سر تیتر خبرها
با تو هستم ای خدا

با تو هستم ای خدا

یک: خدایا از قدیم گفته اند جنگ اول به از صلح آخر. در این نوشته می خواهم یقه ات را بگیرم و با تو کل کل کنم حسابی. همین اول بسم الله بگویم که من خودت را و فقط خودت را و پدیده ها و انسان هایی را که خلق کرده ای خیلی دوست دارم. مخصوصاً خودت را خیلی بیش از همه ی آیت الله ها می شناسم و دوست می دارم . چرا که من با نگاه هر روزه به گله ای که می چرانم یکپا آیت الله ام برای خودم. زبان من در این نوشته زبان دل است. برایت تعریف می کنم: پسرکان روستایی را گاه تا هفت هشت ده سالگی ختنه نمی کردند. ختنه کرده ها یک هفته بعد با لُنگی قرمزبه کمر از خانه بدر می آمدند تا جست و خیزوهای و هوی دیگر بچه ها را تماشا کنند و جانی بگیرند. با خوردنی ها و چیزهایی در دست که با همانها فریب شان داده و به تیغ سلمانیِ آبادی سپرده بودندشان. مرا با یک مداد و یک “یک ریالی” فریب دادند. من نیز با همان مداد و همان یک ریالی و لنگی قرمز به کمر، رفتم به میدانگاهیِ آبادی برای تماشا. پسرکان بزرگتر از خود را دیدم که با ذوق و شوق چیزکانی را قِل می دادند روی زمین. خوب که نگاه کردم دیدم آن چیزک ها، مُهرِ نمازند. بچه ها در نبودِ بی بی صفا که مثلاً سرایدار مسجد بود و در گوشه ای از مسجد سرپناهی داشت، به مسجدِ افسرده ی آبادی دستبرد زده و تمامی مُهرهای سالم و گِردش را بدامن گرفته و بیرون آورده و با قِل دادنِ آنها برای خود سرگرمی وهای وهوی وشادمانی پرداخته بودند. از تو می پرسم ای خدا، یک پسرک چهارساله ی زخمین، مگراز بد و خوب و خدا و خانه ی خدا چه می داند؟ عجبا که یک حس ساده ی کودکانه به من می گفت این کار بچه ها درست نیست و ای بسا گناه داشته باشد. یک ریالم را دادم و همه ی مُهرها را که حالا هرکدامشان لب پَر شده بودند، گرفتم و بردم مسجد و درجای خودشان گذاردم. چهارساله بودم.

دو: آبادیِ ما با آن خانه های درهم فشرده ی خاکی و کاه گلی اش، و با مردمان فقیر و ساده و مغرور و بی خبراز همه جایش، روحانی نداشت. یعنی اگر از روستاهای دیگر، یکی رفته بود به حوزه ای و درس خوانده بود و روحانی شده بود و بازآمده بود به همانجا و منبرها آراسته بود، آبادیِ ما اما از این نعمت برخوردار نبود. چند نفر از مردان آبادی می رفتند قم و یکی را می آوردند تا بر منبرِ محرم و رمضان بنشیند و ناگفته ها یا گفته های بارها گفته شده را با مردمان بگوید. روحانیِ آورده شده از قم، هرروز و هرشب، میهمان یکی از اهالیِ آبادی بود. هیچ روحانی به خانه ی ما آورده نشد. سفره ی ما چندان رونق نداشت. نیک به یاد دارم یک بار مادر بزرگ سفره ی پارچه ایِ بوگرفته را واگشود و پیازی در آن نهاد و گفت: همین را داریم.

سه: پدرم به کارگری رفته بود تهران و مادرم نیز با وی بود. و من، با پدربزرگ و مادربزرگ زندگی می کردم. وه که چه مست می شوم با یادآوریِ دست های زبر پدر بزرگ آنگاه که پشت نوه ی چهارساله اش را می سایید و او را با کلماتِ بشدت ساده اما آسمانی اش می نواخت: ببم، منیم عمریم، سحر اولدی، دور چایی ایچ. که یعنی: نازنین فرزندم، عمرم، صبح شده، برخیز و چای بنوش. و یا مادربزرگ که انگار تمامی ریزه های وجودش با محبت آمیخته بود وهیچ از کینه و دوز وکلک با وی نبود. اسمش خاور بود. وقتی دست در دست وی پای به میدانگاهیِ آبادی می گذاردم، احساس کودکانه ام برپشت ابرهای آسمان می سُرید. غروری مرا از زمین بر می کند و در آسمان آبادی به پرواز در می آورد و دم گوشم می گفت: از میان همه ی بچه های آبادی، این تنها دست توست که در دست خاور است. خاور، شبها صورت به صورتِ من می سایید و من نفس به نفس با وی می آمیختم. خیلی زود اسمم شد: محمدِ خاور.

چهار: محرم بود و شام غریبان و من: پنج ساله. جوان های آبادی دو کپه شده بودند و یکی از دو کوچه ی خاکیِ آبادی را سربالایی می رفتند. کپه ای اگر می رفت و نوحه می خواند، کپه ی دیگر بر زمین می نشست و بر سر می زد. مرا جایی در میان جوانها نبود اما سوز این صحنه مرا می سوزاند. از پی جوانان نوحه خوان می رفتم و ناله می کردم و اشک می ریختم. نمی دانم چرا. اما شاید به این خاطر که احساس می کردم یکی باید در آن میان بگرید تا عزاداریِ جوانان کمال یابد. خاور به ناگاه از خانه بدر آمد و مرا دید. برشورید که ای خدا نوه ی پنج ساله ی مرا چه شده که اینگونه زار می زند و کوچه ی آبادی را سربالایی می رود؟ او گریستن را برای بزرگترها با غصه های تو درتویشان باور داشت نه برای خردسالی که هنوز آداب غصه داری و غصه پروری نمی داند. نه ننه خاور، و نه هیچیک از بزرگترها مرا و گریه های مرا باور نکردند. من ظاهراً جلوتر از سنم به این وادی پای نهاده بودم.

پنج: نخست باری که اسمت ای خدا با فهم کودکانه ی من زمخت شد، همان روزی بود که مرا با یک مداد ویک یک ریالی فریفتند. من می گریختم و جیغ می کشیدم و با زبان کودکانه می پرسیدم: برای چی؟ بزرگترها از پی ام می دویدند و می گفتند: برای خودت خوب است. سلمانیِ آبادی بعد از آنکه زخم تیغش را به جانم نشاند، پای تو را ای خدا به میان آورد و همانطور که خون از تیغِ دسته تاشوی همیشگی و نافرسودنی اش می سترد به من که از عمق جان می سوختم و جیغ می کشیدم گفت: آرام، فرمان خداست پسرجان. آشنایی من با تو از همانجا و با همان زخم جانکاه شروع شد. من اما بی خیالِ آن زخمِ خدایی شدم و کینه ای از تو بدل نگرفتم و خیلی زود این خشونتِ یکجانبه را فراموش کردم و با تو رفیق شدم. مگرنه این که یک هفته بعد یک ریالی ام را دادم و مُهرهای نماز را واستاندم و به خانه ات برگرداندم؟

شش: خدایا دوست داری چگونه با تو سخن بگویم؟ و چگونه با تو بیامیزم؟ با کلمات غلیظ و آرایه های دیرفهم وقافیه های آهنگین و توصیفاتِ این به آنی و معانیِ بطن دربطن؟ ویا با غلطاندن دانه های تسبیح و سربه خاک بردن و تکرار هزار باره ی ذکرهای از پیش مهیا وآیه های بی تردید؟ و یا نه، شاید هم دلت برای نجواهای کسی که مثل چوپان مثنوی تو را به خانه ی دلش فرا بخواند و همانجا جا برایت پهن کند و چارقت بدوزد و شانه برموهایت بکشد وسفره برایت پهن کند و رُخ به رُخت بساید و با تو مثل دو دوست بگوید وازتو بشنود، تنگ شده؟ من به این دومی دلبستگیِ فراوان تری دارم. این دومی به نرمیِ قدم های خیال با درون من می آمیزد. خدایِ جا گرفته در پسِ پستوی الفاظ، هرچه که هست و هرکجا که هست، در دسترس نیست. یا لااقل در دسترسِ همگانِ ما نیست.

هفت: من در کودکی و نوجوانی با تو چون چوپان بودم. با تو پر می گرفتم و از روستا بیرون می زدم و ازسر تپه ها می گذشتم و نفس زنان بر سرِ جوی آبی می نشستم و دست و رویت را می شستم و سرت را بدامن می گرفتم و صورت به صورتت می ساییدم. تو با این که خدا بودی و من گمگشته ای گم و گور، همین کوچولوی گمشده در گستره ی هستی اما، با غرور دست بدست تو می سپرد و با تو بر پهنه وپشت ابرها پای می نهاد و با تو هم سخن می شد. ای بدا که هرچه درس خواندم و هرچه بزرگتر شدم، تو را در دخمه ی الفاظ و معانیِ پیچ در پیچ جا دادم و خود بدست خود تو را به دوردست های دست نیافتنی رماندم. یادت هست روزی را که بزرگ شده بودم اما با زبان کودکانه به تو می گفتم: حیف من و تو نیست با این همه نشانه های دم دست؟ که بهار و گنجشک و لبخند وعاطفه و چشم رازآلود سنجاقک، با زبان خودشان با تو سخن بگویند و من با کلمات نا آشنای عربی؟

هشت: وقتی الفاظ غلیظ میان ما و تو فاصله اندازند، سروکله ی آدمهایی پیدا می شود که همان کلمات را برای ما تفسیر کنند. وحال آنکه بنای تو براین بوده که هرکس و هر پدیده وهرموجودی به زبان خودش سخن از وصف تو گوید و به تو دل بدهد و قلوه بستاند. اگر قراربود زبان ما و تو عربی باشد و دیگر زبانها را مجالی برای جاری شدن نباشد، اساساً چرا این همه زبان و گویش و لهجه و این همه غوغا در درون و ضمیر ما به جولان آوردی؟ گرسنه که نیستی؟ سفره پهن کنم؟ راستی چه موهای قشنگی داری خدا!

نه: بزرگتر که می شدم، تو در کلام همان روحانیانی که به آبادیِ ما می آمدند، قوی تر و قوی تر می شدی. آنچنان که می توانستی به یک آن به هرچه که نیست بگویی: باش. و می شد آن. و باز بزرگتر که می شدم، تو را خشمگین و اهل انتقام می یافتم. که با گرزهای آتشین بر سرخطاکاران می کوفتی و پوست ازتن شان می دریدی و فلز مذاب برسرشان می باریدی و آب چرکین بکامشان می ریختی. اینها که یک به یک می آمدند، جا را برای مهربانی ها و رفیق بودن ها و دم دست بودن هایت تنگ می کردند. و تو، کم کم از من فاصله می گرفتی. چه کنم؟ من با خدای عبوس و درشتگوی نمی توانستم رفیق باشم.

ده: من همین اکنون اگر بخواهم آدمهای ناجور اطرافم را توصیف کنم، هرگز و مطلقاً دست به گزینشِ الفاظ تند و فحش آلود نمی برم. من نمی توانم آدمی مثل مکارم شیرازی وعلم الهدی و جنتی و سید احمد خاتمی را، یا فلان کشیش نابکار مسیحی را، یا فلان خاخام فریبکار یهودی را به “الاغ”ی تشبیه کنم که کتاب برپشت می برد. چرا؟ برای این که من تو را خدایی با ادب می دانم. کمترین لغزش تو از وادی ادب، تو را از چشمم می اندازد. من بی جهت نیست که شانه بر زلف تو می زنم. من همینجوری که جا برایت پهن نمی کنم. یا از سرِ سیری که خواهان تو نیستم. خوبی های توست که مرا دلبسته ی تو کرده. اگر قرار باشد من عصبانی باشم و تو نیز، من اهل انتقام باشم و تو نیز، من فحش بدهم و تو نیز، من نابکاران را ریزریز کنم و تو نیز، من دوستان را بنوازم و کافران را از هستی ساقط کنم و تو نیز، پس مرا با تو که خدایی چه تفاوت؟ مگر می شود تجسم کرد روزی را که تو عصبانی باشی و تار و پود ناپیدای ننه خاور مرا بعد از میلیون ها سال از زمین بدر آوری و بخاطر غیبتی که کرده و دروغی که گفته و کفری که ورزیده و شرکی که مرتکب شده به چارمیخش بکشی و جلوی چشم همه مفتضحش کنی؟ اگر اینگونه باشد، خب تو را چه فرقی است با کینه توزانی که نفرت ها و عصبیت ها را مثل گنجی قیمتی با نسل های بعدی شان دست بدست می کنند؟ وقتی من می توانم به علم الهدی نگویم الاغ، چرا تو نتوانی؟ و یا من وقتی نمی توانم به مصباح یزدی بگویم: سگی که مرتب واق واق می کند، چرا تو نتوانی؟ و وقتی گاندی و نلسون ماندلا و میلیونها مردمی که با اقتدا به آنان می توانند جانیان و آدمکشان و حیثیت روبان را ببخشایند، تو چرا نتوانی؟ احساس چوپانیِ من تو را پیشتاز درهمه ی خوبی ها می خواهد. نه این که من به رییسیِ آستانقدس نتوانم بگویم: بوزینه، و تو بتوانی!

یازده: عقل محدود چوپانیِ من می گوید: خدای میلیاردها انسانی که هرکدامشان با هزار هزار جزییاتِ ظریفِ باطنی و ظاهری در هرکجای دنیا بدنیا می آیند و با خوشی و ناخوشی زندگی می کنند و پس از چندی می میرند، این خدا، خدای همه است بی هیچ پارتی بازی. همان عقل چوپانی من می گوید: خدا آنقدر فراخ نگر است که همه ی بچه ها را دوست دارد. بی هیچ تفاوتی. نه این که برای جاروکشِ بتخانه ای در تبت تیکِ منفی بزند و برای نوه ی ننه خاوری که از پی دسته ی عزاداری می رود و می گرید تیک مثبت. عقل چوپانیِ من می گوید: خدا اگر از میان اینهمه مردمان، قومی را برگزیند که: تنها اینان و تنها اینان دوستان ودوستداران من اند و دیگران نه، از خداوندی ساقط است. دلخورنشو ای خدا، قرار شد با زبان چوپانی با تو سخن بگویم!

دوازده: می دانم که از سخنانِ چوپانیِ ام بر نمی آشوبی که هیچ، دوست تر نیز می داری. چرا؟ چون در سخنان چوپانیِ من، هرچه که نیست، خلوص هست. اصلاً تجسم این که خدا بر شانه ی یکی سر نهاده و نجواهای همو را با “بله جانم” جواب می دهد، شورانگیز تراز آن است که خدا هفتاد سال به عبادت مرد و زنی بنگرد که در طولِ این عبادتِ هفتاد ساله، این دو به هرچه اندیشیده اند الاّ خدا. هم نفهمیده اند که چه گفته اند و هم خود بهره ای نیزاز آن همه عبادتِ صوری نبرده اند. با چشمان چوپانی ام می بینم که حالت بهم می خورد از این جور عبادت های همینجوری. شاعری گفته بود: عبادت بجز خدمت خلق نیست. که این هم بگمان من سخنی چوپانانه است. برخلاف سخن روحانیانی که عبادت را در چند شکلِ منجمد قالب بسته اند که: این هست و جز این نیست. من عبادتی را که در مسیر خدمت به خلق باشد بیشتر دوست می دارم. بگو که خودت هم بیشتر دوست می داری. بگو دیگر! چرا ساکتی پس؟

سیزده: چشم چوپانگونِ من می بیند که فایده ی دانشمندانی مثل نیوتن و پاستور بسیار افزون تر از آدمهایی مثل مکارم و جنتی است. حالا فایده ی آدمهای مردمی ای مثل گاندی و ضرر آدمهای مذهبی ای چون خمینی و خامنه ای بماند. که آدم هایی مثل گاندی سخن از صلح و همدلیِ بشر می رانند و حتی جنایت کاران و قاتلان و خلافکاران را می بخشایند تا برای مردمانشان آرامش و رشد فراهم آورند. خمینی و خامنه ای اما تا می توانند بر طبل جنگ می کوبند. یا همسایگان را برای جنگی نفرت انگیز و انسان روب تحریک می کنند یا در دوردست ها جنگی به پا می کنند تا هیجان اسلامی شان اجابت شود. شعارشان هم این است که اگراینجور جنگها بیست سال هم طول بکشند باکشان نیست. اینها مردمانشان را با برکشیدنِ ترس، در فلاکت و تحقیر و عقب ماندگی و بیچارگی فرو می تپانند. ما هیچی خدا، خودت بگو که گالیله را بیشتر دوست می داری تا ملامحمد باقر مجلسی. چرا حرف نمی زنی پس؟ این سکوت تو باعث شده که عده ای به نمایندگی از تو بجای تو حرف بزنند. تو شاعرانه از زبان قمری و قله ی قاف و شکوفه ی بهاری، و از زبان باد و باران و اقیانوس، و از زبان ماه و خورشید و کهکشان صحبت می کنی و اجازه می دهی جماعتی اینجور صحبت های شاعرانه ات را به جویباری بدل کنند و همان جویبار را بکشانند زیر درخت خودشان. گفته باشم. نگویی نگفتی یک وقت؟

چهارده: خدایا همینجورکه به زلف قشنگت شانه می زنم، می گویمت: حیف تو نیست شیعیانی مثل لاجوردی و خلخالی و پورمحمدی نماینده ی تو باشند با آنهمه کشتار همینجوری؟ که وقتی ازآنها می پرسیم چرا زدید و هزاران بی پناه را کشتید، سینه سپر کنند و بگویند: ما حکم خدا را اجرا کردیم و بدان افتخار نیز می کنیم و هیچ شبی نیز نبوده که راحت نخوابیده باشیم. مرگ من ای خدا اینها نماینده ی تو بودند و هستند؟ تو به اینهایی که دریک دستشان تسبیح است و دردست دیگرشان طناب دار، حکم دادی که به نمایندگی از تو درو کنند و بدزدند و بفریبند و بروند جلو و سرآخر با قلبی مطمئن و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص شوند و پای بر درگاه کبریایی تو نهند؟ اگر بله، من با تو قهرم خدا. من خدای اینجوری را نمی خواهم. تو باش و ملاهایی که به نمایندگی از تو تا توانسته اند آبرو و مال و جان مردم را روفته اند و هیچ نیز به آبروی تو نیفزوده اند. اگر افزوده اند یک سند به من نشان بده. یکی. تنها یکی.

پانزده: از بس سکوت کرده ای و اعتراض نمی کنی، جماعتی همینجوری، قد برافراخته اند که: این ما و تنها ماییم که حرف خدا را می فهمیم. و چون این ماییم که حرف خدا را می فهمیم پس دیگران باید چشم به دهان ما بدوزند و تنها به ما پول بدهند و تنها از ما حرف بشنوند وگرنه جهنمی اند. خلاصه تکلیفت را با این جماعت روشن کن ای خدا. برای خودت می گویم. تو خیری از اینها ندیده ای و نخواهی دید نیز. اگر هم بفرض محال یک زمانی به اینها نمایندگی داده ای، زود پس بگیر تا نسل بشر را به نفع خود منقرض نکرده اند. جمهوری اسلامی؟ چی؟ بله، پیش از این بارها گفته ام که جمهوری اسلامی شکل تثبیت شده ی همین داعشی است که پرچم سیاهِ محمد رسول الله علم کرده. حواست اگر به ما نیست، به پروردگاریِ خودت باشد لااقل. گفته باشم.

شانزده: آه ای خدا، می بینم کفش هایت شکافیده از بس که راه رفته ای. بدوزمشان؟ چقدر راه می روی در روز؟ از این خانه به آن خانه. از اینجای دنیا به هرکجای دنیا. از این دل به آن دل. تقصیر خودت است خب. می خواستی خدا نشوی. حال که خدا شده ای، پس بسوز و بساز و اعتراض مکن. ما تو را به قشنگی و صبوری و خردمندی می شناسیم. از یک خدای قشنگ و فهمیده، پرخاش و خامی و خویشاوندگرایی بر نمی آید. کفش هایت را درآور تا بدوزمشان. ای من فدای تو، پاهایت چه تاولیده. تو فهمیده تر از آنی که خویشاوندان یک قوم را برگزینی و صرفاً بخاطر این که این فرزند آن است، همان را به سروریِ کلّ مردمان جهان تفوق دهی. تو قشنگ تر از آنی که اینجور رفتارها و حرفهای آمیخته به نقص را برایت پرونده کنند. وگرنه تو را چه فرق با پادشاهانی که به ضرب و زور تخم و نژاد خودشان و خویشان خودشان را بر تختِ تحکم می نشاندند؟ مردم را بگو که در این گردونه ی مطوّلِ بخت برگشتگی، چاره ای نداشتند جز فرسودن و سوختن. اگر بنا بر این باشد که مردم را در این برگزیدن های اسلامی و شیعی اختیاری نباشد، پس جای خرد کجاست که تو ما را بدان اشارت داده ای مدام؟ اجازه می دهی بر تاولِ پاهایت بوسه بزنم؟

هفده: عقل چوپانی من می گوید: در کار خدا مطلقاً و هرگز نباید تراشه ای از کاستی و ضعف بچشم آید. چه در آفرینش و چه در نوعِ کارهایی که به نمایندگان خود واگذارده. این را قبول داری یا نه؟ منِ چوپان به آفرینشِ شتران و گوسفندان و گاوانم که می نگرم، نقصی در آفرینشگری ات نمی بینم هیچ. هرچه که آفریده ای به کمال است و توپ! وبسیار فراتر از شعورِ چوپانی من. ایراد تو اما از آنجا پا می گیرد که کارِ راهبری و پروردگاری ات را به آدمهایی چون من سپرده ای. از تو که نوع بشر را نیک می شناسی این بعید است ای خدا. بمیرم برای سوز دلت که رشته ای اگر بدست عده ای در گذشته های دور سپرده ای به امانت، اکنون مجبوری همان رشته را در دست کسانی چون مجتبی خامنه ای و تائب و ملاعمرببینی.

هجده: من از میان همین گله ای که می چرانمش، واز کناره ی این تپه ای که جز خاک از آن نمی روید، به دوردست های اسلامی که می نگرم، کاروانی می بینم به درازای راهی یکهزار و چهارصد ساله، و یا حتی کاروانی به پهنای باند نهضت پیامبران. این کاروان، با پای پیاده و خونین، و با عاطفه های شلاق خورده ی دخترکان و پسرکان و زنان و مردانی جوان، پیش می رود. همگیِ اینان در غل و زنجیرند. از مردان که بگذریم، دختران و زنان جوان را از خانه های امن وآرام شان، و از کنار پدران و مادران و شوهرانشان بدر آورده اند به زور، و اکنون می برند تا در وحشت سرایی از خوی و خصلت اسلامی، آبستن شان کنند هرروز و هر ساعت حتی بر جهاز اشتران. این کاروان لهیده، ای خدا، چه بخواهی و چه نخواهی تاج افتخارش بر سرِ توست. وگرنه یک بار، بله یک بار، بله یک بار به یکی از پیغمبران برگزیده ات می گفتی من از این رویه منزجرم. و می گفتی: زن، تجلی محبت من است نسبت به هرچه که آفریده ام. که: زنان را قابلیت مادر شدن است. و تو ای خدا، باید – بله باید – به احترام مادران کلاه از سر بر می گرفتی و می گفتی: همگانِ بشر پیش پای مادران بخاک افتند. و چرا در این گردونه، احترام به پدر و مادر را تنها به اسلامیان سفارش کردی؟ و چرا دیگر پدران و مادران را از چشم پروردگاری ات بدور انداختی؟ چرا این نکردی؟ هم این نکردی و هم اجازه دادی که شوی یک زن جوان را که به طفلش شیر می دهد، جلوی چشم زن بکشند و در کنار جنازه ی شوهر و طفل گریان با زن بیامیزند اسلامی. این ها همه از شیرین کاری های توست ای خدا. وقتی خودت، دختران و زنان اسیر را – با هزار عاطفه و آرزوی انسانی شان – “مال” خطاب می کنی، باش و تماشا کن خروجیِ مال جویان اسلامی ات را. تحویل بگیر مال اندوزی طالبان و داعشیان و ملایان را.

نوزده: خدایا می دانم دلتنگِ درشت گوییِ بنده های زلالت هستی. می خواهم درهمین عالم چوپان وشی از پله های خردِ مختصرم بالا بروم و موسی گون – که می گویند یقه ی یکی را گرفت و همینجوری زد و طرف را درجا کشت و تو نه تنها به ورطه ی دادخواهی اش نسپردی بل به پیغمبری اش نیز برگزیدی، یقه ات را بگیرم و بگویم: شکلِ: فربه، نفرت انگیز، و فروشدگیِ مذهب به زیر و بالای زندگیِ بشررا اگر به قرن ها حاکمیت کلیسا ربط دهیم، که کشیشانی به نمایندگان از تو و به اسم تو پوست از تن و احساس و اندیشه ی مردم دریدند، و شکلِ: چرکین، مهوّع، وتیزابی اش را اگر به جمهوری اسلامی بسپریم که آخوندهایی به اسم تو جز رخت جرواجر و چرک و خونینی از مذهب و تشیع و خداپرستی بر طنابِ بُهتِ مردم نیاویخته اند، و نقشِ: خونچکان، هروله کش، و وحشی اش را اگر به عهده ی داعشیان مسلمان واگذاریم که به اسم تو دارند عرقریزان، تلخ ترین شکل یکتاپرستی را نشان همه می دهند، بله، با اعتنا به همه ی اینها می خواهم موسی گون یقه ات را بگیرم و ازت بپرسم پس عقلت کجا بود ای خدا که ندانستی این بشرِمسلمان اگرفریبش را با جبروتِ تو رنگامیزی کند، به صغیرو کبیرِ دیگران رحم نمی کند از فرطِ حرص و یکه تازیِ برآمده ازهرج و مرج اسلامی. از من نرنجی ای خدا؟ بفرما، این هم چند تا چَکِ آبدار زیر گوشِ خودم بخاطر این گستاخی! دروغ که نمی گویم؟ می خواستی خدا نشوی. حالا که شده ای پس صبرت را ببربالا و حرف بنده های تند خوی اما ساده و صمیمی ات را بشنو! لبّ کلام این که: یا تو خودت جماعتی را برگزیده ای که همین کارها بکنند و بشررا به اینی برسانند که در کشورهای اسلامی رسانده اند، یا کسانی از سکوت مداوم تو سود برده اند و خود را قالب کرده اند به مردم به اسم نماینده ی تو. یکی از این دو که بیش نیست. تکلیفت را روشن کند. تو در مظان اتهامی سخت. پای خودت را از این مهلکه ی آلوده بدر ببر. برای خودت می گویم. مگر نه این که دوست آنست که عیب دوست بگوید؟ از ما گفتن!!


بیست:
عقل چوپانیِ من می گوید: خدا نباید از بندگانش عقب بیفتد. بویژه از بندگانِ غیر مسلمانش. چی؟ بله، اینجور که می گویند، خودت خواسته ای که سروری و آقایی، تنها و تنها از آنِ مسلمانان و در میان مسلمانان: با شیعیان باشد. همین عقل چوپانی به من می گوید: اگر مردمانی با بکارگیریِ هزار ترفندِ بد و خوبِ کفرآلود، توانسته اند به جایگاهکی از درستی فرا بروند، خدا که خود در جایگاه رفیعِ خداوندی است، حتماً باید نیک تر بتواند به یُمنِ بندگان برگزیده اش، و به برکتِ خط کشی ها و نقشه ی راهی که پیش پای مسلمانان بویژه شیعیان نهاده، آنان را برتارکِ خصلت های نابِ بشری و ایمانی بنشاند. درست؟ حالا، خدایا، بیا و این کفش ها را بپوش و به هرکجای تاریخ سر بزن و برو و بگرد و بگرد و بگرد و از دلِ هزارتوهای اسلامی، یک کپه مردم را بیرون بکش بیاور نشان منِ چوپان بده و بگو: راهی که من به پیامبران و امامان وملایان نشان داده ام، و همه ی ابناء بشر را ملزم کرده ام به اطاعت از اینان، باعث شده این تعداد مردم مسلمان، بله این دویست سیصد نفر مردم مسلمان و شیعه، بتوانند در این گوشه از دنیا و تاریخ به خوشبختیِ واقعی نائل آیند. بدت نمی آید اگر بگویم: دستت خالی است ای خدا. صد جفت کفش هم اگر که پاره کنی، به آن دویست سیصد شیعه ی خوش برخورد و شیک پوش و آرام و درسخوانده و فهیم و اهل مدارا و خیرخواه و نیک نگر و فراخ نگرو مدیر و منظم و اهل برنامه و انسان و دردمند و با حال و اهل تفکر و اهل خدمت به مردم و با وجدان و کاری و خردگرا و … بر نمی خوری. برگرد و خودت را خسته نکن. حالا ما یک چیزی پراندیم و ازت چیزی خواستیم. عزیزم، غصه نخور. بنشین و بگذار شانه بر گیسوانِ نازنینت بزنم. خودمانیم، آبرویت را مفت سپردی بدست کسانی که از خودت خداترند. در قاموس این خدایان هردمبیل، تو، تنها شأنی که داری، دمیدن باد بربادبانِ “تأیید” است. تو سکوت کرده ای و زیرکان اسلامی و شیعی به اسم تو، امضای تو را بر هر جنایت خویش می نشانند. وقتی همینجور سکوت می کنی و کاری نمی کنی، باید هم یکی از نتیجه هایش این باشد که در سلول های بازجویی، بازجویان شیعه و تسبیح بدست، دست به بدن بعضی از زنان و دختران ببرند برای لهاندنِ طرف و اعتراف گرفتن ازش. پنج تا از این زنان همین اکنون در بند بانوان زندان اوین اند. باور نمی کنی؟ خودت برو با خودشان صحبت کن.

بیست و یک: خدایا مرگ من تو از میان یکی ازشهرهای فلان کشور غربی که طبق آمار، آرام ترین و کاری ترین و خوشبخت ترین و منصف ترین و با ادب ترین و منظم ترین و تمیزترین و خردمند ترین مردمان را دارد اما همه کافر، و شهر قم که طبق آمار، رتبه ی نخست در مفاسد اجتماعی را در میان همه ی شهرهای ایران داشته آنهم با آنهمه آیت الله و آخوند و مراکز فقهی و علمی و شیعی، کدامیک را برمی گزینی و با کدامیک بیشتر “حال” می کنی؟ مرگ من راست بگو! با علم الهدی بیشترحال می کنی یا با فلان کافری که با همه ی طمطراقش، بر زمین می نشیند و پای بزهکاران را می شوید و می بوسد؟ از مسلمانیِ عسگراولادی و لاجوردی و احمدی نژاد و مجتبی خامنه ای و البغدادی در پوست نمی گنجی یا از کفرمطلقِ کافرهای غربی اما خردمند و دانشمند و درستکار؟ می دانم که خودت هم خسته شده ای از این الم شنگه ای که به اسم تو پرداخته اند مسلمانان و دینداران. خودت هم گیرکرده ای در این میان رشته های کار از دستت بدر رفته. این سکوتت مرا کشته ای خدا. راستی، وقتی کافرانِ غرب، با بدر بردن دین، و بیرون راندِ امر و نهی های دینی از ساحتِ سیاست های اداره ی کشورهایشان، توانسته اند به جایگاهکی از درستی و نیکبختی نائل آیند، تو چرا با این همه بگیر و ببند دینی عقب مانده ای از پرداختنِ یک جامعه ی نیمچه درست؟

بیست و دو: خدایا باز محرم آمد و صدای طبل و دهل تا همینجایی که من گله را می چرانم بگوش می رسد. باور کن خدا من از این جمله که: محرم و صفراست که اسلام را زنده نگهداشته، هیچ معنای دیگری جز این که: محرم و صفر است که برای “ما” فایده دارد و باید ازشکل همینجوری اش مراقبت کنیم و با همین شکل و شمایل بپرورانیمش. چرا که اینجور عزاداری، هم به خام کردن مردمِ عزادار می انجامد و هم سروریِ ما را بر سرِ این خامان به درازا می کشاند. خدایا یادت هست منِ پنج ساله از پی جوانان نوحه خوان آبادی می رفتم و می گریستم؟ حالا خودت تصور کن کودکانِ یک کشور را اگراز همان سالهای نخست به بازی و پرسیدن و نشاط و محبت و درستی و درستکاری و خردمندی ترغیب شان کنند، صاحبِ چه گنجی می شود همان کشور! و ما به جای این همه، توش و توانمان را مصروف حادثه ای کرده و می کنیم که هزار مطابق خونین ترش در تاریخ این سرزمین رخ داده و ما – صرفاً بخاطر این که اهل بیتی نبوده اند این فاجعه ها – بی هیچ اعتنایی از کنارشان رد شده ایم. خدایا خودمانیم، کربلا: تلخ و پرسوز و پرعطش، قبول، من بمیرم همین جنگ هشت ساله ی ابلهانه ی ایران و عراق که بگفته ی محسن رضایی هیچ خردی در نهاد تصمیم گیرانش نبود، خودش هزار مطابق کربلا جانسوزتر نیست؟ یا همین کشتار سال شصت و هفت؟ یا همین فاجعه هایی که داعش می پرورد؟ امام حسینِ این فاجعه های غیرِ کربلایی؟ قرار شد پارتی بازی نکنی خدا. یزید؟ بفرما: شیخ مصطفی پورمحمدی، شیخ علی فلاحیان، شیخ روح الله حسینیان، سید ابراهیم رییسیان آستانقدس رضوی. طالبان، القاعده، بوکوحرام، جیش العدل، جیش المختار. برای این که فاجعه های غیرکربلایی بچشم آیند و عمق شان دیده شود، بگو چه کم داریم تا برایت ردیف کنم هزار هزار. آخر قصه این که: ای خدا، من فکر می کنم داستان، اینی نیست که برای ما ساز کرده اند. داستان باید جور دیگر باشد و اینها بی جهت پای تو را به میان آورده اند. تو عاقل تر از آنی که اختیارت را بدهی بدست جماعتی که یکی اش شیخ علی فلاحیان باشد و او به ما بگوید که من نماینده و مترجم سخنان خدایم. داستان اما احتمال می دهم از این قرار باشد که تو هستی را آفریده ای و ریسمان اختیارش را بعدها به دست بشر و عقلش سپرده ای. که این گوی و این میدان. و خودت را کنار کشیده ای و همه ی امورات را به عقل بشر سپرده ای. بازم با تو سخن ها دارم. خب، من باید بروم خدا. مثل این که گرگ آمده. باید مردم را خبر کنم. فعلاً.

فیس بوکfacebook.com/m.nourizad
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل جدید: mnoorizaad@gmail.com

محمد نوری زاد
هفتم مهر نود و پنج – تهران

Share This Post

 

درباره محمد نوری زاد

182 نظر

  1. جناب نوریزاد، من نمیدانم برای شما چه اتفاقی افتاده که به این مسیر افتاده اید و خود را از خدا و پیامبر و … عاقل تر می پندارید. 1. از خدا بخواهید که عقل شما را کامل و حقیقت اشیاء و مسائل را به شما بنمایاند (البته تا حد توان). 2. داستان حضرت خضر و موسی را در قرآن مطالعه کنید که حضرت موسی نسبت به کارهای حضرت خضر که در حالت عادی عجیب و حتی ظالمانه هم می نمود معترض بود ولی وقتی حقیقت ماجرا را فهمید دید که چقدر در خطا بوده است. 3. ملاک هر چیزی خدا و خواست اوست و این یعنی ایمان( تحقیق و تعقل در کار او به جای خود) و نه خواست و اراده و جریان مسائل به عقل ناقص ما جناب نوریزاد. 4. ادب این نیست که بگوییم ممنون و سپاس و …، اصل ادب این است که شما نسبت به طرف مقابل آنگونه باشید که به عدالت نزدیک باشد( یعنی هر چیز در جای خود) و برای طرف مقابل و دیگران مؤثر و مفید، به عنوان مثال اگر خانواده شما در دست داعش اسیر باشد شما با ممنون و سپاس می توانید ایشان را قانع کنید که خانواده شما را آزاد سازند؟ اگر توانستید من به شخصه به جای خدا به شما ایمان خواهم آورد.

     
  2. شعر”خدای تو” از نویسنده و شاعر بزرگ معاصر سعیدی سیرجانی.
    https://www.youtube.com/watch?v=T8k6vwEAhME

     
  3. سلام بر نوریزاد جسور,

    نامه ای که از طرف بنده چوپونمون فرستادی دریافت شد. رییس دفتر خدا پس از کلی سانسور نامه را بخدا رسوند. راستش یه راست هم نه, چون سردار……., منشی مخصوص بیت خدا باید اول میدیدش. روم نمیشه بگم ولی سردار یه میلیون فحش به همه کس و کارت داد. همش دادو بیداد میکرد که ما تموم بنده های سرشناسمون از آیات الله گرفته تا فقیه, نمایندهای مجلس تا سردبیر روزنامه های خاص, سرداران فربه تا وزرا, رییس قضا تا رییس جمهور و و و….
    ولی این فولونفولونشده( به خدا حرف دهان خودشه ها) نوریزاد, نتونستیم سر براه و حرف گوش کنش کنیم. میگفت خودم به نوریزاد پیام مخصوص دادم که ما حاضریم که به بیل گیت بگیم بهترین کامپیوتر دنیا برات بیاره, به قالیباف گفتیم اصلن یه هکتار زمین بهش بده و و و. اینقدر دنبال کامپیوتر قراضه ت که برادران بردن اینور اونور نرو و آبروریزی نکن, به لاستیک دنا و آستان قدس و سردار سلیمانی و مصطفی خامنه ای و مرتضوی گیر نده, از نرگس محمدی و بهاییها آتنا و ستار و کهریزک و و و ننویس.
    . میگفت جگر مصطفی و طائب و شریعتمداری از دس نوریزاد خونه. حالا بگذریم, راسش اصلن نامه تو بخدا نداد. میدونی تازگی پنبه میکنن تو گوشهای خدا که اصلن هیچی نشنوفه, فکر کنم چیزخورشم میکنن.
    من دیگه الان نمیتونم باشم, میترسم ملائکه های جاسوس شناسا ییم کنن.
    سعی میکنم بازم بیام.

    دوستدارت,
    فرشته فضول

     
  4. رسما مخت گوزیده پیری

     
    • ناشناس تو چه دانی قیمت نقل و نبات.

      چه مولانا وار و شیوا مطلب را بیان فرمودید جناب نوریزاد.

       
    • تبريك ناشناس هيچ اديب ونويسنده خبره اي نمي توانست دريك جمله كوتاه ميزان شعور ادب واصل ونسبت رابيان كند.تا مرد سخن …

       
  5. آقای نوریزاد سلام و درود.
    مسلمانان شیعه توصیه ی زیای شده اند به ذکر تسبیحات اربعه.
    “خدا بزرگ است”،
    “ستایش مخصوص خداست” و
    “خدا منزه است”
    لیکن چند نفر این عبارات را که به زبان می آورند معنایش را هم میدانند؟ بخصوص عبارت آخر را، خدا منزه است. درد دل مناجات مانند حضرتعالی از زبان یک چوپان با خدا تجسم همان عبارت “منزه است خدا” است از دید بنده. شما به خدایت می گویی کسی که خدای من است نمی تواند فحاش باشد، نمی تواند دروغ بگوید، نمی تواند بر جنایت صحه بگذارد، نمی تواند نماینده ای مثل علم الهدی و پورمحمدی داشته باشد. معنای “سبحان الله” همین است . یعنی خدا از جمیع بدی ها مبرا است. شما دین جدیدی نیاورده ای، شما از زاویه ی جدید و پاک و نابی به خدا نگاه می کنی. از دل این خدا نمی تواند فقهی بیرون بیاید که کشتار چندهزارنفر را به اسم محارب جائز بداند. پرسیدی خدا چرا ساکت است؟ جوابش را در سه چهار خط آخر گفتگوی شبان و خدا آورده ای. نیاورده ای؟

     
  6. علی اکبر ابراهیمی

    از مـن جدا مشو کـه توام نور دیده‌ای
    آرام جان و مونـس قـلـب رمیده‌ای
    از دامـن تو دسـت ندارند عاشـقان
    پیراهـن صـبوری ایشان دریده‌ای
    از چشم بخت خویش مبادت گزند از آنک
    در دلـبری بـه غایت خوبی رسیده‌ای
    منعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان
    مـعذور دارمـت کـه تو او را ندیده‌ای
    آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا
    بیش از گلیم خویش مگر پا کشیده‌ای

     
  7. نوری زاد عزیز، همین الان که دارم این سطور را می نویسم شبکه نمایش سیمای میلی ایران در حال پخش مراسم اختتامیه جشنواره همینجوری بین المللی فیم مقاومت است. آهنگی که بوسیله یک جوانی که لباس بسیجی به تن کرده بود و به عربی و فارسی هم پخش شد مطلع و شه بیتش ” آغازِ آخرین جنگ جهانی حق” بود! که خواننده اش با شور و شعفی وصف ناشدنی، در حال رجز خوانی و مبارز طلبی بود…! هنرمندان همینجوری و نان بنرخ روزخورانِ زیادی هم در آن حضور داشتند من جمله علی نصیریان و سعید راد که چند ده بیست سالی این دومی(سعید راد) از قافله مفتخوری و مجیز گویی، بشدت عقب مانده و دوان دوان آمده که جبران مافات کند…!
    باور بفرمایید جناب نوری زاد عقلِ ناقص من میگه؛ اینها تا جنگ دیگری راه نیاندازند، دست بردار نیستند! البته جنگ غیر مستقیم با پشتیبانی مالی و تسلیحاتی که از سالها پیش در جریان بوده و هست ولی اینطور که شواهد و قرائن نشان میدهند، شیپور جنگ دیگری در شرف نواخته شدن است. و اینها تا میدانی برای آزمایش ترقه های روسی شان، پیدا نکنند باین راحتی دست از سرِ این مردم مفلوک برنخواهند داشت…!
    جا دارد با بیان شیوایی که دارید؛ یک دستِ نوازشی هم، به سر و گوشِ این همینجوری هنرمندان ارجمند بکشید…! هنرمندانی که با حضورشان در این قبیل مراسم، برای تصاحبِ دستمالی ناچیز، حاضرند، بازار قیصر را به آتش و خون بکشند! بگذار حداقل بدانند؛ این خودشیرینیها و خودفروشی هایشان برای کسب مطاعی متعفن – مثلا” برای کسب منافع سرشار حق کارگردانی و معلق بازی در فیلمهای مقاومتی! – از دیدِِ مردم این سرزمین پنهان نخواهد ماند. با سپاس.

