سر تیتر خبرها
یافتم یافتم !

یافتم یافتم !

یک: قوانین یک کشور، بخش نامه های یک حزب، تکالیفِ یک مرام، و احکام یک دین، باید و حتماً همعرض و همسطح با حوائجِ همگانِ مردم باشد. وگرنه اگر مرامی بخواهد به اهل خویش بچشم نورچشمی بنگرد، حتماً از چشم سایرین خواهد افتاد و همو، برای قبولاندنِ محکماتِ خود، راهی جز زور و خشم و شمشیر نخواهد داشت.

دو: مشکلِ قوانین و احکام اسلام در این است که عمدتاً ” فُتوحی” اند. که یعنی انگار لشگریان اسلام جایی را فتح کرده اند و بخشنامه هایی به دیوارهای شهرِ فتح شده چسبانده اند برای نحوه ی زندگیِ از این ببعدِ مردمِ بی نوای آن سرزمین. یا بهتر بگویم: بالا به پایینی اند قوانین اسلام. یا برسمِ آقای خامنه ایِ خودمان: خودی – ناخودی اند. مثلاً وقتی در قرآن، دیه ی یک فرد مسلمان دو برابر غیر مسلمان است، اگر چه این مسلمان یک پخمه ی خونخوار و هرزه باشد و آن غیرمسلمان فردی فهیم و آرام و نوعدوست، این، نشان از همان قوانین فتوحی یا بالا به پایینی دارد.

سه: و شاید مشکل اساسیِ قوانین اسلام در این است که هرگز و هرگز و هرگز، اهالیِ خودش را در ” معرضِ” حادثه های تلخ ندیده است تا مردم را چه مسلمان و چه غیر مسلمان همعرضِ همدیگر ببیند و قوانینش را یکسان بنگارد. و این، نقطه ضعف بسیار بزرگی است برای دینی که مدعی است تنها راه رهایی برای بشر را او به ارمغان آورده. مثلاً در قانون شرم آور برده داری، و مبسوط الید بودنِ صاحبان برده و کنیز در هر بلایی که می توانند بر سرِ اسیران آورند، قانونگذار که خدا و پیامبراند، هرگز مسلمانان را در متنِ یک چپاول معکوس تصور نکرده اند تا حکمی که صادر می کنند، گوشه ی چشمی نیز به این معرکه ی معکوس داشته باشد.

چهار: شفاف تر بگویم: اگر پیامبر بچشم خود می دید که عده ای از قلچماقان اطراف مدینه به مسلمین حمله کرده اند و بسیاری را و حتی خود وی را کشته اند و مردان جوان و دختران و زنان مسلمان را به صف کرده اند و به بردگی و کنیزی می برند، قوانینی وضع می کرد که در آن قوانین، نحوه ی معاشرت با بردگان و کنیزان و کلاً با آحاد مردم – چه مسلمان و چه غیر مسلمان – به اصول انسانی نزدیک تر باشد. قوانین اسلام، چشم بر این حادثه ی معکوس بسته اند و همچنان از موضعی برتر به زیر پا می نگرند. احتمال و تجسمِ این که بانوی جوان پیامبر، و بانوی جوان امام علی به اسیری رفته باشند، حتماً می توانست در قوانین فتوحیِ اسلام تغییرِ بنیادین اندازد.

پنج: همین جنابان داعش که با زنان و دختران و پسران مردم این می کنند، هرگز تصور نمی کنند که اگر دیگری با زنان و دختران و پسران خودش همان کند، چه حالی پیدا می کنند. گیرِ قوانینِ فتوحی در این است که منافعِ فاتحان را بر منافع عموم می چرباند. واین چربشِ غیرانسانی، قرن های قرن در کشورهای اسلامی دست بدست می شده، کام مسلمانان را بر می آورده و بر عواطف و فهم و زندگی دیگران خراش می انداخته است. همین امروز نیز در نظام ولاییِ ایران، ما گرفتار قوانین فتوحیِ ملایان هستیم. که اینان، زن و فرزند و منافع خود را در پناه قوانینِ فتوحیِ خود جای داده اند و افتاده اند بجان زن و فرزند و منافع مردم و بالاتر منافع ملی. در قوانین بیت رهبری، دیه ی هزار زن و مرد غیر خودی، به گردِ پای یک کودکِ خودی نمی رسد. نگاهی بیندازید به ردیفی از ملایان دزد و فریبکار و قاتلی که در شعاع بیت رهبری پرسه می زنند در امنیتِ کامل.

شش: من – محمد نوری زاد – شخصاً مسلمانم و خداباور. اما نه یک مسلمان اسمی وهردمبیل و همینجوری. بل مسلمانی که معتقد است هر کجی و ناخالصی را از هر کجا و با هرکس، یا باید رهایش کرد و کنارش گذارد، یا به ناقه ی نقدش سپرد و ترمیمش کرد، یا بُرد و به دوردست هایش وانهاد، یا صاف و زلالش را باز آورد و پذیرفت از هرکجا و ازهرکس. بارها بویژه در دوران دانشجویی از خود می پرسیدم: چرا اغلب قوانین اسلام توانِ همپایی با انسانِ این عصر را ندارند؟ و چرا تا به زوایای احکامی و حقوقیِ این قوانین خیره می شویم، بوی کهنگی و فرسودگی اش به مشام می رسد و ما را چاره ای جز وانوشیِ این بوی مدام نیست؟ به راستی راز این کهنگی ها و دلزدگی ها درکجاست؟ دیگرانی که مسلمان نیستند، و یا آنان که مسلمان اند اما از قید احکام زورکی و تعبدی رهیده اند، چرا رغبتی به قوانین کهنه و دیرین اسلام ندارند؟ و از همان دوران جوانی از خود می پرسیدم: اگر شمشیر تاریخیِ مسلمانان در میان نبود، ما آیا در شمارِ بیش از یک میلیارد مسلمانِ امروز که آیینِ همینجوریِ پدران خود را به ارث برده ایم، رقم می خوردیم؟

هفت: باورم بر این است که: هر سخنی و هر رفتار و هر قانونی اگر که با درون مردم درنیامیزد و با اندام شعوریِ مردم نپیوندد، و یا اگر نخواهد که وجدان عمومی و عقلانیت جمعی را بربتابد، به پتکی می ماند که با همه ی گندگی اش، یکجا می نوازد و در دیگر جای می روفد و می دَرَد. که این البته در وجهِ قانونی اش، نه یک قانون، بل بخشنامه ای است عبوس و جانبدارانه و یکسویه، که نیز نمی تواند نسبتی با درستی داشته باشد. شوربختانه در اسلام، ما به اینجور قوانین عبوس و یقه چاک و “همینی که هست”، فراوان بر می خوریم. و شاید رازِ کهنگیِ قوانین و احکام اسلام در همین نگرشِ یقه چاکی اش باشد. که مثل قلدری بر گذرگاهی لمیده و به رهگذران می گوید: اگر که می خواهید از این راه بگذرید، باید درازنای این دالان را نه با پای که بر دستان خود بپیمایید.

هشت: گیر یا گرفتاریِ عقلای اسلامی، وعرقریزانِ مفسران قرآنی، و دست و پا زدنِ مسلمانانِ دانش پژوه و منصف در این است که هم از یکسوی به اسلام همینجوری دل بسته اند و هم از دیگر سوی به کاوشگریِ انسانِ امروز و دستاوردهای فنی و فکری اش مشتاق اند. و چون این دو را با هم ناسازگار می بینند، و چون راضی نمی شوند یکی را بر دیگری برتری بدهند، راه میانه را برگزیده اند که من این راه میانه را “واکسینه” گری نام نهاده ام. منتها این واکسینه گریِ مرا نه در امور پزشکی، که در برق انداختن به کفش های مندرسِ احکام تعبدی بکاوید. این درست که یک کفش مندرس را می شود به ضرب “واکس” برق انداخت اما پارگی ها و شکافت هایش به رفت و آمد هزار باره ی هزار فرچه ی پرپشم نیز ترمیم نمی شود.

نه: به گمانِ منِ مسلمان، هیچ ایرادی نیست در روفتن و دور اندازیِ احکام نادرست اسلامی. که اگر برای اسلام، روح وعقلانیتی قائل شویم، همین روح و فهمِ اسلامی ملتمسانه از ما می خواهد که زباله ها و کهنگی ها و فرسودگی هایش را با پدیده های تازه و مقبول طبع بشر جابجا کنیم و ریخت ناجورش را بیاراییم و حتماً در چارچوب خلوتِ مسلمانان محدودش کنیم و از گریبان چاکی و عربده کشیِ اجتماعی بازش بداریم. بله بسیاری از احکام اسلامی با روح عاطفی و عقلانیِ انسان امروز ناسازگار و نا همراه اند. پذیرشِ دربست و بسته بندی شده ی قوانین اسلام – همانجوری که در صدر اسلام بوده – جفا به فهم بشری است که نو به نو، درستی ها و زیبایی ها را برای نفس کشیدنِ بهتر وا می شکافد.

ده: این که حلال محمد تا قیامت حلال است و حرامش حرام، توهین به شعور مردمی است که چشم به قشنگی ها و نیکبختی ها و بهروزی ها و خردمندی های همگان دارند و گذشته را با هر فراز و فرودی که داشته، بخود وانهاده اند و با دیگران و همسطحِ با آنان در امروز “زندگی” می کنند و چشم به کاویدنِ فردا دارند. شما همین همسطح بودنِ یک مسلمان و غیرمسلمان را که نه، بل مساوی بودن حقوقِ یک مسلمان شیعه ی دریده و دزد و قاتل اما خودی را، با یک مسلمان شیعه ی متین و فهیم اما غیرخودی را بنویسید و بدهید بدست اهالیِ بیت رهبری، اگر بر بدنشان کهیر ننشست!؟


سایت: nurizad.info
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل جدید: mnoorizad@gmail.com

محمد نوری زاد
بیست و دوم آبان نود و پنج – تهران

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

110 نظر

  1. عباس واحدیان

    ✅ باز باران بی ترانه ….

    ✍ عباس واحدیان شاهرودی

    ☔️ خیلی وقت است که بوی « نای » باران ازین خاک بر نمی خیزد.‌
    خاکی که بخون و ستم آغشته است باران را در خود فرو می بلعد!

    ☔️ چند سالی است که ترنم باران دیگر ترانه نیست …
    گویا باران هم مرثیه خوان گشته !

    ☔️ دیگر این باران عطر و طراوت و خرمی نمی آفریند ،
    گویا آسمان کبود این سرزمین هم، عصاره باران را در خود فرو میخورد!

    ☔️ سالهاست که چکامه ها و اشعار شاعرانه ای پس از باران بر نوک قلم دلداران نمی شیند!
    گویی خزان استبداد بهار را سر بریده !

    ☔️ تو ای همراه خسته ام ، از پای منشین … بیا با هم خاک خشکیده ایران زمین را طاهر کنیم تا دوباره پس از هر باران، از بوی « نای » آن مست شویم!

    ☔️ بیا با من تا دوباره بر لبها و‌حنجره های خسته و پر از بغض این مردم شعر زیبای باران را جاری کنیم …
    باز باران با ترانه …

    عصر بارانی جمعه ۲۱/ اردیبهشت /۹۷

     
  2. پاسخ یک تا چهار

    خب، البته منطقی به نظر می‌رسد فکر کنیم قوانین یه مملکت برای رفع حوایج اکثریت یک جامعه وضع می‌شوند.
    این رویای اکثریت فرودست جامعه است، که قرنها است با واژه هایی مثل عدالت، برابری، مساوات و نظایر آن دنباله روی رویاها شده اما بعدا، شرایط را سخت تر یافته اند.

    شما به این اشاره کرده ای، که اگر پیامبر خویش و عزیزانش را در خطر میدید، قوانین اسلام را آنچنان شداد و غلاظ نمیکرد.
    خب در تاریخ، دو رخداد سوقصد به جان ایشان و به طور متفاوت، جنگ خندق ثبت شده که استدلال شما را باطل می‌کند. در دومی خطر بقدری غریب الوقوع بوده که اقدام به حفر خندق کردند و بعد خیانت بنی قریضه راهم مطابق شرایط زمانه و وفق تورات پاسخ دادند.

    به هر حال، این دو مثال، فرض های استدلال شما را رد میکند

    دوم، از داعش، و سپس قوانین فتوحانه اسلام نام بردید،
    خب، از همان دوران نوجوانی برای من اول این سوال پیش امد که چرا اسلام برده داری را لغو نکرد؟ و چرا حتی هنوز هم در رساله شرع، احکام برده داری و بندهدداری وجود دارد؟

    در این خصوص به جواب قاطعی نرسیدم.
    تنها حدس میزنم که، اسلام به جز تحریم ربا و قمار سعی کرده کمترین دخالت را در اقتصاد انجام دهد
    که نظم اقتصادی بهم نخورد
    کما اینکه به نظرم روایتی مبنی بر عدم اجازه پیامبر اسلام بر قیام برده های مسلمان را نیز خوانده باشم
    به هر صورت، سلمان فارسی، از بزرگترین صحابه رسول الله، خود را از صاحب یهودیش باز میخرد.

    ممکن است بعضی ایراد بگیرند، که خوب پس از اتمام غزوه احزاب، مسلمانان، یهود بنی غریضه را کشته اموالشان را غارت کرد و این تفاوت رفتار، ناشی از رفتار مبتنی بر قدرت است، بنده اول انها را به مطالعه تاریخ ان زمان دعوت میکنم، تا شخصا ماجرا را بررسی و تحلیل کنند، ثانیا دلیل ردم، این نکته است که اگر رفتار با بنی قریضه مبتنی بر قدرت بود، قبل از نبرد، همواره قدرت بیشتر موجود و میسر است تا بعد از ان، و تمام که بحث در این خصوص بسیار است.

    در خصوص قوانین فتوحانه اسلام،
    این روایت که حلال محمد تا قیامت حلال و حرامش، حرام است

    نظرات بنده که با جنابعالی در این خصوص مخالف هستم، به این شرح است.

    ۱- در تورات، اشاره شده که بنی اسراییل را یهوه به سایر بنی ادم برتری و اشرفیت داده
    در قران ه‍م امده ، به همین مناسبت، قوانین برتری جویانه و فتوحی برای انها نیز وضع شده است.
    اما، در قران، خداوند دو مطلب را فرموده،
    اول اینکه به خاطر گناهانشان انها را به ذلت و مزلت انداخته
    دوم و مهمتر اینکه خداوند اشاره کرده، با هیچ کس قوم و خویشی ندارد و برداشت من این بوده که به سبب گناهانشان، خداوند نه تنها ان برتری اعطا شده را باز پس گرفته که انها را از اولشان هم پایینتر قرار داده
    و البته، مسلمانها نیز به شرف اسلام، همین وضع را تجربه کرده اند، برتری و ادبار

    متاسفانه همانطور که بنی اسرائیل هنوز خود را قوم برگزیده می‌دانند، هر فرقه و مذهب اسلامی نیز اینگونه گمان دارد
    تمامی قوانین فتوحی که شما از ان نام بردید، ریشه در همین دیدگاه دارد.
    من دبدگاه دینی را اشاره کردم، اما این دیدگاه در بعد حیوانیت و نفسانیت انسان نیز جاری است که حتی دین را ابزار اهداف خود می‌کند.

    اما در خصوص چرایی آن، من برداشت خودم را مطرح میکنم
    در کتاب خدا، از تفسیر به نفس ان نهی شده است، اما نفس چیست؟
    حدیث ثقلین را داریم، که پیامبر فرمود، ارث من به شما کتاب خدا، عترت و اهل بیت من است
    در داستانها داریم که کتابی به جز قرآن نزد خاندان رسول الله(ص) است که تمام قوانین در ان است، نکته اش را بعدا میگویم،
    میگویند و نقل است، عمر، ایات قران را اینگونه جمع کرد که هر ایهرای که دو مسلمان به ان شهادت میدادند را نوشته ما بقی را سوزاند، اگر اینگونه باشد، یعنی چه؟

    از فهم و کمالات مردم بدرستی سخن راندید، اما توجه نمایید این فهم میراث تاریخ و تجربه بشری است، به عنوان مثال جنگ اول و دوم و فجایع آن، که منجر به وضع قوانین انسان محور گردید، هرچند که همین فهم به سادگی هدایت پذیر است، چناکه، ترامپ را در امریکا، و راست های افراطی را در اروپا به سر کار اورده که باید دید این فهم هدایت شده ایا موجبات جنگ سوم و رنج بیشتر بشر را فراهم نیاورده باشد

    اما در اینجا سوال من از شما این است،
    از این فهم، سهم ادعایی شما در این اب و خاک چقدر و در کجا است! مردمی که فهمشان از دادگری افسانه ای ۲۵۰۰ ساله سخن به زبان میاورد که تنها راوی ان دروغگویی و دشمن ایران از آتن بوده،
    اما همین مردم تاریخ ۱۰۰سال و ۵۰ سال اخیرشان را بدرستی در یاد ندارد.

    اصولا در کشوری که سالهاست همه چیزش وارداتی است،
    سهم واردات در فهم و‌کمالاتشان چقدر بوده است.

    در ختم کلام، و در جهتی مثبت نسبت به کامنت قبلیم
    اقای نوریزاد، من میتوانم شما را فردی عاشق در نظر بگیرم که عشق به اصلاح جامعه دارید

    اما، اگر به مقدمه بلند نوشته بر کتاب سرمایه نوشته پیکتی نظر بیفکنیم.
    اینگونهذبرمیاید که، عشقی که در بنیان خانواده ضروری بوده و موجب قوام ان است
    هنگامیکع بخواهد در جامعه و در قامت قدرت وارد شود، موجب شیفتگی شده، موجب رنج و اندوه بسیار بیشتر بشریت و انسانها میگردد

    به امید اینکه خداوند ما را به راه راستش هدایت کند.

     
  3. جناب نوریزاد

    هنگامیکه بتوان از خویش فراتر را دید، اتفاق خوشآیندی رخ میدهد.
    این رخداد، البته دردناک نیز هست، بعضا هراسناک نیز می‌باشد

    وقتی در نوجوانی این ارتباط با ورای خویش رخ دهد، ارتباط با خرد و خردمندی نسلهای گذشته
    خواه ناخواه جذب حداکثری رخ خواهد داد هر چند که گاهی سالها طول بکشد تا آن خرد ادراک شود.

    به طور مثال، مثنوی مولانا جلال الدین بلخی، داستانی دارد از کینه ورزی و بخل موجودی دو پا که نام انسان برخود نهاده ولی خوی حیوانیش همچنان بر عراده کینه، نفاق و دشمنی تازان است.

    داستان پادشاه و وزیر یهودی، مسیح ستیز

    آن خرد که پیش از این نام بردمش، مانند تفکری مجزا از خویشتن به کار خویش مشغول است و گاهی در وقایع روزگار تصاویری پیش چشم من مینهد که سالها بعد حقیقت ان نمایان می‌شود

    کوتاه سخن که من در به یاد آوردن نام شما، به یاد وزیر پادشاه یهود می افتم
    امیدوارم که در پس این دهه ها، این اولین بار باشد که زبان خرد را اشتباه فهمیده باشم

    اما، تجربه کرده ام که افکار انسانها همواره بر مدار ثابتی است،
    چگونه است که فزدی، فجایع جنگ،، برخوردها، همه و همه را دیده باشد اما
    پس از سالها، ناگهان به خود اید و علم مخالفت با رویکرد گذشته برگیرد؟

    من به بهترین وجه آنرا تفسیر می‌کنم،
    جز اینکه این شخص با خودش فکر می‌کرده، این راه او را به اهدافی عالیه می‌رساند اما حال که دیده است اینگونه نیست، روش دیگری را برای رسیدن به همان اهداف برگزیده؟

    آیا در نوشته ها و مطالب شما این موضوع به کرار تکرار نشده

    سوال در این است که چه کسی صحت آن ارمانها را تضمین کرده؟ چه کسی گفته سعادت جامعه ما در پیروی از ان ارمانها است؟
    انهم ارمانهای شخص و اشخاصی که با داشتن قدرت، به جای ساختن تباه کرده اند.

    در کامنت بعدی، پاسخ این نوشته های شما را میدهم

     
  4. سلام،

    وقتی حضرت محمد در باره اسلام تبلیغ می کرد، یک ایرانی از وسط جمع گفت:

    اسلام اینی نیست که اینها میگن!

    این دومین بار است که شما در باره اسلام می نویسی و من هم این لطیفه را می نویسم، دفعه اول این لطیفه را منتشر نکردی .شاید از نظرت افتاده باشد.

     
  5. دبیرک شورایک عالی امنیت آخوندی: در صورت نقض برجام از سوی آمریکا به سرعت پاسخ می‌دهیم.
    مش قاسم: من اینور جوب تو اونور جوب فحش فحش دعوا دعوا. ۴۰ ساله که عربده کشیدی، غیر از اینکه مملکت رو به ورشکستگی رسوندی چه هنری از خودتون نشون دادی که حالا به سرعت میخواهی پاسخ بدی؟ حکومتی که ملت پشتش نباشه هیچ … (سه نقطه از مش قاسم) نمیتونه بخوره غیر از عربده کشیدن.

     
  6. دادنستانک منقلاب اسلامی: مشاور رییس‌جمهوری به قوه قضاییه اهانت کرده است.
    مش قاسم: بندازش تو اوین!

     
  7. آقای نوریزاد در کانال تلگرام خود مطلب زیبائی در مورد قبح انتشار عکسهای دو تن از روحانیون منتشر کرده است. واقعیت این است که امروز ایرانی جماعت دارد همان درسهای بی آبروئی و بی اخلاقی را که از رهبران این کشور حدود 40 سال است آموخته پس میدهد و به ایشان پیام میدهد که درسها را خوب یاد گرفته و به آنها عمل هم میکند.
    حاکمان ایران باید از این بی اخلاقی سیستماتیک حتما بترسند همان طور که شخصی از مار افعی زهر دار باید بترسد. حامعه ای که مردمانش به این مواضع سقوط کنند و وضغ فساد و فحشا یش آنی باشد که همه میدانیم در حقیقت موجود بسیار خطرناکی است که باید از آن هراس داشت.
    این مردم زخمی و بی ادب و بی فرهنگ خیلی راحت میتوانند دست همه کار بدهند و حتما هم خواهند داد.روحانیون مست قدرت باید خواسشان باشد که ابرهای تیره بی اخلاقی با مساعد شدن هوا بر روی سرشان تگرگ و سیل نازل خواهند کرد.

     
  8. ممکن نیست لااقل گوشه ای از سخنانی که در این نوشتار و نوشته های پیشین دربارۀ ابدی بودن حلال و حرام خدا یا نقد چرایی مسکوت ماندن حکم برده داری در صدر اسلام مطرح شده به مخیّلۀ خیلی از خداباوران و شیعیانی که ذهن پرسشگری دارند خطور نکرده و آنها را دلمشغول خود نکرده باشد. گاهی می بینیم و می شنویم که علمای حوزه طرح چنین ابهاماتی را نشانۀ وسوسه های شیطان یا محصول توطئه های دشمنان برای گریزاندن جوانان از آموزه های دینی می دانند اما واقعیت این است که در این ماجرا، پای وسوسۀ «شیطان» در میان نیست. عقل بشری که پایش به تخمین وسعت و ابعاد کیهان باز شده و امکان اسکان در سیاراتی غیر از زمین را بررسی می کند، آنقدر اعتماد به نفس پیدا کرده و در عین حال آنقدر تواضع دارد که ابتدا خوب گوش می کند، آنوقت می پرسد و می سنجد و رد می کند و به چالش می طلبد و درخواست ادلّۀ منطقی می کند. نمی شود او را راند، و نمی شود با زدن برچسب «مرتد» او را ترساند، و نمی شود حذفش کرد چون در این صورت سؤالش تکثیر می شود و توجهات بیشتری را بر می انگیزد. بویژه زمانیکه او می گوید آنچه شما به من عرضه می کنید، سرریزش شده «خلافت اسلامی» در شام و بغداد، و خروجی اش شده گنبدهایی مطلّای بنا شده در بستری از فقر و بیکاری و اعتیاد و تن فروشی های زیرزمینی.

    سالها پیش معلم ژرف اندیشی بود که به دانشجویان تازه وارد توصیه می کرد که در دانشگاه، در سوت آغاز مسابقه ای بی پایان دمیده شده، و هرکه متوقف شود یا معطّل کند یا بازی را جدی نگیرد از مسیر بازخواهد ماند و حذف خواهد شد. علمای دینی با برافروختگی، یا مسدود کردن راه طرح چنین پرسشهایی، یا دادن پاسخهایی که بوی کهنگی از آن به مشام برسد، یا متهم کردن پرسشگر به خروج از دین، تنها و تنها خود را از گردونۀ دوّاری که روز به روز حرکتش شتاب بیشتری هم به خود می گیرد حذف می کنند. ایستادن و توقف در این گردونه مرادف است با زمین خوردن یا پرت شدن به محیط خارج از آن. برای حذف نشدن باید دستکم با همان سرعت حرکت کرد و با آهنگ افزایش سرعت آن هماهنگ شد. ارتداد که شوخی است و بکنار، اما حقیقت این است که در منطق هیچ عقل سلیمی طرح این ابهامات به خودی خود ایرادی نمی تواند داشته باشد که هیچ، به پویایی دین و پرهیز از مرداب گونگی در باورهای دینی کمک خواهد کرد. کسانی از جامعۀ متدینین اهل اندیشه، این حقیقت را دریافته اند و خود را به وادی طرح چالش های اینچنینی در انداخته اند از جمله مصطفی ملکیان، عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری و …بویژه دکتر ملکیان، که همیشه در جایی از بحث هایش شبهه ها و ایرادات انسان امروزی را طرح می کند و داشتن این ابهامات را حق او می داند.

    اینکه علیرغم صراحت خداوند بر اینکه «راه از بیراهه به روشنی مشخص است»، «علی» ای که روزگار پیامبر را نیز درک کرده جامۀ اسلام زمانه اش را به «پوستینی وارونه» تشبیه می کند از یک سو می تواند گواه روشنی بر این باشد که آمیختگی حق و باطل سابقه ای به درازای تاریخ اسلام دارد و همعصر بزرگان دینی زیسته و دغدغۀ حل نشدۀ آنها بوده، و از سوی دیگر بر وزن و ارزشی که خداوند برای «عقل» انسان در درک راه از بیراهه قائل شده صحه می گذارد.

    همۀ اینها به کنار، در این روزگار، چقدر جنس دلنگرانی ها و برافروختگی هایی که از طرح سؤالات چالش برانگیز دینی مطرح می شود رنگ «خدایی» و «آسمانی» و دلسوزی برای دین دارد، و انصافاً چقدرش برآمده از اغراض سیاسی برای حذف دیگری و قرار دادن او دز معرض ترور جاهلان مزدور است؟ اخیراً دکتر سروش جوابی برای این سؤال پیدا کرده که به شنیدنش می ارزد.

     
    • من فقط درباره پاراگراف اول نظرم رو میگم. چرا ممکن نیست؟ ۹۹ درصد مردم مذهبی اصلا از این ماجراها خبر ندارن و معتقدن که اسلام با برده داری مخالف بوده و بردگان رو آزاد میکرده ‌و احکامی داره که مثلا در قبال باطل کردن روزه باید برده ای آزاد میشده‌.
      بسیاری از مردم مذهبی گمان می کنند کنیزان هم عقد میشدند و دارای حقوق زنان آزاد بودند.

       
  9. هوای تهران آلوده تر یا اذهان دینی مردم آلوده تر است؟
    هر دو یک جوری به هم مرتبطند ، ذهن و هوا ، دین و آلودگی را می گویم ، اذهان در تماس دین چون هوای آلوده و مسموم تهرانند .
    می شود در هوای آلوده نفس کشید و زیست؟
    حتما ، اما نه بطور طبیعی و بدینسان ،زیستن حالتی غیر طبیعی می گیرد چون مبتلا به انواع و اقسام بیماری می شود و در آخر هم در هوای ناسالم دچار بیماری زودرس از دنیا می رود.
    رابطه دین با افکار هم اینگونه است مگر شهیدان حرمین و دفاع مقدس کمتر شده اند ؟

    زمانی که هشدار اندیشه و فکر در مقابل اعتقاد و ایمان دینی بی تاثیرند ، زنگ اخطار طبیعت بکار می افتد ،و گاه بی برگشت.

