یک: بانوی چریک (عکس چهار)
این بانویی که در آرامگاه اشرافیِ امام خمینی آرام گرفته، خانم مرضیه دباغ است. بانویی که از دوران جوانی، زندگیِ چریکی و پر اضطراب را بر زندگیِ آرام و بی دغدغه ترجیح داد و در همه حال چشم به دهان و راه امامش داشت و با امامش به پایان راه رسید و در کنار امامش نیز به خاک رفت. شوربختانه اینگونه زندگی ها که با شور انقلابی توآم است، از درستی و نیک نگری سهم کمتری دارد. این بانو، اکسیژنی اگر فرو می برد، به برکت امامش ربط می داد و دمی اگر که بر می آورد، به یُمن وجودِ امامش می آمیخت. در زندگیِ این بانو، سهم مردم، و سهم نادرستی مسئولانِ اسلامی، و سهم آیندگانی که از همین اکنون بدهکار بی کیاستی ها و بی لیاقتی ها و وحشی گری های اطرافیان امام اند، هیچ حضوری نداشت. این بانو، به معنی واقعی ذوب در امامش بود. بهمین خاطر، ما یک سخن ساده نیز از وی، در باره ی آدمکشی های خلخالی نشنیدیم که هیچ، بل هرچه که خوانده ایم و شنیده ایم جز راه امام و کلام امام و آرزوهای اسلامی امام نبوده است. این بانو رفت و به تاریخ امامش پیوست. او را با تشریفات حکومتی در آرامگاه ابدی اش جای دادند. اما ایکاش این بانو، یکبار از کنار امام و راه امامش به دیگر سوی می نگریست و سراغی از گوهر عشقی و نرگس محمدی می گرفت. در نگاه انسانهایی که در امامشان آب شده اند، هر جنایتی را می شود نادیده گرفت و از کنار هر زشتی ای می شود خرامید و رد شد. مانند این بانو، فراوانند در میان مسئولان امروز که با اکسیژن امام زنده اند. بی آنکه این اکسیژن را در میان مردم و سرمایه های تباه شده ی آنان بکاوند.
دو: دست های مشت شده (عکس پنج) این روزها من هرگاه به دست های مشت شده و دهن های واشده ی جماعتی از مردم ایران بر می خورم، بیش از آنکه خوشحال شوم یا عصبانی، افسوس می خورم. به این که: ببین ما را چگونه سرگرمِ عربده های از پیش مشخص کرده اند تا در پسِ این عربده ها، بر تنِ هرکس که بخواهند کیسه بکشند و پوست از تنِ عده ای بدرند و به درون دودکشِ خانه های خود دود اندازند. این حاج آقاها برای چه مشت ها را گره کرده اند؟ بخاطر فرصت هایی که از این مردم روفته شده؟ یا برای عزیزانی که از این مردم آب شده اند و تباه؟ یا بخاطر ریختی که از ایران و ایرانی برساخته شده؟ براستی این حاج آقاها چرا مشت ها را گره کرده اند؟ کسی حق شان را خورده؟ یا کسی مزاحم اسلام شان شده؟ نمی دانم، اما حتماً می دانم این فریادها مطلقاً ربطی به مردم ندارد. من این اطمینان را از فریادهای معکوسِ سی و هشت ساله ی روحانیان بدست آورده ام. در این سالهای پس از انقلاب، نبوده که یک روحانی در کنار مردم ایستاده باشد و از دردشان گفته باشد و مشت ها را گره کرده باشد و مردم، “باور”ش نکرده باشند. شاید بهمین دلیل است که این روزها اما، روحانیانِ ما در اعماق ناباوریِ مردم زیست می کنند.
سهم روحانیان در زندگی مردم، سهم سایه ای است که هست. و کاری اش هم نمی شود کرد. سایه ای که در نبود نور موجودیت پیدا می کند. یعنی روحانیان آنجایی هستند که روشناییِ برآمده از درستی و راستی و خردمندی نیست. من بارها نوشته ام و گفته ام که: اگر روحانیان فکری برای بقای صنف خود نکنند، حتماً به دره های فراموشی رانده خواهند شد. بقای روحانی در نسیمی نیست که از بیت رهبری بدینسوی می وزد. که آن، نسیم زوال است نه بقا. من بارها گفته و نوشته ام که اگر روحانیان خودشان فکری برای آینده ی خود نکنند، کسی از مردم بارشان را بر پشت نخواهد نهاد. این، باری است که خود روحانیان باید حملش کنند. نمی شود هم روحانی بود و هم عمله ی ظلم. شاید یکی بگوید: در این سالها مگر روحانیان جز این بوده اند؟ که می گویم: در میان روحانیان هنوز کورسویی از درستی و استقلال و نو اندیشی بچشم می آید. روحانیانِ درستکار ما را چاره ای نیست جز این که راه خود را از راهی که بیت رهبری خط کشی اش می کند، جدا سازند. وگرنه، برای ته مانده مردم ما چاره ای باقی نمی ماند مگر این که از این لباس و از این عمامه چشم بگردانند و به دیگر سوی رو کنند. چرا؟ چون مگر چند بار می شود از یک سوراخ گزیده شد؟ بدا به روزی که در مردم، گوشی برای شنیدنِ سخن روحانیان نمانده باشد. این روزها، روزهای نیاز مردم است. نیاز مردم به مردان و زنانی که سخن از درستی و آزادگی و نیکبختی بگویند و پای مخاطراتش هم بایستند. ما را بسیار فراتر از مشت های گره کرده و دهن های واشده و شعارهای مرگ بر این و زنده باد آن، به همراهی هایِ فهمیانه و دلسوزانه احتیاج است.
سه: با شمایم فرزندان طلبه ام! (عکس شش) شما همگی نور چشم مایید. عزیز و همراه و هموطن ما هستید. ما به تک تک شما افتخار می کنیم اگر که بجای همدلی و همراهی و همفکری با آدم های اسلامیِ این نظام – که اغلب شان دزد و ترسیده و آدمکش و مال مردمخور اند، با مردم – بله با مردم – همدل و همراه باشید. مردمی که به لباس بزرگانِ اسلامیِ این نظامِ هردمبیل اعتماد کردند اما بدست همان بزرگان اسلامی، از پشت خنجر خوردند. به دست های این مردم بنگرید که بعد از سی و هشت سال فداکاری برای این نظام، جز تباهی و عقب ماندگی و دروغ و جاماندن از کاروانِ انسانیِ مردمان جهان، چیزی عایدشان نشده است. لباس بپوشید و عمامه بر سر بگذارید و قدم بر چشم ما بگذارید اما نه این که همان حرف های گنده های اسلامی تان را برای ما تکرار کنید. ما از شما انتظار رفتار و گفتار تازه داریم. دوست داریم بجای اسلام اسلام اسلام، سرودِ انسان انسان انسان سر بدهید. که اگر این بکنید، به تبلیغِ صنفیِ همان اسلامِ خود نیز راه یافته اید. ما چشم به راه اینیم که شما آنجا که به مردم از یکسوی و به آخوندهایی چون شیخ روح الله حسینیانِ قاتل از دیگر سوی بر می خورید، رو به جانبِ مردم برگردانید و به آخوندهای قاتل و دزد و دروغگو بگویید: ای شما که با ما هم لباس اید اما دزد و ناجوانمرد و آدمکش اید، بروید دنبال کارتان که ما طلبه های جوان اراده کرده ایم با مردم صادق باشیم. نه این که مردم را به درستی و راستی بخوانیم و خود در دروغ و نادرستی غلت بزنیم. و به آنان بگویید: ما اراده کرده ایم با مردم باشیم و با درد و داغشان. اینجوری اگر باشید، ما را در هر کجا و هر زمان در کنار خواهید یافت. باشد؟
چهار: عمری که رفت! (عکس هفت) سمت راستی، جناب محسن رضایی است و سمت چپی، حضرت آیت الله جوادی آملی. این عکس، به سی و دو سه سال پیش مربوط است. از این دو بزرگوار می پرسم: چگونه گذشت این سالهای پر شتاب؟ و آیا از این عمرِ رفته راضی هستید؟ خون بسیاری از ناب ترین فرزندان ما به دوش این دوست. که هر دو، بر طبل جنگی ابلهانه کوفتند و بی واهمه و بی هیچ تخصصی به تدوام جنگ اصرار ورزیدند. چندی پیش، محسن رضایی بر اشتباه بودنِ تدوام جنگِ هشت ساله اعتراف کرد. حالا از این دو، و به ویژه از حضرت آیت الله می پرسم: تکلیفِ خون عزیزان ما بعهده ی کیست؟ شما که در هیچ کاری، در هیچ کاری، در هیچ کاری، تخصص و عُرضه و لیاقت و دانشِ مدیریت نداشتید و ندارید، چرا و با چه حجت شرعی، بر گرده ی کشوری برنشستید که جز خرابی و خسارت از برگرده نشینیِ شما عاید مردم و نسل های بر نیامده ی ما نشده است؟ من پاسخِ این پرسشِ خود را می دانم. شما نیز می دانید. شما یک حدیثی دارید که می گوید: دنیا اگر یک لقمه شود، این یک لقمه باید و حتماً نصیبِ مؤمن بشود. و مؤمن نیز تعریفش مشخص است لابد. کسی که با ما است و ما را تأیید می کند.
پنج: اذان دم گوش (عکس یک)
طلبه ای، کودک شیرخواره اش را برده تا حضرت آیت الله جوادی آملی به گوشش اذان بخواند. کاش حضرت آیت الله به گوش این کودک می گفت: عزیزم، بزرگ و بزرگتر که شدی، تلاش کن درستکار باشی. هیچگاه، نه به مصلحت و نه همینجوری دروغ نگو و همت ات این باشد که نان بازویت را بخوری. به ماها نگاه نکن که اگر دروغ می گوییم و ناگزیریم پای آدمکشی ها و دزدی های یک نظام آخوندی را امضاء کنیم و دم بر نیاوریم. تو اما خودت باش. کاری به این نداشته باش که کی شیعه است و کی سنی. انسان باش عزیزم. ماها بعد از هشتاد سال بحث و جدل، هیچی توی دستمان نیست جز همراهی با حکومتی که تا خرخره در پلشتی فرو شده و ما را بهمراهی خوانده و ما عرضه ی یک اعتراض به نادرستی هایش را نداریم.
شش: بر مزار مادر (عکس دو)
حاج آقا، خدا مادر گرامی تان را رحمت کند.کاش صدای همین مادر رامی شنیدید که بشما می گوید: پسرم، پایان خوشی در انتظارت نیست. تو، صدای ضجه ی مادران به عزا نشسته را شنیدی و بخاطر گل روی “آقا” دم برنیاوردی.
هفت: پیاده تا کربلا (عکس سه)
این آقا که لباس عزا پوشیده و پیاده به سوی کربلا می رود، جوری تربیت شده که برای حفظ نظام و انقلاب، ودر راه عقیده اش، اگر لازم باشد همه ی مردم ایران را از دم درو بکند، می کند. وی مؤثر ترین شخصیتِ محوریِ کشتار سال 88 بوده است. خودش در مصاحبه با نشریه ی “جوانِ همدان” می گوید که پنج هزار نفر از اوباش و ارازل قمه به دست را در سه گردان سازماندهی کرده و به میان مردم فرستاده برای “جمع” کردنِ قائله. چرا؟ چون حضرت آقا حکم تیر نداده بوده و این ابتکار به مدد فهم ایشان، جای تیر را گرفت و فتنه را خاموش کرد!
سردار، زیارت قبول!!
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل جدید: mnoorizad@gmail.com
محمد نوری زاد
یکشنبه سی ام آبان نود و پنج – تهران
|
اقای م-س
با درود به یاران
برادر عزیزم نوشته ای(حضرت حق برای مدیریت خود بر روی زمین….)کسی که این کلاه گشاد را برسرت گذاشته نگفته است تعریف بسیار ساده وابتدایی مدیریت یعنی با منابع محدود سعی در بالاترین نتیجه گرفتن در امری است) اگر که محدویت خدا ومجبور به مدیریت کردن و اوانتاج دادن به بندگان دارد که ادم دلش برای این خدا میسوزد.همان قدیما هم هیچکی جریت نمیکرد قاصد وپیام اور شاهان را بکشد.ببین ببم موضوع خیلی خیلی ازاین حرفا عمیق تره.
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
جمع آدمکشان جمع است!
http://cdn.tabnak.ir/files/fa/news/1395/9/2/658347_869.jpg
—————
مش قاسم گرامی،
در این عکس، آقای عرب سرخی نیز هست. چرا ایشان را در این جمع، با این اتهام اسم برده اید؟
سپاس
.
یک سئوال حقوقی از دوستان حقوقدان
– فرض بفرمائید که شخصی بنام “الف” متنی را روی کاغذ بر علیه دولت می نویسد و سپس آن کاغذ را تکثیر و بین مردم پخش میکند، دادگاه انقلاب این شخص را به تشویش اذهان عمومی محکوم میکند که به نظر میرسد حکم ظالمانه ولی از نظر شکلی منطبق بر قوانین جاریه جمهوری اسلامی است
– شخصی بنام “ب” متنی را روی کیبرد کامپیوتر تایپ میکند، اما کاغذی وجود خارجی ندارد، متن تایپی عملا در سرور مثلا فیسبوک واقع در امریکا یا هرجائی خارج از ایران،جاپ میشود، سپس عده ای از اهالی ایران، با عبور از فیلتر، به سرور فیسبوک دسترسی پیدا کرده و متن را می خوانند، حال آیا قاضی از نظر شکلی به کدام ماده از قانون استناد کرده و شخص “ب” را متهم میکند؟ آیا انتساب هر جرمی به متهم، منطبق بر موازین قانونی است؟ آیا دادگاه ایرانی به متنی که در سرور امریکا چاپ شده، صالح به رسیدگی است؟
دوست عزیز.راجع به جاهایی صحبت کن که قانون جنگل توش حاکم نباشه.وقتی طرف در یک کشور آدم می کشه و جنایت و اختلاس می کنه 200000تومن جریمه می شه اونوقت یه وبلاگ نویس رو می برن جنازشو تحویل می دن کدوم قانون؟!!در کشوری که خودی و نخودی و ناخودی داره فقط یه قانون حاکمه اونم قانون جنگلیه.والسلام
دوست محترم…هنگامی که در رابطه با تصمیم قضات جمهوری اسلامی به دنبال اقامۀ دلیل قانونی میگردیم، باید متوجه باشیم که رأی قضات و دادگاههای ج ا و بخصوص در مواردی که مثلاً در جرمی سیاسی کوچکترین خطری برای این حکومت احساس شده یا به وجهۀ نداشتۀ بین المللی اش خدشه ای وارد کند، طبق تجربه نیازی به مادۀ قانونی ندارد. ضمناً اینها ماده ای را قانونی کرده اند بنام علم قاضی. و علم قاضی همان اطلاعاتیست که بازجوهای وزارت اظلاعات در اختیار قاضی گذاشته یا به هر علتی او را تحت فشار جهت صدور حکم مورد نظر آن وزارتخانه میگذارند. دراین جمهوری هردمبیل نیازی به قانون نیست.
دو سال پیش بنا به شرایطی عضو شورای اصلاح طلبان فارس بودم ، در نخستین روز آنها را در مواجهه با این موضوع قرار دادم :
حاکمیت در سالهای اخیر ثابت کرده است تنها یک سیستم دارد و آن سیستم رو کم کنی است . یعنی اگر غرب مخالف انرژی هسته ایست ما باید کل مملکت را نیروگاه هسته ای کنیم و مثالهایی شبیه به این . به دوستان شورا گفتم به زودی پاشنه غرب از انرژی هسته ای به سمت حوزه حقوق بشری خواهد چرخید و اگر با مشی رو کم کنی بخواهد با این پدیده مواجه شود همگی میدانید به چه مفهومی است ! در رو کم کنی حوزه حقوق بشری دیگر اقتصاد سرزمینی در خطر نیست بلکه جان شهرواندان در خطر است … هرگز این دوستان پاسخی نداشتند چونان که اکنون ندارند .
به راستی دوستان ! حال که نشانه های این چرخش غرب نمایان تر شده است چه باید کرد ؟
اگرچه معتقدم حاکمیت دوز رو کم کنی را کمتر کرده است .
سردارک شکست خورده بچه نجف نقدی (اونایی که /// بودن چه … (سه نقطه از مش قاسم) بودن که این یکی نقدی بوده) گفته امریکا تا سال ۲۰۳۵ نابود میشه. اولا ای بیچاره حقیر و فقیر، تو از افتادن دیگران خوشحال میشی به جای اینکه از بلند شدن خودت. دوما، امریکا اولین اقتصاد دنیاست. ای نادان اگه اقتصاد امریکا بیفته نفت بشکه ای ۱۰ دلار هم فروش نمیره. خدا وکیلی این منقلابیون ۵۷ چه دسته گلها که به سر این ملت که نزدن.
واقعا این /// از احمق ترین و نادان ترین مسعولان این نظام هست. این به مدیریت یک گاوداری هم لیاقت نداره ولی گزاشتند رهبری چند میلیون بسیجی!!
سلام،
نیازی به نصیحت ندارند تا وقتی سفره ولایت فقیه پهن باشد و هر کدام در آرزوی صاحب این سفره شدن! از پیش از زرتشت اینها مرتب لباس عوض کرده اند بر حسب موقعیت.
بجای این نصایح بکوش تا ناخوانی احکام و دیدگاه دینی را با زمان آینده بنویسی. همانظور که درنوشته پیشینت. با سپاس
*روز شکار*
فدایت گردم .
از فومنات راپورتی رسیده است به غایت مسرت بخش.
بلدیه فومنات پیرزنی را به جرم نا بخشودنی بساط کردن دست فروشی کنار خیابان که در حد تجاوز به جان و مال و ناموس و سرحدات مملکتی است با دلاوری بساطش را تارومار کردند, خودش را خار کردند و حرمتش بی مقدار, بروی تاختند وکشیدهای بیخ گوشش نواختند که صدایش درچهارگوشهٔ جهان پیچید.حال رعیت پزش را به ممالک اجنبی میدهد که بلدیه ما که چنین دلاوری دارد ببینید نظمیه و خفیه ما چگونه است؟!!.
قربانت گردم حیف که شما بنا را بر ملاطفت گذشتهاید الا باید ایشان را به توپ مروارید میبستیم فیالواقع ترکه آلبالو بر ایشان افاقه نمیکند. فدایت گردم هیچ مملکتی این همه ملاطفت نداشت که مال شما داشت.
همچین که از لاله زار با درشکه به سمت قورخانه پیچیدیم پیر زنی تسمه یراق درشکه مان را چسبید وعرض کرد:بلدیه
فومنات مثل همه جای مملکت مشق دوران مشعشع سی هشت ساله را زیر سایه دو قبله عالم پس میدهند که اجبتی نیست.مشکل آنجاست که نظمیه و خفیه و عدلیه بر فرش همایونی دیگر هیچ گوشهای را باقی نگذشته اند که بر آن نجاست نکرده باشند ،لاجرم بلدیه فومنات هم دست به کار شده است تا عقب نماند.
دویّم اینکه آن پیرزن باید بداند لقمه نانی را که ما از دهانش میگیریم راه دوری نمیرود چون به دهان مستحقش یعنی آقا بشار ال اسد شامی و مسیو پوتین زور چپان میکنیم. آخر عدل و داد هم حدی دارد.
سیّم اینکه قبله عالم همچون قباد جربزه یک شکار رفتن هم ندارند تا آن پیر زن بتواند لااقل روز شکار خفت مبارک را بچسبد
بیت: روزی بیا به کلبهٔ ما از ره شکار
تحقیق حال گوشه نشینان گناه نیست
قربانت گردم حیف که بلدیه فومنات دستش به این پیر زن نمیرسد حیف.
خاک پای ذات اقدس همایونی
تلقرافچی
امروز یه چیزی شنیدم که عقل جن هم با اون همه عظمتش بهش نمیرسه! ..اینکه “خدا برق 220 ولته و ما مثل شارژر موبایل 110 ولتیم!.بدون اداپتور وصل بشی میسوزی!!..اداپتور هم اهل بیته ..بپا برق نگیردتت!!”!..
حالا اگه بشنوی اینو کی گفته یه شاخ گنده در می آری!!..دکتر خزعلی خودمون در مناظره با دکتر بادکوبه ای !!
دکتر بادکوبه ای هم که کّلی جا خورده بود کفت “پس پیغمبر هم تو غار حرا خدا را به علی اصغر قسم میداده؟!!
خوب شد این موبایل و شارژر اومد والّا چه جوری اهل بیت رو توضیح میدادیم؟!!..اگه حالی بهت دست داد و فیوزت پرید، ما رو هم دعا کن!!
در روزگاری که پایه های پوسیده سلطنت
ساسانی را موریانه های فساد و تباهی
خوردن آغاز کرده و ستم مذهبی
مغان و موبدان؛ مردمان ای سر زمین
را به فغان آورده بود ؛گروهی بیانگرد
(برهنه سپهبد برهنه سپاه ) سر مست
از ایمان و اتحادی که دین جدید
برایشان به ارمغان آورده بود؛ در ظاهر
برای گسترش فرمان الله و در باطن
جهت تاراج و غارت سر زمین ثروتمند
و پر نعمتی چون ایران؛ جهاد فی سبیل
الله را بدین سوی آغاز کردند؛ دین جدید
به این جهاد گران گرسنه و تهی دست
فاقد هر گونه تولید و کسب و کار باورانده
بود؛چنانچه در این راه کشته شوید فرجامتان
بهشت و بر خورداری از تمام نعمات جسمی و
جنسی و بیمه ای جاویدان خواهید بود
و در صورت پیروزی بر خصم ؛ تمام هستی
دشمن پاداش جهادتان خواهد شد.
و برای این منظور کجایی بهتر از ایران؟
و بدین گونه بود که با هر بار یورش
این قوم بیابانی که قبل از یورش ؛ تمام
پلهای عقب نشینی را در پشت سر منهدم
کرده بود؛ پایه های قدرت پوسیده ساسانی
یکی بعد از دیگری فرو میریخت و پیروزی
پی در پی را برای سر داران اسلام به ارمغان
میاورد و دار و ندار دشمن مغلوب بر شتران
نهاده و روانه پایگاه خلافت میشد.
گروهی از ایرانیان دلخوش به شعار
قولو لا الله آلاله تفلحو و انما المومنون
اخوه؛ دین جدید را پذیرا و عده ای دیگر
جزیه و شهروند درجه دو ماندن را گردن
نهادند و بقیه که خواستند مقاومتی
کرده باشند از خونشان اسیابها چرخیده
شد و زنان و کودکانشان رونق بازارهای
برده فروشی مدینه و شام ؛ سالیانی
بعد نیز بازار بغداد کسبی پر رونق
برای مجاهدین فی سبیل الله را به
ارمغان آورد و تا حدود 100سال
بعد مردمان طاعون زده این مملکت
عجم نامیده شدند و بعنوان موالی
رکاب اسبان نو کیسه های ثروتمند
مهاجر و انصار را نگه میداشتند.
مجاهدین هر چه را که در سر زمین
مفتوحه دیدند روییدند و بر بار
قطار شتران نهادند و روانه شام و
حجاز وبغداد نمودند.و آنگاه که همه
جا را شخم زدند ؛ گرفتن زکات و جزیه
و خراج و….. را وجه شرعی بخشیدند
و از خود چیزی را بجای گذاشتند که
بعد از 1400سال هنوز این سرزمین
به وسیله آن غارت شرعی میشود.
