برشی از زندگی محمد نوری زاد
یک: در تمام دوران کودکی و نوجوانی و جوانی ام، محبتِ غلیظ به مادر بزرگ و پدر بزرگ، مرا از هر کجا به تناولِ گرمای آغوششان می دواند. با هر تعطیلی، راهی روستا می شدم و از نردبانِ ” با آنان بودن” بالا می رفتم و در خانه ی ابریِ مهرشان مست می شدم. نه این که مدام بنشینم و زل بزنم به صورت و قد و بالایشان، نه، همین که احساس می کردم آن دو عزیز آسمانی در جوار من اند و من هرلحظه که اراده کنم در کنارشانم، به من گرما می بخشود و لذتی نمکین به جانم می دواند. تمام روزهای سال را در جدول ضربِ بی نوایی ام جا می دادم تا به تعطیلات نوروز و تابستان برسم و بی معطلی پرواز کنم به سمت روستا. خانه ی کاهگلی و فرسوده ی پدربزرگ، چشمگیرترین قصر دنیا بود برای من. جوری که انگار هر خشتِ آن خانه ی فرسوده از براده های طلا بود و تیرهای چوبیِ و پیرِسقفش، پله هایی بودند برای این که مرا تا مغز مستی ببرند. نیک به یاد دارم که وسط های پاییز و زمستان، هرگاه پدر بزرگ یا مادر بزرگ از روستا به تهران و به خانه ی ما می آمدند، من با تماشای چهره های آسمانی شان تا خودِ ابرها پر می کشیدم و آنگاه که پای در کفش می کردند که راهی روستا شوند، تا کجا از پی شان می رفتم و زار می زدم. انگار جان بودند و از بدنم خروج می کردند. عجبا که این جنس از محبت، هرگز دیگر در من نجوشید و سر بر نیاورد.
دو: روستای ما نه آب لوله کشی داشت و نه برق. هر خانه چاهی برای خود داشت و اهل خانه با طناب و سطل آب بالا می کشاندند. و چراغ ها؟ کارشان با نفت بود و روشنایی مختصری می پراکندند. روزهای بلند تابستان بود و روستا. و من، چهارده پانزده ساله. با یکی از دوستان روستایی ام – حسن – که دوسالی از من بزرگتر بود شریک شدم برای کاسبی. که لااقل پول جیب مان را درآوریم. حالا چه بفروشیم؟ یخ و سبزی. از کجا شروع کنیم؟ ما که مغازه نداریم. یک انبار متروکه ی یونجه را از کدخدای روستا به امانت گرفتیم مجانی. این انبار درست در کناره ی میدانگاهیِ آبادی بود. سرمایه؟ مجموعاً بیست تومان. یک دوچرخه هم داشتیم البته با ترک بند. یخ را باید از پانزده کیلومتری می خریدیم و می آوردیم به آبادی. و سبزی را از یکی از روستاهای دور. و چون تقسیمِ کاری در کارمان نبود، با هم می رفتیم برای خرید سبزی، دو ترکه. و با هم می رفتیم برای خرید یخ، دو ترکه. کار که شروع شد، خیار و بادمجان و نوشابه را نیز به اقلام خود افزودیم.
سه: یک ماه گذشت و من و حسن با مشقت جنس جور می کردیم و می فروختیم اما هیچ به سرمایه ی ما افزوده نمی شد. مگر می شود؟ رازش را که پیگیر شدیم، دانستیم ما دو نفری سودمان را نرم نرم سرمی کشیم. در آن گرمای تابستان، نوشابه و یخ، ما را وسوسه می کرد. یکی من، یکی حسن. یکی من، یکی حسن.
چهار: هر روز که مغازه را وا می کردیم، فریاد های نوبتیِ من و حسن در روستا می پیچید: یخِ یخ. سبزی خوردن. خیار، بادمجون. دست ها دور دهان حلقه می کردیم و داد می زدیم: بدو که تموم شد. برای خرید سبزی، با دوچرخه به روستایی دور می رفتیم. و برای رفتن به آن روستای دور، باید از یک تپه ی بلند سرازیر می شدیم و می رسیدیم به کف رودخانه ی خشک. و از آنجا پیاده از تپه ی مقابل بالا می رفتیم. کف رودخانه ی خشک اما، از خاکِ رُس انباشته بود. شاید نیم متر. و انگار الک کرده و معطلِ یک پفِ باد که به هوا بلند شود. این نیم متر خاکِ رُسِ الک کرده، مثل ترمز عمل می کرد و هر دوچرخه و موتوری را از حرکت باز می داشت. اما اراده ی ما بالا تر از تلنبار خاکِ رس بود. یکی فرمان را می گرفت و دیگری هل می داد.
پنج: یک بار که به روستای دور رفتیم و سبزی خریدیم و گونیِ سبزی را به ترک دوچرخه بستیم، در راه بازگشت، آمدیم و آمدیم تا رسیدیم به بلندیِ تپه ی نفس گیر و خاک رسِ کف رودخانه ای که آب نداشت. هر دو از دوچرخه پیاده شدیم و ایستادیم به تماشای راهی که باید طی کنیم. حسن گفت: من نقشه ای دارم. چه؟ بجای این که پیاده برویم پایین و داخل خاک رس بشویم و با تن و بدنی خاک آلود از تپه ی مقابل برویم بالا، بیا با سرعت از همینجا برویم پایین. بعدش؟ بعدش این که این سراشیبی، به دوچرخه سرعت می دهد. بعدش؟ بعدش این که این سرعت زیاد، هم ما را از خاکِ رُسی که مثل ترمز عمل می کند می رهاند و هم ما را تا نیمه ی تپه ی مقابل بالا می برد. از آنجا به بعد را رکاب می زنیم و خلاص.
شش: من راضی شدم. چرا که نقشه ی حسن در کلام درست می نمود. عقب کشید و فرمان دو چرخه را به من سپرد که: تو بران. من پشت فرمان نشستم و او جلو. بار سبزی نیز در پشت. پای در رکاب نهادم و دوچرخه را به شیبِ تندِ تپه سپردم. دوچرخه کم کم سرعت گرفت و این سرعت، کم کم از اندازه بیرون شد. جوری که من کمی نگران شدم. فرمان را محکم گرفته بودم که مبادا نافرمانی کند. رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به انبوه خاک رُس. آنجا بود که نقشه ی حسن جواب نداد و خاک رُس مثل ترمز عمل کرد. آنهمه سرعت و ترمزی ناگهانی؟ بله، هم من و هم حسن و هم دوچرخه و هم بار سبزی، معلق زدیم در هوا و مثل شناگرانِ شلخته، فرو شدیم به داخل خاک رسِ الک کرده ی پنجاه سانتی. وقتی از خاک رُس سر برآوردیم، هرکجای ما خاکی بود الا چشمانمان. انگار بار صد تا کامیون خاک را روی ما خالی کرده باشند. خداوکیلی هم خیلی خوفناک شده بودیم و هم خیلی خنده دار. آبی در آن اطراف نبود و ما چاره ای جز این نداشتیم که با همان ریخت مخوف و خنده دار به آبادی رویم و خود را به خانه هایمان برسانیم. کند ترین ثانیه های عمرمن شاید آن ثانیه هایی بود که من و حسن مجبور بودیم از وسط آبادی و از میان مردمی که تک به تک شان را می شناختیم بگذریم تا به چند سطل آب برسیم و سر و روی بشوییم. حاضر بودم از میدان مین بگذرم و از میان مردم آبادی نگذرم. اما رفتیم و آنانی که نباید ما را می دیدند، دیدند و داستان ما تا مدتها خنده ها بر می انگیخت و شرم ها بر ما می بارید.
هفت: مشقت فراوان و نبودِ سود، ما را به متارکه ترغیب کرد. یک روز که هم سبزی خوردن داشتیم و هم یخ، تصمیممان را عملی کردیم. پول نقدمان را که ده تومان بود نصف کردیم. با سبزی و یخ چه کنیم؟ سبزی ها را حسن برداشت و یخ را من. او با سبزی هایش رفت اما من ماندم و قالبِ یخی که نیمِ سرمایه ام بود و نرم نرم آب می شد. گرچه روی قالب یخ را با گونی پوشانده بودم اما هوای گرمِ انبار یونجه به تن و بدنِ قالب یخ نفوذ می کرد و کارش را می ساخت. باریکه ی آبی که از زیر قالب یخ راه افتاده بود، با من حرف می زد. وحشت از آب شدنِ سرمایه، مرا بیرون دواند تا دست ها را دور دهان حلقه کنم و تا می توانم داد بزنم: یخِ یخ.
هشت: پنج نفر از مردان آبادی با کمی فاصله از انبار یونجه که حالا مغازه ی یخ فروشیِ من بود، سرِ نوبتِ آب با هم بگو مگو داشتند. شیبِ بگومگوهایشان کم کم بالا می گرفت و عصبیت به چهره ها می دوید. داد و قال آنان – که بیل بدست دور هم حلقه زده و با نعره های بلند با هم سخن می گفتند – مرا به جمع شان کشاند. چشم من به دهانشان بود. از این دهان به دهانی دیگر. اما چیزی ازنعره هایشان نمی فهمیدم. همه ی حواس من به قالب یخ بود. به سرمایه ای که آب می شد. انگار مهم ترین دلشوره ی هستی، همین قالبِ یخی بود که آب می شد. و من از میان همه ی ابناء بشر، حامل این دلشوره ی بودم. نعره ها بالا گرفت و دست ها به دسته ی بیل رفت. کش و قوسی پیدا شد و کارِ گفتگو به نهایت رسید. بزن بزن های عنقریب و سر و دست های شکسته با کمی فاصله از ما پا بپا می شد. من چه؟ در عالم خود بودم. اصلاً فریادی و نعره ای نمی شنیدم. تنها و تنها دهان هایی را می دیدم که باز و بسته می شوند. بی آن که صدایی از آنها بیرون بیاید. دنیا انگار برای من از حرکت باز ایستاده بود. آب شدنِ یخ، یعنی شکست بزرگ تجاری برای من. و من عجله داشتم این شکست بزرگ را عقب برانم.
نه: من بی آنکه خود بدانم، نرم نرم رفته بودم و درست در وسط حلقه ی پنج نفره ی مردان عربده کش جا گرفته بودم. از نزدیک می دیدم که بیل ها بالا رفت و خون به چشم ها دوید و رگ های گردن بالا زد و فحش ها بدهن ها دوید و ای وای که یک ساعت دیگر قالب یخ آب می شود و من می مانم و شکست بزرگ تجاری. کاری بکن پسر! چه بکنم؟ فریاد بکش و صدایت را به تک تک خانه های آبادی برسان و بگو که دارد تمام می شود این یخِ بدکردار. بله، چرا که نه؟ دست ها را دور دهان حلقه کردم و با صدایی بسیار فراتر از نعره ی مردانِ خون بچشم و رگِ گردن بیرون زده و بیل بالا برده فریاد زدم: یخِ یخ بدو که تموم شد! ناگهان سکوت در گرفت. در آن معرکه ی بیل و خون و رگ گردن، این صدا دیگر چیست که از یخ می گوید؟ انگار کدخدای آبادی سر رسیده و یکی یک سیلیِ آبدار زیرگوشِ مردان بیل کشیده خوابانده و داد زده: خجالت بکشید! در آن سکوتِ کوتاه اما ناب، هیچیک از مردان بیل بالا برده گمان بر این نبرد که من حامل دلشوره ی هستی ام. بیل ها نرم پایین آمد و غضب از چهره ها عقب نشست و کفِ دهن ها با حرکتِ آرام پشت دست سترده شد. یکی شان با نگاه به من خندید. باورش نمی شد که وسطِ مذاکره ی حساس پنج نفره، یک نوجوان چهارده ساله بیاید جلو و بگوید که مرا نیز ببینید. شکست تجاری، چهره ی مخوف خود را نشانم داد. کسی نیامد و نیمی از قالب یخ آب شد. باقیِ یخ را برداشتم و بردم برای پدر بزرگ و مادر بزرگ و گفتم: سیر آب خنک بخورید. خودم البته بیش از آنها محتاج سرکشیدنِ آب یخ بودم. هرچه باشد من از وسط مذاکره ی پنج بعلاوه ی یک می آمدم.
سایت: nurizad.info
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل جدید: mnoorizad@gmail.com
تماس با ادمین تلگرام: mohammadnourizad@
محمد نوری زاد
بیست و هفت آذر نود و پنج – تهران
|
استاد نوری زاد استاد هنر نقاشی و رنگ کاری! راستی شما زیر بوم نقاشیت چه آستری می زنی. راستشو بگو و جون خودت خالی بندی نکن. آن درب چهار قسمتی منزلت بود قطعا درب منزل اهدایی وزارت اطلاعات به شما در فرمانیه و قیطریه نیست زیرا رفقای لگامی می گویند شما در منزل مجللت در شمال شهری زیست می کنی و کسی را به منزلت نمی بری و همه ش چتر دیگران می شوی راسته که خانمت گفته این منزل برای خواب و استراحت ماست نه محل بحث شما. با ما کاری نداشته باش من و دخترم که مرتب میریم آمریکا و برمی گردیم تو هم حق نداری زن و مرد بیاری تو خوانه بحث کنید. آیا شما با نقاشی های بی معنایت قصد سوء استفاده از احساسات مردم نداری
استاد محمد خان نوری زاد سلامون علیک! راستی شما این داستان را خلق کرده ای با ذهن نارسیستی خودت یا واقعیت دارد که فکر نکنم. خوب بود که محل و زمان وقوع داستانت را می نوشتی و اگر واقعیت دارد نام پدر و مادر بزرگت را قید کرده و فاصله ده محل سکونتت را تا تهران یا مرکز شهر مشخص می نوشتی. راستی تو از کجا آورده ای که پسر و دخترت و همسرت بین تهران و ایالات متحده در ترددند. نکند خود و هخانواده دربستی جمهوری اسلامی هستین. خدا بداد کسانی برسد که شما و خانواده و اهل منزل و صبیه و عفیفه ات مامور و مجری منویات سپاه و وزارت اطلاعات شده اید دم تان گرم
بادرود ، نمیدانم چرا مذهبیون و آخوندها به ایران بد و بیراه میگن و میگن اسلام است که همه چیز را به ما داده من از انها میپرسم که اگر از برکت ایران و نفتش نبود انها با قران چه میتوانستند بکند ؟ ایا با خواندن قران میتوانستند جیب خود را پر کنند ؟ بیماریهایشان را در خارج از کشورمداوا کنند؟ داروهایشان را وارد کنند ؟ ووو ؟ ایا میتوانستند همانطور که در https://www.youtube.com/watch?v=qvKsBBi1cLI دیدیم با برکت پول ایران لبنان ووو اباد شد !!!! ایا بهتر نیست این عزیزان بجای پول نفت ایران با خواندن و تفسیر کردن قران به فلسطین و سوریه و لبنان و … کمک کنند و پول این مملکت که برکت ندارد را خرج خود این مملکت کنند . البته میدانیم که اگر ایران اباد شود دیگر اخوند و مذهبیون نمیتوانند حکمرانی کنند ولی …!!!!!! ای کاش حال دیگر مردم بیدار میشدند ….
هرچه باشد من از وسط مذاکره ی پنج بعلاوه ی یک می آمدم. } ای خداتورانکشدنوری زاد چقدرشیرین وشیواقلمی داری وقصه پردازی ورمان گویی وطنزپردازی ات چقدرعالی است. من درعتبات عالیات نجف وکربلاوکاظمین که صاحبانشان راخداونددرپیشانی هستی نشانده است برایت دعاکردم. می دانی که من دعاگوی غریبان جهانم وشماراهم ازغریبان می دانم. مصلح
————
سپاس مصلح گرامی
در درون شما رشته ای از زلالیت انسانی است که مرا مشتاق شما کرده است. همان رشته را اگر بگیرید و پیش بروید حتما رستگار خواهید شد. رستگاری در این است که یک روز چشم وا کنید و ببینید هر چه کرده اید و هرچه گفته اید، نتیجه اش به نفع زیستیِ مردم بوده است و مردم در همین دنیا نفعش را برده اند. دنیای دیگر سرجای خودش
سپاس که به یاد منِ غریب بودید و هستید.
سپاس
.
خدا وکیلی از این خود-روشنفکر خواندگان اسلامی هیچ کسی … (سه نقطه از مش قاسم) نیست. حاج عمادالدین باقی ورداشته یه مشت جفنگ سر هم کرده: منتظری و تأسیس فقه حقوق بشر. آخه ای نادان، حقوق بشر رو بشر نوشته، چه ربطی به فقه داره؟ تازه حقوق بشر رو بشر نوشت که از ظلم همین فقه چیا راحت بشه. از اون گذاشته فقها اگه وارد این حقوق بشن آنچنان به این حقوق … (سه نقطه از مش قاسم) که نشه تشخیصش داد، همانطور که به بقیه حقوق … (سه نقطه از مش قاسم) ورود کردن و … (سه نقطه از مش قاسم)، میگی نه برو یه سری بزن به راهروهای قوه قضایه همین فقها.
ادامه میده که منتظری شاگرد اون اولی نبوده شاگرد یکی دیگه بوده. چه فرقی به حال ما میکنه امروز روزی؟ شاگرد هر … (سه نقطه از مش قاسم) که بوده با اون منقلابی که راه انداخت ملت ایران رو ۴۰ سال به بدبختی کشونده. ای که بخشکی شانس توی این مملکت چه … (سه نقطه از مش قاسم) به خودشون میگن روشنفکر.
اگه از من میشنفین، این حرفه پیش درامدیه که یه فیل دیگه هوا کنن که دوباره یه گنجیشک مرده رو جای قناری به ما بندازن. برو پی کارت حاجی، این دام بر مرغ دگر نه!
اخبار: اکثر اتباع خارجی در ایران بیسواد هستند.
مش قاسم: ولکن همشون وزوزیرک و وکیلک!
اخبار: هشدار نمایندگان مجلسک: برای مهاجرت نخبههای ورزشی چارهاندیشی کنید!
مش قاسم: شیادی به این میگن. ۴۰ ساله که با قانوونک هایی که همینا از مجلسک گذروندن ملیونها نخبه مهاجرت کردن و رفتن. چی شده که حالا یه هویی اینا به فکر نخبههای ورزشی افتادن؟ اگه از من میشنفین یه جایی چهارتا از اینا یه پولی رو توی ورزش از دست دادن والا اینا دلشون واسه هیچ نخبهای نسوخته. اینا از خدا هم میخوان که همه نخبهها ورزشی و غیره برن که خود بی بضاعت عقلی شون رقیب دانا نداشته باشن.
اخبار: کلیات لایحه برنامهک پنجساله ششم روز یکشنبه بعد از حدود یک سال تاخیر در مجلسک شورای اسلامی ایران به تصویب رسید.
مش قاسم: توی حکومت اسلامی مهم نیست کی چیکار میکنه تا اونجایی که وقت حرف زدن یه مشت لغات عربی استفاده بشه و بالای هر صفحه یه مشت لغات عربی چاپ. اولا، یه سال دو سال، ده سال تاخیر که توی این حکومت چیزی نیست، اینا یکی از چیزایی که حالیشون نیست وقته. توی این مملکت شیر تو شیری در مورد پنج روز آینده نمیشه برنامه نوشت چه برسه به پنج سال آینده. دویما، یه عده مواجب میگیرن برنامهک مینویسن. یه عده دیگه مواجب میگیرن که … (سه نقطه از مش قاسم) توی برنامهک پنج ساله گروه اول. جفتشون هم میدونن منظور نه برنامه ریزیه نه برنامه اجرا کردن یا نکردن. اصل مطلب گرفتن مواجب میباشد، گوشت قربونی مملکت ایران بره زیر دندون یه عده نادون ولکن جزو خواص. … (سه نقطه از مش قاسم) پدر ملک و ملت، مواجب رو بچسب. حکومت اسلامی همینه دیگه.
سلام بر دکتر نوریزاد
امید که سلامت باشید. بنده از جمله جوانان کشور بوده ام که هماره از فریاد حق طلبی شما و ندای دادخواهی که سر داده اید حمایت نموده ام. قصدم از ارسال این متن به شما انتقادی دوستانه است. متاسفانه در چند روز اخیر شاهد بوده ام که شما به ورطه دفاع از امپریالیسم افتاده اید. کجا؟ در ماجرای جنگ داخلی سوریه. آقای نوریزاد، شما چقدر از ماجرای بهار(!) عربی اطلاع دارید؟ آیا میدانید که تمام این داستان یعنی شورشهای ساختگی در الجزائر که توسط افغان العربها در بیست سال پیش شروع شد و سپس ماجرای قیامهای تصنعی در تونس، لیبی، مصر و سوریه زیر سر دستگاههای جاسوسی آمریکا و انگلیس بود؟ آیا میدانید که اکنون مردم لیبی شب و روز آرزوی دوران حکومت سرهنگ قذافی را می کنند؟ شما تصور میکنید اینها مردم سوریه هستند که در مقابل ارتش ملی سوریه ایستاده اند؟ آیا نمیدانید که تمام آدمخواران سلفی از شمال آفریقا ، قفقاز ، آسیای میانه و حجاز با پول و اسلحه ترکیه و شیخک های شکم فراخ سعودی و قطر به یکی از مترقی ترین حکومتهای عرب یعنی جمهوری سوریه حمله ور شده اند؟ سوریه کشوری بود که زنان در آن در سابه حکومت بعث، از حقوق کاملا مساوی با مردان برخوردار بودند و مردم آن مشکلی به اسم مشکل مسکن نداشتند. سوریه یکی از بالاترین آمار باسوادی را در بین کشورهای عرب داشت. سطح بهداشت عمومی بالا بود. مردمان سنی ، اهل حق یا همان علوی ، شیعه ، دروزی و مسیحی در صلح و صفا با هم زندگی میکردند. تا اینکه آمریکا و اسراییل و اروپا همان طرح شیطانی که برای لیبی اجرا کردند را برای سوریه تدارک دیدند. اکنون اسنادی در ویکی لیکس و سایر منابع به دست آمده است که نشان میدهد دولت آمریکا پشت سر هما این ماجرا بوده. آرزومندم که نفرت شما از حکومت ولایت فقیه باعث خارج شدن شما از دایره انصاف نشود. واقعا یکی از کارهای مثبت حکومت کشورمان حمایت از دولت قانونی سوریه است. عیبش را میگویی هنرش را نیز بگوی. الان تمام دستگاه رسانه ای غرب با انواع دروغ و دغل بازیها در صدد ایراد اتهام نسل کشی به حکومت سوریه هستند. اگر در یوتیوب یا بعضی رسانا های مستقل بگردید میتوانید انواع نمایشها که توسط فاکس نیوز ، سی ان ان، الجزیره و غیره ساخته شده را پیدا کنید. از گریم زنان داعش با وسیله سس گوجه فرنگی که بگویند بمباران روسیه اینها را به این روز انداخته تا درازکردن اطفال زیر ملحفه که بگویند اینها جنازه حمله اسد به حلب است! آقای نوریزاد، مشکل کشور ما از مشکل دنیا جدا نیست. مشکل اصلی بشریت امپریالیسم و سیستم وحشیانه سرمایه داری است. درست در روزی که جنگ حلب به نفع اسد مغلوبه میشد، نیروی هوایی اسراییل به دمشق حمله هوایی کرد، میدانی این یعنی چه؟ میدانی که زخمیهای جیش النصر، القاعده و داعش در تل آویو درمان میشدند؟ میدانی یعنی چه؟ راه چاره دنیا، جنبشی جهانی بر علیه بی عدالتی است. الان آمریکاییها از ولایت فقیه ناراحتند به خاطر حمایتش از حزب اله و سوریه.والله این کار جمهوری اسلامی بزرگترین خدمتش هم به ملت ایران است هم به بشریت. اگر حکومت ابلیسی آمریکا سوریه را هم صاحب شود بعدش به کشور ما حمله ور خواهد شد و بدانید که دولت ما اکنون با دفاع از دولت قانونی سوریه دارد در نهایت به ملت خودمان خدمت میکند، چون در صورت حمله غرب به ایران که هموطنان وطنفروشمان هم در غرب آن را تبلیغ میکنند کشورمان با خاک یکسان میشود. امیدوارم که منصفانه تر قضاوت کنیم. بدرود. آقای نوریزاد
جناب محمد علی
شما که از امپریالیسم و نگاه به راست بیزارید شاید اگر به سمت کومونیسم یا چپ کمی دقیقتر بنگرید هیچ تفاوتی نخواهید یافت در اندیشه های سلطه گرایانه و دیکتاتور مآبانه این ایسم چپ گرا با آن دیگری. کشورهایی مانند لیبی، مصر، عراق، سوریه، یمن و ایضاً ایران، همه دارای اشتراکاتی هستند. ایدئولوژی غالب در تمامی این کشورها معجونی بود و یا معجونی ست از التقاط اندیشه های ناسیونالیستی، اسلام و مارکسیست. هر چند ممکن است پس از فروپاشی شوروی و ضعف بلوک شرق، حاکمان این کشورها برای بقای خود به آمریکا باج داده باشند ولی تفکر غالب آنها چپی بود.
اگر مردم و حاکمان در کشورهای مورد اشاره، آنطور که شما از سوریه مثال زدید، هیچ مشکلی نداشتند و در صلح و امنیت و صفا و صمیمیت زندگی میکردند پس آیا مغز خر خورده بودند که تا تقّی به توقّی خورد یکدفعه هوا برشان داشت و لگد به خوشبختی خود زدند؟ مگر میشود یک غریبه از بیرون بیاید و شما را که در خوشی زندگی میکنید تحریک به شورش کند؟
من یاد یک کاریکاتور افتادم که صدام حسین را در نقش معلمی نشان میداد چوب به دست که در کلاس درس او شاگردانی بودند متشکل از اعراب شیعه و سنّی و همچنین کردها و ترکمن ها؛ او همه را با آن چوبی که در دست داشت کنترل میکرد و کسی نوطوق نمیتوانست بکشد. همین وضعیت را میتوان برای دیگر کشورها متصّور بود.
از آن کشورهایی که بهار عربی در آنها اتفاق افتاد، اولین کشور تونس بود که حاکمی مستبد و حامی امپریالیسم در آن حکومت میکرد ولی اکنون پس از بهار عربی، میتوان گفت که بهترین وضعیت را در بین کشورهای دیگر دارد و در مرتبۀ بعدی مصر قرار دارد که شاید موقتی باشد.
جنگ امروز در منطقه، جنگ بین امپریالیسم و کمونیسم است، جنگ بین منافع بلوک شرق و غرب. جنگ بر سر گسترش استعمار نوین، فقط رنگ و لعاب خود را تغییر داده اند وگر نه همان هستند که بودند.
کمترین آسیب را کشورهایی متحمل شدند که مردم و حاکمان آنها از فهم و درایت بیشتری برخوردار بودند و منافع موجود را فدای منافع خیالی در آینده نکردند؛ آنها واقعیت موجود و دست یافتنی را هر چند تلخ پذیرفتند ولی دل به رؤیاهای شیرین ولی دست نیافتنی نسپردند.
تمامی موارد مورد اشاره حاکی از این است که حاکمان در آن کشورها دیکتاتور بوده اند و مردمِ آن کشورها نادان و خیال پرداز؛ آنها بدلیل نبود آزادی، انباشت عقده های فرو خورده و عدم بارور شدن اندیشه، خیلی زود فریب شعارها را خوردند.
مشکل اصلی بشریت، امپریالیسم و کمونسیم جهانخوار به همراه شاخه های فرعی آنهاست که تا امروز دمار از روزگار مردم درآورده. زندگی و حیات مردم را بازیچۀ رقابت های تمامیت خواهانۀ خود قرار داده اند و از مردم به عنوان برده، طعمه و یا گوشت دم توپ استفاده کرده اند.
حاکمان، در هر کشوری طبیعتاً ابتدا باید حافظ منافع ملی خود باشند و هر اقدامی که انجام میدهند در درجۀ اول منافع ملی خود را در نظر بگیرند. هر کشوری که منافع ملی خود را فدای منافع دیگران کند خیلی زود نابود خواهد شد؛ چه از درون با یک انقلاب و چه از بیرون با جنگی خانمان برانداز.
هیچ حاکمی و هیچ حکومتی اگر به مردم و خواسته های آنها توجه نکند، ماندگار نخواهد بود؛ چه از نوع امپریالیسم یا کمونیسم باشد و چه از نوع آخوندیسم. بدبختانه پایان تمامی این نوع حکومتها همراه با نابودی، کشتار و خونریزی ست و این دور باطل همچنان ادامه خواهد داشت. ممکن است دو سال طول بکشد و یا چهل سال ولی مردم بازهم قربانی نبود درک و شعور سیاسی و اجتماعی خود میشوند و خیلی زود فریب شعارهای زیبا را میخورند.
تا زمانی که مردم در این کشورها یکدست و یکصدا نباشند و به یک درک درست از زندگی، معنای زندگی و میهن نرسند و منافع ملی و طولانی مدت یا ابدی را قربانی منافع شخصی و کوتاه مدت کنند، اوضاع همین است و فقط تاریخ تکرار میشود.
هر گاه مردم شدند ولی نعمت حاکمان و هر گاه حاکمان خود را خدمت گزاران به مردم و از خود مردم دانستند و نه تافته ای جدا بافته. هر گاه مردم و حاکمان در یک کشور ابتدا منافع ملی خود را در نظر گرفتند و دست در دست هم برای آبادانی کشور خود تلاش کردند، مطمئن باشید که هیچ نیرویی نمیتواند به آن کشور آسیب جدی وارد کند.
هر آنچه امروز در کشورهایی مانند لیبی، سوریه، عراق، یمن ما شاهد آن هستیم، تنها علت اصلی آن جدایی مردم و حاکمان بوده و اینکه هیچکدام آنها به منافع ملی خود نمی اندیشیدند و بدنبال منافع گروهی یا حزبی بوده اند.
با توجه به شرایط موجود در ایران، بزودی ایران و البته چند کشور دیگر به سرنوشتی مشابه دچار خواهند شد. ممکن است این دگرگونی محصول یک انقلاب داخلی و آزادی خواهانه باشد و یا تهاجم کشورهای بیگانه، ولی هر آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد به یقین خوشآیند نخواهد بود چرا که هم مردم ایران و هم حکومت ایران همان راهی را میروند که دیگران قبلاً رفته اند. مگر اینکه فهم ملی مردم ایران و حاکمان ناگهان و به شکل معجزه آسایی متبلور شود.
بیاد داشته باشیم، حکومت از هر نوع ولایی که باشد، چه از نوع انقلابی و ” بعث” آن و چه از نوع انقلابی و “اسلامی” آن، دیکتاتوری محسوب میشود و منجر به جدایی اکثر مردم از حاکمان؛ تا زمانی که حاکم خود را ولی نعمت مردم بداند و فقط بدنبال منافع حزبی و عقیدتی باشد و نه منافع ملی، نمیتوان به آینده امیدوار بود و هر زمان امکان تغییرات خونین وجود دارد.
سلام برآنارشیست ویابی نهابت گرامی
درودبرجوانمرد بی ادعاوآزادمرداین سایت ازجواب جنابعالی به این آقای محمدعلی کیف کردم ولذت بردم چون همراه باواقع نگری سیاسی اجتماعی روزبودوتحلیل هایت که سفاکی وخونریزی امروزهای جهان درهرنقطه ای که باشد سرمنشاش این چپ کمونیستی وراست سرمایه داری امپریالیسم جهانی است.برایتان آرزوی بهروزی وسعادت دارین رادارم والسلام
مصلح
مگر میشود یک غریبه از بیرون بیاید و شما را که در خوشی زندگی میکنید تحریک به شورش کند؟
bale
aghaye khomeyni hamun gharibe bud ke umad
va mardom o be shuresh tahrik kard
اگر بهار عربی کار آمریکاست، جمهوری اسلامی هم ساخت آمریکاست. قبول؟
آیا جمهوری اسلامی راهی برای بقای خود دارد و یا به تعبیر دعای کمیل در شرایط “قلّت حیله” است؟ برای پاسخ به این سئوال میتوان به بعضی دست آوردها ی این نظام نگاه کرد. اگر ما بتوانیم نو آوری در صنعت را ببینیم می توان امیدی به نوع آوری و پیدا کردن راه حل در سایر موارد هم داشت.
“پراید” بعنوان یک خودروی تقریبا ملی می تواند الگوی مطالعه ما باشد. این اتومبیل چقدر تغییر کرده و مشمول نو آوری شده؟ این اتومبیل کره ای براساس ارزیابی خود شرکت سایپا و موسسه استاندارد، نه تنها هیج بهبودی در ان صورت نگرفته بلکه در راحتترین نوع تولید به نوع “وانت” تبدیل شده و علیرغم همه خسارتهای هنگفت مالی و جانی و صنعتی، کماکان چشم وچراغ صنعت خود رو است.این در حالی استکه “پیکان” کاملا حرکتی رو به جلو در زمان خود بود و نو آوری های مکرری در آن صورت میگرفت.پراید از نظر صنعتی ، بازگشت بدوران قبل از “پیکان” است.
پراید، محصول یک نظام سیاسی است که نگاهش به صنعت طوری است که از پیکان هم عقبتر میرود. درست مثل خود حکومت که حاکمانش شاید به قرن 17 نزدیکتر باشند تا قرن حاضر. همانطور که شاه بدنبال نگاه رو به جلو بود و جانشینش نگاه به قهقرا داشت. ما در حکومت هم بدوران منحط قاجار برگشته ایم.
شما هر چقدر امیدوار باشید که روزی پراید جای خود را به اتومبیل بهتر بدهد، میتوانید امیدوار باشید که نظام فعلی شانس بروز شدن خود را داشته باشد. امیدی که خبرگان خودرو ساز هر گز ندارند.
فضاهای مجازی هزار حسن دارد در آگاه سازی مردم. اما دو بدی بزرگ دارد:
نخست این که باشندگان در یک فضای فکری همسو، پس از مدتی خیالات برشان میدارد که ایران یعنی آن فضا و ایرانی یعنی خودشان.
و تودۀ مردم را به کل فراموش میکنند. احتیاجات و الزامات، سنتها و باورهاشان را خوار میشمارند و انکار میکنند. گمان میکنند این کار روشنگری است.
و دومی آنکه باید دو کارویژۀ متفاوت کلام را از یکدیگر جدا کرد:
یک بار است که (مثل کورس گرامی) در محدودۀ نظری و اعتقادی گام برمیداریم که باید ادب علمی را رعایت کنیم و آنجنان بنویسیم که انگار “خود”ی در میان وجود ندارد. نثر باید علمی باشد و بدون تشخص؛ فارغ از من، تو و ما و داوری شخصی. گویا نویسنده تنها راوی افکار است. در بحث علمی موضوع اعتقاد در محتوای بحث نیست، در روش آن است. نظریۀ نسبیت انیشتین به دلیل روش استدلال و آزمایشات تجربیاش قابل اعتماد است. نه بخاطر آنچه بیان میکند.
برای توضیح آنچه بالا نوشتم: خوب است بدانید در کشف بزرگ علمی سال (دکتر کامران وفا و دو استاد دیگر) بخشهایی از نظریۀ اینشتین اصلاح میشود. آنچه باعث میشود جهان نظر 3 فیزیک دان را بر [بخشی از] نظر اینشتین بزرگ [و لابد مقدس در رویکرد دینی!] ترجیح دهند، “روش علمی” است.
بارها روحانیان ناظر سایت (به دلیل ذهنیت غیر علمی) به کورس گفتهاند که: «بالاخره بگو به خدا اعتقاد داری یا نه؟» و پاسخهای سنجیدۀ کورس به این سؤال هر بار برای من درسی است به اهمیت سرتاسر متن “ریشهها”.
اما یک بار است که وجه اجتماعی یا سیاسی کلام، مد نظر ماست. در چنین مواردی اصل بر تأثیر گذاری است. باید مخاطب را شناخت و به زبان او سخن گفت. منظورم به هیچ وجه عوام فریبی و برزبان آوردن هر چه مخاطب میپسندد نیست. اما در چنین مواردی مهمترین اصل برقراری ارتباط با مخاطب است.
اگر قرار باشد یک چینی را از خطر وجود مار آگاه کنیم و خط و زبان او را ندانیم، اتفاقا کشیدن مار نه تنها عوام فریبی نیست بلکه تنها راه هشیار کردن او و رهانیدنش از خطر است.
فکر نکنیم با همسایگان شرقی خود خیلی تفاوت داریم: اگر در کابل و در روز روشن دختری مؤمن و متشرع را با یک تهمت، بدون تأمل کشتند و آتش زدند، اینجا هم کسانی را داریم که با شنیدن یک توصیف نامأنوس از مقدسات، شکم گوینده را -ولو خود امام عصر باشد- سفره کنند.
درود بر مازیار عزیز
مسئله مهمی در باره اعتقاد ات شخصی مطرح کردید، بارها در این مورد در این سایت بحث شده است ، اینکه تفتیش عقاید ممنوع است ، اما ، سید مرتضی همچنان نقش مفتش را اجرا می کند .
سکولار بودن هیچ ربطی به با دینی و بی دینی ندارد ، و هر دو نیز ربطی به خداباوری ندارند و خداباوری و ناوری فرد نیز هم ربطی به دیگری ندارد.
تا کنون این دین بوده است که بشریت را به سلاخی کشیده و چون بیماری مسری خطرناک افکار و در نتیجه انسانیت را نابود کرده است و ما شاهد آنیم واوست که باید حساب اعمال خود را پس بدهد و جوابگو باشد، که نیست .
«جداسازی سیاست و دین در ایران یعنی مبارزه با «رژیم یا پولیتیای اسلامی».
رژیم اسلامی به دو معنا: نخست به معنای فرمی از حکومت؛
دوم به معنای فرمی از سازماندهی عرصه عمومی که در آن فضای ظاهر شدن به حداقل میرسد و تبعیض میان شهروندان نهادینه میشود.
جمهوری اسلامی فرمی از دولت است که از شکلی از سازماندهی عرصه عمومی حمایت میکند که در آن فضای ظاهر شدن به حداقل برسد، برابری شهروندان محدود شود و آدمیان نتوانند گرد هم بیایند و «قدرت» پیدا کنند. اما اسلام محدود به چهارچوب نهادی جمهوری اسلامی نیست. اسلام به مثابه سیاست، به مثابه رژیم سیاسی ( به معنای کلی کلمه) خارج از چهارچوب دولت نیز در کار تخریب برابری شهروندان (isonomia) و نهفتن فضای ظاهر شدن و جلوگیری از شکلگیری «قدرت» در میان شهروندان است.
«آیا میتوان راهحل سیاسی را به شیوهای صورتبندی کرد که از پیوند مذهب با رادیکالیسم جلوگیری کند؟»
بله، به شرطی اینکه جداسازی سیاست از دین تنها معطوف به جدایی دولت از دین نباشد. سیاست سکولار باید در «فضای ظاهر شدن» ظهور کند، یعنی شهروندان قدرت بنیان نهادن و شجاعت برابری داشته باشند. و این یعنی سکولارسازی از پایین.
