چرا نگویم: پوزشخواهیِ سعید مرتضوی جنسی از فریب دارد؟ وگرنه وی نه با شکسته نفسیِ دروغینش، بل با راستی به مردم و به پیشگاه تاریخ اینگونه می نوشت: ای مردم، من – سعید مرتضوی – به حکم بیت رهبری و با اشاره ی شخص “حجازیِ” بیت، و با امضای هاشمی شاهرودی به مقام دادستانی کل استان تهران جهش داده شدم. بی آنکه استحقاق چنین مرتبتی را داشته باشم. در سالهای مسئولیتم در دادستانی تهران، گوش بزنگ بیت رهبری بودم مدام تا مگر چه فرمان آید از آن جایگاه جلیل. و من، فی الفور همان می کردم که ذات اقدس ملوکانه فرمان می راند. مردم چه؟ مردم گله ای بیش نبوده و نیستند در نظام ولایی ما.
روزهای نخست، رابطِ من و بیت همین جناب حجازی بود. اما داستان احمدی نژاد که بالا گرفت، شخص مجتبی خامنه ای پای در میان نهاد و امرها و نهی های قضایی فزونی گرفت. اسم احمدی نژاد باید از صندوق ها بدر می آمد. و ما، به اشاره ی آقازاده ی آقا همین کردیم. در برکشیدنِ احمدی نژاد، من بودم و کل دستگاه قضا و جناب مجتبی و حضرتِ طائبِ سپاه. خیالتان راحت، بیت رهبری که زلف به زلف یکی گره بزند، کیست که واکندش همینجوری؟
این همه بود تا این که قائله ی هشتاد و هشت پدید آمد. درست همینجا بود که امر و نهی های جناب مجتبی بوی خون گرفت و دستهای من و سپاه و بیت خونی شد. نیز این بگویم که من – سعید مرتضوی – از هر امر و نهی آقا زاده ی آقا سند دارم چند بچند. اکنون که بیخ کار برآمده و انگشت های اشاره به سمت بیت و جناب مجتبی تیزی گرفته، یکی باید در این میان قربانی شود تا جناب مجتبی از مهلکه و از آسیب های احتمالی جان بدر ببرد. قرعه به اسم من افتاد. تا پیش پای بیت و مجتبی لهیده شوم. که مرا دو راه پیش پا نبوده بیش. یا پایانی چون سعید امامی بگیرم یا به پوزشخواهیِ صوری تن در دهم.
اکنون من با این پوزشخواهی، برای هر تصمیم دستگاه قضایِ بیت مهیایم. که یا زندانی ام بکنند یا رهایم سازند. با این وعده ی سفت و سخت که: آدمهایی مثل محمد رضا رحیمی مگر زندان کشیدند؟ یا مگر مرتضی رفیقدوست تا ابد در زندان و حبس ماند؟ یا جلال الدین فارسیِ قاتل مگر قصاص شد؟ چه کسانی قاتلِ ستار بهشتی را – که به سه سال زندان محکوم شده – در زندان دیده اند؟ یا نه، آمد و مای بیت رهبری دستور دادیم تو را که سعید مرتضوی باشی بگیرند و خفه ات کنند و پرونده ات را یکجا ببندند. بالاتر از این؟ خب، با خفه کردنِ تو، فردا چه کسی فرمان ما را می برد با این سرنوشتی که از تو به یادگار مانده؟
خلاصه به من وعده ها داده اند که تو نیز نهایتاً یک چند صباحی به خلوت زندان می روی تا هیجانها فرو بکشد. بعد از آن به یک اشاره ی مجتبی به گوشه ای می خزی آرام. هرکجا که باشد. چه در داخل و چه خارج. بی خیال میلیاردها پولی که در سازمان تأمین اجتماعی جابجا کرده ای همینجوری!
من – محمد نوری زاد – می گویم: اقرار به اشتباه، آنهم از جانب فرد زیرکی چون سعید مرتضوی، مثل فرو شدن به گودالی است که خودِ وی، در مقام دادستان و قاضی، آن را پیش پای مخالفان و معترضانِ از همه جا بی خبر جاسازی می کرد. این گودال به چاهی عمیق راه دارد که در انتهایش بساطی برای سرکشیدن یک لگن داروی نظافت یا بساطی برای اعدام های سراسیمه آراسته اند. نیز البته این چاه روزنه ای ریز برای گم و گور شدن دارد. مثل گم شدنِ خاوری. می فرستیمت به یک جای دور با کلی پول و اعتبار و سکوت. که تو فقط بخوری و سکوت کنی و دم دست مأموران برون مرزیِ ما باشی محض احتیاط.
اقرار به اشتباه یعنی سهم مستقیم داشتن در فاجعه ی هشتاد و هشت و بویژه در فجایعِ خوفگاه کهریزک. و این، همان فرایندی است که مجتبی خامنه ای و بیت برای پایان کار سینه چاکانِ مسئله سازشان فرمول کرده اند. بله، مرتضوی با همه زیرکی اش، به این گودال افتاد تا چه پایانی برایش بیارایند.
می گویم: آدم های آرام و بی های و هوی و همینجوری ای که تا کنون یک کلمه از کودتای هشتاد و هشت و خون های ریخته شده اش و آدمکشی های نظام در کهریزک نگفته اند و ننوشته اند، ناگهان امروز برای سعید مرتضوی تقاضای اعدام می کنند آشکارا. این تقاضای اعدام آنهم از جانب کسانی که از چفت و بست ها و چارچوب های نظام سر به سویی دیگر نگردانده اند، کمی بودار و مرموز بنظر می رسد. راستش را بخواهید رعشه ای که بر تن آقا مجتبی افتاده – از جوانب گوناگون و بویژه از طرف مجامع بین المللی – تنها با فرو باریدن آوار فاجعه بر سر مرتضوی آرام می گیرد.
بله آقای سعید مرتضوی، سالها شما و بازجویان اطلاعات و سپاه، به متهمین وعده می دادید که اگر به اینی که ما می گوییمت اعتراف کنید، آزادتان می کنیم همین فردا. و وقتی از زندانیِ بی نوا به ضرب و زور و وعده و وعید اعتراف می گرفتید، سرضرب طرف را به چوبه ی دار می سپردید یا به قهقرایی ناپیدا در می انداختیدش.
می گویم: کسی که با گردنفرازی و به دروغ می گفت: من در فاجعه ی هشتاد و هشت در مرخصی بودم و مشغول نگارش و تحقیق و گذراندن دوره ی دکترا، اکنون، بفرموده، تن به پوزشخواهی و پذیرشِ نقش می سپرد. از باب نمونه، از مرتضوی می پرسم: یادتان هست در بیست و سوم اسفند هشتاد و پنج و در همین تهران دستور دادید بیش از پنج هزار معلم را با ضرب و شتم و فحاشی های پایین تنه ای بازداشت و زندانی و بالاجبار بازنشسته کنند. شما آنسال – درجمع – بیش از پانصد سال برای معلمینی که شب عید برای رفع مشکلات معیشتی شان به مجلس و نمایندگان همینجوری اش روی برده بودند، زندان بریدید؟ و با غضب به همه شان می گفتید شماها آمریکایی و اسراییلی هستید. یادتان هست به فرق بسیاری از نشریات و رسانه های مستقل و منتقد مته زدید و نسل بسیاری از آنها را از ریشه برآوردید صرفا به یک غمزه و اشاره ی بیت؟ و اما کار بزرگ و ماندنی و تاریخیِ شما آقای مرتضوی این است: فرودِ چشمگیرِ ” استقلالِ قاضی”، و بدل کردنِ همین قاضی به دستمالی برای آب بینیِ حضرات. باشید و باشیم تا با هم پایان این نمایشِ وِلایی را تماشا کنیم.
فیس بوکfacebook.com/m.nourizad
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
محمد نوری زاد
بیست و پنجم شهریور نود و پنج – تهران
|
دوستان ارجمند، حسین ، علی1 ،مزدک ، ساسانم ، مازیار ،و دیگر دوستان همساز و ناهمساز : نخست بر خود می دانم از اینکه یادی از من کردید، از شما سپاسگزاری کنم. چندی گرفتاری شخصی بازم داشت از پی گیری ریشه ها. به اینترنت هم کم تر دسترس داشتم. اگر بخت یار باشد، به زودی ریشه های 399 را پیشکش به نور امیدمان نوریزاد گرانمایه و دیگر دوستان خواهم کرد.
با سپاسی از بن جان
Ali:
ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻋﻄﺎﺍﻟﻠﻪ ﻣﻬﺎﺟﺮﺍﻧﯽ
ﻭﻗﺘﯽ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ،
ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺯﺩﻩ ﺑﺎ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﺑﻪ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﮔﻮﯾﻨﺪﻩ ﭘﯿﺎﻡ، ﻭﯼ
ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﻭﯼ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ .
ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺪﺳﺖ ﻋﻤﺮ ﻓﺘﺢ ﺷﻮﺩ .
ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺳﯽ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺗﯿﮏ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ
ﺩﺭﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻧﺸﯿﻦ ،ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﯾﺮ
ﺳﻢ ﺍﺳﺒﺎﻥ ﻋﺮﺑﯽ ﺗﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ .
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺗﺠﺎﺭ ﻣﻐﻮﻻﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻨﺪ ،
ﺻﺪﻫﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﮐﺸﺘﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﯾﺮ ﺳﻢ ﺍﺳﺒﺎﻥ ﻣﻐﻮﻟﯽ ﺑﻪ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻣﯿﺮﻓﺖ .
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻢ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺳﯽ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺗﯿﮏ ﺩﺭ
ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﻐﻮﻻﻥ ﺍﺳﺐ ﭼﺮﺍﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ .
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺗﺰﺍﺭﯼ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﺮﺩﻧﺪ ، ﺍﻧﺘﻘﺎﻣﺶ
ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﻬﺪ ﻧﺎﻣﻪ ﺗﺮﮐﻤﻨﭽﺎﯼ ﻭ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻧﺪ .
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻢ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺳﯽ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺗﯿﮏ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ .
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺣﻤﻠﻪ ﺷﺪ ،
ﺗﺎﻭﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﻃﯽ ۳۷ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻭ ﺟﻨﮓ ﻭ …. ﺩﺍﺩﯾﻢ .
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻢ ….
ﻭﻗﺘﯽ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺑﻪ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﺷﺪ ،
ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺴﺎﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺣﺘﯽ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻣﺸﺮﻭﺑﺎﺕ
ﺍﻟﮑﻠﯽ ﺭﺍ ،ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﺮﺩﯾﻢ .
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻢ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺳﯽ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺗﯿﮏ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ .
ﻭ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﺷﺪ ، ﺗﻤﺎﻡ
ﺗﺎﺭﯾﺦ ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ !!!…
ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﺴﺎﺭﺕ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﻢ . ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺳﺮ ﻧﻘﻄﻪ ﺷﺮﻭﻉ :
ﻧﺒﻮﺩ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺳﯽ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺗﯿﮏ .
ﻣﺎ ﺍﺻﻮﻻ ﻭ ﺑﻨﯿﺎﺩﯾﻦ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯿﻢ ، ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺑﺎ
ﺟﻬﺎﻧﯿﺎﻥ .
ﯾﻌﻨﯽ ﺯﺑﺎﻥ ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺳﯽ ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺣﺘﯽ ﺑﯿﻦ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺤﺎﺕ
ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻭ ﺗﻮﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎﺷﯿﻨﻬﺎﻣﻮﻥ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ؛
ﺑﯿﻦ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﺎ ﻭ …
ﺍﻭﻝ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ ﺗﻮ ﺳﺮ ﻭ ﮐﻠﻪ ﻫﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﻗﺎﻧﻮﻥ !!!
ﺟﻬﺎﻥ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺣﮑﻤﺖ ﻭ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ …
ﺭﻣﺰ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﺪ ﭼﯿﺴﺖ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﻭ
ﺭﺍﺯ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻧﺎﺷﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ؟ ﯾﮏ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ
ﮐﻨﯿﺎﯾﯽ ﺳﯿﺎﻫﭙﻮﺳﺖ، ﺣﺴﯿﻦ ﺍﻭﺑﺎﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﭘﺴﺮﺵ ﺑﻌﺪﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﺭﺍﮎ ﺣﺴﯿﻦ ﺍﻭﺑﺎﻣﺎ ﺭﻳﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ !
ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﭘﺎﮐﺴﺘﺎﻧﯽ ﺩﺳﺖ ﺗﻨﮓ ﺩﺭ ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺩﻫﻪ ﺷﺼﺖ ﻣﯿﻼﺩﯼ
ﺑﻪ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ۹ ﻧﻔﺮﻩ، ﺷﺶ ﭘﺴﺮ ﻭ
ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛ ﭘﺪﺭ
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﯿﺎﻃﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . ﭘﺴﺮﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﺣﺎﻻ
۴۶ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭ ﻟﻨﺪﻥ ! ﺷﻐﻠﯽ ﮐﻪ ﻋﻠﯽ ﺍﻟﻘﺎﻋﺪﻩ ﺑﺎ
ﻧﺨﺴﺖ ﻭﺯﯾﺮﯼ ﭘﻬﻠﻮ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ .
ﺭﻗﯿﺒﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭﯼ ﻟﻨﺪﻥ ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﻫﻢ ﺗﻤﺎﺷﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ . ﺯﺍﮎ ﮔﻠﺪ ﺍﺳﻤﯿﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺻﺎﻟﺘﺎ
ﯾﻬﻮﺩﯼ – ﺁﻟﻤﺎﻧﯽ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﺭ، ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻣﺮﺍﮐﺰ ﺁﻣﻮﺯﺷﯽ
ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﻗﺒﯿﻞ ﮐﺎﻟﺞ ﺍﯾﺘﻮﻥ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﮑﺎﻩ ﮐﻤﺒﺮﯾﺞ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ
ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺵ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﻣﺮﮐﺰﯾﺖ ﺩﻭﻟﺖ ﻭ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ
ﺳﻠﻄﻨﺘﯽ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺭﯾﺎﺳﺖ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﻭﺑﺎﻣﺎ ﻭ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭ ﺷﺪﻥ ﺻﺪﯾﻖ ﺧﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﻖ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺩﯾﺪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﻬﺎﺟﺮﺍﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻭ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ، ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ
ﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ ﻭ ﻣﺘﻮﺳﻂ ﻣﯽ ﮔﺸﺎﯾﺪ، ﺍﮔﺮ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﻨﺪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻪ
ﻋﺎﻟﯿﺘﺮﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﺮﺳﻨﺪ . ﺩﯾﻦ ﻭ
ﻗﻮﻣﯿﺖ ﻭ ﺟﻨﺴﯿﺖ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺳﺪّ ﺭﺍﻩ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ.
ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﮊﺍﻧﻮﯾﻪ ۱۹۷۹ ( ۱۳۵۷ ) ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺩﻻﺭ ﺍﻭﭘﮏ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﺩﻻﺭ
ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺩﺭ ﻧﻈﺎﻡ ﭘﻮﻟﯽ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﻮﺩ . ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺷﻮﺭﺵ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ
ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﻭﭘﮏ ﻋﻘﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮ
ﺍﺭﺯﯼ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻧﯿﻔﺘﺪ، ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﺎﺩﻩ ﻟﻮﺡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺧﯿﺎﻝ
ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ “ﺍﻧﻘﻼﺏ ” ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ !!
.
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ۲۱ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺩﻻﺭ ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ
ﺍﺯ ۴۰ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ، ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ۵۲ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﺋﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻭﮔﺎﻧﻤﺎﻥ
“ﮐﺮﺩﻧﺪ ” ﺗﺎ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﯾﮏ ﺷﺒﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ۶۰
ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺩﻻﺭ ﭘﻮﻝ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻠﻮﮐﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺑﮑﺸﺪ !!
ﺑﺎ ﮔﺮﻭﮔﺎﻧﮕﯿﺮﯼ، ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻧﻔﺘﯽ ﻋﺮﺑﯽ ﻓﻮﺭﺍ ﺩﻻﺭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ
ﺑﺎﻧﮏ ﻫﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﻃﻼ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﺍﻭﻧﺲ ﻃﻼ ۱۵۱
ﺩﻻﺭ ﺑﻮﺩ . ﺑﺎ ﻫﺠﻮﻡ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﻃﻼ ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ
ﺍﻭﻧﺲ ﻃﻼ ﺍﺯ ۱۵۱ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ۸۵۰ ﺩﻻﺭ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﯾﺎﻓﺖ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺩﯼ
ﮔﺮﻭﮔﺎﻥ ﻫﺎ، ﻗﯿﻤﺖ ﻃﻼ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺳﻘﻮﻁ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﻃﻼﯼ
ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻻﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺑﺠﺎﺋﯽ
ﻃﻼ ﺑﺎ ﺩﻻﺭ، ۱۸۶ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺩﻻﺭ ﺳﻮﺩ ﺑﺮﺩ، ﺧﯿﺎﻝ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﭼﻪ
ﺷﺠﺎﻋﺎﻧﻪ “ﻻﻧﻪ ﺟﺎﺳﻮﺳﯽ” ﺭﺍ ﻓﺘﺢ ﮐﺮﺩﯾﻢ !!!
ﻭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ۳۷ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻮﮐﺮﯾﺸﺎﻥ ﻭ ﺧﺪﻣﺘﺸﺎﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ،
ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺩﻫﺎﻥ ﮐﻒ ﮐﺮﺩﻩ ” ﻣﺮﮒ ﺑﺮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ” ﻣﯽ
همش خوب ولی ‘مغول اسب چران.’ دیگر چرا؟ براستی که به گفته خودت کمبود از ماست!
مقالهٔ دروغین
مقاله ای با عنوان دیپلوماسی ایرانی و به نام اینجانب در شبکه های مجازی منتشر شده است. در صفحه فیس بوک ایران فو کوست فروم مقاله را دیدم. مقاله این است!………
توضیح لازم:
از متن این مقاله پیداست که در شیوه نوشتن و نیز از روش اندیشه اینجانب فاصله بسیاری دارد. مقاله ملت ایران را ملامت کرده است و روی سخنش با ملت ایران است. در حالی که این بی تدبیری ها متوجه حکومت ها در ایران در دوره های مختلف بوده و هست. روش و منش ملت ایران همان است که در شاهنامه فردوسی قدّوسی تصویر شده است: سخن گفتن خوب و آوای نرم!
دوستان متعددی مدام از من می پرسیدند که آیا این مقاله را من نوشته ام؟ لازم دیدم که توضیح بدهم تا مبادا در فردایی دیگر، مقاله دیگری توسط همین شیر پاک خورده یا شیر پاک خوردهٔ دیگری به نام اینجانب منتشر شود.
http://mohajerani.maktuob.net/archives/2016/07/07/2059.php
کلام نور(یا همان زور)!:
خوب بنده حرفهائی میشنوم که روی عمامه ام دو تا عمامه دیگه در می آد ..من نمیدانم آیا مسئولی که این حرف را میزند همچین “غلطی” واقعا کرده که چنین حرف “غلطی” را زده و یا نه واقعا غلطی نکرده و نزده!
من عرض میکنم بملت ایران که آن مسئول خیلی علط اضافی میکند که هی پارازیت در میکنه!..سپاه خیلی مهمه..فقط یه سردار میتونه هر غلطی که بخواد بکنه..مگه جنگ راه انداختن کار غلطی است که شما هی غلط اضافی میکنی..البته غلط کردن یک موقعی انقلابی است مثل آمریکا که هیچ غلطی نمی تونه بکنه ولی یه سردار و یا یه فقیه هر غلطی که بخواد میتونه بکنه و شرعی هم است!
شما خیلی غلط میکنی که میگی امریکا بخاطر برجام کاری با ما نداره..نه..آمریکا جون میدونه سردارهای ما هیچ غلطی نمی تونن بکنن تصمیم گرفت غلطی نکنه!..
من به اون شجره ملعونه میگم: یادت رفته امام راحل گفت ما از صدام هم بگذریم از آل سعود نمیگذریم؟..بعد دیدی ما هم از صدام گذشتیم و هم ار شما ها! ولی طبق دستور و راه امام از شجریان ملعون نگذ شتیم! و شما هم هیچ غلطی نتونستی بکنی!
بنده حقیر در این عید غدیر که ایام مولایمان است دعا میکنم که شما عزیزان بهیچ.جه از راه معاویه و یزید خارج نشوید و محکم و استوار تا آخر جهنم برای دین پلید خودتان بایستید و دعا میکنم من و مجتبی زند باشیم و شما ها نباشید!..
سلام،
اکنون باید دید داستان این شاگرد خیاط به کجا می رسد و خود خیاط کی در کوزه می افتد.
با سلام ،سوال و جوابها و اظهار نظراتی در مورد مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی و اهداف و روش اصلاحی او مطرح شد که مرا بر آن داشت دوباره مقاله گویای مرحوم استاد مطهری در باره سید در کتاب “نهضت های اسلامی در صد سال اخیر” را بازخوانی کنم ،ترجیح دادم بجای توضیح شخصی چکیده ای از مطالب مرحوم استاد علامه را جهت اطلاع علاقمندان بعینه نقل کنم:
“با اينكه درباره سيد جمال فراوان گفته و نوشته مى شود، ولى راجع به تز اصلاحى او كمتر سخن مى رود و يا من كمتر ديده و شنيده ام. به هرحال خوب است بدانيم كه سيد جمال درد جامعه اسلامى را چه تشخيص مى داده و راه چاره را چه مى دانسته است و چه راههايى براى وصول به هدفهاى اصلاحى خويش انتخاب مى كرده است؟..
نهضت سيد جمال، هم فكرى بود و هم اجتماعى. او مى خواست رستاخيزى، هم در انديشه مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگى آنها. او در يك شهر و يك كشور و حتى در يك قاره توقف نكرد، هرچند وقت در يك كشور بسر مى برد. آسيا و اروپا و آفريقا را زير پا گذاشت. در هر كشور با گروههاى مختلف در تماس بود..
همچنان كه جهانپيمايى اش و مخصوصاً توقف نسبتاً طولانى اش در كشورهاى غربى او را به آنچه در جهان پيشرفته مى گذشت و به ماهيت تمدن اروپا و نيت سردمداران آن تمدن آشنا ساخت. سيدجمال در نتيجه تحرك و پويايى، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهاى كشورهاى اسلامى كه داعيه علاج آنها را داشت دقيقاً آشنا شد..
سيد جمال مهمترين و مزمن ترين درد جامعه اسلامى را استبداد داخلى و استعمار خارجى تشخيص داد و با ايندو به شدت مبارزه كرد. آخر كار هم جان خود را در همين راه از دست داد..
او براى مبارزه با اين دو عامل فلج كننده، آگاهى سياسى و شركت فعالانه مسلمانان را در سياست واجب و لازم شمرد و براى تحصيل مجد و عظمت از دست رفته مسلمانان و به دست آوردن مقامى در جهان كه شايسته آن هستند بازگشت به اسلام نخستين و در حقيقت حلول مجدد روح اسلام واقعى را در كالبد نيمه مرده مسلمانان، فورى و حياتى مى دانست. بدعت زدايى و خرافه شويى را شرط آن بازگشت مى شمرد. اتحاد اسلام را تبليغ مى كرد. دستهاى مرئى و نامرئى استعمارگران را در نفاق افكنىهاى مذهبى و غيرمذهبى مى ديد و رو مى كرد.
—
امتیاز اول سید : از خصوصيات برجسته سيد جمال اين است كه در اثر آشنايى نزديك با جامعه شيعه و با جامعه سنى، تفاوت و دوگانگى وضع روحانيت شيعه را با روحانيت سنى به خوبى درك كرده بود. او مى دانست كه روحانيت سنى يك نهاد مستقل ملى نيست و در مقابل قدرتهاى استبدادى و استعمارى قدرتى به شمار نمى رود.. لهذا در جامعه تسنن به سراغ علما نمى رفت، مستقيماً به سراغ خود مردم مى رفت. از نظر او علماى دينى سنى از جهت اينكه بشود به عنوان پايگاه ضد استبداد و ضد استعمار از آنها بهره جست، امتياز خاصى ندارند، مانند ساير طبقاتند.
امتیاز دوم سید:امتياز ديگر سيد جمال اين است كه با اينكه به اصطلاح مردى تجددگرا بود و مسلمانان را به علوم و فنون جديده و اقتباس تمدن غربى مى خواند و با بى سوادى و بى خبرى و عجز فنى و صنعتى مسلمانان به پيكار برخاسته بود، متوجه خطرهاى تجددگرايى هاى افراطى بود. او مى خواست مسلمانان علوم و صنايع غربى را فراگيرند، اما با اينكه اصول تفكر مسلمانان يعنى جهانبينى آنها جهانبينى غربى گردد و جهان را با همان عينك ببينند كه غرب مى بيند مخالف بود. او مسلمانان را دعوت مى كرد كه علوم غربى را بگيرند اما از اينكه به مكتبهاى غربى بپيوندند آنها را برحذر مى داشت. سيد جمال همان گونه كه با استعمار سياسى غرب پيكار مى كرد با استعمار فرهنگى نيز در ستيزه بود. با متجددانى كه جهان را و احياناً قرآن و مفاهيم اسلامى را مى خواستند از ديدگاه غربى تفسير كنند مبارزه مى كرد. توجيه و تأويل مفاهيم ماوراءالطبيعى قرآن و تطبيق آنها را به امور حسى و مادى جايز نمى شمرد.
—-
دردهايى كه سيد جمال در جامعه اسلامى تشخيص داد عبارت بود از:
1. استبداد حكّام.
2. جهالت و بى خبرى توده مسلمان و عقب ماندن آنها از كاروان علم و تمدن.
3. نفوذ عقايد خرافى در انديشه مسلمانان و دورافتادن آنها از اسلام نخستين.
4. جدايى و تفرقه ميان مسلمانان، به عناوين مذهبى و غيرمذهبى.
5. نفوذ استعمار غربى.
—————
سيد چاره دردهايى كه تشخيص داده بود در امور ذيل مى دانست:
1. مبارزه با خودكامگى مستبدان.
2. مجهز شدن به علوم و فنون جديد.
3. بازگشت به اسلام نخستين و دور ريختن خرافات و پيرايه ها و ساز و برگهايى كه به اسلام در طول تاريخ بسته شده است. بازگشت مسلمانان به اسلام نخستين از نظر سيد به معنى بازگشت به قرآن و سنت معتبر و سيره سلف صالح است.
4. ايمان و اعتماد به مكتب. سيد در نشريات و خطابه هاى خود كوشش داشت مسلمانان را عميقاً مؤمن سازد كه اسلام قادر است به عنوان يك مكتب و يك ايدئولوژى، مسلمانان را نجات و رهايى بخشد و به استبداد داخلى و استعمار خارجى پايان دهد و بالاخره به مسلمانان عزت و سعادت ارزانى دارد. مسلمانان بايد مطمئن باشند كه براى تأمين سعادت خود نياز به مكتب ديگر ندارند و نبايد به جانب مكتب ديگر دست دراز كنند.
5. مبارزه با استعمار خارجى اعم از استعمار سياسى كه در مسائل داخلى كشورهاى اسلامى دخالت مى كرد، و استعمار اقتصادى كه منجر به كسب امتيازات ظالمانه و غارت كردن منابع مالى و اقتصادى جهان اسلام مى شد، و استعمار فرهنگى كه به نوعى فرهنگ زدايى از نظر فرهنگ اسلامى مى پرداخت و آنها را به آنچه خود داشته و دارند بى اعتقاد مى كرد و برعكس، فرهنگ غربى را يگانه فرهنگ انسانى و سعادتبخش معرفى مى كرد تا آنجا كه برخى روشنفكران مسلمان را معتقد ساخت كه اگر شرقى مى خواهد متمدن شود بايد از فرق سر تا ناخن پا فرنگى شود؛ خطش خط فرنگى، زبانش زبان فرنگى، طرز لباس پوشيدنش همان طرز لباس پوشيدن فرنگى، آدابش، مراسمش، تشريفاتش، ادبياتش، عقايدش، فلسفه اش، هنرش، اخلاقش همه فرنگى شود.
6. اتحاد اسلام. ظاهراً نداى اتحاد اسلام را در برابر غرب اولين بار سيد جمال بلند كرده منظور از اتحاد اسلام، اتحاد مذهبى- كه امرى غيرعملى است- نبود ،منظور اتحاد جبهه اى و سياسى بود، يعنى تشكيل صف واحد در مقابل دشمن غارتگر.
7. دميدن روح پرخاشگرى و مبارزه و جهاد به كالبد نيمه جان جامعه اسلامى ،سيد جمال كه مى خواست مسيح وار بار ديگر روح اسلام راستين را به پيكر مسلمين بدمد و غيرت اسلامى آنان را به جوش آورد، اصل فراموش شده جهاد را پيش كشيد و فراموش شدن اين اصل را عامل بزرگى براى انحطاط مسلمين تلقى كرد. اگر روح صليبى هنوز در رگ و پيوند غربى هست، چرا مسلمان روح مجاهدگرى خود را از ياد ببرد؟
8. مبارزه با خودباختگى در برابر غرب. مسلمانان در قرن سيزدهم هجرى و نوزدهم مسيحى، يا از آنچه در غرب مى گذشت بى خبر بودند و يا اگر سفرى به غرب رفته بودند و كم و بيش از آنچه در جهان پيشرفته غرب مى گذشت آگاه مى شدند، سخت مرعوب يا مجذوب مى شدند و از اينكه شرق اسلامى بتواند در برابر غرب مسيحى به نحوى، چه به شكل رقابت و چه به شكل مبارزه، قد علم كند مأيوس بودند.
—-
آرمان سيد
مى توان گفت كه آرمان اصلاحى سيد و جامعه ايده آلش در جامعه اى اسلامى خلاصه مى شود كه وحدت بر سراسر آن حاكم باشد؛ اختلافات نژادى، زبانى، منطقه اى، فرقه اى، بر اخوّت اسلامى آنها فائق نگردد و وحدت معنوى و فرهنگى و ايدئولوژيك آنها را آسيب نرساند، مردم مسلمان مردمى باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر و آزاد از هرگونه قيد استعمار و استبداد، تمدن غربى را با روح اسلامى نه با روح غربى اقتباس نمايند، اسلام حاكم همان اسلام نخستين باشد بدون پيرايه ها و ساز و برگها كه بعدها در طول تاريخ به آن بسته شده است، روح مجاهدگرى به مسلمانان بازگردد، احساس عزت و شرافت نمايند، زير بار ظلم و استبداد و استعباد نروند.
(مجموعه آثار استاد شهید مرتضی مطهری ،ج 24 ص 30-46)
جناب سيد مرتضي
در نوشته هاي بالا ذكر شده كه سيد جمال خواهان بازگشت جهان اسلام به اسلام نخستين بوده و …
خب اقاي خميني هم خواهان بازگشت به اسلام نخستين بود
داعش هم مدعي هست كه اسلام نخستين داره اجرا ميكنه
اينها هر كدام تعريفي از اسلام نخستين داشته و دارند كه تجلي اون تعاريف ما ديديم
حالا سوالم اينه اين اسلام نخستين كه مبنايش قران و سلف صالح است
واقعا چه فرقي با اسلام اقاي خميني و اسلام داعشي دارد؟
نتايج اسلام اين دو بر همگان مشخص است ، ايا نتايج اسلام نخستين غير از اينها بوده؟
خانم دور از وطن ،بازگشت به اسلام و تلاش برای اجرای احکام سیاسی اجتماعی آن یک فرایند تدریجی است نه دفعی ،و البته عمل به آن هم امر نسبی است ،ضعف ها و انحرافات و آسیب ها هم در هر حرکتی متصور است ،ملل پیشرفته جاهای دیگر نیز در یک فرایند تدریجی به پیشرفت و اهداف و آرمانها آنهم نسبی رسیده اند و هیچ حرکت اجتماعی دفعی در جهان خارج وجود ندارد ،حالا بحث ما باشما هم مبنائی است دیگر ،شما چون اسلام را قبول ندارید بازگشت به اسلام برای شما مفهومی ندارد ،البته اختلاف قرائت در مورد اسلام وجود دارد اما هر قرائتی معتبر نیست ،این واقعا انصاف است که شما بر مبنای نفی کلی اسلام ،اسلام آقای خمینی را با اسلام داعش مقایسه می کنید؟ می بینید بحث اختلاف مبناست ،و من هرچه موارد تمایز اسلام شیعه و اسلام آقای خمینی با قرائت جاهلانه جهال داعش را برای شما تبیین کنم شما بهر حال چون با اصل اسلام مخالفید آنرا نمی پذیرید.
جناب سيد مرتضي
فكر ميكنم سوالم واضح مطرح نكردم
من با اصل اسلام مخالف نيستم و اون نفي نميكنم
مقايسه اي هم در كار نيست
با خوندن اون نوشته درباره سيد جمال اين پرسش به ذهنم اومد كه هر كدام اينها به تعبير خودشون خواستن كه اسلام نخستين دوباره احيا كنن و اجرا
نتايج هر كدومم ديديم و داريم ميبينيم
داعش كه تكليفش معلومه
اما به كارنامه اسلام اقاي خميني كه نگاه ميكنيم همچين دلچسب نيست
بيشترش رعب و وحشت تا جنبه رحمت و مهرباني
ايا اسلام پيغمبر هم چنين كارمامه اي داشته.
و يك موضوع ديگه
اخيرا من با دوتن از اقوام نزديكم كه ايران هستن دقيقا راجع بهمين مسايل صحبت كردم
يكيشون كه غير مستقيم من در محاربه با امام زمان پنداشت
ديگري هم مخالف دين و اسلام
واقعا چرا اينطوريه اينهمه خود حق پنداري و عصبيت از كجا اومده
وقتي من راجع به دينم پرسش ميكنم
بحث ميكنم
مومنين مذهبي بهم ميريزن و پرخاش ميكنن!!!
دور از وطن عزیز
من گفتم که قرائت داعش قرائتی جاهلانه و حتی مورد انکار و تقبیح عموم اهل سنت است ،اما در مورد جمهوری اسلامی و بقول شما کارنامه اسلام آقای خمینی کمی توضیح دهید منظورتان چیست ،البته کم و کاستی همه جا بطور نسبی وجود دارد ،خود آقای خمینی و متابعان او کارنامه خود را بطور نسبی خوب ارزیابی می کنند و ممکن است برای اشکالات منتقدینی مثل شما پاسخ داشته باشند ،در واقع ممکن است گفته شود مخالفت ها و انتقادهای دوستانی مثل شما مخالفت هایی مبنائی است ،گرچه من شما را در میان مخالفان مخالفی خوب و مودب می بینم.
سید جمال اسد آبادی و رابطه اش با فرمانسیون چگونه می بینید؟ و در بنیاد گرایی سید جمال اسد آبادی چگونه وحدت اسلامی (با توجه به اختلاف عمده بین شیعه و سنی ، چون فتوای مفتی اکنون عربستان و لبیک رهبر به او ) را می دید؟
به نظر من او فردی چند بعدی بود ، یه چیزی بین ۰۰۷ و خمینی! گفته باشم .
فراماسونری و فراماسون ،نه فرامانسیون!
شما هنوز لغت را درست تلفظ نمی کنید و در مفهوم جدل می کنید ،حالا چقدر در مورد سید جمال مطالعه داشته اید که در مورد او نظر می دهید خانم با تربیت؟!
سید مرتضی با تربیت
اولا ، ممنون از غلط گیری!!!
دوما، این سید جمالدین بالاخره باید یه جوری هزینه سفرهایش را در می آورد .
سوما ،از همه جا رانده یعنی مزاحم قدرتهای موجود بودن و گاز گرفتن دست کمک کنندگان .
چهارم،نظر شما را راجع به بنیاد گرایی اسلامی او پرسیدم ؟ حال شمای دانا چرا ناراحت شدید و احساس ادبتان گل(چون رهبرتان) کرد !
سیدجان
اول برادری هم نام خودت رو ثابت کن بعد از سمت اون واسه بقیه نوحه خونی کن.کسیکه به فرهنگ و سنن ایرانی توهین می کنه باید با لگد به همون جایی پرتابش کرد که ازون بیرون اومده.مطهری نمونه بارز یک آخوند دگم اندیشه مثل شما.در مورد جمال الدین افغانی هم در آخر عمر می گفت اشتباه کرده که سراغ مردم نرفته و هرچه در زمین غیر اونها کاشته تخمی بوده که در بیابان کاشت و فاسد شد.شما بروهمون افاضات مطهری رو بخون تا بهتر بتونی حکم قتال و محارب بقیه رو بدی شما رو چه به استدلال و تحقیق؟!
حتما دوستان اطلاع دارند که این سید جمال اسدابادی(افغانی) از جمله اعضای فراماسونری بوده و از سفارتخانه های چند کشور اروپایی ماهیانه پول دریافت میکرده- مانند شیخ فضل الله نوری کهاسناد دریافت مقرری ماهیانه وی از سفارت انگلیس نداشته ابروی مشروعه طلبان را بر باد فنا داد.
سید مرتضی سلام لطفا به برنامه صفحه آخر هفته صدای آمریکا که جعمه ۲۶ شهریور پخش شد ودر اینترنت وجود داره و جمعه دوم مهر که ساعت هشت شب بوقت ایران پخش میشه گوش کن تا متوجه بشی فاجعه سال ۶۷ چقدر هولناک و ناراحت کننده هست البت قضاوت من بر مبنای برنامه جمعه گذشته هست برنامه جمعه گذشته ساعت نه صبح وچهار بعد از ظهر تکرار میشه خدا نگهدار
سلام بر جملگی
در یکی از کامنتهای زیراشاره ای به داستان رستم و اسفندیار شد ، در خصوص همین مطلب امروز کمی در سایت های مختلف جستجو کردم لیکن مطلب بدردبخوری! نیافتم جز متنی که در یکی از سایت ها امده بود و بعضی از قسمتهای ان جالب و برخی قسمت ها یش نیز خالی ازفایده بود که من لینک انرا در پایان میگذارم تا اگر کسی علاقه مند است به ان مراجعه کند ، لیکن قبل از ان بنده یک نمونه از قسمت بدردبخور! ان و یک نمونه نیز از قسمت بدرد نخور! ان را در ویترین زیر قرار میدهم تا زحمت اضافی برای دوستان فراهم نکرده باشم و پس از دیدن نمونه ها ، اگر کسی مایل بود به اصل مطلب مراجعه کند.
در بخشی بدردبخور! از این متن امده بود:
“استاد كزازي در هر دو درس نمي خواست يا نمي توانست شبيه سازي كند، اما در لابلاي حرف هايش بود كه اسفنديار نماد دين و رستم نماد مليت بود.
گشتاسب مي دانست فرزندش اسفنديار كه خلاصه دين بود، براي پادشاهي دست به هر كاري مي زند و از ديگر سو از رستم مي ترسيد. گفت دين را به جنگ مليت مي فرستم.
چون مي دانست هيچ چيز جز دين نمي تواند، مليت را در وجود يك جامعه خاموش كند.
غرور كاذب اسفنديار و رستم هم به نوبه خويش جالب و جذاب بود. مخصوصاً آن جا كه دين مي خواهد دست مليت را به بند بكشد و رستم فرياد بر مي آورد زنجير دين بر دست و پايم ننگ است و «نبندد مرا جز سپهر بلند»
اسفنديار خوب مي داند كه پادشاهي او بر ايران در گروي اين كار است و خواهش مي كندو حتي التماس كه فقط براي ظاهرسازي هم كه شده در آستانه ورود به كاخ گشتاسب دستهايت را ببندم. اما رستم حرفي مي زند كه نمي دانم اگر الان بود هم همان حرف را مي زد يا نه؟ مي گويد من نماينده يك ملت در تمام طول تاريخم كه آزاد زندگي كردند. چگونه مي توانم دست هايم را به بند تو درآورم؟ به نسل هاي آينده ايران چه بگويم؟ از بدنامي مرگ اسفنديار مي ترسيد، اما بدنامي زنجير بدتر بود. او كارش را كرد، اما نمي دانست پيروان اسفنديار دمار از روزگار نوادگان او درمي آورند!!؟”
ودر قسمت بدردنخورش! نیز اینگونه امده بود که:
“در رویارویی رستم و اسفندیار به راستی دو ویژگی ، دو پایگاه، با هم نبرد می آزمایند، پادشاهی و پهلوانی. هرگز پیش از این نبرد ما به این گونه رویارویی و هماوردی در شاهنامه باز نمی خوریم . پهلوانی و پادشاهی دو روی یک سکه اند، اگر یکی نباشد دیگری بهانه ی بُوِش یا علت وجودی خود را از دست خواهد داد.اگر پادشاه تاجدار است، پهلوان تاجبخش است. می توان گفت که پادشاهی بر پهلوانی استوار شده است. پس این دو نمی باید ،روباروی یک دیگر بایستند. در داستان رستم و اسفندیار چنین می شود. پادشاهی و پهلوانی از هم جدا یی می گیرند، با هم می ستیزند در می آویزند. درست است که پهلوانی بر پادشاهی چیره می شود، بدانسان که ما در سراسر شاهنامه می بینم. هر زمان نیاز هست که یکی ازاین دو بر دیگری برگزیده بشود، هر آینه پهلوانی است که بر پادشاهی برتری می یابد پهلوانان همواره از آن تن در می زنند، که پادشاهی را بپذیرند، زیرا پهلوانی کم از پادشاهی نیست در شاهنامه می توانیم گفت حتی برتر از آن است. اما به راستی رستم که نماد پهلوانی است با کشتن اسفندیار که نماد پادشاهی است خود را نیز می کشد. همان پیشگویی است که آن را به زرتشت باز خوانده اند. زرتشت پیش گفته بود که هر کس اسفندیار را بکشد به خواری کشته خواهد شد. کیفر کشتن اسفندیار مرگ زبونانه ی رستم است، مرگی که به هیچ روی سزاوار پهلوانی بزرگ چون او نیست”
اما اوردن این قسمت از متن بعنوان نمونه ای از بخش بدردنخور! از ان جهت است که نویسنده اساسا توجه نداشته که اسفندیار در شاهنامه دارای ویژگی منحصربفردی است که اگر به ویژگی مورد اشاره توجه نشود یا این ویژگی از نظر دور بماند امکان فهم و درک کامل داستان منتفی است ، اما ویژگی مذکور که در بخش حماسی شاهنامه ، صرفا مختص اسفندیار است و نه هیچکس دیگر انست که:
اسفندیار تنها شخصیتی است که واجد دو عنوان شاهی و پهلوانی است ، او هم یک شاهزاده است و هم یک پهلوان که دارای ویژگی های پهلوانی است ، او در جنگ های متعددی شرکت جسته و مانند رستم از هفت خوان عبورکرده ، شجاعت ، نیروی بدنی لازم و خصیصه های دیگر پهلوانی را دارا می باشد و البته خیلی چیزها هم ندارد ولی در کل او شخصیتی است که صفات پهلوانی و شاهی او با یکدیگر برابری میکند و هیچکدام بر دیگری نمی چربد و لذا او دارای جایگاه “پهلوانشاهی” است و این یکی از موضوعات کلیدی است که توجه به ان می تواند نقش بسیار موثری در درک داستان داشته باشد. البته این موضوع تنها یکی از موضوعات کلیدی برای فهم داستان است و موضوعات کلیدی متعدد دیگری نیز در این داستان وجود دارد که حتی اگر یکی از انها از نظر دور بماند همانگونه که گفته شد امکان درک داستان منتفی است.
اما لینک:
http://ah88khalili.blogfa.com/post-100.aspx
سلام
ملا بكر مدح امام علي رضي الله عنه
https://www.youtube.com/watch?v=qFQZKJ2DMY8
ساسانم گرامی
بگمانم بهتر باشد وقتت را برای بازخوانی تاریخ سرهم بندی شدهی میرفطروس تلف نکنی. ایشان یک الگو دارد: هر اتفاقی مربوط به مرداد 1332 است نمیتواند کار خارجی باشد و ایرانی انجام داده و هرآنچه در ماههای منتهی به بهمن 1357 رخ داده نمیتوانسته کار ایرانی باشد و خارجی انجام داده.
محمد قائد منتقد منصف ولی بیرحم مصدق، و داریوش همایون از باهوشترین و ریزبینترین شاهدان تاریخ معاصر است. اگر میخواهی نظری غیر از نظریات متعارف و بهبه و چهچه و زندهباد مردهباد بخوانی به مقالات این دو نفر رجوع کن.
جناب مازیار وطن پرست، با درود، انصاف از یک ( منتقد) بیرحم؟
حق با شماست ترکیب بیمعنایی درآمده. بهتر بود مینوشتم منتقد منصف ولی صریح. از تذکرتان ممنونم.
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته و با سلام خدمت سید مرتضی گرامی : جناب سید مرتضی متن زیر عین سوال و جواب خبر نگار از جناب محسنی اژه ای مسئول طراز اول حکومت اسلامی است لطف بفرمایید پس از مشاهده ازنظر حقوقی بفرمایید از نظر اسلام افشای دو موضوع فیش های حقوقی و غارت اموال عمومی (حق الناس)در شهرداری چه فرقی دارد که موجب دو حکم جداگانه شده ؟ استدعا میکنم بدون پاسخ نماند .با کمال تشکر و احترام .
چکیده : اژهای با پاسخهای سربالا به تمام سوالها و پروندههای قضایی که در واقع تنها دستگاه قضا میتواند پاسخگویی داشته باشد در ادامه روند غیرشفاف بودن قوه قضاییه از وضعیت پرونده مرتضوی، حجتالاسلام منتظری، برادران رجبی، نیلوفر زاغری، محمدرضا خاتمی و … اظهار بیاطلاعی کرد و دربارهی مدیرمسئول سایت معمارینیوز که رانتخواری شهرداری و واگذاریهای خاص املاک توسط شهرداری را افشا کرده بود، گفت که گزارش سازمان بازرسی نباید منتشر میشد.
– گروه خبر: پاسخ غلامحسین محسنیاژهای در یکصد و دومین نشست خبری با اهالی رسانه به همهی آن بخش از سوالهای خبرنگاران که پرسشهای واقعی افکار عمومی بود «از جزئیات خبر ندارم» و یا «جزئیات محرمانه است» بود.
او با پاسخهای سربالا به تمام سوالها و پروندههای قضایی که در واقع تنها دستگاه قضا میتواند پاسخگویی داشته باشد در ادامه روند غیرشفاف بودن قوه قضاییه از وضعیت پرونده مرتضوی، حجتالاسلام منتظری، برادران رجبی، نیلوفر زاغری، محمدرضا خاتمی و … اظهار بیاطلاعی کرد و دربارهی مدیرمسئول سایت معمارینیوز که رانتخواری شهرداری و واگذاریهای خاص املاک توسط شهرداری را افشا کرده بود، گفت که گزارش سازمان بازرسی نباید منتشر میشد. او البته دلیلی برای این مخفیکاری نمیآورد و در مقابل خبرنگاری که میپرسد پس چرا اخبار فیشهای نجومی باید منتشر میشد پاسخی ندارد.
حجت الاسلام محسنیاژهای در پاسخ به سوال خبرنگاری مبنی بر اینکه سعید مرتضوی در نامه خود در خصوص واقعه کهریزک عذرخواهی کرده و نظرات متفاوتی در این باره مطرح شد، گفت: ما منتظریم که دادگاه نظر دهد، در رابطه با این نوشته و قصد و نیت ایشان و برداشت از این نامه ما ملتزم به نظر کسی نیستیم، فقط ملتزم به نظر دادگاه هستیم. دادگاه باید نظر دهد که دادستان سابق در این باره مقصر بوده است و یا به چه میزان مقصر بوده است.
سخنگوی دستگاه قضا همچنین اظهار عقیده کرد: افراد نباید امروز به بهانههای مختلف مجرمین سال ۸۸ را تطهیر کنند.
در بخشی دیگر از نشست خبری، خبرنگاری عنوان کرد که دو برادر در زندان اوین که یکی از آنها آهنگساز و دیگری فیلمساز است حضور دارند. یکی از آنها به بیماری ام اس مبتلاست و مسئولین زندان از انتقال وی به بیمارستان جلوگیری کردند و این امر موجب اعتصاب غذای برادر دیگر شده است که سخنگوی قوه قضاییه در جواب گفت: در رابطه با ادعای شما نمی دانم ولی باز هم گفتهام افرادی که به زندان میروند اگر مریضی داشتهاند و یا داخل زندان مریض شدهاند تا آنجا که ممکن است از امکانات زندان استفاده شود و مورد درمان قرار گیرند و اگر نه این امکان وجود ندارد به بیمارستانها منتقل شوند. در قانون هم پیشبینی شده چه زمان افراد به بیمارستان منتقل شوند که پزشکی قانونی باید تشخیص دهد فرد به بیمارستان منتقل شود یا خیر.
سخنگوی قوه قضاییه در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه همه متهمان امنیتی محکوم می شوند مانند نازنین زاغری که به ۵ سال حبس محکوم شده که از نوع اتهام وی و جزئیات پرونده وی خبری منتشر نشده است؟ مدعی شد: همه متهمان امنیتی محکوم نشدهاند. به تمام این پروندهها با حضور وکیل رسیدگی میشود و وکیل پرونده را مطالعه میکند و در این صورت است که لایحه را میدهد، مگر میشود آنها در جریان نباشند.
وی یادآور میشود: اینکه ما از جزئیات خبر نداریم را باید از وکیل و متهم بپرسد. اگر جزئیات حکم منتشر نشده به این دلیل است که تا حکم قطعیت پیدا نکند، حق انتشار آن را نداریم.
محسنی اژهای ادامه داد: برای برخی از متهمان حکم صادر شده که دادگاه بدوی آن را صادر کرده است و بنده از جزئیات موضوع خبر ندارم.
محسنی اژهای درباره موضوع واگذاری املاک شهرداری به برخی از افراد نیز گفت: دادستان کل کشور هیاتی را تعیین کردند تا این موضوع را بررسی کنند. اگر در میان این موضوع نشریه ای وارد شود و تخلفی کند با آن برخورد میشود. این موضوع که هر کسی به خود اجازه دهد مطالب راست و دروغی را منتشر کند صحیح نیست.
محسنیاژهای در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه شما در نشست قبلی گفته بودید که انتشار فیشهای حقوقی جرم نیست، در این رابطه توضیحاتی را ارائه دهید، گفت: فیش های حقوقی دو دستهاند؛ یک دسته طبقه بندی نشده است و دسته دیگر به این صورت است که اگر محرمانه باشد قابل انتشار نیست و اگر چنانچه به حیثیت فرد لطمه ای وارد نشود، ایرادی ندارد.
وی در پاسخ به سوال خبرنگار مذکور که گفت اسناد واگذاری املاک شهرداری باعث بازداشت مدیر مسئول شد، اظهار کرد: نامه بازرسی در این رابطه وجود داشت که از ضمائم طبقهبندی شده است.
