سر تیتر خبرها
خون بالا می آورند

خون بالا می آورند

یک: سوز زندان
خبردار شدم که در بند هشت زندان اوین، علی شریعتی در چهل و هشت ساعت گذشته پنج بار از شدت ضعف ناشی از اعتصاب غذا غش کرده و از حال رفته است. رجبیان، خون بالا می آورد. آرش صادقی بشدت به ضعف افتاده و حتماً نیز محمد علی طاهری حال خوبی ندارد. مگر نه این که فرزندان ما در دستان زندانبانان امانت اند؟ گرچه خود می دانیم: برای تک تک فرزندان زندانیِ ما از دستگاههای امنیتی مثل سپاه و اطلاعات فرمان می رسد و همانان اند که بر این فلاکت عظما اراده بسته اند. به “برادران” می گویم: بترسید از روزی که ورق برگردد و شما برای ذره ای محبت از همین عزیزان به التماس افتید. اکنون بخورید و بخوابید و در کنار اهل خویش با پول مردم رقص کنید که این روزها دوام چندانی نخواهد داشت. روزی که ورق برگردد، نه از موشک های شهاب شما کاری ساخته است و نه از منبر فریب ملایان. مثلاً قرار بود که ملایان با تأسی از عدالت علی و با مشاهده ی ظلم های آشکاری از این دست، عمامه ها از سر بر گیرند و بر زمین بکوبند و وا انسانا سر بدهند.

می گویم: برادران، ما شما را به شلیک هیچ گلوله ای تهدید نمی کنیم. ما مثل شما خونریز و مال مردمخور نیستیم. ما به اصول انسانی پایبندیم. منتها به سالهای پیش از انقلاب نظر بیندازید و از خود بپرسید: این بود آیا حسرت های همان انقلابی که با عرقریزان مردم پای گرفت؟ که شما و ملایان بلافاصله بعد از سیطره بر فرصت ها و امضاها، دست به گلوی مردم ببرید و در میان مردم خط کشی کنید به خودی و ناخودی؟ ما فرزندانمان را به امانت به شما سپرده ایم. شاید دور نباشد روزی که جای فرزندان زندانی ما با شما عوض شود. چرا که من از همین اکنون صدای التماس شما را می شنوم که ضجه می زنید و می گویید: ما را اختیاری نبود و هر چه که بود از بالا و از بیت رهبری به ما فرمان می رسید. بله ما این استغاثه های شما را می شنویم و به شما می گوییم: مگر نه این که بیت رهبری برای بقای خود بسیاری را کشته و بی آبرو کرده و مال بسیاری را بالا کشیده؟ اگر بنا بر این باشد که شما از ریز به ریز این فاجعه ها خبر داشته باشید و فردا به ما بگویید: ما کاره ای نبودیم جز فرمانبر، پس چرا از همین اکنون به شما توصیه نکنیم حساب خود را از دزدان و آدمکشان جدا کنید و به صف مردم بپیوندید و از آه مظلومان بهراسید!

در زیر یک فایل صوتی تقدیمتان می کنم با صدای خودم. شعرکی سرودم از سلو های انفرادی و روزهای تلخ بازجویی. این شعر را نشستم و با صدای خسته ی خودم – آهنگین – خواندم. با تکرارهای ناگزیر و حذف نشده. آن را با صبوری بشنوید و با سوز عزیزان مان همراه شوید. عزیزانی که این روزها، ساعت ها و ثانیه های دشواری را سپری می کنند.

دو: عکس های شجونی و فلسفی
انتشار وسیع عکس های برهنه ی دو شیخ پر آوازه (شجونی و فلسفی) در آغوش یک زن، از آن کارهای بشدت ناپسند و غیر مدنی و غیر انسانی است. رواج چنین رفتار نادرستی، حتماً تیزی آسیبش را به جان جامعه خواهد نشاند. گرچه انتشار عکس این دو شیخ از آن روی با اقبال مردم مواجه شده، که اغلب مردم از نظام آخوندی و بی لیاقتی ها و مفسده های جور بجورش متنفرند. اما این تنفر، بهانه ی درستی برای بستر سازی های ناپسند اخلاقی نیست. حریم خصوصی افراد با هر مسئولیتی که دارند، نباید در تیر رس رسانه های هوچی گر قرار گیرد و در شماری وسیع به خانه ها و ذهن مردم راه یابد. علتش هیچ نیست الا این که: بدیهی شدنِ چنین رویه ای، حتماً و لاجرم به فروپاشی بنیان های انسانی خواهد انجامید. این عکس ها مثلا می توانند در یک دستگاه دولتی و امنیتی و پرسشگر مورد مداقه و واکاوی قرار گیرند. اما انتشار وسیعشان در کل کشور، ما را بسیار زود به ورطه ی یکجور بی تربیتی ملی فرو خواهد تپاند. جوری که مردم از بی آبرو شدن همدیگر “لذت” خواهند برد و هیچ نیز به این فکر نمی کنند که بی آبروی بعدی ای بسا خودشان باشند.

سه: دوستی به نام فرامرز برای من نوشته:

آقای نوریزاد با سلام، نگرانی ای در دل دارم می خواستم به اینطریق باز گو کنم . علت اصلی اقبال دوستانتان به شما صداقتی است که در شما یافته اند.لااقل من چنینم. حال با یکسری از پیشامدها مثل لوحی که اقای عامری داده بود وبعد سرای قلم گله کرد که چرا نگفتید سرا داده . ویا اینکه خواسته بودید اسمتان از بنر تبلیغی سرا برای اینهفته بردارند و چرا بر نداشتن و پاسخ انها، آری یکسری اتفاقات اخیر مرا کمی بدبین کرده که شاید دستهایی در کار است که صداقت شما را که سرمایه ی بزرگی است و در این مملکت مثل مروارید کمیاب است .را زیر سوال ببرند .مراقب باشید .به گمانم شما تنهایید و بی کمک و مشاور و حجم فعالیت بالایی دارید .و لحظه ای نمی ایستید. ممکن است اشتباهاتی کنید . خوب بلافاصله با عذر خواهی که برای شما یک حرکت راحت و انسانی است جبران کنید. که میدانم از این بابت هم گوی سبقت را ربوده اید . من برای دیگرانی که در صداقت شما شکی دارند .دلایلی دارم بر صداقت شما یکی از دلایل جالب را می گویم .

خاطرتان هست شب اخری که جلوی زندان بودید و به بیمارستان رفتید .در این فاصله فایل صوتی گذاشتید . ونوشتید این فایل اتفاقی ضبط شده .شما ان فایل را بدون انکه خود شنیده و چک و ادیت کنید با اطمینان خاطر از ظاهر و باطن خویش و صادقانه در کانالتان عرضه کردید چند ساعت گوش کردم ولی بالاخره تمام نشد .این فایل را شما قبل از گوش کردن گذاشته بودید . واین خیلی جرات می خواد که مبادا در ان صحبتهای خصوصی جلوی زندان تو مسیر بیمارستان نکته ای باشد .که برای شما بد شود .ان شب من گفتم این مرد چقدر بخودش اطمینان دارد این نشان می دهد شما در خانه و بیرون و همه جا یک محمد نوریزاد هستید بدون تکلف و ظاهر و باطن یکی این یعنی صداقت. مقایسه ای می کنم تا شما را بهتر بشود درک کرد. عموم شعرای ما از جمله حافظ وقتی شعری می گفتند شاید روزها ان را صیقل و تراش می دادند .ویرایش می کردند. تا به مخاطبین برسد. اما مولانا وقتی مثنوی می گفت میگفت و میرفت با موسیقی و رباب میرقصید و به دور خود می چرخیدو شعر و غزل و مثنوی می سرود . حتی خودش نمی نوشت . بازنگری در اشعار نمی کرد ویرایش نمی کرد همینطور میرقصید و می چرخیدو می سرود و چشم بر هدف داشت .بدون اینکه نگران خود باشد اصلا خودی نداشت که به او بیندیشد او پاکباز بود . اصلا انگار وقت نداشت باید فقط میرفت و میرفت .شما را من اینچنین یافتم .

چهار: و من برای فرامرز نوشتم:
فرامرز گرامی، شاید دلیلش این نیز باشد که من امر پنهانی ندارم. و همین نیز مرا بی واهمه در ورود به عرصه های پر خطر ساخته است. برادران، از زیر و بالای رفتار من خبر دارند. یک خط تلفن، یک اتومبیل، رفت و آمد ها مشخص، نه پنهانکاری، نه دور زدنِ آنان، همه اش رو است و آشکار. سپاس از شما

پنج: پرت کردن میان گرگ ها
بانویی به نام ملیحه برایم نوشته: اشاره می کنم به یکی از شیوه هایی که سازمان اطلاعات و امنیت شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران ، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور اختراع کرد( که البته برادران خودمان نیز با تمام قوا از همین روش سود می برند). در این شیوه هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و اهل قلم نبود . بلکه به شکلی غیرمستقیم و نامریی ، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات و سختی ها و بن بست ها و یاس ها و نا امیدی ها و بدبختی های شدید و پی در پی مالی و شخصی و شغلی و روحی و روانی و عاطفی و خانوادگی می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند . در چنان شرایطی ، فرد مورد نظر بقدری در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره میشد که دیگر کاری به کار #حکومت و شعر و سیاست و فرهنگ و ادبیات و هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار میگرفت که نهایتا” یا دیوانه میشد ، یا خودکشی میکرد ، یا فرار میکرد ، و یا افسرده و روانپریش میشد و گوشه نشین می گشت. بهرحال به یک طریقی له میشد و از بین میرفت.

در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند گرگها . گرگها هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از فقر و بیکاری و ناامیدی و فلاکت و تنهایی و روانپریشی و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتا” او را محاصرهء خود گرفته و تکه پاره می کردند ؛ شیوه “پرت کردن میان گرگها” بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آنرا بکار گرفتند و همچنان با علاقهء بسیار بکار می گیرند . پرت کردن میان گرگها ، یعنی حذف کردن و سربه نیست کردن روشنفکران و آزادیخواهان و دیگر نویسندگان و اذهان پرسشگر و وجدان های بیدار و مردان شریف جامعه ، بی هیچ زحمت و هزینه و دردسری برای حکومتها …

شش: دایی و خواهر زاده هایش
من دو تا خواهر زاده دارم مثل گل. بسیار دوستشان می دارم. یک روز بخود گفتم: کاری بکن که مدام جلوی چشمشان باشی. چه بکنم؟ درِ اتاق شان را وا کن و ببر و رویش نقاشی کن. همین کار را هم کردم. در، گرچه سنگین بود اما در برابر محبت من کاری نمی توانست کرد. از لولا وا کردم و بردمش. ده روزی رویش کار کردم و دیروز بسته بندی اش کردم و نشاندمش روی سقف اتومبیل و بردم به خانه شان که در طبقه ی سوم است. نمی خواستم به کسی زحمت بدهم. آسانسور هم که نداشتند و اگر هم داشتند، در، داخلش جا نمی شد. با این کهنسالی پله به پله در را بالا بردم و داخل شدم و سرجایش نصبش کردم. عکس هایی از این درِ ناقلا و شکل پایانی اش را تقدیمتان می کنم.

هفت: نقد کتاب
دیشب در سرای قلم کتاب خانم دکتر طاهره شیخ الاسلام با نام”دراسارت فرهنگ” مورد نقادی قرار گرفت. من نیز مثل شش نفری که از میان جمعیت برخاستند و به نقد این کتاب پرداختند، از میان جمعیت رفتم پشت تریبون و ناگفته های کتاب را باز گفتم. به نویسنده گفتم: کتاب شما یک سمفونی خوش آهنگِ معلول هاست و در آن از علت ها خبری نیست. من اما به علت هایی که باعث بدریختی عادات و فرهنگ مردم ما شده، می پردازم. کتاب، واکاویِ شمارگان فراوانی از عادات رفتاری و گفتاریِ ناپسند مردم ایران در مقایسه با رفتار و گفتار پسندیده ی مردم استرالیاست که این بانو در آنجا تحصیل می کرده است. در پایان به خانم دکتر طاهره شیخ الاسلام گفتم: این فضایی که در آن سخن گفتیم و شنودیم، بی نظیرترین مکان است در کل کشور بلحاظ آزادی. که هرکس هرچه می خواهد می گوید بی واهمه. و از دکتر خزعلی بخاطر فراهم آوردن این فضای کاملاً آزاد، سپاس گفتم. تلاش می کنم بعدها که آموختم چگونه حجم فایل های صوتی را کم کم کم بکنم، صدای گفته های خودم را در این نشست برایتان پخش بکنم.

اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل جدید: mnoorizad@gmail.com

محمد نوری زاد
چهارشنبه بیست و ششم آبان نود و پنج – تهران

photo_2016-11-15_20-46-56درِ اتاق اولش به این شکل بود. ساده با چهار کتیبه که این کتیبه ها مزاحم کارِ من بودند. مثلاً اگر در، صاف و یکدست بود بهتر می شد رویش کار کرد.

photo_2016-11-15_20-47-14این ریخت پایان یافته ی درِ اتاق دخترهاست.

photo_2016-11-15_20-47-32
photo_2016-11-15_20-47-01
photo_2016-11-15_20-47-07
photo_2016-11-15_20-47-10
photo_2016-11-15_20-47-23
photo_2016-11-15_20-48-06این هم بوسه ی سپاس بر گونه ی دایی!

photo_2016-11-18_08-34-07سردار همدانی، چاقوکش ها و قمه کش ها را بقول خودش در سه گردان منسجم کرد و اینان را بجان مردمی می انداخت که به اعتراض به خیابانها می آمدند در سال 88 به بعدShare This Post

 

درباره محمد نوری زاد

99 نظر

  1. استاد نوری زاد! نظر شما در مورد اینکه چپ های داخل کشور راجع به شما حرف و حدیث رو می کنند چیست. شنیده ها گویای این است که شما را مامور امنیتی فرستاده شده بین روشنفکران چپ و فعالان سیاسی مستقل ارزیابی می کنند. البته این گفته آنها پر بیراه هم نیست در شرائطی که آرش صادقی و شریعتی در زندان به غل و زنجیر هستند چرا نوری زادی که به همه مسئولین نظام توهین می کند و فحش می دهد آزاد و ول است چرا ؟ زیرا نوری زاد کبوتر جلد و پرقیچی سپاه و وزارت اطلاعات است و تازی شکارچییان جمهوری اسلامی است.

     
  2. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
    بسم الله الرحمن الرحیم
    لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
    سلام و هدایت خدا بر کسانی که خواسته و یا ناخواسته در برابر حق و دین خدا قد علم کرده و در جبهه مقابل اسلام یعنی باطل ایستادند،عزیزان من اخلاق اسلامی حکم میکند که همیشه در سخن گفتن با دوستان و دشمنان انسان خدا را در نظر بگیرد نه نفس و خشم را .
    آقایانی که ادعای آزادگی مینمایید و از روی میل و شهوت و نفس خویش سخن میپراکنید شما این آزادگی را از کی به ارث بردید که راحت به خودتان اجازه میدهید به هر کسی و یا هرچیزی اعم از شخص و دین و عقیده و مسلک اهانت کنید مگر مولای ما سرور شهیدان ابا عبدالله الحسین نفرمود که اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید .خدای شما کجای زندگیتان هست که اینطوری فکر میکنید و حرف میزنید و آبروی انسانها و هموطنان خودتان را میبرید ،واقعا فکر میکنید که در دنیا با گرفتن قیافه حق به جانب میشود زندگی کرد و ذهنها را و قلبها را مشوش ساخت ،و باعث از بین رفتن انسانییت و شرافت انسانی شد و خود را بری از هرگونه اشتباه دانست.
    اگر نمیدانید بدانید و باز بدانید قدرتی بالاتر از قدرت خداوند یکتا نیست و در تمامی قرن ها و سالهای گذشته تا الان ثابت شده است ولی از آنجا که بعضی انسانها شیطان را به جای خدا گرفتند و قلبهایشان از فرط فساد و شهوت و فحشا تیره گشت هم خدا را فراموش کردند و هم خدا آنها را به حال خودشان گذاشت این قدرت لا یتناهی را به هیچ وجه درک نمیکنند و نخواهند کرد مگر اینکه برکردند و به سوی خدا و به اشتباهاتشان اعتراف کنند .
    عزیزان شما را به شرافتتان قسم که بروید مطالعه کنید از گذشته عبرت بگیرید بروید دنبال حق و حقانییت ،به جای سفسطه گری کمی منطقی باشید و از بند نفس شیبطانی و شهوانی خویش بیرون بیایید تا ببنید دربرابر قدرت خدا و ملتی که قدرت خدا پشت آن است و به راهشان ایمان دارند نمیشود ایستاد و یا آن را از بین برد نزدیک به 40 سال است که بعد از انقلاب قدرتهای پوشالی و دروغین دنیا نتوانستند و نخواهند توانست در برابر عظمت و بزرگی ملت جمهوری اسلامی ایران قد علم کرده و خللی در آن ایجاد کنند .
    این از انسانییت به دور وبه حیوانییت نزدیکتر است که بعضی ها همیشه سعی دارند که چهره دین خدا و چهره جمهوری اسلامی و ودولت و ملت و رهبری ان را زیر سوال ببرند ولی نمیدانم به کجا میرسند مطمئنا به همان جایی خواهند رسید که از زمان ظهور اسلام ،دشمنان و بدخواهان اسلام و اهلبیت رسیدند که همان ذلالت و بیچارگی و درماندگی و بی آبرویی بود .
    حرف در برابر سخنان یاوه بعضیها زیاد است ولی بنده عادت ندارم زیاد بحث کنم فقط وظیفه میدانم به برادران و خواهرانی که به هر صورتی خاک و وطنشان را ول کرده و رفتند اون ور دنیا زندگی میکنند که البته میتوانستند نروند و بمانند در کمال عزت و افتخار زندگی کنند ولی اغفال شدند و یا قول خوردند ترک وطن کرده و به وعده های دروغین باور کردند و مطمئنا خیلی ها عذاب وجدان دارند از رفتنشان ، شما را به ان چیزی که میپرستید کمی منطقی و با انصاف باشید و با آبروی مملکت بازی نکنید اگرچه خودتان بازی خوردید و خودتان و آخرتتان را فروختید
    چون مطمئن باشید به جایی نخواهید رسید و پیشتر از شما هم نرسیدند و بزرگتر از شماها هم نتوانستند برسند چون همیشه حق پیروز است اگرچه تعدادش کم باشد
    واسلا من التبع الهدی

     
    • مشتی حجت عزیز
      کرور کرور درود به یاران

      درد بی دردی علاجش اتش است-مرد رادردی اگر باشد خوش است- از اون بالا بالاها یحتمل در یکی از پنت هاوس های فرمانیه فرموده اید از گذشته عبرت بگیرید مطالعه کنید دنبال حق وحقانیت باشیدو……..نمیدانم کی بود وچی بود که خواستم توکل کنم بخدا دیدم ای بابا این که خودش از همه بیشتر اقتلو وبکشید بزنید تجاوز کنید و اسیر کنید وکنیز بخرید وبگیرید و….. از ایناشم گذشته هم حواس پرته ویه چیزی میگه وزودی عکسشم میگه بعدشم به پیغمبر بیسوادش میگه بخون
      به اسم منم بخون لابد جوابش اینه که اولا با بسم الله…شروع کردیم تکرار است ثانیا هنوز چیزی نگفتی ونوشته نشده چی رو بخونم. همین خدا یه جای دیگه هم میگه که من خودم مکار ترینم عمرن هیچکیم به گردم برسه راس پاکش اینجوری هیچ دردی از ما دوا نمی کرد ومن هم بلد نبودم باش اپه بیام پنت هاوس که نه یه دواتاقی توبیابون های دور ور ورامین جور کنم
      تازه این دل صاحاب مرده هم نمیذاشت همه رو بیچاره وبی چیز ببینم وپند واندرز دینداری بهشون بدم عینهو جنابعالی!!!!!!! راستی باور می کنی یک کسی ده پانزده سال مدیر عامل شرکت نفت بوده وهمین هوا هم نخست وزیر باشه ولی تمام دارایش یک پیکان دوازده سال دویده با اپارتمانی که به خودش وننه اش ارث رسیده داشته باشه. ترو به همون خدایی
      که میشناسیش این شخص ایت خداس یا لاریجانی وسلطان شیکر ولاستیک و………. با عنایت به اینکه کلینی وطوسی وطبری و….. همشون بقول بزرگاتون اقلا چهل پنجاه در سدروایات ذکر شدشون دروغ است متواتر در دروغ هستند یانه اگه یکی از رفقات چن سال پیش دو تا دروغ گفته باشه قبولش داری ؟الهی فدای اون توپ وتشرهای امپراتورانت برم بیشتر مطالعه کن (واقعی یعنی کسیکه حرفاتو قبول نداره)وبیشتر بگرد حکمن حکمن خدایی راس وریس تر پیدا میکنی.الهی امو فدات.

       
  3. اگر ما دولتی مقتدر و حافظ منافع ملی و ایرانیان داشتیم، کشوری در حد و اندازه مشهد با حاکمانی در قد و قواره علم الهدی و دامادش ابراهیم رئیسی، به این راحتی هفته به هفته، ماه به ماه شرایط صدور ویزا به کشور مشهد را برای ایرانیان سخت تر و پیچیده تر نمی کرد.

     
    • درود بر یاران
      سر پیری هرکار ساده بدجوری سخت می شه . خیلی زور زدم از کی قبلن این جمله (هر کی موسیقی وکنسرت می خواهد از مشهد بره) جناب اعلم الهدا رو شنفتم .یهوی یادم اومد شاه اوایل سال 54 که حزب فراگیر رستاخیز و اعلان کردند گفتش هرکی نمیخواد بیاد پاسپورت بگیره بره. بابا یارو اقلن روش پاسپورت وسفر خارجه هم گذاشته بود .شومام نرخو بالاببر سهمیه دانشگاهی خونه ای وام بلاعوضی چیزی روش بذار تا مامله جوش بخوره. ببین گفته باشم ضرر نمی کنی موقع اعلان استقلال
      همینا چوب لاچرخت میذارن.باز کش اومد شرمنده.

       
  4. http://news.gooya.com/politics/archives/2016/11/220100.php

    نماینده تهران خواستار انتشار گزارش حساب‌های بانکی صادق لاریجانی شد

     
  5. با عرض سلام و دعای خیر خدمت برادرر بزگوار و آزاده جناب نوریزاد

    نامه نمادین جنابعالی به مولای متقیان و نظرات و پاسخهای علاقمندان 2 بار حقیر را وادار به اظهار نظر نمود که بار دوم را با

    ارائه جواب از جناب کدیور خدمتتان پاسخگو بودم ، لیکن چون یکی از دوستان باز متعرض قضیه برده داری بودند و بنده در

    یک سردرگمی بودم ، مجددا مزاحم استاد کدیور شدم و جوابیه دوم ایشان را در ذیل برای دوستان نقل می کنم ،

    باشد که انشالله مفید فایده بوده باشد :

    کافی است در مورد عقلای قرن نوزدهم آمریکا و اروپا تحقیق بفرمایید. آیا آنها عاقل نبودند؟ چگونه به برده داری رای می داددند؟
    اقتصاد دوران گذشته بدون برده نمی چرخیده است، در شرق و غرب. عقلانیت دوران گذشته را باید درک کرد. با منطق حقوق بشری امروز دیروز را متر کردن مصداق بارز زمان پریشی است.
    تنها قضیه برده داری هم نیست، فرودستی زنان هم در شرق و غرب تا اوایل قرن بیستم مشمول همین عقلانیت است.
    کسانی که این امور را به اولیاء دین خرده می گیرند بردارند در عقلانیت غیر دینی قرون گذشته ذره‌ای تحقیق کنند تا عمق زمان پریشی ادعاهایشان را درک کنند.

    اما علم غیب ائمه مربوط به شیعیان سنتی است، نه مستند قرآنی دارد نه مستند روایی معتبر. علوم ائمه کسبی بوده است، ماخوذ از علم پیامبر.

    اما پاسخ اصلی: اشکال برده داری – اگر وارد باشد، که نیست – اشکال به علی بن ابی طالب نیست، اشکال به پیامبر اسلام است. از آن بالاتر اشکال به قرآن و خود خداوند است.
    یعنی با سلام و صلوات در قدم بعدی باید سراغ نقد پیامبر رفته و بعد از آن نقد خداوند را آغاز کنند. کما اینکه عده ای بنام روشنفکر چنین کرده اند.
    تازه می رسند به اینکه اشکال از اصل خدا و وحی و پیامبر است! یعنی الحاق به اسلام ستیزان و بی‌دینان.
    جاهل یا افراط می کند یا تفریط. سخن مولی علی است.

    ———————

    درود عبدالله گرامی
    این داغ ننگ برده داری در اسلام، نه چیزی است که با آویختن از عقلای قرن نوزدهم و دوهزارم و حتی پنجهزارم پاکسازی شود. برده داری یک فاجعه ی انسانی بوده و هست و در همه حال محکوم است. چه کل بشر در کنار آن به همزیستی برسد و چه نرسد. مهم این است که دینی که خود را آسمانی می داند با برده داری به همزیستی رسیده. وگرنه عقلای قرن نوزدهم مگر ادعای آسمانی بودن داشته اند؟
    سپاس

    .

     
    • بنام خدا

      با هم این چند سطر نویسنده سایت را تحلیل می کنیم :
      ملاحظه کنید ،کسی این چند سطر را نوشته بعد در موارد دیگر می گوید من مسلمان شیعه انسان طلبم! تعبیر را ببینید :”داغ ننگ برده داری در اسلام”!

      اولا: صریحا دین اسلام را دینی معرفی می کند که ننگین است و داغ ننگ بر پیشانی دارد!

      ثانیا: بدون توجه به رویکرد تدریجی اسلام در نفی و ریشه کردن تدریجی برده داری و ملغا کردن صور مختلفی از برده گیری در آن اعصار و تنها محدود کردن آن به برده گیری ناشی از جنگ که آنهم رویکردی مقابله ای و تربیتی در جهت تربیت و اصلاح انسانها و آزاد کردن آنها بوده است ،وراههای آزاد کردن برده ناشی از جنگ، دائم بدون توجه به حدود و ثغور و قیود موضوع یک حکم و نفی تدریجی آن آنرا تکرار می کند.

      ثالثا:این تعبیر از نویسنده این چند سطر ،بصراحت نفی توحید تشریعی و اراده تشریعی خداوند است ،شما وقتی حکمی را در اسلام که ناشی از پیامبر و اراده تشریعی خداوند است “ننگین” می خوانی در حقیقت به خدا و اراده تشریعی خداوند ایراد داری و اینکه :خدا تو چرا فلان حکم را تشریع کردی؟! و خدا حکمی که تو صادر کردی حکمی ننگین بوده است، و خدا من از تو بهتر می فهمم مناطات و مصالح احکام را آنهم احکامی در ظرف و ظروف زمانی و مکانی خود ،پس خدا تو خدا نیستی و من از تو خداترم! یا اصلا این پیامبر که چنین حکم ننگینی آورده شاید یا قطعا پیامبر نبوده! اگر هم پیامبر نبوده معصوم نبوده! اشتباه کرده یا حکم الهی را بد و غلط دریافت کرده یا اصلا از پیش خود حکم صادر کرده و بنام قرآن و وحی بخورد مردم داده ،پس یا خدا نمی فهمد و اراده تشریعی خدا از فهم من پایین تر است! یا اصلا خدایی وجود ندارد! یا اگر خدایی هم بوده بغلط به پیامبرش وحی نازل کرده یا پیامبر غلط دریافت کرده! یا نعوذ بالله اصلا این محمد بن عبدالله پیامبر نبوده یک شیادی بوده که ادعای پیامبری کرده چون اگر شیاد نبود چنین حکمی را که من بهتر از خدا و پیامبر می فهمم را برای بشریت نمی آورد بلکه آنطور که دلخواه من الان است می باید 1500 سال قبل حکمی را که من الان بهتر می فهمم می آورد!

