یک: ظهرعاشورا یکی از دوستانِ نام آشنایم آمد و به ندایی مرا از خانه بیرون کشاند و در آغوشم گرفت. مردی بلند بالا و خوش سیما و خوش سیرت. هنوز در بُهتِ آغوشِ آرامبخشِ او بودم که دم گوشم چیزی گفت و من ناگهان فسردم و از شرمی که به جانم دوید، سوختم و گریستم. دست بر دو بازویم بُرد و مرا از خود دور کرد و به نرمی بغضِ گلوی مرا برگرفت و یکجا خود فرو خورد و با نوازش سرانگشتانش به سیم های درون من دست کشید و آرامم کرد. نقطه ضعف من، اشتیاق به دوستانی است که در مرز عقل و عشق پابپا می شوند. اجازه داد سیر نگاهش کنم. او را اینجوری ندیده بودم. که تنها به درِ خانه ی همچو منی بیاید و بگوید: برویم. من او را جز با خانواده اش ندیده بودم. همه ی ما او را با همین خصلتش می شناختیم. که تنها به جایی نمی رفت. تردیدِ مرا با “برویم” ی دیگر پس راند. کجا؟ جایی که هزار بار از آن نوشته ای اما ندیده ای که. و با صدای محزونش گفت: می برمت تا ببینی. پشتِ فرمان نشستم و رفتیم. خیابان به خیابان. که خیابان ها شلوغ بودند و بساط دکه ها و دسته ها و هیاهوی دهل کوبان و درهم شدگیِ جمعیتِ تماشاگر، ما را دچارِ راه بندان های پشت به پشت و آزار دهنده می کردند.
دو: دوست من با تماشای مردمی که به بهانه ی عاشورا سیاه پوشیده بودند و زنجیر می زدند و سینه می زدند و نوحه سرایی می کردند و با خود علم و کتل می بردند، اشک می ریخت و من با سکوت همراهی اش می کردم. در یک خیابان به ردیفی از سرهای به نیزه برخوردیم. و به مردی که در لباس شیر بر سقف یک اتومبیل غرش می کرد. برسقف همان اتومبیل، جنازه ای بی سر بود که دست این جنازه قنداق کودکی را بالا گرفته بود و عجبا که شیر، آن کودک و این جنازه را نمی درید. با اشاره ی دوستم به چپ و راست پیچیدم و به بزرگراهی در افتادم که به سمت جنوب شهر می رفت. دوستم هنوز بی صدا اشک می ریخت. به چه گریه می کنی؟ جواب نداد. بارها تصمیم بر این گرفته بودم که جز به درست، نپرسم. به تو چه که به چه گریه می کند؟ روز عاشوراست و به غریبی و تنهایی و سرنوشت خونین امام حسین می گرید لابد. ادامه ی پرسشم را فرو خوردم. اما با خود گفتم: چرا این همه ماتم؟ چرا این همه عزا و مصیبت؟ و چرا این همه مداح و اشک و آه؟ از در و دیوار و از صدا و سیما و جنجره ی مداحان و سخنرانان، اندوه می بارد. این همه اندوه، مردم را به دخمه های افسردگی می فشرد. این مردمِ بی پناه را چه به این همه اندوه. مردمی که نخندند و شاد نباشند و به گریستن و اظهار گناه و طلب بخشایش معتاد شده باشند، راه به رشد نمی برند هرگز.
سه: در جنوب شهر، به چند خیابانِ پژمرده داخل شدیم. من بودم و شهرکی جویده شده، و دوستم که راه می نمود و با اشاره ی دست مرا به چپ و راست می برد. به شهری فراموش شده پای نهاده بودیم انگار. خانه ها و مغازه ها در حال استفراغ بودند و فقر بالا می آوردند. سر و وضع مردم و بویژه کودکان به روستاییان سالهای دور می مانست. پنجه ی شرمی سترگ، با تماشای بیغوله های مچاله شده آنهم بیخ گوش تهران، اعماقم را می خراشید. دوستم اما آرام بود و چشمانش خیسِ اشک. در کوچه ای نمور که بختک فقر جرواجرش کرده بود، دست بالا برد که بایست. پیاده شدیم و از میان قیل و قال کودکان سیاه پوشی که حسین حسین می کردند و بیرق قرمزی را با خود می بردند رد شدیم. نوحه خوانشان پسری سیزده ساله بود با موهای بلند که لوله ای را بجای میکروفن جلوی دهانش گرفته بود و می خواند: امان از دل زینب. به کوچه ای دیگر پیچیدیم. به دوستم گفتم: نگفتی کجا می رویم. و گفتم: این خانه ها همه شبیه هم اند. درِ هر خانه را که وا بکنی، جز فقر نمی بینی. شاید می خواستم به دوستم بگویم: در این بختک زدگیِ مشمئز، همه فقیرند و انتخاب یکی در این میان، جفا به دیگران است. دوستم در برابر دری که از کمر شکافیده بود آرام گرفت و چند ضربه به در زد و به صورت من نگریست. نگاهش آزارم می داد. و شاید با زبان همان نگاه به من می گفت: صبور باش و ببین.
چهار: مردی میانه و لاغر و لرزان، در را به رویمان وا کرد. روی پا بند نبود از ضعف. من دورتر ایستاده بودم و دوستم دمِ در. مرد لاغر سرجلو برد و به صحبت های آرام دوستم دل سپرد و کم کم عقب نشست. چشمانش درشت شد. انگار که با ناباوری به وی بنگرد. لحظه ای بعد مرد لاغر خود را بازیافت و کنار کشید و تعارف کرد. رفتیم داخل. بیغوله ای بود خانه ی مرد. در راه دست به شانه ی دوستم نهاد و گفت: دیر آمدی دخترم کار پیدا کرده. و به صورتِ خود سیلی زد. مرد، آنقدر به صورتِ خود سیلی زد که از حال رفت و بر زمین خاکیِ حیاط ولو شد.
پنج: در تنها اتاقِ بیغوله ای که اسمش خانه بود، زنی بر رختخواب دراز کشیده و نفس های آخرش را می کشید از فرط بیماری. من – محمد نوری زاد – از این صحنه های فقرزده فراوان دیده ام در این سالهای پس از انقلاب. جوری که به یک یکِ کپرهایِ قهقراییِ منطقه ی دلمرده ی بشاگرد، و جاهای از هم پکیده ای مثل زرآباد بلوچستان، و محله ی غمبار باباییِ زاهدان سر زده ام و با نداری ها و بیماری ها و غصه های مردمانش گریسته ام و درکپرهای فلاکت شان چهار سال زیسته ام. این ها را دوستم نیک می دانست. و می دانست که من به قهقرایی ترین شکل فقر سر زده ام و از ذات ناجورش خبرها دارم. اما این که مرا چرا به این یک خانه آورده، به خودش مربوط بود. اینجور که من فهمیدم، دوستم بارها به این خانه سر زده بود پیش از این. دسته ی سینه زنیِ بچه ها از کوچه می گذشت و صدای کودکانه ی “وای حسین کشته شد” شان بالا گرفت. دوستم در ذراتِ نوحه ی بچه ها محو شد و سر به زیر برد و به آرامی بر سر کوفت. در وا شد و کودکی هفت هشت ساله و سیاهپوش با زنجیری در دست به داخل آمد و سلام گفت و دهان به شیر آبی که از وسطِ حلقه ی یک لاستیک تراکتور بالا آمده بود سپرد و آب خورد و هِنّ و هِنّی کرد و با شتاب بیرون رفت. مرد لاغر بر سرش داد زد: باز آب خوردی سلام بر حسین نگفتی؟
شش: زن شاید چهل سالی را پشت سر گذارده بود. چشمانش به سقف چوبی بود و خش خش سینه اش پنجه برسکوتِ درد بار اتاق می کشید. دوستم رفت بالای سرش و دم گوش زن چیزی گفت. زن پلک زد اما تکان نخورد. حتی لب هایش. دوستم به پچ پچ خود ادامه داد. این بهترین فرصت بود که از مرد لاغر بپرسم: چرا خودت را زدی. دخترم کار گیرآورده. خب این که خوشحالی دارد. مرد زل زد به صورت من و گفت: شماها می خوابید ماهم می خوابیم. اما شما بیدار که می شوید حال و روزتان بهتر از دیروز است و حال و روز ما بدتر. کف اتاق را زیلوی از هم دریده ای پوشانده بود. دفترها و مداد و پاک کن و کتاب های پسرک در کنج اتاق پخش بود. کلاس دوم است. این را مرد لاغر گفت. که معتاد بود و بوی دود و تریاک از لباس های شسته نشده اش به مشام می رسید. دختر داری؟ بله دوتا. عاقبت بخیر شوند الهی. الهی.
هفت: حالم بهم می خورد از بوی ناجوری که در اتاق خانه کرده بود و خیال بیرون رفتن نداشت. اتاقی دود گرفته که کل اساسش را دوره گردها مگر به دویست هزار تومان بخرند. تلویزیون اما داشتند. همان دویست هزار تومان. تلویزیون داشت مراسم عزاداری رهبر را نشان می داد. و مصاحبه ای پخش می کرد با همسر یکی از جوانانی که در سوریه کشته شده. به دوستم نگاه کردم که دو زانو در برابر زن خم شده بود و دم گوشش چیزی می گفت. مرد لاغر با نگاهی به دوستم گفت: من شرمنده ام که نشد نان برای ما. و رو به من ادامه داد: این رفیق شما هی می آید اینجا و به من و زنم و بچه ها می گوید: من شرمنده ام. خب بعدش؟ لب های زن تکان خورد و دوستم سر برآورد و نرم نرم گریست. و نرم نرم شانه هایش به تکان افتاد. و نرم نرم صدای هق هقش بلند شد. جوری که من نگرانش شدم و رفتم و دست بر شانه اش نهادم. رو برگرداند و به مرد لاغر گفت: من شرمنده ام. مرد لاغر بی معطلی گفت: خب بعدش؟
هشت: دوستم دست برد و دست های مرد را در میان گرفت و خیسیِ چشمانش را به مرد لاغر هدیه داد. مرد لاغر به دوستم گفت: آدم را بی غیرت می کند این بی پولیِ بدکردار. مرد لاغر رو به من کرد و گفت: گفتی دختر داری؟ گفتم: دو تا. گفت: عاقبت بخیر شوند الهی. گفتم: الهی. درِ حیاط واشد و دختری به داخل پای نهاد. با کفش ها و موها و مانتوی زرد و با هفت قلم آرایش. دختر سیزده سال داشت. در را که پشت سرش بست، چند تکه سنگ از بیرون به داخل انداخته شد و یکی که جوان می نمود، چند فحش ناموسی حواله ی دختر کرد. مرد لاغر دوید و در واکرد و حریف طلبید و فحش ها را برگرداند به همان جوان. مرد رهگذری به داخلش هل داد که برو خون بپا می کنی یک وقت. دوستم به صورت خود سیلی زد. دختر سیزده ساله دو کیسه ی پلاستیکی در دست داشت. در یکی نان و میوه بود و در دیگری دارو. مرد لاغر آمد و رو به من گفت: دخترم سرِ کار می رود حتی روز عاشورا. من هم مثل دوستم گریستم. دوستم خودِ خودِ امام حسین بود.
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
محمد نوری زاد
بیست و چهارم مهرماه نود و پنج – تهران
|
با سلام از طرف یک دوست
آقای نوری زاد من به شما همان احترامی را می گذارم که به امام حسین می گدارم منتها فرق بین شما و امام حسین در این است که خداوند به امام حسین مقام امامت داده است واز او انتظار قبول مسولیت دارد ولی در مورد شما جنابعالی بدون اینکه مسولیتی داشته باشید خودتان این احساس را داشته و خودتان مسولیت آگاهی به مردم را قبول کرده اید پس بدانید مقام شما کمترنیست
می دانید روح یعنی چه یعنی آگاهی یعنی ارتباط و رابطه خود آگاهانه وشعور خود آیی و خود آگاهی الهی
کار شما آگاهی دادن به مردم یعنی روح بخشیدن به مردم است کار شما وحی اگاهی دادن به مردم است همان کا ر پیامبران و من اطمینان دارم کار شمار کاری است که یاوران حضرت مهدی برای پیش سازی آمدن نجات دهنده بزرگ می کنند امیدوارم درکار خود موفق باشید البته بدانید این حرف ها تعارف نیست از استاد بزرگم علی زمان علی اکبر خانجانی است او مثل شما مبارزی خستگی ناپذیر است
موفقیت و توفیق جنابعالی را از خداوند خواستارم
امروز مردم امریکا با شرکت پرشور در انتخابات ریاست جمهوری امریکا مشت محکمی بر دهان ایران میزنن الله اکبر
ما هیچ نسبتی با اون طوسی نداریم .
با تشکر ✋
خواجه نصیرالدین طوسی
اردوغان در شب کودتای ترکیه،
بلافاصله به ایران پناهنده می شود.
ولی در دیدار کوتاهی که با شمخانی داشته،
به وی تاکید می شود که اشتباه محمد رضا شاه را نکند
و در کشور بماند و مردم را دعوت به حضور در خیابان کند.
اكثر ايرانيها غير آريايي هستند
حسن راشدي 20 آذر ۱۳۹۰
«گروهي از محققين ژنتيك در دانشگاه پورتسموت انگليس، به سرپرستي يك محقق ايراني به نتايج جالبي درباره نژاد ايرانيان رسيدهاند. اين گروه معتقدند اكثر ايرانيان بر خلاف آنچه تصور مي شود، نژاد آريايي ندارند بلكه به نژادي تعلق دارند كه حدود ده هزار سال پيش ساكن ايران بودهاند. اين تحقيقات كه قسمتي از تحقيقات جهاني ژنتيك است به سرپرستي دكتر مازيار اشرفيان بناب سالها پيش در دانشگاه كمبريج شروع شده و در دانشگاه پورتسموت به نتيجه رسيده است».
B.B.C فارسي 13 NOV 2011 (ت ۲۲ آبان ۱۳۹۰ )
آنچه از مصاحبه دكتر اشرفيان بناب با تلويزيون BBC به دست مي آيد اين است كه برداشتهاي ذهني چند دهه اخير طرفداران تئوري نژاد آريايي وطني كه در طول ۹۰ سال گذشته با آن خودشان را مشغول كرده بودند و افتخار مي كردند كه يك روزي هيتلر گفته است ” آلمانيها و پارسها هر دو آريايي هستند ” قلم قرمز كشيده مي شود و از اين به بعد آنها ديگر با تكيه بر اين تئوري بي پايه نيز نخواهند توانست در توهم برتري نژادي خود سير كنند و خودرا بر اروپائياني كه ترقي و توسعه را نه در تئوري توهم آميز و نژادپرستانه آريايي بلكه در سايه تلاش و كوشش خود بدست آورده اند بچسبانند ، زيرا DNA اروپائيان و آنچه اقوام آريايي گفته مي شود متفاوت از DNA فارسهاي ايران مي باشد كه در طول ساليان دراز خودرا آريايي مي پنداشتند و بر آن افتخار مي كردند .
اين در حالي است كه بنا بر مسنتدات تاريخي گذشته و يافته هاي محققين و مورخين معاصر مثل ويل دورانت ، حتي آريائياني كه از جنوب استپهاي روسيه به جنوب و غرب مهاجرت كردند قبل از مهاجرت ، هيچ نوع تمدني نداشتند و با هيچ نوع خطي براي نوشتن آشنا نبودند ، بلكه بعد از مهاجرت ،تمدنها را از بومياني كه صدها ، بلكه هزارها سال قبل از آنها صاحب تمدنهاي درخشان بودند ياد گرفتند .
در مقابل آنچه كه در كتاب تاريخي و دو جلدي ” ايران توركلري نين اسكي تاريخي ” (تاريخ ديرين تركان ايران ) تاليف مورخ و محقق بنام آذربايجان پروفسور محمد تقي زهتابي كه در سال ۱۳۷۷ و با مشكلات فراوان اجازه انتشار گرفت و در اين كتاب با استناد به مستندات تاريخي و زبانشناختي ثابت شده است كه نياكان تركان ايران به سومريان التصاقي زباني كه از ۱۰ الي ۱۲ هزار سال پيش در ايران ساكن شده اند مي رسد و ” تركان ايران نه تاريخ ۲۵۰۰ ساله بلكه تاريخ ۷۰۰۰ ساله در ايران دارند ” از نظر علم ژنتيك هم به اثبات مي رسد .
در تحقيقات ژنتيكي دكتر مازيار اشرفيان بناب ۷۰ % نژاد مردم ايران به بومياني مي رسد كه ۱۰ هزار و پانصد الي ۱۱ هزار سال پيش در ايران ساكن شده اند و DNA اين افراد هيچگونه قرابتي با آريائياني كه گفته مي شود (حدود هزار الي دو هزار سال پيش از ميلاد) از آسياي ميانه (جنوب سيبري ) به ايران و هندوستان سرازير شده سپس به اروپا رفته اند ندارد .
در تحقيقات دكتر مازيار اشرفيان ، “مطالعه DNA ميتوكندريال نشان ميدهد كه ريشه مشترك مادري تمام اقوام ايراني ساكن در فلات ايران به زماني بسيار عقب تر از آنچه در نظريه مهاجرت اقوام آريائي مطرح مي باشد بر ميگردد بدين ترتيب كه اگر تمامي اختلاط ها و شاخص هاي ژنتيكي مربوط به ساير مناطق جغرافيايي و قومي را از محتواي ژنتيكي نمونههاي مدرن ايراني حذف كرده و به كناري بگذاريم، اخيرترين جد مشترك مادري ما (Most Recentcommon ancestor- MRCA) زماني حدود ۱۰ هزار و ۵۰۰ تا ۱۱ هزار سال قبل در فلات ايران ميزيسته است.”
به گفته اين پژوهشگر ژنتيك پزشكي و جمعيتي، در مطالعات ژنتيكي جمعيتي مطالعه DNA ميتوكندريال كه فقط از مادر به فرزندان منتقل ميشود مي تواند تاريخ و گذشته نسلهاي مادري را نمايان كند و همچنين مطالعه بخش فاقد نوتركيبي كروموزوم Y كه از پدر به فرزندان مذكر منتقل ميشود ميتواند تصوير روشني از گذشته و تاريخ پدري اقوام در طي نسل هاي متمادي در اختيار دانشمندان قرار دهند.
این یافتهها پشیزی ارزش علمی دارای ذرهای اعتبار نژاد شناسی ندارد و هر از گاه یک ایرانی پرت و شوت را نیز در راس چنین به اصطلاح مطالعاتی سنجاق میکنند و شوتهایی نیز نقش گماشتگی انتشار را با جان و دل میپذیرند.
ارتباط دادن اقوام ترک که صحراگرد بوده و از شرق وارد این منطقه شدن و اجداد اونها الت جنسی پرست بودن و مطلقا هیچ کتیبه و خط و تمدنی نداشتن، به ایلامیها که تمدنی خاورمیانه ای و سامی نژاد بودن مثل ارتباط دادن مغول ها به تمدن چین و ژاپنه.
هیچ کتیبه ترکی وجود نداره، حتی یکی. سرزمین ترکستان در حوالی مغولستان بوده و نژاد ترک ها نژاد زرده و ترک های فعلی در منطقه ما شامل ازبک ها، قرقیزها، ترکمن ها، قزاق ها و بقیه نژاد زردی ها هستن و مردم اذربایجان مشخصات نژاد زرد رو ندارن.
این هم از اشورای حسینی در لبنان!
سینه زنی متفاوت زنان لبنانی….
http://news.gooya.com/didaniha/archives/2016/10/218958.php
یک جامعه فقر زده و بیمار و نحیف ، امنیتش از دستش خارج است، حضور سپاه و بسیج و قوه نظامی و جزایی و کیفری و در هم آمیختگی اشان نه برای حفظ جامعه و مرد م از بیماری و بلایا و هجوم بیگانه است هر کس این خیال را دارد باید بیدار شود و به خود بنگرد ، ماه محرم و دسته های حسینیه ای را به خاطر آورد ، همه از بوق و کرناای اذان تا اطوارهای پا منبری وسیاست و اقتصاد برای حفظ نظام و پرورش اوست، وگرنه در کجا ی دنیا و طول تاریخ ،دختر ۱۳ ساله ای
به جای مدرسه و بازی به فحشا تن می دهد؟ آیا همه از امنیت اوست؟
امنیت را تا ما چه معنی کنیم ،در حالی که امنیت این دختر ، تامین مالی و جانی و تربیت و بهداشت و حق انسان بودن یعنی کودک بودن او از او گرفته شده؟ و تمام اجزای حکومتی در فحشای او دست دارند.
کجا بیمارستانی ،مریضی را برای بی پولی بیرون می اندازد؟
کجا معلمی شاگردانی را بخاطر بی پولی شلاق می زند؟
کجای عالم بدون محاکمه افراد زندانی و اعدام می شوند؟
کجا آدمکشان و دزدان در هرم نظام جای دارند؟
چگونه قوانینی که حق انسان بودن را گرفته اندامنیت مردم را تامین می کنند؟
نظام اسلامی ،نمونه ای است که درنظام دینی، انسان اهمیتی ندارد، او وسیله ای برای اهداف نظام و برای برقراری و ماندن اوست ، اسد نمونه یک رژیم خونخوار است که برای ماندنش مردم کشورش کشته و آواره شده اند ، تا او و نظامش امنیت داشته باشند!
نظام اسلامی ایران نیز فرقی با او ندارد .
پس از امنیت گفتن و اینکه در ایران چیزی منفجر نمی شود فقط تبلیغات نظام است. هر ثانیه توسط این نظام دینی اخلاق ووجدان وخردو انسانیت از بین رفته ودروغ و تسلیم و مرگ جای گزین می شوند این نظامی که مردم را وسیله ای برای اهداف خود می داند ،چگونه امن است؟
اینقدر از امنیت نگویید که زندانها وگورستانهای ما خود گواه نا امنیتی مردم از دست این نظام است.
مسأله حجاب و عروس و دامادهای فرنگنشین «نظام» | سعید قاسمینژاد
دوست خوبم امیرحسین اعتمادی در توییتر به درستی اشاره میکند که این بانوی در انگلستان کشف حجاب کرده، عروس محمد حسین مقیمی معاون سیاسی وزیر کشور است. با دانستن این نکته آن وقت راحتتر میشود فهمید که این بانوی آمر به معروف و ناهی از منکرِ در فرنگ کشفِ-حجاب-کرده چرا اینطور دربارهی «سیاسی نکردن» مسأله حجاب فتوا میدهد؛ دلنگران انتخابات است؛ و ناراحت است که چرا عدهای خواهان پاسخگویی دولت درباره مسائل بیاهمیتی از قبیل «حجاب» هستند که باعث میشود حواسها از مسائل اساسیتر، شاید مثلا بالا بردن نرخ مشارکت در انتخابات و تضمین پست و مقامهای خاندان محترم، پرت بشود.
باید منصف بود و گفت که این عروس «نظام» البته معتقد است که در مسأله زنان انتقاداتی هم به «نظام» وارد است. این انتقادات مسموع هر چند کار ایشان در مالهکشی «عملکرد نظام» در فرنگ را دشوار میکند ولی دشمن اصلی البته کسانی هستند که «داعیه دفاع» از حقوق زنان را دارند.
«نظام» البته به خانواده عروسش خوب میرسد. پدرشوهر این عروس نظام در حالی که از اعتدالیون است، افتخار نشستن سر سفرهی پربرکت “ستاد اجرایی فرمان امام”، امپراتوری شخصی «امام خامنهای» را هم از طریق مدیریت در شرکتهای تحت مالکیت بنیاد بابرکت «برکت» دارد. “ستاد اجرایی” همین هفته فقط در یک فقره، یک قرارداد دو میلیارد و دویست میلیون دلاری از وزارت نفت گرفت.
به هر حال زندگی زیر بیرق ملکه با امکانات کافی و وافی و مالهکشی عملکرد «نظام» خرج دارد؛ «نظام باید به عروسهایش برسد. عروس نظام حق دارد اینطور دلنگران تصویر و آینده نظام باشد. به لطف نظام است که ایشان، پدرشوهرشان و باقی فامیل، سوار ملت ایران شدهاند و پایینبیا هم نیستند. سفرههایشان با پول نفت شما رنگین شده است؛ در اقصی-نقاط جهان میچرخند و هر وقت هم که میلِ سر زدن به زندانی که برای شمایان درست کردهاند به سرشان بزند، مدیریت چندین و چند شرکت دولتی و خصولتی پشت قبالهشان است. شاید افتخار بدهند و همزمان مشغول خدمت به امت شهیدپرور در مقامهای دولتی هم بشوند.
اینها هر چه دارند از صدقه سر نظام است؛ مثل رفیقشان “بشار” حاضرند همه ما را قتل عام کنند تا نظام باشد و بماند. اینها همانهایی هستند که با مصادره «امید» شما به مجلس میروند و وقتی دزدیهای خودشان و خانوادهشان آشکار میشود، طلبکارانه نعره میکشند که آنچه برداشتهایم بخش کوچکی از سهممان از «سفره انقلاب» بوده. به امید خدا، سهم این عروس و دامادهای نظام از «سفره انقلاب» و «نهضت خمینی» تا اتقلاب مهدی محفوظ است؛ سهم شما چطور دوست عزیز؟
غندالی، مدیر عامل سابق صندوق ذخیره فرهنگیان بازداشت شد.
مش قاسم: همه اینا سربازان ولایت میباشند. چشم منقلابیون ۵۷ روشن.
به نقل از اینترنت:
زمین خورد در تهران سردار گاز انبری
به داعش سپردند خواهر افشاگری
-حتما که نباید خواهر آدم دست داعش باشه تا بفهمه. کاری که شماها با بیتالمال مسلمین کردید کم از اوننداره.» و دیگری نوشت: «نمیشه حالا به جای اینکه خواهر دیگران یه هفته دست داعش باشن، خود قناعتی یه هفته خونهش پایین شهر باشه؟!»
یکی دیگر از کاربران نیز با ترکیب یکی از اظهارنظرهای جنجالبرانگیز محمود احمدینژاد، رئیسجمهور سابق، با آنچه قناعتی گفته است، سعی کرد معنای چنین اظهارنظری را اینگونه توضیح دهد: «ترجمه: آزادهایم، خوردیم، بازم میخوریم، خوبم میخوریم. شما هم آبو بریزید همونجا که میسوزه.»
این دومی: از کارشکنیهای دشمن سخن به میان آورد و گفت: «در جلسات خصوصی و عمومی» به مسئولان کشور «بارها گفتهایم که اگر در هستهای عقبنشینی کنید آنها مسئله موشک را پیش میکشند، اگر باز هم عقب بروید بحث حمایت از مقاومت را مطرح میکنند، اگر به عقبنشینی ادامه دادید موضوع حقوق بشر را جلو میآورند و بعد اگر معیارهای آنها را پذیرفتید سراغ حذف معیارهای دینی در حکومت میروند».
مش قاسم: حاجی اینا همون چیزایی که ملت ایران هم میخواد. ما نه اتم میخوایم، نه موشکهای دست چندم کره شمالی رو میخواهیم، نه حمایت از مقاومت میخوایم، حقوق بشر رو ما میخواهیم، معیارهای دینی در حکومت رو هم ما هم نمیخواهم.
سروش: “جنين سى ساله روشنفكرى دينى كه در رَحِمِ تاريخ معاصر ايران بود، اينك با دريافت نفخه ى الهى، آماده ى زادن مى شود”
– قدمش مبارك باشد انشاءالله. اما نكند اين يكى هم نوزاد عجيب الخلقهء آدمخوارى شود و قابله اش را به دنياى سكولار بتاراند؟؟؟
رهبر: رقابت های انتخاباتی در امریکا و موضوعات مطرح میان دو کاندیدا، نمونه ای بارز و آشکار از نتایج نبود معنویت و ایمان در صاحبان قدرت است.
-بايد فوراً سعيد گندم نژاد طوسى را براى اشاعه معنويت و ايمان فرستاد سراغشان.
متن استعفای جنتی منتشر شد
-كاش متن استعفاى باباش هم منتشر مى شد.
استقبال عارف از ترمیم کابینه یازدهم: مطالبه مردم است
– در باره جايگاه مردم در معادلات نظام بايد از قول عارف خواننده به اين يكى عارف گفت: مُردم از دست تو، ديگه بسه دورويى، يا اين رو يا اون رو، كوچولوووووووو!
پخش زنده مناظره ترامپ و کلینتون از تلویزیون ایران
– كار خوبى است. مى شود موقتاً حواس مردم را از پته پوته ريخته بر آبِ مسؤلين نظام اسلامى كه نوك كوه يخ است، به پته پوتهء هيلارى و ترامپ پرت كرد.
زیباکلام: اگر در انتخابات ریاست جمهوری آینده احمدی نژاد نامزد میشد، خیلیها از ترس اینکه اصولگرایان دوباره قدرت را در دست گیرند میآمدند و به روحانی رای میدادند. متاسفانه نیامدن احمدی نژاد به ضرر آقای روحانی شد.
-زيبا كلام پس از سخنرانى: زن خيلى گرسنه ام ناهار چى داريم؟
زن زيباكلام: زغنبوت. گفتم شايد نخورى زهر هلاهل هم آماده كردم كه از بينشان انتخاب كنى!
از تهران تا مانیل
دیروز در مانیل، پایتخت فیلیپین، تظاهرات ضد آمریکایی برپا بود. تظاهرکنندگان چپی خواستار برچیده شدن پایگاه های نظامی آمریکا و خروج سربازان آمریکایی از فیلیپین بودند. یک ون پلیس فیلیپین در اقدامی وحشیانه با حداکثر سرعت ابتدا دنده عقب و سپس رو به جلو تظاهر کنندگان را به مفهوم واقعی کلمه “درو می کند” و سپس با شیش هایی پوشیده از خون می گریزد. نشانی ویدیو در یو تیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=Jh6ylIQbIKY
این ها اگر برای جهان بهت آور است، برای ما، اما بسیار آشناست. بگذارید دیگر مشابهت های خودمان با کشور شهید پرور فیلیپین را خیلی کوتاه مرور کنیم (درباره شهیدپرور، پایین تر توضیح داده ام):
1. این فیلیپین یک آقای رییس جمهوری دار به نام “رودریگو دوئرته” (Rodrigo Duerte) که دست احمدی نژاد وطنی را از پشت بسته است. احمدی نژاد فیلیپین در
الف) استفاده از الفاظ بسیار رکیک و فحش های ناموسی در سخنرانی های عمومی و در پخش زنده رسانه ای (در طی سه ماه اخیر دست کم سه بار به رییس جمهور آمریکا، نمایندگان پارلمان اروپا و دبیرکل سازمان ملل گفته است: …F)،
ب) نشان دادن حرکات بسیار شنیع انگشتی و یدی (ایشان به پارلمان اروپا عنایت ویژه دشته و همزمان دشنام رکیک و انگشت را با هم حواله داده است)،
پ) و اعدام های فله ای به عنوان اعدام قاچاقچیان مواد مخدر (30 نفر طی چهار روز اول ریاست جمهوری!! 300 نفر طی دو روز عملیات پلیسی در سطح خیابان های شهر اعدام شده اند، و داستان همچنان ادامه دارد) که اصلا یکی از وعده ها و “امیدهای” انتخاباتی جناب ایشان بوده است!!
ید طولایی دارد و بر اساس مدارک فوق ایشان را باید شاگرد ممتاز و بسی پیشتاز تر از استادش احمدی نژاد به حساب آورد.
2. نظام سیاسی فیلیپین ده ها سال است که سخت فاسد است. حتی انقلاب 1986 و فرار فردیناند مارکوس دیکتاتور و انتخاب آکینوی اصلاح طلب هم نتوانست این نظام را اصلاح کند.
3. سرکوب در هر دو کشور امری است تاریخی. فقط در فیلیپین به اسم “موافقت با آمریکا” سرکوب می کنند، در ایران به بهانه “مخالفت با آمریکا”.
4. در هر دو کشور می توان به راحتی با ماشین پلیس رفت روی مردم، مهم نیست که موافق آمریکا هستند یا مخالف آن.
دو نکته اخیر به وضوح نشان می دهد که مساله اصلا آمریکا نیست…مساله این است که ترکیب: جهل و جنون و عطش قدرت معجونی نکبت فراهم می آورند که محصولی مشابه دارد؛ محصولی که به هر بهانه ای دست به اقدامات مشابهی می زند، سیر تاریخی مشابهی دارد (دوئرته وارث انقلاب های 1986 و 2001 است که با هدف اصلاح امور و برقراری دموکراسی به وقوع پیوستند) و سرانجامی مشابه هم در انتظار هردوی آنان است.
اما چرا فیلیپین را شهیدپرور نامیدم؟ این هم از آن طنزهای روزگار است که فیلیپین هم چون ما سابقه ای از حکومت های نظامی مسلک داشته که با همزمان با دو جنبش اسلامی (جدایی طلبان مورو) و کمونیستی مبارزه می کرده است. جدایی طلبان مورو (جبهه آزادیبخش اسلامی مورو، Moro Islamic Liberation Front) سال ها با دولت مرکزی جنگیدند و ضمن دادن تلفات سنگین نهایتا در سال 2014 دولت مرکزی را وادار کردند تا از سال 2016 به مناطق مسلمان نشین میدنانائو (Mindanao) خودمختاری بدهد. در ابتدای جنگ با جدایی طلبان مورو (سال 2001) بود که سروکله گروه ابوسیاف پیدا شد، گروهی که به لحاظ خشونت به حق باید از پیشگامان داعش نام بگیرد. گروه تروریستی ابوسیاف در سال 2014 به ابوبکر البغدادی و گروه داعش سوگند وفاداری یاد کرد و از آن پس تحت نام داعش به قتل و غارت، بمب گذاری، گروگانگیری و سر بریدن مبادرت می کند.
منابع مالی گروه ابوسیاف توسط القاعده، جماعت اسلامیه (اندونزی)، سازمان اطلاعات روسیه (از طریق دلال اسلحه ای به نام Viktor Bout) و سابقا دولت قزافی و نیز درآمد حاصل از گروگانگیری تامین می شود. سپاه قدس با هر دو گروه مورو و ابوسیاف ارتباطات گسترده ای دارد و سال ها از طریق جماعت اسلامیه اندونزی و محمد جمال خلیفه (عضو القاعده و شوهر خواهر بن لادن) تامین مالی این دو گروه تروریستی را بر عهده داشته است.
پس با این حساب استکبار در فیلیپین هم سیلی محکمی از اسلام خواهد خورد! ای فیلیپینی ها خوش اومدین مشرف!!
خدای را سپاس که نه سفر مکه را نصیبم کرد و نه فضیلت شرکت در جلسات و کلاسهای قرآنی! اگر دلی گرسنه دارم و پایی خسته، جای دیگرم سالم است!