محسنیاژهای در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر اینکه اخیرا هفت تن از اصلاحطلبان از جمله آقای محمدرضا خاتمی به دادگاه احضار شدند، اتهامشان چیست و شامل قانون جرم سیاسی میشود یا خیر؟ پاسخ داد: تعدادشان را نمیدانم ولی عدهای احضار شدند چون هنوز در مراحل ابتدایی است. در پاسخ به سوال شما معذورم.
وی در پایان در پاسخ به سوال خبرنگار دیگر مبنی بر اینکه علیاکبر حیدریفر به اتهامات مربوط به کهریزک در زندان است یا خیر؟ پاسخ داد: نمیدانم اکنون در زندان است یا خیر، ولی مدتی در زندان بود؛ محکومیتی هم پیدا کرده ولی حکمش قطعی نشده است.
محسنی اژهای در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه تحقیق و تفحص از پروندههای مربوط به مجلس نهم مانند بنیاد شهید به کجا رسید؟ گفت: بنیاد شهید هنوز در مجلس نهایی نشده و به قوه قضاییه هم فرستاده نشده است. باید بدانیم که تحقیق و تفحص سیری را در مجلس دارد.
وی درباره رفت و آمد احمد منتظری به دادگاه ویژه روحانیت که مورد سوال یکی دیگر از خبرنگاران بود؟ گفت: آقای منتظری از ناحیه دادسرای ویژه روحانیت تحت تعقیب است و احضار شده ولی از جزئیات موضوع خبر ندارم.
سلام به مهرداد گرامی
شکی نیست که تخلف مالی و تخلف از قانون در هرجا بوده باشد باید مطابق قانون به آن رسیدگی شود و هیچ تفاوتی نمی کند تخلف در حوزه مربوط به شهرداری باشد یا مربوط به بنیاد شهید باشد یا حوزه های مربوط به قوه مجریه یا مقننه یا حتی خود قوه قضائیه باشد ،ظاهرا در مورد مساله تخلفات شهردار یا شهرداری نامه ای بصورت محرمانه و در مراحل اولیه تحقیق توسط سازمان بازرسی کل کشور وجود داشته که در مسیر خود بوده است و پیش از تکمیل مراحل تحقیق که مراحل خام اولیه خود را طی می کرده است نمی بایستی نامه محرمانه کارشناسی منتشر می شده است ،من هم مثل شما از جزئیات این پرونده اطلاعی ندارم ،ظاهرا دادستان وعده پیگیری این پرونده را داده است که باید صبر کرد ،در مورد فیش های حقوقی نیز من بیشتر از شما طرفدار دولت روحانی هستم و به ایشان هم رای داده ام و انشاء الله در انتخاب آینده هم رای خواهم داد ،آن مساله ظاهرا بیشتر ناشی از نارسائی قانونی بوده است که در دولت قبل تهیه و تصویب شده بود و البته دولت بقوت با آن برخورد کرد و وجوه غیر متعارف اموال را از اخذکنندگان پس گرفت و موارد تخلف از قانون را هم به قوه قضائیه ارجاع دادند ،با شما در اصل برخورد غیر تبعیض آمیز با هر فرد یا مجموعه در مورد تخلف موافق هستم ،البته می دانید که در انعکاس اخبار در رسانه ها همیشه هو و جنجال و قضاوت یکطرفه از سوب جناح های مختلف وجود دارد .
در دادگاه فرمایشی و استالینی سال 88 که در تلویزیون نمایش داده شد، برخی از اعتراف کنندگان، ظرف حدودا یک ماه،بیست سی کیلو وزن کم کرده بودند، چشمهایشان گود افتاده بود، چهره ها گویا تر از هر دلیل محکمه پسندی داد می زدند که این قوه قضاییه ، وکیل جانیان و شکنجه گران و دزدان و اوباش اجیر شده و نوکر کودتا چیان است. در آن فضای خفن شما هر چیزی ممکن بود پیدا کنی ، جز یک گرم عدالت و قانون و راستی و احترام به کرامت اتسان. هرکس که ذره ای وجدان و عاطفه و شعور داشت، این چهره ها برایش محکم ترین سندی بود که از عمق بیعدالتی دستگاه قضا حکایت می کرد. مهرداد جان از خود جانیان انتظار توضیح شفاف نداشته باش . چاقو دسته خودش را نمی برد و این ها هرگز اجازه نخواهند داد یکی از جان به در بردگان کهریزک یا کشتار کین توزانه سال 67 و مابقی جنایاتشان در دادگاه علنی حاضر شود تا مردم حقیقت را از شاهدان عینی بشنوند. زید آبادی شرف اهل قلم یکبار گفت جایی که ما محبوس بودیم یک قبر بود. او چه کرذه بود؟ کسروی چه کرده بود؟ پوینده و مختاری و فروهر ها و سعیدی سیرجانی و نسرین ستوده و ستار بهشتی و علی دشتی و بسیاری از مقتولین و شکنجه کشیده های دیگر چه کرده بودند جز شرافتمندانه نوشتن و گفتن؟ امنیت ملی در نظر این عالیجنابان چیزی جز امنیت نظامی نیست که آخور آنها را تآمین می کند. وای به حال نظامی که نوشتن و حرف زدن امنیت آن را تهدید کند.
مرتضوی فرزند خلف « بعثه ملعونه » !!! آخوندی و زاده و پرورده لجنزار یست37 ساله ، از فساد و جنایت با تمام نمادها ی فرو مایه چنین نظامی : درنده خو ، وقیح ، خودفروخته ، بی وجدان و بی احساس ….. یکی از هزاران آدمکشی که ماجرای کهریزک چهره پلید اورا رسوا کرد.حال، نظام و رهبر که که تصمیم گیرنده اصلی سرکوب ها بود می خواهددر درجه اول اگر شد با زیرکی آب توبه روی سر او بریزد و مدعی عدل و انصاف بشود، چه درایران چه در خارج از ایران و اگر هم نشد و صداها بالاگرفت ،چون فعلا نمی شود دست به ترکیب احمدی نژاد زد ، مرتضوی را بجای او ذبح اسلامی بکند. همچنان که بعضی از یاران اورا بازداشت کردند .والا در این نظام خودکامه یکه تاز ، عذر خواهی و ندامت یعنی سیاست بازی و پدر سوختگی و مکر با مردم . یعنی اینکه می خواهند فردی را فدای درگیری های جناحی خودشان بکنند و منتش را بر مردم بگذارند .اگر این بازیها جناحی نیست چرا عوامل اعدامها و کشتارهای حال و گذشته که همگی از آخوندهای مشهور و صاحب منصبند عذرخواهی نمی کنند ؟؟؟ بیائید ببینید چه ذوقی می کنند این سایتها و روزنامه های اصلاح طلب از وضعیت فعلی مرتضوی فقط برای آنکه او یار غار احمدی نژاد بود . این اصلاح طلب ها خودشان را بکلی به نفهمی و خواب زده اند که در دوره روحانی،اعدام ها چند برابر شده ؛ گذشته از خونریزی و جنایت بعضی از همین آخوندها ئی که مورد تایید او هستند . درد ما اینست که که این آسیاب چرخان خون ، مرتب در حال تولیدمثل و زایمان شبه مرتضوی هاست ، بی کم و کاست ؛ کپی برابر اصل !!! درد اینست که مادر کشور هزاران مرتضوی داریم در : آخوندها ، سپاه ، بسیج ، اطلاعات ، نیروی انتظامی ، نهی از منکر ، تعزیرات ، سربازان گمنام امام زمان ، قوه قضائیه ، زندانبانها ، شلاق زنها و بازجوها ، دکترهای بی وجدانی که حکم بریدن دست و پا و کوری چشم را اجرا می کنند ، ارشاد ،موتوری های مزدور و لباس شخصی ها ، حزب الله و کفن پوشها ، خودسر ها و بقیه گرگ هائی که بجان ملت انداخته اند . ………………
امروز دویچه وله گزارش داد که گابریل امورث ابر جن گیر اسقف نشین رم در سن نودو یک سالگی درگذشت. بدین وسیله مراتب تسلیت خود را به سید رضی اعلام میدارم و برای ایشان سعه صدر آرزو می کنم هرچه خاک ایشان است عمر شما باشد. اگر دوست دارید مجلس ترحیمی بگذارید خبر کنید حتما برای عرض تسلیت خواهم آمد.
سال گرد درگذشت استالین هم سید رضی دو تا جن میفرسته برای پختن حلوا!!..
سلام کمونیست گرامی
بنده بارها اعلام کرده ام که من جنشناس هستم و نه جنگیر، نمیدانم چرا دوستان به این موضوع توجه نمی کنند ، جنگیری یک حرفه است و جنشناسی یک علم ، جنگیری اذیت و ازار اجنه را در بر دارد و کاریست مذموم لیکن جنشناسی شناخت همه جانبه اجنه است در راستای کمک به انها ، البته کمک که میگویم در حقیقت کمک به انها نیست بلکه کمک گرفتن از انهاست زیرا انها در همه امور منجمله علم و صنعت بسیار از انسانها پیش هستند بعنوان مثال یکی از وسایل نقلیه پیش پا افتاده انها که جایگاهی معادل پیکان خودمان در بین خودروها دارد وسیله ایست بنام “جنجنبانک” که از جن+جنبان(در معنی به حرکت و جنبش در اوردن) +ک تصغیر (به منزله بی اهمیت بودن این وسیله در بین سایر وسیله های انها ، تشکیل شده است. این وسیله پیش پا افتاده برای انها از حیث تکنلوژی بکار رفته در ان تمامی صنایع و نیز اختراعات و اکتشافات بشر را در جیبش میگذارد، من چندبار سوار ان شده ام -ای کیف دارد ، ای کیف دارد- البته اجازه رانندگی با انرا به بنده ندادند زیرا اولین شرط برای اینکه کسی(کسی شامل انسان و هم جن میشود فلذا وقتی یکنفر میگوید “کسی” ، ممکن است این واژه متوجه یک انسان باشد یا یک جن برعکس واژه “شخص” که مختص اشاره به انسانهاست) اجازه کنترل انرا داشته باشد انست که حداقل شش جزء از قران را حفظ باشد و در امتحان ایین نامه ان که تمامی سوالاتش از کتب بحارالانوار و حلیه المتقین استخراج شده نمره بالی نود بگیرد و حداقل به مدت دوازده سال نیز به کار رمالی اشتغال داشته باشد و کلیه کتب مربوط به علوم غریبه را از بر باشد و دارای مدرک ممتاز در امرار معاش از دسترنج دیگران باشد و نیز در امتحان عملی “استگرار” (یعنی به گریه در اوردن)حداقل بیست نفر بصورت همزمان نمره بسیار خوب و یا عالی اخذ کند ، البته کسانی که بتوانند مدرک معتبر مبنی بر گذراندن یکدوره درس خارج فقه از حوزه های علمیه قم و نجف ارائه کنند از تمام شروطی که ذکر شد معاف هستند و بدون هیچگونه امتحانی ، به انها گواهینامه درجه یک هدایت جنجنبانک اعطا میشود/موفق باشید.
چرا؟
مگر دایناسورها منقرض نشده اند؟
رفیق الان خود روسیه و چین هم از کمونیسم انصراف داده شما مثا کره شمالی چسبیدیش؟
امروز در یکی از کانالهای تلگرام ویدیوئی از دختر 8 ساله ای بنام سیده زهرا دیدم که این دختر خردسال در جلسه و یا سمیناری شعری بمدت 4 دقیقه و 28 ثانیه ای در وصف حجاب را بنحو جالبی میخواند و مجری جلسه نیز که از مجریان صدا و سیما است مسحور این شعر خوانی. در ذیل این ویدیو که محصول “تبیان” است از بیننده خواسته شده که فکر کند تا حقانیت حجاب را دریابد.
بنده کاری به موضوع شرعی بودن و یا نبودن حجاب تبلیغی حکومت ندارم ولی تبلیغ حجاب از طریق این روشها را بسیار شرم آور میدانم چون اولا نشان میدهد که نظام و روحانیون بدرستی فاقد هر استدلال منطقی در توضیح و یا توجیه حجاب اجباری هستند و دیگر اینکه این بودجه های میلیاردی تخصیصی به امر حجاب هر استفاده ای که برای جیب آقایان داشته، برای حجاب و عفاف دست آوردی نداشته. اما آنچه که بیشتر باعث ناراحتی است سو استفاده سیاسی از دختر 8 ساله ای است که به لحاظ همین شرع آقایان نه مکلف به امور شرعی است و نه به تبع آن مکلف به حجاب . وقتی این دختر اصلا مکلف به امری اعم از شرعی و غیر آن نیست، تجربه و توجیه و تبلیغش وافعا چه معنائی دارد بغیر از سو استفاده نا جوانمردانه از سادگی کودکانه یک دختر خردسال که بدون هیچ آگاهی و یا درکی مجبور به حفظ شعری بلند شده؟
امروز یکی از جنایات برسمیت شناخته موجود استفاده از سربازان کودک است. کودکانی که بدلیل شرایط خاص زندگی و عقلی و شعوری خود به راحتی به هر جنایتی دست میزنند و یک مزیت دیگرشان هم این است که میتوانند براحتی شستشوی مغزی شوند و خیلی راحت هم بدلیل بی پناهی و یا ضعیف بودنشان مورد انواع تجاوزات قرار بگیرند.
آیا استفاده از سیده زهرا 8 ساله غیر مکّلف برای اهداف سیاسی روحانیون و منحرفین حاکم نمونه سو استفاده از کودکان سرباز در شمایل جدید از سوی ولایت فقیه و از مصادیق جنایت بر علیه کودکان نیست؟
نه اینطور نیست ،اولا اصل لزوم پوشش زن از ضروریات اسلام و قرآن است و مستدل هم هست ،و حجاب اجباری در اسلام نداریم ،حجاب واجبی از واجبات مسلم اسلام و قرآن است بر آحاد زنان مکلف که زنان مسلمان شرعا موظف به رعایت آن هستند از نظر فردی ،و پشتوانه استدلال این حکم اسلامی نیز شعر یا تبلیغ خاصی نیست ،پشتوانه آیات قرآن است و روایات و ارتکاز و سیره متشرعه ،برای وقوف بر استدلال جامع در مورد این حکم اسلامی قرآنی می توانید به کتاب مستدل مساله حجاب مرحوم استاد علامه مرتضی مطهری و منابع تفسیری روایی مراجعه کنید ،البته تبلیغ و ترویج موضوعات اسلامی هم مشکلی ندارد و این تبلیغ اختیاری و مشتاقانه قابل قیاس با مساله کودکان سرباز در مناطق دیگر نیست ،واقع این است که در اینگونه موارد خود والدین یک فرزند افراد معتقد به دین اسلام هستند و روی علاقه به مسائل دینی فرض کنید فرزند هم شعری در این مورد یاد می گیرد و بازخوانی می کند ،و این از قبیل استفاده حرفه ای از طریق پول و بکارگیری کودک مثلا برای تبلیغ یک کالا نیست که در جاهای دیگر رواج هم دارد.
سیّد بزگوار..یک اصلی در آموزش و پرورش وجود دارد مینی بر اینکه اگر همه دانش آموزان در یک امتحانی مردود شدند آن تست اشکال دارد نه دانش آموزان مردودی.
شما عزیزان 37 سال است نمی توانید این امت در صحنه را قانع کنید که به این حجاب باور داشته باشند. چندین هزار میلیارد هم از حوزه تا زندان و دادسرا خرج شده ولی آخرش این است که خود روحانی مثل آقای زائری بیاید و انرا یک فاجعه فرهنگی بداند. یک احتمالی هم بدهید که حرف شما اشتباه است..چه اشکالی دارد؟
در ضمن حتما میدانید که تعدادی از فقها هم معتقدند این قضیه اصلا پشتوانه فقهی ندارد و آیات هم بد فهمیده شده اند. کما اینکه بر زنان مسلمان کنیز این حجاب واجب نیست و بر زنان مسلمان هم ای ن پوشش در مقابل خدمت کاران مرد درخانه واجب نیست.
بچه 8 ساله ای که به جکم شرع اصلا نمیداند چی به چی است وقتی چنین شعر بلند بالائی میخواند و در صدا و سیما هم پخش میشود، همه میدانند که پدر و مادرش چقدر خوش بحالشان میشود و اگر دقت کنید این خردسالان الان ابزار والدینی هستند که میخواهند ولایت مداری خود را ثابت کنند بدلایلی که همه میدانیم.. با این نوع شعر خوانی ها مشکل حل نمیشود..
باصفای گرامی
انتظار پذیرش اشتباه از سوی آخوند دشوارتر از آسفالت کردن سطح اقیانوسه.تاریخ نشون داده فقط زور جواب داده.
دوست گرامی ..
قیاس مساله حجاب با مثال فرضی مردودی همه دانش آموزان قیاس مع الفارق است! شما جوری صحبت می کنید که گویا مثلا اگر جمعیت زنان ایران فرضا 40 میلیون باشند همه این 40 میلیون درست مثل آن همه دانش آموزان ردی مخالف مساله پوشش هستند یا آنرا رعایت نمی کنند! نه جانم اکثر زنان مسلمان ایران ملتزم به پوشش شرعی هستند و پوشش شرعی هم چادر نیست ،مقصود پوشش بدن زن باستثناء وجه و کفین است در پوششی متعارف و غیر تحریک آمیز چه چادر باشد و چه بدون چادر و بصورت لباس سراسری مثل مانتو ،و عده ای هم هستند که نه به حجاب بلکه به همه احکام دین بی اعتنا هستند که اینها درصد ناچیزی را در جامعه تشکیل می دهند هرچند شما می خواهید آنها را اکثریت جلوه دهید یا خود را زبان گویای مردم ایران قلمداد کنید ،اینطور نیست دوست عزیز.البته من با روش های رایج مثل زدن و بستن و گرفتن و تحمیل موافق نیستم ،نظر من این است که در مورد پوشش کار فرهنگی انجام گیرد و اگر فرضا جایی چند تار موی زنی بغفلت یا حتی تعمد آشکار شد زمین و زمان را بهم ندوزند ،اما بی اعتنایی به احکام ضروری اسلام و حق اکثریت در رعایت احکام اسلام در سطح جامعه هم با اینگونه توجیهات شایسته نیست.آقایی هم که نام بردید خوب نظر خود را گفته است ،او نه فقیه است و نه اهل فتوا ،طلبه ای معمولی است در عین حال که من تصور می کنم نظر او به روش های رایج است نه اصل برداشتن و آزادی پوشش.
در مورد فقهاء ،من آماده گفتگو و احتجاج در باره انظار دیگران هستم ،اگر احساس می کنید توان طرح آن انظار و دفاع از آنها را دارید می توانید آنرا مطرح کنید ،اما مطمئن باشید انظار آن دیگرانی که به آنها اشاره می کنید انظار مورد اعتنایی نیست و قابل اشکال هست. آن مساله کنیز علاوه بر فقدان موضوع در حال حاضر حکم و حکمت خاصی دارد در عین حال نمی توان با یک قیاس حکم دیگری اثبات کرد مگر اینکه مبنای جنابعالی غیر از تک منبعی بودن و فقط قرآن را منبع احکام دانستن این باشد که قیاس نیز در فقه شیعه جایز است!
در مورد بچه هشت ساله قبلا توضیح عرض شد ،از نظر من ترویج ارزش های دینی در قالب هنر بلااشکال است و اشکال شما در این مورد بی مورد است و استدلال در مورد مساله پوشش استدلال به شعر نیست استدلال به کتاب و سنت است…
بنام خدا و با سلام به تمامی هم وطنانم چه داخل کشور و چه خارج از کشور و فارغ از هر کیش و مذهبی و جناحی .
اما بعد سوالی است که فکر بنده را بعنوان کسی که اصل نظام را قبول داشته ولی نوع و روش حکومتداری رهبر و دیگر مسیولانش را بشدن منتقد هستم لذا خواهشمندم سوال بنده را بقدر میسور و جدا از گفتگوهای رایج حوزوی برادر محترم سید مرتضی جواب دهد . بخدا قسم برایم مهم است .
همیشه در فکر و ذهن بنده بعنوان یک رزمنده دفاع مقدس این سوال برایم گنگ است که حالا که ما انقلاب کردیم و برای این هدف نزدیک به میلیون نفر شهید و جانباز و ازاده خسارات معنوی جدای از میلیاردها دلار خسارات مادی هزینه کرده ایم حال اگر کسی از ما بپرسد با این همه خسارات معنوی و مادی چه چیزی را متحول کرده ایم جواب چیست ؟ یعنی موفقیتهایی که در زمینه مادی و معنوی بعد از انقلاب کسب کرده و هر روز بیشتر از دیروز بر ادامه ان مصر هستیم چه چیزهایی می باشد که وزنه را به سود این راه سنگین نماید ؟
لذا خاضعانه از برادر فاضل سید مرتضی عزیز بعنوان شخصی که می تواند در این راه مرا کمک نماید یک براورد و شمه ای از موفقیتهای انقلاب مان را برایم توضیح دهد . بعنوان مثال تناسب بین فقر – فحشا – دینداری و …… بین قبل از انقلاب و بعد از انقلاب . در کل دستاوردهای این انقلاب در تمامی زمینه های اجتماعی سیاسی و …… . والامر الیکم
حمید گرامی
اگر شما به اصل نظام دینی که مردم به آن رای داده اند و خواستار تداوم آن هستند معتقد هستید و می گویید برای حفظ آن در جهت عمل صحیح به احکام اسلام فداکاری کرده اید ،بنظر من لازم است بر این اعتقاد پابرجا باشیم و سوء مدیریت یا سوء استفاده برخی افراد نباید ما را از اصل نظام و اسلام رویگردان کند ،فرض کنید اگر قول و فعل من یا امثال من بد باشد ،بیزار بودن از قول و فعل من و امثال من نباید شما را از اصل اعتقاد و ایمان به اسلام و نظامی که اینهمه جانفشانی ها برای حفظ آن شده است باز دارد ،در این فرض بنظر من وظیفه دینی و اسلامی تبیین درست حقایق و معارف دینی ،و کوشش برای اصلاح ،و انتقاد صحیح از کجروی است اگر اعتقاد به اصل نظام وجود داشته باشد ،و در این راه نباید مایوس شد و بصرف یاس،با مخالفان دین اسلام و مخالفان نظام مردمی که خواهان سقوط آن هستند همراه شد.
….چهار نقطه از من ، به هیکل ات سید رضا
قابل توجه رهبر گرامی: بشناسیم دژمن را. در لینک زیر با چشما ن خود می بینیم که چگونه میشل اوباما همسر رییس جمهور آمریکا در یک خودرو همراه یک مجری تلوزیونی نامحرم در محوطه کاخ سفید آواز میخواند، میرقصد و در آن میان از پروژه انسان دوستانه خود برای فراهم کردن امکان آموزش بران دختران جهان سومی میگوید و آب از آب تکان نمیخورد. پرسشی که برای من پیش آمده این است: اگر ما انسانیم اینها که هستند؟ فرشته؟
https://www.youtube.com/watch?v=ln3wAdRAim4
باسلام . ضرب المثلی داشتیم که میگفت : شتر با بارش گم شد / بیآییم ضرب المثل را با توجه به دزدی های امروزی که انجام میشود ، تغییر دهیم و اینکه دزدیدن شدن نفتکش با نفت و گم شدن آن را به ضرب المثل ” نفتکش غول پیکر با مخزن نفت اش گم شد ” را جایگزین شتر نماییم .
سلام علیکم ، جنابِ سید مرتضی ، تشکر میکنم از پاسخی که فرموده اید ولی بنظر میرسد که باید بین بنده و جنابعالی هم همان ” مجادله ی ” مکرری که بینِ جنابعالی و حضرت آیت الله نوری زاد پیش آمده از سر گرفته شود . حقیر 2 مورد سئوال داشتم مبنی بر اینکه یکم : بعد از جنایات سال 1388 و ادعای آیت الله مهدی کروبی مبنی بر اینکه در زندان ” کهریزک ” به تعدادی زندانی عمل شنیع لواط صورت گرفته ، ایشان را در سیما برابر دیده گان 75 میلیون قرار داده و از ایشان ” رِندانه ” سئوال میکردند که آیا شما شخصاً در محل لواط بوده و عمل لواط را دیده اید ؟ که جنابعالی مرقوم فرمودید که این مصاحبه تلویزیونی را مشاهده ننموده ام . سئوال دوم : یا زمانی یک نو جوانی به نام ” حسن جمالی فشی ” را در سیما آوردند ( چندی بعد هم او را اعدام کردند ) و از این پسر جوان اعتراف گرفتند مبنی بر اینکه من در اسرائیل آموزش دیدم! و آمدم دانشمندان هسته ای را کشتم! جنابعالی به این حقیر فرموده اید که : شما از کجا مطمئن هستید که اعتراف ایشان اعتراف غیر حقیقی بوده است ؟ ضمن اعتراف یا اقرار مسموع مربوط است به جلسه دادگاه!! ( عقل حقیر حکم میکند که این نوع سخنان از پیش تعییین شده را نپذیرم چرا که وقتی همسر دانشمند هسته ای خانم علیمحمدی با التماس میخواهد که لحظاتی با همان قاتل همسرش یعنی پسرک جوان ” جسن جمالی فشی ” رو در رو شود که حق هم همین بوده ، هرگز این اجازه را به او نداده اند . جنابِ سید مرتضی وقتی جنابعالی در جایی فرموده اید که : من بارها گفته ام تا پرونده قضائی و بینات و اقاریر و تحقیقات قضائی و استناد قاضی به قانون و خود قانون را نبینم و … قبول نمی کنم ! اما همینکه حاکمیت نظام اسلامی اخباری از جنس موارد فوق را به خورد جنابعالی و مردم میدهد ، ظاهراً جنابعالی بصورت پیش قراول و عموم مردم عامی بایست هر آنچه را که آن جعبه جادویی ( سیما ) برای مردمی که اساساً چیزی ندیده اند ، آن اخبار و توجیهات مجعول را بپذیرید که این نوع خبرهای دروغین را ” تزویر ” حکام می نمامند . اما اینکه خواسته بودم که جنابعالی بفرمایید که جایگاه “عقل ” در بینندگان 75 میلیونی سیما به این دو مورد نمایش تلویزیونی ذکر شده و پذیرشِ این نوع مجعولات در بین آنانی که کمی می فهمند ، کجاست ؟ و اساساً مردمی که چیزی را به چشم خود ندیده اند ، چگونه باید پذیرای اینگونه نمایش های تلویزیونی باشند ؟ در نهایت در مورد علنی بودن دادگاهها طبق قانون اساسی خواسته بودم که فرمودید : آنچه که مسلم است این است که در قانون اساسی فقط در مورد جرایم سیاسی (نه جرایم امنیتی) تصریح شده است که باید بطور علنی و با حضور هیات منصفه برگزار شود نه در مورد همه دادگاهها ،و ظاهرا در آیین دادرسی و قوانین عادی تشخیص علنی یا غیر علنی بودن دادگاهها بتناسب امنیتی بودن یا نبودن ،منافی عفت عمومی بودن یا نبودن ،به تشخیص قاضی دادگاه صالحه احاله شده است و البته اقراری که نافذ و اثر گذار در میزان مجازات هست اقراری است که در دادگاه ابراز می شود !! خب جناب سید مرتضی این آخرین پاسخ شما نیز همان ” توجیهاتِ اصحاب شنبه ای ” غلط و بی پایه حاکمیت به افراد است . چرا که 38 سال از انقلاب اسلامی میگذرد و ما در این کشور انسان با تفکر ” سیاسی ” نداریم و هر چه هست ، انسان ها ” برانداز نظام اسلامی اند ” و مثلاً همین نمونه آخرین اش ، محکومیت 5 سال حبس برای خانم ” نازنین زاغری ” است که در فرودگاه کشور با کودک 2 ساله اش به ” جرم امنیتی ” بازداشت شده و نظام اسلامی معتقد است این زن میخواسته یک تنه ” نظام اسلامی ” قدرتمند کشورمان را دماغ آمریکا و اسرائیل را به خاک و خون کشیده ، ساقط کند و احتمالاً اولین کسی که چنین ” تزویری ” را با جان و دل خریده ، حضرتعالی بوده اید . اما بیشتر جهت کم کردن و یا بر چیدن اینگونه ” مجادلات ” بین جنابعالی و حضرت آیت الله نوری زاد ، پیشنهادی دارم که به شرط حیات در پست ها و کامنت های بعدی بیان خواهم کرد . با تشکر
مهرداد گرامی
من نه اهل فتوا دادن هستم و نه اهل مجادله و صرفا اگر کسی سوالی کرد که در حد وسع فهم من است پاسخ می دهم ،در این مواردی که در آنها مجادله ای دارید کما فی السابق شما را به فتاوی جناب آیت الله نوریزاد ارجاع می دهم،گفتگوی من و آیت الله نوریزاد هم به خود ما مربوط است ،شما در همان حوزه استفتاء خود مشغول باشید.
جناب نوری زاد گرامی
با درود و ادب بسیار
نظر به این که سید مرتضی تا کنون چندین بار در پاسخ به مطالب دیگر کاربران این سایت، نوشته داده اند که گفت و شنود ایشان با شما فقط به خودتان مربوط می شود (همین کامنت بالا جدید ترین مورد تکرار ادعای چندباره ایشان است) و دیگران را حق همکلامی با ایشان نیست و از اساس کسی نباید دخالتی بکند،
و با توحه به این که کلا خود را به بی توجهی زده اند که این سایت بنا بر تصمیم صاحب و گرداننده آن (که شما باشید) یک میدانگاه افکار عمومی و محل تبادل اندیشه ها است (در یونان قدیم به آن forum می گفتند) و همان طور که هر کسی اجازه دارد هر کامنتی را ببیند و مطلب مخفی و خصوصی نداریم، هر کسی هم می تواند نظر خود را ارائه کند یا امتیاز بدهد،
و با عنایت به این که باز خود را به بی توجهی زده اند که: دقیقا به دلیل عمومی بودن این فضا است که خودشان هم اجازه دارند در پای کامنت هر کسی نظر خود را آزادانه ابراز کنند،
“صمیمانه و جدا” خواهشمندم که از این پس مطالب ایشان را که خطاب به هر کس (از جمله شخص شما) ارسال می شود، پس از این که شخصا مطالعه فرمودید منتشر نفرمایید تا موجبات دخالت دیگران فراهم نشود و مطلب همچنان فقط بین ایشان و شما مطرح شود، که البته ظاهرا خواسته قلبی ایشان هم همین است.
با تجدید ارادت
چناب سید مرتضی من عرض کردم هروقت کامنتی بگذارم حتما آی دی خود را به جناب نوری زاد اعلام میکنم !!!!!!!!!!!!!! سوال فوق از بنده صادر نشده بود واز جناب مبشر بود !!!
یکتا
12:32 ب.ظ / سپتامبر 16, 2016
ببخشید فایده این حرفها چیه؟ حالا که چی؟ اصلا شما میدونی اینجا چه خبره؟ از اروپا که نمیشه برای همه نسخه نوشت..بعد هم لطفا دست از این کپی و چسباندن بردارید..کلافه شدیم..هی این از اون و اون از این کپی میکنند!..خودتون مطلبی و یا نظری ندارید؟
یکتا
5:55 ب.ظ / سپتامبر 17, 2016
آقای مزدک مدعی دموکراسی و سکولاریسم!..کمی ادب چیزی از کسی کم نمی کنه!..ادب مرد بهتر از سکولار بودن اوست!..فکر کنم این اولین کامنت بی چنگگ شما بود..همین جور ادامه بدی باعث خوشحالی است!
یکتا
10:58 ق.ظ / سپتامبر 16, 2016
اینطور که معلومه بیشتر وقت نوریزاد صرف چنگگی کردن کامنتهای مزدک است..بابا ابن بنده خدا را مریض کردی!..نمیشه یک کمی باادب بنیویسی چنگگی!!..ما رو خسته کردی!..دریغ از یک حرف منطقی تو تمام حرفات..فقط فحش به این و به اون!..خودتو دکتر نشون بده!
یکتا
1:03 ق.ظ / سپتامبر 18, 2016
بابا اینا دیگه کین؟..آقا یکذره ادب انقدر سخت است؟!
یکتا
1:12 ق.ظ / سپتامبر 18, 2016
تا آنجا که یادمان است “انسان” سمبل متانت است…انسان جان اگر متین تر بنویسی باور کن نوشته ایت زیباتر میشود عزیز..
………………
ببخشید جناب یکتا کسی شما را مسؤل رعایت ادب دراین سایت گذاشته؟نکند تو خونه هم به همه گیر می دید؟چرا اینجور و چرا آنطور؟…هموطن حرفی برای گفتن داری بزن نداری بتو چی که برای مردم تعیین و تکلیف می کنی؟این سایت یکنفر مسؤل دارد و تا حالا غیر از یکنفر هم نبوده.بفرمائید شما از طرف کی مسؤل رعایت ادب و مبصر کلاس در این سایت شده اید؟توی این سایت یا آدم خواننده است و یا هم خواننده و هم نظر دهنده همین!برای دیگران کسی اینجا تعیین تکلیف نمی کند.اگر هم چنین کسی باشد آن من یا شما نیستیم!
اطف فرمودید جناب مزدک. خدمت حضرتعالی که در این سایت مبلغ دموکراسی و سگولاریسم و ضد همه چیز بد هستیدعارضم که اگر قرار باشد مثل شما باشم باید بگویم “هموطن حرفی داری بزن..بتوچی که از صبح تا شب به بالا و پائین اسلام و مسلمون ها کار داری؟ بتو چی که سید مرتضی چکاره است و یا نیست؟ مگر کسی تو را بعنوان مبصر کلاس اسلام شناسی تعیین کرده که با هر جی که مخالفی سیل فحش رو روانه میکنی؟ بعد هم اصلا تو چیکاره این سایتی که دخالت میکنی؟ اگر تذکری هم لازم باشه مدیر سایت میده..اصلا به تو چی؟””
ولی خوب من از شانس خوب شما مثل شما نیستم و از این سئوالها نمی کنم. ولی برای یاد آوری عرض میکنم که این سایت برای آگاهی و روشنگری و تبادل افکار است نه فحاشی و توهین..وقتی کسی بغیر ار توهین کار دیگری بلد نبست راهش این است که آرام بنشیند و یاد بگیرد ..شما تصور کن وسط یک جلسه فرهنگی یکی با موتور گازی بیاد هی صدا دربیاره..چقدر بده..حالا اگه یکی بگه آقا لطفا کمی آرامتر یاید ناراحت شد؟..البته دور از شما..شما که آقائی..هروقت هم مدیر محترم سایت امری کرد روی چشم…راستی حرف من هم در این سایت همین است..از بقیه هم دارم یاد میگیرم…
…………….
و خدای عقل آفرین و فرو فرستنده وحی و شریعت هم به عقل بها داده است و هم به احکامی که فرو فرستاده است برای تامین سعادت انسان.از این بیان معلوم شد که منبع دریافت محتوای دین اسلام فقط عقل نیست ،زیرا اگر عقل وافی به همه اغراض و مصالح و سعادات دنیوی و اخروی انسان بود دیگر نیازی به فرو فرستادن شریعت نبود و نیازی به ظهور دین اسلامی نبود که شما می گویید………
……….
این سید برای توجیه //////////// به چه چیزهائی که مثوسل نمی شود!چون عقل بشر کافی نیست بنابراین ///// کسانی را از همان انسانها از نا کجا آبادی بزیر فرستاده که سعادت اخروی و معنوی …را بمردم یاد آوری کند.اگر کسی از این سید بپرسد خب این ////شما که//////////دارد و آنچه در کتابش آمده چیزی جز آنچه قبلا در آن جوامع بوده نیست و آنچه جدید است بحث کینه توزیها و دشمنی ها بین عرب و غرزدنهای زنان محمد و …بیش نیست و این هیچ احتیاجی به یادآوری ندارد چون جزئی از زندگی اجتماعی آنروز بوده.شما می شوید ملحد!کجای قرآن بدرد تعلیم و تربیت امروزی میخورد؟یک مقایسه ساده با آنچه بشر با اندیشیدن و پژوهش در این چند قرن به آن رسیده با اموزه های دینی بخوبی نقش تخریبی دین را در آموزش و پرورش نشان می دهد.نه سید درد شما همان کساد شدن دکانتان است نه چیز دیگری .والا هر انسان خردمندی با یک نگاه به جوامع پیشرفته و متمدن و مقایسه شان با دیار اسلام زده و دیدن اینهمه فلاکت و بدبختی در چنین دیاری بخوبی به نقش مخرب دین در آموزش و پرورش پی خواهد برد.سید مرتضی انسان را چیزی جز همین خردش نیست و برای زنده ماندن و زندگی کردن چیزی جز این را نه دارد و نه به آن محتاج است.نسل امروز دیگر تره هم برای افکار مخرب و انسان ستیز حوزویان خرد نمی کند.آنچه با خرد انسانی سازگار نیست دور ریخته می شود.این چند صباحی مست قدرت شما نیز بگذرد و بعد از آن خواهی دید که تمام خرافاتی را که بافته اید تنها برای کمدینها و جک گو کاربردی خواهد داشت.
ناشناس
3:30 ق.ظ / سپتامبر 18, 2016
علی1 گرامی
دوست همیشگی ات هستم و طبق معمول سؤال دارم: این سلطان عثمانی و سلطان قاجار یکی از یکی مستبد تر و آدمکش و مرتجع تر و متعصب تر و عیاش تر بودند. در این مورد به اندازه دو سه کتابخونه سند تاریخی و بیوگرافی و سفرنامه و رمان هست که درباره چشم در آوردن و سیخ کشیدن و قتل عام ارامنه هم توسط صفویان و هم توسط عثمانیان نوشته اند . حالا این سید بنده خدا که میگن با استبداد مبارزه می کرد آیا مثل دزد ناشی به کاهدون نزده بود؟ از خونخواری به خونخوار دگر امید نبسته بود؟من که میگم فراماسون بوده
……………..
ناشناس گرامی منهم با شما موافقم.این سید هم از ////////////// مثل اغلب حوزویان.اینها گروهی بوده اند مثل سید جمال ومحمد عبده و اقبال لاهوری …که همه دست پروده انگلیس و فراماسیون بوده اند.همین سید اگر قاتل میرزا اقاخان کرمانی نباشد در برگرداندنش توسط سلطان مستبد و هرزه عثمانی به در بار هرزه تر از او ناصرالدین شاه و مرگ فجیعش بی تقصیر نبوده.افرادی مثل شریعتی و گروهای اسلامی با توسل به افکار همین افرادیکه خود در ناز و نعمت در دربار سلطان زنباره و فاسد عثمانی می زیستند بفریب جوانان ایرانی پرداختند.خود شریعتی هم مشکوک است .شما بمرگش توجه کنید که با دروغ آنرا به ساواک منسوب کردند.در صورتیکه ایشان بر اثر سیگار زیاد و بعضی معتقدند مشروب و…؟سنگکوب کرد و مرد.ولی بجای اینکه بخواهند کالبد شکافی شود تا علت مرگش معلوم شود به اراجیفی چون ساواک شریعتی را کشت دست زدند.بنیان حرکتهای اسلامی در این 300 سال اخیر از طرف انگیس بوده و بدون استثنا حرکتهای ویرانگر اسلامی را و افراد مؤثری چون عبده و سید جمال و اقبال …را نمی توان جدای از این خان گسترده توسط غرب تجزیه و تحلیل کرد.نمونه اش همین حرکت خمینی در ایرانست که غرب تمام امکانتش را بکار برد تا ایرانیان را فریفته و از روی کار آوردن حکومتی مردمی جلوگیری کند.حالا شما بیائید قدرت انگلیس را با زمان امپراطوریش مقایسه کنید تا براحتی تشکیل همین حوزه های علمیه رنگارنگ و نقش انگلیس را در بوجود آمدنشان و ادامه فعالیتهایشان را بخوبی درک کنید!
ناشناس
3:30 ق.ظ / سپتامبر 18, 2016
علی1 گرامی
دوست همیشگی ات هستم و طبق معمول سؤال دارم: این سلطان عثمانی و سلطان قاجار یکی از یکی مستبد تر و آدمکش و مرتجع تر و متعصب تر و عیاش تر بودند. در این مورد به اندازه دو سه کتابخونه سند تاریخی و بیوگرافی و سفرنامه و رمان هست که درباره چشم در آوردن و سیخ کشیدن و قتل عام ارامنه هم توسط صفویان و هم توسط عثمانیان نوشته اند . حالا این سید بنده خدا که میگن با استبداد مبارزه می کرد آیا مثل دزد ناشی به کاهدون نزده بود؟ از خونخواری به خونخوار دگر امید نبسته بود؟من که میگم فراماسون بوده
……………..
ناشناس گرامی منهم با شما موافقم.این سید هم////////////// مثل اغلب حوزویان.اینها گروهی بوده اند مثل سید جمال ومحمد عبده و اقبال لاهوری …که همه دست پروده انگلیس و فراماسیون بوده اند.همین سید اگر قاتل میرزا اقاخان کرمانی نباشد در برگرداندنش توسط سلطان مستبد و هرزه عثمانی به در بار هرزه تر از او ناصرالدین شاه و مرگ فجیعش بی تقصیر نبوده.افرادی مثل شریعتی و گروهای اسلامی با توسل به افکار همین افرادیکه خود در ناز و نعمت در دربار سلطان زنباره و فاسد عثمانی می زیستند بفریب جوانان ایرانی پرداختند.خود شریعتی هم مشکوک است .شما بمرگش توجه کنید که با دروغ آنرا به ساواک منسوب کردند.در صورتیکه ایشان بر اثر سیگار زیاد و بعضی معتقدند مشروب و…؟سنگکوب کرد و مرد.ولی بجای اینکه بخواهند کالبد شکافی شود تا علت مرگش معلوم شود به اراجیفی چون ساواک شریعتی را کشت دست زدند.بنیان حرکتهای اسلامی در این 300 سال اخیر از طرف انگیس بوده و بدون استثنا حرکتهای ویرانگر اسلامی را و افراد مؤثری چون عبده و سید جمال و اقبال …را نمی توان جدای از این خان گسترده توسط غرب تجزیه و تحلیل کرد.نمونه اش همین حرکت خمینی در ایرانست که غرب تمام امکانتش را بکار برد تا ایرانیان را فریفته و از روی کار آوردن حکومتی مردمی جلوگیری کند.حالا شما بیائید قدرت انگلیس را با زمان امپراطوریش مقایسه کنید تا براحتی تشکیل همین حوزه های علمیه رنگارنگ و نقش انگلیس را در بوجود آمدنشان و ادامه فعالیتهایشان را بخوبی درک کنید!
سید مرتضی خاک بر سر کسیکه خردشو//////////////////////پر مدعا!اگر خدا به رگ گردن انسان نزدیک تر است بفرمائید جای شما بجز برای /////////////// کجاست؟
ای بابا..دوباره شروع شد!!
ایمیل بدم خدمتتون؟!
بسیار تحلیل درست و کاملی بود احسنت به شما با این همه درایت.
اگر باز از خواب خرگوشی بیدار شوند باز خوب است.مملکت را باید کمک کرد تا به سوی رفاه برود
مردم خوب زندگی کنند
در سال 1941 بارانی سیل آسا در مکه بارید که سیلی عظیم راه
افتاد و کعبه را هم فرا گرفت ..
اما نکته اینجاست که در نسخه های آیین های ابراهیمی آمده است
که سیل نشان از قهر خداوند و برای از بین بردن کفار است!!
هر چند ما این رخداد را یک رخداد طبیعی میدانیم .
ذهن کنکاشگر ما می پرسد : در کعبه ای که جز حاجی و نمازگزار
نیست کدام قهر بر کدام کفار ؟؟؟
آیا خدا از پاسداری خانه و مومنان خود ناتوان است ؟؟
داستان ابراهیم و بت ها را یادآور میشویم ، ابراهیم شبانه بت ها
را با تبر خود خورد کرد و در آخر تبر را بر دوش بت بزرگ نهاد ..
فردای آنروز که مردم آمدند ابراهیم را مقصر شناختند ، ابراهیم
گفت بت بزرگ اینکارو کرده !
پس ابراهیم استدلال میکند که این چه خدایانی هستند که از خانه
و سنبل خود نمیتواند دفاع کند ؟؟؟
همین پرسش منطقی اینجا مطرح میشود این چه خدای ست که
توان پاسداری از خانه خود را در مقابل سیلی ندارد ؟؟ اصلا چرا راه دور؟ همین تازگیها بود که نخست جرثقیل باعث کشته شدن شماری از زیارت کنندگان کعبه شد، و هنوز زمان زیادی نگذشته بود که در یک روز بصورت خیلی خشونت بار شمار بسیاری از این حاجیان در مکه کشته و له شدند، و باز خدای مسلمانان نتوانست جانشان را نجات دهد
وقتی در دنیای امروز و با استناد عکس می بینیم که چنین رخدادهایی
اتفاق افتاده چه دیدگاهی به ذهن منطقی وارد میشود ؟؟؟؟
دوست دیندار من : آری ! این خانه ساختمانی قدیمی بیش نیست
خدایی را میپرستی که حتی توانایی پاسداری از خانه خود را ندارد!
مطلب نقل قول از نویسنده ناشناس است.
سیل نشانه قهر خداوندی نیست ،سیل از حوادث طبیعی در جهان طبیعت است و علل و اسبابی دارد.بنای جهان نیز دائم بر اعجاز استوار نیست ،و خانه خدا هم که جنبه سمبولیک دارد مشمول حوادث طبیعی این عالم هست ،و وقوع زلزله یا سیل در هرجای این جهان دلیل بر خوبی یا بدی آن نقطه و قداست یا عدم قداست آن نیست. بنابر این روشن شد که احتجاج ضعیف شما بر مقدمات نادرستی استوار بود :سیل نشانه قهر خداست ،اینکه سیل قهر خداست از تعلیمات ادیان ابراهیمی است ،خانه کعبه یا هر نقطه دیگری مشمول قوانین طبیعت نیست ،خدا عاجز است … و چیزهایی از این قبیل که همه دریافت های نادرست شماست و ارتباطی با محتوای دین ندارد.
جناب سؤال از سید مرتضای گرامی :
من فکر می کنم جواب آخوند معلومه که چه فرمیه :
اگر آن سیل بند آمده بود یا آن جر ثقیل به علت نقص فنی از کار افتاده بود، اون وقت می دیدی که از همه طرف یه آخوندی هوار می کشید که آی ،معجزه، آی معجزه. حالا که هم سیل و هم جر ثقیل کار طبیعی خودشون رو کردند، باز هم آخوند میگه الخیر فی ماوقع. میگی: آخه چه خیری ببم جان؟ آخوند جواب میده: ما از حکمت خدا خبر نداریم .بعدا می فهمی.اممکنه بگی به تو چه؟ من سؤال از سید پرسیدم . عیب نداره. حق با شماست. اما من هم خواستم به تکلیف عمل کنم و شما رو نهی از منکر کنم > از قدیم گفتند: از دو کس بترس که حریفشون نمیشی،یکی آخوند، یکی هم کولی
کار بر گرامی، کعبه از قبل بتخانه بوده است و مسلمانان نیر در حال حاضر در آنجا همان کارهایی را می کنند که بت پرستان می کردند مثل بوسیدن سنگ سیاه و هفت دور چرخیدن به اسم طواف و قربانی کردن گوسفند و سنگ زدن به شیطان و هفت مرتبه بین دو کوه صقا و مروه هروله کنان! دویدن، اینها دقیقا کپی برابر اصل همان کارهایی است که بت پرستان در همین بتخانه کعبه می کرده اند و هیچ چیز جدیدی اتفاق نیفتاده است جز یک فریب بزرگ!!! خود محمد 15 سال از 23 سال ادعای پیغمبری اش را بسوی اسرائیل نماز می خوانده است و این بتخانه را خانه خدا نمی دانسته است! اگر این کاری را که بعدا در مدینه بواسطه مورد تمسخر قرار گرفتنش از طرف یهود یان که تو چه پیغمبری هستی که قبله نداری!؟ و او ناچار شد قبله اش را از اسرائیل به بتخانه کعبه تغییر دهد اگر این کار را همان اول در مکه انجام داده بود دیگر فرار از مکه به مدینه و بعد هم کشت و کشتارهای او در مدینه و اهالی مکه پیش نمی آمد در واقع بواسطه مورد تمسخر قرار گرفتنش او هم قبله اش را تغییر داد و هم انتقام سختی از یهودیان مدینه گرفت و سناریوی ادعایی بنام اسلام که تا این تاریخ ادامه ادیان ابراهیمی بود را تغییر داد و از این تاریخ هم قبله اش را به سمت بتخانه کعبه قرار داد و هم تما آداب و رسوم اعراب بت پرست از این تاریخ تحت عنوان احکام امضائی وارد اسلام شده است و با قوم و خویش خود در مکه نیز صلح کرد که از آن تحت عنوان فتح مکه! نام می برند در واقع سناریوی او در 8 سال انتهای پیغمبری اش کلا متوجه تایید و امضای دین آبا و اجدادی خود بود اینکه می بینید پیغمبر مکه با پیغمبر مدینه تفاوت دارد دلیلش همین تغییر سناریوی او است تمام کشت و کشتار و راهزنی و غارت کاروان تحت عنوان جهاد، تماما همان کارهایی است که اجداد بت پرست او انجام میدادند و همه اینها در مدینه بعد از تمسخر یهودیان وارد دین اسلام شده است در خاتمه از شما و دیگران میخواهم فقط به این یک سوال فکر کنید و پاسخ آنرا بدست آورید.
چرا پیغمبر بمدت 15 سال که 13 سال آن را در مکه بوده است به سمت کعبه نماز نمی خوانده است!؟
خدتوند تصمیمش عوض شده قربون
اولا: کعبه برحسب وضع اولی خود توسط آدم یا ابراهیم علیهما السلام بتخانه نبوده است ،آنها کعبه را وضع کردند بعنوان سمبل توحید و یگانگی خدا و توجه سمبلیک به آن برای توجه به خدا در عبادات وگرنه خدا که فوق زمان و مکان است مختص بمکان خاصی نیست :اینما تولوا فثم وجه الله ،پس وضع اولی کعبه برای توحید و توجه به خدای یگانه بود نه بت پرستی ،اما مع الاسف در سیر تاریخی وبجهت انحراف،کعبه بوسیله بت پرستان و مشرکان برخلاف وضع اولی مبدل شد به محل نصب بت ها و توجه به آنها که سنگ و چوبی بیش نبودند ،و تلاش پیامبر اسلام این بود که کعبه را از این وضع شرک آلود تطهیر کند و آنرا بوضع اولی خود باز گرداند لذا می بینیم پیامبر اولین کاری که در فتح مکه کرد این بود که همه آن بت ها را بدست مبارک خویش بر زمین ریخت ،و این دقیقا همان کاری بود که ابراهیم و فرزندش به آن مامور بودند :تطهیر کعبه از مظاهر شرک :”وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْقائِمينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُود.البقره/26
و چون براى ابراهيم جاى خانه را معين كرديم [بدو گفتيم:] «چيزى را با من شريك مگردان و خانه ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان [و] سجده كنندگان پاكيزه دار.
