سر تیتر خبرها
اینک آخرالزمان

اینک آخرالزمان

برشی واقعی از زندگی محمد نوری زاد

یک: چهارشنبه بود شاید که در روستای ما شایع شد: جمعه دم غروب، دنیا آخر می شود. پایان دنیا در فهم اهالی، مترادف بود با زیرو رو شدنِ همه چیز. همه چیز؟ بله همه چیز. خانه ها چی؟ از دم پخشِ زمین. درخت ها؟ پا در هوا. گاوها و گوسفندها؟ رمیده و دریده. آدمها؟ زهره ترک و قالب تهی. مال و اموال و اولاد؟ همگی باد هوا. اینها را ملایانی به مردم آبادی آموخته بودند که سالی دو بار به روستای ما آورده می شدند. خیلی زود این خبر در آبادی دهن بدهن شد و از دهن ها به دل ها نشست و کام همه را تلخ کرد. و من، پنج ساله بودم.

دو: روستا که می گویم، شما فقرِ فرساینده ای را تجسم کنید که گریبان چاکیده و نعره می کشد و دو کوچه ی خاکیِ آبادی را سربالا می رود و به خانه های کاهگلی سر فرو می برد و نان و خورشی می طلبد. در همین روستا، دو طایفگی، و کنایه ها و زخم زبان ها و رجزخوانی ها و زد و خوردهای بی سرانجامِ جاهلانه، تا همین اواخر دست بکار بود و رمقِ آبادی را می مکید و از ریختش می انداخت. خبرهولناکِ پایانِ دنیا که در آبادی پیچید، پسربچه ی پنج ساله ی داستان ما، دست در دست مادر بزرگ، خانه به خانه می رفت و بلاتکلیفی و وحشت را در صورت زن ها و مردها می دید اما خودش و دیگر بچه ها شاد بودند بی آنکه بدانند چرا. دست و دل مردم به کار نمی رفت. بهار بود و فصل کار. اما چه کاری؟ برای چه کار بکنند وقتی قرار است جمعه دم غروب همه چیز زیر و رو شود؟

سه: هر طایفه، بزرگتری داشت و این بزرگترها چشم دیدنِ همدیگر را نداشتند. در آن سالها تا توانسته بودند بر سر و کله ی هم کوفته و تا توانسته بودند فحش های استخوانسوز حواله ی زن و بچه ی همدیگر کرده بودند. کودک پنج ساله، بچشم خود زد و خوردهای دو طایفه را دیده بود که در میدانگاهی آبادی به بهانه ای به روی هم چوب می کشیدند و سروصورتِ همدیگر را غرق خون می کردند. اما حالا حتی همین کینه های گرانبها نیز کارساز نبود. تف به تو ای دنیا. این بود رسم زندگی؟ چهارشنبه رفت و شد پنجشنبه.

چهار: پدر و مادرم به شهر رفته بودند و منِ پنج ساله را با پدر بزرگ و مادر بزرگ وانهاده بودند. شهرهم آیا از این قیامتِ عظما نصیبی دارد یا این آخرالزمانی که در راه است، مخصوصِ آبادیِ ماست؟ این پرسشِ کودکانه ی مرا پاسخی نبود. گرچه “قُلی” که خُل وضع بود و همه او را قلیِ دیوانه صدا می زدند گفت: قیامت که شود، کل دنیا می رود هوا. و من چه خوشم می آمد از تجسمِ درهم شدگیِ کل دنیا. انگار از شن و ماسه خانه و گنبد بسازی و وقتِ رفتن همه اش را به ضربِ پا بهم بریزی. شب جمعه، بزرگترهای دو طایفه کینه ها را بلعیدند و روی هم را بوسیدند و به مشورت نشستند. که چه بکنیم جمعه؟ قرار بر این شد که کلّ مردم آبادی از خانه ها خارج شوند و به امامزاده ی آبادی بروند و در آنجا بمانند تا قیامت از راه برسد. و من، چه هیجان زده بودم. در آن روز، من بچشم خود صحنه ای می دیدم که هزار هزار مردم ندیده بودند. با بچه ها از آشوبِ غروب جمعه می گفتیم اما نمی ترسیدیم. امامزاده کمی دور بود از آبادی. قلی دیوانه، سوار بر یک چوب لخت، در کوچه های آبادی بالا و پایین می رفت و به پرسش های سرگردان مردم در باره ی قیامت پاسخ می گفت. قلی این همه اطلاعات را از کجا آورده بود؟

پنج: جمعه صبح، هرچه مادربزرگ اصرار کرد: سقف خانه می آید روی سرت در خانه نمان ، پدر بزرگ نپذیرفت. گفت: بگذار در خانه ام بمیرم. مادر بزرگ اما غذای از شب مانده را با دو تکه نان در سفره ی پارچه ای نهاد و دست مرا گرفت و با هم از خانه بیرون زدیم. اهل آبادی را دیدم که چند بچند به سمت امامزاده راه افتاده بودند. با کام های تلخ، و رغبت های فرو مرده. هرچه که از خانه هایشان دور می شدند، پچ پچ ها بالا می گرفت: آخرالزمان دیگر چه مصیبتی بود که از راه رسید؟ داشتیم زندگی مان را می کردیم ارواحِ بابایمان. یعنی چه که قرار است دنیا به آخر برسد؟

شش: خاله ی نوعروسِ من در محله ای پایین تر از آبادی، خانه داشت. به مادر بزرگ گفتم: من می روم و با خاله می آیم. پذیرفت و سفارش کرد زود بیا. وارد خانه ی خاله که شدم، دیدم عروس جوان، حیاط خانه را جارو می کند. با منطق کودکانه ام پرسیدم: وقتی قرار است دنیا به آخر برسد، جارو چرا می کنی؟ عروس جوان که لباسی سفید و گلدار به تن داشت گفت: می خواهم وقتی قیامت می شود خانه ام تمیز باشد. بهار بود و چلچله های هرساله در کنجِ ایوانِ خانه ی خاله، لانه داشتند. نمی دانم چرا این لانه ی گلین و پوشالین از بالا فرو افتاد و پخش زمین شد و گرومبی صدا کرد. نوعروس، این گرومبِ لانه ی افتاده را نشانه ی آغاز قیامت دانست و وحشت کرد و جیغ کشان از خانه بیرون دوید. در بیرون اما خبری از قیامت نبود. سراسیمه باز آمد و دست مرا گرفت و زیرِ لب چیزی نثارِ خانه و تمیزی و قیامت کرد و با قدم های بلند مرا به سمت امامزاده بُرد.

هفت: امامزاده ی فرسوده با تنها گنبدی که داشت، چه کیف می کرد از تماشای جمعیتی که از سرِ ناگزیری بدو پناه آورده بودند. مرتب نیز بر جمعیتِ فلک زدگان آبادی افزوده می شد. هرخانواده برای خود ناهار آورده بود. ناهار ما، گوشت کوبیده بود. مانده از شب قبل. یکی که صدای خوبی داشت اذان گفت. پخش و پلا به نماز ایستادند. با چهره های غمبار و ناگزیر. نماز که تمامی گرفت، سفره ها به هم پیوست و هرکه هرچه آورده بود در آن نهاد. عجبا که کینه ها رفته بود و بجایشان مهربانی نشسته بود. لقمه می گرفتند و به هم تعارف می کردند و غلیظ قربان صدقه ی هم می رفتند. هنوز دو ساعتی به قیامت مانده بود. کودک پنج ساله ی ما با دوچشم کودکانه اش می دید که در پسِ اشک ها و بغض ها چه گردِ مرگی به صورتِ آدم بزرگ ها نشسته است. بچه ها اما شاد و خندان از پی هم می دویدند و گاه به دست و پای بزرگترهای غمزده می خوردند و اوقات تلخ شان را تلخ تر می کردند. می شنیدم که بزرگترها بر سر بچه هایی که سروصدا کنان از پی هم می دویدند داد می کشند و سنگی به سمت شان می پرانند و لابد در تعجب بوند از آن که بچه ها چرا ماتم نمی گیرند و از قیامتی که دو ساعت دیگر فرا می رسد نمی هراسند!؟

هشت: کنجکاویِ کودکانه، مرا از شنودِ پچ پچِ این دو نفر به شنودِ پچ پچ دو نفرِ دیگر می برد. بزرگِ دو طایفه را دیدم که رخ به رخ ایستاده و دست در گردن هم انداخته بودند و با سرانگشتان شان، غبار از پیشانی و ابروی هم می ستردند. “این” به آن می گفت: یادت هست دیوار طویله ی گوسفندانت را از سمتِ باغِ اربابی شکافتند و گوسفندانت را به یغما بردند؟ بله مگر می شود فراموشش کرد. سوزشش هنوز با من است. کارِ من بود! ای عجب. من بخود گفتم این کار کار توست اما ردی از تو بجای نبود. و بزرگوارانه ادامه داد: گوارای وجود. مال دنیا چرک کف دست است. سی تا گوسفند که چیزی نیست. بگو هزار تا. حلالِ حلال. از شیرمادرت هم حلال تر. اکنون نوبتِ “آن” بود که به این بگوید: یادت هست برای پسرِ بزرگت هفت شبانه روز عروسی گرفتی؟ درست شب هفتم چادر و بساطی که از شهر اجاره کرده بودی آتش گرفت و خاکستر شد. یادت هست؟ بله، هنوز هم از آن می گدازم. کارِ من بود! ای عجب، گمان برده بودم که کار، کار توست اما همینجوری که نمی شود به کسی تهمت زد. کار خوبی کردی. خیلی کار خوبی کردی. حلالت می کنم. زندگیِ مرا هم اگر به آتش می کشیدی می گذشتم ازت. حتماً خیری در آن آتش بوده که عروسی را به هم زدم و عروس بدشگون را نیامده به خانه ی پدرش پس فرستادم.

نه: کودکانه در میان زنها می لولیدم و سخنان شان می شنیدم. زن همسایه گفت: ببین طیبه، در حمام، آن کس که ناغافل بر سرت آب جوش ریخت تا پوستت بسوزد، من بودم. ای عجب، خوب کردی خواهر. حتماً خیری در آن بوده که نصف بدن من غِلِفتی پوستش در آمد و جای سوختگی اش روی بدنِ من مانده که مانده. حالا من بگویم. آن که دخترت را به داخل چاه مستراح هل داد و فلجش کرد، من بودم. ببخش مرا. می بخشمت. به جمع پریشان جوان ها رفتم. یوسف به نعمت گفت: پنج تومنی که به من دادی؟ بله بله، هروقت می گفتم آن پنج تومن را پس بده می گفتی ندارم. داشتم. زیادترش را هم داشتم. مخصوصاً پس نمی دادم. لابد خودت احتیاج داشتی. نه، کجا احتیاج داشتم!؟ مخصوصاً پس نمی دادم. کار خوبی می کردی. حلالت. مفتِ چنگت.

ده: ساعت شد چهار و قیامت نشد. کمی که بیشتر گذشت، درمیان مردمِ هاج و واج شکست افتاد. یکی پراند: شاید آخرالزمان هفته ی دیگر باشد. مادر بزرگ دست مرا گرفت و گفت: بیا برگردیم. جمعیت نیز سرخورده و پریشان به سمت آبادی به راه افتاد. مردمی که تا همین اکنون همدل بودند و با اشک و آه از هم حلّیت می طلبیدند، در راهِ بازگشت به آبادی، دو شقه شدند. شقه ای در یک سمتِ جاده ی خاکی و دیگری در سمت دیگر. “این” سکوت سنگین را شکست و رو به آن فریاد کشید: پس تو بودی دیوار طویله ی مرا شکافتی و سی تا گوسفند مرا بردی. دارم برات. “آن” در جوابش نعره کشید: خوب خودت را لو دادی. عروسیِ پسر مرا به آتش می کشی؟ یَک آتشی به زندگی ات بیندازم که در داستان ها بنویسند. زن همسایه از این سوی جاده رو به طیبه در آن سوی جاده داد کشید: پس تو بودی که دختر مرا هل دادی توی چاه مستراح؟! زندگی ات را به گُه می کشم پتیاره مرا نشناخته ای هنوز. طیبه صدایش را بلند تر کرد و جیغ کشید: ای مردم، ای مسلمان ها، کسی که آبجوش ریخت روی سرِ من و پوست از تنِ من کند، همین زن همسایه بوده خودش گفت یک ساعت پیش سلیطه.

یازده: نعمت از این سوی جاده داد زد: یوسف، آن پنج تومانی را که پنج سال پیش قرضت دادم، همین الآن می آوری پس می دهی وگرنه خانه اتان را بر سرتان خراب می کنم. یوسف از آن سوی جاده جوابش داد: پنج سال است که نداده ام از این به بعد هم نمی دهم عُرضه داری بیا پس بگیر! این کلمه ی “عُرضه” خونِ نعمت را بجوش آورد و از این طرف جاده به آن طرف دوید و یقه ی یوسف را گرفت و مشتی به صورتش نشاند. چی؟ یقه ی پسرِ مرا می گیری؟ به برادر زاده ی من مشت می زنی؟ آهای مردم چرا معطلید؟ به طایفه تان حمله شده. نرسیده به آبادی جنگ مغلوبه شد. مردها با مردها، زن ها با زن ها. آن ها با مشت و لگد و فحش های خطِ قرمزی، این ها با گیس کشی و الفاظ چند نقطه ای.

دوازده: مادر بزرگ دست بر چشمان من نهاده بود که صحنه های دلخراش را نبینم. اما قلی که خل وضع و دیوانه بود بد جور می خندید و وسطِ خنده های ریسه ای اش با کف دست بر زانوی خود می زد. مگر در این اوضاع کسی می خندند؟ خنده های قلی کار دستش داد. ایوب از طایفه ی “آن” بیرون زد و رفت و با مشت بر سر قلیِ دیوانه کوفت. و انگار که چیزی یادش افتاده باشد، انگشت به لب گفت: نکند خبرِآخرالزمان را تو پخشِ آبادی کرده ای؟ قلی گریخت و ایوب با فریاد های “ای دیوانه” از پی اش می دوید و داد می زد: مگر دستم به تو نرسد. قلی می خندید و می گریخت و می گفت: من دیوانه ام یا شما؟ به خانه که رسیدیم، پدر بزرگم به طعنه گفت: خب چشم تان روشن. قیامت را هم که دیدید؟ و زیرلب چیزهایی گفت که بغضِ مادر بزرگ را ترکاند. مادر بزرگ که تاب طعنه های پدر بزرگ را نداشت، مرا به زیر چادرش کشاند و زد زیر گریه. سوز شیون های مادر بزرگ هنوز که هنوز است توی گوشم سوت می کشد. انگار در کلّ آبادیِ ما سه چهار نفر بودند که کرکره ی مغازه ی مغزشان بالا بود. قلی دیوانه و پدر بزرگم و دزدها.

سیزده: من چند باری این رویداد خنده دار را برای دوستانم تعریف کرده ام. هر که این داستان را از من می شنود می خندند. اما آن روز، جز قلی دیوانه کسی نمی خندید. بقیه ی مردم اتفاقاً خیلی هم جدی بودند و مصمم و غمزده و پریشان. کسی مگر با قیامت شوخی می کند؟ از امروز که به حال و هوای مردمِ آبادی می نگرم، می بینم در آن روز مردم روستای ما به یکجور” فلجِ فکری” دچار شده بودند. انگار کرکره ی مغازه ی مغزشان را پایین کشیده بودند و بقچه ی عقل شان را در چاه مستراح انداخته بودند و ضرورتی نیز احساس نمی کردند برای فکر کردن. و عجبا که با همین فلج فکری، چه به درستی نزدیک شده بودند. من مگر آن گریه های بی ریا و صحنه های حلیت طلبی و بخشایندگی را فراموش می کنم؟ البته همان روز قیامت بر پا شد. مردم که به خانه هایشان داخل شدند، سراسیمه بیرون دویدند و داد و هوارشان بالا گرفت. بعضی از خانه ها را دزد زده بود.

سایت: nurizad.info
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل جدید: mnoorizad@gmail.com
تماس با ادمین تلگرام: mohammadnourizad@

محمد نوری زاد
هجدهم آذر نود و پنج – تهران
Share This Post

 

درباره محمد نوری زاد

208 نظر

  1. عبدالله فیض اللهی

    با درود ، آقای نوریزاد عزیز
    ( چهار پاره )
    من کی ام بدن چرک کف دست
    بدون جیفه دنیا
    وای از فقر .
    من کی ام بدون ابراز هویت
    بدون آزادی
    وای از خفقان .

    ********************************

    نان ما کو ؟
    نان ما در خط مقدم
    سوریه و غزه و لبنان .
    نان ما از تفنگ
    حماس و حزب الله
    پرتاب میشود
    بسوی دشمن فرضی الله
    نان ما درون قلک حضرات .

    ********************************

    سفره ما بدون نان و نفت
    روحمان زخم خورده
    تنمان رنجور
    امروزمان در غم فردا
    فردامان تاریک .
    وای از مثلث دروغ و فریب و نادانی
    مثلث هر ویرانی .
    فریب و دروغ در راس
    قاعده در خواب و نادانی
    وای و ای وای
    از مثلث دروغ و فریب و نادانی .

    ********************************

    آی ضحاک
    مترسان ما را ز مرگ
    که درفش کاویان به دست داریم
    که لباس رزم
    آریو برزن و سورنا بتن داریم
    ما ز نسل دلیر میدانیم
    ز نسل مازیار و بابک و کاوه
    هرمزان و روزبهان خراسانی
    خون آرش و سیاوش و رستم
    به رگ داریم .
    آی ضحاک
    گیرم که عاشقان کشتی
    گیرم خون سیاووشان نوشیدی
    گیرم مغز مرا و
    سرو قامتان خوردی
    با تبرهای جوانه زده
    ز سروهای فتاده
    چه میکنی ؟

    عبدالله فیض اللهی ( کاسینی )

    https://telegram.me/kasini1

     
  2. درود فراوان بر شما استاد نوری زاد عزیز و گرانقدر…
    با سپاس از صمیم قلب همراه با نهایت احترام، این سروده رو تقدیم می کنم:

    «حیایی مرحمت فرما خدایا!»

    بلای سرزمینم نفت و گاز است
    که دائم دست مشتی حقه باز است…
    خدایا صاحب این خاک زرخیز
    چرا در هر حکومت پاکباز است؟!
    در این میدانِ مردانِ مقدس
    دریغا اسب مفسد یکه تاز است!
    حیایی مرحمت فرما خدایا!
    درِ دیزی به روی گربه باز است!
    همان محمودِ سلطان است حاکم
    و ملت هم«همه با هم»! ایاز است
    به ظاهر سروریم اما سری ور
    برای رأیمان گردن فراز است!
    به دست فاش گویان حکم زندان
    ولی در دست رسوایان جواز است
    نمی دانم که گوش مردمان یا
    دماغ حضرت قاضی دراز است!
    حقوق اهل خدمت بی تعارف
    خوراک ساده ی یک روز غاز است!
    ولی دلال های بی مروت
    خیال و خوابشان هم سکه ساز است
    بمیرد آن که زالوپرور است و
    به نام دینِ حق زامبی نواز است…
    برای غربتِ دین اشک تمساح
    و ایضاً شرح حالی با پیاز است!
    ببین…کو مفسدی بی ریش و تسبیح؟!
    نقاب مفسدان گویا نماز است!
    به جای زهد و تقوای ریایی
    کمی احساس انسانی نیاز است
    رفیقت ظاهر خرگوش دارد
    ولی یک روز می بینی گراز است!
    عزیزان!آن چه از چشمان کورم
    دمادم می پرد برق سه فاز است!
    به جانِ جدِ جدم گیجِ گیجم
    برایم کل این اوضاع،راز است!
    شیاطین،مفسدان،اشرار؛مژده!
    به نام دین تبهکاری مجاز است!
    اسیران،بینوایان،مفلسان…هیس!
    همه ساکت…!خدا در خواب ناز است!

    ملاطنزالدین
    کامروا باشید…

     
  3. مازیار وطن‌پرست

    از متن:

    «او با رجوع به تفسیر طبری و انتخاب موارد اختلافی تفسیر آیات در بین فقها، به سبک خود و با کمک از زبان سریانی به ترجمه و تفسیر آیات مورد نظر می‌پردازد. یکی از این مثال‌ها را در مورد آیات 22 سوره واقعه، 54 سوره دخان، 20 سوره طور، 72 سوره الرحمن و کلمات “حور” یا “حورالعین” می بینیم. “حور” در دایره المعارف سریانی کلمه‌ ای مونث و به معنای انگور سفید و “عین” جمع “عینا” به معنای تلالو و درخشش مروارید است و درنهایت “حورالعین” را به انگورهای درشت و بلوری معنی می‌کند و توصیف قرآن از بهشت را نه حوریان سپید روی و چشم درشت بلکه غذا و نوشیدنی (انگورهای درشت و درخشان) می‌داند. او در ادامه فراتر رفته و به تفسیر آیات نیز می‌پردازد. از جمله آیه 31 سوره نور و عبارت” وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ” را باز هم با توجه به معنی کلمات همنام در ریشه سریانی به عبارت” به زنان بگو کمربندهای خود را محکم به کمر ببندند” می‌رسد و تعبیر کمربند بستن را نشانه‌ای از عفت در فرهنگ مسیحیت می‌یابد.

    این روش و نوع برداشت در کل کتاب گسترش می‌یابد و با بازی با کلمات و تغییر اعراب و نقطه‌گذاری و خواندن عربی با نظام زبان سریانی به معانی جدیدی از آیات قرآن می‌رسد که در نظر خودش با مفهوم تر جلوه می‌کند و برای کلمات و عبارات بسیار دیگری از جمله “خاتم” و حتی خود “قرآن” معنای نو می‌آفریند تا در نهایت به این نتیجه برسد که قرآن مغلطه‌ای ازنوشته‌های دیگر و بخصوص ترجمه‌ای ازنوشته‌های سریانی-آرامی است.»

    «کریستف لوگزنبرگ[1] نام مستعار نویسنده کتاب جنجالی ”قرائت سریانی-آرامی قرآن؛ تلاشی بر رمزگشایی زبان قرآن”[2] است. این کتاب نخستین بار در سال 2000 به آلمانی و سپس در 2007 ترجمه انگلیسی آن منتشر شد و به مطالعه قرآن بر محور فرم و معنا می‌پردازد.

    [ایده نویسنده بر این پایه است که] در صدر اسلام زبان عربی داری رسم الخط مدون و مشخصی نبوده و رسم الخط عربی حجازی (چیزی همانند خط کوفی) نقطه، همزه و الف میان کلمات را نداشته و بسیار ابتدایی بوده است؛ در واقع قرآن جزو اولین مکتوبات این زبان محسوب می‌شود. نویسنده بخش‌هایی از قرآن را دارای ابهامات و محتوای گنگ و نامعلوم می‌داند که حتی فهم آن برای عرب زبان هم ممکن نیست و همین امر موجب تفسیرها و برداشت‌های مختلف از قرآن شده است. نویسنده آلمانی با اشاره به اینکه موارد این چنینی در قرآن عملا مانع ترجمه صحیح آن به زبان‌های دیگر می‌شود نظریه جدیدی در باب منابع اصلی و اولیه قرآن ارائه می‌دهد که البته می‌توان آن را به نوعی ادامه راه گرد پوین [3] (محقق مسئول در پروژه قرآن صنعا) دانست.»

    http://raahak.com/?p=6625

     
    • اقا مرتضی اقا مازیار این جفنگیات چیه به خورد مردم میدین؟یادتون رفته تو قرن بیست و یک هستین؟هنوز شما تو دوران قاجار موندین؟ای بابا.

       
    • نظر شما در مورد تحلیل لوکزنبرگ چیست؟

       
    • مازیار گرامی

      شما زحمت کشیدید این مطلب را لینک دادید ،فقط می گویم حقیقتا دور هستند این اشخاص از مفاهیم قرآنی ،جهت اولش باز می گردد به عدم آشنائی به زبان و لغت و گرامر عربی ،و جهت دومش باز می گردد به عدم آشنائی با فرهنگ وحی بخاطر برخی ذهنیت ها و پیش فرض هایی که در باب دین شناسی یا تاریخ ادیان دارند ،اگر بخواهم سستی و بی پایگی همین قسمت را که شما نقل کردید روشن کنم مستلزم صرف وقت و تطویل مطلب و ریشه یابی لغات مورد نظر در کتابهای اصیل اهل اللسان عربی است ،فی المثل توضیحی که در مورد آیه “و لیضربن بخمرهن علی جیوبهن” آورده است واقعا مصداق ضرب المثل “یضحک به الثکلی” یا همان ضرب المثل فارسی “مرغ پخته در دیگ را می خنداند”! است ،جیوب در لغت عربی جمع “جیب” بفتح جیم است بمعنای گریبان و ذیل چانه انسان ،این چه ارتباطی با کمربند و کمر بستن دارد؟! در واقع اینگونه افراد ضعیف المطالعه ،می خواهند مفاهیم و پیش فرض های ذهنی خویش را حتی به لغت اصیل عرب که وضع و کاربرد آن مشخص است تحمیل کنند ،اینها در واقع تحلیل و تحقیق غیر علمی است اگر نخواهیم بدبین باشیم و بگوییم امور سفارشی است،در واقع اینها بیش از اینکه محتوای قابل اعتنائی داشته باشند فقط دارای فورم و شکل زیبا و پرانتزهای حاوی لغات انگلیسی یا زبان های دیگرند که اگر کسی آنها را دنبال کند به خطاهای خنده دار و عجیبی منتهی می شود ،من نمی خواهم شما را به تفسیر یگانه عصر که هنوز ناشناخته است یعنی تفسیر قیم المیزان مرحوم علامه بزرگوار طباطبائی قدس سره ارجاع دهم ،اما شما بجای دل سپردن به چنین فورم و صورت سازی ها در باب فهم قرآن ،لا اقل مراجعه ای کنید به همین تفاسیر ادبی که ادباء و لغویین متخصص عرب پیرامون الفاظ و لغات قرآن و ریشه ها و اوضاع لغوی آن نوشته اند و همه را آفتابی کرده اند مثل “معانی القرآن “فراء که خود از نحویین و لغویینی است که دیگران به سخنان و اقوال او استشهاد می کنند،یا “اعراب القرآن” زجاج و اعراب القرآن نحاس ،یا البحر المحیط جابر بن حیان ،و دیگر تفاسیر لغوی و ادبی که تا فیها خالدون لغات و استعمالات و اوضاع لغت های قرآن را می شکافند و با وجود اینگونه ادباء و اهل ادب و لغت و نحو و شعر و شواهد عرفی عرب جایی برای هفوات اینگونه مستشرقین باقی نمی ماند.

       
      • سید مرتضی باز پرید وسط به مغالطه. آقای محترم، لوکزنبرگ قرآن به زبان سریانی- آرامی را ترجمه و تحلیل کرده و نه قرآن به زبان عربی را. اگر اطلاعی از ارتباط بین واژه های زبان عربی و سریانی یا عربی و آرامی داری، بفرما و تحلیل کن.

         
  4. درود بر همه عزیزان
    من متاسفم از این سرخوردگی شدید روشنفکران (و خوشحالی پیش نمازجمعه ها)
    راستش این جریان قهر و آشتی را سید مرتضی(بی تشدید) مد کرد، گویا از این نز کشیدنها عده ای خوششان آمده ،حال بیا ناز همه رابکش !

    هر کس حرفی دارد و لزومی بر گفتن از هر فرصتی استفاده خواهد کرد، البته ،انسان ماشین نیست وگاهی فاصله گیری و اندیشیدن لازم است .

     
  5. سارا از فرانکفورت

    سلام می کنم به همه مخصوصا به آقای سیدمرتضی
    با آمدن سیدمرتضی می بینم سایت گرمای سابقش را باز یافته و این نشان می دهد جامعه برای رشد و گرما زایی حتما به مخالف محتاج است. مخالف به گمان من یک برکت است برای یک جامعه. مجلس یکدست دوره احمدی نژاد را به یاد بیاوریم که چجوری نابود کردن کشور را؟ حضور مخالف باعث می شود فکرها بکار بیفتند. اگر مخالفی نباشد، جامعه به فساد می افتد. فصل های سال هم بصورت ظاهر اختلاف دارند اما باطنشان یکی است. ما هم اگر اختلافات ظاهری را در پهنه ایران عزیر به سمت استحاله ببریم یا اولویت اول را به امروز و آینده کشورمان بدهیم حتما می توانیم از این اختلاف ها به نیکی بهره ببریم. از همه دوستان تشکر می کنم. بویژه از آقای سیدمرتضی که مجبور است نقد دوستان و گاه تندی دوستان را تحمل کند. من یک بار دیدم آقای نوری زاد در باره این تندی ها به آقای سیدمرتضی نوشته بود که این تندی ها خروجی جامعه ای است که بهش فرصت ندادن اعتراض کنه. بله من هم با این نظر آقای نوری زاد موافقم. پس آقای سیدمرتضی تحمل کنید و نرنجید باور کنید دوستان شما را دوست دارند. به این خاطر که شما غیرت مندانه به نقدهایشان جواب می دهید و این رد و بدل کردن اطلاعات و تحلیل ها باعث خیر و برکت می شود. مرسی از همگی

     
  6. محمد نوری زاد

    درود دوستان خوبم
    این صحبت های مرا هم بشنوید بد نمی شود:

    https://www.youtube.com/watch?v=q0mG6fwBuY4

    https://www.youtube.com/watch?v=vCdLpGzAt08

    https://www.youtube.com/watch?v=_KMckiSYMJ0

    ——————————
    محمد نوریزاد در تحلیل هفتگی خود از شبکه جهانی «دُرّ تی وی» با پرداختن به اظهارات دادستان تهران و تصمیم شورای عالی امنیت ملی مبنی بر جرم دانستن مصاحبه افراد با تلویزیون افشاء کننده فساد مالی ریاست قوه قضائیه( دُرّ تی وی ) گفت، این اظهارات و تصمیمات از جنس ممنوع التصویر کردن آقای خاتمی است که البته انتظار میرفت ایشان به این حکم اعتراض میکرد.

    محمد نوریزاد گفت، اگر مردم ایران نتوانند حرف خود را با شبکه های مختلف بزنند، پس که هستند و چه هویتی دارند؟ و سوال این جاست که این حضور کجا باید نشان داده شود؟

    محمد نوریزاد در ادامه گفت، اگر صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با بنده مصاحبه کند من تعهد خواهم داد که با هیچ شبکه خارجی مصاحبه نخواهم کرد، ولی وقتی شاهدیم هیچ مجرایی برای سخن گفتن نداریم ناچاریم که از تریبونهای مختلف برای سخن گفتن استفاده کنیم و این عین درستی و حق است.

    محمد نوریزاد گفت، مگر ما مردم مانده در قفسیم که به ما ذره ذره نان بدهید که نمیریم؟ بعد هویت ما را انکار کنید، مرتب مورد تحقیر قرامان دهید، اموالمان را غارت کنید، دزذیهای کلان انجام دهید، آبروی ما را در جهان ببرید و یا در بیت رهبری فلان قاری قران اعمال غیر اخلاقی را مرتکب شود، ولی سیستم قضایی تنها و تنها ما را ببیند، ما که طالب حقیم! آنگاه بگویید که اجازه مصاحبه ندارید و روزنامه ها هم حق انتشار مطالب و تصاویر شما را ندارند!

    محمد نوریزاد گفت، به عنوان مثال مادر ستار بهشتی و مادر مصطفی کریم بیگی که برادران زحمت کشیدند و با شلیک تیر مستقیم به مغز مصطفی او را از پای درآوردند، صدای خود را به کجا منتقل کنند؟ خانم گیتی پور فاضل وکیل خانواده ستار بهشتی گفت، من قاتل ستار را در دادگاه دیدم که در حضور قاضی اعتراف کرد که ستار در زیر ضربات مشت و لگد من جان داد، و این یک سند مسلم است، ولی هیچ کس پاسخگو نمی باشد واین اوج نامردی است که به مادر ستار دستور دهید با هیچ رسانه ای صحبت نکند.
    محمد نوریزاد گفت، ما به هیچ وجه این قاعده را قبول نداریم به این دلیل که سوی دیگر این ماجرا وصل میشود به جیبهای گشاد عبا و عمامه هایی که اموال این مردم را غارت کرده اند و تا توانسته اند زده اند و کشته اند، این که شما دستور دهید کسی با هیچ شبکه ای مصاحبه نکند به درد خودتان میخورد، نه بنده و نه هیچ انسان منصف و درستی این را نمی پذیرد.
    محمد نوریزاد گفت، ما با هر شبکه ای که بتوانیم مصاحبه میکنیم و مفاسد شما را افشاء میکنیم، اگر عرضه دارید به صدا سیما بگویید با ما مصاحبه کند و ما هم با شبکه های دیگر مصاحبه نخواهیم کرد و خواهیم گفت که ما در سرزمینی زندگی میکنیم که هیچ مسئولی پاسخگوی عواقب کار خود نیست.
    محمد نوریزاد گفت، همان گونه که مصطفی پورمحمدی را به صدا و سیما میبرید ما را هم دعوت کنید تا بگوییم این خدایی که شما به اجرای حکمش افتخار میکنید یک خدای مصادر شده و اسیر دست بیت رهبری و شما آخوندهاست.
    محمد نوریزاد در پایان گفت، ما به این بخشنامه شما مبنی بر مصاحبه نکردن با رسانه ها به هیچ وجه عمل نمیکنیم و شما هم هر کاری که از دستتان بر میاید انجام دهید.

     
  7. محمد نوری زاد

    مصاحبه ی مرا با شبکه درّ تی وی بشنوید. من در این مصاحبه به چهار پرسش خبرنگار این شبکه پاسخ گفته ام: فساد در دستگاه قضایی و فساد مالی رییس این دستگاه، سرانجام فایل صوتی آقای منتظری و چرایی زندان برای احمد منتظری، چرا شانزده آذر با اینهمه زندان و ستاره کردن دانشجویان همچنان زنده است، و…..
    https://www.youtube.com/watch?v=fVnRImG05EY&feature=youtu.be

    ——————-

    محمد نوریزاد در گفتگوی اختصاصی با شبکه جهانی «دُرّ تی وی» با پرداختن به حسابهای شخصی صادق لاریجانی گفت، به دلیل عدم شفافیت در نظام ما نمی دانیم که صادق لاریجانی با اموال مردم چه کرده است! وهر جا که از پاسخگویی پرهیز میکنند قطعا حیله و فریب و دزدی در کار است، و این کارها از خود آقای خامنه ای آغاز شده است.

    محمد نوریزاد گفت، گردش مالی بیت رهبری و آقای خامنه ای به هیچ عنوان مشخص نیست و مشکل اصلی هم همین است که خود آقای خامنه ای به هیچ کس پاسخگو نیست، چرا که اگر پاسخگو باشد دستش بسته میشود.

    محمد نویزاد گفت، مطمئن باشید که صادق لاریجانی اسناد و مدارک این حسابها را منتشر نخواهد کرد برای اینکه میگوید من تابع رهبری هستم و اجازه را از ولی فقیه دارم، و جالب است که این همه در فقه بر حق الناس تاکید شده و آقایان از سر تا پا غرق در حق الناس و دروغ هستند.

    محمد نوریزاد گفت، حقوق مردم و افکار عمومی شأن و اعتباری برای آقایان ندارد، و آن به این علت است که به محض این که حقوق مردم و افکار عمومی شأن پیدا کند همه فرمولهای آقایان به هم میریزد، و دژ آنها که با دروغ و مخفی کاری بالا رفته فرو خواهد ریخت.

    محمد نوریزاد در ارتباط با حکم سنگین احمد منتظری گفت، صدور حکم سنگین برای آقای منتظری به این دلیل است که میخواهند به ایشان فشار بیاورند که فایل دیگری را منتشر نکند، و ایشان هم خوب متوجه شدند و گفتند که اگر بروم زندان این فایلها یک به یک منتشر خواهند شد، و در ضمن خارج از دسترس آقایان هم می باشد .

    محمد نوریزاد گفت، انتشار فایل صوتی آیت الله منتظری تمام پنهان کاریها و زحمتهای نظام را نابود کرد، از جمله تلاشهای پنهانی که برای جا دادن ابراهیم رئیسی به عنوان یکی از کاندیداهای رهبری کشیده شده بود را بر باد داد.

    محمد نوریزاد گفت، بر همگان آشکار است که احمد منتظری ترس و هراسی ندارد، هر بلایی که ممکن بوده بر سر این خانواده آورده اند، و اینها مانده اند که اگر احمد منتظری به زندان برود و سند بعدی که منتشر میشود هولناکتر از فایل قبلی باشد چه کنند!

    محمد نوریزاد گفت، من فکر میکنم که این نظام از گردونه خارج خواهد شد و یک نیروی گریز از مرکزی در زیر پوست جامعه در حال شکل گیری است، آقایان به خیال خود یک فاجعه را دائما به تعویق می اندازند غافل از این که خود در متن این فاجعه گرفتارند.

    محمد نوریزاد درارتباط با اعتراضات دانشجویان در ۱۶ آذر امسال گفت، جالب این است که با توجه به روشی که نظام برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه بکار میبرد مشاهده میکنیم که این روش در جامعه دانشجویی به هیچ عنوان اثر نکرده و دانشجویان بدون هیچ واهمه ای تجمع، اعتراض و به شدت حقوق خود را مطالبه می کنند.

    محمد نوریزاد در ارتباط با بازداشت امید علی شناس، آتنا دائمی و سایر زندانیان سیاسی گفت، این زندانیان انسانهایی کاملا پاک می باشند و هر لحظه که بر نرگس محمدیها و امیدها و آتناها می گذرد یک خراشی به چهره نظام جمهوری اسلامی انداخته میشود، و این حرکتها ما را به پیروزی که در انتظار آن هستیم نزدیکتر می کند.

    محمد نوریزاد در ارتباط با گفته حسن روحانی که صحبت از گندیدگی نمک کرده بود گفت، اینها در حد صحبت است و نمی شود تجسم کرد که آقای روحانی به خاطر مردم و قانون در برابر آقای خامنه ای یا صادق لاریجانی بایستد یا حداقل استعفا دهد.

    محمد نوریزاد در پایان گفت، قوه قضائیه درست از روز تولد جمهوری اسلامی ایران به فساد دچار شده است و ساختن قوه قضائیه در بستری از دروغ و فریب ممکن نیست یادمان نرود که خروجی این قوه لاجوردی و خلخالی ها بودند.

     
  8. جنگ در سوریه بر سر چیست؟ دلیل این حجم عظیم سرمایه گذاری در این مخاصمه ویرانگراز همه طرفها بکدام دلیل است؟ این چه جنگی است که برای ایران “دفاع از حرم” است ، برای روسیه دفاع از منافعش است، برای اسد حفظ سوریه است، برای مخالفین حکومت مردم و برای آمریکا کم کردن شر یک دیکتاتور، برای ترکیه سرنگونی اسد و حفظ مرزها و حامیان سوری ترکیه و برای همه هم حذف داعش! آیا این عجیب نیست که همه این کشورها و رژیم های گوناکون با منافع مختلف بر سر یک چیز با هم توافق دارند و آن هم جنگ و خونریزی است؟! آیا می توان گفت دلیل این فاجعه موضوع واحدی است که هیچکس راجع به آن صحبت نمی کند ولی واقعیت دارد؟ اگر بگوییم که مثل همیشه جنگ بر سر مناقع منضاد آمریکا و روسیه است که در اینجا جنگ بخاطر یک لوله انتقال گاز است، آیا تمام این افسانه پردازی ها باد هوا نمیشود؟ آنوفت به بازمانده ها و مجروحین و مصدومین مدافعین حرم باید چه گفت؟ چگونه میشود توضیح داد که دار وندار ما از نظر اقتصاد و سیاست و اعتقادات برای حفظ منافع روسیه ببادرفته است؟
    توضیح ماجرا این است که در سال 2009 قطر طرحی برای یک خط انتقال گاز از خلیج قارس و از منطقه مشترک با ایران را که اکثر آنرا بدلیل بی کفایتی حکومت ایران ، استخراج میکند را طرح میکند. این خط انتقال از عربستان، اردن و سوریه میگذرد و در بنادر ترکیه به اروپا تحویل میشود. وجود این خط انتقال بمعنای گرفتن بزرگترین حربه اقتصادی و سیاسی روسیه بر علیه اروپا است که بیش از 25% گاز مصرفی خود را از روسیه تامین میکند که معادل 80% گاز صادراتی شرکت “گس پروم” روسیه است. در این میان سوریه بدرخواست روسیه با این پروژه مخالفت میکند و در عوض با طرحی که ایران در سال 2012 برای انتقال سهم کم خودش از خلیج فارس میدهد که طی آن این خط انتقال از عراق و سوریه و از زیر میدترانه میگذرد و عملا ترکیه را دور میزند موافقت میکند. این طرح مورد توافق روسیه هم قرا رمیگیرد. آمریکائیها از این موضوع خشمگین میشوند و با همدستی قطر و سعودی بدنبال ساقط کردن اسد میروند و ایران در جهت مناقع روسیه به کمک اسد میشتابد. بقای اسد برای روسیه حکم مرگ وحیات را دارد و ایران در این میان با اعزام سرباز و پول نقد در جهت منافع روسیه کار میکند. ترکیه هم بقای اسد را به همین دلیل نافی منافع خود میداند. جبهه بندی نیروها هم بر همین محور است.
    پروژه 10 میلیارد دلاری ایران بذلایل متعدد عملا تعطیل میشود ولی در گیری ایران در حمایت اسد و اینبار بدلیل در خواست روسیه از ایران ابعاد فاجعه باری می یابد و بعد از ناتوانی ایران در حل مشکل روسیه راسا وارد جنگی پر هزینه میشود.حذف اسد یعنی ساخت خط لوله قطر و از دست رفتن توان روسیه در فشار بر غرب.
    صاحبنطرن می گویند این درگیری هیچ نتیجه ای ندارد چون آمریکا و روسیه حاضر به کوتاه اندن نیستند و هرینه عمده هم بر پردم دیگران است. قطر و سعودی تا کنون بیش از 3 میلیارد دلار پول در اختیار مخالفین اسد گزارده اند و بسیار بشتر از آن را ایران به سوریه داه بغیر از تلفات سنگین انسانی.
    به هر حال موضع :دفاع از حرم” و یا “اگر آنجا نجنگیم اینجا باید بجنگیم” حرفهای پوچی بیش نیستند و واقعیت این است که ما امروز به پیاده نظام دست به جیب روسیه تبدیل شده ایم..
    شاید مذاکرات محرمانه پوتین و رهبر ایران و قران هدیه دادن، هم مربوط به همین موارد بود!

     
  9. ایران دوست واقعی

    ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﺿــــــــــــــــــــــــﺎﺷﺎﻩ ﮔﻔﺘﻦ:ﮐﺮﺍﯾﻪ
    ﺩﺭﺷﮑﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻭﻥ ﺷﺪﻩ !!!
    ﻟﺒﺎﺱ ﻣﺒﺪﻝ ﺷﺨﺼﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪ،ﺭﻓﺖ ﻣﯿﺪﻭﻥ
    ﺗﻮﭘﺨﻮﻧﻪ. ﺑﻪ ﯾﻪ ﺩﺭﺷﮑﭽﯽ ﮔﻔﺖ: ﺁﻫﺎﯼ ﺗﺎﺷﻤﺮﻭﻥ ﭼﻘﺪ
    ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؟
    ﺩﺭﺷﮑﭽﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺸﻨﺎﺳﻪ ﮔﻔﺖ :ﻣﺎﺑﻪ ﻧﺮﺥ
    ﺩﻭﻟﺘﯽ ﮐﺎﺭﻧﻤﯿﮑﻨﯿﻢ.
    ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ۵ ﺷﺎﻫﯽ؟
    ﯾﺎﺭﻭ: ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
    ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ۱۰ ﺷﺎﻫﯽ؟
    ﯾﺎﺭﻭ: ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
    ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ۱۵ ﺷﺎﻫﯽ؟
    ﯾﺎﺭﻭ: ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
    ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ۳۰ ﺷﺎﻫﯽ؟
    ﯾﺎﺭﻭ: ﺑﺰﻥ ﻗﺪﺵ
    ﺳﻮﺍﺭﺷﺪ.ﯾﺎﺭﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ
    ﮔﻔﺖ: ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ؟
    ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
    ﯾﺎﺭﻭ:ﮔﺮﻭﻫﺒﺎﻧﯽ؟
    ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
    ﯾﺎﺭﻭ: ﺍﻓﺴﺮﯼ؟
    ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
    ﯾﺎﺭﻭ:ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ؟
    ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
    ﯾﺎﺭﻭ: ﻧﮑﻨﻪ ﺭﺿﺎﺷﺎﻫﯽ؟
    ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺰﻥ ﻗﺪﺵ !
    ﯾﺎﺭﻭ ﺭﻧﮕﺶ ﻋﻮﺽ ﺷﺪ.
    ﯾﺎﺭﻭ: ﻣﻨﻮ ﻣﯽ ﺑﺮﯾﺪ ﺯﻧﺪﺍﻥ؟
    ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
    ﯾﺎﺭﻭ: ﺗﺒﻌﯿﺪ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ؟
    ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
    ﯾﺎﺭﻭ: ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
    ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺰﻥ ﻗﺪﺵ !!!
    ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﻣﺶ ﮔﺮﻡ
    ﻭﻟﯽ ﺍﻻﻥ
    ﮔﻮﺷﺖ ﮔﺮﻭﻥ ﺷﺪ
    ﺑﺮﻭ ﺑﺎﻻ
    ﻧﻮﻥ ﮔﺮﻭﻥ ﺷﺪ
    ﺑﺮﻭ ﺑﺎﻻ
    ﺑﻨﺰﯾﻦ ﮔﺮﻭﻥ ﺷﺪ
    ﺑﺮﻭ ﺑﺎﻻ
    ﯾﺎﺭﺍﻧﻪ ﻗﻄﻊ ﺷﺪ
    ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
    ﺑﺪ ﺑﺨﺖ ﺷﺪﯾﻢ
    ﺑﺰﻥ ﻗﺪﺵ…

     
  10. اینرا فراموش کردم بگویم که چند جمله این روایت حدف شده و من در جای دیگری این روایت را خوانده ام ومتن کامل ان اینگونه است:
    “عسکر، غلام امام جواد می‌گوید: در حالی‌که امام در وسط ایوانی که ۱۰ ذراع در ۱۰ ذراع بود، نشسته بود بر ایشان وارد شدم و کنار درِ ایوان ایستادم و ایشان را می‌دیدم. با خودم گفتم: «سبحان‌الله!» چقدر (صورت) مولای من سبزه و چقدر بدنش سفید است! به خدا سوگند، هنوز این حرف را تمام نکرده بودم که طول و عرض بدنش زیاد شد و همه ایوان را تا سقف و کنار دیوارهایش پر کرد ////////////////
    ///////////////
    //////////////////
    ———————-
    دوست گرامی
    ما شوخی های شما را می خوانیم و گاه لذت هم می بریم اما در باره ی بزرگان دینی تا نکته ای بن مایه ی استناد نداشته باشد، انتظار نداشته باشید من شوخی های شما را منتشر کنم. شما باید در ابتدا یا انتهای شوخی خود سند حدیث و روایت را نقل می کردید. نوشته ی بعدی شما نیز بهمین دلیل حذف شد.
    پوزش

    .

     
    • جناب نوری زاد، سید رضی بیش از سه سال است که سایت شما را به استهزا گرفته. از همان اول که وارد شد با هیاهو و فریب آمد. اگر اهل بی اخلاقی هایی از جنس برخی دوستان ملون الاسم بودم استهزاهای وی را شماره می کردم بدون اینکه تهمتی در کار باشد. ایشان با اسمهای قدیمی اش خداحافظی می کند اما هست در سایت.

       
  11. “عسکر، غلام امام جواد می‌گوید: در حالی‌که امام در وسط ایوانی که ۱۰ ذراع در ۱۰ ذراع بود، نشسته بود بر ایشان وارد شدم و کنار درِ ایوان ایستادم و ایشان را می‌دیدم. با خودم گفتم: «سبحان‌الله!» چقدر (صورت) مولای من سبزه و چقدر بدنش سفید است! به خدا سوگند، هنوز این حرف را تمام نکرده بودم که طول و عرض بدنش زیاد شد و همه ایوان را تا سقف و کنار دیوارهایش پر کرد. آنگاه دیدم رنگش تیره شد، سپس تیره­‌تر شد، سپس سفید شد، سپس سفیدتر از برف شد، سپس قرمز شد، سپس مثل عقیقِ سرخ قرمزتر شد، سپس سبز شد تا جایی‌که مثل تازه‌­ترین شاخه‌­های برگ­دار سبز گردید، سپس بدنش کوچک شد تا مثل حالت اولش گردید و رنگش هم به رنگ اولش برگشت. من از هول آنچه دیدم، رو به زمین افتادم.

    امام فریاد زد: عسکر! در ما شک می‌کنید، پس ما شما را ثابت‌قدم می‌داریم. سست می‌شوید، پس ما شما را تقویت می‌کنیم. به خدا سوگند کسی به حقیقتِ شناخت ما نرسد جز کسی که خدا نعمت شناخت ما را به او عطا کند و ما او را به‌عنوان دوست خود بپسندیم.”
    ————————————————————————————————————————————————–
    معجزات همیشه دووجهی هستند یک وجه ان برای عوام است که مشخص است و وجه دیگر ان مختص خواص است که این وجه دوم غالبا در دل وجه اول معجزه مستتر است و برای خواص با بصیرت انجام میشود مانند همان معجزه که امام با انداختن انگشترش در دجله قایق ها را ساکن میکند که این سکون قایق ها وجه اول معجزه است و برده نشدن انگشتر امام توسط اب وجه دیگر معجزه است که قسمت اول برای عوام و قسمت دوم برای خواص انجام میشود.
    تمامی معجزات این خاصیت دووجهی بودن را دارند و معجزه افزایش حجم امام نیز که در بالا اورده شده از این قاعده مستثنی نیست و وجه اول و مشخص این معجزه همان افزایش حجم بدن است لیکن وجه دوم و معجزه مستتر در ان چیست؟
    قبل از اینکه ادامه مطلب را بخوانید کمی خودتان فکر کنید و ببینید ایا میتوانید معجزه دوم را که در دل معجزه اول مخفی است کشف کنید یا خیر؟ اگر توانستید معجزه دوم را تشخیص دهید من بشما تبریک میگویم زیرا شما از زمره خواص با بصیرت هستید که تاکنون کشف نشده اید و اکنون کشف شدید و اگر نتوانستید تشخیص دهید باز هم من به شما تبریک میگویم زیرا اینقدر قهمیده هستید که در اینگونه موضوعات ریز نمیشوید و وقت خود را تلف نمیکنید.
    اما معجزه مستتر در این معجره ، همان ایوان یا اتافی است که امام در ان نشسته. زیرا این اتاق یکصد متر مربعی (ده ذرع در ده ذرع) که یکی از اتاقها یا یکی از ایوانهای کلبه محقرانه امام است بیانگر نبوغ امام در صنعت معماری است که توانسته با امکانات انزمان یک تالار یکصد متر مربعی را بدون استفاده از حتی یک ستون بنا کند . اما اینکه ان تالار فاقد حتی یک ستون بوده را از اینجا میتوان دریافت که راوی میگوید امام انقدر حجم بدن خودشان را افزایش دادند که تمامی فضای ایوان را بطور کامل پر کردند که با این وصف بدیهی است که ان تالار یا همان ایوان فاقد ستون بوده که امام با افزایش خود کل فضای انرا پر کرده اند و اگر ان تالار حتی یک ستون هم داشت دیگر در انجا امکان انجام این حرکات برای امام وجود نداشت و بدن امام با ستونها برخورد میکرد و نمیتوانست تمام فضای ایوان را پر کند. بنابراین معجزه مستتر انست که امام چگونه در انزمان و با ان امکانات توانسته تالاری یکصد متر مربعی را بدون ستون احداث کند. و معجزه مستتر دیگر نیز اینکه چگونه امام توانسته در خانه محقر و کوچک خود اتاقها و تالارهای یکصد متر مربعی بدون ستون و لابد چندصد متر مربعی با ستون را بسازد و انها را در خانه کوچک خود جای دهد!!! زیرا کاخ های تخت جمشید و نیاوران نیز نتوانسته تالارهای صدمتر مربعی فاقد ستون را در خود جای دهد انوقت کلبه محقر امام توانسته است…

     
  12. سلام جناب نوری زاد
    در زمانی که دانشجو بودم در ده ی 70، جو دانشگاه ها بسیار محدود و بسته بود ولی دانشگاه ما (دانشگاه هنر و توابع دانشگاهی آن ) و دانشکده ی هنرهایی زیبای دانشگاه تهران از این قاعده مستثنی بودند و دانشجویان در روابط و بسیاری از امور دیگر!!! بسیار آزاد تر بودند. وضعیت را می توان به فضای آنتالیا با مشهد مقدس تشبیه کرد!
    امروز دلیل این دوگانگی برخورد را می فهمم. نکته ای که سالها برای من سوال بود که چرا دانشجو را از آن فضای مذهبی و سیاسی حاکم بر دانشگاه های دیگر دور نگه می‌داشتند و پاسخ این است وقتی در آن سن و سال دانشجو با آن سرخوشی فارغ میشد، به دردهایی فرهنگی و مذهبی و سیاسی و …. توجه نمیداشت چرا که سعی میشد قشر محصلین هنر را از این مسایل دور نگاه دارند. نتیجه این می شود که امروز در سینما و تلویزیون یا در سایر مواضع هنرهای کاربردی، میبینیم قوی ترین زبانی که می توانست جامعه را به فکر و حرکت وادارد خود فرسنگها از بسیاری از مسایل دور است مثل سریالهای خنک و بی مایه ای که در سیما تولید می شود و حیف وقت و فکر و پول مردم….
    پس ببینید که ملاها در خیلی از جاها با فکری دقیق جلو رفته و می روند….فقط حکمت خیلی از این حرکت‌ها دقت می خواهد یا به بعدها عیان خواهد شد.