……………
یک جمع و تفریق بسیار ساده مارا به این نتیجه میرساند که خدیجه در هنگام بدنیا آوردن فاطمه باید حدود 60 سال سن میداشت و واقعا که این 60 چقدر با آن 60 قبلی برابر است!. بنابر این به نظر آیت الله ها باید زنان قریش با باقی زنان تفاوتی داشته باشند که بتوانند در سن 60 سالگی باردار شوند و بچه بدنیا بیاورند.
…………….
من بارها در این سایت این موضوع را نوشته ام که محمد/////
1.محمد گویا قبل از خدیجه با زنی دیگر همبستر شده بوده و آن زن بعدها بادیگری ازدواج کرده و دارای دوفرزند شده.
2.خدیجه موقع ازدواج با محمد 40 سال داشته قبلا هم دوبار شوهر کرده بوده.احتمال حاملگی و زایش فرزند در این سن بسیار کم است و خدیجه نمی توانسته بقول مسلمین 6 بار حامله شده باشد.
3.کلمه ابتر درقرآن بمعنی عقیم است و نه کسیکه فرزند ذکور ندارد.
4.محمد بعد از خدیجه زنان جوان و زیبائی داشت و بسیار هم خواهان فرزند بوده.جریان ماریه قطبی هم از بن دروغ است //////
در پایان حال که سن خدیجه با حساب شما کاوه گرامی موقع بدنیا آمدن فاطمه 60 سال بوده نسبت دادن /////
فرهنگ ایران و آئین اشو زرتشت که قسمتی از فرهنگ ایران است یکی از مهمترین ارکانش خردگرائیست.مسلما حتی چنین دیدی در فرهنگ ایران ناقض این نیست که مثلا گروهائی در فلات ایران آئینی خرد ستیزانه نداشته باشند.از طرفی هر ائینی و یا سنتی در زمانی معین و در بین مردمی مربوط بهمان زمان است.ولی چون خردگرائی بعنوان چهارچوبی در فرهنگ ایران پذیرفته شده است براحتی می توان با توسل به چنین اصلی آنچه را با خرد جمعی سازگاری ندارد بدون تعصب دور ریخت و لی در اسلام چنین چیزی پذیرفتنی نیست چون چهار چوبیکه اسلام مطرح کرده ربطی به خرد انسانها ندارد و انچنان متصلب است که کافیست ترکی بردارد تا تمام چهار چوبش فرو ریزد.تعقل در اسلام ازادانه نیست بلکه آنچه را اسلام تعقل می نامد نه در اصول که برای توجیه احکام اسلام است.دراسلام شما نمی توانید اگر با خرد خود به نادرستی اصول اسلامی رسیدید انرا نادیده بگیرید.بلکه اصولا تعقل انسان برای رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده توسط الله یا محمد است نه چیز دیگری. محمد ادعای پیامبری کرده ولی اشو زرتشت در حقیقت چنین ادعائی نکرده.کتاب گاتا که به زرتشت نسبت داده شده شامل یکسری سرودهاست و گرنه آنچه بنام زرتشت امروزه بصورت شرع و قانون درآمده ربطی به خود زرتشت ندارد و توسط موبدان زرتشتی که در حقیقت اجداد همین آخوندهای امروزی هستند نوشته شده.اگر دقت کرده باشید هرآنچه جناب سعید یا عبدالله؟آورده اند همان قوانین شرعی ایی است که در کتب شیعه و سنی و بین مسلمین و حتی یهودیان و مسیحیان بوفور دیده می شود.مثلا در محاکمه مزدک توسط موبدانیکه با تکیه بر قدرت و در محیطی پر از ترس و حشت بخوبی قدرت اهریمنی این موبدان مثل دادگاهای انکیزاسیون و یا همین دادگاهای حرامیان اسلامی در ایران را می توان دید.وقتی شیعه 12 ////(امام بالاتر از محمد و حتی خدا در بین شیعیان) و معصوم را //// بمردم زورآور می کند و بتخانه هائی را بنام امامزاده و …به پرستشگاه تبدیل می نماید چرا موبدان زرتشتی نتوانند بنام زرتشتیکه تمام گفتارش بر نیکی و درستی و راستی و صلح و آرامش است به بیداد و نادرستی و فریب و دروغ حکم کنند؟من باور دارم که ما ایرانیان باید با پژوهش در اثار مانده از دوران قبل از اسلام منتقدانه برخورد کرده و گذشته را آنچنان که بوده بدون هیچ شرمی و تعصبی بیان کنیم.تاریخ مردمان متمدن امروزی اگر از ما بدتر نبوده با اطمینان بهتر هم نبوده.مثلا اگر داریوش با چوب درمقعد دشمنانش آنها را می کشته چنین روشی برای اعدام در اروپا نیز بوده.و هزاران سنت و آئینی که در زمان ما بی خردانه و ناپسند است دیگران هم داشته اند.ولی چنانچه قبلا گفته شد مهمترین رکن فرهنگ ایران خردورزی و تکیه بر خرد جمعی است که بهترین رهنمای ایرانیان برای انتقاد از خود و دور ریختن آئینهای زشت و خرد ستیزانه و صیقل دادن افکار و اندیشه ها و رهائی اندیشه و خرد از چهار چوبهای از پیش تعیین شده چیزیکه در اسلام و سایر ادیان ابراهیمی نیست.
مزدک عزیز سلام بر شما
ضمن تایید شما ، زمانی که ما به تاریخ رجوع می کنیم ، باید معیارهای آن زمان را نیز بررسی کنیم ، یکی از معیارها که سعی شده مخدوش جلوه گر شود خرد امروز و جهل دیروزیان است ، در حالی که بنای جامعه ی انسانی که روابط اوست بر خرد است وگرنه چگونه جمعی دیوانگان خونخوار با هم خواهند زیست و توان بنای جامعه را خواهند داشت؟
من کلمه زرتشت ، زرتشتر را بر گرفته از ستاره ایشتر می دانم که ستاره صبح گاهی و پیشرو است و در آثار فلاسفه قدیم به آن بر می خوریم، حضور ایشتر با حضورخورشید ربط دارد و او صلا دهنده ی آمدن خورشید است وبا آمدن او صبح و جهان روشن می شود، اوست که خورشید او را دنبال کرده و زمانی که در تاریکی شب فرو می رود ، خورشید نیز چون معشوقی بدنبال اومی رود، این ستاره که سمبل بابلیان می بوده نمادی نیز برای رهبری نیز می بوده است و از تاریخ بابلیان باید قدیمتر می بوده باشد (البته این نظریه من بر حسب مطالعاتم است).
بشر هنوز از تاریخ خود چیزی نمی داند وگرنه این گونه هر لحظه و آینده اش را نابود نمی کرد .
با درود به نوری زاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : چه باید کرد ؟ ؟ بله چه باید کرد / ازکلیه سروران فرهیخته و دلسوزان آینده این مملکت فلک زده استدعا دارم پاسخ دهند چه باید کرد ؟جناب نوری زاد همانطور که مطلع هستید پس از انقلاب به واسطه افراط گرایی و قلدری بی حد حاکمان و ریزه خواران و مجیز گویان بیشمار آن ها به این وضع فلاکت بار افتاده ایم که به طور اجمال میتوان بر شمرد از جمله فقر فرهنگی .فساد اداری و رانت و رشوه خواری بسیار گسترده تملق گویی های بی پایه و ندانم کاری های سران مملکت امام زمان ! و ازاین دست فلاکت فراوان داریم الی ماشاالله که همگان میدانند . پس دوباره سوال میکنم چه باید کرد ؟ از اینکه بنده و جناب عالی و دوستان گرامی فساد ها و جنایات بی حد وحصر را توسط کامنت هایمان آشکار سازیم تا کنون چه نتیجه ای گرفته ایم ؟ به گمان بنده !هیچ ! بله متاسفانه هیچ نتیجه ملموسی حاصل نشده و باز هم متاسفانه توسط عوامل رژیم به ریشخند گرفته شده ایم و پس ازآشکار شدن فساد های جدید توسط دوستان اعصاب به هم ریخته حاصل آن بوده که در نهایت به بیهوده گی و پوچی خواهیم رسید و خواهیم اندیشید که در کف شیر نر خونخواره ای جز به تسلیم و رضا کوچاره ای . ! پس تکلیف انسانیت چه میشود ؟ من همین جا از کلیه عزیزان استدعا میکنم که هرکس هر راهکاری برای مقابله ملموس با این فساد گسترده و حاکمان نالایق و ریزه خواران درگاه که همه گرفتار آن هستیم ارائه بفرمایید تا پس ازبحث و تبادل نظر به یک نتیجه واقعی که شاید راه کاری جهت تحکیم و قبولاندن آن نظر صحیح به حاکمان که فی الواقع نوکران ملت هستند و باید مجری باشند شویم . اگر نتیجه ای حاصل نشد دیگر وقت گذاشتن و افشا فساد جدید و سر تکان دادن دیگر هیچ ثمری ندارد وفقط وقت تلف کردن است . از کلیه دوستان بابت گرفتن وقت پوزش میطلبم . با احترام .
درود مهرداد گرامی، ضمن تایید فرمایشات شما، اضافه میکنم؛ آیندگان به اینهمه بی قیدی و زبونی ما نفرین خواهند کرد. با شعرگویی و لفاظی کاری از پیش نمیرود، باید کاری کرد.
چه باید کرد؟
هرچند که شما از نوریزاد پرسیدید و از دیدگاه ادبی درست نیست من پاسخ دهم ، ولی تجربه خود را میگویم، تصور کنید که شما مدیر مسئول یک کشور هستید و چیزی را که می خواهید کشورتان باشد باید اول آن را در ذهن خود اجرا کنید، سپس در خانواده خود و …، اگر بخواهیم کشور را درست کنیم باید اول خود را درست کنیم ، اگر بخواهیم وعده های دروغ نشنویم باید اول خود دروغ نگوییم ، یک کشور مجموعه ای از انسانهاست ، اگر هر انسانی خود را بسازد، نیازی به کسی برای ساختن کشور نیست، خود به خود ساخته خواهد شد، تا آنجایی که میتوانید کتاب بخوانید
كار خاصي قرار نيست بشود. تهران ظرفيت پذيرش محدودي داره. نبايد گذاشت اين همه حلبي آباد ساخته بشه. فقر كه از در بياد تو پشت بندش فساد و فحشا ناخواسته هم مياد تو. اگر يه صنعت گر توانمند پيدا بشه اونجا يك كارخونه توليدي بزنه همشون ميرن سر كار. شما چرا همش دنبال تغيير رژيم آخوندي هستيد. بابا بريد صنعت گر رو تشويق كنيد بياد اينجور جاها كار كنه. والسلام
سلام، همین چند لحظه پیش این متن را خواندم :
درس می دهد حسین !
به خیال من درسهای حیات حسین بن علی ؛ بسا بیشتر است از درس های شهادت اش !
کما اینکه پس از شهادت ایشان ، اینقدر خرافه بستند به کربلا و وقایع اش ، به انسان ها و اقوال شان که دیگر سالهاست تشخیص سره از ناسره دشوار شده است .
به خیالم خیلی هم ربطی به حاکمان و سیاست هم ندارد ، بلکه اساسا ؛ این قدر ماجرای کربلا استعداد بافندگی افراد را تقویت می کند ؛ که هر چه دلشان بخواهد و به زبانشان بیاید را می توانند به آن نسبت دهند !
هم جنگ دارد ، هم خانواده ، هم کودک ، هم بیمار ، هم پیر ، هم تشنگی ، هم اسارت ، هم قتل و غارت !
وقوع یکی از اینها برای خلق یک اثر فوق ممتاز تراژیک و ملودرام کفایت می کند چه رسد به همه ی آنها که سال هاست در دست برخی خطبای نادان و برخی مداحان نادان تر و بیسواد ، دست به دست می شود و دائم بافته می شود . . .
یکی از عجیب ترین و آموزنده ترین رفتارهای حسین بن علی اتفاقی ست که طبق نقل های تاریخی تقریبا موثق توسط ایشان انجام می شود :
(( ایشان در میان یاران اش می ایستد و سخنانی کوتاه می فرماید و زان پس می گوید همه ی شما آزادید که بروید ! اینها با من کار دارند ! و . . . ))
من به نقل های موازی این جریان و اینکه هر کس از اصحاب در مقابل این پیشنهاد ایشان چه گفته ( که خیلی هم نمی تواند نقل های موثقی باشد ) کار ندارم .
من دقیقا به این نکته توجه می کنم که حسین بن علی حتی در شرایط اضطرار و فشار هم به یاران اش نگفت :
(( امروز جنگ علیه سپاه یزید و عمرسعد و شمر ، طبق حکم خدا ، شرعا واجب است و همه ی شما باید بمانید و تا آخرین قطره ی خون تان بجنگید تا کشته شوید )) !!
از تمامی حاکمان و خلفا و رهبران و سیاست مدارانی که خود را تابع حسین بن علی علیه السلام می دانند ، باید پرسید که :
مگر شما خودتان نمی گوئید که قیام امام حسین برای احیای دین و از بین بردن خرافات و بدعت ها و برگرداندن اسلام و ولایت و وصایت به جایگاه اصلی خود بود که مهمترین رکن دین اسلام هم هست ؟؟؟
اگر اینگونه بود و در روز عاشورا ، مهم ترین جنگ تاریخ اسلام رخ داد که خط قرمزی میان دو سوی این جبهه کشید ؛ چگونه می شود که در چنین نبرد مهمی ، حسین بن علی ، راه می گشاید ، وجوب نمی تراشد ، و براحتی می پذیرد که یاران اش ترک کنند مبارزه ای را که بدان مایل نیستند ؟؟!!
و طبق نقل ، عده ای هم واقعا از تاریکی شب استفاده می کنند و می روند !
و زان پس ؛ حسین بن علی نه سراغ شان را می گیرد و لیست رفتگان را تهیه می کند !
نه نفرین شان می کند !
نه لعن شان می کند !
نه می گوید به وظیفه شان عمل نکردند !
نه به پسرش علی بن الحسین ( که طبق اعتقاد شیعه ولی بعد از اوست ) می سپرد که پس از واقعه ی کربلا آنها را حد بزند و تعزیر کند و بکشد و جار بزند اسامی شان را در میان مردم و از حقوق عادی محرومشان کند !!!
نه اینکه بگوید حکم من حکم خداست و هرکه اطاعت نکرد طبق فرمان من مهدورالدم است !
و نه اینکه بگوید امروز مرکز زمین همینجاست در کربلا و اینجاست که معلوم می شود اهل بهشت هستی اگر بمانی و اگر بروی جهنمی ای !
و نه اینکه بی باک باشد نسبت به سن و مال و جان افراد بخاطر شعارهاش و اهداف اش !
به جون ( غلام پیر ابوذر که نای و جانی برایش نمانده ) می گوید از تو سنی گذشته ، بیا و برو !
به حبیب بن مظاهر نیز چنین می گوید !
و نیز به افرادی که مالی دارند و دارائی ای می گوید که بروید بر سر کارتان !
نه مداح استخدام می کند و نه واعظ که بروند در گوش مردم جنگ را جار بزنند و جبر را !
. . . درس می دهد !
معلمی می کند !
درسی که هیچ کدام از مدعیان تبعیت اش چنان نکردند در سالهای بعد و بعدتر و اخیر !
درس بزرگ (( اختیار ))
درس بزرگ ؛ هر که می خواهد ، و معتقد است به این راه بماند و هر که بی اعتقاد است را نه باید اجبار کرد و نه اعدام !
درس بزرگ دموکراتیک ترین روش در متن بحرانی ترین لحظات !
درس بزرگ آزادگی از تعلق به افراد !
درس بزرگ شناخت راه خود ، بی توجه به کثرت افرادی که می مانند یا می روند !
درس راه گشودن برای مخالف که برود . . .
به گزارش خبرگزاری فارس، حسن قاضیزاده هاشمی، وزیر بهداشت ایران، میگوید که «برخی تصمیمگیرندگان کشور» با «اختلالات روانپزشکی» مربوطند.
آقای قاضیزاده هاشمی افزوده است که «در جلسه هیات وزیران، آمار اختلالات خلقی را در حضور آقای رییس جمهوری» بیان کرده و حسن روحانی هم گفته که «در این هیات هم جمعی دچار این مشکل هستند».
شوخی تلخی به اسم «عوضاش امنیت داریم»
اول گفتند که ایران در سوریه حضور ندارد٬ بعد گفتند که حضور مستشاری دارد٬ کمکم تصاویر نیروهای نظامی و سلاحهای ایرانی فاش شد٬ در نهایت تمام آن انکارها به اینجا رسید که بله حضور داریم و از این حضور دفاع میکنیم و آنها که رفتند مدافع حرم هستند. حضور نظامی در سوریه به بهانه دفاع از «حرم حضرت زینب» و با استراتژی جلوگیری از سقوط رژیم اسد تبدیل شد به یکی از پایههای اصلی سیاستخارجی. موجی از تبلیغات در حاشیه این حضور نظامی به راه افتاد و جوی شکل گرفت که هیچکس در داخل ایران نتواند این مداخله را به چالش بکشد. هر کس هم چیزی گفت با این استدلال که اگر در سوریه با داعش نجنگیم باید در تهران بجنگیم به او پاسخ دادند. پاسخی همهپسند و ساده که برای مردم هراسان از داعش متقاعد کننده است و میتواند آنها را در پشت ایده جنگ منطقهای بسیج کند.
در بیش از دو سالی که از حضور علنی نظامیان ایران در سوریه میگذرد معجونی از گرایشهای متضاد کنار هم قرار گرفتهاند. از افراد به شدت مذهبی که جذب شعار دفاع از حرم شدهاند تا ملیگراهای ضد عرب که جنگ در سوریه را به معنی جنگ با عربها میدانند. جمهوری اسلامی در چرخشی معنادار جای دشمن قدیمیاش یعنی ایالات متحده را با دشمن تازه یعنی عربستان سعودی عوض کرده است. حالا بیشتر از آن که درباره مبارزه با آمریکا و اسراییل صحبت شود از رجزخوانی درباره عربستان و نابودی نظام آل سعود حرف زده میشود. جنگ نیابتی در سوریه فقط با هدف نجات اسد نیست بلکه بیشتر از آن وجهی از رویارویی با عربستان و متحدان منطقهای آن است. ایران با خوشاقبالی تمام توانسته است تهدید داعش را تبدیل به فرصتی برای خود کند و به عملیات برون مرزی نظامیاش مشروعیتی بدهد که تا همین چند سال پیش حتی تصور آن هم غیرممکن بود.
حضور یک نیروی بیرحم و ناباور به ارزشهای انسانی مانند داعش آنقدرها هم بد نبوده است. هر کشوری سعی کرده که از این تهدید برای خود یک فرصت بسازد. ترکها از تهدید داعش برای سرکوب کردها استفاده کردهاند٬ قطر و عربستان آن را عاملی برای به سقوط وادار کردن بشار اسد دیدهاند و دنبال برقراری یک حکومت سنی در این کشور هستند. ایران هم سودای آن را دارد که به واسطه این تهدید گلیم خود را فراتر از مرزهایش دراز کند.
مداخله منطقهای ایران آنقدر این روزها هوادار پیدا کرده که حتی بسیاری از منتقدان سیاسی چه در داخل و چه خارج از ایران٬ این مداخله را مقبول و مشروع میدانند. کسی از هزینههای اقتصادی و انسانی این جنگ کمتر سوال میپرسد. نیروهای نظامی ایران تابحال حتی یک گزارش رسمی و دقیق از چگونگی عملیاتهای خود در سوریه ندادهاند اما با این حال هر روز همایشی و جشنوارهای برای دفاع از مدافعان حرم برگزار میشود یا از «شهدای» این جنگ تجلیل به عمل میاید.
وضعیت کنونی آن چیزی نبود که از سیاستخارجی حسن روحانی انتظار میرفت. او قرار بود نقش نهادهای نظامی را در تصمیمگیری برای سیاستخارجی محدود کند اما حالا نظامیان هستند که استراتژی سیاستخارجی منطقهای دولت را به طور کامل مشخص میکنند. قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس در معادلات منطقهای به وضوح از محمدجواد ظریف تاثیرگذارتر است و برای وزارتخارجه اصولا گزینهای جز پیروی از استراتژی سپاه در منطقه وجود ندارد.
در دموکراسیها معمولا این قاعده وجود دارد که نیروهای نظامی باید تابع دولتمردان منتخب باشند ولی در جنگ نیابتی کنونی که از عراق تا سوریه گسترده شده٬ این دولت است که در مقابل استراتژی نظامیها کرنش کردهاست. همه این اتفاقها زیر مفهوم امنیت توجیه میشود. هر روز این جمله کلیشهای و تکراری از مقامهای سیاسی و نظامی شنیده میشود که بر خلاف سایر کشورها٬ در ایران امنیت در اوج است. هر ضعف و مشکلی با این گزاره توجیه میشود که « عوضاش امنیت داریم». امنیتی که از آن حرف زده میشود به این معنی است که در ایران عملیات تروریستی صورت نمیگیرد و خبری از داعش نیست. دیگر کمتر کسی حرف از امنیت برای منتقدان سیاسی میزند یا اگر بزند هم در این وانفسا جدی گرفته نمیشود. سقف خواستهها کوتاه شده و دارد کوتاهتر هم میشود. گویی همین که داعش نیست٬ کافی است و باید شکرگذار بود. سپاه نیروهایش را برای جنگ به سوریه و عراق میفرستد و در داخل همچنان به بگیر و ببند و سرکوب منتقدان با پروژههایی مانند نفوذ دست میزند. امنیت مرزها در پیوند با برقراری جو امنیتی در داخل قرار گرفته و تلاش میشود که هر دو به یک اندازه مشروع به نظر برسد. انگار همان طور که شاملو گفته بود « امنیت بلال شیردانهای است که تنها در قفس به نصیب می رسد»
مهدی تاجیک
http://zeitoons.com/19530
درود آقای نوری زاد گرانمایه
من این نوشته آقای بهزاد مهرانی رو خیلی پسندیدم می خواستم نظر شمارو و دوستان روهم بدونم
——————–
استارت ِ اینکه دکتر سروش نسبتی با فرقهسازی و دینسازی دارد را محمد قوچانی زد. یادم هست زمانی نوشته بود که امثال اسفندیار رحیممشایی و ادعای ارتباط با امام زمان در دولت احمدی چیزی است که از نظریهی «بسط تجربهی نبوی» سروش بیرون میآید. البته کار قوچانی نسبت به کاری که اکبر گنجی انجام داد مبانی تئوریک قویتری داشت. قوچانی میگفت اگر باب تجربهی پیامبرانه را باز بگذاریم پیامد خواسته یا ناخواستهاش این میشود که عدهای از راه برسند و ادعای ارتباط معنوی با ائمه و پیامبران داشته باشند. و البته نوشتهی قوچانی تا جایی که از حافظه نقل میکنم رندیهایی هم داشت و نظرات سروش را مناسب فرقهسازی میدانست.
این اواخر آرش نراقی در قالب یک استاتوس فیسبوکی به فرقهسازی سروش پرداخت و گنجی در چند نوبت در بسط آن کوشید که بله! سروش میخواهد ادعای پیامبری کند و فرقهی مذهبی به راه بیاندازد. گنجی در اثبات این اتهام به نوشتهها و سخنرانیهای قدیمیتر سروش نیز اشاره کرد و این چیزی نبود که تنها از دل «رویای رسولانه» بیرون آمده باشد. بعد عدهای نیز دوره افتادند که بله! دکتر سروش باید به این نقدها پاسخ بدهد.
پاسخ سروش نمیتوانست از دو حال خارج باشد. یا اینکه بگوید بله من پیامبرم و میخواهم ادعای پیامبری بکنم و فرقه راه بیاندازم و یا اینکه بگوید نخیر «به پیغمبر که من قصد اعلام پیامبری ندارم» که البته سروش در پاسخ به پرسشی در یکی از سخنرانیهایش چنین نیز کرد و گفت که هیچگاه باور نداشتم که روزی در جایی بخواهم اثبات کنم که قصد پیامبری و فرقهسازی ندارم.
اینکه بگوییم پیامد نظرات سروش این است که فرقهسازی رواج مییابد بحثی است و اینکه بگوییم سروش قصد فرقهسازی دارد بحثی دیگر. اگر اولی بحثی تئوریک است دومی تنها یک اتهام است.
گنجی اتهامی را متوجه سروش کرد هر چند آن را در قالب مقالههای مطول و در ظاهری تئوریک منتشر کرد. او ادعا کرد که شروش میخواهد مدعی پیامبری بشود و این هر پاسخی داشته باشد بیشک پاسخی علمی ندارد. سروش هم چنین کرد و در نوشتهای که دیروز منتشر شد به این اتهامات با زبانی مبارزهطلبانه پاسخ گفت و بر برکات مدرسهی روشنفکری دینی انگشت گذاشت. نوشتهای که به باور من اگر نوشته نمیشد بهتر بود.
حالا در قم جزوهای در هشتادوچهار صفحه، توسط محمود نبویان، نماینده پیشین جبههی پایداری در مجلس منتشر و برای مراجع تقلید فرستاده شده است که بله! وااسلاما! چه نشستهاید که سروش ادعای پیامبری کرده است و قصد فرقهسازی دارد. بیشک قصد نبویان گرفتن حکم ارتداد سروش از مراجع تقلید است و این میتواند برای جان دکتر سروش بسیار خطرناک باشد. فراموش نکردهایم که رافق تقی، نویسندهی اهل جمهوری آذربایجان با فتوای آیتالله فاضل لنکرانی به قتل رسید.
بی شک گنجی کسی نیست که از پیامد سخنانش بیاطلاع باشد و میداند اتهام ادعای پیامبری و فرقهسازی میتواند بهانهای به دست روحانیان قم بدهد تا حکم ارتداد سروش را صادر کنند و زندگی او را با خطر مواجه بسازد.
به باور من اگر چنین اتفاقی بیافتد بیشک از لحاظ اخلاقی، اکبر گنجی و کسانی که در این مدت با اتهامات واهی به این بحث فرقهسازی دامن زدند، مسئول هستند.
من مدتها است نه خود را فردی مذهبی میدانم و نه دغدغههایی مشابه روشنفکران دینی دارم اما وظیفهای اخلاقی خود میدانم که در این شرایط که به شکلی هماهنگ و غیراخلاقی به دکتر سروش اتهامات واهی وارد میکنند این چند خط را بنویسم.
دوست محترم…اکنون زمان آن فرارسیده است تا توجه خود را از جنجالها و هیاهوی این جمع که هردم به رنگی درآمده و کاری جز پریشان کردن اذهان واحوال مردم ندارند، برداشته و بسیار عمیق تر به مسائل پیش رو بنگریم. شکی نیست که اگر چنین کنیم، جبراً به نتایجی بس متفاوت خواهیم رسید. در واقع، افرادی نظیر سروش، اشکوری، کدیور، گنجی و بازرگان وپیمان و غیره، کارشان گیج کردن مردم است. این جمع میخواهند خودشان را به عنوان روشنفکران دینی به مردم قالب کنند و همانطور که بارها درپاسخ به انتقاد مخالفانشان به صراحت بیان کرده اند، میخواهند به عنوان واسطه یا دلال بین این سیستم آخوندی و سکولارها عمل کرده و از این راه معامله را به قول معروف جوش بدهند. به عقیدۀ اینجانب، چنین کاری جز آب درهاون کوبیدن یا کوبیدن سرِ مردم به طاق، نتیجۀ دیگری عاید نخواهدکرد. اگر قرارباشد کسی به عنوان دلال یا واسطه بین طرفین یک معامله عمل کند، باید مشترکات طرفین را درنظر گیرد تا بتواند آنها را به صلح برساند. منظور از مشترکات در مورد کنارآمدن دو جریان سیاسی آنست که دو طرف دارای یک فصل مشترک راهبردی باشند. چه فصل مشترکی بین سیستم آخوندی حاضر و طرفداران سکولار-دمکراسی وجود دارد؟ آخوندها با بکارگرفتن حربۀ دین و خرافه که چون خوره به جان مردم افتاده و ارادۀ اجتماعی آنها را فلج کرده است، دارند میبرند و میخورند. خواستۀ سکولار-دمکراتها درست برعکس برنامۀ آخوندهاست. پس فصل مشترک کجاست و دوطرف دارای چه پلاتفرم سیاسی مشترکی هستند؟
گنجی یک روز قرآن را نه کلام خدا بلکه کلام محمّد وانمودکرده و درمقاله های طولانی از آن تزدفاع میکند. چند ماه بعد میآید و از پیغمبری محمّد به دفاع برمیخیزد. منظور ازاین بازی چیست؟ اگر قرآن کلام خدا نیست، پس محمّد هم نمیتواند رسول خداباشد و این حکم قطعیست. پس چگونه گنجی چند ماه بعد ازهمین محمّد به عنوان رسول خدا دفاع میکند؟! جناب سروش سالها با صغری کبراهای مختلف به دفاع از الهیت اسلام و قرآن پرداخته است. اگر چنین است که ایشان ادعا میکند، پس ایشان به وحی که درچند مورد درقرآن آمده است، معترف است. حالا آمده و ادعا میکند که نه بابا به محمّد وحی نشده بلکه هر چه که گفته در خواب دیده و لابد خوابهایش هم پریشان بوده است. اما نکتۀ کلیدی در نقص چنین استدلالی، استفاده از اشعار مولوی خدا شناس براساس توسل به مثال و نه استفاده از استدلال منطقی است…. به این میگویند “دست انداختن مردم.” اینها را نمیتوان روشنفکران دینی بحساب آورد. اینها مخدوش کننده های اندیشۀ مردم ساده دل بوده و جامعه را از نظر اندیشه دردست انداز های پی درپی میاندازند و پریشانی درافکارمردم ایجاد میکنند. جناب دکتر پیمان با جناب مهندس بازرگان به مباحثه پرداخته و بازار گرمی برای خودشان میکنند. اما این دوتن جز انحراف اذهان مردم کاردیگری نمیکنند. چنین بحثهائی ریشه ای نیستند و از بیابانهای برهوت جزیرة العرب 1400 سال پیش، استدلالهای فلسفی این چنینی بروز نکرده است. ///////
کوتاه سخن آنکه این مسائل باید بطور ریشه ای مورد بررسی قراربگیرند و نه اینکه همۀ اینها را ول کرده و بدون هیچگونه مبنائی، شروع به فلسفه بافی برای دفاع از دین کنیم. چنین کاری از یک روشنفکر بعیداست و درنتیجه آن فرد به عنوان روشنفکر دینی محسوب نمیشود.
با درود به نوریزاد عزیز
باید عرض کنم متاسفانه
ما ایرانیان از دیر باز در دام اندیشه ای
گرفتار آمده ایم که هر چیز را یا سفید
سفید می بینم یا سیاه سیاه بطوریکه
تاریخ نگاران ما نیز اکثرا تاریخ را
همین گونه نوشته اند درصورتی که
در جهان مادی نه خوب مطلق وجود
دارد و نه بد مطلق. بنا بر این برای
تعریف وتحلیل هر پدیده ای مخصوصا
نظام ها و حکومتها وافراد ؛ حق
آنست که تمام جوانب آن پدیده
مورد بررسی قرار بگیرد . آری رضا شاه
دیکتاتور بود وکسی منکر آن نیست
ولی ایا خدمات او را به ملت ایران
میشود منکر شد؟ اگر امروز فریاد بزنیم
پیروان حکومت عدل اسلامی؛ رضا شاه
دیکتاتور بدون هیچ ادعا و جنجالی
دانشگاه تهران را ساخت؛تونل کندوان
را با وسایل ابتدایی احداث نمود وهزاران
کار نو وبدیع دیگر؛ شما وارثان علی و
محمد چه دسته گلی به سر این ملت
ز ده اید؟ آیا این مقایسه دلیل سلطنت
طلبی و اب به آسیاب سلطنت طلبان
ریختن است؟ اگر فریاد بزنیم آهای
نسل جوان آهای نوجوانان ایران
زمین سلطنت محمد رضا شاه را
که ما سرنگونش کردیم و مستبدش
میدانستیم و 38سال است که استبداد
آنرا برایتان بر میشماریم ؛ این حسن
خوب را هم داشت ، مثلا در دنیا ا ز
ایرانی به نیکی یاد میکردند ؛ برای
مسافرت به کشورهای اروپایی ویزا
احتیاج نبود ؛ هر جوانی بعد از خدمت
سربازی میتوانست ازدواج کند وبیکا ر
نبود؛ آموزش وپرورش تا سطح دانشگاه
رایگان بود ؛ در طول دوران حکومت
این پدر و پسر ملعون هیچ دختری در
مدرسه شین آباد جزغاله نشد
در ضمن آنطوری که حضرت حجت
الاسلام حمید روحانی در تاریخ گران
سنگ انقلاب ؛نگاشته است روحانیت
وحوزه های علمیه آنچنان زیر ضربات
رژیم شاه نبودند ؛ مثلا آیت الله مکارم
در زمان محمد رضاشاه برنده جایزه
سلطنتی کتاب فیلسوف نماها شد
آیت الله بهشتی و باهنر در آموزش
وپرورش که وزیر ان خانم فرخ رو
پارسا بود مشغول و مسئول تهیه
تعلیمات دینی دانش آموزان دوره
متوسطه بودند ؛ آیت الله مطهری
استاد دانشگاه تهران و مورد تکریم
احسان نراقی از شخصیت های مرتبط
با در بار بود ؛ ماه محرم وصفر و رمضان
هم سر جایش بود و مساجد و نماز جماعت
هم از نماز حال بیشتر رونق داشت.
نسلی که تاریخ گذشته اش را نداند و
واقعیت های تاریخ گذشته سر زمینش
را وارونه به خورد او بدهند خردش را
به غارت برده اند. مصلحت گرایی و
لاپوشانی حقیت وسیاسی افت
اندیشه ورزی وخیانت به شعور
خود ومخاطبین است. این چه بلای
فریبنده ای که بدان گرفتاریم ؟
گناهان کبیره اصلاح طلبان لاپوشانی
کنید چون اصول گرایان سوی استفاده
خواهند کرد؛ گله وار به صندوق های
رای هجوم آورید چون اگر تعلل
کنید استکبار جهانی سو استفاده
میکند؛ از اقدامات اصولی دوران
پهلوی نگویید زیرا اب به آسیاب
سلطنت طلبان ریخته اید و به
سلطنت طلبی متهم میشوید
بر پای بشیر مظلوم و بی پناه
بوسه نزنید چون به نفع صهیونیزم
و بهائیت است.
داعش شاخ و دم ندارد وتنها نشانه اش
پارچه سیاه با ارم مخصوص نیست
هر اندیشه و ایدئولوژی و مکتبی
که خود را حق مطلق بداند و دیگران را
باطل مطلق داعش است
دعای ایرانیان
خدایا: کشور ما را از شر فقر، بیکاری، تورم، اختلاس، خرافات، فساد، اعتیاد، طلاق، جهل و تعصب بیجا، تبعیض، اختلاف طبقاتی، امواج پارازیت، پراید، روغن پالم، نمایندگان بی تفاوت، وعده های سرکاری مسئولین، برادران قاچاقچی، سریالهای تکراری، اینترنت مخابرات، مزاحمتهای ایرانسل، بنزین آلوده، ترافیک، آلودگی هوا، آلودگی آب، گرانی، خشکسالی، گردو خاک و ریز گردها، طوفان و سیل یهویی، زمین خواری، حقوق های نجومی، املاک نجومی، مدیران همه چیزخوار ، داعش و سایر بستگان و وابستگان در پناه خود مصون بدار!!