      می گوید :”برده داری یک فاجعه ی انسانی بوده و هست و در همه حال محکوم است”

      بله برده داری ذاتا فاجعه بوده و هست ،اما هرچه توضیح دهید که رویکرد اسلام نفی تدریجی برده داری و تاکید بر حریت و کرامت انسان بوده است و اسلام از همان ابتدا صور دیگر برده داری را نفی کرد و برده داری ناشی از جنگ را که لابدیت و ناچاری تاریخی داشته است تایید کرد برای یک رویکرد اصلاحی و تربیتی و انسان سازی و مقابله جنگی و اقتصادی با مشرکانی که دست از آن برنمی داشتند هرچند پیامبر از آن بر می داشت ،به سامعه نویسنده فرو نمی رود ،و هرچه بگویی احکام لابدی و ضروری در ظروف خود قابل تفسیر و توضیح اند و اگر بتدریج بشریت به این نتیجه برسد که برده داری عموما نفی شود و قبح عصری داشته باشد ،پس اکنون دیگر موضوع آن حکم منتفی است ،و حکم تابع و محل موضوع است ،اگر موضوع نیست یا متحول شد دیگر آن حکم نیست ،باز می آید بدون توجه به سخن اسلام شناسان و اهل فتوا می گوید : این حکمی ننگین برای اسلام و داغ ننگ بر اسلام است!

      خوب حال باید پرسید :بسیار خوب شما این حکم را ننگین بدانید اکنون می خواهید با ننگین دانستن حکمی در ظروف و قیود آن چه کنید؟ می خواهید بگویید مسلمان نیستید؟ خوب نباشید پس دیگر نگویید من مسلمان انسان طلبم.
      میخواهید بگویید خدا اراده تشریعی مقیدش نادرست بود؟ اینکه رخنه در توحید شماست! این یعنی شما اصلا خدا پرست نیستید پس چرا خود را مسلمان می دانید؟!
      یا می خواهید بگویید پیامبر معصوم نبود و خطا در تلقی وحی داشت؟ یا نعوذ بالله اصلا او پیامبر نبود و یک شیاد بود و قرآن وحی و کلام خدا نیست و ساخته یک بشر است؟ این لوازم اعتقادی و گفتاری با ادعای مسلمانی چگونه قابل جمع است؟
      شما چطور با نفی توحید و نفی پیامبری و نبوت خاصه و نفی عصمت پیامبر در تلقی وحی خود را باز مسلمان می دانید؟! یکراست و با شجاعت بگویید من مسلمان نیستم و اسلام دین وحیانی نیست …

      نویسنده می گوید :”مهم این است که دینی که خود را آسمانی می داند با برده داری به همزیستی رسیده”!

      این جمله یعنی چه؟! می خواهید بگویید دین اسلام دین آسمانی نیست؟! اگر دین اسلام دین آسمانی نیست پس چیست؟ توضیح بدهید دیگر! دین زمینی است؟! یعنی محمد بن عبدالله وحی به او نازل نمی شده است و از پیش خود چیزهایی را بعنوان وحی و قرآن آورده است؟! این که یعنی انکار صریح وحی و نبوت خاصه خاتم انبیاء الهی! پس چرا دیگر خود را مسلمان می دانید؟!
      همزیستی یعنی چه؟ این تعبیر نشان می دهد که نویسنده این سطور اصلا به هیچ توضیحی توجه نمی کند؟ مگر حکم امضائی برده داری محدود به جنگ، روی لابدیت زمانی برای اصلاح و تربیت انسان آلوده به شرک و تحول آن به انسان موحد و آزادی او و نفی تدریجی یک حکم امضائی را می توان همزیستی نامید؟ و مگر اسلام گفت حکم برده داری ناشی از جنگ حکم ابدی غیر قابل زوال است؟ اسلام گفت حکم برده داری ناشی از جنگ مادام الموضوع برقرار است و این یعنی تقیید موضوع ،یعنی اگر موضوع مقید بقید شد و آن قید زائل شد دیگر حکم آن باقی نیست ،این اراده تشریعی الهی است ،این را آیا باید برای خودنمائی در فضاهای امروزی و کف و سوت دین ستیزانی که خود بحقیقت، انسان و انسانیت عصر را به غل و زنجیر کشیده است به “همزیستی” تعبیر کرد؟ این تذهبون؟

      ——————-

      درود دوست گرامی
      به اسم دیگران ننویسید. بویژه به اسم دوستی که برای ما نام آشناست. و البته برای فهم مخاطبان خود نیز بها قائل شوید. متنی که نوشته اید از هر جهت پذیرفتنی است. چه اصراری دارید که به اسم سیدمرتضای قهر کرده ی ما بنویسید.
      با احترام

      .

       
    • تفکر
      جناب عبدالله مثال شما مثل کسی است که دچار تومور مغزی است و رفته با دکتر علفی (یا عطاری) مشاوره می کند ،متاسفانه خودتان که نمی توانید درست فکر کنید ،تند و تند می روید خدمت استادتان (که معلوم است خیلی عصبی و بی ادب تشریف دارند) از او سوال می کنید ،بروید از یک آدم عاقل سوال کنید، که حداقل اصول منطق را بشناسدویا تاریخ را خوانده باشد ،از همه بدتر جنابعالی، به خودت اجازه نمی دهی یک کم فکر کنی ،می نویسید که انشالله مفید فایده بوده باشد ،منظورتان این استدلال بی ارزش است،خوب من دوتا کلمه از جملات قصار این آقا را عوض می کنم ببینید کل دین زیر سوال می رود یا نه؟
      کافی است در مورد عقلای قرن هفتم عربستان تحقیق بفرمایید. آیا آنها عاقل نبودند؟ چگونه به بت پرستی رای می داددند؟اقتصاد دوران گذشته بدون بت پرستی نمی چرخیده است، در شرق و غرب. عقلانیت دوران گذشته را باید درک کرد. با منطق حقوق بشری امروز دیروز را متر کردن مصداق بارز زمان پریشی است.
      یعنی اگر دختران را آن موقع زنده به گور میکردند نباید با حقوق بشر امروز مقایسه کرد ،پس به چه حقی پیامبر آمد و بساط بت پرستی و… را برچید،مگر نمی دانست که بت پرستان مشکل اقتصادی پیدا می کنند؟
      جالب است بدانید در جنگ داخلی آمریکا که بر سر لغو برده داری بود جمعا( تخمین مجموع کشته‌شدگان) ۶۲۵٬۰۰۰ – ۵۰٬۰۰۰ ۸ نفر کشته شدند که فکر می کنم از کل جمعیت مکه و مدینه بیشتر بوده،ولی پیامبر عظیم اشان برای اینکه اقتصاد مردم دچار مشکل نشود دستور لغو برده داری را ندادند!یعنی می خواستند بدهند و می دانستند که برده داری بد است ولی بنا به مصالح اقتصادی عقلای قریش اینکار را نکردند،بدتر آنکه نتوانستند علمشان را به امامان منتقل کنند و ما می بینیم که متاسفانه در خانه امامان تا دلتان بخواهد کنیز و غلام بودو از علم پیامبر عزیز اسلام در این زمینه خبری نیست

      ،یک کم عقل هم خوبه واله

       
    • سلام برانديشمندان

      شما-صاحب سايت- درجواب جناب عبدالله چنين نگاشته ايد:
      “برده داری یک فاجعه ی انسانی بوده و هست و در همه حال محکوم است. چه کل بشر در کنار آن به همزیستی برسد و چه نرسد. مهم این است که دینی که خود را آسمانی می داند با برده داری به همزیستی رسیده.؟”

      من ازشما سؤآلي دارم لطفاجواب درست ومعقولي بدهيد:
      س- اگرشما بجاي خداي عالم هستي مي بوديد وپيامبري هم بجاي حضرت محمد-ص- مي داشتيد چگونه وباچه تدبيري اين فاجعه وننگ را ازرخسارجامعه بشري پاك مي كرديد؟

      نقدوايرادبرهرمتني ودستوري وعملكردي آسان است اگرچه اين متن ازسوي هرشخص ومقامي بالاتر باشد ؛اما هنر نقادانديشمند عاقل آنست كه راه حل مسأله نقدشده راهم ارائه دهد . راه حل مسأله برده داري به نظرشماي خداي فرضي وپيامبرت درآن دوران ،دراين ظلمتكده چيست؟

      بيچاره مصلح اين سؤال راازشماكردورفت ،اما توهيچ پاسخي برايش نداشتيد.
      اگرطرف مقابل شماكه دشمن جاني تواست ،برتوحمله كند درصورت غلبه او، ياتوويارانت رامي كشد وزن وبچه هايتان راهم اسيرمي گيرد؛واگرتوغلبه كني ومهاجمان رابكشي ،بقيه رااسير نمي گيري ؟ ياهمه راازدم تيغ مي گذراني؟
      اگرشق دوم راانتخاب كنيدكه فاجعه شديدتر است.واگرشق اول راانتخاب كنيد كه به همان سيره مرسوم زمانه را إعمال كرده ايد.
      واگربقيه رااسيرنگيريديك دشمن جري وزخم خورده رارهاكرده ايدكه براي فردايتان خطرآفرين است آنهم يك قبيله ودوگروه نيستند بلكه همه اطراف محيطت رااحاطه كرده اند همانندجنگ احزاب كه ازهمه قبايل بودندبراي ريشه كني تازه مسلمانان.

      ويادرجنگ أحد شماي خداي فرضي به پيامبرت مي گفتي كه تواي رسول من ازكفارومشركان قريش كه باتمام توان به توحمله كرده انداگرازشما كشتند واسير گرفتند شمانبايدآنان رابكشيدونبايداسيرهم بگيريدچون آنها انسان هستند!
      واگرهم كشتيد عيب ندارد امابقيه رااسيرنگيريدچون آنان انسان هستند!

      به كدام گزينه فرمان مي داديد؟
      مابشرمتمدن ومدرن وسكولار امروزي تورا خداي فرضي ساخته ايم كه به فرض مثلا توخداي زنده وقادر وعالم ومدبر وتوانا برهرچيزهستيدكدام گزينه رافرمان مي داديد؟
      چراجواب نمي دهيد؟مگرعقل ناچيزت هم ازكله ات پريده است هنگام افتادن آن بشگه كذايي؟
      اماخداوند نحوه آزادي تدريجي بردگان را به هرنحو ممكن وباارائه طرق متعدد، دستورداده است شما آگاه نيستيد خداي سبحان حقيقي وياپيامبرش چه كاركنندكه تو دست ازجهل ولجاجت برداريد؟
      هرچند تعدادي ازمسلمان نماها كه دررأس مكنت وقدرت بودند ازبرده داري سؤئ استفاده كرده اندوليكن اين رفتارها ربطي به دين اسلام ندارد همچنانكه شاهخدايان حاكم برايران ظلم هاوستم هايي براين ملت ايران رواداشته اند ودارند غارت هاواختلاسهاوسوء مديريتها انجام داده اندهمانندحاكمان ظالم ديگر، اينهاهيچ ربطي به آموزه هاي اسلام ندارد.

      اگرشما به سؤآل هاي آخري من جواب نداديد فداي موي سرتان اماحتما به سؤآل اول من جواب دهيدلطفا؟

      اما جوابي به نوشتارجناب عبدالله عزيزدرمورد علم غيب پيامبر واوصياي گرامش -عليهم صلوات الله-كه ازجناب كديور گرفته وآورده بودند:

      جناب كديور -سلمه الله من آفات الدهر والغرور_ همانندبرخي ها شعاركفانا كتاب الله راسرمي دهد،هرچندعلم غيب رسول ازآيه 26-27سوره جن مستفاداست:
      “عالم الغيب فلايظهر علي غيبه أحدا .الامن ارتضي من رسول…”
      ت=اوداناي غيب است وهيچ كسي رابرغيب خودآگاه نمي كندمگرپيامبران كه مورد رضايت او هستند”پس نفي علم غيب ازديگران كه غيرخداهستند استثنايي دارد كه شامل رسولان وپيامبران برگزيده ومرضي اوهستند. وداستان آگاهي وكارهاي اعجازي حضرت عيسي-ع-درآيه 49 آل عمران ،همانندجان دادن به مجسمه گلي پرنده وشفاي كورمادرزاد ومبتلابه پيسي وياخبردادن ازخوردوخوراك مردم درخانه هايشان وآگاهي وخبر ازذخايرشان درخانه شان،همه به اذن خداوندبوده است نه استقلالي؛وياعلم وآگاهي حضرت ابراهيم برچگونگي زنده شدن مردگان ازآيه 260 بقره مستفاداست. وآيات ديگر درموردعلم به غيب سايرانبياجاي انكارنيست.
      وبعلاوه تصريح آيه تطهير برعصمت پنج تن آل عبا برهيچ متتبع ومفسرقرآن پوشيده وپنهان نيست .
      به اضافه اين آيات ،سنت واحاديث نبوي درموردعلم وفضائل اهلبيت-ع-وبخصوص درمورداميرمؤمنان -ع-بيش ازهزاران مورداست كه جناب كديور ازاين احاديث غمض عين كرده اند يكي ازاين احاديث ،حديث ثقلين است
      كه بعدازفتح مكه ودرهنگام جنگ حنين اكثر مسلمين ازاهل مكه ومدينه درآنجا بودند واميرمؤمنان رادرمدينه خليفه خودش گذاشته بود برخي ازعلي-ع- بدگويي كردند، پيامبر-ص- فرمود:” اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي اهل بيتي ماان تمسكتم بهما فقدنجي ولن تضلواأبدا…”گويا پيامبرازرحلتش خبرميدهد؛ وبراي بعدازخودش چنين مي فرمايد:من درميان شما دوچيز گرانبهامي گذارم كتاب خداوند-قرآن- واهلبيت خودم ” كه اكثر مفسران سني مذهب هم اهلبيت پيامبررا درآيه تطهير وذي القربي به علي وفاطمه وحسن وحسين-ع-تفسيركرده اندازجمله زمخشري وفخررازي وثعلبي وديگران”تاچندي كه به اين دوثقل-كتاب خداو اهلبيت من تمسك جسته باشيد اهل نجات هستيدوهرگزگمراه نخواهيدشد…}.
      همه راويان ومحدثان شيعه وسني دركتاب هايشان اين حديث نبوي راازپيامبرنقل كرده اند وازحدتواترگذشته است.
      باتوجه به اين حديث كه درصدورش ازپيامبر-ص- هيچگونه شكي نيست درميان فريقين ؛مانمي توانيم قرآن را فقط أخذ كنيم وبه مصرحاتش عمل كنيم وازتاويل برخي آيات آن بوسيله راسخان درعلم -كه همان ائمه هدي هستند،طردكنيم ومورداستفاده قرارندهيم.وبه روايات واحاديث وارده ازائمه اهلبيت بي تفاوت باشيم هرچنددرميان روايان سندروايات ضعيف وازاهل غلات ومفوضه هم باشند؛اگرچه عالمان برجسته اي همانندشيخ مفيدو صدوق وطوسي-ره-اين احاديث را درچهارصدكتب روايي ازاهلبيت، راويان حديث ضعيف واهل غلات ومفوضه را ،به وسيله علم رجالشان غربال كرده اندوكتب اربعه اكثري احاديثش مورداعتماداست ودراحاديث اين كتب باروايتهاي صحيح وحسن وثقه علم غيب ائمه هدي به تواتراثبات شده است.فأين تذهبون .

      ——————–

      درود دوست گرامی
      اگر من بجای خدا بودم، برده داری را از همان ابتدای شکل گیریِ خرد در میان جوامع کوچک بشری، ننگ بشری می دانستم و این را به همه ی یکصد و بیست و چهار هزار پیامبرانم می آموختم که به مردم هر عصری گوشزد کنند. بی هیچ مسامحه ای. و بی هیچ اما و اگری. تمام شد رفت. اگر آمدن اسلام منوط به این بود که برده داری همچنان باشد و باشد و باشد، اصلا بی خیال اسلام می شدم. عاطفه ی انسانی را که نمی شود معامله کرد!
      با احترام

      .

       
      • سلام بر دوست ناشناس
        فرموده اید:”اگرطرف مقابل شماكه دشمن جاني تواست ،برتوحمله كند درصورت غلبه او، ياتوويارانت رامي كشد وزن وبچه هايتان راهم اسيرمي گيرد؛واگرتوغلبه كني ومهاجمان رابكشي ،بقيه رااسير نمي گيري ؟ ”
        برادر گرامی پرواضح است که شما در این نوشتار مغالطه فرموده اید.اولا دین اسلام دینیست که ادعای آزادی بشریت(تاکید میکنم بشریت نه شبه جزیره عربستان)را دارد و لاجرم این چنین ادعایی خود باید الگو قرار گیرد حال اگر از دیگران الگو پذیرد که وامصیبتا!در ثانی مردم ایران و شام و …هم بر علیه این دین حمله کرده بودند که مردمانشان به اسیری رفتند؟!!جنگ هوازن بر علیه کدام قسمت از مسلمانان بود؟بدر چطور؟دوست گرامی اندکی تعصب را به کنار بنهیم و به وقایع تاریخی به شکل تاریخی آن و بالتبع انسانیش بنگریم.تا زمانیکه ما قسمتی از تاریخ را مقدس و ماورایی می کنیم چنین توجیهاتی برای دینمان آب و نان نمی شود.
        پاینده و پیروز باشید

         
      • بیکس
        مگر مسیح یا زرتشت که این دومی حتی خودش را هم پیامبرنمی دانست ومیگفت مردی عاقل است هم ادم کشتند وبرده وغلام و…. راه انداختند شما چرا جواب کسی که جانش را کف دستش گرفته ومیگوید کسیکه ادعای علوم اسمانی واشنایی به کوچه پس کوچه های اسمان را میکرد چرا روش و داروی ابله که بسیاری را کور میکرد را نگفت کسی از همکیشانت جواب داده وسایلش نبوده این بیچاره نمی داند پوست تاول گاو (روی پستان مو ندارد بهتر است) برمدارند وبه پوست انسان چسپانده با خار یاناخن خراش میدهند وتمام. کدام علم کدام لدنی مگر هرکی پیغامی برای کسی برد شریکش میشود حتی درعلمش.دوست بسیارعزیز در دوره ای بسر می بریم که کودکان درهمان سه ماهه اول دبستان خواندن ونوشتن را می اموزند یعنی از پیامبران امی علمشان بیشتر میشود .

         
    • جناب نوریزاد،

      پیامبر در مدت 23 سال نتوانست همه آنچه را که مورد نظرش بود ارائه کند. شما بعنوان یک معلم هیچگاه نمی توانید به دانش آموزان کلاس اول ابتدائی مکانیک کوانتومی آموزش بدهید. شما هیچگاه نمی توانید همین امروز در ایران دموکراسی به سبک فرانسه را پیاده کنید. در مورد اول اگر به کودکان ابتدائی مکانیک کوانتومی آموزش بدهید از فردا یا همه در کلاس می خوابند و یا ترک تحصیل می کنند. در مورد دوم اگر به مردمی که هزاران سال در بند استبداد بوده اند آزادی به سبک فرانسوی بدهید ازفردا هیچ زنی در خیابان جرات راه رفتن در روز روشن را نخواهد داشت ، هیچ اداره دولتی باز نخاوهد شد، مردم در خیابان خواهند شاشید وووو.
      چطور توقع دارید هزار و چهار صد سال پیش پیامبر بیاید و به یک باره اعلام کند برده داری ملغی. حتی برده ها هم نمی توانستند به زندگی ادامه دهند چرا که بلد نبودند که چه بکنند. برده داران از گرد پیامبر فرار می کردند همانطور که کردند و قصد جانش هم نمودند.
      بیائیم در تحلیل هایمان همه زوایا را ببینیم و فقط تحت تاثیر برخی جرایانات رایج صحبت نکنیم.
      دیدن همه زوایا همزمان نهر بسیار یزرگ و ارزش مندی است و نیاز به تفکری عمیق و نیز وارستگی دارد تا بدون و حب و بغض مسائل مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرند.

       
  6. حاجی صالحی: تولید پنج تا شش درصد برق کشور در بوشهر پس از راه‌اندازی دو رآکتور جدید.
    مش قاسم: چه گلی با این یه دونه به سر ما زدن که حالا از دوتا جدید میگه. … (سه نقطه از مش قاسم) شیاد مال مفتخور و عمله ظلم.

     
  7. خب کسیکه تا زاده شده میگه یا علی معلومه که نه تنها از خدا هم بیشتر میدونه بلکه خود خداست.این مردم ابله اند که بی خودی دنبال خدا میگردند.بقول شاعر یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم! مقام رهبری اصلا عقل کل و کاملند بهمین جهت کشور دیگه هر چه پیشرفت بوده در سایه مقام رهبری کرده حالا دیگه چون آقا کامل شده کشور پسرفت میکنه!

    مقام معظم رهبری به همه چیز و همه علوم آگاهی کامل دارند

    https://www.youtube.com/watch?v=d0Cl6YbZ2zs

     
  8. آیاتاکنون از خودتان پرسیده اید که چرادرایران به یک باره و ظرف مدت تنهاده سال بسیاری ازرودخانه ها،تالابهاودریاچه های ماخشک شدند؟!چگونه زاینده رود،ارومیه،گاوخونی،پریشان،بختگان،حورالعظیم، هامون وصدهااکوسیستم دیگر ازپهنه جغرافیایی ایران ناگهان ناپدیدگشتند؟
    اگراین پرسش راازیک استاددانشگاه دررشته محیط زیست بپرسیدبی درنگ خشکسالی وسدسازیهای اشتباه وچاههای غیرمجازراعامل چنین وضعی میداند،
    زیرانگاهش فراترازمعلومات دانشگاهی اش نیست اگرچه بی تردید سدسازیهاوحفرچاههای عمیق هم سهمی درایجاداین وضع دارند.⭕️⭕️
    امابه عنوان یک روزنامه نگارهمواره برایم این پرسش مطرح بوده که چراسالهاست زمستانها بهارشده اند وزمین وآسمان ایران بابرف بیگانه شده است!
    اگراین وضع درسراسردنیاحاکم بودجای تعجب نداشت امابه گونه ای مشکوک این تغیرات تنهادرپهنه ایران وپیرامون آن به چشم میخورد.⭕️⭕️
    اگرگرمایش جهانی زمین عامل این فاجعه است چرادراروپا وآمریکاشاهد فاجعه ای در این ابعادنیستیم!
    چراهنوز دردنیا زمستانهابرف میباردامادرایران باران هم نمیبارد.⭕️⭕️
    پیش ازاین میدانستم که بااستفاده ازفناوریهای نوین میتوانندابرهارا بارورکرده وسبب بارش آنهاشوند.
    ازخودم میپرسیدم که آیاعکس این موضوع نیزامکان پذیراست؟
    یعنی ممکن است دشمنان ایران توانسته باشنددریک نبردپنهان سبب ناباروری ابرهاوگرمایش منطقه ای خاص اززمین شوند؟
    تا اینکه در 26بهمن 93در روزنامه همشهری مقاله ای رادیدم که دقیقا وجودچنین فناوری ای راتائیدمیکرد.
    شگفت آنکه مقاله ازقول گاردین نقل قول کرده وبه دست داشتن سی آی ای درتغیرات اقلیمی جهان اشاره داشت،
    پس ازخواندن مقاله توقع داشتم واکنش محافل علمی نسبت به آن پیگیرانه باشد.⭕️⭕️
    امامتاسفانه جامعه ماکه همواره به شنیدن وپذیرش خبرهای سطحی وروزمره عادت دارداصلانفهمید چه مطلب حیاتی ای گفته شده است.⭕️⭕️
    روزنامه هاکه همیشه غرق درگیریهای حزبی وجناحی هستندازکناراین مطلب گذشتندودانشمندان ماهم که معلوماتشان محدودبه ترمهای دانشگاهی میباشدچون سوادفنی وسیاسی برای درک موضوع رانداشتندخودشان رابه نشنیدن زدندودرنهایت چون حرفی برای گفتن نداشتند این موضوع راشایعه ای بیش ندانستند.⭕️⭕️
    حتما ساده لوحان توقع داشتندآنهایی که به چنین فناوریهای هولناکی دست یافته اندخودشان بیایندواعلام کنندکه نابودی دریاچه ها وبیابان شدن ایران ازجانب ماست!⭕️⭕️
    حتی کسی به خودش زحمت نداددراینباره کوچکترین تحقیقی بکند ومتاسفانه صداوسیمانیزسکوت پیشه کرد.
    آیاسلاحی ازاین ویرانگرتربرای نابودی یک کشوروجوددارد؟روستاهادراثرخشکسالی تخلیه وکشاورزی نابودمیشودشهرهامملوازجمعیت غیرمولدومصرف کننده خواهدشدودولت ناچارخواهدبودبرای سیرکردن شکم این جمعیت گرسنه تمام ذخایرارزی خودرابه واردکردن موادکشاورزی ازخارج اختصاص دهدواین یعنی بربادرفتن استقلال مملکت وهمان خواست دشمنان ایران.
    حتی ده هابمب هسته ای و جنگ کلاسیک نمیتواندچنین تخریبی برای کشور به بارآورد.⭕️⭕️
    هموطن من!جنگ آب وهوایی حقیقت دارداین راخودخارجیهامیگویندجالب آنکه دنیابه ماهشدارمیدهداماخودماانگارنه انگار.⭕️⭕️
    کافیست تادرهمین اینترنت به پژوهشی درباره آن دست بزنیدتاازلابلای شایعات، حقایق هولناک آن رادریابید.
    تحقیق کنید پروژه وسلاح هارپ که توسط آمریکاساخته شده است چیست وچگونه میتواندبطورهدفمندتنهابخشی اززمین رادچارخشکسالی نماید.⭕️⭕️
    به جای آنکه خودتان راباجک سرگرم کنیدسرتان رابلندکنید
    ببینیددور وبرتان چه میگذردآنهادرحال کشتن شماوفرزندان شماهستند
    وقتی آب نباشدشماخواهیدمرد
    آب حمام ودستشویی شماسرانجام روزی قطع خواهدشدآنگاه دیرخواهد بودتابفهمیدبرسرشماچه آورده اند.⭕️⭕️
    آنگاه دیگرفایده ای نخواهدداشت اگربفهمی درزمستان چرا دیگربرفی نمیباردودربهارچرابایدکولرهایتان راروشن کنید.⭕️⭕️
    امیدوارم کمیسیون امنیت ملی مجلس متوجه مسئولیت حیاتی خودگشته ودراینباره گروهی رابرای تحقیق تشکیل دهد.⭕️⭕️
    تنهاباگفتن این جمله که شایعه است مسئولیت ازگردن مسئولان محترم رفع نخواهدشد.
    حتی اگریک درصداحتمال حقیقت دراینباره وجودداشته باشدوظیفه مسئولان این است که این یک درصدراجدی بگیرندودراینباره تحقیق کنند.⭕️⭕️
    بی آبی وزیر وگدانمیشناسدهمه ایرانیهاازنماینده مجلس گرفته تادکترو کارگر ورفتگردرخطرند.
    شمانیزمیتوانیدبااشتراک گذاشتن این مطلب مهم سهمی درنجات خود وکشورتان داشته باشید.منتظرروزی نمانیدکه وز یرامورخارجه مان برای مذاکره درباره رفع تحریم آب به ژنو برود.
    باورکنیداگرجدی نگیریدآن روز دیریازودفراخواهدرسید.،
    ⭕️⭕️⭕️
    لطفا به تمام گروهها انتشار بدین تا مردم بفهمن

     
    • دوست عزیز، خبرنگار متعهد!