    نکته ی دیگر اینکه
    از زمان ظهور اسلام که اعراب پراکنده و جاهل عرب را یکپارچه ساخت و فرهنگ و سیاست و مذهب خرافی آنان را زدود و به یک ملت منسجم با دین و حکومتی واحد تبدیل نمود و بر ادیان و امپراطوری های چند هزار ساله مستولی ساخت، مانند تمام ادیان پیشین که به اندک زمانی پس از پیامبر آن دین، به مذاهب مختلف تقسیم شدند… اسلام هم بجای دین واحد و سیستمی یکپارچه و متحد کننده. به مذاهب مختلف تقسیم شد که به صراحت خود قرآن با اصل دین رابطه ای نداشته و نخواهد داشت… در هر نسل و زمان پس از رحلت پیامبر تا به امروز، افراد مسلمان غیر مذهبی و عالمی بوده اند که خطرات این مذاهب را با نوشته ها و گفته های خویش اعلام کرده اند که برای هر فردی که بخواهد از تقلید و از دین زاده شده با خودش فاصله بگیرد و با تحقیق راه و رسم زندگی خود را بسازد، در دسترس است. در زمان شما نیز بزرگانی چون احمد کسروی، جمال الدین اسدآبادی، محمد عبده، حیدر علی قلمداران، ابوالاعلی مودودی ، علامه برقعی ، مصطفی حسینی طباطبایی و… بوده اند که خرافات و انحرافات مذاهب را در آثار خود نشان داده اند ولی چه سود که جامعه و حتی روشنفکران کمتر به سراغ این مسایل می روند و وقتی دهان می گشایند، حجمه ای از همان خرافات را به زبان آورده و انتقاد می کنند که این چه راه و رسمی است و فلان و بهمان…
    دوست عزیز و استاد گرامی، تا کلاه انصاف بر سر نگذاریم و از راه تحقیق به آنچه بر سرمان می آورند و ریشه های پیدایش آن آشنا و مسلط نگردیم، سراسر نقدها و نوشته های ما می شود حرفهایی احساسی و آبکی بدون منطق و دلیلی اصیل و درست…
    پس بهترین راه این است که با تحقیق و مطالعه به ریشه های این گرفتاری ها آگاه شویم و بعد داد سخن برآریم

    نکته ای دیگر
    از انتقاد یکی از کاربران خواندم به ازدواج پیامبر با زینب که در قرآن به آن امر شده و کسان زیادی به درستی به پاسخ این کاربر از صدر اسلام تا کنون پاسخ داده اند و درست هم پاسخ داده اند، کلام به انتقاد گشوده…. ولی چه سود که باز امثال این دوستان تحقیق نکرده دهان را گشوده و با جملات احساسی، تنش فکری در افراد قشری ایجاد میکنند که ما گفتیم و پاسخگو نبود و …. در حالیکه بخش مهمی از قرآن به موارد حقوقی و مدنی و احکامی پرداخته که تا پیش از آن به اشکال مختلف و در مذاهب مختلف اجرا میشد و امر خداوند و اجرای پیام آورش، جلوی آنرا گرفت و مسیر زندگی را اصلاح کرد،،، قرآن مملو از این اصلاحات و تغییرات است ولی کو چشم بینا و گوش شنوا…. و الا چرا باید با این حجم کم نظیر با پیامبر به مخالفت و جنگ و تحریم و غیره بکوشند… چون حرکت پیامبر فقط پنداری نبوده و با انحرافات عملی جامعه به مبارزه پرداخت… آن بزرگ مرد توانست با وحی الهی جامعه ی منحرف خود را به راه آورد، شما چه کرده اید که جامعه ی کنونی به چنان منجلابی غرق است که درمان آن بعید به نظر میرسد…. کجاست آن مصلحی که همانند محمد به مبارزه با عقاید و مبانی پوچ شیعه گری و مهدی گری و شیخی گری و ولی گری و هزاران گری دیگر بپردازد…. کجاست آن شخص عاقلی که از شعور خود استفاده کند و قبل از ایراد انحراف آمیز خود کمی با این امکانات عالی تحقیقی، کمی جستجو کند و اول اصالت سوال خود را بررسی نماید و اگر پاسخی نبود بدنبال پاسخ آن جدی تر بپردازد و بعد به صورت شیطنت آمیز به درج آن در فضای مجازی بپردازد… کجاست آن شیر فهمی که اسلام بدون تحریف را فریاد کند و از جامعه و حکومت آسیبی نبیند و حرفش را تمام و کمال بزند… احمد کسروی را که به روشنگری مذهبی پرداخت، در کاخ دادگستری و در محضر عدالت تکه تکه کردند و از عقوبت آن هم در امان ماندند… چند نفر از دوستان شما آثار نقدی این بزرگان را مطالعه کرده اند و پاسخ های امثال مصطفی حسینی طباطبایی را به بسیاری از کنج های تاریک فکری خود، دریافته اند….

     
  13. با تشکر از حضرت حجت الاسلام سید مرتضی در توضیح ” کفّین واجب در نماز ” و یا ” سبّعین در نماز ” که نیمی از جواب استفتاء را آورده اید ، بدین نحو که در جستجویی که نموده اید بالاخره روایتی را پیدا یافته اید که گذاشتن بینی بر روی مهر و اضافه شدن را توجیه نموده اید ( بینی از اعضاء هفت گانه واجب در سجده نیست ،اما مطابق برخی روایات بینی بخاک گذاشتن بجهت خضوع برابر خالق جهان ،امری مستحب است ،بنابر این اگر کسی به این استحباب عمل کرد موجب خلل به اعضاء سبعه نمی شود و خدشه ای هم بنماز او وارد نیست زیرا عمل به یک مستحب تعبدی شریعت کرده است ) ولی روایتی نیافته اید که چگونه انسانی که متقی و مؤمن است و قرائت نمازش کامل . اما بخاطر تقلیل اعضای سبعه طبق فتوای تعداد از آقایان نمی تواند پیش نماز بایستد ؟ به عنوان مثال حقیر قرائت نماز جمعه آیت الله محمد یزدی در نماز جمعه تهران را که همیشه با ” عصای چوبی ” حاضر بوده ، کامل تر از دوست جبهه ای یک پای قطع ندیدم که بخاطر خضوع در برابر خالق جهان به جنگ لشکر صدام حسین کافر رفته و ” کفّین ” او تقلیل یافته ! .

     
    • مبشر گرامی ،این بخش از مطلب شما مورد نظر من نبود تا آنرا ذکر کنم مقصود اولی من این بود که استفتاء از مرجع تقلیدتان آقای نوریزاد که بروش طنز و بانگیزه نقد اوضاع و اشخاص سیاسی صورت می گیرد،هم از اغلاط ناشیانه عاری باشد و هم منجر به انکار و تمسخر احکام شریعت نشود اگر شما مسلمان هستید ،در واقع نقد کوتاهی بود به مستفتی و مفتی از اینکه سخن خویش از اغلاط خالی دارند.
      در مورد مساله امامت فرد ناقص الخلقه همینطور که اشاره کردید مساله ای اختلافی بین صاحبان فتواست و فتواها یکسان نیست ،اما اینرا بدانید و محتملا می دانید که احکام شرعی و خصوصا احکام مربوط به عبادات اموری دلبخواهی و تابع پسند و استحسانات ذوقی نیست بلکه طریق رسیدن به فتوای کاشف از رای شارع مقدس که ویژه مجتهدان راه رفته و کار آمد است ،حرکت روشمند بر اساس میزان های ارائه شده در کتاب و سنت است ،در واقع این منابع فقه از کتاب و سنت و عقل و اجماعی که آنهم راجع به سنت است میزان در گرایش و مشرب های فقهی است نه استبعاد و استحسان و خوش باش های فردی غیر مجتهدین ،قطعا در مورد این اختلاف فقهی نیز مثل سایر موارد تفاوت مبنا و تفاوت در نحوه تمسک و استدلال به کتاب و سنت وجود دارد که منشا احتلاف رای شده است و این زمینه ها نیز ارتباطی با گرایشات سیاسی یا حکومتی ندارد.

       
    • با درود جناب مبشر

      {به جنگ لشگر صدام حسین کافر } درکلامتان نکنه همین مردم دوست وبرادر عراق است .شاید لشگری از مریخ یا تل اویو

      داشته .از این افلقیا برمیاد ها.

       
  14. تناقضات متن مقدس، مسلمانان را به واکنش واداشت-واکنش رفع تناقض. در قرن اول صحابه حجازی راهکارهایی را رواج دادند از جمله راهکار عام و خاص، مجمل و مبین(که با عنوان محکم و متشابه در قرآن آمده بود) و ناسخ و منسوخ.این راهکارها در نیمه دوم قرن دوم از سوی شافعی(204ق) سامان مندی یافت و مدون شد و پایه فهم «خطابات قرآن و حدیث» قرار گرفت. این کار شافعی به معنای تدوین اصول فقهی بود که از راهکارهای رفع تناقض بهره برده بود و آنچه او کرد و نظامند نمود به نظریه البیان شهرت یافت. یعنی چگونه می توان خطابات قرآن و حدیث راروشن کرد و معنا داد. ترکیب «اصول فقه» که اکنون هم رواج دارد، به معنای خطابات شرعی است که محور عمل مسلمانی را تعیین می کند. پس اصول یعنی خطابات و فقه هم یعنی یافتن راهکاری برای رفع تعارضات و تناقضات این خطابات. کل اصول فقه شیعه و سنی بر همین محور است. مسلمانان ازاین راهکارهای برگرفته از البیان شافعی، در ادبیات و بلاغت و کلام و فلسفه هم بهره می گیرند. مثلا در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم نوشته محمدحسین طباطایی جابجا از همین قواعد رفع تناقض و تنافر، بهره می گیرد و فلسفه را هم به شکل«نص»ی مقدس تصور می کند که باید برای در مرحله «عمل» از آن رفع تعارض کرد. اصول فقه هم اکنون جز در محافل بسته کاربرد ندارد اما قواعدش را به اینترنت و متون جدلی هم می کشاند و بر می نهد که پاسخ دادن، حل کردن است.
    در بحث «آیات 1-4 سوره حجرات به اضافه ی آیه 19 سوره لقمان» آنچه سیدمرتضای فقیه کرد، همان رویه اصول فقهی است برای رفع تنافر و تناقض است که او جدل را هم به آن می افزاید.
    سیدمرتضا چکار می کند برای حل این مضمون روشن آیات: چرا در آیات اول تا چهار سوره حجرات، اینقدر حساسیت نسبت به بلند صدا کردن پیامبر هست؟ ببینیم چه داریم و او چه می کند: آیات دو نکته روشن دارند:1.مسلمانان با صدای بلند همدیگر را بخوانند، هیچ عیبی ندارد2. با صدای بلند خواندن پیامبر نه تنها عیب دارد که« عمل را نابود می کند». وقتی کاری عیبی ندارد چرا باعث نابودی مسلمانان می شود؟ چه حقیقتی اینجا هست؟ سیدمرتضا سه ترفند به کار می گیرد و موضوع را حل شده، می بیند. یکی با آوردن ترجمه آیات. با این کار مضمون روشن آیات، از دست می رود. بعد به برخی فرمهای ادبی و سپس برخی قواعد فقهی استناد کرده و پرچینی دور مضمون می کشد تا کسی آن را نبیند. در مرحله آخر با کنایه، توهین و تحقیر، موضوع را به جدل می کشاند.
    آیه مورد بحث یعنی و لاتجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض ان تَحبَطَ اعمالکم(حجرات/2)، به صراحت می گوید هر کس پیامبر را آنجور که خودتان را صدا می کنید، با صدای بلند بخواند، عمل های دینی اش را نابود می کنیم. در آیات دیگر «حبط عمل»همواره به کافران و مشرکان استناد داده شده- به عنوان تهدید و مجازات. ظاهرا تنها در این آیه به مؤمنان و مسلمانان نسبت داده شده است. دیگر آیات را ببینید: و من یکفر بالایمان فقد حَبِطَ عمله(مائده/5)؛ ولو اشرکوا لحَبِطَ عنهم ماکانوا یعلمون(انعام/88)؛ و حَبِطَ ما صنعوا فیها و باطل ماکانوا یعملون(هود/16)؛فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا و الآخره(بقره/217)؛ اولئک الذین حَبِطَت اعمالهم فی الدنیا و الآخره ( آل عمران/22)؛ حبطت اعمالهم فاصبحوا خاسرین(مائده/53)؛ والذین کذبوا بآیاتنا و لقاء الآخره حبطت اعمالهم(اعراف/147)؛اولئک حبطت اعمالهم و فی النار هم خالدون(توبه/17)؛اولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا و الآخره(توبه69)؛اولئک الذین کفروا بآیات ربهم و لقائه فحبطت اعمالهم(کهف/105)؛ ؛لئن اشرکت لیحبَطَن عملک(زمر/69)؛اولئک لم یؤمنوا فاحبَطَ االله اعمالهم(احزاب/19)؛ ذلک بانهم کرهوا ما انزل الله فاحبط اعمالهم(محمد/9)؛ و کرهوا رضوانه فاحبط اعمالهم(محمد/28)؛لن یضروا الله شیئا و سیَحبِطُ اعمالهم(محمد/32)
    در این آیات، «حبط عمل» ترکیبی تکرار شونده است و تنها در یک آیه بجای «عمل» «صنع» آمده ولی معنا تغییر نکرده است. در یک آیه(هود/16) با عبارت دیگر همان حبط عمل تکرار شده و از باطل شدن عمل سخن رفته است. مضمون همه آیات این است: خدا عمل تان را نابود می کند-هم کافران و هم مومنان اگر فلان کار یعنی بلند صدا کردن نبی را پیش گیرند. «عمل دینی مشرکان و کافران» هم اشاره به طواف و قربانی، روزه و نماز مرسوم در بین آنها بوده است. کافران و مشرکان، ایمان نمی آورند، پس اعمال شان نابود می شود. یعنی قرآن حبط و نابودی را ویژگیی می داند که به اعمال آنها تعلق می گیرد. پس این حبط عمل بسیار کشنده و ناراحت کننده است.
    در ترجمه هایی که سید مرتضا می آورد، زیرکانه، این ربط میان مفاهیم از دست می رود. وقتی وزن «حبط عمل» مومنان در ترجمه، کم شد می گوید چند«اعرابی» بی نزاکت، پیامبر را با صدای بلند می خواندند؛ در حالی که در نظر خود آیات، «جهر» یعنی اینکه یک مسلمان، مسلمانی دیگر را، بلند بخواند بد نیست و دقیقا اگر محمد را به همان شکل بلند بخواند، بد است. عین مشرکان که اعمالشان نابود است، اگر پیامبر را با صدای بلند بخوانید، همه اعمال دینی تان نابود است. وقتی مسلمانان از محتوای خواسته پیامبر خیلی سردر نیاوردند که حضرت می خواهد مقدمات سلطان شدن خود را شکل دهد، در 19 سوره لقمان با صراحت بیشتری گفت که صدای بلند، عرعر خر است. این دیگر برای شنونده کاملا گویاست! اگر پیامبر ده سال دیگر زنده بود هیچ معلوم نبود برای این قبیل بی نزاکتی ها، چه سرها که بر نیزه می شد!
    یک وقتی به عزیزی به نام دانشجو ایراد تند گرفتم و او رفت و من شرمنده اش شدم چون ندیدمش که بگویم محتوای نقدم را در نظر بگیر که چیست ای عزیز. محتوا این بود که چرا نبی را درست نقد نمی کند-نقدی که محکم و محترمانه باشد. بنابرین منظورم نقد نکردن نبود بل منظورم پرهیز از پیش پا افتاده و نامحترمانه نقد کردن بود. پس یا نقد نکنیم یا جوری نقد کنیم که دستکم برای امثال سیدمرتضا تنها راهی که بماند شلوغ کاری و سردرگم کردن خواننده باشد.

     
    • درود به علی 1 و همۀ دوستان:
      پرسشی دارم که کمی نیاز به توضیح دارد:
      بلند صدا کردن و بر فنا شدن همۀ اعمال آیا رابطۀ خردمندانه و عادلانه هم دارند؟طور دیگری بگویم :در اینجا صدا کردن پیامبر به صدای بلند کار بدی شمرده می شود. نه تنها به پیامبر بل به هر کسی مسلماً خطابِ آرام به از فریاد است. اما هر فریادی در لحظه ای ویژه رخ می دهد پیوسته به تمامی آناتِ عمرِ ویژۀ فردی ویژه.اگر فرض بر علم و عدالتِ مطلق خدا باشد،گریز از پاسخ با احالۀ آن به حکمت خدا پیشاپیش مردود است. زندگی جریانی است ساخته شونده از میلیاردها لحظه میان زادن و مردن.هر لحظه میگذرد و اما یادش درخاطره می ماند.دوست نورولوژیستی دارم که در بارۀ جهان مغز پژوهشهای ارزنده ای دارد. او می گوید که هیچ یادی در ذهن ما نابود نمی شود هر چند فراموشش کنیم یا یاد عملی باشد که یکبار انجام داده و هرگز به یادش نیاورده ایم. بنا به آزمونها و مطالعات ایشان که شاید مایل به ذکر نامشان در اینجا نباشند مغز مثل کامپیوتری است که همه چیز در حافظۀ آن می ماند اما شگفتی این کامپیوتر یکی در ظرفیت بیکران آن است و دیگری در بسته بودن در عین باز بودن.از این خاصیت باز بودن آن است که آینده مندی، زمانمندی ، تاریخمندی، و در نتیجه فرهنگ و تمدن و توحشِ ویژۀ هستی ما پدید آمده است. این خیلی نزدیک است به نگرۀ یاکوب بورکهارت دربارۀ رابطۀ تمدن و توالی اندیشه های اسلاف به اخلاف و فرایند ماندگاری آثار و اصلاح و نقد آن بدست نسل های بعدی که قبلاً در ریشه ها به آن اشارت رفت. یک فرد میان تولد و مرگ یک ذهن دارد که در این فاصله مدام بر اساس یادهای گذشته در حرکت به سوی آینده است. هرچه یادآوری ژرف تر و کامل تر باشد،در آینده نیز تأثیر بهتری خواهد نهاد، اما شوربختانه ما همۀ یادهایِ راجع به اندیشه ها و گفتارها و کنش ها و مشاهدات و حس های خود و دیگری را به یاد نمی توانیم آورد. مغز خاصیت گزینشگری دارد. مثالی بزنم. این گزینش را هم حرکت از درون به برون و رابطه با جهان تعیین می کند. علی 1 دو سال پیش به زیدی حرفی زده است. آن زید این لحظه را به تمامی آن میلیاردها لحظۀ زندگی علی1 تعمیم داده و در واقع زندگی علی1را به آن یک لحظه تقلیل داده است.در اینجا تعمیم و تقلیل دشمنِ تحقیق است. حالا علی 1 می گوید آن یک لحظه علی 1 حقیقی نیست. آن یک لحظه پیوسته به میلیاردها لحظه بود. تو نباید فقط بر حسب آن یک یا چند لحظه داوری کنی. آن زید می گوید: من چطور بر حسب آنچه تو خودت یک هزارمش را هم به یاد نمی آوری داوری کنم. تو کوه یخی را ملاک داوریِ بحق قرار می دهی که فقط از نوک آن آگاهی و مابقی اش در ژرفای ناخودآگاهی تو پنهان است .این قسمت پنهان هر چند بر اعمال و امیال تو تأثیر دارد، اما تو خودت از آن خبر نداری . حالا چه کسی می تواند با علم و ملحوظ داشتن پیوستگی یک لحظۀ زندگی تو با همۀ میلیاردها لحظۀ دیگر عمرت،یا به بیان ساده تر با توجه به ارتباط آن لحظه که بلند با دیگری حرف زده ای – چیزی که در زندگی همه گاه پیش آمده است- با کانتکست و شرایط بیرونی و درونی آن لحظه داوری کند؟ پاسخ دوست نورولوژیست من که در ضمن مادر زاد ارمنی است این است: خدا. گفتن ندارد که این مکالمه بعضاً فرضی است، اما من شخصاً بنا به سوابق حدس می زنم که در چنین وضعیتی دوست واقعی من واکنشی مشابه این باید داشته باشد. او آدم مذهبی ای نیست و حتی باز بودن سیستم کامپیوتری مغز را چیزی که یکباره پدید آمده باشد نمی داند بلکه آن را پیامد تکاملی تدریجی می داند. اما فرضش این است که اگر خدایی باشد، این خدا همان ذهنی است که از همۀ میلیاردها لحظاتی که زندگی ما را می سازند واقف است و به همین دلیل به این حکم عیسی مسیح خیلی علاقه دارد:« داوری نکنید».کوته کنم. هرکس که این نوشته ناقابل را می خواند می تواند به این پرسش پاسخ دهد:آیا صدای من هیچوقت در زندگی بلند نشده است؟ بلند شدن صدا در شرایطی رخ می دهد که در مورد هر کسی فرق دارد. یک وقت تو عالمانه می خواهی دیگری را بترسانی، به او زور بگویی یا واداراش به کاری کنی. مثل عربده های سردار رادان در کهریزک. یک وقت تو در سکوت راه پیمایی کرده ای تا به آنچه ناحقش می دانی اعتراض کنی. جوابت را با سرکوب فیزیکی می دهند و جوانی را به جرم پرتاب یک سنگ محکوم به اعدام می کنند. در این مورد ممکن است طرف مقابل را با صدای بلند خطاب کنی؟ در وضعیت بشری مورد تا مورد تفاوت دارد. پرسش این است که آیا خدایی که از همۀ این موارد آگاه است ، منطقی است که برای همۀ آنها یک حکم بدهد؟ ممکن است بگویی در وضعیت انسانی قانون گذاری لازم است هر چند قانون هر گز آن عدالتی را که ناظر بر همۀ آن میلیارد ها لحظه باشد، برآورده نمی کند. هر چند قانون را هم ملزم به حرکت به سوی همان عدالت همه چیز بین می دانم، اما برای آنکه موضوع منحرف نشود،عجالتاً می گویم: قبول ،از بدو پیدایش بشر تا این زمان هرگز شرایط ایدئالی که انسان ها بی نیاز از پلیس و دولت و قانون گردند تحقق نیافته است ، اما آمدیم یکی چون زورش بیش از دیگران بود، گفت:قانون یعنی :آنچه من می گویم. آیا میان یک خطاب بلند و محو شدن همۀ اعمال یک فرد تناسب عادلانه ای وجود دارد و اساساً محو همۀ اعمال تکویناً در آن ذهن بزرگ همه بین و همه دان ممکن است؟ اگر تناسبی هست که باید توضیح شود و اگر در اینجا تناسبی میان خطا و مجازات نیست ، آیا این بی تناسبی دستاویز یک خشونت هیولایی بدست « هیونان مست گسسته مهار»( به قول فردوسی) نمی دهد؟ آیا ممکن نیست که ریشۀ این حکم های سنگینی که امروز به امثال آرش صادقی و احمد منتظری و نرگس محمدی و دیگر آزادگانی می دهند که فقط با نوشته و فیلم و فایل فریادی زده اند، در همین بی تناسبی دلبخواهی باشد که عقلاً نه با وضعیت شکننده و پرآسیب بشری سازگار است ، نه با عدالت با معیار قوانین دموکراتیک و نه با آن عدالت مفروضی که خدا تنها به آن می تواند خدا باشد ور نه یک جبار زورگو و نابخرد است؟ و هر آینه عالم و عادل مطلق نمی تواند چنین باشد.

       
      • با سلام به دوست گرامی کورس

        عذر خواهی می کنم که به میان خطاب شما به علی ورود کردم ، من این نوشته شما را الان صبح پس از ارسال پاسخی به علی1 که طبعا در ذیل نوشته شما قرار خواهد گرفت مشاهده کردم ،احتمالا آن اصل پاسخ من به ایشان که در میان این صفحه است را ندیده اید و فقط این نوشته ایشان را اینجا دیده اید ،اما اگر به آن نوشته قبل مراجعه کنید می بینید که من به این نکته ای که شما بدان اشاره می کنید در قالب تمثیل افتادن فرزند کسی از یک بلندی و اینکه شخص با ان نقطه فاصله دارد و ناگزیر باید فریاد بزند تا فرزند خویش را از خطر برهاند ،اشاره کرده ام که این مثال و دیگر مثالهایی که شما در پرورش مطلب به انها تمسک کرده اید اساسا موضوعا خارج از محل بحث تعلیمی قرآنی است ،اینها تابع اوضاع و شرائط حاکمبر محیط انسان است ، و انچه محور بحث قرآنی است آن است که در معاشرت از نزدیک و معمول و در شرائط عادی باید از عربده کشی و صدا بالا بردن در امر تخاطب و معاشرت متداول اجتناب کرد که روشی مذموم است و خود شما در طلیعه نوشته اتان به قبح آن اشاره کرده اید ،بنابر این آنچه شما نوشته اید و تمثیل کرده اید خروج موضوعی از آن فاکت قرآنی است چه در زمینه معاشرت عام مردم با یکدیگر و چه در زمینه لزوم تبجیل و تعظیم سفیر الهی وحی که اندیشه ای قرآنی است ،و این خروج موضوعی از سوی مخاطب شما نیز صورت گرفته بود که در اصل بحث به آن اشاره شد.
        در مورد مساله حبط اعمال بحث طولانی است ،این مقوله نورو لوژیستی هم که از دوست ارمنی نورولوژیست خویش مطرح می کنید و استنتاجی که می کنید ناشی از قیاس امور حسی طبیعی این دنیائی به یکدیگر ،با امور تکوینی و حقائق آن جهانی است که بخشی از شاکله وحی و رسالت انبیاء است و منکران جهان دیگر و بقاء روح و ابدیت انسان حظی از اینگونه ارتباط های سببی مسببی بلکه عینی (تجسم اعمال در جهان غیب) حظی آن ندارند ،این موضوع بحث سنگین دیگری است که البته در نوشته ای که خطاب به دوست همفکرتان علی1 در ذیل این نوشته داشتم به آن اشاره کردم و گفتم که آن موضوع بحث نبود و اجمالا اشاره شد که مقوله ثواب و عقابی که در جهان دیگر بر اعمال مترتب است (بلکه عین اعمال است که صورتی متناسب در جهان دیگر دارد) از قبیل پاداش و جزاء های جعلی قرار دادی مثل جرائم رانندگی نیست تا اینجا مساله حرمت بانگ زدن و بی احترامی به سفیر وحی که قرآن می گوید اقتضاء حبط اعمال انسان شود مورد استبعاد قرار گیرد یا سخن از تنافی آن با عدل الهی پیش آید.
        جناب کورس ،امیدوارم سلامت باشید ،بحث ها از ریشه ها را متوقف کردید؟

         
        • من هم به شما سلام می کنم و از پاسختان سپاسگزارم . ریشه ها را به زودی از سر می گیرم . من به علی1 گرامی و هیچکس عهدِ توقف در فکر خاصی جز آزادفکری نبسته ام اما با ایشان می توانم گفتگوهایی ثمربخش داشته باشم. مثلاً در آخرین بخش ریشه ها ایشان مرا به مقاله ای ارجاع دادند در بارۀ بیت الحکمه . هم این ارجاع و هم آن مقاله و هم این سخن جناب علی 1 که گفتۀ من دربارۀ بیت الحکمه و بنیانگذاری آن در زمان هارون نتیجۀ تحقیق پژوهشگران است در مجموع ذهن مرا درگیر جستجویی کرد که هنوز ادامه دارد . این جستجو را مدیون تذکر ایشان هستم و نتیجۀ آن که قطعاً ادعا ندارم که حرف آخر باشد بزودی در معرض نظر دوستان می گذارم . همین الان داشتم فکر می کردم که آیا بهتر است مناظرۀ ابوحاتم و زکریا را ادامه دهم یا دنبالۀ مناظره را موکول به بعد از بررسی زمینه و زمانۀ رازی کنم و چطور طرح مطلب کنم که با توجه به محدودیت کلمات در حد توانم حق مطلب را ادا کنم. با سپاسی دگربار

           
    • 1-مساله توضیح مقوله عام و خاص ،مجمل و مبین و چیزهایی از این قبیل پیش از آنکه ناشی از مساعی شافعی و غیر شافعی باشد ،ناشی از قواعدی بوده و هست که رایج بین عقلاء است ،اگرچه در روایات نبوی یا روایات عترت مورد اشاره قرار گرفته باشد ،در واقع اینجا اگر اینگونه قواعد عقلائی در فهم مراد و مقصود متکلم حتی در نصوص شرعیه مورد تصریح قرار گرفته باشد ،این اشاره یا امضاء طریق عرف و عقلاء عالم است که مورد تایید و امضاء واقع شده است ،و مساعی شافعی و امثال شافعی مشکور است از آن رو که دست به تدوین و تنظیم این قواعد زده اند ،دقیقا مثل قواعد صرف یا نحو که مورد استعمال عرف و عقلاء است و کسی مثل ابو الاسود دوئلی آنرا تنظیم کند.بنابر این بر خلاف توهم نویسنده متن فوق ،نه ” وجود تناقض در قرآن” سبب اصلی تدوین اینگونه سنن رایج بین عقلاء بوده است و نه “تدوین و تنظیم این قواعد کاربردی عقلائی در هر زبان”امر جدیدی بوده است ،منتها امر به تدبر در آیات و تحریض به علم و نوشتن که در تصریحات شارع وارد شده است مسلمانان را به این مقوله تشویق کرد ،و نه آن تناقض مورد تناقض منطقی مستقر است ،اینها را باید تعارضات بدوی (ابتدایی) عارض در کلام متکلم و عقلاء دانست که معلول تدریج و تدرج در تفهیم مقصود است ،و ای سنتی عقلائی است که وحی نازل بزبان عربی بر آن سنت عرفی عقلائی مشی کرده است:حکم عمومی با مصلحتی عمومی انشاء می شود و بدنبال آن یا منفصل از آن روی مصالحی دیگر خاصی که دائره مراد متکلم عاقل را در عمومیت محدود می کند صادر می شود و عقلاء که بدنبال فهم تمام مراد متکلم عاقلند تمسک به چنین روش عقلائی می کنند برای فهم مراد و برای عمل در سنخ مسائل عملی ،و حمل خاص بر عام برای رفع تناقض بدوی (ابتدائی) عمل بروش عرف عقلاء بوده است و اختصاصی به فهم تمام مراد از کتاب الهی و سنت نبوی نداشته است ،و منشا آن وجود تناقض ناخواسته در کلام متکلم نبوده است تا این تحلیل راست آید که :”قرآن حاوی تناقضات ناخواسته است پس مسلمانان از فلان قرآن در صدد رفع تناقضات قرآن بر آمدند”! نه،وجود تعارضات بدوی در سخن عقلاء و عطف کلام لاحق بر سابق و نظائر آن روشی عقلائی است که در هر عرف و زبانی به تنظیم و تدوین آن پرداخته و می پردازند.
      فلسفه علم به احوال اعیان موجودات است و ارتباطی به قواعد عقلائی و لفظی رایج بین عقلاء در فهم متن ندارد ،مدعی اگر حوزه فلسفه و کتاب “اصول فلسفه و روش رئالیسم” مدعی وجود چنین روشی در کاربرد قواعد فلسفی و اقامه برهان و استدلال و استنتاج است ،خوب است کلی گوئی نکرده نمونه یا نمونه هایی از مدعای خویش را ارائه کند.
      اصول فقه نیز تبیین اصول و قواعد لفظی و عقلی کاربردی در محیط فقه است که ممکن است بخشهایی از مباحث آن در بین عوام و عرف مردم نیز کاربردی باشد ،و طرح و اشاره به آنها در فضای عمومی امری اصالی و مستقل نبوده و نیست ،گاه مصب بحث ها و نوع مخاطب نیازمند اشاره به قواعد اصول فقه است.
      2- در مورد آیات ابتدایی سوره حجرات که سمت و سوی آن سوره بیشتر تبیین مسائل اخلاقی انسانی (از جمله پرهیز و اجتناب از سوء ظن به انسانها) است در اواسط کامنت های این پست مورد تحقیق و بررسی قرار گرفت ،طبیعی است در برابر ادعای اینکه (مفاد این آیات توهین و تحقیر انسان بما هو انسان است) الفاظ آیه آنالیز می شوند و فضای نزول آن که قضیه فی واقعه بوده است (شان نزول) ترسیم می شود و بروش عقلاء صدر و ذیل کلام بر هم عطف می شود و ماجرا بر خلاف مدعای مدعی (که خود بر خلاف روش عقلاء از طریق وصله پینه کردن آیاتی در صد ایجاد تناقض یا القاء تناقض بین آیات بود) واضح و آفتابی می شود که ماجرایی در صدر نزول وحی اسباب تعلیم یک ادب انسانی عمومی در امر معاشرت ،و تعلیم ادب گفتگو با رسول وحی است،بنابر این اتفاق جدیدی در تبیین مفاد آیات رخ نداده ،جز اینکه بطلان مدعای مدعی اثبات شده است و مدعی چون برابر فهم عقلائی و مستدل آیات سخن جدیدی در چنته نداشته است ابتدا آنرا “قطار واژه ها” نامیده ،بعد دوباره شروع به تکرار مدعای ابطال شده کرده است.در اینجا مدعی چون خود از ترفند مبهم وکلی گوئی (به هم ور کردن مباحث!) در ادعاهای خود در مورد فاکت های قرآنی بهره می برد ،ترجمه الفاظ آیه و جمع بین صدر و ذیل آیات و تبیین شان نزول آیات را که سنتی عقلائی است ،به “ترفند”! تعبیر کرده است تا خود را از زیر بار و رنج پاسخگوئی در مورد ابطال مدعای خویش رهایی بخشد! این را می توان “الهیات رهائی بخش” هم نامید!
      3- در مورد فقره “کجهر بعضکم لبعض” در پاسخ اولیه اشاره شد که این کجهر بعضکم لبعض ،تایید سنت رایج بین خود آنها و نفی آن در خصوص پیامبر که لازمه آن توهین و تحقیر و اذیت سفیر الهی وحی و حبط اعمال بوده است نیست ،مساله پرهیز از هیاهو و فریاد در معاشرت های رایج امری عمومی بوده است ،و این عنوان عنوان مشیر به آن عادت است که:شما آنطور که خو کرده اید در معاشرت ها بانگ می زنید و هیاهو می کنید سفیر الهی را بنگ نزنید و او را اذیت نکنید ،این تلمیح به این است که خود آن “کجهر بعضکم لبعض” امر مقدوح و نامطلوبی است که در بین خود آنها نیز باید ترک شود ،نه آنکه جهر و هیاهو و فریاد زدن در معاشرت های معمول روا باشد و فقط در خصوص پیامبر ناروا باشد ،در واقع این تعلیم و ادب قرآنی یک تیر و دو نشان است باصطلاح عرفی که:اولا رعایت حریم و احترام رسول الهی را کنید و ثانیا اینگونه نا مطلوب ها از معاشرت ها حذف کنید ،توضیح این مطلب در کامنت مورد اشاره اولیه آمده بود ،منتها ظاهرا بنای مدعی بر جزمیت و تجزم بر داده های ذهنی خویش و عدم تدقیق در سخن طرف مقابل است.
      4-مساله حبط اعمال نیز مساله دیگری است که کشف از حقایق عینی و ارتباط بین عمل دنیوی انسان و انجام و پایان آن در جهان دیگر است ،این بحث مطولی است که جداگانه باید طرح شود ،و ورود در آن یعنی خروج از موضوعی که مدعی هم خود بر آن استوار کرده بود لکن چون مدعی مواجه با ابطال مدعای خویش شده است و در اصل بحث سخن مقبولی نداشته است..

       
      • اقدام به استمرار روش همیشگی یعنی خروج از موضوع یا همان به شانه خاکی زدن کرده است وگرنه در محل خود مشخص است که مساله ثواب و عقاب های اخروی و از جمله مساله حبط اعمال در اثر برخی کنش های دنیائی ، امری قرار دادی یا اعتباری نیست بلکه امور تکوینی ناشی از تناسب حقائق عینی این جهانی با جهان ابدیت است و اختصاصی هم به این مساله بی احترامی به ساحت رسول الله در امر معاشرت ندارد و در روایات نبوی بسیاری از کارها و کنش ها موضوع حبط اعمال قرار گرفته است ،بنابر این نه مساله حبط اعمال یک امر جعلی و قرار دادی است و نه موضوع گفتار ما در اینجا بود ،منتها مدعی که پاسخی در اصل موضوع بحث نداشته است از باب خالی نبودن عریضه برسم همیشه چیزهایی را بعنوان کامنت در عرصه عمومی ارائه کرده است
        5-“یک وقتی به عزیزی به نام دانشجو ایراد تند گرفتم……… پس یا نقد نکنیم یا جوری نقد کنیم که دستکم برای امثال سیدمرتضا تنها راهی که بماند شلوغ کاری و سردرگم کردن خواننده باشد”
        اینگونه تعسف ها (بیراهه روی و خروج از موضوع و معرکه گرفتن) در اثناء یک بحث قرآنی و رد و اشکال ،هم حاکی از خالی بودن دست مدعی از ادامه بحث و اقامه شواهد و پاسخ مستدل به اصل مطلب است و حاکی از سوء سریره در امور معرفتی و انسانی و حاشیه روی دارد که تصادفا گاه اینطور عریان ،آن نیات و اغراض نویسنده مدعی را از خودنمائی در بحث های علمی و معرفتی آشکار می کند: اشاره تاریخی به اینکه ایها الکامنت گذاران سایت نوریزاد راه مفتضح کردن سید مرتضای معتقد به اصول و مبانی شریعت و خدایی که نزد او نه تنها “پس نرفته” بل پیش آمده! این است که جوری شلوغ و مغالطه کاری کنیم که برای سید مرتضی راهی جز شلوغ کاری نماند! تقبل الله نیاتکم!

         
  15. در شهر هرت
    در کمال صداقت و صادق بودن، صادق خان لاری ِ جانی اعلام استقلال کرد: هی نگویید قوه ی قضاییه مال خور و وابسته و دزد است، نخیر من با تمام قوه ام که غذایی است در استقلال کاملیم.
    بروید راضی باشید و اینقدر نق نزنید ، نه تنها من ،بلکه رهبر، سپاه، پیش نماز جمعه ها ،آستان رضوی و شورای خفتگان ،استقلال کامل در هر مورد داریم از حکم جلب صادر کردن و بی محاکمه زندانی و اعدام تا حکم های صادره مان آزاد آزاد و ولیم ، آنهم آنقدر ول و آزاد و مستقلیم که همه ، از دم استقلال وآزادی اشان به ما وابسته است .

    آنوقت می گویند : شهر هرت کسی آزادی ندارد و وابسته است ؟
    فکر می کنید ایران کنونی بدون من و قوه غذایی وسپاه و رهبر و برادرانم این گونه می بود؟ تازه کجاشو دیدید؟

     
  16. شادزی مهر افزون (سلام زیبای ایرانیان باستان )

    آفای نوری زاد این آخرین مطلبی است که برای شما می فرستم –با احترام به تمام صدماتی که در این راه خورده اید و خواهید خورد. از زندان و تهدید خانواده تا دادن نسبتهای بیشرمانه به شماوبی تفاوتی مدعیان اصلاح طلب (به تعبیر دولت آبادی – کوه های موش زا ) ومهمتر از همه زندگی خود و خانواده زیر سایه سنگین اطلاعات و احتمال بالای کشته شدن که انصافا از طاقت اکثر ما خارج است –اگر ماهیت شما را درست فهمیده باشم نوع مبارزه شما قصه قدیمی باریکه آب و صخره مغرور است که در نهایت باریکه آب موفق میشود با صبر و استقامت صخره را سوراخ و نابود کند . اما نوری زاد گرامی این صخره بر شالوده محکمی از جهل و خرافات دینی و پیچیدگیهای روانی مردم توسط آخوندهایی بنا شده که به غریزه و نسل اندر نسل میدانند چگونه هر روز لباس جدیدی بر تن این صخره فرتوت و سمج بپوشانند وچه زمانی با کشورهای قدرتمند مذاکره کنند و با باج دادن زمان بخرندو عمر /////شان را ادامه دهند.میدانم مبارزه مسلحانه هم جواب نمیدهد اما روش شما هم به دور زدنهای تکراری و بی خاصیت تبدیل شده که نهایتا گروهی در ایام فراغتشان وقتی حوصلشان از دیدن تلویزیون و ماهواره سر رفت در حال خوردن چای شان سری هم به سایت و تلگرام شما می زنند و ساعاتی سرگرم میشوند . آنهم در دنیای پر سرعت امروز که سایت های جدید و روشهای موثرو نوین مبارزه به سرعت تولید و بلافاصله تحلیل و تفسیر میشوند . –آنهمه التماس شما برای باز آمدن آخوند مرتضی برای ایجاد حاشیه امنیت و آزاد گذاشتن بدون سانسور او و مریدان ////ش( مانند آنارشیست) برای رکیک ترین فحش ها و تحقیر و تکفیرمن و دیگران و در مقابل سانسور جواب من و بقیه شک های منطقی به شما را ایجاد میکند . –- دیگر اینکه آقای علی 1 واقعا فکر میکنید آخوند مرتضی کلمه ادخال سرور رابدون منظور به کار میبرد؟!! این جماعت در ///// استادند . از جوادی آملی که با قیافه حق به جانب گروهی را دیوث مینامد تا فلسفی و شجونی که در هنر نمایی با زنانی که گفته اند شوهر دارند بساط عیاشی پهن میکنند ودررو دستی که میخورند در فیلم تهیه شده روی تمام فیلمهای پورنوی امروز را کم می کنند (فیلم و عکسها ی آن پخش شده ). !!!! درمقابل سوال من که چرا آخوندها به تمسخر و تحقیر به زنان مدخوله میگویند و انتظار میرفت این آقا حداقل بگوید اگر بعضی این کلمه را بکار میبرند اشتباه می کنند همه دیدند چه سیاه بازی و قشقرقی راه انداخت که البته در این کار استاد است!!!!—بازگشت پیروزمندانه آخوند مرتضی که یاد آور فتح الفتوح ایران توسط اعراب و واقعه مشعشع قادسیه است را تبریک و تسلیت عرض می نماییم .!!!!!!!!. موفق باشید

    ——————

    درود پوریای گرامی
    رها کردن و رفتن، درست در شرایطی که “باید” ماند و خون دل خورد و پای مخاطراتِ این ایستادگی نیز ایستاد، کار دم دستی و ساده و سهلی است. بمانید دوست من. از که قهر می کنید؟ بمانید و خون دل بخورید. بمانید و بنویسید. بمانید از باور خود بگویید. متین و محکم. اینجا گوشه ی کوچکی از جامعه ی ماست. با هر ترکیبی که دارد. خروج از اینجا، نادیده گرفتن واقعیت جامعه است. بمانید دوست من.
    با احترام

    .

     
    • شاید به عمر من و شما قد ندهد. شاید ما عبور ایران از دوران سیاه قرون وسطای آخوندی را شاهد نباشیم. شاید این ها هزار سال دیگر هم باشند. ولی آیندگان خواهند گفت در آن دوران سیاه انگشت شماری بودند نگذاشتند شمع روشنگری خاموش شود.
      مشکل ما خیلی خیلی خیلی اساسی است. یک مشکل نیست فقط مذهب خرافی نیست مشکلات بیش از این هاست که باید ذره ذره قطره قطره و گام به گام اصلاح شود. اتفاقا در شرایط جامعه خرافات زده و ترسو و بی مایه و بی شرافت کنونی رفتن جلوی گلوله و مردن شاید آسان ترین راه است. اخبار را نمی خوانید؟ اینجا یک خودکشی آنجا یک خود سوزی آن طرف فاجعه ای دیگر…. تونس با یک مورد خود سوزی زیر و رو شد و دنیای عرب را زیر و رو کرد….

       
    • شما هم هموطن گویا چون یا حوصله نداری و یا بردبار نیستی زود جا خالی می کنی و مسلما با پز انتقاد از دیگران و اینکه مبارزه نوریزاد فایده نداره و …خوب بفرمائید راه حل شما چیست عزیز؟رها کردن و رفتن بعد از خالی کردن عقدها که کار نشد جناب!کار فرهنگی و آگاهی دادن کاری بس دشوار و خسته کننده و محتاج همت و بردباریست عزیز.انقلاب هموطن درمان درد ما نبود.بنابراین باید کار زیر بنائی کرد و این درست کاریست که نوریزاد دراین سالها انجام داده!بفرمائید سهم من و شما چیست؟

       
      • پوریای عزیز: نوریزاد را به این آسانی رها نباید کرد. این لحن فروتنانه و مهربان نور دیدگانم دل سنگ را آب می کند. شما را نمی دانم ، اما من در برابر روح مسیحایی این دلیر مرد آزاده خود را خیلی کوچک می بینم .گرچه شجاعت شگفت انگیزدر این سن و سال فضیلتی نادر است اما تنها او را به این صفت بزرگ نمی شناسم. او انسانی است که تنها همچون او بودن این جهان پرخشونت را به سوی جهانی بهتر می برد. خیلی حرف ها هست که من شخصاً ترجیح می دهم مطرحشان نکنم تا به آنچه ضرور تر می دانم برسم. یک موردش همین سندرم توهین است که می تواند پیش درآمد سانسور باشد. امروزه در سطح جهانی اندیشمندان سیاسی در این گونه مسائل می نویسند و گفتگو می کنند. برای مثال اندیشمندانی هستند که خودشان هر گز در کلامشان حرفی زننده که بر یک شخص وارد آید نزده اند، اما این طور طرح مسئله می کنند که آیا باید انتشار فحاشی را به عنوان عوارض جانبی آزادی بیان پذیرفت یا با ممنوع کردن قانونی آن راهی برای سانسور و به قولی طنزآمیز راهی برای نجابت سانسور باز کرد با تفسیرهای چپ اندر قیچیِ کسانی که سخنان نادلخواهشان را به توهین و فحاشی تعبیر می کنند و نمونه هایش را در کشور خود بسیار می بینیم.اما ما خیلی از آنها فاصله داریم . شاید بشود گفت هیچ یک از کسانی که به اتهام توهین به رهبری یا رییس جمهور زندانی شده اند ، کاری جز انتقاد یا پرسش نکرده اند. یکبار در زمان خاتمی دو لایحه در بارۀ تعریف جرم سیاسی و قانون مطبوعات به مجلس دادند که سر ضرب با حکم حکومتی به بایگانی رفت. بعدش هم هیچ تلاشی برای شفاف سازی این مسائل انجام نشد تا همچنان میدان تفسیر های دلبخواه برای زدن و کشتن و خوردن و بردن باز باشد. قانون باید در حد امکان راه تفسیرِ دلبخواه را ببندد اما قوانین ما، بر عکس ، در حد امکان راه تفسیر های دلبخواه را باز نهاده اند تا قانون را به امیال خودشان نزدیک کنند. وضعیت ما این است دوست عزیز . در این وضعیت من چه همراهی با نوریزاد دارم جز همین نوشته های ناقابلم که شاید سهمی ادا کند در روشن نگه داشتن چراغ این سایت شریف. آیا جز آگاه شدن و آگاه کردن فرسایشی راه دیگری هم داریم؟ نوریزاد با اسم حقیقی خود این سایت را نگه می دارد و ما با اسم مستعار.نوریزاد فحش های زشتی را که به خودش می دهند منتشر می کند اما اگر پای غیر خودش در کار باشد احتمالاً با رنجی درونی هاشور میزند و با شناختی که از فهم این آزادمرد دارم احتمال می دهم که میان آزادی بیان و عوارض جانبی اش و سانسور و نجابت ظاهری اش اولی را می پذیرد. پوریای عزیز: آقای نوریزاد هم در این مملکتی زندگی می کند که به نگر من مشکل اصلی اش در قرهنگ موروثی است که میلیون ها هموندان آن حتی به سنت موروثی خود فکر نمی کنند . من به هیچ وجه امیدی ندارم که با شورش و زدن و کشتن چرخۀ قرن ها استبداد متوقف شود و از سوی دیگر به آگاهی بخشی و تأثیر آن با امکاناتی که در تکنولوژی رسانه ای پدید آمده بسیار امیدوارم.
        گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
        آری شود و لیک به خون جگر شود
        شاد و پرامید باشید

         
        • جناب کورس گرامی

          درود بر شما

          با کلیت سخنتان مبنی بر بودن و ماندن پوریا و امثال پوریا برای نوشتن و بحث کردن و لزوم آزادی بیان و پرهیز از تبعیض در مقام تفسیر و اعمال قانون ،موافقم و بحثی ندارم ،چیزی که برایم شگفت انگیز بود این بود که نویسنده مسن و با تجربه و فرهیخته ریشه ها،بر خلاف سنت رایج چند ساله خود که عبارت بود از پیوستگی و استمرار در نوشتن ریشه ها و پرهیز از جستارهای عارضی و پیشامدهای سایت ،ناگهان به بحث تشویق پوریاها بر ماندن فرود آیند که البته اصل تشویق به ماندن و نوشتن را هم موافقت دارم چه در مورد پوریا و چه در مورد غیر پوریا ،آنچه که مایه شگفتی و استفهام از عدالت است این است که همین ماجرا بعینه در مورد بنده که از دوستان نتی شما هستم و تصادفا از سوی همین کامنت گذار حادث کرد که ناشی از زشتی یک توهین ناموسی و سوال تحقیر آمیز بود که منجر به ناراحتی و رفتن من شد و ما در آن ماجرا یک سطر از شما در باب محکومیت زشتی یا توصیه مشابه ندیدیم ،سهل است ،بغیر از جناب نوریزاد و دوست جوانمردی بنام آنارشیست که این زشت گوئی را قویا محکوم کردند و خواستار ماندن من شدند ،احدی -از جمله شما- اشاره ای بقبح و زشتی آن گفتار که بقول شما از لوازم قهری آزادی بیان است نکرد ،بلکه علیرغم دعوت دوست جوانمرد از وجدان های انسانی برای محکوم کردن آن زشتی ،هیچکس و از جمله جنابعالی اندکی از وجدان خویش را خرج محکومیت قبح عمل و گفتار همین کامنت گذاری که شما فی الفور وجدانتان برای رفتن او تحریک شده است نکردند و نکردید ،اگر در دور جدیدی از نوشتن بنایتان بر دور شدن از سنت مستمره اکتفاء به انشاء ریشه ها بوده است چه خوب که رفتار و گفتار و نصایح ناشی از انصاف و عدالتتان عام و فراگیر باشد و پر آن فقط شامل همفکرانتان نگردد.
          پایدار باشید

           
        • جناب کورس
          درود
          وقتی در همین صفحه در کامنتی به علی 1 توصیه کردم که از رفتار شما پیروی کند و خود را درگیر مسائل و موارد روزمره در این سایت نکند، نمیدانستم که ناخواسته شما را رنجانده ام و یا وادار کرده ام که اینگونه و بدین شکل شاید برای اولین بار در موضوعات جاری و مورد بحث سایت ورود کردید؟ از یک جهت خوشحالم که سرانجام شما هم موضع خود را آشکار کردید و از آن سکون ملال آور خود را رهانیدید. ولی همانطور که سید مرتضی اشاره کرد، چرا الان و چرا اینجا؟!

          خاطرتان باشد من در چند ماه قبل به شما توصیه کردم از لاک دفاعی و گارد بسته خارج شوید؛ حال از این بابت خوشحالم، چرا که با ادامه و استمرار اینگونه حرکات از جانب شما میشود کم کم به درون مایه ی شما پی برد و اینگونه است که تابوی شخصیت کورس میشکند و به دیگران مجال گپ و گفت با او را میدهد، گپ و گفتی خارج از بحث های فلسفی و سنگین و برای آشنایی با نظرات شما و اینکه خارج از طرح مباحث فلسفی از جانب جناب کورس، ایشان در بحث های روزمره چگونه مرام فکری خود را به تصویر میکشد و واکنش او در اینگونه موارد چیست؟
          اوج حرکت پارتیزانی و محیّر العقول شما در عرصۀ ورود به جریانات روزمره در این سایت، اگر اشتباه نکنم، در زمان دستگیری شیر زن ایران “نرگس محمدی” بود، که موجب تعجب همگان و جناب نوری زاد شد.
          البته این نوشتۀ شما کلامی متین و مورد قبول من و هر انسان آزاد اندیشی ست ولی نوع بیان و نحوۀ مخاطب قرار دادن آن شخص برایم عجیب و دور از انتظار بود.
          آن کجا و این کجا؟!

           
    • پوریا رفتی؟!
      کاش میماندی و از مستندات زندگی خود میگفتی و ما را به فیض اکمل می رساندی.
      هر آنچه به تو گفتم سزاوارش بودی. تویی که نمیدانی، نمیفهمی چگونه باید پرسید. این تو بودی که توهین و تحقیر را شروع کردی. یادت رفته که نوری زاد هم حامی تو بود؟ من مرید هر کسی هستم که یک جو مرام و معرفت و جوانمردی داشته باشد. تو اینجا مینویسی ولی با چند نام . فعلاً تاریخ مصرف پوریا به سر آمده و البته همچنان در پی نوشتن تحت عناوین و نامهای مختلف خواهی بود و به دیگرانی که مانند تو، ////نمی اندیشند توهین خواهی کرد. دنیای امثال تو دنیای خیلی کوچکی ست و تو دلت به همین خوش است که با چند نام کامنت می گذاری و با این قهرمان بازی ها //// خودت را به شکل مجازی عرضه میکنی. تو چیزی در چنته نداری جز عقده گشایی. حالا چرا موقع رفتن یک کم////به خرج ندادی و شخصیت واقعی خود را همان که بودی و هستی را باز هم نشان دادی.
      به آقای علی 1 سلام مرا برسان.

       
    • پوریای عزیز شمارا می فهمم و به شما حق میدهم. آنهمه منت کشی برای برگرداندن آخوندی که خودش هم باور کرده بامطالبی که از کتابها و متون کهنه عصر حجر آموخته ، دارد من و شما و بشریت را نجات میدهد؛ بسیار آزاردهنده است . از همه تاسف بارتر خوشحالی کسانیست که فقط برای گرم شدن بازاربحث و گفتگو ، از بازگشت او ابراز مسرت میکنند . یا ما به این باور رسیده ایم که فلاکت و بینوائی ما از آخوند است یا نرسیده ایم . اگر به چنین اعتقادی رسیده ایم اینهمه عجز و تمنا در برابر این آخوند متکبر از خود راضی که تمام معلوماتش پشیزی به درد این دنیا و آن دنیا نمی خورد یعنی چه ؟؟؟ واقعا که چند وجهی بودن شخصییت آقای نوریزاد برای منهم مفهوم نیست ! . به سارا خانم هم باید گفت که این آخوند ، «مخالف » مانیست بلکه «دشمن »ماست چرا که مرید و مؤ ید این رژیم و دستاوردهایش است از جمله اعدام محارب ، راستی برای اطلاع سارا خانم و بقیه ، علی شریعتی ، آرش صادقی و چند زندانی سیاسی دیگر بخاطر اعتصاب غذا حالشان وخیم است وخون بالا می آورند ، همان خون زهر آلودی که 37 سال است نظام با همپائی و همفکری و همکاری سید مرتضی ها به بدن های نازنین آنها تزریق کرده ……………..

       
  17. بیکس گرامی
    بنده سعی کردم معجزات امام را از نظر علمی تفسیر کنم و دلیل علمی انها را توضیح دهم تا دوستان تصور نکنند امامان برخلاف قوانین فیزیک و قانون علیت معجزه میکردند ، این چه ایرادی دارد که شما انرا برنتابیده اید؟ بله شما اگر قدری فیزیک کوانتم مطالعه کنید خواهید دانست که وقتی اجسام دارای جرم با یکدیگر برخورد کنند یک میدان الکنرومکانیکی ایجاد میکنند و تمامی اجسام فاقد جرم در ان میدان به حالت سکون درمی ایند. اینها تمامش حرف و نظر من نیست بلکه قدری نظریات خودم میباشد و مقداری نیز حاصل مطالعات و زحمات فیزیکدانان بزرگی مانند اقلیدس ، کخ ، بتهون و جالینوس و سایرین میباشد. شما هم میتوانید با قدری مطالعه فیزیک اطلاعات خود را بالا ببرید تا اینگونه از یک سخن علمی بنده متعجب نشوید و بتوانید سخنان علمی بنده و سایرین را درک کنید.در مورد معجزه ردشدن از اب هم گفتم وقتی یک سوزن فزرتی با چرب شدن روی سطح اب میماند مسلما هر کسی میتواند کفشها و یا کف پای خود را چرب کند و روی سطح اب راه برود بی انکه در اب فرو رود مانند سوزن که مثال زدم. بنابراین راه رفتن روی اب هم عمل خارق العاده و شاقی نیست که دیکران از انجامش عاجز باشند بلکه من و شما هم میتوانیم به همین راحتی که گفتم روی اب راه برویم ولی تغیر ابعاد بدن انهم در مقیاس ده ذرع در ده ذرع مقداری شرحش پیچیده است و برای انکه من بتوانم برای شما توضیح بدهم شما باید یکسری علوم شامل فیزیک پزشکی تغذیه اورتپدی و چند علم دیگر را در حد عالی بدانید تا انوقت بتوانید توضیحات علمی من را درک کنید-حالا فهمیدید چرا انرا توضیح ندادم؟ زیرا درک توضیحات من مستلزم اطلاع کامل شما از علوم پیش نیازی است که ذکر کردم زیرا این معجزه واقعا پیچیده است و برای درک پیچیدگی ان کافیست توجه کنید که تاکنون موثرترین دارویی که بشر برای افرایش حجم بدن توانسته بسارد همان داروی ار-جنی است که در ماهواره تبلیغ میشود و میگویند بین 6 تا حداکثر12سانتیمتر بر قد انسان می افزاید حالا شما توجه کنید که اقزایش ده ذرع در ده ذرع حجم بدن یعنی افزایش حجم بدن به میزان یکصد متر مربع تا چه حد باید از تکنولوژی بالایی برخوردار باشد-بنابراین توضیح ندادن من به همین علت است که متاسفانه دوستان قادر به درک توضیحات بنده نخواهند بود بنابراین لطفا به این جهت که انرا توضیح ندادم از من رنجیده نشوید. ارادتمند شما سدرضی…

     
    • سید رضی گرامی
      حقیقت امر دوست عزیز ما باید از شما متشکر و ممنون باشد که شرایط گفت و گو را بر ایشان سهل و آسان گرفته اید و آبرو داری کرده اید. این در حالی است که من و شما می دانیم شرط درک سخنان گهر بار حوزویان بزرگوار در درجه اول یک دوره من لا یحضر الفقیه و دروس خارج است و کسانی که اینجا می خواهند با ملا جماعت سر و کله بزنند بدون این آگاهی ها وقت خود را تلف کرده اند چرا که در حدی نیستند که قابل گفت و گو با حوزویان باشند.
      در ضمن هر کس سخنان حوزویان را درک نکرده و نپذیرفته از دو حال خارج نیست: سفیه یا حرام….. و این را هر آدم منطقی و عاقلی درک می کند که فقط حلال زاده ها می توانند سخنان ایشان را بفهمند. به کسانی که شامل حال این ماجرا می شوند دوستانه توصیه می شود با پدر یا مادر خود به طور محرمانه گفت و گو کنند و به صحت این ادعا پی ببرند.
      این ها را گفتم نکند خدای ناکرده کسی فکر کند اجازه دارد از حوزویان طلب استدلالات عقلانی کند.