خرد گرایی با عقل و استدلال همراه است ، در زرتشتیگری نمایانگر آن اهورا مزدا (خدای خردمند) است و انسان را به تفکر و تجسس و تصمیم فرا می خواند تا از دروغ که سرچشمه فساد است خود را دور سازد روح باستان که روح طبیعت (ارسطو)است در فرهنگ ایرانی روحی فراگیر تر با اندیشه فرد را در بر می گیرد که این اندیشه برای نیکی فکر و نیکی عمل ونیکی گفتار احتیاج به خرد و عقل دارد .
جهانی که بی تکرار و در کنش واکنش و در جریان است و هراکلیت آنرا در پرتو آتش و زرتشت در نور و روشنایی می بینند .جهانی به هم واسته و در کثرت خود یک مجموعه و اصل و یک گوهراست و خارج از این مجموعه وهم و سودا .
جهان انسانی بر مبنای اندیشه تفکر و عقل و بینش اوست و انسان بزرگترین آموزگار را دارد و آن طبیعت خارج از اوست ،اندیشه بزرگ شرق در خردگزینی او بوده است.
اما ما با پدیده ای چون اسلام مواجهیم که از همان ابتدا نه تنها فلسفه را بلکه ریاضیات و علوم را رد می کند قرنهای متمادی با فتوایش گردن خرد را تا به امروزبریده است.(به نوشته های علی دشتی رجوع شود) وترسش تا اکنون از خردگزینی مردم و برملا شدن دروغهایش است .
تصحیح:طبیعت خارج از اندیشه اوست.
جناب کاوه
مثل اینکه این قرصهایی که میخوری روی شما نتیجه معکوس داره و حالت موجی بودن شما را دو چندان میکنه.
عزیز من افراد هتاک در این سایت کم نیستند ولی مثل اینکه شما این چند وقته بدجوری داری در این زمینه یکه تازی میکنی. اجرکم الی نوری زاد
یک توصیه به شما که این قرصهات رو در اولین فرصت عوض کن
شما خیلی راحت به دیگران برچسب و انگ میزنی ولی غافل از اینکه دروغگو و//// خود خودتی. شما که توی مچ گیری از دیگران ماهری منم یه نمونه برات میام. از نظر من هم، تو یک دروغگو و ش/////. میگی نه، اینم نمونه:
کاوه
1:30 ق.ظ / اکتبر 18, 2016
کاوه
1:45 ق.ظ / اکتبر 18, 2016
کاوه
10:58 ق.ظ / اکتبر 18, 2016
کاوه
12:32 ب.ظ / اکتبر 18, 2016
کاوه
2:34 ب.ظ / اکتبر 18, 2016
کاوه
3:37 ب.ظ / اکتبر 18, 2016
ببینم تو همونی نبودی که گفتی خانومت بازم موقع اذان صبح بیدارت کرد که بری سر کار و گفت امروز تعطیل نیست(تعطیلی پنج شنبه)! پس چطور شده که 24 ساعته در خدمت این سایت پر محتوا هستی و مطلب منتشر میکنی؟ نکنه تو هم مزدور اجنبی باشی؟ شایدم کاسبی روز قبل خوب بوده و به خودت مرخصی دادی! ببینم چی داری برای توجیه کردن؟ پس اون ننه من غریبم بازی هات چی بود؟ حالا من زمانهایی که برای جمع آوری مطالب و تایپ آنها و مرور آنها میگذاری را فاکتور گرفتم.
داشتن صداقت و کمی هم شعور و شخصیت که نشانۀ یک انسان واقعی هست بد نیست ها.
در اولین فرصت قرصاتو عوض کن و یا برو برق درمانی کن شاید پس از آنکه الکترودهای برق به جمجمه و مغز پر آشوب داخل آن وصل شد از حالت موجی بودن که حاصل برخورد توپ فرانسوی در چند متری شما بود رهایی یابی.
آرزوی بهبودی عاجل شما را دارم.
چرا پاسخ پرسشهای مرا ندادی؟ ترسیدی مچ گیری کنم. یک کم کمتر پرت و پلا بگی برای مغزت بهتره. خود دانی.
چرند که زیاد میگی ولی اینکه در مقابل نقد دیگران اینگونه دور برمیداری بدور از واقع بینی است.
چند شخصیتی بودن را هم رها کنی بد نیست و همین کاوه بمونی کافیه. مثل اینکه از این شخصیت خیلی ها خوششون اومده و با خواندن حرفهای تو همچین دلشون خنک میشه.
واقع بین باش. واقع بین باشید.
—————————
درود واقع بین گرامی
با این نوشته ی شما نه تنها کاوه به هر آنچیزی که شما از آن به واقع بینی تعبیر می کنید ترغیب نمی شود بل تهاجمی تر برای شما پاسخی می نویسد سوزنده. و این گرداگرد همچنان ادامه پیدا می کند تا هر کجا که عصبیت هست و خردمندی فرصت کمتری برای جولان پیدا می کند.
سپاس که منصفانه و مؤدبانه و مشفقانه همدیگر را نقد می کنید
سپاس
.
االفاتحه مع الصلوات به روان زنده یاد داوود رشیدی و به همۀ کسانی که ما را به یاد مفتش شش انگشتی در سریال هزار دستان میندازند
آقای واقع بیم! شما فکر کنید منِ موجی(دیوانه و کسی که مشاعرش خوب و مثل حضرتعالی کار نمیکنه!)، در راهِ دفاع از خاک وطن و ناموسِ خودم و شما، موجی نشده ام[البته بزعمِ حضرتعالی] و تصور بفرمایید؛
در کارگاه آفرینشِ «عدلِ خداوندی»، وقتی الله گلِ آدم را می سرشت، و ملائک درِ میخانه را زدند!
خدا حواسش پرت شده، و به منِ آدم همانند خیلی از آدمای مجنونِ دیگه، عقل و واقع بینی درست و حسابی(مثل شما)، عطا نکرده!
آیا شما آدمِ عاقل و واقع بین، باید مرا، بجرم نداشتنِ عقل، مسخره و تحقیر کنی؟!
از نظر شما کسانی مثل من، که به دو دلیل فوق مثلِ جنابعالی وافع بین نیستیم، حقِ اظهار نظر نداریم؟!
حقِ حیات و دفاع از حقوق انسانها چی؟!
لابد از نظر شما ما مجانین باید به دریا ریخته شویم، بله؟! تا شما راحت تر نفس بکشید…!
در مورد کشف بسیار بزرگی هم که انجام دادید و ساعات درج کامنت های مرا پیدا کردید، شکرا”! یادم باشد یه کادوی خوب براتون بفرستم! بشرطی که اسم حقیقی و محل کارتون را برام بزارین!
آیا حضرتعالی فکر میکنید؛ وقتی من سرِ کار هستم، لزوما” باید در حال «بیل زدن» یا «آجر پرت کردن» باشم! و دسترسی به اینترنت نداشته باشم…؟!
اگر من مثلا” شغلم پشت کامپیوتر نشینی باشد و از فرط بیکاری با وجود چند ساعت کامنتگذاری، بازهم وقت زیاد بیارم، نمیتوانم و نباید از کسانی مثلِ قاری معروف قرآن، طوسی لعنت الله علیه، انتقاد بکنم…؟!
راستی ادبیات شما چه بوی آشنایی دارد…! امیدوارم تعزیه هایتان در دفتر آقا ابا عبدالله الحسین ضبط و ثبت شده باشد و مقبول ذات اقدس الهی واقع گردد.
در مورد سئوالات قبلیِ شما، ذیل همان، پاسخی مختصر داده بودم که ظاهرا” در میان انبوه کامنتها از دست آقای نوری زاد، در رفته بود که مجددا” همان را عرض میکنم؛
جناب خیلی واقع بین! شما بالغ بر 30 سئوال انشایی مطرح کرده اید فضولی شما و شخصی بودنِ انها را هم، اگر نادیده بگیرم، و تازه اگر بدانها جواب بدم، میخواهید بروید سرِ «اصل مطلب»…!
یادِ آن بچۀ کلاس اولی افتادم که هرچه معلم تلاش میکرد “الف” را به وی بیاموزد شاگرد ابا میکرد! و وقتی اصرار معلم را دید، گفت؛ آخه اگه “الف” را بگویم، تمام نمیشود که! تا “واو” و “ی” را نگویم، شما دست برنمیدارید که…!
لذا فقط عرض میکنم؛ الله رحمان رحیم، روزی شما را جای دیگه حوالت کنه…!
جناب کاوه
دلخوش به تعداد رأی های عالی که به شما میدهیم نباشید،… شک من در مورد شما تبدیل به یقین شد. الحق و الانصاف یک موجی به تمام معنی هستید و اینگونه هوچی گری و رفتار تهاجمی فقط و فقط از یک موجی با تفکر همیشه حق به جانب بر میآید، آنهم نسل جدید آنها که در کار کامپیوتر خبره است! ( حتماً این را هم میدانی که چطور میشه به نوشته های خودت چندین بار رأی عالی بدی ). خودت رو با این چیزها دلخوش کن و ادعای جنگ نرم بکن. به موقعیتی که داری حسودیم میشه و غبطه میخورم.
عزیز من، یا نگرفتی چی شد یا یه جوری مطلب را زیرکانه پیچوندی؟ من برای اینکه در مقابل کامنت گذاری به نام (هرمان) آنگونه رفتار کردی و پاسخ انتقاد او را آنگونه دادی، خواستم به توی موجی مطالبی را گوشزد کنم ولی متأسفانه با توجه به مطلب بالا و هزیان گویی مجدد شما، فقط یک راه درمان داری و آنهم اتصال الکترودهای برق به جمجمه است.
یعنی به همین زودی و با دو تا کامنت، فکر کردی من جای تو را در این سایت تنگ کردم و جلوی تک چرخ زدن تو را گرفتم که داری روزی من رو به جای دیگه حواله میکنی، تا بتونی راحت به هزیان گویی خود ادامه بدی.
من نمیدونم نقد من از شما چه ربطی به الله و حسن و حسین داشت؟ اینها نمونه ای است از هوچی گری و ننه من غریبم بازی.در مواقع اضطرار هم خوب بلدی چطوری نقش مظلوم را بازی کنی.
باشه، من از نون بری متنفرم. شما به روشنگری و هتاکی ادامه بده و دیگران را به فیض اکمل برسان. رأی عالی دادن به خودت رو فراموش نکنی ها! عجب حس قشنگیه اینکه از خودت متشکر باشی، از خودت کیف کنی و به خودت نون قرض بدی. بازهم میگم که من به شما حسودیم میشه. باور کن
کاوه
2:27 ب.ظ / اکتبر 19, 2016
آقای واقع بیم! شما فکر کنید منِ موجی(دیوانه و کسی که مشاعرش خوب و مثل حضرتعالی کار نمیکنه!)، در راهِ دفاع از خاک وطن و ناموسِ خودم و شما، موجی نشده ام[البته بزعمِ حضرتعالی] و تصور بفرمایید؛
در کارگاه آفرینشِ «عدلِ خداوندی»، وقتی الله گلِ آدم را می سرشت، و ملائک درِ میخانه را زدند!
خدا حواسش پرت شده، و به منِ آدم همانند خیلی از آدمای مجنونِ دیگه، عقل و واقع بینی درست و حسابی(مثل شما)، عطا نکرده!
آیا شما آدمِ عاقل و واقع بین، باید مرا، بجرم نداشتنِ عقل، مسخره و تحقیر کنی؟!
از نظر شما کسانی مثل من، که به دو دلیل فوق مثلِ جنابعالی وافع بین نیستیم، حقِ اظهار نظر نداریم؟!
حقِ حیات و دفاع از حقوق انسانها چی؟!
لابد از نظر شما ما مجانین باید به دریا ریخته شویم، بله؟! تا شما راحت تر نفس بکشید…!
در مورد کشف بسیار بزرگی هم که انجام دادید و ساعات درج کامنت های مرا پیدا کردید، شکرا”! یادم باشد یه کادوی خوب براتون بفرستم! بشرطی که اسم حقیقی و محل کارتون را برام بزارین!
آیا حضرتعالی فکر میکنید؛ وقتی من سرِ کار هستم، لزوما” باید در حال «بیل زدن» یا «آجر پرت کردن» باشم! و دسترسی به اینترنت نداشته باشم…؟!
اگر من مثلا” شغلم پشت کامپیوتر نشینی باشد و از فرط بیکاری با وجود چند ساعت کامنتگذاری، بازهم وقت زیاد بیارم، نمیتوانم و نباید از کسانی مثلِ قاری معروف قرآن، طوسی لعنت الله علیه، انتقاد بکنم…؟!
راستی ادبیات شما چه بوی آشنایی دارد…! امیدوارم تعزیه هایتان در دفتر آقا ابا عبدالله الحسین ضبط و ثبت شده باشد و مقبول ذات اقدس الهی واقع گردد.
در مورد سئوالات قبلیِ شما، ذیل همان، پاسخی مختصر داده بودم که ظاهرا” در میان انبوه کامنتها از دست آقای نوری زاد، در رفته بود که مجددا” همان را عرض میکنم؛
جناب خیلی واقع بین! شما بالغ بر 30 سئوال انشایی مطرح کرده اید فضولی شما و شخصی بودنِ انها را هم، اگر نادیده بگیرم، و تازه اگر بدانها جواب بدم، میخواهید بروید سرِ «اصل مطلب»…!
یادِ آن بچۀ کلاس اولی افتادم که هرچه معلم تلاش میکرد “الف” را به وی بیاموزد شاگرد ابا میکرد! و وقتی اصرار معلم را دید، گفت؛ آخه اگه “الف” را بگویم، تمام نمیشود که! تا “واو” و “ی” را نگویم، شما دست برنمیدارید که…!
لذا فقط عرض میکنم؛ الله رحمان رحیم، روزی شما را جای دیگه حوالت کنه…!
اینهم یک نمره عالی به شما آقای واقع بین گرامی! ببینم دست از یقۀ دریده من برمیداری! کاش بلد بودم و 100 تا امتیاز عالی دیگه بهت میدام تا یقه منو ول کنی!
ضمنا من نگفتم سایت را رها کن. عرض کردم دست از سر من بردار..
این آقا سعید خیلی شبیه سید مرتضی بی تشدیمان است و با چه ذوق و شوقی دلیلهای یک من صنار در نفی عقاید زرتشتی ویا نژاد آریایی ایرانیان می آورد .
شما با نفی تمام اینها نمی توانید بر حق بودن اسلامتان را ثابت کنید .
باید پرسید چرا عبد المطلب عمو ی محمد ، حتی در لحظه مرگ نیز او را رد کرد ؟
با اینکه او مردی متنفذ بود و از سران قبیله و جایگاهی خاص داشت؟
بهتر است آیه قرآنی بیاورید حداقل قابل قبولترند.
تصحیح:ابوطالب عمو و ولی
بیشتر شبیه عبدالله است.که مفت و مجانی با رانت و سهمیه از دانشگاه شریف فارغ تحصیل شده!
پیدا کنید پرتقال فروش را…!
سعید طوسی خطاب قضات و رئیس دادگاه؛ من خودم احکام قرآن را بهتر از شما، هم، بلدم و هم، ازحفظ….
مگه شما قرآن نمیخونین؟ اگه بده، چرا الله تبارک و تعالی وعده اش را در بهشت به مومنان داده…؟!
تازه خدا فرموده؛ شرابی که سردرد نمیاره هم، براتون انداختم…!
من داشتم تمرین میکردم که تو بهشت، در مقابل خدا، شرمندۀ غلمان ها نباشم…!
وانگهی؛ اگه بده! و اگه راس میگین؛ چرا حوزه ها را تعطیل نمیکنین؟! برای شما حلاله، برای ما حرام!؟
——————————————
——————————————
این لواط کارِ قهارِ ملعون و رفیقِ شفیقِ آیت الله، تهدید کرده؛ اگر مرا محکوم کنید 100 نفر را با خودم پایین میکشم!
——————————————————————
آقای نوری زاد ملاحظه فرمودید! دو/سه سال پیش، من تا میومدم در بحث با آقاسید… ، ///// مجتهد ///، از لواط در بین ///// بگم، نوشته های منو، هاشوری میکردی…!
الان هم اگه بخام بگم؛ بیش از 80 نفر، از اون 100 نفر، روحانی از آب در خاهند اومد، چی میگی؟!
آغا و مراجع عظام عمامه هاشونو یزرگتر بگیرن…!
نوری زاد! فرض کنیم بهشت و جهنمی هم وجود داشته باشه! حالا فرض کنیم اون عده از موجودات دور و بر خودمون و حتی نوری زادها که بیشترشون مدعی وجود الله و دین برتر اسلام هم هستند قرار باشه بیان تو این بهشت کذایی! حالا وقتی تو این دنیا تحمل یه دقیقشون رو هم نداشته ایم آیا آرزوی رفتن به بهشتی که بخشیشون با سرمداری اولیه //// قرار باشه تو اون بهشت (فرضی) هم قرار داشته باشن منطقیه؟!؟!؟ یکی از کارشناسای جمهوری اسلامیتون معتقد بود در جامعه دو گروه مدهبی و معتاد در تقابلند! اما اگر بیشتر دقت کنی می بینی تفاوت چندانی بین این دو گروه در چند و چون کارهاشون دیده نمی شه و با تقریب قابل قبولی کارها و مردم آزاریشون عین همه! یه کم به حرفم دقت کنی متوجه منظورم می شی!!!!!!!!!
نوری زاد!!! کمی تعجب برانگیز نیست اسم خمینی هر جا آورده می شود آن را حذف می کنی و اسم حضرت آغا (!) حذف نمی شود به استثنای ناسزاها!!! واژه های دجال و کثیف نیز فحش محسوب نمی شود مگر در قوه غذاییه (!) که این روزها آغایان (!) قاضی و بانوان صیغه ای دور و برشون خیلی خوب روی اونها جولون می دن و دستبند دست این و اون می زنن!!! نکنه تنه تو نیز به تنه همین آغایان (!) قضات و بانوان صیغه ای دور و بر خورده است!!
نوری زاد!!!! هر چی نیگاه می کنم می بینم هر جور آزادی که شما رزمندگان عجوج مجوج اسلام می خواستید از اول داشتین! به جاهایی رسیدین و پولهایی به جیب زدین که در خواب هم نمی دیدین! باور کردنتون نه تنها سخته بلکه محاله!!!!!
رهگذر جون:
اگه کسی بهت بگه اگه روز عاشورا بخندی، تو این دنیا دهنت را کج میکنم و تو اون دنیا تا ابدالدهر هی گرز آتش می چپونم تو دهنت و بعد از سوختن تمام دل و روده ات دوباره زنده ات میکنم تا مراسم گرز آتشین تا ابد ادامه پیدا کنه و به شرطی که قبلا اصلاً اهل هیچ دین و مذهبی نبوده باشی نا این شکنجه های سادیستی برات مقدس شده باشه ،نسبت به گویندۀ این حرفها چه احساسی یهت دست میده؟ اگه باورت بشه حتماً ترجیح مبدی تا ابد زیر یه سقف با نمیر المؤمنین توی بهشت باشی و اینجور شکنجه ها را نکشی. اصلاً واسه همینه که در کنار بهشت موعود شکنجه گاهی ساختند که هنوز خلاق ترین آدم های سادیک حتی خود مارکی دوساد نتونستند حتی در خیال تصورش بکنند. سؤال دیگه که برای من مطرحه اینه که اون ذهنی که چنین شکنجه گاهی می تونه خلق کنه ، اصلاً نمیتونه طالب اصلاح بشر باشه، چون اگه اینو طالب بود ، خب، همۀ اونایی رو که در نظرش خوب بودند میفرستاد بهشت و بد ها را یا اصلاح می کرد یا فقط نابودشون میکرد نه اینکه تا ابد شکنجه شون بده. اون رییس کلی که در یک طرف چنین شکنجه گاهی آفریده و در طرف دیگه باغی پر از حوری و غلمان و لذت های جنسی ، توقع داریم نماینده های زمینی اش چه جور فکر کنند؟ تو بهشت کتابخونه باشه؟ فیلسوف باشه؟ دانشمند باشه؟ اصلاً آزادی باشه؟ حدیث نبوی داریم که بهشت جای ابلهان است و مولوی هم میگه : بیش تر اصحاب جنت ابله اند- تا ز دام فیلسوفی می رهند. این بهشت و جهنم اون قدر مسئله داره ، که ابن سینا و عین القضات سعی کردند جسمانی بودنش را رد کنند و رازی واسه خودش یه خدای بهتر ساخت و حافظ باغ رکن آباد را به بهشت ترجیح داد و ای کاش کلاً جرأت می کردند از خیرش بگذرنذ. ای شیخ ارییس مگه در مرام تازیان چیزی که جسمانی نباشه وجود داشت که تو اومدی درستش کنی ؟ به قول خیام:
گر برفلکم دست بدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را ز میان
از نو فلک دگر چنان ساختمی
کآزاده به کام دل رسیدی آسان
_________________
گردون نگری ز قد فرسودۀ ماست
جیحون اثری ز اشک پالودۀ ماست
دوزخ شرری ز رنج بیهودۀ ماست
فردوس دمی ز وقت آسودۀ ماست
از جمیع مؤمنین و مؤمنات عذر میخوام که یه کم فکر کردم.
با درود بیکران به به آقای نوریزاد عزیز،
آخرین طناب پوسیدهای را که به ویژه آخوندهای حکومتی شیعه/////////////////////////// شش دستی به آن چسبیده اند، طناب دشمن میخواهد اعتقادات ما را از بین ببرد میباشد. این ادعای خنده دار و مسخره هیچ چیز نیست جز اینکه کمترین جرأت و شهامتی در حتی یک نفر آنها نیست که بگویند و اعتراف کنند یگانه دشمن ما و اصلیترین دشمن ما، عقل و خرد و شعور و فهم و درک و آگاهی و چاشنی آن اندکی شهامت ، هر جنبندهٔ ایرانی در هر کجا هست و لاغیر. و الا خدا و پیر و پیغمبر و دین و اعتقاد منهای نون دونی و جهل و ناآگاهی مردم پشیزی ارزش و اعتبار برای این جماعت نداره.
اعتقاداتی وجود نداره . اعتقادات فقط نقاب میلِ قدرت و ///// هویته
میخواهم حکایتی از دوران کودکی ام را که مربوط به دهه چهل می شود تعریف کنم. شاید سال 1345 یا 46 بود. من و برادرم به ترتیب 5 و 6 ساله بودیم. آن سال ها به خاطر شغل پدرم در اردبیل زندگی میکردیم. دهه محرم بود. مراسم عزاداری، آن هم در اردبیل، مثل همیشه با شور و حرارت فراوان برگزار می شد. یکی از آن شب ها پدرم من و برادرم را بیرون برد تا برای اولین بار مراسم عزاداری را ببینیم. طبیعتا دیدن آن مراسم و مردمان سیاهپوشِ پرداد و فریاد و زنجیر زدن ها و توی سر و سینه زدن ها (پدرم البته قمه زنی را نشانمان نداد) ، در ما دو کودک خردسال با آن ذهن کودکانه ، علامت سوال بزرگی توام با ترس و بیم ایجاد می کرد وآن این که این همه حرکات و رفتارهای غیر متعارف برای چیست و چرا؟! و باز طبیعتا این سوال ها را با زبان کودکانه مطرح می کردیم. پدرمان دید که ذهن دو پسر خردسالش آشفته شده و از این ماجرا چیزی سر در نمی آورد تصمیم گرفت داستان عاشورا را همان شب برایمان تعریف کند. پدرم اساسا سنتی و مذهبی نبود اما از آنجا که بالاخره ما در آینده با این داستان در درس دینی آشنا می شدیم می خواست این واقعه را همانطور که مشهور است برایمان تعریف کند. و باز چون دید ذهن ما از هر داستان و روایتی پاک وخالی است مجبور شد مثل همان کتابهای دینی داستان را از خلقت جهان هستی شروع کند تا به عاشورا برسد. خلاصه سرتان را درد نیاورم ابتدا خدا را برایمان تعریف کرد بعد خلقت آسمانها و زمین در شش روز و آدم و حوا و وجود موجودی به نام شیطان… نسل انسانها فریب شیطان را می خوردند و خدا از آنجا که خیلی خوب و مهربان بود برای هدایت انسانها صدها هزار پیامبر فرستاد تا آخرینش که حضرت محمد بود. از پیامبر هم رسید به امام علی و حضرت فاطمه و نهایتا امام حسین و عاشورا و تعریف نحوه ی شهادت تمام یاران امام حسین از ابوالفضل گرفته تا علی اصغر و علی اکبر و در آخر خود امام حسین. یاد م است که ما دو برادر با چه شیفتگی و دهان باز این داستان پدر را گوش می دادیم. این داستان در بخش اول یعنی از ابتدای خلقت تا پیامبر اسلام در ذهن من خیلی شیرین جلوه کرد چون خدای بی نهایت خوب و مهربان هر که را که خوب بود یاری میکرد و هر قوم یا کسی که بد بود را به سزای اعمالشان می رساند، در لحظه ی آخر آدم های خوب را مثل ابراهیم و اسماعیل، از آن سرنوشت وحشتناک(سربریدن فرزند توسط پدر) رهانید و مردم نافرمان را سر جایشان می نشاند. همواره سخن از وجود و دخالت خداوند در ماجراها بود و وجود و حضور خدا در تمام صحنه ها خیلی پر رنگ و عیان بود. همه چیز آسمانی بود. هر جا که ظلمی اتفاق می افتاد خداوند بی نهایت خوب و مهربان مثل سوپرمن وارد ماجرا می شد و با عدالت تمام قضیه را فیصله میداد. و همه ی اینها طبیعتا برای ضمیر پاک یک کودک، بسیار دلنشین و دلگرم کننده و شادی آور بود. تا اینکه بخش دوم داستان که همان عاشورا باشد تعریف شد و پدرم برای اینکه ما نهایتا آن عزاداری ها را که در بیرون دیده بودیم درک کنیم ، عاشور را همانطور که در تاریخ آمده با جزئیاتش تعریف کرد و ناگهان همه چیز در جلوی چشم ما تیره و تار شد. آن همه ظلم وستم؟ آن همه بی کسی و تنهایی؟ آن همه بی عدالتی؟ آن همه قصاوت و بی رحمی؟ چرا همه چیز زمینی بود؟ چرا هیچ اتفاق آسمانی نمی افتاد؟ تا اینکه من ناگهان کلافه و سردرگم، گریه کنان پرسیدم : پس آقاجون! اون موقع که امام حسین رو سر می بریدند خدا کجا بود؟!…
پدرم خنده ای کرد و مرا در آغوش گرفت بوسید و به مادرم گفت: ببین! چه سوالی کرد… پدرم جوابی برای من نداشت و تا امروز که حدود 50 سال از آن روز می گذرد من هنوز که هنوز است هیچ جواب قانع کننده ای برای آن سوال ساده و کودکانه پیدا نکرده ام.
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی تندرستی و سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، بشیر و نذیر . اخباری در گذشته داشتیم مبنی بر اینکه عورت احمدنژاد تنها توسط مداحی دیده شده و توصیه به احمدنژاد که ” برگ انجیر به عورت اش ببندد ” و یا مداحی از کشتن ” اسفندیار رحیم مشائی ” و پرداخت پول خون او توسط ایشان حکایت داشت و با توجه به تعدادی از وقایع و اخبار جدیدتر و اینکه روزنامه جمهوری اسلامی از ” جمهوری مداحان ” سخن گفته و کارگردانی از اینکه ” موتور سواران ” باید در اکران فیلم ها نظر بدهند و نیز ائمه جمعه هایی خود قانون میگذارند که موسیقی در شهر اشان نباشد . سئوال از حضرتعالی آنکه با توجه به نداشتن موضع رهبری نظام در تعارض و تناقض قانون و شرع در موارد یاد شده ، این اشخاص اِمام و ” پیشنماز ” رهبری در امور کشورند یا آنکه رهبری امام و ” پیشنماز ” این جماعت و اشخاص می باشند ؟ الحقر ____ مبشّر
————————
سلام دوست گرامی
راز همه ی این شیلنگ تخته های دینی و مذهبی تنها و تنها برای حفظ قدرت است و بس. پس همه ی اطوار مذهبی پوششی بیش نیست برای همان قدرت که یک زمانی چنگیزها در پی اش بوده اند و این روزها برادران و روحانیان.
با احترام
.
سلام
عن ابى صولمة عن الشاذى ابواعوجاء عن ابي مرةقال:من لم تطعه امرأته وجب قتلها
هر زنى كه اطاعت شوهرش نكند قتلش واجب است
پیروز خلیفه کش
8:02 ب.ظ / اکتبر 17, 2016
هنوز ندانسته ای که ریشه هزار وچهارصد سال شوربختی و بیچارگی مردم فلک زده این خاک در چیست؟، ریشه دزدی ها ، اختلاس ها ، اعدامها، خفقانها در چیست؟
هاى هيتلر hi hitler
نوری زاد عزیز، پیش از پرداختن به قسمت پنجم به جستاری در سن یائسگی زنان سیده باید عرض کنم؛
اغلبِ همینجوری – بقول شما – علمای اسلامی و مجتهدین وقتی در بطن منابع معتبر و معروف[همانند همین منابعی که در این گفتار، نویسنده، از آنها استفاده کرده است] وارد میشده اند، قطعا” به افسانه سرایی ها و دروغهای موجود در آنها، پی می برده اند ولی بدلیل «مصالحی» که ایجاب میکرده و میکند، مجبور بوده اند، آنها را مسکوت گذارند و از افشاء و اعتراض به آنها پرهیز کنند!
این «مصالح» همان است که امروزه مجمع عریض و طویلی بنام “مجمع تشخیص مصلحت نظام” تشکیل داده اند که اگر بقاء و دوامِ نظام – شما بخوانید اسمترار تحمیقِ مردم و مفتخوریِ حضرات – ایجاب کند، اصولی ترین و اساسی ترین اصل اسلام و تشیع را هم، نادیده میگیرند! مثلا” بعید نیست، روزی بخواهند برای همین «مصلحتِ نظام» قبله را تغییر دهند و کربلا را جایگزین آن کنند! یا مثلا” در همین آینده نزدیک در اثر فشارهای حقوق بشری، حجاب اجباری را از قوانین حذف کنند! یا حتی آرامگاه آقای خمینی را به //////////////////////////// تبدیل کنند…!
این حضرات، هم در پستوهای حوزه ها//////////////////////////// با الهام از نصایح ماکیاولی به شهریاران، و هم در سیاست بازی و کشور داری بخوبی و با فراستِ تمام دریافته اند که؛ هدف(بقاء نظام)، وسیله (استمرارِ خرافه و جهالت) را توجیه میکند!
اینجا من از جناب نوری زاد یک سئوال دارم؛ آیا کمافی السابق، معتقدید آقای خامنه ای به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند؟؟؟
آیا هنوز هم بپذیریم؛ که در چهرۀ گریان، و مغمومِ آقای خامنه ای، که در پست پیشتر گذارده بودید، بارقه هایی از ایمان و اعتقاد به خدا و روز رستاخیز، نهفته است؟!
یا نه، در پسِ آن قیافۀ هنرمندانۀ اشک ریزِِ تراژیک(معصوم و محزون و مغموم)، اندیشۀ //////////////////خطرناک و////////////////////نهفته است که در ظاهر به آیات نورانی قرآن از زبان طوسی و ذکر مصیبتِ اهل بیت گوش میسپارد ولی در باطنش تفکری جریان دارد که؛ تمام خاک این سرزمین را هم، اگر به توبره بکشد و تمام مخالفینش را، از دم تیغ بگذراند، در تلاش است که به بمب اتمی دست پیدا کند تا تمام جهان و حداقل خاورمیانه را، مطیع و منقادِِ فرمانروایی و ولایت عهدی اش کند…!؟
————————–
—————–
قسمت پنجم(پایانی):
روشن است که دلیل این افسانه سرایی ها ممکن است این باشد که /////////////////////// جالب اینجا است که امام صادق، مفضل بن عمر، شیخ صدوق، علامه مجلسی و محمد محمدی اشتهاردی و ناشرین این کتاب ها، ریاضیاتشان در این حد خوب نبوده است که بدانند که اگر فرزندی در یک روز به اندازه یک ماه رشد کند، در یک ماه به اندازه 30 ماه یعنی دقیقاً دو سال و نیم رشد میکند نه یک سال! با این حساب فاطمه در یکسالگی به سن 30 سالگی رسیده است، مگر اینکه رشد ///// او تنها در چند ماه بوده باشد، ////// بهتر بود شگفتی های جالبتری از این خلق میکردند، مثلاً بهتر بود فاطمه //////////////////////// ندارم، آنگاه شاید شیعیان بیشتر برای فاطمه توی سر و کله خودشان میزدند و //////
[برای اثبات «فندق-مغزیِ» یعنی ضعفِ ریاضیِ حضرات، همگان بارها دیده ایم که در تلویزیون، برای انتخاب برندۀ برنامه، مجری از آخوندِ علامۀ برنامه خواسته است که مثلا” عددی بین یک و هزار را انتخاب کند، و آخوند حاضر اعلام کرده اند؛ هزار و صد و دوازده…! و هرچه مجری تلاش کرده راهنمایی(تقلب رسانی) کند، بازهم آخوند علامۀ ///////و نادان نتوانسته…! – کاوه]
////////////////////
برقرار و بردوام باشید نوری زاد عزیز
سلام
ماجرای نژاد آریایی: همزمانی انتشار دو خبر در ایران و هند
رضا مرادی غیاث آبادی
جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱
پرده اول: در آبانماه سال ۱۳۹۰ خبری منتشر شد که مطالعات ژنتیکی و ملکولی نشان داده «ایرانیان» از نژاد آریایی نیستند.
پرده دوم: در آبانماه سال ۱۳۹۰ خبری منتشر شد که مطالعات ژنتیکی و ملکولی نشان داده «هندیان» از نژاد آریایی نیستند. (نمونهها را جستجو کنید: Indians are not descendants of Aryans/ هندیان آریایی نیستند).
پرده سوم: …
این اخبار همزمان و هدفمند در حالی منتشر میشوند که اصولاً اصطلاح نژاد آریایی و آریایی بودن ایرانیان و هندیان از ساختههای استعماری در سده نوزدهم میلادی بوده است. بنگرید به: نژاد آریایی: بررسی چگونگی پیدایش و گسترش یک نظریه نژادپرستانه
باز نشر دروغ و تحریفی دیگر از رضا مرادی غیاث آبادی!