     
  10. این دردنامه سالها پیش نوشته شد و انعکاس وسیعی هم در فضای مجازی داشت . میارزد که بارها خوانده شود . با اجازه شما نوریزاد گرامی . دنباله

    ……………..
    در این سالها وبایی بدتر از آنچه به جان مردم شهر افتاد به دیانت حوزه افتاد. یادم نمی رود که همین هیات بزرگ شیخ پنا هیان جنب حضرت معصومه را شبی از شبهای ماه رمضان رفتم ، با طلبه ای که به دعوتش رفته بودم و از معنویات و کمالات شیخ سخن می گفت . نماز صبح را اقتدا کردیم و خواندیم ، و بعد رفتیم و کنار آقای پنا هیان نشستیم . ایشان گفتند :”هر کس اینجا نماز می خواند اجرش را در همین دنیا خواهد دید.از طلبه همراه پرسیدم یعنی چه ؟گفت :حاج آقا پنا هیان دست بازی دارند در ارگا نها و می توانند ، برادران را در تهران مشغول کنند. در صدا و سیما ، نمایندگی رهبری در دانشگاهها و از این قبیل . ایشان معرف معروفی هستند. سینه ام به خس خس افتاد.سریعا آمدم حجره و نماز را دوباره خواندم ، این هم حرام بود ، نماز حرام، مثل نان حرام.برادر حسام، آنقدر دیده ام که شرحش یک عمر می خواهد. مدتها بود که تصمیم گرفته بودم از قم بروم ، نه دیگر دلی به آقایان مدرسین داشتم و نه به اصلاح امور ، می دیدم هر ساعت که می گذرد ، چنگی به ایمانم می خورد و خسی به سینه ام می افتد.چند روزی است که سینه ام فوران می کند، تنگی نفس دارم ، می دانم روحی است ، خیابانهای شهر مثل فشار قبر بر تنم می افتد. امروز با عبا و ردا مرا با همین موتور قراضه، کنار خیابان چهار مردان ایستاندند . گفتند که می خواهیم بر چراغ موتورت بنویسم” یا سید خراسانی “.گفتم سید خراسانی کیست ؟گفتند : مولایمان خامنه ای به قم می آید، سید خراسانی و سپهسالار امام زمان.گفتم : این اباطیل تعیین وقت ظهور است ، امام صادق فرمودند هر کس تعیین وقت کند، کذاب است چه سید خراسانی و چه غیر خراسانی .مرا به باد کتک گرفتند و عبا و ردا را به خاک آلودند. سینه ام خس خس می کرد. حجره آمدم شما نبودید ، عبا را نگاه کردم، یاد نصیحت پدر افتادم، گفتم نکند این هم حرام است ،نکند به این جلد رفتن حرام است . چشمم پر اشک بود و قرآن را باز کردم :امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوءانگشتر عقیق را عبا و ردا را تا کردم و بی اینکه خاکش را بتکانم گذاشتم به کناری ، احساس کردم مضطرم با این دلق و زناری که به تن کرده ام . این را به تن کسانی دیده ام که به هیچ دینی نیستند، با خودم گفتم مگر نه اینکه پیا مبر فرمود شبیه کفار نشوید.سید حسام جان والله که این شهر مرا تنگ می شود، خدا حافظ تو ، قم را ترک می کنم ، اگر وعده دیداری بود ، به بیابانی قرار می گذاریم جایی که گم باشد و قم نباشد . بنده مضطر خدا یحیی لاری ذی قعده 1431

     
  11. این دردنامه سالها پیش نوشته شد و انعکاس وسیعی در فضای مجازی داشت . میارزد که بارها خوانده شود . با اجازه شما نوریزاد گرامی .
    نامه تکاندهنده یک طلبه : میروم بجایی که “گم “باشد و “قم” نباشد
    بسم الله الرحمن الرحیم
    امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
    برادر عزیز و صاحب ایمانم سید حسام جان
    این نامه را وقتی می خوانی که من برای همیشه از قم رفته ام ، برای همین عذر تقصیر مرا بپذیر که از این رفتن همیشگی و سر به بیابان گذاشتن ،چیزی به تو نگفتم ، گرچه خودت حالم را در این پنج سال دیده ای که چه قدر مضطر بودیم . همین بد حالی دائم الایام من که این روزها تشدید هم شده بود . چند باری به بد خلقی هم ختم شد ، چند باری به بگو و مگو هم رسید ، حلالم کن ، هرچه هست ظرف مصیبت برادرت پرشد.می دانم که الان به خودت می گویی که چرا چنین کرد، طلبه ساعی حوزه علمیه قم که آقایان مدرسین ، بحث و فحص اش را می پسندیدند کجا رفت ؟ با خودت می گو یی ببین شیطان رجیم چه طور از قلعه ایمان حوزه علمیه هم عبور می کند و می زند به قلب “یحیی لاری”.
    نه برادر جان اطمینان می دهم که این پریشانی کار شیطان نیست ، حکما، بزرگترین تهمت ها بر خداوند این است که ما بندگان آنچه خدایی است را به شیطان نسبت می دهیم تا شاید تکلیف شاقی را ساقط کنیم و خلاص شویم .سید حسام عزیز امید واثق دارم که تو هم بعد خواندن این نامه همین راه مرا پیشه کنی از این شهر بروی و دنیا و آخرتت را نجات دهی باری مرا که می شناسی روستازاده لارستانی که نام کنیه اش هم از همان دهات لارستان می آید ، ما جد اندر جد زاده همان لارستانیم در جنوب فارس و همسایه کویر ، آن روزهای اول که به قم آمده بودم و با شما هم درس و هم بحث شدم از آب قم گله می کردی که شور است . من ولی لام از کام بر نیاورم و لاجرعه نوشیدم .آخر جایی که ما هستیم همین آب شور هم به زحمت و قضا و قدر می رسد ، آب انبارهای ما به قناتی وصل نیست ،منتظر می مانیم تا باران بیاید و بعد این آب انبارها پر شود ورزقی برسد. ابوی مرحوم و رنجور من که عمری به فعلگی و کشت دیم مشغول بود ، همان پنج سال پیش که به قم آمدم ،نصیحتی کرد و از من قسم گرفت همین یک نصیحت را اجرا کنم تا دعای خیرش همیشه بدرقه ام باشد . خیلی کوتاه گفت که نان حلال بخور. آمدم به قم و در اولین کاری که کردم همین شهریه را نگرفتم ، ایستادم به دکان آقای مرتضایی فر و چسب و سریشم زدن به کتاب . گنجشک روزی بودنم هم نگذاشت که دستم به غیر دراز شود . بعد دیدم همین نان حلال خوردن چشم را باز می کند ، در این پنج سال عارضه ای هم به جانم افتاد که شما خوب شاهدش بودی ، خس خس نفس ، در خودم تحقیق کردم، دیدم کاملا روحی است ، این درد بی درمان .هر چه در این شهر می مانم نفسم بیشتر می گیرد.
    سید حسام جان ، در این پنج سال دینم را به قم دیدم که به تاراج می رود ،آقایانی که بر سر منبر می روند از مکاسب می گویند و کسبه قم را به ترازو و عدل فرمان می دهند . من ندانستم این همه مکاسب گفتن خود می شود کسبی . می دانی که از سیاست و امامت جماعت شدن بریده ام ، نان حلال توصیه صعبی بود . پایم افتاد چند باری بروم به مجتمع امام خمینی برای مطالعه ، همین که شیخ مصباح فرمانده اش است و طلاب خارجی می گیرد که هزار برابر ما خرج دارند. گفتند نمی شود حتی برای مطالعه باید بیایی به محضر درس ، کارت بگیری ، رفتم همین مکلا های آخوند آمده بودند ، رحیم پور ازغدی .در یکی از سخنرانی ها گفتم آقای ازغدی درسی که شما دادید سر تا سرش تهمت بود، حداقل من آیت الله منتظری را می شناسم و مستحق گفته های شما نبود.سپردند که دیگر ایشان راراه ندهید . دیدم نصیحیت ابوی به نان حلال موسع است و به مکان و زمان حلال هم تسری می یابد . در این پنج سال در همه بی پناهی ها، به من طلبه کسی از آقایان مدرسین التفاتی نکرد. درس و بحث ها بیشتر دنیاوی است و ناظر به رقابت بین علما.

     
  12. داني که چنگ و عود چه تقرير مي کنند
    پنهان خوريد باده که تعزير مي کنند

    ناموس عشق و رونق عشاق مي برند
    عيب جوان و سرزنش پير مي کنند

    جز قلب تيره هيچ نشد حاصل و هنوز
    باطل درين خيال که اکسير مي کنند

    گويند رمز عشق نگوييد و نشنويد
    مشکل حکايتي است که تقرير مي کنند

    ما از برون در شده مغرور صد فريب
    تا خود درون پرده چه تدبير مي کنند

    تشويش وقت پير مغان مي دهند باز
    اين سالکان نگر که چه با پير مي کنند

    صد ملک دل به نيم نظر مي توان خريد
    خوبان درين معامله تقصير مي کنند

    قومي به جد و جهد نهادند وصل دوست
    قومي دگر حواله به تقدير مي کنند

    فالجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
    کاين کارخانه ايست که تغيير مي کنند

    مي خور که شيخ و حافظ و مفتي و محتسب
    چون نيک بنگري همه تزوير مي کنند

     
  13. خطاب به آنان که گفته های عقلانی و استدلالی را کفرآمیز می دانند،
    چند بار حافظ را خوانده اید ؟
    چند بار فال حافظ را گفته اید؟
    در کجای اشعارش او تعریف و تمجید از زاهدان کرده است؟
    در کدام یک از اشعارش نزد شیخ و ملا و یا زاهد برای چاره جویی رفته ؟

    او تا می تواند از این قشر در عذاب است و گله مند:
    واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
    چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
    مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
    توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند
    گوییا باور نمی‌دارند روز داوری
    کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند
    یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
    کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند

    او حتی فتوایشان را قبول ندارد و از نیرنگ آنان بیزار است.
    بر عکس او هر گاه سوالی دارد به نزد پیر مغان ، ساقی ، حکیم ، پیر میکده و یا برهمن روجوع می کند الا یک ملا و یا شیخ. او می را نشانه پاکی و الهی می داند :
    دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
    فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
    من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
    اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی
    هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
    فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
    بیا که رونق این کارخانه کم نشود
    به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی
    …….
    ز تندباد حوادث نمی‌توان دیدن
    در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
    مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
    کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی

    خوب فکر کنید ، آیا حافظ به تعبیر شما کافر و ملحد و مفسد ووووبوده است؟ و او امروز از شما چند بار حکم اعدام میگرفت؟

    بهتر است این موش و گربه بازی ها رارها کرده و به جای اتهام زدن مسخره و بی معنی اتان، خط و مرز خود را با سلفی گری و وهابیت روشن کنید .

     
  14. حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة ، سلام علیکم ، ضمن آرزوی تندرستی و سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، شاهد ، بشیر و نذیر . امروزه در تمامی جهان رژیم های حکومتی ، سازمانهای امنیتی در درون نظام خود مانند ” سیا ” ، اینتلیجنس سرویس “، ” ک گ ب ” ، موساد ” و در رژیم پهلوی سابق ” ساواک ” و … تشکیل داده که این سازمانها بنا بر شرح وظایفی که برایشان تعریف کرده اند ، با شکنجه ، قتل و کشت و کشتارِ بی حساب ، فجایع بیشمارِ مردمِ منتقد ، برای بقای نظام حکومتی خود تلاش میکنند . حضرت آیت الله نوری زاد ، حضرتعالی آیا اگر نظام حاکم ایران ” پسوند اسلامی ” نداشت و مانند دیگر حکومت های دیگر جهان امروز بود ، موافق با شکنجه ، قتل و کشت و کشتارِ بی حساب ، فجایع بیشمار وزارت اطلاعات و افزون بر آن جدیداً اطلاعات سپاه پاسداران برای بقای نظام ایران بودید یا بواسطه اینکه نظام کشور ما ” پسوند اسلامی ” دارد ، منتقد شدید جنایات این سازمانها در این نظام مقدس هستید ؟ الحقر ___ مبشّر
    ————–
    سلام دوست گرامی
    این پرسش است آیا؟

     
    • حضرت آیت الله العظماء مبشر دامت اطلاعاتة و بقائاً مضافاتة

      …ضمن آرزوی خاتمه خدمت آن معذور صغیر و آقازادۀ سراپا تقصیر که کمر همت بخدمت امام زمان بسته ولی از غم بی نوایان طرفی نبسته، استدعای عاقلانه دارم تا ازین منبعد از طرح سوآلات اطلاعاتی و دو پهلو و بودار از این نوریزاد رنجدیده و طعم هزاران مکافات چشیده، خودداری فرمایند. از درگاه احدیت مسئلت دارم تا میلیاردها اسکناس پشت سبز در بهشت برین نصیب آن جناب فرماید، که حق تعالی فرموده آنکه با عمو سام است، دنیایش بکام است. ایضاً در صحیفۀ شریفۀ مزاحم الاحوال من سخافة الدجال، میفرماید:

      چرا با وی چنین کردی مبشر؟/ چرا وی را نمایاندی مقصر؟
      مگر تو دین و ایمانی نداری؟/ که هردم سربسر با وی گذاری
      چه نوریزاد بتو کرده ایا مرد؟/ بتو جز احترام کمتر همی کرد؟
      گزین کار دگر اکنون مبشر/ نکن خود را تو انقدر جر و واجر

       
  15. جناب نوری زاد عزیزم
    با توجه به متن ارسالی بانو ملیحه که در زیر آورده ام از شما سوالی دارم. آیا شما از منفعل بودن مردم آزرده نیستید و این همه ظلم را اثر سر فرو بردن مردم در گریبان خویش نمی دانید و بی تفاوتی و یا ترس؟ من و بسیاری چون من که به آگاهی کامل رسیده و حاضر به همراهی کامل با شما و یاران فرهیخته تان هستیم چه کاری از دستمان ساخته است؟ اگر تک تک به اعتراض در آییم در تاریکی و خفقان خفه مان می کنند و حذف می شویم تا تاثیر گذار در پیرامون خود نباشیم که بسیاری از ما حذف شده ایم.‌اگر منتظر این باشیم که همه با هم اعتراض کنند که تقریبا بدون رهبریت و یا حزبی کار کردن، هماهنگی غیر ممکن است. آیا ما نیز چون شما نباید به سیم آخر زده و در کنار شما بایستایم و با شیوه های مدنی با شما همراه شویم چون در کنار شما حداقل این اطمینان را داریم که چنانچه گرفتار شدیم کسانی چون شما مانع از دفن بی صدای ما و بی نتیجه بودن حرکتمان خواهند بود. این که شما بنویسید و ما فقط بخوانیم و به روال روزمره زندگیمان ادامه دهیم و منفعل باشیم جز هدر رفتن و استهلاک شما و ما نخواهد بود و اینجوری حرفهای شما و متن های ما نیز در حال به روزمرگی دچار شدن هست. شما تلاش تان را تا آنجا که برش داشت کردید و سستی من و ما بود که شما از بست نشینی کنار اوین و لاستیک دنا و … فرسوده و ناامید گشتید. من امروز حاضرم در کنار شما تا آخر بایستم و جان بدهم چون با ترفندی که در متن ملیحه خانم گفته شده در حال نابودی امثال من هستند و من نمی خوام حاکمیت به خواست خود بی پرداخت هزینه نائل بشود. من باید نوری زاد دیگری باشم و تا شاید بقیه هم جرات کنند، همانگونه که من از دیدن شما و دکتر ملکی و نرگس و ستار و … راه مقاومت را آموخته ام. امثال من دلمان فقط به امثال شما خوش است و نباید نهضت خود را به خود محدود کنید تا فردا به هر دلیلی حذف شدید (زبانم لال) ما سرخورده و بلاتکلیف شویم.

    Mohammad Nourizad:
    مطلب زیر را بانویی به نام ملیحه برایم فرستاده:

    پرت کردن میان گرگها :

    این یکی از شیوه هایی بود که سازمان اطلاعات و امنیت شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران ، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور اختراع کرد( که البته برادران خودمان نیز با تمام قوا از همین روش سود می برند). در این شیوه هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و اهل قلم نبود . بلکه به شکلی غیرمستقیم و نامریی ، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات و سختی ها و بن بست ها و یاس ها و نا امیدی ها و بدبختی های شدید و پی در پی مالی و شخصی و شغلی و روحی و روانی و عاطفی و خانوادگی می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند .
    در چنان شرایطی ، فرد مورد نظر بقدری در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره میشد که دیگر کاری به کار #حکومت و شعر و سیاست و فرهنگ و ادبیات و هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار میگرفت که نهایتا” یا دیوانه میشد ، یا خودکشی میکرد ، یا فرار میکرد ، و یا افسرده و روانپریش میشد و گوشه نشین می گشت. بهرحال به یک طریقی له میشد و از بین میرفت.
    در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند گرگها . گرگها هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از فقر و بیکاری و ناامیدی و فلاکت و تنهایی و روانپریشی و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتا” او را محاصرهء خود گرفته و تکه پاره می کردند ؛ شیوه “پرت کردن میان گرگها” بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آنرا بکار گرفتند و همچنان با علاقهء بسیار بکار می گیرند .
    پرت کردن میان گرگها ، یعنی حذف کردن و سربه نیست کردن روشنفکران و آزادیخواهان و دیگر نویسندگان و اذهان پرسشگر و وجدان های بیدار و مردان شریف جامعه ، بی هیچ زحمت و هزینه و دردسری برای حکومتها …

     
  16. قصد جسارت به هیچ کس و هیچ طبقه‌ای ندارم و اگر نتوانم منظورم را خوب بیان کنم، اشکال از من است. در هر کجای دنیا ،مردمان افرادی را تجربه می‌‌کنند که ابله هستند. می‌‌گویند یکی‌ از مولف‌های یک ابله این است که زودباور است و به راحتی تحریک می‌‌شود و طعمه خوبی‌ هست برای نباله روی. جمهوری اسلامی شدیداً به چنین افرادی نیازمنده بوده و هست. به این افراد ،هم امکانات داده و هم تا مقطع دکتری و یا اجتهاد جات حوزوی برایشان مدرک سر هم کرده و تعدادشان هم زیاد که اغلب هم پست‌های بالای بله قربان گویی را قبضه کرده اند تا حد رئیس یک قوه. اینها گفتم تا به این گفته مولیر برسم که گفته ” یک ابله تحصیل کرده از یک ابله بی‌ سواد، ابله تر است” و دلایل هم پر واضح و روشن. طرف می‌‌خواهد چیزی در این سایت بنویسد با ” یک دانشجو ” و پشتبند آن “از سوئد” اسم مجازی انتخاب می‌کند ، تو گویی بر حسب عادت مانوس، خوانندگان را پیشاپیش در حد یک جمعی از بر و بچه‌های پا منبری و بسیج فلان پایگاه فرض کرده و به یاپان گفتارش که برسی میبینی‌ رسیده‌ای به مصداق کامل آخرین دو کلمه گفته مولیر. اینها قرار است وکلا و مقامات آینده باشند مثلا. وزیر اطلاعات احمدی‌ نژاد و حسن عباسی و رئیس قوه… و هزارانی از این دست که جان فدای نفر اولی‌ می‌‌کنند و وی نیز عاشق سینه چاک این قماش هست نشان می‌‌دهد که “ابله تر ها” چه جایگاه و مقاماتی دارند و این یکی‌ هم از سوئد گویا دنبال مدرکی است که به درجه‌ای که مولیر می‌ گوید نایل آید و شاهد پست مقاماتی را در آغوش کشد.

     
  17. محمد نوری زاد

    اشاره:
    چند شب پیش صحبتی تلفنی داشتم با جمعی که با هم مرتبط بودند و در خارج از کشور فعالیت می کنند. صحبت های خوبی بود. عیب من این است که هرگز صحبت هایم را ضبط نمی کنم. دوساعتی این صحبت ها و پرسش ها و پاسخ ها به درازا انجامید. یکی از آن دوستان با نام نوید برای من نوشت که شما خوب صحبت نکردید . من جوابش را نوشتم. این گفت و شنودهای ما دو تاست. بد ندیدم شما نیز بخوانید:

    جناب نوریزاد دورود بر شما
    امروز که آنلاین با شما در ارتباط بودیم و بنده در کنار آقا رضای عزیز (رضا بدیعی نازنین) نشسته بودم،بارها و بارها پیش از اینکه اقا رضا با شما ارتباط تلفنی رو قطع بکنند عرض کردم خدمت شون و ایشون هم فرمودند که پیش از خداحافظی با شما دو دقیقه به بنده وقت می دهند تا دو کلام حرف حساب ام رو با شما بزنم؛
    عزیز دل من، جناب محمد نوریزاد، شما به هیچکدام از پرسش های مادح عزیز پاسخ ندادی آقای نوریزاد!
    بی تعارف بگم: آسمون ریسمون بافتید!
    اگر نحوهء ارتباط تلفنی و بحث کنترل و این حرفها تاثیر میگذاره روی نظرات شما،که بفرمایید ما هم بدونیم.
    ولی اگر طبق سیاق قبلی تون همیشه یکی به نعل یکی به میخ می زنید و “سید خندان” رو بعنوان آلترناتیو داخلی در پاسخ پرسش مادح نظری عزیز مطرح می کنی، باید بگم همین تیشه به ریشهء حضرتعالی میزنه!
    بعد از خداحافظی از شما، من خدمت بقیهء دوستان عرض کردم که جناب نوریزاد باید می بودند و پاسخ بنده رو می دادند که چرا یک فرد تدارکاتچی،آبدارچی،ظروفچی،و… رو بعنوان آلترناتیو داخلی مطرح می کنید ای آقای نوریزاد عزیز!!!؟؟؟؟؟
    همین ها باعث شده بسیارانی بگویند محمد نوریزاد “عامل” است!
    جناب نوریزاد عزیز، یا شما پای در راه مبارزه نهاده اید یا ننهاده اید!
    با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن رسم مبارزین راه آزادی نیست.
    این رسم عافیت طلبان خوش نشین است بزرگوار.
    از صراحت لهجهء من که شاید به زعم شما چون بیرون گود نشسته ام پس راحت داد سخن آزاد سر می دهم ناراحت نشید.
    زمانی که من هم داخل خاک ایران بودم همین بودم.
    معتقد بودم که آدمی بهتر است تا حرفش را بزند، تا اینکه در ترس و تنهایی و اضطراب جان بکند.
    والسلام.

    ——————–
    محمد نوری زاد:
    درود و سپاس نوید گرامی
    من همینم دوست گرامی. نه اصلاح طلبم و زیر چتر آقای خاتمی و اعوان و انصارش و نه اصول گرا. تک و تنهایم. آنچه گفتم همانی بود که بلد بودم. بیشترش را از شما یاد می گیرم. ای کاش نسخه ای از آن سخنان بود و شما دقیقا به من می فرمودید که من کجایش را غلط گفته ام.

    ——————————————-
    نوید:
    محمد عزیز، شما بسیار بزرگوارانه قبول زحمت فرمودید و در معرکهء خطر پای نهادید. من کسی نیستم که بتوانم به شما بزرگوار چیزی یاد بدهم.
    شما خودتان استاد هستید.
    اما این چندمین بار است که من حمایت شما را از اصلاح طلبان می بینم.!
    این قماش خیانت در حق امانت کرده اند… خیانت در حق اعتمادی که مردم بهشان کرده اند. برای همین هم نتیجه ای همچون 88 را مشاهده کردند.ملت اگر مطالبهء خودشان را از صندوق رای نگیرند، خودشان می دانند از کجا و چگونه مطالبهء شان را بگیرند.
    من زمانی که ترکیه بودم، دو بار خواستم برگردم ایران و قید همه چیز را بزنم. یک بارش همان زمانی بود که شما به قدمگاه (به قول خودتان) می رفتید و آتنای عزیز هم می آمد و بقیه نیز که آرام آرام از راه می رسیدند…
    بار دومش در همان کمپینی بود که سال گذشته برای نخریدن خودروی صفر به همراه دوستان را انداختیم.
    من تشنهء دیدن اتحاد هستم و زمانی که این اتحاد برقرار شد حتا اگر تمام کهکشان ها را به من بدهند، باز من اینجا را رها میکنم و برمیگردم ایران و در کنار هموطنانم تا آخرین قطرهء خونم مبارزه میکنم.
    این که عرض کردم جواب سربالا دادید هم به خاطر شناختی بود که از شما داشتم.
    شما مصاحبه هایی به مراتب تند و تیز داشته اید، نامه ها و ویدئوهایی دلاورانه…
    دیدن نظرات دیروز از شمایی که شناخت قبلی داشتم از شما برایم تعجب برانگیز بود.
    سربلند و سرافراز باشید.
    ———————

    محمد نوری زاد:

    درود نوید گرامی
    من بایکوت شده ی اصلاح طلبانم بخاطر نقدهایی که به بزرگترهایشان داشته ام و دارم. با این همه، اصلاح طلبان یک واقعیت حتمی جامعه ی مایند. نمی شود اینها را ندید. مثل زخم روی گونه اند. هستند. واقعیت دارند. جمعیت شان هم بسیار است. کم کم بیست میلیون جمعیت پشت سرشان است. خود ما چند نفریم؟ همان اتحاد برای نخریدن اتومبیل صفر مگر ندیدید به چه افتضاحی بدل شد که مردم سرو دست می شکستند برای ثبت نامش؟ آرمان های شما این بود که مردم، پسندیده این است که نروند ماشین صفر بخرند اما واقعیت درماندگی ها و واقعیت تربیتی مردم چیز دیگری بود. ما اگر این واقعیت ها را در مناسبات سیاسی و رفتاری خودمان نبینیم حتما با سر به دیوار بتنی مقابل خواهیم کوفت و آسیبش برای خود ما خواهد بود و نه به دیوار مقابل.
    با احترام

     
    • آقای نوریزاد،

      چرا اصلاح طلبان زخم روی گونه اند؟ اصلاح طلبان با توسل به هر نخ نازکی که امکان حضورشان را فراهم میکند ایستاده اند تا از فرصت های کوچک استفاده کنند و تا کنون موفق تر از همه اپوزیسیون بوده اند حتی با وجودی که آقای خاتمی تقریبا در حصر است ولی این اصلاح طلبان هستند که با وجود همه رد صلاحیت ها و فیلتر ها با اتکا به اقبال مردم ، در همه انتخابات ها تاثیر کذار تر از همه گروه ها هستند. البته من عقد اخوتی با اصلاح طلبان ندارم ولی معتقدم اصلاح طلبان عامل گذاز مسالمت آمیز از استبداد دینی به باصطلاح آقای خاتمی مردم سالاری دینی و از آنجا به استقرار نظام سکولار می دانم. این آقا نوید میگویند که اگر همه متحد شدند تشریفشان را به کشور می آورند. برای چه؟ ایشان خیال رهبری دارند یا ریاست؟ البته عامل برهم خوردن اتحاد مردم همین امثال آقا نوید هستند که در خارج از کشور نشسته اند و آبجویشان را میل می کنند و در هنگاه خروج گاز معده رژیم ها عوض می کنند و شاهان را به جا گدایان و گدایان را به جای شاهان می نشانند.

       
      • سلام منصور گرامی
        شما گروه دیگری به غیر از اصلاح طلبان(البته نه از نوع سال 76 آن که عمدتا به خارج از کشور رفتند که نوع اصلاح شده آن!) را در جامعه ایران می بینید که حق فعالیت داشته باشد تا وزن سیاسی احزاب مشخص گردد؟!اینکه ملتی از شر گرگ به خرس پناه ببرد نشان از نفوذ آن گروه الزاما نداشته و بعضا نشان از بسته بودن فضا می دهد.فراموش نکنیم که همین مردم از شر اصلاح طلبان در سال 84 به یک اصولگرای ناشناخته رای دادند در حالیکه 4 سال بعد از شر او به همان خرس اول که از او فرار کرده بودند پناهنده شدند.وقتی این جماعت را باید محبوب به حساب آورد که ما آزادی احزاب داشته باشیم تا آن موقع قضاوت نکردن بهترین راه است.
        موفق باشد

         
        • آرتین عزیز،

          1- در سال 84 اشتباه استراتژیک اصلاح طلبان باعث شد آرائشان در دور اول شکسته شود در نتیجه رفسنجانی و احمدی نژاد به دور دوم رفتند در حالیکه رفسنجانی از احمدی نژاد جلو تر بود. اگر کروبی و معین به نفع رفسنجانی کنار می رفتند ما 8 سال نکبت و فساد را تحمل نمی کردیم . هاشمی در آنزمان هنوز در سپاه و ارکان حکومت نفوذ داشت.
          2- ما ایرانی ها متاسفانه هنوز به آن درجه از رشد نرسیده ایم که بدانیم انتخاب همیشه بین سیاه و سفید نیست و طیف های بینابینی هم وجود دارند. هیچگاه در هیچ کشوری یک انسان کامل که از همه جهات مورد تائید باشد انتخاب نشده است بلکه با توجه به همه جوانب و برنامه های اشخاص و احزاب ، مردم انتخاب می کنند و در اکثر مواقع انتخاب بین بد و بدتر است.

           
    • لابد این دوست عزیز خارج نشین توقع داشته است که نوریزاد مریم رجوی یا رضا پهلوی را به عنوان الترناتیو مطرح کند با وجود شورای نگهبانی که صلاحیت هاشمی را احراز نمیکند !
      ما همیشه چوب این رویاپردازی ها را خوردیم ، قبل از انقلاب روشنفکران و تحصیلکردگان کشور در رویای برپا کردن جامعه بی طبقه کمونیستی یا توحیدی بودند و خدمت در سازمانهای دولتی را نیز خیانت به خلق میدانستند . درهای سازمانهای حکومتی به روی جوانان تحصیلکرده پاکی که علم مخالفت با رژیم را ، آنهم در حرف ، به دوش نمیگرفتند و اماده خدمت به کشور بودند باز بود . انها با خدمت در سازمانهای دولتی قادر به اصلاح تدریجی نظام میشدند . شعار انقلابیون نوکری شاه از امریکا بود ولی بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند جز کودتای 28 مرداد و فروش تسلیحات نظامی به رژیم سابق ، که رژیم مقدس فعلی برای آن تسلیحات له له میزند ، خیانتی از طرف امریکا به کشور ما رونمایی نشد . دوستی با امریکا و عدم مخالفت با اسرائیل ایران را به چنان قدرت منطقه ای تبدیل کرده بود که کشورهای منطقه برای دوستی با آن سر و دست میشکستند . اما امروز به یمن توهم استکبارستیزی که گریبانگیر ما شده است ، کشورهایی چون امارات و قطر برای ما کرکری میخوانند !