تجربه خاورمیانه نشان داده است سکولارسازی از بالا نه تنها کافی نیست، بلکه میتواند چهارجوبی فراهم آورد برای رشد دوباره سیاستهای اسلامیسازی از پایین. باید اسلامگرایی و سیاست اسلامیسازی را از پایین شکست داد. و این یعنی گشودن فضای ظاهر شدن، فضایی که شهروندان بتوانند در همه عرصهها «قدرت» یابند. جداسازی دین و سیاست یعنی استقلال و قدرت عرصه عمومی؛ و تا این هدف متحقق نشود، هر جداسازی سطحی و ناقص است. »
نوشتۀ: بابک مینا
نشانی متن کامل:https://babakmina.blogspot.co.nz/
این پاراگراف قبل از متن فوق بود که فکر کنم بهتر بود -جهت حفظ پیوستگی معنا- قبل از متن بالا خوانده شود:
«جداسازی دین از سیاست در ایران دو معنا و دو حوزه دارد: نخست سکولار شدن دولت به معنای معمولی کلمه. این معنا تقریبا روشن است و روشنفکران سکولار و روشنفکران دینی در سالهای اخیر بسیار در این باره سخن گفتهاند. اما بنا نهادن پولیتیای دموکراتیک تنها با تفکیک دولت از دین، – و در مورد اسلام به خصوص تفکیک ساختار حقوقی از شریعت – امکانپذیر نمیشود. اسلام رژیمی سیاسی است که میکوشد بر حوزه عمومی غلبه کند و «فضای ظاهر شدن» را تخریب کند. حجاب یک نمونه واضح چنین گرایشی در اسلام است. اسلام با نادیدنی (invisible) کردن زن او را بیقدرت میکند، یعنی توانایی ظاهر شدن، منشاء اثر شدن و مشارکت برابر او در «فضای ظاهر شدن» در عرصه عمومی را محدود میکند. »
در متن فوق منظور از «فضای ظاهر شدن» مفهومی برگرفته از هانا آرنت در کتاب “وضع بشر” است که در پاراگرافهای قبلتر توضیح داده شده. برای کوتاه شدن مطلب از نقل آن خود داری میکنم.
با خواندن هر سه ایه و سایر ایات قتال و جهاد و کشت و کشتار و غارت و تجاوز و مجازاتهای غیره تصور انسانی بخوبی معلوم می شود که منظور محمد از این نصف ایه لا اکراه فی الدین یعنی چی.در ضمن حضور 1400 ساله اسلام از خود محمد تا کنون بخوبی معنی این ایه را بخصوص بما ایرانیان شیر فهم کرده اند.
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ﴿۲۵۵﴾ خداست كه معبودى جز او نيست زنده و برپادارنده است نه خوابى سبك او را فرو مى گيرد و نه خوابى گران آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست كيست آن كس كه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند آنچه در پيش روى آنان و آنچه در پشت سرشان است مى داند و به چيزى از علم او جز به آنچه بخواهد احاطه نمى يابند كرسى او آسمانها و زمين را در بر گرفته و نگهدارى آنها بر او دشوار نيست و اوست والاى بزرگ (۲۵۵) لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿۲۵۶﴾ در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد به يقين به دستاويزى استوار كه آن را گسستن نيست چنگ زده است و خداوند شنواى داناست (۲۵۶) اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۲۵۷﴾ خداوند سرور كسانى است كه ايمان آورده اند آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مى برد و[لى] كسانى كه كفر ورزيده اند سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتند كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در مى برند آنان اهل آتشند كه خود در آن جاودانند (۲۵۷)
خبرگزاری هرانا – آرش صادقی کنشگر مدنی در بند هشت زندان اوین در پنجاه و نهمین روز از اعتصاب غذای اعتراضی خود به سر می برد. این زندانی نامه ای سرگشاده با عنوان “امروز در آستانه شصتمین روز از اعتصاب اعتراضی ام به بی قانونی، خشونت و بی رحمی هستم” نوشته و ضمن توضیح وضعیت وخیم جسمی خود، علیرغم درخواست پایان اعتصاب بسیاری از شهروندان، بر تداوم اعتصاب غذایش تاکید کرده است.
متن کامل این نامه را در ادامه به نقل از هرانا بخوانید؛
امروز در آستانه شصتمین روز از اعتصاب اعتراضی ام به بی قانونی، خشونت و بی رحمی هستم.
احساس میکنم ارگان های داخلی بدنم هریک ذره ذره تحلیل رفته تا جایی که امروز و در این روز های در راه ورق های پایانی قمار من رو خواهد شد.
وزنم از ۶۹به ۵۰کیلو رسیده است و گواه شب های هراس و بی خوابی را تپش قلب و تنگی نفس و افت فشار های مکرر میدهد.
روزی که آغاز این اعتصاب بود خواسته ام را با آزادی یگانه عشق زندگی ام پیوند زدم، با اعتقاد به ستمی که بر او رفته تمام این روزها را برای من قابل تحمل کرده است.
این شعر خوارز را فرای ایدئولوژی فکری شاعرش دوست دارم و به یاد یگانه عشق زندگی ام هر روز زمزمه میکنم:
((هردو همزمان به نقطه ای در منتهای هستی چشم دوختیم آن را باز شناختیم و ساکت ماندیم از آن لحظه به بعد است که همدیگر را میشناسیم))
اکنون که احساس میکنم برای من در این روز ها منتهای وجود فرا رسیده است، مینویسم و زندگی واقعی را ورای این نامه ها و نوشته ها جستجو میکنم، چرا که دیگر این روز ها برای من چیزی جز حیات برهنه انسان معاصر نیست.
در این دو ماه پا به پای روز های روزه رفته من نیز تغییر کرده ام و بهتر است بگویم درکم به نسبت جهانی که در آن زیسته ام و هستی و موقعیتی که در آن به سر میبرم و میبریم تحویل بسیار کرده است.
مطالباتم از خواست آزادی بی قید و شرط گلرخ به عشق تمام زندانیان سیاسی دیگر پیوند خورده است و اکنون خود را قلمه زده به تنه تنومند آن عشق میدانم که دو ماه است من را امیدوار و سرپا نگه داشته است.
قلمه ای که ماه عسل آن حق آزادی همه زندانیان سیاسی، وهزاران خواست به حق تک تک کسانی هست که در این سال های زندان شناخته و دیده ام.
در کریدر های بند زندان اوین از دیدن چهره اندوهناک سعید ملک پور و یاد چشم های کم سو شده زینب جلالیان شرمگین میشوم، شرمگین میشوم از ده ها و صد ها هموطنانی که به جرم بیان عقیده امروز در زندان اند.
در این روزها و در جریان انتخاب بین پافشاری بر خواسته ها یا نجات جان و دوری از مرگ خود خواسته تمام اندیشه ها و حرف ها و کتاب ها به طور کلی بی اعتبار گشته و ظهور منطق مطلق، تجربه ناب زندانی شدن و حبس جای آن را گرفته است.
باور کنید این مطالبه خواست کامل زندگی است بدون قید و شرط و نقطه مقابل تفکر مرگ طلب و شهادت طلبی است، چرا که خود را جهادیست نمیدانم و راه مبارزاتی ام با تمامیت خواهی به آنان که چراغ راهنما و شمع روزهای تاریکم بودند را آسایش مردم و حقوق هم تراز برای همه میدانم، و حقوق اولیه و ثانویه انسانی و هر موجود زنده.
همانگونه که یاد و نام اکبر محمدی، هدا صابر، فرزاد کمانگر و غیره با روزهای روشن و امید به آینده بهتر گره خورده است
زندگی آنان خواست تمامیت زندگی است، چنان که فرزاد گفته بود: میخواهم قلبم در سینه کودکی که آفتاب را در دامنه زاگرس به تماشا نشسته است بتپد.
و چنانکه هدا صابر گفت:انسان نه بازیگر تاریخ است نه تحت اراده حاکم نه تحت جبر، بلکه عامل تغییر در هستی و تاریخ و زندگی میباشد.
با احترام و سپاس از عزیزانی که در این مدت مرا مورد لطف خود قرار دادند اما تا پایان راه خواهم ماند و این اعتصاب غذا را تا رسیدن به خواسته بر حقم ادامه خواهم داد.
ترجیح میدهم شرافتمندانه بمیرم تا تن به ظلم و ذلت بدهم شاید که مرگ من آغازی بر پایان بی قانونی و خشونت ساختاری در میهنم باشد.
آرش صادقی
بند هشت زندان اوین
آقای نوریزاد! باز هم نوشته منو منتشر نکردید! درحالی که من به هیچکس توهین نکردم.اما چرا؟
نامه 53 فعال سیاسی و مدنی به خامنه ای .. پاسخگو باشید.
http://www.radiofarda.com/a/f3-civil-political-activists-letter-khamenei/28187655.html
“روزها فکر من این است و همه شب سخنم ”
كه خداوند جهان ، از چه سبب ساخت زنم ؟!
تا که شوهر بشود جور برایم ، یک عمر
چه دعاهای عجیبی که نکرده ست ننم !
تا بجنبم شکمم خانه ی کودک گردد
از دو ایکس لارج فزون تر بشود پیرهنم !
درد زاییدن و شیون زدن از غایت شوق !
که زهر سمت درآید عضلات بدنم !
زن که مامان بشود توی بهشت است ، ولی
فِتَد از ریخت یهو کُلِّ دیسیپلین تنم !
بچه را شیر دهم ،کهنه بشویم با عشق
مدرکم را بگذارم به کنار کفنم !
تا بزرگش بکنم نام پدر می پرسند
اصلن انگار نه انگار که مامانش (!) منم !
این چه حرفی ست که گفتند ؟! مگر من کشکم ؟!
شده سرویس برایش همه جای دهنم !
چه کسی خواسته زن این همه پایین باشد ؟
تا به این بادبزن توی دهانش بزنم ؟!
علی1
5:53 ب.ظ / دسامبر 20, 2016
عقده ای بودن چیزی لازم ندارد جز فحش دادن. طرح محدودیت آزادی بیان بزرگترین خیانت به فهم بشر است. از آن طرف فحش دادن و عقده بیرون ریختنِ سیستماتیک و مدام هم بزرگترین خیانت به آزادی بیان است. هیچ چیزی به مزدک نسبت نمی دهم ولی متعجبم چرا سایتی نمی سازد به منظور ریختن انبوه انبوه فحش هایش در آن و از خیر پایمال کردن حقوق دیگران دراینجا گذشتن.؟ من یکی به شدت از فحش دادن مزدک آزار می بینم چون حق و وقت آقای نوری زاد را پایمال می کند و چون فحش دادن به آخوند یعنی فحش دادن به بخشی از بشریت و چون فحش دادن اگر بد است برای همه بد است. نمی شود که بشریت را بخواهیم و به بخشی از آن فحش بدهیم. در دلت و در تنهایی خودت می توانی به زمین و زمان فحش بدهی ولی در فضای عمومی فحش دادن به آخوند دقیقا به این معناست: آقای آخوند همچنان حکومت کن که ما فحاشان ناتوانیم از حکومت کردن!
……
علی1 گرامی شما گرچه پا از حوزه بیرون گذاشته اید یا بیرونتان گذاشته اند ولی هنوز سر در حوزه دارید عزیز!راستی علم الهدا گویا در فکر بعمل درآوردن ارزوی شما برای وارد کردن اراجیف و مزخرفات خوزه در آموزش و پرورشند و صادق آملی لاریجانی هم گویا همین نظر را دارد.
دوست گرامی از عقده حرف زده اید بنظرم اگر قبل از نوشتن این کلمه اگر در مورد نوشته هایت نظر دیگران را جویا می شدید به احوالات خود بیشتر پی می بردید.در ضمن آخوند جماعت را من یکی انسان نمی دانم بلکه درندگانی و خونخوارانی میدانم که باید مهار شوند.شما مدرنیته را فرا خوانده اید ولی چون هنوز سر در حوزه دارید برایتان درک عملی آن سبیار سخت است.بهمین جهت در پریشانی گوئی /نویسی استادید!
من بیشتر می خوانم و کمتر می نویسم. با شما بسیار همفکرم اما در این مورد خاص، حق را به کسانی می دهم که می گویند فحاشی نکنید. مطمئنم که فحاشی گذشته از به دردسر انداختن نوریزاد گرامی، نتیجه عکس هم دارد و هیچ دستاوردی در روشنگری ندارد، چرا که فحش، سلاح عاجز است و از سر ناتوانی داده می شود. معنای فحش این است که من کم آورده ام و تمام بضاعتم همین فحش است که شاید تلافی کرده باشم.
مزدک گرامی اول ایتکه من نه حوزه رفتم که بیرونم کنند ودل خونی هم از اخوند جماعت دارم دوم-اگرشما با فخشها وناسزاها قدرت داشتید که اخوندها را مهار کنید حرفی نبود ولی واقعیت این است که در طول یک قرن نه منطق و استدلال .نه فحش ونا سزا قادر به مهار کردن اخوندها و تفکرات انان نشده لذا تلاش شما هم نتیجه نخواهد داد
چند وقت پیش حسین باستانی عزیز مطلبی در اینترنت منتشر کرد به اسم “فرهیختگان فیس بوکی” که در آن وضعیت کامنتگذاران را نشان داد که پای یک مطلب بسیار ساده و روزانه، چطور ظرفیتهای نهفته و گره های اخلاقی و فرهنگی را رونمایی می کنند. باستانی عزیز روی یک مسئله بسیار درست و به جا انگشت گذاشت و من با کسب اجازه از ایشان، آن را به مطالب آقای نوری زاد بزرگوار نسبت می دهم.
نوری زاد:
دیروز به دیدن مادر یکی از شهدای حوادث 88 رفتم و یکی از تابلوهایم را به او تقدیم کردم. یکی از هموطنان بهایی اخراجی از دانشگاه هم آنجا حضور داشتند. موقع خداحافظی، گوشه چادر آن بانو را بوسیدم و از او و از هموطن بهایی ام بخاطر آسیب هایی که ما مسلمانان در این سالهای پس از انقلاب بر آنها مترتب داشتیم و نیز بخاطر سالهای جهالتم در همراهی با این نظام و نقشی که جاهلانه در این انقلاب داشتم پوزش خواستم. در راه که از منزل آن بانو باز می آمدم کودکی فال فروشی جلویم را گرفت. رو به آسمانی کردم که مثل دل این کودک، هوای باریدن داشت. سهم این کودک را را سرداران سپاه و ملایان حاکمیت بی اجازه به سوریه و لبنان و یمن و بحرین سرازیر می کنند. با خود گفتم تعداد کودکان کار و زنان تن فروش این کشور باید به چند برسد تا بقدر یک خلخال پای زن یهودی که به ظلم از او ستاندند و علی (ع) را برافروخته کرد بیرزد و صدای آیت الله ها و مراجع ما در بیاید؟ می گویم اگر اسلام، همینی است که آیت الله های حاکمیت ما خود را به آن متصف می دانند، مرا با آن کاری نیست. من اما از اسلام، خوبی ها و قشنگی هایش را برگزیده ام و کهنه هایش را دور ریخته ام. چه ایرادی دارد که من مسلمان باشم و آن دیگری یهودی و دیگری بهایی و یا حتی گاوپرست، مادام که مرزهای اخلاق را مراعات کنیم و قبل از هر چیز، بر شرافت های انسانی مان پای بفشریم؟
کامنتها: (هاشورهای از نگارنده می باشد)
• ایراد تو همینه نوریزاد که هنوز مسلمونی. اگر می دونستی هر چی می کشیم از اسلامه این حرفو نمی زدی
• نوریزاد فرصت طلب دست از سر خانواده های شهدای 88 بردار. من که می دونم عشق دیده شدن و مشهور شدن داری چرا داغ دل اینا رو تاره می کنی؟
• درود به شرفت مرد بزرگ.
• آقای نوری زاد گرامی، من با بخش زیادی از حرفهای شما موافقت دارم به جز اینجا که می فرمایید نباید در سوریه جنگید. اگر آنجا نجنگیم باید در مرزهای خودمان بجنگیم. گاهی باید در مورد مسائلی که اطلاع دقیقی از آن ندارید حرف نزنید. شما نویسنده توانا و نقاش و هنرمند مردمی هستید اما خواشا درباره مسائل استراتژیک که آگاهی کاملی ندارید حرف نزنید. من خودم با ملاها زاویه دارم اما خوب در جنگ که حلوا خیرات نمی کنند. پس نباید ایران را مسئول آوارگی مردم سوریه بدانید. ما با دشمنانمان در خارج از مرزها جنگیدیم و پیروز شدیم. چرا حلاوت پیروزی حلب را با تلخی می آمیزید؟
• دیروز که آسمون شهر ما آفتابی بود کجا ابری بود؟ خخخخ
• بازمانده های 88؟ فقط؟؟ این همه جنایت شد تو فقط چسبیدی به 88؟ چرا قبلش ساکت بودی پس؟
• توام یه /// مثل بقیه. فقط جیرت قطع شده. سگ زرد برادر شغاله. گذاشتنت وسط سر ملتو گرم کنی و سوپاپ در حال انفجارو خنصی کنی. ولی کورخوندید. ما تا همه جنایتکارا رو از تیر چراغ برق آویزون نکنیم خنک نمی شیم.
• آقای نوریزاد براتون متاسفم . اینکه حق یه مشت داعشی وحشی رو تو سوریه بذاریم کف دستشون چه ربطی به بچه های کار داره؟ خود آمریکا الان می دونی چند ملیون فقیر و بی خانمان داره؟ اگه قرار باشه فقر هم ریشه کن شه ایشالا همین بچه بسیجیا یه یاعلی می گن این کارو می کنند .
• همه اینها رو ارزون فروختی. نوریزادِ روایت فتح رو به ما برگردون. تو درون پاکی داری. برگرد به آغوش نظام.
• نوری زاد، باز رفتی سراغ بهایی ها؟ چرا اینقدر از این دین دفاع می کنی؟ عمدا اسم بهایی رو کنار اسلام قرار دادی تبلیغ این دین شه.
• تو قبل اینکه دلت واسه بچه های کار و زنای هرزه بسوزه بهتره که چشای کورتو وا کنی ببینی بچه های فسطینی رو سربازای اسرائیلی چطوری جذقاله می کردند. معلوم شد اربابات کیان.
• ///ـعر نگو. ببینم فردا اگر خونوادتو //// داعشیا بازم می گفتی نباس رفت سوریه؟؟ همین امنیت و ارامش الانتو از صدقه سر مدافعان حرم داری.
• خدایا هستی؟ می شنوی؟ تا کی؟
• از من بشنو، خدایی وجود نداره. نگرد نیست گشتیم بود lol
• شیر مادرت حلالت نوریزاد. ای ولله داری.
• نوری زاد بیا بیرون از ایران. اونجا جای تو نیست.
• آقای نوریزاد عزیز. امیدوارم از سوال من ناراحت نشوید اما رفیق منو که فقط 18 سالشه و هیچ سابقه فعالیت سیاسی هم نداره بخاطر یه اس ام اس گرفتن چطوری با شما کار ندارن؟ نکنه چشم اسفندیار دارین یا وردی می خونین؟! چرا هیچوقت به این سوال جواب نمی دین؟
• مرد حسابی، تو با حکومت مشکل داری زورت نمی رسد سر آیت الله ها خالی می کنی؟ من اطلاع دارم که خیلی ها از این وضع ناراضی اند ولی فعلا صلاح را در سکوت می بینند. انشاءالله وقتش می رسه.
• علی؟؟؟؟!!!!!!!!!!!1برات متاسفم نوری زادِ مسلمان شیعه!!!! برو با اون اسلامت خوش باش. ما را به خیر تو امیدی نیست.
• تو مَحرم و نامحرم سرت نمی شه بدبخت؟ یعنی چی که گوشه چادر کسی رو می بوسی؟از بوسیدن چادر زنا بود رسیدی به بوسیدن پای بچه بهایی. این اسلام به تو چه بدی کرده بود رفتی بهایی شده؟
• معذرتخواهی شما الان چه فایده داره برا جوونی مثل من. نه شغلی دارم نه ازدواج کردم نه آینده ای دارم. افسرده و داغون با یه فوق لیسانس که گوشه طاقچه انداختم. خستم خسته
• آقای نوریزاد برای من سواله شما منبع درامدت چیه؟ ما فقط نون و پنیر و سالاد می خوریم خودم و خانومم هر دو کار می کنیم آخر برج کم میاریم. جون من بگو به کجا وصلی؟!
• چه باید کرد؟
• این چه دینی ///// می شه سرنوشت //// جانیان /////////////// لعنت ////// نفرین//////// مرگ بر////////
خطاب به سید مرتضی : خیلی وقته که فقط مطالب این سایت رو میخونم و هیچ کامنتی نمی نویسم . چون آخرین کامنت من بنا به دلایلی که نفهمیدم سانسور شد. اما کاش این کامنت به سرنوشت قبلی دچار نشه! جناب سید مرتضی ، ای وکیل مدافع اسلام و پیغمبر. من سوالی ازت دارم که امیدوارم جواب بدی. در آمریکای جهانخوار!! اگر مرد بالغ یا زن بالغی ، با دختر یا پسر غیر بالغ ( زیر ۱۸ سال) رابطه جنسی برقرار کنه ( چه تجاوز و چه به صورت فریب دادن) بلایی به سر اون آدم میارن که جدش رو هرروز به یا بیاره. چنان از جامعه و انسانها طردش میکنن که هرروز آرزوی مرگ کنه.این آدمها که اینجا بهشون میگن سکس آفندر، درهرجا که زندگی کنن همیشه زیر نظر پلیس هستن .اگه کسی بخواد خونه ای در جایی در آمریکا بخره و به فرض اینکه بچه ای داشته باشه و در اطراف اون خونه یکی از این آدمها (سکس آفندرها) زندگی کنه، اداره پلیس به خریدار اطلاع میده که در مثلا در چند صد متری اون خونه یکی از این آدمها زندگی میکنه.همین کنترل پلیس روی این آدمها باعث شده که خیلی از اینها در جنگل و در شرایط بسیار سخت زندگی میکنن.فقط هم به این دلیل که فقط یکبار یک اشتباه کردن و از یک جوان زیر ۱۸ سال سوء استفاده کردن. تازه این فقط یکی از مجازاتهای این آدمهاست.آقای سید مرتضی ، سؤال من از شما اینه: بیا فقط فرض، آره فقط فرض کنیم که پیغمبر اسلام در آمریکا و در سال ۲۰۱۶ زندگی میکرد و بارها هم با عایشه ۹ ساله خوابیده بود. چه اتفاقی می افتاد؟ کاش مرد باشی و جواب منو بدی.
سلام.از87تابه امروز زده ای به رگ ابوذر بازی.و جامعه بی طبقه توحیدی.نتیجه این شده که پسرت رفته جزو منافقین.نقاشی بی حجاب دخترت را گذاشته ای روی بوم.مدام هم که پرت وپلا میگی.دزدها کار خود میکنند مردم کار خود.مرد حسابی جای تو در جبهه حلب خالی است.تو مرد رزمی نه مرد بزم.بگذار غرغر را دکتر ملکی و اعوانش بکنند.تو به کارهای بزرگ برس.
مرد اونه که بخاطر عقیدش 60 روزه که اعتصاب غذا کرده و از مرگ استقبال میکنه نه اون که در جبهه جلب با حمایت از بمب افکنهای روسی توهم برش داشته.
استاد ارجمند با درود ، چندی پیش سفیر ایران با ملکه انگلیس دیدار داشت ، من ربط این دیدار را با:
از چرچیل نخست وزیر اسبق انگلیس می پرسند:
چرا تا آنسوی اقیانوس هند میروید و دولت استعماری هند شرقی را درست می کنید؟!! ، اما بیخ گوشتان، ایرلند شمالی را نمی توانید تحت سلطه درآورید؟
چرچیل می گوید:
ما دو ابزار مهم نیاز داریم که در ایرلند نداریم!
می گویند آن دو چیست؟
چرچیل پاسخ می دهد …
“اکثریت نادان و اقلیتی خائن”
برای فهمیدن جمله فوق تفکر لازم است !
هوای آلوده و سمی نتیجه نگاه آلوده وسمی به محیط زیست است!
نگاه آلوده وسمی به محیط زیست نتیجه وجود یک حکومت آلوده و سمی و عقب مانده است!
جکومت آلوده وسمی و عقب مانده نتیجه عملکرد حاکمانی با همین خصوصیت است!
دلیل بقای چنین حاکمیت آلوده و سمی و عقب افتاده ،مردم بی فرهنگ و روشنفکران احمقی هستند که خاستگاه منحط آن حاکمان عقب مانده و خبیث را نشناختند و به این نفهمی خود لباس خدا و پیغمبر و امام واندیشه باز و اصلاح طلبی پوشاندند!
ودلیل ادامه این آلودگسی هوا در حقیقت همان آلودگی فرهنگی عمومی است که ملتی بتدریج به فاسد و مفسد علاقمند شده! یعنی سندروم استکهلم در ابعاد ملی و اسلامی!
جکومت آلوده وسمی و عقب مانده نتیجه عملکرد حاکمانی با همین خصوصیت است!
………..
حکومت آلوده و سمی نتیجه باورهای اسلامی سمی و آلوده ایست که حتی یک کلمه از کار مثبت نه برای جامعه و نه برای محیط زیست در کتاب مقدسش یافت نمی شود.با چنین باوری هم باید چنین حکومتی و چنان مردمی داشته باشیم!
تلنگری تلخ به جناب روشنگرِ جهل ستیز آقای نوری زاد عزیز؛
در کانال تلگرامتان نوشته اید؛ که باتفاق دکتر ملکی هواداران آقای طاهری را از زیر قرآن عبور داده اید و الخ…
—————————————————————
آره خوبه … از زیر قرآن عبور دهید خیلی خوبه…! و قطعا” صاحب قرآن نگهدارشان حواهد بود همانگونه که نگهدارِ صدها هزار جوان گلگون کفنِ در همین جنگ 8ساله بوده که از زیر همان قرآن عبور داده شدند…!
تاوان این ترویج جهل و خرافات را تا به کی خواهیم داد؟ بماند….!
جهل و خرافه ای که شما و دکتر ملکی(اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب منحوس و بیشترین زندان کشیدۀ نظام سراسر جهل و نادانی) با این قبیل روشنگریها(!)و مبارزه با جهل(!)، منتشر و اشاعه میدهید جناب آقای نوری زاد، کمتر از همان تبلیغات مسموم و ویرانگری که سالها پیش از این، در سینه سپر کردن در هواداری از نظام مقدستان کردید و امام خواندن تان آقای خامنه ای را، نیست یزرگوار….!
نوری زاد مبارز و اندیشه ورز و انسان طلب! واقعا” یعنی نمی دانید؛ همین حرکت و ژستِ از زیرِ قرآن عبور دادنِ شما جوانان را، و بدتر از آن بازگویی و انتشار این حرکت جهل و خرافه ستیزی(!) چه آثار سوء و مخربی را، در همین نسلِ حیران و پریشان که چشم به شما مثلا” رهبران روشنفکر دوخته اند، در پی دارد و سالیان دراز و طولانی همین نسل باید تاوان این حرکات و سکنات تهوع آور – و گیرم مصلحت جویانۀ – شما را بدهند؟؟؟
و اصلا” گیرم که بزیر گلوی دکتر ملکی شمشیر گذاشته بودند که حتما” هواداران آقای طاهری را از زیر قرآن عبور بدهد! شما چرا آنرا بازگویی و منتشر میکنید آقای روشنگر تازه بیدار شده از خواب جهل و خرافه…؟
براستی نوری زاد عزیز، این نسل جوانِ حیران و پریشان، بین نامۀ عتاب آلودِ اخیرتان به خدا و علی و همین حرکت و ژست بظاهر مصلحت جویانه تان، کدام را باید بپذیرند…؟!
امیدوارم یا پاسخ ندهید و یا اگر میدهید، با تامل پاسخ دهید و در صددِ توجیه نباشید.
————————————————-
درود دوست گرامی
اگر شما به قرآن اعتقاد ندارید، جمع بسیاری از ایرانیان به قرآن معتقدند و شما ناگزیرید بدانان احترام بگذارید. وگرنه شما را چه تفاوت با دیگرانی که مخالفان خود را تحمل نمی کنند و بر سرشان آوار می شوند؟ بگو باور به قرآن نه و باور به یک تکه چوب. وقتی جمعی از بانوان و مردان این سرزمین جز سلامت و صلح و همدلی و خردمندی، رفتاری ندارند، بگو به هرچه که معتقدند، باشند. ما نیز در کنارشان. نکبت از آنجا پا می گیرد که یکی بخواهد آن چوبی را که می پرستد چماق کند و بر سر دیگران بکوبد. که در این صورت شما باید آن کسانی را یقه بدرانید که چوبی را که می پرستند بر سر مردم می زنند. وگرنه خود چوب که چوب است. قرآن هم می تواند در محدوده ی باور یک میلیارد انسان مسلمان حضور داشته باشد و برای آنان محترم باشد. از میان این یک میلیارد، اگر جماعتی معدود مثل بیت رهبری و سرداران سپاه و امام جمعه ها پیدا شدند و آیه های قرآن را گلوله و توپ و بی خردی کردند و بر سر دیگران باریدند، این به شرارت درونی همان جمع معدود باز می گردد و گرنه چرا مردم مسلمان – بعنوان مسلمان – در هرکجا با هم و با دیگران به همزیستی زیست کرده اند و می کنند؟ چه قرآن و چه انجیل و چه مانیفست های بشری، همه بهانه ای اند برای درستی ها و شرارت های درونی مردم. وگرنه در هندوستان شما آرایشی از مذاهب جور بجور می بینید که در کمال آرامش و مدارا با هم زندگی می کنند. “مردم” مسلمان با هم مشکلی ندارند. این گنده های اسلامی بوده اند و هستند که جهالت های خود را بر سر مردم آوار کرده اند. شاید بگویید در قرآن آمده که کافران را بکشید. می پرسم کدامیک از مردم ایران را سراغ دارید که راه افتاده باشد برای اجرایی کردن این فرمان قرآنی؟ چه در ایران و چه در هرکجا؟ بل این گنده های اسلامی اند که بی قراری ها و پایکوبی های درونی خود را مطابق بعضی از آیات می بینند و همانها را به معرکه در می آورند. دوست من، به باور همدیگر احترام بگذاریم. تا کی؟ تا زمانی که جمعی پیدا شوند و همان باور را بر سر ما چماق کنند. در این حالت، ما با همان “جمع” کار داریم. و نه با باوری که برای دیگران محترم است و هرگز دست به باورکوبی بر سر دیگران نبرده اند و نمی برند. کار شما آنجا درست بود که به همین جمع می پیوستید و به آنان می گفتید: من به قرآن شما باور ندارم، اما می بینم در شما جرأتی است که در من نیست، در شما شجاعتی است که در من نیست، در شما همتی است که در من نیست، پس، من، بی آنکه به قرآن شما باور داشته باشم، در کنار شما و خواست انسانی شمایم.
با احترام
.
درود دوست گرامی
اگر شما به قرآن اعتقاد ندارید، جمع بسیاری از ایرانیان به قرآن معتقدند و شما ناگزیرید بدانان احترام بگذارید.
……………….
نوریزاد گرامی شما می توانستید این کار را نکنید این نه توهین به اعتقاد کسی است و نه کاری اشتباه!قران را خود محمد از اول چماق کرده و بر سر مردم کوفته و مفتخوران و جنایت پیشه گان کنونی کاری جز ادامه راه او ندارند.راستی اگر کسی با چماق بر سر ما بکوبد چون چماق را مقدس می داند ما هم باید به چماق بعنوان باور فرد ضارب بی رحم احترام بگذاریم؟جناب نوریزاد اسلام چماقی است که قرنها بر سر بشریت کوفته شده.و شما حتی یک استثنا هم نمی بینید.
با درود به نوریزاد عزیز و مبارز شجاع ودو ستان گرامی
آقای نوریزاد ، بهتر بود به این کامنت گذار گرامیمان (یک دوست) طبق گفته خودش ،پاسخ نمی دادید ، ما ها معذورات شما را (مخصوصا اتفاقات اخیر را ) متوجهیم . و ایضا باز بنا به گفته ایشان بهتر بود این مطلب را منتشر نمی کردید تا مجبور شوید تو جیهی عامه پسند ، بسان توجیهات مکرر آقایان حوزوی بکنید .
دوست گرامی ، صحبت سر این نیست که یک میلیارد مسلمان به قرآن اعتقاد دارند یا ندارند ، بلکه مسئله اینجاست که نحوه استفاده از آن ، یعنی عبور دادن و عبور کردن از زیر قرآن و آب ریختن پشت سر هر رونده ای ریختن وهر چیز دیگر جز رواج خرافه و خرافه پرستی هیچ توجیهی ندارد واین عمل از کسانی که ( با معذرت خواهی از شما و استاد بزرگوار ، دکتر ملکی ) منطقی و علمی فکر می کنند هیچوقت صورت نمی گیرد .
البته این عمل و اعمالی نظیر این از جمله دخیل بستن به امامزاده هاو نظایر آن دلایل کاملا علمی دارند که اگر کسان به آن دست یابند ، هیچوقت دنبال این راه های خرافی که باعث میشو د مردمی وملتی عقب مانده و تحت استثمار عده ای خاص قرار بگیرند ،نمیروند ، در صورت لزوم این دلایل ارائه می شود
نشد دیگه دوست ارجمندم نشد…!
عرض کردم یا پاسخ ندهید و یا اگر میدهید با تامل باشد.
دوست عزیز، اینها که فرموده اید؛ در بارۀ تکثر ادیان در برخی کشورها و زندگی مسالمت آمیزشان در کنار یکدیگر به صلح و صفا و غیره…
همانهاست که من خود بکرات و چندسالی است در همین سایت بدانها اشاره و پرداخته ام. همچنانکه اولین کسی هم بودم که پس از نامه تان به خدا و علی، هم از طریق تماس تلگرامی و هم همینجا، بشما دوستانه و با کمال دلسوزی و مستشاری عرض و توصیه کردم. و گفتم که؛ دوست بسیار گرامی و نازنینم، از شوخی با خدا و ائمه دست بردارید، ما در جامعه ای بسته و با اذهان بسته زندگی میکنیم و شیعیان گرامی سرزمینمان شوخی با امام شان را بر نمیتابند. حتی بشوخی در سرای قلم حضوری عرض کردم؛ اینهمه سال، شما نوشته های مرا سلاخی کردید کاش منهم میتوانستم امروزه نوشته های شما را هاشوری کنم….!
و اما اینکه فرموده اید؛ کدامیک از مردم ایران را سراغ دارید که الخ…
میگویم؛ مطمئن باشید اقتضاء کند و وقتش برسد همین شیعیان دوآتشه ایران عزیزمان چیزی از همان داعشیان کم نمیگذارند. مگر ندیدید چگونه با ماشین از روی جوانان رد شدند!؟
و یا مگر همان کشتارهای خونین 67 دستکمی از آن گردن زدن دارد؟! حتما” باید با شمشیر باشد؟!
و علاوه بر آن؛ آیا در طول این 38 سال و همین روزها نرگس محمدی ها گردن زده نمی شوند؟!
و فرمایش آخرتان که؛ کار شما آنجا درست بود که به همین جمع می پیوستید و الخ…
باید عرض کنم؛ همین جمع که امروزه پیرو یک گروه مذهبیِ جدید و خاصی بنام عرفان حلقه اند، مصداق همان پیروان اولیۀ محمد بن عبدالله هستند که وقتی در مکه بودند عقایدشان اندکی رحمانی تر بود…! نیست؟!
اگر پیروان همین آقای طاهری زیاد بودند و اسلحه داشتند و مقداری عرفان شان غلیظ تر می شد، چه بسا دست داعشیان را از پشت می بستند…! عقیده عفیده است دیگر چه فرقی می کند، اسلام ناب مراجع عظام باشد یا خلافت اسلامی داعش و یا عرفان حلقه…!
حال شما انتظار دارید و از من می خواهید برای همین آقایان، کف بزنم و هورا بکشم؟
ضمنا” شما بهتر از من می دانید همین حضور مجازی من و امثال من در همین سایت و همراهیِ هرچند اندکم در کنار شما، مخاطراتش کم از خطر کردن شما نیست. اگر شما در پشت تشیع و قرآن پناه گرفته اید و آقا هوایتان را دارد، من نه! پس خطرم کم از شما نیست. هرچند جرئت و تهورم هم، همانند شما نیست. البته شاید اگر منهم آقا را امام می نامیدم و چند فیلم و سریال در کارنامه داشتم و یک آب باریکه ای برای گذرانِ زندگی داشتم و خیالم از بابت خانواده راحت بود، شجاعت و تهورم کم از شما نمی بود… شاید…!
اگر صراحت لحجه ام آزرده تان میکند پوزش می طلبم. دستان پرتلاش و روی ماهت را می بوسم.
برقرار و بردوام بمانید.
کاوه گرامی
بشر بطور کلی از بدو تولد و پستان گرفتن، اینگونه تربیت شده است که به چیزی برای ادامه بقا باید وابسته باشد و جای پستان مادر را در بزرگسالی به خدا ی درون دینی که چون زبان و رسمش ارثی است، می دهد، حال بیا و این دین (پستان شیر) را زیرسوال ببر!
انسان تنها با آموزش و چرا است که می تواند خود را از این وابستگی رها کند و مستقل و آزاده بیاندیشد ، ما از وحله تولد پرسپکتیومان دایم در تغییراست، اما ، همچنان فکرمان خاموش و گنگ و ثابت مانده است و در این میان ادیان، مانع بزرگی برای رشد و بلوغ افکار بوده و هستند و خطرناکترین نیز تا کنون اسلام است .
مشکل دگراندیشان تنها استقلال فکری نیست ، مشکل آنان ، جامعه بسته است که خود را تحمیل می کند. اثبات شده که فکر و عمل همیشه با هم همخوانند، قبل ازهر عمل ،حتی ناآگاه ،هیپوفیز دستورش را صادر کرده است ، و انسان مجموعه ای از تضادهاست و جامعه بسته و دیکتاتوری چون ایران باعث تشدید تضادها و ناهمگونی و بسته شدن افکار می شود و انسان آزاده نیز درگیرو جزوی از جامعه بسته است.
در هر حال دوست گراامی به قول شاملو
روزگار غریبی است نازنین،
یک دوست گرامی. اگر جسارت همراهی با طرفداران استاد طاهری را هم نداشتید، می توانستید به جای تماشای آنلاین مناظره، در سرای قلم حضور پیدا کنید و از عقائد خودتان دفاع کنید و نوری زادی را که تنها مانده بود را یاری کنید. جای شما در مراسم سرای قلم خالی بود که با اسم و فامیل واقعی ثبت نام کنید و از عقائد خودتان دفاع کنید. آنموقع عنوان “یک دوست” برازنده تر بود. روش جناب نوریزاد یک مشی اعتدالی است و این همان چیزی است که جامعه بهآن احتیاج دارد یعنی احترام به همه آرا و عقاید و پرهیز از تنش مذهبی. روش حضرتعالی و حاکمیت هر دو برای ایران خطرناک است، یکی ضد دینان را طرد و زندانی و محروم از حقوق اجتماعی می نماید و دیگری هر چیزی که به دین مربوط گردد را خرافه و جهل می داند. عزیز دل راستی امروز به مدد فیس بوک و تلگرام، ترویج عقاید هیچ هزینه مادی ندارد. چطور است مطالب خودتان را به انضمام قبول مسئولیت آنجا منتشر بفرمایید؟
یادم رفت ببخشید در مورد اینکه فرموده بودید؛ بگو باور به قرآن نه و باور به یک تکه چوب.