1- در ارتباط با پیوندهای تباری ایرانیان با دیگر ملتها پژوهشهای جالبی صورت گرفته است. تارنمای اینترنتی «مجارتی رایتس» یا «حقوق اکثریت»، گراف جالبی را مشخصاً پیرامون میزان خویشاوندی و شباهت ژنتیکی بیست و شش گروه جمعیتی انتشار داده که با تحقیق بر روی ده هزار نمونهی واجد شرایط از بیست و شش ملیت مختلف در سال ۱۹۹۴ و به سرپرستی پروفسور «لوئیجی س فورزا» از دانشگاه استنفورد به دست آمده و اطلاعات مهمی را در زمینهی شباهتهای ژنتیکی ایرانیان با دیگر ملل نمایش میدهد. در این گراف از معیاری به نام «کین شیپ» یا خویشاوندی برای نشان دادن میزان شباهت یا اختلاف ژنتیکی کشورها استفاده شده و بر مبنای ضریب خویشاوندی ،میزان تغییرات فاصلهی ژنتیکی یا واریانس آن، اندازه شباهت یا اختلاف تباری ملتها را نشان میدهد. (برای ملاحظه گراف ببینید: https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85_%D8%A2%D8%B0%D8%B1%DB%8C
بند: پژوهشهای ژنتیکی خویشاوندی ایرانیان با اروپاییان)
2- مطابق با این گراف نزدیکترین گروه به ایرانیان، یونانیان هستند با ۰٫۰۰۷۰ اختلاف پس از ایشان به ترتیب ۰٫۰۱۳۳ مردمان ایتالیا و ۰٫۰۱۵۲ هندوستان، خاور نزدیک ۰٫۰۱۵۴ ، دانمارکیها ۰٫۰۱۷۹ و انگلیسیها ۰٫۰۱۹۷ قرار دارند و همینطور میزان خویشاوندی ایرانیان با زردپوستان ترک و اقوام تورک (با علامت اختصاری ان تی یو در گراف ) ۰٫۰۸۲۱ است که اختلاف زیادی را نمایش میدهد.
نکته قابل توجه در این پژوهش که توسط یکی از معتبرترین مراکز تحقیقات ژنتیک صورت گرفته مصریها، آفریقایی تبارها و عربها در گروه ژنتیکی یکسان قرارگرفتهاند و مغولان ژاپنیها کرهایها و ترکان نیز در گروهی یکسان قرارگرفتهاند.
از این پژوهش علمی نتیجه گرفته میشود ایرانیان و هندیان و بخش بزرگی از مردمان اروپا دارای قرابت بسیار نزدیک نژادی و از یک ریشه قبیلهای واحدند.
سلام
قتل و طرد معلولان جسمی و ذهنی در وندیداد
رضا مرادی غیاث آبادی
پنج شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲
یکی از دستورات و رویههای نازیسم آریاگرا عبارت بوده است از قتلعام و نسلکشی معلولان جسمانی و عقبافتادههای ذهنی، و یا دستکم طرد و حذف آنان از جامعه با این توجیه که این عده اشخاص پلید و ناپاک و مضری هستند که میتوانند مانع رشد و ترقی و اعتلای «انسان برتر» و «نژاد برگزیده» شوند.
نازیهای ملیگرا تلاش کردند که خلوص خون و نژاد آریایی را بوسیله برنامههای اصلاح نژادی، شامل عقیمسازی اجباری بیماران روانی و معلولان ذهنی و اعدام بیماران روانی بستری شده در آسایشگاهها در قالب بخشی از برنامه مرگ آسان، حفظ کنند. (بنگرید به: «نژاد آریایی: بررسی چگونگی پیدایش و گسترش یک نظریه نژادپرستانه»).
چنین دستورات و توصیههایی در دین زرتشتی دارای سابقه است. به موجب فرگرد دوم متن اوستایی وندیداد، جمشید به فرمان اهورامزدا مأمور میشود تا انسانها و دیگر موجودات آفریده اهورامزدا را نجات دهد و در یک سرزمین نمونه و آرمانی گرد هم بیاورد. چرا که قرار است هر شخص یا موجود دیگری بجز این عده به سرنوشت محتوم هلاکت دچار شوند. یکی از انواع گروههای انسانی که از راه یافتن بدان جامعه باز میمانند و حق زندگی و زنده ماندن را از دست میدهند، معلولان جسمی و عقبافتادههای ذهنی هستند. اعم از اشخاصی که قوز یا قد کوتاه دارند و یا دارای چشمان ضعیف و اندام شکسته هستند. چرا که مطابق با آموزههای دین زرتشتی، این انسانها «داغ خوردگان اهریمن» (شیطان صفت) به حساب میآیند و لازم است تا از اجتماع تصفیه شوند.
اهورامزدا در بندهای ۲۹ و ۳۷ از فرگرد دوم وندیداد به صراحت و تأکید به جمشید هشدار میدهد که: «مبادا اینان بدان جایگه راه یابند».
با این حال نگارنده بعید میداند موبدان زرتشتی عصر ساسانی توانسته باشند این ایده آرمانی خویش را که به اسطوره جمشید نسبت دادهاند، بطور گسترده به مرحله اجرا در آورند.
آقای نوری زاد درود٫ می فرمائید٫ من – محمد نوری زاد – از این صحنه های فقرزده فراوان دیده ام در این سالهای پس از انقلاب. جوری که به یک یکِ کپرهایِ قهقراییِ منطقه ی دلمرده ی بشاگرد، و جاهای از هم پکیده ای مثل زرآباد بلوچستان، و محله ی غمبار باباییِ زاهدان سر زده ام و……آن موقع که خمینی میگفت اقتصاد مال خراست چگونه فکر واندیشه کردی٫ حال خامنه ای که اقتصاد دان وعالم برتمام امورومشکلات! حکم ا قتصاد مقاومتی را صادرکرده پس چرا چنین فاجعه تاسف بار دربین تعدادی بیشتراز ملت بخت برگشته وطن مان وجود دارد؟
ولی در مقابل این کپرهاودلمردگی ها گنبد های زرین ومنورراداریم چه درداخل وخارج ازوطن ساخته ایم.
عباس
پس از انتشار سخنان ابوالفضل قناعتی عضو اصولگرای شورای شهر تهران مبنی بر اینکه خواهر یاشار سلطانی افشاء کننده موضوع واگذاری املاک شهرداری تهران «باید یک هفته در اختیار داعش باشد» و تکذیب این سخنان از سوی آقای قناعتی، وب سایت خبر آنلاین فایل صوتی این سخنان را منتشر کرد.
تعدادی از سایتهای خبری ایران از جمله سایت «ایران خبر» اعلام کرده بودند که ابوالفضل قناعتی عضو شورای شهر تهران در یکی از جلسات شورای شهر با اشاره به موضوع واگذاری یک ملک شهرداری تهران به معصومه آباد، دیگر عضو این شورا، گفته است: «آمدهاند به یک آزاده و یک اسطوره تهمت زدهاند… کسی که این حرفها را منتشر کرده یک هفته خواهرش دست داعش باشد تا بفهمد». رادیو فردا
قسمت سوم:
محمد //////////////////// فرزندان او در سنین بسیار پایین جان سپردند پسرانی که به او نسبت داده میشوند یعنی ابراهیم و قاسم پیش از بعثت فوت شدند (نساء حول الرسول، الدکتر السید الجمیلی، المکتبه التوفیقیه برگ 44). میدانیم که محمد از طرف منتقدانش متهم به ابتر بودن میشده است، در حالی که فرزندان دیگری که اکنون به محمد نسبت داده میشوند، یعنی زینب، رقیه و ام کلثوم همگی بزرگ تر از فاطمه بوده اند البته در مورد اینکه آیا فاطمه کوچکترین دختر محمد است یا ام کلثوم در میان تاریخ نویسان اختلافاتی وجود دارد بنابر این محمد حداکثر پنج سال پس از ازدواجش صاحب دختری شده است و پیش از آنها نیز پسری داشته است، پس چه زمانی ممکن است مخالفانش این امکان را داشته باشند که به او ابتر بگویند؟ او که همواره دختران و پسرانی داشته است و فاطمه آخرین فرزند منتسب او است نه نخستین فرزند،حتی نویسندگان شیعی معاصر نیز سعی کرده اند این مسئله را نادیده بگیرند، مثلاً نویسنده ای گفته است «پیامبر اکرم دو فرزند پسر داشت که در خردسالی در گذشتند. با مرگ آن دو که قاسم و عبدالله نام داشتند، زبان مشرکین به طعن و ناسزا گشوده شد که: محمد پسری ندارد و با مرگش نسل او منقطع و برای همیشه محو و نابود خواهد شد. تنها سه دختر برای رسول خدا باقی مانده بود که آنها هم به نظرشان اولاد ، محسوب نمیشدند. هنوز دختر بنا به اعتقادات دوره جاهلیت موقعیت اجتماعی و ارزشی در جامعه نداشت و او را با دیده تحقیر مینگرسیتند و بر پایه همین اعتقادات نابجا بود که مشرکین،زبان به سرزنش میگشودند»، اما براستی اگر مسئله این بوده باشد، آنگاه با تولد فاطمه نیز چیزی تغییر نمیکرد، تنها یک دختر به سه دختر دیگر محمد افزوده میشد و از دید عرب وی همچان ابتر بود، حال آنکه چنین سخنی چندان خردپسند نیست ممکن است بتوان این پرسش را به شیوه دیگری نیز پاسخ داد اما دستکم یک پاسخ منطقی میتواند این باشد ///////////////////////
مسئله دیگر این است که باردار شدن یک زن 60 ساله بسیار بعید و غیر عادی است. بطوری که پیر ترین مادری که در تاریخ ثبت شده است یک خانم رومانیایی 66 است که در اواخر سال 2004 توسط سزارین زایمان کرد. جالب است که این خانم به گفته رسانه های خبری در حدود 10 سال تحت مراقبت و تلاش برای بارور شدن بوده است و توسط اسپرم و تخمک انسانهای دیگری بارور شده است. این خانم دو دختر دوقلو را باردار شده است که یکی مرده به دنیا آمد و دیگری 6 هفته زودتر توسط سزارین بدنیا آمد. با توجه به اینکه در زمان محمد نه قابلیت سزارین وجود داشته است (هرچند در ایران باستان سزارین وجود داشته و در شاهنامه نیز بدان اشاره شده) نه قابلیت بارور کردن مصنوعی و غیر طبیعی وجود داشته و نه اگر وجود میداشت پیامبر اسلام اجازه چنین کاری را میداده است واقعا بعید و بسیار دور از باور است /////////////////////
///////////////////////////////////////////////////////////ملا محمد باقر ملجسی گفته است محمد خدیجه را مجبور کرده بود 40 شبانه روز از خانه بیرون نیاید و خود نیز به دیدار او نرفت،شاید //////////////////// و بعد از این دوران به دستور جبرئیل به نزد خدیجه میرود ////////////////////////خدیجه گفته است که نور فاطمه را از همان شب در رحم خود دیده است و با او سخن میگفته است!(104، بحار الانوار پوشینه 16 برگهای 79 و 80، علی شریعتی فاطمه فاطمه است، انتشارات چاپخش برگ 9) اما جالب اینجا است که خود مجلسی نیز تولد فاطمه را در ردیف معجزات محمد آورده است، ///////////////////////////////،به گفته شیعیان زنان قریش ازیاری رساندن به خدیجه درهنگام زایمان خودداری کرده اند!
نوری زاد عزیز میدانم که انتشار همۀ گفتار ممکن نیست ولی برای ضایع نشدن زحمات نویسنده این اثر تحقیقی، هرطور مایل هستید آن را تغییر دهیدتا قابل انتشار باشد.سپاس
قسمت چهارم:
«شیخ صدوق در کتاب امالی به سند خود ازمفضل بن عمر نقل میکند که گفت از امام صادق پرسیدم ولادت فاطمه چگونه انجام شد؟ در پاسخ فرمود: هنگامی که حضرت خدیجه با رسول ال خدا ازدواج نمود، زنهای مکه از روی عناد با اسلام از خدیجه دوری میکردند، نمیگذاشتند تا زنی با خدیجه ملاقات نماید، وحشت و هراس بر خدیجه رو آورد، و سخت غمگین و بی تاب بود از اینکه مبادا بر رسول خدا آسیبی برسانند، هنگامی که خدیجه به فاطمه باردار شد، فاطمه در رحم مادر با او سخن میگفت و او را دلداری میداد، و خدیجه این موضوع را بر پیامبر پنهان میداشت، روزی رسول خدا وارد خانه شد، شنید که خدیجه با فاطمه سخن میگوید، به خدیجه فرمود: با چه کسی گفتگو میکنی؟ خدیجه عرض کرد فرزندی که در رحمن دارم با من سخن میگوید و مونس من است. پیامبر فرمود: این جبرئیل است به من خبر میدهد که آن فرزند دختر است، و او است نسل پاک پر میمنت و خداوند به زودی نسل مرا از او قرار خواهد داد، و امامان از نسل او به وجود می آیند که خداوند پس از انقضاء وحی، آنها را خلفاء و جانشینان قرار میدهد. حضرت خدیجه به همین ترتیب ایام بارداری را میگذراند تا آنکه ولادت فاطمه نزدیک شد، برای زنان قریش و بنی هاشم پیام فرستاد که بیایید و مرا در وضع حمل یاری کنید، همان گونه که بانوان زنان را در چنین وقتی کمک میکنند. ولی زنان قریش و دیگران برای او پیام دادند که تو حرف ما را نشنیدی و سخن ما را رد کردی و با محم یتیم ابوطالب که فقیر بود ازدواج نمودی، از این رو نزد تو نمی آییم و به هیچ وجه تو را یاری نخواهیم کرد. خدیجه از این پیام ناراحت و غمگین شدولی خداوند او را تنها نگذاشت، ناگهان خدیجه دید چهار زن گندمگون و بلند قامت که شبیه زنان بنی هاشم بودند وارد شدند، خدیجه از دیدن آنها هراسناک شد، یکی از آنها گفت: ای خدیجه! محزون مباش، ما از طرف خدا به سوی تو آمده ایم، ما خواهران تو هستیم، و این آسیه دخترا مزاحم است که در بهشت همنشین تو است، آن دیگری مریم دختر عمران است، و آن یکی کلثم خواهر موسی میباشد، خداوند ما را نزد تو فرستاده تا در هنگام وضع حمل تو را یاری کنیم. در این وقت یکی از آنها در جانب راست خدیجه نشست، دیگری در سمت چپ نشست، سومی روبرو و چهارمی پشت سر قرار گرفتند و در این هنگام فاطمه پاک و پاکیزه به دنیا آم، و وقتی بر زمین قرار گرفت، نور تابناکی از او برخاست که بر همه خانه های مکه تابید، ناگاه ده تن از حوریان بهشتی که در دست هر یک از آنها طشتی از بهشت و آفتابه ای پر از آب کوثر بود، وارد شدند، آن بانویی که پیش روی خدیجه بود فاطمه را گرفت و با آب کوثر شستسو داد؛ و دو جامه سفید که از شیر مقدستر و از مشک و عنبر خشبوتر بود بیرون آورد، بدن فاطمه را با یکی از آنها پوشانید و دیگری را مقنعه و روسری او قرار داد. سپس فاطمه را به سخن گفتن دعوت کرد، فاطمه زبان گشود و به یکتایی خدا و رسالت محمد گواهی داد و چنین گفت: گواهی میدهم که خدایی جز خدای یکتا نیست، و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است، و شوهرم سرور اوصیاء میباشد، و فرزندانم دو آقای سبط ها هستند. سپس هریک از آن چهار زن سلام کرد، و آنها را به نام خواند و با روی شاد و خندان، فاطمه را مورد توجه قرار دادند و حوریان اهل آسمان، مژده ولادت فاطمه را به یکدیگر میدادند، و در آسمان نوری آشکار شد که فرشتگان، قبل از آن چنین نوری را ندیده بودند. آنگاه بانوان به خدیجه گفتند: فرزند خود را که پاک، پاکیزه، پر میمنت و مبارک است و دارای نسل پر برکت میباشد، بگیر و خدیجه با خوشحالی فاطمه را به آغوش گرفت، و پستان در دهان او گذاشت، شیر جاری شد، فاطمه از آن پس در هر روز مطابق رشد یک ماه و در هر ماه مطابق رشد یک سال سایر کودکان بزرگ میشد. (بحار الانوار ملا محمد مجلسی، پوشینه 16 برگهای 80 و 81، پوشینه 6 برگ 247 و پوشینه 43 برگ 2)» (محمد محمدی اشتهاردی؛ حضرت خدیجه همسر پسامیر، اسطوره ایثار و مقاومت، موسسه انتشارات نبوی، چاپ دوم بهار 84، قم برگهای 229 تا 232.).
جناب نوریزاد کل این مطالب فوق از سایت زندیق کپی پیست شده است. از آنجاییکه فرمایش شما به عنوان صاحب این سایت فصل الخطاب است، سوالی که به ذهن متبادر می شود این است که اگر بناست افرادی مطالب مورد علاقه خود را در هر زمینه ای اینجا کپی پیست نمایند، محدودیت 3500 کاراکتری که شما در این سایت اعمال کردهه اید به چه معناست؟ برداشت شخصیم اینست که مقصود شما ایجاد یک محدودیت برای اجتناب کامنتگذاران از کپی کاری مرسوم و فراگیر بوده است. آیا بخش کامنتها نباید تفاوتکی با محل درج مقالاتی که توسط دیگران قلمی شده و جای دیگر به چاپ رسیده است باشد؟ خاصه آنکه مشاهده می شود برخی بعضا مطالبی را کپی میکنند که منجر به مداخله شما و لزوم جرح و تعدیل برای قابلیت انتشار در یک سایت داخلی می گردد. کاش لااقل مطالب را خودشان قلمی کرده بودند. پیشاپیش عذرخواهی کی کنم اگر مطلبم مداخله تلقی می شود. با احترام
—————
بله دوست گرامی
من نیز چون شما دوست می دارم که دوستان با قلم خود چیزی برای ما به ارمغان گذارند. داستان کپی پیست کردن از آن داستانهای هیجانی است که داستانش اما به سرقت رفته و چشم نویسنده اش در پی اش است. حق و قانون کپی رایت که نباشد همین می شود. البته یک موردش را خودم امروز مرتکب شدم با انتشار نوشته ای با عنوان: خوبی اش این است که امنیت داریم. راستی چه می شود کرد وقتی آدم از نوشته ای خوشش می آید و دوست دارد دیگران هم در این لذت بهره ای داشته باشند؟ شاید خلاصه نویسی و “تألیف” و الفت برقرار کردن میان تکه برداری ها چاره ی کار باشد که در این میان، سهم فرد بعنوان نویسنده نیز خودی نشان بدهد. سپاس دوست گرامی
با احترام
.
جناب نوریزاد گرامی از اینکه قابل دانستید و جوابی درخصوص کپی پیست مرقوم فرمودید کمال امتنان را دارم. دوست گرامی مطلبی که شما اینحا با عنوان “عوضش امنیت داریم” کپی نموده اید با موضوعاتی که برخی دوستان اینجا کپی می کنند متفاوت است. اول اینکه وقتی شما به عنوان مدیر و صاحب سایت مطلبی را اینجا می گذارید یقین می دانم صوابی در آن دیده اید و منِ مراجعِ پیگیر نوشته های شما بلادرنگ متوجه ربط آن به اوضاع جاری کشور پی برده و بر حسن انتخاب شما آفرین می گویم. شما وقتی مطالب از دیگری می گذارید اسم نوسینده را هم کنارش می گذارید. نویسنده هایی که شناسنامه دار و دست به قلم و شناخته شده هستند و مسئولیت نوشته هایشان را بر عهده می گیرند. مطلب مرتبطی که شما گاها در بخش کامنتها منتشر می کنید کجا و مبحث اختلافزا و حساسیت برانگیز و البته تکراری مثل همسران پیغمبر آنهم از زبان پر از توهین و نفرت نویسنده ی سایتی مثل زندیق کجا. مطالب یک نویسنده با هر عقیده ای که دارد وقتی ارزش بازنشر دارد که وی در وهله ی اول توانسته باشد غلیان احساسات مذهبی و یا غیرمذهبی اش را مهار نماید نه اینکه اگر بنا باشد مطلبش جایی مثل سایت نوریزاد منتشر گردد، (بحق) زیر تیغ سانسور برود تا موجب آزردگی خاطر عده ای که مثل او فکر نمی کنند نگردد.
بنده حتی اگر خود کاوه نویسنده ی این مطالب بود به خودم اجازه اظهارنظر نمی دادم. اما صرار وی در کپی نمودن مطالبی اینچنینی، که به قلم فرد دیگری است، آنهم بدون ذکر ماخذ، انهم در سایتی مثل نوریزاد، من را بر آن داشت چند خطی از باب تذکر دوستانه برای نوریرادی که خاطرش برای من و خیلی از ایرانی ها عزیز است بنویسم. می دانم جناب نوریزاد فرق یک نظر مشفقانه را با یک مداخله ی سلیقه ای می داند و این شد که جسارت کردم و چند خطی در این باب نوشتم. با تجدید احترام.
ناشناس 50 : 7 آیا شما همینطور اتفاقی ! سید مرتضی نیستید که کپی یا نوشته های کاوه در مورد اسلام و حکومت قلبش را خراش میدهد ؟؟؟ کپی یک مطلب اگر آموزنده و جالب باشد ازین نظر که همه نمی توانند همه چیز را خوانده باشند ، چه اشکالی دارد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بهر حال ظهور یک سید مرتضای تازه در این سایت مبارک !
خیر دوست گرامی من سید مرتضی نیستم . مدهبی هم نیستم و با وی از بسیاری لحاظها زاویه داشتم. اما دوست من سید مرتضی یک بد مطلق نبود. وی انسان خوبی بود و امیدوارم به این سایت برگردد. از جمله نقاط مثبت وی که برای شخص بنده قابل ستودن بود یکی این بود که اهل مطالعه بود و برای نوشته هایش در این سایت زحمت می کشید و هیچوقت آنها را از اینجا و آنجا کپی نمی کرد. سید مرتضی مثل بنده و شما ایراداتی هم داشت ولیکن با اسم مستعار هیچوقت بر علیه کسی چیزی قلمی نمی کرد. البته این اواخر خیلی تند می رفت اما با همان یک اسم سید مرتضی می نوشت. برعکس یکی از دوستان این سایت که با ده ها اسم نوشته هیچوقت نتوانست با یک اسم مشخص بنویسد و از هویت آن اسمش دفاع نمایدو با مرتضی وارد بحث گردد. سید مرتضی که رفت آن دوست ما هم ناپدید شد. اینها بی اخلاقی ، بی سوادی و ترس است و لاغیرر. باز تاکید می کنم سید مرتضی را به عنوان یک انسان درستکار میشناسم ولی از هیچکدام از عقاید مذهبی اش طرفداری نمی کنم. اما اگر قرار باشد بین او و دوست آشنایی که وی را عصبانی کرد و خودش هم ناپدید شد یکی را انتخاب کنم، یا بین او و کسی که اینجا مطالب ساینهای ضد دین را صرفا کپی می کند و زحمت ادیتش را هم می اندازد گردن جناب نوریزاد، حتما سید مرتضای عزیز انتخاب بنده خواهد بود. امیدوارم سید مرتضی این مطلب بنده را بخواهند و به سایت برگردد. بنده خیلی ناشناس هم نیستم و ایمیلم نزد جناب نوریزاد محفوظ است. در این مورد بخصوص ترجیح دادم ناشناس بمانم.
آقای نوری زاد عزیز
من انتقادی به تصویر بالا دارم ، راستش این عکس من را اول ترساند، و بعد منزجر کرد، و سعی می کنم بدون نگاه به عکس سایت شما را باز کنم ، هر چند می دانم واقعیات تلخ تر از این عکسند.
جناب نوریزاد عزیز با درود
غرض از مزاحمت آنکه قلم شیوا و اندیشه فر هیخته تان مدیون است که مقداری هم در ارتباط با کارهای
خوب دوران پهلوی بنویسید کما اینکه در تلگرام مطالبی
فرموده اید . جناب نوریزاد من طرفدار نظام شاهی
نبوده ام و پیش از انقلاب مدتی هم گرفتار ساواک
شدم و این را با اطمینان کامل گواهی میدهم
که اگر طرح سپاه دانش نبود بنده و هزاران نفر
دیگر شاید در همان روستاهایمان بیسواد بودیم
من از سال 54 دانشجوی دانشگاه اصفهان شدم
وجالب است بدانید 30 درصد دانشجویان ورودی
آن سال بچه های روستایی بودند که به برکت
ورود سپاه دانش به روستاهایشان موفق به تحصیل
شده بودند و شور بختانه اکثریت قریب به اتفاق
این افراد سردمدا ران حرکت دانشجویی ان زمان
بودند .واکاوی طرح سپاه دانش ؛بهداشت؛ ترویج
ملی کردن مراتع ،الغای نظام فئودالی ؛آموزش وپرورش
رایگان تا سطوح عالیه نیازمند بررسی است که از
قلم رنجور و کم توان اینجانب بر نمی اید
قربون دهنت آقا جعفر گرامی، درودی هم از من داشته باش، دایی ابله و شوت و خود شیفتهٔ مغرور آن زمان بنده که بلافاصله یک سال بعد از انقلاب به خود آمده و دنبال عقل و فهم رفته و حالا عزیز هست هم سپاهی بهداشت بوده. دایی جان که این سایت را میدونم میخونی، نوش جانت. تا پس فردا دایی جان،ای نسل ابله دیروز.
سلام آقای نوریزاده بدتان نیاید ولی به نظر من شماهم فقط شعار میدهید من هنرمندی هستم که به خاطر نداشتن بودجه قادر نشدم فیلم بسازم اما دوست که از من دیرتر وارد عرصه شد بخاطر پول پدرش دارد کار میسازد چند سالیست خانواده مشهد امده اند از من زور گیری شد و کنار خانه افتاده ام نویسنده و شاعر نیز هستم اما با این اوصاف فکر میکنم باید برم گدایی تا چند وقت دیگر اگر واقعا شعار نمیدهید تو را به هرآنکس که قبول دارید کمک کنید شما که مدعی هستید
این از بدبختی های ملت ایرانه که فکر می کنه هر کی معترضه یا پولداره یا …فقط وقتی آدم خوبیه که کمک کنه اونم به ایشان!!اگه اینجوری بود امثال لوترکینگها و گاندیها و ماندلاها و …باید می رفتن نوان خانه می زدن.عموجان نوریزاد یا هر کس دیگه که موسسه خیریه وا نکرده شما تایید صلاحیتشو منوط به کمک به جنابعالی کردی.
سلام. کاوه خان و همچنین ناقدان بی نام دیگر… هرمان هستم؛ همو که نقدش کردید و بعضاً تخریب.
یک. من نه مزدور رژیم هستم نه طرفدار آن و نه ضد آن
دو. من ناشناسم چون دلم می خواهد؛ فکر نکنم ناشناس بودن الزاماً به معناهایی منجر شود که برخی از شما به آن قائل شده اید.
سه. کینه و نفرت و به کار بردن واژه های تکراری مزدور و آخوند و … در نوشته های شما پیداست. به شما می گویم که: با کینه و نفرت و طرد دین و دیانت و … نمی توان به این کشور خدمت کرد.
خون به خون شستن محال آمد محال …
ای کاش برای نقد دیگران احترام قائل شویم و مستدل و بدون غرض پاسخ دهیم نه آنکه دائماً نیش بزنیم…
من فکر می کنم ادعاهای آزادمداری و رعایت اخلاق و … که برخی از ما بدان مبتلا گشته ایم، واکنشی است در برابر حکومت؛ برای بهتر نقد کردن آن اما به نظر می رسد اگر برخی از ما به حکومت برسیم، خیلی خیلی خودخواهانه تر با دیگران و منتقدان برخورد خواهیم کرد و دین و دینداران و دینمداران و دین خواهان و … را به محنت هایی بسی بالاتر دچار خواهیم کرد…
شما انقدر بدبین هستید که فکر می کنید اگر من در اینجا حرفی خلاف آنچه شما فکر می کنید بزنم، از حکومت حقوق دریافت می کنم و در کنار آن، وجهه اجتماعی ام خراب می شود. فکر می کنم در توهم هستید… همان توهم توطئه ای که ناقد آنید!
با احترام/ هرمان
26/7/95
ساعت یک و چهل و شش بامداد
tufanesevvom@gmail.com
اگر هم حقوق بگیر نباشی حتما ساندیس خوری پدرجان، فعلا اگر اینجا جای بحث و نظر است و تا زمانی که امثال ما هستند که با گذاشتن نظر ، تمام زندگیشان را قمار میکنند ، تو و امثال تو میفهمید که چند هزارم درصد از افراد این کشورید، اینجا جای تو و امثال تو نیست، بروید به سوریه حداقل از مقدساتتان دفاع کنید و دست از سر این کشور فلک زده سرنگون بردارید ، چیزی ازین کشور باقی نگذاشته اید ، دیگر در این گورستان صدای شغال درنیارید.
چرا ناشناس؟ شما خیلی هم شناسید ! شما همانید که مردم را احمق می داند و خود و امثال خود را یعنی طلاب را باسواد ، شما همانید که مردم را رعیت می خواهد و گوشت دم توپ برای عقده های قدرت طلبی اش هر چیز را وسیله می داند ، حتی خدا !؟
شما وامثال شما در ناز و نعمتی که از غارت و تجاوز مردم است زندگی می کنید و خوابتان آشفته است ، آری ، می دانید چرا؟ چون به خوبی می دانید چه کرده اید ؟ و بهتر است این ننه من غریبم را کنار بگذارید این سایت منبر خطبه های جمعه و محل لات و لوتهای حسینیه ای نیست ، بهتر است بروید در همان یمن و عراق و سوریه برای کسانی رجز بخوانید که شما را نشناسند.
شما کاملا آشنایید و چون جزامی به جان ملت افتاده و ملت شما را با جان و خون خود تجربه می کند.برای آخرین بار !!
جناب هرمان عزیز
من به شخصه منتقد شما بودم اما حق انتقاد شما را نیز به رسمیت شناخته و با کمال احترام سعی کردم تا پاسخی لازم را داده باشم. متاسفانه گاهی از سوی دوستانی خرده هایی بر اهالی این سایت که از جور حاکمیت اسلامی به تنگ آمده اند، می گیرند که نباید رفتارهای حاکمیت با دین را یکی شمارد و سعی در جدا نمودن نقش دین در این میان دارند. وقتی ما مدعی آزادی عقاید و احترام به نظر مخالف هستیم ، این زمانی ارزشمند است که پایه های استدلال چنین حرفی نیز خردمندانه باشد. آیا شما قبول می کنید تا نظر دیگران به ضرب و زور به شما تحمیل شود و بعد از اینکه شما تن به خواسته آنان دادید، از شما خواسته شود از این به بعد به افکار هم عقاید هم احترام بگذاریم؟ امروز که ابراهیم بت شکن به عقاید دیگران بی حرمتی کرد و بتها را با توهین شکست، آیا احترام به عقاید لازم نبود؟ محمد نیز در هنگام بعثت و در ابتدا در کعبه شروع به تبلیغ باور خود کرد و کسی متعرض او نبود چون خدایان زیادی موجود بود و جا برای کسی تنگ نمی شد. داستان از آنجا آغاز گردید که بت ها را کور و کر نامیدند و به عقاید و باورهای دیگران بی احترامی شد. در قرآن بارها به کافران و سایر اهل کتاب توهین ها گردیده، آیا احترام به عقاید لازم نبوده. کافر دیو و اهریمن و جانوری درنده نیست که در خور این همه توهین و مجازات باشه. او تنها به باور شما معتقد نیست همین. متاسفانه اگر کسی معترض همین شیوه اتهام زنی ورفتار خشن با دگراندیشان و ادیان باشد، به جای شنیدن و دادن پاسخ منطقی، به کفر گویی، تبلیغ علیه دین، کجروی…متهم می گردد. قبلا هم گفتم به جای اعتراض به دوستان منتقد حاکمیت یا دین، بهتر است با کسانی که مسبب چنین رفتاری می گردند باشید، تا حرف دیگران که دستورات اسلامی را منطبق و تایید گرداننده اعمال حاکمیت کنونی می دانند، دلیلی بر حقانیتشان نباشد. شما هر چقدر هم که بگویید اسلام دین رحمت و مداراست، وقتی مجریانش داعش، طالبان، بوکوحرام، وهابیون سعودی، ملایان شیعه حاکم خودمان و…باشند و همگی در رفتار با مخالفان به احکام اسلامی متوسل می شوند، اثبات می کنند که برداشت شما از دین غلط می باشد و اسلام همان است که انسانی را که به عقاید شما باور ندارد، با سگ برابر می داند و کسانی را که به اهل بیت معتقد نیستند را زنازاده معرفی می کند و اهل کتاب را اهل ذمه می داند و… آیا اینها احترام به عقاید است؟ پس اول یک سوزن به باورهای خود بزنیم بعد….
با سپاس
جناب هرمان اینهم یک نقد منطقی در اثبات 1 – کندذهنی و 2 – عدم صداقتِ شما:
1 – نوشتن تاریخ و ساعت و تکرارِ سه بارۀ نامتان(هرمان)، ذیلِ نوشتارتان برای چیست!؟ خودِ سایت، هم ساعت و تاریخ و هم نام شما را، در بالای هر نوشتار نشان میدهد!
2 – با درجِ آدرس ایمیل دروغین تان هم، عدم صداقتتان را حتی با خودتان، بیش از پیش، ثابت کردید! کاری هم باین ندارم اصلا” این آدرس ایمیل کذایی، بچه درد اهالیِ این سایت میخورد!
وانگهی این سایت محل تضارب افکار و عقاید مخاطبین منتقد نظام است و لذا مخاطبین آن مجبورند برای حفظ جانشان از اسامی مستعار استفاده کنند و نه جای جولان دادن امیال و «دل بخواهی ها»!
اگر کسی هم طرفدار نظام و حاکمیت است، قدمش و گفتارش بر چشم… ولی انتظار میرود کسیکه از حاکمیت دفاع میکند، با نام واقعی ظاهر شود، او که ترسی از نظام ندارد، دارد؟! تازه پاداش های آنچنانی اش هم بماند.
و دلیل دیگر که شما با خودتان هم، روراست و صادق نیستید اینکه؛ بعد از 37 سال که از انقلاب سپری شده، شما هنوز نمیدانید طرفدارِ نظام هستید یا مخالِف آن…! شما میفرمایید؛ “من نه مزدور رژیم هستم نه طرفدار آن و نه ضد آن”. یعنی شما اینقدر ///////////// هستید که هنوز نتوانسته اید؛ سره از ناسره را تشخیص بدهید و بفمید حق و باطل چیست و کدام است؟! اگر واقعا” اینقدر ////////////// هستید پس چطور فهمیده اید که حسین و علی و ائمه بر حق بوده اند و به نوری زاد تشر میزنید که مردم را از دیانت رویگردان میکند؟! دیدید هرمان خان، شما دروغگو و شیادید!؟ /////////////// را باور کنم یا قسم حضرت عباس تان را؟! ممنون میشوم اگر زحمت بکشید، و بفرمایید موضع شما چیست اگر مزدور رژیم نیستید؟!