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُود.البقره/125
و چون خانه [كعبه] را براى مردم محل اجتماع و [جاى] امنى قرار داديم، [و فرموديم:] «در مقام ابراهيم، نمازگاهى براى خود اختيار كنيد»، و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه: «خانه مرا براى طواف كنندگان و معتكفان و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه كنيد.
این وضع اولیه تاریخی وضع کعبه بوده است پس کعبه برای توحید بنا نهاده شد و سمبل توحید بود که در سیر تاریخی بانحراف کشیده شد.
ثانیا:اعمال عبادی که بت پرستان انجام میدادند در همه موارد با چیزی که در دو آیه فوق به آن اشاره شده است و بعد توسط پیامبر تبیین دقیق شد یعنی طواف و رکوع و سجود و کارهای دیگر برابر خدای کعبه و نه بتان ،یکسان نبود ،آنها عریان طواف می کردند و این اعمال معهود در اسلام را انجام نمی دادند.
ثالثا:بیت المقدس قبلا قبله گاه ادیان دیگر و پیامبران قبل مثل عیسی و موسی بود و گرچه احکام عبادی در اسلام اموری تعبدی و تابع تشریع خداست اما بعيد نيست يكى از علل مهم تغيير قبله این باشد كه خانه كعبه در آن زمان كانون بتهاى مشركان بود، پس دستور داده شد مسلمانان موقتا به سوى بيت المقدس نماز بخوانند و به اين ترتيب صفوف خود را از مشركان جدا كنند،اما هنگامى كه به مدينه هجرت كردند و تشكيل حكومت و ملتى دادند و صفوف آنها از ديگران كاملا مشخص شد، ديگر ادامه اين وضع ضرورت نداشت در اين هنگام به سوى كعبه قديمىترين مركز توحيد و پرسابقه ترين كانون انبياء باز گشتند،بديهى است هم نماز خواندن به سوى بيت المقدس براى آنها كه خانه كعبه را سرمايه معنوى نژاد خود مى دانستند مشكل بود، و هم بازگشت به سوى كعبه بعد از بيت المقدس بعد از عادت كردن به قبله نخست پس مسلمانان در واقع به اين وسيله در بوته آزمايش قرار گرفتند، تا آنچه از آثار شرك در وجودشان است فرو ریزد، و پيوندهاى خود را از گذشته شرك آلودشان ببرند و روح تسليم مطلق در برابر فرمان حق در وجودشان پيدا گردد:
وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتي كُنْتَ عَلَيْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْه..البقره/143
و قبله اى را كه [چندى] بر آن بودى، مقرر نكرديم جز براى آنكه كسى را كه از پيامبر پيروى مى كند، از آن كس كه از عقيده خود برمى گردد بازشناسيم.
والا خدا مكان و محلى ندارد،و قبله رمزى است براى وحدت صفوف و احياى خاطره هاى توحيدى، و تغيير آن هيچ چيز را دگرگون نخواهد كرد، مهم تسليم بودن در برابر فرمان او و شكستن بتهاى تعصب و لجاجت و خود خواهى است.
دوستان عزیز لطف کنید انقدر خبرهائی را که خود ما زودتر از همه میخوانیم و یا میبینیم گپی و چسباندن نکنید..این ها بدرد هیچکس نمی خورد.
با پوزش از همگی لطفا تصور بفرمایید اگر در چنین موقعیتی گرفتار شدید چه کار میکنید???
رکنا: نوجوان ایرانی، چادرش را روی سر کشیده بود و از شدت درد انگشت آسیب دیده اش آرام آرام می گریست تا پدر اشک ها و ناله های او را نبیند اما نگاه خیره «قلم» بر دستان منشی پزشک بخش سوانح بیمارستان شهید هاشمی نژاد مشهد قفل شده بود.
منشی در قسمت شرح حال و دستورات پزشک «فرم تریاژ» بیمارستانی نوشت «بستری موقت» و سپس مهر اورژانس سوانح را در قسمت مهر و امضای پزشک چسباند و گفت: «در پذیرش تشکیل پرونده بدهید!» پدر هراسان دفترچه بیمه را از همسرش گرفت و به طرف «پذیرش» حرکت کرد اما وقتی چشمش به عکس الصاقی دفترچه افتاد تازه فهمید که همسرش از شدت نگرانی و اضطراب دفترچه دختر دیگرش را به همراه آورده است. او موضوع را با متصدی پذیرش در میان گذاشت ولی خانم متصدی گفت: باید 50 هزار تومان به حساب بیمارستان واریز کنید تا پزشک دخترتان را معاینه کند! عقربه های ساعت از نیمه شب گذشته بود که مرد فهمید پولی همراه ندارد! پدر با حالتی التماس گونه گفت: پولی همراه ندارم اما دفترچه درمان، کارت شناسایی و… را گرو می گذارم تا پزشک دخترم را معاینه کند اما مرغ او یک پا داشت! وقت دیگران را نگیرید! فقط 50 هزار تومان واریز کنید یا به سراغ مسئولان بیمارستان بروید!! پدر نگاهی به چهره دردناک دخترش انداخت و اشک در چشمانش حلقه زد! در آن وقت بامداد چگونه می توانست این پول را تهیه کند؟ به ناچار دوباره به سراغ منشی بخش سوانح رفت و ماجرای 50 هزار تومان را برایش تشریح کرد. منشی که فکر می کرد پدر بیمار در حال تشکیل پرونده است دختر نوجوان را نزد پزشک فرستاده و پزشک سوانح با نسخه ای مصدوم را به بخش رادیولوژی معرفی کرده بود.
در این هنگام منشی نسخه دکتر را گرفت وبین برگه های دفتر ثبت نامش گذاشت و گفت: هر وقت 50 هزار تومان را تهیه کردید بیایید تا نسخه را بدهم! اینجا بود که قلم نیم نگاهی به چشمان اشکبار پدر کرد و بغض گلویش را فشرد.
دختر نوجوان که شاهد اشک های پدرش بود با احترام صورت او را بوسید و گفت: من تا فردا گریه نمی کنم! برویم تا دفترچه درمانی را بیاوریم! دیگر بغض قلم هم ترکید، مگر پدر می توانست به انگشت کبود و ورم کرده دخترش نگاه کند و درد و آلام او را نادیده بگیرد!
التماس ها فایده ای نداشت: «هیچ چیزی قبول نمی کنیم فقط 50 هزار تومان!» در همین حال بود که قلم سخن وزیر بهداشت را به خاطر آورد که می گفت: دیگر هیچ بیماری به خاطر نداشتن پول از بیمارستان برنمی گردد! قلم می گفت: شاید آقای وزیر هم با شنیدن این داستان های تکراری فقط گریه می کند! ناگهان دستان گرم پدر دست دخترش را فشرد و برای تهیه پول از بیمارستان خارج شدند و دیگر بازنگشتند اما هنوز صدای گریه های قلم در فضای بخش اورژانس سرپایی بیمارستان شهید هاشمی نژاد مشهد به گوش می رسید. صدایی که با اشک های بی صدای پدر و سکوت معنادار دختر نوجوان در هم آمیخت. کاش هیچ پدری بی صدا اشک نریزد!
سید خلیل سجادپور
بله داستان نظام ولايي هست
همسر من به دليل عفونت ،. غده تيروييدش به شدت پركار شده بود بعد از مراجعه به پزشك به بيمارستان دانشگاه در يكي از شهرهاي المان ارجاع داده شديم و همسرم به مدت ١٠ شب اونجا بستري بود و كلي ازمايش روش انجام شد و تحت درمان قرار گرفت
خب هزينه هاي تست و درمان همه برعهده بيمه درماني مون هست
اما بيمارستان هم جدا گانه شبي ١٠€ برامون هزينه داشته اما ، اما هنوز بعد از يك هفته كه همسرم مرخص شده هنوز خبري از صورتحساب بيمارستان نيست
بيمارستاني كه مجهز به علم پزشكي و فناوري پزشكي روز هست . همراه بيمار هر ساعت از شبانه روز اجازه داره به بيمارش سر بزنه و دربون و نگهبان و پرستاري نيست كه با داد و فرياد بهت بگه
اهااااي كجاااا؟
از تميزي و مرتب بودن سرويس هم كه هنه چيز خوب و مرتب بود
اما ايران همه فقط پول ميشناسن
با اينكه بهترين پزشك ها رو داريم اما پوووووول حرف اول ميزنه
اينم حاصل نظام اسلامي ولايي ديگه
این اشکالی ندارد مهم این است که در مشهد امام رضا کنسرت نباشد صیغه ها که براه هستند
جوابهایی از نوع دانشمند محترم سید مرتضی دامت افاضاتهم
کی گفته که اصلاً ما زندانی سیاسی داریم و یا داشتیم شما به اوین رفته اید و تحقیق کرده اید؟
کی گفته که یک نفر بنان خانم زهرا کاظمی بعد از شکنجه مرتضوی کشته شده است؟ چه کسی در آنجا بوده؟ آم زندانی هم که اعلام کرده که من جسد خون آلود ایشان را دیدم اولاً سوال پیش می آید که از کجا معلوم زهرا کاظمی بوده و از کجا معلوم شکنجه شده؟
در مورد ندا از کجا معلوم هماهنگ با ام آی 6 انگلیس کشته نشده تا بگردن نظام مقدس جمهوری اسلامی بیافتد.
فیلم آن که نیروی انتظامی از روی یکی رد می شود از کجا معلوم ساختگی نباشد این هالیود چه کارها که نمیکند.
کشته شدگان کهریزک که همه بخاطر منانژیت فوت کردند و شما ها که پزشک نیستید تا تشخیص غیر از این بدهید تازه آن پزشکی هم که تشخیص غیر از این داد بخاطر دروغش کشته شد. دیگر شما ها چه می گویید. مرتضوی هم بخاطر مننژیت عذر خواهی کرده شاید. من نمی دانم شاید هم منافقین دوره اش کردند و گولش زدند.
قتل عام زندانیان دهه شصت هم که هیچ مدرکی دال بر وجود زندانی ما نداریم چون هر مدرکی که داریم دال بر عدم وجود آنان است همینکه شما ها م یگویید که اعدام شدند تناقض دارد چون کشته شدن یعنی لاوجود شدن پس وجود نداشته اند. چون وجود با لاوجود جمع نقیضین است و محال است.
درباره نفتکش ها هم چند نفر از شما تا کنون نفتکش دیده اید؟ شما ها که هنوز نفتکش ندیده اید چرا الکی می گویید که دوتا نفتکش گم شده است. درمورد دکل نفتی هم همینطور در مورد شمش های طلانیز تمام اینها برای ضربه زدن به نظام مقدس و عاری از فساد است. به قول محمود جانم دولت پاک
چرا خرده می گیرید که کودکان خیابانی و کارتن خواب زیاد هستند چند نفر از شما رفته اید و آمار اینها را گرفته اید. اگر راست می گویید آمار دقیق آن را بدهید. در مورد آمار نفوس و مسکن و آمار شرکت های تجاری و همه و همه بروید زحمت بکشید آمار در بیاوریدو خامنه ای گفته تمام این آمار ها بدرد نمی خورد پس چرا نمی روید آمار جمع کنید.
در مورد ضرب و شتم نیرو های انتظامی و بسیج و شهرداری تابحال چند نفراز شما خداییش کتک خورده اید ؟ دروغ نگویید دراین سایت. فیلمها در یوتیوب هم ساختگی است. ما باید طبق سند و مدرک حرف بزنیم تا محکمه پسند باشد.
در مورد ظهور امام زمان و شق القمر کردن و به معراج رفتن و اینکه آقا در کودک سخن گفتند همه اینها از معجزات خداوند است و اگر قبول ندارید گمراه و بدبخت هستید.
دستخوش
دوست عزیز..شما لازم است اول برادریت را ثابت کنی تا بعد..شمای کمونیست تا آنجا که ما فهمیده ایم صدر درجه بدتر از آخوندی هستی که بهش انتقاد میکنی…فکر کردی چون ضد آخوند حرف میزنی باعث مشروعیت خودت میشود؟..نه تاواریش جان همون رو که میدونی دیگه لولو برده..تمام شد اون ساده انگاریها!..فاتحه!!
عثمان، شما اگر مستدل نظراتت را بنویسی که چرا کمونیست صد درجه بدتر از نظام آخوندی است می توانیم باهم به بحث بنشینیم وگرنه همینطوری توهین های منبری کردن که مشکلی را حل نمی کند. سالهاست که از رو و زیر منابر تبلیغات ضد کمونیستی می شود بدون اینکه گوینده بداند اصولاًکمونیست یعنی چه اگر شما از آن دسته از آخوندها نیستی که می گوید کمو یعنی خدا و نیست هم یعنی اینکه خدانیست، نظرت را در باره فلسفه و اقتصاد و ماتریالیسم تاریخی کمونیسم مستدل بیان دار تا اهالی سایت متوجه گمراهی من بشوند. منهم به نوبه خود اسعی می کنم جواب انتقادات شما را بدهم. ولی توهین کردن و اتهام زدنهای بی مورد دردی از شما دوا نخواهد کرد.
درود بر نوری زاد استاد عزیزم
این فیلم را ببینید. من اطمینان دارم این نماینده از شخص نوری زاد جرآت و شهامتو یاد گرفته وگرنه از این حرفا نمی زد.
https://www.youtube.com/watch?v=gUqseioExyQ
جنایات کهریزک!سید مرتضی اینهم از عدل اسلامی و سوغات اسلامت برای ایرانیان!///
http://ir.voanews.com/a/3512434.html
سلام بر همه دوستان
امروز قصد دارم خاطره ای واقعی از اتفاقی که سال گذشته برای من رخ داد ، را برایتان تعریف کنم:
سال گذشته در اواخر تیر ماه بنده از طریق یکی از دوستان جن نژادم به مراسم عروسی یک زوج جوان جن ، دعوت شدم ، در این مراسم “الشيخ /// ابو الشراميط” که قبلا گفتم از بزرگان و زعمای تندرو قبیله “سکان الخرابات” می باشد ، نیز حضور داشت و پس از صرف شام از ایشان دعوت شد که برای جمع سخنرانی کند. ایشان سخنان خود را طبق روال معمول از نفوذ دشمن و لزوم هوشیاری اجنه در برابر حیله و ترفندهای دشمن اغاز کرد و اینگونه ادامه داد که : …امروز نبرد و جنگ ما با نوع بشر دچار تحولاتی اساسی و بنیادین شده ، دیگر مانند گذشته نیست که دشمن سلاح خود شامل رمل و اسطرلابش را بردارد و سعی در گرفتن و تسخیر همنوعان ما داشته باشد ، امروز انسان این دشمن همیشگی ما جنگ را به عرصه فرهنگی کشانده و این نوع جنگ -جنگ فرهنگی- بسیار خطرناکتر از جنگهای کلاسیک است زیرا در این نوع نبرد برخلاف جنگهای سنتی ، شما دشمن را نمی شناسید و نمیدانید امروز دشمن از کدام جهت و از کدام جبهه حمله میکند ، در این نوع جنگ حتی ممکن است شما با باز کردن یک بسته لپ لپ ، به ناگهان با دشمنی تا بن دندان مسلح که در قالب یک نوشته چند کلمه ای ، از درون جعبه لپ لپ بیرون می جهد و مغز و اندیشه شما را مورد هجوم و حمله قرار میدهد ، روبرو شوید ، در این نوع نبرد دشمن همه جا حضور دارد ، در امواج ماهواره ، در پشت جلد کتب و حتی در قوطی حاوی چند عدد ادامس خروس نشان. پس عزیزان من به هوش و اماده باشید که دشمن همه جا در کمین نشسته….سخنان الشيخ //// ابو الشراميط به اینجا که رسید ناگهان چشمش به من افتاد و به یکباره فریاد کشید دشمن دشمن و با انگشت مرا نشان میداد و میگفت فورا بگیریدش … بلافاصله چندین جن از محافظین او به من حمله ور شده و مرا دست و پای بستند و نزد وی بردند ، ایشان رو به من کرد و گفت وقاحت نوع بشر تا بدین حد رسیده که جاسوسان خود را بدون پوشش و استتار به میان ما میفرستد و ما نیز چنان بی خیال و ملنگ شده ایم که ساعتها دشمن در میانمان حضور دارد و ما متوجه حضورش نمیشویم ….؟؟؟!!!! من گفتم: شیخ بنده دشمن و یا جاسوس نیستم و به دعوت دوستی از جنس خود شما ، اینجا امده ام ، شیخ فریاد کشید ان جن بی غیرتی که پای تو را به این جمع باز کرده کیست که هم اکنون من او را با دست خودم جر واجر کنم؟ من چون از تندروی این شیخ و کارهای عجیب و غریب وی قبلا زیاد شنیده بودم ، نتوانستم دوستی که مرا به ان مجلس دعوت کرده بود را معرفی کنم زیرا میدانستم بی شک او را خواهد کشت لذا در پاسخ گفتم جناب شیخ لطفا ارام باشید زیرا من یکی از دوستان نوع شما هستم و تاکنون در راستای شناساندن شما دهها کتاب و مقاله نوشته ام و …. شیخ نگذاشت سخنم تمام شود و رو به محافظینش کرد و گفت : بکشید این انسان دغل را که بیش از این زنده ماندنش جایز نیست. در همان حال که محافظین شیخ برای کشتن من به طرفم می امدند ، من که خود را در کام مرگ میدیدم با نا امیدی اخرین تیرمانده در ترکش را برای نجات جانم رها کردم و رو به شیخ گفتم : حال که تصمیم به کشتن من دارید امیدوارم جواب قانع کننده ای نیز برای جناب “الملک میمون ابانوخ” اماده کرده باشی.(همانگونه که قبلا شرح دادم “الملک میمون ابانوخ” رهبر قبیله میمون ها که بزرگترین قبیله اجنه است ، میباشد و جنی است که نامش رعشه بر تن اجنه می اندازد و همه اجنه از هر قوم و قبیله و در هر درجه و مقامی که باشند از وی چون مرگ می هراسند) در کمال ناباوری اخرین تیر موثر افتاد و شیخ با شنیدن نام الملک میمون ابانوخ با دست به محافظین اشاره کرد که مرا رها کنند و سپس به من گفت تو نام مبارک حضرت والا مقام الملک میمون ابانوخ (روحی و روانی بفدائه) را از چه کسی شنیده ای؟ منکه احساس کردم تنها راه خلاص شدنم از این معرکه انست که خود را به شکلی به الملک میمون ابانوخ منتسب کنم ، به شیخ گفتم: چطور شما تاکنون بنده را با حضرت الملک میمون ابانوخ (روحی و روانی و جسمنی و تنی بفدائه)و در کنار ایشان ندیده اید؟! عرض شود که بنده از دوستان صمیمی ایشان هستم و امروز نیزحسب الامر جناب ایشان ، عازم بارگاهشان بودم که سر و صدای مجلس عروسی را شنیدم و از روی کنجکاوی وارد این مجلس شدم و با شنیدن سخنان اعجاز گونه شما مسحور کلامتان شدم و پاک وعده خود با حضرت ملک(روحی و روانی…..) را فراموش کردم وگرنه الان بنده باید در حضور حضرت ملک باشم ، خدا کند از تاخیر من نگران نشده باشند…..(ادامه دارد)
جناب نوریزاد این ماجرا واقعی است که برای خود بنده اتفاق افتاده و تمامی اسامی نیز حقیقی است هرچند ممکن است تشابهاتی نیز وجود داشته باشد ولی اگر شما در سایت های وابسته به حوزه علمیه قم در خصوص اسامی پادشاهان و قبایل اجنه تحقیقی انجام دهید خواهید دید که تقریبا تمامی انها حداقل در خصوص تعداد و اسامی قبایل اجنه و نیز نام حاکمان ان توافق معنی داری دارند که این حداقل عبارت است از:
اجنه دارای قبایل مختلف می باشند که اصلی ترین قبایل انها 14 قبیله میباشد که عبارتند از
1 – بنى القماقم
2 – بنى النعمان
3 – بنى قیعان
4 – بنى دهمان
5 – بنى غیلان
6 – الشماشقة الغاوون
7 – الطماطمة
8 – الدناهشة
9 – سکان المزابل
10 – سکان الخرابات
11 – بنى الاحمر
12 – قبیله الزوابع
13 – فرزندان ابو الجن وهم اربعة
14 – میمون ها
قبیله میمون ها بزرگترین و پرقدرت ترین قبیله اجنه می باشد که نام چند تن از معروفترین پادشاهان این قبیله عبارت است از:
الملک میمون ابانوخ
میمون السحابى
میمون السیاف
میمون الغواص
میمون الغمامى
میمون الطراق
میمون الاسود
میمون ابن سلیط
میمون الخطاف
نام موکلین سبعه اجنهکه هرکدام موکل یک روز هفته میباشند نیز عبارت است از:
1 – الملک عبد الله المذهب
2 – الملک مرة
3 – الملک ابا محرز الاحمر
4 – الملک برقان ابا العجائب
5 – الملک شمهورش
6 – الملک الابیض
7 – الملک میمون ابانوخ
اما خدام هفتگانه اجنه عبارتند از: ابويوسف/الملك طارش /الملك اباديباج/الشيخ على ابو الشراميط/ابى يزيد الحكيم که حاکم کوه قاف است/الحكيم فقطش و الحكيم يوناس
طیب الله انفسکم. خیلی مفید بود سید جان
چرا همه شون اسم عربی دارند؟
با درود سید رضی : جناب رضی اگر حرف هایتان شوخی است که هیچ ! ولی اگر جدی میفرمایید من همین جا ازجناب نوریزاد استدعا میکنم که لطف بفرمایند باتفاق بنده به حظورتان برسیم و چند فقره از این جنیان را دعوت بفرمایید تا ما هم چند سوال نا قابل ازآن ها بنماییم . در این ملاقات سود های بسیاری نهفته است که اول باعث میشود ایمان محکم تری پیدا کنیم و به عینه ببینیم که به جز بشر موجودات تکامل یافته دیگری هم روی زمین زندگی میکنند وبیشتر متوجه عالم غیب شویم . امید که جواب صریح بفرمایید .با تشکر و احترام .
مهرداد گرامی درود بر شما
حرفهایم کاملا جدی است – بنده در اغاز مطلب عرض کردم که این اتفاقیست حقیقی که برای بنده واقع شده و من خود به عینه شاهد بوده ام و سرسوزنی نیز در گزارش خود کم و زیاد و بر خلاف واقع نگفته ام حتی برای اینکه اطمینان داشته باشید که این ماجرا واقعی است زمانش را نیز گفتم که اواخر تیرماه سال گذشته بود ، بهرحال در خدمت شماییم و شما سرسوزنی در واقعی بودن انچه عرض شد شک نکنید که خداوند مشرکین را دوست ندارد.
دشمن یا دژمن؟
نه دوست گرامی من در نوشتن این خاطره توجهی به شخص مورد نظر جنابعالی نداشته ام ، موضوع این نوشته قدری وسیع تر و فراتر از اشخاص است ، نشانه ها یا کلیدها در متن موجود است لیکن مستلزم بذل کمی حوصله و دقت است ، جناب نوریزاد نیز به جهت تشابه اسمی ، یک نام را در این نوشته بقول دوستان چنگکی کرده اند لیکن بنده اساسا در این نوشته به شخص معینی نظر ندارم و سعی کرده ام به مشکلی فراتر از اشخاص توجه کنم ولی شاید به خاطر ضعف قلم نتوانسته باشم مطلب را درست بیان کنم تا خواننده به سمت دیگری نرود/ بهر روی گفته اند انسان چایزالخطاست و من نیز از این قاعده برکنار نیستم. ممنون از شما دوست بزرگوار
کمونیست جان..شما اول در مورد جنایت و خباثت کمونسیتها توضیح بده بعد بشو دایه مهر بانتر از مادر!! شما اول خودت رو جمع کن تا بعد!
افشاگری نماینده مجلس در باره دزدیهای پورمحمدی قاتل
https://www.youtube.com/watch?v=gUqseioExyQ
جلیل
9:11 ق.ظ / سپتامبر 16, 2016
مزدک 1 گرامی توجه به حرف داشته باشید که چقدر درست است گوینده اش زیاد مهم نیست. در ضمن اظهار چنین حرفی از جانب آقای مطهری شچاعت میطلبد . ولی چدی گرفتن حرف شما آدرس عوضی دادن به مبارزات مردم است برای بدست آوردن حق شهروندی و دمکراسی. ما چه دشمنی میتوانیم با حوزه ها و کلیت روحانیت که پایگاه وسیعی نیز در جامعه دارد داشته باشیم ؟ بفرض که جنابعالی و بسیار بسیاری دیگران با دیدگاهها و برداشتهای حوزویان مخالف باشید. در یک چامعه دمکراتیک مگر عیر از اینست که به افکار مخالف احترام میگذارند و همدیگر را تحمل میکنند. این چه نوع احترامی است که تمام حوزویان را جنایتکار خطاب میکنید؟
………….
جلیل گرامی من به درستی یا نادرستی حرف ایرادی نگرفتم بلکه ایراد من درست به اینکه کی گفته بود!هموطن پدر آخوند خود آخوندی درباری و اریستوکرات قبل از سال منحوس 57 بود و بعد از آن ایشان ایدیولوگ رژیمی سرتا پا جنایت و دگراندیش کش و ایران ویران کنی است که خود این آخوند تمام قد از آن دفاع می کند.یعنی می فرمائید این جناب که 38 سال در این رزیم برو بیائی داشته به اندازه یک فرد عادی هم از جنایاتی که دراین رزیم شده اطلاع ندارد؟بنابراین می بینید که گاهی گوینده حرف هم مهم است بخصوص وقتیکه گوینده خود جزئی از قدرت حاکم است و تمام قد از آنچه بر سر مردم رفته دفاع می کند.مثل همین سید مرتضی!خیال می کنید اگر الان خود همین آخوند بخواهد به بررسی قتلها بپردازد رایی غیر از سید مرتضی و قاتلان و جانیان//////////// طرفدار حکومتگران دارد؟مگر همین آخوند نظرش درباره لباس پوشیدن زنان با سید مرتضی و یا نظر رسمی در طرفداران رزیم فرقی دارد؟
ما هیچ دشمنی با افراد نداریم ولی با تفکرهای مخرب و ویرانگر آری.در ضمن پایگاه در بین مردم حوزویان را هم باید دریک ایران ازاد پزوهید نه در زیر شلاق و سرنیزه.
در جامعه ایی سکولار و دمکراتیک حرف شما درست است که ما باید همدیگر را تحمل کنیم ولی هموطن در چنین جامعه ایی دین به حریم خصوصی رانده شده و از حریم عمومی و قدرت افتاده و مارا با آن و هر خوانشی از آن کاری نیست. بهمین دلیل حوزویان اگر هم بخواهد وارد گود سیاست شوند باید با برنامه ایی مشخص و حزبی پا بمیدان مبارزه بگذارد و نمی توانند ایمان و باور مردم را پشتوانه مبارزه برای برقرار کردن نظامی مبنی بر جهل و دروغ و خرافات ///////////// نموده و بهمان پشتوانه از کشته دگراندیشان پشته بسازند.من هیچ احترامی برای باوریکه نتیجه اش حکومت ترور و وحشت و ویرانگریست ندارم.بهمین دلیل هم من عیب را از اسلام می دانم نه از حوزویان هر چند که آنها را //////////////// با پیروی از اسلام میدانم.و هر مبارزه ایی با این رژیم و پیروان اسلام را در چهارچوب مبارزه با ///////////مفید می بینم.والا تا اسلام را آنچنان که هست بمردم نیاموزیم و اثرات حکمرانی بر چنین باوری را به فرزندان خود یاد آور نشویم بعید نیست که دوباره چندین نسل بعد از رهائی از دست آدمکشان کنونی دچاره خوانش دیگری از اسلام با پوسته ایی جدید شویم.همانگونه که من در نقد شریعتی و مجاهدین و آخوندهای کراواتی بارها نوشته ام که کار اینها در زرورق پیچیدن اسلام حوزوی برای رنگ کردن نسل ما بود.درست همانکاریکه چریکها و سایر گروهای چپ با افکار حزب توده کردند!
هموطن چه شجاعتی لازم است وقتی شما کل نظام را با تمام جنایتهایش درست میداند برای دادن پندی بی خطر ؟
حالا کی تعیین میکنه کدوم تفکر مخرب است؟..فاشیسم از همین جاها شروع میشه عزیز!
………..
آقای سیدمرتضی آیا راسته که در صدر اسلام و در زمان پیغمبر زنان و دختران اسیر توسط صاحبانشان اجاره داده می شدند برای کامجویی های مردانی که از این نعمت برخوردار نبودن؟ کاملا مثل یک کالا. داعشی ها هم زن را “دارایی” خودشون می دونند. آیا در زمان پیغمبر یک چنین رسمی بوده یا بعدها و در غیاب پیغمبر این شیوه اجاره دادن رسم شده؟
…………
سید مرتضی پرسش مشخص جواب مشخص می طلبد نه /////////!
مسعود علیزاده از شکنجه شدگان کهریزک شهادت میدهد
https://www.youtube.com/watch?v=xw4kwpWn06M
سید مرتضی : شما از کجا میدانی که راست بگوید؟ فقط حرف راست را از خود جانیان بشنو
سلام علیکم جنابِ سید مرتضی در این پست بینِ جنابعالی و حضرت آیت الله نوری زاد ” مجادله ای” بیش از پست های قبل پیش آمده و حقیر را بر آن داشت تا هم زمان سئوال مشابهی را در همان بابِ ” مجادله ” از هر دو طرف بعمل آورم . بعد از جنایات سال 1388 و ادعای آیت الله مهدی کروبی مبنی بر اینکه در زندان ” کهریزک ” به تعدادی زندانی عمل شنیع لواط صورت گرفته ، ایشان را در سیما برابر دیده گان 75 میلیون قرار داده و از ایشان ” رِندانه ” سئوال میکردند که آیا شما شخصاً در محل لواط بوده و عمل لواط را دیده اید ؟ یا زمانی یک نو جوانی به نام ” حسن جمالی فشی ” را در سیما آوردند ( چندی بعد هم او را اعدام کردند ) و از این پسر جوان اعتراف گرفتند مبنی بر اینکه من در اسرائیل آموزش دیدم! و آمدم دانشمندان هسته ای را کشتم! جنابِ سید مرتضی وقتی شما در جایی فرموده اید که : من بارها گفته ام تا پرونده قضائی و بینات و اقاریر و تحقیقات قضائی و استناد قاضی به قانون و خود قانون را نبینم و … اما اینکه تاکنون طبق قانون اساسی که باید دادگاها علنی باشد که متأسفانه در کشور تقریباً برای اتهامات بزرگ و مهم ، هیچ دادگاهی علنی نبوده است ، جنابعالی بفرمایید که جایگاه “عقل ” در بینندگان 75 میلیونی سیما به این دو مورد نمایش تلویزیونی ذکر شده و پذیرشِ این نوع مجعولات در بین عامه مردم کجاست ؟ و اساساً مردمی که چیزی را به چشم خود ندیده اند ، چگونه باید پذیرای اینگونه نمایش های تلویزیونی باشند ؟ با تشکر
—————-
هان؟؟!!
سلام به مبشر گرامی
در مورد آقای کروبی بعد از مطلبی که ایشان باستناد ادعای برخی افرادی که به ایشان مراجعه کرده بودند اظهار داشته بود ،بیاد ندارم ایشان را در سیما آورده باشند.در مورد حسن جمالی فشی شما از کجا مطمئن هستید که اعتراف ایشان اعتراف غیر حقیقی بوده است؟ ضمن اعتراف یا اقرار مسموع مربوط است به جلسه دادگاه.
در مورد علنی بودن دادگاهها که غالبا در این سایت تکرار می شود ،آنچه که مسلم است این است که در قانون اساسی فقط در مورد جرایم سیاسی (نه جرایم امنیتی) تصریح شده است که باید بطور علنی و با حضور هیات منصفه برگزار شود نه در مورد همه دادگاهها ،و ظاهرا در آیین دادرسی و قوانین عادی تشخیص علنی یا غیر علنی بودن دادگاهها بتناسب امنیتی بودن یا نبودن ،منافی عفت عمومی بودن یا نبودن ،به تشخیص قاضی دادگاه صالحه احاله شده است و البته اقراری که نافذ و اثر گذار در میزان مجازات هست اقراری است که در دادگاه ابراز می شود و ظاهرا پخش تلویزیونی اظهارات متهمان یا مجرمان صرفا برای عبرت آموزی در سطح جامعه و پیشگیری از وقوع جرم مشابه است نه بمعنای اقرار اصطلاحی که در دادگاه مسموع است.
قانون قانون می کنی و هنوز نمی دانی که قانون هنوز نه جرم سیاسی را تعریف کرده و نه جرم امنیتی. یک بار در زمان خاتمی لایحه داد دولت به مجلس برای تعریف جرم سیاسی و به حکم حکومتی آقات کنار نهاده شد. درود بر نوری زاد که اجازه داد تا تو در اینجا وکیل جنایتکاران شوی و ماهیت آخوند را برای هر آدمی که یک میگرون انصاف و وجدان دارد رو کنی .تو دادگاه سر پایی یک دقیقه ای یک سؤالی را که خود جانیان هم در حضور منتظری قبول داشتند دادگاه قانونی می دانی ؟ تو اصلا انسانی ؟ با این استدلال که چیزی جز حرف تلویزیون و حکومتچی ها نیست بگو اصلا آیین دادرسی از بیخ و بن حرام الاجراست؟ تشخیص این بیدادگاه را می گویی دادگاه؟ در ثانی جرم امنیتی را بعد از آن کشتار ضد بشری در آوردند شرکای شما. قانونی هم باشه ، قانون عطف به ما سبق نمی شود ای که طبق طبق ماله می کشی. بابا به پیر و به پیغمبر اگر حق با تو بوده ، تا حالا در کله ها فرو رفته بود. همه خرند جز تو؟ نخوابیدی شب درازه. . برو ادعاهایت را جلو چارتا حقوق دان با وجدان مطرح کن بلکه فیض ببرند. مته بدهم خدمتتان؟ همین روش حق به جانبی امثال توست که در خفا می شود اعتراف گیری و شکنجه. این دادگاه شما دادگاه کدام متهم سیاسی را علنی کرده ؟ به قولی آدم وقتی دستش رو در لجن فرو کرد باید تا سر در لجن فرو برود.و بعد از ماله کشی آن کشتار در مورد مرتضوی هم بگوید تخلفاتی داشته و محاکمه شده. تخلفاتی؟ تو در وجودت به قدر یک جو عاطفه انسانی هست تا بدانی این جانوران در کهریزک چه بر سر انسان ها می آوردند؟ تو می توانی حتی یک لحظه خودت را جای یک انسان دیگر بگذاری ؟ رژیمی که ازش پشتیبانی می کنی به حقوقی که خودش در فصل سوم قانون اساسی برای مردم نهاده احترام می گذاردکه تو توقع احترام به ریش و عبای خودت داری ؟آن احترامی که روزی روزگاری مردم به این ریش و عبا می نهادند رفت پی کارش و با این اهن و تلپ ها هم برگشتنی نیست. من مثل تو از نوشتن نون نمی خورم و کار و زندگی دارم .کاری نکن که مجبور شوم کار و زندگی ام را کنار بگذارم و همه وقتم را با اجازه نوری زاذ صرف رسوا کردنت کنم ؟ آن هم فقط با منطق و استدلال و علم حقوق. در ضمن اگر کسی در اینجا با عنوان ناشناس می نویسد اولا حق اوست و به تو که ناشناس یی دلیلی مربوط نیست ثانیا آدم با وجدان به جای اینکه ناشناس ها را ترسو بنامد از خود می پرسد چه شده است که در مملکت امام زمان آدم هایی برای گفتن و نوشتن باید بترسند ای تماما از اون بری!
جواب اقای امینی به سخنان دکتر سروش
‘چنانکه در مقالهای که پیش از این در بارۀ نظریۀ »رؤیاهای رسولانه« نوشتم، دکتر عبدالکریم سروش چند بار
در سخنرانیهای خود، راجع به اینکه آیین بهائی پیشرفت چندانی نداشته، مطلب گفته و خصوصاً در باب
اینکه بهائیان تا به حال نتوانستهاند، فیلسوف، عارف یا متکلّم تولید کنند، داد سخن داده و از جمله، در
جایی چنین عنوان کرده است:
»جدیدترین دین، دین اسلام است. خب، بعد از آن البتّه ادیان دیگری آمدهاند، مثل بهائیت در میان
خود ما در ایران، مثل قادیانیگری در پاکستان و هند، مثل مورمنها در آمریکا، ولی حقیقتش این است که به تعبیر سادۀ ما، یخشان خیلی نگرفت و البتّه سیکها در هندوستان را هم باید نام برد. کسی بود که خب، اهل دیانت نبود، به من میگفت که پیامبر اسلام مرد بسیار زیرکی بود و فهمید که دیگر دورۀ دین و دیانت و پیغمبری و اینها گذشته، یعنی این ادعای او را اگر الهی و غیبگویی هم ندانیم، باید حمل بر هوشمندی او کنیم. حقیقت این است که حرف بیراهی هم نمیزد. واقعاً اقبال لاهوری که در باب خاتمیت سخن گفته است، چیزی شبیه همین میگوید. معتقد است که پیامبر اسلام وقتی آمد که پس از آن دیگر خاک
تاریخ برای پروردن یک پیامبر تازه حاصلخیز نبود. بشریت از مرحلهای عبور میکرد که پس از آن
آسمان نباید دست او را بگیرد و خود او میتواند دست به زانوی خودش بگیرد و برخیزد و لذا آخرین
پیامبر، نه به معنای قراردادی، بلکه به معنای واقعی بود، یعنی اقتضای زمانه، اقتضای تاریخ، اقتضای
زمینۀ معرفتی بشری چنان بود که پیامبر دیگری نیاید و باب تازهای را نگشاید و اختلاف جدیدی را هم
در عالم پدید نیاورد….
…
یکی از مهمترین دستآوردهای جامعۀ بهائی، تبدیل »ولایت فردی« به یک »نهاد مشورتی« است. آیین
گذاشته میشود، پایدار و خدشه ناپذیر است.
بهائی محل اتّصال »نگاه متافیزیکی« و »نگاه عقلگرایانه« به عالم است. در این آیین، آهسته و در عین حال
در زمانی نه چندان طولانی، »رسالت و تشریع« به »مشورت و تشریع« تبدیل شده است، بدون اینکه در
اتحاد جامعۀ بهائی خللی وارد شود. چنین تغییر فرهنگی در هر یک از ادیان قبل رخ میداد، چندین فرقه از
آن تولید میگشت.
از قضا، در طول زمان، مشکل دکتر سروش با موضوع رهبری فردی بر جامعۀ دینی، بیشتر و سختتر شده
است. آنچه که دکتر سروش در پی آن است، یعنی ترکیب عقل و دین، به بهترین وجه در نهادِ »بیتالعدلِ«
جامعۀ بهائی متجلّی است. نکته در این است که نهاد بیتالعدل خیلی پیشتر از آنکه دکتر سروش بخواهد
»ولایت فردی« را زیر سؤال ببرد، تأسیس گشته بود. دکتر سروش در عصر اینترنت و ماهواره، پس از سالها
درس خواندن، دانشگاه رفتن، تحقیق نمودن و آزمون و خطا کردن، چیزی میخواهد بگوید، شبیه آنچه که
بهاءالله درس نخواندۀ تحصیل نکرده، در عصر ناصرالدّین شاه گفته است:
»هر روز را امری و هر حین را حکمتی مقتضی. لذا امور به بیت عدل راجع، تا آنچه را مصلحت وقت
دانند، معمول دارند ]…[ امور سیاسیه کل راجع است به بیت عدل و عبادات بِما اَنزله اله فی
الکتابِ«. )
٨(اما یکی از چشمگیرترین دستآوردهای جامعۀ بهائی، حرکت به سمت تأسیس »وحدت عالم انسانی« از راه
»پرهیز از خشونت« است. کارنامۀ درخشان جامعۀ بهائی در زمینۀ پرهیز از خشونت، که من آن را نتیجۀ حکم
»مظلومیت« میدانم، نه از بابت ناتوانی در مقابله به مثل، بلکه از ترجیح دادنِ »فضیلتِ مظلومیت«، حتّی بر
عرف و شرع و قانون به دست آمده است. هیچ عرفی، هیچ شرعی و هیچ قانونی، در حوزۀ مالکیت
خصوصی یا جمعی، »دفاع« را نهی و نفی نکرده است. وقتی بدون مقدّمه و یکطرفه، به فردی یا جامعهای
حملهای صورت بگیرد، آن فرد یا جامعه اجازۀ دفاع از خود را دارد و هیچ قانونی از آن فرد یا جامعه
بازخواست نخواهد کرد که چرا از حیثیت و مالکیت خود دفاع کرده است؟
اگر در اسلام، قانون »عقوبت کردن« و »صبر« ملازم هم آمده است: »و ان عاقَبتُم فَعاقبوا بِمثل ما عوقبتُم بِه و لئن صبرتُم لهو خیر للصـابِرین
…
http://aeenebahai5.me/sites/default/files/second-article.pdf
شما دیر اومدی زود هم میخوای بری؟!..دوست من شما 300 سال دیر اومدی و برای این حرفهای بی سرو ته ما دیگر وقت نداریم!..خدا روزی خودت و کل بهائیان راجای دیگه بذه اخوی!..برو خوش باش..هنوز آدم بی عقل تو دنیا است و کاسبی شما هم بی مشتری نمی ماند!..ولی ما دیگه نیستیم!
عثمان عزیز
دیانت بهایی نه مغازه ایست که دنبال مشتری باشه و نه دیر امده و به این زودیها هم نخواهد رفت. هدف از درج این مقاله در اینجا فقط به این دلیل بود که اشکار شود روشنفکران و تحصیل کرده های جامعه ما در چه حال و هوایی هستند، نه تبلیغ کردن و دنبال مشتری گشتن. كآش یکبار مقاله را بدون تعصب در عمق می خواندید. امیدوارم که شما هم مشتری هر دکانی هستید از کالاهایش نهایت لذت را ببریدو اجناسش سبب ارتقاع فکر و جسم و روحتان شود.
امید جان منم حرف شما رو میزنم…در ضمن همه دنبال مشتری هستند..چیز بدی نیست..من عرضم این است ما دیگه زیاد به کالاهای اینجوری راغب نیستیم..اینهم یک بخش ار حال و هوای روشنفکران ایرانی است..با تشکر
از بس زیر سایه خداوند و در آغوش دین زندگی کرده ایم تا اسم دین می آید تهوع میگیریم!
حالا که زورمان به اسلام تشیع ولایت مدار نمی رسد ولی دست کم زورمان به بهاییت میرسد. پس بهتر است این عقیده را در لباس زیر خودتان نگاه دارید و به ما نشان ندهید چون ممکن است اتفاق بدی برایش بیافتد. چون الان هم تمایل زیادی برای نوازش باب الله دارم!
در يک مدرسه در ايذه که در طويله برگزار مي گردد روي يک قوطي حلبي در گوشه ي اين مثلا کلاس نوشته شده “خانمي که حجاب ندارد خدا را هم ندارد”. اين کلاس طويله زير سايه ي يک نظام اسلامي برگزار مي گردد . يکبار يکي از علماي اعلام قم که اسمش ريادم نيست فرمودند ما براي آب و برق مجاني قيام ننموديم چونکه اينها را داشتيم ما براي اسلام قيام نموديم. عين واقعيت اين عبارت را مي بايستي در عکس کلاس درس در ايذه ديد که پولي که بايد خرج مدرسه اين بچه ها شود به سوريه و عراق و يمن گسيل مي شود يا صرف ساختن نيروگاههاي جديد اتمي ميگردد اما دختربچه ها همچنان ملزم به حفظ حجاب مي باشند.. اين حقير مبهوت غيرتمندي ملاياني هستم که در دفاع از احکام اسلامي احساس وظيفه مي نمايند يابراي سب النبي حکم مرگ صادر مي فرمايند يا از بابت خواندن خطبه ي عقد و صيغه پول دريافت مي فرمايند يا بدون داشتن يک ثانيه تجربه مشاغل حساس را اشغال نموده اند يا از برجام تا FATF درباره ي همه ي مسائل اظهار نظر مي فرمايند اما محض رضاي حق تعالي يک جمله درباره ي فاجعه هاي جاريه اطراف خود حرف نمي زنند. بنده با جمله جناب آقاي نوريزاد کاملا موافقم که تاييديه صنف روحانيت بر اينهمه ظلمهاي جاريه فقط و فقط بخاطر گره خوردن منافع صنفي اشان با تداوم نظام است.
مشکل رهبری با آمار ها این است که باعث بهم ریختن خواب راحت ایشان میشود . آمارهای غلط بیگانه با واقعیت جامعه ،پایه دنیای شیرینی هستند که او در آن زندگی میکند. دنیائی که در آن او آقای منطقه است. مردمش در اوج تکنولوژی هستند و موشکهایش لرزه بر کاخ سفید می اندازد.در دنیای شیرین ولی امر، همه چی آرام است و مردم از خوشی نمیدانند رو به کجا نماز بخوانند.
اما یک آمار مغشوش که میگوید سن فحشا به سن بلوغ دختران نزدیک دارد میشود و یا وضع اعتیاد در مدارس چقدر رو به پیشرفت است و اینکه در بی غیرتی جامعه اش چقدر رکورد زده است و اینکه میزان اختلاس در حکومت امام زمانی تقریبا معادل در آمد ملی است و اینکه چند درصد مردم در مورد درایت رهبران جام زهری خود نظر خوبی دارند، رهبر را دچار مشکل کرده.مشکل رهبر با آمار مثل مشکلش باعلوم انسانی است.چرا؟ چون آمار هم مثل علوم انسانی که بی توجه به قداستها و باورهای رهبر سئوال طرح میکند وبرایش هم قداست هیچ حرفی مهم نیست، جامعه را بروایت اعداد نقاشی و ارائه میکند و کاری هم ندارد که رهبر جه تصویری در ذهن خودش دارد و یا دوست داردواقعیت چه باشد.
او اگر واقعا نگران برنامه ریزی برای سعادت مردم بود محققین را به جرم آمار سازی به بندهای اوین نمی برد.نه او نیازی به آمار ندارد چون کاری با ایران ندارد..او از این به بعد دنبال آمار اسلامی خواهد بود و احتمالا خواهیم دید حوزه های دینی و طلاب فاضل چگونه در رابطه با آمار اسلامی روایت و رای خواهند گفت. بنظر میرسد از این ببعد آمارچیان بیشتری به بازداشت گاهها سرازیر شوند چون آمارشان به مذاق رهبر خوش نمی آید.
سلام بر جملگی
بسیاری از اساتید فن شاهنامه را بزرگترین میراث ادبی جهان معرفی کرده اند و برخی نیز انرا بزرگترین شاهکار حماسی جهان دانسته اند و برخی نیز انرا در رده دومین و یا سومین شاهکارادبی جهان پس از ایلیاد و اودیسه دانسته اند(البته برتری ایلیاد و اودیسه نسبت به شاهنامه چه از نظر وسعت معنا و چه از نظر شیوایی سخن چه از نظر تاثیر و چه از
هر حیث دیگری که ملاک تعیین باشد ،
در واقع ادعایی است متعصبانه ک از سوی اروپاییان به تاریخ ادبیات تحمیل شده و موضوع سخن ما نیست) اما همه متفق القول از میان داستانهای شاهنامه داستان رستم و اسفندیار را به عنوان برترین داستان شاهنامه معرفی میکنند زیرا صرفنظر از اینکه فردوسی اوج هنر سخنوری خود را در بیان این داستان
بکار گرفته
بلکه بیشترین بار معنایی را نیز در دل این داستان جای داده ، در یک طرف این داستان اسفندیار قرار دارد که نماینده دین است و دربارو در طرف دیگر رستم قرار دارد که نماینده مردم است و نماد ازادگی.
پس از انکه دین به دربار امده و حاکمان دین بهی را پذیرفته و دین و سیاست در هم امیخته قاعده ای وضع شده اینگونه: فرمان شاه یا همان حاکم فرمان خداست و سرپیچی از ان یعنی سرپیچی از فرمان خداوند و این عناد با خداوند است و همان “محاربه” و اکنون
جنگ قدرتی که در دربار جریان دارد با دسیسه سازی پدر بر علیه پسر
به نحو مزورانه ای با دستمایه کردن قاعده محاربه و یکی برای خلاصی از شر مزاحم قدرت و دیگری برای رسیدن به قدرت در “صدق عنوان محارب بر رستم” همصدا میشوند و ولی امر زردشتیان جهان به سیف الله خود(اسفندیار) حکم میکند که برود و دریابد که ایا رستم “بر سر موضع” است یا خیر و چنانچه بر سر
موضع است حکم خداوند در در موردش به اجرا گذارد.
اما اگر در قرن حاضر “بر سر موضع” بودن را با این سوال که در روز عید فلان چه کسی در بند شربت داد؟ تشخیص میدهند یا با این سوال که ایا حاضری روی مین بروی؟ در روزگار باستان
نیز وضعیت تقریبا مشابه با روال قرن حاضر بوده
و مقرر میشود برای تشخیص “سر موضع بودن و یا نبودن” رستم از وی سوال شود که ایا حاضر است دستانش را ببندند و او را در پس اسب تا درگاه شاه پیاده بدوانند یا خیر؟ و اگر پاسخ رستم منفی بود بی شک او “بر سر موضع” باقی است و همچنان عنوان “محارب” بر او صدق میکند و مجازات محارب نیز مرگ است.
سید رضی گرامی
1) داستان حکومت دینی گشتاسبی و سیف الله بودن اسفندیار
2) و تضاد “عمیق” روایت مذهبی رسمی ساسانی که اسفندیار را که نماد خاکی سپندارمذ (امشاسپند یا فرشته مقدس) و موجودی درخور ستایش و بلکه پرستش می دانست و مورد تایید خواص بود با روایت مردمی که رستم را وارد ماجرا کرده و اسفندیار (که در واقع نماد ایدئولوژیک زرتشتی گری ساسانی بود) و همه خاندانش را به صورت موجوداتی کژاندیش و بدکنش و دو رو از ریخت انداخته بود،
موضوعی است شناخته شده و پذیرفته…اما پرداخت نو و تفسیر بدیع شما بسیار جاندار و زیبا و امروزی بود. سپاس بسیار و آرزوی بهروزی.
سید رضی گرامی، این کامنت از من بود، به علت نامعلومی مشخصات من با کامنت ارسال نشده بود.
