یک: هیاهوی دستگاه قضایی برای محاکمه ی شعبون بی مخ های اسلامی همانقدر نمایشی است که وارهاندنِ جلال الدین فارسیِ قاتل از قصاصِ حتمی اش. که این جلال الدین فارسی با تفنگ شکاری اش زد و یکی را همینجوری کشت و باید قصاص می شد طبق قانون نظام مقدس. اما تبرئه اش کردند به یُمنِ رفاقتش با جناب رهبر. حالا این جماعتِ بالا رونده از دیوار سفارت عربستان را مگر می شود به این سادگی ها مجازات کرد؟ اینها را خود سپاه تر و خشک می کند برای بزنگاه های اسلامی. مگر پرسنل نیروی انتظامی نایستادند و تماشا نکردند بالا رفتن این جماعت را از دیوار سفارت انگلیس؟ و مگر این جماعت به روی بانوان ما اسید نپاشیدند در اصفهان؟ اگر قرار باشد اینها را بجرم کاری که کرده اند دادگاهی و زندانی بکنند، فردا که ضرورتی اسلامی پدید آید مثل کوی دانشگاه، مثل کودتا و کشتار88، ویا هرکجا که به چاقو کش و عربده کش و فحاش و قمه بدست و تیرانداز از پشت بام مساجد نیاز است، این جماعت متخصص را از کجا بیاورند یک به یک؟ شما اگر اینها را زندانی و مجازات بکنی بخاطر آتش زدن سفارت عربستان سعودی، خب انگیزه ی دیگرانی که فردا باید از دیوار یک سفارت دیگر بالا بروند و جای دیگر را به آتش بکشند و شکم جماعتی را بدرند، به خاک برده ای. خلاصه کاری که دستگاه قضا می کند نمایشی بیش نیست خودش هم می داند. از پیش هماهنگی ها صورت پذیرفته که تا کجاها پیش بروند در متن رآفت اسلامی!
دو: این که سازمان اطلاعات سپاه به داستان فیش های حقوقی داخل شده و یکی دو نفر را که ادامه ی شهرتشان “سرخه” ای است و احتمالاً با رییس جمهور که اهل همانطرف هاست نسبتی و رفاقتی دارند بازداشت کرده، لابد باید ما را در پوست نگنجاند از خوشحالی و مچ گیری و حال گیری و دولت آزاری. اما نه که خود سپاه ام الفساد حوزه های اقتصادی و سیاسی و امنیتی و آدم کشی و اینجور شگردهای متداول است، دمب خروس را با قسم حضرت ابوالفضل مخلوط کرده برای مخاطبان جور بجور. مطابق هرجور سلیقه. می گویم: برج سازی ها و اسکله های قاچاق و واردات سیر تا پیازت را عشق است برادر ارزشی! و این که: گاه دزدان برای در امان ماندن از افشای دزدی هایشان داد می زنند: آی دزد!
سه: اردوغان یک مدتی ادای دنیای دموکراسی را در آورد تا بتواند ترکیه را به اتحادیه ی اروپا داخل کند. داستان بهارعربی یا بقول بیت رهبری: بیداری اسلامی که پیش آمد و این بهار و این بیداری که به سمت سوریه خیز برداشت، عربستانی ها و همین جناب اردوغان دوپایشان را در یک کفش کردند که بشار باید برود. اردوغان برای سوریه ی بدون بشار اسد برنامه ها داشت و دارد. بی خیال اتحادیه ی اروپا. دست بدست عربستان و با عبور از چراغ سبز اسراییل و آمریکا، و با یک عمل سزارین، داعش را با پرچم سیاهش بدنیا آوردند و نشاندنش جلوتر از طالبان و القاعده و مسلحش کردند تا حلقوم. اما این اواخر جناب اردوغان دید برای بعضی از خیزهای منطقه ای دستش بسته است و مدام باید مجلس را در جریان بگذارد و افکار عمومی را از پی بکشد. سناریوی کودتا را گذاشت روی میز و فهرست مزاحم ها و اعدامی ها و اخراجی ها را مهیا کرد و جوری این قضایا را عملیاتی کرد که تا بیست سال خیالش از هر بابت راحت باشد. اردوغان در حسرت مبسوط الیدی حضرت خامنه ای در آتش حسادت می سوخت که در همسایگی اش یکی هست که نه تنها به هیچ کجا پاسخگو نیست بل هر کجا اگر آب می خورد باید از وی اجازه بگیرد. این حسرت تا مغز استخوان اردوغان تیر می کشاند. حالا چی؟ حالا اما دو کشور همسایه دو تا رهبر دارند مبسوط الید. یکی پرورش دهنده ی زامبی های داعشی برای بلعیدن سوریه و پشت بندش حزب الله لبنان و ایران و هرجای دیگری غیر از ترکیه، و دیگری پرورش دهنده ی نوع دیگر اینجور زامبی ها که پرچم بدوش ها و تفنگ بدست ها و رژه رونده های سید حسن نصرالله باشد. از این به بعد باید بنشینیم و دست به یقه شدن این دو تا را تماشا بکنیم در سوریه یا هرکجای دیگر. با این تفاوت که مال ما حوصله و جوانی و انگیزهایش به فرسودگی انجامیده اما اردوغان تازه نفس است برای دریدن هر پدیده ی مخالف. گور پدر اتحادیه ی اروپا. هماهنگی ها صورت پذیرفته پیشاپیش.
چهار: نیمه شبی که در ترکیه کودتا شد مثلاً، در ایران چند نفری تا به صبح نخوابیدند. این جمله ی آقای ظریف که: با سردارسلیمان و شمخانی تا خود صبح نخوابیدیم و لحظه به لحظه با هم هماهنگ بودیم، بیش از آنکه ما را با حساسیت کودتا در ترکیه مواجه کند، ما را به یک داستان دیگر در داخل کشور خودمان اشارت می دهد. راستی چرا آقای ظریف تا به صبح نخوابیده؟ مگر قرار بوده چه رخ بدهد؟ کودتا در یک کشور دیگر رخ داده به ما چه؟ فوقش یک آماده باش می دهند به ارتش در مرز مشترک با ترکیه. اما چرا چند فروند جنگنده به ارومیه فرستاده می شود و عده ای را در خیابان های دو استان آذربایجان غربی و شرقی می گمارند که اوضاع خیابانها را رصد کنند و لحظه به لحظه به تهران گزارش بدهند؟ رازش را بگویم؟ رازش در این است که این آقای ظریف و سردار سلیمانی و شمخانی و بیت رهبری و سرداران سپاه گمان بر این می بردند که مبادا کودتا گران ترکیه، یک هماهنگی مختصری نیز با آذربایجانی های خودمان کرده باشند زیر زیرکی. وقتی در زمین ورزش و در یک مسابقه ی فوتبال در تبریز، هشتاد هزار نفر یکصدا برای جدایی طلبی فریاد می کشند و از نیروهای انتظامی و نیروهای امنیتی نیم سخنی نیز شنیده نمی شود، نکند این خیزش ارتش ترکیه، با خیزش آذربایجانی های خود ما پیوند بخورد و کار از کار بگذرد تا صبح؟ می گویم: بله، باید هم نگران باشید. این روزها این نگرانی هم در خوزستان هست هم در آذربایجان هم در بلوچستان هم در کردستان و هم در هر کجا که نکبت های تبعیض آلود و تمامت خواری شمایان بچشم می خورد. برادران و سرداران بیت رهبری هیچ به این فکر کرده اند اگر خوزستان به هر دلیل به آشوب افتد و نفتی به فروش نرود، آپارتمان ها و برج های سپاه در تهران می شود متری دو زار؟ شما وقتی از شعر خوانی ده بیست سی نفر بر مزار شاملو تنت به ارتعاش می افتد و درهای قبرستان را می بندی، باید هم خواب به چشمت نیاید برای بزنگاهها و خیزش های مردمی!
سایت: nurizad.info فیس بوک: facebook.com/m.nourizad
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
سوم مرداد نود و پنج – تهران
|
یک سوال :
راز پیشرفت آدمهای علمی و عقلایی در چیست . چرا آدمهای علمی و دانشگاهی وسیله ای می سازند که فضا را شکافته و به کائنات دیگر دسترسی پیدا می کنند .
ولی آدمهای که در مدارس مذهبی و دینی (مثل مدارس دینی پاکستان و طالبان )درس می خوانند حتی در برآورد ساختن اکثر نیازهای ابتدایی زندگی خود عاجز هستند؟
جواب :در دانشگاه اگر بخواهی یک فرضیه و یا یک تئوری علمی قبلی را رد کنی و ثابت کنید نظریه جدید و روش جدید به واقعیت نزدیک است تشویق می شوید، جایزه می گیری و حتی امکان دارد به دریافت نوبل هم هدایت شوی
اما اگر در مدارس دینی (منظور مدارس دینی پاکستان و وهابیت است )
اگر بر خلاف نظریه و فرمولهای قبلی نظر بدی و روش جدیدی را پیشنهاد بدی .
امکان دارد به کفر و بی دینی و شاید به جای دریافت نوبل به قبرستان هم هدایت شوی ….
دادنستان تهران: حدود ۴۰ نفر از مدیران حقوق غیرمتعارف دریافت کردهاند.
مش قاسم: این حاجی انگار عدد صفر حالش نیست. نمیفهمه که اعداد ۴۰، ۴۰۰، ۴۰۰۰، و ۴۰۰۰۰ خیلی با هم فرق دارن. ولکن خدا وکیلی کدوم یکی از اینا عدد حالیشه که این یکی حالیش باشه.
جای بسی تأسف,
این وبسایت نمونه بسیار کوچکی از یک جامعه (هرچند مجازی) میباشد و کاربران با افکار و تعابیر متفاوت از دنیا و زندگی و… کنار یکدیگر جمع شده و بدنبال تبادل نظر, نقد و برسی رویدادها از نگاه خود یا دیگران میباشند.
اولین باری که محتویات این سایت را خواندم ودر روزهای پسین ان, با نگاهی بسیاردقیقتر به تجزیه وتحلیل محتوای ان پرداختم متوجه شدم مالک این سایت گرایشی به هیچ گروه و سازمان سیاسی یا طرز فکرطبقه بندی شده خاصی ندارد وتنها هدفش انسانیت و ایجاد روزنه ای برای تبادل نظر میباشد.
برای من جاذبه وگیرایی اصلی این سایت درصداقت و بی ریایی نویسنده ان بوده وهست.
دوستان, زیبایی این سایت در این است که حتی به شبعان بی مخها هم اجازه میدهد تا نظرات خود را بیان کنند وکم کم با هم صحبتی با خوبان, فکر بسته شان شفایی یابد ویا در اقیانوس هوش و دراک دگر کاربران کاملا غرق شده و مفقود شوند.
این روی کرد انسان دوستانه نشانه بارز یک شخصیت و ذهن تکامل یافته است.
حال چند گله از دوستان در مورد نحوه نوشتار و پاسخ به دوست عزیزمان گلابتون.
۱- قبل ازهمه چیز, معنای نام دوستمان: گلهای برجسته که با رشتههای نقره یا طلا در روی پارچه میدوزند را گلابتون میگویند و معمولا به عنوان اسم مؤنث نیز استفاده میشود.
۲- گله از نحوه نوشتار بعضی از دوستان و بکار بردن لغاتی نا شایسته مانند جاسوسی, فریبکاری, مکاری, موذیانه … درلابلای نوشتارشان به دوستی که تنها با متانت در این سایت مینویسد .
۳- گله از خشم اتشین بعضی از دوستان در پاسخ به نوشتاری که به نظرشان تبلیغ و ترویج چیزی میباشد… و تمایل ناشی از تعصب بعضی ازدوستان به ترد و خاموش کردن نویسنده ان نوشتار که هیچگاه ادب و متانت را درنوشتار خود رها نکرده است
دوستان, یکی ازبدترین صفات و عملکرد رژیم کنونی در ایران همان ایجاد خفقان میباشد.
عزیزان,” حتی اگر” به نظر ما گلابتون در صدد تبلیغ و ترویج میباشد , منطق و انسانیت حکم میکند ما از ایجاد خفقان در این سایت خوداری کنیم وگرنه فرق ما با این رژیم در چیست؟
بیایید عزت نفس و سطح استدلال خود را بالاتر برده و هم وزن با نوشتار , بدون اتکا و استفاد از لغات نا شایسته بحث کنیم. مخصوصا وقتی نویسنده رعایت کامل ادب را دارد
دوستان , من بر این باورم بلوغ ذهنی بیشترکاربران این سایت به اندازه ای کفایت دارد که اگران چیزی که ایشون یا هرکسی دیگر در اینجا مینویسند مستندیاتی منطقی نداشته باشد ان را قبول نکنند.
شما اطمینان داشته باشید که در ذهن هیچ “بیدارای” نوشتهای غیر منطقی نفوذ نخواهد کرد. (مگر انکه شما ایمان به خفته بودن ما دارید)
بیایید عدالت وتکامل خودمان را در این سایت کمی محک بزنیم و ببینیم ایا ما واقعا قادرهستیم جایگزینی بهتر ودنیای مطلوبتر از انچه این حکومت برایمان نقاشی کرده ارئه دهیم.
با تشکر
عقرب
حاج حسنک رییسک جمهورک اسلامی: ما نگاهمان به آسمان است که خدا روزی برساند.
مش قاسم: اینکه … (سه نقطه از مش قاسم) ید به جنبش امید و این حرفا. احمق اونایی هستن که به این شیاد رای دادن.
نوریزادعزیز.
موزیک منتخب در کانال تلگرامتان را دیدم وشنیدم حدود 5دقیقه موسیقی روح انسان را نوازش میدهد.
به وجد آمدم و منقلب شدم والبته متاثرشدم به چه روزگار عجیبی سقوط کردیم که از داشتن همچون موهبتی محرومیم موسیقی که شاید ارزش آن چیزی از آیه های قرآن کمترنباشد وانسان را به مخلوق نزدیکتر وعاشقتر میکند چرابایددر مملکت ما مبتلا به ویروس و آفت های عده ای متحجر گردد.
امیدوارم درکانال محبوب تلگرام شما بیشتر بیننده وشنونده این موهبت باشیم.
وازدوستان نیزدعوت میکنم حتما این کلیپ زیبا را درکانال شما ببینند.
باتشکرفرشید.
درودبرشما.
شنیده بودم که هرانقلابی پس از پیروزی یک زایمان داره وبعدازاون زایمان پردرد فرزندان خودشو نابود میکنه و ازصفحه روزگار محو میکنه و باچشمان خود این پدیده نامبارک رو دیدم.
دیدم که آیت اله شریعتمداری محصور وزجرکش شدودردآورترآنکه غریبانه دفن گردید.
دیدم که صادق قطب زاده وزیرخارجه ورئیس رادیوتلویزیون انقلاب چطوراعدام شد.
دیدم که نزدیکان آقای خمینی حتی برادرش ازسیاست منع شدوخانه نشین.
دیدم نوه آقای خمینی یعنی سیدحسین خمینی هم محصوروممنوع از سیاست گردید.
ودیدم آقای منتظری فقید چگونه یکشبه از آیت اله العظمی به حجت السلام سقوط کردواز دخالت درامورسیاسی منع گشت.
وبسیاردیدم که اگر دیدنی ها را بنویسم خود یک دفتر صدبرگ نیاز دارد.
ودر نهایت بقول انقلابیون دوآتیشه و پروپاقرص و وفادار به انقلاب 57 پاکسازی انجام شدوحتی چندهزارتن هم درسال67 درون زندان ودریک شب سیاه اعدام شدندو انقلاب کامل شد البته که کامل شدچون اگرغیرازاین بود خوب بایدیک دگرگونی دیگر مثلا مثل کشورمصرو سرنگونی محمدمرسی درپیش داشتیم که چنین نشدوهمه چیزدرمسیروتداوم همان انقلاب 57 پیش رفت.
واما نکته قابل توجه وتامل اینکه:
چگونه پس از گذشت تقرببا 40سال ازانقلاب همچنان ریزشها ادامه دارد و به اصطلاح صاحبان اصلی این انقلاب به جمع دشمنان وبدخواهان نظام پیوسته اند در لایه های اولیه کسانی مثل هاشمی رفسنجانی خائن لقب گرفته اندو خیلی از مراجع تقلیدهم همینطور ودرلایه های میانی وبخصوص مجمع روحانیون خودی ها به غیرخودی مبدل شده اند واز مرکزیت دایره قدرت بیرون رانده شده اند که هیچ درخطر حصروزندان ودستگیری نیزهستند تا آنجا که خیلی از روشنفکران ونظریه پردازان متعهدومسئول و حتی وزرا و معاونینشان هم ناچار از تهدیدات جدی مجبورشدندبه دامن )به اصطلاح(دشمن پناه ببرنندومملکت راترک کردند.
ازاین اتفاقات چه نتیجه ای میشودگرفت.
1-نبودآزادبهای فردی وحزبی دربدو تاسیس ساختار قانونی جمهوری اسلامی که چه بسا خیلی از همین آقایان مطرودامروزی جزو موسسین همین قوانین بودند.
2-عدم شکل گیری درست احزاب درساختار سیاسی قدرت و سرکوب احزاب دموکراسی خواه وآزاد اندیش.
3-برقراری حکومت دینی و اختلاط دین وسیاست و استفاده ابزاری وسلیقه ای وبرداشتهای منفی از دین و سرکوب هر اندیشه و گرایش و منطقی فقط با چکش دین.
4-عدم استنباط درست در برداشتهای متفاوت از قانون که ناشی از تبصره و ماده های مبهم آن صورت گرفت که همین نیز معلول قانون نویسان ناوارد به امور وبعضا مقنن هایی که تصورشان این بود تا آخرعمردر مسندباقی خواهندماند.
5-فراقانون بودن رهبر در قانون بگونه ای که رهبرقادراست رئیس جمهور منتخب مستقیم ملت را نیز عزل ویادر تنفیذحکم وی خودداری کندو مداخله نیروهای نظامی مقصود سپاه پاسداران است که حتی در کارهای انتظامی وامنیتی واقتصادی که هیچ مستقیما وبا چراغ سبز رهبردرسیاست داخلی وخارجی نیزمداخله مینمایند.
واکنون چند نکته مهم دیگر:
وقتی آقای خامنه ای ازجامعه روحانیت مبارز به رهبری برگزیده شدو اختیارات فراقانونی را نیز دارا بوده وهست ابتدا به حذف سیاسی و فیزیکی احزاب و جریانهای سیاسی رقیب ازجمله رقیب اصلی مجمع روحانیون مبارز پرداخت و به موازات آن هم احزاب نزدیک به این جریان رانیز تارومار ومنحل کردوپس از آن به پاکسازی نزدیکان و منجمله همسنگران قبلی و هم وسن وسالهای خود البته آنهایی که دربرابر وی سرتعظیم فرود نیاوردند روی آورد.
نتیجه شده این که عده ای مداح ومقلدو رباط کاملا بی اراده و فرمانبردار همانند احمدخاتمی.شاهرودی.جنتی.علم الهدی.رئیسی.آملی لاریجانی و…و… زمام قدرت رابا اطاعت بی قیدوشرط از فرامین ملوکانه دردست گرفته اندو اگر رهبربگوید امروز شب است همه آنها میگوند شب است وآنهم چه شب تاریکی.واگررهبربگویدامشب روز است مداحان میگویند آنهم چه روز نورانی وروشنی.
این سیستم مملکت داری علاوه بر خلع اراده ملت وآزادیهای ابتدایی آن دربلندمدت ضربه ای به مملکت وارد میکند که برای جبران آن و بازگشت اراده ملت و سیستم انضباطی مملکت سالها طول خواهدکشید.
سیستمی که متاسفانه توسط کشورهمسایه ترکیه کاملا دقیق الگو برداری شده ودرحال اجراست.
باتشکر
دنبال بچه مدرسه ای ها راه افتادن و چند بچه مدرسه ای را گرفتن شهامت و دانش برادران بسیجی را طلب می کند ، حمله به مراسم جشن و شادی ، گرفتن مردم ، زن و مرد که مثلا با هم در یک جا مشغول بگو خنده و شادمانی بوده اند را باید خاصه ی برادران بسیجی وهدیه ی حکومت اسلامی به بشریت دانست و در ملل متحد حتما ثبت کرد.
مخصوصا گرفتن زنان به بهانه حجاب ، راست و حسینی، سربسر گذاشتن ضعیفه ها سرگرم کننده است ، مگر نه ؟
آیا نظام نژاد پرست است ؟ باید گفت از حکومتی که در خاک بیگانه برای بیگانه با اسلحه ی بیگانه می جنگد ،معنی نژاد را انتظار نباید داشت ،مسله ، بده بستان است، جان در مقابل بهشت و پول ، بدین ترتیب ، نظام پول پرست است ، و نباید بدون پول و سرمایه و رانت با سوال سخت حقوق مردم ،اقوام ،انسان و نژاد از نظام ،جوابی انتظار داشت .
اردوغان بایک نفس ۶۰هزارنفر بیکار کرد ، نظام سالهاست ۶۰ میلیون بیکار کرده و تا برداشتن تحریمها سر مردم را با بده بستانهای فیشی حنا می مالد، و مدام در خفا در حال دستگیری مردم ستم دیده ی کرد و بلوچ و آذری و خوزی است که مبادا از حرکت ترکها جان گرفته و غیرتشان به جوش آمده بگویند ما کار و مسکن و بهداشت می خواهیم .
اصلا این کارتون خوابی و کودکان کار و اعتیاد و ایدز و زردی وسل و بیماری های مقاربتی وجنسی و افسردگی ملی وآپارتمانهای سپاه و برند و آستان رضوی و امام زاده ها راجزو هنرهای این نظام باید دانست ، آوانگارد و دادایسم را بزار کنار و آبش را بخور ، هنر نظام آنچنان گسترده و مردمی است که اردوغان و اسد در آرزویش یک خواب راحت ندارند.
باسلام خدمت استاد عزیز
حتما درجریان اتفاقات اخیر تبریز هستید توهین هرزنامه طرح نو به مدیرمسولیه اقای محمدرضا ربانی که فارغ التحصیل علوم سیاسی ازتهران است باعث سو استفاده گروههای تجزیه طلب وتلوزیون gunazشده است .این اقای ربانی که قبلا هفته نامه طرح نو را تهیه وتوزیع میکرد مدیر مسول این روزنامه وبه همراه همسرشان همه کاره این روزنامه است وتمام مطالب را خودشان بااسامی مستعار می نویسند .لازم به ذکراست اکثردکه های روزنامه فروشی درتبریز از پخش این هفته نامه سابق وروزنامه فعلی امتناع کرده ومی کنند این فرد وابسته به یک ارگان خاص است که بودجه ان راتامین می کنند .بحث توهین به ملت تورک که از شاهنامه اقتباص شده وانها را کمتر از زن معرفی کرده به نظر بنده باهماهنگی صورت گرفته که اولا اهداف کسانی راکه ایران را بعداز اسلام قبول دارند محقق می کند که نشان دهد.دوما ازبین بردن تاریخ وهویت ایران باستان وبه خصوص شاهنامه فردوسی می باشد چون این شاهنامه وتخت جمشید خاریست بر چشمان بعضی ها.سوما این قضیه باعث ایجاد تظاهرات شده وافراد پان ترک ناشناس برای سیستم امنیتی شناسایی شده ودر آرشیو انها قرار می گیرند متاسفانه بحث پان ترکی درتبریز در طیف فقیر نشین وحاشیه نشین تبریز فعال است مثل خیابان ا رم و42متری که اکثرا کارگر نشین هستند ومیانگین این فریب خوردگان پان ترک زیر 30سال وبدون معلومات هستند .درقسمت مرفه نشین تبریز بحث پان ترکی وجود ندارد واکثرا اصلاح طلب می باشند که این تقسیم بندی هم سیاست سیستم امنیتی است که نتیجه ان رادر انتخابات 88تبریز دیدیم که درتبریز هیچ تظاهرات جدی صورت نگرفت وهمه عنوان می کردند که این مورد به فارسها است وبه ما ربطی ندارد.با این حال ایکاش جوانان ما کمی اگاه بوده ودردام این سیاست بازی ها نیفتند.شرمنده که سرتان را درد اوردم فقط یه خواهشی دارم لطفا صورت ماه دکتر ملکی رو ازطرف من ببوسید وسلام مخصوص من را تقدیم ایشان کنید.به امیددیدار.پاینده ایران
درود بر شما هموطن اذری فهیم و اگاه./
دوست اذری گرامی
حتما خودتان بهتر می دانید که واژه ترک در شاهنامه به مردمان سرزمینهای شرقی شامل مردم چین و همسایگان چین اطلاق شده ،
کما اینکه در موارد متعددی واژه ترک با واژه چین بکار رفته و عبارت “ترکان چین” بیش از دهها بار در شاهنامه بکار گرفته شده و اساسا منظور فردوسی از ترک ، نژاد مغول است و ترک شاهنامه هیچ ارتباطی به اذری های گرامی ندارد و فردوسی هر جا سخن از اذری ها بمیان اورده عموما انها را با واژه های “بزرگ” ویا “دلیر” ویا “ازاده” توصیف کرده است ، مانند:
همی رفت تا آذرابادگان
به جای بزرگان و آزادگان
ویا
بیک ماه در آذرابادگان
ببودند نزدیک آزادگان
وعلی الخصوص این بیت:
وزین بهره بود آذرابادگان
نهاد بزرگان و جای مهان
در شاهنامه اذربایجان یا اذرابادگان محلی مقدس است که بزرگترین اتشکده در انجا واقع شده و شاهان همیشه برای نیایش به اتشکده اذرابادکان می روند و نیز در تمامی جنگ های ایران با “ترکان” دلیران اذربایجان که عموما نیز از دو شهر “اردبیل” و “بردع” هستند حضوری پر رنگ دارند که همین موضوع بیانگر انست که ترکان شاهنامه اساسا هیچ نوع رابطه و سنخیتی با اذری ها ندارند و بلکه این اذری ها و سایر مردم ایران هستند که ترکان را دشمنان خود میدانند و و همواره سپاه بردع و اردبیل در کنار سایر سپاهیان ایران با “ترک ها” در جنگ و نبرد هستند.
بزرگان که از بردع و اردبیل
بپیش جهاندار بودند خیل
سپهدار گودرز را خواستند
چپ لشکرش را بیاراستند
ویا
سپاهی بد از بردع و اردبیل
همیرفت با نامور خیل خیل
ونیز فردوسی در مورد شهر اردبیل میگوید:
یکی شارستان کرد پیروز کام
بفرمود کو را نهادند نام
جهاندار گوینده گفت این ریست
که آرمام شاهان فرخ پیست
دگر کرد بادان پیروزنام
خنیده بهرجایش آرام و کام
که اکنونش خوانی همی اردبیل
که قیصر بدو دارد از داد میل
چو این بومها یکسر آباد کرد
دل مردم پر خرد شاد کرد
مضاف بر اینکه نظر فردوسی در خصوص ترکان چین و مغول نیز به هیچ وجه تحقیر امیز و یا توهین امیز نیست و انها را نیز مردمی همچون مردم ایران میداند که با دشمنان خود یعنی مردم ایران شامل کرد و بلوچ و اذری و فارس همواره در نبردند و شما در هیچ جای شاهنامه نمیتوانی مطلبی پیدا کنی که فردوسی فارس بودن یا اذری بودن یا کرد بودن را بعنوان یک ویژگی برتر نسبت به ترک بودن معرفی کرده باشد ، کما اینکه بهترین و پاکترین انسانهای شاهنامه یعنی سیاوش و کیخسرو هردو از یک طرف ترک زاده هستند و در حقیقت بهترین و پاکترین انسانهای شاهنامه نیمی ترک و نیمی ایرانی هستند(ترک به معنای مردم چین و مغولان) و اصولا نژادپرستی هیچ جایگاهی در شاهنامه ندارد و حتی در چند جای شاهنامه نژادپرستی نکوهیده شده و بسیار غیر معقول و کودکانه است که ما تصور کنیم حکیمی بزرگ و شخصیتی فراملی با وسعت دید فردوسی میتواند نژادپرست هم باشد ، زیرا بقول اهالی حوزه این جمع نقیضین است و جمع نقیضین نیز محال است و لاجرم باطل/موفق باشید دوست عزیز.
سید گرامی
مطلب خوبی نوشتی ،که نشان می دهد بر شاهنامه هم اشراف داری ،طعم گفتار و توضیحات خوبت مرا بیاد کاربری انداخت بنام بیکنش که انسان وارسته و مودبی بود و بحث هایی در خصوص شاهنامه مطرح می کرد که بحث های جالبی بود ،نمیدانم چرا ناگهان غیب شد و بوادی سکوت رفت ،قبلا همه و از جمله من سوالاتی از او در باره مضامین شاهنامه می کردیم که این دوست غیب شده ما که غیبت اش طولانی شده خوب از پس آن سوالات بر می آمد ،حال با توجه به مطالبی که از شاهنامه شاهد آوردی و من بحثی در آنها ندارم فرض می کنم سید رضی همان بیکنش خودمان است ،از سید رضی خودمان می پرسم :اما من در اخبار سایت ها ابیاتی را دیدم از قول آن روزنامه نقل می کردند و به شاهنامه نسبت می دادند که توهین آمیز و نژاد پرستانه بنظر می رسید که فعلا آنها را بیاد ندارم ،سوال من از سید رضی این است که بنظر شما آن ابیات نقل شده و منتسب به فردوسی آیا واقعا در شاهنامه هست یا نه؟
سلام بر پسر عموی گرامی
حالتان چطور است؟
پسر عمو وقتی شما ان ابیات را بیاد ندارید و بالتبع من هم نمیدانم ان ابیات جیست چگونه میتوانم پاسخ سوال شما را بدهم؟!
اما بطور کلی هیچ بیتی در شاهنامه که حاکی از نژادپرستی فردوسی باشد یافت نمیگردد و البته عکس ان و اشعاری که محتوای انها حکایت از مذموم بودن نژادپرستی میکند در شاهنامه موجود است.
ولی علت اصلی که چنین تصوری شایع شده انست که ابیاتی در شاهنامه وجود دارد که فردوسی انها را از زبان شخصیت های شاهنامه بیان میکند و وقتی ما قبل و بعد ان ابیات را توجه نمیکنیم اینگونه تصور میشود که اینها سخن فردوسی است حال اینکه فردوسی دارد از زبان یکی از شخصیت های شاهنامه سخن میگوید نه از زبان خودش. مثلا در جنگ ها فردوسی دو پهلوان از دو طرف متخاصم را بعنوان نبرد تن به تن در مقابل یکدیگر قرار میدهد و به گونه ای که در توان هیچ شاعر دیگری جز فردوسی نیست صحنه نبرد ایندو با ریزترین جزئیات را در پیش چشم خواننده خلق میکند به گونه ای که خواننده با خواندن ان بخش دقیقا تصویر نبرد اندو را میبیند گویی خودش در حال دیدن صحنه جنگ اندو است و این صحنه سازی با رجزخوانی دو پهلوان و تفاخر به نژاد و نیاکانشان اغاز و تا تحقیر نژاد همدیگر ادامه پیدا میکند و بدین طریق خواننده شروع تنش میان اندو و افزایش این تنش و برافروختن و عصبانیت هردو پهلوان تا حمله به یکدیگر را عیننا در ذهن خود میبیند و انرا احساس میکند و انچه این حس را به خواننده القا و تصویر را جلوی چشمش مجسم میکند همین رجز خوانی ها و ریزه کاریهایست که فردوسی با نبوغ واقعا بی نظیر خود خلق میکند… متاسفانه برخی همین ابیات را بیرون کشیده و بدون اشاره به ابیات صدر و ذیل ان اینگونه به دیگران القا میکنند که این مثلا نظر فردوسی در باره ترکان یا زنان است و شنونده بی خبر نیز می پذیرد.
بعنوان مثال در داستانی فردوسی از زبان یکی از تورانیان اینگونه می سراید:
…که ایرانیان مردمی ریمنند
همی ناگهان بر طلایه زنند.
اکنون کسی میتواند مستند به این بیت بگوید فردوسی مردم ایران را اهریمنی معرفی کرده و فردوسی دشمن ایرانیان بوده زیرا گفته ایرانیان ریمن -مخفف اهریمن و یا ریمن بمعنای چرک و پلشت- هستند؟؟
بله از اینگونه اشعار درشاهنامه در خصوص ایرانیان ، زنان ، ترکان و…وجود دارد ولی تماما از زبان شخصیت های شاهنامه بیان میشود و نه از زبان فردوسی. حتی فردوسی در طول داستان به نحو ماهرانه ای غلط بودن این موارد را برای خواننده اشکار میکند.
باز بعنوان مثال در داستان اسفندیار در ابتدای داستان فردوسی ابیاتی در باره زنان سروده که این ابیات مستمسک عده ای شده برای اینکه بگویند فردوسی زن ستیز بوده در حالیکه این ابیات از زبان اسفندیار بیان میشود و فردوسی با این ابیات نظر اسفندیار در خصوص زنان را توضیح میدهد و سپس فردوسی در طول داستان نشان میدهد که نظر اسفندیار در اینخصوص اشتباه و غلط بوده و اتفاقا نظر زنی که مورد خطاب اسفندیار بوده درست از اب درمی اید و پیش بینی همان زنی واقعیت می یابد که اسفندیار رایزنی و مشورت با وی را اشتباه دانسته.
بنابراین وجود اینگونه اشعار در شاهنامه برای بیان داستانهای شاهنامه و خلق یک اثر هنری زیبا البته که لازم و ضروری است و اساسا همین ابیات و همین ریزه کاریهاست که اثر فردوسی را به بزرگترین اثر ادبی جهان تبدیل کرده و باور کنید که اگر همین ابیات در شاهنامه وجود نداشت انوقت میتوانستیم به کار فردوسی خرده بگریم چرا که اینها بخشی از داستان است و نبودشان سبب نقصان شاهنامه میشد.
اما نظر فردوسی در باره تمامی اقوام و ملل بدون همراه با احترام کامل است بدون هیچگونه برتری نسبت به یکدیگر و فردوسی در شاهنامه قویا نژاد پرستی را رد و مردود میداند و مردم تمامی نژادها و تمامی کشورها را اعم از زن و مرد و سیاه و سغید و کرد و بلوچ و چینی و ترک و هندی و رومی و غیره را قابل احترام و همردیف هم بدون هیچگونه مزیتی بر یکدگر میداند که شرح ان بسیار طولانی است.
سلام بر شما
ممنون از احوالپرسی و توضیحات خوبی که دادید ،البته من اشراف به شاهنامه ندارم اگرچه نرم افزار آنرا دارم اما فرصت بسط تحقیق در مورد مطلب را ندارم ،توجیهی که شما می کنید مطلب قابل قبولی است اگر در همه موارد اینطور باشد که فرضا نسبت های ناروا یا چیزی حاکی از نژاد پرستی در اشعار شاهنامه از زبان دیگران نقل شده باشد و فردوسی آنرا منفی تلقی کرده باشد ،درست می گویید که در جنگ های قدیم بخشی از رجز خوانی ها بصورت دشنام و ناسزا بوده است ،پس اگر همه مواردی که نسبت ناروا به اتراک یا آذری زبانهای محترم داده شده است از باب نقل قول و حکایت باشد و مورد سرزنش سراینده شاهنامه باشد من تا فحص کامل از این مطلب نکنم نمی توانم قضاوت دقیقی داشته باشم ،یعنی اگر در مواردی خود فردوسی در مذمت اتراک گفته باشد این توجیه دقیق نخواهد بود.اما در مورد اصل خبر تعجب می کنم از پسر عمو با اینکه به جهان آخرت می رود و با استناد به احادیث ضعیف و غیر ضعیف تصویری از قیامتی که هنوز بپا نشده و خصوصیات آن می دهد و از دقایق کائنات سخن می گوید که البته باطن آن قدح و طعن است ،اما از اخبار رایج این جهان بی خبر مانده است ،من این خبر را در رسانه های مختلفی از جمله سایت رادیو دویچه وله دیده بودم اما خصوصیات اشعار یا نظم مستفاد از آنرا دیشب بیاد نداشتم ،حالا در سرچی که در گوگل کردم همان خبر دویچه وله را دوباره دیدم که بخشی از آن را بهمراه لینک ان تقدیم می کنم :
دویچه وله می گوید :”تظاهرات در تبریز و ارومیه علیه روزنامه “طرح نو”
گروهی از شهروندان تبریزی به چاپ مطلبی “توهینآمیز” در روزنامه “طرح نو” اعتراض کردند. در این مطلب از زبان رستم، پهلوان شاهنامه ترکها “بد نژاد” لقب داده شدهاند. به گزارش ایرنا پرونده این روزنامه به دادگاه ارجاع شده است.