       
  18. درود دوستان
    نظام قضایی مستقر در یک جامعه را میتوان بعنوان پاشنه آشیل اضمحلال یا رویش بسوی بالندگی در آن جامعه یاد کرد. نظام قضایی دست نشانده قدرت میتواند کل حاکمیت و همچنین ملت را به فساد وقانون گریزی بکشاند و برعکس چنانچه مملکتی داری نظام قضایی مستقل و عادلانه ای باشد مملکت را از سوء رفتارها پاک کرده و از حقوق شهروندان پاسداری میکند. به شروندان قانون گرایی می آموزد
    . همگام و هم صدا شدن برای عدالت خواهی و مطالبه برای نظام قضایی مستقل و عادلانه . همچنین قرار گرفتن این مطالبه در جایگاه شعار محوری کنشگران میتواند فصل مشترک و نقطه عزیمتی موئثر در جهت پینوند خوردن انسانهای دمکراسی خواه شود . مطالبه برای یک نظام قضایی مستقل از انجا که مطالبه ای ایجابی و سازنده و غیر حذفی است هزینه تحمیلی برآن از جانب اسبداد نسبت به سایر رویکرد ها و شعارهای مرده باد و نابود باد بسیار کمتر خواهد بود. لذا آنگاه که بیم کمتری میرود پتانسیل کنشرگی و پیوند خوردن بهم افزایش می یابد . چنانچه استراتژی فائق آمدن بر استبداد را مشروط بر گسترش و نفوذ جنبش دمکراسی خواهی در میان تمام اقشار اجتماعی بدانیم . نباید از این واقعیت غافل شویم که هر چه از میزان بیم کاسته شود شهروندان با شهامت بیشتری جلب یک جنبش میشوند.. لذا حفظ آرامش و روی آوردن به مطالبات و شعارهای ایجابی میتواند زمینه ساز رشد جنبشها به سطح ملی باشد.
    ملتی که دارای یک نظام قضایی مستقل نباشد توان چیره شدن بر معضل فساد را نخواهد داشت. وجود یک نظام قضایی مستقل و عادلانه به قانون شکنان غارتگران دزدان سرکوبگران و زورگویان باج گیران رشوه گیران قمه کشان ناقضان حقوق انسانها مجالی نمی دهد.بر عکس نظام های استبدادی به یک سیستم قضایی وابسته نیازمند هستند تا هم قادر به سرکوب مخا لفان ناراضیان و معترضان باشند هم حاشیه امنی برای خود محوری ها و دزدی ها یشان باشد.
    .جنبش عدالخواهی که هم اکنون در مملکت ما در شرف تکوین است نیز بر همین اساس زمینه ظهور یافته است. زیرا این مطالبه برحق هم میتواند بخش انکار ناپذیر اهداف دمکراسی خواها باشد هم فصل مشترکی جهت ائتلاف بین جریانات سیاسی. نزدیک چهل سال شعار عوامگرایانه اتحاد همه باهم ورد زبان بخش ساده اندیش در بین ما شده است غافل از اینکه چنین اتحادی در جامعه بشری سابقه ندارد. آنجا که کنشگران تقریبا همه باهم پشت ایت الله خمینی قررا گرفتند اتحاد نبود بلکه بیغت کردن با یک نگاه بود. چنین سناریو ای باز هم محمتمل است کما اینکه علائم آنرا می بینیم. هر چند برای فرار از این نگبتی که ملت ما گرفتار آمده میتواند نور امیدی باشد اما هیچ ضمانتی نیست که یک جریان حتی از نوع بسیار دمکراتیک. ما را به سرمنزل مقصود برساند. جریانات و شخصیت ها پس از اینکه در قدرت قرار میگیرند با معضلات و مقاومت روبرو میشوند و از آنجا که تفکر خودر را عین حقیقت میدانند دیگران را گمراه و مستحق نابودی میشمارند. یک جریان قبل از قدرت گرفتن و پس از آن بسیار متفاوت میشود. اما چنانچه نحله های فکری همراهان خود را در جامعه جذب کنند و هرکدام نیروی اجتماعی گرددند آنجا که زمینه مشترکی داشته باشند میتوانند حول آن اشتراکات ائتلاف یا اتحاد عمل نمایند.
    عباسعلی فتاح سدنی ۱۴ نوامبر 2016

     
  19. سه طایفه از دست راستی های رنگارنگ ساکن ایران را در وادی عشق و محبت و نوکری دونالد ترامپ یافتم:
    1- پان فارسیست های کوروش محور
    2- پان کورد های 4 اقلیمی
    3- پان تورک های پوست گرگ پوشیده
    جالب است که هر سه طایفه به خون هم تشنه اند اما در نقطه ترامپ بهم میرسند و یقینا در فرآیندی تخریب مملکت، مکمل هم خواهند بود، البته اگر بتوانند

     
  20. سارا از فرانکفورت

    سلام به نوری زاد گرامی
    خواهش می کنم صحبت های این جوان بلوچ را بشنوید و با من گریه کنید. این جوان شجاع میرجاوه ای در حضور استاندار ببین چگونه می گدازه
    https://www.facebook.com/100007886503988/videos/1794741990798667/

     
    • سرکار خانم سارای گرامی…احساسات انسانی شما شایستۀ تقدیر بسیاراست. اما درعرض 38 سال گذشته انقدر درغم از دست رفتن عزیزانمان، و بی خانمانی، دربدری، فقر، مذلت و هزاران بلا و فلاکت که نصیب ما و مردم شده اند، چه بسیار که زار و نزار درتنهائی خود گریسته ایم. از نظر روان پزشکی، ما دیگر از این مرحله عبورکرده ایم و اکنون بسیار بسیار خشمگین از آن همه مصیبتی که برما و هم وطنانمان رفته، در پی راه چاره ای برای نجات از این مخمصه هستیم. 38 سال پیش، مردم ما در پی راه نجاتی برای زندگی بهتری بودند و از این رو فریب کسانی را خوردند که هر شب جمعه پای وعظ و روضه خوانی هایشان در غم علی و حسن و حسین و غیره چه اشکهائی که نریختند و به خود قبولانده بودند که بطور حتم آخوندها به عنوان نمایندگان زندۀ آنها با پشتیبانی خدائی که در آسمان هفتم فلک الافلاک نشسته، یگانه ناجیان مردم از بدبختی و درماندگی هستند. پس چه شد؟ اکنون نه خدا به ما نظر مهربانی دارد و نه سزای نمایندگان ستمکارش را کف دستشان میگذارد. ما مانده ایم با تلی از مشکلات و بقولی شاید باید درحمام خون دیگری در غلتیم تا نمایندگان خدا دست از سرمان برداشته و تمکین کنند به رأی مردمی که میخواهند خود بر سرنوشتشان حاکم بوده و با خواست و رأی خود آینده شان را رقم زنند. ولی آیا روزی خواهد رسید که خدا و نمایندگان خود خوانده اش در این سرزمین دست از سر مردم برداشته و آنها را به حال خود رها سازند؟ اشکهایمان در دیده های حسرتگرمان خشکیده!

       
  21. با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : جناب نوریزاد با توجه به خبر زیر و کل جریان افراد ولایی در مملکت امام زمان متاسفانه به این نتیجه میرسیم که هرگونه مماشات در این موارد که مردم عادی هر روزه مرتکب میشوند و اصولا برایشان مهم نیست که این مملکت به کجا میرود معترضین کارشان آب در هاون کوفتن است و دست ما کوتاه وخرما بر نخیل نوریزاد گرامی شما نظرتان چیست ؟ با احترام !
    محمود صادقی نماینده تهران در مجلس دهم از صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه خواست برای پاسخگویی به مطالبی که مورد حساب های بانکی شخصی او منتشر شده، “گزارشی از عملکرد حساب‌هایش را طی پنج سال گذشته اعلام کند”.

    آقای صادقی در جلسه علنی امروز دوشنبه ۲۴ آبان مجلس ایران، با اشاره به “اخبار و شایعاتی درباره افتتاح حساب های متعدد شخصی به نام رئیس محترم قوه قضائیه در فضای مجازی و حقیقی” گفت: “این اخبار و شایعات موجبات سوء استفاده رسانه های بیگانه و مشوه نشان دادن جلوه دستگاه های حاکمیتی نظام جمهوری را فراهم ساخته است.”

    ظاهرا اشاره این نماینده مجلس، به خبری است که چندی پیش در کانال تلگرامی “آمدنیوز” منتشر شد و از وجود ۶۳ حساب شخصی به نام “صادق آملی لاریجانی” و واریز غیرقانونی سالانه ۲۵۰ میلیارد تومان به این حساب ها حکایت داشت. این خبر بعد از انتشار، مورد استناد سایت های اینترنتی گوناگون قرار گرفت.

    شش روز پیش، علی طیب نیا وزیر اقتصاد و امور دارایی ایران با رد “شایعات” مطرح شده در مورد حساب های بانکی صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه گفت: “این حساب‌ها از بیست سال پیش مربوط به قوه قضاییه بوده است.”

    آقای طیب نیا در گفتگو با شبکه ۲ صدا و سیما گفت: “از بیست سال پیش با هماهنگی خزانه کل کشور و بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران مجموعه مبالغی با رعایت حدود قانونی و موازین شرعی برای قوه قضاییه به صورت سپرده در سیستم بانکی کشور قرار گرفته است.” وی با ذکر اینکه “طبعا به این مبالغ سودهایی نیز تعلق گرفته که البته از اصل پول ها به هیچ وجه استفاده نشده است” افزود: “سود حاصله از مبالغ مذکور، صرفا برای برخی هزینه های معین در قوه قضاییه صرف شده است.”

    کدام قانون اجازه می‌دهد وجوه دولتی به حساب های شخصی واریز شود؟ به ویژه اینکه بخش قابل توجهی از این وجوه واریزی متعلق به اشخاص حقیقی و اصحاب دعوا در محاکم حقوقی و کیفری و بعضا متعلق به متهمان در دادسراهاست که بابت قرارهای وثیقه و تودیع احتمالی در صندوق دادگستری واریز می شود. کدام موازین شرعی اجازه می دهد قوه قضاییه در این وجوه تصرف کند، این وجوه را سپرده گذاری کند و سود حاصله را تملک کند؟”محمود صادقی نماینده تهران

    محمود صادقی در سخنان امروز خود، با اشاره به توضیحات هفته پیش وزیر اقتصاد گفته: “بنده از وزیر اقتصاد این سوال را دارم که توضیح دهند مقصود ایشان از حدود قانون و موازین شرعی چیست؟ کدام قانون اجازه می‌دهد وجوه دولتی به حساب های شخصی واریز شود؟” وی افزوده است: “به ویژه اینکه بخش قابل توجهی از این وجوه واریزی متعلق به اشخاص حقیقی و اصحاب دعوا در محاکم حقوقی و کیفری و بعضا متعلق به متهمان در دادسراهاست که بابت قرارهای وثیقه و تودیع احتمالی در صندوق دادگستری واریز می شود.”

    نماینده تهران پرسیده است که “کدام موازین شرعی اجازه می دهد قوه قضاییه در این وجوه تصرف کند، این وجوه را سپرده گذاری کند و سود حاصله را تملک کند؟”

    آمدنیوز، پیشتر به نقل از “یک مقام ارشد در قوه قضاییه” مدعی شده بود: “پس از اطلاع مدیران بانک ملی از وجود ۶۳ حساب شخصی به نام آیتالله صادق آملی لاریجانی، و واریز وجوه قوه قضاییه و دعاوی حقوقی و کیفری به این حسابها توسط مردم، دو تن از مدیران بانک ملی از این موضوع مطلع و اطلاعات مربوط به این حسابها را در اختیار علی طیبنیا، وزیر اقتصاد گذاشته اند.”

    این کانال تلگرامی افزوده بود مجموع سود بانکی دریافتی صادق لاریجانی از ۶۳ حساب بانکی “۲۵۰ میلیارد تومان در سال” بوده که “رقمی در حدود ۲۰ میلیارد تومان ماهانه، به وی پرداخت شده است”.

    آمدنیوز ادعا کرده بود: “پس از اطلاع این دو مدیر بانک ملی از جزییات این اقدام غیر قانونی، که از مصادیق اختلاس است، مدیران سازمان بازرسی کل کشور در جریان قرار گرفته اند و موضوع توسط علی طیبنیا، وزیر اقتصاد در هیئت دولت مطرح و به حسن روحانی رییسجمهور گزارش شده است.”

    ادعای دیگر این رسانه این بود که که آقای روحانی با رفتن به نزد رهبر جمهوری اسلامی، وی را در جریان این حساب ها گذاشته که “خشم آیتالله خامنهای” را به دنبال داشته است. آمدنیوز افزوده بود که در واکنش به خبرسازشدن حساب ها، قوه قضاییه دو تن از مدیران بانک ملی و دو تن از کارشناسان سازمان بازرسی کل کشور را بازداشت و زندانی کرده است.

     
  22. استاد محمد رضا عالی پیام هالو – بود و نبود

    https://www.youtube.com/watch?v=ZUJKUOtJSwM

     
  23. استاد محمدرضا عالی پیام هالو – انقلاب تا آزادی

    https://www.youtube.com/watch?v=nCazfVMW0-8

     
  24. من موندم این دانشجو سوئدی مشکل داره یا تو دانشگاههای سوئد اراجیف تدریس میشه!!! امیدوارم که مشکل از اون خارجی باشه

     
  25. سارا از فرانکفورت

    سلام می کنم به آقای نوری زاد و دوستانی که در این سایت می نویسن
    من چندی پیش در خیابان پام به سنگی خورد و افتادم و پایم شکست و مشغول مداوا بودم بقول پسر بزرگم که بشوخی می گوید مگه پزشکان هم مریض می شوند یک بیماری هم به این شکستگی اضافه شد وخلاصه از مطالعه نوشته های شما و دوستان باز موندم این مطلب شما خیلی به دلم نشست مخصوصن که می بینم شما نه بعنوان یک مخرب و هوچی گر بلکه مثل یک مادر دلسوز دارین از اسلام انتقاد می کنین و دوست دارین ریخت خوبی داشته باشه. خیلی خوشم اومد از این که به کهنگی برخی از احکام اسلام اشاره کردین که دل آدمو می زنه و آدم دوست داره در نگاه سایرین مسلمانی جلوه کنه که به روزه و عقب نیست. منم دوست دارم هرکی که به یه مسلمان بر می خوره از همه چیزش مخصوصن از علم و اخلاقش لذت ببره و واسه همه تعریف کنه که در همسایگی ما یک خانواده مسلمان هستن اینجور و اینجور و بقیه بهش بگویند خوشبحالت کاش ماهم یه همسایه اینجوری داشتیم.
    مرسی آقای نوری زاد

     
  26. درود جناب نوری زاد
    بی اغراق می گویم که این نوشته یکی از نوشته های نافذ و استادانه شما است و من در آن به یافته های خوبی برخوردم که می ارزد آدم بگوید: یافتم یافتم. واقعا همینجور است که اگر پیامبر و علی به چشم خود می دیدند که عایشه جوان و فاطمه جوان را به اسیری و کنیزی – با آن تعریفی که از عملکرد فاتحان می شناسیم- می برند حتما قوانینشان را یک دستی درش می بردند
    تشکر

     
  27. نوری زاد کی و کجا و چطور منکر قرآن شده ؟…..

    شاید کسی نفهمه دارد حرفی را که میزند نتیجه اش چیست اما حرف گفته شده ونتیجه حرف نوری زاد ۰(ده: این که حلال محمد تا قیامت حلال است و حرامش حرام، توهین به شعور مردمی است،…..) واگر این انکار کل قرآن نیست نه حتی قسمتی وبعض آیات پس چیست .؟ اخوی بنده ام نگفتم من از زید وعمروا مسلمان ترم ونوری زاد از من مسلمان تر نیست آن شالله نوری زاد مسلمانان تراز من که عددی نیستم از همه مدعی یان مسلمان تر باشند اما آنچه مشخص است اطلاعات نوریزاد در حوزه دین خیلی اندک استدلالها یش احساسی است ونه علمی و نه مطابق آیات و و روایات اسلامی وشیعی میباشد وای کاش در همان حوزه اجتماعی وسیاسی کارش را ادامه میداد بنده ام به ایشان هشدار دادم و عرض کردم قرار نبود…. حالا اگر شما چیزی دیگر میفهمید از نوشته جناب نوریزاده بفرمایید با دلیل استفاده کنیم …

     
  28. دوستان بروید کتاب تولدی دیگر و از کلینی تا خمینی اقای شفا رابخوانید حالتان از هرچی اخوند و ارتجاع زده میشوید عقلمان تعطیل است مثلا سالها ما را ازشب اول قبر میترسانند حالا روزنامه قدس مینویسد پیامبر فرمودند فقط از سه دسته شب اول قبر سوال میپرسند اول کسی که ادرار خود را نگه میدارد دوم کسی که خانواده اش را رها میکند خنده دار نیست

     
  29. دانشجو از سوئد

    آقای نوری زاد بی ادب
    حالا کدام انسان مومن و متدینی در شیعه و اهل سنت این ادعای مسخره شما را پذیرفته که احکام اسلام و قرآن غیر عقلانی و کهنه اند؟
    خود گویی و خود خندی عجب احمق هنرمندی
    بله بی دین ها و بزدل های فکری و نگرشی که خودشان را مثلا روشنفکر یا روشنفکر دینی جدید نامگذاری کرده اند، شب و روز مشغول بافتن خزعبلات درباره احکام اسلامند
    ولی سر پا باشند تا صبح دولت دنیای کفر و الحاد بدمد که بدبختانه برایشان نمی دمد
    به لطف و یاری خداوند منان علمای شیعه و اهل سنت و حکومت جمهوری اسلامی ایران به احکام اسلامی وفادارند و ان شاء الله هر چه قدرت ایران افزون تر می شود، جهان اسلام و حتی بخش هایی از جهان غرب به صراحت و سهولت به سمت اجرای عمومی تر این احکام پیش خواهد رفت و دنیا شاهد است که بتدریج روسری و حجاب اسلامی حتی در دنیای غرب در حال وسعت و فراگیری عمومی است
    احکام اسلام بهترین سازگاری با فطرت و وجدان انسان ها را دارد و قرن بیست ویکم قرن اسلام است
    مردم جامعه ایران هم بارها از منحنی سینوسی دور شدن از احکام اسلام، دوباره به سمت این احکام با اشتیاق کامل آمده اند و از مشروطه تا الان دائم این رفت و برگشت تکرار شده، چون این ملت پیاپی تجربه کرده که دور شدن از احکام اسلام نتیجه اش فرو رفتن در منجلاب پلیدی و کثافت است
    در مورد برده داری در اسلام، بی دین های این سایت درست فهمیده اند. متفکران اسلامی چه حوزوی و چه دانشگاهی و چه حکومتی و چه غیرحکومتی، اصلا چنین فکری ندارند که دوران برده داری ذاتا تمام شده، بله برده داری به شیوه قدیمی تمام شده ولی خود غرب الان پیشتاز برده داری مدرن هست و الان زنها را در ویترین می فروشند. احمق آن کسی است که این برده داری مدرن را انسانی بداند ولی چشم بر آن همه قوانین انسانی حاکم بر نظام برده داری در اسلام ببندد، نظیر اینکه اعمال کمترین لطمه و جنایت در جسم برده، قهرا موجب آزادی برده می شود
    نه آقایان، دوران برده داری به پایان نرسیده و انسانی ترین راه برای جمع کردن کثافات ملحدانی که به مصاف و جنگ مسلمانان می آیند و کشته می شوند آن است که زنان و فرزندانشان آواره و بی مأوا نشوند و به فرموده قرآن کریم، در نظام تصمیم گیری حاکمیت اسلامی حل شوند، چه با فدیه آزاد شوند و چه بر آنان منت گذارده شود و چه برده یا به تعبیر درست تر، خدمتگذار ملازم شوند
    اگر افرادی امثال نوری زاد عقلشان حتی قادر به فهم برده داری مدرن نیست و فقط اراجیف برای ایراد گیری بر احکام اسلامی استفراغ می کنند، این مشکل خودشان است
    خیالتان راحت که جامعه اسلامی ایران و جهان اسلام بجای خود، غرب هم بتدریج و در مسیری طولانی تن به قوانین اسلام خواهد داد
    یک نگاهی به سوئد سی سال پیش با 80 مسجد و سوئد امروز با دو هزار مسجد و فعالیت های گروه های امر بمعرف و نهی از منکر مسلمانان در این کشور بکنید تا عمق جهت گیری رشد احکام اسلامی را دریابید
    مردم کشورهای اروپای غربی این مطلب را بارها تجربه کرده اند که وقتی میانشان نزاعی قومی دربگیرد و بعد از آن گرد و خاک نزاع فروبنشیند، اولین چیزی که مشاهده خواهند کرد هزاران ناموس برباد رفته و حرمت های به زیر میان پاهای مردان کشیده شده است و هیچ کس در اینجا ادعاهای کودنانه امثال نوری زاد را ندارد و برای همین است که همه می گویند اسلام در ذات احکامش بالاترین حد انسانیت جاری است
    آیا نوری زاد ذره ای عقل و فهم دارد و هنوز چشمانش می تواند کورسویی از حقیقت را ببیند و بفهمد؟ گمان نکنم

     
    • ///// جان
      اگه سوئد سی سال پیش 80 مسجد داشته و امروزه 2000مسجد داره نه به خاطر داشتن //// مثل تو بوده بلکه همین جماعت مسلمان کوته فکر که مثل جنابعالی همیشه حق به جانبه از منطقه جنگلی خود فرار کرده و به مهد تمدن امروزی رفته و در حال حاضر هم در حال تربیت شدنه و البته که 90 درصد جنایات تروریستی رو هم به تنهایی زحمتشو به دوش می کشه.پس بهتره چون تو ///// به اینطور مهاجرت کردنا دلخوش نباشین و ژست همه چیز فهمی به خودتون نگیرین آدم دچار تهوع می شه
      عزت نداشته شما زیاد

       
    • باز بعضی ها کاه و یونجه شون زیاد شده!!

      ————

      توهین نکنیم دوست گرامی

       
    • كلا از عقل آزادي ،خيالات ورت داشته ،اين چرت و پرتها چيه نوشتي؟
      بعيد ميدونم دانشجو باشي چه برسه در سوئد هم زندگي كني و اگر هم باشي از نوع سفارشي و با پول ملت ايران هستي
      شما بعد از ٣٨سال چه گلي به سر مردم ايران زدي كه حالا داري تبليغ ميكني براي مردم دنيا ؟
      اسلام هنوز نتوانسته حداقل جنابعالي رو تربيت كنه و ادب و اخلاق رو در حرف زدنت نهادينه كنه .
      دوهزار مسجد كه سهله ،اگر صد هزار مسجد هم بسازيد هيچي از توش در نمياد بجز امثال جنابعالي و طوسيها
      بهقول معروف از كوزه همان برون تراود كه در اوست

       
    • مااعزام بسیجی دهن گشاد به سوئد را به فال نیک میگیریم و امیدواریم نفس انسان پرور سوئدی ها در او اثر کند .

       
    • خیال کردی اگر یک پیشوند “دانشجو” جلو اسم کشوری بگذاری پیشاپیش مهر اعتبار به پیشانی نوشته خود زده ای؟ حال که نوشته ات سندی است که یک متعصب افراطی گرفتار توهم ، و ادب و اخلاق رها کردهٔ باب طبع داشیان شعیی را نشان می‌‌دهد.

       
    • سلام برادر گرامي
      آنچه نوشته شما به خواننده منتقل ميكند اين است شما مسلماني بسيار معتقد هستيد و مغرب زمين و مردمانش را در اوج گمراهي
      و غرق در منجلاب گمراهي ميدانيد , اما آنچه را كه من نمي توانم درك كنم اين است كه شما آنجا چه ميكنيد ؟
      چرا براي درس خواندن سرزمين اسلامي خود را رها كرده و در سرزمين كفر و الحاد جا خوش كرده ايد , در دانشگاههاي ايران قريب به
      سيصد هزار صندلي خالي و بدون دانشجو وجود دارد پس چرا در غرب و آنهم در سوئد به دانشگاه رفته ايد ؟

       
    • عزیز دلبند..همانطور که معرفی کردی هنوز”دانشجو”هستی اونهم ازسوئد!! شما اول برو فارغ التحصیل بشو بعد بیابه سوئدی میدون سید اسماعیلی حرف بزن سوئدی کوچولو! در ضمن تو کلاس قرآن یه وقت نری جوگیر بشی و شرکت کنی ها!! ولی فکر کنم مکه و جبهه حتما رفتی تو کوچیکی!!

       
    • جناب دانشجو از سوئد میشه لطفا آدرس دانشگاهی که در آن تحصیل می کنید با رشته تحصیلی ات را بنویسد؟اگر اینو نمی تونی بنویسید چند جمله سوئدی در این سایت بنویس البته با معنی دقیق فارسی آنها!

       
    • این که غرب برده داری مدرن می کنه شکی نیست و بسیاری از مردمی که اهل اندیشه و حقیقت یابی بوده اند در تلاش برای بر ملا کردن این معضل و فریب بزرگ کوشیده اند و آن را تقبیح کرده اند همچنانکه برده داری نوع قدیمی را برنتافتند. انصاف و عقل همیشه چیز خوبی است. آیا چون غرب برده داری نوین می کند شما برده داری نوع پیش را مقبول و مقدس می دانید؟ اگر غرب در ویترین هایش از زنان استفاده می کند و با ابزار زن بازار و تجارت و کسب و کارش را رونق می دهد و شما درست یا غلط نمی پسندید نباید به کسانی هم حق بدهید که به درست یا غلط بر تبلیغات اسلامی و دینی خرده بگیرند که برای گرم بودن بازار جهاد و دین، زنان را در ویترین بهشت با داشتن باکرگی و سینه های برجسته …به نمایش می گذارد! متاسفانه مشکل همیشگی جوامع ، وجود افکاری چون شماست که ظرفیت هیچ نقد و پرسشی را ندارید و تنها با هتاکی و تکفیر و قتل منطقتان را پیش می برید.

       
    • شما خود گویید که دانشجو هستید ولی ما چگونه بدانیم که شما آخوند،دانشجو، بقال و یا مزدور دستگاه ولایت نیستید؟ واگر دانشجو هم هستید چطور ما قبول کنیم که شما بورسی، آقازاده،بسیجی اعزامی ویا ریزه خوار دستگاه وسیستم نباشید؟ ولی آگر آنچه شما گفته باشید صحیح باشد ودر سوئد هم زندگی میکنید ولی فکرا هنوز در درو دهات ایران بسر میبرید و از فرهنگ و طرز زندگی مردم آزاده سوئد بیخبرید، و آنها که اسلامی شدها ند واخورده های اروپایی هستند و آخر وعاقبت وبهشتشان جهنم سوریه وعراق است، اگر قوانین نه امر های اسلامی کهنه نیستند پس چرا حق وحقوق زنان بغارت برده میشود؟

       
  30. این هم بقیه اش
    در دهه‌‌ی هفتاد و هنگام حضور در دفتر نیری، زندگی او متحول شد. وی مالک یک آپارتمان مصادره‌ای شیک و مدرن در ساختمان «آ اس پ» و زمین‌های زیادی در شمال شد. وی همراه با برادرش صاحب کارخانه‌ی بزرگ موتورسیکلت شدند و قیافه و تیپی جدید به هم زد و اتوموبیل‌های گرانقیمت و مدل بالا سوار می‌شد.

    یک کاروان مسافرتی را نیز از ایتالیا با هزینه‌ای گزاف وارد کرده بود بدون آن که نیازی به آن داشته باشد و یا استفاده‌ای از آن بکند. اطرافیان‌اش می‌گویند هم‌ و غم‌اش «خانم‌بازی» است.

    او در این دوران همچنان تاکسی‌اش را حفظ کرده و هر از چند گاهی برای حل و فصل مشکلات آن به تاکسیرانی تهران مراجعه می‌کند و با گرفتن لوازم یدکی و سهمیه، آن‌ها را در بازار آزاد به فروش می‌رساند. او حتی تاکسی‌اش را که پیکان بود، تبدیل به احسن کرد و رنو تحویل گرفت.

    نه تنها او بلکه تعداد دیگری از پرسنل اوین مانند مجتلی حلوایی عسگر و «حاج حسن» معروف به «حاج حسن تاکسی» مسئول دفتر مرکزی اوین و یکی از معاونان حسنی (ابوالفضل حاج‌حیدری- یکی از گردانندگان مؤتلفه) رئیس زندان اوین پس از کشته شدن کچویی، هم راننده تاکسی بودند و در سطح شهر به مسافرکشی می‌پرداختند. در پاركينگ اوين همیشه چند تاکسی موجود بود که متعلق به پرسنل اوین بود.
    abtahi8.png
    جدیدترین عکس سیدعباس ابطحی

    سیدعباس اين اواخر در دايره اجرای احكام اوین شغل اداری گرفته بود. هرچند او نیازی به کار در اجرای احکام نداشت اما ظاهراً نمی‌خواست سوابق اداری‌اش را از دست بدهد و یا از نفوذش در اوین و دستگاه قدرتمند امنیتی و قضایی کاسته شود تا بلکه در پناه آن بتواند به رتق و فتق امور تجاری‌اش بپردازد.
    آخرین باری که با او برخورد داشتم سال ۷۲ و در سالن انتظار فرودگاه مهرآباد بود. منتظر بازگشت یکی از بستگانم به تهران بودم. سیدعباس ریشش را مرتب کرده بود، کت و شلوار طوسی رنگ شیک و خوش دوختی به تن داشت و در زیر آن بلوز گوجه‌ای خوشرنگی به تن کرده بود و با چند حزب‌اللهی مشغول صحبت بود. هرچند در هیئت جدید قیافه‌اش به هیج وجه به حزب‌ اللهی‌‌ها نمی‌‌خورد اما دهان که باز می‌کرد معلوم بود متعلق به کدام طایفه است. در همان صحن فرودگاه درگیری لفظی ‌کوتاهی بین من و او پیش آمد. به نظرش قیافه‌ام آشنا بود ولی به خاطر نیاورد. شاید حدس می‌زد که مرا در زندان دیده است. با پادرمیانی همراهانش موضوع به سرعت فیصله پیدا کرد.

    سید عباس ابطحی به خاطر گرفتگی رگ قلب، آنژیوگرافی کرده است و فعلاً‌ دوران نقاهت را در کیش می‌گذراند. گفته می‌شود در آن جا نیز مشغول تجارت است.