باید عرض کنم؛ باور به یک تکه چوب، چوب بیجانی که زبان ندارد و دستور قتال نمی دهد و انسانها از زبان او سخن نمیرانند، سخن در دهانش نمی گذارند و خود را نماینده او نمیدانند، هیچ ضرر و زیانی به نوع بشر ندارد. یا گاو پرستی و مار پرستی و غیرذلک، به پیروانش و به هیچ انسانی دستور کشتار و به بندگی و اسیری گرفتنِ انسانی دیگر را صادر نمی کند ولی این قرآن که در واقع سخنگوی الله است نه تنها دستور کشتار دیگراندیشان را صادر می کند بلکه به پیروانش اجازه می دهد هر کدام با برداشت و قرائت خاصِ خودش، هر جنایتی را انجام بدهند. یک گاوپرست یا کسی که حتی آلت رجولیت را مورد پرستش قرار میدهد، آزارش به کسی نمیرسد چون توتمی که بدان قائل است زبان ندارد که دستور کشتار صادر کند و نمی گوید که من برترین و بالاترین خدایان هستم و هرکه مرا نمی پرستد باید گردن زده شود و از هستی ساقط شود…! البته شما میدانید که هیچ انسان عاقلی گاو را مورد پرستش قرار نمی دهد بلکه به گاو بعنوان مظهری از حیات می نگرد و بدان احترام میگذارد و الخ…
جناب نوری زاد ، با سلام
پیش از ورود به موضوع بحث، بگویم که با سرعت تحول فکر و رفتاری که در این چهار پنج سال اخیر(در اثر پاکی سرشت و آزادگیِ جبلّی تان) از خود نشان داده اید ، می توانم حدس بزنم که آن روزچندان دور نیست که تمام ( یا قریب به تمام) گفته های ایشان ( یک دوست) را ، پذیرفته باشید.
اما اینکه نوشته اید: ” …شما ناگزیرید بدانان احترام بگذارید ” ،عرض میکنم که : در کجای کلام ایشان بی احترامی به ” آنان” و حتی ” باور آنان ” بود؟ ( صرف نظر از اینکه بی احترامی به یک باور نمی تواند بی احترامی به شخص تلقی شود وبهانه سرکوب قرار گیرد به توضیحی که به اختصار ذکر خواهم کرد) . ایشان ” باورِ” آنان را با آوردن استدلال و نمونه های نقض آن به نقد میگیرد . این کجا شباهت دارد با کسانی که به قول شما” بر سر مخالفان خود آوار میشوند”؟ که میفرمایید” شما را چه تفاوت با دیگرانی که…”
شما برچه اساسی میفرمایید :” اگر جماعتی … آیه های قرآن را گلوله و توپ و بی خردی کردند و بر سر دیگران باریدند، این به شرارت درونی همان جمع معدود باز می گردد “؟ . آخر اینان ، خود به صد زبان فریاد میکنند که اعمال ما چیزی جز احکام دین و فرامین کتابمان نیست ! . استنادهایشان نیز درستی سخن آنان را نشان میدهد. وانگهی از این هزاران روحانی ومفتی و مرجع شیعه و سنی یا به قول شما ” گنده های اسلامی” ، کدامیک به رد اعمال آنان و تباین آن با کتاب و سنت پرداخته اند ؟ – جز چند تن به اصطلاح روشنفکر دینی که در جامعه دینی هیچ محلّی از اِعراب ندارند -، بلکه بالعکس ( در اینجا و آنجا) آن” گنده های اسلامی” بر اعمال آنان صحه نیز نهاده اند. بالاخره کتاب و سنت را مگر کس دیگری بهتر ازهمین ” گنده های اسلامی” می فهمد؟. به یادتان می آورم که این سخنان شما چندان تفاوتی با آن صحبتهای آقای خزعلی و آقای طباطبایی و آن روحانی دیگر ، خطاب به شما در آن میز گرد تان ندارد.
اگر مسلمانان به قول شما ” در هرکجا با هم و با دیگران به همزیستی زیست کرده اند و می کنند” دلیل بر این نیست که اعتقاد و باور آنان بالقوه دارای ظرفیت شرارت افکنی نبوده و نیست ، و نباید کسی این ظرفیت های نهفته در یک اعتقاد و باور را مطرح و نقد کند ، آنهم وقتی خود معتقدین ، به آنها استناد کرده و مستند اعمال خود قرار میدهند . آخر دیگر کی باید ما بدانیم که نقد یک ” باور” ، بی احترامی به ” شخص باورمند ” به آن نیست؟ . در این راه البته کسی نیز نمی تواند چگونگی و حد و مرز نقد را تعیین کند و به بهانه های گوناگون از جمله ” اهانت ” (آنهم با تعریف خودشان از اهانت) جلوی هر انتقادی را بگیرد.
همانگونه که شما به ایشان در باره یک ” باور و عقیده” گفتید :
” به باور همدیگر احترام بگذاریم. تا کی؟ تا زمانی که جمعی پیدا شوند و همان باور را بر سر ما چماق کنند ”
در مورد نقد نیز چنین است . نقد نیز تا آنزمان که به صورت گفتار و نوشتار و دیگر قالبهای مشابه ( با هر لحن و بر این تاکید میکنم ) بیان میشود- و البته نقد معنایی جز این ندارد-، دست کم نباید مورد اعتراض کسانی قرار گیرد که داعیه آزاد اندیشی دارند . “شخص باورمند” احترام دارد نه ” باورِ” او . جالب است که بسیاری از کسانی که میگویند که ” اهانت! به باورشان ” را بر نمی تابند حاضرند هر بلای ممکن را( که کمترین آن اهانت و هتک حرمت است) بر سر به اصطلاح اهانت کننده بیاورند و از این بابت خود را مستوجب هیچگونه سرزنش نیز نمیدانند.
نکته دیگر اینکه نوشته اید ” چه قرآن و چه انجیل و چه مانیفست های بشری….” ، اکنون دیگرمیدانیم که بسیاری از متفکران اسلامی نیز قرآن را مانیفستی بشری میدانند.
اما آن سخن آخرتان با آنکه روی در حقیقتی دارد اما شاید بتوان گفت که خارج از موضوع است
سلام جناب نوریزاد
احسنت به شما ،حقیقتا لذت بردم از اینکه اینطور شفاف با زور گوئی عقیدتی تحت عناوین پر طمطراق دموکراسی و روشنفکری مرزبندی کردید ،این واقعا از یک مسلمان شایسته و متوقع است که فارغ از جهت گیری های سیاسی و مبارزات مدنی و سیاسی ،برابر دگماتیسم و زور گوئی عقیدتی و احترام نگذاشتن به ایمان و باورهای دیگران بایستد هرچند گوینده خود حق بین و زورگو بلحاظ سمت گیری سیاسی با شما همراه باشد یا برای شما هورا بکشد ،مایه شگفتی بسیار است که کسانی در ایران یا حتی خارج از ایران شب و روز ورد زبانشان و نقل و نباتشان ؛دموکراسی و آزادی عقیده و حقوق ذاتی انسان و حقوق بشر است ،منتها وقتی با باورمندی و اعتقاد دیگر انسانها مواجه می شوند با چنین زور گوئی های ملال آور بخوبی حقیقت خود را از ورای زرورق های زیبای ادعای :آزادی انسانها و دموکراسی و آزادی بیان و عقیده لو می دهند.
سپاس از شما
جناب نوریزاد، وقتی این ملای حامی //// که بر همه کاربران این سایت چهره واقعی او در حمایت از جنایت افشا شده است به شما می گوید از مواضعت لذت می برم!! آیا نباید در موضع خود حداقل کمی شک کنی؟ شما قبلا که حامی حکومت بودی جنایتهای خمینی را توجیه و حمایت می کردی امروز هم که به گفته خودت حامی این حکومت جنایتکار نیستی یک حامی دو آتشه جنایت، که در این سایت /// کاربران است از موضع شما لذت می برد!! آیا نباید از خودت سوال کنی که چگونه میشود یک حامی سرسخت جنایت، هم از ریخته شدن خون بی گناهان لذت می برد و هم از موضع شما!؟ میدانی لذت بردن این آخوند مثل چه چیز است؟ مثل این است که آخوندهای جنایتکاری چون پورمحمدی و رئیسی و فلاحیان و حسینیان و …. برایت کف بزنند!! جناب نوریزاد کف زدن جنایتکاران و حامیان آنها برایت افتخار نیست بلکه ننگ است من این ننگ را یادآوری کردم تا قدری در موضعگیریهایت بیشتر تامل کنی و به حمایت چنین آخوندهایی که از چنگالشان خون می چکد بیشتر فکر کنی و بدانی که شاید باز هم مثل گذشته داری اشتباه می کنی من آنچه شرط بلاغ(بلاغت)است با تو می گویم، تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال.
نوری زاد از قول خودت حرف بزن!! آمار گرفتی؟!؟
بعنوان کسی که مخالف سر سخت آرا و عقاید سید مرتضی هست میگویم فردایی را برای ایران میخواهم که نه قانونی باشد و نه مجری قانونی و نه اراذل و اوباش سازماندهی شدهٔ خود جوشی که امثال سید مرتضی را به جرم جنایات و غارتها و شکنجه و زورگوییها و فسادهایی که هم لباسهای وی طی چند دهه حکومت نکبت بار در حق ایران و ایرانی انجام داده اند، از حقوق انسانی و آزادی اندیشه محروم و ساقط کند. قانون و حکومتی حاکم باشد که انسان و انسانیت و حقوق انسانی حرف اول و آخر را بزند و شّر دین از دخالت در حکومت و تفتیش عقاید کنده شود.
ناشناس گرامی سید مرتضی خود جزئو مدافع همین حکومت است و در تمام جنایتا آنها شریک است!
این آرزورا جناب ناشناس بگورخواهی بردچون آرزوی انسان دوستانه نیست.
در آسمان شب یلدا ، طولانی ترین شب سال ،بعد از ماه، ونوس ( ناهید) و سپس مشتری(هُرمُزیا اورمزد یا برجیس یا زاوش) ،درخشنده ترین اند و این دو ستاره شباهنگ و صبح گاهی در شب یلدا که آغاز فصل زمستان است با درخشندگی کامل ، شب را تا پیشواز خورشید همراهند.شب یلدا طولانی ترین شب سال، جشن ستارگان و خورشید است،در این شب ،ستاره ی صبح گاهی مشتری یا هرمز یا اورمزد، به جای ۳صبح حدود ساعت ۱.۵ صبح پدیدار می شود و در کنار ماه درخشنده ترین ستاره صبحگاهی است.
مردم ایران ، هنوز این شب را جشن می گیرند ،و بدینوسیله پیوند با فرهنگ باستان را زنده نگاه می دارند. ستاره شناسی می باید آنچنان تحول و نقش مهمی در باستان ایفا می کرده که اثرش تا به اکنون بر جاست (از ستاره شناسی کشاورزان بهره بسیار می بردند و می دانستند که ماههای آینده بارانی / خشک اند)، ملت ما فرهنگش با ستاره شناسی آمیخته است و می توانیم به گذشتگان خود افتخار کنیم که چقدر دقیق و روشن و واضح ،آسمان و رابطه اش با زمین را می شناخته اند و شناخت خود را با فرهنگ پر بارشان تا امروز برای ما بر جا گذاشته اند.
و ما برای آیندگان چه چیزبجا می گذاریم؟
شاد باشید.
حتما این ویدیو که تایید تفکرات تبعیض در سیستم جمهوری اسلامی نسبت به مردم ایران میباشد را مشاهده نمایید
https://www.youtube.com/watch?v=qvKsBBi1cLI
علی گرامی چرا حزب الله لبنان از حکومت مشتی قداره بند ادمکش و ایران ستیز دفاع نکنند؟در سال 88 نمونه اش را مردم بوضوح دیدند.این حکومت مال آنهاست.این اجانب هیچ وجه مشترکی با ایرانیان ندارند.نه خدایشان نه زبانشان نه مقدساتشان نه لباسشان و نه طرز گفتار و رفتار و اندیشیدنشان به ایرانیان شباهتی ندارد.خب چنین جماعتی اگر کمر به ویرانی ایران بسته اند جای تعجبی نیست!بی شرمی برای هموطنانیست که نا آگاهانه در دام فریب این اجانب گرفتار شده اند و باورهای خرافی و انسان و ایران ستیز آنها را ارج می نهند.و بدتر از همه روشنفکرانیکه سعی در تفسیر باورهای مخرب و انسان ستیز این جماعتند.تا جهل و نادانی بر ما حاکم است نون آخوند و لبنانی و عراقی و یمنی و هر کسی را که آخوند بتواند وسیله سرکوب ما قرار دهد سفره ما برداشت خواهد شد.
آقای کبیری،
ببخشید پاسخ کامل ندادم، شاید کلیاتی در همینجا خواندهباشم، اما اشراف ندارم.
بد نیست همینجا موضع خود راجع به دوباره خوانی تاریخ (و نیز تاریخ ادیان) را دوباره روشن کنم. بگمانم در این میانه پاسخ مزدک عزیز و اعتراضش نیز دادهشود. اگرچه شاید به نظر خوانندگان قدیمیتر چندان تازه به نظر نیاید.
من به عنوان یک کودک و نوجوان در محیطی -اگر نه با تعصب ولی- پر از اعتقادات و مهمتر از آن در جوار کتابخانهای کوچک از کتب تاریخ و تاریخ دین [خوشبختانه از بهترین نوعش] بزرگ شدم. هنوز کودکی تمام نشده انقلاب شد و کتب مذهبی و دینی اقبالی تمام یافت. طوری که منِ 10 یا 12 ساله پدر را به خواندن کتب مطهری تشویق میکردم!
این را تنها ذکر کردم که [به مزدک عزیز] عرض کنم: من مسلمانان معتقدی را میشناسم که سکولار بوده و تفاسیر داعشی را برنمیتابند. از اینرو بررسی و قرائت تاریخ و تاریخ دین برای شخص خودم موضوعیت ندارد (همان طور که برای کامران در آن کامنت اعتراضی).
اما -اینجا از کامران جدا میشوم- من باید در کنار معتقدین به قرآن زندگی کنم. این کلمۀ دموکراسی که لقلقۀ زبان همۀ ماست، در ممالک اسلامی میسر نخواهد شد مادام که مسلمانان بجای تفاسیر فقهی به تفاسیر علمی یا خوانشهای اخلاقی از دین (آنچه روشنفکران دینی مطرح میکنند) روی آورند، و یا معجزهای بشود و یک فقیه، قرائتی مطابق عُرف جامعهاش از دین ارائه دهد.
اینکه یک مسلمانِ معتقد بداند از دین قرائتهای گوناگونی وجود دارد مفید است؛ اینکه یک مسلمان نگاهی از بیرون به مجموعۀ اعتقادی خویش بیاندازد، مفید است؛ اینکه یک مسلمان تجارب اروپائیان در نیل از دین حدکثری به دین حداقلی را مطالعه کند (همچون کتاب کذایی هگل)، مفید است.
بنابراین من -اگرچه دغدغۀ شناختی خودم نیست- همه جا به دنبال تفاسیر نو و متفاوت از دین میگردم. نه به این دلیل که دین را برای خودم معنی کنم؛ نه به این دلیل که از این اعتقاد به آن اعتقاد رجوع کنم؛ نه به این دلیل که تکلیف خود با دین را روشن کنم؛ تنها به این دلیل که نگاه خود و اطرافیان -معتقدم- را نسبت به اصول اعتقادی و تاریخ دین وسعت دهم.
با آنچه در بالا گفتم قطعا درمییابید که موضوعاتی که دین را از اساس منکر میشود برای من جذابیتی ندارد -در واقع سرود یاد مستان دادن است!- اما عزیزانی دارم که بین عمل اخلاقی و دستور شرعی (که در بسیار مواقع با هم تناقض دارند)، بین عمل درست سیاسی و دستور ولیفقیه و بین عُرف جامعه و شرع نمیتوانند تصمیم بگیرند؛ وسعت نگاه و اطلاعات از قرائتهای متفاوت و مدرن دینی به این عزیزان (که به باور من اکثریت هموطناناند) کمک خواهد کرد که جهان را بهتر درک و در آن بهتر زندگی کنند. حال آنکه اگر به ایشان بگویم کل اعتقاداتت را بریز دور، از آنجا به بعد دیگر صدایم را نخواهند شنید.
از اطلاعات شما استفاده میکنم اگر رفرنسی (کتاب یا مقاله) هم معرفی کنید ممنون میشوم.
پوزش میخواهم که متن فوق را با عجله ارسال کردم و در آن سستیهایی (از نظر انتخاب کلمات و ابهام در رساندن معنی) به چشم میخورد.
مخاطب کلی آقای کبیری هستند و در میانه نظری به مزدک عزیز داشتهام.
در کتابی از دکتر علی شریعتی خوانده ام که گرایش به دین یکی از غرائز انسانی است این مطلب را به تجربه در اطرافیان خود می بینیم من تصور میکنم یه مرور که در زمان پیش میرویم این غریزه در بسیاری ضعیف و یا از بین میرود و در بسیاری بسوی اعتقادات خرافی و فال قهوه و جادو و جنبل و … نمود پیدا میکند و در جماعت کثیری از معتقدین به ادیان از آنجا که این اعتقاد ریشه در غریزه دارد آنها کنکاشی برای مدلل کردن اصول اعتقادی خودشان انجام نمیدهند و البته که پیروان خوبی برای رهبران دینی هستند! و برخی نیز سعی در ارائه تفاسیر جدید و مدلل کردن اصول اعتقادی هستند که بقول شما جای احترام دارد.
کلی تر از ان تمایل به گذشته است که بسیاری را فریب می دهد که شاید ریشه در دوران کودکی داشته باشد.
با درود . روزی تاجری به بهلول گفت ” بهلول عاقل ” من چه چیزی بخرم تا مدتی بعد سود بیشتری ببرم . بهلول گفت پنبه و آهن بخر و انبار کن . شخصی روزی دیگر به بهلول گفت ” بهلول دیوانه ” من چه چیزی بخرم تا سود خوب برم . بهلول گفت پیاز و هندوانه بخر و انبار کن . بعد ار مدتی شخص اول سود فراوان و شخص دوم زیان فراوان بخاطر فاسد شدن پیاز و هندوانه ! آقای نوری زاد چه کسی شما را راهنمایی کرد که سبزی و تره بار فروشی را به دوست تان واگذارید و شما یخ فروشی را اداره کنید ؟ اکثر افراد در جامعه کنونی ما شغل اشان همان تمثیل یخ فروشی است ! چرا که را سرمایه هایشان را که از هر گونه می باشد ، خودشان با دست خودشان از بین می برند . اگر افراد جامعه بیآیند و از تمثیل و از طنزهای ” بهلول عاقل ” استفاده کنند و به راهنمایی های ” بهلول عاقل ” در زمینه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی توجه کنند ، در هیچ زمینه ای ضرر و زیان نمی بینند ولی اگر افراد بیآیند و راهنمایی های ” بهلول دیوانه ” این روزگار را نصب العین قرار دهند همانی میشود که در جامعه قریباً کنونی ما تقریباً برای مردم در تمامی رمینه ها جریان دارد و زیان های هنگفتی که نصیب کشور میشود .
در شهر هرت
حق بدون شرط آزادی فردی چون(آزادی کامل بیان و عقیده و پوشش زنان )اگر چه در منشورحقوق شهروندی ایران در چادر پیچیده شده و آزادی را دست و پا شکسته کرده وضمانت اجرایی قانون با قوه غذایی /قضایی فاسد غیرممکن است ، اما امضای حقوق شهروندی وعده به قول انتخابات ، برای دولت یک قدم به پیش است.
سوال این است، اما، چرا این منشور در آخر کار دولت امضا می شود؟
این یک بازی سیاسی است تا مردم دوباره به روحانی رأی بدهند.
دوست گرامی
ضمن تایید شما ،بازی سیاسی عواملی را شامل می شود:
رای مجدد روحانی
تشدید تحریمها
تشدید اختلافات جناحی
اوضاع بین الملل و موضع گیرش نسبت به کشورهای مسلمان
شدت روند تغییر اوضاع سوریه
نیازهای دولت
آگاهی مردم
اعتراضات گستردترمردم
امنیت و مصون ماندن متخلفان قانونی و ضد مردمی
پدیده ترامپ
اقتصاد ناتوان و در احتضار
نارضایتی بیش از اندازه مردم
بررسی وتجدید نظر رویکردها
نارضایتی وسیع تر عده ای از روحانیان
گستردگی خواسته های مردمی
گستردگی اختلافات جناحی درونی وبرونی
پدیداری جامعه دین گریز
واقع بینی دنیای حاضر
شناخت اهمیت قانون
احتیاج مجدد به رای مردم
بی اعتمادی مردم به دولت
حفظ نظام ولایتی
بی قانونی
هر کدام نقشی دارند و در نهایت فقط با اجرای قانون فساد از بین خواهد رفت و مشکل نیز مجریانند.
انسان گرامی گول این شرموطه بازی را نخورید. من جمله اول گفتار شیخ حسن را که مردم تفاله الله و محمد و ائمه وخمینی و خامنه ائی بحساب آورده در این سایت نوشتم.در دید این جماعت انسان اصولا یا مسلمان است و یا نا مسلمان.این جستهای روشنفکری را بگذار کنار ایات قران در مورد انسان و سنت الهی و محمد و …و رفتار 38 سال این جماعت که خود شیخ حسن یکی از آنها بوده.تازه مگر شیخ حسن در مملکت کیست؟آیا بیش از یک ابدارچی است؟
بیانیه روحانی در آستانه صدور منشور حقوق شهروندی.
مش قاسم: بزک نمیر بهار میاد کمبوزه با خیار میاد. با دستور ۸ ماده اون اولی چه گلی به سرمون زدن که حالا با نامه این یارو.
با توکل به خداوند منان و با پیروی از سیره پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) و اندیشههای بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی و تأکیدات مقام معظم رهبری بر ولینعمت دانستن مردم و مراعات حقالناس؛
…………..
مش قاسم به چنین بیانه هائی جز شرموطه بازی چیز دیگری نمی توان گفت.در حقیقت حقوق و جایگاه مردم را در همین جمله اول ایشان بخوبی می توان یافت.ماجرای حقوق مردم در جمهوری نکبت و بدبختی اسلامی جریان تقسیم کردن کود در داستان عزیز نسین است.دولت مقداری کود از خارج برای تقسیم بین کشاورزان می آورد.از همان اول خود دولیتان و فک و فامیلشان هر یک مقداری را بر میدارند و بعد بهمین ترتیب هر چه پائین تر می رود کود آب می کشد.تا سرانجام به هر دهی به اندازه یک مشت می رسد که کدخدای ده انرا به کشاورزان نشان می دهد که این اسمش کود است!حالا جریان حقوق شهروندی در حکومت اسلامیست!خود شیخ حسن بخوبی جایگاه مردم را در نزد الله و محمد و ائمه وخمینی و خامنه ائی میداند چون مدت 38 سالست که خود ایشان در رزیم ترور و وحشت به آدمکشی و ویرانی و دروغگوئی و فریب موظف بوده.راستی کسی نیست از شیخ حسن بپرسد مگر دانشجویان تیر 87 کاری جز تظاهرات ساده ائی کرده بودن؟
فرا رسیدن شب یلدا مبارک باشه.
امید که این شب را بهانه قرار بدهیم و به بزرگان فامیل سر بزنیم. یادم هست که عزیزی از دست رفته هر سال در چنین شبی با تهیۀ آجیل مخصوص، مقداری شیرینی، تعدادی انار و یک هندوانه به منزل اقوام و دوستانی میرفت که یا از نظر مالی مشکل داشتند و یا فردی بیمار در منزل داشتند تا شادی خودش رو با اونها تقسیم کنه.
همه میدانیم که شب یلدا یا شب چلّه، آخرین شب از ماه آذر و فصل پاییز، طولانی ترین شب سال است. با پایان چنین شبی و پس از طلوع خورشید در روز اول دی ماه و شروع فصل زمستان، کم کم از ساعات تاریکی و شب کاسته شده و به ساعات روشنایی و روز افزوده میشود و بهمین دلیل این شب را شب “یلدا” و ماه اول زمستان را “دی” نامیده اند چرا که نوید بخش زایش و تولد دوبارۀ خورشید عالم تاب است.
زندگیِ تمام جنبندگان در این کرۀ خاکی بستگی تام به وجودش، تولد و طلوعش دارد.
خورشید را میتوان مادر زمین نامید، شاید این فرزند، برای نشان دادن قدردانی خود از مادر است که تمام ساعات شبانه روز به دورش میگردد و میچرخد. شاید هم، این مادر است که برای حفظ کودک خود، او را در حلقه ای نامرئی قرار داده و از او شبانه روز مراقبت میکند تا مبادا در سیاهی آن دور دستها گرفتار آید و نیست و نابود گردد ؛ مادری که گرمای وجودش، روشنایی، زندگی و هست بودن را به ارمغان میآورد و سرمای نبودش، پیام آور تاریکی، مرگ و نیستی ست.
به امید فرا رسیدن شب یلدای این حکومت ستمکار و ظالم به همین زودی ها. یعنی میشود پایانِ نظام دیکتاتوریِ آخوندی مصادف شود با شب یلدای سال 1397؛ پایان حکمرانی چهل سالۀ تاریکی و سیاهی یا “چلّۀ نحس” و تولد دوبارۀ خورشید آزادی. چه شود! اگر شب یلدای سال 97، شب پایانی این حکومت بشود.
سلام بر آنارشیست گرامی
من معنای شب یلدا را تا روز گذشته نمی دانستم به جز اینکه مانند عموم مردم صرفا می دانستم که بلندترین شب سال را گویند اما روز گذشته دوستی در تلگرام ضمن تبریک معنای آن را از شبکه تلگرام cafeezaman@گفت که جهت اطلاع تمام دوستان این سایت معنی آن را در اینجا می گذارم:
یلدا از دو بخش یل و دا تشکیل شده است.این کلمه ریشه لری دارد که از بازماندگان زبان هخامنشیست و در این زبان یل به معنای بزرگ و به مادر دا یا دی گویند.هخامنشیان اعتقاد داشتند که شب اول زمستان دانه های گیاهان در زیر خاک جوانه می زنند و شروع به روییدن می کنند و به همین سبب ماه اول زمستان را دی گویند.بنابراین یلدا یعنی رویش بزرگ یا مادر بزرگ است و بر خلاف باور عموم به معنای بلندترین شب سال نیست.
شب یلدا بر تمام کاربران این سایت مبارک باشد
این آقای خامنه ای چرا اینقدر طغیانگر //// شده است؟
مگر هر کس که نماز شب بخواند و زندگی ساده داشت، حق دارد که در حق یک ملت اینهمه اجحاف کند؟
چرا او اینقدر مخالفانش را به نفهمیدن متهم می کند؟
مگر خداوند هر ظالمی را در همین دنیا مجازات می کند؛ که او از سلامتی اش و تعداد طرفدارانش؛ برداشت کند که خداوند از او راضی است؟
چرا او منطق ساده “کسی که مردم از دست و زبانش در امان نباشند مسلمان نیست” را قبول ندارد؟
آیا اکثر مردم ایران و مسلمانان سوریه و یمن از دست (دستورات کتبی) و زبان (دستورات زبانی) آقای خامنه ای در امان هستند؟
آیا فدا کردن مردم سوریه برای مردم فلسطین جواز دینی دارد؟
سلام می کنم به آقای سیدمرتضی
از شما تشکر می کنم بخاطر این که به سوال من جواب دادید و وقت مبارکتان را صرف سوال من کردید. من نوشته های شما را کنار هم گذاشتم دیدم حداقل یکساعت پشت سرهم وقت گذاشته اید تا فقط سوال منو جواب بدید . این خودش خیلی برای من ارزش داره که تشکر منو در پی دارد. این مهم نیست که من قانع شده باشم یا نشده باشم. مهم اینه که دوستانی و هموطنانی باشند که حرف ما را بشنوند. من شخصا معتقدم بسیاری از مشکلات روحی و روانی کشور را می شود با همین طریق حلش کرد. اگر مسولین می دانستن که گوش کردن به حرف مردم و “شنیدن” حرف مردم چقدر تآثیر داره در سلامت روانی مردم حتما گوش می دادند اما گوش دادن یک طرف ماجراست و عمل کردن بهش طرف دیگر ماجرا. بهمین خاطر از آقای سیدمرتضی و دوستان دیگر که حرف مرا گوش کردید و سوال منو جواب دادین خیلی منو اقناع می کنه. قرار نیست ماها با شنیدن و خواندن سخنی و مطلبی دگرگون شویم اما وقتی می بینم دوستان با احترام بحث می کنند لذت می برم. این احترام جایش در ادبیات محاوره و مکتوب ما خیلی خالیه. شفاهی هم همینطور. باور کنید بسیاری از مردم ایران که کوچ می کنند به خارج بویژه به غرب بخاطر احترامه . اینجا به مردم با هر مرام و مسلک و قومیتی احترام می گذارند. برای اینها آلمانی و عرب و مغول نداره. رسیدن به این رشد خیلی کار برده. زحمت کشیدن تا به اینجا رسیدن.. مثل این می ماند که یک چوپان از پشت کوه بیاید و بقول آقای نوری زاد از رهبر شکایت بکند و دادگاه هم رهبر را بکشاند به دادگاه. اینها خیلی کار برده برای ما ایرانی ها خیلی رویایی است اما واقعیت داره. بازهم مرسی آقای سیدمرتضی و مرسی مهرداد و دوستان دیگر
خانم سارا از فرانکفورت
توجه سرکار را به این مطلب بسیار مهم جلب می کنم که شرایط فضای مجازی مساعد طرح براهین و استدلال های گسترده نیست و این گونه سئوالات که در طول تاریخ فکری جوامع و متفکران اسلامی مطرح بوده، همواره جواب های چند لایه توسط محققان دینی دریافت کرده است.
برای نمونه اشاره کنم که موضوع ام المؤمنین بودن فقط یک لقب یا عنوان ساده نیست بلکه شبیه عقد مؤاخاة (برادری) و ضمان جریره (بر عهده گرفتن ضمانت دیه حوادث بین دو نفر) دارای لوازم متعدد است و جالب است که اسلام پیشتاز وضع این گونه عقود ناظر به تأمین و بیمه شخصی و اجتماعی است.
اما در مورد جناب ام المؤمنین عایشه، زمانی که در جنگ جمل لشکر محاربان با امیر مؤمنان علی (ع) از هم پاشید، لشکر امام علی (ع) شروع به گرفتن غنیمت و اسیر کردن باقیمانده لشکر جمل کردند و وقتی اسراء را جمع کردند، این سئوال پیش آمد که آیا از این لشکر محارب با سابقه قبلی و فعلی شان در اسلام می توان اسیران شان را به بردگی گرفت یا خیر؟ امیر مؤمنان در پاسخ به سئوال افراد لشکر خود، تنها برداشتن غنیمت های همراه محاربان در هنگام جنگ رو در رو را تأیید کرد و غنیمت های پشت صحنه جنگ را اجازه نداد و لشکر خود را از تعقیب و کشتن و اسیر کردن فراریان نهی کرد و در مورد برده کردن اسیران این سئوال را مطرح کرد: من یآخذ ام المؤمنین فی سهمه؟ چه کسی قادر است ام المؤمنین عایشه را در سهم غنیمت خود به بردگی بگیرد و به کنیزی ببرد؟ تمام لشکریان امام علی (ع) سکوت کردند و حضرت در انتهای سخنان خود فرمود که اینها محاربان داخلی و اسلامی اند و اسیر گرفتن و به بردگی بردن آنها مشروع نیست.
خانم سارا، ملاحظه می فرمایید که جایگاه زنان پیامبر (ص) در حد مادر واقعی مسلمانان است و احکام متفرع بر آن نیز بیان شده است.
به هر حال در این بحث به حجم یک کتاب توضیح و استدلال وجود دارد و فروعات فقهی گسترده نیز در جزییات این بحث چه در فقه شیعه و چه در فقه اهل سنت مطرح شده که طبعا فضای مجازی گنجایش آن را ندارد.
آقای نوریزاد با سلام. خطاب به برادران بفرمایید امروز چیزی به اسم حرکات خودجوش برخاسته از غیرت دینی نداریم. همانطور که حمله به سفارت عربستان و انگلیس و بیوت آیت الله صانعی و بیات و منتظری خودجوش نبود و هدایت شده بود. بفرمایید اگر فکر می کنند که می شود به اسم هایی مثل مثلا ارتداد و غیرتی شدن چند جوان بی مغزی که در نجف هم قسم شدند !!!! صدای نوریزاد را خاموش کنند و گناهش را گردن آنها بیندازند سخت در اشتباه هستند. اینجا دیگر سوریه نیست که بشود واقعیت های را وارونه جلوه داد و به مردم فروخت. مردمی که اخبار نوریزاد را دنبال می کنند مشتری تلویزیون جمهوری اسلامی نیستند که حقایق وارونه شده و دستکاری شده را ببینند و باور کنند. آن شماره تلفنی هم که در تلگرام منتشر کردند می گذاریم به حساب همان فروش “مفت” مخابرات به برادران و شماره های مجانی ای که بدون هیچ خرجی اینجا و انحا منتشر می کنند. بفرمایید این حیله های نخ نمای خاموش نمودن صدای مخالف به دست مثلا نیروهای خودجوش غیرتی خیلی مضحک تر از آن است که بخواهند رویش سرمایه گذاری کنند. واقعا در اتاق فکر اینها ببین چه خبر است.
محفوظ
افراد خودجوش را به کسانی میگویند که پدر مشخص ندارند و اگر داشتند آنها را به اسم وفامیل صدا میکردند همانطور که سربازان گمراه ریگی را چون اسم و فامیل مشخص داشت در هوا گرفتند حال چطور این افراد خود جوش را نمی توانند شناسایی کنند حتمن ایرادهایی دارند.
فکر کردم برایتان جالب باشد.
جمعیت ایران در سال ۲۰۱۶ -۸۰،۴۶ میلیون
بیکاری در سال ۲۰۱۴- ٪ ۱۲،۸
مهمترین کشورهای صادرات کننده ایران در سال ۲۰۱۵ چین ۲۲،۲٪ هند۹،۹٪ ترکیه ۸،۴ ٪
مهمترین کشورهای واردات کننده به ایران در سال۲۰۱۵ امارات متحد عربی ۳۹،۶ ٪ چین ۲۲،۴ ٪ کره جنوبی ۴،۷ ٪ ترکیه ۴،۶ ٪
(براساس Bertelsmann Transformation Index (BTI) هر دوسال یک بار آماری بر اساس میزان رهبری سیاسی (کاربرد قانون و دمکراسی) ورهبری اقتصاد بازار/آزاد مورد بررسی وبه ثبت می رسد.)
از ده نمره ایران ، دردمکراسی ۲،۹۷ ودر اقتصاد آزاد۲،۶۹ شامل می شود.
میزان اعدامها در۲۰۱۵در عرض شش ماه ۷۰۰ نفروبدین وسیله ،ایران دایم در راس جدول ضایع کردن واز بین بردن حقوق انسانی قرار دارد .
علی جنتی: ۸۰۰ امام جمعه، برای هدایت جامعه چهکردهاند؟/ روحانی ازعقبنشینی من دربرابرکنسرتها گله دارد
دوشنبه, ۲۹ آذر, ۱۳۹۵
الان بیش از ٨٠٠ امام جمعه در کشور داریم که هر جمعه در نمازهای جمعه خطبه ایراد میکنند و وظیفه هدایت مردم را به عهده دارند. باید امر به معروف و نهی از منکر کنند و معارف دینی را نشر دهند. پس اینها چهکار میکنند؟ چرا در وضعیت جامعه تغییری حاصل نمیشود ؟ ما در کشور ٧۵ هزار مسجد داریم که بسیاری از آنها امام جماعت دارند و حداقل دو نوبت در شبانه روز نماز جماعت میخوانند و مردم پشت سرشان جمع میشوند مگر اینها در این قسمت وظیفهای ندارند
جناب نوری زاد عزیز من که از این آمار مخم سوت کشید شما را نمیدانم ؟ جنابان حوزوی شوخی نیست هفتادو پنج هزار مسجد داریم آن وقت فقر و تن فروشی بیداد میکند و دخترکان هویزه نشین بی لباس هستند کودکان کار به خاطر فقر مفرط مجبور هستند که به هر جان کندنی لقمه نانی فراهم کنند و شما بله شما روحانیون مسجدی خفقان گرفته اید و لام تا کام هیچ نمیگویید ولی برای یک نفر کم حجاب گریبان ها چاک میدهید و اسلام را در مخاطره میدانید شما به من بگویید برای چه حقوق میگیرید حالا از هرکجا میخواهدباشد فلان اداره باشد وزارت ارشاد باشد و یا بیت فلان مرجع و یا از مسجد نمیدانم به هر حال زندگی خرج دارد و شما هم باید زندگی کنید ولی چرا آن عمامه را دور سر خود دارید ؟ جز اینکه وظیفه شما ارشاد است جز اینکه فرق شما با من یک لا قبا این است که شما متولی دین هستید ؟ جز اینکه اظهار میدارید که لباس رسول الله را به تن دارید ولی دریغ از یک جو غیرت بله یک جو غیرت ندارید که این همه بیچارگی را شاهد هستید و خود را پاسدار دین میدانید ولی هیچ عمل به درد بخوری از تک تک شما در جمع را نمیشود مشاهده کرد کمی از آن برج عاجی که برای خود ساخته اید خارج شوید و در میان مردم بروید البته با لباس عادی که ببینید چه درباره شما میگویند کجا به فکر هم میهن مسلمان خود در خوزستان و سیستان هستید که دارد آب گل آلود میخورد و به امراض گوناگون دچار میشود کجا به فکر کودکان کار مثل ببخشید آشغال جمع کن ها هستید که از صبح تا شام در زباله ها به جستجوی روزی خود هستند من همه شما را مسئول این فلاکت ها میدانم آن وقت حکومت مدعی هست که سیلوی موشکی ساخته و تانک فلاق وشلاق ساخته به سوریه نیرو میفرستد که به قتل برسند ببخشید شهید شوند که بشار است حال کند داعش را برای ما کرده لولو خورخوره عراق را که خاک ما را توبره کرده بود و ایران را به بدبختی کشید و هنوز حکومت کویت بابت غرامت هزاران دلار در ماه از فروش نفت عراق ماهیانه دارد دریافت میکند و ایران بد بخت بدون گرفتن دیناری غرامت عراق را رها کرد و تازه دارد هزینه هم برایشان میکند مثل نیرو گاه برقی که رهبر معظم از جیب مبارک و عرق جبین به حرم امام علی هدیه کردند و گنبد ها و ضریع هایی که میلیون ها برای آن هزینه شده به عراق میفرستند و تازه مردم را هم شاهد میگیرند و در موبایل ها برای ساختن حرم و گنبد طلا برای حضرت فاطمه درخواست کمک میکنند از واقعا که حاشا به غیرت بعضی ها بالاخره جنگ سوریه هم تمام میشود آن وقت خواهید دید که چگونه هزینه های باز سازی سوریه را از گلوی تک تک ایرانی جماعت خواهند زد و ارسال خواهند کرد . واقعا که !!!!!
معلم: بچه جون میشه تو یه جمله رهبر رو تعریف کنی؟
دانش آموز: بنام علم الهدی….رهبر کسی است که وقتی یکساعت حرف میزند 50 دقیقه اش فحش به دشمن است و بقیه اش هم فحش به مّلت!
معلم: احسنتم!..حالا امام جمعه کیه؟
دانش آموز: آقا اجازه!..امام جمعه کسی است که کّله داره ولی توش خالیه، عبا و ریش داره ولی دین نداره، از شنبه تا آخر5 شنبه به زندگی ما گند میزنه و جمعه می آد پزش رو میده، پشتش رو به مردم میکنه و نماز خودش رو میخونه و مردم هم برایش هورا میکشند!