اگر امروز میبینم که با ز دوباره دار و
نذار این ملت غارت و چپاول میشود
نباید حیرت کرد و انگشت بدهان ماند
زیرا این گرگ سالهاست که با این گله
اشناست؛ تنها فرقش اینست که شکل
و محتوایش فرق کرده و به شکل مدرن
و قرن بیستمی در امده. آنچه که در آن
دوران از غارت مصون ماند؛عبارت بود
از منابع زیر زمینی، محیط زیست؛ نفت
و گاز؛ تالابها و دریاچه ها؛ کشاورزی و صنعت
، نخبه ها و مراکز نخبه پروری که در عوض
پخمه ها و مراکز پخمه پروری را جایگزین
کردند. و همه اینها برای فقیر کردن یک
ملت کافی بود. و ملتی که دغدغه اش
فقر و سیر کردن شکم وحسرت خوردن
بر ثروت اندوزی نو کیسه های گرداگر
مرکز خلافت باشد، حساسیت سیاسی
را فراموش خواهد کرد و چون موالی
رکاب گیر مهاجرین و انصار خواهد شد
درود
یکی از برکات و معجزات انقلاب اسلامی این بوده که کشور تبدیل شده است به «سفره خانه» و هرگوشه اش را که نگاه کنی میبینی عده ای نشسته اند دور هم و دارند تند تند لقمه میگیرند و سهم خود را از سفره انقلاب به بدن میزنند و قدرتی خدا سیرمانی هم ندارند… ما و امثال ما هم که سهممان از این شکمچرانی ها تماشا و گاهی ابراز تعجب از بزرگی ارقام جابجا شده توسط این عزیزان است، مثل صمد پشت شیشه این سفره خانه ایستاده ایم و دستهایمان را حائل چشمها کرده ایم بلکه بتوانیم چیزی ببینیم و نهایتا میتوانیم تق تقی به شیشه بزنیم و توصیه کنیم که عزیزان گاهی کمی «پیاز» هم همراه غذایشان بخورند!
چند روز پیش دادستان دیوان محاسبات کشوری اعلام کرد که “غار علیصدر” در همدان با رقم سالیانه هفتصد هزار تومان! به بخش خصوصی اجاره داده شده بود در حالی که درآمد این غار در هر سال بالغ بر 19 میلیارد تومان بوده است… یعنی هجده میلیارد و نهصد و نود و نه میلیون و سیصد هزار تومانش رفته به جیب سفره نشینان انقلاب و هفتصد هزار تومانش هم احتمالا به عنوان اجاره، واریز به خزانه دولت شده است (یعنی امیدواریم شده باشد!)… واقعا عقل جن هم نمیرسید که میشود از یک غار در دل کوه یک چنین لقمه های چرب و نرمی گرفت… جالب اینجاست که همین بخش خصوصی که این غار را به ثمن بخس اجاره کرده بود، برای اینکه این غار ثبت میراث جهانی نشود و احتمالا دردسری برای اداره آن و تناول ان 19 میلیارد برایش ایجاد نشود با دستکاری کردن و ساخت و ساز در مدخل غار مانع از این شد که این غار برای قرار گرفتن در فهرست میراث جهانی یونسکو واجد شرایط شناخته شود… میراث جهانی به چه درد میخورد…؟ سفره ی خودشان و میراث خودشان است و حتما چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است!
اینها گوشه هاییست که ما از این کنجی که ایستاده ایم گاهی بر حسب تصادف، یا به خاطر شهامت و جسارت یک خبرنگار و یا بر اثر اختلافات بین دو نهاد و یا اشخاصی که بر سر این سفره خیمه زده اند، میتوانیم ببینیم و از ان مطلع شویم… این سفره خانه پستوهای بیشمار و بخشهای وی آی پی و لژهای خانوادگی بسیار دارد که در معرض دید ما نیست… شاید اغراق نباشد اگر بگوییم هیچ فعالیت قابل توجهی در کشور انجام نمیشود، که از کنار آن یک آقازاده ای، سرداری، وزیری، وکیلی چیزی به آلاف و الوفی نرسد.
“بارون ویلیام کوهن” فیلمی دارد به نام دیکتاتور…در یک صحنه از این فیلم، «ژنرال علاء الدین» که حاکم یک رژیم دیکتاتوری در یک کشور کوچک آفریقایی ست در حین یکی از سخنرانی هایش وقتی که می آید به شیوه مالوفِ تمامی دیکتاتورها، پشت تریبون در مورد آزادی و دموکراسی در کشور خودش سخنرانی کند ناگهان خنده اش میگیرد و سخنرانی اش مختل میشود… این موقعیت کمیک البته برای ما که تجربه نظام مقدس جمهوری اسلامی را داریم که خطبا و بزرگانش هر روز دارند از عدالت و تقوی و ساده زیستی و آخرت و خدمت به خلق دم میزنند بدون انکه خنده شان بگیرد، بیشتر جنبه تراژیک دارد…یعنی آدم را در برابر این پرسش قرار میدهد که چطور میشود عده ای بر سر این سفره اینطور چنبرک زده باشند و در لحظاتی که شاید برای آروغ زدن یا خلال کردن دندان از خوردن فارغ میشوند، از عدالت اجتماعی و خدمت به خلق و ساده زیستی و پاکدستی و چنین چیزهایی دم بزنند و خودشان خنده شان نگیرد.
ژنرال علاء الدین که با همه پدرسوختگی اش نتوانست… اینها ولی ظاهرا میتوانند!
اتفاقات شهر هرت:
نماینده مجلس اجازه سخنرانی ندارد.
چون ممکن است عده ای جلسه را بهم بزنند!
سخنرانی زیبا کلام هم حذف شد.
چون ممکن است عده ای جلسه را بهم بزنند!
کنسرتها لغو شدند!
چون ….
این عده گویا چنان پر هیبتند که نه تنها سپاه و بسیج را درستی قورت داده اند ، بلکه نظام قضایی اسلامی را هم خفه کرده و در مشت دارند .
نماز جمعه مشهد هم تهدید به شکایت کرده !از کی ؟ لابد از مردم
راستی جناب میم /س گرامی می شه بگید حرمت زنیکه بعد از کشتن شوهر و برادر و همسایه و تمام مردان قبیله اش در همان شب بهش تجاوز می شه در نظر حضرت ایشان چه بوده.خیال نکنید که این تنها نمونه ایی بوده.بلکه کار حضرت یا همان سنت ایشان رهنمای مسلمین در طول تاریخ خونبار اسلام بوده.یعنی مردان را می کشند و زنان و بچه ها را به کنیزی و برده گی می برند.و خود بهتر از من میدانید که برده و کنیز بر طبق آیات قرآن و سنت رسول جز اموال مالک بخوان جنایتکاریکه مرد یا مردان خانواده را کشته و زن و بچه هایش را بتصرف خود درآورده.اگر نمی دانید اسم این در اسلام جهاد فی سبیل الله است!و تازه این پاداش این جهان مؤمن است!دستورات اسلام جناب آنچنان آشکار و محکم است که مو لای درزش نمی رود.بنابراین زیاد بخود تان زحمت توجیه آنچه که توجیه لازم ندارد ندهید.دیگران پیش از جنابعالی جامعه دریدند و رنجها برای توجیه جنایات مسلمین برده اند و سرانجام شرمگینانه مجبور به یا گوشه گیری و برگشتن از خرافات بوده.تنها کسانی در اینباره پافشاری می کنند که نانشان را از قبل این مزخرفات در می آورند.
اندر باب سعید طوسی ها
✨☝️چرا در ایران، نیت شیطانی این قدر زود به تجاوز منجر میشود؟
از دختر دبستانی روستایی، فقط کفشهایش پیدا شده بود. چندی بعد جنازه ی خفه شده ی او، پس از تعرض یافت شد. متجاوز و قاتل که بود؟ مردی متأهل!
او گفت: “دخترک را تنها دیدم، نیتی شیطانی به ذهنم رسید، آن را عملی کردم!”
☝️چگونه است که در ایران، این نیت های پلید شیطانی، زود به مرحله عمل میرسند؟
✨اگر قرار باشد نیت شیطانی این قدر سریع ایجاد شده و به مرحله ی عمل برسد، در کشورهای غربی، که استخرها مختلط، مشروب فروشیها در دسترس، تابلوهای نیمه عریان در مقابل و فیلم های شهوت انگیز تلویزیون در دید همگان است، باید روزانه ده ها هزار نفر مورد تعرض قرار گیرند.
✨پاسخ سؤال در این نکته است که این جمله ی سه قسمتی (دخترک را تنها دیدم، نیتی شیطانی به ذهنم رسید، نیت خود را عملی کردم)…
☝️در حقیقت جملهای چهار قسمتی است: “دخترک را تنها دیدم، نیتی شیطانی به ذهنم رسید، “دیدم انگار در این مملکت، کسی به کسی نیست”، نیت خود را عملی کردم!”
کشورهای غربی با درست در اختیار گرفتن قدرت رسانهای، به هر نافهمی فهماندهاند که در این شهر، نسبت به جرم های خشن، به ویژه نسبت به کودکان و دختران، حساسیت زیادی وجود دارد و “کسی به کسی هست!” وقتی دختر ده سالهای به نام “هولی جونز” در کانادا ناپدید شد، به مدت دو روز، “خبر اول” تمام شبکههای مهم خبری آن کشور بود!
ما چه میکنیم؟ فورا این گونه اخبار را پنهان میکنیم تا زمان دستگیری احتمالی مجرم!
آیا از کم شعوری غربی هاست که برنامههای مهم تلویزیونی را قطع کرده و تعقیب و گریز یک مجرم را به طور زنده پخش میکنند؟
اتفاقا غربیها در این موارد، بسیار عاقلانه عمل میکنند چون میدانند مسئله ی اصلی، دستگیری مجرم نیست، بلکه فهماندن این امر، به مجرمان بعدی است که این جا، شهر است نه جنگل؛ و ربودن یک کودک و یا تعرض به او، یعنی مواجهه با کل حکومت و مردم.
✨در ایران ما، وقتی یک جانی به یک دختر یا پسر تعرض میکند حداکثر خود را با یک خانواده، طرف میبیند که به راحتی با تهدیدهایی مانند پخش فیلم تعرض و یا تجاوز به عضو دیگر خانواده، آنان را از شکایت منصرف میکند.
✨ولی در غرب، کودک، از جامعه ربوده میشود نه از خانواده؛ و جانی میداند از فردا، جنایت او مورد توجه همه ی رسانه هاست و انصراف شاکی خصوصی تأثیری ندارد.
من نمیدانم تعداد “جنگل بانان” در این کشور چند نفر است ولی هر چه هست، تعداد “جنگل بینان”، یعنی کسانی که جامعه ی ایران را مثل “جنگل” تلقی میکنند و از قمه کشی و ربایش و تهدید و تجاوز و جرم های دیگر ابایی ندارند، کم شمار نیست.
☝️به سبب جمعیت رو به رشد “جنگل بینان” است که اگر آینه ی دو خودرو، کمی با شدت به هم برخورد کند، پیاده شدن از خودرو با قمه، منظره ی نادری در تهران نیست!
مردم عادی به کنار، در کدام کشور جهان، شروران در مواجهه با پلیس، به جای فرار، مکررا با قمه به مأموران مسلح حمله میکنند؟ آیا این پدیدهها دلیلی بر گسترش تعداد “جنگل بینان” نیست؟
و همچنین است داستان اختلاس، رشوه، غارت بیت المال و…
نماز صبح، رادیو را باز میکنید، پیام اخلاق میدهد، از خانه خارج میشوید، بر دیوار روبرو، پیام اخلاقی نوشته است. در و دیوار شهر، پر است از تابلوها و بیلبوردهای اخلاقی.
تلفن های همراه پی در پی پیام های اخلاقی از دوستانمان، گروه های وایبری، فیس بوکی و تلگرامیمان برایمان باز میکند.
بالای سربرگ نامه های اداری مان، پیام اخلاقی نوشته است، آخوند اداره مان، ظهر، کلی برای ما اخلاق میبافد. عصر به مراسم ختم میرویم، کلی اخلاق میآموزیم.
از ده شبکه ی سیما، دست کم در هر زمان، شش تا مستقیم، سخنرانی فلان آقا را پخش میکند که پیام اخلاق میدهد. آن هایی هم که فیلم پخش میکنند، همان حرف ها را از زبان هنرپیشگانشان، دوباره به خوردمان میدهند!
☝️راستی اگر بنا بود این پیام ها کاری بکند، ما الان باید در بهشت اخلاق زندگی میکردیم! نیاز به چک و سفته و ضامن، برای پول دادن و گرفتن و کاسبی نداشتیم. کلانتری ها و دادگاه های ما، مانند سوئیس بیکار بودند!
✨چند روز پیش، فرمودند: “ما پانزده میلیون پرونده در نوبت دادرسی داریم!”
اگر بپذیریم که هر پرونده حداقل دو شاکی و متشاکی دارد و هرکدام، حداقل یک خانواده ی سه نفره و نه بیشتر باشند، تعداد افراد درگیر دادگستری ایران، رقم سرسام آور ۶۰ میلیون نفر است و فاجعه یعنی این!
ای قربان درس اخلاق دادنتان!
میبینید همه چیزمان به همه چیزمان میآید:
بیشترین متخصصان پزشکی؛
و بیشترین آمار بیماری!
بیشترین روحانی و معلم اخلاق؛
و بیشترین پرونده ی دادگستری و کلانتری!
بیشترین بانک و سیستم حسابرسی؛
و بیشترین دزدی و اختلاس!
ما خنده دارترین مردم جهانیم!
هیچ جا و هیچ کس را هم در دنیا آدم حساب نمی كنيم…!
چقدر جالب گفتی برادرم
جناب ایران من
عالی بود. نتیجه گیری این میشود که مردم ایران در واقع مقصر اصلی هستند و مهمترین عامل در وقوع جرائم. هر کسی برای عمل خلاف خود بهانه ای میتراشد…یکی ذغال بد…یکی رفیق بد … و دیگری حکومت بد. البته این وسط سهمی هم باید برای نیّات شیطانی و شخص شیطان قائل شد. مردم ایران اگر به هیچ یک از جرم و جنایات حکومت و خلافکاران اعتراضی نمیکنند، یا میترسند و یا خودشان هم از این آب گل آلود ماهی میگیرند. وقتی ایرانیان در “چند رویی” یا ” دو رویی ” در دنیا رتبۀ اول بین تمام کشورها را دارند پس باید نتیجه گرفت که مقصر خود ما مردم هستیم. جمهوری اسلامی ایران بهترین نوع حکومت برای ما مردم است چرا که خود ما مردم خواهان اینچنین حکومتی هستیم؛ نماز بخوانیم و روزه بگیریم و به سر و صورت بزنیم در عزای محمد و حسین و علی و تقی و … عرق بخوریم و قمه بکشیم و به ناموس دیگران تعدی بکنیم و دروغ بگیم و مال مردم بخوریم و کربلا و نجف و مکه هم بریم و خلاصه از ماست که بر ماست…مشکل اصلی خود ما مردم هستیم و این حکومت هم تشکیل شده از همین مردم و افراد خارجی در آن حضور ندارند… حاکمان، خوب ما مردم را شناختند و خوب تا امروز ماندند. مردم ایران، امروز، بدترین مردم جهان هستند. هر آنچه که بر سر ما میبارد نتیجه و پی آمد اعمال و کردار خود ماست. ما مردم در کشور خود اسیریم و تبدیل شدیم به زندانیان وطن و از زندانبانان خود در هراس و ترس. همچنین، در کجای دنیا شما سراغ دارید که در داخل زندانهای آنها و بین زندانیان اخلاق و کردار انسانی حکم فرما باشد. ما مردم نه تنها گرفتار در زندان وطن هستیم بلکه گرفتار در زندان تن هم هستیم و این از ما ایرانیان بدترین مردم را می سازد. هیچ انسانی که گرفتار در دو زندان باشد نمیتواند دم از پیروی از اخلاق و مرام انسانی بزند، این نوع انسانها درگیر نوعی زندگی پَست انسانی حیوانی و تلاش برای بقاء میشوند. کافیست هر آنچه در ایران میگذرد را تبدیل به یک فیلم بلند کنیم، تنها با یک نام میشود این فیلم را نامید،
“ایران، نمایش راز بقاء ”
آنچه در ایران می گذرد دقیقاً همان است که در زندانهای دنیا میگذرد. تفاوت یکی این است که این زندان به وسعت یک کشور است و دوم اینکه زندانیان، خود خواسته هستند. درِ زندانها وقتی میشکند که تمام زندانیان سر به شورش بر دارند و باهم متحد باشند. شورش های تک نفره و چند نفره، که بیشتر شبیه خودکشی و راهی برای رهایی از خفت و خواری مداوم است، خیلی راحت و توسط خود زندانیان سرکوب میشود و دیگر نیازی به حرکت زندانبانان هم نیست.
وای به حال ما مردم! که زندانیان خود خواسته هستیم و اینهمه سال از قوانین حاکم بر زندانها پیروی میکنیم. تا زمانی که خودمان میخواهیم دیگر نباید بدنبال دیگران باشیم…نه ذغال بد…نه رفیق بد و نه حاکم بد…
خودِ خودمان مقصر هستیم.
حکومت اسلامی همینه دیگه!
میگم کاشکی میشد مسیر حرکت زائران اربعین رو یه جوری تغییر میدادن تا این دوستان یا در مسیر رفت یا در موقع برگشت از کنار چند تا منطقه از کشور خودمون هم عبور میکردن….
مثلا مسیر حرکتی شون از کنار شهر سوسنگرد بود….
بیرون شهر… خاکریز خواهران… محل زنده بگور شدن حدود ۱۵ نفر زن و دختر سوسنگردی البته بعد از تجاوز توسط برادران عزیز عراقی مون…
کنار اروند رود …
محل عملیات کربلا ۴….
محل زنده بگور کردن غواص هامون…..با دست های بسته….
زائران عزیز یادشون نرفته که……. خیلی جای دیدنیه….
خرمشهر……
اطراف شهر… کانال های هست که برادران عزیز عراقی مون با قیر پر کرده بودن تا مانع ورود ایرانی ها به شهر بشه…..
البته اتفاق زیاد مهمی تو این کانال ها نیافتاده ها….
فقط یه تعداد از بچه های این مرز و بوم موقع آزاد سازی خرمشهر زنده زنده تو قیر دفن شدن…… ولی قبول کنید جای بسیار دیدنیه…..
البته داخل شهر هم جاهای دیدنی زیاد هست… جاهای که به زنان و دختر های خرمشهر تجاوز کردن….و مادران خرمشهری برای این که دختران شون زنده دست برادران عزیز عراقی مون نیافتن اول دختر شون رو میکشتن بعد خودشون……وهزاران محله های دیدنی دیگه…..
کاشکی میشد دوستان زائرمون از این مناطق هم بازدید میکردن…..
شاید ….فقط شاید یه تلنگری به مغزشون بخوره ..
دوست عزیز
عصر حجر نیست که مردم از یه شهر اونورتر بی خبر باشن.الان عصر ارتباطاته و همه از کل دنیا با خبرن.این موارد یه جو غیرت می خواد که در کل همه فراموش کردیم.زیارت زوار قبول.پای پیاده رفتن به کربلا آخرتمون رو تضمین می کنه.دنیا رو می خوایم چیکار؟!!!
جناب ایران دوست مگر مردم مطلع نیستند که برادران عرب که به ایران حمله ور شدند ابتدا مردان را به قتل میرساندند و سپس به زنان و دختران به طور عام تجاوز میکردند و آن ها را به عنوان کنیز به بردگی میگرفتند و یک پنجم این برده ها را هم به عنوان خمس به حجاز میفرستادند تا خلیفه آنان را بفروشد و مخارج آن را برایشان کارسازی کند . کجای تاریخ ثبت شده که ائمه هدا از موالی و کنیزان ایرانی پشتیبانی کنند ؟ و یا با آنان همدردی کنند ؟ مگر یک ایرانی باشرف به اسم فیروز (ابو لوء لوء)ءخلیفه عمر را ترور نکرد ؟ آن هم به تقاص به بند کشیدن کودکان خونین پای ایرانی ؟ مردم ایرانی ازیعقوب لیث صفاری چه میدانند ؟ از مازیار بابک افشین چه میدانند ؟ از ابومسلم چه میدانند ؟ ولی اگر از حسین بپرسید میگویند خیلی میدانند ! ولی نمیدانندکه ایشان هیچ ارشی برای ایرانیان قائل نبودند مگر فرزند امام حسین به مختار به علت استفاده کردن از موالی (ایرانیان برده ) به انتقام جدش توهین نکرد و اف نگفت ایرانیان از سرداران ایرانی هیچ نمیدانند واین جز شرمساری چیز دیگری نیست .
اینا همه که گفتی درست. ولکن، این حکومت آخوندی اسلامی بود که با ندانم کاری باعث شروع جنگ شد. صدام که قبل از حکومتک اسلامی جرات همچین … (سه نقطه از مش قاسم) خوری رو نداشت.
درود بر تو ! به دوستان توصیه میکنم این فیلم , که در ان صدام توضیح میدهد چرا به ایران حمله کرد, را حتما ببینند. صدام هر چه بود ( ظالم, جلاد ,…. ) آدم صادقی بود , من به گفته او بیشتر از حرف اینها اعتماد میکنم.
https://www.youtube.com/watch?v=nI7DEqQfIdI
حکایت لخت کردن آخوندها توسط رضا شاه بزرگ در سال ۱۳۰۰ برگرفته از کتاب ” تاریخ معاصر ایران”
دوستان حتما بخونید خواهش میکنم :
رضا شاه در ابتدای سلطنت خودش، ارادتی به روحانیون و بزرگان دین داشت و زمانی که در سفرهای متفاوت به شهرهای مختلف میرفت، حتما به دیدار این دسته از روحانیون میرفت!
از قضا در سفری به جنوب، از اصفهان عبور میکند که در آنجا آخوندی به نام آیت الله اصفهانی حضور داشته، رضا شاه دورادور به او ارادتی داشته و تصمیم به دیدار او میگیرد، اما پس از رسیدن به منزل آخوند میبیند که حاج آقا فوت کرده است!
رضا شاه پس از همدردی با اهالی خانه و شاگردان، زمان مرگ و علت آنرا جویا میشود؛ شاگردان، علت مرگ را سکته و زمان آن را حدود ۱۰ روز قبل بیان میکنند!
رضا شاه غبار از تن نگرفته، میخواهد به مزار حاج آقا برود و میگوید؛ مراسمی بر پا کنند تا اینکه دستور ساخت مقبره و مراسمی در خور برای حاج آقا بدهند! اما مریدان میگویند که حاج آقا را هنوز خاک نکردند و ایشان هنوز در سرداب پایین خانه هستند!
رضا شاه با تعجب برافروخته میشود و با نعره فریاد میزند؛ جنازه فاسد میشود از گرمی.. چه کسی همچین غلطی کرده؟! شاگردان میگویند این وصیت خود حاج آقاست، ایشون خواستند که حتما حاج آقا اردبیلی از اردبیل بیاد و ایشون رو بشوره…
رضا شاه میگه : ایشون خیلی بی جا کرده، آمدیم حاج آقا اردبیلی یکماه دیگه هم نیومد، تکلیف چیه؟ کل اهالی مریض میشن… برید پایین، بیاورید مردک رو بشورید و خاکش کنید! شاگردان مانع میشن و رضا شاه دستور زدن کتک مفصلی به اونها را میدهد!
