اشاره: نرگس محمدی قرار است شانزده سال آینده را در زندان بماند. ظاهراً او در بیرون از زندان عنصری مزاحم و تحمل نشدنی تشخیص داده شده. اگر خدا وکیلی اینجور است، ما حرفی نداریم. نرگس در زندان بماند تا حضرت رهبری شب ها راحت بخوابد. گرچه ایشان و همراهانشان مشکلی در خوابِ راحت ندارند. آن کسی به فرسودن و نهیبِ هرازگاهِ وجدان دچار می شود که چیزکی از آن برایش مانده باشد هنوز. جناب شیخ مصطفی پورمحمدی مگرهمین چند وقت پیش نگفت: من از این که چند هزار نورچشم مردم را در سال شصت و هفت زده ام و کشته ام شان همینجوری، شبها راحت می خوابم تخت! با این همه، نه که مزاج آدمها متفاوت است و شیشه های دل شان نازک، ممکن است یکی که هم آدم کشته وهم در نمازشب اشک ریخته، از شنیدنِ صدای آه یک مادرِ بی نوا عذاب بکشد. می گویم: شاید برادران دستگاه قضای رهبری ترجیح داده اند نرگس را بجایی بفرستند که صدای آه هایش به گوش جناب رهبر نرسد تا مبادا کدورتی در خلقیات حضرتش پدید آید. امروز بخود گفتم بگرد و ببین چه مشابهت هایی میان جناب سیدعلی خامنه ای و بانو نرگس محمدی است که این باید در زندان باشد صرفاً بخاطر این که می گوید: من انسانم و حقوقی دارم که شما – آقای خامنه ای – این حقوق را از من و مردم ربوده اید. و آن دیگری، که می گوید: همینی که هست. می خواهی بخواه، نمی خواهی برو زندان. زور دارم می توانم.
یک: نخستین مشابهتی که برگمانِ من نشست این بود که دیدم نرگس و آقا سیدعلی هر دو در آسمان و زمین اشتراکاتی دارند. منتها نرگس از بس زمینی است، آسمانی می نماید، و آقا سیدعلی آنقدر آسمانی است که زمینش ناپیداست. زمین این هردو را “مردم” اشغال کرده اند. با این تفاوت که درزمین نرگس این مردم اند که به توپ می زنند، و در زمین سیدعلی مردم همان توپ اند که باید بدان پای کوفت و شوتیدشان. آسمان نرگس، با چشم مردم هویت پیدا می کند و”دیده” می شود. همین آسمان، به آقا سیدعلی که می رسد، باید به وی نگاه کند تا خود هویت پیدا کند.
دو: نرگس نفس می کشد و آقا سیدعلی نیز. اکسیژن نرگس مردم اند با همه ی حق و حقوقی که دارند. عجبا که اکسیژن سیدعلی نیز مردم اند منتها بی آنکه حق و حقوقی داشته باشند.
سه: نرگس بصیرت دارد و آقا سیدعلی نیز. بصیرت نرگس در این است که آدمها را با خروجیِ رفتارشان می سنجد و پیش بینی می کند و به شان نمره می دهد. آقا سیدعلی نیز دقیقاً همین گونه است با مختصری تفاوت اما. این که آقا سیدعلی با خروجی رفتار مردم کاری ندارد. او برای خودش یک خروجیِ مخصوص آراسته که مردم باید همت کنند و خود را با اندازه و مختصات آن خروجی مطابق کنند. و گرنه از همان خروجی به جایی ناپیدا خارج می شوند.
چهار: دوستان نرگس از دیوار کسی بالا نمی روند. دوستان آقا سیدعلی اما دیواری نبوده که از آن بالا نرفته باشند. خب، این که نشد مشابهت که! چرا، اگر خوب نگاه کنید، می بینید در این دو عبارت، آنچه که مشترک است “دیوار” است. نرگس اکنون بهمین خاطر زندانی است. صدایی در حوالیِ زندان می پیچد که: می خواستی تو هم از این دیوار مشترک بالا بروی تا زندانی نشوی. مگر شیخ علی فلاحیان با آنهمه آدمکشی زندانی است اکنون؟ یا مرتضوی با آنهمه دزدی و نقشی که در کشتار سال هشتاد و هشت داشته؟ یا مجتبی خامنه ای با میلیاردها پولی که بالا کشیده و فرماندهی کشتار سال هشتاد و هشت نیز با وی بوده؟
پنج: نرگس بچه دارد و آقا سیدعلی نیز. اصرار نرگس بر واخواهیِ حقوق تباه شده ی مردم بچه هایش را “آواره” کرده، آقا سیدعلی اما نگران این است که نکند بچه هایش در آینده آواره شوند.
شش: نرگس، می خورد و آقا سیدعلی نیز. نرگس – اگر که بتواند – حق خودش را، آقا سیدعلی اما…… کاش یکی پیدا می شد و از آقا سیدعلی می پرسید: آقا جان، شما با این همه پولی که از سفره ی نداری مردم بر می دارید و به هرکجا که دلتان می خواهد هبه می فرمایید، هیچ از مردم اجازه می گیرید آیا؟ شما با اموال مردم چندچندید؟ یعنی سهم مردم در اجازه دادن ها و اجازه ندادن هایشان در این برداشت های همینجوری چقدر است خدا وکیلی؟
هفت: نرگس نگران است و آقا سیدعلی نیز. نرگس نگران دختران و بانوانی است که از نداری تن به تن فروشیِ ناگزیر می سپرند. و نگران جوانانی است که جوانی شان “آب” می شود بی هیچ دستاوردی. و یا نگران است بخاطر ریخت کشورمان که بد ریخت شده و حالِ بسیاری را بهم می زند و می هراساند و سرنوشتش نیزمعلوم نیست. نگرانیِ آقا سیدعلی از جنس دیگر است. این یکی را می گذارم بعهده ی شمایی که این مطلب را می خوانید. که اگر من بگویم کار بجاهای باریک می کشد. شما نگرانی های حضرت رهبری را یک به یک شماره کنید. اگر که مایلید.
هشت: نرگس در زندان است و آقا سیدعلی نیز. دیوار زندان نرگس را خود آقا سیدعلی بالا برده، و دیوار زندان آقا سیدعلی را خودش. نرگس حتماً یک روز از زندان آقا سیدعلی بیرون می آید. آقا سیدعلی اینجور که از قرائن پیداست، در زندان خود ساخته اش ماندنی است الی الابد.
نه: در رگهای نرگس و رگهای آقا سیدعلی خون جاری است. جنس خونِ جاری در رگهای نرگس، خون دلی است که می خورد از بی کسی و بی پناهیِ مردمی که در تنگنای نظام مقدس گرفتارند و فریاد رسی ندارند. جنس خون رگهای آقا سیدعلی را باید از مردمانِ خون بدل پرسید.
ده: نرگس “فردا” دارد و آقا سیدعلی نیز. فردای نرگس رو به روشنایی است و فردای آقا سیدعلی رو به ماهیتی است که سهمی از روشنایی ندارد. چرا؟ چون کسی که روشنایی را زندانی می کند، حتماً به تاریکی دلبستگی دارد.
یازده: نرگس و آقا سیدعلی هردو فریاد می کشند. این برای نداشته ها، آن برای حفظ داشته ها.
دوازده: نرگس و آقا سیدعلی هر دو نظرشان به کسانی نزدیک است. نرگس به مردم، و آقا سیدعلی به بعضی ها. گور پدر مردم.
سیزده: نرگس و آقا سیدعلی هردو گریه می کنند. گریه ی نرگس بخاطر جوانی ها و فرصت ها و سرمایه ها و عاطفه های روفته شده ی مردم است، و گریه ی آقا سیدعلی بخاطر “حال” خوشی است که درنماز شب پیدا می کند.
چهارده: نرگس و آقا سیدعلی هردو از پتانسیل “دوست داشتن و دوست نداشتن” برخوردارند. نرگس مردم را بخاطر این که مردم اند و صاحب حق، دوست دارد، و آقا سیدعلی تنها مردمی را دوست دارد که در راه اسلام دود شوند. نرگس حجاب اجباری را دوست ندارد اما سیدعلی چفیه را دوست دارد. البته آقا سیدعلی مردم را دوست دارد بشرطی که این مردم شانه هایشان بدهند زیر بارهای بیت رهبری و جوانانشان را بفرستند برای دفاع ازحرم همینجوری.
پانزده: آقا سیدعلی را دوستانی است و نرگس را نیز. دوستان نرگس از بس با ادب اند، همیشه از درِ اصلی سفارتخانه ها داخل می شوند. دوستان آقا سیدعلی اما به دیوار سفارتخانه ها اشتیاق فراوان تری دارند.
شانزده: نرگس و آقا سیدعلی هردو به قاچاق علاقه مندند. دوستان نرگس نوشته هایی را قاچاقی به داخل زندان می برند و نوشته هایی را نیز قاچاقی از داخل زندان بدرمی آورند. جنس قاچاق دوستان آقا سیدعلی کمی متفاوت است. دوستان ولایی درجابجاییِ تریلی ها و کانتینرهای تریاک و هروئین و جنس های جوربجور و دلار و شمش های طلا تخصص دارند. و البته خیلی چیزهای دیگری که فهرستشان را می شود از شیرمرغ آراست تا….. جان آدمیزاد. اسکله های قاچاقِ “برادران” کوه یخی است که تنها قسمتِ بیرونی اش را ما شنیده ام. دیدنش که کار ما نیست.
هفده: هم نرگس هم آقا سیدعلی “دشمن” را می شناسند. منتها دشمن در نظام فکری نرگس به هرآنکسی گفته می شود که به حقوق بدیهی و قانونیِ مردم تجاوز کند، آقا سیدعلی اما نگران این است که مبادا دشمنی به اسم “مردمِ” به تنگ آمده ی ایران، دست برکنده ی زانوی خود گذارند و برخیزند و بعضی ها را بگیرند و محاکمه کنند و به زندان بیفکنند. در همین راستا، ودر نظام فکری نرگس، آدمکشی و اعدام مطلقاً مقبول نیست اما در نظام مقدسِ آقا سیدعلی، هم آدمکشی و هم اعدام، بالاستقلال صاحبِ وجاهت و اعتباری اند حتماً و نیزاسلامی البته.
درپایان:
نرگس را نظام مقدسی زندانی کرده که خود می داند، نیک نیز می داند، که این بانو را هیچ خطایی در پرونده نیست الا واخواهیِ حقوق قانونی و بدیهیِ مردم. ایرادی ندارد. مردم ایران به این “بندیان بی دلیل” نیازمندند. این نیاز، در آینده ای نزدیک کار خودش را آشکار می کند و راههای بسته را می گشاید. حالا نه این که مردم در آینده ای نزدیک بیرون می ریزند و شیشه ها را می شکنند و ملاکُشی و سردار کشی راه می اندازند. نخیر، در قاموس ما آدمکشی راه ندارد. ما اهل گفتگوییم. اهل مداراییم. اهل ادبیم. آدمکشی را می گذاریم برای اهل ولا دربست. که در تخصصشان است مبسوط. این “بندیان بی دلیل” و کشته های بی دلیل، آبی خواهند بود که نرم و بی صدا به سمت قلعه و برج و باروی نافرسودنیِ حضرات می خزند و به نرمی بلندای این بلندی ها را فرو می ریزند. بله، ما به این بندیان بی دلیل و کشته های بی دلیل محتاجیم. این مشابهت ها که برشمردم، و دیگر مشابهت هایی که گفتنی نیست، این را می گویند.
فیس بوکfacebook.com/m.nourizad
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل جدید: mnoorizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
نهم مهرماه نود و پنج – تهران
|
سلام،
زیبا نوشتی! با اجازه ات عکس را کپی کردم توی تلگرامم. با یک زیر نویس متفاوت:
« نرگس محمدی قرار است شانزده سال آینده را در زندان بماند. اما به نظر می رسد که باز هم خواب از چشم ولی مطلقه فقیه بر گرفته است! »
جناب نوریزاد
من نمی دانم آیا کشور های غربی واقعا به انسان و انسانیت ارزش می گذارند یا این ارزش گذاری برای انتخاب شدن مجدد است که در این صورت باید گفت آفرین بر سیستم هائی این چنینی که مردم آنقدر تاثیر گذارند که مقامات برای انتخاب مجدد نیاز به راضی کردن افکار عمومی دارند . آنچه که ما می بینیم این است که سیاست مداران غربی در ارتباط با احکامی مانند حکم نرگس محمدی واکنش نشان می دهند. از آنطرف زیرکی مقامات جمهوری اسلامی را می بینیم که حساسیت مقامات غربی را می بینند و در شرایطی که یکی یا چند مقام غربی در انتخابات نیاز به رای دارند ناگهان حکمی سنگین و مضحک مثل حکم نرگس محمدی را اعلام می کنند و بعد از چندی او را آزاد می نمایند و جامعه تنها از این آزادی خوشحال می شود و هورا می کشد بی آنکه بداند این جمهوری اسلامی به آن مقام غربی باج داده است تا در ازای آزادی این محکوم از همه جا بی خبر آن مقام به آراء خود برسد جمهوری اسلامی چند صباحی عمرش را دراز تر کرده است.
شنیده ها حاکی از ان است ” طرح تخفیف مجازات اعدام قاچاقچیان مواد مخدر در حال تهیه و ارائه است! ”
اینهمه بدبختی و مشکل داریم فقط مانده تخفیف به قاچاقچیان جنایتکار مواد مخدر!
این طرحها مسلما با فشار استعمارگران غربی ارائه میشود. استعمار غرب بااین طرحها می خواهد حاشیه امنی برای قاچاقچیان مواد مخدر درست کند تا بدون ترس از اعدام کشور را با سیل مواد مخدر نابود کنند. انگلیس سالها با سلاح تریاک و مواد مخدر چین با آن عظمت را در فقر و بدختی و عقب ماندگی نگاه داشت همین کار را دارند با ایران می کند.
کشور ایران همسایه افغانستان بزرگترین تولید کننده مواد مخدر جهان است . در سالهای اخیر بالای 5000 هزار نیروی مرزبان ایران در درگیری با قاچقاقچیان مواد مخدر کشته شده اند! هزینه جانبی مواد مخدر برای اقتصاد ایران سالانه حدود 12 میلیارد دلار است!( اخیرا در رسانه ها گفته شد) روزی چندین جوان مملکت بخاطر مصرف مواد مخدر جان خود را از دست می دهند. چه خانواده هایی که بخاطر مواد مخدر از هم پاشیده نمی شود و سرنوشت چه کودکان و نوجوانانی که به سیاهی می انجامد.
همزمان با اشغال افغانستان بوسیله غربیها تولید مواد مخدر در این کشور چند برابر شده! با فشار به ایران برای کاهش و حتی لغو مجازات اعدام برای قاچاقچیان و ایجاد حاشیه امنیت برای آنها می خواهند جامعه ایران را یسش از پیش نابود کنند. متاسفانه روزبروز قوانین برای تاراج ایران بوسیله افغانیها مهیاتر و راحت تر میشود روزبروز ورود و اقامت و اشغال خزنده ایران و تصاحب فرصتهای شغلی و آموزشی و ازدواج آنها آماده تر میشود با کاهش مجازت اعدام ( چه برای مواد مخدر چه مواردی چون تجاوز به عنف) ایران به حیاط خلوت افغانستان و پاکستان مبدل میشد که خروار خروار مواد مخدر به ایران بیاورند و به راحتی به زن و بچه ملت تجاوز کنند تازه بعد دستگیری باید ببریمشان در زندان چند سالی آب و نان مجانی هم به آنها بدهیم.
شما که خیلی علاقه به نامه نگاری داری باید یک نامه بنویسی و بخواهی بجای طرح تخفیف به قاچاقچیان باید با دولت افغانستان و غربیها برنامه دقیقی برای برچیده شدن مزارع خشخاش و مراکز تولید هرویین و موا اولیه سایر مخدارات که همه در جوار همان مزارع خشخاش است تهیه شود و نیز کشیدن دیوار مرزی ( همانطور که ترکیه دارد بین خود و سوریه دیوار می کشد یا اسراییل بین خود و فلسطینیان دیوار کشیده یا امریکا که در چندین هزار کیلومتر مرز خود با مکزیک دیوار کشیده است و نیز اخراج مهاجران افغان که حضورشان مهمترین زمینه توزیع مواد مخدر است و خیلی از این قاقچاقچیان خرد و کلان در پوشش مهاجر فعالیت می کنند.
واقعا باعث خجالت است کشوری بیخ گوش ما 75 درصد مواد مخدر جهان را تولید می کند و این باعث اینهمه هزینه مادی و معنوی برای ایران شده اما هیچ کس در این مملکت عین خیالش هم نیست. صد حمت به اول انقلاب که مضمون بیساری از فیلمهای سینمایی مبارزه با مواد مخدر بود چه شد که مساله مواد مخدر از دستور کار رسانه ها خارج شد؟ تازه بدنبال کم کردن هزینه برای جنایتکاران و متجاوزان بیگانه و این بدترین دشمنان امروز ملت مظلوم ایران هستند.
اگر به فکر امنیت جان و و مال و ناموس فرزندانتان هستید با این طرح مخالفت کنید.
دست از این روشنفکربازیهای بی خردانه مخالفت با اعدام بردارید که از قدیم گفته اند:
ترحم بر پلنگ تیز دندان .. ستمکاری بود بر گوسپندان
ترحم به قاتل و متجاوز و قاچاقچی و وطن فروش و جاسوس اجنبی خیانت به خود و فرزندان و نسل آینده است.
پدرجان قاچاقچی بین المللی گردن کلفت هیچ جا اعدام نمی شود چون با یک تار سبیلش تمام دادگستری و پلیس و … را میخرد و نماینده به مجلس میفرستد! فقط افراد فقیر و بیچاره که راهی به جز قاچاق برای سیر کردن شکم ندارند اعدام میشوند حالا از شما چند تا سوال دارم
دختر 16 ساله اعدام شد آیا فساد و فحشا ریشه کن شد؟
این همه قاچاقچی اعدام شد جلوی مواد مخدر گرفته شد؟
این همه به جرم اختلاس اعدام شدند آیا جلوی دزدی گرفته شد؟
اعدام و پاک کردن صورت مساله هیچ مشکلی را نه تنها حل نمی کند بلکه با افزایش خشونت در جامعه زمینه جرمهای دیگر را بیشتر می کند.
بادرود برهمه نیکان
ما ظرف سی وهشت سال شیر فهم نشدیم که این حکومت اسلامی است یا نه ویا ضد اسلام ؟ مسلما جمهوری نیست پارلمانش هم دست نشانده و رییس جمهورش انتخابی مهندسی شده بین چند منتخب چند بار از فیلتر گذشته.
اگر حکومت اسلامی است مگر اسلام تا این حد دزدی وآدمکشی ودروغ وتبعض و مردم آزاری را تجویز کرده؟ و این باند های حکومتی مگراز طرف اسلام وخدا وپیامبر وکیل برای این تبهکاریها وخلاف ها هستند ؟ آیا مدرکی دال بر نمایندگی و وکالت دارند؟ مگر رهبر بر گزیده مردم است یاخدا که البته هیچکدام ولی چطور گویند پاسخ گو بخداست و آیا تا کنون معلوم شده چه پاسخی داده بخدای خودش ؟
این چند دسته مافیایی که بر سر قدرت ومنافع باهم جدال دارند و همه از توبره مردم نشخوار میکنند و آنچه مینویسیم میدانید تهمت نیست بلکه تکرار سخنان خودشان هست یکدسته از حقوق بالای دسته دیگر میگوید و دسته مخالف از دزدی ورانت خواری دسته رقیب و بیچاره مردم به اصطلاح فرانسوی ها بین چکش وسندان( این دوباند) له ولورده شدهاند وداد رسی در کشور امام زمان نیست،ای امام زمان کجایی پس کی میایی مارا از شر نمایندگان خودت رها کنی ، تورا بروح اجدادت مثل غیبت صغرایت یک ظهور صغرا هم داشته باش دعوتتد میکنیم و ظهورکبری را بگذار برای بعد و رفع شر درجهان، ما مخلصیم.
نرگس ونرگس ها بی گناه و بیصدا بخاطر انسان دوستی در زندانهای آیت اله ها پر پر میشوند واین است عدالت نظام اسلامی.
افسوس که اکثریت مردم ما فراموشکار و بی تفاوت وبی احساسند و فکر نمیکنند ومطالعه ندارند وغم و مشکلات دیگران برایشان چندان مهم نیست، وقتی زلزله ای در ایران میشود میگویند الحمد الله از ما چیزی نشد ولی گویا برایشان آنچه بر همسایه وشهر بغلی و ومردم استانی دیگر رفته مهم نبوده!
جناب نوری زاد:هربار که از جلو سینمایی رد میشوم بیاد سینما رکس آبادان می افتم که چگون آن تعداد آدم را به آتش کشیدند و جزغاله کردند چه شیر نا پاک خورده ای فتوای آن جنایت را داد برای بیشتر بی اعتبار کردن شاه!
آنها که امروز با کنسرت مخالفند قبل از انقلاب اولین بار اولین و آخرین سینمای قم را به آتش کشیدند، آنها همیشه باهنر وهنرمند مخالف بودهاند که رقیبانی امروزی تحصیل کرده و مردم پسند هستند ودرچنته به حقیقت نزدیکترند تا این مشت مفت خور.
اینها نه باموزیک وخوانندگی وکنسرت،تابلو،مجسمه،ورزش بلکه باهرچه از هنر برآید مخالفند
فوتبال با تاسوعا مصادف شده باید فوتبال را بعقب برد ،چرا؟
مگر عاشورا تابستان نبوده وهرسال قمری 11 روز کمتر وکوچکتر از شمسی ومیلادی نیست مگر ساده تر نخواهد بود که عاشورا را جا بجا کنیم ، مسلما فوتبال بین ها زیاد تاسوعایی یا عاشورایی نیستند و تا سوعایی هم فوتبال بین نیستند یعنی حتی میتوان روز عاشورا هم جنگ 22 نفره فوتبال را روی چمن براه انداخت بدون خونریزی چه اشکالی دارد؟در کشورهای اروپایی وقتی رییس کشور یا شاهی فوت میکند فیلمی از خوبی وبدیهای او از کارهای درست ونادرست او درساعتی پخش میکنند و برنامه های رسانه ها طبق معمول وبرنامه ریزی قبلی ادامه میابند. این دکان عاشورا برای این جماعت تاکنون منافع بی حدی داشته واز خدا وقران محمد برایشان عزیز ترست و مثل دم آهنگری هرچه درش بدمند و مردم راحرارت دهند و احساسی کنند بر آنها سواره میتازند.
یکی از بی اعتبار ترین و غیر علمی ترین تقویمها همین تقویم قمریست. همانطور که شما هم بدرستی اشاره کرده اید، در این تقویم، سال قمری بیش از 11 روز از تقویم شمسی که براساس گردش زمین به دور خورشید و در مداری تقریباً نزدیک به بیضی میگردد، تدوین شده است. اصولاً تقویم قمری متعلق به یهودیان عصر باستان بوده و مسلمانان اولیه به علت عدم آگاهی به علوم و بخصوص نجوم و علوم فلکی، این تقویم را مانند خیلی از چیزهای دیگر، از یهودیان اقتباس کرده اند. بخاطر همین اختلاف 11 روز و اندی بین تقویم قمری و تقویم شمسی است که در زمان قدیم پیغمبر اسلام در یک سال وسط چلۀ تابستان متولد میشده و چندین سال بعد وسط چلۀ زمستان. یا اختلاف میان مجتهدان شیعه و مفتی های سنی در اعلام روز اول ظاهر شدن ماه در آسمان. درصورتی که براساس ریاضیات نجومی، تعیین روز و ساعت و دقیقه و ثانیۀ ظاهر شدن ماه، که هم بستگی به مکان مورد نظر برروی کرۀ زمین داشته و هم به علم نجوم ارتباط دارد، بطور دقیق قابل تعیین است. از طرف دیگر باید ارتباط بین اسلام و ستاره پرستان و ماه پرستان قبل از آن در جزیرة العرب را نیز درنظر گرفت. شکی نیست که به علت استیلای حکومتهای آشور و نو بابلیان بر عربستان، علوم نجوم باستان از میانرودان به آنجا منتقل شده است. در این مورد ما شاهد مدارک بجاماندۀ تاریخی از آن دوران هستیم که به وجود ستاره پرستان در مکانهای بسیاری در عربستان اشاره های صریح نموده اند. حتی کنده کاریهای روی سنگها در آنجا و در میانرودان، بطور واضح از ماه پرستی و ستاره پرستی در این دو مکان حکایت میکنند. سوره های النجم و الطارق درقرآن که در آنها محمّد به ماه و ستارگان سوگند یاد میکند، از دعوت محمّد به اتحاد اعراب بادیه نشین که کاری جز ///////// نداشته و در لحظات مشاهدۀ ماه و بخصوص ستارۀ زهره، درمقابل آنها به قربانی کردن میپرداخته اند، حکایت دارند. علت دیگر ماه پرستی و ستاره پرستی در عربستان باستان آنست که بعلت گرمای فوق العاده و طاقت فرسای اکثر روزهای صحرای عربستان، کاروانیانی که بین یمن و فلسطین و مصر و شامات به حمل و نقل کالاها میپرداخته اند، به علت نداشتن نقشه و قطب نما، شب ها در نور ماه و طبق آموزه های آشوریان و بابلیان، با پیروی از قرار گرفتن ستارگان درآسمان، مسیر خود را مشخص میکرده اند.
آقای آنارشیست
حرف شما از این نظر که فحاشی منطق نیست و اخلاقاً نادرست است قبول،
اما اگر کسی حوصله کند از کامنت های این آقا مرتضی می تواند یک فهرست طولانی از ناسزاگویی و نیت خوانی بیرون بکشد. یا آقا مرتضی بکنار، بارها پیش آمده که اشخاص دیگر در این سایت به هم ناسزا گفته اند . می شود بفرمایید چرا فقط وقتی که سید مرتضی هدف این ناسزا گویی قرار گرفته صدای شما درآمده، البته به فرض که پرسش دربارۀ مدخوله واقعاً فحش باشد
گر حکم شود که مست گیرند
در شهر هر آنکه هست گیرند
با احترام
برو بابا الان به فیلترینگ گزارش میشید
به حضرت آقا توهین میکنید
این نرگس محمدی هم حقشه بزار زندان باشه تا بپوسه بفهمه بی حجاب بیرون نیاد
اگر میخواد لخت باشه خب پس خونش چیه مگه؟
جناب مصلح گرامی ، ای کاش تمام ایران چون این کفرستان بود ، وبا آگاهی و خرد حرفهای شما و امثال شما را کسی می شنودتا کورکورانه.
با چشمان بسته غذا خورده اید ، ویا با بینی گرفته(مثل سرماخوردگی) ؟ پذیرفتن فکر یا دینی بر اساس آیات و کفر دانستن هر شاید و سوال آیا دوختن پیکر مردم به سرنوشت نیست؟
تاریخ بشر با فکر رقم خورده است ، انسان باید از خواب بیدار شود و به خود تکانی دهد ، ما در این سایت بحث و جدلی را شاهدیم که هر یک به نوعی درستند، یعنی در خود حقیقتی را نهفته دارند ، حتی سید مرتضی که بالاترین منفی را شامل می شد و اگر این چنین نبود با او برخوردی نمی شد.
انسان در هر شرایط و با هر عقیده و فکری در جستجوی حقیقت است ، و یا بهتر بگویم حقیقتی که با او آشناست،و بدین خاطرکمتر کسانی متفکرند ، چرا ؟
چون بایداساسی و بنیا دین بیاندیشید و گاه حقیقت آشنای خود را زیر سوال برد ، واز نو شروع کرد، دقیقا در همین جا نقطه ی آغاز شناخت و زندگی است. چرا تاریخ را شاهد آوردم؟ زیرا بشر با تمام تلاشش تا کنون موفق به صلح و زندگی مسالمت آمیز و آزاد نشده ، وبا اینکه ماه و مریخ را فتح کرده ، هنوزدر حسرت پرندگان بسر می برد ، راستی چرا؟
داستان 4 برادر بی پدر را شنیده اید؟ 4 تا دادادش بودند به اسمهای جواد، قاسم، حسن و عبدالله..این 4 تا داداش یک روح هستند تو چهار تا جسد! جواد اصهفانیه،قاسم کرمونی، حسن لبنانی و عبدالله فلسطینی !از بین این 4 تا داداش، جواد دلار میاره میزیره جلو اون سه تای دیگه که یک بخشی رو خودشون یخورن، بقیه رو هم موشک و مسلسل بخرن بزنند مسلمون و نا مسلمون رو تو سوریه و یمن و بحرین بکشند ،البته بعد از کسز حق مدیریت! اونوقت داداش جواد که خیلی هم ظریفه میره مجلس و میگه من وزیر خوبیم چون قاسم کرمونی و حسن لبنانی و عبدالله فلسطینی روزی سه دفعه بهم زنگ میزنند و از اینکه برجام را بجائی رسوندم که اینا از مفلسی در اومدن از خودشون تشکر در میکنند!