     
  8. جملگی را درود
    امروز به دو مورد سوال و جواب جالب و اگاهی بخش برخوردم که مطالعه ان خالی از لطف نخواهد بود:
    مورد اول
    سوال=
    چرا در زمانی که پیامبر نوبت همسران را رعایت نمی کند و همسران او ابراز نارضایتی می کنند. آیه نازل می شود که لازم نیست نوبت همسرانت را رعایت کنی. هر وقت خواستی هر کدام را پیش بکش و دیگری را پس بزن. معلوم نیست خدا چگونه به پیامبرش که باید الگوی رعایت عدالت بین همسران خود باشد چنین مجوزهایی می دهد، اما مردان دیگر به شرط رعایت انصاف می توانند چهار زن اختیار کنند. معلوم نیست چگونه وقتی پیامبر خدا نتوانسته انصاف را رعایت کند مردان معمولی می توانند از پیامبر خدا بهتر باشند؟
    پاسخ=

    ازدواج های پیامبر گرامی اسلام (ص) بر اساس مصلحت های مختلف فرهنگی عاطفی، سیاسی، اجتماعی، دینی و غیره بوده است و با توجه به مشکلات فراوان حکومتی که حضرت با آن مواجه بود در داخل خانه نیز بعضی از همسران حضرت، موجبات ناراحتی ایشان را فراهم می کردند که در نتیجه خداوند متعال برای تسلی خاطر پیامبر و همچنین کمتر شدن مشکلات ایشان، وجوب رعایت ترتیب در همخوابی بین همسران را از دوش آن حضرت برداشت و بر پیامبر مباح شد که اگر خواستند ترتیب نوبت همسران خودش را به دلیل مشکلات حکومتی فراوانش برهم زند نه این که حضرت مخیر شدند که پیش یکی از همسرانش هر چند شب که خواستند بروند و پیش همسر دیگر کمتر بروند، علاوه این که همسران پیامبر به این حکم الهی رضایت دادند، و درعین حال پیامبر اکرم (ص) نوبت زنانش را حتی در اوج بیماری رعایت می کردند و هنگامی که قصد مسافرت می کردند بین همسران خود قرعه می انداختند که کدام یک از همسران خود را همراه خود ببرند؟ نه این که آن همسری که نسبت به او تمایل قلبی بیشتری داشت با خود می بردند، و این روش برخورد نمایانگر رفتار عادلانه پیامبر گرامی اسلام (ص) نسبت به همسران خود می باشد، و ابراز نارضایتی بعضی از زنان پیامبر به جهت رعایت نکردن پیامبر در نوبت آنان نبود، بلکه مشکل اخلاقی خودشان عامل این نارضایتی بوده است و همین امر نیز باعث شد علیه پیامبر توطئه ای را ترتیب دادند و بعد از این که به نتیجه ای نرسیدند، از عملکرد خودشان پشیمان شدند. همچنین عدالتی که همه مردم موظف به رعایت آن در مورد همسران خود هستند مربوط به تقسیم مساوی محبت قلبی بین همسران نمی شود بلکه آنچه که مورد عنایت قران و روایات است، رعایت عدالت بین همسران درمورد همخوابی و خوراک و پوشاک است.
    ……………………………………………………………………………………………………………………
    مورد دوم
    سوال=
    اول: خداوند در آیه 50 سوره احزاب، زنان بسیاری را؛ از کنیزان گرفته تا دختر عموها، دختر عمه ها، دختر خاله ها، دختر دایی ها و زنان مهاجر؛ بر پیامبر حلال دانسته و حتی بیان داشته که زنان؛ حتی بدون ازدواج؛ می توانند خود را به رایگان در اختیار ایشان قرار دهند.
    دوم: در آیه 53 همان سوره بیان شده که زنان پیامبر؛ حتی بعد از مرگ ایشان؛ حق ازدواج مجدد با دیگران را ندارند.
    آیا این آیات، نشانگر نوعی تبعیض در آزادی های جنسی نیست که پیامبر را از سایرین؛ چه مرد و چه زن؛ در بهره برداری از امیال جنسی آزادتر گذاشته، اما دیگران را محدود می نماید؟
    پاسخ=

    این پرسش، ناظر به آن دسته از تفاوت هایی است که میان پیامبر(ص) و دیگر افراد وجود دارد و مرتبط با تفاوت های عمومی میان مردان و زنان در نحوه ارتباطات جنسی (که در جای خود به دلیل آن پرداخته شده) نیست.
    بر این اساس اجمالا باید گفت:
    1. امتیازات ارائه شده به پیامبر(ص)، در مقابل تکالیفی است که منحصراً بر عهده ایشان می باشد.
    2. پیامبر(ص) هیچ گاه از این امتیازات، به صورت افراطی بهره برداری نکرده است.
    3. بر اساس عقیده شیعه در مجاز بودن ازدواج موقت، آن هم به صورت نامحدود، عملاً تفاوت چندانی میان پیامبر(ص) و دیگر مردان مشاهده نمی شود.
    4. محدودیت های تحمیل شده بر همسران پیامبر(ص) گرچه متناسب با جایگاهشان بوده، اما با این وجود، آنان اجباری بر ادامه زندگی با پیامبر(ص) را نداشته، بلکه با رضایت خود، این محدودیت ها را پذیرفته اند.
    —————————————————————————————————————-
    پی نوشت- ترجمه ایات 50 و 51 سوره مبارکه احزاب از تفسیر نمونه:
    50ـ اى پیامبر! ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته اى براى تو حلال کردیم، و همچنین کنیزانى که از طریق غنائمى که خدا به تو بخشیده است مالک شده اى و دختران عموى تو، و دختران عمه ها، و دختران دائى تو و دختران خاله ها که با تو مهاجرت کردند (ازدواج با آنها براى تو حلال است)، و (نیز) زن با ایمانى که خود را به پیامبر ببخشد
    ـ چنانچه پیامبر بخواهد مى تواند او را به همسرى برگزیند; ـ (اما چنین ازدواجى) تنها براى تو (مجاز است) نه دیگر مؤمنان; ما مى دانیم براى آنان در مورد همسرانشان و کنیزانشان چه حکمى مقرر داشته ایم (و مصلحت آنان چه حکمى را ایجاب مى کند); این به خاطر آن است که مشکلى (در اداى رسالت) بر تو نباشد (و از این راه حامیان فزونترى فراهم سازى)، و خداوند آمرزنده و مهربان است
    51-(موعد) هر یک از همسرانت را بخواهى مى توانى بتأخیر اندازى، و هر کدام را بخواهى نزد خود جاى دهى; و هر گاه بعضى از آنان را که بر کنار ساخته اى بخواهى نزد خود جاى دهى، گناهى بر تو نیست; این (حکم الهى) براى روشنى چشم آنان، و این که: غمگین نباشند و به آنچه به آنان مى دهى همگى راضى شوند نزدیکتر است; و خدا آنچه را در قلوب شماست مى داند، و خداوند دانا و بردبار است (از مصالح بندگان خود با خبر است، و در کیفر آنها عجله نمى کند

     
    • ///// واقعا به اشتهای پیامبرش خوب آگاه بوده !

       
    • جناب سد رضی…ترجمۀ اُجورَهُنّ مهریه نیست بلکه دستمزدها یا اجرتها است که محمّد به زنانی غیر از همسرانش پرداخت میکرده است. ملاها و سلطان شکر از این جعلیات زیاد کرده اند. قسمتی از مقالۀ زیر به همین موضوع پرداخته است:
      http://sokhan-rooz.blogspot.com/2015/10/blog-post_25.html

       
      • درود بر کبیری بزرگ
        بله دوست گرامی حق با شماست ، متاسفانه برخی از مترجمین و مفسیرن قران با اوردن معانی غلط به زعم خود سعی در اصلاح قران که کلام خداست نموده اند و خداوند میفرماید ما برای انها عذابی الیم تدارک دیده ایم و گرزهای اتشین در انتظار انانست ، تا دیگر به خداوند دروغ نبندند و معانی قرانی را تغییر ندهند. ویحک لل انها. موفق باشید دوست گرامی/

         
  9. اقای نوری زاد شما رابطتتان با خد بهتر است لطفا ازش بپرسید از گجا فهمیده است که یک قومی بنام شیعه از همه اقوام دنیا سر تر است. و یک امامی را مامور کرده است که هر لحظه ممکن است ظاهر شود بدون اطلاع قبلی و همه مردم جهان را بکشد غیر از مقام معظم و نمیر المونین و احمد خاتمی… آخر اون اسکیمو بد بخت که در برف زندگی میکند و روحش از هیچ چیز خبر ندارد چه گناهی کرده است؟ ما اصلا از کجا میدانیم فردا ممکن است یک بابائی بیاید بگوید من امام زمان اسکیمو ها هستم یا از من پیروی کنید یا می کشمتون.

     
  10. یکی از ویژگیهای ایرانیان که در این سالها بیشتر نمایان شده مدام ناله و نفرین به کسانی است که فکر میکنند باعث ایجاد مشکلات آنها شده اند. زمانی شاه را مسئول مشکلات خود میدانستیم و فعلا هم اهل دین رسمی را. اما در این میان از یک نکته بسیار غافلیم و آن “خودمان” است. خودی که نه شکل روشنی دارد و نه شخصیت قابل تعریفی. موجودی معلق در هوا که نه معلوم است مسلمان است و نه هیچ شباهتی به یک فرد ملی دارد. این توضیحات و تفسیرها هم در مورد تعریف دین ما و آنها و یا خدای ما و خدای آنها هم نمیتواند با مردم ارتباط بر قرار کند چون حداقل خدای ما معلوم نیست که چه ویژگی دارد.
    حکومت خرافاتی و یا دیکتاتوری از ناکجا آباد نارل نشده است بلکه محصول و بر آمده همین آدمیانی است که دم از بی وفائی حاکمان میزنند. بدون تردید بنای یک جاکمیت ایدئولوژیک بر “دروغ” استوار است و دروغ نمایشگر تار و پود آن است. اما دروغ دارای دو سر است، یک سر گوینده و یک سر هم شنونده که آنرا قبول میکند و یا نه. اگر شنونده دروغ را نپذیرد و به آن تن ندهد در این حالت دروغ فقط گفته شده ولی اجرا نشده است ولی اگر پذیرفته شود وضع دیگری پیش می آید و آن اینکه پذیرنده دروغ به تقویت دروغ هم میپردازد و بخشی از آن میشود.
    ما در این جامعه با این دروغ آمیخته شده ایم. زمانی یکی از مسئولین در باب اینکه در اداره تحت مدیریت وی ، هنگام نماز همه کارمندان بدون هیچ کم و کاستی در نماز حاضر میشود داد سخن میداد. فرد هوشمندی در آن جمع به او گفت که برابر احکام شرعی نباید همه خانمها همیشه در نماز باشند و حداقل در زمان عذر شرعی تعدادی از آنها باید غائب باشند و لذا وقتی همه خانمهای کارمند همیشه و همه روزه در نماز هستند معلوم است که نه به نماز اعتقاد دارند و نه اهل آن هستند ولی با این کار یک پیغام به همه میدهند که در این حکومت برای اینکه مشکلی با زندگیتان پیدا نکنید فقز سر نماز بروید حال در چه وضعی از نظر پاکی شرعی باشید هم مهم نیست.ای بسا مردان هم بنحو دیگری نمازی مشابه خوانده اند. برای روحانی پیش نماز هم اصلا مهم نیست چون او عکس و فیلم لشگر نماز گزاران را همه جا نشان میدهد و کسب اعتبار میکند و وزیر هم که از شر انتقادات در امان است و کسی به او کاری ندارد. مثل خاوری بانک ملی!
    به هر حال بهتر است زیاده از حد برای خودمان دسته گل نفرستیم. این بساط بدون مشارکت همین مردم امکان دوام ندارد و تا هر کسی به این نتیجه نرسد که باید بجای دروغ “راست” را انتخاب کند کماکان در بر همین پاشنه میچرخد.

     
    • درود بر با صفای گرامی! هموطن گرامی با انچه شما می فرمائید موافقم ولی بنظر شما آیا تاثیر نقش سیستم حکومتی دراین بلبشو را می توانید نادیده بگیرد؟

       
  11. آفرین برادرم. محمد جان چه نوشته خوب و شیوا و دلچسبی. این برای ما میهمانم سفره تو یک افتخاره که با این نوشته پیش از همه آشنا شدیم و میتوانیم بگوییم که ما از نخستین خوانندگان این اثر هنری بودیم. سپاس.
    در باره پیامهای دو دوست گرامیمان مشکوکم و مازیار در پائین: تفاوت افغانان گرام و فلسطینیآن عزیز شاید آن باشد که افغانان برادران ایرانی تبار خراسان بزرگ هستند که در دوران مغول دو پاره شد. و فلسطینیان همان قوم یهود بستانند که در گزار زمان و حمله اعراب به دین اسلام گرویدند گویش انها همچو مصریان عربی شد. ما همه باهم برادریم ولی برادران افغان ما در اصل صاحبخانه نیز هستند.

     
  12. با سلام
    دکتر جفری لانگ” (Jeffrey Lang) دانشیار ریاضیات در دانشگاه کانزاس، یکی از بزرگترین دانشگاه‌ها در ایالات متحده آمریکاست. او در سال ۱۹۵۴ در یک خانواده کاتولیک در بریجپورت، کانکتیکات (Bridgeport, Connecticut) متولد شد. ۱۸ سال اول زندگی‌اش را در مذهب کاتولیک سپری کرد اما بعد از آن مذهب کاتولیک را به دلیل سؤالات بی‌جواب راجع به خدا و دین مسیحیت ترک کرد. او می‌گوید: «مانند بسیاری از بچه‌های دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی، شروع کردم به سؤالاتی راجع به ارزش‌های سیاسی، اجتماعی مذهبی آن زمان. و بعد از آن تمام مقدسات از جمله کلیسای کاتولیک را کنار گذاشتم»
    لانگ در ۱۸ سالگی یک ملحد تمام عیار می‌شود. او می‌گوید: «در آن روزها با خودم می‌گفتم اگر خداوند مهربان و بخشنده مطلق است، چرا بر روی زمین رنج برد؟‌ چرا ما را به بهشت نبرد؟ چرا مردم را خلق کرد تا رنج ببرند؟» این مدرس جوان در دانشگاه سان فرانسیسکو، هنگامی که با دانشجویان مسلمانانش مواجه می‌شود، سوالاتش را از آنها می‌پرسد و متعجب می‌شود که چگونه آنها با یقین و به درستی به سوالاتش جواب می‌دهند. دانشجویان مسلمان به او قرآن کریم و برخی کتب اسلامی را هدیه می‌دهند. استاد لانگ نیز بی‌درنگ شروع می‌کند به مطالعه برخی از این کتب. قرآن قلب او را فتح می‌کند و خیلی زود اسلام را می‌پذیرد. دکتر لانگ با خواندن قرآن کریم، خود را مخاطب کلمات الهی می‌بیند و احساس می‌کند که این کتاب نازل شده است تا سوالات اساسی زندگی‌اش را پاسخ دهد. دکتر لانگ با خواندن نماز‌های روزانه به ویژه نماز صبح، آرامش معنوی عجیبی را احساس می‌کند. دکتر لانگ در پاسخ به این سوال که «چگونه با اینکه زبان قرآن کریم عربی است و تو نسبت به آن بیگانه بودی، از آن لذت می‌بردی؟» اظهار می‌دارد: «مانند کودکی که از صدای مادرش احساس آرامش می‌کند ولو اینکه متوجه نشود مادرش دقیقاً چه می‌گوید». او می‌گوید که خواندن قرآن کریم در شرایط سخت زندگی به او آرامش می‌دهد. دکتر لانگ بیان می‌دارد: «چون من استاد ریاضیات هستم، عادت کرده‌ام که برای سؤالاتم، پاسخی بیابم. در امور دینی نیز من نمی‌توانم از روی ایمان اصول دین را بپذیرم بلکه باید با عقل خود به آن برسم. اسلام برخلاف بسیاری از ادیان، از انسان می‌خواهد اصول دین را از روی دلیل و برهان بپذیرد نه از روی ایمان صرف».
    ————–
    دکتر لانگ از دانشگاه خود فرصت‌هایی را برای سخنرانی راجع به اسلام گرفته است. او همچنین کتاب‌هایی راجع به اسلام نوشته است که مورد استقبال مسلمانان در آمریکا واقع شده است. یکی از کتاب‌های او به نام «حتی فرشتگان می‌پرسند: سفر به اسلام در آمریکا»‌ (Even Angels ask; A Journey to Islam in America) به بررسی نحوه آشنایی دکتر لانگ با اسلام و یافته‌هایش در دین اسلام پرداخته است.
    ——————–

     
    • اسلام برخلاف بسیاری از ادیان، از انسان می‌خواهد اصول دین را از روی دلیل و برهان بپذیرد نه از روی ایمان صرف».
      ………….
      ای خاک بر سر این دکتر لانک و دوبار خاک برسرش بخاطر اینکه ریاضی دان هم هست!

       
    • عبدالله جان خواهش میکنم برادر اینقدر خودت را گول نزن. این آقای دکتر لانگ را جدی نگیر . از گوگل پرسیدم اینجور که معلومه چندان شناخته شده نیست. تنها کسانی که از او خبر دارند مسلمانان عرب زبان هستند. کانزاس هم از پرت ترین گوشه های آمریکاست. بخیال برادر.

       
  13. آقای نوری زاد
    ممنون که بدین شیوه مرا با خدا – بقول خودتان – آمیختید.
    ممنون که دست منو در دست خدایم گذاشتین
    ممنون که منو هم با خدا آشتی دادی
    من از خدای جهنم و خدای بهشتی که زن فقط حوری هست که لذت بده به مردا بیزارم
    ممنونم که خدای منو به من برگردوندی
    از این به بعد همینجوری – صمیمی – مثل چوپان با خدا صحبت می کنم
    خیلی وقت بود که خدا از درون من بیرون رفته بود
    الآن حسش می کنم
    ممنون با این نوشته

     
  14. ادامه بیانیه معلمان:

    ۳- صدور پروانه فعالیت برای تشکل‌های بلا‌تکلیف در اسرع وقت، بر اساس ماده ۱۲ از فصل دوم قانون احزاب و تشکل‌ها توسط وزارت کشور و کمیسیون ماده ۱۰
    ۴- مختومه کردن پرونده و تبرئه فعالا‌ن صنفی به وسیله دستگاههای قضایی و امنیتی و پرهیز از پرونده سازی و امنیتی کردن مراکز آموزشی
    ۵- حمایت قضایی دفتر حقوقی وزارت آموزش و پرورش از فعالا‌ن صنفی، فرهنگی، بر اساس مصوبه قضایی کارکنان دولت در سال ۱۳۷۶
    ۶- تقلیل روزهای تدریس آموزگاران و توجه ویژه به مقطع ابتدایی، حل مشکلا‌ت ویژه مشاوران، دفترداران و نیروهای خدماتی.
    ۷ – فراهم آوردن امکانات لا‌زم و در حد استاندارد، در مدارس دولتی به منظور جلوگیری از تنزل جایگاه و افت تحصیلی در مدارس دولتی.

     
  15. فراخوان کانون های صنفی معلمان

    تجمع سراسری معلمان در ۱۳ مهر روز جهانی معلم

    • ۲۸ تشکل معلمان و فرهنگیان از سراسر ایران این فراخوان را که در آن خواهان اصلاحات اساسی در نظام آموزش و پرورش شده امضا کرده اند …

    پنج‌شنبه ٨ مهر ۱٣۹۵ – ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۶

    اخبار روز – گزارش دریافتی: کانون های صنفی سراسری معلمان برای پیگیری خواستهایشان، فراخوان به تجمع برای ١٣ مهر روز جهانی معلم دادند.

    در بخشی از فراخوان چنین آمده است:

    برای نیل به اهداف و تحقق خواسته‌ها در روز چهارشنبه ۱۳ مهر ماه ٬از ساعت ۸.۳۰ تا ۱۱.۳۰ صبح در مراکز استانها در سازمان آموزش و پرورش و در شهرستانها در نواحی و مناطق گرد هم می‌آییم تا ضمن بزرگداشت مقام معلم و تکرار چندین باره خواسته‌های بر حق و پافشاری بر تحقق آن‌ها، بتوانیم توجه دولت جدید را که پیوسته شعار عدالت محوری و مهر ورزی، سرداده است جلب نماییم.
    در پایان امیدواریم که دولت جدید در اسرع وقت به خواسته‌های بر حق فرهنگیان، پاسخ مثبت داده به وعده‌های داده شده جامه عمل بپوشاند در غیر این صورت تشکل‌های صنفی در نشست فوق العاده خود، تصمیمات جدی تری را اتخاذ خواهند کرد .
    خدایا عدالت خواهان را غیرت و استواری عطا فرما

    باسپاس – تشکل‌های صنفی فرهنگیان سراسر کشور

    ۱-کانون صنفی معلمان ایران
    ۲- کانون صنفی معلمان لا‌هیجان
    ۳- کانون صنفی معلمان کرمانشاه
    ۴-کانون صنفی معلمان همدان
    ۵ – انجمن صنفی فرهنگیان خراسان
    ۶- کانون صنفی فرهنگیان اصفهان
    ۷- کانون فرهنگیان یزد
    ۸- کانون فرهنگیان شیراز
    ۹ – کانون صنفی فرهنگیان استان قزوین
    ۱۰- مجمع صنفی فرهنگیان ایلا‌م
    ۱۱ – کانون صنفی معلمان نکا
    ۱۲- کانون معلمان شهر ری
    ۱۳- کانون صنفی فرهنگیان کاشان
    ۱۴ – کانون صنفی فرهنگیان کوچصفهان
    ۱۵- کانون صنفی فرهنگیان گیلا‌ن (رشت)
    ۱۶- کانون صنفی فرهنگیان استان زنجان
    ۱۷- کانون صنفی معلمان مازندران
    ۱۸ – کانون صنفی معلمان ارومیه
    ۱۹- اتحادیه صنفی فرهنگیان اهواز
    ۲۰ – کانون صنفی معلمان استان مرکزی
    ۲۱- کانون صنفی معلمان آذربایجان شرقی – کانون صنفی معلمان اردبیل
    ۲۲ – جامعه فرهنگیان آستانه اشرفیه
    ۲۳- انجمن صنفی معلمان استان کردستان
    ۲۴- هیات موسس انجمن صنفی فرهنگیان خمینی شهر
    ۲۵ – کانون صنفی معلمان قایم شهر
    ۲۶ – سازمان صنفی معلمان آذربایجان شرقی
    ۲۷- کانون صنفی فرهنگیان شهرستان شوشتر
    ۲۸ – کانون صنفی معلمان کرمان – کانون صنفی معلمان چهار محال بختیاری

    این فراخوان با اعلام خواستهایی که در نشست ۲۳ و ٢۴ شهریور نمایندگان کانون های صنفی معلمان در اردبیل داشتند، تصمیم گیری شده است. متن این فراخوان و خواستهایش را در زیر میخوانید. یک اعتراض مهم معلمان به حقوقهای زیر خط فقر است. معلمان با شعار خط فقر سه میلیون، حقوق ما یک میلیون اعتراض خود را به این وضعیت اعلام داشته و در قطعنامه هایشان بر خواست های مهمی چون افزایش دستمزدها به بالای خط فقر، تحصیل رایگان، اموزش یکسان برای همه و لغو مدارس خصوصی، بازسازی مدارس ناامن و … تاکید گذاشته اند. همچنین اسماعیل عبدی از رهبران اعتراضات معلمان در بیانیه مشترکی با جعفر عظیم زاده از رهبران کارگری کارزاری را علیه امنیتی کردن مبارزات کارگران، معلمان و مردم معترض تشکیل دادند که جنبشی حول آن شکل گرفته است. اهمیت این کارزار اعتراض به سرکوب ها و ایستادن در مقابل آن و خواست مشخص آن لغو تمامی پرونده های تشکیل شده برای فعالین کارگری، و معلمان و مردم معترض تحت عناوینی چون “اخلال در نظم و امنیت ملی” است.

    متن فراخوان معلمان برای ١٣ مهر روز جهانی معلم را در زیر میخوانید:
    “فرهنگیان ارجمند،
    نمایندگان شما در تشکل‌های صنفی در تاریخ ۲۳ و ۲۴ شهریور ماه ۱۳۹۵ در اردبیل گرد هم آمدند و اهم خواسته‌های شما را پس از بحث و تبادل نظر به شرح زیر اعلا‌م می‌دارند:
    ۱ – رفع تبعیض فاحش موجود بین فرهنگیان اعم از شاغل و بازنشسته با سایر کارکنان دولت در مجموع دریافت‌ها و تسهیلا‌ت و تحقق عدالت و بر قراری برابری و مساوات.
    ۲ – تغییر نگرش منفی مسئولا‌ن به آموزش و پرورش و احیای شخصیت معلمان و انتخاب وزیری شایسته و توانمند برای این وزاتخانه.
    ۳- ….ادامه در کامنت بعدی

     
  16. آقامحمدخان قاجار به علت افراط در خوردن دچار بیماری معده شد. طبیب آوردند. و طبیب با توجه به امکانات آن زمان اماله (تنقیه) تجویز کرد. (اماله وسیله ای به شکل قیف است که انتهایی دراز دارد و نوک آن کج میباشد مایعات روان کننده به وسیله آن از پایین به روده بیمار وارد می گردد)
    آقامحمدخان که فردی متعصب بود و اماله را باعث تحقیر و توهین به خود می پنداشت فریاد زد: چه کسی را اماله کنند
    حکیم ترسید و گفت: هیچ قربان گفتم بنده را اماله کنند تا شما خوب شوید.
    آقامحمدخان بدون تفکر و شاید از روی عصبانیت دستور به اماله حکیم داد.
    در همین زمان درد معده شاه قاجار نیز فرو کش کرد. شاه این را به فال نیک گرفت و از آن به بعد هر گاه آقا محمدخان مریض می شد دستور می داد طبیب را دراز کنند و طبیب بی چاره مجبور بود در حضور شاه اماله شود.
    امروزه بعضا بلاد کفر هم همینطور اداره میشود.
    هر گاه فسادی برملا میشود، دستور می رسد که افشاکننده را دراز کنند و اماله نمایند تا فساد از مملکت رخت بربندد.

     
    • سلام بر منصور گرامی
      آقا محمدخان علی رغم برخی خصائلی نظیر سنگدلی،بخل و خست در خوردن بسیار امساک می کرد.از ایشان نقل است که حتی غذای خود را وزن می کرد و می خورد.دلیل آن هم اینگونه نقل شده که چون خواجگان بسیار پرخور شده و فربه می گردیدند با توجه به حضور او در جنگها ایشان برای جلوگیری از این امر غذای خود را وزن می نمود و از خوردن بسیار پرهیز می کرد.برای همین هم در تصاویر به جای مانده فردی لاغر اندام است.
      موفق باشید

       
    • منصور گرامی من شک دارم که این شخص آغا محمد خان قاجار باشد چون بنا به نویسنده کناب خواجه تاجدار نوشته ژان گور (غ)فرانسوی ترجمه ذبیح الله منصوری آغا محمد خوان انسانی آگاه در مورد بهداشت و سلامتی بدن خود بود آنچنان که غذای خود را روزانه وزن میکرده تا مبادا در خوردن افراط کند!گویا جریان اماله در مورد یعقوب لیث بوده که به مرض قولنج گرفتار بوده و همین امتناع از اماله هم باعث مرگش شده !

       
  17. سپاس

    نکاتی که بنده خدمت شما عنوان کردم ناظر بر موضع گیری های اخیر شما در مورد احکام قطع دست و پا و نیز برده داری در اسلام است که البته در نوع خود از استانداردهای اروپای قبل از جنگ جهانی برتری میجوید. زمانی که یک جنایت کار را به همراه خانواده اش از بزرگ و کوچک قتل عام میکردند اسلام حکم بر به برده گرفتن ایشان داده که شاید با تعاریف امروز ما سازگار نباشد ولی به مراتب از روند زمان پیش و پس از خود پیشامدتر است.

    مسیری که شما تا کنون در راه توسعه حقوق بشر و آزادی و کرامت انسانی و نیز دموکراسی در ایران طی نموده اید از این جهت حضرات را خلع سلاح نموده که تا کنون از روی منطق و ادب و دلسوزی و شفقت بوده و این راز همراهی مردم و حتی شریکان ناخواسته جرم از دل حکومت با این حرکت انتقادی و اصلاح طلبانه شماست. اگر این روند رو به افراط نهد یا از مسیر خود منحرف شده و به حاشیه های بیهوده رود دقیقا همان چیزی است که یک حکومت استبدادی جهت سرکوب به آن نیاز خواهد داشت.

    به چالش کشانیدن بزرگان دین یا کتاب آسمانی شاید موجب جذب جوانان دین گریز و بلکه دین ستیز شده و یا خواص را منعطف به خود نماید ولی قطعا باعث دوری عامه مردم و بریدن از یک حرکت رو به جلو خواهد شد.

    پایدار و سربلند باشید

     
  18. بیت، جنایت می کند

    فرمانده سابق ارتش سایبری ایران توسط نهادهاى اطلاعاتى كشته شد

    العربیه – منابع خبرى آگاه با ارسال اطلاعاتى به “العربيه.نت” می‌گویند كه فرمانده سابق ارتش سایبری ایران ، محمد حسين تاجيک، در عملیاتى توسط نهادهايى در داخل وزارت اطلاعات، در تير ماه گذشته به قتل رسیده است.

    به گفته اين منابع نزديک به شخص مقتول، محمدحسین تاجیک متولد ۲۷ شهریور ماه ۱۳۶۰، که از دانشجویان نخبه‌ی ایران در رشته‌ی فیزیک بود در ساعت ۱۵ بعد از ظهر روز سه شنبه ۱۵ تیرماه ۱۳۹۵با حضور پدرش و یکی از کارکنان حفاظت اطلاعات وزارت اطلاعات در منزل خود واقع در شرق تهران به قتل رسیده است.

    گويا به دليل نوع انجام این عملیات و امنیتی بودن آن، و تصفيه عوامل داخلى غيرمرغوب ، این قتل حکومتی تا به حال در هیچ رسانه ایرانی بازتاب نداشته است.

    اين منابع خبری تاكيد كرده‌اند ، كه محمد تاجیک (پدر مقتول) با نام مستعار امنیتی (حاج ولی)، از پرسنل قدیمی وزارت اطلاعات است که در زمان وقوع قتل‌های زنجیره‌ای روشنفکران و منتقدین حکومت ایران در دهه‌ی ۷۰ شمسی، نقش عمده‌ای را در این قتل‌های حکومتی داشت، اما پس از مدتی توسط وزارت اطلاعات دولت سیدمحمد خاتمی اخراج شد اما بار دیگر توسط دولت احمدی‌نژاد به کار خود بازگردانده شد.

    او در زمان قتل فرزندش، در منزلش حضور داشته و مقتول طی تماس با «منبع خبری» اعلام کرده که: پدرم به همراه یکی از کارکنان «حفا واجا» در حال ورود به منزل است و پس از خروج وی تماس مجدد برقرار خواهد شد، اما «محمدحسین تاجیک» یک‌ساعت پس از ورود پدر خود و همکار سابقش به قتل رسیده است.

    شیوه‌ی قتل این پرسنل فنی وزارت اطلاعات مشخص نیست، اما منابع خبری از خون‌ریزی وی به هنگام شستشو در غسال‌خانه‌ی بهشت زهرای تهران و پلاستیک‌های دور جسد وی (برای جلوگیری از خون‌ریزی بر کفن) و هم‌چنین عدم کالبد شکافی توسط پزشکی قانونی، با فشار وزارت اطلاعات خبر داده‌اند

    به ‌گفته منابع خبری، تاجيک در مرداد ماه ۱۳۹۲ با حکم معاونت عملیات وزارت اطلاعات به اتهام جاسوسی به مدت شش ماه بازداشت شده و توسط معاونت ضد جاسوسی وزارت اطلاعات مورد شكنجه قرار گرفته و در نهایت در بهمن ماه سال ۹۳ با کفالت پدر خود از بازداشت موقت آزاد شد.

    منبع خبرى به ” العربيه.نت” ‌گفت كه پرونده‌ی تاجیک پیش از قتل مدت زیادی در «معاونت امنیت» دفتر آیت‌الله علی خامنه‌ای قرار داشت و قرار بود وی از عفو رهبری استفاده کند، اما چند روز پیش از قتل او، پاسخ این دفتر برای «استفاده از عفو رهبری» منفی اعلام شد و قرار بود وی در۲۱ تیرماه برای رسیدگی به اتهامات خود در شعبه‌ی ۱۵ دادگاه انقلاب حاضر شود که ۵ روز پیش از آن توسط وزارت اطلاعات به قتل رسید”.

    بنا به گفته منبع آگاه ، تاجیک كه عضو “سپاه قدس” بوده و دوستى ديرينه‌اى با قاسم سليمانى داشته در انجام مأموریت‌های خود طی سال‌های ۱۳۷۷ تا ۱۳۹۲ با سازمان‌هاى مختلف مرتبط با سپاه قدس در منطقه خاورميانه و سرويس‌هاى اطلاعاتى مختلف همکاری کرده است.

    هفته پيش روح‌الله زم، یکی از فعالان سیاسی اصلاح‌طلب در خارج از کشور، با انتشار عکس و نوشته‌هايى از كشته شدن محمد حسين تاجيک، كه وى را دوست خود عنوان كرده بوده، گفته بود كه وى توسط يک نهاد امنيتى كشته شده و گفته كه تهدیدها عليه خود وى از سه ماه قبل آغاز شده است.

    سايت اصلاح طلب “سحام نيوز” با انتشار يک مطلب از روح الله زم و عکسی از صفحه فیس‌بوک و اینستاگرام وى از نحوه تصفيه محمد حسين تاجيک خبر داده بود اما نامى از وى نبرده بود.

    در متن نوشته‌ روح‌الله زم آمده بود :” یکی از دوستانم طی فرآیندی غیر حرفه‌ای وسط تهران هدف قرار گرفت، او را در منزلش زدند، پیش از مرگ هشدار داد که هم «مرا می‌کشند» و هم «او را»، او گفت می‌داند که چطور از مرگ فرار کند، اما نتوانست، پس از آن روزگار ما چرخید و امروز این دایره بر من تنگ‌تر شده”.

     
    • اگر این خبر صحت داشته باشد باید گفت :

      ای کشته چرا کشتی تا کشته شوی زار ……تا باز کجا کشته شود آن که ترا کشت

       
  19. حامد
    6:24 ب.ظ / سپتامبر 29, 2016
    بازم مزدک رفت روى منبر شروع به خودزنى كرد هنوز كه محرم نشده داغ دلت تازه بشه وقتى ميليونها انسان عزادار راببينى به عشق امام حسين به خيابانها بياند بدبخت جهنمى هيزم آتش دوزخ
    علم نوين مديون غرب است درست و اين غربيها مسيحى هستند خوب كه چى
    ما مسلمانان هم حضرت عيسى را مثل حضرت محمد دوست داريم
    حال حرف حساب جنابعالى كه كافر و ملحد هستى چیه؟
    ………………….
    حامد گرامی شما مسلما حامد جدید هستید.ولی هموطن درست که عده ایی از پرورندگان و مروجان علم جدید در غرب مسیحی اند و یا بوده اند ولی آنها نیز علم جدید را از تورات و انجیل و روایات دینی بیرون نیاورده اند بکله زمانیکه خرد خود را از دین و باورهای دینی رها ساختند به دست آوردهای علمی رسیدند.ادیان در تمام طول تاریخ بدون حتی یک استثنا مخالف ازاد اندیشی و پژوهش آزاد و خردگرائی بوده اند.بهمین جهت هم از دل نوشته ها و گفتار دینی هیچگاه دانشی بنفع بشریت بیرون نیامده.ولی تا بخواهید ادیان از دانش و پژوهشهای علمی برای توجیه افکار مخرب و خرافی خود سؤاستفاده کرده اند.نمونه مدرن آن هم سینتولزی است!اصولا بکار بردن کلماتی مثل علم و عقل و …در اسلام و یا مسیحیت ربطی به خرد انسانی و آزاد اندیشی ندارد.

     
  20. حمید
    4:22 ب.ظ / سپتامبر 29, 2016
    سلام خب این کجاش جنایت است مگر بد کاری کردند رفتند جبهه و جلوی دشمن را گرفتند که امروز من و شما با اسودگی در فضای مجازی با یکدیگر بحث کنیم و گاهی که خسته شدیم یک چای داغ را بنوشیم . خدا روحشان را شاد نماید .
    ………………
    حمید گرامی نمی دانم چند ساله اید ولی از این کامنتت برمیاید که گویا اصلا تو باغ نیستید!شما میدانید سن اکثریت آن بچه ها زیر 16 سال بوده؟این که دیگر دوران محمد نبود که بگوئیم چیزی بنام حقوق کودک درآن زمان مطرح نبوده.شما چرا از خود نمی پرسید که عامل این جنگ خانمانسوز بین دوکشور همسایه و با اکثریت مسلمان آیا غیر از///// خمینی و قدرت طلبی او چه بود؟کدام خدا روحشان را شاد کند؟چرا این خدای شما از قتل و خونریزی و جنایت و قحطی و فقر و بدبختی جلوگیری نمی کند که فرزی می خواهد روح قربانیان را شاد کند؟//// حکام //// اسلامی قاتل فرزندان این اب و خاکند اصلا این موضوع چه ربطی به خدا دارد؟جنگی که باعث نابودی تمام زیربناهای اقتصادی دوکشور شد و میلیاردها دلار ثروت ایران و عراق را به جیب صاحبان صنایع غربی واریزکرد و اینهمه خرابی و ویرانی در کشور و کشت و کشتار جوانان و از کارانداختن بسیاری و بوجود آمدن بیمارهای روانی بین مردم شده با کدام معیار بنظر شما جنایت نیست؟جنگی که می شد اولا از آن براحتی جلوگیری کرد که اگر خمینی از ///// دست می شست و عنان کار را به سیاستمداران با تجربه نه مشتی آخوند جنایتکار قدرت طلب و کینه جو که هدفی جز گرفتن قدرت حتی به ازای نابودی کشور نداشتند می داد.ولی ///// سران اسلامی جنگ و بحران را برای خود نعمتی می دانستند.مگر الان مدت 5 سال درگیر کردن کشور در سوریه و میلیاردها دلار هزینه از خزانه ملی مردمیکه در فقر و فلاکت بسر می برند هدفی جز حفظ قدرت بهر نحوی دارد؟در کجای تاریخ تشویق و ترغیب کودکان خردسال به جنگ و خونریزی کار خوبی بوده؟حمید گرامی چرا این تنها مسلمین هستند که از کودکان برای اعمال عمل وحشیانه ایی مثل جنگ و اعمال انتحاری …استفاده می کنند؟ایا این بدین خاطر نیست که کودکان براحتی تحت تاثیر قرار می گیرند؟حمید گرامی آنچه در جنگ ویرانگر ////// در مدت 8 سال بر مردم ایران و بخصوص کودکان ایرانی گذشت نمود بارز جنایت و تجاوز به حقوق مردم و کودکان است و موجب سرافکنده گی و نه افتخار است!

     
  21. نسخه تصحیح شده:

    از لابلای گفگوی ” با تو هستم ای خدا “ی نوری زاد:
    وقتی من می توانم به علم الهدی نگویم الاغ، چرا تو نتوانی؟ و یا من وقتی نمی توانم به مصباح یزدی بگویم: سگی که مرتب واق واق می کند، چرا تو نتوانی؟
    —————————————–
    —————————————-

    نوری زاد عزیز. دیشب یکبار دیگر «گفتگوی شبانیِ شما با خدایت» را خواندم. من کلا” در مطالعه، آدم عجولی هستم و همیشه سعی میکنم به صفحه بعدی یا عبارت بعدی مطلبِ مورد مطالعه ام برسم و میدانم همین تعجیل باعث میشود مطلب را نفهمیده رد شوم و بهمین خاطر است که چیز زیادی یاد نگرفته ام و سوادم اندک است. باید اعتراف کنم؛ سوادم آنقدر اندک است که براستی نمیدانم قادر خواهم بود حق مطلب را ادا کنم یا نه!؟ ولی با همین آگاهیِ اندکم به یک صنعت ادبی و معنوی-اخلاقی روحنواز، در گفتار شما پی بردم. و باز باید پیشاپیش، اقرار کنم نمیدانم واقعا” من به یک چنین صنعت و ایجاز ادبی بر نخورده ام یا هنوز چنین نثرِ شگرفی بوجود نیامده است.که من خود بواسطه قلت معلوماتم، شق اول را محتمل میدانم. در هر حال نمیدانم، آنرا بی نظیر بخوانم یا کم نظیر ! ولی بی اغراق باید بگویم؛ این گفتگوی صمیمی شما، از نظر من، یک شاهکار ادبیِ کم بدیل است. و جا دارد به همه زبانهای زنده دنیا ترجمه شود و من مطمئنم در آینده ای نه چندان دور،، در کتب درس ادبیات جهان جای خواهد گرفت.

    شما بی آنکه کامتان را به زشتی بیالایید، هرآنچه که خواسته اید را، با استعاراتی نمکین و لطیف به مدعیان دروغین دینی گفته اید! و در واقع و بفول جوونا؛ بارشان کرده اید! که الحق و الانصاف هم شایسته همین خطابه ها و ادبیات اند…!
    با همین سواد اندکی که دارم تغزل های عاشقانه مولانا را با گل و ریاحین و جمادات باجمال خوانده ام؛
    جمله اجزاء زمین و آسمان / با تو میگویند روزان و شبان/ ما سمیعیم و بصیریم و هشیم / با شما نامحرمان ما خامشیم / خامشیم و نعره ی فریادمان / میبرد ما را کنار پایتخت یارمان
    و یا تعریف جبران خلیل از خدا؛
    برای جستجوی خدا کتابهای فلسفی و دینی را ورق نزنید. اگر می خواهید خدا را ببینید؛ وقتی که کودک خردسالتان، [تاتی تاتی] شروع براه رفتن میکند، او را خواهید دید که دستِ کودک تان را گرفته و راه میبرد! و هنگامی که باران میبارد، اگر سرتان را بالا بگیرید، خدای را، خواهید دید که از لابلای ابرها، با تبسم، به شما دست تکان میدهد…! [نقل بمضمون]
    و یا در تعریف آفرینش، از زبان “گوته”؛
    در شب های عشق، آنجا که نهال زندگی کاشته میشود؛ مشعل فروزان حیات در گذرگاه ابدیت، دست بدست میگردد…!
    و در تعریف عشق از زبان ویکتور هوگو؛
    وقتی که عشق دو موجود را بگدازد و در یک اتحاد ملکوتی درهمشان بیامیزد، رازِ حیات بر آن دو فاش میگردد؛ دیگر، جز، دو سرِ یک روح نیستند! دیگر، جز، دو بالِ یک سرنوشت نیستند! دوست بدارید؛ پرواز کنید…!
    و وقتی که لامارتین از زندگی میگوید؛
    زندگی چیست؟ بیداری ئی که تنها یک لحظه طول میکشد و دوباره به واب میپیوندد، فاصله کوتاهی که تولد و مرگ را از هم جدا میکند، جامه ی که یک لحظه روح جاودانی با حقارت بر تن میپوشد، نامی که منشی تقدیر با بی اعتنایی رقم میزند، پرسشی که در |ی آن پاسخی گفته نمیشود، اندیشه ای که آغاز ناگشته انجام می پذیرد و هرگز به مرحله حل معما نمیرسد، جرگه ای در تاریکی شب میدرخشد و ناپدید میگردد، برقی که از میان ظلمت خارج میشود و در آغوش ظلمت فرو میرود، سرمایه ناچیزی که دور زمان به بشر به امانت میدهد و باز میگیرد، اسمی که شایسته احترامی که بدان میگذارند نیست..!
    نوری زاد گرامی سحن گفتنِ شما و در واقع اینچنین سخن گفتن، نه تنها خود “هماورد طلبی” است! بلکه بنوعی پاسخی به هماورد طلبی اربابان دین اسلام است که هزارو چهارصد سال است هماوردطلبی میکنند؛

    «وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» (البقره، 23)
    ترجمه: و اگر در آنچه بر بنده‏ى خويش نازل كرده‏ ايم شك داريد، سوره‏اى مانند آن بياوريد و…

     
    • پوزش و تصحیح:
      قطعه لامارتین بدینگونه تصحیح میشود؛

      زندگی چیست؟ بیداری ای که تنها یک لحظه طول میکشد و دوباره به خواب میپیوندد، فاصله کوتاهی که تولد و مرگ را از هم جدا میکند، جامه ی که یک لحظه روح جاودانی با حقارت بر تن میپوشد، نامی که منشی تقدیر با بی اعتنایی رقم میزند، پرسشی که در آن پاسخی گفته نمیشود، اندیشه ای که آغاز ناگشته انجام می پذیرد و هرگز به مرحله حل معما نمیرسد، جرقه ای در تاریکی شب میدرخشد و ناپدید میگردد، برقی که از میان ظلمت خارج میشود و در آغوش ظلمت فرو میرود، سرمایه ناچیزی که دورِ زمان به بشر به امانت میدهد و باز میگیرد، اسمی که شایسته احترامی که بدان میگذارند نیست..![از نغمه های عاشقانه ی لامارتین بترجمه زنده یاد شجاع الدین شفا]
      —————————————————————————
      —————————————————————————

      و منظورم از نقل چنین قطعاتی این بود که بگویم؛ در چنین قطعاتِ دلنشینی هم، زیبائی و لطافتِِ نجوای شبان وار و رندانه ی نوری زاد را، ندیده ام….!
      بر فراز و بر قرار و بر دوام مانید. و از این گفتگوهای ماندگار و زلال، همچنانکه گفتید؛ بیشتر برایمان بنویسید. چون من، خود، بعنوان پدیده ای از انوار آفرینش و خدا – البته اگر، خدا توانش گفت – از این نوع گفتارِ آفریدگانم، بیشتر به وجد می آیم، تا از چاپلوسی و تملق دروغینِ نمایندگانِ دروغینم…!

       
  22. کتاب 23 سال نوشته علی دشتی صفحه 84

    بعضی را عقيده بر اين است كه الفصول و الغايات را ابوالعلاء معری ( شاعر و لغت شناس نابينی عرب حدود ۳۶۳-۴۴۹ هجري) به قصد رقابت با قرآن انشاء كرده و از عهده برآمده است.

    تركيبات نارسا و غير وافی (تمام و كامل) به معنی و مقصود و نيازمند تفسير، واژه‌هی بيگانه يا نامأنوس به زبان عرب استعمال كلمه در معنی غير متداول، عدم مراعات مذكر و مؤنث يا عدم تطابق فعل با فاعل يا صفت با موصوف و ارجاع ضمير بر خلاف قياس و دستور، يا به مناسبت سجع دور افتادن معطوف از معطوف‌عليه و موارد عديده‌ی از اين قبيل انحرافات در قرآن هست كه ميدانی بری منكران فصاحت و بلاغت قرآن گشوده است و خود مسلمانان متدين نيز بدان پي‌برده‌اند و اين امر مفسران را به تكاپو و تأويل و توجيه برانگيخته است و شايد يكی از علل اختلاف در قرأئت نيز اين باشد چنان كه “ يا ايها المتدثر” يا ايها المدثر شده است و مفسر مجبور است بگويد “ت” به “د” تبديل و در “د” ادغام شده است. هم چنين يا ايها المتزمل كه يا ايها المزمل شده است.
    در سوره نساء آيه ۱۶۱ چنين آمده است:
    “ لكن الرّاسخُونَ فی العلم مِنْهُمْ وَ الُمؤمَنُونَ… واَلمقيمين اَلصلاةَ و اَلمؤتون الزكَاة…” ( ليكن راسخين در علم و مؤمنين… و برپا دارندگان نماز و دهندگان زكاة…)

    جمله مقيمين الصلوة بايد مانند راسخون مؤمنون و مؤتون در حال رفع و به صورت مقيمون نوشته شود.