پس از آنکه حاج آقا رو از پارچه باز میکنن تا بشورن میبینن که حاج آقا ختنه نشده! پس از کتک مفصل دوباره شاگردان، چیزی از اونها در نمی یابد و بی اطلاعی همه در این مورد ثابت میگردد! رضا شاه میفرماید؛ اینو خاکش کنید و شاگردا رو هم جایی حبس کنید و مراسم برای آخوند بگیرید، بذارید اردبیلی بیاد، ببینیم اون کیه؟
بعد از چند روز حاج آقا اردبیلی پیداش میشه و میاد به خونه مرحوم، از راه که میرسه بهش میگن حاج آقا رو شستن و خاکش هم کردند… تا به فراست فرار میفته، دستگیرش میکنن و میارنش محضر رضا شاه… رضا شاه میگه لختش کنید … لختش میکنن و میبینن اینم ختنه نشده!
رضا شاه میگه داغ درفش بیارید تا به حرف بیاد … آخونده تا اسم داغو میشنوه میگه همه چیزو میگم…
آخوند میگه: ما انگلیسی هستیم و دو دوست قدیمی، ماموریت گرفتیم که از جوانی با خواندن زبان فارسی بیاییم نجف و با خواندن دروس حوزه علمیه نجف آخوند بشیم و بیاییم ایران برای جاسوسی و شوراندن مردم علیه دولت!
این اتفاق افتاد و اول اون اومد اصفهان و شد حاج آقا اصفهانی و من رفتم اردبیل و شدم حاج آقا اردبیلی!
رضا شاه میپرسه چند تا دیگه مثل شما هستند؟ آخوند میگه نمیدونه و این دوستش رو هم از بچه گی میشناخته و با هم بودند! همین میشه که داستان دستور رضا شاه برای لخت کردن آخوندها در کوی و خیابان و بیابان راه میفته که داستانش رو همه میدونند و عکسهاش رو دیدند! و از همه مهمتر رضا شاه دستور میده که لباس آخوندی رو از تن اینها در بیارن و اساسا این مقوله از بین بره!
تصاویر بسیار معروف از آخوندهایی که در سفارت انگلیس پناهنده شده اند موجود است که بیانگر این واقعه بوده و فرار آنان به وطن اصلی خودشان یعنی انگلیس را حکایت میکند…!
تطبیق اسلام و یهودیت و… (بخش 3):
http://sokhan-rooz.blogspot.com/2016/11/blog-post_20.html
علی کبیری عزیز
روش تطبیقی شما با ارزش است ،ادامه دهید.
علی ۱ در پست خون بالا می اورند می گوید:
” او بسی دورتر از ما را دیده است”
این سخن را از کسی که دارای سیستم فکری عامیانه است می توان انتظار داشت. مثل انها که به پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی و یا نوستراداموس دل خوش کرده اند.
دنیای افرادی که برای همگان نسخه بپیچند دیری است که سپری شده. هر کار تحقیقاتی عمده و موثری که چیز تازه ای برای عرضه داشته باشد چه در علوم انسانی و چه در علوم شیطانی -:) به صورت تیمی انجام می شود. هیچ رهبری هر چند قدرتمند و پرتوان بدون اطاقهای فکری و تیمهای تخصصی مختلف نمی تواند قدم از قدم بر دارد مگر به سوی نابودی.
تمام این فلاسفه و دانشمندان و غیر انها ایده هایی درست و نادرست داشته اند و مردمان فهمیده درستهای ان را گرفته و نادرستها را به زباله ریخته اند. هر یک گوشه ای و گوشه بسیار کوچکی از نیازهای بی انتهای بشر را مرتفع و اندکی از پرسشهای بی پایان بشر را پاسخ گفته اند. پاسخهایی که گاه و بعضا تنها در محدوده زمانی خاصی قانع کننده بوده یا می باشند. برخی هم با نظریاتشان فاجعه به بار اورده اند. بشر و جامعه بشری هرگز به یک یا چند متفکر خاص و یا ایدیولوژی محدود نبوده و نخواهد بود. بسیار عظیم تر و گستر از ان است که در مخیله یک یا چند نفر بگنجد و دایما هم در حال تغییر. تنها سیاه و سفید نیست حتی تعداد رنگها هم از انچه می شناختیم هزاران بار بیشتر است.
دوست من کی گفته که فلاسفه حرف مفت نزده اند و حرف نادرست نداشته اند؟ من چنین حرفی زده ام؟ کجا؟ . خیلی روشن است که هیچ انسانی بی خطا نیست. اما در باره آدم های بزرگ مثل ارسطو و هگل و کانت و ابوعلی سینا، طبعا عقل و منطق و هرچه شما قبول داری، حکم می کند که اینها چون بزرگ بوده اند، حرف خیلی مفت و صریحا مزخرف نداشته اند مگر بعد از بررسی دقیق از سوی محققی چون شما. حالا فرض کن شما به این رسیدی که مثلا ارسطو، ابن سینا و کانت و هگل حرف خیلی مزخرفی گفته اند. راه بیان اعلام این خطا چیست؟ راهش این است که با بیانی بهتر از خود ارسطو، ابن سینا و کانت و هگل نشان بدهید که آنها چه گفته اند و چرا حرفشا مزخرف است و سپس نشان بدهی که راه بهتر و حرف بهتر چیست که آنها نگفته اند و استدلال های به نفع این راه بهتر و حرف بهتر و مخدوش بودن حرف معیوب آنها را بیان کنی و در معرض دید و بینش دیگران قرار بدهی. در باره هگل که توضیح دادم منظورش چیست. البته توضیح من ناقص است چون من متخصص هگل نیستم. هگل به اقرار اهل فن یک نابغه است که حرفهای مبهم هم زیاد زده ولی نخوانده و ندیده نقد کردن هگل، نشانه دانایی نیست. آنجا در حد اندکی که از او خوانده ام گفتم، منظورش چیست. می توان دوباره متن ناچیز مرا بدون پیش داوری در باره منظورم از این جمله آخری، خواند و به داوری بهتر رسید. شما فکر می کنی منظورم من ازاین جمله آخری یعنی برتر نشاندن هگل بر دیگران و بر هر خواننده ای و از جمله بر شما؟ نه. منظورم تنها این بود که هگل آدم مفت گویی نبوده است و حرفش دستکم در کتاب استقرار شریعت در مذهب مسیح با ترجمه باقر پرهام، دقیق و بنیادین است.
با این حرفت موافقم که بشر هرگز «به یک یا چند متفکر خاص و یا ایدئولوژی محدود نبوده و نخواهد بود». من هم نگفته ام که بشر محدود به چند نفر باید باشد. گفته ام؟ فکر نمی کنم. در این مسئله دقیقا عین شما فکر می کنم.
سخن من با شما در همین “بزرگ بودن” ها است. اگر اهل سواری دادن نیستید هیچکس را مطلقا هیچکس را بزرگتر ندانید. همه انسانهایی هستند که بسته به موقعیت و حرفه خود کار خود را میکنند و اگر انسان باشند وظیفه خود را انجام می دهند. همه به نوعی به هم وابسته و بر دیگری موثرند. من از تفکر و حرفهای اخوندگونه شما در عجم و بس.
خب لابد ضد آخوند هستید و می گویید چون حرفهای علی1 شبیه حرف آخوندهاست پس معیوب است. حالا من هم حق دارم بگویم کجای حرفهایم شبیه حرف آخوندهاست و هم مگر شما مفتش باورهای من هستید؟من کجا فردی را «مطلقا بزرگ» تر از دیگران دانسته ام؟ کجا؟ چرا نشانی نمی دهی و مدام دنبال بیرون کشیدن باورهایی هستی که در پس ذهن نهاده ای؟
شما اگر تنها یک کامنت مرا مثلا پاسخ من به ذیل عبارت استاد کورس در باره ابوزکریای رازی را می خواندید، متوجه می شدید که بن مایه ذهن من چیست(از همه پاسخ هایی که به سیدمرتضا و دیگران داده ام که دیگر پیشکش کسان متن نخوان و ملایی شبیه شما) واگر دنبال این هستید که با این به سمت مخالف کشاندن من، فحشی از من علیه دین و دینداری و آخوند بشونید، لابد مسئولیت دیگری بر دوش دارید. تصور می کنم فقط در میان ما ایرانیهای از خود راضی مد باشد وقتی یکی وقت می گذارد و با زبانی ساده و روشن بدون اینکه شما از او طلب پاسخ کرده باشید، برایت پاسخی از تفکر سخت هگل و دیگران فراهم می کند، نهایتا به او «انگ» می چسبانید. این رویه را اگر در ذات داشته باشید، بیچاره آنهایی که با شما می زیند. سواری، عامیانه و حرف های پیش پا افتاده را من دقیقا به این معنا می گیرم که این دوست را من به خطا«فهمیده» و «منصف» توصیف کردم.
خودتان را بکشید از من حرفی که حاکی از باور یا عدم باورم باشد، بیرون نمی کشید چون تنها با تکیه بر «باور» است که می توان از شر «فکر کردن» به حرفهای دیگران راحت شد. با تزی شبیه این: اگر فلان باور را دارد پس هرچه می گوید بد و مزخرف است و اگر فلان باور را ندارد پس هرچه می گوید خوب و عالی است. ما ایرانیها گاهی نابغه هستیم در کج روی.
علی اقای عزیز. در نوشته های پبشین شما رنجها و سختیها و بی اعتناییهایی که بر شما رفته خوانده ام. و واکنشهای شما را درک می کنم. شما بسیار بیشتر از من بویژه در علوم انسانی و فلسفه مطالعه دارید و خوب هم پر کار و پر تلاشید.مطالعه تیوریک صرف همواره با زندگی تجربی هماهنگ نیست. شما مدیریت یک جای بزرگ را به کسی که عمری با کتاب و تدریس سرو و کار داشته بدهی معلوم نیست چه از کار دراید. خود شما تا حد امادگی ان را دارید؟ شما شاید حتی یک کشور خارجی و سیستم فکری و فرهنگ مردم از کوچک و بزرگ را ندیده باشید. من تنها خواستم به یک اندیشمند پرکار ندایی دهم از انچه بن مایه های ضد استبدادی را در جهان ذیشعور می سازد. از همان دوران کودکی و اموزش ابتدایی. و ما ابدا بدانها نه اگاهیم و نه توجه داریم.
شما قبلا اشتباه نکردید. سخنی بود صادقانه برای نویسنده ای پرتلاش و پرمطالعه. فکر کردم ارزش بیانش را داشته باشد و الا به زباله دانش بیندازید. امید که همچنان خوشبین و سخت کوش باشید.
دكتر خزعلى به مرز رفته اند و چون بسته بوده موفق به زيارت كربلا نشده و برگشته اند و متن زير را نوشته اند:
“روزهایی را که با عاشقان بودم، از عمر نمی دانم!
همین آدمهایی که سر چهارراه بوق می زنند و فریاد، چون حسینی می شوند، از مصاحبتشان سیر نمی شوی!
فرقی نمی کند که دکتر است یا مهندس، کارخانه دار است یا کارگر، آنجا خادم حسین(ع) است یا زائر حسین(ع)، مودب می شود و مهربان!
مسعود در موکبی شاهد حکایتی زیبا بود، فردی می خواست 2 غذا بگیرد و خادم یکی داده بود، زائر گفته بود:” تو نمی توانی بگویی یکی بگیر، این مال امام حسین ع است” و رفته بود سوار ماشینش شود، خادم نادم از قصور در پذیرایی زائر، دنبالش دویده بود به التماس که بیا و بگیر!
کجا چنین صحنه ای می یابید؟
حسین ع کیست؟
چه کرده است که حتی اوباما با افتخار می ایستد و در مراسمش خدمت می کند!
همایش اربعین، تصویری از زیبایی هاست، راهپیمایی انسان سازی است
ادامه فریاد ” هیهات منا الذله” است!
هرآنکس که خرده می گیرد و نق می زند، کور است و این خورشید عالم تاب را ندیده است!
یا چون خفاشان تاب دیدن خورشید ندارد!
ما تا نقطه صفر مرزی رفتیم و مرز بسته بود، اما هم نشینی با زائر حسین چه زیبا بود!
آدمهایی که پایشان از قریب صد کیلومتر راهپیمایی خسته بود و خم به ابرو نمی آوردند، یک تندی نداشتند، زن و مرد و پیر و جوان خن می گفتند و برادرانه قدم می زدند!
این آدمها کجا بودند؟
چرا این همه خوب را در روزهای دیگر نمی دیدیم؟
حسین در این سه روز با آنها چه کرده بود؟
یقین دارم مادرشان هم آنها را نمی شناخت!
اصلا همه جور دیگری بودند!
دوست داشتنی و عاشق
خدا قسمت کند
مهدی خزعلی
30 آبان 95
اربعین حسینی”
دو خبر زير را هم داشته باشيد:
“توزیع روزانه 24هزار پرس غذای موکب وزارت اقتصاد”
“مواکب حج و زیارت خوزستان ، اوقاف و امور خیریه ، بهزیستی ، عتبات عالیات و شهرداری اهواز از مواکب مهم دولتی و غیردولتی در اطراف پایانه مرزی چذابه هستند”.
اين كه اوباما دركدام موكب، با افتخار به زوار خدمت مى كرده را نمى دانم، اما مى دانم كه اگر بجز ايام زيارت در ساير ايام نيز غذا و خدمات مجانى از بيت المال به اين عزيزان عرضه شود، مشكل موقت بودنِ خُلق و خوىِ نيك اين عزيزان برطرف شده و آنان در تمام طول سال همينقدر خوب، مؤدب، مهربان و دوست داشتنى و عاشق خواهند ماند و مادرشان در بقيه سال هم نخواهد توانست فرزند سابقاً بوق زن و فرياد كش سر چهار راه خودش را بشناسد.
از آنجا كه اينها نق و خرده گيرى نبود بلكه يك پيشنهاد سازنده بود اميد است پيشنهاد دهنده خفاش، و كور ناميده نشود زيرا اگر چه آن خورشيد عالم تاب ادعايى را نمى بيند، اما پيچش مو را خوب مى بيند.
مرز بسته بود ؟! انهم برای شما!
خدمت کردن اوباما!؟
واعقعا که ادم خیلی زیادی صادقی هستی.
بر دیگران می پسندید انچه را که بر خود نمی پسندید تا وبال گردن و سوار بر پشتشان باشید.
این آقای خزعلی با نانی بزرگ شده که محصول زحمت دیگران بوده .نان مفت ! پس عجب نیست که تولیدات فکریش همه از همین قماش است . او دلش برای حسین , زینب , ابولفضل . .. خیلی سوخته و گریه ها کرده ولی من فکر نمیکنم یک وقت اشکی هم برای این مردم دچار نکبت ریخته باشد.
خدمت آقای خزعلی عرض میشه که ای برادر : تو و اون زوار عقیده تون برای خودتون محترم. حالا چرا به اونایی که همعقیده با شما نیستند، میگی کور و خفاش و نق زن و بی نور؟ من نمی خوام به زوار و شما و این منطق بچه آخوندی انتقاد کنم. وگرنه می گفتم که خیلی چیزا میتونه آدمها رو موقتآ مهربون و خوش اخلاق کنه.حالا چرا انتقاد نمی کنم. چون دوست دارم رو در رو انتقاد کنم ، اما از این خشمی که در کلمات کور و خفاش می بینم می ترسم ، بخصوص وقتی که پشتوانه اش عدد زواری باشه که اگر جلو اونا بگی بالا چشم آقاتون ابروست یک مرتبه به جای جواب قانع کننده ، تق مهربونی شون در میره و در زدن من با هم مسابقه میدن تا از ثواب محروم نشند و جنابعالی هم نه فقط مانع از کتک خوردن «یک خفاش »تمیشی ، بلکه از کتک خوردنش کیفور هم میشی. الان میگی خفاش ، تو اون موقعیت میشی شکنجه گر.در تو و در همه اون آدمایی که سرمست عشقشون شدی یه همچی شکنجه گری خوابیدی؟ گویا این روزها حال خوشی نداری جناب خزعلی . خدا همه مون را شفا بده.
بله بقیه کورند و بقیه خرند و بقیه حیوانات اند و بقیه نادانند. نادانان باید در عذاب جهنم بسوزند. باید همه را آتش زد. همه کسانی که موکب را نمی بییند و حس و حال خزعلی را نمی بیینند. باید این روشنفکرنماها را به قعر تاریخ فرستاد. اتوبوسی فرستاد و دره را نشانه کرد. یا همه را(بقول احمدی مقدم از قول احمدی نژاد) جمع کرد و فوقش دوهزار نفرند و همه را فرستاد به درک. باری نوش جانتان جناب خزعلی حمق ذاتی. ما جهنم را انتخاب کرده ایم.
حاجیه شیرین عبادی: دولت(ک) ایران حقوق شهروندی بهائیان را به رسمیت بشناسد.
مش قاسم: حاج خانوم حرفهایی میزنه ها! دولتک آخوندی حقوق شهروندی کی رو به رسمیت شناخته که حقوق شهروندی بهائیان را به رسمیت بشناسه؟ حاج خانوم! در حکومتک اسلامی حقوق شهروندی نداریم که به رسمیت شناخته بشه یا نشه! همه امت اسلامی هستن. هر وقت اینو فهمیدی اونوقت شاید بتونی درست و متقن حرف بزنی.
اخبار: موسوی اردبیلی به کُما رفت.
مش قاسم: حاجی در تمام عمرش توی بیهوش بوده. اگه هشیار بود که همچین … (سه نقطه از مش قاسم) رو واسه این ملت بعد ۱۴۰۰ سال به اسم اصل مترقی نمیفروخت.
درود
حالا كه ايراندوست فرموده كه ايرانيان بايد زرتشتى شوند احكام آن را نيز بايد شرح مى داد
به موجب متون فقهی زرتشتی، هر مرد و زن مؤمنی میبایست پنج بار در شبانهروز برای نمازهای پنجگانه وضو بگیرند و ممنوع بود که کسی از خواب بیدار شود و پیش از آنکه وضو گرفته باشد، دست به چیزی بزند. برای بیتوجهی به احکام وضو مجازاتهای سختی وضع شده بود که در برخی مواقع شامل «مرگارزانی» (اعدام) میشد. آداب وضو ساختن چنین بود که شخص میبایست سه بار با گمیز (ادرار) گاو و سه بار دیگر با آب به این ترتیب شستشو کند: دست راست و سپس دست چپ از آرنج تا سر انگشتان، صورت از گوش تا زیر چانه، پای راست و سپس پای چپ از ساق به پایین. چنانکه گمیز گاو در دسترس نبود و بیم آن میرفت که وقت نماز بگذرد، میبایست از ادرار دیگر چارپایان (همچون گوسفند و خر) استفاده کند. و نیز چنانچه ادرار آن چارپایان نیز در اختیار نبود، باید با سه بار دست زدن در خاک تیمم میکرد. در تمام این مراحل خواندن ادعیه وضو نیز لازم بود که شامل دعای اَشِموُهو، دعای کِمنامزدا و چند دعای دیگر میشد.
دوستان گرامی…باتوجه به اینکه بحث با علی1 یک بحث عمومی بوده و مسائل مربوطه دردی عمومیست، این بحث را ادامه میدهم تا هم میهنان چپ بدانند که زخمی که بر روح و جسم مردم وارد کرده اند، با وجود جنایتکاران و چپاولگرانی که با کمک وبدست همینها به اریکۀ قدرت رسیدند، نه تنها التیام نیافته، بلکه جراحتش روز بروز شدیدتر شده و روح وجسم هموطنان ما را میازارد.
دراینجا بحث بر سر دفاع از سلطنت نیست. بلکه بحث بر سر راهبردیست که اکثر چپ ها به عنوان پیشروان طبقۀ کارگر و مدافعان زحمتکشان درسال 57 برگزیدند و چنان راهبردی یکی از دلائل عمدۀ وضع ناهنجار و تأسفبار امروز است. آنها به ندای خمینی و آخوندها پاسخ مثبت دادند، ندای رستاخیز ارتجاع را با انقلاب اشتباه گرفتند و جزء نخستین کسانی بودند که متحد با آخوندها و پیشاپیش آنها حرکت کرده و بازی انقلاب به راه انداختند. ولی پس از حمال آخوندها شدن و آنها را به حکومت رساندن، هنوز هم متوجه نشده اند که راهبردشان تا چه حد اشتباه و ضدمردمی بود. ضد مردمی بود از این جهت که این روشنفکرنماها از قبل متوجه عجوزۀ 1400 ساله و بزک کردۀ ارتجاع با ماسک انقلاب نشدند و دوشادوش مرتجعین، پیروان و هم مسلکان و جوانان ساده دل ومردم ناآگاه را به حمایت از ارتجاع وارد میدان مبارزه کردند، به امید اینکه پس از حذف شاه از معادلۀ قدرت، آخوند را نیز از معادله حذف نموده و نامعادله را با جانشینی خود به معادله تبدیل نمایند. ولی تا چه اندازه جمعی خود روشنفکرخوانده ها از بافت جامعۀ ما و هم بستگی ملاها که تا اقصی نقاط ایران و حتی تا ده کوره ها نفوذ داشتند، بی اطلاع بوده و نیز از تسلط روحی یک ملای مفنگی در قریۀ دورافتاده ای از کشور بر اهالی آن ده بی خبربودند. چگونه ممکن بود همراه و همگام با ارتجاع شده و آنرا به قدرت رساند و پس از آنکه سلطۀ آنرا بر مردم قبولاند، برعلیه قدرتی که خود به آن اعطاء کرده ایم، شورش کنیم؟ نگرش خود روشنفکر خوانده ها نسبت به واقعۀ سال 57 که از یک سال پیش ازآن به بهانۀ مقالۀ کذائی احمد رشیدی مطلق و توهین به خمینی براه افتاده بود، اگر مشابه تجزیه و تحلیل درست و بجای دکتر مصطفی رحیمی برآورد شده بود، ملت و کشور ما اکنون به این وضع نزار و ادبار کشانده نمیشد. اما بعداز آنکه زیر علم خمینی به سینه زنی پرداخته و بازوی به قدرت رسیدن آخوندها شدند، تازه دوزاریشان افتاد که چه خبط عظیمی مرتکب شده بودند. آخر چگونه امکان دارد که روشنفکرفعال سیاسی باشیم و کتاب حکومت اسلامی خمینی را که از سال 56 روی پیشخوان کتابفروشیها آزادانه دردسترس عموم بود نخوانده یا خود را به نخواندن آن زده و فریب شعارهای وی را خورده و دنبال او ریسه شویم؟
حال همین چپهای لوچ که همه ساله برای حرکات بچگانه و بی برنامه و خام سیاهکل و کشتن چند تا ژاندارم مادرمرده و به کشتن دادن خود، به عزاداری پرداخته و آن حرکت ضد انقلابی و مذموم را به عنوان حرکت انقلابی به نمایش میگذارند، هنوز هم دست از سر مردم برنمیدارند و چپ روی خود را قهرمانانه جلوه میدهند. اینان هنوز نیز از کابوس وحشتناک سال 57 که منجلاب را با انقلاب عوضی گرفتند، درنیامده اند. کدام انقلاب؟ چگونه میتوان شعار کشدار و مبهم دفاع از منافع مستضعفان را با هدف اساسی دفاع از منافع پرولتاریا معامله کرده و انتظار پیروزی پرولتاریا را هم داشت؟
از این روست که این فیلسوف بعداز اینها را روشنفکر نما مینامم که هرروز ه هر حرکت ارتجاعی و هر بلائی که آخوند بسر مردم و مملکت میآورد را در چارچوب ماتریالیسم تاریخی تجزیه و تحلیل کرده و به خود نمرۀ قبولی میدهند. حال جناب علی1 و همکاران سوراخ دعا را گم کرده و بجای روشنگری در جهت افشای ماهیت ارتجاعی رژیم، به ما درس فلسفه میدهند تا لابد انقلاب بعدی مردم برعلیه حاکمان کنونی را با مانیفست مرحوم مارکس و یا دیالکتیزه کردن فلسفۀ مغلوط و واژگونۀ هگل، به مسیر دلخواه ببرند. نگاه کنید به اخبار روز که چگونه تیول حزب جنایتکار و منحرف توذه شده است. نگاه کنید به نشریۀ فدائیان اکثریت که چگونه دارند با آخوندها و اصلاح طلبان فریبکار و دو دوزه باز لاس میزنند و غیره… حال جناب علی1 به من ایراد وارد میکند که به بزرگان وروشنفکران این جمع اهانت کرده ام! کدام بزرگ و کدام روشنفکر؟! دست بردارید از این همه خودپرستی ها و منم منم کردنها. آخوند بر مبنای ایدئولوژی دین و مذهب دارد مردم را میکوبد. اما شما بجای نفی چنین ایدئولوژی منحطی، دارید مغز مارکس وهگل را درسالن تشریح زیر میکرسکوپ چپ ارزیابی میکنید. آیا بجز ایدئولوژی مارکسیسم شکست خورده ایدۀ دیگری هم برای نجات زحمتکشان و طبقۀ کارگر دارید؟ واقعیت آنست که مغزهای شما در قرن هجدهم منجمد شده است. شماها متحدان تاریخی اسلام محمّدی بوده و هستید. گوش کنید به سخنان خسرو گلسرخی، یکی از شهدای بنام راه چپ که برای نجات طبقۀ کارگر از یوغ ستم بورژوازی خونخوار، به حسین شهید متوسل میشود. وای برشما چپولهای براه راست هدایت شده! این بزرگترین ننگ برای چپ است که برای فریب دادن طبقۀ کارگر خود را به حسین شهید پیوند بزند. این درد بزرگیست.