سایتهای محلی و استانی آذربایجان “آناج”، “اویان نیوز” و “دورنا نیوز” در گزارشهای متعددی از تظاهرات اعتراضی شهروندان تبریزی خبر دادند. اویان نیوز درباره جزئیات تظاهرات تبریز مینویسد: «حوالی ساعت ۲۰ سهشنبه ۵ مرداد ۹۵ صدها نفر از شهروندان آذربایجانی از میدان راسته کوچه به سمت دارایی راهپیمایی کردند.»
اویان نیوز با انتشار فیلم و تصاویری از این تظاهرات نوشته است، در جریان این تجمع مسالمتآمیز در اعتراض به “توهینهای روزنامه طرحنو” در تبریز و ارومیه عدهای بازداشت شدند.
اویان نیوز از قول شاهدان عینی آورده است که “تعداد حاضران بین هزار تا هزار و پانصد نفر بود و پس از چند دقیقه اعتراض، ماموران امنیتی و گارد ویژه به معترضان حمله کردند.”
داستان از چه قرار بود؟
در مطلب روزنامه “طرح نو” از قول پهلوانان شاهنامه عبارت “ترکِ بدبختِ گمنام” نقل شده است. از زبان رستم شخصیت اصلی شاهنامه نیز آورده شده است: «ما تورانیان را مرد نمیدانیم که همه یکسره زنند و تو ای ترک بد نژاد برای جنگ با مردان ساخته نشدهای برو مانند زنان پنبه و دوک دست بگیر.»
این مطلب که تحت عنوان “هفت خوان رستم” منتشر شده علاوه بر اعتراض فعالان فرهنگی و رسانهای حتی اعتراض مقامهای محلی آذربایجان را نیز برانگیخت. سایت استانی “دورنا نیوز” آذربایجان نظر مقامات محلی را منتشر کرده و از قول محمد خلیلپور، عضو شورای اسلامی شهر ارومیه مینویسد: «بار دیگر افرادی ساده لوح و فریب خورده به مردم باغیرت و با شرف ترک توهین کرده و آن را در روزنامهای در شهر تبریز به چاپ رساندند که جای بسی تاسف را دارد.»”.
http://www.dw.com/fa-ir/%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B2-%D9%88-%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%87-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D9%86%D9%88/a-19428996
============================
البته غیر از تعبیر “ترک بدبخت گمنام” باقی عبارت منقوله خیلی با نظم هماهنگ نیست.
تتبع بیشتر با شما
ممنون
انتشار فیشهای حقوقی این روزها برای من هم دردسرساز شده است. هم ازنظر شخصی و هم ازنظر تحلیل و فهم شرایط:
– ازنظر اقتصاد- سیاسی، تحلیل فضای کسبوکار یککم سخت و گنگ میشود. وقتی سه و نیم تا چهار میلیون تومان در ماه متوسط هزینههای زندگی یک خانوار چهارنفری در شهرهایی مثل تهران است، فکر میکنم با این حقوق، خیلی از نمایندگان مجلس، شهرداران و مدیران میانی و گاه ارشد دولت، در نقطه سربهسر قرار دارند و هرلحظه بیم این میرود که وارد جرگه خط فقر شوند.از این بابت باید نگران وضعیت معیشت آنها شد. این بیم و نگرانی تبعات بسیار اقتصادی و اخلاقی و سیاسی دارد که متخصصان باید به آن بپردازند.
– خیلیها را میشناسم که حاضرند بهجای این مدیرانی که سالها است صندلیهای قدرت را محکم چسبیدهاند، بنشینند و نهتنها حقوق هم نگیرند بلکه ماهانه چند ده میلیون بابت اینکه در چنین مقامی هستند، به دولت پرداخت کنند. دلیلش هم خیلی ساده است، این فسادها و منافع کلانی که نصیب این مقامات میشود، از طریق حقوق نیست. در غیر این صورت مبارزه با فساد که اینهمه دمودستگاه و ستاد و گروه کارشناسی و سمینار و کنفرانس و …نمیخواست. البته به این موضوع هم باید عقلا و کارشناسان به پردازند.
– هر چند این مدیران عمدتاً عاشق خدمتاند نه تشنه قدرت و من هم در این شکی ندارم! ولی نمیدانم چرا اجازه نمیدهند دیگران هم وارد میدان خدمت بشوند و اینقدر سوراخ ورود به جایگاه رفیع خدمت به خلق را تنگ و میدانش را کوچک کردهاند. بهگونهای که تنها جایش خودشان است. هرچند هرروز هم تنگتر و کوچکتر میشود.امثال من هم دلمان می خواهد خدمتی به این مردم تشنه خدمت انجام بدهیم .
– درهرصورت این جریان برای خیلیها سود داشت و برای برخی هم ضرر که یکی از آنها من بودم. بعد از نزدیک به دو سال بیکاری، هفته قبل یک پیشنهاد کاری داشتم. مانده بودم چه رقمی را برای حقوق خودم پیشنهاد بدهم. وقتی نماینده مجلس میگوید چهار میلیون میگیرد، شهردار تهران اصلاً از شهرداری درآمد ندارد و به همان حقوق استادی دانشگاه کفایت کرده، رئیسجمهور حداکثر 10 میلیون تومان میگیرد، به نظر شما من بهعنوان یک روزنامهنگار یکلاقبا، چقدر باید حقوقبگیرم. جوابش ساده است: در برابر این حقوق ناچیز مقامات، من باید بابت اینکه کارفرما به خودش زحمت داده و برای امثال من فرصت شغلی ایجاد کرده تا احساس شخصیت کنم، راضی باشم و شکرگزار. نمیشود کارفرما با این معضلات و مشکلات فضای کسبوکار، هم فرصت شغلی ایجاد کند و هم حقوق بدهد. یکی را باید گرفت. یا کار یا حقوق. ازآنجاییکه بدم نمیآمد یکچند صباحی حس مشترکی با این مقامات داشته باشم،من هم ترجیح دادم که حقوقبگیرم. نتیجهاش هم این شد که همچنان بیکارم.
جناب اقای نوریزاد و دکتر ملکی انسانهایی که از صمیم قلب دوستتان دارم . نقد و اعتراض به عملکرد جمهوری اسلامی بازده قابلی نخواهد داشت . از ما اصرار و از آنها دوغ وانکار و قلب کردن و بهتان زدن از دهانهای پاره شان تا رسانه های سراسری. به باور من رزم واقعی ما با حاکمیت غاصبانه جمهوری اسلامی در اعترض به عملکردش نیست بلکه به باور من جمهوری اسلامی اگر مدینه فاضله هم بسازد از آنجا که قدرت در آن بطور منصفانه تفویض نمیگردد همچنان نامشروع است . اگر اعتراضی میکنیم بهتر است حق اصلی خود یعنی حاکمیت ملتمان را بخواهیم . عمللکردها بدروغ یا به حق قابل توجیهند . اما عدم مشروعیت این حاکمیت عیان است . میدان رزم ملت و حکومت آنجاست . آیا برای پیشنهاد هر جمعه بسوی زیارتگاه شهرستان خود پیشقدم میشوید .اگر استراتژی مخالفان وضع موجود رشد نیروی معترض به حاکمیت غاصبانه تا میلیونی شدنش است باید هزینه و هراس پیوستن را کاهش دهیم. با حرکت بسوی زیارتگاه میتوان زمینه امن تری فراهم کرد تا اقشار محافظه کار در پیوستن به آن کمتر هراسناک باشند.
منظورم اعتراض به عملکرد شورای نگهبان و محروم کردن مردم از حق انتخاب نماینده گان خود است
قشری از سر نادانی و قشری دیگر در جایگاه عملهء استبداد ادعا میکنند که دمکراسی نان و آب نمیشود
غافل از اینکه دمکراسی هم آب است و هم نان و هم یک زندگی با حقوق شهروندی برابر . دمکراسی یعنی هیچ مقامی حتی بالاترین مقام حکومتی نتواند کوچکترین حق یک شهروند که در قانون تعیین شده را زیر پا بگذارد. دمکراسی یعنی حاکمیت قانون و نه اعمال سلیقهء مجریان. آنگاه که قانون حاکم باشد ناقضان قانون بحکم قانون مجازات میشوند و چنانچه حق شهروندی نقض شود مسئولی که مرتکب تخلف شده است مجازات میگردد و حق نغض شده همراه با پرداخت غرامت به کسی که حقش نقض شده احیا میگردد . دمکراسی یعنی اینکه ما شهروندان بتوانیم آزادنه مناسبات و مقامات خود را بر مبنای شایستگی و نه تعلق ایدو لوژیک تعیین کنیم تا مجری منافع عام گزینگران خود باشند تا برای حفظ جایگاه خود راهی جز درستگاری نداشته باشد. دمکراسی یعنی سه قوه قانون گذاری و اجرایی و قضایی و همینطور دستگاه های امنیتی و دفاعی هیچکدام تحت تسلط آن یکی نباشد. تا هیچ نحله فکری با تسلط و سوء استفاده از یک دستگاه وضعیت خود را در دستگاه دیگر مغایر قانون تغییر ندهد. برای مثال نظام قضایی در جمهوری اسلامی باندی وابسته به آقای خامنه ای با تسلط بر نظام قضایی و امنیتی مخالفان خود را به اتهامات کلیشه ای متهم کرده و تو سط قضات دست نشانده محکوم میکنند تا در نظام اجرایی و دستگاه قانون گذاری مخالفان خود را سرکوب و خلع ید کنند. یا با استفاده از قضات دست نشانده و فاسد حاشیه امنی برای تبه کاری ها و چپاول های خود بسازند. زیرا چنانچه دستگاه قضایی تابع آنها باشد قانون شکنی شان تبعاتی نخواهد داشت لذا با خاطری آسوده هر چه بخواهند میکنند. دمکراسی یعنی اینکه تمام هدف دستگاه قضایی اعاده حق باشد نه طرفداری از حکومت یا صاحب نفوذ ها. چنانچه ملتی در انتخاب مسئولین خود آزاد باشد منتخبین راهی جز اداره امور محوله بنحو احسن ندارند زیر بقای آنها مشروط به عملکرد صحیح است. اما هنگامی که فی المثل نماینده مجلس به برکت رد صلاحیت کردن های باند رهبری یعنی شورای نگهبان بدون رقیب به صحنه برود راه یابی او به مجلس تضمین شده است درست مانند انتخابات مجلس خبرگان که شورای نگهبان چنان مخالفان عقیدتی خود را رد صلاحیت کرد که تقریبا تمام راه یافته گان باند منتصب به رهبر در حوزه انتخابی خود رقیبی نداشتند و یا اگر رقیبی بود آن یکی هم از خودشان بود. نماینده ای که با انتصاب به مجلس راه یافته طییعی است که در جهت حفظ ولی نعمت خود یعنی باند مافیایی مربوطه عمل خواهد کرد. دمکراسی یعنی آزادی مطبوعات و عدم سرسپرده گی آنها به مراکز قدرت. در کشورهای دمکراتیک حتی رسانه های ملی که در تصاحب دولت قرار دارند در عملکرد مستقل هستند و محض خاطر خشنودی هیچ مقامی عمل نمی کنند. دمکراسی یعنی آزادی اعتراض در مقابل ناردرستی ها . دمکراسی یعنی باز بودن شرایط برای اقلیت تا درصورت لیاقت و توانایی به جایگاه اکثریت برسد.بر خلاف نظام ولی فقیه که امکانات ملی را صرف حامیان خود میکند. نظام قضایی را به باند خود سپرده شورای نگهبان را به مهره های مافیایی دربار خود واگذار کرده و فرمانده هی دستگاه های دفاعی را نیز نه به مدافعان مملکت بلکه وابستگان به دستگاه خود واگذار کرده است.
ع.ع فتاح
یک عده مبسوط الید در عربستان و قطر و سایر شیخ نشینها هستند به آنها اشاره ای نکردید! کوچکترین انتقادی از شما نمی شنویم از خادم الحرمین!!!
سفارت و کنسولگری ایران در افغانستان نیز بارها مورد حمله و آتش زدن از سوی افغانها قرار گرفته آیا تا حالا حمله کنندگان دستگیر و محاکمه شده اند؟ سفارت ایران در لبنان توسط یک تبعه عربستان منفجرشد و او را بعد از دستگیری سربه نیست کردند اما ندیدیم یکی در عربستان مقاله بنویسند و از هزینه های اینکار برای عربستان بگوید. در افغانستان که تازه مقاله می نویسند می گویند حمله کردیم خوب کردیم و اینها بی دلیل نیست( گویا ارث پدرشان را خورده ایم یا هنوز فکر می کنند محمود افغان ایران را زیر سلطه دارد!) در حالیکه اینجا بلافاصله عامل حمله به سفارت عربستان را دستگیر می کنند و شما از هزینه ها برای کشور می گویید و نگران نمایشی بودن محاکمه و کاسه داغتر از آش! امریکاییها با فرمانده ناوی که هواپیمای مسافربری ایران را زد چکار کردند؟
درباره موضوع جلال الدین! فرامش نکنیم خارجیها اینجا گویا حق کاپیتولاسیون داشتند مثلا یک دندانپزشک عراقی هم چند سال قبل در مطب خود در ولنجک تهران به ده ها دختر تجاوز کرد حکمش طبق قوانین اینها اعدام بود اما چند سال زندان برایش بریدند.(الان چند میلیون سرباز فراری در کشور داریم که از همه حقوق شهروندی از جمله حق تحصیل و خروج از کشور و گواهینامه رانندگی و جواز کسب حتی برای پست ترین مشاغل محرومند اما یک مهاجر عراقی از جنگ دررفته اینجا بدون مشکل سربازی و گزینش و دیگر محدودیتها دانشگاه می رود و در بهترین نقطه تهران مطب باز می کند. رژیم سابق پزشکان خارجی را به مناطق محروم کشور می فرستاد اینها پزشک خارجی را به بهترین نقطه تهران می فرستند تا به زنان تجاوز کند. یادم هست بچه که بودیم روستای ما در اطراف زنجان یک پزشک هندی داشت)
یک مامور سفارت عربستان در حال مستی یک پیاده را در تهران زیر گرفت و کشت خیلی راحت فراریش دادند به خارج و کسی تو این مملکت اجنبی پرست عین خیالش هم نیست
مطمئن باشید نه ایران نه عربستان بدون اجازه امریکا کاری نمی کنند جنگ و صلح در خاورمیانه را غربیها تعیین می کنند دوستان و دشمنان ما را نیز آنها تعیین می کنند به همین دلیل افغانستان با آن همه هزینه برای ما دوست است چون امریکا می خواهد اما ترکیه که هزینه و ضرر و زیانی برای ما نداشته تازه سود هم دارد و براحتی می توان به آنجا برای تفریح مسافرت کرد را دشمن ما معرفی می کنند و عده ای خوشحال که آنجا کودتا شد گویا خیلی دوست دارند یک افغانستان دیگر در غرب کشور داشته باشیم تا از دو طرف منگنه مان کنند و از روی صفحه روزگار محو شویم.
آقای جهانگیر ،
شما که از زیر گرفتن یک عابر در 36 سال پیش ،بقول خودتان توسط یک اجنبی هنوز عصبانی هستید یا آلزایمردارید یا به شیوه آخوندها با تردستی به صحرای کربلا می زنید که مظلوم اصلی فراموش بشود .
امیر احمد تاجمیر ، شهرام فرج زاده ، شاهرخ رحمانی ، شبنم سهرابی … اینهارا می شناسید ؟؟؟ در تظاهرات 88 مزدوران رژیم این جوانهارا عمدا با ماشین زیر گرفتند، یعنی بدن جوانشان را با بیرحمی زیر چرخها له کردند . راننده یا راننده ها عرب و اجنبی و مست نبودند ؛ خودی و هموطن!! بودند. یا اینکه بنظر شما اجنبی بودند و حق کاپیتولاسیون داشتند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دیگر اینکه سفارت خانه های مارا آتش میزنند چون مردم آن کشورها از دخالت های ایران در سرزمینشا ن که جز کشتار و واپس ماندگی و نفاق و حق کشی و برادر کشی نتیجه ای نداشته به ستوه آمده اند ، چون نظام ولائی به هزینه ملت ،پایش را از گلیمش خیلی خیلی فراتر گذاشته ………..
روایتی بیطرفانه به کودتا و وضعیت احزاب و قدرتهای سیاسی ترکیه:
«از عمده علل نارضایتی افسران وفادار به آرمان های آتاتورک از دولت اردوغان، نفوذ گسترده جماعت چی ها (طرفداران گولن) در دولت و مخصوصا ارتش، در دوران اقتدار حزب عدالت و توسعه است. بعد از کودتای سال ۹۷ تصفیه جماعت چی ها از ارتش شروع شده بود ولی با روی کار آمدن دولت اردوغان این روند حالت معکوس به خود گرفت. در سال ۲۰۰۷ شمار زیادی از افسران کمالیست طی دو پرونده مشهور ارگنه گون و بالیوز از طرف همین گروه نفوذی به اتهام تدارک کودتا به زندان محکوم شده و عملا حذف شدند. از جمله این افسران، فرمانده کل ارتش ترکیه بود که قبل از آن بارها علنا به نفوذ جماعت چی ها در ارکان دولت اعتراض کرده بود. بنابراین اینکه افسران کمالیست هم در این کودتا مشارکت داشته باشند، چندان منطقی به نظر نمی رسد. در مقابل، تا اینجای کار که از ماوقع پرده برداری شده، افسران کمالیست در ناکام ماندن کودتا نقش فعالی بازی کرده اند.»
متن کامل را اینجا بخوانید: https://negaam.news/1395/05/05/277380/
اپارتمانهای برادران در ام القرای اسلام در مقابل مجتمع های تجاری و مسکونی آنان در لندن و پاریس قابل توجه نیست . تصور میکنید برادران با پورسانتهای دریافتی در خرید خارجی و دلارهای نفتی مفقود شده در ام القراء سرمایه گذاری کرده اند ؟!
سلام جناب نوریزاد. در پست اخیر اینستاگرامتان ویدئویی گذاشته بودید از رحیم پور ازغدی که کسانیکه سگ نگهداری می کنند را سگ دانسته است. خواستم یادآوری کنم وی قبلا به زنانیکه به هر دلیلی نمی خواهند فرزند داشته باشند هم توهین نموده بود و گفته بود:
” هم اکنون برخی خانم ها می گویند بچه دار نمی شویم برای اینکه هیکلمون به هم می خوره . ای مرده شور ببره هیکلت رو . مگه هیکلت رو می خوای ببری آخرت ؟ تو این هیکل رو می خوای چه کار ؟ غیر از اینه که می خوای ببری تو قبر یا اینکه می خوای هیکلت رو ببری تو خیابون نشون بدی. استفاده هیکلت برای شوهرته و البته شوهرت برای توئه و برای بچه آوردن.”
من این عبارت را از سایت عصرایران کپی کردم تا خدای نخواسته به وی افترا نبسته باشم. ضمن اینکه این مطلب وی بازتاب زیادی در شبکه های اجتماعی داشت و اگر از این جمله خطاب به زنان پشیمان بود حتما یا تکذیب می کرد یا اصلاح می نمود. من از وی جلساتی در تلویزیون دیده ام که با جوانان خارجی برگزار میکند و خیلی محترمانه حرف میزند. آیا جرات دارد این حرفهای توهین آمیز را آنجا هم بزند؟ چرا اینها معیارها و استاندارهای دوگانه دارند. چرا دیگر از مردم خودشان برای استعمال هیچ واژه شنیعی خجالت نمیکشند. چرا بازار حیا در این کشور اینهمه کساد شده ؟ البته من از آقای قرائتی هم اخیرا ویدئویی دیدم که حرفهایی زده بود که خود وی بعید می دانم حاضر باشد جلوی نوه یا بچه هایش ایراد کند (آیا ممکن است این ویدئو ساختگی باشد؟ اگر جواب مثبت است امیدوارم این مطلب به گوششان برسد و تکذیبیه صادر فرمایند) . شرم اور تر از آن جماعت پای منبر وی بود که صدای خنده هایشان از گفته های وی جلوتر بود. بهضی از اینها چرا این همه از کلمات جنسی استفاده میکنند حالیکه شاید احتیاجی هم نباشد. گفتن مثال نزدیکی زن و مرد بهم در لباس احرام و آن جمله مثلا بامزه آن مرد که گفته بود “می ارزید” چه ضروتی داشت و اگر ایشان از این خاطره صرفنظر می نمود چه خسارتی متوجه کلیت مبحثش می شد؟ چرا آن آخوند از کلمه دیوث استفاده میکند؟ چرا آن یکی از استعمال سرکه برای کنترل شهوت حرف می ززند؟ مگر خودشان نمی گویند لا ایمان لمن لا حیاء له؟ آنیکی چرا اینقدر راحت به زنان توصیه میکند برای شوهرشان فلان مدل بپوشند یا مطالبی میکوید که بنده حتی از نقل قولشان در اینجا هم اکره دارم؟! اینها مگر در تخصص اینهاست؟ مگر این امر در تخصص متخصصین آکادمیک مباحث جنسی-روانشناسی نیست؟ این طرز حرف زدن از جانب اینها بی حیایی نیست آیا؟ چه بر سر ما آمده؟ چه خوابی برای ما دیده اند؟ اینها خبر دازند که وقتی محض شوخی و خنده حظار مشغول استعمال کلمات جنسی از این دست هستند در عالم واقعی آمار خیانت های جنسی زنان به مردان روز به روز بالاتر میرود؟ کی میخواهند دست از تخیلات بردارند؟!
جناب نوریزاد ممنون که هستید و باب درد دل برای ما باز فرموده اید. قول بدهید همینقدر درستکار و باشرف باقی بمانید . جسارتا یک یاداوری کوچک هم میخواستم برای شما داشته باشم که گاها در نوشته های اخیر شما کمی عصبانیت و تندی و از کوره در رفتن مشاهده میشود. برادر نازنین ما، شرایط ما که از سال 88 تغییر نکرده. همه چیز به همان بدی و فاجعه باریست که بود. پس خواهش می کنم سبک یکتای نوریزاد را در نوشتن نقدهای تیز و مودبانه و بدور از تنش حفظ بفرمایید
برای همه آرزوی عاقبت بخیری می نمایم.
ارادتمند
ناشناس گرامی ، چطور میشود در نقد این رژیم خونسرد و متین بود و عصبانی نشد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با اینکه در غالب اوقات با نوشته های علی کبیری زاویه دارم ،اما بنظرم او در این نوشته با صداقت و صراحت مطالب درستی نوشته است ،من هم شخصا چون او معتقدم که باید بحث رعایت حقوق اجتماعی بهائیان ایرانی را از بحث ریشه های اعتقادی و سیاسی پیدایش این آیین و عملکرد فعلی آنان در ایران تفکیک کرد ،همانطور که یکی از مراجع بزرگ تقلید معاصر یعنی استاد آزاده و مرحوم ما مرحوم آیت الله العظمی منتظری قدس سره الشریف در فتاوای پایانی عمر شریف خود به این تفکیک تصریح کرد و با شهامت فرمود :بهائیان ایران از باب اینکه ایرانی و تبعه ایران هستند حق آب و گل دارند و نباید حقوق شهروندی و اجتماعی آنان پایمال شود ،البته معمولا، هم از این تفکیک غفلت می شود و هم خود بهائیان ایران از آن سوء استفاده می کنند ،این عدم تفکیک حتی در رفتار و گفتار آزاده ای مثل محمد نوریزاد هم مشاهده می شود ،به این معنا که هرگاه با بحث های روشن قرآنی روایی یا تاریخی سیاسی سستی و بی بنیانی بهائیت اثبات می شود و روشن می شود که فرقه بهائیت تابع سلیقه فرديِ شخصی بوده اند که تنها بدنبال مطرح کردن خود بود و ربطی به قرآن و اسلام ندارند و تنها در صدد سوء استفاده از آیات قرآن یا روایات شیعه هستند ،ایشان از باطل دانستن یا نادرست دانستن محتوای آیین بهائیت رخ بر می تابند و متمثل به مثال تساوی ارزشی اعتقاد گاو پرست و اعتقاد یکتا پرستی خدای خالق می شوند! ،و این ناشی از همان خلط و عدم تفکیک بین دو مقوله است :مقوله حقوق اجتماعی بهائیان ایران بعنوان یک اقلیت ناچیز ایرانی و مقیم ایران ،و مقوله صحت یا بطلان بنیان های اعتقادی آنان ،و اینجا باید بسیار دقیق و ظریف بود که حمایت از حقوق اجتماعی گروهی ایرانی و هم وطن با صحت عقیده آنها و هم وزن دانستن بنیان های اعتقادی آنان یا گاوپرستان با بنیان توحید و یکتاپرستی که حاصل مجاهدت ها و شهادت های انبیاء بزرگ الهی بوده است،خلط نشود.
بهر حال محتوای نوشته کبیری بدرستی حاکی از این است که فرقه بهائیت در ایران، قطع نظر از سستی بنیان های اعتقادی آنان در واقع در حال تقیه هستند! یعنی هم دائم از پایمال شدن حقوق اجتماعی خود در ایران می نالند ،و هم در عین حال که بقول علی کبیری از حقوق مجموع ایرانیان دفاع نمی کنند و با فعالیت های سیاسی و مدنی عمومی هماهنگی ندارند ،و مدعی تفکیک دین از سیاست هستند ،بطور مرموزی در هر روزنه و فرصتی موذیانه تبلیغ و ترویج آیین خود می کنند ،در واقع من گمان نمی کنم هیچ قانونی یا هیچ کنش سیاسی بگوید که مثلا خانم یا آقای گلابتون چرا بهائی است ،یعنی گلابتون آزاد است و می تواند بطور آباء و اجدادی بهائی باشد و البته باید حکومت ایران هم در این فرض از حقوق اجتماعی او حمایت کنند ،لکن همه بحث این است که چرا بهائی ها بطور مرموز می خواهند همه مردم ایران را بهائی کنند؟! آنها بهائی باشند ،اما چکار دارند به اینکه با خلط مبحث و مغالطه و سوء استفاده از آیات قرآن ،بخواهند اکثریت مسلمان ملت ایران را فریب دهند؟ شما بهائی باشید اما چرا در صددید در هر فرصتی با چنگ اندازی به مبانی قرآنی و ابزار کردن آیات قرآن مردمی را که ممکن است در بنیان های عقیدتی قوی نباشند ،با سوء استفاده از قرآن و مغالطه با خود همراه کرده آنها را بهائی کنید؟ این است که من ضمن تاکید بر لزوم رعایت حقوق اجتماعی بهائی ها می گویم اگر مطلب دنبال شود غالب موارد ختم می شود به همین نوع شگرد زیرکانه ای که کاربر بهائی محترم گلابتون در این سایت بکار می برد :سوء استفاده از آزادی برای ترویج آیین یک اقلیت ناچیز با توسل به آیات قرآن و قلب ماهیت کردن آنها ،وگرنه من گمانم این نیست که کسی را بصرف بهائی بودن بیندازند زندان یا با او برخورد کنند ،متاسفانه آقای نوریزاد مسلمان شیعه (بقید انسان طلب) هم خوب به این تفکیک توجه نمی کند ،ایشان می رود مثلا سراغ یک خانواده بهائی و پای پسری را می بوسند صرفا روی این جهت که مثلا پدر یا مادر بهائی او جایی فرض کنید فلان درس را داشته است و با او برخورد شده است ،نه آقا اینطور نیست ،اینها درست مثل همین گلابتون سایت شما در هر فرصتی در صدد فریب دیگران و تبلیغ و ترویج آیین خود هستند ،یا فرض کنید بهائی مرتبط با خارج و اجانب بوده است و جاسوسی می کرده است ،اینجا برخورد با او برخورد با یک جاسوس است نه برخورد با یک بهائی ،شما ببینید اینجا فرضا اگر همین بهائی محترم گلابتون ،در مسائل مختلف اجتماعی ابراز نظر کند آیا من و شما و دیگران مزاحم آزادی ابراز نظر او هستیم؟ مسلما نه! اما اینجا خانم یا آقای گلابتون بقول کبیری همه مسائل اجتماعی و فرهنگی مطرح در ایران را رها کرده و شروع به ترویج محتوای مذهب خود می کند که حتی صدای برخی سکولارهای این سایت را هم در می آورد ،البته من شخصا باکی از گفتگو در مبانی بهائیت ندارم و تاکنون هم بحمدالله بی بنیانی مطالب خانم گلابتون روشن شده است ،اما می خواهم صاحب محترم این سایت توجه کنند به مرموز بودن و زیرکی این بهائی ها ،ما نمی گوییم گلابتون بهائی نباشد یا حقوق اجتماعی او پایمال شود ،سوال این است که او چرا ترویج مذهب باطل خود می کند در حالیکه در قانون اساسی بهائیت یک اقلیت برسمیت شناخته شده نیست؟ در واقع همانطور که کبیری بدرستی گفت بهائیت فقط ادعا می کند که دین از سیاست جداست ،در حالیکه عملا و بطور موذیانه با دین و مذهب اکثریت قاطع مردم ایران و خواست سیاسی آنان مقابله می کند و با اینکه بقول خودشان در هیچ کنش سیاسی مردم ایران هم فعال نیستند دائم با تقیه سیاسی فقط از حقوق پایمال شده خود می نالند! و در عین حال از حضور خود در هر بخش از جامعه بنفع ترویج آیین باطل خود استفاده می کنند.
البته غیر از ادعای تفکیک دین از سیاست آنان که مورد نقد علی کبیری قرار گرفت ،مطالب و مبانی دیگر آنان هم مورد بحث و مناقشه است ،مثلا :اعلام صلح عمومی یعنی چه؟ این را گلابتون کمی توضیح دهد ،صلح با کی منظور است؟ آیا صلح در زمینه های روابط فردی بین انسانها مورد نظر است که رابطه ای اخلاقی فردیست؟ آیا صلح بعنوان رابطه این فرقه با دیگر انسانها مراد است؟ در واقع اینکه صلح مفهومی خوب و خوشایند است و جنگ فی نفسه مطلوب نیست مگر در مقام دفاع از تجاوز،چیزی نیست که فقط مورد تایید بهائی ها باشد ،باید دید موضع بهائی ها در برابر تجاوزات چیست؟ آیا بهائیت اگر زمینه عمومی اجتماعی پیدا کنند مثلا تجاوز و کشتار رژیم متجاوز اسرائیل را هم با تکیه بر صلح طلبی تایید می کنند؟ آیا اگر بهائیت رسمیت اجتماعی پیدا کند و حکومت را دست گیرد در برابر تجاوز به جان و مال و کشور و عقیده باز هم مطلقا اعلام صلح می کند؟ بنابر این تکیه روی مقوله صلح بطور مطلق و آنرا شاخصه بهائیت دانستن چیزی نیست که فقط شاخصه آنها باشد،همه دنیا صلح طلبند اما همه دنیا هم بوقتش جنگ می کنند! در واقع این همان تعبیری است که کبیری کرد :اینکه بهائیت خود را تافته جدا بافته می دانند و تنها بدنبال حقوق فردی و فرقه ای خودند و هیچگاه در منافع عمومی و ملی و کنش های سیاسی اجتماعی مردم ایران شرکت نمی کنند و فقط با نک و نال و مظلوم نمائی فقط با فرصت طلبی دنبال ترویج آیین خود و تعمیم آن هستند.
این است که خود این عنوان هایی که بهائیت در آیین خود ارائه می کند خالی از ابهام نیست و خیلی از موارد هم اختصاصی به بهائیت ندارد.
اقامرتضی گرامی من ذیل همان کامنتی که گلابتون تبلیغ بهائیت کرده باب را پیغمبر خدا عرضه کرده بود چیزی نوشتم توهین وناسزا هم نبود فقط اعتراضی بود به تبلیغ کیش بهائی ولی مدیر سایت افای نوریزاد کامنت مرا بلا فیصله حذف کرد البته دلیلش را حودشان میدانند
—————–
من چیزی از شما را حذف نکرده ام دوست گرامی
با احترام
.
یعنی تا امثال من و کبیری و هر کس دیگری خواستیم یه گهی بخوریم و مثلا نامی از بهائیت ببریم در جا فقیهان همیشه در صحنه، اشتیاق همسفره شدن با ما را در چیزی که تولیدی ماست، به اطلاع همگان می رسانند! من به سهم خودم می گویم که چند باری که بهائیت را نقد کردم حرف مفت زدم چون در جایی که انصاف و امکان صراحت نظر و نقد و آزادی برای همگان -در اینجا برای بهایئان محترم- وجود نداشته باشد، حرف من ولو درست هم باشد، نشانه نامردی است. حال اینکه عقاید آنها باطل است یا صحیح است تنها برای ذهن امثال سیدمرتضی خوب است که از پاسخ دادن به شیخ حسن اللهیاری(شبکه اهل البیت) که ولایت فقیه حکومت ولایی را به لجن می کشد، ناتوانند اما اینجا کامیون کامیون کلمه ردیف می کنند که بهائیت مزخرف است و ما حقیم و منتظری مرد رحمت است و دیگران خرند. خب به جای این حرفها، شیخ حسن اللهیاری را که شبانه روز هل من مبارز می طلبد، پاسخ بده جناب سیدمرتضا. او اعلام می کند هر کس توانایی مناظره دارد در دفاع از ولایت فقیه بمیان آید. من منتظرم پاسخ شما را در گفتگوی با او بشنوم و بقول خودش دوست دارم او را مفتضح کنید اگر می توانید! دست بردارید از این همه مزخرف گویی. تا ما با شما همنظر باشیم می شویم بزرگوار تا مخالفتی بکنیم می شویم روشنفکر غرب زده و سکولار ترسو. فقیهان مزخرف گو بابت این همه رنج و بدبختی که بر سرزمین ما وارد کرده اند. تاوانی سخت و سنگین خواهند پرداخت ولی چون فعلا بر بالش نرم و کرسی گرم تکیه کرده اند، احساسی از آینده ندارند. آینده یا نخواهد بود یا از آن فقاهت که این چنین با کلمات بازی می کند نخواهد بود. به دهان علی کبیری بدبخت مطلب فرو می کنی در حالی که خودش زنده و حاضر است، آن وقت ای آقای انصاف، چگونه ممکن است به دهان خدا که حضور مستقیم ندارد هرچه خواستی فرو نکنی؟ یکی می گفت عصبانیت و حیا، در کشوری که سرتاپایش را به لجن دروغ، ریا، حمق پروری، بی شرمی مطلق، وقاحت و ناجوانمردی آلوده اند، جای گفتگو از بد بودن عصبانیت است؟ پاسخی شبیه این پاسخ من را، خوانندگان اگر هم عصبانیت بدانند اما خودمان که می دانیم نوعی اظهار خشم است از کسانی که هیچ درکی از آینده ندارند و سر در آخور نفت و سفره انقلاب کرده اند. هرجور خواستید سفره انقلاب را تقسیم کنید بین خودتان که ما ترجیح می دهیم گه خودمان را بخورم تا از سفره انقلاب!دستکم مطمئنیم در این وضعیت بد خوراکی، دستمان به خون بیگناهان آلوده نیست! آنکه مدافع ولایت فقیه است خوب است پاسخ شیخ حسن اللهیاری را بدهد اگر از شجاعت و دانایی بویی برده است والا پاسخ بقول خودش فرقه بهائیت که سرش را با هزار پتک کوبیده اند، هنر نمی خواهد!
