يا سبب نقص عضو و بيماري روحي و رواني شد (جه در ايران و جه در عراق زيرا بارها شنيده أم صدام فقط شيعه را به خط مقدم جبهه مي فرستاد و سني ها بيشتر بشت جبهه كار مي كردند ) و صدها هزار زن را بيوه كرد و مادران را داغدار و كودكان را يتيم و … أيا همان في مكروه شيعتنا نيست
      اين جماعت دين كريز در زمان شاه كه دين سر جاي خودش بود و سياست در جاي خودش ، كجا بودند ؟
      خميني سنكي را در جاه انداخت كه ميليون ها عاقل نتوانسته اند تاكنون ان را دربياورند .
      نمّيدانم سخن خميني را كه آقاي نوري زاد در كانال تلكرام امروز كذاشته اند شنيده ايد كه مي كويد حفظ نظام از حفظ امام زمان واجب تَر است ،
      أيا اكر بشنويد باز هم از أو جانبداري مي كنيد ؟

       
      • سلام بر رضایی گرامی
        بزرگوار شما نگو دین گریزی بگو جهل گریزی.مصلح گرامی هربار مرا تفتیش عقاید می کند.یکبار می گوید ملحد بار دیگر اهل تسنن.او نمی داند که پدر و مادر بنده از شیعیان واقعی هستند و تعصبشان کم از ایشان نیست.به موقع برای انحرافات اهل تسنن هم مطالب بسیاری دارم.این دوستان گمان می کنند امثال این نگارنده همینگونه شب خوابیده ایم و صبح برخاستیم و تغییر عقیده دادیم!خیر هرگز چنین نیست.در مورد امام زمان هم شما نگران نباش.آقای خمینی درست گفته.این حکومت چندین سال است که ویرانی به بار آورده ولی تئوری امام زمان مدت مدیدیست مردم ایران را به فلاکت رهنمون شده است.به نظر بنده هم حفظ این حکومت بهتر از تئوری امام زمان است.
        موفق باشید

         
      • مگر حفاظت از امام زمان را به شما سپرده اند که نگرانش هستید. هم او که درستش کرده می داند چگونه حفظش کند. شما به فکر نظام باشید. باشد؟

         
    • بیجا سوال نکنید، رافت اسلامی بر این ضعیفه جاری گشت!

       
  64. موضوع اسلام و برده داری و نکاتی که دوستان ما در توضیح آن طرح کرده اند بنظر منطقی می آید چه آنکه تحریم برده گرفتن در حالی که دیگران نیز اینکار را میکرده اندظلم به مسلمانان می توانست باشد. اما این استدلال هر چند بظاهر درست، می تواند محل سئوالاتی اساسی و بنیادی از فهم دینی رایج باشد.
    بر اساس این استدلال ما با دوجناح متخاصم مواجه هستیم که یک طرف به رهبری پیامبر اسلام است که بر خوردار از وحی الهی است ولی تمام آنچه وحی در این نبردها میگوید در حقیقت مخاطبش سپاه پیامبر است و نه طرف مقابل. به این سپاه میگوید برده بگیر و با او هم اینطور رفتار کن. پس پیامبر در اینجا پیامبر مسلمانان و خدا هم خدای پیروان زسول است و این تعالیم بنا به استدلال دوستان ما عکس العملی به رفتار طرف مقابل است.
    از سوی دیگر، دوستان ما اصرار دارند که پیامبر اسلام دارای رسالتی جهانی بوده و احکامش و یا حلال و حرامش برای همه و ابدی است در حالیکه در همین موضوع مورد بحث پیامبر اسلام به هیچوجه مخاطبش طرف مقابل هم نیست چه برسد به جهانیان و بیان شد که امروز هم که این موضوع منتفی شده است و اسلام را در این موضوع ذی مدخل میدانند. حال باید دید بین این دستور صریح برده گرفتن و آزاد کردن مرحمتی آنان را چگونه میشود جمع کرد؟ دوستان ما اگر دقت کنند خواهند دید که در مقابل احکام آزاد کردن برده ها احکام خاص آنها نیز در حوزه های دینی به طلاب آموخته میشود. بعبارت دیگر اول برده ای گرفته میشود و بعد آزاد میشود.
    همانطور که عرض شد دشواری کار توضیح دهندگان این رفتارها و احکام در این است که نمیتوانند بین رسالت جهانی پیامبر و در عین حال این احکام کاملا محدود به پیروان ایشان توضیحی جامع بیاد کنند . یعنی اگر پیامبر برای خود رسالتی جهانی و فرا قومی قائل بود بی تردید طرف مقابل را هم در شمول پیام خود میدید و در اینصورت می توانست حکم تحریم برده داری را برای همه صادر کندولی اینکار را نکرد چون نه خدا و نه رسول کاری به طرف مقابل ندارند چه آنکه این مومنین بخدا هستند که در معرض خطرند و خدا نیز باید از آنها حفاظت کند.
    بسیاری از رفتارها و آیات شاید با چنین درکی از موقعیت پیامبر قابل درک و توضیح باشند. در اینجا این سئوال هم می تواند بجا باشد که اگر پیامبر دارای رسالتی جهانی نبود آیا دارای پیامی جهانی هم نبود؟ بدون تردید پیام به ماهیت خود می تواند مورد استقبال بسیاری از مردمی قرار گیرد که میتوانند با آن ارتباط بر قرار کنند و در اینجا هم باید دقت کرد که استقبالی که از پیام اسلام میشود بمعنای اسقبال از برده داری و یا قطع دست و یا ازدواج موقت نیست و ای بسا کسانی که علاقمند به اسلام شده اند چیز زیادی هم در این باره ندانند بلکه عناصر دیگری مورد اقبال مردمان بوده اند که در مجموعه اخلاقیات مترقی انسانی قرار میگیرند کما اینکه در جامعه خود ما با چهره ای که از اسلام نرسیم شده نه تنها جذبی به این آئین نیست بلکه خود جامعه ایمانی هم در حال از دست دادن اعضاء خود است .

     
    • جناب علوی…علمای اسلامی تا توانسته اند تاریخ اسلام را وارونه جلوه داده اند. چند سال پیش از یکی از استادان دانشگاه پاریس خواستم تا دردانشگاه محل تدریس اقدام به ایجاد کرسی تاریخ تطبیقی اسلام کند که نکرد. علت آنست که اکنون صدسالی است که در دانشگاههای اروپا، نوشته های بجا مانده از قرون وسطی به بعد که به زبانهای آرامی و سُریانی و عربی از منابع بجا ماندۀ یهودی و قبطی و انواع شاخه های مسیحیت و حتی زبان حبشی باستان، را به زبانهای رایج اروپائی ترجمه و نشر میکنند. عدۀ زیادی از پژوهشگران نیز به ترجمۀ منابع دردسترس اسلامی پرداخته اند. منتها در این میان جای کرسی تطبیقی خالیست تا منابع اسلامی را با منابع کلاسیک غیر اسلامی تطبیق داده و سره را از ناسره مشخص کنند.

      اما چون شما سخن از بردگی در اسلام به میان آوردید، لازمست از یکی از برده های اسیر شده در زمان عمر که به مدینه آورده شده بود، نیز یادی کنم. در منابع اسلامی کشته شدن عمر بن خطاب را بدست ابولؤلؤ که نام ایرانیش فیروز بود، نسبت داده اند. اما تاریخچۀ 1234 به زبان سُریانی، قتل عمر را به یک بردۀ سفید پوست رومی نسبت داده است. داستان به این ترتیب است که یکی ازبزرگان قریش مسلمان شدۀ ساکن مدینه دارای یک پسر بردۀ رومی سفید پوست و زیبائی بود و در هرفرصتی او را مورد تجاوز جنسی قرار میداد. او چندین بار نزد عمر شکایت کرد و عمر به شکایتهای او رسیدگی نکرد. این بود که آخربار از بی توجهی عمر بسیار خشمگین شده و درجا کار او راساخت و به زندگیش خاتمه داد. حال باید پژوهش کرد که آیا قتل عمر بدست بردۀ ایرانی بنام ابولؤلؤ صورت گرفته یا بدست آن بردۀ رومی. اما اگر ثابت شود که عمر بدست آن بردۀ رومی بقتل رسیده، موضوع از این هم فراتر رفته و چنین نتیجه گیری میشود که در صدر اسلام عمل لواط نیز رواج داشته و اگر آن گزارش تاریخی را با گزارش آیت الله منتظری تطبیق دهیم، آشکار میشود که در زمان ایشان نیز در برخی حوزه های اسلامی، چنین عملی نیز رایج بوده است. در این مورد لطفاً رجوع کنید به خاطرات ایشان و اینکه وی با یک طلبۀ خوش صورت هم حجره بوده و درحالی که ایشان نان خشک آب میزده، هم حجره ای ایشان که در اوائل کار همچون وی از نان خشک آب زده سد جوع میکرده، ولی به علت مورد توجه قرارگرفتن از سوی یکی از علماء، بقیۀ اوقات با دریافت شهریۀ فوق العاده، با خوردن غذاهای اشرافی دلی از عزا درمیآورده است.

       
      • خوانندگان ملاحظه کنند این علی آقای کبیری در چگونه اوهامی مالیخولیائی بسر می برد که هر مطلب و مقوله ای را به هر چیز ربط می دهد و معمولا در انتها هم مسائل را به زنا و لواط و خود ارضائی و نظائر اینها ارتباط می دهد! من که مزخرفات سایت سخن روز را ندیده ام و فرصت دیدن آنرا ندارم اما خوانندگان خوب بیاد دارند که مدتی قبل علی1 گرامی مچ گیری بجایی از یکی از مزخرفات و اوهام مالیخولیائی نویسنده سخن روز کرد:نعوذ بالله و با عذرخواهی از ساحت پیامبر عالیقدر اسلام : پیامبر اسلام از نظر نویسنده مرتد سایت سخن روز به غار حراء می رفته است نه برای ریاضت و عبادات سنگین ،بل برای ////! این حد و اندازه فهم این کافر مرتد یعنی علی کبیری نویسنده سایت سخن روز است که مدعیست ساکن فرانسه است ،در آن مچ گیری علی1 بخوبی حد و اندازه بیسوادی این فرد مرتد را آشکار کرد و از او خواست سند قابل ارائه چنین توهم خبیث مالیخولیائی را ارائه کند ،که نویسنده سخن روز در گل ماند و پاسخی نداد.این مطالب نیز از همان قبیل هستند! بادعای ایشان گروهی در غرب مشغول ترجمه کتب آرامی و سریانی و عربی هستند(یک مقدمه) و چون هرچه در آن کتب آمده مخالف تواریخ رایج اسلامی از صدر اسلام است و همه هم صحیح است (هرچند ایشان آنرا ندیده باشد و قدرت تحلیل و تطبیق هم نداشته باشد بشهادت مراجعه به یکی از استادان تاریخ دانشگاه پاریس؟!) (مقدمه دوم) نتیجه این می شود که :هرچه در تواریخ اسلامی آمده است همه مردود است و هرچه در آن کتب سریانی و آرامی(از کی؟ از کجا؟و نویسنده آنها کیست و اعتبار آنها چیست و مدعای آنها چیست؟) همه صحیح است پس مثلا قاتل خلیفه دوم فیروز ابو لو لو ایرانی نبوده است چون در یکی از آن کتابها نوشته شده که قاتل عمر یک برده سفید رومی بوده است که در مدینه به او تجاوز می شده است (پس حتما اینهم صحیح است چون لابد آن کتب آرامی و سریانی وحی منزل است!) و وقتی این یک مورد تجاوز یک مدنی به یک رومی در مدینه ثابت شد؟! نتیجه این می شود که:پس لواط هم در صدر اسلام “رواج” بله “رواج” داشته! حقیقتا از قیاسش خنده آمد خلق را! بعد در خاطرات مرحوم آقای منتظری هم چون آمده است که طلبه زیبائی آن زمان بوده پس حتما مورد توجه یکی از علماء بوده! و چون مورد توجه یکی از علماء بوده پس حتما مورد لواط بوده ! و چون او مورد توجه یکی از علماء بوده پس حتما لواط که در اسلام “رواج” داشته در حوزه های علمیه هم “رواج” داشته! این طرز تفکر مالیخولیائی علی آقای کبیری است ،و آنهم قیاس ها و استقرائات ناقص عجیب و غریب که مرغ پخته در قابلمه را هم بخنده و قهقهه وا می دارد!

         
        • آعلی…
          به نکته خوبی اشاره کردی :ادب از که آموختی؟ از بی ادبان!
          بهمین جهت به نکات ادبی نوشته شما نمی پردازم ،فقط می گویم:ابعاد غار حراء یا موقعیت جغرافیائی آن در مکه ،چه مشکلی از مشکلات شما باز می کند؟ یا چه دردی و المی از آلام روحی شما را تسکین می دهد؟ آنجا در مکه غاری هست که مطابق روایات تاریخی مسلمانان ،پیامبر اسلام اوقاتی را در آنجا به ریاضت و ذکر و خلوت با خدای متعال و نماز و روزه می پرداخته است ،این متن تواریخ اسلامی است ،اینجا بقول معروف مدعی شما بودید و مطابق رسم عقلاء واجد ادب ،اقامه بینه و برهان بعهده مدعی است ،مدعای شمای مدعی این بوده است که (با پوزش از ساحت مبارک پیامبر رحمت و ساحت مسلمانان ) پیامبر اسلام در خلوات خود در آنجا اقدام به یک عمل قبیح می کرده است ،سوال از مدعی این است که سند یا استدلال شما بر چنین ناسزای زشت و افتراء رکیک چیست؟ خوانندگان مطالب شما در اینجا، فارغ از مساله ابعاد غار یا موقعیت جفرافیائی آن منتظرند ببینند دلیل و استناد شما در ابتکار چنین افتراء عظیمی به پیامبر اسلام چیست؟

           
        • آشیخ مرتضی…چرا از پاسخ دادن شانه خالی میکنی؟ در آن فرورفتگی دردل کوه که هزاران نمونۀ آن در کوههای موجود دیده میشوند، سه نفر به زور در آن جا میگیرند چون دارای عمقی نیست و در زمین شناسی و غارشناسی همچه فرورفتگی درکوه را غار نمی نامند.

          اما اینکه به من ایراد وارد کرده ای که به پیغمبر افترای زشتی زده ام، پیش از همه باید معنی افترا را بدانی و سپس آنرا بکاربندی. اولاً- مطالب دروغی که راویان مسلمان به آن حضرت نسبت میدهند، بزرگترین افتراهائیست که به ایشان وارد میکنند. ثانیاً- با اتکاء به شواهد عینی (یعنی به شهادت افرادی حاضر و ناظر که شاهد واقعه بوده اند) به ما نشان دهید که روایات تاریخی مسلمانان مستند هستند. ثالثاً- چرا شما //////////////// میپرداخته، عملی قبیح وانمود میکنید؟ رابعاً- طبق قرآن، آن حضرت در سنین بالای 50 سالگی ///////// داشته است (احزاب/50). پس براساس روش استقرای منطقی، آن حضرت در سنین جوانی که دچار فقر و مسکنت بوده و در همچه سنینی ////// بطور طبیعی بسیار بیشتر از مردان بالای 50 سال است، آن حضرت که ////توجه داشته باشیم که اشارۀ من مربوط به سالهای قبل از ازدواج با خدیجه و نیز قبل از بعثت ایشان است.

          توجه داشته باشید که این بحث یک بحث آکادمیک است و سوآل مطروحه با ملعون و خبیث نامیدن من، پاسخ داده نمیشود. لطفاً با منطق بحث را ادامه دهیم تا از آن نتیجۀ منطقی حاصل شود. بقول نوریزاد عزیز: باشد؟

           
        • در مورد تعبیر غار ،بحث لفظی نداریم ،کلمه غار از ریشه غور در لغت عربی اشتقاق پیدا می کند ،که بمعنی فرو رفتن و فرو رفتگی است ،در قرآن هم هست :قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً : بگو: «به من خبر دهيد، اگر آب [آشاميدنى‏] شما [به زمين‏] فرو رود…
          در زبان عربی حتی از فرج و بطن (بجهت اجوف و توخالی بودن) به صورت کنائی به غارین تعبیر شده است ،مقصود این است که حسب استعمال لغوی ،غار به هر فرورفتگی یا شکافی اطلاق می شود ،پس مختصات آن شکاف و فرو رفتگی که پیامبر اسلام نزدیک بعثت خویش در آن بخلوت و عبادت و ریاضت و دعا و نماز و روزه می پرداخت ،به هر ابعادی که هست اطلاق غار برحسب لغت عرب می شود ،و غار اصطلاحا به این معنا نیست که چند کیلومتر لزوما در اعماق کوه فرو رود،فرض کنید اصلا اصطلاح زمین شناسی آن شکاف خاص در جبل النور را غار اصطلاحی ننامند ،بسیار خوب ننامند ،این چه دخالت و اهمیتی در ماهیت موضوع خلوت نشینی برای عبادت و نزول وحی دارد؟ در روایت های تاریخی و اطلاقات زبان عرب به آن شکاف و فرو رفتگی کوچک در آن کوه غار اطلاق شده است ،این مساله اهمیتش نزد شما چیست که آنرا غار باصطلاح زمین شناسی بدانیم یا ندانیم ،آنجا هنوز این شکاف و فرو رفتگی وجود دارد و نقل های متواتر و مستندی در مورد عبادت و خلوت نشینی پیامبر در آنجا وجود دارد، و امروزه حجاج هم به آنجا می روند و بنوبت نمازی هم می خوانند ،غرض این است که این نقطه محل عبادت های پیامبر مقارن بعثت و فرود اولین آیات وحی بوده است و این در اوانی بوده است که آنحضرت با خدیجه ازدواج کرده بودند ،در نقل های تاریخی هست که از سه سال قبل از بعثت عبادات و خلوت نشینی های آنحضرت آغاز شد و ایشان در سنین نزدیک چهل سال در ماههای رجب یا رمضان آنجا می رفتند و بعبادت و تفکر در هستی و هستی آفرین و مبدا و معاد انسان مشغول بودند ،اگر لازم شد من این خصوصیات را مستند بعرض می رسانم ،بنابر این جای چنین افتراء و بهتان زشت به پیامبر مسلمانان نیست که کسی بگوید ایشان آنجا می رفت …

          اینکه مسلمانان یا تاریخ نویسان اسلامی به آنحضرت افتراء زده باشند ،ادعایی است که وسط این بحث جایی نداشت ،تاریخ نویسی و سیره نویسی اسلامی متکی بر نقل روایی و ذکر اسناد است ،من نمی گویم هرچه در تواریخ یا سیر اسلامی نوشته شده صحیح است ،لکن اگر کسی مدعی اشتباه یا افتراء آنهاست باید در هر بحث جداگانه آنها را مطرح و نقد کند و در وسط یک بحث متمرکز اقدام بحاشیه روی و سخن تبلیغاتی نکند.
          این مطالبی نیز که در ذیل نوشته شما آمده است یعنی مساله اشتهای طبیعی یک انسان به زن و اعمال غریزه جنسی ،و تعدد ازواج که سنت رایج بین اعراب بوده است ،ربطی به ادعا و افترائی که به پیامبر اسلام زده اید ندارد ،شما بگزارش علی1 در یکی از نوشته های خود در سایت سخن روز با بیشرمی تمام،غرض از خلوت و حضور پیامبر اسلام در غار حراء در جبل النور را مساله خود …دانسته اید ،بی آنکه در این مورد استدلال و شواهدی ذکر کنید ،این مطالبی هم که می گویید اعم از این است که ملازم با چیزی که ادعا می کنید باشد چون اینها با مساله عنایت الهی و عصمت انبیاء سازگاری ندارد علاوه اینکه مبنایی جز حدس و گمان ندارد و در مسائل تاریخی صرف اکتفاء به حدس و گمان کارساز نیست ،چنانکه اشاره شد زمانهای ریاضت و خلوات رسول الله در غار حراء هم باز می گردد به سه سال پیش از بعثت و نزول وحی ،در شرائطی که خدیجه علیها سلام همسر ایشان بوده اند ،و ایام و ماههای متناوب آن هم ذکر شده است که در هر سال بمدت یکماه در رجب یا رمضان به آنجا می رفتند و توشه غذایی می بردند یا در برخی نقل ها هست که اهل و خانواده ایشان و مولی علی علیه السلام برای ایشان آب و غذا می برده اند ،باید اندیشید یک چنین ماجرایی با اینهمه قرائن آشکار ،جای این دارد که کسی کینه ها و اغراض نفسانی خویش را معیار قرار داده و با تکیه بر آن و بدون هیچ دلیل و مدرک روشنی اقدام به افتراء و نسبت ناروا به پیامبری کند که همان ریاضات و عبادات و خلوات او منشا نزول قرآنی می شود که یک تحول عمیق و پیدایش معارفی بیکران است؟ شما اندکی در نفس خویش تامل کنید و کار پاکان و نیکان را قیاس از خویش و آلودگیهای انسان های متعارفی مثل خودتان نگیرید و در این نسبت ناروا ،اگر بخدائی قائل نیستید و از او شرم نمی کنید از خلق خدا و مسلمانان معتقد به پیامبر شرم کنید.

           
        • آشیخ مرتضی… باز زدی به صحرای کربلا که. حالا غار و غورو ولش کن. خب، فرض کنیم من بقول شما بی شرمم. حال شمای باشرم منابع مستند آن نقل ها یا روایات درمورد ریاضت و نزول وحی بر آن حضرت را بفرمائید.

           
        • باز هم می گویم ،هنگام گفتگو و محاجه با طرف گفتگو تلاش کنید در طرز خطاب کردن و سوال کردن ،روش عقلاء در مراعات ادب انسانی را رعایت کنید آنگاه هرچه دوست دارید احتجاج کنید بگویید و بشنوید ،و این روش که مخاطب را بطرز خاص و طعن آمیزی مورد خطاب قرار دهید اولین چیزی را که نزد عقلاء متبادر می کند فقدان یا کاستی دلیل و استدلال است.من سید هستم و نامم همین است که می بینید ،و گریزی بجایی هم نزدم بلکه فقط مطالب شما را تحلیل کردم و می کنم.
          مقصود شما از “منابع مستند” چیست؟ ایندو ظاهرا یکی هستند ،همینطور “نقل ها و روایات” که آنها را مترادف گرفته اید.
          بارها عرض شده است که واسطه ارتباط و فهم و تحلیل ما از وقایع گذشته از طریق “تاریخ مکتوب”،کتابهای تاریخی است که بدست ما رسیده است ،و این کتب بر اساس نقل ها یا روایت هایی که مولفان آنها می یافته اند تالیف یافته است ،و هر مولف و نویسنده کتابی ،بین خود و آن وقایع مورد بحث زنجیره و سلسله ای از راویان را در اختیار دارد که از طریق نقل منتهی می شده اند به کسانی که بطور محسوس در زمان وقوع وقایع حضور داشته اند ،این اساس تکیه بر تاریخ مکتوب برای فهم و تحلیل وقایع گذشته است.کتابها نیز بر اساس جایگاه زمانی نویسندگان آنها به اقدم و قدیم و متاخر و متاخرتر طبقه بندی می شوند ،در اینجا ممکن است نقل ها متفاوت باشند و گاه حتی باهم متعارض باشند ،بنابر این داده های ما در امر دریافت وقایع تاریخی و تحلیل آنها در این روش (تکیه بر تاریخ مکتوب) یک سلسله ظنون قوی و ضعیف هستند که باید با تکیه بر قرائن گوناگون مثل جایگاه و شان مولفان کتب یا راویان در سلسله روات آنها ،و تقدم و تاخر مولفان و سایر خصوصیات دیگر ،این ظنون را متراکم کرد.
          شما طرزی این روش بررسی تاریخ را که رایج بین عقلاء و مورخان و تحلیل گران تاریخ است مورد سوال قرار می دهید که گویا بنده در این دو فاکتی که ارائه کرده ام (مساله ریاضات و عبادت های پیامبر اسلام و مساله نزول وحی که آثار فراوانی از آن آشکار است از جمله وجود خود قرآن کریم) بنای بر دروغ بافی و ادعای از پیش خود دارم ،یا گویا اصلا چنین فاکت هایی بگوش شما نرسیده است،در حالیکه چنانکه در کامنت های قبل توضیح داده شد ،مساله عبادات متناوب پیامبر اسلام پیش از نزول وحی در سن چهل سالگی ایشان ، و در غار ی شکاف موجود در جبل النور ،چیزی نیست که ابداع و ابتکار بنده باشد ،اینها در قدیمی ترین منابع اسلامی در تبیین سیره پیامبر اسلام ،از قبیل سیره ابن هشام ،تاریخ یعقوبی ،کامل ابن اثیر ،تاریخ طبری ،کتب مسعودی ،طبقات ابن سعد و کتب سیره دیگر هست ،و فارغ از اینها که منابع اهل سنت و تواریخ عمومی اسلامی هستند ،روایات عترت و اهلبیت پیامبر اسلام در منابع شیعی هم فراوان وجود دارند ،و این موضوعات چنانکه گفتم اموری نیستند که ساخته ذهن من و امثال من باشند،این نکته در طرز تفکر و نحوه مجادله عجیب است که چیزهایی را ادعا می کنید ،بعد که بی بنیادی آنها آشکار می شود اینگونه سخن می گویید ،این شما بودید که مساله غار و مختصات جغرافیائی آنرا مطرح کردید ،وقتی توضیح داده شد که اساس غلط ذهنی شما نا آشنائی با لغت عربی است و توضیح داده شد که اطلاق اطلاق صحیحی بوده است ،اینگونه با بیحوصلگی تعبیر به غار و غور می کنید،آن پزیشن بحث آکادمیک این بود؟ بحث آکادمیک آیا یعنی اینکه شما جایی بنویسید ،پیامبر اسلام به شکاف کوه رفته بود ،و حدسا عمل ناشایستی را به ایشان بدون سند و مدرک افتراء ببندید ،بعد که اعتراض شود و توضیح داده شود که مطابق گزارش های مکرر تاریخ حضور آنحضرت در آنجا مدتی قبل از بعثت ایشان بوده است در سنین نزدیک چهل سال ،و اینکه آنحضرت در آنزمان با خدیجه بودند و خاندان ایشان از خدیجه و دیگران ،برای ایشان در آن ایام عبادت آب و آذوقه به آنجا می بردند ،بحث را عوض می کنید به اینکه اصلا آنجا غار نبود! و اکنون می گویید مستند یا منابع یا روایات یا نقل های (همه اینها هم یک معناست و آن تاریخ مکتوب است) این ادعا که آنحضرت هر ساله یکماه در آنجا خلوت عبادت داشته است کجاست؟
          فرض کنید من الان عبارات ابن هشام و کامل و طبقات ابن سعد و مروج الذهب مسعودی و کتب دیگر را پیش روی شما بگذارم و نشان دهم که قدر متیقن گزارش های تاریخی منتهی به زمان های نزدیک به عصر پیامبر این بوده است که آنحضرت چنین می کرد،در اینصورت بنای شما بر پذیرش این مطلب است؟

           
        • آشیخ…انقدر از این شاخ به اون شاخ نپر. ازت سوآل کردم به من نشان بده چه کسی شاهد نزول وحی به اربابت بوده. چرا هی ///// تحویل من میدی؟ اگه اسم واقعیت را اینجا برای من بنویسی، دروغهایت را به اسم خودت برای همه منتشر میکنم تا سکۀ یک پول بشی. تو که ///// هم که سرت نمیشه…///// بیچارۀ ////. حیف آدم که با ////// مثل تو طرف بحث بشه. قابل نیستی که. حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی!

          ————

          درود دوست گرامی
          یک چند تا فحش ناموسی هم قاطی اش می کردید کامل می شد!!!

          .

           
        • جناب آقای نوریزاد

          با سلام به شما و عرض تشکر از حوصله شما در انعکاس مطالب ،می گویم :این دوستمان را بحال خویش بگذارید ،شما ،من و سایر خوانندگان این سایت بارها دیده اند و می دانند و می دانیم که طرز تفکر و ظرفیت این دوستمان همین است :چیزهای را بر اساس ذهنیت عامی و دین ستیز خویش می گوید ،بعد اگر کسی با حوصله او را سر طاس نشاند و حساب کرد و مطالبش را نقد و تحلیل کرد ،بحث را تا حدی با چاشنی الفاظ نفرت و عصبی و خشم آلود ادامه میدهد ،بعد بتدریج که سستی و بی پایگی اجزاء تحلیلی گفتارش آشکار می شود ،ناگهان همچون یک آتشفشان سهمگین از کوره بدر رفته و اینگونه به غیظ و غضب می پردازد ،شما شاهد بودید بنده بنرمی به تک تک اجزاء کلام و سوالاتش پرداختم ،در اثناء یکی از این کامنت ها اشاره ای به آمبولانس کرد ایشان ،می گویم این واقعا نوعی مشکل روانی است که انسان نتواند درست با مخالف فکریش و بدون کاربرد الفاظ نفرت و زشت و غضبناک سخن بگوید و احتجاج کند ،و اینجا معلوم شد که چه کسی نیازمند آمبولانس و رسیدگی اورژانسی است ،در انتها برای اینکه سوال این دوستمان بی پاسخ نماند می گویم ،نزول وحی در صدر اسلام بمرآی و منظر صدها بلکه هزارها صحابی پیامبر اسلام بوده است که شاهد نزول آیات وحی طی 23 سال بر قلب مبارک رسول الله بودند ،عدد آن صحابه نیز در کتب تراجم و طبقات اسلامی و قدیمی ترین کتب سیر و تاریخ آمده است ،و این نقل ها و حضورها بتواتر در طول تاریخ نقل شده است و علاوه بر این ،قویترین شاهد بر بی بنیانی منکران وحی ،وجود اعجاز نشان همین قرآن کریم بتواتر از صدر اسلام است که خود مشتمل بر وجوهی از اعجاز است ،آری بالاترین و قویترین شاهد وجود نازنین پیامبر اسلام و نزول وحی بر پیامبر اسلام همین قرآنی است که چشمهای منکران وحی را با وجوهی از اعجاز همچون خفافیش که در روز روشن از مشاهده اشیاء و اجسام عاجزند،کور کرده است ،و مثل منکران وحی برابر تواتر هستی پیامبر اسلام و تواتر و حفظ قرآن کریم ،مثل سوفسطائیانی است که از شدت ضعف در تحلیل های ذهنی ،به انکار واقعیت و هستی های خارجی و حتی انکار واقعیت خویش می پردازند،بنظر میرسد این بنده خدا با چنین رویکردی عصبی دیگر آماده گفتگو نیست و راه خردمندی و احتجاج را بر خویش مسدود و قفل نموده است ،در عین حال من آماده گفتگو و ادامه بحث هستم مشروط به آنکه او خود را بازسازی کرده و با اعصابی راحت و الفاظی عقلائی و مودبانه فقط احتجاج کند و فقط پرسش کند و انسانی بگوید و بشنود ،وگرنه با چنین رویکردی او را بحال خویش می گذارم زیرا با این نوشته های متسلسل که در فضای نت و در سایت جنابعالی ماندگار است علی کبیری ظرفیت خویش را کاملا آشکار کرد.
          با احترام

           
    • این مطالب از منطق درستی برخوردار نیست،و محتوای آن تنها مربوط به مساله برده داری هم نمی شود ،اگر نتوانید بین رسالت جهانی اسلام که امر حق و درستی است و مورد ادعای قرآن است با نحوه مخاطب قرار دادن انسانها در مورد احکام الهی جمع ببندید ،ناچار باید در این بن بست واقع شوید که مخاطب اسلام فقط اعراب صدر اسلام بوده اند در شبه جزیره عربستان نه همه جهانیان در عصر نزول قرآن و نه همه انسانها الی یوم القیامه ،که مورد ادعای صریح اسلام است.حالا من نکاتی عرض می کنم که ریشه گره ذهنی شما را زایل کند ،ما بحثی در اصول داریم که آیا کفار هم مثل مسلمانان مکلف بفروعات هستند یا خیر،یعنی آیا همانطور که یک مسلمان مکلف به اداء زکات و نماز و سایر واجبات است ،یک نامسلمان هم چنین است یا خیر؟ برخی معتقدند خطابات قرآن عمومی است و نه اختصاص به زمان خاصی دارد و نه اختصاص به مکان خاص و نه به افراد خاص ،یعنی طبیعت انسان در هرجا ولو در کره ماه ساکن باشد مخاطب است ،روی این جهت خطابات قرآن اعم از برده داری یا هر حکم دیگری عام است ،منتها در مورد نامسلمانان ،پذیرش عمل آنها مشروط به پذیرش اسلام است. و مبنای دیگر این است که خیر مخاطب به احکام در اسلام فقط مومنان هستند و مسلمانان ،و کفار مکلف بفروعات دینی نیستند بلکه مخاطب به عقائد اسلامی و پذیرش توحید و نبوت و معادند برهانا ،آنگاه در صورت پذیرش مورد خطابات بفروع هستند ، البته این بحثی مبسوط است و ما چه مبنای اول را در علم اصول بپذیریم و چه مبنای دوم را ،اما آنچه که در قرآن مسلم است این است که قرآن دین و شریعت اسلام را خاتم ادیان و شرایع می داند ،و قرآن را نیز طبعا آخرین نزول وحی ،از طرفی آیات متعددی هست که بر عمومیت دعوت اسلامی و عدم اختصاص آن به زمان و مکان خاص دلالت می کند ،و روی این جهت قدر متیقن این است که خطاب قرآن عام است و متوجه طبیعت کلی انسان است نه انسان خاص به زمان و مکان خاص ،این تعبیر یا ایها الناس نیز که غالبا ناظر به معارف اعتقادی اصولی است لسانش لسان عمومیت است :ناس یعنی مردم و عموم مردم ،و ناس فراگیرتر از یا ایها الذین آمنوا است. استقبال مردم از اسلام هم اگر بمفهوم پذیرش اسلام در اصول اعتقادی باشد ،پس از آن لاجرم التزام به احکام مسلم قرآنی که در سنت تبینن شده است را هم بدنبال دارد ،چون معنای مسلمانی همین است ،اسلام با پذیرش بنیانی اعتقادی بمفهوم تسلیم برابر فرامین خداست ،نمی شود گفت کسی از اسلام استقبال می کند لکن از احکام تشریع شده توسط خدا که در وحی و سنت نبوی تبیین شده است آنچه را که دلش بخواهد می پذیرد و آنچه را نخواهد نمی پذیرد! نظیر اینکه کسی وجوب صریح نماز که از ارکان دین اسلام است را بگوید :آنرا مخصوص به حالت خوشحالی می دانم! این دیگر تسلیم در برابر امر آفریدگار نیست ،این دلبخواه و تبعیت از هوای نفس است که گاهی با تعقل و عقلانیت مشتبه می شود.بنابر این روشن شد که بین رسالت جهانی اسلام و تبعیت از احکام تشریعی اسلام تنافی وجود ندارد ،زیرا احکام متوجه انسان بما هو انسان است ،غایت این است که عمل به احکام و پذیرش آن مقید به پذیرش اسلام است روی مبنای دوم ،و روی مبنای اول هم که همه انسانها اعم از مسلمان و کافر مخاطب به فروعات اسلام هستند و در صورت تخلف از فرمان خدا معاقب خواهند بود.
      موفق باشید

       
      • “،این دلبخواه و تبعیت از هوای نفس است که گاهی با تعقل و عقلانیت مشتبه می شود.”