    سیدعباس ابطحی همچون بسیاری از جانیان و تیرخلاص‌زن‌های دهه‌ی شصت در جامعه ایزوله شده‌اند و با توابان دهه‌ی شصت همنشینی می‌کنند. البته انگیزه‌ی دیگر این همراهی و همنشینی منافع مشترک اقتصادی است و جنبه‌ی اطلاعاتی و امنیتی ندارد.
    abtahi9.jpg
    سیدعباس ابطحی در حال بازی بیلیارد در سالن ویلایش که با پول خون بهترین جوانان وطن خریداری شده است. یادش به خیر، منوچهر اطمینانی که به اتهام هواداری از جبهه‌ ملی دستگیر شده بود. او صاحب باشگاه بیلیارد بود و به همین خاطر از سوی حاج داوود رحمانی رئیس زندان قزلحصار مورد اذیت و آزار قرار می‌گرفت. اطمینانی که با کسی تعارف نداشت یک بار در پاسخ به حاج داوود رحمانی ‌گفت:‌ »یک باشگاه آباد، بهتر از صد مسجد خراب». حالا تیرخلاص زن اوین، در منزل ویلایی‌اش سالن مخصوص بیلیارد دارد.
    abtahi10.jpg
    تصویر بیرونی ویلای سیدعباس ابطحی

    abtahi11.jpg
    یکی از فیگورهای سید‌عباس ابطحی

    abtahi12.jpg
    «یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان»

    روی کاغذی که به دیوار چسبیده نوشته شده است:‌ »غیبت کردن بهار اشخاص پست می‌باشد. (حضرت علی)» و «پشیمان ز گفتار دیدم بسی، پشیمان نشد از خموشی کسی».

    abtahi13.png
    دیوار ویلا را با تابلو اعلانات عوضی گرفته است.

    abtahi14.jpg
    او به عتیقه‌جات نیز علاقمند است.

    abtahi15.png
    این هم تصویری از سقف ویلای سید‌عباس ابطحی
    .
    abtahi16.jpg
    این هم مثلاً «کتابخانه»‌‌ی این جنایتکار است.

    دوستی که این تصاویر را در اختیار من قرار داد، ضمن تقدیر از شهامت خانم اکبری منفرد که از درون زندان علیه کسانی که اعضای خانواده‌اش را به قتل رساندند، اعلام جرم کرده، می‌گفت چه بسا تیرخلاص اعضای خانواده‌ی اکبری منفرد را مانند بسیاری دیگر از قربانیان نظام، سیدعباس ابطحی زده باشد.

    ایرج مصداقی ۷ نوامبر ۲۰۱۶

    http://www.irajmesdaghi.com

     
  31. این هم یه مصداق دیگه:
    «تیرخلاص‌زنی» که در ویلای شخصی‌اش بیلیارد بازی می‌کند، ایرج مصداقی
    سیدعباس مثل همه‌ی نزدیکان لاجوردی در جوخه‌های اعدام شرکت می‌کرد و وظیفه‌ی تیرخلاص زنی را به عهده داشت. یکی از مراحل چک امنیتی افراد مقرب لاجوردی گذر از این مرحله و شرکت در شکنجه و قتل و کشتار بود.
    سیدعباس ابطحی متولد محله‌ی اوین- درکه است که در گذشته مانند تمامی روستاهای شمیرانات از بافتی سنتی و مذهبی برخوردار بود. طایفه‌ی ابطحی به همراه طایفه‌های اعرابی، مسعودیان، میرشریفی، اوینی، شعیبی، فکری، میر رحیمی و بذر افشان از جمله خانواده‌های قدیمی و سنتی اوین و درکه هستند. پاسگاه انتظامی درکه نیز به نام «شهید ابطحی»‌ است که قاعدتاً بایستی از همین طایفه باشد. درکه پس از سال ۶۰ موقعیت ویژه‌ای یافت چرا که دادستانی انقلاب مستقر در اوین به دلایل امنیتی به زور خانه‌های اطراف زندان اوین را خریداری کرد و به افراد مورد اعتماد خود سپرد.
    سید عباس ابطحی در ویلایش بین «متل‌قو» و «عباس آباد»

    سیدعباس پیش از آن که پاسدار اوین شود راننده‌ی کرایه‌ی خط اوین – درکه به تجریش بود. ظاهراً وی از کمیته‌ی محل به زندان اوین راه یافته بود و پس از طی کلیه‌ی مراحل و نشان دادن سرسپردگی خود به جنایتکاران پله‌های ترقی در اوین را طی کرده و از مقربان لاجوردی شد. او پس از کشته شدن مجتبی محراب بیگی و جلیل بنده دو محافظ اصلی لاجوردی و مسئولان جوخه‌ی اعدام به همراه اصغر دولابی و بیژن ترکه و قاسم از گروه ضربت اوین به جمع محافظین لاجوردی و نزدیکان او پیوست.
    ابطحی و لاجوردی در اتاق لاجوردی در اوین

    سیدعباس مثل همه‌ی نزدیکان لاجوردی در جوخه‌های اعدام شرکت می‌کرد و وظیفه‌ی تیرخلاص زنی را به عهده داشت. یکی از مراحل چک امنیتی افراد مقرب لاجوردی گذر از این مرحله و شرکت در شکنجه و قتل و کشتار بود.

    تا روزی که لاجوردی از دادستانی انقلاب تهران برکنار شد، سید‌عباس درحالی که کلتی به کمر داشت و یا مسلسل دستی برتا حمل می‌کرد همیشه کنار او بود. در بازدید‌های لاجوردی از زندان‌های قزلحصار و گوهردشت و جبهه‌های جنگ نیز سید عباس او را همراهی می‌کرد.
    سید عباس ابطحی نفر اول سمت راست همراه با لاجوردی و حاج‌داوود رحمانی نفر دوم سمت چپ

    از آن‌جایی که سید عباس دارای قدی بلند بود و شالی سبز به کمر می‌بست و به تقلید از لاجوردی گیوه‌ای سفید به پا می‌کرد چهره‌ای شاخص داشت. گیوه‌های مزبور را مجتبی محراب‌ بیگی که گلپایگانی بود و خود و برادرانش در زمره‌ی لات و لوت‌های میدان امام حسین بودند از گلپایگان سوغات آورده بود و نزدیکان لاجوردی از آن‌ها استفاده می‌کردند. سیدعباس گیوه را سر انگشتانش می‌انداخت و در حالی که لخ لخ پایش را روی زمین می‌کشید راه می‌رفت و به همان شلی هم حرف می‌زد و کلمات را می‌کشید. او تلاش می‌کرد مثل مجید قدوسی و جلیل بنده شوخ‌طبعی نشان دهد و مزه‌پرانی کند.
    از سمت چپ سیدعباس ابطحی، احمد قدیریان، اسدالله جولایی، لاجوردی در حسینیه‌ی اوین

    سیدعباس همچنین جزو نوحه‌خوانان همیشگی حسینیه زندان اوین بود و در دادگاهی که برای «سربداران» در حسینیه اوین برگزار کردند او قاری قران و مجلس گرم کن بود. پیش از آن که دادگاه شروع شود او با لحنی لومپنی تلاش می‌کرد ادای عبدالباسط را در آورد و سوره‌ی «اذ‌الشمس کورت» را بخواند.

    او نه تنها در برگزاری دادگاه اعضای دستگیر شده «اتحادیه کمونیست»‌ها نقش فعالی داشت بلکه شب‌ها براي خانواده‌ی پاسداران كشته شده در جریان حمله به شهر آمل نوحه‌خوانی کرده و آن‌ها را آماده‌ی حضور در دادگاه روز بعد می‌نمود. خانواده‌های مزبور جهت شرکت در دادگاه با سه مینی‌بوس از آمل به اوین آورده شده و در حسینیه زندان اوین که محل برگزاری دادگاه بود، جا داده شده بودند. در واقع حسینیه روزها محل دادگاه بود و شب‌ها محل خواب خانواده‌ی شاکیان. خانواده‌های شاکی که غالبا روستائیان آمل بودند شب‌ها روی پتوهایی که در اختیارشان قرار داده می‌شد وسط حسینیه می‌خوابیدند و صبح زود که برای نماز و صرف صبحانه از خواب برمی‌خاستند، محل مزبور برای خیمه‌شب‌بازی دادگاه عدل انقلاب اسلامی آماده می‌شد. در مدت سه روزی که دادگاه جریان داشت آن‌ها که از نتیجه‌ی کار و حکم دادگاه آگاه بودند، دائم به محمدی‌گیلانی و لاجوردی فشار می‌آوردند که چرا زودتر متهمان را اعدام نمی‌کنند و به خیمه‌شب‌ بازی خود پایان نمی‌دهند. گیلانی در پاسخ به آن‌ها و با اشاره به متهمان گفته بود «نگران نباشید! امانتی را برایتان می‌فرستم، تا زیر پل آمل آن‌ها را اعدام کنید.» گیلانی به وعده‌ی خود عمل کرد و همه‌ی آن‌ها را به اعدام محکوم کرد.
    در این سه روز متهمان زن و مرد وابسته به «اتحادیه کمونیست‌ها» در یک اتاق مشترک که کنار حسینیه اوین قرار داشت به سر می‌بردند.

    یکی از بستگان سیدعباس برایم تعریف کرد که وی برای تقرب به لاجوردی خواهرش را که از زیبایی نیز برخوردار بود صیغه‌ی او کرده بود. گویا همسر خواهرش در جبهه‌های جنگ کشته شده بود.

    با این حال پس از برکناری لاجوردی، از او فاصله گرفت و در مراسم تشییع جنازه و خاکسباری وی نیز حاضر نبود. اتفاقاً یکی از مسائلی که لاجوردی را تا دم مرگ رنج می‌داد، بی‌مهری نزدیکانش و کسانی بود که وی آن‌ها را از هیچ به همه چیز رسانده بود. گفته می‌شد وی به خاطر همین فشارها آرزوی مرگ می‌کرد.
    سیدعباس پس از برکناری لاجوردی به حسینعلی نیری که رئیس حکام شرع اوین بود نزدیک شد و راننده و محافظ شخصی او شد. او در جریان کشتار ۶۷ رانندگی ماشین نیری رئیس هیأت کشتار را عهده دار بود و در حسینیه گوهردشت محل به دار کشیدن زندانیان سیاسی حضور می‌یافت. پس از آن که لاجوردی دوباره در سال ۶۸ به سازمان زندان‌ها و اوین برگشت هم سیدعباس در زمره‌ی باند او نبود و همراه با نیری از اوین رفت و بعدها به ریاست دفتر او نیز رسید. در دهه‌‌ی هفتاد و هنگام حضور در دفتر نیری، زندگی او متحول شد. وی مالک یک آپارتمان مصادره‌ای شیک و مدرن در ساختمان «آ اس پ» و

     
  32. با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
    تحليل جالب شهروندان از ظهور پديده ترامپ و تاثير آن بر تحولات ايران
    گفتگوي راديو ندا با يكي از شهروند – كارشناسان در ايران پيرامون ظهور پديده دونالد ترامپ در امريكا و تاثير آن بر تحولات ايران. نقطه نظرات جالب و شنيدني كه قابل تامل هستند.

    http://radio-neda.blogspot.com/2016/11/blog-post_13.html

     
  33. واين آخرين پيام من است دراين سايت هرزه نواز وبيهوده گو ولاف مسلماني وشيعه بودنش رامي زند وازهرنامسلماني توهين گربه دين است.
    ………..
    یکنفر تو صفی ایستاده بود دوستش بهش گفت جاسم این که صف شهید شدنه.جاسم هم با جستی اطرافشو نگاهی کرد و دستی هم به ریبونش زد و گفت ولک مگه اولین بارمونه که شهید می شیم!حالا جناب مصلح شما اولین بار قهر کردنتون نیست.من متوجه شدم که هر وقتی کم میاری و سایت و کاربران و صاحب سایتو به بد و بیراه می کشی یک من دیگه پامو تو این سایت نمی گذارم هم میگی!مصلح گرامی شما و سید مرتضی و دیگر مسلمین اگر حرفی برای گفتن داشتید می نوشتید و بجای توهین و رگ گردن مردم را با خود همراه میکردید.ولی از بد روزگار شما مسلمین به بن بست رسیده اید.دلیل اش هم ورود اسلام به سیاست است.که البته این حرف در اصل درست نیست چون اسلام اصولا ایدیولوژی قدرت و حکومت است و نمی تواند از قدرت و سیاست کنار رود.محمد از روز نخست خود را قیم مردم دانسته و به آئینها و باورهای مردم حمله کرده و بتها را شکسته تا ///// خود را بر سر مردم نگه دارد.و می بینیم که بمحض گرفتن قدرت از هیچ کاری برای سرکوب و به تسلیم واداشتن دیگران کوتاهی نمی کند.اسلام حتی در درونی ترین و خصوصی ترین امر انسانها دخالت می کند.بنابراین چنین باوری همیشه با مردم درگیر خواهد بود.و هرقت و در هر جا هم مسلمین قدرت بگیرند بهتر از خمینی و خامنه ایی و داعش …نخواهند بود.چون اصولا اسلام به هیچ وجه حاضر به پذیرش دیگران و مدارا و تسامح با دیگران که بنیادش تقسیم قدرت با دیگران است نمی تواند باشد.اسلام همچون تمامی ایدیولوژیهای تمامیت خواه مجبور به کنترل و از قدرت انداختن دیگران بنفع سلطه خویش است.بنابراین بحث خامنه ایی و خمینی و داعش و این یا آن فرد یا گروه مسلمان نیست بلکه اسلام بنیادش بر حذف دیگران برای اثبات خود است.خود شما با وجود انتقادیکه به خامنه ایی و حکومتش داری ولی دراین سایت با دلایل سست و بی پایه و غیره منطقی و بد و بی راه گفتن با کسانیکه منطقی اسلام را نقد می کنند برخورد می کنید.حال فرض کنید شما جای خمینی و خامنه ایی نشسته بودید ایا برخورد شما نسبت به منتقدین اسلام بهتر از خامنه ایی بود؟من که نه تنها بتو بلکه به هیچ مسلمانی اعتماد برخورد درست تر از خامنه ایی و خمینی و داعش …با منتقدین را ندارم.دلیل اش ///

     
  34. مصلح آبادی اراکی

    با درود / برادر نوری زاد در قسمتِ آخرین متن این نوشتار آورده اید: ده: این که حلال محمد تا قیامت حلال است و حرامش حرام، توهین به شعور مردمی است که چشم به قشنگی ها و نیکبختی ها و بهروزی ها و خردمندی های همگان دارند و گذشته را با هر فراز و فرودی که داشته، بخود وانهاده اند و با دیگران و همسطحِ با آنان در امروز “زندگی” می کنند و چشم به کاویدنِ فردا دارند . شما همین همسطح بودنِ یک مسلمان و غیرمسلمان را که نه، بل مساوی بودن حقوقِ یک مسلمان شیعه ی دریده و دزد و قاتل اما خودی را، با یک مسلمان شیعه ی متین و فهیم اما غیرخودی را بنویسید و بدهید بدست اهالیِ بیت رهبری ، اگر بر بدنشان کهیر ننشست!؟ / برادر نوری زاد درباره قسمت اول باید بگویم که در مذهب شیعه مجتهدین ” شجاع ” شیعه ، امامِ حاضر و آشنا با علم روز بوده و ظاهراً فتاوا را بر اساس زندگی روزمره تنظیم می نمایند که مهمترین آن ” احکام ثانویه ” می باشد که کمی تا قسمتی حلال و حرامِ محمد (ص) را یا به سرانجام نمی رساند و یا به تأخیر می اندازند . مثال عینی آن همان فتوای امام خمینی درباره نماز جماعت در مدینه و مکه می باشد ( تا صدور این فتوا ، حاجیان پس از شنیدن صدای اذان بالعکس دیگر مسلمانان که خود را به نماز جماعت می رساندند ، آنها بسوی هتل ها و به پای میز نهار هجوم می بردند ) که وقتی ایشان اقامه نماز جماعت را در مکانهای فوق واجب شمردند ، بلافاصله تمامی مجتهدین زنده آن زمان نیز به پیروی از امام خمینی ، فتوای جدید و اقامه نماز در مسجدالحرام مکه و مسجدالنبی مدینه را واجب شمردند . اما در در قسمت دوم نوشتار متنِ فوق این قضیه ” خودی و غیر خودی ” آنقدر ضد دین و مسخره بوده که بعضاً حقیر وقتی از بعضی مجتهدین سئوالی دو جوابی پرسیده ام و آن اینکه ” مسلمان هیز ” در جامعه مدنی ما بهتر است یا ” کافرِ کار درست ” ؟ در جواب گفته اند ما ” مسلمان هیز ” را به کافر کار درست ترجیح میدهیم !!! که این همان حکم غیر انسانی ی خودی و غیر و خودی مورد نظر جنابعالی است .

     
    • انچه که بر سر مردم به عنوان قوانین اسلام آوار شده است بافته های امثال مصباح و مکارم به استناد احادیث و روایات جعلی است و در خدمت زر و زور و تزویر . در قران آمده است که خداوند از رگ گردن به انسان نزدیکتر است ، در این میان چه جای فقیه و مرجع تقلید و اساس ایمان نیز اعتقاد به مبدا و معاد و عمل صالح بیان شده است ، آنهم به تشخیص خود مسلمان ، چون در همان قران آمده است که بهانه تبعیت از فقیه و امام و پیامبر نیز در روز حساب پذیرفته نیست . در قران به پیامبر خطاب میشود که تو مسئول هدایت بندگان نیستی و سیطره ای هم بر آنان نداری .

       
  35. جناب نوری زاد درود!
    دوستی دارم زخم خورده حکومت ملایان، معلمی هنرمند است همچون هزاران نفر مثل شما، اما این زخمی، توسط ناپاکان از همان ابتدای باصطلاح انقلاب “پاک سازی” شد از گند انقلاب( پاک سازی اصطلاح جالبی است که اکنون معنا می یابد). گرفتار زندگی و مهاجرتش کردند به بهانه واهی ضدانقلاب. چندسال پیش او را در مجلس انتخابات ریاست جمهوری شیخ محصور(همو که تا آخرین لحظه خود را سرباز نظام می دانست) دیدم، بر او برآشفتم که چرا بزم زندانبانان خود را آراسته ای؟ در پاسخ سخنی واقع گرایانه زد: اینکه من بر همان عهد قدیم (دگراندیشی)هستم در دل، اینکه گذران زندگی سخت است و یاران همدل اندک، اینکه این شیخ با آن شیخ و آقا! فرق دارد، و اینکه در سایه این سنگ بزرگ(حکومت ملایان) ناگزیر باید نشست و آن را باید خرد خرد پوکاند. از آن روز تاکنون 16 سال می گذرد یادش بخیر آن دوست که پیش بینی، پاک باختگانی چون شما و راههای ارتباطی مجازی را کمتر می کرد.
    نوری زاد گرامی، هر یک از نقدهای مستدل شما(که یادآور اندیشه انتقادی بزرگان در طول تاریخ و خلاصه مکتوبات آنان است)، همچون پتکی است بر تارک دیکتاتوری و استبداد دینی. اما با اجازه شما معتقدم قدرت تلنگرهای شما در کانالهای ارتباطی نظیر تلگرام(در قالب فیلم و جملات کوتاه و پرمغز) صدها برابر ویرانگرتر است بر پیکره پوشالی دستگاه ولایت آقا! این هم بدلیل یکی از تنبلی های تاریخی ماست در کمبود مطالعه و تحقیق.
    بنابراین بخاطر جسم و روح نازنینتان، به بحث های نظری که با وجود دستگاه تبلیغات گوبلزی، مورد سوءاستفاده سفسطه گران درباری قرار می گیرد و اثبات آنها در حاکمیت زور فعلا میسر نیست، کمتر بپردازید، در این راه همراهان و مشتاقان کلامتان نیز باید در فهم و نشر ایده هایتان قدری به خود زحمت داده و بیشتر مطالعه کنند، و شما در عرصه عمومی، از مشاهدات، اسناد، تناقضات، مقایسات و هرآنچه مشهود و ملموس است در قالبی کوتاه در فضای مجازی بکوشید.
    پاینده باشید

     
  36. هویت ایرانی در چیست؟
    آیادر زبان مشترک است؟ حال آنکه شش استان با زبانها و لهجه های مختلف در ایرانند!
    در مذهب شیعه مشترک است؟ پس یهودیان و ارمنیان و زرتشتیان و آشوریان و سنی یان و صبعیان چه می شوند!

    یا در رسوم مشترک چون چهارشنبه سوری و شب یلدا و جشن نوروز است که مردم ایران را در طول تاریخ به هم پیوند داده است و ایرانیان جشنهای بسیار داشته اند چون جشن سده و جشن آب و جشن مهرگان و جشن زمین و …و هویت ایرانیان قدیم نشان دهنده دوران شکوفایی است که هستی و طبیعت در مرکز پژوهش قرار داشتند .

    ایرانی هویت اصلی خود را از دست داده است و با رسوم عرب خود راچنان بزک کرده است که از دیدن خود ترس و ابا دارد. راستی ، از هویت و ایرانی بودن چه باقی مانده ؟

     
  37. عدل علی واقعی

    رحیمی در خانه است نه زندان

    یک مامور سرشماری مدعی شده است که محمدرضا رحیمی، معاون اول رئیس جمهور در دوران محمود احمدی‌نژاد که طبق حکم دادگاه باید هم‌اکنون در زندان باشد، در خانه به سر می‌برد

    به گزارش خبرگزاری های ایران، این مامور ادعا کرده است: “امروز برای سرشماری به خانه آقای محمدرضا رحیمی معاون اول احمدی‌نژاد رفتم که خود او در را باز کرد در صورتی که الآن باید در زندان می‌بود.”

    این در حالی است که محمدرضا نادری وکیل محمدرضا رحیمی از حضور موکلش در خانه اظهار بی‌اطلاعی کرده و گفته است: “من از هیچ چیز اطلاعی ندارم و نمی‌دانم موکلم کجاست.”

    نرگس بی گناه در زندان! و رحیمی دزد در خانه!

    رسواتر از این عدالت و قوه قضائیه خامنه ای و آخوندهای مدعی عدل علی! را نمی توان به نمایش گذاشت معلوم میشود محاکمه رئیس خانه فساد خیابان فاطمی و معاون اول احمدی نژاد، نمایشی! بوده است برای خاموش کردن صدای معترضین به عدم محاکمه دزد! ای محسنی اژه ای، ای صادق اردشیر لاریجانی، ای جعفری دولت آبادی، ای محمد جعفر منتظری، ای همه کاسه لیسان بیت ولایت، ای مقام عظما با این منصوبین دستگاه عدلت، ننگتان باد که معاویه از عدل علی شما عادلتر بود.

     
  38. داعشیان ( طرفدار وهابی ) اند ، یعنی قرآن و حدیث و سنت پیامبر را پیروی کرده و دستور العمل می دانند و مخالف هر نوع نو آوری و تفکر عقلانی اند و معتقدند که دستورات قرآنی و سنت پیامبر و شریعت را در این زمان باید همچون دوران پیامبر اجرا کرد و مسلمانانی که پیرو عقلند و سنت و قرآن را زیر سوال می برند ، مشرکند .

    داعشیان وهابی اعتقادات ابن تیمه را طبق سنت و قرآن می پذیرند و فقه مذهب حنبلی را اجرا می کنند.
    [ مذهب حنبلی بر پنج اصل استوار است:۱- قرآن ،۲- سنت پیامبر،۳- فتوای صحابه پیامبر اسلام ، ۴- قول برخی از صحابه که موافق با کتاب باشد،۵- تمام احادیث مرسل و ضعیف،از مواردی که حنابله به آن اهمیت زیاد می‌دهند امر به معروف و نهی از منکر است.(ویکی پدیا)]

    با نگاهی به نظام اسلامی ایران به شباهتهای بسیاری در عملکرد نظام و این گروه تروریستی برمی خوریم و نظرات آخوندان این سایت نیز زیر سوال می رود زیرا که ما شاهدیم هر یک تاچه حد با خرد و عقل و یا بدعت در تضادند !!

    آنوقت می گویند ما ضد داعشیم؟

     
  39. عالی بود جناب نوری زاد. اینقدر عالی که مخ کسی چون مصلح را که توان تحمل حرف متفاوتی را ندارد، ترکاند. عالی نه از این باب که نظرتان به نظر من نگارنده این سطور نزدیک است بلکه از توانایی تان برای مستقل اندیشیدن. مستقل اندیشیدن امکانی است که بی نهایت امکاناتِ زیست طبیعی بهتر و خوشبختی نسبی-تا جایی که روی زمین خیر و خوشی ممکن باشد- را به همراه می آورد. مستقل اندیشیدن، طلیعه روشنگری و ساختن دنیایی نو است. این کار از کسی چون شما بر می آید که عواطف دینی تان را محترم می دارید ولی درک عقلانی تان را کور نمی کنید. نادیده گرفتن فهم و عقل و همه چیز را فدای باور کردن یعنی سر هر دو را بریدن. قوه عقلانی هر کس تا در جان خودش، پایگاهی مطمئن نداشته باشد، تناوری و آزادی روحی به بار نمی آورد. این قوه در همه هست ولی ما معمولا به کارش نمی اندازیم و آسان ترین کار را در این دیده ایم که به«دهان» ها چشم بدوزیم و چشم عقل خودمان را کور کنیم. یا به عبارت دیگر دهان عقل مان را گل گرفته و به دهان رجال چشم دوخته ایم تا خدا را برای ما معنا کنند. این در حالی است که خدا به همان اندازه که بهره ی من است بهره فلان آدم خوب و بد و فلان مرجع و مجتهد و رسول و امام نزدیک و دوری است که ما به دهان آنها چشم دوخته و خود را به تعطیلی مطلق کشانده ایم. به عبارت دیگر: قوه فکر کردن به خدا همان اندازه که در جان یک مرجع و آیت الله هست، در جان یک کارگر و یک فیلم ساز و یک پزشک و یک انسان عادی هم هست. پس اندیشیدن به خدا و سخن خدا و بود و نبود خدا به همه تعلق دارد و ملک طلق کسی نیست. بخصوص سخنی که از جنس سخن عربی باشد و ما هم مکلف باشیم که آن را حرف خدا بدانیم ، در این صورت جدا وظیفه داریم که دقیق در آن بنگریم که آیا خدا می تواند چنین زبانی داشته باشد؟ آیا تصوری که ما از خدا داریم با تصوری که این متن و این زبان از کلام خدا دارد جور در می آید و اگر نمی آید چه کار باید بکنیم؟. عین شما که از جوانی به این چیزها فکر کردید من هم از جوانی در عجب بودم که مگر همه کارهای عبادی(معاملات بجای خود که همه گفته اند امضایی اند نه تاسیسی یعنی سنتهای عربی حجاز بوده اند و پیامبر هم آنها را امضا کرده است) از قبیل حج و روزه و نماز و وضویی که پیامبر آورد و وضع کرد، کارهایی بود که به او«وحی» شده بود و دیگران هیچ از آن نمی دانستند؟ پس مسجد الحرام و کعبه پیش پیامبر معنایش چه بود و مردم در مسجد چه کار می کردند؟. به تدریج دانستم که همه این کارها در حجاز شناخته شده بود و تنها نقاط جزیی را پیامبر تغییر داد و کم و زیاد کرد. پس وحی چه بود و مضمون وحی چه بود؟«وحی آن حس عاطفی و کلام یگانه ای بود که در قالب کلمات و جملاتی تازه و بکر بیرون می آمد از دل پیامبر» و این ربطی به مضامینی نداشت که عموما حرفها و مضامینی عادی و گاه خیلی عادی بود. پیامبر فرم سخنش را که ناب و یگانه بود وحی می دانست و می گفت دیگران از آوردنش ناتوان اند نه محتوا و مضامین آن. والا بقول شما که احکام«فتوحی» اند، می توان گفت تمام محتوای آیات، امضایی اند یعنی در سنت و افواه مردم شناخت شده هستند. مثلا حفصه زن پیامبر خودش یک داستان از سوره یوسف نوشته بوده بر اساس آنچه از اهل کتاب از داستان یوسف و دلبستگی یک زن شوهردار به او، شنیده بود. آنچه در نهایت«وحی» نام گرفت و تثبیت شد و بر همه قصه ها و فرم ها غلبه یافت چیزی بود که پیامبر نامش را«وحی» نهاده بود. یعنی نافتوحی بودن و ناامضایی بودن در«فرم» بیانی بود که فصیح ترین و بلیغ ترین سخن بود. این حرفی است که عموم اهل بلاغت و فصاحت مسلمان گفته اند که اعجاز قرآن یعنی ناتوانی انسان از آوردن مثل آن در «ادبیت». و اعجاز مبحثی کاملا بلاغی و ادبی تصور میشده و نه مثلا محتوایی در بیان قصص تاریخی و یا بازگو کردن شریعتی منحصر بفرد و ناشناخته و یا نظام عقیدتی که کاملا نو باشد و امثال این. تنها متاخرین به تبعیت از فقها به تدریج «محتوا»ی قرآن را هم جزو موارد اعجاز تصور کرده اند. متن قرآن به گفته قرآن وحی است زیرا فرمی یگانه است که کسی در مکه و مدینه نتوانست شبیهش را بیاورد پس کاری خدایی است که بشر بر آن غلبه نتواند کرد ولی محتوای این وحی همان چیزی است که در میان مردم جاری است و به همین دلیل هم همه آن را می شناسند هم سخنش در باره ارث و وصیت و سرقت و زنا و هم سخنش در باره جن و روح و جبرئیل و هم سخنش در باره قصه یوسف و ذوالقرنین و یاجوج و ماجوج و هم فرمانش در قتال با دشمنان، از قبیل مطالبی است که برای همگان شناخته شده است. این قصه ها و احکام و فرمان ها را هم بزرگان مکه داشته و هم خود حجازیان بارها تجربه کرده و شنیده و گفته بوده اند. نتیجه: تمام محتوای اسلام امضایی است با تغییراتی طبیعی متناسب با زمانه و نیازهای یک حکومت با داعیه های فراتر از زمین های خود.