معلم: رئیس جمهور کیه؟
دانش آموز: کسی که بعد از سه سال از سند حقوق بشر پرده برداری میکنه و بعد هم میگه قابل اجرا نیست!
معلم:حالا ولابت فقیه یعنی چی؟
دانش آموز:نظامی که همه کارش رهبر و امام جمعه هستند و رئیس جمهور هم نوچه اونا!
معلم: احسنت به تو دانش آموز زرنگ!..تو آینده این اسلام و ایران هستی!..بعنوان جایزه 10 ترم مجانی میتونی پیش // درس قرآن بخونی!….قتی برگشتی باید خوب بتونی معلم قرآن و کلاس قرآن رو هم تعریف کنی و خاطراتت رو برامون بگی!..
خداييش داستانات هم قشنگه. 14 و 15 اين ماه بخاطر كمبود پزشك متخصص همسرمو ميارم تهران با دو ماه وقت قبلي. خيلي دوست دارم از نزديك زيارتتان كنم. حالا به نزديك اين تاريخها برسيم انشاالله از مكان و جايتان خبردار ميشم.
قابل توجه کسانی که به امامزاده ترامپ دخیل بسته و امیدوارندکه پرزیدنت ترامپ ایران را از دست آخوندها و روسیه نجات دهد. پس لطفاً گزارش مستند دیلی میل را ملاحظه کنید که شرکت نفتی آمریکائی – روسی به سهامداری جنابان راکفلرها و شرکاء در کجا به ثبت رسیده و رئیس هیأت مدیرۀ آن چه کسی است؟ حتماً جناب رکس تیلرسُن رئیس هیأت مدیرۀ شرکت عظیم نفتی اکسون – موبیل به عنوان وزیر امور خارجۀ دولت آیندۀ آمریکا معرف حضورتان است. ضمناً ایشان رئیس هیأت مدیرۀ شرکت نفتی مختلط آمریکائی – روسی که در باهاما به ثبت رسیده،نیز هستند. اگر باز هم متوجه بازی نشده اید، لطفاً مقالۀ زیر را مطالعه فرمائید.
تا کی به تمنای وصال تو یگانه/ اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد بسر آید شب هجران تو یا نه؟/ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=254061415013236&id=100012281378990¬if_t=feedback_reaction_generic¬if_id=1482123420302222
ریشه ها،407
قسمت 2- در قسمت های پیش اشاراتی شد به نهضت ترجمه به مثابۀ بخشی از زمینه و زمانۀ زکریای رازی. نهضت ترجمه و آثار فرهنگی آن در زبان و فهم رایج همچون امری معنوی که در فرهنگ و تمدن اسلامی رخ داده است دانسته می شود. اسلامی منسوب به دیانت اسلام است. شیوۀ ورود اسلام به ایران اما تازش تازیان بوده است. لاجرم ارتباط میان این تازش مادی و آن امر معنوی پرسشی است که هنوز چندان که باید به آن نپرداخته اند. وقتی زکریای رازی یا حتی ابن سینا و حافظ متعلق به فرهنگ اسلامی دانسته می شوند، لاجرم برای هر اندیشمند آزادی ممکن است این پرسش پیش آید که چه ارتباطی است میان فهم تازیان اولیه و حکمایی چون ابن سینا و فارابی و رازی ؟ معنویتی که پس از این نهضت در بستر فرهنگ دینی می روید به راستی تا چه حد ریشه در باورها و روحیات تازیانی دارد که اقوام مغلوب را در شرایطی اضطراری به قول خودشان مخیر می کردند میان اسلام آوردن یا جزیه و همهنگام به خواری زیستن یا مهدور الدم شدن . ابن خلدون این سه راهۀ اجباری را بدینسان نقل می کند:« اختر اما الجزیه عن ید و انت صاغر [ صغیر، خوار]او السیف و الّا فنج نفسک بالاسلام ( ابن خلدون ، العبر 542). این در شرایطی بود که جایی فتح شده بود. در گرماگرم حمله و جنگ قراردادی در کار نبود. اکثر مورخانی که خود مسلمان و غالباً به دلایلی که خواهد آمد، جانبدار تازیان بودند، این دست اندازی متجاوزانه را تأیید کرده اند. در مذاکرات میان نمایندگان عرب و رستم فرخزاد که در بیش تر گزارش هایِ راجع به قادسیه آمده است ، متجاوزانه بودن حملۀ اعراب در حدی است که فرستادگانِ سعد وقاص ، خاک ایران را پیشاپیش بنا به وعدۀ الهی مال خود می دانند. نقل ابن خلدون از این مطالبه چنین است: « نطلب وعد الله بارضکم و ابنائکم ان لم تسلموا»( همان، ص 543). به استثنای تاریخ یعقوبی که ماجرا را برعکس کرده است ، تاریخ های دیگر نقل کرده اند که نمایندۀ تازیان در حضور رستم فرخزاد مقداری از خاک زمین ایران را در توبره می کند و می گوید: « این مال ماست».ابن اثیر از قول ضرار بن خطاب می گوید:« الله اکبر. اینک این کاخ سپید خسرو که خداوند و پیامبرش به ما نوید دادند»( ابن اثیر،1425). شاید اصطلاح خاک در توبره کردن از همین جا آمده باشد. این ماجرا که آشکارا برجوازِحق تجاوز از اسلام گواهی می دهد در تاریخ های دیگری نیز مستقیم یا غیرمستقیم نقل شده است( ابن خلدون، العبر ص542، بلاذری 367، طبری ،ج5ص1695). همچنین است سه راهۀ اجباری اسلام آوردن یا جزیه و خواری یا شمشیر( طبری،ج5 صص 1694 و1697،بلاذری 366). آیا این توحش آشکار میراث اقلیم بی آب و زیست دشوار و آمیخته با بی بهرگی از نیازهای حیاتی بود که از دیرباز و حتی پیش از اسلام با روح عرب بادیه نشین سرشته شده بود؟ زرین کوب می نویسد:«جز آزمندی و سودپرستی، هیچ جیز در خاطر آنان [عربان]نمی گنجید.هرگز از آنچه مادی و محسوس است فراتر نمی رفتند و جز به آنچه شهوات پست انسان را راضی میکند نمی اندیشیدند.از افکار اخلاقی آنچه بدان می نازیدند مروّت بود و آن نیز جز خودبینی و کینه جویی نبود. شجاعت و غارتگری که در داستانها به آنها نسبت داده اند،همان در انتقام و غارتگری به کار می رفت، تنها زن و شراب و جنگ بود که در زندگی بدان دل می بستند…در غارت و چپاول ها که احیاناً بر شهرهای مجاور می کردند، همه جا با خود ویرانی و فساد می بردند. از وحشی خویی و درّنده طبعی بسا که به قول ابن خلدون :سنگی را از بن عمارت برمی کندند تا زیر دیگ بگذارند یا آنکه تیر سقف را بیرون می کشیدند تا زیر خیمه نصب کنند»(زرین کوب، دو قرن سکوت،ص29). زمینی که پس از اسلام به سبب مفروش شدن از خون واجسادِ کشته ها جلولاء نامیده شد ، ریشه در این توحش داشت یا در باور جدیدی که عرب همۀ دژمنشی های خود را به آیات آن مستند می کرد؟ این اعرابی که بر عمل به سفارش های پیامبر و قرآن ادعا داشتند و مسلماً زبان عربی را بهتر از غیر عرب ها می فهمیدند،نمایندگان اسلام اصیل تری بودند یا عارفانی چون حلاج که همچون سن پل و حواریون اولیۀ عیسی ، یک لاقبا و یک تنه، برای ابلاغ پیام معنوی خود ،بدون دست بردن به شمشیر و تنها با اتکا بر کلام، تا دورترین سرزمین ها سفر می کردند؟ و سرانجام کشتار جلولاء در سال 637 میلادی پسماندی از خوی بادیه نشینان بوده باشد یا اجرای سیاسی و جنگی اسلام ؟ اگر زورآور کردن اعتقاد با شمشیر در اسلام نفی شده است ، پس چرا درست در حوالی جلولا در زمان ما ابوبکر بغدادی از جلولاء2014 دم زد؟ سزاست که دگربار از دیدی دیگر به تازش تازیان بنگریم ، لیک در اینجا گمان می رود همین اندازه بس باشد برای یادآوری این مسئلۀ که آن همه آثار حکمی و فلسفی و عرفانی که پس از نهضت ترجمه به ویژه به یاری ایرانیان پدید آمدند تا چه حد برآمده از اسلام و تا چه حد برآمده از سویه های دیگری چون فلسفۀ ارسطویی و نوافلاتونی و آیین مهر و مانند این ها بودند. زکریای رازی (304–243 ه.ش)، حنین بن اسحاق (194–260 ه.ق)،روزبه یا ابن مقفع (142–104 ه.ق)، ابن ماسویه ( مرگ 857 میلادی)، خاندان های نوبختی و بختیشوع و برمکی ، و پدیدآورندگان آثاری که ابن ندیم (مرگ در 385 ه.ق) در الفهرست از خود و آثارشان یاد می کند،چگونه از خاکسترایرانِ منکوب شده طلیعه زدند؟ پت پت شعله های رو به خاموشی در زیر خاکستر ایران ویران گشته آیا بدون نهضت ترجمه جان می گرفت ؟
با سلام
“اگر زورآور کردن اعتقاد با شمشیر در اسلام نفی شده است ، پس چرا درست در حوالی جلولا در زمان ما ابوبکر بغدادی از جلولاء2014 دم زد؟”.
اینکه زور آور کردن اعتقاد با سلاح در اسلام نفی شده است امری روشن و غیر قابل انکار است که برهان آن نیز با خود است :”لا اکراه فی الدین” مفاد آن این است که جنس اکراه در دین نفی شده است ،چه ما مفاد این جمله را خبری بگیریم و چه مفاد آن خبر بمعنای انشاء باشد ،این اصل روشنی است که عقیده و اعتقاد اصلا غیر قابل تحمیل است ،و هیچ انسانی را نمی توان با تحمیل و زور باورمند کرد ،برای اینکه اصلا اعتقاد را اعتقاد گویند زیرا ماخوذ از عقد است ،عقد یعنی گره بستن ،این یک استعاره است در این جهت که گویا معنا و مفهوم یک گزاره وقتی مورد تصدیق انسان واقع می شود گویا با جان و قلب او گره خورده است ،طریق آن نیز در مباحث شناخت،سیر از مبادی و مقدمات است به نتایج،قبول حقانیت دین و اینکه خدایی هست و پیامبری ارسال شده است و باور به دین و شریعت او ،اموری اعتقادی و علمی هستند مثل سایر امور فکری ،بنابر این شکی در اصالت چنین اصلی نکنید یا در صدد القاء خلاف آن نباشید ،چیزی که مبهم است این است که چرا اصالت چنین اصلی را به عمل چاروادار کم سوادی مثل ابو بکر بغدادی گره می زنید؟ اینکه در تاریخ ایران و اسلام و در جریان برخورد نظامی ایرانیان با اعراب (تازش تازیان) چه رخ داده است ،علل و اسباب واقعی آن برخورد چه بوده است ،عمل مسلمانانی که در آن جنگ بودند چگونه بوده است و تا چه حد با منطق قرآن و سنت نبوی منطبق بوده است ،و تازش ایرانیان چه کم و کیفی داشته است ،سوالات و موضوعاتی هستند که باید در مجموعه تاریخ مکتوب بررسی و جمع بندی شود ،اینکه ما پیش فرض های خاص خود را القاء کنیم و براحتی ابن خلدون متاخر را بر یعقوبی متقدم ترجیح دهیم ، و بخش هایی از روایت تاریخ مکتوب را تقطیع کنیم و بخش های معارض دیگر را نادیده بگیریم ،تا به تجاوز و تازش تازیان برسیم و عبور کنیم ،آنگاه همه فرهنگ درخشان اسلام را معادل تازش تازیان گرفته و هرچه از علوم و معارف و ادبیات و فلسفه و علوم تجربی و غیر آنها که پس از اسلام پدید آمده یا رشد یافته را دربست مستند به نهضت ترجمه کنیم ،و تاثیرات عمیق قرآن و سنت نبوی و تعالیم اسلام را در رشد و بالیدن علوم و معارف نادیده بگیریم و اسلام را خلاصه کنیم در تازش تازیان صدر اسلام ،اینها تحریف تاریخ است و چیزی جز القاء پیش فرض ها در تظاهر به آزاد فکری نیست ،شما چرا سوال ریشه ای نفی زور آور کردن اعتقاد را به عمل جهال داعش و جاهلی بنام ابوبکر بغدادی مرتبط می کنید؟ اینها آیا سفسطه و مغالطه در اسناد نیست؟ بمن بگویید کدام مذهب و کدام نحله از مذاهب معتبر اسلامی اعم از شیعه و سنی و کدام عالم و فقیه صاحب فتوا در سرتاسر اسلام ،”دم زدن جلولائی” ابوبکر بغدادی را تصویب و تایید کرده است که شما با تکیه بر آن یکی از اصول قرآنی را مورد تشکیک قرار می دهید؟
سه راه اجباری (بقول شما) مربوط است به مرحله شعله ور شدن آتش جنگ ،نه مربوط به اعتقاد یا زور آور کردن باور مردم ،این سه راه متوجه نظامیانی است که سلاح کشیده اند و با سپاه اسلام می جنگند،شما از کجای تاریخ در میاورید که یکایک مردم غیر نظامی در ایران و یکایک شهروندان غیر نظامی در ایران آنروز مجبور به پذیرش باور و عقیده شدند؟ یعنی سپاه تازی پس از فتح در هر شهر می رفتند درب خانه تک تک مردم و از آنان اسنطاق می کردند که باورشان چیست؟! متاسفانه این مغالطه ایست که سالهاست بدخواهان اسلام به آن دامن می زنند.
شما به عبارتی از مرحوم زرین کوب استناد می کنید در کتابی که آنرا در اوان نپختگی خویش نوشته است ،بعد خود آمده در مقدمه های نشر های بعدی ،کلی و جزئی از بسیاری از آن برداشت ها دست کشیده ،یا در کتب دیگر خود خلاف آنرا تحقیق کرده، این می شود تفکر آزاد؟ می خواهید عبارات فراوانی از زرین کوب در کتابهای متاخرش مثل بامداد اسلام و کارنامه اسلام برای شما ارائه کنم که متفاوت از این عبارات و تحلیل هایی است که شما برداشت می کنید؟
هیچکس منکر نهضت ترجمه ،و تاثیر گذاری و امتزاج فرهنگ های قبل و بعد از اسلام با فرهنگ عمومی بعد از اسلام و تفکر متفکران مسلمان نیست ،اما شما چرا وانمود می کنید هیچ بن مایه ای در تفکر پس از اسلام و در قرآن و تعلیمات وحی وجود ندارد و همه را یکسره به ماقبل و مابعد اسلام ربط می دهید؟ البته که رازی و ابن سینا و حافظ متعلق به فرهنگ اسلامی هستند ،متاسفانه جوری وانمود می کنید که گویا امثال ابن سینا یکسره مقلد حکماء یونان بوده اند ،اینطور نیست ،کسانی که با منطق شفا و اشارات و نجات آشنا هستند بخوبی می دانند چطور شیخ منطق ارسطویی را هضم و نقد و آنرا بالنده کرده است ،شیخ چون ایرانی بوده است چنین کرده است؟! در فلسفه و عرفان و ادبیات نیز چنین است ،اساسا این غلط است که ما تفکر را محدود به زمین و شرق و غرب و ملیت کنیم ،اما اسلام و فرهنگ اسلام ،عرب بدوی نیست ،اسلام و قرآن آمد عرب بدوی را تربیت کرد ،همان نهضت ترجمه نیز خاستگاهش تعلیمات دین و تشویق به خیزش علمی است ،شما وقتی متفکران مسلمان و مساعی آنان را مورد بررسی قرار می دهید عینک ناسیونالیستی بچشم می گذارید ،و وقتی از اسلام سخن می گویید اسلام را مساوی با “تازش تازی” و “جلولای ابوبکر بغدادی” می گیرید،آقای کورس این تفکر آزاد است یا تفکر هدفمند؟معنویتی که در بستر فرهنگ دینی می روید از قرآن و سنت نبوی می روید ،چنانکه عرفان اسلامی نیز از کتاب و سنت می روید و ربطی به عرفان هند و عرفان های دیگر ندارد ،شما اگر فرهنگ دینی را مطالعه می کنید نمی توانید و نباید در این بررسی اسلام را منحصر کنید در عرب بدوی صدر اسلام ،اسلام آنجا طلوع کرد و همان بدوی را تربیت کرد ،و دیگرانی پس از آن در هر قوم و نژاد و ملیتی در این فرهنگ رشد یافتند :خواجه نصیرها و بوعلی سیناها و حافظ ها و مولوی ها و ملاصدراها هم در سایه کتاب و سنت بالیدند.سخن زیاد است و مجال کم
یک نکته ای را هم فراموش کردم مورد سوال قرار دهم ،جنابعالی در انتهای نوشته اتان نوشتید :
“پت پت شعله های رو به خاموشی در زیر خاکستر ایران ویران گشته آیا بدون نهضت ترجمه جان می گرفت ؟”
به پت پت شعله های رو به خاموشی و اینکه این شعله ها چه بوده فعلا کاری نداریم،مقصودتان از “خاکستر ایران ویران “چیست؟ بر اساس تاریخ معتبر و مکتوب نشان دهید سپاه اعراب کجا را ویران کردند ،یا کجا را به آتش کشیدند که شما از آن به خاکستر تعبیر می کنید؟ نکند افسانه به آتش کشیدن کتابخانه ها و کتابها را چند ماه! هیزم آتش حمام ها مورد نظر شماست؟!جنگ هایی بین اعراب و حکومت نالایق و ظالم ساسانی و سپاه از هم پاشیده اش واقع شده و طرفین مطابق سنت جنگ یکدیگر را کشته اند و اسیر کرده اند ،شاه ترسو و نالایق ایران نیز فرار کرده و سپاهیان او شکست خورده اند و مردم ایران نیز بتدریج و آزادانه اسلام را پذیرفته اند و از آن استقبال کرده اند ،تعبیر “ویرانی ایران” در اینجا پایش به کجا بند است که می خواهید بر اساس آن و اینهمه فاکت های قابل بحث ،زکریای رازی را مصادره کنید؟
با احترام
قابل توجه دوستانی که معتقدند آخوند قابل اصلاح است. چه کسی حاضراست مزخرفات این ملا را توجیه تاریخی کند؟ اینا درست شدنی نیستند که نیستند چون بنیادشان بر دروغ و زندگیشان هم بر دروغ استواراست. آره ارواح پدرت…مردم ایران آزادانه اسلام را پذیرفته اند!!
شمایی که از کشتار و جنایات ضدّ بشری سال ۶۷ توسط جانیان با تمام وجود حمایت میکنید و مروج خرافه هستید، هیچ عجبی است نیست که از جنایات بدویان دفاع نکنید.
سید مرتضی عزیز با سلام.
جنابعالی تازش تازیان و ایلغار ایشان را افسانه شمرده اید و از کوروس گرامی تقاضای مدرک و به قول خودتان فاکت کرده اید. هرچند هرقدرهم برای شما از تاریخ طبری و الکامل ابن اثیر و غیره دلیل بیاوریم شما نخواهید پذیرفت.
واقعا نکند باورتان شده از نسل اعراب اشغالگر هستید که این طورسنگ آنها را به سینه می زنید. پس قبل از هرچیز به قول خودتان دنبال فاکت های قابل اطمینان چون ازمایش دی ان ای باشید تا ثابت شود از بازماندگان قوم عرب هستید آن وقت برای آنها یقه پاره کنید. یک کاغذ پاره ای به نام شجره نامه فاکت قابل استنادی نیست .
البته شاید هم حق با شما باشدو من و جنابعالی واقعا از نسل عرب باشیم لیکن از کجا معلوم که مادر بیچاره ما جزئی از همان ملکت ایمانکمی نباشد که توسط سید های عرب به زور مورد تملک قرار گرفته و به آنها تجاوز شد و امروز ما آیت و نشانه ای بر این ستم هستیم.
این عبارت اعراب مسلمانِ فاتح که «وعده الهی» ما را به زمین و فرزندان شما رسانده است، در کدام وعده وسخن الهی آمده است. ؟ طبعا منظور اینان که تا سرزمین های دور دست اندلس تاختند و در گشودن سرزمین کافران روی زمین کوشیدند، تنها جملاتی نیست که در قالب «حدیث نبی» روایت می شد مبنی بر دست یافتن به کاخ های کسری و روم. منظور آنها حرف خود خود خدا بود!
برای پاسخ به این پرسش طبعا بهترین کار، رجوع به کتاب همان «خدا»ست. زیرا آن کتاب برغم برخی شکیات بیراه پاره ای غربیان و پاره ای ایرانیان معاصر که سیاست را با تحقیق اشتباه گرفته اند، بی هیچ کم و کاستی از زبان خود«محمد نبی» به عنوان دریافت گر وحی خدا، بیرون آمده و کسی را نمی رسیده که بر آن بیفزاید. می توان فرض کرد که از آن کاسته شده باشد –هنگام جمع کردن و شاهدان را به ارائه آیات خواندن جهت ثبت در مصحف نهایی. ایده تحریف به نقصان و کم شدن،مدافعانی دارد ولی تحریف به افزایش را به صرف شکوک سطحی پذیرفتنی نیست چون شک، سند و دلیل نیست. حتی آنچه که در باره تفاوت ضبط سوره توحید در بیت المقدس و برخی عبارات دیگر یافت می شود، دلیل محکمی بر اینکه بر متن فعلی قرآن افزوده شده باشد، نیست.
باری چیست آن وعده ی الهی مبنی بر اعطا کردن سرزمین ها و فرزندان نیرومند دیگران به تازیان مومن و خداجو؟ دم دستی چند آیه را که در ذهن دارم می نویسم و تحقیق تفصیلی را به وقت خودش باید انجام داد. در سوره مریم آیه 40 می گوید: انا نحن نرث الارض و من علیها و الینا یرجعون.آیات قبل از این آیه، در نقد باورها ی مسیحیان است و این آیه آنها را تهدید می کند. پیش از وفات نبی، چند تقابل با نیروهای غسانیان و ساکنان شام و کسانی که مسیحی بودند، پیش آمد و اگر نبی زنده بود این مسیر ادامه می یافت همانطور که بعد ادامه یافت. در عین حال، آیه عام است و از «وارث زمین» شدن مسلمانان سخن می گوید. آیه یک استراتژی روشن را به زبان می آورد:زمین شما، مال ماست. به جای«شما» هر کس را می توانید بگذارید و به جای «ما» جز مسلمانان، هیچ کس را. کلمات ارث و وارث ،گویایی دارند و لوازم معنایی شان می رساند که مال و فرزند و سرزمین دیگران به مسلمانان تعلق دارد. آیه 105 سوره انبیا با صراحت بیشتری می آورد که: ان الارض یرثها عبادی الصالحون. در آموزش دینی مسلمانان این وجود داشت که آیه در باره آنها سخن می گوید و آنها وارثان زمین اند. در جای دیگری با صراحت بیشتری کلمه«ارث» را به کار می گیرد: و اورثکم ارضهم و دیارهم و اموالهم و ارضا لم تطئوها(احزاب/27) که راجع به تصرف زمین ها و املاک یهودیان مدینه است. با اینکه آیه در باره گروهی از یهودیان مدینه است اما مضمون وعده گونه و آینده نگرانه آن عام است زیرا هم بجای یهود کلمه اهل کتاب را می آورد(آیه26 همین سوره) وهم از«وارث زمین آنها شدن» سخن می گوید. یعنی مضمون آیه بر می نهد که مسلمانان را رسد که سرزمین هر اهل کتاب را نصیب برند و مومنان با تصرف قلاع یهود مدینه، امیدشان به وعده های الهی بیشتر شد و به همین دلیل آیه یک نوید برای آینده در خود دارد. در آیه128 اعراف: ان الارض لله یورثها من یشاء بر می نهد که «زمین به خدا تعلق دارد. مال اوست و به هر کس بخواهد، می دهد». طبعا چون خدا هم حکیم است تنها زمین خود را به انبیا و صالحان و مسلمانان می دهد. پس طبق دیدگاه قرآن زمین یک کلیت یکپارچه است که به خدا تعلق دارد و خدا هم آن را به مومنان می دهد.
در آیه دیگری صراحت از یک جهت بیشتر است: و قالوا الحمدالله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوأ الجنه حیث نشاء. گرچه این آیه از زبان بهشتیان است و اشاره آنها به «زمین بهشت» ی است که خدا وعده وارث شدنش را داده اما مضمون وعده خدا، یک مضمون عام و استراتژیک است و در واقع از مصداق روشنی که در روی زمین رخ داده و در حال رخ دادن است، گرفته شده است. به عبارت دیگر چون معنای وعده وارث زمین این دنیا شدن برای مسلمانان، روشن است، پس همین معنا را مقدمه درک موقعیت آنها در بهشت قرار داده و گفته است که زمین بهشت هم به مومنان تعلق دارد. و کذالک وارثناها قوما آخرین(دخان/59) به همین زمین بهشت اشاره دارد.
و داستان انقلاب ایران که روی محور این آیه می چرخید: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین(قصص/5) . انقلابیان خود را وارث زمین خدا می دانستند و به آنچه می خواستند در تصاحب کل اموال ایران زمین، رسیدند. آنها همچنان و هر روز این آیه را می خوانند تا بلکه وارث زمین های دورتر هم بشوند و امید دارند وارث سرزمین عراق،سوریه، لبنان، فلسطین و بعد اروپا و آمریکا شوند و خدا با وارثان است!
در همه این موارد«زمین» یک معنای مفرد و روشن دارد و هیچ تقسیم وتفکیک بین این و آن سرزمین نشده تا مسلمانان به شبهه کدام سرزمین را بگیریم؟ دچار نشوند. همه جا مال خداست و مال خدا به صالحان تعلق دارد.
نتیجه:سه مضمون مشترک در قرآن داریم که با کلمات ارث و وارث و وعده همنشینی دارند: زمین، بهشت و کتاب. خدا به هر کس بخواهد ، کتاب، زمین و بهشت را «ارث» می دهد. بنابرین دادن«کتاب مقدس» به مسلمانان به نام قرآن نوعی ارثیه الهی است که به آنها رسیده است. دقت کردن به این مضمون ، ما را به فهم ماهیت«وحی» می رساند. وحی همان خواست خداست مبنی بر دادن کتاب به «اُمیان مکه» که از بی کتابی رنج می بردند. خدا آنها را وارث کتابی کرد که پیشتر به مسیحیان و یهودیان اختصاص داشت. خدای صاحب کتاب، صاحب زمین هم هست. و خدای صاحب کتاب و زمین، صاحب بهشت هم هست و آن را به مومنان خواهد داد نه به یهودیان که اهل مدینه را زجر می دادند و می گفتند بهشت ویژه ی ماست! نه بهشت مال آن کس است که «خدا» با اوست و خدا با کسی است که قدرت دارد.
این برداشت ها ربطی به قرآن کریم و آیاتی که همان خدای فرو فرستنده آیات بر محمد رسول الله فرود آورده است ندارد و صرفا موهوماتی است که ناشی از پیش فرض های خاص است:
اولا :هیچ گونه تحریفی نه به زیاده و نه به نقصان در قرآن کریم صورت نگرفته است ،و این قرآن بهمین الفاظ بصورت متواتر و فوق حد استاندارد تواتر از صدر اسلام باقی است ،اینکه در جمع آوری ها ترتیب آن تغییر یافته باشد ربطی به اصل محفوظیت پیکره الفاظ قرآن ندارد ،چنانکه اختلاف قرائات نیز ربطی به جوهره و پیکره الفاظ قرآن ندارد ،و قول به تحریف در زیاده و تحریف در نقصان قول شاذ و مردود بین فرق مسلمین است ،تحقیق آن بجای خود.
ثانیا:آیات را بررسی می کنیم:
1-إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها وَ إِلَيْنا يُرْجَعُونَ.مریم/40
ماييم كه زمين را با هر كه در آن است، به ميراث مى بريم و [همه] به سوى ما بازگردانيده مى شوند .
سياق این آیه این است که دنباله بیان قضيه قيامت وپایان جهان است ،اگر کسی مبتلا به پیش فرضهای خاص (همان خدا،محمد فقط یک بزرگ است و..) نباشد و فضا و سیاق آیات را درست ببیند می فهمد که آیه قبل این آیه در بیان مساله معاد است :”وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ هُمْ في غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُون”
آنها را از روزی (قیامت) که روز حسرت است و امر(دنیای فانی)پایان یافته است در حالیکه انسانها در غفلت از آن بوده اند و مومن به آن نبودند بترسان ،در دنباله فرمود :ماییم (همان خدای جهان که فرستنده محمد است)که وارث ارضیم ،برای اینکه در آنروز همه فانی می شوند و فقط “همان خدای” باقی است و جهان متبدل می شود و موجودات در جهانی تبدل یافته بسوی ما (همان خدا) باز خواهند گشت. این حاصل مضمون این آیه است ،چه ارتباطی با آنچه گفتید داشت؟
—-
2-“وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ”.الانبیاء/105
و در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد
این آیه هم در سیاق اشاره به پیروزی نهائی حقانیت و منطق انبیاء در پایان جهان است ،برخی آنرا بر دنیا و برخی بر آخرت و برخی بر هردو و برخی بر قیام و ظهور مهدی تطبیق کرده اند
این مضمون چکار دارد با چیزی که به آیه تحمیل شد؟
—-
3-“وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديراً.الاحزاب/27
و زمينشان و خانه ها و اموالشان و سرزمينى را كه در آن پا ننهاده بوديد به شما ميراث داد، و خدا بر هر چيزى تواناست.
این (اورثکم) جمله ای خبری است در قضیه فی واقعه و اشاره است به پیروزی بر خائنین از یهود بنی قریظه که مشرکان را یاری کردند و پیمان صلح و کمک به پیامبر را شکستند و نزدیک بود اسلام و پیامبر را نابود کنند.
این جمله خبری گزارش کننده از عاقبت ماجرای یهود چه ربطی به
آنچه که به آیه تحمیل شد داشت؟
—-
4-“قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعينُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ”.الاعراف/128
موسى به قوم خود گفت: «از خدا يارى جوييد و پايدارى ورزيد، كه زمين از آنِ خداست؛ آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مى دهد؛ و فرجام [نيك] براى پرهيزگاران است.
این آیه هم وعده صبر و استقامت است که موسی به قوم خود داده بود و به آن هم رسیدند.
این گزارش تاریخی چه ارتباطی داشت با چیزی که به آیه تحمیل شد؟
—-
5-“وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلين.الزمر/74
و آنروز (در قیامت ) بهشتیان گويند: «سپاس خدايى را كه وعده اش را بر ما راست گردانيد و سرزمين [بهشت] را به ما ميراث داد، از هر جاى آن باغ [پهناور] كه بخواهيم جاى مى گزينيم.» چه نيك است پاداش عمل كنندگان.
این ارض در آیه ارض بهشت است ،زمینی که پس از تبدل ارض پدید آمده است و مومنان در آن شادند ،این آیه و گزارش حال بهشتیان و وارث ارض بهشت شدن چه ربطی به پیش فرض های تحمیل شده به آیات “همان خدا” داشت؟!
—-
6-“كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرينَ.الدخان/28
[آرى،] اين چنين [بود] و آنها را (قوم موسی) نعمت هاي باقي مانده از فرعونیان ميراث داديم.
این بیان تتمه گزارش ما وقع عذاب نازل بر قوم فرعون بود(به آیات قبل از آن توجه شود) که در نیل غرق شدند و عبرت تاریخ شدند و سرزمین و باغها و چشمه ها و مزرعه ها و همه نعمت ها را باقی گذاشتند ،پس این هم یک حکایت تاریخی است و ربطی به آنچه تحمیل به آیه شد نداشت.
—
7-“وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ.القصص/5
و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم، و ايشان را وارث [زمين] كنيم
این آیه هم بدنبال بیان طغیان فرعون و فرعونیان و معارضه با موسی از اراده تکوینی و تشریعی خدای متعال می گوید که اراده هدایت آنان را داشت تشریعا ،بعد که طغیان کردند باراده تکوینی خویش آنان را مبتلا به عذاب کرد تا بر کسانی از قوم بنی اسرائیل که مستضعف و فرو دست نگاه داشته شده بودند منت نهاده و آنان را پیشوایان آن سرزمین قرار داده و وارثین آن باشند ،این ظاهر آیه است که از تتمه ماجرای موسی و فرعون است ،در عین حال در روایات ما ،این آیه غیر از این خصوصیت ،اشاره به نصرت و پیروزی نهائی مومنان در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام دارد و این باز غیر از خصوصیتی است که شما با حدس و گمان مبنای استدلال خویش قرار دادید.
این حدیث همواره برایم مجمل بود:مَا ضَرَبَ الرَّجُلُ الْقُرْآنَ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ إِلَّا كَفَر.
ریشه ها،407
قسمت 2- در قسمت های پیش اشاراتی شد به نهضت ترجمه به مثابۀ بخشی از زمینه و زمانۀ زکریای رازی. نهضت ترجمه و آثار فرهنگی آن در زبان و فهم رایج همچون امری معنوی که در فرهنگ و تمدن اسلامی رخ داده است دانسته می شود. اسلامی منسوب به دیانت اسلام است. شیوۀ ورود اسلام به ایران اما تازش تازیان بوده است. لاجرم ارتباط میان این تازش مادی و آن امر معنوی پرسشی است که هنوز چندان که باید به آن نپرداخته اند. وقتی زکریای رازی یا حتی ابن سینا و حافظ متعلق به فرهنگ اسلامی دانسته می شوند، لاجرم برای هر اندیشمند آزادی ممکن است این پرسش پیش آید که چه ارتباطی است میان فهم تازیان اولیه و حکمایی چون ابن سینا و فارابی و رازی ؟ معنویتی که پس از این نهضت در بستر فرهنگ دینی می روید به راستی تا چه حد ریشه در باورها و روحیات تازیانی دارد که اقوام مغلوب را در شرایطی اضطراری به قول خودشان مخیر می کردند میان اسلام آوردن یا جزیه و همهنگام به خواری زیستن یا مهدور الدم شدن . ابن خلدون این سه راهۀ اجباری را بدینسان نقل می کند:« اختر اما الجزیه عن ید و انت صاغر [ صغیر، خوار]او السیف و الّا فنج نفسک بالاسلام ( ابن خلدون ، العبر 542). این در شرایطی بود که جایی فتح شده بود. در گرماگرم حمله و جنگ قراردادی در کار نبود. اکثر مورخانی که خود مسلمان و غالباً به دلایلی که خواهد آمد، جانبدار تازیان بودند، این دست اندازی متجاوزانه را تأیید کرده اند. در مذاکرات میان نمایندگان عرب و رستم فرخزاد که در بیش تر گزارش هایِ راجع به قادسیه آمده است ، متجاوزانه بودن حملۀ اعراب در حدی است که فرستادگانِ سعد وقاص ، خاک ایران را پیشاپیش بنا به وعدۀ الهی مال خود می دانند. نقل ابن خلدون از این مطالبه چنین است: « نطلب وعد الله بارضکم و ابنائکم ان لم تسلموا»( همان، ص 543). به استثنای تاریخ یعقوبی که ماجرا را برعکس کرده است ، تاریخ های دیگر نقل کرده اند که نمایندۀ تازیان در حضور رستم فرخزاد مقداری از خاک زمین ایران را در توبره می کند و می گوید: « این مال ماست».ابن اثیر از قول ضرار بن خطاب می گوید:« الله اکبر. اینک این کاخ سپید خسرو که خداوند و پیامبرش به ما نوید دادند»( ابن اثیر،1425). شاید اصطلاح خاک در توبره کردن از همین جا آمده باشد. این ماجرا که آشکارا برجوازِحق تجاوز از اسلام گواهی می دهد در تاریخ های دیگری نیز مستقیم یا غیرمستقیم نقل شده است( ابن خلدون، العبر ص542، بلاذری 367، طبری ،ج5ص1695). همچنین است سه راهۀ اجباری اسلام آوردن یا جزیه و خواری یا شمشیر( طبری،ج5 صص 1694 و1697،بلاذری 366). آیا این توحش آشکار میراث اقلیم بی آب و زیست دشوار و آمیخته با بی بهرگی از نیازهای حیاتی بود که از دیرباز و حتی پیش از اسلام با روح عرب بادیه نشین سرشته شده بود؟ زرین کوب می نویسد:«جز آزمندی و سودپرستی، هیچ جیز در خاطر آنان [عربان]نمی گنجید.هرگز از آنچه مادی و محسوس است فراتر نمی رفتند و جز به آنچه شهوات پست انسان را راضی میکند نمی اندیشیدند.از افکار اخلاقی آنچه بدان می نازیدند مروّت بود و آن نیز جز خودبینی و کینه جویی نبود. شجاعت و غارتگری که در داستانها به آنها نسبت داده اند،همان در انتقام و غارتگری به کار می رفت، تنها زن و شراب و جنگ بود که در زندگی بدان دل می بستند…در غارت و چپاول ها که احیاناً بر شهرهای مجاور می کردند، همه جا با خود ویرانی و فساد می بردند. از وحشی خویی و درّنده طبعی بسا که به قول ابن خلدون :سنگی را از بن عمارت برمی کندند تا زیر دیگ بگذارند یا آنکه تیر سقف را بیرون می کشیدند تا زیر خیمه نصب کنند»(زرین کوب، دو قرن سکوت،ص29). زمینی که پس از اسلام به سبب مفروش شدن از خون واجسادِ کشته ها جلولاء نامیده شد ، ریشه در این توحش داشت یا در باور جدیدی که عرب همۀ دژمنشی های خود را به آیات آن مستند می کرد؟ این اعرابی که بر عمل به سفارش های پیامبر و قرآن ادعا داشتند و مسلماً زبان عربی را بهتر از غیر عرب ها می فهمیدند،نمایندگان اسلام اصیل تری بودند یا عارفانی چون حلاج که همچون سن پل و حواریون اولیۀ عیسی ، یک لاقبا و یک تنه، برای ابلاغ پیام معنوی خود ،بدون دست بردن به شمشیر و تنها با اتکا بر کلام، تا دورترین سرزمین ها سفر می کردند؟ و سرانجام کشتار جلولاء در سال 637 میلادی پسماندی از خوی بادیه نشینان بوده باشد یا اجرای سیاسی و جنگی اسلام ؟ اگر زورآور کردن اعتقاد با شمشیر در اسلام نفی شده است ، پس چرا درست در حوالی جلولا در زمان ما ابوبکر بغدادی از جلولاء2014 دم زد؟ سزاست که دگربار از دیدی دیگر به تازش تازیان بنگریم ، لیک در اینجا گمان می رود همین اندازه بس باشد برای یادآوری این مسئلۀ که آن همه آثار حکمی و فلسفی و عرفانی که پس از نهضت ترجمه به ویژه به یاری ایرانیان پدید آمدند تا چه حد برآمده از اسلام و تا چه حد برآمده از سویه های دیگری چون فلسفۀ ارسطویی و نوافلاتونی و آیین مهر و مانند این ها بودند. زکریای رازی (304–243 ه.ش)، حنین بن اسحاق (194–260 ه.ق)،روزبه یا ابن مقفع (142–104 ه.ق)، ابن ماسویه ( مرگ 857 میلادی)، خاندان های نوبختی و بختیشوع و برمکی ، و پدیدآورندگان آثاری که ابن ندیم (مرگ در 385 ه.ق) در الفهرست از خود و آثارشان یاد می کند،چگونه از خاکسترایرانِ منکوب شده طلیعه زدند؟ پت پت شعله های رو به خاموشی در زیر خاکستر ایران ویران گشته آیا بدون نهضت ترجمه جان می گرفت ؟ با سپاس بسیار از شکیب شما
دوستان ارجمند درود بر شما
در ارسال قسمت 1 از ریشه ها407 اشتباهی رخ داده که علتش را نمی دانم .به هر روی تا آنجا که خود به یاد دارم قسمت 1را به علت اعلام خطای ورد چند بار ارسال کردم تا بالاخره یکبار ارسال با موفقیت انجام شد . شاید هم اشتباه از من بوده که الان اثری از قسمت 1 نمیبینم . همراه با پوزش از این بابت،به زودی قسمت 1 را ازسال می کنم و در اینجا موقتاً یک مطلب را که در قسمت 1 آمده به آگاهی دوستان عزیز می رسانم: در متن اشاره به منابع به صورت کوتاه آمده است. نشانی های کامل در پایان این بخش خواهد آمد. با پوزشی دگربار.