        جناب سید مرتضی. اگر ممکن است این جمله خود را بیشتر توضیح دهید. چگونه دلبخواه با تعقل فرق دارد؟ آیا تعقل فرایند مغز است و هوای نفس فرایندی روده ای و دلبخواه فرایندی معده ای و عقلانیت قلبی است؟
        چگونه اینها با هم مشتبه می شوند؟

         
  65. ایران دوست واقعی

    دركلیسا، جک از دوستش ماكس می پرسد:
    «فكر می كنی میشه هنگام دعا كردن سیگار كشید؟»
    ماكس میگه:
    «چرا از كشیش نمی پرسی؟»
    جك نزد كشیش می رود و می پرسد: «می توانم وقتی در حال دعا كردن هستم، سیگار بكشم.»
    كشیش پاسخ می دهد: «نه، پسرم، نمیشه. این بی ادبی است.»
    جك نتیجه را برای دوستش ماكس بازگو می كند.
    ماكس میگه: «تعجبی نداره. تو سئوالت رو درست مطرح نكردی. بگذار من بپرسم.»
    ماكس نزد كشیش میره و می پرسه « وقتی در حال سیگار كشیدنم می تونم دعا كنم؟»
    كشیش مشتاقانه پاسخ می ده: «مطمئناً، پسرم.
    مطمئناََ‌!!!

    حالا امروزی تر:
    کسی که نماز میخونه و روزه ميگيره ، میتونه اختلاس و دزدی کنه؟ نه!

    کسی که اختلاس و دزدی میکنه، میتونه نماز بخونه؟ بله مطمئناً!

    پس باید سوال رو درست پرسید!

     
  66. با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
    اعتراضات مردم شهرك سيدي كرمان به تخريب منازل و آلونك ها
    گفت و گوي راديو ندا با شهروندان كرمان پيرامون تخريب منازل شهرك سيدي و اعتراضات مردم ؛ و حقايقي تلخ از فقر و محروميت آنها تا جائي كه حتي از يارانه هم محرومند.

    http://radio-neda.blogspot.com/2017/01/blog-post_5.html

     
  67. 1- بالاترین مرحله از مراحل ایمان یک فرد نسبت به خداوند، یقین است. و بهترین نوع یقین، یقینی همراه با التزام.
    یقین به خودی خود بسیار عالیست، به این معنی که این فرد در دانشگاه ایمان و خداشناسی فارغ التحصیل میشود. ولی، نقش التزام در اینجا همان اشتغال بکار پس از فارغ التحصیل شدن میباشد. ساده تر اینکه، یک فردی که در رشته ای از علوم مؤفق به کسب دکترا شده، هرچند این بسیار عالیست و نشان دهندۀ تلاش، ریاضت و سرانجام مؤفقیت شخص، ولی تا زمانی که این فرد از مدرک و دانش خود استفاده نکرده و منشأ اثری در جامعه نباشد دیگر این دکترا ارزش اجتماعی ندارد، این دکترا فقط به درد خودش میخورد و بس.
    یقین، رسیدن به مرحلۀ دکترا در خداشناسی و ایمان به خداست؛ کسی که باور دارد خدایش را به بهترین شکل شناخته، او دیگر هر چه با حواس پنجگانه و گاه ششگانه حس میکند را نشانی از آیات خدا میداند، همه از خداوند شروع شده و به خداوند ختم میشود؛ طلوع اوست، غروب اوست.
    همانگونه که یک دکترا در علوم مختلف میتواند نقش اجتماعی و مسیر خود را انتخاب کند، نقش منفی یا مثبت، استفاده از دانش خود در کشتار انسانها و یا حیات دوباره دادن به آنها؛ این انتخاب نوعی از التزام است، اجباری که نشأت گرفته از ذات و جوهر اوست، از درون شخص غَلَیان و به بیرون فَوَران میکند، این التزام و اجباری خود خواسته است و نه از جانب شخصی دیگر.
    شخصی که خود را به یقین رسیده میداند و در تلاش برای نمایش التزام خود به بهترین شکل، آنهم در مسیری رو به سمت معبود، در نقطۀ صفر یا بینهایت، برای طی کردن این مسیر حاضر به انجام اعمالی ست که کمتر کسی توانایی انجام آنرا دارد.
    افرادی همانند این قاضیان سابقِ دادگاه های انقلاب که هر کدام حالا به بالاترین مقامات کشوری رسیده اند، خود را فردی با ایمان و از نوع به یقین رسیده میدانند، آنها با توهّم اینکه دکترا در ایمان دارند، باید التزام را چاشنی یقین خود کنند تا نزد خداوند خویش محبوبتر باشند. از آنجا که بر مسند قضاوت تکیه زده بودند، مسندی که یکی از مهمترین صفات خدایشان است. بنابراین باید سنگ تمام بگذارند، کوتاهی و اغماض در قضاوت نشان دهندۀ ضعف است و تزلزل در نمایشِ التزام در یقین.
    این افراد گِره ای کور به یقین خودباورانۀ خود زده اند و متوهّمانه در تلاش برای اثبات خود به خالقشان. از آنجایی که هر انسانی در نهایت و ناخواسته به ذات حقیقی خود رجوع میکند، این افراد نیز چون ذاتشان منفی و ناپاک است لذا در مسیر نمایش التزام در یقین خود، نقش منفی را برگزیده و بدتر از آن، ناگاه با خداوند احساس “همذات پنداری” کرده و یقین در ایمان به خالق تبدیل به یقین در شناخت مخلوق میشود.
    آنها خود شیفتگانی هستند که خود را در جایگاه خداوند قرار داده اند، همان هایی که به یقین در شناخت دیگر انسانها رسیده اند، لذا قضاوت خود را در مورد دیگران همانند و شبیه قضاوت خداوند میدانند.
    کوری که در تاریکی مطلق به یقینی کور رسیده، یقین دارد دنیا همانی ست که نیست. کوری که نه باور دارد کور است و نه میخواهد در نبود چشمان حقیقت بین، با کمک گرفتن از دیگر حواس خود، به شناخت نسبی برسد. از کوری که در نیستی و تاریکی به یقین رسیده، نمیشود انتظار داشت هستی را تعریف کند و روشنایی را درک.
    چرا تمام آنهایی که باور دارند در ایمان به خداوند به مرحلۀ یقین رسیده اند، برای نمایش التزام در یقین، بدترین نوع رذالتها را در حق همنوع خود انجام میدهند تا مگر مورد لطف خداوند قرار گیرند؟
    به اعتقاد من هر انسانی نمایندۀ خداوند خویش است، پس این قاضیان هم خدای خویش را نمایندگی میکنند.
    عجب خدایی دارند این قاضیان!

    2- خداوندِ قرآن میفرماید: “…كل يعمل علي شاكلته…”؛ هر كسی بر اساس شاكله و شخصيت وجودی خويش عمل می كند؛ به اين معنا كه خروجی رفتار و عمل اشخاص در نگرش ها را مي بايست مبنا قرار داد تا از اين طريق به دست آورد كه چگونه می انديشد و به چه چيزی باور دارد. بر همين مبناست كه برخی از روان شناسان در مورد شناخت افراد این عقیده را دارند که: “به من بگوييد چه می خوريد تا بگویم چگونه می انديشيد و به چه چيزی باور داريد و نگرش شما چيست؟”

    در جای دیگری میفرماید:”والسابقون السابقون. اولئک المقربون”
    تفسیر درست این آیات چیست؟
    پیشگام، پیشقدم و سبقت گیرنده در چه چیزی و یا چه کاری باشی تا به مقام قُرب الهی برسی؟
    یکی شاید آن افرادی باشند که دربارۀ مردم آن گونه حكم میكنند كه دربارۀ خودشان.
    آیا در نظام جمهوری اسلامی قاضیان، قاضی القضات و رهبر در مورد مردم همانگونه قضاوت میکنند که در مورد خود و همانگونه حکم میدهند که در مورد خود؟

    یا نقل است که امام اول شیعیان در جایی میگوید : “اعرف الحق تعرف أهله، واعرف الباطل تعرف أهله”
    کدام حق و کدام باطل؟ آیا امروز، شیعه حقیقت جو و حق گراست و یا ظاهر نگر و شخصیت گرا؟
    اگر این سخن از امام اول شیعیان است پس باید گفت امروز یک نفر از شیعیان را نمیتوان شیعۀ واقعی او نامید.
    شاید تمامی شیعیان شخصیت پرستانی باشند با عقایدی باطل.
    کیش شخصیت، فرد پرستی و یا رهبر پرستی امروز در ایران نه تنها در دین که در سیاست هم رواج دارد.

    3- ای بخُشکی شانس!

     
    • ایمان و یقین به خداوند ،فردی است و ربطی به قاضی بودن ندارد و اشکال کار نیز همین مخلوط کردن ایده ودین و مذهب ویقین شخصی با حقوق فردی و اجتماعی و اجماعشان درفاکتهای عینی قضاوت است .

       
    • تو دیگه چه آنارشیستی هستی که به خدا اعتقاد داری؟؟؟؟!!!!! هر چند از زمان پیدایش جمهوری اسلامی و متعاقبش گروههایی مثل طالبان، داعش و … آنارشیست خداپرست هم داریم!!!!!

       
  68. شما اینجا در مقام نقد مطلبی از من که نقل هم کرده اید و بینندگان می توانند ببینند و قضاوت کنند ،از آزادی که مدیریت سایت برای شما مهیا کرده است سوء استفاده کردید و به حضرت فاطمه سلام دخت گرامی پیامبر میلیونها مسلمان جهان سلام الله علیها جسارت کردید ،این نقد نیست ،این فقط اهانت و کینه ورزی و مشاجره لفظی است و ناظران عمومی خوب فرق بین نقد مستدل و اهانت و توهین لفظی کینه جویانه را می فهمند پس بیش از این فقدان منطق و خرد خویش را بنمایش نگذارید.
    اینکه این سوره مرتبط به مساله بقاء نسل پیامبر از طریق فاطمه زهرا علیها آلاف التحیه والثناء باشد یا نباشد بدلخواه من و شما نیست ،این در بحث از شان نزول سوره و روایات تاریخی و تفسیری کتب شیعه و سنی روشن می شود،من اگر می گویم کلمه “کوثر” در آیه اشاره به خیر کثیر یا نسل پیامبر دارد،اشاره به احتمالات مطرح روایی در ذیل سوره می کنم و اگر لازم شد آنرا مستند می کنم اگر گوش شنوائی باشد ،لکن اگر شما می گویید این سوره ربطی به فاطمه سلام الله علیها ندارد ادعا کافی نیست باید مستند سخن بگویید.
    ……………….
    سید مرتضی من توهین نکرده ام.شما داستان فاطمه و محمد و خدیجه و فرزندان آنها را اگر راست می دانید یعنی معتقد هستید که چنین افرادی در تاریخ عرب وجود داشته اند.این یعنی سرنوشت این جماعت تاریخ است و قابل تجزیه و تحلیل.سید محمدعلی باب فردی است که وجود داشته و سرگذشت ایشان قابل بررسی است وبهمین نحو دیگران!شما ادعا دارید که قران از طرف خداست و به محمد نازل شده.ما در قران می بینیم که در باره جزئیات زندگی زناشوئی محمد و دعواهای ایشان و حتی نفرینها و بگو مگوها بین زنان و محمد با یکدیگر و با محمد آمده ولی چرا این الله نام فاطمه را نبرده؟سید این شما هستید که سوره را تفسیر به رای می کنید منکه آنرا آنطور می فهمم که یک عرب بدوی می فهمیده بدون تفسیر!پس این شما هستید که باید ادعای خود را مستدل کنید نه من.برداشت من از سوره الکوثر و با توجه به سرگذشت محمد این است که این سوره در باره عقیم شدن محمد است و اشاره سوره لااقل به محمد و ابتر بودن اوست.ولی انچه شما از کوثر فاطمه در می آورید عجیب است و احتیاج به استدلال دارد.حکایت شما به این می ماند که وسط ظهر کسی به شما بگوید که الان روز است چون خورشید می تابد و ساعت هم نیمه روز را نشان می دهد و شما بگوئید نه الان شب است و بعد از طرف دلیل بخواهید!سید من هر چه بنویسم از نظر شما فحش و توهین و ناسزاست دلیل اش همخوان نبودن باور من با شماست.شما چون آخوند متعصب شیعی هستید و چون نمی توانید از بیرون به باورهای خود نظری بیفکنید انتقادات دیگران را ناسزا و فحش و توهین به مقدسات خود می دانید.شما در مورد آنچه مقدس می دانید نیز نا آگاهانه و متعصبانه و غرض ورزانه قضاوت می کنید.من تاریخ اسلام را خوانده ام و قران را نیز و لی چون تعصبی و باوری به آنها ندارم براحتی می توانم آنها را به نقد بکشم.من مثل دیگران توجهی به اینکه مسلمین ناراحت بشوند ندارم چون ناراحتی باورمندان به خرافات دینی را زمانیکه این باورها باعث سلاخی هزاران هزار انسان و اواره گی و بی خانمانی و تجاوز و قتل و عام انسانها شده و می شود ابلهانه و غیره منطقی می دانم.من وقتی باورمندی مثل شما را می بینم که کشتار هزاران انسان دگراندیشی را که جرمشان تنها حرف زدن بوده توجیه می کنید خواه نا خواه به این فکر می افتم که علت این توجیه را در کجا باید یافت؟اینست که به عقاید و باورهای شما می رسم و سراغ اسلام و تاریخ خونبارش می روم.چون من باور دارم که انسانها در ذات خود خوبند.آنچه شما آخوندها و مؤمنین را وادار به اینهمه بی رحمی و شقاوت کرده دستورات اسلام و توجیه منافع خود با این دستورات است نه چیز دیگری!بنابراین انتقادات ما باید به اسلام و محمد بعنوان بنیانگذار اسلام و سنت او و قرانش باشد.چون شما و همفکرانت تنها نشخوارکننده گان گفته های 1400 سال تا کنون هستید.والا شما نه ابتکاری از خود نشان داده اید و نه فایده ائی به بشریت رسانیده اید همچنانکه اسلامتان در این 1400 سال جز فقر و بدبختی و کشت و کشتار و غارت در هر جا که پا گذاشته ببار نیاورده.

     
    • مزدک گرامی
      همانگونه که می فرمایید قرآن برای اعراب بدوی وقبیله ای بود که منطق و استدلال نمی شناختند .
      وبا چرا ؟ دود می شود.
      اگر ذاتا برده داری و تجاوز نفی است(آیا طاعون موجب سلامتی است؟) ، برای همیشه است ،همانگونه که خدا برای تمام عالم و نه عده ای خاص است. قران را کاملترین کلام خدا دانستن، بزرگترین کفردر تاریخ خداپرستان است.

       
  69. در شهر هرت

    چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم!
    نخیر ، نظام اسلامی هردمبیلی دچار هزیان گویی نشده است ، جنگ زرگری بین دولت و قدرت غذایی که دچار سوء هاضمه دایمی است، فقط برای سرگرمی است ، خوب اگر حساب پس دادن مطرح است ،درآمد آستان قدس رضوی و پول فروش نفت وسرمایه سپاه هم باید مشخص شوند که نمی شوند.
    مردم ایران هر لحظه گوشش بر اراجیف نظام بسته تر و چشمانش بر واقعییت یعنی فقرخود ودروغگویی حاکمان بازتر می شود اگر چه هنوز نیمه خواب است.

    هیچ کشوری در جهان بدون همیاری و مشارکت مردمش در سیاست و اقتصاد وقانون پیشرفت نداشته ونخواهد کرد.
    سیاستمدار، وسیله اش قدرت است ، نه هدفش، قدرت نیزتنها در ثروت خلاصه نمی شود بلکه در هدایت و دانش کاربری روشها و متودی که مردم را به هم متصل و جذب خود و ازروابط موجود برای اهداف مردمی بهره گیری کند .
    اما ، اهداف سیاستمدار چیستند؟اهداف سیاستمدا ر ازهر طرف در رابطه با مردم است و مردم برای او هم وسیله و هم هدفند ، وسیله برای همراهی و هدف برای همپایی و یگانگی و تقویت جامعه سالم و کنشگر .

    درتاریخ سیاسی آمریکا دو نام را به نام انسانیت می شناسیم و آنها توماس جفرسون و مارتین لوترکینگ اند. بقیه رهبران ،به نحوی در جنگ طلبی و دخالت در کشورها دست داشته اند .آخرین نیز اوباماست که بمباردمان لیبی جزو کارنامه جزایی اوست.

    دنیای رسانه ای اکنون فقط در ظاهر، گزارشگران واقعی اند. تا بدانجا که واقعییت اصلی پوشانده شود . واقییات اصلی چیستند؟ آیا پایان ناپذیری جنگ و تشنج منطقه نیستند؟ تکلیف مردم عادی معلوم است آنها را با جنگ ستارگان ودشمنان خیالی وترور سرگرم و نخبه گان را هم به راحتی و در راحتی می توان خرید.وگرنه چگونه امکان داشت در منطقه خاور میانه که تقریبا ۵۰ درصد نفت جهان را در اختیار دارند جنگ و فقر باشد؟

    آیا مردم خاورمیانه آنقدر خنگند که دچار این فلاکتند؟
    بایک حساب دو دوتا میتوان فهمیدکه، چگونه وچه کشورهایی سود می برند؟
    جایی که جنگ و ناثباتی است می توان روی قیمتها انگشت گذارد و به نفع خود!؟ بهره و سود برد.
    استراتژی جنگ طلبان ارزانی نفت و سود فروش اسلحه و تاکتیشان، ناثباتی بیشتر در منطقه است،جنگ سوریه هنوزپایان نگرفته،صحبت از قزاقستان وتشنج بین ایران و ترکیه است!!؟

    چاره چیست ؟ جز اتحاد کشورهای منطقه چاره ای نیست ، این کشورها باید جنگ زرگری را پایان داده و برای صلح قدم بردارند، چه درترکیه ،ایران و عربستان ، جنگ طلبان هیچگاه اجازه نخواهند داد کشور قدرتمندی در منطقه پایدارو باثبات بماند ویا شکل بگیرد،برای آنها بهترین وسیله ، جنگ ، ایجاد تفرقه و تشدد هر چه بیشتر برای غارت بیشتر است .

    نتیجه: تنها صلح ، لازمه قدرت یابی کشورهای خاورمیانه است !

     
  70. پاسخ به درخواست جناب نوریزاد در مورد ماجرای ازدواج و زفاف پیامبر علیه السلام با صفیه بنت حیی بن اخطب پس از جنگ خیبر و توضیح اسناد تاریخی این ماجرا و اینکه این ازدواج با تمایل و اختیار صفیه و با مراعات مساله انقضاء عده او صورت گرفته است ،با این توضیح که این جوابیه ناظر است به سوالات و شبهاتی که دو سه سال قبل بانوی کامنت گذار معروف این سایت یعنی آنیتا در این مورد مطرح کرده بود و من حاصل تحقیق و بررسی ام را در پروفایلی ضبط کردم و اکنون آنرا بعینه نقل می کنم ،اگر این نوشته طولانی شد و به دو کامنت منجر شد از خوانندگان عذرخواهی می کنم:

    بنام خدا
    چند منبع و چند عبارت از برخی منابع تاریخی در مورد اجمال ماجرای خیبر و ازدواج پیامبر بزرگوار اسلام صلوات خدا بر او ،را برای تتمیم مطلب ارائه کرده و نکاتی را مختصرا پیرامون آن عرض می کنم :
    1- آنچه در سیره ابن هشام آمده است :
    یکی از کتابهایی که برخی عبارات او منشا بد فهمی یا غرض ورزی مخالفان اسلام و پیامبر شده است کتاب سیره ابن هشام است ،البته با نگرش دقیق و مراجعه به اسناد و عبارات دیگر کتب تاریخ ابهامات مورد اشاره رفع خواهد شد اگر کسی بدنبال نیل بحقیقت باشد نه بدنبال تثبیت پیش داوری های خویش یا نگرش امروزی به مسائل و واقعیات قرنها پیش از زمان ما : به این دو عبارت عربی در سیره ابن هشام عنایت کنید :
    الف-“و تزوّج رسول الله صلى الله عليه و سلم صفيّة بنت حيي بن أخطب، سباها من خيبر، فاصطفاها لنفسه، و أولم رسول الله صلى الله عليه و سلم وليمة، ما فيها شحم و لا لحم، كان سويقا و تمرا، و كانت قبله عند كنانة بن الربيع بن أبى الحقيق.
    ( السيرةالنبوية،ج‏2،ص:646)

    این عبارت مشکل خاصی ندارد ،و اشاره اجمالی دارد به این مساله که نیل پیامبر خدا به بانو صفیه بنت حیی بن اخطب ،نه یک تجاوز -چنانکه بدخواهان می گویند- بلکه یک تزویج با رضایت طرفین بوده است ،عبارت می گوید : پیامبر تزویج کرد صفیه را که یکی از زنان بازمانده از جنگجویان کشته شده در جنگ خیبر بود ،و در آن تزویج ولیمه ای داد که گوشت و چربی در آن نبود ،غذایی مرکب از آرد و خرما ،و اینکه صفیه پیش از ازدواج با پیامبر همسر کنانه بن الربیع بوده است.
    ———-
    ب-“”قال ابن إسحاق: و لما أعرس رسول الله صلى الله عليه و سلم بصفيّة، (بخيبر أو ببعض الطريق)، و كانت التي جمّلتها لرسول الله صلى الله عليه و سلم و مشّطتها و أصلحت من أمرها أمّ سليم بنت ملحان، أمّ أنس بن مالك. فبات بها رسول الله صلى الله عليه و سلم في قبّة له، و بات أبو أيّوب خالد بن زيد، أخو بنى النّجّار متوشّحا سيفه، يحرس رسول الله صلى الله عليه و سلم، و يطيف بالقبة، حتى أصبح رسول الله صلى الله عليه و سلم، فلما رأى مكانه قال: مالك يا أبا أيوب؟
    قال: يا رسول الله، خفت عليك من هذه المرأة، و كانت امرأة قد قتلت أباها و زوجها و قومها، و كانت حديثة عهد بكفر، فخفتها عليك. فزعموا أن رسول الله صلى الله عليه و سلم، قال: اللَّهمّ احفظ أبا أيوب كما بات يحفظني.
    (السیره النبویه ؛ج 2 ص 340)

    این عبارت ابن هشام می گوید :و از جرياناتى كه (درخيبر یا در راه بازگشت به مدینه) اتفاق افتاد ازدواج رسول خدا صلى الله عليه و آله با صفيه بود كه ام سليم- مادر انس بن مالك- صفيه را مهيا كرده سپس خيمه ‏اى بر پا كردند و چون شب شد رسول خدا صلى الله عليه و آله بآن خيمه رفت و با او ازدواج كرد، ابو ايوب انصارى نيز شمشيرى را بدست گرفت و تا صبح اطراف خيمه آن حضرت پاس ميداد، چون صبح شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله از خيمه خارج شد ابو ايوب را در پشت خيمه ديد، فرمود: ابو ايوب در اينجا چه مى‏كنى؟
    عرض كرد: يا رسول الله از اين زن بر تو ترسيدم، زيرا پدر و شوهر و قوم اين زن بدست تو كشته شده بودند، و از طرفى تازه مسلمان شده بود (و آنطور كه بايد شما را نمى ‏شناخت از اين رو ترسيدم اين زن بشما گزندى برساند)؟ گويند:
    رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره ‏اش دعا كرده گفت: بار خدايا چنانكه ابو ايوب از من محافظت كرد تو هم او را محافظت فرما.
    (زندگانی محمد/ترجمه سیره ابن هشام ،ج2 ص 233)

    این عبارات روشن است و حکایت از مراسم ازدواج و آماده سازی عروس پیامبر است ،اگر در عبارت عربی و معادل آن در ترجمه این فقره که توجه شود که گفته است :””(بخيبر أو ببعض الطريق)=(درخيبر یا در راه بازگشت به مدینه)
    آنگاه منشا دستاویز دشمنان یا مخالفان اسلام و پیامبر روشن می شود چیست ،در این عبارت ابن هشام در مقام نقل حکایت خود مساله “مکان وقوع عروسی پیامبر با صفیه” را بصورت تردید و با تعبیر عربی “او”= یا بیان کرده است ،می گوید وقتی عروسی پیامبر در خیبر یا بعض طریق ،یعنی در راه بازگشت از خیبر به مدینه وقوع یافت ،این تعبیر مردد که باید دید ناشی از نقل راوی مستقیم ابن هشام بوده است یا تردید ابن اسحاق بوده است ،یا تردید ناشی از فراموشی نویسنده بوده است ،در هر حال ذکر نام “خیبر” ممکن است افرادی را (صرفنظر از مغرضان که ممکن است هرچیز روشنی را هم دستاویز ایراد و اتهام خویش قرار دهند) واقعا با این سوال مواجه کند که چطور خود اسلام و خود پیامبر اسلام که شارع و مشرع دین از سوی خدای تعالی است ،می شود در مورد ازدواج با زنان مقرراتی وضع کرده باشند در عین حال خود اولین نقض کننده آن باشند ،من می پذیرم که اگر کسی اهل تتبع و بررسی جامع تاریخ مکتوب و توجه به قرائن و شواهد دیگر تاریخی و مقام عالی نبوت نباشد ،دچار چنین توهم یا تردیدی بشود ،یعنی جای این سوال هست که چطور پیامبری خود فرموده است هنگام ازدواج با زنی که سابقا شوهر داشته است چه در خارج از میدان جنگ و بطور طبیعی که مثلا زنی طلاق گرفته از شوهر سابق خود باشد ،یا بیوه ای باشد که شوهرش را از دست داده باشد،و چه در ادوار جریان اسیر گیری در جنگ و استرقاق اگر زنی را اسیر کرده باشند که سابقا دارای شوهر بوده حال یا شوهر او در جریان جنگ کشته شده باشد یا مطلقه باشد ،باید حتما “عده”یعنی احراز خلو رحم زن از آب شوهر سابق ..

     
    • و از جنین که از آن تعبیر به “استبراء رحم” هم می شود ،مراعات شود ، و در عین حال خود او در همان مکانی که مطابق قانون خود ،زنی را در جنگ باسارت گرفته است که در زمان نزدیک به اسارت دارای شوهر بوده است ،بهمسری خویش در آورده و بقول بدخواهان یا ناآگاهان داغ داغ او را به بستر زناشوئی برد؟ این سوال سوالی طبیعی و منطقی است ،و تعبیر تردید آمیز ابن هشام در اینجا چنین ابهام و ایهامی را باعث می شود ،لیکن بنظر من در اینجا انسان محقق منصف بر خود فرض می داند که پیش از تسرع در قضاوت و پیش از دل سپردن به سخن معهود غرض ورزان منکر دین و وحی و رسالت و شریعت ،این نکته را تعقیب کرده و قلب و دل خویش را به بدگمانی آلوده نکند.
      البته برحسب امکان وقوعی خارجی حتی در این فرض که طرف “خیبر” در کلام تردید آمیز ابن هشام درست هم باشد ،هیچ استحاله ای وجود ندارد که پیامبر پس از یک جنگ سنگین که برخی مورخان نوشته اند یکماه بطول انجامید تا مسلمانان قلعه های متعدد یهودیان توطئه گر و خیانتکار را تصرف کند ،مدتی برای استراحت و تجدید قوا در آن مکان باقی مانده باشند که آن مدت کافی در انقضاء “عده” بانو صفیه همسر گرامی پیامبر باشد ،اما محقق پی جوی حقیقت تاریخ اگر تاملی در روایات مختلف تاریخ در کتب روایی و سیره کند ،در می یابد که منابع و روایات تاریخی دیگری نیز با سلسله راویان خود تا زمان وقوع آن واقعه وجود دارند که گفته اند ،پیامبر مدتی در خیبر ماندند و با جمع آوری و دفن کشتگان و برخی اقدامات دیگر بسوی مدینه حرکت کرده اند ،و در راه خیبر به مدینه هم توقف های مختلفی داشته اند ،روی این احتمال که از طرف دیگر عبارت ابن هشام نیز دور نیست (او ببعض الطریق) یعنی در جایی بین راه مراسم عروسی و زفاف صورت گرفت ،که حتی نام آن محل در اسناد دیگر تاریخی وجود دارد (صهباء)،بنابر این با توجه به این نکته ها و قرائن این امر وضوح می یابد که مساله مراعات عده در مورد صفیه صورت گرفته است ،که حتی در برخی عبارتها در طبقات ابن سعد و انساب الاشراف به آن تصریح شده است ،خصوصا با این لحاظ که عده زنی که به اسارت در جنگ در آمده عبارت از “پاک شدن از یک حیض است (حیضه واحده) یا اگر مثلا باردار باشد وضع حمل او عبارت از برائت رحم او از ماء شوهر سابق است ،بنابر این با توجه به این نکات (توقف طولانی یا کوتاه پیامبر و مسلمانان در خیبر ،فاصله بین راه خیبر تا مدینه ،و توقف های بین راه ،و تصریح سیره نویسان به اینکه پیامبر صفیه را پس از اختیار به ام سلمه که زن با تجربه و متشرعی بود سپرد تا او را آماده کند) آیا جای اینگونه فرمایشات است که کسی بگوید عده زن سه ماه و ده روز است و مساله عده نگه داشتن بانو صفیه در این ماجرا برای من حل نشده است؟ حال اینکه یک سوال طبیعی و معمولی است که با تکمیل اطلاعات و اینکه عده سه ماه و ده روز مربوط به زنان حره و آزاد در شرائط طبیعیست ،و عده زن باسارت در آمده در جنگ چنانکه در فقه شیعه و سنی آمده است “حیضه” است ،یعنی اینکه زن اسیر شده همین که در همان زمان حیض باشد و بعد از چند روز پاک شود ،یا بعد حیض شود و پاک شود،برای سوال کننده مطلب روشن می شود و نیازی ندارد به سایت هایی که هم سواد درستی ندارند و هم مغرضند مراجعه کنند ،پس این سوال سوال طبیعی است .صحبت بر سر رویکرد کسانی است که خود را اهل علم و خرد و عقلانیت می دانند بصرف اطلاعات ناقص یا مراجعات ناقص یا حتی خدای نکرده روی کین ورزی های ناشی از عوامل مختلف نسبت به اسلام و پیامبر اسلام ،بخود اجازه دهند هم تعبیرات زشت و ناروایی مثل “تجاوز” و “داغ داغ “و اینگونه تعبیرات کنند ،و هم دروغ بافی کرده بگویند پیامبر زن بچه ببغل را برختخواب تجاوز برد ،در حالیکه هیچیک از منابع تاریخی اسلامی حاوی چنین تهمت های ناروا و غیر انسانی در مورد پیامبر اسلام نیست.
      ————
      ج-باز ابن هشام می گوید :
      “”دستور حمله بقلعه‏ هاى يهود از طرف رسول خدا صلى الله عليه و آله صادر شد و قلاع مزبور يكى پس از ديگرى بدست مسلمين مي افتاد و حضرت غنائم آن را ميان فاتحين پخش ميفرمود، نخستين قلعه كه فتح شد قلعه «ناعم» بود كه محمّد بن مسلمة در پاى همان قلعه بوسيله سنگى كه از بالاى ديوار بسرش افتاد كشته شد، پس از آن قلعه «قموص» كه قلعه فرزندان أبى الحقيق بود فتح شد و در اين قلعه اسيران زيادى نصيب مسلمانان شد كه از آن جمله بود صفيه دختر حيى بن اخطب كه همسر كنانة بن ربيع و دختر عموى او بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله او را بخود اختصاص داد و بعدا بهمسرى آن حضرت در آمد، و دختر عموى او را بدحيه كلبى بخشيد”.
      (زندگانی محمد/ترجمه سیره ابن هشام ج2 ص 225)
      این عبارت نیز حکایت اجمالی واقعه خیبر است و اینکه پیامبر صفیه را بخود اختصاص داد.
      د-“”صفيه دختر حيى بن اخطب:
      چنانچه پيش از اين نيز گفتيم چون قلعه قموص كه قلعه فرزندان أبى الحقيق بود گشوده شد صفيه را با زن ديگرى اسير كردند، و بلال آن دو را برداشته بنزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آورد، و در راه آن دو را بكشتگان يهود عبور داد، زنى كه همراه صفيه بود هنگامى كه چشمش بكشته‏ هاى يهود افتاد فرياد جان خراشى زده با دو دست بر صورت خود زد و مشتى خاك بر داشته بر سر ريخت، رسول خدا صلى الله عليه و آله كه آن زن را ديد فرمود: اين (زن) شيطان را از من دور كنيد، ولى صفيه را در كنارى نشانيد و دستور داد رداى خود را بر سر او بيندازند، مسلمانان از اين رفتار دانستند كه آن حضرت صفيه را براى خود انتخاب فرموده.
      سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله رو ببلال كرده فرمود: مگر رحم در دل نداشتى كه دو زن (داغديده را) بر كشتگانشان عبور دادى؟.
      و صفيه پيش از فتح خيبر در عقد كنانة بن ربيع بود، شبى در خواب ديد كه ماه از آسمان در دامانش فرود آمده، و چون صبح شد آن خواب را براى شوهرش كنانة نقل كرد، كنانة خشمگين شده سيلى محكمى بصورت صفيه زد كه چشمش در اثر آن سيلى كبود شد و سپس با تغير باو گفت: اين خواب دليل بر آن است كه تو آرزوى همسرى پادشاه حجاز..