      از شما که خبرنگار هستید این انتظار میرود که گفته‌هایتان مدلّل و محکمه پسند باشد!

      عدم مسئولیت پذیری، و مقصر دانستن “دشمن” در تمامی‌ ناکارامدیها و کاستیها در کشورمان،

      پدیده ایست شناخته شده.

      بیش از بیست سال پیش دولت ترکیه، در اقدامی که به “جنگِ آب” معروف شد، جهت افزایش

      ذخایر آب شیرینِ خود به سه‌ برابر، اقدام به احداث سدهای بیشماری در نقاط مرزی با عراق کرد.

      نتیجه این سد سازیهای بی‌ رویه، سبب کاهش دو سوم آبهای رودخانه‌های دجله و فرات که به

      سمت عراق سرازیر می‌شدند گشت و موجب خشکسالی در بخشهأیی از کشور عراق گردید.

      به همین دلیل دولت عراق، تعداد چاهای عمیق خود را از پنجاه حلقه، به دو هزار و صد حلقه

      افزایش داد. این اقدام سبب افت شدید آبهای زیر زمینی‌ و تشدید خشکی گردید.

      علاوه بر آن‌، در جریان جنگ ایران و عراق، دولت صدام حسین برای پراکندن شیعیان جنوب عراق

      از منطقه تالابِ هور العظیم، پروژه‌ای بنام “کانال صدام” را راه اندازی کرد که بدنبال آن، آبهای

      دجله و فرات به یک دهم میزان طبیعی آن‌ کاهش یافت. در نتیجه مساحت این تالاب که در حفظ تعادل

      زیست محیطی‌ نقش بسیار مهمی‌ ایفا میکرد به میزان ۷۰ درصد کاهش یافت و به بیابانی خشک

      تبدیل گردید. علاوه بر آن به دلیل اقدامات نامناسب و غیر استاندارد صنعت نفت ایران در منطقه،

      بخش بزرگی‌ از این تالاب به مرداب تبدیل شده است.

      در ایران نیز به علت احداث بی‌ رویه سد سازی، ابی که به رودخانه کرخه سرازیر میشد به

      میزان قابل توجهی کاهش یافت و سبب خشک شدن تالاب های هور الهویزه، هور العمار و

      تالاب شایگان تا میزان ۹۵ در صد گردید.

      یکی‌ دیگر از عواملی که موجب تشدید خشکسالی در منطق خاور میانه گردید، پروژه بلند پروازانه

      دولت عربستان جهت تبدیل این کشور به یکی از بزرگترین تولیدکنندگان گندم در دنیا بود. آنها برای

      رسیدن به این هدف، آبهای زیر زمینی‌ را تا عمق هزار متری بالا کشیدند اما پس از مدتی‌ که ذخایر

      آبهای زیر زمینی‌‌شان به اتمام رسید، این پروژه عظیم با شکست مواجه شد و میلیون‌ها هکتار از

      زمینهای کشاورزی در شمال این کشور به بیابانی خشک تبدیل گردید.

      علاوه بر دلایل ذکر شده، توقفِ “مالچ پاشی” در مناطق جنوبی کشور عراق، پس از انقلاب و در طول

      جنگ هشت ساله میان دو کشور بود. مالچ، ترکیبی‌ ‌ست از غیر، آب و ماده‌ای نمکی ممزوج کننده،

      که بر اساس توافقی میان دولت ایران در زمان شاه با دولت عراق، برای پیشگیری از طوفان‌های

      شنی و ریزگرد‌ها که جهت‌شان همواره از سمت عراق به سوی ایران است، پاشیده می‌شده است.

      * * *

      گرمایش دمای کره زمین، دلایل ذکر شده فوق به همراه احداث بی‌ رویه و غیر مسئولانه چاههای

      عمیق و در نتیجه نابودی ذخأیر آبهای زیر زمینی‌، علت خشکسالی و کم آبی‌ در کشور است!

      شما که ظاهرا خبرنگاری “متعهد” هستید، تمامی این عوامل را نادیده گرفتید، و گناهِ کم آبی‌،

      خشکسالی را به ریشِ سازمان “CIA” بستید ؟ مسئولیتِ مسئولین ناکار آمد، بی‌ ارزه و فاسد

      چه میشود؟ آیا احداث سد ” گوتوند” در جنوب کشور که کشاورزی استان خوزستان را به نابودی کشاند

      هم کار سازمان “سیا” بود؟

      راستی‌ شما که خبرنگاری دلسوز و متعهد هستید، چرا اسم کامل و نشانی‌ تان را ننوشتید تا علاقمندان

      بتوانند با شما ارتباط برقرار کنند؟ شما که جز تطهیر مسئولین قلمی نزدید که نگران عواقب نوشته هایتان

      باشید؟!

       
    • بیتا
      چطور پس روسیه که برای منافع غارتگرانه خود، دنیای غرب و بویژه آمریکا را رصد می‌‌کند کلامی برای حفظ گماشته خود هم که شده هیچ گاه بروز نداده. آنهم روسیه‌ای که شبانه روز به فکر قصه سازی علیه غرب و آمریکا هست تا خروجی نوشادر تحریک دائم را از گماشته فحاشان خود به رخ دنیای غرب بکشد و هم از آخور بخورد و هم از توبره. این اراجیف را بارها احمدی نژاد هم گفت‌ و حتی شنیده شده ساده لوح‌ترین کسی‌ چون حیدر مصلحی هم در آن تردید داشته است.

       
    • سلام دوست عزیز
      شما مانند بسیاری از ایرانیان دچار توهم توطئه هستید.لطفا بی عرضگی و بی مسولیتی خود را بر دوش دشمن یا دژمن یا …نگذاریم.اگر ما به هر دلیلی به محیط زیست خود گند زدیم این مشکل ماست.مطمئنا همان آمریکای جهانخوار در هر چه با ما بد باشد به خوبی می داند به ویرانی کشاندن محیط زیست ما بر روی محیط زیست آنان یقینا تاثیر داشته و برای منفعت خود هم که شده دست به چنین اشتباه مهلکی نخواهد زد.
      موفق باشید

       
    • خشکسالی در کل منطقه خاورمیانه و بسیاری از مناطق دیگر جهان رخ داده ولی بعضی کشورها مدیریت منابع آب بهتری دارند که کمتر دچار بحران می شوند.
      هارپ تاسیسات تحقیقاتی در آلاسکاست و محرمانه نیست و دانشمندان زیادی در آن کار میکنند، روسیه و کشورهای دیگر هم تاسیسات مشابهی دارند.
      این شایعه سابقه ۲۰ ساله دارد ولی هیچ مبنای علمی نداشته و جزو نظریه توطئه محسوب می شود که در جوامعی نظیر ما بسیار طرفدار دارد.
      در اینترنت درباره خشکسالی و هارپ جستجو کنید.

       
  9. من مسلمان به تردید رسیده، به کمک فکری شما نیازمندم. از دید اعتقادی ما، الله همه چیز را از روی حکمت آفریده و هر چیز نشانهٔ خود خداست، منجمله سگ و خر. سگ در همهٔ عالم به با هوشی و با وفایی شهره است و خر به افتادگی و فروتنی و نجابت. چرا الله آیاتی دارد که وقتی‌ انسانهایی‌ را ملامت و سرزنش و شماتت می‌‌کند و می‌‌خواهد آنها را تحقیر کند و بکوبد و ناچیز انگارد می‌‌گوید مثل خرند یا مثل سگند؟ خیلی‌ پرسش‌ها برایم مطرح می‌‌شوند که جواب منطقی برایشان پیدا نمی‌‌کنم. خیلی‌ فکر کرده‌ام و هر بار به این نتیجه رسیده‌ام که در یک تردی جدی خلاصه شده است و آنهم این است که این کتاب نمی‌‌تواند کلام خدا باشد ولو که کلام الله فرض شود. آزار سگان و خران در کل تاریخ به چه کسی‌ و چه جنبنده‌ای رسیده است؟ اما آزار و قتل عام و غارت خیلی‌ از آدمیان در یک کلیت فراگیر در درازنای تاریخ که شامل هیچ استثنائی از آدمیان غارتگر و قاتل و شیاد نمیشود و در پیشگاه انسانیت نباید هم بشود، به خیل عظیمی‌ از انسان‌ها در همهٔ برهه‌‌های تاریخی رسیده و اصلا هم مهم نیست تحت چه نامی‌، بی‌ نام تقدس یا با نام هر تقدسی. من به یک یقین محض رسیده‌ام که فقه شیعه و فقهای شیعه محال است که کمترین جواب منطقی برای تردید‌های من داشته باشند و دلایل هم پر واضح که بسیار آزموده‌ام و به همین دلیل و بسیاری دلایل انسانی‌ دیگر عطای دفتر و دستک ناصر مکارم شیرازی را به لقایش بخشیدیم و از آنجا رفتم که دیگر هرگز پشت سرم را نگاه نکنم و از روی یقین ناشی‌ از شناخت همه جانبه، به اندازهٔ دانهٔ ارزنی برایش ارزش و اعتبار قائل نیستم. شمایان جوابی برای من دارید؟ من می‌‌توانستم در دفتر و دستک این شخص یک ملیونر باشم اما رنج فقری که می‌‌کشم هزار بار شریفتر است و انسانی‌ تر تا ماندنی به بهای هر لحظه شرف و انسانیت فروشی در آن دفتر و دستک سرا پا غرق فساد و تباهی و انسان فروشی.

     
    • یعنی شما بعد از نزدیک چهل سال کشت و کشتار و غارت و جنایت توسط این ارازل و اوباش تازه دوزایت افتاده؟واقعا تو دیگه کی هستی؟

       
      • مزدک گرامی‌، من دیگه کی‌ هستم؟ این نزدیک چهل سال که می‌‌گویی را شما دنبال کرده‌ای و کمتر از نصف آن به من رسیده. مهم این است که به قول شما دوزاری بیفتد. با عجله که این چند کلام من را نخوانده ای؟ شتابی در نتیجه گیری که به افتادن دوزاری هم ربط دارد، بخرج نداده ای؟ من صرفا به نفس کردار کار دارم و خروجی آن را با محک شرافت بنیانی انسان و انسانیت، می‌‌سنجم که از این مقدس تر چیزی از دیدگاه من وجود ندارد. یعنی‌ به تعبیر ژرف آقای نوریزاد عزیز، ” کوچ کردن به دنیای انسانیت” و دیگر هیچ.

         
    • گشتم نبود
      نگرد، نیست

       
    • دو سد درود بر ناشناس دلبندی که دلشوره دارد

      اگر برایت عجیب است اگر کسی که راوی بوده وقسمت بسیار زیادی از گفته هایش را سست نامعقول ودروغ میشماریم

      اما برای ان چنددرسد باقی که به نفع است درست وصحیح وکثیر ومتواتر و….مینامیم چنان بدان میچسبیم که بر روی یکی از این روایات مذهبی بنا کرده (غدیر خم)وباقی را مهدورالدم مینامیم وشاه عباس گونه سرمیبریم وشکم میدریم ان هم هم وطن وهم کیشمان.خودمان.جادوگری ازاین بالاتر که انقدربکشیم که گروهمان به اکثریت مطلق برسد .هرچه هم بگویند بابا این روایت اگر هم صحیح باشد در مورداموال شخصی وخانوادگی بوده وگرنه در کتاب مقدسی که از فحش به فامیل گرفته (تبت یدا…) تا میوه جات وزنبور ومورچه وشتر ……….وفخرفروشی به ایل وتبار که بعداز دین الله وضع مالیشان خوب شده است(لایلاف قریش رحل……) یک سوره یک خطی هم برای این دوازده نفر (هرکدام نیم دانگ) هم می گفتند. باش تا صبح دولتد بدمد .چیز ها بفهمی وشاخ ها در اوری .

       
      • درود به بیکس، حرف حساب جواب نداره. شاخ که هیچی‌ اگر خرد را بکار بندیم، شاخ‌ها در میاریم. مگر سگ و خر را خدای رقیب خلق کرده که این دو موجود نازنین باید مظهر مثالی بدی و نفهمی معرفی شوند؟ آنهم برای تحقیر و له‌ کردن آدمیانی که به هر دلیل راه خود می‌‌رفته اند و مثلا اهل دنباله روی نبوده اند یا مغز و استقلال رای خود را حکم می‌‌کرده اند؟ پرسش که یکی‌ ، دو تا و صد تا و هزارتا نیست و دریغ از یک جواب منطقی هر جا که خرد و دانش و منطق را بکل کنار می‌‌گذارند.

         
    • نا شناس گرامی ولی من بهمین خاطر بهت عالی داده ام!

       
  10. با سلام
    نوشته شما را در مورد مرحومه حدیده چی را خواندم و عکس یکی دیگر از ذوبشدگان //// رهبر را ابنجا دیدم
    به نظر من سهم این ذوب شدگان ، در جنایات و نامردمی ها و دیو گونگی وجلادشوندگی ////// بیشتر است . هر قطره خونی که از چنگال ///// پیشوایان می چکد و هر آه خاکستر نشینانی که از دودکش کاخ این فرعونان مرام و اندیشه زبانه میکشد را این مریدان سینه چاک و عاشقان مبهوت جادوگر //// آماده کرده اند . رذالت وپستی را با ذوبشدگی درآمیخته اند و خیره در چشمان اغوا گر مار رفتار ///// ، به کردار و رفتار شیطانی /////، رنگ انسانی زده و بر کثافات اندیشه و رفتارش مهر تایید ، تا او هرچه بیشتر در لجن اوهام خود غرق شود و حتی لحظه ای به ابلیس خویش ننگرد تا آن شود که ///// شد و اینک/// شده است

     
  11. چند موضوع و یک نتیجه:

    1- هگل درمورد شریعت دردین مسیح کتاب نوشته. یک کسی هم اون کتاب را ترجمه کرده تا از دولتی سرِ شهرت هگل یه لقمه نون گیرش بیاد. حالا ما آمده ایم و راجع به حرفهای پیچیده و درهم برهم هگل بحث راه انداخته ایم.

    2- یک مترجم فرانسوی تصمیم گرفت کتاب ایده آلیسم دیالکتیک هگل که اسمش بخاطرم نمیآد، را ازآلمانی به فرانسه ترجمه کنه. ضمن ترجمۀ کتاب یک مطلبی را متوجه نشد و از هرکسی هم که توضیح خواست نتوانست کمکش کنه. پس ناچار شد و با وقت قبلی بلند شد رفت آلمان به دیدن آقای هگل. هگل از او پرسید کجای نوشتۀ منو متوجه نشدی؟ مترجم اون قسمت را به هگل نشان داد. هگل پس از خواندن آن، با تعجب رو به مترجم کرد وگفت: “اینها رو من نوشته ام؟!”

    3- دین مسیح یکی از ادیان ابراهیمی است و ابراهیم هم معلوم نیست کی بوده. فقط کتاب عهد عتیق خبر داده که در اور متولد شده و الخ.
    اما این عیسی مسیح که درعنفوان جوونی به صلیب میخ کوبش کردند، کی بود؟ همه میدونند که عیسی پسرمریم بود. اما چون پدرش شناخته شده نبود یا به ناشناخته شدن پدر شهرت یافت، داستان درست کرده اند که عیسی بعد ارمصلوب شدن توسط رومیها، روحش به آسمون پروازکرد و حالا عدۀ زیادی هم منتظرند روحش از آسمون بیاد پائین و زمین را بهشت برین کنه. خب…آرزو برجوونا عیب نیست. اما واقعیت داستان عیسی چی بود؟ واقعیت این بود که مریم یهودی بود در خانۀ یوسف نجار یهودی زندگی میکرد و بنابراین پدر عیسی همون یوسف نجار یهودیست. اما چون آگاهی براین موضوع سبب پریشانحالی عیسای جوان شد، ازمردم دوری کرده و کنج انزوا برگزید. بعد به بیماری روانی دچارشد و شروع کرد به ادعای پیغمبری کردن و هذیانگوئی و حرفهای عجیب و غریب زدن. درآن زمان رومیها بر آن سرزمین و اورشلیم حکومت میکردند و چنان عرصه را به یهودیها تنگ کرده بودند که آنها بربالای کوه بلندی درحوالی اورشلیم رفته و ازدست رومیها خودشون را از بالای بلندی پرت کرده و خودکشی میکردند. سران یهود همواره درپی راه چاره ای بودند تا ازآن مخمصه خودشون را نجات بدهند. با توجه به حالت روانی عیسی که ادعای پیغمبری هم داشت، آمدند و شروع کردند به تبلیغات برای عیسای پیامبر و عده ای از مردم نا آگاه را دنبال اون راه انداختند وتوجه از تعقیب یهودیها به سمت پیروان عیسی رفت. از آن پس توجه رومیها رفت بسوی عیسی که داشت میرفت که بساط بت پرستی و الهه پرستی رومیها و کاهن ها رو بهم بریزه. گرفتنش و به صلیب کشیدنش تا مایل عبرت دیگران بشه. اما جریان بر عکس شد. مثل سید باب که به قتل رسوندنش و پس از اون هی به تعداد بهائیها اضافه شد، به عدۀ پیروان مسیح هم هی روز بروز اضافه شد. بعدها اومدن و انجیل را از روی عهد عتیق درست کردن و عهد جدید و غیره.
    خب…کجای این ماجرا به فلسفه بافی احتیاج داره که آقای هگل هم شریعت اونو فلسفی میکنه و جمع مترجمی هم برمبنای شهرت هگل میایند و کتابشو فهمیده نفهمیده ترجمه میکنن و عده ای هم اون ترجمه ها رو میخونن و باهاش پز میدن که بعله ما هگلیست هستیم و هم خودشونو سرگردون و حیرون میکنن و هم جمعی ناآگاه را. این بود خلاصۀ داستان هگل و عیسی مسیح و جمع سرگردان روشنفکرنما ها که سالهاست نه خودشون میدونند چی میگن و نه مردم میفهمند اونا چی میگند. منتها مردم ما عادت دارن دنبال کسانی راه بیافتند که نمی فهمند چی میگن. تا یه کسی مثل خمینی هم که ازگرد راه میرسه، شعارای اونو با متد دیالکتیک تطبیق میدن وتجزیه و تحلیل میکنن و مردم هم که از حرفای قلمبه سلمبۀ اینا سردرنمی آرند، فکر میکنن واقعاً این هگلیست ها چیزی بارشونه و دنبالشون راه میافتند و خود ومملکتشون رو به بدبختی و ادبار میکشونند. بارالها همۀ ما رو شفا بده!

     
    • بخشی از نوشتۀ بالا به صورت “داستان درست کرده اند که عیسی بعد ارمصلوب شدن توسط رومیها، روحش به آسمون پروازکرد…” نوشته شده بود، بدینوسیله تصحیح میشود:

      “داستان درست کرده اند که [او پسر خدا بود. و] عیسی بعد ارمصلوب شدن توسط رومیها، روحش به آسمون پروازکرد”

       
    • به روایت Martin Scorsese دایرکتور فیلم “آخرین وسوسه مسیح”، خود عیسی هم نجار بود و برای رومیهای حاکم بر اورشلیم صلیب می ساخت و به محل اعدام اعدامیان می برد. گروه آزادیخواه اورشلیم جودا دوست او را برای کشتنش فرستاد و او که پریشانی و ادعاهای عیسی را شنید تصمیم به استفاده از او در پیشبرد هدفشان گرفت و به رهبری شورش رساند. در واقع شورشیان با یک تیر دو نشان زدند. هم او را به کشتن دادند و هم مصلوب شدنش را پیراهن عثمان کرده با پراکنده شدن در نقاط مختلف مردم را بر علیه رومیها بسیج کردند. …

      The Last Temptation of Christ (film)

      https://en.wikipedia.org/wiki/The_Last_Temptation_of_Christ_(film)

       
      • چون دیدم شما آدم فهمیده و منصفی هستی، ادامه گفتگو را با شما صلاح دیدم. اصلا کسی در باره عیسی مسیح تاریخی بحث نمی کند. اصلا فیلسوفی مثل هگل و مثل همه فیسلوفان دیگر کاری به این نداشته و ندارند که عیسی کارش اعدام کردن دیگران بوده و محمد صرع داشته یا نداشته. دقت کنید همه رنج یک فیلسوف در چیزی است که«اکنون» او را می سازد. اکنون هگل را «مسیحی می سازد که مظلومانه به صیلیب کشیده شده؛ مسیحی که مبشر آزادی از قانون های رسمی و صخره وار یهودی بوده و این مسیح اکنون به دست گروهی رسیده و آن گروه، از جان مایه مسیح مظلوم و آزادی خواه، یک دولت و یک شریعت مقتدر و مسدود کننده آزادی برآورده اند». این مسیح آزادی خواه در ذهن مردم یک عقیده است. همانطور که محمد آزادی خواه یک عقیده است. همانطور که علی و حسین مظلوم و حق طلب در ذهن انسان مومن همعصر نوری زاد و شما و کورس و مازیار و من و همه این چنین است. چه کار کنیم که از این اکنون، هم خود را نجات دهیم و هم کشته نشویم؟ فیلسوف با نبوغش می اندیشد که چگونه بدی ها و رنج آوری «عقیده» یعنی همان شریعت مستقر به نام مسیح را، آن دولت کلیسایی به نام مسیح را، از دوش ذهن و روان خود و جامعه اش بردارد بدون اینکه هم خودش و هم جامعه اش را به باد فنا دهد؟ شما بیندیشید که در این وضع فیلسوف متفکری چون هگل چه کار کند؟ او بسی دورتر از ما را دیده است.

         
    • من هم معتقدم عیسی پسر یوسف نجاره، و یوسف نجار طبق منابع مذهبی مسیحی، شوهر قانونی مریم بوده. این داستان پردازی ها که عیسی پدر نداشته و مثلا مجسمه یا مرده رو زنده میکرده، تولید ذهن مردم افسانه دوست و کلیساست اما عیسی روان پریش نبوده و علیه ظلم و عوامفریبی علمای یهود قیام کرده و علمای یهود هم عیسی رو به کشتن دادن.
      این مسائل تاریخی اهمیت عیسی و شکل گیری مسیحیت و قدرت گرفتن کلیسا و نقش طولانی مدت اون رو بی اثر نمیکنه. کار هگل مربوط به این بخشه، جدای از ماهیت شخصیت عیسی.

       
      • دوست محترم…چند چیز را در دوران زندگی عیسی باید درنظر بگیریم. اولاً- عیسی درنظر یهودیان، یک یهودی اصیل بوده چون از مادر یهودی زاده شده بود. پس اگر همسایه های عیسی را در آن برهۀ زمانی درنظربگیریم، کسانی جز یهودیها نبوده اند. ثانیاً- روابط انسانی درمحیط یهودی آنروز عیسی براساس تعلیمات کتاب دینی تلمود رتق و فتق میشده. ثالثاً- در احادیث یهود خبری از ازدواج مریم ویوسف نجار نیست. رابعاً- پس عیسائی که مادرش بدون اطلاغ اهل محل و مراسم رسمی ازدواج رسمی مریم با کس دیگری متولد شود، از بدو تولد مورد تمسخر و سرزنش همسایه ها و اهالی محل قرارمیگیرد. خامساً- چنان تمسخرها و سرزنشها و انگشت نماشدنهائی از جانب دوست و آشنا و در و همسایه، در روحیۀ عیسی میتواند مؤثر واقع شود: پسری که حاصل رابطۀ نامشروع مادرش با فرد دیگری است. ولی آن فرد دیگر کسی جز یوسف نجار نیست که مریم هم خانه با اوست. سادساً- در چنان وضع روحی و روانی، عیسی دیگر نمیتوانست درمیان اهالی محل براحتی زیست کند. سابعاً- پس چاره ای جز دوری از مردم و روی آوردن به انزوا ندارد. ثامناً- چنان وضعی میتواند منجر به بیماری روانی دو شخصیتی شده و بیمار را دچار هذیانگوئی کرده و در واکنش نسبت به رفتار غیر انسانی اهالی محل، به بزرگنمائی بکشد. چنین حالاتی اغلب در بیماران روانی در تیمارستانها مشاهده میشوند. مثلاً یک بیمار روانی خود را هیتلر یا ناپلئون دانسته و حرکاتش هم مشابه چنین شخصیتهائیست. ضمناً ضربه های مغزی به بخش جلوئی مغز (Temporal Lobe) نیز میتوانند منجر به بیماری صرع شوند که بیماری دوشخصیتی ها را تشدید میکند. این حالت در بیمارانی که ادعای پیغمبری کرده اند، به کررات مشاهده شده است.
        بهره برداری یهودیان از چنین آدمی با ادعاهای غیر متعارف شخصیتی، از جانب بزرگان یهود جهت انحراف توجه لژیونرهای رومی و فرمانده آنها از توجه به یهودیان در اورشلیم و در محیطی که یهودیان براثر شکنجه ها و فشارهای لژیونرهای رومی مستقر در آن، اقدام به پرت کردن خود از صخره ای در کوه میکنند، قابل انتظار است. از طرف دیگر، مردمی که در فلسطین آن روزگار زندگی میکردند، همگی یهودی نبوده وعدۀ زیادی از آنها باقی مانده های بومیهای آنجا و بت پرستانی بودند که در ارتباط مداوم با هم شهریهای یهودی یکتاپرستشان بوده اند. پس ریشه های یکتاپرستی در میان آن قوم وجود داشته است. حال اگر ادعای کشیشان مسیحی ارتدکس درمورد مصلوب کردن عیسی از جانب یهودیان را بپذیریم، بیراه هم نرفته ایم. چون آنها میتوانستند ابتداء عیسی را به عنوان پیغمبر به مردم جا زده و برایش بطور غیر مستقیم جهت پیشبرد مقاصدشان که همان انحراف توجه لژیونرهای رومی از یهودیان به سوی پیروان عیسی باشد، تبلیغ کنند. سپس به منظور خوش خدمتی به رومیان و بدست آوردن دل آنها، عیسی را با دست خود به عنوان قربانی به صلیب کشیده و بر همراهی و همکاری خودشان با رومیان مهر تأئید بزنند. همچه بازیهای سیاسی را مدام در تاریخ دیده ایم که فرد یا گروهی را ابتداء مورد پشتیبانی قرار میدهند و سپس درمقابل گرفتن امتیاز آنها را قربانی میکنند.