جناب نوری زاد بزرگوار، من واقعا عاشقتون هستم و عکساتون رو سیو میکنم!!! میبوسمتان از راه دور، و یه خواهشی دارم اینکه مراقب خودتون باشین، چون واقعا برامون ارزشمند هستین!! متن و دست نوشته های شما رو در جمع دوستانم که غروب میشینیم و بیش از
هفت هشت نفری هستیم با صدای بلند و رسا میخوانم و بعد از آن هم کف میزنیم برای رشادتان، دلیری تان و همچنان شرافتتان!! فقط خواستم این پیام رو برسونم که تنها نیستین و ما در کنار شماییم، این رو در مکتب شما یاد گرفتیم که در کنار همه ی بزرگان راه آزادی این مملکت بایستیم و حتی صدایشان باشیم!! این را خودت به ما اموخته ای،شب تون خوش! هماره سربلند و پیروز باشید…. زنده باد ایران، زنده باد ایرانی
*سنگی بر گوری*
فدایت گردم .
از گوشه و کنار مملکت راپرتهایی به دستمان میرسد که مانده ایم حیران باید از خواندنشان بخندیم یا گریه کنیم.
معذلک چندیست که جان نثاران ادای کفتارها را در میآورند که در شبهای تار در نهایت رشادت سنگ قبر منور الفکر و مشاهیر مرحوم شده را در گورستانها کن فیکون میکنند ،پنداشتی دیگر قنسول خانهای سالم باقی نمانده است لاجرم از بیکاری به گور کنی مشغول شده اند .
قربانت گردم .حکماً این واقعه از دو جهت میمون است.
اول اینکه این جان نثاران با شکستن سنگ قبرها به تاسی از مرحوم آقا شیخ صادق خلخالی جنت مکان خلد آشیان که رسم گور ویران کنی را از سنوات ماضیه در ممالک محروسه باب کردند ایشان را در گور شاد میکنند .حکماً ایشان پدر گور کنی معاصر میباشند.
دویّم اینکه منورالفکر جماعت حساب کار دستش میاید که قبل از ملک الموت باید از جان نثاران اندرونی خوف کنند که نه در حیات و نه در مماتشان نمیگذارند آب خوش از گلویشان پایین برود ،مگر آنکه به کسوت جان نثاری در آیند وگرنه ((سنگی بر گوری)) از ایشان باقی نخواهد ماند .
از گورستان چهل تن رهسپار شاه عبدالعظیم شدیم که یکی از مرده شویهای گورستان راهمان را بست و عرض کرد: شیپور از سر گشادش میزنید فیالواقع منورالفکر و مشاهیر بر روی آثارشان زندگی میکنند نه روی سنگ قبرشان.
فدایت گردم جسارتاً. مرده شوی این مرده شوی را ببرد که این همه دلیری جان نثاران را اینگونه بی مقدار کرد.
فدوی
تلقرافچی
سلام. تلقرافچی گرامی احسنت به این قلمی که دارید. به حق هربار با خواندن نوشته هایتان کیفور می شوم. می دانم نوشتن به این سبک و سیاق کار هر کسی نیست و دانش و استعداد ادبی سرشار می طلبد. احسنت
‘جستاری در محکم ترین اسناد، برای مختومه کردنِ پروندۀ «سن یائسگی زنان سیده»
نویسنده – آرش
———–
قسمت اول:
مسئله 435 توضیح المسائل آیت الله روح الله خمینی میگوید:
زنهاى سيده بعد از تمام شدن شصت سال يائسه مىشوند، يعنى خون حيض نمیبينند. و زنهايى كه سيده نيستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال يائسه میشوند.
مشابه همین مسئله را آیت الله میرزا جواد تبریزی با این اختلاف که «بعد از تمام شدن شصت سال چنانچه با نشانه های حیض یا در روزهای عادت خود خون ببینند احتیاط کنند. و زنهایی که سیده نیستند بعد از تمام شدن پنجاه سال یائسه میشوند»، و آیت الله محمد تقی بهجت با این اختلاف که «شصت سال قمری … پنجاه سال قمری» و آیت الله فاضل لنکرانی نیز دقیقاً همین مسئله را به همین ترتیب در رساله های توضیح المسائل خود آورده اند.
یائسگی (Menopause) یعنی پایان یافتن قاعدگیهای زنانه، بطور معمول اگر زنی بعد از 12 ماه بدون اینکه به بیماری خاصی دچار باشد حیض (پریود) نشود میتوان فهمید که آن زن یائسه شده است. بند آمدن عادات ماهانه یا قاعدگی برابر است با پایام دوران باروری بانوان یعنی بانوانی که یائسه میشوند هرگز باردار و حامله نخواهند شد.
مسئله 435 رساله توضیح المسائل آیت الله خمینی نیز به همین قضیه اشاره دارد اما بطور مرموزی حساب زنان سیده (زنانی که اجداد آنان به محمد میرسد) را از حساب سایر زنان جدا میکند. در کتابهای دیگر علما(!) ی ااسلام بطور مشخص اشاره میکنند که زنان قبیله قریش دیر تر از سایر زنان و در سن 60 سالگی یائسه میشوند.
این پنهانکاری آیت الله ها و مراجع شیعی از چه روست؟ این افراد چه چیزی را میخواهند از مردم پنهان کنند؟ آیا واقعا زنان قبیله قریش با بقیه زنان از لحاظ آناتومی و ساختار بدن متفاوت هستند و انسانهایی متفاوت از سایر انسانها هستند؟ قبول کردن این مفهوم مضحک و کودکانه تنها از افراد مذهبی بسیار متعصب و سنگ مغز انتظار میرود. اما واقعیت این قضیه چیست؟
ماجرا از این قرار است که:
1- محمد در سن 25 سالگی با خدیجه که در آن زمان 40 سال سن داشت ازدواج کرده است. (ابن سعد طبقات کبری 14/8، البلاذری 406/1، سیرت رسول الله عربی، ابن هشام 124/1)
2- محمد در سن 40 سالگی به بعثت رسیده است، یعنی 15 سال از ازدواج او با خدیجه میگذشته است، بنابر این در زمان بعثت، خدیجه 55 سال سن داشته است. (سیرت رسول الله عربی، ابن هشام، 153/1، حیوه القلوب، ملا محمد باقر مجلسی پوشینه دوم برگ 257)
3- فاطمه به گواهی امام صادق در روز بیستم جمادی الثانی در سال پنجم پس از بعثت (8 سال قبل از هجرت) به دنیا آمده است. (دلائل الامامه / 10)، اصول کافی در مورد ولادت فاطمه نوشته است «ولدت بعد النبوه به خمس سنین و بعد الاسراء بثلاث سنین»، یعنی فاطمه پنج سال پس از نبوت و سه سال بعد از معراج بدنیا آمد (اصول کافی ص 123)، مروج الذهب مسعودی نیز دقیقاً همین نظر را داشته است و علامه مجلسی از علمای بزرگ تشیع نیز این را پذیرفته است (جلاء العیون، ص 82، حیوه القلوب، ملا محمد باقر مجلسی پوشینه دوم برگ 104)، شیخ عباس قمی نیز این را تایید کرده است (منتهی الآمال پوشینه 1 برگ 129) و این باور شیعه امامیه است، دیگرانی که اکثراً اهل تسنن بوده اند معتقد هستند که فاطمه پنج سال پیش از بعثت بدنیا آمده است اما این قول به استدلال زیر که نویسنده ای شیعی انجام داده است نمیتواند درست باشد:
«البته نظر علمای امامیه صحیح به نظر میرسد؛ زیرا وقتی که ابوبکر و عمر در مدینه از فاطمه خواستگاری کردند پیامبر فرمود: فاطمه سنش کم است و از این جمله معلوم میشود که دختر رسول الله بعد از بعثت به دنیا آمده است؛ زیرا اگر سال تولدش پیش از بعثت باشد، باید هنگام خواستگاری ابوبکر و عمر هجده ساله باشد. پس چگونه پیامبر، دختر هجده ساله را کم سن و سال میداند، در حالی که نه تنها این سن برای ازدواج مناسب است بلکه دیر نیز هست. حداکثر سنی که برای عایشه، هنگام ازدواج با پیامبر نوشته اند، ده سال بوده و هیچ کس نگفته: این سن برای ازدواج زود است (فاطمه زهراء من المهد الی الحد 176-166، سید محمد کاظم قزوینی).
قسمت دوم: [جناب نوری زاد درود)
«البته نظر علمای امامیه صحیح به نظر میرسد؛ زیرا وقتی که ابوبکر و عمر در مدینه از فاطمه خواستگاری کردند پیامبر فرمود: فاطمه سنش کم است و از این جمله معلوم میشود که دختر رسول الله بعد از بعثت به دنیا آمده است؛ زیرا اگر سال تولدش پیش از بعثت باشد، باید هنگام خواستگاری ابوبکر و عمر هجده ساله باشد. پس چگونه پیامبر، دختر هجده ساله را کم سن و سال میداند، در حالی که نه تنها این سن برای ازدواج مناسب است بلکه دیر نیز هست. حداکثر سنی که برای عایشه، هنگام ازدواج با پیامبر نوشته اند، ده سال بوده و هیچ کس نگفته: این سن برای ازدواج زود است (فاطمه زهراء من المهد الی الحد 176-166، سید محمد کاظم قزوینی). هیچ تاریخی ننوشته است که از فاطمه در مکه خواستگاری شده باشد. این خود دلیل بر این است که فاطمه در مکه خردسال بوده است. اگر سال پنجم پیش از بعثت را صحیح بدانیم، باید به هنگام هجرت، شانزده یا هفده ساله باشد. در میان اعراب، کمتر سابقه دارد که از دختری شانزده، هفده ساله خواستگاری نشود، آنهم اگر دختر رسول خدا باشد.» (سیری کوتاه در زندگی حضرت فاطمه زهرا،سید محمد تقی سجادی موسسه انتشارات نبوی زمستان 1379، قم)
یک جمع و تفریق بسیار ساده مارا به این نتیجه میرساند که خدیجه در هنگام بدنیا آوردن فاطمه باید حدود 60 سال سن میداشت و واقعا که این 60 چقدر با آن 60 قبلی برابر است!. بنابر این به نظر آیت الله ها باید زنان قریش با باقی زنان تفاوتی داشته باشند که بتوانند در سن 60 سالگی باردار شوند و بچه بدنیا بیاورند. ////.
از طرفی مسائلی جانبی و شواهد دیگری نیز وجود دارند باعث میشود که ذهن واقع گرا ///
بعد از مرگ محمد ابوبکر به ادعای اهل تسنن با استناد به اینکه «پیامبران از خود ارث باقی نمیگذارند» از برگرداندن باغ فدک به فاطمه که وارث محمد بود سر باز زد. و این در حالی بود که فاطمه در خطبه ای که در مسجد اقامه کرد گفت در قرآن آمده است که سلیمان از داود ارث برده است و این ادعای ابوبکر را با استناد به قرآن رد کرده است و ابوبکر هم مسلما به همین سادگی نمیتوانسته است از زیر بار این استدلال فرار کند. از طرفی با نگاهی به زندگی علی و کنار گذاشتن ///// شیعیان مبنی بر سکوت علی برای حفظ وحدت اسلامی به نظر نمیرسد علی کسی باشد که در مقابل چنین مسئله ای سکوت کند، تنها مسئله ای که میتواند این شک را هرچه بیشتر تقویت کند این است که ////
افزون بر خدیجه محمد با دستکم 9 زن دیگر ازدواج کرده است، اما هیچکدام برای محمد فرزندی به بار نیاورده اند، روشن است که این اتفاق دستکم چهار دلیل میتواند داشته باشد 1) محمد با زنانش همبستر نمیشده است، که این خلاف تاریخ و عقلانیت است، محمد به گفته احادیث و روایات از قضا بسیار علاقه مند به جماع بوده است و برخی مسلمانان ///// 2) //// یا زنانش فرزندانشان را سقط میکرده اند، که از این دو کار در تاریخ هیچ نشانی یافت نمیشود و نخستین کار مکروه و دومی حرام هستند. سقط جنین در اسلام مکافات مرگ را به همراه دارد! از این گذشته ابزارهای انجام اینکار و دانش و مهارت های مرتبط با آن در آن زمان تا آن حد بالا نبوده است که کسی بتواند چنین کن، خوی عربی نیز فرزندان بی شمار را دوست دارد و حتی امروز هم چندان بدنبال چنین مسائلی نیست. 3) هر 9 زن دیگر محمد نازا بوده اند، این بسیار بعید است، اگر از هر 10 زن محمد 9 تای آنها نازا بوده باشند عربستان واقعا ً باید درصد بسیار بالایی از زنان نازا را میداشت و هیچ بعید نیست که جمعیتی با این ویژگی در مدت یکی دو نسل بطور کلی محو و نابود شود 4) آخرین دلیل میتواند این بوده باشد که /////
فقط ايران!؛ ف. م. سخن
ويدئوى فرياد كشيدن «ايران، ايران» به جاى «لبيك يا حسين» تكان دهنده بود. اين شعار دادن جمعى در استاديوم آزادى نمى توانست برنامه ريزى شده باشد. به رغم اين كه تماشاچيان اغلب رخت عزا بر تن داشتند، و استاديوم تحت كنترل كامل نيروهاى انتظامى و امنيتى بود مردم، جواب گوينده ى تهييج گر را با «ايران، ايران» دادند، به گونه اى كه خود گوينده و همراهان او، ناچار شدند به جاى «لبيك يا حسين»، «ايران، ايران» بگويند.
……………….
امروز كشورمان، خاك وطن مان، محور مشتركى ست كه تمام ايرانيان، با هر عقيده و نظرى، گرد آن مى توانند جمع شوند. براى مشاهده ى صحت و سقم اين موضوع، روش خيلى آسانى وجود دارد: از روستا تا شهر، از اهل فرهنگ تا آدم بى فرهنگ، از تبه كار تا درست كار، از خداباور تا خداناباور، خلاصه در نزد هر كسى، مى توان به راحتى و بدون ترس از نظر متفاوت و عوارض بعد از آن گفت «ايران» و نفرتى نديد.
……………..
اگر دولتى بر «ايران» حاكم شود كه به تهران و سنندج، به تهران و اهواز، به تهران و زاهدان و به تهران و هر جاى ديگر ايران يكسان برسد، و در صدد آبادى همه ى ايران زمين به صورت برابر باشد و حقوق «تمامِ مردم ايران» را كه همان «حقوق اساسى انسان» است به يكسان رعايت كند، آيا باز هم كسى خواهان جدايى از «ايران» خواهد بود؟ براى تحقق چنين آرزويى، بايد «همه»، دست به دست هم بدهيم و براى نيل به اين هدف تلاش كنيم. درست در هنگامه ى مبارزه با حكومت بدكار، براى دستيابى به چنين خواسته اى، عده اى از روى غرض و عده اى از روى خشم و احساسات، شعار جدايى سر مى دهند و مبارزه ى خود را از مبارزه ى بقيه مردم كشورشان جدا مى كنند و خواهان كارى مى شوند كه نتيجه اى اگر داشته باشد به نفع فلان «اُف» و بهمان «ابو و ابى» خواهد بود. و مبادا كه اگر فردايى باشد و در اين فردا، حكومتى جديد و طرفدار حقوق انسان، بر سر كار بيايد، دوباره شاهدِ تكرارِ هياهوى كردستان و تركمن صحرا و خوزستان و امثال اين ها باشيم و دست حكومت ملى و انسان گرا را براى تحقق آرمان هاى «مردم ايران» در پوست گردو بگذاريم. واقعا سخن گفتن در اين باب، كام انسان ايرانى را تلخ مى كند.
………….
نمى خواهم مطلبى احساساتى و دراماتيك در باره ى «ايران» بنويسم. كلمه ى ايران و كشور ايران، همان طور كه مردم در مناسبت ها و رويدادهاى مختلف نشان داده اند، «تنها» تكيه گاهى ست كه همه، با رغبت و تمام دل و جان خواهان حفظ آن هستند. عليه «ايران» يا حتى به موازات «ايران»، هيچ شعارى پذيرفته نمى شود و آن كه شعار ديگرى بدهد، عاقبت خود «ايران ايران» خواهد گفت. ايرانى كه در آن كلمه ى «اقليت» در هيچ نوعش وجود نخواهد داشت. اين كلمه ى زشت و كريه، كه امروز ناچار براى نشان دادن تبعيض ها به كار مى رود، بايد روزى از ذهن ها پاك شود. نه اقليت مذهبى، نه اقليت قومى، نه اقليت فرهنگى، و نه هيچ اقليت ديگرى نبايد در «ايران» وجود داشته باشد؛ آن چه هست و بايد باشد، فقط و فقط «ايران» و «مردم ايران» است.
با هم يك بار ديگر، فيلم ايران ايران گفتن تماشاچيان مسابقه ى فوتبال ايران و كره را نگاه مى كنيم:
………..
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/10/218884.php
مردم به هویت ایرانیشان بازمیگردند.
https://www.facebook.com/jaleh.mos/videos/618181248363344/
قابل توجه دوستان منتقد جناب نوری زاد
اینکه آقای نوری زاد ماجرای ترور دانشمندان هسته ای را با عوامل داخلی بی ارتباط نمی داند، بر می گردد به نحوه رفتار حاکمیت و جناح های قدرت درون آن. پرونده های گوناگونی تا کنون وجود داشته که ابتدا حاکمیت عواملی را بعنوان متهم و مجرم شناسایی کرده اما بعدا مشخص شد که داستان چیز دیگری بوده است. مصاحبه سردار رادان در مورد زیر گرفته شدن یک عابر در وقایع ۸۸ که فراموش نشده. این البته نمونه ای کوچک در برابر عظمت وقایع مهم دیگر بود. کافی است کمی در مورد قضیه ای در اینترنت جستجو کنیم تا شواهد ،استدلالات و سوالاتی پیش رویمان قرار گیرد و به تفکر وادارمان کند. در مورد قتل های زنجیره ای ، ادعاهای حاکمیت در هنگام وقوع قتل ها و از پرده بیرون افتادن رازها. مرگ سید احمد خمینی و ادعاهای سعید امامی و خودکشانیده شدن وی. نمونه ها بسیار است. اما یکی از عجیب ترین و مهمترین آنها ترورهای دهه ۶۰ بوده است. قتل آقایان رجایی و باهنر، بهشتی و بقیه همراهانش وhttp://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/06/23/1185280/رمز-گشایی-از-تاریک-ترین-پرونده-دهه-شصت-موگویی-هرچه-جلوتر-رفتم-گره-کور-تر-شد …
در این پرونده به گواهی افراد برجسته ای از درون نظام ، سر رشته کار نه منافقین که افرادی از داخل بودند. چرا پرونده بی نتیجه و به فرمان امام مختومه شد؟ چرا دادستان های این پرونده از جمله آیت الله قدوسی، لاجوردی،ربانی املشی ترور و یا به شکل مرموزی فوت شدند؟ و هزاران سوال دیگر.متاسفانه به حدی این قبیل رفتارها دیده شده که باید به هر خبر و مطلبی که از سوی حاکمیت منتشر می شود شک کرد. به حادثه سقوط هواپیمای حامل جهان آرا و فرماندهان ارتش شک کرد.http://www.dolatebahar.com/telex-161501.html به ماجرای بمب گذاری در حرم امام رضا.به بمب گذاری در حسینیه سید الشهدا در شیراز https://fa.m.wikipedia.org/wiki/بمبگذاری_۱۳۸۷_در_شیراز.
متاسفانه حتما عده زیادی از بی گناهان یا افراد غیر اصلی در اینگونه پرونده ها اعدام یا گرفتار شدند تا مقاصد اصلی مجریان این طرحها ناشناخته بمانند. پس همه مردم باید به یاد داشته باشند که هر کس و هر چقدر که گناهش بزرگ باشد، تا در برابر میز محاکمه عادلانه و علنی و با حضور رسانه های آزاد، قرار نگرفته و دفاعیات خود را بیان نکرده باشد، هیچ توضیح و اتهامی را علیه او نباید پذیرفت چون با این روش فقط صورت های مسائل حذف خواهند شد.
زمانی حافظ نامدار گفته بود که قرآن بخوانم بر چارده روایت..بنظر ما اگر حافظ امروز در بین ما بود میگفت:قرآن بخوانم بر پانزده روایت..قرائت پانزدهم همان روایت قرآن خوانی قاریان لواط کار نور چشم ولایت است!!
https://m.youtube.com/watch?v=KoCnlfLBfxQ سلام آقاي نوري زاد اين فيلم را ببيند و بكوييد جرا مهدي خزعلي براي دفاع إز بدرش مي كويد بدرم راضي نبود إز اينكه خامنه اَي سر كار بياد ؟و جرا مهدئ خزعلي إز ناحق دفاع مي كند؟بابايش است ،باشد ، مرام و راهش باطل بود .
http://www.irdiplomacy.ir/fa/page/1925772/%D8%B3%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%AA+%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86+%D8%AF%D8%B1%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D8%8C+34+%D8%B3%D8%A7%D9%84+%D9%BE%D8%B3+%D8%A7%D8%B2+%D9%82%D8%B7%D8%B9+%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%A8%D8%B7.html#ad-image-10
اقای نوری زاد سلام
به نظر شما عکس هایی که در تلگرام گذاشته اید از سفارت ایران ،جدید است . یعنی چه کسی هزینه نگهداری این ساختمان مجلل را می دهد . پس این عکس ها چیست از سفارت ایران . برایم سوال است . و به گمانم عکس هایی که شما گذاشته اید برای قبل از انقلاب است.
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
از هر دري با يك ” جانباز” ؛ سخناني كه بايد شنيد! – قسمت دوم و آخر
در ادامه گفتگوي راديو ندا با يك ” جانباز ” جنگ ويرانگر و خانمانسوز ايران و عراق، وي با اشاره به مسايل گوناگون تاكيد كرد: ” ما نبايد امثال گوهر عشقي ( مادر ستار بهشتي ) و امثال نرگس محمدي را تنها بگذاريم !”
http://radio-neda.blogspot.com/2016/10/blog-post_16.html
شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر ، حکم ۱۶ سال زندان دادگاه بدوی خانم نرگس محمدی را تایید کرده . خانم محمدی در دادگاهی به ریاست ” قاضی صلواتی ” همان که جناب نوری زاد او و امثالهم را به ” جنازه گان ” تشبیه کرده است . اما اتهام به قولی قدیمی ها بخیه به آب دوغ است توجه کنید : اتهام «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور» به پنج سال حبس، به اتهام»، «فعالیت تبلیغی علیه نظام» به یک سال حبس و در مورد اتهام «تشکیل و اداره گروهک غیرقانونی لگام» به ۱۰ سال حبس محکوم شده است! باید گفت : زنده باد قاضی صلواتی ! ای بابا این که از ” جنازه گان ” است .
امام حسین هم مانند همه چهره های تاریخی با تغییر و تحول در نوع مومنین عقیده و مذهب تفییر کرده است. در این تغییر و تحولات همواره بسته به نوع نیاز مزدمان بخشهائی از زندگی وی نیز کم و زیاد شده است. در جریان اتقلاب اسلامی امام حسینی که مرحوم شریعتی ساخته و پرداخته کرده بود سخت بکار روحانیون آمد و با شبیه سازیهای تاریخی از این آب کره فراوان گرفتند. امام حسین شریعتی و انقلاب کسی بود که چراغهای آن بخش از صحنه زندگیش که به پیمان با معاویه وفادار بود خاموش شده بود. این امام حسین تمام خانواده خود را برداشت و برد تا شهید شوند و انرا بر سر یزید یزند و او را رسوا کند. در حقیقت اگر به این روایت باور کنیم باید اعتراف کنیم که طراح اصلی واقعه کربلا خود امام بوده است.
در کار این امام حسین مذاکرده اصلا جائی ندارد و او هیچ وجه مشترکی با هیچ بنی بشری ندارد و هرچه هست عقبده اوست و بس. او اهل مذاکره با هیج کس نیست و در کربلا هم باز چراع آن بخش از صحنه که او چندین بار با عمر سعد مذاکره میکند خاموش است. اینکه او میگوید بگذارید بروم خودم با یزید حرف بزنم و موضوع را تمام کنم هم در هیچ جا طرح نیست. این امام که خودش نمیداند اینجائی که آمده نامش کربلا است ولی اسبش آنرا میفهمد سخت بکار همه می آید. با این امام حسین هم روشنفکران خود را فریفتند و همراه مردم بیجاره به راه شمر رفتند و هم روحانیون شبه روحانیون فاسد یهود و نصاری به جان وناموس آنها مسلط شدند بطوریکه قاری قرآنش لواط گر است و شمشیر اسلامش دزد و جانی و متجاوز..این ها همه از برکات امام حسین آخوند و روشنفکر نادان و خود فروخته است که علم و کتلش را توده بی سواد نادان بقیمت دیسک کمر و پاره شدن فتق با افتخار بلند میکند و چون از بالای پشت بام با برق گرفتگی به پائین سقوط میکند از او تجلیل میشود که چه سعادتی که در این روز عزیز به دیدار حوریان رفت!
این امام حسین در خواب همه علما است و اکثر قصه های مربوط به وی در عالم خواب ایشان صورت گرفته و شیعیان این خوابهای آشفته و در عین حال حیله گرانه را چون آیا ت قرآن مقدس میدارند و دستگاه آخوند زده هم که میداند هرچه دارد از همین امام حسین است که ماههای محرم و صفر را برای تحمیق عمومی تا یکسال دیگر براحتی در اختیارش میگذارد بر تنور این خرافات هر چه بیشتر هیزم روایت و خواب و قصه میافزاید. حال این امام حسین قرار است هم در بدری و بدبختی این شیعیان معتاد و بیکار و فحشا زده و مال باخته را سرو سامان دهد و هم به ظالمان و مختلسین و شکنجه گرها و قضات جهنمی یاری کند که به حکومت جهانی امام غائب وصل شوند..قرار است هم به مظلوم کمک کند و هم به ظالم..چه کار سختی دارد این حسین آخوند زده!!
جناب نوري زاده
من متوجه نشدم كه اين داستان واقعي بود يا تخيلي ولي معتقدم جنابعالي با توجه به تجربه بشاگرد و سيستان شايسته اين هستند علاوه بر نوشتن مطالب اجتماعي و سياسي دست بكار بشويد و با أبزار شبكه اجتماعي و اعتماد مردم يك سيستم يا اصطلاحا يك ان جي او شخصي تهيه كرده و با پشتوانه جمع اوري كمك هاي مردم از يك منطقه حاشيه همين تهران شروع به همياري اين مردم ضعيف كنيد
آلبته بنده اعتقاد دارم بأيد دست و دل از يأري دولتي و حكومت شست و با شخصيت هاي اجتماعي مورد اعتماد نظير جنابعالي و جناب كيانيان و … و با كمك بي نظير شبكه هاي اجتماعي جديد كه أبزار بسيار مؤثري خواهد بود دنياي نوين رو پايه گذاري كرد و اصطلاح كس نخارد پشت من جزء ناخن انگشت من رو زنده و واقعي كنيم
با تشكر
سيد علي
سلام
رنجهای بشری ۲۳۳: دو نسلکشی مستند به منابع دست اول در تاریخ ایران
رضا مرادی غیاث آبادی
جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۱
گزارشهای تاریخی حاکی از اجرای مکرر قتلعامهای عمومی در تاریخ ایران است. نمونهای این اعمال عبارتند از: «به آتش کشیدن و غارت و قتلعام مردم به دست کیکاووس»، «به بردگی گرفتن مردم ماد به دست کورش»، «به آتش کشیدن خانههای مردم و شهر اپیس به دست کورش»، «قتلعام مردم نینوا به دست کورش»، «غارت و سرکوب و به بردگی گرفتن لیدیاییها به دست کورش»، «نابودی تمدن خوزیان به دست کورش»، «به آتش کشیدن شهرها و به بردگی گرفتن مردم ایونیه و بهرهکشی جنسی از زنان ایونیه به دست داریوش»، «به آتش کشیدن و غارت شهرها به دست شاپور بزرگ»، «قتلعام و به آتش کشیدن خانههای بلوچیان و گیلانیان به دست انوشیروان عادل»، «قتل و غارت اعراب غسانی به دست شاپور ذوالاکتاف» و بسیاری نمونههای دیگر.
اما تعدادی از این قتلعامها (همچون قتلعامهای کورش هخامنشی) به اندازهای گسترده و سهمگین و سراسری بوده است که تبدیل به نسلکشی شدهاند. اگر بخواهیم از روی توجیه یا سادهانگاری، دادههای تاریخی از اجرای نسلکشی را اعتمادناپذیر و غرضورزانه بدانیم، دستکم در دو مورد از آنها جای هیچ چون و چرایی نیست؛ چرا که این دو نمونه از نسلکشی و جنایت در حق بشریت، گزارشی اول شخص است که در کتیبههای بازمانده از آنان ثبت شده است. یعنی اقدامکننده به نسلکشی، علاوه بر اینکه از زبان خود چنین واقعهای را با افتخار شرح داده و بر آن صحه گذارده است، که آن وقایع را در کتیبههایی ثبت کرده است. در نتیجه و برخلاف متون تاریخی، این گزارشها دچار تحریف و بازنویسیهای احتمالی و مکرر نشدهاند و نمیتوان آنها را بیاساس یا اتهام دانست.
نخستین روایت مستند به منبع دست اول، کتیبه داریوش بزرگ در بیستون است. کتیبهای که سندی ممتاز از جنایت در حق بشریت و یک نسلکشی تمامعیار در سراسر سرزمینهای تحت حاکمیت هخامنشیان بوده است. داریوش در تحریر بابلی و نسخه آرامی کتیبه خود، مجموعاً از قتلعام ۱۲۰.۰۰۰ نفر یاد میکند. کسانی که جرمشان تلاش برای رهایی از سلطه هخامنشیان و یا نپرستیدن اهورامزدا بوده است. او مادها را با کشتار ۳۸.۰۰۰ نفر سرکوب میکند، عده زیادی از سکاییان را «آنگونه که میلش بوده است» و به جرم نپرستیدن اهورامزدا قتلعام میکند، پارسیان را با کشتار ۴۰.۰۰۰ نفر منکوب میسازد، اسرای بابلی را بطور دستهجمعی در آب رودخانه خفه میکند، عدهای را در تختجمشید بر روی تیرهای تیز مینشاند و تیر در ماتحت آنان فرو میکند، و عده بیشمار دیگری را به دست شکنجههای مرگبار که عبارت بوده از بریدن بینی، بریدن گوش، از حدقه در آوردن چشم، به زنجیر کشیدن، آویزان کردن از دروازههای شهر میسپارد.
دومین روایت مستند به منابع دست اول، کتیبه موبد کرتیر (بنیانگذار دین زرتشتی) بر بدنه کعبه زرتشت در نقشرستم است. او در این کتیبه مهم ساسانی از قتلعام عمومی تمامی پیروان ادیان غیرزرتشتی در سراسر ایرانشهر یاد کرده است. به گفته خودش: «شهر به شهر و جای به جای». قتلعامهایی که با تخریب نیایشگاهها و تبدیل آنها به آتشکده همراه بوده است. آرتور کریستنسن نقل کرده که فقط در یک نوبت در سال ۳۶۲ میلادی، تعداد ۱۲٫۰۰۰ تن از ایرانیان مسیحی به روش شکنجه موسوم به «نُه مرگ» قتلعام شدند (بنگرید به: «شکنجههای زرتشتی»). قساوت بیپایان او در یک نسلکشی عظیم دینی موجب روی آوردن اجباری بسیاری از مردم به دین زرتشتی شده است تا فقط حق زندگی کردن و زنده ماندن داشته باشند.
کسانی که در قبال این نسلکشیها سکوت میکنند، آنها را نادیده میگیرند و یا با لطائفالحیلی توجیهشان میکنند، یا در حال حمایت از این اعمال هستند و یا منتظر فرصتی برای تکرار آن.
کورش و به آتش کشیدن خانه مردم!!؟؟
(تحریف نوشته های گزنفون توسط غیاث آبادی)
یکی از موارد دیگری که آقای غیاث آبادی به آن اشاره می کنند که باز هم تحریفات و غرض ورزی ها در آن موج می زند این نوشتار است:
به گزارش گزنفون، کورش در برابر لشکر سراسر مسلح خود نطقی ایراد کرد که خلاصه آن چنین است: «امروز همه نعمتهای آسمانی در اختیار ماست تا به تارومار دشمنی بپردازیم که در خواب است. جوایز این کشتار از برای شما طلا و اموال و نام نیک و آزادگی است. ما در صبح زود در حالی به شهر حمله میکنیم که مردم در بستر ناز و خوشی آرمیدهاند. ما مشعلهای بسیار و قیر فراوان در اختیار داریم و خانههای آنان جملگی از چوب خرما است. سربازان ما خانههای آنان را به سرعت آتش خواهند زد و آنان یا باید بگریزند و یا در میان شعلههای آتش بسوزند». (بنگرید به: رنجهای بشری ۱۳۶: کورش بزرگ و به آتش کشیدن خانه مردم، رضا مرادی غیاث آبادی، جمعه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۱)
می دانیم که این بخش ها در کوروش نامه که غیاث آبادی به آن استناد می کند مرتبط با فتح بابل است و با توجه به منابع موثق تر می دانیم که فتح بابل بدون جنگ صورت گرفته است. شاید آقای غیاث آبادی از قصد نام بابل را نیاورده است. اما به هر حال به بررسی آنچه گزنفون نقل کرده است می پردازیم.
آقای غیاث آبادی بنا به گفته خودشان «خلاصه ای» از نطق کوروش را نوشته اند و متأسفانه بخش های زیادی از این گفتار توسط آقای غیاث آبادی حذف شده است. همچنین از آن جایی که ایشان از ترجمه رضا مشایخی بهره بردند و به نظر می رسد که آقای مشایخی درک صحیحی از این قسمت نداشتند. (هرچند غیاث آبادی چندان هم به این ترجمه وفادار نبوده است)
داستان از آن قرار است که کوروش به یارانش می گوید اگر دشمنان برای انداختن تیر به بام های خانه های خودشان رفتند، نگران نباشید چرا که ما می توانیم با استفاده از آتش، ترفند آنها را خنثی کنیم و ایوان هایشان را آتش بزنیم. البته هیچ اشاره ای به عملی شدن این موضوع نمی شود.