       
      • محمّد را در سر دارى! و هنگامى كه او را بنزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آوردند هنوز اثر كبودى در چشمش ديده مى‏شد و چون آن حضرت سبب را از او پرسيد جريان را براى رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرد.
        (زندگانی محمد/ترجمه سیره ابن هشام ،ج 2 ص 230)

        این عبارت حاکی دو نکته است ،یکی اینکه گذراندن آن زنان بر کشته های خیبر که سبب تاثر آنان شده بود ناشی از عمل اشتباه بلال بوده است که سبب آزردگی پیامبر هم شده است و بلال را مورد عتاب قرار داده است.
        و نکته دیگر اینکه صفیه در مواجهه با پیامبر و اینکه پیامبر او را مخیر به پذیرش اسلام و همسری پیامبر کرده یا بر دین خود باقی بماند ،صفیه حکایت خوابی را می کند که منشا تمایل او به اسلام می شود ،و این نقل در کتب دیگر نیز آمده است.
        ======
        2-آنچه که در طبقات ابن سعد آمده
        “”صفيه را نخست سلام بن مشكم قرظى به همسرى گرفته است ولى از او جدا شده است و كنانة بن ربيع بن ابى الحقيق كه از شاخه يهود بنى نضير بوده او را به همسرى گرفته است و كنانه در جنگ خيبر كشته شده است.‏
        محمد بن عمر واقدى ما را گفت: پس از اينكه رسول خدا (ص) با يهود خيبر جنگ كرد و خداوند اموال آنان را به رسول خدا غنيمت داد، صفيه دختر حيىّ و يكى از دختر عموهاى او را از حصار قموص به اسيرى گرفت و به بلال فرمان داد آن دو را كنار بارها و جايگاه خود ببرد، براى رسول خدا از هر غنيمتى برگزيده ‏يى مقرر بود و ايشان در جنگ خيبر صفيه را برگزيد، پيامبر به او پيشنهاد كرد كه اگر مسلمان شود و خدا و رسولش را انتخاب كند او را آزاد فرمايد، صفيه گفت من مسلمان شدم و خدا و رسولش را انتخاب مى‏ كنم. پيامبر او را آزاد كرد و به همسرى برگزيد و آزادى او را مهريه‏ اش قرار داد. پيامبر در چهره صفيه و نزديك چشم او نشانه كبود شده‏ يى كه به سبزى مى‏ زد ديد و از او پرسيد كه اين چيست؟ صفيه گفت اى رسول خدا در خواب چنان ديدم كه ماهى از سوى آسمان يثرب آمد و در دامن من قرار گرفت، اين موضوع را به شوهر خويش گفتم، كنانه گفت گويا دوست دارى كه همسر اين پادشاهى شوى كه از مدينه مى‏آيد؟ و چنان بر چهره ‏ام زد كه از اثر آن گرفتار عادت ماهيانه شدم.
        پيامبر (ص) تا صفيه پاك شد همچنان در خيبر ماند و بدون اينكه با او زفاف كند از خيبر بيرون آمد. پيامبر (ص) چون به منزلى به نام تبار كه در شش ميلى خيبر بود رسيد از راه كرانه گرفت و خواست با صفيه زفاف كند ولى صفيه نپذيرفت و از آن كار خوددارى كرد كه پيامبر از اين موضوع اندكى دلگير شد، و چون به منطقه صهباء كه فاصله‏ اش با خيبر يك منزل است رسيد، به ام سليم فرمود «اين دوست خود را بيارائيد و بر موهايش شانه زنيد» و پيامبر مى‏خواست در آن منزل با صفيه زفاف فرمايد.
        ام سليم مى‏ گويد هيچ پرده و خيمه ‏يى نداشتيم، من دو عبا را گرفتم و با بستن به دو درخت پرده‏گونه‏ يى فراهم آمد و پشت آن زلف هايش را شانه زدم و او را عطر آگين ساختم.
        ام سنان اسلمى هم مى ‏گويد من از كسانى بودم كه در مراسم عروسى و زفاف پيامبر (ص) با صفيه حضور داشتم زلف هايش را شانه زديم و او را عطر آگين ساختيم، او بانويى بود كه بهترين زيور زنان را داشت و من بويى دلاويزتر از بوى عطر او در آن شب نبوييده ‏ام، ما موهاى صفيه را پيرايش كرديم و همه زير درختى بوديم كه گفته شد پيامبر پيش همسر خويش مى‏ آيد، و پيامبر به سوى صفيه آمد، و همانگونه كه او را گفته بوديم بر پاى خاست و به استقبال پيامبر رفت و سپس ما بيرون آمديم و رسول خدا شب را كنار صفيه گذراند، سپيده‏ دم پيش صفيه برگشتيم كه مى‏ خواست غسل كند، او را به جايى دورتر از لشكرگاه برديم و پرده گرفتيم كه از ديده‏ ها پوشيده باشد او غسل كرد، من- ام سنان اسلمى- از او پرسيدم كه رسول خدا را چگونه ديده است و با او چگونه رفتار فرموده است، گفت پيامبر (ص) از رفتار او مسرور شده و تمام شب را با او گفتگو فرموده و نخوابيده است، صفيه گفت پيامبر از او پرسيده ‏اند چه چيز موجب شد كه تقاضاى مرا در منزل اول نپذيرى؟
        و من گفتم از نزديك بودن يهوديان بر شما ترسيدم، و اين موضوع مايه فزونى محبت رسول خدا نسبت به او شده است.
        چون صبح شد رسول خدا همان جا به مردم وليمه داد كه چيزى جز خرماى آميخته با كشك و روغن نبود و به جاى ظرف و سفره هم از سفره‏ هاى چرمى استفاده شد و مردم چاشت خوردند و سپس رسول خدا از آن جا حركت كرد و در منزل بعد كه قصيبة نام داشت و در شانزده ميلى خيبر بود فرود آمد.
        عمرو بن عاصم كلابى، از سليمان بن مغيرة، از حميد بن هلال ما را خبر داد كه مى‏ گفته است صفيه دختر حيىّ مى‏ گفته است خواب ديدم كه من و اين مردى كه مى‏ پندارد خدايش فرستاده است با يك ديگريم و فرشته‏ يى با بال خود ما را پوشيده است. گويد خواب صفيه را به تندى رد كردند و به او سخنان درشت گفتند.
        يزيد بن هارون و ابو الوليد هشام طيالسى هر دو از حماد بن سلمه از ثابت بنانى، از انس بن مالك ما را خبر دادند كه مى ‏گفته است صفيه دختر حيىّ در سهم دحيه كلبى قرار گرفت. به رسول خدا گفته شد كه كنيز زيبايى در سهم دحيه قرار گرفته است. پيامبر او را در قبال هفت گوسپند از دحيه خريد، آنگاه صفيه را به ام سليم سپرد تا او را آماده سازد و بيارايد و او عده خود را پيش ام سليم سپرى سازد.

        محمد بن عمر واقدى گوید: رسول خدا (ص) به صفیه فرمود «از اين پيشنهادهاى من يكى را برگزين، اگر اسلام را برگزينى تو را براى خود نگه مى‏دارم و اگر يهودى بودن را برگزينى، شايد آزادت كنم و به قوم خود بپيوندى»، صفيه گفت اى رسول خدا من هماندم كه در سهم شما قرار گرفتم پيش از آن كه مرا فراخوانى و به اسلام دعوت فرمايى اسلام را با عشق برگزيده‏ ام، و مرا به آيين يهود نيازى نيست و در آن پدر و برادرى ندارم، اينك كه مرا ميان كفر و اسلام مخير فرمودى، خدا و رسول خدا براى من محبوبتر از آزادى و بازگشت پيش قوم خودم هستند، گويد پيامبر (ص) او را براى خود نگهداشت.
        عمرو بن عاصم كلابى، از سليمان بن مغيرة، از ثابت، از انس بن مالك ما را خبر داد كه….

         
        • مى‏ گفته است صفيه دختر حيىّ مى‏ گفته است خواب ديدم كه من و اين مردى كه مى‏ پندارد خدايش فرستاده است با يك ديگريم و فرشته‏ يى با بال خود ما را پوشيده است. گويد خواب صفيه را به تندى رد كردند و به او سخنان درشت گفتند.
          يزيد بن هارون و ابو الوليد هشام طيالسى هر دو از حماد بن سلمه از ثابت بنانى، از انس بن مالك ما را خبر دادند كه مى ‏گفته است صفيه دختر حيىّ در سهم دحيه كلبى قرار گرفت. به رسول خدا گفته شد كه كنيز زيبايى در سهم دحيه قرار گرفته است. پيامبر او را در قبال هفت گوسپند از دحيه خريد، آنگاه صفيه را به ام سليم سپرد تا او را آماده سازد و بيارايد و او عده خود را پيش ام سليم سپرى سازد.
          محمد بن عمر واقدى گوید: رسول خدا (ص) به صفیه فرمود «از اين پيشنهادهاى من يكى را برگزين، اگر اسلام را برگزينى تو را براى خود نگه مى‏دارم و اگر يهودى بودن را برگزينى، شايد آزادت كنم و به قوم خود بپيوندى»، صفيه گفت اى رسول خدا من هماندم كه در سهم شما قرار گرفتم پيش از آن كه مرا فراخوانى و به اسلام دعوت فرمايى اسلام را با عشق برگزيده‏ ام، و مرا به آيين يهود نيازى نيست و در آن پدر و برادرى ندارم، اينك كه مرا ميان كفر و اسلام مخير فرمودى، خدا و رسول خدا براى من محبوبتر از آزادى و بازگشت پيش قوم خودم هستند، گويد پيامبر (ص) او را براى خود نگهداشت.
          عمرو بن عاصم كلابى، از سليمان بن مغيرة، از ثابت، از انس بن مالك ما را خبر داد كه مى‏ گفته است صفيه به هنگام تقسيم اسيران نصيب دحيه كلبى شد، انس گويد در محضر رسول خدا به ستايش صفيه پرداختند و گفتند ميان اسيران بانويى ديديم كه مانندش را نديده ‏ايم، رسول خدا نخست به صفيه پيام داد و سپس در قبال او به دحيه چيزهاى ديگرى عطا كرد كه راضى شد، آنگاه صفيه را به مادرم سپرد و گفت او را اصلاح كن، رسول خدا هنگامى كه از خيبر بيرون آمد و آن را پشت سر قرار داد، فرود آمد و براى صفيه خيمه ‏يى برپا شد، و چون پيامبر شب را به صبح آورد فرمود هر كس خوراكى افزون از نياز خود دارد آن را براى ما بياورد، مردم فزونى خرما و روغن و كشك خود را آوردند و انبوهى فراهم آمد و آميزه خرما و كشك و روغن تهيه شد و همگان همراه پيامبر از آن خوردند و از آب باران پاكيزه‏يى كه بر كرانه لشكرگاه جمع شده بود آشاميدند.
          مسلم بن ابراهيم، از ابان بن يزيد، از شعيب بن حبحاب، از انس بن مالك ما را خبر داد كه مى‏ گفته است پيامبر (ص) صفيه را آزاد فرمود و همان آزادى را كابين او قرار داد.وكيع بن جراح هم از مهدى بن ميمون از شعيب بن حبحاب از انس همينگونه ما را خبر داد””.
          ( الطبقات‏ الكبرى/ترجمه،ج‏8،ص:128)

          ماجرای نکاح و زفاف پیامبر را با طرق و راویان مختلف نقل کرده است ،و ابراز رضایت صفیه.
          به این عبارت طبقات ابن سعد توجه کنید :
          “”پيامبر (ص) تا صفيه پاك شد همچنان در خيبر ماند و بدون اينكه با او زفاف كند از خيبر بيرون آمد””.
          این عبارت می گوید پیامبر مدتی پس از تمام شدن جنگ در خیبر مانده است ،وحاکی از این است که بانو صفیه در آنجا در عادت ماهیانه زنانه خویش بوده است و عده او در آنجا بقاعده “حیضه واحده” بسر آمده است ،حال آنجا عقد نکاح شده یا در راه ،نقل ابن سعد می گوید پیامبر حتی پس از پاکیزگی صفیه از عادت زنانه با او در خیبر زفاف نکرده است و از خیبر خارج شده است.
          با اینگونه تصریحات تاریخی که در کتابهایی دیگر هم وجود دارد و براحتی ابهام موجود در عبارت ابن هشام را رفع می کند ،آیا انسانی است کسی بدون اطلاع یا از روی غرض ورزی و پیش داوری بگوید : پیامبر پس از اتمام جنگ زن اسیر را داغ داغ و در همانجا برختخواب زناشوئی برد؟ یا کسی بگوید پیامبر مراعات انقضاء عده که یکی از مقررات دین خود اوست را نکرد و داغ داغ با زن شوهر دار که بچه در بغل او بود همبستر شد؟!
          در کدام تاریخ مکتوب آمده است که صفیه بچه داشت؟ آیا انسان عاقل منصف نباید بر اساس واقعیت های تاریخی موجود دهان باز کند و چیزی بگوید؟

          3- آنچه در انساب الاشراف آمده است
          و يقال: إنّ صفية وقعت في سهمه يومئذ، فتزوّجها. و وقعت في سهمه أخت لها، فوهبها لدحية بن خليفة الكلبى. و كان رسول الله صلى الله عليه و سلم، حين صارت صفية و أختها إليه، أرسل معهما بلالا. فمرّ بهما على القتلى، فصاحت أختها و ولولت. فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: إنك لقليل الرحمة: مررت بجارية حدثة على القتلى. و كانت وضيئة، إلا أن صفية كانت أوضأ منها. فوهبها لدحية.
          و جعل رسول الله صلى الله عليه و سلم مهر صفية عتقها، و (أعرس بها في طريقه بعد أن حاضت حيضة)، فسترت بكسائين و مشطتها أم سليم- و هي أم أنس ابن مالك- و عطّرتها و كانت وليمتها حيس على أنطاع. و لما دخل رسول الله صلى الله عليه و سلم بها، بات أبو أيوب الأنصارى خالد بن زيد على باب الستارة، أو بقربها، شاهرا سيفه. فلما أصبح النبي صلى الله عليه و سلم، رآه وقال له: يا با أيوب، ما لك شهرت سيفك؟ فقال: يا رسول الله، جارية حديثة عهد بالعرس، و كنت قتلت أباها و زوجها، فلم آمنها. فضحك، و قال خيرا.
          (انساب الاشراف ج1 ص 443)
          مضمون عبارت انساب الاشراف تقریبا همان مطالب ابن هشام و ابن سعد است که چگونگی اسارت صفیه و دختر عمویش و عمل نادرست بلال ،و آماده کردن عروس در فاصله زمانی مکانی بین خیبر و مدینه را حکایت می کند .
          در فقره ای می گوید :””(أعرس بها في طريقه بعد أن حاضت حيضة)””.
          این تصریح تاریخ است ،بعد کسی بیاید صدها سال بعد روی کینه و نفرت با یک دین و آیین دهان باز کند و بگوید :پیامبر داغ داغ….
          خوانندگان ملاحظه کردند خانمی در اظهاراتش گفت من جایی دیدم یا جایی شنیدم که همانجا پس از جنگ بلافاصله چادر برپا شد و پیامبر با صفیه به چادر رفتند و علی علیه السلام نیز آنجا نگهبانی داده بود!
          هیچ نقلی چنین مطلبی ندارد ،اگر کسی یافت ارائه کند ،در همه نقلها هست که در بین راه خیبر به مدینه ،بعد از انقضاء عده پیامبر با صفیه عروسی کرد و ابوایوب انصاری بتشخیص و علاقه خود اطراف خیمه پیامبر مراقب بود مبادا…

          —————

          سپاس از زحمتی که متحمل شده اید برای جمع آوری این اسناد.
          سپاس

          .

           
          • یهود به پیامبر آسیب برسانند. کجا و کدام نقل می گوید پیامبر همانجا در خیبر و بلافاصله پس از اسارت خیمه بپا کرد و داغ داغ…. و علی هم نگهبان بود؟!

            ====
            4-عبارت و روایتی از صحیح بخاری:
            یکی از دوستان چند نقل از کتاب صحیح بخاری نقل کرده بودند ،نظر ایشان را جلب می کنم به نقل دیگری از همان کتاب!
            بخاری در صحیح می گوید :
            “”انس بن مالك داستان اين ازدواج را اين گونه تعريف مي كند: ((ما به خيبر آمديم، هنگامي كه به ياري خداوند قلعه فتح شد، زيبايي صفيه دختر حيي بن اخطب براي پيامبر صلي الله عليه وسلم تعريف شد، شوهر صفيه كشته شده بود، پيامبر صلي الله عليه وسلم او را به همسري برگزيد، چون به صهباء رسيديم عمل زناشوئي صورت گرفت، سپس حلوايي از خرما وروغن و آرد درست كردند كه وليمه عروسي صفيه بود. بعد به سوي مدينه به راه افتاديم، من پيامبر صلي الله عليه وسلم را ديدم كه صفيه را پشت سرش با چادري پوشانده بود))
            (صحیح البخاری ج3 ص 225کتاب الجهاد و السیر)

            ببینید این روایت در همان صحیح بخاری حتی محل وقوع نکاح و زفاف پیامبر با صفیه را نقل کرده است :صهباء ،آنوقت کسی دهان باز می کند یا قلم بدست می گیرد می نویسد پیامبر بعد از جنگ و داغ داغ بلافاصله در “همان مکان” یعنی خیبر اقدام به همبستری با صفیه کرد!
            اندکی بیندیشیم آیا چنین عملی از یک انسان متوسط و متعارف وقوع می یابد که ما چنین چیزی را به یک پیامبر خدا نسبت می دهیم؟
            ———-
            نتيجه: از نقل قولها و توضیحات گذشته چند مطلب روشن شد :
            1-عدّه زنان اسیر یک بار قاعده شدن (حیض دیدن) است و اگر باردار باشند، انقضاء عده آنان به وضع حمل نمودن است.

            2 – صفیه در زمان اسارت حیض بوده است و بعد از اسارت در دوران عدّه‌اش بوده است.

            3 – ازدواج پیامبر با او، بعد از اتمام حیض و دوران عده‌اش و با اسقبال او همراه بوده است.

            4 – بنابر این، عمل پیامبر اسلام(ص) کاملاً مطابق با دستورات دین مبین اسلام بوده است.

            متشکرم

             
          • جمیله یکه سوار

            وا سید کهنه بی نمازی صفیه رو کی دیده بود که فهمید حیض است؟
            حالا فرض کنیم کسی جز پیغمبر ندیده بود. پیغمبر قضیه رو به کی گفته بود؟
            حالا فرض کنیم پیغمبر قضیه رو به کسی گفته بود. اون آدم کی بود؟
            حالا فرض کنیم که اون آدم قضیه رو از پیغمبر شنیده بود. چرا اسرار ناموس پیغمبر رو به صحیح بخاری نامحرم رسوند؟
            حالا فرض کنیم صحیح بخاری نامحرم قضیه رو از کسی شنیده بود. چرا برای پیغمبر ناموسداری نکرده بود؟
            حالا فرض کنیم صحیح بخاری نامحرم برای پیغمبر ناموسداری نکرده بود. چرا علمای اسلام ناموسداری پیغمبر رو نکردن؟
            حالا فرض کنیم علمای اسلام ناموسداری پیغمبر اسلام رو نکردن. شما چرا ناموسداری پیغمبر اسلام رو نمی کنین؟
            حالا فرض کنیم که شما ناموسداری پیغمبر اسلام رو نکردین. چرا اسرار ناموسی جدتون رو برای ماهای غریبه به تفصیل تعریف می کنین؟
            نتیجه اینکه شما مفسد فی العرض هستین. تاقوطی هستین. محارب با خدا هستین. محارب با رسول خدا هستین. محارب با امام هستین و شما ضد انقلابین.
            تاخون درتن ماست/سید دشمن ماست
            سید مرتضی نابود بایدگردد/خمس و زکات ما باید برگردد
            دوستان: راه پیمائی بطرف خونه ی سید مرتضی

             
          • جمیله اینقدر سخت نگیرید. انس بن مالك که نگفته طرف حیض بوده. این نقل از سید مرتضی اعلی الله مقامه است که از فلان بن فلان شنیده که او خودش معاینه کرده. و منقول است از این فلان که چون دیدم می خواهند داغاداغ و تا سرد نشده عمل کنند، معاینه کردم که حیض نباشد و بود ولیکن کاری از من ساخته نبود. و بدینسان صفیه به روایت سید حیض هم شد. آمد که شفا دهد زد و کورش کرد.

             
  71. آقای نوری‌زاد در مثنوی هفتاد منِ صحبتهایی که تا کنون داشته ای، هیچگاه سخن جدیدی بچشم نمی خورد که با وجود همکاری صمیمانه و نزدیکی‌ که با ارکان حکومت داشته ای آن را افشاگری نموده باشی! راست راست راه می‌روی و داستان رفتار با بازجویانت را که قصه‌های کمدی لورل هاردی در برابرش هیچ است است را به یه درام عاشقانه برای ما تبدیل نموده ای که از سر تقصیر آنها نیز گذشته ای!!!!!!!

    بقول خردمندی:

    ایشان [نوری زاد] در اندیشه یک جمهوری اسلامی خوش آب و رنگ‌تری است تا «نخبگان و شایستگان» که لابد خودشان را می‌گویند به «حاشیه» نروند و «اندوخته های ملی و مالی کشور» یعنی مال و منال خودشان «ضایع نشود» و گر نه همه ما می‌دانیم که این جمهوری اسلامی است که در طی سی سال ثروت ملی را بباد داد و مغز ها را فراری، و نه «دگرگونی‌های ناگهانی»!

    نوری زاد خودت قضاوت کن: این تصور که هر کس هر غلطی دلش خواست بکند و بعد با یه عذرخواهی مسخره سر و ته قضیه را هم بیاورد که مجدداً دست به اعمال رفتار قبلی خود بزند و وقیحانه ابایی از تکرار آن نیز به سبب مبادی آداب بودن فرد مقابل خود نیز نداشته باشد یک شعار خنده دار است که همان شعار آشتی آشتی تا روز بهشتی را در میان هم کیشان خودت در حفظ ارزش های مسخره تداعی نموده است.

    تو که عمری با آخوندها روزگار گذرانده ای آخر از حقوق شهروندی چه می دانی که هی نطق قلابی می کنی!!!!! نترسیدن از رو شدنِ حقایق گونه ای حماقت است که در زمان موعود چهره ترسناکِِ ما را در برابر حق گویان قلابی نمایان خواهد ساخت!! اما افسوس که اینان در گرداب حماقت حود گه آن را به شجاعت نفسیر می کنند همچنان در حال دست و پا زدن هستند!!

     
    • دوست عزیز – من نوریزاد را شخصا نمیشناسم وطبعا شما را هم. ولی از کلام شما پیداست که بدنبال همان راهی هستید که سردمداران جمهوری اسلامی رفتند که هرکسی را که به هر صورت با رژیم قبلی ارتباطی داشته بگیرند و زندان کنند و بکشند یا فراری دهند , بقیمت از دست دادن بیش از پنج میلیون از افرادی که میتوانستند سرمایه های گرانبهایی برای ایران باشند. هیچکس تا بحال ادعا نکرده که نوریزاد زندانبان , اعتراف بگیر و یا شنکجه گرو قاتل بوده . بله اعتقاداتی داشته و زمانی به پوچی آنها پی برده و اکنون بقیمت جان و مالش بدنبال مبارزه با همان اعتقادات است. چرا قبول این برای امثال شما تا این حد سخت است . برادر , اگر واقعا دلسوز این ملت و مملکت هستید آرزو کنید که هر روز تعداد بیشتری از جان نثاران این رژیم منحوس بآن پشت بکنند و یک درصدشان هم شجاعت و انسانیت نوریزاد را داشته باشند.

       
      • اینها هیچکدام سرمایه نیستند! با تمامی این افراد چهره به چهره زندگی کرده ام و متاسفانه ناگزیر همچنان زندگی می کنم! یک زندگی طاقت فرسا و سرشار از اعتماد به نفس بسیار برای اینان و صد البته بی خبر از عاقبتی که با خیال خوش همچنان در حال سپری نمودن آن می باشند!! نوری زاد ممکن است خود را آداب دان نشان دهد اما به بهانه مفاهیمی چون سنت و حدیث که هیچ جایی در منشور حقوق بشر نیز ندارد از پشت خنجر می زند!!! نوری زاد حتی ترس از بازگو نمودن آنچه دارد که در طول سی سال و اندی با رژیم سر وسِر داشته است!!

         
  72. توضیحی در خصوص کتاب شریف من لایحضره الفقیه

    کتاب شریف “من لایحضره الفقیه” از مرحوم شیخ صدوق رضوان الله علیه ،یکی از کتب اربعه مدار و معیار در استنباطات فقهی است ،و مرحوم صدوق در بین محمدون ثلاث ،بعد از مرحوم کلینی از قدیمی ترین روات و فقیهان امامیه است ، ایشان در مقدمه این کتاب تعبیری دارند به این مضمون که :آنچه که از روایات در این کتاب آورده ام در حوزه عملی و احکام فقهی که دائره آن فعل مکلف و احکام وضعی و تکلیفی منتزع از آن است ،روایاتی است که من به آن فتوا می دهم،تعبیر ایشان این است :”ُ وَ صَنَّفْتُ لَهُ هَذَا الْكِتَابَ بِحَذْفِ الْأَسَانِيدِ لِئَلَّا تَكْثُرَ طُرُقُهُ وَ إِنْ كَثُرَتْ فَوَائِدُهُ وَ لَمْ أَقْصِدْ فِيهِ قَصْد الْمُصَنِّفِينَ فِي إِيرَادِ جَمِيعِ مَا رَوَوْهُ بَلْ قَصَدْتُ إِلَى إِيرَادِ مَا أُفْتِي بِهِ وَ أَحْكُمُ بِصِحَّتِهِ وَ أَعْتَقِدُ فِيهِ أَنَّهُ حُجَّةٌ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ رَبِّي تَقَدَّسَ ذِكْرُه‏”.یعنی در پاسخ سائل (که تقاضای تالیف کتابی کرده بود) می گوید:این کتاب را تصنیف کردم با حذف اسانید آن تا طرق متکثر نشود اگر چه در ذکر سند فوائد زیادی است ، و مقصود من در این کتاب قصد معمول مولفان در ذکر کردن جمیع روایاتی که روات نقل کرده اند نبود ، بلکه مقصود من ذکر آن روایاتی بوده است که مورد فتوای من است و آنها را صحیح می دانم ،و معتقدم آنها حجت ما بین من و خدای من است..(مقدمه من لایحضره الفقیه ،ج1 ص 3).
    بنابر این معروف است که کتاب فقیه مشتمل بر روایاتی است که مورد فتوای صدوق ره بوده است ،این چیزی است که ایشان ادعا کرده است و از طرفی با حذف زنجیره روات از مشایخ خود تا راوی آخری که از معصوم علیه السلام نقل می کند،آن سلسله روات یعنی شیوخ بی واسطه خود تا راوی آخر را در بخش انتهایی کتاب تحت عنوان “مشیخه” ذکر فرموده است ،در موارد متعددی از این کتاب هم ایشان با تعبیر “قال” المعصوم ،بدون ذکر سند و بدون ذکر آن در مشیخه ،روایاتی را بصورت “مرسله” یا “ارسال” ذکر فرموده است که معروف است به “مرسلات صدوق” ،کسانی که دستی از دور به ماجرای اجتهاد و فقاهت و موازین آن ندارند و از نزدیک با علوم دینی و موازین فقاهت آشنا هستند بخوبی می دانند که از دو جهت نمی توان تمام احادیث کتاب شریف من لایحضره الفقیه را صحیح باصطلاح متاخرین دانست هرچند صحیح باصطلاح قدمائی مثل صدوق باشد ،و این کتاب اگرچه اکثر طرق سندی آن مرحوم تا اصحاب ائمه در مشیخه قابل تصحیح هست ،لکن نمی توان حکم بصحت بصورت ایجاب کلی همه روایات آن کرد :یک جهت اینکه چنانکه اشاره شد برخی روایت های این کتاب شریف بصورت “قال” و مرسله است و ایشان سند آنرا در مشیخه نیاورده اند و آگاهان می دانند که حدیث مرسله قسمی از روایات ضعیف است ،پس همه روایات این کتاب صحیح باصطلاح متاخرین نیست . و جهت دوم این است که برحسب موازین علم رجال ،در بین برخی از اسنادی که ایشان در مشیخه ذکر فرموده اند هم راوی ضعیف و غیر موثق یا مجهول یا مختلف فیه وجود دارد ،باز روی این جهت حکم بصحت همه روایات کتاب حکمی نادرست است.سوال:چگونه است که ایشان احادیث کتاب خود را صحیح و مفتی به می داند؟جواب: روی همان نکته ای که عرض شد:صحیح باصطلاح قدماء و از جمله مرحوم صدوق غیر از صحیح باصطلاح متاخران از فقهاء است ،و این جمله شرحی مفصل دارد که کسانی که دستی از دور بمعارف اسلامی ندارند به آن آگاهند ،اجمالا صحیح باصطلاح قدماء حدیث محفوف بقرائنی بوده است که نزد آنان بوده است و آن قرائن الان برای ما مفقودند ،از این جهت روایات این کتاب و تعبیر مرحوم صدوق مورد مناقشه فقهاء و رجالیین متاخر قرار گرفته است ،برخی از فقهاء باستناد همان جمله “ما افتی به” حتی برای مرسلات ایشان حجیت قائل هستند و برخی دیگر آنرا نمی پذیرند مثل مرحوم آیت الله خوئی که در بحث های فقهی و کتاب معجم رجال الحدیث خویش ،بحث می کنند که آنچه که برای صدوق حجت بوده است برای ما حجت نیست مگر آنکه آن قرائن هم برای ما وجود داشته باشد و آن قرائن موجود نیست،بنابر این مبنا ایشان و کثیری از بزرگان فقهاء مرسلات مرحوم صدوق را معتبر نمی دانند مگر آنکه تایید دیگری از روایات دیگر و قرائن دیگر بر آن وجود داشته باشد ،همینطور همه طرقی که ایشان در مشیخه و در انتهای این کتاب آورده اند را صحیح باصطلاح متاخر که همه روات آن موثق باشند نمی دانند مگر آنکه بقرائن روایی و غیر روایی دیگری اعتبار آنها ثابت شوند.برخی نیز بخاطر شهادتی که ایشان در مقدمه کتاب داده اند و بجهت قدس و طهارت روحی و عدالت ایشان ،شهادت ایشان را کمتر از یک زنجیره سندی روات موثق نمی دانند و به مرسلات او فتوا می دهند ،بنابر این روشن شد که روی هردو مبنایی که رایج بین فقهاست حکم بصحت کلی تمام روایات این کتاب حکمی نادرست و ناشی از عدم اشراف به مشارب و موازین فقهی و رجالی است ،و نکته آخری که باید عنایت کرد این است که استناد به روایات و خبرهای واحد ،مربوط است به روایاتی که محتوای آنها فعل یا ترک فعل مکلف است از حیث وجوب یا حرمت یا کراهت یا استحباب یا اباحه ،و روایات مربوط به آداب و سنن و موضوعات خارجی از دائره فتوا به وفاق یا خلاف آن خارج است ،بنابر این موضوعاتی که در این سایت مورد بحث قرار گرفت و تلاش شد که کلیت روایات این کتاب شریف یا شخصیت محترم صدوق مورد نقاش و گاه تحقیر واقع شود خارج از مدار بحث از صحت یا عدم صحت سند است ،و شاهد آن اینکه احدی از عالمان و فقیه صاحب فتوا به چنین مضامینی فتوا نداده اند.

     
    • “کتاب شریف” دیگه چه صیغه‌ای است؟ مگه شما میتوانید بگویید فلان “کتاب ناشریف” یا فلان “کتاب نانجیب” یا فلان “کتاب نامرد”؟ الا که بگویید اینها ادبیات حوزوی هست و ما همه چیزمان با همه چیز بشر فرق دارد.

      وقتی‌ صفت شریف بودن کتابی را وارد مغز استخوان شما کرده اند، پیشاپیش یک تفکر ممنوع ، یک با عقل سنجیدن قدغن، یک استقلال رای جایز نیست، یک حق این است و جز این نیست و در یک کلام معافیت از فکر و خرد و قیاس و دانش را به شما القا کرده اند. اگر این کتاب شریف هست، صدها هزار کتاب علمی‌ در صد‌ها رشته دانش که بشر را از هزاران مصیبت و بلا نجات داده پس چیستند؟

       
  73. جانشینک فرماندهک کلک سپاهک شکست خورده: قدرت عظیم موشکی ایران در کمین‌گاه شلیک است.
    مش قاسم: به کی میخوای شلیک کنی؟ با جواب اونا چه میکنی؟ اینا میخوان همون گندی رو که در جنگ با عراق زدن دوباره راه بندازن. ای نادان، از عهده صدام در طول 8 سال بر نیامدی حالا با کی میخوای جنگ کنی؟ تنها عرضه این سپاهک اینه که توی خیابونای ایران توی سر و کله زن و بچه مردم بزنه یا یه مشت بیگناه رو توی زندون شکنجه کنه یا چارتا ترقه اینور و اونور دنیا در کنه تو تاریکی. بیش از این کاری از دستش ور نمیاد.

     
  74. “قالیباف گفت واگذاری ملک به مدیران شهرداری از قدیم وجودداشته،چرا الان جوسازی می کنید؟”
    ترجمه: ما سالیان ساله که مشغول بخور بخور و دزدی بودیم چرا حالا خر ما رو گرفتن؟

     
  75. رییسک قوه غذاییه (همان جایی که در حکومتهای درست و حسابی بهش میگن قوه قضایه، ولکن در حکومتک اسلامی از آنجا که این قوه منبع بخور بخور یه مشت آخوند دزد شده اسمش رو عوض کردیم به قوه غذاییه) میگه رییسک جمهورک و آدماش دزدن، رییسک جمهورک میگه رییسک قوه غذاییه و آدماش دزدن. دعوا نکنین، همهتون دزدین!

     
  76. دومی: اگر جلوی بدخواهان در سوریه گرفته نمی‌شد باید در تهران و خراسان می‌جنگیدیم.
    مش قاسم: جفنگ گویی کنتور نداره. ما را چه به اینکه کی در سوریه رییسک جمهورک باشه؟ خودشون رو نخود هر آشی که به ضرر ملت ایران باشه کردن تا کار به اینجا رسیده حالا واسه ماله کشی به همه سیاستهای غلطشون هی این جفنگیات رو میگن.

     
  77. ازفیسبوک هموطن خردمند احمد رفیعی زاده:

    ملت منحرف ، استاد تحریف است.
    به جنگ خانمانسوز میگوییم : دفاع مقدس.
    به شورش میگوییم : انقلاب.
    به قاتل میگوییم : اصلاح طلب.
    به مفتخور بیسواد و بی مغز میگوییم : ملا و علامه و عالم دین
    به کسی که از سر ناچاری یک قرص نان برداشته میگوییم : دزد و سارق
    به کسی که میلیاردها دزدیده میگوییم : اختلاس گر
    به کودتا میگوییم : قیام ملی
    به قیام ملی میگوییم : کودتا
    به انتقام میگوییم : قصاص
    به ترور میگوییم : اقدام شهادت طلبانه
    به قصه و افسانه میگوییم : کتاب///
    به قاتل بیش از 4500 انسان میگوییم :///علیه السلام
    به شعورمان که در ته چاه مانده میگوییم : ////
    به زنباره گی میگوییم : عقد موقت.
    به خودفروشی میگوییم : مهریه
    به انتصابات میگوییم : انتخابات
    به خریت میگوییم : انتخاب بین بد و بدتر
    به ماشین اتلاف عمر میگوییم : صف
    به بت میگوییم ;////
    به بزدلان ساکت میگوییم : اکثریت خاموش
    به قرآن میگوییم : کتاب رحمت
    به باج و جزیه میگوییم : خمس و زکات
    به مرده پرستی میگوییم : زیارت
    به تازی پرستی میگوییم : ////
    به جنایت علیه حیوانات میگوییم : قربانی کردن
    به رسوم قبایل وحشی تازیان حجاز میگوییم : احکام الهی
    و از همه بدتر اینکه
    به خودمان میگوییم : ایرانی

     
  78. نسرین خانم و نظریات ایشون….
    آقای نوریزاد عزیز. افرادی مثل شما و دیگر کسانی که بنا به هر دلیلی از همان اول این کودتا ی صنفی ۱۳۵۷ را پشتیبانی کردند، به نظر من اونقدر قابل اعتماد هستند که میشه به آدمی مثل رفسنجانی اطمینان کرد. چرا فکر میکنید که این جلادان قبول کردند که شخصی که روزی با خودشون هم سفره بوده،امروز جانش رو به کف دست گذاشته. با توجه به اینکه شما علیرغم اینکه همراه با این جلادان سالها به مردم این مملکت خیانت کردید و هنوز هم نمیخواهید از واقعیت صحبت کنید. واقعیتی که مردم رو از دست این دین جدا کنه. چیزی که این وسط عنوان نمیشه اینه که به نظر من این حکومت شما رو به عنوان یک مخالف نگاه نمیکنه، و حتی امید داره که شما به راهتون ادامه بدین، چونکه برای این جلادان بهتره که یک مخالف در داخل نقش اپوزیسیون را بازی کنه تا کسی از خارج از ایران. علیرغم همه این حرفها ممنون از زحمات شما.