نوریزاد گرامی وعزیز اشتباه از من بود پوزش هم خواستم مجددن از شما معذرت میخواهم امید که ببخشئید
دوستان محترم…بحث من با گلابتون گرامی که افتخار هم وطن بودن با او را دارم، به اندازۀ کافی روشن و واضح بوده و نیازی به تأویل و تفسیر ندارد. من از دید یک ملیگرا با ایشان وارد بحث شده ام و از نظرمن ایشان و هم کیشانشان حق دارند آزادانه به تبلیغ مرام خود پرداخته و دیگران هم حق دارند در نفی یا اثبات مرام بهائیگری با آنها وارد بحث شوند. آنها به همان نسبتی از حق تبلیغ مرام خود برخوردارند که سایر ایدئولوژیها، ادیان و مذاهب دیگر. من نه به هم میهنان بهائی تهمت جاسوسی زده ام و نه آنها را عوامل اسرائیل قلمداد کرده ام. از نظر اینجانب هرکسی که در این مملکت رابطۀ نسبی با یکی از والدین ایرانی داشته باشد، ایرانی محسوب میشود و از حقوق انسانی مردم ایران باید برخوردارباشد. مقولۀ حقوق انسانی این نیست که افراد فقط حق داشته باشند که زنده باشند. نه…آنها نه تنها حق زندگی مرفه درخور یک انسان رادارند بلکه حق دارند در امور کشور خود سهم و مشارکت داشته و از مزایای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی همچون دیگران بهره مند باشند. لذا بدینوسیله به اطلاع دوستان میرسانم که با وجود اختلافات مسلکی با بهائیان هموطن، آنها از دوستان من هستند و همانطور که با چپ و راست و مسلمان و مسیحی و مارکسیست و غیره… وارد بحث میشوم، با دوستان هموطن بهائی نیز جز این نخواهم کرد. لازم به تذکراست که در برهۀ حاضر بیش از هر چیز به بحث و تبادل نظر نیاز داریم تا در حرکتهای سیاسی آینده دوباره چشم بسته در منجلاب ارتجاع دیگری نیفتیم. بحثهای ما تمرین دمکراسی بوده و دمکراسی آموختنی است و نه وارداتی. بنابراین دوستان از پیش کشیدن چنین بحثهائی نه رنجیده خاطرشوند و نه سوء تعبیر کنند. مایلم از شما بیاموزم. همین.
من باز هم با این نظر موافقم و یک توضیحی را هم ارائه کنم که مقصود من از تمثیل به برخورد با یک جاسوس اعم از بهائی یا مسلمان ،این نبود که هم میهنان بهائی ما جاسوس بوده یا هستند ،،من چنین چیزی نگفتم ،حرف بنده این بود که نمی توان در همه موارد برخورد قانونی قضائی با برخی از افراد بهائی حکم کلی کرد به اینکه برخورد با آنها صرفا بجهت بهائی بودن آنهاست ،پس ممکن است در مورد یا مواردی فرد بهائی جاسوس باشد و برخورد با جاسوس برخورد با جاسوس است نه بوصف بهائیت ،بل بوصف جاسوسی ، و بدیهی است که جاسوس در قوانین ایران تعریف و مجازات خاص خود را دارد و اعم از بهائی یا مسلمان یا هر گرایش دیگری است.
یک نکته ای را هم اینجا در مورد کامنت دور از ادب کاربری بنام علی 1 که آنرا واجد ارزش پاسخ گویی نمی بینم عرض کنم و آن اینکه اولا من از کسی اعم از علی کبیری یا غیر ایشان تمجیدی نکردم و ضمن تصریح بر مخالفت خود با غالب نظریات او و دیگران فقط محتوای نوشته او را اجمالا تایید کردم بنابر این وجهی برای اینگونه تعبیرات دور از ادب و غیر انسانی در کامنتی که فوقا تحت عنوان کاربری بنام علی1 که دیگر برای افراد این سایت محرز شده است فرد غیر متعادل و رنجور روحی است مشاهده می شود وجود نداشت تا چه رسد به اینکه این نوشته زشت و عبوس خود را مفتخرانه به پست جدید برده هم خود را مفتضحتر کند و هم با تعبیر زشت و دور از ادبی سبب رنجش دوست هم فکرش علی کبیری شود ،برای او اندکی خرد و تعادل آرزو می کنم
…سحام نیوز: مخارج احمدینژادیها از کجا تامین میشود؟
………………….
بر اساس این اطلاعات، مدیرعامل فعلی این هلدینگ بزرگ اقتصادی، «سیدعبدالحمید ثمره هاشمی» برادر «سیدمجتبی ثمره هاشمی» دستیار ارشد رییس دولت سابق و «خواهر زاده محمدرضا باهنر» نماینده نامدار اصولگرایان است.
در اولین ماههای استقرار دولت دهم، چند تن از اعضای خانواده «ثمره هاشمی» در وزارت نیرو مشغول به کار شدهاند. از جمله آنها «سید عبدالحمید ثمره هاشمی» بود که به عنوان معاون امور تحقیقات و منابع انسانی وزارت نیرو منصوب گردید.
«سیدعبدالحمید ثمره هاشمی» در حال حاضر مدیرعامل هلدینگ شرکت سرمایهگذاری توسعه معادن و فلزات و عضو هیئت مدیره شرکت فولاد خراسان است و این هلدینگ و شرکتها تقریبا بهصورت خانوادگی (ثمره هاشمی – باهنر) اداره می شود.
شرکت فولاد صبا نور از شرکتهای زیر مجموعه هلدینگ سرمایهگذاری توسعه معادن و فلزات است که توسط «محسن یزدانی راد» خواهرزاده محمدرضا باهنر اداره میشود.
مدیرعامل شرکت فولاد صبا نور که در سال مالی منتهی به پایان اسفند ۹۴ با زیان عملیاتی ۷ میلیارد و ۷۳۳ میلیون و ۸۰۰ هزار تومانی مواجه بوده، در مجمع امسال پاداش ۱۲۰ میلیون تومانی را به تصویب سهامداران رسانده است! ( لینک کامل خبر در خبرگزاری فارس گروه اقتصاد ۹۵/۳/۳۱) در مجموعه فولاد صبا نور یک فاجعه کلان مالی دیگر نیز رخ داده که مدیران این مجموعه نمیخواهند درباره آن صحبتی بکنند و آن خرید یک معدن در منطقه چاناکاله ترکیه به مبلغ یک میلیون و هشتصد هزار دلار در سال ۱۳۹۱ است که تاکنون بهدلیل مشکلات حتی یک ریال هم از آن بهره برداری نکردهاند (فقط پورسانت خرید را کسب کردهاند)
……………………………………
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/07/215351.php
وقتی/// فرزندی نداشته و شیعیان نه تنها برایش بچه ساختند بلکه بچه مجازیش را در برابر مرگ روئین تن کردند.چه عیبی دارد که محمد علی باب لاقل برای شروع حرکتش خود را مهدی و بعد پیامبر بنامد؟ و یا بها الله دعوی پیغمبری کند؟آیا چنین کسانی سزاوار کشتن هستند؟///.من معتقدم اگر متدینین به خرد خود رجوع کنند و دست از تعصب بشویند و تنگ نظری را کنار بگذارند دنیا جای امن تر و بهتری برای زندگی خواهد بود.
مزدک گرامی بر مبنای اعتقاد خود شما که درست هم هست اگر بهائی گاو پرست کلیمی…… اعتقادش به حوزه خصوص خود وهم کیشانش محدود باشد نه تنها اشکال ندارد کسی خق اعتراض هم نباید داشته باشد
درود جناب نوری زاد
درود دوستان گرامی
کلید فهم این تحلیل آن است که آن را خبرگزاری «مهر» متعلق به بدنه نظام ولایت فقیه منتشر کرده است.
این تحلیل بقدری زورکی است که بسیار بعید است که کسی که به تحلیلگر سیاسی بودن (مثلا) شناخته شده بوده باشد، جرات بکند با چنین تحلیل ناواقع بینانه ای اعتبار فهم سیاسی خود را به یکباره نابود کند. بیشتر محتمل است که «هدی جناتی» وجودخارجی نداشته و این تحلیل از یک ذهن بسته و کج اندیش و صدالبته عقب ماندۀ برخی تحلیل گران سپاه درآمده به نامی (شاید موهوم) منتشرش کرده باشند.
توجه بکنید که هدف از نوشتن این تحلیل شکافتن مولفه های درونی یک بدنه سیاسی یعنی جمهوری ترکیه نیست- کاری که هر تحلیل سیاسی ای باید بکند- بلکه نویسنده انگار می خواهد به خوانندگانش درس اخلاقی بدهد که “حواستان باشد این آمریکایی های جهانخوار چقدر پدرسوخته اند!”.
تحلیل گر خام، حتی آنقدر از هوش خداداد بهره مند نیست که طوری بنویسد که ضایع نشود! ایشان به گونه ای زوایای قاعدتا فوق سری یک اتفاق را روایت می کند انگار که شخصا در دفتر فرماندهی کودتا در سیا یا پنتاگون حضور داشته است!
دلیل دیگر کم هوشی نویسنده انکار واقعیت های مسلم جامعه ترکیه است. ایشان می نویسد که طرفداران اردوغان بیش از سه درصد مردم ترکیه نیستند! زهی کوری! متاسفانه تعداد این طرفداران احتمالا قدری بیش از نصف مردم ترکیه اند والا فاجعه ای مثل اردوغان در این پنج ساله اخیر حکومت اش جرات نمی کرد از قیافه کریه بنیادگرای خود رونمایی بکند.
نظام ولایت فقیه درپی عجز چندین دهه اش در بگیر و ببند و بکش، به روش دیگری روی آورده است که هوشمندانه تر است. آنها فهمیده اند که نمی توانند شبکه های اجتماعی را ببندند، پس به فکر مسموم کردن فضای فکری این شبکه ها افتاده اند، که متاسفانه در زمینه کم سوادی و فقر اندیشگی ملی ما، تاحدودی موفق هم بوده است. توصیه من آن است که همگان مجاری «خبرو تحلیل رسانی» نظام را بشناسند، خبرگزاری های مهر، فارس نیوز، تسنیم متعلق به جنایت پیشه ترین فراکسیون های نظام، یعنی بازوی سپاه پاسداران/اصحاب مصباح هستند. هرتحلیلی که آنها نشر بکنند “پروپاگاندا” ست مگر آن که عکس اش ثابت شود.
————————————————————————————
نقش امریکا در شکست کودتای ترکیه
]
روایتی ناگفته از کودتای ترکیه
این روزها درباره کودتای ترکیه برداشت و تفسیرها مختلفی می شود اما روایتی که «هدی جنات» بیان کرده، روایت جدیدی است.
خبرگزاری مهر: این روزها درباره کودتای ترکیه برداشت و تفسیرها مختلفی می شود اما روایتی که «هدی جنات» بیان کرده، روایت جدیدی است.
«هدی جنات» تحلیلگر سیاسی در شبکه اجتماعی روایت کودتای ترکیه و شکست آن را به گونه ای دیگر بیان کرده و نوشته است: قبلا به شما گفته بودم که در ترکیه در تابستان کودتا رخ داده خواهد شد و پیش بینی مرا باور کردید حالا می خواهم چگونگی شکست کودتا را شرح دهم.
همانطور که دنیا شاهد بود در جمعه شب گذشته کودتای نظامی در ترکیه رخ داد. کودتایی که تحلیلگران سیاسی خبره نیز نتوانستند آنرا پیش بینی کنند. این کودتا از سوی ۶۰ درصد از ارتش ترکیه رقم خورد. نیروی هوایی و پیاده و حتی نظامیان احتیاط به خیابان آمدند تا از همکاران خود حمایت کنند.
تانکها به خیابانهای آنکارا و استانبول بزرگترین شهرهای ترکیه آمدند و بالگردهای ارتش در حالی که حامل سربازان برای پیاده کردن آنها در مراکز حساس و تسلط بر این مراکز بودند به پرواز درآمدند. این ماموریت با موفقیت انجام شد و بر ساختمان تلویزیون و فرودگاه بین المللی آتاتورک و ساختمان پارلمان و کاخ ریاست جمهوری مسلط شدند. اردوغان با بالگرد نظامی به فرودگاه بین المللی آنکارا منتقل شد و از وی خواسته شد که سریعا کشور را ترک کند.
هدی جنات می نویسد: اردوغان با خواسته سران کودتا موافقت کرد به شرط اینکه جان وی و خانواده اش حفظ شود. پس از آن از طریق اسکایپ پیام صوتی از متن هواپیما داد و از طرفداران خود خواست که به خیابانهای بیایند و این کودتا را متوقف کنند. در ساعات اولیه از کودتا احدی به خیابان نیامد و اوضاع مبهم بود.
وی نوشت: پس از آن چه شد؟؟ هواپیمای اردوغان از فرودگاه آنکارا به خارج از کشور رفت و اردوغان درخواست پناهندگی به آلمان کرد که با مخالفت روبرو شد. آذربایجان و ایران نیز مرزهای خود را به روی اردوغان بستند. اردوغان چاره ای جز بازگشت نداشت. اینجا نقطه تحولی بزرگی است. هواپیمای اردوغان در پایگاه اینجرلیک در جنوب ترکیه بر زمین نشست. قبل از آن اردوغان از داخل هواپیما با اوباما به شکل تلفنی با یکدیگر گفتگو کرده بودند(آنگونه که واشنگتن پست نوشته است). اردوغان از اوباما خواست که اجازه دهد هواپیمایش در پایگاه آمریکایی بر زمین بنشیند. در ادامه ۱۲ جنگنده اف۱۶ ناشناس در آسمان آنکارا و استانبول به پرواز در آمد و بالگرد های ارتش ترکیه که تعداد آنها ۲۵ عدد بود را سرنگون کرد. این بالگردها حامل سربازان و برخی فرماندهانی بود که عازم تسلط بر مناطق حساس دیگر در کشور بودند. جنگ واقعی در هوا میان نیروی هوایی آمریکا و بالگردهای ارتش ترکیه درگرفت. بالگردهای ترکیه سرنگون شدند و همه سرنشینان آن جان باختند. تعداد سربازان و افسرانی که در این بالگردها بودند ۸۰۰ سرباز و ۵۰ افسر بود.
وی در ادامه می نویسد: فرمانده نیروی هوایی ترکیه تماس از سیا درباره تسلیم شدن و توقف کودتا دریافت می کند و اینکه در غیر این صورت همه نظامیان ترک در مرزها و در خیابانها از هوا هدف قرار می دهند. سران کودتا گزینه ای غیر از توقف کودتا و دستور به سربازان برای عقب نشینی از خیابان و پایان کودتا نداشتند.
هدی جنات در ادامه نوشت: حالا فهمیدید که علت وجود پایگاه آمریکایی در هر کشوری چیست؟ هدف ممانعت از اجرای حادثه ای که در ترکیه رخ داد. این در کشورهای قطر، عربستان، بحرین، کویت و امارات نیز صادق است. همه آنها پایگاه های نظامی آمریکایی برای ممانعت از کودتا و حرکت مردمی ضد رژیمهای حافظ منافع آمریکاست.
وی می نویسد: آری کودتایی که فرماندهان نیروی هوایی ارتش ترکیه دست به آن زدند پس از دخالت ابرقدرت دنیا شکست خورد. ۲۴ بالگرد حامل نظامیان در فرصت کوتاهی سرنگون شد چه کسی از هوا آنها را ساقط کرد؟؟ مگر رهبران کودتا فرماندهان نیروی هوایی نبودند. به نظر من تنها اشتباه فرماندهان ارتش ترکیه و شکست کودتای آنها در این بود که دست به اقدام شتابزده در خروج نیروهای ترکیه از عراق و هدف قرار دادن مراکز داعش در مرزهای ترکیه بود. این اقدام از نگاه آمریکا ضد منافع واشنگتن بود و این برداشت را گرفتند که کودتاچیان به طور حتم در ضدیت با آنها حرکت خواهند کرد و حضورنظامی آنها در ترکیه را در معرض خطر قرار خواهند داد. آمریکا در کنار اردوغان ایستاد چون منافع آن در عراق و سوریه با آن یکی بود. اوباما تصمیم به شکست کودتا گرفت. در هنگام صبح اردوغان از پایگاه اینجرلیک آمریکا به آنکارا بازگشت.
هدی جنات نوشت: اردوغان از نظر سیاسی و امنیتی ساقط شده است و بیش از سه درصد از ملت ترکیه با وی نیستند. اکثریت دربها را بستند و به دستورات ارتش در همسویی با کودتا توجه کردند. اگر آمریکا و تفنگنداران و هواپیماهای آمریکایی نبود هم اکنون اردوغان در یکی از کشورها پناهنده بود البته اگر کشوری با پناهندگی وی موافقت می کرد. اردوغان می رفت تا آوارگی ملتها و غرق شدن آنها در دریا تمام شود تا تجارت اعضای بدن انسان کاهش یابد و سرکرده های داعش در ترکیه بازداشت شوند. اگر کودتا موفق می شد همه اینها محقق می شد. اما کودتا به نفع آمریکا و سیاست های آن در منطقه نیست از همین رو در راستای شکست این کودتا حرکت کرد.
آقای نخجوانی اگر آدم -مثل من عجول باشد و- موقع خواندن دقت نکند، ممکن است متوجه منظور شما (تمسخر متن خبرگزاری مهر و کارشناس سیاسیاش) نشود.
بله امثال همین کارشناسان بودند که در شبکهی خبر تلویزیون آمدند و گفتند ویدئوی مرگ ندا آقا سلطان کارگردانی شده و هنرپیشه نقش ندا چون ناشی بوده در دوربین نگاه کرده. سپس به فاصلهی چند روز حرفشان (نظر کارشناسیشان!) آنچنان تغییر کرد که پزشک و مترجم سرشناس “آرش حجازی” را -که تصادفا و بواسطهی نزدیکی دفترش از محل وقوع حادثه عبور میکرد- چون به گزارش مرگ سندیت بخشید و مسئله را در بیبیسی مطرح کرد، قاتل ندا خواندند و در تظاهراتی روبروی سفارت بریتانیا پلاکارد «قاتل ندا را تحویل دهید» بدست “خواهران زینبی” دادند.
جناب نوريزاد با درود. اينکه به بهاييان ظلم شده و از حقوق حقه اشان محروم گرديده اند بر کسي پوشيده نيست ليکن اينکه کسي بخواهد با توجه به اين ظلم ها به تبليغ آيين بهائيت بپردازد آنهم در سايت کسيکه مرام و هدفش صرفا انسانيست ناجوانمردي است. حضرتعالي دين خود را به اين قضر و خيلي ديگر از پيروان مذاهب ديگر ادا نموده ايد ولي من در خيرخواهی حرکت افرادي که بخواهند از مظلوميت ايجاد شده براي تبليغ دين خود در اين سايت استفاده نمايند ابراز ترديد مي کنم. بهائيان حتما انسانهاي دوست داشتني و بي آزاري هستند ولي اگر قرار است دين خود را تبليغ نمايند مي توانند پيج فيسبوک يا سايت هايي را به اين امر اختصاص دهند. با کمال عذرخواهي استفاده از سايت نوريزاد براي اين تبليغات نوعي سوء استفاده از فضاي پرخواننده اينجا است. قرار نيست ما که باري از دوش شما بر نمي داريم برايتان مزاحمت يا دردسر جديد ايجاد کنيم.
ناشناس گرامی
دوستان پرسش و ایراداتی از دیانت بهایی دارند .آیا میشود آنها را بدون پاسخ گذاشت ؟
گلا بتون گرامی اول پرسش ها را بنویسید در زیر ان پاسختان را قلمی کنید من شخصن از حواندن ان خوشخال خواهم شد
وزوزیرک نفت: میزان حقوق دریافتی خود هم گفت: حدود ١٠ میلیون تومان حقوق دریافت می کنم که قرار است از این مقدار نیز کاسته شود.
مش قاسم: به عکسهای جدید حاجی توجه کنید خواهید دید دماغش درازتر شده.
-در حکومت قبلی سال به سال رشد ۱۰-۱۲ درصدی داشتیم. همین چند ماه پیش حاج حسنک ریسک جمهورک اسلامی با شیادی کامل گفت امسال رشد پنج درصدی خواهیم داشت. در حکومت اسلامی سال به سال رکود داشتیم. امسال پنج درصد رشد که هیچ رکود پنج درصدی خواهیم داشت.
-در حکومت قبلی از کشورهای دیگه نوکر و کلفت وارد میکردیم، در حکومت اسلامی صادر کننده مغز به کشورهای غربی و نوکر و کلفت به کشورهای عربی شدیم.
-در حکومت قبلی از کشورهای دیگه خانومهای … (سه نقطه از مش قاسم) وارد میکردیم، در حکومت اسلامی صادر کننده شدیم.
و هنوز که هنوزه منقلابیون اسلامی ///////////// اسلامی میکنن. از این نسل ویرانگر در تاریخ این مملکت وجود نداشته. نعلت به هفت جد و آبادشون.
جناب آقای نوریزاد
با تشکر از نکات خردمندانه بر یادداشت حقیر. اجازه بفرمائید کمی با شما موافق نباشم. وقتی عقیده و یا طرز فکری از صحنه خصوصی پیروان خود خارج شده و ادعای بزرگ داشتن پاسخ به مشکلات بشر را دارد، در اینصورت این از حقوق مسلم بشری است که از مدعیان آن سئوالات سخت بکند. برای مثال نسل ما که شامل شما و بنده و سایر اشخاصی است که با تاسف به وضع حاضر مینگرند، اگر امکان و یا شجاعتی بود که از ادعاهای روحانیون و آقای خمینی سئوال میکردیم که مبنای ادعا و یا راه حل آنها برای گلستان کردن این کشور چیست شاید در وضعیت دیگری بودیم. امروز دوستان ما بحق بی تعارف از همه چیز اسلام سئوال میکنند و این بسیار خوب است. دوستان روحانی ما هم در این سایت متوجه هستند که باید برای ادعاهای خود دلیل اقامه کنند.
از سوی دیگر بهائیت هم بعنوان یک عقیده برابر آنچه که میبنیم فعالیت دارد. وقتی پیروان آن وارد حیطه بحث و دعوت میشوند باید آمادگی داشته باشند که در مقابل سئوال قرار بگیرند و مانند بقیه پاسخگو باشند. ما اشتباه سال 57 را نباید تکرار کنیم و احترام به عقیده دیگران هم تعریف خودش را دارد. در اقلیت بودن و یا مورد ظلم قرار گرفتن دلیل حقانیت نمیشود و نمیتوان گفت حرف من راست است چون جمهوری اسلامی بر من ظلم میکند. این نمیشود. همانطور که ما چنین ادعاهائی از حاکمیت را هم قبول نداریم .
در مورد مثال ملکه سبا هم بنده با شما هم عقیده ام که آن خانم بتصریح قرآن حاکمی درستکار بود . من هم مثل شما یک گاو پرست عادل را از یک آیت الله حاکم فاسد و ظالم شایسته تر بر اداره حتی مسلمانان میدانم. نمونه بارز آن هم اینکه مسلمانان امروز ایمان خود را در غرب راحتتر نگه میدارند تا در کشورهای مسلمان نشین. به آمار مهاچرت ها در دنیا نگاه کنیم تا از توهم خارج شویم.
وزوزیر نیروی حکومت اسلامی: تمدن و بقای ایرانی به دلیل شرایط آبی در معرض تهدید است.
مش قاسم: تمدن و بقای ایرانی به دلیل شرایط آخوندی در معرض تهدید است.
روزی نامه یارانه گیر سیاست روز (شما بخونید شامورتی بازی روز): چه کسی بهتر از احمدینژاد که با ترساندن مردم از آمدن دوبارهاش، بتوان ناامیدان از دولت امید را مجبور به انتخاب از میان بد و بدتر کرد.
مش قاسم: منظور روزینامه این بوده: ……… بتوان ناامیدان از دولت امید را مجبور به انتخاب از میان بدبدتر و بدبدترتر کرد. ۳۸ ساله همین گربه رو واسه ما میرقصونن. … (سه نقطه از مش قاسم) های شیاد.
حاج مم باقر: مردم تهران ۴۵ هزار میلیارد تومان به شهرداری بدهکار هستند.
مش قاسم: مردم تهران بدهکار تو هستند؟ اولا فساد و دزدی که در شهرداری تهرون میشه و شده (از جمله … (سه نقطه از مش قاسم) زاده خودت) چندین برابر این رقمه که تو داری طلبکاری میکنی. اول برو جلوی فساد و دزدیها رو بگیر بعد بیا طلبکای کن. دوما، برو پیش اونکه ۷۰۰-۸۰۰ میلیارد دلار رو هپو کرد. همهشون رو هم خودت خیلی خوب میشناسیشون، مثل خودت جزو برادران ارزشی هستن.
عجب رویی اینا دارن ها! یه قرون هم به اینا نباید داد تا وقتی که تمام و کمال اعلام کنن توی این ۳۸ سال شهرداری هر سال چند گرفته و کجا خرجش کرده. ما که نباید واسه خرید ویلای اینا توی شمال، یا اسپانیا یا هر جای دیگه دنیا بهشون پول بدیم!
حالا انصاف این است که شما یک موضوع خارجی با این مشخصات را فورا به ایران و ایرانی مرتبط کنید و با فلسفه بافی علیه جامعه خود صحبت کنید؟ جناب ملیجک چه جور ایرانی هستید شما با اینهمه ادعاهای ناسیونالیستی و وطن پرستی و چه و چه؟
……………………………………………………….
///// شما و هم کیشانتان یک دلیل ایرانی بودن خود را بیان کنید.مقدسات شما عربی .دین شما عربی پیامبر شما عربی عشق و ایمان شما عربی کتاب مقدس شما عربی .کعبه آمال شما عربی.حتی قبور اعرابی که در بین خود عرب جایگاهی ندارند برای شما مقدسند و سالانه میلیارها دلار از پول فرزندان این آب و خاک را شما بپای مشتی حکام فاسد عرب می ریزید.شما نان را ازدهان ایرانی میگیرید و به حلقوم عرب می ریزید. بفرمائید جناب سید ما اعمال شما را باور کنیم و یا حرفهای/// تان را؟
فقال أبا ما خلق الکاهل بن موَدّی فقال رذیلة بن رذائل فقال سیف القتالة فی سبیل الله: ألمَأموُرُ مَعذوُر.
زنده باشی مزدک . که یک تنه جلو این اراجیف ////// ایستاده ای
کالبد شکافی یک کودتا، کورش عرفا
ترکیه به کشور کودتاها معروف است چرا که بنیان خود را مدیون یک اقدام نظامی علیه اشغالگران بود و بعد نیز شاهد چندین کودتا بوسیله ی ارتش آن بوده است. پدر بنیان گذار ترکیه، کمال آتاتورک، علیرغم علاقه اش به پدیده ی سکولاریزم و مدرنیسم که تلاش کرد به ضرب چکمه و شمشیر به جامعه ی ترکیه تحمیل کند، مخالفتی جدی با واقعیت دمکراسی داشت چرا که از همان ابتدا تمامی احزاب ترک به جز گرایش های هوادار خود (کمالیست) را منحل کرد.
………………………………………………………….
فرضیه های مطرح شده در مورد کودتا:
نظرات و فرضیه ها در باره ی دست اندرکاران پشت صحنه ی این کودتا و انگیزه و اهداف آن بسیار است اما مهمترین آنها را به شکل کلی می توان را به سه دسته تقسیم کرد:
1.کودتای قلابی از طرف باند اردوغان: میزان اشتباهات در این کودتا از سویی و تسویه حساب های گسترده ی طراحی شده مخالفان به دست باند اردوغان از سوی دیگر به حدی بوده که راه را بر فرضیه ساختگی بودن آن می گشاید. طرفداران این فرضیه رفتار اردوغان برای سوء استفاده از موقعیت پس از پایان کودتا را دلیلی می دانند بر این که وی خود این حرکت را ساماندهی کرده و حالا هم دارد نتایج مورد نظر را کسب می کند. این فرضیه تا حدی معتبر به نظر می رسد، اما باید به وجه دشوار و خطرناک چنین طرحی برای اردوغان نیز اندیشید. خطر احتمالی ناشی از لو رفتن این طرح و هزینه ای که برای اردوغان و دولتش می توانست داشته باشد عاملی است که هر کس را در مورد اعتبار این فرضیه قدری به شک و تردید وا می دارد.
2.به دام انداختن کودتاچیان اسلام گرا بوسیله ی نظامیان کمالیست: (نظریه ی مطلوب کردها). برخی از جریانات سیاسی از جمله تشکل های کرد ترکیه این فرضیه را پیش کشیده اند که با توجه به نفوذ عظیم شبکه ی «فتح الله گولن» در ارتش و نیروهای امنیتی، نفع عده ای در فراهم کردن شرایطی بوده که در آن دو باند اسلام گرای خصوصی گولن و دولتی اردوغان به جان هم بیافتند و یکدیگر را از بین ببرند. هر کدام که پیروز شوند حداقل یک مانع از سر راه نظامیان ناسیونالیست-کمالیست، برای یک کودتای واقعی یا یک حرکت مهم سیاسی در آینده برداشته خواهد شد.
به همین دلیل این فرضیه مطرح می سازد که نظامیان ناسیونالیست از یکسو طرفداران گولن در ارتش را تحریک کرده اند که دست به چنین کاری بزنند و از طرف دیگر با اطلاع رسانی به دستگاه های امنیتی طرفدار اردوغان آنها را برای مقابله آماده کرده اند. این فرضیه می تواند صحت داشته باشد، زیرا به نظر می رسد تمرکز سرکوب های پس از کودتا بر روی هواداران جنبش گولن باشد، اما وجود افرادی مثل فرمانده ی نیروی هوایی ترکیه که هرگونه دخالتی در این امر را رد کرده است نشان می دهد که شاید این نظر دچار ضعف هایی نیز باشد.
3.پیش دستی مهره های جریان گولن در ارتش نسبت به تهاجم در حال تدارک اردوغان: فرضیه ی سوم عنوان می کند که دستگاه پلیس و اطلاعات و امنیت ترکیه یک تهاجم همه جانبه و قوی علیه نفرات وابسته به جنبش گولن را آماده کرده بوده است. وقتی خبر این حمله ی در حال تدارک به آنها می رسد، نیروهای وابسته به گولن تصمیم به واکنش پیشگیرانه می زنند؛ به همین خاطر مجبور به حرکتی می شوند که بر اساس طرح و برنامه ریزی دقیق و حساب شده نبوده و شانس موفقیت چندانی نداشته است. برعکس، از آن سوی دستگاه دولتی برای مقابله با چنین اقدامی آمادگی خوبی بوده و به همین خاطر نیز در عرض چند ساعت کودتا را در نطفه خفه کرده اند. این فرضیه با توجه به ریشه دار بودن اختلاف میان این دو باند و نیز به دلیل مافیایی شدن ساختار قدرت در سال های اخیر، که دورتر به آن خواهیم پرداخت، محتمل تر به نظر می رسد. هر چند که این نظریه نیز نیاز به مستندات بیشتر دارد.
…………………………………………………
نتیجه گیری:
در یک کلام می توان گفت که کودتای اخیر ترکیه علت نابسامانی کنونی این کشور نیست، معلول آنست. به نظر می رسد پدیده ای که شرایط کنونی ترکیه را شکل بخشیده است، بیش از آن چه بخواهد تحت تاثیر عوامل سطحی و رویدادهای مقطعی توضیح داده شود، تابع یک اشکال فنی ریشه ای در دمکراسی نیم بند این کشور است: پدیده ی شخصی شدن احزاب و دستگاه دولت. پرفسور «ژیدون راهات»، پژوهشگر اسرائیلی در حوزه ی علوم سیاسی و از «موسسه ی دمکراسی اسرائیل» در مورد این خطر در سراسر جهان هشدار داده است.v
وی نماد این پدیده ی شخصی شدن احزاب در کشور خود را در عملکرد سیاستمداران اسرائیل و از جمله بنیامین نتانیاهو می داند. او بر این باور است که هویت احزاب تابع هویت چهره های مشخصی از آن حزب ها شده است. وی می گوید پدیده ای مشابه آن چه در دنیای اقتصاد روی داده در عالم سیاست هم اتفاق می افتد. یعنی همان طور که شرکت های بزرگ را با نام موسس یا صاحب آنها می شناسیم، احزاب نیز در حال تبدیل شدن به مجموعه هایی هستند که به جای گرفتن اهمیت خویش از نهاد و فعالیت نهادینه شان، از نام یک فرد بخصوص اعتبار کسب می کنند. پرفسور راهات می گوید که چنین پدیده ای را در 24 دمکراسی دیگر جهان که مورد مطالعه قرار داده اند یافته است و در این باره به شهروندان اسرائیلی درباره ی سلامت و آینده ی دمکراسی اسرائیل هشدار می دهد.
ما همین واقعیت را در قالب خریداری حزب جمهوریخواه آمریکا توسط یک میلیاردر و حزب را به نام خود کردن هستیم. دونالد ترامپ به واسطه ی رایج شدن این جریان شخصی شدن نهادها موفق شد تمام سازوکارها و سنت های کارکردی حزب جمهوریخواه را متلاشی کرده و در نهایت، با پول و وقاحت، خود را به عنوان کاندیدای رسمی حزب جمهوریخواه جا بیاندازد.
این همان کاریست که اردوغان از سال 2002 تا کنون با حزب عدالت و توسعه انجام داده و در فاز کنونی این حزب را به عنوان ابزاری در خدمت اهداف، منافع و جاه طلبی شخصی خویش درآورده است. این پدیده در ترکیه به نحو بارزتری قابل مشاهده است، زیرا که دمکراسی این کشور یک دمکراسی شکلی و فاقد ریشه ی تاریخی می باشد. اما می بینیم که این خطای بزرگ دمکراسی های کوچک و بزرگ جهان می رود که دنیا را در مقابل سرنوشتی تیره و سیاه قرار دهد؛ زیرا به واسطه ی این شخصی شدن نهادها، جوامع از بهره بری از خرد جمعی و تصمیم گیری مبتنی بر شور جمعی و نظر دهی همگانی محروم می شوند.
امید است که این امر درسی باشد برای ما ایرانی ها که از همین حالا احزاب و سازمان های سیاسی خود را هر چه بیشتر به سوی نهادینه شدن و عمل کردن فرافردی، به صورت یک سیستم جمعی، تقویت کنیم. نجات ایران از چنگ استبداد، استقرار دمکراسی در آن و از همه مهمتر، حفظ آن دمکراسی در آینده در گرو توجه ما به ضرورت جدی کار نهادینه و استفاده از خرد جمعی در درون تشکل های سیاسی موجود است. استقرار و سلامت دمکراسی مشروط به تامین خصلت نهادینه احزاب و ساختار سیاسی کشور است.
……………
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/07/215206.php
استاد سید رضی بسیار ممنون که دوباره باحافظه قدرتمند وتوانای خود وارد سایت بزرگوار مرد این صحنه شدی بسیاری از ماها روایات این علمای بزرگوار؛؛؛؛؛؛را یا فرصت نمیکنیم یا مرجعش را نمیدانیم و شما با زیبایی از دیدارتان از ان جهان مستند باز گو میکنید امید وارم استاد نوری زاد اجازه دهد بزرگواران این سایت سید نابغه ایست منحصر بفرد اورا یاری نوشتاری کنید سروش
در در این بلبشوی نابسامان
با اینکه همه ی انسانها را دوست دارم ،دلم نمی خواهد یک مو از یک هموطنم کم شود چه باعمامه و چه بی عمامه،فکر می کنم شرایط جدید ، معنی هموطن را پر معناو صمیمی به اندازه ی خانواده کرده است.
دیدار آقای ابراهیم اصغرزاده، دانشجوی پیرو خط امام و بالارونده از دیوار سفارت آمریکا و عباس امیرانتظام را به یاد دارید؟
اصغرزاده به دیدار امیرانتظام رفت و در منزل ایشان سخن از این گفت که «ما در نشر اسناد لانه تندروی کردیم و حق نداشتیم روی محتوای اسناد قضاوت کنیم. این حرفها و اقدامات شاید ما را تا حدودی تبرئه بکند که البته اصلا مهم نیست بلکه مهم این است که این حرکتها چهقدر نتیجه مثبت در افکار عمومی بگذارد و باعث شود که جامعه به رفتار خود نگاه مجدد داشته باشد». در اینجا امیرانتظام میگوید:
«فقط من بودم که با آمریکاییها مذاکره کردم؟ آقای بهشتی هم بارها با آمریکاییها مذاکره کرده بود و اخیرا هم اسنادی از آن منتشر شد.»
اصغرزاده هم در جواب میگوید: «هر کس مذاکره کرده بدون شک با این هدف بوده که خشونت در کشور کمتر شود؛ همینطور هم آقای بهشتی.»