       
  18. سید مرتضی
    12:34 ق.ظ / دسامبر 11, 2016
    جناب علی آقا
    … اگر مسلمان نیستید…و اگر هنوز مسلمان هستید یکی از اصول انکار ناپذیر مسلمانی حمل فعل مسلمان است بر بهترین محمل…{تو آقای علی1 کلمه ادخال را}… سر تاپا با اصطلاح “مدخوله ”…خلط کرده مرا به ریاکاری و سیاه بازی…متهم می کنید…

    سیدمرتضای گرامی
    1.بحث کردن با شما مطلقا فایده ای ندارد و عمر تلف کردن محض است. اصلا نیازی به ساختن حکم و موضوع و فعل و فاعل از ادخال و سرور بیرون کشیدن نیست. بگذار به کوتاهی اینجوری بگویم: دستکم یکبار به این همه کلمات قلنبه که می گویی عمل کن: مگر نمی گویی از اصول انکاناپذیر مسلمانی «حمل فعل مسلمان است بر بهترین محمل»؟ پس شما که هنوز یقین نداری که من مسلمان نیستم چرا نوشته مرا حمل بر «بهترین محمل» نکردی؟ بهترین محمل این است نویسنده نمی خواهد چیزی را به کسی نسبت دهد تنها می خواهد از نابسامانی در رفتار و واکنش ها، نتیجه گیری کند صرف نظر از اینکه متنها مال چه کسی است. چه بسا اگر همین متن ها و واکنش های پیشین و فعلی را کورس نوشته بود، من تحلیل گر همین نتیجه گیری را می کردم که اکنون کرده ام. نتیجه گیری من با سه فرض: کج سلیقگی گوینده عبارت مذکور به سارا؛ سیاه بازی پیشین؛ نوشته مال فردی غیر سیدمرتضا باشد، از تحلیل محتوا بیرون کشیده شده بود و ربطی به خبث طینت من و خودشیرینی و این عبارات مشمئز کننده ندارد. (ضمنا من اصطلاحات تخصصی اصول فقهی را بکار نمی برم چون تنها نشانه کج سلیقگی است که در یک فضای عمومی مدام از خَرص و تَبادر و تنقیح مناط حرف زدن. )

    2.می خواهی در باره ملتزم نبودنت به لوازم روشن«ادخال سرور و شادی در دل دیگران از حسنات است» که به نظرت هر مرد مومنی می تواند شادی در قلب زن مومن غریبه ایجاد کند، بحث کنیم؟ مطمئنم مطلقا نخواهی پذیرفت. یعنی اول با زیرکی آخوندی ،همه چیز را از همه چیز بیرون می کشی و وقتی گیر بکنی، همه چیز را از همه چیز دور می کنی. این را می توان تیپیک دانست و گفت که شما شاخص کلیت حوزه علمیه هستی. بر عکس مصلح که دستکم در برخی موارد قوه عقل و انصاف را فراموش نمی کند. او هم تیپیک است و شاخص نوع بسیار بسیار اندک از حوزویان که تعارض اخلاق فردی و مأثورات حوزوی آنها را از بینایی محروم نمی کند. برای من مسجل است که عموم حوزویان آروز دارند که عقل مردم رشد نکند و در دعا و دل، مدام می سرایند: بیچاره آدمی که گرفتار عقل شد/ خوشا آن کسی که کره خر آمد و الاغ رفت.
    3.در این چند نوشته هر نسبت بدی که فکرش را بکنی، به من تحلیلگر دادی و بعد گفتی چون زشت گویی کرده ام حقم بوده! فقط یادت باشد که اگر بخواهم از نیروی جدلی که مدام بهره می گیری، استفاده کنم می توانم بر همین نوشته کوتاهت، صد اشکال بگیرم و کاری کنم که تا یک هفته پاسخ بدهی و از خوراک بیفتی اما چون این را ناانسانی می دانم و جدل را کار احمقان، پس این رویه را پیش نمی گیرم. در نوشته پست اسبق گفتم که وقتی بچه های شهری تخم سگ بازی در می آوردند و من بچه روستایی که خسته و کوفته از صحرا با شماری گوسفندی راهی خانه می شدم، آزار می دادند و گوسفندها را از هم جدا می کردند و پخش می کردند، چه کار می کردم؟ وحشی می شدم و تا دلت بخواهد به پر و پای آنها می زدم. روز بعد می دیدم برخی از آنها کز کرده کنار دیوار ایستاده عین موش آبکشیده شده بودند و شده بودند بچه مثبت. دقیقا به همین دلیل به آقای نوری زاد انتقاد زیرپوستی کردم که نباید مشتاق آزارگر خود شد والا این راه انتهایی ندارد. نباید قربانی شدن را موجه دانست. اینجا هم به شما و هر کس که می خواهد راه کج برود و آزارم دهد اعلام می کنم که من همان حس را با خود دارم. البته در جا واکنش نشان نمی دهم و حرفهای زشت و توهین برامده از عصبانیت و حتی هوشمندی و در حد چند بار را نادیده می گیرم. اما کسی که بخواهد از فرمهای کاملا ضد اخلاقی بهره گیرد و آن را یک رویه کند و دست برندارد حتی اگر یک آیت الله با یال و کوپال باشد، کاری می کنم که هم به شدت سردرد بگیرد و هم کز کند کنار دیوار. البته خودم هم از پیش گرفتن روال راضی نیستم چون خودم هم ضرر می کنم ولی چه کنم که قربانی شدن را دوست ندارم همانقدر که از آزار رساندن به دیگران متنفرم.
    4.بله رفیق می توان از مدخوله و ادخال به هم ربط یافت و نتیجه گیری کرد ولی نه از طریق صرف و نحو عربی و قواعد عهد دقیانوسی اصول فقه. در فن «تحلیل محتوا» این نتیجه گیری ها منطقی است و نشانه هایی را به تحلیل گر می دهد که از دانش های سنتی به دست نمی آید. تحلیل محتوا فنی است که از نقد ادبی معاصر و روانکاوی و دانشهای دیگر سرچشمه گرفته است. بخش مهمی از تحلیل روان، نشات گرفته از همین تحلیل محتواست که با روانکاوی فرویدی پرو بال گرفت و من کمابیش هم آثار او و دیگران را یا خوانده و یا می خوانم به عنوان یک خواننده عام. بنابرین تحلیل محتوا می تواند از طریق کلمات جانشین و همنشین و بطور کلی از طریق همجواری کلمات و مفاهیم در نوشتار و گفتار یک فرد، حقایقی را در اختیار ما قرار دهد. اتفاقا آنارشیست باهوش همین کار را می کند و اگر توهین نکند من یکی از عباراتش استفاده می کنم. مثلا به من گفت که چرا هشت بار آن کلمه را تکرار کردی که نشان از باهوشی او دارد و می خواهد نتیجه بگیرد که«تکرار» یک کلمه نشانگر چیزی است. این حق اوست که برداشت خودش را بکند اما نتیجه گیری هم باید منطبق بر داده های تحلیلی باشد و الا تحلیل گر هم خود از طریق تحلیلش لو می رود.

     
    • علی گرامی

      از لحن و الفاظ و گله های این نوشته فهمیدم از آن لحن آرام اول تا این لحن متلاطم آخر خیلی با خودت درگیر بودی ،من این حالت را دقیقا همان حالت چوب چرخاندن دور سر زمان چوپانی و کودکی می بینم ،احساس می کنم خیلی کم تحملی ،اینها را بگذار و از تهدید و منم منم زدن هم دست بردار ،نه الان زمان کودکی است و نه اینجا عرصه چوب دست گرفتن و چوپانی کردن.
      عزیز من خبطی کردی عذرخواهی کن ،این کمال انسان است نه نقص او ،اگر گمان می کنی بحث با من بی فائده است چرا پس به پرو پای سید مرتضی می پیچی ،خانمی از من خرسند شده است و خود ابراز کرده است و من نرفتم ابتدائا بگویم می خواهم سبب شادی شوم ،من از خوشحالی او خوشحال شدم و آنرا تحت عنوان ادخال السرور بردم ،شما چرا فضولی کردید؟ مگر نمی گویی بحث با من بیفائده است؟ علاوه اینکه اینها اصلا بحث نیست ،مشکال اصلی می دانی چیست؟ اینکه شما علیرغم من چنینم و من چنانم و باعث سردردم و غیر ذالک در بحث های اصلی کم میاورید ،گزاره های غیر تحقیقی را بهم می بافید و کسی را مخاطب قرار می دهی ،آنگاه که جزء جزء گزاره ها و مدعاها باز می شود و نقد می شود و سستی اوهن من عنکبوت آن ظاهر می شود ،پاسخی نیست جز اینکه اینها قطار واژه هاست! قطار واژه هاست زیرا که شما با تکیه بر پیش فرض های گزاره های نامحقق و موهوم سر هم می کنی که اقتضاء تحقیق تفصیل و توضیح ریشه توهم است ،بعد ناگهان فارغ از بحث ها انگشت می گذاری روی یک امر بی اساس و مهمل اخلاقی برای منکوب کردن حریفی که از پاسخ او عاجز ماندی.
      چند بار این اضلاع را تکرار می کنید شما؟ یا این نوشته از سید نیست یا کج سلیقه بوده است اگر او بوده است یا سیاه باز و ریاکارست ،وقتی محرز است که نوشته از من است سخن تو این می شود که سید مرتضی کج سلیقه است یا سیاه باز است! اینها توهین نبوده است؟ وقتی اصل برداشت ات غلط است ،نه مراد من آن بوده و نه اشکالی لغوی یا عرفی دارد(با آنهمه قرائن که توضیح دادم) و نه مخاطب اصلی مثل تو بد دل بوده است ،پس تو دیگر چه می گوئی؟ وقتی اصرار داری باید صریح بگویم خطاب من به شخص دیگر بتو چه مربوط آقا؟ و دخالت تو معنایی جز فضولی و خود شیرینی در عرصه عمومی نداشت.
      در خصوص حمل بر صحت ،من هم بنحو تردید گفتم :اگر مسلمان نیستی چنین اقتضاء عقل است ،اگر مسلمان هستی چنان مقتضای عقل و شرع است کجا گفتم نامسلمانی که حمل بر صحت نکرده باشم.
      آری من اصطلاحات بکار می برم و توضیح میدهم ،شما بکار نبر و آنرا کج سلیقگی بدان ،حال که چه؟ باز وراء بحث در اصل مطالب افتادی به بحث های روشی که من چنینم تو چنان؟ شما چنین باش و من چنان.
      شما هر روش جدلی و غیر جدلی بکار گیر و صد اشکال هم بگیر ،چرا چوب دور سر می چرخانی؟ مگر اشکال به کتاب خدا نمی گیری؟ من نیز بقدر فهمم اشکالت را پاسخ می دهم دیگر هیاهو ندارد.
      نخیر با توضیحی که داده شد ،روشن شد که سرتاپای آن اصطلاح با این اصطلاح متفاوت است و شما چون احتجاجی نداشتی اینها را می گویی.
      اما راجع به بچه مثبت و بچه منفی ،و آزارگر و غیر آزارگر ،ده بار گفتم من بدنبال آزار تو نیستم ،من نوشته ترا می بینم و نظر می دهم ،این باعث آزار اگر می شود مربوط به خود شما و نفسانیات شماست. قبلا گفته ام این رویکرد شما که چون از جایی یا مدرسه ای اخراج شدی و افرادی را بانیان آن می دانی ،پس از هرکس در این لباس هست و نقشی در این فرایند نداشته است متنفر باشی و به او بدبین ،این نامی ندارد جز احقاد جاهلیت و کم ظرفیتی و آن چوپ دور سر چرخاندن چوپانی کودکی ،بمن چه مربوط که کسانی در موسسه ای یا مدرسه ای شما را اخراج کرده اند ،من هرگز در صدد آزار تو یا امثال تو نبوده و نیستم ،اما در فضای عمومی واکنش به یک متن و توضیح ناراستی و اغلاط آن فقط یک نقد است که باید ظرفیت تحمل آنرا داشت و اینگونه به حاشیه رفتن و ورود به حوزه های غیر اخلاقی را کنار گذاشت ،من نه نیازی به مجتهد مجتهد کردن شما نسبت بخودم دارم و نه مشتاق توهین ها و زشتیهایی که بمن نسبت می دهی.اگر بحث با من هم بیفائده است بحث نکن ،اما اینجا نوشتن آزاد است اگر چیزی نوشتی که مورد نقد است آنرا می گویم ،چه به وادی چوب چرخاندن دور سر وارد شوید و چه نشوید.

      ————–
      درود و سلام دوستان گرامی
      گرچه از گفتاگفت های شما دو بزرگوار احساس کدورت می کنم که مبادا میان شما خوبان کلماتی رد و بدل شود که ای بسا در شأن هیچیک تان نباشد. اما صمیمانه می گویم در همین گفتگوهای نوشتاریِ شما کلی درس و نکته آموختم و لذت بردم از این مجادله ی فهیمانه ی شما خوبان. با این همه دوست می دارم این داستان ادخال سرور را وا نهید و به امهات مسائل بپردازید که ما سخت محتاج سخنان نیکوی شما عزیزانیم.
      سپاس

      .

       
      • سلام و درود نوریزاد گرامی

        چشم،من دیگر در این موضوع چیزی نخواهم نوشت و از اول هم من ابتدای به این بحث نکردم ،جناب علی آقای1 بود که دست به چنین گمانه زنی و سوء ظن و ارائه اضلاع ثلاثه فاسده نمود ،با اینکه خود مخاطب اصلی یعنی آن خانم محترم علیرغم تباین عقیدتی با من احساس ناشایستی از سخن صمیمانه من نداشت و این جناب بود که کاسه داغتر از آش شد ،من علی1 را دوست دارم و مایل به گفتگو در مورد مطالبی که ذهن او را از کودکی مشغول کرده است هستم اگر به حواشی و مطالب خارج از موضوع پرداخته نشود و ناگهان دست به چنین شانه خاکی هایی نزند.
        با احترام به شما

         
  19. یاد سعیدی سیرجانی گرامی و ننگ و نفرت بر خونریزان و انسان و خرد ستیزان /// باد!
    ………..
    علی اکبر سعیدی سیرجانی هشتاد و پنج سال پیش در روز ۲۰ آذر ۱۳۱۰ در سیرجان چشم به جهان گشود.
    از او به عنوان نویسنده و پژوهشگر برجسته در تاریخ و ادبیات یاد می‌کنند که طی سال‌های ۱۳۲۸ تا ۱۳۷۲ یعنی به مدت چهل و پنج سال آثار ماندگاری به جا گذاشت.
    اما سعیدی سیرجانی فقط به خاطر پژوهش‌هایش شهرت ندارد، این نویسنده دست از جان شسته با زبانی گزنده و اعتراضی با حاکمان سخن می‌گفت.
    زبان سرخ او در نهایت سر سبزش را بر باد داد.
    …………

    انتقاد از حاکمیت
    متینی از سیرجانی چنین یاد می‌کند که با «الهام از تاریخ ایران و ادب فارسی… با مستبدان و ریاکاران مخالف بود». او در هر دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی به فقدان آزادی اعتراض می‌کرد.
    به باور متینی، او با نفس انقلاب موافق بود بی آنکه «در زیر علم هیچ یک از دسته‌های سیاسی و مذهبی دوران پیش از انقلاب سینه‌ای زده باشد».
    سیرجانی چند روز پس از تغییر رژیم گفته بود: «درست گوش کنید. صدای نعلین به گوش می‌رسد، صدایی به مراتب وحشتناکتر از صدای چکمه».
    به این ترتیب است که آثار دوره سوم زندگی او، غالبا با آنکه پوشش ادبی و تاریخی دارند، اما متوجه حاکمیت وقت بودند.
    از نظر متینی، شیخ صنعان در اصل داستانی است از عطار درباره پیر وارسته‌ای که به دختری جوان دل می‌بازد، اما سیرجانی آن را به نقد قدرت و «صنعان زمان خویش» برمی‌گرداند. این نخسیتن اثر انتقادی سیرجانی پس از انقلاب است که در سال ۱۳۵۸ نوشته می‌شود.
    سیرجانی داستان شیخ صنعان را به نقد قدرت و «صنعان زمان خویش» برمی‌گرداند.

    همچنین سیمای دو زن نیز اشاره به وضعیت زنان در حاکمیت تازه دارد.
    میتنی اضافه می‌کند در «بیچاره اسفندیار» سیرجانی از پادشاه مستبدی می‌گوید که برای «حتی یک روز بیشتر بر اریکه قدرت ماندن، فرزند برومندش را آگاهانه روانه قتلگاه ساخت تا چه رسد به دیگران».
    نشانه رفتن قدرت بهای سنگینی برای سیرجانی داشت هر چند که خود بارها گفته بود که حاضر است این بها را بپردازد و معتقد بود «مرگ در راه دفاع از ‏حق شهادت است».
    ………..
    http://www.bbc.com/persian/iran-features-38275833

     
  20. سيد مرتضاى گرامى

    با سپاس از پاسخ شما، بايد بگويم پرسش من : ” با اين عملكرد مبلغين قيامت كه نشان مى دهد آنان خود به قيامت باور ندارند، مردم عادى چرا دغدغه قيامت داشته باشند؟” يك پرسش “رتوريك” بود. يعنى پرسشى كه پرسنده پاسخ آن را مى داند. به هرحال پاسخ شما محترم است بويژه اينكه شما برخلاف من لابد نمايندهء مردم هستيد و حتماً براساس نظرسنجى هاى علمى و اصول جامعه شناختى سخن مى گوييد، بويژه اينكه در اين نظر سنجى، هركس مى تواند آزادانه پاسخ دهد و يكى از گزينه هاى پاسخ، به دليل انكار يكى از اصول دين منجر به حكم ارتداد پاسخگو و عواقب ناشى از آن نمى شود.
    اما نياز شما به دغدغه قيامت داشتن مردم و دغدغه شما را هم در صورت دغدغه نداشتن آنها مى فهمم زيرا براى كسانى كه بهشت را براى خود و جهنم را براى مردم در اين دنيا بوجود آورده اند و كيفور از اين بهشت، در تريبونها و منبر ها، شعور مردم را ريشخند مى كنند، خيلى خوب است كه مردم به اميد مجازات آنها در آن دنيا خود را تسكين دهند. ديگر اينكه اگر مردم دغدغه قيامت نداشته باشند حدود يك ميليون حوزوى به جمع بيكاران مى پيوندند و اين هيچ خوب نيست.

     
    • شگرد شما فقط به حاشیه رفتن و طعن است :بیکار می شوند ،شما نماینده مردمید و …. نه من نماینده مردم نیستم من می گویم شما فرضا در تحلیل های خود از روند امور خارجی و عمل اشخاص صد درصد مصیب باشید ،و افرادی از کارگزاران را به عدم اعتقاد به قیامت متهم کنید ،اما رتوریک و غی رتوریک نمی توانید دست به یک تعمیم بزنید و عموم مردم را بی اعتقاد به معاد معرفی کنید ،شما آز آنها انتقاد بکنید و مثلا بگویید اقتضای فلان قول یا فلان عمل،فقدان اعتقاد به قیامت است ،اما اینکه یکطرفه از باب “کافر همه را بکیش خود پندارد” همه را بی اعتقاد بدانید این امر غلطی است. علاوه اینکه اصلا اصل فرض مخدوش است ،ممکن است کسی واقعا بمعاد اعتقاد داشته باشد برهانا یا وجدانا یا بهر عاملی ،لکن در عمل مبتلا به تبعیت از هوای نفس یا فریب شیطان باشد ،نمی شود بطور کلی خطاهای عملی یا اعتقادی اشخاص را مساوق با عدم اعتقاد به معاد کرد ،ضمن اینکه خیلی تحلیل ها از امور خارجی مبنایی است ،شما بر اساس مبانی خاصی که پذیرفته اید یا برخی مبانی دینی که نمی پذیرید یک سنخ عمل را طوری تلقی می کنید که آن دیگری این تحلیل را ندارد ،این هزاران مثال خارجی دارد ،فرض کنید شما قصاص برابر تعدی و جنایت عمدی را درست نمی دانید و آنکه متشرع است بتبع از شریعت آنرا درست بلکه واجب بداند ،شما اینجا باید بگویید اینکه فلان جانی را فلان شخص قصاص کرد پس به قیامت اعتقادی ندارد؟! می خواهم بگویم اصل ماجرا مورد بحث است بعد شما میایید روی تحلیلی که ازوقایع خارجی دارید می گویید فلان مسوول پس بقیامت ایمان ندارد ،بدتر از این اینکه بیایید یک تعمیم از پیش خود داده بگویید مردم هم که دیگر دغدغه ندارند.بحث من این بود.در واقع در یک جمله مثل همین متن بالا شما فقط دنبال تعریض و طعن زدن سیاسی هستید.

       
  21. درود
    ۱- مزدک ۱ ٬ اینکه نوشته ای:آقامحمدخان قاجار به علت افراط در خوردن دچار بیماری معده شد. طبیب آوردند. و طبیب با توجه به امکانات آن زمان اماله (تنقیه) تجویز کرد.
    این گفته درباره آغا محمد خان قاجارصحت ندارد ٬ بلکه درباره کریم خان زند است.

    ۲-آقای نوری زاد تصور میفرمائید با این همه پیشرفت انسان دراین سال های اخیر که عالم بشریت
    مدیون کشور های غیرمسلمان وبخصوص دشمن مان آمریکا است ! خرد وبی تفاوتی ما چه درمحل تولد
    شما یا کل ایران بهبود یافته؟ قطعا جواب ۱۰ یا ۲۰ درصدی خواهد بود.
    در کجای کره زمین حکومتی شبیه حکومت ایران است؟
    باید عرض کنم بلی در وطن من قیامت شده ولی جزا بر نیکا ن درپی داشته ودارد.
    اردشیر

     
  22. شیرین عبادی: به آقای روحانی هشدار می‌دهم و ایشان را مسوول کارهای خلاف قانونی وزارت اطلاعات می‌دانم/ محمودی، بازجوی وزارت اطلاعات کیست؟

    همزمان با روز جهانی حقوق بشر، شیرین عبادی، حقوقدان و برنده جایزه صلح نوبل در انتقاد از عملکرد وزارت اطلاعات حسن‌‌روحانی در دستگیری فعالان سیاسی همچون نرگس محمدی که هم‌اکنون با حکم ۱۶ ساله در زندان به سر می برد به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: «به آقای روحانی هشدار می‌دهم و ایشان را مسوول می‌دانم درباره کارهای خلاف قانونی که در وزارت اطلاعات صورت می گیرد. زیرا که وزارت اطلاعات جز کابینه آقای روحانی است.» او افزود: «اگر آقای روحانی عنوان کند که من اختیاری ندارم، حداقل این را صراحتا بگوید که من اختیاری در مورد وزارت اطلاعات ندارم وگرنه تا زمانیکه این مساله را به صراحت عنوان نکرده است، مسوول کلیه اعمال خلاف قانون وزارت اطلاعات و زندانی شدن افراد دیگری که به دلیل گزارش های خلاف واقع و مغرضانه وزارت اطلاعات هستند.»

    به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، شیرین عبادی، رئیس کانون مدافعان حقوق بشر که در دوران ریاست جمهوری محموداحمدی نژاد فعالیت آن متوقف شد، به کمپین گفت که یکی از بازجویان وزارت اطلاعات به نام «محمودی» که پیش از این بازجوی خود او بوده، در حال حاضر بازجو و کارشناس پرونده نرگس محمدی و عبدالفتاح سلطانی، دو نفر از اعضای کانون مدافعان حقوق بشر است که با احکام سنگین زندان مواجه هستند. نرگس محمدی به اتهام های مختلف به ۱۶ سال حبس محکوم شده است. عبدالفتاح سلطانی، وکیل حقوق بشری نیز به ۱۰ سال حبس محکوم است و پس از گذشت شش سال تحمل زندان علیرغم درخواست‌های متعدد برای آزادی مشروط او با توجه به گذراندن نصف حکمش، با این درخواست‌ها موافقت نشده است.

    ناتوانی روحانی در ایجاد تغییر در وزارت اطلاعات

    شیرین عبادی درباره این بازجو وزارت اطلاعات به کمپین گفت: «در سال ۱۳۸۸ که برخورد با کانون مدافعان حقوق بشر به اوج خود رسید، از طرف وزارت اطلاعات چند مامور مسوول بررسی پرونده کانون مدافعان حقوق بشر و اعضایش بودند. در حقیقت مسوول و کارشناس پرونده ما شخصی بود که خودش را «محمودی» معرفی می کرد. آقای محمودی کسی بود که از اتاق خواب مردم فیلم‌برداری می کرد. این آدم با این خصوصیات و تیم همراهش هنوز مسول رسیدگی به پرونده اعضای کانون مدافعان حقوق بشر است.»

    خانم عبادی ادامه داد: «این آقای محمودی بازجو پرونده نرگس محمدی و عبدالفتاح سلطانی که هر دو اکنون در زندان هستند و جز هیات رییسه کانون مدافعان حقوق بشر بودند. آقای محمودی هنوز هم حاکم بر سرنوشت آقای سلطانی و خانم محمدی است و به همین دلیل است که چنین پرونده سنگینی را برای خانم محمدی با حکم ۱۶ سال حبس ترتیب دادند. آقای سلطانی هم که امسال هفتمین سال زندانش را شروع می کند فقط تا به حال چند روز برای فوت مادرش اجازه مرخصی یافته است. دادستان با وجود اینکه چند بار با مرخصی آقای سلطانی موافقت کرده اما چون مواجه با مخالفت مامور وزارت اطلاعات که خودش را محمودی معرفی می کند، شده ، نهایتا مرخصی را نداده است.»

    شیرین عبادی با اظهار تاسف از عملکرد دولت روحانی برخلاف وعده ها و شعارهای انتخاباتیش برای تغییر اوضاع به کمپین گفت: «این مساله به شدت باعث تاثر و تعجب است. زیر آقای روحانی که با وعده آزادی‌های مدنی و حاکمیت قانون به قدرت رسیده بود و رای گرفته بود حتی کارمندان خاطی و دون پایه وزارت اطلاعات را تغییر ندادند و همین شخص «محمودی» هنوز در همان پست مشغول فعالیت در وزارت اطلاعات است.»

    عدم تغییر ساختار وزارت اطلاعات پس از دولت روحانی

    خانم عبادی با انتقاد از دولت حسن روحانی و قوه مجریه گفت: «من از قوه قضاییه شکایتی ندارم برای اینکه وضعیت قوه قضاییه روشن است و سالهاست که استقلالش را از دست داده است و تبدیل به شعبه ای از وزارت اطلاعات شده است اما تعجب من از آقای روحانی است که حقوقدان است و با وعده حاکمیت قانون به قدرت رسیده است. ایشان حتی یک کارمند ساده خطاکار وزارت اطلاعات را نتوانستند جابه جا کنند یعنی در حقیقت نخواستند این کار را بکنند. فراموش نکنیم که وزارت اطلاعات جز کابینه آقای روحانی است و جز مواردی است که ایشان قدرت قانونی دارد و می تواند انجام دهد. ولیکن هیچ تغییری در این وزارتخانه صورت نگرفته و ساختار وزارت اطلاعات همان است که قبلا بوده است.»

    این حقوقدان گفت: «اگر آقای روحانی علاقه‌ای به حاکمیت قانون داشتند، کادر وزارت اطلاعات را با عده‌ای از افرادی که صالح و معتقد به قانون هستند تعویض می‌کردند و آنها شکایتی که بیهوده علیه خانم محمدی طرح شده پس می‌گرفتند و در دادگاه تجدید نظر خواهی، حکم برائت می‌داد. بنابراین همه چیز در اختیار آقای روحانی است منتهی نمی‌خواهند از اختیارات خودشان برای اجرای صحیح قانون استفاده کنند.»

    نقش بازجو محمودی در بازداشت خواهر و همسر

    شیرین عبادی درباره تهدیدها و اعمال خلاف قانونی که از سوی بازجو «محمودی» نسبت به خود و خانواده‌اش در ایران انجام شده است به کمپین گفت:‌«من درباره شخصیت محمودی و کا‌رهایی که در مورد شخص من کرده به طور خیلی مفصل در کتاب اخیر خودم نوشتم. در سال ۱۳۸۸ چون من برای شرکت در یک سمینار سه روزه به اسپانیا رفته بودم و دیگر به ایران برنگشتم، آقای محمودی در عاشورای خونین سال ۸۸، ساعت ۱۱/۳۰ شب بدون حکم دادستانی به خانه خواهرم یورش می‌برند و او را دستگیر می‌کنند. با این امید که دستگیری ایشان باعث شود که من سکوت کنم. که البته من حاضر نیستم در قبال آزادی اعضای خانواده ام چشم بر حقایق ببندم. بنابراین من کارم را ادامه دادم و چون واقعا خواهرم بی گناه بود و هیچ اتهامی نداشت و مضاعف بر اینکه در زندان بیماری قلبی گرفت، بعد از مدتی آزاد کردند.»

     
  23. وقتی به یک روستا در یک کشور پیشرفته میرویم. وسائل رفاه بهتر از شهر است. ساختمان ها به همان خوبی شهر هاست. آگاهی و طرز فکر همان است که در شهر هاست. حالا مد شده است استادان دانشگاه و پژوهش کننده ها هم در روستا زندگی میکنند. زندگی در روستا محل زندگی بد بحت ها نیست محل زندکی روشنفکر هاست. آنها که به طبیعت میخواهند نزدیکتر باشند. در دور اففتاده ترین روستا های فرانسه ختما دسترسی به یک مرکز فرهنگی تاتر و کتابخانه وجود دارد.
    کاش آقای نوریزاد ایده ای برای پیشرفت روستای پدری خود داشت. یک گروه کوچک تائر را به آنجا دعوت میکرد. یک کتابخانه گنجه ای در کلاس مدرسه آنها می ساخت. اگر دوست مهندس کشاورزی یا دامپزشک دارد به آنجا میبرد تا کشاورذزی و دامداری آنها را بهتر کند. دمغلم روستا را تشویق میکرد به کمک اینترنت دانشمند مردم روستا خود باشد. مسائل کشاورزی آنها را حل کند. جستجو گری و پژوهش را در مدرسه به دانش آ موزان بیاموزد.

    ————-

    درود دوست گرامی
    سپاس از پیشنهادتان برای روستا و زادگاه من. شما احتمالا برای آن مدیر مدرسه ی روستای ما پایان خوشی آرزو نمی کنید. کافیست من به مدرسه اش داخل شوم تا فی الفور از کار برکنار شود. من به همین دلیل، بسراغ همه ی دوستان دیروزم که امروز پشت میزی نشسته اند و دلشان با من است نمی روم. کافیست پا به اتاقشان بگذارم و از کار برکنار شوند. بسیج در روستاها مگر برای چیست؟ گرچه بسیاری مرا می شناسند و دلشان شاید با من باشد، اما حضور آنچنانی من شاخک ها را بر می جنباند که فلانی این کارها را برای چه هدفی دست بدست می کند؟ من یکی دو سال پیش عکسی از درِ باغ پدری ام برای شما منتشر کردم که مادرم جلوی آن ایستاده بود با چهره ای غم زده. برادران بسیجی زحمت کشیده بودند و روی در و دیوار های اطراف کلی فحش و نامربوط برای من و آن مکان نوشته بودند. عکسش هست. بهرحال سپاس از شما
    سپاس

    .

     
    • راستی چگونه ممکن است ملتی را وادار کنند بر علیه خود اقدام کند. اگر امریکا 30 میلیون سرباز به ایران میفرستاد نمیتوانست تا عمق روستا های ما را کنترل کند. ملتی همه توان و و رمق خود را استخراج کند و در اختیایر عده ای قرار دهد. و انها نفت و سرمایه ها و مغز ها و بازار های مصرفی ما را در اختتیار قدرت های غالب قرار دهند و بجای آن اسلحه بخرند. غیر از مذهب میتواند چیز دیگر باشد.؟ حالا میفهمم چرا آن خلبان خوش تیپ فرانسوی خمینی را با آن هواپیمای فرانسوی برای ما آورد. اما جوان های ما باید دست به مقاومت فرهنگی بزنند در زیر زمین های روستا ها جلسات کتاب خوانی بگذارند . در شهر ها در خانه ها تئاتر بگذارند. ارکستر های چهار نفره موسیقی درست کنند و به همه جا بفرستند. ما نباید تسلیم غم و نا امیدی گردییم. معلمان ما باید دست به نافرمانی مدنی بزنند. آنچه را که میپندارند جهالت است به دانش اموزان یاد ندهند. راه حل نهائی ما اینست. ما نباید غذای خوش مزه ای برای هر گرگ باشیم. ما نباید رمه هر چوپان نادانی باشیم.

       
  24. جناب نوریزاد گرامی
    با سلام و تحیت و خداقوت. پیرامون مطلبی که در تلگرام از زبان دوستی به اسم بی نام منتشر شده بود خواستم حضورتان عرض کنم که بنده کاملا با نظر ایشان مخالف هستم. اینکه مردم بی تفاوت شده اند دلیل نمی شود از آقای نوریزاد انتظار انجام کارهای محیر العقول داشته باشیم. آقای نوریزاد یک فرد است و بیشتر از ظرفیت یک فرد برای این جامعه زحمت کشیده و آسیب دیده است. درمان بی تفاوتی مردم نه وظیفه این فرد است و نه برایش میسور. این یک عارضه اجتماعی است که احتیاج به فرهنگ سازی دارد. جناب نوریزاد عزیز دیروز در تلگرامتان مطلبی منتشر نمودید درباره اینکه آیا حاکمان از این اوضاع اجتماع خبر دارند یا اینکه بالکل بی اطلاع هستند. اطمینان داشته باشید مسئولان از جز جز مسائل باخبر هستند اما نکته اش این است که اعتقاد دارند فقر و بیماری و اعتیاد مشکل همه جای دنیا است و در ایران هم هست و با اقتصاد مقاومتی حل می شود ضمن اینکه حلشان اولویت اول نیست و ریشه کنی آنها به بعد از جهاد استکبارستیزی موکول شده است. اما سوال مهمتر این است که متوسط جامعه آیا از این مشکلات باخبر هستند یا خیر. بنده به شما عرض می کنم که مردم عادی تقریبا هیچ اطلاعی از انچه در جامعه و خارج مرزها می گذرد خبر ندارند. یعنی از نگاه مردم متوسط، شرائط امروز با ده سال و پانزده سال پیش تغییری ننموده و لذا واکنش عامه در حد غرولوندهای داخل تاکسی است و نه بیشتر و عمیق تر. خیلی ها باوردارند کسانی که به سوریه می روند اعداد محدودی هستند که صرفا برای دفاع از حرم آنجا حضور دارند. فکر می کنند احمدی نژآد رفت به امان خداو همه چیز به حال عادی برگشت. فکر می کنند زنجانی اعدام می شود و ریشه اختلاس ها و دزدی ها خشک می گردد. باور بفرمایید حتی در بین اقشار فرهنگی هم شمار زیادی بی خبرند. جناب نوری زاد نه مردم از شما دست کشیده اند و نه ناامید شده اند. علت هجوم زیاد آنها در سال های 88 این بود که یک اتفاق هولناک در کشور افتاد که مهارش توسط شبکه های اجتماعی ناممکن بود. مردم با چشم خودشان دیدند که حاکمیت در مقابل انها بخاطر احمدی نژاد ایستاد و لذا عصبانی شدند و در آن موقع شما هم با قبول همه مخاطرات و آینده نامعلوم تنها کسی بودبد که صدای مردم شدید. این شد که بعضی پستهای شما مثل پستی که برای علی کریمی گذاشتید تا 40 هزار لایک هم دریافت کرد. همان مردم امروز شما را می شناسند اما مسئله این است که خب تب هیجانات وقایع 88 فرو افتاد. مردم امروز احساس ضرورتی نمی کنند که نسبت به واقعیت های اجتماعی واکنش نشان بدهند چون به زندگی عادی سرگرم شده اند. این سرگرمی همیشه تداوم نخواهد داشت فردا که خدای ناخواسته بیکاری و اعتیاد به شکل یک بحران فراگیر در بیاید و اکثریت خانواده ها را درگیر نماید به خود خواهند امد.

    نوریزاد عزیز، من این که آن دوستمان گفت اطرافیانتان هم سرخورده و از شما ناامید شده اند را کاملا مردود می دانم. در مصاحبه با رادیو فردا به درستی فرمودید که این فعالیت ها دستاورد داشته حتی اگر به عینه چیزی به چشم نیاید. حقیقتش اینست که اگر این فعالیت ها بی ثمر بود که نرگس محمدی زندان را تحمل نمی کرد. اگر این فعالیت ها بی ثمر بود که عباس امیرانتظام در نمایشگاه نقاشی شما که بنده هم حضور داشتم از آینده با امید حرف نمی زد. وقتی انسانهایی که هزینه داده اند از جمله شما و خانم محمدی و آقای امیرانتظام به آینده امیدوارند پس حرف از ناامیدی و انتشار این عقیده غلط که شماها اگر کار جدیدی نکنید فراموش می شوید غلط محض است. اینکه بیائیم میوه فعالیت های شما را به شکل عدد و رقم بیان کنیم که ممکن نیست. شما فیلم مراسم روز دانشجوی امسال را ببینید که دانشجوئی با شهامت از کشتار 67 و از حصر و دلیل حضور نیروهای ما در سوریه پرسید. آنجا بخشی از دستاورد غیرمستقیم شما و اگاهی گستری همه آنهایی است که مثل شما از سر خلوص دل و وطن دوستی می نویسند. دستاوردی که نوپا است و آرام آرام نضج می گیرد و باید برایش صبور بود. مرد بزرگ، نوشته های شما و زحمات شما و حتی تابلوهایی که به صورت سمبولیک به داغداران اعطا می کنیدو از آنها نام می برید تاثیر دارد. وقتی از خاطرات کودکی تان می گویید که بچه پاک و ساده دل و با صفائی بودید که پدرتان نان حلال کارگری بر سفره اتان گذاشته تاثیر دارد. ایراد ما این است که همیشه دنبال دستاوردهای قابل شماره هستیم. الان شما ببینید آقای محمود صادقی نماینده مجلس گفته در تنگنای مالی، در بودجه دولت برای برخی نهادها بازنگری می کنیم. این بار اولی است که کسی قرار است به بودجه های بیحساب نهادهایی که از بیتالمال تغذیه می نمایند حسابرسی کند حتی اکر به نتیجه ای هم نرسد حرکتش ارزشمند است.مهم این است که هر کسی در وصع خود قدم مبارکی بردارد و ثمره باطنی آن را به نفر بعدی تقدیم کند.

    در پایان خوشحالم از اینکه تحت تاثیر فضاسازی هایی که شما ر ابه خشونت یا واکنش های خارق عادت سوق می دهند واکنش نشان نمی دهید. خوشحالم که در نوشته هایتان به وحدت افزایی و پرهیز از افراط گری تاکید می نمایید. هر نوشته کوتاه شما، مادامیکه از سر صدق دل باشد، کما اینکه تا به حال بوده، تاثیر خودش را خواهد گذاشت. شما به جای اینکه با نوشته های آتشزا شعله ای با آتش مهارنشدنی روشن کنید، به آرامی و با طمانینه و وقار شمع هایی روشن می نمایید و با هر شمع کنجی از سیاهی را نشانه می گیرید. اینکه عده ای می گویند حکومت شما را به حال خود گذاشته چون مردم از شما ناامید شد اند یک جمله ی فریب آمیزی بیش نیست که یا عمدا یا سهوا و از سر نااگاهی برای ناامید کردن شما بیان می گردد. این درست است که مردم ما عادت دارند کسی پیشوا باشد و به دنبال وی راه بیفتند پیشوائیکه به جای آنها فکر کند و تصمیم بگیرد و هزینه بدهد اما این رویه غلطی است که باید به به خود امدن مردم و احساس مسئولیت خود آنها پایان بپذیرد.
    یا حق.

     
  25. شما بدانید که آنچه مشترک بین ادیان توحیدی است خطوط کلی معارف مبدا و معاد است و اشتراک در کلیت برخی احکام که باقتضای مصالح زمانی و مکانی برای انسان متحول شده است ،در واقع تشبیه یا تمثیل معروف این است که تسلسل انبیاء پیوسته بمنزله کلاس های دبستان و دبیرستان و دانشگاه برای بشریت بوده است برای دعوت به توحید و معرفت خدا و اقامه قسط و عدل و توجه انسان به مبدا و معاد خود ،تا برسد به آخرین دین و شریعت که اسلام و قرآن است
    ………………
    سید درست بهمین دلیل هم ما اصولا ادیان را //// و داستانهایی از گذشته گان می دانیم که به آنها میتولوگی یا بقولی متل یا متیل گویند.مقایسه کردن پیوسته گی روایات و احکام و داستانهای ادیان با یکدیگر با دبستان و دبیرستان و دانشگاه نه تنها////غیره علمیست بلکه بکارگیری علم برای توجیه خرافات و دروغ یست که خود در مقابل علم ایستاده.شما بهیچ وجه نمی توانید دبستان یا دبیرستان و یا دانشگاه 200/300 سال پیش را با آموزش جدید مقایسه کنید نه در محتوا و نه در ظاهر و روش تحصیلی.ولی با خواندن تورات و انجیل و تاریخ و قصص گذشته براحتی سرچشمه قرآن را می یابد.علتش اینست که علم چیزی یا روشی یا عملی و یا منبعی را مقدس نمی داند و هر ورز در حال تغییر گفته ها و نوشته ها و دیدگاها و روشهای گذشته است ولی ادیان ثابتند.چون در یهود ختنه بوده مسلمین هم خود را ختنه می کنند.چون نمازی بوده و قبله ائئی مسلمین هم تا ابد آنرا دارند….اگر تغییری اتفاق افتاده زیر بنائی نبوده بلکه در نوع انجام و بعضی حرکات بوده.والا در هر سه دین برده گی و بنده گی و خوار و ذلیل کردن انسانها در پای توتمی بنام یهوه /// و از فکر تهی نمودن انسانها یکی است.

     
  26. دوستان محترم…

    آیا بحث دربارۀ “ادخال سرور” مهمتراست یا بحث دربارۀ نجات مردم و مملکت از این وضع بلبشو و مصیبت بار؟
    زنان ایرانی لچک بسر امثال نرگس محمدی و آتنا دائمی و دیگر شیر زنان این مرز وبوم، برای احقاق حقوق از دست رفتۀ مردم بپا خاسته و زندان و زجر و شکنجه و دوری از خانواده و فرزندان را بجان خریده اند و ما دراینجا داریم از “ادخال سرور” بحث میکنیم.
    این ننگ بزرگیست برای کسانی که ادعای آزادگی دارند و درمقابل این همه ظلم و ستمی که براین عزیزان که بخاطر آیندۀ ایران و حقوق این مردم وارد میشود، سکوت اختیار کرده اند.
    ما را چه شده است؟ پس کجاست آن ادعای عرق ایرانی داشتن و آن تمدن و فرهنگ 2500 ساله ای که به آن میبالیم؟
    آیا میدانید ارزش فرزندان برای یک مادر چیست؟
    یک مادر حتی دنیا را با یک موی فرزندش تاخت نمیزند.
    و آنوقت این شیر زن، این مادر، این یگانه زن دوران ما…
    قید همۀ خوشیهای عالم را زده و دور از فرزندان دلبند خود، برای نجات شما مردم پا به میدان عمل گذاشته است.
    و سوآل اینست: آیا ما مردم ارزش آنرا داریم تا این عزیزان برای ما و بخاطر ما از زندگی و فرزندان و خانوادۀ خود بریده و جانشان را در راه آزادی ما فدا کنند؟
    ما میراث دار آن ندا آقا سلطان ها، آن ستار بهشتی ها و همۀ آن مردمانی هستیم که درسال 88 گام در میدان مبارزه گذاشته و به ما آموختند که برای آزادی و در راه آزادی نباید از نثار جان دریغ داشت.
    از گوهر عشقی ها بیاموزیم که چگونه با پرچم ستار برسینه، مبارزه را تا آخرین دم حیات ادامه خواهند داد.
    به این مادران داغدیده که فرزندانشان برای ما جانشان را درطبق اخلاص گذاشتند، بنگرید.
    اگر قادر نیستید به این مبارزان راه آزادی بپیوندید، لااقل با نوشته و با زبان خود به مردم بگوئید که: “جز مبارزه راهی نمانده است.”

     
  27. با عرض معذرت، در یاداشت اخیر اینجانب “زینب دختر جحش” درست است.

     
  28. روايت سايت الف از ملاقات رهبر با خانواده شهداى مدافع حرم :

    ” رهبر در ملاقات با خانواده شهداى مدافع حرم كه اكثرا در جنگ ايران و عراق هم شهيد داده اند، مشخصات خانواده ها را از روى برگه اى كه به وى داده مى شود مى خواند و هر خانواده را با سخنانى و هديه اى مانند چفيه، انگشتر خود يا قرآن مورد تفقد قرار مى دهد:

    – رهبر: «خانواده‌ی شهیدان حصونی‌زاده، فرشاد و فرامرز از اهواز که گویا شهید فرامرز در جنگ تحمیلی شهید شده‌اند. پدر گرامی شهیدان از دنیا رفته‌اند و مادر بیمار هستند و نتوانستند بیایند. خانم زینت موالی، همسر شهید فرشاد؛ شما هستید؟ حال شما خوبه خانم؟ شهید چند ساله‌شان بود؟»
    همسر شهید پس از گفتن تعارفات مرسوم می‌گوید شهید ۴۹ ساله بوده و در جنگ تحمیلی هم حضور داشته.
    – «آقای نادر حصونی‌زاده، فرزند شهید؛ حال شما خوبه آقاجان؟»
    و بعد فرزند بعدی
    – «شما چه‌کار می‌کنید؟»

    – بیکارم فعلاً
    – «بیکار؟ چرا بیکار؟ بیکار نمیتوان نشستن!»
    – ان‌شاءالله به‌زودی با کمک شما و بقیه کار پیدا می‌کنم، دیگه باید واسمون پدری کنین.
    – «خدا ان‌شاءالله که شماها رو تحت سایه‌ی لطف خودش مشمول لطف و فضل خودش قرار بده. ما چه‌کاره‌ایم؟ ما کسی نیستیم«.
    انگار رهبر می‌خواست این نکته را به فرزند شهید یادآوری کند که باید احتیاجات خود را از خدا بخواهد و نه از دیگران. و اینکه نباید چشم به راه اقدام دیگران بماند.”

    واقعاً كه حكومت دينى نعمتى است زيرا در اين حكومت، رهبران احتياجات خود را از طريق مردم برآورده مى كنند و برآوردن احتياجات مردم را به خداوند قادر متعال مى سپارند. اما رهبران كشورهايى كه خدا را در مديريت كشورشان دخالت نمى دهند بيچاره ها كارشان بسيار طاقت فرساست؛ زيرا بايد احتياجات مردم را خودشان برآورده كنند. آيا بتوانند، آيا نتوانند.
    به گمانم يكى از بزرگترين معايب جدايى دين از سياست همين باشد.

     
    • انتظار داشتید خامنه ای چه کند؟ توصیه نامه ای دستش دهد تا هر جا دلش خواست مشغول کار شود؟ اعوذ بالله پارتی بازی کند؟ جواب خدا را چه دهد؟ با آتش جهنم چه کند؟ مگر نشنیدید علی با برادر نابینای خود چه کرد؟
      اشکال از اینجا نیست. اشکال از نحوه درخواست جوان است. جوان بی کار باید سوال می کرد آیا درست است جناب عالی ده ها میلیارد دلار درآمد تحت کنترل دارید و بابت آن هیچ مالیاتی نمی پردازید؟ اموال بی صاحب و بنیاد و موقوفات و …. آیا درست است نهاد های تحت نظارت شما مثل سپاه و بسیح و غیره میلیارد ها دلار درآمد دارند بدون پرداخت مالیات؟ بدون هیچ نظارتی از سوی دولت و نمایندگان مردم و هیچ حساب و کتابی؟ آیا درست است سیاست های کلان کشور در قبضه جناب عالی است و وقتی به فاجعه ختم می شود و صد ها میلیارد دلار ضرر به بار می آورد و به قیمت جان جوان ها تمام می شود هیچ مسولیتی به گردن نمی گیرید؟

       
  29. ایران دوست واقعی
    2:05 ق.ظ / دسامبر 7, 2016
    آقامحمدخان قاجار به علت افراط در خوردن دچار بیماری معده شد. طبیب آوردند. و طبیب با توجه به امکانات آن زمان اماله (تنقیه) تجویز کرد. اماله وسیله ای به شکل قیف است که انتهایی دراز دارد و نوک آن کج میباشد مایعات روان کننده به وسیله آن از پایین به روده بیمار وارد می گردد آقامحمدخان که فردی متعصب بود و اماله را باعث تحقیر و توهین به خود می پنداشت فریاد زد: چه کسی را اماله کنند
    ……………
    ایراندوست واقعی گرامی این شخص هر که بوده ولی اقامحمد خان نبوده.چون آقا محمد خان کسی بوده که در مورد غذا خوردن و سلامتی خود بشدت حساس بوده و حتی می گویند غذای خود را همیشه وزن میکرده!در اینمورد شما می توانید به کتاب خواجه تاجدار مراجعه کنید. آنچه را شما نوشته اید من در مورد یعقوب لیث این را شنیده ام.

     
  30. من یک کارشناس دینی هستم
    ……….
    نه سید .این /// را آنقدر تکرار کرده اید که خودت هم باورت شده.جناب شما آخوند حوزه ائی شیعی هستید.و تمام هم و غمت هم ثابت کردن //// شیعی است.دین فهمی عام دارد و اسلام//// یکی از ادیان است و شیعه نوعی بدعت دراسلام است!بنابراین شما نه تنها کار شناس دین نیستید بلکه درست ضد آنچه هستید که خود را می نامید.یک کار شناس پژوهشگریست که تمام ادیان را بر رسی علمی کرده و حرفی در مورد ادیان برای گفتن دارد و اصلا لازم نیست که از دینی طرفداری کند و یا باور دینی داشته باشد!.ولی شما در بیش از چهار سال دراین سایت جز مشتی روایت و حدیث و تفسیر شیعیان چیزی ارایه نداده اید.بنابراین شما نه پژوهشگرید و نه کار شناس دین هستید.شما آخوند متعصب ////شیعی هستید!

     
    • جناب مزدک
      اینها چه قدر در همان مسیله یایسگی زنان سیده بحث کردند. هزار سال هم هست که دارند بحث می کنند و لی یک بار هم عقلشان نرسید که یک جامعه آماری تهیه کنند که نشان دهد فرقی نیست (و یا گیریم که هست).
      همان بهتر هم که عقلشان نمی رسد و الا تیغ دیگری است در کف زنگی مست.
      کارشناس، محقق، عالم، حجت خدا در زمین، نشانه خدا، جلوه ربوبیت الهی، تجلی ربوبیت الهی، …
      حسابی سر کارمان گذاشته اند در این دوره و زمانه. کیا؟ بیچاره پرتغال فروش.

       
    • مزدک1

      شیعه یکی از فرقه های //// جدا شده از اسلام است .طبق آیان قرآن
      (سوره المومنون آیات 52 تا 54) در حقیقت این امت شما است که امتی یگانه است و من پروردگار شما هستم52
      و آنها دین را میان خود قطعه قطعه کردند و دسته دسته شدندو هردسته ای به آن خوشحال هستند53
      پس آنها را در ورطه گمراهیشان واگذار 54
      (سوره انعام آیه 159) کسانیکه دین خود را پراکنده ساختند و فرقه فرقه شدند کارشان فقط با خدا است و آنگاه به آنچه انجام میدهند آگاهشان خواهد کرد
      (سوره روم آیه 32) از کسانی نباشید که دین خود را قطعه قطعه کرده اند و فرقه فرقه شدند و هر حزبی بدانچه پیش آنها است دلخوش اند
      (سوره شورا آیه 13) آنچه را که در باره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم که دین خود را برپا دارید و در آن تفرقه اندازی نکنید .
      و آیه 13 مثال خوبی است برای مسلمین که اسلام را فرقه فرقه نکنند ولی مسلمانها کردند و گمراه شدند و میبینیم که چه آتشی است بین آنها
      (آل عمران آیه 19) در حقیقت دین نزد خداوند اسلام است و کسانیکه کتاب آسمانی به آنها داده شده با یکدیگر اختلاف نپردازند
      ( آل عمران آیه 85) هر کس جز اسلام دین دیگری جوید هرگز از او پذیرفته نشود و وی در آخرت از زیان کاران است

       
  31. چندی پیش شاهد مباحثه ای بین یکی از روحانیون و جوانی دانشگاهی بودم که سئوالاتی داشت. یکی از سئوالاتی که موجب مناقشه هم شد در مورد ازدواج پیامیر اسلام با زینب ابن جحش بود. دوست روحانی ما استدلالش این بود که هدف این آیه شکستن سنتهای غلط بوده و یک گام مهم در اصلاح جامعه است. سئوالاتی که آن دانشچوی جوان داشت خلاصه اش را در ذیل می آورم:
    1- آیا وظیفه پیامبر اصلاح سنتهای غلط بوده است؟ اگر پاسخ مثبت است آن اصلاحات دیگر اجتماعی کدام است؟
    2- آیا در بین همه سنتها فقط عدم ازدواج پدر خوانده با همسر مطلقه پسر خوانده مشکل اصلی مردم آن زمان بوده است؟ یعنی اگر این مشکل حل میشد مردم ایمانشان محکمتر میشد؟و آیا شد؟
    3- آیا اگر وقتی در مورد این موضوع که فوق العاده شخصی است آیه نازل میشود، مشکلی بود که آیه ای نازل میشد مبنی بر اینکه اگر کسی زکات نداد او را نکشید و فرضا اگر هم کشتید زن و بچه اش را به اسارت و کنیزی و هم خوابگی و دست بدست چرخاندن بین اربابان نبرید؟ کدام یک از اینها مهمتر بود؟ ازدواج پیفمبر با زینب و یا بردگی زنان آبرو دار؟
    البته طبق معمول بحث به جائی نرسید چون بینی و بین الله دوست روحانی ما کاملا از ارائه پاسخ درمانده شده بود.
    بنده بنظرم رسید شاید دوست عزیزمان سید مرتضی و یا جناب مصلح بتوانند پاسخی قانع کننده به این سئوالات داشته باشند.

     
    • سیدمرتضا که هیچ خود خدای سیدمرتضا هم نمی تواند جواب این را بدهد که به صراحت آیه مذکور در سوره احزاب چرا نبی به زن شوهردار قبل از طلاق گرفتن دل بسته بود. تازه لازم بود آن دانشجو از آن روحانی می پرسید که با این کار نبی،کدام سنت غلط اصلاح شد؟ آیا موردی وجود دارد که ازدواج با همسر فرزندخوانده در بعد از پیامبر رخ داده باشد؟ کجا؟ مستندش؟ تازه مگر باید قبل از اینکه فرزندخوانده همسرش را طلاق دهد، می توان به او امر کرد که چنین بکند؟ دقت کنید موضوع بسیار حادتر از این حرفهاست. ما را با رخت و چوب شبانی فریفته اند دوست من….