فرزند ایران گرامی درود بر شما
با توجه به شناختی که از موضوع دارید بهتر نیست متنی در این زمینه بنویسید؟بنده تمایل زیادی به مطالعه در اینباره و استفاده از اطلاعات سایر دوستان در اینخصوص دارم/-وشاید دوستان دیگری نیز-/ و نگارش یک متن در این موضوع توسط جنابعالی بسیار مفید خواهد بود/با تشکری مجدد از شما
دوست ناشناس گرامی درود بر شما
پیداست که با مفاهیم اصلی و دور از نظر داستان رستم و اسفندیار اشنایی دارید ، بیخود نیست که این داستان را داستان داستانها لقب داده اند ، چنان اقیانوس وسیعی از معانی و مفاهیم انهم از نوع چهانی در این داستان جای گرفته که برای کشف کامل ان سالها نه بلکه قرنها زمان لازم است و بیشمار مردان مرد. به نظر من انچه تاکنون از این دریای معرقت استخراچ شده قطره ای بیش نبوده ، ایا چنابعالی یا سایر دوستان در اینخصوص با بنده هم غقیده می باشید؟
میراث ادبی بشریت صحیح است که من اشتباها نوشته ام “میراث ادبی جهان!”
جناب سید مرتضی،آیا امکانش هست من و شما، به طور خصوصی گفتگو کنیم؟ آدرس ایمیلم رو براتون بدم؟
إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (6)
خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ (7)
صدق الله العلی العظیم
فارسی بنویس تا دیگران هم بفهمند !هرچند چز /////////// از شما تا بحال صادر نشده
شما به همين ايه بسنده كرديد و خيال خودتون راحت كرديد
شما مطمین هستید که خودتان جزو اینان که قرآن می گوید نیستی؟ حالا چرا این سؤال را می کنم؟ چون شما حکومت فعلی را حکومت اسلامی می دانی و هر قدر هم این حکومت بگیرد و بکشد و دزدی و فساد کند، باز هم می گویی همه دروغ میگند حز حکومتی ها . مطمینی که بینا هستی و غشاوه غلیظی جلو چشمت را نگرفته؟ خداوند وعید عذاب ذاذه؟ به من و شما چه ربطی دارد؟
چقدر ترسیدم آقا سید !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
Seyed mortzi
사람 또는 호모 사피엔스(라틴어: Homo sapiens)는 두 발로 서서 걸어 다니는 사람과의 영장류 동물이다. 지구상의 사람을 통틀어 인류(人類)라고도 한다. 사람은 추상적인 사유, 언어 사용, 자기반성, 문제 해결을 할 수 있고, 감정을 느낄 수 있는 고도로 발달한 두뇌를 지니고 있다. 이로써 인간은 개인이 자신을 통합적으로 인식하는 주체가 된다. 그러나 환경의 영향에 따라 자신을 통합화 하는데 많은 영향을 받는다. 이러한 지적, 심리적 능력과 함께, 직립 보행을 하기 때문에 자유롭게 쓸 수 있는 팔을 이용해 다른 종보다 훨씬 정교한 도구를 만들 수 있다. 지구에 사는 사람은 2013년 12월 기준으로 약 72억 명이다.[1][2] 사람은 현재 남극을 제외한 지구의 모든 대륙에 살고 있으며,[주 1] 이 중 약 85%가 아시아, 아프리카, 유럽 (아프로-유라시아, 구세계)에 살고 있다. 나머지 15%만이 북아메리카, 남아메리카, 오세아니아 (신세계)에 살고 있다.[2][3]
عجب ذهن خلاقی داشته نگارنده این کامنت نمیدانم چینی ، کره ای ، ژاپنی یا ….
واقعا کار خلاقانه و زیبایی انجام داده – درود بر شما دوست گرامی بسیار زیبا بجا و به موقع بود -هزار افرین بر شما
درود به سیّد رضی گرامیدوست اندیشمند، وقتی سید مرتضی صرف کپی پیست کردن از زبانی دیگر را مترادف با عین منطق محکم و پاسخ دندان شکن به مزدک ۱، میبیند، گفتم با زبان کرهای مطلبی در باره انسان بیاورم شاید این آقا لختی اندیشه کند. سپاس از لطف و محبت شما.
*حتما تا آخر خوانده شود بسیار*
*تکان دهنده ومایه بیداری*
مهران حسینی:
انقلاب نتيجه ناآگاهى بود
جنگ نتيجه انقلاب بود
عقب ماندگي نتيجه جنگ بود
تحريم نتيجه عقب ماندگى شد
و اختلاس و دزدى نتيجه تحريم!
فقر و فلاكت اقتصادى -فرهنگى نتيجه اختلاسها
ايمان و خرافات نتيجه فقر
و ناآگاهى نتيجه خرافات
اين چرخه ٤٠ سال كابوسي است كه با ناآگاهى شكل گرفت و هنوز هم با ناآگاهى ادامه دارد…
ايران کشوريست که توسط مردمش *چهار ميخ* شده..
ميخ اول : جهل
ميخ دوم : خرافات
ميخ سوم : تعصب کور
ميخ چهارم : عرب پرستی
ما جماعتی هستيم که ميخ بر دامان خود و کشورمان گذاشته و بر تخته چهارميخ کرديم که نه خود و نه کشور قادر به حرکت رو به جلو نيستيم..
گسستن از اين ميخ کوب فقط با انديشيدن ممکن است، پس بايد احساس را کنارگذاشت و لحظه ای در تفکر عميق فرو رفت.
آهاي آقاي نسبتا محترم با شمام
وقتی که پوشاندن چندتار مو در محیط اجتماع مهمتر از مقابله با فسادهای درون جامعه بشود…
*نجابت* از بین میرود!
وقتی که کنترل ظاهر و صحبتهای مهماندار هواپیما مهمتر از نظارت فنی پیش از پرواز بشود…
*امنیت* از بین میرود!
وقتی که تفکیک جنسیتی مهمتر از احترام به حقوق انسان ها و ایجاد فرصت های برابر بشود…
*آزادی* از بین میرود!
وقتی که فیلتر کردن، سانسور و پارازیت انداختن مهمتر از حذف آسیب های اجتماعی بشود…
*شادابی* از بین میرود!
وقتی که فروش و سود بیشتر مهمتر از هزارجور پالم و زهر مار تو مواد غذایی بشود…
*سلامت* از بین میرود!
وقتی که تقلب و کپی کاری مهمتر از اندیشه و ایده پردازی برای پیشرفت بشود…
*خلاقیت* از بین میرود!
وقتی که ساخت و ساز بیشتر مهمتر از حفظ محیط زیست و درختکاری میشه…
*طبیعت* از بین میرود!
وقتی که دلواپسی عقیدتی دانشجویان مهمتر از دلواپسی های علمی شان بشود…
*دانش* از بین میرود!
وقتی که دروغ و ریاکاری در ارتباطات مهمتر از صداقت و راستی بشود…
*اخلاق* از بین میرود!
وقتی که دلسوزی مسئولین برای کشورهای عربی مهمتر از مخارج داخلی باشد
*بودجه مملکت* از بین میرود!
وقتی که زیارت سرزمین های عربی مقدس تر از خاک پاک وطنم باشد
*ارزشها* ازبين میرود!
وقتی که جرم اختلاس و رانت خواری نادیده گرفته ميشود و اقساط عقب افتاده یک کارگر ساده توهین آمیز قلمداد میشود
*عدالت* ازبين میرود!
وقتی که هزینه ساخت مسجد و ضریح طلا در کشورهای عربی واجب تر ازساخت بیمارستان و مدرسه در مناطق محروم و جنگ زده وطنم میشه
*ارزش پول* ازبين میرود!
وقتی که پول بادآورده و اضافه حاجی خرج مکه و کربلا رفتن بشه و روز به روز بر شمار گرسنگان و مستضعفان اضافه بشه
*وجدان بیدار* ازبين میرود!
وقتی که ختم قرآن، نماز، عبادت و دعای کمیل و…. به زبان عربی خونده بشه و معنی یک کلمه رو هم متوجه نشی
*اخلاق اجتماعی* از بین میره!
وقتی که خرافات و جهالت در جامعه جزو دستور کار باشه و ملت رو بلانسبت خر حساب کنن *اعتماد* دربين مردم از بین میرود!
وقتی که بی کفایتی مسئولین باعث گرانی و قحطی و تحریم و نابودی ایران باشد
*درآمد و پس انداز و آرامش و تحکیم خانواده*ازبين میرود!
وقتی مسئولین بزرگترین دزدان سرگردنه هستند و بیانش تخلف باشد
*ایمان* دربين مردم از بین میرود!
وقتی که آدرس بهشت را به من و تو آموزش میدهند و خودشان خطاکارترین و دروغگو ترين باشند *مذهب و اعتقاد* ازبين میرود!
وقتی که رشادت و پهلوانی اسطوره های وطنم در طول تاریخ نادیده گرفته شود و به جای آن روزه خوانی برای نیاکان اعراب مطرح شود
*ارزش ها* ازبين میرود ،،،،،
وقتی که درآمد عسلویه به تنهایی درآمدی معادل *هفت* کشور معادل ایران باشد که *لارژ* زندگی کنن
سایر منابع نفتی و طلا ومس و فولاد و پسته وزعفران و…..
به کجا میروند!
وقتی که صدای بوق ماشینهای مدل بالا مهمتر از صدای تیشه فرهاد بشود…
*عشق* از بین میرود ،
آقا جون یک کلام ختم کلام…گند زدیم به زندگیمون…
درود و سلام به آقای سید مرتضی
ضمن احترام به شما می گویم: من آنیتای خردمند نیستم. سواد ادبی و سیاسی من خیلی پایینه و هرگز به گردپای این خانم تحلیگر و با شناخت نمی رسم. این را گفتم که از این به بعد خود را به زحمت نیندازید. شما به نیکی توانستید در من حسی خاص برانگیزید. من نه از مسلمانی ام دست می شویم و نه مسیحی می شوم. با همین دو، با شوهر مسیحی ام به خوبی و خوشی زندگی کرده ام و از این پس هم زندگی خوبی را پیش می بریم و هرگز هم نگران احکام و خط و نشان های شماها نیستم. شما خود را متخصص و نماینده خدا می دانید و من با پیغمبر عقلم از شماها پیشی می گیرم و دست در دست خدایی می نهم که به عقل بها می دهد و نه به احکام. اغلب احکام شماها برگرفته از احادیث فرسوده و آلوده به دروغ است. وقتی یک خبر در همین امروز به دروغ آلوده می شود احادیث چرا نشده باشند؟ من فرزندان خودم را حلال زاده می دانم و هیچ اعتنایی هم به فتوا و حکم شرعی شما ندارم. بخاطر این که احکام شرعی و فتواها اغلبشون ترشروی و نازیبا هستن و من متنفرم وقتی عقل هست چرا باید وقت خودمون را صرف چیزهای کهنه و فرسوده بکنیم. من مسلمانم مسلمانی که آموزه های دینی شو با عقل می سنجه نا با احادیث و احکام و مراجع. مثلا شماها می گویید نماز نخوندن چه و چه معصیت دارد اما من هروقت انرژی و شادابی و حال دارم نماز می خوانم. من به عربی ای که نمی فهممش نماز نمی خوانم. همان متن قرآن را به فارسی می خوانم که کلمه به کلمه اش را می فهمم. شما از هشتاد میلیون شیعه در جهان که به عربی نماز می خوانند – اگر بخوانند – بپرسید معنای این عربی ها چیست؟ خیلی کم و خیلی کم شان جواب می دهند که ما می فهمیم. اما خیلی خیلی زیادشان می گویند هیچ. شما با احکامتان به این هیچ بها می دهید اما به من که معنای نمازم را می فهمم می گویید این نماز اشکال دارد. من خدا را در درون خودم احساس می کنم که به من می گوید ازدواج تو با یک مسیحی عین عقلانیت و درستی است. در قرآن خیلی چیزها کهنه و متعلق به دوران پیغمبر است و من فکر می کنم بکار بستن اینها یک جور توهین به خود پیغمبر است . پیغمبر می گوید من با این مردم هیچ نفهم اینطور رفتار می کردم حالا شما بعد از هزار اندی سال همانها را برداشته اید و برای خودتان قانون کرده اید؟ پس عقل تان کجاست؟ پیغمبر می گوید مخاطب من عرب بیابانی عهد قدیم است و شماها دانشگاه رفته اید و درس خوانده اید و اختراع دارید و اکتشاف دارید. قانون این دوتا نباید با هم فرق کند؟ در باره حرفه من و وقتی که دارم فرموده بودید که من چطور وقت می گذارم این سایت را می خونم و می نویسم. من بخاطر بیماری ام گاهی مرخصی می گیرم و در خانه می مانم اما تحت نظر پزشک مربوطه ای که با هم و با نظام پزشکی به توافق رسیده ایم. این حرفها را زدم که بگم اگر من سوال می کنم قصد آزار شما را ندارم. بلکه می خواهم بدانم پیغمبری که مکارم اخلاق بوده و پیغمبر رحمت و دوستی بوده نگاهش به زند چه بوده؟ آیا مثل عرب های بدوی دیگر تن به سنت های زن ستیزانه می سپرده یا نه از کار عرب ها عصبانی می شده و نفرین شان می کرده که ای عرب ها این ها که بهم اجاره و کرایه می دهید انسان اند و در پیشگاه خدا هیچ تفاوتی با شماها ندارن. درسته اسیر شدن اما با زن اسیر اونجوری رفتار کنید که با زن خودتون رفتار می کنید. شما آیا زن خودتونو اجاره می دید؟ حالا که مایل نیستید به سوال من جواب بدین من سکوت می کنم . فکر می کنم شما با این سکوت من راضی تر باشید. دنیا به کامتان استاد.
سلام بر شما فرام هرجا
بسیار خوب این ادعای شماست ،ببینیم خود آن خردمند نیز بقید وجدان و شرف و دوری از تقیه سکوت را خواهد شکست یا خیر.از حس خاص شما بی اطلاعم که چیست امیدوارم حس خوبی باشد ،اما مسائل بنیانی و عقیدتی تابع عقل است نه حس. می گویید دست از مسلمانی نمی کشید ،عرض شد که مسلمانی به اسم و شناسنامه نیست ،اسلام تعریف دارد :اسلام مجموعه ای متشکل از :عقائد،احکام و اخلاق است ،اصول عقائد در اسلام عبارتند از ایمان برهانی به وجود خدای جهان آفرین و وحدانیت او ،ایمان به رسالت پیامبرانی که پیام رسان جهان آفرین اند ،نیز ایمان به رسالت پیامبر اسلام و آنچه که آورده است چه در چهارچوبه وحی و چه سخنان خود او ،و ایمان به معاد و جهان پس از مرگ و اینکه جهان تکوین بیهوده و عبث نیست و برای او غایت و هدفی تعیین شده است و اینکه روزی همه انسانها خیر و شر اعمال خویش را خواهند دید و چشید. این عصاره کلی مسلمانی است. احکامی که من مورد اشاره قرار می دهم احکام و خظ و نشان من یا فقهاء نیست ،احکام دین اسلامی است که شما می گویید به آن ایمان دارید. ما و فقهاء البته متخصص فهم و استنباط احکام خدا از منابع دین هستیم چنانکه شما می گویید متخصص بیهوشی در یکی از شهرهای آلمان هستید، اما بخلاف زعم شما خود را نمایندگان خدا نمی دانیم ،ما نیز مومن به دین خدا و متعبد به آن هستیم.عقل عملی انسان البته چراغ درونی راه انسان هست و شریعت نیز چراغ بیرونی است که از سوی عقل آفرین توسط پیامبران الهی برای تامین سعادت دنیوی و اخروی انسان بسوی او فرستاده می شود و انسان نیازمند به هردو چراغ است و با یکی از دیگری بی نیاز نیست ،بلکه عقل غیر مشوب به هوی و هوس و احکام آن که ناشی از مقدمات صحیح غیر سفسطی و غیر مغالطی باشد ،خود یکی از منابع قوی دین است در مواردی که در آنها حکم صریح و صحیح و تعبد شرعی وجود نداشته باشد ،و البته عقل انسان وافی و درک کننده همه جهاتی که در سعادت دنیوی و اخروی انسان دخیل است نیست ،از این جهت نمی توان با اتکاء به صرف عقل از احکام شریعتی که عقل آفرین بر انسان فرو می فرستد بی نیاز بود.بنابر این عقل و احکام صریح غیر مشوب بهوس عقلی لازم اما کافی برای تامین سعادت انسان نیست،و خدای عقل آفرین و فرو فرستنده وحی و شریعت هم به عقل بها داده است و هم به احکامی که فرو فرستاده است برای تامین سعادت انسان.از این بیان معلوم شد که منبع دریافت محتوای دین اسلام فقط عقل نیست ،زیرا اگر عقل وافی به همه اغراض و مصالح و سعادات دنیوی و اخروی انسان بود دیگر نیازی به فرو فرستادن شریعت نبود و نیازی به ظهور دین اسلامی نبود که شما می گویید متدین به آنید،و آنچه که ما را به حقیقت دین رهنمون می شود :هم عقل است ،هم کتاب(قرآن) است و هم سنت پیامبر و عترت او که جانشینان او هستند ،و طریق نیل به این سنت اخباری است که بدست ما رسیده است ،و خبر که بمعنای گزارش وقایع و مفاهیم گذشته است فی نفسه متصف به صفت فرسوده نیست وگرنه شما باید هر گزارش و خبر از گذشته و دور را توصیف بفرسوده کنید ،و تمسک به خبر البته قواعدی دارد و روش ما روش اخباریین نیست که مطلق خبرها را حجت بدانیم و به محتوا و لوازم آنها مطلقا پایبند باشیم ،و برای پالایش خبر دروغ از غیر دروغ ضوابطی در علوم مربوطه مثل علوم حدیث و رجال و درایه تنظیم شده است تا رهیافت ما به “سنت” رهیافت درستی باشد.بنابر این روشن شد که نمی توان ادعا کرد من مسلمانم و در عین حال نه کاری به “کتاب”=قرآن دارم و نه کاری به “روایت=سنت” که قول و فعل کسی است که مفسر و تبیین کننده دینی است که مامور به ابلاغ آن شده است ،و نمی توان گفت من متشرع به یک شریعت ام اما به احکام تعبدی و غیر تعبدی آن کار ندارم و فقط به پیامبر درونم (عقل) استناد می کنم ،عقل خوب است و احکامی دارد اما همین عقل وسیله درک محتوای کتاب و سنت است ،و نمی شود گفت من مسلمانم اما به احکام درونی اسلام ملتزم نیستم ،این باصطلاح امروزی پارادوکس یا تناقض نام دارد.من نگفتم فرزندان شما حلال زاده نیستند ،من گفتم در کتاب و سنت اسلام (دینی که شما می گویید من آنرا پذیرفته ام) نکاح زن مسلمان با کفار (کتاب و غیر کتابی) ممنوع اعلام شده است…
این سخن من نیست ،متن کتاب و سنت دینی است که شما می گویید آنرا پذیرفته اید ،و لازمه پذیرش یک دین تبعیت از احکام آن و التزام به آنهاست و این گفته که من مسلمانم درعین حال حکمی که موافق با میل شخصی من نیست را نمی دانم یا آنرا فرسوده و دروغ می دانم معنایی جز تناقض در اعتقاد و عمل ندارد.من گفتم نکاح زن مسلمان با مرد غیر مسلمان ممنوع است باجماع همه فرق اسلام ،منتها اگر کسی جهل به حکم داشته است فرزندان او حلال زاده اند ولی تداوم این نکاح موکول به اسلام شوهر است یا خدای ناکرده خروج زن از اسلام و باصطلاح ارتداد او.اینکه شما نمی خواهید بپذیرید بعهده خودتان است شما در جهان تکوین مختارید اما التزام بدیانت و شریعت اگر باشد با نپذیرفتن احکام آن قابل جمع نیست و تناقض است.موکول کردن پذیرش احکام دین به درک عقلی نیز یعنی کنار گذاشتن بسیاری از احکام تعبدی شرع که عقل راهی به درک فلسفه و مصالح و مفاسد آنها ندارد ،و عرض شد که اگر کسی فقط عقل را سنجه عمل خویش می کند دیگر چه نیازی است که دم از تدین به یک شریعت زند؟نماز یکی از ضروریات دین و از واجبات مسلم دین اسلام است و بحکم شریعت واجب را نمی توان عمدا ترک کرد ،خود شما هم می گویید ترک آن معصیت است چطور می گویید هروقت دلم خواست می خوانم؟!این تناقض در گفتار شماست ،شما اگر مسلمان هستید لازمه مسلمانی انجام واجبات و فرائض و ترک محرمات است ،و یکی از چیزهایی که حرام است و معصیت ،عبارت است از ترک واجبات و از جمله نماز ،البته نکته عبادت و نماز خواندن در حال نشاط نکته خوبی است که در روایت هم به آن اشاره شده است ،و از آنجا که اوقات نماز وسعت دارد ،می توان نماز در داخل اوقات آن در لحظاتی بجا آورد که نشاط و اقبال نفسانی بعبادت وجود دارد.عربی بودن الفاظ واجب در نماز منافاتی با فهم آنها از طریق ترجمه های دقیق ندارد ،نماز هم یک مجموعه تعبد شرعی است که بجا آوردن آن بهمان صورتی که آورنده دین آنرا آورده است سبب تظهیر روح و نزاهت انسان است والا دعا کردن و مناجات و گفتگو کردن با خدا در غیر حالت نماز بهر زبان و نیتی ممکن است.متن قرآن را نیز باید بهمان صورتی که نازل شده است قرائت کرد هم بجهت زیبائی و حسن آن و هم بجهت ترتب ثواب ،در عین حال برای فهم مرادات قرآن می توان به ترجمه ها و تفاسیر معتبر مراجعه کرد.شما به هشتاد میلیون انسان دیگر کاری نداشته باشید آنها هم مثل شما همین تکلیف را دارند :برگزاری دقیق تعبدیات شرع و در عین حال تلاش برای فهم مفاهیم قرآن.بهرحال این معانی چون شبانه روز تکرار می شوند اگر یکبار کسی مثلا معنای سوره حمد را فراگیرد دیگر برای همیشه کافی است.در قرآن هم معارف مبدا و معاد هست و هم اخلاق و هم احکام ،همینطور کلی نمی توان حکم کرد که : در قرآن خیلی چیزها کهنه است…،خود قرآن و خود اسلام خود را آخرین دین و آخرین کتاب میداند تا پایان جهان ،باید در خصوص این تعبیر “کهنگی” اندیشید که چه چیزی کهنه است بادعای شما ،آری احکامی منسوخ هم هست یا احکامی هست که مجمل است و در سنت تبیین شده ،و پیامبر اسلام نیز فرمود حلال من حلال است الی یوم القیامه و حرام من حرام است الی یوم القیامه ،اگر هم چیزی تفاوت حکمی پیدا کند تابع این است که موضوع حکم عوض شده است و تحول پیدا کرده است و این نکته مهمی است که جداگانه باید تبیین شود.مثلا در همین نکته بیندیشید آیا می توان گفت حرمت و ممنوعیت نکاح زن مسلمان با مرد کافر تابع مصلحت یا مفسده ای بوده است که مخصوص زمان پیامبر بوده است و اکنون بکلی تغییر یافته است و می توان حکم مسلم اسلامی را بصرف مخالفت بر هوی و میل شخص “کهنه” یا “توهین به پیامبر” دانست؟ چرا؟مقصود شما از اینکه پیامبر می گوید من فلان حکم را فقط برای عرب هیچ نفهم آورده ام کدام حکم است؟ اینطور که شما گفتید که فقط اتکاء به عقل خود می کنید لابد کل احکام شریعت را پیامبر برای عرب هیچ نفهم آورده است! اصلا هیچ نفهم یعنی چه و منظور شما از هیچ نفهم چیست؟ نه هیچیک از ما و فقهاء اسلام قانونی بمیل خود وضع نمی کنیم ،فقیه بما هو فقیه واضع قانون اسلام نیست ،کشف کننده و تبیین کننده قانون اسلام است.عق ما بجای خود است ،عقل شما کجاست که دچار تناقضید؟
می شود گفت :من مسلمانم و در عین حال هیچیک از احکام اسلام را قبول ندارم و فقط آنچه عقلم می فهمد را قبول دارم؟!این می شود اسلام و مسلمانی؟می شود گفت نماز خواندن (نمازی که حد و حدود آنرا شارع تعیین کرده است) یک واجب شرعی است و ترک آن معصیت است ،در عین حال من هروقت دلم خواست یا هرجور دلم خواست آنرا می حوانم؟!اینها چیزی جز تناقض و تبعیت از میل و هوای نفس (نه عقل) نیست.پیامبر کجا گفته است مخاطب من فقط عرب بیابانی است؟!این را از کجا می گویید؟ تصادفا دهها آیه و روایت صریح در این است که خطابات تکالیف اسلامی عام و همیشگی است ،منتها شما اینها را می گویید تا بمیل و هوای خود عمل کنید نه تعبد به شریعت.سوال من این بود که چرا شما با این عنوان (سارا) در این سایت فقط مخاطبتان من هستم؟! حرفم این بود که اینجا همه با هم بحث می کنند و اختلاف نظر هم هست ،چگونه است که شما با دیگران بحث و پرسش ندارید یا به پرسش های دیگران اعتنایی نمی کنید (البته این صرفا یک سوال بود و مهم نیست).من قبلا در مورد برده داری از نظر اسلام و اینکه چرا اسلام ابتدائا و بطور کلی و ناگهانی مساله برده داری را ریشه نکرد در این سایت زیاد نوشته ام و سخنان بزرگانی مثل مرحوم علامه در المیزان و مرحوم استاد عالیقدر آیت الله منتظری قدس سره را مورد توجه قرار داده ام شما می توانید اگر در فرانکفورت یا تهران دسترسی به المیزان دارید به مباحث مفصل مرحوم علامه مراجعه کنید ،و اجمالا گفته ام که اسلام از ابتدا همه اسباب رقیت و برده داری را لغو کرد و انسان را آزاد دانست ،مگر مساله رقیت های ناشی از مساله جنگ که از لوازم ریشه دار و دو طرفه در جنگهای قدیم بوده است ،در اینجا روش اسلام مثل بسیاری از احکام دیگر (مثل حرمت خوردن شراب) روشی تدریجی در بیان مساله بوده است ،این در واقع لابدیت و ضرورت های حاکم بر آن دوران بوده است که از ابتدا بطور کلی مساله رقیت در جنگها ملغی اعلام نشد ،از دو جهت ،یکی آنکه اگر هم پیامبر یکطرفه لغو بردگی ناشی از جنگ می کرد طرف مقابل او در جنگها چنین نمی کرد ،آنها هم اسیر می گرفتند،مردها رابغلامی می گرفتند و زنان را بکنیزی در خدمت و استفاده جنسی ،مگر مشرکان چنین نمی کردند؟ مگر ایرانیان و رومیان و مصریان و دیگران چنین نمی کردند؟ اینها سنت رایج در جنگهای قدیم بوده است و از جهاتی جنبه بازدارندگی و تفوق و سطه های اقتصادی و نظامی و سیاسی داشته استو جهت دیگر اینکه دقت کنیم رویکرد اسلام نسبت به اسیران جنگ چه بوده؟ کسانی را بدون فدیه آزاد می کردند ،اگر کسانی از اسرا اهل دانش بودند از سواد و دانش آنها استفاده می شد ،در مواردی بازای آزادی آنها اسیران خود در طرف مقابل را پس می گرفتند ،در مواردی بازای آزادی فدیه می گرفتند ،و در موارد زیادی هم روش تربیتی اسلام حفظ و تربیت دینی اسیران اعم از غلام و کنیز بوده است ،و در عین حال در بسیاری از احکام اسلام مساله آزاد کردن بندگان و اسیران جنگی تعبیه یا جزء شرائط قرار داده شده است مثل کفاره بسیاری از احکام مثل ترک روزه یا خلف نذر ،خلف قسم و چیزهای دیگر. بنابر این اگر فرض کنید در همان زمان در همه جا و نزد همه (مثل کنوانسیون های مورد توافق فعلی) برده داری ملغی می بود ،بعید نبود که برده داری ناشی از جنگ نیز از ابتدا ملغی اعلام گردد ،و نکته پذیرش محدود و مقطعی آن و تعبیه آزاد کردن اسیر در بسیاری از احکام در اسلام همان بود که عرض شد.و امروز می توان گفت با توافق عمومی بشری در نفی برده داری ،این کار ممنوع است و اسیر جنگی تابع احکام بین الملل است.در مورد سوال شما خیر ما مساله ای تحت عنوان اجاره کنیز برای تمتع نداریم ،نه در فقه اهل سنت و تاریخ اولیه اسلام و نه در فقه شیعه ، البته در روایاتی بین شیعه مساله تحلیل (حلال کردن) غلام و کنیز برای خدمت و استفاده مطرح شده است و در برخی روایات نیز به مساله تحلیل در استمتاع از کتیز نیز وارد شده است که این روایات مورد اختلاف و بحث و نظر است ،و چنانکه عرض شد اینگونه مسائل موضوعاتی تابع عرف و مقتضیات جنگها در قدیم بوده است و امروزه این مسائل از نظر اسلام فاقد موضوع است.باز هم تاکید می کنم عقل بتنهایی منبع دین اسلام نیست.
موفق باشید
طیب الله بانفسکم . مته بدم خدمتتون؟
سید دست بردار
بردگی الغا نشده و الغا نشدن بردگی یعنی رضای خدا و پیامبر به بردگی الی یوم القیامه. اینجا که گیر می کنی میگی عرف زمان بوده و جاهای دیگه میگی حلال و حروم خدا الی یوم القیامه است؟از شما بعیده که برای اسکات مدعی حکم غیرشرعی بدی!
احسنت!سیدجان ثابت کردی که حقا آخوندی.اینهمه آسمون ریسمون کردی آخرش هم از جواب صریح طفره رفتی!عزیز برادر ولی یه نکتش که گفتی خیلی جالب بود.اونم اینکه اگه پیامبر برده داری نمی کرد طرف مقابلش حتما می کرد!!آخه عزیز برادر دین اسلام اومده بود به مردم اون زمان الگو بده یا الگو بگیره؟!!ولی می دونی واقعیت چیه که شما از بیانش طفره می ری؟!پیامبر در اون زمان برای تحریک اعراب به جهاد از دو مورد مطلوب اونها یعنی غنیمت و جنسیت بهره می گرفت.درست مثل کاریکه داعش با اقتدا به قوانین اسلام انجام می ده.
سیّد مرتضی مسمای عقل را با ملاکها و محکهایی میسنجد که شما خالق آنها نیستید. شما فعلا به پاس تبعیت خوی خویش حامی و پشتیبان کشتارگران سال ۶۷ هستید و لاجرم شریک جرمید و جانی.
یکی آنکه اگر هم پیامبر یکطرفه لغو بردگی ناشی از جنگ می کرد طرف مقابل او در جنگها چنین نمی کرد ،آنها هم اسیر می گرفتند،مردها رابغلامی می گرفتند و زنان را بکنیزی در خدمت و استفاده جنسی ،مگر مشرکان چنین نمی کردند؟ مگر ایرانیان و رومیان و مصریان و دیگران چنین نمی کردند؟
———————————————————————————-
عجب استدلال محکمی!!!!
با این احتساب بهتر است بنده هم دزدی بکنم زیرا اگر من دزدی نکنم از کجا معلوم که دیگران دزدی نمی کنند؟ مگر این همه سارق دزدی نمی منند؟
و دیگر اینکه برده داری در اسلام نه یکباره و نه تدریجی هیچگاه منع و تحریم نشد بلکه قواعد و مقرراتش گسترش نیز یافت ، لذا مغلطه نکنید ، هم اکنون نیز در عمده کتب درسی سما همچون لمعه و شرح لمعه باب برده داری با تمام جزئیات و مقرراتش به خورد شما داده میشود، شما فقط یک نمونه کتاب یا نظر فقهی در طول این 1400سال ارائه کنید که صراحتا برده داری را تحریم کرده باشد انوقت تمام مطالب تان مورد قبول. اینکه شما میخواهید به نحو ضمنی و غیر مستقیم مخاطب را متقاعد کنید که پیامبر تدریجا سعی در برانداختن راه و رسم برده داری بوده چند اثردارد که عبارتند از:1-نسبت دروغ بستن به پیامبر 2-تلاش در جهت وارونه جلوه دادن احکام نورانی اسلام 3-احساس شرم شما از وجود برخی احکام مسلم در دین مبین اسلام و سعی در کتمان انها- لازم است بدانید که هریک از این موارد برایاحراز خروج از دین کفایت میکند.
آقا مزدک از شور و شر حزب کمونیستی و روسوفیل” توده” غافل مشو.
شاه که دچار استرس با دوز بالا از این حزب بود در سالهای زمامداریش، دست اسلامیون را برای همگرایی و رشد باز گذاشت.قتل مرحوم احمد کسروی هیچ گاه مورد سرزنش او قرار نگرفت.
مساجد که در پایان سلطنت رضاشاه دوهزار و پانصد //// بودند در سال 1357 به پنجاه هزار-//// بالغ گشتند و همین ها آتش توپخانه- ” آخوندیسم کمین کرده تاریخی”، برای قاپ زدن- ” گوشه ای از غنیمت های این سرزمین” را، بر سر او و نهادهای مدرنی که در حال بالیدن و رشد بودند- فرو ریختند.
ارتش مدرن،دادگستری مدرن،و سازمانهایی مانند برنامه و بودجه و کانون پرورش فکری و موسسات تحقیقاتی نوین و دانشگاههای فرزانه پرور- و بسیاری دیگر از سازمانها و موسسات و نهادها همه توسط هیولای انقلاب و حکومت اسلامی بلعیده شد – وبا استفراغی عفن، از ذات بیابانی و عقبگرا- این نهادهای “هضم کامل نشده” را بیرون ریخت، که تا ابد هم- این توده شدیدا آلوده قابلیت بازسازی- پاکیزه سازی را نخواهد داشت.مگر آن که چرک ها و عفونت ها با آب پاکیزه انصاف و دانش و وطندوستی شسته و عناصر ناپاک زدوده گردند. (چه هنگام؟ به عمر ما کفاف نمی دهد شاید به عمر خدا بدهد)
شاه در ورزش دخالت می کرد در ریاست دانشگاهها دخالت می کرد در خریدن کنکورد، دخالت می کرد. مرتب با خبرنگاران اروپایی و آمریکایی مصاحبه می کرد و حرفهای خوفناک تحویل آنان میداد به طوری که سران جهان غرب به این نتیجه رسیدند که یابو لگد پران شده و باید قلمهایش را شکست.(من از روح شاه پوزش می خواهم)
کسی که کشور کویت به او ویزا نداد را به کانون خبری در قلب اروپا فرستادند و با آرایشگری مشاطگان: ابراهیم یزدی و قطب زاده و بنی صدر از او یک مادر ترزای مذکر و قدیس گونه به خورد افکار عمومی غرب و اولیتر- ایران دادند و با 747ایرفرانس که تمام مسافرانش کارکنان سرویسهای خبری و ژورنالیست بودند به ایران فرستادند تا در پروسه ای چند دهه ای – ایران را : ویران، بی آبرو، بی آب، بی اتمسفر سالم،بی طبیعت، بی دانش،بی آینده،بیکس،وامانده،دزد زده؛غارتزده و دربدرکند تا دلخوش نباشند که فقط آب و برق را مجانی می کند.او معنویات را هم درست می کند و کرد.
این سخن پایان ندارد ای جواد ختم کن والله اعلم بالرشاد
و اما لینکی که این برادر همراهمان در پست پیشین گزاردند و حاوی فیلمی از ذبح دینی بود را تماشا کردم و نزدیک بود سکته کنم.برایم روشن شده که انسانها فقط ارگانیزمهایی حاوی مولکول ها و بافت ها و اعضا و اندام حسی و بینایی و چشایی و شنوایی نیستند.فقط موجود ناطق و منطق دار و زباندار و فرهنگ ساز نیستند.فقط موجوداتی سازنده تمدن و شهرها و کشورها نیستند.تقریبا برایم قطعی شده که هر انسانی یک کهکشان یا یک کیهان و یا یک هستی و یا یک جهان است.
برخی انسانها در جهان ویروسها ،سیر می کنند.برخی در جهان دایناسورها .برخی در جهان پستانداران و برخی در جهان میمونها و شمپانزه ها .برخی در جهان انسان نئاندرتال. و همین طور بیا تا برس به جهان مدرن.
به همین گونه برخی آیین ها متعلق به جهان آغازیان و جلبک هاست شاید شمنیزم -را بشود در این رده جا بدهم.برخی آیین ها متعلق به جهان دایناسورهاست.این آیین ها هیکلی پانزده متری و چابک با وزنی بسیار سنگین از شرایع و با دندان هایی بسیار تیز و برنده از احکام، و با مغزی بسیار کوچک و چند ده گرمی از خردمندی! دارند.برخی آیین ها هم متعلق به جهان انسانی هستند.انسانگرا، مودب،فاقد عناصر خشن. و دارای آموزه های انسانی وفضیلت پرور .من آیین کنفسیوس،تائوئیسم را متعلق به این جهان می دانم.مسیحیت هم متعلق به جهان انسانی است.و اما لب مطلب.
این جانور سفاک ریشدار خطرناک که در کشتارگاه سر می برید ، در جهان دایناسورها سیر می کرد! پاره کننده همنوعانش بود با آیین و ذهنیتی دایناسوری که برای او عرصه فراخی برای ابراز ذات پلیدش را ایجاد می کند.
یک تائوئیست محال است بتواند به او ایده و برنامه برای اجرای خوی دایناسوری اش بدهد.ولی سنت و کلام دایناسوری موجود در برخی آیین ها برای این انسان- دایناسور، با مغز چند گرمی و دندان پاره گر- بسیار مطبوع طبع است.
آقای نوریزاد براستی که باید یک شهابسنگ، یک دوره نوین به این زمین زخم خورده و خونین هدیه دهد.آن هم با یک انقراض همگانی! ما که دیگر نا برایمان نمانده.بگذریم.
به شما عرض می شود که به سایتی که لینکش را می گذارم حتما سری بزنید و فایل های موسیقی را بارگیری کنید.
http://www.vmusic.ir
سپس در کادر جستجوی سایت این هنرمند را وارد کنید: Parijat
سپس Daniel May
سپس Zero ProjectوآلبومMetamorphosis
آقای نوریزاد این آلبوم Metamorphosis را اگر دانلود نکنید از دستتان می رود حماسی و معنوی است.
بخدا در قلبمان جا داری خودت خبر نداری ژنرال.
این موسیقی ها را به همه همراهان این سایت توصیه می کنم از دست ندهید.
اگر آقای نوریزاد رخصت دهند به عرض می رسانم:
////////=عراده
سلام آقای نوری زاد عزیز … امیدوارم خوب باشید… بعد از مدتها اومدم با یک نامه به رئیس جمهور … امیدوارم به دست اونهایی که امضاشون کار میکنه برسه … لطفا در نشرش کمک کنید
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=10210001611012822&set=a.1672527569014.2092550.1112135678&type=3&theater
نامه یک دهاتی پاپتی به رئیس جمهور
———————————
جناب آقای روحانی
ریاست محترم جهموری اسلامی ایران
روزی بیا به کلبه ما از ره شکار
تحقیق حال گوشه نشینان گناه نیست
هنگام چاشت سفره بی نان ما ببین
تا بنگری که نام و نشان از رفاه نیست
که بر کنار این سفره بی نان قصه ای با شما خواهم گفت، قصه یک دهاتی پاپتی، که از امید و آرزو مشعل افروخته، در مکتب عشق درس محبت آموخته، از اراده و همت توشه اندوخته و با اینکه همواره در آتش فقر و محرومیت سوخته است، ولی هرگز عزت و حرمتش را برای بدست آوردن ثروت و مکنت به هیچ بهایی نفروخته.
در حالیکه راه و روش ساده ی زراندوزی در این سرزمین را بخوبی می داند.
می گویند: چرا این همه سختی می بری؟
یکچند اگر مدیح کنی کامران شوی / صاحب هنر که مال ندارد مغابن است
یعنی مثل به کرکس مردارخور زنند / سیمزغ را، که قاف قناعت نشیمن است
و او همواره جواب می دهد:
به درگاه سلاطین تا کجا این چهره سایی ها؟
بیاموز از خدای خویش ناز کبریایی ها
این دهاتی پاپتی از نوادگان آن کفشگرزاده ای است که داستانش در شاهنامه آمده است، که در دوره انوشه روان دادگر! می زیست. کفشگری که حاضر شد همه پس انداز زندگی اش را ببخشد تا اجازه دهند پسرش خواندن و نوشتن بیاموزد، اما این درخواست به قدری هولناک و دهشت آفرین بود که بزرگمهر حکیم! خود نتوانست تصمیم بگیرد. موضوع را به عرض قبله عالم رساند و پادشاه عادل! پاسخ داد:
“که گر کفشگرزاده گردد دبیر” فاجعه ای به بزرگی فاجعه هیروشیما به بار خواهد آمد. لذا با بازگرداندن هدایای آن کفاش، درفش کفاشی را به دست پسر سپردند، تا مبادا روستازادگان مستعد و باهوش به وزیری پادشاه رسند و پسران وزیر ناقص عقل و آقازادگان کم جنم به گدایی به روستا روند.
جناب رئیس؛
روزی که در کنار سفره بی نان ما مهمان شدید با شما خواهم گفت که اگر آن کفشگرزاده به تحصیل علم می پرداخت چه دستاوردهایی می توانست نصیب کشور شود و توضیح خواهم داد که محرومیت او از تحصیل در آن سالهای دور چه ارتباطی به ظهور “هاله نور” در دروه ما داشت و همچنین مو به مو شرح خواهم داد که طرد نخبگان تنگدست و نجیب و بی اعتنایی به هوش و استعداد تهیدستان محجوب و شریف و در کنار آن ریختن امکانات و فرصت ها در پای کاخ زاده های نازپرورده قاصرهمت کافرنعمت چطور میدان را در اختیار کلاشان متملق و دغلکاران مزور می گذارد تا چشم در چشم مردم بدوزند و شهروندان محترمی را که به کژی ها و ناراستی ها و دزدی ها و دروغ گویی ها معترضند “خس و خاشاک” خطاب کنند.
شرح این هجران و این خون جگر / این زمان بگذار تا وقت دگر
آن کفشگرزاده آرزوی سوادآموختن را به گور برد و درفش کفاشی دست به دست چرخید و تبدیل به فرغون و بیل و کلنگ شد، که آن را به عنوان پاداش کسب رتبه اول در بین بیش از هزار دانش آموز به دهاتی قصه ما سپردند تا با دوپای کودکانه آجر و سیمان و ملات جابجا کند.
ممکن است “برعقل من بخندی گر در غمش بگریم” اما ” دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما”
مادر دهاتی قصه ما در خانه ثروتمندان شهر کلفتی می کرد که گاهی کفش و لباس های کهنه و از مد افتاده آنها را برای فرزندانش می آورد و دهاتی قصه ما با به تن کردن همان کفش و لباس ها به مدرسه رفته و در کنار صاحبان اولیه آن کفش و لباس ها می نشست و همین همنشینی دستاویزی می شد برای تمسخر و ریشخند دهاتی پاپتی که همواره شاگرد زرنگ مدرسه بود.
یکی در پای او به کفش های رنگ باخته اشاره می کرد که از آن آرش بوده و همیشه از تمیزی برق می زده و دیگری پیراهن چروکیده ای که به تن کرده بود را با انگشت نشان داده و می گفت: وقتی صاحب اصلی اش یعنی احمد آن را می پوشید اطو کشیده و مرتب بوده است و آنگاه نیش و کنایه ها به سان تیرهای زهرآگین بسوی دهاتی روانه میشد که: لیاقت پوشیدن لباس نو و مرتب را ندارد. معلم ها نیز که گویی تنها به حکم وظیفه و فقط برای دریافت مقرری و صرفا جهت آموختن خواندن و نوشتن در محل حضور داشتند این نمایش مضحک و دردآور را می دیدند و دم نمی زدند. در میان آن همه معلم یک مرد خودآگاهی نبود که به این دهاتی آگاهی بدهد که:
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
تا آنکه گردید نژند خاطری شاد و رفت آن هوس و امید بر باد.
دهاتی مجبور به تحصیل شبانه شد و وادار به کار روزانه. اما چه روزهایی؟ تیره تر و طولانی تر از شب یلدا، که کلمات از شرح و بیان آنچه در آن سالهای سیاه گذشت عاجز و قاصرند.
گویی زمان را متوقف کرده و زهر در هوا پراکنده بودند، که تلخی سموم آن را تنها کسی می تواند حس کند که زهرش را چشیده باشد، وگرنه آنکه با جامی و بتی و بربطی بر لب جویی روان نشسته باشد حال تشنه لب گرفتار در طوفان گردوغبار در دل کویر را هرگز نمی تواند دریابد.
در آن هنگامه فهمیدم من این رمز گهرسا را
که خفته مست با شاهد نداند حال بیداران
حرکت آرام و همراه با طمانینه ثانیه شمار ساعت کینه بر کینه می انباشت و گیرکردن در بن بست نتوانستن و فرصت ابرازوجود نیافتن بذر نفرت در دل دهاتی می کاشت، تا اینکه پس از 18 سال کار طاقت فرسا همه چیز را رها کرده و در کنج خانه نشست و مصمم شد برای برنامه کین توزی ریختن و آماده شدن برای تلافی کردن و عقده گشایی.
از دل این خلوت گزینی و عزلت نشینی فکر سفری زاده شد و دهاتی دریافت که زمین خدا گسترده است و می توان در آن به مهاجرت پرداخت.
با کمترین امکانات و با تکیه بر توانایی های فردی پا بر رکاب یک دوچرخه لحاف دوزی نهاد و راهی شد، تا هزاران کیلومتر در جاده ها روزهای گرم رنج آمیز و شب های سرد خوف انگیز را تحمل کرده و به جهانیان یادآور شود آرزوهای از مهر لبریز کودکان را و در نهایت به دیدار آن مرد روشن فکر تیره پوست برود که 27 سال تیرگی سیاهچال های جنوب آفریقا را تحمل کرد تا قوم اسر را بسوی آزادی کوچ دهد.
در حالی که سوار بر دوچرخه آوازخوانان از دهی به شهری و از کوهی به دشتی می رسید بیش از سی کشور را در سه قاره گشت و از هر خرمنی خوشه ای برداشت و باهر کسی ایامی بسر برد و برگشت.
دیشب به دیدارش رفتم. در حال نوشتن بود.
نوشته بود، جناب رئیس؛
من درد در رگانم و حسرت در استخوانم و آرزویی بسان شعله ای در درونم همواره زبانه می کشد که ای کاش می توانستم خون رگان خویش را قطره قطره ببارم تا بباورانم تان که چه زخم ها و جراحت هایی می نشانند بر جان گرسنگان خاموشی که نداهای درونی و شرم مجال مستمندی به آنها نمی دهد تا نواله ناگزیر را گردن کج کنند.
بیراه نمی گویم
صد نامه فرستادم و صد راه نشان دادم / هم نامه نمی خوانند، هم راه نمی دانند.
هم مدیران، هم دبیران، هم دربانان.
مدیران نخوتی دارند و کبری چون شهان که چاکری خواهند از جنبندگان.
دبیران هم جواب سربالا داده و تشر می زنند. دیدن آن کبر و شنیدن این تشر زمانی حاصل می شود که بتوان از سد محکم و دژ نفوذ ناپذیر دربانان عبور کرد، که خود حکایتی ست. اما از آن می گذریم.
به فغان نه لب گشودم که فغان اثر ندارد.
جناب رئیس،
گشته ام در جهان و آخر کار گوهری به ارمغان آورده ام. سخن تازه و حرف نوی که به صد من زر می ارزد.
اطمینان دارم که شما هم با من هم عقیده اید که کاشتن درخت میوه و پاشیدن بذر گل و دانه سنبل در شوره زار خلاف خردمندی است.
اما در جریان باشید که با بیگاری گرفتن و عاطل و باطل رها کردن افرادی که دارای استعدادهای ذهنی والا و کمیاب اند، “نمک در باغ می پاشند و گندم در نمک زاران”. درست مانند اینکه ظروف تزئین شده با زیباترین نقش ها بجای دیگ آشپزخانه و سطل زباله به کار گرفته شود.
بیایید قلمی برداشته و قدمهایی را به حرکت وادارید تا این ظروف با ارزش را به جایگاه شایسته شان بازآورند.
غزل سرای و نواهای رفته باز آور
به این فسرده دلان حرف دلنواز آور
ز باده ای که به خاک من آتشی آمیخت
پیاله ای به جوانان نو نیاز آور
شک نکنید که این حرکت نو نام تان را در تاریخ جاودانه خواهد کرد و خواهند نوشت: یک مرد خودآگاهی با تغییر دادن یک قانون کهنه و با جذب کفشگرزادگان نخبه جامعه ای را زنده کرد و نقشبند آرزوی تازه شد.
و مخلص کلام اینکه:
به میر قافله از من سلام گوی و بگو
که این شکسته بهایان متاع قافله اند
خسرو آذربیگ
شهریور 95 تهران
telegram.me/azarbeyg
آقای بهزاد مهرانی به خوب نکته ای اشاره کردند ورزشگاه صد هزار پسری درسته نه صد هزار نفری… تو آمار هستیم و در واقعیت مرده ایم…
به فوتبال علاقه ای ندارم…
اما دردم میگیره وقتی میبینم هزاران زن به چیزی علاقه مند هستند که از دیدنش محرومند…
از خیلی چیزها محرومیم ، حتی از صحبت کردن آزادانه در مورد بیماری ها و طبیعت زنانه مان..
زنانی که حتی برای خرید نوار بهداشتی به دنبال مغازه هایی با فروشنده خانم هستند…
غصه میخورم که ما در ایران برای حقوق پایمال شده مان میجنگیم و آنوقت در اروپا حاضرند روسری به سر بگذارند و با خواننده محبوب خودشان عکس یادگاری بگیرند…
.
غصه میخورم که زنان هنرمند ما چهره شان در بنر های تبلیغاتی پوشانده میشود…
غصه میخورم که ورزشکاران زن ما از رسانه محرومند و در سکوت خبری پا به عرصه های بین المللی میگذارند…
.
غصه میخورم که فوتبالیست های جوان ما در انزلی به خاطر عدم حمایت مسئولین باشگاه زنانه شان بسته میشود….
.
غصه میخورم که باید چهره مجری و تماشاچیان و مهمانان برنامه ای را ببینم به جای زن هنرمندی که در حال دریافت جایزه است…
.
غصه میخورم که همین حالا زنانی در خانه اند و در تلویزیون و از دوربین های ورزشگاه به دنبال همسر یا پسر یا برادرشان در استادیوم هستند!!!!