اصلا این چارتا برادر به اضافه یه رهبر بهمراه خود شیخ حسن خیلی چیگرن!..ما در این ماه عزیز به این 6 تفنگدار دنیای اسلام که یاد یزید و شمر و ابن زیاد و خولی رو که در این ایام مثل این برادران خیلی به زحمت افتادند تا مخالفین خودشون رو قلع و قمع کنند، زنده نگه داشته اند آفرین میگوییم!!
با سلام
مزدک1
12:03 ق.ظ / اکتبر 1, 2016
اسلام برخلاف بسیاری از ادیان، از انسان میخواهد اصول دین را از روی دلیل و برهان بپذیرد نه از روی ایمان صرف».
………….
ای خاک بر سر این دکتر لانک و دوبار خاک برسرش بخاطر اینکه ریاضی دان هم هست!
——————-
جناب مزدك با ادب اشكال از تو نيست ذات و سرشت تو همين است نيش عقرب نه از ره كين است
اقتضاي طبيعتش اين است اضافه كنم مزدك و كژدم در عدد 71 در حساب ابجد برابر هستند
*حرف ژ فارسي همانند حرف ز هفت حساب مي شود شايد در اين زمينه مطالبي بنويسم
عاقبت مزدك=644
مرتد=644
علم و عرفان دکتر جفری لانگ: شواهدی از زندگی پس از مرگ – قسمت ۱ از ۳ قسمت
http://suprememastertv.com/per/bbs/board.php?bo_table=featured_per&wr_id=646&url=link3_1&eps_no=1404&show=ee&flag=1
بهتر نیست اسمتان را عبدیهوا بگذارید؟گویا کابالا در شما خیلی تاثیر داشته؟
عزیز برادر، کمی اختیار و خرد و فکر هم خوب است.
عبدالله، این کلمات مرتد و محارب ////// هم اسم رمزی بیش نبود برای سر به نیست کردن مخالفانی که در برابر باجگیران و غارتگران وحشی بدوی مقاومت میکردند و بعد بنام احکام امضایی آب و نون دار و توجیه کننده وحشی گری و آدم کشی، قانون بدویان شد و مکتوب. حالا شما چه حرص و ولعی داری که در عصر بدویت نفس بکشی؟ جز این است که چنین خویی در عبدالله بیداد میکند؟
عبدالله گرامی درود!ما را هرچه می خواهید بنامید کژدم مار سوسک اژدها …مهم اینست که بدون تعصب به آنچه دیگران می گویند بیندیشی.شما خود تحصیلکرده دانشگاه شریف هستید و سالها هم تجربه دارید.ولی وقتی به نوشته هایت در مورد دین بدون تعصب دیگران نگاه می کنند فکر نکنم چیزی بیش از تفکر انسانی متعصب و بدون تفکر بیاندیشند.سید مرتضی و مصلح و آخوندها بطور کلی در هرچه موفق نبوده اند در //// ادمهائی مثل جنابعالی و دکتر جفری لانگ موفق بوده اند.والا کدام انسان با خردی که ریاضیات خوانده باشد و کمی خرد خود را بکار بگیرد گرفتار //// مثل دین و جادو و جنبل …می شود؟
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
صدور دستور كشتار زندانيان از سوي رئيس قوه قضائيه به فرمان رهبر نظام
دكتر محمود اميري مقدم، سخنگوي سازمان حقوق بشر ايران، در گفتگو با راديو ندا با بيان اينكه دستور كشتار زندانيان از سوي صادق لاريجاني رئيس قوه قضائيه صادر شده و اين دستور از راس نظام نشات مي گيرد، گفت : ” چندين هزار نفر در حال حاضر در خطر اعدام هستند!” و افزود : ” بايد بهاي سياسي اين اعدام ها را براي رژيم بالا برد. نبايد تسليم شد و اجازه داد كه جمهوري اسلامي به اين جنايت ادامه دهد!”
http://radio-neda.blogspot.com/2016/10/blog-post.html
مشت باز بانوی آزاده نرگس محمدی ، طرح حجاب وعفاف= خشونت علیه زن
بسیار تامل انگیز و پر معنی است،در دنیا این زنان مسلمانند که باید طبق دستورات دینی در حجاب باشند وموی و بدن خود را بپوشانند که در هم آمیختگی دین یهود در پوشاندن مو(زنان یهودی اجازهی نشان دادن موی خود بر بیگانه را ندارند)واسلام در پوشاندن بدن طبق آیه ی نازل شده در قران است.
قدرت پدرسالاری درقوانین اسلامی به حد اعلای خود رسیده ورسما زن را نیم مرد می شمارد و حقوق انسانی را از اومی گیرد.عفاف چون عصمت کلمه ای است در کردار (هرزه صفت)در کنار هر کلمه که بنشیندمعنای آن را می گیرد.
چون:عفّت به معناي قناعت،عفّت به معناي پاكدامني،عفاف به معناي رعايت حجاب،و زمانی که دقیقتر آنرا بررسی می کنیم کلمه ای خاص برای زنان می یابیم که چگونه نیم انسان تربیت شوند:خضوع در کلام زنان ، عدم پوشش و زينت مناسب ، خلوت با نامحرم ، در مسايل زناشويي و در نهایت پیوستگی حجاب و عفاف و امیال ، آرزوهای انسانی را پست و خوار نشان دادن و خرد و فکر و تصمیم آزاد را در بند کشیدن معنی عفاف می گیرد.
اکثر مردم ، عفت را پاکدامنی ترجمه می کنند ، اما این پاکدامنی نیز در حجابی نامفهوم است، ما این گونه کلمات که در واقع نقش وصفت دیگری را بر خود آویزه می کنند بسیار مواجهیم و بکار می بریم و دقیقا همین نقش اوپورتونیستی شان جملات و درک آنها را نامشخص کرده اند، و در نهایت نقش ضد انسانی بودن ایفا می کنند و درستی و راستی و آزاداندیشی را مضحکه قرار داده و در نهایت قانونی برای سرکوب انسان و انسانیت می شوندو در وحله ی اول برای سرکوب زنان.
انسان متفکر و آزاد اندیش از روی خرد و مسولیت پذیری فکر و عمل می کند و می داند ،زندگی و تکامل و وجودهستی همان روح بنیادی برای بقا است و اولین گامش پذیرش و شناخت خود و دنیای وجود است .
خشونت علیه زنان با کلمه ای به نام عفاف شروع شده و با سنگساری در قانون اسلامی اجرا می شود.
نوشته های نوریزاد به ویژه این چند نوشته آخرش که نمی دانم پس از خدا گریبان کدام گناهکار و بانی و باعث این وضع بغرنج و دردآور مردم ایران را خواهد گرفت نه تنها در سطح خود نوعی شاهکار ادبی تلقی خواهند شد و او توانسته نوع جدیدی از فارسی نویسی مدرن اما بدیع و زیبا را عرضه کند بلکه در آگاه کردن مردم برای خروج از جهنم خرافات و توهمات هزاران ساله بسیار مفید واقع گردد. واین سخنان تنها در اتمسفر رعب و وحشتی که زندگی روشنفکران و اندیشمندان و مبارزان را در برگرفته معنا میدهد و در دلها با تاثیر بسیار بالایی می نشیند و، سخنان نوریزاد مانند سخنان دیگران در تاریخ ایران بفراموشی نخواهد رفت . اگر این سخنان را یک مصلح بیرون از کشور میگفت که بسیار هم گفته اند مانند دکتر شجاع الدین شفا این اثر را در جامعه نداشت که یک زندانی و اسیر ایرانی که اجازه ندارد یک نوک پا برای دیدار فرزندش به خارج برود بگوید و منتشر کند . نوریزاد ضمن مبارزه با حکومت استبدادی به مبارزه جانانه ای نیز با اندیشه های کپک زده و موهوهاتِ باور شده ی مردم که در اصل همین مردم کشتزار مساعدی برای انجام مانورهای فریبکاران هستند برخواسته است که از مبارزه با فساد و با دیکتاتوری به مراتب ارزشمندتر و سودمند تر برای ایرانیان و نسل های بعدی است . نوریزاد این ویژگی ومهارت را دارد که تلخ ترین دارو را در شیرینترین کپسول بریزد و بخورد بیماران خود بدهد . واین بیماران نود درسدی از جامعه ما را تشکیل میدهند. کاری است سخت اما به مدد کسانی مانند نوریزاد اجرای پروژه آگاه سازی آغاز شده و خیلی هم خوب پیش می رود . این فرصت نادر تاریخی بدست نمی آمد اگر نوریزادرا از میان برده بودند . من در اینجا از آن شخص یا اشخاصی که براحتی میتوانستند نوریزاد را از میان بردارند که کارش تا به امروز ادامه پیدا نکند اما او را بهر دلیلی که میخواهد باشد تحمل کردند واجازه دادند این غنچه به گل بنشیند به عنوان یک ایرانی سپاسگزارم ، چون کاری را که نوریزاد میتوانست انجام دهد انجام داد و آنچه را شرط بلاغ بود نه تنها با رهبر و سایر قدرتمندان زد که با مردم هم زد و راه مبارزه سیاسی را درکنار روش رهایی از تارو پود عقب ماندگی فرهنگی به ملت گفت ، ماندن نوریزاد و ادامه کارش به یک معجزه بیشتر شبیه بود تا داشتن حساب و کتاب سیاسی و غیره . دشمن براحتی یک آب خوردن میتوانست چنان بلایی سر او بیاورد که مردم نامش را هم فراموش کنند اما این رواداری از سوی دشمنانش بسیار بزرگ و خودش یک انجام وظیفه ملی بود که بخوبی انجام دادند و آسیبی به فرزند ایران نزدند . سپاسگزاری از آنها را من به عنوان یک تن برای خودم ضروری میدانم اگر چه با آنها سر همه ی مسائل در ستیزم و مشکل دارم.
بیشتر ترجیح می دهم پاسخ بعضی نوشته ها را در ذهنم بدهم. نوشته داریوش مرا به آلمان پس از جنگ جهانی اول برد. متفقین پس از شکست ارتش کایزر ویلهلم دوم،تحمیلات کمرشکن بسیاری را بر آلمانیها اعمال کردند که جزئیاتش در کتابهای تاریخ هست.
مثلا این که ارتش آلمان تعدادش چه اندازه باشد و تانک و هواپیمای جنگی نداشته باشد و حق ساختن ادوات سنگین نظامی نداشته باشد و کارخانه های آلمان بیشتر تولیداتشان را به عنوان غرامت به فرانسه و غیره اختصاص دهند و…
ورشکستگی و رکود اقتصادی سال1929 آمریکا سریعا اقتصاد فکسنی آلمان را در مرز نابودی برد تا آنجا که قیمت مثلا یک نان به یک میلیارد مارک رسید!برای خرید نان باید یک فرقون اسکناس حمل می شد تصاویر فیلمهایش را در یوتیوب بجویید.
این بدبختی فراگیر موجب سر برآوردن یک حزب چند نفره به رهبری سرجوخه آدولف هیتلر که مدال صلیب آهنینش را با افتخار بر سینه می آویخت شد.
هیتلربا سخنرانیهای هیستریک و جاذبه بی نظیر وژستها و میمیک صورت ، و برغم شکست کودتای آبجو فروشی- در سال 1933 توانست صدراعظم هیدنبورگ شود.هیندنبورگ به درایت می دانست که هیتلر یک موجود ناراحت و دردسر ساز است ولی به هر حال خواست مردم آلمان این بود.
پس از مرگ هیندنبورگ،هیتلر توانست با کمک رایشتاگ پست ریاست جمهوری را حذف و خودش را فرمانده کل نیروهای مسلح و دولت آلمان جا بزند.از حق نگذریم که آلمان در ظرف شش سال به یک معجزه اقتصادی دست یافت و تولیدات کارخانجات خودروسازی و فولاد و صنایع سنگین و هم چنین” صنایع نظامی به طور کاملا مخفی و محرمانه” به اوج رسید.
هیتلر در سال 1938 نخست چکسلواکی و سپس اتریش را تصرف کرد.کشورهای اروپایی واکنشی نشان ندادند تا آنکه در سال1939ارتش آلمان با حمله به لهستان موجب برافروخته شدن خشم انگلستان شد و جنگ جهانی دوم آغاز گشت.
فرانسه هم سریعا اشغال شد و مردم آلمان که توسط متفقین جنگ پیشین تحقیر و استثمار شده بودند از این همه پیروزی برق آسا شادمان بودند و برای هیتلر هورا می کشیدند.سپس هیتلر برغم پیمان دوستی که با استالین بسته بود به شوروی حمله کرد و ژاپن هم به پرل هاربر و سپس آمریکا هم پایش به جنگ کشیده شد و شد آنچه نباید بشود.
آلمان بابمبارانهای متفقین با خاک یکسان شد و هیتلر خودکشی کرد و جنگ در اروپا تمام شد.
مقصود از این نوشته این است که ملتی با دمکراسی- شخص فهمیده ای همچون هیندنبورگ را آورد که نتوانست هیتلر و حزب ناسیونال سوسیالیست او را مهار کند و خود اسیر دست هیتلر شد.معدود آلمانیهای ناراضی در زمان او از دست گشتاپو و اس اس- قادر نبودند جیک بزنند.
تمام احزاب نابود و انتخابات مضمحل و آزادیخواهان به صلابه وچارمیخ کشیده شدند.اگر هیتلر به شوروی حمله نکرده بود و اگر آمریکا به جنگ کشیده نشده بود من فکر می کنم هیتلر، کره زمین را فتح می کرد.
اکنون که به جامعه دمکراتیک آلمان نگاه می کنید شاید نتوانید باور کنید که این مردم متمدن- یک ابردیکتاتور بر سر کار آوردند که پنجاه میلیون انسان را به دالان تاریک مرگ رهسپار کرد.
بر این باور نیستم که این حجم متراکم از نیرنگ و فریب سیاسی و ایدئولوژیک و غرقابه دزدیهای کلان و افسانه ای در کالیبر “چهل میلیون دزد بغداد” و- زمین و کوه خواری و معدن و رودخانه و جنگل براندازی- و حجم بیشرمانه و ابلهانه- اتومبیل و آپارتمان- و “جمعیت احمقانه فراتر از تحمل انسان در محیط محدود فاقد دار و درخت و افق و دورنمای طبیعی” –همه و همه از حماقت یک ملت ناشی شده باشد.
بلکه تارهای عنکبوتی و زنجیرهای باورهای به ارث رسیده از صندوقها و کوله بارهای نسل های پیشین ( که خودشان هم باور نمی کردند فرزندانشان در قرن های بعد چنین فلاکت و تاریکی و ظلماتی را تجربه کنند آن هم در عصر مدرن)، و سرکوب و تحقیرشان از سوی حکومت،این تیره روزی و خفت را به جان آنها انداخته است.
همه در ژرفای وجودشان خواهان دگرگونی و نجات از این پوستین پر از شپش و کک هستند ولی دستهای بسته ناشی از ذهنیتهای بسته،و بی باوری به تواناییهای درونی و نبودن عنصر “وطندوستی فکرشده و عاقلانه” و کمبود مردان قدرتمند و دلاور و دانا و بزرگ درمقیاس و کالیبر جهانی –موجب این نکبت و تاریکی و دودزدگی در ما شده است.امید است دگرگونیهای نوین در ذهنیت و فکر و باطن از -ناکجایی که درون همه ماست- بجوشد و این تحقیر تاریخی و استبداد کهن مزمن را از وجود زجرکشیده این زادبوم و مردمانش بزداید.
سلام
جناب نورى زاد سايت شما مفت و مجانى در اختيار افراد ى مانند مزدک و كورس و ديگرانى از همين قماش مى باشد و تبليغ
الحاد و كفر مى كنند و نسبتهاى ناروايى بر بزرگانى چون حافظ شيرازى وارد مى سازند
اشاراتی که حافظ به طور مستقیم در اشعارش به قرآن، الطاف الهی، آیات و روایات و احادیث دارد گرایش واضح وی را به اسلام و مکتب تشیع نشان می دهد.
این شاعر پر آوازه به رسایی و شیوایی کلام و اعتقادات عمیقش به اسلام و ارادت به ائمه معصومین(ع) معروف است. حافظ شیرازی که تمام قرآن را حفظ است و قرآن ز بر می خواند با چهارده روايت، تاثیر این کلام الهی به خوبی در اشعارش نمایان است.
به گفته بهاءالدین خرمشاهی، «حافظ چنان که از مستقیم ترین و معتبرترین سند – یعنی دیوانش- بر می آید در دانش های گوناگون زمان خود که در دارالعلم شیراز رایج بوده، دست داشته و مقام او در قرآن شناسی شامخ است».
بهاءالدین خرمشاهی در این باره می نویسد: حافظ کمابیش ۵۰ سال عمر خود را به مطالعه آثار قرآن شناختی و علوم بلاغی و نیز دواوین شعر فارسی و عربی گذرانده است. او به معنای عادی کلمه فلسفه نمی انگارد، بلکه ژرف اندیش و راز بین است و باریک اندیشی و اصالت رأی و اصالت فکر او از بسیاری از فیلسوفان حرفه ای فراتر است. کاکاوند در این باره می گوید: حافظ و اشعارش جدا از اسلام نیست حتی فلسفه های تفکرات وی مبدأ و مبنای اسلامی دارد و از هر طرف بنگریم حتی در شکل عاشقانه اشعار و روایتگرانه با اسلام و روایت دینی و عرفان در ارتباط است.
نمونه اى از اشعار حافظ
ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش
پیوسته در حمایت لطف اله باش
از خارجی هزار به یک جو نمی خرند
گو، کوه تا به کوه منافق سپاه باش
چون احمدم شفیع بود روز رستخیز
گو این تن بلاکش من پرگناه باش
آن را که دوستی علی نیست کافر است
گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش
امروز زنده ام به ولای تو یا علی
فردا به روح پاک امامان گواه باش
قبر امام هشتم و سلطان دین رضا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
دستت نمی رسد که بچینی گلی زشاخ
باری به پای گلبن ایشان گیاه باش
مرد خدا شناس که تقوی طلب کند
خواهی سپید جامه و خواهی سیاه باش
حافظ طریق بندگی شاه پیشه کن
وانگاه در طریق چو مردان راه باش
این سیدهای بی تشدید
شباهت فکری عجیبی با هم دارند، حمید۱ عزیز غصه نخور، سید بی تشدید بسیار در این سایت رفت و آمد دارند.یار سنگین دل به چه دردت می خورد؟
سایت نوری زاد توسط شخص آقای محمد نوریزاد اداره می شود و ایشان دلشان می خواهد به قول شما آن را مفت و مجانى در اختيار افرادى مانند مزدک و كورس و ديگرانى از همين قماش به عنوان یک تریبون آزاد قرار دهند. آقای نوریزاد از هزینه شخصی و وقت و عمر خودشان برای این تریبون مایه گذاشته اند و می گذارند و ارث پدر کسی را نخورده اند. ولی صدا و سیمای جمهوری اسلامی با بودجه عمومی که متعلق به آحاد ملت ایران است شبانه روز تبلیغ خرافات و اراجیف و خشونت می کند. من به عنوان یک ایرانی اصلا رضایت ندارم که از سهم من از بیت المال در صدا و سیما هزینه شود تا یک آخوند داستانهای دروغ کتابهای پوسیده فقهی و احکام نورانی جماع و تخفیذ را آموزش دهد. راضی نیستم با پول من بمب و موشک خریده شود و بر سر مردم و کودکان یمن و سوریه کوبیده شود. ما حق اعتراض داریم…….
قسمت آخر!
امام خمینی بلافاضله پس از انقلاب:
به آنها که از دموکراسی حرف می زنند گوش ندهید. آنها با اسلام مخالفند. می خواهند ملت را از مسیر خودش منحرف کنند. ما قلمهای مسموم آنهایی را که صحبت ملی و دموکراتیک و اینها را می کنند می شکنیم (سخنرانی ۲۲ اسفند ۱۳۵8 /قم)
– آنهایی که فریاد می زنند دموکراسی باشد، اینها مسیرشان غلط است. ما اسلام می خواهیم (در جمع دانشجویان دانشگاه اهواز/روزنامه کیهان/۳خرداد۱۳۵۸)
– من انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم اجازه نمی دادیم اینها اظهار وجود کنند! تمام احزاب را ممنوع اعلام می کردیم، تمام جبهه ها را ممنوع اعلام می کردیم و یک حزب و آن حزب الله، حزب مستضعفان تشکیل می دادیم و من توبه می کنم از این اشتباهی که کردم کیهان/۲۷مرداد۱۳۵۸)
– این ملت برای اسلام جنگیده نه آزادی (مصاحبه با اوریانا فالاچی/۲مهر۱۳۵۸/قم)
– همه آشفتگی ها زیر سر همین هایی است که می گویید دموکرات هستند (مصاحبه با اوریانا فالاچی /۲مهر۱۳۵۸/قم)
ج-امام خمینی و اقتصاد
قبل از انقلاب:
– جمهوری اسلامی مسأله ای بنام تورم برای مملکت نخواهد ماند (مصاحبه با خبرنگار روزنامه آلمانی دنیای سوم/۲۴آبان۱۳۵۷/پاریس)
– ما بانک هایی که بی بهره باشد باید درست کنیم. ما بهره را جایز نمی دانیم (مصاحبه با خبرنگار روزنامه لوس آنجلس تایمز/۱۶آذر۱۳۵۷/پاریس)
– دلخوش نباشید که مسکن فقط می سازیم، آب و برق را مجانی می کنیم، اتوبوس را مجانی می کنیم، دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را و روحیات شما را [هم] عظمت می دهیم… ما هم دنیا را آباد می کنیم و هم آخرت را (سخنرانی/۱۲بهمن۱۳۵۷/بهشت زهرا)
اما بعد از انقلاب:
– جوانها ریختند توی خیابانها، فریادشان این بود که اسلام می خواهیم. برای اسلام است که انسان میتواند جان بدهد. اولیای ما هم برای اسلام جان دادند نه برای اقتصاد. اقتصاد قابل این نیست! (سخنرانی در جمع کارکنان رادیو/۱۷شهریور۱۳۵۸/قم)
– آنهایی که دم از اقتصاد می زنند و زیربنای همه چیز را اقتصاد می دانند، از باب اینکه انسان را نمی دانند یعنی چه. اینها انسان را حیوان می دانند. حیوان هم همه چیزش فدای اقتصادش است. زیربنای همه چیزش! الاغ هم زیربنای همه چیزش اقتصادش است! اقتصاد مال خر است! (سخنرانی در جمع کارکنان رادیو/۱۷شهریور۱۳۵۸ /قم)
و حرف آخر:
قبل از انقلاب
ما می خواهیم اسلام را پیاده کنیم. پس ممکن است دیروز من یک حرفی زده باشم و امرور حرف دیگری را و فردا حرف دیگری را. این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زده ام باید روی همان حرف باقی بمانم (صحیفه نور/جلد هجدهم/ص۱۷۸)
بعد از انقلاب:
ما این طور نیست که هرجا یک کلمه ای گفتیم و دیدیم مصالح اسلام این جوری نیست، بگوییم سر حرف خود هستیم! ما دنبال مصالح هستیم!!! (صحیفه نور/جلد شانزدهم/ص۲۱۱)
با تشکر از آقای نوری زاد عزیز که حتی نظراتی که مخالف بنبادی ترین عقایدش باشد را هم سانسور نمیکند.
این دوستمون که نظر خیلی بدبه این کامنت دادند لطفا توضیح بدن کجای این کامنت بد بوده .شایدماهم نظرمون عوض شد.احتمالا نکته ای مدنظراین دوستمون بوده که خیلی بد امتیاز دادند.لطف کرده نقدخود را بیان بفرمایید.البته اگر انسان متشخص وباجراتی هستیدوگرنه قرارنیست همه مثل هم فکر بکنن.اما میشودازتجارب دیگران استفاده کرد.
قسمت دوم…
– (آیه ۵۰ سوره احزاب) حضرت محمد میتواند هر زن مومنه ای که خود را بدون مهریه و شهود به او ببخشد و حضرت محمد هم به ازدواج با او مایل باشد را بعنوان همسر بپذیرد.
– (آیه ۵۱ سوره احزاب)حضرت محمد ، نوبت با زنانش بودن را بهر نحوی که صلاح بداند میتواند تنظیم و یا مقدم و موخر سازد.
– (آیه ۵۰ سوره احزاب) حضرت محمد، میتواند با دختران عموي و دختران عمه و دختران دايى و دختران خاله اش که با حضرت محمد از وطن خود هجرت کردند، ازدواج کند.
و سپس آیات حجاب برای زنان حضرت محمد نازل می شود:
– هرگاه کسی از زنان حضرت محمد متاعی می طلبد باید که از پشت پرده با آنان صحبت کنند. (آیه ۵۳ سوره احزاب)
– زنان حضرت محمد، باید در خانه هايشان بنشینید و مانند روزگار جاهليت آرایش و خودآرایی نکنند . (آیه ۳۳ سوره احزاب)
3- امام خمینی قبل و بعد از قدرت:
الف- امام خمینی و حکومت داری:
پیش از انقلاب:
– منظور از حکومت اسلامی این نیست که رهبران مذهبی خود حکومت را اداره کنند (مصاحبه با خبرنگار رادیو تلویزیون فرانسه/۲۳ شهریور۱۳۵۷/نجف)
– دولت اسلامی يک دولت دمکراتيک به معنای واقعی است. و اما من هيچ فعاليت در داخل دولت ندارم و به همين نحو که الآن هستم، وقتی دولت اسلامی تشکيل شود، نقش هدايت را دارم.( مصاحبه با تلويزيون اتريش/ 10 آبان 1357)
– علما خود حکومت نخواهند کرد. آنان ناظر و هادی مجریان امور می باشند ((خبرگزاری رویتر/۴آبان۱۳۵۷/پاریس)
پس از انقلاب:
– می گویند که روحانیت باید بروند سراغ کار خودشان و ملت را بگذارند و سیاست را بگذارند برای ما. شما در این ۵۰ سال هیچ غلطی نکردید. شما را من می شناسم. نمی خواهم اسمتان را ببرم. سر جایتان بنشینید. آدم بشوید!(سخنرانی درجمع فارغ التحصیلان دانشکده افسری/روزنامه جمهوری اسلامی/۲۶آبان۱۳۵۹)
– این را بدانید که تنها روحانیت میتواند در این مملکت کارها را از پیش ببرد. فکر نکنید که بخواهید کنار بگذارید روحانیت را (دیدار با نمایندگان مجلس شورای اسلامی/۶خرداد۱۳۶۰/جماران)
ب- امام خمینی و ملی گرایی:
امام خمینی قبل از انقلاب به نیروی همه گروهها برای شکست دادن شاه نیاز دارد . بنابراین حتی ملی گراها را نیز تشویق میکند:
– یکی از بنیادهای اسلام آزادی است। بنیاد دیگر اسلام اصل استقلال ملی است (مصاحبه با خبرنگار روزنامه لاکروا/۱۰آبان۱۳۵۷/پاریس)
– حکومت اسلامی، حکومت ملی است (صحیفه نور/جلدچهارم/ص۵۸)
بلافاصله بعد از قدرت امام خمینی نظرش عوض می شود:
– ملی گرایی مخالف اسلام است (سخنرانی در جمع طلاب و دانشجویان/۵خرداد۱۳۵۹)
– ملی گرایی برخلاف اسلام است. این برخلاف دستور خدا و برخلاف قرآن مجید است (صحیفه نور/جلد دوازده/ص۱۱۰)
– ملی گرایی اساس بدبختی مسلمین است (سخنرانی در کنگره قدس/۱۹مرداد۱۳۵۹)
– آنهایی که می گویند ما می خواهیم ملیت را احیا کنیم، مقابل اسلام ایستاده اند (پیام به مناسبت روز قدس/۲۵مرداد۱۳۵۹)
پ- امام خمینی و دموکراسی:
امام خمینی قبل از انقلاب:
– اسلام یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است (گفت و گو با خبرنگاران/۱۸آبان۱۳۵۷/پاریس)
– در جمهوری اسلامی مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند (روزنامه ایتالیایی پائزه سرا/۱۱آبان۱۳۵۷)
– در جمهوری اسلامی کمونیستها نیز در بیان عقاید خود آزادند (روزنامه هلندی دی ولکرانت/۱۶آبان۱۳۵۷/پاریس)
– حکومت اسلامی یک حکومت مبتنی بر عدل و دموکراسی است (مصاحبه با خبرنگار روزنامه تایمز/۱۶آذر۱۳۵۷)
– ما حکومتی را می خواهیم که برای اینکه یک دسته می گویند مرگ بر فلان کس، آنها را نکشند (مصاحبه با خبرنگاران/۱۲آبان۱۳۵۷)
– اقلیتهای مذهبی به بهترین وجه از تمام حقوق خود برخوردار خواهند بود. (صحیفه نور/ج4 ص359)
– در جمهوری اسلامی کمونیستها نیز در بیان عقاید خود آزادند. (صحیفه نور/ ج4ص364)
– بشر در اظهار نظر خودش آزاد است (11 آبان 57 در پاریس)
– مطبوعات در نشر همهی حقایق و واقعیات آزادند (صحیفه نور / ج4 ص266)
……..