     
    • درود وذوسد درود به علی 1
      دوست عزیز من هرگز نفمیدم چون کسی مثل حافظ وبا سعدی واین اواخر نیما چیزی نگفته پس وحی است همه انها /.در موردقابوس نامه ویا کلیله ودمنه چی / لابد وحکمن حکمن تمام نوشته های شکسپیر اعم از نمایشنامه وهزلیات و…. همه وحی اند .عده ای معتقدند انسان بدون اراده خداوند نه حرفی میتواند بزند نه فکری یا خیالی در مخیله بپروراند خوب این که همه کارهایش وحی می شود .ترو به هرچی معتقدی نگو فرق وحی شدن وگمان کردن به الهام چیزی فرق دارند بنا ندارم شعر مولوی یا بقیه رو به عرض برسانم که تا خدا نخواهد برگی نمی جنبد چه رسد به فکری وخیالی و…….کلام گفتن انسان اگر برای مقصودی روشن نباشد علی رغم زیباییش هذیان است اما هزیانی مزین واراسته وزیبا.ای وای بازم کشش دادم شرمنده وممنون

       
  40. جسارتا برای اینکه اشتباه تایپی موجب خطا در فهم عبارت نشود، این را نوشتم: ثَمَن و مُثمَن. کلمه مثمن بدون تشدید درسته.

     
  41. جناب مصلح : باز هم در دفاع از مقاله جناب نوری زاد : از پیامبر نقل شده است که گفت: «ان للقرآن ظهراً و بطناً و حداً و مطلعاً »، «برای قرآن ظاهری، باطنی، حدی (چپ و راستی) و نظرگاه و دیدگاهی است که باید با آن تبیین شود». فکر می‌کنم کلام پیامبر اکرم، ما را از هر توضیح دیگری بی‌نیاز می‌کند.
    از قشریت ایدئولوژیک و رذیلت سیاسی آخوندها بگوییم. عجبا که از یک طرف برخورداری از آخرین دستاوردهای علمی و فنی روزگار در قرن حاضر ، از کیسه ملت ایران برای ادامه حاکمیت، و از طرف دیگر سنگسار و دست و پا بریدن و … با تکبیر و تحت نام اسلام. لابد ابن ملجم هم موقع شمشیر کشیدن بر فرق علی، تکبیر داده است! هم‌چنان که عمربن سعد به هنگام دستور حمله و هجوم اراذل به امام حسین، عین جمله‌ای را گفت که پیامبر خدا در آغاز جنگ بدر، خطاب به مجاهدین رکابش بیان کرد: «یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری»، «ای سوارکاران با لشکریان خدا رکاب برکشید و به بهشت بشارت باد و بشارت دهید». بهترین شاخص برای ما حضرت علی است. ببینیم که او در مورد قرآن و پویایی آن چه می‌گوید و ما چرا می‌گوییم تشیع علوی؟ چرا می‌گوییم حضرت علی قدر انسان است؟
    حضرت علی در نهج‌البلاغه قرآن را چنین توصیف می‌کند:«کتاب پروردگارتان، در آن بیان شده است حلال و حرام، واجب و دارای فضیلت (حداقل ضروری و مستحب)، نسخ کننده و نسخ شده (کهنه و نو)، رخصتها و عزیمتها (آغازها و پایانها یعنی به زبان امروز چپ و راست‌ها)، خاص و عام، عبرتها و مثل‌ها، آنچه به اختیار است و آنچه که مردم در آن مقید و محدودند و محکم و متشابه. مجمل‌ها (موضوعات خلاصه و فشرده) را در کتابش تفسیر و باز نموده و پیچیدگیها و غوامض آن را روشن کرده است. مانند آنچه دانستن آنها را ضروری شمرده (در اصول) و آنچه که ندانستن آن را بر مردمان منعی نیست (و می‌توانند تبعیت کنند) و چیزی که در کتاب واجب و ضروری می‌نماید، اما در سنت، نسخ و رفع آن معلوم شده است و آنچه در سنت واجب می‌نماید، اما در کتاب، ترک آن مجاز است. و آنچه در زمان خود واجب اما در آینده زائل و منتفی می‌شود. بین محرمات و امور غیرمجاز نیز تفاوت قائل شده است، هم‌چنان که بین گناه بزرگی که شایان آتش است، با خطای کوچکی که مشمول آمرزش می‌شود، تفاوت قائل شده و آن را مشخص کرده است. و آنچه که در ابعاد کوچک پذیرفته و قابل‌قبول است و در ابعاد بزرگ و بسیار آن هم شایسته و پسندیده است، اما تحمیلی در آن نیست». راستی که این آخوندها عجب موجوداتی هستند. از یک طرف نان تشیع و باب اجتهاد را می‌خورند. از طرف دیگر انگار نه انگار که احکام (و به‌خصوص حقوق جزا و جزائی‌ات) مشمول همین اجتهاد است و دینامیسم دارد. اصلاً اجتهاد برای چیست؟ برای انطباق اصول و احکام با شرایط متغیر. تضمین کننده پویایی و دینامیسم اسلام و قرآن. والا چه نیازی به باب اجتهاد و رساله و تقلید بود؟ اصول و احکام کلی و ثابت (مثل رکعت‌های نماز و مبطلات آن) که از قبل مشخص بود و با اجتهاد چیز جدیدی به آنها اضافه نمی‌شود. اگر اجتهاد نبود، دیگر چه نیازی به تقلید در فروع و شرایط متغیر و مرجع تقلید بود؟ این همه در فضیلت سوره قدر گفته شده و این‌که حتی مستحب است به هنگام وضو گرفتن خوانده بشود، چون به‌اندازه گذاری و دینامیسم مربوط است، چون به گذار از مراحل کمی و رسیدن به جهش و رشد کیفی مربوط است، رمز ماندگاری و جوانی قرآن و اسلام انقلابی است. آخر یک اسلام فعال، پویا و رزمنده و انطباق یابنده (به مفهوم تکاملی آن) داریم و یک اسلام متحجر خشک ارتجاعی.یکی پیامش رحمت و مغفرت است، پیام رهایی، پیام جود و جبروت، و پیام کبریا و عظمت. و دیگری پیام پلیدی و پلشتی و سنگدلی و سنگین دلی. خطاب به آخوندها از قول انجیل و عیسی مسیح علیه‌السلام باید گفت، «وای بر شما ای کاتبان و فریسیان! اعظم احکام شریعت، یعنی تمامیتش را ـ عدالت، رحمت و ایمان ـ را ترک کرده‌اید. ای رهنمایان کور که پشه را صافی می‌کنید ولی شتر را فرو می‌برید (این آخوندها واقعاً شتر را فرو می‌بلعند، یک کاروان و یک رمه‌اش را باهم!) وای بر شما ای کاتبان و ای فریسیان ریاکار، از آن رو که بیرون پیاله و بشقاب را پاک می‌نمایید و درون آن مملو از جبر و ظلم است. «لیاکلون اموال الناس باالباطل و یصدون عن سبیل الله». مردم ایران البته قضاوت خود را کرده‌اند . بین این دو نوع اسلام با پیشینه هر کدام، از زمان حضرت علی تا همین امروز، تاریخ هم قضاوت کرده و باز هم قضاوت خواهد کرد. بین دو دیدگاه و تفسیر کاملاً متضاد. یکی مبتنی بر جهل و اجبار، دیگری بر اساس آزادی و اختیار. یکی خصلت ویژه خودش را نه از موضع فرصت طلبانه، بلکه از خشیه خدایی و مردمی، دینامیسم و پویایی می‌داند و قیمت آن را هم به سنگین‌ترین و خونین‌ترین صورت می‌پردازدو مرزهای فدا را به‌خاطر آزادی مردم و میهنش به‌نحوی شگفت و بی‌نظیر در می‌نوردد. دیگری بر مفتخواری و ستم و استثمار و سرکوب مبتنی است.
    این یکی پیام‌آور ظلمات است و آن یکی پرچمدار آزادی و یگانگی و رهایی.
    جنگ بین این دو، که در عین‌حال جنگ سرنوشت برای مردم و تاریخ ایران هم هست و همچنین یکی از مهم‌ترین حلقه‌های قدر انسانیت معاصر است، پیوسته بالا می‌گیرد. خداوند راه رستگاری را برایتان هموار کند . جناب مصلح ، من همان جمله حضرت یوسف را به شما میگویم : فصبر جمیل والله مستعان علی ما تصفون . صبر زیباست و خداوند یاری دهنده است از آنچه که میگویید.

     
    • رز دلبند درود
      مگر خود علی به نماینده اش در موقع فرستادن نگفت با انان از قران حجت نیاور وقبول هم نکن که برهر اری ای هفتاد نه است وبر هر بله ای هفتاد نه . رز بیتر از رز اسلام وپیامبر وخلفای راشدین کدام کار را که داعشیان انجام میدهند که بارها انجام نداده اند بویژه خلیفه چهارم که در حدود 5سالی که خلیفه بود با مسلمانان دیگر در نزاع وجنگ حتی با زن پیامبر . همان فرمول قدیمی هرکه با مانیست علیه ما وگمراه گمراه است .

       
  42. مصلح گرامی نکاتی چند در باب مقاله جناب نوری زاد البته اگر به انگور ارجاعم ندهید : دینامیسم قرآن
    هر کس که قصد دجالیت نداشته باشد می‌داند که هدف و آرمان و مقصد در مثل مانند ساحلی است که کشتی باید به سمتش حرکت کند. هدف، آرمان و مقصد، توحید و یگانگی است. نه فقط یگانگی فردی، بلکه یگانگی اجتماعی، یعنی جامعه‌یی عاری از طبقات، استثمار و تبعیض. احکام «متشابه» حکم‌هایی هستند که باید با شرایط منطبق بشوند. البته منظور انطباق فرصت طلبانه نیست. انطباق رزمنده و تکاملی و خلاق و فعال است. یعنی در قالب یک کشتی، نحوه پارو زدن، سمتگیری و تنظیم سرعت در هر زمان برحسب شرایط «و اما الحوادث الواقعه» برعهده ناخداست. محکم و متشابه یعنی این. محکم مصداق چیزی است که شما به آن استراتژی می‌گویید. اما یکی از معناهای متشابه همان اصطلاح تاکتیک به‌معنی کاربرد است. در زمان پیامبر اکرم این انقلاب بسیار بزرگی بود که زن و مرد را متساوی بشناسد، یا برده را در اساس انسان متساوی الحقوق تلقی بکند و این ایده را که دو نوع انسان وجود دارد، رد بکند و بگوید آنچه معیار برتری است، تقواست و آن هم تقوای رهاییبخش. رهایی ملاک است، نه جنس، رنگ و نژاد. «انّ اکرمکم عنداللّه اتقیکم».
    این‌ها در زمانی است که وقتی حضرت زهرا در کودکی و خردسالی روی زانوی پیامبر نشسته بود و رسول خدا دستش را می‌بوسید، یکی از ناظران آن قدر از کاری که پیامبر می‌کرد دچار دافعه شد که گفت، این میش بچه چیست که روی زانویت نشاندی و دائماً دستش را می‌بوسی و بعد گفت من چند تا مثل این داشتم که خاکشان کردم. آخر آن موقع دختران را زنده به گور می‌کردند. در چنین شرایطی که همه قوانین، از روم گرفته تا ایران، به برتری ولایت و حاکمیت مطلق نرینه خو کرده و آن را قانون ازلی و ابدی می‌دانستند. این‌که اسلام بنیاد تبعیض جنسی و نژادی و قومی را بزند، به واقع انقلاب بزرگی بود و این‌که در حقوق مدنی نیز زنی را که بالکل خارج از سیکل تولید بود، در ارث و شهادت، یک دوم مرد، صاحب سهم بشناسد، چه رسد به این‌که توده انبوه زنان در انتخاب حضرت علی و بیعت با او شرکت کنند و دستهایشان را با او به نشانه رأی دادن و بیعت کردن در یک تشت آب بگذارند. و شگفتا که شمار قابل توجهی از فرماندهان یکانها و لشکرهای حضرت علی در جنگهای صفین با معاویه، زنان مجاهد صدر اسلام بودند. سپس در نسل بعد زینب، خواهر امام حسین و دختر فاطمه و علی را می‌بینیم که، در خطیرترین مقطع، رهبری جنبش انقلابی را در برابر ابن زیاد و یزید به عهده می‌گیرد. حالا آخوندهای مرتجع بگویند ببینیم الی الابد باید حق شهادت و ارثیه زن یک دوم مرد باشد؟ حتی وقتی که پا به پای مرد در سیکل مبارزه و تولید وارد شده است؟ اگر قرار است تا ابد این طور باشد، پس این‌ها دو جنس هستند و متساوی نیستند و لابد به قول شما اصالت با مرد است و زن هم از دنده چپ او درست شده است! بنابراین دیگر موضوعیت ندارد که زن که از روز اول در اسلام حق سیاسی متساوی و حق تملک اقتصادی مستقل (برخلاف قوانین مالکیت در کشورهای غربی مثل فرانسه که تا نیمه قرن بیستم حق تملک و تصرف مستقل برای زن را به‌رسمیت نمی‌شناختند) داشت، سهم الارث یک دوم داشته باشد. اجتهاد هم یعنی همین. بگذریم که از نظر جمهوری اسلامی و آخوندهای مربوطه، باب اجتهاد، فقط باب حقه بازی و فرصت‌طلبی است.
    فلسفه و هدف احکام : احکام، وسیله‌ها و کاربردها و رهنمودهای اجرایی برای نیل به هدف و تنظیم چپ و راست آن هستند. واضح است که اگر عاری از جدل اسکولاستیکی و به دور از منطق ولنگاری و بی‌مسئولیتی به موضوع نگاه کنیم، وسایل و کاربردهای اصیل، اصالت هدف و دستیابی به آن را تضمین می‌کنند. هم‌چنان که هدف اصیل نیز وسیله متناسب خود را می‌طلبد. یعنی از یک طرف وسیله را نمی‌توان در دنیای مادی و عینی نادیده گرفت یا به آن کم بها داد؛ از طرف دیگر وسیله باید به هدف خدمت کند، نه این‌که متناقض و متعارض با آن و راهبند آن باشد. مثلاً به موضوع زکات یعنی پاکسازی مال از حقوق و حاصل کار دیگران بنگرید: هدف و سمتگیری به جانب این تزکیه ضداستثماری بسیار روشن است و در تشیع و اسلام حقیقی نهایتاً در جامعه موعود تحت راهبری وارث زمین و صاحب زمان، در اوج تکامل اجتماعی و علمی و فنی محقق خواهد شد. این همان پایان شرک و بیگانگی انسان از انسان و پایان بیگانگی و تعارض و آنتاگونیسم اجتماعی است؛ یعنی استقرار توحید و آغاز تاریخ حقیقی انسان که اکنون ما، در قیاس با آن، در ماقبل تاریخ به‌سر می‌بریم. اما برای سمتگیری می‌باید گام به گام و در هر مرحله معین از رشد قوای مولد و تکامل اجتماعی به تزکیه مال از حاصل کار دیگران همت گماشت و این یعنی زکات .در صدر اسلام از آنجا که در مدینه برنج کشت نمی‌شد، زکاتی هم به آن تعلق نمی‌گرفت. بعدها اما از حضرت صادق روزی پرسیدند که آیا برنج زکات دارد؟ پاسخ داد آری، به برنج هم که در نواحی عراق کشت می‌شود زکات تعلق می‌گیرد و توضیح داد که در صدر اسلام در مدینه برنج در کار نبوده که موضوع زکات باشد. حضرت علی هم در زمان خود برای اسب‌هایی که به چراگاه می‌رفتند سالیانه دو دینار وضع کرده بود، در حالی که قبل از آن چنین چیزی وجود نداشت. اجتهاد یعنی همین. یعنی که تعیین کم و کیف زکات مشروط به شرایط اقتصادی و تولید است و با تکامل قوای مولد دستخوش تغییر و تحول می‌گردد. آخر اجتهاد برای این نیست که فقط بگوید نماز این طور باشد و روزه آن طور. این‌ها که از قبل روشن بود. پس اجتهاد برای چه بود؟ کارکرد رهبری سیاسی و اجتماعی چیست؟ برای چه این همه دعوا وجود داشت؟ تبعیت و تقلید از استنباط و اجتهاد مجتهد جامع الشرایط (ذیصلاح) که در فرهنگ تشیع نخستین شرط آن علم و تقواست (یعنی همان چیزی که آخوندها بالکل فاقد آن هستند) برای چیست؟ آخر فقاهت در تشیع علوی ملازم با عدالت یعنی مرزبندی با ظلمه و حکام جور و ستم است. یعنی همان چیزی که آخوندهامطلقاً فاقدش هستند و خودشان مظاهر ظلم و جور می‌باشند.
    جناب نوری زاد موید باشید

     
  43. واقع بین گرامی سوال یک دانشجو:
    چنانکه در کتابِ “کویر” شما احساس می شود و هم در درس بودایی که از تاریخ ادیان شما منتشر شده و من خوانده ام و هم چنین به نقل برخی از شاگردان شما در دانشگاه مشهد که می گفتند در ساعاتی که درس بودا می دادید، همه از خود بیخود می شدند و شما هم حالتی مجذوب و غیر عادی پیدا می کردید، چنین قضاوتی برای عده ای پیش آمده که شما خیلی به مذهب بودا شیفتگی قائل هستید.

    ✅ جواب #دکتر_علی_شریعتی :

    بله، من سُنی مذهب، صوفی مشرب، اگزیستانسیالیست، بودایی، کمونیست، آخوند مآب، غربزده مرتجع، عینیت گرای خیال پرست، شیعه ی غالی، وهابی، بی دین، و غیره هستم(خدا بدهد برکت)!
    انسانها را با اعمالشان قضاوت کنیم نه گفتارشان

     
  44. مازیار وطن‌پرست

    علی1 عزیز

    نوشته‌ی گرانقدر شما -ذیل صفحه‌ی پیش- را خواندم و هرچه کردم نتوانستم پاسخی بنویسم. زیرا با بسیاری از مفاد آن -در مورد نژاد پرست نبودن ایرانیان- موافقم. امروز برحسب تصادف -و کاملا به موقع- مطلبی به چشمم خورد که قبلا خوانده‌بودم و در تغییر تصورم نسبت به احساسات هویتی اقوام ایران (در اینجا: ترک‌ها) تأثیر بسزایی گذاشت، بویژه چون با لحن بسیار منصفانه‌ای نوشته‌شده. آنچنان که هرچند به تمامی با آن موافق نباشیم، اما نمی‌توانیم به تمامی انکارش کنیم. لینک آن را برایتان می‌گذارم:

    http://oyannews.com/%D8%A2%D9%86%E2%80%8C%DA%86%D9%87-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AA%D9%8F%D8%B1%DA%A9%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%85-%D9%88-%D9%86%D9%85%DB%8C/

     
    • ممنون مازیار. استفاده کردم. مطلب خوبی بود. من هیچ از این ترس ندارم که اقوام ایرانی از ایران جدا شوند و ایران تجزیه شود. چون این امکان پذیر نیست. هر قومی از ایران جدا شود، به التماس و الحاح بر می گردد.کافی است که چند سالی با ترک و روس و عرب دمخور گردد بخصوص با پشتوانه ای که از ایران کهن داشته. (بحث تجزیه از روی اراده است نه تصرف یک شهر از سوی دشمن که آن هم به همت عموم ایرانیان بستگی دارد و به شانس برقرار مدرنیته و سکولاریسم) تصرف خارجی هم ممکن نیست. تصرفی که کل ایران را به نام خود کند مگر یک خارجی شبیه عرب که ایدئولوژیک باشد و کتابی را به همراه بیاورد. به یاد داریم که اسکندر و فرهنگ یونانی اینجا نماند چون کتابی ایدئولوژیک نداشت که تحمیل کند و یا چرا مغول نماند هم به همین توضیح. می ماند مسیحیت و یهودیت کتاب دار. دومی که کتابش اجازه تبلیغ نمی دهد و کل معضل ما در اولی است و عهد جدیدی که کتاب کتابان است و سرشار از مهربانی و سرشار از امکانات انسانی برای خر کردن ملتی غریبه. اما غمی نیست تا سکولاریسم را داریم غصه هیمنه رحمت و مهر کشیشان آینده را نداریم چون سکولاریسم نفوذش از هر کتاب مقدسی بیشتر است. پس غم ما از کجاست؟ از شر مطلقی که از دیرباز تاکنون بر سر ماست و قصد برخاستن و نشستن بر شانه کس دیگری غیر از ما را ندارد! او می خواهد ما بردگی اش را بپذیریم و سلطان جهان باشیم! تا این غم مطلق هست ، بعید است بتوان سرراست و دقیق و منطقی و روشن بینانه در باره غم های انتزاعی و کوچک دیگر حرف زد.

       
  45. سلام بر نوربزاد گرامی
    در طول تاریخ فقها و خیل مردمی که در ماورای آنها بودند هرکه با ایشان و طرز فکرشان به مخالفت بر می خواست با چوب تکفیر به سویی می راندند.امثال ابن سینا و ملاصدرای و سهروردی هم علی رغم مسلمانی به چوب تکفیر همینان رانده شدند.این خصلت آدمیست که با هرگونه تغییری در زندگی و رفتار خود به مخالفت بر می خیزد.وقتی بنده می گویم شوربختانه سالیان را گذرانده ایم ولی در تفکر بدوی مانده ایم همین است.قومی که امروز خود را در پی آزادی نشان می دهد می بینیم که چگونه به راحتی تن در گروی بند اسارت افکار کهنه خود می دهد.در همین کامنتهای این سایت تا حد نسبت جنون هم به شما به خاطر چند پست اخیر حمله شده در حالیکه این منتقدین که گویا دست از زنگار افکار پوسیده خود بر نمی دارند یا نمی دانند یا می دانند و خود را به فراموشی زده اند که همان پیامبری هم که دم از دفاع از او می زنند روزگاری با این اتهامات روبرو بود.دوست عزیز بنده هرچند با برخی از دیدگاههای شما مخالفم ولی این را حق مسلم شما می دانم که بپرسید چرا پیامبری که داعیه آزادی خلق را داشت بردگی را بیش از پیش گستراند؟!و متعصبینی که دفاع از اقدامات زمینی او می کنند در حالیکه او را ماورایی می دانند باید پاسخی شفاف و بوضوح بدهند که چرا پیامبر چنین کرده؟!آیا این رسم معصومیت است؟آیا اینکه شبی همسر زنی را بکشند و نیمه شب با او همبستر شوند راه و رسم آسمانیست؟آیا داشتن چندین و چند کنیز و داشتن حق انحصاری هبه برای شخص پیامبر نشان از سیاسی بودن تعدد زوجات او در راه رسیدن به اهداف آسمانی می دهد؟!این جماعت باید به این نقطه برسند که دارای این حق برای دگر اندیشان باشند که بپرسند و پاسخ بگیرند و چون خود در گذشته تاریخ مانده اند هر سائلی را متهم به توهین به اعتقادات نکنند که اینان خود توهین به شعور بشریت هستند.هرگاه این متعصبین دین و مذهب خود را در مسایل شخصی خود وارد دانستند و بس حق دفاع از اعتقادات خود را دارند در غیر اینصورت مادامیکه افکار ایشان در زندگی دیگران ورود کرده و جمعی بزرگ را از حق و حقوق خود محروم ساخته حق هیچگونه اعتراضی به منتقدین و حتی توهین کنندگان به کالایی را که این جماعت به دست خود به معرض نمایش عموم نهاده اند ندارند.
    موفق باشید

     
  46. انسان مدرن ، به پوشاک و مبایل و ژستهای روشنفکری نیست .
    انسان مدرن ، قبل از همه با خودش روراست و صاد ق است ، می داند در کجا ایستاه و چه می کند و بی تفاوت به دیگر مردم نیست و خود را جزوی از آنان و دیگران را جزوی چون خود می بیند ، انسان مدرن سعی در فهمیدن دنیا و خود دارد و بدین خاطر هستی دوست است . اوهر دم زندگی را چون روزتولدش می داند، و بین خاطر خلاق است .
    انسان مدرن به کنه انسانیت که دوستی و برابری و یاوری است پی برده و برای آن تلاش می کند، و برایش مهم نیست که حتی یک نفر او را نفهمد ، مهم این است که او دیگران را می فهمد ، انسان مدرن با هر سنی همیشه جوان است چون به هر چه دست می زند ، راهی به قلبی دارد.

    انسان مدرن فارغ از قید و بندهای اجتماعی وسنتی است وچون هستی دوست است ، آزاد اندیش است ، انسان مدرن کاشف و فراتر از زمانه است و بدین خاطر یک پژوهشگر و دانشمند است، انسان مدرن هیچگاه بازنشسته نیست ، بلکه بازیافته است می داند باید زندگی را دوست داشت و آنهم فراتر از خود خواهی ، بلکه برای آن که تنها وجود دارد و باید هستی را پاس داشت . انسان مدرن مسولییت پذیر است و رابطه بین انسانها بقدرعشق برای او مهم و با ارزش است ،انسان مدرن چون نوری زاد عزیز و گرامی است.

     
  47. مصلح عزیز لحن تند و بی ادبانه شما باعث شرمساری است در مورد برده داری استناد کردید که رسم عرب بوده اگر پیامبر این کار را نمیکرد انها این کار را میکردند مگر در جنگ با ایرانیان انها قصد حمله داشتند که انقدر کنیز و برده گرفتند با این توجیه میشود هزاران جنایت کرد دوم در مورد برابری دیه قانون مجازات اسلامی تا همین چند سال پیش دیه یکسان نبود علما خود را به در و دیوار میزدند که حرف اسلام است مگر قانون مجازات برداشت از فقه و قران نیست ببینید چند اهل کتاب خونشان هدر شد چند ایه اوردید خوب : فاصله تا عمل چقدر است شما در حقیقت اعتراف کردید پیامبر تابع شرایط محیط بوده این به کل جهانی بودن دین اسلام را نقض میکند هیچ پرسیده ای از خود چطور امامان یک کتاب از خود به جای نگذاشتند که حداقل مردم گمراه نشوند شما حدیثی بیاور من عکس ان را از امام دیگر برایت میاورم تو بگو ما چکنیم به نظرم باید چند دانشمند عالم و به روزجمع شوند و کلیه احادیث رابررسی کنند و مزخرفات را از بین برد در قران تجدید نظر اساسی صورت گرفته و البته بساط کاسبان دینرا برچید

     
  48. استاد خواهشی دارم کاری کنید که ما شمارا داشته باشیم این درخواست به هیچ عنوان احساسی نیست از دست دادن شما سقوطی است بدون نجات
    گفتارها وبرخوردهای اخیر شما همه طرفدارانتون را نگران کرده
    از نوشته ها وپیامها قابل درک است
    توجه داشته باشید شما دیگر یک شخص نیستید شما دیگر حق ندارید فقط به پیامهای درونی خودتون گوش فرا دهید افرادی هستند که که اقای نوریزاد مدافع حقوقشان است و دادشان را به گوش جهانیان میرساند شما فرد نیستید

     
  49. خیلی دوستون دارم آقای نوری زاد
    گاهی اینقدر دلتنگ میشوم که حس میکنم جاذبه برعکس شده و وزن زمین روی دلم سنگینی میکند اما وقتی میبینم هنوز یک جای این سرزمین یکی نفر هست که خودش هست و با صراحت واقعیت ها رابدون هیچ ترسی میگوید کمی حالم بهتر میشه از اون روزی که این ملاها//// آمدند حس میکنم سرزمینم چقدر جای وحشتناکی شده رحم و مروت و مرام و جوانمردی و حیا …..همه وهمه رو از بین مردم برداشته شده بعضی وقت ها با خودم میگویم برای خدا به این زمین یک پروژه کاملا شکست خورده هست اما با همه اینها با وجود انسانهایی چون شما ….مثل آقای هالو و …اینجا کمی فقط کمی قابل تحمل تر میشه خیلی دوست دارم شما رو از نزدیک ببینم آرزومه قول بدین اگر مشهد آمدین این سعادت رو ازم نگیرین که شما رو زیارت کنم این میتونه یکی از افتخاراتم باشه همیشه تو تلگرام پیام ها ومتن ها و ویدئو هاتون رو میبینم رحمت به اون شیری که خوردین ….مشخصه یک شیر زن شما رو بزرگ کرده….براتون آرزوی سلامتی دارم

     
  50. یکی از هزاران

    شمایی که برای شخص بنده فرهنگی بازنشسته به دلیل شهامت ایستادگی بر سر آرمانت به هر قیمتی ،محترم و قابل تقدیری، حیف است که روزنامه ای و کوچه و بازاری اینگونه به عقاید توده مردم و خدا و پیامبر و … بتازی . طرح این گونه مباحث زمینه ای دیگر می خواهد و گوینده و شنونده ای دیگر تا قضایا خلط نشود و مخالفان سرسخت راه دلیرانه شما بهانه ها نتراشند بر سر نام مار و شکل مار. همین که به عنوان یک مسلمان در حکومتی اسلامی ظلم و بی عدالتی را بر نمی تابی و در این را قلم و قدمت را به هیچ زر و زور و تزویری نفروخته ای مقدس است.

    —————–

    درود دوست گرامی
    من اگر به نقد اسلام و رفتار مسلمین – که خودم هم یکی از آنان هستم – می پردازم، نه از این روی است که بخواهم نفرتی بپراکنم و تفرقه ای بیارایم. بل به این خاطر است که همین اسلام ابزاری شده برای ملایانی که آسمان را بر سر ما آوار کرده اند و خود را مستقیما نماینده ی خدا و پیغمبر می دانند و مطلقا پاسخگو نیز نیستند. وگرنه مرا با اسلام چکار اگر که مسلمین در هر کجا سر به زندگی و عبادات خویش داشته باشند؟ و نخواهند مثل داعشیان و دیگرانی از این دست که در میان حاکمان و ملایان ایران خانه کرده اند، بافته های اسلامی خود را بر سایر مردم تحمیل کنند. من جامعه ای را دوست می دارم که مردم با هر آیینی که دارند در کنار هم زیست کنند فهیمانه و با مهر. از شما درخواست می کنم فیلمی را که من در کانال تلگرامی خود گذارده ام ببینید. تا با من در این مهم هم رأی شوید که در صحبت های آن آخوند آیت الله گون، چه است جز آلوده گی شعوری و وحشیگری مذهبی؟ این بابا که در این عصر اینگونه می اندیشد، ببین در درازنای تاریخ، شمشیر بدستان اسلامی بر سر بانوان و دختران بی گناه ایرانی و غیر ایرانی چه ها که نیاورده اند.
    با احترام

    .