بر اساس گفته ی گزنفون کاملا مشخص است که منظور کوروش، جنگجویان دشمن است. آقای مشایخی بخش هایی را به این قسمت افزودند که من در ترجمه های دیگر مشاهده نکردم و بخش های مهمی هم نیاورده اند. برای روشن تر شدن قضیه، در اینجا ترجمه هایی دیگر را می آوریم:
ابوالحسن تهامی:
دوستانم، آن سترگ رود اکنون گامی به دیگر سو نهاده است و بستر خود را در جای جاده یی به بابل، ما را پیشکش داده است. ما باید از این پیشکش او دلیری گیریم و بی هراسی به شهر اندرون شویم؛ و از یاد نبریم، اینان که در امشب به نبردشان می پوییم، همان کسان اند که پیش تر آنان را شکسته ایم؛ شکسته ایم آنان را به روزگاهان[صبح]، به بیداری، که سلیح پوشیده بودند تا به دندان، و به آرایش رزمی بودند به میدان. امشب که به دیدارشان می شویم برخی در خواب اند و چندی مست، و همه نا آماده. و چون ایشان دریابند که ما به شهر اندریم شگفتی و هراس، توان ایشان بیش ستاند و درماندگی بر ایشان بیش چیره گرداند. اگر هر یک از شما را اندیشه ی فرود آمدن تیرها و ژوبین ها، به آن هنگام که لشکر به شهر اندرون شده است، می ترساند، فرمان می دهم تان که این ترس ها از خویش تن برون فکنید…
ادامه در http://anti-lie.persianblog.ir/post/19
خشایار رخسانی:
آن رودخانه راهِ ورودی به درونِ شهر را برای ما گُشوده است. از اینرو، بِگُذارید تا ما با دل هایی بی باک به شهر اَندر شویم، و از هیچ چیزی نترسیم، و بیاد آوریم، آن کسانیکه هم اکنون میخواهیم برای رو در رو شدن با آنها به سویشان روانه شویم، همان مَردانی هَستند که ما بارها آنها را شکست داده ایم، هم در آن هنگام که همۀِ آنها در رَده هایِ رَزمی شان، سازمان داده شُده با همبستگانشان در کنارشان، ایستاده بودند، و هم در آن هنگام که آنها به رسایی بیدار، هوشیار و آراسته به جَنگ ابزارهایشان بودند؛ درهالیکه هم اکنون ما در زمانی داریم بر آنها یورش می آوریم که بسیاری از آنها خواب هَستند، بسیاری از آنها بَدمست هَستند و هیچکدام از آنها در سازماندهی رَزمیش نیست.
ادامه در http://anti-lie.persianblog.ir/post/19
“غیاث آبادی پژوهشگر یا شیاد؟”
1-سرقت ادبی رضا مراد غیاث آبادی از ايلام شناس معروف
مدت ها است که ویترین بسیاری از کتاب فروشی ها به کتاب با عنوان منشور حقوق بشر کورش زینت داده می شود و تا کنون چاپ های متعددی از این کتاب منتشر شده است. کتاب مذکور ترجمه ای امروزین از منشور حقوق بشر کورش هخامنشی است که اصل آن در موزه بریتانیا نگه داری می شود.
نویسنده کتاب فردی به نام رضامراد غیاث آبادی است که خود را اختر-باستان شناس و دکتر معرفی می کند. اما بعد از انتشار این کتاب مشخص گردید که نویسنده و محقق واقعی آن دکتر ارفعی کتیبه شناس معروف ایرانی است که در دهه شصت و زیر نظر دکتر ناتل خانری کار تحقیقی خود را بر استوانه کورش آغاز نموده بود. با این حال رضا مراد غیاث آبادی پس از دست یابی به نسخه های پیش نویس این ترجمه با تغییراتی جزئی آن را به نام خود منتشر نمود.
دکتر ارفعی با نوشتن یادداشتی به روزنامه همشهری در این خصوص افشاگری کرد که در جای خود باعث رسوایی سارق (رضا مراد غیاث آبادی) شد و کم و کیف آغاز پژوهش های خود در این خصوص مشخص کرد.
بنگرید:
http://web.archive.org/web/20030430083638/http:/www.hamshahri.org/hamnews/1379/790506/elmif.htm
2-ادعای دکتری!
غیاث آبادی در مصاحبه با این وبلاگ (نسخه ی پشتیبان این صفحه بر روی سرور این سایت)، که خودش از نویسندگان آن است می گوید لیسانس، فوق لیسانس و دکترایش را در رشته «اختر باستانشناسی» از دانشگاه دولتی ریگا گرفته؛ اما هیچ دانشگاهی به نام دانشگاه ریگا یا دانشگاه دولتی ریگا در عالم واقعیت وجود ندارد که به ایشان دکترا داده باشد. فهرستی از دانشگاههای کشور لتونی در اینجا موجود است.
در شهر ریگا و کشور لتونی تنها یک دانشگاه فنی به نام دانشگاه تکنیکال ریگا وجود دارد و علاوه بر این یک لا اسکول (دانشکده حقوق) و دانشکده پزشکی هم به همین نام فعالیت می کنند که هیچکدام مدرک اختر باستانشناسی به کسی نمی دهند. برای اینکه آب پاکی را روی دست غیاث آبادی و دوستدارانش بریزم، هیچکدام از دانشگاههای کشور لتونی حتی در سطح لیسانس هم اعتبار ندارند( عموما لیسانس دانشگاهها کم اعتبار هم پذیرفته میشوند) و مدارکشان قابل ارزیابی نیستند.
دکترا نداشتن یا لیسانس نداشتن غیاث آبادی یا هیچکس دیگری جرم نیست. اما اگر شما بیست سال به دروغ خودتان را در برابر یک ملت دکتر بخوانید و تحقیقاتتان را به عنوان یک متخصص منتشر کنید و در پیرامون تاریخ یک ملت فرضیه بافی کنید، نه تنها بی اخلاقی و بی وجدانی است بلکه جرم هم محسوب می شود. با همه ی این احوال حتی اگر دکترای آقای غیاث آبادی هم جعلی نبود، مقاله یک آکادمیک روی ویکی پدیا باید شرایطی داشته باشد که ایشان فاقد آنها بود و قانونا مقاله ایشان باید از روی آن وبسایت حذف میشد. به همین علت هم مقاله ایشان برای حذف نامزد شد و خود او از ترس باقی ماندن مطالبی که بر مقاله افزوده شده بود،(با نام ایرانت) اولین نفر رای به حذف مقاله داد.
بنگرید: http://farda.us/%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%BA%DB%8C%D8%A7%D8%AB-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%DB%8C.html
فاحشه را خدا فاحشه نکرد!
آنان که در شهر نان قسمت میکنند ٬ او را لنگ نان گذاشته اند ٬ تا هر زمان که لنگ هم آغوشی ماندند ٬ او را به نانی بخرند!!! ( صادق هدایت )
برادر مومن و متقی ٬ پاسدران اسلام ناب محمدی ٬ روحانیت مبارز و خداجو ٬ سرداران رشید و آماده ظهور حضرت مهدی (ع) عزاداری هایتان ٬ بر سر و سینه زدن هایتان ٬ اشک ریختن هایتان ٬ گل بر سر و لباس زدن هایتان ٬ عاشورایی که برگزار کردید مقبول امام حسین (ع)
سخن بنده در باب نفی و سلبی بودن نوشته هایتان همچنان باقی است. ای کاش ایجابی تر سخن بگویید.
فکر نمی کنید نوشته اخیر یک مخاطب در کانال یعنی:
«محمد از شیراز: با سلام وخسته نباشید خدمت آقای نوریزاد میخاستم ازتون تشکر کنم بابت افشا گری درباره این ملا های زالو صفت و دیگر اینکه من یه جوون 25 ساله هستم و البته روستایی . من در سال 88 جز یکی از بازداشت شدگان بودم و با چشم خودم جنایات این آخوند ها و بسیجی ها رو دیدم و خودمم هم طعم کتک هاشون هم چشیدم …»
بیشتر از آنکه مردم را به بدی های عارضی و عرضیِ آخوندها و مذهب واقف کند، آنها را به طور کلی از دین و دیانت و … جدا می کند؟ آیا مردم کوچه و بازار و جوانان، قدرت تحلیل منطقی دارند؟
————————————————-
از درو دیوار و صدا و سیما و هیأت ها و مساجد و حسینیه ها و مراسم جور بجور و هرکجا که شما اسم ببرید در تقویت و استحکام موقعیت روحانیان صحبت می شود و در رسانه های مکتوب نیز. آن چند خط را یک بنده خدایی نوشته بود و من منتشرش کردم. تحمل تان را بالا ببرید
با احترام
.
آقای هرمان
پاسخ بنده، مبنی بر دروغگویی و شیادی شما همچنان باقی است. ایکاش لپه ای جرئت و شهامت و غیرت داشتید.
————————
———————–
آقای هرمان شما در این نقادی بی پایه، نه تنها با نوری زاد و اهالی این سایت صادق نیستید بلکه با خودتان هم صادق نیستید و علاوه بر آن، نه تنها قصد فریب دادن نوری زاد و خوانندگان سایت را دارید بل، خودتان را هم، دارید فریب میدهید، بی پرده بگویم شما و امثال شما که از دیانت و حاکمیت طرفداری میکنید، دروغگو و شیادان قهاری هستید…!دلیلش هم اینکه اگر شما راست میگویید و به دیانت و جمهوری اسلامی پایبند هستید، چرا با نام مستعار مطلب می نویسید؟ مگر نه این است که دارید – بزعم خودتان البته – از حق و حقیقت دفاع میکنید، پس اینهمه ترس و زبونی برای چیست؟! اگر به اندازه سرِ سوزنی، برای دفاع از دین و مذهب تان و جمهوری اسلامی تان، جرئت و شهامت دارید، چرا میترسید با اسم واقعی اظهار نظر کنید؟ مگر نه اینست که دارید جهاد میکنید(از حقیقت دفاع میکنید) خب، این گوی و این میدان…! اگر هم ملاحظه جانتان را میکنید – که نباید بکنید – چه مرگی باعزت تر از جهاد در راه خدا و حقیقت گویی؟! الله تبارک و تعالی هم، که با شراب طهور که «سردرد» هم نمیآورد در بهشت جاوید با حوریان و غلمانهای دست نخورده، انتظارتان را می کشد…!
علتش را بگویم؛ چون، وقتی با نام واقعی اظهار نظر کنید، اگر چه ممکن است بالادستی های شما، حتی به شما ترفیع و پاداش هم بدهند، ولی بخوبی میدانید که در چشم دیگر همکاران و دیگر نزدیکان، منفور خواهید شد! اگر چه ممکن است حتی دیگران، بظاهر تشویق تان هم بکنند ولی بخوبی میدانید که این ظاهرِ کار است و در باطن هیچکدام از نزدیکان و همکارانتان هم، دلِ خوشی از نظام ندارند و به چشم نفرت و پستی و حقارت، در شما نگاه خواهند کرد. و نیز؛
بزرگترین و بیشنرین ترس شما هم، از این اینست که فردایی که طومار رژیم برچیده شود، باید دنبالِ سوراخ موش بگردید…!؟ و نه الله و نه ابوالفضل و نه رئیستان یا دیگری بیادِ شما نخواهند بود…!
البته شما خودتان بهتر میدانید ولی برای شیرفهم شدنتان عرض میکنم؛ جمهوری اسلامی و کسانی که نوری زاد از آنها نام میبرد، اگر کوچکترین اتهام دروغی در این نسبت دادن ها از جانب نوری زاد مشاهده کنند، لحظه ای درنگ نمیکنند و تا الان، صدها بار، نسخه اش را پیچیده بودند، همینجوری ایشان در معرض انواع اتهام ها و جرائم دروغین و واهیِ قرار دارند، چه رسد باینکه بخواهد به جلادِ خونخوار و دزدی مثل یزدی، نسبتِ دروغِ دزدی بدهد…! نوری زاد روزهای متمادی در جلوی دفتر دنا – که یزدی آنرا، وقیحانه و با بی آبروییِ تمام، بالا کشیده و شرم آورترین جنایتها را در مورد صاحب اش و خانوادۀ وی مرتکب گردیده – تحصن و اعتراض کرد، اگر یزدی، کوچکترین شائبه دروغگویی را میتوانست در نوری زاد پیدا کند، به من و شما و بیدادگاههای فرمایشی رژیم هم، نمیرسید، خودشان طومار نوری زاد را درهم می پیچیدند. یا اگر خانواده های مظلوم و محترم دانشمندان هسته ای اگر احساس میکردند، نوری زاد دروغ میگوید، خودشان علیه ایشان شکایت میکردند…! منتها خانواده مظلوم این بخت برگشتگان نیز، باید هرطوری هست بسوزند و بسازند و دم بر نیاورند…!
پس بجای پند و اندرز به نوری زاد، اگر به گفته های خود ایمان دارید و دروغگو و شیاد نیستید، نام واقعی تان را با جایی که در آن مشغول بکار هستید، اعلام کنید. این تحدی شامل همۀ دیگر کسانی، که در این سایت رجز خوانی میکنند و داعیۀ دفاع از حقانیت و مشروعیت این نظامِ سراسر جهل و مردم فریب و ایضا” ادعای دفاع از شیعۀ اثنی عشری را دارند، هم، می شود…!
———————–
گفته اید:
“بیشتر از آنکه مردم را به بدی های عارضی و عرضیِ آخوندها و مذهب واقف کند، آنها را به طور کلی از دین و دیانت و … جدا می کند؟ آیا مردم کوچه و بازار و جوانان، قدرت تحلیل منطقی دارند؟”
جناب هرمان! کند ذهن هم که هستید! اتفاقا” اینبار نوری زاد، هدف را درست نشانه گرفته است. دین و دیانت به درد مملکت داری و انسان بودن، نمیخورد. فقط به درد شیادی و مفتخوریِ شماها و آخوندهای مفتخور، میخورد.
آقا هرمان ،
از نوشته تان چنین بر می آید که شما جزئی از مردم کوچه و بازار و جوانان و… نیستید و بر خلاف آنان که قدرت تحلیل منطقی ندارند ماشالله شما خیلی سرتان میشود و از قدرت تحلیلی بسیار بالایی برخوردار هستید. بسیار عالی، با قدرت خود خیلی خوب هم تحلیل کنید که چه بشود. بقول معروف شنیدن کی بود مانند دیدن. همین مردم کوچه و بازار سی و چند سال است که به چشم خود میبینند که این حکومت دینی چه یر سر آنان می آورد. البته عدهای هستند که مثل شما فکر میکنند که دین در ذات خود عیبی ندارد و همه اش تقصیر آخوند ها و مسلمان نماها و .... است. ولی با کمال تاسف باید نا امیدتان کنم. آنچه که در جمهوری اسلامی و داعش و طالبان و … در جریان است به نظرمن اسلام واقعی است . آیا شماها بیشتر از آیت الله ها و مراجع تقلید ی مثل خمینی و خامنهای و مکارم و مصباح و ….. اسلام شناس هستید؟ دوستان، چقدر میخواهید خود را گول بزنید. اسلام واقعی همین است و آنانی که غیر از این میگویند در حقیقت مثل این است که پیش متخصصی بروند و بعد بر تشخیص و سفارشات ایشان ایراد بگیرند. افرادی مثل شریعتی و بازرگان و سحابی و طالقانی و…. همین تحلیل ها را ده ها سال قبل به خورد ما دادند و ما هم جوانی خود و چند نسل بعد را بر اساس همان توهمات بر باد دادیم. امید وارم گذشته ما چراغ راه آینده نسل جدید باشد و اشتباهات ما را تکرار نکند و تحلیلهای شریعتی ها و بازرگان های امروزی و البته هرمان ها را به خودشان واگذارد و راه خود را در انسانیت و آزادی و حکومت سکولار جستجو کند.
به امید آن روز
دوست عزیز
جناب هرمان
اگر قبول کنیم که شما تمام تقصیر را از آخوندان می دانی و معتقدی که هر عیب که هست از مسلمانی ماست فلذا از دین گریزی مردم ناخرسند هستید، ابتدا باید اعتراضتان را به اهالی دین وارد کنید که با رفتارشان سبب دین گریزی عدهٔ زیادی گردیده اند. خیالتان راحت باشد کسی به خاطر شکنجه ای که در زندان شده از دین برنمی گردد مگر آنکه آن عمل به نام دین صورت گرفته باشد، پس اعتراضتان را به حاکمیت باصطلاح اسلامی (البته به زعم شما چون از دید من کاملا اسلامیست) بکنید. در ثانی آیا احکام اعدام کافر، مرتد و… مگر ساخته آخوندهاست؟ مگر مهدور الدم بودن آنها و خوردن اموال آنها و به کنیزی و بردگی گرفتن خانواده آنها را آخوندهای شیعه و سنی از خود درآورده اند؟ خب فرمان اینگونه روش ها در قرآن است. اصولا چرا چنین حکمی باید در قرآن موجود باشد تا دیگران از آن دستاویز ساختن، یکدیگر را متهم به کفر نمایند و مثل دیوانگان و با سفاکی تمام سر از بدن هم جدا کنند؟ فکر نمی کنید بیجا و بی دلیل از اصحاب دین ایراد می گیرید؟ شما یک جنایت از رفتار داعش (اینکه داعش مزدور کجاست بماند) را سراغ بگیرید که در تاریخ اسلام نمونه ای برایش نباشد. اینان تنها بخشی از واقعیت ۱۴۰۰ سال پیش را جلوی دوربین بردند تا همه ببیند در کتابهایی چون المغازی، سیره رسول الله، فتوح البلدان و تمام تاریخ های قدیمی اسلامی آنجا که از سربریدن و زنده زنده سوزاندن، غنیمت گرفتن و کنیز دارای و…سخن گفته می شود، تجسمی از آن وقایع نیز در ذهن ها بوجود آید که کار بد، بد است از هر کس و در هر زمانی و اگر حتی قبول کنیم که در آن دوران لازمه زمان چنین رفتاری بوده است، امروز دیگر داشتن آن تفکر جز جمود فکری نیست. البته من در مورد شما بدبین نیستم و حق شما می دانم تا انتقاد کنید و نظرتان را بگویید ولی اگر هیچ قصدی جز انتقاد سازنده ندارید همانطور که جناب نوری زاد فرمودند میلیون ها مسیر برای تبلیغات دینی و جلب مخاطب را تدارک دیده اند آقایان و اگر این سایت و مخاطبین اندکش توانایی دین گریز کردن این جماعت را دارد واقعا باید فکری برای به هدر رفتن آن همه بودجه تخصیص داده شده برای دین کرد.
مشکل اساسی سعی در ابزار سازی وجود و موجود به طورکلی است.
منطق آخوندی این گونه است:
آخوند = دین داری
دین داری=خدادوستی
پس آخوند = خدادوستی
یعنی انسان وکلا هر وجود و موجودی غیر از آخوند ول معطلند.
انسان امروزی به این دیدگاه دست یافته که می توان بی دین بود وبه خدایی عقیده داشت یا هم نداشت وبا خرد ووجدان انسانی بزرگ بود و همه ی ترس آخوندان نیز از این موضوع است.
هنوز ندانسته ای که ریشه هزار وچهارصد سال شوربختی و بیچارگی مردم فلک زده این خاک در چیست؟، ریشه دزدی ها ، اختلاس ها ، اعدامها، خفقانها در چیست؟ اگر این اندازه نادانی که هنوز کورسویی از اسلام در درونت شعله ور است تو را می فهمانم.
پیش از هر اعدامی جانیان و شکنجه گران چه میگویند؟ چه کلماتی بر زبان می رانند ؟ جز مشتی کلمات عربی که خود نیز نمی دانند چه معنایی دارد؟ افسرانی که در سال 57 اعدام شدند فریاد زدند جاوید ایران زمین و کشندگانشان فریاد الله اکبر سر دادند!
ریشه همه بدبختی های مردم این دیار چیزی است که مسخ آن شده اند ، اگر اهریمنی باشد همین ساخته بشری است که آن را اسلام می نامید یا دین و تازمانی که کورسویی از دین در اندیشه مردم این دیار باش ، بدبختی و فقر و فحشا و بیکاری و اعتیاد ، گلوی آنها را می فشارد.
شاید اسلام قبای تن مردم لبنان و عراق و سوریه باشد، و چرا نباشد چون دکان حلواپزی آنان است ، توی ایرانی باید خرج حلوای آنان را از گلوی زن و بچه ات بدهی!
اسلام قبای تن ایران و ایرانی نیست و اگر آن را بر تن داری بدان ایرانی نیستی ، و نیستی اگر معنای دوقرن سکوت را ندانی، ذره ذره این خاک بوی خون زنان و کودکان و پیرانی را می دهد که /////// تو بر این خاک ریخته اند، این خاک بوی خون میدهد و خونخواهی، هشدار که در روز خونخواهی در لشگر ///// نباشی و این را بدان شاید اسلام هزاران سال دیگر در جهان زنده باشد ، این ایران و ایرانی است که اولین تل خاک را بر گور/////عزیزت خواهد ریخت.
دیانتی که تو میگویی دیاثت است، چرا که اعرابی که به این خاک آمده بودند نیامده بودند تا تو را به بهشت ببرند، آمده بودند تا بهشت خود را در این خاک بسازند و از زن و بچه امثال تو حوری و قلمان بسازند، خداوندا کدام مردمی در جهان هستند که از گور متجاوزان به ناموس و کشورشان امامزاده بسازند؟
تا زمانی که شما مردم در این خواب خرگوشی باشید ، دیگران مانند کنه خونتان را خواهند بلعید، به خدای ایران زمین که آنروز را میبینم، شکوه و ابهت و نعره شیر ایران زمین کفتارها را به بیابانهای حجاز فراری می دهد، و خورشید ایران زمین بر خواهد خاست، چرا که سرزمینی که از پس این طوفانها برآید و پارسی زبان ماند، بر گور///// به پارسی خواهد نوشت، گورش را خودم کندم.
درود بر روان پیروز پهلوان ایران زمین که ///// خلیفه قدرتمند مسلمین را بر زمین ریخت و رهایش کرد تا با شکم دریده اش کم کم و با نهایت زجر به دیدار خداوندش برود! شاید مرحمی باشد بر دل زخمی بانوان ایران زمین، من نواده ی همان پیروزم و خنجرم را ساخته ام ، آن را آبدیده میکنم برای روزی که شاید و آید.
——————
درود دوست گرامی
شما در این نوشته، به گمان من، نه خود را بل چهره ی یک داعشی را تصویر کرده اید. ما را با داعشیان باید تفاوتی باشد یا نباشد؟
با احترام و پوزش
.
اقای هرمان مردم کوچه و بازار فرضن هم قدرت تحلیل منطقی نداشته باشند واقعیت ها را میبینند ودقیق هم میبینند
جناب هرمان :
بدی های عارضی و عرضی آخوندها و مذهب؟!!!!!
برادر خودت را گول می زنی یا ما را؟ آدمکشی آدمکشی است . دیگر عرضی و ذاتی اش کدام است؟ فکر کردید با این حرف ها اونی که سرش زیر چرخ ماشین له شد، اونی که از پل پرت شد پایین، اونی که به خاطر نوشتن حرف های دلش در یک وبلاگ امروز بردندش و هفتۀ بعد جسدش رو تحویل دادند، اون دختر باکره ای که بفرمودۀ فقه و فقها قبل از اعدام بهش تجاوز شد، اونی که خودشو به آتش کشید، و هزاران اسیر و زندانی که مخفی و نامردمانه به قتل رسیدند و در گورهای دسته جمعی ای که خاوران فقط یکی از آنهاست ، دفن شدند ،….فکر می کنی شما به نمایندگی از این جان های از دست رفته در کدام محضر عدالتی می تونی بگویی که این ها عارضی اند ؟ کی چنین حقی به شما داده ؟ از نوری زاد می خواهی سانسور کند چون دغدغۀ دین یا شاید بهره ای که از دین می بری داری؟ برادر عزیز: مردم با اون منطق پوسیده ای که سر تا پایش درس سفسطه است فکر نمی کنند، اما خودشون با دو تا چشم خودشون دیدند و می بینند. مردم تماشاگر دورادورِ صحنۀ زندگی نیستند بلکه در خودِ صحنه اند. من یکی که هر کسی رو می بینم دلش خونه از این مرگ تدریجی که این حکومت اسلامی بعد از سی و هشت سال برای اونها ساخته، این ثمرۀ درخت انقلاب اسلامی است ؛ میلیون ها معتاد، افسرده ، بیکار، مفلوک، خفقان زده و ترس خورده و نومید ، قدیم ها عده ای پیرمرد باز نشسته هر روز در پارک ها دور هم جمع می شدند تا اوقات بیکاری شان یک جوری بگذرد. حالا جای اونها دار و دستۀ جوان هایی را گرفته اند که دور هم جمع میشند تا گل و علف و مواد دیگه بکشند.فکر کردی که بعداً کجا میرن؟ میرن خونه و با فحش و تهدید از پدر و مادرشون پول کشان میخوان. سر این فاجعه چه بسیاری از کانونهای خانوادگی که جهنم شده. پاسدارهایی که خودشون را مدافع حرم می نامند، برای چاق تر کردن حساب بانکی شون چنان به زمین و هوا و جنگل و زیر
زمینِ خدا و ملک ایران زمین تجاوز کرده اند ، که ایران تا ده پانزده سال آینده دیگه آب نخواهد داشت؟ می دونی یعنی چه؟ مردم کور که نیستند. به جای تفتیش سایت نوری زاد یا مردم را کور کن یا خودت چشمهات را باز کن. برادر این امور عرضی پدر هر ذاتی را در آورده، ذات و عرضت تو حلقم فی المجموع.
http://news.gooya.com/didaniha/archives/2016/10/218833.php. خميني 8 سال بهترين جوانان مملكت را به كشتن داد ، و فرزند و نوه هاي خودش و همجنين فرزندان خامنه اَي و رفسنجاني و ديكر سران مملكت در سايه امن بودند ،//// .درسته كه صدام جنك را شروع كرد ولي به تحريك خميني
اوباما در انتقاد به ترامپ می گوید ا و شیعه را نمی شناسد اکنون میدانم شیعه به چه کار آنها و اینها می خورد
زمان دانشجوئی دوستی داشتم به تمرین بکس میرفت. به او گفتم قیافه تو به همه کس شبیه است غیر از بکسور ها چرا میروی گفت من با استاد رلهنما یم مشکل دارم او مرا خشمگین میکند. تصمیم داشتم بروم اول بلائی سر او بیاورم بعد سر خودم. اگر یک کلمه اضافی بگویم تزم را نمیدهد و مرا اخراج میکند. رفته ام پیش روانشناس. او گفته است تا خشمت را خالی نکنی نمی توانی به زندگیت ادامه دهی. حالا من میروم بکس فرض میکنم کیسه بکس استادم است تا قدرت دارم به آن مشت میزنم به این ترتیب خالی میشوم
دوستان ما با این مردم روبرو هستیم!
https://www.youtube.com/watch?v=gnU0EFMO6Aw
جواب هایی که دود از کله تان بلند می کند!/وقتی مردم یک بیت از سعدی یا نام یک نقاش را هم نمی دانند!
نوری زاد عزیز، با درود مسئله ای که شما در شبکه “در تی وی ” به آن پرداخته اید، فقط یک روی سکه است. روی دیگر سکه این است، که در داخل روایات و احادیثی که در اسلام داریم – حالا کاری به درست یا جعلی بودن آنها نداریم – و بسیاری از قوانین و احکام فقهی از دلِ همین احادیث و روایات برآمده، استخراج یا استنباط گردیده، ما به احادیثی بر میخوریم که مثلا” اگر فلان دعا را در فلان روز، بخوانید، خداوند، همۀ گناهانِ شما را میبخشد و بودن همین ادعیه باعث میشود، افراد، علی الخصوص، علمای مذهبی – بدلیلِ آشنایی و انس بیشتر با این قبیل روایات – براحتی بر روی حقوق دیگر انسانها پا گزارند! یا اعمال خلافِ عقل و منطق، حتی خلاف شرع انجام دهند! در واقع، وجود این روایات(ادعیه) باعثِ تجری (جری تر شدن) و تجاسرِ مذهبیون میشود! فلان عالم مذهبی، مجتهد، آخوند، قاریِ قرآن – که همین طوسیِ ملعون و جنایتکار، نمونۀ بارز آن است و میبایست بجرم جنایت علیه بشریت (تجاوز آشکار به حقوق کودکان)، دادگاهی شود – و فرد متدین و دیندار، وقتی در مقابلِ انجامِ عملی، بر سرِ «دوراهیِ» انجام یا انجام ندادنِ آن قرار میگیرد با خود میاندیشد؛ خب، من این عمل را(که به نفعم هست) انجام میدهم و اگر احیانا” گناهی هم به حسابم گذاشته شود، فلان دعا را در فلان شب، یا در بهمان جا میخوانم و پاک و آمرزیده میشوم…!
قبل ها، در همسایگی ما فرد “نزول خوری” بود که آدمِ نماز خوان و متشرع و با سوادی هم بود و از خیلی دینداران دیگر صادقتر بود و باصطلاح “انسان خوبی” بود. یادم هست همین شخص چند ماه بعد از انقلاب، با چندین پاکت اسکناس آمده بود پیش پدرم – من 14 ساله بودم – و به پدرم گفت؛ اینهمه پول اختیارش با شماست، بدهید به آقای شریعتمداری و بفرمایید از طرف شخصی تنزیلخوار است که مالش را پاک کرده است. دلیلِ اینکه ایشان به پدر من مراجعه کرده بود، چون میدانست پدرم غیر از اینکه نمایندۀ مرحوم شریعتمداری بود، از انقلابیون سرشناس شهر بود و اگر بعدها ایشان مورد تعرض قرار میگرفت، پدر من میتوانست ایشان را خلاص کند و بگوید که مالش را پاک کرده است و الخ…
یادم نیست تکلیف پولها چه شد ولی این جمله یادم هست که پدرم به ایشان گفت؛ در اولین فرصت برو مکه و فلان دعا را زیرِ ناودان مطلای خانۀ کعبه بخوان که با تلاوت آن دعا مثل کودکی که تازه بدنیا آمده پاک خواهی شد، و سپس توبه کن، انشالله که الله، الرحمن الرحیم است…!
خب، شما همین حکم و نوید را در مورد کسانیکه هزار گونه ظلم و جنایت کرده اند تعمیم بدهید، ببینید؛ چی از داخلش در میاد…!؟
و نکتۀ مهمتری که باز در گفتگوی شما مغفول مانده، اینکه؛ انسانها وقتی به راس هرم قدرت میرسند، جایی که، به حکم یا امضایی، فرمان قتل هزاران انسان بی گناه را صادر میکنند! و یا فرمان لشگر کشی یا حمله به یک کشور دیگر و بخاک و خون کشیدنِ انسانهای آن سرزمین را صادر میکنند، از آنجا که خود را، «برگزیده» و «عقلِ کلِ» جامعۀ تحت فرمانش می بیند، خود را «ذیحق» می داند!
همانطور که در همان گفتگو، به «امشی» – ماده سمی – اشاره کردید؛ وقتی فردی با آزار و اذیتِ حشرات مواجه میشود، نابود کردن حشراتِ موذی را، «حقِ مسلمِ» خود میداند، چون می بیند، آسایش و آرامش او و اطرافیانش را سلب کرده اند. و بدینسان؛ فرمانروای یک کشور، وقتی مشاهده میکند افرادی، گروهی یا کشوری، آسایش و آرامشِ او و کشورش را به مخاطره انداخته است، در نابودی و از میان بردنِ فرد یا گروه یا کشورِ دیگر درنگ نمی کند و خود را «صاحبِ حق» قلمداد میکند..! و بنظرم از همین روست که افلاطون توصیه میکند؛ فرمانروا یا پادشاه، باید فیلسوف باشد.
وقتی آقای بوش باتفاقِ اتاق فکرش، فرمان حمله به افغانستان یا عراق را صادر میکند، از همین اصل،(ذیحق بودن) پیروی میکند – چون القاعده را مخلِ امنیت(آرامش و آسایش) کشورش می بیند…!
و وقتی خمینی باتفاق دیگر فقیهانش، فرمان قتلِ هزاران انسان بیگناه و اسیر(زندانی) را صادر میکند، از همین قاعدۀ «صاحب حق» بودن تبعیت میکند…! البته به نیتِ خمینی و دیگر اربابان مذهبی، چاشنیِ «نمایندۀ خدا بودن» را نیز اضافه کنید، ببین بکجا میانجامد و از کجاها سر برمیکشد..!
درود بر نوری زاد عزیز و کاوه گرامی
و نقطه ای که در سخنان شما نیز مغفول ماند بر حق دانستن انهائی که گفتی، توسط هم ولایتی من است .و به احتمال زیاد سایر هم ولایتی ها. وقتی من صحبتی داشته باشم به من میگویند احترامت رو داریم والا با کتک جوابت رو باید داد.
” گلدسته هاي طلائي امام زاده ها”
تولستوي ميگه:
برای عمل کردن بدن انسان باید او را بیهوش کرد
اما
برای عمل کردن روح انسان باید او را بیدار کرد.
ادم به اين اميد بسته بود كه شايد در ايّام مُحرم، اين همه شيون و هياهو و طبل و ساز و دهُل،
موجب بيداري اين جماعت رو فراهم أورده باشه ولي انگار عده اي با هيچ ترفندي حاضر به بيدار شدن نيستند
و يا اينكه خودشون رو بخواب ميزنند . همين موجب شده كه اسلام مداران حكومتي، بدون كمترين نگراني
و ترسي، نآن از سفره مردمِ بي بضاعت برداشته، صرف تزيين گلدسته هاي حرمِ امام زاده هاي ريز و درشت،
در كشوري ديگر كنند. در حاليكه پروژه هاي ساختِ بيمارستان و مدارس كشور، سالها در حالِ خاك خوردنند !
بقول جَوونها بايد به اين حكومت گفت :
اين مديريت و كشور داريت تو حلقم!!
* * *
اگه حالشو داشتيد، اين كليپ رو تا اخرش ببينيد !
https://youtu.be/5NqJWkROkZ0
سلام
رنجهای بشری 230: وظایف زن در قبال شوهر در دین زرتشتی
رضا مرادی غیاث آبادی
سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۱
پیش از این مکرراً در باره حقوق و وظایف زن در فقه زرتشتی بر اساس منابع دست اول زرتشتی سخن راندهایم. یکی دیگر از این منابع که میتواند اطلاعاتی در این باره بدهد، کتاب «روایت پهلوی» است. چکیده مضمون آنچه در باره وظایف زن در قبال شوهر در این کتاب آمده، عبارت است از:
دختر را از سن 9 سالگی میتوان شوهر داد و در 12 سالگی نزدیکی با او جایز است. چنانچه زن از این خواست مرد تمکین نکند، مرگ ارزان (مستحق اعدام) میشود (ص 287). فرمانروایی مرد بر زن چنین است که مرد هر فرمایشی داشته باشد، زن باید انجام دهد. اگر زن به این سبب بر شوهر خود گله کند، نسبت به او بیاحترامی کرده است (ص 288). اگر زن بمیرد، هر چیزی که مرد به او داده بوده است، مجدداً متعلق به مرد میشود. اما اگر مرد بمیرد، هیچ مقدار از اموال و داراییهای مرد به زن تعلق نمیگیرد (ص 288). اگر زنی سه بار به شوهر خود بگوید «من زنی تو نمیکنم»، مرگ ارزان میشود (ص 288). اما اگر مرد از آسیب به تن یا روان خویش یقین داشته باشد، میتواند زن را طلاق دهد. از شرایط حاصل شدن یقین این است که زن دشتان ماهانه را از شوهر پنهان کند (ص 289). چنانکه پیش از این در باره نداشتن شخصیت حقوقی زن در دین زرتشتی گفته شد، زن در هر صورت و در هر سنی میبایست سرپرست و قیم داشته باشد. این قیم میتوانسته پدر، شوهر و یا کس دیگری باشد که دستگاه دینی-قضایی زرتشتی برای او معین میکرده است.