.
غصه میخورم که من باید حجاب کنم تا مردان وسوسه و جهنمی نشوند…
زن بودن درد است در کشوری که دردش زن است….
سید مرتضی این فیلم را ببین تا شاید از خواب بیدار شوی و بفهمی که جریان دادگاهای سالهای 60 تا 70 و سلاخی فرزندان ایران زمین توسط همفکرانت چگونه بوده.این فیلم مربوط به همین روزهاست!
…….
در نوبت اعدام شهرام احمدی
https://www.youtube.com/watch?v=UQlN169tbWU
خوب كارى كردند اين منافقين را اعدام كردند ولى اى كاش تو را هم اعدام مى كردند ملحد كافر بى ادب
جناب کامران، لفظ ملحد اسم رمز راهزنان و متجاوزان بدوی بود برای سر به نیست کردن هرکه در برابر رسم و رسوم بربریت و فرهنگ منحط این کلاشان و شیادان مقاومت میکرد و باج نمی داد. وقتی شما کسی را ملحد و محارب میدانی یعنی باور به یک خدای وحشی و بربر و خونخواری داری که چون خودش آنقدر عاجز و ذلیل و علیل و ناتوان است، دست تمنای ارضای شهوت خونخواری خویش را به سمت امثال کشتار گران سال ۶۷ یا به سمت داعشیان دراز کرده است. لااقل خدایی انتخاب کن که خدای زیبایی ها، خدای شرافت، خدای عاشق انسانیت انسانها و خدای شیفتهٔ خردورزان،… و … باشد.
کاربران عزیز: برای خون شویی و تطهیر جنایت ضد بشری 1367 صدا و سیما و سایت های حکومتی و آخوندهای درباری همه با هم بدون اینکه حتی یک دقیقه به خانواده قربانیان هم اجازه صحبت با مردم از رسانه حکومتی بدهند،دارند در مخ ها این دروغ را جا می اندازند که کشته شدگان همه مجاهد بودند. بعد بر این خشت کژ خشت دیگری از این قرار می گذارند که اون زندانی ها همون مجاهدینی بودند که قبل و بعد از زندانی شدن آنها ترور کردند. مثلا رجایی چند هزار قاتل پیدا می کند. از شما خواهش می کنم با بحث درباره جنایات مجاهدین در زمین این مدافعان شیطان بازی نکنید. مگر آیت الله منتظری نمی دانست که مجاهدین جنایت کرده اند؟ مگر خودش از مجاهدین ضربه نخورده بود؟ او با علم بر این که مجاهدین یک سازمان تروریستی بودند، از زندانیان حکم گرفته ای که شامل مجاهد عضو و غیر عضو ( سمپات)، توده ای و فداییان اکثریتی که اصلا سازمان مسلح نبودند و پیکاری و راه کارگری دفاع کرد. او گفت کسی را به جرم فعل ناکرده مجازات کردن جنایت است. او گفت با کشتن یکی از اونا هم موافق نیست.امروزه در افغانستان هم دزد و جانی و زانی را هم با رعایت آیین دادرسی، حق وکیل ، دادگاه علنی ، تفهیم کتبی انهام و غیره محاکمه می کنند. دوستان عزیز : مگر از روزی که این بحث پیش آمده حتی یک نفر از ما از مجاهدین دفاع کرده ایم که هی در کمال وقاحت لیست ترورها و چه و چه را شانتاژ می کنند.با پوزش از همه، قریب دام این مکاران نخورید . در بیعدالتی این ارامل، همین بس که جنایت کرده اند و فقط جانیان حق طلبکاری دارند؟ من نمی دانم این ها چه خورده اند که وجدانشان تا این حد کپک زده.
در قرآن از مسلمانان خواسته شده که وقتی دو گروه با هم درگیر میشوند تلاش کنند که بین آنها صلح بر قرار شود و ببینند که حق با چه کسی است و حق او را تامین کنند تا آرامش بر قرار شود ولی اگر یک طرف حاضر به قبول حق دیگری نشد با او به عنوان آخرین راه برخورد کنند.
نظام ولایت فقیه مدعی اسلام ناب است و مادون خود را نا بکار میداند. آیا درسوریه وقتی اولین اعتراضات مسالمت امیز شروع شد ما بعنوان حکومتی که نفت مجانی به سوریه میدادیم و ادعای نیابت امام زمان را هم داشتیم بر اساس همین دستور ساده که عقلانی هم است رفتیم ببینیم ماهیت دعوا چیست و چه کسی حق چه کسی را خورده است یا بجای آن طرف قویتر وحشی را کمک کردیم که مردم خود را قتل عام کند و با پول ما خباثت کند؟
آیا در سال های بعد از انقلاب تلاش کردیم که با گفتگو و پذیرش حرف های حسابی و نه انچه خلخالی و لاجوردی میگفتند انبوه جوانان بیگناه و پر شور را که علاقه به کشور و سرنوشت خود را داشتند از بدنه تروریستها خارج کنیم و سران ادمکش آنها را منزوی کنیم و یا بدنبال اخذ فتوای امام برای کشتار این جوانان بودیم؟
آیا در وقایع منا هیچ به سازمان ملل و یا کنفرانس اسلامی رفتیم و برای احقاق حق کشته شده های خود از آنها داوری و یاری خواستیم یا از همان ساعت اول سیل فحش و تحریک را روانه زندگی مردم کردیم؟ آیا برای احقاق حق کشته های منا بود که سفارت عربستان را به آتش کشیدیم؟
این نظام برای بقا به بحران نیاز دارد..37 سال است این مردم در بحران هستند و از ترس اینکه مبادا یکروز گدائی کنند هر روز گدائی میکنند. شما فقط در بحران میتوانی این میزاد غارت و جنایت بکنی…عربستان و ایران فقط بخاطر آمریکا و روسیه مثل درندگان پارس میکنند و هر دو مردم را میدرند..این واقعیت جاری امت اسلام دربدر است..
خودداری دو بانک ایرانی از ارائه خدمات ارزی به قرارگاه سپاه، جنجال FATF بر سر چیست؟
…………….
وضعیت پولشویی در ایران چگونه است؟
موسسه تحقیقات حکومتداری بازل چند ماه پیش در گزارشی از وضعیت پولشویی در کشورهای مختلف جهان، با بررسی مولفههای مختلف سیاسی و مالی در ۱۴۹ کشور جهان آنها را بر اساس “شاخص ضدپولشویی” رتبهبندی کرد و ایران را بدترین کشور از حیث پولشویی دانست.
موسسه شفافیت بین الملل هم در گزارشی از فساد اقتصادی در کشورهای مختلف جهان، با بررسی “شاخص تشخیص فساد” در ۱۶۷ کشور جهان، ایران را در رتبه ۱۳۰ قرار داده است.
در سالهای اخیر به چندین پرونده فساد چند هزار میلیارد تومانی در ایران رسیدگی شده است. مقامهای مختلف ایرانی بارها نسبت به مشکل قاچاق در این کشور هشدار دادهاند. به گفته عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور، مساله پولشویی در ایران آن قدر وخیم است که پولهای “کثیف و قاچاق” عرصه سیاست و انتقال قدرت را در ایران آلوده کردهاند.
…………
چرا به ایران اتهام ‘تامین مالی تروریسم’ میزنند؟
اگرچه اکثریت قاطع کشورها تروریسم را محکوم میکنند، درباره مصادیق مشخص اینکه چه گروههایی تروریستی محسوب میشوند اختلاف نظرهای عمیقی وجود دارد.
جمهوری اسلامی ایران در کشورهای مختلف از گروههای سیاسی مسلح، با عنوان “گروههای مقاومت” حمایت میکند. حزبالله در لبنان و حماس در فلسطین از مهمترین گروههای مسلح خارجی تحت حمایت ایران هستند.
آمریکا، کشورهای عضو اتحادیه اروپا و کشورهای عضو شورای عالی همکاری خلیج فارس حزبالله لبنان را گروهی تروریستی میدانند. حماس هم در آمریکا و اتحادیه اروپا و برخی کشورهای دیگر گروهی تروریستی محسوب میشود.
چند ماه پیش تحت فشار آمریکا ۱۰۰ حساب بانکی حزبالله در لبنان بسته شد. پس از آن حسن نصرالله، رهبر حزبالله لبنان، با صراحتی بیسابقه گفت همه منابع مالی حزبالله، به همراه موشکهایش، از ایران تامین میشود.
نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وظیفه فعالیتهای برون مرزی را به عهده دارد و تصور میشود که بخش عمدهای از روابط ایران با “گروههای مقاومت” از کانال سپاه قدس انجام شود. علیه این نیرو و سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده آن، تحریمهایی وضع شده است. علاوه بر این خود سپاه و شماری از اشخاص و نهادهای وابسته به آن هم با تحریمهای خارجی روبرو بودهاند.
……….
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/09/217528.php
خدمت دوستانی که نظراتی پیرامون ماجرای “مصدق و شاه” ارایه کردند عرض کنم من هنوز فرصت نکرده ام کتاب علی میرفطرس را در این باره بخوانم. نه چاپ های قدیم و نه چاپ جدیدش. چرایش را خودم هم نمی دانم. شاید بخاطر صحبت هایی باشد که آقای امینی پیرامون ایشان بیان کردند و میر فطرس را فردی تاریخ ساز لقب دادند ایشان (میر فطرس) کمی از نطرم افتاد. اگر چه کتاب حلاج وی را خوانده ام که انصافا بسیار زحمت کشیده اند و باید قدر دانسته شود. همین کتاب ظن من را قوی کرد که آقای امینی راست می گویند و میر فطرس بیشتر تاریخ ساز است تا تاریخ نگار. چرا که حلاج از آن جا که سعی کرده نور به تاریک خانه تاریخ ایران اندازد بیشتر شبیه یک رمان تاریخی است. چه انتظاری می توان داشت. شاید اگر کس دیگری هم می خواست راجع به همین موضوع (حلاج) بنویسد بیش از این منابعی در دست نداشت و نمی توانست با دقت نظر یک تاریخ نگار کار کند. بنا بر این چاره ای نداشت به غیر از بهره گیری از قوه تخیل و محاسبات منطقی تا پرده از راز حلاج بردارد. دوستان گرامی منظور من از دست گذاشتن بر روی وقایع پیش از انقلاب و دوران رضا شاه و محمد رضا شاه ارتقای سطح آگاهی خودم و تیزی نگاه و درک تاریخی ام است چرا که معتقدم ما باید بسیار باریک بین تر و دقیق تر از این ها بتوانیم گذشته خود را درک کنیم تا بتوانیم وضع حال را بهتر ارزیابی کنیم. بفهمیم چه شد که چنین بر سرمان آمد و ریشه بدبختی ها از کجا ها سر چشمه گرفت.
صحبت از ریشه شد که اینجا من نیز به پیروی از دیگر دوستان درودی از بن جان به کورس گرامی می فرستم و فقط یک کلمه با ایشان کار دارم: تشنه ایم!
فردای روزگار که ملایان پی کارشان رفتند و دست از سر ما برداشتند و ایران سر و سامانی گرفت و احزاب شکل گرفتند و جامعه مدنی زنده شد ضروری است نگاهمان تیز بینانه تر از این ها باشد تا بتوانیم درخت آزادی را آبیاری کنیم و اجازه ندهیم اسطوره سازان و بت تراشان مدرن جایگزین ملایان شوند و ما را وارد دور تسلسل باطلی کنند که در صد سال اخیر با آن مواجه بودیم.
اجازه می خواهم مدتی را صرف مطالعه میر فطرس کنم و بعد مزاحم دوستان شوم.
پس از ان حتماً كتاب “سوداگري با تاريخ” پاسخ اقاي محمد اميني به علي مير فطروس را هم اگر يافتيد مطالعه كنيد.
بله ملیجک درست میگوید، آخه علی میرفطروس چه سواد تخصصی داشته که وارد وادی واژه بسیار پیچیده و اندوخته بنیان و ذخیره طلب از چندین رشته مدرن دانشگاهی همچون “آسیب شناسی…” گردد؟ آقای علی امینی در کتاب سوداگری با تاریخ متجاوز از ۱۵۰ مورد جعل و تاریخ سازی علی میرفطروس را برملا کرده.آقای علی میرفروس برای خودش اسمی و رسمی و پایگاه و جایگاهی معلوم و مشخص داشت، به یک باره چنان اسب سرکش و چموش توهم را با زین و یراق شاهانه آذین بست و افسار آن از دستش رها شد و با هر نیم مسافتی به زمین کوبیده شد و بر خار کشیده تا اثبات کرده باشد غره شدن به پندار خویش و تحسین نادانان و سفارش نیازمندان میشود یک فاجعه نوشتاری بنام آسیب شناسی یک نشست که خیال فرموده خواننده در مکتب نشسته و ایشان ملای حدیث و روایت تاریخ هستند. و هم تا فریاد زده باشد من یک نیمه روشنفکر نیمه باسواد جهان سومی با ظرفیتی به غایت محدود و بی جنبه هستم.
با درود بسیار بر جناب آقای محمد نوری زاد.
و با درود بر جناب ملیجک و ساسانم عزیز.
معمولاً با استماع یک سخنرانی از کسی نمیشود بلافاصله اورا قدیس نامید و کلامش را وحی مُنزل.
نحوهٔ نگارش شما حاکی از حبّ و بغضی است که به دو مولفِ مذکور دارید. به این صورت که از ذکر هر عنوانی برای آقای دکتر میر فطروس ( با واو بین رِ و سین ) خودداری کرده اید. امیدوارم که سهو القلم باشد.
لازم است که اضافه کنم در ابتدای کتاب آسیب شناسی٬ مؤلف که من ایشان را محققی بر جسته میدانم متذکر میشود که دکتر مصدق٬ رضا شاه٬ محمد رضا شاه و قوام السلطنه همگی افرادی ایراندوست و وطن پرست بودند٬ نه خائن.
نامبرده از معدود روشنفکرانی است که در دیماه ۱۳۵۷ شعرِ « آخرین شعر » را سرود که خطاب به خلیفه میگوید:
….. خلیفه! خلیفه! خلیفه! چشم و چراغ تو روشن باد ! اَخلاف لاف تو – اینک – در خرقه های توبه و تزویر با مشتی از استدلال های لال «حلاج» دیگری را بر دار می برند ….
شاه الهی٬ مصدق الهی٬ حزب الهی٬ استالین الهی و ….الهی بودن آن میکند که خادمی را خائن و ابلیسی را قدّیس انگاشتیم و دو دستی مملکت را به بیگانه وا نهادیم.آیا بهتر نیست که شخصیت ها را آنگونه که هستند یا بودند ببینم٬ نه آنگونه که کاریزمایِ ما هستند یا دوست داریم باشند؟
پس از ۶۳ سال بهتر نیست که دیگر در کربلای ۲۸ مرداد سینه نزنیم؟ شورش٬ قیام ویا کودتای چه کسی بر علیه دیگری بود٬ تمام شد ودر این زمینه کتاب بسیار نوشته شده٬ مهم اینست که ما از روبرو با تاریخ مواجه شویم.
جا دارد که یادی از خدمات ارزندهٔ زنده یاد احمد قوام السلطنه٬ بزرگ مردی که دو مرتبه ایران ( بخصوص آذربایجان٬ شمال و کردستان ) را ازدهان استالین خارج کرد و عجیب است که موردِ بغضِ دربار٬ جبهه ملی٬ حزب طراز نوین و روسها بود ٬ بنمایم. هر چند که فعلا آش را با جایش به روسها داده ایم.
کتابی بنام: سه رویداد- سه دولتمرد( قوام السلطنه٬دکتر مصدق و سپهبد زاهدی ) و همچنین اثرِ تحقیقیِ آقای دکترنهاوندی بنام: «در تیر رس حادثه» و کتاب حجیمِ دیگرش « محمد رضا پهلوی٬ آخرین شاهنشاه» را اگر فرصتی باشد برای مطالعهٔ پیشنهاد میکنم.
باسپاس از جناب آقای محمد نوری زاد و پوزش از اطالهٔ مطلب.
شاد و تندرست باشید.
دوست محترم…ارزیابیهای شما از جنس آسمان و ریسمان بافتن یا قیاس مع الفارق است. ما از 28 مرداد کربلا نساخته ایم ولی اجازه نمیدهیم تاریخ مخدوش شود. همین مخدوش کردن تاریخ بود که ناآگاهانه چنین اوضاع ناگواری را بدست خودمان برای خودمان رقم زدیم. تاریخ صرفاً برای خواندن نیست. تاریخ برای آموختن است و آن کس که تاریخ را مخدوش میکند، باورمندان به خود را به بیراهه میبرد. ضمناً من هم احمد قوام قوام لسلطنه را صرفنظر از وابستگیهایش به عنوان یک خادم بشمار میآورم. در تاریخ هرچیزی جای مناسب خود را دارد.
علی ميرفطروس، انکار کودتا و بقيه داستان
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/03/085718.php
علی ميرفطروس، محقق يا مخدش تاريخ؟
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/04/086457print.php
سلام بر ساسانم گرامی
فرموده اید:”فردای روزگار که ملایان پی کارشان رفتند و دست از سر ما برداشتند و ایران سر و سامانی گرفت و احزاب شکل گرفتند و جامعه مدنی زنده شد ضروری است نگاهمان تیز بینانه تر از این ها باشد تا بتوانیم درخت آزادی را آبیاری کنیم و اجازه ندهیم اسطوره سازان و بت تراشان مدرن جایگزین ملایان شوند و ما را وارد دور تسلسل باطلی کنند که در صد سال اخیر با آن مواجه بودیم…”
دوست گرامی چنین چیزهایی که فرمودید میسر نمی گردد مگر اینکه فرهنگ خردمندی جایگزین گردد.چند روز پیش در تلگرام از دوستی مذهبی عکسی به همراه لینکی دریافت کردم که مضمون آن این بود که جوانکی در تهران به امام زمان توهین کرده و سپس به قشم رفته و در آنجا به رقص و پایکوبی پرداخته و درنهایت مسخ شده و به شکل الاغ در آمده است!!عکس هم عکسی فتوشاپی با کله الاغی انسان نما بود!!آنچنان به خشم آمدم که در جواب دوست خود گفتم کاری نداریم که اصولا امام زمان وجود دارد یا نه!مسخ شدگی بوقوع پیوسته یا خیر!لااقل یک نگاهی به عکس فتوشاپی می کردی و انتشار دروغ نمی کردی.در جواب از آیه 61 سوره آل عمران و …گفت و پاسخ گرفت.چند سال پیش هم مشابه آن از دوستی دانشمند دریافت کردم که با تصویری از سطح کره ماه که شکافی که نشاندهنده دره ای یا چنین چیزی روی آن بود مدعی شده بود که ناسا با این عکس شق القمر را به اثبات رسانده است!!!دوست گرامی در زمانیکه هنوز باور به سخن گفتن سوسمار است و مسخ شدگی اینچنین در مسخ شدگان واقعی به جای خرد نشسته است انتظار آنچه شما گفته اید بیشتر به آرزو می ماند تا واقعیت.می دانید فرق جماعت خاورمیانه نشین با اروپاییان قرون وسطی چیست؟آنان اگر علم بر درستی مطلبی پای می فشرد و آن را مغایر آموزه های خرافی عمدتا دینی و اعتقادی مطرح می کرد با توجه به سوابق فلسفی و تاریخی خود بی طرفانه به نظاره نشسته و در نهایت خرد خود را حاکم می کردند.اما در منطقه ما باور و اعتقاد به دلیل سبقه تاریخی خود نزد مردمان آنچنان قدرتمند است که هزار دلیل منطقی هم با قال الباقر و قال الصادق به حاشیه کشانده می شود.آیا کسی در این مردمان توان نقد این صادقها و باقر ها را دارد؟!یا هرچه گفته شود سریعا القابی نظیر ملحد و محارب و …در انتظار اوست؟!
موفق باشید
دوست گرامی دوران پهلوی به تاریخ نپیوسته که امثال میرفطروس بخواهند تاریخ سازی کنند کارهایی که کردند هم پدر و پسر کاملا آشکار ،مکتوب میباشد اگر لغزشهایی داشتند که آن هم باتوجه به اوضاع ان زمان قابل اغماض است ماها زمان شاه رادیده ایم با دل و جان لمس کرده ایم بعد شاه را هم میبینیم به چه مصیبتهایی دنیا دچار شده من بارها گفته ام با رفتن شاه دنیا بهم ریخت. احتیاج به میرفطروس نداریم خودمان تاریخ گویا هستیم
اخیرا امام جمعه مشهد فرمودند که کسانیکه اهل مطربی و کنسرت هستند شهر دیگری را برای زندگی انتخاب بفرمایند. از طرف دیگر به علت ضعف آمار که مقام معظم رهبری هم اخیرا ب آن اشاره فرمودند به درستی نمی شود فهمید که آیا مشهد براستی شهری است که مطربی و دنیاطلبی در آننکوهیده است یاخیر.لذا بنده پیشنهادی به زهنم رسید که در این دوره ضعف آمار چطور می شود فهمید زیر پوست این شهر چه خبری است. از دوستانی که به استفاده از Google Trend آشنایی دارند درخواست می نمایم در این سایت کلید واژه هایی مثل “ازدواج یک ساعته” یا “صیغه” را جستجو نموده و ببینند که کدام استانها جلودار گوگل نمودن این دو واژه هستند. درمورد کلمه “صیغه” مشخصا دو استان خراسان رضوی و قم در ردیفهای دوم و سوم هستند. اگر کلیدواژه های جنسی را هم سرچ بفرمایید مشاهده خواهید فرمودکه استان خراسان رضوی در ردیف دهم استانها و معمولا از تهران پیشتاز است. بنده قصد نتاجه گیری خاصی از این موضوع ندارم جز اینکه هیاهوی کنسرت و غیره به بهانه اینکه اینجا یک شهر مذهبی است و امام رضا راضی نیست بهانه ای بیش نیست. وقتیکه در شهری بازار کلمه ی “صیغه یکساعته” داغ است یعنی زیرپوست این شهر از اسم خدا و پیغمبر فقط برای رسمیت بخشیدن به رفتارهای جنسی بدون مزاحمت استفده می شود. حتی و حتی اگر “صیغه” هم اگر به لحاظ عرفی و شرعی پذیرفته بشود، “ازدواج یکساعته” رسما یعنی تن فروشی قانونی شده و شرعیزه گشته. اینها چه کردند با این کشور.
نوریزاد گرامی اینهم نتیجه اعتقادات ملیونها انسان که شما از ما می خواهید به ان احترام بگذاریم.دیگه از داعش و ////////////////// شیعی در ایران گذشته! بنظر من حرفی بی معنی تر از احترام به عقاید دیگران نیست.احترام به چنین خرافات و ائینهای خشونت گر چیزی جز ضدیت با تمدن و خرد انسانی و تایید وحشیگری نیست.
اقدامی “وحشیانه” در مهدکودک قاهره (تصویر)
تصاویری از سوی یکی از مهد های کودک قاهره در باره آموزش نحوه قربانی کردن به کودکان، جنجال برانگیز شد.
به گزارش روسیا الیوم، در یکی از این تصاویر دختر بچه ای لبخند به لب چاقوی به ظاهر اسباب بازی خود را روی گلوی یک گوسفند پشمی گذاشته است.کودکستان دیگری از این هم فراتر رفته و عملیات قربانی کردن گوسفند را برای کودکان شبیه سازی کرده است. در تصویری دیگر در محوطه مهد، تعدادی کودک در اطراف گوسفند قربانی می چرخند که خون او روی موزائیک جاری شده است.
http://news.gooya.com/didaniha/archives/2016/09/217535.php
۶۰ روز انفرادی و بازجویی از فعالان پاکسازی طبیعت در شیراز
………
به نظر میآید بهایی بودن برخی از فعالان این گروه از دلایل دستگیری این فعالان محیط زیستی است که در روزهای تعطیل، اقدام به پاکسازی طبیعت در اطراف شیراز میکردند.
ماموران اطلاعات پس از بازداشت این افراد با مراجعه به منازل آنها، اعضای خانوادهشان را مورد بیاحترامی و فحاشی قرار داده و وسایل شخصی آنها، از جمله هارد کامپیوتر، تبلت، گوشی همراه و حتی خودروی سواری را تفتیش و توقیف کردند.
بازداشتشدگان به مدت ۱۰ روز اجازه هیچگونه تماس تلفنی و ملاقات با خانواده یا وکیلشان را نداشتند. در حال حاضر نیز با وجود اقدام خانوادههای برای گرفتن وکیل، اجازه ملاقات وکیل و امضا وکالتنامه به آنها داده نمیشود.
نعیم قائدشرفی یک روز بعد، در تاریخ ۲۸ تیر ماه آزاد شد و نوشین زنهاری و رامین شیروانی نیز در ۲۳ و۳۱ مرداد ماه به قید وثیقههای ۲۰۰ میلیون تومانی آزاد شدند. سایر بازداشتشدگان همچنان در وضعیت نامشخص و در سلولهای انفرادی به سر میبرند و هیچ اطلاع دقیقی از وضعیت پرونده و اتهامات وارده به آنها در دست نیست.
یکتا فهندژ سعدی، شهروند بهایی که به دلیل فعالیتهای محیط زیستیاش بازداشت شده، پیش از این نیز در بهمن ۱۳۹۰ و اسفند ۱۳۹۲ بازداشت و بازجویی شده بود. او با وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی آزاد بود و یک هفته قبل از دستگیری سوم، به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام به پنج سال حبس تعزیری محکوم شده بود
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/09/217559.php
ما امروز با یک نفوذ بزرگ مواجه هستیم…وقتی من میگم نفوذ یه عده ای حدود 70 میلیون میخندند..رو آب بخندید!
من سر در نمی آورم که مشکل اینکه ما یه آمار درست نداریم چیه؟..آقا بالاخره امام چند تا رو اعدام کرد؟ 1000 تا؟ 3000 تا؟ 20000 تا؟ چند تا؟ آقا این مهمه..تا 5000 تا که خوب اشتباه قاضی صلواتیه و صلوات!
اگه این 20000 تا یا سی هزارتائی که میگن درست باشه که خیلی فاجعه است آقا!..یعنی ما فقط از بین 30 میلیون نفوذی فقط 20 تا سی هزار تا رو کشتیم!..آقا آمار درست بدین!
مثلا من نمیدانم چقدر پول تو بیت المال بوده و چقدرش دزدیه شده؟..خوب بالاخره چقدر مونده؟..الان مجتبی از دست این اطلاعات و آمار مزخرف قرص میخوره؟ آقا مهمه!..چند تا کامیون دیگه باید بیاریم برای حمل شمشهای طلا؟ چقدر شمش مونده؟!
آقا تو این سوریه بالاخره چند نفر مردن تا حالا؟ یکی میگه 300000، یکی میگه 500000 هزار..ما اینهمه پول خرج کردیم که فقط 300000 آدم کشته بشن؟ ابن بازی با اعصاب آدم درسته؟
الان معتادها چند نفرند؟ برادران چقدر باید مواد بیارن پخش کنند؟ کارتن خواب چند تاست؟ خوب اگه یه کارتن خواب هم در حکومت اسلامی بی کارتن بمونه گناهش پای اونیکه آمار درست نداده!
زمان مولای مایه خلخال از پای زن یهودی در آوردن اونی شد که میدونید!..تو حکومت ما شلوار 70 میلیون رو در می آریم تازه اونم مسلمون و بهشون فحش ناموسی هم میدیم تازه محبت ما تو دلشون بیشتر هم میشه!..این یکی رو دیگه آمار دارم چون خودم تو جریان هستم!!
آقای نوریزاد محترم ،من به شمای کلی نوشته شما کاری ندارم ،مشکلم با برخی فاکت هایی است که با تکیه بر آنها روح مطالب خود را دنبال می کنید ،البته من عرض کنم :من طرفدار جناب جلال الدین فارسی ندارم و هیچ پیوند و آشنائی هم با او ندارم ،شما می فرمایید :چرا ایشان در ماجرای تیراندازی در اثناء شکار در محیط شکارگاه ،قصاص نشد،اولا این با مبنای لگامی شما تعارض دارد که بر اساس آن با مجازات اعدام و از جمله حکم قطعی قرآن یعنی قصاص مخالفت می کردید ،ثانیا سوال من از شما این است که شما از کجای آن واقعه یقین پیدا کردید که حرکت آقای فارسی در تیراندازی حرکت عامدانه بقصد کشتن آن مقتول بوده است؟ آیا آنجا حضور داشتید؟ آیا خود فارسی اقرار کرده است که من بقصد کشتن آن شخص تیر بسوی او انداختم؟ آیا جنابعالی علم غیب دارید؟ آیا شما مثل قاضی حکم در جریان جزئیات آن پرونده بوده اید و اظهارات متهم و شهادت شهود و تحقیقات دیگر پرونده را دقیقا ملاحظه کرده اید؟ بگمان من پاسخ همه این سوالات نفی است و خود شما هم می دانید ،بنابر این تقاضای قصاص کردن برای مورد پرونده ای که قاضی در سیر طبیعی بررسی ادله آن به مساله قتل خطائی و غیر عمدی رسیده است روشی نادرست و خلاف روش عقلاء و منطق التزام بقانون است.
همینطور در مورد پرونده مرحوم ستار بهشتی ،بارها عرض شد که من نیز مثل شما از کشته شدن یک کارگر شریف هرچند مخالف و منتقد به نظام جمهوری اسلامی شدیدا متاثر و متالم هستم ،اما تشخیص عمد یا سهو یک قتل باز بعهده کسی بیرون از محیط قضائی و بیرون از محیط پرونده نیست ،باید تشخیص عمد و سهو این امور را به دستگاه قضائی سپرد و به قاضی این پرونده ؛اینکه شخص محکوم شده آیا در زندان هست یا نیست ،این صرفا یک اتهام است که شما بدستگاه قضاء وارد می کنید که یک مجرم محکوم شده به حبس در زندان نیست ،شما آیا در این مورد مدرک خاصی دارید که محکوم پرونده ستار بهشتی الان در حبس نیست؟ در واقع باید گفت مگر شما باید همه محبوسان را در زندان ببینید تا رضایت به محکومیت آنها دهید؟
با احترام
—————-
سلام دوست گرامی
من در باره ی قاتل بودن آقای جلال الدین فارسی تحقیق بسیاری بکار بسته ام. خوانده ام و پرسیده ام. و حتی یک روز راه افتادم رفتم به روستایی که حادثه در آنجا رخ داده و مزار آن مرد کشته شده آنجاست. با خانواده اش صحبت کردم. گفتگوهای رخ داده در دادگاه را خوانده ام. حادثه ی رخ داده یک قتل عمد حتمی است. بگو مگو، عصبیت، تفنگ شکاری، انگشت بر ماشه، و : شلیک!!! نهایتا قاتل با یک درجه تخفیف باید به حبس ابد محکوم می شد. و محکوم به پرداخت دیه. اما رفاقتِ قاتل با شخصِ جناب رهبر، بر جاری شدن قانون و عدالت تفوق پیدا کرد. هیچ می دانید آقای قاتل یک ریال یک ریال یک ریال یک ریال یک ریال نیز بعنوان دیه به خانوده ی مقتول که دو فرزند شیرخواره و چهارساله داشته، پرداخت نکرده که نکرده؟ اگر من در این نوشته سخنی از قصاص رانده ام اشاره به قانون جاری کشور کرده ام. مطلب را نیک بخوانید و زاویه ی نگارش را نیک دریابید. در مورد قاتل ستار بهشتی نیز بگویم که با وجود اصرار ما و خانواده اش یک نشانه ی مختصری از موقعیت قاتل ارائه نشده. و حال آنکه نظام مقدس باید سینه سپر می کرد که: ببینید، این هم قاتل که در این سلول از این زندان زندانی است. طرف را برده اند و زده اند و زیر شکنجه کشته اند و شما سخن از قتل غیر عمد می رانید و ای بسا و شاید و نشاید؟ مرگِ دیگری که می گویند یعنی همین. ناراحت نمی شوید اگر بگویم شما بزرگوار و دوستانی چون شما به یکجور خود فریبی آمیخته به منفعت گرایی و نه حق خواهی و حق گرایی منبعث از واقعیت های جاری دچارید؟ یا چیزی شبیه: خود وعده گرایی، یا معلق در وضعیتی که در آن وضعیت، فاجعه ی بیخ گوش مرتب به ورطه ی تعویق انداخته می شود از سرِ دلخوشیِ کاذب. نیز البته بگویم که: این را شرمگنانه بر قلم جاری کردم. باور کنید تا زمانی که خود مرتضوی اقرار به جنایت هایش نکرده بود، نگاه شما نه در باره ی توقیف روزنامه ها، بل در باره ی آدمکشی های کهریزک و نقش محوری مرتضوی، از نوع همینهایی بود که من ردیف کردم. ای بسا و شاید و نشاید. امروز نیز شما مصرانه نقش مجتبی خامنه ای و نقش مستقیم بیت رهبری و سپاه را در فاجعه های رخ داده و جاری به ورطه ی تعویقِ خوش خیالیِ منبعث از منفعتِ در حال ریزش احاله می دهید. یکبار برای شما نوشتم که اگر مشتاق مدرک اید، با یک نگاه به صورت جامعه می توانید به مدرک دلخواه تان دست پیدا کنید. اما عجبا که دلبستگیِ شما به نظام صرفا بخاطر منافعی است که از همین نظام برای صنف شما ردیف می شود. که اگر خدشه ای بر این نظام افتد، آن منفعت ها به احتمال زیاد به حاشیه می رود. بله نگرانی بسیاری چون شما از همین جنس است. بی آنکه به این مهم توجه کنید که: این نظام با این خصوصیات، نشان داده که جواب نمی دهد. یعنی در آزمون های بسیاری رفوزه شده و انصاف و حق و خدا و پیغمبر و قرآن و مردم می گویند که این نظام باید جایش را به وضعیت مطلوب تری بسپرد. دستهای این نظام چه در داخل و چه در منطقه و در بیرون مرزها خونی است دوست من. و آغشته به دزدی های کلان. و بدا که در راس این آدمکشی ها و دزدی ها، هم لباسان شما جولان می دهند. لباس شما ظاهراً اینطور می گوید که شما باید بجای هم لباسان و هم فکران و منافع صنفی تان، از درستی و راستی و انصاف و حق و واقعیت جاری دفاع کنید که نمی کنید. از من مرنجید دوست گرامی.
با احترام و پوزش
و سپاس
.
سلام نوریزاد گرامی
خوب شما خیلی حماسی مدعاهای خویش را تکرار فرمودید و دیگر جای بحثی باقی نگذاشتید ،فقط من نیز با پوزش می گویم متاسفانه خویی که اکنون شما به آن دچار هستید این است که هرکس در موضوعی با شما همفکر باشد و برای اظهارات شما هورا بکشد واقعا او را پاس می دارید و در جرگه مردم و قانون و درستی تلقی می کنید ،اما اگر کسی اندکی در برداشت از موضوعات مختلف با شما زاویه پیدا کرد هرچه دلتان می خواهد بار او می کنید و تهمت می زنید ،حال خدا بمن رحم کرد که چند سال است اینجا دوستیم و قلم می زنم و با طرز فکر من آشنائید.
با احترام
—————
سلام دوست گرامی
اگر گستاخی ای در نوشته ی من مشاهده کردید، بر من ببخشایید. قصد من هرگز گستاخی نبوده و نیست. هرگز.
بازهم پوزش
.
سلام آقای نوریزاد عزیز
این سید ما هیچ حرف غیر شرعی نمیزند ‘ برای او هیچ تفاوتی نمیکند که چه کسی به چه دلیلی چه کسی را کشته است ‘ آنچه برای او اهمیت دارد اثر حرفیست که میزند ‘ اگر تشخیص او چنین باشد که تائید حرف شما به ضرر اسلام و مسلمین است ‘ عقل او به او حکم میکند که چنین بگوید ‘ اینجا اصلا بحث حق و باطل موضوعات مختلف نیست ‘ بحث برای او کل حقیقت است ‘ که با اوست ‘ باقی همه سیاست است و مصلحت.
اول انقلاب قولهای زیادی از طرف روحانیت به مردم داده شد ‘ که هیچکدام از آنها محقق نشد
چرا ؟
چون آنها تا خرخره در توهمات خود اسیر بودند ‘
آن روز اسیر توهمات بودند
و امروز اسیر مصلحتند .
به عنوان مثال از توهمشان.
همین عزیز گرامی مهدی خزعلی از پدرش تعریف میکند
که در زمان شاه بر روی منبر با آه و ناله قسم میخورد که چنانچه حکومت وقت فقط یک ساعت در هفته در رادیوی ایران به آنها وقت دهند آنها چنان جوانان را هدایت میکنند که دگر مفسده ای در میان آنان باقی نماند.
بسیاری از این جماعت دقیق میدانند که در چه توهمی به سر می بردهاند ‘
ولی امروز از در مصلحت باب جدیدی برای آنها گشوده شده.
به عنوان مثال
همین داستان کشتار شصت و هفت
آقای نوریزاد میگوید رفتهام دیدهام شنیدهام
اما او در جواب نمیگوید
مرا هم ببر تا به من ثابت شود که خدائی نکرده از قاتلان دفاع بیجا نکنم.
آقا مرتضی عزیز ‘ خردهای بر شما وارد نیست که مصلحت را در نظر میگیرید فقط اشکالش در این است که منافع شما چنان با موجودیت این حکومت گره خورده که نمیتوان اعتباری برای اظهارات شما قائل بود
خدا همه ما را شفا دهد
دلیل شما برای اینکه منافع سید مرتضی با منافع حکومت یکی هست چیست؟
دین فروش:
که آخوند است و از جنایات حمایت میکند و اگر این حکومت نباشد چند صد هزار آخوند باید بروند یک شغل آبرومند پیدا کنند، یعنی سخترین و مهلکترین کار برای این جماعت مفت خور مبلغ جهل و خرافه و عقب افتادگی.استثناها به کنار!!
دلیل من بسیار واضح است.
این حکومت چنان سرنوشت اسلام و آخوند جماعت را به خود گره زده که چنانچه دری به تخته خورد ‘ خشک و تر باهم خواهند سوخت و او این را به خوبی میداند ‘
این حکومت بر خلاف رویه گذشته خود را اسلام میداند
عرفانیان گرامی
نوع مطالب شما مطالبی تکراری و ناشی از پیش فرض حتمی لزوم مخالفت با حکومت دینی است ،این مورد مصلحت را هم که اخیرا در مورد آن قلمفرسائی می کنید ناشی از عدم درک درست شما از عنوان هایی مثل احکام اولیه و ثانویه دراسلام و بحث تزاحم و تقدم اهم بر مهم و احکام ثانوی مثل لاضرر و لاحرج است ،حقیقتا از این سنخ مسائل دورید و دائم کم سوادی خویش را برخ کشیده و غرض ورزی و ناشی گری خویش را بیشتر برخ می کشید ،عزیز من این مسائل نیازمند عمری تلاش علمی و استعداد فهم و خدمت اساتید مختلف است ،شما صرفا انگیزه هایی سیاسی را دنبال می کنید و مراجعه درستی هم به منابع و کتب معتبر ندارید و گمان می کنید صرفا با استناد به یوتیوب و سخن چند نفر منبری یا نوار و نوشته روشنفکران دینی می توان در خصوص مسائل اسلامی اظهار نظر جزمی و نهائی کرد ،شما همان اغراض سیاسی خود را دنبال کنید شما را چکار به قضاوت در اصول و فروع دین اسلام؟
در مورد موضوع بحث ،بحث من بحث مصلحت نیست ،و شما تهمت می زنید که برای من تفاوتی نمی کند چه کسی به چه دلیلی کسی را کشته است ،بحث من بحث لزوم مراعات قوانین قضائی و التزام بقانون و تحقیق قضائی است ،می گویم اگر بنا بر روشی باشد که مثلا جناب نوریزاد دنبال می کنند که هرکس برای خود روش تحقیق و تجصصی در خصوص پرونده ها و مسائل قضائی تاسیس کند و اعتباری برای سیستم قضاء و قوانین و کارشناسی و تحقیقات موضوعی قائل نباشد و تحقیقات خود را عیار تجسم حقیقت بداند دیگر سیستم قضاء و قوانین قضائی و احکام آن چه موضوعیتی خواهد داشت؟ اگر بنا باشد در یک جامعه هرکس صبح از خواب برخاست کلیت دستگاه قضاوت یک کشور را صرفا بخاطر اشتباه برخی قضات یا توهمات خود زیر سوال برده و فهم و تحقیق خود را عیار حق و حقیقت بداند پس اصلا وضع قوانین یعنی چه؟ اصل تفکیک قوا و وضع قوه قضائیه یعنی چه؟ قاضی و دادگاه و پزشکی قانونی و موازین قضائی و کارشناسی قضائی و لوایح قضائی یعنی چه؟ آیا با چنین روشی سنگ روی سنگی در هیچ جامعه ای بند خواهد شد؟ قبلا گفته ام اینگونه روش های حکمی و عملی مثل روش آقای نوریزاد که :من خودم تحقیق قضائی می کنم و به تحقیقات قضائی ملتزم نیستم ،و این گونه اظهارات شما اساس آن مخالفت بنیادین با یک نظام است ،این یعنی انگیزه سیاسی داشتن ،این است که مخالفت ما با شما در اینگونه مسائل مخالفت مبنائی است ،البته که من بارها گفته ام من به اصل جمهوری اسلامی رای داده ام و به آن وفادارم و معتقد بلزوم حفظ این نظام مردمی هستم و البته معتقدم برابر کجی ها و مفاسد باید ایستاد و نقد کرد بقصد اصلاح نه تخریب بنیان ،البته جناب ایشان بلافاصله مرا به نفع طلبی و مسائل نادرستی متهم می کنند بصرف اینکه اعتقاد من اعتقاد به اصل نظام و لزوم تلاش برای رفورم و اصلاح است و این در واقع سیئه و گناه من است که من به رفورم معتقدم و شمایان به لزوم سقوط و اسقاط نظامی که مردم به آن رای داده اند ،روش شما و روش جناب نوریزاد برای من کاملا روشن است که شما عدالت و احراز حقیقت را دنبال نمی کنید شما و ایشان دائم با تکیه بر الفاظی عرفی مثل هردمبیل و همینجوری و کنایاتی از این قبیل نبود این نظام را تخیل می کنید نه اصلاح روش ها و مدیریت ها یا اصلاح قوانین ،تفاوت در اینهاست وگرنه من شخصا چه نفعی از مقتول شدن ستار بهشتی مرحوم می برم؟ چه نفعی از این می برم که جلال فارسی بر فرض قتل عمد قصاص نشود؟ بنابر این لطفا فلسفه بافی و تهمت زدن را دنبال نکنید ،حرف من منطق قانون و روش عقلائی است در اینکه در هر جامعه باید ب قوانین و روش های قانونی سیستم قضاء ملتزم بود،الان سوال من از ایشان و شما این است که مثلا اگر آقای نوریزاد الان مرافعه ای در امور مالی یا جزائی کیفری یا مدنی با کسی داشته باشند خودشان می روند پرونده تشکیل می دهند و تحقیق شخصی قضائی می کنند یا می روند دادخواهی می کنند و وکیل می گیرند و سعی می کنند با روش عقلائی حق خویش را از طریق قانون مطالبه می کنند؟ در کجای دنیا کسی می آید می گوید من تحقیق قضائی را قبول ندارم و خودم می روم تحقیق می کنم؟ بحث من اینهاست و شماها فقط تهمت می زنید.
اصلاح می کنم :”تجسس” مراد من بود.
سلام.
مدتیه که ازدوستان وکامنتهاشون خبری نداشتم البته بصورت گذرا کامنتها را نگاهی میکنم.ونوشته وکامنت خاصی از دوستان متاسفانه ندیدم.کماکان مهمترین وبهترین کامنتها همین تیترهای اصلیه که اقای نوری زاد مینویسن .
بارها پیشنهاد دادم به مسائل روزمره ومشکلات روز پرداخته وچاره اندیشی کنیم.وخود ودیگران را به افزایش اگاهی و خرد تشویق بکنیم.
برای چندمین بار هنوز دوست خوبمون خانم سارا (اگه اشتباه نکنم )سوالاتی از صدر اسلام ازسیدمرتضی میپرسند.درحالی که سوالات وجواب هرچی که باشه گرهی ازمشکلی باز نخواهدکرد.خانم محترم مقتضای روزگاران در هر دوره ای چیزهای مرسوم همان ایام بوده.درباره حقوق زنان در ان روزگارصدراسلام وحتی تاریخ نزدیگ به ایام معاصر این مرسوم بوده که زنان به چیزی گرفته نمیشدندمشخصا مثلا درهمین سوییس که نزدیک محل زندگی شماهم هست 40-50سال اخیر بوده که حقوق زنان در قوانین مهم انگاشته شده وشروع به تدوین قوانینی کرده اند که تبعیض جنسیتی توش نباشه.
مشکل ادیان این است که ازانجایی که اغلب ادیان در روزگاران دور امده وقوانین ان هم دران دوران تدوین گشته اند روزگاری که اقتضای جوامع قوانینی بوده که امروزه ان قوانین مضحک وحتی ضد بشری جلوه میکند.وانانی که امروزه سنگ ادیان را به سینه میزنند و میخواهند از طریق قوانین قدیمی ادیان جامعه را اداره بکنند وچون امروزه اقتضای جوامع کاملا برعکس ان قوانین هست در عمل به اصطلاح مثل خر درگل میمانند.
امروزه جوامعی موفق ترند و توانسته اند رفاه مردمان خود را تاحدودی تامین بکنند که قوانین ان با خردجمعی و استفاده از تجارب تاریخی و علم ومنطق تدوین شده و روز به روز ان قوانین درمعرض تغییروتحول مثبت قرار دارد.درطرف مقابل جوامعی که به نحوی ادیان در تدوین قوانین ان جامعه نقش پررنگی دارد ویا ممالکی که افرادباصبغه مذهبی درانها قدرت زیادی دارند دارای مشکلات عدیده ای هستند.اغلب این ملل درخاورمیانه و همین مملکت خودمان میباشد.دراین ممالک ازطرفی توده مردم دارای بینش ونگرش منطقی وعلمی نبوده واغلب جنبه دینی ومذهبی که درعمل مشکلات زیادی به بار میاورد دراین توده ها خیلی قوی هست.واین نگرش وبینش مذهبی غالب بر علم ومنطق شده همین وضعیتی را که مشاهده میکنیم به بار اورده.تا این نگرش وبینش در توده عموم جوامع متحول نشده انتظار تغییروتحول مثبت وعمیق انتظاری عبث خواهدبود.
امیدواریم باتغییرنسل و تغییر اولویت ها و وزین شدن وحاکم شدن علم ومنطق در تک تک توده ها این تحول مثبت درهمه این ممالک صورت گرفته واین جوامع بتوانند رفاه عمومی را بسط وتوسعه بدهند.
مهم تر از همه بالارفتن این نگرش وبینش توده این جوامع بهانه قدرتها وکارتل های اقتصادی را محدود کرده ومیتواند جنگ ها وجدل های مذهبی و اقتصادی در خاورمیانه را پایان بدهد.
ما منتظر بودیم شما کامنت خاصی داشته باشید…خبری نبود به غیر از یکسری حرفهای تخیلی!
سلام دوستان
به اینجا سر بزنید
دائره المعارفی از نوشته ها و گفته های آقای نوری زاد
https://fa.m.wikiquote.org/wiki/_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF_
سلام و درود به استاد نوری زاد عزیز و سلام به دوستان مخصوصا به آقای سیدمرتضی
من نوشته شما رو با عنوان یک لگن داروی نظافت خوندم و به شما آفرین گفتم محض قلم صریح و بدون اعوجاج تان. از این نوشته شما معلومم شد که خیلی از مسولین اختیاری از خودشون ندارن و فقط به عنوان یک آچار ازشون استفاده می شود و وقتش هم که برسه می اندازنشون بیرون مثل قاضی مرتضوی که الآن هیچی ازش نمونده جز خودخوری و خاک برسری. من در کانال تلگرام شما دیدم که به دیدن خانم بهاره هدایت و همسر فهمیده اش آقای امین احمدیان رفته بودید و چه کار خوبی می کنید که به دیدن این عزیزان می روید و ما ها روی از وضع این عزیزان مطلع می کنید. داشتم با خودم فکر می کردم و مقایسه می کردم حال و روز خانم بهاره هدایت را که اخیرا از زندان بیرون آمده و همین آقای مرتضوی را. اینها الان چه حالی دارند؟ یکی زندانی بوده سال ها و یکی هم چه نفوذها که نداشته و چه کسانی رو طناب دار به گردن شون نیانداخته و به زندان و حبس محکومشون نکرده. اون خانم الان با غرور و افتخار و سربلندی داره شب و روزشو می گذرونه و این یکی با دلهره مثل یک آدمی که تاریخ مصرفش تموم شده. از دوستانی که در این سایت می نویسند خیلی گله مندم که پای این نوشته خیلی خوب شما دارند همان بحث های همیشگی شونو می کنند و کمتر اشاره ای به نوشته ای به این درخشانی دارند. سوم هم این که دیدم آقای سید مرتضی با همان اقتدارهمیشگی از غیبت بیرون آمده اند و سری به سایت خودشون زدن که من شخصا خیلی خوشحالم و راستش کمی نگران شده بودم. ورود ایشونو به فال نیک می گیرم و باز سوال خودم را تکرار می کنم. این را هم بگویم که آقای نوری زاد ایمیل ایشونو به من نداد و برام نوشت که اجازه نداره بده. سوال من این بود که آقای سیدمرتضی آیا راسته که در صدر اسلام و در زمان پیغمبر زنان و دختران اسیر توسط صاحبانشان اجاره داده می شدند برای کامجویی های مردانی که از این نعمت برخوردار نبودن؟ کاملا مثل یک کالا. داعشی ها هم زن را “دارایی” خودشون می دونند. آیا در زمان پیغمبر یک چنین رسمی بوده یا بعدها و در غیاب پیغمبر این شیوه اجاره دادن رسم شده؟ خیلی تشکر می کنم اگر به این سوال من جواب بدهید. به امید سلامتی شما و خانواده محترمتون
سارا
خانم سارا
مشکل من با شما در نوع سوالاتی که مطرح می کنید نیست چون سوالات شما سوالات روتینی است که هم پاسخ دارد و هم به بسیاری از آنها در این سایت پرداخته شده است ،پس مشکل من با شما چیست؟ دو چیز :یکی در عدم صداقت و اینکه شما در حال بازی کردن یک نقش هستید ،و چنانکه قبلا گفته ام بقرائن مشخص و قوی من حدس قوی دارم به اینکه کسی بنام سارا در فرانکفورت وجود خارجی ندارد و شما کاراکتر دیگری از خانم آنیتا در سایت آقای نوریزاد هستید ،برای من البته اهمیت ندارد که چه کسی با چه عنوانی مطلب می نویسد ،برای من مهم صداقت و عدم تلون و نقش بازی نکردن است ،شما در مورد همین سوال دقیقا در چند پست قبل وقتی از پاسخ من ناامید شدید با نام دیگری (فهیمه) اقدام بتکرار سوال کردید ،بعد براحتی آنرا تکذیب کردید ،حرف من این است که شما اگر همان خانم مورد اشاره نیستید لطف کنید بدون نقش بازی کردن با ایشان هماهنگ کنید که ایشان بصراحت و بقید شرافت و وجدان و بفرزندانی که احتمالا دارند اعلام کنند که سارا از فرانکفورت همان آنیتای این سایت نیست.