         
    • جناب کبیری،

      از 2000 سال پیش به این طرف تعداد پیامبران کم شده و تعداد بیماران روانی هزاران برابر. این معادله را شما حل کنید که چرا در روزگار ما یک نفر از این بیماران روانی نمی تواند دو نفر را دور خود جمع کند ولی مردم این زمانه هنوز بدور بیمار روانی 2000 سال پیش جمعند. لطفا قبل از نتیجه گیری کمی فکر کنید. هنوز خیلی بزرگ تر از من شما نتوانسته اند نتیجه دقیقی بدست بدهند همه در حد فرضیات است.

       
      • منصور خان گرامی…طبق آماری که حتماً دراختیار شماست، تعداد بیماران روانی 2000 سال پیش چند نفر بوده؟

         
        • جناب کبیری،
          مگر من آماری از بیماران امروز داده ام که شما از آمار بیماران آن دوره می پرسید؟ بحث من بحث آماری نیست. شما طفره رفتید و سوال مرا با سوال جواب دادید.

           
          • دوست گرامی…مگر شما اظهارنکرده اید که «از 2000 سال پیش به این طرف تعداد پیامبران کم شده و تعداد بیماران روانی هزاران برابر.»
            خب، برچه مبنائی شما تعداد بیماران روانی را هزاران برابر برآورد کرده اید؟ پس این شما هستید که آمار میدهید. متقابلاً من هم حق دارم از شما بخواهم مبنای آماری خودتان را ارائه فرمائید. آیا سوآل را با سوآل پاسخ داده ام یا از شما تقاضا کرده ام آمار مبهم خودتان را واضح نموده و تعداد بیماران روانی 2000 سال پیش را که برمبنای آن بقول شما اکنون تعداد بیماران روانی هزاران برابر شده است، در اختیار ما قراردهید؟ این سوآل منطقی است و سوآل منطقی، جواب منطقی می طلبد. با احترام.

             
          • جناب کبیری،

            فرض کنیم در آنزمان 10 نفر بیمار روانی بوده و امروز هم با وجود افزایش جمعیت و پیچیدگی های دنیای ماشینی که موجب انواع بیماری های روانی شده باز هم ده نفر بیمار روانی در دنیا وجود دارند. چرا 2000 سال پیش یکی از آن بیماران روانی توانسته بیش از یک میلیارد نفر را در امروز پیرو خود داشته باشد ولی از بین این ده بیمار امروز حتی یکی هم نمی تواند دو نفر را دور خودش جمع نماید.
            با ساده ترین زبان ممکن سوالم را مطرح کردم تا مگر جوابی بگیرم.

             
    • عجب دانشمندی هستی شما! خوب شد شما در این روزگار تشریف داری والا معلوم نبود که سرنوشت ما در این حد شوم و نکبت باشه که هست!
      نام بزرگان را به بدی بردن، نشانه ی حمق ذاتی است. نقد کردن هم نشانه بزرگی و دانایی ذاتی است. پس آنکه همه را نفهم و روشنفکر بداند و گناه همه مصائب را گردن روشنفکران و فیلسوفان جهان و ایران بیندازد معلوم است که حمق ذاتی دارد و آنکه تلاش ورزد کمی از راه های رفته فیلسوفان و روشنکفران را بیاموزد و بر قلم بیاورد با فرد قبلی فرق دارد و خلاصه وقتی بتواند این روشنفکر و آن فیلسوف را نقد کند، نشانه درک او و حرفش شنیدنی است اما همه بشر عاقل و عالم و فیلسوف را به نام روشنفکرنما کوفتن چه نام دارد؟
      اصلا همه روشنفکرنما و همه فیلسوفان قلابی و همه نفهم. شما بفرما این همه مزخرفات را که در اینجا و در سایتت می نویسی و مطلقا هم ککت نمی گزه که نکنه مزخرف میگی، از کجایت در میاوری رفیق؟ از کجایت؟ راستش را بگو؟ چپ گرایی و مزخرف گویی واقعا که در سرزمین ما حد یقف ندارد…

       
      • رفیق…ازکجات درآوردی که من چپ گرایم؟ ازوقتی که تو و م ش ورفقا تصمیم گرفتین زیر پرچم “نصر من الله و فتحاً قریب” با برادران اسلامی متحد بشین، عطای شماهارو به لقایتان بخشیدیم. حالا تو بعد از شعارای رفیق خسرو گلسرخی مرحوم همونطور که در بالای این پست نوشتی، میخوای زیر علم محمّد و حسین و علی به پشتیبانی سربازان گمنام وبینام امام زمونِ آخوندا و پرچم “لا اله الی الله محمداً رسول الله” درحالیکه بر کاپیتال مارکس وایستادی، قرآن بسر مستضعفان ایران رو نجات بدی؟! از جوونی تاپیری/ازپیری تابمیری؟!

         
  12. نوری زاد تنهاست

    درود
    نمیدونم چی بر سر ما آوردند که خودمان هم دچار افکار دیکتاتوری شدیم ، زیرا انتظار داریم که با هر نقد و انتقادی به سران و مسئولین حکومت ،حتما با شخص نقاد برخورد و دستگیر و راهی زندان و حتی محکوم به مرگ شود ؛در غیر این صورت (دستگیری) خیلی راحت طرف رو از خودشان می‌دانیم که آره این یا از مامورای اطلاعات یا که این رو خودشون مامور این کار کردند که بگویند ما توو کشور آزادی بیان داریم و هم مخالفین رو شناسایی کنند.

    بعضی وقتها به این فکر میکنم که اگر روزی مثلا آقای نوری زاد هم رهبر شوندو ما مردم مشاوران ایشان شویم حتما از نوری زاد یک قاتل و جانی میسازیم چون با این افکار که با هر نقد کننده نظام باید عکس العملی نشان داده شود و زندان و اعدام و مرگ را برایش انتظار داریم حتما از یک رهبر عادل هم یک دیکتاتور میسازیم!
    جالبه که خودمون هم تو خونه نشسته ایم و کاری برای عدالت و آزادی و گرفتن حق خودمون نمیکنیم که منشأش رو در ترس و نداشتن جرات ،دستگیری و زندان میشود دانست ،بعد خیلی راحت به یکی هم که پیدا شده و از همه چیزش زده و گذشته برای گرفتن حق ما و شما و مردمش ،او را از آدمای نظام حاظر میدانیم و میگوییم اگر از اونا نیستی پس چرا تو را نمی کشند؟!!!

    حالا گیریم نوری زاد کشته شد ما اونوقت چه میکنیم ؟ آیا به خیابان میریزیم و فریاد وا مصیبتا سر میدهیم ؟ خیر نمی آییم چون هنوز به اون جرات و شجاعت نرسیده ایم ،فقط شاید چند روزی در فضای مجازی پست و کامنت بذاریم و بعد هم فراموش میکنیم که نوری زادی هم بود که برای خاطر مردمش جنگید و از خود و خانواده اش گذشت

    نوری زاد میگوید که من تنهام ، راست میگوید،حتما میگویید که نوری زاد بیست سی هزار مخاطب و طرفدار دارد ، آری دارد ولی در دنیای مجازی نه در دنیای واقعی ؛ چرا راه دور میرویم ،همین چند ماه پیش بود که آقای امیر مقصودلو ملقب به (تتلو) را دستگیر کردند، ایشان در صفحه اینستاگرام نزدیک به چهار میلیون مخاطب و طرفدار دارد ،پس چرابعد دستگیری ایشان حتی ۵ درصد از طرفدارای ایشان نیامدند و اعتراض به دستگیری هنرمند محبوبشون نکردند ؟فقط به چند پست و پیغام اکتفا کردند
    پس نوری زاد حق دارد بگوید که من تنهام
    دوستان برای گرفتن حق آزادی باید هزینه داد و به امید روزی که شجاعت و جرات در وجودمان به جوش در آید
    سپاس

     
  13. يه توپ داريم قلقليه
    سرخ و سفيد و آبيه
    مى زنيم زمين هوا ميره
    نميدونى تا كجا ميره

    ما اين توپو نداشتيم
    شعار خوب نوشتيم
    يه انقلاب به پا شد
    ملت ما گدا شد
    نظام به ما عيدى داد
    يه توپ قلقلى داد
    توپه چيه؟ يارانه
    يارانهء ماهانه

    ملت چقدر راضيه
    مشغول توپ بازيه
    اشكنه اش مى جوشه
    كليه مى فروشه
    نه كار داره نه خونه
    نمى گيره بهونه
    چون اينو خوب مى دونه:
    “بشار بايد بمونه”

    آى لبنانى آى سورى
    آى سرداراى پولى
    خوب بخورين تپل شين
    مثل يه دسته گل شين

    نظام نازى داريم
    خيلى دوسش مى داريم
    چون كه به ما عيدى داد
    يه توپ قلقلى داد

     
  14. با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
    تحليل شهروندان از سياست جمهوري اسلامي ايران در قبال ترامپ
    گفتگوي راديو ندا با شهروند – كارشناسان در ايران پيرامون پيروزي ترامپ در آمريكا و واكنش ها و سياست مسئولان حكومت اسلامي در قبال آن.

    http://radio-neda.blogspot.com/2016/11/blog-post_17.html

     
    • یک منفی‌ به شما جناب روشن، تحلیلی از یک شهروند روان پریشی که “ذات انسان” را خشونگرا و کشتارگرا می‌‌داند و تلاش در راه دنیایی انسانی‌ را یک تلاش مصنونی از طرف انسان می‌‌داند. یک مبلغ نکبت و جنایت پروری.

       
  15. قاری قران خامنه ایی را فراموش نکنید!

    ریش‌خند ۲۶:///

    https://www.youtube.com/watch?v=cL1yY_vUQEo

     
  16. امیر ترکاشوند

    زنان قُرَشی در فقه سنّتی!

    فقهای سنّتی، آغاز اوّلین حیض/خونرَوی و شروع دوران قاعدگیِ زنان را نه سالگی (برابر با 8 سال و چند ماه خورشیدی) و پایان آن، که آغاز دوران یائسگی است را پنجاه سالگی (برابر با 48 سال و چند ماه خورشیدی) می‏دانند.
    حیض، خونی است که ماهانه و به مدت چند روزِ متوالی از زنان دفع می‏شود. زنان در این ایّام که به طور طبیعی دچار ضعف هستند از نماز و روزه معاف‏اند. برخلاف اعداد ابلاغی فقیهان سنّتی، آغاز قاعدگی در دختران، بستگی به عوامل مختلف داشته و نه تنها بر عدد ثابتِ! 9 قفل نمی‏شود بلکه از جمله در ایران، آغازش چند سال با عدد یادشده دارای اختلاف بوده، نزدیک به 13 سالگی روی می‏دهد و انجامش نیز بر عدد 50 قفل نمی‏شود و در سنین 45 تا 55 سالگی متغیّر بوده و میانگینش حدوداً در 51 سالگی (52 سال و چند ماهِ قمری) می‏باشد.
    چنان‏که ملاحظه شد آغاز و انجام این دوران، مطابقتی با فتوای!! سنّتی نداشت و معلوم نیست پافشاری بر این عدد برای چیست؟ اگر هم برخی روایاتِ دارای معارض و یا گفتهٔ برخی قدمای قرون اولیه، توجه بر آن دو عدد دارد، چه بسا ناظر به اقلیم و طبیعت متفاوتِ سرزمین‏شان بوده و در این صورت، استخراج عدد ثابت و تسرّی آن به دیگر اقلیم‏ها نادرست می‏باشد و در نتیجه انتشار این ادّعای جهانشمول! که قاعدگیِ عموم زنان با اعداد ابلاغیِ سنّتی “قرارداد” بسته، اتوماتیک‏وار در 9 سالگی حائض و دچار خونروی می‏شوند و در 50 سالگی از آن عادت ماهانه در می‏آیند و یائسه می‏شوند، فاقد واقعیّت بیرونی بوده، جز ترویج باطل چیزی به دنبال ندارد.
    شگفت‏آورتر از سماجتِ یادشده، ابلاغ سِنّی متفاوت برای زنان قریشی (و نبطی) برای پایان دوران قاعدگی و آغاز یائسگی‏شان است: 60 سالگی؛ یعنی اکثر فقیهان سنّتیِِ ما بر این فتوا و ابلاغ‏اند که عادت ماهانهٔ زنانِ دیگر ملل در 50 سالگی و زنان قبیلهٔ قریش در 60 سالگی به پایان می‏رسد! یاللعجب!. گفتنی است با این‏که عوامل اقلیمی در کم و زیاد شدنِ سنّ یائسگی بی‏تأثیر نیست امّا اولاً در مورد قریش و نبطیان نیز بر عدد ثابت و یکسانِ شصت، قفل نمی‏شود و ثانیاً گویا 60، عددی من‏درآوردی و احتمالاً سیاسی است و نه هرگز واقعی!!؛ طرح عددی فراتر از عموم زنان برای زنان قریش، چه بسا به تبعیض نژادی قریش و سیادت و برتر دانستنِ خود نسبت به دیگران (و این‏که زنان قریش، ده سال بیش از دیگر زنان، استعداد فرزندآوری دارند) برگردد و یا شاید راهی برای توجیهِ ولادت فاطمه (س) از خدیجهٔ 60 ساله (بنابر قول مشهور) باشد!
    سماجت بر اعداد یادشده، گاه به پیامدهای دردسرآفرین و زجرآور برای شمار کثیری از زنان می‏انجامد از جمله زنانی که پس از عددِ پنجاهِ موصوف (برابر با 48 و چند ماهِ خورشیدی) همچنان دچار خونرَوی در ایام مربوطه‏ می‏شوند باید از باب تعبّد نسبت به این عددِ مقدس!!، آن خون را حیض به شمار نیاورند زیرا سنّ‏شان از عددِ مورد فتوا! عبور کرده و در نتیجه، در این ایّام و با وجودِ حالِ نزارشان، هم باید روزه بگیرند و نماز بخوانند و هم اکثراً باید تا سه نوبت در روز برای نمازها علاوه بر وضو، غسل کنند! ولو این روَند، چند سال ادامه یابد؛ و در این رنج و غسل‏بازار، نزدیکیِ شوهر با وی روا بوده و تازه، هم پس از آمیزش و هم به ویژه پیش از آمیزش باید غسل کند!! این سریال مصائب را می‏توان در احکام مستحاضه دنبال کرد تا با بخشی از رنج و تکلیفِ طاقتفرسای زنانِ گوش به فتواهای سنتی، آشنا شد. این تکالیف شاقّ و زجرها را اضافه کنید به این واقعیتِ بی‏مورد که زنان از بازگو کردن این نوع رنج‏ها پرهیز می‏کنند و در زجر خود می‏سوزند.
    رهایی از رنج: دختر، زمانی که دچار حیض و خونرَوی شد، دوران قاعدگی و عادت ماهانه‏اش آغاز می‏شود در هر سنی که باشد: چه 9 سال ، چه 13 سال ، چه سنّی میان آن دو و بالاتر و پایین‏تر. زن، زمانی که از حیض درآمد و دیگر همانند ماه‏های قبل دچار خونرَوی نشد، دفتر عادت‏های ماهانه‏اش بسته شده و به مرور وارد دوران یائسگی می‏شود در هر سنّی که باشد: چه 50 سال چه 55 سال چه 60 سال چه 45 سال چه کمتر چه بیشتر چه قرشی چه سادات چه دیگر ملل چه ایرانی چه ..
    سیّدضیاء مرتضوی (از مجتهدان حوزه) پس از بررسی جامع روایات تعیین سنّ یائسگی، آنها را در مجموع، غیر قابل اعتماد دانسته و می‏گوید: (روایات تعیین‏کنندهٔ سن، بر روایاتی که قطعِ طبیعی قاعدگی را الگوی آغاز یائسگی می‏داند رجحان ندارد).
    فرزانه و پروانه طالقانی با توضیح آیات ، روایات و دیدگاه فقها می‏گویند: (دليل سنّ پنجاه سالگي براي رسيدن ناگهانيِ زن به سنّ يائسگي قابل توجيه به نظر نمی‏رسد… بلکه ويژگي‏هاي فردي و اجتماعي در بروز آن دخيل‏اند و در هر دورهٔ زماني، سنّ متوسط يائسگي تغيير مي‏کند [چنان‏که] متوسط سنّ يائسگي حدوداً 4 سال نسبت به قرن گذشته افزايش يافته است)
    telegram.me/baznegari/100

     
  17. مازیار گرامی
    چیزی که اینجا خیلی اهمیت دارد، خواندن چند باره ی کتاب است. نمی دانم ولی حس من اینجوری میگه که در مواجهه با سخت ترین یا یکی از سخت ترین فیلسوفان جهان بهترین کار این نیست که یک بخش یا یک قطعه او را معنا کنیم بلکه شاید این کار، خود ابهام ساز باشد. بهتر این است که در آن فیلسوف بیفتیم. آری با او دمخور گردیم تا ببینیم هر کدام از کلمات فنی اش به چه چیز ارجاع دارد. حالا هگلی که من واقعا از او جز در حد عمومیات نمی دانم(از سرور گرانقدر کورس هم تقاضا دارم اگر فرصت کردند به این پرسش شما و یا خطاهایی که اینجا ممکن است در گزارش نظر هگل بر قلم ناچیز من جاری شده باشد، اشاره کنند. بخصوص کورس نازنینم یکی از بهترین مترجمان و متفکرانی است که من از بن جان دوست شان دارم. گرچه اگر دستم به ایشان برسد التماس کنان، منع شان می کنم به شدت از کتاب قطور نوشتن.!) در کتاب استقرار..کلماتی کاملا فنی بکار برده است. در قطعاتی که اینجا نقل کردید کلمه«فرقه»،«تشریعی» ،«مذهب»،«اخلاق» و «عقل» به کار رفته که همه اینها را به باور مفسرانی باید در ذیل «روشنگری» فهمید که از طریق کانت و روسو به هگل رسیده و به باور برخی دیگر باید در ذیل«تاریخیت»ی فهمید که ساخته بنیادین هگل است و این مفهوم پایه اصلی ذهن او در شکل دادن به پدیدارشناسی روح اش و در شکل دادن به مفاهیم دین قومی، دین جهانی، تاریخ قومی و تاریخ جهانی( نیز دیدن کتاب عقل در تاریخ هگل ترجمه حمید عنایت را فراموش نکنید) است. هر کدام از این دو رویه را در پیش بگیریم، معنای کلمات پیش گفته و از جمله پاسخ به پرسش شما فرق خواهد کرد. تازه تا عبارات کل کتاب را نخوانیم و چند بار نخوانیم، چگونه در میابیم که سخت ترین فیلسوف چه می گوید. برداشت ساده و نامطمن من بدون فراهم کردن پاسخ به پرسش شما(اصلا فعلا پاسخ که ندارم هیچ، پرسش هم دارم و در حال آموختن)، این است که در اینجا باید به معنای فرقه توجه کرد که دست مایه تحلیل هگل است. هگل می خواهد برآمدن مسیح از دل یهود را توضیح دهد. پس اول یک عیسای پاک را داریم که به سمت«آزادی» پر می گیرد-از دست اقتدار ناآزاد یهودیت جزمیت یافته. به دنبال عیسای متقی و در کانون وجود او، گروهی شکل می گیرند و این گروه هسته یک فرقه تشریعی را می گذارند. خود مسیح چرا از دل یهودیت بیرون آمد؟ چون باور داشت که تقوا و عدالت به رعایت قوانین و شریعت رسمی نیست. شریعت رسمی یعنی اقتدار کشنده ی روح آزادی. روح از آزادی شروع به هستن می کند. در عین حال در مذهب همان چیزی وجود دارد که انسان می خواهد و دنبال می کند(هگل شکلی از مذهب را قابل دفاع می داند). انسان چه چیز را دنبال می کند؟. انسان خیر می خواهد و خیر در «قانون» است.حالا مسیح هم طالب قانون است و هم طالب آزادی از ناقانون یا ناخیری که همان شریعت رسمی باشد. پس یک پای مسیح اخلاق یعنی خیری است که در قانون یهود آمده و یک پای دیگرش در مبارزه با شریعتی است که در جزمیت و ایجابیت و شریعت یهودی جاخوش کرده.(از اینجاست که برخی گفته اند هگل می گوید شریعت خوب و بد داریم. ولی همانطور که مترجم محترم گفته ظاهرا او کل شریعت را بد و مذهب یعنی چیز مثبت را به قانون عقل ارجاع می دهد). مسئله اینجاست که یهودیت هم حامل «قانون» است و هم حامل ناقانون و مسیح در این میان طالب قانون و مبارز با ناقانون. چگونه قانون را تفسیر کنیم که هم مسیح نجات یابد هم ما؟.نتیجه: مسیح برای اتمام قانونی آمده که قانون عقل است. مسیح اینجوری قانون را به تمامیت می رساند که «اخلاق»یت آن را بر می گیرد و «شریعت» را دور می اندازد. اخلاقیت هم آن چیزی است که از«عقل آزاد فردی» نیرو می گیرد و پدید می آید. پس خود مسیح تجسم این آزادی است چون در راه آن سخت ترین انتخاب را پیش می گیرد-انتخابی تا حد کشته شدن. حالا این مسیح به دست «فرقه» ای افتاده است که به او«اقتدا» می کنند و از اینجا باز معضل کهنه یهودی در قالب «فرقه تشریعی» پدیدار می گردد و بعد به دستگاه کلیسایی صعود می کند. تمام ذات تشریع و شریعت در این دستگاه کلیسایی بر این است که به«ذات مسیح»ی تکیه کند که منبع قانون است ولی واقعیت کلیسا قانون نیست بلکه در همان«اقتدار»ی است که مسیح با آن جنگید و کشته شد. حالا هگل مهمترین کار را در بررسی ابزارهای اجرای این شریعت و قانون ادعایی می داند تا آموزه های خیر و مطلقی که انتزاعی اند. وقتی آن را بررسی کنیم می بینیم چیزی از آزادی و استقلال روح به جا نمانده-چیزی که مسیح جستجو می کرد. مسیح در لوای قانون اخلاق آزادی و استقلال روح را جستجو می کرد. چیست آن مسیح آزادی بخش؟ همان عقلی است که در ماست و ما را به برساختن«اخلاق» وا می دارد. این درک ساده و نامطمئن من از هگلی است که این کتاب را به دنبال خواندن کانت نوشته است نه هگلی که از مفهومـ«تاریخیت» برای تبیین مسیحیت بهره گرفته است. . حالا جالب این است که به نظر من تمام مباحث کورس که تا اینجا خوانده ایم، مدلی از همین تقریر هگلی از استقرار شریعت و وجوه ایجابی آن است-با بهره بردن از پدیدارشناسی بعد از هگل و با برجسته کردن زیرمتن ها. از یک جهت کار کورس و آرامش دوستدار آن اوج لازم را ندارد زیرا پدیدارشناسی آنها با فاصله از پدیده و بل با نفرت از آن است . منظورم این است که هگل پذیرفته با مسیح زیستن در جهاتی مبارک (عین سروش و ملکیان که پذیرفته اند ولی عمق هگلی را ندارند) است ولی کورس و دوستداری که عمق هگلی را دارند، نپذیرفته اند که در سایه اسلام می توان در جهاتی کسب خیر کرد. واقعیت این است که همین وضع از جهت دیگر، سبب اوج گرفتن امثال کورس و دوستدار در نسلی شده که نه تنها در شریعت که در مذهب هم خیری نمی بیند- با ایجاد تمایز مطلق میان فلسفیدن و دین ورزیدن.
    نیز نک:« ایمان یا بی ایمانی»، مکاتبات امبرتو اکو و کارینال مارتینی، ترجمه ی علی اصغر بهرامی، تهران، نشر نی، 1382 دعوت می کنم. در کانال فلسفی: @philosophic_books

     
    • وقتی کتابی را (و حتی جمله یا پاراگرافی را) باید چند بار خواند تا ان را فهمید یک جای کار می لنگد. مثلا:
      ۱-
      نویسنده نویسنده خوبی نبوده و نتوانسته ایده اش را در نوشته اش به وضوح انتقال دهد ، یا نویسنده با معذورات و محدودیتهایی مواجه بوده که مجبور به سخن گفتن در لفافه شده ویا شعر است که محتوی را فدای قافیه کرده و یا نویسنده ای زبر دست به عمد در ابهام نوشته تا لایه های مختلف، برداشتهای متفاوت خودشان را داشته باشند. که البته در جای خود کاربردش موجه است.
      ۲- یا ترجمه خوب نیست و مترجم، متن را نفهمیده و عبارات را تحت الفظی ترجمه کرده. کتاب یک فیلسوف را فقط یک فیلسوف می تواند به درستی ترجمه کند همانگونه که کتاب پزشکی را یک پزشک و کتاب فنی را یک متخصص ان فن می تواند ترجمه کند.
      ۳- و یا خواننده تمرکز حواس ندارد و طوطی وار می خواند و الا چگونه می شود یک جمله یا پاراگراف را نفهمیده سراغ جملات و پاراگرافهای بعدی رفت، مگر اینکه در تحقیق به دنبال مورد خاصی بود.
      البته این بدان معنا نیست که با خواندن دوباره کتابی بویژه پس از مدتی و در پی مطالعات بیشتر نمی توان نکات جدیدی را از زوایای دیگری در متن دید و فهمید، اما اینکه درک فلان کتاب برای اهل فن ان کتاب دشوار است چون نویسنده ان کله گنده و سطح بالا بوده سخن گزافی است که از نگرش سلسله مراتبی اقا و غلام و چاکری نشات می گیرد. و با چنین دیدی خواننده هرگز به خود اجازه نمی دهد که هر چند با مطالعه و با سواد، خود را همچون نویسنده ببیند، مانند او از خود بیندیشد و بنویسد و بر نوشته های او در جهت مخالف، موافق و یا متفاوت بیفزاید.
      ۴-این مهم است که بدانیم دیگران پدیده هارا چگونه دیده فهمیده و بیان و تعریف می کنند اما مهمتر ان است که خود ما انها را چگونه می بینیم میفهمیم و تعریف می کنیم.
      این اساس یک اموزش غیر حفظی، غیر تقلیدی متفکرانه، محققانه، زاینده و نواورنده است.