یادی از دوستان قدیمی!_(1)
مریم
3:02 ق.ظ / اکتبر 25, 2013
تشابه حضرت محمد و امام خمینی
روحانیون و مذهب آنها در هر دوره با توجه به میزان اقبال مردم و میزان قدرتی که دارند، کاملن تغییر شکل میدهند.
1- حضرت محمد قبل از قدرت:
در ابتدا شروع به کار حضرت محمد، فقط هدف خود را دعوت به خوبی ها بیان میکنند و خود را فردی معمولی و مانند بقیه معرفی میکنند. مثلن (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ من انسانی هستم همانند شما که به من وحی می شود ، الكهف آیه : 110). در این مرحله روحانیون و مذهب هم طرفداران اندکی دارند و هم لحنی مهربان و ملتمسانه دارند و معمولن رابطه خوبی با قدرت حاکم نیز دارند (حضرت محمد در ابتدای رسالت هرگز سران قریش را مورد حمله قرار نداد و فقط خود را اندرزگوی مردم می دانست. حضرت محمد پیش از قدرت و زمانیکه ضعیف بود از نشانههای تقوا را ایمان به آنچه که بر سایر پیامبران نازل شده است میدانست:
(بقره/4) و آنان كه به آنچه را که به سوى تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو فرود اورده شده ايمان مىآورند و انانی كه به آخرت يقين دارند.
او در این مرحله به پیروانش می گفت:
(عنکبوت/46) جز به روشي كه نيكوتر است مجادله نكنيد، مگر كسانی كه از آنها مرتكب ستم شدند، و به ایشان بگوئيد ما به تمام آنچه از سوی الله بر ما و شما نازل شده ايمان داريم، پرستش شوندهی ما و شما يكی است و در برابر او تسليم هستيم.
همچنین حضرت محمد قبل از قدرت گرفتن و در ابتدای اسلام به مال و ثروت خدیجه وابسته بود . در این دوران نه هرگز سخنی از چند همسری است و نه حجاب و نه معرفی کردن زن به عنوان غنایم جنگی. همچنین قبل از قدرت گرفتن حضرت محمد هیچ اجباری در دین نست و همه مختارند که خود آن را قبول یا رد کنند:
(بقره/256) در (این) دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به الله ايمان آورد همانا به دستگیرهای محکم چنگ زده است كه قابل گسیختگی نیست و الله شنواى داناست.
2- حضرت محمد پس از قدرت:
پس از به قدرت رسیدن سخن حضرت محمد تغییر میکند. در اینجا دیگر یهود و مسیحیت هیچ اعتباری ندارند.
(توبه/30) و يهوديان میگويند عزير پسر الله و مسيحيان میگويند مسيح پسر الله، اين سخنى است كه به زبان میآورند و به سخن كافران پيشين تشبه میجويند، الله (باید) آنها را بکشد که چگونه به بیراهه میروند.
و در نتیجه:
(محمد/4) پس چون با كسانى كه كفر ورزيدهاند برخورد کردید گردنها را بزنيد تا هنگامیکه آنان را از پاى درآورديد پس (اسیران) را امحکم در بند كشيد سپس يا منت نهيد و يا فديه (بگیرید) تا در جنگ اسلحه بر زمين گذاشته شود اين است (امر الله) و اگر الله مىخواست از ايشان انتقام مىكشيد ولى تا برخى از شما را به وسيله برخى بيازمايد و كسانى كه در راه الله كشته شدهاند هرگز كارهايشان را ضايع نمیكند.
حضرت محمد در این زمان دارای تعداد زیادی سرباز است و به تعداد زیادی جنگجو برای فتح سرزمین های دیگر نیاز دارد بنابراین برای روحیه دادن به سربازان آیه ای نازل می شود که مجوز برده گیری و غنیمت گرفتن از زنان طوایف شکست خورده در جنگ را می دهد. در دوران صدر اسلام بیشترین محرک و مشوق مردم برای شرکت در جنگ ها دست یابی به غنایم بود:
(نساء/24) و زنان شوهردار (بر شما حرام است؛) مگر آنهائی كه مالك (آنها در جنگ) شدهايد، اينها احكامي است كه الله بر شما مقرر داشته و زنان ديگر غير از اينها (زنانی که در جنگ به غنیمت گرفته اید) در صورتی برای شما حلال است كه با اموال خود آنها را اختيار كنيد در حالي كه پاكدامن باشيد و از زنا خودداري نماييد, پس هنگامیکه از آنها بهره بردید واجب است که مزد آنها را بپردازيد و گناهي بر شما نيست نسبت به آنچه با يكديگر توافق كردهايد بعد از تعيين مهر، الله دانا و حكيم است.
و در نهایت در این آیه حضرت محمد دستور نهایی در مورد کفار را صادر میکند:
(تحریم/9) ای پيامبر! با كفار و منافقين بجنگ و بر آنها سختگیر باش، جايشان جهنم است و جایگاه بدی است.
در این زمان حضرت محمد قدرت و شهرت بسیار دارد. ابتدا آیات تعدد زوجات پیامبر نازل می شوند:
– ……
بقیه از کامنت قبلی:
بنظر من؛ درد و رنجی که یک بانوی مسلمان از پدیده حجاب در طول سالیان عمرش می برد، بمراتب بیش از زدنِ چند ضربه قمه برفرقِ سر، و تنها در “یک روز” از سال است. وانگهی هر دو طیف با اینکار، با اینکه، دارند خود را به رنج و زحمت میاندازند ولی از این زحمت، برخلاف تصور ما، به یک رضایت باطنی و معنوی نائل میشوند و انبساط خاطری که از تحملِ این مشقت ها و آلام، بدان دست می یابند، علاوه بر اینکه برایشان فرحبخش است، بل، آنان را به بهشت نوید می دهد…! چون کسانی که بهشتِ دنیوی را بر این افراد حرام کرده اند، مجبور بوده اند به این افراد تلقین کنند – که کرده اند – و بباورانند – که باورانده اند – که بهشت در جای دیگری و در آن دنیاست…!
برای مبارزه و از میان برداشتن چنین اعتقاداتِ موهوم، باید ریشه ای مبارزه کرد که آنهم با توجه به سانسور و خفقان بی حد و حصری که بر وزارت ارشاد – برای چاپ کتب و مقالات در جهت تنویر افکار – و تلویزیون و دیگر رسانه های کشور حاکم است، اینکار مستبعد است. و علاوه بر آن، بقاء و دوام رژیم ایجاب میکند؛ همین قبیل افکار و اعتقادات بطور افزاینده ای، در افواه تزریق شود که همینکار هم صورت میگیرد و من بارها در همین سایت عرض کرده ام؛ مادام که بیرق های سیاه و سبز در این کشور در اهتزازند، کارِ این ملک و سرزمین به سامان نمی رسد. و با در نظر گرفتن سیطره این اعتقادات بر زندگی و اذهان مردم، تنها در صورتی شاهد بزیر کشیده شدنِ این پرچمها و بیرقها خواهیم بود، که یک نسل از واژگونی و براندازی این حکومت مذهبی، سپری شده باشد. پس ملاحظه می شود؛ این سرزمین و مردمش در یک “دورِ متناقض و باطل” بدام افتاده و اسیر شده اند! معادله ی دو طرفه ای که حلِ یک طرفش در گروِ حلِ طرفِ دیگر معادله است و قس علیهذا…
جناب نوری زاد اگر مخاطب شما در نامه پیشین محمد ابن عبداله، و نه، علی بن ابیطالب بود، همین آقای طباطبایی – مغز فندقی – یا امثالهم براحتی آب خوردن طومار شما را به عنوان “ممهورالدم” بجرم” سب النبی”، می پیچیدند!
و خواهش این کمترین در ذیل آن نامه به همین خاطر بود. من بشخصه انتظار هرگونه “به سیم آخر زدنی” از شما، داشتم الا از نوعِ خودزنی اش…! وانگهی تمام خوانندگان این سایت همه، کم و بیش، هم نظر(همسو) و در جهت همان نوع افکارِ جنابعالی هستند و اگر تعدادِ خوانندگانی که با خواندنِ این قبیل مقالات، میخواهند روشن و آگاه شوند را، در هر مقاله و پُست 10 نفر – که خیلی بعید است – در نظر بگیریم؛ نزدیک “شونصد سال شمسی” زمان میبرد تا جامعه از قید و بند خرافات و جهالت های مذهبی خلاصی یابند. که البته بشرطی که تبلیغات هزاردرتوی رژیم را در نظر نگیریم و صفر تلقی کنیم…! برای مثال؛ پروپاگاندا و تبلیغاتِ وسیع آقایان را برای ثبت نام پیاده روی اربعین، خود ببینید و خود محاسبه کنید که چند هزار سال زمان میخواهیم برای رهایی از این قید و بندها…!؟ آخر من چه بگویم؛ همین امروز تلویزیون، “همینجوری” داشت مدام، از خواصِ شفادهی قیمه ایام محرم میگفت!؟ چجوری بگم؟ یک مردِ آلمانی را نشان می داد که از آلمان بلند شده آمده ایران؛ تا قیمه ببرد برای دخترِ سرطانی اش در آلمان…!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رضای گرامی در پست پیشین پاسخی به من دادید بخشی از آن را اینجا می آورم:
“اما من به همان کارگری مد نظر شما روی آورده و گذران عمر کردم، مشکل اساسی من نه شتغل شدن در شغلی متانسب با تحصیلاتم بوده و نه حتی لگد مال کردن استعدادهایم، بلکه مشکل امروزین و آنچه به نابودی ام سوق داده، رکود ناشی از ذهن علیل و دست نامبارک شیخ حسن روحانی است که بر اقتصادجامعه، قریب به چهر سال است چنبره انداخته و روز به روز داشته های اندک مارا. له نابودی کشانیده است.”
دوست گرامی پاسخ شما را دیر خواندم. مدتی نوری زاد مطالب را به روز نکرد.
خوشحالم که در همه مسایل هم نظریم! دوست عزیز کسی که برای تامین زندگی خانواده تلاش می کند نباید از هیچ مشکلی واهمه داشته باشد. نمی دانم آیا واقعا فامیل و نزدیکان حاضر نیستند لا اقل بخشی از سهم ارث شما را بپردازند؟
قبول می کنم شرایط دشواری دارید. اگر آن چه فرمودید درست باشد گرفتار بد انسان هایی شده اید. مثل خیلی های دیگر. اگر این گونه است که توضیح دادید در بد ترین حالت همه دست به یکی کرده اند دارایی شما را بالا بکشند. مثل خیلی های دیگر! شما اولین کسی نیستید که سرش را کلاه می گذارند و دارایی اش را بالا می کشند!! آخرینش نیز نخواهید بود.
دوست گرامی باید مسایل را تفکیک کرد:
یک: عده ای جمع شده اند دارایی شما را بالا بکشند.
دو: حکومت نالایق فرصت زندگی سالم را از مردم گرفته.
سه: زندگی خانواده شما باید تامین شود.
برای مورد اول از هر راه قانونی که ممکن است استفاده کنید. که مطمینم بهتر از من می دانید. به فکر شر خر افتاده اید؟ آیا کسی هست سهمیه شما را نقد خریداری کند به مبلغ کمتر ولی هر چه باشد نقد است…. بعد خودش با دیگر وارثان طرف شود؟ شاید افرادی باشند در این کار مهارت داشته باشند……. همین طور زمین را. به مبلغ نازل تر به شر خر بفروشید و خودتان را از دارایی هایی که وبال گردن شده رها کنید. گفتم که در بد ترین حالت دارایی تان را بالا می کشند. بگذارید بخورند نوش جانشان . وقتی چاره ای نیست. شما تلاش خود را بکنید در حدی که برایتان امکان دارد.
برای مورد دوم که البته وظیفه هر شهروند ایرانی است در برابر حاکم ظالم قیام کند و در حد توان با تشکیل گروه و حزب به فعالیت سیاسی بپردازد که این مستلزم از خود گذشتگی و فدا کاری همه شهروندان است. باور کنید در دنیا بگردید هیچ حکومتی را نمی یابید که همینجوری مفت و مجانی حقوق شهروندان را رعایت کند. تا زمانی که مردم صدایشان در نیاید همین آش است و همین کاسه.
برای مورد سوم هم که از بقیه مهمتر است باید بلافاصله دست به کار شد و از هر امکانی که درآمدی دارد استفاده کرد. عملگی یا هر شغل دیگر. البته بسته به شرایط جسمی و محیطی و امکانات فردی دارد. شما که تحصیل کرده اید می توانید کمک تحصیلی به دانش آموزان بدهید؟ ریاضی هندسه انگلیسی یا هر درس دیگری. این که گفتم بافتنی شوخی نبود! خیلی ها در منزل خیاطی می کنند بافتنی می بافند عروسک فانتزی درست می کنند.
دوست عزیز مهم این است که خود را منزوی نکنید. اگر دوستان و آشنایان خوبی ندارید در پی دوستان مناسب باشید. از مشورت دوستان خوب استفاده کنید.
#اختصاصی_آمدنیوز: دانشگاه غیر انتفاعی عدالت؛ «محل تحصیل قضات» یا محل «شبکهسازی برای نفوذ بر رأی قضات و مخدوش کردن عدالت»؟
✅@Amadnews
دانشگاه غیر انتفاعی و خصوصی عدالت متعلق به آیتالله سیدمحمود هاشمی شاهرودی رییس سابق قوهی قضاییه است که نام وی پیش از این، به عنوان یکی از گزینههای جدی برای جانشینی رهبری، مطرح بود اما به خاطر برخی پروندههای مفاسد مالی حولوحوش وی، این گمانهزنیها کمرنگتر شده است.
مجوز این دانشگاه در سال ۹۱ با ارتباط خوبی که میان «احمدینژاد» و آیتالله «سیدمحمود هاشمی شاهرودی» وجود داشت، در سال ۱۳۹۱ در شورایعالی انقلاب فرهنگی تصویب شد. اعضای هیأت مؤسس این دانشگاه عبارتند از آیتالله سیدمحمود هاشمی شاهرودی رئیس هیأت مؤسس، حجتالاسلام دکتر سیدمحمدرضا امام، حجتالاسلام محمدحسین بیات، حجتالاسلام خلیل قبلهای خویی، دکتر علیرضا جمشیدی، دکتر سیامک ره پیک و دکتر پرویز داوودی.
اما گزارش خبرنگار «آمدنیوز» از منابع خبری خود حاکی است که این دانشگاه اکنون به محلی قدرتمند برای «شبکهسازی» میان قضات تبدیل شده است.
«محمد شریف ملکزاده» که ابتدا رانندهی آیتالله شاهرودی بود، پس از طی مدارج مختلف، با سفارش آیتالله شاهرودی تا معاونت احمدینژاد ترقی پیدا کرد، وی سال گذشته مدتی را نیز در بازداشت بود که با تکذیب دروغین مقامات، بازداشت وی منتفی اعلام شد. «ملکزاده» سال گذشته در انتخابات مجلس دهم، از چندین کاندیدا در استان سیستانوبلوچستان، مبالغ هنگفتی را دریافت کرد تا صلاحیت آنها را توسط آیتالله شاهرودی در شورای نگهبان تأیید کند. وی هم اکنون معاونت علمی دانشگاه عدالت را بر عهده دارد.
در عکسهای به دست آمده توسط خبرنگار «آمدنیوز»، «ضیایی» رییس سازمان حفاظت اطلاعات قوهی قضاییه در سمت راست «ملک زاده» قرار دارد (فردی با عینک و کتوشلوار) که هماکنون دانشجوی مقطع دکترا در این دانشگاه است. گفته میشود «ضیایی» روز چهارشنبه ۳۱ شهریورماه از کار برکنار شده اما خبری از این برکناری در رسانهها منتشر نشده است.
علت برکناری «ضیایی» از ریاست حفاظت اطلاعات قوهی قضاییه، ارتباط نزدیک وی با «محمد شریفملک زاده» و «ایجاد شبکهی دلالی قاضی» برای وی و آیتالله شاهرودی عنوان شده است.
«سعید مرتضوی» متهم ردیف اول جنایات کهریزک و دادستان پیشین تهران، سه هفته پیش از این (اواسط شهریورماه) به این دانشگاه رفت تا با کمک «ضیایی»، «ملکزاده» و «آیتالله شاهرودی» به شبکهی قضات دانشجو در این دانشگاه فشار بیاورند تا «مرتضوی» را از سایر اتهامات خود در دادگاهها، تبرئه کنند. این جلسه در خیابان ولیعصر، بالاتر از میدان ولیعصر، کوچه دانش کیان پلاک … برگزار شده است.
بر اساس گزارشها، «ملک زاده» در این دانشگاه در حال «شبکهسازی فوق سری از قضات سراسر کشور» است و با امتیازاتی که به این قضات ارائه میدهد (غیبت در کلاس، دادن سؤالات امتحان پیش از آزمون، تخفیفهای صد درصدی در هزینههای تحصیل، و …) در حال تشکیل و مدیریت «باندی قوی» از قضات است تا بتواند در زمانهای مورد نیاز، در اجرای عدالت «اعمال نفوذ» کرده و آراء را به سود اشخاص ذینفع تغییر دهند.
به نظر میرسد این فساد گسترده رانتی، میتواند ابعاد خطرناکتری را برای کشور به دنبال داشته باشد. بسیاری از افراد ثروتمند با ارائه مبالغ کلان حاضرند که وابستگان خود را از زندان یا اعدام رهایی بخشند. خصوصا آنکه آقای ملکزاده متولد زابل از استان سیستانوبلوچستان است و بسیاری از قاچاقچیان در این استان فعالیت دارند!!
مهرداد عزیز
تا کنون چه کسی مدرک علمی و صلاحیت قضاییِ قضات مهمترین پروندههای امنیتی کشور (صلواتی، مقدسی، …) را دیده و اصولا ایشان برای قضاوت چه نیازی برای مدرک دارند؟ به عبارت بهتر مگر نداشتن مدرک چه خللی به دستگاه قضاوت آخوندنشان (که بالاترین مقامش یکساعت هم سابقهی حقوقی و قضایی ندارد) وارد خواهد کرد؟
قضیه خیلی سادهتر و فقط و فقط در راستای اخذ پول و درآمد از (مثلا) دانشگاه فوقالذکر است. احتمالا هزینهی تحصیل قضات نیز از بودجهی عمومی پرداخت خواهد شد. این تیولی است که صرفا بخشی از هزینههای بیت فقیرانهی مرجع تقلید مبرز و مجتهد طراز اول سادهزیست شیعه، آیتالله العظمی هاشمی شاهرودی را تأمین خواهد کرد.
نوری زاد عزیز با درود، در کانال تلگرامتان و ذیل عکسی از قمه زنیِ عزاداران حسینی نوشته اید:
یا حسین عزیز، به اینان بگو که متنفری از این رفتار داعش گون. اینان که با خود این می کنند، ببین با دیگران چه می توانند کرد!
—————————————–
—————————————–
اجازه دهید؛ با این نقطه نظرِ شما مخالف باشم! چه اگر چنین باشد که شما گفته اید، در اینصورت باید بانوانی که چادر و نقاب بسر میکنند، را نیز باید به باد انتقاد بگیریم و ملامت و سرزنش کنیم…! اگر اینان را خودزن (آزار به خود و نفسِ خود) قلمداد کنیم، در اینصورت ناگزیریم بپذیریم که بانوان چادری و لچک بسر هم، با حجاب، در حقِ نفسُ خود، خودزنی(خودداری از مواهب جلوه گری و بهره مندی از کسبِ لذات مادی و معنوی) میکنند…!
هیچکدام از این دو گروه، و قشرهایی از این دست، درخورِ مذمت و نکوهش نیستند استاد ارجمندم. و باید در نظر داشت که بسیاری از این عزیزان، دارای آن سواد و معلومات عمیق و گسترده هم نیستند که از بدی و زشتیِ انجام این اعمال آگاه باشند! چیزی که قابلِ نکوهش و سرزنش است، آن تفکر و اعتقادِ مسموم و زهرآلودی است، که این عزیزان را یاد داده و پرورش داده است. برخی از این قمه زنان که شما اشاره کرده اید چه بسا، آزارشان به مورچه هم نرسد، چه رسد به اینکه بخواهند همان کاری که با خود میکنند(قمه زنی) را حتی با دشمنانشان انجام دهند! هرچند من خود، در بین همین قماش از عزاداران کسانی را به چشم خود دیده ام که قبل از مراسمِ قمه زنی و “شاه حسین وای حسین” – نوعی خاص از عزاداری شبانه شهر ما، که با قمه و شمشیر، دست در بازوی هم در صفوف بهم فشرده عزاداری میکردند – عرق سگی(مشروب) هم، تا خرخره میخورده اند…! حتی بسیاری از همین قمه زنان و عزاداران را من میشناختم و میشناسم که اصلا” نماز و روزه را هم بجا نمی آورند…!
بسیاری از این قمه زنان از همان بدو تولد توسط مادران و پدرانشان سرِ دردانه های خود را در روزِ عاشورا، بدست تیغ میسپرده اند. چون قبل از بچه دار شدن همین مادر و پدر نذر کرده اند؛ که خداوند به آنها بچه و از جنس ذکور عطا کند، تا در راهِ حسین عزاداری(قمه زنی) کند…!
نکته شایان توجه اینکه؛ هم این رژیم و هم رژیم سابق، سعی در از میان بردن مراسم قمه زنی کردند و میکنند؛ رژیم سابق برای زدودنِ اعتقادات خرافیِ مسموم و متجدد کردنِ مردم و کشورش. و رژیم سفاک و جابرِِ حاضر برای جلوگیری از فشارهای حقوق بشری…! ولی من نشنیدم در رژیم سابق، بعد از روز عاشورا – یا در همان روز – قمه زنی را بگیرند و با باتوم بر فرقِ سرش بکوبند ولی در رژیم حاضرِ آخوندی – هرچند خودشان در ایام ماضی این قبیل تفکرات را ترویج و اشاعه داده اند – تا دلتان بخواهد من، بعینه دیده و شنیده ام؛ که صبحِ عاشورا، قمه زنان را شناسایی و بعد از ظهر عاشورا دستگیر کرده و در اطلاعات سپاه، نه تنها با باتوم بر سرِ قمه زنان[توجه بفرمایید؛ قمه زنانِ عزادار حسینی] کوبیده اند! بلکه بر شکاف های – قمه ی – سرشان، نمک پاشیده اند، چجور…!؟
تاکید میکنم؛ به والله و تالله اینان مقصر نیستند! این عزیزان تحت تاثیر و القاء تفکرات و اعتقادات مسموم یاد گرفته اند؛ این قبیل عزاداری ها غلیظ ترین(بهترین) نوع عزاداری است که در دفترِ آقا اباعبدالله الحسین ثبت و ضبط میشود…! همین امزوزه هم، شما در هر مراسمی از نوع عزاداری که وارد شوید، خواهید دید که آخوندِ مفتخورِ همان مجلس یا مداحش، برای حُسن ختام مجلس، دست به دعا برمیدارد که خدایا؛” این عزاداری ها را در دفتر آقا اباعبداله حسین ثبت و ضبط کن….!”
گویا….! الله تبارک، دفتری جداگانه برای سنجش اعمال بندگانِ حسینی اش، باز کرده است که؛
” بخشودگیِ اهلِ گنه در صفِ محشر،
در گردش چشمان حسین است…! ”
بقول سرورم عرفانیان عزیز؛ خدا! همه ما را شفادهد…! بر قرار و بردوام مانید.
کاوه گرامی
با درود
اجازه بدهید ابتدا طنزی را از گلشن ادبیات کهن پارسی عرض کنم که گرچه کهن است اما کهنه نیست:
یک روستایی از خواب بیدار شد و دید چهارپای عزیزش را دزدی شبانه از آخور ربوده است. اهل محل که خبر شدند، گرد آمدند و طبق معمول اظهار نظرها آغاز شد. یکی گفت “تقصیر توست که در آخور را خوب نبسته بودی”، دیگری گفت “تقصیر خرت بود که عرعر نکرد”، آن یکی درآمد که “تقصیر این خواب سنگین خودت است که اگر هم چهارپایت بانگی برآورده باشد، تو بیدار نشده ای”، بعدی نظر داد “چه بسا نجار مقصر است که چفت و کلون در را قرص و محکم نساخته است”، دیگری مدعی شد که “خرت چرا از فردی که صاحبش نبوده است، متابعت کرده است، مقصر هموست”، یکی از میان جمع گفت “اگر بنا دیوار را بلندتر ساخته بود، دزدی نمی شد”. روستایی به فریاد درآمد که آقا، مثل این که همه مقصرند، به جز دزد.
من با شما موافقم که این اعمال از سر بی سوادی و جهل است. اما پرسش من از شما این است که آیا همه کسانی که دست به چنین رفتارهایی نمی زنند، علامگان دهر و مالکان بی رقیب فضل و کمالات هستند؟ به عبارت دیگر، تنها نادانان و بی سوادان و جاهلان مملکت ما همین قمه زنان حسینی هستند؟ یا این که نخیر، ما در عالم واقعیت افراد کم سوادی هم داریم که گرچه در مراتبی از جهل هستند، اما دستی در کار خودزنی و دگرزنی ندارند. اجازه بدهید صمیمانه اما صریح عرض کنم که این دیدگاه شما ساده انگارانه است. دو عامل تعصب و منافع شخصی وقتی به نادانی افزوده شوند چنین صحنه هایی رخ می دهند، ورنه صرف محرومیت از آموزش مناسب عامل این کردار نتواند بود. بی گمان هم من و هم شما افراد متدین مقید بسیاری را می شناسیم که شاید آموزش چندانی ندیده اند، عقاید خرافی قابل توجهی هم دارند (از نذر گرفته تا استخاره ووو) اما کار جهالت را به جنون نمی کشند. نه عزیزم، بسیاری از این حرکات جنون آمیز ریشه در منافع دارد، یا منافع مالی است از نظام، یا منافع حالی است (مثلا دست طرف را در گروه سرکوبی جایی بند کنند، که مستی این قدرت نمایی حقیرانه، اتفاقا برای بخش وسیعی از این افراد، از هر عامل مستی فزایی جذاب تر است).
اما برگردیم به طنز بالا. برداشت من کاوه عزیز از فرمایش شما این است که همگان از جمله دولت ها به دلیل فراهم نکردن آموزش سالم برای این جنابان، ملت ها برای نگرفتن دست همین جنابان در راه پر سنگلاخ تربیت!! و حتی خود امام حسین جهت نپیچاندن گوش این جنابان (ایضا) مقصرند، الا همین بزن بهادرها. خوب شاید تا قبل از اختراع چاپ توسط گوتنبرگ عزیز در 578 سال قبل (1439 میلادی)، این استدلال رایج بود. از آن پس هر چه بر نشر دانش افزوده شد، از اعتبار اسندلال فوق کاسته شد تا جایی که اصولا در یک سد سال گذشته این استدلال کلا از درجه اعتبار ساقط شده است. امروزه حتی در ایران خودمان که
دولتش برای آموزاندن فرهنگ و تربیت تره خرد نمی کند،
ملتش چنان درگیر مشقات ابتدایی حیات است که برای کتابش تره خرد نمی کند،
انتشاراتی اش به جای تره، کتاب های خودش را خرد می کند تا به کاغذ باطله ای ها بفروشد،
و اصولا در دوردست های سرزمینمان از اساس کتاب و دفتری پیدا نمی شود که کسی خردش کند
(تصحیح می کنم، لازم نیست تا دور دست بروید، به شعاع 50 کیلومتر از هر شهر بزرگی خارج بشوید، دسترسی به علم و ادب نزدیک به محال است)
بلی در چنین مملکتی حتی، اگر کسی بخواهد یک سر سوزن بر شعاع دانایی خود بیافزاید، امکانش هست هنوز. نمونه های زنده اش را من از سیستان و بلوچستان سنی تا کهگیلویه و بویر احمد و ایلام گرفته تا آذربایجان شیعه دیده ام. نه عزیزم، از حدود یک سد سال قبل، ندانستن و نفهمیدن دیگر “عذر موجه” نیست، “جرم” است.
با احترام
پی نوشت: فرموده اید: “نکته شایان توجه اینکه؛ هم این رژیم و هم رژیم سابق، سعی در از میان بردن مراسم قمه زنی کردند و میکنند؛ … و رژیم سفاک و جابرِِ حاضر برای جلوگیری از فشارهای حقوق بشری…!”!!!!!
گذشته از این که همگان می دانیم همین نظام است که چنین تحجری را تجویز و تقویت می کند، لطفا احکام بازداشت و حبس فعالان حقوق بشر و شکنجه ووو را نیز به فهرست اقدامات رژیم برای کاهش فشارهای حقوق بشری بیافزایید.