امیرانتظام: «زندگی من به دادگاه و اتهام و زندان گذشت. اما واقعیت سر جای خودش باقی میماند.»
بخش جالب ماجرا اما این است که در گفتوگویی که خبرنگار ماهنامه اندیشه پویا یک هفته بعد از این دیدار با ابراهیم اصغرزاده داشته میگوید که دو روز بعد از این دیدار، ابراهیم اصغرزاده در یک سخنرانی در دانشگاه تهران میگوید:
«ما اسناد جاسوسی امیرانتظام را به قوه قضائیه دادیم…»
خبرنگار اندیشه پویا از او میپرسد که شما که بار دیگر لفظ جاسوسی را برای امیرانتظام در سخنرانیتان به کار بردید آیا هنوز دارید قضاوت میکنید؟
و اصغرزاده پاسخ میدهد:
نسل ما با قضاوت بزرگ شده.انقلابیگری و رمانتیسیسم ما همراه با قضاوت بود. ما مدینهی فاضلهای را در چشمانداز خود تصور میکردیم و همه چیز را با آن محک میزدیم. در این فضا قضاوت هم وجود داشت و شاید برچسب جاسوسی هم زده میشد.»
گویا این یک ویژگی بارز بسیاری از اصلاحطلبان است که در هر مکان و با افراد مختلف سخنان متفاوت بلکه متضاد بگویند. چگونه است که کسی در منزل امیرانتظام میگوید کار امیرانتظام جاسوسی نبوده است و ما اشتباه کردیم اما دو روز بعد در دانشگاه تهران و در یک سخنرانی میگوید که آنها اسناد «جاسوسی» امیرانتظام را به قوهقضائیه دادند؟
کانال تلگرام:
https://telegram.me/behzadmehrani
بسیارسادگی بلاهت میخواهد
که از چنین افرادی توقع اصلاخات داشته باشیم
اصغر زاده یه یک دلیل ساده نمی تواند راست بگوید و نباید حرفش را جدی گرفت. آن دلیل این است که نه او و نه رفقایش تا کنون بابت ظلمی که به ایران و ایرانی کرده اند حتی یکبار هم معذرت خواهی نکردند. بدون معذرت خواهی و درخواست بخشش از مردم تمام حرفها نمایشی مسخره است!
اصلاح طلبان معذرت خواهی های بزرگی به مردم این کشور بدهکارند که شاید موضوع فیش های حقوقی که اتفاقاً به نظر من در مقابل اشتباهات دیگرشان از اهمیت کمتری برخوردار باشد تلنگری باشد برای به خود آمدن آنها. خاطرم هست پیش از انتخابات مجلس آقای مهدی خزعلی در ویدئویی به درستی و شجاعت از اصلاح طلبی گفتند که در دورۀ آقای خاتمی مسند صدارت داشت و اکنون خانه چند میلیاردی دارد، یا از کسی گفتند که هنوز جوهر مدرک دخترش خشک نشده (نقل به مضمون) می خواهد او را بر صندلی مجلس بنشاند. اما در ادامه تأکید کردند که علیرغم همۀ اینها باید در انتخابات حاضر شد و به لیست آنها رأی داد تا تندروها مجلس را قبضه نکنند. قصد من وارد شدن به بحث شرکت کردن یا نکردن در انتخابات نیست که استدلال طرفداران شرکت را که می گویند تندروها کشور را به ورطۀ نابودی می کشانند درست و منطقی می دانم اما معتقدم گرچه اصطلاح طلبان هرگز عامدانه کشور را به ورطۀ نابودی نخواهند کشاند، گام استواری هم برای نجات کشور برنخواهند داشت و بیشتر در پی بقای خود بر مسند هستند. بی دقتی آنها در انتخاب کاندیدایی واحد در انتخابات 84 که به فاجعۀ روی کار آمدن محمود احمدی نژاد انجامید هرگز به عذرخواهی آنها از مردم منجر نشد. خودداری آنها از ایستادن در مقابل بی قانونی انتخاب قالیباف برای بار سوم به سِمَت شهرداری، بی دقتی در انتخاب کاندیداهایی که پس از پیروزی به سهولت به جناح رقیب می پیوندند، خودداری از دفاع از بانوی اصفهانی که به ناحق از ورود به مجلس بازماند، مماشات در مقابل تصویب اعتبارنامۀ نماینده ای که علناً فحاشی کرده بود و … کفایت می کند برای نتیجه گیری اینکه شوربختانه این گروه قدم های استواری برای ادای دِین مردمی که به آنان رأی داده اند بر نداشته و نخواهند داشت.
پیش از انتخابات مجلس آقای خزعلی اینطور استدلال کردند که اصلاح طلبان پای هیچ سند خیانت آمیزی را امضا نخواهند کرد، که من با ایشان همرأیم. ولی مسئله اینجاست که اسناد خیانت آمیز هرگز برای تأیید اصلاح طلبان به مجلس نخواهند آمد. من حتی دستاورد توافق هسته ای را بیش از آنکه پیروزی ای در کارنامۀ اصلاح طلبان بدانم، نتیجۀ کارکشتگی دیپلماتیک و عدم ضعف شخصیتی وزیر خارجۀ کشور می دانم که وظیفۀ محول شده به خود را به درستی انجام داد. او بلد بود در مذاکرات کجا باید خشم بگیرد، کجا باید لبخند بزند، کجا باید میز مذاکره را ترک کند، و کجا باید کوتاه بیاید و امتیاز بدهد. ولی نخستین سند خیانت آمیزی که اصلاح طلبان می توانستند امضا نکنند، موکول کردن امضای اعتبارنامۀ نمایندۀ فحاش به عذرخواهی اش بود و یا پیگیری حق غصب شدۀ همکار اصفهانی شان در بدو تشکیل مجلس، که بی دلیل و بی صدا حذف شد تا بعد نوبت به که برسد.
آخرین تردیدهای من برای بستن پروندۀ اصلاحات روزی برطرف شد که یکی از اصلاح طلبان خارج از کشور فعالان حقوق بشر داخل کشور را به «هنرپیشگی» متهم کرد و در کمال تعجب بسیاری از اصلاح طلبان داخل و خارج از کشور احسنت و لایک پای پستش نثار کردند. رفع تردید من در عدم خیراندیشی اصلاح طلبان در آن برهه هرگز ناشی از این نبود که نباید فعّالان حقوق بشری داخل را نقد کرد، بلکه به این دلیل بود که نقد بله، اما چرا تخریب آنهم با این ادبیات مملو از انزجار؟ آیا احیاناً نقدهای تند اصلاح طلبان ناشی از این نبوده و نیست که ترکش نقدهای برخی از این فعالان حقوق بشر به آنان نیز اصابت کرده؟ راستی تکلیف ایران و منافع ملی چه می شود وقتی همه چیز حتی مسائل حقوق بشری قرار است دستاویز تسویه حسابهای سیاسی قرار بگیرد؟
اینکه اصلاح طلبان علاقه ای به پرداختن هزینه ورود به مباحث حقوق بشری ندارند قابل فهم است اما یک نکته به عنوان آزمون اثبات برادری و خیرخواهی اصلاح طلبانِ گریزان از پیگیری مطالبان حقوق بشری:
این روزها همگی شاهد یکصدایی رسانه های اصولگرا در حمله علیه دولت هستیم که می گویند شش ماه بعد از اجرای برجام هیچ گشایشی در اوضاع اقتصادی کشور رخ نداده است. اینجاست که من بی صبرانه منتظر اظهار نظر شجاعانۀ یک اصلاح طلب میهن پرست در مجلس، یا کسانی که در خارج از ایران قلم می زنند هستم که بدون اینکه بخواهد به قولی «نمایشی» وارد عمل شود، به دفاع از دولت روحانی پرداخته بگویند آقایان اصولگرا! دست از بهانه جویی بردارید. تعارف که نداریم. لَختی مانورهای موشکی را متوقف کنید تا بانک های خارجی ای که بی تاب بازگشتشان به کشور هستید جرأت نزدیک شدن به کشور را داشته باشند. کمی دست از تهدید آمریکا به «دفن شدن در خلیج فارس» بردارید تا سرمایه ای که فقط در جای امن می نشیند جرأت ورود به کشور پیدا کند. و من سخت منتشر اظهارات شجاعانۀ همان اصلاح طلبان هستم تا بگویند آقایان! نمایش حمله به مغازه ها به بهانۀ مبارزه با قاچاق فکاهی ای بیش نیست. مضحکه بس است. شخص رئیس جمهور به صراحت اعلام کرده اند حریف قاچاقچیان قَدَر نمی شوند. پس چرا مزاحم کسب مردم عادی ای می شوید که صرفاً کالاهای قاچاقی را که دستشان رسیده به فروش می رسانند؟
نقل قولی از مرحوم هدی صابر شنیدم که سالها پیش گفته بود اقتصاد ایران «اقتصاد غارت» است. روحش قرین آرامش که چه زیبا و موجز اوضاع کشور را سالها پیش ترسیم کرده بود. شاید بشود گفت اقتصاد ایران قربانی تعارف و مصلحت اندیشی کسانی نیز هست که می خواهند قهرمان و در مسند قدرت باشند ولی حاضر به پرداخت هزینه هم نیستند. کسانیکه هنوز باورشان نشده کیفیّت بر کمیّت غالب است و می شود با همین صندلی های اندکی که اکنون در تصرف است، کاری کرد کارستان که در تاریخ ثبت شود. کوتاه اینکه اصلاح طلبان قبل از اینکه به لحاظ کمّی مغلوب حریف شده باشند، بهای گزاف مرعوب بودن خود را می پردازند.
چون که اینها حروم لقمه اند
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی تندرستی و سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، بشیر و نذیر . حضرتعالی خود مدتی ” حضرت یوسف ” وار در زندان اوین تهران بوده اید و اکنون نیز عده ای مانند امید کوکبی ، عبدالفتاح سلطانی و نرگس محمدی و … نیز ” حضرت یوسف ” وار در زندان جهل و جهالت اند . استفتاء از حضرتعالی آنکه ، آیا تمامی افرادی که افراد فوق الذکر بیگناه را در زندان احاطه نموده اند ، اعم از مسئول زندان ، رئیس دادسرا ، نگهبان ، رفتگر ، قاضی ، نظافتچی و آخوندِ نماز جماعت خوان و … نمیدانند که ” کوک شده ” ، ” مسخ شده ” ، بدون اراده و اختیار و تهی از اندیشه انسانی بوده و شریک در ظلم بر بیگناهان هستند ؟ الحقر ___ مبشّر
———————–
سلام مبشر گرامی
برخی از این جماعت، از پس و پشتِ با گناه بودن و بی گناه بودن زندانیان بی خبرند. کارمند و کارگزار و کارگرند. مثل هر کجای دیگر. اینان نقش چندانی در دگردیسی زاد و ولدهای امنیتی و اطلاعاتی ندارند. جماعتی اما می دانند و خبر دارند و سر در پس و پشت ماجراها دارند. و هستند کسانی که رشته های کارها در دست آنان است. ام الفسادهای دگردیسیِ مورد الاشاره همینان اند. مثلا قاضی صلواتی یک عمله ی بی اختیار است که هرچه بازجوهای اطلاعات و سپاه دستور فرمایند همان می کند. و حال آنکه قاضی مثلا باید مستقل باشد. این دو جماعت – قاضی بی اختیار و بازجوی بفرموده – در یک گور فشرده می شوند حتما.
با احترام
.
با درود فراوان بر نوریزاد گرامی
آرزوی همیشگی من، تندرستی و شادی و زندگی دراز برای شما است!
می گویند، یکی در همه جا پخش کرد، که من یک نوآوری تازه کردم، همه کنجکاو شدند و رفتند تا ببینند، این نوآوری تازه چیست، با شگفتی دیدند، یک چرخ ساده است، با خشم از نوآور پرسیدند، این که چرخ است و چند هزار سال است که نوآوری شده، نوآور گفت، خودم خوب می دانم، ولی من تنها در نامش نوآوری کردم، تا بتوانم در دفتر نوآوریها درج کنم. پرسیدند، نامش چیست، پاسخ داد، خرچ! مردم دیدند باید این نوآور بیچاره و درمانده را تنها بگذارند، تا در جهان نوآوری خودش خوش باشد!
این داستان را نوشتم تا بگویم، یکی بنام حاج خانم الهام چرخنده، چون در پیشه های پیشین خود، هیچ پیشرفتی نکرد، اندیشید که، تنور داغ است و زمانش آن است که باید یک نوآوری کرد، آن نوآوری هم، چادر سر بانوان ایرانی کردن است، نوآوری ای که بیش از هزار سال است، نوآوری شده.
در بیست یک تیر هم در شهر راه افتاد و نوآوری اش را رایگان میان هم اندیشانش بخش کرد! خسته نباشند!
به یـــــزدان که گـــــر ما خرد داشتیم
کجـــــا این سر انجــــام بد داشتیم
درودبرنوریزادبزرگ.
میدونی چرا روز به روز بیشتر دوستت دارم وبرای من و شاید میلیونها مثل من قابل احترام وارزش ویژه هستی.
چون عذرخواهی رسمی رو بلدی چون اگر در گذشته وتحت تاثیر روحیات آن زمان مطلبی نوشته ای اکنون باشهامت میگویی 90 درصدش بیخود است.
ای کاش پرمدعایانی که خود رانماینده )الله //// در روی زمین میدانند عذرخواهی وتعظیم دربرابر مردم را بلد بودند.
اونها عذرخواهی را بلدند، منتها جیبشان اجازه نمیدهد!
.جناب نوریزاد سلام و عرض ادب///
سلام بر همگی
بخش هایی از سفرنامه سید رضی که قابل انتشار است:
اگر خاطرتان باشد قبلا گفتم که : من در سفرم به ان جهان روزی به بهشت رفتم و از دربان بهشت (به زبان عربی) درخواست کردم که اجازه دهد گشتی در بهشت بزنم و دربان نیز به این شرط که گرد حوریان نروم ، اجازه داد و من وارد بهشت شدم و شرح مشاهداتم از بهشت را بیان نمودم که قسمت اول ان وصف جویهای چندگانه بهشت ، شامل جوی شیر و جوی عسل و جوی شراب بود که بنا به دلایلی این بخش توسط استاد ارجمند جناب نوریزاد حذف گردید و منتشر نشد اکنون بخش دیگری از مشاهداتم از بهشت را -با رعایت خودسانسوری- ذیلا مکتوب و خدمت شما مشتاقان بهشت تقدیم میکنم با این امید که این قسمت منتشر گردد.
سفری به بارگاه کبریایی(سفرنامه سید رضی)
قسمت هفتاد و چندم -بخش2- شرح بهشت
…..چند قدم که از جوی شیر جلوتر رفتم چشمم به درخت عظیمی افتاد که از ساقه ان اسب های بالداری با زین و لگام بیرون می امدند و در فضای بهشت پرواز میکردند. با دیدن این صحنه سخت متعجب شدم و شروع به بررسی احادیث و اخبار در ذهنم کردم تا ببینم نام این درخت چیست. پس از کلی کلنجار ذهنی ناگهان به یاد حدیثی از امام علی(ع) افتادم که در بحارالانوار جلد 8 صفحه 118 امده ، در این حدیث حضرت علی میفرمایند:
همانا در بهشت درختی است که از بالایش (شاخه و برگش) زینتها و از پایش اسبان ابلق که دارای زین و لگامند و دارای بالها هستند خارج می شود. این اسبان نه دارای کثافتند و نه بول. بر این اسبان اولیاء الله سوارند و به وسیله آنها بر فراز بهشت پرواز می کنند و به هر جا که بخواهند می روند.
با خوشحالی فهمیدم که این درخت چیزی نیست جز همان درخت معروف “طوبی”. درخت طوبی بقدری عظیم و بزرگ بود که توصیف ان مشکل است ، فقط در عظمت ان همینقدر بدانید که پیامبر بنا بر حدیثی که در بحارالانوار جلد 8 صفحه 124 امده ، میفرماید: در آنجا (بهشت) درختی است (که به قدری عظمت دارد) که اگر پرنده ای از پایین تا بالایش پرواز کند هفتصد سال طول می کشد. و در بهشت خانه ای نیست مگر آنکه شاخه ای از این درخت در آن است. گفتم: این چیست یا جبرئیل؟ عرض کرد: این درخت طوبی است.
هنوز بهت زده از عظمت این درخت و اسبهایی که از ساقه ان بیرون می امدند ، بودم که ناگهان درخت طوبی با صدایی بسیار زیبا که با اندکی تساهل و تسامح میتوان گفت یک درجه از صدای استاد شجریان ضعیف تر بود ، شروع به اوازخوانی کرد و بهت مرا به حیرت مبدل نمود -ویا حیرتم را به بهت تبدیل کرد (نمیدانم بهت مرحله قویترتعجب است یا حیرت؟، خلاصه اینکه مرتبه تعجب مرا از ضعیفتر به قوی تر تبدیل کرد). با خود گفتم جل الخالق! مگر درخت هم اواز میخواند؟ که بی اختیار باز بیاد حدیثی از همان کتاب بحارالانوار و همان جلد 8 ولی صفحه 151افتادم که از قول رسول اکرم امده:
آنگاه که به معراج برده شدم و به آسمان ششم رسیدم ناگهان درختی مشاهده کردم که هرگز زیباتر و عظیم تر از آن ندیده بودم. پس به جبرئیل گفتم: ای دوست من، این درخت، چیست؟ گفت: این درخت طوبی است ای دوست من. رسول خدا فرمود: گفتم: این صدای زیبا چیست؟ گفت: ای صدای این درخت است. گفتم: چه می گوید: گفت: می گوید: چقدر به دیدار تو مشتاقم ای رسول خدا.
هنوز از حالت بهت -یا همان حیرت- مستولی بر خودم ، کاملا خارج نشده بودم که در همین اثنا چشمم به حورالعینی افتاد که به پیشواز مومنی تازه وارد به بهشت ، میرفت. گرچه من به جهت شرط دربان حق نداشتم نزدیک حوریان بروم ولی در همان یک لحظه که از فاصله نسبتا دوری چشمم به ان حورالعین افتاد دوشیزه ای دیدم به غایت زیبا که اگر در بهشت نبودم فکر میکردم وی همسر یکی از پادشاهان هزار سال قبل است که برای ابتنی در برکه ای به خارج از شهر میرود. زیرا این دوشیزه که خیل عظیمی از چاکران و کنیزان و غلامان وی را مشایعت میکردند لباسی از هفتاد نوع ابریشم خالص به تن داشت و زیور الاتی که همگی از جنس لولو و مروارید و زبرجد -بدون حتی یک دانه بدلی- بودند بر سر و گردن اویخته بود و بر سرش تاجی از جنس کرامت؟! نهاده بود و کفشهایی از جنس طلای مزین به یاقوت و لولو در پای داشت که بند های کفشش از جنس یاقوت سرخ؟!! بود.
شاید اگر ان لحظه حافظه ام یاری نمیکرد و حدیثی که در جلد هشتم بحارالانوار صفحه 129 امده ، بخاطرم نمیرسید ، باورم نمیشد که این یک حورالعین است که به پیشواز مومنی میرود و فکر میکردم یا من در زمان به هزاران سال قبل سفر کرده ام و به دربار یکی از شاهان ستمگر و جابر تاریخ وارد شده ام و این دوشیزه دارای خدم و حشم یکی از زنان صیغه ای ان پادشاه است که برای همان مراسم ابتنی که گفتم عازم دشت است و یا در حالتی معقولانه تر تصور میکردم جایی که پای نهاده ام محل فیلمبرداری یک فیلم در حال ساخت از زندگی یکی از شاهان قدیم -مانند فیلم حریم سلطان- است و این دوشیزه در حال گذر نیز هنرپیشه ایست که برای بازی در فیلم مجبور شده اینهمه زلم زینبو به خودش اویزان کند. ولی یاداوری ان حدیث مانع از شکل گیری این افکار در ذهنم شد و یقین دانستم که “او” (شاید بهتر باشد برای اشاره به حوریان بهشتی بجای واژه “او” از واژه “ان” استفاده کنم زیرا انگونه که وصف شده این حوریان اشخاصی دارای شخصیت مستقل نیستند که بتوان انها را “او” خطاب کرد بلکه در واقع وسیله هایی هستند که صرفا و صرفا برای تمتع جنسی مومن خلق شده اند و هیچ مصرف و کاربرد دیگری ندارند و “خطاب انها با واژه “ان” بامسمی تر بنظر می اید-نظر شما دوستان در اینباره چیست؟ برای من بسیار مهم است که نظر شما دوستان را نیز در اینباره بدانم بنابراین از شما خواهش میکنم لطف فرمایید و حتما نظرتان در این باره را مرقوم بفرمایید) یک حورالعین واقعی است-البته دوستان بدانند که حورالعین با حوری متفاوت است که در فرصتی دیگر فرق انها با یکدیگر را عرض خواهم کرد- زیرا در ان حدیث امده:
….همسر مؤمن یعنی حورالعین از خیمه اش خارج می شود و در حالی که او را خدمتگزاران همراهی می کنند به استقبال مؤمن می شتابد و به او درود می گوید. در این حوری هفتاد لباس حریر که تار و پودش از یاقوت و لؤلؤ و زبرجد بوده و آغشته به مشک و عنبر است، پوشیده شده است. بر سرش تاج کرامت و در پاهایش کفشهایی از طلای مزین به یاقوت و لؤلؤ و بند کفشش از یاقوت سرخ. وقتی به ولی خدا نزدیک می شود و اشتیاق خود را بر او عرضه می دارد به او چنین می گوید: ای ولی خدا، امروز دیگر روز رنج و سختی نیست (دوران سختی به سر رسید) من مال تو و تو مال منی. و به مقدار پانصد هزار سال از سالهای دنیا آغوششان (دست در گردن نهادنشان) به طول می انجامد که نه ولی خداوند و نه آن حوری دچار ملال و دلتنگی نمی شوند (در این بین) ولی خدا نظرش به گردنبندی از یاقوت سرخ می افتد که در وسطش این لوح مکتوب است: تو ای ولی خدا دوست منی و من حوری، دوست تو، وجود من به تو منتهی گردید و وجود تو به من.
با عبور حورالعین بوی غلیظی از زعفران در هوا منتشر شد چنانکه گویی پای به خانه زعفران کاری از اهالی خراسان نهاده ای و باز مرا به یاد این حدیث از امام رضا(ع) انداخت که میفرمایند:
حورالعین جنسش از خاک و زعفران بهشتی است که هرگز فساد نمی یابد.بحارالانوارجلد8 ص122.
در دلم برای مومن تازه واردی که این حورالعین به دیدارش میشتافت ارزوی سعادت و بهروزی کردم و مسیرم در بهشت را ادامه دادم -راستش من در شرح این قسمت قدری از حقیقت گویی فاصله گرفتم زیرا حقیقت امر انست که من اصلا برای ان مومن چه در دل و چه بر زبان ارزوی بهروزی و سعادت نکردم ، بلکه قدری هم به ان مومن حسادت کردم و از شما چه پنهان حتی در دل گفتم: الهی کوفتش بشه- ، هنوز مقدار زیادی از درخت طوبی فاصله نگرفته بودم که چشمم به حوض پهناوری افتاد که….(ادامه دارد)
جناب گلابتون
مطالب جنابعالی در مورد بهائیت را ملاحظه کردم. اجازه بدهید بنده بطورخلاصه مطالبی عرض کنم:
1- آئینی که شما آنرا از نظر خود بر حق میدانید، زمینه اش به اسلام بر میگردد. اگر دقیقتر بخواهم بگویم به عقاید شیخیه مستقیما مرتبط است.عقاید شیخیه توعی تفسیر توهم آمیز از شیعه اثنی عشری است.
2- شیعه اثنی عشری خودش تنها یک برداشت محدود به شاید حدود 7 در صد مسلمانان عالم است وحتی بقیه شیعیان مثل زیدی و یا کیسانی هم آنرا قبول ندارند و یا با آن موافق نیستند.
3- ابداعات و ادعای سید محمد علی باب بر اساس وجود امام زمانی که باید ظهور کند و بنحوی که در شیعه اتنی عشری و نزد شیخیه تدوین شده پایه گذاری شده. یعنی شما اگر نظریه امام زمان را قبول نداشته باشید تمام بهائیت از اول تا آخر بر آب است.
4- حال شما در نظر بگیزید که در خوشبینانه ترین حالت، 90%مسلمانان جهان اصلا نظریه امام زمان شیعه را قبول ندارند. یعنی در نزد 90 در صد مسلمانان اصلا حرف و ادعای بهائی از بیخ و بن بی اساس است.
5- از سوی دیگر وقتی شما می گوئید پیامبر اسلام مخاطبش مسلمانان هستند حتما می خواهید همان ادعای بهائیان را که این آئین ایرانی است مطرح کنید. اگر پیامبر اسلام برای آن قوم ماموریت یافت چون عرب زبان بودند لاجرم آیاتی هم که خواند به زبان عربی بود. اما تعجب اینجاست که جطور کتاب بیان و اقدس که برای ایرانیان آمده باز هم بزبان عربی هستند؟! شما که این میزان به قرآن استناد می کنید حتما دیده اید که بر اساس نص صریح قرآن هر پیامبری به زبان مردم خودش بر انگیخته میشود. حال شما از دوسنانتان بپرسید که پیامبر ایرانی آئین شما چرا به عربی نا مفهوم برای ایرانیان کتاب آورده است.
به هر حال این حرفها ربطی به حقوق شهروندی بهائیان ندارد و ایران کشور آنها هم است با همه حقوق متصور.
————-
سلام علوی گرامی
پیشنهاد می کنم در پیِ این نباشیم که کدام عقیده چهارچوبها و استخوانبندی اش درست و بی نقص است و کدام: بر هوا. که اگر به این راه داخل شویم هیچ – آری هیچ – عقیده و باوری باقی نمی ماند که بی نقص باشد و بی اعوجاج. به دنبال این باشیم که فضای امنی فراهم آوریم برای هر باوری و هر مردمی با هر گرایشی. در قرآن از بانویی جوان سخن رفته که بسیار فهیم و خواستنی و خردمند و اهل بینش است. همین بانو، پادشاه قوم خود است. منتها وی و قومش به جای خدای یگانه، خورشید می پرستند. من شخصا این بانوی خردمند را و خورشید پرستی اش را برتر از شیعه های فعلی خودمان می دانم . مته نهادن بر مغز یک مفهوم، که درست است یا نادرست، موجب پریشانی مردم می شود. از مردم بخواهیم انسان باشند. که این انسان بودن، بنیادی ترین و دلنواز ترین فصل مشترک بشری است. که اگر بند بند حقوقش مورد اعتنا قرار گیرد، گو مردم را چه گاو بپرستند چه خدای یگانه را.
با احترام
.
نوریزاد گرامی سخن شما کاملن درست است در صورتیکه کسی قصد تبلیغ کیش اءین ومذهبی را در سایت شما نداشته باشد ولی اگر غیر از این باشد دیگران هم حق اطهار نظر دارند مگر اینکه شما در مورد بعضی ها اسنتثنا قاءل باشید با پوزش
چه شد چرا کامنت من قبول نشد ممکن است دلیلش را بفرماءید
جناب نوریزاد
اجازه دهید در عین دوستی با اینگونه مطالبی که گهگاه می نویسید و آنرا مکرر می کنید موافق نباشم ،در نوشته ای هم که در تایید اجمالی نقد کبیری به بهائیت نوشتم اشاره به این مطلب کردم که جناب شما دو مقوله را از هم خوب تفکیک نمی کنید : یکی لزوم رعایت حقوق اجتماعی افراد و گروهها و لزوم رفتار و گفتار انسانی اخلاقی با یکدیگر ،و دیگر مقوله حقانیت و درستی واقعی محتوای اعتقادی افراد و گروهها ،بنظرم عدم تفکیک درست ایندو مقوله این می شود که مطلبی در گفتار شما انسان یکتاپرست مسلمان شیعه مکرر شود :”گو مردم را چه گاو بپرستند چه خدای یگانه را”! آنگاه بلحاظ ارزش گذاری روی عقاید نفس الامری ،با سنجه ای که معیار مقوله اول (رعایت حقوق فردی و اجتماعی و رفتار و گفتار اخلاقی انسانی) است اقدام به ارزش گذاری روی مقوله دوم می کنید که بنوعی اباحیگری اعتقادی شبیه تر است.
ببینید جناب نوریزاد می دانید من مدافع آزادی عقیده و بیان و لزوم گفتگوهای انسانی اخلاقی فارغ از توهین و برخوردهای خشن هستم ،و روی بنیان های اعتقادی قرآنی اسلامی معتقدم اصلا تحمیل عقیده ممکن نیست زیرا عقیده نتیجه کنش و گرایش عقلی قلبی است ،و فرضا اگر کسی را با تهدید و کتک و شکنجه بلحاظ بدن خاضع چیزی کنند ،در مرتبه روح و جان و عقل او هرگز خضوعی متصور نیست ،پس این مطلب محل بحث و تنازع نیست ،پس روی همین نکته ،کثرت و تکثر گرایش بین انسانها مساله ای طبیعی است و هیچ دو انسانی را نمی توان یافت که در همه موضوعات و مقولات طرز تفکر یکسان داشته باشند قرآن هم فرمود لا اکراه فی الدین ،اما بنظرم این کثرت و تکثر و بقول امروزیها پلورالیسم واقعی عقیدتی و گرایشات نباید ما را به وادی اباحیگری اعتقادی بکشاند که بگوییم :فرق نمی کند ارزش عقیده یک گاوپرست معادل ارزش عقیدتی یکتاپرستی است ،شما چطور چنین حکمی می کنید با اینکه میزان و معیار در صحت و درستی عقاید برهان های عقلی و وجدانی و تجربی است؟ آیا در نظر شما پرستش یک گاو که حیوانی مخلوق و محدود و نیازمند به خیلی از امور طبیعی است و هیچ برهانی آنرا تایید نمی کند ،با پرستش خدایی که خالق گاو و انسان و حیات و جهان هستی است و همه انبیاء از طرف خدای متعال آمدند تا بشر را از اینگونه جهالت ها جدا کرده و او را به فطرت توحیدی او متوجه کنند ،بلحاظ ارزش های عقلی انسانی در یک ردیف است؟! من عرض کردم ذهن شما نرود به این سمت که حقوق انسانی یک گاو پرست لازم است مراعات شود ،اینکه مفروض است و باید چنین شود ،اینکه گاو پرست بعنوان یک انسان دارای حقوق طبیعی و ذاتی است و نمی توان او را بجبر معتقد کرد موضوع بحث نیست ،اینکه مذاهب و عقاید گوناگون می توانند با یکدیگر گفتگو و بحث کنند و نباید گفتگوها سبب پریشانی افکار متنوع باشد ،هم موضوع مفروض است و شما بعنوان یک مصلح اجتماعی می توانید اینها را بگویید ،اما یک مصلح اجتماعی که خود را مسلمان هم می داند نمی شود با اباحیگری صرفا پلورالیسم واقعی در اندیشه را با صحت و بطلان واقعی آنها خلط کرده در ارزش گذاری ها گاو پرستی را هم سطح یکتاپرستی که غایت آمال و تلاش انبیاء بزرگ خدا بوده است قلمداد کند.در واقع لزوم فضای امن و احتراز از پریشانی فکری جامعه که در گفتار شما بود به این معنا ختم نمی شود که با وجود اشراف بر تکیه گاههای برهانی منطقی توحید و یکتاپرستی خدای خالق جهان و سستی و ضعف عقلی بنیان گاوپرستی آنرا در ردیف یکتا پرستی قرار دهید و حکم کنید :گو مردم را چه گاو بپرستند چه خدای یگانه را!
در مورد استشهاد به ملکه سبا ،قبلا در بحث هایی که داشتیم عرض شد که درست است لسان قرآن این است که این بانو بانوی فرهیخته و منتخب مردم سبا بود و در امور اجتماعی نیز با صاحبان خرد مملکت خود مشاوره می کرد ،و تنها عیب او عدم پرستش خالق جهان و پرستش یکی از مخلوقات خدا یعنی خورشید بود ،مع الاسف شما در این مقدمات تکیه و استناد به متن قرآن می کنید و در عین حال می خواهید آنچیزی که اصل و اساس خلقت انسان است یعنی معرفت الله و عبودیت او و شناخت خود واقعی و جهان و نحوه ربط جهان با خدای جهان ،را یک عیب معمولی و پیش پا افتاده قلمداد کنید و اموری که فرع اینهاست یعنی زندگی و رفاه مادی دنیائی را که در واقع مقدمه برای معرفه الله و عبودیت اوست اصل فرض کرده و جای اصل و فرع را تعویض کنید ،اینجاست که برداشت شما کاملا بعکس آن فلسفه ایست که قرآن از بازگو کردن این حکایت تاریخی دنبال می کند ،قرآن می گوید حتی هدهد پرنده که به الهام تکوینی فطری موحد است از شمس پرستی ملکه سبا و قوم ابراز تعجب می کند و می گوید :”أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُون”.(النمل/25)
چرا اینها بجای سجده بر خدایی که خالق آسمانها و زمین است و اوست که همه پوشیده ها در آسمانها و زمین را آشکار می کند و آگاه از پنهان و آشکار همه است ،بر خورشید مخلوق او سجده می کنند؟!
بعد هم تفصیل مواجهه و گفتگوی او با سلیمان و روشن شدن حقیقت و تسلیم برابر آنرا حکایت می کند تا به انسان بفهماند اصل چیست و فرع چیست ،آنگاه شما جای اصل و فرع در این واقعه را عوض کرده و می فرمایید :”من شخصا این بانوی خردمند را و خورشید پرستی اش را برتر از شیعه های فعلی خودمان می دانم “.
اگر مقصود از این مقایسه و حکم مقایسه بین رفتارهاست ،بحثی نیست ممکن است در مقایسه رفتاری بین ملکه سبا و برخی از معتقدین که سوء رفتار عملی دارند بهتر باشد ،اما بنظر می رسد بنیان این مقایسه و حکم همان مطلب نادرستی است که به آن اشاره شد ،اینکه شما چیزی را اصل می دانید که در نظر قرآن اصل نیست ،و چیزی را فرع می دانید که در نظر قرآن فرع نیست و این رویکرد نادرستی است.
——————————
” از مردم بخواهیم انسان باشند. که این انسان بودن، بنیادی ترین و دلنواز ترین فصل مشترک بشری است”.
من قبلا اینجا نوشته ام این تعبیر انسان و انسانیت که دستمایه بسیاری در این سایت است و اشاره دارد به مکاتب اومانیستی در زمان ما که بنیان آنها بر اصل قرار دادن انسان و غیر مسوول قرار دادن او برابر خالق خود ،تعبیری مشترک و مبهم و غیر تبیین شده است ،اگر مراد شما از انسان بودن رعایت حقوق انسانها و اخلاقیات در رفتارهای فردی و اجتماعی است ،در عین شناخت صحیح جایگاه انسان در خلقت و مسولیت او در برابر خالق خود که در شرایع انبیاء بزرگ الهی تبیین می شود ،این مطلب صحیحی است و قرآن هم در سرتاسر آیات ضمن دعوت به توحید و جهان شناسی و مبدا و منتها شناسی ،انسانها را به حسن اخلاقی و حسن معاشرت دعوت می کند ،پس انسان بودن و انسانیت روی این مبنا تعارضی با دیانت و شرایع توحیدی ندارد و این نباید موجب این شود که ما گاو پرستی که نزد عقل و حکم عقل معنایی جز حماقت و جهالت ندارد را با یکتا پرستی خالق جهان یکی بدانیم و آنچه را که انبیاء بزرگ خدا در راه آن مجاهدات کردند و کشته و سوزانده و اره شدند ،یعنی توحید و شناخت خدا و عبودیت او را با آن یکسان بدانیم و بگوییم :”گو مردم را چه گاو بپرستند چه خدای یگانه را”.
و اما اگر مراد شما از انسان و انسانیت هر آنچیزی است که مکاتب اومانیستی ضد خدا یا بی تفاوت نسبت به خدا می گویند و انسان را رها از مسولیت ها و تکالیف خود در برابر خالق جهان و انسان فقط موجودی صاحب حق می دانند که آزاد است هرچه خواست بکند و بگوید و گرایش پیدا کند حتی گاوپرستی و آلت جنسی پرستی و هرچیز دیگر ،که خوب این با مبانی اسلامی و مسلمان و شیعه بودن شما سازگار نیست.