و مشکل دیگر در مورد انگیزه شما از طرح سوال است ؛من سابقا در مواردی دقیقا بسوالات شما پاسخ دادم ،سوالاتی کلیدی که خودتان نوع پاسخ به آنها را عیار مسلمان بودن یا نبودن خود می دانید ،در همه موارد رویکرد شما این بود که :من قانع نشدم! اوکی قانع نشدید یعنی اینکه شما می خواهید دیگر مسلمان نباشید؟! بسیار خوب نباشید ،برای من هیچ اهمیتی ندارد که شما مسلمان باشید یا نباشید ،چون قرینه بسیار واضح مسلمان نبودن شما تصویری است که از ازدواج خود ترسیم می کنید :ازدواج با مردی مسیحی ،در حالیکه قبلا عرض شد که ازدواج زن مسلمان با مرد غیر مسلمان چه اهل کتاب و چه غیر اهل کتاب باجماع فقهاء عامه و خاصه جایز نیست ،و چنین عقد نکاحی از بن باطل بوده و شما پیش از پرداختن به مساله منسوخ و فاقد موضوعی مثل مساله برده داری و لوازم آن در دوران های گذشته فکری برای مساله نکاح خود بکنید ،اگر اسلام را بوسیده و کنار گذاشته اید خوب نکاحتان با فردی مسیحی مبارک! اما اگر هنوز خود را مسلمان می دانید ،مسلمان بودن دارای لوازم مشخص است ،و آن رعایت قوانین و احکام مورد اتفاق مسلمانان است ،حال من بجای بحث بی ثمر و فاقد موضوع برده داری توصیه ای بشما دارم و آن اینکه شما برای تصحیح نکاح سابق خود با یک مسیحی تلاش کنید که شوهرتان را به مسلمان شدن ترغیب کنید و بعد از مسلمانی ایشان اقدام به تجدید عقد احتیاطی کنید ،و راه دیگر که بطرز فکر شما هم نزدیکتر است و گمان من نیز چنین است این است که از رقبه مسلمانی خارج شوید و مثلا با گرایش به مسیحیت در کنار شوهر مسیحی و فرزندان نمیدانم چه گرایشی خودتان آرام گیرید.
یکی از قرائن واضح بر اینکه سارا فرام فرانکفورت همان آنیتا فرام تهرون است آن عصبیت و تندی و تلخی است که کامنت گذار مورد اشاره در این سایت نسبت به سید مرتضی دارد ،البته او در کاراکتور سارا فرام فرانکفورت بخوبی نقشی چرب و نرم و با الفاظی گسیخته و عامیانه را ایفاء می کند ،اما وجه مشترک او با شما همین است که همت او و شما در این سایت به کسی معطوف نیست جز سید مرتضی! فی المثل در پست قبل یا همین پست چند نفر با سارا مخاطبه کردند ،اصلا گویا سارا هیچ تصمیمی برای گفتگو با اهالی دیگر سایت ندارد! شما چرا پاسخ ایرادات و راهکارهای کامنت گذاری بنام دین فروش را ندادید؟ و چرا خانم آنیتا در مورد اشارات قبلی من در مورد کاراکتور بودن شما سکوت می کند؟! و از همه مهمتر اینکه یک متخصص بیهوشی در فرانکفورت مگر بیکار است که شبانه روز در سایت جناب نوریزاد پرسه می زند و صرفا با مخاطب قرار دادن یک کامنت گذار حتی درخواست ایمیل خصوصی از او می کند؟! یعنی متخصص بیهوشی ساکن فرانکفورت ما سوای از لوازم شغلی و شوهر و فرزندان ،اینهمه اوقات فراغت در طرح سوالاتی این چنین دارد؟ کدامیک از هم صنف های ایرانی شما در خارج از کشور بدنبال این سنخ سوالات و پرسشها هستند؟ شما و خانم آنیتا (در فرض عدم الاتحاد!) این ابهامات را برطرف کنید تا من بر فرض احراز درستی انگیزه شما در فهم مسائل پاسخ سوالات شما را بدهم.
—————————-
سید مرتضای گرامی
بخش عمده ی این نوشته ی شما، به احتمال و انطباقِ این با آن صرف شده است. و این، شاید با مزاجِ یک مبلّغ صبور و شاداب و خستگی ناپذیر جور در نیاید. پیشنهاد می کنم به ریز و درشتِ این که پرسشگران شما چکاره اند و چه نیاتی را پی می گیرند، کاری نداشته باشید. پرسش این که: مثلا اگر در این واکاوی شما و انطباق گرایی ای که بکار بسته اید، روح آنیتا بانوی ما اساساً از سارا خانم فرانکفورتی بی خبر باشد، این ظنّ شما آیا به گناه راه ندارد؟ گرچه همین خصوصیت واکاوگرانه ی شما فضای پرسش و پاسخ را با کنشگریِ جذابی می آمیزد، اما این خود شمایید که در نهایت مکدر می شوید و از رسالت اصلی خود دور می افتید. بفرض که یکی می خواهد با پرسش های کج و راستش سر به سر شما و ما بگذارد. یا برایش جواب داریم یا نداریم. که اگر داریم، چرا باید به ابرو و فرم دماغ و اندازه ی قدش بپردازیم و حوصله ی خود را در این مدار بفرسایش اندازیم؟
با احترام
.
آقای نوریزاد
ایکاش همینطور که با من از اخلاقیات سخن می گویید و الزاماتی بر نوشتن در سایت خود قرار می دهید برای کامنت گذارانی که شاهد هر گونه رفتار و تعبیر غیر اخلاقی و تلخ از آنها هستید و براحتی آنها را منعکس می کنید نیز بر کرسی موعظه جلوس می فرمودید
با احترام
—————–
باور کنید دوست گرامی عمده ی وقت من برای حذف ناسزاها و توهین ها به روحانیت و به اسلام و به شخصیت های اسلامی و نظام مقدس صرف می شود. بله، حتما دقت بیشتری خواهم کرد.
سپاس
.
(حرف من این است که شما اگر همان خانم مورد اشاره نیستید لطف کنید بدون نقش بازی کردن با ایشان هماهنگ کنید که ایشان بصراحت و بقید شرافت و وجدان و بفرزندانی که احتمالا دارند اعلام کنند که سارا از فرانکفورت همان آنیتای این سایت نیست.)(سید مرتضی در مقام بازجویی)
سیدجان
اولا عارضم که در دین مبین اسلام شهادت و حتی سوگند یک زن مومنه هم به تنهایی پذیرفته نیست چه رسد به شهادت زنیکه غیر مومنه هم می باشد پس لطفا در چهارچوب اسلام و مسلمین حرکت کنید.ثانیا اینکه این خانم باید چهار شاهد مانند خود بیاورد که دوتاشو معلوم کردی(فهیمه و آنیتا)بنده خدا دوتای دیگر را از کجا بیاره؟ثالثا برای اینکه منم ثابت کنم مهرداد نیستم باید مدارک اصل و کپی رو تقدیم کنم یا نه؟!
خوب اين چه عيبى داره وقتي تو خودت را در اختيار مردى آلمانى مىگذارى آنهم در قرن 21 اى زن خودفروخته و……………………
——————-
حافظ گرامی،
تجسمِ این که یک آدم، یک انسان، یک مرد، نشسته و لابد فکر کرده و این نیم خط مطلب را نوشته، برای من کمی دشوار است. پسندیده این است که بگویم: نویسنده در حال نوشتن این نیم خط، حتما از خصوصیات انسانی تهی بوده. امید که خود را باز یابد.
با احترام
.
جناب حافظ بنظر شما ازداوج یا همبستر شدن بدون ازدواج ولی با میل و رغبت یک زن ایرانی در شرایطی برابر و از روی عشق و علاقه با مردی آلمانی بهتر از این نیست که با خواندن اورادی از مادر شما و ما و دیگر ایرانیان در کشور خود در شیرین ترین دوران زندگی شان آنهم در جمع آخوندی اقرار برای انکحته(سپوختن) بگیرد؟افرادی مثل شما جناب حافظ یا جوانید و نادان و یا مسخ شده.در قرن 21 مثلا همه باید به حضرت ایه الله سید السادات المرتضی برای صیغه شدن رجوع کنند؟انهم یک ساعته چون خرج زندگی زیاده و مردم حوصله ندارند!هموطن از این به بعد قبل از اینکه چیزی بنویسی و حرفی بزنی تا 20 بشمار!
بابا اینا دیگه کین؟..آقا یکذره ادب انقدر سخت است؟!
ادب خوبه، باشد که بکار گیری و رعایت کنی جناب یکتا
شما مگر قرار نشد بروی دانشگاه فرانکفورت برای جواب سئوال؟ فرض کن سید مرتضی جوابش رو نمیدونه شما که سئوال داری..بهتره بجای تکرار یک مطلب خسته کننده سوار اوبان بشب یه نصفه روز وقت بذاری و جواب سئوالت رو پیدا کنی و به ما هم بگی..حالا نگفتی هم نگفتی چون همچین مطلب مهمی هم نیست که شما بخاطرش با شوهرت دعوا کنی!..
سکولار گرامی ما داریم چوب همین افکار ما و آنها را می خوریم.کی در این سایت شعار دنیای بدون مرز(no borders) داده عزیز؟بقول خود شما ملیونها ایرانی خارج از ایرانند .با استاندارد شما هیچکدام ایرانی نیستند چون مثلا در خارج از ایران زندگی و کار می کنند.ولی شما از خود نمی پرسید چرا این افراد به خارج از ایران رفته اند؟نوشته اید ام آر ای و متخصص زنان در شهرهای کوچک نیست و باید بیماران بمرکز بروند .این حرف شما نا آگاهی شما را هم از ایران و هم از انگلیس که شاید درآن زندگی می کنید می رساند!اتفاقا در ایران نه تنها کمبود پزشک نیست بلکه بر اثر سیاستهای غلط حکومت تا دلت بخواد پزشک هست برعکس کشورهای غربی !و در بسیاری از کشورهای غربی بعلت اینکه دولت به بیماران سوبسید می دهد بجز در شهرهای بزرگ که بعلت رقابت و امکانات زیاد تا حدودی مراجعه به متخصص و معایناتی چون ام آر آی بیشتر در دسترس است در بقیه نقاط کشور تنها متخصص می تواند آنرا تجویز کند و بهمین دلیل به اسانی در دسترس نیست.
هموطن گرامی نوع دید شما به مسائل درست نیست.شما از کسانی هستید که اگر امروز کشوری را حکومت سرتا پا جنایتکار ////////// در ایران با تحریکهای خود وادار به حمله به ایران کند با دیدی که دارید حاضرید زیر علم همین/////////////////////////نام وطن پرستی با دشمن بجنگید!ولی برای اطلاعتان بگویم که من بهیچ وجه حاضر نیستیم همچه کاری را بکنم.زیرا نتیجه چنین کاری همانی خواهد بود که ////////////////////// جنایتکار و آدمکش در پی ان هستند.یک لحظه برگردید و به جنگ ایران و عراق که در حقیقت جنگ //////////////و صدام دو کینه توز بی رحم و خشونت طلب و آدم کش بود بنگرید.این حکومت خود علل اصلی تمام بحرانها در خاور میانه است.تمام این نیروهای مخرب با بر سر کار آمدن خمینی و حکومت ////////////////////////// برای جنگ افروزی و کینه توزی و ویرانی رها شدند.بنابراین مشکل اصلی ایرانیان همین حکومت و عوامش در منطقه است.
بنابراین هموطن موضع من لاقل در اینباره روشن و صریح است.حکومتی سکولار(جدائی کامل دستگاه دین از حکومت و دولت و قدرت) و دمکراتیک (تمام مقامات حکومتی بدون استثنا از طرف مردم انتخاب می شوند و با رای مردم هم برکنار می شوند.ازادی انتخاب شدن و انتخاب کردن …)و با قوانینی بر مبنای حقوق بشر و انسان محور.
هموطن گرامی نه تنها شما بلکه هیچ حکومتی نمی تواند و نباید تابعیت فردی را از او بگیرد.این بدین معنی است که تابعیت یک فرد جزء حقوق طبعی فرد مثل حق حیات و نفس کشیدن و نان خوردن و لباس پوشیدن…است.
مانع رسیدن به چنین حکومتی همین ///////////////////// اسلامی حاکم بر ایرانند که مردم را به گروگان گرفته اند و کشور را با زور و تهدید و کشت و کشتار و بحران سازی اشغال کرده اند.بنابراین هر کمبودی و اتفاقی که برای مردم و ایران رخ دهد مقصر اصلی همین جنایت پیشه گان اسلامیند نه مردم ایران چه در خارج و چه در داخل.درپایان هموطن دمکراسی و سکولاریسم و حقوق بشر نه منطقه ایی بلکه جهانی هستند.این گفتار شما هم از همان سنخ سخنان بیهوده ////////////////// اسلامی برای توجیه جنایاتشان است.انیها با علم کردن حقوق بشر اسلامی …بخیال خود خود را از مسؤلیت آدمکشیها و ترورها و ویرانیها رها کرده اند.ولی بی خبرند که گفتن همین حقوق بشر اسلامی بخوبی می رساند که در دید این //////////////////// مسلمین و دگراندیشان اصلا بشر بحساب نمی آیند تا حقوقی داشته باشند!و خود همین یعنی اعتراف به ترور و کشت و کشتار و شکنجه و آنچه دراین 38 سال بر دگراندیشان در ایران گذشته!ما همزمان که کشور خود را دوست داریم برای رهائی مردمش و برقراری سیستمی سکولار و دمکراتیک و با قوانینی بر مبنای حقوق بشر باید با دیو استبداد از هر نوعی در حد توان خود مبارزه کنیم.چون تنها در چنین سیستم حکومتی است که مردم خود را صاحب خانه و زندگی و کشور خود می دانند و مسؤلانه برای آبادی و ازادی و پیشرفت آن می کوشند. و مسلما در موقع ضروری با جان و دل از منافع ملی و حاکمیت ارضی اش دفاع خواهند کرد.
سلام به مهرداد گرامی
دوستی بنام مهرداد از من در مورد آمار مشخص شده جنایات و ترورهای سازمان منافقین خلق ایران سوال کرده بود و من به ایشان قول بررسی داده بودم ،امروز فرصتی شد و بررسی های محدودی در گوگل انجام دادم ،البته نمی گویم فحص و استقراء من فحص تام و دامنه داری بوده است ،اما بررسی لینک هایی که ارائه میشود نشان می دهد که مطابق اقرارها و اذعان رسمی خود منافقین در مجلات و نشریات و مصاحبه های آنان عدد 12000 ترور موفق منجر بشهادت هم میهنان ما اعم از مسولان و مردم عادی کوچه و بازار ،قدر متیقن از جنایات سازمان یافته این گروهک محارب و خائن بوده است ،البته در شهریور سال 92 کنگره ای بنام “کنگره ملی 17 هزارشهید ترور در ایران از آغاز انقلاب اسلامی ایران” برگزار شد که آمارهای ارائه شده در آن حاکی از 17 هزار قربانی ترور از آغاز انقلاب بوده است ،که لینک های مربوط به آن نیز تقدیم این دوست و دیگرانی که در این سایت اقدام به نوحه خوانی در مورد مجازات اعضاء این گروهک جانی کردند می شود ،البته عرض شد که فحص من فحص محدودی بوده است و جای برای کشف لینک های دیگر از طریق الفاظ دیگر هم وجود دارد:
—
1-http://irandidban.com/fa/News-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%86%20%D8%AE%D9%84%D9%82%20%D9%88%20%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D9%88%D8%A7%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D9%87%20%D8%A8%D9%87%20%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87%20%D8%B4%D8%A8%DB%8C%D9%87%20%DB%8C%DA%A9%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1%D9%86%D8%AF/19476
—
2- https://shohadayeiran.com/fa/news/14943/%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D9%86%DA%AF%D8%B1%D9%87-%D9%85%D9%84%DB%8C-%DB%B1%DB%B7-%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1
—-
3:
http://www.ghatreh.com/news/nn33119454/%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%86%D8%AF
—-
4:
http://17000.ir/fa/%C2%AB%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87%DA%A9%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C%C2%BB/%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87%DA%A9-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%C2%AB%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D9%84%D9%82-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%C2%BB-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86.html
—-
5:
http://www.nejatngo.org/fa/post.aspx?id=23012#.V9ugKxIVTIU
—-
6:
http://rajavism.com/?p=834&print=1
—-
7:
http://irandidban.com/fa/ViewPoint-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%81%D8%A7%D8%AA%20%D8%B1%D8%B3%D9%85%DB%8C%20%D9%85%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D9%86%20%DA%A9%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D8%B1%20%D9%88%20%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1/17198
—-
8:
http://www.fardanews.com/fa/news/144372/%D9%88-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D9%84%D9%82-%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF
—-
9:
http://www.isna.ir/news/91061509216/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%BE%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D9%86%D8%A7%D9%8A%D8%AA-%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87%D9%83-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1%D9%8A%D8%B3%D8%AA%D9%8A-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%D9%8A%D9%86
—
در مورد مرتضوی ،تخلفاتی داشته و مطابق قانون هم محاکمه شده است و من از همان زمان آقای خاتمی با برخوردهای او با مطبوعات و تحدید آزادی آنها و ماجرای جنایت کهریزک و نقش او در آن با او مخالف بوده ام ،اسامی هم که نام بردید (آتنا و …) ظاهرا ربطی به زمان قضاوت و مسولیت مرتضوی نداشته است.
——-
جناب نوریزاد این نوشته از من است چون شناسه دارد ، دوباره فریب شیطان های انسان نما را نخورید ،شیاطینی که دور از اخلاقند و تنها یدک کش عنوان انسانیتند.
با احترام
جناب نوریزاد این نوشته از من است چون شناسه دارد ، دوباره فریب شیطان های انسان نما را نخورید ،شیاطینی که دور از اخلاقند و تنها یدک کش عنوان انسانیتند.
………………
مثل ///////////////////////// سید!
نوحه خوانی؟ این هم شد جواب!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سیدجان بهت توصیه می کنم یه بار دیگه تحقیقاتتو شروع کنی چون به نظر می رسه فقط دنبال توجیه واسه دفاعیاتت از جنایتکاران هستی.اینکه رفتی از چندتا سایت مثل هابیلیان و دیده بان ایران و قطره و….رفرنس آوردی باید عرض کنم هنر کردی اخوی.خوب همینان که می گن ۱۷۰۰۰تا شهید دادیم.بعد در یکی از همین رفرنسات هم که گویا قبل از نوار منتظریه قضیه کشتار ۶۷ رو مجهول خونده.حالا که دم خروس بیرون افتاده بعید می دونم موضوعیت داشته باشه.شما تو همون توهمات محارب و …بمون.ولی دوست عزیز شرم آوره که در کنار اون قضیه محاکمه مرتضوی رو هم اینجوری ماست مالی کردی.به هر حال چه می شه کرد شما آخوندی دیگه.
با پوزش لینک 1 تصحیح می شود :
http://irandidban.com/fa/News-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%86%20%D8%AE%D9%84%D9%82%20%D9%88%20%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D9%88%D8%A7%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D9%87%20%D8%A8%D9%87%20%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87%20%D8%B4%D8%A8%DB%8C%D9%87%20%DB%8C%DA%A9%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1%D9%86%D8%AF/19476
سید جان از نظر شرعی این آمار و ارقام قابل قبول نیست چون مقام رهبری فرمودند که در این مملکت آمار وارقام کاملا مغشوش است و معلوم است که هرکسی بنا به میل خودش در آنها دست میبرد..حالا که این کار گناه کبیره هم است دیگر جمع کردن این گناه از زندگی مردم هم وظیفه حوزه های دینی است..خوب پول که به وفور دستتان هست پس یک زحمتی بکشید این گناه کبیره آمارهای غلط رو درست کنید.
دین فروش گرامی
همه این سایت ها و اظهارات از سوی سایت های داخلی و محافل داخلی نبود ،برخی از اظهارات مربوط به مقامات خارجی هم بود و برخی لینک ها هم مربوط به اظهارات مستند خود مجاهدین خلق و روساء آنها بود ،و از همه واضحتر وجدان خود ما مردم ایران است ،احتمالا سن و سال شما از سال 60 ببعد که آنها اعلام جنگ مسلحانه کردند اقتضاء کرده دارد که شاهد جنایان آنها بوده باشید ،خانه های تیمی ،در گیری ها ،انفجارها و ترور های کوچه و خیابان امور غیر قابل انکاری نیستند ،شاخص این جنایات هم انفجار مرکز حزب جمهوری و کشتار 72 دو نفر از مقامات عالیرتبه ،ترور دادستان وقت مرحوم قدوسی ،ترور رئیس جمهور و نخست وزیر منتخب مردم ،ترور مرحوم استاد مطهری ،ترور ائمه جمعه و بزرگانی مثل مرحوم دستغیب ،صدوقی ،مدنی ،اشرفی اصفهانی ،قاضی طباطبائی و برخی علیرتبگان ارتش که نام آنها را بیاد ندارم مثل مرحوم صیاد شیرازی و برخی دیگر ،اینها آیا جنایات گروه محارب نبود؟ حالا شما که با وجدان و مودبید ،خداوند به امثال این خانمی که در ذیل نوشته شما عنوان انسان را برای خود انتخاب کرده است اندکی ادب و انسانیت و انصاف عطا کند تا لا اقل بتواند آمارهایی که خود آن جانیان داده اند را ببیند و مکارانه دیگران را روباه نخواند.
سلام آقا مرتضی
شما فقط بگویم
آن چه کاریست که اگر رژیمی با حزب یا گروهی کند ’ آن گروه اجازه قیام مسلحانه دارد ‘
آنچه در این سی و هفت سال رخ داد به مجاهدین این حق را داد که آنها خود را زیرکترین گروهی بدانند که دست آخوندهای حالم را در همان ابتدا خوانده بودند.
سید جان..من هیچ تردیدی در جنایات و دریوزگی این سازمان خائن ندارم و پستی ایشان رالمس کرده ام.
امامعضل آمار واقعا خیلی ساده حل میشود. آمارهای غیر واقعی فقط ذهن جامعه را بیجهت مشوب میکند و در عین حال باعث کم شدن نفرت عمومی و مظلوم نمائی آنها میشود.رقم 12000 تا 17000 با هر قانون آماری درست نیست و با توجه به اینکه ما هم در جریان بعضی مسائل بودهایم من این ارقام را واقعا غیر واقعی میدانم.شما ببینید خود رهبری هم بالاخره دارد متوجه ابن خباثت آماری میشود و اقرار میکند که واقعا نمیداند اینجا چه خبر است. اینها حتی هیچ کس را هم نکشته باشند همین همکاریشان با عراق بقدر هفتاد پشت هر خائنی برایشان کافی است.
جدا من هنوز نمی فهمم چرا ما نمیتوانیم یک آمار درست از قربانیان ترور داشته باشیم؟ چرا نمیدانیم قربانیان سال 67 چند نفر بودند؟ بنظر من هرکس به این پنهان کاری ها دامن میزند دشمن این کشور است چون دیوار بی اعتمادی رابیشتر و بیشتر میکند
دین فروش گرامی
در مورد آمارهای مربوط به معدومان سال 67 خوب مرحوم استاد 2800 تا 3800 را مرددا ارائه کردند و ایشان آن موقع قائم مقام رهبریت این کشور بودند ،من اشراف دقیق به علت عدم ارائه آمار آن اعدام ها ندارم ،ممکن است شرائط امنیتی حاکم به آنوقت یا جهات دیگر بوده است ،حال بنظر شما چه تفاوتی می کند بگویند دو هزار یا سه هزار یا کمتر یا بیشتر ؟ مگر برای کسانی که در اصل مجازات گروهک محارب تشکیک می کنند تفاوتی هم می کند؟ آنها در هر صورت مساله را می خواهند لوث کنند.
اما در مورد آمار ترورهای منافقین خلق ،خوب عزیز من بالاخره آمار ترورها را متصدیان این کشور باید بدهند یا کاخ مسکو یا کاخ سفید؟! اگر آماری نباشد می گویید چرا آمار نیست،اگر آماری ارائه شود در آن تشکیک می کنند! بالاخره چه باید کرد؟ اما چنانکه اشاره کردید آمار ترور های منافقین خلق وجدانا زیاد بود و این امر ملموسی بود ،و بهر حال تفاوتی هم نمی کند وقتی یک گروهک بیانیه رسمی قیام مسلحانه می دهد و با وقاحت در نشریات خود به کشتن هم میهنان خود افتخار می کند و دست به جاسوسی و جنگ کلاسیک مسلحانه بقصد براندازی می کند ،عنوان او عنوان محارب است و مجازات قاطع هم می شوند و چشمشان هم کور.
سید جان
مغلطه و سفسطه ممنوع!اگه بنا بر اظهارات مجاهدینه که خودشون صدبار گفتن انفجار حزب جمهوری کار اونا نبوده و شواهد هم نشون می ده که /////// شما بیشتر احتمال دست داشتنشون وجود داره.اگه شما اظهارات اونا رو قبول داری پس چرا آمار 30000تاشون رو زیر سوال می بری اگه نداری چرا جاییکه به نفعته به حرف اونا رفرنس می دی؟!!عزیزبرادر مشکل امثال شما اینه که فقط می خواین حرف خودتون رو به کرسی بنشونین و این وسط اگه حقیقت هم قربانی بشه ککتون نمی گزه.در مورد سازمان مجاهدین هم که البته تو تفکر زوج تنی شما هستن باید بگم مثل خودتون رو آمارشون زیاد نمی شه حساب کرد.اونام معمولا مثل شما یک کلاغ چه کلاغ زیاد دارن و طرفدار دوآتشه پروپاگاندا هستن.ببین شما خالی می بندی می گی 17000شهید دادیم .بعد هم استاد فلسفه حوزه نمی شینی ببینه منطقا این 17000تا چه جوری و از کجا در میاد؟!اونام می شینن می گن 30000تا کشته دادیم بازهم مثل شما!پس بی خودی بالا پایین نکن.در مورد جنایات حکومت همفکر شما هم خوب می دونی که بحث بر سر نحوه نسل کشی جنایتکارای////////////.پس بازم مغلطه ممنوع.تحقیق و پژوهش که می گفتی اینجور //// کردن ها بود.گفتم شما کم سوادی عزیز من.
سید مرتضی
یک. شنیده اید ، به روباه می گفتند،کو شاهد ت، می گفت دمم ،این آمار هم که چون آمارهای تبلیغاتی رای سال ۸۸ برای احمدی نژاد اند!!
دو . این شیطان چیست ؟ شما می توانید بدون تهمت و فحاشی ، کاری را غلط و غیر اخلاقی بدانید، جواب شمانیز غیر اخلاقی است .
تا آنجا که یادمان است “انسان” سمبل متانت است…انسان جان اگر متین تر بنویسی باور کن نوشته ایت زیباتر میشود عزیز..
اینطور که معلومه بیشتر وقت نوریزاد صرف چنگگی کردن کامنتهای مزدک است..بابا ابن بنده خدا را مریض کردی!..نمیشه یک کمی باادب بنیویسی چنگگی!!..ما رو خسته کردی!..دریغ از یک حرف منطقی تو تمام حرفات..فقط فحش به این و به اون!..خودتو دکتر نشون بده!
ننه یکتا ببخشید ولی چقدر غر می زنی!به توصیه ات عمل کردم رفتم دکتر وقتی علت مراجعه ام را فهمید گفت به ننه یکتا بگو بیا تاچندتا قرص اعصاب براش بنویسم!
—————
توهین و تحقیر و کنایه های آلوده به تمسخر ممنوع. باشد؟
.
آقای مزدک مدعی دموکراسی و سکولاریسم!..کمی ادب چیزی از کسی کم نمی کنه!..ادب مرد بهتر از سکولار بودن اوست!..فکر کنم این اولین کامنت بی چنگگ شما بود..همین جور ادامه بدی باعث خوشحالی است!
آنوسی
ها
یهودی مخفی به یهودی اطلاق می شود که برای انجام
ماموریت دینی سیاسی یا از سر اجبار و تقیه به دین دیگر گرویده است مانند مارانوهای
اسپانیا و پرتغال و دونمه های عثمانی پیروان شابتای زوی (1626-1676) و فرانکیست های
اروپای شرقی و مرکزی، پیروان یعقوب فرانک (1726-1791) و جدیدالاسلام های مشهد و
برخی مناطق دیگر.
دائره المعارف یهود “یهودیان مخفی” را چنین معرفی
می کند : “یهودیانی که خود را پیرو دین دیگر معرفی می کنند ولی در خانه های خود در
خفا مناسک یهودی را بجا می آورند.”
سرشناس ترین فرقه یهودیان مخفی در جهان اسلام
“دونمه” نام دارد، دونمه به معنی برگشته و جدید الاسلام است که به گروهی از یهودیان
ساکن عثمانی اطلاق می شود که در سده هفدهم میلادی به پیروی از شابتای زوی و ناتان
غزه ای یهودی، توده وار به اسلام گرویدند.
اینان بیش از دو سده در نظام عثمانی فعالیت پنهان
کرده و در مراکز مهم قدرت عثمانی نفوذ کرده و سرانجام آن را از درون منهدم نمودند
برای شناخت این پدیده (یهودیان مخفی یا آنوسی ها) سال ها کوشیده ام، دریافتم که
یهودیان مخفی در بسیاری از نقاط ایران فعالیت داشته و ریشه دوانیده اند ولی در تنها
مکانی که این پدیده با نام رسمی فرقه دونمه شعبه یا شاخه پدید آورده دماوند
است.
در ایران پدیده “یهودیت مخفی” با پدیده ای با نام
“بهاییت مخفی” پیوند خورده است، این گروه ها در ایران نفوذ و فعالیت بسیاری در
مراکز مهم قدرت داشته و بسیاری از این گروه ها وابسته به سرویس های اطلاعاتی از
جمله موساد اسرائیل هستند.
این نفوذ به نظام جمهوری اسلامی ایران منحصر نیست و
سازمان های مخالف با این نظام در خارج را نیز در بر می گیرد.
شهرهای پرشمار یهودی شامل : تهران، اصفهان، شیراز،
همدان، کاشان و مشهد می باشد. برخی از خاندان های قدرتمند یهودی ایران : قوامیان، مظفریان، ساعتچیان، زمردیان، جواهریان، حاجی
لاله زار از یهودیان همدان و . . .
خاندان یهودی قوام شیرازی از مهمترین بنیان گذاران
فراماسونری و از عوامل استعماری انگلیس در جنوب ایران بودند.
یهودیان مخفی نه تنها در ایران بلکه در اکثریت
کشورهای دنیا نفوذ کرده و بدلیل برخورداری از ثروت و قدرت بی اندازه و همکاری با
دیگر همکیشان خود توانسته اند نفوذ بسیاری در حکومتهای دنیا داشته و عملا قدرت غالب
سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و رسانه ای زیادی را بدست آورند. آنها بشدت سعی در تغییر و
پنهان کردن هویت خود برای رسیدن به مقاصدشان را دارند. یهودیان مخفی با پوشش دین
مسیحیت در کشورهای مسیحی به مسیحیان صهیونیست معروفند و در کشورهای اسلامی یهودیان
مخفی که به ظاهر مسلمانانی افراطی هستند با نام “آنوسی ها” شناخته می شوند.
تظاهر شدید به
اسلام
یکی از مشخصه های یهودیان مخفی تظاهر شدید به اسلام
حتی افراطی تر از مسلمان های دو آتشه است بطوریکه برای پنهان کردن هویت خود، نام
خود را به اسلامی ترین نام ها تغییر داده، شدیدا تظاهر به اسلام می کنند، زندگی
ظاهرا ساده ای دارند، بسیار به خدا و پیغمبر قسم می خورند، بسیاری از آنها خود را
از تبار پیغمبر اسلام معرفی کرده و خود را “سید” می نامند، نماز می خوانند، روزه می
گیرند و به حج می روند، مراسم مذهبی از قبیل دهه محرم و روضه خوانی برگزار می کنند،
به هیئت ها و مجالس مذهبی کمک می کنند، حتی در فراگیری قرآن و حدیث نیز از مسلمانان
پیشی می گیرند، شدیدا بر علیه اسرائیل و صهیونیسم صحبت می کنند، در راهپیمایی های
حکومتی از جمله روز قدس و 22 بهمن شرکت می کنند، از همه مهم تر برای بدست گرفتن
امور مسلمین و منحرف کردن اهداف اسلام و خواست مسلمین در حوزه های مذهبی، کانون های
مهم اقتصادی و جریان های مختلف و حتی متضاد سیاسی نفوذ می کنند و با قدرت پنهانی
خود یکدیگر را یاری می کنند و به مناصب بالای قدرت دست می یابند، مدتها در حوزه های
علمیه به تحصیل می پردازند و حتی تا سطح مرجع تقلید نیز کسب فیض می
کنند
.
بخش دوم : سعید امامی
اسلامی (دانیال قوامی)
برای شناخت محمود احمدی نژاد باید سعید امامی
اسلامی را خوب شناخت
سعید امامی اسلامی با نام واقعی دانیال قوامی متولد
1336 شیراز، معاون امنیتی وزارت اطلاعات ایران، از طراحان قتل
های زنجیره ای (به ه
ای بابا پس بگو که مسلمونا تقیه رو از یهودیا یاد گرفتند. ممنون از این اطلاع مفید شکا
ناشناس گرامی مسلمین همه چیزشون از یهود گرفته اند!
سید مرتضی
2:11 ب.ظ / سپتامبر 16, 2016
” قصد داشت جوامع غیر سنی را زیر پرچم عثمانی گردآورد و به اتحاد اسلام دست یابد تا یال و کوپال غرب را بشکند”.
این مطلب را قبلا هم ادعا کرده بودید ،شواهد شما بر این ادعا که مرحوم سید جمال را تا حد کارگزاری حکومت عثمانی تنزل می دهید چیست؟
…………….
سید جمال //// دو جانبه بود یعنی هم از انگیس میخورد و هم از حکومت عثمانی.سید جمال اگر مستقیما هم در قتل میرزا آقاخان کرمانی دخالتی نداشته باشد حتما در باز فرستادن او و یارانش به ایران و کشته شدنش بوضع فجیهی بی تقصیر نبوده.
بادرودفراوان
بيشترمطلب ((آنوسي ها )) حذف شده است .
بااحترام
کوتاه سخنی در مورد شریعتی:
او یکی از اصلی ترین انگیزه دهندگان به روحانیون بود تا در سیاست دخالت مستقیم کنند(اسلام سیاسی). او نقش اساسی در گره زدن اندیشه های مارکسیستی با اسلام داشت (مجاهدین خلق). شور حسینی و جهاد خونین را بسیار تشویق میکرد. فراموش نشود که مجموع سخنان، نوارهای صوتی و سپس کتاب “تشیع علوی و تشیع صفوی” همه مربوط به اوایل دهۀ پنجاه و حدود شش سال پیش از پیروزی انقلاب ایران بود، یعنی در دوره ای که بسیاری از روحانیون گرایش سیاسی ضد شاه نداشتند و یا قصد شوریدن بر نظام شاهنشاهی را نداشتند، آنها از گروه روحانیون تشیع صفوی بودند. سخنرانی های دکتر شریعتی بسیار مورد توجه نسل جوان قرار میگرفت، از هر گروه و دسته ای . شریعتی عامل اصلی اشتراک و اتحاد تمام گروه های مبارز بر ضد رژیم شاه بود، نوارهای صوتی، نوشته های استخراج شده از سخنرانی های او و کتابهایش بین بسیاری از جوانان چه تحصیلکرده و چه بازاری دست بدست میچرخید. به نظر من اگر شخصیتی مانند شریعتی نبود احتمال اینکه این انقلاب سر بگیرد و به پیروزی برسد بسیار ضعیف بود. او را همۀ گروههای انقلابی دوست داشتند و با تمام اختلافاتی که داشتند، همه در مورد تأیید شریعتی متفق القول بودند.
دو شخصیت در سر گرفتن جنبش مردمی ایران و آماده کردن هیزم آتش شعله ور انقلاب نقش اساسی داشتند؛ یکی دکتر شریعتی و دیگری آیت اله طالقانی.
آیت اله خمینی در حقِ شریعتی بسیار جفا کرد.
سیاستی که خمینی در دهۀ پنجاه (بین سالهای 1350 تا 1357) در پیش گرفته بود بسیار هوشمندانه و البته ////// بود، او از هر حرکت قهری، مسلحانه و اعتراضی نسبت به رژیم شاه در آن سالها پشتیبانی و دفاع میکرد و یا در مقابل حرکات آنها و سخنان آنها سکوت اختیار میکرد چرا که به تمام گروه های مخالف نیاز داشت چون هر کدام از آن گروه ها در بین مردم ایران دارای پایگاه بودند و طرفداران بسیاری نیز داشتند. طرفدارانی که هر کدام دارای تخصص بودند و بکار انقلاب می آمدند. ولی دیدیم که پس از آنکه انقلاب به پیروزی رسید چه بر سر گروههای التقاطی و مارکسیست آورد. شاید بتوان گفت که خمینی بدترین جفا را در حق دکتر شریعتی کرد، پیش از اینکه نوبت به دیگران برسد.
دکتر شریعتی را نه با تفکرات امروزی بلکه باید با تفکرات آن روز ایران محک زد. طرفداران او خودجوش بودند و داوطلب، طرفدارانی که از تمام طبقات مردم بودند و همین باعث میشد که او خطری باشد هم برای رژیم شاه در آن زمان و هم برای روحانیون در آینده، هم برای متحجرین و هم برای روشنفکران ضد دین.
به نظر من اختلاف اصلی مطهری با شریعتی بیشتر جنبۀ رقابتی داشت. سخنان شریعتی طرفدارن زیادی داشت و مطهری در حاشیه بود.
علی مطهری ( یعنی همین نماینده مجلس و معاون رئیس مجلس فعلی) میگوید:
روزی در منزل از پدرم (مرتضی مطهری) پرسیدم نظر امام خمینی در مورد دکتر شریعتی چیست ؟ فرمودند : نظر امام از نظر من تندتر است .
و در آخر، واکنش خمینی پس از مرگ شریعتی:
عده ای از دانشجویان مقیم اروپا و امریکا، مرگ شریعتی را به خمینی تسلیت گفته بودند، خمینی مقیّد بود به هر نامه ای ولو کوچک جواب بدهد، ولی جواب این نامه را نداد؛ تیمی به نمایندگی آنها و به رهبری ابراهیم یزدی از اروپا و آمریکا به عراق رفتند،(خمینی در تبعید بود) حدود دو هفته در عراق ماندند تا خمینی یک تسلیتی چیزی بگوید…”جوابی باید به این دانشجویان بدهید و الّا اینها اصلاً از انقلاب و اسلام منزجر می شوند و می گویند یعنی چه که ما تسلیت گفتیم و آنها جوابی به ما ندادند”…پس از کلی خواهش و تمنا، خمینی اینچنین نوشت: ” «نامه ها و تلگرافاتی که آقایان به مناسبت فقد دکتر علی شریعتی فرستاده بودند، رسید.» نه مرحومی، نه مجاهدی، نه تعریف و تمجیدی، نه تسلیتی،و نه هیچ عنوان دیگری…فقط “فقد”. یعنی او برای شریعتی هیچ احترامی قائل نشد و برای مرگ چنین شخصیتی و شاید برای اولین و آخرین بار تنها از کلمۀ “فقد” استفاده کرد.
مصباح یزدی میگوید که خمینی در پاسخ به چرایی بکار نبردن کلمۀ احترام آمیز “مرحوم” بجای کلمۀ نامناسب”فقد” به حمید روحانی(مسئول دفتر خود) اینچنین گفته: «اگر او را مسلم می دانستم، می نوشتم!»
این مکلا ها [شریعتی ٬ آل احمد ٬ بازرگان ٬ سروش ودیگران ] اسلام را بزک کردند و بخورد مردم تشنه آگاهی دادند وباعث فاجعه ای بزرگ به نام جمهوری اسلامی شدند بنظر من این افراد در وهله اول خیانت بزرگ و غیر قابل بخششی به مردم واین آب و خاک اهوارائی کردند و به آخوندها یاد دادند که چگونه می توان مردم را در حماقت نگهداشت و از آنها سوء استفاده کرد نمونه بارز آن رفتار و گفتار عنصر ///////// مانند سروش و شریعتمداری در جریان انقلاب فرهنگی که دیدیم چگونه دانشگاه ها را از انسان های فرهیخته تهی کردند و از آنها بد تر گروه بظاهر تحصیل کرده و متظاهر و فرصت طلبی که در دانشگاه ها و مراکز حساس قرار گرفته اند و در صحبتها و گفتارشان برای یک لقمه زهر مار که قراره خودشون وبستگانشون بخورن از بین سه کلمه حرفی که میزنن دو بار از مقام معظم اسم میبرن
دکتر شریعتی…!!!؟؟؟ لطفا مدرک!شریعتی مدرک دکترای جامعه شناسی که ادعایش را کرده تا بحال نشان نداده.و فکر نکنم خود شریعتی هم چنین ادعایی را کرده باشد.
جناب مزدک
با سپاس از نقد بیجای شما!
شما از تمام سخنان من فقط همان “دکتر شریعتی” را خواندی و فقط راجع به آن نظر دادی!
شما از دکتر شریعتی که 40 سال پیش مرحوم شدند میخواهی از قبر بلند شود و به شما مدرک نشان دهد؟! که اینچنین میگویی:
“شریعتی مدرک دکترای جامعه شناسی که ادعایش را کرده تا بحال نشان نداده.و فکر نکنم خود شریعتی هم چنین ادعایی را کرده باشد.”
جناب مزدک شما به عناوین اهمیت ندهید و بفرمایید از مطلب من چه چیزی را گرفتید؟
جنابعالی میتوانید بجای اینکه همۀ اوقات خود را صرف نظر دادن به کامنتها و تکرار مطالب تکراری کنید، کمی به خود زحمت داده و Sorbonne University و Ali Shariati را در گوگل سرچ کنید تا متوجه شوید، ولی من برایتان فقط یک لینک معتبر میگذارم که از معتبرترین، مهمترین و قدیمی ترین منابع است یعنی دانشنامۀ بریتانیکا (این دانشنامه در حال حاضر یکی از مهم ترین و معتبرترین منابع به زبان انگلیسی به شمار میرود که تا به امروز ویرایش و انتشار آن ادامه یافتهاست. بریتانیکا توسط ۱۰۰ ویراستار تمام وقت و بیش از ۴٫۰۰۰ مشارکتکننده که خود شامل ۱۱۰ نفر از برندگان جایزه نوبل و ۵ رئیس جمهور است، به رشته تحریر درآمده و در بسیاری موارد، علمیترین و آکادمیکترین دانشنامه دنیا شناخته شدهاست).
“He received a Ph.D. in sociology from the Sorbonne in Paris”
جدای از این سخنان، شما انتظار دارید هر کس دکترا گرفت آنرا همیشه همراه داشته باشد، مانند کارت شناسایی و یا گواهینامه رانندگی و به همه نشان دهد و یا جار بزند که من دکترا دارم! و یا اینکه هر زمان خواست چیزی بگوید بعد از “سلام ” ابتدا مدرک خود را که به تعداد زیاد چاپ کرده، بین مردم پخش کند تا همگان بنشینند و حرفهایش را گوش کنند؟!
متأسفانه این نگاه شما نسبت به دیگران و نوشته های آنها نشان از بدبینی شما نسبت به همه چیز و همه کس دارد، شاید بجز خودتان هیچکس را قبول ندارید. اگر هم با مطلبی موافق باشید حتماً باید یک چیزی به آن اضافه یا از آن کم کنید ( طبق عادت همیشگی ). اینهمه حرف مرا ول کردید چسبیدید به مدرک دکترای شریعتی تا بلکه چیزی برای گفتن داشته باشید.
حالا گیرم که شریعتی دکتر نبود، چه فرقی در اصل کلام من و نقش محوری او در آن سالها میکند؟ او را همگان به عنوان دکتر شریعتی میشناسند، چه شما قبول کنی چه نکنی. شما هیچگاه برای درک سخنان یک شخص اول از او مدرک تحصیلی نمیخواهید، کافیست که سخنان آن شخص برای شما خوشایند باشد یا تحولی در شما ایجاد کند و یا بگویید” این فرد دقیقاً همان حرفهایی را میگوید که من به آن معتقدم و باور دارم”، میخواهد او دکتر باشد یا یک فرد الکلی یا معتاد خانه بدوش.
دقت کردید که این اواخر چقدر تعداد نوشته های ارزشمند! شما در این سایت زیاد شده… خسته نباشید. ولی به عنوان یک دلسوز شما، از شما میخواهم این عادت ایراد گیری یلخی، نظر دادن هردمبیلی و توهین های همیشگی خود را رها کنید. بعد از این همه سال قلم زدن در این سایت شاید تنها کسی که نه تنها پیشرفت نکرده بلکه پسرفت هم کرده، شما هستید. قبول ندارید این هم نمونه اخیرش در همین صفحه خطاب به شخصی بنام “یکتا”:
“ننه یکتا ببخشید ولی چقدر غر می زنی!به توصیه ات عمل کردم رفتم دکتر وقتی علت مراجعه ام را فهمید گفت به ننه یکتا بگو بیا تاچندتا قرص اعصاب براش بنویسم!”
امیدوارم که این سخنان را به دقت بخوانید و فقط کلمات” یلخی،هردمبیل، توهین و پسرفت” را نخوانید یا نبینید.
جناب مزدک اصل سخن من در مورد شریعتی این بود:
او یکی از اصلی ترین انگیزه دهندگان به روحانیون بود تا در سیاست دخالت مستقیم کنند(اسلام سیاسی). او نقش اساسی در گره زدن اندیشه های مارکسیستی با اسلام داشت (مجاهدین خلق).
آیا شما نظری، نقدی یا حرفی برای گفتن در مورد این جملۀ اصلی و نخستین من داری یا خیر؟
جناب مزدک اصل سخن من در مورد شریعتی این بود:
او یکی از اصلی ترین انگیزه دهندگان به روحانیون بود تا در سیاست دخالت مستقیم کنند(اسلام سیاسی). او نقش اساسی در گره زدن اندیشه های مارکسیستی با اسلام داشت (مجاهدین خ
…………….
جناب آنارشیست آنچه شما نوشته اید چیز جدیدی نیست.اسلام از بدو پیدایشش با سیاست گره خورده و خود محمد مؤسس اولین حکومت اسلامی است و روحانیون نیز در تمام دوران در سیاست بوده اند.بنابراین خود اسلام و گرفتن قدرت همیشه به اندازه کافی در روحانیون و مسلمین انگیزه ایجاد میکرده.آنچه شریعتی و آخوندهای کراواتی باعث شدند برانگیختن جوانان ایرانی با در زرورق پیچاندن مشتی روایت و خرافات و دروغ و با توسل به علوم جدید و ایدیولوژیهای غالب بخصوص ماکسیسم و بوجود آوردن معجونیکه هر چند می توانست برانگیزنده نسل جوان باشد ولی درعمل پیآمدی جز همین خمینی و حکومت ولایت فقیه نداشت.حالا شما بیا و شریعتی را اصلی ترین انگیزه دهنده به روحانیون بنام. مگر خمینی همزمان با شریعتی بود و شورش سال 42 را شریعتی رهبری کرد؟یا شیوخ مشروطه را چه موافق و چه مخالف چطور؟صفویان را چطور؟نفش شریعتی و گروهای چریکی بخصوص مجاهدین با توجه به مسلمان بودنشان در برانگیختن جوانان و گوشت دم توپ درست کردن برای حوزویان مؤثر بود والا خود حوزویان کم و بیش همیشه در کنار قدرت و در سیاست بوده اند و در تمام دوران وزنه سیاسی ایی بحساب می آمده اند.
در مورد مدرک دکترا نه اینکه کسی حتما باید آنرا در جیب داشته باشد .ایراد من که شما را براشفته کرده این بود که شریعتی دکترای جامعه شناسی نداشته بلکه پژوهشی در مورد ایرانشناسی کرده و مدرکی در ان زمینه گرفته و این ربطی به دکترای جامعه شناسی ایشان ندارد.ولی تا بخواهی از این و آن در کتابهایش جمع آوری کرده.
در ضمن هیچ نقدی بیجا نیست.آنچه شما در باره من نوشته اید هم بر میگردد به شخصیت شما و من زیاد دوست ندارم به آن وارد شوم چون بحثی با شما در اینمورد ندارم.ولی همانطوریکه گفتم چون خودت نوشته ات را می پسندی خیال می کنی دیگران هم باید بپسندند و برات چهه چهه بزنند .نه جناب اینجور نه تنها برای شما بلکه برای هیچکس نیست!
آنارشیست گرامی هرچند در مورد مساله انگیزه دهی دکتر شریعتی به روحانیت با شما موافق نیستم و سخن مخاطبتان را بواقعیت خارجی و تاریخ پنجاه سال اخیر نزدیکتر می دانم بجهت آنچه که او بیان کرد (اینکه سیاست ورزی و اداره جامعه و تشکیل حکومت جزء بافت تفکر دینی اسلامی است و روحانیت در این جهت مقلد مرحوم دکتر شریعتی نیست) ،اما در مورد نقدی که به سیره و سنت کج و معوج و متعصبانه مخاطب مورد اشاره قرار دادید آنرا بسیار زیبا و درست دیدم و به آن امتیاز عالی دادم.
موفق باشید
ببخشید فایده این حرفها چیه؟ حالا که چی؟ اصلا شما میدونی اینجا چه خبره؟ از اروپا که نمیشه برای همه نسخه نوشت..بعد هم لطفا دست از این کپی و چسباندن بردارید..کلافه شدیم..هی این از اون و اون از این کپی میکنند!..خودتون مطلبی و یا نظری ندارید؟
” اخرين فرصت گل”
مهدي أصلاني از معدود زندانيانِ جان بدر برده از قتل عام
سال ٦٧، كتابي منتشر كرده با
عنوان “اخرين فرصت گل”. اين كتاب شامل وصيت نامه ١٣٧ زنداني إعدام شده در زندانهاي
جمهوري اسلامي است. طرح روي جلد كتاب، اهوي خوش خرامي را، بر فراز قُله كوهي
كه بسمت و سوي اسمان كبود، سر برافراشته است، نشان ميدهد.