     
    • اقای نوریزاد. کاش این فیلم را در همین سایت یا جای دیگری غیر از کانال تلگرام مثلا یوتیوب هم میگذاشتید برای انها که تلگرام ندارند یا نمیخواهند داشته باشند.
      این خود کمکی به ازادی انتخاب افراد خواهد بود.

       
  51. دوست بزرگوار ، جناب نوریزاد عزیز سلام .
    صدور بسیاری از احکام فقهی ، متناسب با موضوعات مطرح در بستر مکان و زمان خاصی صورت گرفته است . که البته متناسب با دگرگونی شرایط زمانی و جغرافیایی ، دستخوش دگرگونی شده و یا سالبه به انتفای موضوع خواهند شد . اشتباهی که متاسفانه ، دامنگیر بسیاری از فقها می شود ، عدم توجه به شرایط صدور احکام است . و همین امر باعث شده است که امروزه با بسیاری از قوانین و تکالیف و احکام فقهی رو برو باشیم که اساسا یا فاقد موضوعیت هستند و یا هیچ تناسبی با وضعیت فعلی بشر در جوامع کنونی ندارند . و صد البته فرمایش شما در این مورد کاملا صحیح است که : بسیاری از این آراء ، بایستی در بوته نقد ، مورد بازنگری قرار گیرند . در اینجا لازم می دانم که نظر دوستان مکتب قرآن را که بر گرفته از آرا و اندیشه های کاکه احمد مفتی زاده است ، و در جواب به پرسشی در مورد شرایط اجرای حدود دینی ، در کانال تلگرامی مکتب قرآن ، درج گردیده ، تقدیم حضور نمایم .

    توضیحات مکتب قرآن :

    بسیار مهم است که قبل از هرچیز متوجه باشیم ، نوزاد انسان به محض تولد و حتی پیش از آن و بلکه پیش از تشکیل جنین ، دارای حقوقی است ، در حالی که تا رسیدن به سن تشخیص و تمییز ، در ابتدا هیچ تکلیفی بر او نیست ، و سپس به تدریج تکالیفی از قبیل : رعایت نظافت فردی و کم کم شروع به تحصیل و … متوجه وی می شود .
    بنا بر این درمی یابیم که انسان بسیار پیش و بیش از آنکه مکلف باشد ، محق است و طبیعی است در هر جامعه ای تا حقوق انسان مطابق قوانین آن جامعه ادا نشده باشد ، خواستن تکلیف از او بی معنی است . – کاکه احمد به عنوان نمونه ، عدم مجازات کسی را یاد آور می شود که در زمان حضرت عمر – س – به دلیل فقر و گرسنگی مرتکب دزدی شده است – لازم به ذکر است ، مقدم بودن حقوق بر تکالیف ، در زمان رسول خدا – ص – و خلفای راشدین -س- روش معمول بوده ، و پس از کودتای بنی امیه ، قضیه ی اعطای حقوق ، به دلیل نامشروع بودن حکومت از فقه اسلامی تقریبا حذف شده است . از دیدگاه کاکه احمد ، جامعه ای را می توان دینی دانست ، که اولا : ” امرهم شوری بینهم ” و ثانیا فضا و شرایط و امکانات کافی برای زندگی سالم و بهره مند از مواهب اخلاقی و اقتصادی و … از آن فراهم باشد . صرف نامیدن جوامع فعلی کشورهای مختلف به ” جامعه اسلامی “، دلیل اسلامی بودن آن جوامع از نظر محتوایی نیست . بلکه ناگفته پیداست که تقریبا هیچ یک از از حقوق ابتدایی مسلم و به رسمیت شناخته شده ی انسان ها از دیدگاه دینی ، در این جوامع ادا نمی شود .
    بنا براین ، اساسا در این جوامع اجرای حدود دینی ، ظلمی آشکار در وهله اول به دین خدا و در مرحله دوم به بندگان خداست : چاره کار در این جوامع – تا رسیدن به جامعه مطلوب دینی – برقراری و اجرای قوانین مورد توافق عموم در یک ساز و کار قانونی است .

    کرد آزاد بیست و سوم آبان ماه نود و پنج

     
  52. جناب نوری زاد و دیگر همراهان
    آنچه از دین اسلام باقی مانده و باید بدانید، آنهم در چند سطر

    * دسته بندی اسلام (مذهب و فرقه):
    1- سنّی ها ( حنفی ،مالکی ، شافعی ، حنبلی )
    2- شیعیان ( اثنی عشری یا جعفری، زیدی، اسماعیلی )
    3- صوفیان/ دراویش ( بکتاشی، نعمت الهی{صفی علیشاهی – سلطان علیشاهی گنابادی}، سهروردی، ذهبی، نقشبندی، نوربخشی، قادری، شاذلی و …)
    4- اباضیه / خوارج

    ** دسته بندی اسلام ( فقه کلامی):
    سنّی ها : اشاعره (جبریون)، معتزله (اختیاریون)، اهل حدیث، ماتریدیه
    شیعیان : اخباریان، اهل حدیث، اصولیان، شیخیه
    صوفیان : قابل شمارش نیست !
    اباضیه : ترکیبی از فقه کلامی سنی ها بخصوص “معتزله” و “اشاعره” و …

    توضیح:
    من فقط به شکل خلاصه و مهمترین شاخه ها را که در جهان اسلام امروز یافت میشوند نام بردم که هر کدام از آنها بعضاً دارای زیر شاخه هایی میباشند.
    من خودم چون اهل سفر هستم و به نقاط مختلف در ایران سفر کرده ام، با مسلمانان متعلق به مذاهب و فرقه های مختلف نشست و برخاست داشته ام و شاید به تعداد انگشتان دست هم کسانی را نیافتم که اطلاعاتی داشته باشند در حد متوسط از آنچه بدان معتقد هستند؛ به عبارت دیگر، هیچکس را نیافتم که در مورد آنچه که هست و بدان مینامندش و میشناسندش تحقیق و مطالعه کرده باشد یا اینکه مذهب خود را با علم و آگاهی از کم و کیف آن انتخاب کرده یا پذیرفته باشد. همه یا اطلاعاتی ناقص ، تحریف شده و در حد بسیار ابتدایی از مذهب و فرقۀ خود داشتند و یا به نوعی تقلید گونه و اعتیاد آور پیرو اخباری بعضاً شبیه افسانه بودند که نسل به نسل به آنها رسیده بود. تنها وجه مشترک بین تمامی پیروان این مذاهب و فرقه ها نبود مغزی متفکر، پرسشگر و خردگرا بود، همه گرفتار در یک دایرۀ توارث، تکرار، تقلید و فرمانبرداری کورکورانه و حظّ روحانی… که هیچ امیدی به ارتقای سطح بینش آنها در آینده ای نزدیک نیست.

    باید خود بروید و مطالعه کنید حتی مختصر، فقط در حد اینکه این گروه بندی هایی که آوردم یعنی چه و چه مفهومی دارد. تا متوجه شوید چه آش شلم شوربایی شده این دین اسلام.
    نوع دین و اعتقاد هر شخص هنوز در ایران امری شخصی و اختیاری تلقی نمیشود و جنبۀ عمومی و قومی قبیله ای یا حکومتی و جبری دارد. اولین قدم برای ارتقای سطح بینش مردم ایران، شخصی کردن اعتقادات و مذهب اشخاص است ، ابتدا در سطح جامعه و سپس درون خانواده ها. در غیر اینصورت این سیر قهقرایی تا ابد ادامه خواهد داشت.

    چند پرسش از جناب نوری زاد عزیز:
    شما اعتراف کردید که مسلمان هستید و خداباور، از آنجایی که فردی تحصیل کرده و اهل مطالعه هستید، حال میشود بفرمایید که خود را متعلق به کدامیک از مذاهب یا فرقه ها میدانید و از کدامین اصول فقه کلامی پیروی میکنید؟ شما همینطوری مثل همه مسلمان بودید (ارثی، تقلیدی و …)، آیا پس از مطالعات فراوان به این نتیجه رسیدید که هنوز مسلمانید و خداباور، یا اینکه هنوز فرصت نکردید در این مورد تحقیق کنید و یا علت دیگری دارد؟ آیا خداباوری شما ربطی به مسلمانی شما دارد و این دو مکمل یکدیگرند؟ به نظر شما باید خداباور بود و مسلمان و این دو را نمیشود از هم تفکیک کرد؟ آیا شما خواهان وخواستار بدعت گذاری مثبت و سازنده در دین و ایجاد یک فرقۀ جدید اسلامی و متناسب با نیاز انسان عصر حاضر هستید؟ اینکه شما خود را مسلمان و نه شیعه جعفری خواندید را میشود نوعی ارتقاء فکری و خروج از تعصب خواند یا اینکه خواستید در کنار خداباوری، اسمی هم از مسلمانی بیاورید فقط بخاطر خالی نبودن عریضه؟
    اگر تمایل داشتید خوشحال میشوم به پرسشهای من پاسخی کوتاه بدهید.

    —————-

    درود واقع بین گرامی
    معتقدم می شود بر هر دینی و هر عقیده ای ماند و گوهرهای شاهوارش را برگزید و همان ها را به نیکی آراست و از بدی هایش درگذشت. فصل تغییر عقیده و کوچیدن از این آیین به آیینی دیگر سپری شده. گرچه کوچیدن به مرامی دیگر نیز می تواند پسندیده و در وادی اختیار هرکس مورد اعتنا قرار گیرد. شما از این که منِ نوری زاد می گویم: من مسلمانم، این را دریابید که فلانی در عین حال که در شمار و آمار مسلمین جا گرفته اما هیچ آزارش بدیگران نیست بل به دیگران با هر مرامی که دارند احترام می کند. او آدم منصفی است و حریم و حقوق دیگران را محترم می شمارد. شما از دور که به من می نگرید، اطوار مرا ورانداز می کنید. همین آیا کافی نیست؟ به سمتی برویم که باورهای دیگران را نکاویم مگر این که خود افراد در کنه باورهای خویش به جدل در آیند و به ” این به از آن است” روی برند.
    سپاس

    .

     
  53. اینکه ما موضوعی بنام فقه و شریعت و حکومت دینی را به میان مردم بعنوان بهترین راه سعادت ایشان ببریم و انتظار هم داشته باشیم که کسی هم هیچ سئوالی طرح نکند ناشی از نشناختن خصوصیت جوامع انسانی است. در قرآن فرازی وجود دارد که در مورد ملاقات و همراهی یک فرد الهی و ماورا حیات بشری که در نزد مسلمانان “خضر” نامیده شده با جناب موسی پیامبر است. در اول راه قرار بر عدم سئوال موسی است ولی این قرار در مقابل اعمال و رفتار عجیب و نا مانوس “خضر” بکرات از سوی موسی نقض میشود تا در نهایت خضر آنرا خاتمه میدهد. اینکه اصل حکایت چه است برای ما اهمیتی ندارد ولی خواننده را به یک موضع بسیار مهم راهنمائی میکند که معادلات عالم بالا با مناسبات جهان خاکی بسیار فرق دارندو اگر در آن عالم اصل بر عبادت است در این عالم اصل بر سئوال و جواب است حال طرف هر که می خواهد باشد. پس اصل سئوال و نقد کردن نه تنها امری مذموم نیست بلکه عین وظیفه است.
    قرآن مملو از سئوالات و گفتگو ها است و وقتی خدای عالم خود در مقام جوابگوئی بر می آید دیگر چه جای حرف دیگران؟
    در مورد حلال و حرام محمد تا روز قیامت، کسانی که در این امور مطالعه ای دارند میدانند که اصلا ارتباط این حرف با خود رسول بهیچوجه قطعی نیست و دیگر اینکه واقعا این حلال و حرامها چه هستند؟ برای مثال اگر ما واضحترین حرام را “خوردن گوشت خوک” بدانیم، در همان آیه در شرایطی حلال شده. پس اگر حلال و حرامی هم تا قیامت است نقض آن هم تا قیامت است.
    قوانین شرعی و فقهی بر آمده از آرای فقیهان است که از کتاب و سنت و عقل و اجماع استنباط کرده اند. سنت و عقل و اجماع همه امور بشری هستند و بر اساس وحی نیستند و “کتاب” هم یعنی استنباط از کتاب که آنهم امری بشری است. پس واقعا چه چیزی خدائی و حکم حدائی است؟

     
  54. با درود بر نوری زاد عزیز , مادام که مراکز نگهبانی از موهومات و پاسداری از استبداد برچیده نشوند وضع همین خواهد بود که هست . ملیون ها نفر بدون اینکه چیزی مفید تولید کنند مفت میخورند و از مردم طلبکارند هم , مسخره تر از همه هم این که عده ای از آنها عمامه سیاه بر سر دارند , یعنی اینکه ما از نوع مفتخوران معمولی نیستیم و دنباله همان کسانیم که مادران , خواهران, دختران , برادران و … شما را کشیم و به بردگی بردیم . عجیب است که مردم نمیفهمند سید یعنی که و پشت این کلمه ///// چه نهفته است. ما نسل اندر نسل دلتنگ این بوده ایم که که این بساط نباشد و اینها نباشند . ما نه این بساط را از خود میدانیم و نه آنها را . عده ای تلاش کردند بساط را ملایم و متناسب با روحیات ایرانی کنند ولی حال و روز امروز ما نشان میدهد که این شدنی نیست ما را با آن بساط کاری نیست که نیست .

     
  55. سلام بر مومنین
    آقاى نورى زاد
    نوشته هاى اخير شما آيات 4و5 از سوره غافر را به ذهن متبادر مى سازد
    مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلَادِ ﴿۴﴾
    جز آنهايى كه كفر ورزيدند [كسى] در آيات خدا ستيزه نمى ‏كند پس رفت و آمدشان در شهرها تو را دستخوش فريب نگرداند (۴)
    كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ ﴿۵﴾
    پيش از اينان قوم نوح و بعد از آنان دسته ‏هاى مخالف [ديگر] به تكذيب پرداختند و هر امتى آهنگ فرستاده خود را كردند تا او را بگيرند و به [وسيله] باطل جدال نمودند تا حقيقت را با آن پايمال كنند پس آنان را فرو گرفتم آيا چگونه بود كيفر من (۵)

     
  56. نوریزادآقا .متاسفانه برخوردنامناسب عده ای از نظام باشما باعث مشکلات فکری متعددی برایتان شده وانتظار داریم به یک روانپزشک خوب مراجعه فرمایید.تا نوریزاد درستگوی دلسوز وطن باقی بمانی

     
    • نوری زاد عزیز: سؤالی برای من پیش آمده؟ چرا اکثر مخالفانِ مذهبی شما فقط حکمی علیه شما می دهند اما حکم خود را اثبات نمی کنند؟ باور کنید این ها از منطق و نقد می ترسند و کلهم اجمعین از اصحاب چماق اند و بیمناکِ از دست دادن دکان پرمنفعت خود. مراقب خودتان باشید دوست عزیز. به هر حال امثال بنده مثل شما شجاعت نداریم اما دلمان می جوشد. شما امید من ترسو و بسیاری چون من هستید. شما دارید به امثال من جرأت می دهید تا نترسم و من تصور می کنم میلیون ها ایرانی مثل من هستند که دلشان با شماست و اگر خدای نکرده این اصحاب چماق بلایی به سر شما آورند، شما ناخواسته کوهی از امید را قروخواهید پاشید. عاجزانه تمنا می کنم خودتان را از ما مگیرید. شما تنها نیستید و به وقتش ما نیز پوستۀ این ترس لعنتی را خواهیم شکافت . جسارت مرا به بزرگی خود ببخشید.

       
    • شما هم یک بار که شده با خودت فکر کن که اگه در سویس به دنیا آمده بودی ،الان مقدساتت چیز دیگر بود و شاید به مسلمانان می گفتی دیوانه. به قول سعدی:
      همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.
      یکی یهود و مسلمان نزاع می کردند
      چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم
      به طیره گفت مسلمان گر این قباله من
      درست نیست خدایا یهود میرانم
      یهود گفت به تورات می خورم سوگند
      و گر خلاف کنم همچو تو مسلمانم
      گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد
      به خود گمان نبرد هیچکس که نادانم

       
  57. بقلم یوسف خیاوی

    در آستانه‌ی چهاردهمین سالگرد وداع ابدی صفر قهرمانیان (صفرخان) بار دیگر یاد و خاطره‌اش را گرامی‌می‌داریم تا فراموش نشوند آنانی که شرف و آزادمردی را به بهای عمر خود به دست آوردند. انسانهایی که از خود می‌گذشتند تا تحقق شرایط زیست انسانی را برای تهیدستان و زحمتکشان این مرز و بوم رقم زنند.
    یکی از خیل عظیم مبارزان میهنمان که به نماد مقاومت و پایداری مردمی‌در راه آرمان‌های بشری خود تبدیل شد صفرخان می‌باشد. او یکی از تابناکترین سیمای امیدبخش و قهرمان راستین تاریخ مقاومت مردمی‌ ایران است که سالهای دهه بیست تا پنجاه را در زندان‌های رژیم پهلوی گذراند و در آستانه انقلاب بهمن، سربلند و پیروز بر دوش مردم قدرشناس میهن‌اش بار دیگر به میان مردم برگشت.
    صفر خان سمبل مقاومت و مظهر مهر و رفاقت و مبارزه بود. او برق زندگی و عشق به انسان را تا آخرین لحظات زندگی پرافتخارش در نگاه نافذش به همراه داشت. بقول زنده‌یاد سیاوش کسرایی:

    آذربایجان را می‌ماند
    سخت و صبور و سترک
    کوه با برفی بر تارک
    با خورشیدی در انبان
    آذربایجان را می‌ماند
    آزاد، آزادی ستان
    اما زندانی زمان

    قلب صفرخان چه در طول ٣۲ سال زندان و چه در آزادی، برای شکوفایی وطنش، برای سعادت مردم‌اش، برای آزادی انسان، برای رهیدن از جهل و تاریکی، برای عدالت و برابری در بین مردم کشور خود و جهان تپید. او حکایت مردی را رقم زد که به استبداد و هر آنچه که نشانی از تحقیر انسان و انسانیت داشت «نه!» گفت.

    ادامه:
    http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=76576

     
    • ناقد گرامی
      اگر بجای اغراق متنی همسنگ قلمی میکردید هم سزاوار تر بود و هم موجب خشنودی روان صفر خان. اگ روزگاری در زندان قصر همبند آن شآدروان نبودم متوجه مبالغه شما نمیشدم. بدبختی امروز ما ملت ………ایران نتیجه افراط و تفریط است. امیدوارم واکنشتان به این انتقاد عادلانه باشد.

       
  58. بقلم علیخانی

    خبرگزاری فارس سخنانی از سردار همدانی(مرحوم) را در باره دلایل حضور و دخالت ایران در سوریه منتشر کرده که بسیار قابل تامل است. از وی قبلا نیز مصاحبه ای منتشر شده بود که در آن نیز حقایق و واقعیاتی در این باره را بیان کرده بود (از جمله اینکه حضور ایران قبل از شکل گیری و فعالیت داعش در سوریه بوده است).
    تاریخ این سخنان سردار توسط فارس اعلام نشده است اما مهم ترین دلایل وی برای دخالت ایران در سوریه که هم سطح دانش سیاسی وی و در واقع سطح و نوع استدلال های توجیه کننده این حضور را بیان می کند، چنین است:
    «مرحوم حافظ اسد، اولین کشوری بود که به محض پیروزی انقلاب ما را به رسمیت شناخت».
    «در جنگی که صدام و به عبارتی آمریکایی‌ها آغاز کردند… نفت عراق که از سوریه به دریای مدیترانه می‌رفت، لوله‌های نفت را بست و شاهرگ اقتصادی عراق را زد، با این کار منافع خودش را هم کم کرد. کار بزرگی به خاطر ما انجام داد».
    «سوریه در حالی که ما به شدت به مهمات و تجهیزات نظامی نیاز داشتیم، در زاغه مهمات را برای ما باز کرد».
    «حالا ما نباید به کمک او برویم؟ احتیاج دارد، نباید کمک کنیم؟ اگر همسایه شما خانه‌اش آتش بگیرد نباید بروید کمک کنید؟»
    «اگر امروز سوریه نبود حز‌ب‌الله که بزرگترین پایگاه و دستاورد جمهوری اسلامی در این منطقه بود، از بین می‌رفت. از طریق سوریه، حزب‌الله را کمک کردیم و راه انداختیم. ما که با دولت لبنان رابطه‌ای نداشتیم، نه قبلا و نه امروز.»
    «مهم تر از این ها؛ امروز در مقابل شیطان بزرگ و جهان استکبار جبهه‌ای تشکیل شده به نام جبهه مقاومت. حضرت آقا می‌فرماید: «این اردوگاهی که تشکیل دادیم به نام جبهه مقاومت، باقی مانده، کشور سوریه است. هیچ کشور دیگری باقی نمانده. همه کشورها مستقیم یا غیرمستقیم اسرائیل را به رسمیت شناختند و سازش کردند».
    «نامه‌ای که آقای بشار اسد نوشت محضر آقا ملاحظه کنید، مثل اینکه سرباز به فرمانده‌اش نوشته».
    «ما چرا رفتیم سوریه؟ همه آنها که عرض کردم وظیفه و اخلاق و انسانیت به ما می‌گوید باید پاسخ بدهیم. هر سلامی یک علیکی دارد.»
    «یکی از مسئولین عالیرتبه نظامی ما می‌گوید: آمریکا جنگش را با ما از سوریه شروع کرد. در جلسه محضر آقا می‌گوید: سوریه را اگر تمام کنند می‌آیند عراق، سپس می‌آیند ایران! آقا می‌گوید: خیر مستقیم می‌آیند ایران!»
    دوباره این جملات را بخوانیم؛ِ خلاصه استدلال های سردار این است:
    الف- هر سلامی علیکی دارد و چون پدر بشار(حافظ اسد) جمهوری اسلامی را زود برسمیت شناخته (و این کاری است که صدام هم انجام داد) و در جنگ با صدام لوله های نفت عراق (به رهبری صدام حسین رئیس حزب بعث عراق که رقیب و دشمن حافظ اسد رهبرسوریه و رئیس حزب بعث سوریه بوده) را بسته و به ما علیه رقیب خودش سلاح داده؛ بشار نامه ای از موضع مریدانه برای رهبر ایران نوشته ( البته معلوم نیست تاریخ این نامه کی و مناسبت آن چیست)…؛ پس باید وقتی خانه این همسایه(؟) دچار حریق شده به کمکش بشتابیم.
    ب- از محور مقاومتی که رهبر ایران تصور می کند به جز سوریه کسی باقی نمانده است (نحوه برخورد و «مبارزات» این «باقی مانده»، با اسرائیل هم چندان مطرح نیست)، باید پاسداری کنیم.
    پ- ما از طریق سوریه به حزب الله،«بزرگترین پایگاه و دستاورد جمهوری اسلامی»در لبنان کمک می رسانیم.
    و بالاخره: ت- اگر آمریکایی ها کار سوریه را تمام کنند سراغ ایران خواهند آمد!
    این موضوع را اما باید در ظرف زمانی – مکانی این مداخله یعنی در اوج بهار عربی و سقوط یک به یک دیکتاتورهای منطقه دید. بدین طریق صورت مسئله کاملا روشن می شود. فقط جناب سردار همدانی مسائل را وارونه و به لحاظ درجه اهمیت از آخر به اول گفته اند. براین اساس ترتیب واقعی استدلال های سردار چنین می شود و در اصل مسئله اصلی این است که باید در سوریه درگیر شد تا «آمریکایی ها» به این زودی ها سراغ حکومت ما نیایند. در مرحله بعد، سقوط بشار هم یعنی قطع ارتباط ایران با حزب الله لبنان. البته برای جوری جنس استدلال ها و جنبه حق همسایگی(؟) و مرام و داش مشدی گری در سیاست خارجی این موضوع را هم باید افزود که ایران باید خوبی های حافظ و بشار اسد (که البته آن را هم قبلا به صورت محموله های متعدد نفت مجانی و… جبران کرده) را نیزهمچنان پاس بدارد.
    پر واضح است که ما ایرانیان با رعایت تام و تمام اصول اخلاقی و مرام و معرفت توسط حضرات در موارد متعدد مثلا در رابطه با روسیه و سیاستهای سرکوبگرانه اش و یا در رابطه با حمایت از مسلمانهای سرکوب شده در بسیاری از کشورهای دوست و علی الخصوص در سیاست های داخلی در پاسداشت حق آب و گل مقامات سابق حکومت از نخست وزیر و رئیس مجلس و رئیس جمهورها و قائم مقام رهبری و بسیاری از وزیر و وکیل ها و دچار کردن شان به حبس و حصر و دادگاه های نمایشی و اتهامات جاسوسی و دریافت چمدان های دلار و … از یکسو و مصونیت دادن به قاتلان قتل های زنجیره ای و اختلاس کنندگان اموال عمومی و متجاوزان به نوجوانان طالب قرآن و … ؛ به خوبی آشنا هستیم.
    از این دلیل مضحک و طنزآلود ( نه د ر اصل؛ بلکه در رفتار ادعایی حضرات) که بگذریم از دلایل واقعی و روشنی که توسط سردار صریح اللهجه راست گفتار به خوبی و سادگی، همانند اظهارات قبلی ایشان در سازماندهی اراذل و اوباش علیه جنبش سبز؛ بیان شده این باقی می ماند که ما با آمریکایی ها در سوریه جنگ نیابتی راه انداختیم تا سراغ خودمان نیایند.
    اگر در فضای اول انقلاب سیاستمداری جرات می کرد سخن از جنگ نیابتی بر زبان بیاورد حتما تمام آینده سیاسی اش را از دست می داد. یعنی در فضای آغشته از آرمانخواهی و حساس بر اصول انسانی و اخلاقی کسی نمی توانست به خودش اجازه دهد که بگوید ما باید برویم یک سرزمین دیگر را به مخروبه تبدیل کنیم و مردمانش را درگیر جنگی ویرانگر و خونین کنیم و چشم بر پیرو جوان و کودکی که در این جنگ به خاک و خون کشیده می شوند، ببندیم تا بتوانیم قدرت خود مان را حفظ کنیم و در امان باشیم…
    پرواضح است که این تحلیل (در رابطه با جنگ داخلی در سوریه)، به معنای نادیده گرفتن نقش طرف های دیگر(غربی و عربی) درگیر در این تباهکاری نیست. اما منِ نوعی باید به عنوان یک ایرانی و از موضع ملی خودم به مسئله نگاه کنم و منافع ملی خودم را پی بگیرم. به هر حال پراگماتیسم افراطی و بی اصول امروزه چنان فضا را آلوده کرده است که این توحش (از سوی هر یک از طرفهای مداخله گر خارجی در سوریه که باشد)، می تواند با جرات و وقاحت تمام پوشش فریبنده «عمق استراتژیک» و جنگ نیابتی و دیگر پوشش های فریبنده و مزورانه را بگیرد. اما از همان زمانی که علائم اولیه داعیه های جاه طلبانه و غیر ملی «ام القرائی جهان اسلام» ( وشیعه) توسط حضرات آشکار شد، بودند ایرانیانی اصیل و ژرف اندیش و ملی مانند مرحوم بازرگان و مرحوم سحابی که به مخالفت فکری و دینی و سیاسی با این انحرافات بزرگ برخاستند. چرا که این نحوه نگرش به منطقه و جهان چیزی جز انحراف عمق استراتژیک از منافع ملی ایران و ایرانیان نبوده و نیست. در این باره پیش تر سخن زیاد گفته شده و مطالب استراتژیک خوبی در باره دکترین های امنیت ملی منتشر شده که نیازی به تکرار نیست. فریب کاری بخشی از دکترین امنیت ملی جریان امنیتی- نظامی تندرو در ایران است که دچار «عقب ماندگی تاریخی و فریب و فساد» است.
    مداخله ایران در سوریه در مراحل اولیه اعتراضات مردمی مسالمت آمیزعلیه بشار اسد صورت گرفت. انگ ها و تهمت های اولیه غرب گرا و انقلاب مخملی خواندن این اعتراضات در صفحات متعدد روزنامه های آن هنگام جریان نظامی امنیتی افراطی به وفور وجود دارد. دیگر مصاحبه سردار همدانی نیز به صراحت به این واقعیت اشاره کرده بود.
    اما سخنان تازه منتشر شده مرحوم سردار صریح اللهجه بار دیگردلایل واقعی مداخله ضد منافع ملی ایران در سوریه را آشکار کرد.
    نکاتی که در سخنان سردار همدانی نیست
    یک بار دیگر سخنان سردار را مرور کنیم. یک امر بسیار مهم دیگر در این میان وجود دارد:
    چرا در کل این سخنرانی حتی یک بار هم اسمی از «داعش» در میان نیست؟ و نیز چرا اصلا و هیچگاه از اصطلاح فریبنده و مزورانه «دفاع از حرم» و «مدافعان حرم» استفاده نشده است؟
    این دو نشانه شاید نشانگر این باشد که تاریخ این سخنرانی قبل از شکل دهی این تبلیغات فریبنده و مزورانه برای روکش کشیدن بر اهداف سیاسی جهت فریب عده ای برای تحریک مذهبی آنها برای کشاندن به این قتلگاه با تزویر دفاع از حرم و به کارگیری نوحه و مرثیه و تبلیغات هیجانی در رابطه با دفاع از حریم شیعه! از یکسوست و نیز گول زدن و فریب عده ای دیگر با استفاده از حربه هراس از داعش و تحت بسته بندی عوامفریبانه (و متاسفانه گاه تحصیلکرده فریبانه) دفاع از «امنیت»ی است که اگر در آنجا برایش نجنگیم در اینجا باید بجنگیم!؛ آن هم در دفاع از مداخله ای که قبل از شکل گیری داعش صورت گرفته بود و برای دفاع و جنگ نیابتی برای حفظ حاکمیت خودمان که هراس سقوط های دومینیویی دیکتاتورهای منطقه در اوج بهار عربی (که با حمایت و بعضا مداخلات غربی ها هم همراه بود)، ما را هم تهدید می کرد و تصور می کردیم بعد از بشار نوبت ماست. تنها در این صورت است که می توانیم بفهمیم «حفظ سوریه مهم تر از حفظ خوزستان است» که از دهان یکی از ساده دلان دیگر ناخواسته بیرون زده بود، چه معنایی دارد. و ای کاش به جز امثال مصطفی تاجزاده افراد بیشتری بودند که در داخل کشور با هر بیان و زبان قابل طرح، نقاب از این تبلیغات سنگین و پرفریب کنار می زدند و با انجام وظیفه و رسالت ملی و میهنی شان از هرز روی شتابان منافع ملی و منابع انسانی و اقتصادی کشور جلوگیری می کردند.
    پرونده سوریه می تواند چهارمین پرونده ضد منافع ملی بعد از پرونده های پرهزینه تصرف سفارت آمریکا؛ ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهرو ماجراجویی هسته ای باشد که منافع ملی این سرزمین و مردمانش را دستخوش کوته نظری ها و جاه طلبی ها و قدرت خواهی های عده ای معدود می کند. پرونده هایی که تحت عناوین و شعارهای پرحجم مختلف، هر یک در هنگام خود در هاله ای از تقدس سیاسی و مذهبی و یا در منطقه سرخ و پرهراس امنیتی قرار می گرفت اما پس از مدتی که تمام هزینه هایش از جیب مردم زحمتکش میهن مان پرداخت می شد، پرده ها بالا می رفت و مشخص می شد که ملت ایران چه هزینه های انسانی و اقتصادی سنگینی برای این نوع بلاهت ها پرداخته است.
    زیتون 18 آبان

     
  59. نوری زاد گرامی‌

    نوشتارتان که به گونه‌ای بیان کننده دغدغه‌های فکری و حالات روحی‌ِ نوجوانی مردّد و

    در شک افتاده در ایام نوجوانیش بود، انگیزه‌ای گشت برای نگاشتن این سطور.