به نظر میرسد متن فقهی روایت پهلوی در قیاس با فتاوی آذرفرنبغ فرخزادان حقوق بیشتری برای زنان قائل شده است؛ چرا که آذرفرنبغ شوهردادن دختر سه ساله را نیز به رسمیت شناخته است.
بنگرید به: روایت پهلوی، مهشید میرفخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1390؛ بارتولومه، کریستیان، زن در حقوق ساسانی، ترجمه ناصرالدین صاحبالزمانی، تهران، ۱۳۳۷
سعید گرامی منظور شما از این حرفها چیست ؟ اگر نویسنده ای مطلبی نوشت ایا در ست است و ما باید به ان اکتفا کنیم ؟ شوربختانه من زرشتی نیستم تا جواب شما را بدهم ولی تا انجا که من مطالعه کردم در هیچ جای کتابشان که گات ها و سروده خود اشو زرتشت است همچون مطلبی ذکر نشده و فقط به دخترش میگوید که برای ازدواج من جاماسب را پشنهاد می دهم خودت به خردت رجوع و با ضمیر روشن …… و در جایی دیگر از عروس و داماد میخواهد که در راستی و درستی وکار وکوشش و….از همدیگر سبقت بجویند . مثال شما مثل این است که ما به سخنان اقای قرائتی یا اقای …گوش کنیم . اگر خواستی دین زرتشتی را خراب کنی به گات ها مراجعه کن که مطمئن هستم پس از خواندن ان با شرمندگی مثل این کوچک عاشق پیامبر ایرانی خواهی شد .محل فروش کتاب هایشان تهران، خیابان انقلاب، فلسطین جنوبی، شماره 261 است .البته شما میتوانی ان را از اینترنت دانلود کنی .
http://historybook.ir/%DA%AF%D8%A7%D8%AA%D9%87%D8%A7/
…اخیرا کانالی در تلگرام احداث شده است به تفرقه افکنی قومی و مذهبی و همچنین تحریف تاریخ ایران می پردازد. این کانال گویا با حمایتهای مالی سازمانهای خاصی به کار خود ادامه میدهد، چرا که مطالب آن عینا در نشستها و همایشهای خاص دیگر تکرار می شود….
…گرچه گردانندگان این کانال ادعا میکنند که نوشته های آنها با سند و مدرک است اما بیشتر نوشتههای رضا مرادی غیاث آبادی را کپی میکنند که صرفا در انتها منابعی را نوشته اما متن اصلی سراسر تحریف و دروغ است! جالب آنکه اصلا نام غیاث آبادی هم نمیآورند!!!
با توجه به آنکه رضا مرادی غیاث آبادی پس از تحریفها و جعلهای آشکارش بسیار منفور شد، ایرانستیزان برای عوام فریبی مطالب او را می آورند اما اشارهای به نام او نمیکنند!!! این خود نشان میدهد که ایران ستیزان حتی به مآخذی که استناد میکنند هم اعتماد ندارند!
یکی از این مطالب دروغین درباره زنان است. جالب آنکه ایران ستیزان بخش مربوط به داستان پانته آ را تحریف کرده اند و عنوان «کوروش و تصرف زنان و بخشیدن آنها به سرداران» بر روی آن گذاشتهاند و نامی هم از پانته آ نیاورند! همه می دانیم که داستان پانته آ بیان کننده جوانمردی کوروش است….
در ادامه بنگرید به: http://anti-lie.persianblog.ir/post/61
و همین طور:
http://anti-lie.persianblog.ir/tag/%d9%be%d8%a7%d8%b3%d8%ae_%d8%a8%d9%87_%d8%ba%db%8c%d8%a7%d8%ab_%d8%a2%d8%a8%d8%a7%d8%af%db%8c_%d8%a8%d8%a7_%d8%a7%d8%b3%d9%86%d8%a7%d8%af_%d9%88_%d9%85%d8%af%d8%a7%d8%b1%da%a9
با سلام
دوستان با عرض پوزش مطلب زیر از سایت تسنیم کپی شده و مهم است که مبارزه آقایان با صهیونیسم را نشان میدهد!!!!!!!
ﺩﺭ ﺳﺎﻝﻫﺎﯼ ﺍﺧﯿﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻥ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﺍﺭﺩ، ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻣﺴﺎﺑﻘﺎﺕ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﮐﺸﺘﯽ ﻭ ﮐﺎﺭﺍﺗﻪ ﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﻭ ﯾﮏ ﺭﺷﺘﻪ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﺩﯾﮕﺮ؛ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﺑﻘﺎﺕ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﻣﺴﺎﺑﻘﺎﺕ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﺩﺭ ﯾﻨﮕﻪﺩﻧﯿﺎ . ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﻪﺻﻮﺭﺕ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺻﺎﺣﺒﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖﻫﺎ، ﻗﻤﺎﺭﺷﺎﻥ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺳﮑﻪ ﺍﺳﺖ .
ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖﻫﺎﯼ ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﻋﻤﺪﺗﺎً ﺍﺯ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ، ﺑﺎ ﺍﻏﻔﺎﻝ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻭ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺭﻩ ﺻﺪﺳﺎﻟﻪ ﺭﺍ ﯾﮏﺷﺒﻪ ﻃﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺮﻣﻨﺰﻝ ﻣﻘﺼﻮﺩ ! ﺑﺮﺳﻨﺪ، ﻫﺮ ﻫﻔﺘﻪ، ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﻫﺎ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﻧﺎﻣﺸﺮﻭﻉ ﻭ ﺣﺮﺍﻡ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖﻫﺎﯼ ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﮐﺸﻮﺭ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﺳﺎﯾﺖ پﯿﻨﺎﮐﻞ ( PINNACLE ) ﺍﺳﺖ .
ﺳﺎﯾﺖ ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼ ﺁﻧﻼﯾﻦ ﭘﯿﻨﺎﮐﻞ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1998 ﺗﺄﺳﯿﺲ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻭﺏﺳﺎﯾﺖﻫﺎﯼ ﺁﻧﻼﯾﻦ ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼ ﺩﺭ ﻋﺮﺻﻪ ﻭﺭﺯﺵ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ . ﻋﺒﺪﺍﻟﺼﻤﺪ ﺧﺮﻡﺁﺑﺎﺩﯼ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﻗﻀﺎﯾﯽ ﺩﺍﺩﺳﺘﺎﻥ ﮐﻞ ﮐﺸﻮﺭ ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﻣﻬﺮ ﺍﺯ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻗﺎﻃﻊ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺖﻫﺎﯼ ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺎﯾﺖ پﯿﻨﺎﮐﻞ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻓﯿﻠﺘﺮ ﯾﺎ ﻣﺤﺪﻭﺩﯾﺘﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ .
« ﺟﺮﯼ ﻣﺎﯾﺮ » ﺭﺋﯿﺲ ﺑﺮﻧﺪ پﯿﻨﺎﮐﻞ ﮐﻪ ﯾﮏ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ پﯿﻨﺎﮐﻞ ﺭﺍﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭﺩ . ﺩﻓﺘﺮ ﻣﺮﮐﺰﯼ پﯿﻨﺎﮐﻞ ﺩﺭ ﺟﺰﯾﺮﻩ « ﮐﻮﺭﺍﺳﺎﺋﻮ » ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ پﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﻫﻠﻨﺪ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﺯﯾﻨﻮﻫﺎ ﻭ ﻗﻤﺎﺭﺧﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﺑﻪﺩﻟﯿﻞ ﻣﻌﺎﻓﯿﺖ ﺍﺯ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ، ﺑﺮپﺎﺳﺖ .
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﺪﻭﺩ پﻨﺞ ﻣﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼﻫﺎﯼ ﺳﺎﯾﺖ پﯿﻨﺎﮐﻞ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮐﻨﻮﻥ ﻫﻢ 600 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : ﺭﻭﺵ ﮐﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﺎ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﺪﻋﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ « ﻫﯿﭻ ﻣﻘﺎﻡ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺗﻌﻄﯿﻠﯽ ﯾﺎ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ » ، ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪﻭﺍﺳﻄﻪ ﻋﻮﺍﻣﻞ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ، ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﺎ ﺗﺮﻓﻨﺪﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﻏﻔﺎﻝ ﻭ ﺗﺮﻏﯿﺐ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ .
ﺍﻭ ﮐﻪ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﺎﻣﺶ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : ﺻﺎﺣﺒﺎﻥ ﺍﺻﻠﯽ ﺳﺎﯾﺖ پﯿﻨﺎﮐﻞ، ﺳﺮﺍﻥ ﻭ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﺩﺍﺭﺍﻥ ﺭﮊﯾﻢ ﺻﻬﯿﻮﻧﯿﺴﺘﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻓﺮﺩﯼ ﺑﻪﻧﺎﻡ « ﺍﻟﻒ . ﻩ . » ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺑﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﻪﮐﻤﮏ ﺷﺮﯾﮑﺶ « ﺍﻟﻒ . ﻡ . » ﮐﻪ ﺳﺎﮐﻦ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ، ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼ ﺭﻭﯼ ﻧﺘﺎﯾﺞ ﻣﺴﺎﺑﻘﺎﺕ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﻭ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺩﺭ ﺭﺷﺘﻪﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺭﺍ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ .
ﺍﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﻫﺪ : ﻫﺮ ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ ﺗﺴﻮﯾﻪ ﺣﺴﺎﺏﻫﺎ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺵﻫﺎﯼ ﻓﺮﯾﺐﮐﺎﺭﺍﻧﻪﺷﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﺳﺘﺎﯼ ﺟﻠﺐ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺍﻓﺮﺍﺩ، ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺷﺮﻭﺭ ﻭ ﺳﺎﺑﻘﻪﺩﺍﺭ، ﻣﺎﻟﺒﺎﺧﺘﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺿﺮﺏ ﻭ ﺟﺮﺡ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺭﻋﺎﺏ، ﻣﻄﺎﻟﺒﺎﺕ ﻧﺎﻣﺸﺮﻭﻉﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻭﺻﻮﻝ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ .
ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ 600 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼ ﺑﻪﺭﻭﯼ ﻧﺘﺎﯾﺞ ﻣﺴﺎﺑﻘﺎﺕ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺎﺧﺘﻪﺍﻡ . ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﻣﯽﺑﺎﺯﺩ، ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﺭﺍ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖﻫﺎ ﺑﺎ ﺗﺮﻓﻨﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺐ، ﻫﺮﮔﺰ ﺿﺮﺭ ﻧﻤﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺯﻧﺪﻩ ﻫﺴﺘﯿﺪ . ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﻣﻮﺍﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﭘﻮﻝ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﺠﻤﻮﻉ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖ ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻔﻊ ﻣﯽﺷﻮﺩ .
ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﻫﺪ : ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼ، 150 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺧﺘﻢ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ پﻮﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﺪﻫﻢ . ﺍﺯ « ﺍﻟﻒ . ﻩ . » ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺑﯽ ﺳﺎﮐﻦ ﺍﺳﺖ، ﻣﻬﻠﺖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﻣﻬﻠﺖ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ پﯿﺶ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺷﺮﺍﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺩﻓﺘﺮ ﮐﺎﺭﻡ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺷﯿﺸﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﮔﺮ پﻮﻝ ﺭﺍ ﻧﺪﻫﻢ، ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻣﯽﮐﻨﺪ .
ﺍﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺻﺎﺣﺒﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﺩ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺑﺮﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺗﺒﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺑﺎﺷﮕﺎﻩﻫﺎ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ، ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ .
ﺍﺯ ﻧﮑﺎﺕ ﺟﺎﻟﺐ ﺗﻮﺟﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖ ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺣﺴﺎﺏﻫﺎ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺑﺎﻧﮏﻫﺎﯼ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺎﻧﮏ « ﺱ » ﻭ ﺑﺎﻧﮏ « پ » ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ ﮐﻪ ﺗﺴﻮﯾﻪ ﺣﺴﺎﺏﻫﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ، ﺭﻗﻢﻫﺎﯼ ﻫﻨﮕﻔﺘﯽ ﺟﺎﺑﻪﺟﺎ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﯿﺞ ﻧﻈﺎﺭﺗﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ . ﻗﻄﻌﺎً ﺟﺎﺑﻪﺟﺎ ﺷﺪﻥ ﺍﺭﻗﺎﻡ ﻫﻨﮕﻔﺖ ﺁﻥ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﻫﻔﺘﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺴﺌﻮﻻﻥ ﻧﻈﺎﺭﺗﯽ، ﺟﺎﯼ ﺷﮏ ﻭ ﺷﺒﻬﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺑﺘﻮﺍﻥ ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮﺍﻥ پﻮﻟﺸﻮﯾﯽ، ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺮﺩ، پﻮﻟﺸﻮﯾﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺸﺮﻭﻉ ﺟﻠﻮﻩ ﺩﺍﺩﻥ پﻮﻝﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩﻫﺎﯼ ﻏﯿﺮﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﻭ ﻧﺎﻣﺸﺮﻭﻉ ﺑﻪﺩﺳﺖ ﻣﯽﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺵﻫﺎﯾﯽ، ﺑﺎﻋﺚ پﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﻣﻨﺸﺄ ﻏﯿﺮﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﺁﻥ پﻮﻝﻫﺎ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ .
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺌﻮﻻﻥ ﻧﻈﺎﺭﺗﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ، ﺭﺩﯾﺎﺑﯽ ﻧﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺘﻘﺎﻻﺕ ﻣﺎﻟﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺩﺭ ﻗﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﺎﻻﺕ ﻣﺘﺤﺪﻩ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ ﺑﺮﺧﯽ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺷﻮﺩ . ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ، ﺩﻭﻟﺖ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺭﺩﯾﺎﺑﯽ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺩﺭ ﺳﺎﯾﺖﻫﺎﯼ ﺁﻧﻼﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﻧﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺘﻘﺎﻻﺕ ﭘﻮﻟﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ ﺯﯾﺮﻧﻈﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﺩﻫﺪ، ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺩﺳﺘﺮﺳﯽ ﺑﻪ پﻮﻝﻫﺎﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺯ ﻗﻤﺎﺭ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً ﻏﯿﺮﻣﻤﮑﻦ ﻣﯽﺷﻮﺩ . ﻣﺘﺨﻠﻔﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﺯ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﻌﺘﺒﺮ Netteller ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺘﻘﺎﻻﺕ پﻮﻝﻫﺎﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﯼﻫﺎﯼ ﺁﻧﻼﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺑﻨﯿﺎﻧﮕﺬﺍﺭﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﮊﺍﻧﻮﯾﻪ 2007 ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﺷﺪﻧﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪﺍﺗﻬﺎﻡ ﭘﻮﻟﺸﻮﯾﯽ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﺭﺍ پﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻨﺪ .
ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﮑﺎﺕ ﺟﺎﻟﺐ ﺗﻮﺟﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﺳﺎﯾﺖﻫﺎﯼ ﺷﺮﻁﺑﻨﺪﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺎﯾﺖ « پﯿﻨﺎﮐﻞ » ﮐﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﺩﺍﺭﺍﻥ ﻭ ﺻﺎﺣﺒﺎﻧﺶ ﺍﺻﻼً ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﻓﺘﻦ پﻮﻝﻫﺎﯼ ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﻗﻤﺎﺭ، ﺑﺎ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺷﺮﻭﺭ ﻭ ﺑﻪﻋﺒﺎﺭﺗﯽ « ﺷَﺮﺧﺮ » ﻫﺎ ﺩﺭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﮐﻪ ﻓﺮﺩ ﺑﺎﺯﻧﺪﻩ ﺍﺯ پﺮﺩﺍﺧﺖ پﻮﻝ ﺍﻣﺘﻨﺎﻉ ﮐﻨﺪ، ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺭﻋﺎﺏ، ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﻣﯽﺭﺳﻨﺪ .
ﺧﺒﺮﮔﺰﺍﺭﯼ ﺗﺴﻨﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺁﺗﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻊ ﺫﯼﺻﻼﺡ پﯿﮕﯿﺮﯼ ﻭ ﺭﺻﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ .
دوستان ضرب المثل (( پول بده روی سبیل شاه نقاره بزن )) در این حکومت مصداق پیدا کرده است و همه ما روزانه مشاهده میکنیم ، حالا تصور میکنید این سایت شرط بندی چقدر بابت عدم پیگیری و رصد حاضر است به این خبرگزاری پرداخت کند ، بزودی مشخص میشود.
با سپاس
می گویند سپاه ، از عوامل پشت پرده این شرط بندی ها ی ورزشیست ………..
ممنوعیت اعزام تور گردشگری به پاسارگاد در ده روز اول آبان
نویسنده: تقاطع · مهر ۱۹, ۱۳۹۵
pasargad-iran-1
تقاطع: “اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری استان اصفهان” در نامهای به دفاتر خدمات مسافرتی این استان، برگزاری هر نوع تور گردشگری از یکم تا دهم آبانماه به مقصد پاسارگاد شیراز را “فاقد وجاهت قانونی” اعلام کرده است.
علت این ممنوعیت، برگزاری مراسم و تجمعاتی در روز هفتم آبانماه است که در سالهای اخیر تحت عنوان “روز کوروش” در پاسارگاد برگزار و در مواردی با برخورد نیروهای امنیتی روبهرو شده است.
فریدون الهیاری “مدیرکل اداره میراث فرهنگی و گردشگری استان اصفهان” با تایید اصالت این نامه به خبرگزاری “ایسنا” گفته: «به حسب وجود برخی ملاحظات در کشور، درخواست شده است چنین اقدامی صورت گیرد.»
او در عین حال مدعی شده که این نامه «محرمانه» بوده و نباید منتشر میشده است.
ban-on-pasargard-tour-iran-esfehan
بسیابسیار عالی بود این نوشته شما بعد از انقلاب هیچوقت برای امام حسین گریه نکردم بدلایلی . آما این نوشته وذکرمصیبتی که برمردم میرود مرا به گریه انداخت امام حسین واقعی همین است احتیاج نداری درجنگ در خشونت وزنجیرزنی وهیئت ها دنبالش باشی امام حسین یا بعبارتی انسان بون دروجود خودمان است لذت بردم ازجمله من او را جز با خانواده اش ندیده بودم. همه ی ما او را با همین خصلتش می شناختیم. که تنها به جایی نمی رفت. سپاس
سلام برنوریزادشجاع.من یکی ازدوست داران مرحوم آیت الله منتظری هستم خیلی دوست دارم نظرشخص شمارادرباره ی ایشان بدانم بدرود
—————-
سلام دوست گرامی
ایشان مرد بزرگی است. آنقدر بزرگ که همتایش حالا حالاها یافت نخواهد شد. وی در ورطه ی وحشت به کاری بس بزرگ و مردمی و ماندگار دست برد.
با احترام
.
سلام بر نوریزاد گرامی
آیا وقت آن نرسیده که از این آفت تاریخی فاصله بگیریم که کسی را به کل فاقد خطا در عرش قرار داده و دیگری را بدون هیچگونه امتیازی در زیر فرش!برادر بزرگوار آقای منتظری انسانی بود که دست به عملی زد که بسیاری از ماها در آن بزنگاه توان انجامش را نداشتیم ولی این به آن معنا نیست که مشابه ایشان حالا حالاها پیدا نشود.فراموش نکنیم که مرحوم منتظری در بدوساکن ملتی را با تئوری ولایت فقیه که بنیانگذار آن در حکومت جهل و وحشت بود به فلاکت کشید و سپس که دید نشد آن چه که فکر می کرد صواب است پشیمان شد و در صدد رفع و جبران خطای خود برآمد.اما از ایشان بزرگتر بسیارند.مرحوم بختیار که با احساس مسولیت خدشه دار شدن اعتبار خود و حتی طعنه دوستان جاهل خویش را پذیرا شد و تمام قد در برابر استبداد نعلین ایستاد و حتی جان خود را فدا کرد.مرحوم سعیدی سیرجانی که در پاکی همتا نداشت ولی افترای لواط را هم به جان خرید و جان خویش داد تا شاهد فلاکت ملت خود نباشد همو که مردانه در برابر مستبد زمان خود قدعلم کرد و….بزرگواران این چنینی مصونیت حوزوی بودن را نداشتند و جهال زمان به راحتی می توانستند به آنها بر خلاف مرحوم منتظری نسبت محارب و …بدهند.مرحوم منتظری عزیز است ولی فراموش نکنیم او به مبارزه با آنچه پرداخت که خود بانی آن بود هرچند که بسیار دیر شده بود.
موفق باشید
شفاف سازی فک و فامیل خارجی ///
https://www.youtube.com/watch?v=xhc1nVtP_u8
……………..
همچنین قدرت سیاسی در ایران بدعت بزرگی را نهاده است و آن اینکه «حفظ نظام اوجب امور است، بدعتی که نه با سنت نبی سازگار است، چرا که پیامبر عظیمالشأن اسلام برای حفظ قدرت در خاندان خودش تلاش زیادی صورت نداد، و این خیلی جسارت و گستاخی است که ما خود را آگاهتر و تواناتر از نبی اکرم بدانیم. اینکه نبی قدرت سیاسی را در خاندانش حفظ نکرد، نه به این دلیل است که نتوانست، بلکه به این دلیل بود که «حفظ نظام اوجب امور نبود»؛ همچنین این اصل بدعتی در تشیع عزیز نیز هست، چرا که امام نخستین و بزرگ تشیع نیز زمانی که عبدالرحمن عوف با وی بیعت کرد و قدرت را منوط به شرایطی در دستانش سپرد، به راحتی نوشیدن یک لیوان آب، از قدرت چشم پوشید در حالی که توجیهات بسیار مقدسی نیز برای حفظ قدرت در اختیار داشت. امام بزرگ شیعه از این اصل آگاه بود که حقایقی وجود دارند که اوجب از حفظ قدرت و نظام سیاسی است. اما از این سو نیز، روشنفکران ما در جهتی مخالف، لیک با همان منطق، معتقدند که «ضربه زدن به این نظام اوجب امور است».
……………
یکی از پیامدهای بسیار مثبت انقلاب از تقدس افتادن مقدس شده هائی بود که //// در طول تاریخ خونبار ایران و مانع بزرگی در پیشرفت کشور شده بود.جالب است وقتی که ///// با جنایات و خیانتها و دروغ و خدعه و ترور و بهر صورتیکه توانسته به این پیامد مبارک و مثبت کمک کرده به اصطلاح روشنفکران دینی دست از////// غیره واقعی برنمی دارند.خود آنها که همه هم خود را فیلسوف و دکتر و ووو می دانند هنوز نتوانسته اند از چهار چوب دروغ و فریبی که به آن عادت کرده اند بیرون بیایند.آقای کریمی که به پند و اندرز سروش و همفکرانش و دیگر روشنفکران همت گماشته و گویا تخصص فلسفی ایشان هم در اگزیستانسیالیسم است هنوز بجای گرفتن رهنمون از خرد خود برای پند و اندرز دادنش به دروغهائیی از مشتی عرب بدوی دست می اویزد!شما در هر کوچه و خیابانی و در هر جمع دو یا چند نفری که وارد شوید فورا فحش و بدو بیراه به //// و…براحتی از دهان همانها که این فیلسوفان و دانشمندان و روشنفکران عوام می خوانند می شنوید.ولی گویا همین فیلسوفان و دانشمندان …نمی خواهند قبول کنند که همین مقدس شده های دینی است که جلو خرد ورزی را دراین دیار گرفته و بهر بهانه ایی فورا حدیثی و یا دروغی و داستانی را که فرا گرفته اند به همین قدیسین ربط می دهند تا مبادا که قدیسین در جامعه ضعیف شود!درد جامعه ایران امروز همین مقدسات و دین اسلام و معتقدان روشنفکرنما و توجیه گران قتل و کشتار و ترور و غارت این سرزمین است.اسلام جو سیاسی و اجتماعی کشور را به زمینی شوره زار تبدیل نموده که خردگرایی جایش را بدروغ و دزدی و خدعه و توجیه و تسل به خرافات و جن گیری و …داده.آتش بیار این بدبختیها هم همین به اصطلاح روشنفکران دینی هستند.
چه مذبوحانه تلاش میکنند با اختراع داستانهای ساختگی و آب و تاب دادن ماجراهای کربلا حسین را کسی معرفی کنند که مظلوم کشته شد و بخاطر ثوابش فقط باید بر سر و شانه زنجیر زد و خود را زخمی و گل مالی کرد و پای نوای شیطانی مداحان نشست و خیابانها را یکدست سیاه و زشت کرد و برایش قیمه تبرکی پخت. نوری زاد عزیزم قلمت را تحسین می کنم که اگر کسی گوش و چشم بینا و بصیری برایش باقی مانده بود مثل تو امام حسین را اینطور می دید که بی توجه از این همه هیاهوهایی که به اسم او بپا نموده اند می گذرد و اهمیتی به آنها نمی دهد و یکراست می رود به ملاقات یک خانواده ی “مورد دار” و له شده و طرد شده و مظلوم به مفهوم حقیقی کلمه و از آنها طلب بخشش می نماید. برایت احترام زیادی قائلم جناب نوریزاد. این متنت را با عنوان “دختری با کفش های زرد” دوبار خواندم تا منظور حقیقی ات را فهمیدم. ای مرد بی ریا و بی غل و غش، همان خدایی که در عالم چوپانی ات توصیف نموده بودی نگهدار تو و عزیزانت باشد .
آقای نوری زاد عزیز سلام بر شما و دوستانتان
این نوشته شما من را به یاد زنان ایزدی و دختران در دست بوکوحرام و روستاهای ایران انداخت، وهمه مرا به دوران ۱۴۰۰ سال پیش از اسلام بردند که زنان با ارزش بودندو چون خدیجه بازرگان حق انتخاب آزاد همسری جوانتر از خود و طلاق او را داشتند، وچگونه سعی شده تاریخ واژگون جلوه داده شود .
ما اغلب زمانی که از ایران بزرگ باستان یاد می کنیم زمان حال را در نظر می گیریم ،وبا پستی و نکبت حال ، بزرگی تاریخمان را زیر سوال می بریم ، ما ملت گمشده در دروغ هستیم و بدین خاطر سرابی در دیدگان داریم ،سعی شده ما تاریخ خود را فراموش کنیم ، چرا که مردم بدون تاریخ ، بدون آینده اند.
دوران مسیح آخرین تلاش برای انسانیت در پیوند خدا و انسان و روح برای بالا برد مقام انسانی است (تا آن زمان خدایان برتر و جدا بودندو انسان را بازیچه داشتند) .
اما ، نقش ماریا(زن) نیز بتدریج حذف و بخصوص نقش زن در اسلام به نازلترین حد خود می رسد و برده ای ابدی در تاریخ اسلام می ماند .
کتابچه دستی داعشیان و سوالات و جوابهای داده شده مفتی اسلامی گواه و تاییدی بر نبودن اخلاق و وجدان در دین است.این سوالات ، که جوابش راهمه می توانید حدس بزنید ، نشان دهنده تفکر مردسالاری و غیر انسانی اسلام است و اینکه چگونه وجدان و اخلاق انسان را دین مسخ و بر باد می دهد ،عصر کنونی شاهد بوده است .
[کتابچه دستی داعشیان
۱- آیا زنان غیر مسلمان می توانند برده محسوب شوند؟
۲-آیا مسلمان اجازه سکس باغیرمسلمان را دارد؟
۳-اجازه سکس فوری با اسیران غنیمت داده شده است؟
۴-اجاز دارد یک مادر برای فروش از فرزند و یا فرزندانش جدا شود؟
۵-اجازه فروش برده حامله داده شده است؟
۶-آیااجازه سکس با کودکان داده شده است؟
۷- اجازه بردگی دو خواهر وجود دارد؟
۸-آیا اجازه بردگان داده شده است؟]
اگرداعشیان آنرا بصورت کتابچه سوال و جواب دارند و عملا بکار می برند،مسلمانان دیگر بدون کتابچه آانرابنا بر دستورات قرانی بکار می برند ، و همه در یک اصل واحد شریکند و آن حذف زنان به عنوان انسان اند ، زمانی که حق انسان بودن گرفته می شود ، تمام حقوق دیگر نیز باطل می شوند و زنان رسما برده مجاز می شوند.
تعجب من از باور زنان بر این دین است؟
پنهان کردن موی که رسم یهودیان است و پوشاندن پیکر و بردگی زنان در قرآن و حتی اجازه ورود به بهشت نداشتن( چون بهشت برای مردان است و حوری هایشان) را چگونه برای خود توجیه می کنند؟ بجز دروغ و فریب فکر و گم شدن در وادی خیال؟
می بخشید،
تصحیح:۸–آیا اجازه زدن بردگان داده شده است؟
جناب نوری زاد درود!
اگر با این نیروی مخرب جامعه و تاریخ کهن(یعنی روحانیون) تسویه حساب نشود، خواه انقلاب مشروطه بشود یا نشود، این میکروبها میمانند، و میترسم در آینده نزدیکی چشم باز کنید و ببینید، هشتصد ملا یکجا خلق شده، ملا همه امور مملکت را بدست گرفته، همه ثروت شما را بر باد داده، شما را به امان خدا سپرده، و افسارتان را به بیگانگان رها کرده!(پیش بینی”جلیل محمد قلی زاده” بنیانگذار روزنامه “ملانصرالدین” در شماره25سال1908)
آقای نوری زاد لطفا به تاریخ جمله بالا دقت کنید، از جانب ملت که خودمان باشیم قرنهاست که فراموشکار و بی مسئولیتیم و بدنبال آنیم که “دستی از غیب برون آید و کاری بکند”. اما از جانب حکومت ملایان چند فرض وجود دارد: اینکه عامل بیگانه اند، اینکه حجتیه ای هستند و در پی زمینه سازی حکومت امام گمنامند، اینکه نمونه آن روی سکه آدمی یعنی ///// اند، اینکه… در هرصورت قدرت بر مذاق آنها خوش آمده و برای حفظ آن حاضرند مانند بشار اسد ایران و ایرانی را به باد فنا دهند.
دریغا ازین مردم بی درایت/ دریغا ازین غــرقه گان حمــاقت
دریغا ازین خود فروشی به نانی////////////////////////////
دریغا ازین وادی اشک و حسرت/ دریغا ازین بیکسی واسارت…
http://sokhan-rooz.blogspot.com/2016/10/blog-post_15.html
آقای نوری زاد ! جایزه نوبل در رشته ادبیات شایسته شما عزیزست نه آن خاننده آمریکایی !
لطفا از اسم اینجانب سوء! استفاده نشود. خواننده صحیح است نه خاننده . جناب نوری زاد داشتیم !!؟!!
پرونده تجاوز جنسی قاری قرآن بیت رهبری به بچه های قرانی− محمد گندم نژاد معرف حاج سعید طوسی
از ميان خبرها
تور پاسارگاد در دهه اول آبانماه ممنوع شد.
– حوزويان: بايد تمام سال ممنوع شود. نام مكان پارسى، آدم داخل قبر ايرانى، ضريحى هم كه ندارد تا مردم به اميد حاجت گرفتن داخلش پول بريزند و ما برويم غبار روبى كنيم و حالش را ببريم. تازه، مردم با رفتن به آنجا ياد گذشتهء بخيال خود آبرومندشان مى افتند و ممكنست فيلشان ياد هندوستان كند. چه رفتنى دارد؟
فروچالهها ى ناشى از تخليه آبهاى زيرزمينى دشتهای استان فارس را می بلعند.
-اما به گمانم تا پاسارگاد و تخت جمشيد را نبلعند نظر آنكه نظرش به احمدى نژاد نزديك بود تأمين نشود.
حجت الاسلام رییسی ناگهان «آیتالله» شد.
– ميانبر زدن و ناگهان آيت الله شدن يك شرط اصلى دارد كه داشتن پست كليدى است، و دو شرط فرعى كه يكى بزرگ بودن شكم است و ديگرى سفيد بودن بيشترريش. داشتن شرط اصلى و دست كم يكى از دو شرط فرعى الزامى است. مثلاً احمد خاتمى كه شرط اصلى را دارد اما هنوز نصف بيشتر ريشش سياه است اگر سايز دور كمرش را بدهد مى شود فهميد آيت الله شده يا هنوز حجت الاسلام است
حجت الاسلام پناهيان در مراسم شام غريبان: راه تزکیه و پاکسازی جامعه، ایجاد حکومت و مدیریت اسلامی و قانونگذاری و اجرای قوانین الهی است.
– نمى دانم چطور پيكان مدل ٥٧ اوراقى است اما حرفهاى مدل ٥٧ هنوز هم اينقدر تازه و گوش نواز است.
چكونه جشنهاى ٢٥٠٠ ساله سقوط محمد رضا شاه را تسريع كرد؟
– چون اولاً پول خرج كرد تا تاريخ ايران باستان را آن هم با نمايشى شيك به رخ دنيا بكشد اما بجاى آن مى بايست پولها را خرج مطرح كردن تاريخ اعراب آنهم با نمايشى رقت بار از زارى و شيون، زنجير و قمه و خون، خاك بر سر ريختن، در گل و لاى غلتيدن و نذرى هاى گدا پرورانه مى كرد و دوم اينكه هزينه مراسم را از خزانه پرداخت در حاليكه مى بايست مانند نظام كنونى، پول را اول به جيب خودى ها مى ريخت تا خرج ها در ظاهر از جيب” خيّرين” باشد. اينطور چون هم ظاهرِ مراسم رقت بار بود و هم هزينه اش باعث حرف و حديث نمى شد، سقوطش تسريع نمى شد.
احمد خاتمى: ائمه جمعه تهران هیچ و مطلقا پول نمیگیرند. افتخار میکنیم که به این سفتی میگوییم هیچ.
– رانت و زمين مثلاً در ازگل چى؟
“سالی ۱۰۰ هزار هکتار از جنگلهای ایران نابود میشود”
“برخی مداحان شبی 15 میلیون برای روضهخوانی یا مداحی دریافت میکنند.”
“رضا هلالى: بجز مداحى، به تجارت چوب مشغولم”
– ببينيد امام حسين چه بركتى به زندگيش داده كه هم از دستان بريده ابوالفضل پول مى سازد هم از درختان بريده جنكلهاى ايران.