آیا این علی کبیری است که مزخرف بافی میکند یا این کوتوله های واخوردۀ سیاسی؟!
سلفی گری جهادی را ما در گروههایی چون اخوان المسلمین مشاهده می کنیم ، رابطه و حمایت این گروه از طرف رهبر اسلامی ایران پوشیده نیست.
حال سوال این است، این گروه چقدر در دستگاه حاکمیت اسلامی ایران دست دارد ؟
آنچه هست این چند برادر عراقی زاده خیالشان از هفت کشور آزاد است که هر چی پرونده سازی کنند، هر چی غارت کنند، هر که را خواستند تهدید کنند و هر که را دلشان خواست به غل و زنجیر بکشند، هیچ شخص و نیرویی در این مملکت نیست که جرأت و جیگر و توان مقابله با این چند برادران عراقی زاده مرموز و مافیایی و قدرتمند داشته باشند، به ویژه در برابر ساده لوح ترینشان که سرمست تر و گستاخ تر و بی شرمتر از بقیه در روز روشن چشم در چشم ملتی حتی ترهای برای روحانی خرد نمیکند تا گفته باشد رئیس جمهور کشک کیست. غمانگیزتر اینکه خیال میکند برای سیاستهای اجرایی داخلی و خارجی هم هموست که باید حرف اول و آخر را بزند و اوست که سیاستهای جهانی را بهتر از همه میفهمد و دنبال میکند.
آقای نوری زاد عزیز
فکر کردم این عکس آخری یک ملا با Mr. Bean است!
تفاوت ره از کجا تا به کجا!
سلام برهمگان
جواب نوري زادبه كامنت ناشناس محترم:
“درود دوست گرامی
اگر من بجای خدا بودم، برده داری را از همان ابتدای شکل گیریِ خرد در میان جوامع کوچک بشری، ننگ بشری می دانستم و این را به همه ی یکصد و بیست و چهار هزار پیامبرانم می آموختم که به مردم هر عصری گوشزد کنند. بی هیچ مسامحه ای. و بی هیچ اما و اگری. تمام شد رفت. اگر آمدن اسلام منوط به این بود که برده داری همچنان باشد و باشد و باشد، اصلا بی خیال اسلام می شدم. عاطفه ی انسانی را که نمی شود معامله کرد!
با احترام”پايان گفتارشما
جناب اين جواب شما درمقام خدايي تان خيلي بي ربط است زيرا همه مردم كره زمين از پيامبران پيروي نمي كردندكه اگرپيروي مي كردند عقلهايشان شكوفامي شد وعمده هدف خداازارسال رسل براي شكوفاندن عقول بشربخت برگشته بوده وهست وفهم ودرك دررسيدن به كرامت انسانيت خويش وانسان كامل شدن؛اماامثال شماياني دردوران همه انبياوجودداشتندكه باپيام انبيامخالف بودند كه مي گفتند اين پيامبرمجنون است وافسانه مي گويد،اين پيام ،همان اساطيرگذشتگان است ؛هرچه هست همين زندگي دنيوي است قيامت ومعادي دركارنيست. اگرپيروي مي كردند ديگرجاي نزاع واختلاف وجنگ ودرگيري رخ نمي دادتادرجنگها اسيرگيري شودوبرده داري مرسوم گردد.پس جناب ازجواب طفره رفته ايد وخودرابه كوچه علي چپ زده ايد. اصلا شكل گيري خردبه سبب خودخواهي اكثربشر هرزمانه -همانندتوويارانت-محقق نشده است ورسيدن به خردورزي دراراده تشريعي خداونداست نه دراراده تكويني اش. اگردرارده تكويني اش بود دهن مخالفان انبياي زمان؛وهمين الآن دهن تورا سرويس مي كرد؛اما بشررا مختارآفريده است وراه خيروشررابرايش رهنمايي كرده است ودردرون هركس عقلي هم داده است كه اكثري ازآن استفاده نمي كنندوشِرووِرمي گويندهمانندتو.
آن شخصي كه گفته امام حسن عسگري ازنهضت وشورش عليه برده داري درزمان خويش آن راتاييدنكردوياهمراهي نكرد ؛مثل اينكه ايشان ازتاريخ زندگي امام عسگري بالكل بي اطلاع هستند كه چگونه درزندگي شخصي وسياسي درمضيقه ومحصوربه عسكر وارتش خليفه عباسي بودند.
كرامت انساني بردگان نيز درنظر آن امام وائمه ديگرهمين بس كه مادرهمه ائمه بعدازامام حسنين همامين همگي ازبردگان بوده اند،مادرده امام وخانم نه امام همگي ازكنيزان وبردگان بوده اند؛واين كارعملا احترام به انسايت وكرامت انساني است اگرچه برده باشد. وحفظ حرمت حقوق بردگان درروايات فقهي ائمه ونحوه آزادي تدريجي شان بيان شده است وكتابي باعنوان”عتق رقبه”درفقه شيعه وسني مطرح انظاراست بعلاوه توصيه هاي قرآن مبني برآزادي تدريجي بردگان مملوك مسلمانان به هربهانه اي.
وديگرگفته است :كه درحديث ثقلين نبوي ،احاله امورمردم به آيندگاني كه هنوزمتولدنشده اند”.چنين نيست بلكه بعدازخودش اميرمؤمنان بود وبعدازاوهم بقيه امامان به ترتيب .
يادآوري ازناشناس:
جوابي به نوشتارجناب عبدالله عزيزدرمورد علم غيب پيامبر واوصياي گرامش -عليهم صلوات الله-كه ازجناب كديور گرفته وآورده بودند:
جناب كديور-سلمه الله من آفات الدهر والغرور_همانندبرخي ها شعاركفانا كتاب الله راسرمي دهد،هرچندعلم غيب رسول ازآيه 26-27سوره جن مستفاداست:
“عالم الغيب فلايظهر علي غيبه أحدا .الامن ارتضي من رسول…”
ت=اوداناي غيب است وهيچ كسي رابرغيب خودآگاه نمي كندمگرپيامبران كه مورد رضايت او هستند”
پس نفي علم غيب ازديگران كه غيرخداهستند استثنايي دارد كه شامل رسولان وپيامبران برگزيده ومرضي اوهستند. وداستان آگاهي وكارهاي اعجازي حضرت عيسي-ع-درآيه 49 آل عمران ،همانندجان دادن به مجسمه گلي پرنده وشفاي كورمادرزاد ومبتلابه پيسي وياخبردادن ازخوردوخوراك مردم درخانه هايشان وآگاهي وخبر ازذخايرشان درخانه شان،همه به اذن خداوندبوده است نه استقلالي؛وياعلم وآگاهي حضرت ابراهيم برچگونگي زنده شدن مردگان ازآيه 260 بقره مستفاداست. وآيات ديگر درموردعلم به غيب سايرانبياجاي انكارنيست ؛وخودوحي ازعلوم وامور غيبي است كه برانبيا افاضه مي شده است.
وبعلاوه تصريح آيه تطهير برعصمت پنج تن آل عبا برهيچ متتبع ومفسرقرآن پوشيده وپنهان نيست .
به اضافه اين آيات ،سنت واحاديث نبوي درموردعلم وفضائل اهلبيت-ع-وبخصوص درمورداميرمؤمنان -ع-بيش ازهزاران مورداست كه جناب كديور ازاين احاديث غمض عين كرده اند يكي ازاين احاديث ،حديث ثقلين است
كه بعدازفتح مكه ودرهنگام جنگ حنين اكثر مسلمين ازاهل مكه ومدينه درآنجا بودند واميرمؤمنان رادرمدينه خليفه خودش گذاشته بود برخي ازعلي-ع- بدگويي كردند، پيامبر-ص- فرمود:” اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي اهل بيتي ماان تمسكتم بهما فقدنجي ولن تضلواأبدا…”گويا پيامبرازرحلتش خبرميدهد؛ وبراي بعدازخودش چنين مي فرمايد:من درميان شما دوچيز گرانبهامي گذارم كتاب خداوند-قرآن- واهلبيت خودم ” كه اكثر مفسران سني مذهب هم اهلبيت پيامبررا درآيه تطهير وذي القربي به علي وفاطمه وحسن وحسين-ع-تفسيركرده اندازجمله زمخشري وفخررازي وثعلبي وديگران”تاچندي كه به اين دوثقل-كتاب خداو اهلبيت من تمسك جسته باشيد اهل نجات هستيدوهرگزگمراه نخواهيدشد…}.
همه راويان ومحدثان شيعه وسني دركتاب هايشان اين حديث نبوي راازپيامبرنقل كرده اند وازحدتواترگذشته است.
باتوجه به اين حديث كه درصدورش ازپيامبر-ص- هيچگونه شكي نيست درميان فريقين ؛مانمي توانيم قرآن را فقط أخذ كنيم وبه مصرحاتش عمل كنيم وازتاويل برخي آيات آن بوسيله راسخان درعلم -كه همان ائمه هدي هستند،طردكنيم ومورداستفاده قرارندهيم.وبه روايات واحاديث وارده ازائمه اهلبيت بي تفاوت باشيم هرچنددرميان روايان سندروايات ضعيف وازاهل غلات ومفوضه هم باشند؛اگرچه عالمان برجسته اي همانندشيخ مفيدو صدوق وطوسي-ره-اين احاديث را درچهارصدكتب روايي ازاهلبيت، راويان حديث ضعيف واهل غلات ومفوضه را ،به وسيله علم رجالشان غربال كرده اندوكتب اربعه اكثري احاديثش مورداعتماداست ودراحاديث اين كتب باروايتهاي صحيح وحسن وثقه علم غيب ائمه هدي به تواتراثبات شده است.فأين تذهبون . اول آذر95 ؛ بااحترام
چن خط اول بعد از کپیه نوشته اقای نوری زاد رو خوندم، تا ته نوشتتو رفتم بی تعارف بگم اصن ارزش خوندن نداره چ برسه ب جواب مستندو قرانیو روایی چون زیاد گفته شده پس کار بیهوده ای.
نوع ادبیاتت کاملا مشخص میکنه ک از اعماق وجودت داری میسوزی منو ما حالو روزت رو میفهمیم عزیزم درکت میکنیم خودتو خالی کن بریز بیرون خوب جایی اومدی اینجا مخالفای بی ادبی مثله شماهم میتونن حرف بزنن ب لطف صاحب سایت پس همون طور ک گفتم هر چی تو دلته رو بریز بیرون خوشحال میشیم اگه کمکی ب اروم شدنت بکنه
اینده ک کاملا روشنه و این روند معکوس بدجوری داره سرعت میگیره ب تناسب اعصاب شماها هم داغونتر
چن تا پیشنهاد دارم براتون: بریزین تو خونه ها ماهواره هارو جمع کنید یا اینترنتو کلا جمع کنید محتوای داخل گوشیو کامپیوترو لپ تاب مردمو مصادره کنین(تو مصادره هم ک ید طولایی دارین) تو هر کوچه ای ی اخوند بذارین با ی بلندگو تو دستش ک تبلیغ اسلامو شیعه رو بکنه، زندون های بزرگو بزرگ تر درست کنید و چن برابر ظرفیت توشون ادم زندانی کنید دانشگاه ها رو تعطیل کنید و…
ی خبرم بدم برات دارم،برررررااااادرر یا خواهرررررر، حتی اگه تموم این کارهارم بکنید در مقابل اندیشه(همون ک از عقل میاد و قابل گرفتنو بستنو تعطیل کردن نیست) در حال دگرگون شدن مردم مستاصلید و کاری از دستتون برنمیاد ی روزی سرعتشو کم میکردید امروز اونم از دستتون برنمیاد هه
جناب میم..س ضمن تشکر ازشما بابت اینکه فرمودید مادر تمام ائمه بعد از امام حسن و امام حسین همگی و بلااسنثنا کنیز بودند و به زبان بهتر با پول خریداری شده بودند نه اینکه با میل و رضایت خود به تملک ائمه محترم در آمده باشند ! مثلا مادر امام جعفر صادق فرانسوی بودند و مادر امام رضا ایرانی .حضرت عالی بفرمایید در کدام مورد حتی برای نمونه این ائمه محترم با این خانم ها عقد و ازدواج دایم نموده اند تا ننگ کنیز بودن را از آن ها بزدایند ؟ و لقب عسکری به دلیل حبس در لشکر گاه و (عساکر) بوده که در مورد یازدهمین امام یعنی حضرت امام حسن عسکری همانطور که مطلع هستید ایشان در حبس خلیفه زمان خود بودند و دو کنیزی که حوایج ایشان را برطرف میکردند از طرف خلیفه دو سال پس از وفات امام زندانی خلیفه بودند که احتمالا اگر صاحب فرزندی شده باشند طفل را به قتل برسانند پس این حضرت حجت از کدام بانو زاییده شد و توانست اززندان خلیفه جان سالم بدر ببرد لطفا نفرمایید که بنا به گفته شیخ طوسی و علامه مجلسی دختر امپراطور روم همسر ایشان بوده که دلایل رد آن بسیار زیاد است . تا بعد !
جناب میم – س ،
اگر پیروی از پیامبران موجب شکوفایی عقل میشد، بفرما از آنها که پیروی کردند، چه سندی میتوانی نشان دهی و اثبات کنی که عقلشان شکوفا شده بوده؟ حتی در زمانه خود پیامبران. از قانون الهی داشتن یا گرفتن غلام و بنده و کنیز مگر روزنهای به دنیای عقل و خرد و شعور و شرف و انسانیت باز میشود؟ و شکوفایی پیشکش! اگر به باور شماها کتابی برای همه انسانها در همهٔ زمانها آمده است چه درس اخلاقی و انسانی در انهمه جاهای این کتاب که از زنان فلانی و نحوه رفتار با آنها آمده است، وجود دارد که قرار است برای سلامت و شکوفایی عقل جمعی جامعه بکار آید؟ ادعای ارشاد و راهنمائی و شکوفایی عقل بشر از طریق آنهمه غارت و تجاوز و کشتار و کنیز گیری و غلام پروری کجایش به عقل و انسانیت ارتباط دارد، چه رسد به شکوفایی آن؟
درود ودوسد درود برنور دیده نوری زاد
صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب/کاندر این طغرا نشان حسبه لله نیست .
علمیست بنام کش و کش سانی وکشش دادن وکش ندادن وبران استوار است که :چون روایات بامایند درست ومحکم وباتواتر
دوکرور برثانیه باشند وهرچه بیشتر میبایست کششان داد از این قبیل فتنه وفتنه گر وحصر وحاصر امریکا و….. وانگه که برعلیه
ویا ردما باشند هیچش نباید کش دادن کو ملکه ذهن گردد وافت ما وعبارتند از رفتارخاصه گان ما چون سعیدین ناسعیدی ومعممینی که چون بخلوت میروند چه استادانه ان کار دیگر میکنند گوییا چارده قرن است که مهمان عمه خانم هایمان بوده اند.پس شمایان هم این عکسهارا کش نده وبرکسانی که ازترس این عکسها معممین محترمی که مشاهده میفرمایید به ساواک راپرت فرموده اند بپردازید وبدنیست ازاقایان سوال فرمایید اگر فرزندانی برای شوهر ان خانم محترمه خدا عنایت فرمود سید است یاخیر.سد البته درغیبت کامل شوهر غیر سیدنظر سایل است ولاغیر . کشش دادم ها ببخشید.
بیکس
درود و دو درود
این اقای کدیور شهامت ان را داشته اند که مقداری از موضع واستدلال های سفسطه ای همکاران سابقشان را با دیده تردید و ابهام بنگرند اما هنوز برایشان زود است رک وپوست کنده بگویند کسی کو حکم اعدام فردی حتی هیتلر استالین یا بسیار بدتر از انان را (اگر بشود تصور کرد) را صادر می کند در واقع دارد بخدایی که مجرم را افریده میگویید شما در خلقت این فرد اشتباه کردید ومن اصلاحش می کنم.چرا که نظام مارا بهم میزند.
حال چه در کتاب نوشته باشد چه در سیره وغیره و….فعلن رودربایستی و روزه ها ورنجهایی که کشیده اجازه نمی دهدکه ایشان ها(همه) بگویند داعش همان کاری را میکند که پیامبر واصحابش بویزه خلیفه چهارم انجام داده اند.(_کشتن دسته جمعی اسرا فروش کنیزان به غنیمت گرفته شده وووووان هم بار ها وبارها)
مثلی فارسی داریم که اب نیست وگرنه شناگر زیاد است.اینان حتا نوع کراواتی دکترا گرفته شان همان ملا عمر ویا سردسته دا عشندکه فعلن در رودر بایستی ونبود امکانات گیر کرده اند .عاقلی میگفت توجیه یک عمل زشت بسیار بدتر از نفس ان عمل است.کافی است از این اقا بخواهید کشتار زندانیان 67 وکشتار زندانیان بنی قریضه رامحکوم کنند.گمانم هرگز نخواهندکردوسعادت داشتن وجدان وعقل خدادادرا که بقول خودشان بالاترین نعمت هاست هرگز نخواهند چشید.
تشکر از حوصله شما
درود بر نوریزاد نستوه.
آقای نوریزاد از اسرافی که در کهکشان ها وجود دارد در شگفتم.شاید بدانید که حدود پانصد میلیارد کهکشان که هر کهکشان میلیاردها ستاره در خود نهفته دارد-کشف شده اند و من در عجبم که شش و نیم میلیارد” یک سر و دو گوشی” که مزاحم طبیعت: اعم از گیاهان و جانوران هستند، باید در هم بلولند و به اصطلاح زندگی کنند.
باید از این کیهان گریزگاهی پیدا کنیم و برویم.بگذریم
مدتی پیش یک هنرمند کانادایی درگذشت که لئونارد کوهن نام داشت.من بخت آن را نداشتم که زودتر این هنرمند برجسته را بشناسم و بسیار متاسفم که پس از مرگ به ارزشش پی بردم.صدایی بم و خشدار، ولی پر از احساس و عاطفه دارد.خواستم که شما هم مانند من از آهنگهای او سرمست شوید. بویژه دو آهنگ او که یکی رمانتیک و دیگری حماسی است را بشنوید.
Dance Me to the End of Love
First We Take Manhattan
و اما لینک دانلود آهنگ ها او:
http://doholchi.com/1393/06/برترين-آثار-لئونارد-کوئن،-بخش-1/
همه ترک ها را دانلود کنید نظیر ندارند.سپس مقایسه کنید با برخی جوانان خواننده ما که گمان می رود از سر گور پدرشان دارند ضجه می زنند و ناله سر می دهند! یک نمونه اش در لس انجلس: امید!
می شود حنجره ای خشدار و بی ادعا داشت و با موسیقی حقیقتا پر ابهت و غنی – دقایقی فراموش نشدنی به آدمیان هدیه کرد. تقدیم به شما و همه دوستداران موسیقی.
راستی تا یادم نرفته از هدفون برای شنیدن استفاده کنید،اثرش فوق العاده است.روانشاد استیو جابز همیشه از هدفون برای شنیدن استفاده می کرد.سپاسگزارم.
مافیای برادران دلاویز و محمد امامی
https://nafas1388.blogspot.de/2016/11/blog-post_21.html
دوستان گرامی…علی1 میفرماید:
عجب دانشمندی هستی شما! خوب شد شما در این روزگار تشریف داری والا معلوم نبود که سرنوشت ما در این حد شوم و نکبت باشه که هست!
نام بزرگان را به بدی بردن، نشانه ی حمق ذاتی است. نقد کردن هم نشانه بزرگی و دانایی ذاتی است. پس آنکه همه را نفهم و روشنفکر بداند و گناه همه مصائب را گردن روشنفکران و فیلسوفان جهان و ایران بیندازد معلوم است که حمق ذاتی دارد و آنکه تلاش ورزد کمی از راه های رفته فیلسوفان و روشنکفران را بیاموزد و بر قلم بیاورد با فرد قبلی فرق دارد و خلاصه وقتی بتواند این روشنفکر و آن فیلسوف را نقد کند، نشانه درک او و حرفش شنیدنی است اما همه بشر عاقل و عالم و فیلسوف را به نام روشنفکرنما کوفتن چه نام دارد؟
اصلا همه روشنفکرنما و همه فیلسوفان قلابی و همه نفهم. شما بفرما این همه مزخرفات را که در اینجا و در سایتت می نویسی و مطلقا هم ککت نمی گزه که نکنه مزخرف میگی، از کجایت در میاوری رفیق؟ از کجایت؟ راستش را بگو؟ چپ گرایی و مزخرف گویی واقعا که در سرزمین ما حد یقف ندارد…
این هم پاسخ ایشان:
حضرت آقای علی آقا…پیش ازهمه از اظهارلطف ومحبت بیکران شما سپاسگزارباشم که این کوچکترین را با انشائی چاله میدانی مورد عتاب وخطاب قرارداده اید. من از اوّل هم بخوبی آگاه بودم که جنابعالی رونوشت برابر اصل سید مرتضای مفقود هستید، منتها همچون پیچک ناتوانی خودرا با پیچیدن به دورپیکرۀ درخت تنومند فلسفه، میخواهید به جمع اینترنت نشینان قالب فرمائید که این چیستان را هم اکنون با تأویلهای سخیفتان به ثبوت رساندید. به سخن دیگر، اکنون “آفتاب آمد دلیل آفتاب.”