این عبارت اعراب مسلمانِ فاتح که «وعده الهی» ما را به زمین و فرزندان شما رسانده است، در کدام وعده وسخن الهی آمده است. ؟ طبعا منظور اینان که تا سرزمین های دور دست اندلس تاختند و در گشودن سرزمین کافران روی زمین کوشیدند، تنها جملاتی نیست که در قالب «حدیث نبی» روایت می شد مبنی بر گرفتن کاخ های کسری و روم. افزون بر آن، منظور آنها وعده ی خود خداست.
برای پاسخ به این پرسش طبعا بهترین کار، رجوع به کتاب همان «خدا»ست. زیرا آن کتاب برغم برخی شکیات بیراه پاره ای غربیان و پاره ای ایرانیان معاصر که عموما سیاست را با تحقیق اشتباه گرفته اند، بی هیچ کم و کاستی از زبان خود«محمد نبی» به عنوان دریافت گر وحی خدا، بیرون آمده و به دست بعدی ها رسیده است و کسی را نمی رسیده که بر آن بیفزاید. می توان فرض کرد که از آن کاسته شده باشد –هنگام جمع کردن و شاهدان را به ارائه آیات خواندن جهت ثبت در مصحف نهایی. ایده تحریف به کاستن طرفدارانی دارد ولی افزودن را نمی توان به صرف شکهای پیش پا افتاده پذیرفت چون هیچ دلیل و سند محکمه پسندی تاکنون برای اثبات اینکه به قرآن افزوده اند، داده نشده است. حتی آنچه که در باره تفاوت ضبط سوره توحید در بیت المقدس و برخی عبارات دیگر یافت می شود، دلیل محکمی بر اینکه بر متن فعلی قرآن افزوده شده باشد، نیست.
باری چیست آن وعده ی الهی مبنی بر اعطا کردن سرزمین ها و فرزندان نیرومند دیگران به تازیان مومن و خداجو؟ دم دستی چند آیه را که در ذهن دارم می نویسم و تحقیق تفصیلی را به وقت خودش باید انجام داد. در سوره مریم آیه 40 می گوید: انا نحن نرث الارض و من علیها و الینا یرجعون.آیات قبل در نقد مزاعم مسیحیان است و این آیه آنها را تهدید می کند.میدانیم پیش از وفات نبی، آمادگی های چندی رخ داد و تقابل های رخ داد با نیروهای غسانیان و ساکنان شام و کسانی که مسیحی بودند.در عین حال منظور آیه عام است و دارد به صراحت از «وارث زمین» شدن مسلمانان سخن می گوید. آیه یک استراتژی روشن را به زبان می آورد:زمین شما، مال ماست. به جای«شما» هر کس را می توانید بگذارید و به جای «ما» جز مسلمانان هیچ را نمی توان فرض کرد. کلمه ارث و وارث شدن،خود گویایی دارد و لوازم معنایی آن رساننده این حقیقت است که مال دیگران به مسلمانان تعلق دارد. آیه 105 سوره انبیا با صراحت بیشتری می آورد که: ان الارض یرثها عبادی الصالحون. قطعا در آموزش دینی مسلمانان این دانسته بود که آیه در باره آنها سخن می گوید و آنها وارثان زمین اند. در جای دیگری با صراحتر بیشتری کلمه«ارث» را به کار می گیرد: و اورثکم ارضهم و دیارهم و اموالهم و ارضا لم تطئوها(احزاب/27) که راجع به تصرف زمین ها و املاک یهودیان مدینه است. با اینکه آیه در باره گروهی از یهودیان مدینه است اما مضمون وعده گونه و آینده نگرانه آن عام است زیرا هم بجای یهود کلمه اهل کتاب را می آورد(آیه26 همین سوره) وهم از«وارث زمین آنها شدن» سخن می گوید. یعنی مضمون آیه بر می نهد که مسلمانان را رسد که سرزمین هر اهل کتاب را نصیب برند و مومنان با این تصرف، امید و ایمانشان به وعده های الهی بیشتر گردید. در همه این موارد«زمین» یک معنای مفرد و روشن دارد و هیچ تقسیم وتفکیک بین این و آن سرزمین نشده تا مسلمانان به شبهه کدام سرزمین را بگیریم؟ دچار نشوند. همه جا مال خداست و مال خدا به صالحان تعلق دارد.در آیه دیگری صراحت از یک جهت بیشتر است: و قالوا الحمدالله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوأ الجنه حیث نشاء. گرچه این آیه از زبان بهشتیان است و آنها از «زمین بهشت» که خدا وعده داده وارثش می شوند، یاد می کنند اما مضمون مشترک «وعده خدا راست است و او ما را وارث زمین کرد» یک مضمون عام استراتژیک است و در واقع از مضمون روشنی که در روی زمین رخ داده و در حال رخ دادن است، گرفته شده است. به عبارت دیگر چون معنای وعده وارث زمین این دنیا شدن برای مسلمانان، روشن است، پس همین معنا را مقدمه درک موقعیت آنها در بهشت قرار داده و گفته است که زمین بهشت هم به مومنان تعلق دارد. و کذالک وارثناها قوما آخرین(دخان/59) به همین زمین بهشت اشاره دارد. در آیه128 اعراف: ان الارض لله یورثها من یشاء بر می نهد که «زمین به خدا تعلق دارد. مال اوست و به هر کس بخواهد می دهد». طبعا چون خدا هم حکیم است تنها زمین خود را به انبیا و صالحان و مسلمانان می دهد. پس طبق دیدگاه قرآن زمین یک کلیت یکپارچه است که به خدا تعلق دارد و خدا هم آن را به مومنان می دهد.
و داستان انقلاب ایران که روی محور این آیه می چرخید: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین(قصص/5) . انقلابیان خود را وارث زمین خدا می دانستند و به آنچه می خواستند در تصاحب کل اموال ایران زمین، رسیدند. آنها همچنان و هر روز این آیه را می خوانند تا بلکه وارث زمین های دورتر هم بشوند و امید دارند وارث سرزمین عراق،سوریه، لبنان، فلسطین و بعد اروپا و آمریکا شوند و خدا با وارثان است!
سه مضمون مشترک در قرآن داریم که با کلمه ارث و وارث و وعده همنشینی دارند: زمین، بهشت و کتاب. این سه به خداوند تعلق دارد و او «ارث» می دهد به مومنان به دین جدید. بنابرین دادن«کتاب مقدس» به مسلمانان به نام قرآن نوعی ارثیه الهی است که به آنها رسیده است. دقت کردن به این مضمون ، ما را به فهم ماهیت«وحی» می رساند. در واقع اصل وحی چیزی جز خواست خدا مبنی بر اینکه «اُمیان مکه» صاحب کتاب شوند، نیست. خدا آنها را وارث کتابی کرد که پیشتر به مسیحیان و یهودیان اختصاص داشت. زمین هم این چنین است و خدایی که صاحب کتاب است، صاحب زمین هم هست. بهشت هم چنین است و خدایی که صاحب کتاب و زمین است، بهشت را هم به مومنان خواهد داد نه به یهودیان که اهل مدینه را زجر می دادند و بلوف می زدند که بهشت مال ماست! نه بهشت مال آن کس است که «خدا» با اوست و خدا با کسی است که زور دارد.
سلام می کنم به همه دوستان
از همه شما تشکر می کنم که در سوال من شرکت کردید و هرکس بفراخور حال جوابی به من داد که من از این بابت خیلی خوشحالم و تشکر می کنم از همه. باور کنید در جواب خیلی ها که با جواب آقای سیدمرتضی هم سنگ و هم نظر بود جای یک چیز بشدت خالی است. مشکل بزرگان اسلامی و شخص آقا سیدمرتضی در این هست که هرگز زن نبوده اند تا زن را “درک” کنند و بدانند این زن، یک روح است یک عاطفه است یک انسان است یک خلقت است و هرگز و هرگز پایین تنه نیست که در بسیاری از احکام اسلام تنها و تنها به بخش جنسیتی زن بها داده شده. در هر جنگ اولین بهره برداری ها در خود همان صحنه ای که شوهران و پدران کشته و گردن زده شده اند، این زنان و دختران اند که در کنار جنازه ی عزیزانشان مورد طمع و اطفای غرایز جنسی مردان مسلمان واقع می شده اند. من از شما می پرسم که چرا یک زن اگر چه زن پیغمبر نباید بعد از وی ازدواج کند شما جواب می دهید خودشان می خواستند؟ من می گویم هر رفتار پیامبر می توانسته بعدها دستاویز مردان قرار بگیرد شما می فرمایید خود زنان وقتی راضی هستند شما چرا ناراضی هستید. من می گویم اسلام حق ندارد یک زن هفده ساله را بصرف این که زن پیغمبر است از تشکیل خانواده باز دارد. این می شود که این زن هفده ساله بعدها نقش آفرین یک جنگ تمام عیار می شود. چرا؟ چون بی قرار است و بلحاظ عاطفی به اجباری ناخواسته تن در داده و می بیند که دیگران فرزند و شوهر و زندگی دارند و او باید با واژه ام المومنین دلخوش باشه و بسوزه و بسازه. مشکل شما مردهای مسلمان در اینه که هرگز زن نبوده اید و نیستین. وگرنه اگر همین آقا سیدمرتضی زن بود بسیاری از قوانین ظالمانه و غیر انسانی علیه زن را یکجا مچاله می کرد و بیرون می ریخت. قوانین اسلامی همه اش توسط مردان شمشیر بدست نوشته شده. اگر یک زن در این میان حق نظر داشت ببینید این قوانین به کدام سو می رفت اما بخاطر این که زن ناقص العقله و حق رای و نظر نداره و نباید مورد مشاوره قرار بگیره پس بهتره در همون محدوده پایین تنه ازش کار کشید
سلام متقابل
“مشکل بزرگان اسلامی و شخص آقا سیدمرتضی در این هست که هرگز زن نبوده اند”.
اما خود زنان پیامبر زن بوده اند! و قبلا در مورد لوازم همسری با پیامبر و نسبت آن با شخصیت حقوقی یک پیامبر مخیر شده بودند و آنان آزادانه آخرت و رعایت این حکم ذو مصلحت را برگزیدند.
2-“این زن، یک روح است یک عاطفه است یک انسان است یک خلقت است و هرگز و هرگز پایین تنه نیست که در بسیاری از احکام اسلام تنها و تنها به بخش جنسیتی زن بها داده شده”.
همینطور است :یک زن یک روح است ،یک عاطفه است و یک انسان است و یک مخلوق است و هرگز پایین تنه نیست ،تصادفا کسانی که به این جهت توجه نمی کنند اصرار به امر نکاح و پایین تنه در این مساله می کنند ،و تصادفا زنان پیامبر چون یک روح و یک عاطفه و یک انسان بودند و عشق به شوی خود پیامبر و نیل به ثواب ابدی داشتند از کنار پایین تنه و امر دنیوی گذرا گذشتند.
3-“در هر جنگ اولین بهره برداری ها در خود همان صحنه ای که شوهران و پدران کشته و گردن زده شده اند، این زنان و دختران اند که در کنار جنازه ی عزیزانشان مورد طمع و اطفای غرایز جنسی مردان مسلمان واقع می شده اند”
در این مورد قبلا با کامنت گذاری بنام خانم آنیتا مفصل بحث تاریخی داشتیم ،اینها افتراء است ،حتی نکاح با کنیزان و اسیران جنگی منوط به گذشت دوران عده بوده است و در مورد مساله برده داری ناشی از جنگ که امر طرفینی بوده است بارها در این سایت بحث شد ،بدنبال پایان یک جنگ امر آن زنان دائر بین رها کردن و بی سرپرست گذاشتن آنها ،یا کشتن همه آنها ،یا نگهداری و تربیت آنها بوده است و اسلام در لابدیت مساله برده داری در آن دوران شق ثالث را اختیار کرده است.
4-“من از شما می پرسم که چرا یک زن اگر چه زن پیغمبر نباید بعد از وی ازدواج کند شما جواب می دهید خودشان می خواستند؟”.
ما هم پاسخ دادیم که این حکم حکمی اجتماعی و دارای مصلحت و مرتبط با شخصیت حقوقی پیامبر و اصل اسلام بوده است ،این یک پایه اصالت این حکم است ،و مساله رضایت و اختیار خود آن زنان با تکیه بر عشق به پیامبر و ترجیح ثواب ابدی اخروی بر لذات زود گذر دنیوی ،پایه دیگر این حکم بوده است نه همه آن.
5-“من می گویم هر رفتار پیامبر می توانسته بعدها دستاویز مردان قرار بگیرد شما می فرمایید خود زنان وقتی راضی هستند شما چرا ناراضی هستید”.
پاسخ این سوال گذشت ،این حکم از اختصاصات حوزه شخصیت حقوقی پیامبر بوده است که مرتبط با اصل اسلام بوده است ،و حکم عامی نبوده است که “دستاویز” مردان دیگر قرار گیرد ،زیرا بصراحت آیات و روایات دیگر،سایر زنان از شمول چنین حکمی خارجند ،بنابر این اختصاصی بودن حکم مانع از “دستاویز” قرار دادن آن است.
6-“من می گویم اسلام حق ندارد یک زن هفده ساله را بصرف این که زن پیغمبر است از تشکیل خانواده باز دارد. این می شود که این زن هفده ساله بعدها نقش آفرین یک جنگ تمام عیار می شود”.
شما اگر مسلمان هستید چنین حقی ندارید که حق تشریع و قانون گذاری اسلام و شارع آن را نفی و سلب کنید ،و اگر مسلمان نیستید و از خارج دین به موضوع نگاه می کنید ،توجه کنید که توضیح داده شد که نگاه شما یک نگاه شخصی و فردی بموضوع است ،در حالیکه انگیزه و مصلحت حکم چنان که قبلا توضیح داده شد یک مقوله اجتماعی با اهمیت بالا بوده است ،و در تزاحم این دو حیثیت ،مصالح موجود در حکم اجتماعی اهم از مصلحت فردی بوده است که آنهم با تخییر آن همسران در زمان حیات پیامبر مراعات شده اند ،آری آنها مخیر شده بودند و ثواب و پاداش اخروی و بقاء بر همسری پیامبر و التزام بحکم را با رضایت پذیرا شدند.اینکه چنین حکمی منشا “نقش آفرینی” یک زن در یک جنگ شده باشد ،تحلیل روان شناختی شخصی شماست ،اگر چنین قاعده روان شناختی در مورد بحث عمومیت دارد ،چرا این قاعده در مورد هشت همسر دیگر پیامبر صادق نبوده و نقض شده است؟ بنابر این این قاعده حدسی نادرست است و نقش آفرینی آن زن در جنگ جمل را باید در فضای دیگری تحلیل کرد و علل و اسباب آنرا یافت.
7-“..چون بی قرار است و بلحاظ عاطفی به اجباری ناخواسته …”
قبلا توضیح عرض شد که این حکم یک “اجبار ناخواسته”نبوده است ،بلکه التزامی آزادانه در زمان حیات پیامبر بوده است.واژه ام المومنین نیز صرفا یک واژه نبوده است ،یک واژه است دارای ملاک و مصلحت که منشا ثواب و پاداش ابدی خداوندی است که ظاهرا شما به آن ایمان ندارید و صرفا جهات دنیوی زودگذر و لذات فانی و امور متعلق به پایین تنه ،مقومات و عناصر اصلی تحلیل شماست.
8- “مشکل شما مردهای مسلمان در اینه که هرگز زن نبوده اید و نیستین”
متقابلا مشکل شما هم این است که اولا مرد نیستید! و ثانیا ایمانی به قانون گذاری و تشریع الهی ناشی از وحی ندارید، بدیهی است که هیچ زنی مرد نیست و هیچ مردی هم زن نیست ،اما احکام تشریع شده الهی دارای مصالح و مفاسد قابل درکند اگر عناد و تقابل و خود برتر بینی در کار نباشد.
9-“قوانین اسلامی همه اش توسط مردان شمشیر بدست نوشته شده”
لحن خانم سارا کم کم پرخاشگرانه می شود! اینرا من در ابتدای گفتگو با شما دریافتم که شما نه مسلمانید و نه ایمان به وحی و شریعت دارید ،خیر خانم محترم ،قوانین اسلامی ریشه در وحی و کتاب و سنت دارد ، و این نظر شما که قوانین اسلام توسط بشر نوشته شده ناشی از انکار وحی و رسالت است ،در مورد تعبیر “ناقص العقل” قبلا در این سایت با خانمی بنام آنیتا که همفکر شماست و همین نظریات شما را دارند ،گفتگو هایی شده و توضیح داده شده است ،آنها را دیگر تکرار نکنید و از موضوع گفتگو (حرمت نکاح زنان پیامبر) خارج نشوید.ضمنا از یک خانم محترمه پزشک انتظار بیشتری می رود که در تعبیرات خود (پایین تنه و کنایات دیگر) و در مقام استدلال عقلی! از ادب انسانی خارج نشوند و به وادی پرخاشگری قدم نگذارند.
مرسی
خدایش این سارا خانم با اینکه مرد نیست ولی حال ما مردها را بهتر آز خودمون میدونیه واز زن جماعت هم خوب حالگیری میکمه!!
بازم مرسی!!
جناب عثمان
این متلک گفتن ها و طعنه زدن ها چیزی نیست به غیر از نمایش وضعیت فلاکت بار فرهنگ منحط و عقب مانده برخی افراد.
این رفتار شما یکی دیگر از دلایلی است که دوستمان گفت چرا مسلمان نیستم.
البته هر کس چه مسلمان باشد چه نباشد می تواند مرتکب خلاف شود. ولی فرق است بین کسی که می داند دارد مرتکب جرم می شود و کسی که خیال می کند به عبادت خدا مشغول است. برای اولی شاید امید نجاتی باشد ولی برای دومی هرگز. آن کس که نداند که نداند که نداند در جهل مرکب ابد الدهر بماند.
جناب ساسانم..خیلی ممنون.بنظر میرسد که جنابعالی در دست یک جام جهان نما دارید که با یک نوشته به اعماق خیلی چیزها پی میبرید.اولا شما ثابت کن حرف بنده متلک و طعنه است؟ چه چیز پوشیده و غیر شفافی بنده عرض کردم که شما طعنه تصور کردید؟
حال فرض کنیم حرف شما درست، رابطه آن با “وضعیت فلاکت بار فرهنگ منحط و عقب مانده برخی افراد” چیست؟ چه رابطه منطقی و عقلی بین این دو شما میتوانید به این گستردگی برقرار کنید؟
بعد حرف بسیار عجیبتر شما که نزد هر فردی با هر عقل متوسطی هم میتواند باعث تعجب شود ربط دادن آن به بی دینی افراد است!..بنده بنظرم شما کمی عجول هستید و اگر در همه چیز بخواهید به همین سادگی و روانی بی منطق قضاوت کنید که وا ویلا!..لطفا خود را کمی کنترل کنید و بیجهت ببخود فشار نیاورید..با سپاس!
سارا خانم گرامی اگر اخبار ایران را پی گیری میکردید متوجه میشدید که دو نفر از زنها که ارتباط با بسیج بانوان ویک نهاد زنانه دیگر دارند از ازدواج دختران زیر 13 سال و13و14 ساله به شدت در مقابل لایحه جدیدی که ازدواج اینان را ختی با اجازه پدر ومادر وتائید اینکه از نظر فیزیولوزیکی قادر به ازدواج هستند ممنوع میکند ایستا ده ومعترض هستند ایا این دونفر زن نیستند ؟خانم گرامی مشگل زن نبودن نیست جای دیگری است با اخترام
ایران اسلامی تنها کشوری در روی زمین است که مردم می توانند بعنوان اعتراض به آزاد نشدن یک زندانی که دارای حکم منع تعقیب است، داوطلبانه بروند و زندانی شوند و جالبتر از همه اینکه زندانبان هم مثل مامور پذیرش مسافرخانه و مهمان پذیر آنها را که نه جرمی دارند و نه پرونده ای، بعنوان زندانی بپذیرد و به زندان برده و بدون هیچ حکمی زندانی نماید!!..شاید بد نباشد از این ببعد بی خانمانها و کارتن خوابها در روزهای سردزمستان بجای رفتن به گرمخانه قالیباف،در اعتراض به هرچیزی ،به گرمخانه لاریجانی و شرکا پناه ببرند!!.بشتابید که این حاج خانم فرشته عدالت جدّی جدّی کور است!!
این فرشته خانم عدالت کور نیست ، پالونش کجه !
جناب نوری زاد سلام عرض میکنم مقاله (کشتار پرنده گان شمال ) را که برایتان ارسال کردم دچار درد سر عجیبی شدم که شزح خواهم داد . ابتذا با مرور گر کروم خواستم ارسال کنم که بلکل هر کاری کردم با اینکه سایت شما بالا آمده بود کلمه ارسال را که کلیک میکردم هیچ عکس العملی از سایت رسیو نمیکردم مرور گر خود را به اپرا تغییر دادم همان وضع بود سپس فایر فاکس را انتخاب کردم با جمله تند تند مینویسید کمی آرام تر مشهور ورد پرس مواجه شدم وچون موفق به درج در سایتتان نشدم البته سایت های فیلتر شده دیگر راامتحان کردم هیچ مشکلی نداشتند گفتم بعدا ارسال میکنم و آن را سیو کردم چند ساعت بعد دو باره همین آش بود و همان کاسه صبح قبل از رفتن سر کار که به سایتتان مراجعه کردم دیدم در چند جای مختلف سایت شما مقاله درج شده البته با اعلام بازبینی سرکار عالی از دوستان که حتما تخصص بالاتر دارند درخواست میکنم اگر محبت کنند دلیل این اغتشاش را توضیح بفرمایند و یا سوال کنند که کامنت گذاران دیگر دچار سردر گمی نشوند با سپاس
با درود به نوری زاد و هم میهنان فر هیخته : بارها شده بود که در بازار های ساحلی شمال به پرنده گان تاکسی درمی شده بر خورد کرده بودم که انسان مفتون زیبایی خیره کننده آن پرنده گان که گویی زنده هستند و با اشکال گوناگون آنان را تاکسی درمی کرده بودند میشد و متاءسف از بی رحمی و شقاوت انسان که برای پول در آوردن این پرنده گان زیبارا چگونه قربانی میکنند ؟ در حوادث رکنا به مقاله ای در مورد پول در آوردن از کشتار بی رحمانه و جنایت بیشرمانه برخی هم میهنان شمال نشین برخوردم که واقعا تاسف بر انگیز است و بماند که در شهر رشت کنار رودخانه زرد شاهد بودم که فروشنده ماهی زنده را با تیغ کاملا پوست کنده بود و بالا و پایین پریدن ماهی ها در سینی از سر درد را فریاد میزد که ماهی تازه دارم بدو ماهی تازه !!هیچ مرجعی از آن جلو گیری نمیکند چون انگار ایران شده معدن فاجعه آب و هوا و زمین زمان و بیماری های گوناگون وحکومت بی غیرت ولاف زن بی کاری و خاک فروشی و تن فروشی و همه انگار دست به دست هم داده ایم که آینده گان مارا به بد ترین قوم تاریخ ایران شناسایی کنند و اینک خبر رکنا که فقط خبر از یک شهر شمال است بررسیهای میدانی نشان میدهد که در بازار فروش این پرندگان واقع در فریدونکنار همهروزه بیش از صدها قطعه و گاهی تا بیش از دو برابر این تعداد از انواع پرندگان مهاجر، چه حرامگوشت و چه حلالگوشت، فراوان یا در معرض خطر انقراض به شکل کاملاً علنی و بدون نگرانی از هیچ ممانعتی عرضه میشود و این بازار مانند گذشته محل معامله، خریدوفروش پرندگان صیدشده در سایر مناطق و استانهای همجوار نیز است.
در بازار سنتی فریدونکنار، هر صبح بین ۱۵۰ تا ۴۰۰ چنگر صیدشده زنده از بهشهر و پناهگاه حیاتوحش میانکاله به بازار ماهی فریدونکنار آورده میشود و درحالیکه دستکم ۲۴ ساعت قبل از سلاخی را با درد غیرقابل وصف حاصل از شکسته شدن بال ها ویا پاهایشان توسط صیاد سپری کردهاند، سپس در محل ذبح میشوند تا بهاینترتیب تازه به دست مشتری برسند. به ایران خوش آمدید !!!!!!
جناب نوریزاد پسر من با سی و شش سال سن و با داشتن زن و فرزند باید به سربازی برود. این بچه تا این سن بخاطر نرفتن سربازی از تمام حقوق اجتماعی محروم بوده است( جواز کسب و گواهینامه و پاسپورت و خروج از کشور و …)
پسر یکی از دوستان با 40 سال سن باز بخاطر همین خدمت سربازی از حقوق اجتماعی به اندازه یک مهاجر افغان و عراقی نیز برخوردار نیستند. همین پسر همسایه ما یک افغانی است دانشگاهش را تمام کرد و الان گویا اجازه کار مهندسی گرفته و ماشین زیر پا انداخته! در حالیکه پسر من گواهینتامه موتور هم نمی تواند بگیرد و جتی اجازه خروج و فرار از این مملکت را نمی دهند می گویند بدهیت را بده بعد برو! این توی روحیه پسر من خیلی تاثیر گذاشته افسرده شده که چرا توی این مملکت حقوق ایرانی حتی کمتر از خارجی است. می خواهد غیر قانونی از کشور خارج شود در این پیری طاقت از دست دادن اولاد در کوه و کمر مرزها را ندارم از طرف دیگر پرداخت حدود 40 میلیون تومان جریمه غیبت از سربازی و دریافت کارت معافی را نداریم. واقعا دریافت این پولها حلال است در حالیکه یک مهاجر خارجی با 200-300 تومن اجازه اشتغال می گیرد. یک افغانی نه در ایران نه در افغانستان سربازی ندارد اینجا کار می کند و با پول پس انداز کرده به کشورش می رود یا اگر بتواند به قاچاقچی می دهد و به اروپا مهاجرت می کند اما چند میلیون سرباز فراری از بین جوانهای خودمان اینگونه اسیر و گرفتار سربازی شده اند. آیا این مساله سربازی و این لجاجت عجیب برای بستن دست و پای مردان حتی 40 ساله بخاطر غیبت از سربازی همان مقوله گرگهای شوروی ها نیست؟ آیا قصد و غرضی در کار نیست که جوانهای ایرانی را گرفتار کنند و به حاشیه جامعه برانند تا مملکت بیفتد دست بیگانه ؟
چرا محرومیت از حقوق شهروندی چند میلیون سرباز غایب و فراری برای هیچکس مهم نیست در حالیکه می بینیم حتی برای مدرسه مجانی مهاجران غیر قانونی آقایان دغدغه دارند و فرمان می دهند و هیات دولت هدیه می دهد
برای دو سال سربازی برای آقایان … تا 40 سالگی یک ایرانی را در محرومیت نگاه داشتید بس نیست؟ باید آرزوی یک گواهینامه و پاسپورت را به گور ببرد تا راضی شوید. حداقل اجازه خروج از کشور بدهید این مملکن باشد برای شما و رفقای افغان وعراقی و دعاگویان خودی و …
اصلا آیا می دانید سربازی در اکثر کشورها لغو شده!
و یک میلیون سرباز و چند میلیون سرباز فراری چه هزینه ای به این جامعه تحمیل می کند؟
در عوضش آخوندهای گردن کلفت و مفتخور و جنایتکار نه تنها از سربازی معافند بلکه راه چاپیدن و مفتخوری به برکت اسلام و قوانین انسان ستیزش برایشان باز است.آخه ناسلامتی دانشمندان تمام وقتند!
———
من با اجازه ی دوستان نوشته های فحش آلود مزدک را منتشر می کنم.
مزدک گرامی هرچه می توانی ناسزا بنویس و خودت را راحت کن
من راه دیگری نمی توانم پیشنهاد کنم
پیشاپیش از دوستانی چون سیدمرتضی پوزش می طلبم و از اینان تقاضا دارم که نوشته های فحش آلود مزدک را نخوانده بگذرند. من خسته شدم از بس ناسزاهای این دوستمان را حذف کردم.
پوزش
جناب نوریزاد سلام
البته همینطور که شما فرموده اید من مدتهاست از کنار این نام و مطالب ذیل ان گذر می کنم چون از او جز دین ستیزی کینه جویانه ،کور ،بی منطق ناشی از قلت معرفت و مطالعه مستقل ندیده ام ،او همینطور است بگذارید دلش به اینگونه سخنان خوش باشد و آنرا الفبای شجاعت و مبارزه سیاسی در مورد ایرانی بداند که 90 درصد یا بیشتر افراد آن مسلمانانی هستند که عاشق پیامبر اسلام و قرآن و دین حنیف اسلام هستند و اگر کسی اندکی معرفت و جامعه شناسی در وجودش باشد می داند که گوش مردم مسلمان هرچند به عمل جمهوری اسلامی منتقد باشند به چنین مزخرفات احیانا سفارشی بدهکار نیست و برای این افراد هم اصولا جایی در ایران نیست ،بگذارید او آنقدر این دینامیت ها را در وجود خود منفجر کند تا بالاخره روزی از شدت خشم بترکد ،اما من نگرانم که آزاد گذاشتن شما اینگونه افراد را در سایت اتان برای نفرت پراکنی و زشت گوئی ناشی از جهل و حقد و نفرت ،برای خود شما مسولیت آور باشد.
با احترام
شاید چنگ زدن به جبل المتتین زورق یخی در تصویر بالا یک راه حل باشد.
چنگ بزنید تا رستگار شوید.
عقده ای بودن چیزی لازم ندارد جز فحش دادن. طرح محدودیت آزادی بیان بزرگترین خیانت به فهم بشر است. از آن طرف فحش دادن و عقده بیرون ریختنِ سیستماتیک و مدام هم بزرگترین خیانت به آزادی بیان است. هیچ چیزی به مزدک نسبت نمی دهم ولی متعجبم چرا سایتی نمی سازد به منظور ریختن انبوه انبوه فحش هایش در آن و از خیر پایمال کردن حقوق دیگران دراینجا گذشتن.؟ من یکی به شدت از فحش دادن مزدک آزار می بینم چون حق و وقت آقای نوری زاد را پایمال می کند و چون فحش دادن به آخوند یعنی فحش دادن به بخشی از بشریت و چون فحش دادن اگر بد است برای همه بد است. نمی شود که بشریت را بخواهیم و به بخشی از آن فحش بدهیم. در دلت و در تنهایی خودت می توانی به زمین و زمان فحش بدهی ولی در فضای عمومی فحش دادن به آخوند دقیقا به این معناست: آقای آخوند همچنان حکومت کن که ما فحاشان ناتوانیم از حکومت کردن!
استاد علی یکیوس آدیوس.
آفرین بر تو که خوب متوجه بی ادبی و فحاشی مزدکیوس شدی.خدا مزدکیوس را به راه سرراست هدایت نماید
جمعیت: زئوسا آمین!
با اجازه نوریزادیوس متن یک نوشته که توسط شما ذیلیوس پست “سخنرانی با سماجت + فیلم مصاحبه با داریوش فروهر” در 6:44 ب.ظ / نوامبر 27, 2016
ارسالیوس شده را درج کنم.
این را فرستادم به عنوان یکی از آن متنهای خشماگین که پیشتر از آن حرف زدم و فرستادم برای سایت آقای نوری زاد و اگر هم نشرش نداد، دستکم قهر درونی مرا به عنوان یک رنج کشیده نسبت به هستی بی سروته و آدمهای وحشی پهن شده بر این هستی می بیند و بگذار با خود بگوید دردا که هموطنان ما چقدر انباشته اند از رنج و نفرت. این روش را به مزدک پیشنهاد می کنم بدون نام بردن از هیچ چیز و هیچ کس می تواند همه هستی را به لجن بکشد. این حق اوست. حق رنجی که کشیده است. اگر هستی سروته دارد پس نباید رنج باشد و اگر رنج هست پس حق داریم بی سروتهی آن را به لجن بکشیم. حالا از هستی می آییم پایین و چیزهای دیگری را هم به لجن می کشیم. این نوشته ناچیز را که سراسر خشم است، تقدیم می کنم به دوست ناشناسی که گفت مرا فریاد کن که درد مشترکم:
من شاشیدم!
من شاشیدم به همه آن چیزهایی که با نگاه کردن به آن، بی هیچ مکثی حکم می کنیم: اخراج گردد
من شاشیدم به همه آن چیزهایی که با خواندن آن، بی هیچ مکثی فرمان می دهیم: تبعید گردد
من شاشیدم به همه آن چیزهایی که با نوشتن آن، بی هیچ مکثی لبخندی می زنیم: اعدام گردد
من شاشیدم به همه آن چیزهایی که با یادآوری آن، بی هیچ مکثی اشاره می کنیم:به سیاه چال ببریدش
من شاشیدم به همه آن چیزهایی که با نام بردن از آن، بی هیچ مکثی به زبان می آوریم: گلویش را پاره کنید
من شاشیدم به همه آن چیزهایی که با توسل به آن نیرو می گیرند و حکم می دهند:زن و فرزندش را دستگیر کنید تا خودش را تحویل دهد
من شاشیدم به همه آن فرمانهایی که می نویسند تا:
مادری را در عزای فرزندش بنشانند
خواهری را از دیدن برادرش محروم کنند
فرزندی را از مادرش جدا کنند
نان آور خانواده ای را از شغلش محروم کنند
دانشجویی را از دانشش جدا کنند
کارگری را از کارش جدا کنند
زن و مردی را ازخانه اش جدا کنند
روحی را از بدنش جدا کنند
علی1
زئوس هدایتگر مزدکیوس باشد.یک عقلی هم به من دهد @
نوریزادیوس مبادا اسلشیوس(هاشور) بزنی!!
واقعا فرق این دو حرف را نمی توانی بفهمی استاد فرفریوس؟ این آنقد روشن است که شک کردن در باهوش بودنت. در آنچه من نوشتم عمدا-تاکید می کنم عمدا-بدترین کلمات را بکار بردن ولی بدون اهانت به کسی. نه گروهی نه فردی و نه هیچ کس مورد توهین من واقع نشده است اما من رنج کشیده می توانم هستی معیوب را به لجن بکشم. هستی معیوب کجاست؟ آنجاست که اجازه اخراج، اجازه تبعید،اجازه قتل می دهد. باور کن فرفریوس تصورم در باره درکت بالاتر از اینها بود.
فحش دادن موضوعا از موضوع آزادی بیان خارج است ،آری محدودیت آزادی بیان بزرگترین خیانت به بشریت است ،اما فحش دادن و فحاشی از عناصر و مقومات “آزادی” و بنحو خاص “آزادی بیان” نیست ،این آزادی بیان بصورت مضاف به این معناست که هرکس حق دارد آراء و انظار خویش را در موضوعات خارجی و عقاید ابراز کند ،یا آراء و عقائد دیگران را مورد بررسی و نقد قرار داده و به خلل های آن اشاره کند ، اما فحش دادن و فحاشی فقط آزار دادن دیگران و تخلیه شخصی از عقده هاست ،این فعل اخلاقا نکوهیده است ،چون سبب آزار دیگران می شود و آزار دیگر اخلاقا ممنوع است و همین ممنوعیت اخلاقی می شود بنیاد جعل قانون و بازداشتن از فحاشی و تحقیر و اهانت دیگران از طریق اهانت و فحاشی به آراء و عقائد دیگران و چیزهایی که برای آنان نزاهت دارد ،لا یقال که عقیده ربطی به فرد ندارد ، من مایلم عقیده را مورد فحش و لجن قرار دهم
لانه یقال :عقیده بصورت قلمبه و شیء خارجی در خارج وجد ندارد ،عقیده بسته و متحد با ذات انسان معتقد است ،و کسی وقتی بدون برهان و استدلال خردمندانه در نفی عقیده،تنها ترجیح می دهد به آن فحاشی کند ،در واقع در حال فحاشی به ذات دیگران است که آن باور و عقیده را در جان خویش پذیرفته اند ،و این خود تعدی و تجاوز و آزار دیگران است که خلاف موازین حقوق بشر و خیانت به فهم و آزادی اندیشه و بیان است. بنابر این آزادی عقیده و ابراز عقیده و نقد محترمانه عقائد دیگران از حقوق بایسته انسانی است ،و این حق ربطی به فحاشی و هرزه گوئی در پوشش آزادی بیان ندارد ،و بنظرم اگر بر اساس این بنیاد اخلاقی وجدانی ،قانونا فحش و توهین و تحقیر دیگران و عقائد دیگران را ممنوع کنند و برای آن مجازات تعیین کنند ،خلل و آسیبی به اصل آزادی بیان وارد نخواهد آمد برای اینکه فحاشی اصلا موضوعا از عنوان آزادی بیان خارج است ،چون فحاشی اصلا بیان نیست !فحاشی فعل تحقیر آمیز و عنوانی مجرمانه است
اقا مرتضی.
ایا شما واقعا نمیتوانید به چیزی جز ممنوع کردن و مجازات کردن فکر کنید؟ این شیوه تفکر از کجا و از چه منبعی در تفکر شما نهادینه شده است؟
آقا مهمان
تحلیل و تئوریزه کردن ممنوعیت توهین و فحاشی به عقائد و اشخاص صاحب عقیده و دفاع از قانونی که مانع چنین ناهنجاری اجتماعی و اخلال در امنیت روانی و اعتقادی باشد و فحاشی را موضوعا خارج از ماهیت آزادی بیان دانستن،مخالفت با آزادی بیان نام ندارد ،باید دید آنها که بجای تفکر منطقی و نقد انسانی مدافع فحاشی نسبت به هر آن چیزی هستند که با آن مخالفند ،آبشخور تفکر و شیوه تفکرشان کجاست؟
یاران جان درود
(مزیت نسبی) سه چار دهه پیش شتابان خودش را در فرهنگ لغات ما بویژه در علم اقتصاد کلفت(همان علم خران خودمان) جا داد .
وبا کلی ادا اطوار اعلام کرد :منظورم این است که :هرکه بیتر وارزان تر وطویلالمدت ترمی نوازد بستاند وبنوازد.
چون ما این علم نما وسایر علوم انسانی نما را قبول نداشته ونداریم لذا اقدامات ذیل مبذول گردیده و ان شاه الله مستمر باشد.