    خصوصا بندِ دهِ ان :

    “این که حلال محمد تا قیامت حلال است و حرامش حرام، توهین به شعور مردمی است که چشم
    به قشنگی ها و نیکبختی ها و بهروزی ها و خردمندیهای همگان دارند و گذشته را با هر فراز و فرودی
    که داشته، بخود وانهاده اند و با دیگران و همسطحِ با آنان در امروز “زندگی” می کنند و چشم به
    کاویدنِ فردا دارند.”

    بعنوان یک مسلمان زاده، در دوران نوجوانی و جوانی با قران و احکام آن مواجه و در ارتباط

    بودم، بهمان گونه که اگر مسیحی‌ زاده شده بودم، با انجیل چنین ارتباطی‌ میداشتم.

    لذا انتخاب آگاهانه ای نبوده است. از جمله پرسش هائی که ذهنِ ناپخته ام را در آن ایام، سخت

    به خود مشغول داشته است این بوده که مگر نه اینکه خداوند گوینده و فرستنده تمامِ آیاتِ

    قرانیست و پیامبر، صرفا رابطِ میان او و بندگانش؟

    حال برای روشنتر شدن این پرسش، بنگریم به قرآن در کلّیتش صرفا از جنبه جغرافیایی و بیولوژیکی.

    اگر توجه شده باشد، در تمامی‌ ایات و سوره‌های قران، آنجا که صحبت و اشاره ایست به جانوران

    و گیاهان، جملگی گیاهان و جانورانی هستند، محّلی و منطقه‌ای !

    بدین معنا که از دنیای متنوع و گوناگون گیاهان و جانوران و پرندگانِ دنیا، بجز شتر و اسب و سگ

    و خوک و یکی‌ دو جاندارِ محّلی دیگر، و در مورد گیاهان بجز نخل و زیتون، نشانی‌ نیست !!

    پاسخ کسانی‌ که در آن ایام، در مقابل این پرسش قرار می‌گرفتند، جملگی این بود، که اگر خداوند

    از حیوانی که مردمان شبه جزیره‌ عربستان نمی‌شناختند، نام می‌برد، برایشان قابل فهم نمی‌‌بود!

    مگر نه اینکه هنگامی که خداوند، محمد را به عنوان آخرین پیامبر خود برگزید، می‌دانست که

    دینِ او تا مدتی‌ دیگر، جهان گیر خواهد شد و بندگانش در سرتاسر جغرافیای کره خاکی به آیین

    او گرویده، کتابِ آسمانیش را خواهند خواند؟!

    آیا برای یک مسلمانِ استرالیأیی یا گرینلندی و یا ماداگاسکاری این نکته سوال برانگیز نیست که

    چرا این خداوندِ عادلِ قادرِ آگاه به‌‌‌ همه امور، در کتاب آسمانیش، که تا قیامت، ماندگار و “ویرایش ناپذیر”

    است، نامی‌ حتی از یک حیوان و گیاه و پرنده‌ای که دنیای مرا احاطه کرده اند، برده نشده است؟!!

    و تمام امور زندگی‌ در جزعی‌‌ترین نکات آن، فقط به همان محدوده جغرافیایی خاص و بافت محّلی

    آن اختصاص دارد؟!!

    دقیقا همانگونه که مسئولان حکومتی، به نقاط دور افتاده کشور توجهی نداشته و آنها را بحال

    خود رها کرده اند !!

    https://youtu.be/Mn8l3WnVe3o

     
    • از آیات قرآن، جهان شمول بودن اسلام برداشت نمیشود ولی محلی بودن آن برداشت می شود. محمد برای مکه و اطراف آن آمده (ام القری و من حولها) و برای فرزندان ابراهیم آمده، و برای اعراب آمده تا کتابی به زبان خودشان داشته باشند، و به زبان عربی آمده تا بتوانند آن را بفهمند، و هیچ پیامبری برای قومی نمی آید مگر اینکه با زبان همان قوم صحبت کند و …

       
  60. سلام برفرهيخته گان

    اينكه گفته اند:” این که حلال محمد تا قیامت حلال است و حرامش حرام، توهین به شعور مردمی است “.
    توهين نيست ونظرشماهم ملاك نادرستي اين قاعده عقلاني نيست.
    ودخالت ديگران درحلال وحرام خداونديك كجروي ودين هردمبيلي اختراع كردن است. اين فقط ازامثال شما برآيد . اي كاش اسم مسلماني وشيعه گري اينطورهردمبيلي را به يدك نمي كشيدي واينگونه حرفهاي گزاف ودورازعقل وانديشه نمي بافتي .
    واين آخرين پيام من است دراين سايت هرزه نواز وبيهوده گو ولاف مسلماني وشيعه بودنش رامي زند وازهرنامسلماني توهين گربه دين است.

    درقصاص نفس همه انساها برابرند زيرا آيه 45 مائده ” ان النفس بالنفس ” جان درمقابل جان موجب قصاص است چه مسلمان وچه غيرمسلمان درقتل عمد؛واين ازمحكم آيات قرآني است وهرروايت ديگري اگرباشد به ديواركوبيده مي شود.

    ودرمورد ديه انسان:
    درقرآن آيه اي 92 نساء ؛ “…وان كان من قوم بينكم وبينهم ميثاق فدية مسلمة الي اهله وتحريررقبة مؤمنة…. ” حكم مسلمان وغيرمسلمان درموردديه نيزيكسان است.
    ودرروايات اهلبيت -ع- ديه يهودي ونصراني ومجوسي بهمان اندازه ديه مسلمان است. سند :جواهرالكلام ،محمدحسن نجفي ،ج43 ،ص39 ؛سندروايات ازامام صادق -ع- ازكتاب وسائل الشيعه ،باب14 -من ابواب ديات النفس حديث 2و3و4.

    وروايات ديگري هم هست كه برخلاف تساوي است ومشهورفتاواي فقها برهمين اساس اختلاف ديه مسلمان باغيرمسلمانست .وليكن اخذبه روايات تساوي ديه انسان مسلم وغيرمسلم رجهان دارد كه موافق كتاب خداونداست.
    اين ازاين كه درمورد اختلاف ديه مسلمان وغيرمسلمان علمشنگه راه انداخته ايد وواانسانا جارمي زنيد.

    ولي درموردبرده داري كه پيراهن ع… كرده ايد وجارمي زنيد وديكلمه مي نويسيد ودادوهوار راه انداخته ايددررسانه هايتان؛بارها دراينجابحث شده است هرچند حالا بالغو برده داري اين بحث موضوعيت نداردواما خلاصه بگويم:

    اولا رسم آن زمانه بوده استكه درجنگها ازطرف مغلوب اسيرمي گرفتند وبرده داري معمول بوده است. اگرشما بجاي پيامبرتشريف داشتيد واقعا چه كارمي كرديد؟

    درحالي كه پيامبراسلام -ص-باهيچ گروهي ابتدأً جنگ راشروع نكرده وهجوم نبرده است بلكه همه جنگهاي او دفاعي بوده است مثل جنگ بدرو احدوحنين وخندق واحزاب ووو…ودراين جنگها اسيرگرفته اندوهم اسيرشده اند.

    آيا شما اگربجاي ايشان مي بوديد ازدشمن درحال هجمه وجنگ اسير نمي گرفتيد؟ ويادشمن مهاجم را نمي كشتيد؟وبلكه كشته مي شديد وبقيه هم اسير مي شدند؟
    آنوقت آينده گان همانندتو نمي گفتند چه پيامبر بي عرضه اي بوده است اين نوري زادياوه گو وياوه باف؟
    مگرپيامبر اسلام محمدمصطفي -ص-واندك مسلماناني كه درمكه به او گرويده بودند وچندين سال مشركين قريش درشعب ابي طالب اورامحاصره اقتصادي نكرده بودندويارانش را به انواع شكنجه زجرنمي دادندودرآخر معركه مي خواستند اورا شبانه بريزند بخانه اش واورا بكشند؛وجرمش اين بود كه مي گفت بتهارا نپرستيد كه قابل پرستش نيستند بلكه بگويد:” قولوا لااله الا الله تفلحوا” .

    درمقابل اين حرف اوراويارانش را جلاي وطن كردندواوبطورمخفيانه به مدينه گريخت واهل مدينه ازاواستقبال كردندوپناهش دادندوآيه “ويؤثرون علي انفسهم” درشأن انصار واهل مدينه نازل شده است .
    آيا اين مشركان مكه نبودند كه محمد-ص-ويارانش را جلاي وطن كرده بودندوازيخه اودست بردارنبودند جنگ احزاب وخندق راراه انداختندوآمدندبه مدينه تااووهمه مسلمانانرا ريشه كن كنند؟؟؟

    آيااگرشمابجاي اوبوديد خودرا تسليم مشركان مي كرديد ويارانت را به دست آنها به اسيري مي سپرديد؟
    آياجنگ احدرا پامبرراه انداخته بود؟ ودرجنگ احدنيز آياشماهمچنان عمل مي كرديد وخويش راتسليم واسيردشمن مي ساختيد؟

    مقصودم اين بود كه اسيرگرفتن درجنگ آن زمان يك رسم همگاني بوددرتمام دنيا واين سنت شكني راههايي داشت كه پيامبر-ص-به تدريج اجراكرد به انواع مختلف پيروانش راتشويق به آزادكردن بردگان نمود بعنوان قربة الي الله ودرجريمه حنث قسم وكفارات ودرديگربرنامه ها.
    پس خداوپيامبرش بابرده داري مبارزه كرده است اين آيات قرآن است چقدرآياتي درمورد آزادي بردگان سفارش دارد” فلااقتحم العقبه .وماادرك ماالعقبه. فك رقبه . ….{ آيات 10-16 سوره البلد}ترجمه به تلخيص=آزادكردن بردگان رادرراه خدا پيمودن آن گردنه صعب العبور رارسيدن به انسانيت وراه خيرانسانهاشمرده است.

    دريك بندهذيانتان چنين نبشته ايد:
    “سه: و شاید مشکل اساسیِ قوانین اسلام در این است که هرگز و هرگز و هرگز، اهالیِ خودش را در ” معرضِ” حادثه های تلخ ندیده است تا مردم را چه ….. و این، نقطه ضعف بسیار بزرگی است برای دینی که مدعی است تنها راه رهایی… مثلاً در قانون شرم آور برده داری، و مبسوط الید بودنِ صاحبان برده و کنیز در هر بلایی که می توانند بر سرِ اسیران آورند، قانونگذار که خدا و پیامبراند، هرگز مسلمانان را در متنِ یک چپاول معکوس تصور نکرده اند تا حکمی که صادر می کنند، گوشه ی چشمی نیز به این معرکه ی معکوس داشته باشد.”””.
    بمحض خاطر شما وامثال شماياوه بافان گوشه ی چشمی نیز به این معرکه ی معکوس داشته اندكه دربالا مختصري توضيح آمد كه قرآن طي كردن گردنه بلند انسانيت را آزادكردن بردگان شمرده است ويااطعام گرسنه گان ومسكينان ويتيمان درروزگار قحطي . وياباسوادكردن چندنفرمسلمان موجب آزادي همان برده بوده است وبه بهانه هاي مختلف ،حكمي كه موجب آزادي برگان بوده است صادرشده است.
    مگرازمسلمانان اسيرمشركان كم بوده اند؟
    وبه اين معركه معكوس گوشه چشمي هم داشته است.
    درفتح مكه همه سران مشركان اسيرشده به لرزه واضطراب افتاده بودند كه پيامبرباماچه معامله اي خواهد كرد؟
    وازاوپرسيدنداين را واوگفت همانطوري كه يوسف بابرادرنش كردوگفت :

    “لاتثريب عليكم اليوم يغفرالله لكم وهوارحم الراحمين .92/يوسف} .
    وپيامبر -ص-نيز همين آيه راخواند وگفت:أنتم الطلقا ” شما همگي آزادهستيد.

    بيش ازاين ديگرنمي خواهم بنويسم خداحافظ اي مغلطه نويس ياوه باف.
    مصلح

     
    • جناب مصلح، با درود. نه‌ موافق دلایل سست و آبکی شما هستم در حمله به آقای نوریزاد، نه‌ موافق قهر و خداحافظی شما و نه‌ باور دارم که اگر در جغرافیای دیگری متولد می‌‌شدی که دین و مرام دیگری داشتند، حالا مسلمان بودی و آنهم از نوع شیعه آن که بنیان گزاران آن امثال باقر مجلسی بوده اند و لاغیر. کسی‌ که قدرت بی‌ انتهای آفریدگار را پشت سر خود دارد و یک برده داری و کنیز گیری ضدّ انسانی‌ و ضدّ بشری را قادر نیست ملغی کند،یعنی‌ خیلی‌ جاهای کار از بیخ و بن می‌‌لنگیده و چیزی که بوده و در تاریخ بشر جز این نبوده، این است که انسان خردمند و خرد ورز،چه در همان زمان و چه از آن زمان تا کنون پی‌ برده کجاهای کار لنگ می‌‌زده و میزند و تا قیامت خواهد زد و از هزاران هزار مفسر کبیر و صغیر و صد‌ها کامیون کتاب تفسیر هم روزنه و کور سوی گشایشی برای حق انگاری و حقیت پنداری در برابر تمام ناشدنی‌های ضدّ انسانی‌ و ضدّ بشری و دشمن خردورزی انبان شده در اصل منابعی که از آنها دفاع می‌‌کنی‌، پیدا نخواهی کرد. اگر شدنی بود، از سر جمع همهٔ ادیان در طول همهٔ تاریخ یک اختراع و اکتشافی که در خدمت بشریت قرار گیرد هم حاصل کار و علّت وجودی ادیان می‌‌شد. حالا شما برو دنبال اثبات وجود کسی‌ که هرگز متولد نشده است. در منبع و منابع اصل اصل شما جای نطفه را در کمر مرد دیده و دانش پزشکی اما بر بی‌ خبری اصل منبع شما مهر تأیید زده و تا بخواهی نمونه‌هایی‌ از این دست.

       
    • سلام جناب مصلح
      بسیاری از دوستان ملاحظه آقای نوریزاد را میکنند و گفته‌های شما را یاوه نمیخوانند
      ولی شما با پرروئی تمام مخاطبین را یاوه گو خطاب میکنید ما نظرات شما را یاوه نمیخوانیم حتی اگر آنها را یاوه بدانیم
      فقط به یکی از گفته های شما اشاره میکنم که بارها تکرار کرده‌اید ‘‌”
      اگر پیامبران معصوم نباشند نمیتوانند پیروان را به راه راست هدایت کنند ‘
      با چنین پیش فرضی نتیجه گرفته‌اید که امامان و پیامبران معصومند و هیچ خطایی در افکار آنها راه ندارد .
      مرد مومن
      این چه استدلال سست و بی پایه ایست که علم کرده‌ای.
      مگر پیروان این مکاتب گمراه نشده‌اند ‘ مگر پیروان این مکاتب جزو مفلوکترین مردمان این جهان نیستند
      عکس‌العمل شما به بیانات و استدلالهای آقای نوریزاد به وضوح بیانگر شخصیت تمامیت خواه و قدرت طلب شما دارد ‘
      از یک طرف ادعا میکنید که برده‌داری به خاطر شرایط اجتماعی آن دوران به پیامبر اسلام تحمیل شده و از آن طرف حلال و حرام محمدی را تا قیام قیامت معتبر میدانی
      جناب مصلح ‘ بسیاری از دوستان در این سایت به راحتی میتوانند شما را به الفاظی زشت و قبیح متصف کنند همانگونه که شما بارها چنین کرده‌اید ‘ ولی همه ما دوست داریم باب گفتگو باز باشد و ما از نظرات شما و همفکرانتان مطلع باشیم
      از شما خواهشمندم این طرز گفتار را تصیح بفرمایید و اینچنین از موضع بالا با آقای نوریزاد و مخاطبان صحبت نفرمائید ‘
      جناب مصلح ‘ فراموش نکنید که در’ حق داشتن’ چنان منافعی نهفته است که انسانها حاصرند حتی جانشان را نیز در این راه فدا کنند ‌’
      خدا همه ما را شفا دهد

       
    • رفتارها و نوشته ها یی از نوع نوشتارجناب “مصلح” ،به نیکی حقانیت سخن آنانی را نشان میدهد که میگویند :
      از بزرگترین تراژدی های بشر این است که ” اخلاقیات” به وسیله ” دین” دزدیده شده است.(آرتور سی کلارک). و گفته اند که یدک کشیدن عنوان “اخلاق” و مصادره آن توسط “دین” بزرگترین کلاهبرداری و فریب تاریخ بوده است.
      برای شخص ” مومن” تنها چیزی که مهم است “ایمان” اوست و حاضر است هرجا که لازم باشد “کل قوانین و قواعد اخلاقی” را در پای “عقاید”ش ذبح کند.
      نگاه کنید به شخصیت دینی درجه اولی همچون آقای خمینی که از قضا معلم مطرح اخلاق! هم بود و عارف نیز، اما یک ماکیاولیست تمام عیار بود.
      دشنام دادن کمترین کاریست که شخص مومن در دفاع از ایمانش انجام میدهد. اینکه کسی مانند این جناب “مصلح” درسایت کسی چون آقای نوری زاد (که به نوعی خانه او محسوب میشود) وارد شود و خطاب به صاحبخانه، این قبیل سخنان را بگوید:(هرزه نواز وبيهوده گو ، نوري زادياوه گو وياوه باف ، هذيانتان ، امثال شما ياوه بافان ، اي مغلطه نويس ياوه باف) ، فقط از یک شخص مومن و متدین بر می آید که عقیده و ایمانش اولویت اول اوست .

       
  61. با خودم میگویم ای کاش و ای کاش و ایکاش همانطور که این مردم برای اربعین پیاده روی میکنند و سختی ها را تحمل میکنند و همه برای یک هدف پا پیش میگذارند اگر برای فسادها و اختلاسها و ظلمهای داخل کشور تجمع میکردند و پا پیش میگذاشتند و راه پیمایی میکردند دیگر فساد و ظلمی در کشور نبود اگر همین مردم همانطور که نذرها میکردند و نذورات پرداخت میکردند برای ساخت مسجد و مراسم های اینگونه ای فقط کمی از آنرا هزینه میکردند برای حل مشکلات مدرسه فرزندشان دیگر مشکل مدرسه در کشور نبود و اگرها و ای کاشهای زیادی که من مطمئن هستم که خود خدا هم از این نذرها ونذوراتها راضی نیست مادامی که جوانی برای ازدواج به همین پول نیاز دارد یا یک خانواده سر بی شام بربالین بگذارد و فقیری در جامعه باشد یا زنی و دختری برای گذران زندگی تنش را به حراج میگذارد

    برای همین میگویند یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است تفکر همان چیزی است که این حکومت از آن هراس دارد

     
  62. سلام .قرار نبود مخالفت با خامنه ایی وسایر دجالها وجنایتکارها شما را منکر قرآن(کتاب حلال وحر ام محمد (ص) تا قیامت ۰۰) کند طعمه خوبی برای منکرین اسلام وائمه مظلوم شیعه علیهم السلام شدید وبر مذاق آنها می گویید خوب است به نزدیکترین قبرستان سری بزنید وخود را را در آن چالها تصور کنید که دیر یا زود نوبتتان میشود وببینید بازهم می توانید منکر قرآن بشوید یانه ،..؟! من دشمن شما نیستم و دلم به این همه سختی هایی که متحمل شده‌اید میسوزد ولی راهتان را دارید اشتباه میروید تجدید نظر کنید خداوند کمکتان کند وعاقبتتان بخیر شود( فاین تذهبون)

     
    • نوری زاد کی و کجا و چطور منکر قرآن شده ؟ شما به سؤال کردن می گویی انکار.؟ نوری زاد از تو یکی که همین جور بدون فکر و از روی تعصب یک حرفی می پرانی ، مسلمان تر است اخوی. اگر سؤال کردن و فکر کردن دربارۀ قرآن و اصول دینی که ارثاً به من و شما رسیده ممنوع است ، با این سیل نسل جوانی که ذهنش پر از سؤال است چه می کنی؟ در قبرستان به کسی جواب سؤال می دهند؟
      عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
      که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت
      من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
      هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
      نا امیدم مکن از سابقۀ لطف ازل
      تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

       
  63. رابطان اطلاعات سپاه پاسداران در پرونده محمد علی طاهری

    http://nafas1388.blogspot.com/2016/11/blog-post.html

     
  64. جناب نوری زاد ، با سلام.
    اگر بخواهیم طبق فرمایش شما احکام و قوانین اسلام را تغییر دهیم یا حذف کنیم ، حکایت همان ” شیر بی یال و دم و اشکم “میشود . روشنفکران بینوای دینی نیز مثلا به دنبال چنین کیمیایی هستند.
    تجربیات این چهاردهه نشان میدهد چنین چیزی نه ممکن است و نه ( به فرض امکان) مطلوب.
    چاره آنست که این ” شیر” را با همان “یال و دم و اشکم” آن ، به گوشه ای نهیم . و درواقع این “اژدها”ی هفت سرِ دین را در برف فراق ، افسرده و منجمد و بیجان نگاه داریم . نه آنکه با این اصلاحات فسادآور!، همچنان بر آن اژدها بدمیم و دوباره به جان مردم بیندازیم.
    آدمی سرمایه بی نظیر و بی بدیلی دارد به نام ” عقل ” و برای سعادت خود به هیچکس و هیچ چیز دیگری نیاز ندارد که بخواهد ” عقل ” را تعطیل و آنکس و یا آن چیز را بجای ” عقل ” بنشاند .

     
  65. آقای نوریزاد لطفا بفرمایید چرا بهشت کلید دارد یعنی در دارد ؟ مگر محل آخر زندگی نیکان ومومنان نیست پس چرا در بر بهشت نصب کردهاند؟ مگر دزد یا خرابکار در بین بهشتیان وجود دارد؟ مگر دردی ،گنهکاری تقلب کرده وبا پارتی بازی وارد بهشت شده که لازم به امنیت بهشت ودر وکلید است؟

     
  66. اينکه از نامه های آسمانی پرسش رفته بود ، رگ
    جهان در دست پزشک دانا است ، درد را می بيند
    و بدانائی درمان ميکند . هر روز را رازی است و
    هر سر را آوازی . درد امروز را درمانی و فردا را
    درمان ديگر . امروز را نگران باشيد و سخن از امروز
    رانيد . ديده ميشود گيتی را دردهای بيکران فرا گرفته
    و او را بر بستر ناکامی انداخته . مردمانيکه از باده
    خود بينی سر مست شده اند پزشک دانا را از او باز
    داشته اند . اينست که خود و همه مردمان را گرفتار
    نموده اند . نه درد ميدانند نه درمان ميشناسند . راست
    را کژ انگاشته اند و دوست را دشمن شمرده اند .
    بشنويد آواز اين زندانی را . بايستيد و بگوئيد ، شايد
    آنانکه در خوابند بيدار شوند .
    بگو ای مردگان ! دست بخشش يزدانی آب
    زندگانی ميدهد ، بشتابيد و بنوشيد . هر که امروز زنده
    شد هر گز نميرد و هر که امروز مرد هر گز زندگی نيابد .

     
  67. نوریزاد گرامی درود و صد درود به فهم و درایت و تیزبینی و انصاف و شرف و شجاعتت پهلون!آنچه شما نوشته اید چیزی جز حقیقتی تلخ و گزنده نیست.ولی از بد روزگار اسلام برای جماعتی دکان پر منفعتی است که گذشتن از آن یعنی استین را بالا زدن و مثل دیگران کار مفید کردن و دل از امتیازها کندن است.دوست ارجمند اسلام از اول روی کار آمدنش تا همین الآن نتوانسته جز با زور و جاری کردن جویهائی از خون در دل انسانها جائی بیابد.آنچه را شما می گوئید یعنی ترک انداختن بر پوسته سفت و سخت و نفوذناپذیری که ترک برادشتن همان و ریز ریز شدن و فرو ریختن همان آنست!نوریزاد ارجمند توقع شما از اسلام و اسلامیان بیش از گنجایش آنهاست و غیره ممکن!بهترین حالت برای ایرانیان رهائی از اسلام و ترک آن و فرستادنش به جایگاه اصلی اش است!

     
  68. دوست عزیز و گرامی
    اولا، بسیار زیبا نقاشی می کنید و همینطور ادامه دهید ، همانگونه که می دانید ، هر قلم نقش خاص خود را دارد .

    دوما، چه خوب ،که شما یافتید ، من که در جستجو گم شده ام. مردم باید بالاخره تکلیف خودشان را با این نظام فاسد قدرت در قدرت که اول و آخرش همه یکی اند روشن کنند، دوستی نوشته بود مردم در خوابند ، نه جانم مردم در احتضار و نیمه جانند ، مردم بی قدرتند ودر واقع دولت که زیر بنایش مردم است نیز بدلیل ناتوانی و احتضار ملت ،خود نیز ناتوان است ودر میان بنگ و افیون دین است که کارکرد دارد ، و چه بخواهید باور کنید یا نکنید این شریعت و احکام اسلامی است که ایران را از هویت تهی کرده و چون اوان اسلام با رعب وزور و کشتار مردم رابرده کرده است.

    به ناچار برای هویت خود دست بدامان کوروش می شویم ، و نقش خود را فراموش می کنیم ، تاریخ قدیم تنها افتخار آمیز نبوده ، بلکه ما با جنگهای دایمی سروکار داریم که بخصوص بعد از حمله اعرابِ مسلمان با آنها روبرو بوده ایم و دلیل این جنگها از یک طرف هجوم بیگانگان و از طرفی جنبشهای داخلی بر علیه مرکزیت می بوده ،اگر در قدیم هدف جنگها کشورگشایی و یا حفاظت مرزها می بود ،بعد از حمله اعراب بخصوص در طی دویست سال پیش بیشتر عقیدتی و دینی به خود گرفته و این نشان دهنده بیدار شدن تدریجی ملتی بر علیه تهاجم بیگانه و همینطور تهاجم فرهنگی ناسازگار با روحیه ملت است واکنون با حکومت اسلامی به نقطه پایانی خود خواهد رسید.