       
      • قبلا در این سایت مفصلا ماجرای ازدواج زید با زینب بنت جحش که دخترعم پیامبر بود و ماجرای طلاق او و بعد تزویج پیامبر با او را بحث کرده ایم ،من به سبک بحث ان روحانی مورد اشاره کاری ندارم ،اما آیات قرآنی بر اساس وقایعی که در صدر اسلام اتفاق می افتاده و باصطلاح شان نزول آیات بوده است نازل می شده است ،خواه آن وقایع سبب تثبیت یک سنت عام بوده باشد یا سبب ازاله سنت های جاهلی ،خواه قضیه شخصیه فی واقعه باشد ،شما ممکن است به تبع سنت جاهلی ازدواج با همسر مطلقه فرزندخوانده(کسی که واقعا فرزند نیست) را قبیح بدانید ،اما در شریعت اسلام احکام که تابع مصالح و مفاسد است مشرع آن خدای متعال است نه حتی خود پیامبر ،سنت نادرستی بین عرب جاهلی رایج بوده است و بعد بر اساس نزول آیاتی در مورد یک واقعه آن سنت برداشته شده است درست مثل دهها و صدها سنتی که برداشته شده است و جایگزین شده است ،یا دهها سنتی که بهمان صورت امضاء شده است ،یا دهها سنتی که با حک و اصلاح امضاء شده است ،این هم یکی از احکام شریعت اسلام است و اختصاصی هم به پیامبر ندارد ،این حکم جاری بوده است و الان هم جاری است که فرزند زادگی نسبی و خونی فقط مانع نکاح پدر با زن مطلقه پسر است ،و فرزند زادگی های اسمی سبب حصول نسب نیست تا مانع باشد ،در واقع به یک معنا حکمی جعل شده است ،کسی اگر متعبد به شریعت اسلام باشد دیگر نمی شود در یک حکم تعبدی تشریعی چه تاسیسی و چه امضائی چون و چرا کند.
        سنت های دیگر نیز باید در محل خود جداگانه بحث شود ،ما اگر متدین بشریعت هستیم مکلف به تبعیت از احکام الهی هستیم ،نه مکلف به زیاد کردن یا کم کردن آن.
        در مورد افاضات علی1 ،قبلا اینجا بحث های مفصل در مفاد آیات مورد نظر و روایات ذیل آیه و تواریخی که حاکی از آن ماجرا بودند داشته ایم ،شما اگر مدعی هستید آیات مورد نظر را مطرح و در مدلول آن بحث کنید،نکاح با همسر مطلقه پسر خوانده قبلا در بین اعراب جاهلی ممنوع بوده است ،در اسلام بطور کلی مجاز شمرده شده است ،معیار شما در غلط یا صحیح بودن چیست؟ اینجا حوزه جعل و تشریع حکم در یک شریعت است و لا اکراه فی الدین.
        اینکه خارجا حکمی موردی داشته باشد یا نداشته باشد امر دیگری است ،این تابع سنخ حکم است ،چیزی اگر واجب باشد واجب الاتباع است ،چیزی اگر مباح باشد ممکن است کسی بمباح عمل کند یا نکند ،مثلا در اسلام تعدد ازواج مباح است با شرائطش ،ممکن است این مباح در خارج از فضای تقنین مصداق خارجی پیدا کند کم یا زیاد یا نکند ،این ربطی به خود جعل حکم ندارد،شما می گویید مستندش؟ شما مگر مستند دارید که واقع نشده است؟ آیا باید برای هرمورد جعل شرعی بیایند آمار آنرا در تاریخ بیان کنند؟ مثلا بگویند چند نفر چهار زنه بودند ؟اصلا شما فرض بگیر مصداق معلومی نداشته باشد ،این حکم الان باقیست ،پس شما اگر مسلمان باشید و ملتزم به نص قرآن می توانید (نه اینکه واجب است) با زنی که روزی همسر فرزند خوانده شما بوده (یعنی فرزند نسبی نبوده) نکاح کنید و می توانید نکنید.
        خیر قبل از طلاق زید کسی او را امر بطلاق نکرد ،این ناشی از نا آگاهی شماست ،در مورد تعداد ازدواج ها با همسر مطلقه فرزند خوانده حتما باید “مستند” داشت اما در مورد این ادعا که پیامبر امر کرده باشد که زید همسرش را طلاق دهد مستند نمی خواهد؟! باید هوائی و با پیش فرض حرف زد؟این است که می گویم کار شما اینجا بافندگی است و سرهم کردن قضایای غیر مبین ،بعد که زیراب سخنتان زده می شود می روید به حاشیه و ماجرای ادخال سرور و چیزهای دیگر،اگر دهانتان را باز می کنید و چیزی می گویید لطفا مستند سخن بگویید ،اینجا حتی اصلا برخی نمیدانند شما از کدام آیه سخن می گویید بعد شما میایید افتراء به پیامبر اسلام می زنید؟ مردش باشید بجای چوب چوپانی دور سر چرخاندن و حاشیه روی ،در مورد هر گزاره مستند سخن بگویید :آیه قرآن را نقل کنید آنرا ترجمه و توضیح دهید ،روایات و تاریخ را شاهد بیاورید و بانتظار نقد بنشینید والا کلی گویی و افتراء امر آسانی است.

         
    • با درود به جناب نوری زاد و هم میهنان فرهیخته و با سلامی گرم خدمت جناب با صفا : من به عنوان یک انسان بزرگ ترین مشکلی که با اسلام دارم و تاکنون هیچ یک ازجنابان حوزوی پاسخ مستدل و محکم برای آن نداشته اند همانا حلال بودن برده داری و کنیز داری است . جناب باصفا هیچ کدام از ما زمان حیات حضرت محمد زنده نبودیم که از ایشان دلیل این ظلم فاحش در حق یک بشر چه زن و چه مرد را روا داشته اند و حکم حرام بودن آن را از خداوند طلب نکردند شما خودتان قضاوت کنید که آیا مرگ بهتر از بردگی و کنیز بودن نیست ؟ به قول آقایان در حجاز اعراب بادیه به دلیل فقر مفرط نوزادان دختر را زنده به گور میکردند ( کاری به صحت و سقم آن ندارم ) و حضرت محمد با این کار سخت مخالفت کردند و گویا حرام شمردند یک نفر نیست که به من سائل بگوید که مرگ بهتر نیست تا یک عمر کنیز باشی و یا برده باشی و هیچ گونه حق نداشته باشی و مولایت اگر خواست لقمه نانی جلویت می افکند و اگر نخواست مملوک را چه به سوال و جواب . حتی بدون ازن مولی حق ازدواج نداشتند وکودکان کنیز از ارث محرومند و اگر مولی خواست چیزی به وی میبخشد والا هیچ حقی ندارد و من شنیده ام که حضرت فرموده تا زمانی که برده ای که فرار کرده به صاحبش باز نگردد نمازش به بالا نمیرود . شما به من بفرمایید یک برده و. یا کنیز خودش به دلخواه برده و یا کنیز شده و یا جبر و زور یک نانجیب دیگر در ثانی در جنگ ها و به خصوص قضیه بنی قریضه که بهودیان را با دستان بسته به قتل رسانیدند زن وبچه های آن ها چه گناهی کرده بودند که پیامبر فرمودند همه آن ها به اسارت در آیند و برده و کنیز شوند من به جد اطمینان دارم که اگر برده داری در سازمان ملل مطرود نبود آقای خمینی حکم برده وکنیز شدن تما م اقوام افرادی که در زندان به قتل رسیدند را صادر میکردند و از نظر شرعی هیچ گونه کار غیر مشروع نکرده بودند و الا اگر شما توانستید یک مرجع تقلید پیدا کنید که حکم برده داری را حرام کند فقط با طمعئنیه میگوید در زمان کنونی صحیح نیست و سروته قضیه را هم می آورد . با احترام .

       
  32. ای رهبر آزاده این مردم آواره،
    من مثل سایر دوستداران شما با چفیه نیامده ام بلکه از باب صداقت اخلاقی یک دستمال یزدی اعلا به گردنم بسته ام که براحتی هم برای تقرب به شما باز و پهن میشود و خیلی هم نرم است و باعث خراش و ناراحتی نمیشود و خوشحال میشوم اگر راضی بودید آنرا تبرک کنید و قدری به آن // کنید که باعث زیاد شدن روزی میشود!
    اما سئوالات :
    1. من به معجزه خیلی علاقمندم ولی حکمت بعضی از آنها را نمیدانم. برای مثال، چند روز پیش در بی آر تی نشسته بودم که یکی از فدائیان شما بر خواست و با یک صدای ملکوتی برای طول عمر شما دعا کرد. ولی ناگهان معجزه ای شد و آن بیجاره با سیل فحش خواهر و مادر مواجه شذ بطوریکه وسط راه از اتوبوس پرید پائین و الفرار!!..شما این معجزه که کسی برای شما دعا کند و فحش خواهر و مادر هم بخورد را چطور توضیح میدهید؟
    2. چندی پیش شما به مناسبتی اعلام عزای عمومی کردید..یادم نیست برای کی بود ولی همه میدانیم که شما برای ایرانی ها از این کارها نمی کنید. به هر حال آنروز دیدم مردم با خوشحالی شیرینی پخش می کنند!..سئوال من این است که چرا وقتی شما اعلام عزا می کنید مردم شیرینی بهم تعارف میکنند؟!..لطفا ارشاد فرمائید!
    من الله توفیق

     
  33. مهدی از تهران

    عرض ادب و احترام
    1 – دیروز سخنان دستار به سر احمد خاتمی در گرد هم ائی روز جمعه امت بر خوردار از مواهب استبداد نعلین که نامش را نماز جمعه برگزیده اند را اگر گوش کرده باشید متوجه میشوید (حتما متوجه شده اید) که این بنده خدا سعی میکرد که حقوقهای نوجومی مربوط به دولت بر گزیده دیکتاتور به ریاست دستار به سر حسن فریدون (روحانی ) را در قبال قضیه لو رفته 63 حساب شخصی دستار به سر صادق لاریجانی (رئیس انتصابی دستگاه به اصطاح قوه قضائیه ) بگذارد و به نحوی به اصطلاح دفاع 63 حساب شخصی بنماید. به نظر بنده این کار دستار به سر احمد خاتمی علی رغم تلاش رزیم ولایت مطلقه فقیه بر شرعی و قانونی جلوه دادن چپاول صحت و تاکید بر هردو غارتگری گذاشت و داشت.
    2- قبلا در این سایت نوشتم حزب جمهوری خواه بر سر کار امده در آمریکا به ریاست جمهوری منتخب اقای ترامپ (احمدی نژاد آمریکائی) نمیتواند ترسی برای استبداد و مستبد در ایران داشته باشد. امروز گندش در آمده که روسیه (رفیق شفیق رزیم ولایت مطلقه فقیه) در برنده شدن اقای ترامپ دستی بسیار داشته است.
    راستی دوستان یادتان هست اوائل بر مسند نشانیده شدن اقای محمود احمدی نژاد، این بنده خدا خرید هواپیمای جدید برای ریاست جمهوری ایران را ملقی کرد. امروز همزاد امریکائیش (اقای ترامپ) هم همین عمل را انجام داد. اصولا عوام فریبان (پوپولیستها) هنگامیکه به پست ریاست سیاسی می رسند از این دست کارها را برای پوشش چپاولگریها و به یغما بردن اموال جامعه بسیار انجام می دهند.
    3- اخیرا اقای رضا پهلوی در دو مصاحبه (یکی با اقای بیژن فرهودی و دیگری با رادیو فردا) اعلام کرده که نه میخواهد شاه بشود و نه رئیس جمهور. این بنده خدا طوری حرف می زند مثل اینکه مردم ایران به دامنش افتاده اند که تور ا به فلان فلان قسمت میدهیم که بیا شاه بشو. جالبتر اینکه شاه بازهای فراری خارج نشین هم به جان هم افتاده اند و سخنان بی سر و ته این بنده خدا را تفسیر و تعبیر می کنند.
    اینجانب به سلطنت طلبها و شاه بازها پیشنهاد می کنم اول به اقای رضا پهلوی حرف زدن و دستور زبان فارسی را یاد بدهند زیرا این بنده خدا دو ساعت حرف بزند، گفته هایش اصلا سر و ته ندارد و بسیاری اوقات مصاحبه کننده حاج و واج فقط به او نگاه میکند.آنقدر این اقای رضا پهلوی از مرحله پرته که در مصاحبه هایش ایران را دارای ملتهای مختلف میداند و با بکار بردن واژه انداختن افسار ایرانی را اسب و خر می خواند.
    4- این روزها اروپا و آمریکا در خصوص تحریم ایران دوباره بحث راه انداخته اند و رزیم ولایت مطلقه فقیه هم طبق روال 38 سال اخیر شاخ و شونه الکی میکشد که ما هم تلافی میکنیم و اله و بله می کنیم که دیدهایم آخر سر هم که استبدادش به خطر افتاده یا به سر کشیدن جام زهر قطعنامه 598 ختم میشود و یا به قورت دادن لگن سم ننگین قرداد برجام.
    به نظر اینجانب اکثر اقدامات اروپا و امریکا در جهت منافع کشورشان است ولی متاسفانه رزیم ولایت مطلقه فقیه انطور که در این 38 سال نشان داده به تنها چیزی که فکر نمیکند منافع ایران و ایرانی است و به تنها چیزی که فکر میکند استمرار استبداد دینی خودش با هر وسیله ای میباشد. .

    به امید نهادینه شدن عقل و خرد در فرهنگ ما ایرانیها و به امید حذف کامل فرهنگ جهل و خرافی دینی و مذهبی از ایران
    مهدی از تهران

    ————–

    درود مهدی گرامی
    نوشته های شما همیشه حاوی نکات خوبی بوده و هست اما این نوشته های خوب و نقدها و نکته ها را اغلب با طعنه های آمیخته به تمسخر می آمیزید که شأن نوشته ی شما را فرو می کاهد. شما روحانی یا ملا را دستار به سر خطاب می کنید. این خوب نیست دوست من. لباس و ظاهر و نازیباییِ ناخواسته ی دیگران را به طعنه نگیریم. همین امام جمعه ی تهران آقای احمد خاتمی آنقدر از منطق و درستیِ سخن تهی است که نیازی نیست به این که عمامه اش را دستار بنامیم و تحقرش کنیم.
    با احترام

    .

     
    • جناب افای نوری زاد

      بادرودی شایسته شما دلاور

      گرچه بر این گمان نیستم که حال و روز این گرامی مهدی را حس نمی کنید بل برانم که توانسته اید بجایگاهی برسید که دلتنگ بازجو وشکنجه گرتان هم باشید وحتا نگران اینده کودکان همان شکنجه گر که در چه ایرانی خواهند زیست.اما توجه داشته باشید که این لباس که به دروغ به تاسی ازبزرگانشان می پوشند.(سوار شتر وخر شدن ودیگر اثار بهیچ روی درشان ایشان نیست) پرچم قادسیه ای وپیروزی انان برمردمی که چند گاهی از دفاع از خود غافل شدند وگرفتار اینان که به زر وسیم ومادران ودختران و…. بسنده نکردند .در پی زبان وفرهنگ و درونی ترین احساس این فلک زده ملتی که هرگز
      درتاریخش برده داری و…..دیده نشده بودند. باچه زبان میتوان به این مهدی ومهدیانی دیگر قبولاند که اشکالی ندارد تنها کشوری باشی که با زبانی دیگر بر پرچم کشورت همان شعار داعش وامثالهم به تکرار امده ودر وسط ان نماد خرچنگی (بخوانید سرطانی) کپی شده از قبیله ای هندی نقش بسته است.لابد شما هم به روایت دربهشت تازی ودر جهنم پارسی
      گفتگو میکنند.باور داریر من نمیتوانم این گمان بر ان اسوه مردانگی ولطافت ببرم چه کارنامکی دگر گونه دارد . دستار =دستمال پارچه بدون هیچ بار معنایی بد.پاینده باشید وسایه مهربانیتان برهمه گسترده باد چنین باد

       
    • مهدی از تهران

      عرض ادب و احترام
      جناب محمد نوری زاد عزیز
      از حسن نیت شما متشکرم.
      بکار گیری واژه دستار به سر نه از روی طعنه و مسخره نمودن بلکه بعلت اینکه واژه های ملا و آخوند و روحانی تداعی انسانی با مطالعه و درس خوانده و با تفکر روحانی و خدائی را برای خواننده و شنونده ممکن است بنماید، بکار می برم. قبلا فکر کنم در همین سایت حضر تعالی ذکر این مطلب را نموده ام. اگر شما واژه ای که در خور واقعی این افراد دارید به من هم بیاموزید با کمال میل و تشکر بجای دستار به سر بکار ببرم.
      مهدی از تهران

      ———

      درود دوست گرامی
      من پیش تر واژه ی مبلّغ مذهبی و بانو آنیتا واژه ی حوزوی را پیشنهاد کردیم. گرچه روحانی و آخوند و ملا نیز هیچ ایرادی ندارد. مهم فحوای نقد است که به کدامین سوی روی بَرَد.
      سپاس

      .

       
  34. با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
    گفتگوي راديو ندا با يكي از كاركنان بي.آر.تي شركت واحد اتوبوسراني تهران
    يكي از كاركنان بي .آر. تي ” شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه ” در گفتگو با راديو ندا از وضعيت بي ثبات كار خود و از ضرب و شتم وحشيانه رانندگان شركت واحد در تجمع مسالمت آميز در مقابل شهرداري تهران مي گويد.

    http://radio-neda.blogspot.com/2016/12/blog-post_9.html

     
  35. ممکن است بفرمائید چرا جواب مرا به آقای مصلح چاپ نکردید ؟؟ بشما نرسید یا اینکه در این سایت هم مثل پهنه کشور ویرانمان ، فقط آخوندها و آخوند نماها تا بی نهایت اجازه ترکتازی دارند ؟؟؟؟؟؟

     
  36. درود به دوستان، دوستی‌ که مجدد به سایت د///////////////////////////////////////////////////////////// موجب اخلال نگردد، آورده اند که هیچ مخلی راه به مخیل ندارد. از شرح مبسوط معذورم و تفسیر هم ندارد.

     
  37. باسلام وعرض ادب خدمت شما استاد عزیز اینجانب رسول //// از استان کرمانشاه و از مردم یارسان و بقولی اهل حق هستم البته اسم اهل حق تقریبا جعلیست و یارسان اصل آن است.. ما نیز همواره که مذهبمان را به هزار شکل رنگ کردیم اما باز متاسفانه در زیر جور و ستمیم و بشکلی سازمان یافته در دل بزرگان و پیران و رهبران مذهبی ما رخنه کردن… یکی از بزرگان ما که درسال۱۳۸۰بدست همین آقایون بقتل رسید استاد سیدخلیل عالی نژاد بود برای گرامی داشت یاد این عزیز ما هرساله برسر مزارشان مراسم سالگردی برگزار میشود ۲۷آبان هرسال همانگونه که مستحضرید ما درمراسم اجرای زنده ساز تنبور که یک سازآئینی هست رو داریم با خواندن(کلام) که همان اشعار یا سروده های مذهبیست.. درسالهای گذشته باقطع کردن برق مزارستان و اذیت و آزار مواجه بودیم اما چون کثرت هم کیشان زیاد بود نیروی انتظامی نمیتوانست کاری از پیش ببرد و شکرخدا ملت ما هم ب لحاظ فیزیکی کاملا حریف این جماعت میشد..اما دولت امسال رویه ی دیگری درپیش گرفت و آن سانسور بود یکی ازسادات را (….) که مسول ای کار بود رو عملا ب سانسور واداشته و قبل از هر اجرا شعر رو باید ایشان میخواندن و اگرمیدید که نکته ای دارد که ب مزاج آقایون سازگار نیست مانع اجرای آن به هر بهانه ای میشد..باری این مطلب دو نتیجه داشت و دارد اول اینکه دوستان ب خاطر احترامات مذهبی احترام ب خود استاد عالی نژاد حرف اون سید مسول را قبول میکردن که نتیجه ب نفع آقایون بود اما نتیجه بعد اینکه قطع یقین در سالهای آینده به همین خاطر درگیریهایی بوجود خواهد آمد که نتیجه باز ب نفع آقایون هست چرا بدلیل ایجاد درگیری مراسم رو تعطیل میکنن…. اما جناب نوریزاد عزیز اگر ملت هوشیار باشن و کمی سیاست اسلامی رو خوانده باشن از جریانات قبلی درس بگیرن میشود تا حدود زیادی جلوگیری کرد… دوستان و هم کیشان ما هام تصمیم گرفتن ازسالهای آینده اصولا مراسم به یک فستیوال تبدیل بشه و یک هیئت چندنفره تصمیم بگیره …که ب امید خدا بشود ب نتیجه ی مطلوبی برسیم… باری بنده از منطقه ی جلالوند از توابع استان کرمانشاه و یک روستا زاده هستم فقر در آنجا بیداد میکند ب معنای راستین کلمه برای نان شب گرفتارن به هیچ وجه از جوانان اونجا استخدام نمیشه ب ندرت و انگشت شما آنهم با تغییر دین و گرویدن ب اسلام مخصوصا شیعه شاید در یک اداره یا ارتش استخدامی شده از قدیم یا بشود حالا… دولت فقر مردم را نادیده گرفته و با هر زور و خرافه ای سعی در ساخت مسجد میکند و تا بحال هم موفق به ساخت چند مسجد شده … اما بخدا قسم رکعتی در آن مساجد خوانده نمیشود و حتی مورد کفر و بی حرمتی ملت گرسنه بیکار و بعضا معتاد هم قرار میگیرند ..آیا کسی که گرسنه هست را نان سیر میکند یا نماز و ذکر صلوات….از طولانی شدن متن خیلی خیلی معذرت میخوام و ازینکه یک راه ارتباطی با شمارو پیدا کروم بسیار خوشال و خرسندم…موفق باشید و باشیم ب امید خداوند منان..سپاس

     
  38. سارا از فرانکفورت

    به دوستان آگاه و مطلع همچون سیدمرتضی و علی 1 و اقای نوری زاد و سایر دوستانی که در این سایت می نویسند یا نمی نویسند و مطالعه می کنند سلامی می کنم
    خواستم بگویم من هرگز از ادخال سروری که آقای سیدمرتضی برایم نوشت احساس بدی نکردم و گرچه نوشته آقای علی1 را نیز دلسوزانه و نقدی ملیح یافتم. مرسی از هر دوی این عزیزان

     
    • سرکار خانم سارا گرامی‌، با درود. من “ناشناس” منجمله در موافقت با نوشته علی‌ ۱ چند کلمه خطاب به ایشان نوشتم نه‌ بخاطر اینکه تنها خواسته باشم، نسبت به شما به صرف اینکه سرکار سارا خانم نام دارید، واکنشی نشان داده باشم. نه‌ بحث سر اصول و اعتقادات است و نه‌ اشخاص و نه‌ حمایت حواریون وار از کسی‌. بحث سر آدابی است که وقتی‌ کسی‌ خود را مبادی آن آداب می‌‌داند، لااقل خودش به ادعای خویش احترام بگذارد و یک بام و چند هوایی برخود نکند، آنچه به خود نمی پسندد به دیگران نیز نپسندد. جناب سید مرتضی سوگند خورده منظوری نداشته و این قابل قبول و پذیرفتنی هست از نظر من، و در این صورت تنها می‌‌توان گفت‌ بی‌ دقتی بخرج داده و شاید ناشیگری. و در دفاع از همین آداب هست که به این نوشته شما منفی‌ دادم و بعنوان شخص، شما محترمید همچنان که سید مرضی و هیچ برخورد شخصی‌ در کار نیست. لازم دیدم این چند کلمه را حتماً بعرض شما برسانم.

       
    • سرکار خانم سارا

      من نیز خرسند شدم از اینکه بمن حسن ظن داشتید و توضیح ارائه شده را پذیرفتید از این جهت شما نیز از بابت ادخال سرور در من ماجور هستید انشائ الله ،البته آنچه که آن دوست ارائه کرد نقد نبود، نه از جنس ملیح و نمکین آن و نه از جنس غیر نمکین ،آنچه که بود نوعی “خود شیرینی” بود از نهاد سوء ظن و نفرت و بد دلی.
      مرسی خانم سارا

       
  39. در مورد حکایتی که جناب نوریزاد آورده این نکته هم قابل توجه است که نوعی باورقوی در شیعه است که ظهور امام غائب در یکروز جمعه اتفاق می افتد و برخی هم در ان روز به استقبال وی میروند و یک اسب زین کرده هم میبرند که ایشان سوارش شود.. عرضم این است که اینجور روز ظهور خوانی بی سابقه نیست.

     
    • باصفای گرامی

      با سلام به شما

      آری روایاتی در مورد ظهور امام زمان سلام الله در یک روز جمعه وجود دارد ،و این مساله نه خود فی نفسه امر محالی است و نه چیزی است که مستلزم محال است تا محال باشد ،و در فلسفه در مباحث امور عامه برهانی شده است که هرچه خود محال نباشد یا مستلزم امر محال نباشد ممکن الوقوع است ،و این مساله (ظهور امام زمان سلام الله علیه در یک جمعه) ارتباطی با مساله وقوع قیامت کبری و زمان آن ندارد که بتصریح قرآن علم به آن مخصوص ذات الهی است ،بنابر این شما یا ایندو مساله را با هم خلط کردید یا در مقام تعریض و کنایه به اندیشه مهدویت و ظهور امام دوازدهم شیعیان بودید که در بیشمار از روایات فریقین مطرح است و ما به آن متعبدیم هرچند کسانی آنرا بعید بدانند :انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا

       
      • و این مساله نه خود فی نفسه امر محالی است و نه چیزی است که مستلزم محال است تا محال باشد
        …………….
        سید بفرمائید کدام امر محال نیست؟یعنی شما می فرمائید انسانی در چاه 1300 سال مخفی شده و محال نیست؟برای آگاهی شما بگویم پیرترین انسانیکه بشر می شناسد و الان هم زنده است 117؟(پیرزنیست در یکی از شهرهای ایتالیا) سال دارد!بنابراین انچه را شما محال نمی دانید علم //// محال می داند.
        اگر منظور شما آمدن کسیکه وجودش محالست در روز جمعه است که باز چنین فردی وقتی بودنش محالست آمدنش هم محالست.چون پذیرفتن آمدن ایشان مستلزم باور به بودن اوست و چنین وجودی محالست.

         
      • سید مرتضی گرامی..با سلام متقابل بر شما و تشکر..بنده فقط خواستم در مورد باوربه روز جمعه توضیحی بدهم که این پیش بینی بیشتر در مورد ظهور است تا قیامت که شما هم تائید کردید..
        گرچه اصل ظهوریک منجی در همه ادیان است و فریقین هم موافق آن هستند ولی حتما توجه دارید که اهل سنت آن قائم را فرزند امام عسگری نمیدانند..با سپاس مجدد

         
        • سلام باصفای گرامی

          روایات مربوط به امام مهدی سلام الله که قریب به سه هزار روایت است اختصاصی به منابع حدیثی شیعه ندارد بلکه روایات آنها متکاثرتر است ،اقوال و انظار اهل سنت نیز اینطور که شما اشاره کردید یکسان نیست ،در بسیاری از روایاتی که خود آنها نقل کرده اند و نبوی است نام مهدی امت آمده است ،بحث در تطبیق آن است ،که شیعه امامیه ایشان را متولد از امام عسکری می دانند که باراده الهی ذخیره شده است برای آنروز ،اما بسیاری از اهل سنت در عین اعتقاد به مهدی امت ایشان را هنوز متولد نمیدانند ،و اعتقاد ما بر اساس سنت متواتر و متکاثر نبوی بر آنچه که شیعه امامیه معتقدند مستقر است.
          موفق باشید

           
  40. حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة ، سلام علیکم ، ضمن آرزوی تندرستی و سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، شاهد ، بشیر و نذیر . دوستی دارم که در جبهه یک پایش از بالای زانو قطع شده و انسانی مؤمن و قرائت نماز اش هم کاملاً صحیح بوده ولی بر طبق فتوای بیشتر آقایان بخاطر آنکه ” کفّین ” ( هفت عضوی که در سجده بر زمین تماس دارد و مستحب است هنگام فوت شخص ، این 7 عضو با رنگ حنا خضاب شود ) او از 7 عضو به 5 عضو تقلیل یافته ، از امام جماعت نماز منع شده است . اما در تصاویر نماز جماعتِ بعضی از مراجع و آقایان که بعد از اذان از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش میشود ، آقایان ” بینی ” خود را هم بر روی مهر بزرگ و یا روی مهر دوم قرار می دهند ! حضرت آیت الله نوری زاد استفتاء تماماً شرعی آنکه ، چگونه پای قطع شده در جبهه ، تقلیل کفّین محسوب شده و امام جماعت بودن ایشان را ساقط ولی ” بینی ” گذاشته شده در مهر که به نظر کفیّن ، اضافه بوده ، امام جماعت آقایان را دچار خدشه نمی کند ؟ الحقر ___ مبشّر

    —————

    سلام مبشر گرامی
    بزرگترین کفّینی که در این خصوص کفایت می کند، فهم و شعور و درستیِ مشی پیشنماز است. مابقی شکل است. مثل این که قالبی باشد و درونش جز پوکی و پوچی نباشد. من بسیار امام جماعت ها دیده ام که کفین شان کامل بوده جز شعور انسانی شان. همین جناب جنتی که به نماز می ایستد و هزاران نفر به وی اقتدا می کنند، نه این که مگر از تریبون نماز جمعه به موسوی و کروبی تهمت زد که شما از عربستان میلیاردها دلار پول گرفته اید؟ خب، کفین این جناب کامل بوده و از آن یک مورد بع بعد، مرتب به نماز ایستاده و تحت الحنکش را نیز واگشوده و مردم نیز به وی اقتداء کرده اند اما اگر نیک بنگریم، می بینیم جناب جنتی با هرکلام و ذکرش، یک شیشکی به کل کائنات تقدیم می کرده بجای عدالتی که امام جماعت باید داشته باشد و وی نیازی بدان ندارد.
    با احترام

    .

     
    • با سلام به هردو نویسنده

      من توجه دارم که فضای گفتاری آیت الله فرض کردن آقای نوریزاد از سوی مبشر گرامی و نوع سوالات او و نوع پاسخ های آقای نوریزاد فضای طنز آمیز گزنده و گریز زدن به مسائل روز است،اما خوب است که هردو بزرگوار و خصوصا جناب نوریزاد مسلمان شیعه انسان طلب ،وزانت را حفظ کنند و احکام شریعت را بمسخره نگیرند.
      یکی دو اشکال به اصل سوال متوجه بود که اگر آقای نوریزاد آیت الله هستند خوب بود ابتدا آنرا تصحیح می کردند بعد پاسخ سوال شرعی را می دادند بعد از طریق طنز و گریز زدن، به این و آن بپردازند:
      اولا “کفین” بمعنای “اعضاء هفت گانه نماز گزار” نیست ،کفین تثنیه کلمه “کف” است یعنی کف دو دست ،بقیه اعضاء سبعه هم عبارتند از دو زانو و دو انگشت پای نماز گزار و پیشانی که محل سجده است اینها مجموعا اعضاء سبعه هستند که باید هنگام هیئت سجده بطور هماهنگ روی زمین واقع شوند.
      ثانیا:بینی از اعضاء هفت گانه واجب در سجده نیست ،اما مطابق برخی روایات بینی بخاک گذاشتن بجهت خضوع برابر خالق جهان ،امری مستحب است ،بنابر این اگر کسی به این استحباب عمل کرد موجب خلل به اعضاء سبعه نمی شود و خدشه ای هم بنماز او وارد نیست زیرا عمل به یک مستحب تعبدی شریعت کرده است.
      البته این ظواهر همه “شکل” ظاهری نماز در شریعت اسلام است و نماز روح و شرائطی دارد و عمده آن است که تذکر حضور باری تعالی شود و سبب ذکر الله در قلب شود ،اما رعایت شکل اعمال عبادی شرط رسیدن به مخ و سر عبادات است و نمی توان با پزیشن های روشنفکری ،رعایت شکل را ببهانه لب و مخ مورد تمسخر قرار داد.اینها شرائط نماز در شریعت اسلام است ،اینکه فلان شخص یا فلان گروه چگونه اند یا اعمال دیگر آنها مطابق منطق عقل یا شرع نیست امر علیحده ایست که نباید با اصل لزوم رعایت ظواهر شرعی خلط شود.
      با احترام

      ————-

      درود و سپاس سیدمرتضای گرامی بابت این نکته ها که بدانها اشاره کردید.
      سپاس

       
      • نشد سید. این طوری بنویسید آب ما توی یک جوب نمی رود. باز هم قضیه را برگرداندید. اصل ماجرا را سرپوش نهادید و نکته را مخفی کردید. قضیه این است این چه فقهی است که قبول نمی کند کسی که تا دیروز اعضای بدنش سالم بوده و می توانسته پیش نماز بایستد حال که رفته در راه خدا فداکاری کرده و اعضای بدنش را از دست داده اجازه ندارد پیش نماز باشد؟؟

         
  41. آیا در ایران آزادی وجود دارد؟نظام سیاسی که خود را اسلامی میداند از همان ابتدای کار خود در تبیین موضوع آزادی با مشکلی روبرو شده که تا امروزهم جریان دارد و آن هم موضوع آزادی است. آزادی در هر نهضت اجتماعی همیشه خواست اصلی معترضین بوضع موجود میباشد و آنها در سایه آزادی که بتدیج حاصل میشود به خواسته خود که حذف رقیب است میرسند ولی وقتی خود بر کرسی قدرت نشستند باز با همان استدلال قبلی ها به حکومت میپردازند. مسئولین فعلی جمهوری اسلامی هم حداکثر استفاده را از فضای باز سیاسی اواخر پهلوی کردند با همین شعار نبود آزادی حریف را بخاک نشاندند.اما مانند همه ادوار تاریخ ،خود امروز به همان تشبثات در مورد زیانهای آزادی می پردازند که کم و بیش قبلی ها هم میگفتند.
    اما هر چرخش و پیچشی که جمهوری اسلامی در مورد آزادی بدهد و هر چقدر هم بخواهدبخواهد خود را از قبلی ها بهتر نشان بدهد با یک چالش اساسی روبرو است و آن موضوع قانون است. دموکراسی های امروز جهان که ارمغان مثبتی برای مردم خود داشته اند همگی با این اصل موافقند که آزادی بدون حاکمیت قانون نشدنی است و تمام ادعاهای آزادی خواهی با ترازوی حاکمیت قانون سنجیده میشود. در یک کلام ،نظامی که موافق حاکمیت قانون نیست و عملا قانون گریز است و قانون گریزی در ان نوعی زرنگی تلقی میشود هیچ نسبتی با آزادی ندارد.
    جمهوری اسلامی از صدر تا ذیل آن بطور آشکار و بدون هیچ شرمی قانون گریز است.آخرین نمونه نفرت انگیز آن هم در لغو صریح قانون اساسی در مورد تمرکز حسابهای دولتی و دست اندازی به بیت المال با توسل موضوع ناشناسی بنام شرع است .
    نتیجه بحث اینکه نظام قانون گریز و قانون ستیز ولایت فقیه هیچ ارمغانی برای ملت ایران به لحاظ آزادی که از ارکان اصلی هواستهای مردم در سال 57 بود نداشته و لذا بدلیل این لفو عهد و عدم تمکین به قانون که منجر به نقض حقوق ملت شده است، هیچ توجیهی با هیچ منطقی برای ادامه کار آن وجود ندارد.

     
  42. داشت بالای منبر می گفت:
    «بی حجابی علت اصلی باران نیامدن و کم آبی است!…»؛

    گفتم مگر زمان شاه بی حجابی نبود، پس چرا باران بیشتر بود، آب بیشتر بود، دین مردم بیشتر بود، نگاه ها کمتر هرزه بود و خانواده ها عمیق تر و زندگی ها بهتر بود؟

    خندید و گفت: شما نسل جوان خیلی اعتقاداتتان کمتر شده، جای کافر در «مجلس امام حسین» نیست!
    و میمون های مقلد هم سر تکان می دادند؛
    .
    آنجا بود که فهمیدم «جماعتی که تمام عمرشان دروغ شنیده اند به حرف راست اعتقادی ندارند!!!»

     
  43. ابوالفضل قدیانی درباره حساب‌های لاریجانی: اگر رهبری چنین اجازه‌ای داده باید پاسخگو باشد

    کلمه – گروه خبر: ابوالفضل قدیانی، زندانی سیاسی سبز با اشاره به اینکه می‌گویند حساب‌های قوه قضاییه با اذن آقای خامنه‌ای بوده، با تاکید بر اینکه رهبری به هیچ وجه حق ندارد چنین اجازه ای به رئیس قوه قضائیه بدهد، می‌گوید: خود آقای خامنه ای نیز باید پاسخگو باشد. قدیانی معتقد است که چنین اجازه‌ها که رهبری به اشخاصی همچون صادق لاریجانی می دهد پاداشهایی است که به عوامل سرکوب و ایجادکنندگان اختناق از سوی ایشان تقدیم میگردد و دست آنها را در تصرف اموال مردم باز میگذارد.
    ابوالفضل قدیانی در مصاحبه با شبکه جهانی «دُرّ تی وی» که با محوریت حساب‌های صادق لاریجانی انجام شد گفت: وجود این حساب‌‌ها غیرقانونی، غیرشرعی و غیراخلاقی است و این نشانه «فساد ساختاری» در این حکومت است و آن به این معنی است که دستگاه‌هایی که باید با فساد مبارزه کنند خود فاسد شده اند.
    ابوالفضل قدیانی در ادامه گفت: می‌گویند این حسابها با اذن آقای خامنه ای بوده است، ایشان به هیچ وجه حق ندارد چنین اجازه ای به رئیس قوه قضائیه بدهد و اگرهم چنین اجازه ای را به صادق لاریجانی داده باشد خود آقای خامنه ای نیز باید پاسخگو باشد.
    ابوالفضل قدیانی گفت: این اجازه ها که رهبری به اشخاصی همچون صادق لاریجانی می دهد پاداشهایی است که به عوامل سرکوب و ایجادکنندگان اختناق از سوی ایشان تقدیم میگردد و دست آنها را در تصرف اموال مردم باز میگذارد، تمام اینها هزینه های است که ملت برای حکومت مادام العمر یک شخص پرداخت میکنند.
    وی افزود: آقای محمود صادقی به واسطه حقوقی که به عنوان نماینده مردم در مجلس دارد میتواند از همه مسئولان حکومتی سوال کند و خواستار پاسخ از سوی آنها باشد و ایشان بر اساس این حق و احساس وظیفه خواهان پاسخگویی آقای صادق لاریجانی در ارتباط با این حسابها شد و ای کاش مجلس به صورت یکپارچه پشت آقای صادقی قرار میگرفت.
    ابوالفضل قدیانی گفت: اقدام صادق لاریجانی مبتنی بر قاعده «النصر بالرعب» است و میخواهند با این اقدامات ترس و وحشت را بر مجلس و جامعه غالب کنند که آقای صادقی و دیگر نمایندگان شهامت طرح چنین سوالاتی را از مسئولان نداشته باشند، بهتر است که آقای صادق لاریجانی بداند که افشای این فساد چنان رسوایی به بار آورده است که با بگیر و ببند به هیچ عنوان نمی توان آن را جبران کرد و هر چه قدر انکار شود رسواتر خواهد شد.
    این زندانی سیاسی در ادامه تاکید کرد: این حکومت استبدادی همیشه در ترس و وحشت از دست دادن قدرت است، بنابراین مردم و فعالان نباید ازبکار گیری قاعده «النصر بالرعب» توسط حاکمیت هراسی داشته باشند و باید یکپارچه در برابر استبداد بایستند.
    ابوالفضل قدیانی در ارتباط با نهادینه شدن فساد در جامعه به تجاوز سعید طوسی به نوجوانان پرداخت و گفت: متاسفانه شکایت این نوجوانان مظلوم که قربانی دیو پلشتی چون سعید طوسی که قرآن را نقاب خود برای تجاوز به آنها قرار داده بود به جایی نرسید و علت آن هم این بود که طوسی وابسته به بیت و استبداد است و باز هم میگویم علت اصلی نهادینه شدن فساد «استبداد دینی» است که پایه ان «ولایت فقیه» است و می خواهد به هر طریق که شده قدر ت را حفظ کند.
    وی همچنین در ارتباط با حکم سنگینی که دادگاه ویژه روحانیت برای «حجت الاسلام شیخ احمد منتظری» صادر کرده گفت: همان گونه که انتظار می رفت حاکمیت استبداد دینی این حقیقت را برنتافت و ظرفیت این را هم نداشت که حداقل با سکوت از کنار این موضوع بگذرد که این چنین بر رسوایی دست قضائیه فرمانبر مستبد نیافزاید و این حکم دادگاه ویژه روحانیت که خود از اساس غیر قانونی است حکمی ظالمانه و ناقض قانون اساسی است.
    این فعال سیاسی گفت: استبداد اساسا اعتقادی به حقوق مردم و ازادی بیان و اندیشه ندارد و از انتشار حقایق هراسان میشود و این ترس او را غضبناک و مهاجم میکند، آنگاه شاهد صدور چنین احکامی برای حجت الاسلام شیخ احمد منتظری و یا رهبران سرفراز جنبش سبز یعنی آقایان میرحسین موسوی شیخ مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد هستیم.
    ابوالفضل قدیانی در پایان گفت: نخبگان، اصلاح طلبان و طیف وسیع منتقدان این حکومت استبدادی باید یکپارچه از آقایان میر حسین موسوی شیخ مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد و کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی دفاع کنند و پشت سر آنها مردم نیز باید وارد میدان شوند و اعتراض کنند که مردم ما بارها این را نشان داده اند به عنوان مثال همین اعتراضات سال ۱۳۸۸.

     
  44. اما آن روز، جز قلی دیوانه کسی نمی خندید. بقیه ی مردم اتفاقاً خیلی هم جدی بودند و مصمم و غمزده و پریشان. کسی مگر با قیامت شوخی می کند؟ از امروز که به حال و هوای مردمِ آبادی می نگرم، می بینم در آن روز مردم روستای ما به یکجور” فلجِ فکری” دچار شده بودند. انگار کرکره ی مغازه ی مغزشان را پایین کشیده بودند و بقچه ی عقل شان را در چاه مستراح انداخته بودند و ضرورتی نیز احساس نمی کردند برای فکر کردن. و عجبا که با همین فلج فکری، چه به درستی نزدیک شده بودند.
    …………
    نوریزاد گرامی داستان نه تنها در ده شما اتفاق افتاد بلکه عین همین داستان سال 57 سراسر ایران را با قیامتی بنام خمینی زیر و رو کرد.با کمی درنگ به محتوای داستان شما و وقایع رخ داده در سطح یک ده کوچک و بزرگنمائی آن بمقیاس یک کشور پهناوری مثل ایران و شیدائی و دیوانگی مردمانیکه بمعنای واقعی آنچنان دچار فلج فکری شده بودند و کرکره مغازه مغزشان را پائین کشیده بودند که عکس آخوندیکه چیزی جز ضدیت با تمدن و علم در افکار و نوشته هایش نبود را در ماه می دیدند.جالبست که یکی خمینی با چراغ آمد را برای کسی می خواند که /////// در افکارش نبود.و بخوبی در کتابهایش همه را آورده بود سالها قبل!دوست ارجمند ده شما نمونه ائی از جو آنروز در سراسر ایران بود.عده ایی سرگردان و شیفته غرب و از غرب تنها کاباره و پز بکار گیری الفاظ خارجی و تحقیر هموطنان خود بودند و عده ائی سرخورده از مدرنیته ناشکفته و بد فهمیده شده درایران استبداد زده به دخمه های سنتی و تاریکخانه های مخرب مذهب پناه برده بودند و لقمه های چربی برای بلعیدن توسط آدمخواران اسلامی!دوست ارجمند حتی جو ده شما و دهات دیگر نیز متاثر از استبدادی بود که سراسر ایران را فراگرفته بود چون در انزمان نیز همچون اکنون کسی را یارای فکر کردن و پرداختن هزینه سنگین نبود.بچه های همان دهات چون پا بشهر می گذاشتند و تضاد وحشتناک بین خود و مردمان مرفه شهری را می دیدند و طعم تحقیر را می چشیدند عصیان میکردند و سزای آن نیز درگیری با ساواک و پیوستن به جریانات چریکی و و یا افتادن در دام ارتجاع سیاه بود!و همین تحقیر و بی حرمتی انسانها و بی حقوقی آنها و بریدن صداها باعث شد تا بقول صادق هدایت پیرمرد خنزپنزری با افکار آلوده و تمدن ستیز براحتی بتواند نزدیک به 40 ملیون را فریب داده و بر گرده آنها سوار شده و براحتی تاج را با عمامه نه تنها عوض کند بلکه مردمان را به زشتترین و نامردمی ترین و بی رحمانه ترین رفتار و کردار در برابر هموطنان خود وادار کند.شما داستان را دوست ارجمند بخوبی به پایان رسانده اید که قیامت برای مردمان آمدن دزدها بود و این درست همان نتیجه سال قیام سال نحس 57 برای مردم ایرانست.یعنی سوار شدن عده ایی دزد و قاتل و جنایت کار //// بر گرده مردمان!

     
  45. اين باور مردم به قيامت و وحشت از آن، مال زمانى است كه حوزويان دستشان از مال و منال دنيا كوتاه بود پس مى گفتند بايد بجاى دل بستن به دنيا به فكر قيامت و آن دنيا بود و به دليل ژست پرهيزگارى كه مى گرفتند، مردم حرفشان را باورمى كردند. اما اكنون كه فقهاى “اعلم”، پس از صاحب شدن ثروت بيكران كشور، در ارتكاب آنچه سابقاً گناهان كبيره مى خواندند يعنى دروغگويى، تهمت زدن، دزدى و چپاول بيت المال، ثروت اندوزى، كشتن بيگناهان و ….. با يكديگر مسابقه گذاشته اند، آنقدر به دنيا دلبسته اند كه در عنفوان نود سالگى هم با هزينه هاى سرسام آور آى سى يو به دنيا مى چسبند، توصيه شان به پرهيزگارى جز پوزخند در شنوندگان بر نمى انگيزد و نشان داده اند كه خود مطلقا به قيامت و بهشت و جهنم باور ندارند، مردم عادى چرا دغدغه قيامت داشته باشند؟

     
    • خانم محترم

      مردم فارغ از مسائل سیاسی بحکم اسلامیت و اعتقاد به محتوای دعوت انبیاء ،همیشه دغدغه قیامت داشته و دارند ،و شما اگر هم فرض کنیم در گرایشات سیاسی تان نماینده وجدان عمومی مردم جامعه باشید -که نیستید- لکن در خصوص اعتقاد یا عدم اعتقاد مردم مسلمان ایران به مبدا و معاد مجاز نیستید که از نهاد اعتقادی آنان سخن بگویید ،شما فقط مجاز هستید بازگو کننده نهاد اعتقاد یا عدم اعتقاد،دغدغه یا عدم دغدغه خود به مبدا و معاد باشید،اینکه مردم الان اعتقاد به معاد دارند یا دغدغه معاد دارند یا ندارند به شما مربوط نیست ،شما اغراض سیاسی خود را دنبال کنید و بر آنها پافشاری کنید اما نمی توانید خود را برآیند و بازگو کننده گرایش سیاسی یا اعتقادی عموم مردم بدانید ،چون اینگونه اظهار نظرهای تبلیغاتی و از پیش خود ،متکی بر هیچ نظر سنجی علمی یا اصول و پایه های جامعه شناختی نیست و صرفا تخمین ها یا آرزوهای شخصی است که تلاش می شود در فضای عمومی تلقین شود.
      با احترام

       
      • آنیتای گرامی سید راست می گوید.چون بالاخره همین آخوندها هستند که با زور ///و ترساندن، مردم را بدام //// انداخته اند.خب اینکه بمن و شما ربطی ندارد.اصلا دین و باورهای مردم تنها باید از طرف خود آخوندها مورد ///استفاده قرار گیرد.تازه اگر در کوچکترین روابط و حتی در رختخواب انسانها هم ورود کرده و به همه چیز انسانها هم کار دارد و سیاست و دیانت و همه را قاطی نموده و بقول نوریزاد گرامی بر سر جامعه آوار کرده اینها ربطی بمن و شمای یک لا قبا ندارد.ما حق نداریم که بپرسیم خب شما که مردم ایران را باورمند به اسلام می دانید دیگر ترستان از ازادی باور دیگران چیست؟چرا و با چه حقی میلیاردها دلار از ثروت عمومی را برای سرکوب مردم و دگراندیشان و حتی دوستان دیروز خود و تبلیغ خرافات و باورهای خرافی خود هزینه می کنید؟مگر نه خمینی به شاه گفت آنچه را نسل قبل از ما خواسته ما می توانیم نخواهیم؟خب چرا حق انتخاب آزاد را از مردم گرفته و با بی رحمی و سبعییت مردم را قتل و عام می کنید؟مسلما سید اصلا اغراض سیاسی ندارند و تنها درد دین دارند آنهم از نوع شیعی ولایتی اش!و اصلا به ایشان نه تنها فقر و فلاکت و فحشا و اعتیاد و کشت و کشتار و غارت و ویرانی اوار شده بر مردم توسط همفکرانش مربوط نیست بلکه هزینه های گزاف از خزانه عمومی برای پخش /// شیعی و ترویج ترور و …را رحمت هم می داند بخصوص وقتی خود نیز در سایه همین بذل و بخششها به نوائی که هرگز در خواب هم با لباس آخوندی نمی دید برسد!

         
      • سید مرتضی عزیز
        ایشان سوال منطقی کرده اند. قضیه را به صورت سوال استفهامی بیان کرده اند. یک استنتاج منطقی به کار برده اند. اگر پیش نماز فلان کار ازش سر زند چه انتظاری می توان داشت از پشت سری هایش؟ منطقی است. نیست؟ سرکار خانم آنیتا اتفاقا از جمله کاربران این وبگاهند که دارای قوه تفکر و تولید فکرند. اگر مبلغان دین به آن چه می گویند عمل نکنند چه انتظاری می توانند داشت از پیروان و مقلدان خود. برای من خیلی واضح و منطقی بود. نمی دانم مشکل شما در این میان چیست….

         
        • آنیتای نازنین چه زیبا می نویسید و چه نکات خوبی با قلم روان و جسورانه هستی می بخشی
          واقعیت روشن برای همگان ما در سطح ملی این است که می دانیم تا عوام هستیم، می ترسیم از آنچه نمی دانیم. ما چون اکثراً کتاب نمی خوانیم و فکر نمی کنیم، از روبرو شدن با خودمان و هستی و ناشناخته ها، می ترسیم. علما یا به تعبیر شما آخوندها هم راهکار نجات خود را در کتاب نخواندن و فکر نکردن و ترسیدن و ترساندن ما دیده اند. هیچ جا اندازه ی حوزه علمیه از دانشگاه و علوم انسانی متنفر نیست. هیچ اندازه حوزه علمیه از روان شناسی، جامعه شناسی و فلسفه متنفر نیست. چون این علوم ترس ما عوامیت ما را از بین می برند.
          زنان باهوشی چون شما وقتی تخصص می گیرند و کتاب می خوانند و در نتیجه با خود روبرو می شوند و خود را دوست می دارند و از ناشناخته نمی ترسند، به تدریج همه هیمنه و هستی علما را بر باد می دهند. محل زیست علما وصل است به نادانی ما.

           
          • جناب علی

            غالب مطالبی که شما می نویسید چه در سطح مسائل و مفاهیم دینی و چه در سنخ موضوعات خارجی ،عاری از حقیقت و واقعیت است و بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد و ناشی از همان اوصافی است که بواقع بر خود حمل می کنید ،شما و هریک از آحاد مردم این کشور کتاب می خوانید و می توانید کتاب بخوانید و عرصه کتاب خوانی هم دارای عرض عریضی است که امروز حتی فضای اینترنت را هم فرا گرفته است با وجود کتاب های الکترونیک اعم از آنچه که مطلوب مذاق شماست یا مطلوب نیست ،الان با گفتن چنین دروغ بزرگی در اینجا گمان می کنید به چه هدف وهمی می رسید؟ کی گفت کتاب خواندن بد است یا ممنوع است؟ و کدام اسلام با علم و فن آوری و ترقی مخالف است؟ چه کسی گفت حوزه علمیه با از دانشگاه یا علوم انسانی متنفر است؟ هرکس گفت غلط کرد گفت ،کدام احمقی گفت حوزه علمیه از علم روان شناسی یا جامعه شناسی یا فلسفه متنفر است؟ مگر در دانشگاههای ما هم اکنون کرسی های تدریس علوم اجتماعی و روان شناسی و جامعه شناسی و فلسفه وجود ندارد؟ شما سوفیست هستید یا مخاطبان خود را نادان فرض می کنید؟زنان با هوش یا مردان با هوش هرکس محترم است ،این اوهام ناشی از ذهن خاص شماست که رشد و تعالی زنان و مردان این کشور حتما باید بر باد دهنده هیمنه عالمان دین باشد ،شما تلاش کنید فارغ از احساسات ،واقعیات را قلب نکنید ،ضمنا “نازنین” اطلاق کردن بر زن شوهر دار هم سن و سال من و شما حلال و طیب و حسن و مستحسن و پسندیده است اما اشاره ای به یک گزاره دینی در خصوص وارد کردن شادی در قلب انسانها حرام و آلوده و قبیح و مستقبح است؟

             
        • ساسانم گرامی. در مورد اینکه قائل شویم باور به قیامت معتقدین شیعه بستگی به عملکرد آحوندها دارد من حتی جهنمی هم تا حدودی با آقای سید مرتضی هم رای هستم. شاهد هستیم که بسیاری حساب و کتاب دین و قیامتشان را از آخوندها جدا کرده اند. حتی فی المثل در روستای ما طرف برای انجام وطیفه مذهبییش برای نماز جماعت به مسجد میرود در حالیکه نسبت به آخوند پیشنماز بدبین و معترض و هتاک میباشد.

           
      • اقای سید مرتضی این سایت یک فضای مجازی اجتماعیست که هر کسی حق دارد نظرانش را بیان کند ولو اینکه از نظرات دیگران هم استفاده کرده باشد لذا بکار بردن جمله به شما مربوط نیست جائی در گفتگو ها ندارد با احترام

         
    • آنیتای نازنین چه زیبا می نویسید و چه نکات خوب با قلم روان و جسورانه ای می نویسید.
      واقعیت روشن برای همگان ما در سطح ملی این است که همه می دنایم تا عوام هستیم می ترسیم از آنچه نمی دانیم. ما چون اکثراً کتاب نمی خوانیم و فکر نمی کنیم، از روبرو شدن با خودمان و هستی و ناشناخته ها، می ترسیم. علما یا به تعبیر شما آخوندها هم راهکار نجات خود را در کتاب نخواندن و فکر نکردن و ترسیدن و ترساندن ما دیده اند. هیچ جا از اندازه حوره علمیه از دانشگاه علوم انسانی متنفر نیست. هیچ اندازه حوزه علمیه از روان شناسی، جامعه شناسی و فلسفه متنفر نیست.
      زنان باهوشی چون شما وقتی تخصص می گیرند و کتاب می خوانند و در نتیجه با خود روبرو می شوند و خود را دوست می دارند و از ناشناخته نمی ترسند، به تدریج همه هیمنه و هستی علما را بر باد می دهند. محل زیست علما وصل است به نادانی ما.

       
    • علی گرامی چنین افرادی چون خود مشکوکند دیگران را مهره سوخته و …میدانند!

       
      • مازیار وطن‌پرست

        مزدک عزیز
        اگر مقاله را تا به انتها بخوانید درمی‌یابید که اتفاقا مقایسۀ آقای نوریزاد با زنده‌یاد فروهر گواهی می‌دهد تا چه اندازه خطر ایشان را تهدید می‌کند و عنصر نامطلوب تلقی می‌شود.

        در واقع حرف‌های آن اطلاعاتی چیز جدیدی به ما نمی‌گوید: آقای نوریزاد هم خود بارها به صراحت خاطر نشان کرده چون تنها هستند و عقبه‌ای (حزب یا تشکیلات) ندارند، نظام فعلا متعرض ایشان نشده‌است.