     
  79. سللام به سیدمرتضی و مصلح عزیز
    من صمیمانه به شما دو روحانی احترام می گذارم و به شما افتخار می کنم. احساس می کنم بشما در این سایت خیلی ظلم می شود. دو نفرید در برابر این همه حمله. اما مجاهدانه دارید مقاومت می کنید. من خودم بچه آخوندم. واقعا پدرم خیلی بد کرد در باره ما و کاری کرده که من و دو تا خواهرم از دین زده بشویم. از شما دو نفر بخصوص از سیدمرتضی خیلی خوشم می آید بخاطر اشرافش بر مفاهیم دینی. آقای مصلح کمی عصبانی است و گاهی از ککوره در می رود. من روش آقای سیدمرتضی را بیشتر می پسندم. دیدم با مزدک هم داره با نرمی و منطق صحبت می کند این خودش یعنی پیروزی. طرف داره شما را عصبانی می کند و شما به آرامی جوابش را میدهید این یعنی من رگ گردنت را که بیرون زده می بینم اما به نرمی جوابت را می دم من خودم بخاطر شب ها و روزای تلخی که داشتیم دل خوشی از پدرم ندرام اما هرچی باشه مسلمانم وقتی می بینم سیدمررتضی با چه تسلطی ایستاده مقابل نقادان و فحش بدهان از این استقامتش خوشم میاید. این استقامت بخاطر این لذت بخشه که پشتش به استدلال و منطق و سند محکم است. درود می فرستم به شما دو بزرگوار و از شما می خوام که مقاوم باشید و از حق دفاع کنید. دیدم در جواب آقای نوری زاد که نوشته بود بعضی وقتا از دین خروج کنیم و از بیرون بهش نگاه بکنیم چقدر خوب نوشت آقای سید مرتضی که من هم با این کوچ ها موافقم بشرطی که از کل دین خارج نشویم. من هم با حرفای آقای نوری زاد موافقم و هم با حرفای سیدمرتضی . هرچی باشد ما مسلمانیم و تا یکجاهایی می توانیم مانور بدهیم بعدش باید برگردیم سر موضع خودمان وگرنه چه فایده ای دارد این مسلمانی؟ من از روحانیتی خوشم می آید که اهل کار باشد و از عرق جبینش نان بخورد . اما این را هم می دانم که روحانی باسواد شدن درس خواندن می خواهد نمی شود هم کار کرد هم علامه شد مثل استادان دانشگاه و پرفسورها. کدامشان کار می کنند؟

     
    • چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد.
      چه نکوتر آنکه مرعی زقفس پریده باشد.
      پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند.
      چه رها، چه بسته مرغی که پرش بریده باشند.

       
    • « از شما می خوام مقاوم باشید و ازحق دفاع کنید » ممکن است بگوئید این « دو بزرگوار » شما تا بحال از کدام « حق » دفاع کرده اند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

       
  80. نسرین:
    آقای نوری زاد علت اینکه هرکاری شما میکنید باشما کاری ندارن ودستگیر نمیشوید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    محمد نوری زاد:
    درود بانوی گرامی. دلیلش کاملا مشخص است. تنهایی من. اگر شما و دوستان دیگر بهم می پیوستیم حتما ما را سر به نیست می کردند. شما ترجیح دادید که سکوت کنید و با سکوت تان دزدان را به دزدی هرچه بیشتر تشویق کنید. و برای این که بر عذاب وجدان خود فائق آیید، بهتر در این می بینید که به دیگرانی که هست و نیست خود را در مشت گرفته و اعتراض می کنند، مشکوک باشید.
    با احترام

    نسرین:
    ممنوم که جواب دادید. البته اگر واقعا خودتون باشید!!!!!!!!!!!برخلاف نظر شما من نسل سوخته انقلاب و دگر اندیشی هستم که دیگر چیزی جز خانواده برای از دست دادن ندارم …..جوانی …حق تحصیل ….مهاجرت …وتمام آرزوهایم برای سرزمینم من وامثال من راه درازی رو پشت سر گذاشته ایم زمانی که شما امثال ما رو سرکوب میکردین …..وقتی آرش وعلی و….بخا طر حقوق شهروندی تو این شرایط هستن …وشما که تندتر برخورد میکنید ومورد سوال نیستید ….من تعجب میکنم …به نظر شما خیلی عجیبه تعجب من!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    محمد نوری زاد:
    دوست دارید شما هم مثل من باشید؟ پس نترسید و به سیم آخر بزنید. از همه چیزتان بگذرید. حتی از جان تان و خانواده تان. اینجاست که بجای این که شما بترسید، تشکیلات امنیتی از شما خواهد ترسید. چرا؟ چون شما چیزی برای از دست دادن ندارید. چه چیزی را از شما بگیرند؟

     
  81. سلام جناب نوری زاد
    اولا : تبریک بابت استقامت آرش و گلرخ به جنابعالی و همه مردم ایران … ظالم می داند که پوزه ظلم همیشه روبه زمین است، نه آشمان .. در همیشه تاریخ…… … دوم : کدام ” معمای شاه” باید اسمش را بگذارند ” شیفته شاه” …. تا اونجا که می دونم اون عده قلیلی هم که این سریال سری دوزی شده و تحریف شده رو می بینند ؛ یه خدا بیامرزی برای شاه می فرستند و یه فحش و فضیحت هم به کارگردان و بدتراز اون به مثلا مشاوران و تاریخ دانان!!!! همکار این سریال می فرستند.. . میگه عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد …… اونم عدویی از نوع ورزی و شرکاء……
    اگر اشتباه نکنم پارسال روز تولد حضرت معصومه یک خبرنگاری ، با آقای ورزی صحبت می کرد و فیلم می گرفت و سوال کرد که آقای ورزی شما یه صحبتی برای مردم بکنید (نقل به مضمونا. ایشون هم همونطورکه دست دعاش به سمت حرم بود تا تونست اشک تمساح ریخت و در میانه های اشک ریختنهای دروغین یک جمله خنده دار گفت .. ایشون گفت خدا کنه حق الناس به گردنمون نباشه .. فکر کنید یه کسی مثل ایشون اومده هر چی دروغ ودبل به شاه خدا بیامرز و مصدق وطن پرست و خیلی های دیگه بسته بعد میگه خدا کنه حق الناس به گردنمون نباشه … متآسفم برای ایشون و تفکر بیمارشون که فکر می کنند هر چی بیشتر و بزرگتر دروغ بگن عزیزترند…

     
  82. پور ابراهیمی

    درود نوری زاد
    اگه نبینی و اشک نریزی خیلی سنگی

    https://www.facebook.com/aa62869/videos/1031201020277104/

     
  83. سلام
    وقت بخیر جناب نوری زاد
    اخیرا” در شهرستان جهرم برادران مشغول رزمایش پارازیت اندازی با طول موج و فرکانس های مختلف هستند(احتمالا” اسم رزمایش هم پارازیت آسمان ولایت 96) . آماده می شوند برای انتخابات در سطح کشور بطوری این پارازیتها زیاد و قوی هستند که داد رئیس مرکز صدا و سیمای شهرستان جهرم هم در آمده است:
    http://jahromfarda.ir/%D9%87%D8%AC%D9%88%D9%85-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2%DB%8C-%D8%B5%D8%AF%D8%A7/

     
  84. با تشکر از آرتین گرامی .بحث نقد دین از دید خود دین امری است که در حقیقت سنتی الهی است است که بر اساس تعلیمات خود کتب مقدس، تمامی پیامبران به آن التزام داشته اند. پیدایش پیامبران و رسولان وحی، همیشه در رابطه با انحرافی بوده است که جامعه ای با آن درگیر بوده و جالب اینکه دعوت پیامبران با دقاع سخت متدینین و روحانیون باور دینی رایج مواجه میشد و در حقیقت دفاع از نظم سیاسی زمان هر پیامبر به عهده مومنان دینی آن زمان بوده است . برای امثال اعتراض ابراهیم به نمورد به درگیری او با بت پرستان زمان خود منجر میشود و یا اعتراض موسی به فرعون به مقابله باورهای دینی گسترش می یابد. در قرآن جکایت رویاروئی فرعون و موسی بسیار آموزنده است که فرعون به مصریان میگوید که هدف موسی تخریب بنبان دیانت آنها ست و او فتنه گری بیش نیست. اعتراض عیسی به رومیان هم با درگیری او با روحانیت یهودی همزمان است که آنها هم او را فردی بی ایمان و مفسد می دانند. پیام محوری نبی اسلام نیز با باورهای دینی رایج درگیر میشود و سزاسز قزآن تذکر این نکته است که باورهای قبلی ملاک درست بودن نیست و قزآن از زبان پیامبر به باورهای رایج می تازد. از سوی دیگر اصلاح جوامع بشری از نظر اسلام منوط به تغییر باورهای خود مردمان است و این باورها و سنتهای مردمان یک جامعه است که بنیانهای سیاسی موجود را هم میسازد. اگر این دور را کنار هم بگذاریم نتیجه این است که شرایط ظالمانه یک اجتماع ریشه در باورهای ظالمانه دارند و تا این باورها نقد نشوند امیدی به اصلاح نیست.
    کسانی که به وضع موجود معترضند نمی توانند حساب دین را از سیاست جدا کنند جون این دو مفهموم سخت در هم تنیده اند.امروز هم مانند عصر پیامبران، هر معترض به ظلم و مفاسد فعلی، از سوی اصحاب دین به مخالفت با خدا و رسول متهم میشود و تقریبا تمامی متهمین دستگاه ظالم به نوعی بی دینی متهم هستند تا تقض قانون.
    حرفهای دیروز آیت الله مکارم شیرازی که با وقاحتی تمام قد بدفاع از متجاوزین به حقوق مردم بر خواست و بخصوص قضیه نوار صوتی مرحوم آقای منتطری زا محکوم و در حقیقت حکم قرون وسطائی شیخ احمد منتطری را تائید کرد هر چه بیشتر چهره کریه مولود شوم هم آعوشی دین و سیاست را بر ملا کرد. این حق و وظیفه حتمی هر منقتد سیاسی است که از خواستگاه دینی آقای مکارم سئوال کند و توضیح بخواهد که او بر چه مبنائی به چنین وظیفه شرعی رسیده که از جانیان و مختلسین دفاع کند؟ این جایگاه و ماموریت جدید برای مراجع که بجای پاسخ گوئی به شبهات مردم در نقش مدافع هئیت مرگ ظاهر میشود بر اساس چه تفسیری از قزآن است؟ چرا باید این سئوالات را پرسید؟ چون نظام ولایت فقیه تمام مشروعیت خود را مدیون همین نظرات میداند و مردم در حقیقت قربانیان خاموش همین فقیهان هستند که چون کوه پشت سر متجاوزین به حقوق مردم ایسناده اند.

     
    • سلام وهزاران سلام برباصفاي مصفادل

      ازانديشه ناب الهي گونه تان چنان سرمست شدم كه مگوومپرس.

      اين آقاي آرتين متين ومكرم مگرنمي داندكه بعدازپيامبر خاتم -ص- چنان آشوبي برپاشده است كه درزمان بني اميه وبني عباس بنام اسلام چنان پادشاهي مي كردندكه اصلاطايقه اولي مي خواستند ريشه اسلام رابزنندودومي تاجائي كه مضربه تاج وتختشان نبودازاسلام دفاع مي كردند. دراين زمانه ائمه هدي واوصياي پيامبر-ص- درحال امنيتي زندگي مي كردند وهمه شاگردان ومراجعه كنندگان به ائمه هدي-ع-كه مفسر ومبين اسلام بودند،همگي صاف وبي غل وغش نبودندكه بلكه ميان اينها ازغلات كه علي -ع- راخدامي دانستندوياهمه ائمه را درشآن الوهيت مي پرستيدند تاجائي كه امام صادق -ع-ازاينان بيزاري جست ولعن ونفرين كرد وسرانشان بوسيله حاكمان اعدام شدندولي ازاينها بقايائي ماندند وبه اين خبرهائي كه آقاي آرتين عزيزمتمسك مي شونددركوبيدن مذهبيون ازآثارهمين هااست كه به كتب ديگرراويان هم سرايت كرده است. وگرنه شيخ مفيد ازفقهاي عقل گراي تشيع است ويامجلسي هم هرچندبافلسفه ميانه خوبي نداشته است ولي عقلش راتعطيل نكرده بود اومشغول جمع آوري كل كتب روائي مستندبه شيعه بوده است كاري به صحت صدور نداشته است هرچنددربرخي مواردحاشيه ونقدداردمثلا كتاب مشارق الانوارشيخ حافظ رجب برسي رامتوفاي قرن نهم ،ازكتاب غلات معرفي كرده است . واما دركتاب حديثي كه خودش انتخاب كرده وبحث مي كندچنان انديشمندانه وتحليلگرانه است . وهمه اين روايات كه مزخفات نيست كه ايشان چنين سوءظني پيداكرده اند؛بله بايدحق را ازباطل درهمه امورجداكرد وامامي كه مامعتقدهستيم عقل كل است وعلمش متصل به علم پيامبر والهام الهي هرگز مطلب باطل نمي گويد ووظيفه شان هدايت همه مردم بسوي خداونداست. وصي راستين پيامبرخدابودن مرتبه اي مافوق بشرعادي است هرچندهمانندهمه بشرمي خوردومي خوابد ونشروحشربامردم دارد؛اين وصي وامام حرف باطل نمي زندومزخرف نمي گويد.
      جناب آرتين درپيامبرشناسي وامام شناسي بنظرمن مطالعاتش ازمن بي سوادهم خيلي كمتر واندك است بايدبيشترمطالعه نمايدوگرنه توهين ايشان به پيامبرو اوصيايشان به ماچه مربوط است كه حكم ارتدادش راصادركنيم.

      پيامبري كه به نص آيه قرآن آيه 26-27 سوره جن داراي علم غيب الهي است اوصيائش نيز هميگونه هستندوبه نص آيه تطهير33/33مصون ازگناه هستند وطيب وطاهرمي باشندظاهرا وباطناوبااراده الهي است ؛چگونه حرف باطل ومزخرف ازآنان صادرمي شود؟واگرچنين داراي عصمت نباشندوداراي علم الهامي ازسوي خدا نباشند ، امامتشان به چه درددين وامت مي خورد؟
      بيش ازاين تصديع نكنم بااين بي سواديم وقلم الكنم. بدرود ،مستدام وسعادتمندباشيدجناب باصفاي مصفا
      مصلح

       
      • آیه تطهیر در شان همسران پیامبر نازل شده. همانان که در جایگاه مادران مومنینند و ازدواج با آنها از محرمات است.
        وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً)[۹]
        و در خانه های خود بمانید. و چنان که در زمان پیشین جاهلیت می‌کردند زینت‌های خویش را آشکار مکنید. و نماز بگزارید و زکات بدهید و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید. خدا می‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک دارد.
        آیات پیش از این در مورد دستور العمل‌هایی برای زنان پیامبر است و افعال و ضمایر به صورت جمع مونث هستند؛

        همجنین در سوره نور :

        آیه 3: الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ
        مرد زناكار جز زن زناكار يا مشرك را به همسرى نگيرد و زن زناكار جز مرد زناكار يا مشرك را به زنى نگيرد و بر مؤمنان اين [امر] حرام گرديده است

        و آیه 26

        الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ. زنان پليد براى مردان پليدند و مردان پليد براى زنان پليد و زنان پاك براى مردان پاكند و مردان پاك براى زنان پاك اينان از آنچه در باره ايشان مى‏ گويند بر كنارند براى آنان آمرزش و روزى نيكو خواهد بود.
        طبق نص صریح این آیه از آنجا که پیامبر پاکو منزه است نمی تواند همسری پلید داشته باشد و اگر عایشه زنی پلید بود نمی توانست همسری برای پیامبر پاک باشد و عایشه نمی توانست زانیه باشد.

        این آیه درباره عائشه نازل گردیده، هنگامى که به وى تهمت و افتراء زده بودند و خداوند با این آیه او را تبرئه نمود.
        پیامبر به عائشه فرمود: اى عائشه این چه سخنانى است که مردم درباره تو مى گویند. عائشه گفت: من چه عذرى می‌توانم بیاورم مگر این که خدا ساحت مرا از این بهتان ها دور بسازد سپس پانزده آیه از سوره نور در این باره نازل گردید و پیامبر همه آن‌ها را قرائت فرمود.

        http://wiki.ahlolbait.com/%D8%A2%DB%8C%D9%87_26_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D9%86%D9%88%D8%B1

         
        • جناب ” مهمان”

          با سلام
          ارتباط این مطالب شما را که در ذیل نوشته دو نفر دیگر آورده اید با آنها ، چندان در نمی یابم.
          باری ، درباره این مطالبی که نوشته اید که از همان استنادات معدود و تکراری و همیشگی جماعت عامه است و علمای زیرک آنان قرنهاست که دائماً برای پیروان ساده شان خوانده اند ، باید – از منظر درون دینی – بگویم اینها مغالطاتی است که هرگز به کار اثبات مدعیاتشان نخواهند آمد. و بارها و بارها از جانب مخالف ، پاسخهای بسیاردقیق کلامی به این مطالب داده شده است . و خوشبختانه امروزه شبکه های ماهواره ای پر است از این مباحث و دیگر زمانه فریفتنِ پیروان با مغالطات سطحی گذشته است.
          اگر شما واقعا در پی تحقیق هستید و منطق چنین شبهات و نمونه پاسخهایی که برآن نوشته اید برایتان مهم است می توانید به آن شبکه ها مراجعه کنید و در این زمینه آگاه گردید و ببینید که همه این دلایل مغلطه آمیزی که ذکر کرده اید ، چگونه با یک استدلال منطقی و کلامی فرو میریزند . و اگر نه ، صرفا تکرار چندی سخنان بی منطق است و با آن در پی گول زدن خود هستید ، آنگاه دیگر خودتان میدانید.
          به عنوان نمونه اشاره ای میکنم بسیار گذرا به آن آیه ای که استناد کردید (الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ …) که انواع پریشانی ها و مغالطات و ضعف استدلال در استنادات علمای عامه به این آیه در اثبات مدعایشان ، نهفته است . و من فقط یکی از آنها را ذکر میکنم . اینکه نوشته اید:
          ” طبق نص صریح این آیه از آنجا که پیامبر پاک و منزه است نمی تواند همسری پلید داشته باشد و اگر عایشه زنی پلید بود نمی توانست همسری برای پیامبر پاک باشد ”
          اینک برای بطلان این استدلالی که آوردید ، یک نمونه نقض می آورم:
          ” نوح ” و “لوط” نیز پیامبر بودند و از دیدگاه دینی و مومنین، پاک و منزه و چنانکه میدانید : ” لا نُفَرِّقُ بَينَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ” . نوح حتی از پیامبران اولوالعزم نیز بود . و قرآن صریحا همسران آنان( نوح و لوط) را ضرب المثل کفر و خائن و جهنمی میداند:
          ” ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ ۖ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّـهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ ”
          ” خدا براى كافران مثَل زن نوح و زن لوط را مى‌آورد كه هر دو در نكاح دو تن از بندگان صالح ما بودند و به آن دو خيانت ورزيدند. و آنها نتوانستند از زنان خود دفع عذاب كنند و گفته شد: با ديگران به آتش درآييد ”
          این فقط یک دلیل نقضی بود برردّ آن استدلال شما . و البته این استدلال شما به روشهای دیگرنیز ابطال پذیر است. و بسیاری از مدعیات جماعت عامه ، چنین حکمی دارند. بنا بر این قصه به این مختصری نیست که شما پنداشته اید.

           
          • جناب farhang hafez
            ارتباط مطلب اینجانب در جمله زیر از متن جناب مصلح بود که کرارا به آیه تطهیر اشاره می کنند.

            “اوصيائش نيز هميگونه هستندوبه نص آيه تطهير33/33مصون ازگناه هستند ”

            با تشکر از جنابعالی در آوردن نقیض از آیه مربوط به همسر نوح. اما شما چگونه تناقض را در استدلال من یافتید و لی در محتوای این آیات ندید؟
            من فقط مسیول تناقض گویی خود هستم و شما اگر در آیات تناقضی می بینید بایستی سراغ گوینده آن باری تعالی بروید اگر توانستید که پیدایش کنید.
            تنها به شما توصیه می کنم که سراغ آخوند و ملا نروید که اینها به دروغ خود را نماینده خدا می خوانند و نیستند. نیستند که نیستند. مواظب خودتان باشید که فریب نخورید.

             
          • دوست عزیز جناب ” مهمان”
            از توصیه تان ممنونم که مرا از فریب آخوند انذار و پرهیز دادید و مرا از رجوع به آنان بر حذر داشتید . اما از جهت اطمینان و آرامش خاطر شما به عرض میرسانم که گمان نمیکنم شناخت من ازجماعت آخوند و مباحث آخوندی کمتر از شما و دیگر دوستان این سایت باشد.
            اما مطالبی که شما نوشتید عیناً همان مباحث کلامی بود که بین” فریقین”مطرح است و ناچار اشارات مطروحه در سخن من، ناظر به این مباحث درون دینی و از آن نوع بود
            نکته دیگر آنکه خوب است بدانیم که نحوه ورود در مباحث درون دینی(کلامی)بسی متفامت است با مباحث برون دینی . و ابتدا باید موضع بحث از این حیث روشن باشد. که ظاهراً از نحوه سخن و ورود شما در مبحث( در این کامنت اخیرتان)، پیداست که چنین تفکیکی نکرده اید و لاجرم ادامه گفتگو بی معناست.
            فقط به اختصار عرض میکنم که از کجای سخن من دریافتید که من تناقضی بین آیات( آن دو آیه) دیده ام یا ندیده ام که از من میخواهید سراغ گوینده آن بروم؟. اصلا مگر من داوری در باب تناقض میان آیات قرآن کرده بودم؟ . سخن من در تناقض” استدلال شخص استدلال کننده” به یک آیه بود نه در خودِ آیات ( که در اینجا شما ذکرکننده آیه و استدلال کننده به آن بودید). و من آن” استدلال” شما را با استناد به آیه دیگر نقض کردم. در واقع سخن من آن بود که چنان استدلالی و چنان نتیجه ای که شما نوشته بودید( پاکی پیامبر ، پاکی همسرپیامبر را لازم می آورد)از آن آیه (الخبیثات للخبیثین و…)مطلقا برنمی آید. اگر کسی سخن و نتیجه گرفتن شخصی را از یک آیه، مدلول قطعی آن آیه نداند و آن نتیجه را با ذکر آیه ای دیگر رد کند به این معنی نیست که بین دو آیه تناقض قائل شده است بلکه میگوید به دلیل این آیه دوم ، آن” نتیجه ای” که شما از آیه اول گرفته اید ،درست نیست و چنان نتیجه ای بر نمی آید .
            به عبارت دیگر ، اگرشما (و یا هرکسی) به آن نوع استدلال به آیه(الخبیثات للخبیثین و…) و آن نتیجه ، قائل هستید( پاکی پیامبر ، پاکی همسرپیامبر را لازم می آورد) وچنین منطقی را قبول دارید و آن آیه ای را که ذکر کردید دال برآن” نتیجه ” میدانید، من با استناد به آیه(10) سوره تحریم ،استدلال کردم که آن نتیجه ای را که شما ازآیه(26) سوره نور گرفته اید ، نتیجه منطقی آن آِیه نیست.
            اما اینکه آن آیات و به طور کلی قرآن ، سخن باری تعالی(به قول شما) هست یا نیست و آیا مطالب مندرج در آیات قرآن صحیح هستند یا نیستند و آیا تناقض در قرآن وجود دارد یا ندارد . و یا چه کسی(به قول شما) نماینده خدا هست و یا چه کسی نیست ، مباحثی کاملا به دور از مقصود من بودند

             
          • جناب farhang hafez
            استدلال شما بنا به فرمایش خودتان به لحاظ درون دینی برای من پذیرفتنی است. در درون همه چیز حل شده است. مشکل در مواجهه با دنیای برون است که به این سادگی اندرونی نمی شود.

             
  85. مگر ذلّت شاخ و دم داره؟ بی‌ اعتنایی محض توده مردم و به ویژه جوانان به فتواهایی که ناصر مکارم و امثالهم طی‌ سالها در باره ماهواره و نخ موی زنان و دختران و فضای مجازی داده اند، چنان تشت رسوایی بی‌ اعتباری و بی‌ تأثیری آنها را از بام هیاهو‌های پوچ صد تا نیم غاز‌شان ، جلو چشم مردم هزاران بار به زمین کوفته شده که به چشم خود شاهد بودم دختری ۱۰ -۱۱ ساله در جواب دوستش می‌‌گفت‌ بقول بابام همهٔ شکرا را خورده وقتی‌ با کنایه تسمخر آمیز دوستش خطاب شد بکش تا ابروت… که… همین پیره گفته، ( همین ن م ش) که هی‌ میاد تو تلوزیون برا خودش حرف می‌‌زنه.

    آیا جز این است که چنین مراجعی با دست شخص خودشان هر روز میخی‌ بر تابوت شخصیت و نفوذ و اعتبارشان طی‌ این سی‌ و چند سال کوبیده اند وقتی‌ هرگز زندگی‌ و جان و مال و آبرو و آینده ایرانیان و نام ایران برایشان کمترین ارزش و اعتباری نداشته و مجیز گوی حاکمیت شوم شده اند تا دستشان برای غارت و غارت و باز هم غارت هر چی‌ بیشتر باز باشد؟

     
    • ای خدائی که گفته اند در آسمان هفتم برتخت فرمانروائی نشسته ای و ناظر بر اعمال بندگانت هستی
      ای خدائی که آوازۀ عدلت جهانگیر شده، پس گوشۀ چشمی هم به ما مردمان درماندۀ گرفتار ستم غارتگران خرقه پوش بیانداز
      فرود آی و داد مظلوم از ظالم بستان
      و بجای وعدۀ بهشت در آن جهان، این جهنم ما را به نصف بهشت برین مبدل کن
      اگر چنین نکردی، پس خدا نیستی و آخوندا ما را دنبال نخود سیاه فرستاده اند

      گویند خدا قاهر و جبار و جریست/ از بندۀ مفلس گریزان و بریست
      بر بندۀ دارا به بخشد دو جهان/ این بندۀ مفلس گناهش از چیست؟

       
      • اگر خدا نیست چگونه شمای مدعی عقل خطاب به “نیستی” و “معدوم” می کنید؟
        هیچ دین و شریعت معتبری نگفته است که خدایی محدود به یک نقطه خاص در نقطه ای از آسمان هفتم بر تخت فرمانروائی نشسته،چون لازمه این سخن محدودیت خدا و خلو جهان و اماکن دیگر از او خواهد بود و چنین نیست هم ببرهان های فلسفی قاطع و هم به شهادت کتب آسمانی و خصوصا آخرین کتاب آسمانی یعنی قرآن ،الان بحث ما بحث فلسفی و قاعده بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشیء منها که در حکمت متعالیه صدرایی و در صحف عرفانی تبیین می شود نیست ،اینها بسیار دور از اذهان عامی است.لکن آنچه که در قرآن کریم است این آیات است :
        “و هو معکم اینما کنتم” هرکجا باشید او با شماست ،که این آیه شریفه اشاره می کند به معیت قیومیه ای که بزرگان فلاسفه الهی آنرا در مسفورات خود بخوبی تبیین کرده اند ،البته فهم و کشف حقیقت این واقعیت تکوینی دور از فهم ناچیز من و شماست ،معیت قیومیه اجمالا یعنی حضور و همراهی واجب الوجود با همه شراشر هستی ،از بزرگترین و غول پیکر ترین کهکشانهای مرئی و غیر مرئی در اوج تا خرد ترین و میکروسکوپی ترین ذرات در حضیض ،این لازمه قیومیت و نظام سبب و مسببی است ،قرآن می گوید :”إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُورا.فاطر/41
        همانا خدا آسمانها و زمين را نگاه مى ‏دارد تا نيفتند، و اگر بيفتند بعد از او هيچ كس آنها را نگاه نمى ‏دارد؛ اوست بردبار آمرزنده.
        و فرمود :”أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ وَ الْفُلْكَ تَجْري فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحيم‏”.الحج/65
        آيا نديده ‏اى كه خدا آنچه را در زمين است به نفع شما رام گردانيد، و كشتيها در دريا به فرمان او روانند، و آسمان را نگاه مى‏ دارد تا [مبادا] بر زمين فرو اُفتد، مگر به اذن خودش [باشد]. در حقيقت، خداوند نسبت به مردم سخت رئوف و مهربان است‏.
        این سوالات و خطابات قرآنی سوال از فطرت توحیدی انسانی است که بکدورت دنیا و خودیت آلوده نشده باشد ،و اینها اشاره به همان احاطه سعی و وجودی هستی بیکران و نامتناهی بر سرتاسر مملکت وجود است ،خدایی که همه اشیاء و از جمله آسمانهای بیکران و زمین و همه اجرام قائم به اوست ،و تداوم هستی آنها بسته به اوست چگونه می تواند محدود به تخت فرمانروائی در نقطه ای از این دستگاه عظیمی باشد که اصل هستی آنها قائم به اوست؟!
        الله نور السموات والارض.النور/35
        نور اعم از نور حسی و ذراتی است که جابجا و ساطع می شود که آنها هم حظی از هستی دارند و هستی امکانی آنها باز قائم به علت العلل و هستی مطلق است ،نور به هستی و کمالات هستی نیز اطلاق می شود (در این زمینه به کتب شیخ اشراق و خصوصا حکمه الاشراق آن بزرگوار مراجعه شود) همه هستی نور است و عدم،ظلمت ،و خدا نور آسمانها و زمین است نه نور حسی ساطع از اجرامی که همه مخلوق او هستند ،چنین هستی مطلق و لا قیدی که اصل هستی و نور الانوار است و همه انوار جوهری و عرضی قائم به او و معلوم او و جلوه های اویند ،چطور ممکن است محدود به تختی در گوشه ای از جهان پهناور باشد؟ چنین خدای محدود به یک نقطه چگونه می تواند موثر در ایجاد و بقاء هستی ممکناتی باشد که گاه از خود آن موجودی که بر تخت نشسته است (علی الفرض) عظیم ترند از جهت سعه وجودی؟!
        از این دست آیات قرآنی فراوان است که اشاره به هستی لاقید و مطلقه و بیکران خدا دارد.
        وضعیت تکوینی جهان هستی نیز باراده تکوینی و تشریعی او مستقر است بر اختیار انسان در جهت تلاش برای سعادت و بهروزی و رفاه ،و بنای نظام سبب و مسببی جهان بر این نیست که کسی بنشیند و در حیطه افعال اختیاری انسان بطنز و فکاهی یا به جد ،دعاهای پیرزنانه و عاجزانه بخواند یا اشعار بی محتوا ،این نظام نظام سبب و مسبب و علل و اسباب است و انسان یکی از اجزاء این جهان است که اراده و اختیار او می تواند جزء اخیر علت تامه برای رفاه و سعادت و بهروزی او باشد ،بنابر این توصیه ام بشما این است که اگر فعال سیاسی و تلاشگر در جهت سعادت و رفاه عموم انسانها و خصوصا هموطنان خویش هستید بجای چنین نغمه ای نومیدانه غیر موحدانه ،و بدون رجز خوانی های سست و بی منطق نسبت به توحید و اندیشه متعالی توحیدی ،و فرفکنی های شعر گونه ،به کنش مدنی و سیاسی و وروشنگری آنچه که روشن می دانید اقدام کنید، که این شعریات و غزلیات بی محتوا حکایتی جز از یک جان و نفس خسته و نومید ندارد.

         
  86. سلام
    جناب نوریزاد به نظر منظورتان مارتین لوترکینگ بوده و سخنرانی معروفش . چون مارتین لوتر چندصدسال پیش بوده زمانی که آمریکایی وجود نداشت . با تشکر.

    ———–

    بله دوست گرامی
    وقتی پای سیاهان آمریکا و آن جمله ی معروف من یک رویایی دارم بمیان می آید حتما منظور مارتین لوتر کینگ است و نه کس دیگری
    سپاس

    .

     
    • سلام دوباره
      روزی که مارتین لوتر رو به همه ی نژاد پرستان و برتری جویان آمریکا، و البته رو به همه ی انسان های انسان فریاد زد: ما رؤیایی داریم،

      یک چهار حرفی ” کینگ ” یادتان رفته .

       
  87. سلام برجناب دوستي بنام”دوست” عزيزوگرامي

    جناب دوست شمابه عرايض بنده چنين اضافه كرده ايد:
    ” این را اضافه کنم , جان کلام آنچه تا به حال در این مورد نوشته ام , که همه اینها نباید به این منجر شود که فلان عقیده محترم تر از ان دیگر است.””

    اگرصحيح وعقلاني چنين است كه شما فرموده ايد ،پس ديگرانتخاب عقيده معنا ندارد؛زيرامن وياشمائي كه مي خواهيم ازميان عقيده ها وجهان بيني هايكي راكه به نظرمان برهاني وعقلاني ومستندومستحكم به دلايل عقلي است ،انتخاب كنيم.ودراينجا آن عقيده اي راكه انتخاب كرده ايم ،به نظرخودمان محترم ترازديگرعقايدوجهان بيني ها است وگرنه انتخاب چه معنائي داشت؟

    وبه ملاحظه همين مي گوئيم عقيده هركس براي خودش محترم است،و براي همه كس محترم نمي باشدچون شخص الف باشخص ب همعقيده نيست تاعقيده ب براي الف هم محترم باشد.
    بله اين قاعده كلي است كه عقيده هرشخص براي خودش محترم است تاجائي كه مزاحم ديگران نباشد.
    باتشكرازدعاي خيرتان اميدوارم كه مقصودم رارسانده باشم .