    در سوره حجرات آيه ۹ “ وَ اِنْ طائفَتانِ منَ الُؤمِنينَ اقْتَتَلُوا” ( و اگر دو گروه از مؤمنان كارزار كنند با هم) . “ن” فاعل جمله، كلمه طائفتان است بر حسب اصل در زبان عربی فعل مي‌بايستی “اقتتلتا” باشد تا با فاعل مطابقت كند.
    آيه ۱۷۷ سوره بقره كه در جواب به اعتراض يهود است راجع به تغيير قبله از مسجد‌الاقصی به كعبه مضمون زيبا و ارجمندی دارد:

    “ لَيْسَ اْلبَّرَ اَنْ تُولّوُا وجُوُهَكْمْ قبَل اْلَمشْرقِ وَ اْلمغَربِ وَلكِنَّ اْلبَّر مِنَ اَمَنَ بِاللهِ وَ اْلَيَومِ الاخر”

    يعنی خوبی در اين نيست كه روی به مشرق آورند يا مغرب، خوب كسی است كه ايمان به خدا و روز بازپسين آورد. كه عطف شخص است به صفت و بايد چنين باشد. خوبی روی آوردن به مشرق يا مغرب نيست بلكه خوبی آن است كه به خدا ايمان آرد.

    به همين جهت تفسير جلالين جمله “لكن البر” را چنين توجيه مي‌كند و لكن ذالبر.

    مْبُردّ كه يكی از بزرگترين علماء نحو است با ترس و لرز مي‌گفت اگر من به جی يكی از قراء بودم اين كلمه “بر” را با كسر نمي‌خواندم، بلكه با زير و مفتوح مي‌خواندم تا “بر” مخفف “بار” باشد و معنی نكوكار دهد و به همين دليل مطعون شد و وی را سست ايمان گفتند.

    در آيه ۶۳ سوره طه قوم فرعون راجع به موسی و برادرش هارون مي‌گويند ان هذان لساحران. در صورتی كه اسم بعد از حرف آن بايد در حال نصب باشد و هذين گفته شود و معروف است كه عثمان و عايشه نيز چنين قرائت كرده‌اند. بری اين كه به تعصب و جمود در عقيده اشخاص پی ببريم خوب است ری يكی از دانشمندان اسلامی را كه در جايی خوانده‌ام نقل كنم.
    اين دانشمند مي‌گفت اين اوراقی كه به اسم قرآن در ميان دو جلد قرار گرفته است به اجماع مسلمين كلام خدا است، در كلام خدا اشتباه راه نمي‌يابد پس اين روايت كه عثمان و عايشه به جی هذا، هذين خوانده‌اند فاسد و نادرست است.
    تفسير جلالين به طرز ملايم‌تری به رفع اشكال برخاسته و مي‌گويد در اين تثنيه در هر سه حالت نصب و رفع و جرّ با الف آورده مي‌شود ولی ابو عمرو نيز مانند عثمان و عايشه هذين قرائت مي‌كرده است.

    در سوره نور آيه‌ی (۳۳) است شريف و انسانی كه ما را از وجود يك رسم زشت و ناپسند در آن زمان آگاه مي‌كند.

    “ لاتُكْرهُوا فَتَياتكُمْ عَلَی اْلبِغاء اِنْ اَرَدْنَ تَحَصنُّناً لتَبْتَغُوا عَرضَ اْلحَيوة الُدّنْيَا وَ مَنْ يُكْرهْهُنَّ فَانَّ مَنْ بَعدِ اِكَْراهِهِنَّ غَفُور رَحَيُم”

    (يعني) دختران خود را بری تحصيل مال به زنا مجبور نكنيد. كسی كه آن‌ها را مجبور كند پس از مجبور كردن آن‌ها خداوند آمرزنده و رحيم است”
    ( معنی دقيق آيه چنين است: كنيزانتان را اگر خواهند عفيف باشند، به طلب مال دنی، به زناكاری وادار مكنيد و چون وادار شدند خدا نسبت به ايشان آمرزگار و رحيم است).

    پر واضح است كه قصد پيغمبر نهی از يك كار زشت و ناپسند است يعنی كسانی كه كنيز و برده دارند به قصد انتقاع و به جيب زدن مزد هم‌خوابگی آنان، آنان را به نزد حريف نفرستند و به زنا مجبور نكنند.

    و باز واضح است كه قصد از جمله “فان الله من بعد اكراههن غفور رحيم” اين است كه خداوند بر كنيز و برده‌ی كه به امر مولی خود تن به زنا داده است مي‌بخشايد. ولی ظاهر چنين است كه خداوند نسبت به مرتكبان اين عمل غفور و رحيم است پس عبارت نارسا و به مقصود شريف پيغمبر وافی نيست به ری ابراهيم نظام در باره قرآن اشاره كرديم و بايد اضافه كرد كه او در اين ری تنها نيست، بسی از معتزليان ديگر چون عباد‌بن سليمان و فوطی كه همه از مؤمنان بنامند با وی هم رأيند و اين عقيده را مباين اسلام و ايمان خود نمي‌دانند.

    بديهی است نام متفكر بزرگ و روشنفكر‌ترين مردان عرب ابوالعلا معری را به ميان نمي‌آوريم كه منشأت خود را اصيل‌تر و برتر از قرآن مي‌دانست.

    باری بيش از صد مورد انحراف از اصول و استخوان بندی زبان عربی را از اين قبيل كه اشاره شد ثبت كرده‌اند و نيازی به گفتن نيست كه مفسرين و شارحان قرآن در توجيه اين انحراف‌ها كوشش‌ها و تأويل‌ها كرده‌اند و از آن جمله است زمخشری كه از ائمه زبان عرب و از بهترين مفسران قرآن كريم به شمار مي‌رود و يكی از ناقدان اندلسی، (كه) نامش را به خاطر ندارم، در باره وی مي‌گويد اين مرد ملا‌نقطی و مقيد به قواعد زبان عربی يك اشتباه فاحش كرده‌است. ما نيامده‌ايم قرائت را بر دستور زبان عربی منطبق سازيم تكليف ما اين است كه قران را دربست قبول كنيم و قواعد زبان عرب را بر آن منطبق سازيم.

     
  23. نوری زاد عزیز. دیشب یکبار دیگر «گفتگوی شبانیِ شما با خدایت» را خواندم. من کلا” در مطالعه، آدم عجولی هستم و همیشه سعی میکنم به صفحه بعدی یا عبارت بعدی مطلبِ مورد مطالعه ام برسم و میدانم همین تعجیل باعث میشود مطلب را نفهمیده رد شوم و بهمین خاطر است که چیز زیادی یاد نگرفته ام و سوادم اندک است. باید اعتراف کنم؛ سوادم آنقدر اندک است که براستی نمیدانم قادر خواهم بود حق مطلب را ادا کنم یا نه!؟ ولی با همین آگاهیِ اندکم به یک صنعت ادبی و معنوی-اخلاقی روحنواز، در گفتار شما پی بردم. و باز باید پیشاپیش، اقرار کنم نمیدانم واقعا” من به یک چنین صنعت و ایجاز ادبی بر نخورده ام یا هنوز چنین نثرِ شگرفی بوجود نیامده است.که من خود بواسطه قلت معلوماتم، شق اخیر را محتمل میدانم. در هر حال نمیدانم، آنرا بی نظیر بخوانم یا کم نظیر ! ولی بی اغراق باید بگویم؛ این گفتگوی صمیمی شما، از نظر من، یک شاهکار ادبیِ کم بدیل است. و جا دارد به همه زبانهای زنده دنیا ترجمه شود و من مطمئنم در آینده ای نه چندان دور،، در کتب درس ادبیات جهان جای خواهد گرفت.

    شما بی آنکه کامتان را به زشتی بیالایید، هرآنچه که خواسته اید را، با استعاراتی نمکین و لطیف به مدعیان دروغین دینی گفته اید! و در واقع و بفول جوونا؛ بارشان کرده اید! که الحق و الانصاف هم شایسته همین خطابه ها و ادبیات اند…!
    با همین سواد اندکی که دارم تغزل های عاشقانه مولانا را با گل و ریاحین و جمادات باجمال خوانده ام؛
    جمله اجزاء زمین و آسمان / با تو میگویند روزان و شبان/ ما سمیعیم و بصیریم و هشیم / با شما نامحرمان ما خامشیم / خامشیم و نعره ی فریادمان / میبرد ما را کنار پایتخت یارمان
    و یا تعریف جبران خلیل از خدا؛
    برای جستجوی خدا کتابهای فلسفی و دینی را ورق نزنید. اگر می خواهید خدا را ببینید؛ وقتی که کودک خردسالتان، [تاتی تاتی] شروع براه رفتن میکند، او را خواهید دید که دستِ کودک تان را گرفته و راه میبرد! و هنگامی که باران میبارد، اگر سرتان را بالا بگیرید، خدای را، خواهید دید که از لابلای ابرها، با تبسم، به شما دست تکان میدهد…! [نقل بمضمون]
    و یا در تعریف آفرینش، از زبان “گوته”؛
    در شب های عشق، آنجا که نهال زندگی کاشته میشود؛ مشعل فروزان حیات در گذرگاه ابدیت، دست بدست میگردد…!
    و در تعریف عشق از زبان ویکتور هوگو؛
    وقتی که عشق دو موجود را بگدازد و در یک اتحاد ملکوتی درهمشان بیامیزد، رازِ حیات بر آن دو فاش میگردد؛ دیگر، جز، دو سرِ یک روح نیستند! دیگر، جز، دو بالِ یک سرنوشت نیستند! دوست بدارید؛ پرواز کنید…!
    و وقتی که لامارتین از زندگی میگوید؛
    زندگی چیست؟ بیداری ئی که تنها یک لحظه طول میکشد و دوباره به واب میپیوندد، فاصله کوتاهی که تولد و مرگ را از هم جدا میکند، جامه ی که یک لحظه روح جاودانی با حقارت بر تن میپوشد، نامی که منشی تقدیر با بی اعتنایی رقم میزند، پرسشی که در |ی آن پاسخی گفته نمیشود، اندیشه ای که آغاز ناگشته انجام می پذیرد و هرگز به مرحله حل معما نمیرسد، جرگه ای در تاریکی شب میدرخشد و ناپدید میگردد، برقی که از میان ظلمت خارج میشود و در آغوش ظلمت فرو میرود، سرمایه ناچیزی که دور زمان به بشر به امانت میدهد و باز میگیرد، اسمی که شایسته احترامی که بدان میگذارند نیست..!
    نوری زاد گرامی سحن گفتنِ شما و در واقع اینچنین سخن گفتن، نه تنها خود “هماورد طلبی” است! بلکه بنوعی پاسخی به هماورد طلبی اربابان دین اسلام است که هزارو چهارصد سال است هماوردطلبی میکنند؛

    «وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» (البقره، 23)
    ترجمه: و اگر در آنچه بر بنده‏ى خويش نازل كرده‏ايم شك داريد، سوره‏اى مانند آن بياوريد و شاهدان خود را غير از خدا فراخوانيد اگر راست مى‏گوييد.

    امیدوارم همچنانکه گفتید؛ از این نوع «با خدا سخن گفتن ها» بیشتر بگویید و مشام جان مشتاقان را، بیشتر، بنوازید.
    بر فراز و بر قرار و بردوام مانید.

     
  24. نامه خدا به بندگانش !

    فرض کنيد من اصلا وجود ندارم, برويد مثل آدم زندگى تان را بکنيد و اين قدر داستان و قصه و شعر درست نکنيد.
    خودتان نماينده های من را درست کرده ايد که کاسبى کنيد و سر همديگر را کلاه بگذاريد, چرا پاى من را وسط مى کشيد؟!
    اگر من خدايم
    چرا موسى را بفرستم و بگويم شنبه را تعطيل کند، عيسى را بفرستم بگويم يک شنبه را تعطیل کند و محمد را بفرستم بگويم جمعه را تعطیل کند؟!
    چرا کارى کنم که مسیحی شرابش را در کليسا بنوشد و مسلمان به جاى شراب شلاق بخورد؟!
    چرا يکى چادر بر سر کند و ديگرى هيچ نپوشد؟!
    چرا يکى خاتم شود و ديگرى ماتم؟!
    اگر من خدا هستم
    چرا اين همه آدم به ظاهر انسان به اسم من روى زمين خدايى مى کنند و کليد بهشت مى فروشند و يا دنيا را براى مخلوقات من جهنم کرده اند؟!
    يک خداى واحد و اين همه تناقض براى چه ؟؟!
    خدايى که به عبادت محتاج باشد, خدايى که قسم بخورد جهنمش را از نافرمانان پر مى کند, خدايى که فقط محبان على را به بهشت راه ميدهد و بقيه پيامبرانش هيچ …!!
    خدايى که ميگويد زمين آزمايشگاهى است و تمام آن چه که در زمين حرام کرده را در بهشت وعده مى دهد,
    من نيستم

    اشتباه گرفته ايد!!!!

     
  25. درزمان امام صادق -عليه السلام- ملحداني ازقبيل ابن ابي العوجاء ها وابن مقفع ها بوده اندوباامام صادق بحث ها ومناظره هائي داشته اندكه هيچكس ازياران امام متعرض آن دونشدند ودرهرزماني امثال رازي وخيام بوده اندكسي ازمؤمنان بخدامتعرضشان نگشته است وهمچنين كمونيست ها ولائيك هادرزمان معاصربودند وتفكرشان كه دين افيون جامعه هست منتشركردندكسي متعرضشان نشدوخودتان فعلا دراين سايت دم ازالحادمي زنيدوتفكرالحادي رادريك سايت منتسب به يك شيعه مذهب چندين سال است كه منتشر مي كنيدوكسي تابحال متعرض شما نگشته است كه آيا شما معبدتان شيطاني است ويارحماني، ويا صوفي ملامتي شايد؟
    ………………………
    مصلح گرامی امام صادق آنزمان قدرت اجرایی برای پوست کندن از دگراندیشان نداشت و خود به اصطلاح جزء اپوزیسیون بود مثل خمینی قبل از سال //// 57!در زمان معاصر هم که دمار از روزگار دگراندیشان همان روز بعد از 57 خمینی و یارانش دراوردند و از کشته پشته ساختند و با اجازه شما 6 بار آنچنان کشت و کشتاری کرده اند که آنها نماد نسل کشی است!در سایت جناب نوریزاد شیعی هم خود ایشان از منتقدین جدی تفکر اسلامی/شیعی حاکم است و با شجاعت بی نظیرش باعث فراهم شدن چنین فضایی شده و چون انسانی باورمندی به برابری و دمکراسی و ازادی و جامعه ایی انسانمدار و حقوق بشر است باور اسلامی/شیعی خود را هزینه تسلط بر دیگران نکرده و بخوبی می داند که اگر از دید تنگ شیعیگری به مشکلات جامعه ایران امروزی بنگرد می شود همین حاکمان شیعی و خودش خواهد ماند و حوضش!مصلح گرامی تنها یک لحظه به این بیندیشد که چرا تفکر فردی مثل سید مرتضی در این سایت چیزی در این 4 سال جز نفرت نصیبش نکرده و بارها او را خشمگین نموده و به فحاشی و بد دهنی بدیگران واداشته!دلیل اش نا همخوان بودن و ضد یت با تمدن و دست آوردهای تمدن است.شما حوزویان را چاره ایی جز پذیرش افکار نو و راه دادن هوای تازه به دخمه های////////////ذهنتان نیست!نا گفته نماند در بعد اجتماعی و احساس مسؤلیت نسبت به درد و رنج مردم انصافا فرق زیادیست بین شما و سید مرتضی ولی در باورهای دینی نه!

     
  26. با سلام خدمت شما جناب آقای نوری زاد به صحبتهاي شمابا خدا و حضرت علی (ع) اگر به چشم درد دل بهش نگاه کنیم، حرفی نیست ولی اگر با دید اینکه میخواهید آگاهی دهید اینگونه آگاهی دادن به دل نمی نشیند، چراکه مسئله علمی نیست، مسائلی راکه خدا در قرآن صریحاً به آنها اشاره کرده ويا رفتار افرادی که برگزیده خدا هستندو دستورات خدارا انجام دادند، زیر سؤال بردن اونم بعداز 1400سال واندی زیاد جالب نیست خلاصه با همه علاقه زیادی که به خواندن نوشته های مربوط به خدا،دین وجامعه دارم ولی وقتی به صورت پرسش و پاسخ نیست خیلی متنبه نمیشم

    —————————-
    سلام دوست گرامی
    این شیوه هم شیوه ای در نگارش
    در کنار شیوه های دیگر
    سلیقه ها فرق می کند
    دفعه ی بعد جوری می نویسم که شما را پسند آید
    سپاس

     
    • جناب نوریزاد, به حرف بنده و دیگری التفات نکنید! بگویید و بنویسید آنطور که سلیقه شما می پسندد. شما همینطور که هستید خواستنی هستید.
      اینقدر کز تو دلی چند بود شد بس است
      زندگانی به مراد همه کس نتوان کرد

       
  27. برادر عزیزم.جناب آقای نوری زاد عزیز.مطلب زیبا و دلنشین و بی ریاتان را با عنوان «با تو هستم ای خدا» را خواندم.تجسم صحنه ها و لطافت گفتار پر مغز و قابل تامل شما، اشک به چشمانم جاری ساخت. با خود که می اندیشم برایم قابل هضم نیست که کسی مطالب این چنینی شما را بخواند و همچنان به پاکی و عظمت شما سر خم نکند، چه رسد که قصد آسیب زدن به شما و مخدوش کردن چهره ی شما را داشته باشد. سخنان شما چون همیشه از دل بر می آید لاجرم بر دل نیز می نشیند. عزیز دل من بارها از طرق گوناگون ارادت خویش را نسبت به شما ابراز داشته ام و اینبار نیز بر خود واجب دانستم تا بار دیگر به شما یادآوری نمایم که شما در قلب من جای دارید. برادر عزیز و مهربانم، متاسفانه فشارها و محدودیت ها چنان زیاد و گسترده است که گفتن درد دل نیز باعث دردسر و آزردگی مردم است. متاسفانه امثال من در گمنامی و غربت در زیر فشار نرم و ناپیدای سیستماتیک در حال خفه شدن هستیم تا مبادا جرات همراهی با کسانی چون شما داشته باشیم. دوست عزیز خود می دانید که فشارها بر فعالین کارگری، عقیدتی، سیاسی…چقدر سنگین است. امثال من که در حد توانم در راه اعتلای شعور و آگاهی اطرافیان و همکاران خویش تلاش نمودم و هیچگاه جز سربلندی ایرانمان و اتحاد و سعادت و عدالت برای همه هم میهنان آرزویی نداشتم متاسفانه هر روز توسط گزارشات دلالان و کاسبان که با همکاری هم در حق خوری از قشر کارگر و تضییع حقوق آنان ، همکاسه شده اند و هیچ نوع اعتراض، تشکل، حق طلبی را بر خلاف قوانین موجود بر نمی تابند بر خلاف آنچه در شعارهاشان تبلیغ می کنند، در حیطه فعالیت شغلیم محدود و محدود تر شده ام تا آنجا که امروز ظاهرا برایم مسجل گشته که وزارت نفت در لیست سیاه قرار گرفته ام تا بلکه سزای زبان درازی ام را گرفته باشم و سر به زیر و نادم لابد خدا را هم شکر کنم که هنوز اجازه نفس کشیدن دارم! امثال من بسیارند که در خفا و بی هیچ صدایی حذف می شوند تا کوه مشکلات بر سرمان خراب شود و مجالی برای فریاد و حق طلبی برایمان نماند. دلم پر است از همه مردمانی که در پست های حراستی و امنیتی، گر چه خود می دانستند واقعیت امر چیز دیگری ست اما به واسطه ماموریت و شغلشان گزارشاتی یکسویه می نویسند تا موقعیت خود را حفظ کرده و مسئولیت را از دوش خود بردارند. شما خود در بین چنین افرادی انسانهای شریف و با وجدان را هم بسیار دیده اید که از در نصیحت از شما می خواهند تا دست از خواسته های برحقت بکشی چون می دانند راهی نیست و خود نیز از آنجا که دوست ندارند وجدانشان را زیر پای بگذارند، قبل از انجام وظیفه با توصیه ای تکلیف انسانی را به جا می آورند. جناب آقای نوری زاد، دلم برای بودن در جمعتان پر می کشد.هر بار مطلبی، کلیپی از شما بزرگان می بینم اشک در چشمان حلقه می زند. من کارگری در حد ستار بهشتی و البته نه به آن شجاعت هستم. باور کنید حتی آمدن و پیدا کردن شما در تهران و بودن در کنار شما از نظر مالی نیز برایم میسر نیست، اما دوست ندارم تسلیم زور و فشار شوم. دوست ندارم در برابر کسانی که خود را صاحب کل دارایی مملکت می دانند و گر چه خود در ناز و نعمات فراوان غوطه می خورند، من ایرانی عاشق وطن را به جرم دفاع از حق قانونی خود، به جرم داشتن نظر سیاسی متفاوت، به جرم داشتن عقیده دیگر، به جرم داشتن… قضاوت و مجازات و محروم از فرصت های زندگیمان می کنند. متاسفانه نگاه تبعیض آمیز و رفتار خشن و وحشتناک عده ای از گماشتگانی که ظاهرا شغل شریف بزن بهادری را برگزیده اند و خود را صرفا مامور و معذور می پندارند، سبب شده تا خشم های مردم به جان آمده در اقشار مختلف که هر کدام با نوعی از این سودجویان بی انصاف مواجه اند، به بغضی عظیم و نهفته مبدل گردد که اگر فوران کند، متاسفانه نه نشان از عظمت و زورمداران حاکم امروزمان به جا خواهد ماند و نه نشان از کشور و خاک ارزشمندمان که هر بیگانه و بیگانه پرستی در صدد تجزیه و نابودی اش کمین کرده اند. هر کس که اهل انصاف و عقل و عدالت باشد، چنانچه مورد ظلم واقع شود به هر راهی سعی در دفاع از خود می نماید. من بارها برای دفاع از حقم به قانون و اعتراض مسالمت آمیز و ارسال دادنامه به کسانی که در موضوعات مختلف طرف حساب بوده اند توسل جسته ام، اما دریغ از بهتر شدن اوضاع. اگر حقی بدست آمد پرچم بدست آن حرکت باید مجازات شود. من امروز می توانم درک کنم چرا عده ای از مردم ما با انگیزه نفرت و کینه ای که حاکمان به دل گرفته بودند یا می گیرند، دل به همکاری با گروههای تروریستی یا همکاری با بیگانگان می سپارند.آیا واکنش طبیعی فشار بر مردم نیست؟ من اما هیچ کس و عقیده ای را جز شما و دوستان انسان مدار و فرهیخته تان را قابل ستایش و همراهی نمی دانم و آرزویم پیوستن به شماست ولو در زندان یا حتی بالاتر که در شما جز صداقت، انسانیت، گذشت، مهربانی و صد البته شجاعت و ادب ندیده ام. رفتار شما را زین پس الگویی خواهم کرد چون اعتقاد دارم دشمن شما نیز اگر فرصت همکلامی با شما را بدست آورد از رفتار خود شرمنده خواهد شد. من وصله ای ناهمگون خواهم بود در کنار شما که فرهنگ و علم و ادب از سراسر وجودتان جاریست.اما بدانید که من عاشقانه دل در گرو شما دارم و ای کاش مجالی بدست آید تا از نزدیک هم همراهتان باشم. شما و اندیشه تان تنها نیستید و امیدوارم مرام و منش شما الگوی همه قرار گیرد و بخشش و انسانیت سرلوحه ملت بزرگ ما شود. در پایان از آنجا که هر روز ایمیل و فیس بوک شما امکان هک شدن دارد لطف کرده پیامهای وارده را حذف نمایید که ارتباط با شما نیز حکم اقدام علیه امنیت کشور را پیدا کرده است.خخخخ
    ارادتمند شما.

     
  28. هر آنچیزی که مقدس می شود مجبور به دفاعی نامقدس از خویش است. تقدس، قدرت خود را در جهل دیگران می یابد و درست از اینرو ست که روشنگری را دفن منافع خویش می پندارد. مقدس سازی روشی است کار آمد برای پنهان کردن صورت های نامقدس سازندگانش. آنکه حکومتش و قدرتش آغشته به چرک و خون توده هاست، باید هاله ای از تقدس به مثابه پرده ساتری بر تضاد هایی که خود ایجاد کننده اش است، به دور خویش و عقاید خویش بکشد، تا مبادا نسیمی این عقاید را با خود ببرد و لخت و عور در میان انسانهایی ظاهر شود که جهل خود را به دانش مبدل کرده اند. او که ناموسش فقط پول است مجبور است ناموسی از جنم دیگر از وهم و خیال از جهل و ناامیدی برای خود بتراشد و به حفاظت از آن همت گمارد تا مبادا خدایش که همان پول است ضربه ای بخورد. خدای ابراهیم در بانکها پس انداز می گردد تا بر پیکرۀ توده های از جان افتاده شلاق زند و رقیت آنان را دائمی کند. چوبه های دار بر پا می گردد تا برای همین خدای مقدس شده، قربانی گردند قربانیان امتی که مقدس کنندۀ رقیت خویش اند. ولی دریدن پرده ساتر تقدس سری شوریده می خواهد که تنها دارایی قربانیان شوربختی است که هیچ ندارند که در این راه از کف دهند مگر زنجیرهایشان. یک حکومت دینی هیچ که نداشته باشد، آن دارد که مردم خدای پنداری آسمان را در مقابل خود بر روی زمین و واقعی مشاهده می کنند. حکومت دینی خدای آسمانها را بر روی زمین می آورد و آن را تبدیل به پول می کند تا وجدانها را بخرد. حکومت دینی فروشنده بهشت آسمانی است، تا مردم را از جهنمی که برایشان بر روی زمین ساخته به امید بهشت موعود در توهم و خیال نگهشان دارد. بنابراین مبارزه با یک حکومت دینی نه در آسمانها بلکه در جایگاه اصلی این حکومت برروی زمین است. زمینی کردن هر آنچه مقدس و آسمانی است شرط ابتدایی یک مبارزه برای برچیده شدن بساط نظامی است که هدفش برچیدن بساط هرآنچیزی است که سبب تنویر افکار مردم می شود. جهل پایه خرافات است و حکومت دینی بر مبنای خرافات استواراست.

     
  29. با درود حضور محترم اقای نوری زاد
    عزیزم شما با دو نامه ای که خطاب به ( علی ) و ( خدا ) نوشتید ثابت کردید که میتوان دلی مذهبی داشت اما درعین حال خرد را به مسلخ نبرد ، مذهبی بود اما انسان هم بود ، مذهبی بود اما دردمند – اهل دل – و خردگرا هم بود
    اقای نوری زاد بنده مایلم با شما همراه و همگام باشم

     
  30. جناب نوریزاد گرامی

    با سلام و احترام فراوان
    ضمن پوزش از مزاحمت, در باره مقاله مربوط به علی (ع ) چند نکته را که به نظر رسید به عرضتان میرسانم . قبل از هر چیز، وا کاوی رفتار عده ای بیگانه در چهارده قرن پیش، آنهم در کشور و جامعه ای با شرایط کاملا متفاوت، جز آبیاری ریشه های از خود بیگانگی حاصلی ندارد . این انتقاد البته به این یاد داشت مختصر هم وارد است ولی چون آن را برای استاد خود مینویسم امری شخصی است و میتوانم از حضورتان معذرت بخواهم . و اما اصل مطلب:
    آنچه مستکبران را به سوی درنده خویی و شقاوت سوق میدهد حس خود پرستی و حب جاه و مقام است، و تاریخ و روایات ، چنین معیاری را از خلیفه چهارم بدست نمیدهند . اینکه رهبر منتخب و قانونی یک جامعه بخواهد جلو عده ای افراطی یا زیادت خواه ، رانت خوار و تجزیه طلب بایستد و در مقابل قیام مسلحانه آنان بر علیه حکومت ، مانند هر دولت مسئولی، از جامعه دفاع نماید ، حتی با معیار سیاستهای معقول و حقوق بشر امروزی امری پذیرفته شده است. از سوی دیگر غلوّ در مورد ایشان و تاریخ سازی که امری متداول در ذکر احوال بزرگان بوده است بطور حتم زیر بنای بسیاری از سؤالهای بی پاسخ و شک بر انگیز هستند.
    تردیدی نیست که نجوای شما با ایشان مانند بسیاری از اصحاب قلم ، بثّ الشکوای همگان از حکومت جور است که آنچه را با هزار زبان و در قالب اظهار نظرهای مشفقانه ، لطیفه ، طنز و یا انتقاد به آنها گفته شد و نخواستند بشنوند، بر حسب معمول و برای ثبت در اذهان ، همراه با یاران سر در چاه تاریخ فرو برده و نجوا میکنیم. ولی همانطور که مخاطب اصلی گوشش به این حرفها بدهکار و پاسخگو نیست ، برای سنگ صبور تان هم امکان توضیح و تبیین موضع و دفاع از خویش وجود ندارد .
    چنان که در پاره ای از کامنت های ذیل مقاله مشاهده شد، نکته اخیر میتواند دستمایه سرخوردگانی از حکومت که از خود هم بیگانه شده اند گردد، تا به تناقضات تمسک جسته و بقصد انتقام از ایرانی و ایران آهنگ ایجاد تفرقه بیشتر را بدان بنوازند.

    قلم پر افتخارتان پایدار و قدم های اعتراض تان همچنان استوار
    امیر رضا

     
  31. باسلام به همکار آزاده ام
    همکار گرامی چرابه صداوسیما و اثرات آن در دوره های مجلس و تههیج کتهصبانه مردم اشاره ای ندارید.
    مطلب حاضر جدیدترین مطلب من در وبلاگم majalleye40tike.blogfa.comمیباشد.

    سلام آقای رهبر.
    امروز در سایت سردارتان خواندم که یک روزِکاریِ مجلس ۹۵۰میلیاردتومان از بیت المال هزینه میبرد.
    آقای خامنه ای آیا کسی هم به هزینه یک روز نهاد رهبری با دهها دفتر و هزاران کارکنان آن و اینکه نمایندگان شما در هزاران شهر و ارگان و سازمان و اداره و سپاه و ارتش و بسیج و حتی نمایندگان خارج از کشورتان و کارکنان دفاتر ایشان چقدر از بیت المال را هزینه میکند؟ و خروجی و فایده این هزاران میلیارد تومان برای مردم چیست. ایا فایده اشان بر این هزینه های نجومی اشان میچربد؟
    اصلاً آیا این منطقی است که شما صدها نماینده داشته باشید. آیا دولت و مجلس و قوای نظمی و قوه قضاییه لایق اعتماد شما نمیباشند که باید بالای سر هر کدام یک نماینده و مبصر از جانب خودتان بگمارید؟
    بعد هم میفرمایید که رهبر کاری و دخالتی در امور قوای سه گانه کشور ندارد؟
    واقعا شما دخالت ندارید؟
    پس پناه بر خدا از زمانی که شما بخواهید دخالت داشته باشید.
    آقای رهبر آیا در این اوضاع اقتصادیِ کشوری مثل ایران که متکی بر نفت است آیا شایسته است که نظارت های شما و دستگاه نجومی نظارتتان این همه خرج روی دست کشور بگذارد؟

     
  32. برادر گرانقدر جناب آقاي نوريزاد

    مدتي هست كه با خودم مي انديشم مطالبي را دوستانه خدمت شما ارسال نمايم تا اينكه امروز با ديدن عكس كذا در كانال تلگرام مصمم و دست به قلم شدم.

    برادر گرامي

    من نيز مانند شما معتقدم ابزار خطرناك دين دست نااهلان افتاده و هستي و إيمان مردم را به تاراج برده، ولي اين مستمسك عادلانه اي جهت تازيدن به أصل دين نيست. بر فرض ويراني خانه دين از پايبست شايسته يك انسان وارسته و روشنفكر چون جنابعالي نيست كه به ميليونها هم ميهن با اعتقادات مشابه إظهار كم لطفي كنيد.

    من چند سالي هست كه در تورنتو شهر بزرگ و دنياي كوچك زندگي ميكنم. مردمي از سراسر دنيا با اعتقادات مختلف. چيزي كه يادگرفته أم دوست داشتن هم نوع و ارزش ماهوي قائل شدن براي انسانيت اوست. شان دين تنها گشايش دري به سوي معنويت براي خود شخص از هر نوع ولاغير است.

    در نگاه من يك إنسان متعالي به صلح با خود، خداي خود و جهان هستي و آنچه در اوست رسيده است. أعم از زيد و عمروا و يا حتي دين. من حضرات را يك قرباني ميبينم كه بايد براي آنها دلسوزي و شفقت به خرج داد و راهنماي ايشان بود. چيزي كه در فيلم هاي پيشين شما شاهد بوديم.

    در مورد دين اسلام اگر منصفانه به قاضي برويم تا همين قرن بيستم در اروپاي متمدن وضعيت مشابهي حاكم بود. در زماني كه پدر و مادر من و شما پا به عرصه حيات نهادند مردم اروپا تفاوتي بين يك جنايت كار و خانواده اش قائل نبودند و همه را با هم مجازات ميكردند. نمونه هايي مانند موسوليني ديكتاتور ايتاليا يا نيكلاي دوم آخرين تزار روسيه تا هيتلر، گواه بر اين موضوع است. در زمان صدر اسلام مشابه چنين تفكري غالب بود و اسلام مقداري آن را تلطيف كرد و برده داري را با رفتار انساني و اسلامي مهار نمود. در هر صورت امروزه با استانداردهاي جهان ما تفاوت هاي فاحشي وجود دارد.

    در خاتمه گفتن بسياري از مسائل براي عوام مردم، دردي را دوا نميكند و شما را به بيماري روشنفكران كه عدم گفتمان دوجانبه با عامه مردم است دچار مينمايد.

    سرفراز باشيد

    علي

    —————–

    درود علی گرامی
    این که تا همین چهل سال و پنجاه سال گذشته در اروپا آدم شقه می کرده اند، دلیلی بر کجروی های امروز ما نیست و نمی تواند ما را بر ناهنجاری های جاری در کشورمان تسکین دهد. یک نگاهی به دوبی و مالزی و سنگاپور بیندازید.
    با احترام

    .

     
  33. دکتر عزیزم نوریزاد سلام
    ساعت ۱۱:۳۰شب است .در روی تخت دراز کشیده ام.مقداری از نوشته هایت را خواندم.درک من شاید از خود شما کمتر باشد ولی این احساس را ندارم.فکر میکنم به اندازه شما میدانم که در سرزمین ابا و اجدادیم چه خبره.فوق لیسانس تاریخ.و دبیر اموزش و پرورش.صدایم گهگاهی فقط برای همکاران و دانش آموزان در میاد.روز اول مدرسه مدیرم راد ر لباس بسیجی دیدم نمیدانم چرا؟!!
    روز اول مدرسه از کمیته امداد پاکتهای را آورده بودند که کمک جمع آوری کنند روز اول مدرسه استرس و هیجان دانش آموزان را می دیدم نگران دریافت پول از پدر و مادر خودشان بودند روز دوم مدیر مدرسه تقاضای پول را از دانش آموزان برای امرار معاش و اداره مدرسه از دانش آموزان خواست با دیدن این لباس های بسیجی توسط همکاران اعتراض شد بحث و جدل فضای دفتر را فراهم کرد مدارس در دو شیفت حجم کلاس بالا دانش آموزان از نظر فرهنگی و مالی بسیار ضعیف معلم ها نیز همچنین همه این ها دست به دست هم داده و باعث درگیری به خاطر کوچکترین مسئله و اهانت به یکدیگر شده است
    پول های کمیته امداد مگر از طریق مردم و جمع آوری کمک های مردمی تامین می گردد به نظرم یک سوم درآمد نفت راهی کشورهای حزب الله لبنان و فلسطین می گردد خانه های آنها را ایران می سازند کرایه خانه آنها را ایران می دهد تحت عنوان کمیته امداد کمک می شود درآمدهای ما صرف سلاح های جنگی می گردد
    دل پرخونی دارم مشکلات خودم از یک طرف مشکلات دیگران از طرف دیگر آزارم می دهد همیشه کشورهای مسلمان درگیر هستند عامل بدبختی مادر دین خلاصه شده است به خاطر دین اعدام می کنند شلاق می زنند دلم خیلی گرفته است اکنون تنهای تنها هستم اشک در چشمانم حلقه زده است هم وطنان من در فقر و فلاکت در این کشور فراوان. شاید چندین جلد کتا ب بنویسم. تاریخ را مطالعه می کنم به گفته ی کنفوسیوس اگر میخواهی آینده را ببینی گذشته را بررسی کن.
    از شجاعت شما بسیار خرسندم امیدوارم که روزی مثل شما شجاعت گفتند را در سطح بین المللی می داشتم و خود شما هم می دانید که با بقیه فرق دارید شما در خود نظام بوده اید ما را یارای سخن گفتن نیست
    .د رود بر تو
    و خانواده.ات.شما و دوستان همفکر شما را میشناسم و همواره آرزوی سربلندی دارم .کاش می شد با هم به نقاط مختلف کشور می رفتیم و به روشنگری میپرداختیم.کاش. وای کاش …چه کنم که از شغلم در هراسم.
    البته همه آتش زیر خاکستر ند.تا به موقع شعله ور بشند
    خواهشا ایران را از این فلاکت و از شر این افراد مغز فندقی رها سازید.و سازیم
    من ذره ذره دارم پیش میرم.برام دعا کن.مشکلی پیش نیاد
    ایران را دوست دارم و مردم آن را.
    همواره سعی دارم کانال شما را معرفی کنم تا کمکی از این طریق بشه.
    هر چه بگم کم گفتم
    خدا حافظ تو برادر عزیزم
    اگه.تونستی جوابمو بدی.البته سه ماه قبل ی خسته نباشی گفتم از پاسخت خوشحال شدم
    ما زیر بنا را میسازیم و شما رو بنا را
    فدات
    علی//////
    خراسان شمالی

     
  34. نوری زاد عزیز سلام
    تو با این نوشته درون سراسر آشوب مرا آرامش بخشیدی. من با خدا نسبتی نداشتم اما این نوشته ات مرا با خدا آشتی داد. من این خدا را از خدای خشک روحانی ها بیشتر دوست دارم. بله می شود استاد دانشگاه بود و از بی خدایی شکایتی نداشت. بازهم می شود استاد دانشگاه بود و از نوشته نوری زاد با خدا آشتی کرد. دوستت داریم نوری زاد

     
  35. دقت کرده اید درباره جدایی بحرین از ایران هیچ سر و صدایی در ایران در این چند دهه شنیده نشده است؟ اما تا دلتان بخواهد بر سر موضوع فلسطین که سالها پیشتر از جدایی بحرین اتفاق افتاد اینهه غوغا بوده است در این سالها در کشور؟ آن سکوت و این جنجال ها کمی مشکوک نیست؟ خوب شما که جدایی بحرین را راحت پذیرفتید چرا جدایی فلسطینرا نمی پذیرید؟ کدام آخوند شیعه یا ملی گرای ایرانی به جدایی بحرین با اکثریت شیعه و تعدادزیادی فارسی زبان اعتراض کرد؟
    دقت کرده اید مدام در این سالها گفتند اسراییل باید نابود شود تا فلسطینیهای آواراه به خانه و کاشانه شان بازگردند اما افغانستان همین بیخ گوش ما الان سالهاست امنیت نسبی دارد و دیگر اروپاییها هم به همین دلالی تا پایان سال جاری همه مهاجران افغان را بیرون می کنند اما اینجا کسی جرات ندارد از بازگشت افغانها به کشورشان کلمه ای بگوید؟
    دقت کرده اید به لبنانی و سوری و فلسطینی اسلحه می دهند تا با اشغالگران امریکایی و اسراییلی مبارزه مبارزه کنند اما درافغانستان که سالهاست در اشغال امریکا معروف به شیطان بزرگ و یک دوجین کشور به اصطلاح کافر هست یک کلمه افغانها را تشویق به مبارزه و جنگ و جهاد نمی کنند؟ خو یا این افغانها هم بروند در وطنشان مبارزه یا فلسطین و سوری و لبنانی هم مثل این افغانها بقچه را ببندد و به جای امن و امانی بروند این دوگانگی سیاستها برای چیست؟
    اینها مسایلی است که از دید مردم ایران بخاطر سلطه رسانه های استعماری پنهان مانده
    من که حسابی به این اوضاع مشکوکم پشت پرده چه خبر است خدا می داند.

     
    • انصاف نیست در حق افغانی های مقیم ایران این طور گفتن. اولا که اگر بعضی کشورهای اروپایی به دلیل محدودیت منابع اعلام کردند اولویت پناهجو گرفتن با سوریه است و نه افغانستان به این معنی نیست که اگر فرد افغانستانی قبلا پناهندگی اش پذیرفته شده را الان اخراج میکنند. به علاوه اروپا شامل حدود 50 کشور است با سیاستها و قوانین متفاوت. نسبت دادن چنین چیزی به کل اروپا بی اطلاعی گوینده و بی اعتباری ادعا را میرساند.
      چون در کشورهای پیشرفته انسانیت وجود دارد قوانین و مسیرهایی وجود دارد که کسانی که سالها در آن کشورها زندگی و کار کرده‌اند، شهروندی کشور مهمان را بدست بیاورند و خودشان بشوند از صاحبان مملکت. در ایران چون عطوفت و انسانیت وجود ندارد، مردم به آوارگی و بی وطنی افغانستانی هایی که سالها در ایران زندگی کرده‌اند راضی هستند و به هیچ وجه حاضر نیستند افغانستانی هایی که سالها در ایران بوده‌اند را بپذیرند.
      ذره ای انصاف و انسانیت داشتن کسی را نمی‌کشد، اما شاید ایران را محل قابل تحمل تری بکند.

       
      • جناب مازیار حرف هایتان بوی انسان دوستی میدهد ولی اگر برایتان مقدور است چند روزی به مسافرت بروید ! مسافرت ؟ بله عزیزم اگر در تهران تشریف دارید اول شما را به سوی شهرستان شهریار رهنمون میشوم که در مسیر َهرشهرستان و آبادی های فراوانی را خواهید دید و اگر زمان تعطیل شدن مدارس در حال گذر باشید از تعجب دهانتان باز خواهد ماند . از چه چیز؟ از تعداد معتنابه محصلین افغان ! گویا یک دست غیبی شما را به افغانستان برده . جناب نوریزاد را به گواهی میگیرم . اگر در اخبار سال 94 خوب دقت میکردید متوجه میشدید که در یک روز خاص ( میتوانید تحقیق کنید ) هشتاد هزار جوان افغانی استادیوم آزادی را برای بازی فوتبال قرق کردند . این هشتاد هزار جوان افغانی یعنی حد اقل هشتاد هزار خانوار افغانی فوتبال دوست بیخ گوش همه ما بیتوته کرده اند و این یعنی تعداد خانواده افغانی الی ماشاالله هست شاید سخنانم تلخ باشد و یا شاید برداشت نژاد پرستی ازآن کنید ولی عزیز من شما اروپا با آن اقتدار اقتصادی و صنعتی را با ما مقایسه نکنید .همه ازاوضاع ایران کمابیش اطلاع دارند و روند بی کاری گسترده را شاهد هستند .کارفرمایی که کارگر ارزان فیمت و بسیار زحمت کش افغان را کنار دست خود میبیند چرا از کارگر کمی تنبل و گران ایرانی استفاده کند تازه این افاغنه به بیمه هم نیاز ندارند و هزار معضل دیگر که در این بحث نمیگنجد من شنیده ام که در بعضی شهر ها مانند تبریز و یزد و و و اصلا افغانی یافت نمیشود حتما مردم آن شهر ها چنین تصمیمی گرفته اند من در خبر ها خواندم گویا آقای خامنه ای دستور اکید داده اند که آموزش و پرورش بدون اینکه از کودکان افغان شناسنامه و یا گواهی کارت اقامت و مدارک دیگر در خواست کنند بلااستثنا از همه ثبت نام به عمل آورند ( که دچار افت تحصیل نشوند !! ) از شما و ایشان یعنی آقا !! میپرسم آیا ایرانی هم وطن را هم اینگونه ارج مینهید ؟ من شخصا برای ثبت نام فرزندم بسیار دردسر کشیدم که همه کمابیش گرفتار شده اند . در ایران هیچ سیاست مقتدرانه ای برای باز گشت افاغنه به کشورشان و جود ندارد و روزانه از مرز های شرقی هزاران افغان توسط قاچاقچیان به ایران در حال سرازیر شدن هستند . چرا چون در ایران کار فراوان است . من اینجا اعلام میکنم که سیاست ورود آزادانه و پنهان افاغنه خیانت به این کشور و جوانان این کشور است . راستی تا یادم نرفته بگویم که دو سال قبل که گذرم به یوسف آیاد صیرفی( حتما جناب نوریزاد میشناسند )افتاده بود انبوه خانواده های افغان را با دسته های کاغذ رنگی که به صورت گل بسیار زیبایی در آورده بودند در انتظار میدیدم دنباله در کامنت بعد !

         
        • از اهالی محل که سوال کردم گفتند مگر نمیدانی که حجاج در حال بازگشت هستند گفتم خوب گفتند خوب که خوب این ها هم منتظر حاجی های خود هستند و من بسیار تعجب کردم از این همه افغانی مستطیع که به این سفر میلیونی رفته اند من حتی در خبر ها دیده ام که در کیش و بخصوص قشم افاغنه زیادی صاحب مغازه و پاساژ هستند ( خدا بیشر بدهد ) البته در سیستان و بلوچستان هم برادران افغانی صاحب اتوموبیل های آنچنانی هم کمابیش یافت میشود جناب نوریزاد یک فکری به سرم زده که نکند رژیم به این افاغنه بسیار محترم از راه های بسیارناجور و غیبی اسلحه برساند و لباس سیاه به تنشان کند و ماسک هم که حتما دارند و مردم را به راه صحیح رهنمون شوند !؟! راستی گذرتان به شهر سید مرتضی افتاده ! قم را میگویم ! از انبوه طلبه های افغان سرتان به دوران خواهد افتاد . خوب شما فکر میکنید انسان دوستی باعث حضور این همه افغان در ایران است . راستی تا یادم نرفته بگویم قبل از انقلاب مردمی که ازبی خانه گی مستاصل شده بودند به کوه پناه بردند (کرج ) و شبانه و مخفیانه شروع به ساخت وساز کردند و نام مکان مورد بحث شده بود ( زور آباد ) نمیدانم شاید در شهر های دیگر هم زور آباد موجود باشد به هر حال این افاغنه محترم هم درحال ساختن ایران جدید هستند و احتمالا هیچ قدرتی آن هارا از این ( زور آباد ) (ایران ) نمیتواند بیرون کند !