با احترام
———————–
سلام دوست گرامی
اطمینان دارم مراد مرا هماره از مراجعه به روح انسانیِ روابطِ میان انسانها دریافته اید و می دانید که اصرار من به این است که: ما پیش از مسلمانی و اعتقاد به سایر ادیان، باید متصف به صفات انسانی باشیم . این که با هر تولد، آدمها بر بجهند و بشوند شیعه و سنی و مسیحی و یهودی و بهایی، یک غلط فاحش است. انسان ها به گمان من تا هجده سالگی و حتی تا هر کجا که خود اراده کنند باید آداب انسانی را تمرین کنند. یک دروغگو در این گردونه، نمی تواند صاحب هیچ عقیده ای باشد. من می گویم: ابتدا باید این رذالت های اخلاقی روفته شود. در نظام فکری شما یک خداباور همین که خداباور است، لابد از یک گاو پرست برتر است. من اما حتما به اخلاق و رفتار این دو بها می دهم. که اگر قرار بر این باشد که ما یکتا پرست باشیم و دزد، همان بهتر که بی خدا باشیم و پاکدست. چه پیامبرانی در این راه اره شده باشند و جماعتی از هستی ساقط.
با احترام
.
سلام متقابل
بسیار خوب ،روشن کردید که مقصود شما از انسانیت و انسان بودن ،حسن معاشرت و رعایت اخلاق و پرهیز از رذائل اخلاقی و تحلی و تزین به اخلاق نیک انسانی است ،سوال اما این است که آیا در شریعت اسلام و انبیاء امر به حسن معاشرت و حسن سلوک اخلاقی و پرهیز از رذائل اخلاقی نشده است؟ قطع نظر از روایات معتبر نبوی و روایات ماثوره از عترت طیبه ایشان ،شما بردارید یکبار قرآن را با عینک بحث های اخلاقی نیک تورق و قرائت کنید ،در می یابید که همه موضوع گفتگوها در قرآن انسان است و اخلاق انسانی است در قالب های گوناگون آیات ،آیا خود پیامبر شما غایت بعثت خویش را مکارم اخلاق معرفی نفرمود؟ (انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) این کلمه “انما “که در اول حدیث است و از ادوات حصر در لغت عرب است بسیار عجیب است ،می فرماید اصلا من فقط برای تتمیم مکارم اخلاق مبعوث شدم ،در واقع حتی مفاهیمی مثل عدالت و قسط و امور دیگر همه مقدمات تحول انسان به انسان اخلاقی و تتمیم و تکمیل مکارم اخلاقی است ، البته شما اینها را می دانید مقصودم زیره بکرمان بردن نیست ،مقصودم التفات به تعبیراتی است که می کنید شما طوری انسانیت را مقدم بر گرایش دینی می کنید که گویا اسلام ما و شما و قرآن ما و شما تهی از چیزهایی است که در ذهن شماست . دوست عزیز من نگفتم یک دروغگو ولو متدین به یک دین مقدم بر انسانی است که راستگوست و در عین حال متدین نیست ،شرافت و تقدم راستگو و راستی بر دروغگو و دروغگوئی غیر قابل انکار است ،من کجا و دین من و شما کجا مدافع یکتاپرست دزد است؟ دزدی و دزد به شدیدترین وجه در اسلام و قرآن محکوم شده و برای آن تعیین مجازات شده ،شما چرا بحث را به این سمت می برید؟ عرض من این بود که در سنجش و تقابل بین توحید و یکتاپرستی با گاو پرستی و نظائر آن طرزی تعبیر نکنیم که از آن اباحی مسلکی اعتقادی برداشت شود ،بله تکثر و پلورالیسم عقیده در جهان خارج وجود دارد ،باید به صاحبان عقیده و آراء هم احترام گذاشت و حقوق اجتماعی آنها را نیز پاس داشت ،همه اینها نیز روی این فرض استوار باشد که دروغ و دزدی محکوم است چه از موحد و چه از گاوپرست ،شما فرض را این گیرید که گاو پرست و موحد هردو راستگو و پاکدست باشند ،در این فرض این عبارت که “گو مردم را چه گاو بپرستند چه خدای یگانه را” سخنی نادرست و حتی خلاف انسانیتی است که از آن سخن می گویید.
با احترام
———————-
سلامی دوباره به سید مرتضای گرامی
بزرگوار، شما سخن مکرر مرا به وادیِ تکرار می برید. گرچه نیک می دانم جناب شما بسیار تیزهوش است و ذات سخن من می داند. من به همین جمله ی پایانی شما اعتنا می بندم. که فرموده اید: اگر گاو پرست و موحد هر دو راستگو و پاکدست باشند،……. تکلیف ما چیست لابد؟ بله؟ پاسخ من این است: این هر دو با اعتصام به باور خود، یا نه، با تربیتی که یافته اند، به کمال در این دو وادی – راستگویی و پاکدستی – رسیده اند. چه ایراد؟ غایت کتاب و دفتر و لپ تاپ و تلسکوپ و اسطرلاب و چرتکه های دوران دور به این بوده است که مثلاً یک دانشجو یا یک دانشمند بداند در پسِ فلان ستاره ی خاص، ستاره ای دیگر نیز هست با این مشخصات. حالا که دانسته، با هر وسیله، چرا بازی را بهم بزنیم که: نخیر، از این راه که رفته ای – گرچه به نتیجه رسیده ای – اما پسندیده نیست. بل باید برگردی و از این راه که من می گویم به این نتیجه برسی!! غایت دین و اراده ی الهی به این است که بشر به وسعتی از نیکی ها دست یابد. خودش هم یک راه را – که اسلام باشد – پیشنهاد کرده. و راههای دیگر را نیز با سیم خاردار و تله های انفجاری نبسته. عقل نیز می پذیرد که غایت هر اراده ای در مطلوبش متمرکز است. مطلوب بشر در مراودات بشری، یکی اش راستگویی است. از هر راهی که مردمی به این راستگویی برسند، راه را درست آمده اند. این را عقل می گوید. اگر بازی را بهم بزنیم که نخیر، گرچه این مردم به مطلوب راستگویی رسیده اند اما راهی که آمده اند مثلا تویش اهل بیت نبوده بل فلان بوده پس باطل راه بی اهل بیت باطل است. دوست من، یک سخن دیگر. من اگر قرار باشد به این چیزها بند بکنم، می زنم زیر بازی همه ی آیت الله ها و مجتهدین و طلاب سربازی نرفته. که تک به تک شان بقدر بیست سی میلیون تومان به مردم بدهکارند. و دین شان را و فهم شان را به باد می سپرم که با همه ی هیاهویشان به موی بانوان حساس اند و از غارت کشور رو بر می گردانند. آیت الله هایی که طلبه های بسیجی خودشان می ترسند و همزمان شرط مرجعیت را شجاعت می دانند.
با احترام
.
ناشناس یا آشنای گرامی
در آنزمان همه شیخ بودند و پیدایش آیت الله و حجت الاسلام در حدود صد سال آمده برای نمونه (شیخ فضل الله نوری که مخالف دین بهایی بود)
سید علی محمد ادعای امام زمانی نکردند و حتی در نوشته ها با سید گرامی صحبت از وفات امام یازدهم بوده و هیچ حرفی از مهدی یا امام زمان نبوده و ایشان ادعای قایمیت و قیامت اسلام را اعلان کردند و ادعای پیامبری نمودند و احکام اسلام را نسخ کرده و دین جدید و کتاب جدید که بیان است که هم به فارسی و هم به عربی در عرض شش سال رسالتشان تدوین نمودند . حضرت بهاالله بیش از پنجاه سال در کشور های عربی تبعید و چهل سال در عکا کشور فلسطین به دستور دولت عثمانی و ایران زندانی بودند و کتاب های فارسی (ایقان و کلمات مکنونه و مناجاتها و کتابهایکه با مطالب جدا از هم به فارسی و عربی نوشته شده و الواح که به زبان فارسی به تمام دول فرستاده شده و از جمله به شخص ناصرالدین شاه ) و شما فقط اسم کتاب اقدس را شنیده ای که به زبان عربی است .
گلابتون گرامی
با پوزش شما یا تجاهل العارف می کنید یا واقعا اطلاع ندارید ،مساله تحولات ادعایی سید علی محمد باب ،از ادعای بابیت بقیه الله ،و بعد ادعای قائمیت و مهدویت ،تا ادعای نبوت و رسالت و اعلام نسخ دین اسلام ،و حتی روی برخی تفاسیر عبارات وی در کتاب بیان و سایر آثار، ادعای الوهیت و ربوبیت او ،از متواترت تاریخ معاصر است و در بسیاری از کتب معتبر نزد بهائیان مثل فرائد گلپایگانی و کتب دیگر به آن تصریح شده است ،که اگر لازم شد همه منابع آنرا اینجا نقل خواهم کرد ،و همانطور که قبلا هم گفتم خود این تحولات ادعایی (و نه تحولات فکری که از خوبیها و محسنات اهل فکر و تفکر است) در باره خودیت خود او ،شاهد قوی و روشنی است بر یکی از دو چیز در حق باب :1-تلون و تذبذب او برای فریب عوام الناس ،2- تحیر نفسانی یا اعتقادی
وگرنه چطور ممکن است شخصی خود شناس و عارف بخود و جایگاه خود باشد و متدرجا دعاوی متناقض کند : روزی با اذعان به وجود مهدی امت ادعای بابیت و تبعیت از او کند که این حاکی از اذعان به وجود مهدی امت و مغایرت او با وی است ،روز دیگر توبه کند و قائلین به بابیت خود را لعن و نفرین کند! بعد ادعا کند من نه باب مهدی امت ،بلکه خود مهدی هستم (قائمیت) ،و روز دیگر ادعا و اعلان ظهور دین و شریعت جدید و منسوخیت دین اسلام کرده ادعای نبوت خویش کند؟!
آیا واقعا سه شخصیت متفاوت در جان او تحقق داشته است؟ یا دچار آسیب های روانی بوده است؟ یا مساله همان عوامفریبی و مفتوح کردن دکان بوده است؟ آخر چطور می شود در نزد انسان عاقل جمع بین سه منصب متغایر : بابیت و فرعیت از امامی که به او معتقد است ،بعد خود آن امام شدن ،و بعد از آن ادعای رسالت ! آیا ادعای رسالت و منسوخیت دین اسلام که ملازم با نفی امامت است با بابیت و مهدویت سازگار است؟! ( بهائی گرامی اندکی بیندیشید)
سلام بر ناظران گرامی
چندیست که در این سایت و سایر فضاهای مجازی بحث کودتای ترکیه اعم از ساختگی یا غیر ساختگی بودن آن بسیار داغ و در جریان است.واقعیت قضیه اینست که کودتا ولو اینکه به نتیجه برسد یا نرسد محکوم است.کودتا یعنی دیکته کردن نظرات عده ای(الزاما نه نظامی)بر بخش عمده ای از جامعه و به التبع نمی توان برای آن نیت خیری متصور شد.جامعه ترکیه جامعه ای مذهبیست که بخش بزرگی از آن با توجه به میراث آتاتورک لاییکها تشکیل می دهند.فارغ از اینکه کودتا واقعی بود یا نه و به نتیجه رسید یا خیر آنچه مردم ترکیه باید به آن بپردازند صرفا سلامت انتخابات ترکیه است.با این مقدمه عارضم که در ترکیه هر اتفاقی افتاده باشد مردم آن در آن سهیمند و باید پذیرای تبعات آن باشند و این چیزی نیست که بخواهد مدتها بحث محافل ایرانیان باشد.در ایران بعد از بلوای 57 اقدامی که متاسفانه ملت ایران که هیجان زده بودند و بی تفکر هرگز بدان نپرداختند نگهداری سلامت نهاد انتخابات بود.از همان بدو امر با رفراندومی که بویی از رفراندوم نداشت بحث شروع گردید و سپس جامعه واکنشی در مورد عبارت جهل آلود حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله نشان نداد و مذهبیون که در تقیه ید طولانی داشتند هر چه گفته بودند به عکس عمل کردند.گویی مردمی که صرفا شلوغ کاری را در تاریخ آموخته بودند و همواره در برابر زور با واژه انحرافی صبر خود را فریفته بودند فراموش کردند که حکومت قبلی برای چه برداشته شد؟!!حجاب اجباری شد.فضای جامعه مونولوگ گردید.محیط تفکر یعنی دانشگاه بسته شد،چوبه های دار و جوخه های اعدام برای مخالفین آراسته شد،بی قانونی و هرج و مرج تا امروز بسط یافت و در هر مرحله به هر طریقی عده ای سعی در حذف بخشی دیگر نمودند و این میسر نبود بجز با پرچم انتخابات و نمایش مضحکی که عده ای با توسل بر آن بخواهند بگویند اکثریت با ماست در حالیکه شوربختانه در این سالیان سایه شوم تفکر مذهبی بر هر چیزی سایه افکنده بود.از تایید صلاحیتها گرفته تا این اواخر که به حذف نامزد پس از انتخاب شدن کشیده شده است.ایکاش انقلابیون که صرفا یاد گرفته بودند بگویند چه را نمی خواهند می آموختند که بگویند چه چیزی را خواستارند تا امروز به این وضع اسفناک فعلی نرسیم.حضور 10ملیون نفر خارج نشین،چندپاره شدن جامعه،گریزان شدن مردم از اخلاقیات و به رسمیت نشناختن سایر بخشهای ملی تنها بخشی از نتایج فاجعه بار انقلابی بود که بدون تعقل صورت گرفت و عمده هدف آن که مردم سالاری بود هرگز محقق نشد.کاش به جای فحاشی و ترور و آتش زدن اماکن و…مشارکت کنندگان در شورش 57 یک هدف را دنبال می کردند و آن هم استوار ساختن نهاد انتخابات سالم بود.بعد از آن هرکه بر اریکه می نشست می شد راهی برای کنار زدنش یافت و دیگر نیازی به کودتا و امثالهم نبود.با نگاهی گذرا به مباحث کودتا در می یابیم که ملت ما همچنان نمی داند چه می خواهد؟!می خواهد کودتا پیروز شود تا اردوغانها بروند تا دلی ولو لختی خنک گردد ولی بازهم برای بعد آن اندیشه ای ندارد.افسوس قضیه اینجاست که این سالیان نکبت بار چند نسل ما را افسرد ولی تجربه گرانسنگی گویا به ما جز این نداده که خامنه ای باید برود.این سخن چه شباهت زیادی به سخنان فردی دارد که می گفت شاه باید برود و با این حرف ملتی را فریفت و دیکتاتوری بزرگتر از حکومت پهلوی بنیان نهاد.بیاموزیم که دگر بار چنین فریبهایی را از هرکه با هر لباسی نخوریم.
پاینده و پیروز باشید
آرتین گرامی
پاینده باشی. حضور امثال شما به آدم قوت قلب میدهد.
ﺧﯿﺎﻧﺘﻬﺎﯼ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ ﻭ ﭘﺴﺮﺵ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﻓﺎﺭﺳﯽ !!!
ﮐﺎﻭﺵ ﻋﻠﻤﯽ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﯿﺪ 1310
ﺳﺎﺧﺖ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ 1312
ﺑﺮﮔﺰﺍﺭﯼ ﻫﺰﺍﺭﻩ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ 1313
ﺗﺄﺳﯿﺲ ﻓﺮﻫﻨﮕﺴﺘﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ 1314
ﻣﻮﺯﻩ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ 1314
ﺳﺎﺧﺖ ﻣﻮﺯﻩ ﭘﺎﺭﺱ ﺷﯿﺮﺍﺯ 1315
ﺳﺎﺧﺖ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺣﺎﻓﻆ 1315
ﺳﺎﺧﺖ ﻣﻮﺯﻩ ﻣﻠﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ 1316
ﺗﺎﺳﯿﺲ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﻣﻠﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ 1316
ﺍﻧﺠﻤﻦ ﺍﺣﯿﺎﯼ ﺁﺛﺎﺭ ﻣﻠﯽ 1323
ﺍﻓﺘﺘﺎﺡ ﺍﺭﺩﻭﻫﺎﯼ ﺭﺍﻣﺴﺮ 1330
ﺳﺎﺧﺖ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺳﻌﺪﯼ 1331
ﺍﻧﺠﻤﻦ ﻣﻠﯽ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ 1331
ﺳﺎﺧﺖ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﭘﻮﺭﺳﯿﻨﺎ 1333
ﺑﻨﮕﺎﻩ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻭ ﻧﺸﺮ ﮐﺘﺎﺏ 1333
ﺑﺮﮔﺰﺍﺭﯼ ﺁﺋﯿﻦ ﻫﺰﺍﺭﻩ ﭘﻮﺭﺳﯿﻨﺎ 1333
ﮐﺎﻧﻮﻥ ﮐﺎﺭﺁﻣﻮﺯﯼ ﮐﺸﻮﺭ 1337
ﺳﺎﺧﺖ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﻋﻄﺎﺭ 1342
ﺳﺎﺧﺖ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺧﯿﺎﻡ 1342
ﺳﺎﺧﺖ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﻟﻤﻠﮏ 1342
ﺳﺎﺧﺖ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ 1342
ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺳﭙﺎﻩ ﺩﺍﻧﺶ 1342
ﺑﻨﯿﺎﺩ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﯾﺮﺍﻥ 1343
ﻣﺮﻣﺖ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﯿﺪ 1343
ﺁﻣﻮﺯﺷﮕﺎﻩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﺎﻥ ﭘﻬﻠﻮﯼ1343
ﺍﻧﺠﻤﻦ ﻣﻠﯽ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ 1345
ﺳﺎﺧﺖ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺑﺎﺑﺎﻃﺎﻫﺮ 1346
ﺳﺎﺧﺖ ﺗﺎﻻﺭ ﺭﻭﺩﮐﯽ 1346
ﺗﺎﺳﯿﺲ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﻋﻠﻮﻡ 1346
ﺳﺎﺧﺖ ﺗﺌﺎﺗﺮ ﺷﻬﺮ ﺗﻬﺮﺍﻥ 1346
ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺟﺸﻦ ﻫﻨﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ 1346
ﮐﺎﻧﻮﻥ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻓﮑﺮﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻭ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﺎﻥ 1344
ﺟﺸﻦ 2500 ﺳﺎﻟﻪ ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻫﯽ 1350
ﺳﺎﺧﺖ 2500ﻣﺪﺭﺳﻪ
ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ1350
ﺟﺸﻨﻮﺍﺭﻩ ﻓﯿﻠﻢ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺗﻬﺮﺍﻥ 1351
ﺟﺸﻨﻮﺍﺭﻩ ﺗﻮﺱ 1353
ﺍﻧﺠﻤﻦ ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻫﯽ ﻓﻠﺴﻔﻪ 1353
ﺑﺎﺯﺳﺎﺯﯼ ﺣﺮﻡ ﻭﮔﻨﺒﺪﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ 1353
ﻃﺮﺡ ﺗﻐﺬﯾﻪ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﻣﺪﺍﺭﺱ 1355
ﺳﺎﺧﺖ ﻣﻮﺯﻩ ﺭﺿﺎ ﻋﺒﺎﺳﯽ 1356
ﺳﺎﺧﺖ ﻣﻮﺯﻩ ﻓﺮﺵ ﺍﯾﺮﺍﻥ 1356
ﺳﺎﺧﺖ ﻣﻮﺯﻩ ﻫﻨﺮﻫﺎﯼ ﻣﻌﺎﺻﺮ 1356
ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﻮﺯﻩ ﻣﻔﺮﻍ ﻟﺮﺳﺘﺎﻥ 1356
ﻣﻮﺯﻩ ﻫﻨﺮﻫﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎ 1356
ﺟﺸﻦ ﻫﻨﺮ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ 1356
ﺳﺎﺧﺖ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺍﻓﺴﺮﯼ 1300
ﺗﺎﺳﯿﺲ ﭘﯿﺶ ﺁﻫﻨﮕﯽ 1304
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺩﺍﻧﺸﺴﺮﺍﯼ ﻋﺎﻟﯽ 1307
ﺗﺎﺳﯿﺲ ﺩﺍﺭﺍﻟﺘﺮﺑﯿﻪ ﻋﺸﺎﯾﺮ 1307
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺧﻮﺍﺟﻪ ﻧﺼﯿﺮ 1307
ﺍﻋﺰﺍﻡ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺭﻭﭘﺎ 1308
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺻﻨﻌﺖ 1308
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ 1314
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻋﻠﻮﻡ ﺍﻗﺼﺎﺩﯼ 1315
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻋﻠﻮﻡ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ 1315
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺻﻨﻌﺖ ﻧﻔﺖ 1318
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺷﯿﺮﺍﺯ 1325
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﺒﺮﯾﺰ 1325
ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻩ ﻫﻨﺮﻫﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎ 1328
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺟﻨﺪﯼ ﺷﺎﭘﻮﺭ ﺍﻫﻮﺍﺯ 1334
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﻣﺸﻬﺪ 1328
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﮔﺮﮔﺎﻥ 1336
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﻠﯽ ﺗﮑﻨﯿﮏ 1337
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﻠﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ 1338
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺁﺭﯾﺎﻣﻬﺮ ( ﺷﺮﯾﻒ) 1344
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺳﯿﻤﺎ 1348
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻧﻮﺷﯿﺮﻭﺍﻧﯽ ﺑﺎﺑﻞ 1348
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺻﻨﻌﺖ ﺁﺏ ﻭ ﺑﺮﻕ 1349
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﺍﺯﯼ ﮐﺮﻣﺎﻧﺸﺎﻩ 1350
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﮐﺮﻣﺎﻥ 1351
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺟﻨﺪﯼ ﺷﺎﭘﻮﺭ ﺩﺯﻓﻮﻝ 1351
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﮐﺎﺷﺎﻥ 1352
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺷﺎﻫﺮﻭﺩ 1352
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺯﻧﺠﺎﻥ 1352
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﮔﯿﻼﻥ 1353
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺳﺎﺭﯼ 1353
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻮﻋﻠﯽ ﺳﯿﻨﺎ ﻫﻤﺪﺍﻥ
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﺳﺘﺎﻥ 1353
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺳﯿﺴﺘﺎﻥ ﺑﻠﻮﭼﺴﺘﺎﻥ 1353
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻓﺮﺡ ﭘﻬﻠﻮﯼ (ﺍﻟﺰﻫﺮﺍ ) 1354
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺍﯾﻼﻡ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1355
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻫﻨﺮ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ 1356
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺻﻨﻌﺘﯽ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ 1356
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻓﺎﺭﺍﺑﯽ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ 1356
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺷﻬﺮﮐﺮﺩ 1356
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻟﺮﺳﺘﺎﻥ 1356
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﺤﻘﻖ ﺍﺭﺩﺑﯿﻠﯽ 1357
ﺑﺮﮔﺰﺍﺭﯼ ﮐﻼﺳﻬﺎﯼ ﻣﻠﯽ ﺷﺒﺎﻧﻪ
ﺳﺎﺧﺖ ﺻﺪﻫﺎ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮕﺴﺮﺍ
ﻭ ﺻﺪﻫﺎ ﮐﺎﺭ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ …
ﺁﯾﻨﺪﮔﺎﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ !
ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﺠﻠﺲ ….
ﺟﻬﺖ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺩﻭﻟﺖ
ﺗﻮﯼ ﻣﺠﻠﺲ ﻣﻄﺮﺡ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻪ
ﯾﺎ ﺳﻬﻤﯿﻪ ﺑﻨﺰﯾﻦ ﺭﻭ ﻗﻄﻊ ﮐﻨﻦ
ﯾﺎ 5 ﺩﺭﺻﺪ ﻗﯿﻤﺘﺸﻮ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺑﺪﻫﻨﺪ
ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﺎﺭﺍﻧﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺠﺎﯼ 30 ﺭﻭﺯ،
35 ﺭﻭﺯ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺑﺸﻪ …..
.
.
.
ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﻳﻪ ﺩﺯﺩ ﺑﺎ ﻳﻚ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ 1 ﻛﺎﺳﻪ ﺁﻟﻮﭼﻪ ﺧﺮﻳﺪﻧﺪ
ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ,ﺩﻭ ﺗﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ ﺗﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ
ﻭﺳﻂ ﻛﺎﺭﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﻣﭻ ﺩﺯﺩ ﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﺮﺩﻙ، ﭼﺮﺍ ﺗﻮ ﻣﺸﺖ ﻣﺸﺖ
ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟ ﺩﺯﺩ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﻱ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻱ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻣﺸﺖ
ﻣﺸﺖ ﻣﻴﺨﻮﺭﻡ؟
ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﻣﻴﮕﻪ؛
ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﻦ
ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﻣﻴﺨﻮﺭﻡ ﻭ ﺗﻮ
ﺻﺪﺍﺕ ﺩﺭ ﻧﻤﻴﺎﺩ!
ﺣﺎﻻ ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﺪ ﺍﺧﺘﻼﺳﻬﺎ ﭼﺮﺍ ﭘﯿﮕﯿﺮﯼ ﻧﻤﯿﺸﻪ
ﺍﺧﺘﻼﺳﻬﺎ
ﭘﺪﯾﺪﻩ ﺷﺎﻧﺪﯾﺰ ۹۶٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
ﺑﺎﺑﮏ ﺯﻧﺠﺎﻧﯽ ۸۵٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
ﻓﺴﺎﺩ ﺑﺎﻧﮑﯽ ۳٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺁﺭﯾﺎ ۱٫۲۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ۱٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
ﺗﺎﻣﯿﻦ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ۳۷۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
ﺻﺎﺩﻕ ﻣﺤﺼﻮﻟﯽ ۳۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺑﺎﻧﮏ ﻣﺮﮐﺰﯼ ۲۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
ﺭﺣﯿﻤﯽ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺍﻭﻝ ۱۷۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
ﺑﻨﯿﺎﺩ ﺷﻬﯿﺪ ۵۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
ﻫﺮ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﻩ ﻣﺠﻠﺲ ( × ۳۰۰ ) : ۱۵۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
ﻣﺠﻤﻮﻉ : ۱۹۹٫۳۹۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ : ۸۰٫۰۰۰٫۰۰۰
ﺳﻬﻢ ﻫﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ : ﷼ ۲٫۴۹۲٫۳۷۵٫۰۰۰
ﯾﻌﻨﯽ ﺳﻬﻢ ﻫﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻣﯽﺷﻪ ۲۴۹ ﻣﻠﯿﻮﻥ ﺗﻮﻣﺎﻥ!!!
ﺑﻌﺪ ﺍﮔﻪ ﯾﺎﺭﺍﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﻣﯽﺷﯽ!!
ﺧﻮﺍﻫﺸﺎ ﭘﺴﺖ ﻣﺠﺪﺩ ﺑﺰﻧﯿﺪ .
ﺑﮕﻮ، ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺑﻪﺟﺎﯾﯽ ﻧﻤﯽﺭﺳﺪ ﻓﺮﯾﺎﺩ،
ﮐﻼﻡ ﺣﻖ ﺩﻡ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮔﺎﻫﯽ :. . .
رییسک پلیسک فتا: ایرانیها از تلگرام استفاده نکنند.
مش قاسم: دست خودش نیست. عمله ظلم استبداده.
سلام جناب نوریزاد عزیز
سال ها پیش، فکر می کنم در دهه 60 کتابی از شما خواندم به نام دریابیم ادبیات کودکان را. این کتاب که صفحه آرایی خوب و عکس روی جلد زیبایی داشت، مخاطبان بسیاری را در آن زمان به خود جلب کرده بود؛ اما برخلاف ظاهر زیبایش متاسفانه در این کتاب ، پیشگامان ادبیات کودک ایران چون زنده یاد صمد بهرنگی ، علی اشرف درویشیان، داریوش عباداللهی، منصور یاقوتی ، محمود حکیمی و… نقد و بعضا تخریب شده بودند.
در آن زمان با وجودی که از قلم و نثر زیبای تان لذت بردم، اما بزعم من ، از بی انصافی هایی که از جمله در حق صمد بهرنگی کرده بودید، بسیار ناراحت و متاثر شدم.( کاری که سالها بعد متاسفانه رضا رهگذر در کتاب صمد بهرنگی آنگونه که بود، بسیار ناجوانمردانه تکرار کرد و کسی هم پاسخش را نداد.)
حال سالها از آن ایام سپری شده است ولی کتاب شما در تاریخ ادبیات ما ثبت شده و در کارنامه ادبی شما ، به نام شما رقم خورده است.
اگر هنوز شما بر همان عقیده آن ایام هستید که سخنی با شما نخواهم نداشت و همین قدر که مصدع اوقات شما شده ام عذر خواهی می کنم. اما اگر دیدگاه و تفکر شما نسبت به این عزیزان تغییر کرده و حاضر به تجدید نظر هستید، بسیار خوشحال خواهم شد حال که سالگرد زنده یاد صمد بهرنگی نزدیک است(16 شهریور) مقاله ویا نوشته ای از خود را درباره این عزیز (که اشاره ای به کتاب خود و دیگر نویسندگان کودک در این کتاب شده باشد) در وبلاگ و درصورت امکان در مطبوعات، حتی اگر لازم باشد به نام مستعار منتشر فرمایید. به رهگذر هم باید پاسخی درخور داد، اگر لازم دانستید. اگر نیازی دانستید و خواستید به فلسفه نوشتار خود اشاره کنید و احیانا از شخص من، ممنون خواهم شد به صورت مستعا ر به نام من اشاره شود.
یا حق
——————————-
سلام جلیل گرامی
نوشته های دوران جهالت من بسیارند. آنچه که میزان درستیِ آنها را می تواند بسنجد، خردمندانه بودنشان است. در میان آن نوشته های من، هستند نوشته هایی که منصفانه و خردمندانه اند. اما این کتاب، بله، سرشار از تعصب است. همان خمیر مایه ی ادبی سال 64 که در اغلب نوشته های انقلابی نمود داشت. من نود درصد این کتاب را نادرست و متعصبانه می دانم. قلم عبوس و ناشکیبا است.
سپاس
.
درود بر آزاد مردی که به اشتباهات خویش اعتراف می نماید . کاری که مردانی همچون نوریزاد . طبرزدی از عهده اش بر می آیند
همه منطقه را جهل اسلامی گرفته است. خارجیان هم از این جهل برای دسترسی به نفت استفاده میکنند. یا باید صبر کنیم که جاهل ها همدیگر را تا آخرین نفر بکشند. یا با جهل مبارزه کنیم. مصیبت اصلی این است شما اگر یک نفر جاهل را عاقل کنید. آحوند ها 10 نفر عاقل را جاهل میکنند.
باسلام واحترام لطفا در صورت تاييد منتشر كنيد باتشكر وسپاس
احسان فتاحي روزنامه نگار وفعال حقوق بشر
شهرام احمدی را به مادرش باز گردانید.((ماهستيم خانواده شهرام))
بزن باران که دیوان در کمین اند پلیدان در لباس زهد و دین اند
بزن باران ستمکاران به کارند نهان در ظلمت،اما بی شمارند
بزن باران که دین را دام کردند شکار خلق و صید خام کردند
بزن باران خدا بازیچه ایی شد که با آن کسب ننگ و نام کردند
چهل سال است كه در ایران سهم زيادی از برگ های تقويم يادآور سالگردهای اعدام زندانیان سیاسی، و دستگيری عزيزانمان شده است.
جوانانی كه بهارهای عمر خود را در پشت ميله های زندان سپری كردند، و چه پدر و مادرهای كه در حسرت ديدار عزيزان زندانی شان، یک روز از عمرشان به يک سال می گذرد، و در اين ميان نقش ما ذره اي از بزرگداشت يادشان، حمايت و ايستادگی و همدردی با آنان، و تلاش براي رسیدن به آزادي شان، شايد كمترين بخش داستان غم انگيز زندگی که سیاست مداران جمهوری اسلامی بر آنان تحمیل کرده را التيام بخشد.
ديوان عالي رژیم اسلامي حكم اعدام شهرام احمدي ٢٨ ساله كه در زندان رجايي شهر كرج محبوس است را پس از تأييد دوباره از سوي قاضي جلاد مقيسه، به تأييد رساند.
شهرام احمدی از ۶ اردیبهشت ۸۸ در زندان به سر می برد، حکم اعدام او درحالی از سوی دیوان عالی کشور تایید شده که پیشتر از سوی همین دیوان نقض شده بود. پدر او می گوید: “سال ۸۸ که آقای خامنه ای به کردستان سفر کردند، قبل از سفر ایشان، عده ای را بازداشت کردند. ۶ اردیبهشت بود که شهرام را هم بازداشت کردند. ۵ ماه بعد از او هم، پسر دیگرم را در حالی که هنوز ۱۸ سال هم نشده بود بازداشت و بعد اعدام کردند، حالا هم حکم اعدام شهرام را تایید کرده اند. اول می گفتند صحبت ها و تبلیغات مذهبی او و دوستانش برخلاف وحدت است، بعد اتهام محاربه زدند. او عضو هیچ گروه و حزبی نبوده و هیچ وقت هم اسلحه نداشته و اصلا اسلحه دست نگرفته که به او اتهام محاربه زده اند. حتی یک بار چاقو هم به دست نگرفته. او را فقط به خاطر عقیده بازداشت کردند.”
این زندانی سیاسی مذهبی ٣٣ ماه در سلولهاي انفرادي وزارت اطلاعات سنندج و زنجان تحت شكنجه و بازجوي قرار گرفت و سر انجام بعد از ٤٣ ماه بلاتكليفی در مهرماه ١٣٩١ در شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب به قضاوت قاضی «محمد مقيسه» در دادگاهي ٥ دقيقه اي و در حضور وكيل تسخيری به اتهام محاربه به اعدام محكوم شد. سرانجام در چهارمين سال دستگيری و تحمل سخت ترين شكنجه های روحی و جسمی در ارديبهشت ١٣٩٢ حكم اعدام فوق به وكيل تسخيری ابلاغ می گردد.
شهرام احمدي در دل نوشته اي خطاب به گزارشگر ویژه حقوق بشر در امور ایران گفته بود:
((داستانم را میدانید. برادرم را کشتند، مادرم را نیمهجان کردند، همسرم را چشم به راه نگه داشتند و اینک هشت سال است که من زندانیام. اکنون که این نامه را شروع کردهام، نمیدانم که آیا روح آشفتهام نوشتن آن را تا به آخر تاب خواهد آورد و نمیدانم که آیا نامه نوشتهشده به دست شما خواهد رسید یا نه. حتما میدانید، یعنی امیدوارم که بدانید، دیوان عالی این بار تقاضای اعاده دادرسی من را رد کرده و فاصله من با مرگ از هر زمان دیگری کمتر است.))
همچنين مادر شهرام احمدی پیشتر در نامه ای که در سایت ندای سبز ایران منتشر شده بود خطاب به مادر ستار بهشتی نوشته بود: “ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﻣﺰﺍﺭ ستارت ﮐﺠﺎﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ دیدارﺶ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ. ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﻗﺒﺮ ﺑﻬﺮﺍمم ﮐﺠﺎﺳﺖ.
ما کردهای سنی هم باید در این کشور حق حیات داشته باشیم. زندگی را بر ما حرام کردهاند. خانوادهمان را نابود کردهاند باز هم دست بردار نیستند. مگر ما چه گناهی داریم جز سنی بودن و کرد بودن؟ به خدا سنگ هم اگر بود تا حالا آب شده بود. این آقایان که به روز جزا ایمان ندارند اما من میدانم تقاص همه این ظلمها را روزی خواهند داد.
شایان ذکر است، دبیرکل کل سازمان ملل آقای بانکی مون در گزارشی در اواخر سال ۹۴ ضمن انتقاد از اعدامها در ایران به پرونده شهرام احمدی بعنوان یکی از موارد پرابهام قضائی در ایران نیز اشاره کرد.
شهرام احمدی در حال حاضر از ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻋﻔﻮﻧﺖ ﻛﻠﻴﻪ ﻭ ﺭﻭﺩﻩ ﺭﻧﺞ ﻣﻴﺒﺮﺩ و در سالن ۱۲ زندان رجایی شهر نگهداری می شود.
لازم به یادآوری است که این زندانی سنی مذهب با استفاده از ماده ۱۸۳ محاربه به اعدام محکوم شد که این ماده در حال حاضر حذف شده و حکم اعدام وی بایستی لغو شود.