         
  46. این داستان واقعی‌، بخوبی حال و هوا و وضعیتِ ناهمگونِ كشوري رو ترسيم ميكنه كه از يك طرف،

    پادشاهش در انديشه هدايتِ ملّتش به سوي دروازه هاي تمدن بزرگ بود، در حاليكه در فاصله اي

    نچندان دور از پايتخت، مردمش براي روبرو شدن با قيامت و اخر زمان، عازمِ امام زاده محل بودند!!

    جاي تعجب نيست كه مدتي بعد، در اسمانِ چنين كشوري، عكس امامي كه براي نجاتِ اسلام و

    مجاني كردنِ اب و برق، عَزمِ وطن كرده بود، در ماه ديده شد!!

     
    • ملیجک گرامی پادشاهش همچنانکه چند اسبه بطرف دروازهای تمدن می تاخت خود را کمر بسته ///// بنام ابوالفضل می نامید!خب چنین پادشاهی را هم چنان رعایائی باید می بود!

       
  47. حاجی رئیسک کمیسیونک خارجکی مجلسک اسلامی: ایران: انگلیس کاری نکند سطح روابط کاهش یابد.
    مش قاسم: تو برو کاهش بده.

     
  48. سلام بر سید مرتضی ، آتش بیار معرکه ،خوش گلدی.
    درودها بر نوری زاد عزیز ،خاطرات شما داستانهای رنگ و رو رفته زندگی عزیزانی را در من زنده کرد و در عین حال غمگین، اما ، مگر نه اینکه هنوزاین داستانها واقعیت دارند و عینی اند!

    با خدا بودن ربطی به دین ندارد ، و بی خداترین ، همین دیندارانند آنها دین را روشی برای غلبه بر دیگران وسیله قرار داده ،مردم را تقسیم و سوا و جدا می کنند و آنوقت هاج و واج می پرسند که این ابوبکر البغدادی از کجا آمد؟ کار، کار ،آمریکا بوده،لابد.
    سوره ی انفال را فراموش می کنند وبر اجرای شریعت اسلام و سنت داعش اخ و تف می کنند ! که مثلا ما را به شریعت و سنت آنان چکار! ؟

     
  49. نامه بیست و دوم محمد مهدوی فر به رهبری

    محضر مبارک مقام معظم رهبری
    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مدظله‌العالی

    پس از سلام و عرض احترام
    هم‌اکنون که با شما سخن می‌گویم، بعضی از فرزندان این مرز و بوم در بعضی از زندان‌های کشور در حبس‌اند که جرم آنها یا یکی از جرم‌های آنها شرکت در تجمعات غیرقانونی بوده است.

    رهبر عزیز ؛ ما بارها از همین صدا و سیمای خودمان دیده‌ایم که در کشورهای مختلف و همین اخیراً در آمریکا و کره‌ جنوبی تجمعاتی علیه بالاترین مقام کشور برگزار می‌شود و مردم در دسته‌های کوچک و بزرگ در موضوعی که اعتراض دارند، تحصن یا راهپیمایی می‌کنند. آیا به نظر شما تجمع این افراد قانونی است یا غیرقانونی؟

    از دیدگاه حاکمیت ایران، هر تجمع اعتراضی در هر کجای کشور صورت بگیرد و اعتراض به هر ناحیه‌ای از حکومت که باشد، به خاطر نداشتن مجوز، یک اعتراض غیرقانونی محسوب می‌شود.

    در این صورت فرزندان شما در وزارت اطلاعات و در اطلاعات سپاه و در نیروی مقاومت بسیج و در نیروی انتظامی، به محض اطلاع از اینکه در نقطه‌ای از کشور قرار است، یک تجمع اعتراضی بشود، صرف‌نظر از اینکه موضوع اعتراض یا هدف اعتراض چه باشد، بلافاصله نیروهای مرئی و نامرئی خود را به محل گسیل می‌کنند و برای بر هم زدن تجمع از هیچ کوششی فروگذاری نمی‌کنند.

    جناب رهبر ؛ من از خود شما می‌پرسم با این ترتیباتی که اتخاذ می‌فرمایید، پس مردم اعتراض خود را چگونه ابراز کنند؟
    مگر اصل بیست و هفتم قانون اساسی نمی‌گوید، تشکیل اجتماعات و راهپیمایی‌ها، بدون حمل سلاح به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است؟

    من از شما می‌پرسم این آدم‌هایی که می‌خواهند تجمع کنند و همه‌ی آنها هم مسلمان هستند، آیا اینها جمع می‌شوند تا به مبانی اسلام فحش بدهند؟
    آیا مردم هر وقت که می‌خواهند یک تجمع اعتراضی تشکیل بدهند، هدف آنها این است که جایی را آتش بزنند؟
    چرا تا صحبت از تجمع می‌شود، لرزه بر اندام بعضی‌ها می‌افتد؟

    گفته می‌شود برای تجمع باید مجوز داشته باشند.
    مثلاً من می‌خواهم گروهی را در محلی جمع کنم و یک تجمع اعتراضی تشکیل بدهم و در آن تجمع با تمام توان بر سر شما فریاد بکشم، شما می‌گویید پیشاپیش بیایم از شما مجوز بگیرم.
    آیا شما مجوز به من می‌دهید تا من به اتفاق هزار نفر دیگر بر سر شما فریاد بکشم؟
    معلوم است که نمی‌دهید، پس چرا می‌گویید بیایید مجوز بگیرید؟

    شما تا به حال در طول این سی و هفت سال به کدام گروه و به کدام جمعیت مجوز داده‌اید که بروند بر سر شما فریاد بکشند؟

    شما فکر می‌کنید در آمریکا اگر امروز یک نفر برود جلوی کاخ سفید و علیه بالاترین مقام آمریکا فریاد بکشد، نیروهای پلیس یا سازمان سیا می‌روند از او می‌پرسند تو که فریاد کشیدی، مجوز داشتی یا بدون مجوز فریاد کشیدی؟
    و اگر آن فرد برای فریاد کشیدن مجوز نگرفته باشد، او را با خود به زندان می‌برند؟
    نه من و نه شما هیچ کداممان تا به حال به آمریکا نرفته‌ایم ولی بیاییم فکر کنیم یا برویم بپرسیم، آنها که به فرموده‌ی شما بدترین آدم‌های روی زمین هستند، در برخورد با این موضوع چه می‌کنند؟

    جناب رهبر ؛ این حرف‌هایی که من در این نامه‌ها برای شما می‌نویسم، این طور نیست که از کشفیات من باشد، یعنی اینکه من اینها را می‌دانم و مردم نمی‌دانند. نه ، آقای رهبر ؛ مردم می‌دانند همانطور که من می‌دانم و بلکه بیشتر و بهتر از من می‌دانند ولی بر دلهای مردم ترس مستولی شده است، به گونه‌ای که، نه تنها به صورت علنی بلکه در خفا هم از گفتن این حرف‌ها پرهیز می‌کنند.
    جناب رهبر ؛ آیا این درست است که مردم از شما و از کارگزاران شما بترسند؟
    آیا ما جبهه رفتیم، خون دادیم، شهید دادیم، هدف ما این بود که مردم از شما بترسند؟
    خداوند عمل ما را و عاقبت ما را به خیر گرداند.

    محمد مهدوی فر
    تخریب‌چی و غواص دفاع مقدس
    چهاردهم آذر ماه نود و پنج

    @mohammadmahdavifar

     
    • با درود به جناب نوری زاد و هم میهنان فرهیخته : با سلالم به جناب مهدوی فر عزیزان یک نکته را میخواهم یاد آور شوم ! فرض کنید که در زمان های گذشته به دلیل عدم اطلاع به شخصی وکالت دادید که وی در مورد شما مجاز به هر عملی است و حق هر گونه اعتراضی را از خود سلب کرده اید ! و بعد از چند سال که موضوع را فراموش کردید میبینید یک نفر به زور وارد خانه تان شده و آنجارا صاحب شده و شما به ناچار به هردری میزنید نتیجه نمیگیرید و درنهایت که به قاضی شکایت میبرید حق را به غاصب میدهد . ویا اینکه چندی بعد شخص دیگری به زور همسر شما را طلاق داده و. به عقد خود در می آورد و شما باردیگر به قاضی مراجعه میکنید و بازقاضی نظر شما را مردود و غاصب را صاحب حق میداند . هزار مصیبت دیگر هم به سرتان می آید و با اینکه از نظر خودتان درست میگویید باز در محکمه حق به شما داده نمیشود ! خوب چه میکید ؟ کافی است به یک شخصی که کاملا به قانون وارد است مراجعه کنید تا وی پس ازکنکاش در گذشته شما پی به دادن آن وکالت کذایی ببرد و مسئولیت تمام بد بختی هایی که به سرتان آمده را خودتان معرفی کند ! تعجب میکنید ؟ بله خوتان این بدبختی هارابه سرخودتان آورده اید بگذارید روشنتان کنم ! شخصی که آن وکالت را از شما گرفته چون تعهدی به شما نداده میتواند هر کسی را که بخواهد در هر موردی که صلاح دانست تفویذ اختیار کند و شخص ثالث بنا به تفویذ اختیاری که دارد مجاز به هر عملی در مورد شما هست . حالا متوجه شدید که چگونه افراد مختلف البته به صورت وکالت هرکاری که دلشان خواست به سر شما می آورند ؟ خوب دوستان پس از اینهمه صغرا کبری چیدن میرسیم به اصل مطلب وآن نیست جز (( ولایت مطلقه فقیه )) که طبق قانون اساسی ج.ا به ولی فقیه تفویذ هرگونه اختیاری شده و حتی ایشان میتواند در قوانین اولیه اسلام هم دخل و تصرف کند و هرگونه که نظرش بود حکم کند . حالا شما از هر مقامی که شاکی باشید کافیست وی به قاضی گوشزد کند که از طرف ولی فقیه مامور است . به همین سادگی . نماینده مجلس که قسم خورده پیرو ولایت فقیه باشد اگر هرگونه اعتراضی کند در هر دادگاهی محکوم است چون با صراحت سرسپردگیش را اعلام کرده . وقتی رییس قضا میگوید فضولی موقوف کاملا حق با او است و مردم حق اعتراض ندارند چون طبق قانون اساسی وی نماینده ولی فقیه است یعنی ولی مردم ولی فقیه است و از نظر قانون مردم صغیر محسوب میشوند . حالا اگر ولی فقیه به هردلیلی که خواست وی را برکنار کرد و جناب نوری زاد را جانشین وی کرد از نظر قانون هیچ کس حق اعتراض ندارد و معترضین ضد ولایت فقیه هستند و مستوجب تعقیب . خوب متوجه شدید !! حالا هرچه میخواهید اعتراض کنید ! گیر کار جای دیگری است وکاملا واضح و مبرهن .

       
  50. آقای دکتر کمی تند هستند 🙂
    در سال 1385، که احمدی نژاد سال اول ریاست جمهوری اش را سپری می کرد،
    قالیباف که شهردار تهران شده بود، در نامه ای به رییس جمهور، خواهان وصول مطالبات شهرداری تهران از وزارتخانه های و سازمانهای دولتی شده بود.
    احمدی نژاد هم در ذیل نامه در نهایت خونسردی نوشته بود که :
    «آقای شهردار گه می خورند که …» 🙂
    . قالیباف، ناراحت و عصبانی، این نامه را به محضر رهبری می برد و شکایت می کند.
    آقای خامنه ای بعد از خواندن جمله گهربار احمدی نژاد لبخندی می زند و می گوید:
    «طوری نیست، آقای دکتر کمی تند هستند» !

     
  51. سلام آرتين گرامي

    دوست ارجمند اولا چه كسي برشما مسلماني وشيعه گري را تحميل كرده است؟
    ثانياجمله “لااكراه في الدين ” قرآن مي گويددرگرايش به دين اسلام هيچ اكراهي نيست هم ابتدائاًوهم دروسط ،وشما آزادي واختياركامل درانتخاب هردين ويابي ديني را داريد.كسي بشما التماس ديندارشدن رانكرده است.

    ثالثا اين روايات تشويق براين اعمال است وثواب داردبا شرط عمل صالح وانجام ديگر اعمال واجب ،وانماالاعمال بالنيات؛ نه باعمل طالح.وهركدام ازاينهانيزحكمتي دارد كه فعلا جاي توضيحش نيست.
    رابعا شما براين فتواهاي طنزگونه بي خيال باشيد اگرمسلمانيد بروازاعلم علما احكام دينت را يادبگير وياخودت اهل استنباط باش وخودت فتواي معقول صادركن.

    خامسا شما برفرض مسلمان بودن- كه مي دانم مسلماني واهل نماز-به اين روايات مستحبات اصلاعمل نكن وبرحسين-ع- هم گريه نكن وبه زيارتش هم نرويد،وبه نمازجمعه هم مثل من نرويد؛وبي خيال اينهاباشيد كأنه امام نگفته است وبخاطرترك مستحبات هم خداوندشمارامؤآخذه نمي كند ،من تضمين مي كنم.

    وبعدازنمازهاي واجبت بمن مسكين هم دعاكن اگرخواستي وگرنه الزامي نيست چنانكه برقبول دين اجباري نيست.
    ودرخاتمه ازنوري زادگرامي خواهشمندم اين دوكامنت راكه درپست قبلي هم درذيل كامنت اين عزيزان ارسال كرده ام درج كنيد وهم دراينجا كه شايدبه آن پست نگاه نكنند،متشكرم
    والسلام وبااحترام
    مصلح

     
    • سلام بر مصلح گرامی
      چه شد دوست عزیز تا کسی بر فرمایشات دینداران نقدی وارد کرد یا باید سکوت کند یا برود از بزرگان دین آنها بپرسد تا یاد بگیرد و…دوست گرامی به کرات گفته ام در این سایت و سایر جاها.مذهبیون تا زمانیکه بر زندگی مردمان از مسلمان و غیر آن ورود نکرده و هرچه از نظر ایشان صحیح است بر مردمان مستولی نکرده و حق مطلق نپنداشته اند به قول آذری زبانها که خود از آنانم مرا سن نه نه که به آنها تعرض کنم.نه دوست من.مذهب مورد نظر مذهبیون زندگانی را بر مردم ایران زمین سیاه و تباه کرده.نزدیک به ۱۰ ملیون مهاجر خارج نشین حاصل عملکرد این تبه کاران است حال من مثلا بروم بپرسم آقای جوادی چه افاضه می کنند و جناب وحید خراسانی چه فرموده اند؟!چهل سال پیش پرسندگان ما را بر اینجا رسانده اند حال ما آزموده خطاکار را دوباره بیازماییم؟!دوست گرامی اگر آنچه من گفته ام در کتب شما نیست که فبه المراد که دروغگو رسواست ولی اگر هست پاسخ دهید با کدام گریه ای انسانی رستگار شده که شیعیان شده باشند؟!!مگر حدیث نبوی نیست که شادی مومن در چهره و غمش در دلست پس این اشک ریزان از برای چیست؟!شیعیان و مذهبیون ملتی را به خاک سیاه بنشانند و با چند قطره اشک معاف؟!!حضور در نماز جمعه داشته باشند و بهشت تضمین و گور پدر مردمی که هر روز باید شنونده اختلاسهای چندهزار ملیاردی و …باشند؟!علمای دین چرا سکوت مرگبار پیشه کرده اند؟!شما که شیعه هستید مگر نهج البلاغه را نخوانده اید که علی به جملیان می گوید اگز فردی بی گناه کشته شود به قصاص آن تمام شما را مجازات می کنم چون یا آمر بودید یا مباشر یا با سکوت آنرا تایید کردید؟!حال من بروم از دین بازان چه را بپرسم؟!یا للعجب!!دوست عزیز دوستی به نام علی ۱ درپست قبلی مطلبی خطاب به شما نوشت که شوربختانه در مورد مذهبیون عین واقعیت است.به شما برادر بزرگوارم توصیه می کنم مجددا خواننده آن باشید تا ببینید با اینگونه عملکرد در نظر مخالفان چگونه می باشید.آری مذهبیون ابتدا چیزی را حق مسلم می گیرند و در آن چهارچوب به دفاع بر می خیزند و در این راه از هیچ عملی فروگذار نکرده و هر نقدی را حمل بر توهین می گیرند چون از نظر ایشان امام لزوما معصوم است.اگر روایاتی در کتب اصلی همین مذهب داران داشته باشیم که نشان از نقص علم آنان دارند و کسی بدان تمسک جوید الزاما یا هتاک است یا حدیث جعلیست.اگر بگوییم این امامان از ثروت مردمان ایران زمین و سایر بلاد غارت زده ارتزاق کرده اند و خود منشا هیچ اثری نبوده اند عرش الهی را لرزانده ایم اگر بگوییم مردمان ایران زمین هیچ حبی به اهل بیت نداشته اند در آن وسعتی که تبلیغ می شود و تاریخ گواه آنست باز سخنی دیگر به میان می آورند و…دوست من ما دینداریم که دینمان سعادتمندمان کند نه اینکه مانند شبگردان بر سر کوی آن کشیک بدهیم مبادا کسی به آن تعرضی کند و اگر کسی دلایلی آورد صرفا با پیش زمینه ذهنی با آن برخورد کنیم.سلام بر کسانیکه سخنان مختلف را می شنوند و بهترین آن را بر می گزینند.
      پاینده و پیروز باشید

       
      • سلام آرتين گرامي

        يولداش وقارداش عزيزيم اين مذهب نيست كه سعادتمان را به خطرانداخته است بلكه اين ديكتاتوري يك هواپرستي است كه براريكه قدرت نشسته وگروهي متملق وچاپلوس ونون به نرخ روزخواراني دورش جمع شده اند وزندگي را برمردم كشورتيره وتارساخته اندوبه غارت وچپاول ثروت ملي مشغول هستند.

        اما درموردسكوت علما؛ من دراين مورد دوسه كامنت دوسه شب پيش فرستادم {متاسفانه ارسال نشده بود}كه علما وسياسيون اصلاحگرا نه بمعناي سياسي ” اصلاحطلبان” بلكه دركل معترض اين وضعيت هستند امانمي خواهندآشوب برپاكنند وامنيت جامعه رابرهم بزنند وقصدبراندازي هم ندارند بلكه واقعا مي خواهنداين وضع كنوني اصلاح شود.
        وازعلماوسياسيون اسم بردم ازجمله ازجناب علي مطهري ومحمودصادقي وكواكبيان اسم بردم ومقداري ازسخنراني صادقي وكواكبيان بمناسبت 16آذردردانشگاهها ازسايت كلمه درهردوكامت آوردم .

        واقعا اين سه بزرگواركولاك كرده بودندوهمه گرفتاريهاي مان رادرگفتارصادقي وكواكبيان مي بينيد. وعلماي حوزه نيز هريك بنوعي تعرض دارندومعترض هستند.

        عنوان گفتارمن اين بودكه “مابه حمايت شمادين ستيزان درمبارزه باطاغوت ديكتاتورايران فعلي نيازي نداريم” بلكه جوانان برومندي همانندمطهري وصادقي وكواكبي وغيرهم وعلماي حوزه درافشاگري مظالم طاغوت جائر،جانفشاني مي كنند وعلل انحراف راواعمال خلاف قانون حاكم جوررا،به رخشان مي كشندوبه دانشجويان ومردم اطلاع رساني مي كنندكه درآن دوره هشت ساله احمدي نژادخفقه قان محض بودوغارت وچپاول وديكتاتوري محض ،ومتاسفانه ملت اطلاع نداشتندوبرمطلعين هم سكوت محض حاكم بود الا شذونادري كه گرفتارمي شدندوهستند.

        اين گفتارشما درددل من هم هست غيرازمعصوميت ائمه اهلبيت-ع-كه برايتان مدلل نشده است وقانع نگشته ايدازبيان الكن بنده ازآيه تطهير ودليل عقلي كه به ضروة عقلي بايدرهبرالهي معصوم ازگناه وخطاي فاحش درزندگي اجتماعي باشد ؛واگرشماهم سندي برخطايشان داريد مطرح كنيدتاماهم بدانيم.

        هرنقدي كه داريد دراينجاازهركتابي باشدارائه دهيدكه اين سايت آزادانديشي ازبركت وجودي آقاي نوري زاداست ، ارائه دهيد ؛ نه من بشما دسترسي دارم ونه آدرستان رامي دانم ونه اطلاعاتي حاكم جائرم ونه نونخورش كه باشمادشمني ورزم ونه اهل متهم ساختن به ارتداد ويانسبت جهل دادن وتوهين كردن هستم .

        نقدهرمطلبي مدافعش بايدمستدل وعلم وعقل پسند جواب ارائه كند.
        آنهائي كه برمظلوميت حسين-ع-مي گريندويامي گريانند؛ شماگريه نكنيدوبه اين مجالس هم نرويدواما حق تخطئه نداريدولي مي توانيدنقدودليلش راسؤآل كنيد.

        بله مابه اين عقيده رسيده ايم كه پيامبروامام لزوما وبالضروره عقلي بايدداراي عصمت باشندوگرنه ماموم را باخودش گمراه مي كنندهمانندفرعون كه ازرهبران غيرمعصومبودودرمقابلش حضرت موسي-ع- بود،هركسي ازبني اسرائل ازموسي -ع- پيروي كردنداهل نجات بودند نه همه امت نق زنانش كه گوساله پرست شدند.

        واين دنيا همينطوردارامتحان است به صرف گفتن شهادتين وايمان دارشدن اصطلاحي فقط اهل نجات وسعادتمندنمي تواندباشد بلكه درهمه زمينه اعتقادناب وعمل صالح بايد داشته باشد.
        ورسيدن به يك اعتقادباادله عقلي ونقلي محكم واستدلالي، چنين نيست كه بانقدآبكي وتشريكي وياگروهي وخوش نيامدن كساني آن رارها كرد.
        دراين صورت بايدهرروزيك اعتقادي متضاد ويامتناقض بااعتقادقبلي را پذيراباشيم.

        انشاءالله بگفتارعلي1 هم چون خطابش به جناب آقاسيدمرتضي- دامت توفيقاته – بود،ايشان بجوابش محققانه ومستدلانه مي پردازند ومن بناي جدال باايشان راندارم.
        درخاتمه من هم شمارا دعوت مي كنم كه بهترين اعتقاد وبهترين سخنان را چه موافق وچه مخالف طبعتان باشد
        پذيرا وپيروآن باشيددرعمل هم ؛ودرزمره هدايت شدگان خودخداي سبحان وازصاحبان خردناب باشيد.
        نه اينكه شماازتنگ نظران منحرف باشيدونه ازپيروان متمسكان به آيات متشابهات وسخنان متشابه قرارگرفته اند،باشيد.
        والسلام والاكرام وبانهايت احترام
        مصلح

         
        • سلام بر مصلح گرامی
          بنده نه شما و نه کس دیگری را در این سایت و جاهای دیگر مجازی یا واقعی امنیتی نمی دانم و از این حدس و گمان زنی پرهیز دارم بنابراین هر عقیده و مسلکی دارید به شما و خدایتان مربوط است نه به بنده سرپا تقصیر.دوست عزیز همانگونه که عرض شد من با عقاید دیگران کاری ندارم هر که می خواهد بگرید و هر که می خواهد بخندد.آنچه رنج آور است آواریست که از سوی گریه کنندگان بر سر شادی کنندگان آورده شده است پس حق طلبکاری برای ایشان نمی ماند.آقاجان شما می خواهید گریان باشید بسیار خوب به دنبال همان اجر معنوی باشید شما را چه کار که دیگران را نهی از شادی کنید؟شما می خواهید پای پیاده به کربلا بروید و آن را معادل 70 حج عمره می دانید بسیار خوب به دنبال اجر عظیم آن باشید شما را با دنیای مردم چه کار؟اما وقتی این تفکر بر سر مردمان آوار شده و برخی بی خبر از آبی که بر آسیاب فرومایگان می ریزند بدین راه رفتند حرجی بر دیگرانی نیست که بر فلسفه باطل آنان بپردازند.بنده مشکلی با هیچ بنی بشری ندارم ولی گویا مذهبیون ما چنین نیستند.می دانید چرا؟چون محمد ابن علی فرموده هرکه حب ما را ندارد حرام زاده است.یعنی ای شیعیان ما محبان ما ذی حقند و دیگران جملگی حرام زاده!!با چنین سخنی چرا نکشند و شکنجه نکنند با این توجیه که مخالف بدبخت محب اهل بیت نیست و از سویی دیگر اگر کسی به گوینده بگوید حرام زاده خودت هستی حکم چیست؟!چه کسی اول توهین کرده و چرا؟!از این دست روایات و احادیث باطل در کتب معتبر شیعیان بسیار است و وقتی بنده می گویم پذیرش بی تعقل این سخنان پوچ گناه کبیره است که مذهب داران دارند همینست چون خواه ناخواه عداوتی را در دل آنها می نشاند که دلیل اصلی آن همین سخنان بی پایه است.بزرگوار حرف من اینست ای شیعیان ای اهل تسنن ای گاوپرستان و ای یهودیان و ای هرکه با هر عقیده و مسلکی!آزادی هرگونه بیندیشی ولی حق نداری مزاحم زندگی دیگرانی بشوی که با تو و عقایدت کاری ندارند.حق نداری کشتار چندین هزار نفر را با دلایل پوچی چون محارب و …توجیه کنی که دیگران هم با این استدلال سخیف می توانند با شما همان رفتار را بکنند.اما در مورد آقایان بزرگ دینداران.همانگونه که شما هم بدان تمسک جسته اید تا زمانیکه مصلحت و اینکه نخواهند آشوب شود و چنین سخنان توجیه کننده ای در میان باشد حرفی باقی نمی ماند جز اینکه بگوییم از نظر مذهبیون عزیز،ما باید بپذیریم که سفره ای پهن است و دوستان با یک چند درصد پایین و بالا در آن سهیمند و حالا مثلا یکی به دیگری می گوید اخوی دولپی نخور ما هم هستیم و…بنده و امثال من همچنان منتظریم که سخنانی را دردفاع از حق مردم از بزرگان حوزه بشنویم تا ارادتمان بیش از شما به ایشان بشود وگرنه این سیاست یک بام و دو هوا خواهد بود که ایشان همواره به کار گرفته اند.در مورد امثال جنابان آقایان صادقی و کواکبیان باید بگویم بنده با این قرآنهای سرنیزه آشنایی دیرینه دارم.جناب صادقی در مورد عملکرد خود با گریه در حضور عده ای از یاران خود از دوران طلایی امام و سلوک آن می گوید و می گوید دموکراسی را از او آموخته و …باید به او گفت برادر جان ملت ما یکبار زخم دوران طلایی را خورده باردیگر شما ما را به آن راه نبر.یا آقای کواکبیان که مصداق بارز حزب باد است.نگاهی به آثارش بیندازیم:
          مبانی دموکراسی در نظام ولایت فقیه
          مبانی مشروعیت درنظام ولایت فقیه
          این برادر ما گویا هنوز نفهمیده یا خود را به نفهمیدن زده که اصولا فلسفه ولایت فقیه با دموکراسی و مشروعیت آن زمین تا آسمان ضدیت دارد و حال اگر برای رای جمع کردن چهارتا حرف در جمع دانشجویان احساسی می زند دردی را دوا نخواهد کرد.بدبختی ما اینست که فراموشکاریم.فراموش می کنیم که امثال هادی غفاریها چه کاره بوده اند و اگر چنین شخصی بیاید چهارکلمه در مخالفت با فردی در سال 88 بزند یک شبه می شود قهرمان ملی!!!حال آنکه اینچنین پهلوان پنبه هایی به سرعت با کشف چهارتا نارنجک و اسلحه در مسجدشان به همان سرعت هم فرو می نشینند.دوست من والله قسم اینجور شتر گاو پلنگ کردن برخی نه به نفع شماست و نه به نفع دیگران که ما بخواهیم با شنیدن آن مسرور شویم.بنده همچنان منتظر رگ گردن برآمده حوزویان در دفاع از حق مردم هستم که گویی جز مرحوم منتظری قصد جنبش در فرد دیگری را ندارد.
          موفق باشید

           
          • سلام آرتين گرامي

            قارداش جان شماچنين گفته ايد:
            ” ولی گویا مذهبیون ما چنین نیستند.می دانید چرا؟چون محمد ابن علی فرموده هرکه حب ما را ندارد حرام زاده است.یعنی ای شیعیان ما محبان ما ذی حقند و دیگران جملگی حرام زاده!!با چنین سخنی چرا نکشند “”
            اولاجناب آرتين عزيزم فقط اسم مرا خطاب كن وبالقب” بزرگوار”مخاطب قرارندهيدلطفا.
            ثانيا شمااگراين حديث ر ادركتابي ديده ايد مستندآدرس بدهيد كه درآنجا محمدبن علي ياامام باقر چنين گفته :غيرمحبان ما چنين وچنان…” پس اين ادعائي وتهمتي بيش نيست. ومادراحاديث اهلبيت -ع-خلاف اين راداريم كه روزي يكي ازهمراهان امام صادق -ع-به كسي كه مسلمان هم نبودنسبت ولدزنا داد؛امام صادق -ع-به اوگفت ازاين ببعدارتباط من باشماقطع شدباچنين تهمتي به ديگران،اوگفت آقا اومسلمان نيست ونكاحشان صحيح نيست وزنازاده هستند. حضرت فرمود:هرقومي سنني ونكاهي دارندوپيمان زناشوئي دارندوفرزندشان زنازاده نمي شود.
            باتوجه به اين گفته عقلاني ومتشر عانه امام صادق -ع-دروغ بودن نسبت شما به محمدبن علي -ع-پرواضح است. اگرچه آدرس هم بدهيد،مااينچنين احاديث رابه ديوارمي زنيم واعتنانمي كنيم.
            واماگريه شيعيان مخل شادي شمانيستوآوارهم نمي تواندباشدوخودشيعيان هم درموقعش شادي مي كنند. واگرمقصودتان ممنوع كردن اجراي كنسرت درمشهدوبعضي جاهاست.بله اين سياست غلطي است كه ماهم اعتراض داريم.
            واماكشتارمحارب ،اگرصدق محارب بركساني بكندكه بااسلحه دركوچه وخيابان تظاهركندومانوربدهدوآدم بكشد؛ نص صريح آيه قرانست آيه 33/مائده ،بايداوراكشت ويابتناسب جرمش احكام ديگري دارد.چون سفاكي كرده ونظم جامعه رابرهم ريخته ومردم راهراسان وامنيت راازبين برده است. امااگرشما به قرآن اعتقادنداشته باشيدآن چيز ديگري است. واعتراض آيةالله منتظري مرحوم نيز براين حكم نبودبلكه مي گفت آنهائي كه هوادارمنافقان هستند وجرمي نداشته اندبلكه درتيم اينها بوده اندوگرفتاروزنداني شده اند به صرف سرموضوع بودن آنها مستحق كشتن واعدام نيستند.
            اين سخنتان :”اما در مورد آقایان بزرگ دینداران.همانگونه که شما هم بدان تمسک جسته اید تا زمانیکه مصلحت و اینکه نخواهند آشوب شود…”.وبقيه اش. بله آشوب وريختن جامعه بهم صحيح وعقلاني نيست وامااعتراض هاسرجاي خودباقي است. وازاين معترضين هيچيك درسفره ديكتاتور شريك نيستند كه شماتصوركرده ايدبلكه يك تهمت محض است.
            خوب شمااعتراض آنهارانمي شنويد تقصيرآنان نيست وگرنه اعتراض هست ومامي شنويم.
            واماجناب محمودصادقي درنظرش دوران امام طلائي بوده است وحرفي ازاجراي عدالت ازسوي اورا نقل مي كندوگريه مي كند واماافشاگري وخلاف عدالت فعلي وغارت وچپاول رابيان وافشامي كند. وباقوه قضائيه هم درافتاده است ومي گويدكارشماخلاف قانون وشرع هست كه ازسودپول مردم چراشمااستفاده كنيد؟ آيا اين شجاعت يك نماينده وپسرشهيدنيست ؟وعلنامي گويد من ازغيرخداترسي ندارم وتاآخر اين خلافهاراپيگيري مي كنم. بقول جناب نوري زاد ،اوترس راترسانده است. وهمچنين كواكبيان درآن جلسه دردانشگاه همه تخلفات ظالمانه حاكم ودارودسته اش رابيان وافشاكرده اندوپته رسوائي شان رابه آب وياروي دايره ريختند.اين كم هنري نيست بلكه شجاعت تام است ازيك نماينده مجلس؟ خيال نكن افشاگري آقاي نوري بافحاشي هاي خاص خودش درسايتش ويادرتلگرام و اينستاگرام ومصاحبه اش ،وياحرف هاي من وشمادراينجا شجاعت است. نخير شجاعت گفتار آن دوعزيزاست بعنوان نماينده مردم ازحق مردم دفاع كردندومظالم حاكم جوررابرشمردند ،اين شجاعت است ودادخواهي ازظلم به مردم واجتماع.وياجناب مطهري بعنوان نماينده مردم علنا رودرروي رهبرايستاده است ومي گويد حصربه دستورايشان غيرقانوني وغيرشرعي است. اگرشما بجاي يكي ازايشان باشيد نطوق نمي تونستيدبكشيد چنانكه ديگران نتوانسته اند.كنارگودهمه اين كامنتگذاران ازجمله خودمن وشما خودمان راخيلي شجاع تصورمي كنيم اماهروقت درميدان باشيم وهمانند اينان افشاگري كنيم بدون ترس وواهمه آنوقت صداقت ماهم ثابت مي شودكه شجاعيم وباظلم ظالم مبارزه مي كنيم.
            من باينكه به ولايت فقيه معتقدنيستم وسيستم درستي درعمل ازآن نديدم .اما باهمين قانون نيز مي شود دمو كراسي رااجراكرد. واما هادي غفاري رامن مي شناسم درموقع دفن پدرش حاضردرصحنه بود باگروه كثيري ازساواك ومامورشاه ،آنوقت كه اوبه مبارزين اسلحه مي رساندشما بچه دبستاني بوديد ودرنمايندگي اش مقداري تندروبودوحقگووباطرفندهائي اورامنزوي كردنداماحرفش راهمانندنوري زادبگويم به اوتوهين مي شودبلكه خيلي شجاعانه ودرملأ عام حرف حقش رازده است.پس اوپهلوان پنبه نيست.
            وامارگ گردنها ي بزرگان قوم چه حوزوي وچه غيرحوزوي خيلي وقت است كه پرشده وبرآمده است شماخبر نداريدوياازآنهااستنباط ديگري داريد. والسلام والاكرام
            وامابه جناب علي1بايدبگويم كه وقتي كه شماراازروي نوشته هايت واعترافها خودتان شناختم وآن هتاكي هايتان رانوش جان كردم توبه كردم كه باشما همكلام شوم وهنوزهم توبه ام رانشكسته ام.
            مصلح

             
          • سلام بر مصلح گرامی
            قصد داشتم خاتمه این جدل را مدنظر بگیریم ولی با توجه به اینکه در مورد سخن محمد ابن علی شواهد خواستید برای رفع اتهام دروغگویی ناچار به پاسخ مجدد هستم.این طلب ادله شما مرا یاد شخصی انداخت که وقتی به او گفتم یکی از بزرگترین سرکوبها و خونریزی ایرانیان در زمان علی ابن ابیطالب رخ داده و شما چگونه دم از حب علی نزد ایرانیان می زنید ادله خواست و وقتی از کتب معتبر تاریخی سند ارائه شد راهی دیگر جست.مشکل ما همانگونه که عرض کردم با مذهبیون همینست که ایشان صرفا یک چهارچوب ذهنی را می پذیرند و در همان چهارچوب به دفاع برخاسته هر سخن دیگری ولو از کتب ایشان باشد قبول نخواهند کرد.اینگونه عمل نمودن نه کمک به کشف حقیقت که نمونه بارز مجادله است.اما پاسخ شما:
            “ابو حمزه مي گويد به امام باقر عرض كردم: برخى از هم كيشان ما به دگرانديشان دروغ مى بندند و آنها را به حرامزادگى نسبت مى دهند . امام باقر فرمود: سخن نگفتن در باره آنان نيكوتر است، و سپس فرمود: اى ابا حمزه, به خدا سوگند, جز شيعيان ما، همه مردم زاده ی فحشايند!”
            (الكليني ، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي۳۲۸ هـ) ، الأصول الكافي ، ج۸ ، ص ۲75ـ ۲۸۷، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية ،۱۳۶۲ هـ .ش)
            البته عارضم که بنده کلینی و کتب او را هرگز معتبر نمی دانم ولی شوربختانه شیعیان بسیار به ایشان و باقر مجلسی به سبب سفارش حوزویان علاقه مندند.در اینجا ضمن اینکه از شما به خاطر به کار نبردن نام مجازی شما در این سایت و بیان بی منظور عنوان بزرگوار که جهت احترام به کار می رود ولی نمی دانم چرا موجب کدورت شما شد عذرخواهی نموده عارضم که مصلح گرامی من هیچگونه خصومتی با مذهبیون ندارم ولی آنچه موجب آنست که من از سخنان ایشان و طرز تفکر آنها(نه خود ایشان)بیزار باشم همین حق به جانب بودن و نپذیرفتن خطاها و ضعفهای بی شمار خود و بدتر از همه طلبکار بودن از خلق الله به سبب توهم خود برتر بینی ایشان است.در مورد حدیث روایت شده از جعفر ابن محمد هم که بدان اشاره کرده اید باید پرسید منظور ایشان از ولدزنا که مورد نهی واقع شده چه بوده؟شاید فردی از شیعیان فرد دیگری از شیعیان را خطاب قرار داده که مورد مواخذه قرار گرفته و اگر فردی از غیر شیعیان بود ایرادی نداشت.در انتها لازم به ذکر است که اینگونه سخنان بی مغز مختص این کتاب نبوده و کمابیش با درصدی تغییر در الامالی صدوق و سایر کتب ایشان هم مشابه دارد و دلیل بیان مطلب از کافی اعتقاد راسخ شیعیان به این کتاب می باشد.(کفایت بحث)
            با آرزوی سلامتی و تندرسی شما

             
        • مصلح گرامی
          هر مبحثی و مطلبی بفرستید استفاده می کنم. گفتید از پیروان متمسکان به آیات متشابهات نباشید، چرا؟ سخن به تشابه گفتن خلاف عقل است. هرکس می تواند تحت این عنوان هر تناقضی مرتکب شود.

           
    • دوست ارجمند اولا چه كسي برشما مسلماني وشيعه گري را تحميل كرده است؟
      ثانياجمله “لااكراه في الدين
      …………
      محمد و عربها در اوایل بعد از آنهم شما شیعیان!

       
  52. سلام مهمان گرامي

    اولا اين ايرادتان رامن ردنمي كنم وليكن اين ايراد بخودتان هم وارداست كه ازمغز وفكرخوتان استفاده نمي كنيد واين عرضه راهم نداريدازتفكري كه ديگران ازمغز وعقلشان استفاده كرده اند وسخنان حكيمانه براي مايادگارگذاشته اندخوب استفاده كنيدومغلطه بازي درنياوريد ولقمه را ازپشت گردنتان به دهان نياوريد بلكه ساده سخن بگوئيد.

    وامابرفرض محال، فرض مي گيريم كه شمابهلول اين سايت هستيدوكلوخي پرتاب كرده ايدو سرمن هم دردمي كند.
    اولا اين دردسرمن شرنيست ،اين عدم سلامتي كه شماباعث شده ايدشراست. وثانيا اين تصميم پرتاب سنگ ازسوي شما كه ازروي كم عقلي شماست ،اين عدم عقل درشما شراست كه عدم وجودعقل است؛يعني شما ازوجودسلامت عقل برخوردارنبوده ايد،واين عدم وجودعقل شراست وموجب شرديگري هم شده است.
    پس شرعدمي است.واكثرشرورات اين جهان بشري ازهمين ناحيه عدم وجودعقل وتفكروانديشه سالم است.
    وامااينجمله اي كه فرموده ايد:
    “درد کله عدم و جود بیدردی نیست چون این بیدردیست که عدم وجود درد است و نه عکس ان.”
    اماتحليل اين سخنتان :جمله اولتان “درد کله عدم و جود بیدردی نیست”دردكله كه عدم سلامتي است وشر؛وجمله دومتان:” عدم وجودبيدردي =،يعني ،سلامتي . وباسلب آن با”نيستِ “شما،يعني درد.
    پس صغراي قياستان بطورساده اين مي شود:”دردكله درداست”.
    واماكبراي قياستان:” چون این بیدردیست که عدم وجود درد است و نه عکس ان.”
    بيدردي يعني سلامتي؛ عدم وجوددرد؛نيز بمعناي سلامتي است.
    كبراي قياستان نيزبطورساده تر اينچنين مي شود:”سلامتي ،سلامتي است”.

    خلاصه حرفتان چنين مي شود:” دردكله درداست ،سلامتي سلامتي است”.
    خوب نتيجه چيست كه شما نگرفته ايد ؟
    يعني دردكله عدم وجودسلامتي است كه اين عدم وجودسلامتي شراست.
    پس شرعدم وجوداست.
    پس بااين حرفتان ،دانسته وياندانسته، حرف مرا ،يعني سخن حكيمانه حكيمان راتأييد فرموده ايد.بله عكس آن صحيح نيست.
    واما قياس درست چنين است:” دردكله عدم وجودسلامتي است ،وعدم وجودسلامتي شراست ،پس هرعدم وجودي شراست.

    شمادركامنت قبلي به من وجناب آقاسيد مرتضي-دام عزه- فرموده بوديد : شماها ازجوابگوئي به اشگال هاي منحرفين ازقبيل شفا وعلي دشتي وكسروي هم عاجز بوده ايد.”
    مي گويم شما چه وقتي وكي ازاشكالات آن منحرفين مطرح كرديد وما شمارا بي جواب گذاشته ايم؟ والسلام بااحترام
    مصلح

     
    • جناب مصلح
      این را در پست قبلی هم اورده بودید و من هم چند جمله ای نوشتم. فقط در قضیه بهلول به جای ابوحنیفه هارون نوشتم که تصحیح می کنم.
      گفتم که جمله
      “شماها ازجوابگوئي به اشگال هاي منحرفين ازقبيل شفا وعلي دشتي وكسروي هم عاجز بوده ايد.”
      از من نیست و اولین بار است که ان را دیدم. من به اسم مهمان می نویسم مگر اینکه ذکر نام را فراموش کنم و ناشناس شود که بعدا با مشاهده تصحیح کرده و می کنم.
      پاسخ شما سراسر سفسطه و بازی با کلامات ایت. همین داستان را شما برای اثبات وجود خدا و جن به کار می برد و در انجا درد وجود است و نه عدم. در اینجا که می خواهید حرف مفت و بی سر و ته وحدت وجود را قالب کنید درد می شود عدم. داستان بهلول را از مجلسی در زیر می اورم و خود بخوانید یکبار دیگر:

      داستان بهلول :مصاحبه بهلول و ابو حنیفه

      آورده اند که روزي ابوحنیفه در مدرسه مشغول تدریس بود . بهلول هم در گوشه اي نشسته و به درس او

      گوش می داد . ابوحنیفه در بین درس گفتن اظهار نمود که امام جعفر صادق (ع) سه مطلب اظهار می

      نماید که مورد تصدیق من نمی باشد و آن سه مطلب بدین نحو است .

      اول آنکه می گوید شیطان در آتش جهنم معذب خواهد شد و حال آنکه شیطان خود از آتش خلق شده

      و چگونه ممکن است آتش او را معذب نماید و جنس از جنس متاذي نمی شود .

      دوم آنکه می گوید خدا رانتوان دید حال آنکه چیزي که موجود است باید دیده شود . پس خدا را با

      چشم می توان دید .

      سوم آنکه می گوید مکلف فاعل فعل خود است که خودش اعمال را به جا می آورد حال آنکه تصور و

      شواهد بر خلاف این است . یعنی عملی که از بنده سر میزند از جانب خداست و ربطی به بنده ندارد .

      چون ابوجنیفه این مطالب را گفت بهلول کلوخی از زمین برداشت و به طرف ابوحنی فه پرتاب نمود که از

      قضا آن کلوخ به پیشانی ابوحنیفه خورد و او را سخت ناراحت نمود و سپس بهلول فرار کرد شاگردان

      ابوحنیفه عقب او دویده و او را گرفتند و چون با خلیفه قرابت داشت او را نزد خلیفه بردند و جریان را به

      او گفتند .

      بهلول جواب داد ابوحنیفه را حاضر نمای ید تا جواب او را بدهم . چون ابوحنیفه حاضر شد بهلول به او

      گفت : از من چه ستمی به تو رسیده ؟

      ابو حنیفه گفت : کلوخی به پیشانی من زده اي و پیشانی و سر من درد گرفت . بهلول گفت درد را می

      توانی به من نشان دهی ؟ ابوحنیفه گفت : مگر می شود درد را نشان داد ؟

      بهلول ج واب داد تو خود می گفتی که چیزي که وجود دارد را می توان دید و بر امام صادق (ع)

      اعتراض می نمودي و می گفتی چه معنی دارد خداي تعالی وجود داشته باشد و او را نتوان دید و دیگر

      آنکه تو در دعوي خود کاذب و دروغگویی که که می گویی کلوخ سر تو را به درد آورد زیرا کلوخ از

      جنس خاك است و تو هم از خاك آفریده شده اي پس چگونه از جنس خود متاذي می شوي و مطلب

      سوم خود گفتی که افعال بندگان از جانب خداست پس چگونه می توانی مرا مقصر کنی و مرا پیش

      خلیفه آورده اي و از من شکایت داري و ادعاي قصاص می نمایی . ابوحنیفه چون سخن معقول بهلول را

      شنید شرمنده و خجل شده و از مجلس خلیفه بیرون رفت
      http://nn22.rasekhoonblog.com/show/14560/

      توضیح بیشتر درد و مکانیزم انرا به دوستان اهل فن وا می گذارم تا اگر خواستند برایتان توضیح دهند.
      در ضمن ایا خود جنابعالی موجودی و یا اینکه حضورت در اثر نبود موجود ذی وجود است.

       
      • سلام مهمان گرامي

        مهمان جان عزيزوداداشكم اين قضيه برخوردبهلول وابوحنيفهوبحثشان مربوط به بحث جبروتفويض بوده است چرااصل قضيه رانفهميدي ؟
        نه اينكه بحث فلسفي ازوجودوعدم وياخيروشرباشد؛هرچندنوعي ربط دارد.
        واينكه ابوحنيفه گفت: ” عملی که از بنده سر می زند از جانب خداست و ربطی به بنده ندارد .”

        يعني اوجبري واشعري مسلك است؛ كه جبريون واشعريها معتقدهستند هركاري ازبنده مكلف سرمي زند فاعلش خداونداست نه بنده ؛وفساداين عقيده اينست كه نبايد خداوندبنده اش را مؤآخذه كند چون فعل هربنده فعل حداونداست.

        اين يك طرف قضيه بهلول كه اورا محكوم كردكه توراخدازده است به اعتقادخودتان. پس حق اعتراض بمن نداريد.

        واما كلوخ رازدتابه آن دوحرفش هم كه اعتراض برامام صادق -ع-داشت ؛جواب گويد.يعني اگردرد ديدني است پس حداهم ديدني است واگردردرانمي توانيد ببينيد وبمن نشان دهيد خدانيز ديدني نيست. وگفت توهم ازجنس خاك هستيد نبايداز ضربت كلوخ خاكي متأذي شويد؛چون تومي گوئي شيطان ازجنس آتش است ودرآتش عذاب و اذيت نمي شود،وخاك هم ازخاك متاذي نمي شود.

        واما تحليلي كه دراين جدال هست اينست كه بهلول برمبناي خودابوحنيفه اورامحكوم كردكه موردقبول خصم بود.
        واماقياس نديدن درد باديده نشدن خداوندهمسان نيست زيرا همانطوركه عرض كردم ومبناي همه فلاسفه وحكما اينست ، دردشر است وعدمي است ؛چيز معدوم كه وجودي نداردتاديده شود ؛واما وجودخداوندازآن جهت كه نامحدوداست باچشم محدودماوديگران هرگزديده نمي شود مگردريارا دركوزه مي توان جاداد. واورا چشمها نبيندولي اوچشمها راوهمه اشياءرامي بيند.
        غرض اينكه وجودخداوندازمقوله وازمبحث وجوداست وخيرمطلق ولي دردازمقوله ومبحث عدم وشراست .
        وخداوندايجادكننده همه موجودات امكاني است.هرآنچه وجودداردخيراست.

        درخاتمه متذكرشوم كه من تصورمي كردم كه شما فلسفه خوانده ايدومي خواهيدمغالطه كنيدوليكن به اقرارخودتان ازجائي كپي كرده بوديد وبمغلطه طرف هم توجه نداشته ايد.واينكه ازآنجا آورده بوديد ومن تحليل كردم صاحب اين حرف فلسفه دان بوده است وچنين گفته:
        “درد کله عدم و جود بیدردی نیست چون این بیدردیست که عدم وجود درد است و نه عکس ان.”
        ودراينجاپيچانده است وگرنه ساده اش همانست كه عرض كردم:” خلاصه حرفتان چنين مي شود:” دردكله درداست ،سلامتي سلامتي است”.
        خوب نتيجه چيست كه شما نگرفته ايد ؟
        يعني دردكله عدم وجودسلامتي است كه اين عدم وجودسلامتي شراست.
        پس شرعدم وجوداست.
        پس بااين حرفتان ،دانسته وياندانسته، حرف مرا ،يعني سخن حكيمانه حكيمان راتأييد فرموده ايد.بله عكس آن صحيح نيست.
        واما قياس درست چنين است:” دردكله عدم وجودسلامتي است ،وعدم وجودسلامتي شراست ،پس هرعدم وجودي شراست.”
        واما وحدت وجودواصالت وجود،ازآن موجدموجودات است كه خداوندباشد؛ هيچ شك وريبي دراين مسأله نيست منتهي بايدخيلي درس حكمت بخواني تابفهمي.
        وساده اش اينست هيچ يك ازموجودات امكاني مستقل وقائم برذات خويش نيستند بلكه همگي وازدم وابسته به آن وجود ذيجود وقائم به ذات خويش است كه تك وبي شبيه ونظيرووبدون ضدوبي شريك وبي همتا است كه عالم وحي-زنده- وقادرمتعال است .

        اين سؤآلي كه درآخرطرح كرده ايد:
        ” در ضمن ایا خود جنابعالی موجودی و یا اینکه حضورت در اثر نبود موجود ذی وجود است.”
        مقصودتانرادرست نرسانده ايدولي آنچه كه من فهميدم جواب مي گويم: بله من موجودزنده اي هستم متفكر؛نه بقول دكارت من فكرمي كنم پس هستم.وحضورمن وجودمرامي نماياندودراثر بودويانبودن موجودي بحال وجودي من تاثيري ندارد؛بله دراثرنبودموجود،وجودمن ذي وجوداست چون علت تامه من موجوداست ،يعني ايجادكننده من موجوداست ووجودمن معلول او وربط به اوست.

        من موجودهستم وبراي خودم حاضر ومي فهمم كه شمااين سطوررا نوشته ايدموجودبوده ايدكه نوشته ايد.ونبودموجودي ديگربراي موجوديت من علي السويه است.والسلام بااحترام
        مصلح

         
    • اینست نتیجه ی آموزش حوزویان!! بقول جناب مصلح:

      « واما قياس درست چنين است:” دردكله عدم وجودسلامتي است ،وعدم وجودسلامتي شراست ،پس هرعدم وجودي شراست. »

      اما حضرت آقا…
      ازکجایتان درآورده اید که عدم وجود سلامتی شراست؟!
      و ازکجایتان درآورده اید که هر عدم وجودی شراست؟!

      این ///// را در حوزه های //// به شماها میآموزند؟! وای بر مردم این مملکت!!

       
    • وثانيا اين تصميم پرتاب سنگ ازسوي شما كه ازروي كم عقلي شماست ،اين عدم عقل درشما شراست كه عدم وجودعقل است؛يعني شما ازوجودسلامت عقل برخوردارنبوده ايد،واين
      …………..
      راستی اگر پرتاب سنگ بطرف دیگران نشانه بی عقلیست که منهم موافقم تجاوز به مال و زندگی افراد و کشت و کشتار و غارت آنها و برده و کنیز کردنشان که از اول اسلام تا کنونن رسم بوده نشانه چه چیزی جز بی عقلی و جنایتکاری و درنده خوئی می تواند باشد؟

       
  53. خبرگزاری “فارس” به نقل از کتاب
    «عوالم‌العلوم والمعارف والاحوال من الآیات والاخبار والاقوال»
    نوشته‌ی “شیخ عبدالله بحرانی”، نوشته است حضرت محمد‌‌بن‌ علی‌‌بن‌ موسی ع امام نهم ، دارای معجزاتی مانند “خشک کردن رودخانه دجله”، “ذوب‌ کردن کاسه چینی”، و “تغییر دادن رنگ مو و صورت و ابعاد بدن خود” بوده است.

    بخش‌هایی از روایت‌های این کتاب درباره‌ی “معجزات امام جواد”:

    “حکیم‌بن حماد گوید: محمدبن علی را دیدم که انگشتری به دجله انداخت و در پی آن همه قایق‌ها -درحالی‌که بعضی به سمت بالا و بعضی به سمت پایین می‌رفتند- از حرکت ایستادند. در آن زمان مردم عراق زیاد بودند. آن‌گاه به غلامش فرمود: انگشتر را بیرون بیاور. سپس قایق‌ها راه افتادند.”
    ———————————
    “محمدبن یحیی می‌گوید: امام جواد را دیدم که در کنار دجله بود. همین‌طور که چشم به او دوخته بودم، از دجله عبور کرد. در شهر انبار هم ایشان را دیدم که روی فرات، چنین کرد.”
    ———————————
    “عمارة‌بن زید می‌گوید: امام جواد را دیدم که در برابرش یک کاسه چینی بود. به من فرمود: عماره! آیا می‌خواهی از این کاسه شگفتی ببینی؟ عرض کردم: آری. ایشان دستش را روی آن گذاشت، کاسه شروع کرد به ذوب شدن تا جایی‌ که آب شد. آنگاه آن‌ را جمع کرد و در ظرفی قرار داد. سپس دستی بر آن کشید و آن‌ را مثل اولش به‌ صورت کاسه‌­ای درآورد و فرمود: قدرت، باید این‌چنین باشد.”
    ———————————
    “ابراهیم‌بن سعید می‌گوید: امام جواد را دیدم که مویی داشت به سیاهی کلاغ. دستی بر آن کشید، قرمز شد. سپس با پشت دستش، دستی بر آن کشید، سفید شد. آنگاه با کف دستش دستی کشید، مثل اولش سیاه شد. بعد به من فرمود: ابن‌سعید! نشانه­‌های امام این‌چنین است. عرض کردم: من پدرتان را دیدم که با دست به خاک اشاره می‌کرد و آن‌ را به درهم و دینار تبدیل می‌نمود. فرمود: در شهر تو گروهی هستند که خیال می‌کنند امام به مال احتیاج دارد، پدرم برای آنان با دستش (به خاک) اشاره کرد تا به آنان بفهماند گنج­‌های زمین در اختیار امام است.”
    ———————————
    “عسکر، غلام امام جواد می‌گوید: در حالی‌که امام در وسط ایوانی که ۱۰ ذراع در ۱۰ ذراع بود، نشسته بود بر ایشان وارد شدم و کنار درِ ایوان ایستادم و ایشان را می‌دیدم. با خودم گفتم: «سبحان‌الله!» چقدر (صورت) مولای من سبزه و چقدر بدنش سفید است! به خدا سوگند، هنوز این حرف را تمام نکرده بودم که طول و عرض بدنش زیاد شد و همه ایوان را تا سقف و کنار دیوارهایش پر کرد. آنگاه دیدم رنگش تیره شد، سپس تیره­‌تر شد، سپس سفید شد، سپس سفیدتر از برف شد، سپس قرمز شد، سپس مثل عقیقِ سرخ قرمزتر شد، سپس سبز شد تا جایی‌که مثل تازه‌­ترین شاخه‌­های برگ­دار سبز گردید، سپس بدنش کوچک شد تا مثل حالت اولش گردید و رنگش هم به رنگ اولش برگشت. من از هول آنچه دیدم، رو به زمین افتادم.