جناب مستطاب شیخ علی آقای نمره 1…در این دوره و زمانه، مردم برخلاف شما و همفکرانتان بخوبی دوغ و دوشاب را تشخیص میدهند و این کمترین نیز یکی ازکوچکترینهای آنهاست. بنای مابرآنست تا نخاله ها را سرند کرده و به همراه تفاله ها درزیرخاک وطنمان دفن انقلابی کنیم واین راهبرد ماست تا قبل از رسیدن مردم به نقطۀ بحرانی تصمیم، نخاله ها را به مردم بنمائیم و ماسک فریب از چهره شان برداریم وبرهمین اساس است که شما از نوشتۀ من رنجیده خاطر شده و دچاردلنگرانی گشته وگرد کدورت برچهرۀ نامبارکتان نشسته. اکنون بر من واضح شده که این علی آقای فیلسوف ما جلد دوّم سید مرتضای مفقود است.
اما وجود ذیجود…اگرذره ای ازآن همه فلسفۀ ادعائی دروجودتان بود، بخوبی متوجه میشدید که کتاب مورد اشاره که ازسوی باقرپرهام برای لقمه ای نان از فرانسه به فارسی برگردان شده، برخلاف صغری و کبری چیدنهای حضرتعالی، خواسته بود تا به زبان بی زبانی از قول مرحوم هگل به مردم وحاکمان اسلامی بگوید که “دین از حکومت باید جداشود.” اینست چکیدۀ پیام آن کتاب به خواننده. ازطرف دیگر، اصولاً برگردان عنوان فرانسه به فارسی آن کتاب دارای سه اشکال درترجمه است: 1- برگردان غلط عنوان کتاب از فرانسه به فارسی، 2- عدم تمیز دین از مذهب از سوی مترجم، 3- مقدمۀ طولانی مترجم بر نوشتۀ هگل به منظورانحراف برداشت خواننده وتحریف نتیجه گیری نویسنده. عنوان فرانسۀ کتاب اینست:
La Positivité de la religion chrétienne
1- برگردان درست فارسی آن چنین است: نگرش مثبت مسیحیت.
2- دین با مذهب تفاوت دارد. دین به منزلۀ درخت و مذهب به منزلۀ شاخه های آن است. پس ترجمۀ عنوان کتاب ازفرانسه به فارسی مترجم که آنرا “استقرارشریعت درمذهب مسیح” گزارش کرده است، ازنظر تکنیکی اشتباهی ازجنس ناآگاهی مترجم نسبت به ادیان وشاخه های آنها میباشد.
3- لوران- پل لوک استاد دانشگاه، دردفاترفلسفی دانشگاهی کتاب نامبرده را تحلیل نموده و نتیجه گیری خود را تحت عنوان “هگل جوان و منطق آزادی” درسال 1994 منتشرکرده است. او سوآل را چنین مطرح میکند که « چگونه درجامعۀ آزاد، “به آزادی از طریق نگرش مثبت دینی خیانت میشود؟” » درواقع، به عقیدۀ هگل، دین باید از حکومت تفکیک شود و دین مثبت و دین منفی وجود خارجی ندارد. همه اش دین است ونباید درکار ادارۀ کشوردخالت داده شود. همین.
دیگر اینکه ایرادِ ناوارد واردکرده اید که من همۀ فیلسوفان را نادان و احمق بشمارآورده ام. خب مثل همیشه اشتباه به کرسی قضاوت جلوس فرموده اید. من همواره و درهرمناسبت به کررات تأکیدکرده ام که فیلسوفانِ گرامی، برای آنکه نظریات فیلسوفانه تان درجامعه منعکس شده وهمه گیرشود، اگر مطلبی فلسفی را درست درک کرده اید، به زبان افراد متوسط جامعۀ ما سخن بگوئید تا جامعه با شما همساز شده و متقابلاً شما هم بتوانید درمحیطی آزاد افاضۀ کلام بفرمائید. جمع شما فیلسوف نماها که حرفهای گنده ترازدهانتان می پراکنید، فقط و فقط بدرد جمع خودتان میخورد و بین جمع شما و اکثریت جامعه که تعیین کنندۀ روال حرکت کشوروسیاست ادارۀ اموراست، جدائی ایجاد میکند. آیا چنین حرفی مزخرف است؟ جناب دانشمند…علت سوارشدن آخوند برگردۀ مردم آنست که به زبان پائین ترین وکم سوادترین مردم این مملکت سخن میگوید. درمقابل، شمائی که بین خود وجامعه دیوارفلسفی بناکرده ومغزهایتان را مملو از کتابهای فلسفی کرده اید، گواینکه به علت کم سوادی اکثریت مردم ممکنست مورد احترام باشید، ولی در گره گاههای تاریخی به سبب اتکاء فیلسوفانه تان به مطالب تلنبار شدۀ کتابهادرمغزتان، دچار اشتباههای استراتزیک میشوید. زیرا که هنوزبا این همه مطالعه افکارتان جا نیافتاده و دارای یک اندیشۀ فلسفی مستقل وکارآ که بتواند گرهی از معضلات جامعه را بگشاید، نیستید. ایراد؟
ضمناً استدعای عاجزانه دارم تا اگر انتقاد سازنده ای نسبت به مزخرفاتی که در اینجا یا سایت سخن روز گاه و بیگاه به خوانندگان عالیقدروفهیم ونه شما تقدیم میدارم، هرچه زودترمرا از فیض انتقادهای بیرحمانه تان بی نصیب مگذارید. لابد گوگل و آرشیو های پژوهشی و نیز آکادمیسین ها هم ازمزخرفات افرادی چون من تغذیه میشوند که مقاله های سخن روز را چون برگ زر میبرند. من در راه آزادی و درمسیر رسیدن به دمکراسی مینویسم و این جزء حقوق انسانی منست. دوست ندارید، نخوانید.
علی کبیری عزیز
نه شما و نه علی ۱ ونه سید مرتضی و دیگران مزخرف می گویند ، گفتن ،لازمه اش فکر کردن است و ۱۴۰۰ سال حق گفتن از ما گرفته شده است ، ما عادت کرده ایم که به جای فکر کردن تقلید کنیم ، و دور انداختن این تنبلی مغزی کار ساده ای نیست ، در همین برخوردها و مجادلات است که ما می آموزیم مستقل بیاندیشیم .
دوست گرامی ، اتفاقا دوران روشنگری اروپا هم به ما مربوط است ، ما باید از تجربه دیگران استفاده کنیم ، در طول تاریخ ایران ما شاهد ریشه کنی خرد و اندیشه آزاد و فلاسفه هستیم ، باید اکنون درس گرفته و مقدم هر فکر جدیدی را هر چند ناسازبا فکرمان ،محترم شمریم .
در اینجا من از آقای نوری زاد عزیز تشکر می کنم ، بعد از خواندن نظرشان در مورد بانوی چریک، اولین فکری که به ذهن من آمد آزاد اندیشی و دیگر اندیشی ایشان بود.
مثالی می آورم ، ساختمانی را در نظر بگیرید ، کسی که در بیرون ایستاده ساختمان را دیگرگونه با کسی که در داخل و یا پشت بام و یا چند قدم آنطرفتر است میبیند .به قول هگل : کل حقیقی است ،
بدین معنا : ساختمان در کل بودن خود یک ساختمان است وگرنه هر یک از ما بسته به جایگاه ودید بر آن جزیی از آن را میبینیم .
با تشکر از نظراتتان و باز شدن مباحث مختلف .
جناب کبیری
شما که همه را نخاله و فریب خورده تلقی می فرمایی چه جای دفاع کردنی می ماند. می گویی از اول برایت مسجل بوده که من کپی سیدمرتضا بوده ام؟ ناقلا این را از کجایت در آورده ای؟ نکنه شبیه همان است که نوشتی محمد در غار حرا، خودارضایی می کرده؟ این ها را جان عزیزت از کجایت در می آوری؟ بگویید ما هم بیاموزیم؟ رفیق سخت توهم زده ای خودت هم از دامنه توهماتت بیخبری. پس شما عنوان کتاب هگل را ترجمه کردی و همه چیز حل شد؟ بیا بگو«نگرش مثبت مسیحیت» چه معنا دارد؟ کلمه مثبت چه معنا دارد و کلمه مسیحیت و کلمه نگرش؟. چرا هگل اینها را در کنار هم نهاده و اگر او فلسفه می بافد، چرا بشریت بعد از دویست سال همچنان بهترین ذهنهایش را به سمت او نشانه می رود؟ آها نکند می خواهی بگویی همه نفهمند و شما فهمیده ای که فلاسفه ای چون هگل بهم می بافند آنچه را که نمی فهمند؟
چون چیزی را نفهمیدی به خودت حق می دهدی باقر پرهام و هگل و همه را روشنفکرنما و مسئولیت همه حماقتهای چپ و راست را به گردن آنها بیندازید.؟ اگر توقع مروت و انصاف از شما داشته باشم حرف بدی زده ام؟
قربان. من نه سیدمرتضا هستم و نه کپی او و نه متضاد او و نه مزخرفات سخن روز شما را به پشیزی می خرم. می گویید مقالات شما را چون برگ زر می برند ؟ جدی می گویی؟ توهم نزده ای دوست بیچاره ی من؟
مسئله خیلی ساده است: وقتی چیزی را نمی فهمیم تلاش کنیم تا آن را بفهمیم. به صرف ترجمه عنوان کتاب هگل و کلمه«مثبت» را به جای عبارت جناب پرهام گذاشتن که چیزی حل نمی شود. حل می شود؟. خب شما فرض کن مترجم و همه مفت خورند و شما فهمیده. در یک صفحه توضیح بده که هگل چه می گوید. آها. می گویی هگل مزخرف می گوید؟ خب بگو چی می گوید. دین از دولت جدا شود یکی از ساده ترین متفرعات سخن هگل است. حرف او فراتر از این است. چیزی را نمی فهمی، رد نکن و اگر رد کردی صاحب حرف را به باد مسخرگی نگیر چون چنین کاری لو دادن حمق است نه نشانه دانایی. دانایی تنها وقتی رخ می نماید که شما حرف هگل را تقریر کنی و توضیح بدهی و بعد بگویی به این دلیل و به آن دلیل حرف هگل خطاست. تازه ناقلا تو که گفتی هگل فلسفه می بافد چطور الان می گویی او معتقد به جدایی دین از سیاست است.؟
حرف سر راست من این است: وقتی حرف بلدی نیستی، مزخرف نگو. وقتی تاریخ بلد نیستی بهم نباف. وقتی نمی توانی تاریخ اسلام را توضیح دهی بهم نباف. اصلا بگذار ساده بگویم: من می خواهم پیرو شما بشوم از کجایت درآوردی که محمد در غار حرا خودارضایی می کرده است؟ از کجایت جان من بگو؟
خیالت راحت نقد دین کردن فحاشی کردن نیست اگر فحاشی کردن جواب میداد اکنون غرب هم در وضعی شبیه ما به سر می برد. آنها کسانی داشتند که ریشه ها را دریابند و با خون دل خوردن، کوشیدند و رگه های دین را از عقلانیت جدا کردند و به مغزهای دانا و باهوش و جوان کشورهایشان آموختند و به تدریج از آن روشنگری و مدرنیته بیرون آمد. اراسموس، برانو، روسو، کانت و ولتر و هگل و نیچه این چنین مسیری را رفته اند و در باره آن گفته اند و نوشته اند. آنها پلی مستحکم ساخته اند که بهتر از پل دین است و تا این مسیر در یک کشور فراهم نگردد طبیعی است که هر فحش دادنی به نفع دینمداران و شریعت خواهان است.
شیخ علی آقای نمره 1…مرا قسم به جان بی جانت داده ای تا اقرارکنم از کجا پی بردم که جلد دوّم سید مرتضای مفقود هستی. پس بفرما، این هم برهان قاطع:
1- مگرقبلاً اصراربرچپ بودن خود نکرده و مرا برآن اساس مورد حمله قرارنداده بودی؟
2- مگر شما چپ ها، همانطور که قبلاً اثبات شد، متحد تاریخی آخوندها نیستید؟ اگرنیستید، پس چرا رفیق بسیارنزدیک و زنده یادتان به گمان مارکسیست بودن مجاهدین خلق که آیه های قرآن را براساس تئوری ماتریالیسم دیالکتیک تفسیر میکردند، به آنها پیوست؟ وچرا ازسالها پیش به اعضاء یادآوری میکردید که با به دوش کشیدن پرچم نصرمن الله و فتحاً قریب، وارد میدان مبارزه خواهید شد؟
3- چرا رفیق کیانوری واحسان خان طبری درحضور ملاها با ادای سه بار شهادتین و اسم اعظم باصدای بلند که بگوش همۀ رفقای توده ای هم رسید، از ماتریالیست و بی خدا بودن به دین مبین اسلام مشرف شدند؟ تازه خیلی پیش از آن هم ارادت و وفاداری حزب را نسبت به آخوندها، ازطریق جاسوسی برای آنها وروانه کردن چپهای منتقد حزب به میادین اعدام، به اثبات رسانده بودند.
4- آیا این فدائیان خلق نبودند که زیر پروبال آخوندها را گرفته و بر تخت فرمانروائی نشاندند؟ و آیا همین رفقای فدائی نیستند که با مناسبت یا بی مناسبت با آخوندها لاس خشگه زده و مشغول بده بستانهای سیاسی و حراج منافع تودۀ مردم هستند؟
5- جناب محترم…مگر شما وسایر رفقای مارکسیست اقدام به تشکیل اتحاد جمهوریخواهان نکرده و جمع بسیاری ازآزادیخواهان را به گرد خود جمع نکرده و سپس با زدوبند با آخوندها، همه را دلشکسته نموده و اعتماد آنها راز هرچه مبارزه سلب کردید؟
6- مگردرپست قبلی، در مناظره با مهمان اظهارنکرده بودید که «همانطور که محمد آزادی خواه یک عقیده است. همانطور که علی و حسین مظلوم و حق طلب در ذهن انسان مومن همعصر نوری زاد و شما و کورس و مازیار و [من وهمه] این چنین است.» آیا چنین اظهارنظری مؤید این واقعیت نیست که شمای مارکسیست نسبت به اسلام ورهبران دینی و مذهبی آن نظیرمحمّد وعلی و حسین مظلوم و حق طلب! ایمان وارادت داشته و التقاطی هستید؟
پس براساس شواهد بالا و حتی اقرارصریح شخص شما، جنابعالی وهمۀ رفقای چپ و مارکسیست نیزمؤمن به اسلام بوده و نه تنها شما رونوشت برابر اصل سید مرتضای مفقود (بقول دوست گرامی مهرداد) هستید، بلکه جلد دوّم او هم میباشید. بنابراین، شما و رفقای مارکسیست شما بر پایۀ اقرار [من وهمه]ی پیش گفته، افرادی فریبکارودو رو ومذبذب هستید. حضور شما درمیان مردم و درمیدان مبارزه برعلیه ارتجاع، چون زهر هلاهلی است که در کام عسل ریخته باشند. مضافاً به اینکه انتقاد بی پایۀ شما به نوشته های من که دقیقاً قلب ارتجاع حاکم را نشانه گرفته اند، مبین این واقعیت است که وجود جمع شما درمیان مبارزان راستین راه آزادی و دمکراسی، بی شباهت به ستون پنجم دشمن نیست.
حال برمیگردم به چند نمونه از اظهارات بی پایۀ شما.
الف- برای به کرسی نشاندن ادعاهای بی پایۀ خود، پیش از همه با اشاره به “حمق وتوهم” من، خواسته ای تا با حملۀ بی اساس به شخصیت من، حرف خودت را بدون توسل به استدلال خردمندانه به کرسی بنشانی. غافل ازآنکه قبل ازهرکاری بهتراست آئینه درمقابل خودگرفته و “حمق و توهم” خود را بعینه درآن مشاهده کنی. دیگر آنکه اگراز علم منطق بوئی برده بودی، بخوبی متوجه میشدی که با چنین اظهارنظری، تا چه حد شخصیت نداشتۀ خودرا به نمایش گذاشته و خود را تا سطح حسین شریعتمداری معروف تنزل داده ای. اینجا کلاس درس نیست تا بتو بیاموزم که چنین گزاره ای از جنس “مغالطۀ ستیز” است.
اما درمورد اشارۀ سرکار به غارحرا باید اولاً- یادآورشوم که غارنامیدن یک فرورفتگی جزئی درکوه که دارای عمقی نبوده و سه نفر بزحمت درآن جا میگیرند، نشانۀ ذوب شدن وجود معذب درآموزه های ملاها وبی اطلاعی ازتعریف علمی غاراست. ثانیاً- همانطور که در بالاهم اشاره شد، حضرت مستطاب هنوز غوره نشده، تصمیم گرفته اند مویز شوند، و بدون آشنائی با علم منطق، فیلسوف از آب درآمده اند. به منظور استدلال //// محمّد در حفرۀ حرا، ازمتد استقراء استعانت جسته ام وشما به دلیل عدم آشنائی با علم منطق و متد استدلال منطقی، ازدرک استنتاج عاجز مانده اید. بهتراست فیلسوف منطق نخواندۀ ما، قبل از تفلسف به یادگیری منطق بپردازند.
نتیجه اینکه، شما و همپالکی هایتان کسانی جزمشتی روشنفکرنمانیستید وتبلیغ اظهارات وادعاهای شما چیزی جز سمپاشی درمغزهای مردم ناآگاه نیست.
—————
کمی ملایم تر دوستان خوبم.
سپاس
.
باشه همه حرفهای شما درست. شلوغ کردن فایده ای ندارد. اصلا من اقرار کرده ام که همه گناهان و جرائم عالم را مرتکب شده ام و اصلا کیانوری و هر بدبخت کمونیست و احمق ذاتی دیگری گردن من. خوبه؟ حالا بگو از کجایت درآوردی که محمد در حفره ی حرا چنان می کرده یا چنین؟ این استقرا را اگر من نفهمیدم بالاخره کسان دیگری هستند که بفهمند، خب برای آنها توضیح بده. از کجایت در آوردی؟ باور کن دلم برای بیچارگیت می سوزه. البته باهات همدلی می کنم چون حمق ذاتی آدمی را عین یک اسب چموش با سر به زمین می زنه و خودش هم نمی فهمه. این آخرین گفتگوی من با شما بود.
عمو علی…قهرنکن و از بحث هم شونه خالی نکن. ما ضمن اینکه قدیما باهم خیلی رفیق بودیم، هنوز هم رفیقیم و خیلی هم دوستت دارم و مخلصت هم هستم. خب، ما خیلی بلاها را از سر گذراندیم تا اینجا رسیدیم. اشکال کار تو اینه که زود عصبی میشی و چشمهاتو می بندی و هرچی از دهانت درمیاد به آدم میپرونی و این عیب بسیار بزرگیست که رفیق قدیم ما بعداز آن همه ماجراها بجای تعامل دوستانه دربحث، به آدم توهین کنه. دوست مشترک زنده یاد ما هم همین اخلاق ترا داشت و همیشه تصور میکرد در هر موضوعی حق با اونه. تا نظر مخالف را می شنید، فوری از کوره درمیرفت و همین عکس العملهائی که تو نشون میدی، نسبت به من و دیگران نشون میداد. درمقابل همه از او کناره میگرفتند. اما قلباً یک مارکسیست معتقد مدافع طبقۀ کارگر و یک انسان به تمام معنی بود. هم محل هم بودیم و غیراز اخلاقش، قلبی بسیار مهربان داشت و خیلی هم به من محبت میکرد که هیچ وقت یاد محبتهاش از خاطرم نمیره. یادم میآد چند روز قبل از رفتن من به فرانسه، از من به شام دعوت کرد در کافۀ مصطفی پایان در خیابان اسلامبول. تا ساعت 2 صبح اونجا نشستیم و بحث کردیم و آبجو شمس خوردیم. به هر حال خوشحالم که هردوی ما شهید راه فلان خر نشدیم و هنوز هم زنده ایم. بیشتر وقتها فکر میکنم که چه افراد با ارزش و مؤمنی فدای نیرنگها و خودخواهی های کسانی شدند که نه ارزش داشتند و نه لیاقت رهبری مبارزات مردمی را.
بازهم دوستت دارم و هنوز هم به یادت هستم. اگر من مقصر بوده ام، طلب بخشش میکنم.
میگویی اشکال کار من اینه که عصبانی میشم و چه و چه. اینها که قبلا به من نسبت داده شده، حالا دوستیت هم نگه دار و جای دیگری خرج کن رفیق. من کمونیست کیانوری و چه و چه هستم. مطمئنی حالت خوبه؟ یک دفعه ازآن حالت به این حالت آمدن را چه می نامند؟.
بیا بگو در یک صفحه که هگل بیچاره کدام حرف مفت را زده که با ترجمه یک عنوان هم ماله کشیدی بر صورت مترجم و هم هگل و هم همه را نفهم دیدی که مانع انقلاب دیگری هستند؟ این را بگو و تازه بگو از کجایت در می آوری؟ باور کن: همه راههایی که میروی نشانه حمق ذاتی است. من اولین بار در باره کسی قضاوت بد نمی کنم پس وقتی اولین متن هایت را خواندم تصور کردم، لابد ادعاهایت از زبان دانی محلی از اعراب دارد و دوست داشتم ازت بیاموزم به تدریج فهمیدم آنچه در خود پنهان کرده ای همان حمق ذاتی است. شایدم در اسناد حمق ذاتی دارم، اشتباه کنم. خب راه تصحیح اشتباه من این است : از تو دیگر چیزی بیرون نیاید که نشانه حمق ذاتی باشد از قبیل فحش دادن به پرهام و هگل بیچاره و هر کس دیگری بی هیچ دلیلی بی هیچ فکری.
نوریزاد گرامی…شما به عنوان شاهد منصفی قضاوت کنید بی شخصیتی این مرد را که به بیماری پارانویا دچار شده و به یاوه گوئی و حتی دروغگوئی پرداخته است.
بیخود نیست که گفته اند: « اسب پیشآهنگ، توبره کش میشه » و بیخود نیست که راسل نتیجۀ یک عمر پژوهش هایش در مورد کمونیستهای حرفه ای را چنین بیان کرده بود:
« کسی که درجوانی کمونیست نبوده، جوانی نکرده. ولی کسی که پیر شده و هنوز هم کمونیست است، آدم بسیار احمقی است. »
————-
درود دوست گرامی
بله من نیز اینگونه نوشتن را بر نمی تابم و درست نمی دانم. مگر در میان میلیون ها گاو پرست و هندو آدمهای تحصیلکرده و متفکر نیست؟ ما باید یک روز این داستان اسفبار : این خوب است و این بد است را کنار بگذاریم. از شما نیز می خواهم که وقتی می بینید موضوعی دارید بیخ پیدا می کند، رهایش کنید و بقول جوونا: سیخونکش نزنید.
با احترام.
گ
تعریف دولت اسلامی بسیار ساده:
حکومت گروهی اسلامی نظامی در منطقه ای جغرافیایی خاص با قوانین شریعت که با اعمال زور واسلحه بر مردمی اعمال قدرت می کنند.
نمونه : خراسان در ایران (که توهم داعش هم خراسان بزرگ است) و داعش در موصل است.
این وسط سپاه داعشی یا بی عرضه است ، من فکر می کنم سپاه بیشتر به فکر جیبش است وگرنه مگر می شد به این سادگی خراسان را از ایران دزید؟
در هر حال اوضاع خر تو خری است .
و صد رحمت به خر.