دوست نازنین…کاوۀ گرامی…این جمع زنجیر زن و قمه زن و گِل مال و قفل بند و ازاین قبیل، به بیماری روانی مازوخیسم یا لذت بردن از خودآزاری دچارند. چنین بیماری در کشورما در میان شیعیان مشاهده میشود و منشاء آن نیز همین آخوندهائی بوده اند که درگذشته برای سالهای متمادی با پراکندن انواع و اقسام دروغها و ترویج اوهام و خرافات، چنین افرادی را شستشوی مغزی داده اند. چنین واکنشهائی از جنبۀ روانشناسی، انفعال در قبال عدم موفقیت و قبول شکست بوده و سردمداران این حکومت شیعه هم در منفعل نگاهداشتن روحیۀ مردم سهم بسزائی دارند. خودآزاردهندگان کسانی هستند که به گمان باختن هستی و زندگی خود، چنین بجان خود و حتی بجان فرزندان خردسالشان میافتند. جامعه نیز برای چنین اعمالی آمادگی دارد. جامعۀ ما هنوز از حالت انفعال هجوم تازیان، یورش مغولان و کشت و کشتار ترکهای اسیائی به رهبری تیمور لنگ بدر نیآمده و ملاها هم به نفعشان نیست تا مردم از این بیماری روانی بدر آیند. تنها فرهنگسازیست که میتواند چنین مردمانی را قائم به ذات خود کند. کسی که در ماتم شهید شدن حسین برسر و روی خود کوفته و اشک بی اختیار از دیدگان سرازیر میسازد، در واقع به زندگی باختۀ خود میگرید.
آمدنیوز Amadnews, [۰۳.۱۰.۱۶ ۰۷:۴۷]
اگر من افشا کنم و بازداشت شوم، تو من را در می آوری؟!
✍ محمدرضا ستوده/ #طنزنویس بیکار
@Amadnews
آقای روحانی افاضات کرده اند و فرموده اند: چرا بزرگان کشور، نویسندگان، رسانه ها و صداوسیما واقعیات کشور را به مردم نمی گویند!
@Amadnews
لازم به ذکر است قبل از اینکه نوشتن این متن را شروع کنم، یک دوجین بد و بیراه به آقای روحانی گفتم تا خالی شوم که عصبیت جای ادبیت را در متن نگیرد اما هر چقدر که فحش دادم خالی نشدم و متوجه شدم کار از ادبیت و عصبیت و خریت و به قول یالثارات دیوثیت گذشته و همانطور که می بینید متن همچنان عصبی است!
@Amadnews
ضمن عرض سلام و احترام و تهیت (تلاش برای ادبیت متن) باید به آقای دکتر روحانی بگویم: شما مگر نمی گویید چرا بزرگان واقعیات را به مردم نمی گویند؟ خب مگر شما از بزرگان کشور نیستید؟ مگر شما دومین بزرگ کشور نیستید؟ چرا شما واقعیات کشور را به مردم نمی گویید؟!
@Amadnews
جناب معتدل… یاشار سلطانی همین کاری را کرد که شما گفتی. اسناد زمین خواری های شهرداری را افشا کرد. سوال؛ الان کجاست؟ پاسخ؛ محله ی اوین، جنب اتوبان یادگار امام!
@Amadnews
مرد حسابی! تو خودت رییس جمهوری مملکتی، زورت به همه می رسد، می توانی عالم و آدم را دستگیر کنی ولی از ترس جایگاه و آینده ات، ایضاً حفظ وحدت امت و آرمان ها تا حالا این واقعیات را به مردم نگفته ای، آن وقت توقع داری ما روزنامه نگارهای بدبختی که هشت مان گروی یک مان است و به یک باد معده بندیم واقعیات را افشا کنیم ؟!
@Amadnews
✅ اگر من افشا کنم و بازداشت شوم، تو من را در می آوری؟!
@Amadnews
بله شما در می آوری ولی من را نه! اگر جوابت این است که آری تو را در می آورم، پس اول یاشار سلطانی را در بیاور بعد ما مخلصت هم هستیم شروع می کنیم به افشا کردن!
@Amadnews
از اینها که بگذریم، ما چه چیزی را افشا کنیم؟ ما چیزی نمی دانیم که افشا کنیم. چیزهای مهم را شما می دانی نه ما. نکند می خواهی اطلاعاتت را به ما بدهی ما آنها را افشا کنیم؟!
@Amadnews
شما روحانیون عزیز خیلی زرنگ هستید ولی من هم به اندازه ی خودم زرنگ هستم چون پشت در پشتم آخوند خوابیده!
@Amadnews
اگر راست می گویی چراغ اول را خودت روشن و یک چیزی را افشا کن… رای را ما بدهیم، افشاها را ما بکنیم، حبسش را ما بکشیم، نیویورکش را شما و جواد ظریف بروید؟
@Amadnews
آقای تدبیر و امید! ما که نصف عمرمان در بدبختی و بیهودگی و ناامیدی گذشت، لااقل بگذار الباقی عمر را در خانه خودمان بدبخت باشیم نه در تپه های جنب اتوبان یادگار امام!
@Amadnews
احتمالاً الان می گویی برای آزادی و ریشه کن کردن فساد باید هزینه داد. حرف کاملاً درستی است. گیرم ما عمر و جوانی و آرزوها و آینده خود را هزینه کردیم.
شما چه هزینه ای می کنید؟!
@Amadnews
جناب روحانی… اگر خیلی اصرار داری که رسانه ها واقعیت ها را به مردم بگویند، یک روزنامه برای پسرت تاسیس کن و در آن روزنامه همه چیز را به مردم بگو!
بیخود ما را جلو نینداز…
@Amadnews
امیدوارم از اینکه واقعیت را به مردم گفتم از دستم ناراحت نشده باشی!
@Amadnews
Turn off for: Persian
با درود و آرزوی شادکامی و تندرستی پیوسته
آقای نوری زاد عزیز ، عبدالله فیض اللهی هستم ۵۶ ساله که در زمینه چکامه اثاری دارم اما به سبب فضای سربی حاظر ، شوربختانه امکان انتشار آنها وجود نداره به همین جهت امیدوارم شما همفکری بفرمائید و این چکامه ها را در کانال خود منتشر کنید و نیز در گردهمایی هایتان آنها را در جمع قرائت بفرمائید.
( انقلاب )
انقلاب کردیم و خون دادیم و پیروز شدیم
ولی از شر ستمکار نه آسوده شدیم
جانها در راه آزادی فدا کردیم ولی
از محبس ضحاک نه آسوده شدیم
سلطنت با خون بر چیدیم ولی
بتر از بد را گرفتار شدیم
راه آزادی ما رفتن او آمدن دیگری نیست
درد این ست که در فهم سیاسی همه کور شدیم
کاوه اهنگری هم گر بپا خیزد چه سود
تا که علم و فهم نیست ضحاک را مادر شدیم
چونکه نام دین به جمهوریمان افزودند
تحت این نام اسیر خدعه و حیله شدیم
چون سیاست با دیانت جفت شد
راه هر حرف و سخن بسته ، زبان بسته شدیم
بعد از این هم میکنم در راه ازادی تلاش
ای فدایت جان مردان ، بی تو از بودن خود سیر شدیم
قربان شما – عبدالله فیض اللهی کاسینی
۱۳۹۵/۷/۱۱
این شعر نیست، قافیه نداره و وزن هم نداره. فقط ردیف داره.
سلامى چو بوى خوش آشنايى،
بر آن مردم ديده آشنايى،
سپاس و درود فراوان بر آزاد زنان و آزاد مردان جهان.
جناب نورى زاد، بنده در پهنه روشنگرى و روشن انديشى بسيار اندكم كه جرات زنهار به چون شمايى را در انديشه بپرورم، چرا؟
آنجا كه عقاب پر بريزد، از پشه لاغرى چه خيزد.
متون زيبا و روشنگر حضرتعالى در قالب نامه و مقاله، چنان پربار و انديشمندانه است كه جاى چون وچرا و اما واگر نميگذارد. ولى، ورود به حوزه خدا و پيامبر، فرصت حذف فيزيكى شما را به اين فرصت طلبان دنياخوار و ذوب شده در ولايت، چونان سعيد عسگرها كه تعدادشان هم كم نيست با رخصت كسانى چون مصطفى حسينى طباطبايى در قالب تكفير كه آنان نيز شمارشان بسيار است في ماشاالله، فراهم خواهد ساخت و در مملكت امام زمانى آب از آب تكان نخواهد خورد. ولى نبود نور چراغى در اين ظلمات جهل و خرافه، راه را بر جويندگان دانش و فرهيختگى در اين سنگلاخ بيداد و ستم بسيار طاقت فرساتر از اين كه هست، خواهد نمود.
دوش وقتى مواعظ اين شيخ چسبيده به مال و مقام كه در قالب فايل صوتى در سايت شما گوش فرا دادم، آشفته خواب گرديدم و اين نامه كه از آن شايد بوى تسليم و تمناى دنيا را داشته باشد، بر آتش روشنگرى چون شما عرضه ميدارم، چرا كه باور بفرماييد كه علاقه مندم چون شمايى سالم و سلامت بمانيد و روشنگر راه آزادى و آزادگى باشيد.
آن عاشق مست لاابالى، كز عشق دمى نبود خالى،
سجاده بدوش و سبحه در دست،
ميگشت به كوى عشق پيوست،،،،،
با سپاس و آرزوى سلامتى وتندرستى،
رحمت
نوری زاد گرامی
!حقیقتا از خواندن آخرین پستِ درج شده در سایتتان ” با تو هستم ای خدا” لذت بردم. خصوصا از بند یک تا هفت آن
شما از استعداد خارق العادهای بر خوردارید در بکار گیری مناسب و بجای کلمات، برای به تصویر کشیدنِ حالات و فضای
محیطی، که در اندیشه توصیفِ آنید. دیر زمانیست که بابِ گفتگو و دردِ دلِ یکجانبه من با خدائی که بودنش
.با نبودنش برای بندگان درمانده اش، تفاوت چندانی نمیکند، بسته شده است
با ورود به محیط و فضای دانشگاه، و دسترسی به اطلاعات و دانشِ غیر حوزوی، روز بروز تعداد سؤالات
بی پاسخی که با آنها مواجه میشدم، فزونی میگرفت و علتِ عناد و دشمنیِ دین و حوزه با علوم انسانی، برایم
.آشکار تر میشد
برای فریفتن دیگران، توجیهی اخلاقی لازم است(آنچه دین و حکومت امروز با مردم میکند) اما برای فریفتن خود
توجیهی عقلانی! من دیگر با هیچ توجیهی، قادر به فریفتن خود نبودم، لذا چارهای جز آنکه، راهمان(من و خدا) از
هم جدا گردد، نبود. البته شکی در آن نیست، که خدا باوران در تنگناهای روحی و احساسی، از پناهگاهی جهتِ تخلیه
.بار سنگین روح و روانشان برخوردارند
* * *
با مشاهده کلیپ ضمیمه شده در ذیل، انسان به حقارت و بی اهمیت بودنش در این بیکرانِ بی انتها، واقف شده
.و به استعداد خارق العادهاش در خلقِ افسانهها و باورهای رنگارنگ پی میبرد
با این پرسپکتیو، بناگاه شیعه و سنّی، امام و امت، دوزخ و بهشت و . . . به ماسههای نرمی تبدیل شده و از
میان انگشتان دست در فضای بی انتها سرازیر میگردند.
.
.
.
گردون، نگری ز قد فرسوده ماست
جیحون، اثری ز اشک پالوده ماست
دوزخ، شرری ز رنج بیهوده ماست
فردوس، دمی ز وقت آسوده ماست
سلامت و پایدار باشید
و
درِ سایتتان همواره به روی مشتاقانتان باز
با ارادت بی پایان
https://youtu.be/vBFqN7ptAAQ
سلام جناب نوری زاد
در این سالیان همیشه نوشته های شما را ستوده ام و پیگیری کردم. تا این دو نامه که دیدم فایل صوتی یکی از آنها را نیز گذاشته اید و بنده نیز پاسخ استاد طباطبایی را ارسال کردم.
قطعا مبارزه با فساد در این حجم دل شیر می خواهد و مرد میدان… ما اندک مسلمانان قرآنی لا مذهب نیز در این دیار متحمل سختی های فراوان بوده و هستیم… زندان و ترور بزرگان این خط فکری بارها و بارها بدون هیچ خبر و اعلامی اتفاق افتاده و هم اینک هم زیر زره بین سربازان آقا هستیم… ولی چه باک…
به سخنرانی دیروز آقای طباطبایی دقت کنید و گوش جان بسپارید… اینکه عده ای ملای بی سواد و دور از اسلام زندگی و معیشت مردم را به یغما برده اند یک بحث است و این که همین عده آخرت و زندگی بی انتهای مردم را نابود کرده اند بحثی مهم تر…
اگر می خواهیم در چنان معرکه ای حسین وار حرکت کنیم و سر سبز را جاودان کنیم باید نیک بدانیم که حسین از شکم مادر حسین نبود و با تلاش و مجاهدت و تربیت درست خود را ساخت تا سزاوار آن قیام جاویدان گشت…
جناب نوری زاد
تا پیش از این دو نامه ی شما، بنده شما را یک حسینی می پنداشتم…. ولی انصافا بیابید و با شناخت روی حقیقت اسلام پاک و قرآن، ریشه ی ساختاری این قوم خناس و دجال را نشانه روید تا اگر سرتان سبز شد، حسینی شوید…
تویی که همچو حر خود را آزاد ساختی و فهمیدی دشمن کیست و کجاست….
برایتان طول عمر و مجاهدت و سلامت خواهانم در پناه نور هدایت و رحمت حق تعالی
استاد محمد نوری زاد ، باسلام ودرود ،
بنظر من سه پست اخیرتان از میان مطالب عالی تان ،از عالی ترینها بوده اند .دراین سه پست شما بجای آخوند ( معلول ) سراغ علت رفتید ،بجای مداوای تومور مغزی با قرص مسکن ، بسراغ جراحی اش رفتید ، آخوند در پشت مذهب ///// مذهبی سنگر گرفته است ////
از مغلطه ها وتحریف ها وتفسیرهای نادرستِ آن آخوند در نقد بیانات روشن تان در بارۀ ” خدا با توهستم ” ـ در آن فایل صوتی ـ
بوضوح درک میشود که هدفگیری شما درست بوده و این خرافه بافان ودروغزنان چیزی برای دفاع از بافته های خود نداشته وندارند !
با آرزوی سلامتی برشما
از صفحه کمیل بوداغی:
وقتی که خر سلطان جنگل میشود
خر همه حیوانات را مجبور کرد که ساعت 6 صبح بیدار شوند و 6 عصر بخوابند. در هنگام توزیع غذا دستور داد هر کدام از چارپایان و پرندگان و سایر حیوان ها فقط حق دارند 6 لقمه غذا بخورند. وقتی خواستند پینگ پونگ بازی کنند، خر حکم داد هر تیم باید 6 بازیکن داشته باشد و زمان بازی 6 دقیقه باشد. کارها خوب پیش می رفت و خر مجله هفتگی منتشر کرد. در سرمقاله شماره ششم مجله جنگل نوشت “ما پیروان مکتب ششیان هستیم، مکتب ما از آیین پنجیان و چهاریان و سه یان کامل تر هست”. در یک روز دل انگیز پاییزی، خروس ساعت 5 و 20 دقیقه صبح بیدار شد و آواز خواند. خر خشمگین شد و در یک سخنرانی جنجالی گفت “مکتب ما از همه مکتب ها کامل تر است و خروج از این مکتب و تخلف از قانون های شش گانه منجر به اعدام شما می شود”. خروس را اعدام کرد. همه حیوان ها ترسیدند و از آن پس با دقت بیشتر قانون ها را اجرا می کردند. بعد از 28 سال حکومت، خر بیمار شد و در حال مرگ بود. شیر به بیمارستان رفت و گفت “من و تعدادی دیگر از حیوان ها می توانستیم قیام کنیم ولی نخواستیم نظم جنگل به هم بریزد، علت ابلاغ قوانین شش گانه چه بود و چرا در این سال ها سختگیری کردی؟”. خر گفت “حالا من به خاطر خریت یک چیزهایی ابلاغ کردم، شماها چرا این همه سال عین بز اطاعت کردید؟؟؟”
تا کنون معتقد بودم بسیاری از اصلاح طلبان ، فاقد هر نوع پرنسیب هستند. اکنون می خواهم بگویم مشکلبزرگ تر آنها ، بیشرمی است کانال تلگرامی “اصلاحات نیوز ” شبانه روز قربان صدقه خاتمی و روحانی می رود و خود را موثق ترین رسانه اصلاحات معرفی می کند. چند ماه است که تقریبا همه روزه ، یک متن تکراری بر روی این کانال منتشر می شود که “موثق ترین اخبار اصلاحات را در اینجا بخوانید “. تا کنون هبچ اصلاح طلبی هم نسبت به این ادعا واکنش نشان نداده است. حالا ببینید بی حیایی در میان اصلاح طلبان منتظر الحکومه تا کجا رفته ! متن خبری که این حقیر ها در مورد بانوی شجاع و فداکار نرگس محمدی منتشر کرده اند را بخوانید . خدا شاهد است موی گندیده “خامنه ای فاسد “و
رجا نیوز دروغ پرداز “بر این فرصت طلبان ترجیح دارد ” .خوش بود گر محک تجربه آید بهمیان/ تا سیه رویشود هر که در اوغش باشد
بیانیه مداخلهجویانه اتحادیه اروپا در واکنش به تایید حکم نرگس محمدی
◀️ اتحادیه اروپا روز جمعه بیانیهای مداخله جویانه منتشر و در آن نسبت به تایید حکم زندان نرگس محمدی که به دلیل تلاش برای برهم زدن امنیت ملی در دادگاه محکوم شده است، ابراز نگرانی کرد.
◀️ اتحادیه اروپا در بیانیه خود بر لزوم پایبندی به قوانین بینالمللی حقوق بشر تاکید کرده و آورده است که آزادی بیان باید مورد حمایت باشد و افراد نباید به دلیل فعالیتهای خود در این زمینه مجازات شوند “خبرآنلاین”
✅ اصلاحات نیوز | اخبار مهم و موثق
@Eslahatnews
1-حتما دیدین گداهایی رو که عضوی از بدن مجروح شون مثل دست یا ساق پا رو که پراز خون وچرک و دمل هست، بطرز رقت انگیزی به نمایش میذارن تا حس ترحم عابرین رو تحریک کنن تا پولی بهشون داده بشه. من وقتی شنیدم که سید علی خامنه ای در نماز جمعه معروف سال 88 آن جمله ی معروف رو گفت که: “من تن علیلی دارم!” همان قدر چندش ام شد که گداهایی رو در چنان وضعی می بینم.
ترس از قدرت توده های مردم چقدر بالاست که پادشاهی رو می تونه به گدایی وادار کنه.
2-بچه که بودم گاهی اوقات تو کوچه های محله مون بچه هایی رو می دیدم که بازی خطرناک و ابلهانه ای میکردند و آن اینکه چوبی رو بالای سرشون به سرعت میچرخوندن و می گفتن به هرکی خورد به من چه! به هرکی خورد به من چه! به هرکی خورد به من چه! من وقتی شنیدم سید علی خامنه ای در نماز جمعه معروف سال 88 گفت: “جای اعتراض کف خیابان نیست. اگر به این روند ادامه بدهند مسئولیت عواقب بد آن با خودشان است!”و بعد هم در روزهای بعد از آن خشونت ها علنی تر و بدتر شد، یاد همان بازی بچه گانه و همان جمله ی عوامانه///ی بچه های محله مون افتادم.
3-یادتونه سال ها پیش تلویزیون جهموری اسلامی با آب وتاب نشون میداد که دو تا سرباز اسرائیلی یک فلسطینی معترض رو به قصد کشت میزدند. خیلی رقت آور و وحشیانه بود طوری که یک سرباز دست فلسطینی رو گرفته بود و سرباز دیگر با سنگی بزرگ از پشت به آرنجش می کوبید تا دستش را بشکند. همان موقع طرفداران اسرائیل می گفتند خب معلوم نیست که اون فلسطینی چه جنایتی کرده که سربازهای اسرائیلی اونطور میزنندش! و انسان در جواب میگفت خب به فرض هم که کتک خورنده خیلی کارها کرده باشد، اساسا نفس این شکنجه وحشیانه برای کشوری که ادعای تمدن و حقوق بشر و دمکراسی دارد، مشکل دارد. قلب هر انسانی اون صحنه ها به درد می آورد.
و بعد، این قضیه همیشه منو یاد حسین شریعتمداری میندازه. همون اوایل، بعد از قضایای سال 88 یادمه حسین شریعتمداری تو مناظره ی تلویزیونی در جواب و توجیه قضیه حمله و کتک زدن وحشیانه سپاه و لباس شخصی و نیروی انتظامی که صحنه هاشو تمام دنیا دیگه دیده بودند و نمی شد کتمان کرد گفت :”خب اگر بدونیم اونی که داره کتک میخوره قبلش دل و روده ی یکی دیگه رو در آورده، دیگه قضیه فرق می کنه و درک این صحنه آسون تر می شه”! و بعد از آنجا که حسین شریعتمداری نماینده سید علی خامنه ای هست و آدم بانماز و خدا ترسی هم هست، من با دیدن یکی از اون صحنه های بیشمار که یکی از نیروی های انتظامی با لباس مجهز و زره مانند، با باتوم زد تو سر یکی از خانوم ها طوریکه با اون ضربه افتاد زمین، همونجا نتیجه گرفتم اون خانومه لابد پس قبلش دل و روده ی یکی رو در آورده! حتما دیگه!
کورس گرامی درود! جوابی درست و بجا به کسانیکه بجای محکوم کردن حاکمان در قدرت محکومین را هدف تهمت و افترا می دهند.
كورس
7:53 ق.ظ / نوامبر 19, 2013
درود بر نوريزاد عزيز.در مناقشه اخير بر سر آغاز كننده خشونت پس از انقلاب يك نكته مغفول مانده :فارغ از اينكه كدام طرف خشونت را آغاز كرد،پرسش آن است كه كدام طرف مى توانست با ايجاد فضاى دموكراتيك و مجال دادن به مخالفان براى شركت در انتخابات و هشدار به الوات كارد بدست و وحشى و ديگر ابزار بهتر مى توانست جلو خشونت را بگيرد اما نگرفت؟
كورس
1:51 ق.ظ / آوریل 22, 2014
اساسا ايشان علاقه وافرى به حصر خانگى دارند . ته همه حصر هاى تا كنونى ايشان. همان انگيزه مشتركى است كه در پس رفتار ايشان با مخالفان نهفته است .نام اين انگيزه كينه شترى ااست .در ماجراى اتوبوس ارمنستان هركس آمر اصلى بود بايد به اين فكر افتاده باشد كه :به ،به همه روشنفكران وابسته به غرررررب يكجا جمع شده اند .ديگه از اين فرصت ها پا نمى ده .پس همه رو يكجا در ته دره مرگ حصر كنيد .اكنون آدم با خودش فكر مى كنه كه چرا ايشان بعد از بيست سال در اين زمان به فكرشان افتاده كه زنان را يكجا حصر خانگى كنند . خب ،در چند روز اخير حضور دختران دانشجو در اعتراض به حصر موسوى و كروبى چشمگير بود .پيام ما روشنه /حصر بايد بشكنه. .در جنبش سبز هم كه زنان پيشگام بودند .ايشان هم به قول سروش رؤياى رسولاً نه اى ديده اند . و صدايي اى كه مى گويد : بگو اى خامنه اى ! زنان را به حصر خانگى بفرستيد ،كلهم أجمعين
آنارشیست گرامی
اگر مدخوله فحش و کلمه ی ناشایستی ست؟ چرا روحانیون آن را بکار می برند و چرا به شما بر می خورد؟وضعیت کلمات را باید مشخص کرد ؟ من آنرا نشانه ی طرز تفکر مردان ناموس پرست میدانم، که زن را حد یک مدخوله میبینند، در واقع زنان این سایت باید بر این کلمه و کاربردش ایراد بگیرند، حال شما رگ غیرت ناموسی اتان متورم شده است و به شما برخورده است دلیلش برایم مبهم است ؟
جامعه ای که حقوق انسانی زنانش را نادیده می گیرد باید از کاربرد کلمات و زبانش فهمید ،ضعیفه، مدخوله ، خواهر، وووو همه صفاتی و حجابی بر روی فردیت و انسان وحاوی تبعیض و نابرابری اند، بنابراین من ازپوریا برای باز شدن این مبحث سپاسگزارم.
انسان گرامی عیال و خانه و منزل و مادر بچه ها و ام امت …را هم اضافه کنید!
انسان و مزدک گرامی : آیۀ 34 سورۀ النساء را هم اضافه کنید:
الرجال قوامون علی النساء
مردان بر زنان قیمومت دارند.
قیمومت در روابط شخصی و قانون مدنی شامل سفیه و مجنون و صغیر می شود. البته در اینجا با تفسیرهای حضرات قیمومت حتماً ریشۀ لغوی اش تغییر می کند، اما احادیث از جمله خطبۀ 80 نهج البلاغه نیز مؤید این حق قیمومت یا قیم بودن مرد بر زنند. در خطبۀ 80 نهج البلاغه آمده است که زنان ناقص العقل و الارث و الایمان هستند.
با پوزش از همۀ بانوان سایت نوری زاد.
آقای نوری زاد عزیز
جنگ سوریه یک جنگ فرسایشی است و یکی از شاهرگهای بزرگ وجود و ادامه این جنگ ، نظام اسلامی ایران است ، و این نظام ، تنها چیزی که برایش مهم نیست و بی ارزش است ، انسان است ، چون انسان با آزادی فکر و خرد و وجدان و بینش معنی می یابد و شما خود می دانید وجود اخلاق و وجدان ، این نظام را مورد تایید قرار نمی دهد و چون شما او را نقد می کند.
آنچه در واقع تنها سرمایه هر فرد و جامعه است ، زندگی است و پاسداری و حفظ هستی خود و جامعه بر خرد و بینش ، سلامتی جان و تن و آزادی فکر و رفتار است، اعدام ، و گرفتن جان افراد به نام بزه کار با دست جانیان حرفه ای وحکومتی ، نه تنها ضربه به وجود و هستی اند، بلکه وجود گرسنگان و کودکان کار و کودک زنان وزندان و…. نمای بیرونی جامعه ، روابط مریض و در واقع ابتذال و فساد گسترده ی درونی نظام را نمایان گرند .
درد بزرگی ملت ایران دچارش شد ، چاره هم بدست خودش است ، من زمانی که به ایران می اندیشم دلم می گیرد، برای منِ نوعی هر فرد ایرانی عزیزاست چه زن و مردو آخوندو سپاهی و بسیجی و اعدامی ، و دراین میان توهمی را می بینم که چون بختک روی افکار و دید روشن را گرفته و با دروغ وفریب مغزها را میخورد و نابود می کند و عجیب ، ضحاک تا به حال جزیی از سرنوشت ما شده، ،گویی ما را از او نجاتی نیست!
همه از جنگ در حلب و گرسنگان می گویند که یکی از معظلات جنگی بشمار می آید، اما ،زابلستان رو به نابوی است ، بیکاری ، گرسنگی و بیماری و..هزاران درد مردم ایران زمین را چه باید کرد ؟و یا بهتر بگویم ایران زابلستان را چاره چیست؟
کارکرد احزاب سیاسی در شرایط فعلی ایران، کورش عرفانی
تا هنگامی که مردم به حمایت مشخص، آگاهانه و مستقیم از احزاب نپردازند آن میزان از قدرت سازمان یافته که برای کنار زدن رژیم کنونی لازم است شکل نمی گیرد. ممکن است که خشم وفقر و نابرابری و ظلم چنین توانی را به صورت بالقوه در جامعه شکل بخشیده باشد، اما تبدیل این توان به قدرت و آن گاه مدیریت قدرت و سپس، به ثمر رساندن تلاش ها رخ نخواهد داد
………….
تعریف تعاونی و مشابهت آن با تشکیلات سیاسی
تعاونی شرکتی است که در آن هر عضو قدری سرمایه و توان کاری می گذارد و در ازای آن از سود کار و سرمایه خود برخوردار می گردد. بنابراین تعاونی، نوعی از کار است که به همه اجازه می دهد بابت تلاشی که در آن کرده اند، از حاصل کار خود بهره مند گردند. روح تعاونی در کار جمعی است که به صورت هماهنگ و هدفمند انجام می شود. می توان گفت که حزب نوعی تشکیلات تعاونی سیاسی می باشد که در آن هر عضو وقت و توانایی و امکانات خو را می گذارد و در ازای آن یک جمع، یک ملت و نیز تک تک افراد عضو از قدرت عمل حزب بهره می برند. از طریق حزب جامعه می تواند از بن بست نبود دموکراسی بیرون آمده و به آزادی و عدالت اجتماعی دست یابد.
……..
آشتی با بدیهیات
اگر بخواهیم سایر ملت های جهان خواسته های ما مردم ایران را جدی تلقی کنند باید ابزار لازم برای طرح مناسب آن را در اختیار داشته باشیم. این حزب است که توان چنین کاری را دارد. تا وقتی ملت مجهز به اهرم قدرت سیاسی، یعنی احزاب قدرتمند نباشند، نمی تواند در تعیین سرنوشت خود نقشی داشته باشند. اگر احزاب از طرف جامعه پشتیبانی نشوند، یا فرسوده و مضمحل می شوند یا بایستی علیرغم خواسته خود از بیگانگان کمک بخواهند. اگر احزاب از طرف جامعه ی خود حمایت شوند، رشد می کنند و می توانند مدافع حقوق مردم در مقابل رژیم ضد ملی و نیز بیگانگان باشند. ما می توانیم حزب را به مثابه یک تشکل تعاونی بدانیم. هر شهروندی می تواند در ساختن این صندوق تعاونی سیاسی یا همان حزب، از طریق ارائه ی کار و تلاش و تخصص و سرمایه خود سهم داشته و در نتیجه از حاصل کار جمعی بهره مند شوند.