           
  36. ما هیچ؛ ما نگاه

    پذیرفتن دین یا پذیرفتن روان شناسی. مساله این است!
    اگه احتمالا گذرتون به روان پزشک افتاده باشه؛ احتمالا با این سوال مواجه شدین که:”موجوداتی رو می بینید که بقیه نمی بینن”؟ یا “صداهایی می شنوین که بقیه نمی شنوند”؟ پاسخ مثبت به این سوال باعث میشه روان پزشک روی شما یک “تشخیص خاص” بگذاره و براتون دارو بنویسه.
    یکی از ستونهای اصلی دین؛ ایمان آوردن به کسی است که واجد ویژگی های ذکر شده است.اینجا شما باید انتخاب کنید که آیا روان شناسی و علم را قبول دارید ؛ یا اعتباری برای آن قائل نیستید و دین را می پذیرید. راه وسط وجود ندارد.
    به نظر میرسد مهمترین دلیل مخالفت با علوم انسانی به ویژه روان شناسی؛ همین مساله است.

     
  37. (معنای معصوم چیست؟
    علامه طباطبایى می‌‏فرماید: منظور از “عصمت” وجود امرى است در انسان معصوم که باعث حفظ او از وقوع در آنچه که جایز نیست (مثل خطا و معصیت) می‌‏شود. البته از نظر ایشان، انبیاى الهى (و تمامى اولیا و هدایت شدگان خاص) داراى عصمت مطلق می‌‏باشند که مصادیق فراوانى را شامل می‌‏شود. از نظر ایشان “عصمت” نتیجه‏ى علم معصوم به عواقب گناه می‌‏باشد؛ یعنى علم و شعور معصومان به آثار گناهان به گونه‌‏اى است که هیچ گاه مغلوب قواى دیگر انسانى نشده، بلکه مسلط بر آنان است.
    در مورد “عصمت” نظریه‏ى دیگرى وجود دارد که می‌‏گوید: “معصوم بر اثر بالا بودن مراتب شناخت خداوند متعال و دلباختگى نسبت به جمال و کمال حق به خود اجازه نمی‌‏دهد که گامى بر خلاف رضاى او بردارد، و عشق و علاقه انسان به معبود و درک جمال و جلال او و آگاهى از نعمت‏هاى بى پایان او در حق وى، آنچنان در روحش خضوع و فروتنى به وجود می‌‏آورد که هرگز به فکر گناه نمی‌‏افتد چه رسد به این که مرتکب گناه شود”.
    این دو نظریه بر این مطلب اتفاق دارند که در وجود معصوم ملکه‏اى به وجود می‌‏آید که پیوسته عصیان و تجرى و خلاف کارى را از زندگى طرد کرده و از گناه و لغزش، پاک و محفوظ نگاه مى‏دارد.
    عصمت بر دو نوع است: عصمت علمى و عصمت عملى.
    عصمتى که در پیامبران است، جامع هر دو است و پیامبران در علم و عمل معصوم اند؛ یعنى هم کردارشان صالح و مطابق با واقع است، هم دانش و علمشان صائب و برخاسته از مبدئى است که هیچ گونه اشتباه و سهو و نسیان در آن راه ندارد؛ زیرا به مرحله‏ى عقل مجرد و شهود محض و کشف صحیح راه یافته است که در این مرحله وهم و خیال هم تابع عقل‏اند و هرگز در این مرحله وسوسه‏هاى شیطان راه ندارد؛ زیرا آبشخور جهالت و نادانى و شیطنت‏ها و توهمات تنها منحصر به وهم و خیال است، و محدوده وهم و خیال، همانا وابستگى به جهان طبیعت است، اما در محدوده‏ى عقل ناب شیطان وهم و خیال را نرسد که طرفى ببندد. لذا اگر کسى در اندازه‌‏اى باشد که از عالم ماده و وهم و خیال و توهمات در گذرد و به سرچشمه‏ى حقایق برسد، امکان “عصمت” می‌‏یابد و نفس ناطقه او در اثر اشتداد وجودى در رتبه فرشتگان یا برتر قرار می‌‏گیرد.
    نتیجه این که؛ در تمام عمر و در همه مراحل فهم، ابلاغ و اجرای وحى، از هر گونه سهو و نسیان و عصیان، منزه است.
    البته باید توجه داشت که: “عصمت” به دو قسم اختیاری و غیر اختیاری تقسیم می شود.
    معصوم آن کسی است که از روی اختیار گناه را ترک می کند و البته برای این که احتمال هیچ خطا و اشتباهی را در آنان ندهیم و سنت (گفتار، رفتار و تقریر) آنان برای ما حجت باشد، عصمتی هم به آنان هبه و عنایت می شود که این دیگر اختیاری نیست اما براساس این که خدا می داند آنان با اختیار خود از این شایستگی برخوردار خواهند شد، به آنان چنین چیزی موهبت کرده است و به دیگران این فضیلت را نداده است[اسلام کوئست])

    چند سوال پیش می آیند:
    جهان موجودمتحرک ، تکامل وزنده رااگر براصل تغییر وکنش وواکنش، مجموعه اضداد در نظر بگیریم،عصمت در کجا جای خواهد گرفت؟
    این کلمه ناقص است ،بخصوص در مورد عصمت خداداده و اگر شعور و فکر فرق تفاوت انسان و حیوان است، تصمیم واراده بشر فارغ از عصمت! خواهد بود چون هر تصمیم بشر علاوه بر فکر و اراده واجب موقعییت زمانی و نسبی نیز است،یعنی لازم به تفکر،دانش،تصمیم گیری است و در واقع عصمت توهینی بر شعور انسانی خواهد بود.
    یک حیوان که براساس غریزه عمل می کند آیا بیشتر شامل عصمت نمی شود؟؟
    (مبرا از گناه بودن) نیز بی معنی است که شعور و فکر واختیار بشر را نفی میکند،گناه چیست؟
    ما اغلب معنی کلی را گرفته و توجه به جزییات نمی کنیم حال آنکه جزیات تعیین کننده اند.

     
    • انسان گرامی درود چند سال پیش در مورد همین بحث عصمت من نوشتم که معصوم بنظر من اگر هم صفتی باشد به ///// سزاوارتراست تا انسان.مسلما جناب نوریزاد جگر کامنت ما را با هاشورهایش پاره پاره کردند و بقول افغانیها ما را جگر خون کردند.ولی خوشحالم که کامنت شما از هاشور عبورکرده و آنچه را من قبلا نوشته بودم آورده اید.این به اصطلاح علامه بجز مشتی سفسطه و مغالطه ننموده.اولا معنی عصمت از نظر ایشان…
      …منظور از “عصمت” وجود امرى است در انسان معصوم که باعث حفظ او از وقوع در آنچه که جایز نیست (مثل خطا و معصیت) می‌‏شود.
      این یعنی اولا باید معصوم باشد تا عصمت معنی پیدا کند و این برمیگردد به داستان تکراری چرا الله خالق موجودات است چون در قرآن آمده و چرا آنچه درقرآن آمده درست است چون الله گفته …تا قیام قیامت!
      دوم معنی گناه و خطا از نظر ادیان و متدینین است…کسیکه از گناه بری ست معصوم است!خب همانطوریکه می دانیم اگر کسی الله را انکار کند و قرآن را گفتار خدا نداند گناه کار است ولی همین بشر می تواند توسط معصوم سربریده شود ولی حضرت ایشان همچنان معصوم بمانند و تازه پاداش هم بگیرند.بنابراین تفاوت گناه و جرم از نظر ادیان و دراینجا اسلام است که باعث معصومیت کسی می شود.والا معصوم می تواند هر جرمی قربه الله نموده و همچنان معصوم بماند!بنابرانی معصوم بودن اولیای دین از طرف دینداران را می توان چنین معنی کرد که چون هر رفتاری و گفتاری از اولیای دین درست است این دیگران هستند که همیشه اشتباه می کنند نه اولیای دین بهمین جهت معصومند.مثلا اگر ////کل مردان طایفه ایی را نابود کرده و شوهر و برادران و فامیل زنی را کشته و همان شب با چنین زن بینوا و بی کس و کار و بی پناه و در حال شک همخوابی(در حقیقت تجاوز) کند چون ///// معصوم است اینکار درست است هر چند که جرم باشد!

       
    • …و در واقع عصمت توهینی بر شعور انسانی خواهد بود.
      یک حیوان که براساس غریزه عمل می کند آیا بیشتر شامل عصمت نمی شود؟؟
      ………….
      انسان گرامی این نوریزاد عزیز باز هم ما را جگر خون کردند!
      منظور من همین جمله شما در بالا بود!

       
  38. آمار جمعیت بهشت و جهنم خیلی جالبه!!!

    6 میلیارد جمعیت جهان هست که به جز ایران همشون…
    بی حجابند!
    دیسکو میرن!
    کنسرت میرن!
    میرقصند!

    اینا که تکلیفشون معلومه، مستقیم میرند جهنم!

    میمونه 70 میلیون ایرانی که 95 درصدشون جهنمی هستند، چون…

    یا ماهواره دارند به نامحرم نگاه کردند،
    یا آهنگ مستهجن گوش دادند!
    یا پاسور بازی کردند!
    یا مشروب خوردند!
    یا وام بانکی گرفتن ربا دادند!
    یا با نظام مخالفند که میفرمایند مخالفت با نظام اسلامی مخالفت با اسلام هست!
    یا فتنه گر هستند!
    یا پارتی مختلط رفتن!
    یا دوست دختر و دوست
    پسر داشتند!
    یا نماز نخوندن و روزه نگرفتند!
    یا تو پارک آب و آتش آب بازی کردند!
    یا قصد بر اندازی نظامو داشتند!
    یا خس و خاشاک هستند!
    و یا زبونم لال زبونم لال،
    به مسولین مملکت جسارتی کردند!
    و هزار تا یای دیگه….

    پس کل جمعیت بهشت میشه…

    350 هزار نفر از مدیران و مسؤلان جمهوری اسلامی!

    جمعیت جهنمی ها هم
    پنج میلیارد و نهصد و نود و نه میلیون و ششصد و پنجاه هزار نفر دقیق! !!!!

     
  39. الا یا ایها الرهبر زده زیبایی رویت بر این جسم و بر این جان ها
    چه تاولها چه تاولها
    الا یا ایها الرهبر همی دانم غم دین را ، کنی هرشب
    تناول ها تناول ها
    زبانم لال اگر میری ، در این دنیا به پیش اید
    چه معضل ها چه معضل ها
    تو هستی رهبر هرکس چه این زشتان و بد رویان
    چه خوشکل ها چه خوشکل ها
    تو از بس پر خرد هستی کشاندی کار دشمن را
    به مشکل ها به مشکل ها
    به گیتی مردمان یکسر ، به ساز تو همه رقصند
    چه مایکل ها چه جکسون ها
    همه حکام دنیا در بصیرت ، پیش تو هیچند
    چه انگل ها چه مرکل ها
    تو اشعار نکو گویی و هر شاعر به پیشت لنگ اندازد
    چه سعدی ها چه حافظ ها
    همه مردان نوری زاد فدای تو شوند یکسر
    چه طاهر ها چه رضی ها

    ——————

    این یکی حرف نداره رهبر دوست گرامی! خود حافظ و سعدی در شگفت اند که این همه معنا چگونه به خامه ی شما راه یافته است. بقول سارا خانم از فرانکفورت: مرسی.

    .

     
    • سلام بر سد رضی

       
      • سلام دوست گرامی
        ظاهرا بنده نمیتوانم مخفی شوم زیرا توسط جنابعالی فورا شناسایی میشوم. راستی چگونه؟

         
    • جناب نوری زاد حالا که این شعر را پسندیدید پس اجازه بدهید بیت اخرش را هم بگویم:
      هزاران بار خوبی تو ولیکن ارزشت را کس نمی داند
      نه ادم ها نه ملاها
      ………………………………………………..
      ارزشت را = قیمتت را

       
  40. عرض ادب و احترام
    1- دوباره ماه عربی محرم در حال نزدیک شدن است و اکثر ایرانیان خود به خواب غفلت زدن ////////////// تو سر زنی و قیمه خوری را راه خواهند انداخت. واقعا اقای روح الله موصطفوی (خمینی) به خوبی گفت این محرم و صفر است که (او گفت اسلام) و من معنای آن را میگویم ؛ ///////////////////و فرهنگ و تفکر دستار به سری را زنده نگه داشته است.
    چه امیدی میتوان به مردمی داشت که اکثریت آنها غرق در فرهنگ دینی و مذهبی هستند. حداقل فکر کنم تا چندین نسل اینده وضعیت ایران به همین منوال خواهد گذشت. اگر دقت شود حتی فرهنگ روشنفکران ایرانی چه در داخل و چه در خارج شدیدا گرفتار مذهب و دین است.
    فکر کنم اگر واژه های ریشه در مذهب و دین را بتوان از زبان پارسی به تدریج حذف کرد شاید شروع خوبی باشد. من از خودم شروع کردم؛ بجای واژه سلام از واژه عرض ادب و احترام و به جای واژه به امید خدا از واژه به امید موفقیت استفاده میکنم. سعی میکنم خود و فرزندانم و هر انکه با او در تماس هستم را بر حذر از استفاده از واژه های دارای ریشه در دین و مذهب بکنم.
    دیگر اینکه به هر انکه در تماس هستم بنا بر فرا خور حال و معلومات و سوادش با استفاده از رفتار و کردارش به او بفهمانم که انچه را دین ومذهب و مروجین آن میگویند را اول مقیاسی با عقل و شعور و درایت و خرد بنماید و اگر توانست توجیهی عقلانی برای ان پیدا کند، بدان عمل نماید و اگر نتوانست خود او به دیگران بیاموزد که جامعه ائی پیشرفت میکند که قوانین دینی و مذهبی در ان حاکم نباشد و باید همه انسانها با هر عقیده ائی شهروند مورد احترام باشند و از دید قانون زمینی تدوین شده توسط خود جامعه به یک نگاه دیده شمند و در پیشبرد جامعه سهیم گردند.
    در نهایت اموزش و شناسانیدن جامعه سکولار (جدائی دین از سیستم حکومتی) به سایر شهروندان این مرز و بوم توسط هر ایرانی که خود را از فرهنگ دین و مذهب کاملا رها کرده و ذره ائی وطن دوستی و افتخار به ایران در او باشد و خود با مطالعه عمیق درک کرده باشد که ایران سکولار و رها و ازاد از فرهنگ دین و مذهب میتواند کمک بزرگی به توقف روبه زوال رفتن ایران تحت حکومت استبداد نعلین بکند، لازم است.
    شاید هم روزی که اکثر ایرانیان عقل و خرد را جایگزین جهل و خرافات دینی و مذهبی در فرهنگ خود کردند، سیستمی سیاسی و فرهنگی مانند کشورهائی چون فرانسه یا ژاپن یا آمریکا یا آلمان یا سوئد یا انگلیس و امثال این کشورها در ایران عزیز ما را دنیا شاهد شود.
    2- این روزها رژیم ولایت مطلقه فقیه در ایران و داعش و بو کو حرام و طالبان و امثالهم فرصت خوبی را بو جود آورده اند تا بشریت هر چه بیشتر به ماهیت واقعی سیاسی شدن دین اسلام و مذاهبش ، پی ببرند.
    تاریخ نشان داده است که ، امثال رژیم ولایت مطلقه فقیه در ایران عزیز ما هم بمانند خاتمه حکومت کلیسیا بلاخره به رنسانس ختم خواهد شد و ایران مانند اروپا از قرون وسطی و سیاه استبداد دینی و مذهبی برای همیشه نجات خواهد یافت.
    به امید نهادینه شدن عقل و خرد در فرهنگ ما ایرانیها
    مهدی از تهران

     
    • بجای واژه سلام از واژه عرض ادب و احترام و به جای واژه به امید خدا از واژه به امید موفقیت استفاده میکنم. سعی میکنم خود و فرزندانم و هر انکه با او در تماس هستم را بر حذر از استفاده از واژه های دارای
      ………………
      بجای سلام چرا واژه زیبا و خوش اهنگ درود و بجای خداحافظی بدرود را بکار نمی گیرید عزیز!عرض ادب و احترام که مقایل سلام نیست عزیز.یکی دوتا فیلم تاجیکی را نگاه کرده بعد متوجه شدم که ناشیانه از کلمات رحمت و مرحمت بجای بفرمائید و خوش آمدید و گاهی خداحافظی استفاده می کنند!واقعا که اسلام همه ما فارسی زبانان را از هویت خالی نموده!

       
  41. پوریا – جواب سید مرتضی
    2:03 ب.ظ / سپتامبر 29, 2016

    دهان به ناسزا باز کردی و مرا بی ناموس خواندی . من از ناموس خودم و ناموس تو و بقیه معذرت خواهی میکنم که گروهی شهوت پرست آنان را به تحقیر اینگونه خطاب میکنند . هر چند ناموس برای شما زنی است که باید مطیع شهوات شما باشد و در نهایت موجودی///////////////// که فقط باید روزی دو بار خودش را به شوهر بدون عذر تسلیم کند . شخصیت زنان سرفراز میهن من بالاتر از آنست که ///////////////////آلوده شود . //////////////////// و اگر حالش را داری تا سر کوچه بر تا نظر مردم را نسبت به امثال خودت بفهمی .گفتی میخواهی از این سایت بروی . کجا بروی؟ 37 سال خون ما در شیشه کردید. در روز روشن //////////و به ریشمان میخندید . اما بدان در روز واقعه اربابت نیست تا به پشتوانه اش به این و آن دشنام دهی . البته وقتی بزرگتان جمعی را دیوث میخواند از تو چه انتظار دیگری میشود داشت .

    جناب نوریزاد، این عمل شما را غیر اخلاقی میدانم شما رکیک ترین فحش آخوندی که مدعی آیت اللهی است و توهینهای او را بدون سانسور منتشر کردید آنوقت این کاربر محترم جناب پوریا را از حق بدیهی خود که پاسخگویی به این اهانتها میباشد با چنگک محروم کردید این عمل شما را شدیدا غیر اخلاقی میدانم در صورتی که من بارها خود این کلمه “مدخوله” از آخوندها شنیده ام و دیدیم او چگونه گستاخانه و با بی ادبی تمام تربیت و شان آخوندی خود را نشان داد و رفت. در ضمن او کامنت این کاربر را بهانه قرار داد و دلیل رفتن او چیز دیگری است اگر می خواهی دلیل پشت پرده آن را بدانی چندین ماه بود که آخوند همکار او یعنی مصلح به بهانه کشاورزی از این سایت رفته بود تاریخ و ساعت رفتن سید مرتضی و حضور ناگهانی مصلح را دقت کنید:

    1ـ ساعت 10/23بعد از ظهر 27 سپتامبر سید مرتضی می رود.

    2ـساعت 1/51نیمه شب! 28 سپتامبر مصلح وارد میشود.

    یعنی فاصله رفتن یک آخوند و آمدن آخوندی دیگر بجای او، کلا 3 ساعت و 28 دقیقه شده است و می بینیم که همان وظیفه او را دارد انجام میدهد و در ذیل اکثر کامنتها حاضر میشود و به اصطلاح خودش دروس حوزوی را تبلیغ می کند از کاربران محترم این سایت تقاضا می کنم به ذیل کامنت “ریشه ها” از استاد بزرگوار جناب کورس بروید و ببینید چگونه این آخوند مصلح به این استاد فرهیخته گستاخی کرده است و من در همین جا از جانب خودم از این استاد بزرگوار بابت گستاخی این آخوند عذر خواهی می نمایم جناب نوریزاد، ساده نباش چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد این حوزه علمیه و آخوندها روباه که چیزی نیست شیطان را نیز درس میدهند یادت هست چندی پیش در ذیل کامنت همین جناب مصلح نوشتی که از کار و بار کشاورزی چه خبر؟ و او هیچ پاسخی نداد!! البته شما مچ او را گرفته بودی چون بنام “مصلح آبادی اراکی” کامنت گذاشته بود و او هم ///////////////// نداد!! در خاتمه مجددا بعرض می رسانم که جانب عالی در حق جناب پوریا جفا فرمودید که پاسخ او را سانسور نمودید آنهم به نفع آخوند هزار چهره.

    ——————-

    دوست گرامی
    اگر یکی پیدا می شد و آن فحش معروف حضرت آیت الله جوادی آملی را سانسور می کرد خوب بود یا این که نه، اجازه داده شد که این فحش از زبان این آیت الله جاری شود؟
    با احترام

    .

     
    • جناب ناشناس اتفاقا این کار نوریزاد مثل همان انداختن نور به خانه ارواح است!بگذارید مردمان بدانند که پشت این محاسنهای شانه کشیده و دستهای نازک و نرم و لطیف و صورتهای نورانی چه درنده خویانی خوابیده اند.

       
  42. جناب مصلح گرامی
    با خیر مقدم ، در رابطه با توضیحی که خطاب به دوست فهیم آرتین عزیز ارائه کردید بنده نکاتی بنظرم میرسد که عرض میکنم:
    1- موضوع معصومیت مطلق امامان شیعه واقعا دارای سند درست و دلیل استواری نیست. بنظر میرسد که ما باید حداقل تائید یه ای از پیامبر و یا قول صریحی در قرآن در این مورد داشته باشیم که بنظر نمیرسد موجود باشد .
    2- ما بطور واضح در قول و رفتار امام علی هم میبینیم که ایشان خود را بری از خطا و اشتباه نمیداند و در وصیت نامه خود به امام حسن هم به صراحت احتمال به گناه و شبهه افتادن فرزند خود را که یکی از معصومین است میدهد.
    3- همچنین خود ایشان در دعای کمیل بطور صریح از گناه و عقوبت آن بخدا پناه میبرد. حال هر تفسیری هم بر آن بگذاریم به هر حال نافی معصومیت مورد نظر ما است. همچنین ما هیج روایت صریحی هم از هیج یک از امامان بعدی هم نداریم که خود آنها چنین ادعای بزرگی را کرده باشند. اصولا اگر کسی با جنس گناه که از اعمال و ویژگی های بشر زمینی است آشنا نباشد نمی تواند مضرات آنرا توضیح دهد . این یک موضوع عقلی است.
    4- ما چه برای دینداران و چه برای بی دینان باید بطور جدی بتوانیم دلیلی بر معصومیت اقامه کنیم و فواید آن را توضیح دهیم. شما بخوبی میدانید که حتی در بین خود روحانیون شیعه هم در این مورد سئوال وجود دارد و بروز حکومت اسلامی که سعی میکند مشروعیت خود را از این دست موضوعات بدست آورد، اعتقادات فعلی را در معرض آزمون جدی قرار داده است که باید کسانی که مدافع این حریم هستند پاسخ منطقی برای آن بیابند.
    5- تمسک به آیه تطهیر هم با سئوالاتی همراه است که معنای درست اهل بیت چیست و اهل بیت پیامبر در زمان نزول آیه چه کسانی بودند؟ آیا این منطقی است که ما کسانی را که 100 ستال بعد بدنیا آمده اند را اهل بیت بدانیم ولی همسران پیامبر را اصلا به حساب نیاوریم؟ بعد هم معصومین را بطور گزینشی انتخاب بکنیم؟ متاسفانه و یا خوشبختانه درب این جعبه سیاه باز شده و باید به این ابهامات پاسخهائی قانع کننده داد.

     
  43. با سلام
    https://www.youtube.com/watch?v=cHxuY7hsXfY
    تقديم به جناب نوري زاد و هنردوستان
    عبد الحليم حافظ – يارب سبحانك

     
  44. قصه خداى ما و خداى آنها

    يكى بود يكى نبود، غير از خداى مهربون هيچكس نبود و آن خداى مهربون مثل رنگين كمان، رنگارنگ بود. رنگ دلهاى مردم بود.

    اما يك جماعتى آمدند گفتند خدا كه نبايد رنگارنگ باشد، بايد فقط يك رنگ باشد. رنگ دل ما. آن خدا را بدهيد، اين را بگيريد تا هم دنيا داشته باشيد هم آخرت. خداى مردم را گرفتد خداى خودشان را دادند.
    چشمتان روز بد نبيند. خدايشان سياه، بداخلاق، ترسناك، انتقام جو، مكار، و آنقدر حريص و طمعكار از آب در آمد كه ديگر به خمس و زكات قانع نبود. همه دار و ندار مردم، ارث و ميراث اجدادى قرون و اعصارشان، حق بچه هاى آمده و نيامده، حتى درختها، خاك، زير خاكى ها، هوا و آبشان، همه و همه را مى خواست.
    آن جماعت اسم اينها را گذاشتند انفال و همه اش را مال خود كردند. سه قورت مى خواستند و انگار اين همه ثروت نيم قورت باشد، هميشه دو قورت و نيمشان هم باقى بود.

    مردم سفره شان خالى، خانه شان خراب و شهرشان دود زده و خشك شد. هاج و واج به آن جماعت نگاه مى كردند فهميده بودند كه چه ريگ بزرگى به كفششان است و زير كاسهء خدا خدا كردنشان، چه نيم كاسه اى.
    آخر اگر همه چيز را براى خدا مى خواستند، چطور خودشان از خانهء محقر به برج اثاث كشيدند و از الاغ به ماشين شاسى بلند و خورجينشان تبديل شد به حساب بانكى پرو پيمان؟؟

    حالا مردم مانده اند و يك خداى سياه خيلى ترسناك كه اگر خودش هم نخواهد باشد، آن جماعت نمى گذارند كه نباشد. آخر خيييييييييلى لازمش دارند…………

    قصه ما به سر رسيد، كلاغه به خونه ش نرسيد. چون خونه ش روى يك درخت بود، درختها انفال بود، بريدند، چوبش را فروختند، جاى درختها برج ساختند، فروختند، پولش را در راه خدا گذاشتند جيبشان……

    بالا رفتيم دوغ بود پايين اومديم ماست بود، قصه ما متاسفانه راست بود.

     
  45. ali*
    10:41 ب.ظ / سپتامبر 28, 2016
    جناب نوریزاد
    سخنرانی ۴ مهر ۱۳۹۵ حسن عباسی کیسینجر ایران در ساوه را گوش کنید
    اگر گوش کنید تصدیق خواهید کرد که این شخص به اصطلاح استرازیست این نظام فقط به یک روانشناس بسیار حاذق نیاز دارد.
    انصافا دلم برای خودم و این مملکت بینوا و ان افرادی که پای سخنرانی او نشسته اند میسوزد به قول خمینی خدا همه ما را ادم کند.

     
  46. با درود فراوان به نوری زاد خستگی نا پذیر و دیگر عزیزان نویسنده
    آقای نوریزاد ، بنده خیلی اهل نوشتن نیستم ، به دلایل مختلف ، و بیشتر دوست دارم نوشته های (مخصوصا) شما و دیگر عزیزان نویسنده زحمتکش این سایت روشنگر را مفتی ،مفتی !! بخوانم و بر داشته هایم بیفزایم که واقعا هم اینجوری شده است ومن بدین وسیله از همه نویسندگان آزاده این سایت تشکر می نمایم . ولی با دیدن این نوشته آخرت ،دیدم انصاف نیست که دست مریزادی ، خسته نباشیدی ، نثار شما نکرده باشم و عرض کنم که انصافا این نوع نوشتار و ادبیاتی که شما دارید و بکار می برید و روشنگری می نمایید می شود گفت : که ناب است ومخصوص نوری زاد. حال باید گفت آهای آنهایی که خوابیده اید و یا خودتان را به خواب زده اید ،نوری زاد ،حجت را یر شما تمام کرده و گفتنی ها را گفته و روشنگریها را کرده و باز هم میکند ، آخر دیگر چه بگوید ؟ کجایید ؟؟؟ کجا ؟ از این نوشته ( البته در ظاهر ، در لفافه )روشنتر ، شفاف تر ، گویاتر دیگر چه بنویسد ؟ دارد داد میزند ،اینها ذاتشان این است و …. بابا ول کنیداینها را ،ببینید انسانیت کجا گیر کرده ؟ شما هم دنبالش باشید ،ولی ..ولی ،ظاهرا قصه سر دراری دارد همچنانکه مولوی چند قرن پیش دنبالش بوده و پیدایش هم نکرده، یعنی ممکن است ؟ باز هم ظاهرا بسان مولوی باید در آرزویش باشیم دلمان خون باشدو ازاین درد بمیریم …… بازهم دست مریزاد .زنده باشی عزیز.

     
  47. خیر مقدم به مصلح عزیز و گرامی و تقاضا از هم بحث و هم سایتی جناب سید مرتضی برای تداوم حضور ..

     
  48. گفتگوی با خدا از منظر یک چوپان در عین حال که دارای لطافت ادبی است، حاوی یک پیام و نگاه بسیار کلیدی در زندگی بشری ما هم میباشد چه آنکه پیامبرانی که خدا برای بشر فرستاده نوعا چوپان بوده و یا تجربه چوپانی داشته اند . برای مثال جناب موسی به چوپانی گله های شعیب مشغول بود و پیامبر اسلام نیز دارای تجربه چوپاتی مهمی در حیات خود بود. سایرین نیز همه در شرایطی بوده اند که با امر چوپانی آشنا میشدند. حکایت بسیار شیرین مولوی از مواجه انسان با خدا نیز همان داستان معروف موسی و شبان است که دارای نکات و ظرائف دلنشینی است. حال باید پرسید چرا “چوپانی” میتواند در زندگی ما مهم باشد؟
    چوپان کسی است که مسئولیت یک دسته از گوسفندان را بعهده میگیرد و آنها را به صحرا میبرد ،جائی که هم باید مراقب تغذیه درست آنان باشد و هم باید از خطرات مرگباری که از جانب حیوانات درنده متوجه زندگی اعضاء گله است آنان را حفظ کند. او باید مواظب باشد که آرامش روانی گله به هم نخورد و هیچکدام از جمع خارج نشوند و اگر یکی هم جا ماند او وظیفه دارد بسرعت او را به جمع بازگرداند و ببیند که چرا او از گله جدا شده و یا راه را گم کرده؟ سگ چوپان که ابزار قهریه او است بسیار به گله احساس مسئولیت دارد و هیچگاه و تحت هیج عنوانی به گوسفندان حمله نمی کند بلکه کلیه اعضاء گله در سایه قدرت سگ گله احساس آرامش دارند. از سوی دیگر، چوپان هم در قبال آسایش و امنیت و سلامتی گله خود مسئول است و هم جامعه و اقتصادی که از این فعالیت منتفع میشوند. چوپان در صحرا به تمام معنا تنهائی و بیکرانگی خلقت را تجربه میکند و بطور طبیعی در این تنهائی وارد کفتگوی راز آلود و منحصر بفردی با طبیعت میشود. او جریان زندگی و حیات را بی و اسطه لمس میکند.
    اگر این احساس مسئولیت چوپانی وارد جامعه شود ، دیگر رهبران راضی به بذبختی مردم خود نمیشوند و نیروهای امنیتی و نظامی آنها که از باید کار گزار جامعه باشند، مردم را پاره نمی کنند. روحیه چوپانی اجازه نمیدهد که رهبری از صبح تا شب امنیت روانی و اقتصادی مردم خود را به هم بریزد و مدام دنبال این باشد که ببنید امروز کدام شادی آنها را حرام کند و یا اینکه ببیند به جای گماردن کسانی که به مردم خدمت کنند، کدام گرگ درنده را میتواند به جان آنها بیندازد. شاید بد نباشد یکی از شرایط رهبری چندین ماه تمرین کار چوپانی باشد.

     
  49. باسلام آقای نوری‌زاد همیشه عزیز و گرامی‌. آقای نوری‌زاد من یه ایرانی‌ هستم و در خارج از کشور زندگی‌ می‌کنم. چند روز پیش داشتم از طریق تلفن با دوستان و آشنایان در ایران حرف میزدم و حرف صحبت ما از رژیم، دیکتاتور، تحریم و گرانی آمد به سر مسئله نرگس محمدی. آقای نوری‌زاد بعضی‌ از دوستان بر این عقیده بودند که بدبختی و مصیبتی که بر سر این شیر بانو آمده به عهده نوری‌زاد است. آنها بر این عقیده بودند که نوری‌زاد نرگس محمدی را بدبخت کرد و نوری‌زاد او را تشویق به فعالیت میکرد و دستگاه سرکوبگر هم اینرا میدانست و نرگس محمدی را عمد ن به ۱۶ سال زندان محکوم کردند.

    ——————-

    سلام آرام گرامی
    بحش قتبل توجهی از احکامی که برای خانم محمدی بریده اند، به پیش از سال 88 بر می گردد. عمده ی سالهای زندان ایشان به عضویت ایشان در کانون مدافعان حقوق بشر مربوط است. در عین حال که یک ثانیه ای که ایشان در زندان می گذراند، جرمی بزرگ بگردن حاکمان اسلامی است. البته شاید من نیز سهمی در جانبداری از ایشان داشته باشم. من و دکتر ملکی و گوهر عشقی وقتی نرگس به زندان افتاد خیلی شلوغ کردیم. بله شاید. اما دوست آرام ما، برای آراستن فردا، از همین امروز باید بپای خاست. وگرنه آنها که می کشند و می برند و ضایع می کنند، بی مزاحمت در حرفه ی حرامی خود فرو می شوند.
    با احترام

    .

     
    • ارام گرامی چنین ادعاهایی را اوباش رژیم پخش می کنند برای تبرئه خودشان.از کی تا حالا اعتراض مدنی و معترضان مدنی و بدون خشونت را مقصر زندان رفتن و کشتن و سلاخی کردن مردم توسط اراذل و اوباش حکومتی دانسته اند.بفرضی که آنچه شما نوشته اید درست باشد بفرمائید جرم چند پیرمرد و پیرزن و یا عده ایی زن و مرد که برای رعایت حقوق شهروندی مسالمت آمیز حرف می زنند چیست که باید اینچنین ناجوانمردانه مجازات شوند؟ارام گرامی دوستان و آشنایان شما راه بدون درد سر را برای ارام کردن وجدان خود یافته اند.چون هیچ انسان باوجدانی نمی تواند شاهد چنین ظلمی هائی باشد.راستی مگر این اولین برخورد حکومتیان با مردم است ؟دستگاه تبلیغاتی رژیم با تمام قدرت سعی در یافتن راهی برای توجیه جنایتهایش دراین 38 سال است.کشت و کشتارهای 58 تا 60 را بگردن عوامل رزیم قبلی و سازمانهای سیاسی انداخته و کشتارهای 60 تا 70 را با برخوردهای ولو اشتباه مجاهدین و گروهای دگراندیش و دانشجویان و …می اندازد.کشتارهای نویسنده گان و سایر دگراندیشان را بعد از 70 بگردن آمریکا و غرب و نفوذ آنها و سال 88 را هم لابد تقصیر مردم بوده که آرام به دزدیده شدن رایشان اعتراض کرده اند.حالا هم نوریزاد لابد قاتل ستار بهشتی و مجرم در زندانی شدن دیگران!نه جناب ارام چنین ادعاهایی ارزونترین و غیره مسؤلانه ترین ادعاهاست.حکومتی مافیائی که درتمام تار و پودش مشتی اراذل و اوباش و قاتل و آدمکش و دروغگو نفوذ دارند برای حفظ قدرت خود از هیچ جنایت و دروغ و تزویر و ریائی ابائی ندارند.خانم محمدی و دیگر عزیزان این آب و خاک جرمشان دفاع از حقوق همان دوستان و آشنایان من و شمائی هستند که اگر لاقل خاموش می مانند بهتر از چنین مزخرفاتیست که می بافند!کسانیکه چنین ادعاهایی را دارند خواسته و ناخواسته در خط رزیم و بر ضد منافع مردمند!

       
  50. مازیار وطن‌پرست

    دلایل سقوط ساسانیان:

    http://www.radiofarda.com/a/b11-viewpoints-causes-leading-to-sassanids-downfall/27273565.html

    از متن:
    «این را دوست دارم اگر اجازه بدهید مطرح کنم که شناخت ما از هر برهه تاریخی به طور کلی و برهه‌های تاریخی هرچه دورتر، اینکه ما امروز در قرن بیست و یکم سئوال می‌کنیم از علل برافتادن ساسانیان، ولی مثلا‌ً به دنبال علل برافتادن اشکانیان نمی‌رویم، یا به دنبال فروپاشی قدرت هخامنشی نمی‌رویم، یا سلسله‌های دیگری که در ایران حکومت کرده‌اند، پیدا است که یک مسئله‌ای در زمان حال هست که برای ما مهم است.

    خوانش ما از تاریخ در پرتو پرسش‌هایی است که اکنون برای ما مطرح است و ما چاره‌ای نداریم خواه ناخواه هم شکل گرفتن پرسش و هم شکل گرفتن پاسخ به آن تحت تاثیر دلبستگی‌ها و خواسته‌های امروزین ما تقریر و تعیین می‌شود.

    مسئله آمدن اعراب به ایران با آمدن اسلام به ایران یکی نیست. این را باید توجه داشت و رابطه بین قبایل مختلف عرب با ایران خیلی قدیمی‌تر از آمدن دین اسلام به سرزمین ایران است. آن سخن‌هایی که قبلا‌ً گفته می‌شد که ایرانیان به ضرب شمشیر مسلمان شدند فقط، یا یک سره با آغوش باز به استقبال اسلام رفتند فقط، هیچکدام اینها به نظر می‌آید با داده‌های تاریخی که در اختیار ما است به طور کامل نمی‌خواند.

    برای اینکه مسلمان شدن ایرانیان پدیده‌ای نبوده است که در طی ده سال بیست سال صورت بگیرد. بلکه چند نسل طول کشیده است و در تبین فرآیندی که چند نسل طول کشیده که صورت نهایی به خودش بگیرد نه تئوری شمشیر کفایت می‌کند و نه تئوری فشار طبقاتی و فشار مغان و استقبال از آیین عدالت با آغوش باز. باید به دنبال پارامترهای دیگر رفت و اگر فرصت باشد من خوشحال می‌شوم بیشتر در این باره صحبت کنم.»

     
    • مازیار گرامی…همانطور که شما از قول مصاحبه شوندگان (آقایان دریائی و کمالی) اشاره کرده اید، اسلام در ایران در یکی دو سه دهه ، پا نگرفت. ضمناً توجه داشته باشید که آقای دریائی استاد تاریخ ایران پس از اسلام و ایران باستان در دانشگاه ارواین کالیفرنیا و آقای کمالی استادیار همین مباحث در کالج بارنارد نزدیک نیویورک، هستند. اولاً- این آقایان در کالج و دانشگاه آمریکائی تدریس میکنند و زندگیشان از محل حق التدریس میگذرد. مضافاً به اینکه باتوجه به نفوذ خارق العادۀ یهودیان در همۀ ارکان آمریکا و حمایتهای مالیشان از دانشگاهها و بخصوص حضورگسترده شان در محیطهای دانشگاهی، استادانی که در این دانشگاهها تدریس میکنند نمیتوانند بر علیه منویات و مصالح آنها چیزی بگویند. ثانیاً- آقای دریائی همواره بین ایران و آمریکا درسفر است. درایران نیزبه سمینارهای مختلف مربوط به تاریخ اسلام و ساسانیان، دعوت شده و سخنوری میکند. بنابراین، اگر جناب دریائی چیزی را که خوش آیند رژیم ملاها نباشد بر زبان آورد، پایش از ایران بریده خواهد شد. پس به این دلائل، این دو نفر نمیتوانند واقعیتهای مربوط به پایه گذاری دین اسلام از سوی یهودیان باستان و بخصوص قرون 7 تا 10 میلادی را بازگو کنند. بخصوص که هم اکنون حتی در غرب دسترسی به آثار دست نویس باقی مانده از آن سالها که مشارکت یهودیان در پایه گذاری اسلام را بازگو کرده اند، بطور نسبی مشکل است. در این میان، بین مدرسین آثار یهودی و مسیحی نیز کشمکشهای عمده ای در این مورد وجود دارد. پس اگر یکی از این آقایان بخواهد همکاری و هم بستگی یهودیان با نومسلمانان از قرن هفتم به بعد را منعکس کند، حداقل پاداشی که نصیبش خواهد شد، اخراج از دانشگاه، هو شدن از جانب یهودیان و درنتیجه خانه نشینی و به عزلت رفتن است. اما، آقای دریائی محظور دیگری هم دارد و آن اینست که ایشان روابط تنگاتنگی با آخوندها برقرار کرده و بر همان اساس هم مرتب به او امکان میدهند تا به عنوان مورخ در سمینارهای اسلامی ایران شرکت نموده و حتی به او اجازه میدهند تا به نقاط مختلف ایران رفته و اخباری از حفاریهای باستانشناسی تهیه کند. منتها ایشان محدودیتهائی هم دارد که از آن جمله عدم انعکاس واقعیتهای تاریخی که به مذاق ملاها خوش نمیآید. شاید اگر روز ی روزگاری آقای دریائی بازنشسته شد و نیاز به حقوق داشگاه نداشت، بگوید آنچه را که باید میگفت. نتیجه اینکه این دو نفر به علت وابسته بودن به منابع قدرت و ثروت، یا از گفتن واقعیتها اجتناب میکنند و یا از بیم از دست دادن کرسیهای تدریس دانشگاهی که ممر معاش آنهاست، از بیان واقعیتها طفره میروند. واقعیت اینست که آئین اسلام از جانب یهودیان و مسیحیان پایه گذاری شده، عدۀ بسیاری از یهودیان درهجوم تازیان به سرزمین ما شرکت کرده بودندو مدارک مختلفی هم در این مورد وجود دارد که یهودیان دسترسی به آنها را یه عنوان مدارک (َAnti Semetic) و یا (Jewish Polemics) بسیار محدود کرده اند.

      حداقل تا 117 سال پس از مرگ محمّد، آئینی بنام اسلام در جزیرة العرب و در خارج از آن، شناخته نبود. درایران بنا بربیان فردوسی و براساس احساس میهن پرستی وی، آنان را به نام تازیان میشناسیم. ولی در قلمروی رومیان (Saracens) و یابراساس ادعای خودنامیده های مهاجمین، بنامهای محمّدیها و اسماعیلی ها و هاجریها شناخته میشدند. در آن سالها خبری بنام اسلام و کسی بنام مسلمان در میان نبود. در این باره مدارک متعددی وجود دارند. در مبحث اسرائیلیات که انتشار آن به علت کمبود وقت، وسعت مبحث مربوطه و گرفتاریهای شخصی انتشار آن به تأخیر افتاده است، راجع به پایه گذاری اسلام از جانب یهودیان و مسیحیان، با استناد به مدارک غیر قابل انکار سخن خواهم گفت. ما هنوز در ابتدای کاریم. از دوستان فرهیخته و علاقمند به این مباحث خواهش میکنم اگر اوقات فراعتی دارند، بطور مستقل پژوهش نموده و همکاری کنند. بخش مهمی از آیندۀ ایران و ایرانیان به آگاهی از اسلام و اینکه برما چه گذشت، خواهد داشت.

       
      • حداقل تا 117 سال پس از مرگ محمّد، آئینی بنام اسلام در جزیرة العرب و در خارج از آن، شناخته نبود.علی کبیری

        آقای کبیری آدم از نوشته های شما گاهی شاخ در می آورد.جزیره العرب که مهمترین شهرهایش یثرب و مکه بودند و باید عرض کنم که بیشتر قریه و ده بودند تا شهر، در سالهای واپسین زندگی پیامبر اسلام، کمپلیت اسلامیزه شدند.
        نسل یهود که از میان برداشته شد (پس از جنگ خندق معرب کندک پارسی- زیرا به توصیه سلمان، خندقی دور قریه مدینه کنده شد).پس از مرگ پیامبر اسلام ابوبکر فرمان اخراج یهودیان و همه غیر مسلمانان را صادر کرد.

        در زمان عمر که لشکرکشی و فتوحات اسلامی انجام شد کشورهای پارس (ایران) بین النهرین (عراق) شامات (لبنان و سوریه) و مصر تسخیر شدند.فرماندهان این جنگ ها همه مسلمان و عرب همچون سعد بن ابی وقاص و عمروعاص بودند.من در هیچ مدرک تاریخی ندیده ام که از مشاورینی یهودی در این تجاوزات استفاده شده باشد.
        مطالعات شخصی ام این ایمیج و تصور را به من داده که تصرف ایران به ضرب و زور شمشیر بوده است. طبق تحقیقات برخی تاریخدانان- آیین مسیحیت از غرب و آیین بودایی وهندوئیسم از شرق- در حال گسترش به ایران بوده.

        چرا اسلام به ارمنستان نرفت و به ایران مصر و شامات رفت.زیرا ارمنستان غنا و ثروت ایران و مصر و شامات را نداشت چنان که اکنون هم کشوری با درآمد سرانه زیادی نیست.اگر یک لشکر پا در رکاب و جنگ طلب- که خودش را نظر کرده خدا می داند و در دلهای لشکریانش امید تصاحب ثروت و اموال و زنان و برده گیری موج می زند را به کشوری که نیروی دفاعی نا آماده و تضعیف شده در اثر جنگهای فرسایشی با روم دارد (منظورم ایران است) گسیل شد، آیا قدرت منطق و شیرینی آموزه های معنوی و دینی آن دین، مردم معمولی را جذب می کند یا برق شمشیر و خونریزیهای دلهره آور. حدیث می گوید: “نصرت بالرعب” یعنی با ارعاب پیروز شدم . این ارعاب بود که جمعیت زیادی از مردم ایران را که نه زبان عربی بلد بودند و نه علاقه ای به کنار گذاشتن می و شراب و نه علاقه ای به خواندن نماز به زبان بیگانه و روزه سی روزه- داشتند را مجبور به پذیرفتن تحمیلات مهاجمان کرد.