    امام فریاد زد: عسکر! در ما شک می‌کنید، پس ما شما را ثابت‌قدم می‌داریم. سست می‌شوید، پس ما شما را تقویت می‌کنیم. به خدا سوگند کسی به حقیقتِ شناخت ما نرسد جز کسی که خدا نعمت شناخت ما را به او عطا کند و ما او را به‌عنوان دوست خود بپسندیم.”
    ——————————————–

     
    • و اما تفسیر معجرات فوق
      1-اولا در روایت نخست عبارت “و در ان زمان مردم عراق زیاد بوذند” زاید است که عیننا از روایت حذف میشود ثانیا بله ان معجزه کاملا صحیح انجام گرفته و بقول حوزویان ان نقض قانون علیت نبوده بلکه خرق عادت بوده و دلیل انهم اینست که انگشتر دارای جرم است و اب نیز همچنین ، پس چون دو جسم که هر دو دارای جرم هستند در هم افتند و با هم مخلوط شوند اجسام فاقد جرم اطراف خود را به حالت سکون در می اوراند که در اینجا نیز قایق ها بعلت فقدان جرم به حالت سکون در امده اند. و دقیقا به همین جهت است که چون انگشتر را از اب خارج میکنند قایق ها مجدد به حرکت در می ایند.
      اما معجزه اصلی در داخل این معجزه مستتر است و ان اینست که اب دجله با ان شدت و حدت چگونه انگشتر را با خود نمی برد-بنابراین ذر این روایت معجزه اکبر انست که اب انگشتر امام را با خود نبرده و موضوع قایق ها معجزه اصغر است.
      2-معجزه دوم نیز کاملا از قوانین فیزیک تبعبت میکند. برای ازمابش شما یک سوزن را با روغن کاملا چرب کنید و انرا روی اب داخل یک لیوان قرار دهید ، خواهید دید که سوزن روی اب می ماند و پایین نمیرود بنابراین ///// وقتی یک سوزن با چرب شدن روی سطح اب می ماند انکه دیگر کفش امام است روی سطح اب نماند؟!
      3-اب کردن کاسه چینی که امری است پیش پا افتاده و حتی در توان دیوید کاپر فیلد و حتی همین دکتر علی اکبری خودمان که از راه دور مردم فلک زده ما را هیپنوتیزم و درمان میکند و کرور کرور پول جمع میکند، نیز میباشد انوقت در توان امام نباشد.
      اما معجزات تغییر رنگ و حجم بدن قدری پیچیده است و محتاج توضیح مفصل که در فرصتی دیگر شرح خواهم داد.
      تقدیم به جناب لوده گرامی.

       
      • سید رضی درود

        براستی خودتم فهمیدی چی گفتی؟ {دوجسم که دارای جرم هستند درهم افتند باهم مخلوط میشوند. وقایق ها بعلت فقدان جرم؟؟؟؟بحالت سکون در می ایند} الله اکبر از این همه ژرف اندیشی
        انگشتر در اب حل می شود وجرم دارد وقایق ها ندارند بنا براین ازحرکت باز می ایستند.لازم است زودی بدون معطلی اینو بدی بنام خودت واسلام ثبت کنند .گمانم هنوز کسی با یک جمله ارشمیدس ونیوتن وخیلی های دیگه رو بیچاره نکرده.لازم است چون ابهای تمام رودخونه ها واقیانوس ها بهم مرتبط هستند در سراسر جهان همه قایق ها وکشتی ها میخکوب شن.
        دویم- این زنادقه ومنحرفان میگویند حباب های کوچکی سوزن را اگر باملایمت روی اب بگذاری پایین نمی رود وحتا شمال زمین را نشان می دهد.برای تو دهنی به اینان سوزن را میلیون ها بار چرب کن اما با سر توی اب بینداز تا فرو نرود بل ابروی اینان برود عزیز جان. تا بفمند سرعت اب برای بردن یک فلز بکلی بی معنی است.
        سیم بد نیست بری پیش همین دکتری که گفتی چون این شیاد اینجا دروغه خودشم میگه از دیوار رد شدنش یا هوا رفتنش اگه هم راس بود نمیشه برات ویزا تهیه کرد مگه بتونی اختلاس مختلاس اساسی بکنی تا برات سرمایه گذاری کنیم بیای پیشش.با هپنوتیزم شاید درمون شدی خدا را چه دیدی.بقیه معجزاتم ول کن به اندازه کافی اعتبار کسب کردی .دیگه بسه. بدو چرب کن دیرنکنی ها.

         
      • با سلام خدمت جناب سید رضی طنزهای شما لبخندی بر چهرهای گرفته ما میاورد خسته شدیم ازدعواهای علی مزدک مرتضی مسلم … نوشته های شما از جنس دیگریست خستگی نمیاوردامیدوارم طبق گذشته ادامه دهید با سپاس

         
  54. داستان‌های ترسناک سه کلمه‌ای!

    – محمود احمدی نژاد
    – با گزارشِ خیابانی
    – آزمایشم مثبت بود
    – باهات حرف دارم
    – خشک شدن ایران
    ـ چه نسبتي دارید؟
    – جهتِ پاره‌اي توضیحات
    ـ سیگارم تموم شد.
    – متأسفانه واقعیت داره.
    ـ آخرِ کلاس وایسا!
    ـ موجودی کافی نیست
    ـ تشریف بیارین حراست
    – النجاةُ فی الصدق (بالایِ برگه‌هایِ بازجویی)
    – سوسکه پرواز می‌کنه!
    – طبیعی رفتار کن
    ـچه چاق شدی!
    – این حرفِ آخرته؟
    – بویِ ماهِ مهر!
    – تق تق تق
    – آلْت، کنترل، دیلیت
    ـتوده دیده می‌شه.
    ـ زحمتي دارم برات
    – بهت گفته بودم.
    ـ زود بیا خونه (اس‌ام‌اسِ بابا)
    ـ خانوم! شما بیا! (گشتِ ارشاد)
    ـ انشاءالله درست می‌شه.
    ـ فرهنگِ ۲۵۰۰ ساله.
    همه‌چی تموم شد.
    – افسرانِ جنگِ نرم
    – گوشیم کجاست راستی؟ (تو خیابون)
    – برگه‌ها رو میز!
    -مدارک،کارت ماشین
    -باید با هم صحبت کنیم
    – تخلیه تا اول برج
    – رای دادگاه ، قصاص
    – حق حضانت پدر
    – چرا پریود نشدم
    – مهریه عندالمطالبه
    ـ دستشویی تهِ باغه.
    – به اونجام می‌رسیم!

     
  55. بیمارستان سینا؛ شناسنامه دولتی٬ صورتحساب خصوصی٬ بیمه دنبال بهانه»
    «مادرم قربانی بی حمیتی مدیریت بیمارستان؛من در آستانه دیوانگی»
    «پس دوشنبه چنانت بسوزانم که نقش بندد بر جریده عالم زوال تو»

    به همه مقدسات قسم و به جان مادرم که غمش روزگارم را سیاه و زندگی نداشته‌ام را تباه کرده٬
    دو بار بی ربط به اتهام اقدام علیه امنیت ملی زندان رفتم
    ولی این بار کاری کنم که اقدام علیه امنیت ملی جلویش اصلا به چشم نیاید
    و آتشی به پا کنم که چشمان طماعی که از کرسی طبابت دوخته شده به صندلی قدرت و جز همان٬ چیزی برایش اهمیت ندارد نه جان و حال و نه مال مردمان٬چنان کور شود
    که برای آخرت هم باز نشود چه رسد به دنیا…
    من نزدیک چهار سال است که حق بیمه تکملی میدم و تا الان یک ریال استفاده نکردم و الان هم قصد نداشتم استفاده کنم . اما بعد از این عمل آخر مادرم مدیریت جایی که بیمه رو برام رد می کنه اصرار کرد که پولش رو که میدی باید استفاده کنی.
    در هر صورت مدارک لازم از بیمارستان رو گرفتم که هزینه ها شده بود ۴۰ میلیون تومان که قریب ۱۵ میلیون تومان اون رو بیمه گر اولی یعنی تامین اجتماعی داده بود بیش از ۲۵ میلیون تومان رو هم گفتند سهم بیمارست که پرداخته بودم. بلاخره در اثر اصرار مدیریت شرکت مدارک گرفته رو که به بیمه آسیا ارسال کنند.
    طبق قرارداد شرکت باید قریب ۲۰ میلیون تومان بدند.ولی بعد از قریب سه هفته این ور اون ور کردن گفتن پرداختی ۳میلیون هفتصدهزار تومان است وقتی از چراییش پرسیدم گفتند بیمارستان سینا دولتی است و بیش از تعرفه گرفته و بیمه افزون بر تعرفه رو پرداخت نمی کنه در حالی که صورت حسابی که بیمارستان برای دادن به بیمه به من داد بالاش نوشته بود « بیمارستان سینا بخش خصوصی.
    در هر صورت بعد از بگو مگو با بیمه قرار شد بیمه از بیمارستان استعلام کند و الان بیش از ده روز است که استعلام رسیده بیمارستان اما جواب نمیدن…شما شاهد باشید که اگر یکشنبه بیمارستان تکلیف این قصه رو روشن نکنه کاری خواهم کرد که صداش گوش فلک رو کر کنه و خیلی ها از رفتارشون پشیمون بشند
    و این رو هم قول میدم که از رییس اورژانس بیمارستان سینا شروع کنم بعد ریاست بیمارستان بعد مدیریت و بعدش هم هیات مدیره…بعید میدونم که بیشتر از همین فرصت بهم بدن و دیگه خلاص…
    پ.ن.پ۱: آنها که مرا می شناسند می دانند که بحثم پول نیست
    ولی تو که برای انحراف ماجرا از چیزی فروگذار نمی کنی هر چه دلت می خواهد بگو ولی من همینجا در ملا عام اعلام می کنم
    تو مادرم را همانطور در همان حد بیمار که به بیمارستانت آوردم به من تحویلش بده من به جای ۲۵ میلیون تومان ۲۵۰ میلیون تومان به تو می‌دم اصلا به هر میزان که تو خواستی میدم
    ولی تو که جز خرابی چیزی نداری جوابی هم جز سکوت نخواهی داشت…
    پ.ن.پ۲: برای اثبات نهایت ۴ شاهد کافی است اما اینجا حداقل ۴۰ شاهد برای آن روز خواهد یافت شد
    بدانید شهادت دهید که برای دیوانه کردن آدمی کار سختی لازم نیست که انجام دهید
    گره از کار مردمان باز کردن تلاش می‌خواهد
    ولی تو که نه گره باز میکنی پس گره ننداز تا دیوانه نکنی آدم را

    https://www.facebook.com/reza.ansarirad/posts/1298568553528747

     
  56. @tanz20

    من و شیخ

    شیخ ما چون سر صحبت وا کرد
    خویش را نزد همه رسوا کرد

    اوّلش ناز و کمی عشوه نمود
    به خیالش همه را اغوا کرد

    با زبانش همه را نیشی زد
    و سپس با همه کس دعوا کرد

    دم ز آیین حسینی می زد
    کار صد شمر لعین تنها کرد

    عالمان را همگی خار نمود
    جاهلان را همگی آقا کرد

    لقمه از سفره بیچاره ربود
    آنچه چنگیز نکرد با ما کرد

    حیله و مکر بگردید حلال
    راستی را به جهان ملغی کرد
    @tanz20
    گفت از دین محمّد(ص)اما
    بت پرستی به جهان احیا کرد

    اوّلش وعدۀ نیکی می داد
    تا گذر کرد ز پل، حاشا کرد

    داد فتوا که عشق است حرام
    نفرت و کینه به دلها جا کرد

    کرد تعطیل همه قانونها
    پس از آن رسم خودش بر پا کرد

    گفتم از بهر خدا تند مرو
    هر خلافی نتوان انشا کرد

    گفت من تبصره و قانونم
    هرکه بنوشت جز این بیجا کرد

    گفتم ای شیخ، تو آدم نشوی
    حکم تکفیر مرا امضا کرد

    #فیروز_بشیری
    بهار 1391

    (فایل صوتی شعر با صدای شاعر)

    لبخند اصل را فقط از ما بخواهید

    لینک عضویّت:
    telegram.me/joinchat/CihehT5F2ys1sHpyHvm2Lg

     
    • گفت از دین محمّد(ص)اما
      بت پرستی به جهان احیا کرد
      ……………
      اتفاقا شیخ هم از دین محمد گفت و هم طبق نص قران و سنت محمد عمل کرد!تازه وجدانن هم خمینی و هم خامنه ائی ////منصف تر بودند.

       
  57. نظرسنجى كانال تلگرامى پالايشگران: موثرترين انديشمند مفهوم ساز معاصر ايران كيست؟

    ٣. عبدالكريم سروش – 3K
    66%

    ٤. على شريعتى – 580
    14%

    ٦. مصطفى ملكيان – 291
    7%

    ٨. مرتضى مطهرى – 213
    5%

    ١. عبدالعلى بازرگان – 110
    ▫️ 3%

    ٧. محمد مجتهد شبسترى – 109
    ▫️ 3%

    ٢. داريوش شايگان – 46
    ▫️ 1%

    ١٠. سيد حسن نصر – 39
    ▫️ 1%

    ٥. احمد فرديد – 38
    ▫️ 1%

    ٩. آرش نراقى – 29
    ▫️ 1%

    2380 people voted so far.

    https://telegram.me/Palayeshgaran/1201

     
  58. به به چه عجب سید مرتضای گرامی
    بالاخره قلقلک های ما کار ساز شد و دوست قدیمی به میدان بازگشت ….
    دلمان برایتان تنگ شده بود.
    نمی دانم چطوری بنویسم به عبای شما بر نخورد خدای ناکرده.
    هر کار می کنم به حساب بی ادبی و تحقیر و این حرف ها می گذارید. اگر قرار بر این باشد پس حرف بی حرف.
    آخه عزیز من وقتی می نویسم سید مرتضی استدلال و تولید فکر ندارد منظور فرد شما نیست. وقتی می گویم حقوق بشر بر پایه استدلال است منظور بر دانشمند بودن من نیست. چرا مسایل را شخصی می بینید؟
    من و تویی در کار نبست. دو نوع نگاه است به هستی. دو نوع خوانش طبیعت است به قول استادمان کورس. قضیه اینجاست که کدام خوانش درد انسان ها را درمان می کند و کدام به عالم هپروت کشیده می شود. داستان حی ابن یقظان است و رابینسون کروزو. مثل این که شاگرد فعالی نیستید و پای دروس استادمان حاضر نمی شوید. حال موافق استاد باشید یا مخالف فرقی نمی کند. اگر مخالفید بفرمایید این گوی و این میدان.
    سید گرامی
    شما در پاسخی که نگاشتید چند اشکال منطقی است که امیدوارم از شنیدنش رنجیده نشوید. اول این که در مقام قیاس بر آمده اید انگار بنده ادعا کرده ام از شما عالم ترم یا نمی دانم اعلم ترم و همه باید از من تقلید کنند و از این قبیل گرفتاری هایی که کودکان کهنسال حوزه های علمیه سر پیری دچارش می شوند…. خیر عزیز بار ها گفته ام و بار دگر می گویم بنده پرسشگری بیش نیستم.
    توپ در زمین شما است دوست گرامی. شمایید که مدعی کالایی مرغوب هستید و آمده اید اینجا کالای خود را به احسن وجه معرفی کنید و از سو تعبیر ها جلوگیری کنید.
    ما حد اکثر مشتری هستیم. کالای شما را میبینیم و با کالاهای دیگر مقایسه می کنیم. سبک و سنگین می کنیم ببینیم کدامیک کار آمد تر است. کدام یک نتیجه بخش است. کدام یک تب چهل درجه ما را بر طرف می کند. کدام یک بر تب ما می افزاید. حالا حتمن می فرمایید ما کارشناس نیستیم و اجازه اظهار نظر نداریم. خیر عزیز. وقتی نانوایی می رویم دلیل ندارد نانوا باشیم تا فرق نان مرغوب و نامرغوب را بدانیم.
    دکتر هم که می رویم نظر وی اگر چه ارجح است لیکن در انتخابش آزادیم. فعلا که سی چهل سالی به مطب شما مراجعه کردیم و هر بار دل دردمان بد تر شد. البته می دانید که پزشک بر خلاف حوزویان از استدلالات علمی استفاده می کند و این تنها یک مثال بود و کار این دو با هم قابل مقایسه نیست. یکی استدلال می کند دیگری قصه می خواند.
    هرگز دیده اید ادعای آیت اللهی کرده باشم؟ یا پژوهندگی یا امثال این ها؟ عزیزم وقتی خودتان را به عنوان آیت الله یا دست کم حجت الاسلام که تقلید بر وی حرام می شود معرفی می کنید و عنوان پژوهندگی را به میان می آورید نباید انتظار داشته باشید نمونه ای از تولیدات فکری شما را بطلبیم؟
    نمی دانم فرار بر قرار گفته من باشد یا خیر لیکن آیا عین حقیقت نیست؟ این کجایش بی اخلاقی است؟ گوی است و میدان و یکی ناگهان قهر می کند. اگر به این سادگی ها بخواهید روی بر گردانید که باید عرض کنم آن چه این جا طرح است در حد کلاس اول دبستان است. بروید در محافل اینترنتی جهانی ببینید جایگاه اسلام در چه وضعیتی قرار دارد.
    بعد هم گفتید غیبت نکنم! جل الخالق! شما که دایم متون را مطالعه می کنید و اگر خدای ناکرده حرف نادرستی در میان باشد به راحتی می توانید پاسخ دهید تازه این هم در دنیای مجازی که ما دیگری را نمی شناسیم. اگر در مباحثه و مجادله فکری بنده اجازه نداشته باشم مدعی شوم تولید فکری از شما ندیده ام پس ما قرار است راجع به چه مجادله کنیم؟
    حقیقت امر این یک معمای حل نشده ای است برای من که یک فقیه بر پایه چه استدلالی احکام فقهی هزار و چهارصد ساله خود را معتبر می داند؟ منظورم این نیست که چگونه استدلال دینی می کند … آن را همه می دانیم…. قال الباقر و قال الصادق… همین کافی است؟ کسی از در وارد شود و طبق علم الرجال ثابت کند روایتی از امامی کشف کرده و از فردا همه باید ریش نیم متری داشته باشند؟

    خلاصه حقا که سید مرتضی خودمان هستید. به جای پاسخ دادن به سوال ها و حل مسیله ها شروع کردید طرف مقابل را به هزار وصله و تهمت مزین کردن.
    از ما گفتن. به قول شاعر این ره که تو می روی به ترکستان است.
    خوانندگان می خوانند و قضاوت می کنند.

     
    • ساسان گرامی

      لطفا بچگی نکنید و بوادی نقد شخصیت فرو نروید،کالای مورد نظر شما برای خودتان باشد من خریدار کالای شما نیستم ،و نیازی هم به خرید از شما نیست چون آن کالا متعلق بشما نیست و تولید شما هم نیست.من یک کارشناس دینی هستم ،در مورد صدر و ساقه دین اگر سخن مستدلی دارید مطرح کنید ،اما از مطایبه و بچگی و طعن زدن بپرهیزید ،بحث حکومت نیز بحث جدایی است ،شما هر نقدی به حکومت دارید و آنرا لازمه مبارزات سیاسی از آن سوی آبها می دانید آنرا هرطور مایلید مطرح کنید یا نقد می شود یا پذیرفته می شود اما چنانکه قبلا گفتم از احساس فرادستی و پدر بزرگ صفتی نسبت به آراء و انظار دیگران بپرهیزید ،سخن شما چه در آن مدت غیبت من و چه الان ،تنها نقد شخصیت و طعن است نه ارائه تفکر مستدل ،همین الان هم یک دروغ واضح گفتید :اینکه شما نگفته بودید سید مرتضی فرار را بر قرار ترجیح داد ،اینرا گفته بودید چون تصور می کردید دیگر کسی نیست پاسخ شما را بدهد ،و اکنون که می بینید من بازگشته ام خوشمزگی می کنید آن بی اخلاقی و بی تعهدی به اخلاق انسانی را به قلقلک تعبیر می کنید،می خواهید کامنت و پست مورد نظر پس از غیبت مرا مشخص کنم؟
      در مورد دوست محترم جناب کورس ،ایشان محترمند و اگر مایل هستید استاد شما باشند بنده بخلی ندارم ،اما ایشان در عین سواد و اهل مطالعه بودن استاد من نیستند و برخی از موضوعاتی که مطرح می کنند بیرون از حوزه تخصص و تحصیلات من است مثل فرو رفتن در مسائل شعری یا بنیادهای شعر حافظ و فردوسی و دیگران ،و قبلا بارها گفته ام که بنده بطور ریشه ای با بسیاری از گزاره های تحلیلی یا استنادات ایشان به متون و استنتاج های گوناگون تاریخی ،فلسفی ،عرفانی، مخالفت های بنیادی دارم که مجال و محل ورود به یک یک آنها نیست بجهت سنخ نوشتن ایشان که بطور فشرده و متمرکز در هر نوبت دهها و صدها گزاره غیر بدیهی یا نظری را ارائه می کنند و البته بحث های ایشان ممکن است برای شما یا دیگران که نوعی همفکری بنیادین عقیدتی یا سیاسی با ایشان دارید یا مطالعاتتان در آن زمینه ها ضعیف یا ناقص است مفید هم بوده باشد ،و من در عین مخالفت ریشه ای با پایه های تفکر ایشان همیشه برای ایشان در تتمیم و تکمیل مجموعه ریشه آرزوی موفقیت کرده ام و گفته ام که ریشه ها باید تکمیل شود و روزی یکجا جمع آوری شود و به نقد نقادان سپرده شود زیرا هیچ مجموعه تفکری عاری از خلل و غیر قابل نقد نیست ،مگر اینکه شما در مورد مطالب ایشان نوعی احساس تقلید و مطلق پنداری داشته باشید بهرحال ریشه ها هم ریشه هاست اما ریشه ها بشما مربوط نیست آن تولید کننده ای دارد و نقدی هم که بر آن می شود ،بیندیشید که شما غیر از طعن و خوشمزگی و غلط نویسی های فارسی چه دارید؟! اینکه مغازه حقوق بشر باز کنید چه ارتباطی با تفکر و رشد فکری شما دارد؟،در عین حال هم در هر مجالی که اقتضای اهمیت بحث و تماس آن با اندیشه دینی یا فلسفی یا تاریخی بوده است با ایشان بحث ها و مجادلاتی داشته ام که می توانید آنها را در این سایت بیابید و اگر چیزی وراء این طعن ها و خوشمزگی های کودکانه بدهنتان رسید در مورد آن مطالب بذهن تان رسید تذکر دهید ،آن بحث تولید در اندیشه و معرفت اعم از دینی و غیر دینی و فلسفی و غیر فلسفی که می گویند این سنخ بحث هاست والا صرف اینکه :تو طرفدار جمهوری اسلامی و حکومت دینی هستی و من طرفدار سکولاریسم و حقوق بشر هستم پس تو تولید نداری و در معارف مقلد هستی و من پیشرفته ام و چنین و چنان ،بحث های عقلانی و تولید فکر نیست ،من ادعایی در همه رشته های علوم و معارف بشری ندارم ،حوزه تخصصی من معارف دینی از اصول و فروع و فلسفه اسلامی و فقه و مبادی آن است ،شما اگر در چنین قلمرویی سد شکن هستید بسم الله ،اما باغراض سیاسی طعن زدن و مرا نماینده هر آنچه در حوزه حکومت دینی الان می گذرد دانستن ،فقط گم کردن سوراخ دعاست. سعی کنید شخصیت و متانت و ادب انسانی خویش را در بحث های علمی (اگر اهل آن هستید) حفظ کنید و اینجا را با نزاع های سیاسی هاید پارکی اشتباه نگیرید ،در غیر اینصورت با شما دیگر گفتگویی نخواهم داشت ،هر طور درست می دانید کالای خود را ارائه کنید تا به هدف والای خود (سقوط حکومت دینی مستقر و استقرار سکولاریسم و حکومت غیر دینی) برسید.
      موفق باشید

       
  59. ملتی قهر با کتاب ، قهر با ادب ، قهر با هنر ، قهر با احساس و‌قهر با لطافت انسانی
    مش قاسم: به یه همچین ملتی میگن امت اسلامی. تمام هم و غم اینا در طول قرنها این بوده که یه ملتی رو به این نقطه برسونن و اسمشون رو بزارن امت اسلامی.

     
    • مش قاسم، از نام و نوشته ی شما پیدا است که شما با کتاب و ادب و هنر و … قهر هستید و بهتر بگویم نمی شناسید!
      وگرنه این همه تهی و سرسری نمی اندیشیدید و به ملت ایران بی ادبی نمی کردید!
      آنهایی هم که نوشته ی شما را پسندیدند، مانند شمایند!
      در پاسخ آقای نوریزاد هم بگویم که، این داستانی که گفتید، جهانگیر است و تنها در روستای شما رخ نمی داد و این مغالطه جز به کل است!

       
    • درود

       
  60. کامنت گذاری که باذعان خود آنطرف آب تشریف دارد و در این سایت خود را “فرزند ایران” می نامد ،در ادامه بد دلی ها و خرص و تخمین های خود و پس از توضیح کوتاهی در خصوص سندروم استکهلم ،در پست قبل و در واکنش به دوباره نویسی یک کامنت گذار در این سایت آزاد خطاب به آقای نوریزاد اینطور نوشته است :

    “همان طور که پیش بینی می شد سید مرتضی را “برگرداندند”. طرف از یک دلیل لایتچسبک برای برگشت استفاده کرده کافی نیست، تازه منت هم سر ما گذاشته است که حالا که تغییر رویه دادید و خیلی هم از دوری من زجر کشیدید و این زجر را در قالب نوشته های این چنینی بروز دادید من بر می گردم. از آخوند جماعت اون هم از نوع اطلاعاتی-امنیتی اش از این بیشتر در نمیاد. من به عقاید شخصی هر کسی احترام می گذارم اما فکر نکنم توی همین کشورهای آزاد این طرف آب هم (که حتی سگ پرستی و هیچ چیز نپرستی و همجنس گرایی هم محترمه) یکی بیاد وسط خیابان فریاد بزنه که هر کس مخالف عقیده من بود کافره و باید کشته بشه، کسی به عقایدش احترام بگذاره. سهله که باید به پلیس و دادگاه هم حساب پس بده. عقاید مدافع جنایت و قتل و دروغ گویی و خرافه پرستی و نفرت پراکنی هیچ جایگاهی ندارند جز در ذهن کسانی که مرتکب آن ها می شوند.
    با احترام به خوانندگان گرامی”.
    انتهی کلامه رفع مقامه!
    ——————————–
    من احتمال می دهم که این کامنت گذار قبلا در این سایت به نام های دیگری با من اصطکاک هایی عقیدتی داشته است و بواسطه نارضایتی از آن اصطکاک ها بنوعی کینه ای از من به دل گرفته است که نمی تواند بر خلاف سندروم استکهلم آنرا تحمل کند! روی همین جهت بنظر می رسد علیرغم ادعای آن ور آبی بودن و پیشرفت و تنفس در فضای آزاد و احترام به همه گونه عقائد! تاب تحمل حضور یا نوشته های یک کامنت گذار دیگر مثل خودش را تحمل کند ،از این جهت ، هم مقارن غیبت من که ناشی از بد اخلاقی یکی از کامنت گذاران این سایت بود اقدام به بد نویسی و خرص و تخمین و بد گمانی کرد و هم اکنون که رشته های تخمین خویش را بر آب می بیند مبادرت به بد گمانی و اعتراض به مدیر یک سایت کرده است که چرا فلانی هست و چرا شما فلانی را تشویق به حضور کردید و چه و چه! کسی نیست بگوید اصلا بشما چه که اینجا کی با چه شخصیت حقیقی یا مجازی می نویسد یا نمی نویسد و چه مطالبی می نویسد یا نمی نویسد؟ اگر نوشتن بعنوان یک کامنت گذار در این سایت یک حق عمومی و آزاد در این فضاست که مورد رضایت و تسلم صاحب سایت است شما را سن نه که بود یا نبود کامنت گذاری دیگر در عرض شما را مورد سوال قرار دهید یا مدیر یک سایت آزاد را توبیخ کنید؟
    من در اینجا به برخی الفاظ نوشته این کامنت گذار اشاره می کنم :
    می گوید :سید مرتضی را بر گرداندند! جل الخالق! عجب غیب گوئی! خوب بله مرا برگرداندند اما چه کسانی؟ یکی دوست مکرم هم لباس اینترنتی من آقای مصلح حفظه الله که ایمیل مرا از آقای نوریزاد گرفت و کلی کلنجار رفتیم تا مرا مجاب به دوباره نوشتن کرد ،و دیگری یکی دو اشاره اخیر خود مدیر محترم این سایت که تشویق به حضور بنده ناقابل کرده بود ،شما غیب گویید یا در خیالات خود غوطه ورید؟
    من قبلا بدون مجامله آزردگی ام را در آن ماجرا به جناب نوریزاد گفته بودم و حقیقتا رفته بودم چون احساس تحقیر و توهین کرده بودم ،بعد ایشان لطف کرده است که بر مراعات در مورد توهین ها در سایت می افزایند،این توضیح ایشان و توصیه و تشویق جناب مصلح در من انگیزه ایجاد کرد ،این می شود :دلیل لا یتچسبک؟! خوب شما توضیح دهید دلیل لایتچسبک بودن یک دلیل چیست؟ چون بمذاق شما لا یتچسبک است واقعا هم لایتچسبک است؟!

    در ادامه می گوید :”تازه منت هم سر ما گذاشته است که حالا که تغییر رویه دادید و خیلی هم از دوری من زجر کشیدید و این زجر را در قالب نوشته های این چنینی بروز دادید من بر می گردم”.
    من کجا بر کسی منت گذاشتم؟ و کجا گفتم از دوری من زجر کشیدید؟ این مفاهیم را شما از کجای الفاظ من در آوردی؟ این آیا محملی جز این دارد که شما بر خلاف وانمود آزادی طلبی بد دلید یا تنگ نظر؟ واقعیت آیا این نیست که اگر زجری اینجا وجود دارد زجر فرزند ایران از حضور یک کامنت گذار دیگر است؟

    “از آخوند جماعت اون هم از نوع اطلاعاتی-امنیتی اش از این بیشتر در نمیاد..”
    من آخوند هستم ،اما شما بگو از کجا پیش خودت یقین کردی که من اطلاعاتی امنیتی هستم؟!
    خوب ما تحلیل کنیم “اطلاعاتی امنیتی” بتناسب حکم و موضوع چه معنایی دارد ،آیا اطلاعاتی امنیتی بودن معنایی جز این دارد که مثلا من اینجا آمده باشم پی به هویت واقعی کامنت گذاران این سایت و جا و مکان و موقعیت آنها ببرم و آنها را مثلا به اداره امنیت ایران لو دهم؟ خوب شما کمی عقلتان را بکار بیندازید ،این عقل مگر برای تعقل نیست؟ کسی که اطلاعاتی امنیتی باشد میاید اینجا مدت چهار سال از عقائد اسلامی دفاع کند یا در باب فقه و فلسفه و تفسیر و عرفان اظهار نظر کند یا با دیگران مجادله کند یا شبهات را پاسخ گوید؟ اینها در قاموس شما یعنی کار امنیتی اطلاعاتی؟ کسی اینجا حدیث پیامبر و عترتش را معنا کند یا آیات قرآن را توضیح دهد یا در مسائل عقلی فلسفی چیزی بنویسد یا در باب مسائل فقهی از فقه اهلبیت دفاع کند ؛این از نظر شما یعنی کار اطلاعاتی؟! حالا شما که بقول خودت آن ور آب هستی دیگر چه نگرانی از گزش امنیتی و اطلاعاتی دارید؟ من آیا اگر با کورس یا علی یا یاران یا باصفا و دیگران بحث و گفتگو کردم دنبال احراز هویت شخصی آنان یا کشف مکان و راه های تماس با آنها بوده ام؟! اندکی خرد خویش را قاضی کنید و در خلوت خویش در نهانخانه ضمیر پی بجوئید که درد شما چیست از این بد گمانیها و تهمت زدن ها ،شما که اینقدر دقیق هستی که از مقوله روان شناختی “سندروم استکهلم” سخن می گوئی ،لطفی هم کنید اندکی در ضمیر خود اگاه و ناخود آگاه خویش مراقبت و محاسبه داشته باشید که منشا اینگونه بدگمانی ها و تنگ نظریها در نفس شما چیست؟ و بالاخره حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا.

     
    • کاری با این بحث شما و کاربر دیگر ندارم، فقط دو چیز رو عجالتا رعایت کنین کمتر عصبی میشم
      از کلمات نامانوس و ناشناخته عربی استفاده نکنین، مثل همین خرص که من فکر کردم منظور حرص بوده. اینها نشونه سواد نیست قطعا.
      دوم اینکه کامنت های خیلی طولانی ننویسین، مختصر و مفید و بدون حاشیه رفتن باشه که بشه خوند و فهمید.

       
    • سلام بر پسر عموی ناتنی و بی تشدید خودم حفض الله و اما الپسر عمو فی بعدتی عذابی فی قربتی سلامه

       
  61. جنبش روشنایی افغانستان از هواداران خود خواست پول برق و مالیات را نپردازند.
    مش قاسم: و اصلاح طلبان حکومتی (منقلابیون سال ۵۷) به ملت ایران مژده دادن که بزک نمیر بهار میاد کمبوزه با خیار میاد.

     
  62. درود بیکران بریاران جانی(بمراد بجان پیوسته نه جنایت پیشه)
    کمینه حقیر سراپا تقصیر را اندکی پیشتر چند خطی کامنت صادر گردید.سیل کپی پیست گر و نخوانده نفهمیده و….واصل امد .یاران بویژه سید عزیز بتر زانم که تو گویی که انی اما ولی لاکن به هیچ روی جواب سوال راندادید(جواب این منحرفان بقول شما
    کسروی/سروش/………راکی داده است)وسوال من هم این است اسلام چه اورد که قبلن نیامده بود یا بقول شما چه چیز اسلام از ادیان قبلی کپی پیست نشده است و ایا کسی میتواند فقط ایاتی را که نه در موردمنافع اورنده پیام وقبیله واعراب باشدرابه تشخیص خودش که معتقد است خدایی که ترسیم میکنید نمی تواند ونباید(بحکم عقلی که قبلن داده) دستوراتش را با رمز وراز و…..بگویدواز ناسخ ومنسوخ وغیره که با دانای کل وداننده اینده که ناسخش را خواهد گفت پس چه لزومی بگفتن است را نپذیرد وکماکان مسلمان باشد چرا؟استانداردهای دوگانه وتعاریف دلبخواه شما وقال فلانی مسموع نیست.موفق وموید وپیروز باشید.

     
    • شما باز کلی گوئی کردید ،می گویید :”اسلام چه اورد که قبلن نیامده بود یا بقول شما چه چیز اسلام از ادیان قبلی کپی پیست نشده است”.
      شما توضیح دهید که چه مواردی کپی پیست بوده است و چه مواردی کپی پیست نبوده است ،صرف اینکه چکی و کلی ادعا کنید اسلام کپی پیست ادیان ماقبل خویش است ،سخن علمی تحقیقی نیست ،آیات قرآن هم بسیار اعم و فراتر از بتعبیر شما منافع آورنده پیام است که مجال واسعی برای توضیح می خواهد،بقول شما اما و لکن باید باید قرآن را با تدبر مطالعه کرد و همینطور قضاوت کلی بدون مطالعه سنت خردمندان و اهل مطالعه و انصاف نیست.دستورات قرآن در شعاع سنت نبوی و عترت طاهرین او حاوی رمز و راز نیستند ،سنخ مسائل نیز متفاوت است ،بخشی از اسلام و قرآن احکام فردی و اجتماعی است ،بخشی در باب اخلاق و معارف عملی و انسانی است ،بخشی هم مربوط است به معارف مربوط به مبدا انسان و معاد انسان و سنت ها و تاریخ انبیاء گذشته ،قرآن در واقع یک مجموعه است دوست عزیز که باید از بدو تا ختم آنرا دید و مطالعه کرد و آیات را بتعبیر خود قرآن بهم منعطف کرد ،همینطور با یک پیش فرض تبیین نشده بنشینیم بگوییم قرآن و اسلام اقتباس از آیین های ما قبل است سخن تحقیقی نیست ،آنها هم که تحقیق کردند بگمان خود و دست روی اشتراکاتی تاریخی گذاشتند تفصیلا پاسخ خود را دریافت کرده اند در محل خود. شما بدانید که آنچه مشترک بین ادیان توحیدی است خطوط کلی معارف مبدا و معاد است و اشتراک در کلیت برخی احکام که باقتضای مصالح زمانی و مکانی برای انسان متحول شده است ،در واقع تشبیه یا تمثیل معروف این است که تسلسل انبیاء پیوسته بمنزله کلاس های دبستان و دبیرستان و دانشگاه برای بشریت بوده است برای دعوت به توحید و معرفت خدا و اقامه قسط و عدل و توجه انسان به مبدا و معاد خود ،تا برسد به آخرین دین و شریعت که اسلام و قرآن است ،شما اگر مطالعه ای در فقه کنید در عبادات و معاملات احکامی تبیین شده است که با احکام ادیان گذشته سرتاپا متفاوت است ،نماز در ادیان گذشته بوده است در اسلام نیز هست لکن شکل و محتوا متفاوت است ،پس ادعای کپی پیست ادعایی واهی است بر زبان برخی دین ستیزان که متاسفانه شما آنرا تکرار کرده اید ،علاوه اینکه فرضا ادیان متاخر که بسیاری از احکام ادیان متقدم را بر اساس اقتضاء مصالح و مفاسد برای انسان منسوخ کرده است ،برخی از احکام دین های قبل را امضاء کند یا آنها را اصلاح کند ،شما با کپی پیست نامیدن این فرایند در صدد تخطئه دین اسلام و نبوت و بعثت خاتم انبیاء هستید؟ با این سنخ تحلیل های ضعیف و کلی که نمی شود مجموعه یک دین و یک فرهنگ را نفی یا نقد کرد عزیز یزرگوار.کسروی و سروش و دیگران نیز هرچه گفته اند خود مسوول سخن خویشند شما بنگرید که در این سخنان کدام مطابق برهان و سنت عقل و کتاب و سنت الهی است.مقصود شما را از دو تعبیر “بتر زانم” و “استانداردهای دو گانه در نیافتم.
      موفق باشید

       
  63. این شیعه هم واقعا مظلوم واقع شده و معلوم نیست کی قراره مشکل حل بشه! ..آیت الله وحید فرموده همه گمراهی عالم دلیلش این دو نفرند!یعنی ابوبکر و عمر!اگه اینطور باشه همه عالم قبل از بعثت حضرت در هدایت بودند وبعد گمراه شدند! اما ما بالاخره نفهمیدیم دلیل بد بختی و خاک تو سری ما آمریکا است یا این دو نفر! بیخود نیست که شدیم اینجوری !!

     
    • Whenever I hear names like :AYAAT O LLAAH VAHID…” It reminds me of Dinosaurs!

      Big big body mass
      and a vey small brain!

      ———

      دوست گرامی
      حالا اگه اینارو فارسی می نوشتی چی می شد؟ توهین نکنیم. باشد؟

       
    • سلام بربرادرگرامي وعزيزم جناب عثمان سني مذهب خودمان

      ازاين جهت كه برمظلوميت شيعه معترف شده ايدمتشكروسپاسمندم.

      داداش جان اهل تسنن نيز مظلوم شده اندوهستند كه اين چندنفرصحابه نگذاشتند پيام خداوپيامبر چنانكه بود بعدازخودپيامبر به مردم برسدوحقيقت اسلام رادرك كنند.
      اگرهمانطوركه حديث إمارت اميرمؤمنان ازرسولخدا-ص-صادرشدوگفته اوبرصحابه عرضه شدكه براو-اميرمؤمنان-باعنوان إمارت سلام كنيد” . اگر آنان براين گفته وحديث غدير وديگرسفارشها وتوصيه اش درمناقب وفضائل علي-ع-وبرآيات متعددقرآن دراين مورد،عمل مي كردند وكودتا نمي كردند،نه شيعه مظلوم مي شد ونه سني.

      واين مشگل تاابدهم حل نخواهدشد چون هردوطايفه خودرامحق مي داند، مگركسي خودش جوياي حقايق باشدبدون تعصب ازيك طرف،وگرنه جدال وگفتگوبه حدكافي بين طرفين درطول تاريخ شده است وهيچ ثمري نداشته الا اينكه هردوطرف قرص ومحكم سرموضع ايستاده باشند.
      ومن هم هيچگونه باشما جدال را نمي پسندم فقط درددلي بودهمانندشماابراز كردم وباشماهمدلي كردم.

      وگفتار آيةالله وحيد رامن نشنيده ام وبعيدهم مي دانم گفته باشدهمه گمراهي عالم؛ونتيجه گيري شماهم صحيح نيست اگرقبل ازبعثت درهدايت بودندنيازبه ارسال ييامبرنبودواماگمراهي بعدازپيامبر حديث ازاهلبيت اوكه مودتشان برهمه مسلمانان واجب ولازم است به نص قرآن”الاالمودة في القربي” صادرشده است :

      ” ارتدالناس بعدرسول الله الا ثلاثة اواربعة” ،حكايت ازگمراهي امت دارد.
      وخاك توسري ما نه آمريكااست ونه اين دونفربلكه تنبلي ما ازحقيقت يابي است وحقيقت مثل آفتاب روشن است وقتي سوده نمك وذغال راباهم مخلوط كنند جداكردنش كارهركسي نيز نيست وامامحال هم نيست.
      بااحترام تمام والسلام
      مصلح

       
      • جناب مصلح ،برادر شیعه و عالم واقعا دوست داشتنی..متاسفانه این عین کلام آقای وحید است که ویدیوی آن در فضای مجازی است..اضافه میکنم تا افرادی مثل آقای وحید میتوانند با این بحثهای بی اساس فکر و ذهن مردم را از بدبختی فعلیشان به در گیری 1400 سال پیش بی حاصل ببرند این ملت کماکان در مصبیت باید بماند..من و شما اگر اول ایرانی باشیم و بعد هر اعتقادی داریم،شاید عاقبت بخیر شویم!
        با آروی توفیق

         
        • هزار افرین بر شما عثمان گرامی با این سخن خردمندانه اخیرتان-منظورم کامنت فوق میباشد- موفق باشید.

           
  64. جناب نوریزاد سلام

    در مورد این سرگذشتی که نقل کردید یکی دو سوال از شما دارم ،اولا بفرمایید مقصودتان این بود که چنین واقعه ای در ایام طفولیت شما بهمین جزئیات در روستای شما (همان شهریار؟) اتفاق افتاده است یا این صرفا یک رمان تخیلی است؟ (اگرچه ظاهر تعبیر شما که :”برشی واقعی .. این است که داستان داستان واقعی است).
    ثانیا :در فقره اول مقصودتان این بود که آن ملاهایی که به آنجا آمده بودند به اهالی آنجا وعده بآخر رسیدن دنیا در آن روز خاص را دادند یا مقصودتان این بود که آنها بروال توضیح مفاهیم دینی قبلا از مساله معاد و قیامت آنطور که در تعلیمات انبیاء هست خبر داده بودند ،نه اینکه آنها گفته بودند که دو روز دیگر غروب آخر دنیا خواهد بود؟ عبارت شما در این فقره مبهم و موهم است ،خصوصا اینکه خودتان در یکی از فقرات پایانی از قول دیگران چنین پیش بینی را به “قلی دیوانه” نسبت داده بودید؟ ممکن است در این مورد توضیحی بفرمایید؟

    —————

    سلام سیدمرتضای گرامی
    شما درست تشخیص دادید. روحانیانی که دو بار در سال به روستای ما می آمدند، قیامت را همینجور که در داستان آمده ترسیم می کردند. این داستان واقعی است و شاید من کمی بدان شاخ و برگ داده ام. اما کلیتش و حتی برخی جزییاتش صددرصد واقعی است. مثلا خاله ی نوعروس من و لانه ی پرستوها که افتاد و پخش زمین شد و اجتماع مردم در امامزاده همه و همه اش درست و واقعی است. و حتی نیامدن پدر بزرگ با این دلیل که: من می خواهم در خانه ام بمیرم. داستان را اگر نیک تر بخوانید خواهید دانست که تأکید نویسنده روی قلی دیوانه است. گاه یک دیوانه دروغی می پرداند و صد تا عاقل را به ته دره می فرستد.
    با احترام

    .

     
    • سلام نوریزاد گرامی

      گمان می کنم ابهام یا شاید تناقض مورد نظر رفع نشد ،شما ازطرفی می گویید قلی دیوانه آن شایعه را پدید آورد و مردم را بتوهم انداخت ،از سویی روحانیون را دخیل می دانید ،ببینید مقصود من این است که شما باذعان خودتان تصویری که از کودکی در ذهن تان هست را بازگو می کنید ،و تصاویری که انسان در کودکی از وقایع اطراف خود دارد ممکن است در مقام تحلیل و ویرایش ،همه جانبه و مطابق با واقع نباشد ،چیزی که می خواهم بگویم این است که مبادا شما تصویری که امروز از روحانیت و آخوندی دارید را با آن تصویر بسیط زمان کودکی بهم می آمیزید و استنتاج می کنید ،توجه فرمودید؟ بگمان من روحانیین یا بقول شما ملایانی که حتی به روستاها می روند هر قدر هم نا آزموده یا بگو کم سواد باشند ،می دانند که منبع اصلی در اسلام یعنی قرآن مکرر در مکرر در عین تصریح به پایان جهان و تبدل زمین و آسمان و فروریزش ستارگان و کواکب و در یک کلام تحول جهان کنونی به جهان دیگر ،گوشزد به این هم می کند که :علم ساعه (زمان وقوع قیامت)علم مختص بخداست و هیچکس از آن آگاه نیست ،بنابر این من بعید می دانم آن ملایان مورد اشاره شما بیایند با بد آموزی دینی یا فریب به اهالی یک روستا بگویند که مثلا جمعه غروب جهان پایان می یابد پس بدوید بروید سراغ امامزاده! اگر مقصود شما این باشد من این را بعید می دانم با توجه به نکته ای که عرض شد و درواقع شما الان با ذهنیت فعلی که نسبت به آخوندی پیدا کرده اید دارید مساله را پیاز داغ می کنید ،اما اگر مقصود این بوده است که آن روحانیون بر اساس سنت تعلیم وحیانی خویش در آمد و شد خود به آنجا از اصل وقوع قیامت و پایان جهان که نص قرآن مجید و تعلیمات سایر انبیاء است خبر داده اند این درست است ،اما مناسب نبود که الفاظ عبارات خود در بازگویی این داستان واقعی را طوری تنظیم کنید که گویا آن دو روحانی یا سایر روحانیون آمدند گفتند مردم امروز که چهارشنبه است بدانید و آگاه باشید که غروب جمعه جهان بپایان می رسد! این را حتی خود پیامبر هم نمی تواند بگوید بتصریح قرآن، چطور دو ملای ده چنین گویند؟! مگر اینکه آن روحانیون واقعا روحانی نبوده باشند و شیادانی بوده اند که در ذی روحانیت چنین ادعایی کرده اند ،یا احتمال قویتر این است که این تلقی و تصویر ذهنی نادرست شما بوده است که این مطلب را به آنها مستند کرده است ،بنابر این دیگر به قلی دیوانه بیچاره چه مربوط؟! این تناقض را لطفا از کلیت داستان واقعی تان رفع کنید.
      ضمنا من الان روی مانیتور رایانه خود هنوز این جمله “نظر شما پیش از انتشار، بررسی خواهد شد. “را مشاهده می کنم ،مفهوم آیا این است که من الان تنها خود نظر خودم را می بینم یا دیگران نیز این نظر را می بینند؟ مشکل فنی وجود دارد؟
      با احترام

      ———-

      سلام دوست گرامی
      من یک داستان ساده اما واقعی نوشتم. مردم ساده ی روستا اگر از قیامت تصویری نداشتند، به امامزاده ی آبادی پناه نمی بردند. این نشان از این دارد که پناهگاه مردم نیز بار مذهبی دارد. وگرنه اگر قرار باشد همه کشته شوند، خب در خانه هایشان می ماندند. هرچه مردم روستا از قیامت و صحنه های زیر و روشدن دنیا می دانستند و اکنون نیز می دانند، از روحانیانی بوده که دو بار در سال به روستای ما آورده می شدند. من فکر می کنم روال داستان بسیار ساده و صمیمی و بدون کنایه است. من یک واقعه ی رخ داده را قلمی کرده ام و هیچ تحلیلی بر آن آوار نکرده ام. این که: در یک روستایی که مجاور تهران است، یک روز شایعه ای در می گیرد که جمعه دم غروب دنیا آخر می شود. همین. و مردم این شایعه را باور می کنند. چرا؟ چون چیز دیگری نیاموخته بودند که فورا آن را دلیل آورند که: این دروغی بیش نیست. همین. کجای این داستان واقعی ابهام دارد؟
      با احترام

      .

       
      • آقا ابهام در تقابل این دو گزاره است :1-“….اینها را ملایانی به مردم آبادی آموخته بودند که سالی دو بار به روستای ما آورده می شدند…”

        2-” اما قلی که خل وضع و دیوانه بود بد جور می خندید و وسطِ خنده های ریسه ای اش با کف دست بر زانوی خود می زد. مگر در این اوضاع کسی می خندند؟ خنده های قلی کار دستش داد. ایوب از طایفه ی “آن” بیرون زد و رفت و با مشت بر سر قلیِ دیوانه کوفت. و انگار که چیزی یادش افتاده باشد، انگشت به لب گفت: نکند خبرِآخرالزمان را تو پخشِ آبادی کرده ای؟ قلی گریخت و ایوب با فریاد های “ای دیوانه” از پی اش می دوید و داد می زد: مگر دستم به تو نرسد. قلی می خندید و می گریخت و می گفت: من دیوانه ام یا شما؟ به خانه که رسیدیم”.

        مقتضای گزاره اول این است که روحانیونی که به روستا رفته بودند به مردم گفتند مردم روز جمعه غروب روز پایان دنیاست! این عبارت شماست.
        و مقتضای گزاره دوم این است که قلی دیوانه همه را سر کار گذاشته بود و این شایعه را پراکنده بود.
        ایندو گزاره با هم در مورد اسناد آن شایعه متعارض یا متناقضند.لا اقل سخن شما در گزاره اول ایهام دارد ،برای اینکه عرض شد هیچ روحانی نمی تواند مطابق منطق قرآن و معارف دینی برای زمان وقوع پایان دنیا تعیین وقت کند.
        من مقصود خویش بیان کردم و بحث دیگری نخواهم کرد.

        با احترام

         
        • صید دلبند درود
          نظر راوی یحتمل پیوستگی کار روح انی ده وان دیوانه اولی دیوانه خدا دومی دیوانه صرف وبی عقل نرمال بشر است وایندو را لازم برای واقعه میداند . نویسنده خالق متن است شما خوشت نمیاد طبق عرفتان انگیزاسیون نفرمایید.وقتت بخیر .صید=کسیکه در پی شکار باشد
          شکارنده

           
          • بیکص دلبند سلام

            البته نویسنده خالق متن است ،توضیح واضحات فرمودید،چیزی که توجه نفرمودید این است که نویسنده متن حی و حاضر است و از نقد استقبال می کند و نیاز به وکیل و وصی ندارد ،در پیوستگی هم باید ملاک های واقعی را لحاظ کرد و یک نثر را به وادی شعر و تخییل و تخیل نباید فرو برد ،بحث خوش آمد و خوش نیامد نبود عزیز دل ،فضای عمومی محل پرسش و نقد و پاسخ است ،شما خوشتان آمد از متن؟ مرحبا پس یا سکوت کنید یا نویسنده را تشویق کنید ،اما نقد دیگران را با خیال پردازی و تغییر اسامی آنها مورد طعن قرار ندهید.
            من یاور بیکسانم نه شکارنده آنان

             
  65. خبرگزاری هرانا ـ به مناسبت هیجدهمین سالگرد کشتار زنجیره‌ای روزنامه‌نگاران و روشنفکران در ایران، گزارش‌گران بدون مرز (RSF) خواهان اجرای عدالت برای همه روزنامه‌نگاران کشته شده است، آمران و عاملان این جنایات که امروز از مقامات عالی‌رتبه نظام هستند باید تحت تعقیب قضایی قرار گیرند.

    متن کامل بیانبه گزارش‌گران بدون مرز را در ادامه بخوانید؛

    ۱۲ آذر ۱۳۹۵ بار دیگر نیروهای انتظامی و امنیتی با خشونت از برگزاری مراسم یادمان قربانیان کشتار زنجیره‌ای روشنفکران و روزنامه‌نگاران مدافع آزادی بیان در پاییز ۱٣٧٧ جلوگیری کردند. کانون نویسندگان ایران* و خانواده‌ قربانیان برگزارکنندگان این گردهم‌آیی بودند. ماموران امنیتی با خشونت شرکت کنندگان را از گورستان امام‌زاده داود دور کرده و شماری از اعضای کانون نویسندگان از میان ناصر زرافشان را با ضرب و شتم بازداشت کردند. بازداشت شدگان پس از چند ساعت و یا در فردای آن‌روز برای برخی، با سپردن وثیقه آزاد شدند.

    در آذر ماه ۱٣٧٧، داریوش و پروانه فروهر، چهره‌های برجسته آزادیخواه و منتقد نظام، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده ومجید شریف، نویسنده و روزنامه‌نگار، به شکلی ناگوار کشته شدند. سه ماه پیش از این قتل‌ها در ٣ شهریور ماه، پیروز دوانی صاحب امتیاز نشریه پیروز “ناپدید” شده بود، پیکر او تا به امروز پیدا نشده است. این جنایات سیاسی که در ایران به “قتل‌های زنجیره‌ای” مشهور شدند، انزجار افکار عمومی را برانگیخت و واکنش و افشاگری شخصیت‌های ملی و روزنامه‌های اصلاح‌طلب را به همراه داشت. رییس جمهور محمد خاتمی برای روشن شدن حقایق کمیسیون تحقیقی را تشکیل داد. در دی ماه ۱٣٧٧ وزارت اطلاعات با انتشار اطلاعیه‌ای رسما اعلام کرد که “بعضی از ماموران این وزارتخانه در این جنایات دست داشته و ده‌ها تن از آنان دستگیر شده‌اند.” دادگاه متهمان “قتل‌های زنجیره‌ای” به شکل غیر علنی در بهمن ١٣٧٩ برگزار شد خانواده‌های قربانیان این دادگاه را فرمایشی توصیف و از شرکت در آن خودداری کردند. ظاهرا هیجده متهم در رابطه با این پرونده بازداشت شده بودند. بنا بر رأی همان دادگاه از این تعداد سه نفر به اعدام، دوازده نفر به زندان و سه نفر دیگر تبرئه شدند. دادگاه تجدید نظر این حکم را تأیید اما پرونده به دیوان عالی ارجاع گردید. حکم اعدام به ١۵ سال زندان کاهش یافت.

    خانواده های قربانیان این کشتار زنجیره‌ای، خواهان مجازات آمران اصلی این جنایات شدند و اعلام کردند که برای دادخواهی به کمیسیون ( شورای) حقوق بشر و کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل و دیگر نهادهای بین‌المللی شکایت کرده‌اند.

    حفاظت از آمران کشتار

    با آنکه دخالت مقامات عالی‌رتبه در کشتار‌ معلوم شده است، اما هیج اراده ای برای تعقیب قضایی آنها وجود ندارد. سه تن از این افراد مصطفی پور محمدیوزیر دادگستری کنونی، غلامحسین محسنی اژه ای سخنگوی کنونی دستگاه قضایی، و قربانعلی دری نجف‌آبادی، وزیر وقت اطلاعات و سپس دادستان کل کشور هیچگاه از تعقیب قضایی خود نگران نشدند. عاملان کشتار نیز که به حبس‌های از سه تا پانزده سال محکوم شده بودند، امروز همگی آزاد شده‌اند.