    واما گله اي ازسخن آخرشمادارم كه چنين فرموده ايد:” برای شما انسان مهربان آرزوی روز هایی را میکنم که بتوانید سرفراز , نه شرمگین از آنچه هم لباسانتان به روز مردم آورده اند , روزگار بگذرانيد”.

    وآن اينكه مگرمن تافته جدابافته ازمردم هستم كه به روزگارمن وامثال من نيامده باشدآنچه كه اين ستمگران دزدودغل وآدمكش وبگيروببندآزادي خواهان دوستداران قانون،برسراين ملت فهيم آورده اند؟ لباس كه انسان رامتمايزنمي كند بلكه آن عقل خدادادي وشعور ودرست فهمي هرشخص مايه مباهات است.
    به هرحال عزت وسعادت هردودنيارا برايتان آرزومندم. بااحترام
    مصلح

     
    • با سلامی دوباره به جناب مصلح گرامی, من هم همین را گفته ام که شما گفته ا ید: ” عقيده هركس براي خودش محترم است ” و من روی این تاکید کرده ام که کسی نمیتواند و نباید به دیگری بگوید که “عقیده من محترم تر از عقیده توست یا عقیده تو محترم نیست ” به این دلیل که ,مثلا, اعتقادات من بر اساس آموزه های دینی است و مال تو نه. اما اینکه من نوشتم: ” برای شما آرزوی روز هایی را میکنم که بتوانید سرفراز , نه شرمگین از آنچه هم لباسانتان به روز مردم آورده اند , روزگار بگذرانيد”. البته همانطور که پیداست منظور روزهایی است که از استبداد در میهن عزیزمان اثری نباشد و دست دغلکاران دین فروش هم از جان و مال مردم کوتاه شده باشد. یقین دارم که شما هم چون من کلام استاد سخن همیشه در گوشتان طنین اندازاست که فرمود : ” چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضو ها را نماند قرار ………..باز برای شما آرزوی سلامی میکنم.

       
  88. با سلام در تایید نظر شما در مورد پاچه خواری تمام مسیولین و دخیل بستن بر بررهبری برای تثبیت جایگاه و مسند غصبی شان همین اقای میر سلیم بمحض رسانه ای شدن احتمال کاندید شدن برایانتخابات ریاست جمهوری آینده طی یک نطق تبلیغاتی افاضه فرموده ( ترا بخدا توجه کنید اوج تنزل اخلاق و پاچه خواری را ) در تمام دولتهای بعد از انقلاب بجز دوره دولت خامنه ای ( رهبری ) رگه های استبداد و دیکتاتوری مشهود بوده .
    ای لعنت و هزاران لعنت بر این جو مسموم و متملق پرور که برای جیفه گند دو روزه دنیا حتما و حتما باید دخیل بر دیگری بست و مسند را بقا بخشید . بنا بفرموه حضرت رسول مکرم باید به دهان متملق خای…. ل خاک که نه بلکه خاک کاهو پاشید . اقایان برادران خواهران به والله قسم از این جامعه و رفتارهای حکومتیش چنان احساس ضیق می نمایم که تنفس برا یم ممکن نیست فساد – فحشا دروغ تملق حرص و طمع بی اخلاقی اعتیاد رشوه کم کاری بیکاری تن فروشی دزدی و غارت ترافیک بی هنری بی مدیریتی اختلاس عدم جوابگو بودن افراد با دهها مسیولیت و هزاران درد بی درمان دیگر این مملکت واقعا محصول چیست ؟ مگر این مملکت بنا به احکام قران و سیره صوره علی اداره نمیشود مگر آنجنابان معادل سازی نمی نماید و خود را علی مینامد و دوره را کوفه و …. می انگارد . من خوب میدانم که احکام قران دروغ نیست خدا حق قران حق نار و جنت حق ولی چرا این مملکت تا بینی در فساد است ؟ مشکل از کجاست ؟ چرا بیشتر جوانان ما دین و ایمان درستی ندارند ؟ خب بی انصاف مسیول بی مسیول که یک جوابی در برابر این همه مسیولیتهای خرد و درشتت نداده و نمیدی اگر نمی توانی برو بتمرگ خونه ات .

     
    • کسانی که در زمان انقلاب دوران جوانیرا میگذراندندو سنین بالاتر همه میر سلیم ودولتیان همکار او را میشناسند واز زیر وبالای انان با ید با خبر باشند لذا اگر در انتخواب رئیس جمهور به او رای بدهند احتمالن مبتلا به الزایمر بوده و گذشته ها را فراموش کردهاند بگزریم که دیگر نامزد ها هم در همین ردیف میر سلیم خواهند بود چه اصولگرا وچه اصلیح طلب

       
  89. آقای نوریزاد بعد از پست “یافتم یافتم” اکثرا وقتی وبسایت شما را میخواهم باز کنم تا همین “یافتم یافتم ” باز میشود وبعد از چند بار Reload کردن به آخرین میرسم . شاید از جانب شما سویچی از پست “یافتم یافتم” فراموش شده . با تشکر جلیل

     
  90. چکامه ی تخت شدنِ منبر*

    اسماعیل خویی

    • کشورِ ما بود نخلستان و حنظل زار شد:
    هر کسی کانجا زیَد از زندگی بیزار شد.

    شیخ، چون شد شهخُدا ، آز و هراسِ او فزود:
    وین دو با هم در میانِ ما و او دیوار شد. …

    اخبار روز: http://www.akhbar-rooz.com
    يکشنبه ۱۲ دی ۱٣۹۵ – ۱ ژانويه ۲۰۱۷

    کشورِ ما بود نخلستان وحنظل زار شد:
    هر کسی کانجا زیَد از زندگی بیزار شد.
    شیخ، چون شد شهخُدا ، آز و هراسِ او فزود:
    وین دو با هم در میانِ ما و او دیوار شد.
    تا که مال وجاهِ او از مردمان یابد امان،
    یاوری خواه از گروهی جانی ی خونخوار شد.
    وین گروه انبوه تر شد، هر چه جاهِ او فزود:
    تا”سپاهی” پُرتوان گشت و”بسیج” اش یار شد.
    و، به هر جا ، کارِ این نامردمان با مردمان
    “پاسداری”شد به نام و معنی اش آزار شد.
    بر سرِ دارند بس مردم ز سرهنگان شان:
    زین سبب، نام و مقامِ این ددان”سردار”شد.
    وین چنین ، آماده ی سرکوبِ هر خیزش ز خلق،
    شیخ چنگیز و سپاه اش لشکرِ تاتار شد.
    خود خدا بینی شد او، خودکام تر از هر شهی؛
    و بَتَر حتّا ز عزراییل در کُشتار شد.
    شاه را فرعون دید و خویش را موساوشی:
    چون که منبر تخت کرد، امّا، عصایش مار شد.
    بُرد از یاد او نویدِ مهر و آزادی و داد:
    چون خدای خویش، در کارِ جهان جبّار شد.
    راست کرداری و بخشایندگی ش از یاد رفت:
    چون خدای خویش، هم مکّار و هم قهّار شد.
    در روندِ باز بردن مان به سوی دین، بَتَر
    خود ز هر جبّار و هر قهّار و هر مکّار شد.
    تا که پاک از هر چه بیماری کند ما را سرشت،
    می کُشد در کشورِ ما هر که را بیمار شد.
    ریسمانی بافت از مردم فریبی و دروغ،
    کآن طنابِ دارِ هر ایرانی ی بیدار شد.
    نیز توری از “ولایت”،بهرِ صیدِ عامیان:
    که ش خرافه پود گشت و خود پرستی تار شد.
    کرد خدعه کردن و تزویر را بر خود حلال:
    و “تقّیه” ی شیعی اش پروانه ی این کار شد.
    و”سیاست”، در کلام اش، شد برابر با “دروغ”؛
    و جنایت، در مرام اش، کارِ کشوردار شد.
    در نظام اش ، خود چو الگو گشت در کارآوری،
    دُزد آمد پاسبان و راهزن رهدار شد.
    خواست تا ما را بَرَد سوی بهشتِ دینِ خویش:
    راهِ دوزخ بود، با این خواست، کآن هموار شد.
    کینِ فرهنگ و هنر او را مِهین انگیزه گشت:
    وین دو را، در گفت و کردش ، دشمنی قهّار شد.
    گفت:”ایمان از تخصّص برتر است”و، زآن سپس،
    هر که می دانست کارِ خویش را بی کار شد.
    نابکاری بر سرِ هر کار آمد لاف زن:
    وز”مزایا”ی دروغ و حیله برخوردار شد.
    و هر آن کاو با دورویی و دغا بیگانه بود،
    یا به تبعید آمد و یا، در وطن، بر دار شد.
    وَ، چو دین همخوان ِ دانش نیست، هر دانشوری،
    پیر یا بُرنا ، به ترکِ خان و مان ناچار شد.
    و هر آن کاو ، همچو من، سیمرغ جوی آرمان
    بود، کاخِ آرزو ها بر سرش آوار شد.
    دینِ تازی رنگی از آیینِ نازی هم گرفت؛
    و، به تاراج و ستم، همشیوه ی تاتار شد.
    اسبِ رهوارِ خِرَد را کرد این دین استری:
    و “تو باید” های آن بر گردن اش افسار شد.
    “حقّ انسانی” ، برای ما، همان”تکلیف” گشت؛
    معنی ی “آزادی”ی ما مُطلقِ اجبار شد.
    از “سیاست” ، بهرِ مردم، هیچ جُز “کیفر” نماند:
    چون همه کارِ سیاست پیشه ی دینکار شد.
    وانگهی ، بازارِ آخوند و شهادت گرم گشت:
    عصرِ فخرِ کرکس از بسیاری ی مُردار شد.
    راستی پوشیده گشت و نادرستی آشکار:
    جادویی ها ارجمند آمد، هنرها خوار شد*.
    جهل استبداد زاد و باز استبداد جهل:
    وین روندِ چرخشی بس بارها تکرار شد.
    شد جدا پندار از گفتار ، با دیوارِ ترس؛
    وین دو را نابود هر پیوند با کردار شد.
    همدلی رفت از میانِ ما، صفا نایاب گشت؛
    زندگانی مان ز تزویر و ریا سرشار شد.
    آرمان ها باخت رنگ و روزگارِ نسلِ من
    سال، هرسالی،ش با حسرت گذشت و پار شد.
    روز، هر روزی ، بیامد بدتر از دی و ز پریر؛
    سال، هر سالی، بَتَر از پار و از پیرار شد.
    وینچنین، شد گلشنِ میهن بدل یا گُلخنی،
    کاندر آن هرکاو زیَد از زندگی بیزار شد.
    این تباهی باز یاد آرد مرا که نسلِ من
    خواب می دید این که از خوابِ گران بیدار شد.
    نسلِ نو، امّا، خوشا کز خوابِ ما بیدار گشت:
    و خِرَد ورزید و با خویش آمد و هشیار شد.
    وین زمان آماده می گردد برای رزم، تا
    کار کارستان کند ، او را چو وقتِ کار شد.
    باش تا بینی که چون، در کارزارِ واپسین،
    کارِ شیخ و پاسداران و بسیج اش زار شد.

    هجدهم امرداد۱٣۹٣،
    بیدرکجای لندن

    *فردوسی ی بزرگ یاد باد.

     
  91. “معماي روحانيت”

    شكي نيست كه شاه مرتكب اشتباهاتي گشت، اگر اين نميبود، نظام پادشاهي ٢٥٠٠ ساله

    را چنين سهل و اسان بر باد نميداد و سرنوشت مردمش را در دست ملاّهاي بي اُرزه!

    ولي اين حرّافانِ بي ريشه با عملكرد ننگين چهل ساله و تحريف تاريخ در سريال كذايي

    “معماي شاه” نه تنها موفق به مخدوش كردن شخصيت شاه نگشتند كه بر محبوبيتش افزودند.

    امروز بخش بزرگي از مردمي كه تا مدتي پيش از طرفداران
    نظام محسوب ميشدند از بركتِ

    پخمگي و بي لياقتي ملّايان، رؤياي بازگشت به دوران شاه را در سر ميپرورانند.

    با سابقه و پيشينه شيخِ ادم خوار، پور محمدي و همپالگي هايش و كارنامه سياهشان در

    اين سالها، ساختن سريالي با عنوان “معماي روحانيت” بسيار منصفانه تَر بنظر ميايد

     
  92. واکنش تند خانواده کروبی به اظهارات محسن رضایی

    خانواده مهدی کروبی در نامه ای، به اظهارات اخیر محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام واکنش نشان داد.

    به گزارش سحام، محسن رضایی در سالگرد تجمع حکومتی ۹ دی در اظهاراتی درباره حوادث سال ۸۸ و اعتراض آقایان کروبی و موسوی به مهندسی انتخابات، گفته است:‌”خود من تلاش بسیار زیادی کردم و حتی از آبرویم خرج کردم و با این دو نفر ( رهبران جنبش سبز ) صحبت کردم و از آنها خواستم به شورای نگهبان مراجعه کنند ولی بعد از چند ساعت دیگر جواب من را ندادند.” محسن رضایی در ادامه اظهارات خود گفته که “محاکمه این دو نفر باید به صورتی انجام شود که در تاریخ باقی بماند.”

    در پی این اظهارات، خانواده مهدی کروبی نامه ای را برای انتشار در اختیار سحام قرار دادند که متن آن بدین شرح است:

    مردم شریف و بزرگ ایران

    شش سال از حبس و حصر خودسرانه سه عزیز محصورمان می گذرد. در این شش سال مدعیان دروغین حکومت علوی، یکطرفه اهانت ها و فرافکنی های بی شرمانه ای علیه عزیزان دربندمان از رسانه ملّی، خطبه های نماز جمعه و دیگر تربیون های حاکمیت بدون به رسمیت شناختن قدرت دفاع و سخن گفتن برای آنان یا خانواده و یا یارانشان مطرح ساختند. حضرات در این سال ها گناهی را با گناه دیگری می‌شویند و دروغی را با دروغ دیگر تکمیل می‌کنند زیرا ظاهرا بر این باورند که هدف وسیله را توجیه می‌کند- تنها نکته ای که اندیشه ماکیاولی آموخته‌اند.

    در این گذر فرومایگانی نظیر جناب محسن رضایی پرده وقاحت را از دیگر رقبای سنتّی خود نظیر آقایان احمد جنتی، علم الهدی و صدیقی ربوده و مجدداً زبان بر اهانت گشوده است. او پیشتر بی شرمانه (در بهمن ۱۳۸۹ و سپس در ۲۴ اسفند ۱۳۹۱) آقایان کروبی و موسوی را “عمله آمریکا” خوانده بود و اخیراً هم سخن از محاکمه تاریخی این دو عزیز به نحوی که در تاریخ ماندگار شود، کرده است. این روزها بارها در مقابل پرسشی قرار گرفته ایم که چرا او و امثال او اینگونه کرامت انسانی خود را از اوج عزّت به حضیض ذلّت می رسانند و از قلّه رفیع منزلت و کرامت بـه دره پـسـتـی و رذیـلت مـی افتند؟

    در پاسخ به این پرسش باید بگوییم جناب رضایی فرمانده سپاه در دوران جنگ از مریدان پروپاقرص مهندس موسوی نخست وزیر آن دوران واز مخالفین رئیس جمهور وقت بود. او در آن ایام نامه نگاری هایی صریحی با آقای خامنه ای رییس جمهور وقت پیرامون ضرورت تداوم کار نخست وزیر دارد و در این گذر با رایزنی با امام شرط توفیق در جبهه ها را منوط به حضور ایشان در این پست می داند.

    جناب رضایی و تیم همراهش در سپاه در اواخر خرداد و تیرماه ۱۳۶۷ که رئیس جمهور برای حفظ روحیه رزمندگان به مناطق جنگی در جنوب کشور رفته بود اوج بی توجهی و بی اعتنایی را نسبت به این مقام مرتکب می شود ، غافل از آنکه چرخ روزگار در خرداد ۱۳۶۸ آنچنان می چرخد که چند دهه بعد او برای جبران آن بی اعتنایی به حراج کرامت و شأن انسانی اش بپردازد. وقتی جناب فیروزآبادی بدون سبقه نظامی ارشدترین مقام نظامی کشور شد او بخت خود را در خروج از سپاه جستجو کرد. رضایی اندکی پس از دوم خرداد لباس نظامی را کنار گذاشت و رسماً وارد سیاست شد اما عدم توفیق اش در جلب نظر مردم در انتخابات های مختلف مانند مجلس ششم و ریاست جمهوری نهم و دهم و یازدهم موجب شد تا پس از دو دهه دوباره لباس نظامی با امیدهای تازه بر تن کند چراکه از قدیم گفته اند “آرزو بر جوانان عیب نیست”.

    اگر توهین و گزافه گویی به بزرگوران در حصر گره ای از گره کور جناب سردار باز کند و او همچون احمدی نژاد یک شبه شاهین طلایی بر شانه هایش بنشیند یا از این گذر به ولایت ری برسد ما را ملالی نیست، اما می دانیم که حاکمیت سقف اعتمادش به او بیش از دبیری مجمع نیست. محسن رضایی باید به این حقیقت پی ببرد که به اندازه شهرام غیب پرور دیروز، غلامحسین غیب پرور امروز هم نیست که بر فرماندهی نهادی همچون بسیج گمارده شود.

     
  93. تشکل‌های دانشجویی: هر لحظه ادامه وز(وز)ارت آخوندی یعنی خسارت.
    مش قاسم: هر لحظه ادامه حکومتک آخوندی یعنی خسارت!

     
  94. سردارک شکست خورده گازانبری (بهش شهردارک تهرون هم میگن): باید مثل دفاع مقدس به جوانان خلاق اعتماد کنیم تا به مدیریت‌های خسته، بسته و واداده پایان دهند.
    مش قاسم: اول از خودت شروع کن حاجی!

     
  95. درود بر آیت الله نوری زاد دامت افاضاته ، قهرمان دوران، شهید زنده، منجی بشریت، رزمنده هنرمند، که پس از روزها و شب‌ها و ماه‌ها شکنجه شدن‌های طاقت فرسا، ۱۲ بار تیرباران شدن با کلاشینکف‌های ساخت چین، ۷۲ بار اعدام با طناب دار روسی، مسموم شدن با جام زهر با برند امام سیزدهم، له شدن زیرچرخ‌های هواپیمای امام چهاردهم، زنده بگور شدن، پرت شدن از طبقه چهاردهم با نیت چهارده معصوم، قطع سر و دست و پا با شمشیر دو تیغه سربازان گمنام امام زمان، همچنان برای شما مردم شهید پرور و نجات ایران و آرامش جهان می‌نویسند.

     
  96. جناب نوري زادسلام
    اين كامنت جوابي است براي شما كه به سخنان درربارجناب آقاسيدمرتضي-دام عزه-حاشيه اي داشتيد. لطفادراينجا هم منتشركنيد.

    اگركنارنمي آمد؟!مثلا چه بايستي مي كرد؟
    شمابجاي خداوپيامبر چه دستورمي دهيد؟
    متاسفم كه به جوابها توجه نمي كنيد وازاين طرف لقب دكتري راهم يدك مي كشيد.
    همچنانكه آقاسيدمرتضي -زيدعزه- جواب تفصيلي داده اندوبنده هم درجواب مهردادخان بطورعاميانه نوشته ام كه الغاءيك طرفه برده داري واسيرگيري ممكن نبوده است.
    واينكه گفته اي :” چرا کم فروشی و کفر و تمرد و دروغ و سخن چینی و با تکبر بر زمین راه رفتن در قرآن زشت و ناپسند شمرده شده اما از عمل زشت و بشدت پلید و پلشت برده داری به قول جوونا زیر سبیلی رد شده؟ “”
    خوب اگردرآن زمان كه اين سنت سيئه رسم زمانه بوده است وپيامبرويارانش بااين قوم درگيرجنگ بوده اندچگونه خداونداين پلشتي رانهي مي كرد؟كه مسلمانها اسيروبرده آن كفارشوندومغلوب دشمن خدا! پس خداوندچگونه ياري مسلمين مي كرد؟واصلا براي چه اعلان دين توحيدي مي كردوپيامبرمي فرستاد ؟ آن احكام نكوهش كم فروشي وكفروشرك ودروغ وغيرهم دستوربراي مؤمنان بخداونداست. واگرنهي ازاسيرگيري وبرده گيري مي كرد،نتيجه اين حكم مغلوبيت مؤمنان بخدابود. ودرنتيجه اعلام دين توحيدي لغو وبي اثر وبدون هدف مي شده است.

    وخداوندازكارلغو وبيهوده منزه است. وانگهي درجدال وجنگ باخصم ،كارعاقلانه الزام كردن خصم به سنت ومقررات همان خصم است. ودراينجاهم چنين شده است. وراه ديگرفرستادن عذاب برآن قوم لجوج است ؛كه خداونداين كاررانكرده است بخاطراينكه پيامبررحمت درميان آنان بود.بااحترام
    مصلح

     
    • جناب مصلح، چطور خدای شما اینهمه آیات شفاف و روشن برای ارضای نیاز‌های تمام نشدنی جنسی‌ فرستاده خود قطار کرده و حتی به هر///// که تمایل پیدا می‌‌کرده خود را به امر خد‌ا صاحب و مالک آن زن می‌‌دیده، اما همین خدا حتی یک آیه در آیین ضدّ انسانی‌ برده داری خطاب به ///// همان رسول باشد ابراز نکرده یا زحمت حتی نام بردن از علی‌ را به خود نداده تا شیعیان یک مستمسکی برای آویزان کردن خود به آن داشته باشند؟ گیر اصلی‌ کار شما این است که ////

       
    • حرف جناب مصلح کاملا درست است. اگر دستیابی به غنایم و کنیزان و غلامان نبود که انگیزه ای برای جنگیدن وجود نداشت . تنها وعده حوریان که کافی نیست . جماعت رسیدن به مال و منال و کنیزکان را نیاز داشت تا بجنگد و دین خدا بر زمین نماند. برده داری و غنیمت گرفتن و کشتن و همه اینها ابزار و وسیله اند برای گسترش و جهانگیر شدن دین خدا و الا اسلام اصیل و ناب از همه اینها مبرا است.
      از طرفی هر کاری که افراد مثل پیامبر و ایمه کرده اند را که نمی توان به حساب اسلام گذاشت.

       
    • مصلح گرامی من با بحث شما و اقاس نوریزاد کاری ندارم اما کنایه اینکه لقب دکتری را هم یدک میکشید خرف مناسبی نبود سما که همیشه از کنایه دیگرات شکایت دارید چا؟

       
    • این توجیهات قابل قبول نیست و عوام فریبی است. در قران به وضوح آمده که برده و آزاد مساوی نیستند.
      اگر الغای برده داری ممکن نبوده، حداقل میشد آیاتی در نکوهش آن بیاید و گفته شود که فعلا ناچارید ولی هرگاه ممکن شد دیگر برده داری نکنید.
      جناب مصلح و همینطور سید مرتضی، ما احمق نیستیم، متوجهید؟ گمان نکنید با پاسخ های طولانی ولی توجیه های ضعیف می توان ما را فریفت، دوران این شیوه ها سپری شده است.

       
  97. سلام نوري زاد گرامي
    شمانمي توانيد نقش مارتين لوتررا بازي كنيد ودرنتيجه نقش خودرا هم فراموش مي كنيدزيرااومعتقدبه دين مسيح -ع-بودوامامعترض اعمال ورفتارروحانيون مسيحي بودواماشما معترض برخداوپيامبراوهستيدوراهكاري هم دراين نقدواعتراض خويش ارائه نمي دهيد. هنوزكامنتهاي مرادرپست قبلي منتشرنكرده ايدوبه سؤآلهاي من جواب نداده ايدكه اينگونه بود:
    اگرشما بجاي خدابوديددرآن زمان كه سنت سيئه درجنگ اسيرگيري وبرده داري بود؛شما چه طرحي داشتيدوچه دستورتشريعي مي داديدكه اسيرگيري وبرده داري لغوشود؟
    بله اين ايده ورؤيايي خوبي استكه گفته ايد:
    ” – خردمندان و درستکاران و وطن دوستان برآیند و بی خردان و زشتکاران و بی وطنان به زیر روند.”
    وهمگي ايرانيان بجزظالمان ودزدان وغارتگران همين رؤياوآرزورادارند اماازشما لوتردرنمي آيدكه رهبري كندودرايران رنسانس عدالتمداري دربيايد.
    شماهنوزدرخم يك كوچه ابتدائي اصلاحگري هم واردنشده ايد شمادرحديك افشاگرمظالم هستيد.شماي بعنوان يك مسلمان كه به حكم خداوندمعترض هستيد هوادارانتان همين دين ستيزان هستندكه درسايتتان جمع هستند وازمسلمانان ديندارومعتقدوباورمندبه درستي كارخدا وپيامبر؛هرگزباشماهمراهي نخواهندكرد. زيرا باخودمي گويندآنكه آيت الله يك شبه اش بود چنين رئيس دزدان وغارتگران وآدمكشان ازآب درآمد،اين نوري زادكه ازقدم اول معترض خداوپيامبراست
    برسردين وايمانمان واعتقادمان ومملكتمان خواهدآورد؟
    بااحترام
    مصلح

    ————-

    درود مصلح گرامی
    من هیچگاه هیچگاه کامنت و نوشته ای از شما و دیگر عزیزان را حذف نکرده و نمی کنم. مگر چه باشد. احتمالش براین است که من گاه بناچار یک روز بعد یا نیم روز بعد به نوشته ها سر می زنم.
    با احترام

    .

     
    • هر گردی، گردو نیست

      وسعت اطلاعات تاریخی و اجتماعی آخوندهای ما بر کسی پوشیده نبوده و نیست و طبیعتا هرچه ادعای “همه چیز دانی” ایشان گنده تر و لقلقه علم و تخصص بر زبانشان بیشتر، تسلطشان بر تاریخ و دانش خیلی گنده تر.

      اطلاعات جناب ایشان چنان “آنتیک” است که پس از مارتین لوتر آلمانی چهار سده پیش، نامی از مارتین لوتر کینگ آمریکایی چهار دهه قبل به گوش مبارکشان نخورده است. به قدری هم در کوبیدن “بولدوزروار” مطالب عجله دارند که نمی کنند تا واژه یازدهم مطلب را بخوانند که ببینند گوینده از آمریکا حرفی به میان آورده است.

      بنازم به این سواد نازل و اعتماد به نفس بالا. البته این ترکیب خطرناک، بارها در طول تاریخ کارایی خود را نشان داده است. تعجب من طبیعتا از ایشان و امثال ایشان نیست؛ شگفتی از آنانی است که کباده مطالعه و تحصیلات می کشند، اما همچنان در اشتیاق مناظره با این جنابان پرپر می زنند. حیف از وقت و استعدادی که به جای خدمت به فرهنگ ایران، پاسوز چنین اشتیاق بیمارگونی می شود.

       
      • از کجا یقین پیدا کردید که مقصود ایشان مارتین لوتر آلمانی بوده؟ مگر مارتین لوتر کینگ امریکائی یک مسلمان بوده است که اینگونه سخن می گویید؟ لوتر کینگ امریکائی هم یک مسیحی با گرایش باپتیسم (تعمیدیون) بوده است که شاخه ای از مسیحیت است،بهر حال اینجا چه مقصود دوست ما مارتین لوتر آلمانی باشد یا لوتر کینگ امریکائی ،خرده گیری شما بی معناست زیرا آنچه جامع و ما به الاشتراک بین ایندو بوده است تحول طلبی و تحول خواهی و آزادگی بوده است چه در جهت پروتستانتیسم و تحول خواهی در مورد مسیحیت ،و چه تحول خواهی در حقوق اجتماعی و نفی تبعیض نژادی و دفاع از حقوق سیاهان ،بجای خرده گیری لفظی تلاش کنید مغزای سخنان دیگران را دریابید

         
        • جناب سید مرتضی
          این جمله ایشان
          “زيرااومعتقدبه دين مسيح -ع-بودوامامعترض اعمال ورفتارروحانيون مسيحي بود”
          دلالت بر اشتباه گرفتن کینگ با لوتر دارد.
          لوتر بود که با روحانیت مسیحی در افتاد و گفت من جهنم را یکجا خریدم تا دست روحانیون مزور را از خرید و فروش بهشت قطع کند.
          حرکت کینگ مذهبی نبود بلکه نژادی بود و تلاشش در جهت گرفتن حقوق برابر برای سیاهان بود.

           
    • جناب نوري زاد سلام ودرود

      كامنت هاي من ديرمنتشرشوديانشودمهم نيست كه به اين جواب داده ايد.
      چرابه سؤال هاي اصليم كه درآن موضوع لغوبرده داريست كه هرازگاهي علمشنگه درست مي كنيد وپيراهن ع… كرده ايد ،چرابه اين سؤآلهاجواب نمي دهيد وخودرابه كوچه علي چپ مي زنيد مگرشمادكترونظره پردازنيستيد؟
      اگرشما خداوياپيامبربوديد چگونه بااسيرگيري وبرده داري كنارنمي آمديد؟
      سؤآلهاي بالارابازتكرامي كنم:
      ” اگرشما بجاي خدابوديددرآن زمان كه سنت سيئه درجنگ اسيرگيري وبرده داري بود؛شما چه طرحي داشتيدوچه دستورتشريعي مي داديدكه اسيرگيري وبرده داري لغوشود؟

      ————-

      درود مصلح شیرین زبان و گاه تلخ گوی اما دوست داشتنیِ ما
      من اگر جای خدا بودم، اگر می دیدم با آوردن اسلام و برگزیدن پیامبر، باید یک اصل بزرگ انسانی و ابدی به اسم آزادی بشر و عزت و کرامت بشری، بضربِ جنایتی و ننگی چون برده داری بخاک برده شود، از خیر برآمدنِ اسلام و برگزیدن پیامبر می گذشتم. یا به پیامبرم می گفتم: دوست من، به همان سخنان مکه ات قناعت کن که منِ خدا گفته ام: لکم دینکم و لیَ دین. و کاری به جنگ و جنگ افروزی نداشته باش و با همین بت پرستان مکه به صلح و دوستی زندگی کن و مزاحم شان نباش و نرم نرم به روح انسانیِ اسلامت نظر بیفکن و از گرویدن فوج فوج جمعیت مردم به اسلام در مدینه میندیش. که اگر اسلام در مدینه بر کشیده شد، بضرب شمشیر بوده است و لاغیر. وگرنه چرا در آن سیزده سال مکه جز به تعداد انگشتان دست به اسلام نگرویدند؟ تفاوت اسلام مکه با اسلام مدینه هیچ نیست جز شمشیری که در مکه نبود و شمشیری که در مدینه بود. و به پیامبرم محمد مصطفی می گفتم: عزیزم، از همان نقطه ی صفر پیامبری ات به مردم بگو: من و اسلام و خیل یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر اگر تکه تکه و نابود و محو و ناپیدا شویم، مطلقا راضی به این نیستیم که یک انسان یک انسان یک نفر یک نفر در یک گوشه ی عالم به بردگیِ فردی و جنسی گرفتار شود و بزور از شهر و دیار و از کنار خویشان و خویشاوندانش به جایی دور که مرکز خلافت و امارت اسلام و مسلمین است برده و حتی در نهایت ملایمت ازش “کار” کشیده شود. منِ خدا و تو ای پیامبرم، مطلقا به برده گیری و برده پروری و برده فروشی و اجاره دادن و به زنی گرفتن کنیزان و کنیزکان و بدکاری با پسرکان اسیر راضی نیستیم حتما و ابدا و بدون هیچ شرط و شروطی. این هم آیات متعدد منِ خدا در همین خصوص!! به مردم بگو. منِ خدا و توی پیامبر و همه ی پیامبران را چه به گسترش اسلام به هر طریق؟ ما می خواهیم ادب و خرد و درستی و پاکیزه خویی برکشیده شود. ما به سیاهی لشگر که احتیاج نبسته ایم. پس اگر می بینی مرام برده داری شأن نخستِ مراودات مردم عصرت است، بیا تا منِ خدا، نیمِ بیشتر آیات قرآنم را از لغو و نکوهش برده داری پر کنم تا هم منِ خدا و هم توی پیغمبر از تهمتِ همراهی با نکبت برده داری برهیم الی الابد. با احترام: خدای متنفر از برده داری و دوستدار بشر و حقوق بشر.
      با احترام

      .

       
  98. مصاحبه با یک زندانی سیاسی
    پیشکش به جان شیفته ی آرش صادقی

    هادی خرسندی
    ………
    ———————-
    – آقا بفرمایید چند وقت است شما در زندان هستید؟
    – از همان اول اول های جمهوری اسلامی.
    – به چه جرمی؟
    – والله آقا ما یک کلمه روی دیوار نوشتیم با ما به شدت برخورد شد.
    – شعار نوشتی روی دیوار؟
    – نه خیر جانم «از» نوشتم.
    – از؟
    – بعله از. فقط یک از.
    – یعنی شما را به جرم نوشتن «از» روی دیوار، زندانی کردند؟
    – همینطور است.
    – ممکن است بیشتر توضیح بدهید.
    – والله آقا دیوار پر بود از شعارهایی که به پیشواز رژیم فعلی رفته بود. دیگر موردی نداشت چونکه رژیمی که میخواستیم، آمده بود. جمهوری اسلامی به قول امام راحل حادث شده بود. شعارها قدیمی بود مثل «نهضت ما حسینی، رهبر ما خمینی»، «تا شاه کفن نشود، این وطن وطن نشود»، «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» …. ما هم دیدیم حالا که دیوار پر از شعار است، گفتیم یک «از» هم ما بنویسیم. نوشتن همان و زندانی شدن همان.
    – توضیحی هم دادند؟
    – بعله، تفهیم اتهام شدیم. معلوم شد «از» را بدجائی اضافه کرده بودیم.
    – کجا مثلن؟
    – توی همین شعار معروف «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، بعد از آزادی!
    …………
    http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=77525

     
  99. سروش: طبری را با دهان و فک شکسته برای مناظره آوردند!