        صد سال گذشت تا توانستند ایران را تصرف کنند.همین مردم طبرستان(مازندران) بیشترین مقاومت را در برابرآنان کردند .اگر تعداد زیادی امامزاده در مازندران می بینید همان ابوقاتل ها و ابوالسیف هایی هستند که طبرستانی ها را کشتند و به اسارت بردند.
        دوران تاریکی و ظلمات کم کم سپری می شود و نور خورشید حقیقت آهسته آهسته به دلهای مشتاقان فهم تاریخ راستین،خواهد تابید.در آینده این تز -که” ایرانیان و سایر ملل فتح شده از سویدای دل به آیین حنیف پیوستند” خریدار چندانی نخواهد داشت.همین.

         
        • با سپاس ازدوست محترم البرز…شما به موارد متعددی همچون ازمیان برداشته شدن نسل یهود در جزیرة العرب، هجوم تازیان به سرزمین ما با هدف غارت ثروت و بدست آوردن زنان ایرانی و برده گیری و و انتقاد به نوشتۀ مختصر اینجانب مبنی بر یاری نمودن یهودیان به محمد، اشاره کرده اید.

          نسل یهودیان درجزیرة العرب ریشه کن نشد. زیرا عدۀ بی شماری از یهودیان یا به اجبار یا با فرصت طلبی یا به میل خود قبل از مورد حمله قرارگرفتن به آئین محمدی گرویده بودند و یا به هنگام حمله چنین کردند (مائده/12). برگزاری نماز در 15 سال اول ادعای پیغمبری محمّد، رو به اورشلیم، نشانۀ بارزی ازتعلیمات بهودی در اسلام اولیه دارد. درواقع این یهودیان هستند که رو به دیوار ندبه به یهوه نیایش میکنند ودیوار ندبه هم در اورشلیم است. درمورد همراهی یهودیان با تازیان درصدر اسلام به آموزه های یعقوب نومسیحی یا (Doctrina Jacobi Nuper Baptizati) که از یونانی به ( Ge’ez) برگردانده شده و نسخه های متعددی از آن به زبانهای مختلف دردست است، مراجعه کنید. این مدرک بصورت مناظره و تاریخ آن 2 سال پس از مرگ محمّد است که در مبحثی ازآن یکی از یهودیان از یهودی دیگری که به اجبار مسیحی شده است (به اجبارمسیحی شدن یهودیان شمال آفریقا از سوی هراکلیوس امپراتور روم، مراجعه کنید)، چنین میگوید که ” اگر برادرت یا یهودیانی که به اعراب تازی پیوسته اند از دین خود روی برگردانند، چه خواهی کرد؟ ” (آموزه های یعقوب نومسیحی، V17, 212-213). لطفاً به ساختمان جمله مبنی برپیوستن برادر نوعی به تازیان عرب، توجه کنید. مدرک دیگر نامۀ دست نویس ماکسیموس کشیش به پطر فرماندۀ رومی درنومیدیا است که در آن اتحاد یهودیان با تازیان برعلیه مسیحیان شمال آفریقا را بشدت نکوهش کرده است. (Maximus the Confessor by Paul M. Blowers، صص 22 – 20) و (Juifs et Chrétiens dans l’Orient Byzantin par Gilbert Dagron et Vincent Déroche، صص 41-39). یا

          «هنگامی که او (محمّد) برای اولین بار ظهورکرد، یهودیان دچاراشتباه شده و گمان کردند که او همان “ناجی موعود” ی است که درانتظار ظهورش بودند. عده ای از رهبران آنها به او پیوستند وبا ترک دین موسی که به خدا نظرداشت، دین او راپذیرفتند. آن یهودیان ده نفربودند وتا مرگ محمّد با او ماندند. اما هنگامی که مشاهده کردند که او گوشت شتر میخورد، متوجه اشتباه خودشدند (خوردن گوشت شتر درآئین یهود حرام است.م). آنها دین خود را ازدست دادند، ولی از اینکه دین محمّد را ترک کنند، هراس داشتند. متقابلاً، با ماندن درکنارمحمّد، به تعلیم و آموزش رفتارهای نابخردانه به وی برعلیه مسیحیان دست زدند.
          )The Chronicle of Theophanes, Edited and Translated by Harry Turtledove، ص 34)
          مدارک بیشتری باز دردسترس است.

          درمورد ریشه کن شدن یهودیان توضیح آنکه عدۀ زیادی به خارج از جزیرة العرب فرارکردند. ولی درخارج ازعربستان درمیان یهودیان برسر همراهی با تازیان اختلاف نظر هم وجود داشت. اما در نوشتۀ بالا فقط اشاره به آن گروههائی از یهودیان شده است که با تازیان همراه شدند. ضمناً مسیحیت نه تنها بطرف اروپا گسترش پیداکرد بلکه در مشرق ومیانرودان و ماورای آن هم ترویج شد. درمورد یورش تازیان به سرزمین ما به طمع بدست آوردن ثروت و زنان سفید پوست و به بردگی گرفتن ایرانیان، با نظر شما موافقم. در این مورد هم اسناد تاریخی هم از مورخین مسلمان و هم از غیر مسلمانان دردست است. با سپاس مجدد.

           
    • همین که فرایند مسلمان شدن ایرانیان چند نسل طول کشیده، گواهی بر مقاومت ایرانیان در برابر دین جدید است. این مقاومت هرگز خاموشی نگرفت چرا که ایرانیان حتی پس از مسلمان شدن، آن اسلام اولیه را با آیین های دیگر درآمیختند و آن را به صورت تصوف ، تشیع ، شعوبی گری،و غیره در آوردند. موشیه در دین یهود، مسیا یا مسیحا در مسیحیت، سوشیانس در آیین زرتشتی منجی های آخرالزمانی اند. در قرآن هیچ نامی که رک و پوست کنده و بدون تفسیر و تأویل های پیچ اندر پیچ منجی آخرالزمان معرفی کند نداریم .مسئلۀ تأویل را نیز شیعیان و بیش از همه، شیعیان اسماعیلی باب کردند و نباید آن را با پرسش هایی که اعراب بدوی از پیامبر می کردند، اشتباه کرد. قرآن برای اعراب ساده فهم بوده است نه پیچیده و لایه لایه . قرآن کتاب فلسفه و عرفان نبوده است . قرآن به گفتۀ فردوسی «گفتار پیغمبرهاشمی »بوده است. فردوسی حتی نمی گوید: گفتار خدا. او دین تازه را خیلی ساده چون دستورات پدری توصیف می کند که به بچه های خود در مقابل فرمان و نافرمانی وعد و وعید چماق و هویج می دهد.
      ز جنی سخن گفت وز آدمی
      ز گفتار پیغمبر هاشمی
      ز توحید و قرآن و وعد و وعید
      ز تأیید و از رسم های جدید
      ز قطران وز آتش و زمهریر
      ز فردوس وز حور وز جوی شیر
      طنز قضیه اینجاست که اخیراً عده ای می خواهند از فردوسی عرفان دربیاورند. چند لایه کردن متن قرآن خود نوعی مقاومت در برابر دین بسیار سادۀ اسلام حجاز بود. اگر ایرانیان و برخی از دانشوران کشورهای متمدن دیگر از جمله اسپانیا و مصر نبودند، اسلام به همان شکل ساده و بدوی خود در عربستان دفن شده بود و این همه مغزها و معانی عمیقی که امثال مولوی و ابن عربی به قرآن نسبت دادند ، پیدا نمی شدند. اما ایرانیان در بازآفرینی اسلام سنگ تمام گذاشتند.
      افزون براین ،آمدن عرب به ایران را چطور می شود از آمدن اسلام به ایران جدا کرد،در حالی که اولی حامل دومی است؟ حامل پیام مگر می شود تأثیری بر گیرندۀ پیام نگذارد؟ پیام را یکی چون عیسی در فضایی عاری از خشونت و سرشار از محبت می دهد و یکی دیگر با شمشیر خونچکان و چهره ای که فردوسی مارخوار اهرمن چهرگان توصیفش می کند.این پیام آور همزمان از زقوم و زمهریر و حوری و آتش و گرز و دیو سخن می گوید و زنان و کودکان را به اسیری می برد. مورخان رسمی هرگز با اسناد و سکه ها نمی توانند تمامی لحظات آنچه را برایرانیان گذشته است بازسازی کنند. اما احساس شاعرانۀ فردوسی عمق حادثه را به لحاظ تأثیرش بر احساس عمومی ایرانیان متجلی می کند هرچند روایتش در جزئیات مورد قبول مورخان نباشد.خاطرۀ این حامل پیام را فردوسی در سدۀ چهارم هجری با لحنی بسیار اسفناک بازگفته،انگار برابر شدن تخت و منبر فاجعه ای است که در اثر آن تا سده های دور آینده ،ایرانی دیگر رنگ شادی و داد و راستی و آبادی و مهر را به خود نخواهد دید. . توجه کنید: در قرن چهارم، نه در صدر اسلام. این خاطره آن قدر دردناک بوده که نسل اندر نسل و سینه به سینه تا زمان فردوسی منتقل شده ،از چه راه هایی ممکن بود پیام این مارخوار اهرمن چهرگان را از خودشان جدا کرد؟ انشعاب مذهبی یکی از این راه ها بوده است
      همانا که آمد شما را خبر
      که ما را چه آمد ز اختر به سر
      ازین مارخوار اهرمن چهرگان
      ز دانایی و شرم بی بهرگان
      بسی گنج و گوهر پراگنده شد
      بسی سر به خاک اندر آگنده شد
      چنین گشت پرگار چرخ بلند
      که آید بدین پادشاهی گزند
      ازین زاغ ساران بی‌آب و رنگ
      نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ
      که نوشین روان دیده بود این به خواب
      کزین تخت بپراگند رنگ و آب
      چنان دید کز تازیان صد هزار
      هیونان مست و گسسته مهار
      گذر یافتندی به اروند رود
      نماندی بر این بوم بر تار و پود
      به ایران و بابل نه کشت و درود
      به چرخ زحل برشدی تیره دود
      هم آتش به مردی به آتشکده
      شدی تیره نوروز و جشن سده
      از ایوان شاه جهان کنگره

      کنون خواب راپاسخ آمد پدید
      ز ما بخت گردن بخواهد کشید
      شود خوار هرکس که هست ارجمند
      فرومایه را بخت گردد بلند
      پراگنده گردد بدی در جهان
      گزند آشکارا و خوبی نهان
      بهر کشوری در ستمگاره‌ای
      پدید آید و زشت پتیاره‌ای
      نشان شب تیره آمد پدید
      همی روشنایی بخواهد پرید
      کنون ما به دستوری رهنما

       
  51. دشمنی قالب پنیری دید
    با دست برگرفت و از مرز پرید
    ناگهان یک بسیجی جان بر کف
    شد مقابلش سبز و نمی زد کف
    گفت به به چه دشمن زشتی
    تو الاغ و اجر و خشتی
    رهبر ما اگر بگوید زود
    تو و امریکا می شوید نابود
    عاقبت هر که بامش بیش
    او خطا کرده کافر کیش
    این زمان دیگر ان زمانها نیست
    این زمان یک زمان دیگریست
    ان زمانها و این زمان ها را
    تفاوت ره از کجاست تا به کجا
    ای خردمند عاقل و دانا
    نده زحمت بیش از این ما را

     
  52. پوریا - جواب سید مرتضی

    دهان به ناسزا باز کردی و مرا بی ناموس خواندی . من از ناموس خودم و ناموس تو و بقیه معذرت خواهی میکنم که گروهی شهوت پرست آنان را به تحقیر اینگونه خطاب میکنند . هر چند ناموس برای شما زنی است که باید مطیع شهوات شما باشد و در نهایت موجودی///////////////// که فقط باید روزی دو بار خودش را به شوهر بدون عذر تسلیم کند . شخصیت زنان سرفراز میهن من بالاتر از آنست که ///////////////////آلوده شود . //////////////////// و اگر حالش را داری تا سر کوچه بر تا نظر مردم را نسبت به امثال خودت بفهمی .گفتی میخواهی از این سایت بروی . کجا بروی؟ 37 سال خون ما در شیشه کردید. در روز روشن //////////و به ریشمان میخندید . اما بدان در روز واقعه اربابت نیست تا به پشتوانه اش به این و آن دشنام دهی . البته وقتی بزرگتان جمعی را دیوث میخواند از تو چه انتظار دیگری میشود داشت .

     
    • جناب پوریا
      خوب شد آمدی، گفتم اول پاسخ توی نفهم و مُغرض را بدهم و بعد بروم:
      گفتی “… من از ناموس خودم و ناموس تو و بقیه معذرت خواهی میکنم که گروهی شهوت پرست آنان را به تحقیر اینگونه خطاب میکنند . هر چند ناموس برای شما زنی است که باید مطیع شهوات شما باشد و در نهایت موجودی///////////////// که فقط باید روزی دو بار خودش را به شوهر بدون عذر تسلیم کند .”
      پاسخ من به تو اینست:
      آخه مردک بی شعور و بی شخصیت!
      ////////////////////////////////
      /////////////////////////////////
      ///////////////////////////////////
      /////////////////////////////////
      ///////////////////////////////
      ///////////////////////////////////
      ///////////////////////////////////
      متأسفم برای خودم و حضورم در این سایت؛
      کسانی که در این سایت ادعای مرام و معرفت و انسانیت میکنند، هیچکدام به توی آشغال(پوریا) تذکر ندادند که هیچ، برایت سوت و هورا هم کشیدند و یا مثل نوری زاد خودش را عقل کل دانست و نظر کارشناسانه! داد مبنی بر اینکه پرسش تو توهین آمیز نبوده! و خودش را عمدی به نفهمی زد!

      جناب نوری زاد ! خودتی! شما هم برو حالشو ببر! با این قبیل کامنت گذاران روان پریش.
      تمامی این جملات و کلمات من تنها و تنها برای نمایش این بود که اگر شما اجازه میدهی هر کس هر چه میخواهد بگوید، پس عواقب آن را هم باید بجان بخری.

       
      • آنارشیست جان
        رو پیشنهاد من مبنی بر احداث سایت سه نفره با سید مرتضی فکر کن.منتظر پاسخم.
        ارادتمندشما

         
  53. https://youtu.be/-Adkwu8TjN8

    اينهم لينك ويدئوي مرتبط با پست جناب نوري زاد

     
    • با پولهای نزول اندرنزول در دوران شاه و با کیفهای پراز دلار به بورلی هیلز آمدند… و اکنون بفکر موسی و شبان و این موسیقی مزخرف با بانگ ناله های مرده های بخاک خفته درسینه ی خاک سیاه که ازهراس به اجرا گذاشتن سفته های نزولخواران به سینه ی قبرستانها روانه شدند…حال این یهودیان به اصطلاح هموطن بیاد خدا افتاده و پوست گوسفند به برکرده و در نقش موسی درآمده اند. از خانم هما سرشار سوآل کنید مهندس ماهی سه هزارتومانی وزارت نیرو آن همه دلار را ازکجا آورده بود که توانست مالک این همه ساختمانهای تجاری در لوس آنجلس شود؟ این قصه سر دراز دارد… آخوندها تنها نیستند هموطن.

       
  54. اگر خدایی بود، یک تن فقیر و یک تن گرسنه نبود. محال بود که باشد .
    اگر خدا بود بیماری لاعلاج وجود نداشت .اصلا بیماری نبود .
    اگر خدا بود توی دهن آنها میزد که اول انقلاب به مردم دروغ ها گفتند .
    /////////////////////////
    /////////////////
    //////////////////
    و ما مردم ، امید هایمان را خدا می نامیم . و ای کاش این جهان را براستی خدایی بود .

     
  55. سوالی که من از از سید مرتضی کردم که چرا روحانیان به زنان خود مدخوله میگویند کاملا مستند بود . جهت اطلاع ایشان من چهار سال در مغازه ای در بازار که روبروی مدرسه علمیه بود کار میکردم و این اصطلاح را بارها از آنان شنیدم . جناب سید دوره ای که حکم به تکفیر بدهید و در مقابل پرسش رگباری از ناسزا بپرانید گذشته . می خواهید از اخراج طلبه هایی که از فشار نیروی جنسی با هم رابطه داشتند و دارند بگویم .دیگر اینکه آقای نوری زاد من ضمن احترام به شما که بخدا قسم شما را در مطلب نامه به مولا علی دلسوز تر از امثال سید مرتضی به دین و علی میدانم میگویم که به ایشان که اینگونه به جای جواب دادن توهین هایی که تماما در خور خودش است را به من و دیگران نسبت می دهد را زیاد از حد احترام میکنید . سخن آخر اینکه جناب سید زمانی که نگاهتان به زنانتان اینگونه است توهین کردن به بقیه جای خود دارد .ماهیت واقعیت را به همه نشان می دهی.

     
  56. /////// اگر بجای خلق بشر میرفت هندوانه میکاشت، احترامش بجا بود…

     
  57. چند کلام معنوی از جیر پماران:
    1-اگر مردی با زنی جماع کند به این گمان که وی همسرش است !!!!! احتیاط واجب آن است که کفاره بدهد !!!!
    (توضیح المسائل)

    2-بر کسی که خود را کشته کفاره واجب نیست !!!!!!
    (توضیح المسائل)

     
  58. «جناب سید مرتضی
    اینکه فرقه ها و دسته های مختلف وجود دارند شکی نیست ، اما ، آن چگونه بنیادی است که به عنوان وسیله ای ضد بشری در فرقه های مختلف بروز می کند ؟
    آیا سوال برانگیز نیست که بشر در مقابل خدا قرار بگیرد ؟
    چگونه می شود یک انسان به جنگ با خدابرود؟
    آیا نتیجه ی دستورات قرآنی بشر را برضد بشرسوق نداده است؟
    فقه و قوانین اسلامی چرا شدیدا با نوگرایی و تجدد مخالف اند ؟»

    گویا جناب مصلح و سید مرتضی حاضر به جواب دادن نیستند،قبول .

     
  59. دادستان تهران: افرادی که به ناحق بازداشت می شوند، خسارت می گیرند.

    (هرانا:نرگس محمدی، نایب رییس کانون مدافعان حقوق بشر ایران، برای سه اتهام به ۱۶ سال زندان محکوم شده است. پنج سال برای ” اجتماع و تبانی علیه نظام” یک سال برای “برای تبلیغ علیه نظام” و ده سال برای تاسیس و همکاری با انجمن لگام، انجمنی برای لغو مجازات اعدام، مطالبه‌ای که از سوی حکومت در ایران تحمل نمی‌شود. بنا بر ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی و با درنظر داشت «مجازات اشد»، نرگس محمدی باید ١٠ سال زندان را تحمل کند.)
    و درحالی است که:
    شمار دزدان پایتخت از کف رفت(روزنامه جوان ۸ مهر)
    بیکاری۷میلیون در مجلس علنی شد.
    ۱۶هزار و ۵۰۰مرگ در تصادفات سال ۹۴

    روحانی: کشور بی دغدغه اداره شد، چرا شکر نعمت نمی کنید.

     
  60. سارا از فرانکفورت

    سلام می کنم به آقای نوری زاد و دوستانی که در این سایت می نویسند
    شاید بقول خودتون بیت الغزل این نوشته چوپانی تان بند هجده باشد. همه بندهایش ناز و دلنشینه و من با همه بندها همذات پنداری کردم و هیچ موردی نبود که بگویم اینجایش را قبول ندارم اما بند هجده این نوشته خیلی منو مچاله کرد. تجسم این که یک کاروان به پهنای باند نهضت پیغمبران در راهند و زنان و دختران در غل و زنجیر و می برندشون برای آبستن کردن حتی برجهاز اشتران. و خدا یک بار یک بار یک بار یک بار به پیغمبراش نگفت که من از این فاجعه انسانی منزجرم. اما بخش آخر را خیلی پسندیدم و با شما موافقم که خدا اگر می خواست در کار بنده هاش دخالت کنه و یکی را شفیع باشه و دیگری را شهروند درجه چندم اسلامی قلمداد کنه که اصلا خدا نیست. راستی آقای نوری زاد در این نوشته شما یک کلمه پایانی هم هست که شاید شاه کلید کل این نوشته است. شما در این نامه این همه با خدا بلفظ چوپانی صحبت کردین آخرش به خدایی که قادره مطلقه می گویید: من باید برم چون ظاهرا گرگ آمده. یعنی شما برای مبارزه با گرگ با همون لفظ چوپانی تون نمی گویید ای خدا بیا برو ببین اگه گرگی آمده بزن دخلش را بیاور. بلند می شوید و از خدا خداحافظی می کنید. این یعنی در محضر خداهم که هستی باید کارهای خودت را خودت انجام بدهی. حتی مبارزه با گرگ. خیلی لذت بردم از این نوشته که فکر می کنم نقطه عطفی در نوشته های شماست. مرسی

     
  61. “هر انچه از ِدل برايد، لاجرم بر دل نشيند”

    برجسته ترين ويژگي اين نوشتارِ دلنشين، ساده گي و صداقتِ اشكار در ان است.

    اولین سوالی که ذهن را پس از خواندنِ این دردِ دلِ خالصانه به چالش ميكشد این است :

    آیا چنین خدای بی‌ خیال و بی‌ توجه به بنده گانش، شایسته چنین محبّت و شانه‌ کشیدن

    عاشقانه زلف‌های پریشانش، توسط بنده‌ای جستجوگرِ و خالص می‌باشد؟

    خدایی که بنده گان ذلیلش را به دلیلِ قصور از انجام فرایضی که بر آنان واجب ساخته

    به عذابی ألیم بشارت میدهد( که همین قصور و کوتاهی نیز باز به خواستِ خود اوست!)

    خدائی که تصور می‌کند، هر چه خود را بیشتر از بندگانش دور نگاه دارد بر عظمت و ابهتش افزوده میشود!!

    از “برتراند راسل” سوال شد اگر پس از مَرگت، اگاه شدي خدايي وجود دارد، چه ميگويي؟

    پاسخ داد: از او مي پرسم، چرا آنقدر تلاش كردي تا خودت را از ما پنهان كني؟!

    * * *

    نوري زاد عزيز با نَقل خاطرات شيرين دوران كودكي و ياداوري عشق بي همتاي

    پدر بزرگ، ما را نيز بياد گفته هاي پدربزرگمان انداخت.

    پدر بزرگم ميگفت:

    ٨٠ ساله دارم شب و روز، رو اين باسَنم ميشينم و همه وزنِ تَنم ساعتها روشه، هيچ جاش

    هم پينه نبسته! حالا اين آقایون چه جوري واسه ٤ ركعت نماز، رو پيشونيشون پینه مي بنده؟!

    * * *

    حالا اگه از ادبياتِ “چوپاني” اش كه بگذريم، طفلكي اونقدها هم بي ربط نميگفت ها !!

     
    • سلام مليجك طنزنويس گرامي

      سلامي ازبن جان كه مدتي است ازنوشته هاي شماي عزيز ودوستان عزيزديگرمحروم بودم.

      ازراسل چنين نقل كرده ايد:
      “” از “برتراند راسل” سوال شد اگر پس از مَرگت، اگاه شدي خدايي وجود دارد، چه ميگويي؟

      پاسخ داد: از او مي پرسم، چرا آنقدر تلاش كردي تا خودت را از ما پنهان كني؟!””

      درجواب راسل بايدگفت كه اوتعالي شأنه وجل جلاله ،خودرا پنهان نكرده است بلكه همه هستي جمال وكمال وجوداورا نشان مي دهند.وبقول نظامي گنجوي همه نيستند هرآنچه هستي توئي،هستي توئي هستي توئي ،درقصيده بالابلندعرفاني وتوحيدي چنين سروده است:
      خدايا جهان پادشاهي تراست

      ز ما خدمت آيد خدايي تراست

      پناه بلندي و پستي تويي

      همه نيستند آنچه هستي تويي

      همه آفريدست بالا و پست

      تويي آفريننده ي هر چه هست

      تويي برترين دانش آموز پاك

      ز دانش قلم رانده بر لوح خاك

      چو شد حجتت بر خدايي درست

      خرد داد بر تو گواهي نخست

      خرد را تو روشن بصر كرده اي

      چراغ هدايت تو بر كرده اي … الخ

      عقل ها وفكرهاوتخيل ها وتوهم هاي بلندپرواز وتيز پروازازدرك كنه ذات اوعاجزهستند زيرا كه آب اقيانوس درسبونمي گنجد؛البته اين مثال ناقص براي تقريب عظمت وجلال اوبه ذهن است فقط ،يابه تعبيرديگر ذات داراي كمال وجمال وجلال بي نهايت درذهن ناقص مانمي گنجد تااورابه كنه ذاتش بشناسيم.

      وخواجه لولاك كه به “دني فتدلي .فكان قاب قوسين أوأدني” 8-9/النجم} درمعراجش رسيد،او فرمود :ماعرفناك حق معرفتك؛ = آنگونه كه توهستي ازشناختن كنه ذات توعاجزهستيم ونتوانستيم آنگونه كه توهستي تورابشناسيم.

      پس راسل ومن وتو وديگران جاي خوددارند. اما همه وجودهستي آئينه وجوداوهستندواورا نشان مي دهند .وليس كمثله شيئ ” نص محكمي است كه اومثل ومانندندارد ؛وهمه عالم گواه وحدت اوهستند،لااله الاهو وحده لاشريك له ؛وليس في الدارغيره ديار؛ولامؤثر في الوجودالاهو.
      ياربي پرده ازدروديوار // درتجلي است يااولي الأبصار.
      به نظرم همين اندازه اشاره به حرف بي ربط راسل كفايت كند.باكمال احترام
      مصلح

       
  62. با سلام به استاد ادب و خرد نوریزاد عزیز
    مطلب شما را راجب خداوند خواندم بی اقراق باید بگویم تمام مطلب به یک طرف و سطر آخر یک طرف شما به مطلبی بسیار زیبا اشاره کردید و نکته اصلی کل مطلب آنجا ادا شد که فرمودید شاید خدا انسانها را فقط خلق کرده و آنها با خرد خود باز نهاده است تا خود راه را بیابند… در واقع خدا هیچوقت در طول تاریخ بشر در زندگی انسانها هیچ نقشی نداشته است… هیچکس از طرف او نیامده است در واقع او هیچکس را برای هدایت انسانها نفرستاده است در مکتب بودا از هیچ خدایی سخن به میان نمی اید … تنها ارزشهای پاک انسانی ملاکند … آنها معتقدند که انسان تماما در حال تجربه کردن (کارما ) است ..کارما کردار های ارادی افراد را شامل میشود و و باز تاب این کردارها در زندگی ما تاثیر مسقیم دارند یعنی هیچ خدایی نه کمک می کند نه عذاب میدهد…ما پیوسته کارمای زندگی خود را تجربه میکنیم… یکی از اصول فلسفه بودا عدم کشتن هر موجود زنده است حتی یک مگس زیرا آنها معتقدند همه موجودات هستی حق زندگی دارند و ما به هیچ عنوان و اسمی نمیتوانیم این حق را از انها سلب کنیم … مهر ورزی به تمام موجودات هستی و عدم خشونت در هر شرایطی از دیگر ارکان این مکتب انسانی هستند که بودا میگوید من نه از طرف خدا آمده ام و نه ادای خداوندی دارم من معلمی بیش نیستم… با تشکر از استاد روشنگر و عزیز.

     
  63. ای رهبر پر عقل و خرد سدعلی اقا
    ایکاش که زودتر شده بودی رهبر ما
    تو بتشکنی یوسف قرنی
    تو کوهکنی بی کفنی مالک دهری
    تو نام خدایی شاید که خدایی
    کافر نشود دل چو تو ایی
    ای رهبر فرزانه تو خورشید غروبی
    از پهنه ایام کنون رخ بنمایی
    بس دام نهاده بسر راه تو استکبار جهانی
    لیکن تو خودت دام شناسی در دام نمانی
    اسود شود خلق که فریاد تو باشد
    زیرا تو سهیلی و سهیل از یمن ارند
    از حس قلوب تو عقابی به هوا خاست
    از بهر تو او بال و پر خویش بیاراست
    گفتی زکه نالیم که از ماست که از ماست
    ای رهبر من ز دست دیده و دل کرده فریاد
    هرانچه دین بگوید کرده ای یاد
    رهبر ای مرد نکونام نمیری هرگز
    مرده ان هست که جز نام تورا دشمن نیست
    تقدیم به رهبر عزیزم.

    ——————

    درود دوست گرامی
    بیا با هم این نغمه را ساز کنیم:
    بیچاره حافظ. بیچاره حافظ. بیچاره حافظ

    برای تبسم شما بود و دیگر هیچ. کمی به وزن و قافیه و اشعار قدما توجه فرمایید.
    با احترام

    .

     
    • از این درهم برهم بودن و قاراشمیشی و دزدی برخی از مصرع ها (تلمیح!) کلی خندیدم
      فکر کنم برای خندوندن نوشته شده بود

       
    • نوریزاد عزیز
      به نظر نمیاد این رهبردوست جدی بگی.اشعار اینجا و پست قبلیش بیشتر به طنزی ایهام شده با واقعیت شبیهه.داره از افعال معکوس استفاده می کنه.

       
    • رهبر دوست فقط از خودت مایه بگذار و کسی را برای فدا کردن برای رهبر دخیل نکن . من یک جان دارم که خداوند سبحان بمن ارزانی کرده و فقط بخودش این جان را میدهم . دنیای پاچه خواری ره بجایی نبرده است و اگر خیلی رهبر دوستی برو او را در امر معروف تبعیت کن نه در امر فدا کردن جانت . این جانی که در بدن توست صاحبش کسی دیگر است .

       
  64. عرض ادب و احترام
    1- چه بد شانسی اکثر ما ملت ایران داشتیم که آقای علی خامنه ای نگذاشت اقای محمود احمدی نژاد بار دیگر رئیس جمهورش شود. مثل اینکه اقای علی خامنه ای متوجه شده که امثال اقای احمدی نژاد سرعت رو به زوال رفتن رژیم ولایت مطلقه فقیه را زیاد میکنند.
    2 – چهره ایران در دنیای مجازی با چهره واقعی ایران زمین تا اسمان فرق دارد. در دنیای واقعی ایران اکثر ما شهروندان از هر طبقه از نظر مالی با چهره های عبوس و دل پر غم حاج و واج در ترافیک شهرها در عالم هپروت به دنبال پیدا کردن لقمه نانی با استفاده از هر وسیله ائی بدون اینکه ذره ائی برای حال و آینده ایران مفید باشیم گذر عمر بیهوده خود را میکنیم.
    از کنار هر شهروندی رد بشوی و ناله ای از اوضاعی که خود و رژیم ولایت مطلقه فقیه بر سر ایران آورده ایم، سر بدهیم ،او ناله ائی بلندتر سر میدهد و امثال چنین سخنانی میگوید: چنتا فحش نثار حاکمان میکند یا زندگی رقب بار در ایران امروز را به گردن انگلیس و امریکا می اندازد، یا خدا پدر شاه را بیامرزد وخلاصه همه سخن منفی میگوید جز انکه خودش و تک تک شهر وندان را مقصر اصلی روزگار فلاکت بار ایران بوده اند و شده اند و خواهند بود. اما در پایان میگوید انشالله که درست بشود یا امام زمان کمک کند یا خدای محمد به فریادمان برسد و امثالهم.
    همو نمیداند و نمی خواهد بداند که استبداد دینی مخالفان این چنینی را ارج میدهد که در پایان ناله ها باز میگردند به یاری خواستن از دین و مذهب . دین و مذهبی که راهبرش دستار به سر حاکم بر ایران است. به سخنی دیگر ناله کن کمک از مستبد و دیکتاتور دینی و مذهبی می طلبد. برای دستار به سر چه شهروندی بهتر از شهروند کنونی ایران.
    3- دختر8 ساله یکی از دوستان در روز اول مدرسه چند واژه را به من نشان داد که مدرسه از بچه ها خواسته بود با ان چند جمله انشاء بنویسد. آن چند واژه داده شده به دخترهای 8 ساله اینها بودند: شهادت، مرگ، امام حسین، گریه، روزه، تشنگی و چند واژه دیگر.
    در درون خود گفتم: لعنت به استبداد نعلین
    4 – جناب محمد نوری زاد کاش در مقاله خود به جای واژه خدا که واژه الله را از نظر میگذراند، واژه ای دیگر خودتان پس از اتمام نوشته اختراع میکردید که با متن هماهنگی داشته باشد.
    به امید نهادینه شدن عقل و خرد در فرهنگ ما ایرانیها
    مهدی از تهران

     
  65. سلام آرتين عزيز
    جوابيه بنده حقير به سوالهاي جناب شما درموردعصمت اهلبيت به نظر من باسابقه تحقيق ومطالعاتي كه داشتم ودربضاعت مزجاتي كه باقلم ونگارش الكني كه دارم ردخور نداشت وهمان جواب اصلي است ولي ممكن است كسي ديگربابيان وقلم شيوا همان مطلب را ارائه بدهد وممكن است بازشما قانع نشويد چون ديوارحاشا درمقابل استدلال عقلي ونقلي خيلي بلنداست .
    چون پليدي وآلودگي نظري وارادي ومعنوي ازهرنوع پليدي بدترين است ؛بعبارت ديگر آلودگي وپليدي درارائه نظر منحط وپست ويااعتقاد ي واعمال منويات به دلخواه شخص وبطورخلاصه آلودگي باطني واظهارآن براي رهبرالهي خيلي تباه كننده ترازديگرپليديها است نسبت بجامعه انساني كه رهبرالهي آن داراي چنين پليدي باشد.
    ولذا خداي متعال ازاين رهزن مصالح جامعه بااراده قطعي خودانبيا واوصياي انبيارا ازاين پليدي دورساخته وباايجادروح قدسي دروجودآنان،آنان را ازخطاي عمدي وسهوي مصون داشته است ؛واين مسأله براي خداوندقادرمتعال محال نيست ولازمه لاينفك رهبري كه ازسوي خداونداست به ضرورت عقلي است.
    واما عتاب خداوندبافرض اينكه درآيه “عبس وتولي ان جائه الاعمي” پيامبر باشد بازمنافات باعصمت اونداردكه نظربرخي ازمفسرانست وليكن علامه طباطبائي مرحوم اين آيه را خطاب به پيامبرندانسته است بلكه مربوط به شخص ثروتمندي است كه درآن مجلس بوده است ونسبت به سؤال اعمي بي اعتنائي كرده است مي داندوتفسيرمي كند.
    واماامام معصوم كه عصمتش ّباآيه تطهير اثبات شده است،امام معصوم بعدي را معرفي كند جاي هيچگونه شك وشبه درعصمت اونيست ومعرفي اش عقلاني است .
    واين انبياواوصيا مصداق آيه شريفه “وجعلناهم أئمة يهدون بأمرناوأوحينا اليهم فعل الخيرات وأقام الصلوت وايتائ الزكات وكانوالناعابدين}انبيا /73}.
    مگراينكه آيات قرآن راقبول نداشته ودرمقابل استدلال عقلي ضرورت عقلي رهبران الهي داراي عصمت بودن است نيزبه ديوارحاشا كه خيلي بلنداست متوسل شويد وگرنه اين مسأله برهاني است وواضح.
    درخاتمه ازحسن ظني كه به اين حقير داريدودعوت به حضور دراين سايت كرده ايد بسيارمتشكرم والسلام عليكم ورحمت الله وبركاته
    ارادتمندتان
    مصلح

     
    • عصمت از هیچ جای قرآن استنباط نمیشه، بلکه خلاف اون استنباط میشه تا جایی که در قرآن (حج ۵۲) اومده همه پیامبران هنگامی که آیات رو تلاوت میکردن شیطان در اون دخالت میکرده و …
      و ایه ای که برای عصمت بهش اشاره می کنین که خوبی پیداست درباره زنان محمد اومده و داره به زنان محمد میگه توی خونه هاتون بمونین و …قبلش مشخصه، دلیل بر عصمت نیست و معناش اینه که خدا دوست داره شما پاک باشین.

      عصمت عملا و عقلا غیر ممکن و بی معنیه و اگر صحت داشته باشه اون موجود دیگه انسان نیست.

       
    • سلام بر مصلح گرامی
      دلیل اینکه دلایل شما را بی ربط با سوال خود دیدم نه حاشا کردن چیزی بود و نه اینکه خدای ناکرده قصد بی احترامی داشتم.تنها دلیل این بود که احساس کردم ادامه بحث به قطع یقین به مجادله دو نفره خواهد رسید.اما چرا پاسخهای شما را بی ربط دیدم:
      ۱-سوال من نه ایراد به همخوابگی پیامبر با کنیز خود بود بلکه اشاره من به سوگندی بود که او بعد از دیدن حفصه یاد کرد و خداوند او را از اینکه برای کار حلال خود سوگند یاد کند یرحذر داشت.این یقینا یک اشتباه فردیست که از پیامبر سر زد وگرنه مورد خطاب خدا قرار نمی گرفت.در ثانی در مورد سایل نابینا اشاره قرآن مستقیما به شخص پیامبر است.حال اگر برخی مفسرین تفسیر کرده اند که خدا به در گفته تا دیوار بشنود بحث دیگریست.
      ۲-شما از آیه تطهیر استفاده می کنید که بگویید پنج تن آل عبا معصومند.خوب این عصمت را چه کسی داده.پاسخ خداوند سبحان. آیا این قابل تنفیذ از سوی یک بشر هم می باشد؟خوب چرا اگر چنین است که امامان تشیع جملگی معصومند در قرآن مستقیما به نام امامان شیعه اشاره ای نشده؟آیا نعوذ بالله خداوند الکن از این بود که به سادگی این مطلب را بیاورد؟یا در مورد اسماعیل فرزند جعفر ابن محمد چه می گویید که ابتدا به دلیل فرزند ذکور ارشد بودن قائم مقام پدر بود و بعد که زودتر از پدر درگذشت شیعیان اعلام کردند که خواست خدا بود که ادامه مسیر نه از اسماعیل که از موسی باشد!در مورد بیعت حسن ابن علی با معاویه چه می گویید؟این چه حکم الهیست که قابل واگذار کردن است؟مگر ملک حکومتی ارث پدری امامان تشیع بود که با مقداری پول قابل معاوضه باشد؟موارد بسیار است که نشان می دهد نه امامی امام بعد خود را معین کرده نه ایشان آنگونه که پندار شیعیان است معصوم بوده اند.
      پاینده و پیروز باشید

       
  66. ریشه ها 400(قسمت 339ذیل پست قبلی)
    فرهنگ < فرهنگ دینی < عرفان < …
    زمین و آسمان حافظ
    28-فرضیه عارف بودن حافظ:قسمت ب:
    چندین قرن خرد سوزی: یک مناظره شگفت انگیز
    قسمت یکم : در آثار بجا مانده از زکریای رازی، یعنی سیرة الفلسفیه و طب روحانی ، می خوانیم که وی با صراحت دین را امر هوایی و امام خود را سقراط می خواند. عین گفتار او در فصل شانزدهم طب روحانی این است : فأما المذهب‌ فأنّه‌ ممّا يحتاج‌ فيه‌ الي‌ كلام‌ يبّين‌ به‌ انّه‌ عرضّ هوايي‌ لاعقلي".‌ پیداست که رازی در اینجا مذهب را امری هوایی می خواند و نه عقلی. فصل 17طب روحانی همچون سرودی در ستایش خرد است گویایِ برتری خرد بر هر رهنمود دیگری ، چه برای عمل و چه برای نظر . به گفتِ رازی در هر مسأله ای ، از شناخت خدا گرفته تا اخلاق انسانی ، هیچ رهنمایی برتر از خرد نیست.. پس : "سزاست تا خردی را که فرمانرواست ، فرمانبردار چیز دیگری نکنیم" . به ویژه فرمانبردار امور هوایی و امیال نفسانی( السیرة الفلسفیه محمد بن زکریای رازی، ترجمه عباس اقبال،انتشارات علمی و فرهنگی،ص 90).السیرة الفلسفیه را رازی برای دفاع از خود در برابر طعن و لعن کسانی نوشته است که او را در فلسفه نا اهل می دانسته اند. این رساله را کمابیش می توان گونه ای خودزندگینامه انگاشت. رازی در این رساله به آثاربسیار پرشمار خود از جمله علم الهی و برهان اشاره می کند که شوربختانه هیچکدام باقی نمانده اند. او می گوید:"تا به حال هیچ سیرتی در ما نبوده است که بدان سزاوار خروج از صف فلاسفه باشیم".(همان،صص 100-101).رازی با سرکوب امیال طبیعی مخالف است و به کسانی که امامش سقراط را به ترک دنیا متهم می کردند میگوید که این سیره را سقراط در دوران پختگی اش رها کرده و حتی در مجالس عیش و نوش شرکت جسته و حتی قدری هم شراب می نوشیده است ( همان،ص 90). رازی لذت را امری طبیعی می داند که الم در پی دارد و توصیه او لذت بردن در حدی است که الم بعد از لذت بیش تر نباشد.درقسمت 359درباره هستی شناسی رازی بخشی ازمقاله ای را ترجمه کردم با عنوان"اسطوره سقوط نفس به نزد رازی و کارکرد این اسطوره". این مقاله که در کتاب مقالاتی در فلسفه اسلامی از F Hourani آمده است، به دریافت من بسیاررهگشاست. همداستان با نویسنده این مقاله میتوانم گفت: در طرح فلسفی رازی یا همان باور به قدمای خمسه پیشروند و شیوه فلسفی ناب است که اهمیت دارد نه حقانیت یا ناحقانیت. همچنین به این نظر فلاطوری در کتاب دگرگونی بنیادی فلسفۀ یونان اشاره شدکه زمان در فرایند گرایی فلسفۀ یونان و زمان در فرهنگ متکی به ابدی سازی متن مقدس مفاهیمی از بیخ و بن متفاوت دارند. وی بر آن است که با الهی شدن فلسفه یونان از همان بدو ورودش به جهان اسلام دیگر پرسش به شیوه فلسفی به طور بازگشت ناپذیری از صفحه ضمایر محو می شود.( بنگر به ریشه ها 388و 389،همچنین در باره نظر دوستدارو دیگران درباره رازی بنگر به ریشه ها 385 و 384).

     
  67. ریشه ها 400قسمت دوم
    فلاطوری می رساند که آنچه تنها به دلایل عینی فلسفه اسلامی اش می خواند چیزی نیست جز پایان و مرگ فلسفه. وقتی که یک حقیقت دینی به گونه ای بازگشت ناپذیر اول و آخر حقیقت می گردد و آثار عینی و ذهنی آن نه تنها در متون حکماء برهان آور بل در تار و پود مناسبات قدرت و هستی اجتماعی کیش غالب و تکیه گاه وجودی و هویت بخش می گردد، رابطه هموندان فرهنگ با این حقیقت دیگر به هیچ وجه از نوع رابطه ای فلسفی و متفکرانه که صرفاً از پرسش و اندیشش یک دوستدار دانایی سرچشمه گرفته باشد نیست تا در اکنون و در آینده ،دیگر دوستداران دانایی نیز هم عرض با وی بتوانند نظراتی مغایر یا متضاد عرضه کنند .معتقد به حقانیت ابدی و الهی و قدرت پناهِ یک مرجع ، مخالف را پیشاپیش منحرف،گمراه،عنود،و در بهترین حالت دچار اشتباه می داند. عقیده غالب در فرهنگ دینی از آغاز ظهورش از چیزی از جنس قدرت حقانیت کسب کرده است. زبانی که خارج از حیطه این قدرت باشد، پیشاپیش انگ جنون ، لجاج ،ستیزه، وسواس ابلیس ،هوای نفس ،عناد ،ضلالت، گمراهی و فساد خورده است. ادبیات دینی برخلاف ادبیات فلسفی وعلمی آکنده است از این گونه انگ های هایل و هالک.اگرکسی را یارای طرح نظری بنیان کن باشد، در بهترین حالت سخن او شنیده نمی شود مگر به قصدِ ابطال آن. از نگر معتقدان حقیقت با تمامی آثار عینی اش یکبار برای همیشه در عهد سلف از عالم بالا تعیین شده و بطلان هر حقیقتِ یافته و نایافته دیگری را ابدی کرده است. در چنین فرهنگی اصل حقیقت به هیچ وجه در پیشروند دیالکتیکی و آینده سویِ تبادل اندیشه های انسانی در اکنون یا در آتی تعیین نمی شود. پرسش از آنچه هست واز آنچه باید و نباید ، پیشاپیش از ساحتی در ورای اذهان انسان هایِ تمامی زمانها پاسخ یافته است. اختلافات نیز برسرتفسیرهمین پاسخ است ، نه برسر تشخیص وجدان و اندیشه آزادانهِ انسان ها. در فرهنگ دینی ، انسانی که جویای حقیقت است، باید سرانجام یا به همان حقیقت دینی برسد یا متهم به رذایلی می شود که به علم و دانش دوستی و حقیقت جویی ربطی ندارند بل از نگرِ روانشناسی اجتماعی شخص را منفور و مغضوبِ همگان می گردانند؛ همان همگانی که همواره شارعان و حاکمان از غوغا و زور و کافرکُشی آنها لشکر آراسته اند. در این فضا مناظره با ملحدان و قیل و قال مدرسه ها به هیچ وجه شاهدی بر امکان آزادی جان نیست چرا که شرایط مخالفان فکری و پاسداران فرهنگ غالب هرگزبرابر نبوده است و نیست. گاه مثلثی از همپیوندی اقتدارهای حکومت و شریعت و جماعت هر آنچه را که بوی تازگی ورهایی داده ، هر آنچه را که کمینه ترکی بر حقیقت متصلب گشته انداخته، هرآنچه را که به انسانی اجازه داده تا با اندیشه ای خودسالار حقیقت را در چیزی جز از مذهب شارعان یابد، نبالیده سرکوب کرده است.عقل و اندیشه و هنر وابداع تا جایی مجال بالیدن داشته که گامی از مرزهای قدرت زیستی- سیاسی (bio-political ) فراتر ننهاده است.