چگونه می توان در این صندوق تعاونی سیاسی یعنی حزب سهم داشت؟ برای این کار کافی است هر شهروند ایرانی یکی از روش های زیر را انتخاب کند:
– در خارج از کشور: عضویت و کار عملی در احزاب، حمایت مالی و مادی از آنان.
– در داخل کشور: کنشگری، تبلیغ و شبکه سازی، حمایت مالی و مادی از حزب. تشویق مردم به مبارزه، آماده کردن آنها برای اعتراضات و اعتصابات سراسری، کنار گذاشتن ترس و … در همسویی با برنامه ی مبارزاتی حزب.
ممکن است این سؤال مطرح گردد که آیا برای عضویت در یک تشکل سیاسی می بایست با تمامی آن چه که یک حزب می گوید موافق بود؟ پاسخ این است که خیر. چنانچه میزان مشابهت نظرات شما با حزب در حدی است که بتوانید با آن همکاری کنید، کافی است. فراموش نکنیم اگر هم با دیدگاه های یک حزب موافقت کامل نداریم، در بیرون از حزب نمی توان آن را تغییر داد؛ برای بهبود و تغییر می بایستی به درون حزب برویم و در آن فعالیت داشته باشیم.
نتیجه این که، اگر می خواهیم روزی به دموکراسی دست یابیم هیچ راهی نیست جز این که احزاب سیاسی و مردمی موجود را تقویت کنیم. این نیز فقط از طریق نقد و نظر دادن در مورد احزاب موجود نیست، نیازمند رفتن به درون احزاب، عضویت، فعالیت منظم و نیز ارائه کمک های مادی مالی به احزاب است تا آنها بتوانند با دست باز، داشتن امکانات مادی و نیروهای اجرایی لازم، برنامه های سیاسی-اجتماعی خود را پیش برده و تغییر را متحقق سازند. تاریخ و تجربه سیاسی در ایران نشان می دهد که ما راه حل معجزه آسای دیگری نداریم. با تقویت و قدرت یابی احزاب مردمی موجود، آنها می توانند در چارچوب یک استراتژی طراحی شده، مدیریت شده و دارای پشتیبانی اجرایی و مادی، در یک مقطع مناسب رژیم استبدادی را به چالش طلبند و وی را وادارند که امتیازات لازم به مردم را واگذارکنند. دمکراسی در ایران در گرو وجود احزاب قدرتمند مردمی است.
کورش عرفانی
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/09/218083.php
سلام بر همه هموطنان عزیزم
ترا بخدا به این عدالتخانه بی عدالت این مملکت نظر بیندازید و ببینید اخر این چه عدالتی است که این ظالمین برای ملت رقم زده و میزنند آن اقایی که نور چشمی بود و مملکت را صدها سال به قهقرا برد و 800 میلیارد ثروت این مردم غارت شده را دود کرد و باعث قتل صدها تن از دو طرف گردید و مولد انواع بابک زنجانیها و صدور بگم بگم و انواع و اقسام مفاسد و اختلاس بود راست راست در این مملکت میچرخد و تازه نشست و جلسه هم با رهبر می گذارد گویا هیچ اتفاقی نیفتاده و یا آن قاضی القضات منفور و قاتل مرتضوی که خون جوانان این مملکت را در شیشه کرد و با ریشخند مردم در دوران محاکمه اش با سفر به خارج از کشور و عزیمت به کربلا به نیت قربه الی الله توسط همین محکمه ای که خانم نرگس محمدی را برای واهیات به حبس طویل المدت محکوم می نماید که داد حقوق بشر جهان را در اورده و این اقایان مفسد در همین محکمه با این جنایات بین به ریش ملت می خندند . حالم از هر چه قضاوت همینجوری اقایان بهم میخورد . بخدا فردای قیامت اگر بود روزی از پس امروز از شخص اول مملکت تا پایین باید جوابگوی این بیداد خانه را بدهند . کل اولیک عنه مسیولا . وقفواهم انهم مسیولون . یک بار نشد انهایی که مسیولند نهیبی به این مسله بیعدالتی بزنند . بابا بترسید از اه مظلومی که جز خدا کسی را ندارد بخدا گریه دارد این بی خیالی اقایان . این بی خیالی و لاقیدی در برابر این همه جفا در کجای دین ماست ؟ این طالب بدم المقتول بکربلا یا محمد و یا علی یا علی و یا محمد
جناب نوری زاد درود!
یکی از مشابهت های مهم را فراموش کردید، سیدعلی از مردی///////////////////// در حالیکه نرگس جوانمرد است. او تاج سر همه مردان و زنان آزاده گیتی است.
وزارت خارجه ایران انتقاد اتحادیه اروپا از حکم زندان طولانی نرگس محمدی، فعال حقوق بشر را محکوم کرده و موضع اتحادیه اروپا را “غیرسازنده” خوانده است.
بهرام قاسمی، سخنگوی وزارت خارجه ایران، بیانیه اتحادیه اروپا درباره حکم زندان نرگس محمدی را “مداخلهجویانه و غیرسازنده” توصیف کرده است.
آقای قاسمی گفته است: “از آنجایی که مذاکرات حقوق بشری ایران و اروپا قرار است در آیندهای نهچندان دور صورت پذیرد، بیان چنین اظهاراتی، غیرسازنده تلقی میشود.”
آی ایرانی هایی که بیانیه فوق از وزارت امور خارجه ج.ا را میبینید ودر حال حاظر شاهد سیاه پوش شدن روز افزون جای جای این مملکت به غارت رفته هستید لطفا کمی فکر کنید که زندانی شدن یک بانوی فرهیخته و غیرت مند و کاملا آگاه از قوانین جاری و ساری ج.ا چگونه باعث شده که آبروی مشتی شیاد و مثلا انسان ودولت مرد به باد هوا رود ! این شیادان که بلا استثنا خود را پیرو امام حسین به ما غالب میکنند وبرای خالی نبودن عریضه در رسای امام حسین ضجه میزنند تا بگویند حسین مظلوم بود حال با چه بیشرمی و بی مروتی ازحبس شانزده ساله این بانو (نرگس محمدی) که فقط نظر خود را ابراز کرده دفاع میکنند این دولت مردان که همگی اعتقاد دارند خواهر امام حسین در بارگاه یزید بی باکانه ارکان حکومت یزید را به لرزه انداخت وهرچه در توانش بود نثار مردم کوفه وشام و حکومت نمود چه بلایی به سرش آوردند ؟؟ هیچ ! به دستور یزید با عزت واحترام با ایشان برخوردشد . بروید و تاریخ شیعیان را بخوانید . حال چه شده که این پیروان ابا عبدالله وزینب یک زن بی پناه را با انواع بیماری ها شانزده سال زندان میکنند و با بیشرمی به عدالت خواهان جواب رد میدهند وسوال در مورد این حکم ناجوانمردانه را دخالت در امور حکومت قلمداد میکنند شرم بر ما مردم که جرئت نداریم از حکومتی که مدعی پاسخ گویی هست سوال کنیم . نه چرا شرم بر ما باد ! شرم بر این ناجوانمردان باد که با قدرت بر گرفته از آرا همین مردم توی دهان همین مردم میزنند و از خداوند طلب پاداش هم دارند !؟!
چندی پیش “فلانی” امد پیش ما تا برای شرکت در “فلان” قضیه از ما نظر بخواهد. به او گفتم که ای “فلان فلان ” شده که “فلانت” به “فلان” ما نزدیک است ،شما در این قضیه “فلان” نیائی بهتر است چون جامعه “فلان فلان” شده میشود دوقطبی در حالیکه باید مثل خرس قطبی در خواب باشد و بشود یک قطبی!. این نه بصلاح “فلان” ما است نه “فلان “خودت!
حالا هی میگن بگو، خوب من الان این “قلان” را دستم کرفته ام و از طریق آن پیامم را به شما میرسانم!..
خاطرات جالبی است از ادم معمولی که پایش به سیاست کشیده شد!
https://www.youtube.com/watch?v=nt5bbKZt7Q0
همنشین بهار: خاطرات خانه زندگان (قسمت دوّم)
چه کسی می تواند به درک ، توانمندی ، هوش و قلم شیوای نویسندگان و روشنفکرانی چون کسروی،دشتی،سعیدی سیرجانی ،آقا خان کرمانی، و…بسیاری از این دست نویسندگان، شک داشته باشد؟ کسانی که در سالیان دور و نزدیک نقش مخرب خرافات و بداندیشی مجریان دین و مذهب را دانستند و قلمها را چون علمی افراشته و به مصاف جهالت ها و کجروی های دیرینه و پر خطر برخاستند. به راستی کسی در فراست و اندیشه ورزی و قدرت استدلال و استنتاج اینان شک و ظنی سوء، ندارد.اما چه چیز چشمان این بزرگان خرد و اندیشه را از پرداختن به مشکلات و معضلات و ریشه اصلی گرفتاریهای جامعه ما بسته بود؟چه سبب شد روشنگران زیادی در جامعه ما تنها شاخ و برگ و روبنای مشکلات را مشاهده نمایند و از پرداختن به ریشه و ساقه تنومند همه آن دردها عاجز و عقیم بمانند؟ در ایام عمر و گذران زندگی همه این پیشگامان روشنگری ایران، آیا کشتار و بد رفتاری با اقلیت های دینی و مذهبی موجود نبود؟ و اگر بود ریشه این امر در قوانین و مقررات قرآن و اسلام بود و یا در گفتار و رفتار مبلغان دین و شریعت؟ آیا اینان در طول تاریخ سیاه کشورمان و چیرگی فرهنگ ضد تمدن بشری اسلام (و نه عرب) کشتار دگراندیشان، اندیشمندان و دانشمندان و پیروان ادیان و مذاهب دیگررا ندیدند و نخواندند؟ رفتارهای خشن و ناعادلانه با زنان و اجرای حدود اسلامی سنگسار، قطع دست و پا، قصاص های وحشیانه و ..را همگی ساخته ذهن مبلغان و مروجین دین دیده اند؟ آیا در متون اسلامی از جمله قرآن و سنت رسول، این گفتار و رفتار موجود نبوده است و اگر هست چگونه ممکن بود که از دید ژرفکاو چنین اشخاصی مخفی مانده باشد؟ چگونه روشنفکران ما از درک ایدیولوژی باز ماندند که از همان ابتدا به اصل برابری انسانها و آزادی عقاید و احترام به باورهای دیگران که امروز ورد زبان هر باورمند به ادیان است، خط بطلان کشیده بود؟ ایدیولوژی که انسانهای مخالف باور خود را جاهل، کافر، مشرک،منافق، مجوس،برده… می دانست.بعدها خودیها را نیز شیعه،سنی، خوارج، شیخی ، بابی، بهایی،صوفی و … نام نهاد و امروز هم که اظهر من الشمس.چگونه اینان ریشه این مشکلات را در متون فصیح و بلیغ قرآن ندیدند که به پیروان خود جواز همه گونه برخوردی با هرکس که بر او بر چسب کفر و الحاد الحاق شود داده است، بی آنکه ملاک و معیاری بدست داده باشد تا چنین آشفته بازاری بر پا نگردد. و افسوس که این روشن بینان،تنها بر آن دسته از مجریان این احکام خرده گرفتند که علیه خود آنان و افکارشان وارد میدان شدند.
بیشتر از سه گزینه در پاسخ به این چراها نمی تواند مطرح باشد: اول اینکه در خواندن و تفکر پیرامون کتابهای دینی و تاریخی اسلام کوتاهی کرده اندکه مسلما چنین نیست چون از محتوی نگاشته های چنین نویسندگانی به خوبی محرز است که اشراف کامل به تاریخ و کتب اسلامی داشته اند و البته برخی چون کسروی و علی دشتی و میرزا آقا خان ،خود از طلبگان دینی سرخورده (مکلا) بوده اند.گزینه دوم نقش و ماندگاری تفکری است که در کودکی به انسان القاء می شود و چونان نقش و نگاری حکاکی شده بر روان آدمی خواهد ماند و همیشه در رفتار و افکار آدمیان خود نمایی خواهد کرد و سبب عدم پذیرش بسیاری از واقعیات خواهد گردید. گزینه دیگر البته ترس از طرد و تکفیر شدن توسط جامعه، متدینین و متشرعین بوده است.شاید به اینگونه خواسته اند تا بهانه بدست قاتلان و جلادان مدافع قانون اساسی کشتار(قرآن) نداده باشند.اما متاسفانه این ترفند همیشه بی نتیجه ماند و بی آنکه مستقیم و مستند آموزه های غلط و بن مایه همه کژاندیشی ها مورد پرسش و نقد قرار گیرد، کشتار ادامه یافت و این بزرگ اندیشمندان باز هم به سیاق خردورزان پیش از خود،قربانی دینمداران گشتند .امروزه نیز به عینه شاهد آنیم که مردم ما برای رودررویی با ظلم ها و آسیب هایی که ملایان به مدد احکام اسلام بر کشور روا می دارند، با شعار الله و اکبر و یاحسین …به مقابله با دشمن می پردازند و عجب که این مردم و اندیشمندان قصد ندارند از سرنوشت گذشتگان عبرت گیرند. آیا اعتقادبه هدف نمی توانست و نمی تواند ترس را تحت الشعاع قراردهد؟تفاوت آن هنگام که مبلغین ومروجین، ازدین رویگردان می شوند بازمانی که به تبلیغات دین می پرد
‼️پورن استارهاي وطني‼️
خاورميانه مکانی که همیشه ی تاریخ نه شرق بوده و نه غرب و در “میانه” قرار دارد اما هرگز “میانه روی” را یاد نگرفته است. بسیاری از خواسته ها و نیازهای طبیعی مثل نیاز جنسی سرکوب گشته است.
علت جستجوی بیش تر واژه ی سکس در خاورمیانه نسبت به اروپا همین است. جوانان خاورمیانه ای تا سنین بزرگسالی هم چنان با صنعت پورن نیاز خود را رفع می کنند حال که این صنعت هیچ شباهتی به واقعیت ندارد. و منظور از جوانان صرفا پسران نیست. دختران نیز مانند پسران به تماشای پورن می نشینند و فکر می کنند “خب پس رابطه ی جنسی _یک رابطه ی ایده آل این است. مردی که می تواند در سکس خشونت به خرج دهد و لابد حق هم دارد. و زنی با موهای طلایی، پر کلاغی رنگ شده یا سرخ… با اندام های مصنوعی و سایزهای اغراق آمیزی که در ویدیو می بینیم.” و بعد همه به طرز عجیبی تلاش می کنند خود را به شکل این شخصیت ها _بازیگران پورن_ درآورند.
به راستی که پس از سفرهای بسیار، هیچ کجای دنیا ندیده ام مردمی تا آن حد علاقه داشته باشند خود را شبیه به پورن استارها درآورند. اروپاییان در نهایت با ورزش خود را از شر چربی های اضافه خلاص می کنند و عضلات شش تکه می سازند. اما میانشان خبری از عضلات حجیم و آن چنانی نیست. خبری از سینه های پروتزی نیست (بر خلاف استخرهای شمال تهران که همه مشتریان از دم سینه های عملی سایز ۹۰ دارند.) در هیچ کجای دنیا میان مردم عادی،خبری از باسن های غیرطبیعی نیست که ناشی از هفت ساعت اسکات زدن در خانه و باشگاه باشد. مردم جهان اول می دانند که برخی ویژگی های ظاهری، مربوط به مشاغل صنعت پورن هست نه مردم عادی که از راه شرافتمندانه پول به دست می آورند!! و نیز برخی هنرمندانی که می دانند کیفیت آواز_بازیگری و غیره شان در حدی نیست که برای خود طرفدار جمع کنند. آن ها نیز روی می آورند به ساختن اندام هایی شبیه به پورن استارها تا به هوای سینه و باسن و تتوهای روی سیکس پک برای خود طرفدار دست و پا کنند…
اما در خاورمیانه، در ایران خودمان چه خبر است؟ اینجا *همه می خواهند پورن استار باشند. حتی اگر نتوانند آرزویش را دارند. در جشن های تولد می بینی زمان عکس گرفتن، به جای لبخند زدن از روبه رو، باسن شان را روبه دوربین می گیرند. برای درد چشم به مطب چشم پزشکی مراجعه می کنم و می بینم حداقل بیست نفر کیپ تا کیپ نشسته اند برای تزریق ژل لب و بوتاکس صورت. در باشگاه همیشه افراد باسن گنده ای پیدا می شوند که با احساس نارسیسم خالص رو به آینه اسکات می زنند. در آرایشگاه همین افراد را می بینی که مشغول اکستنشن مو هستند…
به کجا می رویم؟؟ چرا یک نفر نیست که چشمانشان را باز کند؟ بگوید عزیزان شما هرچه باشید پورن استار نیستید!! این چه شمایلی ست و چه تلاشی ست برای تبدیل شدن به کالا و برده ی جنسی؟!
آسیب های صنعت پورن را جدی بگیریم. این ها معیارهای ما را عوض می کنند. اعتماد به نفس انسان های ارزشمند را زایل می کنند. و بر بخش مهمی از زندگی_زندگی جنسی ما تاثیرات سوء می گذارند. واقعا مشخص نیست چند میلیون تومان روزانه صرف تبدیل شدن دختران به کپی بازیگران پورن می شود. و مشخص نیست که چند درصد از آقایان از زندگی جنسی خود ناراضی هستند (احتمالا به این دلیل که سینه و باسن همسرشان مانند پورن استارها اندازه ی توپ بسکتبال نیست و این ناامیدشان کرده است). اما چیزی که مشخص است و هر ساله آمارش داده می شود، نرخ روبه افزایش طلاق است و یکی از مهم ترین دلایلش نارضایتی جنسی.
متاسفانه جوانان ما برای یادگیری زندگی جنسی، هیچ چیز جز الگوهای غیرواقعی صنعت پورن نداشته اند. آن لطیفه به راستی حقیقت دارد که پسران ایرانی از همسر آینده ی خود دستپخت مادربزرگ، اخلاق فاطمه زهرا و اندام الکسیس را می خواهند. در صورتی که در جایی مثلا مادرید، همه می دانند اگر برای یک شب دلشان اندام الکسیسی می خواهد باید بروند به فلان خیابان توریستی که تن فروشان با اونیفرم سفید یک وجبی ردیف کنار دیوار ایستاده اند. یا خیابان ردلایت آمستردام که زنان برهنه پشت ویترین آماده ی انتخاب شدن اند…
حال که برای دیدن زنان و مردان شبهه پورن استار در تهران، لازم نیست به مکان مشخصی برویم چون در هر کوچه
شعرهای زندانی من
ارسال شده توسط: محمد نوری زاد در تاریخ مارس 19, 2013 در بخش جدید ها, شعر و داستان
……………………….
«فایــده»
من به شیوهی فیلمها و قصهها،
در سلول خود،
تونلی حفر کردهام.
برای فرار؟ نه،
برای تماشا.
با این تونل،
من به اعماق میروم.
به کنجی که: خود نشستهام.
در آنجا، آینهایست.
نخست،
غبار آینه میروبم.
و دست بر خود میکشم.
گاه،
به صورت خود سیلی میزنم.
که اگر خوابم، بیدار شوم.
در بیداری،
از خود احوالپرسی میکنم.
خوبی؟ خوشی؟ سرِحالی؟
چگونهای؟
و بعد،
به جمع جمعیت آنجا میپیوندم.
کسانی که مردهاند،
و کسانی که سالها از سالروز مرگشان میگذرد،
اما هنوز زندهاند.
در آنجا،
اردشیر بابکان را میبینم،
که پای عبور ندارد.
چنگیز نیز هست.
چرچیل نیز.
استالین نیز.
و ردیفی از نخبگان.
با آنان به نشست مینشینم.
هر روز، سرِ موضوعی.
بحثِ دیروز ما،
در چراییِ گردهافشانیِ گلها بود.
بحثی صمیمی و نافذ.
تا دیرگاه شب.
طوری که:
کلافگی چنگیز نیز،
از رونق بحث ما نکاست.
ما بارها،
در همین اعماق
یک تبسم ساده را بر میز تشریح نهادهایم،
و راز او را برملا کردهایم.
در همین اعماق،
من، به سرّ سوزش دل،
راه یافتهام.
یا: به چهچه بلبل
که برخلاف یافتههای اخیر علمی،
به جفتیابی محدود نیست.
یک روز حتی،
سر یک سنجاقک بحث کردیم.
که: اگر نبود، چه میشد؟
استالین تاب نیاورد.
بحث اما داغ شد.
و سر آخر، در دمدمای صبح،
به این نتیجه رسیدیم که:
سنجاقک اگر نبود،
کهکشان راه شیری،
از منظومهی خویش بهدر میرفت.
و منظومهی شمسی از هم میگسست.
در انتها، همگی، حتی چرچیل،
از سنجاقک به خاطر شایستگیهایش
تقدیر کردیم.
بحث امشب ما: جهل است.
پیش از این،
به ضررهای جهل پرداختهایم.
امشب اما به فواید آن میپردازیم.
که جهل جاهلانهی مردمان،
برخلاف ظاهر مخوفش،
برای جماعتی از ما خواستنی است.
آری،
بحث امشب ما این است.
آهای مادر مادر مادر!
ارسال شده توسط: محمد نوری زاد در تاریخ مارس 11, 2013 در بخش روزنوشت ها 35 نظر
در این فیلم آه سوزان یک مادر جاری است. این فیلم را ببینید تا با همین آه سوزان آتش بگیرید. ما شش فرزند او را کشته ایم و یک دخترش را به زندان انداخته ایم.
معروفست که: در دوره های دور تاریخ، فاتحانِ خونخوار آنگاه که بر کشتن اهل یک شهر و اهل یک خانه مصمم می شدند، پیرمردان و پیرزنان و بیماران و اطفال را مستثناء می کردند. و حتماً یک جوان را برای سرپرستی آنان باقی می گذاردند. آن جوان را نمی کشتند تا بماند و به پدر و مادر پیرش و به بیماران و اطفال بی پناه رسیدگی کند. ظاهراً ما به دوره های دورتری که تاریخ به یاد ندارد بازرفته ایم. یعنی به دوره هایی از توحشِ محض.
در این فیلم آه سوزان یک مادر جاری است. این فیلم را ببینید تا با همین آه سوزان آتش بگیرید. ما شش فرزند او را کشته ایم و یک دخترش را به زندان انداخته ایم. شش فرزند. شش فرزند. شش فرزند. آری: شش فرزند. من کاری به این ندارم که فرزندان این پیرزن چه جرمی مرتکب شده اند و با چه احکامی و چگونه از پا درآمده اند. که اگر می دانستم نیز تفاوت چندانی با ندانستنم نداشت. در این سالها من تا حدودی به ذات پستوهای وزارت اطلاعات و دخمه های سپاه پی برده ام. تنها خواستم این را بگویم که مغولان نیز اینگونه تیغ در میان مردم نمی نهادند. و حتماً برای دلِ زخمینِ پیرانِ بازمانده، تمهید مختصری می اندیشیدند.
وای بر ما، که ستمدیدگان از ما رو گردانده اند و برای انتشار ضجه های خود دست به دامان تشکیلاتی مثل سازمان ملل شده اند. اگر از این مادر و از این خانواده خبرهای دیگری دارید ما را مطلع کنید. و از درستی یا احتمالاً نادرستیِ این فیلم.
محمد نوری زاد
بیستم اسفندماه سال نود و یک
……………………..
جعفر بهکیش
7:47 ق.ظ / مارس 26, 2013
آقای نوریزاد سلام،
من بر خلاف خیلی از دوستان تعجب نمی کنم که شما از اینکه جمهوری اسلامی چه بر خانواده من روا داشته است. بی خبر باشید. جمهوری اسلامی در سی و چند سال گذشته تمام تلاش خود را کرده است که بستگان اعدام شدگان را ایزوله کند و با تهدید و بازداشت و تنبیه آنان، آنان را از اعتراض کردن پشیمان و نامید نماید. جمهوری اسلامی همه تلاش خود را کرده است که صدای بستگان اعدام شدگان به گوش کسی نرسد.
هر چند مادران خاوران، که مادر من نیز یکی از آنان است، در تمام سالهای گذشته تمام تلاش خود را کرده اند تا بتوانند صدای بستگان اعدام شدگان و کسانی باشند که قربانی نقض سیستماتیک و سازمان یافته حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی بوده اند.
مادران ما خواسته هائی ابتدائی دارند، آنان می خواهند بدانند که چه کسی فرمان قتل فرزندانشان را صادر کرده است. فرزندانشان چگونه کشته شده اند. آنان را در کجا دفن کرده اند و می خواهند که وصیت نامه هایشان را به آنها بدهند.
از آن ساده تر آنان می خواهند آزادانه به گورستان خاوران بروند و هر روز جمعه ماموران برای رفتن به خاوران مزاحم بستگان اعدام شدگان نشوند و اجازه دهند که بر گورهای فردی و جمعی در گورستان خاوران سنگی و نشانه ای بگذارند و گلی و درختی بکارند.
در تمام سی و چند سال گذشته همه این حقوق پایمال شده است.
به گمان من وظیفه هر کسی است که از این خواسته های ابتدائی حمایت کند.
از شما می پرسم، ایا هرگز به گورستان خاوران رفته اید؟ تا ببینید که چگونه جمهوری اسلامی اعدام شدگانی را که به اسلام باور نداشتند به قطعه زمینی تبعید کرده است. تا ببینید که تبعیض در جمهوری اسلامی تنها به زندگان محدود نیست و مخالفین و منتقدین جمهوری اسلامی در مرگ نیز دچار چنین تبعیضی هستند.
آقای نوریزاد؛
گورستان خاوران یکی از مهمترین نشانه های فاجعه ای است که در جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است. این نشانه را باید به رسمیت شناخت و آنرا به همگان شناسانید.
با احترام
جعفر بهکیش
————————-
سلام دوست گرامی
پرسش ها وخواست های شما – به رغم هرزخمی که بردل دارید – پرسش ها وخواست های من وهرانسانِ انسانی است. دربرآورده شدن این خواست ها، ما را درکنارخود بدانید.
با احترام
همچنان ستار بهشتی!
ارسال شده توسط: محمد نوری زاد در تاریخ مارس 8, 2013 در بخش جدید ها, روزنوشت ها 43 نظر
سلام به مادر ستار بهشتی. سلام به او که پیراهن خونین پسرش را پرچم کرده و از این خانه به آن خانه سر می زند تا مگر آشنایی بیابد تا او را در این گذرگاه مخوف همراهی کند.
ستار بهشتی را به تلخ ترین شکل ممکن در پس پستوهای مخوف خود کشته اند و اکنون برای بدر بردن قاتلان و مقصران از مخمصه ی قصاص، دست به دامن گله ای از گوسفندان مجلس شده اند تا در تحقیق و تفحص خائنانه ی خود ضرب و شتم وحشیانه ی ستار را به: “مرگ ناشی از شوک” بزک کنند و از ریسمان فردا و پس فردا بیاویزند. راه دور نروید. من قاتلان ستار بهشتی را می شناسم. و تردیدی در این شناسایی ندارم:
مقتول : ستار بهشتی
جرم: وبلاگ نویسی، با روزانه حدوداً ده نفر بازدید کننده.
قاتل: بیت مکرم رهبری، که مفهوم آزادی را در پس پستوهای مخوف سپاه و اطلاعات و دستگاه قضا آنگونه که خود بدان متمایل است معنا می کند. پیشنهاد می کنم نسخه ای از فیلم بازجویی از همسر سعید امامی را در یک طاق نصرت جای دهند تا بزرگان بیت رهبری هر صبح و شام از زیر آن عبور کنند و قدوم مبارک خود را به برکت محتوای آن فیلم اقتدار بخشند.
قاتل: شیخ حیدر مصلحی و حواریون صاحب نامش شیخ علی فلاحیان و شیخ روح الله حسینیان و شیخ مصطفی پورمحمدی، که اگر بنا بر افشای قاتلان ستاربهشتی باشد، ای خدا، چه خونهای بناحقی که پرپر زنان مطالبه ی حقوق تباه شده ی خود را نخواهند کرد.
قاتل: شیخ حسین تائب، که پشت درهای بسته ی سپاه، چه عاطفه ها و چه دودمانها و چه خونهایی را تباه کرده. و چه اموالی را حریصانه مصادره و بالا کشیده.
قاتل: شیخ صادق لاریجانی. که در یک قلم: فی الفور چند جوان زورگیر را ناجوانمردانه کشت اما در قصاص قاتلان ستار بهشتی تا گلو در گل فرو مانده و توان بیرون خزیدن از خفت این ظلم آشکار را ندارد.