نهادهای امنیتی و قضائی شهرام احمدی را متهم به سلفی گری و ارتباط با گروههای مسلح تندرو و مشارکت در عملیات مسلحانه کرده اند با اینحال آقای احمدی بارها با انتشار نامه هایی از زندان این اتهامات را ساختگی دانسته و تنها جرم خود را تبلیغ مذهب خود عنوان کرده است
هم اکنون بيشتر از ٣٠٠ زندانی اهل سنت در زندانهای جمهوری اسلامی ايران زندانی اند، که بیش از ٧٥ نفر از آنها در زندان رجايی شهر نگهداری میشوند، كه شهرام احمدی به همراه ٢٦ زندانی ديگر از جمله زندانيان محكوم به اعدام هست.
تداوم مجازات وحشيانه اعدام در شهرهاي مختلف كشور حتي در آستانه روز جهاني عليه اعدام نشانگر آن است كه اين رژيم منفور تا كجا براي حفظ حاكميت خود به سركوب و مجازاتهاي وحشيانه يي چون اعدام نيازمند است.
فاشيسم ديني ولايت فقيه حاكم بر ايران ناتوان از پاسخگويي به ابتدايي ترين نيازهاي مردم ايران براي جلوگيري از گسترش اعتراضهاي مردمي، راهي جز توسل به گسترش سركوب و اعدام در پيش روي خود نمي بينند.
ما با حمایت از خواستههای حقوقی و قانونی شهرام احمدي از تمامی سازمانها و نهادهای مدافع حقوق بشر، رسانههای جمعی، فعالان مدنی و سیاسی؛ واکنش مناسب و اقدام فوری نسبت به وضعیت خطرناک جسمي وجلوگيري از إعدام شهرام احمدي را خواستاریم. ما امیدوار هستیم همگان نسبت به بیانیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیونها و پروتکلهای الحاقی آن مسئولانه رفتار کرده و با پرهیز کردن از بیعملی و سکوت اختیار کردنهای مصلحتی، هدف والای انسانی دفاع از حقوق بشر را بدون تبعیض عملی کنند
ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺗﻼﺵ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺗﺎ شهرام وﻫﻤﻪ ﯼ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﻋﻘﯿﺪﺗﯽ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﺗﺤﻘﻖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺸﺮﻭﻉ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺁﺯﺍﺩ ﮔﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻇﻠﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﮊﯾﻢ ﻧﺠﺎﺕ ﯾﺎﺑﻨﺪ.”
سید مرتضی گرامی
در سوره السجده آیه 5 توضیح داده شده که امر (دستورات)خداوند از آسمان به زمین میآید و در یک روز که مقدار آن هزار سال است دوباره به آسمان برمیگردد از روزیکه حضرت محمد به پیامبری مبعوث شد تا وفات امام حسن عسکری 260 سال طول کشید و دیانت اسلام بعد از وفات امام 1000 سال طول کشید که بعد از 1260 سال قیامت اسلام شد و قایم آل محمد ظهور کرد.
نوشته های من بدون یک حرف کم و زیادی نداره و من بخوبی میدانم که عمر ادیان دیگر چند ساله برای مثال دین یهود 1330سال قبل از دین مسیح و زرتشت 1000 سال قبل از مسیح و بودیسم 560 سال قبل از مسیح و اسلام 622 سال بعد از دین مسیح آمده
سید گرامی : این تناقض گویی های شما است که در پایین آمده
آیه 5 سوره الم سجده اینطور است :
“يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ في يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون”
ترجمه :امور اين جهان را از آسمان به سوى زمين تدبير مى كند سپس در روزى كه مقدار آن هزار سال از سالهايى است كه شما مى شمريد به سوى او باز مى گردد (و دنيا پايان مى يابد).
توضیح : منظور از اين آيه به قرينه آيات ديگر قرآن، و نيز رواياتى كه در تفسير آيه وارد شده چيز ديگرى است ،و آن اينكه: خداوند اين جهان را آفريده، و آسمان و زمين را با تدبير خاصى نظم بخشيده، و به انسانها و ديگر موجودات زنده لباس حيات پوشانده، ولى در پايان جهان اين تدبير را بر مى چيند، خورشيد تاريك و ستارگان بى فروغ مى شوند و به گفته قرآن، آسمانها را همچون طومارى در مى نوردد، تا به حالت قبل از گسترش اين جهان در مى آيند:” يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ”:” آن روز كه آسمان را همچون طومارى در هم مى پيچيم، سپس همانگونه كه آفرينش را آغاز كرديم آن را باز مى گردانيم” ..،و به دنبال در هم پيچيده شدن اين جهان طرحى نوين و جهانى وسيعتر ابداع مى گردد، يعنى پس از پايان اين دنيا جهان ديگر آغاز مى شود.
بتعبیر دیگر خداوند تمام عالم هستى را از آسمان گرفته تا زمين، زير پوشش تدبير خود قرار داده است، و جز او مدبرى در اين جهان وجود ندارد ،سپس مى افزايد:” تدبير امور در روزى كه مقدار آن هزار سال از سالهايى است كه شما مى شماريد به سوى او باز مى گردد” (ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ) ، پس منظور از اين روز، روز قيامت است.
این مضمون این آیه است ،بنظر می رسد بهائیت برای اثبات درستی آیین خود چند خلط در معنای این آیه انجام داده اند،آنها می گویند :
1-منظور از” امر” در اين آيه” دين و مذهب” است!
2- ” تدبير” بمعنى فرستادن دين است!
3-” عروج” هم بمعنى برداشتن و نسخ دين است!
بعد گفته اند با اين حساب آیه هر مذهبى بيش از هزار سال نمیىتواند عمر كند و بايد جاى خود را به مذهب ديگر بسپارد و به اين ترتيب مى گويند: ما قرآن را قبول داريم، اما مطابق همين قرآن پس از گذشتن هزار سال مذهب ديگر خواهد آمد!! و امروز روی همین محاسبه سر انگشتی! که در کلام گلابتون هم هست هزار سال از ظهور اسلام گذشت و دین جدید و پیامبر جدید که بهائیت و بهاء الله است ظهور کرده است.
این حاصل استدلال بهائیت به این آیه شریفه است.
—————
نقد:
اولا : کلمه “امر” نه برحسب لغت و نه برحسب عرف قرآن هیچگاه بمعنای “دین و مذهب” نیامده است ، در واقع كلمه” امر” را به معنى دين و مذهب گرفتن نه تنها دليلى ندارد بلكه آيات ديگر قرآن آن را نفى مى كند، زيرا در آيات ديگرى” امر” به معنى فرمان آفرينش استعمال شده است مانند” إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ” (آيه 82 سوره يس)” جز اين نيست كه امر او اين است كه هر گاه چيزى را اراده كند مى گويد موجود باش!، فورا موجود مى شود”.
در اين آيه و آيات ديگرى مانند آيه 50 سوره قمر، و 27 سوره مؤمنون، و 54 سوره اعراف، و 32 سوره ابراهيم، و 12 سوره نحل، و 25 سوره روم، و آيه 12 سوره جاثيه، و بسيارى آيات ديگر امر به همين معنى امر تكوينى استعمال شده، نه به معنى تشريع دين و مذهب.
اساسا هر جا سخن از آسمان و زمين و آفرينش و خلقت و مانند اينها است امر به همين معنى است و ملاحظه می کنید که آیات قبل از آیه مورد بحث در مورد خلقت آسمانها و زمین است.
ثانیا : کلمه “تدبیر” یا “یدبر” در هیچ کجای قرآن در معنای “فرستادن دین” بکار نرفته است،و این كلمه نيز در مورد خلقت و آفرينش و سامان بخشيدن به وضع جهان هستى به كار مى رود، نه به معنى نازل گردانيدن مذهب، لذا مى بينيم در آيات ديگر قرآن در مورد دين و مذهب هرگز كلمه” تدبير” به كار نرفته بلكه كلمه” تشريع” يا” تنزيل” يا” انزال” به كار رفته است،مثل شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً:” سرآغاز شريعت از چيزى بود كه به نوح توصيه كرد” (شورى- 13).
ثالثا : كلمه” عروج” در زبان عربی به معنى” صعود كردن و بالا رفتن” است، نه به معنى نسخ اديان و زائل شدن آنها، و در هيچ جاى قرآن” عروج” به معنى” نسخ” بکار نرفته است و در مورد اديان همان كلمه” نسخ” يا” تبديل” و امثال آن به كار مى رود.
رابعا: ما اصلی نداریم به این صورت که هر هزار سال دین جدیدی دین سابق را کنار زده و نسخ کند ،در واقع تاریخ انبیاء گذشته نیز از چنین اصلی تبعیت نکرده است زيرا فاصله اديان گذشته با يكديگر در هيچ مورد يكهزار سال نبوده است!.
مثلا فاصله ميان ظهور حضرت” موسى” ع و حضرت” مسيح” ع بيش از 1500 سال و فاصله ميان حضرت مسيح ع و ظهور پيامبر بزرگ اسلام ص كمتر از 600 سال، است! همانطور كه ملاحظه مى كنيد هيچ يك از اين دو نه تنها با هزار سال كه بهائیان مى گويند جور نيست بلكه فاصله زيادى دارد.
فاصله ميان ظهور” نوح” ع كه يكى از پيامبران” اولوا العزم” و پايه گذار آئين و شريعت خاصى است با ” ابراهيم” ع كه يكى ديگر از پيامبران صاحب شريعت است بيش از 1600 سال و فاصله” ابراهيم” ع با” موسى” ع را كمتر از 500 سال نوشته اند.
خامسا : از همه اينها كه بگذريم ادعای سيد على محمد باب كه اينهمه توجيهات ناروا را به خاطر او متحمل شده اند با اين حساب سازگار نیست! زيرا به اعتراف خو دبهائیت تولد سید علی محمد در سال 1325 و شروع ادعاي نبوتش در سال 1260 هجرى قمرى بود و با توجه به اينكه شروع دعوت پيامبر اسلام ص 13 سال پيش از هجرت بوده فاصله ميان اين دو 1273 سال مى شود نه هزار سال! يعنى” 273″ سال ناقابل اضافه دارد! حالا ما با چه نقشه اى اين” 273″ سال را زير آب كنيم و چگونه اين عدد بزرگ را ناديده بگيريم ،بهائی ها می دانند!
بنابر این روشن شد که آیه پنج سوره سجده که بزرگان بهائیت خیلی هم روی آن مانور می دهند اولا مربوط به تدبیر جهان خلقت بعد از ایجاد آن است و ثانیا مربوط است به مهلت و انتهای تدبیر و آغاز جهان آخرت ،پس این آیه هم هیچ ربطی به شریعت و مذهب و نسخ شریعت قبلی یا نسخ خای هزارساله ندارد.
———————————————————————————
از آمدن دیانت اسلام 1000 سال گذشت ولی دنیا پایان نیافت(طبق نوشته شما) باز هم میگویم که قرآن برای مسلمین آمده نه برای یهود و نصارا و در این آیه توضیح داده شده که امر(دستورات) خداوند از آسمان به زمین میآید(این دستورات به چه شخصی داده شده ؟بصورت کتاب که قرآن است) و همان دستورات به آسمان برمیگردد که مقدار آن 1000 سال است
گلابتون گرامی
خوب خود شما نوشته مرا نقل کرده اید و من نیازی به این نمی بینم که آنرا دوباره توضیح دهم ،اگر نوشته من دارای تناقض درونی هست ،باید این تناقض را نشان داد ،نه فقط آنرا نقل کرد و ادعای نادرست بهائیت را تکرار کرد.
اما در مورد نکات دیگر نوشته شما :
شما می گویید :” امر (دستورات)خداوند از آسمان به زمین میآید و در یک روز که مقدار آن هزار سال است دوباره به آسمان برمیگردد..”
(پایان)
من در این نوشته با بحث لغوی و قرآنی نشان دادم که کلمه “الامر” در آیه شریفه نه بمعنی “دین” است و نه بمعنی “دستور یا دستورات” ،شما اگر کلمه “الامر” در آیه را بمعنی دستور و دین بگیرید ،توجه نمی کنید که این کلمه در آیه شریفه مفعول فعل “یدبر” است؟ یدبر یعنی تدبیر و اداره می کند ،و تدبیر یعنی اداره کردن ،توجه نمی کنید که :اداره کردن دین یا اداره کردن دستور ،معنای معقولی ندارد؟ ضمن اینکه بقرائن داخلی آیه و آیات قبل آن که در مورد خلقت آسمانها و زمین است ،نیز بقرینه موارد استعمال کلمه “امر” در قرآن روشن شد که هیچگاه امر در قرآن بمعنای دین یا دستور بتعبیر شما بکار نرفته ،بنابر این قرائن لغوی و آیات قبل آن و آیات دیگر معلوم شد که آیه در صدد بیان تدبیر تکوینی و قوانین تکوینی جهان توسط خدای متعال است نه در مقام بیان وضع یا رفع دین یا دستور دینی .
نکته دیگر این است که تعبیر “فی یوم کان مقداره الف سنه …” باصطلاح ادبی این جار و مجرور “فی یوم” قید یا ظرف برای عروج یا یعرج است که بدنبال حرف عطف “ثم” آمده است ،نه اینکه قید و ظرف برای یدبر باشد ،از اینجا معلوم می شود که عروج امر تکوینی و تدبیر در هزار سال ،مطلبی است مربوط به جهان آخرت و قیامتی که بدنبال درهم ریزش نظام جهان پیش خواهد آمد ،پس معلوم شد اصلا آیه اشاره به امور تکوینی جهان دارد و ربطی به مساله تشریع و ادیان و وضع و رفع آنها در هزار سال ندارد ،بنابر این سوالی که شما در انتهای نوشته خود مطرح کردید که :””از آمدن دیانت اسلام 1000 سال گذشت ولی دنیا پایان نیافت(طبق نوشته شما)””.
سوال بی وجهی بود ،زیرا کسی نگفت که از زمان ظهور اسلام و دعوت پیامبر ،هزار سال که گذشت جهان پایان می یابد! آیا من در نوشته ام که اکنون هم پیش روی خوانندگان و شماست چنین چیزی گفتم؟ توضیح من این بود که امر تدبیر تکوینی و قوانین تکوینی حاکم بر جهان خلقت بعهده خدایی است که آسمانها و زمین را خلق کرد ،و برخلاف قول یهود که گفتند :یدالله مغلوله ،و گفتند خدا جهان را خلق کرد و کنار رفت! ظرافت تعبیر قرآن را دریابید که با کاربرد فعل مضارع حاکی از استمرار فرمود :”یدبر” ،یعنی آن خدایی که اسمانها و زمین و مجموعه جهان را آفرید ،هم اکنون آن فآن نیز در هر حال تدبیر آن است و این تدبیر ادامه دارد ،نه آیه فرمود و نه گفتار من این بود که این “یدبر” و تدبیر مستمر مقید است به هزار سال! ،حرف این بود که در انتهای جهان که زمان آن فقط معلوم خدای متعال است ،این تدبیر در هزار سال برداشته خواهد شد ،یعنی هزار سال قید و غایت بالا رفتن یا عروج است نه قید تدبیر ،در واقع همه نکته در آن تعبیر “ثم” در آیه است که شما به آن توجه نکردید : فرمود خدا جهان را آفرید و خدا جهان را تدبیر می کند سپس (ثم) امر این تدبیر تکوینی هزار ساله یعرج …
این توضیحی بود که در همین نوشته بالا که شما نقل کردید هست.
منتها شما بهائی ها چون از ابتدا “الامر” را بمعنای دین یا دستورات می گیرید چیزهایی را به آیه تحمیل می کنید که غیر واقعی و بدون شاهد است که توضیح داده شد : نه الامر بمعنای دین است ،نه تدبیر دین معنایی دارد ،بلکه باید تشریع دین یا تاسیس دین تعبیر شود که در قرآن تعبیر فرمود “شرع لکم..”.
و نه “یعرج” و “عروج” در زبان و لغت عرب بمعنای “نسخ و زایل کردن” است که شما بگویید خدا هر هزار سال دینی را می آورد و راس هزار سال دین قبلی را زایل می کند!
شما ضمنا اذعان کردید که واقعیت تاریخی ادیان هم با این ضابطه شما سازگار نیست ،برای اینکه فاصله زمانی بین شرایع مهمی مثل شریعت ابراهیم و موسی و عیسی و محمد هیچکدام هزار سال نبوده است ،و در واقع بهائیت بدروغ برای مشروعیت بخشیدن به ادعای کذب سید علی محمد ،اقدام به چنین ضرب القاعده ای کردند.
در مورد جمع و تفریق و توجیه عدد هزار سال هم ظاهرا بهائی ها خوب ریاضی نخواندند! توجه کنید : مبدا تاریخ هجری اسلامی سال هجرت پیامبر اسلام است از مکه به مدینه ،اما بهائی توجه نمی کند که شروع بعثت و دعوت پیامبر که از سال هجرت ایشان از مکه به مدینه آغاز نشده ! ،پیامبر 13 سال قبل از هجرت از مکه به مدینه ،به پیامبری مبعوث شدند ،و 13 سال در سر و علن دعوت به اسلام کردند ،سال وفات امام عسکری سلام الله علیه هم سال 260 هجری است ،یعنی 260 سال پس از هجرت پیامبر از مکه بمدینه ایشان از دنیا رفته است ،13 را با 260 جمع کنید می شود چند ؟ می شود 273 سال ،یعنی ظهور و دعوت و بعثت پیامبر تا زمان وفات امام عسکری می شود 273 سال نه 260 سال.ادعای نبوت سید علی محمد باب هم برحسب سال قمری سال 1260 قمری بوده است ،پس با احتساب آن 13 سال دعوت و بعثت پیامبر ،فاصله ظهور و دعوت پیامبر با ظهور و دعوت ادعایی سید علی محمد می شود 1273 سال نه 1000 سال ،در حالیکه بتحلیل شما از آیه باید بین ظهور و دعوت دو پیامبر دقیقا هزار سال فاصله شود ،در واقع سید علی محمد باب باید 273 سال قبل تر از این سال وجود می داشت و ادعای رسالت می کرد تا در راس هزار سال مطابق تحلیل بهائیت از آیه شریفه ،پیامبر جدید باشد! و اینطور نشد و این وسط 273 سال ناقابل با حساب من درآوردی بهائیت از آیه جور در نمی آید.بنابر این روشن شد که نه آیه قرآن در مقام افاده چنین معنای من درآوردی بهائیت است ،و نه ادعای سید علی محمد باب با برداشت از این آیه هماهنگ نیست.
اینکه در انتهای نوشته اتان گفتید قرآن برای مسلمین آمده ،سخن نادرستی است ،چون قبل از نزول وحی و قرآن که مسلمینی وجود نداشتند که قرآن برای آنها باشد! بعد از اینکه وحی نازل می شود آنکه آنرا می پذیرد و به آن ایمان می آورد مسلمان نامیده می شود و آنکه آنرا نمی پذیرد کافر نامیده می شود .از اینجا معلوم می شود مخاطب قرآن عموم بشریت و همه انسانها هستند اعم از یهود و نصاری و ملاحده و منکران خدا و همه انسانها ،و این بحث را در پست قبل با یکی از کامنت گذاران مطرح کردم.
و نکته دیگر اینکه تعبیر “و همان دستورات به آسمان برمیگردد که مقدار آن 1000 سال است” اساسا تعبیر معقولی نیست ،بازگشت دستورات به آسمان اصلا یعنی چه؟!
در این بحثی که شما مطرح می کنید آمد و رفت ادیان را به “تشریع” و “نسخ” تعبیر می کنند ، مثلا می گویند : دین عیسی همه یا بعضی از احکام دین موسی را “نسخ” کرد ،نمی گویند با آمدن دین عیسی ،همه یا بعضی از دین موسی ” به آسمان رفت” به آسمان رفتن دستورات و دین قبلی اصلا بی معناست ،تعبیر قرآن هم “نسخ” است و نسخ یعنی ازاله و زائل کردن و برداشتن ،نه به آسمان بردن .
و نکته آخر اینکه اصلا برخی از مفسرین احتمال داده اند که تعبیراتی این چنینی مثل “هزار سال” اشاره به کثرت و طولانی بودن یک حقیقت است نه تعیین دقیق هزار سال ،روی این احتمال هم تلاش بهائیت برای توجیه ادعای دروغین سید علی محمد،بیشتر بر آب است!
موفق باشید
اقامرثضی گرامی تعجب کردم که نوشته شما در جواب گلابتون ثبت شده
امیر گرامی
چرا چنین تعجبی کردید؟ اینجا که مدیر محترم سایت همه نظرات کامنت نویسان و از جمله این بنده را با امانت منعکس می کند ،حتی ملاحظه می کنی که در این سایت بهائی محترمی آزادانه عقائد خود را تبیین و ترویج می کند و البته دیگران نیز آزادند که علل بی پایگی آیین بهائیت را تبیین کنند ،بنابر این من وجه تعجب امیر گرامی را متوجه نشدم
اقا مرتضی گرامی برای اینکه دلیل تعجب شما را بگویم ضروریست اول به علت اشتباهی که در برداشت دو کامنت خود که به نظرم رسید که حذف شد و امروز متوجه شدم که حذف نشده از اقای نوریزاد ومدیر سایتشان حاضعانه معذرت حواهی کنم با امید قبول پوزش فکر میکنم جواب شما داده شده باشد
در پاسخ دوستانی که می گویند مگر ممکن است اردوغان مرتکب چنین خطایی شود و چنین کودتای نمایشی راه اندازد و خود را به خطر اندازد باید بگویم شما باید مسایل را از منظر اردوغان بنگرید. وی یک روان پریش خود بزرگ بین است که در توهم راه اندازی امپراطوری عثمانی به سر می برد.
اردوغان به خوبی می داند ارتش ترکیه اجازه نخواهد داد چنین فرد روان پریشی کشور را به نابودی بکشاند. بنا بر این درگیری با ارتش امری غیر قابل اجتناب است پس بهتر است پیش دستی کند و قبل از قیام ارتشیان دست به پاکسازی غیر خودی ها بزند. اردوغان نمونه متقابل سران جمهوری اسلامی است. ملایان ما از شیعیان عراق و سوریه و لبنان حمایت کردند و وی از سنیان حمایت کرد. هر چه ملایان ما کردند او تابع النعل بالنعل در باب هم پیمانان سنی کرد. بعد که معلوم شد چه غلطی کرده و داعش گریبانش را گرفته آمده از پوتین غذر خواهی کرده و می گوید باید به سوریه نزدیک تر شود. اردوغان همان کاری را می کند که ملایان ما سی و هفت سال پیش کردند. مسیله طوری واضح است که انسان فکر می کند ملایان ما به وی زنگ زده اند و گام به گام کار قضیه را برایش توضیح داده اند.
در نهایت این که اردوغان وارد بازی باخت باخت شده است. معلوم است که نظام سکولار ترکیه مستحکم تر از آن است که به دست یک روان پریش نابود شود. حال او چه پیش دستی می کرد چه نمی کرد مردم ترکیه حد و مرزی برایش تعیین می کردند. اکنون هم با وجود ترفند کودتا ماجرا به پایان نرسیده و بازی تازه آغاز شده است.
اردوغان در مصاحبه با سی ان ان سعی کرد یک سوال عمده را توجیه کند که موفق نشد و کار را بد تر کرد.
سوال این است که نظامیان چطور در نخستین گام دست کم اردوغان را بی سر و صدا دستگیر نکردند؟
اردوغان برای توجیه این ماجرا می گوید: ” بعد از آن که متوجه شدیم تحرکات نظامی در چند شهر در جریان است ! محل اقامت را تغییر دادیم و جان سالم به در بردیم”
تصور کنید کودتا چیان مهم ترین هدف خود که رییس جمهور و دیگر مقامات حکومتی اند را رها کرده اند و در شهر مانور می دهند! چنین خطایی از نخبگان نظامی قابل قبول نیست
برخی دوستان که از ترکیه با خبرند به من اطلاع دادند که فاصله زمانی پانزده دقیقه مورد ادعای اردوغان دروغ است و وی ساعت ها بعد از راه افتادن ستون های نظامیان محل اقامتش را تغییر داد و راهی فرودگاه شد و به سمت استانبول حرکت کرد.
در یک کودتا انتظار می رود پیش از آن که آب از آب تکان بخورد سران رژیم به طور هم زمان و بی سر و صدا دستگیر شوند به ویژه راس حکومت. حال خود قضاوت کنید آیا چنین چیزی ممکن است که ساعت ها بعد از حرکت نظامیان اردوغان به فکر تغییر محل اقامت خود افتد و به فرودگاه رود؟ حتی فاصله زمانی پانزده دقیقه مورد اشاره اردوغان هم دلیل بر ساختگی بودن کودتا است. منطق حکم می کند اول رییس جمهور و معاون و وزرا و بعد راه افتادن ستون های نظامی.
جالب تر این که اردوغان گارد ریاست جمهوری را منحل کرده! یعنی محافظانش هم دست کودتاچیان بوده اند؟ این که کار را بد تر می کند. یعنی کودتاچیان به راحتی می توانسته اند اردوغان را از سر راه بر دارند و چنین نکرده اند؟
نکته نهایی این که فهرست سیاه بلند و بالای اردوغان بلافاصله رو می شود و همه هم دستان کودتا چیان به طرز معجزه آسایی یک شبه شناسایی می شوند و هزار هزار به زندان می افتند! از سرباز و درجه دار گرفته تا مامور انتظامی و کارمند و معلم و استاد دانشگاه و وکیل و قاضی! دست کم چند روزی صبر می کردند و تظاهر می کردند که کمیته ای مامور تحقیق است و در نتیجه بازجویی ها و تحقیق ها معلوم شده چه کسانی در کودتا دست داشته اند. این معلوم است که اردوغان در حال پاک سازی رقبای سیاسی خود است. همان سیاست قدیمی و کار گشای النصر بالرعب. در شرایط عادی چنین پاک سازی گسترده ای موجب اعتراض مردم و تظاهرات ضد دولتی می شد. مردم ترکیه برای مسایل جزیی تر بار ها به خیابان ریخته اند و از خود مقاومت نشان داده اند. ایجاد شرایط فوق العاده بهترین راه برای اجرای طرح پاکسازی سراسری و تحکیم پایه های امپراطور اردوغان است. تنها نیرویی که می توانست مانع تحقق اهداف اردوغان شود ارتش بود که به این وسیله مشکل بر طرف شد. وی با این کار از تکرار آن چه که در مصر به وجود آمد و به برکناری رییس چمهور اخوان المسلمین منجر شد پیش گیری کزد.
برادران و سرداران بیت رهبری هیچ به این فکر کرده اند اگر خوزستان به هر دلیل به آشوب افتد و نفتی به فروش نرود، آپارتمان ها و برج های سپاه در تهران می شود متری دو زار؟
سلام عزیزان در ایران به این فیلم هم نگاهی کنید.
برای سلامتی غذایی و محیط زیست وجبی هم اقدامی.
https://www.youtube.com/watch?v=_zFUDTA-tcs
از ناکجا اباد
بیچاره جهان پنچم/سوم سابق
.نامزد بهترین فیلم مستند در جشنواره آکادمی اسکار. از قویترین مستنداتی است که سیستم جدید غذایی آمریکا را مورد بررسی قرار میدهد. در این برنامه، به مافیایی بود صنایع غذایی این کشور که دست چند کمپانی خاص است و همچنین روشهای پرورش غیرطبیعی مرغ و گاو و گوشت پرداخته میشود
مسعود نقره کار، عِلمُ الادیان وعِلمُ الابدان (یخش دوم)، مسعود نقره کار
سربریدن یا ذبح شرعی کافر و نامسلمان در ردیف موضوع ها و مباحثِ ارتباطی میان علم الادیان و علم الابدان است. آیه ها و روایت ها و حدیث های مشّوق و توصیه کنندۀ ذبح شرعی انسان در کنارعمل بریدن وجداکردن سراز بدن سببِ پیوند و نزدیکی این دو ” دانش آسمانی – الهی” شده اند.
……………………………………
“… مي گويند آغازگر عمل سربریدن امام علي (ع) بوده با بريدن سر عمرو بن عبدود. آيا سر بريدن در سيره پيامبر اكرم و ائمه بوده است ؟ اگر نبوده پس دليل بريدن سر عمرو بن عبدود به چه دليلي بود ؟ براي پاسخ به اين سوال توجه به چند نكته ضروري است:
…………………………………….
5- … ماجراي بريدن سر عمرو بن عبدود توسط امام علي به صورتهاي گوناگوني در متون تاريخي ثبت شده است. و اين ماجراي مشهور تنها يكي از اقوال تاريخي در اين زمينه است:
1. علي(ع) با شمشير رگ گردن عمرو بن عبد ود را زد و او بر زمين افتاد.( علامه جعفر مرتضي عاملي، الصحيح من سيره النبي الاعظم، قم، دار الحديث، 1428ق، چاپ دوم، ج11، 133) در اينجا و ساير مواردي كه در زير ميآيد هيچ اشاره اي به بريدن سر نشده است.
……………………………………………………………..
….سفیان ابن خالد رئیس یک قبیله است که برای دفاع از قبیله خود از تازش پیامبر اسلام اردوگاهی نظامی ایجاد کرده بود. پیامبر اسلام با ترور او را میکشد….در سال 625 میلادی. قبایل متعدد بنی لیحان پس از اینکه از قتلها و غارتهای متعدد مسلمانان رنج بردند، در کنار رئیس قبیله شان سفیان ابن خالد جمع شدند تا پیرامون مشکلاتی که مدام از طرف مسلمانان بر آنها وارد میشد با یکدیگر گفتگو کنند. جاسوسان محمد او را از این قضیه مطلع کردند. او عبدالله بن انیس، را دستور داد تا برود و خالد را بکشد. عبدالله به تنهایی نزد او رفت، و خود را داوطلبی برای جنگ با محمد معرفی کرد عبدالله وقتی که به او نزدیک شد در حالی که کسی حضور نداشت، سر خالد را برید و با خود حمل کرد. او فرار کرد و ………….
………………………….
..نضر ابن حارث یکی از هم قبیله ای های محمد بوده است که با او همواره مخالفت میکرده است، او اشعاری که از ایرانیان آموخته بود را در مقابل قرآن محمد میسرود و با اینکار خشم محمد را برانگیخته بود. نضر در جنگ بدر به دست مسلمانان می افتد و محمد دستور میدهد امام علی او را از میان اسیران بیرون کشیده و سرش را ببرد.
…………………………………………………………………….
او عبدالدر را در گروه مطمعون (مکّیانی که منابع غذایی را برای حج کنندگان فراهم میکردند نماینده میکرد، و قدرت قابل توجهی در مکه داشت. او مخالفتی شدید با پیامبر داشت، او پیامبر را تمسخر میکرد و وقتی که محمد از نابودی و سرنوشت تلخ ملت های کهن (عذابهای آسمانی در قرآن) سخن میگفت او از بزرگی و شکوه پادشاهان ایران سخن میگفت. او همچنین محمد را محکوم میکرد که او تنها از داستانها و افسانه های گذشته (اساطیر الاولین) یاد میکند و گفته میشود که دو آیه قرآن که دقیقا به همین مسئله اشاره میکنند (سوره انفال آیه 31 و المطففين 13) در مورد او آمده است. همچنین گفته میشود که قرآن به او بیش از هر کس دیگری از دشمنان پیامبر اشاره میکند، (سوره الانعام آیه 8 و 9، سوره الجاثیه آیای 6 تا 8) او در جنگ بدر شرکت کرد و جزو اسرای مشرکین بود. محمد او را شخصاً کشت وعلی سرش را با یک ضربه شمشیرش از تنش جدا کرد،………………..
…………………………………………………
..بنی قریظه، یکی از قبایل یهودی ساکن مدینه را پیامبر اسلام بعد از جنگ خیبر به خیانت می کند و به آنها حمله کرده و بعد از اینکه آنها را مدتی محاصره می کند، باعث میشود تا علی و زبیر ابن عوام تمام مردان بالغ این قبیله را سر ببرند و جسد آنها را در گودالهایی که در وسط بازار مدینه کنده شده بود بیاندازند. ” پس بفرمود تا در بازار مدینه خندقی فرو بردند و جهودان بنی قریظه را یک یک می آوردند و گردن میزدند و در آن خندق می انداختند، تا نهصد مرد از ایشان گردن بزدند. و بعد از این حیی ابن اخطب را بیاوردند که در یهود هیچ کس از وی مهتر(شریفتر، در مقام بالاتر) نبود و دشمنی عظیم تر از وی نبود پیغمبر را، علیه السلام، و از همه لشکر انگیزتر و در غزو خندق بیشتر تحریض (دشمنان را بر علیه مسلمانان تحریک) نمود، چون او (در حالیکه عبایی که با تصاویر شکوفه ها تزیین شده بود را بر تن داشت و همه جای آنرا سوراخهایی به اندازه انگشت کرده بود تا مسلمانان این لباس را بعنوان غنیمت از او نستانند، و در حالی که دستانش را به گردنش بسته بودند) را پیش سید، علیه السلام، آوردند، دستهای وی بازکردند که بسته بودند گفت: یا محمد، هیچ پنداشت نمی کنم که با تو خصمی نکرده ام و آنچه جهد و جد بود بجای آوردم و در عداوت تو هیچ فرو نگذاشته ام (اصلاً از دشمنی با تو پشیمان نیستم)، لکن هرکی خدای تعالی در حق وی تقدیر خذلان کرده باشد، هر آینه مخذول بود (هرکس خدا را خوار کند، خدا نیز او را خوار خواهد کرد) و من از آن نمیترسم که تو مرا بکشی، که بنی اسرائیل همه بدین راه رفته اند و هیچ یک بمرگ خود نمرده اند (و کشته شدن و قتل عام شدن یهودیان برای ایشان از پیش گزارش شده است). و لفظ حیی بن اخطب که با سید علیه السلام کرد این بود: اما والهه ما لمت نفسی فی عداوتک، و لکنه من یخذل الله یخذل. پس او را نیز بکشتند درحالی که نشسته بود گردنش را قطع کردند(8)
………………………………….
“….امام علی و یارانش، خاندان (ازد) را سر بریدند، به نحوی که کسی زنده نماند تا دیگری را دلداری دهد. (مروج الذهب جلد اول ص 729)…امام علی در نبردی به نام (لیله الحریر) چیزی بالغ بر 500 تا 900 تن را کشت. (منتهی الامال، جلد اول، ص 153)…عبد الله خررمی با 70 نفر از همراهانش از بیم جان به دژی پناه برد…بعد از مرگ محمد پیامبر اسلام عده ای از مردم قبایل از اسلام برگشتند و عوامل پیغمبر اسلام را کشتند، و از شادی مرگ محمد به زنانشان گفتند که دستهای خود را حنا بگذارند (قصص النیا نیشابوری ص 455) ابوبکر، عمر و علی بفوریت دستور دادند که هرکه از دین برگشته گردن زنند و با آتش بسوزانند و زن و بچه اشان را به اسارت برند (تاریخ طبری جلد 4 و جلد 6)… امام علی شاهرگ مردان را برید و بمانند مرغان نیم بسمل آنان را در بیابان رها کرد تا با شکنجه بمیرند (امام علی عبد الفتاح جلد 5 ص 27)..پس از شکست ائیل، در منطقه ای به نام الظیه از میان اسرا، عقبه پسر ابی معیظ بدستور محمد و بدست علی سر بریده شد. (منتهی الامال جلد اول ص 57). مردی به نام عتبه که بخاطر عدم پخش مساوی غنایم بین لشکر اسلام بصورت محمد تف کرده بود، بوسیله علی سر بریده شد (تاریخ طبری جلد 5)
…………………………………………………………..
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/07/215282.php
ای بنازم به این رحمتت علی جان!اگه ظالم بودی پکار میکردی؟این بنده الله را محمد می گفته علی جان برو مثلا یک گوشمالی به طرف بده علی هم می رفته سرش طرف می آورده!
با زنده و مرده کار داشتن یعنی این:
سالهاست کفن خود از ارمغان سفر مکه در بقچه ای سفید و با یک صابون خوش بو پیچیده اید ، و قبر خود را در کنار فامیل و عزیزان سفارش داده اید ، اما ،شما را عده ای ناشناس در گونی پیچیده و در بیایانی چال می کنند.