1-چون ما از همه دور وری ها پولدارتریم بویژه سعودی لذا چند لشگر ازشیعیان افغانی را که فرط غیوریت خوار مادر خود راگذاشته از مملکت غیر جنگ زده خود تقیه فعلیه نموده به اینجا امده بودند تشکیل مزدور داده وچه فتوحات عظیمی که بعمل نیاوردیم.بشماریم ترس از ریا داریم.
2-چون شیعیان اکثریت قاطع مسلمانان جهان راشامل میشوندلذا برای مسلمانان غیر شیعه این کار در این حجم نامقدور است.نه میتوانند بهر غازی هزار دولار استکبار ی ماهانه بدهند ونه ان هفت در صد عددی است.
3-استکبار کور باطن فکر نکند ما به این چند سد نفر جوان بیکار خودمان نمی توانستیم بگوییم یا نمی امدند هم قیمت را میشد بالاببریم تا بیایند وهم لولهنگمان انقدر اب ور می داشت که اگر گفته بودیم باز می امدند چه دیده اند چه رفاه وقدر دانی از رزمندگان /جانبازان/…قبلی کرده ومی کنیم.ان شاه الله چش نخوریم.
تبصره-ان کور باطنان دور واین نزدیک خودمان بدانند که این مزدور بگیری را ما ثبت جهانی بنام خودمان زده ایم وفکر نکنند
اگر روزی ما حواسمان نبود یا در موضع به اصطلاح ضعف بنظر امدیم می توانندعلیه خودمان بکار ببندند.ما خودمان اند این کاریم.نه دلار دارید نه هفت در صدتان قابل این حرف هاست.
الاحقر-عالم الاقتصاد الکلفت متخصص درعلوم الحمارالملل
ایران؛ جامعه بیگفتوگو
عصر ایران؛ جعفر محمدی
– ما از روزی که حرف زدن را یاد می گیریم، درگیر “مونولوگ” هستیم؛ یعنی یکی می گوید و یکی دیگر فقط گوش می کند….
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/12/221493.php
نهضتهای اجتماعی چه میگویند؟ آنها چگونه به عرضه زندگی مردم می آیند؟ شاید بتوان گفت که حرکات اجتماعی که با گرایش به عنصر قدرت به سیاسی نیز تبدیل میشوند نوعا ذارای نظامی جایگزین هم هستند که بهتر بودن آن به نشام موجود را تبلیغ میکنند.
اما سئوال دیگری که فرا روی ایرانیان، به لحاظ نقش آفرینی که مذهب و دین در زندگی آنان ایفا میکند، این است آیا پیامبر اسلام نظام جایگزین سیاسی و اجتماعی خاصی را تبلیغ میکرد؟ این ادعای روحانیون و کسانی است که به مردمان این باور را که چیزی بنام حکومت اسلامی وجود دارد که بر طرف کننده مشکلات انها و تضمین کننده استقلال و آزادی مورد تقاضای آنان است . لذا ما حق داریم که این سئوال اساسی را مطرح کنیم که آیا پیامبر اسلام چنین نظمی را در زمان خود ارائه کرد؟ آیا از جانب وحی کننده به نبی چنین دستور العملی صادر شد؟
بررسی گزارشات معتبر از زندگی پیامبر، به مانشان میدهد که او معترض به نهاد بت پرستی که منعکس کننده شیوه و روش زندگی مردمان حجاز بود ولی هیچ نظم اجتماعی خاصی را پیشنهاد نمیکند. تاکید بر روز رستاخیز نیز ارجاع داوری به روزی است که خارج از حیات آدمیان است و هیچ نقشی در سازمان اجتماعی نداشت. چنین نگرشی منحصر به پیامبر اسلام نیست و سایر رسولان نیز نظم اجتماعی و سیاسی خاصی را توصیه نکردند و این امری نهایتا عقلانی وموافق حیات ما آدمیان است که نظامات اجتماعی خود را خود براساس اندیشه و تجربیات خود پایه گذاری کنند.آیات قرآن هم موید صریح و موکد این گزاره هستند که پیامبر هیچ نظام سیاسی و اجتماعی خاصی را به مردمان توصیه نمیکند بلکه ماموریت وی نشان دادن مفاهیمی ما ورای جهان ما برای سعادت جاوید است.
بر این اساس نه نظریه خاص و اقلیتی ولایت فقیه دارای مشروعیت وحیانی هستند و نه هر نوع نظام دیگری که متصف به اسلام و دین شود.آنها همه نظاماتی هستند که میتوانند بر اساس عملکرد خود و نحوه تامین منافع مردمان خود به حکومتهای دیکتاتوری منحط و یا متمدن توصیف شوند با تعریفی از هر یک از آنان که دنیای امروز ما با آن توافق دارد.
درودی از بن جان
با استفاده از احساسات زنی با دو ازدواج نا موفق سرمایه اولیه اسلام برای چند سال فراهم شد.بلافاصلهپس از اتمام وجوه
راهزنی ها و…. شروع وتا فتح مکه واستفاده از توریسم زیارتی اغاز میشود وچون کافی نیست همان راهزنی درمناطق تحت
سطره روم وایران اغاز میشود ومتاسفانه خاینان به ایران دیوانی گری و….را به انان می اموزند.این وضع مالی انهم اداری
وقوانین هم که قبلن از یهودی ومسیحی وزرتشتی برداشته بودند .پس بجز ابو مسلم ومغولان چیزی کم نبوده.
الاحقر
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة ، سلام علیکم ، ضمن آرزوی تندرستی و سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، شاهد ، بشیر و نذیر . حضرت آیت الله سید محمود طالقانی اعلی المقامه و خلد آشیان امام جمعه شهر تهران ، در یکی از نماز جمعه ها برای اینکه بین مردم و گروههای انقلابی ، از نظر تفکر اسلامی تفرقه نباشد و هر کس نظر خودش محترم باشد ، به نقل از مثنوی معنوی مولوی چنین بیان کردند که چهار نفر آدم با زبانهای مختلف یک خواسته و نیاز داشتند . شخص فارس خواسته اش اَنگور ، شخص عرب خواسته اش عَنَب ، شخص ترک خواسته اش اُزوم و شخص رومی خواسته اش استافیل بود . هر چهار نفرشان بدون داشتن لهجه و زبان واحد و اینکه همگی اشان اَنگور می خواستند با یکدیگر منازعه میکردند . حضرت آیت الله نوری زاد آیا طی این سالیان گذشته ، زبانِ افراد درون نظام جمهوری اسلامی از جمله حضرتعالی ، میرحسین موسوی ، شیخ احمد منتظری ، علی مطهری ، مهدی کروبی و رهبری نظام دارای لهجه و غیر ” قابل ترجمه ” بوده که در تمثیل میوه” اَنگور ” ، سالیانی است نزاع درگرفته ؟ الحقر ____ مبشّر
———–
درود مبشر گرامی
کاش جای انگور را با “منافع” جابجا می کردید. همه ی ما بخاطر منافع مان است که یقه می درانیم و بی قراری می کنیم. یکی مثل رهبر، منافع ش تعریف ویژه ای دارد که در آن از ستاد فرمان امام شروع می شود تا بنیاد مستضعفان و آستانقدس و دارایی های کل کشور و بابک زنجانی و حق و حقوق تک تک مردم از یکسوی، و شیشکی هایی که حضرتشان رو به کائنات در می کنند بابت شعار های اسلامی و شیعی در پاسداشت “حق الناس” از دیگر سوی. همین منافع به آدمهای خاصی که می رسد، می شود: منافع ملی. آن، منافع فردی و صنفی و طایفگی است، و این، منافع ملی و مردمی. این دو تا گرچه در لفظِ منفعت با هم اشتراکاتی دارند اما در معنای همین لفظ، بقدر فاصله ی دنیا تا آخرت از هم دورند.
با احترام
.
اقای نوری زاد ، خمسی را که دور زنندگان تحریم و سایر غارتگران منابع کشور به مرجع تقلید خود میدهند را از قلم انداختید !
رئیسک بانکک مرکزی: رشد اقتصادی ایران در شش ماه نخست به ۷.۴ رسید.
مش قاسم: خدا شاهده که از این جمهوری اسلامی چیا در دنیا شیادتر وجود نداشته. شریک فاضل خداداد و داداش اون سردارک شکست خورده خیال میکنه ماها همه هنوز اون نسل منحط … (سه نقطه از مش قاسم) سال ۵۷ هستیم که هر جفنگی رو که اینا بهمون بگن باور میکنیم. اولا آخه ای نادان، رشد ۷.۴ درصدی سرمایه میخواد. بیا بگو ببینم این سرمایه کجاست، از کجا آمده، تا به حال کجا بوده؟ دیما، ای … (سه نقطه از مش قاسم) حرف تو و باور کنیم یا دمب خروس رو؟ تو کدوم قسمت از صنعت این رشد ایجاد شده؟ ساختمان؟ تولید؟ …….. کجا ای شیاد دروغگو؟
جناب دانشمند
با استدلال شما “کشیشان کاتولیک حق ازدواج ندارند” قاعده درستی است.
ولی اسلام این را نفی می کند چرا؟ چون می گوید خداوند به انسان ها غرایزی داده و تخلف از آن نقض سنت الهی است. در اینجا سنت الهی بالا تر از قاعده مذکور است و این قاعده را نقض می کند اگر چه کشیشان داوطلبانه پذیرفته باشند.
کشیش ها ابتدا می پذیرند و با میل خود وارد کلیسا می شوند اگر چه تمایلات جنسی دارند. لیکن کلیسا این کشیش ها را در حالت اجبار قرار داده است. چرا؟ عشق به مسیح آن ها را گرفتار کرده. این ها تحت اجبار است که شرط عدم ازدواج را می پذیرند. منع ازدواج چه مسایلی برای کلیسای کاتولیک به بار آورده بحث جداگانه ای است که اکنون مد نظر نیست.
حال تصور فرمایید به گفته خود شما زنی از عشق به پیامبر اسلام هر شرطی را بپذیرد از جمله این که حق ندارد پس از مرگ پیامبر با کسی وصلت کند. آیا این در تضاد نیست با قاعده کلی تر و بالا تر سنت الهی که بر ازدواج زنان و مردان مجرد استوار است ؟ خداوند به انسان ها غرایزی دهد و بعد انتظار داشته باشد این غرایز را نادیده بگیرند و بر سنت الهی پا نهند؟ پس این شرط باطل می شود چرا که در تناقض است با قواعدی که خدا برای همه انسان ها وضع کرده. مگر این که بپذیریم خداوند اهل تبعیض است…
سلام بر ساسانم گرامی
بنده در این زمینه چندی مطالعه داشته ام.به نظرم یکی از کتبی که در این زمینه(عدم ازدواج همسران پیامبر بعد ایشان)از پاسخهای تکراری و خسته کننده فاصله گرفته و جوابی عقلانی داده است کتاب ۲۳ سال مرحوم علی دشتیست.به شما و سایر دوستان خواندن آنرا توصیه می کنم.
موفق باشید
آرتین عزیز درود
من هم داستان هایی خوانده ام. حقیقت امر زیاد از طرح این جور مسایل استقبال نمی کنم.
اگر دقت کرده باشید در گفت و گو هایم با دوستان روش خاصی دارم. سعی می کنم جایی که ممکن است از همان ادله ای که دوستان آورده اند برای رد نظرشان استفاده کنم. یعنی حتی اگر ادله شما هم درست باشد باز هم نتیجه غلط خواهد بود. آری زمانی تاریخ اسلام را همه خواهند دانست…..
آینهم قسمتی از افاضات علم الهدا بخصوص برای سارا خانم که گویا انچنان شیفته آش نذریست که نمی تواند بقیه قوانین اسلام را ناچیز گرفته!
…………….
مواضع:
اين مردم با سينه خشك به استقبال گلوله داغ رفتند، قطرهقطره خون خود را دادند تا ولايت فقيه را حاكم كردند، آنوقت يك مشت بزغاله گوساله بيايند در مقابل چشم مردم به اصل ولايت فقيه توهين كنند؟/ خبرگزاری ایسنا، دی ٨٨.
زبان انگلیسی نهتنها زبان علم نیست، بلکه زبان کلک است./ خبرگزاری رسا، اردیبهشت ٩٥.
اگر مرغ در دسترس نيست آن را با يك ماده پروتئيني ديگر جايگزين كنيد. مشهديها مگر اشكنه پيازداغ را يادتان رفته و آن زندگي را فراموش كردهايد./ خبرگزاری ایسنا، مرداد ٩١
ترویج بدحجابی برای این است که ببرند و بدزند./ سایت خبری انتخاب، اردیبهشت ٩٤.
در شهر امام رضا (ع) نمیشود کنسرت برگزار کرد و دیگر نباید سر این موضوع با مردم یا برخی مسئولان کوتهفکر چانهزنی کرد؛ شما اگر کنسرت میخواهی جای دیگری زندگی کن، چرا باید یک شهر زیارتی را انتخاب کنید؟/ خبرگزاری ایسنا، مرداد ٩٥.
وقتی در کلاس درس، پسری کنار دختری بنشیند و بوی عطر دختر در بینی پسر بپیچد، معلم چگونه میتواند از این دو جوان انسان بسازد… بیحجابی آپارتاید جنسی است نه حجاب./ سایت خبری انتخاب، اردیبهشت ٩٥.
آن زن و دختری که خدا و قرآن و معاد را هم قبول دارد؛ اما حجاب را از دست داده و آرایش کرده و با موی پریشان مقابل مرد نامحرم ظاهر شده، علاوه بر اینکه خودش گناه کرده، ابزاری برای وادارکردن حداقل صد نفر دیگر به کار حرام میشود، ازاینرو این گناه از بدترین گناهان است./ ایسنا، فروردین ٩٥.
آیا قیام مردمی مسجد جامع گوهرشاد ارزش این را ندارد که گشت ارشاد راهاندازی شده و با کمک بسیج با بیحجابی مبارزه کنند تا بیحجابی ریشهکن شود؟ آمران به معروف در مقابل توهینها عقبنشینی نکنند./ خبرگزاري مهر، تیر ٩٥.
از آن جایی که مقام معظم رهبری امام است، ائمه جمعه هر شهر در نقش امامزاده زنده آن شهر هستند و بقعه و بارگاه هم همان دستگاه نماز جمعه است؛ بنابراین شما باید از امامجمعه شهرتان محافظت کنید./ خبرگزاری ایسنا، آبان ٩٤.
دختران و زنان بدحجاب خاكريز دشمن و سرباز پيادهنظام آمريكا هستند./ خبرگزاری فارس، اردیبهشت ٨٩.
……………………..
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/12/221494.php
نوری زاد
این انتظار که با دادن چند تا رای منفی و مثبت نطری که اینجا می دم زیر سئوال بره رو ندارم چون به چیزی که می گم معتقدم. همین الان یه فراخوان بده که فلان روز اونها که با تو هستند کفن بپوشن و با همدیگه برید جلوی وزارت اطلاعات یا اوین تحصن کنید، ببین چند نفر حواهند آمد!!!!
حالا فرض کنیم منِ ناشناس اینجا یه فراحوان بدم که برای تحویل سلاح و قیام مسلحانه علیه رژیم در فلان مکان حاضر شوید ملاحظه خواهی کرد که عده ای که حاضر به قیام مساحانه علیه آخوندها هستند بیشتر از آنچیزی است که در تصور کسی می گنجد!!!
سخن آخر هم اینکه با حرفهای تو تنور کسی داغ نمی شود الا تنور خودت!!
آیا گاندی برای رهایی هند دست به اسلحه برد؟ آیا گاندی از انگلیس های تا دندان مسلح شکست خورد؟
آیا ماندلا برای شکست نژاد پرستان دست به کشتار سفید پوستان زد؟
آیا شوروی در نتیجه قیام مسلحانه جماهیرش فرو پاشید؟
قیام مسلحانه مردم سوریه چه نتیجه ای به دست داد؟ در یک جنگ داخلی برنده کیست بازنده کیست؟
ملت های فرهنگی و دارای سابقه تمدن و با اصالت نیازی به جنگ و خونریزی ندارند. ما باید بتوانیم هموطنان خودمان را قانع کنیم. معدود خیانت کارانی که خون مردم را در شیشه کرده اند و با عوامفریبی و سو استفاده از احساسات دینی بر ما حاکمند به دست قانون سپرده خواهند شد. دادگاه هایی با حضور قاضیان عادل و هیات منصفه. باید کاری کنیم که از آن چه کرده اند شرمنده شوند. باید آیینه را بلند کنیم و جلوی صورتشان قرار دهیم تا چهره واقعی خود را ببینند. حکومتی که بر پایه اوهام بنا شده دیر یا زود به دنیای اوهام خواهد پیوست. اوهام و خیالات نمی تواند نیاز های مردم را بر طرف کند. مهم این است که مردم آگاه شوند چه حقوقی دارند و حاکمان چه وظایفی. وقتی مردم از حقوق خود آگاه شدند حق خود را مطالبه خواهند کرد. اگر نسل پیر و از کار افتاده جاری نکند نسل جوان آتی به طور حتم خواهد کرد… نمی توان ملتی را تا ابد با روضه و گریه و زاری خر کرد. جنگ بیهوده هشت ساله درس عبرت اول بود که مردم دیدند خبری از امداد های غیبی نیست. جنگ های نیابتی منطقه هم به زودی بیهوده بودنشان بر مردم نمایان خواهد شد. ثروت هایی که می بایست هر کشوری برای آبادانی خود مصرف کند خرج ویرانی شهر ها شد. که چه؟ اسراییل محکم سر جایش ایستاده. روس ها حرف اول را در سوریه می زنند و امنیت اسراییل را تضمین کرده اند……
ساسان گرامی بنظرت در عرض این 5/4 سال در این سایت نوریزاد چندبار و چه اندازه اینه را جلوی سید مرتضی بالا برده اید/اند؟ایا در دید و باور ایشان نسبت به جنایاتی و ویرانیهائی که همفکرانش درایران کرده اند ذره ائی تاثیر گذاشته؟دوست ارجمند اینها مشتی جنایتکار و عوامفریببند با افکاری انسان ستیز و منافع خود را در سرکوب و فریب مردم می دانند.مقایسه اینها با مردم متمدن غرب استعمار گر بیشتر به شوخی می ماند.اینها بوئی از تمدن و انسانیت نبرده اند.مشتی وحشی و جنایتکار مکار و دغلکارند.اینها بجز زبان زور چیزی را درک نمی کنند.
—————
درود مزدک گرامی
مثلا با نوشتن این مطلب آرام شدی. شما که هزار بار اینجور چیزها را نوشته ای و من کم و بیشش را منتشر کرده ام. دیگر چرا؟ اگر خیلی مشتاق مجاهده و مبارزه و تخلیه ی اینجور الفاظ بر سر مخالفان خود هستید، این را در جای دیگر خالی کنید. من نسبت به الفاظ ناجور حساسم. وقت من را تلف می کنید دوست گرامی. شما به من و به وقت من مدیونید. گاه من نوشته های نو و بدیعی از شما دریافت می کنم که سرشار از خردمندی است. اینهمه عصبیت ما را بکجا می برد. اونایی که به نوری زاد می گویند: تند میره، بیایند و به نوشته های مزدک بنگرند. آرام باشید دوست گرامی. آرام. آرام. ما راه درازی در پیش داریم که جز با درستی و مدارا بجایی نخواهیم رسید. خشم خود را در ناراستی ها تخلیه نکنید. شما نیز مثل یک ژنراتور که نیروی مکانیکی را به نیروی الکتریکی تبدیل می کند و نعمتی مثل برق را در اختیار ما قرار می دهد، خشم و نفرت و فحش های تلنبار خود را به چیز دیگری تبدیل کنید که مورد استفاده ی دیگران باشد.
با احترام
.
مزدک گرامی
خوب ما اسلحه به دست گرفتیم. بعد چه؟
الان خیلی ها آرزو دارند چنین شود. وضعیت فوق العاده. حکومت نظامی. دو میلیون کشته. نصف مملکت ویران. چه کسی برنده است؟ فرض کن در بهترین حالت مردم برنده شوند. ضمانتی هست حکومت برخواسته از یک جنگ داخلی خود دست به کشتار دوباره نزند و استبداد به شکل دیگری باز تولید نشود؟
این بار باید زیرک تر عمل کنیم. کار باید ریشه ای انجام شود. اندیشه ها باید اصلاح شود. روح آزاد منشی و شرافت مداری باید زنده شود. ترس باید از دلها بیرون شود. فرهنگ باید اصلاح شود. پدیده “نوری زاد” باید مثل یک ویروس همه جا پخش شود.
ایرانی ها یکدیگر را سلاخی کنند همگی سلاخ خواهند شد. حکومت بعدی هم حکومت سلاخان خواهد بود.
چاره کار اعتراضات مدنی است. مطالبه حق است. رای من کو مطالبه حق بود. آزادی بیان من کو. آزادی عقیده من کو. آزادی گفت و گوی من کو. آزادی پرسشگری من کو. آزادی اعتراض من کو. منشور حقوق بشر سازمان ملل را باید بگذاریم جلو و بند بند آن را مطالبه کنیم. مسکن من کو. معاش آبرومندانه من کو. آینده فرزندان من کو.
مردم باید بدانند تامین آزادی های فردی و اجتماعی و نیاز های مادی و معنوی حقشان است و وظیفه حاکمان است تمام امکانات کشور را در این راه به کار برند. یک سر سوزن اگر برای ماجراجویی های خنده آور که چه عرض کنم گریه آور هدر دهند مردم باید زمین و زمان را بر سرشان خراب کنند. این زمانی اتفاق خواهد افتاد که مردم به حقوق خود واقف باشند و در برابر پایمال شدن حقوقشان حساسیت به خرج دهند…..
باید خوانش خود را از طبیعت اصلاح کنیم. نگاه مان به هستی باید درست شود.
دو نفر دعوایشان شده بود یکی زنجیر کشید. عده ای تماشاچی بودند. یکی گفت: این نامردی است. درست نیست یکی زنجیر بکشد و دیگری دست خالی. عدالت را در این می دید که هر دو یا زنجیر داشته باشند یا دست خالی باشند. این یک نوع نگاه است به ماجرا. این یک تعبیر است از عدالت. کسی نگفت چنین دعوای ابلهانه ای از پایه و اساس غلط است. دو انسان عاقل و بالغ چنین بر سر و کله هم نمی زنند. مشکلات را با گفت و گو حل می کنند یا نزد قاضی می روند. این نگاه دوم است.
نوری زاد فیلم بازی کردن تو که تمامی ندارد؟!؟!؟!؟ یعنی می خواهی بگویی که زمانی که یاران آقا فحش پایین تنه ای می دادند و تو با پول رژیم حال می کردی و زرت زرت صیغه می کردی و الان هم پول دلار می کنی می فرستی واسه پسرت که خالکوبی کوروش رو بازوش کنه و ما رو سیاه کنه از فحش های پایین تنه ای آقا بی خبر بودی؟ یا اون زمان که می گفتند این مردتیکه خمینی چه بی تربیته که همه اش می گه غلطی نمی تونی بکنی و غلط می کنه آمریکا و غیره تو از همه جا بی خبر بودی و حالا شدی واسه ما حوری و به این بابا گیر می دین که چه بی تربیته!!!
”َّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيما”.(الاحزاب/53)
مضمون تحت اللفظی آیه این است که :ای مسلمانان شما حق ندارید پیامبر خدا را اذیت کنید ،و دیگر اینکه هرگز نمی توانید با همسران ایشان پس از ایشان نکاح کنید زیرا که این امر نزد خدا امر عظیمی است.
بدون شک زبان این آیه زبان حرمت است ،و گرچه خطاب اصالتا متوجه مومنان است اما نتیجه طبیعی آن این است که این امر (حرمت نکاح) متوجه خود آن زنان هم هست زیرا که نکاح امری طرفینی است ،به این نکته هم باید عنایت کرد که این حکم تنها شامل زنانی بوده است که تا زمان حیات رسول الله در حباله نکاح ایشان بوده اند نه زنانی که در زمان حیات ایشان مورد طلاق واقع شدند و بعد از رسول الله زنده بودند.
……………
بر طبق این آیه که گویا بعد از اینکه زنان پیغمبر او را که ناتوان از برآورده کردن تمایلات جنسی آنها بوده آمده به این نتیجه هم می توان رسید که گویا رابطه عشقی ایی از اول بین مثلا عایشه 7 ساله با محمد 53 ساله از اول بوده و عایشه مسلما در آن زمان به سن بلوغ رسیده بوده.با این ایه می توان همه پدوفیلها(آزار دهندگان جنسی کودکان) را به شرط مسلمان شدن از مجازات بری دانست.چون رابطه عشقی ایی بین آنها بوده.و هر پیرمردی بالاخره نوعی جذابیت برای بچه ائی 6/7 ساله دارد.حالا چرا ما این احساسات پاک کودکانه را به رابطه عشقی (///////////////////////////////// از احساسات پاک کودکانه است) تعبیر نکنیم؟در اسلام و باور مسلمین همه چیز شدنیست.حتی دفع شهوت با شیرخواران …!تازه آیه می فرماید که باید حرمت چنین شخصی را نه تنها نگه داشت بلکه حق انتقاد و یا برخوردی با چنین اشخاصی کسی ندارد.راستی مگر سنت رسول و قران پایه باورها و قوانین اسلامی نیستند؟بخصوص نکاح(از انکحته (سپوختن شتر که در خطبه عقد زن مجبور است که به سپوخته شدن توسط مرد در مقابل وجهی معلوم تن دهد) مهم تلقی شده چون یکطرفه بوده و زن اصولا همین الان هم در بیشتر کشورهای اسلام زده حقی برای بیرون رفتن از آن نداشته.تمام این آیه و ایات بسیاری زیرپا گذاشتن حقوق نیمی از انسانها و برده جنسی کردن آنها و تجاوز به حقوق کودکانست.الان در ترکیه حزب حاکم مسلمان قوانینی به مجلس فرستاده تا کسانی را که به کودکان تجاوز می کنند از مجازات معاف کند که گویا با اعتراض زیاد مردم و طرفداران حقوق کودک تصویب نشده.. و نکاح در اسلام جز داشتن رابطه جنسی و دفع شهوت مرد و به برده گی جنسی و ماشین تولید مثل و کلفتی در خانه تن دادن زن هیچ معنی دیگری ندارد. اصولا عاشق شدن و رابطه عشقی داشتن و … دراسلام و قوانین اسلامی بی معنی است.در نظام قوم و قبیله ائی ان روز عربستان حرف از نکاح امری طرفینی زدن مثلا بین عایشه 7 ساله و محمد 53 ساله نوعی////////////////////////////////////// که تنها از آخوند سر می زند.کسانیکه به چنین باوری رسیده اند یا /////////////////که فلج مغزی شده اند و یا /////////////////////////شهوت پرستی هستند که خود آئین //////////////////را به روزنه ائی برای رسیدن به افکار و ارزوهای مریض و انسان ستیز خود یافته اند.نمونه اش را در همین حاکمیت بخوبی می بینیم.
عثمان
1:40 ق.ظ / دسامبر 15, 2016
دوست عزیز..شما چه دیندار باشی و چه نباشی همه این کارها و بدتر ارآنرا هم میتوانی انچام بدهی!..پس بیخود راجع دبنداری و بی دینی شعار نده!
………..
عثمان گرامی شما درست می گوئید ولی برای مسلمین رفتاری را که سید علوی گرامی برشمرده قرآن و سنت رسول تیوریزه کرده.بنابراین مسلمین آنها را خطا و یا جنایت و جرم که نمی دانند هیچ بلکه بعد از انجام چنین اعمال زشت و انسان ستیزانه ایی منتظر ثوابند.آنچه سید علوی نوشته سنت رسول و ایات پیاپی قرانیست.بنابراین فرق دارد با آنچه مثلا من مرتد و بی دین و خدا ناباور انجام دهم.چون آنچه من انجام می دهم با مراجعه به برداشت فکری خودم و شرایط و موقعیتی است که بدست آورده ام و یا شرایطیست که درآن گرفتار شده ام و چنین چیزی بدیگران نه جوازی برای مصونیت از مجازات میدهد و نه حقی برای انجام چنین جنایاتی.ولی در //// برای باورمندان //// هم تشویق و ثواب اخرت به چنین اعمال زشت و غیره انسانی منظور شده و هم حق آنهاست و هم جواز چنین اعمالی صادر شده.
عرض بنده این است که ما اول تصمیم میگیریم چکاری می خواهیم بکنیم و بعد عقاید خود را با ان تنظیم میکنیم..شما اگر سکولار ،ماتریالیست و یا ایتست هم باشی میتوانی همه کارهای زشتی را که یک فرد دیندار میخواهد انجام بدهد ، انجام دهی و با همان توجیهات هم خود را آرام کنی!.. اجازه ندهیم خشم ما از یک آئین و عقیده فکر آزاد ما را زندانی کند..با سپاس
نوری زاد عزیز
.آخرین نوشته تان، “سرمایه یخی” را خواندم و دگر بار غرقِ در لذت گشتم
.از اینکه چنین صادقانه و بی ریا خاطرات کودکی تان را با ما تقسیم میکنید، قابل تحسین است
بسیاری از ما، خصوصا تازه به دوران رسیدههای بی ریشه، گذشته نه چندان پر شکوه خود را
.منکرند و با ساختن و جعلِ پیشینهای کاذب، در تمنای کسبِ وجه و اعتبارند
مدتها پیش نوشتهای را تحت عنوان “مصاحبه با ملیجک” برای تان ارسال کردم که درسایت شما منعکس گردید.
در آن نوشته، جایی برای توصیفِ حال و هوای سایت شما، به طنز نوشته بودم :
فضای سایت شما، بسیار معنویست و هنگامی که با کلیک بر روی آن وارد سایت میشوید، انگار درِ حجرهای
در حوزه علمیهای را باز کرده اید، بیش از هر چیز، ترکیبی از بوی جوراب، گلاب و عطر مشهد به مشام میرسد.
شما این قسمت را با هاشور، حذف کرده بودید و من علت آنرا درک نکرده بودم.
تا اینکه دیروز هنگامیکه در این نوشته، به توصیفِ عشقِ بی پایانتان به پدر و مادر بزرگ عزیز و
روستا نشینتان اشاره کردید. برایم روشن گردید که بوی عطر و گلاب مشهد، میتوانسته یادآور
خاطراتِ زیبای پدر و مادر بزرگ عزیزتان باشد.
اگر چه انگیزهای جز خلقِ فضای حجرهای در حوزه علمیهای را در سر نداشتم، ولی احساس
.میکنم که یک عذر خواهی به شما بده کار باشم و از این بابت شدیدا متاسفم
.امیدوارم این پوزش مورد قبول واقع شود
با ارادت بسیار
///
عزیز برادر
دردِ دل و دلتنگیهایتان را در کانال تلگرامتان شنیدم. توصیه تان به عشق ورزید به یکدیگر
. خصوصا به کودکان را. جامعه غم زده مان بیش از هر زمانی نیازمند این گوشزدهاست
در این فضای بی کسی و ترش رویی، هموطنانی چون شما، با چنین روحیاتِ لطیف
.و انسانی، آسیب پذیرتر از دیگرانند
یادآوری زمان از دست رفته، ناباوری از پریدن فرزندانتان از آشیانه پدر، و افسوس تان از این بابت
که عزیزانتان، عشق و محبتِ بیشتری از شما ندیده اند، همگی نشان از ردّ پای بی ترحمِ زمان است.
به همین مناسبت ویدیوی زیر را تقدیمتان میکنم. اگر چه خود آذری نیستم، ولی زبان موسیقی جهانیست
و هنگامی که نوای دلنشینش به تار و پودِ درونمان برمیخورد، زبان مفهوم خود را از دست میدهد.
سلامت و پاینده باشید.
با ارادت بسیار
///
https://www.facebook.com/774785762611953/videos/1109830822440777/
جناب آقای نوری زاد برادر گرامی
سلام و درود
مطلب شما را در مورد آینده کشور مطالعه کردم.
واقعیت این است که آینده ای که در انتظار این کشور است چیزی نیست که اکنون در سوریه شاهد آن هستیم.
اتفاقی که در ایران خواهد افتاد زوال هر چه بیشتر مشروعیت نظام و در نهایت تغییر رژیم بوسیله یک گورباچف از داخل خود رژیم خواهد یود.
اگر چیز دیگری غیر از این برای مردم متصور شویم با سابقه ای که از انقلاب خود ما در اذهان مردم هست و با چیزی که از فاجعه سوریه و داعش مردم میبینند هیچگاه به مبارزه خیابانی یا شبیه آن فکر نخواهند کرد.
نکته دیگر مبارزه مدنی و به دور از خشونت و کاملا قانونی شاگردان استاد طاهری و تحویل داوطلبانه خود به زندان است که برگ جدیدی از مبارزات را رقم زد.
اکنون که رژیم با وفاخت تمام ۷۴ نفر از هموطنان شرکت کننده در چشن کوروش را به زندان های بلند مدت محکوم کرده بهترین بهانه برای آغاز کمپین “ما همه مجرم هستیم” است. رژیم هرچقدر هم وقاحت داشته باشد در مقابل چنین امری ناچار به فرود آوردن سر تسلیم است.
با تشکر
علی
با سلام خدمت آقای نوریزاد گرامی
امروز خبری بود راجع به عده ای از شاگردان استاد محمد علی طاهری که همگی با هم خودشان را به زندان اوین تحویل دادند. من واقعا این کارشان را ستایش میکنم و امیدوارم کل جامعه به این سمت پیش برود. اتحاد تنها راه مقابله با ظلم این حکومت است.
در حوادث سال 88 که ناظر و در عمق ماجرا بودم تنها راهی که به ذهنم میرسید این بود که وقتی در خیابان سعی میکنند کسی را دستگیر کنند، همه به او متصل شوند و بگویند ما هم باید بیاییم. اینطوری مگر ظرفیت ون ها و اتوبوسها چقدر است که بتوانند همه را دستگیر کنند؟
اینکار شاگردان استاد طاهری من را به یاد آن روزها و آن خاطرات انداخت.
مگر زندانها چقدر جا دارد؟ اگه همه کسانی که ناراضی هستند خودشان را معرفی کنند، کاری نمیتوانند بکنند؛ در ضمن اینکه تابوی وحشت از زندان و حکومت شکسته خواهد شد.
مگر چند درصد از مردم با این حکومت موافق است؟ یا اینطور بگویم که چند درصد از مردم با این حکومت همکاری میکنند؟ نمیتوانند برای بقیه زندان تولید کنند.
حتی در مقابل ون های گشت ارشاد هم راه مقابله همین است.
یاد سرودی که از بچگی در تلویزیون میشنیدم افتادم، این روزها کمتر پخش میشود یا من کمتر تلویزیون ایران را میبینم. توی این سرود این مصرع را فراموش نمیکنم، “اتحاد، رمز پیروزی”
کاش بچه یکساله نداشتم و میتونستم به این افراد شریف بپیوندم.
کاش بچه یکساله نداشتم و میتونستم به این افراد شریف بپیوندم.
……………
ای پدر بعد از ایکاش بسوزد !
حیف که منم باد //// دارم و الا نمیدونین که چه کن فیکونی می کردم.
خدمت با سعادت جناب دکتر نوریزاد بزرگوار
اگر چه فکر می کنم جنابعالی با بنده و یا احیانا آثار قلمی اینجانب آشنا نباشید ولی مدت های مدیدی ست که بنده با جناب عالی نثر شما و مبارزاتتون از نزدیک آشنا بوده و چند تنی از دوستان و همراهان شما نیز جزو دوستان مشترکمان محسوب میشوند از جمله زرتشت نازنین و مهندس طبرزدی بزرگوار و … شاید بیانش خالی از لطف نباشد که عنوان کنم ده سالی ست که بر حسب عوارض نامه ی سرگشاده ای که بنام نامه ی سرگشاده ی یک هنرمند به رئیس جمهوری در سال 1386 در فضای مجازی منتشر کردم بر اثر الطاف بی شائبه ی بزرگواران امنیتی مجبور به جلای وطن و گریز به ترکیه شدم و سه ماه مانده به اتمام ریاست جمهوری این پدیده ی بی مثال تاریخ ایران محمود خان قصد مراجعت به وطن را کردم که دستگیری و زندان و ممنوع الخروجی به محض ورود بر پیشانیم نشست که باز پس از پانزده ماه توانستم از وطن فرار کرده و هم اکنون حدود سی ماهی ست که بعنوان پناهنده در ترکیه می باشم مصاحبه ها و شرح اثار قلمی و مبارزاتی اینجانب کم و بیش در فضای مجازی موجود است . اینها را در پیشگاه شما که استاد مبارزه اید نه به عنوان تعریف از خود بلکه صرفا جهت اشنایی شما با بنده و حصول اطمینان عرض کردم امّا غرض از مزاحمت سپاس و قدر دانی از شما بخاطر زبان گویا و جرات بی مثالتان است که الحق جای تقدیر و سپاسگزاری دارد اگر چه بایستی بر حال این ملک خون گریست که مردمانش چون تنبل خانه ی شاه قجر جز آه و ناله کاری نداشته و توانایی حرکتی هر چند کوچک را از خود مبرا می پندارند و منتظر آننند که منجی و نجات دهنده ای صدای سوختن شان را به گوش فلک برساند . در حالی که دو پا و دو دست و دهانی را در اختیار دارند که توانایی حرکت و زبان گشودن را دارند بگذریم از این باب که هر چه نوشته شود کم گفته شده است . زین پس اگر مجال فکری و زمانی شما اجازه دهد گاه مطلبی نقدی حکایتی را خدمتتان تقدیم خواهم کرد و اگر قابل بدانید حداقل در این عالم پناهنده گی دو سه کتابم را بصورت فایل پی دی اف تقدیم تان خواهم نمود و همچنین کتاب ترجمه ای که تا یکماه دیگر در ترکیه منتشر خواهد شد . اجازه بفرمایید شما را به نقل حکایتی واقعی از مجموعه داستان های واقعی که از شخصی بنام عام مهندس در حال نوشتن هستم دعوت کنم که در این فضای بغرنج ایران بسیار مقبول است .و اتفاقا این قبیل افراد در تاریخ مکتوب معاصر متاسفانه مهجور و نا شناس . ممنونم از وقتی که به خوانش اختصاص می دهید .