احمد خاتمى: مى خواهند سیداحمد خاتمی را یک چهره خشن و دعوایی و عبوس نشان دهند این تحریف است. عكسهاى خشن از چهره من فتوشاپ است.
– مگر كوريد نمى بينيد در واقعيت چه ملايم و مهربانم و چقدر چهره ام ناز است؟
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
از هر دري با يك ” جانباز ” ؛ سخناني كه بايد شنيد! – قسمت اول
گفتگوي راديو ندا با يكي از ” جانبازان ” جنگ ويرانگر و خانمانسوز ايران و عراق ، و سخنان دردمندانه اي كه بايد شنيد!
http://radio-neda.blogspot.com/2016/10/blog-post_15.html
نوریزاد عزیز سرو جان فدای قلمت که شرحه شرحه میکند این دل ما .آخر بی انصاف کمی فرصت بده . تازه داشتیم از گیجی مخارج هنگفتی که هم وطنان عزیز برای دل امام حسین و گوارای وجود مرفهان بی درد که از اتوموبیل های بالای صد میلیون خود پیاده میشوند وکاسه وقابلمه بدست هروله کنان به قصد غارت ارث پدر خود که مبادا از دست برود و به یمن این نذزری ها حسین شفاعت کند که ثروت های آن ها گزند نبیند داشتم خارج میشدم که نیشتر قلمت دل ما را ریش ریش کرد و اشک به چشمانم آورد . عزیز دل میخواهم برایت روضه بخوانم .ابتدا از آن سرور پوزش میطلبم فرض کن که نیرو های قهری و یا ولایت مدار تصمیم گرفتند که شما را معتاد به مواد مخدر کنند و شما را روزروشن ازخیابان و یا منزل سرقت کردند و به بیغوله های خود بردند و طی یک ویا چند ماه هر روز به شما نوع بسیار بدی از مواد مخدر تزریق کرده و پاک شما را معتاد تزریقی نمودند و دار وندار شما را هم به یغما بردند و شما را رها نمودند آیا هرگذ هرگذ به خود اجازه که نه فکر به فساد افکندن اهل منزل خود را خواهید داد ؟؟ جواب شما و همه ما این است نه هرگز ! تمام مشکلات آن خانواده نگون بختی که فرمودید درست است ولی یک پدر چطور به خودش اجازه میدهد که پاره تنش برای تهیه مواد مصرفی وی به فحشا کشیده شود ؟ این پدری که شما فرمودید دیگر پدر نیست فقط یک انگل است که بر سر زن وبچه اش خیمه زده و زندگی انگلی دارد والا اگر مرد بود ابتدا به هر مکافاتی که بود ( میدانم زجر فراوان دارد ) ولی مردانه قیام میکرد و حد اقل گند موادمخدر را از خانواده اش دور میکرد شاید فرجی میشد . باقی را خودتان حدس بزنید . باز هم پوزش .سپاس
نوری زاد، مرا روفتی، روبیدنی
در این دو پست اخیر، بدجور مرا با خودم گلاویز کردی.
نه واقعا فردا روز، جواب علی و حسین رو چی بدم؟ بگم ترسیدم؟ بگم بخاطر خانواده ام ترسیدم؟ بگم حتی شهامت برداشتن یک قدم کوتاه نداشتم؟
با سلام خدمت استاد نوری زاد عزیز
شخصا شما را بسیار دوست دارم، مگر می توان دغدغه انسانیت داشت و محبوب و معزز نبود.
یک سوال شاید در ذهن جنابعالی و خیلی از هموطنان عزیز باشد که چرا مبارزات عزیزانی چون نوری زاد به ثمر نمی نشیند؟
اصلا بر آن نیستم تا فعالیت های انسان دوستانه و مبارزات بر حق سیاسی جنابعالی را زیر سوال ببرم و یا وقعی بر آن ننهم.
به اعتباری چرا همه اینها(مبارزات سیاسی،فعالیت های روشنگرانه و روشنفکرانه و اخلاقی)لازم هست اما کافی نیست؟
در این باره توجه شما استاد عزیزم را به بخشی از مقاله دکتر بیژن عبدالکریمی در نقد دکتر عبدالکریم سروش تحت عنوان” رهبر تمدنی و نه رهبری سیاسی”جلب می کنم امیدوارم تاملی برانگیزند و تفکری برآرد..
دکتر بیژن عبدالکریمی:
خواهانم شما، دانشگاهیان و همه روشنفکران دیارمان را به اندیشیدن به دو پرسش دعوت کنم: ۱. چرا چیزی حدود دو قرن تلاش روشنفکران و جامعه ایرانی برای تحقق ارزشهای دمکراتیکــ و علیرغم ظهور دو انقلاب و چند جنبش اجتماعی بزرگــ به نتیجه نرسیده است؟ ۲. چرا دعوت روشنفکران از جامعه برای حرکت، جوشش و خودانگیختگی پاسخ درخوری نمییابد؟
جواب سادهاندیشانه، کاهلانه، دمدستی و همیشه از پیش آماده این پرسشها، معمولاً این پاسخ سیاسی است: «نمیگذارند». اما مسأله این است: «آیا مگر قرار است که بگذارند؟». آیا قرار بود برای روشنفکران فرش قرمز پهن کنند؟ خواهید گفت: با این نحوه نگرش آب به آسیاب وضعیت موجود میریزم و تیغ توجیه به دستی زنگی مست قدرت سیاسی میدهم و دست خود را نیز به همه زشتیها و پلشتیها و خونها میآلایم. حاشا و کلّا که چنین باشد (و امیدوارم باورم کنید چرا که اعتماد به طرف مقابل شرط ظهور هر گونه دیالوگ فلسفی و استمرار آن است).
سخنم این است که همه زشتیها و بدکاریها از جمله فاشیسم، توتالیتریانیسم، دیکتاتوری یا استبداد دینی، صرفاً حاصل سوء ارادهها و سوء نیتها یا بدفهمیها و بداندیشیها نیست. نمیگویم جهالتها، نادانیها، بدفهمیها، خودخواهیها، منفعتپرستیها و ارادههای سوء وجود ندارند، اما سخنم این است که این همه قصه نیست، و مهمتر اینکه این بخش قصه مهمترین قسمت قصه نیست.
سخن در این است که «ساختار سیاسی» مبتنی بر یک «ساختار اجتماعی» است و نگاه بخش اعظم جریان روشنفکری ما، درست همچون ساختار قدرت سیاسی در ایران، نسبت به این ساختار اجتماعی کور است. تعبیر «ساختار اجتماعی»، در این بحث آنچنان که باید مرادم را بیان نمیکند، چرا که این تعبیر به احتمال قوی ذهن را معطوف به مباحثی جامعهشناختی، فیالمثل آنچه در کتاب «جامعهشناسی نخبهکشی» آمده است، معطوف میکند، اما مرادم طرح مسائلی اینچنینی نیست. ناچارم از تعابیر دیگری کمک گیرم.
به بیان سادهتر، اکثر قریب به اتفاق روشنفکران ماــ از جمله خود حضرتعالی که مستمراً به هگل، هگلیان و هگلیمشربی، بدوبیراه میگوییدــ بسیار هگلزده و هگلیمشرب هستند، صرفاً به این معنا و به این اعتبار که آنان نیز همچون هگل «همواره از مفاهیم آغاز کرده، از مفاهیم به سوی واقعیت سیر میکنند». امروز ما بیش از هر زمانی به نقد مارکسی از بینش رایج روشنفکران کشورمان نیازمندیم و باید دیالکتیک هگلی را که با سرش راه میرود، بر پاهایش استوار کنیم؛ با این توضیح که همواره این «آگاهیها و ارادهها» نیستند که «هستی اجتماعی» را شکل میدهندــ همان آگاهیها و ارادههایی که روشنفکران ما همواره در ستیز با آنهایندــ بلکه این «نحوه هستی اجتماعی» ماست که تا حدود زیادی تعینبخش آگاهیها، ایدئولوژیها و ساختارهای سیاسی ماست. تفکر بر این هسته مرکزی (Hard Core) و تعینبخش حیات اجتماعی چیزی است که هم در ساختار قدرت سیاسی و هم در میان روشنفکران ما بسیار کم دیده میشود. اگر کسی از این سخن نتیجه بگیرد که من به مارکسیسم دعوت میکنم، فرد عوام و نافرهیختهای است که حق شرکت در این دیالوگ را ندارد؛ و اگر کسی از دعوت به اندیشیدن به «رابطه هستی اجتماعی و آگاهیهای اجتماعی» و «رابطه ساختارهای اجتماعی با ساختارهای سیاسی» نتیجه بگیرد که اینجانب به نوعی هیستوریسیسم (تاریخگرایی) و جبرگرایی اجتماعی و تعینگرایی جامعهشناختی دعوت کرده، مسئولیت همه زشتیها و بدکاریها را بر عهده ساختارها و هستی اجتماعی میافکنم، در حق من ستم روا داشته است. سخن در این نیست که افراد با اندیشهها و ارادههایشان مسئول نیستند، سخن در این است که اندیشهها و ارادهها صرف نظر از اذهان و نیتها، از ساختارها و هستی اجتماعی نیز تأثیر میپذیرند؛ و به اعتقاد اینجانب، این قسمت اخیر قصه مهمترین بخش قصه و همان چیزی است کهــ اگر نتوانیم بگوییم اصلاً مورد توجه قرار نگرفته است، لااقل میتوانیم بگوییم که در نزد اکثر روشنفکران این دیارــ به نحوی اساسی مغفول مانده است. نمیگویم بحثهای نظری، فلسفی و سیاسی بیفایده استــ که خود نیز در مقام یک دانشجوی فلسفه به همین گونه مباحث میپردازمــ اما متأسفانه پرداختن به این مباحث، در حوزه تفکر اجتماعی نگاه ما را نسبت به مسأله یا مسائل اساسی و بنیادین حیات اجتماعی و تاریخیمان کور ساخته است.
ما در قبل از انقلاب تصور میکردیم با سرنگونی حاکمیت سیاسی، حیات اجتماعیمان کن فَیکون میشود، اما نشد. انقلاب، تنها اسمها را تغییر داد، اما رسمها باقی ماند. امروز نیز هم قدرت سیاسی و هم روشنفکران ما اسیر «روزمرگی»اند و نه ساختار قدرت سیاسی برای وضعیت کنونی «آلترناتیو ساختاری» دارد و نه روشنفکران ما. متأسفانه، در دیار ما هم پوزیسیون و هم اپوزیسیون از منطق مشترکی برخوردارند. «سادهسازی» (ساده کردن مسائل بسیار پیچیده به مسائ
ل ساده)، «تقلیلگرایی» (Reductionism) (تقلیل پدیدارهای ذوابعاد و ذووجه به یک یا دو وجه از پدیدار یا تقلیل عوامل متعدد و درهمتنیده مؤثر در یک امر به یک یا چند عامل ساده)، سیاستزدگی (یعنی حیات سیاسی را مهمترین و اصلیترین حوزه حیات اجتماعی تلقی کردن) و ایدئولوژیکاندیشی (یعنی همه مسائل را بر اساس کنش اجتماعی و جهتگیریهای سیاسی تحلیل کردن و نیز ثنویتاندیشی و دو قطبی کردن امور مثل گنجاندن همه جامعه در دو قطب کارگرـسرمایهدار، دشمنـخودی، شرقیـ-غربی، لیبرالـفاشیسم، پوزیسیونـاپوزیسیون و …) از اوصاف مشترک قدرت سیاسی و روشنفکران ماست. همچنین قدرت سیاسی در ایران بدعت بزرگی را نهاده است و آن اینکه «حفظ نظام اوجب امور است، بدعتی که نه با سنت نبی سازگار است، چرا که پیامبر عظیمالشأن اسلام برای حفظ قدرت در خاندان خودش تلاش زیادی صورت نداد، و این خیلی جسارت و گستاخی است که ما خود را آگاهتر و تواناتر از نبی اکرم بدانیم. اینکه نبی قدرت سیاسی را در خاندانش حفظ نکرد، نه به این دلیل است که نتوانست، بلکه به این دلیل بود که «حفظ نظام اوجب امور نبود»؛ همچنین این اصل بدعتی در تشیع عزیز نیز هست، چرا که امام نخستین و بزرگ تشیع نیز زمانی که عبدالرحمن عوف با وی بیعت کرد و قدرت را منوط به شرایطی در دستانش سپرد، به راحتی نوشیدن یک لیوان آب، از قدرت چشم پوشید در حالی که توجیهات بسیار مقدسی نیز برای حفظ قدرت در اختیار داشت. امام بزرگ شیعه از این اصل آگاه بود که حقایقی وجود دارند که اوجب از حفظ قدرت و نظام سیاسی است. اما از این سو نیز، روشنفکران ما در جهتی مخالف، لیک با همان منطق، معتقدند که «ضربه زدن به این نظام اوجب امور است». اما همه سخن من این است که نه حفظ نظام و نه ضربه زدن به نظام از اوجب امور نیست. «حفظ نظام» یا «ضربه زدن به نظام» شعارهایی سیاسی است، اما مسائل اساسی ما این است که ما ایرانیان چگونه میتوانیم جایگاه شایسته تمدنی، تاریخی و جهانی خویش را در دوره کنونی به دست آوریم تا هر ایرانی بتواند از یک نوع زندگی انسانی متناسب با قرن حاضر برخوردار باشد.
بیپیرایه بگویم: جامعه ما هم در پوزیسیون و هم در اپوزیسیون دارای رهبران سیاسی است، اما متأسفانه هم در پوزیسیون و هم در اپوزیسیون فاقد رهبری تاریخی و تمدنی است که با ایدههای روشناییبخشاش، فارغ از جهتگیریها و درگیریهای سیاسی، در دل همه گروهها، اقشار، طبقات و جریانات گوناگون اجتماعی عزمیتی ملی به منظور تغییر در هستی اجتماعی و هسته مرکزی حیات اجتماعی خود به وجود آورد.
گفته خواهد شد، عبدالکریمی با این منطقش، ظالم و مظلوم، جلاد و شهید، زندانبان و زندانی، حاکم و محکوم و قدرت سیاسی و روشنفکران را یک کاسه میکند. بسیار خوب میدانم که فعل قدرت سیاسی از سنخ «کنش» است و فریاد روشنفکر از سنخ «واکنش»، و تفاوتهای بسیاری میان این کنش با آن واکنش وجود دارد. اما این تفاوتها جملگی اموری احساسی، هیجانی، عاطفی و در نهایت اخلاقیاند، که در جای خود بسیار مهم و قابل اهمیتاند اما قصه از این قرار است که ما از این امور احساسی، هیجانی، عاطفی و اخلاقی در طول تاریخ خود، به خصوص در این تاریخ دو قرن اخیر و علیالخصوص در این دهههای اخیر بسیار داشتهایم. اما این تفاوتها در یک چیز مشترکند و آن اینکه هستی اجتماعی ما را، یعنی همان زمینهای را که سبب ظهور زشتیها، پلشتیها، بیعدالتیها و ظلمهای بزرگی میشوند، تغییر نمیدهند. عادل بودن یا عادل نبودن، اخلاقی بودن یا اخلاقی نبودن، و مقدس بودن یا مقدس نبودن ربطی به مسأله اصلی ما، یعنی تغییر هستی و ساختارهای اجتماعی ما ندارد. رضاشاه فردی بیفرهنگ، بیاخلاق و فاقد بسیاری از ارزشهای متعالی اخلاقی بود، اما توانست در برههای از تاریخ با خذف ساختار طوایفیـعشیرهای کشور و تأسیس برخی از نهادهای مدرن (همچون آموزش و پرورش، دانشگاه و دستگاه اداری مدرن) نقش مثبتی در خصوص تغییر هستی اجتماعی ما ایفا کند، این در حالی است که بسیاری از روحانیون، رهبران اجتماعی و روشنفکران ما، علیرغم برخورداری از ارزشهای والای اخلاقی و انسانی، همچون شجاعت، فداکاری، مقاومت، آزادگی و روحیه شهادتطلبی نتوانستند نقشی تعیینکننده در تحولات اجتماعی ما ایفا کنند. من خود معلم درس اگزیستانسیالیسم در دانشگاههای کشور هستم و خوب معنای امر اگزیستانسیل و نحوه مواجهه اگزیستانسیل با مسائل را میفهممــ امری که در جای خود از اهمیتی اساسی و بنیادین برخودار استــ اما سخن در این است که در مواجهه با مسائل تاریخی، اجتماعی و تمدنی و در یک عبارت با هستی اجتماعی نمیتوان از منظری اگزیستانسیل، اخلاقی یا عاطفی نظر کرد.
به بیانی دیگر، مشکل روشنفکران و ساختار سیاسی ما، هر دو، عدم توجه به ساختارمندی بشر روزگار ماست. روشنفکران ما باید به نهادمندی بشر جدید بیشتر بیندیشند. فردیت و استقلال فردی آدمی در دوران ج
دید بسیار به خطر افتاده است. تودهها و نیز قدرتهای سیاسی به شدت تحت سیطره نهادهای مدرن (ساختارهای اقتصاد، قدرت تکنولوژیک، نظام تولیدـمصرف، روابط قدرتهای جهانی و …) هستند. روشنفکران خواهان اصالت و خودجوشی تودهها یا افراد درون حاکمیت سیاسی هستند. آنان جامعه را به اصالت و خودجوشی دعوت میکنند یا از افراد درون حاکمیت میخواهند که رویههای خود را تغییر دهند اما انسان نهادمندِ مدرن کمتر میتواند اصیل و خودجوش باشد. فراموشی این نکته میتواند به انتظارات بیش از اندازه از تودهها، از افراد و از جامعه بینجامد. روشنفکران ما هنوز به این واقعیت دنیای مدرن کمتر التفات دارند که در روزگار جدید نقش «هستی اجتماعی» در قیاس با روزگاران گذشته بسیار نیرومندتر گشته است و هستی اجتماعی تا حدود زیادی سرنوشت «آگاهی اجتماعی» را رقم میزند و نه برعکس؛ در حالی که روشنفکران ما دونکیشوتوار خواهان تغییر یکسویه هستی اجتماعی به واسطه تغییر در آگاهی اجتماعی یا به واسطه نقدهای اخلاقی از چهرهها، شخصیتها و نهادها هستند. در شرایط کنونی، «مصرف» به بزرگترین آرمان بشر تبدیل گشته است و آدمیان به تودههای وسیع مصرفکننده مبدل شدهاند. گسترش جامعه مصرفی به گونهای تنگاتنگ با بورژوایی شدن جهانبینی جامعه بشری در ارتباط است. ظهور فرهنگ مصرف انبوه، باعث یکدست شدن نسبی همه فرهنگها و همه تجربههای بومی و ملی شده است. در یک چنین شرایطی که مصرف و ارضای نیازهای روزافزون حاصل از تحمیل تکنولوژی به جدیترین مسأله تودهها تبدیل گشته است، نقش کمتری برای روشنفکران و فرهیختگان و ارزشهای آنان در جامعه باقی گذاشته است.
روشنفکران ماــ درست همچون خود قدرت سیاسی در ایران، لیکن هر یک با زبان و بر اساس ارزشهای مورد پذیرش خودشانــ جامعه را به اصالت (Authenticity) و حرکت اجتماعی بر اساس نوعی استقلال از روندهای اجتماعی کنونی دعوت میکنند، بیخبر از آنکه نظام تولیدـمصرفِ حاصل از عالم تکنولوژیک دیگر مجال زیادی برای اصالت، خودآگاهی و عقل و اراده انسانی باقی نگذاشته است. لذا دعوت روشنفکران از تودهها به منظور حرکت و نشان دادن اصالت اغلب از جانب افراد جامعه، به دلیل اسارتشان در سطح زندگی و نیازمندیهای روزمره زندگی مصرفی روزگار کنونی بیپاسخ میماند.
ایرانی گرامی
باید پرسید باید سوال کرد سقراط وار پرسید و پرسید و پرسید و از پرسش خسته نشد.
همین کاری که نوری زاد می کند. چرا باید مردم در فقر و فلاکت به سر برند و ثروت های بی کران ایران نصیب دیگران شود؟ چرا مردم ما فقیرند و دارایی های ما صرف نابودی و آوارگی مردم سوریه می شود؟ چه کسی به خود اجازه می دهد میلیارد ها دلار ثروت ما را صرف خرید بمب و فشنگ و مزدوران جنگی کند و ما مجبور شویم اعضای بدن خود را بفروشیم تا زنده بمانیم؟ و تو ای هم وطن چرا وقتی به بن بست می رسی رو به اعتیاد می آوری یا خود کشی می کنی و حاضر نیستی برای احقاق حق خود مبارزه کنی و در راه مبارزه جان دهی؟
عدل علی چیست؟ امام حسین برای چه کشته شد؟ که نوحه خوان های نجومی داشته باشیم؟ که اگر کسی انتقاد کرد بگوییم علی در یک روز چقدر گردن زد؟ که نرگس محمدی بخاطر مخالفت با اعدام زندان رود؟ امام حسین برای این جان داد؟
مقاله خوبی بود منتها انتقاد شما از نوری زاد نا بجا بود. اگر نیک بنگرید نوری زاد دقیقا همین کاری را می کند که مقاله خواسته است!
با سلام و خسته نباشيد خدمت دكتر نوريزاد عزيز
همانگونه كه مستحضريد بيش از ٥ سال است دولت به مردم يارانه مي دهد ، مدتي بعد تورم سرسام آوري به مردم ايران تحميل شد .
به طوري كه به عنوان نمونه قيمت نان ١٠ برابر شد . اكنون هم كه همين ٤٥ هزار تومان هم قطع ميشود ! پس يارانه ها چه شد !؟
از طرفي بي مسئوليتي حكومت ايران نسبت به مردم ايران و جاه طلبي هاي حكومت در خصوص برنامه مسخره هسته اي – كه البته به جايي نرسيد- سبب تحميل فشار هاي وحشتناك بين المللي فقط و فقط به ملت ايران گرديد ، همچنين هزينه جنگ سوريه و لبنان و فلسطين و و و ، سالهاي كابوس واري رو متوجه قشر متوسط و ضعيف جامعه ايران نمود كه كماكان ادامه دارد…اين فشار به مردم ادامه دارد ادامه دارد ادامه دارد
چون اصولا حق و حقيقت هميشه با آنها و همفرانشان است
ستاد اجرايي فرمان امام
سپاه پاسداران
مداحان خشمگين
آستان قدس
علم الهدي
به قول خودتان آيت الله هاي همينجوري
و…
اين مملكت فقط يك دولت ندارد كه !!!
چندين دولت و قدرت موازي هم !
وضع همين است حالاحالاها
— ولي بايد بترسند از خشم و بغض ملت —
با تقديم احترام
محمد زماني
جناب آقای نوریزاده
سلام علیکم
1بی مقدمه، شما اصرار دارید همواره خارج از اعتدال باشید؟ یا افراط میکنید و یا تفریط. به خاطر دارید ایامی که در کیهان مشغول بودید در آن روزنامه چه تهمتها و یا افشاگری ها علیه گروهی بی پناه میشد؟ کمترین التزام به اخلاق یا اسلام باید شما را وادار به جدایی از ایشان میکرد. خاطرتان هست با رانت دوستانتان سریال بی محتوایی ساختید که در آن به مقدسات اهل سنت توهین میشد و اقبالی هم به آن نشد و فقط حیف کردن بیت المال بود.
امروز هم که تغییر عقیده داده اید و امیدوارم در آن صادق باشد افراط میکنید. چرا به امام علی یا حضرت زینب بی احترامی میکنید؟
2- اگر واقعا جانتان را در دست گرفته اید و قصد مبارزه دارید پیشنهاد میکنم بجای این رویه که اتفاقا بسیار مناسب گروه های تندرو حاکم است تا هر مخالفی را به بی دینی و بهاییت و.. متهم کنند. تلاش کنید با دستیابی به مذاکرات مجلس خبرگان (اولین مجلس جهت تهیه نسخه اول قانون اساسی) و نشر آن و همچنین سخنرانی ها و اعلان مواضع رهبری قبل از رهبری شان سعی کنید به همگان بویژه متدینین بفهمانید که منظور از اصول مختلف قانون اساسی چیست و همچنین متوجه شان کنید که رهبری نیز انسانی هست مانند همه. و یک موجود فرازمینی نیستند و دچار تکامل و حتی تغییر اعتقادات و مواضع میشوند.
خدا عاقبت همه ما را به خیر کند.
آتشی به نام آب…!!!
پیش از شروع چرایی جدی بودن بحران آب در ایران، باید پرسید آیا مردم و مسئولان ما آگاهی یا درک لازمی از بحران آب در ایران دارند یا خیر؟ بدون شک بسیاری از مردم به غیر از مردمی که با این مسئله درگیر شده اند(آنهم در سطح بسیار محدود) از بلایی که قرار است بر سرشان بیایید و یا بلایی که سرشان آمده، اطلاع چندانی ندارند. اما در سطح دولتمردان و حاکمان چطور؟ این ها نیز دو دسته هستند. دسته ای از مسئولین و به ویژه نمایندگان مجلس که اصلا درکی از بحران آب در کشور ندارند و تصور می کنند که در کشور ما بحرانی به نام بحران آب وجود ندارد. دسته ای دیگر از مسئولین که اطلاعات کافی و یا اولیه در مورد این بحران و تبعات آن دارند نیز بنابه دلایل مختلف اراده ای برای مقابله با این بحران ندارند.
یکی از این دلایل این است که بسیاری از مسئولان ما نگاه بلندمدت در برنامهریزیهایشان ندارند. نداشتن چنین نگاهی واقعا یک معضل است؛زیرا باعث میشود برنامهریزیها برای خوشامد امروزمان باشد و نه برای فردای خود و فرزندانمان. مردم هم معمولا برای کسی یا چیزی ابراز احساسات میکنند یا به طرفداری از آن میپردازند که به وضع فعلیشان مرتبط شود.
مردم ما باید بدانند که یکی از بزرگترین مسائل امروز ما آب است. مسئله٣٠سال آیندهمان هم بر سر آب است اما شوربختانه هنوز هیچ سیاستی در زمینه آب نداریم.
در طول 12 سال، دولتمردان و مجموعه حاکمیت چندین مرتبه پای میز مذاکرات هسته ای نشستند و شاید یکی از دستاوردهای حداکثری این مذاکرات که منتج به حصول «برجام» شد، جلوگیری از تحمیل یک جنگ خارجی بر کشور بود. اما آیا مسئولین و دولتمردان اراده ای برای جلوگیری از وقوع یک جنگ داخلی را دارند؟ از سوی دیگر مردم اراده ای برای جلوگیری از تحمیل خشونت بر خودشان را دارند؟
سوریه را ببینید… بیش از ۳۰۰ هزار کشته و ۶ میلیون آواره و زیرساخت های اقتصادی نابود شده و جامعه تکه تکه شده… آیا می دانید بحران سوریه از کجا و از کدام نواحی و بر سر چه چیزی شروع شد؟ بحران سوریه اگرچه ریشه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زیادی دارد اما جرقه نهایی شروع بحران بر سر آب بود… جایی که عده ای در شهر «درعا» به خاطر کمبود آب و خشکسالی و از بین رفتن کشاورزی و زراعتشان اعتراض کردند و سرکوب شدند و بحرانی شروع شد که یکی از ویرانگرترین و پیچیده ترین بحران های بعد از جنگ دوم جهانی است. بحرانی که همچنان ادامه دارد و هیچ دورنمای مشخصی برای حل آن وجود ندارد.
شاید درگیری چند ماه پیش بلداجی در استان چهارمحال بختیاری را یادمان باشد. درگیری هایی که منجر به درگیری مردم و نیروهای انتظامی و امنیتی شد و چند قربانی بر جای گذاشت؟ آیا این نزاعی نبود که مسئولین را به فکر وادارد؟
ﺍﻣﺮﻭﺯ « ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺟﻨﮓ » ﺩﺭ« ﺣﻮﺯﻩ ﺁﺏ » ﺍﺳﺖ.دشمنی ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ انرژی ﻫﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﻭ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﯾﻤﻦ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﺪﺕ ﻧﯿﺴﺖ، ﺍﯾﻦ ﺑﺤﺮﺍﻥ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎً « ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻣﻠﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ » ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. بدون شک اگر دشمنان ایران هوشیار باشند(که امیدوارم نباشند) و بر روی تشدید اختلافات آبی در ایران برنامه ریزی کنند، نه تنها امنیت ملی بلکه تمامیت ارضی کشور با خطر جدی مواجه خواهد شد. اگرچه باید گفت تشدید اختلافات آبی به صورت خواسته و یا ناخواسته توسط مقامات خودمان در حال اجرا شدن است و نیازی به برنامه ریزی دشمنان ندارد.
ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ جنگ آب ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﺭﺥ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺍﻣﺎ اگر این شرایط به همین صورت تداوم یابد، ﺗﺎ ده سال ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺷﺎﻫﺪ ﺟﻨﮓ ﻓﺮﺍﮔﯿﺮ ﺁﺏ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﻭ ﺑﯿﻦ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻭ ﺍﺳﺘﺎﻧ ﻬﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻮﺩ. ﺍﯾﻦ ﺁﻥ ﺧﻄﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻣﻨﯿﺖ و تمامیت ارضی ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ بسیاری از ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭﺍﻥ و حتی نخبگان فکری و دانشگاهی ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ و یا نسبت بدان بی تفاوت هستند.
دولتمردان و مردم اگر تصور می کنند با دعا و راز و نیاز مشکلات و کمبودهای آبی کشور حل می شود، باید منتظر باشند تا مادر طبیعت تمامشان را نابود کند. ما در حال بازی با آتش هستیم. آتشی به نام آب!!! در کشور ما هم اکنون بر سر این که چه کسی اصلاح طلب یا اصول گرا است، چه کسی برای انتخابات ثبت نام می کند و چه کسی تایید صلاحیت یا رد صلاحیت می شود بحث و جدل وجود دارد اما کسی در مورد این مسئله فکر نمی کند که مادر طبیعت بیکار ننشسته است. به قول توماس فریدمن، ستون نویس روزنامه نیویورک تایمز، «طبیعت» اهل سیاست نیست. فقط قوانین فیزیک، زیست و شیمی را میداند و اگر این مردم مسیرشان را اصلاح نکنند، تمامشان را نابود میکند.
تنها «گرا»ی ناجی مردم و مسئولین ما در شرایط کنونی و در آینده نزدیک «محیطزیستگرایی» است و اگر مردم و مسئولین در همکاری در مدیریت و حفظ منابع آبی اهتمام مشترکی نداشته باشند بحران آب به انتظار مرگ تمام آنها خواهد نشست.
من خیلی پیش آمده به مردم تذکر صرفه جویی در آب داده باشم و شخصا هم حساسیت وسواس گونه ای به مصرف آب دارم. عموم جوابهایی که از مردم شنیده ام دو سه مورد بوده:
من یک و نیم ملیون به شزکت آب پول دادم بذار اب بره
برو به استخرهای شمال شهر اعتراض کن
میی دونی کیفیت این آبی که به خورد من و تو می دن چقدر پایینه؟!
ایرادی نداره آب چاهه
مسئله اینستکه کسی که می گوید “آب چاهه” در اصل نمی داند که همین مصرف بی رویه آب چاه هست که باعث نشست زمین اینجا و آنجای شهرها بخصوص تهران می شود. حکومت هیچ کاری برای ارتقای سواد مردم در این زمینه نمی کند. یکبار به جوان مغازه داری که عادت دارد صبح به صبح پیاده رو ی خودش و همسایه های مجاورش را بشوید گفتم حیف این آب زلال نیست که روی آسفالت خیابان تلفش می کنی در جوابم گفت “النظافت من الایمان”. در دلم گفتم چرا فقط احادیث را جاهایی که به نفعتان هست مصادره می کنید؟ اسراف مگر حرام نیست؟!روزهای بعد هم دیدم به کارش مشغول بود و اتفاقا دیدم در ایام عزاداری سیاه پوش هم بود.
جناب نوریزادمن اعتقاد راسخ دارم که مشکل کشور ما مردم هستند. والله این سیاستمداران فعلی از دل همین مردم بیرون امده اند.
عذر حکومت در جدی نگرفتن معظل آب و تذکر ندادن به مردم پذیرفتنی نیست ولی همین مردم هم کم مقصر نیستند در این همه بی خیالی و بی تربیتی و پرمصرفی و تجاهل و فرصت طلبی و راحت طلبی.
درود ای مرد بزرگ،ای سنگ صبور، نوریزاد عزیز،
آیا یک هزارام غارتی که امثال محمد رضا نعمت زاده وزیر صنعت و تجارت کرده یا قدری از ملیارد ملیاردهایی که مجتبی خامنهای و پدرش از جیب همهٔ دخترهای ایرانی گرفتار چنین روزگار شومی به تاراج برده اند، کفایت نمیکرد و نمیکند تا ملیونها خانوار ایرانی زیر خط فقر و محتاج نان شب نباشند و دختری ۱۳ ساله مجبور نباشد برای تامین نانی و دارویی در روز عاشورا نیز تن فروشی کند؟
سلام جناب نوری زاد!
تا وقتی که بین مردم همبستگی وجود نداشته باشه همینه که هست!
ولی دیگر در بین مردم ما همبستگی به وجود نخواهد امد! ببخشید که تلخ و نا امید سخن میگویم! ولی واقعیت محض است! و برای ان دلیل دارم!
شما در بین خانواده که هستید یک عاملی بنام همخونی باعث ارتباط نزدیک و بقولی باعث میشود که اعضای یک خانو اده هوای همدیگه رو داشته باشند و همبستگی بین شون باشه!
و این نقش رو در یک خانواده بزرگتر بنام جامعه فرهنگ بازی میکنه! یعنی وجود فرهنگ در یک جامعه بسان همخو در یک خانواده باعث همبستگی و پشت هم بودن و دل یکی داشتن میکنه!
ولی متاسفانه از جامعه فعلی ما یک فرهنگ منسجم رخت بر بسته و به نوعی پوچی و بی هویتی یقه جوانان این سرزمین را گرفته!
ما فرهنگ غنی ایرانی را داشتیم که مخفف ان سپاس بود!(پندار نیک ، .فتار نیک و کردار نیک) که فرهنگی جهان شمول و فراگیر بود! واگر در هر جامعه ای از این فرهنگ پاسداری شود به سر منزل مقصود خواهد رسید!
و با سر کار امدن رژیم فعلی و مذموم داشتن فرهنگ ایرانی و وکوبیدن فرهنگ ایرانی که باعث همبستگی ملی و کنار هم بودن مردم میشد ؛ یک نوع بی اعتمادی بین مردم رواج دادند! و فرهنگ تظاهر و ریا و دو رویی بر مردم مسلط شد!
و این شد که جوانان دچار بی هویتی فرهنگی و سرخوردگی شده اند و کنار هم اوردن و همبسته کردن این جوانان کار ساده ای نیست!!!
ببخشید اگر وقتتان را گرفتم! و اگر کلامم گویا نبود دلیل بر کم سوادی من است ولی نیک میدانم که شما واقفید بر این اسرار!!!