    ………
    عبدالکریم سروش فیلسوف اسلامی در متنی که به دفاع از پیشنهاد مناظره مجتهد شبستری با علما منتشر کرده، به گوشه ای از این ناگفته ها اشاره کرده است. در این متن که تاریخ «دی ماه ۹۵، کریسمس ۱۷» را در پای خود دارد، در این مورد چنین آمده است:

    «در آغاز انقلاب که هیمنه‌ی هائل «چپ‌روان کافر کیش»، مومنان را ناآرام کرده بود، بنگاه صدا و سیما مرا و آیت‌الله مصباح یزدی را نامزد و دعوت به مناظره کرد. از آن سوی دیگر هم، آقایان احسان طبری و فرخ نگهدار آمده بودند تا از اصول و فروع باورهای خویش دفاع کنند (مشروح آن مناظرات اینک طبع و نشر شده و در دسترس همگان است. گرچه مرا در تحریر و طبع و نشر آن مطلقا نظارتی و دخالتی نبوده است و از میزان دقت متن مکتوب بی‌خبرم).
    هفت جلسه به سر آمد و بحث ما به سر نیامد، تا وقایع خونین خرداد ۱۳۶۰ بر آن مهر خاتمت دائم نهاد. با این همه، نکات بسیار روشن شد. از جمله این‌که در یکی از جلسات که سخن از موضوع بحث جلسه آینده می‌رفت و مصباح یزدی موضوع خدا را پیشنهاد کرد، احسان طبری برآشفت که در آن بحث شرکت نخواهد کرد حتی اگر حزب، وی را ملزم به آن کند و یادداشتی به آقای مصباح داد که: مرا ملحد نخوانید، من ملحد نیستم. پس از خاتمه‌ی آن مناظرات، یک بار دیگر احسان طبری را دیدم و آن شبی از شب‌های ماه رمضان -سال۶۳؟- بود که وی را از زندان به خانه مرحوم محّمدتقی جعفری آوردند و مرا هم بدان مجلس فراخواندند. حال و روز خوشی نداشت و دهان و فک‌اش گویا شکسته یا کج شده بود. جعفری می‌خواست‌با وی محاجه کند، اما من مطلقا خوش نداشتم که با اسیری در بحث شوم، و نشدم. یک‌بار که آقای جعفری سخنی در نقد شوروی (سابق) گفت، احسان تکانی خورد و دفاعی غیورانه کرد.
    ……………
    http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=77554

     
    • 2
      با تشکر فراوان از مزدک ۱ گرامی و با اجازه از نوری زاد عزیز, همه نامه جناب عبدوالکریم سروش را این میاورم چون فکر میکنم بخش ها یی از نامه که در بالا نقل نشده است هم مهم اند و خوب است که خوانده شوند, منفکر نمیکنم کمزدک ۱ گرامی خود ا ین بخش ها را حذف کرده اند. با سپا س مجدد از جناب مزدک ۱ .

      …..پس از گذشت سالها فرخ نگهدار را در لندن دیدم و با یکدیگر از آن ایام و آن احوال سخن گفتیم. او بسیار عوض شده بود و من هم، ذهنا و ظاهرًا. اما در یک نکته توافق داشتیم و آن این‌که کاش آن مناظرات و امثال آن (چنانکه میان دکتر بهشتی و دکتر کیانوری رفت)، علی‌رغم طعن طاعنان، ادامه می‌یافت و سایه‌ی مبارک بحث آزاد (که ابوالحسن بنی‌صدر منادی آغازین آن بود)، گسترده‌تر می‌شد و فضای فکری و سیاسی جامعه را معتدل و عقلانی می‌کرد، و صاحب‌نظران و سیاست‌ورزان، به‌جای نزاع و خشونت و افترا و تهمت و سخنان یک‌سویه‌گفتن و خطابه‌های بی‌مخاطب ایراد کردن، به جدال احسن و اقناع متقابل می‌پرداختند و جمهور خلق را در آن بازی شریف عقلانی شرکت می‌دادند و حیرت‌زدایی و جهالت‌پیرایی می‌کردند؛ و دریغا که چنین نشد!(۱).

      همین‌طورست.برای تأمین سلامت اجتماع و حسن جریان امور، بر عاطفه‌ی محض نمی‌توان تکیه کرد، چون از آن جز خشونت و تعصب بر نمی‌خیزد. عقل را هم باید در میان آورد تا آب لطفی بر تیزی و تندی عواطف بزند و آن‌ها را رام و آرام کند. جامعه‌ی ما اینک، سخت اسیر عواطف لجام گسیخته است (چون نفرت‌ورزی شدید به دشمنان، تقدیس مفرط علما و اختراع القاب پرطمطراق برای آنان، آیین‌های مرده باد و زنده باد، بزرگداشت‌های پر تجلیل و بی‌تحلیل، تظاهرات قدرت‌نمایانه، خرافات و کرامت‌تراشی‌های سفیهانه و …) و دیرگاهی است که آتش این عواطف، خرقه ی ِخَرد را سوخته است. به میان آوردن مناظرات راستین برای حل مشکلات راستین، آن هم با عالمان دردمندو راستین (و نه گفت‌وگوهای فرمایشی و نمایشی بر سر سوالات تصنعی)، بازگرداندن آب‌رفته‌ی عقلانیت به‌ جوی ذهنیت جامعه است.نشانه یک جامعه آزاد و آگاه ، رواج بحث‌ها و گفتگوهای آزاد عقلانی‌ست.فتح این باب پر برکت ما را از چنگال بی‌خردی‌ها و جزم‌اندیشی‌ها و در جازدن‌ها و تقلیدها و تکرار خطاها و اعتیادات فکری رهایی خواهد داد. سوال از چگونگی گرفتن ختم حدیث کسا یا از اینکه آب فرات مهریه فاطمه زهرا بوده است یا نه (که در رسانه های ایران دیده می‌شود) والله راهی به دهی نمی‌برد و بابی به خرد ورزی نمی‌گشاید و از مسوولیت عالمان نمی‌کاهد.خدا را شکر که فعلا امنیتی حاصل است. در پرتو این امنیت باید کاری کرد و نهالی ماندگار کاشت. و اگر اکنون نه، پس کی و کجا؟ مراجع ما عذری در پیش‌گاه خلق و خالق ندارند، اگر این‌گونه دعوت‌ها و مسألت‌ها را اجابت نکنند و خلایق را از حیرت نرهانند و پاسخی به پرسش‌های معاصر ندهند و هم‌چنان به افتاء در فروع فقه قانع باشند و خانه‌ای از پای بست ویران را نقش ایوان کنند.
      ***
      ‎سال‌ها پیش که معرکه و مضحکه ریا‌کارانه‌ای به نام مناظره به راه انداخته بودند و از هر جا مرا برای مناظره صدا می‌زدند و در بوق‌ها و رسانه‌ها می‌دمیدند که فلانی از مناظره می‌گریزد! حقیقت امر این بود که وزارت اطلاعات مرا نهی مؤکد کرده بود که مبادا دست از پا خطا کنی و پاسخ مثبت دهی! من هم جواب‌هایی به داعیان و مدعیان می‌دادم که گرچه ناحق نبود، ناقص بود، چون دادن پاسخ اصلی و کامل، مجاز و ممکن نبود!
      ‎اینک می‌بینم که به‌حمدالله، شبستری خود پای به میدان نهاده است و گویا نهی و منعی هم دریافت نکرده است. نمی‌دانم چرا علماء و مراجع طفره می‌روند و حرف دلشان را نمی‌زنند و پیش‌کسوتانه با هم کسوت خود هم‌سخن نمی‌شوند؟ آیا مانعی امنیتی در کار است؟ آیا مصلحت اسلام نیست؟ آیا شئونات مرجعّیت اقتضا نمی‌کند؟ آیا خوف از هزیمت دارند؟ آیا خطر ریزش مریدان در میان است؟ آیا هنوز مهابت پرسش‌ها را چنان‌که باید در نیافته‌اند ؟ آیا هم‌چنان می‌پندارند که فهم درست، همه جا و همیشه با آنان است و دگراندیشان،یکسره بر باطل‌اند؟ آیا خطبه‌های بلند و بی‌حاصل امامان جمعه وخرافه گستری‌های مداحان را برای اقناع فکری جوانان کافی می‌دانند؟ آیا…. …؟

      نمی‌دانم کدام است، اما من به منزله‌ی یک ناظر مشتاق و مشفق، دلم بر جوانانی می‌سوزد و می‌لرزد که پنجه‌ی تردید و حیرت دلشان را می‌فشارد و بار سنگین سؤالات، ستون فقراتشان را می‌شکند، و زمستان بی‌رحم بی‌هدفی و بی‌معنایی، زندگی‌شان را می‌افسرد، و برای جرعه‌ی زلالی از معنویت به دنبال ساقیان معرفت می‌دوند و ناکام و تشنه‌کام باز می‌گردند. فقیهان که قدمی بر خویش و پایی به پیش نمی‌گذارند، روشنفکران دینی را که دهان بسته‌اند، ساقیان را که جام شکسته‌اند، سگ‌ها را که رها کرده و سنگ‌ها را بسته اند پس: به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده‌ی خود را…؟

      ما نصیحت به جای خود کردیم/ روزگاری درین به سر بردیم

      گر نیاید به گوش رغبت کس/ بر رسولان پیام باشد و بس

      دی ماه ۱۳۹۵، کریسمس ۲۰۱۷

      ———————————————————————————————————

      ۱-بیاد دارم که پس از آن مناظرات، آیت‌الله سبحانی در دیدارهای مختلف مرا تحسین می‌کرد و حتی لقب سیف الاسلام به من داده بود!

       
  100. من وطن فروش و خائنم! شايان آريا
    پس از انتشار نامه سى تن از فعالان سياسى به رئيس جمهور منتخب آمريكا آقاى دانلد ترامپ، رژيم اسلامى و عوامل اش از هر سو وحشت كرده و با حمله به امضاء كنندگان آن نامه تا توانستند تاختند و به تبعييت از صدا و سيماى جمهورى اسلامى آنان را وطن فروش و خائن ناميدند.

    اينجانب به عنوان يكى از امضاء كنندگان آن نامه سى نفره به رئيس جمهور منتخب آمريكا آقاى دانلد ترامپ، جهت راحت شدن خيال منتقدين و روشن كردن موضع خودم رسما اعلام ميكنم كه:

    – اگر وطن پرستى و خدمت، به آتش كشيدن سينما، كشتار بيگناهان و انداختن گناه آن به گردن ديگران است؟ من وطن فروش و خائنم!

    – اگر وطن پرستى و خدمت، مصادره اموال مردم و اعدام و آواره كردن چندين ميليون از مردم كشور است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، به گروگان گرفتن ديپلماتهاى خارجى و به بار آوردن ميلياردها دلار خسارت و انزوا و بد نام كردن كشور است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، به درازا كشاندن جنگ و به كشتن دادن صدها هزار جوان و فرستادن كودكان بر روى زمين هاى مين گذارى شده و به بار آوردن ميلياردها دلار خسارت نالازم براى دوام و بقاى نظام اسلامى است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، ترور مخالفان فرهيخته نظام اسلامى در داخل و خارج از كشور است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، غارت ثروتهاى ملى و فرارى دادن مغزها و ببار آوردن ميليونها مهاجر و آواره و بر باد دادن فرصتهاى كشور است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، تجاوز به دختران باكره قبل از اعدام آنان است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، اعدام هزاران زندانى بيگناه و دفن آنان در گورهاى دسته جمعى و گفتن “ولش كن بابا تمام شد كسى يادش نيست! فراموشش كن” است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، غارت و به هدر دادن بيش از يك و نيم تريليارد دلار درآمد نفت كشور است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، بذل و بخشش ثروتهاى ملى به تروريستهاى لبنان، سوريه، عراق، يمن و كشورهاى ديگر است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، به دست داشتن در قتل عام مردم و ويرانى كشورى چون سوريه است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، رضا دادن به در دست گرفتن بيش از نود ميليارد دلار اموال عمومى توسط آخوندى به نام ولى فقيه است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، رضا دادن به تسلط سپاه پاسداران بر اقتصاد كشور است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، به گسترش فقر و فساد و فحشا در جامعه و فروش دختران ايران زمين به اعراب است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، نشستن در خارج و توجيه اين همه جنايت و غارت به نام واقع بينى و اعتدال و اصلاح طلبى است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، توجيه هر جنايتى براى بقاى نظام اسلامى و وضع موجود است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، به تبعيض و ظلم و ستم به هموطنان به بهانه دين و ايمان و عقيده و نظر است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، به تخريب گورستان هموطنان بهائست؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، در اسيد پاشى به صورت دختران بيگناه ميهن است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، خشكاندن درياچه رضائيه و هامون و تالابها و آب هاى زير زمينى ايران است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، شور كردن آب كارون و نابودى خطه زرخيز خوزستان است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، سكوت در برابر تبعيض و ظلم بر هموطنان اهل سنت است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، قبول حقوق نابرابر زنان ميهن است؟ من وطن فروش و خائنم!

    -اگر وطن پرستى و خدمت، تلاش براى حفظ اين نظام ايران بر باد ده است تا ديگر در ايران بشكه اى نفت، ذره اى گاز، قطره اى آب و مشتى خاك حاصلخيز براى نسلهاى آينده نماند؟ من وطن فروش و خائنم!

    آرى در نظامى كه باطل جاى حق، دروغ جاى راستى، خيانت جاى خدمت، وقاحت جاى نجابت، فقاهت جاى عقلانييت، جهل جاى دانش، و ارازل و اوباش جاى فرهيختگان و بزرگان نشسته اند، چه جاى شگفتى است كه من و امثال من نيز وطن فروش و خائن خطاب شويم؟ و آنان كه در اين همه و بسيار بيشتر از اين رذالت ها و خيانتها مستقيم و غير مستقيم دست داشته و به آنها رضا داده اند وطن پرست و خادم و دلسوز مردم خطاب شوند؟

    در زمانه اى كه فرياد دزد دزد دزدان ز هر سوى بلند است. اگر هم جز اين بود، شگفت بود!

     
  101. ………..
    در خصوص برده داری بارها عرض شد که سنت رایج قرون گذشته بوده است و رویکرد اسلام در لغو این سنت نادرست رویکردی تدریجی بوده است ،آنهم در خصوص برده گیری و اسارت در جنگها ،اگر چنین نمی شد قهرا امر دایر بود بین کشتن اسیران یا رها کردن زنان و کودکان بدون پناه ،و تلاش اسلام این بوده است که آنها سرپرستی شوند و بتدریج با تعلیم و آموزش از راههای مختلف آزاد شوند و چنین هم شده است ،پس رویکرد اسلام لغو برده داری بوده است منتها لغو تدریجی تا زمانی که موضوع بردگی و برده داری منتفی شود و اکنون که وجدان عمومی بشریت بر لغو آن است رای اسلام نیز همین است …
    ………………
    مسلما نمونه محبت و آموزش و تعلیم و سرپرستی را هم باید از محمد فرا گرفت . نمونه اش تجاوز به زنیکه تازه تمام خانواده اش را نابود کرده !با اینکار خانم دیگر نه کنیز شد و نه بی سرپرست بلکه به جمع گله زنان حرمسرا پیوستانده شد!راستی مگر داعشان شیعی و سنی چکار ی غیره اسلامی انجام می دهند؟

     
    • اشاره شما به ماجرای ازدواج (و نه تجاوز) پیامبر با صفیه دختر حیی بن اخطب از قبیله نضر است که بعد از فتح قلعه های یهود پیمان شکن در جنگ خیبر و کشته شدن مردان آنها باسارت در آمده بود ،و پیامبر او را آزاد کرد و آزادی او را کابین ازدواج با او قرار داد ، و با رعایت مساله عده و فاصله زمانی لازم در امر نکاح او را بازدواج خویش در آورد و در این سایت زمانی مفصل با ارجاعات دقیق مورد بحث قرار گرفت (سرچ کنید در داخل سایت نوریزاد) .
      بنابر این ازدواج پیامبر با صفیه یک ازدواج مشروع و با رعایت شرائط و رضایت خود صفیه بود و “ازدواج “با یک زن غیر از “تجاوز” به یک زن است ،در نقل های تاریخی در ابن هشام و دیگر تواریخ معروف هست که صفیه پیش از پیشامد جنگ خیبر خوابی دیده بود که اینطور آنرا با عمو یا پدرش بازگو کرد : در خواب چنان ديدم كه گويى ماه از آسمان در دامن من افتاد و قصه اين خواب را به كنانه گفتم. او گفت: محمد پادشاه حجاز خواهد شد.که این حکایت که در کتابهای تاریخی هست حاکی از رضایت صفیه با ازدواج پیامبر هم می تواند باشد.
      در نقل های تاریخی هست که عمو یا پدر او پس از شنیدن این خواب از او لطمه ای بصورت او زدند که آثار آن باقی بود.در هر حال نکاح پیامبر با صفیه نکاح با یک زن آزاد شده بوده است ،و مساله تعدد نکاح و ازدواج از سنن رایج بین اعراب بوده است و اختصاصی هم به پیامبر نداشته است ،بنابر این “تعدد ازدواج مشروع” در سنت رایج بین عرب که سنتی عمومی بوده است ربطی به مساله “حرمسرای پادشاهان” نداشته است.
      ضمنا داعش یک گروه سنی متعصب و جاهل به مبانی اسلامند که ارتباطی با شیعه ندارند ،بلکه شدیدا تشنه خون شیعه هستند:مراجعه کنید به اخبار بمب گذاری های داعش در مراکز و مساجد شیعی در عراق و شهرهایی مثل کربلا و نجف و کاظمین و غیر اینها.

      ———–

      درود سیدمرتضای گرامی
      آیا سندی دال بر رعایت عده از جانب پیامبر برای ما هدیه می آوزید؟ تا جایی که من خوانده و شنیده ام، پیامبر در همان راه میان خیبر تا مدینه با این بانو همبستر شده است. و اتفاقا یکی از یاران پیامبر بیرون چادر به نگهبانی مشغول بوده. صبح که پیامبر از چادر بیرون می آید از دوست نگهبانش می پرسد اینجا چه می کنی؟ می گوید: من دیدم ما دیروز هم پدر و هم شوی و هم خویشان این بانو را کشته ایم و ترسیدم نکند خویشان فراری اش به شما حمله کنند…. ایا این روایت نادرست است؟
      سپاس

      .

       
      • وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا ﴿۲۴﴾ و زنان شوهردار [نيز بر شما حرام شده است] به استثناى زنانى كه مالك آنان شده‏ ايد [اين] فريضه الهى است كه بر شما مقرر گرديده است و غير از اين [زنان نامبرده] براى شما حلال است كه [زنان ديگر را] به وسيله اموال خود طلب كنيد در صورتى كه پاكدامن باشيد و زناكار نباشيد و زنانى را كه متعه كرده‏ ايد مهرشان را به عنوان فريضه‏ اى به آنان بدهيد و بر شما گناهى نيست كه پس از مقرر با يكديگر توافق كنيد مسلما خداوند داناى حكيم است (۲۴)
        جالبه وقتی در قرآن به این صراحت از ازدواج با زنان شوهردار گفته می شه دیگه نگهداشتن عده و امثالهم از کجا دراومده؟!در کتاب المغازی نوشته متقدم ترین مورخان یعنی واقدی این قضیه به خوبی اومده که صفیه نه ماه افتاد تو بغلش نه اون پرید تو بغل ماه.بلکه به سبب زیبایی محمد در غنائم روی سر اون پارچه ای انداخت و گفت این سهم منه.همون شب هم باهاش همخوابه شدوالله آدم می مونه چی بگه؟!

         
        • صدها سال گذشتگان گفتند که اسلامی چیا دستشون برسه از هیچ عمل شنیعی روی گردان نخواهند بود. حلال را حرام، حرام را حلال میکنند. صدها سال اسلامی چیا رای به تکفیرشون دادن. گذشت تا اینکه اسلامی چیا بر این مملکت غالب شدن و تمام پیشبینی گذشتگان درست از کار درآمد. گذشت آن زمانی که با کشتن و دربند کردن میشد دروغ رو پنهان کرد و با تهدید به تکفیر همه را به سکوت و داشت. تمام شد.

           
        • زن شوهر داری که شوهر او در حیات است مطلقا بر دیگران حرام است ،آنچه که مفاد آیه است زنانی از اسیران جنگی بوده است که در اثر کشته شدن شوهران خود باسارت در آمده بودند ،این همین بحث اسارت و برده گیری در جنگ است که مدتهاست در این سایت مورد بحث است ،مثل اینکه تازه از خواب بیدار شدید.
          اسناد ماجرای صفیه ذکر خواهد شد ، بیشک کتاب مغازی واقدی از کتب معتبر و قدیمی تاریخی است ،لکن قدیمی بودن کتاب تاریخی بمعنای اشتمال آن بر همه جزئیات تاریخی نبوده و نیست ،سیره ابن هشام هم از کتب قدیمی است و دیگر کتابها ،هر کتاب تاریخی هم برای خود اسناد و طرقی تا حاضران در وقایع صدر اسلام داشته و دارد ،آنچه که روش درست تدقیق در تاریخ است این است که به مجموعه تراث تاریخ مکتوب توجه شود و به قرائنی که وجود دارد ،از این جهت اکتفاء به یک کتاب قدیمی و نفی کتب دیگر روش درستی در بازخوانی و تحلیل تاریخ نیست ،تاریخ مجموعه این مکتوبات است و بسا جزئیاتی در کتاب با سلسله رواتی باشد که در دیگری نیست ،آن ماجرای خواب را مستند به همین کتب خواهم کرد ،اینکه فرضا در مغازی نیامده باشد دلیل نادرستی نقل های کتب تاریخی دیگر نیست چون بنای واقدی ذکر همه جزئیات نبوده است ،اینکه همون شب با او همخوابه شد محل بحث و نزاع است ،شما مستند (از کتب تاریخی نه از کتب دین ستیزانی همچو دشتی و بیست و سه سال و اقوال سایت های دین ستیز) نشان دهید که چنین اتفاقی افتاده است…

           
          • دوست عزیز آیه صراحتا گفته و زنان شوهرداری که بر شما حرام شده اند جز زنانیکه مالک آنها شده اید.عزیز من نیاز به تفسیر نداره مفهومش معلومه.زنی که شوهرش مرده که دیگه شوهردار تلقی نمی شه.در همین قرآنه که می گه ما این قرآن را برای فهم شما آسان کردیم.دیگه اینقدر پیچ و تاب نمی خواد!

             
          • نه جناب سید مرتضی. شما تحریف میکنید. اگر همسر زن شوهر داری اسیر شده بود و او را نمی کشتند، وی را به غلامی و همسرش را به کنیزی می گرفتند. حتی هنوز هم فقه شما برای مال و جان و ناموس ناباوران ارزشی قایل نیست و به هر کس و هر چیز و به هر نحو که بتواند تجاوز می کند و اگر نکرده یا نمیکند نتوانسته و یا از عواقب داخلی و خارجی ان در هراس است.

             
        • خطاب این آیه به مسلمانان بطور عموم است و نه صرفاً خطاب به پیغمبراسلام. خطاب قرآن به پیغمبر اسلام در آیۀ احزاب/50 آمده است که بخشی از آن عیناً حکم همین آیه است (یااَيُّهَاالنَّبِیُّ اِنّا اَحلَلنالَکَ اَزواجَکَ اللاتی آتَيتَ اُجُورَهُنَّ: ای پيغمبر، ما بر تو حلال کرديم زنانی را که مزد آنها را پرداخته ای ). أُجُورَهُنَّ به معنای اجرت یا مزد آنها را داده ای است. منتها مفسرین اسلامی به فریبکاری متوسل شده و متعه (ازدواج موقت) را که ریشۀ عربی داشته و هم وزن و معادل آن نیست، معادل آن قرار داده و تفسیرکرده اند. درصورتی که منظور از ذکر أُجُورَهُنَّ درآیۀ نساء/24 قرآن مربوط میشود به زنانی که درمقابل ارائۀ سکس مزد یا اجرت دریافت میکنند و چنین زنانی جز فواحش نیستند. درواقع، واژۀ “اجیر” مربوط میشود به کسی که مزدور طرف دیگر است و مزدور کسی است که درمقابل ارائۀ خدماتی به طرف مقابل، پول دریافت میکند و زنانی که با ارائۀ سکس به طرف دیگر پول دریافت میکنند را “فاحشه یا زنان خودفروش” مینامند. براین اساس، این آیۀ قرآنی به صراحت فحشاء را تبلیغ کرده و آنرا برای مسلمانان مباح نموده است.

           
          • بله خطاب آیه 24 سوره نساء خطابی عام است و کسی ادعا نکرده است که آیه اختصاص به پیامبر اسلام داشته است،نظر اشکال کننده اول به ابتدای آیه است در خصوص “ملکت ایمانکم” که اشاره به اسرای در جنگ است و پاسخ آن داده شد. و ادامه آیه مربوط به حلال بودن عده ای دیگر از زنان است بصورت نکاح و ازدواج موقت ،ذیل این بخش روایات فراوانی در توضیح این معناست که مراد از زنانی که به آنها اجر داده می شود و نکاح با آنها (نه زنا و فحشاء) جایز می شود ،زنانی هستند که با ازدواج موقت حلال می شوند ،و تعبیر اجر در این آیه کنایه از همان “مهریه” است که از لوازم قطعی نکاح در اسلام است چه نکاح دائم و چه نکاح موقت و هیچ نکاح و ارتباط جنسی با زن دیگر حلال نیست مگر با وجود مهریه=اجر ،چه در ازدواج موقت و چه در ازدواج دائم ،آیه 50 سوره احزاب نیز در مقام توضیح ازدواج پیامبر با زنان خود است که برای آنها نیز مهر=اجر قرار داده شده است و قید “اتیت اجورهن” در این آیه قید توضیحی است و روشن است که نکاح پیامبر با زنان خویش نیز از شمول لزوم اجرت و مهریه داشتن خارج نیست.
            و در اسلام هیچگاه “فحشاء=زنا برسمیت شناخته نشده است بلکه از فحشاء نهی صریح شده است:
            “إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبى‏ وَ يَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُون‏.النحل/90.
            در حقيقت، خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان فرمان مى‏ دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مى‏ دارد. به شما اندرز مى‏ دهد، باشد كه پند گيريد.
            چطور قرآن فحشاء را برسمیت شناخته باشد در حالیکه در مقطعی برای آن مجازات حبس ابد تعیین می کند؟!:
            “وَ اللاَّتي‏ يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلاً .النساء/15
            و از زنانِ شما، كسانى كه مرتكب زنا مى ‏شوند، چهار تن از ميان خود [مسلمانان‏] بر آنان گواه گيريد؛ پس اگر شهادت دادند، آنان [=زنان‏] را در خانه‏ ها نگاه داريد تا مرگشان فرا رسد يا خدا راهى براى آنان قرار دهد.

            و پس از آن برای آن مجازات سنگسار یا تازیانه معین می کند؟!”الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني‏ فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في‏ دينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنين‏.النور/2
            به هر زن زناكار و مرد زناكارى صد تازيانه بزنيد، و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، در [كار] دين خدا، نسبت به آن دو دلسوزى نكنيد، و بايد گروهى از مؤمنان در كيفر آن دو حضور يابند.

            و چطور قرآن زنا و فحشاء را تجویز نموده باشد در حالیکه در سوره اسراء فرموده است :
            وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلا. الاسراء/32
            و به زنا نزديك مشويد، چرا كه آن همواره زشت و بد راهى است‏.
            بنابر این قرائن و تصریحات چند نکته روشن شد :
            اولا فحشاء و زنا در اسلام به شدیدترین وجه نهی و نفی شده است.
            ثانیا:ازدواج و نکاح در اسلام بر دو قسم است:1-ازدواج دائم و نامحدود ،2-ازدواج موقت و محدود از نظر زمان

            ثالثا:نکاح و ازدواج در اسلام مشروط است به مهر ،چه در نکاح موقت و چه در نکاح دائم

            رابعا: مراد از کلمه اجر در آیات قرآنی چه در خطاب به پیامبر و چه در خطابات عام ،همان مهریه لازم در نکاح است ،هم بتوضیحات روایی ،و هم بقرینه نفی و نهی فحشاء در اسلام.

             
          • درآیۀ نساء/24 قرآن، الله! از زبان پیغمبر اسلام چنین حکم کرده است:

            وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا
            و زنان شوهرداربه استثناى زنانى كه مالك آنان شده‏ ايد. اين معرف ایمان شما به کتاب الله است كه بر شما مقرر شده وغير از اين زنان، براى شما حلال است كه زنان ديگر را به عنوان اموال خود طلب كنيد در صورتى كه زناكار نباشيد وبرعهدۀ شماست که مزد آن زنان را به عنوان فریضه ای به آنان پرداخت کنید و گناهکار نیستید چنانچه براساس قرارومداری با يكديگر توافق كنيد. بدرستی که الله داناى حكيم است.

            برگردان آیۀ بالا بدرستی همانیست که درمتن عربی آن آمده است. دربخش ابتدائی این آیه که با مقدمۀ ” وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ” شروع میشود، برگردان آن عیناً ” و زنان شوهرداربه استثناى زنانى كه مالك آنان شده‏ ايد” است. چنانچه از فحوای جملۀ نامبرده برمیآید، درمقدمۀ جملۀ پیش گفته، آیه حکم میدهد صرفنظر ازاینکه مردی درجنگ زنی شوهردار را به اسارت گرفته یا در میدان برده فروشان زن شوهرداری را به تملک خود درآورد، بدون توجه به اینکه آن زن شوهر داشته باشد، میتواند او را ازنظر جنسی تصاحب کند، زیرا که مالکیت آن مرد بر آن زن ازنظر قرآن محرز است. اما اینکه درادامه گواهی میدهد که ” وغير از اين زنان، براى شما حلال است كه زنان ديگر را به عنوان اموال خود طلب کنید.” ولی چون درمقدمه مالکیت مردمسلمان را به گروهی از زنان اسیر یا برده مشخص نموده است، پس با افزودن جمع بی نهایتی از زنان دیگربه عنوان اموال مرد نظیر تشک و لحاف و متکا و گلیم و خر و شتر و غیره، در مؤخرۀ آیۀ بالا، مالکیت مردمسلمان برزنان دیگر چنین محرزمیشود که ” مزد آن زنان را به عنوان فریضه ای به آنان پرداخت کند.” نتیجه اینکه مرد مسلمان میتواند مالک زنان اسیردرجنگ یا خریداری شده از بازاربرده فروشان باشد و یا اگر هیچ یک از این امکانات برای او فراهم نبود، میتواند با پرداخت وجهی به زنی که مایل است درمقابل پول خودرا دراختیار اوقراردهد (منظور زنان خودفروش است)، آن زن را تصاحب کند و برطبق این آیه مرد مالک کلیۀ این زنان است و کلیۀ این زنان طبق آیۀ فوق به عنوان اموال مرد محسوب میشوند. اینست آزادی که اسلام برای زنان عزبستان که قبل از آن دارای مقام ومنزلتی حتی تا مقام فرمانروائی بودند، به ارمغان آورده بود.

            نتیجۀ دیگر از این آیه آنست که بدبختانه در کشورهای دیگر اسلامی ومنجمله کشورما نیز همین آیه از 1400 سال پیش به این طرف مورد عمل قرارگرفته و زن در این کشورها چیزی جز اموال مرد محسوب نمیشود.

            اینست اسلام: بردگی زن مسلمان و تنزل مقام انسانی او تا سطح جزئی از اموال مرد و تشویق مرد مسلمان به خانم بازی و تصاحب بدن زنان مستمند و نیازمند با پرداخت مبلغی و درنتیجه ترویج فحشای اسلامی طبق آموزه های دینی.

             
          • از جنبه های شعاری گفتار شما می گذرم ،ترجمه را درست نقل کردید اما چیزهای نامربوطی را به آیه تحمیل کردی که ناشی از جهل بلغت عربی است ،ابتدا تمام آیه 23-24 را نقل می کنم :”حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتي‏ أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتي‏ في‏ حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتي‏ دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً”،وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَريضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَريضَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيما.
            لفظ به لفظ برایت ترجمه می کنم:حرام است بر شما (نکاح) با مادرانتان ،و دخترانتان ،و خواهرانتان ،و عمه هایتان،و خاله هایتان ،و دختران برادرانتان ،و دختران خواهرانتان ،و مادرانتان که بشما شیر داده اند(مادران رضاعی)،و خواهرانی که با آنها از یک مادر شیر خورده اید(خواهر رضاعی) ،و مادران همسرانتان ،و دختران (ناتنی) همسرانتان که با آنها آمیزش کرده اید و در دامان آنها پرورش یافته اند ،اما دختران همسرانی که با آنها آمیزش نکرده اید مانعی ندارد با آنها نکاح کنید ،نیز همسران پسرانتان (عروس هایتان) بر شما حرامند ،و اینکه دو خواهر را با هم بزنی داشته باشید نیز حرام است و خداوند از گذشته این عمل در می گذرد ،نیز زنان شوهر دار بر شما حرامند ،مگر زنان شوهر داری که در جنگ باسارت شما در آیند (چه شوهران آنها کشته شده باشند و چه زنده باشند زیرا که اسارت آنان بمنزله رفع علقه زوجیت آنان با شوهران قبلی است)اینها فرائض و کتاب و حکم خدا بر شماست ،(اینها زنانی بودند که بر شما حرام هستند) و ماوراء اینها زنان دیگر (ی که خارج از زنان پیش گفته در آیه هستند،نکاح آنها بر شما حلال است) (اینها حکم نکاح دائم بود) ،نیز بر شما حلال است که با دادن اجر و مهریه زنانی عفیفه را در حالیکه از غیر راه زنا باشد از آنها تمتع جویید (نکاح موقت).
            این تجمه تحت اللفظی و لغت به لغت آیه بود ،اشتباه شما این است که بزبان عربی آشنا نیستید و نمیدانید آن تعبیر “و احل لکم ماوراء ذالکم”کلمه “دالکم”حرف اشاره است که دارد اشاره می کند به حرام های پیش گفته :مادر خواهر و …یعنی می فرماید:اینها را که شمردیم بر شما حرام است و غیر از اینها سایر زنان نکاحشان بر شما حلال است ،خواه بصورت نکاح دائم ،و خواه به اینکه به اموالتان بجوئید زنان عفیفه ای را که زنا کار نیستند ،این کلمه “مسافحین” حال است و از ریشه سفاح است که بمعنای زناست ،دقیقا قرآن دارد بر خلاف تلقی علی کبیری می گوید :این دسته و مصادیق از زنان (محارم) بر شما حرام است ،و باقی زنان (غیر اینها) بر شما حلالند که نکاح دائم کنید یا با دادن اجر و مهر با آنها نکاح موقت کنید ،غیر مسافحین دقیقا نفی زناست و اینکه شما و آن زنان بطریق زنا نباید رابطه داشته باشید.این ترجمه آیه است که ذیل آن هم روایات معتبری در مورد نکاح موقت وارد شده است.آن تعبیر “او ما ملکت ایمانکم” نیز مربوط به زنانی است که در جنگ باسارت در بیایند تعبیر ملکت ایمانکم و ملک یمین بهمین معناست.
            آن تعبیر “بینهایت ..” تعبیر غلطی است ،دقت کن ،اینرا توضیح دادم در ترجمه که وقتی مصادیق ممنوعه زنان (محارم) را دقیقا مشخص کرد بعد فرمود این زنان بر شما حلال هستند :1- زنانی که از طریق اسارت در جنگ ملک یمین شما باشند.2- زنانی که عفیفه اند و اهل سفاح نیستند را می توانید با دادن اجر و مهر نکاح موقت کنید.3- زنان آزاد دیگری غیر اینها ،که بتعبیر علی کبیری بینهایت زن می توانند باشد بعقد نکاح دائم شما در آیند ،از کجای این آیات بر می آید که قرآن تجویز زنا با بینهایت زن کرده است؟!
            مطالب تبلیغاتی شما فاقد ارزش پرداختن هستند اما فقط می گویم زن در اسلام همسر مرد است و هردو نسبت بیکدیگر حقوق متقابل دارند و زن مایملک مرد نیست ،شما از کجای صدر و ذیل این آیات و کلا اسلام می فهمید که زن مایملک مرد است؟! من قبول دارم که در اعصار برده داری کنیز مایملک مولی محسوب می شده است و این اختصاصی هم به زن اسیر (کنیز) نداشته است ،مرد اسیر (غلام) نیز مایملک محسوب می شده لکن هردو حقوق و احکامی داشته اند بعد از اسلام ،و مثل برده داری پیش از اسلام نبوده است ،شما در گفتارت خلط می کنی بین زن اسیر (کنیز) و زن آزاد که مقابل مرد است و بهمسری او در میاید و حقوق متقابل دارند چه در نکاح موقت و چه در دائم ،پس هیچگاه در اسلام زن در برابر شوهر مایملک شوهر نیست ،این بدفهمی شما یا غرض ورزی شماست که آیات را درست نمی فهمید و می خواهید صرفا تبلیغ سوء کنید و آنرا روشنگری بنامید ،در حالیکه روشنگری فرع روشن بودن و روشن شدن خود شخص است،شما ابتدا سعی کنید بی غرض روشن باشید بعد اگر روشن شدید روشنگری کنید.