مهندس بهروز عرب زاده ( بهروز وفا )
ماجرای مهندس و کلّه قند
نمی دونم چرا چند وقتیه رفتم تو نخ مهندس – همچین با لب و لوچه ی مخم داره بازی می کنه انگاری مجبورم واست بگم . حکایتش داستان هزار و یک شبِ . خوب منم که نمی خوام همه ی هزار و یک شبو یه جا واست بگم چرا داری هل می کنی حالا کو وقت که من بشینم واست بگم . اسمش یه وقتائی محمد علی بود یه وقتائی پریموس و یه وقتائی بادبزن و از اون موقع که سن من قد میداد مهندس صداش می زدن . هم محله ی مادرم بود یه چند سالی بزرگتر از مادرم – لاغر و تقریبا قد کوتاه با چشمائی که مثل فرفره تو کاسش می چرخید همچین راه می رفت انگاری کسی دنبالش کرده باشه – مثل فشفشه می موند یه جا بند نبود . ذاتا جوک بود دیدنش مایه ی خنده ی هر رهگذری بود که مهندس رو میشناخت . مادرم می گفت اولش مغازه ی تعمیرات پریموس داشت تو محل – تا اینکه می زنه زنش طلاق می گیره و با دو بچه راهشو می کشه می ره دنبال کارش . مهندس مغازه رو جمع می کنه میره مشهد بادبزن دستی میاره و میشه باد بزن فروش دوره گرد . می گفتن از همون موقع عقلش پاره سنگ ورداشته بود . تو کوچه ها می چرخیده و هی بادبزن باد بزن می کرده. واسه همین بچه ها سر به سرش میزاشتن و تا بهش پریموس می گفتن گویا بچه هارو دنبال می کرده . اون موقع ها که من شناختمش آزارش به مورچه هم نمی رسید- سرش تو کار سربه سر گذاشتن و خندوندن مردم بود. البته مادرم خاطره ی متفاوتی هم داشت که باعث شده بود یاد آوری مهندس واسه من منبع خنده بشه . نوک پا اینو واست بگم که – ” نگو جوونی هاش خاطرخواه مادرم بوده و یه بار تو کوچه ی خلوت گیرش میاره و تا مادره بخودش بجنبه یکی از اونا که اقا رئیس جمهور گفت لو لو برد و محکم میگیره و فشار میده و بعد پا میزاره فرار میکنه . اون موقع ها که مثل الان نبود نه بسیجی بود و نه برادران منکرات و نه مردم سریش بودن برن تجاوز گروهی – خیلی که جسارت داشتی یه تیکه ای می نداختی و پا می زاشتی به فرار” . اونائی که تو ارومیه زندگی می کردن همه مهندس رو می شناختن ادم عجیبی بود با اون کارای عجیبتر از خودش یه جورائی کاراش مرموز بود خیلی ها می گفتن مثل بهلول می مونه خودشو به دیونگی زده ولی هر چی بود سرش بوی قرمه سبزی می داد . و کاری می کرد که هیچ ادم سیاسی نمی تونست مثل اون انجام بده و تاثیر بذاره . شنیده بودم یک ماه قبل از هر انتخاباتی مهمون برادران بسیجی میشده تا یک ماه بعد انتخابات . تازه یک ماه بعدی رو هم خون می شاشیده و نای راه رفتن نداشته . بد جوری پاشو تو کفش سیاست می کرد . شده بود موی دماغ برادران اطلاعات . خوب دیوونه بود دیگه نمی شد که ببری دادگاهیش کنی بجرم اخلال در امنیت ملی و به جرم مفسد فی الارض وسط میدون مرکز طناب رو بندازی گردنش و خلاص . ولی هر چی بود فکر کنم همین کاراش بود که دو سه سال پیش شنیدم جسدشو طرف های باغ رضوان (قبرستان عمومی ارومیه ) بصورت حلق آویز از درختی پائین اوردن . جائی که اواخر عمرش بیشتر اونورا می پلکید و سر بسر مرده ها و مردمی که واسه دفن جنازه هاشون می رفتن می زاشت که اونم برا خودش حکایت ها داره که از خنده روده بر می شی حالا اینهمه از مهندس گفتم بزار یکی از خاطراتشو واست بگم ……. یه چیزی تو حول و حوش سال هفتاد و یک یا دو بود که قند و شکر شده بود یه چیزی تو مایه های رفاقت های اینروزا – ناپیدا . قیمت کشیده بود بالا واونا هم که داشتن ته انبار قایمش کرده بودند و……
بهروز عرب زاده .. ب – وفا
استانبول
http://behroozarabzadeh.blogspot.com.tr/2013/01/blog-post_20.html#!/2013/01/blog-post_20.html
ارتباط ما ایرانی ها با قبرها ناگسستنی است.!!!
کار ما با قبر است.!
نشاط را ما از قبر میگیریم!
سعادت را ما از قبر میگیریم.!
بار و بندیل تان راببندید، برویم کربلا سر قبر …
از آنجا هم میرویم نجف سر قبر …
بعد میرویم به مدینه سر قبر …
سپس میرویم سوریه سر قبر ..
برمیگردیم به مشهد سر قبر …
میرویم قم سر قبر …
میرویم شیرازسرقبر…
و اینجا همه قبر هست
میرویم سر قبر؛ سر قبر…
اصلا زندگی ما همه در قبر است.!!!!
به همین خاطر آباد ترین جاهای ما گورستان ها هستند.!!!
حتی تورهایمان هم گورستانی است.!!!
بعد از قبر دیگر چه داریم؟!
مسجد.!!!
در حالی كه این مسجد هم در ارتباط با آن قبر ساخته شده
عزیزان، ما آدم های قبرستانی هستیم.!!!
اهل زندگی نیستیم
ما را این گونه بار آورده اند.
این کشورپر از قبراست، هرروز هم گوری به گورهااضافه میشود.!!!
امام زاده پشت امام زاده کشف
وبرآنها بارگاه ساخته و
به امت همیشه درصحنه جهت
پرداخت نذوراتشان تقدیم
می شود.!!!!
پس کاخ ها کو؟
سالن های عظیم نمایش کو؟
سالن های بزرگ موسیقی کو؟
سالن های بزرگ ورزشی چه شد؟
شادی وشادمانی کو؟
و….
آیا هدف ازآفرینش مردم دراین محنتکده رفتن برسرگورهابوده است ؟
دوستان؛
همه ی زندگی ما برای قبر است.!!!
مملکت ما هم شبیه قبر شده؟
حیف ازاین کشورکه گرفتار چنین بلای ویرانگری شد.
عزیزان؛
ایران بزرگ آرمان بزرگ میخواهد!!!!
ما زندگی کردن را نمیدانیم با سکوت مهر تایید بر همه چیز میزنیم.
وچه زيباگفت پروفسور اسماعيل ملک زاده مرودشتي:
نسل مزخرفي بوديم ……!!!!
نسل انتخاب بين بد و بدتر ……!!!!
به ما که رسيد رودخانه ها خشکيد ، جنگل ها سوخت ،
و ابر ها نباريد …..
دل به هر کس داديم ، قبل از ما دل داده بود …..
نسلي هستيم نه به پدرمان رفتيم و نه به مادرمان !!!!!
بلکه به فنا رفتيم …..
نسلي هستيم از بيرون تحريم شديم !!!!!
از داخل فيلتر …..
هم از دزد مي ترسيم هم از پليس !!!!! حيف ؛
نسل ديدن و نداشتن ،
خواستن و نتوانستن ،
رفتن و نرسيدن …..
نسل آرزو هاي که تا آخرش بر دل ماند !!!!!
نسل آهنگ هاي سوزناک …..
نسل طلاق هفتاد درصد …..
نسل فيس بوک از سر بي کسي …..
نسل درد و دل با هر کسي …..
نسل ماندن سر بي راهي …..
نسلي که ناله هاي همو فقط لايک مي کنيم !!!!!
نسل خوابيدن با اس ام اس …..
نسل جمله هاي کوروش و دکتر شريعتي …..
نسل کادو هاي يواشکي …..
… يادمان باشد وقتي به جهنم رفتيم ،
بگوييم يادش بخير آن دنيا هم جهنمي داشتيم ….!!!!!!
سگ دو زديم براي آغاز راهي که قبل از ما هزاران نفر به آخر خطش رسيده بودند ….!!!!!! تنها نسلي هستيم که هرگز نخواهيم گفت جواني کجایی !!!
صبح بخیر جناب نوری زاد عزیزم .
این آهنگ پر معنا و آمیخته با اندوه امت عرب را به شما تقدیم میکنم تا دیگرانی از هموطنان که فکر میکنند پولهای جمهوری اسلامی به جیب عوامل آنها میرود و نه مردم کشورهای عربی .این اهنگ بیان و احترام به تمام ادیان و انسانها را نشان میدهد.ببینید حمایت های نظام اسلامی چه بر سر کشورهای عربی آورده است .این آهنگ را هم تقدیم به آنهایی میکنند که گفتند ما عرب نمی پرستیم و نظام عرب دوست و غیرو .بابت بعضی از صحنههای دردناک این کلیپ از تمام عزیزان عذرخواهی میکنم و بالاترین درود و سلامهای خود را به آن دانشجوی دانشگاه در حمایت از مردم سوریه میفرستم . خواهشمندم در صورت امکان منتشر نمایید .
https://www.youtube.com/watch?v=UENLpw7mVuE&feature=youtu.be
درکشورم ایران پسری با پدﺭ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﺭﺵ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻟﮑﺴﻮﺯ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﻌﻪ
ﻣﯿﺮﻓﺖ …..
ﺩﺭ ﯾﮏ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﺮ ﻣﺰ پسری ﻫﻤﺴﻦ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ گل
ﻣﯿﻔﺮﻭﺧﺖ …..
پسر ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﺭ ﺑﻪ گل
ﻓﺮﻭﺵ ﮔﻔﺖ :
ﺍﻻﻥ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﺍﺳﺖ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﺮﻭﯼ ﻧﻤﺎﺯ
ﺟﻤﻌﻪ …!!
پسر گل ﻓﺮﻭﺵ ﮔﻔﺖ:
ﺗﻮ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ، ﻣﻦ
ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻢ ،،،
ﺷﮑﻢ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺻﺮﺍﻁ ﺍﻟﻤﺴﺘﻘﯿﻢ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﺪ ،،،
ﺳﻼﻡ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺳوﻥ ﻭ ﺑﻬﺶ
ﺑﮕﻮ گل ﻧﻤﯽ ﺧﺮﯼ ….
تقدیم به دوستان
تحریم ها چه بر سر مردم بیچاره می آورند؟
نقل کرده اند که در یک روز بسیار سرد زمستانی که برف سنگینی در حال باریدن بود، ناصرالدین شاه هوس درشکه سواری به سرش زد، درشکه چی بیچاره را صدا کرد و دستور داد که اتاقک درشکه را برایش گرم کند و منقل و وافور شاهی را هم در آن مهیا سازد، آنگاه در حالی که دو سوگلی اش در دو طرف او نشسته بودند، در اتاقک گرم و نرم درشکه، به درشکه چی دستور حرکت داد، کمی که از تماشای برف و بوران بیرون و احساس گرمای مطبوع داخل کابین سرخوش شد، هوس بذله گویی به سرش زد و برای آنکه سوگلی هایش را بخنداند، با صدای بلند به پیرمرد درشکه چی که از شدت سرما می لرزید، گفت: درشکه چی ! به سرما بگو ناصرالدین شاه “تره هم واست خرد نمی کنه!” درشکه چی بیچاره سکوت کرد.
اندکی بعد ناصرالدین شاه بدوباره سرخوشانه فریاد زد: درشکه چی! به سرما گفنی؟
درشکه چی که از سردی هوا نای حرف زدن نداشت، پاسخ داد: بله قربان، گفتم.
-خب چی گفت؟
گفت: سرما می گوید با حضرت اجل همایونی کاری ندارم، اما پدر تو یکی رو درمی یارم!
نتیجه: این حکایت دقیقا حکایت ملت ایران( درشکه چی) و حکومت ایران( ناصرالدین شاه) است که با تمام سختی ها و تحریم ها هنوز هم سران کشور مشغول رجزخوانی و خط و نشان کشیدن برای قدرت های جهان هستند و توجهی به مردم و قشر ضعیف که بیشترین آسیب را از شرایط سخت اقتصادی میبینند ندارند و به قول معروف برای آن تره هم خورد نمی کنند!
سبزی ها را حسن برداشت و یخ را من. او با سبزی هایش رفت اما من ماندم و قالبِ یخی که نیمِ سرمایه ام بود و نرم نرم آب می شد. گرچه روی قالب یخ را با گونی پوشانده بودم اما هوای گرمِ انبار یونجه به تن و بدنِ قالب یخ نفوذ می کرد و کارش را می ساخت. باریکه ی آبی که از زیر قالب یخ راه افتاده بود، با من حرف می زد. وحشت از آب شدنِ سرمایه، مرا بیرون دواند تا دست ها را دور دهان حلقه کنم و تا می توانم داد بزنم: یخِ یخ.
مصداق ایه شریفه والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین امنوا و عمولوالصالحات تقریبا تفسیر این ایه است یخ اب شدن
سلام می کنم به آقای نوری زاد و به دوستانی که به سوال من جواب دادن
مخصوصن آقایان سیدمرتضی و دانشمند گرامی
من قانع نشدم که چرا یک زن مثل عایشه تا آخر عمرش ازدواج نکند صرفا بخاطر این که همسر پیغمبر است. حتی اگر این کار با رضایت آنان بوده نیز کار درستی نیست. چرا که بر سر این ماجرا خدایی به نظارت ایستاده که عقل کامل است و عین عقل است و می داند که یک بنای کج ممکن است فردا قاعده ای حتمی شود. اما از هر دوی این بزرگواران ممنونم که در کمال ادب و احترام به من جواب دادن من از این حیث خیلی لذت بردم و از شما خوبان تشکر می کنم و به داشتن هموطنانی مثل شما احساس خوشایندی چون غرور دارم. کاش در جواب تان از این زاویه هم به داستان ازدواج نکردن زنان پیغمبر بعد از وفات وی نگاه می کردید که: اگر آنها ازدواج می کردند چه می شد مگر؟ مگر نه این که این زنان هر چه خوبی به یاد دارند از پیغمبر بوده پس چه می شد اگر ازدواج می کردند و به شوی خویش و به بستگان شوی خویش از خوبی های پیغمبر می گفتند. شاید بفرمایید مردانی که با زنان پیغمبر ازدواج می کردند لابد برای خود امتیازاتی قائل می شدند . که این هم درست نیست. راستی آقای نوری زاد این داستان شما چه به دل من نشست و مرا با شما در فروش یخ و سبزی و محبت های پدر بزرگ و مادر بزرگ و فرو رفتن به زیر خاک رس و حضور در میانه دعوای آن پنج مرد همراه کرد. جالب این که من تا نوشته ای از شما را شروع می کنم می روم تا پایانش یعنی نوشته آنقدر کشش دارد که من یکسره می خوانم و به پایانش می برم. داستان شما شاید اوجش به آب شدن یخ باشد. این اوج آنقدر منطقی و قابل تأویل است که چیزی بهتر از یخ نمی توان بجایش نشاند. گرمای انبار یونجه، یخ، سرمایه، آب شدن، دعوای پنج مرد، فریاد یخ یخ در میانه دعوا توسط پسربجه داستان ما که مثل سیلی زیر گوش آن پنج مرد می نشیند و یخ هایی که برای سیراب شدن یا دل خنک شدن به مادر بزرگ و پدر بزرگ برده می شود و مذاکره پنج بعلاوه یک همه اینها نشان از هوشمندی نویسنده دارد. راستش من ذره ای در این که این داستان مبادا زاییده تخیل باشد، به شک نیفتادم. داستان کاملا واقعی به نظر می رسد و من ذره ای شکل ندارم که عین همین نیز برای جناب نوری زاد رخ داده است. تمامی پارامترها و شاخک های حسی در این واقع نگاری آنچنان مستحکم است که ذره ای بدان نمی شود شک کرد. من از این داستان یاد سرمایه های کشورمان افتادم که در حال آب شدن است و مسولان در حال دعوا
مرسی سیدمرتضی مرسی دانشمند مرسی نوری زاد مرسی علی1
سلام متقابل به شما
من هم از قانع نشدن شما قانع نشدم! ،برای اینکه قاعده منطقی در گفتگو این است که وقتی کسی سوال و اشکالی مطرح کرد ،و دلایلی برای مدعای خود ارائه کرد ،وقتی طرف پرسش ،پاسخی ارائه کرد و استدلالی کرد یا دلایل شما را ابطال کرد ،شما باید طبعا بیایید دلایل ارائه شده از طرف مقابل را نقد کنید و اگر آنها را ناکافی میدانید با توضیحی آنها را نفی کنید و احیانا دلایل دیگری برای ابرام بر مدعای خود ارائه کنید ،نه اینکه صرفا بر مدعای ابطال شده خویش اصرار بورزید و فقط بگویید من قانع نشدم ،چون اگر سیر بحث ها این باشد طرف مقابل هم همیشه کافیست برای ابطال مدعای شما فقط بگوید :خانم سارا دلایل شما برای اثبات مدعایتان که در قالب پرسش ارائه شده :”قانع کننده نیست”!
اینجا در مقام پاسخ به سوال شما بنده کلی مطلب و شواهد و فاکت ارائه کردم و شما ظاهرا اصلا بدون توجه به مطالب ارائه شده فقط بر مدعای خود اصرار می ورزید و می گویید:قانع نشدم! درست مثل موارد پرسش های قبل،و این منطقی نیست .
شما در این نوشته تان که آنرا با ماجرای قصه آقای نوریزاد مخلوط کردید!،نه که اصلا به مطالب ارائه شده نپرداختید بلکه شواهد نشان می دهد احتمالا یا آنرا نخواندید یا تمایل به پذیرش سخن منطقی ندارید و صرف پیش فرض نفی اسلام خودتان را پی می گیرید ،من کلام شما را از بخش مربوط به قصه نوریزاد جدا می کنم تا ببینیم چه گفتید :
سارا:”من قانع نشدم که چرا یک زن مثل عایشه تا آخر عمرش ازدواج نکند صرفا بخاطر این که همسر پیغمبر است. حتی اگر این کار با رضایت آنان بوده نیز کار درستی نیست. چرا که بر سر این ماجرا خدایی به نظارت ایستاده که عقل کامل است و عین عقل است و می داند که یک بنای کج ممکن است فردا قاعده ای حتمی شود……کاش در جواب تان از این زاویه هم به داستان ازدواج نکردن زنان پیغمبر بعد از وفات وی نگاه می کردید که: اگر آنها ازدواج می کردند چه می شد مگر؟ مگر نه این که این زنان هر چه خوبی به یاد دارند از پیغمبر بوده پس چه می شد اگر ازدواج می کردند و به شوی خویش و به بستگان شوی خویش از خوبی های پیغمبر می گفتند. شاید بفرمایید مردانی که با زنان پیغمبر ازدواج می کردند لابد برای خود امتیازاتی قائل می شدند . که این هم درست نیست”.
(پایان کلام سارا)
این همه واکنش شما به مطالب من و آنچه که دوست کامنت گذاری بنام دانشمند بود که همان محتوای مطالب مرا با نظم مورد نظر خود مرتب کرده بود ،حالا تحلیل می کنیم:
سارا قانع نشده است ،خوب چرا؟ “..صرفا بخاطر این که همسر پیغمبر است..”.
من گفتم چون زن پیامبر بوده اند ممنوع شدند از نکاح مجدد؟! چند توضیح غیر از مساله تعبد به حکم تحریم در مورد فلسفه این ممنوعیت ارائه شد، ازجمله مساله امکان سوء استفاده برخی از انتساب به خانواده پیامبر ،و از جمله اینکه آن زنان پیش از این ماجرا مخیر شده بودند در زمان پیامبر که جدا شوند و آزاد باشند یا همسری پیامبر با این لازمه را بپذیرند ، و از جمله اینکه آنها رضایت دادند اختیارا و هیچگاه م شاکی نبودند بشهادت تاریخ ،شما بکدامیک از این ادله پرداختید؟!
سارا:”حتی اگر این کار با رضایت آنان بوده نیز کار درستی نیست. چرا که بر سر این ماجرا خدایی به نظارت ایستاده که عقل کامل است و عین عقل است و می داند که یک بنای کج ممکن است فردا قاعده ای حتمی شود”.
عجیب است! طرف راضی و خانمی از فرانکفورت پس از صدها سال ناراضی! خوب اگر خود همسران پیامبر بر اساس تخییر مورد اشاره در آیات دیگر این سوره و در زمان پیامبر ،امر آخرت و ثواب عظیم را ترجیح داده باشند و به این حکم خاص رضایت داشته باشند شما باید ناراضی باشید آنهم پس از قرنها؟! علاوه اینکه اینجا بنای کجی واقع نشده است،برای اینکه توضیح داده شد که این از اختصاصات یک پیامبر بوده است نه یک حکم عام ، و ما حکمی در شریعت نداریم که “هر زن بیوه ای واجب است یا مستحب است پس از شوهر خود ازدواج نکند” چنین گزاره دینی وجود ندارد بلکه عکس آن هست ،پس قاعده ای عام وجود ندارد تا کج باشد یا ناکج ،و این در توضیح اولیه هم بود و همین قرینه است که سارا خانم اصلا به پاسخ طرف گفتگو توجه نمی کنند و صرفا پیش فرض نفی احکام دینی خود را دنبال می کنند.
سارا:”اگر آنها ازدواج می کردند چه می شد مگر؟!”
پاسخ این سوال قبلا داده شد:ممکن بود از این انتساب به همسر سابق پیامبر در جهت نفی اهداف و زحمات پیامبر سوء استفاده شود و چیزهایی به پیامبر و شریعت بسته شود ،خوب پاسخ شما به این فلسفه چیست؟ “قانع نشدم”شد پاسخ؟!
سارا :””پس چه می شد اگر ازدواج می کردند و به شوی خویش و به بستگان شوی خویش از خوبی های پیغمبر می گفتند””.
آنها از خوبیهای پیامبر گفتند حتی در همین فرض که به این حکم ملتزم شدند ، اما مساله گفتن خوبیهای پیامبر نبود ،مساله امکان سوء استفاده از انتساب به خانواده مقام حقوقی نبوت بود و این جدای از نحوه تعامل خود آن زنان است و شما اصلا به این جهت توجه نکردید.
سارا: “شاید بفرمایید مردانی که با زنان پیغمبر ازدواج می کردند لابد برای خود امتیازاتی قائل می شدند . که این هم درست نیست”.
خوب بله ما اینرا گفتیم ،اما شما بفرمایید که چرا “درست نیست”؟! استدلال شما برای درست نبودن چیست؟ چون خلاف پیش فرض های شماست درست نیست ؟! یا ما باید بصرف اینکه شما همیشه در سوالتتان بنا بر قانع نشدن دارید باید قانع شویم به قانع نشدن شما؟!
حالا خوانندگان متوجه شدند چرا استدلال های ثانوی خانم سارا با ماجرای قصه کودکی آقای نوریزاد مخلوط شد؟! چون خانم سارا پاسخی نداشت جز پاسخ همیشگی :”قانع نشدم” چون هیچگاه بنابر قانع شدن ندارم!
مرسی خانم سارا!
———————-
سپاس سیدمرتضای گرامی
سپاس بخاطر آرامش و متانتی که در این نوشته موج می خورد. سخن من همین است که ما با هر گرایش و باوری، می توانیم با منقدان و مخالفان و حتی با دشمنان خود به درستی و متانت و آرامش پاسخ بگوییم و نقدشان کنیم. توهین ها و کنایه ها و روکم کنی ها و نفرت ها و پرخاش های عصبی، هم از وزانت نوشته و باورمندی ما کم می کند و هم شخصیت عبوس و ناشکیبای ما را به رخ می کشد.
سپاس
.
با درود به جناب نوری زاد و هم میهنان فرهیخته : جناب نوری زاد ابتدا خواهش میکنم پوزش مرا بپذیرید ولی دیگر جناب عالی شورش را در آوردید ! کدام مورد ؟ اینکه چرا به حوزویان گرامی دیگر دارید زیادی باج ! میدهید و تشکر هم میکنید ؟ یعنی شما هنوز متوجه کنایه های جناب سید مرتضی در کامنت هایشان که درجواب خیلی ها تایپ میکنند نشده اید ؟ و یا تجاهل العارفین میفرمایید شما اگر به جواب سید مرتضی به خانم سارا نگاهی ژرف تر بیفکنید قطعا متوجه خواهید شد که ایشان ( تیکه ) بسیار می اندازند همین مرسی گفتن ایشان نکات بسیار زیادی مبنی بر تمسخر دارد گرچه خانم سارا مدام ازاین مرسی استفاده میکنند ولی امکان ندارد یک روحانی پاسخ گو از این کلمه فرانسوی استفاده کند مگر برای استهزا و معمولا میگویند متتشکرم درثانی به چه دلیلی ایشان قدرت استدلال یک نفر را منکوب میکند و از قانع نشدنش شاکی میشود ؟ شاید پای استدلال ایشان کمی لنگ میزند ! البته در کامنت هایی که سید مرتضی به خانم سارا داشتند متوجه شک ایشان به خانم سارا شدیم که حتی سید چند سوال راجع به آلمان هم از ایشان داشت که مطمئن شود ایشان یک خانم متخصص پزشکی در آلمان هستند . حال روی سخنم به سید مرتضی عزیز است وابتدا سلام میکنم به جناب سید مرتضی : جناب سید ما چون در ایران زندگی کرده ایم خصوصیات خاصی داریم مثلا میدانیم که ازدواج یک امر پسندیده و از نظر اسلام حلال است فرض کنید مادر یک مرد ایرانی شوهرش فوت کند بعد از چند وقت فردی به نزد آن آقا مراجعه و بدون مقدمه مادرش را خواستگاری کند قریب به اتفاق چنین عملی منجر به درگیری و کتک کاری و فحاشی میشود مگر در موارد استثنا جناب سید درست است یا نه ؟ حالا هرچه میخواهید شما صغری کبری بچینید . حضرت محمد هم فرمودند من هم مانند شما بشری هستم و حتما همسران ایشان هم بشر بودند و لاجرم احساسات انسانی هم دارند البته در بین زن و شوهر ها اندکی هم هستند که به خاطر علاقه بسیار زیادی که بینشان است بعد از فوت شوهر زن وی اصلا تصور ازدواج را به خاطر علاقه و روز های خوب گذشته بر خود حرام میکند میماند اینجا که شما فرمودید به زن های حضرت رسول لقب ام المومننین داده شد و لاجرم چون مادر مومنین بودند ازدواج با مادر مومنین حرام است درثانی اگر همسران پیامبر آنچنان شیفته و واله ایشان بودند که به دلخواه خود حتی فکرازدواج را از خود دور کردند و سیمای پیامبر همیشه پیش روی ایشان بود چطور عابشه یا ام المومنین سیمای پیامبر را فراموش کرد و سوار بر جمل به جنگ حضرت علی رفت و ظاهرا بعد ازجنگ همسر رسول الله را در حصر قرار دادند البته مطمئن نیستم جناب سید من میخواستم که بگویم احساسات انسانی بعضی مواقع بر عقل غلبه خواهد کرد . سئوالی که باز هم پیش می آید اینکه خداوند فرموده به خاطر ازدواج نکردن مجددبه آن ها اجر و صواب زیادی عنایت میفرماید یعنی سر کوب عواطف انسانی صواب دارد و یا اینکه چون روح حضرت محمد حاظر وناظر بر ما است ازدواج همسرانش باعث ناراحتی روح ایشان خواهد شد ؟ و ناراحت نکردن رسول الله باعث صواب است . راستی خانم هایی که به خاطر عواطف خود بعد از شوهرشان با اینکه خواستگار دارند و ازدواج نمیکنند هم صواب میبرند ؟
ابتدا که خطاب به جناب نوریزاد داشتید غیبت مرا می کردید و کمی هم عصبانیت نشان دادید داشتم آنرا حمل بر طعن و غیبت های رایج در این سایت می کردم و از خواندن ادامه آن منصرف می شدم که دیدم برسم قاعده ادبی از غیبت التفات به حضور فرمودید و سلام کردید به این بنده ،خوب بنده هم بشما سلام می کنم و از عصبانیت و غیبت آغاز کلامتان می گذرم و فقط برخی از نکات نوشته شما که ناشی از سوء تفاهم است را مورد اشاره قرار می دهم
:مهرداد گرامی “تیکه” یک ادبیات سر کوچه ایست بهتر است درست آنرا در مقام نوشتن بکار ببرید :”تکه انداختن”یعنی کنایه زدن ،اما مگر هر “تکه انداختن” یا کنایه زدن بتناسب رفتار یا گفتار مخاطب حرام شرعی یا ممنوع و قبیح عرفیست؟ کلمه “مرسی” بتعبیر شما لغتی فرانسوی است بمعنای تشکر یا سپاس گزاردن ،مخاطب من اینطوری که می گوید خانم پزشک متخصصی است در فرانکفورت که با وجود اینکه در فرانکفورت است و بکار طبابت و بیهوش کردن بیماران مشغول است بخلاف غالب افراد فرنگ رفته و هم صنف خود که مشغول بکارهای شخصی هستند و ذهنشان را از این امور دور نگه می دارند علاقه وافری به پرسش و ورود در برخی مقولات دینی نشان می دهد و با من گفتگو می کند ،معمولا هم برسم نوع فرنگ رفته ها از تکیه کلام های خارجی استفاده می کند (حال بگذریم که ایشان در فرانکفورت هستند و قاعدتا باید از یک لغت آلمانی استفاده کنند نه فرانسوی) و مثلا در انتها بجای تعبیر سپاس یا تشکر ،از کلمه مرسی استفاده می کنند ،اگر من مطابق مذاق و گرایش ایشان در انتها از باب تشکر قاعده مماثلت در گفتار را برای احترام بمخاطب رعایت کنم و مرسی بگویم من یک حرام شرعی یا قبیح عرفی مرتکب شده ام که اینقدر شما را عصبانی کند؟!
مهرداد :”درثانی به چه دلیلی ایشان قدرت استدلال یک نفر را منکوب میکند و از قانع نشدنش شاکی میشود ؟ شاید پای استدلال ایشان کمی لنگ میزند ! ”
من استدلال ایشان را سست دانستم و پاسخ آنرا تفصیلا بیان کردم ،اگر گفتم اکتفاء به قانع نشدم و اصرار بر مدعای ابطال شده بدون اقامه دلیل جدید یا ابطال استدلال من ،خلاف رسم استدلال است ،این یعنی شاکی شدن؟! من شکایتی از ایشان جایی نبردم ،گفتم در قانون استدلال و کاربرد منطق ،یا باید استدلال کرد و بر آن افزود ،یا استدلال طرف مقابل را برهانا ابطال کرد ،و صرف اکتفاء به “قانع نشدم”مفهومی جز خارج شدن از مقام استدلال ندارد ،پس اینگونه اعتراض مبنی بر علم منطق را “شکایت” نمی نامند ،این تنبه دادن مخاطب است به خطای معرفتی و این را شما نباید “تیکه”(همان تکه) بنامید و عصبانی شوید.
مهرداد :”فرض کنید مادر یک مرد ایرانی شوهرش فوت کند بعد از چند وقت فردی به نزد آن آقا مراجعه و بدون مقدمه مادرش را خواستگاری کند قریب به اتفاق چنین عملی منجر به درگیری و کتک کاری و فحاشی میشود…الخ”
این بیان شما خروج از محل بحث بود ،برای اینکه قبلا عرض شد که هیچ قانون یا حکم شرعی در مورد ممنوعیت نکاح زن بیوه در اسلام وجود ندارد ،و آن حکم بتوضیحی که بیان شد از اختصاصات پیامبر اسلام بلحاظ حفظ مقام جایگاه حقوقی آنحضرت بود که با اصل اسلام مرتبط است ،بنابر این تمسک شما به برخی اغلاط عرفی (که البته عمومیت هم ندارد) و قیاس آن با یک حکم شرعی منصوص در قرآن مجید ،قیاسی مع الفارق و بی ربط بود.
مهرداد:”البته در بین زن و شوهر ها اندکی هم هستند که به خاطر علاقه بسیار زیادی که بینشان است بعد از فوت شوهر زن وی اصلا تصور ازدواج را به خاطر علاقه و روز های خوب گذشته بر خود حرام میکند”.
احسنت! شما که یک چنین تصویری را در عرف ممکن می دانید و اشکالی هم بر آن نمی بینید (با اینکه عرض شد نکاح مجدد یک بیوه هرگز نه ممنوع شرعی است و نه به آن تشویق شده است) هرچند اعتقادی به مبدا و معاد نداشته باشید اما بخود زحمت دهید تصور اینکه یک قانون و حکم فی نفسه ملاک و حقیقتی داشته باشد قابل تحلیل ،و آنرا اضافه کنید به مساله ایمان به جهان دیگر و مساله ثواب و پاداش الهی ابدی ،همانطور که آن عشق مفرط یک زن به شوی از دست رفته اش می تواند او را از نکاح مجدد یا حتی میل به آن بازدارد ،عشق به مقام مقدس نبوی و ایمان به پاداش و فضل ابدی اخروی نیز می تواند انگیزه ترجیح آن بر امور دنیوی باشد ،بلکه این انگیزه وجدانا شدیدتر و قویتر است زیرا که “والذین آمنوا اشد حبا لله” و “قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله” و “قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه….،اینها تعلیمی ایمانی است که زنان گرامی پیامبر به آن تربیت شده بودند که کسانی که خارج از حوزه ایمانند درک ناقصی از این مفاهیم دارند.
مهرداد:” میماند اینجا که شما فرمودید به زن های حضرت رسول لقب ام المومننین داده شد”
اشکال شما در این فقره چه بود؟ متوجه نشدم.
مهرداد:”درثانی اگر همسران پیامبر آنچنان شیفته و واله ایشان بودند که به دلخواه خود حتی فکرازدواج را از خود دور کردند و سیمای پیامبر همیشه پیش روی ایشان بود چطور عابشه یا ام المومنین سیمای پیامبر را فراموش کرد و سوار بر جمل به جنگ حضرت علی رفت و ظاهرا بعد ازجنگ همسر رسول الله را در حصر قرار دادند..
ارتباطی بین ایندو نکته ای که گفتید وجود ندارد ،بله همسران پیامبر واله و شیدای پیامبر بودند از جمله عائشه ،و بانگیزه آخرت و ثواب الهی امر خدا را پذیرفتند ،اینکه عائشه فریب بخورد و به جنگ خلیفه منتخب مردم برود چه ربطی به موضوع مورد بحث داشت؟!
مهرداد:”خداوند فرموده به خاطر ازدواج نکردن مجددبه آن ها اجر و صواب (ثواب) زیادی عنایت میفرماید یعنی سر کوب عواطف انسانی صواب(ثواب) دارد و یا اینکه چون روح حضرت محمد حاظر وناظر بر ما است”.
نه سرکوب عواطف ثواب ندارد ،امتثال امر الهی بقاعده مصلحتی که بوده است دارای ثواب است و این حکم در مورد زنان دیگر وجود ندارد.
مهرداد گرامی یادم رفت اضافه کنم که در مواردی که همسر یک زن که فرزندانی هم دارد از دنیا می رود ،فرزندان آن زن بهیچوجه هیچ ولایتی بر مادر خویش ندارند و آن زن که مادر آنهاست ،از نظر شرعی در امور شخصی خویش-از جمله ازدواج یا عدم ازدواج- مختار و آزاد است و فرزندان هیچ حق شرعی ندارند که مادر خود را از همسری مرد دیگری باز دارند و اگر فرضا تظاهر به غیرت و ممانعت کنند ،این عمل آنان یک غلط عرفی و یک کار بی وجه یا مکروه و بلکه در مواردی حرم شرعی است.
این را هم اضافه کنم که در شریعت اسلام ترتب ثواب بر کارها متفرع بر تکالیف الزامی یا غیر الزامی است که شارع تعیین فرموده است و هیچ نص شرعی چه در قرآن و چه در روایات در این مورد که لازم است یا خوب است زنان بیوه از ازدواج مجدد خودداری کنند نرسیده است ،بلکه می توان گفت عکس آن صادق است یعنی آن زنان دیگر (غیر از زنان پیامبر بجهاتی که عرض شد) مشمول عمومات و اطلاقات ترغیب به امر نکاح و ازدواج هستند.
“ممکن بود از این انتساب به همسر سابق پیامبر در جهت نفی اهداف و زحمات پیامبر سوء استفاده شود و چیزهایی به پیامبر و شریعت بسته شود ،خوب پاسخ شما به این فلسفه چیست؟”
منع ازدواج نه تنها جلو سوی استفاده را نگرفت بلکه حضور عایشه به عنوان یک زن انهم همسر وفادار به پیامبر توانست در جنگ جمل توجه بیشتری را جلب کند.
“مردانی که با زنان پیغمبر ازدواج می کردند لابد برای خود امتیازاتی قائل می شدند . ”
اگر این را دلیل بدانیم، تکلیف سایر اقوام، خویشان و منسوبین چه می شود؟ صحابه چی؟ انها که تاثیرشان بیشتر بود.
ایا هر زن دارای موقعیتی به خاطر استفاده احتمالی شوهر از موقعیتش باید ترک ازدواج کند؟
ایا به خاطر خطای هنوز انجام شده فردی در اینده، باید فرد دیگری را در زمان حال از حقوق اولیه و طبیعیش محروم کرد؟
ایا استدلالهای اسید مرتضی، تعدیل شده رسوم برخی قبایل وحشی و یا برخی ازفراعنه نیست که با مرگ رییس قبیله یا فرعون، غلامان، کمیزان و زنان او را کشته و با او و به همراه دیگر متعلقاتش دفن می کردند تا در سفر به دیار باقی در خدمت او باشند و به دست دیگرانی که مثلا شان و مقام او را ندارند نیفتند؟
البته که ان قربانیان هم وضعیت را پذیرفته و بدان راضی بودند هر چند که سارا خانم ناراضی باشد.
1-“منع ازدواج نه تنها جلو سوی استفاده را نگرفت بلکه حضور عایشه به عنوان یک زن انهم همسر وفادار به پیامبر توانست در جنگ جمل توجه بیشتری را جلب کند”.
مقصود از سوء استفاده ،سوء استفاده کسانی بود که می خواستند همسران بیوه پیامبر را بعقد نکاح خود در آورند و از این نمد کلاهی برای خود یا دست مایه ای برای تخریب و تحریف اسلام ببافند،نه سوء استفاده خود همسران محترمه پیامبر که همه بر التزام به این حکم باقی و و وفادار ماندند ،در مورد عائشه هم او هم بر التزام و احترام به این حکم باقی ماند ،اینکه در مورد همراهی با شورشیان بر علیه خلیفه منتخب مردم باشتباه و غط افتاد ،اشتباهی فردی بود که بعد خود از آن پشیمان شد و این ربطی به آن جهتی که تحریم نکاح ملاک آن است نداشت و تصادفا خود این واقعه می تواند موید تاریخی خوبی باشد بر اینکه آن حکم حکم بجایی بوده است چون واضح است که چگونه طلحه و زبیر و شورشیان از عنوان ام المومنینی عائشه سوء استفاده کردند و او و خودشان را بدرد سر انداختند.
2-“اگر این را دلیل بدانیم، تکلیف سایر اقوام، خویشان و منسوبین چه می شود؟ صحابه چی؟ انها که تاثیرشان بیشتر بود”.
سایر اقوام و منسوبین و خویشان پیامبر ربط مستقیمی با مقام و جایگاه حقوقی پیامبر و بیت و اندرونی او نداشتند ،چون نسبت آنها هم با مقام حقوقی پیامبر مثل نسبت دیگران با آن مقام بوده است ،اصطلاح صحابه هم بهرکسی اطلاق می شود که پیامبر را “دیده” است ،بنابر این روی این استدلال ،همه مردم را باید مشمول حکم دانست! پس مخاطب آیه دیگر کیست؟!اینها ناشی از سوء تفاهم به اصل سخن است ،سخن این بود که همسران و اندرونی بیت پیامبر اگر تحت نکاح دیگران واقع می شدند بجهت شدت ارتباط امکان سوء استفاده و نسبت های ناروا و افتراء ها به پیامبر وجود داشت ،و شخص نکاح کننده با تکیه بر امتیاز انتساب به بیت سابق پیامبر ممکن بود از آن سوء استفاده کند و سبب جعل و تحریف در اسلام و شخصیت پیامبر شود.
3-“”ایا هر زن دارای موقعیتی به خاطر استفاده احتمالی شوهر از موقعیتش باید ترک ازدواج کند؟””.