       
      • مهمان گرامی
        سخن فیلسوفانه را سخت نوشتن ربطی به ارباب و بردگی ندارد. جالب اینه که هگل(به نظر من او سخت ترین فیلسوف جهان و بعدش هایدگر و بعدش کانت و تازه می رسیم به ارسطو. ) کسی است که پایه های نظام ارباب و برده را با عنوان«خدایگان/بنده» ساخت و مارکس هم از آن بهره برد و دنیا را به راستی تغییر داد. اما در عین حال همین هگل سخت نویس و سخن خوان است. چه کار می شود کرد همه فضیلت ها را به یک نفر نداده اند. به تعبیر کانت موهبت فکر روشن و لطف بیان یکجا به یک نفر داده نشده است و خود کانت معترف است که نمی تواند مثل هیوم روشن بنویسد.(نقل به مضمون از مقدمه تمهیدات او) در حالی که هم کانت و هم هگل چتر تفکرشان بر سر همه بشریت هست و اکنون در دانشگاه های ما هم نفوذ بسیار دارند تا چه رسد به غرب. آنها درست اندیش بوده اند اما درست نویس نبوده اند. این واقعیتی است که در باره فیلسوفان آلمان صدق می کند. تقریبا وجه مشترک همه آنها سخت نویسی و ناخوانایی و دیریابی است. حالا این عیب وجود دارد ولی نمی توان به صرف این عیب از مهمترین متفکران گذشت و نادیده شان گرفت. هیچ متفکری(به نظر ناچیز من البته که در این سنجش طبعا نظری ذوقی است ) به اندازه کانت، نیروی خرد را به کار نینداخته و البته کسانی همین الان هستند در دنیای غرب به صرف ناخوانا و دیریابی عبارات او، طردش می کنند و کل سنجش خردش را لفاظی می دانند ولی آنکه درگیرش شود، به تدریج در میابد که این مرد بزرگ چقدر عمیق و تو در تو می اندیشد و به راستی ستونی استوار و ماندگار در روشنگری است. بنابرین قواعدی که ساختید و نسخه کردید، کارایی ندارند-دستکم در باره فیسلوفان سترگ. هم مترجمان ما بسیار دانا هستند و هم فیلسوفان غربی بسیار دانا و در عین حال سخت نویس. بله فیلسوفان آسان نویس هم داریم که در صدر همه افلاطون است و بعد به نظر من هیوم و بعد راسل و کارل پوپر و بعد نیچه(اگر استعاراتش را نادیده بگیریم) و… شما اختیار دارید که هر کدام را بخوانید.
        نکته دوم اینکه یک متن حتی اگر روشن هم باشد، بسته به قدرت درونی و گستردگی درون مایه و اضلاعی که در تاریخ و در فرهنگ ریشه دارند، برای خواننده نامفهوم می گردند. مثلا در باره هگل تا «مفهوم تاریخیت» او را کاملا با چارچوبی که دارد، در نیابیم، طبیعی است که حتی اگر متن و نوشته روشن باشد، ولی چیزی دستگیر ما نمی شود. متنی که روشن نوشته شده باشد، لزوما روشن نیست مثل خود مکالمات سحرانگیز افلاطون. شما در مواجهه با استدلال ها می بایست، در گیر محتوایی شوید که برخی ریشه هایش در کل آثار افلاطون پخش است. مثلا«مثل» افلاطون چنین ریشه ای در بخش مهمی از مکالمات او دارد. اما معنای این مثل و چارچوب آن چیست، تنها با خواندن و چندبار خواندن جوانبش برای خواننده روشن می گردد.
        بعلاوه فلسفه و اندیشه ورزی سخت ترین کار جهان است. چون فرد باید با آنچه در درون دارد، درگیر شد و هر کدام را جلوی چشمش بیاورد و وزنشان کند و سپس به جستجوی سختگیرانه بپردازد و هر لحظه آماده دگرگون کرد خود باشد – با همه داشته هایی که تاکنون جمع کرده. حال خواندن فیلسوفانی که چنین جهانی برای ما آفریده اند، تنها به معنای خواندن نیست بلکه با آنها تمرین فکر کردن و با خود چالشیدن است و این کار سخت با یک و چند بار خواندن ممکن نمی شود. تفکر کردن عبادتی مادام العمر است. البته گفتن این حرف از سوی من تنها حرف است و معنایش این نیست که می توانم تفکر کنم پس چون فکر کردن خیلی سخت است، می بایست مدام با متن های فیلسوفان سترگ مانوس بود و از با آنها جنگید و از زیر نفوذ اقتدارشان بیرون آمد اما جز با تفکر نمی توان از نفوذ یک متفکر در ذهن خود کاست و این سخت ترین کار است.
        این نکته که خواننده نباید طوطی وار بخواند حرف درستی است و موید اینکه تا یک متن سخت را چند بار نخوانیم، در نمی یابیم.

         
        • سپاس از توضیح جامع و اموختنی علی۱ با بیانی شیوا که برای من نا اشنا به فلسفه هم اسان و قابل فهم بود.

           
  18. درود استاد خواهشی دارم کاری کنید که ما شمارا داشته باشیم این درخواست به هیچ عنوان احساسی نیست از دست دادن شما سقوطی است بدون نجات
    گفتارها وبرخوردهای اخیر شما همه طرفدارانتون را نگران کرده
    از نوشته ها وپیامها قابل درک است
    توجه داشته باشید شما دیگر یک شخص نیستید شما دیگر حق ندارید فقط به پیامهای درونی خودتون گوش فرا دهید افرادی هستند که که اقای نوریزاد مدافع حقوقشان است و دادشان را به گوش جهانیان میرساند شما فرد نیستید
    راستی جنس خدا از چیست ؟ نور : انرژی : ماورای نور و انرژی : : اتم : چیزی که کسی نمی داند
    اگر خدا از نور باشد خب نور از ماده نشر می یابد و بس باید از پدیده ای مادی تراوش کرده باشد که علت بوجود امدن نور شده است نور در همه جا وجود ندارد و جنس نور که همان فتون باشد شکل دیگری از انرژی است و انرژی قابل تبدیل شدن است و میتواند برای مثال به برق و برای موزیک گوش کردن و یا هر کار دیگر استفاده شود انسان هم میتواند نور تولید کند که چیزی که انسان میتواند با یک ژنراتور تولید کند برق نام دارد که در فرهنگ انسان اولیه شاید به آن خدا گفته شود
    آیا خدا از اتم ساخته شده : اگر جنس خدا اتم است از کدام اتم است اهن مس کربن اورانیوم اکسیژن و یا چه و اگر خدا دارای اتم است باید حجم و جسم هم داشته باشد و میتوان قطعات آن را با اره از هم جدا کرد و در ساخت مصنوعات صنعتی از آن استفاده کرد و با ترکیب دادن خدا با اتم های دیگر ماده ها و الیاژ های سختتر و یا نرم تر را بدست آورد و در مصنوعات دیگر بکار گرفت راستی معدن خدا کجاست ولی اگر جنس خدا از چیزی باشد که کسی هم نمی داند و ماورای طبیعت است !! و چیزی است که در هیچ کجای طبیعت یافت نمیشود ولی عامل بوجود اورنده طبیعت هم هست و همه جا هم هست .
    آیا جنس خدا از تخیل نیست ؟ چون تنها خیال است که چنین خاصیتی را دارد ولی شاید دانش بشری به انجا نرسیده که بتواند خدا را کشف کند اگر به انجا نرسیده پس چگونه بسیاری باور دارند که هست با کدام دانش خدا را کشف کرده اند چنین دانشی که هنوز به بشریت نرسیده است ولی خیال همواره در انسان بوده و بخشی از سیستم کاری مغز انسان را تشکیل میدهد مغز انسان فقط فکر نمیکند خیال پردازی و تصورات هم انجام میدهد وقتی به موضوعی توجه داریم بهتر است دقت کنیم خیال بوده یا تصورات و خیالات خود را واقعیت پنداشته ایم .
    باور به خیالات تصورات ما هستند که عمیق شدن در تصورات همان توهمات است و داستان سازی و فلسفه بافی که همان فن سناریو سازی انسان از ایتدا تا کنون بوده که نوعی خرافات هم هستند از گذشته همچنان رواج داشته اند در گذشته گان انسان سناریو های خود را در غالب داستانهای نوح و احزاب فیل نبرد عاشورا و خدایان و فرشته ها و داستانهای افسانه ای تهیه تنظیم میکرده است امروزه در شکل فیلم های بت من سوپر من و مرد لیزری و داستانهاای از این قبیل .
    راستی نگفتی جنس خدا از چیست ؟

     
  19. محمد نوری زاد

    اشاره:
    دوست ما جناب احمدرضا احمدپور نامه ای نوشته اند به آقای دکتر مهدی خزعلی و در این نامه، اشاره ای نیز به رفتاری کرده اند که در سرای قلم با من – نوری زاد – شد. من شخصا هیچ علاقه ای برای پروراندن و پروبال دادن به حاشیه ها نیستم و اساسا اینجور چیزها را نمی بینم. من به افق های دوری می نگرم که همان افق های دور به ما التماس می کنند که وقت و انرژی و حوصله ی خود را با ورود به جزییات هدر ندهید که کلیات و امهات و اساسیات در پیش اند. اما از باب ارادت به نویسنده ی نامه، آن را در اینجا منتشر می کنم. نیز این بگویم که نویسنده ی این نامه خود روحانی ای بوده که بعد از وقایع سال 88 و در جانبداری از خواسته های مردم معترض، به زندان و تبعید رفته و خلع لباس نیز شده است.
    محمد نوری زاد

    —————————————————————————————————-

    نامه‌ای به دکتر مهدی خزعلی

    جناب دکتر مهدی خزعلی، سلام و آرزوی تندرستی و بهروزی برای شما.
    با اینکه شما فرزند آیت اللهی هستید که سال‌ها با عضویت موثر در شورای نگهبان با مشارکتی که در ردصلاحیت‌های نادرست یا نابه‌جا داشت، جامعه و نظام را از خدمات افراد دلسوز و متخصص و متعهد بسیاری، بی‌بهره کرد؛ اما شما را مرد آزادی‌خواه دیگری یافته بودم از نسل غیرمتعصب و اهل اندیشگی پویا و نیز دلسوز مردم و روندۀ راه راستین و پاکی، افسوس که خیلی زود با نام صندلی سبز و آزادی نقد و دیدگاه، هم پس از مناظرۀ با دکتر جلایی‌پور رعایت اخلاق را نکردید و هم پس از مناظره با دکتر نوری‌زاد، راه دین خدا که راه سبز هدایت و پویندگی و پاسداشت کرامت انسانی است را فراموش کردید و به تکفیر و برچسب ارتداد مذهبیِ صِرف روی آوردید!
    جناب خزعلی، آنچه در زندگانی پیشوایان ما بنام شیعه و پیرو، برجسته بود به معنای مذهب نبود؛ بلکه جنبۀ پیروی و ترویج دین یگانۀ خدا (انسانیت) بود؛ و در زمان خاندان صفوی بود که مذهب شیعی‌گری، سازمان‌یافته شد.
    آنچه اشخاص و افراد، غیر از “انسانیت” از دین، برداشت یا درو می‌کنند؛ براستی‌که غیر از آیین خدا را برداشت کرده‌اند که اگر این‌گونه نبود؛ آن‌همه مذهبی که تاکنون پیدا شدند؛ باید حجت بر زمین، تمام می‌شد و آخرزمان و ظهور نور معنویت و تجلی دین خدا و انسانیت به سرانجام می‌رسید؛ حال آنکه همه شاهدیم در درازای تاریخ تمدن بشر، این صاحبان برداشت‌های مذهب‌وار هستند که با نادیده‌گرفتن توحید و کرامت انسانی (انسانیت) بیشترین موجبات خون‌ریزی و جنایت را بر زندگانی انسان واداشتند. مسلمان آزاده، نیک، می‌داند: دین و همۀ آیین آن، جز رسیدن به خدا نیست؛ اما رسیدن به خدا در چه چیز و در چه هنگام جلوه‌گر می‌شود؟ رسیدن به خدا در رسیدن به کرامت انسانی است و حد کمال کرامت انسانی که همان انسانیت باشد؛ جلوه‌نمایی و اساس دین است.
    از شوربختی است که به شمار پیروان ناراستین دین در سراسر جهان نیز می‌توان شاهد زایش مذهب بود؛ اما به‌راستی کدام مذهب، مذهب دیگر را می‌پذیرد؟! کدام مذهب است که خود را عین دین نداند و دیگر مذاهب را انحراف و نادرست و گاه ضد دین خدا نخواند؟!
    جناب دکتر خزعلی، امام علی و حسن و حسین و سجاد و دیگر امامان که درود خدا بر آن‌ها باد؛ چه مذهبی داشتند؟! آیا غیر از دغدغۀ دین و آیین الهی را که پیامبران و محمدص معرفی کردند، داشتند و غیر از انسانیت و کرامات اخلاقی می‌شناختند و ترویج می‌کردند؟! همانا آنان گسترش دهندگان دین محمدص بودند نه مروج مذهبی خاص، پس چگونه است که صاحب متنی که با الهام از هنرانسانی، گره‌ها و دشواری‌های زمان کنونی را به زمان زندگانی امام علی ع گره زده است و پرسمان‌هایی مبتنی بر دردهای زمانه را در خیال و تمثیل و تشبیه، نزد امام علی ع که آغوش خویش را برای انتقاد و منتقد باز می‌کرد و از پرسش و پرسمان، استقبال می‌کرد؛ بیان می‌کند، در نزد شما خروج و ارتداد از دین به‌شمار می‌آید؟!
    دکتر خزعلی، حتی اگر برفرض که جناب دکتر نوری‌زادِ شیعه، سنی شود یا مذهبی دیگر را برگزیند، شما بر چه مبنای دینی و برفتوای کدام مرجع تقلید راستین، تغییر مذهب یا خروج از مذهب و ماندن در دین یگانۀ خدا (انسانیت) را ارتداد و خروج از دین می‌دانید؟!
    فراتر از آن، اگر کسی به ظاهر کافر باشد؛ ولی ظلم نکند و ستم نپذیرد و اهل دروغ‌گویی، تهمت، غیبت، چاپلوسی و حق‌خوری و بُخل‌ورزی و سرکشی و ناسپاسی نباشد و نیز مهربان و نیکورفتار و انسان‌دوست و کاردرست باشد؛ چنان کسی چگونه از دین و انسانیت خارج است؟!
    جناب خزعلی، شما که ظاهرا، قائل به اصلاحات و کنش‌های مدنی و نقد و انتقاد هستید؛ وقتی انگ خروج از دین (ارتداد) به مسلمانی پرسش‌گر می‌چسبانید، ناخواسته شنونده را به یاد کسانی می‌اندازد که انگ فتنه‌گری و مزدوری و ضد انقلابی و ضد دینی به منتقدان و مخالفان خود می‌زنند!

    جناب خزعلی، این چه باور و بازاری است که راه و سیرۀ سبز ائمه ع و راه گفتمان منطقی، به سوی جادۀ سرخِ خشم و نفرت کشانده است؟!
    شوربختانه، تنها واکنشی که به ابراز احساسات مذهبی و نه دینی شما می‌توانم داشته باشم؛ این‌است که همانا، برایتان نگران و اندوه‌بار باشم. بدرود.
    احمدرضا احمدپور، هفتم آبان 1395: زادروز کوروش بزرگ، بنیانگذار راه پاسداشت حقوق بشر، قم.
    رونوشت به دکتر محمدنوری‌زاد. https://telegram.me/saahmadpour

     
    • خدا (انسانیت) بود؛ و در زمان خاندان صفوی بود که مذهب شیعی‌گری، سازمان‌یافته شد.
      آنچه اشخاص و افراد، غیر از “انسانیت” از دین، برداشت یا درو می‌کنند؛ براستی‌که غیر از آیین خدا را برداشت کرده‌اند که اگر این‌گونه نبود؛ آن‌همه مذهبی که تاکنون پیدا شدند؛ باید حجت بر زمین، تمام می‌شد و آخرزمان و ظهور نور معنویت و تجلی دین خدا و انسانیت به سرانجام می‌رسید؛ حال آنکه همه شاهدیم در درازای تاریخ تمدن بشر، این صاحبان برداشت‌های مذهب‌وار هستند که با نادیده‌گرفتن توحید و کرامت انسانی (انسانیت) بیشترین موجبات خون‌ریزی و جنایت را بر زندگانی انسان واداشتند.
      …………………
      بنظرم این جناب و دیگر متدینین قران جدیدی یافته اند و دیگران از ان بی خبرند/////یا بهتر نیست جناب بهشتی یکبار برای همیشه اعتراف کنند که سالهاست دنبال سراب و مشتی دروغ و خرافات بوده و به مردم فریبی و دغلکاری پرداخته و نانش را خورده؟واقعا آدم می ماند که این مسلمین سرخورده و حیران چرا بجای تفاسیر غیره درست و بدنبال سراب رفتن به واقعیت و حقیقت دین که همانا پوچی و دروغ و دغلکاریست اعتراف نمی کنند؟

       
  20. مملکت با وجود اوباما هم دست روسیه افتاده بود، چون روسیه دنیا را آنطور که شیوه غارتگری خود بوده و هست برای آقا ترسیم می‌‌کرد و حتی در موارد بسیاری هر چی‌ پوتین و کرملین نشنیان دق دلی‌ از هر کس و هر کشوری داشتند و خود ناگزیر بودند و هستند رعایت ظاهر آداب و شئونات و ادب را کنند، ایشان را در عمل وادار می‌‌کردند با پرخاشگری و ادبیات سخیف و چاله میدانی‌ و بد دهنی نقش شمشیر کشی را برای خنک کردن دل صاحب و ارباب، بازی کند و پشتش را نپاید که چه هزینه‌ها و عواقبی و مکافاتی را برای ایران و ایرانی رقم می‌‌زند. حالا که دیگه ترامپ مدیون پوتین هست و چشم چپی به این فحاش نفر اولی‌ نشان داده و گویا موجبات راه اندازی‌های زرد رنگی‌‌هایی‌ شده، نفر اولی‌ پیش از هر وقت و بیش از هر زمان دیگری برای روی زانوی پوتین نشستن بی‌ تابی می‌‌کند و تنها کسی‌ که دل تو دل وی می‌‌تواند بگذارد و ته مانده مملکت را هم جارو کند و ببرد، همین پوتین هست. این موجود سالهاست مملکت را در بست در اختیار روس‌ها گذاشته و حالا آمادگی‌ دارد قباله آنرا هم بنام روس‌ها و پوتین بزند. جداً باید هوشیاری بیشتر و بیشتری بخرج داد و روابط این آقا را با صاحب و اربابش بیش از پیش رصد کرد که ما با یک ایران و ایرانی فروش تمام عیار سر و کار داریم که برای بدست آوردن دل و رضایت روس‌ها به هر جنایت غیر قابل تصوری دست می‌‌زند. ما با یک بی‌ رحم گماشته روس‌ها سر و کار داریم که تا بحال دشمنی و کینه خود را به ایران و ایرانی به هر طریق ممکن اثبات کرده است.

     
  21. محمد نوری زاد

    عکسی که بالای همین صفحه آورده ام سردار همدانی را در لباس عزای امام حسین و در راه کربلا نشان می دهد. وی مؤثر ترین شخصیتِ محوریِ کشتار سال 88 بوده است. خودش در مصاحبه با نشریه ی “جوانِ همدان” می گوید که پنج هزار نفر از اوباش و ارازل قمه به دست را سازماندهی کرده و به میان مردم فرستاده برای “جمع” کردنِ قائله. چرا؟ چون حضرت آقا حکم تیر نداده بوده و این ابتکار به مدد فهم ایشان، جای تیر را گرفت و فتنه را خاموش کرد!

    این آقا که لباس عزا پوشیده و پیاده به سوی کربلا می رود، جوری تربیت شده که برای حفظ نظام و انقلاب، ودر راه عقیده اش، اگر لازم باشد همه ی مردم ایران را از دم درو بکند، می کند.
    این سردار آیا ایرانی بود؟
    ایرانی مگر ایرانی نباشد اگر که هموطنانش را بزند و بکشد. این مرد اما هموطنانش را هم زد و هم به زندان فرستاد و هم کشت. آنهم بضرب مشت و لگد و چاقو و قمه ی لات و لوت هایی که از هر کجا جمع شان کرده بود و در مسجدها و حسینیه ها جایشان داده بود. این را خودش با افتخار در مصاحبه با همان نشریه ی همدانی تعریف کرده است. که چی؟ که من – سردار همدانی – لات و لوت ها را شناسایی کردم و در روزهای اعتراض در مساجد و حسینیه ها اسکانشان دادم و همین که مردم می آمدند به خیابانها، این لات و لوت ها را می انداختم بجانشان. با پنجه بکس و چاقوی ضامن دار و قمه. حالا کلت و کلاشیکف و سیمینف بسیجیان سنگر گرفته بر بام مساجد بجای خود. سردار حسین همدانی، که این اواخر با طائب رییس سازمان اطلاعات سپاه اختلاف پیدا کرده بود و با وی به مخالفت می پرداخت، در سفری به سوریه بطرز مشکوکی از پای در آمد. سردار، زیارت قبول!!

     
  22. مازیار وطن‌پرست

    فرازهایی برگزیده از کتاب “استقرار شریعت در مذهب یهود” نوشته: “گئورگ ویلهلم فردریش هگل” ترجمه: “باقر پرهام” انتشارات آگاه چاپ سوم 1394؛
    صفحه‌ی مربوطه در انتهای هر پاراگراف درج شده‌است.
    (نسخه‌ی روی اینترنت را جستم که چاپ نخست سال 1369 است. خوشبختانه شماره صفحات آن کاملا با چاپ سوم یکسان است)

    «در اینجا همواره یک اصل واحد به عنوان بنیان داوری‌های ما در باب گوناگونی صور، تغییرات و روح مذهب به کار گرفته ‌شده‌است: هدف و ذات هر مذهب حقیقی (از آن جمله مذهب ما) تربیت اخلاقی آدمی است، و ارزش و میزان تقدس همه‌ی آموزه‌های خاص‌تر مذهب، همه‌ی وسایل نشر و تبلیغ آن‌ها، همه‌ی تکالیف مربوط به گرویدن به عقیده‌ای معیّن و آنگه مراعات قواعد عملیِ به خودیِ خود دلخواسته بسته به میزان رابطه ای است که همه‌ی این‌ها کم و بیش با همین هدف دارند.»
    صفحه‌ی 36

    «وضع غم انگیز ملت یهود که (از این نظر بسیار شبیه اسلام است) قانون حاکم بر زندگی خویش را نازل شده از خود خداوند می‌دانست در حالیکه جان وی اکنون در زیر بار فرامین وضع شده‌ای که برای کمترین امر بی‌اهمیت (مانند استبرا و استنجا و طهارت در شرع اسلام) در زندگی روزمره‌اش قاعده‌ای سختگیر و خرده‌بین تجویز می‌کرد، دست و پا می‌زد، به نحوی که گویا مقدس ترین چیزها، یعنی عبادت خدا و تقوی، نیز به زور به صورت قواعدی مرده درآمده و طبقه‌بندی شده‌اند و برای “جان” جز این چیزی نمانده است که به عبودیتش نسبت به قواعدی که خودش در ساختن آن‌ها دخالتی ندارد مغرور باشد، …»
    صفحه‌ی 37

    فرقه، به ذات خویش، بر این فرض مبتنی است که تعالیم و عقایدش، معمولا متفاوت از تعالیم و عقاید مسلط، یا به هر حال متفاوت از دیگر تعالیم و عقایدند؛ فرقه‌ای را که وجه تمایز تعالیمش در این است که به چیزی می‌اندیشد که اساس وظیفه و تقوای آدمی است، و تصورش از الوهیت چنان است که در تقبیح اعمال و ناشایست شمردن آن‌ها ملاکی جز دور شدن از اصول اخلاقی نمی‌شناسند، و خطاهای برخاسته از شیوه‌ی استنتاج این اصول را در این میانه دخالت نمی‌دهد، و با این کار ایمان عامه را که پایه‌اش بر تخیل است، اگرچه نه در شأن انسان متفکر اما امری می‌شمرَد که سزاوار کیفر نیست، می‌توان فرقه‌ی فلسفی نامید. فرقه‌ی تشریعی، در واقع علاوه بر جنبه‌ی اخلاقی‌اش دربردارنده‌ی چیزی است که به معنای خاص کلمه مبتنی بر عقل نیست، بل بر پایه‌ی ایمانی نهاده است که اتکای آن بر تخیل اقوام است، تخیلی که از دید فرقه‌ی تشریعی اگرچه برای اخلاق بی‌اهمیت نیست اما آلوده به گناه است و باید از آن برکنار بود؛ یا فرقه‌ای است که می‌کوشد تا عنصر تشریعیِ موجود را از میان بردارد و شریعت دیگری را به جای آن بگذارد و ایمان تشریعی‌اش را از لحاظ ارزش و مقام همسنگ نوامیس اخلاقی می‌داند و باری، تا آنجا در این راه پیش می‌رود که ناگرویدگان به این ایمان را، حتی اگر مسؤلیت این امر با خودِ آنان نباشد –چیزی که در مورد ایمان ایجابی ممکن است مصداق داشته باشد نه در مورد ایمان اخلاقی- به چشم نامردمی می‌نگرد. نام فرقه به معنای خاص کلمه را باید در مورد همین نوع فرقه به کار برد، زیرا این نام یاد آور معنایی آزارددهنده است، و حزب فلسفی هرگز شایسته‌ی آن نیست که واژه‌ی “نه” آن هم همراه با تصور محکومیت و نابردباری، در عنوانش باشد. این گونه فرقه‌های تشریعی را برخلاف آنچه معمول است، فرقه‌ِ مذهبی هم نباید نامید زیرا ذات مذهب در چیزی غیر از شریعت ایجابی آن است.»
    صفحه‌های 43 و 44

    یک سؤال شخصی:
    از پاراگراف بالا، معنای عبارات «فرقه‌ی تشریعی، در واقع علاوه بر جنبه‌ی اخلاقی‌اش دربردارنده‌ی چیزی است که به معنای خاص کلمه مبتنی بر عقل نیست، بل بر پایه‌ی ایمانی نهاده است که اتکای آن بر تخیل اقوام است، تخیلی که از دید فرقه‌ی تشریعی اگرچه برای اخلاق بی‌اهمیت نیست اما آلوده به گناه است و باید از آن برکنار بود؛ …» برایم مبهم است:
    نویسنده چگونه هم فرقه‌ی تشریعی را « بر پایه‌ی ایمانی […] که اتکای آن بر تخیل اقوام است » مبتنی می‌داند و بی‌درنگ آن را « تخیلی که از دید فرقه‌ی تشریعی […] باید از آن برکنار بود» معرفی می‌کند؟

    از دوست عزیز علی1 بخاطر اجابت خواهشم سپاسگزارم.

     
    • ملت یهود …

      یهود ملت نیست همانطور که ملت اسلام و مسیح و بودا نداریم.بکار گیری ملت یهود همان خودی و ناخودیست توجیهیست برای جنایات یهودیان برعلیه دیگران بکار گرفته شده.یهودیت دینی است با مشتی خرافات و دروغ و قصه ها و روایات و تاریخ …مثل هر دین دیگر که پیروانی دارد.بنابراین کشور یا ملت یهود یا اسلام یا مسیح گفتن نقض حقوق دگراندیشانیست که در کشور یهود زده ساکنند.بهمان طریق که ملت یا کشور های اسلام زده الفاظی ابلهانه و انسان ستیزانه است و سرنوشت مردمان بسیاری را که در کشورهای اسلام زده از جمله ایران به بدترین وجه ممکن رقم زده.