             
          • جناب مرتضی خان…مشکل ما باشما دراینست که به منظور به کرسی نشاندن حرفتان دراکثر موارد اقدام به دروغپردازی میکنید. از اینرو، من بحث باشما را بی مورد دانسته ام. بطورمثال، به همین ترجمۀ ” وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ ” که شمای عربی دان چنین ترجمه فرموده اید:

            « مگر زنان شوهر داری که در جنگ باسارت شما در آیند (چه شوهران آنها کشته شده باشند و چه زنده باشند زیرا که اسارت آنان بمنزله رفع علقه زوجیت آنان با شوهران قبلی است) »

            من هرچه زل زدم به متن عربی قرآن، کلماتی نظیر “جنگ” و “اسارت” و “شوهران” و “کشته شده باشند” و “زنده باشند” و “رفع علقۀ زوجیت” و “شوهران قبلی” که شما درترجمۀ آن ردیف کرده اید نیافتم. لطفاً همین ترجمۀ خودتان را که بین دو چنگک « » قرارداده ام، عیناً برای ارشاد ما به عربی برگردانید. دروغگوئی هم حدی دارد جناب آیت الله و استاد معارف اسلامی حوزه های …!

             
          • آعلی،خوب دقت کن،من از نظر ادبیات عرب جایگاه این کلمات را معین می کنم بعد شما که نا آشنای بزبان عربی هستی اگر دسترسی به استادی در ادبیات عرب داشتی از او بپرس ،یا لا اقل به تفاسیر ادبی قرآن که تک تک کلمات قرآن را از جهت تجزیه و تحلیل صرفی نحوی مشخص می کنند مراجعه کن و نشان بده کجای گفتار من ناصواب است ،مثل من با شما مثل آشنا و نا آشنای بزبان است دقت کردی؟ من تعصبی ندارم شما اگر مثلا بزبان فرانسه آشنا باشی و من نباشم(که نیستم) من هیچگاه با شمای مسلط بفرانسه نباید کل کل کنم و نمی کنم ،عکسش هم صادق است من سالهاست ادبیات عرب خوانده ام و آنرا به دهها مثل شمای نا آشنا آموخته ام پس لطفا با من سر ترجمه بحث نکن ،پرسش کن که مثلا المحصنات من النساء از نظر ادبی چه جایگاهی دارد؟ فعل است یا فاعل است ،اسم است یا ضمیر است و..من صمیمانه کمکت خواهم کرد اگر طالب فهمی ،اما اگر بناست از قبل و بر اساس ترجمه های ناقص یا مفروض هر مزخرفی بذهنت آمد به قرآن نسبت بدهی و ریتم تبلیغ دین ستیزانه ات را حفظ کنی ،بمن بگو تا دیگر جدل نکنیم.
            من آیه 23-24 را کلمه بکلمه بخورد ذهنت دادم ،و نشان دادم نتیجه ای که گرفته بودی (اینکه اسلام سفاح و زنا را روا دانسته است)مزخرف است ،حال بجای اینکه برگردی مدعای خود را ابرام کنی ،بحث لفظی می کنی چون حجتی بر مدعای خود نمی بینی.حالا دوباره توضیح می دهم:اول آیه چه بود؟ حرمت علیکم ،یعنی حرام شد بر شما ،این باصطلاح ادبی فعل مجهول است ،فعل مجهول نائب فاعل می خواهد (برخلاف فعل معلوم که فاعل می گیرد) نائب فاعل این فعل همان مصادیقی است که در آیه است و توضیح دادم :حرام شد بر شما،چی حرام شد؟ مادرانتان و …..تا می رسیم به این مورد سوال شما :”والمحصنات من النساء”این کلمه والمحصنات من النساء که بمعنای “زنان شوهر دار” است ،عطف به همان نائب فاعل های متعدد در آیه قبل است :مادران ،خواهران ،دختران و…تا اینجا که می گوید :همچنین زنان شوهر دار ،هم بر شما حرام است ،از زنان شوهر دار به “محصنات” تعبیر کرد چون این کلمه مشتق از ریشه “حصن” بمعنای قلعه است ،این تشبیه است :گویا زنی که شوهر کرده خود را در حصن و قلعه از گناه و خطا قرار داده است پس “محصنات” است ،اینها حرامند ،بعد استثناء میزند به این زنان شوهر دار: “الا ما ملکت ایمانکم”،یعنی همه زنان شوهر دار بر شما حرامند مگر زنان شوهر دار که دست های شما آنها را مالک شده است : کلمه “ما” اینجا موصوله است که اشاره به زنان دارد و “ملکت” فعل مونث است ،فاعل آن “ایمانکم” است ،ایمان بفتح همزه ،جمع یمین است ،یمین اینجا بمعنای دست است نه بمعنای قسم (سوگند) ، پس “ماملکت ایمانکم “یعنی مگر زنان شوهر داری که دست شما مالک می شود ،این اصطلاح در عرف قرآن در موارد غیر اینجا هم بکار رفته است و بمعنای اسیر گرفتن در جنگ است :”ما ملکت یمینک”الاحزاب/50 ،هم یعنی آن کسانی که در جنگ بغنیمت می گیری،همینطور در آیه 52 همان سوره “الا ما ملکت یمینک”باز بمعنی اسیرگرفتن در جنگ است،در آیه 3 همین سوره نساء:”ً أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُم‏”باز بمعنی زنانی است که در جنگ اسیر می شوند.در آیه 1 سوره مومنون:الا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُم‏ فرمود مومنان محافظت می کنند (از حرام) در مورد اعضاء جنسی خود مگر در مورد زنان رسمی خود یا زنانی که در جنگ اسیر کرده اند.منظورم این است که این اصطلاح “ملک یمین” و ملکت یمینک” و “ملکت ایمانک” در قرآن زیاد هست و اصطلاح رایجی است در مورد بغنیمت گرفتن زنان در جنگ.
            اگر حرف من را باور نداری همین الفاظ را در گوگل سرچ کن تا مطلب را دریابی. حالا که روشن شد که :زنان شوهر دار مطلقا بر مسلمانان حرامند مگر زنان شوهر داری که باسارت در آیند ،توجه کن ،من اینجا چیزی بمفاد آیه اضافه نکردم بلکه در پرانتز ذکر مصداق کردم برای اینکه منطقا زن شوهر داری که در جنگ اسیر می شده است از دو حال خارج نبوده است :1- شوهرش در همان جنگ بقتل رسیده است.2- زنی که شوهرش زنده مانده و مثلا از کارزار گریخته باشد ،این ذکر مصداق است ،من در پرانتز توضیح دادم ،آن زن شوهر داری که شوهرش در جنگ کشته شده و بیوه شده یک مصداق “ملکت ایمانکم” است ،و مصداق دیگرش اینکه شوهر آن زن کشته نشده و مثلا گریخته است ،از نظر اسلام این زن دوم،اسارتش سبب انقطاع پیوند زناشوئی قبلی است ،مثل اینکه زن وشوهری مسیحی باشند و زن مسلمان شود ،آنجا اسلام می گوید مسلمان شدن زن مسیحی سبب بطلان نکاح است مگر اینکه شوهرش هم مسلمان شود ،اینجا هم حکم این است که اسارت سبب انقطاع علقه زوجیت است.پس من نه چیزی به آیه افزودم و نه چیزی به ترجمه .شما ضمنا سخنی در مقام استدلال دارید نیازی به طعن و تمسخر وجود ندارد ،اگر من استاد و آیت الله باشم ،مربوط به رشته و تخصص من است و طعن و ریشخند دور از ادب واقعیتی را تغییر نخواهد داد و تنها نشان این است که چنته علی آقای کبیری از استدلال خالی شده است.این توضیح من بود ،حال شما اگر توضیحی در مورد آیه دارید لطف کنید فقط الفاظ آیه را شرح دهید و جایگاه آنها را از نظر ادبی واضح کنید:نوبت شماست: اگر تحلی من نادرست است بفرمایید :والمحصنات من النساء از نظر ادبی چه جایگاهی دارد؟

             
          • آشیخ مرتضی… بدرستی ثابت کردی که ملایان /////////////////////////////////// بافتن ندارند که تحویل این مردم بلازده دهند. بازهم تکرار میکنم، همین جملۀ

            « مگر زنان شوهر داری که در جنگ باسارت شما در آیند (چه شوهران آنها کشته شده باشند و چه زنده باشند زیرا که اسارت آنان بمنزله رفع علقه زوجیت آنان با شوهران قبلی است) »

            را به عربی برگردان تا همه متوجه شوند دروغ سر هم میکنی و این ترجمه معادل جملۀ عربی

            ” وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ ”

            نیست.

             
          • توضیح بقدر کافی داده شد ،اینجا ما در صدد برگرداندن عبارات فارسی به عربی نبودیم! داشتیم عبارت عربی قرآن را توضیح می دادیم ،عرض شد که در فقره “والمحصنات من النساء الا ما ملکت ایمانکم”.
            واو ابتدای آیه حرف عطف است که کار آن این است که معطوف را عطف به ماقبل می کند ،اینجا کلمه “المحصنات” یعنی زنان شوهر دار که در حصن از گناه قرار گرفته اند ،با حرف عاطف ،عطف شده اند به مصادیق حرام دیگری که در آیه قبل ردیف شده بودند ،یعنی زنان شوهر دار نیز همانند مادران و خواهران و دختران و…شما،حرام است نکاح و ازدواج با آنها ،بعد با کلمه “الا” که حرف استثناء است ،دو مصداق را از شمول زنان شوهر دار خارج کرد:1- زنانی که ملک یمین شما قرار می گیرند و شوهران آنها در جنگ کشته شده اند ،2 زنانی که شوهردارند ولی شوهران آنها در جنگ کشته نشده اند ،مثلا گریخته اند.
            من این دو مصداق را در پرانتز قرار دادم ،و می دانید که فلسفه پرانتز توضیح بیشتر مدلول لفط است ،نه ترجمه مطابقی ،ترجمه مطابقی همان است که :زنان شوهر دار بر شما حرامند مگر زنانی که ملک یمین شما باشند ،و ملک یمین در عرف قرآن یعنی :زنانی که در جنگ باسارت در آمده اند. این مدلول مطابقی “والمحصنات من النساء” است ،و چنانکه عرض شد محتوای داخل پرانتز توضیح مصادیق خارجی جمله “ملکت ایمانکم” است.
            موفق باشید

             
      • با سلام به جناب سید مرتضی : جناب سید شما متاسفانه فقط نیمی از ماجرا را میگویید و نیم دیگر را من میگویم که صفیه همسر رئیس قبیله قلعه خیبر بود که گویا یکی دو هفته بود که ازدواج کرده بود و چون این خواب ( خورشید ) را دید آیا دلیل عشق به حضرت محمد بود ؟ باید کمی برسی کنیم ! زمانی که مسلمین قلعه خیبر را فتح میکنند گویا گنج چندانی نصیبشان نمیشود و خائنی ازیهود به حضرت میگوید که جای گنج خیبر را رییس قلعه کنان ربیع میداند که به اشاره حضرت بلال وی را به اتاقی میکشاند و روی سینه وی هیزم ریخته و آنقدر باد میزند و چون اقرار نمیکند لاجرم قلب وی میترکد و جسد وی را کشان کشان به بیرون منتقل میکند و فردی که صفیه و زن دیگری را اسیر کرده بود آن دو نگون بخت را از مقابل جسد سوخته کنان ربیع عبور میدهد که باعث شیون و فریاد صفیه که شوی خود را با آن حال میبیند میشود وچون فریاد و شیون آن دو زن به گوش حضرت میرسد و موضوع را میفهمند به بلال میگویند گویا رحم و شفغت از شما دور شده که جسد شوهر را به زن نشان میدهید و عبای مبارک را بر روی صفیه می افکنند ( که مالک شدن معنا میدهد ) و درقبال صفیه چند کنیز به دستگیر کننده صفیه میدهند و معاوضه میفرمایند و هنگام بازگشت در بیابان با وی زفاف میفرمایند و نه اینکه بعد از سپری شدن زمان عده باشد . شب زفاف فردی تا صبح از چادر نگهبانی میکرد که صبح که حضرت برای نماز از چادر بیرون می آیند از وی دلیل نگهبانی را سوال میکنند وی میگوید یا حضرت مسلمین ” پدر و برادر و شوی این زن را کشته بودند ومن گفتم که اگر وی قصد جان شما را کرد من اورا بکشم حضرت لبخندی زدند و وی را دعا کردند ( نقل از کتاب بیست وسه سال علی دشتی ) و (امهات المسلمین اکبرخنجی ) البته من بسیار خلاصه نوشتم که دوستان میتوانند مراجعه کنند و بهتر برایشان آشکار شود البته و صد البته مطمئن هستم که حوزویان گرامی به اسم علی دشتی حساس هستند و منکر میشوند و مرحوم علی دشتی را برادران ج .ا زیر شکنجه کشتند و آنقدر به وی زجر میدادند که در ملاقات تقاضای سم و زهر میکرد که بخورد و از درد جانکاه خلاص شود این هم یکی ازصواب های برادران .

         
        • سلام به مهرداد گرامی

          احتمالا این نوشته شما پیش از ارسال مطلب تفصیلی من ارسال شده است ،من شب گذشته پیش از خواب فایل بحث های مبسوطی که قبلا در همین سایت داشتم را یافتم و آنرا ارسال کردم و اکنون در بالای این صفحه قابل رویت است ،در آن کامنت به همه نکاتی که شما اشاره کردید بتفصیل و مستند پرداخته شده است ،و در مورد خواب صفیه نیز عرض شد که ماجرای خیبر و شکست یهود و بعد اسارت بقیه ،و مخیر شدن صفیه بین انتخاب همسری پیامبر یا آزادی و پیوستن او به خویشان یهودی ،انگیزه یاد آوری صفیه نسبت به آن خواب شد و بر آن اساس او با طیب خاطر آزادی و همسری رسمی پیامبر را پذیرفت ،و اسناد این نکته در آن کامنت ذکر شد.در مورد خنجی و دشتی و دیگران ،سخن من این است که آنان بخشی از ماجرا را ذکر می کنند و بر اساس پیش فرض های دین ستیزانه خویش آنرا محفوف به تعبیرات وکلماتی دروغ و از پیش ساخته می کنند که برای ضعیف ایمان هایی مثل شما تاثیرات شگرفی دارد ،در حالیکه که وقتی با استناد به همه متون معتبر تاریخ و جمع بندی بین قرائن بررسی می کنیم می بینیم ،که مساله نکاح با صفیه صرفا یک ازدواج و نکاح متداول با رعایت شروط و حدود شرعی بوده است و روشن می شود که پیامبر اسلام که اسوه انسانهست پیش از همه عامل به دستورات و احکام الهی است و فرض نادرستی است که گمان کنیم ،پیامبر امین و راستگو که پیشینه او از کودکی روشن است به امانت و صداقت، احکامی را بعنوان شریعت به انسانها ارائه کند و خود اولین نقض کننده آنها باشد ، مهرداد گرامی من بیادتان می آورم که تصادفا این نوشته که من دیشب ارسال کردم و دو سه سال قبل در این سایت منعکس شده بود ،پاسخی بود به همین مطالب غیر مستند و ادعایی که شما و آنیتا آنرا از دین ستیزانی همچون دشتی و خنجی فرا گرفته بودید! از اینکه در طلیعه توضیحی نوشته فوق حق شما ادا نشد و فقط از خانم آنیتا اسم برده شد از شما پوزش می خواهم ،آن مطالب خطاب به شما هم بود.یک نکته را هم در انتها بشما دوست قدیمی تذکر می دهم و آن اینکه همانطور که بنده نص عبارات کتب تاریخ و ترجمه آنها را میاورم و رفرنس می دهم و آنها را توضیح می دهم ،شما نیز چنین کنید و صرفا به تقلید از خنجی یا دشتی نپردازید ،نکاتی را که آنها آورده اند و شما آنها را تلخیص می کنید لطف کنید با نقل نص عبارات کتب تاریخ و رفرنس دقیق آن ذکر کنید ،وگرنه اینکه :قال الدشتی و قال الخنجی ،در بحث های دقیق تاریخی کار ساز نیست و سخن آنان خود بخود حجیتی ندارد مگر آنکه مستند به نصوص تاریخی باشد.
          با احترام

           
      • سلام جناب نوریزاد گرامی

        من اگرچه قبلا در سایت شما در این مورد جمع آوری کرده و نوشته ام ،اما بازهم بخواست شما مراجعه می کنم و آن یادداشت ها را متعاقبا تجدید خواهم کردم ،اما پیش از آن از شما می خواهم در صورت مقدور شما نیز این شنیده ها و خوانده هایی که به آن اشاره می کنید را مستند کنید ،آیا این شنیده ها و خوانده های جنابعالی چیزی غیر از آنچه که در این سایت ارائه می شود یا در نوشته های دین ستیزانی همچون دشتی و غیر او هست؟ اگر نیست لطف بفرمایید اسناد خوانده ها و نوشته هایتان را ارائه کنید تا مورد ارزیابی واقع شود.
        سپاس

        ————–

        سپاس دوست گرامی
        هرچه که من می گویم و می نویسم، برگرفته از عقل محدودم است. من مطلقا یک چیز غیرعقلانی را اگر چه از هزار حدیث موثق قدسی و نبوی و علوی برآمده باشد نمی پذیرم. جناب مصلح در همین کامنت ها از من خواسته که: اگر شما بجای خدا بودی و می خواستی در عصری که برده داری رایج بوده به ترویج اسلام بپردازی چه می کردی؟ پاسخش را داده ام که پاسخ شما نیز هست. من خدایی را که پای برگه ی برده داری را امضاء کند باور ندارم. اما همین من مخلص و مطیع خدایی است که پیش پای اشک و اندوه و تن لرزه های یک دخترک بی گناه و اسیر به زانو نشیند و دانه های اشکش را با سرانگشتان پروردگاری اش بسترد و به او بگوید: مترس عزیزکم، مگر منِ خدا مرده باشم که تو را به اسم من به اسیری و کنیزی و به سمت هزار بلای غیر انسانی و حتی به همسریِ پیامبر من که نادره ی دوران است ببرند.
        با احترام

        .

         
        • آقای نوریزاد

          سپاس از پاسخ شما ،اما سوکمندانه باید عرض کنم شما دقیقا همانند همان مناظره با هم لباس زنجانی ما و آن محقق محترم تاریخ ،چیزهایی را برای خوش آمد عده ای دین ستیز ابراز می کنید ،لکن بهنگام چرتکه انداختن ،طفره می روید و موضوع بحث را عوض می کنید ،الان شما به نوشته ای که منجر به این سوال من از شما شد نیک بنگرید،آنجا بحث از پذیرش کلی یا عدم پذیرش کلی احکام عقل در میان نبود ،نوشته شما واکنش و اعتراض و سوالی بود در یک زمینه خاص تاریخی:اینکه کامروائی پیامبر از همسری بنام صفیه که از اسرای خیبر بوده است و بعد همسر رسمی آنحضرت شده است چگونه بوده است و آیا صحیح است که ایشان بدون رعایت انقضاء عده زن بیوه که از قوانین مسلم اسلام است و در همان روز و همان جای خاص با ایشان همبستر شده است یا خیر؟ من عرض کردم این مطالب تهمت دین ستیزانی است که شما فقط سخن آنان را تکرار می کنید ،بعد شما فرمودید:من خوانده ام و شنیده ام (عجیب است که این تعبیر من جایی خوانده ام و جایی شنیده ام دائم در عبارت نویسندگان سایت شما مثل خانم آنیتا و خانم سارا از فرانکفورت و دیگران نیز تکرار می شود!) که پیامبر در همان مکان و بلافاصله بعد از جنگ و بدون رعایت انقضاء عده ،داغ داغ زن فرزند دار بچه ببغل را به بستر زناشوئی برده است! من از جناب شما پرسیدم ،امکان ضبط شنیده های شما که ظاهرا وجود ندارد ،شما که اینگونه عقل گرا و تابع احکام عقل هستید بفرمایید این اراجیف را در کدام نوشته یا نوشته هایی خوانده اید؟ اکنون پاسخ شما بمن پاسخی است متضمن بر ادعای عقل گرائی شما ،پاسخ سوال من این بود؟ آنهم پاسخی با چنین ذیل نامطلوب و غیر واقعی ،من به احترام شما و احترام آن دوست به این بخش و آن جواب مخدوش دیگر شما به دوستمان نمی پردازم ،اما می گویم جناب نوریزاد شما نه خدائید و نه بجای خدا ،نه پیامبرید و نه بجای پیامبر ،شما تنها یک فعال مدنی و سیاسی معترض هستید که اهل تحقیق و مطالعه دقیق نیستید و صرفا همه مفاهیم دینی و اسلامی و مطالبی را که باید عمری در آنها صرف وقت کرد و خون دل خورد را ،قربانی مطامع سیاسی خویش می کنید ،چیزهایی که شما می کویید متاسفانه بهیچوجه با مسلمانی و لوازم مسلمانی سازگاری ندارد…..

          ————-

          سلام و درود دوست گرامی
          من بار دیگر بابت زحمت هایی که برای پاسخگویی به پرسش ها و ابهام های دوستان متحمل می شوید از شما تشکر می کنم. در این خصوص، شما را به نوشته ی خوب یا پرسش بسیار پسندیده ی دوست مشترک مان جناب علوی ارجاع می دهم که برای ما و شما نوشته:

          جناب سید مرتضی
          با تشکرا ز زحمتی که برای گزارش تاریخی و توضیحی ازدواج پیامبر با بانو صفیه ارائه فرمودید. در عین حال برای بنده سئوالاتی جدید مطرح شد که برای همفکری با شما در میان میگذارم تا شاید روشنگری بیشتری بعمل آید.
          اولین نکته ای که توجه حقیر را جلب کرد تفاوت بین زنان اسیر و زنان آزاد در ایام نگه داشتن عدّه است. این تفاوت برای چیست؟آیا سیستم بیولوژیک یک زن اسیر با دیگران فرقی دارد؟ من هر چه فکر کردم نتوانستم توضیحی برای آن بیابم الا آنکه این امر برای قوای پیروز بسیار مفید است که می توانند زمان کمتری را در انتظار بهر برداری جنسی از زن اسیر که قبلا شوهر هم داشته باشند. آیا این رسم در زمان جاهلیت هم بود و یا ابداع و جعل اسلام است؟
          نکته دیگری که شما بر آن تاکید دارید موضوع رضایت آن بانو است. اگر قوه خیال ما اجازه دهد و ما بتوانیم به صحنه جنگ آنروز برویم همانطور که شما هم روایت کردید،خواهیم دید که تمامی خانواده این خانم و بقیه زنها در نبرد کشته شدند و خود آنها و بازماندگانشان به اسیری رفته و بین بقیه سرداران اسلام تقسیم شدند. حال وقتی زنی که همه زندگیش زا از دست داده و خود را در معرض دربدری جنسی از خانه این سبف الاسلام به خانه آن مجاهد اسلام میبیند و در عین حال مورد علاقه فرمانده لشگز پیروز هم قرار میگیرد، بینی و بین الله چه گزینه بهتری پیش روی خود دارد که به خواست فرمانده و بقول شما پادشاه حجاز تمکین نکند؟ آیا واقعا این رضایت است؟ آیا اینکه به او بگویند اگر موافق نباشی پیش افراد قبیله ات که همگی به اسارت جنسی رفته اند برمیگردی، دادن اختیار برای تصمیم گیری رضایت مندانه است؟
          اما نکته جالبتر اینکه بر اساس انچه شما نقل کرده اید، زنی که همراه این بانو توسط بلال اسیر میشود وقتی کشته های خانواده خودش را می بیند و بیقراری میکند از سوی پیامبر به عنوان زن شیطانی مورد خطاب قرار میگیرد . آیا وقتی بانو صفیه این برخورد را دید متوجه حقیقت بلائی که ممکن است بر سرش بیاید نشد؟
          شما اگر این وقایع را بعنوان عملکرد یک فرمانده پیروز بیان کنید نه تنها عیبی ندارد بلکه با سنت فاتحان حجاز هم بسیار هم خوانی دارد ولی اگر بخواهید آنها بعنوان سنت یک نبی که باید الگوی اخلاقی مردم قرار بگیرد تبلیغ کنید، کار سختی در پیش دارید. کجای این رفتا رو اعمال و این شتاب در زفاف با زن اسیر در مانده در آن فاصله زمانی بسیار کم که او هنوز در گیچی و حیرانی بزرگترین فاجعه ای است که یک زن میتواند با آن روبرو شود قرار دارد، به کمال رساندن مکارم اخلاق است؟

           
  102. ننگ و شرم بر کسانی که خود را هنرمند میخوانند . برای قاتلان کار میکنند. آنها میدانند و به ملت و وطن خود خیانت میکنند.

     
  103. این روزها این چند نفر با اظهار نظر ابراز وجود کرده اند، علی‌ خامنه ای، محسن رضایی، علم الهدی، نقدی، مصباح یزدی و ناصر مکارم. گویی که هیچکدام از اینها نه‌ در ایران زندگی‌ کرده اند، نه‌ ایران را می‌‌شناسند و نه‌ ایرانی هستند و نه‌ با فرهنگ ایرانی کمترین آشنائی دارند و نه‌ باور دارند که دنیایی است با بیشمار انساهی فهیم و با شعور و خرد ورز و شریف، این درد نیست که اینان تا این اندازه از مرحله پرت هستند و هذیان می‌‌گویند، درد این است که اینان بر ایران و ایرانی حکومت می‌‌کنند و هیچ چیز آنها را از خوابی به درازنای قدمت انسان اولیه لحظه‌ای بیدار نمیکند.همهٔ اینها را جمع کن، آرد به آنها بده و یک نانوایی، بگو آن را اداره کنید و با اداره آن فقط شکم خود را سیر کنید، اگر ظرف یک هفته جان سالم بدر بردند؟

     
  104. در بسياري از متون روائي اهل سنّت مهم ترين افتخار براي عثمان را دامادي او براي دو تن از دختران رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم (رقيّه و ام كلثوم) ذكر نموده‌اند و به همين دليل لقب « ذوالنورين» به عثمان داده‌اند و نيز روايتي را نقل مي‌كنند كه آن حضرت پس از مرگ دو دخترش فرموده‌اند : اگر ده دختر هم مي‌داشتم آن ها را به عقد عثمان در مي‌آوردم .
    لكن اكنون اين سئوال مطرح است كه براي دختري به نام « رقيّه» كه ادّعا مي‌شود از دختران رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم و يا دختر خوانده او بوده و به عقد عثمان درآمده چه اتّفاقي افتاده است ؟ آيا اين نكته صحيح است كه او مورد ظلم و ستم همسرش « عثمان» قرار گرفته و پس از تحمل درد و رنج هاي فراوان در خانه او كشته شده است ؟
    ……………
    http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1837
    مسلما این سایت هم روایات ضعیف و یا مبتلا به ضعف را بقول شیخ مصلح آورده که آنچه را من نوشته ام تایید می کند!ولی روایات ضعیفند و یا مبتلا به ضعف بقول شیخ مصلح! البته تا بخواهید از این اراجیف شیعی دراین سایتها پیدا خواهید کرد.راستی نه اینکه سید خیلی اسناد معتبر تاریخی و علمی در اینجا مطرح کرده اند از ما مدارک معتبر و علمی می طلبند!

     
    • اینکه در این رفرنس مطرح شده است تنها یک سوال تاریخی است از علت مرگ یکی از دختران پیامبر ،و سوال تاریخی نیازمند پاسخ دقیق و مستند تاریخی است ،سوال من این بود که اسناد معتبر این ادعا که شما کردید :”دختر پیامبر در اثر ضرب تازیانه عثمان همسرش از دنیا رفته است” چیست؟ پاسخ به این ادعای تاریخی به این نیست که رفرنس به تکرار از سوال کنید.
      در مورد “اسناد معتبر تاریخی و علمی” ،موضوع طعن ها و نسبت های کینه توزانه شما ،مطالب و وقایع تاریخی صدر اسلام است ،و واسطه فهم ممکن ما از آن وقایع چیزی جز “تاریخ مکتوب” نیست ،بررسی این وقایع تاریخی نیز نیازمند به مطالعه دقیق کتابهای تاریخی موجود است و تلاش بر فهم آنها بکمک قرائن و شواهد گوناگون است ،من نمیدانم در مورد مطالعه و بررسی تاریخ مکتوب تعبیر “علمی” چه جایگاهی دارد ،مقصود شما از “اسناد علمی” اینجا چیست؟ ما یک تاریخ داریم بعنوان یک علم ،و یک تحلیل تاریخ داریم ،اینجا برای فهم میسور آن وقایع تاریخی ما راهی جز بررسی اسناد تاریخی نداریم و در این جهت ناچاریم ظنون تاریخی را متراکم کنیم و با قرائن دریافت هایی داشته باشیم ،طبیعی است که در کنکاش تاریخی و تحلیل تاریخ مکتوب ،آنچه مفید است مطالعه و بررسی و استناد و رفرنس دقیق است و کنایه زدن و جنگ لفظی و کینه ورزی و تندی متکی بر پیش فرض های دین ستیزانه کمکی به تحقیق دقیق نمی کند.
      موفق باشید

       
  105. آقای نوریزاد ،
    1= میگوئید که اینها آدم ندارند ، بعد،از احمدی نژاد و باهنر و دیگران نام بردید اما روحانی را فرموش کردید .!!! من بعنوان یک ایرانی هروقت روحانی با آن عمامه مضحک و عبای درازش که به طنازی لبه آنرا بالا میگیرد تا بزمین کشیده نشود ؛ به سفر خارجی میرود شرم میکنم از چنین رئیس جمهوری . رئیس جمهور نماینده و نماد یک ملت است در خارج . شرم دارم که این مردک با دبدبه و کبکه ای که هیچ آخوندی استحقاقش راندارد با سیاستمداران دنیا برسر میز مذاکره بنشیند ، شرم دارم از رقص بی موقع و بیمعنی آنها که پس از انتخاب او برای قر کمر به خیابانها ریختند و بلاهت و خوش باوری ایرانی را به نمایش جهانیان گذاشتند .
    2= آرش را به نقل از خبرها ، با وجود حال خرابش نه به بیمارستان ، بلکه به بهداری زندان برده اند . اگر جای خانم ایرائی بودم آزادی قطره ای چند روزه را بدون قید و شرط و بدون سپردن وثیقه و باج مالی به ستمگران می پذیرفتم . چرا که این پولها به جیب دزدان قوه قضائیه میرود ، از طرفی حیف است که مبارزه آرش بی نتیجه بماند . چند روز مرخصی بعنوان صدقه با چنین وثیقه کلانی ،بی آنکه تکلیف حبس ظالمانه آنها مشخص بشود آیا در دراز مدت حاصلی داردبرای اینها ؟؟؟ جز نمایش تهو ع آور مهر و عطوفت از ناحیه آدمکشان ؟؟؟
    3= حرف دیگرم با کسانیست که از سر مهر، بعد از آزادی از زندان به دیدار فردی میروند که با اعصابی درهم ، فقط چندروز ی فرصت دارد تا به سلامت روح و جسم و کارهای عقب افتاده ا ش برسد . فرصتی که طلاست و نباید به خرید و پذیرائی از مهمانان بگذرد . چرا این فرد را یک نفر همت نمی کندبا بقیه به خانه اش دعوت کند که که آزادی طلائی محدود را به پذیرائی هدر ندهد . همچنین است ملاقات هایمان از یک مریض بدحال بیمارستانی که به خانه برگشته یا فردی عزادار که هنوز در شوک و ناراحتیست اما باید بفکر خرید شیرینی و میوه و پذیرائی از مردمی باشد که به خانه اومیروند . شاید بگوئید اینجا ایرانست . آیا رسو م ما نیاز به خانه تکانی ندارد ؟؟؟؟

     
    • من هم نظرم همين است كه با اين وثيقه سنكين اين جلادان، إنكار زحمات ارش صادقي هدر رفت لعنت به ظالمان ،يعني هفتاد روز اعتصاب غذا فقط بخاطر مرخصي جند روزه ،

       
  106. منظور مارتین لوتر کینگ پیشگام حقوق شهروندی سیاه پوستان امریکا است که با مارتین لوتر فیلسوف آلمانی و پیشگام حرکت پروتستانیزم متفاوت است.