خیر چنین نیست ،زیرا این قیاس مع الفارق است ،اینجا بحث شخصیت حقوقی یک پیامبر و امکان سوء استفاده از آن است و زنان دیگر تاریخ دارای هر موقعیت مادی یا معنوی باشند در طراز شخصیت حقوقی یک پیامبر نیستند.
4-“ایا به خاطر خطای هنوز انجام شده (نشده) فردی در اینده، باید فرد دیگری را در زمان حال از حقوق اولیه و طبیعیش محروم کرد؟”.
به این پرسش در اثناء اصل استدلال پاسخ داده شد ،این تصور تصوری فرد گرایانه و بدون توجه به تزاحم حقوق جمعی با حقوق فردی و ارجحیت حقوق جمعی بر حقوق فردیست ،ترجیح اهم بر مهم در چنین تزاحماتی حکم عقل است ،ضمن اینکه عرض شد که زنان پیامبر پیش از مرگ ایشان مخیر شده بودند بین جدایی از پیامبر و بقاء بر این حق (حق نکاح با دیگری نه اسقاط سایر حقوق فردی و اجتماعی)و باصطلاح آیه اختیار دنیا ،و بقاء بر زوجیت و عنوان حقوقی همسری پیامبر و ام المومنینی و چنین لازمه ای(اختیار ثواب عظیم اخروی) ،و آنان با رضایت و اختیار چنین اختیاری کردند و هیچ موردی در تاریخ گزارش نشده است که آنان بعد از پیامبر از چنین اختیاری نادم باشند حتی از عائشه که جوانترین آنها بود.
5- “ایا استدلالهای اسید مرتضی، تعدیل شده رسوم برخی قبایل وحشی و یا برخی ازفراعنه نیست که با مرگ رییس قبیله یا فرعون، غلامان، کمیزان و زنان او را کشته و با او و به همراه دیگر متعلقاتش دفن می کردند تا در سفر به دیار باقی در خدمت او باشند و به دست دیگرانی که مثلا شان و مقام او را ندارند نیفتند؟”
چنین نیست ،زیرا قیاس مع الفارق است ،اینجا کشتن و دفن کردن کسی مطرح نیست ،و سایر حقوق فردی و اجتماعی همسران گرامی پیامبر محفوظ بوده است ،و مساله فقط حرمت نکاح مجدد آنها بوده است که ممکن بوده است که سبب تداخل در شخصیت حقوقی پیامبر و آسیب به اسلام و اهداف پیامبر و حتی آسیب به خود آن زنان شود و اینها صرفا امور وهمی یا خیالی نبوده است زیرا در اشاره به شان نزول این آیات ،اشاره شد که برخی در صدد چنین برنامه هایی بودند و آنرا پنهان هم نکردند که بگزارش وحی سبب اذیت پیامبر هم شدند و طلیعه همین آیه اشاره به این مطلب هست ،نیز توضیح داده شد که ملاک رضایت زنان پیامبر به این حکم دارای مصالح ،انگیزه قوی و ایمان آنان به مساله ثواب و پاداش اخروی و ترجیح آن بر امر دنیوی زود گذر بوده است که آنهم باز بعد از مخیر شدن آنان در زمان حیات پیامبر بوده است.
“،این تصور تصوری فرد گرایانه و بدون توجه به تزاحم حقوق جمعی با حقوق فردی و ارجحیت حقوق جمعی بر حقوق فردیست ”
حقوق ، فردی جمعی ندارد. با تامین حقوق افراد حقوق جمع تضمین می شود. فرد برای خود حقوقی دارد و در برابر جامعه مسیولیتهایی. تناقض بین این دو را باید در اشکال و نارسایی سیستم قانونگذاری و سیستمهای اجرایی ان دانست.
یک نمونه عملی حرمت حقوق افراد در برابر جامعه را می توان در سوره بقره و جوان صاحب گوساله دید. موسی بخاطر حل مشکل اجتماعی (البته را حلی که فقط بدرد خودش و داستانش می خورد) هرگز گوساله طرف را بدون خواست و رضایت صاحبش مطالبه نکرد تا جلو دعوا و حتی جنگ و خونریزی دو قبیله را بگیرد. و نهایتا ان را با پوست پر از طلایش معامله کرد.
این منافع اجتماعی که شما میگویید، همواره در منافع حکمرانان ان جامعه خلاصه شده و می شود. و همواره به نادیده گرفتن و پایمال کردن حقوق افراد بویژه ضعیف تر ها انجامیده و می انجامد. اسلام شما جز شعار و یا حد اکثر صدقه سری برای ضعیف ترها چه کرده است. این نوع دینی که شما تعریف ، تبلیغ و رفع شبهه می کنید برای حاکمان و قدرتمندان و زورگویان طراحی شده و نه برای مردم. و نه برای افراد عاقل و بالغ و دارای اراده. دین غلامان و سربازان است که در برابر حاکمان هیچ اراده و اختیاری و هیچگونه حق و حقوقی ندارند و اگر هم دارند باید انها را در راه مطامع بی پایان حاکمان قربانی کنند . حنی زن و فرزندانشان را.
“شخصیت حقوقی یک پیامبر و امکان سوء استفاده از آن است و زنان دیگر تاریخ دارای هر موقعیت مادی یا معنوی باشند در طراز شخصیت حقوقی یک پیامبر نیستند.”
پس تکلیف سنت پیامبر چه می شود که رکن رکین فقه است. لا اقل می بایست برای زنان ایمه و نواب و جانشینان انها هم اجرا شود. پیامبری که نصف دستوراتش حل و فصل مسایل شخصی و قبیله ای خود بوده و رفتارش را فقط گزینشی بتوان الگو قرار داد فقط بدرد خودش و قوم و قبیله خودش می خورد.
مقصود،تعارض مصالح و منافع اجتماع با مصالح و منافع فردی بود ،بله حق عنصری است که ناظر به آحاد افراد جامعه است ،و البته جامعه هم یک واحد اعتباری متشکل از آحاد افراد موجود در آن است ،شکی در این نیست ،و من نخواستم بگویم جامعه یک واحد حقیقی ذو حق است ،اما اصطکاک و تعارض منافع و مصالح یک جامعه با منافع و مصالح فردی ،امری وجدانی است نه موهوم ،مثلا منفعت شخصی شما اقتضاء می کند که از چراغ قرمز عبور کنید تا فرضا منفعتی از شما فوت نشود یا بمصلحت و منفعتی شخصی برسید ،اینجا این منفعت شخصی شما تعارض می کند با نظمی که مصلحت یک جامعه است که متشکل از بیشمار افراد مثل شماست که همه ذو حقند ،اینجا مصلحت جامعه اقتضاء می کند که دید شخصی و فردی نداشته باشد و قانون وضع شود در جهت رعایت مصلحت و غبطه مجموع افراد جامعه ،مقصود من از تعارض حقوق جمعی و حق فردی این بود.
در مورد تمثیل به ماجرای ذبح گاو در زمان موسی الان در مقام بررسی این موضوع نیستیم ،در اینگونه موارد باید به نقل صحیح تمسک کرد و پیش از آن به متن قرآن توجه کرد ،فرض کنید اگر نقلی اینگونه باشد که شما گفتید ممکن است،نقلی هم باشد که با رعایت حق صاحب حق سازگار باشد ،این است که در برابر فاکت هایی اجتماعی مثل “ترجیح منافع و مصالح عمومی جامعه بر منفعت های فردی و مقطعی” که یک کبرای مبرهن عقلی است ،نمی توان اینگونه نقل های واحد و غیر معتبر و متعارض تاریخی را مبنای نقض قاعده قرار داد.
البته این تحلیل شماست که در این موارد صبغه رعایت حاکم مقدم بوده است چون تفکر شما تفکر غیر دینی است ،در اینجا مصلحت عمومی حفظ حیثیت مقام حقوقی پیامبر صاحب شریعت که اگر مراعات نشود ممکن است به پارادوکس با اصل دعوت او منجر شود ،امر مهم و علی القاعده ای بوده است.
در مورد ترویج و رفع شبهه از دین ،این تلقی شماست ، گمان می کنید فقط تفکر شما تفکر آزاد و عاقلانه است ،این اول کلام و بحث است ،شما چرا در وسط تحلیل یک فاکت دینی اقدام به تعیین نرخ و ارزش گذاری می کنید؟ باید در فضای عمومی گفتگو کرد تا روشن شود کدام تفکر تفکر آزاد یا عاقلانه است و کدام تفکر تفکر اسیران و غیر ذالک ،و در این جهت جالب نیست که با انگیزه خوانی طرف گفتگو را متهم کنیم.
شخصیت پیامبر صاحب شریعت با دیگران متفاوت است از این جهت که آسیب به او و شخصیت حقوقی آسیب به اصل شریعت است ،و حکمی که مورد بحث قرار گفت حکمی بود که مطابق نص قرآن از اختصاصات شخصیت حقیقی و حقوقی پیامبر بود ،بنابر این حکم اختصاصی دارای ملاک ،خدشه ای به اصل سنت نبوی و اسوه و سرمشق بودن آن ندارد.
اینکه هم که گفتید:”پیامبری که نصف دستوراتش حل و فصل مسایل شخصی و قبیله ای خود بوده و رفتارش را فقط گزینشی بتوان الگو قرار داد فقط بدرد خودش و قوم و قبیله خودش می خورد”.
سخنی غیر کارشناسی و کلی و شعار گونه بود ،کلی گویی کنید ،اگر می توانید آن نصف دستورات مورد ادعا و نصف دیگر را تبیین کنید و فقط شعار ندهید ،خیر دین اسلام و پیامبر اسلام دین خاتم و دعوت آن عام است زمانا و مکانا ،و زمینه های نزول احکام غیر اختصاصی ،اختصاصی به زمان و مکان خاص ندارد ،بنابر این این برداشت غیر کارشناسی شما هم بدرد خودتان می خورد نه بدرد چند میلیارد پیرو دین اسلام.
اگر ازدواج می کردند و به شوی خویش و به بستگان شوی خویش از خوبی های پیغمبر می گفتند.
……………….
معمولا انسانها وقتی با کسی مدتی ازدواج می کنند و بعد به هر دلیلی جدا می شوند و با دیگری همسر و یا دوست می شوند تمام رفتار و گفتار و کردارهای دومی را با اولی مقایسه می کنند.در این مقایسه معلوم بود که دختری 17 ساله اگر با جوانی ازدواج میکرد ////// از او گرفته بود بخوبی درمی یافت.////// که خود با زنان بسیاری همبستر شده بود چنین چیزی را بخوبی میدانست!بنابراین اینهم جز معجزاتیست که //// از طریق تجربه به آن رسیده!
موناد را فیثاغوروث عداد و افلاطون از ذرات کوچک (مثلث)تصور می کردند و آما دیدم برای آشنایی بهتر تفهیم موناد این مثال بهتر است :
سید مرتضی و آنارشیست رابطه اشان با هم و دیگران را در این سایت کوچکترین نمونه وذره و تصویری از نظام ایران کنونی تصور کنید . آنگاه به وحدت و تکثر وعرضی بودن وهمگونی در درون ناهمگونی می رسید.
گذشته از همه ی اینها
در فیلمهای پلیسی و بازجویی دو پلیس و یا بازجو یکی نقش مثبت و یکی نقش منفی را می گیرد ، تا مثلا ازمتهم یا متهمان اعتراف بگیرند!
جانم ، این بازی ها کهنه شده ، والله که هر حرف با شکر و شیرینی بهتر در دلها دخول می کند تا با زهر بدوبیراه وفحش و تحقیر کردن.
انسان
ابتدا عرض کنم که این نامی که برگزیدی مسئولیت شما را در انتخاب کلمات بسیار بیشتر میکند چرا که باید حرمت این نام را نگهدارید. برای خودتان بهتر است.
متلک گفتی پس حالا پاسخ بگیر: ( چون قبلاً هم خوشمزه گی کرده بودی و پاسخی نداده بودم اینبار تلافی میکنم)
خوب جناب خوشمزه شما حالا فرض بگیر من با سید مرتضی به یک نقطۀ اشتراک رسیده ایم، از اتحاد یک بی دین و یک مجتهد در دین کجایت به درد آمده؟ امثال شماها چرا همیشه بدنبال نفاق هستید و آیا فکر میکنی با این تفکرات و تعصبّات راه به جایی میبرید؟ چرا به دوستی دو نفر، آنهم مجازی، که دارای عقیده ای متضاد هستند حسودی میکنید؟ مگر نه اینست که هدف بانی این سایت این است که جمع اضداد در این سایت کوچک به نقاط مشترکی برسند برای زندگی در کنار هم بدون آزار هم؟ برای تمرین مفهوم آزادی و احترام به عقاید دیگران؟ برای تمرین زندگی در یک جامعۀ بزرگتر در کنار یکدیگر؟ برای ساختن ایرانی بهتر.
شما در هپروت سیر میکنید و احتمالاً اصلاً نه ایران را میشناسید و نه اینجا زندگی کرده اید. برای آگاهی تو بگویم که مردم ایران بیش از 90 درصد مذهبی هستند و تعلقات دینی دارند و کسانی مانند تو که فقط بدنبال بزرگ کردن اختلافات هستید و به کرسی نشاندن عقاید سکولار دیکتاتور گونه با لفظ منم منم، تا ابد در آرزوی رسیدن به آن مدینۀ فاضله خواهید ماند. مردم ایران باید به جایی برسند که من و سید مرتضی داریم تمرین رسیدن به آن نقطه را میکنیم. من به سید مرتضی برای رسیدن به تفاهم بیشتر امید دارم تا امثال تو که ادای روشنفکران را در می آورید و از هر اُملّ و مکتب نرفته ای در کلاس درسِ دموکراسی عقب مانده ترید. مردم ایران باید خود انتخاب کنند و خود بخواهند نه اینکه امثال تو بیایند برایشان خط بدهند. شعار دادن کافیست باید تمرین کنیم در میدان عمل به تفاهم برسیم و این مقصود فقط با تلاشی بدون حب و بغض به نتیجه میرسد.
تو اگر انسانی به ما آن نشانه های انسانیت را بنمایان و نه اینکه از فرط بیکاری و نبود سوژه بیایی و حرفهای خاله زنکی بخورد این سایت بدهی.
آیا تو هم حرفهایت با شکر و شیرینی بود؟ یا همراه طعن و متلک و افترا؟
از بی ادبی دیگران ادب بیاموز و خودت را نشان بده. ما هم اینجا ببینیم انسان نامی براستی انسان است و به ما از انسانیت گم شده در جامعۀ امروز میگوید. تو هر چه میخواهی در عوالم هپروتی و توهمّات خود سیر و سفر کن و ادای هرکول پوآرو را در بیاور. راستی چگونه جملات را بهم ربط دادی؟
شما خیلی تیزهوشی برای خودت اسپند دود کن تا چشم نخوری. من از بازی دادن تو یکی دیگه نا امید شدم.
تو و امثال تو چون حرفی برای گفتن ندارید همیشه بدنبال دیگران موس موس میکنید. زحمت مطالعه و بدنبال مطلب رفتن را به خودتان نمیدهید و فقط اینجا در حکم سیاهی لشکر، مرغ مقلد و پامنبری هستید. اگر بگویند اَه میگویی اَه و اگر بگویند بَه میگویی بَه، بدون یک ذره تفکر مستقل و پرسش از خود که برای چه تأیید و تکذیب میکنم. هر از گاهی هم یک چیزی بلغور میکنید و اظهار وجود.
باشه، من هم متوجه شدم کامنت گذاری بنام انسان هست و باید خوشحال باشی که وقت گذاشتم تا پاسخی برایت بنویسم.
سعی کن انسان باشی با یک شخصیت مستقل. خرد را به ما بیاموز بدون متلک گفتن و افترا بستن به دیگران. من در بدر دنبال یک انسان با خرد میگردم ولی هنوز نیافتم. بیا و مردانگی کن و به ما نشان بده چه در چنته داری و بیاموز به ما آنچه خرد میپنداری. نکند منظور شما از خرد، همین چیزهای ست که در وصف من و سید مرتضی نوشته ای؟ اگر اینگونه است که خود باید بدانی که ایران تا دلت بخواهد دارد از این دست خردمندان و خردورزان.
میدانم این سخنان من ممکن است بر دلت دخول نکند! ولی ببخشید شکر و شیرینی نداشتم و همان زهر ماری که تو به من تعارف کردی منهم دو چندانش را به جهت احترام به شما تقدیم کردم.
حالا تو در پاسخ به من اینبار با شکر و شیرینی بیا جلو. میشه؟
جناب آنارشیست،
اولا همه انسانیم و همین تبادل نظر خود نشانه ای از انسان بودن ماست ، اما، انسان بودن تنها کافی نیست ، انسان با صفتهاست که از حالت خنثی در آمده و تعریفی می گیرد.
انسان باخرد یا خردمند در هر زمان با اندیشه سرو کار دارد و برای اندیشیدن نیز احتیاج به کاوش و جستجو تا چیزی را دریابد و یافتن همان شکوفایی فکر واین سلسله ادامه دارد، فکر راچون( کامپیوتر ) در نظر بگیرید.
انسان خردمند و آزاده نمونه اش جناب نوری زاد عزیز است و همینطور تمامی کسانی که در این سایت می نویسند، از جمله شما ، همه دردی دارند مشترک و نگران ایران و ایرانی اند ،قرار نیست که همه یک رنگ به هم به به و چه چه بگوییم، خرد ، وحی ثابت الهی نیست ، درختی است که هر کس آنرا به سلیقه ی خود پرورش می هد و میوه اش هم اعمال اواست و من از یکایک همه دوستان در این سایت بهره میبرم و می آموزم و از آقای نوری زاد عزیز در این مورد بسیارسپاسگزارم.
دوما، رسم این است که تا مخاطب یا فرد ثانوی خود، اجازه نداده که دیگری او را تو صدا کند ، تو صدا کردن مخاطب، بی تربیتی است .
سوما، برای ایران شناسی و مردم شناسی حتما نباید در ایران بود .واینکه مرتب از بی دینی اتان سخن می گویید و با اخ و تف به همه سعی می کنید مثلا بگویید که شما چیزی برترید روش درستی نیست ، بی دین واقعی چون مسلمان دیمی نیست ، او با اندیشه و جستجو و مطالعه، دین را رد کرده است و بدین جهت عقاید دیگران برایش حاصلی دیمی نیستند و تقدس و ایمان و شهادت جای خود را به دیالکتیک بودن و هستی و اندیشه داده ،و البته نظریه هر کس رامحترم می داند.
چهارم،سعی کنید لیوان آب رانیمه پر، نه نیمه خالی بنگرید .
پنجم، شما از ۹۰٪ ایرانی دیندار می گویید و من معتقدم ۹۹٪ مردم دنیا دیندارند و این مسئله ای را حل نمی کند ، ما قبل از همه انسانیم و خواسته های انسانی بیش از خورد و پوش است، فکر و پرورش خرد وظیفه ی هر روزه ی ماست که متاسفانه در لابلای خورد و خوراک و خواب و پوشاک تبدیل به فراموشخانه شده است.
” …همیشه به دنبال دیگران موس موس میکنید” باور کنیم که این را آنارشیست میگوید؟ که یعنی مثلا همه را به کیش خود نمیانگارد؟ نوشتهها میگوید یک چیزی در نهاد و بنیان این بشر پاک پاکه.
علت خلا قیت آقای نوریزاد زدودن ترس از ذهن است. من و شما هم هر روز ایده ها ئی در ذهنمان بوجود میآید ولی در اثر ترس پاک میشود و یا چون هر گز بیان نمیشود فرصت رشد نمییابد. وقتی که سرمایه های عظیم خلاقیت را که این حکومت نابود میکند در نظر میگیریم در می یابیم این حکومت چگونه جنایتی بر علیه بشریت میکند. من هم استاد دانشگاه فنی هستم هر روز شاهد آن هستم که من و دانشجویانم چگونه بصورت عروسک های خیمه شب بازی مسخره ای در آمده ایم که باید برای خوش آمد آخوند ها خوش رقصی کنیم. من هر روز لبخند زشت کسانی را که ما را مورد تجاوز روحی و فکری قرار میدهند میبینم. من لبخند زشت آنها را میشناسم مثل لبخند زشت لات ها پس از تجاوز به قربانینشان.
سقراط ۳۹۹ پیش از میلاد ،در حالی که شاگردانش چون افلاطون با او بودند به خاطر اندیشه اش جام شوکران را سر کشید ،او را نمی توان تنها نمونه شهید برای اندیشه دانست.
از زمانی که بشر به خرد دست یافته است ، همیشه در جدل و برخورد وشهادت فکربوده و تاریخ بشر بیشتر جنگ نادانی های بشر است که خود ، فرزندش ،خرد را به قتل رسانده است وتاکنون نیزاین کشتار خرد ادامه دارد ،نمونه اش ایران و خاورمیانه کنونی.
هر کجا ،نادانی رشد می کند خرد و خردمندان به سلاخی کشیده می شوند و این موضوع نشان می دهد که انسان در طول تاریخ بیشتر در نادانی درجا زده تا پیشرفت.
هر کجا ،نادانی رشد می کند خرد و خردمندان به سلاخی کشیده می شوند و این موضوع نشان می دهد که انسان در طول تاریخ بیشتر در نادانی درجا زده تا پیشرفت.
…………..
با درود به انسان گرامی! و هرجا خرد و خردمندان به سلاخی کشیده می شوند پای دین و خرافات و خردستیزان و جادوان و جنبل بخوبی هویداست.ایران امروز و گفته ها و نوشته های و اعمال /////// نمونه ایی از این گذرگاه تاریخ بشریست!صد رحمت به قرون وسطی!
دوست گرامی ،نوریزاد عزیز، چاه آب شما مرا به یادداستانی واقعی انداخت:
من زنی را با آنکه ندیده امش می شناسم ،او مامای ده و سوارکاری ماهر ،چه در زمان صلح وچه درجنگ ،همپای و یاور شوهر و اقوامش بود و برای فرزندانش دلیری و زنی نمونه، او رازی داشت که کودکانش، پسرانش می دانستند ، چاه آبی که محل پنهان اسلحه و مهمات برای دفاع بود .این که چه پیش آمد، نمی دانم ، آن زن و بستگانش نه راهزن بودند و نه یاغی ، چون نسل ها بود که در آن آبادی زندگی می کردند ، فقط اینرا می دانم که این زن با شوهر و خانواده اش به جرم وطن دوستی تبعید و درطول تبعید در محلی بیگانه بخاک سپرده شد . یادت گرامی باد خورشید خانم عزیز و یگانه.
دانشمند
1:05 ق.ظ / دسامبر 17, 2016
…1- به استناد اقوال تاریخی معتبر، اشتیاق زنان پیامبر به …همسری آن حضرت بسیار زیاد بوده است…2- تا قبل از رحلت پیامبر گرامی اسلام ، همه همسران بر این مطلب وقوف و اطلاع کامل یافته بودند که به اراده خداوند، حکم استمرار همسری آنان تا زمان وفات پیامبر مشروط به تصمیم آنان به قبول بی شوهری پس از آن حضرت است.
3- بنابر این هر یک از همسران پیامبر دارای این حق و اراده بوده اند که تا قبل از رحلت پیامبر، درباره آینده خود تصمیم بگیرند؛ یا در دوره حیات آن حضرت طلاق گرفته و آینده خود را در زندگی با همسری دیگر بجویند…5- در طبیعت زندگی بسیاری از انسان ها نیز چنین پیوندهای مستحکمی …وجود داشته و دارد….. پس دیگران چه حقی بر خرده گیری نسبت به تصمیم شخصی آنان دارند؟
7- واقعاً بجاست همه اهل فکر و تأمل به این سئوال بیندیشند که چگونه می شود شخصی با 9 همسر زندگی کند و آن همسران همه پیاپی از عظمت معنوی و اخلاقی و اهتمام او به جریان زندگی بگویند و در کنار او مال آرامش را داشته باشند؟!…9- در مباحثات…حریّت و حقیقت جویی را پیگیری کنیم … ارزش دین اسلام به همین است که همواره در آزمون حقیقت جویی پیروز و سربلند بوده و هست.
دانشمند گرامی
بنظرم مسئله این است که شما باور دارید و معتقدید که تعدد زوجات نبی و رفتارها و تهدیدهای متعدد سوره احزاب و تحریم نسبت به همسران نبی، نه تنها خوب و عالی و منطبق بر«اقوال معتبر تاریخی» است که مطابق اختیارات و خواست و اشتیاق تک تک این همسران بوده است. حتما این آیات از نظر شما تهدید نیست بلکه اختیاراتی است که به آنها داده شده است. مشکلی نیست و هر باوری برای هر کس یعنی برای گوینده باور، محترم است ولی مسئله آنجاست که شما پای «اعتبار تاریخی» و بل«حقیقت جویی» را هم میان کشیده اید و تازه حکم نهایی را هم صادر فرموده اید که «ارزش دین اسلام به همین است که همواره در آزمون حقیقت جویی پیروز و سربلند بوده و هست» این قید«همواره» و این «حقیقت جویی»، جای اندکی درنگ دارد. گرچه با نوشتن این دو قید از سوی شما، دیگر هیچ امیدی برای آدم نمی ماند در مباحثه و تحلیل با شما زیرا معنای «اعتبار تاریخی، طبیعت، اراده و تصمیم گیری» را پیشاپیش به نفع آن باور مصادره کرده اید.
در عین حال، ما به عنوان یک خواننده چه می توانیم کرد در بررسی سخن شما؟ یک راه همین است که بگوییم وقتی شما گفته اید همواره، حقیقت جویی،ملاک پیروزی اسلام بوده است، لابد غیر از این نیست و نبوده و به «دانشمند»ی شما «ایمان» بیاوریم و کار را تمام کنیم. تنها مشکل این است در زمانه ی ما هم به این راحتی و مفت و مجانی به کسی«ایمان» نمی آورند و هم معنای دانشمند فرق کرده است. یک راه دیگر این است که بپرسیم آیا معنای «همواره» برای شما روشن است؟ در این میان تصور می کنم آوردن آیات و تفسیر کردن آنها و درخواست از شما که هر کدام از آیات را از محل خودش بیرون نیاورید و همه آیات را در معنای روشن و ظاهری اش نگه دارید و درخواست از شما که معنای اشتیاق زنان برای همسر یک مرد مشهور و صاحب نام شدن و قوم و قبیله خود را به نان و نوایی رساندن را به معنای صاحب اختیاری و شوق به مجرد ماندن بعد از او در نظر نگیرید، بی فایده است زیرا چه بسا طبق «باور» شما می توان گفت که پیامبر هر کس را بخواهد و دست روی آن بگذارد و بگوید این مال من است، حتما کار خوبی است زیرا این زن پیشاپیش به او اشتیاق داشته است(مگر زنی می تواند به پیامبر در هر شرایط اشتیاق نداشته باشد؟) حتی اگر این فرد و زن، کسی باشد که پیامبر چند شب پیشتر، همه قوم و خویش و برادر و همسر و پدر او را کشته باشد. حتی چنین زنی حتما به پیامبر اشتیاق داشته است والا اگر اشتیاق نداشت پس چرا در «اقوال معتبر تاریخی» گفته اند که او مشتاق پیامبر بوده و مسلمانی اختیار کرده؟ بنابرین اینجا تنها چیزی که می ماند این است که«اعتبار تاریخی، طبیعت و اراده و تصمیم گیری» حتما معنای دوگانه ای دارد. یک معنای آن همان است که از«باور» می آید و یک معنای دیگر آن است که از«روش و منطق علمی» می آید.
النهایه چون همه ما انسانیم و شیر پاک خورده،پس به خودمان امیدواریم و حق می دهیم که بگوییم: می سزد دانشمند عزیز به این فکر کند آنچه را که به فارسی نوشت و توضیح داد آیا می تواند با همین استدلال برای یک بودایی، یک سکولار آمریکایی و فرانسوی، یک کشاورز ژاپنی، یک صنعتگر استرالیایی، یک دانشجوی ایتالیایی و خلاصه برای یک نامسلمان هم بگوید و آیا در این صورت کمترین امیدی به مقنع بودن سخن خود دارد؟ یادتان باشد که شما«فلسفه و الهیات» خوانده اید و نیز یادتان باشد که از«باور»ی که برای خودتان محترم است به اینجا رسیدید که هم «تاریخ» و هم«طبیعت» و هم«حقیقت» موید «باور» مورد نظر شما هستند. در این صورت، آیا می توان به همان فرد نامسلمان، نشان داد که باور شما در تاریخ و طبیعت و حقیقت و اراده انسانی نشانی دارد؟ و اگر می توان، چرا آن غیر مسلمان هم نتواند از «باور»ش، کل تاریخ و طبعت و حقیقت را بیرون کشد؟ پاسخ این چرا را زمانی می توان با اطمینان داد که خواندن«فلسفه» از جانب شخص محترم و معزز شما، ما را به فهمی روشمند و مشترک از مفردات عام انسانی مانند «تاریخ»، «طبیعت» و «حقیقت» و «اراده» رسانده باشد. این قاعده هر گوینده ای صدق می کند و اگر نکند، پس با دیگران ارتباط یافتن و قانع کردن،ناممکن خواهدشد. در فرضی که نتوان با دیگران سخن گفت و قانع شان کرد، تنها می توان با خود و از احساسات و باورهای خود سخن گفت. حقیقت و تاریخ و طبیعت، محصول مشترک من و دیگر ی اند نه من و باورهایم. فلسفه ورزی هرچه باشد، قطعا این نیست که محصول مشترک انسانی را به خود اختصاص دهیم.
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
گفت و گوي راديو ندا با دو تن از شاهدان عيني كشف گور دسته جمعي در محله 40 متري تبريز و حقايقي از ابعاد ماجرا و ناگفته هاي آن از قول اين شهروندان.
http://radio-neda.blogspot.com/2016/12/blog-post_15.html
سلام جناب نوریزاد
بدون اغراق ،زمینه رمان نویسی و حکایت گذشته های دور و ترسیم تصاویری از کودکی و ذهنیت های مسلط بر آن در شما قویست ،پیشنهاد می کنم ،این چند نوشته ای را که در بیوگرافی کودکی خویش تاکنون نوشته اید ادامه داده و آنرا بصورت یک مجموعه یا کتاب جیبی یا بزرگتر منتشر کنید یا لااقل در سایت خود بگذارید.
ضمنا در قسمت های پایانی نوشته اتان که در میان آن پنج بیل بدست ترویج یخ رو به ذوب خود کردید بیاد ضرب المثل :وسط دعوا نرخ تعیین کردن افتادم ،همینطور اشاره انتهایی شما به نزاع 5+1 مرا به این منتقل کرد که شما ظریف آن منازعه بودید!
با احترام
درودی از بن جان
لازم بل واجب غیر کفایی است که جمله( ترویج یخ رو به ذوب خود میکردید) درمتن متین فوق را برابرتبلیغ یخ در حال ذوب
فرض نمایید. ترویج = تبلیغ نه رواج دادن و رو به ذوب عکس پشت به ذوب نیست بل درحال ذوب است. (شما ظریف
ان معامله بودید) با ظرافت ان معامله را….یا شما ظریف {ترد وشکننده) ان معامله .(نزاع 5+1 مرا به این منتقل
کرد)باعث طی الارض ایشان شده است.این همه افاضات الافتضاح در یک ونیم جمله بتوان گفت اگر گیرنده سهویات دیگران
باشی.
الاحقر وکیل در توکیل استاد ادبیات
استاد ادبیات هستم آقای نوری زاد
به شما و به دوستانی که در این سایت می نویسند درود و سلام دارم
از این که در طول روز با عنایت به استرس های تندی که با آن ها درگیر هستید می توانید قلم بدست گیرید و چنین نرم و روان و جذاب بنویسید به شما حسودی ام می شود.
با درود بسیار بر جناب آقای محمد نوری زاد.
استاد عزیزِ ادبیات در جمهوری ملایان:
کاشکی از واژهٔ « رشک بردن » استفاده میفرمودید تا بار منفیِ « حسادت » را نمیداشت.
استاد گرامی
گفته اید استاد ادبیات هستید. این نوشته در تنقید و یا بدتر توهین به شما نیست بل به احترام این عنوان که در باره خود به کار برده اید و به سبب رای بالایی که دوستان محترم اینجا به شما-البته محتملا این رای، بابت تایید مضمون سخن شماست، صرف نظر از فرم بیانی تان- داده اند و این دو عامل، هم احترام ما را به شما بیشتر می کند و هم به خود حق می دهیم که شما را نقد کنیم، با نگاهی منتقدانه با شما روبرو می شوم. البته تنها برای یک مورد و به عنوان نمونه و قصدم پرداختن به جزییاتی نیست که نه شما و نه من و نه خوانندگان محترم، وقتش را نداریم. بدیهی است که نقد کردن، توهین کردن نیست و به ما بهره می رساند. شاید محق باشم اگر بگویم: نقد کردن به معنای از وضع کنونی فراتر رفتن است. وضع کنونی چیست؟ در نسبت با آنچه که به استاد گرامی ربط دارد وضع کنونی عبارت است از سه سطر و نیم نوشته، که در سطح بسیار پایینی از نصاب ادبی است. گفتن ندارد که یک استاد ادبیات مهمترین دغدغه اش، مراقبت از درست نویسی و روان نویسی است. تا این عنوان شما را دیدم خوشحال شدم زیرا ما اینجا الحق که به یک استاد بزرگوار نیاز داریم که گاه به فرم های بیانی هر یک از ما نگاهی بیندازد و کمک کند و نقد کند و بهبودمان بخشد. همچنان بر این خوشحالی می مانیم و امید داریم که گاه گاه، به کار بردن عبارات خطا و ترکیبات نابجا و مهمتر از همه، ناروشنی در بیان، شما را به عنوان استادی که دغدغه ادبیات دارید، انگیزه دهد و از این چشم انداز متن های ما را نقد کنید.
باری حال برای گفتن اینکه نقد مهمترین رکن یک فرهنگ بالنده و زاینده است، من در حد خودم و به عنوان یک خواننده، مسئولیت به خرج می دهم و این سه سطر و نیم شما را نقد می کنم. البته نه با سختگیری بسیار و یا به منظور کم کردن اعتماد به نفس شما بل برای احترام گذاشتن به عناوینی که به کار گرفتید و برای توجه دادن دوستان نازنین اینجا به رای هایی که می دهند.
نیم سطر نخست:استاد ادبیات هستم آقای نوری زاد. این عبارت غلط نیست ولی روان نیست. پیشنهاد بهتر: آقای نوری زاد، استاد ادبیات ام.(کاری به محتوا ندارم والا می شد کمی فروتنی به خرج داد و نوشت:آقای نوری زاد، من ادبیات درس می دهم و …). اگر قرار بر حفظ کلمات شما باشد این عبارت که نوشتم بهتر است. ولی اگر مجاز به تغییر برخی کلمات باشم اینجوری می نویسم: آقای نوری زاد سلام بر شما و همه. من استاد ادبیات ام/من ادبیات درس می دهم. بنابرین سطر دوم شما هم زائد است. در اینجا کلمه «هستم» معنای محصلی ندارد و حق داریم بکار بردنش را از سوی یک استاد ادبیات، خطا بدانیم.
سطر دوم گرچه زائد است، در صورت حفظ آن، خیلی روان تر، می شد یا می توان نوشت: به شما و دوستانی که در این سایت می نویسید، سلام می کنم. اولا فعل«می نویسید» درست است زیرا فاعل یا نهاد جمله ، حاضر و مخاطب ماست و غایب نیست ثانیا عبارت «سلام داشتن» و ثالثا تکرار مترادفات«درود و سلام» خطاست. رابعا حرف«به» دوم در «به شما و به دوستانی که…» هم زائد است.
این عبارت«از این که در طول روز با عنایت به استرس های تندی که با آن ها درگیر هستید می توانید قلم بدست گیرید و چنین نرم و روان و جذاب بنویسید به شما حسودی ام می شود.» واقعا شاهکار مغشوش نویسی است و رفیع عزیز جایگزینی کلمه رشک به جای کلمه حسد را به درستی تذکر داد و من چند مورد دیگرش را می نویسم. در این عبارت، می خواهید بگویید «با وجود استرس های انبوه روزانه، نوشتن سخت است و شما این توان را دارید که روان و جذاب بنوبسید و این رشک برانگیز است.» بنابرین عبارات و ترکیبات عجیبی مانند«با عنایت به استرس…» «استرس های تند!»،«استرس هایی که با آنها درگیر هستید»، «می توانید قلم بدست گیرید» خطاست و برخی خطای فاحش اند. قلم به دست گرفتن، توان نمی خواهد. استرس تند و ناتند نداریم. استرس عامل ناآرامی است و کجا استرس را به تند و ناتند، وصف کرده اند؟ در جایی فرد در روز با انبوه استرس مواجه می شود چرا و به چه منطقی شب چنین تجربه ای ندارد یا با چنین تجربه ای مواجه نمی شود که شما«طول روز» را از زمان های دیگر جدا کرده اید؟ بنابرین چون می خواستید تقابل انبوه استرس های احاطه گر و آرامش درونی جناب نوری زاد در نوشتن را نشان دهید، حق این بود که می نوشتید: شما که هر لحظه با انبوهی از استرس ها روبرو می شوید، چه نیرویی دارید که بر آنها غلبه می کنید و با آرامش، دست به قلم می برید.
باری دوست من عناوین مبارک شما باشد ولی آیا بهتر نیست، برای حفظ احترام این عناوین، به آسانی و در عمل آنها را مخدوش نکنیم. استاد یکی از معتبرترین عنوان هاست و در این سرزمین به آسانی به هر کس داده می شود ولی آیا آنکه استاد ادبیات است، مسئولیت استادی اش را در کاری که می کند، بجا می آورد.؟ این گوی و این میدان ببینیم استاد ادبیات چه می کند.
———————
درود علی1 گرامی
سپاس از این نوشته ی خردمندانه و البته: دوستانه. اطمینان دارم استاد ما نوشته ی نقدگونه ی شما را به دیده ی احترام و رفاقت و پالایش ادبی می نگرد و باب دوستی می گشاید. نیز این بگویم که: برای یک استاد ادبیات، حتماً فرصت برای رقص و چرخش و جولان قلم فراوان است. و عجبا که هر یک از ما با توجه به واژگان خاصی که اختیار می کنیم و گاه به گاه بخاطر فراوانی استفاده از همین واژگان خاص و نوع آرایه ها و تمثیل هایی که بکار می بریم، صاحب شگرد و شیوه ی ویژه ای در نگارش می شویم. در این سخن، شاید ادبیات جاریِ عزیزانی چون کورس و سیدمرتضی و خود جنابعالی شاخص تر باشد. من در هرکجا شاید بتوانم با کمی صرف وقت و دقت، و با کنار هم گذاردن دو نوشته ی قدیم و جدید، بدانم فلان نوشته ی ناشناس، از کدام یک از شما سه بزرگوار است. احتمال قویّ من بر این است که این استاد ادبیات ما نیز از همین قاعده مستثناء نیست. وی حتما صاحب قلمی است که دانشجویان و اساتید و حراست و بسیجیان می شناسندش. این که بیاید اینجا و کامنتی بگذارد در تآیید یک عنصر فتنه، حتما برای وی گران تمام می شود. من با کمی اطمینان می گویم: استاد ما، متعمدانه نوع نگارش خود را تغییر داده بهمین خاطر. که: شناخته نشود. وگرنه یا باید در استاد بودنِ وی شک کنیم یا در نترسی اش.
با احترام
.