       
      • یهودیت از این جهت استثناست، چون هم دینه و هم قوم‌. آموزه های یهودیت برای قوم بهودی بوده و اونها دیگران رو به پذیرش این دین دعوت نمی کنن چون «قوم برگزیده» یهوه هستن و دین برای اونهاست.
        بنابراین یهودی یک نژاد هم هست علاوه بر اینکه یک دینه، همیشه بیشتر به عنوان یک نژاد مطرح بوده حتی درباره کسانی که مثل اسپینوزا از شریعت یهود خارج شدن.

         
      • مازیار وطن‌پرست

        مزدک عزیز

        ترجمه‌ی این متن البته حدود سی سال قدمت دارد و کلمه‌ی “ملت” در همان معنای متعارف برای من و شما بکار رفته، اما به زمان و مکان زندگی مسیح یعنی قریب به 2000 سال پیش در یهودیه (فلسطین) اشاره می‌کند که یهودیان ملتی بودند با سوابق کهن، و توسط رومیان منقاد و مطیع گشته‌بودند.
        ونگهی در متون پیش از مشروطه کلمه‌ی ملت اصولا به معنای “امت” بکار می‌رفته یعنی در هر متن کهنه‌ای ممکن است با عباراتی چون “ملت شیعه” و “ملت نصارا” برخورد کنید.

         
  23. درود بر هموطن اهوراییم.جناب نوریزاد اندکی صبر سحر نزدیک است.گرچه شرم دارم ازینکه بگویم ریس جمهور کشوری بیگانه سبب نجات ما شود ولی انکار هم نتوان کرد که کشورهایی چون امریکا روس انگلیس المان چین در دنیا تاثیر گذارند.به عنوان مثال اگریک ادم بهتر در کرملین بودمیتوانست یک بمب کمتر در سوریه بیاندازد.بارفتن حاح حسین اوباما.اینها یک حامی بزرگ را ازدست میدهند واکر اپوزیسیون ومخالفان داخل وفعالان سیاسی اجتماعی اگر عاقل باشند وفقط به ایران بیاندیشند شاید بشود ۵۷را برعکس کرد واینبار راه را درست پیمود .به امید غرش مجدد این شیر بیمار

     
  24. سلام محمد عزیز. امیدوارم حالت خوب باشه.
    بی مقدمه: خشکشویی آقای تکاپو پلمپ شد.
    علت: بهایی بودن.
    آقای تکاپو از حدود چهل سال پیش در بیجار اتوشویی و خشکشویی داشت.
    مشهور به امانتداری و خوشرویی.
    همه شوکه شدن.

     
  25. نیاز فوری به تظاهرات صلح طلبانه از طرف ملت ایران

    به گمانم زمان آن رسیده که همه ما طبق یک قرار قبلی‌، در همه شهرهای ایران با شعار ما جنگ طلب نیستیم. ما طالب جنگ در یمن و سوریه و لبنان نیستیم به خیابانها بیائیم و تظاهرات کنیم اینطوری می‌‌توانیم به دنیا نشان بدهیم کنیم که ملت ایران صلح طلب هستند و به دنبال دخالت در امور داخلی‌ کشور‌ها نیستند. مسلما اینطور که وضع و اوضاع پیش میرود با دخالت‌های روز افزون ملایان حکومتی در سایر کشور‌ها ، همین روزها هست که یقه ملت ایران را بگیرند که شما در منطقه جنگ افروزی کردید و الان هم باید خسارت چند کشور را بدهید.

     
  26. مصلح آبادی اراکی

    با درود / برادر نوری زاد در میانِ اول ” سوز زندان ” نوشتارتان آورده اید : به “برادران” می گویم : بترسید از روزی که ورق برگردد و شما برای ذره ای محبت از همین عزیزان به التماس افتید . اکنون بخورید و بخوابید و در کنار اهل خویش با پول مردم رقص کنید که این روزها دوام چندانی نخواهد داشت ./ برادر نوری زاد جنابعالی بیاد میآورید که جنازه ” رضا شاه کبیر ” را بعد از مردن اش ، از جزیره موریس آفریقا به تهران آوردند و در مکانی در غرب امامزاده شاه عبدالعظیم حسنی شهر ری دفن کردند و مقبره و ساختمان گرانقیمتی بر آن ساختند؟ برادر نوری زاد یادتان می آید که آنجا را ” آرامگاه ” نامیدند ؟ عاقبت بخیری آن آرامگاه ” رضا شاه کبیر ” آن شد که آیت الله خلخالی آن قبر را تخریب و قبر و جنازه ” رضا شاه کبیر ” را ” تون به تون ” کرد ! اوایل ساخت آرامگاه بعضی از مردم به زیارت و فاتح خوانی می رفتند ولی مادر بزرگ خدا بیآمرزم که دل خوشی از خاندان پهلوی نداشت ، یک کار عجیبی میکرد و بجای فاتحه خوانی یواشکی با زعال سیاه در آرامگاه می نوشت ” ای رضا شاه ، سگ ارمنی بر قبرت مدفوع کند ” . بعد ها که بزرگ شدم دلیل خاصه ” مدفوع سگ ارمنی ” بر قبر را جویا شدم که میگفت بخاطر غیض و نفرت زیادی از رضا شاه و اینکه مدفوع سگ نجس بوده و چون غذای ارامنه هم دارای احتیاط بوده و به سگ خورانده شده است ، پس دو مرتبه مدفوع سگ نجس شده و این نفرت زیادی را میرساند . حال برادر نوری زاد این سفارش و انزار شما به ترسِِِ برادران از عقوبت می بایست ” درس عبرتی ” از مدفوع سگ ارمنی و تخریب آرامگاه گرانقیمت و تون به تونی ” رضاه شاه کبیر ” در برادران ایجاد کند که تاریخ حتماً تکرار می شود .

     
  27. وقتی میگوییم اگر احمدی نزاد بیاید باعث دو دستگی میشود یعنی جامعه ما آماده دو دستگی رسمی است و دیگر اینکه دو دستگی برای حفظ نظام خطرناک است و نمی تواند آنرا مدیریت کند.
    وقتی میگوییم احمدی نژاد می تواند برنده شود یعنی مردم ما آن چنان در یاس و نا امیدی غرق هستند که به امیدهای دروغین یک شیاد شناخته دل میبندند و یعنی اینکه این مردم آن چنان از شعور تهی شده اند که گرگ یوسف دریده خونین دهن را بازهم در اغوش میکشند!
    وقتی میگوییم از نتیجه انتخابات آمریکا نه خوشحالیم و نه ناراحت یعنی ما اصلا شعور و توان تحلیل نداریم که بفهیمیم چه اتفاقی دارد می افتد. اکر دست حق یاریمان کند و تاراحت شویم بعد بفکر چاره می افتیم. وقتی اقتصادی چنین موریانه خورده و ملتی چنین مستعد فریب خوردن و شارلاتانهائی چنین فعال داریم که می توانند وارد انتخابات شوند و برنده شوند و وقتی قلدری با شعار حالگیری از امثال ما بر راس کشوری نشسته که بالاترین قدرت نظامی و سیاسی را دارد عرض میکنیم: حضرت آقا شما اگر بازهم نمی ترسی یعنی سلسله اعصابت از کار افتاده! شاید هم فکر میکنی ما که نا بحال اثری از تحریم و جنک در بیت و خانواده ندیده ایم! بقیه هم به چهنم!

     
  28. بخش 1
    استقرار شریعت در مذهب مسیح، هگل، ترجمه ی باقر پرهام،نشر آگه، چاپ اول، 1369.
    برای فهم کلمات کلیدی عنوان کتاب و آنچه در متن به کار رفته، ظاهرا هیچ راهی وجود ندارد جز خواندن متن و به دست آوردن مقصود کلی هگل. بنابرین کلمات«شریعت»،«مذهب»، «مسیح» ،«ایجابی»«دولت»،«کلیسا» و… را بعد از خواندن کتاب و مقدمه آن و تفاسیر می توان فهمید و نیازی به توضیح بیرونی نیست. ضمن اینکه من از دانش زبان آلماین و فرانسه آگاهی ندارم پس توضیح لغوی نمی توانم بدهم گرچه بنظرم خواندن خود کتاب بسیار راهگشارتر است از توضیحات لغوی و بیرونی. من سه چهار سال پیش بخشهایی از کتاب را خواندم و عین مازیار که شگفت زده شده، حیرت کردم از نزدیکی مفاهیم این کتاب به وضع کنونی ما و بعد کتاب را به دوستی دادم که بخواند که هنوز تحویل نداده و اکنون به خاطر گل روی مازیار و شوق به خواندن مجدد کتاب، از کانال فلسفی گرفتم و کمی خواندم گرچه در رایانه خواندن راهیچ وقت نمی توانم تحمل کنم و خسته کننده است به همین دلیل قول نمی دهم که در حدی که از کتاب برداشت می کنم، تفصیلی به مباحث بدهم مگر اصل کتاب را دوستم –هرچه فکر می کنم اسم دوست را بخاطر نمی آورم!-باز گرداند.
    مقدمه ای کوتاه و بی ربط بنویسم. شخصا روش خاصی در خواندن و تأمل کردن دارم. مطلقا بر خودم سخت می گیرم که وقت تلف نکنم در خواندن متون دست چندم و یا یادگرفتن زبان هایی که استعداد نیم بندمان را نابود می کند. از این رو از اول شوق خواندن همه علوم مثل خیلی از جوان های مستعد-و در مورد من تلف شده- در من بوده و فرارویم چراغ این پرسش سخت که چکار کنم و کدام را بخوانم و بیاموزم؟ همواره روشن بوده است. مجبور شدم دستکم به علوم انسانی آن هم به مهمترینها اکتفا کنم-به همراه خواندن برخی از کتب علوم تجربی با هدایت دیگران. اما وقت را از کجا بیاورم؟ پس خیلی چیزها را باید در خود بکشم و سبک بار گردم. اولا طمع مال و جاه و شهرت که باید برود کنار-بخصوص شهوت نوشتن کتب بنجل. ثانیا فرار از آموختن زبان های مختلف خارجی که وقت تلف کردن است و خروجی آن حداکثر: فخر فروختن. ثالثا ایمان داشتن به دانش مترجمان سترگ مان؛ کسانی چون محمدحسن لطفی، میرشمس الدین ادیب سلطانی، داریوش آشوری، سیاوش جمادی، باقر پرهام. سپس فراهم کردن یک برنامه مطالعاتی از دستکم 20 فیلسوف درجه یک از پیشاسقراطیاان، افلاطون و ارسطو تا لاک و هیوم و دکارت و کانت و هگل، نیچه،هایدگر و هوسرل و سارتر و فوکو وویتگشن شتاین، راسل و رورتی. از خودمان فارابی و ابن سینا و شیخ اشراق، خواجه نصیر، ملاصدرا و علامه طباطبایی. از معاصرین آرامش دوستدار، ملکیان، سروش، جواد طباطبایی. در میان جامعه شناسان هم با تأکید بر مارکس و آگوسنت کنت، دورکیم، ماکس وبر و آنتونی گیدنز. آثار مهم همه این بزرگان هم ترجمه شده-با بهترین سطح ترجمه.از میان روان شناسان هم برخی سرشناسان مثل فروید را خواندم –به تمام و کمال. در میان تاریخ دانان هم از توسیدید و هردودت تا منابع تاریخ اسلام و ایران بخصوص مهمترین منابع عصر مشروطه(که هنوز شمار اندکی را فرصت کرده ام و یک دور به مهمترین ها نرسیده ام) و برخی متون معاصر مثل ثار هاوسبام و برخی ازمورخان مکتب آنال فرانسه. در زبان شناسی هم شماری از مهمترین ها با تأکید بر سوسور و لیکاف(از بحث استعاره لیکاف به نکاتی در فهم متون اسلامی رسیده ام که دستکم برای خودم راضی کننده است). جالب این است که هنوزاز این فیلسوفان که مدام به آثارشان رجوع می کنم هگل و هوسرل را نخوانده ام. هوسرل را تنها از طریق کتاب یکی درآمدی بر پدیدارشناسی نوشته ی رابرت ساکالوفسکی، ترجمه محمدرضا قربانی، زمینه و زمانه پدیدارشناسی نوشته استاد سیاوش جمادی و هوسرل در متن آثارش نوشته عبدالکریم رشیدیان. در باره هگل هم تنها قطعات کمی از پدیدارشناسی جان ترجمه باقر پرهام ،بخشهایی از فلسفه حقوق او وکتاب حاضر و کتاب استیس با نام فلسفه هگل ترجمه حمید عنایت و دو کتاب دیگر. بنابرین از قضا از هگل هیچ اطلاعی ندارم جز در حد کلیات پس نمی توانم در باره او مثل کسی که آثارش را دستکم یکبار خوانده نظر بدهم.(گرچه چند بار خواندن هم این اطمینان را به آدم نمی دهد. مثلا واقعا تا بحال بالای سه بار عمده هستی و زمان را خوانده ام ولی در اکثر مواقع تنها راهنمای فهم مطالب برای من مقدمه های استاد جمادی بوده و جاهای دیگر کاملا برایم مبهم است.)
    حالا چرا این رویه را دارم. اینجا اختلافی با استاد کورس دارم که وقتی از جناب میرشمس الدین ادیب سلطانی نام برد که در هشتاد سالگی به آموزش زبان روش رو آورده است، اختلافم روشنتر شد بخصوص که توصیه کرد به من که به ترجمه رو بیاور برای امرار معاش. اختلاف این است که من باور دارم که زبان وقت زیادی از شما می گیرد و بعلاوه زبانی چون انگلیسی را در حد طبیعی در ممارست با اصطلاحات به قدر نیاز می آموزیم پس وقت مجزا گذاشتن و زبان های دیگری را آموختن و خواندن، برای کسی که خیال فکر کردن به مسائل درونی خود و جامعه خود را دارد امکان پذیر نمی گردد. از طرفی ما مگر مترجم نداریم؟ خب چرا به دانش مترجمان احترام نگذاریم؟. الان در کشور ما به شکل بیمارگونه ای هر مترجمی زیرسوال می رود در حالیکه خواندن فلسفه ارسطو ربطی نه به ترجمه دارد و نه متن اصلی. بهترین کار این است که آدم خود را به درون آثار ارسطو رها کند- آن هم به مدت زیاد. مگر کانت را با یک بار خواندن و حتی صدبار مراجعه کردن می توان فهمید؟ یک عمر باید با آن دمخور بود. حالا در این وضع بدترین اتفاق برای ما می افتد. نوعا مستعدان ما به سمت خواندن چند زبان می روند و دیگر فرصتی برای آنها نمی ماند تا متون اصلی فرهنگ خود را بخوانند و بفهمند و تا فهمیدن رخ ندهد آزادی به همین معنایی که هگل از نسبت آن با انسان و با مذهب بحث می کند، رخ نخواهد داد…

     
  29. بخش2
    …در چنین وضعی خیلی از مستعدان ما به خواندن زبان رو می اورند و تقریبا هیچ اطلاعی از متون اصلی خود یعنی قرآن، تفسیر، فقه و حدیث و فلسفه اسلامی و عرفان اسلامی نمی یابند و تازه خیلی اهل مطالعه باشند با دستی در فلسفه و علوم اجتماعی غرب، به سمت جامعه خود رو می آورند ولی نتیجه ناامید کننده است زیرا اصطلاحات درونی شده فرد و جامعه ما با زبان این دوستان مستعد و متخصص در علوم انسانی غربی فرق دارد و اصطلاحی تا درونی نشده باشد، راه به درون ما نمی برد(شاهد حرفم کار ماشاء اله آجودانی با نام مشروطه ایرانی و نآآگاهی ما از کاربرد اصطلاحات ). بدتر از این ها آموختن زبان خارجی و رها کردن زبان فارسی است به این معنا که شما تا هر روز متنی فارسی نخوانی وبا آن کلنجار نروی، به زبان خاص خودت نمی رسی. فردی که دو یا چندزبانه شده باشد، به تدریج فارسی نویسی اش مغشوش می گردد مگر با سماجت روی خود کار کند. ما بزرگان زیادی داریم که هم مطلقا از بنیاد رنج های ما ناآگاه هستند یعنی تاریخ اسلام، معانی و مفاد کلمات قرآن وحدیث هم فقه و تفسیر اما همین بزرگان بر فلسفه غرب و زبان های غربی مسلط اند. چه فایده ای دارد این تسلط؟ فایده دارد اما تا با تسلط بر متون دینی و تاریخی(مثل تاریخ مشروطه و قاجار) همراه نگردد، تنها در شکل کتابی بروز می کند که خوانندگان اندکی دارد. سر نفوذ آقای سروش در چیست؟ در نظریات اوست؟نه. بلکه سر نفوذ او در آگاهی ژرفش از زبان فارسی و آشنایی و دمخور شدن مدام با متون کهن و معاصرمان است. کاش کسانی که استعدادشان از سروش بسیار بیشتر است(او این ضعف را دارد که از علوم اسلامی بخصوص حدیث خبر ندارد اما در باره آن نظرهای کلی داده است و به همین میزان از نفوذ خود کاسته است) هم به زبان فارسی و هم به آنچه هویت جمعی و مسائل و رنج های فردی و جمعی ما را شکل داده و تقدیر تاریخی ماست، آگاهی ژرف می داشتند و آن را توضیح می دانند. کی را نام ببرم که در این زمینه توانمند باشد؟ جز آقای پورجوادی و در برخی موضوعات آقای جواد طباطبایی. آرامش دوستدار یک استثناست که یک سروگردن از همه بالاتر است ولی او هم از بیرون به اسلام نگاه می کند و نه درون. اتفاقا این بزگترین ایراد اوست نه ایرادهایی که تاکنون گرفته شده بر او. او از اسلام نام می برد بدون اینکه به آن نزدیک شود. چرا؟ چون نمی تواند فقه و حدیث را گزارش کند و مجبور است که از کدیور تعریف کند که چنین توانی دارد. . نمی توان توقع داشت که همه چیز را یک نفر بداند ولی مشکل اینجاست که ما استعدادهایمان را هدر می دهیم. کسان زیادی می شناسم اگر کمتر زبان بخوانند و به جای آن مستقیما کانت و ارسطو و هگل را بخوانند و بیاموزند بهتر می توانند قوه عقل خود را پروروش دهند و به متون جامعه خود رجوع کنند. ما تا چنین تسلطی بر متون خودمان نداشته باشیم(فیلسوفان غربی که در باره الهیات مسیحی و کلیسا بحث می کنند) نمی توانیم شبیه هگل در باره استقرار شریعت در دین اسلام بحث کنیم و معضلات آن را تبیین نماییم.
    نتیجه: من اگر در باره پاره ای از علوم انسانی غربی و فیلسوفان غربی حرف می زنم متخصص آنها نیستم ولی آثارشان راخوانده ام و قصدم از خواندن شان آموختن شیوه های فکر کردن با رجوع به متون خودمان است والا صرف آثار غربیان را توضیح دادن اگر هم کار خوبی بدانم مهمترین کر نمی دانم(گرچه همین هم در میان ما رواجی ندارد متاسفانه!). در اینجا چون آثار هگل را نخوانده ام، تنها مطالب مترجم دانشمند کتاب را تلخیص می کنم و اگر هم ادامه تفصیلی آن را فرصت کنم پیشاپیش خبر می دهم که فهم من از هگل هنوز شکل نگرفته و طبعا حرفی نمی زنم که ناهمخوان با حرفهای مترجم باشد.
    حالا برویم سراغ کتاب درجه یک هگل:

    عنوان کتاب ساخته خود هگل نیست بلکه برخی آن را برگزیده و با پذیرش دیگران، مقبولیت یافته و برخی هم گفته اند در نوشته های هگل عنوان«نقد گسترده ای در باب مفهوم مذهب ایجابی» دیده اند. در حاشیه ای که خود هگل در باره تاریخ نگارش کتاب نوشته به 2 نوامبر1795 و 29 آوریل 1796 اشاره کرده است. این اشاره به این معناست که در دوم نوامبر1795 بخشی از کار نوشته شده و در 29 آوریل سال بعد به اتمام رسیده است. کتاب را می توان به دو بخش تقسیم کرد. بخش نخست در باره مفهوم شریعت و مذهب مسیح و بخش دوم در باره تبدیل شدن کلیسا به دولت است. این تقسیم بندی نوعی تفسیر است و نشانه ای از آن در عبارات هگل یافت نمی شود و برای بهتر فهمیدن او پیشنهاد شده است. نیز گفته اند هگل وقت نوشتن این اثر، سنجش خرد ناب و مذهب در محدوده عقل کانت را ( این دومی تأثیر قاطع بر او داشته) می شناخته و خوانده بوده و برخی از آثار فیخته و الهیاتیان توبینگن را. خود هگل معترف است که در شناخت تاریخ کلیسا چندان چیره دست نیست وکمبود اطلاعاتش را با خواندن برخی کتب مهم در باره تاریخ نهادهای دینی و کلیسایی جبران کرد. هگل در جوانی آثار روسو واصحاب دائره المعارف را خوانده بود و بیش از هر چیز«روشنگری» در ذهن او نفوذ داشت(هم روشنگری ضد مذهب و هم روشنگری به سبکِ مذهب در محدوده ی عقل کانت. زیرا کانت جزمیت کلیسایی و نه مذهب را نقد می کرد) هگل در استقرار و کتاب دیگرش زندگی مسیح، نقدهایش بر مذهب مسیح را طرح می کند. گفته اند او از جمله ی نوآورانِ نوعی پروتستانیستم لیبرالی ضد جزمیت است. هگل در برخورد با مذهب طی چند دوره تفکراتش متحول گردید در یک دوره، «مذهب قومی» را به سبب نقش آن در هماهنگی با سازمان جماعت و گروه مهم می داند و در دوره دیگر با تآثیرپذیری از کانت، به آشتی ناپذیری مذهب و عقل می رسد. در یک دوره دیگر مفهوم«تاریخ» وارد دستگاه ذهن او می گردد و به همه ی مفاهیم سپسین او «جان» می دهد. در این دوره هگل به این کشف می رسد که عقل و تاریخ به طور متقابل شرط همدیگرند. عقل و تاریخ همدیگر را متقابلا مشروط می کنند.

     
  30. بخش 3
    …عقل شرط تاریخ است و تاریخ شرط عقل. یعنی چیزی که تاریخ را می سازد عقل است و چیزی که عقل را می سازد تاریخ است(چیزی شبیه آنچه بعدها پدیدارشناسان در باره تاریخمندی انسان طرح کردند که متاثر از همین کشف هگل بود).
    در باره فهم کتاب هگل تفاسیر مختلف است. طبق یک تفسیر: هگل از مذهبی بحث می کند که «وحدت نهفته در مذهب قومی» را از دست داده است. در اثر حاضر البته ملاحظات تاریخی نفوذ ندارند مگر در آن حد که هگل به درک این مطلب برسد که مذهب مسیح چگونه به جایی رسیده است که به شریعتی مستقر تبدیل گردید. پس تمام دشواری تفسیر این اثر هگل به این نکته بر می گردد: آیا باید معیار تشریعی بودن یک مذهب را در خصلت تاریخی آن دانست؟ یا این ملاک در مفهوم عقل است؟پس بحث این است که بدانیم آیا مذهب امری تاریخی است یا عقلی؟می توان اینجوری هم گفت: تشریعی یا ایجابی بودن تاریخی یک مذهب آیا به ذات آن بر می گردد یا نه؟ در اینجا برخی می گویند بهتر است در همین جا از کتاب دیگر هگل،زندگی مسیح یاد کنیم و بگوییم او در آنجا از مسیح چگونه یاد می کرد؟ پاسخ: او در آن کتاب نه از تثلیث و معجزه و نه از پیشگویی ها یاد نمی کند مگر اینکه تفسیری طبیعی و نه ماورائی از آن ارائه کند. از نظر هگل مسیح تشخص تقواست. مسیح آمده است که قانون را تمام کند و اتمام قانون عبارت است از بشارت دادن به روح تازه ی آزادی و استقلال اخلاقی. در این صورت هویت این مرد تماما اخلاقی یعنی مسیح، چگونه به شریعت ایجابی مسیحیت تبدیل شد؟ برای پاسخ به این پرسش هگل بحث خود را با گذر از دو نگاه متضاد شروع می کند یکی فکر می کند وقتی مذهبی به برتری می رسد که به شریعت مستقر تبدیل گردد و دیگری فکر می کند که مذهبی که مستقر شود، به تباهی و فساد می رسد. گرچه در اینجا نظر خود هگل یکسان نمانده ولی مسلم است که او همه عناصر«شریعت» را از مذهب بیرون نمی کند. تفسیر سخن هگل اینجا با اختلاف مواجه شده و تنوع آرای شدیدی وجود دارد. برخی پیشنهاد کرده اند برای فهم نظر هگل، بهتر است میان شریعت خوب و بد تمایز بگذاریم. برخی دیگر هم مخالف چنین تقسیم بندی هستند زیرا در متن هگل نشانه ای موید برای آن وجود ندارد(از جمله مترجم دانشمند کتاب همین نگاه را دارد)بعلاوه این تقسیم بندی که در دیگر آثار هگل یافته می شود، متاخر از استقرار شریعت در مذهب مسیح است و نسبت دادن عنوان لاحق به مصداق سابق چندان صحیح نمی نماید.بهتر است بگوییم هگل هر گونه شریعتی را بد می داند. در نتیجه می توانیم به او نسبت بدهیم که شریعت خوب و بد ندارد و هر شریعتی بد است اما هر مذهبی بد نیست. به عبارت دیگر هر مذهبی که شریعت مستقر داشته باشد از نظر هگل بد است و مذهبی خوب است که شریعت مستقر ندارد به این ترتیب آیا مذهب در نظر هگل همانی نیست که «در محدوده ی عقل» است؟ ظاهرا اینگونه است و او هر نوع مذهب ایجابی و شریعت مدار را چون مانع عقل ورزی است مخدوش می داند و به سبب سد راه عقلیدن شدن چنین شریعتی، باید آن را طرد کرد بنابرین چون شریعت نوعی امر پیشداده استف پس مانع آزادی عقلانی ماست. اینجاست که هگل با روشنگری پیوند می یابد و چونان کانت رها شدن از شریعت را عصیان در برابر ستم می داند. پس طبق مبانی هر دو فیلسوف، مذهبی که شریعت مستقر دارد، مرجعیتش را بر ما تحمیل می کند و در قالب اعتقاد در ما شکل می گیرد پس ما به آدمیانی مجبور مبدل می شویم که از روی تعبد زندگی می کنیم. مذهب و دینی که شریعت ایجابی و مستقر دارد چون سبب مجبور شدن بشر است در برابر مذهب طبیعی که زاده عقل و معلول استقلال فکری ماست، قرار می گیرد و از نظر هگل به همین دلیل مطرود می گردد. به عبارت دیگر تا انسان خودش آزاد نباشد در شکل دادن به هر گونه اخلاق، نمی تواند به اخلاقی که از تقوای مسیح می آید و مولود شریعت است، تکیه کند. هگل مثل کانت بنیادهای اصلی اخلاق را در آزادی و استقلال فکری انسان می داند و اخلاق را زاده ی عقل تلقی می کند پس مذهبی که دستگاه اخلاقی توصیه می کند چون از روی تعبد است، ضد عقل و مطرود است. تنها اخلاقی معتبر است که زاده ی عقل باشد.
    این تفسیر از مذهب طبیعی که محصول روشنگری و فیلسوفان روشنگری است، در صورتی با اندیشه هگل میانه دارد که فکر کنیم او هنوز از مفهوم تاریخیت برای تفسیر پدیده ها بهره نبرده است. زیرا با وجود این مفهوم تمایز مذهب طبیعی و مذهب شریعت دار از بین می برد و دیگر نیازی به تمسک به مذهب طبیعی دیده نمی شود. با فرض پذیرش این تفسیر بحث این نیست که مذهب تشریعی چیست؟ بلکه این است که چگونه مذهب به شریعت تبدیل می گردد؟ اینجا با تاریخ سروکار می یابیم نه وجه عقلانی و منطقی مفاهیم.
    اینجا دو کلمه« تشریعی» و «ایجابی» در عنوان و در متن به کار رفته اند. منظور هگل از این کلمات چیست؟ چون مطلقا آگاهی به دانش زبان آلمانی ندارم پس نظر نمی دهم و تنها به آنچه از مترجم درجه یک مان دریافته ام، قناعت می کنم. مطلب این است که هگل به جای اهمیت دادن به خود شریعت در یک مذهب معین به «راه های اجرای شریعت» اهمیت می دهد و معتقد است که «ایجابی» بودن را باید در شکلی که یک مضمون دینی پیدا می کند، دانست. مضمون یک آموزه ی مذهبی هنگامی شکل ایجابی پیدا می کند که با تکیه بر«اقتدار» بر آگاهی بشر تحمیل گردد. پس هگل با وارد کردن مفهوم تاریخیت به این بحث، چنین نتیجه ای را به ما می دهد که نباید برای رویدادها و آموزه ها ارزش مطلق قائل باشیم. حال بپرسیم که اگر مذهب از اول«ایجابی» نبوده پس مذهب مسیح چگونه به شریعتی مستقر تدبیل شده است.؟ با تحلیل تعالیم مسیح،پذیرفته شدن این تعالیم و نحوه گسترش امت مسیحی می توان به پاسخی مشروح دست یافت. این مطلب چکیده ای آزاد و برگرفته از مقدمه عالمانه و فکورانه مترجم دانشمند آقای باقر پرهام است(با نگاهی اجمالی به مطالب کتاب). او پاسخ مشروح هگل را از صفحه 23 به بعد ارائه کرده که خود تخلیصی تحلیلی از محتوای اثر هگل و تفاسیر مربوطه است.