     
  107. سید مرتضی
    1:32 ق.ظ / ژانویه 4, 2017
    مطابق تحقیقات دقیق تاریخی دختران دیگر جناب خدیجه مربوط بوده اند به دو شوهر قبلی ایشان و تنها فرزند باقی مانده از خدیجه سلام الله علیها ،فاطمه زهرا علیها آلاف التحیه و الثناء بوده است ،و فرزند ذکوری هم از پیامبر اسلام باقی نمانده بود ،بنابر این نه دختران دیگر خدیجه مصداق “آل” بوده اند و نه کسان دیگری ،و ذریه و آل پیامبر منحصر بوده است در فرزندان فاطمه سلام الله علیها ،و اعراب گمان می کردند بقاء نسل و فرزندی منحصر است در فرزندان ذکور شخص ،لذا کور دلان طعنه گر ؛هرگاه پیامبر را می دیدند چون ایشان فرزند ذکوری نداشتند بطعن می گفتند :جاء الابتر ،آمد کسی که دنباله ندارد (نسل باقی مانده ) ،و سوره کوثر در همین فضا و در مدح فاطمه سلام الله علیها نازل شد که :انا اعطیناک الکوثر ،فصل لربک وانحر ،ان شانئک هو الابتر ، که مفاد آن کوبیدن بدهان طعانان بود که فرمود :ما کوثر (نهری در بهشت یا نسل و خیر کثیر) بتو اعطاء کردیم ، پس نماز بخوان و نحر کن (یا دستان را هنگام تکبیر نماز تا زیر گلو بالا بر) همان دشمن و بدخواه طعنه گر تو دنباله بریده و عاجز است.
    مطابق نقل های معتبر تاریخ دختران پیامبر در اثر بیماری از دنیا رفتند و نه از جهت تازیانه خوردن از عثمان (سند این ادعا؟) که عادتا تازیانه سبب مرگ کسی نمی شود.
    …………..
    سید مرتضی سوره ایکه شما آورده اید ربطی به فاطمه ندارد چون اگر چنین بود آنوقت حوض کوثر هم باید فاطمه می بود و دخول به حوض کوثر برای خود محمد و مسلمین ایجاد مشکل میکرد.این سوره بخاطر عقیم (ابتر)بودن محمد است نه بخاطر اینکه فرزندی نداشته.محمد در سنینی که هنوز بیش از 35 سال نداشته از قدرت بسیاری برخوردار بوده و از کشته های مردمان قبایل گوناگون پشتها ساخته و غارتها کرده و زنان بسیاری را از شوهرانشان ربوده و در تملک خود درآورده.اگر ایشان عقیم نمی بودند با آنهمه زن جوان و در عنفوان جوانی لاقل یکی زنانش را باردار میکرد.جریان ماریه ساختگی و دروغیست که مسلمین گفته اند چون ماریه با کس دیگری رابطه عاشقانه داشته و محمد بخوبی از این امر آگاه بوده!
    در مورد عثمان و دختر اول محمد هم روایتی است فرض کنید از ابو کلب!(برای شما چه فرقی می کند چون شما آنرا روایت ضعیف و یا بقول شیخ مصلح مبتلا به ضعف خواهید دانست) که محمد وقتی شنید که دخترش یا دختر خوانده اش را از بس عثمان زده مرده گفته که اگر دختران دیگری غیر از آنکه دوباره بعقدش درآورده ام (دختر دومش)باز هم انها را به عثمان می دادم!این گویا در اعتراضی بوده که کسانی وقتی مرگ تاسف آور دخترش را شنیده بودند و محمد دختر دومش را به او داده گفته شده.بله جناب سید در زیر تازیانه انسان می تواند براحتی بمیرد و این چیز عجیبی نیست.

     
    • سلام بر مزدک گرامی
      پیامبر اسلام در چهل سالگی مبعوث شدند که اگر با 13 سال حضور در مکه جمع گردد در 53 سالگی آغاز حکومت در مدینه بوده که تازه فاقد قدرت بوده و اگر با اولین غزوه در سال دوم هجرت جمع گردد در 55 سالگی اولین کلونی نظامی را داشته است.منظور شما از 35 سال چیست؟!دشمنی و تعصب نباید ما را ازقضاوت بی طرفانه از هر سویی که باشد دور کند.
      موفق باشید

       
      • سید من آدرس سایت را به شما دادم و در زیر جواب اسناد و روایات شیعه و سنی را ردیف کرده !اگر شما اسناد داده شده را قبول ندارید که منهم ندارم تازه می شوید مثل من مرتد که کل اسلام و تاریخ را بلفی میدانم که منبع درآمدی برای امثال شما شده.سید روایت تاریخ نیست.چون قال باقر و قال صادق بدون مدرک و سند است تمام روایات اسلامی را همین صد سال پیش انگلیسیها نوشته اند.

         
        • من گفتم شما اسناد دعاوی خود را ذکر و بیان کنید ،من به سایت کاری ندارم ،مسولیت هر سایت و نوشته های آن با صاحبان سایت است ،بحث من با شماست ،قبول نداشتن مستدل برخی اسناد تاریخی نیز بمعنای ارتداد نیست ،حرف من این است که شما از نکات قابل بحث تاریخی استفاده ابزاری و تبلیغاتی می کنید و پاسخ دادن و احتجاج درست را هم بل نیستید ،این یعنی تقلید و ربقه تقلید بگردن آویختن ،تاریخ هم قال الباقر و قال الصادق نیست ،من چنین گفتم؟ در این بحث های مفصل تاریخی که در این پست شد استناد من به قال الباقر و قال الصادق بود یا استناد به مغازی و ابن هشام و طبقات ابن سعد و کتب تاریخی دیگر؟ این است که می گویم شما همیشه اسیر پیشفرض دین ستیزی هستید و بتصریح خودتان در یکی از کامنت های بالا ،حمله و هجوم شما به دین و گاه فحاشی و عقده پراکنی ،شما فلسفه سیاسی شماست ،فلسفه سیاسی شما این است که چون با حکومت دینی ایران مخالفید پس باید بهر شکل هجمه به اساس دین و قرآن و وحی و نبوت و پیامبر کنید ،ولو اینکه سخنان تبلیغاتی شما عاری از استدلال و استناد صحیح باشد ،درست مثل همین گزاره ذیل این کامنت:
          “مام روایات اسلامی را همین صد سال پیش انگلیسیها نوشته اند”.!
          من معمولا کتب و مقالات عموم دین ستیزانی نظیر شما را با حساسیت مطالعه کرده و می کنم ،تاکنون از بی کله ترین دین ستیران جهان هم این ادعا دیده یا شنیده نشده است که “تمام” بله “تمام” روایات اسلامی (یعنی هرچه روایت در کتب شیعه و سنی در قدیمی ترین متون قرن های اولیه اسلام هم نوشته شده!) ساخته همین صد سال پیش انگلیسی هاست! واقعا که!

           
      • آرتین گرامی درود شما درست می فرمائید و من بجای 53 سال نوشته ام 35 سال.و این نه از روی تعصب که اشتباه من بوده.ولی در کل در موضوع عقیم بودن محمد تاثیری ندارد. محمد زنان جوان و زیبائی داشته وقتی بقول اکثریت مطلق روایات سنی و شیعی محمد بتواند زنی 40 ساله را 6 بار باردار کند چگونه نمی تواند آنهمه زن جوانی را که در بهترین زمان بار داری بوده اند باردار کند؟بیاد داشته باشیم که محمد در همین سالها از سلامتی جسمی کامل برخوردار بوده.وطبق علم پزشکی روز ما بخوبی می دانیم که مرد سالم حتی در سنین بسیار بالا80/90 سالگی هم قدرت بارور کردن دارد هر چند احتمال انحرافات ژنتیکی با بالا رفتن سن بیشتر می شود.من قبلا این بحث را باسید چندین بار کرده ام.سید در این اواخر به امکان اینکه فاطمه می تواند فرزند محمد از خدیجه باشد رضایت داده .چون من با استدلال علمی به ایشان فهماندم که بارور شدن زنی 40 ساله آنهم 6 بار از مردی از نظر علمی غیره ممکنست ولی امکان یکبار را من رد نکردم. ایشان تا مدتها بر استثنائی بودن محمد پافشاری میکرد.و موضوع استثنائی بودن زنان قریش از نظر یائسگی در سنین بالا که دروغی بیش نیست را هم من با همین دروغ مرتبط میدانم.من در مورد عقیم بودن محمد چندین دلیل دارم.
        1.محمد گویا قبل از خدیجه با زنی دیگر بوده و او از محمد باردار نشده.ولی بعدا ازدواج کرده و دو بچه بدنیا آورده.
        2.آنچه در مورد خدیجه و داشتن 6 فرزند از محمد گفته می شود با شرایط زمان محمد و سن خدیجه غیره ممکنست هر چند که احتمال داشتن یک فرزند را من رد نمی کنم.ولی تمام شواهد نشان از این دارد که محمد از خدیجه فرزندی نداشته و فرزندان خدیجه بدون استثنا از دو شوهر قبلی اش بوده اند.
        3.محمد زنان جوان و زیبائی داشته و همه بدون استثنا با توجه به موقعیت محمد خواهان باردار شدن از ایشان بوده اند.ولی هیچکدام بارور نشده اند.جریان ماریه قبطی و بچه دار شدنش از محمد و سقط جنین اگر دروغ هم نباشد خود دال بر عقیم بودن و ضعف جنسی محمد بوده نه نقطه قوت ایشان!
        4.در سوره کوثر که سید مرتضی اشاره کرده مخالفان عرب محمد او را ابتر نامیده اندو این اشاره به عقیم بودن محمد است نه بدون پسر بودنش.
        در مورد آل محمد که شیعیان غالی تنها به فرزندان فاطمه اشاره می کنند هم نادیده گرفتن سنت عرب است.در نظام قبیله ائی عرب آنروز و همین الان آل به مذکر می رسد( هر چند که آل بقول زنده یاد منوچهر جمالی در فرهنگ ایران همان سیمرغ و مونث است) و فاطمه چون زن بوده اصلا به حساب نمی آمده.راستی مگر همین الان فاطمه ها در اسلام و بین مسلمین به حساب می ایند؟
        برای پی بردن به ارزش زن در چشم محمد و مسلمین همین داستان غم انگیز دختر اول محمد که زن عثمان بوده شنیدنی است.
        این بیچاره بعد از بارها که عثمان اورا در زیر تازیانه له و لورده کرده به خانه محمد می اید و از عثمان شکایت می کند و از محمد می خواهد که با عثمان حرف بزند که لاقل او را کمتر کتک بزند!ولی جواب محمد بعد از دیدن بدن سیاه شده دخترش توسط تازیانه های عثمان محکم و بدون تردید است.به خانه ات برگرد و حق شکایت از شوهرت را نداری !برگشتن دختر محمد همان و کشته شدنش تنها یکی دو روز بعد از آن بدست عثمان همان!تازه محمد از این بی رحمی در حق فرزند اول هم اکتفا نمی کند بلکه دختر دیگرش را هم به عثمان میدهد و می گوید اگر ده دختر دیگر هم می داشت آنها را به عثمان می دهد و به او لقب ذوالنورین می دهد!عجیب است که سید مرتضی ها فردی را که هیچگونه رابطه ائی با محمد نداشته فرزند خوانده اش میدانند(هر چند محمد به او نیز خیانت کرد و در غیابش بر دختر عم خود در حالیکه لخت بود و شوهرش در خانه نبود وارد شد و باعث طلاق او از پسر خوانده خود و ازدواج با خودش شد!جوانمردی را می بینی؟) ولی دخترانی را که با مادرشان ازدواج کرده و طبق سنت عرب دختران او بحساب می آیند دختران محمد نمی دانند.وبهمین جهت فرزندان آنها نمی توانند آل محمد حساب شوند.علتش؟ چون نان آخوندهای شیعی فتیر می شود!

         
        • سلام بر مزدک گرامی
          بنده عادت دارم نوشته ای را حداقل دوبار بخوانم البته اگر قصد گفتن مطلبی راجع به آنرا دارم و اعتقاد دارم اول باید فهمید طرف مقابل چه می گوید بعد به فکر پاسخ افتاد.شما فرموده اید:
          “.محمد در سنینی که هنوز بیش از 35 سال نداشته از قدرت بسیاری برخوردار بوده و از کشته های مردمان قبایل گوناگون پشتها ساخته و غارتها کرده و زنان بسیاری را از شوهرانشان ربوده و در تملک خود درآورده.اگر ایشان عقیم نمی بودند با آنهمه زن جوان و در عنفوان جوانی لاقل یکی زنانش را باردار میکرد”این قسمت آخر که عنفوان جوانیست یقینا به سن ۳۵ سال می خورد نه ۵۳ سال!
          موفق باشید

           
    • با درود

      پیش از پاسخ به اصل مطلب ،یاد آور می شوم تلاش کنید در نقد دین از میزان ادب انسانی خارج نشوید ،مدتی قبل اینجا بحثی مطرح کردید به این صورت که :آخوند و روحانی مطلقا انسان نیست ،که این گزاره فاشیستی شما حتی مورد اعتراض همفکران سیاسی و عقیدتی شما هم قرار گرفت ،و سبب این شد که فرد باهوش و با مطالعه ای مثل علی1 که سوال و بحث ها و انتقادهای او سبب بوجود آمدن بحث های فرخنده ای بود و از نظر نظام فکری سیاسی هم با شما یکسان بود بشما اعتراض کند و شما را فاشیست بخواند و این سایت را ترک کند،از طرفی استمرار تندی و زشت گوئی های شما باعث خستگی مدیریت این سایت شد که به این انجامید که از خیر و شر سانسور الفاظ زشت و توهین آمیز شما بگذرد و شما را آزاد بگذارد و شاید حکمت این آزادی هم این باشد که شما خوب باطن خویش و خوی زشت گوئی و تندی و اهانت به دیگران را بروز دهید تا اهالی سایت بیشتر شاهد فقدان منطق و فقدان رعایت مسائل اخلاقی از سوی شما باشند ،من در دنباله آن بحث می گویم چنانکه مولی علی بن ابیطالب در عهد نامه بمالک اشتر مرقوم فرمود :مردم دو طائفه اند :اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق ،یعنی مردم یا اهل ایمانند و برادر دینی تو هستند یا اگر مومن نباشند انسانی نظیر تو هستند در خلقت ،پس مطابق این فرمایش مولی همه انسانها در انسانیت مشترکند ،و شما هرچند صنف یا طائفه ای را غیر انسان بخوانی (بهمان قرائت فاشیستی) لکن ما معتقدیم شما انسان هستید و حقوقی دارید ،منتها این انسان و انسانیت یک معنای کشدار و باصطلاح مقول به تشکیک و مراتب است :آن جهتی که مشترک است بین افراد انسان همان حد منطقی انسان است که :الانسان حیوان ناطق ،یعنی انسان موجودی زنده و حساس و متحرک بالاراده است که دارای قوه نطق (نطق بمعنای گفتار و نطق بمعنای قوه عاقله و عقل) است ،این تعریف منطقی حدی در واقع تبیین نازلترین درجه انسانیت انسان است ،لکن بعد از این این خود انسان است که باید با کمک عقل و شرع استعداد های خویش را بفعلیت برساند و بزیور اوصاف اخلاقی انسانی متصف شود ،و آن انسانیتی که رایج در افواه است به این درجه از کمال است نه داشتن آن حد منطقی که به آن اشاره شد.من نمی گویم شما به نقد دین یا نقد حکومت یا هرچه از مظاهر تاریخ دین است نپرداز ،می گویم در نقد دینی ادب انسانی و آن مرتبه بالاتر از حد اولی منطقی انسانی را رعایت کنید ،شما اینجا در مقام نقد مطلبی از من که نقل هم کرده اید و بینندگان می توانند ببینند و قضاوت کنند ،از آزادی که مدیریت سایت برای شما مهیا کرده است سوء استفاده کردید و به حضرت فاطمه سلام دخت گرامی پیامبر میلیونها مسلمان جهان سلام الله علیها جسارت کردید ،این نقد نیست ،این فقط اهانت و کینه ورزی و مشاجره لفظی است و ناظران عمومی خوب فرق بین نقد مستدل و اهانت و توهین لفظی کینه جویانه را می فهمند پس بیش از این فقدان منطق و خرد خویش را بنمایش نگذارید.
      اینکه این سوره مرتبط به مساله بقاء نسل پیامبر از طریق فاطمه زهرا علیها آلاف التحیه والثناء باشد یا نباشد بدلخواه من و شما نیست ،این در بحث از شان نزول سوره و روایات تاریخی و تفسیری کتب شیعه و سنی روشن می شود،من اگر می گویم کلمه “کوثر” در آیه اشاره به خیر کثیر یا نسل پیامبر دارد،اشاره به احتمالات مطرح روایی در ذیل سوره می کنم و اگر لازم شد آنرا مستند می کنم اگر گوش شنوائی باشد ،لکن اگر شما می گویید این سوره ربطی به فاطمه سلام الله علیها ندارد ادعا کافی نیست باید مستند سخن بگویید.در مورد عقیم بودن پیامبر علیه السلام بارها عرض شد سخن شما فقط یک افتراء و ادعای بی دلیل است ،می گویند :ادل الاشیاء علی امکان الشی وقوعه ،یعنی بهترین دلیل بر ممکن بودن یک پدیده واقع شدن آن است ،شما توضیح علمی دهید که اگر پیامبر اسلام عقیم بوده است پس چگونه فاطمه سلام الله علیها فرزند ایشان است؟ شما راهی برای انکار این حقیقت جز افتراء زدن دارید؟ دو فرزند ذکور پیامبر نیز متولد شدند و در کودکی از دنیا رفتند،این وقوع یک واقعیت بهترین دلیل بر نفی افتراء شما نیست؟ بارها اینجا نوشته اید ابراهیم فرزند ماریه قبطیه ،فرزند پیامبر نبوده است ،دلیل تاریخی شما بر این افتراء چیست؟ اینکه مردی با زنی یا زنانی آمیزش کند و بهر دلیل طبیعی یا اختیار فرزند دار نشوند چه دلالت روشنی بر عقیم بودن کسی دارد که پیش از آن چند نوبت زن دیگری را آبستن کرده است؟ کدام علم می گوید که ملازمه خارجی و دائمی وجود دارد بین آمیزش یک مرد و زن با آبستن شدن زن؟ در واقع خارجی هم بسیاری از زنان و مردان هستند که با هم آمیزش می کنند و بطور ارادی از انعقاد نطفه جلوگیری می کنند حال چه به عزل و چه بوسائل پیشگیری ،آیا به همه زوج هایی که مایل به فرزند دار بودن نیستند باید گفت عقیم؟این چه منطقی است شما دارید جز فقدان اخلاق و کنار گذاشتن انسانیت؟
      در مورد عثمان هم من پرسیدم ادعا کفایت نمی کند ،شما وقتی فکت تاریخی ادعا می کنید باید مطابق آن سند تاریخی بیاورید ،اتفاقا می گویم همین که می گویید پیامبر گفته است اگر ده دختر داشتم باز هم بنکاح عثمان در می آوردم نشان از این داشته است که عثمان با همسران خود خوشخو بوده است! بنابر این دلیل خود شما سخن خودشما را نقض کرد،و در انتها می گویم:شما و دیگران انسانید ،لااقل آن حد انسانیت منطقی حیوان ناطق را رعایت کنید و با انگیزه های سیاسی به مقدسات دیگر انسانها بی ادبی و اهانت نکنید.

       
  108. سلام آقای نوریزاد گرامی، پنج سال و شش ماه و یازده روز پیش نوشته ای منتشر کرده بودید به اسم “روزی در همین نزدیکی ها”، که به شکلی آرزوهای ایرانیزه شده “رویایی دارم” لوتر کینگ در آن ترسیم شده بود. آن رویاهای لوتر کینگ، مثل آرزویش برای اینکه روزی پسران و دختران سیاه پوست بتوانند دست در دست پسران و دختران سفیدپوست بدهند محقق شد اما آرزوهایی که شما در یادداشت 6 سال پیش ترسیم کرده بودید محقق نشد و روزگارمان تغییری نکرد. دلیلش فقط و فقط یک چیز است. ما تلاشی برای نیل به آن هدف نکردیم. کار شاقّی هم لازم نبود انجام بدهیم، باید از خودمان و اصلاح خودمان شروع می کردیم و نکردیم. دستاوردهایی که در آن نوشته ترسیم شده بود در عین سادگی به رایگان دست یافتنی نیستند و تلاش و اراده می طلبیدند. ما برای اصلاح جامعه اول نیاز به اصلاح خودمان داریم. اصلا ستمگری های حکومت را کنار بگذارید و ببینید ما، خود ما مردم عادی چطور به جان هم افتاده ایم، چه در فضای حقیقی و چه در فضای مجازی خاصه آنجاییکه که یا پای منافع فردی یا حزبی به میان می آید.

    این برای کشوری مثل ایران یک فاجعه است که وقتی شما در نوشته “ای خدا ای فلک”، از لزوم بخشش و تمرکز بر اشتراکات گفتید، یا وقتی حرف از احترام کردن همه آرا و عقاید حرف می زنید اینطور مورد هجمه مردمی قرار می گیرید که در موضع قدرت هم نیستند. این برای آتیه جامعه ما یک فاجعه است که یار قدیمی شما بخاطر اختلاف در قرائت دینی شما را در جمع، خوار و منزوی و مچاله کند. این یک فاجعه برای علمای اسلامی است که تقاضای یک مسلمان مجتهد باسواد را برای مناظره ای که می شد یک باب مبارک بگشاید رد کنند و از معرکه فرار کنند. این یک فاجعه برای کلیتی است که روزی تحت لوای جنبش سبز یکی بودند اما امروز بخاطر اختلاف نظر درباره نوشتن یک نامه به رئیس جمهور آمریکا یا اختلاف سر اعتصاب غذای آرش صادقی اینطور همدیگر را به خیانت و وطن فروشی و و دروغگویی و امنیتی بودن متهم کنند. همچنین، این درجه از دین ستیزی و عداوت با دین توسط عده ای از هموطنانمان یک فاجعه نامبارک و هشدار دهنده برای فردای این جامعه است همانطور که که این نگاه بالا-به-پایین و برتری طلبانه دین باوران به دین ناباوران هم سزاوار سرزنش است. این فضای مجازی کنونی آلوده به فحش و کینه و این همه فریب و ریا در فضای حقیقی، شاید معلول رفتار و غارتگری و سرکوب حکومت باشد، اما اجراکنندگانش همین ماییم. خود ما. پس بیهوده حکومت را مسبب همه نابسمانی هایمان ندانیم. ما الفبای پیروزی که اتحاد و همدلی و فراموش کردن اختلافات است را هم نمی دانیم.

    جناب نوریزاد عزیز امیدوارم شما همچنان در گفتار و کردار و نوشته هایتان بر این روش اعتدالی و صلح جویانه که همه را به اتحاد و پرهیز از تنش، ضمن تاکید و استمرار بر خواسته های بحقمان دعوت می کند باقی بمانید و در راهتان موفق و سرفراز و برقرار و استوار بمانید.

     
    • آقا جان، علت تن ندادن مجتهدین شیعه به مناظره با شبستری اینست که میترسند در بحث شکست بخورند و آبروی نداشته شون هم به باد بره.

       
  109. محمدی تاکندی نماینده مردم قزوین = ///
    کسانیکه پای چرت و پرت هایش نشسته اند اراذل و اوباش هایی هستند مثل خودش

    https://www.youtube.com/watch?v=z2sAsXLitow

     
    • این آخوند //// از زن آنچنان می گوید گوئی گوسفند تقسیم می کند نه آدم.راستی مگر //// همین نظر را در مورد زنان نداشت؟تازه او //// دختر 17 ساله را ام امت نامید و از هر لذتی محروم کرد در حقیقت زنانش را که اغلب جوان بودند بخصوص عایشه را زنده بگور کرد.

       
      • آنکه آن آقا گفته (اگر فرضا ویدئو درست باشد و ادیت و تقلید صوت نباشد) سخن نادرست و غیر محققانه ای گفته است چنانکه بارها در مورد بحث رویکرد تاریخی اسلام به برده داری و لغو تدریجی آن توضیح دادیم ،پس آن سخن ناصواب است ولو آنکه ایشان گفته باشد.
        در مورد تحریم نکاح زنانی از پیامبر که تا زمان رحلت ایشان در حباله نکاح ایشان بودند ،نیز مدتی قبل در پاسخ به سوال سارا از فرانکفورت، مفصل در مورد آیات آن و مسائل تاریخی مربوط به آن و روایات آن و حکمت یا فلسفه احتمالی آن در این سایت بحث شد،و اجمالا توضیح داده شد که چنین حکمی بر اساس حکمت و مصلحتی که نزد شارع اسلام وجود داشته است ،پس از مخیر کردن زنان پیامبر بین اختیار همسری و حظ و پاداش اخروی و بین جدا شدن از ایشان و اختیار دنیا،جعل و تشریع شده است و بر این اساس آنها بتعبیر قرآن به امهات المومنین (نه ام امت) موسوم شدند ،و از آن حکم نیز با طیب خاطر و تمایل به حسن و پاداش اخروی استقبال کردند ،و هیچ گزارش تاریخی که حاکی از ناراحتی یا اعتراض امهات المومنین در مورد این حکم تابع مصلحت باشد وجود ندارد ،بنابر این شما کاسه داغتر از آش نشوید و در مورد حقوق ذوی الحقوقی که خود ملتزم به حکم الهی بوده اند سخن نگویید ،در مورد سن عائشه هم بارها عرض شد که اختلاف نقل های تاریخی وجود دارد ،می توانید در این مورد کتب روایی تاریخی و به کتاب سیره جاویدان که بفارسی است در ترجمه السیره النبویه جعفر مرتضی عاملی مراجعه کنید ،اغلب زنان پیامبر هم در زمان رحلت ایشان جوان نبودند و فرضا جوان هم بوده باشند حتی جوانترین آنها یعنی عائشه نیز ملتزم به چنین حکمی بوده است ،همینطور چکی و الله بختکی سخن نگویید ،هر فاکت تاریخی ارائه می شود لازم است مستند و متکی به سند و شواهد تاریخی باشد نه مستند به حدس و گمان و پیش فرض های ناشی از کینه و نفرت و تعصب بر نفی دین.

         
  110. برتراندراسل ریاضییدان و فیلسوف معاصر میگوید “”… علم وجود پیدا نمود تا شادی جهانی تامین گردد ، مانع استفاده از علم در این راه بعلیمات مذهبی است ، مذهب مانع اطفال ما از فراگیریهای عقلانی است ، مذهب مانع از بین بردن علل اصلی جنگ است ، مذهب مانع آموزش اخلاق علمی و همکاری بوده و بجای آنها اعتقاد به گناه و تنبیه را رایج میسازد ، احتمال دارد که بشر در آستانه یک عصر طلائی باشد ، لیکن اگر چنین باشد لازم است که اول اژدهائی که پایش در این آستانه میباشد کشته و از بین ببریم ، لازم بتذکر نیست که این اژدها همان مذهب میباشد.”” آیا در این آستانه عصر طلائی در مملکت ما اژدها فقط پایش را گذاشته یا فعلا حسابی جا خوش کرده که اگر اینطور نیست حوزه های علمیه ما چقدر با علم محشور شده اند ؟

     
    • اینکه علوم تجربی و انسانی برای رفاه و بهروزی جوامع انسانی و انسانها بوجود آمده است سخن درستی است و عمده فلسفه علم همین است ،لکن راسل در این جهت که بین علم و مذهب تعارض می دیده است و مذهب و تعلیمات مذهبی را مانع علم و فلسفه علم می دانسته است ،دچار اشتباه بوده است از دو جهت :یکی اینکه راسل پیش از ارزیابی و بررسی تقابل علم و فلسفه آن با مذهب و تعلیمات مذهبی ،خود فردی بوده است بی خدا و نافی اصل وجود خدا و اساس قضاوت او همین پیش فرض بوده است که باید در جای خود درستی یا نادرستی این پیش فرض بحث شود ،و جهت دیگر اینکه مذهبی که فضای فکری راسل را پر کرده بوده است همان مذهب محرف مسیحیت بوده است که در قالب کلیسا و در پوشش تعلیمات نادرست و غیر عقلانی مذهبی ،به انسانها و جامعه علم و عالمان تجربی ظلم روا داشته است ،در واقع پیشینه ذهنی جناب راس تعلیمات محرف کلیسائیان و ظلمت قرون وسطای در اروپا بوده است و راسل آشنائی دقیقی با اسلام و فرهنگ اسلام نداشته است ،و می توان گفت حوزه مطالعه دینی او محدود بوده است.
      پس حکم به مانعیت دین و تعالیم دینی نسبت به علوم تجربی حکمی است که متکی بر این دو پیشینه فکری او بوده است ،بنابر این وقتی روشن شد که دین و مدهب هیچ مخالفت و تنافی با مطلق علم و تکامل علوم و داده های آنها در رفاه و بهروزی جهان انسانی ندارد ،روشن می شود که گزاره های متفرع بر آن مثل “مذهب مانع اطفال ما از فراگیریهای عقلانی است ” یا “مذهب مانع از بین بردن علل اصلی جنگ است” یا “مذهب مانع آموزش اخلاق علمی و همکاری بوده و بجای آنها اعتقاد به گناه و تنبیه را رایج میسازد ” ،نیز گزاره هایی غیر نبیین شده و متفرع بر یک گزاره مبنائی نادرست است.
      قبلا در بحث هایی روشن شد که موضوع بحث در حوزه های علمیه ،علم دین و شناخت معارف و احکام موجود در کتاب و سنت است ،نه علوم تجربی ،و نه اسلام و نه هیچ عالم معتبر اسلام شناسی مخالفتی با رشد علم و بهره گیری از داده های قطعی علوم در جهت رفاه و بهروزی زندگی بشر ندارد.

       
  111. دیریست که خون می‌چکد از ابرِ سیهکار
    جنگل به فغان آمده از دستِ تبر دار

    شیخان همه شاهند و سفیهان همه سردار
    گویی که ازین فتنه خدا نیست خبر دار !

    دیریست که ایران به گرو گان فقیه است
    این «هسته‌گری» یکسره دکّانِ فقیه است

    با نام انرژی و اتُم، ملت ایران
    سوزد به تنوری که در او نانِ فقیه است

    شعر از : ( م. سحر )

     
  112. کانال مقام ولایت در تلگرام امروز جمله ای از ایشان آورده که نشان از تکانهای معنوی مغز است و آن اینکه” بنده از آن آدمهای خشکی که بگویم ما شعر و هنر می خواهیم چکار کنیم نیستم.معتقدم همه چیز با هم”! واقعا درود بر قابله ای که علی یارت گویان شما را به زندگی ما وارد کرد!
    مقام ولایت از آن آدمهای خشک نیست بلکه یا از این آدمهای خشک است و یا اصلا از جنس آدمهای “تر” است!.از دشمن هم خواهش میکنیم ضرب المثل “جا تره و بچه نیست ” را اینجا استفاده نکنند!!.این تر با اون تر فرق دارد!
    یعنی حالا تر و یا خشک، امام مسلمین میگوید همه با هم باید باشند یعنی بقول خودمان “درهم”!
    شعر و کنسرت میخوای؟ باشه ولی “علم الهدی” هم هست! آزادی میخوای؟ باشه ولی حسین شریعتمداری هم است!
    تظاهرات می خوای: باشه ولی ماشین نیروی انتظامی که از روت رد بشه هم است!
    خلاصه همه چی باهمه همینطور که منم با شما باید باشم! همانطور که آخوند با هاتونه!
    ای قربون تر و خشکت بشم “ولی”!!

     
  113. بنگرید به عقل و اخلاق از نظر این جماعت!

    آرتین

    9:32 ب.ظ / ژانویه 3, 2017

    سلام بر ناظران گرامی
    اما سخن از عالم دنیای تشیع جناب شیخ صدوق و کتاب تاریخی ایشان یعنی من لایحضر الفقیه رفت به عنوان مشتی از خروار سرکی می کشیم به بحر دانش ایشان.باشد که جملگی ما تعصبات بی دلیل را به کنار بگذاریم.جناب نوریزاد این همان مبارزه با جهالت است که شما به اشتباه گمان دارید وجه مشترک ماست:
    نگاه کردن به آلت تناسلی زن باعث کوری ميشود! ‘النظر الی فروج النساء يورث العمی
    من لا يحضره الفقيه -جلد ۳ ص۵۵۶
    مسواک زدن در حمام باعث درد دندان ميشود
    من لا يحضره الفقيه – جلد يک، ص. ۵۳
    ….
    موفق باشید

    مصلح

    5:22 ق.ظ / ژانویه 4, 2017

    سلام جناب آرتين متين

    اين حرف ها كه غيراخلاقي وغيرعقلاني نيستند دوست من . پس جايزه رانبرديد.
    ولي مرا واداركرديد كه يك كفاره حنث قسم بدهم كه قسم يادكرده بودم كه بشما جواب ندهم واسمت راازقلم جاري نكنم ديدم ناراحت شده ايدناچارشدم كه شمارا ازناراحتي دربياورم .ولي مي دانم دراين سرك كشيدن خيلي زحمت كشيده ايد ومأجورهستيد.بااحترام
    مصلح خيلي بي سواد

     
    • سلام بر مزدک گرامی
      می دانید چرا دوست عزیز مصلح گرامی اینگونه سخنان را عقلانی می داند و از ضعف حدیث در اینجا سخن نمی گوید؟!شاید گمان کنید خواسته در بحث کم نیاورد ولی هرگز چنین نیست.دلیل آن مشخصا در مقدمه همین کتاب من لایحضر الفقیه است جاییکه صدوق می گوید تمام احادیث این کتاب صحیح است و بدون ذکر واسطه ها از امام نقل شده است.خوب اینجا دیگر ضعف حدیث معنایی ندارد و دو راهی خطرناکیست.یا باید پذیرفت که این کتاب و نویسنده آن با آنهمه تعریفی که فقها از او دارند فاقد سواد لازم است و به این ترتیب یکی از ارکان اربعه فقهای شیعی به زیر سوال خواهد رفت یا اگر صدوق درست گفته علم مطلق امامان شیعی که شیعیان مدعی آنند به زیر سوال خواهد رفت که معنی آن فروریختن مهمترین رکن تشیع است.مصلح گرامی که به خوبی از این قضیه آگاه است با فداکاری ترجیح می دهد خود را قربانی کرده و بگوید این سخنان عقلانیست!!حداقل در اینجا صرفا خود او نه تعصباتش مورد سوال قرار می گیرند.بنده قصد ورود تا بدین حد در ارکان عقیدتی تشیع را ندارم و معذورات دوستان شیعی خود را خوب می دانم ولی از این قضیه که برخی از خون دل خوردن حوزویان می گویند و باز اینگونه اراجیف را به وفور در کتب ایشان می بینیم در تعجبم.
      موفق باشید

       
  114. سلام بر نوریزاد گرامی
    از این عکس مشخص است که این زوج جوان زندگی محقرانه ای دارند.از آن تلویزیون قدیمی گرفته تا بخاری کنج دیوار.بنده خود از دوستی شنیدیم که در پروژه نگین غرب که یک معمم مجری آن بود و بسیاری من جمله این دوست ما از مالباختگان و تحصن کنندگان اینجا و آنجا بودند تعدادی واحد به مرتضوی(هرچه تلاش کردم شرم نمودم برای این ملعون لفظ آقا را به کار برم)هبه شد تا گره پرونده را علی رغم دادستانی که وظیفه گشایش گره را دارد کورتر نماید!حال از نظام اسلامی باید پرسید یک زوج جوان غیرخودی که این زندگی نشان می دهد دست جز در جیب خود در جیب کسی نکرده اند سزاوار زندان و اعتصاب غذا هستند یا امثال مرتضوی فاسد که در حکومت دینی کم نیستند.البته شاید تفاوت در این باشد که مرتضویها پای پیاده به عشق حسین ابن علی به کربلا می روند و ثواب 70 حج عمره در معیت رسول الله را دارند!
    موفق باشید

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

87 queries in 1707 seconds.