     
  68. ریشه ها400 قسمت سوم
    رازی برخلاف تمامی حکمای سنت گذار اسلامی هیچ متن مقدسی را پیشاپیش مرجع مطلق نمیگیرد. تفکرش آینده سوست. حکمایی که پیشاپیش فلسفه را در چارچوب الهیات نوافلاتونی معرفی و از آنِ خود ساخته اند،طبیعی است که در برابر رازی طبل برهان و عقلانیت شان در انگ های متعصبامه ترکیدن گیرد و رازی را با چماق الفاظی بنوازند از قبیل :متطیب ( طبیب نما)، نااهل در فلسفه و متکلف فضول که بول بیماران را برای تجاوز به الهیات فروگذاشت (ابن سینا)، ملحد(ابوحاتم رازی)،نادان و جاهل و مهسوس و بی باک( ناصرخسرو)،خرافه پرداز( ابن حزم)،هذیان گو(موسی بن میمون) . اندیشه رازی از نگر اینان چه بسا اسطوره بنماید ،لیک در کار خود هیچ اسطوره ای نمی یابند،حتی اگرتوضیح در باب تبدیل عصا به اژدها باشد. امروزه شاید به سبب حسن شهرت رازی، رویکرد متشرعان دگر گشته است. دو کتاب نابود شدهِ رازی در نقض ادیان و حیله های متنبیین ( نبی نماها)که ابوریحان آنها را ذیل عنوان کفریات آورده است، از نظر آقای مطهری بعید است منتسب به رازی باشد .به باور ایشان رازی ممکن نیست منکر شریعت و نبوت بوده باشد و همه مذاهب را باطل داند ” و در نهایت احترام هم زیست نماید”.( مطهری،مجموعه آثار،ج14،صص 468 و 469). در مناظره ای که از پی خواهد آمد،بهتر می توان دریافت که آیا مردی که در طب روحانی ( فصل16) مذهب را امر هوایی و نا عقلانی می خواند،تا چه حد به مذهب و نبوت باورمند بوده است. البته رازی هم به خدا و هم به معاد باور داشته ، اما خدای او یکی از قدمای خمسه است نه خدای ادیان و معاد او نیز همساز با فلسفه اوست. نکته ای که مطهری فاش می سازد همان زیستن نامحترمانه کسی است که در فرهنگ دینی برخلاف شریعت غالب اندیشه کند. در نظرایشان گویا نامحترم زیستن ملحد در جامعه مسلمان آن قدر طبیعی است که حتی یک کلمه از حق آزادی اندیشه ، نه دراین روزگار و نه در روزگار رازی،سخنی نمی گوید. افزون بر این، انگ هایی که در بالا ذکر شد هیچ یک نشان از احترام ندارند.و نابود شدن بیش تر کتب فلسفی و الهیاتی رازی نیز. در فرهنگ دینی نه فقط ملحدان بل مؤمنان نیز به محض نوشتن یک خط ، یک بیت، و یک کتاب که گویای چیزی برخلاف شریعت غالب بوده است، با چوب تکفیر رویارو گشته اند. پیش تر شواهدی یافتیم ازاز چوب تکفیری که سرهای بسیاری به باد داده است. چرا ما باید بیش تر اندیشه های رازی در باب دین و نبوت را از ردیه نویسان او بشناسیم؟ پاسخی که با توجه به مجموعه قراین به ذهن می رسد ، نابودشدگی این آثار است. هرکس که این اندیشه نگاری ها را جوانب نگرانه خوانده باشد، باید دریافته باشد که نویسنده نه از الحاد دفاع می کند و نه از دین. اصلاً معبد یک فرهنگ را ابلیس فرض کنید. تمامی مشکل در نوع رابطه هموندان فرهنگ با معبدشان است . این رابطه وقتی سرسپردگی کور، بیفکرانه ،مخالف کُش، موروثی و متعصبانه گشت ، چه تفاوت که اسمش مقدس باشد یا شیطانی

    —————–

    درود کوروس گرامی
    ما در نوشته ی این بار شما – همین طور که در همین نوشته وعده فرموده اید- چشم براه یک مناظره ی شگفت بودیم. ما را تا لب دریا بردید و… نکن این کارها را برادر من. مردم را تشنه مگذار مثل این سریال ها که در یک بزنگاه ادامه را به برنامه ی بعدی وامی گذارند. لااقل می توانستی سخنی از مناظره ی شگفت رازی با …. به میان نیاوری. نکن از این کارا برادر. گل روی شما را می بوسم.
    با احترام

    .

     
    • درود بر تو ای دوست بی همتا؛درودی از بن جان
      بله، حق با شماست. این مقدمه چینی ها درآمدی برای ورود به همان مناظره است که اگر در قسمت بعدی هم آغاز نشود،حتماً از قسمت 402 آغاز میشود. نوری زاد عزیز : مرا ببخش اگر گاهی تشویق هایت را بی پاسخ می گذارم. واقعاً در برابر روح بلند و شکوفا و وجدان همیشه بیدارت ، پاسخی ندارم. این مناظره در کتاب اعلام النبوه آمده است. متن عربی آن در دسترس است. یک ترجمه فارسی دارد که به کلی نایاب است و پس از جستجوی زیاد اخیراً موفق به دریافت ترجمۀ انگلیسی آن شدم . بر روی چشم . قدری هم منتظر رسیدن متن اصلی بودم. می خواهم مستقیماً با استناد به خود متن باشد؛ متن کامل. از دیگر دوستان هم پوزش می خواهم.

       
      • کورس گرامی،

        با درود
        بیتابانه منتظر این مناظره هستم. پیشاپیش از شما برای این کار سترگ بی نهایت سپاسگزارم.

        با مهر و دوستی
        فرزند ایران

         
    • درودي ازدل وجان به جناب كورس گرامي انديشه ورز هنوزحيران.

      اميدوارم كه ازصحت وسلامتي جسمي وفكري برخودارباشيد ودرترويج الحاد ودگرانديشي بي سروته آن ادامه دهيدشايدحقيقت را بيابيد وبپرستيد ومعبدتان شيطان باشد يارحمان ،هركدام يافته شما باشد برايتان عزيزاست ومحترم وانديشه تان براي ما هم محترم است ازاين باب كه انديشه يك انسان انديشه ورزمتفكر است واگرمخالف انديشه ديگران باشد اجازه دهيد كه موردنقادي قرارگيردهمين وبس.

      درخاتمه اين بيت الغزل تحقيق وتفحصتان كه رازي بجرم اينكه ملحدبوده است ازآثار فلسفه الهياتي اوبجاي نمانده است وچنين سروده ايد:

      “”اصلاً معبد یک فرهنگ را ابلیس فرض کنید. تمامی مشکل در نوع رابطه هموندان فرهنگ با معبدشان است . این رابطه وقتی سرسپردگی کور، بیفکرانه ،مخالف کُش، موروثی و متعصبانه گشت ، چه تفاوت که اسمش مقدس باشد یا شیطانی”””پ

      اجازه دهيدبانظرشريفتان مخالف باشم چنين نيست كه:”تمامی مشکل در نوع رابطه هموندان فرهنگ با معبدشان باشد. درزمان امام صادق -عليه السلام- ملحداني ازقبيل ابن ابي العوجاء ها وابن مقفع ها بوده اندوباامام صادق بحث ها ومناظره هائي داشته اندكه هيچكس ازياران امام متعرض آن دونشدند ودرهرزماني امثال رازي وخيام بوده اندكسي ازمؤمنان بخدامتعرضشان نگشته است وهمچنين كمونيست ها ولائيك هادرزمان معاصربودند وتفكرشان كه دين افيون جامعه هست منتشركردندكسي متعرضشان نشدوخودتان فعلا دراين سايت دم ازالحادمي زنيدوتفكرالحادي رادريك سايت منتسب به يك شيعه مذهب چندين سال است كه منتشر مي كنيدوكسي تابحال متعرض شما نگشته است كه آيا شما معبدتان شيطاني است ويارحماني، ويا صوفي ملامتي شايد؟
      واگررحماني است چگونه ازاوصاف رحمان دم نمي زنيد؟
      وقسمت دوم سخنتان چنين است:” این رابطه وقتی سرسپردگی کور، بیفکرانه ،مخالف کُش، موروثی و متعصبانه گشت ، چه تفاوت که اسمش مقدس باشد یا شیطانی”””پ
      ازكجاشمادريافتيد كه اين سرسپردگي به معبود حقيقي وآفريدگارهستي،كوركورانه بوده است؟ وبي فكرانه ومخالف كش بوده است؟موروثي ومتعصبانه گشته است؟
      تفاوت دراينجاهست وقتي معبود حقيقي موردپرستش باشد آن معبودبرهمه انسانها چه مؤمن به وي وچه ملحد ومنكراو به تكريم واحترام نگريسته است و”ولقدكرمنابني آدم ” درشأن همگان سروده است ؛ و”اصل ،لااكره في الدين ” را مؤكدا سفارش نموده است ؛پس اين معبود ومعبدش به حق ،مقدس وپاك است وستودني وستايش كردني وسرسپردني آگاهانه است نه كوركورانه ، ومحققانه است نه متعصبانه ،ازروي تفكر وانديشه وتعقل است نه موروثي .

      واما اگرمعبود ابليس باشد ومعبدش پرستشگاه شيطان ،ازاين معبدومعبودجز شروفتنه انگيزي وتباهي وخسران وگمراهي وگمراهگري چيزي عايدانسان نمي تواندباشد .
      والبته شما مخير وآزادهستيدكدام معبود رابپرستيدوكدام معبدپرستشگاهتان باشد.
      پس فرق اين معبد مقدس هدايتگرانسان ها بكمال وسعادت انسانيت، باآن معبدفتنه خيز ومتمرد برحقيقت وخسرانگر وگمراهگرانسانها مشخص ومعين است تفاوتشان.
      عزت مستدام ملامتي ازآن ورافتاده
      دوستدارتان
      مصلح

       
      • من هم به شما درود می فرستم و امیدوارم از سلامت جسمی و روحی برخوردار باشید.
        مصلح عزیز : ای کاش همین طور بود که شما می فرمایی. ای کاش رابطه انسان ها با خدایشان امری بود مربوط به خود شخص و خدایش و هیچکس ،به دیگری به خاطر آنچه در ذهن اش می گذرد و صادقانه بیانش می کند ، کاری نداشت جزتبادل نظر در شرایط امن و برابر و عادلانه.
        بهشت آنجاست کازاری نباشد
        کسی را با کسی کاری نباشد
        اما من فکر می کنم این نظر شماست و پرتو نیکی است که نیکی خودتان به علت شخصیت خودتان بر رابطه تان با خدا می افکند. تاریخ چیز دیگری را نشان می دهد. ؛ آن هم این تاریخی که اساساً از زبان فاتحان و ستمگران نوشته شده است.ابن ابی العوجاء و روزبه ( ابن مقفع) به یک دوران خاص تعلق دارند که بنا بر آنچه قبلاً در همین ریشه ها توضیح شد،دوران حدیث سازی و مناظره ها و نیاز دستگاه خلافت به تجربۀ دیوان داری ایرانیان و نزدیکی به بیزانس و رویارویی نامنتظرۀ اعراب با فرهنگ ها و ملل و نحلی دیگر چون مانویت ، مسیحیت، دهریون ، ثنویون ، حسیون و فرقه هایی که بعدها عبدالکریم شهرستانی و دیگران در دانشنامه های خود معرفی شان کرده اند. من از الملل و النحل شهرستانی این نکته را ( از مقدمه قسمت دوم:در ذکر اهل اهواء و نحل)استخراج کردم که این مرد بسیار دانشمند که همروزگار با متحجرانی چون ابن جوزی و دوران ظلمت عقل و علم و فلسفه می زیسته حتی دورادور با دموکراسی نیز آشنایی داشته و لیکن از ترس یا از روی اعتقاد بر خود لازم می بیند که نسبت به خطر واگذارری مصالح عامه به خود عامه هشدار دهد. و این خطر را محرومیت از مشکاة نور انبیا می نامد. کافی است چند صفحه از مقدمۀ سید جلال الدین نایینی را که عصر شهرستانی عنوان دارد بخوانید و شاید هم خوانده باشید. برای کوتاه شدن راه عرض می کنم ، ورنه منابع در این مورد که آن دوران معروف چگونه مغلوب و منکوب قدرت خداشاهی و فرهنگ وابستۀ آن می شود بسیار زیاد است. تاریخ فرهنگ ما با ابدی سازی عصر نهضت ترجمه تنها در ذهن متشرعان امروزی ساخته شده است ، جناب مصلح عزیز. تازه من همان دوران را نیز از راه های گونه گون نقد کرده ام، از جمله با یاری گرفتن از کتابی معتبر که با نقل و مقابلۀ متن متافیزیک ارسطو و ترجمۀ اسحق کندی نشان داده است که کندی حتی در ترجمۀ اصطلاحات ارسطو آنها را به رنگ اسلامی و دینی در می آورد. از کتاب دگرگونی بنیادی فلسفۀ یونانی که یک مجنهد شیعه و فلسفه خوانده در آلمان نوشته است و همچنین بنا به دریافت های خودم توضیح داده ام که چگونه فلسفه یونانی با حذف هر مفهومی که به آزادی و ارجمندی حقوق انسان خودبنیاد در سیاست و ابداع هنری مربوط است پذیرفته شد و توضیح داده ام که چرا تمامی طرح های سیاسی حکماء ما بدون استثنا حاکم محور و افلاتونی و نو افلاتونی یعنی همساز با استبداد خداشاهی بودند تا برسیم به مشروعه خواهی شیخ فضل الله . من از یک عارف بزرگ و زهدگرا همین رابطه ای را که در اینجا مطرح کرده ام با عنوان ظلمت رسوم عادات نقل کرده و گفته ام که این عارف جنگ هفتاد و دو ملت را ناشی از اهواء و بغض و حب و مناصب و خواهش های شیطانی می داند. به زبان ساده تر این شیطان و خدایی که در همین قسمت مطرح است چون نیک بنگرید به شیوه رابطۀ معبد پرستانی مربوط است که خدا را _ حالا در ذاتش هرچه هست _ به شکل خواهش های شرورانه یا نیکخواهانۀ خود میسازند. الحاد یعنی انکار خدا. شما یک خط در نوشته های من نشان بدهید که در آن خدا را منکر شده باشم .
        باری،در همان عصر مناظره ها امام جعفر صادق و شیعیان همدوش با روزبه و ابی العوجاء عقاید خود را تبلیغ می کردند اما هیچ کدام در قدرت نبودند و من قبلاً درحد این مجال توضیح داده ام که این میان پرده تاریخی در پرتو شهر های پرجمعیت و رفاه نسبی اقتصادی و گرایش های اولین خلفای عباسی و خزانه های آکنده از طلا که حاصل مالیات های بسیار طالمانه از دسترنج اهالی قلمرو بسیار گستردۀ اسلامی بود، این روزنه های ناگزیر را گشوده بود.افزون بر این مگر شما از اعدام فجیع و همراه با شکنجۀ روزبه و ابی العوجاء بی اطلاعید؟ دگراندیشان در فرهنگ دینی جرقه ای زده اند امانتوانسته اند،سنت گذار شوند.
        با احترام

         
      • اگر معبد خدای شما باشه و شما پرسشگر و منتقد نباشید، می رسید به اینجا که امروز رسیدید.
        ولی اگر معبد، ابلیس باشه و شما پرسشگر و منتقد باشید، به بالاترین درجات انسانیت و پیشرفت و اخلاق می رسید‌
        در واقع معبد مهم نیست، رفتار عابد مهمه که چقدر بر خرد انسانی و انبوه دستاورد تکاملی و ژنتیکی خودش تکیه داشته باشه.

         
  69. جنایتی بنام جنگ هشت ساله ، خود ببینید و قضاوت کنید .
    http://melliun.org/iran/102919

     
    • سلام خب این کجاش جنایت است مگر بد کاری کردند رفتند جبهه و جلوی دشمن را گرفتند که امروز من و شما با اسودگی در فضای مجازی با یکدیگر بحث کنیم و گاهی که خسته شدیم یک چای داغ را بنوشیم . خدا روحشان را شاد نماید .

       
      • اگر یکی از این بچه های خردسال فرزند تو بود باز هم چنین نظزی داشتی ؟ فهم و شعور هم بد نیست انسان کمی داشته باشد .

         
  70. اقای نوریزاد سلام نامه شما به خدا اشگ مرا در اورد میخواستم باز بخوانمس ولی سه ساعتیست که در سایت های دیگری پرسه میزدم که کار هر شب من است چون عاشق اموزشم در این وانفسای جهل و جنون یاد گیری شادم میکند نامه شما شاهکاریست از دل بر امده و به دلها مینشیند کاش میگذاشتند هر کسی انگونه که دلخواهش هست با خدای خودش در تماس و گفتگو باشد امشب چشماهم خسته شده فردا باید مجددن دوباره نامه شما را بخوانم سپاس وباز هم سپاس از لطفی که در حق دوستان در این سایت میکنید

     
  71. تو آمیخته ای در جان و هوشم / چنان مستم / چون مل بجوشم/شدی صد چشمه و در من پنهان/شدم هدهد بدنبال تومهمان/توای آن ابر خوش بارش برویم/منم دشت نیاز بر توست کویم/چنان زیبا وسحرانگیز و فتان /گزیدم لب نماندم و نه دستان/زتو آبستم هر دم ز بویت/دم و بازدم تویی من جستجویت/بگیرم تاخیالت را بدیدار/ روی دور و کنی دیده خمار/توآهویی و من صیاد کویت /چه دامی برنهم/جانم به رویت/ز شوق تو نه روزم است نه شب/چو خوابی /می خرامی /می دهی تب/ سبب پرسم زتو بس چراها/به تو چون میرسم/گم درمراها/توجفتی در درون من نهفته/ منم ماهی که در دریا بخفته/تویی ماه و خورشید دیدبانی/ تویی تاریک بودن در نهانی/منم آن دانه افتاده در تو/ز توآبستن و روییده هرسو /شوی در من آن دانه ی پنهان/بجویم تا تو را یابم و پیمان/گهی در من جوشی و خروشی/گهی از توست شورآیین وخوشی/چه رازی تو چه رازی تو نگارا/ زوصل تو کند جان بس مدارا/گریزپایی و جان افزا وشوخی/چه بازی میکنی با این چموشی/که شادان در پی تو پر گرفتم/جهان و زندگی را سرگرفتم/ زتو زاده شدم چون باد وزیدم/بسی خورشید و ماه را آفریدم/کنون سرتابه پا گلزارگشتم/بدست خودگرفتم سرنوشتم/شدی آن من و من زآن هستی/اسیرت گشتم و /گفتی: تورستی.

     
  72. ببخشید نوریزاد گرامی این کامنت سید رضی علیه السلام منو خیلی خندوند بهمین دلیل انرا با اجازه شما دوباره می آورم!
    سید رضی(ص)
    6:02 ب.ظ / سپتامبر 27, 2016
    جناب مرتضی سید
    بنده را که بخاطر دارید حتما؟ همان (وصفشو بیار اسمشو نیار) هستم با پرسشی:
    ایا جنابعالی نیز “منبری بودن” را نوعی عمل سخیف و فاقد ارزش میدانید که نوشته اید: من منبری نیستم. یا اینکه نظر به تفکیک روحانیان از حیث تخصص دارید و در واقع میخواهید بگویید دارای تخصص در امور منبری نیستید و تخصص شما در رشته دیگری مثلا تریبونی یا استگراری است؟(معنی استگرار را قبلا گفته ام) اگر اینطور است لطفا دقیقا نوع تخصص خودتان را بیان بفرمایید تا دوستان در همان زمینه به شما رجوع کنند و اگر اینطور نیست لطفا بفرمایید چرا شما از منبری محسوب شدن شرم دارید؟ مگر روحانیان منبری چه مشکل شرم اوری در کارشان هست که شما خود را از انها متمایز میدانید؟

     
  73. گفتگوی تخیلی در یک جامعه فقهی که همه سعی میکنند رعایت اصول فقه را بکنند:

    -/// آقا سلام..تنها تشربف آوردید؟
    -نه “مدخوله” بنده هم همراهم است!
    -شما چند تا بچه داری؟
    -2 تا دختر غیر مدخوله و یکی هم که مدخوله است و 2 تا بچه داره!
    -خدا حفظشون کنه..ما هم دنبال یک غیر مدخوله خوب برای پسرمان هستیم!

     
    • سلام بر همه عزیزان
      جناب بچه جوادیه خواهشا محیط را با توهین و پلشتی های هتاکانه نیالاییم و به کسی بدی روا نداریم . کلاهمان را قاضی کنیم ایا خود شما و بنده دوست داریم برای معرفی نوامیسمان اعم از مادر و دختر و …. از لفظ مدخوله و غیر مدخوله استفاده نماییم ؟ مدخوله و غیر مدخوله در لفظ عام استفاده میگردد یعنی مونثی که یا ازدواج نموده یا مجرد است . بخدا حیف است .

       
  74. جناب نوریزاد عزیز، با بهترین درود ها، بی‌ خدایی نسل من در همهٔ اوقات ملموس زندگی‌ فردی و اجتماعی و هر جا که نام و آبرو و حیثیت ایران و ایرانی مطرح بوده و همچنان،مرهون آقای خمینی هست که برای رسیدن به قدرت و حکومت از هیچ ابزار و وسیله‌ای منجمله اسلام لحظه‌ای فرو گذار نکرد تا آخرین ثانیه‌هایی‌ که در قید حیات بود. خداباوری من و شاید امثال من در گرو لحظاتی هست که درست مثل شما، باوری از خدا را قبول داریم که در زمرهٔ محالات می‌‌دانیم که کسی‌ چون آقای خمینی و خیلی‌ از ایشان بزرگتر‌هایش هم ثانیه‌ای ولو در حد یک هزارم، نماینده و صاحب اختیار از جانب خدای باور خلوت خویش بدانیم. در خلوت خویش گر‌ چه نه‌ به این عمق و زیبایی‌ و حاذقی و افق دید و اوج که شما گفته اید،اما پرسش‌های شما را آشنای اوقات خلوت خود با آن خدایی که هیچکس نماینده او نیست مگر انسان در پهنهٔ گیتی‌، می‌‌دانیم. بسیار متن دل و روان آشنائی هست آنچه نوشته اید.

     
  75. جواب خدا به این نامه

    آهای نوری زاد کوری زاد
    چیه اون پایین روی زمین هی ویز ویز می کنی؟
    به قلب یه مرد الهام می کنم که از دنیا راحتت کنه و بیایی توی این فضای آخرت بنشینی تا هم مستقیم هر چی تو مخدون گچت داری خالی کنی و هم خودت حقیایق رو از نزدیک ببینی.
    از این بهتر چی می خواهی؟

     
    • جواب یه خدای ناشناس دیگه به این خدا ناشناسه: برو پی کارت عمو. به تو چه که بنده من دوست داره چه جوری با من حرف بزنه. فکر کردی فقط خودت خدایی؟

       
  76. شاهنشاه محمدرضا شاه‌ پهلوی: ” میدانم که اخیرا در ایران شعار داده اند: ‘مرگ بر ما که گفتیم مرگ بر شاه!’ ”
    بالابلاگ ‫۳۰ کلیک

    برگهائی از کتاب پاسخ به تاریخ نوشته شاهنشاه محمدرضا شاه پهلوی:

    در خرداد ماه گذشته، مصاحبه مطبوعاتی خود را ، در کوئرناواکا (مکزیک)، با این عبارت پایان بخشیدم: “در ایران، اکنون، نه حکومتی هست نه دولتی. کشورم در حال نابودی و ویرانی و تجزیه است. آنچه امروز در ایران می گذرد یک جریان ضد انقلابی است بمنظور ویران سازی همه دستاوردهای انقلاب سفید، و متاسفانه ملت من با شتاب بسوی پرتگاه نیستی، یعنی یکنوع حکومت کمونیستی، به مراتب وحشیانه تر، ابلهانه تر و خونین تر از آنچه امروز گریبانگیر ایران است پیش می رود.”

    به حکم تجربه تاریخ، ارعاب و وحشت و اختناق و تفتیش عقاید و آراء، هرگز روش درست رهبری کشور نبوده و نمی تواند باشد. کسانی که اکنون بر ایران حاکمند، نظامی مشابه دوران تفتیش عقاید و آراء (انکیزیسیون) که پنج قرن پیش، در اسپانیا وجود داشت، در کشور ما بوجود آورده اند ولی به مراتب خشن تر، بی رحمانه تر و غیر انسانی تر. در آن زمان محکومین دادگاهها، می توانستند در صورت استغفار و طلب بخشش، از خطر مرگ رهائی یابند، اما حتی این امکان نیز در ایران امروز وجود ندارد.

    اسلام، دین عدالت و انصاف و رحمت و مروت است. در حکومت اسلامی امروز ایران، نه عدالت نشانی است، نه از انصاف و نه از عفو و رحمت. هر چه هست نفرت و انتقام و کشتار است که هیچ ارتباطی با معنویت اسلام ندارد. نظام امروزی ایران صریحا خلاف شرع مقدس و مخالف اسلام است.همچنانکه دوران تفتیش افکار و عقاید، به زیان مذهب کاتولیک تمام شد. متاسفانه این خشونت ها و جنایت ها نیز ممکن است به زیان اسلام باشد. من تردید ندارم، که اسلام واقعی، احترام به تعالیم مقدس دین حنیف است، نه خشونت و تعصب و بی اعتنائی به عدالت. آیا سلب آزادی و حقوق زنان و تجدید تعدد زوجات را می توان موافق روح اسلام دانست؟ برعکس، آزادی زنان و برابری حقوق آنان با مردان و حرمت به شئون اجتماعی و انسانی آنان است که با اصول واقعی اسلام توافق دارد.

    آیا تازیانه زدن و سنگ باران کردن و دست بریدن، به این بهانه که از قرون وسطا رایج بوده است، اسلامی است، و کوشش برای اعتلای و تربیت انسانها و اتخاذ سیاست عفو و گذشت و جوانمردی، مخالف اسلام؟

    بازگشت به گذشته ای تاریک، راه حل دشواریهای ایران نیست. نفی تاریخ و فرهنگ ایران ، اهانت به پرچم ایران، که در سایه آن میلیونها ایرانی طی قرون و اعصار، برای پاسداری میهن جان باختند، به استقلال ایران کمک نمی کنند. انکار خدمات پادشاهانی که طی هزاران سال بر ایران حکومت داشتند و کشور ما را در نشیب و فرازهای تاریخ رهبری کردند، جز سرافکندگی ملی حاصلی ندارد.

    این کینه و نفرت نسبت به ایران و تاریخ ایران و فرهنگ و سنتهای ایرانی، برای چیست؟ مگر نه اینست که حتی پیامبر اسلام نیز از اینکه در زمان پادشاهی دادگستر، یعنی انوشیروان، چشم به جان گشوده است، بخود میبالید.

    مگر نه اینست که شاه اسماعیل، مذهب شیعه را در ایران رسمیت بخشید وتنها کشور شیعی مذهب جهان را بنیاد نهاد؟ من عمیقا از اینهمه خطرات که هویت ملی و میراثهای فرهنگی و معنوی ایرانیان را تهدید می کند، در رنج و نگران هستم زیرا حفظ معنویت و هویت ایرانی از هرچیز دیگر مهمتر است.

    میدانم که اخیرا در ایران شعار داده اند: “مرگ برما که گفتیم مرگ بر شاه”.

    میدانم که من در رسیدن به آرمانهای خود بیش از حد شتاب کرده ام ولی فراموش نکنیم که بحران کنونی ناشی از مداخله عوامل خارجی است، که پیشرفت و ترقی ایران مصالحشان را به خطر انداخته بود.

    درست است که ایران ، پیش از اسلام وجود داشت، ولی فراموش نکنیم که پیامبر اسلام از ایرانیان بعنوان جویندگان حقیقت یاد کرده است.

    در طی زندگی خود ، من کوشیدم همواره یک جوینده حقیقت باشم. اشتباهات خود را پذیرفتم و در مقام جبران و رفع آنها برآمدم. در زمان سلطنت من، ملت ایران در جستجوی حقیقت وجود خود بود. اکنون که دور از وطن بسر میبرم، پیوسته در اندیشه ایران هستم. به آنهائی فکر میکنم که تا دم آخر به پرچم خود و به پادشاه خود وفادار ماندند و سربلند و شجاع در مقابل جوخه های آتش جلادان ایستادند.

    به همه وطن خواهان ایران فکر می کنم، که در زمان سلطنت پدرم و من، کشور ما را از تاریکیهای قرون وسطائی نجات دادند و ملتی بزرگ و سربلند بوجود آوردند.

    امروز دور از خاک مقدس وطن، پادشاه ایران برای اثبات حقشناسی خود نسبت به فداکاران و جان باختگان، جز توسل به دعا راه و چاره ای دیگر ندارد:

    بدرگاه خداوند متعال برای آسایش خاطر رنجدیدگانی که مجبور به جلای وطن شده اند دعا می کنم و همچنین برای نجات میلیونها ایرانی که در میهن خود احساس غم و غربت می کنند.

    از درگاه قادر متعال، تسلی خاطر مادران داغدیده ای را که فرزندانشان در راه ایران جان باختند طلب می کنم.

    از درگاه پروردگار توانا مسئلت دارم که جوانان نومید ما را براه راست هدایت کند.

    از خدای بزرگ ایران زمین می خواهم که رونق و رفاه و آزادی و سربلندی را به سرزمین مقدس ما بازگرداند.

    از یزدان پاک طلب می کنم که فریب خوردگان را بیدار و آگاه کند و نفرت و کینه را از دلهایشان بزداید.

    پروردگار توانا، حافظ و نگاهبان ایران و ایرانیان باشد ………….

     
  77. سلام

    ابتدا از آقاى نورى زاد انتقادى دارم آنهم بسيار زياد آقاى نورى زاد اين سايت متعلق به شماست يا مزدک و ملحدانى مانند او كه مانند زالو به اين سايت چسبيده اند بدجور ول كن هم نيستند تا شما مانند آنها كافر نشويد راضى نمى شوند
    مطلب ديگر اینکه این افراد بى دين مثل يه گله کفتار مزاحم سيد مرتضى مى شوند و سيد مرتضى مثل يک شير مقاومت مى كند الحق كه فرزند راستين على عليه السلام است

     
  78. به اقا مصلح عزیز و “بی شیله و پیله خودم” سلام و خداقوت عرض میکنم. برگشت دوباره شما را خیر مقدم میگویم و برایتان طول عمر پر عزت و برکت مسئلت دارم.

     
  79. جناب آقاسيدمرتضي دامت بركاته سلام عليكم ورحمت الله وبركاته

    ضمن سلام وخسته نباشيد وتشكراززحمات حضرت عالي دراين سايت وزين وپرازهررنگ اعتقادات وايدواولوژي هاي مختلف هردمبيلي وعقده اي وكينه توزان مخالف اسلام وملايان حاكم برايران بلكه مخالف همه علماي رباني اسلامي وازجمله شماي عزيز.
    جسارتا مي خواهم زيره بكرمان آورم پيشاپيش عذرخواهانم.
    بسمه تعالي
    فاستقم كما امرت ؛يادتان نرود . بقول نوري زاد فرض كنيد شمارا به كفرستاني براي تبليغ دين خدا اعزام داشته اند چگونه توحيد وعدل ونبوت ومعاد وامامت را تبليغ مي كنيد؟
    البته بديهي است آدمهاي تشنه زلال حقيقت وعاشق عدالت ودادگري بحق درجامعه وعشق به تكريم همه انسانها باهرعقايدي پيدا مي شود .
    ولقدكرمنا بني آدم ولااكراه في الدين ازشعائر واصول محكم قرآني درتكريم انسان بماهوانسان چه مسلمان وچه غيرمسلمان باشدپابرجا واستواراست.
    اما فاقتلوهاي قرآن مربوط به انسان نماهايي است كه مخالف حق وتوحيدوعدالت هستند كه مي خواهند مسلماني درروي زمين نباشدوبه آنان حمله ور مي شوندوخواسته اندمسلمانان راازبن وريشه بركنند ؛دراين مقام است كه فاقتلوالمشركين حيث وجدتم ،امرودستورش فعليت مي يابد وهمچنين دستور اقتلواأئمه الكفرنيز به منصه ظهور مي رسدودرصورت غلبه مسلمانان بركفارحربي جنگ طلب معانداسلام آنان مخير هستند اسلام رابپذيرند ويادرذمه اسلام زندگي كنند وجزيه وماليات بپردازند.
    وامااگرهمسايگي كفاربامسلمانان دردنيا بامسالمت باشدهيچگونه جنگ وقتلي منجز نمي باشد ،لااكراه في الدين ،آزادي اعتقادات اشخاص به هرنحوي كه باشد محترم است تاچندي كه مزاحم مسلمانان نباشدوقصدترويج الحادنباشد هرگروهي اعتقادش را بيان مي كند بدون اينكه توهيني به ديگرعقايدداشته باشد.
    اين سايت وزين بازحمات طاقت فرسايي كه مدير مكرمش متحمل است مقصودش تكريم انسانيت است وترويج خردگرائي جمعي واستفاده ازخردديگرفرهيخته گان باانظارمختلف ودراين ميان نابخرداني هم پيدامي شوند توهين وستيزرا برگزينند واينان درانظارعقلا النادركالمعدوم هستند وطبيعي است درگلستان ازبركت گل هاخار هم مي رويد ودركنارگل آب مي نوشدوشايداين نوشيدن آب درجوارگلهادر آن خارأثركند و گل شكوفه كند وجهل را بدوراندازد وازنعمت بزرگ خدادادي عقل استفاده نمايدو از رنجاندن ديگران پشيمان شودوعقل گرا شود.
    لذاحضرتعالي ازاين توهينها رنجيده خاطر نشويد وبلكه اصلا ناديده بگيريد وبه كارتحقيقي وروشنگري درمقابل شبهات شبه افكنان ادامه دهيدوفرض كنيدكه به كفرستان رفته ايد براي تبليغ دين خدابقول نوري زادعزيز.

    من به وضوح مي بينم كه انسانهاي فرهيخته وتشنه معرفت حق وحقيقت وعدالت دراينجا واردمي شوندونظرمي دهندمنتهي نقدها وانتقادهايي به اسلام وقرآن وروش اوليا وعلماي دين دارند ،بايدامثال شما پاسخگوباشيد ومي دانيد كه انسانها بالفطره حقيقتجو هستند الا شذ وندركه معاندحقيقت توحيد واسلام ناب هستند.
    درخاتمه ازاين وجيزه زيره به كرمان بردنم بسيارعذرخواهانم وعذر مراپذيراباشيد ازاين جسارتم.
    والسلام عليكگم ورحمت الله وبركاته
    ارادتمندتان
    مصلح

     
  80. نوری زاد عزیز، اجازه دهید ذیل این تابلوی عالی و روح نواز شما را(با توهستم ای خدا)، با بیتی از مولانا مزین کنم. درود بر سرشت پاک و بی آلایش شما نازنین. این نوشته بی نظیر شما هر بندش و بل، هر واژه اش، تابلویی تمام نما،از انسانیت است. ببخشید مرا، تابلوهای نقاشی ات، آنِ خودت، از همین تابلوها برای ما بیار! که روح و روانمان، سخت تشنه این تابلوهاست…! و باز هم، هزار بار، درود بر شما.

    ای خدا جان را تو بنما آن مقام
    کاندرآن بی حرف می روید کلام
    ————————————–

    میگویند؛
    حسین بن منصور حلاج را در ظهر ماه صیام
    گذر به کوی جذامیان افتاد،
    جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج
    تعارف کردند،حلاج بر سر سفره نشست و چند
    لقمه به دهان برد، جذامیان گفتند؛
    دیگران بر سر سفره ما نمی نشینند
    و از ما می ترسند !
    حلاج گفت؛ آنها روزه اند و برخاست !
    غروب هنگام افطار، حلاج گفت؛
    خدایا روزه مرا قبول بفرما…!
    شاگردان گفتند؛ استاد ما دیدیم که روزه
    شکستی ! حلاج گفت؛ ما مهمان خدا بودیم،
    روزه شکستیم ولی دل نشکستیم…!

    آنجا که دلی بود به میخانه نشستیم
    آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم
    از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
    ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم !
    ———————————————–
    ———————————————–

    گفت؛ که بیا به عقاید هم احترام بگذاریم!
    گفتم؛ نه دلیل داره
    و نه ضروتی

    همین که کاری به کار هم نداشته باشیم، کافیه…!
    [آلبر کامو]

     
  81. نقد خدا ، سروده سعید سیرجانی که بدست دژخیمان جمهوری اسلامی کشته شد ، امید است که بدون حذف در این سایت بازپخش شود و در انتها آدرس شنیداری آنرا هم خواهم گذاشت .

    خبر داری ای شیخ دانا
    که من خدا ناشناسم ، خدا ناشناس
    نه سربسته گویم زین سخن
    نه از چوب تکبیر دارم هراس
    زدم چون قدم ، از عدم در وجود
    خدایت ، برایم اعتباری نداشت
    خدای تو ننگین و آلوده بود
    پرستیدنش ، افتخاری نداشت
    خدائی ، بدین سان اسیر نیاز
    که بر طاعت چون توئی بسته چشم
    خدائی که بحر دو رکعت نماز
    گراید به رحم و گراید به خشم
    خدائی که جز در زبان عرب
    به دیگر زبانی نفهمد کلام
    خدائی که ناگه شود در غضب
    بسوزاند ر کین ، خرمن خاص و عام
    خدائی چنان خودسر و بوالهوس
    که قهرش کند ، بی گناهان تباه
    به پاداش خشنودی یک مگس
    ز دوزخ رهاند تنی پر گناه
    خدائی که با شهپر جبرئیل
    کند شهری آباد را زیرو رو
    خدائی که در کام دریای نیل
    برد لشگر بیکرانی فرو
    خدائی که بی مزد مدح و ثنا
    نگردد به کار کسی چاره ساز
    خدا نیست این جانور
    ورنه چرا به مدح و ثنای تو دارد نیاز
    خدای تو گه رام و گه سرکش است
    چو دیوی که اشک باید افسون کنند
    دل او به دلال بازی خوش است
    ورنه شفاعت گران چون کنند
    خدای تو با وصف غلمان و حور
    دل بندگانش بدست آورد
    به مکر و فریب و تهدید و زور
    به زیر نگین هرچه هست آورد
    خدای تو مانند خان مغول
    به تهدید ،چون برکشدتیر حکم
    ز تهدید آن کارفرمای کل
    به مانند کروبیان ، سم و بوک
    چو دریای قهرش ، درآید به موج
    نداند گنه کار از بی گناه
    به دوزخ درون افکند فوج فوج
    مسلمان و کافر ، سپید وسیاه
    خدای تو اندر حصار ریا
    نهان گشته از کس نبیند گزند
    کسی دم زند گر به چون و چرا
    به تکبیر گردد چماقش بلند
    خدای تو با خیل کروبیان
    به عرش اندرون ، بزمکی ساخته
    جو شاهی که از کار خلق جهان
    به کار حرام خانه پرداخته
    نهان گشته در خلوتی تو به تو
    به درگاه او جز ترا راه نیست
    توئی محرم او ، که از کار او
    کسی در جهان ، جز تو آگاه نیست
    تو زاهد بدینسان خدائی بناز
    که مخلوق طبع کج اندیش توست
    اسیر نیاز است پابست عاز
    خدائی چنین لایق ریش توست
    نه پنهان نه سربسته گویم سخن
    خدا نیست این جانور ، اژدهاست
    مرنج از من ای شیخ دانا
    که من خدا ناشناسم ، اگر این خداست

    https://www.youtube.com/watch?v=T8k6vwEAhME

     
  82. با سلام ، جناب اقای نوری زاد عزیز ؛ پست اخیر شما تحت عنوان- ای خدا- مرا واداشت تا این درد نامه را برای شما بنگارم ؛ در فردای شبی که تا به صبح اش در فکر خود کشی، و در شکایت و انتقاد و گلایه از خدا و با ای خدا ، ای خدا های فراوان سپری شد.نمیدانم چرا این دردنامه را با شما در میان میگذارم ، شاید از انروی که نقاط مشترکی در این نگاه و انتقاد و … بین من و توست و دلمان را به هم ربط داده است . شاید ز انروی که میخواهم درد دلم جایی ثبت شود و تا در فردای دست شستنم از این زندگی نکبت بار ، به چرایی از چراهای فرزندان خرد سالم پاسخی گفته باشم ، ایا بار این امانت داری را بدوش می گیری؟
    بگذار بکوشم سخن به کوتاهی بیان کنم شاید چون من بسیارانند که برایتان نوشته و می نویسند، باید به همه مجال داد. من پدری 47 ساله ام ، برامده از نسلی سوخته که استعدادهایش زیر گامهای زمخت تحجر و تیره اندیش حاکم لهیده شد.اهل موسیقی و شعر و اواز. صدایی که خفه شد ، شوری که سلاخی گردید و ذوقی که به گل نشانیده شد. شما اهل هنرید و بخوبی میدانید که وقتی قلم، وقتی زبان ، وقتی استعداد کسی را از وی می ربایند و منکوب میکنند بلا تردید او را به بدترین شکل ممکن سلاخی کرده اند…در نتیجه عدم امکان برای رشد استعدادی خدادادی و فقر دانش و فرهنگ حاکم در امیختگی با فقر مالی شخصی از عشق و استعداد خود وامانده ناخواسته به شغلی مشغول شدم که نه با روحیاتم کمترین سازگاری را داشته و دارد و نه با خلقیات و خواسته هایم . اما این مرگ تدریجی که نامش زندگی نهاده اند ؛ می بایست سپری میشد. روزگار با درامدی بخور و نمیر و در افسوس و افسرده گی و دلمرده گی سپری میشد و گاهی سالی چند باری لبخند های نه چندان عمیق هم بر لبها فرو می نشست ؛ هر چند ظاهری و بی بنیه و بی بوته تا اینکه شیخ حسین فریدون که دکتر حسن روحانی اش فرا می خوانند و برای جشن پیروزی اش جماعتی به هلله و شادی و رقص پیروزی برخاستند، بر صندلی ریاست دولت جلوس کرد و تیره روزی جدیدی در توامان رکود و سکون و بی تحرکی و فقر بازار کسب و کار را در اغوشی نامبارک فشرد… هر روز سفره پر از هیچ ما خالی و خالیتر شد تا اینکه به اکنونی رسیدم که جز به خودکشی ناشی از شرمنده گی فکر نمیکنم. به جایی که علیرغم نام دهان پر کن شغلم، در تهیه حد اقل های زندگی باز مانده و تامین حد اقل های زندگی یک کودک 8 ساله و یک و نیم ساله مقدر نمی شود. تا جایی که به خدایی که شما به ان ایمان داشته و من ایمان به او را از کف داده ام،ار تهیه حد اقل های زندگی عاجز شده ام.تمامی انچه طی سالهای عمر شنیده و خوانده و موعظه شده بودم به پوچی گرایید . خدای روزی رسان، خداوند مهربان و عادل، وووو یکی پس از دیگری در ذهنم رنگ باختند و مورد شک و تردید واقع شدند..
    اقای نوری زاد ، به شرافت همه شرافتمندان عالم ، از اول هفته تا اخر هفته راهی 70 کیلومتری را می پیمایم ، مطاع خود را در ویترین مغازه محقر و کوچکم می چینم… و شب همانگونه که چیده ام با اشک و آه و درد و نفرین و بغض و انتقاد و کفر بر میچینم ، بی انکه به قول کسبه – دشتی- کرده باشم… روزها میگذرند و هر روز داشته های اندک اب می روند و سرمایه کوچک ام کوچ و کوچکتر شده و عدم تناسب دخل و خرج به نابودی مطلق ام می کشانند . این در حالی است که دولت توهم و دروغ و شانتاژ، دولت ریا و دغل کار هر روز به نوعی دست در کیسه خال ام میکند . مالیات های متعدد دهها برابر درامد ناخالص ام طلب میکند و اندک شرافتی و عدالتی در قاموس خود و نیروهایش به نمایش نمی گذارد.از سفره خالی من نان نداشته میگیرد تا فشنگ ها و سلاح های خونخوار سوریه تهیه شده و بر قلب کودکان ان سرزمین فرو بنشینند…. تا فیش های حقوقی چند صد میلیونی دارو دسته اش تامین منبع شوند، تا اختلاس های چند ده میلیاردی برای یاران و غارتگران محیا گردند.تا تا تا….
    از شما میپرسم ،لطفا پدرانه راهنمایی ام کنید ایا در این شرایط اسفبار مرگ و رهایی از چنین وضعیتی به ادامه این حیات امیخته با جور و جهل و ظلم و …. شرافتمندانه تر نیست؟ از سوی دیگر ایا رهایی من و شتافتن به اغوش مرگ برای ارامش یافتنم، خیانت به دو فرزند کوچک و خرد سال و بر امده از یک خود خواهی و ضعف نیست؟ مانده ام براستی چه باید کرد؟ چقدر میتوان در خجالت و شرمنده گی غوطه خورد و از ساده ترین و کمترین خواسته های زندگی خانواده صرفنظر کرد و سر به زیر گرفت ؟
    من امروز سوالات عدیده ای ازارم میدهند.. ان خدای روزی رسان کجاست؟ ان خدای مهربان و گره گشا به کدام سرزمین کوچ کرده است. ان خدای عادل و دانا و توانا که به من معرفی کرده بودند در زیر کدامین سقف اسمان به خواب ناز فرو رفته؟ چرا دزدان و غارتگران و خونخواران و چپاولگران را روز به روز فربه تر کرده و در امان نگاه داشته در حالیکه کودکان معصوم چند ماهه و چند ساله بسیار به بیماری های لاعلاج گرفتار می ایند. خدای مهرورز معرفی شده را دیر گاهی است نمی بینم و اثاری از او به چشمم نمی اید . ایا من به کوری گراییده ام یا خدا وند به استراحتف به بی خیالی و یا به خواب فرو رفته است؟؟
    دردهایم چون بسیار همدردان دیگر، بسیارانند> سوالاتم بیشمار. تجربه های برا امده از انچه به عینه دیده و میبینم با انچه شنیده و به ان معتقدم کردند ، سراسر در تعارض و تقابل و اینجاست که پوچی فرایم گرفته . پوچی توام با خیانت بر امده از دست زمامدارانم. پوچی بر امده از دستان غارتگر حاکمانم.
    از شما می پرسم با وضع اسفبار کنونی که هر روز به تیره گی بیشتر می گراید و با امیدی عمیقتری سراپای وجودم را در بر میگیرد با وجود میانسالی و رو به افول رفتن سن و سلامتی. با وجود قانون ننگین مالک و مستاجری که هر انسان سالمی را تحت عنوان مالک ،با حمایت های کور کورانه و جنایتکارانه به یک هیولا تبدیل کرده و میکند بگونه ای که نه میتوان تغییر شغل دهم ، نه میتوانم مغازه سر قفلی ام را بفروشم و لا اقل خود را از دست مالیاتهای ناعادلانه و جنایتکارانه دولت امید رهایی بخشم و سر به کوه و بیابان و دهکده و کوره راهی نهم؛ چه باید کرد؟؟
    چرا تمامی قوانین مترقیانه دولت شاهنشاهی منقضی شدند اما این قانون جنایتکارانه که چنگال شخصی را به عنوان مالک همواره بر روح و جسم و جان تو حاکم میکند با عمق و وسعت بیشتری حفظ کرده و می کنند؟ بیش از این مصدع اوقات شما نمی شوم و شاید بدور از اخلاق انسانی است که با دردی دیگر بر درد های شما بیفزایم و جسم نحیف تان را رنجورتر کنم فلذا ناخواسته ادامه این درد واره را فعلا به پایان میبرم ، اگر توانستم طاقت اورده و طناب دار را از گردن خود لا اقل برای چند صباحی دیگر دور نگه دارم باز با شما سخن خواهم گفت … اگر نه این درنامه مرا . در صورت صلاحدید در صفحه پر مخاطب خود منتشر کنید تا برای فرزندانم به یادگار باقی بمانند و پاسخی در برای چراهای خود دریافته باشند…. با ارادت بی پایان- رضا ف- از تهران

     
    • …………
      ایا رهایی من و شتافتن به اغوش مرگ برای ارامش یافتنم، خیانت به دو فرزند کوچک و خرد سال و بر امده از یک خود خواهی و ضعف نیست؟
      ………..
      آره رضای گرامی خودکشی تو با داشتن دو فرزند خرد سال و دیدن اینهمه جنایاتی که مشتی درنده خوی بر مردم آوار کرده اند نه تنها خودخواهی و ضعف است بلکه جنایت است و خیانت به فرزندان و هموطنانت .رضا جان حال که بخوبی به مرگ خدا پی برده ایی دستهایت را بالا زده و مردانه به مبارزه با عاملان بدبختی خود و نابود کننده گان اینده فرزندان خود بپرداز.از نوریزاد درس بگیر.مگر نوریزاد یکه و تنها به این کار همت نه گماشته؟شما که بقول خود دست از زندگی می خواهید بشویید چرا خودکشی را که باعث سرافکندگی فرزندانت می شود انتخاب می کنید؟کاری کنید که فرزندانتان سرافراز حتی درصورت مرگت به چشمان دیگر هموطنانشان بنگرند و با غرور شما را نمونه ایی از مبارزه با ظلم و ناراستی و دروغ و جهل به آنها نشان دهند!در ضمن این نامه نه تنها پاسخ فرزندانت نخواهد بود بلکه به آنها خواهد فهماند که چه پدری بزدل و ترسو و خودخواه داشته که خیانت به فرزندانش را با شانه خالی کردن از زیر بار زندگی و تنها گذاشتنشان تکمیل کرده.بعد از خودکشی شما جنانجه یکی از فرزندانت تحت تاثیر عمل غیره اخلاقیت قرار بگیرند و دست بخودکشی بزنند آنوقت شما قاتل او نیز هستید!رضای گرامی هیچ چیز در زندگی از جان ارزشمندتر نیست تا برایش جان خود و یا دیگری را بگیرند!