     
  31. مطلب زیبایی از اوشو -زندگی به خودی خودش کافی است و زندگی بسیار زیباست؛ پر از ترانه و گل و پرندگانِ درحال پرواز
    است __ زندگی یک آزادی مطلق است برای رشد یافتن و خودبودن. زندگی به تو “ده فرمان” نمیدهد،
    تو را آنگونه که هستی میپذیرد. زندگی برای اینکه تو چگونه باید باشی زیاد غوغا و جنجال نمیکند،
    عشق و حرمت آن برای تمام وجودات زنده بی قیدوشرط است.
    شما خدایانتان را برای چه میخواهید؟ زیرا در رنج هستید. پس راهکار چنین است: نگذارید مردم شادمان
    باشند؛ وگرنه دین از دست میرود!
    برتراند راسل در یکی از بینشهای بزرگ خودش میگوید: “اگر تمام دنیا شادمان باشد من تضمین
    میکنم که دیگر دینی وجود نداشته باشد.” و در آنچه او میگوید حقیقتی عظیم وجود دارد. مذاهب
    میخواهند مردم فقیر باقی بمانند، بیمار باشند، مصیبت داشته و همیشه در تشویش باشند. آنگاه طبیعتاً
    مردم ضعیف میشوند و نیاز به حمایت خواهند داشت و آنگاه کشیش آماده است تا حمایت کند! او آماده
    است به خدا خبر بدهد که این انسان نیازمند رحمت تو است! __ باوجودی که به نظر نمیرسد که هیچ
    دعایی شنیده شده باشد.
    ولی کشیشها بسیار زرنگ هستند. میگویند، “دعاهای شما مستجاب نمیشوند زیرا شما لایق نیستید.
    استحقاق ندارید. شما گناهکارید. شما اعمال خلاف دین انجام میدهید.”

     
  32. با اجازه از بانو آنیتا
    —-
    اتل متل شلّاق ها
    دراومد از غلاف ها
    خدا رو بهونه کردن
    همه مونو ذلّه کردن
    چرخیدن و چرخیدن
    یه بی حجابو دیدن
    حکم خدا نشون دادن
    به گریه هاش می خندیدن

    خانومه نه دزدی کرده
    نه اختلاس کرده
    نه اهل کم فروشیست
    نه قاتل و نه جانیست
    نه اهل فتنه بوده
    نه میرحسینی بوده

    رفته توی شلوغی
    مجلس بزم و شادی
    همین براش کافیه
    کبود و روسیا شه

    خانوم خانوما کجایی؟
    پیِ شادی چرایی؟!
    شادی مال کافراس
    منطق بی منطقاس
    وقتی می شه بگریی
    چرا باهاس بخندی؟

    گریه و مهر و تسبیح
    یکم ریا، با ته ریش
    گریه کنی ثواب داره
    چیزیه که جواب داده

    گریه مجوز نمی خواد
    اینجا زیاد به کار می آد
    موقع اختلاسا
    یا کشف ریخت و پاشا
    گریه کنی بعید نیست
    بگن تندی روا نیست
    برادر ایمانیست
    هر آنکسی که خودیست
    حالا یه خبطی کرده
    نباس زیاد بترسه
    دق می کنه تو زندان
    خفیف می شه این انسان

    شلاق مال کیاس پس؟
    کاربردش در کجاس پس؟
    شلاق مال کافراس
    دشمن روزه خواراس
    جماعت کارِگر
    که شده از راه بدر
    جای پول ماهیانه
    می خوره تازیانه

    گریه کنی زار و زار
    می برمت لاله زار
    لاله زار قدیمی
    در خونه رحیمی
    رحیمی گرامی
    دوست و رفیق و حامی
    ای یار مهربانم
    دردات همه به جونم
    نبینمت تو زندون
    نشسته ای پریشون
    زندون جای معلماس، محققاس، کتابخوناس و عاشقاس
    گلرخ، بهاره مریم،
    آرش، ریحان و شبنم
    آتنای دسته گل،
    نرگس، سعید و سوگل
    بیاین بیاین تماشا،
    مرتضوی کربلا
    رفته زیارت کنه
    طلب حِلیّت کنه

    هاچین و واچین
    ی پاتو ورچین

    نوری زاد آزاده
    برام جدا سؤاله
    همینو می خواستن آیا
    که ما بشیم شعر سُرا؟

     
  33. تیرخلاص‌زن‌های اوین در دهه‌ی ۶۰ که کشته شدند، ایرج مصداقی

    در هیچ‌ فرهنگی «تیرخلاص زن» را تقدیس نمی‌کنند و به او هویت نمی‌بخشند؛ تنها رژیم نکبت ولایت فقیه، است که با وارونه‌کردن مفاهیم و ارزش‌ها، چنین موجودات پستی را «عارف» و «زاهد» و «عابد» می‌خواند. در این نوشته نگاهی خواهم داشت به زندگی نکبت‌بار سه تیرخلاص زن مشهور دهه ۶۰ که در جبهه‌های جنگ ایران و عراق کشته شدند.

    جلیل بنده، فرزند اسدالله متولد ۲۰ مرداد ۱۳۳۳ بود. او که پیش از انقلاب در زمره‌ی لات و لوت‌های میدان خراسان و شهباز جنوبی و «شیتیلی بگیر» قمار بود، پس از انقلاب با حضور در کمیته‌ی علم‌الهدا و مسجد لرزاده به کسوت «حزب‌الله» در آمد و با گذاشتن ریش و به دست گرفتن تسبیح تمرین مسلمانی کرد.

    او که تا پیش از انقلاب به گفته‌ی خودش دزد قالپاق و ضبط ماشین و … بود و در گروه‌های موتورسوار همیشه دختری را ترک خود داشت و نزدیک مدارس دخترانه پرسه می‌زد، به مدد نزدیکی به حاکمان جدید، آب توبه بر سرش ریخته شد و «سرباز گمنام امام زمان» لقب گرفت و به جرگه‌ی «شیران روز و زاهدان شب» پیوست.

    جلیل که تقریبا بی‌سواد بود، از طریق کمیته‌ی محل پایش به گروه ضربت اوین که متشکل از لات و لمپن‌ها بود باز شد و به خاطر خوی جنایتکاری‌ای که داشت پله‌های ترقی را طی کرد و به محافظت از لاجوردی گماشته شد. حلقه‌ی اول نزدیکان لاجوردی را مانند همه‌ی نظام‌های فاشیستی لات و لوت‌ها و لمپن‌ها تشکیل می‌دادند.

    جلیل بنده نه تنها خودش بلکه همسر و مادرزن و تعداد دیگری از بستگان همسرش نیز در زمره‌ی پاسداران اوین بودند و یا در دفتر زندان شاغل بودند و از خون و خوان نعمت سرکوب بهترین فرزندان میهن‌‌مان بهره می‌بردند.
    همسر جلیل پس از کشته شدن وی، زن دوم نوروزی یکی از پاسداران اوین که مسئول حمل جنازه با کامیون خاور بود، شد.

    از آنجایی که در جنوب شهر و در قمارخانه‌ها و … به پاانداز‌ها «دایی» گفته می‌شد، او و مجتبی محراب بیگی نیز به «دایی جلیل» و «دایی مجتبی» معروف شده بودند. گفته می‌شد جلیل در تجاوز و دست‌درازی به زندانیان زن نیز مشارکت داشت.

    جلیل، مانند تمام محافظین لاجوردی در جوخه‌های اعدام شركت می‌جست و تیر خلاص می‌زد. به این وسیله‌ ارادت خود را به لاجوردی نیز نشان می‌دادند. در میان پاسداران معروف بود که متخصص تیرخلاص زدن در گلو و قلب اعدامیان است. وی از زندانیان اعدامی به عنوان سیبل تیراندازی استفاده می‌کرد.
    تیم محافظین لاجوردی متشكل از جلیل بنده و مجتبی محراب بیگی و اصغر عیاری (دولابی) بود و محمدرضا مهرآیین نیز به جمع آن‌ها افزوده شد.
    لاجوردی در دورانی که قدرت داشت، وقتی در ملاءعام حضور می‌یافت، ده‌ها پاسدار او را احاطه می‌کردند.

    یکی از زندانیانی که برای زدن تیرخلاص به جوخه‌ی اعدام برده شده بود، برایم تعریف کرد، بعد از آن که پاسداران سوره‌ی «والعصر» را خواندند و جوخه‌ی اعدام شلیک کرد، دایی جلیل مرا بالای سر دختری برد که چادرش را با یک سنجاق زیرگلویش محکم کرده بود و با دادن کلت به دستم، از من خواست که تیرخلاص او را بزنم. گفتم حاضر به زدن تیرخلاص نیستم. جلیل مرا تهدید کرد که در صورت امتناع خودت را اعدام خواهند کرد. با این حال گفتم من چنین کاری نمی‌توانم بکنم. عاقبت جلیل کلت را نزدیک شقیقه‌ی اون دختر برد و شلیک کرد و دست من را گرفت و عقب برد و گفت زد زد. نمی‌دانم چرا چنین کاری کرد.

    در همین حال دختری حدوداً‌ ۲۰ ساله که تپل بود و صورتی مثل پنجه‌ی آفتاب داشت را نزد دایی جلیل آوردند و گفتند که او حاضر به زدن تیرخلاص نشده است. دختر جوان در حالی که صدایش می‌لرزید، با لحن حزن‌آلودی به جلیل گفت، من را بالای سر نامزدم برده‌اند و می‌گویند تیرخلاص او را بزنم. چطور می‌توانم تیرخلاص کسی را که دوست داشتم بزنم. آخر این چه توبه‌ای است. جلیل به پاسداران گفت او را نزد حاجی (محمدی‌گیلانی) ببرید. او را با یک بنز از آن‌جا بردند. ما همچنان آن‌جا نگه‌داشته شده بودیم و پاسداران یکی یکی جنازه‌ها را در یک کامیون خاور که رانندگی‌اش را نوروزی به عهده داشت، می‌ریختند. ده دقیقه بعد دختر را بازگرداندند. یکی از پاسداران آمد جلو و در گوش جلیل گفت حاجی گفت بزنیدش. دختر جوان که گویا متوجه شده بود با التماس گفت تو رو خدا من را نکشید. جلیل گفت کاریت ندارم، چشم‌بندت را بکش پایین و تا دختر دست برد چشم‌بندش را پایین بیاورد، جلیل با کلت چند گلوله به طرفش شلیک کرد و دخترک نقش بر زمین شد.

    یكی از زندانیان نوجوانی که در «جهاد اوین»‌ مشغول کار بود، برایم تعریف کرد هنگامی كه یك دختر را می‌خواستند اعدام کنند چشم بند ‌آن دختر برای لحظه‌ای افتاده و جلیل را می‌شناسد و به او می‌گوید: «دایی جلیل تویی؟ مرا نکش» اما جلیل بلافاصله ماشه را می‌چکاند و قلب او را می‌شکافد. جلیل خودش این واقعه را برایشان تعریف کرده بود.

    در سال ۱۳۶۱ بخشی از فضای بین سالن‌های یک و دو آموزشگاه اوین را با کشیدن دو دیوار به یک اتاق جدید بدون پنجره تبدیل کردند و زندانیانی را که از بیماری روانی رنج می‌بردند در آن‌جا به بند کشیدند. دایی جلیل یکی از کسانی بود که گاه و بیگاه به آزار و اذیت آن‌ها که شرایط رقت‌باری داشتند می‌پرداخت. یکی از دوستانم که به شدت شکنجه شده بود و به همین خاطر از فرستادن او به اتاق قبلی‌اش امتناع می‌کردند، مدتی در این اتاق همراه با یک زندانی که از بیماری روانی شدیدی رنج می‌برد، محبوس بود. او می‌گفت جلیل بطور دائم با مراجعه به اتاقشان به آزار و اذیت زندانی مزبور می‌پرداخت که از قضا او هم شدیداً شکنجه شده بود.

    جلیل بنده شخصت دوگانه‌ای داشت که البته شخصیت تیپیک لومپن در جامعه ایران هم هست. در حالی که در بیرحمی و جنایت استاد بود و با خونسردی آدم می‌کشت، اما شوخ و بذله‌گو هم بود.

    او استعداد خوبی در تقلید صدا داشت و علاوه بر آن که آهنگ‌های هندی را با دهان اجرا می‌کرد، ادای هنرپیشه‌های هندی را نیز در می‌آورد.

     
  34. آویختن به اخلاق یکی از بزرگترین دروغها و دغلهای ////// متدینین در طول تاریخ بوده که درسایه آن این جماعت مفتخور و سربار و پر مدعای زیاده خواه و پر خور و زنباره در جامعه برای توجیه هر کثافتکاری و بی عفتی و جنایتی و پستی و پلاشتی بکار گرفته اند.هر بی اخلاقی و زشتی و بی رحمی و خلاف قانون و نرم جامعه را در جامعه با توسل به مزخرفات دینی توجیه کرده تا خود را از گزند هر انتقاد و جزائی مصون نمایند.والا هر یک از کارهائی را که ///// و خلفای اسلامی و یا پیامبران سامی انجام داده اند اگر هر فرد عادی انجام میداد باید مجازات می شد و به بی اخلاقی متهم.شجوئی و خمینی و خامنه ایی و فلسفی که جای خود دارند.شما یک لحظه کاری را که///// با زنی که تمام قبیله اش را کشته و شب به او تجاوز می کند را با هر اخلاقی و نرمی در هر جامعه ائی بسنجید تا نهایت بی اخلاقی و زنباره گی را از بدو اسلام مشاهده کنید! بنظر من هر چند بحث آخوند تنها نیست ولی بهترین ضربه به این بنیان پوسیده همین افشاگریهاست.جالب است جزئیات زندگی ترامپ و کلینتون در هزاران نوشته و برنامه و در سراسر دنیا پخش می شود حتی عکسهای لخت زن ترامپ!ولی هیچکدام از آنها بخصوص ترامپ حتی برای توجیه آنها سعی ای نکردند!

     
  35. ضرورت حمایت از اعتصاب غذای زندانیان، سیامک مهر (پورشجری)

    خبر اعتصاب غذای تعدادی از زندانیان سیاسی و عقیدتی در زندان های اوین و ندامتگاه کرج بار دیگر حکایت تکراری رنج و شکنج بی پایان مردمان اسیر و گروگان گرفته شده توسط علما و فقها و سایر کفتارهای اسلام را تازه می کند.

    موضوع اعتصاب غذا بویژه در ذهن و احساس من که تجربۀ پرهزینه و دردناکی از آن اندوخته ام از رنگ دیگری است. زمانی بیش از دوهفته اعتصاب غذا در سلول های انفرادی جهنمی بنام ندامتگاه کرج شاید به شرحی دوساله نیازمند است تا بتوان همۀ واقعیت زنده و ملموس و در عین حال غیرانسانی آنرا به تصویر کشید. اگرچه بطور طبیعی آنانکه که از دور دستی بر آتش دارند و تنها شنوندۀ خبرها هستند هرگز سختی ها و عذابی را که اعتصاب کنندگان تحمل می کنند در نمی یابند.
    ……………..

    حاکمان تبهکار /////و آیت الله گردن کلفت دیگر از آدمکشهای نسل اول انقلاب هستند، آنچنان به جنایت و دزدی و نابکاری و نامردمی های این حکومت آلوده اند که اگر کمترین لغزشی نشان دهند و یا حتا یک گام از مواضع ضدبشری و جنایتبار خود عقب بگذارند، با سر به درون مغاکی که طی نزدیک به چهار دهه تبهکاری پیش پای خود حفر کرده اند سقوط خواهند نمود. بنابر این آخوندها و گرگ های سپاهی با تمام توان و امکانات و منابع مالی و وسایلی که در اختیار دارند تا آخرین نفس با ملت ایران خواهند جنگید. آشکار است که این حقیقت وظیفه و مسئولیت انسانی و مدنی و ملی ما را در بهره جستن از کمترین امکان مقابله و مبارزه با رژیم سفاک اسلام از جمله همین مقاومت ها و اعتراضات زندانیان، تا چه اندازه بااهمیت و حیاتی می سازد.

    ظرف دو سه ماه اخیر چند مورد از فسادها و تبه کاری های آیت الله ها بطور پی در پی و بی سابقه از پرده برون افتاده است که درمجموع اعتماد به نفس بخش هایی از حکومت را به شدت سست و ضعیف ساخته، به گونه ای که رژیم اسلامی خطر را احساس کرده و توسط عوامل دست دوم خود همچون فائزه هاشمی و مهدی خزعلی و علی مطهری و تعدادی از نمایندگان اصلاحطلب مجلس، بمنظور آرام کردن فضا به انتقاد از خود می پردازد. انتشار نوار صدای آخوند منتظری در مورد قتل های 67، موضوع حقوق های نجومی، تقسیم املاک شهرداری مابین آدمهای رژیم، ماجرای قرآن خوان لواط کار علی خامنه ای، دزدی های صادق لاریجانی، فرورفتن حکومت در باتلاق سوریه … از این جمله است.

    از طرفی لازم است این نکته را در نظر بگیریم که شرایط جهانی نیز بخصوص بعد از تغییرات اخیر در آمریکا و اعتراضات فزاینده نهادهای بین المللی حامی حقوق بشر به سرکوبگری های جمهوری اسلامی، فضای مناسبی برای شدت بخشیدن به مبارزه با حکومت اسلام فراهم کرده است.

    باید در نظر داشته باشیم که حمایت و پشتیبانی از این هشت تن زندانی معترض که در اعتصاب غذا بسر می برند و حال جسمی و روحی آنان روز به روز وخیم تر می شود، امری جدای از فعالیت ها و مبارزات ما در جهت کسب حقوق و آزادی های سلب و سرکوب شدۀ خود تحت سلطه و اسارت جمهوری اسلامی نیست.
    زندانیان اعتصاب کننده عبارتند از: محمدعلی طاهری، مهدی و حسین رجبیان، آرش صادقی، وحید صیادی و علی شریعتی در زندان اوین، به همراه رسول رضوی و مرتضی مرادپور در ندامتگاه کرج.

    از این میان من شخصا برای حفظ سلامتی و تأمین جانی محمدعلی طاهری هشدار می دهم. زیرا وی از قماشی است که روحانیون کینه توز شیعه به چشم رقیب به وی می نگرند و بدون تردید از هر فرصتی برای کشتن وی استفاده خواهند کرد.

    سیامک مهر (پورشجری
    http://news.gooya.com/politics/archives/2016/11/220176.php

     
  36. اقای نوریزاد قشر روحانی چنان تقدسی برای خود ساختند که هر کس فکر میکند اینان پاک و مطهرند .کار اقای فلاحتی حرمت شکنی الکی اینان است .اینان در طول تاریخ در حال صیغه کردن ناموس مردم بودند ولی باز مردم ناموس خود را به انان میسپردند اقای حسینی معلم اخلاق در خانواده که یادتان هست اگر شاه کمی مدرن فکر نمیکرد و کتاب کشف الاسرار خمینی را ترویج میکرد دیگر مردم گول او را نمیخوردند یا ساواک عکس اینان را در جامعه پخش میکرد اوضاع چه طور میشد امروز باید عکس مار نشان دهی تا مردم باور کنند درود بر شما و اقای فلاحتی و اما سوال ما نفهمیدیم رابطه شما با خرئلی چطور است خوبه بد است قهرید یا اشتی دوم توصیه کتابهای شفا پاسخی است به ما برای جهل دوستان بخوانید تولدی دیگر و از کلینی تا خمینی

     
  37. با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
    در هجدهمين سالگرد قتل هاي سياسي زنجيره اي ؛ داد خواهيم اين بيداد را !
    پرستو فروهر : امسال نيز به تهران خواهم رفت تا در سالروز قتل پدر و مادرم، داريوش و پروانه فروهر، يادشان را در خانه و قتلگاه آنان گرامي دارم. در آستانه اين سفر شما را به يادآوري، به تلاش براي روشنگري و دادخواهي اين جنايت ها، و به گرامي داشت ياد قربانيان، پروانه فروهر، داريوش فروهر، محمد مختاري، محمد جعفر پوينده، مجيد شريف، پيروز دواني، حميد حاجي زاده و كودك خردسالش كارون فرا مي خوانم.

    http://radio-neda.blogspot.com/2016/11/blog-post_34.html

     
  38. فردی با عنوان “دانشجو از سوئد” که نوع حرفها و میزان ادبش شباهت فراوان به “صادق” نامی که چندی در اینجا کامنت مینوشت دارد در آخرین اظهار نظرش در پست قبلی ضمن توهین های فراوان به نوریزاد با نهایت افتخار اینکه تعداد مساجد در سوئد در سی سال گذشته از هشتاد به دوهزار رسیده را نشانه “عمق جهت گیری رشد احکام اسلامی”(!!) دانسته. در عجبم که چطور این شخص حقیقت آشکار در گفته خودش را درک نمیکند . اگر مسلمانان فراری از بهشت های اسلامی براحتی توانسته اند در سوئد برای خودشان مراکزعبادت بسازند این بخاطر آزادگی و مساوات در سوئد و سایر ممالک غربی است والا در دارالخلافه رهبر مسلمین جهان و توابع حتی مسلمانان سنی اجازه ساخت مسجد برای خودشان را ندارند. و یاللعجب که این جوان جوینده دانش مقیم سوئد معتقد است که احکام اسلام ولایتی ” بهترین سازگاری با فطرت و وجدان انسان ها را دارد”.

     
  39. اتل متل توتوله
    محيط زيست چه جوره؟
    نه آب داره داره نه بارون
    نه جنگل و نه حيوون
    درختا رو بريدن
    رطوبتو كشيدن
    هوا كه نم نداره
    نميتونه بباره
    رودخونه ها خشكيدن
    خاك به هوا پاشيدن
    حيوونا هم قتل عام
    براى سفره شام

    اين خانم ابتكار
    كه رفت بالا از ديوار
    حالا غيرت نداره؟
    كه دست رو دست ميذاره؟
    تقصير اون مگه نيست؟
    محيطِ داغونِ زيست؟
    بيست سال پيش رئيس بود،
    براى لُفت و ليس بود؟؟
    اونوقت كه خوب مى تونست،
    آيا هيچى مى دونست؟
    “جيك جيك مستونش بود،
    ياد زمستونش بود؟؟”

    حالا ديگه كار خرابه
    آب ديگه نيست سرابه
    حتى اگر بدونه
    محاله كه بتونه
    ميگه نه تقصير ماست
    زير سر امريكا ست
    باقيش كارِ اروپاست
    بخاطر تحريماست

    ( من نبودم دستم بود
    تقصير آستينم بود
    آستين پاره پاره
    سركچلش مى خاره)

    مسؤلينم موذيَن
    پى رزق و روزيَن
    پول مفتو چشيدن
    كلى بالا كشيدن
    چوب درختو بردن
    بعدش زمينو خوردن
    ميگن خشكى و دوده،
    اين هواى آلوده،
    نه از چپاول ماست
    همش تقصير زنهاست
    چون زنا بدحجابن
    رودخونه ها بى آبن!

    ( مردم كه هيچ نمى گن
    اينام افسار بُريدن )

    بگى چرا چنينه،
    جات صاف توى اوينه
    غلطهاى زيادى؟
    بفرما انفرادى
    مى مونى توى زندون
    تا دزد نشه پريشون
    تهمت و فحش رديفه
    سلول تنگ و كثيفه
    وقتى ميخواى بخوابى
    بايد بخود بتابى

    هاچين و واچين
    پا
    ها
    تو
    ورچين

     
    • آفرین به تو آنیتا
      چن وقته نیستی پیدا
      چه شد که کم پیدائی؟
      کمتراینجا میائی

      سارا پایش شکسته
      رو تختخواب نشسته
      نمیتونه بره تو کوچه
      دلش پیش بلوچه

      سد مرتضی یهو غیبش زد
      آب شد و توی زمین رفت
      اما روحش همیشه اینجاس
      پی شله زرد و حلواس

      مصلح به نوریزاد تاخت
      تامیتونست هی انداخت
      نمره دادیم بهش بد
      رفت و دیگه نیومد

      اتل متل توتوله
      نعلین و پوتین چه جوره
      باهم چه جورن ایندو
      هردو زِبل و دِردو
      سرشون تو آسمونه
      نصفشون زیر زمینه
      الهی پوتین چی بشی
      بری سیبری و گم بشی
      حرفام تمومی نداره
      آس و پاس شدیم و بیچاره
      نه نون داریم تو سفره
      جیک بزنی که کفره
      میندازنت تو هلفدون
      چون گرسنه ای و نالون
      اینجا که شهر هرته
      بی قانون و چرت و پرته
      چی بگم دیگه آنیتا
      بقیه اش باشه تافردا

       
  40. زمانی که افشاکندگان فساد نظام به زندان می افتند ، و مفسدان حکم صادر می کنند ، چگونه می توان به این لانه ی فساد امید داشت ؟
    آقای طاهری و خانم نرگس محمدی و روزنامه نگاران فعالان مدنی زندانی ، نمونه دربندی و اسارت ملت آزاده ایرانند ، آنچه این نظام با آن می جنگد : فردیت ، شخصیت ، آزادگی و فکر آزاد و خرد وانسانیت است.
    و شباهتهای او با سلفی گری و وهابیت بیشتر از آن است که مردم تصورمی کنند .