قاتل: بلا استثنا همه ی نمایندگان مجلس که با چشمان دریده ی خود جاری شدن خون این جوان بی گناه را دیدند و از ترس هیولاهای وزارت اطلاعات و از ترس هیولاهای سپاه نطق شان کور شد. من مانده ام که داستان برآمدن “مدرّس” بیش از آنکه مرهون شجاعت خود مدرّس باشد، مدیون سعه ی صدر رضاخان است وگرنه مگر رضاخان نمی توانست مثل اطلاعات و سپاه خودمان دودمانها را به باد بدهد و در پس پستوهای دکان مخوفش خون ها بریزد. بی آنکه صدای ناله ی مدرس و صد تا مثل او بگوش احدالناسی برسد.
قاتل: مردمی که مثل مردگان به تماشا نشستند و نحوه ی پرپرشدن ستار را بهم خبر دادند و از سر افسوس سر تکان دادند.
و سخن پایانی من:
سلام به مادر ستار بهشتی. سلام به او که پیراهن خونین پسرش را پرچم کرده و از این خانه به آن خانه سر می زند تا مگر آشنایی بیابد تا او را در این گذرگاه مخوف همراهی کند. آهای مادر، شرم بر من که تو تنهایی. شرم بر من که خون پسرت بی مخاطب مانده. شرم بر من که هیمنه ی دستگاه های اسلامی ما در وارسی حق تو به تب و لرز افتاده. شرم بر من که تو را در این مسیر مخوف تنها گذارده ام. سلام به ستار تو و خون او که بی پاسخ مانده. سلام به پرچمی که افراشته ای. و سلام به روزی که شرمگنانه در برابرت به زانو درافتیم و از تو طلب بخشایش کنیم. و سلام به روزی که در مسیر حق خواهیِ تو و همه ی مادران و پدران و فرزندان چشم به راه، با تو و دیگرانی چون تو همراه شویم. و سلام به روزی که چهارستون ظلم را در این ملک فرو ریزیم و هرتکه اش را به موزه ای بسپاریم.
دیروز هر کاری کردم کامنت زیر را زیرپست “با تو هستم ای خدا” ارسال کنم، موفق نشدم. حالا اینجا میگذارم -اگرچه بیربط به موضوع- چون حیفم میآید دوستان نخوانند:
آقاي نوريزاد عزيز
در اين جمعه شب خنک و باراني نشستم و بالاخره با تأخير متن زيبايت را خواندم. متني بلند و زيبا بود و حيفم آمد از سر عجله و بيحوصلگي در خواندن ضايعش کنم، پس خواندنش را به امروز موکول کردم.
راستش پس از مدتها دلم براي خدا کمي تنگ شد. به ياد آن روزهايي افتادم که ميکوشيدم از ميان الهيات و شرعيات خدايي شايستهي پرستش بيابم، و چه بسا اگر آن روزها اين متن غنايي و عاشقانه را خواندهبودم بيگمان يافتهبودم.
اما اکنون بسيار بيشتر از آن بر من گذشته که خدايي ديگر براي خود بخواهم و بسازم. شاملو شعر بلندي دارد در وصف لحظهي اختراع /// توسط انسان، با نقل آن سخنم را بپايان ميرسانم؛ شعري با عنوانی پرمعنا:
«و تباهي آغاز يافت»
پس پايها استوارتر بر زمين بداشت * تيرهي پُشت راست کرد * گردن به غرور برافراشت * و فرياد برداشت: اينک من! آدمي! پادشاهِ زمين!
و جانداران همه از غريوِ او بهراسيدند * و غروري که خود به غُرّشِ او پنهان بود بر جانداران همه چيره شد * و آدمي جانوران را همه در راه نهاد * و از ايشان برگذشت * و بر ايشان سَر شد از آن پس که دستانِ خود را از اسارتِ خاک بازرهانيد.
پس پُشتهها و خاک به اطاعتِ آدمي گردن نهادند * و کوه به اطاعتِ آدمي گردن نهاد * و درياها و رود به اطاعتِ آدمي گردن نهادند * همچنان که بيشهها و باد * و آتش، آدمي را بنده شد * و از جانداران هرچه بود آدمي را بنده شدند، در آب و به خاک و بر آسمان؛ هرچه بودند و به هرکجاي * و مُلکِ جهان او را شد * و پادشاهيِ آب و خاک، او را مسلم شد * و جهان به زيرِ نگينِ او شد به تمامي * و زمان در پنجهي قدرت او قرار گرفت * و زرِّ آفتاب را سکه به نامِ خويش کرد از آن پس که دستانِ خود را از بندگيِ خاک بازرهانيد.
پس صورتِ خاک را بگردانيد * و رود را و دريا را به مُهرِ خويش داغ برنهاد به غلامي * و به هر جاي، با نهادِ خاک پنجه در پنجه کرد به ظفر * و زمين را يکسره بازآفريد به دستان * و خداي را، هم به دستان؛ به خاک و به چوب و به خرسنگ * و به حيرت در آفريدهي خويش نظر کرد، چرا که با زيباييِ دستکارِ او زيباييِ هيچ آفريده به کس نبود * و او را نماز بُرد، چرا که معجزهي دستانِ او بود از آن پس که از اسارتِ خاکِشان وارهانيد.
پس خداي را که آفريدهي دستانِ معجزهگر او بود با انديشهي خويش وانهاد * و دستانِ خدايآفرينِ خود را که سلاحِ پادشاهيِ او بودند به درگاهِ او گسيل کرد به گداييِ نياز و برکت.
کفرانِ نعمت شد * و دستانِ توهين شده، آدمي را لعنت کردند چرا که مُقامِ ايشان بر سينه نبود به بندگي.
و تباهي آغاز يافت.
https://www.youtube.com/watch?v=c0W-Xc5toso
” در پاسخ به درخواستِ آقای نوری زاد، در برشمردن نگرانیهای رهبر ”
آیت الله منتظری حقیقتاً به دنیای پس از مرگ، روز قیامت، صحرای محشر، آتشِ جهنم و . . .
به معنای کلاسیکِ آن، باور داشت. این نکتهٔ را میتوان در بسیاری از سخنرانیها و گفتگوهایش
مشاهده کرد. از جمله فایلِ صوتی منتشر شده اخیر، در گفتگو با کمیته مرگ، در ارتباط با
کشتار سال ۶۷ در زندانهای کشور.
به باور من، جناب رهبر و برخی از روحانیون و آیت الله ها، زِبل تر از آنند که این افسانهها را
باور داشته باشند! بهمین دلیل ساده، که چگونه میتوان به روز جزا، پًل صراط، سنگهای مذاب
و آتشینِ جهنم، و کشیدنِ مو از ماست، در روز حساب، باور داشت و همزمان این چنین بی باک
و بی هراس به جان و مال و آبروی ملتی آشکارا تعرض کرد و حُکمی ۱۶ ساله برای مادرِ بیگناهِ
دو فرزندی، تراشید و در بندش کرد؟!!
کُنشهای ما هستند که شخصیتِ حقیقی مان را آشکار میکنند. افکار و عقاید، آنگاه اهمیت مییابند
که به فعل و عمل درآیند. بسیار کسانی هستند که علیرغم گفتار و سخنِ پسندیده، اثری از آن ادّعاها
و شعارها، در رفتار و زندگی روزمرهشان دیده نمیشود و در حد کلام باقی میماند. نمونه بارز آن
روحانیان حاکم بر کشورند. اینان که سالیانی دراز بر روی منبرها، از نامه امام علی به مالک اشتر،
افسانهها ساختند، و دست اندازی به بیت المال را گناهی کبیره قلمداد میکردند، هنگامیکه دستِ تقدیر،
میدان دارشان ساخت, از دست اندازی بر سُفره بی بضاعتترین اقشار جامعه، کوتاهی نکردند و حتی
کارگرانی را که برای درخواست حقوق حقهشان معترض شدند به شلاق بستند!!
بنابر این نگرانی رهبر، آسمانی و اُخروی نیست، بلکه زمینی و دُنیویست!
دل نگرانی ایشان از آن است که آیا پس از مرگشان، جانشینان او قادر به حفظِ نظام و نام و نشانِ
ایشان، به هر قیمتی خواهند بود؟ همانگونه که خودِ او در حفظِ نظام و در توسعه مرقدِ امامِ راحلش
به هر قیمتی کوشید. و یا آنکه بر مزار و مرقدِ ایشان و امام راحلشان، همان خواهد آمد که خلخالی
پریشان حال، بر آرامگاه رضا شاه آورد ؟!!
تجربه نشان داده است که قواعد و قوانین طبیعی را نمیتوان چندان برهم زد، لذا :
” آنان که باد کاشتند، توفان درو خواهند کرد ”
بقول قدیمیها :
دیر بشه، دروغ نمیشه !!
« اگرچه آنچه وارد شده٫ ظاهر آن بسیار تلخ و ناگوار بوده٫ لکن در باطن چون فی سبیل الله بوده٫ بسیار شیرین است.
عنقریب معرضین نادم و خاسر مشاهده شوند و مقبلین به کمال عزٌ و تمکین. »
« از خدا بترس و از ملا مترس. »
روزتان پیروز « نادر »
و یا چرا راه دور برویم با نگاهی به بنیادها موسسات و …. که منصوب رهبری هستند و فسدشان اظهر من الشمس است همچون فساد بنیاد مستضعفان و قضیه رفیقدوست و برادرش و یا فساد چندین و چند میلیاردی بنیاد شهید و اکل مال یتیم و فرزند شهید و جانباز و ازاده ای که برای همین مرز و بوم جنگیده است و حاشا به کرم و مردانگی نداشته تان .
و یا زمانی که اراده ایشان بر این بنا قرار می گیرد که در سال 88 معجزه هزاره سوم را بر گرده و ریش این مردم بچسباند و نتیجه اش را همگان دیدند که سرنوشت مملکت طوری شد که این منصوب رهبری با این مملکت کاری کرد که مغول را رو سفید نمود . تازه بجای اینکه رهبر از این عملکرد و منصوب کردن این شخصی که از همه جهات به نظراتش اقرب بود با فرار بجلو بحث بصیرت را از کشکولش بیرون می کشد و مخالفین این معجزه هزاره سوم را بی بصیرت خطاب می نماید . من سوالم این است ای اقای رهبر ای همه چیز دون منه امی عامی نادان بی بصیرت در همان زمان میدانستم این بشر اگر روی کار بیاید پدر ایران و ایرانی و ثروتش را میسوزاند و رای هم بهش ندادم ولی توی رهبر همه چیز دان بصیرت دان چطور این را متوجه نشدی و او را به ریش 80 میلیون بستی و نادم هم نیستی .
اقای رهبر منه رعیت این مملکت بشما اعتراض و انتقاد دارم مگر نه اینکه حکومت علی را ساخته ایم ؟ خب من با تاسی از علی علیه السلام بشما اعتراض دارم ولی ایا کسی هست در این حکومت علی مرا تضمین کند که اگر اعتراض و انتقادی دارم اول اینکه به گوشش برسد و ثانیا بعد اعتراض کسی مزاحم شغل و زندگی من نشود ؟ اگر کسی مرا تضمین می کند دستش بالا .
ایا تا بحال فکر کرده اید چرا هر چه وزارتخانه و بنیادی که وابسته به رهبر است در فساد غوطه ور است ؟ شما نگاه کنید به فاسدترین مرکزی که نامش قوه قضاییه است و رییسش را جناب رهبر تعیین می نماید . اگر بیاد بیاورید چند سال پیش ترور قاضیان از سوی مردم در این مملکت صورت میگرفت چرا که حقشان از سوی این قاضیان مفسد خورده شده بود و مردم مایوس و ناامید از عدالت قوه قضاییه برای احقاق حقشان این قاضیان را بسزای اعمال ننگینشان میرساندند . یکی از دلایل قتل و آدمکشی که در بین مردم رواج پیدا نموده به همین مسله یاس و نومیدی مردم از عدالت قوه قضاییه بر میگردد چرا که ان کسی که حقی ازش ضایع گشته اصلا امیدی به اجرای عدالت از محکمه رهبری نداشته و بنابراین خود مجری احکام میشود و با دور زدن قوه قضاییه فاسد اجرای عدالت را خود بعهده میگیرد و امار قتل و … بالا میگیرد . حتما خود شنیده اید زمانی که زنان جوان برای طلاق اقدام می نمایند در حین رجوع به این محکمه ها قاضیان محکمه عدالت با ساخت و پاخت و وعده حمایت از زنان درخواست خلاف اخلاق می نمایند و …. .
یا همین صدا و سیمای میلی جناب رهبر که رییس ان را رهبر تعیین می نماید سازمانی که با پول مردم بخت برگشته و غارت شده اداره میگردد و می بایست ملی نه میلی اداره گردد و مجری منویات توده مردم باشد ولی مع الاسف بلندگی تبلیغاتی عده ای کاسب انقلاب شده و سفید را سیاه معرفی و قلب واقعیت تبدیل شده و بنا بر اعتراف خودشان 75 درصد ملت بنا بر عدم اعتماد به این دستگاه عریض و طویل رهبری فقط از ماهواره اخبار و …. را پیگیری می نمایند .
ادامه دارد
تاریخ، آیت الله منتظری را چگونه قضاوت خواهد کرد؟ رسول نفیسی
آیت الله منتظری دربعض موارد کلیدی که میشد با درایت سیاسی از خونریزی جلوگیری کرد یا آنرا کمتر کرد باز راه دیگر می رفت. مثلا هنگامی که شاپور بختیار آخرین نخست وزیر شاه سعی در دیدار با آقای خمینی داشت و ایشان هم آنرا پذیرفته بود، آقای منتظری با فرستادن پیام به آقای خمینی در پاریس مانع این دیدار شد. هرجند معلوم نیست این دیدار و مذاکره چقدر می توانست کارسازباشد ولی بسیار محتمل است که مذاکره ی آن دو می توانست به راه مسالمت آمیز تری برای انتقال قدرت منتهی شود و قدری از خونریزی های بی دلیل بکاهد. یا درجریان برخورد با کردها در حالیکه بنی صدر سعی در پیداکردن راه حل سیاسی ازطریق مذاکره داشت آقای منتظری مخالف هرنوع مذاکره با کسانی بود که “بغی بر حکومت اسلامی” کرده بودند.
………………………
قانون اساسی اولیه جمهوری اسلامی که میثاق ایرانیان با آیت الله خمینی بود نشانی از مقام ولی فقیه نداشت. آقای منتظری به تنهایی این نهاد را در طی بحث های چندروزه “مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی” به قانون اضافه کرد و حوضه عمل بی حد و حصری برای نهاد ولایت فقیه قائل میشد. ایشان خواستارطرد هر نوع نهاد مستقل یا نیمه مستقل از حوزه ی اقتدار ولایت بود. مثلا در جلسات 43 و 44 در بحث عمده ای که راجع به نهاد انتخابی ریاست جمهوری صورت میگیرد آقای منتظری مصرا خواستاروابسته کردن این نهاد به ولی فقیه است. او شرط فقاهت برای رئیس جمهور را که آیت الله خمینی لازم نمی دید واجب می دانست و معتقد بود که این ولی فقیه است که باید فرد یا افرادی را برای ریاست جمهوری کاندیدا کند: ” حکومت اسلامی است و دستورات اسلام باید اجراشود آن هم زیر نظر کارشناس اسلامی، متخصص اسلام، عالم در فقه اسلام، مدیر و مدبر و شجاع و باتقوا و عادل…چندنفر را فقیه (برای ریاست جمهوری) مطرح کند و مردم بروند رای بدهند…ما بیائیم قوای سه گانه را به دست یک آدم الدنگ بدهیم و خری را بالای بام ببریم که نتوانیم پائین بیاوریم؟”
………
آیت الله منتظری غالبا به رافت نسبت به زندانیان و اموری از این قبیل شاخص است، ولی باید توجه کرد که ایشان لااقل در مسائل نظری گاه حتی افراطی ترازآیت ا لله خمینی بود .
……….
آقای منتظری حکم اعدام را صحیح دانست و این حکم علاوه بر متهمان سیاسی بر قاچاقچیان مواد مخدر هم تسری داده شد. حکم دیگر در مورد اعدام “دختران باکره” است. آقای منتظری نظر داد که نمیتوان “دختران باکره” را اعدام کرد. اما چنان که شهرت دارد از آن پس زندانبانان به دوشیزگان اکثرا خردسال زندانی تجاوز کرده و سپس اعدامشان می کردند. آقای منتظری ادعا می کند که برای جلوگیری از اعدام آن ها چنین فتوایی داده است. اگر هم حتی چنین باشد و آقای منتظری متوجه ی عواقب فتوای خود نبوده است این امر ذ مه ی ایشان را بری نمیکند.
…………….
آیت الله منتظری در یک رقابت بی رحمانه با شاگردان سابق و استاد و مقتدای خود شکست خورده بود. آراء و رویکردهای قسمت دوم زندگی سیاسی آیت الله را باید در ضل این شکست آگاهی آیت الله بررسی کرد.
……….
باید اضافه کنم که آقای منتظری هیچگاه نظر خودش را در مورد اصل ولایت فقیه و لزوم ولایت عامه تغییرنداد هرچند که حدود و حتی نظارت هایی بر آن قائل شد.
…..
شگفتا که حتی سرنوشت تلخ خود او ونیز به زعم او بیراهه رفتن سیستم حکومتی اسلامی هم تغییری در پندار او نداشت.شگفتا که او متوجه نشد که استاد محبوب اوکه کم از آن “انسان کاملی” که منظوراوبود نداشت خود چگونه در ضل قدرت دگرگونه و به قول او”سفاک و فتاک” شد.
……
سرنوشت او نمایش گر ابعاد شگفتی از درهم تنیدگی قدرت طلبی و باورهای مذهبی، معصومیت و شقاوت، و نهایتاعدم اطلاع وبی اعتنایی مطلق به دست آوردهای فکری فلسفی و سیاسی مدرن و سعی در ایجاد خلاقانه و در عین حال تضاد آمیز تئوری های بومی- شیعی است. تجربه ی این آیت الله و توضیح این پیچیدگی آن نشان می دهد که چقدراحرازآن امری که آقای منتظری “قضاوت تاریخ” خوانده سهل و ممتنع است.
…….
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/09/218167.php#more
مزدک گرامی
این هم یکی از کامنت ها در مورد مقالۀ آقای نفیسی:
متاسفانه جناب نویسنده، آقای نفیسی، از آرای آخر مرحوم منتظری بی خبر است.
نظر مرحوم منتظری درباره محمد خاتمی و ولایت فقیه:
مقام بی خاصیت و ثناگو، اگر امام زمان هم رئیس جمهور شود، قدرت هیچ کاری را ندارد.
آیت الله منتظری
باسمه تعالی
اولا: اینجانب با ایشان(خاتمی) ارتباط ندارم و از پیام دادن به ایشان معذورم، بهعلاوه اگر ایشان با آن استقبال مردمی که در آغاز نسبت به ایشان انجام شد و با این موقعیت فعلی که تبدیل به یک مقام بیخاصیت ثناگو شدهاند وظیفه فعلی خویش را تشخیص ندهند پیام من قطعا اثری نخواهد داشت.
و ثانیا: حقيقت ايناست که با قانون اساسی فعلی ايران که همه اهرمهای قدرت در اختيار رهبر قرارداده شده، بدون اين که پاسخگو باشد و مسئوليتها، بر عهده رئيس جمهور قرارداده شده بدون اين که اهرمهای قدرت را در اختيار داشته باشد، اگر از باب فرض، امام زمان هم رئيس جمهور شود، قدرت هيچ کاری را ندارد. اين امر تضاد واضحی است در قانون اساسی که بايد اصلاح گردد.
و ثالثا: برحسب اصل اولی هیچکس بر دیگری ولایت ندارد، فقط خدا که خالق ما و مالک تار و پود ماست حق مالکیت بر ما دارد، و خداوند حق مالکیت را به خود انسانها واگذار نموده که برای اداره امور سیاسی و اجتماعی کشور کسانی را که صلاحیت دارند با رعایت شرایط و موازین عقلی و شرعی انتخاب نماید و او در برابر ملت و نمایندگان آنان مسئول است و باید پاسخگو باشد.
و تفصیل در نامه مختصر نمی گنجد، انشاء الله سالم و موفق باشید.
————————————————————————-
امروزه کامنت ها متن اصلی را تحت الشعاع قرار می دهند. من فقط یکی از کامنت ها را مثال زدم. در زیر مقالۀ آقای رسول نفیسی گفتگویی چالشی درگرفته که مایۀ امیدواری است؛ امیدواری به بیداری و هشیاری امروزیانی که خودشان نیز به نسبت موقعیت و قدرتشان در خطاهای فاجعه بار گذشته سهم داشته اند. قدرت هرچه بیش تر باشد، خطاهای صاحب آن نیز فاجعه بار تر خواهد بود و منتظری در آن فایل صوتی فقط دیگران را محکوم نمی کندبلکه خودش را هم زیر بار سنگین اشتباهات فاجعه بارش احساس می کند. صدایش صدای یک وجدان زخمی است؛ به شدت زخمی. اگر گفتار شجاعانۀ او را در این فایل صوتی در زیر بار سنگین تقصیرات گذشته اش بی ارزش کنیم ، دیگر چه کسی از مقامات حکومتی جرأت می کند که گذشتۀ خود را محکوم کند؟دوستان اگر مایل باشند می توانند مقالۀ ارجاعی آقای مزدک را بخوانند. اما کامنت ها را هم فراموش نکنید. نسیم گفتگوی خردورزانه
وزیدن گرفته است. من به به خود می بالم که در سایت نوری زاد دلیر و خردمند علاوه بر نوشته های بی پرده و درخشان این مرد بزرگ از کامنت نویسانی بسیار هشیار و خردمند بهره می برم. در پست راجع به امام علی دیدیم که آقای عبد الرحیم گرامی با آن پیشینه و پشتوانۀ مقامات بالای دولتی و کارنامۀ پربار تألیفات و ترجمه هایشان وقت گذاشتند و مطلبی ناصحانه به آقای نوری زاد نوشتند. اما از آن مهم تر کامنت های دوستان بود که برخی از آنها به باور این کم ترین خودش از بسیاری از کتاب هایی که با نظارت وزارت ارشاد و قیمت های گران به طور مجاز منتشر می شوند، بسی متفکرانه تر بودند. از جمله نوشته علی1 گرامی که آقای گواهی را به مناظره فراخواند یا کامنت های دیگری که نشان دادند که نوشتۀ آقای گواهی تنها ستایشی بود از چهره ای اسطوره شده ، بدون هیچ طرح پرسش یا مسأله ای. بدون پاسخ به هیچ یک از پرسش هایی که امروزه از خرد ها و جان های آزاد شده می جوشند. نوری زاد ، ای وجدان بیدار شده و ای دلاوری که بر گذشته ات چهار تکبیر زدی،به خاطر همه چیز بخصوص دو پست گذشته ات از صمیم جان به تو درود می فرستم . درود می فرستم به همۀ نویسندگانی که این سایت را به مدرسۀ گفتگوهای خردورزانه تبدیل کرده اند. می خواهم از کسانی هم که زبان و قلم به زشت گویی می آلایند، تقاضای ادب کنم ، اما می دانم که در برابر این کسانیکه کارشان اخلال است پاسخی به از بی اعتنایی نیست . به عنوان یکی از شاگردان مدرسۀ نوری زاد ،از همۀ نویسندگان خردورز و بافرهنگ این مدرسه سپاسگزارم
جناب ناشناس من بعلت جالب بودن مطلب آنرا دراین سایت گذاشتم.ولی من کامنتی در سایت گویا زیر نوشته سعیدی ندیدم.ممکنست اگر امکانش هست آدرسش را اینجا بگذارید.چون من در سایت گویا نیوز کامنتی در زیر متن نیافتم.درمورد منتظری ایشان در اخر بسیار کوشیدند که جبران کند و دراین مقاله هم آمده.ولی بحث جناب سعیدی به نظریات کلی منتظریست که در بسیاری موارد خشن تر از خمینی بوده و چنین احکامی را منتظری حتی دراواخر عمر منکرشان نبوده.چون منتظری بعنوان انسانی متدین و معتقد به اسلام نمی توانسته از چهارچوب اسلام عبورکند.
مزدک گرامی
عجیب است . من هم الان جستجو کردم کامنت ها را ندیدم . بعد دوباره عنوان مقاله را در گوگل جستجو کردم ، این نشانی ظاهر شد:
تاریخ آیت الله منتظری را چگونه قضاوت خواهد کرد؟صفحۀ اول
ews.gooya.com/politics/archives/2016/09/218167.php
ببخشید. کلمۀ اول newsاست.کلیک کردم . سایت گویا نیوز آمد.
این بار کامنت ها ظاهر شدند; 25کامنت. پوزش می خواهم که دیر متوجه نوشته شما شدم. به هر حال امیدوارم که همین الان جستجو کنید و کامنت ها را ببینید.
اما من صد البته که حرف شما و آقای نفیسی را قبول دارم. از فقه و فقیه هیچوقت انسان گرایی بیرون نمی آید. منظورم این بود که خوشحالی خودم را از رشد فکری امروزیان به عرض برسانم.آقای نفیسی مطلبی نوشته اند که من وقتی خواندمش مجاب شدم . بعد کامنت ها را که خواندم فهمیدم که چقدر نظر های مختلف ، چه مخالف و چه موافق می تواند به اذهان خطور کند و همه هم از تلاش فکری و خردورزی بر می آیند . نه فقط در سایت گویا نیوز که در سایت زمانه نیز، در سایت دلقک ایرانی نیز ودر اغلب سایت های اپوزیسیون. حالا شما برو در سایت های حکومتی . چه می خوانی ؟ حرف هایی که یا از تعصب کور کورانه و بی منطق است با نفرین و کینه های متعصبانه . همه مثل هم یا مثل افراد یک قبیله یا چاپلوسی آقاشون می کنند یا به مخالفان آقاشون فحش و نفرین و تهمت حواله میدند یا همان کلیشه های صدا و سیما را نشخوار می کنند. در کامنت هاشون اصلاً فردیت و مستقل فکر کردن نمی بینی . از جمله هایی که زیاد تکرار می کنند: تا کور شود هر آنکه نتواند دید، جواب خدا را چی می دی؟، روز قیامت خدا حسابتو می رسه، الهی خدا جوابتو بده، جانم فدای رهبر، شهیدامون ، حضرت علی چنین فرمودند، آقا چنان فرمودند،
یکی دیگه از شعبده بازی هاشون اینه که هر شخصیتی که در طول تاریخ شهرت و اعتباری کسب کرده، مثلاً فردوسی و حافظ و سعدی و زکریای رازی و مولوی و غیره به نظرشون شیعه امام زمانی بوده و چاکر ائمۀ اطهار. مزدک جون بد نیست این کامنت نویسی ها نشانه شناسی بشه و ببینیم چقدر در اونها برای انسان جدا از شیعه بودن یا ولایی بودنش ارزش قائل اند،چقدر در اونها استقلال فکری و انصاف هست، چقدر ادبیاتشون از عقل و ادب بهره برده
حالا یه دفعه می آییم و نظرات آدم های معترض رو می خونیم . انگار از زندان آزاد شده ایم . این برای من نشونۀ خوبیه . همین. احساس من اینه که نسبت به سی سال پیش شاهد یک شکوفایی فکری هستیم که بخصوص در همین کامنت ها از جمله در همین سایت شاهدش هستیم. پایدار باشی
درود و سپاس کورس ارجمند برای معرفی این انسان بزرگ! تنتان شاد و خرم و روان رازی شاد باد!
…………………………………………………………………..
رازی فارغ از ایمان اسطوره ای و درونی به معبد فرهنگ ، خرد خود را مستقلاً و جسورانه برای فهم هستی به کار برده است. این خرد ورزی حتی اگراسطوره ای بنماید، هیچ تقدسی را بر ننهاده است تا آیندگان نتوانند نقضش کنند.
مسأله آن است که راه تفکر و آزادی را چه متونی فرومی بندند و چه متونی گشوده میدارند. به بیانی دیگر حقیقت جویی تا چه حد تخته بند گذشته و تا چه حد آزاد از گذشته می تواند بود.
مسألۀ ما فروبستگی فرهنگی است.قرن ها پیش یک باور خاص قوانین هستی و نیز قوانین زندگی زمینی را تعیین کرده است. دگر گشتِ ناگزیرِ اندیشه ها و واقعیات با مقدس سازی و در حقیقت با ابدی سازی گذشته نمی خواند.
فرهنگ باز و به تعبیر آشوری زبان باز افق آینده را با بار سنگین گذشته مسدود نمی کند و برامکان تغییرات بنیادی گشوده است.
……………..
بنابراین شیوه فلسفه ورزی رازی مهم تر از نتایج این فلسفه ورزی است.
رازی بر خلاف حکمای پرآوازه ای چون فارابی و ابن سینا بر توجیه خلقت از عدم پای نمی فشرد. چون نه کتاب مقدسی که گرانیگاه و رهنمود فرهنگ دینی است پیشفرض اوست ، نه اصول حکمت نوافلاتونی غالب و مسلط روزگارش.
بنابراین بحث بر سر درستی یا نادرستی نتایج فلسفه ورزی رازی نیست.رازی از قضا همان سان که خود دریافته بود،از نظر روش و سیره بیش از حکماء نامدار زمان خود سزاوار نام فیلسوف است.