    انسان مدرن،مرزها را کنار زده وبخصوص تکلیف خودش را با گذشته و تاریخ مشخص کرده است،
    و سعی دارد هویت خود را از نو بسازد ، و دقیقا این نوسازی چون نقاشی زیبای شما دنیایی جدید و طرحی دیگرگونه را همیشه در بر داد که همان جریان داشتن نقطه مدار هستی است.
    با احترام

     
  69. یک پرسش اساسی از کسانی که به انتشار اخبار سعید طوسی دامن می زنند: جریان خاص سیاسی که این روزها در ماجرای سعید طوسی غوغا بپا کردند چرا در مورد شیخ مجید جعفری تبار که به جرم لواط و جنگیری در دادگاه بدوی محکوم به اعدام شده سکوت کردند؟

     
  70. سلام و درود بر شما آقای نوریزاد گرامی،
    از امام علی نقل است به فرزندش توصیه می فرمود آنچه برای خودت می پسندی برای دیگران هم دوست بدار.
    پیرو فرمایش جنابعالی بنده ندیده و نشنیده ام تا بحال یکی از علمای اعلام دینی رسم کنیزداری داعش با زنان ایزدی و سایر اسیران را نقد نموده و آن را غیر انسانی بداند. این همه قرائت از اسلام هست قراعت داعش هم یکی از آنها است و آنها هم به رسم اعراب صدر اسلام زنان ممالک مفتوح را به کنیزی می برند. سوالی که زرح میگردد اینستکه چرا هیچ احدی از علما این حرکت را غیر انسانی اعدام نمی دارد. مگر خدا نمی فرماید لقد کرمنا بنی آدم و طبق این آیه مگر اسرا جزء بنی آدم نیستند؟ خدای ناکرده اگر روزی با این اوضاع بلبشوی دنیا پای داعش به ایران باز شد و زن و فرزند خود اینها به اسارت رفتند ایا باز هم سکوت را جائز میدانند یا خیر می گویند این رسم منسوخ شده و برای همان دوره است؟ یا مثلا می گویند خیر برداشت ایتها از اسلام غلط است. شوربختانه به همان غلظتی که اینها داعش و تکفیری ها را نامسلمان می دانند، به همان نسبت آنها عقیده شیعه را باطل و شرک می شمارند. حالا این میان چه کسی در نهایت می تواند بگوید این قرائت صحیحو آن قرائت غلط است؟ بنده جواب آقای کدیور را به علت عدم لغو برده داری هم خواندم اما ایا دینی که وارد مسائل جزئی زندگی شده چرا نباید تکلیف این موضوع گمره کننده را روشن می نمود؟ یا مثلا کسانیکه کنیزداری را رسم آن زمان میدانند و میگویند این کنیزها و برده ها را مبادله وآزاد می کردند نمی گویند خوب چرا همخوابی صاحبانشان با آنها مجاز بوده و کرامت آنها زیر سوال می رفته کدام زنی که با او به چشم غنیمت نگاه می شود به همخوابی با مردان غریبه از قبیله ای دیگر رغبت دارد؟؟
    بگذریم. هیچ یادم نمی رود که آقای خامنه ای پارسال صراحتا اعلام نمود که اسلام همه اش جنبه “رحمانی” نیست:. وی می گوید:
    “اگر معنای اسلام رحمانی این است که ما با دشمنانی که علیه اسلام، علیه ایران، علیه ملّت ایران، علیه پیشرفت ایران دارند تلاش میکنند و از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند، بایستی با چهره‌ی محبّت‌آمیز، با دل صاف و پاک برخورد کنیم، نه، این اسلام نیست. این‌جور معارفِ من‌درآوردیِ خودساخته را من توصیه نمیکنم.”
    مشکل حرف ایشان جائی بروزمی کند که قرار باشد تشخیص دهیم “دشمن” کیست و مقصد او از “علیه ملّت ایران، علیه پیشرفت ایران” کدام است.
    سوال بنده اینست که اگر قرائتهای دیگر اسلام هم مثل ایشان به دین نگاه کنند و هرچیزی که بر علیه خودشان است را علیه اسلام و بر علیه ملتهایشان تلقی نمایند آنوقت سنگ روی سنگ بند نمی شود و نتیجه اش می شود اوضاع امروز خاورمیانه. یعنی گرفتاری این است که به عنوان مثال اسلام فرمان جهاد در راه خدا می دهد آقای خامنه ای یک برداشت از این فرمان دارد، ابوبکر البعدادی یک قرائت دارد آنکسی که خودش را در جمع شیعیان سامرا منفحر می کند یک قرائت دارد بن لادن هم یک قرائت داشت و هر کدام هم قرائت خود را صحیح و منطبق با فرامین حضرت حق میداند و به عشق زیارت حضرت حق جانش را فدا می کند.
    این سوالات به مذاق خیلیها خوش نمی آید اما بهرحال سوالاتی است که کمتر تلاش شده جوابی قانع کننده برای آنها ارائه شود. در پست قبل یکی از عزیزان این سایت به اسم علوی مطلب خوبی را درباره نامه شما به امام علی بیان نمود. بله خدا خودش اجازه پرسش و رفع ابهام به سوالات بنده اش را می دهد چه در مورد موضوع انتساب دختران به خدا چه در موضوع تردید ابراهیم خلیل که برای اطمینان قلبی اش از خدا می خواهد زنده شدن مردگان را نشانش دهد و چه در روایتی که کسی را چندصد سال به خواب می برد حالیکه وقتی بیدار می شود میبیند از حیوان همراهش جز مشتی استخوان باقی نمانده. پس از دید خدای مهربان سوال و پرسش و تشکیک جائز است. عجب از بندگانی است که از سوالات برافروخته میگردند. باور بفرمایید از قبل همین طرح سوالات و افزایش ظرفیت شنیدن سخن دیگران و باز شدن این مسائل مسکوت است که افقهای جدید و راه های نجات ظهور می کنند.

     
  71. ریشه ها 605
    2- پس از نهضت ترجمه که از بنیانگذاری بیت الحکمه به فرمان هارون الرشید و در واقع با پشتوانۀ قدرت وثروت افسانه ایِ انباشته در دارالخلافه آغاز شده بود، دیری نپایید که به چشم نخبگان، ارسطو حکیم الهی شد و جالینوس خداوند طب و بزرگ ترین پزشک تمامی اعصار و حال آنکه پیش از آن در افواه شایع بود که یونانیان مشرک بودند. راه شرک زدایی از اندیشه های افلاتون و ارسطو پیش از اسلام در قلمرو فرهنگ یهودی و مسیحی به دست کسانی چون فیلون اسکندرانی ( در سدۀ یکم پیش از میلاد) و افلوتین یا فلوتین یا پلوتینوس و شاگردش فرفوریس ( درسده های سوم و چهارم میلادی) هموار گشته بود. ارسطو و جالینوس در عین تغییراتی که در گذار به فرهنگ دینی یافته بودند، به مرجع حکمت و طب دگر شدند.شرح زندگی و آثار پرشمار جالینوس که بخشی از آنها به لاتینی و عربی و یونانی باقی مانده و در دهه های دوم و سوم سدۀ بیستم به همت کوهن ویرایش شده اند، دراین تنگجای نمی گنجد. از جمله مهم ترین آثار وی کتاب فینکس یا بینکس یا بیناکس یا الفهرست است که جالینوس در بارۀ آثار خود نوشته است و خود دو بخش دارد: بخش نخست در باب طب است و بخش دوم در باب فلسفه و منطق و بلاغت و نحو. همپیوندی طب و حکمت در کتاب جالینوس همخواند بود با پیوند علم الابدان و علم الادیان یا بهداشت تن و نفس در اسلام. این است که تا همین اواخر هنوز به پزشک حکیم و حکیم باشی می گفتند. طبیب لازم بود منطق و حکمت نیز بداند. این وصلت طب و حکمت ایرادی هم داشت: پزشکی از تجربه و آزمون جدید می پرهیخت. حتی امروزه نیز برخی از اهالی فلسفۀ اسلامی از واژۀ تجربه می رمند. جالینوس در رسالۀ الفرق الطبیّه سه طایفه از اطبا را برمی شمرد: اصحاب قیاس ، اصحاب تجربه و اصحاب حیل( چاره جویی). جالینوس خود را از اصحاب قیاس می داند که استدلال را مقدم بر تجربه می داند و این یکی از دلایل ایراد رازی به جالینوس در کتاب الشکوک است. قیاس یا با همشماری ( انالوطیقای اول یا آناکاویک نخست) و برهان ( انالوطیقای ثانی یا آناکاویک دوم) در ارگانون ارسطو به نزد حکماء کم کم سنجۀ بی چون و چرای هر حکمی در هر زمینه ای شد. همان قدر که فرهنگ فلسفی یونان به تکثر، بدعت ، و نونوشدن ، تغییر و شکوک شاگرد بر استاد گرایش داشت ، فرهنگ دینی به وحدت ، حفط سنت گذشته، پرهیز از دگرگونی های بنیادین و تابعیت استاد از شاگرد می گرایید. فارابی به این جداسانیِ مقصد و نگرْسو پی برده بود. شاید ارگانون یا مجموعۀ منطقیات ارسطو تنها بخشی از آثار ارسطو بود که تا حدِّ زیادی از دخل و تصرف ایمن ماند و به ویژه مسلمانان ایرانی از ابن سینا تا خواجه نصیر و تفتازانی و قاضی نورالله شوشتری بر روی آن بسیار کار کردند و این شاید از آن رو بود که منطق علمی است صوری و آلی یا به تعریف حکماء آلت قانونیه یرای بازداری ذهن از خطا.در فکر(المنطق آلت قانونیه تعصم مراعاتها الذهن عن الخطا فی الفکر) و نه علمی که مطلوبی لذاته با عنوان حقیقت داشته باشد.. ارسطو هیچگاه واژۀ متافیزیک ( مابعدالطبعه ) را به کار نبرده بود. اصطلاح او در این مورد فلسفۀ اولی یا فلسفۀ نخستین (πρώτη ϕιλοσοϕία/ proto philosophia )بود. گمان کنم تا کنون برای این دخل و تصرف شواهد کافی آورده باشم. همین تفاوت در نگرْسو بود که فارابی را به جمع آراء ارسطو و افلاتون برانگیخت و هر کس که با فلسفه آشنایی دارد ، می داند که در مواردی این همسان سازی چقدر نچسب و متکلفانه است. فارابی در کتاب الجمع بین رأیی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطاطالیس می رساند که دو فیلسوف که دربارۀ باطن موجود بماهو موجود می اندیشند ، اصلاً مگر ممکن است به دو حقیقت برسند. مگر می شود عالم از نگرِ یکی قدیم باشد و از نگر دیگری حادث؟ مگر ممکن است معقول و محسوس برای یکی مفارق باشند و برای دیگری وابسته ؟ مگر می شود یکی دنیاگریز باشد و دیگری اهل دنیا؟ مگر می شود که اختلاف آنها در شیوۀ تألیف آثارشان ، در شیوۀ زیست شان، در نگاهشان به تدبیر مدینه ( سیاست) ، اختلافی واقعی و اساسی باشد؟ و سر انجام مگر ممکن است به معاد و ثواب و عقاب باور نداشته باشند؟ سپس با توجیهاتی این تفاوت ها رد می کند و یکی از شواهد خود را نیز اثولوجیا می گیرد و از یک نظر درست هم می گوید.از این نگر که پیش از فارابی مسیحیان نیز برای اذن دخول دادن به ارسطو و اقلاتون به فرهنگ خود از آنها آمیزه ای می سازند همساز با ارکستر فرهنگ مسیحی. افلوتین و شاگردش فرفوریوس در صدر این مونتاژ کاران بودند. فارابی راست می گوید ، لیک نمی داند که اثولوجیا( تئولوگیا ) اصلاً از فرفوریوس مسیحی است نه از ارسطوی آزاداندیش. این اشتباه تأثیری تعیین کننده در شکل گیری حکمت دینی دارد، چه در اسلام و چه در مسیحیت. آیا هیچکس به انتساب اثولوجیا به ارسطو شک نکرده بود؟ بسی بعید است. لیک تمایلی برای رفع این اشتباه در کار نبوده است. آمیزۀ نوافلاتونی ،ارسطو و افلاتون را طوری آشتی می دهد که به تعبیر فارابی فلسفه و دین را همسو سازد. به هر روی،امروزه و در واقع، از آن زمان که اصحاب رنسانس به متون اصیل و یونانی ارسطو و افلاتون دسترس یافتند،دیگر تفاوت بنیادی ارسطو و افلاتون جای چون و چرا ندارد و به جای دفاع از یکسان سازی این دو فیلسوفِ چارچوب گذار در تاریخ اندیشۀ غرب، آن به که بپرسیم : چه ضرورتی فارابی را وادار به این وصلت ناشیانه کرده است؟

     
    • کورس گرامی
      جمله اول متن خوب تان«پس از نهضت ترجمه که از بنیانگذاری بیت الحکمه به فرمان هارون الرشید و در واقع با پشتوانۀ قدرت وثروت افسانه ایِ انباشته در دارالخلافه آغاز شده بود…» را قبول ندارم. کاش مستنداتی برای این سخن بدهید که نهضت ترجمه از بیت الحکمه خلافت شروع شده است. آیا مستند محکمی هست؟ البته این حرف محصول مطالعه دیگران است و پژوهش آنها.خودمم به مناسبت های دیگر هرچه گشته ام در الفهرست ابن ندیم و دیگر متون چیزی که دندان گیر باشد و ثابت کند که بیت الحکمه در پدید آوردن نهضت ترجمه موثر بوده بخصوص به «فرمان هارون و مامون» بودن این کار، نیافته ام و این نسبت بسیار مورد تردید است. اول از همه شما را ارجاع می دهم به مقاله درجه یک و عالی استاد بونس کرامتی در دائره المعارف بزرگ اسلامی ذیل «بیت الحکمه» و به نظرم استدلال های او بخصوص سابقه کلمه «بیت الحکمه» به معنای کتابخانه قصر سلطنتی و بی ربطی دستگاه خلافت به نهضت ترجمه و مترجمانی چون حنین و اسحاقی که برای یافتن نسخه ای به شهرهای بسیار می رفتند و می آمدند و نیز تلاش عرب ها بخصوص در عهد صدام برای بر کشیدن محل حکمتی در بغداد به نام حکومت و با هیمنه بیت الحکمه، نکاتی است که بسیار تأمل برانگیز است. داده های الفهرست ابن ندیم هم چندان نسبتی میان نهضت ترجمه و بیت برقرار نمی کند و همانطور که استاد کرامتی به درستی اشاره کرده گرچه نهضت ترجمه بی اذن خلفا نبوده اما با حمایت و هدایت آنها نبوده بل بیشتر سهم دانش دوستی مردان سیاست و وزات بوده (به احتمال قوی و بر اساس قرائن مختلف) مردان دانش دوستی که می دانستند زیستن در زیر دانشهایی که«نقل» حجاز است مردان را پیر و زنان را پژمرده می کند پس به نجوم و پزشکی و فلسفه و منطقی رو آوردند و بها دادند و مترجمان و باهوشان و نوابغ را حمایت کردند. این دانش دوستی آنها، در مجالس شان بارها اسباب اختلاف و چالش میان اسلامیان و فلسفیان و منطقیان می شد و کف بر دهان می آوردند که ما تا آنجا که صرف و نحو عربی داریم چه نیازی به منطق یونانی داریم جناب وزیر؟. این چالش که ظاهرا میان دو فرد عالم یکی مدافع منطق و یکی مدافع عربیت و اسلامیت است، در واقع چالشی خطاب به وزیران و مردان حامی دانش های غیر اسلامی بود و نه خطاب به خلافتی که هیچ کس جرات چنین جسارتهایی نداشت. نیز کشتن بزرگان دانش به نام زندیق و طرد فیلسوفان و منطقیان تماما نشان از این دارد که خلیفه پشتیبان نهضت ترجمه و مردان نزدیک به مترجمان و نوابغ زمانه نیست.(شاهد و قرینه های آخر را استاد کرامتی نگفته و نام نبرده است )، توجه به این تردید شما را یاری می کند در فهم بهتر و روشن تر اینکه چرا مترجمان نخستین مقهور الهیات و نظام دینی بودند در حدی که اجازه درست ترجمه کردن را به آنها نمی داد. اگر خلیفه تصمیم بر ترجمه و نهضت ترجمه گرفته بود لابد دیگر کسی جرات نمی کرد که مترجمان را تهدید کند و یا مترجم خود را ناخودآگاه به لباس دین درآورد و سپس متن یونانی وسریانی را بفهمد.(باز این نکته هم یک قرینه دیگر بر نسبت نداشتن ترجمه با بیت و با خلافت است)

       
  72. کورس

    ریشه ها 406( قسمت 405 ذیل پست پیش)همان عناوین
    دربارۀ زمینه و زمانۀ رازی : 1- پس از آنکه اسحاق ابن حنین وسپس حنین ابن اسحاق عمدۀ آثار جالینوس را به سریانی و عربی ترجمه کردند ،کم کم جالینوس در جهان اسلام ،یا به دیگر سخن درجهان فتح شدۀ پهناوری از اسپانیا تا سند و از میانرودان تا ماوراء النهر که مردمان آن از نگرِ پیشینۀ فرهنگی و تمدنی بسیار گونه گون ونیز متفاوت با عرب بدوی بودند، آوازه ای دامن گستر یافت و پس از آن بود که آثار این پزشک متوفا در سال 200 میلادی در اروپا به لاتینی ترجمه شد. این مترجمان زبردست و پرکار که اکثراً مسیحی و یهودی بودند، میانجی محوشونده ای بودند که بسی بعید بود بدون آنها در جهان اسلام حکمت مشاء و علومی چون پزشکی ، ریاضیات ، نجوم ، شیمی ، هیأت و مانند این ها بالیدن گیرند. داد و ستد فرهنگی و تمدنی پیامد فتوحات خونباری بود که تاریخ تاکنونی آن را نادیده می گیرد و به دیگر سخن خون های ریخته شده به پای مواریث فرهنگی را می شوید. رهاوردِ این خون شویی زیبا سازی آن چیزی است که به آن فرهنگ و تمدن اسلامی می گویند. اسلام آغازین بسیار ساده تر از آنی بود که از آن مکتب های حکمی و فلسفی و علمی برخیزد. فتوحات و سیطرۀ قدرت خلفا بود که همچون رسانه ای شرق و غرب جهان را به هم پیوست و سبب ساز تبادل و تقابل دانش های سرزمین هایی دور از هم گشت. این شد که در ایران عرفان و تصوفی بالیدن گرفت که پژوهشگران ردِّ پای بودیسم و هندوئیسم و نوافلاتونیسم و میترائیسم و آیین های ایران باستان و مسیحیت را در آن یافته اند، اگرچه همواره خود را تفسیری از تفاسیر قرآن وانموده است و باز از همین رو ، پس از نهضت ترجمه بود که فرشتگان و ملایک قرآن به واسطه هایی میان خدا و انسان دگر گشتند با نام هایی دیگر چون عقول عشره و نفوس مجرده. قرآن که کتابی ساده با احکامی اعتقادی و اخلاقی و کشتاری است، به واسطۀ همین حکماء،عرفا و مفسران که اکثراً غیرعرب بودند،به مرجعی لایه به لایه دگردیس گشت آکنده از فلسفه و عرفان و حتی علم. جای تعجب است که امروزه ناراضیان سیاسی در نقد اسلام سیاسی این حکما و عرفا و مفسران و اصلاح طلبان تاریخی را از انتقاد مصون می دارند. قرآن در مقام کتاب مقدس مسلمانان البته صرفاً به آیات قتال تقلیل پذیر نیست و نمی تواند باشد، اما پیداست که یک عاملِ غالب آن را از نوشتار به کشتار و قدرت دگر نمود و آن همان آیات قتال بود. برخی از مؤمنان در این باره پای می فشرند، که قرآن فقط آیات قتال نیست یا قتال صرفاً جنبۀ دفاعی دارد. این باور ، درست باشد یا نادرست ، شواهد تاریخی به ما می گویند که خلفای عرب در واقعیت سیاسی و دنیوی زمان خود آزمندانه در پی قدرت بودند. عقل سیاسی عرب را هم ابن خلدون در قدیم و هم محمد عابد الجابری و بسیاری از پژوهشگران دیگر در زمان ما عقل غنیمت گیری و فتح و غارت برای قدرت و سلطه بر زمین به عنوان میراث مسلمانان دانسته اند. این ارادۀ معطوف به قدرت که همواره بشری و دنیوی بوده است شاید در اساس هیچ ربطی به جهان بینی اعتقادی نداشته است، اما جوازی که این آزمندان ثروت و قدرت از قرآن می جُستند،در آیات قتال بود نه در احکام اخلاقی در احترام به والدین و منع زنا و سرقت و مانند این ها. آیات قتال سبب ساز قدرت سیاسی بودند. این قدرت چون مستقر گردید، خواسته یا ناخواسته، با اقوامی متفاوت با آیین ها ، دانش ها و حکمت های متفاوتی درگیر شد. این درگیری می بایست دانش ها را در تن اسلام بگُوارد. فاتحان مسلمان با آیات قتال فتوحات خود را مقدس جلوه می دادند، هر چند در جهان جباریت ،حتی اگر حکم مقدسی نیز در کار نباشد، نگه داشت و گسترش قدرت همۀ آن توحش و شرارتی را درپی دارد که هر جنگی در پی دارد. در انجیل هایی که روایت چهار تن از حواریون در بارۀ زندگی شخصِ مسیحا هستند، همه جا عشق به همنوع سفارش شده است و هیچ جا فراخوانشی به کشتار و حتی حکومت کردن دیده نمی شود ، لیک کلیسا که خود را واسطۀ ملکوت خدا معرفی می کرد،علیه مسلمانانی که تا پشت دروازه های پاریس پیش رفته بودند، وارد جنگ های دامنه داری شد، که پیش تر چشمه هایی از توحش و فاجعه های آن از کتاب هویت های مرگبار امین معلوف نقل شدند؛ اکنون صدای دختران و پسرانی که به زور سرنیزه به آنها تجاوز شد و با شهوت سادیستی سربازانِ جنگ مقدس شکنجه و کشته شدند، دیگر از دوردست های تاریخ به گوش نمی رسد، و جیغ مادران عزیز از کف داده و ناله های دلخراش کودکان یتیم شده نیز. اکنون بوی اجساد بر هم انباشته و واپسین ناله های طاعون زدگان و تیفوس گرفتگان در اعماق آن اعصار دور خاموش گشته اند.چه به از این برای آنان که اهریمن جنگِ متجاوزانه را مقدس می گردانند. نه در آن زمان و نه در این زمان جنگ ، این آدمکشی دسته جمعی ، چیزی جز بلاهت بشری نبوده است. حاصل تمامی جنگ های مقدس و نامقدس هرگز چیزی نبوده است که به یک قطره اشک کودک مادر از کف داده بیارزد. حاکمان ما را اگر خردی بود، با دو کار زبان هر جنگ طلبی را می بستند و همۀ وجدان های بیدار جهان را پشتوان خود می ساختند: یکی ایجاد یک دموکراسی راستین در داخل و دودیگرصرف تمامی بودجه های جنگی در راه پیشگام شدن در فراخوانی جهانی برای صلح و خلع سلاح هسته ای و علیه همنوع کشی دسته جمعی. در این صورت به راستی کدام قدرتی را یارای آن بود که علیه ما کوس جنگ زند بی آنکه شرمساز ملت های متمدن گردد؟ با سپاس بسیار از شکیبایی شما

     
    • دوستان ارجمند:
      از یک اشتباه شرمنده ام و پوزش می خواهم . من می بایست به کتاب دیگری از امین معلوف ارجاع می دادم که اشتباهاً به هویت های مرگبار ارجاع داده ام . کتاب مورد نظر به فارسی جنگ های صلیبی به روایت اعراب است و ترجمۀ انگلیسی آن نیز عنوان زیر دارد:
      The Crusades Through Arab Eyes by Amin Maalouf

       
  73. ریشه ها 405
    3- اسلام برای فاتحان عرب زبانی روشن و ساده داشت. تورات و انجیل هر یک عهدی الهی اعلام کردند و قرآن نیز. جانمایۀ عهد قرآن یک معامله است که بارها در قرآن تکرار شده است،از جمله درسورۀ توبه(111) :« خدا از مؤمنان جانها و مالهايشان را خريده به اين (بهاء) كه بهشت از آن آنها باشد (در عوض ) در راه خدا قتال كنند، بكشند و كشته شوند، اين وعده حقى است بر او كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده،و كيست به عهدش وفادارتر از خدا؟ به معامله پرسود خويش شادمان باشيد،كه اين كاميابى بزرگ است». اصطلاحات معامله در این آیه تمثیل نیستند. رمز و رازی در کار نیست. الله به روایت سوم شخص ،گویی از قول شخصی دیگر ، می گوید در راه الله بکشید و کشته شوید به بهای بهشت. می دانیم که در تفسیرها برای آیات شأن نزول هایی آورده اند؛ از جمله زمخشری در تفسیر کشاف (ترجمۀ مسعود انصاری،ج2،ص407) این عهد را راجع به شرط بیعت انصار درعقبه می داند.عبدالله بن رواحه از شرایط بیعت می پرسد.پیامبر دو شرط میگذارد : پرستش خدای بی شریک و دفاع از رسول در حد دفاع از خود. ابن رواحه از پاداش معامله می پرسد.« فرمود بهشت.عرض کردند:در این معامله سود کرده ایم». معامله با قصد و رضای طرفین بسته میشود،زوری در میان نیست. خدای این پیامبرهمچون خدای خواجه عبدالله از مقام شاهانه برخریدار منت نمی نهد که مال خودم را به خودم می دهید. تشریفات دربارهای زرنگار از جمله بحر طویل تملق گویی در کار نیست. باز زمخشری از قول عمر از ارزشمندی ثمن و مُثَمَّن(بها و کالا) در این سوداگری می گوید( همان).غنایم برای زنده ماندگان ناگفته می ماند، اما حتماً این غنایم نیز از چشم خریداران پنهان نمانده است.این شأن نزول صحنۀ یک بده بستان را نشان می دهد. اموالکم یعنی:اموال شما نه اموال خدا. هیچ اشاره ای از آن گونه که عارفان – از جمله خواجه عبدالله در کشف الاسرار میبدی در تفسیر این آیه – بافته اند،در قرآن دیده نمی شود.« خود معاملت می کند و در آن معاملت رهی را سود همی بخشد و زیان خود می پذیرد،این است نیکو کاری وکریمی،این است مهربانی و لطیفی». این لطافتی است که پیر هرات به یک معامله سوداندیشانه می بخشد و نخستین چیزی که فارغ از هرگونه ارزشْ داوری به ذهن می رسد تفاوتی است در تفسیر که برخاسته از تفاوت فرهنگی است. قوۀ تخیل من به این تصور می گراید:عبدالله ابن رواحه بت پرستی است دست پرورد صحرا وسرشار از خواهش های به شدت جسمانی و شوق کامیابی از زندگی آزاد، بدوی و بی پیرایه و همهنگام بی دسترس به نهرهای جاری در باغ های خرم و آکنده از خوراک و نوشاک و لذات زمینی.این وجه اقلیمی و تاریخی حتی از قلم خواجه نیز درمی رود. وی برای بسم الله الرحمن الرحیم دو تفسیر ناهمگون دارد. بنا به تفسیرعرفانی او الله اسم جلال،رحمان اسم نعمت و تربیت و رحیم اسم رحمت خداست. اما تفسیردیگرش این است: پیش از اسلام[عرب] سه گروه بودند:بت پرست،جهود و ترسا. خدا را اولی الله مینامید و دومی رحمن و سومی رحیم(کشف الاسرارمیبدی،سورۀ حمد). اگرپیامبر را صرفاً چون شخصیتی تاریخی بنگریم،او را مردی بزرگ خواهیم یافت که گزارۀ آغازین همۀ سخنانش – بجز سورۀ توبه– هوشمندانه وحدت بخش همان سه گروه بوده است،اما بیدرنگ باید افزود که این وحدت همچون وحدت قوم بیابانگرد دیگری به نام مغول برجوشیده از همبستگی درونزاد قوم بود و نه وحدتی از بالا آن سان که در قلمرو تمدن های بزرگ با استبدادی بزرگترزورآور شود. یزدگرد و خوارزمشاه به عللی هرگز نمی توانستند، ازهر ایرانی یک سرباز فدایی بسازند. نطام این شاهان اقتدارگرا و استبدادی بود نه توتالیتر به مفهومی که هانا آرنت توصیف کرده است. خواجه عبدالله فرزند روزگار تیرۀ سلجوقیان و در افقی گسترده تر فرزند دورانی است که استبداد بزرگ خدا–شاهی،با همۀ آثار خوب و بدش از جمله وحشت پراکنی،زندان ها،شکنجه خانه ها،دژخیم ها و مفتش ها،مراکزعلمی،شهرهای بزرگ و بناهای شکوهمند،کتابخانه ها و مدرسه ها دگربار برپا شده است؛هم در دربار خلفا و هم در دستگاه سلطان ها و شاهان. این سان استبدادها همواره نوعی روحانیت و معنویت پررمز و راز پرورانده اند که زندگی جسمانی و نافرهیختۀ بدویان بیابان را خوار می دارد.خواجه عبدالله تفسیر خود را مغز نهفتۀ قرآن می نماید، برای وی همان قدر ناپذیرفتنی است که ابن راحه صرفاً معامله ای سودآورکرده باشد که برای عین القضات جسمانی بودن لذت های بهشتی و عذاب های دوزخی پذیرفتنی نبود. عارفی که از خواهش های تنومند و شهوانی دنیای پیرامونش گریزگاهی به سوی جهانی روحانی تر می جوید،چگونه می تواند بهشت را غایت همین خواهش ها – اما از نوع جاودانه و آسایان یاب شان – داند؟ شمار ابیات عرفانی ای که به تعبیر حافظ روضۀ رضوان به دو گندم فروخته اند، چندان زیاد اند که این تعبیر را میتوان نشانه ای تیپیک از روح قومی دانست. بسی بعید و حتی ناممکن است که عرب بدوی قرآن و اسلام را همان سان فهمیده باشد که ابن سینا و خواجه عبدالله می فهمیدند. هیچ نشانه ای در دست نیست که نشان دهد ابن رواحه به چیزی جز سود اندیشیده باشد. یک عرب دارد با مرد بزرگی معامله می کند که پیشاپیش توانسته است بسیاری را مؤمن به بهشت و جهنم کند.طرف معامله روی زمین در جایی در جهان و در برهۀ تاریخی معینی زندگی می کند، پس لاجرم در این داد و ستد کالایی را پرسود می داند که همساز با خواسته هایش باشد.غنایمی در هر دو جهان می توانست برای مردان صحرا سودی بس خیال انگیز و وسوسه کننده باشد. از معلقات می توان به شور زندگی زمینی و عشق و شکار وشمشیر و دلاوری، در عین کمداشت های کوچ نشینی درصحرای خشک پی برد. پیامبر جدید با این مردمان معامله می بندد. این خواجه عبدالله است که خشونت معامله ای مادّی را لطیف می کند و با خوارداشت «کوشش نبایسته » تقدیرگرایی دنیاستیز را وارد قرآن می کند و با نثر مسجع و هوشربا بازشناخت امر تاریخی و تفسیری را دشوار میکند. با سپاس دگربار از بردباری شما و با پوزش از به درازا کشیدن این قسمت.

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

85 queries in 1258 seconds.