اين صحنه را سهيلا و فرنگيسِ محمد رحيمي، دو خواهر زنداني، با نخها و كاموايي
كه از شكافتن بلوز و جوراب هاي خود فراهم أورده بودند براي دو برادر زنداني خود،
كه در بندِ مردان أسير بودند بر تكه پارچه اي، عاشقانه نقش زده بودند. هر چهار خواهر
و برادر در جريان قتل عام سال ٦٧ تيرباران شدند و اين نقشِ بيادگار مانده را، برادرشان
منوچهر محمد رحيمي، از مادرش، كه أشياء بجاي مانده از چهار فرزندش را در صندوقي
نگهداري ميكند به امانت گرفته و در اختيار نويسنده كتاب قرار داده است.
تصور حال و هواي اين مادر داغديده، در اين سالهاي تنهايي و غمبار، چندان دشوار نيست.
دهها هزار مادراني همچو او نيز، در اين ايام شوم، در غم از دست دادن عزيزانشان بسوگ نشستند.
بسياري از اين مادران، در زير بار اندوهِ كران، كمر خم كرده و ارزوي اجراي عدالت
براي قاتلان فرزندانشان را با خود بهمراه بردند.
ولي پس از انتشار فايل صوتي ايت الله منتظري، گويا وجدان جامعه تلنگري خورده
و هيولاهايي چون مرتضوي، كه خود را تا ديروز در پناهِ بيت رهبر، رويين تن ميديدند به
عجز و تكاپو درامده و حافظه اش، تكاني شديد خورده است.
حكومت اسلامي را راهي جز تسويه حساب با مردم نيست! هرچه اين اتفاق ديرتر صورت گيرد،
هزينه ان برايشان سنگين تَر خواهد بود!
این علی اقا هم گاهی جو گیر می شود. مرا به یاد مداحیهای روشنفکران دوران انقلاب انداخت.
ناشناس گرامی
اگر منظورتان از علی آقا، بنده نگارنده هستم، کمی توضیح می آورم. اینکه آدمها گاهی جوگیر می شوند و خطا می کنند چیز عجیبی است از نظر شما؟ یعنی شما انسان را جوری تصور کرده اید که مطلقا جوگیر نشود یا خطا نکند؟ این تصور از انسان مطلقا خطاست و در باره شخص معین یعنی من نگارنده هم خطاست چون انسانم و بطور طبیعی گاه خطا می کنم و جوگیر می شوم عین شما و عین همه و عین کورس و عین نوری زاد و عین افلاطون و عین ارسطو. تنها قدیسان اند که در ذهن متوهم اند و خود را بی خطا تصور می کنند.
نکته اینجاست که اگر شمای بیننده و خواننده،بعد از ارتکاب خطا، متوجهم کنید و مشخصا و مستدل مورد خطایم را تذکر دهید، به اصلاحم میتوانید امیدوار باشید و یا خودم در صورت بازخوانی نوشته و گفته هایم، می توانم به اشتباهم پی ببرم و اصلاح کنم. این بسی مهم است که انسان خردمند مداوما خطا نکند و الا دیگر قابل استناد نیست و از سهم خردمندی اش برای اصلاح رفتارش استفاده نکرده است. باز نکته مهم این است که ما تذکر دادن خطای دیگران را بهتر است بعد از چند بار که رخ داد، وظیفه خود بدانیم و فکر نکنیم که هیچ کس حق یکبار خطا کردن هم ندارد.
این ها به یک طرف حال اصل بحث ظاهرا این است که عبارات من خطاب به کورس را مداحی دانسته اید. می توانم دفاع کنم که این مداحی نیست بلکه تشویق یک دوست خوب نویسنده است که بی چشمداشت آخرین تحقیقاتش را در اختیار ما می نهد، و نوعی سپاسگزاری از کار اوست. بنظرم سپاسگزاری به او روحیه بیشتر می دهد. کورس را انسان و استاد خطاب کرده ام و مگر چیز بیشتری به او نسبت داده ام؟ گفته ام آفرین بر تو ای انسان که در رشد دادن عقلت کوشایی و به ما هم بهره می رسانی. این نوعی تشویق است تا عزیزی چون او راهش را ادامه دهد. واقعیتش جوگیری هم باشه من شخصا دوست دارم شاگرد کورس باشم و اگر این واقعیت یابد، حتما به زندگیم معنای بهتری خواهد داد. البته نگفته نماند من در ذهنم کورس عزیز را می شناسم و او را بر یکی از بزرگترین نویسندگان و فیلسوفان معاصر تطبیق می دهم یعنی کتمان نمی کنم که کورس را با آن عزیز یکی گرفته ام و برایش ارج والایی خواستارم. این عزیزی که من از راه آثار برجسته اش می شناسم، هم متفکر است و هم از معدود متفکرانی است که داریم و هم براستی انسان و ضد خشونت و شکنجه است و هم به«انسان» بیشتر از هر چیزی اهمیت می دهد. آیا این جوگیری است که برای استادی که به همه ایرانیان فلسفه خوان آموخته است بگویی کجایی ای انسان؟
این ناشناس در حد خطایابی از شما نیست. تنها یاد نوشته های حاج سید جوادی، نوری علا و دیگران افتادم و و ترسیدم. تاثیر مرقومه شما بر خود را بیان داشتم.
http://news.gooya.com/didaniha/archives/2016/09/217502.php
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
جنايات سعيد مرتضوي و پوزش نامه او ، در گفتگو با گيتي پورفاضل
گيتي پورفاضل، حقوقدان، در گفتگو با راديو ندا با اشاره به جنايات سعيد مرتضوي و آمران او ، با بيان اينكه ” مردم قتل و تجاوز در كهريزك را فراموش نمي كنند. و انتشار پوزش نامه باعث نمي شود كه او از جنايت هائي كه كرده بري شود”، گفت : ” جرم سعيد مرتضوي خيلي سنگين است. بايد ايشان قصاص شوند!”
http://radio-neda.blogspot.com/2016/09/blog-post_15.html
تا بحال دختران و زنان و خاک حاصلخیز کشور را به کشورهای حاشیه خلیج فارس می بردند حالا آب سدها را به عراق تخلیه می کنند!
آب سد داریان به عراق تخلیه شد
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/09/217518.php
سکولار جدید، یا شما به قول مزدک مشکوک می زنید و یا از مردم دنیا فرسنگها فاصله دارید. باید بگویم علی رقم اسم تان فردی بشدت مذهبی هستید یک برخوردش با سارا خانم بود که چون ایشان یک زن هستند به خاطر دید مذهبیت شما به خودت اجازه دادید که به ایشان توهین کنید که من شرم می کنم نوشته شما را دوباره نویسی کنم. سکولار جدید، هر ایدوئولوژی که بخواهد بین مردم تخم تنفر و نفاق را بکارد یک ایدوئولوژی ارتجاعی و محکوم است. آن نوبوردرز که من نوشتم نه اینکه نخست وزیر انگلیس می گوید. بلکه این شعار روشنفکران اروپائی برای مقابله با دولت هایشان و همراهی با پناهنده هایی است که به علت جنایاتی که دولتها بر علیه ملت ها مرتکب می شوند آواره شده اند. این پناهنده ها چه ایرانی و چه افغان و چه سوری وچه آفریقایی و… باید دارای حقوقی برابربا انسان های این گیتی باشند. چنانچه همه انسانهای کره زمین صرفنظر از دین و مسلک و نژاد باید دارای حقوقی برابر باشند. تو فکر می کنی مثلاً ایرانیان و حتماً منظورت فارس زبانان است چرا باید از دیگران خودشان را جدا کنند تا لابد به نژادشان لطمه ای وارد نشود. اشتباه نکن ما باید حساب دولت ها را از ملت ها جدا کنیم و به دام تبلیغات حکومتیان که همواره سعی در نفاق افکندن بین ملت ها هستند نیافتیم. تو فکر می کنی قتل عامهای دهه شصت را چه کسی انجام داد چه کسی دستورش را داد و چه کسانی مجریش بودند. همه شان ایرانی بودند و خیلی هایشان فارس زبان . دشمن را که از روی زبان و نژاد نمی توان تشخیص داد. تو فکر می کنی یک زحمت کش آلمانی به مردم ایران نزدیک تراست یا ججت الاسلام جناب آقای پور محمدی. اگر نظر تو به پور محمدی نزدیک تراست مبارکت باشد. هرکس باید آزادی زندگی در هر نقطه این کره خاکی را داشته باشد و این به هیچکس بجز خودش مربوط نیست و زندگی در یکجا هیچ امتیازی برای هیچ کس نمی آورد. شما هنوز معنی و مفهوم آزادی را متوجه نشده اید. شما غیر مستقیم ایدئولوژی حکومتیان را تبلیغ و ترویج می کنید. لابد برای اینکه کسی باغرب تماسی نداشته باشد از دیوار مردم بالا می روید برای جمع کردن ماهواره. من طرف حکومت غرب نیستم چنانچه روشنفکران غربی هم نیستند. ولی شما هرروزه از همین علمی که در غرب رشد پیدا کرده استفاده می کنید. اینترنت استفاده می کنید اتومبیل سوار می شوید برای راههای دور از هواپیما استفاده می کنید و خیلی چیز های دیگر همه اینها از غرب آمده. مخالفت با غرب معنی ندارد باید مخالف سیستم حکومتی بود که هرروزه این جا و آنجا جنگ افروزی می کند. همین سیستمی که بنام امپریالیسم معروف گشته است چه روسی چه آمریکایی و چه آلمانی. همین حکومت اسلامی را اینها به مردم ایران تحمیل کردند و از نادانی و جهل مردم ایران سوء استفاده نمودند. مذهب و خرافات و ناسیونالیسم و نژاد پرستی از حربه های این جهان خواران است. مگر حکومت ایران را من و شما انتخاب کردیم که دارند در سوریه جنایت می کنند و لابد یک سوری ناآگاه و هم فکر شما هم می گوید ایرانی ها خون ریز هستند و باید آنها را کشت و نمی بیند مقاومت مردم ایران را در برابر حکومت خودشان که کشته ها داده اند. شما اگر می خواهید از اسم سکولار استفاده کنید ایرادی ندارد ولی بهتر است ابتدا کمی در مورد سکولاریسم و انقلاب کبیر فرانسه مطالعه نماییدو اهداف انسانی آن را دریابید. به هر حال منکه اسم خودم را به کمونیست تغییر دادم شما خود دانید.
درود بر شما استاد نوری زاد
امروز فیلم عبور از تنگنای شما را دیدم و حظ بردم. خواستم از شما تشکر کرده باشم. در ضمن اگر ایمیل آقای سیدمرتضی را دارید به من بدهید. من فکر می کنم ایشون از پاسخ دادن در اینجا دوری می کنند. باید خصوصی برای ایشون بنویسم و جواب بگیرم.
تشکر می کنم
سلام آقای نوری زاد ، چه شیر تو شیری شده است ! روزنامه جمهوری اسلامی در روز چهارشنبه متن جالبی نوشته است :
نامه عذرخواهی سعید مرتضوی از خانوادههای قربانیان کهریزک ، همچنان با حاشیههائی در جامعه مواجه است . عدهای این نامه را اعتراف دادستان سابق به دست داشتن در وقایع کهریزک میدانند و عدهای نیز میگویند این نامه نباید به بهانهای برای فرار وی از عواقب قانونی تخلفاتی که مرتکب شده است تبدیل شود زیرا در آن صورت چیزی شبیه آنچه بر قبر حجر بن عدی نوشته شده است اتفاق خواهد افتاد . بر قبر حجر بن عدی * نوشته بودند این قبر حجر بن عدی رضیالله عنه است که به دستور معاویه رضیالله عنه به علت خودداری از بدگوئی به علی رضیالله عنه به قتل رسید. مردم متحیر بودند که چگونه میشود قاتل و مقتول و آمر همه رضیالله عنه باشند !!!!! در اینجا هم همه میپرسند چگونه است که مقتولین شهیدند و آمر که دادستان وقت باشد بیگناه است و با مباشران هم که کسی کاری ندارد؟ * قبر حجر ابن عدی در نزدیکی شهر دمشق در کشور سوریه می باشد .
سعید حجاریان در مطلبی که در روزنامه شرق امروز چهارشنبه منتشر شده است خطاب به قاضی سعید مرتضوی میگوید که «مرتضوی شرایط توبه را به جا آوَرَد.» سعید حجاریان در بخشی از شرایط توبه میآورد که اگر قاضی مرتضوی آدم کشته قصاص شود.
چگونه است که سعید حجاریان برای مرتضوی که عذرخواهی کرده است و به گفتهی حجاریان با این عذرخواهی در نهایت به دستداشتن در این حادثه اقرار کرده است قصاص پیشنهاد میکند تا توبهاش پذیرفته بشود اما در انتخابات از مردم میخواهد به قاتلان دیگری چون ری شهری و دری نجفآبادی که میزان قتل و شرارتشان اصلا قابل مقایسه با مرتضوی نیست رای بدهند؟
چگونه است که حق یکی قصاص است با جرم کوچکتر و حق و سهم دیگری با کشتن جمع کثیری انسان، رسیدن به قدرت است؟
سعید حجاریان قصاص را تنها برای مخالفان خودش مجاز میداند و برای همپالکیهای خودشان نه و این است که اصلاحات ِ اصلاحطلبان در چارچوب امام راحل و خط خاتمی همواره کمیتش لنگ است و باری است که به منزل نمی رسد.
داستان این دو سعید داستان نزدیک چهار دهه عمر نظام اسلامی است. داستان تزویر کسانی که قدرتطلبیهای خود را پشت اصلاح امور مخفی کردهاند.
تلگرام:
https://telegram.me/behzadmehrani
علی1
12:40 ق.ظ / سپتامبر 15, 2016
کاملا موافقم آنیتای عزیز. در باره این نکته خوبتان، راستی نه تنها سیدرضی-با احترام به او البته-مرتکب این خطا شد بل جناب نوری زاد هم مرتکب آن شد و حتی تصریح کرد که دوست داشته که سیدمرتضا چنین باشد که سیدرضی گزارش کرده است. یعنی دوست داشت آنچه را که در ذهن دارد به سیدمرتضا نسبت دهد. مطلبی که شما نوشتید استعداد پروراندن در حد یک کتاب را دارد و در من نیست این توان ولی سعی می کنم در حد یک مقاله در مناسبتهای بعد به آن فکر کنم و پرورشش بدهم . بسیار نکته مهمی است که ما معصومیت و انسانیت و نیک خواهی را از خود بیرون می آوریم و به شخصیت های بیرونی و نزدیک و دور، منتقل می کنیم و به این طریق هم تاریخ را تحریف می کنیم و هم خود را دچار آرمانگرایی خلاف واقع و ناواقع گرایی افراطی میکنیم. آنکه بر اساس آرمانهایش به خوانش واقعیت بپردازد، معمولا راه نفس کشیدن واقعیت را مسدود می کند
رتبه دهی (۱۰ رای)
_________________________________________________
علی 1 گرامی:
اگه ممکنه در مقاله ات درباره مردمی هم بنویس که دوست داشتند عکس امام خود را در ماه ببینند و دیدند. اگه کسی می گفت : ” ببم جان اون سایه روشن توی ماه میتونه شبیه هر کسی بشه ، به شرطی که تو بخواهی، می ریختند روی سرش که آی هوار،هوار،هوار، ما همه سرباز توییم خمینی_ گوش به فرمان توییم خمینی”. خوشبختانه یا بدبختانه امام در این یک مورد هیچ فرمانی نداد . شاید خودشم باورش شده بود که خدا با گفتن یک کن فیکون عکسش رو توی ماه
خلق کرده. حالا اینجا مسایلی پیش میاد که بدجوری پیله کردند. پرسیدن که ایرادی نداره:
1- چرا توی ماه نه جای دیگه؟
2- آیا این ماه همون ماه امروزیه که معلوم شده یک سیاره بدقواره و نتراشیده و نخراشیده و فاقد هر گونه اثری از زندگی است یا اون ماهیه که شاعران زیبایی صورت دلبرشون رو به اون تشبیه می کردند؟
3- قبل از امام هم سابقه داشته که این قوم عکس کس دیگه ای رو تو ماه دیده باشند؟ بعدش چطور ؟آخه یه مدت پیش شرکت جهانی کوکاکولا چو انداخت که امشب عکس یه بطری کوکا کولا تو ماه منعکس میشه. باور کن علی جون، تقریبا نصف اهالی مجتمع بیست واحدی ما اون شب رو پشت بوم جمع شده بودند منتظر ظهور کوکاکولا. اون نصف دیگه هم خبر نداشتند که چی به چیه. بعد که دیدن جریان سر کاریه ، این اونو مسخره میکرد و اون اینو.اینجوری سنگینی بار حماقت رو بین هم تقسیم میکردند.یه رمان معرفی میکنم که شاید هم خونده باشی:همنوایی ارکستر شبانه چوب ها از رضا قاسمی.رمان کوتاهیه. من از اون فهمیدم که این عادت ذهنی که بهش میگن ایمان، اون قدر در ما ریشه داره که هر جای دنیا بریم اونو با خودمون حمل میکنیم. طوریه که تو اگه یک صدایی رو در اثر توهم بشنوی و اون صدا بهت بگه من امام زمون هستم و تو باید این ناشناس خطریه رو هر جا هست پیداش کنی و سرش رو ببری، تمام سلول های بدنت فریاد می زنند: کجایی ای ناشناس نجس تا من سرت رو از بدنت جدا کنم. خب ، علی جون :این عادت ذهنی تاریخش ، سابقه اش ، مصداق هاش،اشکال متفاوتش در این تاریخی که با تصورات ما ساخته شده خیلی زیاذه. این نشون میده که رفیق عزیز به این آسونی ریشه کن نمیشه. میدونی که چی میگم؟ بذار یه جور دیگه بگم. مسیله این نیست که کسی نمیدونه . من استاد دانشگاه میشناسم که سر کلاس میشه خدای خرد ورزی و در هیچ جلسه ای هم نیس که یادی از صادق هدایت نکنه.ولی تو خونه زن و دخترش رو شدیدا کنترل میکنه که مبادا کسی چشمش زیر چونه اونا رو ببینه و خودش هم چپ و راست سر هر مسیله کوچکی به جای به کار انداختن عقل صاحب مرده اش استخاره میگیره.بعد سر کلاس استخاره کردن رو مسخره و به قول طاهر تشدید دار خودمون مخصره میکنه.علی جون: باور کن از فرط درد و غم زدم به کوچه شوخی. ناراحت نشو. فقط یه فکری ، یه راه درمونی واسه این مرض خیال پردازی عمومی شده پیدا کن. حالا گرفتیم که چار تا روشنفکر منزوی وحشت دنیا رو همون جور که هست دیدن را تجربه کرده باشند. مسیله عمومیه. تا اکثر مردم تحمل فروپاشی دنیای فانتزی خودشون رو پیدا نکنند ، آخوند بر جهل جولان میده. اینو چه کارش باید کرد؟
افرین بر سد رضی
من سید رضی نیستم اما یکی از اجنه ای هستم که از طریق روح الاجین به سید رضی وحی نازل می کنم .
معرفت شناسی نقد بر روحانیت
بحث در بیان اشکالات روحانیت به عنوان یک گروه و صنف تأثیر گذار در جامعه ایرانی به دوران مشروطیت و قبل تر از آن، باز می گردد. بخصوص به دنبال چالشهایی که جامعه ایرانی در مواجهه با مجلس قانونگذاری تجربه کرد، این اشکالات بیشتر به چشم آمد و بر زبان جاری شد. در منابع و نشریات عصر مشروطیت، به کمبودهای منابع شناخت روحانیت اشاره می شد. در شب نامه های آن عصر که گاه به منابع بعدی راه یافته، در کنار دیگر گروه های تأثیرگذار مثل درباریان و اصناف، به تنقید روحانیت نیز پرداخته می شد. زمینه تاریخی تنقید روحانیت به شکل روشنتر به جنگهای ایران و روس باز می گردد؛ فتاوی جهاد علما و پیشتازی شان در جهاد با کافران روس ومتعاقب آن از دست دادن شهرهای بسیاری که مردم را به بدبینی از روحانیت کشاند، زمینه های نقد روحانیت در سطح عمومی تری را فراهم کرد. بخصوص اصرارهای سیدمحمد مجاهد در میدان داری جهاد با روس، بطور عینی فاصله نگرش عمومی را با نگرش علما بیشتر کرد. در مشروطیت و بعد از دو قطبی شدن علمای مشروطه خواه و مشروعه خواه، این تقابل های نگرشی و کمبودهای آشنایی روحانیت با دنیای اطراف، بیشتر به چشم آمد. مقارن آن ایام، روشنفکرانی چون فتحعلی آخونده زاده، به نقد منابع فکری روحانیت و کمبودهای دین در اداره جامعه اقدام کرده و دم از پروتستانتیسم زدند. پروتستانتیسم نوعی اصلاح و در واقع بدعت در روحانیت را طلب می کرد و این به آن معنا بود که روحانیت فعلی توان حرکتش را از دست داده و نیاز به جراحی قطعی دارد. جراحی بی رحمانه از تنواره روحانیت ضروری به نظر می رسید زیرا هم در اندیشیدن و هم در سیاست ورزیدن و هم در دمخور شدن با علوم نو و هم کنار آمدن با انسان نو، نقص ها و اشکالات جدی داشت. اما این نوع نقد روحانیت اسلامی چون برگرفته از فضای نقد کلیسا و کشیشان در مسیحیت بود، به رغم شباهتهای ظاهری آن به کار امثال سید جمال اسدآبادی، بجایی نرسید. سید جمال هم با اینکه از نوعی اصلاحات دم می زد ولی مخاطب او روحانیت نبود و او روحانیت را به شکل سنتی اش قدرتمند می دانست اما قصد داشت جوامع غیر سنی را زیر پرچم عثمانی گردآورد و به اتحاد اسلام دست یابد تا یال و کوپال غرب را بشکند.
مهمترین فضای نقد و انتقاد از روحانیت در سطح عمومی، با فعالیتهای روشنفکرانه علی شریعتی شروع شد. او در اواخر دهه چهل بخصوص در میان جوانان گرد آمده در حسینیه ارشاد، با تکیه بر شیوه سنتی خود روحانیت یعنی از راه سخنوری، به نقد صریح روحانیت پرداخت و برای نخستین بار به شکلی متفاوت و نظریه پردازنه به عمق کمبودها و نواقص آنها نفوذ کرد. او ایده تشیع علوی و صفوی را طرح کرد و از لحاظ جامعه شناختی توضیح داد که شیعه، طالب گفتمانی علوی است که در مقابل ستم کوتاه نیاید و حق بخواهد و از عوامیت و روضه خوانی فاصله گیرد و به شناخت جامعه و درد جامعه برسد. درد جامعه داشتن، در صدا و سخن خود شریعتی موج می زد و او روحانیتی شبیه خودش را خواستار بود. روحانیت صفوی که شریعتی اینک نام تشیع صفوی به آن داده بود، در ظواهر و روضه و مهر و سجاده و تسبیح و زیارت به رسوب رسیده بود و بدتر ازآن اینکه چنین روحانیتی همراه ستمگران و همکار اهل زور و زر تلقی می شد. از منظر شریعتی، روحانیت می بایست علوی باشد و از نواقص تاریخی خود فاصله بگیرد و البته شریعتی بیشتر از آنکه به روحانیت علوی و صفوی بیندیشید به تشیع علوی و صفوی می اندیشید و از مجموع نقدهای او بر روحانیت، مرتضی مطهری، تز اسلام منهای روحانیت را به او نسبت داد که به این معناست که روحانیت کلا فلسفه وجودی اش را از دست داده و دین را کسان دیگرانی باید به نسل جوان بیاموزند گرچه این درک مطهری از کار شریعتی بیراه نبود اما گاه شریعتی، روحانیت اگر هم انکار می کرد اما جایگاه برتری به او می داد و معتقد بود که در تشیع و اسلام روحانیت نداریم و آنچه داریم عالم است و عالم آن کسی است که هم دانش دارد و هم دغدغه جامعه.
ادامه دارد…
—————-
سلام و سپاس دوست گرامی
چشم براه تداوم سلسله نوشته های شما در همین حوالی هستیم. سپاس که منصفانه و فهیمانه ما را به مطالعه ی نوشته های خوبتان ترغیب می کنید.
سپاس
.
نام تشیع صفوی به آن داده بود، در ظواهر و روضه و مهر و سجاده و تسبیح و زیارت به رسوب رسیده بود و بدتر ازآن اینکه چنین روحانیتی همراه ستمگران و همکار اهل زور و زر تلقی می شد. از منظر شریعتی، روحانیت می بایست علوی باشد و از نواقص تاریخی خود فاصله بگیرد و البته شریعتی بیشتر از آنکه به روحانیت علوی و صفوی بیندیشید به تشیع علوی و صفوی می اندیشید و از مجموع نقدهای او بر روحانیت،
…………….
شریعتی یک آخوند زاده /////////////// بود که با نقد نکردن بنیان فکری حوزویان به تقویت پایگاه حوزه در بین مردم بخصوص جوانان دامن زد.ای کاش شریعتی افرادی مثل شریعتی و سایر آخوندهای کراواتی و گروهای اسلامی نه می نوشتند و نه چیزی می گفتند.آنچه بر سر ما ایرانیان رفت باعثش گفتار و نوشته های همین آخوندهای کراواتی بود.شریعتی از اسلامی که در ایران براستی به حوزها خزیده بود و حوزویانیکه براستی ////////////// شده بودند و به مساجدیکه خالی بودند و به آموزشی و پرورشی که از دین و خرافات داشت ارام و بدون صدا تخلیه می شد دوباره جان داد و هیولای خفته و کینه توز و شهوت رانران و بد سرشت ////////// را دوباره بحرکت در آورد.
درود بر مزدک که جز راستی در سرشت اش نیست.
” قصد داشت جوامع غیر سنی را زیر پرچم عثمانی گردآورد و به اتحاد اسلام دست یابد تا یال و کوپال غرب را بشکند”.
این مطلب را قبلا هم ادعا کرده بودید ،شواهد شما بر این ادعا که مرحوم سید جمال را تا حد کارگزاری حکومت عثمانی تنزل می دهید چیست؟
سیدجان
در مورد ادعای این دوستمون نمی دونم ولی اگر در مورد روابط سیدجمال دنبال مطلب می گردی به شما کتاب حیات یحیی نوشته یحیی دولت آبادی رو پیشنهاد می کنم.چهارجلده و جلد اولش در برخی قسمتها با سند در مورد سید جمال صحبت شده.لازم به ذکره که چاپش هم برای چندسال پیشه و مربوط به دوران جمهوری اسلامیه.
سیدمرتضا گرامی
گاهی شاهد یک ادعا تنها یک سند مکتوب معین نیست. بخصوص که برای امثال این نوع ادعاها، نمی توان مثلا جایی نوشته ای یافت که تازه یا باید اقراری از خود سیدجمال(مثلا بگوید که من سالها برای عثمانی کار می کردم) باشد یا از سلطان عثمانی مبنی بر اینکه: فردی به نام سیدجمال عجب توانایی دارد برای تحقیر کردن سلطان ایران و ما از او خوشمان آمد. گرچه همین آخری هم بعید نیست و باید دراسناد عثمانی کار کرد که در حیطه و توان من نیست. اما من هم مهمترین آثار سید جمال را چند سال پیش خواندم و هم از آمد و رفتهایش خبر گرفته ام و هم شماری از کتب مدافعان و یا منتقدانش را مطالعه کرده ام. ادعای من بر اساس کلیت زندگی و آمد و رفتها و طرحهایی است که سید انجام داد. بنابرین اگر منظورتان از شواهد اسناد مکتوب است، باید عرض کنم طرحهای مخفی و نیات مهم و کلان، تنها از راه کارها و رفتارهای جزیی تر برملا می شوند. یک تنظیر: مثلا در باره فتوای بر قتل مرتدان می توان همین حرف را زد که چون فتوا دادن در این مسئله خیلی حساس است تا بحال دیده نشده که فقیهی فتوا دهد که فلانی برود فلانی را بکشد و این را مکتوب هم بکند. آری فتاوی عمل نشده و تنها به قصد ترس و تحذیر بیان شده، زیاد بوده و حتی میتوانم مدعی شوم فتوای قتل سلمان رشدی هم از سوی آیت الله خمینی برای تحذیر و ایجاد ترس در دیگران بوده و نشان دادن قدرت اسلام در ایجاد خوف. باری قاعده ای در این خصوص(قتل مرتدان) دارم که: آنجا که فتوا هست(یعنی مکتوب)، عمل(یعنی کشتن مرتد) نیست و آنجا که عمل هست فتوا نیست. این نحوه رفتار کردن،رویه اجتماعی فقه و فقاهت و فقیهان بوده است. بنابرین وقتی می گوییم فقیهان فتوای قتل کسروی را دادند معنایش این نیست که چنین فتوایی مکتوب شده و می توان به آن به عنوان «شاهد» استناد کرد بلکه از قواعد حاکم بر رفتار یک گروه و یک فرد می توان به چنین نطری رسید. عین فتوای میرزای شیرازی در تحریم تنباکو که وجود ندارد ولی او بر زبان جاری کرده و دیگران( شاید همین سیدجمال) مکتوبش کرده یا مکتوبش را پخش کرده. باری مقایسه نیات بسیار مخفی و کلان با همدیگر نشان می دهد که در اینجور جاها باید، جزییات رفتاری را در یک سیر زمانی منظم در نظر گرفت و عنوان قواعد حاکم بر رفتار و رویه، در نظر گرفت و نمی توان به صرف نبود نشانه مکتوب، بگوییم این ادعا سندیت یا واقعیت ندارد. در باره سید جمال، همه جزییات رفتارش در آمدن به ایران و رفتن به عثمانی و در مراودات و در گفتگوها و آثار و مکتوباتش حکایت از این دارد که او تنها به اسلام در برابر غرب می اندیشد و سلطان عثمانی را هم پایگاه اسلام می داند که می تواند در برابر غرب بایستد و در این میان سلطان ایران که از پشت به سلطان عثمانی می تواند ضربه بزند یک مانع بزرگ است.(به رضای کرمانی قاتل ناصر الدین شاه هم باید نگاه کرد بخصوص چیزهایی که در استنطاق از او بیرون آمد)، نیز مخفی کردن ملیت و مذهب و خلاصه سیر اجمال زندگی سید که کجاها می رود نشان از صحت این ادعا دارد که او تابع اراده عثمانی است برای پشبرد هدف اتحاد اسلام و رفع موانع. بنابرین این دو فرض که 1-او تنها یک عالم است که شیدای کار با سیاستمداران است و یا 2-یک برنامه ریز دقیق است که از سوی عثمانی گسیل شده و همه چیز را به نفع سلطان عثمانی تمام کند به با لحاظ هدف کلانتر نجات اسلام از دست غرب؛ را اگر پیش ببرید، می توانید برای هر کدام شواهدی بیابید که در نهایت شواهد فرض اول به نفع شواهد فرض دوم به نتیجه معقولتر: سید جمال یک گماشته بزرگ دینی برای نجات اسلام از سیطره غرب بود که کارش را با برجسته کردن قدرت عثمانی و رفع موانع آن بخصوص در ایران شروع کرد و به پایان رساند اما غافل بود که جهان او و جهان اهداف او زودتر دو قرن پیشتر به پایان رسیده با طلوع مدرنیته در غرب کافر.
علی۱ عزیز
در مورد فتوای میرزای شیرازی در همین کتاب حیات یحیی که همدوره این اتفاق بوده آمده که میرزای شیرازی این فتوا را برای نمایندش فردی به نام میرزای آشتیانی فرستاد تا قرائت کنه و در ابتدا بصورت ناشناس مطرح شد چون از موفقیت فتوا مطمئن نبودن ولی بعد که استقبال عمومی شد عنوان کردند که فتوا از میرزای شیرازی بوده.
علی1 گرامی
دوست همیشگی ات هستم و طبق معمول سؤال دارم: این سلطان عثمانی و سلطان قاجار یکی از یکی مستبد تر و آدمکش و مرتجع تر و متعصب تر و عیاش تر بودند. در این مورد به اندازه دو سه کتابخونه سند تاریخی و بیوگرافی و سفرنامه و رمان هست که درباره چشم در آوردن و سیخ کشیدن و قتل عام ارامنه هم توسط صفویان و هم توسط عثمانیان نوشته اند . حالا این سید بنده خدا که میگن با استبداد مبارزه می کرد آیا مثل دزد ناشی به کاهدون نزده بود؟ از خونخواری به خونخوار دگر امید نبسته بود؟من که میگم فراماسون بوده
ناشناس گرامی
فرمایش شما با کلیت زندگی سید که«اتحاد اسلام» ورد زبانش بود،نمی سازد. سید جمال تمام نوشته ها و کارها و آمد و رفت هایش در راستای تقویت مسلمانان و محور کردن عثمانی است و شاه ایران که می توانست با روابطش با اروپایی ها، مشکل ساز شود، مانع بزرگی بود که به فردی مثل ید جمال واگذار شده بود که رفع مشکل کند( ماایرانیها معمولا از کسی که مشخصاتی در سنت مان داشته باشد و از راه دور بیاید به چشم نجاتگر نگاه می کنیم! حماقتی که شاه با تبعید خمینی به دورتر از ایران مرتکب شد با غفلت از این اصل بود. ما هر کس از نزدیک بیاید چندان محلش نمی گذاریم اما از دور که بیاید کارساز است. مثلا مباحثی که اینجا طرح می شود از جانب برخی دوستان بخصوص کورس چه بسا از بسیاری از نویسندگان طراز اول غرب بالاتر باشد ولی اگر یک نام خارجی به جای نام او ثبت می شد هزاران نفر اینجا را شخم می زدند تا بلکه نجاتگر دوردست را بیابند ولی به آسانی از یار نزدیک، غافلند..)
واقعا مطالب و کارها و منابع، موید فراماسون بودن او نیست گرچه این ادعا هم طرح شده و گرچه در یک صد سال گذشته هر کس که در حادثه مهمی نقشی داشته و تأثیر گذاشته از تیغ انگ فراماسون بودن در امان نمانده است. من فکر نمی کنم سید جمال چنین بوده باشد ولی تقریبا به اطمینا رسیده ام که او ضد استبداد هم اگر بوده، ضد استبداد ایرانی بوده و اگر هم در باره عثمانی حرفی زده، بیشتر برای رفع تهمت به نفع اجنبی کار کردن در ایران بوده است. گرچه به حرفهای ضد عثمانی اش چندان از لحاظ سندیت اطمینان ندارم و نمی دانم عین سخن او بوده یا تنها تفاسیر مبلغان بعدی اوست. البته همه منابع را نخوانده ام ولی یک زمانی که در تاریخ معاصر کار می کردم هرچه در این باره به دست می رسید، نگاه می کردم. باری چه بسا انگلیسی ها هم اطلاعاتی به ناصر الدین شاه در باره طرحهای سید جمال به او داده باشند و خلاصه کار سید جمال که می خواست راس حکومت را در ایران از بین ببرد با هیچ مقوله ای سازگار نیست جز تقویت عثمانی چون مقابله با سلطان مستبد در آن زمان به این معنا نبود که فردی چون سید جمال به نابودی سلطان ایران فکر کند. این کار یعنی طرح کشتن یا تشویق به کشتن ناصر الدین شاه بیشتر به معنای تضعیف داخله ایران بود و مشغول کردن درباریان به هرچ و مرج داخلی و ناتوانی از پشت خنجر زدن به عثمانی. باری بعید می دانم فراماسون باشد و اگر هم باشد به معنای جاسوس بودن نیست و این فرضیه با مجموع کارهایش نمی سازد. چندان نباید به عظمت و قدرت خدایی انگلیس در حوادث حتی آن زمان بها داد.
علی1 گرامی
تعبیر من “شواهد” بود نه سند مکتوب ،و همانطور که حدس می زدم چنین شواهدی را در اختیار ندارید وگرنه مسیر بحث را با گریز زدن به بحث فتوای قتل و قاعده بی پایه ای که تاسیس کرده اید عوض نمی کردید ،همین جا بگویم :وقتی عمل هست و فتوا نیست ،یعنی فتوا نیست ،پس نمی شود با حدسیات و اوهام و ایهام ،عمل را بفتوا مستند کرد ،وقتی هم فتوا هست خوب فتوا هست و حکم اسلامی ظاهر است ،اینکه عمل نیست باید آنرا بررسی کرد.
نیز ظاهرا فتوای میزرای شیرازی نیز فتوای مکتوب بوده نه فتوای منقول و افواهی.
بازگردیم به اصل بحث ،شما وقتی ادعایی تاریخی می کنید لازم است در مورد هم سند ارائه کنید اعم از کتبی و غیر کتبی که نکردید ،اما باز مطالبه من به سند نبود ،من گفتم ادعای تاریخی نیازمند به “شواهد” است و شواهد عبارت از تکرار مدعا نیست ،شما فقط در این نوشته مدعای اثبات نشده قبل را تکرار کردید ،و در لفافه گفتید این حدس من است ،بسیار خوب حدس ممکن است صحیح باشد یا ناصحیح ،چیزی که شما بر آن تکیه می کنید سفرهای گوناگون سید جمال به سرتاسر اقطار اسلامی و از جمله سرزمین دولت عثمانی است ،بله مرحوم سید به همه ممالک اسلامی از ایران و افغانستان و پاکستان و مصر و سایر نقاط و از جمله مملکت عثمانی سفر می کرد و مسلمانان را به “وحدت سیاسی” در برابر غارتگری و استعمار غرب دعوت می کرد ،در واقع مقصود سید از وحدت اسلامی اتحاد مذهبى- كه امرى غيرعملى است- نبود، منظور اتحاد جبهه اى و سياسى بود، يعنى تشكيل صف واحد در مقابل دشمن غارتگر ،وگرنه سید یک عالم شیعه بود و معنا نداشت که سراغ عالمان سنی رفته و از آنان بخواهد بیایید وحدت عقیدتی پیدا کنیم ،پس مقصود او قطعا وحدت سیاسی حول مشترکات اسلامی بود نه وحدت اعتقادی .شما در اینجا البته سمت بحث را مثل همیشه بسمت دیگری کشاندید و پاسخی برای پرسش از شواهد ارائه نکردید جز :حدس و گمان اینکه او می خواست مسلمانان زیر سلطه قدرت عثمانی باشند ،شما که می گویید در مورد سید تحقیق کرده اید لازم است لااقل یک سرنخ از کتب و اظهارات سید در این جهت ارائه کنید ،پس هیچ شاهدی ارائه نکردید ،جز اینکه سید به مملکت عثمانی هم سفر می کرد ،خوب مگر سید به مصر هم سفر نمی کرد؟ به افغانستان و پاکستان و جاهای سفر نمی کرد؟ روی منطق شما باید گفت سید مزدور همه این حکومت های مسلمان بود و چنین ادعایی فقط ادعایی مستند به حدس است.
و نکته مهمتر اینکه شما اصلا کلا هدف بنیانی سید را تحریف می کنید به اینکه :”سید جمال یک گماشته بزرگ دینی برای نجات اسلام از سیطره غرب بود که کارش را با برجسته کردن قدرت عثمانی و رفع موانع آن بخصوص در ایران شروع کرد و به پایان رساند اما غافل بود که جهان او و جهان اهداف او زودتر دو قرن پیشتر به پایان رسیده با طلوع مدرنیته در غرب کافر”.
روشن شد که سید یک مصلح دینی مستقل بود نه گماشته ،آری او بدنبال نفی سیطره غرب بر ممالک اسلامی بود ،اما نفی سیطره بمعنای نفی استعمار و چنگ اندازی غربیها بر سرمایه های گوناگون ممالک اسلامی و جلوگیری از غارت آنها ،نه مخالفت با مدرنیته و تمدن و پیشرفت های علمی غرب که شما می پندارید ،و همین نکته مهم تحریف مقصود و مرام سید در برداشت ناصواب شماست.
در واقع هم بدون ذکر شواهد به سید اتهام مزدوری می زنید و هم هدف اساسی سید از اتحاد مسلمانان در برابر غارتگری غرب به مخالفت با پیشرفت و تمدن و تکنولوژی تحریف می کنید.
خب سیدمرتضا باید همه واقعیات را کنار هم گذاشت و سپس به تقویت حدس خود پرداخت. سه حدس داریم: 1سید جمال عالمی شیعی است که با همه سیاستمداران کار میکند برای مقابله با غرب غارتگر2-فراماسون است-3گماشته عثمانی است. اینکه می گویم گماشته لزوما به معنای نقص ذاتی کار سید جمال نیست ولی از نظر ما ایرانیها قاعدتا فرد محبوبی نخواهد بود اما چه بسا کارهای او از منظر کلیت جهان اسلام قابل توجه و شایسته تحسین باشد که آنچه او گفت و کرد در مقابل با غرب مادی گرا و مسیحی، راهی را برای طیف انقلابیان بعدی اعم از روشنفکر و روحانی باز کرد در ضدیت با غرب استعمارگر. باری حدس سوم تقویت می شود با این شواهد. اینها مواردی است که اجمالا و عجالتا به ذهنم می آید والا چه بسا اگر بگردم و منابع را دوباره ببینم شواهد دیگری یافت شود.الف: حکومت ایران از سوی یاران و خود سید تضعیف و بعد ترور سلطانش صورت می گیرد. ب: در زمان سید، تنها مملکت نامدار و خلیفه واحد اسلامی، سلطان عثمانی است پس اگر به بقیه سرزمینها هم می رود برای این نیست که بقیه حکومتها واحد مستقل معنی داری هستند که می توانند به حرف سید گوش کنند و او به این«خلیفه واحد اسلامی» در برابر «غرب مسیحی و در عین مادی گرا» می اندیشد. ج: تلاش زاید الوصف سید در پیش بردن «اتحاد اسلام» تنها از طریق «سیاست». سیاستی که تنها در خلیفه واحد اسلامی خلاصه می شود. د:تلاش سید در مخالفت با غرب مادی گرا(نه پیشرفت. کجا گفتم او با پیشرفت مخالف بود؟) و: تلاش او در پرهیز از به میان آوردن«مذهب» و «ملیت» در فعالیتهایش. زیرا ملیت و مذهب به ضرر عثمانی بود و عثمانی مشوق دین واحد اسلامی بود که از ورای ملیت و نژاد بتواند همه را در مقابل غرب بسیج کند. ی: در پناه عثمانی بودن سید در همه احوال و شرایط. اینها شواهد مهمی است. سند از خود آثار سید ارائه بدهم؟ نه بعید می دانم بتوان سندی از آثار فرد بیرون آورد در بر ملا کردن نیت پنهان او. باری این حدس من است شما هم حدستان را تقویت کنید. موافق این حرفتان هستم که نباید مدعا را تکرار کرد .
نباید مدعا را تکرار کرد اما کردید البته شواهدی آوردید مقدوح فیها ،مثل تضعیف حکومت ایران ،این چگونه شاهدی است؟ من در استشهاد به کلام مرحوم مطهری نشان دادم که یکی از اهداف بزرگ و مهم سید مقابله و ضدیت با استبداد بود خواه سید ایرانی بوده باشد یا افغانی ،و ضدیت با استبداد در ایران هیچ استلزامی با گماشتگی برای عثمانی ندارد ،خوب چرا گماشته مصر نباشد؟! چرا گماشته جاهای دگر نباشد.
در کلام استاد نیز بود که سفرهای سید سفرهای عامی بود حتی به اقریقا و اروپا ،بی شک او همان اهدافی را دنبال می کرد که مرحوم مطهری برشمرد ،این با منش و روش و تالیفات سید سازگارتر است ،عثمانی هم یکی از حکومت های مقتدر آن عصر بود ،مگر مصر حکومت مقتدر نبود؟ صرف اقتدار یک حکومت استلزامی ندارد با اینکه سید دیگران در دعوت به زیر پرچم یک حکومت کند ،خوب دقت کنید اهداف سید بسیار عامتر از این بود که تحت یک حکومت متبلور شود ،سید با اندیشه و عمل مسلمانان و وحدت آنها برای اجتناب از خودباختگی در برابر غرب و تحت استعمار و استحمار سیاسی اقتصادی فرهنگی غرب قرار گرفتن کار داشت نه اندیشه تحت سیطره یک حکومت قرار گرفتن ،بحث را اینجا ختم می کنم بحدس شما احترام می گذارم اما آنرا نادرست و ناشی از نوعی انفعال می دانم که در ذهن شما نسبت به هرآنچه که در غرب می گذر وجود دارد ،اندکی در کلام مرحوم مطهری تامل کنید و در جزمیات قبلی بیشتر تامل کنید خصوصا آن امتیازات سید که در کلام مرحوم استاد بود.مانعی ندارد مدعا را تکرار کنید اما شواهد شما قانع کننده نیست .شما لازم است بیشتر به نهضت های اصلاح طلبانه بیندیشید و از ایده آلیسم بپرهیزید
موفق باشید
با درود به نوری زاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : بالاخره تشت رسوایی مرتضوی دادستان ؟!!؟ اسبق که داد خیلیها را در آورده بود بر زمین افتاد و صدایش گوشهارا خراشید و پشتیبانان وی را به خفقان انداخت همین آغا ! چندی پیش با پنج محافظ مسلح (بدون داشتن هیچ شغل دولتی ) به دادگاه میرفت و ابتدا کل محافظینش محکمه را بازرسی میکردند تا اینکه با گردن فرازی به دادگاه بیاید و در پایان به خبرنگاران اعلام میکرد که در کلیه موارد اتهامی برائت حاصل کرده حالا چه شد یک دفعه به کشته شده گان لقب شهید داد ؟ و بسیار جالب است که از رهبر پوزش میخواهد ! همو که تمام این فتنه از بیت ش سر چشمه میگیرد همو که نظرش با نظر احمدی نژاد نزدیک تر است همو که قدرت چنان افکارش را به خود وابسته کرده که نظر هیچ ابوالبشری را فراتر از خود نمیداند و چاپلوسان درگاه چنان بر مخالفان مستبدانه هجوم می آورند که صدایی جز صدای (آقا) نباید شنیده شود . تحت رهبری آقا ما روزانه فقط به درجه سقوط در هر ارکانی چشم دوخته ایم و فقط سر تکان میدهیم شما خودتان قضاوت کنید که فردی هم چون سعید مرتضوی که زمانی که افسار سازمان تامین اجتماعی متعلق به کارگران و حق بیمه پردازان از هرصنفی که باشند را با کمال وقاحت سکاندار میشود و هر آنچه دل تنگش میخواهد میکند چرا ؟ چون این پاداش جنایت کهریزک است و باید به نان و نوایی برسد ! آن هم از جیب زحمت کشان بی خبر ! خوب این آقا اگر مورد تایید نبود چطور به طور یک جانبه با بابک زنجانی معاهده های چند میلیاردی منعقد میکند که همه پشت پرده ها به لفت ولیس خود برسند اینجا روی سخنم به جناب سید مرتضی است که زمانی که بنده از شما بار های بار در خواست میکردم که نظر خود را در مورد زندانیان در بند نطیر آتنا فرقدانی .و .و .و. بفرمایند ایشان میفرمودند که چون پرونده آن ها را ندیده اند نظری ندارند ! جناب سید مرتضی این هم از داد ستان حکومت سراپا اسلامی که دیگر به پوزش خواهی رسیده و شما که پرونده سعید مرتضوی را ندیده بودید ! بالاخره روزی پرونده این حکومت از ابتدا . و سال 62 و سال 67 وووو . رو خواهد شد و شما آیا آن روز هم بر سر موضع هستید ؟ آیا بار گناه تایید کشتن جوانان و خاموش شدن امید و آرزوهای بی پایان جوانی آن هارا که مشتی قاتل بالفطره پر پرشان کردند را بردوشهای نحیفتان تحمل خواهید کرد ویا اگر این جنایت ها به شما با دلیل ومدرک ثابت شد از موضع قبلی برائت میجویید .منتظر پاسخ شایسته هستم .با احترام .
—————
درود مهرداد گرامی
یک شوخی:
در پایان نوشته تان آورده اید: مشتی قاتل بالفطره…… پرسش من از شما این است که در مشت شما چند قاتل جا می شود که عده ای از آنها بالفطره باشند؟ مشت، واحدی است برای شماره کردنِ اقلامی مثل گندم و جو و عدس و خاک و شن و اینجور چیزها. مزدک هم از این مشت های پر از قاتل و آدمکش زیاد استفاده می کند.
سپاس و پوزش
.
سرور عزیز جناب نوریزاد که آخرین بوسه را بر پیشانیتان روی تخت بیمارستان زدم و هنوز نگاه ژرف پدرنازنینان از خاطرم نرفته ازاظهار نظری که فرمودید کمی جا خوردم ولی این لغت مشتی در قاموس لغت ما ایرانیان جا افتاده ودر مقابل ذات پلید عاملان اعدام ستمگران چیز دیگری نداریم که رو کنیم این افراد جانی از خس و خاشاک هم پست تر هستند و خوی انسانی خود را فراموش کرده و به اهریمن تاسی جسته اند که اینچنین بی محابا حکم اعدام به خاطر بر سر موضع بودن دادند تاسف من از کسانی است که مدعی تدین هستند و لاجرم باید خلق خدا را دوست بدارند ولی امان از واقعیت .سپاس .
مزدک هم از این مشت های پر از قاتل و آدمکش زیاد استفاده می کند.
………..
نوریزاد گرامی گله را هم بامشتی بکار می برند مثل مشتی جنایتکار و خونریز و مفتخور ///////////
آخ که من کثیف تر و مفسدتر از این قوه قضاییه این مملکت ندیدم و نخواهم دید . و بدتر از آن اینکه به ابروی چهارده معصوم قسم که هروقت اسم و یا عکس این مفسد قضایی مرتضوی را می بینم عنان زبانم از کف میرود و هر چه بلد و نابلدم از زبانم بیرون میریزد و بر کسی که اینطور ادمها را بر گرده مردم مظلوم این خاک سوار می کنند لعن و نفرین میکنم . نمونه اش رییس قوه قضاییه فعلی که در نقش ملیجک دربار انجام وظیفه می نماید و سخنان یاوه اش در مورد نظارت بر رهبری
سید مرتضی
قوه قضاییه کثیفه ؟ مگه میشه؟ قوه قضا و کثافت و جنایت؟ محال ممکنه . چون من میگم همه دروغ میگن و فقط خود جانی ها راست میگند.
5- روزنامه ی جوان، ارگان گارد جاویدان جمهوری اسلامی، سپاه را می گویم، با وقاحت تمام نوشته :” مرتضوی عذرخواهی کرد، سران فتنه همچنان در سکوت” باید گفت مردک! شما زدید و گرفتید و زندانی کردید و شکنجه کردید و کشتید وکودتا کردید بعد باید موسوی و کروبی بیایند عذرخواهی کنند؟!!!