سلام جناب نوریزاد خواستم در رابطه با پرونده کرسنت که در کانال تلگرام به آن اشاره کردید عرض کنم که ما از این جریمه ها کم نپرداخته ایم و در آینده هم خواهیم پرداخت. داستان کرسنت از این قرار بود که دولت خاتمی بنا بود گاز میدان سلمان را طی یک قرارداد بلند مدت به شرکت کرسنت بفروشد. بنده از جزییات این تصمیم اطلاعی ندارم اما می دانم که تصمیم هوشمندانه ای بود که می خواستند گازهای همراهی که معمولا می سوزند را مهار کرده و صادرش کنند و درامدزایی کنند. همین آقای محمدرضا رحیمی دولت احمدی نژاد که خودش بعدها به جرم فساد مالی بازداشت شد به عنوان رئیس وقت دیوان محاسبات جزو کسانی بود که به آن اعتراض کرد و گفت اینها ارزان فروشی کردند و این از مصادیق فساد اقتصادی است (آن موقع گوشها این همه به کلمه فساد اقتصادی عادت نکرده یود و برای همه عادی نشده بود!). بعدها با همین هیاهوها قرارداد فسخ شد و کرسنت شکایت کرد و بابت فسخ این قرارداد در دادگاه 18 میلیارد دلار جریمه شده ایم و جالب اینست که گاز میدان سلمان مورد استفاده دیگری هم قرار نگرفت و ذخیره هم نشد! محض اطلاع شما حدود دو میلیارد دلار دیگر هم قرار است به دولت ترکیه به عنوان جریمه بپردازیم چون این کشور در دادگاه های بین المللی ادعا کرده ایران گازش را گران فروخته و رای به نفع این کشور صادر شده.
اما ماهایی که اینطور جریمه های سنگین بابت بی کفایتی های مسئولان باید بپردازیم ریالی از کشورهای دیگر بابت جریمه دریافت نمی کنیم. فی المثل بابت صادرات گاز به پاکستان که قرار بوده از سال 93 شروع شود اما بخاطر تعلل پاکستان متوقف مانده ریالی دریافت ننموده ایم در حالیکه قانونا این کشور موظف به پرداخت 3 میلیون دلار در روز جریمه بود. از خسارت 100 میلیارد دلاری که از عراق بابت جنگ دریافت نکردیم هم چیزی نمی گویم. معمولا نگاه مردم به تیترهای درشت روزنامه ها از رقمهای اختلاسها فیشهای حقوقی که عمدتا با اهداف سیاسی درج می شود محدود می گردد ولی کسی به کنه ارقام ریزی که در سکوت خبری از جیب ملت هزینه می شود توجهی نمی کند.
به قول شما این پولها که قرارنیست از جیب مبارک مسئولان پرداخت شود که خمی به ابرو بیاورند. آنچه برای اینها مهم است استکبارستیزی است حتی اگر دولتهای غیراستکباری دوست و برادر، بیشتر از مستکبرها ما را سرکیسه کنند.
اقا نه مرگ نه دعا کار اینان را نساخت من از سرویسهای جاسوسی دعوت میکنم اقا بیایید اینها را بدزدید درسته همه انها از ترس اچک لچک به سر دارند و مخفی هستند اما پیدا کردن انها راحته مشتی فاسد مرتضوی طوسی و غیره
با درود وقتی در کانال تلگرام گفتید میرم آران وبیدگل پیش خودم گفتم وای خدای مهربون یعنی به این زودی صدامو شنیدی همین امروز اول وقت که از خواب بیدار شدم اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد گفتم خدایا از آقای محمد مهدوی فر بیخبرم خیلی دلم برای کلامش و نوع تحریرهاش تنگ شده خدا کنه که هر جایی هست سلام و خوب باشه که ویدئوی شما را در تلگرام دیدم چقدر دلامون بهم نزدیک از طرف من روی ماهش رو ببوسید اگر خودم سعادت حضور داشتم که خاک پایش را بوسه میزدم با سپاس
با درود خواهش میکنم از محمد مهدوی فر عزیز بخواه یه عکس دیگه با شما بندازه با لبخند مثل خود شما حتماً حتماً لازمه حالا با سپاس
اون لبخند شما عزیزان که مشت محکم به دهان آزار دهندگان شماست ممنونم که به ملاقات عزیز دلمان رفتید دکتر نوری زاد
شاید من واقعاً هیچ وقت درک نکنم که چه اذیت هایی متحمل شده این عزیز و در این شرایط لبخند زدن برایشان کاری سخت باشه اما میدانم اثر محکم و کوبنده ای داره باز هم زیاده خواهی مرا ببخشید مهدوی فر عزیز بدانید از صمیم قلب دوستتان دارم
درود جناب نوری زاد
در باره مشت های گره کرده روحانیون باید بگم که اینا بعد از این که انصار حزب الله مشتاشونو گره کردن یاد گرفتن که اونا هم می تونن مشتاشونو گره کنن اما نه بخاطر مردم بلکه به موضوعات کلی و حکومتی. یاد انصار حزب الله مشهد افتادم که فشارش نگذاشت آقای مطهری در آنجا سخنرانی بکند. خدا وکیلی این شد مملکت؟ یعنی این بساط با یک تشر رهبر نمی تونه جمع بشه؟ این نوشته آقای مزروعی رو بخونید لطفا:
داعشیان مشهد
امروز که خبر لغو سخنرانی علی مطهری در مشهد را خواندم بیاد زمانی افتادم که در خردادماه سال 82 به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی برای سخنرانی به مشهد رفتم وقتی از هواپیما پیاده شدم چند نفر بالباس نیروی انتظامی و سپاه و شخصی بسراغم آمدند و مرا به قسمت وی ای پی فرودگاه بردند، پس از گذشت مدتی صدای شعارهای جمعیتی را که به استقبال من آمده بودند از قبیل مرگ بر ضد ولایت فقیه و…شنیدم و دریافتم که اوضاع از چه قرار است! جمعیت پشت دیوارهای ساختمان وی ای پی آمده و دست بردار از شعار دادن وول کن ماجرا نبودند و من نیز از فرصت استفاده و مشغول نماز و مطالعه بودم. پس از حدود یکساعت دو نفر از نیروی انتظامی یکی با لباس و دیگری شخصی آمدند و گفتند ما شما را از اینجا بیرون می بریم به استانداری تا ببینم چه می شود؟ مرا سوار یک پیکان کردند و خواستند از در قسمت بار فرودگاه خارج شوند که البته چند نفر از همان جمعیت انصارحزب الله در آنجا نگهبانی می دادند با میله های آهنی و چوب های بلند! راننده ماشین با سرعت عبور کرد بگونه ای که آنها نتوانستند جلوی ماشین را بگیرند اما بسرعت واکنش نشان داده و با ماشینی به تعقیب ما پرداختند، راننده ماشین ما نهایت تلاش را بخرج می داد که از دستشان فرار کند و از اینرورعایت چراغ قرمز و غیره را نمی کرد و از اینرو در یک چهارراه تا مرز یک تصادف وحشتناک با یک کامیون پیش رفت و در جاهایی دیگر از کناره خیابان و پیاده رو عبور کرد اما تعقیب کنندگان ول کن و توانستند نزدیک در استانداری به ما برسند. در راه هماهنگ شده بود که دراستانداری را برای ورود ما باز بگذارند و ما با شتاب وارد استانداری شدیم و البته ماشین تعقیب کننده ما هم وارد شد و وقتی ما در جلوی ساختمانی از استانداری که محل استراحت بود ایستادیم و پیاده شدیم ماشین تعقیب کننده هم ایستادند و افراد داخلش پیاده شده و به سمت من هجوم آوردند اما افسر نیروی انتظامی جلوی آنها را گرفت و من بسلامت وارد ساختمان شدم. مدتی گذشت و دوباره صدای شعارهای جمعیت را شنیدم و معلوم شد جمعیت انصار حزب الله از فرودگاه به اطراف استانداری آمده و مشغول ادای وظیفه شده اند و البته در همه راه های خروجی استانداری نگهبان کاشته اند تا من نتوانم از آنجا خارج و برای سخنرانی به محلی که دانشجویان منتظر بودند، بروم. البته دراین فاصله دانشجویان با من ارتباط تلفنی داشته و اصرار بر انجام برنامه داشتند و منتظر بودند و منهم آمادکی خود را دراین باره اعلام می کردم. مسئولان استانداری و فرمانداری هم در جریان قرار گرفته اما سمبه این انصار حزب الله آنقدر پرزور بود که بزبان بی زبانی می گفتند کاری از دستشان برنمی آید! و در واقع خلع ید شده بودند! تنها کسی که بسراغ و کمک من آمد معاون فرماندار بود بنام آقای فرهادی که از دوستان و همراهان دوران دانشگاه اصفهان بود و گفت هر تصمیمی شما بگیری من همراهی می کنم. تا ساعت 6 بعداز ظهر همچنان دانشجویان و من اصرار بر انجام برنامه داشتیم اما امکان خروج از استانداری نبود چرا که جمعیت انصار حزب الله در اطراف استانداری چادر زده و مشغول دعا خواندن و شعار بودند. سرانجام دانشجویان از انجام برنامه ناامید و پراکنده شدند و انصار حزب الله هم با اطمینان از پراکنده شدن دانشجویان و لغو برنامه کم کم بند و بساط خود را از اطراف استانداری جمع و آنجا را ترک کردند. حوالی ساعت 9 بعداز ظهر من به همراه آقای فرهادی البته با احتیاط و تحت نظر ماموران نیروی انتظامی از استانداری خارج و به فرودگاه جهت بازگشت به تهران عازم شدیم و من با پرواز ساعت 10 به تهران بازگشتم و از دست انصار حزب الله مشهد جان سالم یدر بردم! اینها را نوشتم تا یادآور شوم که استقلال مشهد از حاکمیت مرکزی به دوران اخیر تعلق ندارد بلکه در گذشته هم اینگونه بوده و نماینده دولت دراین استان تقریبا مسلوب الاختیار است و انصار حزب الله همه کاره است و نماینده ولی فقیه و غیره نیز چاره ای جز همراهی با این گروه فشار داعشی مسلک را ندارد و حالا این وضعیت گریبان اقای مطهری را گرفته است هرچند ایشان درآن زمانی که امثال من گرفتار این داعشیان شده بودیم سکوت کرده بود! و البته الان به حق از دست اینان فریاد می زند.
من در از بین رفتن این نظام هیچ شکی ندارم از کوتاه شدن دست روحانیت بر ثروت های این مردم هم شک ندارم و ایضا از روبرگرداندن روز افزون مردم از اسلام و بازگشت ب عرفانو فرهنگو اصالت واقعیه خودشان هم،شک ندارم
اسلام ب زور ب ما غالب شد ب مایی ک یکتا پرست بودیم ب ما ک متمدن بودیم با اخلاق بودیم انسان بودیم و پیشتاز در هنر همین طور هم شیعه شدنمان هم با زور شمشیر بود.
کشور ما 4 دهه هستش ک غارت میشه توسط ی مشت داعشیه شیعه کشور ما توسط این جانوران گروگان گرفته شده این ها کوچک ترین عرقی ب ایران ندارن و اون رو غنیمتی برای شیعه میدونن از طرف خدا اصول گرا و اصلاح طلب هم نداره تنها تفاوت اصلاح طلبان اینه ک میگن این همه از این غنیمت رو خرج شیعه و نظام کردیم ی خوردش رو هم ب مردم بدیم ک ی موقع نکشنمون پایین همین ولی اصول گراها میگن ک ن این غنیمته برای شیعه و حق ماست و کوچکترین قسمتش رو هم ب مردم ایران نخواهیم بخشید.
اتفاقات زیادی خواهد افتاد و سرعت تحولات روز ب روز بیشتر میشه ب مدد اینترنت و رسانه و… بالطبع اگاهیه مردم هم روز ب روز بیشتر میشه.
این کشور تجزیه نخواهد شد ولی روزهای سختی در انتظارشه این درد زایمان رو باید تحمل کرد و بعد فرزند ب دنیا اومده رو با خوشحالی در اغوش کشید و چ لذتی بالاتر از این
من شک ندارم ک تمام این جنایتکاران ایرانی نما جواب مس خواهند داد از رهبر گرفته تا اون نیروی سپاهیو اطلاعاتی ک تو ی شهر کوچیکو دور افتاده داره ظلم میکنه تا اون کارمند فرمانداریو اماکنو نیروی انتظامی ک پا رو گلوی مردم گذاشته،همه سرانجام کارهاشون رو خواهند دید و هیچ راه فراری نیست این سرانجام چ محاکمه شدن در پیشگاه مردم و چ اسیر شدن در چنگال طبیعت بد فرجامی براشون خواهد بود
گوش کنید شما هم صدای قلب این جنین رو خواهید شنید
سیاست ما و دیانت ما
قربانت گردم
خاک پای همایونی پیشتر ماجرای آقا سعید طوسی از جان نثاران خوش نام و شرافتمند را به درب خانه راپورت نموده است علیایحال کاغذ اخبارها فتو قراف ایشان را چاپ کرده اند که به عتبات مشرف شده اند جخ خبر دار شدیم که مضاف بر ایشان پنداشتی حاجی خان آقا سیعد مرتضوی آقا شیخ اژه ای کلنل قالی باف از چهرههای مشعشع حکومت فخیمه نیز در التزام رکاب ایشان تا عراق عرب همراه بودند. حال رعیت سخت مسرور است از این همه دیانت که ایشان دارند.
فدایت گردم، صد افسوس که جان نثاران مرحوم شده از قبیل آقا شیخ خلخالی و لاجوردی دستشان از دنیا کوتاه است الا عتبات حالا نور علا نور بود.
حلّاجی حوالی سنگلج جلو مان سبز شد و عرض کرد: فیالواقع این گروه از جان نثاران خود میدانند که در مملکت چه شهکارهایی زده اند که به آنجا میروند جهت طهارت وگرنه به جای اینکه اینهمه رنج سفر بر خود هموار کنند به مشهد مشرف میشدند.حکماً دسته رهزنان یک جایی را باید پاتوق کنند که از چشم رعیت دور باشد.حکماً سیاست ایشان همچون دیانتشان مشعشع است.
قربانت گردم این حلاج را هم باید همچون آن یکی بر دار کرد تا حکم قبله عالم چه باشد؟
جان نثار
تلقرافچی
آن مادر و این مادر… (بخش 2)
نقل از رادیو زمانه
https://www.radiozamaneh.com/308844
او درباره این چهار سالی که بعد از کشته شدن فرزندش پشت سر گذاشته، میگوید: «چهار سال پیش ما ستار را دفن کردیم. چهار سال زجر گذشت. چهار سال بدبختی گذشت. چهار سال تنهایی گذشت. چهار سال تهدید گذشت. چهار سال با استرس و دلشوره و صبح از خانه بیرون رفتن با گفتن اشهد ان لا اله الا لله گذشت. هر بار بیرون رفتیم میدانستیم امکان دارد برنگردیم. ما در بدترین شرایط روزگار گذراندیم. رنجی که هر روزه ما کشیدیم هیچوقت تمام نمیشود. چهار سال است انواع و اقسام مریضیها را گرفتم. همه اینها از صدقه سر عدل حکومت اسلامی است که گفتند. پدر ستار روز سوم مراسم ستار سکته کرد. دو سال تمام مریض بود و کسی را جز ستار نمیشناخت. هیچکس نفهمید خانواده ستار چه زجری دارند میکشند. دامادم را یک وانتی زد و فرار کرد و رفت. چهلم ستار بود. روزهای سختی که حکومت به ما روا کرد. مدام فلان دادگاه بیایید اماکن، امنیت، آگاهی و سپاه بیایید. هر روز و هر لحظه ما را یکجا خواستند. زندگی را بر ما حرام کردند. دخترم را تهدید کردند. جلوی دخترم را گرفتند چون عکس ستار روی ماشین بود. از یک عکس میترسند. از اسم ستار میترسند. اما من با تمام سختیهایی که گذشت و همچنان که ادامه دارد یک تنه ایستادهام تا زمانی که نفس دارم. به این قدرت رسیدهام و آمادگی این را دارم که باز عزیزی از دست بدهم، اما جلوی ظلم سر خم نکنم. اگر هم در سالروز کشتن پسرم سر مزار او سکوت کردم نه به خاطر سحر که به خاطر مهمانها بود، چون گفته بودند مهمانها را میبریم. حرف نزدم که مهمان ستار را سر مزار ستار دستگیر نکنند.»
مادر ستار بهشتی میگوید لباس سیاهی که چهار سال است بر تن اوست نشانگر نبود عدالت در ایران است: «در این سالهای نبودن ستار هر روز سر مزار ستار میروم. چهار سال گذشته و چهار سال است که لباس مشکی از تن من درنیامده. این لباس را به این خاطر نمیپوشم که بازجو به ستار گفته بود مادرت را سیاهپوش میکنیم، بلکه این لباس را برای این میپوشم که روزهای روشنی در ایران نیست. روزهای تیره و تاریست. ما روشنایی در ایران نداریم. عدالت در ایران نیست. عدل علی داریم و رسم معاویه. برای این سیاه میپوشم و همین بس برای ایران که هنوز که هنوز است ستارهایی هستند که در برابر ظلم سر خم نمیکنند. همین برای ایران بس است و همین هم برای جمهوری اسلامی ننگ که جوانهای آزادیخواه و حق طلب را میبرد و زیر شکنجه میکشد.»
دادخواهی از مرگ ستار بهشتی
مرگ ستار بهشتی واکنشهای بسیاری را به دنبال داشت. نمایندگان مجلس شورای اسلامی خواستار پیگیری پرونده قتل او شدند و بیش از ۴۱ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین در نامهای شهادت دادند که ستار در حضور افرادی در بند ۳۵۰ اظهار داشته که در مقر پلیس امنیت از سقف آویزان شده و در همان حال مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. سپس پلیس دستها و پاهای او را به صندلی بسته و مجددا او را مورد ضرب و شتم قرار داده است. در مواقعی دستهای او را با دستبند بهصورت قپانی بسته و کتکش زدهاند. در مواقعی دیگر او را روی زمین انداخته و با پوتین ضربههای شدیدی به سر و گردن او وارد کردهاند. در ضمن این شکنجهها، زشتترین فحشهای رکیک و ناموسی را هم نثارش میکردهاند و مکرر تهدید میشده است که او را میکشند: «زمانی که ستار به بند ۳۵۰ آورده شد آثار شکنجه بر قسمتهای مختلف بدنش مشهود بود و او در شرایط کاملا دردناک و مجروحی قرار داشت. صورتش زخمی، سر او متورم، مچ دستهای او کبود شده بود و آثار آویزان شدنش از سقف روی مچهای او به چشم میخورد. در بخشهایی از بدن او از جمله دور گردن، شکم و کمرش آثار ضربه و کبودی دیده میشد.»
دادگاه کیفری کارکنان دولت اما اتهام قتل عمد را در این پرونده نپذیرفت و آن را قتل شبه عمد تشخیص داد. قاتل ستار بهشتی آزاد شد و در مقابل رضا حیدرپور، پزشکی که هنگام تحویل ستار بهشتی به زندان اوین از سوی پلیس فتا، آثار ضرب و جرح در بدن او را گزارش داده بود تحت تعقیب قرار گرفت و از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی محمد مقیسه به شش ماه زندان محکوم شد.
مادر ستار بهشتی میگوید: «من یک مادر هستم. مادر یعنی بغض، مادر یعنی تنهایی. وقتی که اسم مادر میآید مادر یعنی حسرت. حسرت روزهایی که نتوانست جوانی کند تا بچهاش را بزرگ کند. حسرت شبهایی که نخوابید تا بچهاش خوب باشد. حسرت لحظههایی که نگشت، نپوشید، نخورد، تا بچهاش بگردد، بپوشد، بخورد. مادر یعنی بغض دخترم و من این بغض هستم. بغض ستار. من تا زندهام از مظلومیت ستار میگویم و داد میخواهم.»
آن مادر و این مادر… (بخش 1)
گوهر عشقی: سیاه میپوشم چون روزهای روشنی در ایران نداریم
از رادیو زمانه:
https://www.radiozamaneh.com/308844
۲۷ آبان ۱۳۹۵
چهار سال از کشته شدن ستار بهشتی گذشت
فرشته قاضی
چهار سال بعد از کشته شدن ستار بهشتی زیر شکنجههای بازجویان پلیس فتا در ایران، قاتل او آزاد است و پرونده شکایت خانواده این وبلاگنویس در دستگاه قضایی بسته شده است.
گیتی پورفاضل، وکیل این پرونده، به دلیل فشارهای امنیتی خود را بازنشسته کرده و رضا حیدرپور، پزشک زندان اوین که در بدو ورود ستار بهشتی به این زندان او را معاینه و آثار ضرب و جرح بر بدنش را گزارش کرده بود، به شش ماه زندان محکوم شده است.
گوهر عشقی، مادر ستار بهشتی اما میگوید که «پرونده ستار را اگر در دستگاه قضایی بستند اما در میان مردم و در افکار عمومی باز است و من هرگز در برابر این بیعدالتی کوتاه نمیآیم.»
ستار بهشتی، وبلاگنویس جوان و کارگری بود که در آبان ماه ۱۳۹۱ در منزل مسکونیاش در رباط کریم بازداشت و چند روز بعد خبر مرگ او در زندان منتشر شد. گوهر عشقی میگوید: «بازجوی ستار، آقای اکبر تقیزاده، در حضور بازپرس و وکیل ما در مقابل خود من اعتراف کرد و گفت ستار زیر شکنجه رفته. من از او پرسیدم که ستار من زیر شکنجه چه کار میکرد؟ گفت من ستار را میزدم و ستار میخندید و من اینقدر زدم که ستار زیر دست من رفت. این قتل عمد است و گفتند شبه عمد. بعد بیسر و صدا پرونده را بستند. این عدالت نیست، این بیعدالتیست و من جلوی بیعدالتی میایستم و کوتاه نمیآیم.»
اکبر تقی زاده، بازجوی پلیس فتا از سوی دادگاه جزایی تهران به دلیل قتل ستار بهشتی به سه سال زندان و دو سال تبعید به برازجان و به دلیل توهین و فحاشی به ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد. اتهام او از سوی دادگاه «قتل شبه عمد» عنوان شد که اعتراض خانواده ستار بهشتی را به دنبال داشت. اعتراضی که در نهایت به جایی نرسید و این خانواده از پیگیری پرونده انصراف داد.
حالا چهار سال بعد از کشته شدن ستار بهشتی، راههای قانونی و حقوقی در ایران برای پیگیری پرونده قتل او بسته شده است. خانواده این وبلاگنویس اما در ابتدا تصور دیگری داشتند.
گوهر عشقی: ما سیاسی نبودیم. سیاسی هم نیستیم. واقعا اعتقاد داشتیم که پرونده به نقطهای میرسد. ولی حقیقت را بخواهید با گذشت زمان و روند پیگیری و تهدیداتی که شدیم مطمئن شدیم که قرار نیست پرونده به جایی برسد. اما ستار جهانی شد و اسمش جهانی شد. ما معتقد بودیم و هستیم که ستار مظلوم بود، مظلومیت ستار و مستقل بودن او و وابسته نبودنش به جایی او را جهانی کرد.
گوهر عشقی همچون مادر ماکسیم گورکی
گوهر عشقی، مادر ستار بهشتی اما نقش مهمی در پیگیری پرونده فرزندش و کشاندن نام او به رسانهها و سازمانهای بینالمللی داشت او بارها به مسولان ایران نامه نوشت، با کاترین اشتون، مسول وقت سیاست خارجی اتحادیه اروپا دیدار کرد و خواستار دادخواهی شد. زنی ۷۰ ساله که رسانهها او را با شخصیت اول داستان «مادر» از «ماکسیم گورکی»، نویسنده روس مقایسه کردند. مادری که در پی فعالیتهای سیاسی فرزندش «پاول» به تدریج سیاسی میشود و به آگاهیبخشی میپردازد.