     
  41. فکر می کنید دستگاه نظام از هوای تهران پاکتر است ؟
    وضیعت هوای تهران انگار نه انگار که دلیل سوء مدیریت نظام اسلامی هردم بیلی و نشانگر فساد عمیق رشد یافته دم و دستگاه نظام است؟
    در واقع هوای تهران را مسولان نظام اسلامی باعثند و جوابگو نیزباید باشند.

    همین است زمانی که ملتی برای مداوا بجای دکتر ، فالگیر و رمال را ترجیح می دهند .

     
  42. مازیار وطن‌پرست

    آقای نوریزاد گرامی، ناظران گرامی سایت
    علی‌1 عزیز

    مدتی است می‌خواهم فرازهایی از کتاب “استقرار شریعت در مذهب مسیح” اثر هگل و ترجمه‌ی باقر پرهام را در اینجا نقل کنم، افسوس که فرصت دست نمی‌دهد. اما هر جمله‌اش مرا دگرگون می‌کند. بویژه از آنکه چطور متجاوز از 200 سال پیش این حکیم بزرگ اینهمه نیکو اندیشیده و ما از میان هرآنچه او گفته تنها برخی کلی‌گویی‌هایش -آنهم روایت باژگونه و دست چندم لنین و دیگران- را برگزیده و مانند وحی منزل بر چشم نهاده‌ایم اما واکسن و پادزهر بلای مبتلابه خویش را با خیره سری به دور افکنده‌ایم.

    این مختصر را از باب وعده و تعهد به دوستان نوشتم تا فردا مجبور و متعهد به نوشتن شوم. دوست فاضل علی‌1 را از این بابت مخاطب خاص قرار دادم که اگر ایشان کتاب را خوانده و به موضوع مسلط است، با قلم شورانگیز خود بنویسد و شرح دهد و موجب بهره‌مندی بیشتر گردد.
    (کورس گرامی نیز، اگر وقت دارد و در نوشتن “ریشه‌ها” تأخیر نشود، منت خواهند گذاشت و البته سایر سروران)

     
  43. در ایران همه دزدهای حکومتی هوای هم را دارند
    سه خبر
    در 24 ساعت گذشته و در کنار اظهار فضل و تحلیل های آبکی دبیرکل موتلفه اسلامی و سردار نقدی و خیلی های دیگر در باره بحران ساختاری امریکا و فساد در ارکان آن نظام که نتیجه آن پیروزی ترامپ است، ناگهان دو خبر جالب منتشر شدو

    1- ماموران سرشماری برای شمارش اعضای خانواده “رحیمی” معاون اول احمدی نژاد که به دلیل دزدی و اختلاس و رشوه دادن به نمایندگان مجلس نهم (مجلس قبلی) به 5 سال زندان محکوم شده و تا حالا قوه قضائیه پایش در یک کفش بود که ایشان در اوین است، به خانه وی مراجعه کردند. ناگهان رحیمی در خانه را به رویشان باز کرد و تازه معلوم شد ایشان نه در اوین بلکه در خانه اش زندگی می کند و خودش به ماموران پاسخ داد که چندتا اولاد دارد و زن (چندتاش اعلام نشده).

    2- سید محمد علی ابطحی معاون پارلمانی محمد خاتمی که زخم قاضی مرتضوی را بر پشتش دارد و آن کشید در جریان دستگیری های پس از کودتای 88 که نگو و نپرس، در صفحه اش نوشت: قاضی مرتضوی را در فرودگاه امام دیده که برای اربعین می رفت کربلا!

    قاضی مرتضوی انواع پرونده ها دارد. از دزدی و رشوه دهی تا آدم کشی در کهریزک و فعلا در یک فقره به 120 ضربه شلاق تعزیری محکوم شده که دادستان گفته رسیدگی می تواند تجدید شود و در نتیجه باسن ایشان مصون از حتی یک ضربه شلاق است. نه تنها باسنش مصون از شلاق است، بلکه نه پیاده یا با اتوبوس، بلکه با هواپیما راهی اربعین کربلا و شاید هم بعضی ماموریت های محوله است!

    3- این دو خبر را با این خبر از روسیه کامل کنیم که از دیروز در راس همه خبرهای داخلی آن کشور است. یعنی دستگیری وزیر توسعه اقتصادی روسیه باتهام دو میلیون دلار پورسانت گیری. صاف و پوست کنده تمام مشخصاتش را با تصویرش در تلویزیون های روسیه نشان میدهند و از آن بازی “ک. م. ر” و “خ. ج. چ” و بقیه این حروف که به جای نام متهمین دزدی های حکومتی در مطبوعا ت ایران رایج است هم خبری نیست. قرار است آن وزیر بزودی محاکمه شود و پیش بینی شده که بموجب قانون برای همیشه از خدمات دولتی محروم و به 20 سال زندان و پرداخت چندین برابر پولی که پورسانت گرفته بعنوان جریمه محکوم خواهد شد. مرتب جزئیات ماجرا بصورت گزارش و خبر پخش می شود و با مردم هم مستقیما مصاحبه می شود.

    هیچ راهی برای مبارزه با فساد دولتی جز این وجود ندارد، در غیر اینصورت می شود همین لجنی که در جمهوری اسلامی جریان دارد و همه دستشان آلوده است و هوای هم را دارند.

     
  44. محمد نوری زاد

    افاضات دادستان جناب دادستان تهران (آقای جعفری دولت آبادی) در تازه ترین فرمایشات خود فرموده اند: توهین به قوای کشور جرم است. قوا که می گویند، شما تصور کنید: ارتش و سپاه و مجلس و دولت و دستگاه قضاییه و بر سرِ همه ی اینها: فرمانده ی کل قوا. که مثلاً اگر شما به سپاه بگویید: آقای سپاه، ندزد و نکش و قاچاق نکن و در کارهایی که به تو مربوط نیست دخالت نکن، این، جرم است و جای شما کجاست؟ زندان. و یا اگر شما به فرمانده ی کل قوا بگویید: آقا جان، شما چگونه فرماندهی هستید که مجموعه ی تحت امرتان تا گلو در نادرستی و زشتی و پلشتی فرو شده است؟ و به حضرت ایشان بگویید: همه ی اینها به این خاطر است که خود شما پاسخگوی هیچ یک از مسئولیت های زمینی و فرازمینیِ خود نیستید که هیچ، بل خود شما در این گردونه گوی سبقت از دیگران ربوده اید. با گفتن این حرف، جای شما کجاست؟ زندان. کل صحبت جناب دادستان این است که: اجازه بدهیم قوا و فرمانده ی کل قوا در آرامش و امنیت به هر کار غیرقانونی و غیر انسانی ای که دلشان خواست فرو شوند و کسی متعرض فجایع آنان نباشد. درست گفتم جناب دادستان؟ اینجور نیست؟

     
    • به امیر کبیر گفتند چگونه توانستی جلو دزدی را در دیوان فاسد کشور بگیری گفت ، چون خودم دزد نبودم زیردست من هم نمیتوانست دزدی کند و چون آن زیردست دزدی نمیکرد زیردست او هم نمیتوانست الا آخر .
      در چنین صورتی میتوان بدون دادن شعار مبارزه با فساد جلو دزدی را گرفت ، ماهی از سر گنده گردد نی ز دم !

       
  45. ما هیچ؛ ما نگاه

    درود بر آقای نوری زاد و دوستان
    این ویدیو را ببینید! گوینده سخنانی که می شنوید در سوریه کشته شده.می گوید قدر بدانید که علی ناموسش زینب و رقیه را به دست شما سپرده! من هیچ بر این سخن نمی خواهم اضافه کنم:
    https://www.youtube.com/watch?time_continue=96&v=Yxtrahz4hJM
    آقای نوری زاد چگونه برای تلگرام شما پیام بفرستیم؟ کانال شما امکان دریافت ندارد چون کانال است و آیدی فردی نیست که بشود پیام داد.

    —————
    درود دوست گرامی
    همان کانال تلگرام را خوب اگر ببینید نشانی آیدی مرا خواهید یافت. این همه پیام از چه راهی به من می رسد؟
    سپاس

     
  46. محمد نوری زاد

    تسلیتِ رهبر به مناسبت درگذشت یک روحانی:
    امروز چهارشنبه در روزنامه ها دیدم جناب رهبر درگذشت شیخ عباس پورمحمدی رفسنجانی را تسلیت گفته اند. نوشتم: این شیخ عباس مرحوم به احتمال بسیار زیاد ربط وثیقی با حضرت حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ مصطفی پورمحمدی دامت افاضاته دارد. شیخ مصطفی را که می شناسید؟ وی شاید قاتل ترین آخوندِ وزیری است که تاریخ تشیع بخود دیده است. ما بعضی از شیرین کاری های وی را در کشتار سال شصت و هفت شنیده ایم. ای امان از کشتارهایی که ما ازش بی خبریم و دست حضرت ایشان در خون بی گناهانِ ما بوده است عمیق.

    دوستی به نام فقیه برای من نوشت:
    درود جناب نوريزاد عزيز،
    من خودم اهل كرمانم و بيش از يك ساعت با رفسنجان فاصله نداريم اما فكر نميكردم اينقدر شخصيت مهم در يك خانواده شايسته بيخ گوشمان بوده اند.
    نسبت هاي فاميلي اين شيخ پورمحمدي رو براتون ارسال ميكنم تا ببينيد نسبت هاي فاميلي و پست و مقام ها در نظام اسلامي شايسته سالار را. متن زیر، یک آگهی تسلیت است بهمین خاطر:
    ——————–
    برخود لازم میدانیم ضایعه درگذشت عالم برجسته ویار دیرین امام و مقام معظم رهبری وابوی طلبه شهید علی پورمحمدی را به خانواده وبستگان داغدارشان آقایان حاج علی اصغر پورمحمدی مدیرمحترم شبکه ۳ سیمای جمهوری اسلامی وحاج علی اکبر پورمحمدی شهردار محترم شهر رفسنجان وحاج محمد پور محمدی ریاست دادگاه انقلاب اسلامی رفسنجان و حاج حسن پور محمدی وحاج ابوذر پور محمدی ریاست صدا وسیمای استان قم وپدر خانم آقای حاج حبیب الله اعتمادی ودکتر سید محمد حسینی وزیر اسبق فرهنگ وارشاد اسلامی وسایر بستگان ایشان تسلیت وتعزیت وبرای روح بزرگ این مرد خدا ومرد اخلاق وتقوا علو درجات وغرق در رحمت بیکران اللهی وبرای بازماندگانش صبر واجر جمیل مسئلت مینمائیم .”

     
  47. محمد نوری زاد

    جناب لاریجانی فرمودند: مانعی ندارد!
    امروز دیدم که لاریجانی رییس مجلس فرموده اند: مانعی ندارد. انگار از ارث پدری اش می بخشد. می گویم: وقتی ملتی بجای آسمان، بختک های فرساینده ای آنهم از نوع اسلامی اش بر سر داشته باشد، رییس مجلسش می شود آقای لاریجانی که امروز با غمزه بفرمایند: تحقیق و تفحص از بخور بخورها و بذل و بخشش های شهرداری ” مانعی” ندارد. که همین جناب پیش از این محکم ایستاده بود که: نه! کمی به همان بختکی که بدان اشاره کردم فکر کنید!

     
  48. محمد نوری زاد

    بازی شروع شد!
    سازمان ملل طی مصوبه ای، مشارکت ایران در جنگ سوریه را محکوم کرد. این یعنی بازی ای که از پیش نیز می شد رصدش کرد، شروع شده است. ما باید چشم به راه مصوبه هایی باشیم که ایران را در جنگ های سوریه و لبنان و فلسطین و نیجریه و بحرین و یمن و افغانستان و عراق “جنایتکار جنگی” بدانند و در همان مجامع بین المللی نیز، ایران را به پرداخت غرامت های سنگین وا بدارند. این یعنی: همه ی پول ها و خون های مردم بی نوای ایران، دود! شما فکر می کنید ملایان را از پرداخت این همه غرامت سترگ واهمه ای است؟ و این غرامت های سنگین آیا مگر از جیب شان پرداخت می شود؟ و یا مگر همین اکنون ما به پرداخت غرامتی سنگین در پرونده ی کرسنت محکوم نشده ایم؟ آیا شده که یکی از مسئولین و بویژه شخص رهبر در این محکومیت های بین المللی – از شرم – عرق بر پیشانی بنشانند و بگویند: ای مردم فلک زده ی ایران، ما را ببخشایید که در داستان طنز هسته ای، همه ی دار و ندار شما را دود کردیم و در پرونده ی کرسنت شما را بدهکار کردیم و در جنگ سوریه، هم پول های شما را روفتیم و هم خون بچه های شما را هدر دادیم و جز بدبختی برای کشور و منطقه، چیزی نیز عایدمان نشده و نمی شود؟

     
  49. محمد نوری زاد

    درود دوستان خوبم
    این روزها ریختِ جهانیِ ما بسیار هردمبیل و ناجور است. که: به کشوری نیمه روسی بدل شده ایم. جوری که روس ها در هر فراز و فرودمان دخیل و متوقع و صاحب اختیارند. دخیل بستنِ ملایان حاکم به روسها، مثلاً بخاطر نفرت شان از آمریکاست. اما حتماً سرویس های جاسوسیِ روسیه در این دخیل بندی ملی و منطقه ای صاحب نقش و سهمی انکار ناپذیرند. شخص رهبر، در بر ساختِ این ریختِ نیمه روسی سهمی حتمی دارد. من در یکی از نامه هایم به ایشان – با عنوانِ ” ما به شما مشکوکیم آقا” به این ریختِ نابهنجار که کشورمان را بر زمینِ گرم فلاکت کوفته، اشاره کرده ام. بخوانیدش. http://www.nurizad.info/blog/29984

     
  50. من فرزندشهيدم اقاي نوريزاد،،،وقتي اين چيزارو ميخونم (وضعیت قبل انقلاب) و وضعيت فعلي كشورمو ميبينم حالم خيلي بد ميشه،،اينكه ما چي بوديم والان چي شديم،،ازنظرمن كسانيكه سال ٥٧ درتظاهرات كشته شدند شهيد محسوب نميشوند /// اما ان كسانيكه بعد ازسال ٥٧ بدستور دادگاه انقلاب اعدام شدند شهيد محسوب ميشوند زيرا انها فقط نيت شون خدمت بكشور بود،،واقعاً گذشتِ زمان ثابت كرد كي خادم بود وكي خائن،،،يكي ازبزرگترين ارزوهاي من داشتن پدر بود كه برايم عقده شد. از سفره انقلاب هم چيزي كاسب نشدم و مستأجر هستم ،ارامش ندارم وهمش ازخودم ميپرسم شهدا واسه چي رفتن؟؟ايا بهتر نبود نميرفتند؟؟شايد اگه نميرفتند حكومت الان دست اخوندها نبود،،كارم شده قرص اعصاب خوردن،،،خودمم سابقه تبليغ عليه نظام و زندان دارم،،راهي كه ميري درسته مرد،ادامه بده،،مردونگي تو اثبات كردي ،،به اميد ازادي كشورمون،،،

     
  51. درود برشما جناب نوری زاد ودوستدارانت

    بزرگواری فرمایید از اقایان بپرسید این داعشی ها کدام فعل یا ترک فعل را انجام داده اند که پیامبر وخلفای راشدین بویژه چهارمین خلیفه انجام نداده است ؟مبنا هم همان متن مقدس وچهار راویی که از همه مشهور ترند بشرط گزینشی وسفسطه ای عمل نکردن. .

     
  52. “مسيحِ وطني”

    نوري زاد عزيز، در شگفتم كه هفته هايتان چند روزاند كه به چنين حجم وسيعي از كار و فعاليت ميرسيد؟

    گويا در تقويمتان پس از پنجشنبه، شش شنبه و هفت شنبه هم داريد، قبل از انكه به جمعه برسيد !!

    تصّور حالتِ تان در حاليكه عرق ريزان، همچون مسيحي صليب بر دوش، دَري بَر پشت، خود را از

    پلّه ها يك به يك بالا ميكشيد، عرقِ شرم بر پيشاني جوانترها مينشاند.

    در اين زمانه بي تفاوتي ها، بهرهمند بودن از چنين دايي جاني، غنيمتي است بزرگ و يقين دارم

    خواهرزاده هاي عزيزتان، قدر اين موهبت بزرگ را بخوبي ميدانند.

    دايي جان هاي ما كه بجاي رنگ كردنِ درِ اتاقمان، هر از گاهي، خودمان را رنگ ميكنند 🙂

     
  53. بانظر شما مخالفم در قسمت 2 ،جناب نوری زاد

    بلی اگر شخص از عام بود،کارگر، کارمند ، دانشجو گذاشتن عکس وفیلم زننده او بر سایت ها کار زشتیست وبا شما موافق ولی این دو آخوند از خواص هستند وباید بیش ازین برمرده شان تاخت تا مردم آگاهتر شوند ، رهبر همیشه از خواص صحبت میکنند ، وکلی پیشوند و پسوند عارف،زاهد،استاد اخلاق،معلم اخلاق، دنبال رو مالک اشتر و مالک اشتر زمان بارشان میکند افرادتهی مغز حقه بازی که38 سال به حقوق مادی ومعنوی مردم تجاوز کرده اند و وآبرو وحسثیت یک ملت 80 ملیونی را در جهان بحراج گذاشته اند، این فیلم حداقل برای آنها که هنوز این موجودات خارق العاده جنگلی را نشناخته اند شاید دریچه ای باشد تا کمی آگاه شوند، شما خودتان یادت رفته موضوع”استاد از پشت بچه مردم پایین بیا؟”،اینها که مدام بر امر بمعروف ونهی از منکر پا میفشارند ولی خود در خلوت کار دیگر میکنند، شما بهتر میدانید که غیبت در اسلام حرام است ولی بگفته خودشان تنها غیبت مومن یعنی باز خودشان، همه چیز برای این قماش افراد به اصطلاح عالمان،روحانیون و بزرگان آزاد است از آدم کشی،سرقت ،سکس مجانی و دروغ بی پایان، چه گناهی این مردم کرده اند جز اینکه اینها را در سال 57 از فقر و بدبختی رهانیده اند و بر خوان نعمت نشانده اند، چرا باید اینها از لحظه تولد کودک تا آخر عمر گذاشتن در الحد به مردم امر ودستور بدهند وزندگیشان را مسموم کنند حداقل خاک بر سر من که درین مملکت با این مذهب واین ملت بی فکر بی غیرت بدنیا آمدم.

    ——————–

    درود شاهد گرامی
    اطمینان دارم می دانید که من نیز به همین نکاتی که شما بدان اشاره کرده اید، واقفم. سخن من چیز دیگر است. و آن، روندی است که رواج سندها و عکس ها و فیلم های قبیح، مردم را به پرده برداری از فاجعه های اخلاقی “عادت” می دهد. من قبول دارم که هراس مسئولان از افشاء شدن نکبت های اخلاقی شان، آنان را مراقب تر می کند. اما این مراقبتِ ناگزیر، به راهکارهایی می انجامد که می بینیم همین آدمهای آلوده، در پس پرده ی مراقبت به همان کارهای زشت خود حریص تر می شوند. و البته به مراتب از دسترس بودن دور و دورتر می شوند و اوضاع پیچیده و پیچیده تر می شود. روزی که گاو صندوق اختراع شد، بسیاری را گمان بر این بود که دزدی برچیده شد و رفت و به قصه ها پیوست. اما مخترعان گاوصندوق، خودشان چگونگی دزدی از گاوصندوق ها را پیش فروش کردند. مثل پیچیدگی های کامپیوتر از یکسوی و از دیگر سوی: پیچیدگیِ کارِ هکرها. این روند موش و گربه ای تا قیامت ادامه خواهد داشت و ما تنها به پیچیدگی ها دلخوش می شویم و برایشان هزینه می کنیم. دوست من در یک جزیره ی آرمانی نیز مفسده هست. مهم اما در دسترس بودن ها و ناپیچیدگی های خصلت های ما است.
    سپاس

    .

     
    • اصرار بر خطا
      برای توقف موش و گربه بازی حریم گربه ها را امن تر کنید. کلید طلایی گاوصندوق را هم دو دستی تقدیمش کنید. هر چه باشد گربه عابد است و مسلمانا.
      علی الخصوص که خودی هم هست.

       
  54. شاید مردم بتوانند از صنف روحانی و آخوند یک چیز مفید بیاموزند.
    شجونی در مصاحبه با رشیدپور منکر روابط آقای فلسفی نشد و گفت خوب بعله آخوندها هم زندگی خصوصی دارند. به نظرم برخورد صحیح کرد و شاید مردم بتوانند بیاموزند که الکی از رابطه جنسی چیزی شرم آور نسازند. شاید اثر ناخواسته ولی مثبت انتشار این عکس‌ها این باشد که قبح بی مورد رابطه جنسی بریزد و برخورد مردم به جای هیجان زده شدن در برابر چنین عکس‌هایی و باز نشرشان این باشد که بگویند “حب که چی؟” اگر چنین شود دیگر کسی با تهدید انتشار عکس های خصوصی مردم نمی‌تواند از آنها اخاذی کند.

     
  55. جناب نوری زاد ، با سلام
    در مورد داوری در باب اخلاقی بودن یا نبودنِ نشر آن عکسها ، باید دانست که قصه به این مختصری نیست. سخن شما البته به طور کلی و درمورد انسانهای معمول جامعه درست است.اما چنانکه علمای اخلاق نیز گفته اند قواعد اخلاقی هرکدام استثناهایی دارند که گرچه بسیار نادرند اما وجود دارند. و این مورد بلا شک و بلا ریب ازهمان استثناهای نادر است. به توضیح مختصری که می آورم:
    اینان کسانی هستند که خود نه تنها مخالفان خود را بلکه دیگر مردم را نیز با همینگونه اتهامات ( آنهم ساختگی) از زندگی ساقط کرده اند.اینان درطول تاریخ با یک کلاهبرداری بزرگ، عمری خود را پرهیزگار نشان داده اند و بابت این دروغ بزرگ و تقوای نداشته و فریبکارانه خود، از تمام خلایق و زمین و زمان طلبکار بوده اند و اصلا” فلسفه وجودی” خود را بر چنین فریبی استوار کرده اند . و چه آبروها را که با همین اتهامات جعلی فروریخته اند و چه میزان آدمیان باشرف را که با ایندست پرونده سازیهای دروغ ،بر دار کشیده و دودمانشان را بر باد داده اند. همین امروزه و هم اینک بسیارند انسانهای بزرگواری که چون مورد غضب و حسد و کینه این حضرات اند ، آنان را بااینگونه تهمتهای ناجوانمردانه ساختگی و صد برابر بدتر از این، دربند کرده اند و از هستی ساقط .
    آری ما اینک قریب 38 سال است که گرفتار چنین آدمخواران هولناکی هستیم و “جان و مال و ناموس” این ملت بازیچه هوا و هوسهای این ” آدمکشان و دزدان و قوّادان” شده است. (لازم است که بگویم این کلمات و صفات بین گیومه و لفّ و نشر آنها با دقت نظر انتخاب شده است). ابلیسانی که چنانکه گفتم و به جهت اهمیت آن تاکید میکنم ” فلسفه وجودی” خود را براین “تقوای دروغ” بنا نهاده اند.
    براستی تا کی باید “مردم بیخبر”از اینهمه فریب و ریا و نفاق و فساد و فسق و فجور این اهریمنان، در بند فریب این فُسّاق زهد فروش و این افعیان خوش خط و خال بمانند؟ براستی تا کی؟

     
  56. سلام بر نوریزاد گرامی:
    فرموده اید:”انتشار وسیع عکس های برهنه ی دو شیخ پر آوازه (شجونی و فلسفی) در آغوش یک زن، از آن کارهای بشدت ناپسند و غیر مدنی و غیر انسانی است. رواج چنین رفتار نادرستی، حتماً تیزی آسیبش را به جان جامعه خواهد نشاند. گرچه انتشار عکس این دو شیخ از آن روی با اقبال مردم مواجه شده، که اغلب مردم از نظام آخوندی و بی لیاقتی ها و مفسده های جور بجورش متنفرند. اما این تنفر، بهانه ی درستی برای بستر سازی های ناپسند اخلاقی نیست. حریم خصوصی افراد با هر مسئولیتی که دارند، نباید در تیر رس رسانه های هوچی گر قرار گیرد و در شماری وسیع به خانه ها و ذهن مردم راه یابد. علتش هیچ نیست الا این که: بدیهی شدنِ چنین رویه ای، حتماً و لاجرم به فروپاشی بنیان های انسانی خواهد انجامید. این عکس ها مثلا می توانند در یک دستگاه دولتی و امنیتی و پرسشگر مورد مداقه و واکاوی قرار گیرند. اما انتشار وسیعشان در کل کشور، ما را بسیار زود به ورطه ی یکجور بی تربیتی ملی فرو خواهد تپاند. جوری که مردم از بی آبرو شدن همدیگر “لذت” خواهند برد و هیچ نیز به این فکر نمی کنند که بی آبروی بعدی ای بسا خودشان باشند.”
    سوال اینست که اولا وقتی دستگاههای اسلامی ما خود این بی اخلاقی را در جامعه گسترانده اند که از اطاق خواب مخالفین گرفته تا سردمداران نظام خود فیلم و عکس تهیه می کنند چنین انتظاری از مردم داشتن چندان منطقی نیست.در ثانی وقتی ما با جماعتی روبروییم که چون به خلوت می رود خود کار دیگر می کند بدیهیست که ریاکاری انان چنین دست به دست شود.در ضمن شنیده ام که فرزند برومند امام هم جزو صاحبان اینچنین عکسهایی بوده و این ظن در بنده تقویت شد که بنا بر سابقه اسلامیون پس از آشکار شدن این تصاویر در آنزمان فرمان قتل نامبرده هم شاید صادر شده باشد.به جای بی آبرویی شهید نامیده شدن خود یک امتیاز بزرگ است برای اسلامیونی که هر وسیله ای را برای هدف خود توجیه می کنند.در ثالث اینکه این حریم خصوصی این اشخاص نیست که برای دیگران نسخه عبادت و تعبد و تقوی می پیچند.این لجنزاریست که در جلوی آن پارچه ای کشیده شده تا دیگران ندانند ماورای آن چه بوده و هر از گاهی این پرده به کنار رفته و مردم منگ می بینند آنچه درو کرده اند از چه کشتی بوده است.و آخر اینکه مردم ما در این سالها از صدقه سر حکومت دینی آنچنان بی تفاوت شده اند که به جای اینکه بخروشند بر این ریاکاری ها آن را ملعبه و بازیچه قرار داده اند.شما نگران نباشید مانند آن 3000ملیارد و 10000ملیارد و مرتضویها و سعید طوسیها و …این فسادها هم با چند خنده و نوچ نوچ گذرا بگذرد.
    پاینده و پیروز باشید.

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

87 queries in 1225 seconds.