رازی فلسفه را در خدمت دین در نیاورده بود. او تنها اندیشمندی است که در فرهنگ دینی ما در خور نام فیلسوف بوده است و نه حکیم دینی .
……
اندیشه او آزاد از مرجع حقیقت اسلامی بوده است.
………..
وقتی یک اندیشمند به سنتی وارد شود که در آن هیچ فیلسوفی بنا نیست حرف آخر را بزند و هیچ پیشفرضی آن قدر نیرومند نیست که پویش اندیشه های پیاپی آیندگان را تخته بند خویش کند، چه باک که اندیشۀ یک فیلسوف آغشته به اشتباهات اسطوره ای باشد. دیگران در آینده بی هراس از چوب تکفیر این اندیشه را پشت سر خواهند نهاد، همچنانکه در یونان راهی آغاز شد که رهگشای علم و فلسفۀ معاصر گشت.
…………..
مزدک و کورس و مهرداد و کاوه و آنیتا و علی ها ودیگر عزیزان از شما به نوبه خود،برای مباحث روشنگری سپازگزارم، بحث و جدل راهگشای فکر آزاد است ، کلمات در زندگی ما نقش اساسی یعنی روابط را اجرا می کنند و با بررسی و برخورد و تبادل نظر می توان بر فکر خمود و افکار فاشیستی و غیر انسانی چیره شد ، که خود شما بدان بخوبی آگاهید، افرادی چون سید مرتضی که به قول مصلح در کفرستان این سایت قلم می زنند ، چون انبانشان از کپی خالی می شود ، بهانه ای برای ماندن دیگر ندارند ، چون آنگاه که بر فکر و خرد خود رجوع کنند دچار تناقض فکری وزحمت بازنگری و تلنگر بیداری می شوند.
جناب مصلح گرامی ، ای کاش تمام ایران چون این کفرستان بود ، تابا آگاهی و خرد حرفهای شما و امثال شما را کسی می شنود.
ملت بخت برگشته ایران سالها است تحت تسلط حکومت تک نفره است.
نگرانی علی آقا(آیت الله خامنه ای)٫ازنوع نگرانی از دست دادن قدرت باد آورده
خود است.ولی علی آقا حتا بداند٫دیر وزود دارد ولی سوخت وسوز ندارد.
اقای نوری زاد شما رابطتتان با خدا بهتر است لطفا ازش بپرسید از گجا فهمیده است که یک قومی بنام شیعه از همه اقوام دنیا سر تر است. و یک امامی را مامور کرده است که هر لحظه ممکن است ظاهر شود بدون اطلاع قبلی و همه مردم جهان را بکشد غیر از مقام معظم و نمیر المونین و احمد خاتمی… آخر اون اسکیمو بد بخت که در برف زندگی میکند و روحش از هیچ چیز خبر ندارد چه گناهی کرده است؟ ما اصلا از کجا میدانیم فردا ممکن است یک بابائی بیاید بگوید من امام زمان اسکیمو ها هستم یا از من پیروی کنید یا می کشمتون.
——————
می گویند: اگر کسی از اسلام و تشیع خبر نداشته و در سرزمینی زندگی می کرده که اسلام بدانجا نرسیده، او را مؤاخذه نمی کنند.
.
سلام بر نوریزاد گرامی
خوش به حالش کسی که در سرزمینی زندگی کرده که از اسلام و تشیع بی اطلاع بوده.ما که سرمستیم از این اطلاع چه جور.گویا قرار است این دنیا اسلامیون راه نفس بر ما بر بندند و آن دنیا خدای مورد علاقه اشان.به معنی واقعی کلمه خسر الدنیا و الآخره شده ایم.
موفق باشید.
درود دوستان
این مطلب را بقلم آقای محمد محبی دیدم و گفتم به شما هدیه کنم چون خودم خیلی پسندیدمش.
——————–
فساد دولتمردان، آیینه تمام نمای جامعه ایرانی :
مردم فقط تماشاگران فساد هستند . عامل اصلی همه فسادها در درجه اول خود جامعه است . چون جامعه بیمار است . لذا وقتی که تک تک فسادهای دولت قبلی و بقیه مفسده ها آشکار میشوند ، جامعه فقط به نوشتن چند استاتوس بی محتوا و بی معنی در دنیای مجازی اکتفا می کند و کاری انجام نمی دهد . دلیل آن کاملا طبیعی است . چونکه این فسادها آیینه تمام نمای جامعه ایرانی است .
بی تفاوتی جامعه نسبت به بروز فساد چند دلیل عمده دارد. وقتی شما به قدرتی بیرقیب در زمینه اقتصادی بدل شوید سعی خواهید کرد راههای پاسخگویی را بر فعالیتهای اقتصادی خود ببندید. تبعیض و تحقیر دو عامل بی تفاوتی اند . وقتی بیتفاوتی به وجود آمد فساد فرصت رشد و نمو پیدا میکند. ما اکنون بیتفاوتی را در جامعه خود به وضوح میبینیم. وقتی جامعه با مفاسد اقتصادی و اجتماعی روبرو میشود آنقدر بیتفاوت است که حالت کرختی پیدا کرده . این نوع رفتار جامعه در بقیه حوزهها هم به وضوح دیده میشود مثلا کمک به همنوع ؛ شما با نگاه وضعیت جامعه قطعا خواهید فهمید که جامعه تا چه حد بیتفاوت است. وقتی که یک جنایتی به وقوع میپیوندد بخشی از جامعه به جای واکنش مسوولانه ، با دوربین به ثبت این وقایع پرداخته ، تا در فضای مجازی نشر دهد؛ این بیتفاوتی جامعه نسبت به وقایع پیرامون درباره فساد اقتصادی هم صدق میکند. وقتی جامعه نسبت به فسادهای کلان بیتفاوت میشود باید دانست بخشی از جامعه خود را بیرون از حوزه مسئولیتپذیری در قبال مسائل اجتماعی تصورمی کند. این نشان میدهد که جامعه یک تماشاگر شده است تا کنشگر.
به نظر می رسد اکثریت ایرانیان دچار یک بیماری تحت عنوان اختلال شخصیت ضد اجتماعی (Antisocial personality disorder) یا ASPD، نوعی اختلال شخصیت است که در آن فرد نمیتواند با موازین اجتماعی سازگار شود و در قبال رفتارهایش احساس گناه و اضطراب ندارد. مشخصه این اختلال، اعمال مداوم ضد اجتماعی یا خلاف قانون است،
بیماران دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی اغلب ظاهری طبیعی و حتی گرم و دوست داشتنی دارند. آنها جنس مخالف خود را اغلب تحت تاثیر جنبههای مبالغه آمیز و اغواگرانه شخصیت خود قرار میدهند، اما به چشم جنس موافقشان ممکن است افرادی فریبکار و پرتوقع جلوه کنند. آنها هیچ گونه افسردگی یا اضطرابی از خود نشان نمیدهند.
حتی آنها از حس واقعیت سنجی بسیار بالایی برخوردارند و ناظر را تحت تأثیر هوش کلامی خوبی که دارند، قرار میدهند. افراد معروف به کلاهبردار نمونههای خوبی از بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی اند. آنها بسیار فریبکارند و اغلب با زبانی چرب و نرم قاب دیگران را میدزدند و آنها را به دام مشارکت در طرحهای خود میاندازند؛ طرحهایی که شامل راههایی ساده برای پولدار شدن یا کسب شهرت است و نهایتاً نیز ممکن است فرد را به ورطه فساد مالی، رسوایی اجتماعی، یا هر دو بکشند. این بیماران هیچ وقت راست نمیگویند و هرگز نمیتوان به آنها اعتماد کرد که وظیفهای را درست انجام دهند یا ابه هیچیک از ملاکهای متعارف اخلاق پایبند باشند. لاابالی گری جنسی، همسر آزاری،کودک آزاری، و رانندگی عجیب، اتفاقاتی شایع در زندگی این گونه بیماران است . آنها هیچ وقت از کارهای خود پشیمان نمیشوند، یعنی انگار که اصلا وجدان ندارند.
آیا این خصوصیات را در میان اکثر ایرانیان نمی بنیم؟؟!!! امکان بازگشت احمدی نژادیسم به قدرت وجود دارد چون به معنای واقعی کلمه ، برآیند این جامعه هست.
با اين نوشته موافق نيستم. احمدى نژاد هرگز برآيند مردم ما نبوده و نيست. او برايند نظام حاكم است.
با تحقير مردم خود، خودزنى نكنيم. رفتار شناسى مردم و علت كرختى آنها را با دانش جامعه شناسى تحليل كنيم. جامعه ما زخمهاى بسيار كارى بر تن دارد. كشتار وسيع زندانيان، سركوب و قتل منتقدين و جنگ مخرب هشت ساله با ميليونها قربانى جسمى و روانى از جمله اين زخمها است. براى همين است كه در استانهاى مجروحتر مانند استانهاى مرزى كرختى مردم شديد تر است.
كرختى، خود محورى و بى اعتنايى به منافع اجتماعى از يأس ناشى از جراحت هاى پى در پى و نديدن روزنه اميدى براى نجات سرچشمه مى گيرد. اگر مردم پرتو نورى ببينند برمى خيزند. براى همين، نظام مى كوشد هر روزنه نور و اميدى را مسدود كند تا مردم در كرختى ناشى از ياس بمانند. صدور احكام سنگين براى كسانى چون نرگس محمدى كه مى توانند با شرافت خود، وجود انسانيت را به مردم ياد آور شوند و نور اميدى بر مردم بتابانند، به همين دليل است.
مردم بايد در كرختى بمانند تا نظام بتواند بيشتر غارتشان كند. نوشته هايى از نوع نوشته بالا كه با ظاهرى روانشناسانه و علمى آدرس غلط مى دهد، جز تخريب بيشتر روحيه اجتماعى و افزودن بر يأس و كرختى ناشى از آن هيچ اثرى ندارد.
سیستم بیمار جناب جامعه را بیمار می کند.خیال می کنید مثلا در سویس همه انسانها شسته و روفته و صادق و اهل علم و درایت و امانتدار …هستند؟راحترین راه برای چنین تحلیل گرانی انداختن همه تقصیر ها به گردن مردم است.چنین تحلیلگرانی راه بی دردسر را انتخاب می کنند.جامعه و فرد و سیستم حکومتی در یک رابطه دویا سه جانبه ایی با هم درگیرند.یک فرد هیچگاه نمی تواند یک سیستم را فاسد کند ونه حتی گروهی از مردم در جامعه ولی یک سیستم فاسد براحتی می تواند هم روی افراد تاثیر بگذارد و هم کل جامعه را بفساد بکشد.کشورهایی که سیستم سکولار و دمکراتیک و برابری افراد در برابر قانونی انسان و حقوق انسان محور را تجربه کرده اند گواهی براین مدعاست.چون قانون وکیل و وزیر و رهبر نمی شناسد. شما اگر از چراغ قرمز رد شدید گواهی نامه ات را می گیرند و جریمه ات می کنند و وای بحالت اگر سیاستمدار یا فردی سرشناس باشی همین یک جرم کافی است تمام ابهتت سقوط کند! ولی وقتی سیستمی مافیائی حاکم است مردم هم مجبورند زندگی خود را با آن شرایط وفق دهند.درایران شرایط استبداد در طول تاریخ باعث بوجود آمدن چنین رفتارها و کردارهای غیره اخلاقی و انسان و قانون ستیزی گشته.با قوانین مشروطه ایرانیان می رفتند که از این دور استبداد و بی قانونی بیرون آیند ولی دیدیم که حکومت پهلوی اولین کاری که کرد همین زیرپا گذاشتن قانون بود!و این یعنی رواج بی قانونی و استبداد و نتیجه اش هم همین سید علی است که امروز زور بازوی خود را به نرگس محمدی و گوهرعشقی و هزاران انسان بی پناه با تکیه بر خزانه عمومی و سپاه و ارتش …نشان می دهد.گویا درندگی های 38 سال برای سرکوب و خفه کردن مردم کافی نبوده!
این حرف که ایرانیان دارای شخصیت ضد اجتماعی هستند حرفی کلی و نادرست است.چنین شخصیتی در تمام جوامع کم و بیش هست ولی عمومیت ندارد.اینهم برمی گردد به سیستم حاکم و نه مردم.چون همین ایرانیان وقتی در سیستم های دیگر کشورها قرار می گیرند بخوبی پیشرفت می کنند و در کارهای و وظایف اجتماعی اگر بهتر از دیگران نباشند بدتر نیستند!
زنان اکنون ایران با همه تلاشهایشان و روح وفکر آزادشان دربندند، اصول بنیادی دین حاکم ، زنان را برده و نه انسان میبیند، قوانین متحجر، زن را نیم مرد می داند و اصول و قوانین حاکم، اولین حق زنان یعنی انسان بودن را گرفته، یک چنین قوانین بر طبق اصول بنیادین اسلامند وما تفاوتی در حکومت داعش و نظام حاکم نمی بینیم.
زنان ایران باید روح و فکر آزاد خود را دریابند ، فکر آزاد برای نجات خود و پی بردن به ارزشهای انسانی وروح آزاد که همان تاریخ ملت و کشور و مسولیت پذیری آگاهانه در قبال جامعه و کشور است، این چنین زنان بسیارند و توسط مردان و قانونهای زن ستیز اسلامی حاکم ،در خون غلطیده و در زندانند وحاکمیت داعشی سعی در منفعل کردنشان دارد.
کشور ایران تنها با رهایی زنان و از بین بردن قوانین نابرابر غیر انسانی و برابری حقوق زن و مرد در همه شئون وارکان پیشرفت خواهد کرد .
زنانی چون خانم نرگس محمدی که برای حقوق انسانی تلاش می کنند ، مظهر روح هوشیار و بیدار کشور ملتی است که سعی در رهایی خود از یوغ دروغ و ستم و ظلم دارد .زنان اکنون ایران با همه تلاشهایشان و روح وفکر آزادشان دربندند، اصول بنیادی دین حاکم ، زنان را برده و نه انسان میبیند، قوانین متحجر، زن را نیم مرد می داند و اصول و قوانین حاکم، اولین حق زنان یعنی انسان بودن را گرفته، یک چنین قوانین بر طبق اصول بنیادین اسلامند وما تفاوتی در حکومت داعش و نظام حاکم نمی بینیم.
زنان ایران باید روح و فکر آزاد خود را دریابند ، فکر آزاد برای نجات خود و پی بردن به ارزشهای انسانی وروح آزاد که همان تاریخ ملت و کشور و مسولیت پذیری آگاهانه در قبال جامعه و کشور است، این چنین زنان بسیارند و توسط مردان و قانونهای زن ستیز اسلامی حاکم ،در خون غلطیده و در زندانند وحاکمیت داعشی سعی در منفعل کردنشان دارد.
کشور ایران تنها با رهایی زنان و از بین بردن قوانین نابرابر غیر انسانی و برابری حقوق زن و مرد در همه شئون وارکان پیشرفت خواهد کرد .
زنانی چون خانم نرگس محمدی که برای حقوق انسانی تلاش می کنند ، مظهر روح هوشیار و بیدار کشور ملتی است که سعی در رهایی خود از یوغ دروغ و ستم و ظلم دارد .
صراحت کلام قبله عالم
قربانت گردم
حاجی خان آقا محمود احمدی نژاد رئیس الوزرا سابق جخ دم سیخ کرده است که بار دیگر به مسند صدارت تکیه بزند و مملکت را حسب سنوات ماضیه گل بلبل کند که کرد, عجالتا لوله هنگ مخصوص هم مهیا کرده است که جایی را آباد نشده باقی نگذارد.(پنداشتی بوی کباب از اندرونی به دماغشان خورده است غافل از اینکه آنجا خر داغ میکنند!!).
امر همایونی که حکماً ایشان را به صراحت و روشنی کلام از این کار باز داشت، قربانتان گردم هیچ کس این همه دمقراسی نداشت که شما داشتید، اینکه ما تا کنون گمان میکردیم در بان بهشت دمقراسی انتخابات همایونی حاجی خان نمیر سلطنه آقا شیخ احمد جنتی است عجالتا معلوم مان شد که قبل از ایشان قبله عالم باید اذن دخول بدهند به قاندیدها که اصلا قاندید بشوند یا نه ؟ رعیت حالا فهمیده است که آقا شیخ جنتی دربان دویّم یا اصلا بلیط پاره کن روحوضی انتخابات هستند و صاحب اصلی انتخابات ذات اقدس همایونیست.همهٔ دول اجنبی باید دمقراسی را نزد حکومت فخیمه ما تلمذ کنند و لا غیر،
یکی از خرک چیهای راسته نعل چی گران راهمان را بست و پرسید: هی تلقرفچی ما کشته مرده این کلام صریح و روشن قبله عالم ایم که فرمودند: یک فلان شخصی فلان روز آمدند فلان جا پیش ما جهت انجام فلان کار که به ایشان گفتیم فلانی برای فلان چیز فلان نشو که اگر فلان کردی ما مجبوریم با آقا جنتی تو را فلان کنیم اگر فلان کار رو نکنی ماهم فلانت نمیکنیم اگر فلان کردی فلان میشوی.!! این فلان فلان شده مگر چه کسی بود که قبله عالم مجبور شد اینهمه صراحت به کلامشان بدهند؟ ما که هیچ تاریخ خوانان آینده را بگو.
قربانت گردم حیف از این همه دمقراسی مفتی و صراحت کلام برای رعیتی که قدر نمیداند
خاک پای ذات اقدس همایونی
تلقرافچی
قربانت گردم،
کم پیدایید:)
یکی از زیباترین کامنت هایی که همیشه چندین بار اونو میخونم همین “تلقرافچی” هست. دقیقا اداره مملکت به شیوه عهد قجری رو نشون میده. تلقرافچی عزیز لطفا ادامه بدید.
درود بر نوری زاد مریض القلب
اصل مطلب مرا و توضیح مرا که رسوا کنندۀ این دوست پریشان مغزت پوریا و البته خود جنابعالی بود را به بهانۀ اینکه فحش یا توهین است سانسور کردی! تا خوانندگان را به شک و شبهه بیندازی!
مملکتی که یک به دلخواه سانسورچی برای آزادی و دموکراسی توش سینه بزنه همون بهتر که همینطوری خرابه بمونه. تصور اینکه روزی یکی مثل تو بیاد و برای مردم راه و رسم آزادی و جوانمردی را بگه هم، برام سخته. ولی، برای بار آخر هم که شده میخوام ببینم چقدر مردی؟ من بازم اون قسمتهای حذفی تو را بدون الفاظ توهین آمیز، که پوریا لایقش بود، میگذارم. اگر سانسور کردی که دیگر به شرافت و مردانگی تو باید شک کرد.
آغاز کلام
” جناب پوریا
خوب شد آمدی، گفتم اول پاسخ توی نفهم و مُغرض را بدهم و بعد بروم:
گفتی “… من از ناموس خودم و ناموس تو و بقیه معذرت خواهی میکنم که گروهی شهوت پرست آنان را به تحقیر اینگونه خطاب میکنند . هر چند ناموس برای شما زنی است که باید مطیع شهوات شما باشد و در نهایت موجودی///////////////// که فقط باید روزی دو بار خودش را به شوهر بدون عذر تسلیم کند .”
پاسخ من به تو اینست:
این چه نوع عذر خواهی است! به تو چه! که مردها با ناموس خود چگونه رفتار میکنند و یا آنها را چگونه خطاب میکنند؛ مگر تو وکیل وصی مردان هستی و مگر همۀ مردان، زنان خود را “جیگرم، عسلم” خطاب میکنند که گیر دادی به روحانیون.
گفتی ” سوالی که من از از سید مرتضی کردم که چرا روحانیان به زنان خود مدخوله میگویند کاملا مستند بود . جهت اطلاع ایشان من چهار سال در مغازه ای در بازار که روبروی مدرسه علمیه بود کار میکردم و این اصطلاح را بارها از آنان شنیدم . جناب سید دوره ای که حکم به تکفیر بدهید و در مقابل پرسش رگباری از ناسزا بپرانید گذشته …”
پاسخ من به تو اینست:
میگی مستند است و خودت دیدی و شنیدی پس چرا در اینجا مطرح کردی؟ نتیجه این میشود ، و بر مبنای اعتراف خودت، قصدت از این پرسش فقط توهین و تحقیر سید مرتضی بوده و لا غیر. تازه بعدش هم که جری تر شدی و دوباره مطرح کردی و عجیب که دوباره نوری زاد آنرا در این سایت قرار داد؟
اگر مستند بود و یقین داشتی پس چرا پرسیدی؟ آنهم بدین شکل و در این سایت. گیرم که چند تا آخوند زنان خود را اینگونه خطاب میکنند و تو هم شاهد بودی پس شعور داشته باش و پرسشت را به همین شکل که الان تعریف کردی بپرس و نه اینکه جمع ببندی و توهین آمیز مطرح کنی؟
در ضمن چرا مغلطه میکنی و آسمون ریسمون میبافی؟ و از تکفیر و دیگر چرندیات سر درآوردی؟ برای اینکه دلیل بیاری و توجیه کنی و به خودت حق بدی ؟
من بیشتر از هر کس دیگه ای توی این سایت از روحانیون بیزارم ولی این دلیل نمیشه به ناموس آنها توهین کنم. ”
پایان کلام
{ برای کسانی که میخواهند از ماوقع مطلع بشوند به پست قبل و قبل تر مراجعه کنند.}
جالبه که هیچ صدایی از کسانی که مدعی منطق و شرافت در گفتار هستند هم در نمیاد. به نظر آنها، نوری زاد همانند امام علی معصوم است و هر کاری کند و هر چه بگوید بی عیب و نقص است(همانها که بر عدم معصومیت امام علی آنگونه مثنوی می نگاشتند حالا خود معصوم پرورند).
برای سلامتی ترسوها و بزدلان مجیز گو در این سایت که رفتار و گفتارشان نوری زاد را هر چه بیشتر در منجلاب معصومیت فرو میبرد یک فاتحه بفرستید. بسم اله….
خدافظ ترسوها، خدافظ بزدلها، خدافظ مجیزگوها
خدافظ نوری، خدافظ نوری زاد، خدافظ
سلام بر آنارشیست گرامی
بنده نه مجیز گوی کسی هستم و نه از توهین و تحقیر دیگران هراسی دارم.شاید به همین دلیل باشد که به علت دفاع از عقایدم مدت مدیدی خانه نشین شدم تا مجددا از آنجا که خداوند هرکه را بخواهد عزیز کند امثال خامنه ایها عددی نیستند که توان تحقیرش را داشته باشند به عزتی بیش از گذشته خود رسیده ام.این را بگفتم تا بدانید بر فرض صحت و بدون شناخت دیگران درست نیست که به یکباره پار را روی پدال گاز گذاشته و بگوییم خداحافظ فلانها و خداحافظ بیسارها!!حال ببینیم شما در اول نوشتار خود چه گفته اید:
“من بازم اون قسمتهای حذفی تو را بدون الفاظ توهین آمیز، که پوریا لایقش بود، میگذارم. اگر سانسور کردی که دیگر به شرافت و مردانگی تو باید شک کرد.”
پس خود پذیرفته اید که دشنامها داده اید.دیگر اینگونه هوچی گریها و دیگران را به فحش بستنها برای چیست؟!خود من بارها به نوریزاد در همین سایت خودش نقد داشته و بیان کرده ام و نشر شده ولی اینکه ما خود را محق بدانیم که فرضا اگر کسی توهینی کرد افسار کلام را رها کرده و هرچه خواستیم بار او نماییم این نشان از مردانگی دارد؟!یاد صحبت دوستی افتادم که در این سایت دیگران را دشنام می داد و می گفت بما تدین تدان؟!آنوقت همان دوست مفسر قرآن است و به نهی قرآن در دشنام دهی کوچکترین توجهی نداشت!شما هم بزرگوار هرگاه خواستی دیگران را به الفاظی نظیر ترسوها،بزدلها،مجیزگوها و…مزین کنی ابتدا به ساکن یک سوزن به خودت بزن و بعد جوال دوز را نصیب دیگران کن.
به امید دیدار شما در همین سایت
جناب آرتین
با تشکر از توجه شما. عزیز من شما این همه شعر در وصف خودت سرودی ولی آیا اصلاً مطالب قبلی را خواندید و واکنش دیگران و نوری زاد را به پرسش توهین آمیز و تحقیرآمیز پوریا خواندید؟
من فقط بدلیل اینکه حس کردم همه بر ضد یک نفر که البته در این قضیه محق هم هست، تنها بدلیل اینکه از او خوششان نمی آید، جبهه گرفته اند و خواستم به تمامی آن مجیز گویان و بزدلان بفهمانم که شرافت من تا امروز هیچگاه لجن مال کینه ورزی نشده. هر زمان و در هر مکانی که بودم همیشه بدنبال راستی و درستی و حقیقت بوده ام .
شما اگر جزو ترسوها و بزدلان و مجیز گویان نیستید پس حق اعتراض ندارید مگر اینکه خود را مخاطب بدانید و نگران وجدان خاموش خود باشید که هیچ اعتراضی به پوریا و نوری زاد نکردید.
این جناب پوریا لایق بیش از اینها بود بدلیل اینکه زمانی را که داشت آن کلمات را تایپ میکرد و سید مرتضی و دیگر روحانیون را مخاطب قرار میداد را به تصویر کشیدم و اینکه شیوۀ پرسش او فقط و فقط توهین به نوامیس روحانیون و همچنین سید مرتضی بود طبق همین گزارشی که از مستند بودن داد.
چطور شد که به شما برخورد و سکوت را شکستید ولی بدور از انصاف فقط به من درس اخلاق دادید؟
شما جملات و توجیه بدتر از گناه پوریا را ندیده گرفتید و قسمتهای حذف شده که معلوم نیست چه گفته بود را هم و فقط پاسخ مرا خواندید و رگ غیرت شما باد کرد.
مشکل سخنان یک مغرض و بی شعور مانند پوریا نیست، مشکل سکوت معنی دار بعضی ها، تشویق بعضی دیگر و بدتر از همه خود را به نفهمی زدن نوری زاد بود.
اگر نوری زاد به اینهمه مجیز گویی غرّه شود، در پایان او هم به لیست معصومان تاریخ خواهد پیوست. تفاوت نوری زاد با امام علی در این است که امام علی زنده نیست که ببیند چه بر سرش آوردیم ولی نوری زاد شاهد حضور مجیزگویانی است که او را دوره کرده اند و در کمال ناباوری منتقدان منصف و دلسوز خود را به روشهای ناجوانمردانه از اطراف خود پراکنده میکند. من هنوز هم باور ندارم که نوری زاد معنی و مفهوم آن پرسش سخیف پوریا را درک نکرده باشد و هنوز یقین دارم که او عمداً آن را در این سایت منتشر کرد و زیر نویسی هم بر آن نهاد! تا تشری به سید مرتضی بزند و این روش ناصحیح اوست در برخورد با منتقدانش، برایم قابل هضم نیست.
وقتی همۀ کسانی که ادعای شرافت دارند و در برابر یک توهین آشکار سکوت میکنند و یا بر آن صحه میگذارند پس چاره ای برایم نمیماند که از شرافت خودم و فرد دیگری که آماج حملات یک گروه کینه توز و ناجوانمرد قرار گرفته دفاع کنم.
امیدورام که توضیحات من کافی بوده باشد. شما را با وجدان خودتان تنها میگذارم.
سپاس از اظهار لطف شما و اینکه خواهان ادامۀ حضور من در این سایت هستید. ولی دوست عزیز، من تا زمانی که از سید مرتضی دلجویی نشود و او به این سایت بازنگردد، از حضور در این سایت خود را منع کرده ام. خوشا بحال نوری زاد که جمع عشاق مجازی وی دارد تکمیل میشود و او را تبدیل به “امام محمد نوری زاد” میکند.
نوری زاد عزیز، من همیشه دوستدار شما بوده ام و البته دلسوزانه و بجا از شما هم نقد کرده ام، نقدی تند و آتشین و خود بهتر دلیلش را میدانید.
انسانها فقط زمانی در مراتب انسانی خود رشد میکنند که در بین دیگران باشند و از نقد دیگران به نحو احسن استفاده کنند.
جناب آرتین، هر کسی نقاط حساسی دارد و ممکن است در لحظاتی افسار کلام را رها کند. نقطه حساس من هم اینست که گروهی آنهم کینه توزانه شخصی را مورد حملات ناجوانمردانۀ خود قرار دهند، فرقی نمیکند آن شخص سید مرتضی باشد و یا مزدک. من همیشه بدنبال حق خواهی و حق طلبی بوده و هستم؛ آن حقی که در تمام دنیا آنرا حق میشناسند و مختص به ایران نیست.
این آخرین نوشتۀ من است و دیگر پاسخی به متلکها و سخنان یاوه گویان نخواهم داد و آنها را اگر وجدانی و شرافتی برایشان باقی مانده را با خودشان تنها میگذارم. کمی اندیشه کافیست.
جناب آرتین آیا اگر کسی در این سایت به ناموس شما توهین کند و جناب نوری زاد هم ندید بگیرد بازهم هراسی ندارید؟ موضوع هراس نیست، موضوع دفاع از شرافت انسانی ست. موضوع دفاع از مردانگی خود و ناموس است(بعضی ها وجودشان از این خصلتها تهی ست)
برقرار و سلامت باشید.