       
    • شما حرف هایتان ضد و تقیض است. یعنی چه که نمی توانم سرقفلی را بفروشم؟ نمی توانم شغلم را تغییر دهم؟ معلوم است کاسبکار نیستید. شغل آزاد یعنی به محض این که معلوم شد نتیجه نمی دهد باید جنس دیگری عرضه کرد یا مغازه را تبدیل به محل کسب دیگری کرد. در بد ترین حالت به حال خود رهایش کرد بیایند مصادره اش کنند.
      انشای زیبایی دارید ولی طرز استدلالتان کودکانه است. در همین درد نامه نوری زاد نخواندید پدر ایشان رفتند برای عملگی و مادرشان همراهشان بودند. مگر خون شما از دیگر هموطنانی که عملگی می کنند رنگین تر است؟ صبح ها زود تر از بقیه بروید سر چهار راه هایی که کارگران روز مزد جمع می شوند.
      حال و حوصله نصیحت و این مزخرفات را ندارم خودتان بهتر می دانید که وظیفه دارید فرزندانتان را تامین کنید.
      گفتید هنرمندید. یکی از نوابغ نقاشی اروپا الان حضور ذهن ندارم فان گوخ بود یا دیگری تمام عمر در فقر زندگی کرد. هر چه داشت خرج نقاشی هایش کرد. همسر وی در خانه شیرینی می پخت و سر چهار راه ها می فروخت. پس از مرگش متوجه شدند نقاشی هایش استثنایی است. از این دست هنرمند در دنیا زیاد داریم. از شما خیلی هنر مند تر هایش همین الان در ایران هستند و به هر زحمتی شده زندگی را می چرخانند. من کسانی را می شناسم در منزل بافتنی می بافند زن و مرد و حتی فرزندان تا لقمه نانی به دست آورند.

       
      • دوست عزیز سلام، از لطف شما برای راهنمایی متشکر اما در پاسخ به اینکه میگویید حرف ما ضد و نقیض است و بعنی چی که سرقفلی را نمیتوانید بفروشی، دست گرامی وقتی ملک من 9نفر وارث دارد که هر کدام از دیگری زذیلتر، فاسد تر، و دآرای سابقه مل مردم خوری (تصاب مغازه های همجوار) نه خریداری برای خرید ملکم(علیرغم آگهی و بنر زدن. طی دوسال بالای سر در مغازه و سپردن به بنگاهها و….) مراجعه میکند و نه این انسان نماها خودشان. به قیمتی حتی نیمه عادلانه مغاره را بر میدارن، نه اجازه تغییر شغل به من میدهند و نه میگذارند اجاره اش بدهم، اگر به قانون کیف مالک و مستاجر آگاه باشید، می بینید که تغییر شغل بدون اجازه مالک و یااجاره دادن ملک سرقفلی به شخص ثالث، بدون رضایت مالک میسر نیوده و منجر بهاز کف دادن کلبت ملک به نفع کفتارانی همچن مالکان ملک من میسر خواهد شد2 در اینگه میفرمایید خونم از دیگران رنگین تر نیست، اللته که نیست، امت آیا همهگان توانایی سر چارراه رفتن و کارگری کردن و غیره را دارند؟ شما از وضعیت جسمی من چیزی نمیدانید، گذشته از آن شانزده سال تمام تحصیل کردم، علیرغم میلم. و به دلبل عدم عدالت و مدبریت بدلیل رانتخواری های موجود در جامعه، بدلیل پارتی بازی ها و باند بازی های موجد در نظام اداری کشور ووووو فرصت شغلی من هم مثل هزاران نفر دیگر از هموطنانم به مزدوران و کاسه لیسان و چماقدارن و نور چشمی ها و غیره سپرده شد، اما من به همان کارگری مد نظر شما روی آورده و گذران عمر کردم، مشکل اساسی من نه شتغل شدن در شغلی متانسب با تحصیلاتم بوده و نه حتی لگد مال کردن استعدادهایم، بلکه مشکل امروزین و آنچه به نابودی ام سوق داده، رکود ناشی از ذهن علیل و دست نامبارک شیخ حسن روحانی است که بر اقتصادجامعه، قریب به چهر سال است چنبره انداخته و روز به روز داشته های اندک مارا. له نابودی کشانیده است طوریکه اندک اکیدی به آینده باقی نمانده. و مگر نه این هست که نا امیدی خود مذگی است تدریجی….از طرف دیگر. جنایت روحامی و دولت اش و جلوس کننده گان بر صندلی نماینده گی مجلس و…. که خود ازرانت های میلیاردی و احتلاس ها و فیش های حقوقی چند صد میلیونی بهره میبرند، علیرغم اینکه. کاملا اگاهند مردم طی این سه سال و اندی چه وضعیت اقتصادی سیاهی داشته و دارند، مالباتها را چند ده برابر کرده و با رق مختلف تحت عنوان بسیت جریمه های چند میلیونی برایمثلا دفترو صندوق و….که جز بهانه هایی برای چپاول مردم و تامین منابع جنایتکارانه در اینسوو آنسوی جهان وتامین حقوق ها و احتلاس های میلیاردی مشتی چپاولگر وابسته نیست، اقدام میکنند، درد بزرگ امروزین من سکوت و سکون و بی تحرکی. عمده مردمانی است که جنایتهای بیشمار را دیده، می بینند وسکوت کرده و می کنند، ، درد عدم همراهی در حق خواهی و حق طلبی……. آری گرسنگی قابل تحمل است، اما خیانت و جنایت، آنهم چنین آشکار و عریان و ملبس به لباس دین و اخلاق، غیر ممکن

         
    • رضای عزیز، با درود رنجنامه شما، کام مرا، و شاید همه دوستان را تلخ کرد و در واقع حلاوت گفتار نوری زاد را، به زهر مبدل کرد! عزیز دل زندگی کوران مشکلات است و اغلب دوستان این سایت، من جمله خودِ من، شاید با این فلاکت و نکبتی که حکام ددمنش و ایران ستیز برایمان، گسترده اند، کم و بیش آشناییم. باور بفرمایید جناب رضای گرامی، اگر من بشخصه سفره دلم را برای شما باز کنم، بی تردید، درد و رنج خودتان را فراموش خواهید کرد…! پس صبور باشید و بخاطر دردانه های نازنینی که به شما چشم دوخته اند، و تمام امیدشان به شماست، تحمل کنید، در هر نومیدی، بسی امید است. بقول شاعر دانا:
      این جهان زندان و ما زندانیان
      رخنه کن دیوار و خود را وارهان
      جهدحق است و دواحق است و درد
      منکر اندر نفی جهدش جهد کرد

      امیدوارم با تلاش و پشتکار بیشتر و امید به آینده ای بهتر، گشایشی حاصل شود.
      زندگی سراسر درد و رنج است ناگزیریم با آن بسازیم تا مگر زندگی آن روی دیگرش را بنماید.
      اگر سپهر بگردد ز حال خود تو مگرد
      وگر زمانه نسازد تو با زمانه بساز

      پیروز و کامیاب باشید

       
    • آقای رضا درد شما درد خانواده های بیشماریست درین مملکت ویروس آخوند زده ولی خود کشی هرچند از غم وفشار ورنج ها شما را رها میکند اما راه سقوط فرزندان شما را تسریع ومهیا میکند خودکشی راه حل نیست بلکه نابودی خانواده است که ئ دوست داری هرچند ازشان خجالت هم میکشیفاگر مجرد بودی این عمل پسندیده هم میبود.

       
    • آقا رضای محترم
      افسردگی گاه از اختلالات هورمونی نیز است لطفا آن را بیماری گرفته و نزد دکتر بروید.

       
  83. با درود به نوری زاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : سرکار خانم نرگس محمدی در بیداد گاه تجدید نظر به شانزده سال زندان محکوم شدند !!! آقا سید مرتضی و مصلح اگر کمی انسانیت از نوع بشر دوستی نه به مدعایتان مسلمان بودن !دارید و مدعی هستید چ.ا کاملا اسلامی و قضات محاکمه کننده این شیر زن بی پناه مسلمان هسند یک تفسیری ازمجازات بیشرمانه ایشان داشته باشید که ختم کلام باشد! قاضی و یا هیئت تصمیم گیرنده هیچ بویی از شرف نبرده اند والا یک زن بی پناه که شوهر و کودکانش را از وی دور کرده اند چگونه به شانزده سال زندان محکوم میکنند ؟ واقعا این بیشزمان چقدر ترسو هستند که ازیک زن که هیچ گاه مسلح نبوده و فقط سلاحش کلامش است میترسند که میخواهند اورا شانزده سال به خفقان بکشند واقعا زهی بیشرمی . جناب نوریزاد من این متن را بلافاصله بعد از اطلاع از وضعیت این بانوی با شرف نگاشته ام و امید که اگر قصوری مشاهده کردید ببخشید واقعا تصور این ناجوانمردیها مرا از بهبود اوضاع نا امید کرده وبرایم عدل الهی زیر سوال رفته واقعا نمیدانم که این جهنمیان ددمنش تا کی بر این مملکت استیلا دارند .پوزش

     
    • جناب مهرداد سلام عليكم

      بنده بارها دراين سايت اعلام كرده ام كه ازكارها ورفتارهاي ظالمانه ومتحجرانه وخودخواهانه بنام اسلام اين حاكمان زورگووقلدر وضددموكراسي وضدكرامت انساني تبري وبيزاري مي جويم وازاينگونه حكومت خفقاني به خدا شكايت مي كنم وبه اوپناه مي برم. حالا ازيخه من دست بردارهستيد يانه بيش ازاين بگويم ؟
      اين حكومت به ملاها وعلمارباني آزادانديش رحمي نكردند وهمين الآن آيت الله هايي بنام كروبي ونكونام مجتهددرس خارج گو وجعفري تبار قرآن پژوه وبروجردي وووو…ها رحمي نكرده اند ودرزندان انداخته اندبدون هيچ اتهام واقعي .
      ومن هم كاره اي نيستم كه جلوظلم اينان رابگيرم وصداي من بجايي نمي رسد.
      ميدانم كه خانم نرگس محمدي بدون اينكه جرمي مرتكب شده باشد به جور وظلم زنداني كرده اند واين روش حكومت مخالف نص صريح اسلام است واسمشان راهم جمهوري اسلامي نهاده اند واين حكومت بارها گفته ام روش حكومت ماموني وبلكه روش حكومت معاويه اي دارد وبايدبااين روش مبارزه كرد .والسلام
      مصلح

       
      • سلام و درود بر مصلح گرامی : جناب مصلح من به شرافت ذاتی شما درود میفرستم و هیچ گاه نظر نداشتم که اسائه ادبی به حضرت عالی کنم از اینکه شما و سید مرتضی را یاد کردم فقط ازباب اظهار نظرهر دوی شما معممین در مورد جور و جفای روز افزون عمله ظلم بود که حضرت عالی با بیان خود و اظهار برائت ازاین ددمنشان مطمئنا محبوب القلوب اهالی خرد شده اید و امیدوارم در پناه حق باشید . جناب مصلح لطف بفرمایید زمان بیشتری بگذارید و ازپست های اسبق جناب نوری زاد از زمانی که برای کشاورزی در این سایت حضور نداشتید بازدیدی نمایید تا مشاهده نمایید که جناب سید مرتضی چگونه یک تنه و تمام قد از ج.ا دفاع کردند و حتی با کمال تاسف ازقتل های بیشرمانه افرادی که در سال شصت هفت به جرم هایی که راست و یا دروغ بر آن ها بسته بودند را متحمل شده بودند و جرم بر سر موضع بودن را به آن ها با سریش (ولایت) چسباندند و همه را از دم تیغ بی دریغ گذراندند را تایید کردند و عین اسلام معرفی کردند و در پاسخ هر کامنت گذاری که که ازایشان یعنی جناب سید مرتضی استدلال عقلی خواسته بود سر سختانه این قتل های بیشرمانه را اسلامی و الهی معرفی کردند که باعث حیرت و تعجب است ! با احترام .

         
  84. پوریا

    12:16 ب.ظ / سپتامبر 27, 2016

    سید مرتضی – چرا روحانیان به زنان خود مدخوله میگویند؟

    …………………
    سید مرتضی

    10:23 ب.ظ / سپتامبر 27, 2016

    جناب نوریزاد سلام

    این سایت شمای انسان طلب مسلمان است که جولانگاه افراد فاقد ادب و معرفت شده است؟ و این مدیریت منصفانه شماست که اجازه می دهد هر بی صفت بی معرفتی هر هجوی بزبان و قلمش رسید در آن بنویسد و شما آنرا منعکس کنید؟ فرد بی ناموسی که تحت عنوان پوریا به چنین زشت گوئی دست یازیده است لابد با حضرتعالی تجانس فکری داشته است که چنین زشت گوئی از فیلتر ادب سالارانه حضرتعالی عبور کرده است؟ شما که دائم از انسانیت و ادب سخن می گویید وقتی با چنین زشت گوئی مواجه شدید یک لحظه با خود نیندیشید که ناموس من و تو و او ندارد و توهین به ناموس دیگران یعنی بی ناموسی؟ حال اگر من بدهان این فرد بی ناموس و هجو گو بکوبم و به او پاسخ دهم فریاد یا للادب و یا للانسان حضرتعالی بلند نمی شود؟ من اینجا پاسخی به این فرد بی ناموس می دهم و شما اختیار کنید یا مطلب او و پاسخ مرا هردو را حذف کنید ،یا اگر انعکاس چنین درشتی های زشت و بی ادبانه با طرز تفکر شما سنخیت پیدا کرده است که آنرا انعکاس داده اید پاسخ مرا هم منعکس کنید و آن اینکه :خیر روحانیون چنین چیزی را در مورد زنان خود بکار نمی برند ،کلمه مدخوله اگر در بحث های فقهی مورد اشاره قرار می گیرد و موضوع احکامی واقع می شود بمفهوم زنی است که نکاح کرده است و مورد دخول واقع شده است و این عنوان بر همه بستگان زن و نوامیس نویسنده ای بنام پوریا نیز صادق است و اختصاصی بنوامیس زنان روحانیان ندارد.
    آقای نوریزاد خدا نگهدار شما ،شما را با چنین مخاطبان و مریدانی تنها می گذارم.

    ———————-

    سلام سیدمرتضای گرامی
    من شخصا از مدخوله ی ایشان استنباط فحش به جناب شما نکردم. گمانم بر این رفت که این واژه ی مصطلح در مباحث فقهی و اصولی را ایشان با شما (روحانیان) مطرح می کنند از باب پرسش. و نه این که – شما را نه، بل – شخص نوری زاد را مخاطب قرار داده اند که وی به همسرش می گوید: مدخوله. نخیر، صادقانه می گویم من از نوشته ی پوریا استنباط ناسزا نکردم.
    با احترام
    …………………..
    سید مرتضی بخوبی میداند که منظور پوریای گرامی از طرح این پرسش چه بوده! در اسلام و در چشم حوزویان و مسلمین زنان تا باکره اند ارزشی بخاطر باکره گیشان و نه بخاطر انسان بودنشان دارند.ولی زمانیکه بقول خود آخوندها مدخوله شدند از همان ارزش صوری هم می افتند.این سید در این سایت هر توهینی و دشنامی و ناسزائی که خواسته بدیگران کرده و گفته اند.حالا هم از این فرصت استفاده کرده تا بخیال خود نشان دهد که خیلی بهش برخورده.ولی سید جواب پوریای گرامی بی ناموس خطاب کردنش نبود.شما بخوبی میدانید که این یک بحث فقهی است و وپوریای گرامی هم اسم عام حوزویان را بکار گرفته و نه شخص شما را.شما سید حقوق انسانی عیالت را رعایت کنید و اورا نصف خود ندانید نمی خواهد رگ گردنت برای دفاع از او بزند بیرون. سید زن شما و من و دیگران همچون خواهر و دختر و مادر و…انسانهایی هستند مثل ما و نه در مالکیت ما .همین ناموس خطاب کردن آنها باعث ظهور فحشهای ناموسی و زشت برای خرد کردن شخصیت مخالفین است .تعصبات ابلهانه ایی که همه ریشه در بی حقوقی و انسان ندانستن زن و ریشه در قوانین زن ستیز اسلام دارد.سید مرتضی بخوبی می داند که در یک جامعه آزاد هیچ حرفی برای گفتن نه خود و نه همفکرانش ندارند.علت عصبیت و پریشان حالی ایشان هم از همینجاست.ولی سید گرامی این تازه از نشانه های سحر است.روزی برسد که اصولا کسی نتواند در ایران حرفی در دفاع از اسلام بزند.سید دوران ////////////////// شماها بسر رسیده درست مثل دوران ///////////////.این هم مرحله ایی از تکامل بشریست و غیره قابل بازگشت!شما چه امروز پاسخی دهید یا نه فردا حتما مجبور به پاسخ ان می شوید!

     
  85. شاید در این روزگار پر از راز و رمز این اثر زیبا بعنوان جوابی از قبل داده شده قلوبی را شاد و روح را مستبشر نماید:

    نامه شما در زندان باين زندانی روزگار رسيد .
    خوشی آورد و بر دوستی افزود و ياد روزگار پيشين
    را تازه نمود …
    اينکه از نامه های آسمانی پرسش رفته بود ، رگ
    جهان در دست پزشک دانا است ، درد را می بيند
    و بدانائی درمان ميکند . هر روز را رازی است و
    هر سر را آوازی . درد امروز را درمانی و فردا را
    درمان ديگر . امروز را نگران باشيد و سخن از امروز
    رانيد . ديده ميشود گيتی را دردهای بيکران فرا گرفته
    و او را بر بستر ناکامی انداخته . مردمانيکه از باده
    خود بينی سر مست شده اند پزشک دانا را از او باز
    داشته اند . اينست که خود و همه مردمان را گرفتار
    نموده اند . نه درد ميدانند نه درمان ميشناسند . راست
    را کژ انگاشته اند و دوست را دشمن شمرده اند .
    بشنويد آواز اين زندانی را . بايستيد و بگوئيد ، شايد
    آنانکه در خوابند بيدار شوند .
    بگو ای مردگان ! دست بخشش يزدانی آب
    زندگانی ميدهد ، بشتابيد و بنوشيد . هر که امروز زنده
    شد هر گز نميرد و هر که امروز مرد هر گز زندگی نيابد …
    ای دوست ! چون گفتار نخستين در روز
    پسين بميان آمد گروهی از مردمان آسمانی آواز آشنا
    شنيدند و بآن گرويدند . و گروهی چون کردار برخی
    را با گفتار يکی نديدند از پرتو آفتاب دانائی دور ماندند .
    بگو ای پسران خاک ! يزدان پاک ميفرمايد :
    آنچه در اين روز پيروز شما را از آلايش پاک نمايد و
    بآسايش رساند همان راه ، راه منست . پاکی از آلايش ،
    پاکی از چيزهائی است که زيان آرد و از بزرگی مردمان
    بکاهد . و آن پسنديدن گفتار و کردار خود است
    اگر چه نيک باشد . و آسايش هنگامی دست دهد که
    هر کس خود را نيک خواه همهء روی زمين نمايد . آنکه
    او آگاه ، اين گفتار را گواه که اگر همه مردمان زمين
    بگفته آسمانی پی ميبردند هر گز از دريای بخشش يزدانی
    بی بهره نمی ماندند . آسمان راستی را روشن تر از اين
    ستاره ای نبوده و نيست .
    نخستين گفتار دانا آنکه ، ای پسران خاک ! از
    تاريکی بيگانگی بروشنی خورشيد يگانگی روی نمائيد ،
    اينست آن چيز که مردمان جهان را بيشتر از همه
    چيزها بکار آيد . ای دوست ! درخت گفتار را
    خوشتر از اين برگی نه و دريای آگاهی را دلکش تر
    از اين گوهر نبوده و نخواهد بود .

    روزتان پیروز « نادر

     
    • شما انگار قره باغی تلوزیون پارس هستی گوارایتان باد انشا دیگه
      کارایی نداره عزیز

       
    • جناب سروش٫ آفتاب آمد دلیل آفتاب.

      شما هنگام روز در اطاقت بشین و پرده پنجره را بکش پایین و بگو به خودت که هنوز شب است.

       
  86. طیب الله جناب نوری زاد مطلب بسیار جالبی بود ، در پناه خداوند سر افراز باشید انشاءالله

    ——————

    دوست گرامی
    شما سیدمرتضی نیستید. لطفا به اسم دوستی که در اینجا به این اسم شناخته شده، مطلب ننویسید. خودتان باشید.
    سپاس

    .

     
    • من نفهمیدم این مثبت و منفی چیه دادن؟!باز یه بابایی شیطنت بچه گانه ایی کرده همین.نوریزاد هم که توضیح داده.به سیدما چه ربطی داره؟!حالا چون اینجا اخیرا شعر و شاعری قوت گرفته در هجر شیخنا الاستادنا السید مرتضی رضی الله عنه بالسبب هو یدافع لاهل البیت علیهمالسلام الاجمعین و الله یرضی منه به هذا الاسباب و هذا یکفی الله لیدخلوا هذا السید لجنته مع الحوریون جمیل مع الوصف الکثیر لجمالهم و انفسهم ماشاالله و لا مهم هو یدافع من القاتلین الاسلامیه لیقتلون الاف محبوسین الفلوکین الذین کانهم لا انسان و هم الحشرات الموذی:

      ای سید ما رفتی و مرا در غم تو ناله نمانده
      کارآگه تویی حق تویی ماله نمانده
      تفسیر بکن صحبت آن پیر گذشته
      فهم ما کم است گویی ازو فاعل و مفعول نمانده
      آزادی و رفاه جمله بیاورده این دین خدایی
      افسوس کز کفران ما در دست پدر نانی نمانده
      ای یوسف ما بازآ زین هجرت سوزان
      از سیل مریدان بجز بنده مجنون نمانده

       
      • داستان حمید۱ و سید مرتضی
        یک روزی سید محول ما برای چندمین بار قهر کرد ! حمید ۱ دیگر کسی را نداشت که سیدجان خطابش کند و همفکرانش راهم خنک و لوس و ننر و از همه بهتران ومجیزگو وصدمنی می دید دلش برای سید بی تشدید خیلی تنگ شده بود و هر جا که می رسید از ته دل چند بیت غزل در باب وصل و دوری سید می سرود و تهدید هم می کرد که من هم می روم، آنارشیست را صدا می زد مگر سید بی تشدیدش بشنود اما کو گوش شنوا ! بجز یکی به نام انسان که غلط غلوط می نوشت و گاه یاد غلط گیری های سید رادر او زنده می کرد .
        حمید۱ عزیز،مژده را کاوه داد ; سید خواهد آمد ،آرزو برجوانان عیب نیست ،تا ببینیم این داستان یوسف وزلیخا به کجا می کشد!

         
        • انسان جان
          مثل من و سید کمی از مثل مولانا و شمس ندارد.باید عاشق باسی تا بفمی عزیز برادر.یه شعر هم واسه سید سرودم که تقدیم شما می کنم:
          سوختم ساقی من از یاران در این وادی
          بگو آن یار من کو تا کنم ار بهر او یادی
          بده جامی مرا یک سر بکن خاموش اگر خواهی
          از آنکس انتظارم شد بدان شد دشمن جانی
          ….

           
          • حمید گرامی من سال پیش اشعار جانگدازتر و مهجوانه تری، البته نه برای بازآمدنشان،[چون مطمئم می آیند، و شاید هم با نامی دیگر الان هم هستند! بارها اتفاق افتاده به نامی دیگر هم وارد شده اند! این را از خودم نمیگویم، منبعی مطمئن گفته که با نام های دیگر هم مینویسند!] بلکه برای آشتی سروده بودم، ولی دل این بزرگوار و مجتهد خود خوانده، سخت نر و سنگ تر از اینهاست! هرچی هم مصلح عزیز پادر میانی فرمودند، کارگر نشد. و هنوز هم با من قهرند.

             
          • کاوه جان
            این شعر هم در هجر دوست رفته تقدیم به شما.دوستان لطفا تند تند واسه دلداری نیان که در انبان شعر فعلا چیزی جهت تقدیم ندارم:
            این یوسف ما رفت از این سایت کذایی
            ماندیم حیران بی نور خدایی
            فریاد زدیم خبط بکردیم همگانی
            افسوس و صد افسوس برفت برد یمانی
            کاش آن پیر محارب می نمودش کل ملت
            ای پادشه خوبان راضی می شدی باز بمانی

             
  87. تقدیم به نوریزاد گرامی!خدای شما عزیز اینجاست نه الله!خدائی است بدون واسطه و همجنس و همرنگ و همزبان و دوست و رفیق و همدم و همکار!

    منوچهر جمالی

    رقـص یا سـجـود

    درفرهنگ ایران،انسان دررقص،خدارا میپرستد
    دراسلام ، انسان ، درسجود، الله را عبادت میکند

    انسان ، درسجود ، عبد یا بندهِ الله میشود، وازآزادی خواستش میگذرد. انسان ، درسجود، الله را « تکبیر» میکند و سرافرازی خود را بنام « کبر» می نکوهد

    درفرهنگ ایران ، انسان با خدایش ، نه تفاوت مرتبه ودرجه دارد ، نه ازاو فاصله وجدائی دارد ، ونه گوهری جزاو دارد . خدا وانسان ، همگوهرند . درفرهنگ ایران ، آفریده که انسان باشد ، برابر با آفریننده است ، که خدا باشد . ازاین رو همه انسانها باهم برابرند . تخم ِ خوشه خدا، یا « حبه آتش کانون خدا » ، جانِ هرانسانیست . ازاین رو انسان ، « تخم آتش » نامیده میشود ، چون خدا ، هم خوشه است وهم کانون آتش است . اینست که انسان ، هم گیاه یا درخت بالنده ازتخم خداست ، و هم آتش یازنده از حبه آتش ازکانون خدا میباشد . به عبارت دیگر، این خدا درانسانست که شعله ورمیشود و زبانه میکشد و می یازد و میرقصد . خدا درانسان میرقصد . انسان باخدایش باهم میرقصند ، انسان با خدایش می وَخشد ( هم میروید ومی بالد وسرفرازمیشود و شاخه هایش با وزیدن باد ( وای = صبا ) که خود خدا باشد ، میرقصد . « وایِ به » ، خدای موسیقی ، یعنی « اصل موسیقی » است که با الحان ودستانهایش ، همه بشر را به رقص میآورد و شاد میکند ، واین شاد کردن وشاد شدن را ، « پرستیدن » مینامیده اند ، ودرست واژه « پرستیدن » ، درهزوارش به معنای « شادونیتن » است که در شاد کردن ، شاد شدن باشد . ورقص که پیکریابی شادی از موسیقی خدا هست ( باد ، که وایِ به باشد با شعله آتش ، یا با شاخه درخت که ازاخگرآتش یا تخم گیاه فرامی یازند ، باهم میرقصند ) آئین پرستش هست . انسان وخدا باهم میرقصند ، واین آئین پرستش است .
    http://www.jamali.info/maghalat/

     
  88. آقای نوریزاد,
    مادر بزرگتان, خاور خانم, هر چه هم غیبت کرده, کفر ورزیده یا از آن بد تر هم کرده باشد, به خاطر نوه ایی بسان شما بهشتی است. بهشتی که امثال جنتی, مصباح,
    علم الهدی و… درش جایی ندارند. نور ببارد به خاک پدر بزرگ و مادر بزرگتان.

     
  89. با سلام
    در پست قبلی يكي از دوستان از سيّد مرتضى خواسته بود يك دانشمند مسلمان را معرفى كند در عصر حاضر
    دانشمندان مسلمان معاصر
    احمد حسن زویل
    احمد حسن زویل (متولد ۲۶ فوریه ۱۹۴۶- درگذشت ۲ اوت ۲۰۱۶) دانشمند مصری آمریکایی بود که در سال ۱۹۹۹ جایزه نوبل در شیمی را «برای مطالعه دربارهٔ انتقال واکنشهای شیمیایی با استفاده از طیف نگاری در یک کوادریلیوم ثانیه، طیف‌سنجی فمتوثانیه» دریافت کرد. او استاد کرسی لینوس پاولینگ و استاد فیزیک در کلتک بود.

    او اولین عرب و دومین مسلمان پس از عبدالسلام است که موفق به دریافت جایزه نوبل در یک زمینه علمی شده است. زویل روز سه شنبه دوم اوت سال ۲۰۱۶ میلادی در سن هفتاد سالگی در آمریکا درگذشت
    —————–
    محمد عبد السلام (زاده ۲۹ ژانویه ۱۹۲۶–درگذشته ۲۱ نوامبر ۱۹۹۶) فیزیکدان مشهور پاکستانی بود. وی در سال ۱۹۷۹ جایزه نوبل فیزیک را به خاطر ارائهٔ فرمول بندی واحدی برای نیروی الکترومغناطیس و نیروی هسته‌ای ضعیف که نیروی الکتروضعیف نامیده می‌شود دریافت کرد.
    ———————————————
    سید محمود حسابی (زاده ۳ اسفند ۱۲۸۱ در تهران – درگذشت ۱۲ شهریور ۱۳۷۱ در ژنو) با نام اصلی محمود خان میرزا حسابی معروف به پروفسور حسابی فیزیکدان، سناتور، وزیر آموزش و پرورش و بنیانگذار فیزیک دانشگاهی در ایران بود.
    محمود حسابی در سال ۳ اسفند ۱۲۸۱[۲] (۱۳۲۱ ه. ق) در تهران از پدر و مادر تفرشی زاده شد. پدرش سید عباس معزالسلطنه و مادرش گوهرشاد حسابی هر دو اهل تفرش و از سادات تفرش بودند.
    جایزه‌ها نشان علمی کوماندور دولا لوژیون دونور
    نشان علمی افیسیه دولا لژیون دونور
    —————————————
    مجید سمیعی (زاده ۲۹ خرداد ۱۳۱۶ در شهر رشت از خاندان سمیعی) پزشک و جراح مغز و اعصاب سرشناس ایرانی است. او در حال حاضر ریاست بیمارستان خصوصی علوم عصبی هانوفر در آلمان را بر عهده دارد که خود بنیان‌گذار آن بوده است.
    وی در زمینهٔ تورم مغز و ترمیم و بازسازی جراحی دستگاه عصبی محیطی مطالعات مهمی انجام داده و بیشترین اعمال جراحی روی تومورهای موسوم به «نورینوم آکوستیک» را داشته است. سمیعی شاگردان زیادی تربیت کرده‌است که در کشورهای مختلف جهان به فعالیت در زمینه جراحی مغز و اعصاب مشغول هستند و هر ساله کنفرانسی را به افتخار سمیعی در یکی از کشورها برگزار می‌کنند. او در حال حاضر نیز بسیار فعال بوده، عمل‌های جراحی سنگین در قاعده مغز را انجام می‌دهد و در اغلب کنگره‌های جراحی مغز و اعصاب جهان بعنوان سخنران مدعو شرکت می‌کند
    آکادمی بین‌المللی جراحان مغز و اعصاب، پروفسور مجید سمیعی را برنده جایزه برترین دانشمند و جراح مغز و اعصاب جهان در سال ۲۰۱۴ دانست. این جایزه همه ساله از سوی آکادمی بین‌المللی جراحان مغز و اعصاب به یکی از پزشکان این رشته اهدا می‌شود.
    ———————————-
    منجد المدرس جراح استخوان و استاد دانشگاه در سال 1972 در كشور عراق به دنيا آمد اكنون در استراليا است
    هم اكنون با همسر استرالياييش و تنها دخترشان در شهر سيدنى زندگى مى كنند
    او مبتكر روش جديدى در جراحى استخوان است
    ———————–
    ادامه دارد

     
    • جناب عبدالله اینها اگردانشمند و متخصص باشند هم علمشان کاری به اسلام ندارد.علمی که اینها فراگرفته اند که علم جدید و غربی است.تازه همه هم که درغرب درس خوانده اند.مثلا بسیاری از ایرانیان و یا کشورهای مسلمان زده در غرب در سطوح بالای علمی فعالیت می کنند.آیا بفرض اینکه از پدر و مادری ایرانی و یا در ایران بدنیا آمده اند می توان آنها را دانشمند و یا متخصص ایرانی نامید؟نه عزیز آنها متخصصین غربی هستند.اصولا اسلام علمی را برسمیت نمی شناسد که متخصص در زمینه علمی داشته باشد.علم اسلامی همین علوم حوزویی است .البته اگر بشود آنها را علم نامید.عالم اسلامی هم همین علم الهدا و سید مرتضی و خمینی و طباطبائی و ملا محمد باقر مجلسی است.اسلام اصولا باوری دانش و خرد ستیز است.شما حتی یک متخصص اسلامی در هیچ زمینه ایی بجز ////////////// حوزه ائی نمی توانید نام ببرید.پایه و اساس علمی را که مسلمین درآن تخصص کرفته اند غربیان گذاشته اند و دانش جدید است.مسلما کسانی از کشورهای اسلامی در دانشگاهای معتبر دنیا تحصیل کرده و بدرجات بالای تخصصی رسیده اند.ولی این به اسلام و قرآن و سنت رسول چی؟شما از همه نوشته ها و گفتار اسلامیان در طول تاریخ به اندازه یک سر سوزن هم بنفع جامعه نمی توانید چیزی بیابید تا چه رسد به دانشمند!دانشمند اسلامی کسیست که با تکیه بر قرآن و سنت رسول بتواند مثلا اتم را بشکافد و یا فلان تیوری فیزیک و یا علمی را از قران نشان دهد و بتواند مردم را قانع کند که چنین اختراعی را از دل قرآن و روایات اسلامی بدر آورده.نه اینکه دست روی دست گذاشته و تا کشفی می شود بفرمایید اینهم در قرآن هست!حتی در دوران قدرتمندی اسلام و اسلامیان تنها کسانیکه به نحوی خود را از زیر یوغ اسلام یا بیرون اوردند و یا به خرد خود بجای باور دینی روی آورده اند توانسته اند تا اندازه ایی به کشفیاتی برسند.مثل عمر خیام و خواجه نصیرالدین و ابوریحان بیرونی و رازی.آینها نیز بعلت ایرانی بودن و با تکیه بر فرهنگ خردگرای ایرانی و با زیرکانه کنار زدن اسلام موفق شده اند.والا در باوریکه خرافات جای دانش و خرد را پرکرده تنها سفله ها هستند که بر صدر می نشینند.لابد شما هم مثل حاکمان /////////////// اسلامی مثلا دانشمندان اتمی در ایران را ایرانی و اسلامی می نامید؟نه جناب تازه اگر کسانی هم درایران و یا پاکستان و …باشند بعلت اینکه علوم غربی را برای رسیدن به مقصود خود استفاده می کنند حتی اگر هرگز هم در غرب نبوده باشند تنها نواله خوران و مونتاژکاران غربند نه دانشمندان اسلامی!حرف شما مثل سایر مسلمین است که اول برای معالجه پیش دکتر می روند و وقتی با زور قرص و آمپول و عمل جراحی …خوب شدند می گویند خدا ما را شفا داد! در صورتیکه اگر واقعا کسی به شفای خدا باور داشته باشد اصلا نباید به دکتر مراجعه کند.شما مسلمین این عادات بد را متاسفانه دارید و آنرا آنچنان تکرار کرده اید که باورتان شده که همه علوم درنزد شما مسلمین و در قرآن و گفتار اولیای دینی است.ولی هیچگاه بدون تعصب از خود نپرسیده اید که راستی چرا هیچ مسلمانی موفق به یافتن هیچ دانشی که بدرد جامعه امروزی بشر بخورد با تکیه به قران و روایات اسلامی نشده؟مونتاژ علوم غربی جناب علم نشد!همه کسانی را که شما دربالا نام برده اید مونتاژگرند نه دانشمندان اسلامی!

       
      • بازم مزدک رفت روى منبر شروع به خودزنى كرد هنوز كه محرم نشده داغ دلت تازه بشه وقتى ميليونها انسان عزادار راببينى به عشق امام حسين به خيابانها بياند بدبخت جهنمى هيزم آتش دوزخ
        علم نوين مديون غرب است درست و اين غربيها مسيحى هستند خوب كه چى
        ما مسلمانان هم حضرت عيسى را مثل حضرت محمد دوست داريم
        حال حرف حساب جنابعالى كه كافر و ملحد هستى چیه؟

         
        • دوست عزیز شما که عذر بدتر از گناه آوردی و با دفاع بد درستی حرف جناب مزدک را اثبات کردی . در روزگار ما هر بچه دبستانی می داند که تمدن امروز غرب از پانصد سال پیش شروع شده آن هم با تحولی به نام رنسانس که اساس آن کنار زدن مذهب و جایگزینی اومانیسم است وگرنه از سال 330 میلادی در عالم غرب مسیحیت دین رسمی بوده و چرا در این دوران طولانی ( بیش از هزار سال) که توده ها و همینطور نخبگان غربی مومن به مذهب عیسی بودند نتوانستند یک نمونه از این ابداعات امروزی را انجام دهند ومدام درجا می زدند که البته شایسته است گفته شود نسبت به دستاوردهای اسلاف خود یعنی رومیان کافر و مشرک کلی هم عقب افتادند.

           
  90. سر و کار داشتم. فرمایش شما را تایید می کنم. اما فرق آن پاسبان متعصب را که نمی داند من چه می گویم و فقط از روی اجبار یا وظیفه دست به خشونت کلامی و جسمی می زند با آن نفوذی امنیتی که حساب شده من نوعی را هدف ارعاب و تهدید می کند، خیلی هم خوب می فهمم.

    اجازه بدهید من از شما یک دلجویی هم بکنم. در یک کامنت دیگر، من از این که شما از طرف دیگرانی به جز خودتان قولی به سید مرتضی دادید، انتقاد کرده بودم. شما فرمودید: “من مگر چه نوشته ام؟ کاش نیک تر نوشته ی کوتاه مرا می خواندید.”
    من در این نوشته شما رنجشی ظریف حس کردم. نوشته من، اگر موجبات تلخی کام شما شد، پوزش می خواهم. شاید من منظورم را درست نرسانده ام. دوست ندارم مطلب به جدل قلمی تبدیل شود و هرکس دیگری به جز شما بود، ای بسا که اصلا از خیر پاسخدهی می گذشتم. اما با شما دوست ندارم مطلبی سربسته و استخوان لای زخم بماند. بگذارید مثالی بزنم:
    فرض کنیم من نوشته ای بسیار تند برای درج در سایت ارسال کنم (فقط فرض کنیم؛ چون در واقع من چنین کاری نمی کنم). شما مطلب را می خوانید و به دلیل تندی و عصبیت آن را منتشر نمی کنید. تا اینجای کار همه چیز درست است. شما سیاستگزار این سایت هستید، این سایت مایملک شخصی شماست که بنابر صلاحدید خودتان فعلا به تریبونی عمومی بدل شده است. من هم اعتراضی ندارم. اما بعد شما در یادداشتی برای یکی از کاربران سایت (اسمش مهم نیست، هرکسی می تواند باشد، مثلا فرزند ایران) می نویسید من قول می دهم “ما” از این به بعد “درست تر” بنویسیم. این “ما” کیست؟ مثلا شامل من هم که تند و عصبی نوشته ام، می شود. خوب من نوعی چه زمانی به شما نمایندگی داده ام که از جانب من چنین مطلبی را عنوان بفرمایید؟ من شاید روشم را نخواهم تغییر بدهم حتی به قیمت منتشر نشدن مطلبم در سایت شما.
    خطاب به من نوشته اید: “قول می دهیم که درست تر بنویسیم. این آرزوی شما نیست؟ آرزوی همه نیست؟ که نوشته ی امروزش از دیروزش درست تر باشد؟” بلی آرزویی است بسیار زیبا و خواستنی. اما این آرزو در قلمرو اخلاقیات است، نه قانون. اما وقتی شما علیرغم میل من خود را نماینده من می کنید، این حتما در حیطه حقوق انسانی و تکالیف قانونی است، سوای ابعاد اخلاقی ای که دارد (اخلاق و قانون دو مبحث جدا از هم هستند که گاهی به حیطه های مشترک می رسند). باور بفرمایید آزادی بیان و اعتقاد به دموکراسی در حیطه شخصی کوچک تک تک ما آدم ها، از همین چیزهای دم دستی و ظاهرا پیش پا افتاده آغاز می شود، منتهی چون کوچک است، عوارضش آسان به چشم نمی آید. وقتی من بزرگ تر شدم (مسوولیت بزرگ گرفتم)، این اختیارات بزرگ همین مسایل کوچک را مثل ترانسفورماتور ده ها برابر تقویت می کنند و می اندازند به جان دستگاه های اداری و … و نتیجه می شود همین که الان می بینیم.
    ضمن تجدید احترام، صادقانه بگویم که هدف از آن کامنت بیان همین مطلب بود، نه انتقاد تند از شما. ضمنا من آن قدر بر اساس گفتار و کردارتان از شما شناخت دارم که بدانم شما چه دیدگاهی نسبت به آزادی و کرامت انسان دارید. در هر حال، اگر موجب رنجش شما شد، صمیمانه پوزش می خواهم اما همچنان باور دارم به گفته سعدی بزرگ که:
    نصیحت ز منعم نباید نهفت

    با مهر و دوستی بیکران
    فرزند ایران

     
  91. تقدیم به مرد شرافت و شجاعت، محمد نوری زاد

    در پست قبلی، سید مرتضی با پرخاش و دلخوری وداع کرد، وداع یعنی جدایی همیشگی، یعنی رفتم که رفتم. با این موضوع هم که ایشان درکی بسیار سطحی، یکجانبه و خودخواهانه (خواستم بنویسم مغرضانه، گفتم باز اسیر اعتراض شما خواهم شد) از مفهوم آزادی، و به طور خاص آزادی بیان دارند و هنوز قادر به درک این مطلب نیستند که شما به عنوان مدیر این صفحه مسوول محتوای مطالب دیگر نویسندگان و پاسخگوی دیدگاه های آنان نیستید، کاری ندارم. حرف من چیز دیگری است.