گوهر عشقی اما به رادیو زمانه میگوید: «گوهر عشقی یک زن پیر، ضعیف، خانهدار و بیسواد بود. زنی که تمام روز را در خانه آشپزی میکرد. کار خانه را تا جایی که میتوانست انجام میداد. گوهر عشقی اما بعد از داغ ستار، بعد از فاجعه ستار، فیلسوفی شد در درد کشیدن و به زبان آوردن درد خودش برای دنیا. تک و تنها، بدون هیچ پشتوانهای ایستادگی کرد در برابر حکومت و چون به مظلومیت ستار اعتقاد داشت کوتاه نیامد. گوهر عشقی کسیست که میگوید تا لحظهای که جان در بدن دارم اسم ستار را فریاد میزنم. گوهر عشقی هیچ ادعایی ندارد. گوهر عشقی ستارش را از حکومت میخواهد. از حکومتی که ستارش را از او گرفت و بدون سرپرستش کرد. بچهاش را میخواهد، بچهای که به نامردی از او گرفتند. در حکومت اسلامی که میگویند حکومت مستضعفین را برقرار کردیم، فرزندش را میخواهد.»
این کشور داری از طویله داری هم ارزشش کمتر است .
ایران با سابقه دولتهای دیوان سالاری قدیمش را احکام قبیله ای دینی شکست داد و گلستان و بوستان ایران را حرص و آز قدرت طلبی تبدیل به کویر کرد .
هوای فرح بخش و شادی آور تهران و کل ایران در مسافرت نامه های صد سال پیش کجا و اکنون کجا؟
ابتکار ِ بی ابتکار و ول معطل تا به حال چه کرده است؟
دولت امید و رهبر و سپاه چه کرده اند؟
جز غارت اموال مردم ایران و خاک و بوستان و تجاوز به مردم ایران؟
نماینده مجلس در خراسان بی قدرت است به چه معنی است ؟ آقا شما ول معطلید بنا به حکم شریعت شما اصلا مسلمان نیستید چه برسد به نماینده مسلمانان بودن ؟؟
فردا هم لابد زبان رسمی خراسان عربی می شود و اگر کسی فارسی صحبت کند زبانش بریده می شود . چون اوایل اسلام.
البته که از ماست بر ماست .
کلیات نقد روحانیت(4)
گفته شد دنبال کردن حقیقت، بزرگترین خواسته هر انسانی است که می خواهد وضع بهتری بیابد. زیستن برای بهتر شدن است. انسان این را در خود دیده است که به محض به دنیا آمدن، فضای بهتری را جستجو می کند. غذای بهتر، سکونتگاه بهتر و فضای زیست بهتری را می خواهد. این بهتر را خواستن و بهتر شدن، همان دنبال کردن حقیقت است که در ذات بشر وجود دارد. روحانیت اما چون به متن هایی آویخته است که همه حقیقت را در اختیار گرفته و چون هیچ حقیقتی بیرون از این متن او را راضی نمی کند، نیازی به دنبال کردن حقیقت ورای متن دینی، در خود نمی بیند
حقیقت خواهی از حس دریافتن هستی و جستجو برای فهم موقعیت خود نسبت به هستی شکل می گیرد. آدم حقیقت خواه برای بهتر کردن وضع خود، فکر می کند که پدیده های اطراف او چه معنایی دارند؟ چرا هستند؟ چرا او هست و او چرا نباید نباشد؟ چرا او بعد از به دنیا آمدن برغم خواست درونی اش، از حیات محروم می گردد و می میرد؟ چرا نباید تا ابد زنده ماند؟ چرا آنچه را که می خواهیم برآورده نمی شود؟ آیا باید کسی خواسته های ما را برآوده کند یا شخص خودمان؟ یعنی آیا ما رها در دستان ضعیف خود هستیم؟ اگر اینگونه است چگونه از این ضعف و رنج و تنهایی و یک تنه بودن با کوهی از مشکلات و کمبودها، می توانیم به امید و خوشبختی و نشاط و زیستن خوب هم فکر کنیم؟اصلا این چیزهایی که اطراف من و در من و پیرامون من هستند چیستند؟ چه نسبتی با هم دارند؟ بگذارید نامگذاری شان کنیم:. دست، چشم، پا، آب،سنگ، درخت، کوه،آدم، بیماری، سلامتی، خنده و گریه، گیاه و ماهی و حکومت و اجتماع و ازدواج، خانواده و مالکیت و غذا خوردن، خوابیدن و دویدن و دعوا کردن و کشتن و مردن و نجات یافتن. اینها چیستند و چه معنا دارند؟. آیا ما که این واژگان و انبوه واژگان اطراف مان را نامگذاری کرده ایم، می توانیم به درکی از نسبت درست این واژگان برسیم که زندگی را برای ما بهتر، آرام تر و خوشبختر کند؟ آیا زیستن بدون فهمیدنِ نام و معنا و نسبتهای این واژگان و قواعد حاکم برآنها، به سمت بهتر شدن می رود؟ کسانی که تاکنون به عنوان خردمندان بشری شناخته می شوند، نوعا باور دارند و متناسب با این باور تلاش کرده اند روشن کنند که بدون فکر کردن به این پرسش ها نمی توان به زیست بهتر رسید. آنها به منظور پاسخ دادن به زمینه های این پرسشها و هر نوع پرسشی که موقعیت ما را در جهان هستی تعیین می کند، گفته اند زندگی بررسی نشده یعنی تحقیق نشده ارزش زیستن ندارد یعنی زیست را برای ما بهتر از موقعیت کنونی مان نمی کند. ما تا زمانی که فکر نکرده و پرسش هایی شبیه این پرسشها را دنبال نکرده ایم، در موقعیتی بهتر از وضع کنونی مان قرار نمی گیریم. فردی که می خواهد بهتر زیست کند تا قوه حقیقت خواهی یعنی دنبال کردن پرسشهایی که او را به این زیست بهتر می رساند، در او سر بر نیاورد، همچنان در همان وضع می ماند. اینجا ادعای من این است که روحانیتی که می گوید بهترین برنامه زیستن و زندگی را دارد و آن را نه تنها پیشنهاد که به دیگران هم اجبار می کند، به دلیل نداشتن قوه حقیقت خواهی، از فهم «بهتر زیستن» ناتوان مانده است. زیرا قوه حقیقت خواهی تنها با پرسیدن و جستجو کردن امکان پذیر می گردد.(استدلال های این سخن در جزییات آتی می آید.)
بشر در روند ممتد تجربه حقیقت خواهی خود،شکلها و فرمهایی گفتاری و نوشتاری مختلفی را بنیاد نهاد تا بتواند در آن فرمها، فرایند تحقیق کردن و نتیجه آن را بگوید و بنویسد. از جمله این فرمها، گفتگو کردن در جمع های همراه و مخالف است. نیز نوشتن در قالب شعر و نثر است. نثر هم در قالب کتاب، رساله، مقاله سامان می یابد. مثلا مقاله نویسی فرمی نوشتاری است که به منظور مهیار کردن زمینه نشر شسریع وفور محصولات محققانه ای پدید آمد که به دنبال گسترش اذهان حقیقت خواه، در دنیای غرب در کشورهای مختلف و در علوم مختلف رواج یافت این فرم پدید آمد تا تحقیقات را در کمترین زمان ممکن به دست اهل حقیقت برساند تا با تکیه بر آن دانایی خود را افزایش دهند و زندگی فردی شان را بهتر کنند و تمدن را بهبود بخشند. در جامعه ای که داشتن زندگی بهتر، یک خواسته عمومی است، تحقیق کردن در باره همه پدیده های هستی و در باره واقعیات بیرونی و درونی و ساخته های بشر هم گسترش می یابد. اما در نظام آموزشی و پژوهشی روحانیت، تحقیق کردن و به روش تحقیق عینی و نتیجه تحقیق ملتزم بودن اهمیت داده نمی شود زیرا روحانیت از منابعی تغذیه می کند که یک بار نازل شده اند و تا تمامیت زمان را پوشش داده اند. این منابع دگرگون ناپذیرند. البته گاه اتساعی در درک این منابع رخ می دهد ولی چارچوب ها، با تکیه بر قطعیات این منابع تمامیت یافته و به این ترتیب به مسدودیت کامل رسیده اند. روحانیت تمام تلاشش این است که مسیری از علوم بشری را بیابد(بخصوص در حیطه زبان شناسی)تا بتواند با تکیه بر آنها، به نجات متون اصلی(قرآن و سنت) خود بپردازد و تعارضات آنها را رفع کرده و راهی به«عمل» برای انسان باز کند. او در تنها موردی که به عرف و عقلا رجوع می کند جایی است که می خواهد متون نجات بخش خود را از تعارض بیرون کشد اما نه از دستاوردهای متون بشری در فهم و تغییر فهم خود بهره می گیرد و نه طالب دستاوردهای جاری علوم انسانی است. روحانیت از دستاوردهای علوم نظامی بهره می گیرد و با آنها دشمنانش را نابود می کند اما برای تغییر چشم انداز خودش هیچگاه به دستاوردهای علوم بشری اعم از تجربی و انسانی تکیه نمی کند. زیرا نیاز به تغییر چشم انداز در خود نمی بیند. کسی که چشم انداز کامل به او داده شده، هیچ نیازی به تغییر چشم انداز در خود نمی بیند. به همین دلیل از آنجا که روحانیت مدافع درک های چارچوب بندی شده و تمام شده و کامل شده ای است که هستی را یکبار برای همیشه توضیح داده اند، به نظریاتی که این چارچوب ها را مورد پرسش و تحقیق قرار دهد نه تنها اهمیتی نمی دهد که با آنها می جنگد و در صدد نابودی گویندگان و مدافعانش بر می آید….
ترورهای اسلامی در پاریس و منشا خشونت، جلال ایجادی
…….
سالگرد ترورهای پاریس است. در ژانویه ۲۰۱۵ هنرمندان و روزنامه نگاران «شارلی ابدو» و یهودیان ترور شدند و در ۱۳ نوامبر ۲۰۱۵ هنردوستان و عاشقان زندگی در سالن «باتاکلان» پاریس و کافه های پاریس توسط اسلامیست ها قتل عام شدند. این شهروندان می خواستند آزاد باشند و بگویند و بنوشند و زندگی کنند، ولی اسلامیست ها که در پی نابودی دمکراسی و آزادی بوده و میباشند، آ
چرا انسانها ترور شدند؟ از نظر تروریست ها روزنامه نگاران هفته نامه شارلی ابدو «متهم» بودند زیرا با کشیدن کاریکاتور او به پیامبر اسلام «توهین» می کنند. آنها معتقدند الله خدای یگانه، اسلام دین نهایی و محمد، پیامبر اسلام آخرین پیامبر است. آنها برآنند هرگونه انتقاد به این سه رکن سزاوار مرگ و جهنم است. تروریست ها می افزایند طبق سنت قرآن یهودی ها توطئه گر هستند و آنها را باید کشت و بالاخره در سرزمینی مانند فرانسه فقط کفار هستند و کافرین را باید ریشه کن نمود. روحانیت شیعه و سنی و اصلاح طلبان دینی برآنند که احترام سه رکن نامبرده را باید نگهداشت در غیر اینصورت توده ها تحریک شده برای دفاع از مذهب شان واکنش مشروع نشان می دهند. روشنفکران «اسلاموفیل» و روزنامه نگاران مدافع اسلام و سیاسیون فرصت طلب نیز می گویند نباید به توده ها توهین کرد و خطاکاری ناشی از هنرمندان است. البته غیر از تروریست ها، همه این افراد زمانی که یهودی و دیگر افراد ترور می شوند سکوت میکنند و یا به یک موضع گیری بیجان بسنده می کنند. منشا این خشونت در کجاست؟ این خشونت از ایدئولوژی قرآنی و از سیاست مذهبی و روانشناسی در گسست با تمدن مدرن می آید. ما می دانیم که اسلام از ابتدای وجودش با متن قرآن، جزمیات و تعصبات خشونتگرا و جنگ های پیامبر، همیشه با قهر عجین بوده و خشونت دینی یک وظیفه مقدس است. همین سنت در ۱۴۰۰ سال پیش در حمله به سرزمین ایرانیان و در قدرت سیاسی جمهوری اسلامی ایران، در سیاست داعش جنایتکار و عملیات تروریست های مقیم اروپا به ا
——————
ادامه در:
……………
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/11/220149.php
با سلام / آقای نوری زاد آن داستان مرد صوفی بینوا را شنیده اید که خرش را فروختند و با پول آن شامی خوردند و تا صبح در خانقاه درویشان از خوشحالی ” خر برفت و خر برفت و خر برفت” میخواندند ( این مثل را در مورد افرادی می گویند كه از دیگران تقلید نابه جا و كوركورانه می كنند و خیر و صلاح خویش را در نظر نمی گیرند ) . این داستان تقریباً همین نوشتارِ قسمتِ دوم و تصویر روحانیانی است که فرموده اید که این حاج آقاها برای چه مشت ها را گره کرده اند؟ بخاطر فرصت هایی که از این مردم روفته شده؟ یا برای عزیزانی که از این مردم آب شده اند و تباه؟ یا بخاطر ریختی که از ایران و ایرانی برساخته شده؟ براستی این حاج آقاها چرا مشت ها را گره کرده اند؟ کسی حق شان را خورده؟ یا کسی مزاحم اسلام شان شده؟ نمی دانم، اما حتماً می دانم این فریادها مطلقاً ربطی به مردم ندارد. من این اطمینان را از فریادهای معکوسِ سی و هشت ساله ی روحانیان بدست آورده ام. در این سالهای پس از انقلاب، نبوده که یک روحانی در کنار مردم ایستاده باشد و از دردشان گفته باشد و مشت ها را گره کرده باشد و مردم، “باور”ش نکرده باشند. شاید بهمین دلیل است که این روزها اما، روحانیانِ ما در اعماق ناباوریِ مردم زیست می کنند.
“قضاوت آیندگان در باره ما”
در ایام نوجوانی، به هنگام مطالعه تاریخ سرزمینمان، هرگاه با دوره ای تاریخی مواجه میشدم
که حکومتگران مستبد، دمار از روزگار مردم در آورده بودند، همواره این سوال، ذهنم را
میازرد که چرا مردم عاصی و تحت ستم به اعتراض و قیام بر نمیخواستند و بساط ظلم و
ستمی را که بر آنان روا میگشت، برنمی چیدند؟!
حال با توجه به شرایط تاریخی آن دوران، که پادشاه، سایه خدا بر روی زمین تلقی میگشت
و ناآگاهی و پراکندگی جغرافیایی واقعیتی عیان بود، همچنین پدیده هائی همچون دموکراسی،
حقوق بشر و آزادی بیان و عقیده، محّلی از اِعراب نداشتند، سکوت توده مردم، قابل فهم
بود. امّا امروزه، که ارزشهای انسانی و حقوق شناخته شده شهروندان، آزادی بیان و عقیده
معیارهایی جهانشمولند، نسلهای آینده، این سکوت و بیتفاوتی و پذیرشِ تحقیر و تعمیق
ملأیی نشسته بر منبر را از جانب ما چگونه به داوری خواهند نشست؟
* * *
کسی چه میداند، شاید بجای تحقیر و سرزنشمان، احساسِ ترحم و دلسوزی
نشان دهند، که در قرن بیست و یکم، تحت چنین شرایط و رهبرانی زیسته ایم !!
کمتر رهبری دیده شده که به فهم و شعور ملت خود، چنین آشکارا توهین کرده باشد!
https://youtu.be/-N1SuXg7w60
با دو سد دورد
در ده ما رسم بر این بود که اگر کسی کور یا کم بین بود عینعلی واگر موی کم پشتی داشت زلفعلی و اگر می لنگید
کبکعلی و…. حال شما هم هی علما علما بار کسانی میکنید که بزرگترین دشمنان علمند وتمام رورشان را میزنند تا دیگران
را هم از علم واقعی دور وبه ضد علم بکشانند چیزهایی همچون علم کلام یاعلم غیب وعلم اجنه و………….که مثل روایاتی که هرانگه به نفع است محکم وبدون شبهه و…است وبه مجردضرر داشتن رد وضعیف وبیخود وساخت دول اجنبی است .شما نیز با کسی که با پول این مردم امخته که ابتدا یک سلولی هایی در دریا پدید امد و پس از مدتی پر سلول هایی که دارای اعضایی مثلن مزک برای حرکت وتغذیه شدند وپس از میلیونها سال چند سلول که به نور حساس بودند در انها تخصص یافت وبعدها برای محافظت یا هر علت دیگری این سلول ها در گودی سر جاگیر شدند وعاقبت این گودی دارای روزنای شد که مثل اتاق تاریک عکس اجسام را وارونه به همان سلول ها می انداخت وسپس داری عدسی و بشگل چشم امروزی جانوران شد. در مورد بقیه اعضا بدن نیز این قضیه صادق است .حال شما از این چشم پزشگ بپرسید راز خلقت رابشما این گونه می گوید خداوند گل را برداشت همچون کوزه گران یا شاید مجسمه سازان اراستش ودر بینی او از روح خوش بدو دمید وحضرت ادم ابوالبشر (همان جد هشتادم ایت الله مشهدی)زنده شد وسپس دلتنگ هم صحبت؟؟که از دنده چپ اوحوا را افرید و…..اینان اگر به بالاترین مرتبه ای از یک علم واقعی هم دست یابند از تعصب و نادانی به هیچ وجه دست بر نخواهند داشت.فیزک دان وکیهان شناسی که با تلسکوپ توانسته از حدود 13.8 میلیارد سال نوری عکس بگیرد معتقد باقی میماند که اسمان هفت تاست که ستارگان را برسقفش چسپانده اند وفلانی در یک شب سوار بر قاتری برقی
رفت وبرگشت وشام خوردن ودسر میل نمدن را انجام داده است(براق).مطمعن باش این تیپ(مسلمانان کراواتی)همان داعشی هایند در جامه ای دیگر .اگر قبول نمی فرمایید کتاب های استاد دانشگاه اقای شریعتی را از این منظر نگاهی بیندازید تا ببینید او هم سریع شما را مرتدمی کند انگاه که از کشتن دیگران بدست لشگر مسلمانان به وجد می ایوتمام سعیش در پوشاندن مطالبی است که خیلی گندشان در امده است.
ﺍﮔﺮ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﻟﻠﻪ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ، ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ ﺑﺸﻮﯾﺪ. ﺗﻌﺠﺐ ﻧﮑﻨﯿﺪ. ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺻﺮﯾﺢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺟﺎﯼ ﻫﯿﭻ ﺷﮏ ﻭﺷﺒﻬﻪ ﺍﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺍﺳﺖ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ.
ﺳﻮﺭﻩ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ، ﺁﯾﻪ 4
ﻭَﻣَﺎ ﺃَﺭْﺳَﻠْﻨَﺎ ﻣِﻦ ﺭَّﺳُﻮﻝٍ ﺇِﻟَّﺎ ﺑِﻠِﺴَﺎﻥِ ﻗَﻮْﻣِﻪِ ﻟِﻴُﺒَﻴِّﻦَ ﻟَﻬُﻢْ ۖ ﻓَﻴُﻀِﻞُّ ﺍﻟﻠَّـﻪُ ﻣَﻦ ﻳَﺸَﺎﺀُ ﻭَﻳَﻬْﺪِﻱ ﻣَﻦ ﻳَﺸَﺎﺀُ ۚ ﻭَﻫُﻮَ ﺍﻟْﻌَﺰِﻳﺰُ ﺍﻟْﺤَﻜِﻴﻢُ
ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﻗﻮﻣﯽ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩﯾﻢ ﺑﻐﯿﺮ ﺍﺯ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮﯾﺪ.
ﻭ ﺑﻨﺎ ﺑﺮﺍﯾﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺯﺑﺎﻧﺎﻥ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺯﺑﺎﻥ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺑﻮﺩ.
ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻟﻨﺤﻞ (ﺯﻧﺒﻮﺭ)، ﺁﯾﻪ 36
ﻭَﻟَﻘَﺪْ ﺑَﻌَﺜْﻨَﺎ ﻓِﻲ ﻛُﻞِّ ﺃُﻣَّﺔٍ ﺭَّﺳُﻮﻟًﺎ ﺃَﻥِ ﺍﻋْﺒُﺪُﻭﺍ ﺍﻟﻠَّـﻪَ ﻭَﺍﺟْﺘَﻨِﺒُﻮﺍ ﺍﻟﻄَّﺎﻏُﻮﺕَ
ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻟﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ، ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: “ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺘﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺮﺳﺘﺶ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﺑﺘﯽ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﮐﻨﻴﺪ
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻮﻝ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻡ ﯾﮑﺘﺎ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ ﺧﻠﻖ ﻭ ﺧﻮﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺁﻭﺭﺩ.
ﺳﻮﺭﻩ ﯾﻮﻧﺲ، ﺁﯾﻪ 47
ﻭَﻟِﻜُﻞِّ ﺃُﻣَّﺔٍ ﺭَّﺳُﻮﻝٌ ۖ ﻓَﺈِﺫَﺍ ﺟَﺎﺀَ ﺭَﺳُﻮﻟُﻬُﻢْ ﻗُﻀِﻲَ ﺑَﻴْﻨَﻬُﻢ ﺑِﺎﻟْﻘِﺴْﻂِ ﻭَﻫُﻢْ ﻟَﺎ ﻳُﻈْﻠَﻤُﻮﻥَ
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﺍﻣﺘﯽ ﺭﺳﻮﻟﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺁﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺣﺠﺖ ﮐﻨﺪ، ﺣﮑﻢ ﺑﻪ ﻋﺪﻝ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺳﺘﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﯾﺪ.
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ، ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺯﺭﺗﺸﺖ.
ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻟﺸﻌﺮﺍﺀ (ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ)، ﺁﯾﻪ 195، 198، 199
ﺑِﻠِﺴَﺎﻥٍ ﻋَﺮَﺑِﻲٍّ ﻣُّﺒِﻴﻦٍ، ﻭَﻟَﻮْ ﻧَﺰَّﻟْﻨَﺎﻩُ ﻋَﻠَﻰٰ ﺑَﻌْﺾِ ﺍﻟْﺄَﻋْﺠَﻤِﻴﻦَ، ﻓَﻘَﺮَﺃَﻩُ ﻋَﻠَﻴْﻬِﻢ ﻣَّﺎ ﻛَﺎﻧُﻮﺍ ﺑِﻪِ ﻣُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ
195 ﻭ ﺁﻥ (ﻗﺮﺁﻥ) ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺼﯿﺢ ﻋﺮﺑﯽ ﺁﻣﺪ 198 ﻭ ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻋﺮﺑﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﻧﺎﺯﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ،199 ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ.
ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﻭﺿﻮﺡ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺮﺏ ﺯﺑﺎﻧﻬﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺯﺑﺎﻧﻬﺎ.
ﺳﻮﺭﻩ ﺳﺠﺪﻩ، ﺁﯾﻪ 3
ﺃَﻡْ ﻳَﻘُﻮﻟُﻮﻥَ ﺍﻓْﺘَﺮَﺍﻩُ ۚ ﺑَﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟْﺤَﻖُّ ﻣِﻦ ﺭَّﺑِّﻚَ ﻟِﺘُﻨﺬِﺭَ ﻗَﻮْﻣًﺎ ﻣَّﺎ ﺃَﺗَﺎﻫُﻢ ﻣِّﻦ ﻧَّﺬِﻳﺮٍ ﻣِّﻦ ﻗَﺒْﻠِﻚَ ﻟَﻌَﻠَّﻬُﻢْ ﻳَﻬْﺘَﺪُﻭﻥَ
ﺍﯼ ﻣﺤﻤﺪ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﻮﻡ ﺗﻮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﯾﻢ ﭼﻮﻥ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺳﻮﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺳﻮﻟﺖ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺷﻮﻧﺪ.