اعتراف مرتضوی جنایت پیشه یک حسن داشت: کشته شدگان جنبش سبز رو شهید نامید . جنبشی که کشته هاش شهید باشند که دیگه نمی تونه فتنه باشه ای خبر گذاری پارس.
توضیح : منظورم از پارس همون فارس نیست
زیرکی را گفتم این احوال بین، خندید و گفت / صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
1- تعجب می کنم، پادشاه این مملکت، سید علی خامنه ای را می گویم، با این وضع مملکت گردانی طی بیش از 27 سال، چطور خودش را ولیِ این مردم می داند؟ با چه آبرویی در مجامع نشست و برخاست می کند و لبخند می زند و خودش را وجیه المله و برحق جلوه میدهد؟ چطور خودش را موجه می داند و شب شعر برگزار می کند و به شاعرانِ درباریِ عنصری مآب، عاقل اندر سفیهانه، بارک الله بارک الله می گوید؟ با چنین پرونده ای، با چه آبرویی مدام دم از بصیرت میزند و مخالفین را بی بصیرت و خودش را مجسمه ی بصیرت میداند؟ و با چه وجدانی خودش را از این همه جنایات صورت گرفته در این نظام خود ساخته، مبرا و جدا می داند و شب ها سر بر بالین می گذارد؟ دقیقا یادم است هنوز یک سالی به سال سیاه 88 مانده بود که در جلسه ی سالیانه با هیئت دولت بسرکردگی همان ملیجک، احمدی نژاد را میگویم، افاضات فرمودند که(نقل به مضمون):” شما آقایان سیاست ها و برنامه هایتان را طوری اجرا نکنید که انگار بعد از چهار سال کارتان به پایان می رسد. خیر، شما مبنا را بر 8 سال بگذارید و فرض کنید 8 سال سر کار خواهید بود!!!”(فیلمش در یوتیوب باید باشد). خب یکی نباید از این فرمان فرما، سید علی خامنه ای را می گویم، می پرسید که ای بصیرت دانِ قانون دانی که موسوی و کروبی را به بی فانونی متهم میکنی! به چه حقی شما سرنوشت چهار سال بعد مملکت را جلوتر تعیین میکنی؟ کاری را که حق مردم است جلوتر می بری و می دوزی؟ ممکن است بگویی من نظرم را گفتم اما خیر، تو خیلی خوب می دانستی و می دانی که به یک اشاره ی تو ، تمام جیره خواران و سینه چاکان و پاچه خواران و شعبان بی مخ های درگاهت، سپاه و بسیج و اطلاعات و ائمه جمعه را می گویم، دست به هر کاری خواهند زد تا منویات ملوکانه محقق شود کمااینکه کردند و یکی از نتایج اش کهریزک بود. شما ای سید علی خامنه ای! به چه حقی قبل از برگزاری انتخابات و بعد از آن مناظره ها در نماز جمعه گفتی “البته نظر من به آقای رئیس جمهور نزدیک تر است” همین یک جمله آیا مجوز این نبود که رئیس جمهور باید هرطور شده آن کوتوله ی سیاسی، احمدی نژاد را می گویم، باشد؟ همانگونه که یک جمله از خط آقای خمینی مجوز آن شد که هزاران بی گناه را در سال 67 اعدام کنند؟ آقای با بصیرت! اگر آن جمله که “فکرت به احمدی نژاد نزدیک تر است” درست و قانونی بود چرا سال 92 مدام اصرار داشتی و چند بار تاکید کردی که: “رای من هم یک رای است و هیچکس حتی پسرانم از آن اطلاع ندارند” بالاخره ما نفهمیدیم کدام حرفت از روی بصیرت بود اینکه باید رای و نظر شخصی را قبل از انتخابات گفت یا اینکه نباید گقت. چطور کسی که خود را عقل کل می داند اینگونه آشکارا تناقض گویی می کند؟ البته چوبش را خوردید همان احمدی نژادی که به خاطر تثبیتش کهریزک را بوجود آوردید آخر سر به روی صورتتان چنگال کشید.
2- در جدیدترین روشنگری های آقای مهدی خزعلی عزیز و گرامی شنیدم که می گفت:” این آیت الله جنتی به دروغ در نماز جمعه اخیر گفت که علت کناره گیری پدرش(آیت الله خزعلی) از شورای نگهبان، از دست دادن حافظه و کهولت سن بود. در صورتیکه پدرش حافظ قرآن و نهج البلاغه بود و تنها به خاطر مخالفت با مرجع تقلید دانستن سید علی خامنه ای از شورای نگهبان کناره گیری کرد”…(همان حرفی که آیت الله منتظری زد و به خاطرش سالهای متمادی حبس خانگی بود). حال خنده دار نیست که یک آیت الله با چنین مقامی که بیش از سه دهه در راس یکی از بالاترین مراجع تصمیم گیری و قانون گذاری بوده و هست، به این آشکاری و راحتی دروغ می گوید و کک هیچکس هم نمی گزد؟؟!!!
3- جالب است این مجسمه ی دیاثت سیاسی، حسین شریعتمداری را میگویم، هییییچ تیتری در روزنامه اش در مورد مرتضوی نمیزند.
4- این جنایت کارِ سینه چاکِ ///// سیاسی،سعید مرتضوی را می گویم، از قربانیان گوانتاناموی ایران، کهریزک، با عنوان شهید یاد می کند! خیلی مضحک شده وضع این حکومت، باید پرسید یعنی اینها بدست همان سربازان گمنام امام زمان شهید شده اند؟!!!
آخ که چقدر دلم رو به درد آوردی امیر777. معلومه که آدم با وجدانی هستی و از دروغ و دو رویی بیزار.ای والله، درود بر شرفت .
اما بعد: اگر سؤال ها را به قصد جواب پرسیده باشی، من از همه اهالی سایت اجازه میخوام تا جواب بدم. البته نه از طرف خودم بلکه از طرف آقا.
جونم واست بگه که ما اساس کارمون بر دو رویی و ریا و تزویره. لکن مع الاسف ، این دو رویی مجوز الهی داره و اسمش هست مصلحت. . بصیرت هم یعنی توجه به همین مصلحت . الان دوره مدرنه، همه خواهون مردم سالاری و دموکراسی و انتخابات آزاد هستند. مردم میخوان خودشون سالار خودشون باشند و به این میگند مردم سالاری. تو دوس نداری آق بالا سر نداشته باشی و خودت سالار خودت باشی؟ نه، دوس نداری ؟ اما مگه اسلام این چیزها داشته ؟ نداشته به جون آقا مجتبی. دموکراسی کدومه ولایتی جون ، حقوق بشر کدومه مصباح جون ، تفکیک قوا کدومه جنتی جون. من همیشه در خلوت این چیزا رو صادقانه به پا سفره ای های خودم گفتم تا آویزه گوششون بشه. ما در اسلام یا خلیفه داشتیم یا امام یا امیر المؤمنین. خب، بیعت هم داشتیم. انتخاب حل و عقد هم داشتیم، و لکن مع الاسف ، اولا اینا مال سنی هاست و ما فقط امام معصوم و جانشین امام معصوم که من با تن علیل و اندک آبروم باشم، داشتیم. تازه بیعت کجا ، دموکراسی کجا؟ بیعت به فرض که اصلا امکانش برای هشتاد میلیون جمعیت باشه، معناش این نیست که مردم تصمیم گیرند. مردم با امیر بیعت میکنند تا قانون خدا را اجرا کنه نه قانون مردم.بنابر این من مجبورم مجلس رو گوش به فرمون خودم کنم. در اسلام حاکم باید معصوم و نایب معصوم باشه. مثل کی؟ همه همسفره ای ها با هم میگند: مثل شما ای مقام معظم. حالا این حاکم میتونه واسه حفظ بیضه اسلام که همون اوجب واجبات باشه یه نفر رو واجبی خور بکنه تا مصلحت حفظ بشه . مردم چیکاره اند. شما یه کلوم از قرآن و حدیث بیار که گفته باشه مردم بایست قانون گذار باشند. این مموتی هم فکرش به ما فقط نزدیک تر بود نه اینکه هم فکر باشه. میدونی چرا؟ چون مستبد بود و از دموکراسی حالش به هم میخورد و ما به قول شیخ فضل الله رضی الله عنه همیشه روزگار استبداد تک نفره رو به خودمون نزدیک تر می دیدیم تا استبداد هشتاد میلیون نفس اماره. ما بایستی پاسخگو به خدا باشیم و قاتلو هم کنیم حتی لا تکون الفتنه. این از خلوت.
حالا میایم به جلوت. میشه به مردم گفت که خودشون سالار خودشون نباشند؟ همه با هم. نه که نمیشه، نه که نمی شه. میشه به مردم گفت: اختلاس و دکل دزدی و کشتار محارب و روشنفکر – اه که از این کلمه روشنفکرچقدر گز گزم میشه – بله، میشه به مردم گفت : ما وارث زمین هستیم و به حکم خدا هر کاری که مصلحت باشه می کنیم. همه با هم: نه که نمی شه، نه که نمی شه. خب ، پس بایست بصیرت داشته باشیم و تشخیص بدیم که تو این دور و زمونه لعنتی که استکبار مخ ها را با این کلمه های دهن پرکن مثل سکولار و دموکراسی و حقوق بشر و آزادی بیان و این خروجی های هواهای نفسانی پر کرده، ما هم در منبر ها و تریبون های آزاد اندیشی که خودم دستورش رو دادم ، یه جورایی اسلام رو امروزی کنیم . بنده یادم هست که از زمان شاه که جوان تر بودم این کارو با نشریه مکتب اسلام و نجات نسل جوان شروع کردم. شاه به هیچکس به اندازه اهل عبا اجازه نمی داد تریبون داشته باشه. از هر محلی که رد می شدی یک سید یا شیخ مکرم منبر داشت و مردم رو هدایت می کرد. ماه محرم و صفر قرق ما بود. همون وقت به فواید استفاده از جاهل ها و لوطی های کلاه مخملی پی بردیم . خداییش کدوم طایفه در کدوم مملکت این قدر آزادی داشت. از همون موقع برای جلب نسل جوان از دیل کارنگی و الکسیس کارل و جرج جرداق و فروید و مارکس و داروین داد سخن میدادیم بدون اینکه یک خط از نوشته های این سه تای آخری رو خونده باشیم. مگه امام رمان سلمان رشدی رو خونده بود؟ نه به جون آقا مجتبی. ما از همون موقع تزویر الهی رو به خودمون تقیه _ نه ببخشید تنقیه_ کردیم. گذشت و گذشت تا فرصتی به دستمون افتاد تا اسلام را پیاده کنیم. پیاده کردن اسلام ، اون هم توی قرن بیستم؟ آقای امیر سه هفتی ، ما خودمون هفت خطیم. اصلا بگو میشه اسلام رو بدون بصیرت پیاده کرد
با سلام . چرا این سعید مرتضوی از آن سعید امامی که قبلاً سمتِ بالاتری هم از بیت مقامِ معظم گرفته بود ( معاون وزارت اطلاعات شیخ فلاحیان نجف آبادی ) و جنایاتِ قتل های زنجیره ای را مرتکب شد و در زندان ” جرعه ای شربت واجبی ” نوشید ، درس عبرت نگرفت تا که امروز بخاطر جنایات بی شمارش ، بجای یک جرعه شربت ” واجبی ” یک ” لگن داروی نظافت ” شربت گوارا بنوشد ؟
پرونده مرتضوی؛ طعنه مطهری به ولی فقیه
واکنش علی مطهری به نامه عذرخواهی مرتضوی: افرادی پشت سر مرتضوی پنهان شدهاند
نائب رئیس مجلس شورای اسلامی با اشاره به نامه عذرخواهی سعید مرتضوی در مورد وقایع بازداشتگاه کهریزک گفت: خوب است نامه ای هم در مورد زهرا کاظمی بنویسد و موضوع را روشن کند.
علی مطهری در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: به نظر من بیش از آنکه آقای مرتضوی به عنوان مسئول خطاهای خود مجرم است کسانی که چیزی به نام مرتضوی را ساختند و از او حمایت کردند مجرم هستند. وقتی شما به جوانی کم تجربه آن همه اختیارات بدهید که هر نشریه ای را که خواست تعطیل کند و هر رفتاری با متهمان داشته باشد خود به خود سرکش میشود و طبیعت آن است.
وی با طعنه به خامنه ای و اختیاراتش گفت: به هر حال اینها باید برای ما درس شود تا در آینده با اختیارات وسیع دادن به یک فرد موجب بدبختی خودش و افراد دیگر و آسیب اجتماعی نشویم.
مطهری افزود: هر جا تمرکز قدرت بدون نظارت ایجاد شود و منتقدان سرکوب شوند فساد به وجود می آید. افرادی از آقای مرتضوی که دنبال قدرت بود به عنوان ابزار دست استفاده کردند و در پشت سر او پنهان شدند به نظر من پرونده آنها هم باید مورد رسیدگی قرار گیرد. بی وجدان فکر میکنه که شیشه ای شکسته شده که عذرخواهی میکنه
بردبار گرامی مطهری اخوندیست مثل همین سید مرتضی و سایر آخوندها!اینها همه فیلمه!آیا خود مطهری حاضر است قدرت را با دگراندیشان تقسیم کند؟این درگیریهای درون دینی بین حوزویان جنایتکار را زیاد جدی نگیرید!
مزدک 1 گرامی توجه به حرف داشته باشید که چقدر درست است گوینده اش زیاد مهم نیست. در ضمن اظهار چنین حرفی از جانب آقای مطهری شچاعت میطلبد . ولی چدی گرفتن حرف شما آدرس عوضی دادن به مبارزات مردم است برای بدست آوردن حق شهروندی و دمکراسی. ما چه دشمنی میتوانیم با حوزه ها و کلیت روحانیت که پایگاه وسیعی نیز در جامعه دارد داشته باشیم ؟ بفرض که جنابعالی و بسیار بسیاری دیگران با دیدگاهها و برداشتهای حوزویان مخالف باشید. در یک چامعه دمکراتیک مگر عیر از اینست که به افکار مخالف احترام میگذارند و همدیگر را تحمل میکنند. این چه نوع احترامی است که تمام حوزویان را جنایتکار خطاب میکنید؟
ضمن تایید و ادای احترام به جلیل گرامی ،اضافه می کنم که آقای علی مطهری فرزند محترم مرحوم استاد علامه مرتضی مطهری ،دانش آموخته دانشکده الهیات و معارف اسلامی و دارای دکترای فلسفه و معارف اسلامی است ،نه آخوند است و نه در حوزه درس خوانده است ،در عین حال درس آزادگی و معرفت را نزد پدر بزرگوار و مبتکر خویش خوانده است ،منتها همینطور که ملاحظه می کنید این کامنت گذار افراطی و متعصب که بگفته خودش در این سایت دائم مشغول 9 ساعت کار عام المنفعه؟! است گاهی دوز تعصب و سخنان هجو و بی منطق او بالا می گیرد و کنترلی بر اظهارات خویش ندارد ،دائم می خواهد ادای انسانهای آزاده را در بیاورد و ادعا می کند که من به شخص توهین نمی کنم و شخصیت ها را کاری ندارم ؛در عین حال همه می بینند که چگونه ذیل هر کامنت اقدام به اظهار نظر و فحاشی به این و آن می کند بگمان اینکه :این است مبارزه خستگی ناپذیر ملی و میهن پرستانه! البته بنای من از این ببعد بی اعتنایی به اوست ،بگذار با فحاشی و خروج از ادب خود را مفتضح تر کند!
منع سوادآموزی به زنان در اسلام.
زنان را نه در اتاقک بالای خانه رها کنید
و* نه به آنان آموزش نوشتن دهید*،
به آنها نخ ریسی و سوره نور را آموزش دهید.
منابع شیعه:
1ـ (الکافی/ شیخ کلینی / جلد 5 / صفحه 516
2ـ من لایحضره الفقیه / ـشیخ صدوق / جلد 1 / صفحه 374 و جلد 3 / صفحه 442 4- جامع الاحادیث الشیعه / آیت الله بروجردی / جلد 20 / صفحه 266 و جلد 15 / صفحه 47
5ـ- تفسیر مجمع البیان / شیخ طبرسی / جلد 5 / صفحه 354
6ـ مکارم الاخلاق شیخ طبرسی / صفحه 232
7ـ مستدرک الوسائل / میرزا نوری / جلد 14 / صفحه 259
8ـ جامع الاحادیث اهل بیت / شیخ هادی نجفی / جلد 11 / صفحه 124
9ـ وسائل الشیعه / حر عاملی / جلد 4 صفحه 839
10ـ کشف الغطاء / شیخ جعفر کاشف الغطاء / جلد 2 / صفحه 299
11ـ اعیان الشیعه / سید محسن الامین / جلد 1 / صفحه 304 و جلد 3 / صفحه 170)
12ـ و ……….
منابع اهی سنت:
1ـ تفسیر القرطبی / جلد 20 / صفحه 121
2ـ دارالمنثور / سیوطی / جلد 5 / صفحه 18
3ـ میزان الاعتدال / ذهبی / جلد 3 / صفحه 446
4ـ تفسیر البغوی / بغوی / جلد 3 / صفحه 360
5ـ فتح القدیر / شوکانی / جلد 4 / صفحه 3
6ـ المستدرک علی الصحیحین / جلد 2 / صفحه 396
7ـ مجمع الزوائد / الهیثمی / جلد 4 / صفحه 93
8ـ و ………
این یک روایت واحده است ( لَا تُنْزِلُوا النِّسَاءَ الْغُرَفَ وَ لَا تُعَلِّمُوهُنَّ الْكِتَابَةَ وَ لَا تُعَلِّمُوهُنَّ سُورَةَ يُوسُفَ وَ عَلِّمُوهُنَّ الْمِغْزَلَ وَ سُورَةَ النُّور ) که در این منابع تکرار شده است و بر فرض صحت سند آن ناظر به مورد یا موارد خاص است و برخی از علماء آنرا حمل کرده اند بر اینکه زن در مورد موضوعات مذکور در روایت، از نظر عفت و لزوم رعایت موازین شریعت در خطر قرار گرفته باشد ،نه اینکه سفارش کلی برای همه زنان باشد ،قرینه این حمل و توجیه نیز این است که بیشمار دلایل شرعی اعم از آیات قرآن و روایات معتبر پیامبر و اهلبیت مطهر او که مضمون آنها توصیه به فراگیری جنس علم (بطور مطلق اعم از علوم تجربی و انسانی و علوم دینی) است هیچ تقیدی ندارد به اینکه فراگیرنده علم زن باشد یا مرد ،و توصیه به فراگیری مطلق علوم در اسلام هیچ مخاطب خاصی از انسانها ندارد و همه انسانها اعم از زن و مرد را شامل می شود ،مثلا در روایت معروف نبوی نقل شده در کتب اهل سنت و شیعه ،برخی نقل ها اینطور است که :”طلب العلم فریضه” ،هم جنس علم مطلق است (یعنی همه علوم را فرا گیرید) و تقیدی به علم خاص ندارد ،هم در این نقل خطاب آن عام است یعنی فریضه برای همه. در برخی نقلها هم فرموده است :طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه یعنی فراگیری علم (هر علم مفید بحال فرد و اجتماع) فریضه لازم است بر هر مرد مسلمان و بر هر زن مسلمان ،که تصریح است به اینکه فرض و وجوب علم اختصاصی به جنس مذکر از انسان ندارد .نیز در روایتی فرمود : اطلبوا العلم ولو بالصین ،یعنی بدنبال علم بروید هرچند آن علم و صاحبان آن علم در چین باشند ،که ذکر مثال چین در این روایت سمبل اشاره به مناطق دور است نه خصوص کشور چین ،باز از این روایت نبوی استفاده می شود که مقصود از توصیه به فراگیری “علم” در نصوص دینی خصوص “علم دین” مراد نبوده است برای اینکه علم دین چه نسبتی دارد به مناطق دوری مثل چین؟! این است که بقرینه این تعبیرات که هم از حیث جنس علم مطلق است و هم از حیث مخاطب (زن و مرد) باید چنین روایاتی حمل به توجیهی که اشاره شد شوند. نیز نقش تاریخی مسلمانان بعد از اسلام اعم از ایرانیان و غیر ایرانیان در پیشبرد علوم و فنون مختلف نیز شاهد بسیار قوی بر رویکرد اسلام به تدرج و تکامل در مطلق علم است ،در این زمینه می توان به کتابهایی مثل فهرست ابن ندیم و کارنامه اسلام مرحوم دکتر عبدالحسین زرین کوب ،و دانش مسلمین محمد رضا حکیمی و بخشهای پایانی کتاب خوب خدمات متقابل اسلام و ایران مرحوم استاد مطهری اشاره کرد.
«من افسانه کُردستانم٬ یک دختر جوان کُرد از خطهی کردستان محروم ایران»
افسانه بایزیدی، زندانی سیاسی و فعال دانشجوی کُرد که بتازگی جهت گذراندن ۴سال حکم و تبعید، به زندان مرکزی کرمان منتقل شده است، او در رنجنامهای که از زندان نوشته، از رنجها، مشقتها و دردهایش گفته است.
به گزارش «کانون مدافعان حقوق بشر کردستان»، در بخشی از نامه این دختر زندانی کُرد آمده: «من همان افسانهای هستم، برای ۹۰ روز شکنجه و عذاب، در تمام مدتی که در بازداشت بودم به هر شیوه و با هر وسیلهای شکنجه ام دادند. نخستین روزهای بازداشتم میزان شکنجه ها به حدی بود که توان راه رفتن نداشتم. پاهایم و پشتم سیاه و کبود شده بود.»
این فعال دانشجوی کُرد اهل بوکان روز یکشنبه، ۳۱ مرداد ماه، به اتهام تبلیغ علیه نظام، توهین به رهبری و همکاری با یکی از احزاب کرد در شعبه یک دادگاه انقلاب مهاباد به چهار سال حبس و تبعید به زندان کرمان محکوم شد.
نامبرده در روز ۱۸شهریورماه برای گذراندن حکم چهار سال حبس خود، به زندان کرمان منتقل شد.
این فعال کرد پیشتر در آبان ماه ۱۳۹۲، به اتهام «همکاری با یکی از احزاب کُرد مخالف حکومت» بازداشت و سپس با تودیع وثیقهای به مبلغ ١٠٠ میلیون تومان از زندان آزاد و به تحمل دو سال حبس تعلیقی محکوم شد.
متن کامل نامهی «افسانه بایزیدی» که در اختیار «کانون مدافعان حقوق بشر کردستان» قرار گرفته است، در پی میآید.
با قلم خیلی سادهای از زجر و رنجهایی که برمن روا داشته٬ در کنج گوشه زندان برایتان می نویسم.
من افسانه کُردستانم٬ یک دختر جوان کُرد از خطهی کردستان محروم ایران که در یک قشر فقیر جامعه متولد شدهام و با بی عدالتی و ستم های این حکومت مکار آشنا شدم.
ریشه های فقر و تنگدستی را چشیده ام.
افسانهای که از کودکی با درد و رنج بزرگ شدهام٬ ۷سال سن داشتم که پدرم را در اثر تصادف از دست دادم و از همان آغاز کودکی مادرم قبله گاه من بوده، برای من یک پدر دلسوز بود و هم مادر٬ اما روزگار سختی را گذراندم روزها و شبهایی که مادرم کار میکرد برای تامین مخارج من و برادرم شاهو تا محتاج دست کسی نباشیم و شرافتمندانه زندگی کنیم و همیشه آرزوی مادرم این بود که تحصیل کنم تا به دانشگاه بروم و بالاخره با زحمات و لطف مادرم به دانشگاه رفتم اما مسیر زندگی من تغییر کرد و به سمت و سویی دیگری قدم برداشتم.
همیشه سعی من این بود در کنار مردمان کُردم باشم و همان کردستانی که ۳۷سال است در باتلاق رژیم جمهوری اسلامی غرق شده٬ سهیم باشم.
آری؛ من افسانه کردستان که سالها تحت ظلم و زیر چتر بیدادگران٬امثال صدها کودک وجوان٬ پیرزنان و پیرمردان در کردستانی محروم و مظلوم که هربار سایه شوم مرگ بالای سر ما بوده٬ زندگی کردهام.
آری؛ من همان افسانهای هستم، برای ۹۰ روز شکنجه و عذاب، در تمام مدتی که در بازداشت بودم به هر شیوه و با هر وسیلهای شکنجه ام دادند. نخستین روزهای بازداشتم میزان شکنجه ها به حدی بود که توان راه رفتن نداشتم. پاهایم و پشتم سیاه و کبود شده بود. به حدی کتک می خوردم که از دهان و بینی ام خون میآمد حتی سر سوزنی به من ترحمی نداشتند و ۱۵ روز در بهداری بازداشتگاه اطلاعات ارومیه تحت معالجه بودم که با من چه کردند که در یک قدمی مرگ بودم اما چون کُرد بودم و بایستی به یاد داشته باشیم کورد بودن یک جرم نابخشودنی است و دشمن دارد و دشمنش هرگز کوردها را عضوی از ایران نمیداند و به رسمیت نمی شناسد اگر غیر از این بود با من و صدها انسان شریف دیگر اینگونه رفتار نمی کردند.
در دوران بازجویی هر بار که کلام خدا را به زبان می آوردم بیشتر شکنجه می شدم٬ اما مدام می گفتند در اطلاعات خدا وجود ندارد و خدا اینجا کیلویی چند بهت بفروشیم میخوای؟
دو بار حداقل بیش از چندین ساعت از دست و پا آویزانم کردند.در تمام مدت زمان بازداشت بازجویی و شکنجه چشم بندی بر روی چشمانم بسته بود که اکنون چشمانم آسیب دیده است و احساس میکنم دیگر کمسو شده ام. مدت ۴سال میباشد با بیماری تنگ نفسی دست و پنچه نرم می کنم که برای گرفتن اعتراف کپسولم را بهم نمی دادند تا عذاب بکشم.
تمام روشهای غیر انسانی و غیرقانونی را برای گرفتن اعتراف از من بکار گرفته شد که توسط دشمنانم بیش
محسن گرامی هموطن کرد مگر انتظاری غیر از این از ////////////////////حکومت اسلامیان در ایران داشتی؟مگر تاریخ نخوانده اید و علت تاخت و تاز تازیان به این مرزو بوم را درک نکرده اید؟هموطن شما اولا کرد هستید و دوما به احتمال زیاد از پدر و مادری سنی بدنیا امده اید هر چنادکه خود یا افسانه دراین نوشته ات خود را سکولار و خداناباور بدانید.آیا همین دو برای محکوم کردن افسانه کافی نیست؟هموطن بچه های فارسیزبانان 12 ساله و از پدر و مادر شیعه در این رژیم ///////////////به جوخه اعدام سپرده شده اند.گفته اید که افسانه از بوکان بجرم طرفداری از گروه سیاسی به احتمال بالائی کؤمله!؟یا پژاک؟(گروهی تروریستی و جدائی طلب و شاخه ایی از پ .ک.ک )گرفتار شده.متاسفم که بگویم گروهای سیاسی در کردستان بخصوص حزب دمکرات کردستان قبل از انشعابش حزبی قوم گرا و ضد ایرانی بوده و هست.حزب کومله هم که با جداشدن گروهی از آن تقریبا به انحلال نزدیک شد و پژاک هم شاخه ایی از حزب تروریستی پ.ک.ک است. محسن گرامی اگر خود را ایرانی میدانی بهترین راه برای تمام ایرانیان پیوستن بمبارزه ایی سراسری و اتحاد با هموطنان ایرانی است.بگذار ما نیز در غم تو و هموطنان کرد خود و شما در غم ستارها و سایر هموطنانت از هر گوشه ایران شریک شویم.باورکنید هر ایرانی که می شنود که احزاب قوم گرا و محلی می خواهند با توسل به قدرتهای منطقه ایی با //////////////// اسلامی مقابله کنند در برابر این پرسش قرار می گیرند که بعد از پیروزی این اقوام قوم گرا چه نقشه ایی برای استقلال ایران دارند.من بعنوان یک ایرانی وطن پرست به اقوام قوم گرا با دیده تردید می نگرم هرچند در غم هموطنانم چه کرد و بلوچ و چه عرب و ترک …می سوزم!منظور من وحدت کلمه واپسگرائی //// و امت واحده اسلامی نیست.هموطن من به حقوق شهروندی و حقوق بشر در چهارچوب ایرانی مستقل می اندیشم.در چنین دیدی توی کرد با هموطنی تهرانی و یا ترک و بلوچ ووو در هر نقطه ایی از ایران چون انسان شمرده می شویم دارای حقوقی برابر هستیم.این بدین معنی است که هیچ مقامی نمی تواند بصرف اینکه شما کرد یا بلوچ و یا لر و یا ترک هستید حقی را از شما و من و دیگران پایمال کند.چون قانون اساسی ما بنیانش بر حقوق بشر و حقوق شهروندی نهاده خواهد شد!
دوستدار على
6:56 ب.ظ / سپتامبر 14, 2016
سلام بر مؤمنين
جناب مزدک افاضه نموده اند
مزدک1
12:50 ق.ظ / سپتامبر 14, 2016
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من / چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا»؟
مازیار گرامی وقتی همین ادعا خود دروغی بیش نیست و روایت سنتی از همین ادعا و رفتاریکه بر طبق همین روایت بازماندگان علی با قاتلش کردند ///////
/////////////
—————
جناب مزدک مي شود بفرماييد كه بازماندگان على با قاتل پدرشان چگونه بايد برخورد مى كردند
به زعم شما بايد او را مى بخشيدند تا جنابعالى راضى شويد
سفارشهای علی علیه السلام درباره قاتلش
…………
جناب دوستدار علی من قبلا بارها چایگاه و پایگاه علی را دربین عرب آنروز در این سایت بر طبق آنچه خود تاریخ نویسان اسلامی گفته اند آورده ام.علی در بین مردم عرب انروز پایگاهی حتی در حد/////////////////
/////////////////////////
////////////////////////////
/////////////////////////////
——————————-
مزدک گرامی
برای من امکان انتشار این نوشته ی نسبتاً بلند شما نیست. بارها به شما گفته ام که کاری به نوع باور مردم نداشته باشیم. تنها آنجا که یکی از این نوع های بخصوص بر سر مردم چماق می شود، همان نوعِ چماقی را نقد کنیم.
پوزش
.
اعتراف مرتضوی بعد از 7 سال چیزی جز زوال حکومت ادمکشان و خونریزان دستار به سر نیست!بهمین دلیل من این اعتراف را بفال نیک می گیرم!
جناب سکولار قدیم،
چه گفتم که اینگونه توهین می کنید و ما را ننگ بشریت می دانید. این توهمات جهان وطنی یا آنچه از انگلیسیها نقل کردید ( نو بوردر) تنها در ذهن خوش خیال شماها جای دارد که اصلا نمی دانید دنبال چی هستید. با این شعارها مگر می شود کشور ایران در منطقه فتنه خیز خاورمیانه را اداره کرد. مستند uk boarder force محصول شبکه اسکای انگلیس را در یوتیوب ببینید تا متوجه شوید نو بوردر انگلیسیها دروغی بیش نیست. همین الان تعداد زیادی ایرانی در جزایر استرالیا 3-4 سال است در زندان اسیر هستند.
در منطقه عقب مانده و بلا خیز خاورمیانه سکولار بودن با آنچه مثلا در اروپا می بینید متفاوت است. بلایی که امثال شماها بر سر ایران آوردید همین تقلید کورکورانه از غرب و اجرای مو به موی همه چیز امروز غرب در ایران گرفتار در جغرفیای خاورمیانه عقب مانده می باشد ( همان بلایی که آخوندها با اجرای مو به موی اسلام 1400 سال پیش عربها برسر ما آوردند). وضع امروز ایران مشابه وضع اروپای زمان جنگ سرد می باشد که حتی بین دو قسمت آلمان دیوار بتنی کشیده بودند. ما امروز هست و نیستمان در خطر و مورد طمع است گارد دفاعی نگیریم تاراجمان می کنند کما اینکه در حال تاراج هستیم زیر سایه روشنفکر نماها یا کسانی با نقاب اسلامی انقلابی.
منابع این کشور بویژه سرمایه های انسانی آن باید برای ایران و ایرانی هزینه شود. الان هزاران پزشک ایرانی در کانادا و دیگر کشورهای غربی دارند کار می کنند در حالیکه شما کمی از تهران و شهرهای بزرگ دورتر بروید مردم به ساده ترین پزشکان دسترسی ندارند. برای یک ام آر آی یا متخصص زنان باید به مرکز استان خود بیایند. آیا آن ایرانی که به طمع زندگی بهتر به غرب رفته و مردم خود را در درد و رنج و محرومیت تنها گذاشته بویی از ایرانی بودن برده؟! یا آقازاده هایی که پدرشان شعار علیه غرب می دهند اما با پولهای حاصل از هزار رانت و حقوق های نجومی با بورسیه هایی که به ناحق دریافت می کنند راهی همان غرب و امریکا و کانادا می شوند و با تابعیت دوگانه برمی گردند باید بگوییم بفرما خوش آمدی پدرت 30 سال علم ضد استکباری بر دوش این ملت گذاشت اما خودت برو در برجهای شما شهر از آن بالا به ریش مردم بخند در حالیکه در ایران اصلا تابعیت دوگانه برسمیت شناخته نمیشود؟!
می گویند تاوان گناه پدران را فرزندان می پردازند ما هم با این مملکت داری امروزمان و این شعر و شاعری که راه انداختیم روزهای سختی برای فرزندان و نسل بعد درست می کنیم . همان امریکای کعبه آمال شما می گوید همه گزینه ها روی میز است یا هر که با ما نیست بر علیه ماست. دنیا دنیای جنگ و رقابت است هر که اتم دارد و حق وتو و رسانه ارباب دنیاست.
یک کلمه گفتیم ایرانی دستش باید در دست ایرانی باشد ببین چه جنجالی که نکردند. باز گلی به جمال غیرت گردآفرید!
سکولار جدید تو مشکوکی!متاسفم هموطن!اصل اول سکولاریسم اعتقاد خدشه ناپذیر به جدائی دستگاه دینی و ایدیولوژیکی از حکومت و قدرت و پرتاب دین و باورها به حریم خصوصی است.و شما در کامنت قبلی بنظر نمی رسد که چنین باوری را دارید!
دوست عزیز: با احترام به احساس شما باید عرض کنم که در یک جا به خطا می روید. درست است که یک عده که نفسشان از جای گرمی بلند می شود، از راه دور سی سال است که شعار های مدرن نثار ما می کنند و در عمل کاری نکرده اند جز حفظ منافع یک کانال تلویزیونی. درست است که دنیای بدون مرز افسانه ای است که بی معنا بودن آن در همان محدود شدن رفاه و حقوق شهروندی به شهروندان کشورهای غربی اثبات میشود و میلیون ها آواره در میان مرزها اصلا حقوقی ندارند، اما خاور میانه در آتش جهل خود ما نیز می سوزد. حال اگر کسی در یک کشور خاورمیانه ای گفت که بخش عمده ای از این فلاکت از حکومت هایی است که فقط یک نفر به سود قبیله و هزار فامیل خود تصمیم گیرنده نهایی است ، این کجایش غلط است؟ اگر در این کشورها دموکراسی برقرار بود آیا مشکلاتشان کم تر نبود ؟ اگر در همین ایران یک دموکراسی بی خدشه و کاملا مردمی نهادینه شده بود آیا آن وقت نبود که آمریکا هیچ غلطی نمی توانست بکند؟ آیا تنها گارد دفاعی موشک پرانی و کشت و کشتار است؟ شما همه مشکلات را می بینی یا خدای نکرده احساست بر عقلت غالب شده؟ اگر کسی همه مشکلات ایران راببیند هرگز نمی تواند یک بحران بزرگ و بسیار خطیر را نادیده بگیرد: بحران آب. ما تا ده پانزده سال دیگه می شویم اتیوپی ، چون آب نداریم. همین الان در خوزستان بی آبی گاه به قتل کشیده شده و سوزاندن یک جنگل برای آنکه مانع رسیدن آب به کشتزار یکی بوده. بله، این به هیچ وجه شوخی نیست . ایران بدون آب یعنی دود شدن و به هوا رفتن تمامی شعارهای ملی گرایانه و دینی و غیر دینی . فرزندان ما باید آب را یه بهایی بیش از نفت بخرند.خب، حالا تصور کن که یک حکومت کاملا مردمی که از راس تا ذیلش با انتخاباتی سالم انتخاب شده باشند بر سر کار بود. میان مردم و حکومت اعتماد و همبستگی بود، نه شکاف و بدبینی و خصومت و ترس دوجانبه. فرض کن مطبوعات و نهاد های مدنی و صنفی و سیاسی کاملا مستقل و آزادی داشتیم، این طور بگم: فرض کن شرایطی بود که همه استعداد ها و صاحبان دانش می توانستند برای حل مشکلات در شرایطی دموکراتیک مشارکت کنند و دولت هم این مشارکت را سامان دهی می کرد،آیا در این وانفسا را ه های گره گشا تری برای حل مشکلات پیدا نمی شد؟ الان کار شناسان می گویند صرفه جویی و مصرف درست آب می تواند بحران را چهل سال عقب اندازد؟ اما کو گوش شنوا ؟ مردم می بینند که هیچکاره اند؟ امکان هیچ همبستگی ملی نیست مگر با مهندسی مافیای دزد و جانی و سر نیزه بدست حاکم . حتی اگر در یک محله افرادی از محل برای حل مشکل فاضلاب یک نهاد محلی کوچک تشکیل دهند ، فورا سر و کله چند تا ریشوی چماق دار پیدا می شود که به چه حق می خواهید مسیله محل خودتان را خودتان حل کنید. احتمالا یکی دو نفر را هم می برند برای تفهیم اتهاماتی چون اقدام علیه امنیت ملی ، همکاری با دول متخاصم ، تشویش افکار عمومی و این قبیل مزخرفات .نتیجه؟ نتیجه 1:مردمی است که مرگ را برای همسایه خوب می داند. زبان حالش ؟ گور پدر سیاست و دیگران . من همین که خر خود و اهل بیت را از پل بگذرونم ، باید کلاه خود را هوا بندازم. خوزستانی و بلوچ آب ندارد؟ به من چه. من خودم یک سر دارم و هزار سودا. نسل آینده؟ گور بابای نسل آینده . فکر الان را بکن.2- چنین مردم خودبینی مستعد هر نوع خشونت و بی نظمی هستند . الان تو کوچه ها دارند جلو چشم همه هرویین می کشند و هم مردم و هم پلیس از کنار اونا رد میشن و به روی خودشون نمیارند. آیا شما حکومت مافیایی و قرون وسطایی رو مسیول نمی دونی . اگه میدونی، پس آیا بهتر نیست که من و تو با قلممون و قدممون برای گذار به دموکراسی سهم بگذاریم . دموکراسی که شرقی و غربی نداره عزیز برادر.
آقای خمینی در فرمان اعدام سال 67 علالوه بر نقض قوانین صریح کشور و قانون اساسی تاکید کرد که در قبال این افراد نباید ترحم داشت. بنظر میرسد او بخوبی از ابعاد فاجعه بار دستور خود آگاه بود و مطمئن بود مجریان بدون تردید به لحاظ انسانی و عاطفی میتوانند دجار مشکل شوند و رعایت حال زندانیان را بکنند و فرمان او بخوبی اجرا نشود.
اما موضوع ترحم در عین حال یک موضوع حقوقی هم است و در تمام قوانین بعد از تصمیم هیت منصفه و یا هیئت تصمیم گیر قضائی در مورد مجازات متهم به قاضی و یا رئیس دادگاه این اختیار داده شده که درنهایت ترحم و همدردی با متهم در مورد نحوه اچرای مجازات تصمیم گیری کند که این امر میتواند شامل تعلیق و یا تخفیف و یا بخشش مشروط حکم باشد. در فقه اسلام اعم از شیعه و سنی این یکی از وظائف و مسئولیتهای حاکم شرع است که با حداکثر ارفاق و یا دلرحمی سعی کند که تا میتواند در مورد متهم آسان بگیرد.
امام در غیاب دادگاه رسمی برای محکومین 67 ، آقای خمینی این احتمال را میداد که شرایط جوری شود که هیئت مرگ بنحوی به موضوع ترحم و آسانگیری بر متهمین را مورد نظر قرار دهد که هم ریشه در شرع ذارد و هم قانون و لذا با پیش دستی این راه را هم بر متهمین و مجریان بست.
فقط برای اینکه بتوانیم فرق رعایت این اصل با عدم رعایت آنرا دریابیم میتوان تجسم کرد که ضمن محکوم کردن به اشد مجازات، هیئت مذکور ار متهمین تضمن لازم را میگرفت که بعد از آزادی بدنبال سازمان سیاسی مورد نظر نروند و مثلا حکم را به مدت 10 سال معلق میکرد و بعد از 10 سال بررسی و در صورت رفتار مناسب متهم آنرا لقو میکرد.
این تنها یکی از سناریوهای محتمل است و راههای دیگر بر مبنای آسانگیری بر زندانیان برای جلوگیری از این فاجعه را هم می توان تجسم کرد. اما هیچکدام از اینها نشد چون بنظر میرسد که تصمیم آقای خمینی و فرزند ایشان و سایر کسانی که آنها را حمایت کردند این بود که از شر این زندانیان برای همیشه خلاص شوند و این بهترین زمان برای این کار شنیع بود.
اگر اعقتادی به آخرت و روز حساب باشد باید از این آقایان که تعدای در قید حیات نیستند و بقیه هم در سنوات آخر عمر هستند پرسید که شما که اینچنین باب رحم را بستید چرا به رحم خدای عالم بر خودتان این قدر امیدوارید؟
یاران گرامی داشتم از قسمت اول نوشته ات کفرم در می آمد ولی بخود فشار آوردم و قسمت بعدی را خواندم و کمی ارام شدم.خمینی نه تنها قانون کشور را زیر پا گذاشته بلکه با حکمی بی رحمانه و /////////////////باعث مرگ هزاران جوان و دگراندیش ایرانی شده.اینکار جز جنایت و ترور و وحشیگری و نسل کشی که در تمام این 38 سال ادامه داشته هیچ نام دیگری نمی تواند داشته باشد!هموطنان ما با ///////////////سرو کار داریم که مردم ایران را بگروگان گرفته اند.اگر غیرت و همتی هست این گوی و این میدان!
…………
امام در غیاب دادگاه رسمی برای محکومین 67 ، آقای خمینی این احتمال را میداد که شرایط جوری شود که هیئت مرگ بنحوی به موضوع ترحم و آسانگیری بر متهمین را مورد نظر قرار دهد که هم ریشه در شرع ذارد و هم قانون و لذا با پیش دستی این راه را هم بر متهمین و مجریان بست.
…………………..
اما هیچکدام از اینها نشد چون بنظر میرسد که تصمیم آقای خمینی و فرزند ایشان و سایر کسانی که آنها را حمایت کردند این بود که از شر این زندانیان برای همیشه خلاص شوند و این بهترین زمان برای این کار شنیع بود.
سلام بر ناظران گرامی
اعتراف به جرم سعید مرتضوی تنها یک دلیل دارد.سوال بی جواب!یعنی سوالی مطرح شده نه در عموم مردم که عمده کاربرد آنها فقط در این لفظ استفاده می گردد که بگویند حامی حکومتند و حکومت 99 درصدی تشکیل داده اند بل سوالی نزد طرفداران حکومت.بازهم نه آنها که جیره ای می برند و مکانی متصرف شده اند که مزدور وظیفه ای به جز اجرای منویات کارفرما و دریافت مزد خود را ندارد بل آنها که خالصانه به اشتباه گمان دارند که این حکومت در کلیت آن بر مدار صحیح است و اگر خطایی یا اشتباهیست سهو حکومت بوده و اینگونه اشتباهات از عوامل ان بعضا بروز و ظهور می کند.این مضحکه سراسیمه که به راه افتاده پاسخ به همان سوال است.باید به سوال کنندگان اینچنینی پاسخ داد که ما اگر امثال ستار بهشتی را سر به نیست می کنیم و برای قاتل او سه سال حبس می زنیم در مورد عوامل خود نیز لحظه ای مماشات نمی کنیم.اینها را هم در عدالت اسلامی پاسخگویی لازم است!اگر به داستانسرایی فریبکاران اسلامی در این قضیه مراجعه کرده و ماجرا را پیگیری نماییم می بینیم آنچه در مورد مرتضوی شده تماما تلاش برای پاسخ به سوالی بوده که مطرح شده و گویا پاسخ دهندگان احساس کرده اند که سوال کننده مجاب نشده و هربار حیله ای دیگر برافراشته اند.مدتی این جنایتکار آزادانه در حکومت عدل علی! به گشت و گذار پرداخت و تا ریاست سازمان تامین اجتماعی هم منسوب شد.سنگینی این سوال بر سر دین سالاران بود.برای پاسخ او را از 5 سال خدمات دولتی!!!!محروم کردند.سپس در اقدامی جالب تر 200000تومان جریمه نقدی به او دادند.گمان می رفت سوال کنندگان قانع شده باشند.با آرام شدن فضای جامعه او را در بیشتر موارد تبرئه کردند و تمایل خود را برای بازگردانندنش نشان دادند.مترسکان مجلسی به کرات مطرح می کردند که اگر برخوردی با امثال این قاتل صورت گیرد دیگر کسی جرات نمی کند از نظام اسلامی دفاع کند!!!اما سوال بی رحمانه جواب خود را پیگیری می کرد تا به امروز که گویا خیمه شب بازان حوزوی چادری دیگر برای نمایش خود آراسته اند.امروز سعید مرتضوی آمده که بگوید نظام جنایتکار اسلامی ما بی تقصیر است و ایراد نه از اسلام که از مسلمانی ماست.اینجا دیگر قصه هزار و یک شب ساختن حوزویان برای محارب خواندن معترضان پاسخ سوال کنندگان نیست.اینجا منافق معنایی ندارد.اینجا جاییست که حکومت اسلامی باید پاسخگوی افکار طرفداران خود باشد.رویه این داستان نشان داده که اگر پاسخ قانع کننده بود پاسخ دهندگان راضی از کار خود به کار اصلی خویش می پردازند و اگر قانع کننده نبود حیله و ترفندی دیگر به کار می گیرند.اینجا دادرسی و دادگستری هرگز معنایی ندارد.زیرا در حکومت خودیها و غیرخودیها این واژگان جایگاهی ندارد.اینجا حفظ پایگاه نزد طرفداران مساله است.آیا حفظ نظام اوجب الواجبات نیست؟
پاینده و پیروز باشید
اخلاق بازتاب به خود نگریستن است و یکی از آنها اجازه ی دروغگویی و فریب دادن و فریب خوردن است ، که این سایت نیز نمونه ای از جامعه است و چه زود از حقوق پایه ای خود می گذریم ،بدینگونه سعید مرتضوی های بسیاری را باید شاهد بود.
تفریح در ایران:
وﺳﺎﯾﻞ تیراندازی با کمان : ۴ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ !
ﻭﺳﺎﯾﻞ اﺳﮑﯽ : ۳ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ !
ﻭﺳﺎﯾﻞ ﮐﻮﻩ نوردی : ۲ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ !
ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ : ۱ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ !
ﺣﺪﺍﻗﻞ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﻫﺮ یک از ﻭﺳﺎﯾﻞ ﻭﺭﺯﺷﯽ ۸۰۰ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ !
ﻗﻠﯿﻮﻥ : ۵ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ !
بعد میگن چرا قلیون میکشین
شیشه هر گرم 30000ت
تریاک————3000ت
هروئئن———-7000ت
لطفا یه ۱۰ گرم از اولی ۳۰ گرم تریاک و اگه تو بساط هست یه بافور مرصع هم بدید..هرویین مرویین به کارمون نمیاد.کی بیام بگیرم؟!
میدم به یکی از جن ها واستون بیاره ، ادرس لطفا؟
در ضمن پایپ واسه مصرف اولی زو فراموش کردید ، اشکال نداره یه پایپ عروسکی با یه واتر پایپ مشدی هم اشانتیون واستون میذارم ، لطفا ادرس؟
سعيد مرتضوى نتوانسته دكترا گرفتنش را بهانه كند و حضورش را در كهريزك منكر شود زيرا بر همه واضح و مبرهن است كه مدرك دكترايى كه اين قبيل اشخاص مى گيرند به پاس خدماتشان در جاهايى چون سياهچالهاى اوين و كهريزك به أنان اعطا مى شود. پس انجام وظيفه ايشان در كهريزك در اصل يكى از پيش نيازهاى مدرك دكتراى ايشان بوده است.
راستى چرا برخى مهاجرت مغزها را براى كشور فاجعه قلمداد مى كنند؟ وقتى اين همه مغزهاى “صالح” مانند دكتر سعيد مرتضوى ، دكتر حسين الله كرم ، دكتر محسن رضايى و هزاران نيروى ارزشى ديگر كه هم داراى تعهدند هم بحمدالله اكنون عنوان ” دكتر” را نيز يدك مى كشند و به اين عنوان آبرو و حيثيت بخشيده اند، همهء اركان كشور را در يد با كفايت خود گرفته اند، آن مغز هاى بقول رهبر پيشين ” فاسد”، همان بهتر كه بروند.
Har rooz sobh keh Agha sooratash ra dar aeyineh negah mikonad,bejaye sooratash in chehreh Mortazavist keh dar aeyneh zaher mishavad.In hardoo ba ham hastand,joda kardane anha amkan pazir nist.Mara bavar konid.
وزوزیر امور خارجهکی آخوندی: تفکر وهابیت را منشا خشونت در منطقه و جهان برشمرده و جهان را به مقابله با “عصبیت خطرناک قرون وسطایی” دعوت کرده است.
مش قاسم: یه سوزن به خودت بزن یه جوالدوز به وهابیت. تفکر اسلامی-وقاحتی دست کمی از تفکر وهابیت نداره حاجی.
آفرین بر تو حسین1 که از کورس عزیز یاد کردی.
استاد ارجمند کورس نازنین دل هوایت را کرده است. کجایی ای عقل رشد یافته در سرزمین اهورایی مان؟ کجایی ای عقلانیت پر شده از مهر ایران؟ کجایی ای جانی که سترگی ات هویداست و به هر کس که طالب حقیقت است، بالی برای پرواز می دهی؟. کجایی ای انسان؟ کجایی ای چشمان به حقیقت باز شده؟ کجایی ای شنوای صدای رنج کشیدگان از قعر تاریخ؟. کجایی ای که رنج را پس می زنی و در راه بیرون کشیدن حقیقت از میان ذهنهای متعارض، صبوری می کنی؟. کجایی ای آنکه من خواستارت هستم از سویدای جان؟ کجایی ای استاد؟