    من نوشتم که ایشان را فردی امنیتی می دانستم و می دانم. این جدایی و وداع و این حرف ها هم نمایش است و ایشان دیر یا زود دوباره آفتابی خواهد شد. شما هم پاسخی گلایه مندانه دادید: “از شما گله مندم که همینجوری یکی را امنیتی کردید و رفت پی کارش. بله؟ “. من در سایت شما کم نوشته ام جناب نوری زاد، اما انصافا من تا کنون کی “همینجوری” مطلبی نوشته ام، محمد نازنین؟ از اساس همین “همینجوری” بودن مملکت بود که ما را در به در کرد. اگر تا کنون سه بار نوشته ام که ایشان امنیتی است، با اتکا به تجزیه و تحلیل ریاضی عرض کرده ام.
    بیش از بیست سال است که من رفتار و گفتار مامورین امنیتی و اطلاعاتی را تجزیه و تحلیل می کنم. برای فهم خودم هم کرده ام. نه سازمانی من را برای این کار استخدام کرده است، نه از این راه بهره مالی یا حالی برده ام. با تکیه به منابع خارجی و داخلی، اندک اندک سیمای ماموران را بر اساس نوع گفتارشان، شغلشان، سبک نگارش، اصطلاحات روزمره، سبک زندگی و خیلی فاکتورهای دیگر ترسیم کرده ام. شما، محمد جان، همینجوری مطلب من را “همینجوری” انگاشتی. بسیار خوب، این هم نظری است.

    افزون بر این، بخش دوم مطلب شما را متوجه نشدم. نوشته اید: “شما فکر می کنید الله کرم یا فلاحیان یا نمایندگان مجلس – اغلبشان – یا قاضیان دستگاه قضا – اغلب شان – یا بسیجیان و سپاهیان – اغلب شان – همینجوری نیستند؟ اطلاعاتی ها اینجوری نیستند؟ با همین درجه از خشونت و عصبیت و دانش اجتماعی؟ همه ی اینها امنیتی و گزارش بده هستند؟”
    خوب جناب نوری زاد، این ها که نام بردید که اتفاقا قریب به اتفاق امنیتی و گزارش بده بودند. بله، هستند. اطاعاتی ها گزارش بده نیستند؟! بسیجیان گزارش بده نیستند؟! بخش بزرگی از سپاهیان همین گزارش هی را از سنین پایین در مدرسه ها تمرین کرده اند. چند بار همین بچه های معصوم برای من و امتال من گزارش رد کرده باشند خوب است؟ در محل کار چندبار من را بر اساس همین گزارش های مثلا پنهانی سوال پیچ و تفتیش کرده باشند خوب است؟ یارویی که رفته نماینده مجلس شده است، “همینجوری” از کارخانه پاستوریزه ادب و متانت که نرفته است مجلس؛ اول دوره های سرسپردگی و بی اختیاری و آدم فروشی را در مدرسه و محل کار و در و همسایه طی کرده است. آن کسی که زنگ می زند به 110 یا اماکن که آقا همسایه دو خانه آن سوتر امشب پارتی مختلط گرفته است که بریزند و بزنند و ببرند، گزارش بده نیست؟ حتما باید حقوق بگیر رسمی جاسوسخانه های جمهوری اسلامی باشد؟ آن قاضی بی شرافتی که به ناحق افراد آزاده و شریف را می گیرد و می بندد، حتما چندین قاضی سالم را فروخته است، یا در سوابق کاری اش سابقه بازجویی و بازپرسی های پستوخانه ای اطلاعاتی وجود دارد، سوابق بسیج و سپاه دارد خروار خروار، چند تا از همین به اصطلاح قضات بر اساس سوابق مستند، گزارش بده که هیچ، تیر خلاص زن و شکنجه گر بوده اند. وزیر کشورش که تروریست آدم ربای داعشی عضو گروه قنات بود (علی محمد بشارتی)، سخنگوی وزارت خارجه اش که تروریست گروه قاسملو در اتریش بود، قاضی و نماینده مجلسش که شکنجه گر بود (روح الله حسینیان)…، سیاهه بلند بالایی است و شما و خوانندگان خود بهتر از من می دانید. بله، این ها که نام بردید، حتما قریب به اتفاق گزارش بده و امنیتی و خونریز هستند.

    نوشته اید: “سیدمرتضی، دوست من، یک واقعیت حتمی و عینی و ملموس جامعه ی ماست. او یکی از دو میلیون سه میلیون ده میلیون.” من با شما موافقم. خیلی هم موافقم. یک ماه معلق از تحصیل شدم. دو بار تا پای محرومیت از تحصیل رفتم. دو بار بازداشت شدم. با همه جور آدم خشن و خشک مغز متعصب و عصبی

     
  92. آقا نوری زاد درود٫ راستی خدای تو عمامه سفیددارد یاسیاه؟ وزن عمامه خدا سنگین است یا عمامه آیت الله های ما؟
    ازخدای تو درخواست دارم برای یک لحظه هم شده در کره خاکی ما ظاهر شود وبا صدای پر عظمت خود
    بفرماید : ای ملا ها که بخودتان لقب شیخ٫حجت الاسلام٬آیت الله٫آیت الله العظمی ٬فقیه……داده اید
    باو دروغگوئی ٫تفسیر کلمات عربی٫روایات ازاین آن وانواع دیگر ترفند ها مخلوق من را اغفال نکید.و بس است پلو خوری تمام.

     
  93. یاد حرف بزرگ یاد احمد کسروی افتادم:
    خدا با ماست،
    دوست عزیز،پیش از به خدا پرداختن باید انسان پرداختن را آغازید ،و چه زیبااز کودکی اتان گفتید، کودکی را ما فراموش کرده ایم ، هر کدام سعی داریم هر چه زودتر بزرگ شویم و زمانی که پیر و کهنسال می شویم گله مندیم : که ای وای چقدر زود گذشت ودوباره به یا دوران کودکی می افتیم!؟
    در حالی که باید کودکی خود را حفظ می کردیم ، تا زود پیر به معنی(سترون و بی بار)نشویم ، چرا؟
    چون کودکانند که در جستجو یند و دنیا برای آنان تازه و سوال انگیز است ، زمانی که هر زمان دنیا را نو دریابیم ازجستجو نخواهیم نشست وکینه بی مفهوم خواهد بود و دوستی ارزشی چون گذشت و نثار خواهد یافت ، چرا که به خود اهمیت داده و احساس و فکر را جدی گرفته ایم، از بین بردن کودکی و بخصوص دوران کودکی ، از بین بردن انسانیت یعنی هویت و ماهیت وجودی انسان است وانسانی که اهمیت خود را نداند چگونه ازدیگری و جهان و یا خدا داند؟

     
  94. سلام مدتي بود فقط رو تلگرام شما را دنبال ميكردم تصادفا يكنفر را ديدم كه زمان انفجار حزب جمهوري در انجمن اسلامي د.علم وصنعت بودهميگفت فرداي انفجار همه اعضا كه 15 نفري ميشديم نشسته بوديم در بهت وحيرت كه احمدي نزاد وارد شد وهمنطور ايستاده در حالي كه دستهايش بهم ميماليد گفت بچه ها اگه يه بمب ديگه اينطوري منفجر بشه هممون وكيل و وزير ميشيم كه همه باو اعتراض كردن

     
  95. سلام بر نوریزاد گرامی
    بنده کلا به این نوشتار شما کاری ندارم.کاش آن قسمت مربوط به نوازش پدر بزرگ را فقط می نوشتید.به خدا قسم که آنچنان در سیاست زدگی و مذهب پذیری غرق شده ایم که فراموش کرده ایم زندگانی چیست.چند روز پیش که کودک خود را نوازش می کردم به یکباره به یاد پدر افتادم که با چه لفظ ساده و کودکانه ای مرا نوازش می کرد.افسوس خوردم که چه دور شدم از آن نوازشها و اشک ریختم به وسعت سالهایی که گذشته.به یاد می آورم در سنین نوجوانی و جوانی که غرور جوانی رفته رفته در این نگارنده نمودار می شد هرگاه پدر که همچنان مرا کودکی می دانست به سان نوپایی به ناز و نوازشم می پرداخت چه اخمی می کردم و چه دوری می گزیدم از آن همه دریای عشق و محبت و امروز که در آستانه میانسالی قرار گرفته ام چقدر غربت دست نوازش او را بر شانه های خود احساس می کنم.کاش می شد رها می کردیم این دریاهای جهل و نفرت و حماقت را.کاش می شد رها می کردیم که فلان آخوند چندش آور چه گفت و بهمان سیاستمدار از خدا بی خبر چه کرد و آن نمایندگان مترسکی مجلس چه طرفه ای برای کام گیری بیشتر از دنیای ناچیزشان به کار بسته اند.ما رها کردیم این چشمه های جوشان را و دل خوش کردیم تا شاید جرعه ای آب بیابیم.افسوس می خورم بر زندگی خود که در دنیای اینان سوخت و مرا از کام گیری از حلاوتهای واقعی آن محروم ساخت.جانا جگر ما را سوختی با آن وصفت و کامم را تلخ کردی وقتی که سریع از آن گذر کردی.
    زندگی به کام

     
  96. «جناب سید مرتضی
    اینکه فرقه ها و دسته های مختلف وجود دارند شکی نیست ، اما ، آن چگونه بنیادی است که به عنوان وسیله ای ضد بشری در فرقه های مختلف بروز می کند ؟
    آیا سوال برانگیز نیست که بشر در مقابل خدا قرار بگیرد ؟
    چگونه می شود یک انسان به جنگ با خدابرود؟
    آیا نتیجه ی دستورات قرآنی بشر را برضد بشرسوق نداده است؟
    فقه و قوانین اسلامی چرا شدیدا با نوگرایی و تجدد مخالف اند ؟»

    من این سوالات را دارم ،امیدوارم حال که سید مرتضی قهر کرده، جناب مصلح با دید فقه ی خود جوابی دهند .

    و در ضمن جناب سید مرتضی ،کسی که باهمه ساز مخالف می زند باید پی این حرفها را به تن بمالد ، مگر آقای نوری زاد
    که درود بر او ،تا به حال کم توهین و یاتهدید شنیده ، چون خود را بر حق می داند ، راهش را ادامه می دهد.

     
  97. جناب نوری زاد درود!
    با احترام به تمام عقاید انسان گونی که ممکن است در قالب ادیان، آیین ها و … نمود یافته اما مزاحمتی برای “دیگران” نداشته باشند، بعرض می رساند دیرزمانی است که در دنیا نه تنها در رابطه “خدا-بنده”، دکان مترجمین و دارالترجمه ها بسته شده بلکه در عمل خدا مرده است! اگر نیک بنگریید سالهاست در اکثر نقاط دنیا خدا بکار خود مشغول است و مردم بدون مزاحمت او و بخصوص برگزیدگان او بکار ساماندهی زندگی خویشند، و اما هرچند در ایران و ممالک مشابه، نام خدا و بساط مترجمین اوامرش رونق دارد اما در عمل خدا در اینجا هیچکاره است و آنچه که هست “مشروعیت یابی قدرت برمبنای جهل و احساسات مردم است”! و چه سخن حکیمانه ای که: گروهی با تکیه بر هوش خود توفیق یافته اند، و عده ای با اتکاء بر بی هوشی دیگران”!

     
  98. از پست قبلی:

    در پست قبلی دوستی به دنبال حل راه حلی برای معضلات بود. به نظر من، بزرگترین معضل حاضر ملاخورکردن هستی مردم ومملکت توسط ملاهاست. پی از ایشان و سایر دوستان سوآلی مطرح کردم که “آخوند به چه دردی میخورد؟” نوریزاد گرامی در زیر کامنت مزدک که به همین موضوع اشاره کرده بود، پیغامی به این شرح گذاشت که «روحانیان هموطنان مایند. و در آینده نیز حتما در کنار ما خواهند بود. منتها در محدوده ی تخصص شان. مهم اما با انقلاب 57، روحانیان دوردست نشین، به معرکه ای پای نهادند که مطلقا قابلیتش را نداشتند. حالا تجربه های نداشته اشان بماند. صداقت و درستی و معرفت ایجاب می کرد که بکاری که وارد نیستند داخل نشوند . اما شدند و مشکلها پدید آوردند و هیچ مسئولیتی نیز بابت پدیداری مشکلها نپذیرفته و نمی پذیرند…این نوشته بسیار تلخ و تند است. نیازی به این همه تندی بود آیا؟»

    نوریزاد گرامی…این جمع تازه به یک گنج بادآورده رسیده اند و به شما قول شرف میدهم که به این آسانیها از این گنج دست برنمیدارند. حالا شما هی به اینها نصیحت کنید که بابا ول کنید و برگردید به حجره هاتون و بگذارید مردم از زندگی لذت برده و زندگیشون را بکنند. محال و غیر ممکنست که این آرزوی شما و امثالهم به واقعیت به پیوندد. من این را همین جا به شما قول میدهم و اگر برخلاف پیش بینی من اتفاقی مطابق آرزوی شما افتاد، باکمال خضوع از شما و اهالی این وبلاگ پوزشخواهی خواهم کرد. آیا بایسته نیست از خودتان سوآل کنید که مگر برای هدایت مردم باید لباس خودمان را عوض کرده و به شکل وشمائل اینها درآمده و مفتخوری و تن پروری پیشه کنیم یا آنکه برویم هنری یا حرفه ای بیاموزیم و ازدسترنج خود امرارمعاش کرده و درستکار و راست کردارباشیم و از این راه مردم را شیفتۀ خودساخته و آنها را با خود همراه سازیم؟ آیا این بهتر است یا سربارِ مردم شدن و بیکاری و بی عاری پیشه کردن و از ثمرۀ تلاش مردم بهره بردن و تازه برایشان لغز خوندن و حرفهای چارتا یه غاز و بیهوده تحویل مردم که ولی نعمتان اینانند، دادن؟ خب، نمونۀ حی و حاضرش همین شیخی است که بقول همگی الآن چهارسال آزگاراست که دارید به او پند و اندرز میدهید و میخواهید وی را به راه راست هدایت کرده یا لااقل وجدان خفتۀ او را بیدارکنید. موفق شده اید؟ خیر. پس بیآئید و از خود سوآل کنید که این بابا مشکلش چیه و چر ا حرف حساب به گوشش نمیره؟ پرمعلومست که این مرد الآن بیش از چهل سال است که مفتخوری کرده و مزه اش هم زیر دندانش است. حالا بیآید و سرِ پیری و هشت سر عائله و کلی بچه های قد و نیم قد و نون خور، بره حرفه ای یادبگیره، کار آبرومندی پیداکنه و با آبرو زندگی را بگذراند. مگه آبرو جز اینست؟ غرض اینست که اینها جمعی هستند که خدا و پیغمبر و امام و ازاین جور چیزا حالیشون نیست. خدا کی گفته بروید و سربارِ مردم شوید؟ اگر خدا چنین سفارشی به اینها کرده، پس دیگر خدا نمیتواند باشد. از طرف دیگر، اینها از ناآگاهی مردم بهره میبرند. پس دراین بین مردم هم باید از این خواب سنگین بیدارشوند. یکی ازکسانی هستم که به سهم خود در آبادانی مملکت کوشیده و از صدها خطر جان سالم بدربرده ام. روزی در لرستان بیرون از شهر مشغول اجرای پروژه ای بودم. در نزدیکی من یک برزگر پیرخرمنش رابرداشت کرده بود و داشت زیر آفتاب با باد دادن آن گندمها را جدا میکرد. در این هیر و ویر یک ملا با عمامۀ سیاه سوار براسب با یک خورجین بزرگ از راه رسید و سلام و علیک. آن برزگر هم که به به وظیفۀ دینی خود آگاه بود، خورجینش را پر و پیمانه کرد و ملا رفت. پرسیدم پدرجان علت این کارِ تو چه بود؟ گفت وظیفۀ دینی کمک به سید! متوجه عرضم شدید؟ بیچاره پیرمرد پس از سالی با هزار زحمت و رنج و مشقت و با امید بارش باران نشستن و با پرندگان کلنجار رفتن، مقداری گندم برای قوت خود و خانواده اش فراهم کرده، ولی سرِ ضرب سید ازراه میرسه و سهم طلب میکنه. حالا این انقلاب بقول شما و منجلاب بقول ما به نتیجه رسیده و اینها با هزار حیله و نیرنگ به خوان نعمت رسیده اند و دیگر از اسب و الاغ و دوچرخه به اتومبیلهای بنز و پورشه و مازراتی وووو، رسیده اند. تصور میکنید به همین اسانیها ول کن هستند؟

     
  99. عالی بود عالی بود عالی بود عالی بود
    بهترین نوشته ات بود نوریزاد
    چقدر به دلم نشست مدتها بود ازین نوع حرفهای ساده قشنگ نشنیدم
    کاش دوباره بدی دلت بنویسه
    چرا صحبتهای ساده و زلال و راحت کم شده . آخه مدتها بود انگار نشنیده بودم
    ما آدمها پیچیده شدیم نوریزاد
    سلام منم به خدات برسون بگو خیلیای دیگه هم دلشون ازت پره و میخوان نقدت کنن

     
  100. مربوط به پست قبلی

    جناب آقای عبدالرحیم گواهی
    فرمودید؛ سلوک و شهود!؟ امیدوارم از نتیجه این سلوک و شهود هم، ما را مطلع بفرمایید! نکند از همین سیر و سلوک و شهود، به این نتایج گهر بار، رسیده اید که؛ علی ابن ابیطالب را معصوم و غیر قابل انتقاد میدانید!؟ عجبا حضرتعالی شهود و مکاشفه هم کرده اید؟! پس حتما” به معراج هم عروج فرموده اید؟!

    از شوخی که بگذریم، جناب آقای گواهی؛ زمانی که 22 سال بیشتر نداشتم، شما را در 2 یا 3 جلسه از جلسات درس زنده یاد علامه جعفری در منزل شان خیابان کاشانی، زیارت کردم. و از قضا یکبار هم درست در صندلی سمت چپ شما نشسته بودم و بعدها که اثر ارزشمند شما “برگزیده افکار راسل” و “گفتگوی اندیشه ها” را دیدم و خواندم و چه لذت های وافر هم بردم چقدر به خودم می بالیدم که از نزدیک شما را زیارت کرده ام. من، بنابتوصیه یکی از اقوام همشهری مان، هر بار که میخواستم، میامدم تهران[ببخشید که بیش از نمیتوانم توضیح دهم و قطعا” دلیلش را میدانید] و در جلسات ایشان شرف حضور می یافتم. – یک راهنمایی اندک هم بکنم شاید بخاطرتان بیاید؛ استاد یکی از شاگرانش را که مدام سئوالاتِ خارج از موضوع میکرد، به طنزِ نمکینی که حتما” استحضار دارید “شاگرد ناخلف” نام نهاده بودند!

    من شیفته استاد بودم و حتی هر جلسه ای که در آن حضور داشتم، یک دستگاه واکمن(ضبط صوت آن ایام) همراه داشتم و فرمایشات علامه را ضبط میکردم. استاد فامیل دور من بودند – که اگر اسمِ فامیلِ مورد نظر را بیارم قطعا” می شناسید – من قبل از اینکه به محضر استاد برسم مکاتبات فراوانی با ایشان داشتم و هنوز هم دست خط نامه های ایشان را دارم. و در ویدئو هایی که الان هم از تلویزیون پخش میشود، خودم را مشاهده میکنم. علامه بخاطر ارادت و شیفتگی ای که در من سراغ داشتند، مرا بی قید و شرط می پذیرفتند و حتی پس از پایان جلسات در دفتر کار و مطالعه ایشان ساعتی یا دقایقی با زبان ترکی با ایشان سئوالاتم را مطرح میکردم و پاسخ می شنیدم، بگذریم.

    جناب گواهی عزیز شما بدون اینکه به موارد مطروحه جناب نوری زاد یک بیک، بپردازید و اشکال کنید، با تکیه دادن به عرش الهی و جلوس در کرسی مخصوص شان، بجای خدا و از بارگاه کبریایی اش و فقط با استناد به معصومیت امام علی، به منبر رفته اید و ایشان را موعظه فرموده اید! و برایشان خط و نشان کشیده اید!!!

    البته منهم به طرح سئوالاتی از این قبیل به جناب نوری زاد، ایراد گرفتم منتها زاویه اشکال من با شما کاملا” متفاوت بود. من از جناب نوری زاد خواستم اینگونه “به سیمِ آخر نزند” چون، از طرفی؛ جامعه ما یک جامعه کاملا” مذهبی است و به آن درجه از رشد فکری و متعالی نرسیده است! و از طرفی دیگر؛ طرح چنین سئوالات و اشکالاتی، هستی و زندگی طراحش را به چالش میکشد و در معرض اتهام و تکفیر حاکمان و بدبینیِ توده مذهبی و افواه قرار میدهد…!
    بزرگان و روشنفکرانِ ما اگر میخواهند؛ چیزی را از این مردم بگیرند، ابتدا باید چیزی(جایگزین) به آنان بدهند. مثلا” خیلی از همین مردم «کار و عملِ خوب» را بخاطرِ احترام به مقدساتِ دینی(رسیدن به بهشت) انجام میدهند و نه بخاطر نفسِ «خوب بودنِ» آن عمل. و برعکس؛ «کار و عمل بد و مذموم» را بواسطه ترس از مکافات اخروی(جهنم)، انجام نمی دهند. و حال اگر این اعتقاد و انگیزه(عنصرِ معنوی) از انسانهای مذهبی گرفته شود، سنگ روی سنگ بند نمی شود! همان که امروزه شاهدش هستیم! و من اعتقاد دارم خیلی از مسئولین و رهبران مذهبی جامعه ی ما اصلا” اعتقادی به الله و پیغمبری که میگویند، ندارند! چون کسی که ذره ای اعتقاد به آخرت و خدا داشته باشد، مگر میتواند؛ هزاران انسان بیگناه را – شما حتی بگو یک انسان را – فقط بخاطر ابراز عقیده یا انتقاد ار وضعیت اسفبار جامعه، بخاک و خون بکشد و از هستی ساقطش نماید؟؟؟!!! بگذریم.

    صراحتِ مرا ببخشید جناب گواهی، اینهمه سال بعد از انقلاب، اینهمه فلاکت و نکبت بر این سرزمین فروباریده!
    آسیب های بیشمار زیست محیطی که در اثر بی کفایتی رهبران و مسئولان همینجوری[بقول نوری زاد] بوجود آمده!
    خشکسالی و بحران آب که باعث گردیده ایران، بنا به اعلام کارشناسان و تصاویر فضایی سازمان ناسا در چند ده سال آینده به بیابان مبدل خواهد شد و جنگ آب که در بین استانهای خود این آب و خاک در خواهد گرفت و الخ…
    سن تن فروشی تا 12 سال پایین آمده!
    پول مملکت که ارزشش از پِهِن هم نازلتر گشته!
    برخی هتلهای تهران – که قبلا” در این سایت اسم برده و برملا کرده ام – و شهرهای مذهبی قم و تهران به مراکز فحشا و دست بدست شدنِ نوباوگان و دوشیزگان ایرانی توسط اعرابِ مسافر خارجی مبدل شده! دوستی داشتم بازاری – که خیلی هم مذهبی بود و هست و چجوری هم! – که میگفت؛ زمان شاه با 1000 دلار میرفتیم آلمان و دیگر شهرهای اروپا و چندین روز با دختران ژرمن و …. چه “کیف هایی” که نمیکردیم! الان دقیقا” بر عکس شده!!!!!
    جوانان این مملکت را در کشتار دسته جمعی هزاران نفری به جوخه های اعدام سپردند!
    نویسندگان، روزنامه نگاران و فعالین مدنی و سیاسی را یا از دمِ تیغ گذراندند یا در زندان های مخوف ملایان در بندند! کودکان کار!
    دزدی ها، رانتها، فامیل بازیها و……
    و اختلاسهای هزار میلیاردی! که اگر به تک تک آنان پرداخته شود، مثنوی هفتاد من کاغذ شود!

    و از همه مهمتر؛ آینده ی تاریک و شومی که رهبران دزد و بی کفایت مذهبی با دمیدن در شیپور جنگ، برای فردای ایران و ایرانی – و نیز خاورمیانه – آراسته اند!

    شما جناب گواهی عزیز! بله حضرتعالی! همه این فجایع و فلاکت ها را ول کرده اید و از ترس از دست دادنِ پست و مقام و ثروت دم بر نیاورده اید! و حالا آمده اید به نوری زاد اشکال میکنید که چرا امامش را نقد میکند؟؟؟!!!
    اصلا” جنابعالی به همان امام و پیغمبر و خدایی که از آن دم میزنید اعتقاد دارید؟؟؟!!! اگر دارید، چرا در برابر اینهمه جنایت و ظلم و ویرانی سکوت کرده اید؟؟؟!!! خامنه ای که دیگر معصوم و امام نیست نتوانید اعتراض و انتقاد کنید؟؟؟!!! سالهاست در “پرِ قو” و با پول دزدی از این مردم مفلوک، که در جیبِ عالیجنابان و برای ساکت کردن تان سرازیر میشود، در خانه های امن و امان دارید زندگی میکنید و خوش میگذرانید!
    بدبختی مردم را می بینید[بقول داستایفسکی] و به روزگارِ خوشِ خود، شکر میکنید! و تازه آمده اید به آقای نوری زاد ایراد میگیرید که چرا حاکمان مذهبی و علی را نقد میکند!!!! عجب علامه و روشنفکری بودید شما و ما خبر نداشنیم!!! عجبا!!! این همه خفت ها و زبونی ها را از کجا آوردید جناب گواهی؟؟؟!!! این سکوت و جان نثاری و عبودیت و «سر به آستانِ جباران و سفاکان ساییدن» را از که یاد گرفتید استاد؟؟؟!!! از علامه؟! راسل؟! نورث وایتهد؟! یا جبران خلیل جبران؟؟؟ یا نه، شاید و قطعا” هم، همه ی این دلاوری ها و دلبری ها و “سیر و سلوک و شهود و مکاشفه!” را، از همان دین و آیینی که علی را بدان منتسب میکنید، فرا گرفته اید؟! اتفاقا” نوری زاد هم، علی را در مقام کسی که دوستش می دارد و کسی که همه این جنایات و کثافتکاری ها را با نامِ او و به نامِ او می پردازند، مورد انتقاد و پرسش قرار داده است!

    مگر علی زنده است که مخاطبِ نوری زاد باشد و پاسخ نوری زاد را بدهد؟ البته که نیست! خودِ نوری زاد هم، دارد مینالد، دلش بدرد آمده از اینکه؛ چرا اینهمه دروغ برایش ساخته و پرداخته اند! مخاطبِ نوری زاد در این مقال، علی نیست جناب گواهی! بلکه جباران و سفاکان حکومتی و اربابان مذهبی و مراجع و فقیهان و همه ملایانِ دغلکاری است که با جعل و تحریف واقعیات تاریخی و با کمک و یاری گرفتن از همین خرافات و تحمیق مردم، دست و پنجه شان را بخون آغشته اند!!! به خون! بقول مولانا، کاردِ تیز و خون چکانِ این فقیهان و حکامان تا استخوان مردم نگونبخت رسیده است!!!

    جناب دکتر گواهی عزیز! اگر خود را واقعا” پیرو امام علی و امام حسین می دانید، چند صباحی خواب خوش و شهوات دنیوی را رها کنید و یه یکی از هزاران ظلم و بیعدالتی که بر این مردم و سرزمین مفلوک میگذرد، اعتراض کنید؟!

    وانگهی؛ اگر واقعا” به علی و معصومیتش و به وصل بودنش به خدا، ایمان و اعتقاد دارید – که بعید میدانم داشته باشید – چرا نوری زاد را به همان خدایتان و علی واگذار نمی کنید؟! مگر شما جنابان، وکیل و وصی خدا و علی هستید؟! می دانید با همین وکالت و کفالت دروغینی که شما و دیگر اربابان مذهبی، برای خود ساخته و پرداخته اید، چه دماری از روزگار مردم و بشریت درآورده اید؟؟؟!!!

    انشاءالله با همان امام همام محشور شوید! ایران و ایرانی و اصلا” تمام جهان و بشریت به خاک و خون کشیده شوند! مگر شما جنابان را، ککتان هم میگزد؟؟؟!!! در رخنخوابهای ناز و ابریشمینی که برایتان گسترده اند، راحت و آسوده و خوش بخوابید! شکرگذار باشید! و از بدبختی و نگون بختیِ دیگران، دل ناگران و آشفته و هراسان نشوید چون الله حافظ و حامی شماست و در بهشت برین با شرابی، که سردرد هم نمیآورد و با حوریان باکره و غلمان های زیبا رو از شما پذیرایی خواهد کرد…!!!
    اگر پاسخ شایسته ای داشتید قسمت بعدیِ عرایضم را هم تقدیم خواهم کرد.

     
    • سلام بركاوه خان گرامي

      گيجي خيراولسون دوستوم نجه يَي ؟نه وارنه يوخ ساق وسلامتَي؟
      چوخ حرص ييمه هاموموز اوله جهگيك خان داداش جان.
      قال ساقلوقونان. دورباخ گورك خدا بونوري زادا نجور جواب ويريرها.
      سني چوخ ايستين
      مصلح

       
      • منیم سروریم، علیکَ سلام البَت گی من نن سلام. حَقَن کی اورکدن اورکَ یول وار..! سنین باشووا دولانیم مصلح جان. یوخاری دا سلام گوندردیم. سایَن همَشه مستدام.
        سنین چیچیک قارداشین و ایستی یَنون
        کاوه

         
  101. استاد عزیزم با درود

    در رابطه با سخنان جنابعالی با رادیو “در تی وی” نقدی دارم که ذیلا حضورتان عرض میکنم وشما البته اینرا نقد یک شاگرد به استاد خود منظور بدارید ولاغیر
    1-فرمودید این آقایان به این خاطر جنگ را ادامه دادندکه دارای مغز فندقی هستند؛ من عرض میکنم
    اتفاقا این آقایان نه تنها مغز فندقی نیستند بلکه
    مغزشان از مغزعمروعاص هم مقداری گنده تر است
    زیرا اگر هیزم جنگ را فراهم نمیکردند وآنرا ادامه

    نمیدادند با چه بهانه ای میتوانستند از شر خیل مخالفان

    راحت شوند؟ و دیدیم که جنگ برایشان نعمت بود

    و عامل بقا؛ وهنوز هم که هنوز است از این خوان

    نعمت به انحای مختلف ارتزاق میکنند

    2- مگر میشود مغزی فندوقی 37 سال آزگار

    سوار میلیونها انسانی باشد که ادعای 2500سال

    مدنیت و بزرگ مغزی دارد؟ غارتی به این عظمت

    از کشوری و مردمی چنین افسون شده کار مغز

    فندوقی ها نیست.
    3- استاد عزیز شما خیلی بهتر میدانید که منحنی

    حساسیت سیاسی مردمان ما چند سالی است که

    به شدت سیر نزولی یافته و شور بختانه این حساسیت

    و دغدغه به نقطه انتهایی نزول نزدیک شده است

    ملتی که حساسیت سیاسی را فاقد شد و تنها دغدغه اش سیر کردن شکم و پیداکردن کار و دختران و پسرانش

    به سن 45 سالگی رسیده و امکان ازدواج را نداشته باشند؛ این ملت نه تنها در برابر قورت دادن دکل نفتی

    بی تفاوت است ‘ نیز در برابر قورت دادن کل مملکت

    هم بی تفاوت است ؛ کما اینکه به برکت تکنولوژی و

    گسترش اطلاعات حتی چوپانان این مملکت که در کوها

    زندگی میکنند از فساد وغارت حکومتگران اگاهند

    و متاسفانه همگی مات و مبهوت وبی خیال نظاره گرند

    به نظر جنابعالی این چنین ملتی را افسون کردن کار

    مغزی فندوقی است ؟یا مغزی برنامه ریز به بزرگی

    مغز شیطان را نیاز دارد؟
    جناب نوریزاد این آقایان دقیقا آمار میلیونها جوان

    دختر 45 ساله و پسر فاقد امکان ازدواج و بیکار
    و افسرده رادارند وحل کردن مسئله ازدواج وبیکاری را

    نیز بهتر از هرکس میدانند و تنها کافی محتویات صندوق امام رضا ؛ معصومه ، هزاران امامزا ده
    ریز و درشت را به این کار اختصاص دهند و
    و خود به نفت و معادن و….قانع باشند
    ولی خوب میدانند که این جمعیت افسرده اگر دغدغه گرسنگی و اشتغال را نداشته باشند

    دغدغه سیاسی پیدا میکنند و آنوقت از کنار

    فریادهای امثال نوریزاد بی تفاوت نمیگذرند
    7
    در خاتمه از اینکه وقت شما را گرفتم پوزش میخواهم

     
  102. مشاهده می شود که اقایان و خانم ها به ای دی “سید مرتضی” خیلی اشکال می کنند که چرا حرف ناحساب میزنی و سخنان غیرعقلانی و غیر دمکراتیک و خلاف عقل و منطق بشر مدرن میگویی
    عزیزان باید چشم های خود را باز کنند و اسلام واقعی را از زبان و قلم اسلام شناس برجسته و مفسر قران ایت الله طباطبایی نویسنده تفسیر المیزان بشنوند و ببینند و بشناسند:
    این ای دی سید مرتضی بر اساس اموزش های اسلامی و دینی کاملا درست میگوید.
    شما حق ندارید به او خرده بگیرید.

    در اسلام جايی و مجالی برای حريت به معنای امروزی اش نيست… و يکی از عجايب اين است که بعضی از اهل بحث و مفسرين با زور و زحمت خواسته اند اثبات کنند که در اسلام عقيده آزاد است،
    و استدلال کرده اند به آيه شريفه لا اکراه فی الدين و آياتی نظير آن … توحيد اساس تمامی نواميس و احکام اسلامی است و با اين حال چطور ممکن است که اسلام آزادی در عقيده را تشريع کرده باشد؟
    و اگر آيه بالا بخواهد چنين چيزی را تشريع کند آيا تناقض صريح نخواهد بود؟
    قطعاً تناقض است و آزادی در عقيده در اسلام مثل اين می ماند که دنيای متمدن امروز قوانين تشريع بکند و آنگاه در آخر اين يک قانون را هم اضافه کند که مردم در عمل به اين قوانين آزادند، اگر خواستند، عمل بکنند و اگر نخواستند نکنند…
    پس آيه شريفه لا اکراه فی الدين تنها در اين مقام است که بفهماند ، اعتقاد اکراه بردار نيست،
    نه می تواند منظور اين باشد که “اسلام کسی را مجبور به اعتقاد به معارف خود نکرده”،
    و نه می تواند اين باشد که “مردم در اعتقاد آزادند” ،
    و اسلام در تشريع خود جز بر دين توحيد تکيه نکرده، دين توحيدی که اصول سه گانه اش توحيد صانع ، و نبوت انبيا، و روز رستاخيز است…
    پس حريت هم تنها در اين سه اصل است و نمی تواند در غير آن باشد،
    زيرا گفتيم آزادی در غير اين اصول يعنی ويران کردن اصل دين”

    .183 الميزان، جلد 4، صص 185

    “سلب الحقوق العامه عن بعض الافراد و الجوامع مما لا مناص عنه فی الجامعه الانسانيه لکن الذی يعتبره الاسلام فی ثبوت الحق هو دين التوحيد من الاسلام او الذمه فمن الاسلام له و لاذمه، فلا حق له من الحياه و هو الذی ينطق علی الناموس الفطری الذی سمعت انه المعتبر اجمالاً عند المجتمع الانسان:
    سلب حقوق عمومی از بعضی افراد و گروه ها در جامعه ی انسانی امری گريز ناپذير است

    اما جامعه ی انسانی شايسته فقط سلب حقوق کسی را قبول دارد که می خواهد حقوق ديگران را زير پا بگذارد
    و جامعه را به نابودی بکشاند،
    اما آنچه اسلام در باب ثبوت حق قبول دارد دين توحيد است،
    که همان اسلام است،يا پذيرش ذمه. در نتيجه ، کسی که نه اسلام را بپذيرد و نه ذمه را حق حيات ندارد،
    و اين امری است که با قانون فطری که اجمالاً مورد قبول جامعه ی انسانی است انطباق دارد”
    محمد حسين طباطبايی، الميزان،الجزء الثالث، دارالکتب الاسلاميه، ص 287

     
    • سلام آرتين گرامي

      وسلام برنوري زادمكرم گلايه مندازخدايي خداوند قادرمتعال واز كرداروعملكردورفتار امير مؤمنان علي -عليه السلام- محصول كشاورزي ام به لطف خداوندامسال عالي بود وممنون ومتشكرم ازهمه نعمت هاي خداوندمتعال وآگاه برگلايه هاي نوري زاد.
      امادرجواب اين پست به جناب نوري زادبايدعرض كنم كه همه اين امورگلايه منديت ازخداوندفقط جوابش يك كلمه است وآن امتحان همه ابناء بشردرزندگي است كه آيا منعم را شناختند وشكرنعمت يجاي آوردنديانه؟
      وهمگان بانامه اعمالشان برخداوندواردمي شوندچه پيامبر وچه امام وچه شاه وچه آخوندوچه ملا وچه رهبر وغيرهم وچه گداوفقيروغني چه شريف وچه وضيع. بايدبرعملكردشان حجتي داشته باشند.
      خداوندفوق تصورشما برهمگان مهربان است وعطوف خودش فرموده : سبقت رحمتي علي غضبي . خداوندانتقام جونيست اماازظالمان چرا وهمه گناهان را مي بخشد غيرازشرك ودرصورت توبه آن راهم مي بخشد.

      واماجناب آرتين گرامي چنين نوشته بودند خطاب براين حقيردرپست قبلي:

      “آرتین
      6:33 ق.ظ / سپتامبر 28, 2016
      سلام بر مصلح گرامی
      در مورد آیه مورد اشاره شما دو مورد مطرح است که ان شاء الله پاسخی فرای پاسخهای تکراری از شما سرور بزرگوارم دریافت کنم:
      ۱-در عبارت فوق رجس به معنی آلودگیست.چرا شما اشتباهات عادی بشری را هم جزو رجس آورده اید.مثلا در مورد تذکر صریح قرآن به پیامبر در دو مورد برخورد با سایل کور و همخوابگی با کنیز خود چه می فرمایید؟
      ۲-این آیه بنابر قول شیعیان و اهل تسنن اختصاص به این ۵ نفر دارد دلیل تعمیم آن به سایر امامان خود چیست؟
      با آرزوی تندرستی و حضور مدام شما””” پايان.

      جناب آرتين عليكم السلام ، رجس بمعناي آلودگي به پليدي،اعم است ازآلودگي اعتقادي وعلمي وعدم آگاهي به امورودركل امورمعنوي وهم امورمادي وبدني وپوشاكي وخوراكي وگفتارورفتاري كه ازاين آلودگي هاوپليدي هابشرعاقل متنفراست.ودرآيه شريفه دوانحصاربكاررفته است ،يكي انحصارارده وخواست خدادربردن ودوركردن پليديوتطهيراهلبيت،دوم انحصاراين عصمت ودوري ازپليديدراهل بيت. واهل بيت هم آن پنج تن مكرم خداوندهستندپيامبروعلي وفاطمه وحسنين عليهم السلام. پس اشتباهات عادي بشري هم جزو رجس وپليدي هستند.
      واما درموردسائل كور درسوره عبس وتولي أن جائه الاعمي. اين عتاب به پيامبرنيست بلكه عتاب بكسي است ازثروتمندان جامعه كه درمجلس پيامبربود ومؤيداين تفسيرآيه پنجم همين سوره است أمامن اسغني . فأنت له تصدي. واحتمال اينكه اين عتاب به پيامبراست كه درمجلسش به آن ثروتمندتوجه داشته اندوبه اين سائل نابينا بي اعتنايي كرده باشند منافي باعصمت پيامبر نيست.
      اما همخوابگي باكنيز ، اولا به چه سندي اين قضيه را مي فرماييد؟ صحتش مستندنيست. وبرفرض صحت همخوابگي باكنيز مگرمنافي باعصمت است؟ بلكه هيچ تنافي باهم ندارند همانندهمخوابگي باديگرزنان خويش حلال وگواراست .
      اما سؤال دوم شما اين آيه تطهير كه مفاد آن عصمت اين پنج تن است ،درست مي فرماييد وبقيه ائمه هدي كه ازعلي بن الحسين تا امام عصرعجل الله فرجه الشريف وجعلنا وجعلكم من اعوانه وانصاره، به ادله معرفي ووصايت امام قبلي برامام بعدي است كه امام حسين عليه السلام جانشين خودوامام بعدي را درپسرخود امام سجاد زين العابدين علي بن الحسين معرفي ووصيت كرده اند كه بعدازمن اين پسرم امام شماهست وحجت خدادرروي زمين مي باشدبگواهي روايات واسنادتاريخي. وبقيه نيز بهمين روال وترتيب است.والسلام عليكم ورحمت الله وبركاته.مصلح

      واما سلام برسرورخودم جناب آقاسيدمرتضي حسيني دامت بركاته هميشه دراين ايام كه دراينجا حضورنداشتم بيادت بودم ودعاگو وكامنتهاي عالمانه ومحققانه حضرتعالي را مقداري درپست سنگين قبلي ديدم وخوشحال شدم ديدم كه ازحرف بي رط يك كامنت گذار نادان منفعل شده وناراحت گشته بوديد وترك اين سايت رااعلام كرده بوديد برنوري زاد اززمين وآسمان وعالم وآدم وازهرچه هست وازآفريدگار عالم كه خالق هستي است سخت گله مندوشاكي است.
      من هرچند درماقبل ها بشما توصيه مي كردم كه اين سايت راترك كنيد وليكن شما قبول نمي كرديد واصراداشتيد كه دراين سايت به شبهه شبه افكنان ودين ستيزان جواب مستدل ومستند بايدداد. همين فكرشما صحيح بوده است .اگرچه مدتي استراحت كرده باشيد وليكن

       
      • سلامی مجدد بر مصلح نارنین
        پاسخ شما نه قانع کننده بود و نه پاسخ سوالهای من.با اینهمه از اینکه لطف کردید و پاسخ دادید کمال امتنان را دارم.از شما تقاضا دارم در این سایت همچنان حضور داشته باشید هر چند به قول خودتان تایپ قدری برایتان مشکل است.ولی اگر حتی با نام مصلح بی هیچ مطلبی حضور یابید خود مایه دلگرمیست.
        موفق باشید

         
    • سلام شيرين هوشمند

      پذيرش ذمه مربوط به كافرانيست كه بامسلمانان جنگيده اند ومغلوب شده اند نه براي همه انسان هاي همجوار بازندگي مسالمت آميز . ولااكراه في الدين . اصل مسلم قرآني است كه بازورواجباربرپذيرش دين مخالف است. آن دسته ازكافراني كه به گروه وجامعه مسلمانان حمله كرده اند كه نابود كنند ولي مغلوب شده اند ذمه وجزيه براي آنهاست نه برمطلق غيرمسلمانها.

       
  103. سارا از فرانکفورت

    سلام می کنم به استاد قلم جناب نوری زاد گرانمایه
    این نوشته شما را با چشمان گریان خواندم. این روزها کمی بیمارم و کم حوصله. نمی دانم از چی کلافه ام با این که مشکلی بظاهر ندارم یه کم دلم برای وطن تنگ شده چون در همین مدت یه بار آمدم ایران و هفته ای بودم و برگشتم الآن دلم تنگ شده برای ایران و مادربزرگی که هست و پدربزرگی که نیست. پدر بزرگ و مادربزرگ مادری ام چند سال پیش از دنیا رفتند و همین یک مادر بزرگ پدری برای من مانده. البته پدر و مادرم هستند شکر خدا. با این دلتنگی مطلب جدید شمارو خوندم و گریه کردم. من آقای نوری زاد قلم چوپانی شمارو خیلی دوست دارم. آدم با این خدا همراه تر و رفیق تر و صادق تره. قربونتون برم که دل پرآشوب منو با این نوشته قشنگ آروم کردین من باید یکی دوبار دیگه این نامه را بخوانم بقول خودتون فعلا!!!

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

85 queries in 1788 seconds.