ﻣﺎ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﺘﺎﺑﺪﺍﺭ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﻗﺒﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻫﯿﭻ ﻟﺰﻭﻣﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻗﺘﻞ ﻭ ﻏﺎﺭﺕ ﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﮔﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﺭﺍﻩ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﻧﺪ. ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻋﻮﺽ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺎ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮕﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﻋﺮﺏ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﯾﻢ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻣﺎ ﻃﺒﻖ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﻟﻠﻪ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﯾﻦ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ ﺑﺎﺷﺪ.
ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻧﻌﺎﻡ (ﭼﻬﺎﺭﭘﺎﯾﺎﻥ)، ﺁﯾﻪ 92
ﻭَﻫَـٰﺬَﺍ ﻛِﺘَﺎﺏٌ ﺃَﻧﺰَﻟْﻨَﺎﻩُ ﻣُﺒَﺎﺭَﻙٌ ﻣُّﺼَﺪِّﻕُ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﺑَﻴْﻦَ ﻳَﺪَﻳْﻪِ ﻭَﻟِﺘُﻨﺬِﺭَ ﺃُﻡَّ ﺍﻟْﻘُﺮَﻯٰ ﻭَﻣَﻦْ ﺣَﻮْﻟَﻬَﺎ ۚ ﻭَﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻳُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ ﺑِﺎﻟْﺂﺧِﺮَﺓِ ﻳُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ ﺑِﻪِ ۖ ﻭَﻫُﻢْ ﻋَﻠَﻰٰ ﺻَﻠَﺎﺗِﻬِﻢْ ﻳُﺤَﺎﻓِﻈُﻮﻥَ،
ﺍﻳﻦ ﻧﯿﺰ ﻛﺘﺎﺏ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﻣﺒﺎﺭﻛﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩﺍﻳﻢ، ﺗﺼﺪﯾﻖ ﮐﻨﻨﺪﻩٔ ﻛﺘﺐ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﭘﻴﺸﻴﻦ. ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﻳﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ (ﻣﮑﻪ) ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺁﻥ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺩﻫﯽ. ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺑﻪ ﺍﻳﻦ (ﻛﺘﺎﺏ) ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎ (ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ) ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ.
ﺍﯾﻦ ﺁﯾﻪ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﯼ ﻣﮑﻪ ﻭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺁﻥ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺣﺘﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻋﺮﺏ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ، ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﻭ ﺣﻮﺍﻟﯽ.
ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻧﻌﺎﻡ (ﭼﻬﺎﺭﭘﺎﯾﺎﻥ)، ﺁﯾﻪ 130
ﻳَﺎ ﻣَﻌْﺸَﺮَ ﺍﻟْﺠِﻦِّ ﻭَﺍﻟْﺈِﻧﺲِ ﺃَﻟَﻢْ ﻳَﺄْﺗِﻜُﻢْ ﺭُﺳُﻞٌ ﻣِّﻨﻜُﻢْ ﻳَﻘُﺼُّﻮﻥَ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﺁﻳَﺎﺗِﻲ ﻭَﻳُﻨﺬِﺭُﻭﻧَﻜُﻢْ ﻟِﻘَﺎﺀَ ﻳَﻮْﻣِﻜُﻢْ ﻫَـٰﺬَﺍ ۚ ﻗَﺎﻟُﻮﺍ ﺷَﻬِﺪْﻧَﺎ ﻋَﻠَﻰٰ ﺃَﻧﻔُﺴِﻨَﺎ ۖ ﻭَﻏَﺮَّﺗْﻬُﻢُ ﺍﻟْﺤَﻴَﺎﺓُ ﺍﻟﺪُّﻧْﻴَﺎ ﻭَﺷَﻬِﺪُﻭﺍ ﻋَﻠَﻰٰ ﺃَﻧﻔُﺴِﻬِﻢْ ﺃَﻧَّﻬُﻢْ ﻛَﺎﻧُﻮﺍ ﻛَﺎﻓِﺮِﻳﻦَ
ﺍﯼ ﺟﻦﻫﺎ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎ، ﺁﻳﺎ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﻮﻻﻧﯽ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻧﻜﺮﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩٔ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ؟ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﻔﺖ: “ﻣﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺧﻮﺩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺩﻫﻴﻢ.” ﺁﻧﻬﺎ ﻛﺎﻣﻼً ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻧﻴﻮﯼ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻋﻠﻴﻪ ﺧﻮﺩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﻣﺤﻤﺪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎ ﺍﺳﺖ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺍﺳﺖ.
ﺳﻮﺭﻩ ﻓﺼﻠﺖ (ﺟﺰﯾﯿﺎﺕ)، ﺁﯾﻪ 3
ﻛِﺘَﺎﺏٌ ﻓُﺼِّﻠَﺖْ ﺁﻳَﺎﺗُﻪُ ﻗُﺮْﺁﻧًﺎ ﻋَﺮَﺑِﻴًّﺎ ﻟِّﻘَﻮْﻡٍ ﻳَﻌْﻠَﻤُﻮﻥَ
ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﺁﻥ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﺰﺋﻴﺎﺕ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻧﯽ ﻋﺮﺑﯽ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻋﺮﺑﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ
ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ، ﻗﺮﺁﻥ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺮﺏ ﺯﺑﺎﻥ. ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺯﺑﺎﻥ. ﺑﯿﺨﻮﺩ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺁﺧﻮﻧﺪﻫﺎ ﺳﻌﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻋﺮﺑﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻧﻮﻥ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻧﯿﻔﺘﻨﺪ.
ﺳﻮﺭﻩ ﯾﻮﺳﻒ، ﺁﯾﻪ 2
عبدالله
7:39 ق.ظ / نوامبر 20, 2016
با عرض سلام و دعای خیر خدمت برادرر بزگوار و آزاده جناب نوریزاد
نامه نمادین جنابعالی به مولای متقیان و نظرات و پاسخهای علاقمندان 2 بار حقیر را وادار به اظهار نظر نمود که بار دوم را با
ارائه جواب از جناب کدیور خدمتتان پاسخگو بودم ، لیکن چون یکی از دوستان باز متعرض قضیه برده داری بودند و بنده در
یک سردرگمی بودم ، مجددا مزاحم استاد کدیور شدم و جوابیه دوم ایشان را در ذیل برای دوستان نقل می کنم ،
باشد که انشالله مفید فایده بوده باشد :
کافی است در مورد عقلای قرن نوزدهم آمریکا و اروپا تحقیق بفرمایید. آیا آنها عاقل نبودند؟ چگونه به برده داری رای می داددند؟
اقتصاد دوران گذشته بدون برده نمی چرخیده است، در شرق و غرب. عقلانیت دوران گذشته را باید درک کرد. با منطق حقوق بشری امروز دیروز را متر کردن مصداق بارز زمان پریشی است.
تنها قضیه برده داری هم نیست، فرودستی زنان هم در شرق و غرب تا اوایل قرن بیستم مشمول همین عقلانیت است.
کسانی که این امور را به اولیاء دین خرده می گیرند بردارند در عقلانیت غیر دینی قرون گذشته ذرهای تحقیق کنند تا عمق زمان پریشی ادعاهایشان را درک کنند.
اما علم غیب ائمه مربوط به شیعیان سنتی است، نه مستند قرآنی دارد نه مستند روایی معتبر. علوم ائمه کسبی بوده است، ماخوذ از علم پیامبر.
اما پاسخ اصلی: اشکال برده داری – اگر وارد باشد، که نیست – اشکال به علی بن ابی طالب نیست، اشکال به پیامبر اسلام است. از آن بالاتر اشکال به قرآن و خود خداوند است.
یعنی با سلام و صلوات در قدم بعدی باید سراغ نقد پیامبر رفته و بعد از آن نقد خداوند را آغاز کنند. کما اینکه عده ای بنام روشنفکر چنین کرده اند.
تازه می رسند به اینکه اشکال از اصل خدا و وحی و پیامبر است! یعنی الحاق به اسلام ستیزان و بیدینان.
جاهل یا افراط می کند یا تفریط. سخن مولی علی است.
______________________________________________________________________________________________________
جناب عبدالله با سلام به شما و جناب کدیور
زمان پریشی در جایی مصداق دارد که هیچ چیز منشأ فرازمانی و فرامکانی نداشته باشد، عقلانیت تاریخی وقتی موضوعیت پیدا می کند ، که ما قرآن را کلام الله ندانیم . تنیجۀ اندیشۀ جناب کدیور هم همان است که برای منتقدان بردگی در اسلام پیش بینی کرده اند. وقتی عقلانیت اسلامی تاریخی باشد، پس انسان های آینده – آینده نسبت به زمان نزول وحی و صدر اسلام_ حق دارند کلام خدا و خود خدا را نیز مورد انتقاد قرار دهند. دوست عزیز، جناب عبدالله ، آقای کدیور خودش آدم بهتری است و دارد اسلام را با خودش منطبق می کند. زنده یاد مسعود انصاری در کتاب از بادیه نشینی تا امپراتوری مسائلی را مطرح کرده اند که جا دارد آقای کدیور به آنها پاسخ دهند. در این کتاب وضعیت زیست اعراب حجاز قبل از اسلام هم با اسناد تاریخی و هم از نگاه روان شناختی بررسی می شود. وقتی پیامبر فوت می کنند، این اعراب هیچ تغییری نکرده اند و نه علمی دارند ، نه فلسفه ای و نه مدارایی با دیگری. بحث بر سر اقلیم است نه نژاد. ورنه اعراب امروزه روشنفکران درجه یکی دارند .و از شرایط تاریخی زندگی بدوی در بیابان بیرحم دور شده اند. پیامبر به قول خودشان فقط دو چیز برای این قوم می گذارند: یکی قرآن و دیگری حدیث. در حدیث انی تارکم پیامبر ماترک خود را در همین دو چیز بیان می کنند. عترت پیامبر شامل افرادی می شود که اکثرشان هنوز متولد نشده اند. این یعنی چه؟ یعنی مسلمانان آن زمان باید سخنان کسانی را بحق دانند که هنوز به دنیا نیامده اند . حال شما آنها را معصوم نام گذاری بکنید یا نکنید، یا علم آنها را مکتسب بدانید یا ندانید، فرقی نمی کند.این یعنی : نقض هر گونه تاریخمندی. این یعنی عترت من هر چه در آینده خواهند گفت حقانیت اش از همین حالا تا قیام قیامت تضمین است. و در ضمن قرآن و حدیث مقدم بر هر لحظه ای ست که کسی می گوید: من می خواهم آزاد از هر ماترکی خود اندیشه کنم ، آزاد از هر ماترکی اجازه ندهم که وجدانم از بیرون و از بالا تحت فرمانی باشد که هرچه گفت باید انجام دهم حتی اگر کشتن غیرخودی و مرتد و کافر باشد، حتی اگر تجاوز به سرزمین های دیگر و کشتار و غارت اموال و نوامیس آنجا باشد. این یعنی : خوب و بد ، انسانی و ناانسانی ، اخلاقی و غیر اخلاقی را یک مرجع مقدس تعیین می کند و کم کم وجدان درونی تو را به یک مخابرات متروکه تبدیل می کند که فقط گیرنده دارد نه فرستنده. این یعنی هرآنچه حکومت دینی در عمل اثبات کرده است. عبدالله عزیز : من واقعاً سؤال دارم نه غرض . آیا دینی که سخنان افراد هنوز متولد نشده را واجب الاطاعه می داند، به من اجازه می دهد که بگویم چرا ائمه از قیام های بردگان از جمله قیام صاحب زنج حمایت نکردند؟ این قیام حدس می زنم همزمان با امام حسن عسکری بود. تا جایی که من می دانم این امام در حرف هم که شده از این اسپارتاکوس شرقی حمایت نکرده است؟ آیا این قیام هم در سدۀ نوزدهم میلادی رخ داده است؟ باور کنید که من اصلاً دوست ندارم که هموطنان مؤمن خود را برنجانم اما با وجدان و عقلم چه کنم؟
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
واكنش هاي مردم به سيلي زدن مامور شهرداري به زن دستفروش در فومن
گفتگوي راديو ندا با يكي از آشنايان زن دستفروش فومني كه مامور سد معبر شهرداري به او سيلي زده است. و حقايقي از اين ماجراي تلخ و تاسف بار از زبان اين شهروند.
http://radio-neda.blogspot.com/2016/11/blog-post_19.html
آلترناتیو همچنان جنبش ملی است، ناصر کاخساز
ناصر کاخسازمسئله مهم اکنون این است که در دوران شکست آرمانها، ظرفیت فرهنگ همزیستی در جامعه ایرانی در حدی هست که به سوی آرمانی پسامتافیزیکی که در آن همزیستی یک اصل بالاتر از همه تجربهها و باورها و مقدم بر تمامی اعتقادها باشد تمایل و انعطاف پیدا کند؟ به بیان دیگر، آرمان “ایران برای همه ایرانیان” و ایده جنبش ملی، در تفرقه بیمانند کنونی ایده قابل تحققی است؟
………….
ادامه در:
…………
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/11/220287.php
بد نیست مقایسه ایی کنید بین گفتار و احساس مسؤلیت کردن و دغدغه های یک دانشمند رو شنفکر سکولار و مدعیان پیامبری و مقدسین!
هاوکینگ: به مهاجرت از کره زمین فکر کنید
رادیو فردا – استیون هاوکینگ، فیزیکدان و کیهانشناس برجسته بریتانیایی میگوید «برای آینده بشریت» باید مسیر مهاجرت به جایی دیگر به جز زمین را هموار کرد.
به گزارش ایندیپندنت، او در یک سخنرانی در دانشگاه آکسفورد، گفته است «من فکر نمیکنم بدون فرار از سیاره شکنندهمان، قادر به بقا تا هزار سال دیگر باشیم».
موضوع این سخنرانی که روز دوشنبه همین هفته برگزار شد، کیهان و سرچشمه پیدایش بشریت بود.
به گزارش «سیبیاسنیوز» با اینکه هاوکینگ چندی قبل گفته بود اگر بشر نتواند استفاده از فنآوریها را به درستی کنترل کند، نسل خودش را منقرض خواهد کرد، در این سخنرانی سعی کرد در خصوص آینده دستآوردهای بشری امیدوارتر باشد.
او گفته است «به خاطر بسپارید که سرتان را بالا بگیرید و به ستارهها نگاه کنید نه به پایین و پاهایتان».
ادامه در:
تبليغات خبرنامه گويا
advertisement@gooya.com
با عرض درود به جناب نوری زاد : عزیز دل کار این ها دیگر از نصیحت گذشته این ها به جایی رسیده اند که دیگر باور کرده اند که حق هر کاری دارند و چون قدرت بلا منازع هستند و کسی در توانش نمیبیند که با این پیروان ولایت مقابله و حتی اعتراضی علنی کند لاجرم از طرف خدا پشتیبانی میشوند و دیگر صدای دردمندان را نمیشنوند به عنوان مثال یک آدرس میدهم ! اگر به احمد آباد مستوفی گذری کنید آنتن رادیو جمهوری اسلامی را مشاهده میکنید که بزرگترین سازه فولادی منطقه است اگر درست زیر این آنتن بروید یک تابلو که روی آن نوشته مزارع حاج رضایی که توسط سیم خار دار محصور است توجه شما را جلب میکند من شخصا در امتداد این تابلو و مزرعه با اتوموبیل با سرعت هشتاد کیلومتر حدودا پانزده دقیقه رانندگی کرده ام و ازعظمت این مزرعه شگفت زده شدم بنا به گفته اهالی محل این مزرعه متعلق به برادر و اخوی محسن رضایی است شما فقط بهای این زمین باعظمت را با تمام تاسیسات و امکانات حدس بزنید سرتان به دوران خواهد افتاد ! این ها به هرکجای این مملکت پا میگذارند توسط جمعی خودفروخته و نادان مزدور مورد استقبال قرار میگیرند و شعار صل علی محمد یاور مهدی آمد و یا یاور رهبر آمد و غیره مورد پذیرایی قرار میگیرند و هر کاری هم که میلشان قرار بگیرد میکنند و حتما خود را نورچشمی خدا هم میدانند آن وقت شما توقع دارید به نصیحت گوش کنند ؟ حاشا و کلا ! این ها یک عمری از خدا گرفته اند و این آخر عمری هم دارند حال! میکنند تا دست اجل خرمن ناپاک عمرشان را درو کند .با پوزش .
سئوال کردن حق مسلم ماست
برادر گرامی عبداله با عرض سلام و تحیت
پیرو مطلبی که در پست قبلی مطرح فرمودید سوالی حضور شما عرضه می دارم که لزومی ندارد به جناب آقای کدیور ارجاع بدهید و از حضرتعالی درخواست می کنم اگر مقدور است شخصا به آن جواب بگویید. سوال بنده از این قرار است که بیائیم خود را جای یک زنی بگذاریم که در یک جنگ اسیر می شود و به کنیزی گرفته می شود. موضوع فقط برده داری نیست. زنی که به کنیزی می رود بر صاحبش حلال می شود. هیچ زنی در هیچ جای تاریخ راضی به همخوابی با مردان غریبه نیست و از انصاف دور است بگوئید این رسم زمانه بوده کما اینکه زنده به گور کردن دختران هم رسم زمانه بوده. مرحوم مطهری می فرمود برده داری به اسلام تحمیل شد خب اگر این حرف را قبول نماتیم و بگوئیم لغو آن ممکن نگردید سوال بعدی اینست که چرا دستکم موضوع رفتار با زنان کنیز و حفظ کرامت و حرمت نزدیکی با آنان طرح نگردید؟ یک موضوع فرعی دیگر را هم طرح می کنم که اگر صلاح دانستید به آن جواب بگویید. داستان حضرت ابراهیم در سوره انعام آیات 75 به بعد را بخوانید می بینید ابراهیم (ع) می گوید خدای من ستاره است بعد اضافه می کند که نه ستاره ای که غروب کند سزاوار خدایی نیست. همینطور خورشید را خدا می گیرد و سپس می بیند خورشید غروب کرد از آن هم رو می گرداند. تفسیر ملایان از این سوره این است که ابراهیم از اول به خدا اعتقاد داشت و این مباحثش جنبه تربیتی برای قومش داشته و نه مکاشفات تجربی خودش اما بنده شخصا اعتقاد دارم که بزرگترین درس حضرت ابراهیم این بوده که خدا از هر عیب و نقصی مبرا است. به عقیده بنده بر خلاف برداشت جناب کدیور جناب نوریزاد بر حضرت حق خرده نمی گیرد بلکه می گوید که رواداری کنیزداری از سوی حضرت حق جفا به حضرت ایشان است چرا که خود باریتعالی می فرماید لقد کرّمنا بنی آدم. کرامت دادن به بشر نافی رواداری رسم کنیزداری و حلال بودن زنان کنیز بر صاحبانشان است و باید این دو موضوع را در کنار هم دید و این تناقض را برطرف نمود. نقد نوریزاد بزرگوار مصداق بارز ذکرسبحان الله به معنی مبرا بودن باریتعالی از هر عیب و نقص است. نامه نوریزاد به خدا را که یگبار دیگر بخوانید حرف بنده را تصدیق می فرمایید. یا حق و بدرود
سلام جناب ميم-را
جناب ،حضرت حق جل وعلا،براي مديريت ومدبريت ودرواقع ربوبيت خوددرروي زمين ودركل كيهان وهستي سنن وقاعده وقانوني دارد ارسال رسل براي راهنمايي انسانهاي روي زمين است كه به خيروفلاح برسند بااختيار وآزادي انديشه خويش ؛ اگرقومي صلاح وفلاح خويش راغلبه برديگران وبه استخدام درآوردن خويش دانستند
وبه ديگران كرامت قائل نشدند -درحالي كه خداوندهمه راباكرامت انساني آفريده است- واين رويه استخدام ديگران ،برخلاف آموزه هاي پيامبران الهي،درميان گروهي ازبشر كه زروزوروتزويروقبيله اي نيرومندوقلچماق دارنددرهرنزاع واختلاف به همديگر حمله مي كنند تاخواسته خويش رابه كرسي بنشانند وطرف مقابل راسركوب ودلاورانشان ركشته وبقيه اهل وعيال وزن وبچه هايشان رابه اسارت مي گيرند وبه استخدام خويش درمي آورندوبازنان ودخترانشان درهمان شب پيروزي همبسترمي شوندولذت جنسي مي برند .
واين رويه وسنت سيئه درميان همه انسانهاي تاريخ كره زمين بوده است. وازنظرروانشناختي وفلسفي ذات انسان هامدني بالطبع نيستند بلكه هركسي ازبشرمايل است كه ديگران رابه استخدام خويش دربياورد ؛درنتيجه چون همگي اين طبيعت رادارند ونيزبه كمك همديگرهم نيازمندهستند؛ناچاروبه ضرورت عقل عقلاي بشربايدقوانين مسالمت آميز زندگي كردن راداشته باشندتامدني ومعقول زندگي مسالمت آميزباهم را داشته باشند. به اين ضرورت مي گويندقانون زندگي مدني واجتماعي وهم بين المللي.
خداوانبيا هم خواسته شان چنين زندگي كردن مدني ومعقول ومسالمت آميز بوده است وباشناختن منعم نعمتهاي بي كران وشكرآن نعمتها. اما آيا به خواسته خداو انبيا درطول تاريخ بشر ،اين بشرگوش كرده وعمل كرده اند؟
خوب پيامبري كه مي گويد بت رانپرستيد فقط خالق وصانع ومنعم خويش رابپرستيد
؛بااوبمبارزه وجنگ برخواسته اند ولشگركشي كرده اندتااوراوپيروانش را قلع وقمع كنند؛واطفال وزنانشان رااسيركنند وبه استخدام خويش درآورند.
آيااين خداوپيامبرش چگونه بااين گروه هاي مخالف انسانيت مقابله كنند؟
خويش را كشته واسير آنان كنند؟
وياچاره اي نيست كه بايدبارسم غلطشان باآنان جنگيد وتسليمشان كردوبعدا بمرورزمان درصددلغوبرده داري واسيري انسانهاوبراي آزادي آنان به تدريج برنامه ريزي كرد.وخداوپيامبرش چنين كرده است.
دشمن مهاجمت رادرحال جنگ اگرنكشي كشته مي شوي واگراسيرنگيراسيرمي شوي.اين قاعده عقلاني ودفاعي والهي است.
همين حضرت ابراهيم -ع-كه غروب كنندگان رانپرستيدوبتهاي قوم راشكست واورابه آتش انداختند بااعجازالهي آتش براوگلستان شدآيا آن قوم بابل يكتاپرست شدند؟
هميشه كه اعجازكارسازنيست ونبوده است وبايستي خداوندبازبان ومرام خودشان رفتارنمايد تامتنبه شوندوعقلشان شكوفاگردد. رفتارپيامبراكرم اسلام نيزبادشمنان دين خدابه دستور الهي چنين بوده است.
نامه نوري زادبخدا يعني اي خداتوخدايي كردن رانمي داني وعلم وتدبيرت خيلي ضعيف است ولي عقل مابيشترازاراده ومشيت تو كارمي كند. همين وبس غيرازاين مفهومي نداردمحتواي نامه اش به خداي سبحان. والسلام بااحترام