همشهریان بهایی زنده و مرده اشان از دست شما برادران اسلامی راحتی ندارند ، مردم آزاری تا به کی ؟
خانم پوراندخت میثاقی شهروند بهایی مورخ ۲۲ تیرماه سال جاری در شهر تبریز فوت کرد.ایشان نه تنها با آیین بهایی تدفین نشد، بلکه با زور، مسئولین جسد او را گرفته و در جایی دور در میان دواب به خاک میسپارند، با دستوربر این که فقط ده نفر حق دارند به سر مزار بروند.
بدون تجاوز به حقوق فردی ملت، گویا آب خوش از گلوی مسئولین پایین نمی رود!
در عرض دو روز
بیش از هشتاد کشته درانفجار کابل
بیش از چهل کشته در عراق
مسلمان کشی به دست مسلمانان همچنان ادامه دارد، تا اینگونه برادری و دوستی هاست، دیگر احتیاجی به دشمن نیست . و اما، رشته ی کشتنها سر دراز دارد تا طناب دار اعدام شوندگان در ایران ، حکومت ایران هم برای اینکه در کشتن و مرگ رسانی کم نیاورد دسته دسته جوانان رابرای حفظ حرمین می فرستدو تا می تواند اعدام می کند، از پایان ماه رمضان تا کنون به ۳۵ نفر رسیده است .
خلاف کا ر حتی اگر یک نفر در ایران باشد باید یقه مسولیین را گرفت که شما تا به حال به جزمجازات اعدام چه کردید ؟ از خلخالی تا کنون چند هزار نفر را بجرم حمل مواد اعدام کرده اید ؟ صحبت از یکی دو تا نیست تعداد کم کم از موی سر هم بیشتر می شود دلیل قتلها و ضرب وجرح ها را جستجو کرده اید؟
چرا باید یقه ی یک یک شما مسولین را گرفت ، زیرا عامل فقر و بیکاری و بیماری ملت اید.
به جای کمک به طبیعت بی جان که چون دلها و آرزوهای مردم رو به نابودی است و همیاری مردم برای سواد ، بهداشت ، زندگی سالم و ایجاد کار،یک عده بسیجی بیکار را به جان مردم انداخته اید و با دخالت در زندگی مردم دم از ناموس می زنید ، که وامصیبتا اسلام رفت ،می دانید کجا ؟ نگاهی به گورستانها بیاندازید .
رئيسک سازمان انرژی اتمی: تدابير لازم برای بازگشت پذيری سريع در صورت نقض برجام صورت گرفته و سخنگوی او، پا را از اين هم فراتر گذاشته و هشدار داده، اگر غربیها برجام را نقض كنند، ايران ظرف یک ماه و نیم به توليد ۱۰۰هزار سو دست پيدا میكند.
مش قاسم: جرات داری برو بکن! دفه قبل تا مملکت رو به ورشکستگی نکشوندی دس ورنداشتی به آخرش هم به شیکر خوردن افتادی. حالا با مملکت ورشکسته میخواهی از این شکرا بخوری؟ برو پی کارت حاجی! خیال میکنی بقیه هم میشینن نیگات کنن واست دست بزنن؟ آن صبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
عرض ادب و احترام
1- شعار:
شعار دوران استبداد چکمه که مستبد میگفت از طرف خدا مامورت شاهی به او داده شده: چه فرمان یزدان –چه فرمان شاه
شعار دوران استبداد نعلین که هم خود مستبد و هم اکثر مردم او را نماینده مافوق بشر بر روی زمین میپندارند: فرمان ولایت مطلقه فقیه – همان فرمان الله است
2- مشهور بودن مردم ایران به دزدی و کلاهبرداری
دوران استبداد چکمه معروف بود که ایران مملکتی است با 34 میلیون دزد و کلاهبدار که در کنار یکیدیگر با ارامش و صلح و صفا زندگی میکنند.
در این دوران استبداد نعلین معروف است که ایران مملکتی است با 80 میلیون دزد و کلاهبدار که در کنار یکیدیگر با ارامش و صلح و صفا زندگی میکنند.
به نظر اینجانب هر دو تفکر اشتباه است. صحیح این است که بگوئیم ایران دارای مردمی است که اکثریت آنها عاشق استبداد و مستبد و قیم پرست منتظر ناجی بر اسب سفیدمیباشند. چنین مردمی وقتی نظاره گر غارتها و چپاول گریها و برخوردهای غیر انسانی مستبد و قیم خود میگردند از او تبعیت کرده و دست در جیب یکدیگر میکنند و با خشن ترین و غیر انسانی ترین روشها با یکدیگر رفتار می نمایند.
3- اقای علی خامنه ای چپاول 3000 میلیاردی را با فرمان کشش ندید متوقف کرد. پس از این فرمان تاریخی ولایت مطلقه فقیه، از میان چپاولهای 38 ساله ایران، چند فقره ازغارتگریهای چند میلیاردی دیگر بر ملا شد تا این اخری که داستان حقوقهای نامتعارف شده شو جدید استبداد نعلین. اکثر مردم هم طبق معمول چند صد ساله تاریخ اخیر ایران خود را به خواب غفلت زده و زیر چشمی روبه زوال رفتن ایران را نظاره میکند.
4- وضعیت ایران امروز و عاقبت ادامه این وضعیت:
دو قوه اجرائی و مققننه منتخب شورای نگهبان که خود منتخب ولایت مطلقه فقیه که خود منتخب مجلس خبرگان که خود منتخب شورای نگهبان که خود منتخب ولایت مطلقه فقیه که خود ……….. (دایره بسته یک) و قوه قضائیه که مستقیما توسط ولایت مطلقه فقیه که خود منتخب مجلس خبرگان که خود منتخب شورای نگهبان که خود منتخب ولایت مطلقه فقیه که خود …….(دایره بسته دو) به همراه اکثریت مردم ایران دشمنان در جه یک کشور ایران شده اند و ادامه این وضعیت نتیجه ائی جز از بین رفتن یکپارچگی ایران در بر نخواهد داشت.
نتیجه 38 سال استبداد نعلین:
فقر فرهنگی ، فقر اجتماعی، فقر اقتصادی و فقر سیاسی و بی هویت شده ایرانی
نتیجه نه چندان دور اینده ایران در صورت اصرار اکثر مردم ایران بر نگه داشتن فرهنگ جهل و خرافات دینی و مذهبی و بی اهمیت بودن نسبت به ملیت ایرانی خود:
ابتدا تکه پاره شدن ایران و سپس بازگشت جماعت این بخش از دنیا به هزارها سال قبل
به امید روزی که فرهنگ عقل و خرد جایگزین فرهنگ جهل و خرافات دینی و مذهبی در ایران ما بگردد
مهدی از تهران
با پوزش از پیشگاه خر. از ما خرتر و بدبخت تر اینا:
۴۵ ثانیه ولی سند خریت کامل.
https://youtu.be/jCmZMEiCOjg
بادرود و با سپاس از ناشناس گرامی این سند خریت ایرانی است نه انها !!!! انها عاشق چشم و ابرو و چفیه رهبر نیستند انها عاشق پول مردم ایران است که رهبر از کیسه خلیفه بخشش میکند . اگر به هر بیکار و پا برهنه نفری پنجاه هزار روپیه بدهی برایت ادم هم میکشند .
در ملل های عقب افتاده آنانکه با مشتهای گره کرده انقلاب می کنند .روزی با مشتهای از هم گسیخته گدایی خواهند کرد / چرچیل
نوریزادبزرگ.
هویت ایرانی تکه پاره شد.دوخت و دوز این هویت اگرهم زمانی آغاز شودو جوانان این مرزوبوم باسوزن ونخ بجان این هویت بربادرفته بیفتندوهآن راترمیم کنندتازه میشود یک لحاف چهل تکه.
یادبادزمانی که پاسپورت ایرانی برای خودش اعتباری داشت ایرانی درهرکشوری اعتباری داشت دولتمردان آن زمان هم فارغ از مسائل درباروغیره حداقل حس وطن پرستی داشتندوگوشه چشم آنها به این مسائل هم به اندازه خودش یارای حمایت ازایران وایرانی کافی بود.
یادبادروزگار مردی و مردانگی.یادباد روزگار مروت و جوانمردی.یادباد عصرطلایی ژاندارم خاورمیانه بودن.یادبادروزگار عاطفه و انسانیت و مردمداری.یادباد غیرت وشرف و تعصب ایرانی.
به روزی افتاده ایم که در سالن ترانزیت فرودگاههای عرب هم باید کفش وجورابمان را روی ریل بازرسی بگذاریم
به روزی افتادیم که عربها مارا بخاطر تحجر و ماجراجویی تحقیرکنند.
به روزگاری مبتلا شدیم که اسم ما باتروریست وخرابکار آمیخته شده واندک اعتباری نداریم.
ازنگاههای تحقیرآمیز مردمان دیگر ممالک بخاطر خطاهای پی درپی دولتمردانمان خسته شده ایم.
حسن نصراله درهفت طبقه زیرزمین وبه برکت تکنولوژی کفار درصفحه مانیتور ظاهرمیشود و صریحا اعلام میکند حقوق و سلاح و خرج وبرج ما را جمهوری اسلامی میدهد.
حوثی های یمن منتظر دلارهای نفتی ماهستند .
حشدالشعبی عراق بیشتراز حس عراقی بودنشان عکس رهبر جمهوری اسلامی را پیچ وتاب میدهند وجولان میدهند تا قاسم خان سلیمانی کیف های پرازدلار را زودتر تقدیم کند
بشاراسد خونخوار حکومت نامشروعش را با دلارهای نفتی ایران ادامه میدهد.
ودر درون مملکتم جوانان بیکار خود را از پل ها آویزان میکنند وجان شیرینشان را بخاطر مشکلات مالی وفقر ازدست میدهند
کودکان کارمیگویند آرزویی نداریم چون وقت فکرکردن به آرزویمان را نداشته ایم.
درون زندانهای ما پراز زندانیان مالی است که دربین آنان هستندکسانی که برای مبلغ 500 هزارتومان تا 5میلیون تومان درسلول و دورازخانواده بسر میبرند.
چه بگویم به کدامین گناه به این روزها مبتلا شدیم آخوندهای روزه خوان 5ریالی شدند همه کاره و مدیر و مسئول و…و کارشناسان و خبره ها شدند خانه نشین ونظاره گر.
خدایا معجزه ای کن خدایا بخودت قسم که خودنیک نظاره گری مردان وزنان وجوانان ایران جز بهترین مخلوقات توهستند و لایق چنین اوضاع قمردرعقربی نیستند..
خانم پوراندخت میثاقی شهروند بهایی مورخ ۲۲ تیرماه سال جاری در شهر تبریز فوت کرد.
یکی از فرزندان این شهروند بهایی درگذشته در گفتگو با گزارشگر هرانا گفت: “از آنجا که درگذشتگان بهائی اجازه نداشتند در محل شستشوی آرامگاه عمومی تبریز (وادی رحمت) شتشو شوند، مقدمات دفن طبق آئین بهایی در منزل و توسط خانواده و اقوام صورت گرفت.”
وی در ادامه افزود: “سپس به مسئولین در وادی رحمت اطلاع داده شد. آنها گفتند حق ندارید و نداریم در وادی رحمت دفن کنیم. ما خودمان میائیم و تحویل میگیریم! و در مقابل سئوالات متعدد فقط سکوت کردند و در انتهای مکالمه گفتند به شما مربوط نیست کجا میبریم و کجا دفن میکنیم! و در مقابل اعتراض خانواده بسیار توهین آمیز پاسخ داده و گفتند که ما به زور متوسل میشویم. خانواده در نهایت ناچاری جسد را تحویل مسئولین دادند.”
این عضو خانواده میثاقی در مورد قوانین آئین بهایی در مورد دفن فوت شدگان پیرو این آیین توضیح داد: “علت اصرار ما مبنی بر دفن در تبریز، قانون و حکم مذهبی ماست که شخص در گذشته حداکثر باید در فاصله یکساعت از محل مرگ دفن شود و دفن باید در صندوق (تابوت) صورت گیرد.”
وی با بیان «مصادره شدن جسد» در ادامه تاکید کرد: “بعد از حدود یکهفته به خانواده اطلاع داده شد که ما جسد را در نقطه ای نزدیک شهر میاندواب دفن کرده ایم. میتوانید از هم عقیده ای های خود محل و آدرس را سئوال کنید. خانواده بسرعت عازم میشوند. محل مورد اشاره زمین بایر دورافتاده سنگلاخی در جاده ای دور افتاده بود. این محل بدون دیوار و هیچگونه امکانات است. در این محل تا دفن مادر سی و هفت فرد دیگر نیز دفن شده اند. زمین این گورستان به قدری سنگلاخ و شور است که امکان کاشت درخت هم وجود ندارد.”
این شهروند بهایی در پایان تصریح کرد: “در ضمن دستور داده شده بود که فقط ده نفر حق دارند به سر مزار مادر بروند.”
الله وردی میثاقی از شهروندان بهایی اعدام شده در سال ۱۳۶۰
لازم به ذکر است، خانم پوراندخت میثاقی، همسر آقای الله وردی میثاقی ممقانی از جان باختگان سال ۱۳۶۰ بود که در شب هفتم مردادماه ۱۳۶۰ به اتفاق هشت شهروند بهایی دیگر بعد از سپری کردن ۱۶ ماه زندان، اعدام شد.
تخریب قبور و محدودیت تدفین برای شهروندان بهایی تازگی ندارد، چندی پیش نیز گورستان بهاییان قروه (گلستان جاوید) از توابع استان کردستان توسط ماموران دولتی تخریب شد.
در گزارش تازه ای دیگر یک شهروند بهائی اهل سنندج چهار روز پس از فوت، در بیستم تیرماه سال گذشته با عدم مجوز دفن در شهر محل اقامت، سنندج و با فشار نیروهای امنیتی و برخلاف احکام شرعی آئین بهائیت در شهرستان قروه در ۹۰ کیلومتری شهر سنندج به خاک سپرده شد.
سال ۹۴ رسانه ها خبر از ابلاغیه مقامات قضایی به بهائیان دادند که بر اساس آن: “در هر استان شهری برای تدفین و خاکسپاری فوت شدگان آنها در نظر گرفته شده و تنها میتوانند در این شهرها قبرستان داشته باشند”.
” پس لرزه هاي انقلاب”
ابعاد اسيب هاي اجتماعي، فرهنگي و اخلاقي ناشئ از وقوع انقلاب اسلامي، هر روز گسترده تَر و عميق تَر ميگردد.
اين فاجعه تنها گريبانگير هموطنان داخل كشور نبوده بلكه ايرانياني را كه بدلايل گوناگون، ترك وطن كرده اند را نيز شامل ميشود.
كشتار روز جمعه گذشته در مونيخ ألمان توسط جوان ايراني ” علي سنبلي”، نمونه ايست از بي هويتي و سرد گمي جوانان كشورمان در خارج از كشور
كه خانوادهاي مهاجر با ان سخت دست بگريبانند و در بسياري از موارد، بدليل تجربه هاي تلخ گذشته، خود عامل اصلي ان!
⭐️
“فتانه كيان إرثي ” مشاور اجتماعي ساكن اتريش كه سالها با پناه جويان، مهاجران و پناهنده هاي ايراني سر و كار دارد، تجارب حرفه إِيش با جوانان مهاجر ايراني را،
اينگونه به اشتراك گذاشته است:
– یادم میآید پدرش آن قدر کتکاش زده بود که به خاطر خونریزی کلیه در بیمارستان بستری شد. وقتی بالای سرش رفتم تا بتوانم متقاعدش کنم با مددکار اجتماعی و حقوقدان صحبت کند، زار میزد و به آلمانی- فارسی به پدرش فحش میداد. فکر کردم فقط بابت کتککاری دیشب پدرش را لعن و نفرین میکند اما چنین نبود میگفت: روزی ده بار به من میگویند که به خاطر من و برادرم خانه و زندگی و شغل و ماشین و خانواده و امکانات را در ایران ول کردهاند و آمدهاند این جا، خوب اگر به خاطر ماست پس چرا نمیگذارند ما شکل بقیه زندگی کنیم؟”
پدرش وقتی فهمیده بود او در هجدهسالگی با دوست پسر اتریشیاش به دیسکو رفته و شب دیروقت به خانه برگشته است، او را به قصد کشت زده بود.
– از مدرسه فراری بود، هیچ جوری حاضر نبود درس بخواند. ترجیح میداد با دوستانش چت کند، آبجو بخورد و با دوست دخترش یواشکی قرار ملاقات بگذارد. دعوای آخر بر سر خالکوبی روی بازو بود. پدر گفته بود فقط در صورتی اجازه خالکوبی دارد که یا نقش فروهر باشد یا دورنمایی از تختجمشید. کار از بحث به کتککاری کشیده بود. پدر چاقوی آشپزخانه آورده بود خودش را بکشد. پسربه او حمله کرده بود، مادر در حین میانجیگری به شدت زخمی شده بود. با هر کدامشان در یک سر راهروی منتهی به بخش مراقبتهای ویژه حرف میزدم.
– میگفت نمیدانم بالاخره ایران خوب است یا بد؟ دوست پسرترک من را در خانه راه نمیدهند. میگویند با همشاگردیهای اهل یوگسلاوی سابق یا ترکیه و مقدونیه نباید معاشرت کنم. توی خانه پدرم از تاریخ چندهزار ساله آریایی میگوید و تاکید میکند ما و اتریشیها و آلمانیها و سوییسیها از یک نژادیم. مادرم میگوید فکر نکن ما خارجی هستیم، ما با بقیه فرق داریم. اما من فرق زیای نمیبینم. مادرم در مکدونالد کار میکند، پدرم در کارخانه. مثل خیلی دیگر از دوستان و همکلاسیهای من. دیروز که گفتم شما با بقیه هیچ فرقی ندارید مادرم اولین سیلی را به صورتم زد. مچ دستش را گرفتم که دیگر نزند. پدرم و برادرم ریختند سرم.
موهای بلندش را به عمد روی صورتش میریزد تا من لکههای کبودی و جای سوختگی را نبینم.
…..
از این داستانها تا هزار و یک شب دیگر میتوانم برایتان بگویم. بچههایی که نمیدانند مال کجا هستند، چرا فرق دارند، اگر فرق دارند تفاوتشان در چه چیزیست. بسیاریشان زبان مادری را به سختی حرف میزنند، موقع بحث با والدین کلمات مناسب را پیدا نمیکنند و استدلالهای آنها را نمیفهمند. هیچ تصوری از گذشته پدر و مادر ندارند، بسیاری ایران را ندیدهاند یا اگر دیدهاند در حد سفر تابستانی و دید و بازدید خانواده بوده است.
یادتان نرود مهاجران ایرانی، همه دکتر و مهندس و نخبه و ساکن بالاشهرهای خارج از کشور نیستند. بچههایشان هم همه تحصیلات آکادمیک ندارند. مهاجرت پر است از نسل دوم و سوم معتاد، افسرده، سرگشته، کمسواد، خشن و بیهویت.
یادتان نرود. علی داوید سنبلی فقط یکی از هزاران است.
بار دیگر ماشه را دیگری میچکاند.»
ملیجک محترم
شما چرا هر ماجرایی رخ می دهد می خواهید با فلسفه بافی از آب گل آلود آن ماهی بگیرید و بنحوی ایرانی و ایرانیت و کشور خودتان را لکه دار کنید؟ توجه ندارید که با وجود اینهمه رسانه گوناگون خبری و اجتماعی نمی توان با قلب واقعیات و با اغراض سیاسی دیگران را فریب داد؟
فردی متولد آلمان که سالها در مونیخ زندگی کرده بهر دلیلی اقدام به عمل جنایتکارانه ای می کند ،فرض کنید او یک ایرانی آلمانی باشد ،چه پدر او آلمانی باشد و مادر او ایرانی یا برعکس ،یا اصلا فرض کنید پدر و مادر او ایرانی بوده و بهر دلیلی مقیم آلمان بوده اند و فرزند آنها اقدام به چنین جنایتی کرده است که انگیزه ها و علل آنهم در کشور آلمان توسط پلیس و نهادهای مربوطه در دست تحقیق و بررسی است ،شما آیا تا در اخبار گفتند فاعل این جنایت یک ایرانی آلمانی بوده باید با فلسفه بافی همه چیز را به ایران و جامعه ایران ربط دهید؟
گفتم ،امروزه دیگر با وجود اینهمه رسانه های گفتاری و نوشتاری کسی نمی تواند خبری را مخفی کند یا آنرا قلب واقعیت کند ،من الان با یک سرچ ساده کلمه علی سنبلی چند لینک را دیدم که آنرا باشتراک می گذارم :
http://stockholmian.com/news/persiska/2016/206.htm
—————-
http://www.yjc.ir/fa/news/5704019/%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%AA%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D9%85%D9%88%D9%86%DB%8C%D8%AE-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B3%D9%86%D8%A8%D9%84%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1
———————————
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/607579/%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%AA%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D9%85%D9%88%D9%86%DB%8C%D8%AE-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B3%D9%86%D8%A8%D9%84%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D8%B9%DA%A9%D8%B3
———————————-
این پسر 18 ساله که در مونیخ آلمان بزرگ شده ،با لهجه غلیظ آلمانی می گفته :من آلمانی ام و تیراندازی می کرده ،و در سوابق او هم گفته اند دچار افسردگی و مشکلات روانی بوده ،حالا انصاف این است که شما یک موضوع خارجی با این مشخصات را فورا به ایران و ایرانی مرتبط کنید و با فلسفه بافی علیه جامعه خود صحبت کنید؟ جناب ملیجک چه جور ایرانی هستید شما با اینهمه ادعاهای ناسیونالیستی و وطن پرستی و چه و چه؟
علیه جامعه و ملیت صحبت کردن؟!!!نمی دونم چرا سیستم حکومتی ما هرجا کم میاره سریع برای مظلوم نمایی و جذب مخاطب دست به دامان ملی گرایی می شه؟!!طرف هزارتا کثافت کاری تروریستی کرده تا پولشو تو آمریکا بلوکه می کنن می گه حکم ضد ایرانی دادگاه آمریکایی؟!!کجای نوشته ملیجک ربطی به انتقاد به جامعه ایرانی داشت؟!!به نظر می رسه شما از آب گل آلود در حال ماهی گرفتن هستی.
محسن گرامی من سیستم حکومتی نیستم ،من افکار و تاملات خودم را نمایندگی می کنم ، و اگر کسی در خارج کثافت کاری تروریستی کرده یا پولشوئی کرده و محکوم شده ،من آنرا حکم ضد ایرانی دادگاه امریکائی نمی نامم ،پس لطفا مطالب و انظار دیگران را بپای من حساب نکنید ،ایراد من فقط به قسمت ابتدایی نوشته ملیجک بود نه بقیه نوشته ،ایراد این بود که اگر یک ایرانی آلمانی مقیم و تبعه آلمان که در مونیخ بدنیا آمده و سالها آنجا زندگی کرده ،بعد اقدام جنایتکارانه ای کرد مثل همان مثال پولشوئی یا کثافت کاری تروریستی که شما زدی ،آیا درست است که بصرف ایرانی بودن پدر یا مادر این فرد خطاکار ،ما اینها را به پای جامعه ایران و انقلاب مردم ایران بنویسیم؟ پسر بچه ای در آلمان متولد شده و 18 سال آنجا زندگی کرده و بهر انگیزه یا علتی دست بجنایت زده ،آیا ما باید اینرا بگردن انقلاب مردم ایران بیندازیم؟! حرف من این بود ،حالا فهمیدی کی از آب گل آلود ماهی گرفت و ماست را به دروازه ربط داد؟
جناب سيد مرتضي
شما تا زمانيكه تو غرب زندگي نكنيد واقعا متوجه اين موضوع نخواهيد شد
دور از وطن گرامی
مقصود شما توجه به کدام موضوع است؟
اتفاقا در این مورد ، حق به شما می دهم، بیماری افسردگی یکی از بیماری های دنیای مدرن و وسیع جوامع پیشرفته است.
مهاجم مونیخ گرایشهای نژادپرستانه و راست افراطی داشت
به گزارش روزنامهی آلمانی «فرانکفورتر آلگماینه»، داوید علی اس. نژادپرست بود و جهانبینی راست افراطی داشت. او این موضوع را باعث «افتخار» خود میدانست که روز ۲۰ آوریل ۱۹۹۸ به دنیا آمده و زادروزش با زادروز آدولف هیتلر یکی است. همچنین احساس غرور میکرد که به عنوان ایرانی و آلمانی به «آریاییها» تعلق دارد. به نوشتهی این روزنامهی آلمانی، ایران سرزمین اولیهی آریاییهاست……………………….
http://www.iran-emrooz.net/index.php/news1/63397/
ِتوی کلاس دینی وقتی ۱۱ سالم بود معلم میگفت؛
نباید ” مشروب ” بخوری !
من اصلا نمیدونستم مشروب چیه!
معلم دینی یادم داد !!!
میگفت نباید با ” دخترا ” بازی کنی !
نباید به بدنشون ” نگاه ” کنی !
من اصلا توی بازی با دخترا متوجه بدنشون نبودم!
معلم دینی یادم داد !!!
معلممون میگفت …
نباید بدون عقد شرعی ” هـمـبـسـتر ” بشی !
من از حرفهاش چیزی نمی فهمیدم !
نمی دونستم چی میگه!
معلم دینی یادم داد !!!
میگفت اگه خواهر داری …
نذار بدون روسری بره جلو ” نامحرم” !
من نمی خواستم به خواهرم ” زور ” بگم!
معلم دینی یادم داد !!!
میگفت زنها ” نصف ” مردها ارث میبرن !
من نمی خواستم به زنها جور دیگه نگاه کنم !
نمی خواستم ” حقشون ” رو بخورم!
معلم دینی یادم داد !!!
سرکلاس دینی همیشه حرف از ” دوری ” از زنها !
و حرف ” بهشت و حوری و شهوت ” بود!
ما جدا افتادیم از ” جنس مخالف ” !
ولی همیشه راجع بهشون با ما حرف زدند!
همیشه تکرار کردند !!!
« یه جور عقده شد » …!
تکرار ، تکرار ، تکرار و …!!!
ذهن هایی که فقط پر شده بود از ” شهوت ” !
بدونِ هیچ خاطره ای!
ما گرفتار افکاری همیشگی بودیم !
بدونِ هیچ راهی برای شناخت!
ما از جنس مخالف ” جدا ” بودیم!
واسه همینه الان بلد نیستیم …
رفتار با جنس مخالف رو!
واسه همینه تا یه زن میبینیم ذهن مون،
رفتارمون جوریه که خودتون میدونید!
معلم دینی از جنس مخالف برای ما …
ذهنیت ” انسانی ” نساخت !
ذهنیت ” ابزاری ” ساخت !!!
یه روز گفت از رو آیات قرآن بخون …
خوندم ولی نفهمیدم !!!
اون وادارم کرد کاری انجام بدم که نمیفهمم!
من نمی فهمیدم معنی کلمه ها رو !
فقط میخوندم، بعد گفت حفظ کن !
حفظ کردم همون چیزی که نمی فهمیدم رو!
بعد توی جشن ۲۲ بهمن …
همون آیات رو همخوانی کردیم!
به ما جایزه دادند !
بخاطر چیزی که نفهمیده بودیم !!!…
ولی حفظ کرده بودیم!
معلم دینی به ما یاد داد …
هر چیز که اطرافمون؛ خوبه ! «نعمت خداست»!
هر چیزی که بده ! «حکمت خداست»!
ما این وسط یه مشت علافیم !!!…
که کاری از دستمون ساخته نیست …!!!
معلم دینی بود که یاد داد …
قبل انجام کار بگو «بسم الله الرحمن الرحیم» !
ولی یاد نداد قبلش باید ” فکر ” کنیم!
معلم دینی بود که یاد داد ” تقیه ” کنیم !
یعنی میزان ” تقوای” شما بسته به ” شرایط ” تعیین میشه !
یعنی اگه صلاح بود که ” دروغ ” بگید ! اشکالی نداره !
یا اگه صلاح بود یه نفر رو ” بفروشید ” ! اشکال نداره !
یا اگه صلاح بود ” منت کشی ” کنید ! اشکال نداره!
معلم دینی بود که سر صف نماز ” تهدید ” کرد !
اگه کسی که ” خندیده ” رو ” معرفی ” نکنیم !
از همه نمره انضباط ” کم ” میکنه !
همونجا بود که معنیه ” آدم فروشی ” رو فهمیدیم!
معلم دینی بود که گفت …
هر کس بیاد ” راهپیمایی” ۲ نمره بهش ” کمک ” میکنه!
همونجا معنی ” دستمال به دستی” و …
” پاچه خواری ” رو فهمیدیم!
الان از ما چی مونده !!!؟؟؟
آدمایی هستیم که …
همه چیز و همه اطرافیان خود را ” میفروشیم ” !
” ریا ” میکنیم ” تقیه” !
جلوی رئیس مون مطیع محض هستیم !
تا به پول و قدرت و احترام برسیم!
واسه رسیدن به یه ” زن ” …
از غرور، شرف، همه چیزمون میگذریم !
همه ” ترفندها ” رو به کار میگیریم !
اما پس از رسیدن به ” خواسته ” مون …
مثل یه ” ابزار ” کنار میذاریمش !
نمی فهمیم که اونم یه ” انــســـانـــه ” …!!!
مـــا پـســران ایــرانـیـــم …
مـَـــردان ایـــرانـیــــم …
دوست داشتیم “خـــوبـــــــ ” باشیم …!!!
ولــــی ” مـُـعـلــّــم دیــنـــی” داشــتـیـــم !!!…
من دوست دارم برگردم به ” ۱۱ سالگی” …!
وقتی معلم دینی رو دیدم ” ترک تحصیل” کنم …!
چون ترک تحصیل بهتر از ترک ”
انـســانـیـّـتــه …!!!
آقای نوریزاد عزیز
هر که را در تبریز بخواهد مجلهای به زبان ترکی منتشر کند امنیتیها میپایند و هرآن ممکن است به جرمهای گونه به گونهی امنیتی به زندان بیاندازند. اما سردار آجورلو که ریاست باشگاه تراکتورسازی را برعهده دارد نه تنها چشمهای خطاپوشش را به آنچه در میان طرفداران باشگاهش جریان دارد بسته بلکه گهگاه فوتی هم به آتش جدایی طلبی میزند.
اصل قضیهی هویت خواهی اقوام چیزی شیطانی نیست، از آن اطوار گه بگاهی است که دنیا را فرامیگیرند: 40 سال پیش همه چپ و سوسیالیست و مارکسیست میشدند اکنون در جهان هویت خواهی مُد روز است. در جای خودش هم چیز بد و خطرناکی نیست و با یک خِرد ملی و اطمینان به نخبگان آذبایجانی (که بسیار هم ایران دوست و وطنپرستند) قابل مدیریت و سوق دادن به سوی منافع ملی و منطقهای بسیار.
برای مثال چرا توریست اروپایی برود به جمهوری آذربایجان و رقص ترکی را آنجا ببیند و ترانهی گجهلر را که نخستین بار از رادیو تبریز پخش شده را به عنوان فولکلور جمهوری آذربایجان، آنجا گوش کند؟ اگر فرهنگهای اقوام و مظاهرشان اجازهی فعالیت داشتهباشند نه تنها بر غنای فرهنگی ما افزوده خواهد شد و مردم مناطق مختلف شادتر و سرزندهتر خواهند زیست، احساس تعلق بیشتری نیز نسبت به کشور خود خواهند داشت.
اما راه افتادن جریان هویت خواهی از اوایل دههی 80 و سوء مدیریت ولایی-ارزشی فقیهانه موجب بروز کینههایی عمیق و زخمهایی کاری در روان مردم آذربایجان (همچنان که در کردستان و خوزستان و بلوچستان و ترکم صحرا و …) شدهاست. این دلخوری موجب شد تبریز در جریانات جنبش سبز کنار بکشد و برخلاف همیشهی تاریخ که مشعل آزادی خواهی و وطنپرستی از تبریز و آذربایجان افروخته میشد، شهرهای آذربایجان در آن وقایع نسبتا آرام بماند.
این اتفاق بسیار به دهان سپاه و امنیتیها شیرین آمده و برای استمرار و بلکه دامن زدن به آتش تفرقه، نه تنها چشم خود را بر اتفاقاتی که در میان هواداران باشگاه در تملک سپاه (تراکتور) بسته اند؛ بلکه اگر نیم نگاهی نیز به این اتفاقات میافکنند نگاهی از سر بد دلی و بد خواهی است.
همانطور که از دهان آن امام جمعه در رفت: «حفظ سوریه برای ما از خوزستان مهمتر است» سپاه و ولایت نیز، حفظ خود را برتر از حفظ ایران میدانند. افرادی در میان طرفداران باشگاه تراکتور علنا به صحنه گردانی مشغولند که علنا پرچم و نمادهای کشورهای بیگانه را حمل و نصب کرده و اشاعه میدهند. برخی از آنها به فکر سوء استفاده از سکوت سپاه برای عملی کردن مقاصد شوم خویشند و برخی دیگر از آنان جاسوس و مأمور سپاه برای افروختن این آتشها هستند.
اینها آرزو دارند، اگر روزی از این کشور بروند جز زمینی سوخته، وطنی تکهتکه و ویرانه و مردمی مستمند برجانگذارند.
آقای نوریزاد
در ابتدا قصدم از این یادداشت این بود که جویای حال شوم اما خواندن بند آخر نوشتهتان منقلبم کرد. حالتان چطور است؟
————————
سپاس مازیار گرامی
من دارم خوب می شوم. گرچه داروهای قوی ای باید بخورم تا یک ماه دیگر. یک ماه هم بعد از بیمارستان مصرف کرده ام. که بعد از این دو ماه مصرف داروهای قوی، نوع داروها تغییر می کند تا چهار ماه. این شش ماه مصرف دارو برای ریشه کنی بیماری خانه کرده در بدن من است. اما حال کلی ام خوب است. از کوه بالا نمی توانم بروم اما راه مستقیم را هر چه باشد می روم. من از این بدن زهوار در رفته ام خیلی کار کشیده ام. هر چه بی نوا التماس می کرد که من نمی کشم و مرا چیزکی به اسم استراحت نیز لازم است، من شلاقش می زدم که: برو. و حالا ظاهرا به روغن سوزی افتاده. اما از پی می کشانمش تا هر کجا . قرار نیست به این زودیها از پا در آیم که! برای نخستین بار در طول عمرم چهار روز رسماً استراحت کردم. باورم نمی شد. چهار روز کارم خوردن و خوابیدن شده بود. بدنم داشت تعجب می کرد. کم کم دارم می کشمش بکار.
سپاس
.
مازیار گرامی سئوالی از شما دارم چنانچه رفراندومی برگزار شود ومردم یک استان یا منطقه رای به جدایی از کشور مادر بدهند تکلیف دولت دمکرات حاکم چه میباشد چه برخوردی باید داشته باشد سرکوب کند یا جدایی را بپذیرد سرکوب کند دیگر دمکرات نیست قبول کند از مملکت چیزی نخواهد ماند چه باید کرد؟
دوست عزیزم
بحث حقوقی تخصصی دارد که من اعتماد به نفس ورود به آن را ندارم. فقط به طور خلاصه میتوانم بگویم این نشانهی دموکراسی نیست که فورا رفراندوم برای جدایی برپا کنند. وابستگی یک ملت تعهدی چند جانبه است. تبریزی و اردبیلی برای باقی ماندن خوزستان در ایران خونها دادهاند و جوانان سیستانی در مرزهای غربی مرزبانی کردهاند.
این ادعاها بیشتر ماجراجویی و قدرت طلبی است تا سیاست ورزی بر اساس منافع ملی. با تمام گلهها که از حاکمیت دارند و با وجود تبعیضی که بخصوص در مناطق مرزی سنی نشین تحمیل میشود اکثریت مردم این مناطق هنوز دل در گرو ایران دارند.
ونگهی چه متر و معیاری برای تعیین حریمها و مرزها وجود خواهد داشت؟ نیمی از آذربایجان غربی کرد نشین است و از غربِ گیلان تا شمال همدان و عمدهی استان قزوین؛ ایل قشقایی و شمال خراسان و حوالی کرمان و … طوایف ترک زبانند.