“بینهایت” نامی، با همین لحن و بیان و فرهنگ و ادب و ادبیات رفت و کپی برابر اصل آنارشیست را برگرداند، تا کپی بعدی چه نامی را بازتولید کند.
ریشه ها401(قسمت 400 ذیل پست قبلی) همان عنوان های اصلی و فرعی قبلی
،قسمت یکم
“ظلمت رسوم عادات ” اصطلاحی است ازفصل اول باب اول کتاب مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه از عارفی زهدگرا به نام عزالدین محمود کاشانی متعلق به سده هشتم . این عارف گرچه شناختی از فرهنگ به معنای مدرن کلمه نداشته ،در کم تراز دو صفحه وصف ویژگی های فرهنگ همگانی روزگارش از قلمش دررفته است. او ازاذهانی می گوید که اعتقادات چنان متحجر و منجمدشان کرده که ورود هر صورت تازه ای در آنها محال گشته اشت . از این بهتر نمی توان مسدود شدن افق آینده برامید تغییرو محال بودن تفکر در فرهنگ دینی را بیان کرد. وی بر آن است که اختلاف آرا و مذاهب در اثر اختلاف اهواء است، هر مذهبی خود را حق و مابقی را باطل می شمرد. وی به صراحت می رساند که این جنگ هفتاد و دو ملت نه اختلاف فکری که اختلاف خواهش هاست که همه جا را فراگرفته ، در میان خلق منتشر گشته و از نسل به نسل به طریق توارث و تواتر منتقل گشته و به سبّ و تکفیر و بغض و عداوت کشیده است. از این آشکاره تر نمی توان توصیفی خواند ازشیوۀ رابطۀ هموندان فرهنگ با حقیقت معبد شده شان؛ آن هم از زبان یک مرد خدا در قرون وسطی. تا به اینجا زکریای رازی که اساساً مذهب ها را باعث جنگ و خونریزی می داند، می تواند با این مرد همداستان شود،اما این عارف گرچه در توصیف امر واقع چیزی جز مناصب و هواها و شرارت های بشری که نقاب دین به چهره زده اند نمی بیند، به اقتضای آموزه های عرفاتی اش امیدی دارد که اگردل از کینه ها و هواها پاک کند، آن حقیقت عهد سلف بر وی آشکاره شود. رخدادهای تاریخی به وضوح گواهی می دهند که این پسرَوی به صدر و اصل و نص نه فقط وضعیت را بهتر نکرده بل به اختلافات خونبارتری دامن زده است. البته مسمای تعصب جاهلانه مسلما شرارت انسانی است که در معبد یا کتاب مقدس یا حاکم دینی خارجیت یافته است، اما این دیگر چیزی نیست که عقل قرون وسطی آن را دریافته باشد. حتی در این زمانه هنوز این پندار نادر نیست که این همه کشتارها و شرارت های آشکار انحراف از اصل دین است. اصل دین هرچه بوده و نبوده ،آبشخورِفرهنگی شده است که صحنۀ بروز آثار دین در ذهنیت و عینیت جمعی است. این آبشخور تعلقی به یک مذهب بوده است از همان نوع تعلقی که نه فقط عزالدین محمود بل بسیاری از شاعران و ادیبان وعارفان درهمان قرون وسطی آثار آن را در واقعیت زمینی به صورت شرارت و خصومت و ریا و تعصب و تقلید و بیفکری دیده اند و با این همه از بیم تکفیر یا شاید به دلایلی دیگر جرات نکرده اند خرد و اندیشۀ خود را بیرون از حیطۀ سیطرۀ آن بی بیم از پلیس زمینی و آسمانی به کاراندازند. در فرهنگ یونانی ازچوب تکفیر،از ترس درونزا و برونزا، از وحشت کفرگویی، و به تعبیر مولوی از” دامن تسلی بخشِ مادرابلهان بهشتی” ( بنگر به ریشه ها 395 ذیل پست سام بادی نوبادی 2 اوت 2016) خبری نبوده است.
ریشه ها401،:قسمت دوم
زکریای رازی از این نظر مستثناست که اندیشۀ خود را از سیطرۀ دستگاه حقیقت غالب آزاد ساخته است. نویسنده مقاله” اسطوره سقوط نفس به نزد رازی” از همان آغاز خیال ما را راحت می کند که نه فقط قدمای خمسه رازی بل ارخه های های فیلسوفان یونان وخدایان انسانوار ادیان همه توضیحی درباره پیدایش جهان دارند که خالی از اسطوره نیست. سه دلیلی که هم اسطوره بودن گزارش کیهان شناختی رازی و هم مفهوم اسطوره را میرسانند، پیشتر در ریشه های 358 بررسی شدند. اکنون بسنده می کنم به چکیدۀ این دلایل: افسانه ای کردن تاریخ، شخصیت بخشی به امور انتزاعی،و روایت آنجه خودش مسأله است.ایمان که ویل دورانت در تاریخ تمدنش صورت کلی قرون وسطی می داندش ،تا آنجا که فراگیرندۀ تمامی وجود و احساس و حیات درونی و برونی مؤمن است،محدود به برهانی که برای هرکس قابل فهم باشد نمی شود. هم از این روست که مؤمن برای معبدش خود یا دیگران را می کشد، برای معبدش صیحه میکشد و خود زنی می کند، برای معبدش خاک بر سر می کند، می رقصد، شیون می کند و هتک حرمت معبدش را با لعنت و نفرین و کین توزی پاسخ می دهد. رابطۀ او با معبدش اسطوره ای است نه صرفاً خردورزانه. حتی تصورش نمی شود کرد که ارسطو یرای محرک نا متحرکش ، یا تالس برای آب ، یا دموکریتوس برای اتم یا انکساگوراس برای نوس یا دکارت برای جوهرهای سه گانه اش یا هاوکینگ برای طرح بزرگش نمازگزارده یا خون ریخته یا حتی با مخالفان اندیشۀ خود از در کین وارد شده باشند. نقل است که شاگردان فیثاغورث یکی از شاگردان را به اتهام افشای راز می کشند( بنگر به ریشه ها 396ذیل پست چیزی به اسم ادب ).چون نیک بنگری در این مورد استثنایی نیز پای احساسات دینی فیثاغورث در میان بوده است. رابطه اسطوره ای ناعقلانی و به تعبیری ویژه فراعقلانی است. اموری ماورایی چون وحی ، غیب دانی ، معصومیت، قداست و معجزه و تلاش های حکمایی چون ابن سینا و سن توماس برای عقلانی کردن این امور ایمانی _ به فرض که برهانهای این حکماء به اجماع عقل همه شمول انسانی رسیده باشند که نرسیده اند_ در دگرگون ساختن رابطۀ اسطوره ای عامه چندان تأثیری نداشته اند. اگر علم و عقل این امور راهمچون نتایج فیزیک و ریاضیات برای همه معقول و معلوم سازند، شاید برای آنچه چون دو دو تا چهارتا شده است، دیگر هیچکس دیگری را به صلابه نکشد. صلابه ها صورت شیيت یاقتۀ همان برهان هایی هستند که چون با کلمه نتوانسته اند دیگری را مجاب کنند،به جای آنکه در بوتۀ شک و نقد نیوشی نهاده شوند ، به قمه یا برهان قاطع تبدیل شده اند. نقل است که نخستین بار فداییان اسماعیلی خنجر خود را برهان قاطع نامیدند. بنابراین مسأله این نیست که حقیقت را در متون بوعلی باید جست یا در متون رازی یا توماس اکویناس. چه بسا خیام درست گفته باشدکه: رو باده خور و حقیقت از من بشنو/ باد است هر آنچه گفته اند ای ساقی/.چه بسا حقیقت همان حقیقت ادیان باشد
ریشه ها: قسمت سوم
رازی فارغ از ایمان اسطوره ای و درونی به معبد فرهنگ ، خرد خود را مستقلاً و جسورانه برای فهم هستی به کار برده است. این خرد ورزی حتی اگراسطوره ای بنماید، هیچ تقدسی را بر ننهاده است تا آیندگان نتوانند نقضش کنند. مسأله آن است که راه تفکر و آزادی را چه متونی فرومی بندند و چه متونی گشوده میدارند. به بیانی دیگر حقیقت جویی تا چه حد تخته بند گذشته و تا چه حد آزاد از گذشته می تواند بود. مسألۀ ما فروبستگی فرهنگی است.قرن ها پیش یک باور خاص قوانین هستی و نیز قوانین زندگی زمینی را تعیین کرده است. دگر گشتِ ناگزیرِ اندیشه ها و واقعیات با مقدس سازی و در حقیقت با ابدی سازی گذشته نمی خواند. فرهنگ باز و به تعبیر آشوری زبان باز افق آینده را با بار سنگین گذشته مسدود نمی کند و برامکان تغییرات بنیادی گشوده است. دست کم، یکی از رمزهای مهم پیشرفت و عقب ماندگی در آن است که آینده یک قوم تا چه حد تکرار گذشته و تا چه حد تداوم پویا و انتقادی و دگرگون کننده فرادادهای پیشینیان بوده است. بنابراین شیوه فلسفه ورزی رازی مهم تر از نتایج این فلسفه ورزی است. رازی بر خلاف حکمای پرآوازه ای چون فارابی و ابن سینا بر توجیه خلقت از عدم پای نمی فشرد. چون نه کتاب مقدسی که گرانیگاه و رهنمود فرهنگ دینی است پیشفرض اوست ، نه اصول حکمت نوافلاتونی غالب و مسلط روزگارش. بنابراین بحث بر سر درستی یا نادرستی نتایج فلسفه ورزی رازی نیست.رازی از قضا همان سان که خود دریافته بود،از نظر روش و سیره بیش از حکماء نامدار زمان خود سزاوار نام فیلسوف است. رازی فلسفه را در خدمت دین در نیاورده بود. او تنها اندیشمندی است که در فرهنگ دینی ما در خور نام فیلسوف بوده است و نه حکیم دینی . اختلاف رازی با حکماء دیگر درآن نیست که تفسیری متفاوت از آن حقیقت وحیانی و بلامنازع و واحد و مسلط عرضه کرده است. اندیشه او آزاد از مرجع حقیقت اسلامی بوده است. این اندیشه برای معلولیت جهان از علتی واحد که جهان را از عدم ایجاد کرده باشد ، بندبازی نمی کند. کار رازی ، صرف نظر از درستی و نادرستی اش کاری خطیر و شگفت بود. وقتی یک اندیشمند به سنتی وارد شود که در آن هیچ فیلسوفی بنا نیست حرف آخر را بزند و هیچ پیشفرضی آن قدر نیرومند نیست که پویش اندیشه های پیاپی آیندگان را تخته بند خویش کند، چه باک که اندیشۀ یک فیلسوف آغشته به اشتباهات اسطوره ای باشد. دیگران در آینده بی هراس از چوب تکفیر این اندیشه را پشت سر خواهند نهاد، همچنانکه در یونان راهی آغاز شد که رهگشای علم و فلسفۀ معاصر گشت. به تعبیر شاعرانه پرندگان می میرند، پرواز می ماند.رازی پنج چیز را قدیم میدانست:آفریدگار، نفس کلی ،ماده یا هیولای نخستین، مکان مطلق یا خلأ ، زمان مطلق یا دهر.خدا با آفریدن عقل و اعطاء آن به نفس آشوبگاه آغازین جهان را بسامان می کند.کنون می کوشیم کتاب مهمی را ورق بزنیم که گزارشی است از مناظره زکریای رازی و ابو حاتم رازی.
امروز یکم اکتبر است و روز تولد “جیمی کارتر” رئیس جمهور پیشین آمریکا.
حتما میفرمایید چرا من به یاد او افتادم ، پس لطفا تا آخر مطلب را بخوانید
یاد یک خاطره افتادم
یک روز در سفری به کشور آمریکا به محلی رفتم که پاتوق ایرانی ها بود. کسی از کارکنان را که او هم ایرانی بود دیگر همکارانش ” جیمی کارتر” صدا میزدند. من از روی کنجکاوی از یکی از آنها پرسیدم که چرا او را به این نام می خوانند و او در پاسخ به من گفت:
او را به نام کوچک”جیمی” صدا میزنند چون همش دنبال اینه که از سر کار و مسئولیتهایی که به او سپرده میشه به بهانه های مختلف ” جیم” بزنه و خودش رو گم و گور کنه. همینطور نام فامیلش رو ” کارتر” گذاشته اند بدلیل اینکه هر “کار” که به او میسپاریم و انجام میده “تر” میزنه و خراب میکنه. موندیم با اون چیکار کنیم، از زیر کار که در میره و اگر هم کاری انجام بده گند میزنه. اینطوری شد که اسم اونو یکی از دوستان نابغه، “جیمی کارتر” گذاشت و این شد که بقیه هم از آن تاریخ او نو به این نام صدا زدند. ” بنازم به هوش و استعداد ایرانی ها. من که با شنیدن این روایت کلی خندیدم.
حالا میرم سراغ جیمی کارتر اصلی که رئیس جمهور آمریکا در زمان انقلاب ایران بود.
او در آخرین سفری که به ایران داشت و همزمان با اوج گرفتن اعتراض ها در سراسر ایران نسبت به حکومت پهلوی، در سخنانی که روز 10 دی سال 1356 در ستایش از محمد رضا شاه بیان کرد با روشی ساده به او فهماند که “ما (دولت آمریکا) از تو حمایت میکنیم و تو خیالت راحت باشد و اصلاً به این اعتراض ها توجه نکن”. شاه ایران هم با گرفتن این اطمینان خاطر، بجای اینکه حرف مخالفان را گوش کند، با آنها بر سر میز مذاکره بنشیند و به خواستۀ آنها احترام بگذارد و در نهایت با آنها به تفاهم برسد، بنای مخالفت و ناسازگاری با مخالفان را گذاشت و شروع به قلع و قمع آنها کرد.
به عقیدۀ من سنگ بنای حوادث آتی در آن دوران، پس از سخنان دلگرم کننده و امید بخش جیمی کارتر گذاشته شد!
جیمی کارتر بعد از آن سخنان بود که ” جیم ” زد و پشت سرش را هم نگاه نکرد و همینطور بود که در ادامه در هر “کار” که برای خنثی سازی انقلاب و تبعات پس از آن بود ” تر ” زد.
جیمی کارتر براستی که “جیم”ی “کار” “تر” بود.
او اکنون 91 سال دارد. در سال 2002 جایزۀ صلح نوبل به او اعطا شد و همچنین عضوی از “سازمان ریش سفیدان” است که برای برقراری صلح در جهان تلاش میکنند.
یادش گرامی و راحش پر رهرو باد!
ای که لعنت بر جیمی کارتر و آبا اجدادش.
نوری زاد عزیز، همین الان که دارم این سطور را می نویسم شبکه نمایش سیمای میلی ایران در حال پخش مراسم اختتامیه جشنواره همینجوری بین المللی فیم مقاومت است. آهنگی که بوسیله یک جوانی که لباس بسیجی به تن کرده بود و به عربی و فارسی هم پخش شد مطلع و شه بیتش ” آغازِ آخرین جنگ جهانی حق” بود! که خواننده اش با شور و شعفی وصف ناشدنی، در حال رجز خوانی و مبارز طلبی بود…! هنرمندان همینجوری و نان بنرخ روزخورانِ زیادی هم در آن حضور داشتند من جمله علی نصیریان و سعید راد که چند ده بیست سالی این دومی(سعید راد) از قافله مفتخوری و مجیز گویی، بشدت عقب مانده و دوان دوان آمده که جبران مافات کند…! و البته امثال ده نمکی که از اول جیره خوار رژیم بود هم، ناشرفِ حضور داشتند! ولی اسم این یکی را کارگردان و هنرمند نمیشود گذاشت از اولش هم دلقکی بیش نبود…!
باور بفرمایید جناب نوری زاد عقلِ ناقص من میگه؛ اینها تا جنگ دیگری راه نیاندازند، دست بردار نیستند! البته جنگ غیر مستقیم با پشتیبانی مالی و مدافع حرمی و تسلیحاتی که از سالها پیش در جریان بوده و هست ولی اینطور که شواهد و قرائن نشان میدهند، شیپور جنگ دیگری در شرف نواخته شدن است. و اینها تا میدانی برای آزمایش ترقه های روسی شان، و دار و ندار نسلِ هنوز برنیامده را به باد فنا ندهند! باین راحتی دست از سرِ این مردم مفلوک برنخواهند داشت…!
جا دارد با بیان شیوایی که دارید؛ یک دستِ نوازشی هم، به سر و گوشِ این همینجوری هنرمندان ارجمند بکشید…! هنرمندانی که با حضورشان در این قبیل مراسم، برای تصاحبِ دستمالی ناچیز، حاضرند، بازار قیصر را به آتش و خون بکشند! بگذار حداقل بدانند؛ این خودشیرینیها و خودفروشی هایشان برای کسب مطاعی متعفن – مثلا” برای کسب منافع سرشار حق کارگردانی و معلق بازی در فیلمهای مقاومتی! – از دیدِِ مردم این سرزمین پنهان نخواهد ماند. با سپاس.
مزدک عزیزضمن تصدیق شما
عصمت ،مفهومی نامشخص است ما شرم و خجالت را به عنوان یک احساس می شناسیم.
مبرا بودن از گناه چیست؟ انسان تصمیماتی که می گیرد بسته به شرایط دارند،مثلا کشتن گاو برای هندو گناه است ، اما، برای یک مسلمان یک نذر و قربانی، پس در این میان جریان گناه چه شد؟
عصمت ومقدس و گناه وایمان هم از این نوع کلماتند، ما یک سری کلمات را طوطی وار تکرار می کنیم، حال آنکه کلمات در شرایط خاص معانی دیگرگونه دارند ، عصمت در نوزاد و حیوانات همان غریزه ی ادامه زندگی است ودر انسان بالغ و سالم بی معنی، چون اندیشه و خرد جایش را گرفته و خرد نشان آدمی است ، اما این بدان نیست که عصمت در تضاد با گناه قرار گیرد، سگی که برای دفاع از گله گاز می گیرد چگونه می تواند گناهکار باشد ؟عصمت خنثی است با خود باری ندارد و بدین خاطر در تکامل و جهانِ وجود بی معنی است.
اما یک انسان خردورز در هر شرایطی مجبور به تصمیم گیری است وبدین خاطریک انسان آزاده سعی می کند از روی احساس خالص و بی تفکر و بی مسولیت خطایی مرتکب نشود.
آسمان بار امانت نتوانست کشید /قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند
حافظ به مسولیت انسان به خرد و فکرآزاد انسان که فراتر از آسمان است اشاره می کند و به انسانی که چون دیوانه ای قدر و ارزش خود را و جهان را نمیداند.
انسان گرامی حتی در لفظ عوام هم می توان دید که معصوم بمعنی///////////////////.مثلا مردم می گویند …بچه معصوم که عقلش نمی رسه…و این درست همان معنی عصمت را می رساند.ولی آنچه طباطبائی و سایر مسلمین می گویند مغالطه است برای سرگردان کردن انسانها در دوری بی نهایت.چون از نظر ایشان عصمت صفتی است که در وجود معصوم است و معصوم کسی است که عصمت دارد….بقولی بگرد تا بگردیم!انسان معصوم کسی است که ////////////////////// چنین انسانی طبق قوانین امروزی هم مجرم نیستند.////////////////…والا مگر می شود انسانی دارای خرد و بالغ باشد و اشتباه نکند؟تنها در یک صورت می شود چنین کسی را از جرم بری دانست که گفتار و رفتار او یا آنها را در هر شرایطی زمانی مکانی …قانون بدانیم.این همان کاریست که متدینین با قدیسین در طول تاریخ کرده اند/////////
آقای نوری زاد عزیزدرود بر شما
شما از شباهتها گفتید و من از تفاوت اصلی می گویم : خانم نرگس محمدی یک زن ، همسر ، همکار و مادری آزاده است و در نهایت او یک انسان نمونه است که ماهیت و ذات انسانیت ایشان ریشه در اخلاق و وجدان و فکر آزاد و مردمی دارد و روح آزادگی او فراتر از هر زندان و دیواری است.
ملت ایران به یک چنین آزادگان نیازمند است .
دوستت داریم بانوی آزاده وعزیز
نرگس را نظام مقدسی زندانی کرده که خود می داند، نیک نیز می داند، که این بانو را هیچ خطایی در پرونده نیست الا واخواهیِ حقوق قانونی و بدیهیِ مردم
ناگهان بانگی بر آمد ! خواجه مرد !!
نوریزاد گرامی دیر یا زود این جمله دلنشین را از بیت خواهیم شنید ! آن وقت چه ؟ دو باره روز ازنو روزی از نو ؟ نه من که دیگر طاقت ندارم ! شما چطور ؟ آیا بازهم برادران قاجاقچی و امثال رفسنجانی باز هم ازپرده غیب دست افشان دستار بندی دیگر به ما حقنه خواهند کرد ؟ ویا آن دو محصور را در آب نمک خوابانده اند که مانند طفلان مسلم از پرده به در آورده و مانند دو قدیس به ما حقنه کنند . البته این نظر من است .جناب نوریزاد آنقدر پلشتی و تضاد در این حکومت دیده ایم که هرآن منتظر خبری از فساد های جدید هستیم و دیگر آنقدر پوست کلفت شده ایم که به زهرخنده ای بسنده میکنیم سونامی هایی مانند خشک سالی و فرونشست زمین که علت اصلی آن خشک شدن آب های زیر زمینی است مانند خبری که امروز منتشر شده مبنی بر فرونشست دشت ورامین ویا زلزله ای که دیر یا زود خواهد آمد شاید چاره کار باشد. نظرشریفتان چیست .با احترام .
مهرداد عزیز بگذار اولین کسی باشم که به شما این مژده را میدهد.عید نوروز امسال را در حالی به هم تبریک می گوییم که خواجه ظالم سر بر زمین گذاشته.چه نوروزی شود نوروز امسال…
محرم شروع شد و بساط عزاداری مهیا. کسی نیست بپرسد که: چرا عزاداری میکنید؟! مگر امام حسین شهید نشد؟ مگر الان در بهشت نیست؟ این که گریه ندارد بلکه خوشحالی باید کرد که بهشت و حوریان بهشتی نصیبش شده. در واقع باید گفت خود امام حسین از این ملایان و مردمی که جاهلانه برای ایشان عزاداری میکنند در حیرت است ! ولی حیرت امام حسین مهم نیست! مهم درامد است. به اسم امام حسین و به کام ملایان در این بیزینس پول هست. بشتابید گریه کنید مسلمونا که ثواب دارد!!
هر که ی با سر کشی که می خورند ، نوش جانشان ، گوارای وجودشان ، نباید مزاحمتی برای بقیه مردم داشته باشند . در شونصد کانال تله وز وزونی و رادیولی صدای محمود کریمی را پخش کنند هر کس دوست دارد در خراب شده اش بتمرگد و گوش دهد و خودش را جر و وا جر کند . لعنت و دشنام بر مزاحم صوتی و خیابانی و نیمه شبی و ….
سلام آقای نوری زاد
سلام دوستان
این مطلب قبلا نوشته شده و ربطی به پست اخیر آقای نوری زاد ندارد:
چرا مسوولان و مقامات حکومت در کشور ما، هیچگاه پاسخگوی سیاست های غلط خود نیستند؟ چرا همیشه شکست هر روزه در کارنامه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی به نام مردم رقم می خورد؟ یکی از بزرگترین چالش ها در نظام جمهوری اسلامی ایران، پیشبرد برنامه هسته ای بود که هر روز از سوی مردم ما مطالبه می گردید!!! «انرژی هسته ای حق مسلم ماست».اما این شعار از چه زمانی ورد زبان ملت همیشه در صحنه گردید؟ کافیست تا با کمی جستجو در اینترنت ، مراحل پیشرفت برنامه های هسته ای ایران را با جزییات کامل در دوران جنگ، سازندگی، اصلاحات و دولت بهار! مشاهده نمایید.در طول همه این سالها، روند پیگیری این سیاست، آرام و بی سر و صدا در حال انجام بود و همه دولتهای ایران نیز، درست یا غلط به نقش خود در پیشبرد این مهم بالیده و هرگز این سیاست را اشتباه ندانستند.در این بین اما تا دوران اصلاحات که سر و صدای برنامه اتمی ایران جهانی و غیر صلح آمیز معرفی گردید هیچ اراده و نقشی بر عهده مردم نبود و اصولا مردم ما بدون اینکه از داشتن چنین حقی با اطلاع باشند مورد عنایت حاکمیت بوده و حقوق مسلم آنها البته به جدیت پیگیری شد.لیکن در خلال زمامداری دولت اصلاحات به دلیل فشارها و خطراتی که ممکن بود کشور را تهدید کند، لازم بود تا مردم حقوق خود را بدانند و هر روز به مسوولان گوشزد کنند که از حق مسلم خود نخواهند گذشت و حاضر به همه گونه جانفشانی و از خود گذشتگی جهت پیگیری حقوق هسته ای خود (که از حقوق ماهیانه معیشتی شان مهمتر و حیاتی تر بود) هستند. کار به جایی رسید که تا پایان دولت بهار بی آنکه نیازی به نظرسنجی و رای آحاد مردم باشد، مردم به صورت خودجوش با ایجاد حلقه های انسانی و راهپیمایی های نمادین بیعت خود را با مسوولان و تاسیسات هسته ای! تاکید و تصریح می نمودند و البته الحق و الانصاف دولتها چه خاضعانه اطاعت امر از خواست مردم نمودند و تا فشار حلقه تحریم های بین المللی بر گلوی ملت، چهره ها را به کبودی و شکم ها را به کمر نچسبانید و راه معیشت ملت مسدود و چرخهای اقتصادی شکسته نگردید، دست از پیگیری حقوق حقه ملت برنداشتند.اما امان از دست این مردم که به ناگاه در انتخابات ۹۲ بیعت خود را گسستند و خواستار توقف برنامه هسته ای گردیدند و اینبار، دولت خدمتگزار تدبیر و امید ، اطاعت امر نمود و با سرعت هر چه تمام، حق مسلم مردم را به خواست خودشان! از ایشان سلب کرد و هر چه رشته بود، پنبه کرد.اما سوال اینجاست که این مردم که تا دیروز پیگیر حق مسلم و حیاتی خود بودند و امروز خواستار گذشت از حق حیاتی خود شدند، فردا به یاد نمی آورند که به نوع دیگری از حق مسلم و حیاتی برای ادامه حیات نیازمندند!؟ آیا این مردم قبول ندارند که خسارات وارده به کشور در دوران طلایی حق مسلم، از جیب آنها پرداخت شد؟ آیا اکنون قبول ندارند که علیرغم هشدار مسوولان دلسوز، با گذشت و نرمش در برابر فشارهای خارجی ، علاوه بر خسارات گذشته جهت نیل به آن دستاوردهای عظیم، همان دستاوردها را نیز با هزینه خود به باد دادند.آیا مسوولان حق ندارند از این مردم گله کنند؟شما خود به عده ای از مسولان حق نمی دهید تا از عوامی که با ابرام بر حق مسلم خود، آنان را در مسیر رویارویی با جهان و تبعات ناشی از آن قرار دادند دلگیر و مکدر باشند؟ آیا عده دیگری از خادمین امت نباید از عوام الناسی شاکی باشند که با سست عنصری سبب پوچ شدن دستاوردهای هسته ای گشتند؟ آیا این مردم لایق تنبیه و مجازات نیستند؟ آیا این مردم قدر نشناس توانایی درک آن را داشتند که خادمین آنها مو به مو فرمایشات آنان را اجرا کردند و مستحق تحسین بودند.آیا جشن هسته ای جهت پیروزی و پیوستن ما به باشگاه کشورهای هسته ای جهان لازم نبود؟ آیا جشن برای تشکر از ابرمردان حلقه به گوش مردم که با نجوایی حرف مردم خود را شنیدند و با توافقی تاریخی کشور را در دنیا سرافراز کردند بیهوده بود؟ امروز و در دوران پسا برجام نیز هر بخش از خادمین مخلص مردم، جهت سوگندی که در پیشگاه الهی یاد کرده اند و رعایت حق الناسی که بر دوش آنها قرار داده شده ، خواست های بخش به خصوصی از مردم را مطالبه کرده و با عدم سازش با بخش های دیگر راه خود را با صداقت و درستی ادامه داده و خواهند داد.آیا حکومتی مردم سالار تر از این در دنیا سراغ دارید؟ پس ما به مسوولان حق می دهیم که پاسخگوی عملکرد ما نباشند و با کمال احترام و به رسم شجاعت تقصیرات خود را به گردن گرفته اذعان می داریم که مسوولین ما، نمود واقعی ما و اراده ما هستند.
ارادتمند شما
یک مشت سود جوی بی غیرت / بی احساس/ خالی از هرگونه حرمت و شرف انسانی / بت پرست / این روضه خوان قسی القلب و خود خواه که از سر تا پایش نکبت میبارد و غرق در منجلاب ریا و سالوس و حقه بازی است با تملق و چاپلوسی بجای خدا نشانده و ///// مداح که خود مزحک یک پارچه میباشند سر منبر ///// ملتی را مسخره کرده اند..