    یکی از کارکردهای مصونیت از مجازات، بازدارندگی وکلای مستقل در دفاع از قربانیان و خانواده‌های آنهاست. بسیاری از این وکلا خود تحت تعقیب قضایی قرار گرفتند. برنده جایزه صلح نوبل شیرین عبادی، پس از فشارهای قضایی مجبور به پذیرش تبعید شد. محمد سیف‌زاده و عبدالفتاح سلطانی دو وکیل دیگر بازداشت، محاکمه و زندانی شدند. عبدالفتاح سلطانی همچنان در زندان بسر می‌برد.

    ناصر زرافشان وکیل برجسته خانواده‌های قربانیان نیز به اتهام “افشای اسرار دولتی” به پنج سال زندان محکوم و زندانی شد. وی در این باره می‌گوید « این پرونده به راستی پیگیری نشد، جنانکه پیشتر گفته‌ام برای نرسیدن به سطح تصمیم‌گیری پرونده از اول سلاخی شد. نویسنده و روزنامه‌نگار و در اصل کار حرفه‌ای فکری کار مخفی نیست، به آزادی و امنیت نیاز دارند. پیام این کشتار روشن بود: ارعاب تفکر،ساکت شوید. و امروز مصونیت از مجازات برای این جنایات پیامد همان پیام است.

    با همه فشارها، احضارها قضایی و تهدید‌ها، پرستو فروهر هنرمند و نویسنده، که در آلمان اقامت دارد، هر سال برای برگزاری مراسم یادمان پدر و مادرش داریوش و پروانه فروهر به تهران می‌رود. و چون هرسال ماموران امینتی مانع برگزاری این مراسم می‌شوند. او می‌گوید :
    «قربانیان جنایت‌های سیاسی، آنان که به جرم دگراندیشی کشته شده‌اند و دادخواهی‌شان به سرانجام نرسیده، مردگانی هستند که خاکسپاری‌شان ناتمام مانده است. دادخواهی نه جدول زمان‌بندی می‌پذیرد که بتوان به بعدها موکولش کرد و نه در سیر حوادث از حقانیت آن کاسته می شود.» وی همچنان در انتظار اقدامی از سوی کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل است، که تا کنون به درخواست خانواده‌ها پاسخی نداده است.

    تا امروز پرونده هیچ کدام از روزنامه‌نگاران کشته شده در ایران چون ناشر و روزنامه‌نگار ابراهیم زال زاده، ناپدید و سپس به قتل رسیده در سال ۱۳۷۶، عکاس خبرنگار زهرا کاظمی، کشته شده در زندان اوین و در هنگام بازجویی در سال ١٣٨٢، خبرنگار آژانس فرات، آیفر سرچه، کشته شده در مرزترکیه در سال ١٣٨۴، وبلاگ‌نویس جوان امیدرضا میرصیافی، کشته شده در زندان اوین در سال ١٣٨٧، علیرضا افتخاری روزنامه‌نگار سابق روزنامه ابرار اقتصادی، کشته شده به هنگام تظاهرات های اعتراضی در سال ١٣٨٨ ، هاله سحابیروزنامه‌نگار و فعال حقوق زنان، کشته شده در مراسم خاک سپاری پدرش عزت‌الله سحابی، هدی صابر روزنامه‌نگار نشریه ایران فردا، کشته شده در زندان اوین در خرداد ١٣٩٠ و وبلاگ نویس ستار بهشتی، کشته شده در بازداشتگاه پلیس فتا در سال ١٣٩١، به شکل جدی بررسی نشده‌اند و آمران و عاملان قتل از مجازات مصون مانده‌اند.

    ایران. در رده‌بندی جهانی آزادی مطبوعات گزارش‌گران بدون مرز از میان ١٨٠ کشور جهان در رده ١۶٩ قرار دارد.
    کانون نویسندگان ایران، از قدیمی‌ترین نهادهای جامعه مدنی در ایر

     
  66. کارگران شرکت واحد: خانه‌هایمان را ندادند، اعتراض کردیم، کتک خوردیم.
    مش قاسم: به حکومت اسلامی خوش آمدید!

     
  67. دادستانک کل: فضای مجازی جای حمله به مقدسات شده است.
    مش قاسم: حاجی از خواب بیدار شو. با این … (سه نقطه از مش قاسم) کاری که شماها توی این ۴۰ سال کردین … (سه نقطه از مش قاسم) شده به هرچه مقدساته.

     
  68. دادستانک کل کشور فساد در قوه قضائیه را “مسئله خانوادگی” دانست.
    مش قاسم: از نظر اینا کل مملکت ایران ملک شخصی از ما بهتران است. هر چی هم که توش میگذره ربطی به هیچ کس نداره جز همین خانواده از ما بهتران. بقیه همه موالی هستن، فضولی موقوف.

     
    • منظورش از خانوادگی مافیایی است یا بخوانید الیگارشی. الیته لاری- جانی ها نسبت فامیلی دارند ، اما این خانواده خودش جزئی از یک شبکۀ وسیع تر از افرادی است که با روابط سببی و نسبی و رفاقتی هستۀ اصلی حکومتِ اصلاح ناپذیر اسلامی را تشکیل می دهند و تجربه ثابت می کند که انتخابی ترین نهاد این حکومت یعنی دولت در این شبکه هرگز نمی تواند هیچ کار اساسی ای انجام دهد حتی اگر بیست میلیون رای داشته باشد. در تأیید سخن شما می گویم مش قاسم عزیز. دولت در چیزی که به اون میگویند نظام، کاملاً نمایشی و بی معنی است. چون در مرحلۀ انتخابات صندوق رای کاملاً کنترل شده و کاندیداها قبلاً دست چین شده اند به طوری که هرگز یک غیر خودی – یک لیبرال ، یک سوسیالیست، یک سووسیال دموکرات، یک کمونیست، یک غیر شیعه، یک زن، و مانند این ها به فرض که وجود داشته باشند- نتوانند حتی نامزد شوند. هر اعتراضی به این ایراد با این پاسخ بیشرمانه و عوامفریبانه مواجه می شود که در همۀ نظام های دموکراتیک نهادی برای نظارت بر انتخابات وجود دارد. مش قاسم گرامی، شاید بسیاری از مردم ما ندانند که نهاد نظارتی در نظام های دموکراتیک غربی صرفاً برای احراز شرایط فرمالی چون تابعیت، عدم سوء پیشینه، میزان تحصیلات قانونی برای رییس جمهور نمایندۀ پارلمان، و مانند این هاست ، نه اعتقادات و جهان بینی و حتی دین. از شما انتظار می رود که مثلاً همین قیاس بیشرمانه را که من بارها از عملۀ ظلم در تلویزیون غصب شدۀ حکومت اسلامی با ژستی حق بجانب شنیده ام باز کنید و توضیح دهید تا کسانی که نمی دانند بدانند. این تازه مرحلۀ قبل از انتخاب است. مرحلۀ بعد مرحلۀ افتادن این بخش نیمچه انتخاباتی که عمر حداکثری اش هشت سال است، در شبکۀ انتصابی مادام العمرِ ده هزار فامیلی است که بی هراس از رای مردم به قدر کافی فرصت داشته و دارد تا عوامل حساسی که لازمۀ حفظ قدرت و ثروت شان است را همچون غنیمت جنگی قبضه کند؛ عوامل حساسی چون رسانه ، سلاح، نیروهای سرکوب چند لایۀ بسیج و لباس شخصی و سپاه و ارتش سایبریِ «تو دهانت را ببند تا فقط من حرف بزنم » و پشتوانه های فرهنگی چون هیئت های عزاداری و اعتقادات عوام و تولیت زوار و امامزاده ها ، پول نفت ، ابزار کنترل از قبیل قیلترینگ و سانسور و تهدید و تحدید مطبوعات و بی خاصیت کردن نهادهای صنفی و مدنی و حزبی و در یک کلام جایگزینی فرهنگ مقدسِ مادرزادی به جای هر کانونی که آزاداندیشی را برانگیزد . در این ساختار ده هزار فامیلی و مافیایی و از بیخ و بن فاسد و فریبکار هرگز امکان ندارد که انتخابات – حالا به هر تعدادی که باشند – بتواند تغییری اساسی را باعث شود هر چند گه گاه از روزنۀ تنگ همین انتخابات فرد صالحی نیز بر بخورد و بالا رود. در آن بالا چنانکه امروز بر خواجه حافظ شیرازی هم معلوم شده است، محشری بر پا و برجاست از فاسدترین جانی ها یا شرکای جرم که هرچه را به ملت تعلق دارد سالهاست به غنیمت گرفته اند و دین نیز این استعداد را دارد تا در مقام حکومت به نام حکم خدایی که خودش حاضر نیست ، مردم را هیچکاره و قربانی کند. مصداقش بابک زنجانی است که با عنوان بسیجی اقتصادی دزدی های های خود را حکم الهی – و در واقع حکم نمایندگان الهی – جلوه می داد و حالا نیز معلوم نیست کدام یک از این نمایندگان خدا از بیم افشای شراکت خودش اراده کرده است که دهان این عامل دست چندم همچون دهان سعید امامی ملعون برای همیشه بسته شود تا اسرار نظام که چیزی جز دروغ ها ، جنایت ها و دزدی ها نیست افشا نشود. شاید این ها بر همۀ عاقلان پوشیده نباشد جناب مش قاسم. اما اگر قرار است اشتباه انقلابیون 57 تکرار نشود، نسل کنونی نباید آن اشتباه را تکرار کند. چه اشتباهی ؟ این اشتباه که ساختار فاسد با عوض شدن افراد یا همان ماجرای « شاه باید یره ، تا بعد ببینیم چه می شود» اصلاح نمی گردد. امشب در برنامۀ صفحۀ آخر آقای فلاحتی مصاحبه ای با آقای احمد منتطری پخش شد. ایشان در ضمن اشاره به فایل های هنوز منتشر ناشده از پدرشان نقل کردند که یکبار به خمیتی می گویند: شما که مرتب می گویی شاه باید بره به بعدش هم فکر کرده ای که ما چطور مملکت را اداره کنیم؟ و خمینی می گوید: فعلاً شاه بره، بعداً به اونش فکر می کنیم. مش قاسم گرامی: اگر خمینی هم نمی گفت شاه باید بره ، شاه به علت سرطانی که آمریکایی ها از آن مطلع بودند خودش بزودی رفتنی بود. اما شخص پرستی چنان همه را جادو کرده بودکه دیگر کسی به ساختار حکومت بعدی فکر نمی کرد. ممکن است فرد صالح در ساختار فاسد ، فاسد گردد، اما هرگز ساختار یا بگیرید سیستم فاسد با شخص صالح درست نمی شود. مش قاسم گرامی : انقلابیون 57 هر اشتباهی کردند، اشتیاهشان با تحلیل درست باید تکرار نشود. شوربختانه نسل کنونی هم مستعد اشتباهاتی مشابه است. به این نسل هم باید خطاب کرد ، وارد گفتگو شد و بازشان داشت از تکرار همان « شاه باید بره». از کاربرد واژۀ باید عذر می خواهم ، اما آیا به نظر شما نباید پس از قرن ها استبداد غارتگر و جنایت پیشه به این اندیشید که کجای کار خراب بوده که به رغم این همه فداکاری ها ، جان باختن ها ، شکنجه شدن ها، مرثیه خوانی ها بر مظلوم و قربانی ، لعنت و ناسزا بر حاکمان و ظالمان باز هم در تمامی تاریخ ما جز در موارد بسیار کمی ، هر کس که به قدرت رسیده ،حکومت خود را بر سه رکن غارت ثروت ملی ، شکنجه، و سانسور بنا کرده است؟ جز با عوض شدن این ساختاری که حتی با نهاد انتخاباتی مدرن کرم استبداد و زورگویی اش از بین نرفته است، آیا در بر همان پاشنۀ همیشگی نخواهد چرخید؟ خلاصه باید همۀ ما ، مایی که ظالمانه بودن شرایط کنونی را قبول داریم ، ببینیم مشکل از چه و از کجاست؟ آیا خودمان بخشی از مشکل نیستیم و این حاکمانی که به تحمل آنها تن داده ایم از کرۀ مریخ آمده اند یا از همین فرهنگ شخص پرست و قدرت ستا و مادر زادی که ارزش آزادی در آن از مزد گورکن کم تر است؟
      با احترام

       
  69. دادستانک ایران: تهاجم عجیبی به قوه قضاییه می‌شود.
    مش قاسم: اینهمه تو به این ملت تهاجم کردی حال وقتشه ملت به تو تهاجم بکنه.

     
  70. سلام . برادر سید مرتضی به سایت خوش آمدی . حمید اخوک فی الدین

     
  71. قائم‌مقامک بانک مرکزی: تغییر واحد پولی به معنای اصلاح پولی نیست.
    ترجمه: دیشب داشتیم با منزل صحبت میکردم دیدم امروز بیکارم. گفتم یه کاری بکنم منزل گفت برو واحد پولی رو عوض کن. همین.

     
  72. مکارم شیرازی: باید روحیه مذهبی را در جوانان تقویت کرد، تا مجذوب فضاهای مجازی نشوند

    یعنی‌ بودجه سنگین و سهمگین لازمه، شاید به ایشان گفته اند هنوز چیزی از مزارع نیشکر باقی‌ مونده است که تا آنهم نابود نشود، فضای مجازی بالای مزارع نیشکر هم از بین نمی‌‌‌ره و بنابراین روحیه مذهبی جوانان تقویت نمی‌‌شه‌ که تا بدانجا برسند که ایشان رسیده اند. شما جناب مکارم روزی دو صد گفته از این دست را هم که در بوق و کرنا کنی‌، جوانان دنبال یک نیم کردار در همهٔ عمر شما می‌‌گردند که با قحطی مطلق این یک نیم کردار مواجه می‌‌شوند. خواب دیدی خیر باشه حاجی آقا.
    من کسی‌ را می‌‌شناسم که گاه با تلفن امنیتی‌‌ها هم ظرف ایکی ثانیه نسخه فتوا را تقدیمشان می‌‌کند ولو که بر باد رفتن جان و مال و امید و آبروی جوانان نتیجه بلافصل آن فتوا باشد. می‌‌دانی‌ که کیست حاجی آقا؟ ما می‌‌دانیم، خوب هم می‌‌دانیم!

     
  73. سید مرتضای گرامی
    خواهش می کنم، من ناچیز را به چالش های دینی نکشان که همه مان را به سردرد دچار می کند. یک اشاره کوتاه به مطالب قبل شما می کنم که چون اسلام، زبان و دست و پای ما را بسته، نمی توانیم آنجور که می فهمیم و در می یابیم قرآن و اسلام را به چالش بکشیم. خیلی ساده است مسئله: ما را یا می کشند یا به زندگی هولناکی دچار می کنند از مرگ بدتر است بنابرین شما این حرف مرا حق داری نوعی ژست روشنفکرانه بدانی، ولی واقعیت این است که در ذهن ناقص من تحلیل هایی از قرآن هست که متفاوت است از آنچه تاکنون گفته اند و تکرار حرف این و آن نیست و محصول درگیری شخصی با متون خداست و نه نفرت از چیزی. تمام مقصود ناقصم را با ابهام در یک مثال سربسته می گویم با نقل کمی از سخن شما. گفته اید«،…خدا .. هر دگر اندیش و منتقدی را خر و کر و لال تعبیر نکرده است ،آن تعبیرات …قضیه فی وقایع بوده است برابر ابولهب ها و ابو جهل ها..،یا برای جلوگیری از روشنگری موحدانه او{پیامبر} نسبت به چوب و سنگ هایی که خدایان جهان معرفی می شدند….» محتوای این جملات، غلط است. نه حیوان توصیف کردن انسان ها اختصاص به ابوجهل و ابولهب و مشرکان داشته و نه قضیه فی الواقعه بوده و نه اگر بوده، کاربردش را از دست داده و نه بت پرستی، چوب و سنگ پرستی بوده است. فایده ای هم ندارد این بحث ها را کردن. تنها یک موردش را با ابهام می گویم و می گذرم. مواردی وجود دارد که خداوند متعال قرآنی، مطلق انسان و نه ابولهب و نه کافران را تحقیر می کند. شواهد این امر بالای 10آیه است در قرآن. شگفتا در مواردی آنقدر انسان را تحقیر می کند که آدم تعجب می کند که آیا این همه بیچارگی انسان را دست مایه حقارت او کردن، اصلا عاقلانه است؟ چون تحقیر کردن انسان، در کمال ناباوری به چیزی بر می گردد که به خودخدای تحقیرگر ربط دارد. یعنی او «خلقت» انسان را دست مایه تحقیر آدمی قرار می دهد. خلقتی که علی الفرض هر چه باشد دست پخت خود خداست . کافی است آیه خلق الانسان هلوعا اذا مسه الشر جزوعا یا آیه خلق من ماء دافق(زمینه کل سوره را اگر دقت کنیم تحقیر انسان است که فکر می کند خدا نمی تواند او را برگرداند و آب جهنده و منی بی خاصیتی که منشا آفرینش اوست، دست مایه تحقیر او قرار می گیرد). حتی مبتلا به شر و بدی و بیچارگی انسان را عامل سرکوفت زدن او می کند در حالیکه حداقل شرور طبیعی کار انسان نیست و کار خدا. این موارد را فقط با شعبده بازی می توان انکار کرد. تعابیر دال بر تحقیر جنس انسان شکی باقی نمی گذارد که آورنده قرآن، از ضعف های موجود در خلقت انسان برای تخریب و تحقیر و اثبات نابکاری او بهره می گیرد. تحقیرها متعدد و در جاهای مختلف آمده است و تنها به یک دو مورد اشاره کردم. آیات مربوط به تهدید به مجازات بخصوص بیماری روانی جهنم! که می گوید باز هم آدم جهنمی هست! که دیگر معرکه ای است و موضوع رویاندن مجدد و زود زودِ پوست و گوشت سوخته بدن گناهکاران برای عذاب شان بکنار. مطلق انسان تحقیر شده است و تازه مومنان هم بشدت تحقیر شده اند سر مسائل خیلی ساده و برخلاف گفته ها تنها کافران کر و لال و حیوان خطاب نشده اند. کافی است آیات 1 تا 4 سوره حجرات را با دقت بخوانید که به تصریح خود آیات، صوت بلند چیز بدی نیست و میان خود مومنان مشکلی ندارد و زشت نیست. بدی صدای بلند در جایی است که پای پیامبر در میان باشد. اگر او را بلند صدا بزنند، هم اعمالشان نابود می شود و از ورای حائل و حاجب او را صدا زدن آنها را به مشتی «لایعقلون» یعنی به خر شبیه می کند.هم اعمال شان در معرض نابودی قرار می گیرد و هم اکثرشان «لایعقلون» توصیف می شوند. معنای لایعقل بودن در همین آیات و در آیه 19 سوره لقمان مشخص شده است و آن تشبیه صدای بلند آنها، به صدای خران است. خر چون نفهم است، صدایش بلند است و این معنای لایعقلون است در سوره حجرات. به مومنان گفته می شود که داشتن صدای بلند، مثل عرعر خران است. این در سوره لقمان، آیه 19 آمده(…و اغضض من صوتک ان انکر الاصوات لصوت الحمیر) و کافی است این آیه را کنار آیات اول سوره حجرات بگذارید تا دربیابید که تعابیر تند عجیب، برخلاف گفته ی شما «اختصاص به ابوجهل و ابولهب» ندارد. آیه 19 سوره لقمان چه ربطی به این آیات سوره حجرات دارد.؟ در واقع این آیات تفسیر همدیگرند. هم فعلی که بکار رفته و هم مضمون آن، تماما اشاره به این است که مومنان پیامبر را با صدای بلند خوانده اند. والا اگر این تحلیل درست نباشد، ، آیه بسیار وحشتناک تر می شود و کاملا به ضد خود تبدیل می گردد و حتی به تناقض می رسد چون در سوره حجرات می گوید صدای بند خودتان اشکالی ندارد. در سوره لقمان می گوید ای پسر صدایت را کوتاه کن بعد می افزاید که: زشت ترین صدا ها، عرعر خران یا صدای خران است. در گذشته صدای بلند یک چیز عادی بوده بخصوص از دور همدیگر را بلند صدا می زده اند و معلوم است که قرآن به این نوع صدا کاری ندارد و صدا زدن دیگران کار زشتی نیست. پس این آیه چرا عصبانی است ؟گوینده قرآن به شدت از مومنان ناراحت است و با کنابه ابلغ من التصریح می گوید صدایتان را نزد پیامبر بالا نبرید و او را از پشت حائل، صدا نزنید که اگر بکنید، کارتان مثل عرعر خران است. اصلا کاری نداریم که پس مومنان بیچاره، پیامبر را چگونه بیرون خانه صدا بزنند در زمانی که دری وجود نداشته و برای صدا زدن کسی که در خانه اش نشسته، غیر بلند صدا زدن او راهی نیست(در زمانی که دری وجود نداشته والا می گفت در بزنید). باز بگذریم که این کار پیش پا افتاده این همه دعوا و عصبانیت ندارد.تأملات بسیار تندتر را جرات نمی کنم بگویم زیرا یاران خدا، با جدل از کلمه حرف می زنند و در نهان، گلو می برند. حتی گلوی پدری که کودک خردسالش منتظر اوست. این را بارها در کشورهای اسلامی، در بنگلادش و هند و پاکستان و جاهای دیگر اثبات کرده اند. چرا در اینجا نکنند. می توانند و می کنند .

     
    • (1)
      درود به علی گرامی

      من بروش تحلیل ،گفتار شما را که مشتمل بر چند بخش است تفکیک می کنم و پاسخ می دهم ، نوشته شما یک صدر و ذیل دارد که خروج از موضوع بحث است و بحاشیه رفتن ،که ایندو حاشیه را در انتها پاسخ می دهم.یک بخش هم اشاره است به مدعای من که گفته بودم :غالب تعبیرات مذمت آمیزی که قرآن دارد مثل کرها و کورها یا آنها که مهر بقلبشان خورده است یا همچون خران هستند و نظایر اینها ،گزاره هایی هستند که اصطلاحا اشاره به “قضایا فی وقایع” در صدر اسلام دارند وگرنه همین قرآن است که انسان را ستایش می کند و او را تکریم می کند و او را ولیده دو دست جمال و جلال خویش می داند که اشرف کائنات است و بالقوه یا بالفعل می تواند معلم و مسجود فرشتگان و قوای عالم باشد :ولقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر… ،که از این دست آیات زیاد است و اکنون موضوع بحث ما نیست.
      من همچنان بر این گفتار هستم و شواهد آن بسیار است .
      در بخش دیگری شما ضمن اشاره به ده آیه خواسته اید از باب مشت نمونه خروار چند آیه در سوره های مختلف را شاهد بیاورید بر اینکه :خدای فرو فرستنده وحی و قرآن بر قلب رسول الله ،بنایش بر تحقیر نوع یا جنس انسان و بشر بوده است.
      هیچیک از شواهدی که از آیات آوردید دلالتی بر مدعای شما ندارد بلکه می توان گفت که شواهد ارائه شده بر خلاف مدعای شما و بر وفاق مدعای من دلالت دارند ،چون برخی از این آیات تصادفا قضیه فی واقعه بوده اند (مثل مورد بلند سخن گفتن برخی اعراب در محضر رسول الله یا فریاد زدن پشت درب خانه آنحضرت) که این وقایع اتفاق افتاده است و سبب نزول آیات ابتدایی سوره حجرات و آموزش یک تعلیم اخلاقی همیشگی بوده است.
      برخی آیات نیز آنچنان که شما برداشت کرده اید هیچ دلالتی بر مذمت یا تحقیر انسان ندارند مثل آیه سوره معارج ،که اشاره به صفت حرص و کمال خواهی در انسان می کند که بر آن مفطور است و این فی نفسه صفت مذمومی نبوده است تا دستمایه تحقیر انسان باشد ،توضیح خواهم داد که آنجا در مقام تربیت و تهذیب انسان در این صدد است که صفت حرص بر کمال خواهی و حرص بر فرار از نقص و خواست کمال ،که از فروعات حب به نفس در انسان است که ذاتی اوست ،مورد تربیت و هدایت قرار گیرد و اینکه کمال چیست و نقص چیست و حرص کجا باشد و کجا تعدیل شود و…پس بخلاف گمان شما خدا در این آیات :اولا در مقام مذمت انسان نیست ،ثانیا در مقام مذمت آنچه که خود بدست خود ایجاد کرده نیست.
      تذکره-در بحث هایی که پیش از این داشتیم یکی از نکاتی که همیشه در مقام فهم مقاصد قرآن بر آن تاکید داشتم و شما حتی در مواردی آنرا استهزاء کردی ،مساله دید مجموعی به مجموعه قرآن است ،این تعبیر از من است که همیشه گفته ام :قرآن یک کلکسیون و یک مجموعه است که باید در استفهام از آیات به همه اجزاء آن عنایت داشت ،این البته کشف بنده نبوده است و حتی کشف مرحوم علامه طباطبائی هم نیست این در روایات اهلبیت است که :ان القرآن یفسر بعضه ببعض ،و آن مفسر کبیر این روش کلاسیک را در واقع از نور روایات عترت اخذ کرده است و این تکنیک را در سرتاسر المیزان بکار برده است که :آیات را در پرتو آیات دیگر تبیین فرموده است.
      متاسفانه شما در عین انکار و حتی استهزاء این تکنیک ،در همین اقامه شواهدتان به همین رسم تمسک کرده اید! و آیه سوره لقمان مکی را که زمینه و زمانه دیگری داشته است برای توضیح آیات اولیه سوره حجرات استخدام کرده اید! البته استخدامی ناصواب و شعبده آمیز که بعد توضیح خواهم داد.
      این اجمال بحث که اگر کسی اهل اشاره باشد کاملا وقوف می یابد که مرام و استدلال شما غلط اندر غلط و متکی بر پیش فرض هایی مثل “گوینده قرآن..” و اینکه “گوینده قرآن عصبانی است”و پیش فرض دیگری مثل “پس و پیش رفتن خدا در اثر ارتقاء فهم” که در آن دو کامنت پست قبل در شرح احوال کودکی اتان بود ،بوده است که این پیش فرض ها باید جداگانه مورد تدقیق و سوال قرار گیرد خصوصا همین “پس رفتن خدا در نتیجه ارتقاء فهم” که گوینده آن لازم است توضیح دهد که مقصود از پس رفتن مفهوم خدا و پیش آمدن فهم چیست و این چه فهمی است که خدا را پس می زند و چه رابطه ای بین ارتقاء فهم و معلومات با پس رفتن خدا وجود داشته است.
      اما توضیح آیات :

      1-خدای فرو فرستنده قرآن بر محمد ،در سوره معارج فرمود :
      إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعا ،إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا،وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعا،إِلاَّ الْمُصَلِّين‏
      (المعارج 19-22)
      ترجمه رایج :به راستى كه انسان سخت آزمند [و بى‏تاب‏] خلق شده است،چون صدمه ‏اى به او رسد عجز و لابه كند،و چون خيرى به او رسد بخل ورزد،، غير از نمازگزاران، همان كسانى كه بر نمازشان پايدارى مى‏ كنند …
      این ترجمه ازفولاد وند است و بنظرم ترجمه بدی نیست و بر اشاره تفسیری که عرض شد استوار است. این تعبیر “الانسان” نیز از همان مواردی است که من در بحث هایی گفتم مفید عموم استغراقی یا ماهیت است یعنی الف و لام در آن دلالت بر استغراق در جنس یا ماهیت است ،الانسان یعنی کل الانسان ،بنابر این طبعا گزاره هایی که در دنبال می آید گزاره هایی عمومی و در سطح طبیعت انسان بما هو انسان است نه خصوص انسان موجود در صدر اسلام یا انسان خاصی در قضیه خاصی. فرمود :طبیعت انسان این است که هلوع و حریص آفریده شده است یعنی جزء ذاتیات انسان بما هو انسان است که حرص دارد ،حرص به چه؟ حرص به داشتن همه کمال و حرص به خالی بودن از همه نقایص و شرور ،شاهد این تحلیل ادامه خود آیه است ،در ادامه فرموده است اگر شری به او رسد روی این حرصی که به دوری از شر و نقص دارد و حرصی که با اقتناص همه کمالات و معالی دارد ،بیتاب شده دائم جزع می کند ،و اگر بخیر و کمالی برسد “منوعا” کمال را فقط برای خود می خواهد.بعد در ادامه فرمود مگر آنکه تربیت و تهذیب روحی و اخلاقی شود و یکی از ابزارهای این تربیت صلاه و نماز است :الا المصلین.
      این تحلیل درونی این آیه است بمدد قرائن متصل در خود آیه و بقرائن آیات دیگری که بشر و انسان را مدح فرمود..

       
      • (2)
        بنابر این تحلیل (تحلیل روشمند متکی بر نگرش مجموعی به وحی و متکی بر قرائن متصله و منفصله و لبیه) خدای متعال هیچ در مقام مذمت انسانی که آنرا با اسماء حسنای خویش ایجاد کرده است نبوده است و اشاره آیه به مساله وجود حرص و فطرت کمال خواهی و انزجار از شر در انسان است و اینکه این نهاد درونی که در “الانسان”یعنی همه انسانهاست باید تهذیب و تربیت و پالایش شود.پس اصل استدلال شما ناتمام است و در نتیجه فرعی هم که بر آن مترتب کردید ،عبارت شما اینطور بود:
        ” شگفتا در مواردی آنقدر انسان را تحقیر می کند که آدم تعجب می کند که آیا این همه بیچارگی انسان را دست مایه حقارت او کردن، اصلا عاقلانه است؟ چون تحقیر کردن انسان، در کمال ناباوری به چیزی بر می گردد که به خودخدای تحقیرگر ربط دارد. یعنی او «خلقت» انسان را دست مایه تحقیر آدمی قرار می دهد. خلقتی که علی الفرض هر چه باشد دست پخت خود خداست”.
        (پایان)
        ——————-
        2-فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِق‏،خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِق‏،يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِب‏،إِنَّهُ عَلى‏ رَجْعِهِ لَقادِر
        (الطارق ،5-8)
        پس انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده است؟ از آب جهنده‏اى خلق شده،[كه‏] از صُلْبِ مرد و ميان استخوانهاى سينه زن بيرون مى ‏آيد.در حقيقت، او [=خدا] بر بازگردانيدن وى بخوبى تواناست.
        فائی که در ابتدای فعل “لینظر” آمده است تفریع بر آیه قبل است :إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظ
        هیچ نفس انسانی نیست مگر آنکه بر او حافظ و مراقبی است ،یعنی خدا ،و صدر و ذیل آیات قرینه است براینکه در مقام اشاره و استدلال بر معاد است ،فرمود آن خدایی که حافظ و نگاهبان انسان (کل نفس) است خدایی است که ابتدائا انسان را آفرید ،پس در انتها نیز قادر است بر معاد و بازگرداندن انسان ،پس انسان خوب است نظر کند ببیند چگونه و با چه مکانیسمی آفریده شده است :خلق شده است از ترکیب آب مرد و زن ،آبی جهنده از بدن زن و مرد..
        شما گفتید :
        “یا آیه خلق من ماء دافق(زمینه کل سوره را اگر دقت کنیم تحقیر انسان است که فکر می کند خدا نمی تواند او را برگرداند و آب جهنده و منی بی خاصیتی که منشا آفرینش اوست، دست مایه تحقیر او قرار می گیرد)”.
        (پایان)
        بمن بگویید کجای این آیه شریفه اشاره به تحقیر انسان دارد؟ “آب جهنده” دلالت بر تحقیر دارد؟
        اینکه انسان از مزج و ترکیب آب زن و مرد با آن مکانیزم خاص بوجود می آید نشانه تحقیر اوست؟
        خیر چنین نیست ،این آیه در صدد اشاره به قدرت فاعلیت الهی در خلق و تکوین چنین سنتی در طبیعت است و انسان (کل انسان) را وادار به تعقل در این می کند که :آنکه قادر بر خلق و ایجاد چنین سنتی در خلقت انسان است همو قادر است بر بازگرداندن او پس از مرگ ،پس فرمود :إِنَّهُ عَلى‏ رَجْعِهِ لَقادِر،یعنی پس خدای قادر بر ایجاد سنت آفرینش انسان از آب جهش دار بین زن و مرد ،قادر بر رجع و بازگرداندن او پس از مرگ و تلاشی جسم هم هست.
        کجای این آیه دال بر تحقیر انسان بود؟! پس استدلال شما به این آیه نیز غلط بود.
        —————–
        3-در بخشی از گفتارتان بطور مبهم و بدون ذکر دقیق آیات و توضیح آن فقط نوشته اید :
        “آیات مربوط به تهدید به مجازات بخصوص بیماری روانی جهنم! که می گوید باز هم آدم جهنمی هست! که دیگر معرکه ای است و موضوع رویاندن مجدد و زود زودِ پوست و گوشت سوخته بدن گناهکاران برای عذاب شان بکنار. مطلق انسان تحقیر شده است و تازه مومنان هم بشدت تحقیر شده اند سر مسائل خیلی ساده و برخلاف گفته ها تنها کافران کر و لال و حیوان خطاب نشده اند”.
        (پایان)
        شما لطف کنید با ذکر آیات مورد نظر توضیح دهید که در تبیین آیات عذاب،چگونه “مطلق انسان” تحقیر شده است و اکتفاء به کلی گوئی نکنید.
        ———————
        4- به آیات یک تا چهار سوره حجرات استدلال کردید :
        يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ.
        يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون.إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظيمٌ . إِنَّ الَّذينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُون.وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ.
        (الحجرات/1-5)
        ترجمه : اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، در برابر خدا و پيامبرش [در هيچ كارى‏] پيشى مجوييد و از خدا پروا بداريد كه خدا شنواى داناست. اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر مكنيد، و همچنانكه بعضى از شما با بعضى ديگر بلند سخن مى‏ گوييد با او به صداى بلند سخن مگوييد، مبادا بى ‏آنكه بدانيد كرده‏ هايتان تباه شود. كسانى كه پيش پيامبر خدا صدايشان را فرو مى ‏كشند همان كسانند كه خدا دلهايشان را براى پرهيزگارى امتحان كرده است؛ آنان را آمرزش و پاداشى بزرگ است.كسانى كه تو را از پشت اتاقها[ى مسكونىِ تو] به فرياد مى ‏خوانند، بيشترشان نمى‏ فهمند.و اگر صبر كنند تا بر آنان درآيى، مسلماً برايشان بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است‏.

         
        • (3)
          در این مورد نوشته اید :
          کافی است آیات 1 تا 4 سوره حجرات را با دقت بخوانید که به تصریح خود آیات، صوت بلند چیز بدی نیست و میان خود مومنان مشکلی ندارد و زشت نیست. بدی صدای بلند در جایی است که پای پیامبر در میان باشد. اگر او را بلند صدا بزنند، هم اعمالشان نابود می شود و از ورای حائل و حاجب او را صدا زدن آنها را به مشتی «لایعقلون» یعنی به خر شبیه می کند.هم اعمال شان در معرض نابودی قرار می گیرد و هم اکثرشان «لایعقلون» توصیف می شوند معنای لایعقل بودن در همین آیات و در آیه 19 سوره لقمان مشخص شده است و آن تشبیه صدای بلند آنها، به صدای خران است. خر چون نفهم است، صدایش بلند است و این معنای لایعقلون است در سوره حجرات
          (پایان)

          این استدلال شما از چند جهت غلط است :
          الف- اینکه تصادفا آیات مربوط 2 تا 5 سوره حجرات از همان قبیل قضیه فی واقعه بوده است که عرض شد ،یعنی اتفاقاتی در تعامل و معاشرت با پیامبر و رفتن به درب منزل ایشان رخ داده است که خلاف ادب معاشرت انسانی با انسان های معمولی بوده است تا چه رسد به معاشرت با فرستاده خدا ،یعنی برخی اعراب در مجلس گفتگو با پیامبر صدای خویش بر او بلند می کردند و فریاد و هیاهو می کردند ،یا نا بهنگام به درب خانه او می رفتند و فریاد یا محمد می زدند و مزاحم استراحت یا خانواده او می شدند ،در این آیات در مقام تعلیم ادب معاشرت به این افراد گوشزد شده است که احترام پیامبر را حفظ کنید و بانگ از او فرو نهید،و نابهنگام بدرب منزل او نروید و فریاد نزنید،این یک تعلیم خاص است در معاشرت با پیامبر که ضمن آن تعلیم می کند که با دیگر انسانها نیز چنین باشید و با فریاد و هیاهو سخن نگویید ،یا بیوقت مزاحم استراحت و خانواده یکدیگر نشوید .در اثناء فرمود آنها که چنین می کنند یا رعایت نمی کنند تعقل نمی کنند ،یعنی خرد و عقل خویش بکار نگرفته اند ،در انتهای آیه 3 هم پس از این تعلیم در حق کسانی که آنرا رعایت کنند فرمود :لهم مغفره و اجر عظیم،یعنی بر گذشته ها صلوات! یعنی خداوند از گذشته ها خطا پوش است از این پس رعایت کنید.
          این سنخ تعلیم و آموزش اخلاقی چه ارتباطی با تحقیر کل انسان داشت که مدعای شما بود؟

          ب–در آیه شریفه این نیست که :صوت بلند چیز بدی نیست،عرض شد که آیه در مقام تعلیم می گوید در مقام معاشرت و گفتگو فریاد زدن و هیاهو کردن مذموم است چه نسبت به پیامبر و چه دیگران،این عمومیت از این فقره “کجهر بعضکم لبعض” استفاده می شود ،یعنی نمی خواهد جهر بعضکم لبعض را تایید کند ،اشاره به آن روش می کند که آنرا بکار نگیرید منتها موضع معاشرت با پیامبر مقدمه برای این تعلیم است ،و این وجدانی هم هست ،شما اگر با استادی،معلمی یا انسان والایی در جایی گفتگو می کنید خلاف ادب معاشرت است که صدای خود را بفریاد برفراز او بالا برید.
          از این بیان روشن شد سستی ادعای تناقض در قرآن ،آنجا که نوشتید :
          “هم فعلی که بکار رفته و هم مضمون آن، تماما اشاره به این است که مومنان پیامبر را با صدای بلند خوانده اند. والا اگر این تحلیل درست نباشد، ، آیه بسیار وحشتناک تر می شود و کاملا به ضد خود تبدیل می گردد و حتی به تناقض می رسد چون در سوره حجرات می گوید صدای بند(بلند) خودتان اشکالی ندارد”.
          (پایان)

          ج-بعد گفتید :”و از ورای حائل و حاجب او را صدا زدن آنها را به مشتی «لایعقلون» یعنی به خر شبیه می کند”.
          این برداشت شما غلط است ،چه کسی گفته است مفهوم عدم تعقل و رعایت اقتضای خرد عملی انسانی مساوق با “خریت” است؟! شما اگر بکسی سفارش کنید آقا خرد خویش را بکار ببر یا خردمند باش آیا مفهوم عرفی آن این است که :الان تو خری؟! مسلما نه! این در واقع تحریض به کاربرد خردی است که با هر انسان هست.
          د- گفتید :”معنای لایعقل بودن در همین آیات و در آیه 19 سوره لقمان مشخص شده است و آن تشبیه صدای بلند آنها، به صدای خران است. خر چون نفهم است، صدایش بلند است و این معنای لایعقلون است در سوره حجرات”.
          (پایان)
          نخیر در آیه مورد بحث که روشن شد نفرموده است :آنها که صدای خویش را بر صدای پیامبر بلندتر کنند یا بیوقت بدرب منزل او رفته و او را فریاد کنند خرند! فرموده است این رفتار خردمندانه نیست ،خردمند باشید و خدا از گذشته گذشت می کند.بعد شما در مقام تفسیر آیه ای در یک سوره مدنی(حجرات) رفتید سراغ آیه ای از یک سوره مکی که قطعا نزول آن مقدم بر نزول آیات سوره حجرات است ،بنابر این در این “تشبث” هم تکنیک نظر و تفسیر کلکسیونی مجموعه وحی قرآنی را بر خلاف نظر قبلی پذیرفتید و هم در توضیح آیه سوره لقمان نیز بخطا رفتید و با ربط اینها بهم خواستید بگویید “لا یعقلون” یعنی خران! ،و هم یک ماجرای قضیه فی واقعه که از برخی اعراب در صدر اسلام صادر شده است را تعمیم دادید که :قرآن و خدا انسان ها را “خر قلمداد” کرد! آیا اینها چیزی جز تفسیر به رای و اتکاء بر پیش فرض های خاص است؟
          ——————
          5- اما آیه 19 سوره لقمان :وَ اقْصِدْ في‏ مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمير
          (لقمان/19)
          و در راه ‏رفتنِ خود ميانه ‏رو باش، و صدايت را آهسته ساز، كه بدترين آوازها بانگ خران است‏.

          قطع نظر از مبنای نادرست شما که معتقد بودید :دید کلکسیونی یعنی چه؟! باید هر آیه را مجزا معنا کرد! ،این آیه هم اثبات کننده این نیست که تعبیر “لا یعقلون” در قرآن که فراوان هم هست بمعنای “اسناد خریت به انسان بما هو انسان” باشد ،زیرا این آیه بخشی از مواعظ لقمان حکیم یا پیامبر است که به او در فقراتی سفارش می کند:میانه رو باش در مشی و طریق زندگی ،یا در خصوص راه رفتن (با تکبر و تبختر راه نرو) ،و با فریاد و هیاهو و صدای بلند با دیگران سخن نگو (غض صوت) زیرا ممکن است که همان گونه که صدا زشت و نکره الاغ مشمئز کننده و آزار دهنده است صدای تو نیز مشمئز کننده و آزار دهنده شود ،این یک موعظه و نصیحت خاص یک پدر به فرزند خویش است که قرآن آنرا برای نعلیم عمومی نقل کرده است ،این..

           
          • (4)
            این چکار دارد به تحقیر انسان بما هو انسان توسط قرآن؟! علاوه اینکه اصلا فرض کنید شما با اینگونه تفسیر این آیه را مفسر آن آیه قرار دادید که در سوره حجرات بود ،آنجا روشن شد که آیه سوره حجرات ناظر به صدور آن فعل از برخی اعراب و قضیه فی واقعه بوده است نه آنکه قرآن عموما در مقام تحقیر انسان گفته باشد :همه انسان ها خرند چون همه انسانها قابلیت فریاد زدن دارند! این معانی چه ربطی بقرآن دارد؟ این توضیح این آیه است در سوره لقمان که باز قضیه فی واقعه بوده است مابین لقمان و فرزندش که در یک سوره مکی نقل شده است مدتها پیش از نزول سوره حجرات ،پس این استدلال شما هم ناتمام است.
            می پردازم به بیان شما در این مورد ،گفتید :
            “در سوره لقمان می گوید ای پسر صدایت را کوتاه کن بعد می افزاید که: زشت ترین صدا ها، عرعر خران یا صدای خران است. در گذشته صدای بلند یک چیز عادی بوده بخصوص از دور همدیگر را بلند صدا می زده اند و معلوم است که قرآن به این نوع صدا کاری ندارد و صدا زدن دیگران کار زشتی نیست. پس این آیه چرا عصبانی است ؟گوینده قرآن به شدت از مومنان ناراحت است و با کنابه ابلغ من التصریح می گوید صدایتان را نزد پیامبر بالا نبرید و او را از پشت حائل، صدا نزنید که اگر بکنید، کارتان مثل عرعر خران است. اصلا کاری نداریم که پس مومنان بیچاره، پیامبر را چگونه بیرون خانه صدا بزنند در زمانی که دری وجود نداشته و برای صدا زدن کسی که در خانه اش نشسته، غیر بلند صدا زدن او راهی نیست(در زمانی که دری وجود نداشته والا می گفت در بزنید). باز بگذریم که این کار پیش پا افتاده این همه دعوا و عصبانیت ندارد”.
            (پایان)
            آری مطلق فریاد زدن مذموم نیست ،مثلا شما از راه دور می بینید فرزندتان در حال سقوط از بلندی است ،فریاد می زنید :آهای! مواظب باش ،کدام عاقلی می گوید این خریت است تا چه رسد به خدای انسان آفرین؟ اینرا شما هم تایید کرده اید ،بعد گفتید این آیه عصبانی است! مرادتان آیه لقمان است ،نه اتفاقا آیه عصبانی نیست آیه در مقام نقل بلفظ یا نقل بمعنای پدری است که در حال موعظه است و ربطی به قضاوت در مورد کلیت انسان ندارد ،موعظه کننده به آرامی می گوید:ببین پسرم چقدر صدای الاغ زشت و نکره و چندش آور است ،باید تلاش کنی آرام سخن بگویی تا مبادا آنطور که صدای الاغ سبب اشمئزاز است مردم از فریاد تو مشمئز شوند. پس عصبانیتی در کار نیست آنها که خود را درگیر با کلام وحی می دانند در واقع عصبانی هستند!پس روشن شد نه در آیه لقمان و نه در آیه حجرات انسان بما هو انسان خر قلمداد نشد.
            مطالب ذیل این بخش از نوشته اتان هم کم ارزش است ،اینکه درب در آن زمان وجود داشته است یا نداشته است اتفاقا وجود داشته است و بر این مطلب قرائنی هست (رجوع کنید به السیره النبویه جعفر مرتضی عاملی الان محلش یادم نیست ولی آنجا این بحث را دیده ام).
            ——————–
            6- اما نکات خارج از موضوع صدر و ذیل کامنت شما ،فرمودید:
            “خواهش می کنم، من ناچیز را به چالش های دینی نکشان که همه مان را به سردرد دچار می کند. یک اشاره کوتاه به مطالب قبل شما می کنم که چون اسلام، زبان و دست و پای ما را بسته، نمی توانیم آنجور که می فهمیم و در می یابیم قرآن و اسلام را به چالش بکشیم. خیلی ساده است مسئله: ما را یا می کشند یا به زندگی هولناکی دچار می کنند از مرگ بدتر است بنابرین شما این حرف مرا حق داری نوعی ژست روشنفکرانه بدانی، ولی واقعیت این است که در ذهن ناقص من تحلیل هایی از قرآن هست که متفاوت است از آنچه تاکنون گفته اند و تکرار حرف این و آن نیست و محصول درگیری شخصی با متون خداست و نه نفرت از چیزی”.
            (پایان)

            دوست عزیز،من شما را بچالش نمی کشم شما خود سرتاپا چالشید!،شما در نوشته ای ناشیانه چیزهایی به قرآن نسبت می دهید ،بعد که پاسخ داده می شود می گویید چالش دینی با من نکنید ،شما نگویید تا من ننویسم،علاوه اینکه حالا مگر چالش (همان که آنرا نقد و نقد بیرحمانه می گویید) امر بدی است؟ مگر خود شما دائم در حال چالش با این و آن و این مفهوم و آن مفهوم نیستید؟ به سید مرتضی که رسید آسمان چالش و نقد تپید؟!اینکه می گویید چالش سردرد می آورد یعنی دارید مرا تهدید می کنید؟ یا مقصودتان سردرد شما و دیگران است؟ اگر مقصود تهدید من است خیالتان راحت نه من سردرد می گیرم و نه تهدیدی برای شما هستم ،اما اگر مقصود سردرد خود و دیگران است خوب پس مطالبی را بطور مجمل و فشرده بقول قمی ها بهم “ور” نکنید تا سبب چالش اتان شود ، پس بقدر علمتان حرف بزنید و بلند پروازی نکنید(رحم الله امرء عرف قدره).

            “نمی توانیم آنجور که می فهمیم و در می یابیم قرآن و اسلام را به چالش بکشیم”انتهی
            اینجا که ممنوعیتی ندارید و هرچه بخواهید هم می گویید ،نه من داعشم و نه خطری از جانب من شما را تهدید می کند ،البته من بدیگران کاری ندارم دیدگاه خودم را بیان می کنم اما شما اگر اهل احتیاط هستید پس یا سکوت کنید یا تپق نزنید ،و اگر تپق زدید بعد در صورتی که نقد شدید دیگر اخم نکنید یا دم از عدم امنیت نزنید.
            “در ذهن ناقص من تحلیل هایی از قرآن هست که متفاوت است از آنچه تاکنون گفته اند و تکرار حرف این و آن نیست و محصول درگیری شخصی با متون خداست و نه نفرت از چیزی”
            (پایان)
            ذهن شما محترم است ،اگر صلاح می دانید هر تحلیلی دارید را محترمانه بیان کنید و چنانکه قبلا عرض شد حوزه نفرت و شیفتگی شما در تسلط خود شماست نه دیگران اما فارغ از نفرت و شیفتگی ،در فضای عمومی یا تپق نزنید که من تحلیل هایی دارم و چه و چه ،یا اگر زدید مثل همین نوبت آنرا به آسیاب نقد بپرید بی آنکه دیگران را متهم کنید به گردن بریدن و آزار و آذیت ،نه من اهل گردن بریدن و آزار و اذیت نیستم.

             
          • سیدمرتضای گرامی
            شما فکر می کنید این قطار-واژگان را کسی می خواند؟ همه مطالب شما را می توان در ده سطر تلخیص کرد.
            پاسخ همه مطالب این است: با شعبده بازی هر چیزی امکان پذیر و هر تناقضی توجیه پذیر است. تعابیر قرآنی روشن را نمی توان مبهم کرد و بعد به ابهام آن تکیه کرد. عبارت «خُلِقَ» با عام استغراقی و امثال آن حل نمی شود بله پاسخ داده می شود ولی حل نمی شود. پاسخ دادن غیر از حل کردن است.
            در باره توهین به مومنان خیلی روشن است و با شان نزول های متفاوت موضوع عوض نمی شود. آیه 19 سوره لقمان از زبان لقمان می گوید ای پسر صدایت را کوتاه کن. این هیچ نیازی ندارد که دنبالش بیاید که زشت ترین صدا عرعر خران است. اگر اینجور معنا کنیم تالی فاسد بدتری دارد چون در گذشته به سبب زندگی روستایی و فاصله طبیعی آدم ها در مکان های مختلف، با صدای بلند همدیگر را خواندن یک امر متعارف بوده و چیز بدی هم نبوده پس چرا می گوید صدای بلند عرعر خر است؟ چون از مومنانی که محمد را بلند بلند می خوانند، ناخشنود است. مهم این است که این مومنان نه ابوجهل اند و نه چیز دیگر. قضیه فی وقایع هم ترفند فقهی است که ربطی به این مباحث ندارد.

             
          • علی گرامی

            شما کاری نداشته باشید به اینکه “قطار واژگان”را کسی می خواند یا نمی خواند چون من و شما اطلاعی نداریم از اینکه قطار واژگان شما و مرا کسی می خواند یا نمی خواند ،در هردو طرف دو طرف محتمل است ،اما چیزی که مسلم است این است که موجود معدوم نمی شود ،یعنی چیزهایی که علی نوشت و به فضای عمومی آمد و چیزهایی که سید مرتضی ذیل آن نوشت هست و معدوم نیست ،و هر لحظه ممکن است کاربری آنرا بخواند ،پس نگران این جهت نباشید ،اما چیزی که مایه تاسف است این است که مستشکلی که قطار واژگانی در مورد آیات الهی می نویسد و موهومات و مهملاتی به آنها نسبت می دهد ،بخود زحمت ندهد که نقد ناقدان را بخواند ،از مطالبی که در دنبال نوشته ای خوب پیداست که نقد را نخوانده ای! طولانی بودن مطلب نیز ناشی از سبک گفتار خود شماست چندین گزاره و چندین آیه و برداشت هایی نادرست بدون طرح صورت موضوع و محمول قضیه و سند حکم ،شما باید از من سپاسگزار باشی که من ابتدا اصل گزاره شما را بروشنی بیان می کنم بخود زحمت می دهم آیه را می نویسم و ترجمه می کنم و الفاظ آنرا توضیح می دهم و همینطور با تکیه بر پیش فرض “گوینده قرآن” موهوماتی را بهم نمی بافم ،شما نه تنها نقد مرا نخواندی ،بلکه به یک سطر آن پاسخ ندادی ،سهل است فقط صورت اشکال را تکرار کردی! این را می گویند دگماتیزم،من آیه “ان الانسان خلق هلوعا” را با تک تک جزئیات لغات آن توضیح می دهم و معنا می کنم ،شما در انظار عمومی فعل “خلق” مجهول را برخ می کشی؟ من گفتم خلق (فعل معلوم)؟! بله خلق (فعل مجهول) که فاعل آن هم خداست آری خلق هلوعا ،مشکل ذهنی شما “هلوعا” بود یا “خلق”؟! این است که می گویم نه تنها نخواندی بل فهم نکردی،در واقع لجاجت از الفاظ همین کامنت کوتاه روشن است ،صدای عرعر خران را هم توضیح دادم ،اگر راست می گویی لطفی کن و بگو من در توجیه آن چه گفتم! حتی نخواندی که نوشتم آن موضوع فریاد زدن لابدی در کوه و دره و مواقع دیگر موضوعا از بحث خارج بود،تو حتی اینرا هم نخواندی که موضوع این آیات هیاهو و جدل و فریاد زدن در مقام معاشرت متعارف بود ،افسوس!
            قضیه فی واقعه همه نه ترفند است و نه ربطی به فقه دارد ،اگر چند عرب آمدند صدای خود را در مجلس پیامبر بلند کردند یا بیوقت رفتند پشت درب منزل او مزاحمت و هیاهو کردند و آیه نازل شد و آنها را ادب آموخت ،این می شود قضیه فی واقعه ،هیچ ترفندی در کار نیست مگر اینکه منکران وحی و کتاب الهی چشم خویش از حقیقت فرو بسته اند ،در آن آیه هم توبیخ است و هم هشدار است و هم وعده مغفرت است که باز نخواندی نه سخن خدا را و نه توضیح بنده خدا را ،سخن بر سر آن بود که مدعای شما این بود که خدا به “انسان بما هو انسان” توهین کرده است و “انسان بما هو انسان” را که مخلوق دستان جمال و جلال خود اوست تحقیر کرده است ،و این مدعایی دروغین است که دروغ آن واضح شد.

             
    • آب جهنده و منی
      ……..
      ///// اصلا نمی دانسته که منی چیست و محتوای آن چیست!والا آنرا جهت تحقیر انسان بکار نمی گرفت!

       
  74. با اجازه مبشر گرامی من سؤال شما و جواب نوریزاد را در زیر این پست می گذارم ولی بجای نوریزاد از سید مرتضی تقاضای دارم که به پرسش شما که در حقیقت پرسش بسیاریست پاسخ دهند!
    …………………………….
    مبشّر
    8:30 ب.ظ / دسامبر 6, 2016
    حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة ، سلام علیکم ، ضمن آرزوی تندرستی و سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، شاهد ، بشیر و نذیر . 1_ حدود 90 سال قبل در روستایی ملّا نبوده تا احکام ” عده طلاق ” را به آنها بیآموزد ، یکی از اهالی روستا ، طلاقِ دخترش را که در شهر زندگی میکرده گرفته و به روستا بازگردانیده و بدونِ نگه داشتن ” عده طلاق ” به فاصله چند روز به عقد شخص دیگر و جشن عروسی و ولیمه به تمامی اهالی روستا . در این روستا یک نفر که از احکام ” عده طلاق ” مطلع بوده به تمامی اهالی تذکر میدهد که به جشن نروند که عقد و جشن باطل است ولی اهالی میگویند : به ما ربطی ندارد که عقد صحیح یا باطل است ، ما به ولیمه آبگوشت دعوت هستیم و باید ولیمه را بخوریم ! 2 _ حضرت آیت الله نوری زاد در دو پست قبلی از شخصی (سید ابراهیم رییسیِ آستانقدس رضوی) نام برده اید که به فرمایش مستقیم حضرت آیت الله العظمی منتظری یکی از جنایتکاران سال 1367 می باشد و چند روز پیش ، سیمای کشورمان همزمان بعد از اذان مغرب ، در ” چهار کانال تلویزیونی ” فیلم اقامه نماز جماعت ایشان را در صحنِ امام رضا (ع) در مشهد نمایش میداد که هموطنانِ زائر و تعدادی از افراد زائر سایر کشورها ، پشت سر ایشان و بدون علم به اینکه این امام جماعت آستان قدس رضوی یک جنایتکار است ، اقامه نماز جماعت کرده و فریضه جماعت را بجا آورده اند ! حضرت آیت الله نوری زاد ، آیا آبگوشت خوردن روستاییان ساده لوح در جشن عروسی ی زن مطلقه که بدون ” عده طلاق ” بوده در 90 سال پیش همانند به نماز جماعت ایستادن مردمان زائر ساده لوح در پشت سر امام جماعتی جنایتکار نیست ؟ اگر مأمومین در آینده علم به جنایتکار بودن امام جماعت ببرند ، اعاده نماز خوانده شده واجب است ؟ ؟ الحقر ___ مبشّر

    ————-

    درود مبشر گرامی
    تجسم کنید: یک قاتل جلو ایستاده و دیگرانی به وی اقتداء کرده اند. عجب نمازی. قبول باشد. وقتی پوسته ی ظاهری همه ی اطوار دینی، ملاک ایمان تلقی شود، ملت برای دست بوسیِ همان قاتل صف می کشند. بی خیال اعاده ی نماز. مستقیم می روند به بهشت. من تضمین شان می کنم حتما.
    سپاس

     
  75. خدا بیامرز زیاد ادم پرحرفی نبود جنس بسیار خوب وذغال مناسب بعلاوه دل ودماغ گهگاه سرحرف میاوردش.
    عموی کوچیک مادرم رو میگم جزو اولین کارمندای سجلد واحوال از وقتیکه دنبال ملک ومحل برای اداره نوظهور بودن بود. کفش های بسیار نو واکس زده وشلواری که دو نوار کش رو شونه نگهش داشته بودن و جلیقه وکتی همه فاستونی را با چهره ای استخوانی وسفیدکل عمو نورالدینو ساخته بودن.از اطاق گرفتاری بقول اون که بیرون می اومدمی نشست دست حامل سیگارو چوب سیگار بلند وعتیقه اش رو روی زانوی پای راسش میزاشت با یه ای کشیده ای سلانه سلانه حرفشو میزد نه اینکه فکر کنین عجله ای داشت نه گاهی اینقدر لفتش میداد که فکر میکردی یا موضوع رو رها کرده یا کلماتو با وسواس کامل با همون انبر ورشوی که سراش رو مثل ازدهایی که دهن واکرده چیزی روگاز بگیره از بین کلمات ور می داره ومیگه.بهر صورت کسیکه تحملشو داشت می ارزید گوش کنی درثانی اگه گوش نمیکردی بهش بدجوری برمیخورد وتا اطلاع ثانوی بشر حسابت نمیکرد. میگفت از صدور سجلد برا مردم اونی که حسن بود ونجار حسن نجاریان وحسین رزازی و اکبر
    کشاورز و….اون قدیما در همه جا الانم در بعض دهات به گداهای خرمن گرد که خیلی وقتا شال سبزی هم بکمر می بستن سید می گفتن که کمی از ننگ کار نکردن وخوردن کم کنن تا هم بزرگواریشون رو نشون بدن هم صواب کرده باشن با گدا نوازی بی منت.این جماعت با یه عده ای که سودای دیگه در سر داشتن مثل باز کردن محضر وغیره با انعامی به این مقصود یعنی درج پیش نام سید می شدند. سد البته پیر مرداین مبالغ را با وسواس کامل فقط مصروف خرید تریاک ولا غیر می کردند این عموی خوش سخن وتیپ مرحوم خدا بیامرز نمی دونس چه دکون چهار بری می سازن این جماعت وچه ترک تازیهایی که نمی کنن. فقط خوبیش اینه که با اوردن سید بدون کپی ازدواج اجدادتا حتی المقصود نسبت به خویش برتر بینی وخمس خوری که معادل همان کار نکردن وخوردن به فرنگی پارازایت ودر گویش خیلی فدیم خودمان نابکار کسیکه بکاری نمی اید یا حاضر بکار نیست که الان فحش شده وبهیچ روی مراد من نیست ودر علم مالیه تحت العنوان هزینه سربار
    یا هزینه بالاسری ها نامیده می شودااعتراف میشود وگرنه مگه مکه رفتهای که حاجی اول اسمش نمیگه چشه.الاحقر کمینه بی کنیه .وقت نیکو

     
  76. چقدر شبیه ” فلج فکری” 57 بود و آن قیامت فتنه انگیزی که دزدان برپا کردند( و براستی واقع شد ) و هست و نیست چندین نسل ملتی را به تاراج بردند و همچنان می برند

     
    • سلام بركورس گرانمايه خودمان

      جناب كورس ازشمابعيداست كه جنين سروده باشيد.
      مگردرقيامت دزدان توان دزدي دارند؟
      گزارشهايي كه بر احوال قيامت واهل قيامت رسيده است اينستكه :

      همه كس وانفساگويان، ياازكرده خودپشيمان، وياازكم كرده خوددرحسرت وحيران. وياازناكرده خودنالان وهراسان دركثرت خسران،وياازكرده خودانگشت بردندان . وياگناه خويش برگردن رهبراندازان، وياآرزوي گريزان ازرفيقان نابابان دراين جهان، وياازگفته خويش درانكارحق نادم وپشيمان،رهزنان اعتقادجوانان بيشترازهمه گريان. همگي مستند وواله وحيران ،امانه مست ازشراب انگوران .
      زلزله قيامت چيزي است عجبناكان،طيران نامه اعمال رسدبردست چپان نابكاران. گاهي رسد ازپشت سربه دغلبازان،گويندواي وويل برمايان.
      سؤآل شودازگنده گويان وتفكرورزان -كه چه شدشمارا اي كج انديشان؟

      اينهمه جستجو وتحقيق وپژوهش ازحقيقت تابان،پس چرانشديد بحق رسيدگان ؟
      حق زخورشيدمنجلي تر جلوه گران، پس چراشماگشته ايداي گمراهان؟

      حال كه مٌلك حق منكشف گشت برهمگان، چشمهاتيزبين ودلهره ونگران.
      خوردن افسوس وحسرت سودنداردبراتان//امروزروزسختي است برستمگران.

      دراين ميان گروهي ازموحدان متقيان- //شادومسرور ازعنايت رحمان،
      بشنوند اين سلام ازخداي مهرآفرينان// داخل باغهاي چشمه ساران شويدباتقوايان أيمن ازهرگزندترسناكان پرهيزگاران//برادرانه برتخت خوشنودي رضوان تكيه زنان،
      نرسدخستگي ورنج وإلم برآنان//جاودانند درآن حرم أمن أمانداران.

      گروهي اين نداراازسوي حق شنوايان//اين همان وعده ايست بروعده شدگان.
      آن كساني كه ترسان درپنهان ازرحمان// بادلان رجوع كننده بسوي خدا آيندگان.
      داخل آئيد بسلامت سلامي ازمنان// روز جاويدان است اين روزان.
      هرچه خواهيدهست درجايگاه تان //بلكه نعمت هاي بيشتر ازيزدان.

      الغرض جملگي روان به جايگاهشان// درسلامت اصحاب مقربين ويمينيان .
      روح وريحان وجنت ونعيم رحمان مهربان//بود آسايشگاه خلدبرين موحدان اميدواران. ازشروروفسادودزدي ودغل پرهيزكاران// ازرياوتزويروسفاكي وهتاكي اجتنابان.
      ازحقدوكينه وحسد وحرص دورشده گان//برخلوص واخلاص وارادت حق شيفتگان.

      فاما انكاركنندگان حقايق دروغگويان گمراهان//پذيرائي ازآنان باشدباآب جوشان.
      واردان به دوزخ جاويداناندرواويلاگويان //مخلدندوسوزان آبجوش چركين نوشان.
      اين سه گروه مقربين واصحاب يمين وگمراهان//هريكي درگرواعمالشان جاويدان.
      جملگي دراين روزرسند به حق اليقينان // بي ترديداين روزهمانروزقيامتي لرزان.

      ازجناب كورس ملامتي هست اميدمان//درقيامت رستگارا ن و نلغزد اقدامشان.
      درسلوك ره بحق ثابت قدم بس استواران//درقيامت باده نوش ازساقي رحمانشان.
      ازدعاگويان بلاديده گرددقبول هردعايان // گربه اخلاص وعمل رازونيازازجانشان.
      خواسته باشندعارفانه ازحق ذوالمنان // واصل آيندحق راباديده قلب وروحشان.
      اي صبابرگو بگوش آن حق نيوش وحقطلبان//اين پيام مصلح برآن انديشه ورزرسان.
      برجناب نوري زادهم بگواي نازِنازنينان /// هميشه حال آخرالزمان است روستائيان.
      مصلح

       
      • جناب “مصلحِ” مومنِ گرامی و باهوش!
        ظاهراً این بار شاخکهای//// درست عمل نکرده اند.
        ” كورس گرانمايه خودمان” دیگر کیست؟!
        به یادتان می آورم که چندی پیش درنوشته ای از آقای نوری زاد با عنوان ” یافتم یافتم ” ، توضیحی کوتاه نوشتم تحتِ کامنتِ سرشار از ناسزاهای مومنانه و متدیّنانه و متشرّعانه شما به آقای نوری زاد که به درستی برخاسته از ایمان دینی و راستین شما بودند. نیز در آن کامنت نوشته و وعده داده بودید که :”اين آخرين پيام من است” .ولی چه توان کرد که وفای به عهد مومنین و متدیّنین نیز چنین است: هزار وعده خوبان یکی وفا نکند
        اما در مورد این مطالب//// مطوّلتان ، از آنروی که همچون شما به ژاژخایی //// رغبتی ندارم، لاجرم فقط نکته ای را به اختصار به حضور انورتان معروض میدارم و آن اینکه:
        درست است که شما و طایفه تان در مصادره کردن همه چیز، حتی مفاهیم و اصطلاحات و مبتذل کردن آنها ، ید طولایی دارید اما خوب است بدانید که ” قیامت “، تنها به آن رویدادی اطلاق نمیشود که شما و طایفه تان ذرّة المثقالی به آن باور ندارید. بلکه معنای دیگر آن (شور و غوغا کردن؛ هنگامه برپا کردن) است و مراد از ” قیامت” در متون ادبی ما نیز در بسیاری از موارد همین معنی اخیر بوده است. چه خوبست اگر پیش از اظهار فضل ، اندکی سنجیده تر سخن بگوییم. به هر حال ، شما صاحب اختیارید . همچنان منتظر مغالطاتتان هستم.

         
        • فرهنگ حافظ جان، در حوزه ها ملاها را با متد مغالطه مسلح میکنند. مگر نمی بینید که همه سیاست این کشور بر مغالطه است؟ پس چگونه از یک ملا انتظار دارید که سنجیده تر و بدون توسل به مغالطه سخن گوید؟ مغالطه با شخصیت اینها عجین شده و اگر مغالطه را از ملا بگیری، دیگر ملا حرفی برای گفتن ندارد. سند میخواهی؟ به پاسخ بالای سید مرتضی به علی1 نظری بیانداز که چهارتا 5000 کاراکتری سیاه کرده و آخرش هم معلوم نیست چی گفته.

           
          • ناشناس گرامی

            همینطور است که نوشتید.
            اصولا ” باطل ” جز بر مغالطه استوار نمی شود. هم از این روست که آنگاه که مغالطات آنها نشان داده میشود ، اینچنین به پریشانگویی می افتند. و هم از این روست که ” آگاهی و دانش” را دشمن خود میدانند ، دشمنی آنان با مدرنیته و تکنولوژی نیز دقیقا به همین علت است که به نحوی سبب آگاهی و باز شدن چشم مردم تحت سیطره شان میشود و به قول مولوی :
            کهنه و گندیده و پوسیده را
            تحفه می‌بر بهر هر نادیده را

            آنکه نو دید او خریدار تو نیست
            صید حق است او گرفتار تو نیست

            به همین دلیل بر ماست که هم خود آگاه شویم و هم در آگاهی دیگران و برملا کردن مغالطات آنان و بطلان سخن و روش ایشان کوشا باشیم

             
        • جناب نوری زاد ، با سلام

          دلیل حذف آن سه واژه را واقعا نمیدانم . زیرا دو واژه از آن سه ، دقیقا مترادف همان ” ژاژخایی” است که شما آنرا حذف نکرده اید. و هیچ بار معنایی اضافه تری نسبت به آن ندارند و بر این نکته تاکید میکنم (و مثلا حکایت بنشین و بفرما و … نیست ). نگاه کنید به لغت نامه دهخدا:

          هرزه درایی : [ هََ زَ / زِ دَ ] (حامص مرکب ) . ژاژخایی . . یاوه گویی . یاوه سرایی

          لاطائل : یاوه . سخن لغو و بیهوده . مهمل . هرزه . ژاژ .

          وجالب آنکه مشابه آن ترکیبی را که آورده بودم ( لاطائل مطوّل) در لغت نامه به اینگونه آمده است:
          تطویل بلاطائل ؛ پرگوئی بیهوده . که همان معنای ” ژاژخایی” را میدهد.
          به هر حال هیچگونه ” رکاکت کلام” در هیچکدامشان وجود ندارد تا باعث حذف آنها از جانب شما گردد. و با حذف آنها شاید شائبه ای در ذهن خوانندگان ایجاد شود که مگر این کلمات محذوفه چه سخن ناروایی بوده اند؟.

          اما آن واژه سوم ” سرباز گمنامی” که به صورت صفت و حالت وصفی آمده و نه به عنوان شغل ( که تازه آنهم شغلی است که به آن افتخار کرده و وظیفه شرعی خود میدانند) . و این عبارت نیز به هیچوجه رکیک نیست.

          علی ای حال ، این سایت شماست و شما بلا تردید صاحب اختیارید. اما خواستم به شما اطمینان دهم که من در نوشته هایم سعی میکنم که جوانب امر را بسنجم و کلمات را با وسواس انتخاب میکنم و حتما شان شما و دیگران و خود را هم درنظر میگیرم .
          چنانچه خواستید پاسخی بدهید لطفا این توضیحات مرا نیز قابل رؤیت بفرمایید. متشکرم.

           
  77. بادرود برشما
    محمد تصور میکردم داستان قبلی شما با رسول واقعی نیست و کوتاه قصه ای جفت وجور کردها ی درحالیکه در ابتدا از واقعی بودن آن نوشتی، اگر امروز در برابر فشار و ستم لباس شخصی و سربازان امام زمان و یونیفرم نظامی یعنی نیروهای تحت امر بیت رهبری مقاومت میکنی همانا نشئات گرفته از تحمل زنجیرهای نواخته شده رسول است همان ایام تمرین مقاومت کردی وپایان کار خودت ورسول را هم مشاهده ونوشتی و دور از انتظار نیست که روزی هم میر غضب های کنونیت را نزار و پنچر شده دریابی.
    واما آن روزی که میبایست جهان زیرو رو میشد دقیقا بیاد نمی آورم ولی مختصری مانده: آنچه بیاد میاورم رادیو ها خبر را پخش میکردند و ما هم به باغی رفتیم وشب را در آن باغ سپری کردیم که در هنگام خرابی ساختمان ودیوار واینها نزدیکمان نباشد، یاس و نا امیدی و سئوال در بین بزرگسالان نمودار و فراوان بود، ومن کودک زود خوابیدم و صبح سرحال وقبراق بیدار و همه چیز بر جای خود.

    ————–

    درود شاهد گرامی
    هر دو داستانی که نوشته ام واقعی است
    سپاس

    .

     
  78. نوریزاد عزیز گاهی فکر میکنم فرهنگ سازنده یک جامعه آخوند زده و گرفتار را داری تو به تنهایی روی دوش حمل میکنی . کمی افسوس میخورم که ظلم خیلی از گوشها و چشمها را بتون ریخته و نوری که تو می افشایی به گوش و چشم زیادی نمیرسد.

     
  79. درود بر شما آقای نوری زاد عزیز
    در همین دهات پدر و ما درانی برخاسته اند که از فرزندانشان برای تحصیل در شهر پشتیبانی کرده اند و زمانی که به آنها گفته می شد دختر ۱۴ ساله ات را شوهر بده تایک نانخوراز خانوداه ی ۸ نفریت کمتر شود ، جواب می شنیدند:من نتوانستم ،دخترانم باید دانشگاه بروند،و اینگونه هم شد.
    دهات ایران نگهدار رسوم قدیمی می بودند ،البته بسته به این داشت که چقدر و چه مدتی از ده ملا خور شده بود.

     
  80. بسیار زیبا نوشتید، برشی از زندگی شما که خلاصه ای از تاریخ و فرهنگ چندقرن اخیر ما هم بود.

     
  81. دوستان گرانقدر…نا امیدی چون زهر درکام انسانست. انسانها با امید روز را به شب رسانده و امروز را به فردا میبرند. باز میهن در آستانۀ تغییر است و مردم با امید به تغییرند. با هم باشیم و با هم و به یاری هم فردا را بسازیم. آینده به کسانی تعلق دارد که شکست را پذیرا نیستند. فردا دارد میآید…

    دیدگانت بارانیست

    چون ابربهاری میبارند

    لبهات زخشم لرزانند

    نیم نفس ات بسینه زندانی

    مُشتانت بی هدف به هرسو

    درموج هوا میرقصند

    هق هق گریه ات پیچیده

    درلایه های زمختی ازماتم

    انگار که دگر نیستی تو

    شکسته شدی زین همه ستم

    بامن باش ای الهۀ خشم

    با من باش…

    * * * * * * * * *

    فردا دارد میآید

    صدای پایش میآید

    با گامهای ستبر و آهسته

    از طنین صدای پایش

    زاغ و زغن بخود میلرزند

    و کرکسهای مردارخوار

    از هیبت او میترسند

    مرغان خوش الحان بین

    دردشت و دمن میرقصند

    فردا دارد میآید

    با ندای امید بپا خیز

    فردا با ما میآید

    بامن باش ای الهۀ خشم

    با من باش…

     
  82. سارا از فرانکفورت

    درود آقای نوری زاد
    سلام می کنم به اقای سیدمرتضی که واقعن خیلی خوشحالم از بازگشت ایشون. خیلی خوشحالم. خدا دلتان را خوش بکند آقای سیدمرتضی که مرا خوشحال کردین. چون واقعا پرسش هایی داریم که کسی غیر شما نمی تواند جواب بدهد. آقای نوری زاد این نوشته شما هم خیلی به دلم نشست مخصوصن با قلم قشنگی که شما دارین من خودمو تو کل ماجرا دیدم و حس کردم. بعدش این که شما در نوشته هاتون یک واژه هایی خلق می کنید که خیلی به دل می نشیند. در این نوشته مثل: کرکره مغازه مغز. خیلی آهنگینه. محتوای این داستان هم که محشره
    مرسی اقای نوری زاد
    مرسی آقای سید مرتضی

     
    • در همه چیز با شما هم عقیده ام جز یک چیز، پرسشهایی که جز سید مرتضی کسی نمی تواند جواب دهد، بی شک سید مرتضی هم جوابی برای آنها ندارد.

       
    • سلام به سارا خانم

      خوشحالم که خوشحالید ،ما یک مفهوم حدیثی داریم تحت عنوان “ادخال سرور” که دارای پاداش اخروی است ،یعنی وارد کردن سرور و خوشحالی در دیگران ،از اینکه سبب ادخال سرور در سارا شدم خوشحالم.

      مرسی سارا خانم

       
      • از نوشتن این عبارات شخصا معذبم ولی یکبار گفتنش شاید بد نباشد.
        این عبارت سیدمرتضا که«از اینکه سبب ادخال سرور در سارا شدم، خوشحالم» آیا کج سلیقگی محض نیست؟. شما با عبارتی شبیه این(تا جایی که یادم هست کسانی کلمه«مدخوله» را به میان آوردند) یقه دراندید که به ناموس تان توهین شده است. به کار بردن این عبارت در ذهن کسی که کلمات شبیه به مدخول و ادخال او را ناراحت می کند، ناپسند است. بطور کلی یا نویسنده به شدت کج سلیقه است یا ناراحتی های پیشین از کلمه ادخال و مدخوله سیاه بازی بوده است. فردی که یک مجتهد محترم در حدود شصت سال باشد، وقتی این همه از کلمه مدخوله و عبارات زننده مشابه، تنفر دارد که به شدت قهر می کند و حالا اینجا با تکیه بر مضمون ادخال سرور در قلوب مومنین که کاملا مربوط به همجنس است، استفاده می کند بدون هیچ ابایی از این کار. در واقع ادخال سرور یعنی ادخال سرور از سوی یک مومن در قلب مومن دیگر و نه در قلب مومنه دیگر بخصوص مومنه شوهردار و آن هم با عبارت فوق. سید مرتضا با عبارت «از اینکه سبب ادخال سرور در سارا شدم خوشحالم» کاری می کند که همه دهنها را باز می کند از حیرت. من واقعا تصور می کنم این نوشته، مال سیدمرتضا نیست و اگر باشد، زنندگی آن هویداست و حتی می تواند دال بر این باشد که قهر پیشین، سیاه بازی بوده است. مرا ببخشید ولی این نهایت کج سلیقگی است که یک آیت الله شصت ساله به یک خانم شوهردار بگوید من از اینکه سبب ادخال سرور«در»سارا شدم خوشحالم. اصلا فرض می کنیم همه چیز آرام و بی عیب است و من نویسنده این عبارت خطا می کنم، خب مگر سیدمرتضا زبان فارسی بلد نیست؟ مردم اینجور مواقع خیلی راحت می گویند از شادی شما شاد شدم. تازه کجا مرسوم است که یک آیت الله در باره ارتباط شادی خودش با شادی یک خانم سخن بگوید.؟ نه مطلقا مرسوم نیست و به همین دلیل اگر یک آیت الله دیگر، به خانم آیت الله سومی چنین عبارتی بگوید، ناپسند تلقی می شود. عرض کردم در اشاره به زننده بودن این عبارت به سبب زمینه معنایی آن در کاربردهای جاری سیدمرتضاست. در واقع سیدمرتضا از کلمه مدخوله، به معنای زننده و توهین آمیزش رسید و آن را اهانت صریح دانست پس طبعا عاقلانه این است که چنین کلمه ای و کلمات همجوار آن، در خطاب به یک خانم از زبان او جاری نشود ولو که مقصود او، نیک باشد. بنابرین نه کلمه ادخال و سرور و سارا به تنهایی معنای بدی ندارند ولی وقتی در کنار زمینه رفتاری پیشین سیدمرتضا قرار می گیرند و قهر او را با این کاربرد می سنجیم به رفتاری از او می رسیم که از بد مطلق تا کج سلیقگی محض تفسیرپذیر است. نتیجه: وقتی شما از مدخوله و کلمات مشابه در شدیدترین حالت متنفرید و گوینده را توبیخ می کنید، طبعا معانی نزدیک به کلمه مدخوله نباید از سوی شما مورد استفاده قرار بگیرد. باری یا بی نهایت کج سلیقه است نویسنده این متن، یا نویسنده متن با سید مرتضای قهر کننده از عبارت مدخوله، فرق دارد یا آن قهر سیاه بازی بوده و سیدمرتضا کلمات مدخوله و امثال آن(از جمله در اینجا ادخال سرور در سارا را) را حاوی توهین و زشتی نمی داند. بهر حال قصدم رفع حیرت از ذهن خودم و کسانی است که چنین واکنشی را از سیدمرتضا با عبارت«از اینکه سبب ادخال سرور در سارا شدم» که معنای نزدیک به توهین اش، هویداست، انتظار ندارند. حالا نزاکت و نحوه سخن گفتن با یک خانم محترم هم بکنار که بسیار ضروری است.من از سارا خانم بابت این گفتار که به بیان آمد معذرت می خواهم. مطلقا آدم بدبینی نیستم تنها مبانی رفتارها در این مبحث برایم نامفهوم است. از قیام جوانمردانه سیدمرتضا تا کاربرد عبارتی که آن کلمه بد را زنده(یا به تعبیر دیگر تداعی یا به تعبیر خود علما: تبادر ) می کند، حداقل چیزی که می بینیم کج سلیقگی است در نوشتن. به همه اینها بیفزایید بدبینی مدام سیدمرتضا به هویت سارا را. آیا در این صورت می توان پذیرفت عبارت بالا بی غرض ولی با کج سلیقگی بیان شده است؟ علما گاهی آنقدر غرق در نصوص کهنه شده می شوند که آداب رفتاری و نوشتاری خود را فراموش می کنند. با نصوص زیستن و از عقل و عرف فاصله گرفتن با این ذهنیت که چنین عقل و عرف هایی از مدرنیته و لیبرالیسم می آیند، گاه موقعیت های ناجوری را نصیب علما می کند.

         
        • جناب علی‌ ۱، با درود. با شما کاملا موافقم. وقتی از آداب می‌‌گویی، باید دید از کی‌ باید انتظار رعایت آداب دانی‌ داشت! این آقا مدخوله را به خود نپسندید و آن معادل نامانوس را با چیدمانی که ///// آن آیینه‌ای روبروی وی می‌‌گذارد را گزینش کرده که: از کوزه همان تراود که در اوست. چندش آور!!

          ذات نایافته از هستی‌ ، بخش

          کی‌ تواند که شود هستی‌ بخش؟

           
        • من ابتدا سلام مجدد و شادباش عرض می کنم به خانمی که در این سایت تحت عنوان سارا می نویسد و بمنزله خواهر من است خواه در فرانکفورت باشد یا هرجا ،و ثانیا از سارا خانم عذرخواهی می کنم بجهت خبث طینت و فقدان ادب کامنت گذاری بنام علی1 که با فضولی و اظهار فضل جاهلانه سعی در خودنمائی و فرو هشتن عقده های انباشته شده در جانش ناشی از شکست در گفتگوهای سایق را اینگونه با خودنمائی بروز داده است و خویشتن خویش را در حقیقت ابراز کرده است.اول خدمت خواهرم سارا عرض می کنم من چه بتلقی این فرد فضول خودنما کج سلیقه باشم یا نباشم ،ابراز شادی کوتاه خویش را برسم عادت در کاربرد عناوین روایی و دینی به آنصورتی بیان کردم که در ذهنم متبادر شد ،این اصطلاح تعبیری است روایی از فضیلت شاد کردن دیگران نه چیز دیگر ،این صرف یک تعبد دینی و اصطلاح دینی است ،و بر خلاف جهل و کم سوادی فضول خودنما هیچ اختصاصی به مومن یا مومنه ندارد ،ادخال یا وارد کردن شادی و اسباب شادی از قبیل گفتار نیکو یا هدیه نیکو یا رفع مشکلات دیگران اینها همه مصادیق روایت ادخال السرور فی قلوب المومنین است و هیچ اختصاصی هم به مردان یا زنان ندارد ،منتها اینجا یک مشکل اساسی وجود دارد و آن اینکه اذهانی که خود بکدورت چنین اوهام و خیالاتی مبتلا هستند و صریحا در گفتگوها از “انقلاب جنسی” دم می زنند و گویندگان این اصطلاحات را تشویق و تایید می کنند و این ذهن بیمار را با کدورات نفرت و بدبینی و سوء ظن به دیگران می آمیزند باید هم با چنین فضولیهایی سبب ایجاد قرینه و انصراف های ذهنی بسوی معانی انحرافی در دیگران باشند.
          نه بانوی محترم بشرافتم و ناموس خودم سوگند می خورم من علیرغم اصطکاک عقیدتی و اختلاف رای عقیدتی با شما وقتی چنین جمله ای را می نوشتم چنین ذهنیت مریضی که این کامنت گذار فضول تلقین می کند نداشتم ،و به این کامنت گذار هم می گویم :اکنون دیدی چه کسی بدنبال له و لورده کردن دیگری است؟ آنهم نه در مقام احتجاج و بیان سخن نیک بلکه در تلقین سوء ظن و آلودگی ذهن ناشی از عقده ها.نیز بر آنان که اهل فهم و تعقلند پوشیده نیست تفاوت آن گفتار و قرائن آن گفتار در کاربرد کلمه مدخوله با تعبیر بکار رفته در اینجا،اهل ایمان هم نیست تا برای او آیت الهی را بخوانم که :یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن …”
          جناب نوریزاد پوزش می خواهم ،اما خود قضاوت کنید که من شروع کننده به اخم و ترشروئی ها هستم یا اینگونه کامنت گذاران در سایت شما.

          —————

          سیدمرتضای گرامی
          این نوشته ی شما می تواند آغازگر نوشته ای طوفانی از جانب دوستمان علی1 و دیگرانی شود که بهر دلیل با شما زاویه ی فکری دارند. من هم از شما و هم از علی1 گرامی تقاضا دارم اینگونه بحث های کدورتی را وا بنهند و به مجادلات درست و فهیمانه و کاربردی روی برند.
          سپاس نازنینان
          .

           
          • اصلا نیاز به قسم خوردن نیست صحبت این است که علما چنین رویه ای ندارند که به یک زن و یا خواهر غریبه چنین عبارتی بگویند. من تصور کردم این را به نام شما نوشته اند. حالا که مال شماست بیشتر تعجب کردم. همانطور که سارای محترم هم بالاتر گفته او از سخن شما برداشت بدی نکرده. من هم برداشت بدی نکردم. دقت کنید گفتم کسی که در باره کلمه مدخوله آنچنان موضع تندی می گیرد، طبعا نباید عبارات مشابه را بکار برد و بخصوص در میان علما مطلقا مرسوم نیست که به یک زن و بقول شما یک خواهر غریب بگویند از ادخال سرورد در شما خوشحالم. این مرسوم نیست.

             
          • جناب علی آقا

            ظاهرا تیرتان به سنگ خورد ،این تعبیرات زاییده ذهن شماست که الفاظ را با قرائن لفظی کنار هم می گذارید و انصراف ذهنی برای دیگران ایجاد می کنید ،شما اگر مسلمان نیستید طبعا باید بحکم عقل منصف باشید و سخن دیگران آلوده به آلودگیهای دیگر نکنید ،و اگر هنوز مسلمان هستید یکی از اصول انکار ناپذیر مسلمانی حمل فعل مسلمان است بر بهترین محمل ،و مسبوقید که در اصول بحثهای مطولی ذیل بحث اصاله الصحه در باب قول و فعل مسلمان مطرح است ،من از شما دلگیر شدم بجهت این کجروی و زشت گوئی و منصرف کردن اذهان به یک معنایی که مراد صاحب آن نبود و شما می تونستید با ضبط نفس جلوی چنین عمل زشتی را بگیرید و در پناه مرا به سیاه بازی و اوصاف زشت دیگر متهم نکنید ،از شما ادیب و ادبیات دان و خوان متعجبم که یک اصطلاح رایج حدیثی و عرفی را که فعل و فاعل و مفعول آن مشخص است و سر تاپا با اصطلاح “مدخوله ” که صفت زنی است که مورد نکاح واقع شده است و هیچ معنای متبادر دیگری ندارد خلط کرده مرا به ریاکاری و سیاه بازی و توهین به زن شوهر دار متهم می کنید ، آن خدای نهاد کودکی هم این اعتذارها و توجیهات شما را می پذیرد و فریب نفس شما را می خورد ،معادله روشن است :ورد فی الحدیث :که “ادخال سرور و شادی در دل دیگران از حسنات است”تناسب حکم و موضوع نیز اقتضاء دارد که “ایمان” بلکه “انسانیت” معیار چنین رویکردی است نه ذکورت و انوثت کسی که سرور وارد قلب او می شود ،اینرا در فقه می گویند تنقیح مناط ،کلمه “ادخال” مصدر باب افعال است بمعنای داخل کردن یا وارد کردن ،این عام یا مطلق است ،یعنی وارد کردن هر شی در هر شی ،هزاران مصداق نیز برای ان متصور است ،این لغت ادخال ،پس در لغت ادخال آن معنای مبتذل بخودی خود نخوابیده ،بعد اینکه تازه اینجا لغت “ادخال” بطور مجرد استعمال نشده :”ادخال السرور” این اضافه مصدر به اسم مفعول است و مضاف و مضاف الیه ،این مضاف الیه حتی آن معنای مطلق ادخال دارای دهها مصداق را متشخص و منصرف می کند :وارد کردن سرور ،سرور یعنی چه ؟ یعنی شادی ،محل این سرور چیست و کجاست؟ قلب ،اعم از قلب انسان مذکر و قلب انسان مونث .این مفاد اصطلاح حدیثی است. اضف الی ذالک اینکه این اصطلاح الان دیگر یک اصطلاح علمایی داخل عرف خاص نیست ،به عرف مراجعه کنید این تعبیر شایع بین مردم است از کثرت استعمال و خواندن و شنیدن و دیدن ،بنابر این شنونده باید عاقل باشد ،و معیار انسانی را رعایت کند.
            من توضیح خود را دادم ،در عین حال از لحن تند خود که معلول رویکرد زشت و بی وجه شما بود پوزش خواهم.
            موفق باشید

             
        • ناراحت شدن سید مرتضی علتش مدخوله نگاشتن //////// بود والا ایشان و هم فکرانش غیره اخوند را آدم بحساب نمی اورند.الان هم بکار بردن ادخال سرور را در مورد سارا بهمین دلیل ساده که سارا اخوند یا آخوند زاده نیست بکار گرفته!

           
        • جناب علی 1
          شما براحتی میتوانستید شبهه و شک خود و یا پرسش خود در مورد بکار بردن این جمله ” از اینکه سبب ادخال سرور در سارا شدم خوشحالم” از طرف سید مرتضی را بسیار خلاصه و بدون بکار بردن کلمۀ مورد مناقشه در قبل، که در جمله ای پرسشی، توهین آمیز و تحقیر کننده درج شده بود، بفرمایید و در اینجا آن کلمه را 8 بار تکرار نکنید.
          این رفتار شما حکایت از سوزش دارد، سوزشی عمیق و غیر قابل التیام.
          متلک، توهین و تحقیر در این نوشته فریاد میزند به سبک همان پوریا و شاید هم خود اول و ورژن اول او باشید. شما بشکل عمدی و با نیت مسمومی که دارید تلاش دارید نگذارید یک زخم بهبود یابد و دنبال یک سوراخ و روزنه هستید برای شروع یک بحث بیهوده و فرسایشی فقط برای ارضای حس انتقام درونی خودتان.
          شما با اینکه اینهمه در این سایت با آن نوشته های سنگین و سترگ! ادعای فضل و کمالات میکنید و البته در موارد نادری هم به خود دری وری میگویید؛ یا معنای کلمه، اشکال گوناگون ادای آن و محل کاربرد آن در جملات را نمیدانید یا خود را به خریت میزنید.
          اصلاً شما مگر طرف حساب آن نوشته بودید که اجازۀ دخالت به خود دادید؟ ( حالا نیایی این دخالت را به آن کلمه ببندی؟ )؛ پوریا نامی سید مرتضی نامی را مورد پرسش قرار داد و او هم پاسخ درخور داد. در اینجا هم سید مرتضی به سارا پاسخ داده و حق اعتراض به شکل منطقی باید با سارا باشد و نه شمایی که نه ته پیازی و نه سر پیاز که تنها برداشت منطقی از نوشتۀ شما میشود موش دووندن بین دیگران.
          کلی گشتی تا یه چیز پیدا کنی و ببندی به هم. خودت یکبار خواندی چه نوشتی و منظورت چه بود؟ یا فقط خواستی نمک بر زخم بپاشی.
          هدف شما از این نوشته نه نقد سید مرتضی که همان نیّت مسموم بود؛ بدنبال سوراخ و روزنه ای بودن برای ضربه زدن.
          بخودت گفتی” بگردم یه چیزی پیدا کنم حال سید مرتضی را بگیرم ”
          آیا لازم بود در این نوشته 8 بار آن کلمه را تکرار کنی آن هم به این شکل؟ آیا شما از سارا حمایت کردی و یا اینکه خواستی آنچه برداشت و درک منفی توست را به او تلقین کنی.
          آیا شما در کار دو نفر موش دوونی و فضولی نکردی؟ مگر شما طرف سخن بودی؟
          آیا واقعاً به جملۀ آغازین خود اعتقاد داری؟ “از نوشتن این عبارات شخصا معذبم ولی یکبار گفتنش شاید بد نباشد.” پس چرا آن عبارت را نه یکبار که 7 بار دیگر تکرار کردی؟
          به پوریای مریض سلام برسان چرا که صد رحمت به او؛ اگر پرسش کوتاه او و نحوۀ پرسیدنش را حاکی از بی شعوری و نبود درک درست بدانم، نوشتۀ طولانی و تشریحی شما حکایت از شعور و درک بالای شما دارد ولی در جهت معکوس و منفی آن.
          یه وقت نیای آسمون ریسمون ببافی فقط کمی فکر کن بعد پاسخ بده آقای معذّب!
          همان نقش شما که تلاش برای جا پای جای دیگران گذاشتن میباشد به شما بیشتر میآید همچنین است افتادن در مباحث سنگین و فلسفی. حداقل از استاد گرانقدرت کورس بیاموز و وارد مقولات اینچنینی نشو؛ با سخنان پیر زنکی و تفرقه افکنانه خود را سبک و بی ارزش نکن.
          از من به شما نصیحت.

           
          • بالاتر به سیدمرتضا هم گفتم که اصلا مرسوم نیست بیان عبارت ادخال سرور از جانب یک مجتهد به یک زن مومنه. این عبارت مرسوم نیست و ادخال سرور در قلوب مومنین مطلق نیست والا هر مومنی می تواند تحت این عنوان شادی آفرینی کند در قلوب مومنات. نه این برداشت صحیح نیست و خود ایشان هم به لوازمش ملتزم نیست.
            برخلاف برداشت اولیه ام که یک بار بسیار تند در لحن نافرمی که نوشته بودید، پاسخ نوشتم که بعدا فهمیدم شما انسان محترمی هستید یعنی اینجوری دریافتم که همان بی نهایت هستید که نام عوض کردید. بنظرم بی نهایت(با اینکه شدیدترین چالش ها را با او داشتم) آدم محترم و دانایی بود و هست و من بر این اساس با شما برخورد می کنم که ایشان هستید. محترم بودنش بخصوص آنجا برایم مهمتر شد که رفت به دیدن آقای نوری زاد و چند کار نیک اجتماعی انجام داد. تا جایی که این داوری ام بر نگردد بر این ذهنیتم مشی می کنم. در باره سیدمرتضا ، این چنین نیست که او تصور کرده. تنها واقعیتی را به ایشان گفتم و حالا پذیرش یا عدم پذیرشش با خود ایشان. هیچ عالمی به زن غریبه ای این چنین نمی گوید. مگر رسم نو بگذارند. بحث نیت نیست بحث رویه بد و خوب است و بخصوص در زمینه ای که ایشان واکنش بسیار تند نشان داد. باید این نوشته را در آن زمین و متن گذاشت و خواند. ربطی به موش دواندن و نادانی من از فلسفه و امثال این ندارد.

             
          • به ابوالفضل، آنارشیست با نشانهٔ بینهایت در ریاضیات هم الفتی حواری گونه دارد. بابا سید به شما گفت‌ سری بزن نه‌ اینکه برو سر بیار. هنّ و هنّ و عرق ریزان پشت هم قطار کردی که چی‌؟

             
      • Moslems in general are interested in “EDKHAAL”!

        DAAKHEL KARDAN
        BEZOOR CHEPANDAN E AGHAAYED DAR KALLE MARDOM

        ALL FROM PROPHET DOWN TO SIMPLE AKHOONDS LIKE //////…

         
        • سامان

          ما قبلا اعجوبه های فینگلیش نویسی مثل تو را که علیرغم فهم متن فارسی در یک سایت فارسی زبان ،کامنت های کوتاه شعار گونه خود را بصورت انگلیش یا فینگلیش می نوشتند داشته ایم ،یکی از آنها خود را عقرب می نامید و همینطور مثل شما فقط نیش تبلیغاتی می زد اما فاقد قدرت تحلیل منطقی و ارائه حرف مستدل بود ،زیاد خود را معطل نکنید ،اولا اگر مطلب اساسی علیه دین اسلام دارید آنرا بصورت فارسی شفاف و واضح که می فهمید بنویسید.
          ثانیا از شعار دادن های هاید پارکی خود داری کنید ،اینجا کسی با شعار دادن نه عزیز می شود و نه به مقاصد سیاسی خود می رسد ،در واقع اگر اهل فکر هستید مستدل سخن بگویید و فارسی را هم سامان داده و مالک نفس خویش باشید ،و اگر اهل سیاست و اندیشه ورزی سیاسی هستید هم باز حرف مستدل سیاسی و نقد سیاسی غیر از شعار دادن و توهین به دیگران است که ناشی از ضعف نفس است.
          با احترام

           
          • سئوال: چرا مسلمونا همدیگه رو خواهر و برادر صدا میکنن؟

            تحلیل: مگه خدای نکرده، زبونم لال، پدر و مادرای اینا //////
            این سئوال بود فقط . قصد توهین در میان نبود. خب بهتره آقای سید مرتضا جواب بدن. مرسی

             
      • مردم فکر می کردند که اخوندها از لاتها استفاده می کنند. نمی دانند که اینان خود ///// گذشته اند.
        تمام بودجه های هنگفت فرهنگی و تبلیغاتی را می بلعند نا دهان فرد پر مطالعه و کوشایی را قفل زنند.
        این سید محقق اگر معنی تحقیق را می دانست باید چند تا از امثال علی۱ را در گروه تحقیقاتی خود می داشت و از دانش و مطالعه انها در نظر به موضوعات از جوانب گوناگون بهره می برد. نه اینکه انها را حتی از کار و زندگی عادی خود هم محروم کنند.
        خواندن و حفظ کردن و تکرار کردن متونی که هزاران بار تکرار و رونوبسی شده که اسمش تحقیق نیست. خیلی که هنر کنی می شوی یک ضبط صوت یا یک دایرت المعارف که البته با ارزش است ولی محقق نیست.
        وقتی خودت را محقق بدان که حقیقتی تازه را که تا به حال مجهول بوده پیدا و اعلام و اثبات کردی.

         
  83. درود دوستان
    تو اول بگو با کیان زیستی سپس من بگویم که تو کیستی!!!
    زیستن به معنی زندگی کردن است که مفهوم ارتزاق را نیز در خود مستتر میدارد

    هدفم از بیت فوق بررسی کیستی و چیستی

    روحانیت شیعی است؛ در درازای تاریخی نشو

    ونمای این طبقه از مردم کشورمان ، مخصوصا از

    دوره صفویه به این سوی ؛ داده های تاریخی حکایت

    از نقش موثر و اغلب مخرب این قشر در مناسبات و

    تحولات اجتماعی؛ سیاسی؛ اقتصادی کشورمان داشته

    بطوریکه کفه سنگین تحولات سیاسی همواره به

    سودجریانی چرخیده که طبقه روحانی از آن طبقه

    ارتزاق میکرده است؛ زمانی که روحانیت نانخور و

    جزوعائله حکومت میشده در آن مقطع تمام تفاسیر

    کتاب مقدس و تمام احادیث ؛روایات و حوادث

    تاریخی به نفع حکومتگران

    تاویل و تعدیل میشده ؛ بعنوان مثال در اینجا از

    روحانی وابسته به حکومت از رحمانیت اولیا دین

    و کفش پینه دوخت علی و گرسنگی فرزندان خلیفه

    مسلمین به خاطر تقسیم عادلانه بیت المال خبری و

    روایتی نمیشنوید ؛ تمام روایات جلال و جبروت

    ذوالفقار است و در خیبر و اعدام انقلابی قوم بنی

    قریظه ، زمانی که روحانیت نانخور و جزو عائله

    فیودالها و بازار میشود متون مذهبی به گونه ای

    تفسیر میشود که دقیقا مدافع منافع و مشروعیت

    مکاسب این گروه از اجتماع باشد و آن زمانی که

    روحانیت از خمس و زکات طبقه فرو دست اجتماع

    ارتزاق میکند متون مذهبی به گونه ای دیگر قرائت

    و بازخوانی میشود و تشت و اختلاف در آرای فقهی

    چیزی نیست مگر اختلاف در نوع ارتزاق و وابستگی

    به طبقات مختلف اجتماع و درگیری های اجتماعی

    سیاسی جوامع مذهبی چیزی نیست جز اختلاف آرای

    سر دمداران مذهبی

    با مقدمه فوق؛ تنها مسیر پیش روی ازادیخواهان

    واقعی و انانی که دلشان برای آبادی و رفاه

    وطن به غارت رفته شده میسوزد و سودای

    نجات و رهایی را در سر میپرورانند آنست

    که سر خود گیرند و راهی خرد پسندانه

    در پیش ؛ وارد شدن در کمکش های قدرت

    حاکمه و توسل به جناحهای اصلاح طلب

    و میانه رو و هجوم به طرف صندوق های

    رای نتیجه ای را عایدمان میکند که تاکنون

    به عینه شاهد بوده ایم و چنانچه همین

    مسیر پیش گرفته شود آینده نیز همچون

    گذشته و احتمالا بدتر خواهد شد

    باید فهمیده باشیم که فرق چندانی میان

    مجلس اصلاح طلب و اصول گرا و نیز

    ریس جمهور میانه رو و اصلاح طلب

    و ابادگر نیست؛ همه این بازیها تهیه

    هیزم بیشر جهت گرم کردن دیگ مشروعیت

    نظام است و ما هجوم آوران به صندوقهای

    رای همان هیزمهای جوش آورنده دیگ هستیم

     
  84. سوال: در ملک اسلام یکی چه مقدار باید … (سه نقطه از مش قاسم) کاری بکنه تا اونایی که باید بدونن بفهمن طرف مدیر و مدبر نیست؟

     
  85. درود بر نوری زاد عزیز

    برادر، من قبلا هم از شما خواسته بودم تا پیش قدم شوید و راهی برای هدایت مردم پیدا کنید. بعد از پیام دکتر ملکی من و بسیارانی دیگر ازشما انتظار داریم الان که دکتر ملکی هم صحبت از اتحاد می کنند برنامه ای عملی داشته باشید. خب این اتحاد چگونه باید صورت بگیرد؟ چگونه طرفداران اندیشه شما حول یک محور باید جمع بشنوند و همصدا؟ نگاه به جناب خزعلی کنید که با تمام فعالیت سرای قلم، چه مناظرات آن و چه فعالیت تلگرامی، اما چندان مورد استقبال نیست و این از تعداد جذب مخاطبان شما (نوری زاد) و ایشان بعد از مناظره ناخوشایند تکفیریشان مشخص است. یعنی مردم تشخیص می دهند که چه کسی دارد درست و انسانی فکر می کند. پس برای راهنمایی و هماهنگ کردن مخاطبان خود و ارائه راهکاری سازنده فعال تر باشید. خود شما و یا جناب ملکی (البته ایشان احتمالا توان فیزیکی لازم را ندارند) و یا هر کس که هم رأی و هم مسلک شماست و صداقت و شهامت شما را هم داشته باشد باید وارد میدان شود. البته شما که تمام تلاش خود را کرده و می کنید ولی به نظر گشودن راهی جدید لازم است. من دارم سعی می کنم با فرستادن متن هایی به جناب خزعلی به نوعی ایشان را به صورت غیر مستقیم تشویق کنم تا الگویی چون شما باشد. چون از آدم های ایدئولوژیک نمیشه انتظار داشت و یا بهتر بگویم نمیشه اعتماد کرد. ولی چاره چیست وقتی این افراد پیش قدم می شوند؟ تنها باید سعی کرد تا اصلاحشان کرد و برای آنانی که معتاد به رای دادن هستند یا نیاز به مهر در شناسنامه دارند و یا … امثال خزعلی به نظر عنصر سازنده تری نسبت به اصلاحاتچی های فعلی و اصولگرایان دلواپس می آیند. من خود همیشه عقیده ام بوده و هست که تا زمانیکه شورای نگهبانی حوزه انتخاب ما را تعیین می کند، شرکت در انتخابات توهین به شعور مردم است. در این مملکت تنها شما و اطرافیان شما قابل اعتماد هستید و بس. من همچنان مجذوب نوشته های زیبایتان هستم. شما هنرمند شجاع و بزرگی هستید

    این متن را هم امروز برای آقای خزعلی فرستادم :

    عزیزم حتی اگه این مطلب صحت داشته باشد، شما با گفتار و اعمال خود جبران نموده اید. هر کس در روزگاری اندیشه ای را حمایت می کرده که بعدها متوجه اشتباه خود می شود و چه زیباست آنکه سعی در جبران داشته باشد. من قبلا به شما متذکر شدم که از دوستداران مرام آقای نوری زادم. ایشان تا قبل از ۸۸ نظراتی داشت که از دید من به کلی مطرود بود اما با پوزش خواهی و رفتار ظلم ستیز و انسانی خود مرا متقاعد کرد که باید ببخش را همیشه مد نظر داشت زیرا بالاخره از جایی باید فرهنگ گذشت نسبت به خاطیان را اجرا کرد و نه در پی انتقام بود و الا این روال کینه توزی تا همیشه ادامه خواهد داشت. شما که جای خود دارید. از شما برادر عزیزم خواهش می کنم با گفتار مهربانانه همیشگی خود چهره ای ورای اسلام گرایی و شیعه از خود ارائه دهید. انسانها را فرای ایدئولوژی که به آن باور دارند بپذیرید که هر کس حتی اگر در باورهایش اشتباه می کند، در گور خویش خواهد خوابید و جوابگوی اعمال خویش است. در حمایت از اقلیت های دینی و مذهبی بیشتر تلاش کنید حتی بهاییان، که آنان هم انسانند و مثل اکثریت مردمان جوامع دین خود را به ارث می برند و زندگی می گذرانند. من یک کارگر معمولی هستم که نگاه های متفاوتم باعث گرفتاری های عظیمی (نسبت به شخصیت اجتماعی خود) برایم گردیده و می دانم درد محرومیت از حقوق اجتماعی تا چه حد می تواند دردناک باشد. شما را پسندیدم چون فرای اعتقاداتتان انسانیت عظیمی در شما موج می زند که دوست دارم آن را به همه مردم ایران هدیه دهید. زنده باشی و پایدار

    البته این متن را هم براش ارسال کردم قبلا:

    درود بر جناب خزعلی عزیز.
    نظرات شما هر روز مرا بیشتر به خود جلب می کند و امیدوارم حرفهای شما وعده های آیت الله خمینی در قبل از انقلاب نباشد که آزادی را برای همگان حتی کمونیست ها مجاز می شمرد ولی بعدها تغییر مسیر داد و به خودی ها هم رحم نکرد. اما شما برای ما شناخته شده هستی و صداقت شما و البته رک بودنتان باعث می شود تا به دروغ مدعی گفتمانی که به آن معتقد نیستید، دامن نزنید. من با شما اختلافات عقیدتی حتما دارم ولی آزادگی و شجاعت و انسان دوستی، از هر کس دیده شد لایق تمجید و حمایت است. برادرم شعری که در سرای قلم خطاب به پدرتان نگاشته و منتشر کردید مرا به یاد شعر نامه، از شاملو انداخت و شباهت های شما انسان های آزاده با اختلافات عقیدتی و سیاسی بسیار جالب و قابل تامل است. انسانهای آزاده همیشه تنها و گرفتار و رانده شده اند و صبر و مقاومت البته آنها را الگو و ماندگار خواهد کرد. تقدیم به شما

    نوری زاد عزیز تو را با هیچکس دیگر عوض نمی کنم. البته بدان که ما نه بت سازیم و نه بت پرست. تا زمانی که صدای همه مردم ستمدیده ایران هستی و آزاد و مقابل قدرت زورمداران، من یکی عاشقتم

     
  86. معاونک قوه غضائیه در گفت و گو با خبرگزاری میزان توضیح داد که دشمنان انقلاب اسلامی می‌خواهند فساد را در ذهن مردم طوری جلوه دهند که انواع آن در تمام رده‌های مسئولان وجود دارد و در همه سردمداران نظام جاری است.
    مش قاسم: چه قدرتی دارن این دشمنان انقلاب اسلامی!من میگم ندارن. قدرت اونی داره که تریلی پر از طلا رو غیب کرد. حرف از غیب شد، امدادهای غیبی به کجا رسید؟

     
  87. جناب نوریزاد عزیز
    اینجا سالهاست که لیاقت و‌کار ننگ محسوب میشه ، سالهاست که عقلا ، فرهیختگان و تلاشگران مجرم اند . البته این برداشت من نیست ، تجربه تاریخی ملتیست که به جای دانا شدن ، به جای توجه به مدرنیته ، رو به مدرنیزاسیون ، انهم از نوع وارداتی ، مونتاژی و کپی برداری اورده و هنوز هم اصرار داره که راه پیشرفت و خوب شناخته

    جناب نوریزاد
    ما ملتی با میانگینی اسف بار از مطالعه ، جز این ، ایا حق داشته و‌داریم ؟ ملتی که تحقیق ، تدریس ، تعلیم و … رو هم به تمسخر گرفته ، و به گمان من ، اینده ای سخت تاریک و تیره در پیش رو داریم .

    بزرگوار
    نه اینکه ورشکسته و دل شکسته ام بلکه اینده و حال من در این سرای ماتم زده ، شکسته و‌خورد گشته است . نه مرا ، نه وطنم را و‌نه متاسفانه هم میهنان مرا ، هیچ مفر و پناهی در اینده غمباری که از اکنون مشاهده مینمایم ، نخواهد بود .
    مگر میشود برای ملتی بی ادب ، بی سواد ، بی توان و‌خود بین ، راه چاره ای جستجو کرد ؟

    ما ، ملتی قهر با کتاب ، قهر با ادب ، قهر با هنر ، قهر با احساس و‌قهر با لطافت انسانی ، تنها مردگانی متحرکیم که این زمین ، از حمل من نادان ، شرم ناک است

    ای بدا به حال ایران که دلم سخت برایش میسوزد ، چرا که شهروندش ، من نادان و بی مسوولیت هستم

    نمیدونم چرا مزاحمتون شدم ، شاید به این دلیل که گوش شنوایی برای درد و‌دل در این روزها پیدا نمیشه کرد .
    عذر خواهی بابت مزاحمت ، ارادتمند شما ، جوانی دل شکسته ، ورشکسه ، غمگین ، اما هوشیار

     
    • کرور کرور(دویست وپنجاه میلیارد) درود برشما {دکتر}مهربان
      از مردمی که به زور شمشیر مجبور به اطاعت از نامردمان شدند و بجای کتاب خوانی به ام الکتاب روی اوردند بدیهی است بعد چند نسل بجای علم جادو جنبل وبجای چاره اندیشی ورد خوانی ودخیل بندی جایگزین شود .علت واقعی هم وازگونی کامل معانی است .انکه اجازه هیچ اندیشه ای را ندارد اندیشمند وانی کو نشانی دقیق وقابل اثبات جهل است عالم وایضن ایت الله
      (این یکی به معنای خدایی که با مثقال گناه سنجد وهر امرش را بارها منسوخ کرده قبول دارم )بهر روی14قرن سلطه را عواقبی است.خوشبختانه بجایی رسیده اند که با علوم به همان روش شمشیر زور وبستن علوم انسانهادر دانشگاه بپردازند و هر ان مضحکه ای ببار اورند .همین کتاب نخوانی مردم بی ادبی ودزدی و……..را به فال نیک بگیر وبدان تای بنایی کج به ارتفاع لازم نرسد نریزد که بتوان بنایی راست نمود.خوشدار کین نشانه ریزش ورویش وتازه شدن مردمی است که رفاه وازادی دیگران را می بینند وبرمذهبی که ساخته بر قولی نا استوار است پای می فشارند.مگر نه اینکه هر کودکی منجمله فرزندند ده ساله من هم می داند هیچ رهبری حق گزینش بعدی را ندارد .پس استثنای قدیرخم و جایگزینی پسر بزرگ جای پدر ان هم نه بدون استثنا که درهمان اول برادر جای برادر ودر اخر شخص بدنیا نیامده ای که در دخمه ودهلیز ها
      ودرحقیقت هیچ کس ندیدهای بجز چهار نفر دارای منافع که در همین قانون خودشان هم رد است را بپرستند(بنده پرستی)
      چه انتظاری داری .همین که مدعی شده اند یعنی شکست قادسیه وخود خمینی هم گفت اگر نظام زمین خورد هزارسال دیگر(زمانیکه فریضه های انیشتن را لابد بعنوان تاریخ تکاپوی علم در همان اول دبستان تدریس می کنند) بپا نمی خیزد.قول میدهم اگر من ونوریزاد که مسنیم نبینیم شما شاهد ان باشید .دلبندم دل قویدار که بانک جرسی می اید. سر فراز وامیدوار باش دکتر دلبندم.

       

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

85 queries in 1863 seconds.