مسائلی چون حق آموزش زبان مادری و وجود رشته و دانشگاه به زبانهای اقوام و یا تمرکز زدایی سیاسی راه حلهای بسیار متئاول و سادهتری دارند. حتی فدرالیسم نیز در کشوری مثل ایران بیمعناست. فدرالیسم در تمام طول تاریخ پاسخی بوده برای متحد کردن مجموعهای از مناطق متفرق و جدا از هم (مانند آلمان که مجموعهای از چندین و چند امیر نشین بود، یا ایالات متحده که ابتدا چندین منطقهی خودمختار با واحد پول مختلف بودند یا هند که در هر گوشه دین و زبانی جدا داشته و امیری و مهاراجهای حکم میرانده؛ سوئیس اتحادیهی چند شهر و منطقه با زبان و مذهب مختلف) وگرنه تا حالا هیچ کشور متحد و یکپارچهای را به بهانهی رفع تبعیض برنداشتهاند فدرال کنند. فدرالیسم به معنای زنجیر کردن قطعات گسسته است نه تکه تکه کردن ریسمانی پیوسته.
متأسفانه بیلیاقتی و بیمسؤلیتی نظام حاکم است که بهانه به دست گروهی ماجراجو دادهاست. ظریفی در این جمله منطق و دلیل اصلی تجزیه طلبان را به بهترین نحو بیان کردهاست:
«اگر قم از ایران جدا شود دیگر هیچ استانی درخواست تجزیه نخواهد داشت!»
زیبا ،جامع و مستدل بود ،دریغم آمد که فقط بطور مخفی امتیاز مثبت به آن بدهم ،آن جمله “فدرالیسم به معنای زنجیر کردن قطعات گسسته است نه تکه تکه کردن ریسمانی پیوسته” از کلمات قصار و پر معنا بود در فرهنگ سیاسی.
در مورد قم هم مازیار سکولار دموکرات خوب بود هم ملتزم به رای اکثریت مردم باشد تا زمانی که اکثریت مردم ایران طالب سکولاریسم سیاسی باشند ،و هم لا اقل بخاطر اقامت دوستی اینترنتی! (این قید اینترنتی را برای این نوشتم که امثال عالیجناب مزدک گمان نکند وقتی من سخن از دوستی مجازی بمیان میاورم کشته مرده دوستی با اویی هستم که توانائی نوشتن حتی یک کامنت مودبانه بدون چنگک ندارد و گمان می کند با تندنویسی و حملات کور و تقلیدی و ادعای ایرانیت در گوشه یک سایت چه فعالیت عمیق سیاسی و موثری می کند! ) بنام سید مرتضی در آن شهر طالب جدایی این شهر قدیمی از ایران نباشد!
البته جملات اخیر مزاحی بود با مازیار گراميِ مبلغ سکولاریسم سياسي و البته گاهی سکولاریسم فلسفی!،اما با عالیجناب شوخی نداشتم!
آقای نوریزاد! آماده باش قرمز! عالیجناب دارد آماده می شود در بخشی از تایم 9 ساعته! کار عام المنفعه خود پاسخ سید مرتضی را با قلم همچون شمشیر خود بدهد!
من بسیار دوست داشتم. در تالار وحدت یکبار یک آوازه خوان آذری ترانه ای را میخواند که هیکدام از واژه های آذری را نمیف همیدم غیر از بابک (خرمدین) که او مرتب تکرار میکرد. ایا کسی میداند این کدام ترانه است؟
دلنوشته نرگس محمدی در پی پایان اعتصاب غذا و ایجاد تماس تلفنی با فرزندانش
خبرگزاری هرانا ـ نرگس محمدی در پی پایان اعتصاب غذایش و ایجاد تماس تلفنی با فرزندان خردسالش، با نگارش دلنوشتهای نکتههایی را در این خصوص بیان کرد.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از کانون مدافعان حقوق بشر، متن دلنوشته نرگس محمدی، نائب رییس این کانون به شرح زیر است:
به یاد استادِ اخلاق و معرفت، هدی صابر، که در اعتصاب غذا جان به جان آفرین تسلیم کرد و فریاد اعتراض ملت شد؛
به یاد مادرانی که در سلولهای انفرادی به یاد فرزندانشان حلقهیِ ذکر به قلاب دوست انداختهاند؛
به یاد مادرانی که در بند و زندان، در حسرت به سر بردن شبی بر بالین فرزندانشان، شبها تا سحر دست به گریبان اندوه زدهاند؛
به یاد مادرانی که در سوگ فرزندانشان که سودای عدالت و آزادی داشتند، بر سر عهد و پیمان آنان ایستادهاند؛
و به یاد همه زنان و مادرانِ آرمانخواه در سراسر جهان؛
و من، زن و مادری از خیل این زنان و مادران که اکنون پژواک همان فریاد و آواز دیرین و جاویدم.
٢۶ تیرماه سال ٩۴، کیانا جان و علی جانم از ایران رفتند و درست روز ٢۶ تیرماه ٩۵ و در حالی که از ٧ تیرماه در اعتراض به محروم بودن از شنیدن صدای فرزندانم اعتصاب غذا کرده بودم، موفق به تماس تلفنی با فرزندانم شدم. طبق نامه دادیار محترم مقرر گردیده هفتهای یک نوبت و فقط با فرزندان خردسالم تماس تلفنی داشته باشم. ابتدا دستور کتبی داده شده بود که هر ١۵ روز یکبار و تحت شرایط امنیتی در بند امنیتی ٢٠٩ انجام شود که پس از اعتراضهایم، به محل دفتر حفاظت و حراست زندان اوین تغییر یافت.
میدانم طی این مدت موجب نگرانی بسیاری شدهام و پیامهای دلگرمکننده و پُرمهر و زیبایی از دوستان، هموطنان و همبندیها و همکاران عزیزم در خارج و داخل کشور داشتهام و همبستگیها و حمایتهایی از سوی نهادهای حقوقبشر اعلام شده است. خود را لایق و شایسته چنین محبتهایی نمیدانم و از صمیمقلب و با تمام وجودم از تکتک عزیزانی که با نوشتهها و اظهارنظرها و پیگیریهایشان موجب شنیده شدن صدای اعتراض من شدهاند، سپاسگزارم و در مقابل انساندوستیشان سر تعظیم فرود میآورم. یقین توجه و الطاف عزیزان دین و مسئولیت بزرگی بر گردن من حقیر گذاشته است.
بزرگوارانی چون برادران سنی و کوردم که خود در معرض تهدید، خطر و نگرانی بوده و برای نجات جان خود نیاز به توجه و پیگیری دارند و از داخل زندان پیام ارسال داشتهاند که موجب سرور و شرمساری بنده است. اما یقین دارم همانطور که کوردستان پارهتن ماست و به هموطنان عزیز سنی و کورد عشق میورزیم، آنها نیز با هموطنان خود اینگونهاند، که بوسه بر دست تکتکشان میزنم.
طی این مدت، اعتراضهای اینجانب نسبت به ستمها و تحدیدهایی بودهاست که به انحاء مختلف نسبت به زندانیان سیاسی-عقیدتی روا داشته میشود. این محدودیتها و فشارهای طاقتفرسا از زمان بازداشت افراد به عنوان متهم، و نگهداری آنها در سلولهای انفرادی که مصداق بارز شکنجه روحی و روانی است -و طبق رأی وحدت رویه دیوان، غیرقانونی و غیرشرعی است- برگزاری دادگاههای نمایشی، صدور احکام سنگین تا شرایط نگهداری زندانیان در بندهای سیاسی را دربر میگیرد و متهم و زندانی را از شرایط زیست انسانی محروم میکند.
در این میان، سختگیریهای مضاعفی نسبت به زندانیان زنِ سیاسی-عقیدتی در سراسر کشور به چشم میخورد. بند زنان سیاسی اوین از داشتن تلفن در بند محروم است و این در حالی است که از ٢٧ زن زندانی، ١٧ نفر مادر هستند که ۴ نفر آنها کودک خردسال دارند و ٢ نفر از مادران همزمان با همسرانشان در زندان بهسر میبرند و کودکان خردسالشان بدون سرپرست ماندهاند و تاکنون از امکان مرخصی هم محروم بوده اند.
باری اعتصاب غذای اینجانب در اعتراض به رفتارهای ظالمانهای بوده که حقوق انسانی زندانی را نادیده گرفته و ظلمی مضاعف را به زنان و مادران تحمیل نموده است. بنابراین، اعلام میدارم علیرغم پایان دادن به اعتصاب غذایم و سر تسلیم فرود آوردن در مقابل درخواستهای عزیزان و بزرگوارانم، تا زمان رسیدن به حقوق انسانی زندانیان سیاسی-عقیدتی-قومیتی-جنسیتی از هر اقدامی برای اعتراض بهره خواهم جست و از انسانهای آزادیخواه و عدالتجو و صلحطلب استمداد خواهم طلبید.
مسئولان نظام جمهوریاسلامی ایران نیز نیک میدانند که تحقق حقوقبشر اکنون در کشور سرافراز ایران در قامت یک مطالبه جدی و قاعده زیستِ انسانی جلوهگر شده و حقوقبشر برای ما یک عنصر منتزع و مجرد نمیباشد، بلکه با سایر آرمانهای ملت ایران معنا یافته و درهم تنیده است و در صورت نقض یا بیتوجهی به آن با نارضایتیهای مردمی مواجه خواهد شد که شکاف بین ملت و حکومت را تعمیق بخشیده و گسترده خواهد کرد.
نرگس محمدی
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
موج جديد اعدام ها در ايران با اعدام دهها زنداني فقط درعرض دو هفته
دكتر محمود اميري مقدم، سخنگوي سازمان حقوق بشر ايران، در گفتگو با راديو ندا با اشاره به اعدام حداقل 40 نفر در زندان هاي ايران در دو هفته گذشته، با بيان اينكه ”هدف اين اعدام ها ايجاد رعب و وحشت در جامعه است ”، گفت : ” براي لغو مجازات غير انساني اعدام ما نياز به يك قانون اساسي جديد و يك نظام جديد داريم” و افزود : ” ما ( مردم ايران) اين توان را داريم كه تغيير ايجاد كنيم! ”
http://radio-neda.blogspot.com/2016/07/blog-post_22.html
جنگلهای ایرن تا۳۰ سال دیگرنابود می شوند ، بیایید چون رسم باستان برای تولد هر نوزاد درختی بکاریم ، سرو ویا چناری ، یادیگر درختی فقط برای سپاس و قدردانی از طبیعت.
دستگیری عده ای در مهمانی
جمع آوری دیش های ماهواره
اعدام و شلاق در ملا عام
اتهام و دستگیری فعالان اجتماعی
بستن رسانه ها و زندانی روزنامه نگاران
حذف زنان از کارهای اجتماعی
قانونی بودن ازدواج کودکان
مگر طالبان و داعش شاخ و دم دارند؟
در تایید سخنان شما اژه ای امروز گفته:
خیلیها میگویند چرا این افراد محاکمه میشوند. البته باید اقدامات مناسبی برای این دشمنی عربستان و پرونده منا صورت گیرد و این موضوع پیگیری شود. از جمله وزارت امور خارجه و دیگر دستگاهها باید این موضوع را پیگیری کنند. البته اگر افرادی بخواهند خودسرانه اقداماتی کنند مسوولین قضایی عکسالعمل نشان میدهند. این افراد که اقداماتی کردند همه با یک انگیزه نبودند. بعضی خشمی به عربستان و جریان منا داشتند؛ اگرچه اینها سبب نیست ولی سبب تخفیف میشود. در قانون مجازات اسلامی مواردی مبنی بر تخفیف جرم قید شده و قاضی میتواند تشخیص دهد و تخفیفاتی را در نظر گیرد. ماده 37 و 38 قانون مجازات اسلامی در این ارتباط است.
مجتهد شبستري با اين تبيين از سيره رسولالله(ص)، نسخهاي را براي کاربرد اسلام در دنياي امروزي توصيه ميکند:
” الان اگر بخواهيم بگوييم که نسخه چيست، اينگونه ميفهمم که بر اين مبنا ما مسلمانان امروز بايد به گونهاي ديگر عمل کنيم. در طول زمان يک انحرافي که رخ داده اين بود که آن سنتها و روشهاي زندگي که از قبل در ميان مردم بوده و در قرآن هم آمده بود، اين آقايان با نوع استنباطشان اينها را يک سلسله احکام الهي ابدي که از طرف خدا معيّن شده است همه بايد از آنها تبعيت کنند و همه مکلّفند که آن را انجام دهند. اينگونه فرموليزه کردند و اين به نظرم يک انحرافي است که در اسلام رخ داد و بيشتر بر فهم فقيهان مبتني است و نتيجه مطالعات بنده اين است که چيزي که پيامبر به آن دعوت کرده ايمان به خداوند يکتاست و هر چيزي که از لوازم آن ايمان به خداوند يکتاست و تمام مقتضيات آن و تغييراتي که در انسان ايجاد ميکند و همچنين به علاوه يک سلسله دعوتهاي اخلاقي. يعني همان چيزي که در آن حديث معروف هست که “بُعثتُ لاتمّم مکارم الاخلاق”. که در اين مکارم اخلاق، عدالت مفهوم اخلاقي بسيار پررنگي است.
وقتي درک من اين است، مشکل فعلي مسلمانان را در اين ميبينم که مسلمانان فکر ميکنند اين چهارچوبهاي سياسي اجتماعي و آداب و رسوم که در طول اين چهارده قرن به نام احکام ابدي الهي معرفي شده است. من اين را يک انحراف ميبينم و معتقدم که الان هم داستان اين است که آن تجديد نظري که ما ميگوييم يا نوانديشي که ميگوييم معنايش اين است که بايد بدانيم مسلماني به اين احکام و رسوم قائم نيست. به اين قائم نيست که مثلاً ارث را چگونه تنظيم کنيم و قانون جزا چگونه باشد و سيستم سياسي چگونه باشد و … اينها نيست. بلکه مسلماني به ايمان خدا و هر چيزي که از مقتضيات ايمان به خداوند يکتاست، قائم است”.
شبستري اذعان ميکند که: نبايد بگوييد قوانين الهي وجود دارد که بايد مطابق آن عمل کرد. بنده ميگويم آن حکمهاي الهي نبودند و بلکه سنتهاي عربی بودند که پيامبر آنها را قبول کرد و تنها جرح و تعديلات اخلاقي در آنها انجام داد و هيچجا هم به ما نگفتند که با همان سنتهاي عربي زندگي کنيد.
متاسفانه و معمولا اینطور است که جناب شبستری ،درک خاص خود از اسلام و مسائل اسلامی را که غالبا مفهومی جز تغییر و تعطیل بسیاری از احکام اسلام و حتی احکامی که نص صریح قانونی قرآن است ،درکی یگانه و صحیح دانسته و درک اجتهادی دیگران را “انحراف” می نامد ،چیزی که دیگر مجتهدان اسلامی نیز می توانند درک شخصی ایشان را به آن توصیف کنند ،و اتفاقا یکی از نشانه های بارز انحرافی بودن مطالب ایشان همین است که مطالب ایشان معمولا مورد تشویق و نقل سکولارها ،بی دین ها یا بد دین هایی قرار می گیرد که غالبا در همین سایت ،تنفر و بیگانگی خود از دین و ایدئولوژی را صریحا ابراز می کنند! و طبعا اینگونه مطالب آقای شبستری در قلب و تحویل و تعطیل احکام اسلامی مورد کف و سوت اینگونه افراد قرار می گیرد بعنوان مقدمه ای برای آن ذی المقدمه اصلی، یعنی نفی کل اسلام و شریعت و دعوت اسلامی!
الان اینجا قصد بحث محتوائی از ریشه های اینگونه تفکرات و نتایج و فروعات آن ندارم ،برای اینکه اینگونه بحث ها بحث های اجتهادی با ریشه ها و فروعات مفصل و مطول است که سکولارهای مشوق ایشان نه حظی از آنها دارند و نه حوصله شنیدن آنها را،اما فقط اشاره می کنم به همین تمثیلی که از ایشان در مورد مساله “ارث” در اسلام نقل شده است ،که هم پارادوکس درونی نظریه ایشان را هویدا می کند و هم نشان می دهد که مقصود ایشان از منحصر کردن صدر و ساقه شریعت و نبوت در :ایمان بخدای یکتا و اخلاق چیست.
ایشان ضمن منحصر کردن مسلمانی در دو پایه ایمان بخدا و التزام به اخلاق (که البته خود این مساله اخلاق هم رشته طویلی دارد) می گوید :
” مسلماني به اين احکام و رسوم قائم نيست. به اين قائم نيست که مثلاً ارث را چگونه تنظيم کنيم و قانون جزا چگونه باشد و سيستم سياسي چگونه باشد و … اينها نيست. بلکه مسلماني به ايمان خدا و هر چيزي که از مقتضيات ايمان به خداوند يکتاست، قائم است “.
سوالی که متوجه ایشان است این است که شما که “جل” قریب به “کل” احکام منصوص قرآنی و منصوص پیامبر اسلام و عترت طاهرین را به “آداب و رسوم اعراب” تعبیر می کنید ،بگویید آیا احکام ارث اسلامی نص صریح قرآن هست یا نیست؟ و دیگر اینکه بررسی و مقایسه ای تاریخی کنید بین سنت ارثی که بین عرب جاهلی پیش از اسلام رایج بوده است با احکام ارثی که قرآن کریم آورده است،آیا نص صریح قرآن در تبیین ارث در ابتدای سوره نساء و برخی آیات دیگر ،تبیین رسوم و احکام عرب جاهلی است؟! و آیا این قانون که در متن قرآن بصورت قانون و ضرب القاعده تبیین شده است و در ذیل آن در تثبیت آن در دو آیه اینطور می فرماید:
“تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ ،وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهينٌ “.( النساء/13-14)
اينها احكام الهى است، و هر كس از خدا و پيامبر او اطاعت كند، وى را به باغهايى درآورد كه از زير [درختانِ] آن نهرها روان است. در آن جاودانه اند، و اين همان كاميابى بزرگ است.
و هر كس از خدا و پيامبر او نافرمانى كند و از حدود مقرر او تجاوز نمايد، وى را در آتشى درآورد كه همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفّت آور است.
(پایان ترجمه)
و صریحا تبیین حدود قوانین ارث را “حدود الله” می نامد ،اینها آیا “احکام و رسوم عرب جاهلی” است؟! در واقع از ایشان که خود را مسلمان دانسته و برای مسلمانی تعریفی ارائه کرده است باید پرسید :مقصود شما این است که آیات ارث که از زبان مبارک رسول الله و در قالب وحی الهی تبیین شده است ،اینها سنت عرب جاهلی است ،یا شاید از نظر شما (نعوذ بالله) سنت خود رسول الله سنت عرب جاهلی است؟!
من بحثی ندارم اگر ایشان بلحاظ تاریخی بتواند اثبات کند که ریز به ریز قوانین ارث اسلامی که در سوره نساء و برخی آیات دیگر تبیین شده است بعینه همان “رسوم و قوانینی” بوده است که بین عرب جاهلی پیش از اسلام رایج بوده است (البته در همین فرض هم باید از جایگاه احکام امضائی اسلام نزد ایشان سوال کرد) ،اما اگر این فاکت تاریخی اثبات نشد و معلوم شد که قانون ارث قرآنی قانونی تاسیسی است نه قانون عرب جاهلی،آنگاه این سوال متوجه تعریف ایشان از مسلمانی است که :آیا از نظر آقای شبستری التزام به نص قرآن و قانون تاسیسی و تشریعی پیامبر و رسم جاهلی ندانستن نص قرآن از مقومات اسلامِ یک مسلمان نیست؟ و بعبارت روشنتر آیا ایمان بالکتاب (تمام کتاب) که مکرر در خود کتاب مورد تاکید واقع شده است از نظر ایشان از مقومات مسلمانی و التزام به رسالت خاتم انبیاء نیست؟!
{اتفاقا یکی از نشانه های بارز انحرافی بودن مطالب ایشان همین است که مطالب ایشان معمولا مورد تشویق و نقل سکولارها ،بی دین ها یا بد دین هایی قرار می گیرد که غالبا در همین سایت ،تنفر و بیگانگی خود از دین و ایدئولوژی را صریحا ابراز می کنند! و طبعا اینگونه مطالب آقای شبستری در قلب و تحویل و تعطیل احکام اسلامی مورد کف و سوت اینگونه افراد قرار می گیرد بعنوان مقدمه ای برای آن ذی المقدمه اصلی، یعنی نفی کل اسلام و شریعت و دعوت اسلامی!}
جناب سید مرتضی.عبارت بالا در نوشته شماست.تماما اظهار تنفر!شما هنوز دچار /// فهمی از معنی سکولار بوده و به //// انالحق مسلمین دچارید.استدلال به این استواری که می کنید انسان در جواب می ماند بخندد یا بگرید که همفکران شما بر جامعه چیره شده اند.انحراف یعنی اینکه سکولار و بددین و….شادی کنند.اولا اینکه این سه را باهم آورده اید باید گفت متاسفیم که چنین خروجیهایی حوزه دارد که به کسانی بد و بیراه می گوید که در درک معانی آن عاجز است.در ثانی چه کسی به شما چنین حقی داده که تفسیر خود از دین را تماما درست بدانید و هرکه چیزی گفت که شما خوشت نیامد آن را اباطیل بدانید؟!با این استدلال قوی من بعد ما هم متقابلا می گوییم هر چیزی و هر گفته ای در این سایت مورد وجد و شعف سید شد اراجیف و اباطیل است چون این آقا محور باطل بوده و به هرجا باشد آنجا بر مدار باطل است.واقعا دست مریزاد با این استدلالتان استاد فلسفه حوزه علمیه!چه ملعبه ها که با دین خدا نساختید و چه دکانها برپانکردید با این استدلال انالحقیتان!دست مریزاد سید!دست مریزاد!
با این نکته سنجی حیف است ناشناس بمانید.
بارها خدمت دوستان گفتهام شخص سکولار نه تنها دشمن دین و ایمان قلبی اشخاص نیست، بلکه میتواند حتی مؤمن و پرهیزگار هم باشد (نمونههای آن زیاد است). چون اتفاقا آدم سکولار دین را به حوزهی شخصی مربوط دانسته و لذا اگر خودش مؤمن باشد احترام زیادی برای دین قائل خواهد بود. احترامی خیلی بیشتر از آن آیتالله که همهی شأن نزول دین را در برپایی حکومت (و قضهی قدرت) خلاصه نمود و گفت کل اخلاقیات را میتوان و باید در مسلخ مصلحت حکومت (=قدرت) ذبح کرد؛ که کرد و شد، آنچه نباید میشد.
مازیار عزیز
نکته اول اینکه ناشناس بودن یا نبودن مهم نیست.بعضی وقتا لازمه که من قال رو رهاکرد و به ماقال پرداخت.سیدما اطلاعات بسیار خوبی در تخصص خود دارد ولی در یک چیز هنوز به درک درستی نرسیده و اون اینکه ممکنه ایشان و همفکرانش هم قدری بله فقط قدری اشتباه کنند.البته این عیب صرفا مختص این بنده خدا نیست و مخالفان هم چنین ایرادی دارند.برای همینه که همه را به یک چوب می زند و غافل از اینست که هرچه بنویسد زیر ذره بین نقد و نظر دیگرانی خواهد بود که دارای فهم و منطق هستند.در فلسفه انسان ذاتا موجودیست که با منطق آشناست.نکته دو اینکه نوریزاد عزیزتر از جان دو قسمت نوشته بالا را هاشور زدند که این مطلب ایجاد توهم فحاشی می کند.هاشور اول کلمه کج بوده و هاشور دوم لغت بیماری.آقای نوریزاد اگه کسی یا تفکری بیمار است اطلاق لغت بیمار به او توهین نیست.بیماری از این بدتر که گروهی از مسلمین دیگری را می کشد می گوید الله اکبر آن یکی ترتیب این یکی را می دهد می گوید الله اکبر.خود را منفجر می کند می گوید الله اکبر.تجاوز می کند می گوید الله اکبر.به دیگرانی غیر خود حمله می کنند می گویند الله اکبر و…این بزرگترین بیماری روانیست که کسی خود را محق بداند هر چه می خواهد بکند و در تمام احوال حق مطلق پنداشته شود.کسی هم این بین بسان آینه عیبش نمودار کرد متهم به توهین به عقایدش کند.من از این بیماری با فجایعی که به بار آورده مخوف تر نمی شناسم.نکته سه اینکه مطلب اول لحظه ای خشم بود که از این سخن سید بر نویسنده ان چیره شد و آمال آن سوزاندن و نیشتر به سید نبود.نوشته ای که صاحب آن پس از ارسالش پشیمان شد.
ترکیه با یک سیستم اخذ آرا که هیچ نظام حقوقی هم در دنیا قادر نباشد ایراد و اعتراض موثری متوجه آن کند، تا سالیان دراز در قدرت حاکمیت همین اردوغان میماند و این دقیقاً همان چیزی هست که ابر قدرتها میخواهند. چرا چون حالا دیگر نوبت ترکیه هست که متوقف شود. همین قدر نون و نوا برای آنها کافی هست. با چه اسبابی؟ این ابر قدرتها دیری است متوجه شده اند یک اکثریتی در ترکیه دارای مذهب عوامانه توسعه نیافته هستند که در بدر کشته مردهٔ کسی هستند که ایشالله ماشالله الحمدلله و چند کلام و بیان عربی و حضور در مسجد را در رئیس حکومت و دارو دسته اش ببینند که بیش از حد وفور در اردوغان و حواریون وی میبینند. اردوغان مادام العمر یک آرا اکثریتی را از این قشر دارد، که با آن یک تازیها و اوج استعداد دیکتاتوری جنون گرفتهٔ خود را پیاده میکند و شاید نسلی بگذرد تا به نفرین و لعنت برسند از پدران و مادرانی که کشته مردهٔ هولایی بنام اردوغان بوده اند، یعنی تکرار سرنوشت فلاکت زده ما و کسی را که قالب کردند و با جون و دل یک اکثریت مطلق عوام با پیشقراولی جماعتی ابله و متوهم که خیال میکردند روشن و روشنفکر هستند، هلاک و کشته مردهٔ او بودیم و بخت برگشتگانی هنوز هم. چنان مذاهب اکثریت عوام و متوّهمان مدعی روشنفکری مذاهب در خاورمیانه به ویژه، اسباب فلاکت خود و همهٔ زمینههای غارت و چپاول ابر قدرتها را برای ۵۰ سال آینده آنها مهیا کرده که همین ابر قدرتهای بی همه چیز با هزاران لشکر کشی هم هرگز تامین و تضمین منافع دراز مدت خود را به این راحتی با ابزاری بنام دین و مذهب،در خواب هم نمی دیدند. جهل و جهل و باز هم جهل فلاکت دراز مدتی را برای این کشورها و تامین منافع دراز مدت ابر قدرتها تضمین کرده است.
آقای نوری زاد عزیز و گرامی
تا شما و دوستان شما و نرگس ها هستند ، امید نیز است ، مردم ایران تا به خود نیایند، دین و دولت را رسما جدا نکنند ، این وضع خواهد ماند، جبر تاریخ به ما می آموزد خرد راه زیستن و هستی انسان است و خرد با دوستی و راستی و مهرهمراه است ،آنچه که تا به حال شاهدش هستیم ، دروغ ،دزدی ، قتل و تجاوز به حقوق انسانی و شرافت و پاکی و آزادگی همان کودک عروس ۹ ساله ی پرپر شده است .
ای کاش میشد در ایران نفسی تازه کشید / از تهران تا سیستان و خوزستان/ای کاش میشد بر روی دوست و بیگانه خندید / ای کاش……
تبریز توسعه یافته ترین شهر ایران و صنعتی ترین بعد از تهران و بقول خودشان شهر بی افغانی است که در تمام این سالها بیشترین صنایع و سرمایه گزاریها آنجا ایجاد شده و اقامت مهاجر خارجی را هم آنجا ممنوع کرده اند اما خراسان که اتفاقا بیشتر از تمام استانها و دو برابر تمام استانهای آذری در جنگ 8 ساله شهید داده طبق آمار رسمی انجمن کارگران ساختمانی خراسان بخاطر حضور مهاجران خارجی 75 درصد کارگران مشهدی بیکار هستند و هزاران مورد بیماریهای سل و سالک و… در خراسان دیده میشود بخاطر اسکان صدها هزار مهاجر عراقی و افغانی. نیمی از مسئولان مملکت آذری هستند اما خراسان تنها چند وزیر خدماتی و فاقد بودجه ی بهداشت و درمان و دادگستری و مدت کوتاهی آموزش و پرورش داشته است اما این آذربایجان است که دنبال تجزیه است و خراسان نه!( خراسان منابع گاز دارد اما آذربایجان هیچ منابع زیرزمنی و معدن قابل ذکری ندارد حتی به اندازه مصرف نان خود گندم تولید نمی کند صنایع آنجا نیز با نفت جنوب و گاز بوشهر ما ایجاد شده و با آن به خودماهم فخر فروشی می کنند!)
استان سیستان و بلوچستان داریم و بخاطر بستن آب هیرمند توسط دولت همسایه سیستانیهای شیعه هستند که گرفتار خشکسالی و طوفان شن هستند و بیماری نوریزاد هم به احتمال زیاد مربوط به سفر زابل است اما بقول نویسنده این بلوچها که بیشترشان از فقر پاکستان به ایران فرار کرده اند به دنبال تجزیه هستند!نویسنده به سیستان سفر کرد اما کلامی از خشکی سیستان بخاطر بستن آب توسط دولت همسایه نگفت در حالیکه میلیونها اتباع آن کشور در ایران آب تصفیه شده یارانه ای مصرف می کنند و مدرسه رایگان و خدمات بهداشتی درمانی و شغل و کار و نان و برق و گاز و بنزین و ارزان مصرف می کنند( نرخ بنزین یا بلیط مترو در استانبول 6 برابر تهران است!)
در خوزستان تنها اقلیتی عرب هستند بقیه فارس و بختیاری و … عربها نیز اکثرشان شیعه و فراری های عراقی الاصل از دست بعثیها و وهابیهای حجاز در دوره قاجار هستند و وضع ناامنیهای عراق و سوریه و شیعه کشیها در کشورهای عربی و افغانستان و پاکستان را می بینند و حاضر نیستند به سادگی دست از دامن ایران بکشند و خود را گرفتار آینده ای نامعلوم کنند تعداد اندکی مزدور بیگانگان هستند و فعالیتهای تجزیه طلبی آنها ربطی به تبعیض ندارد چون مجری اوامر کارفرمایان بیگنه هستند. خوزستان دبی یا کویت بشود باز بهانه ای برای تجزیه طلبی پیدا میکنند.
پس اگر نگران تجزیه طلبی باشیم باید نگران بوشهر یا کرمان یا سیستان یا خراسان ِ محروم و در حاشیه مانده و ویران شده با سرازیر کردن مهاجران خارجی و جدیدا مهاجران خشکسالی سیستان باشیم که بیشترین شهید جنگ تحمیلی را داده اند اما نه عزتی و احترامی دارند و نه مثل ترک آذری کسی ناز و منت آنها را میکشد و نه اصلا قاطی آدم حساب میشوند و تنها چند وزیر خدماتی و فاقد بودجه و امکانات مثل بهداشت و درمان و دادگستری و مدت کوتاهی یک وزیر آموزش و پرورش در هیاتهای دولت در این سه دهه داشته اند و نه آذربایجانِ صنعتی و تبریز، توسعه یافته ترین شهر ایران و به قول خودشان شهر بی افغانی! ( در حالیکه مهاجر خارجی باید متناسب با جمعیت هر استانی توزیع شود نه اینکه در استانی از فرط انبوهی مهاجر در حال انفجار باشد و بخاطر انبوه جمعیت شاهد درگیریها و دلخوریهای طرفین باشیم اما در استانی دیگر با قلدری اقامت مهاجر را ممنوع کنند. حتی به لحاظ مسایل امنیت مهاجران وارد شده از شرق باید در غرب کشور ساکن و برعکس)
همین الان اقامت و کار این میلیونها مهاجر عراق و افغان در 17 استان یعنی حدود دو سوم کشور ممنوع است همه در خراسان و اصفهان و شیراز و یزد و کرمان و بوشهر و حاشیه تهران اسکان یافته اند در حالیکه حداقل نیمی از افغانها ترکتبار هستند( آنها که چشمان تنگ دارند) و بقیه عرب تبار و نگاه قومی قبیله ای هم داشت باشیم باید در آذربایجان و اردبیل و در خوزستان میان قبایل عرب اسکان یابند.
پس خیلی فریب جار و جنجال ها را نخورید و آدرس غلط ندهید و حرفهای و انتقادهای بعضا درست( حاقل قابل تامل) را با حرفهای تجزیه طلبان مزدور بیگانه قاطی نکنید.
ای رضا شاه بزرگ جات بهشت. قدرتورو ندونسیمو بهت خیانت کردیم نمیدونسیم خیانتمون خیانت به میهنه. رنگ کورشو انوشیروانو داشتیو بوی پیامبرا.هم زردشت بودیو هم موسی و عیسی و محمد. خدا نبخشه ما ملت بیلیاقتو که ایرونی رو که تو آباد کردی ما ویرون کردیم. اگه برج هامون سر بفلک بکشه روحمون تو دره خفتو خاریو سرافکندگیه. ا عظمتو بزرگیت همین بس که یه ریال پادشاهیت ا ده هزار سکه حکام اسلامی بیلیاقت خود خدابین با ارزشتر بودو هس. رضا شاه غمگین ما نباش این سیهروزی حقمونه. ای که ازین سیاهتر شه. ای خدا غرقش کن منوهم باهاش
یکی از شوخیهای تهوع آور برخی مانند جناب غرویان که چندی است در یک جنگ حیدری و نعمتی از اردوگاه جناب مصباح کوچ کرده این است که در تلاشند تمامی واژگان را بنفع روحانیون مکرم مصادره نمایند. از جمله آخرین افاضات ایشان این است که الان در کشور یک جناح سنتی است و یک جناح روشنفکر و آقای روحانی نماینده قشر روشنفکر دینی است.
البته باید مشکلات روحانیون عزیز را درک کرد. قشری که حتی بهترین هایشان هم هیچ راه حلی برای این مملکت بلا زده ندارند و از سوی دیگر جهل در همه ابعاد چون سیلی ویرانگر همه چیز را به قربانگاه برده است. شما اگر به جای امثال آقای غرویان باشید حرف دیگری میتوانید بزنید؟ بالاخره این کشتی هزار سوراخ متعلق به صف روحانیون است و بقول آقای هاشمی عاقلان الان فهمیده اند که نباید سوراخش کنند.
روشنفکران دینی در ایران وجهه شاخص شان سئوال کردن از چرائی برداشت حاکم از دین و ابعاد آن در جامعه فعلی ایران بوده است. آنها معتقدند که تئوری ولایت فقیه باید هم ریشه های شرعی و هم دلایل نیاز به آن مورد تحقیق عمیق قرار گرفته و برای همه معلوم شود که جه میزان بدرد این کشور میخورد. آنها وضعیت حکومت ایران را مضر به حال اصل دین و اخلاقیات میدانند. از سوی دیگر روشنفکران دینی به این تیجه رسیده اند که اینکه چه کسی حکومت کند بحثی بسیار خطرناک است بلکه باید چگو.نگی حکومت باید مورد نظر باشد. آنها بسیاری از پیش فرضهای موجود را با پیام دین در تضاد میدانند. دلیل همه این حرفها هم گسترش بی عدالتی و اخلاق رذیله ای است که در حال گسترش است. قطعا آموزه های الهی نباید چنین سرنوشتی را رقم بزنند.
قصد اینجانب کند و کاو این موضوعات نیست ولی سئوال این است که آقای روحانی در کجای این بحث قرار دارد؟ آقای روحانی دقیقا اعتراضش به چیست؟ این سئوالات نه تنها در رابطه با ایشان بلکه بقیه آقایان مثل جناب خاتمی و یا هاشمی و یا حتی مراجعی که دغدغه مردم را دارند نیز صادق است.
ما این وضع را در رابطه با اصلاح طلبان هم داریم. واقعا آنها چه چیزی را میخواهند اصلاح کنند؟ ما میبنیم که این فراکسیون امید هم حتی یک خط برنامه هم ندارد که حرقش چیست؟ آیا نباید به این بازی بزرکانه رهبری در تهییج مردم در هنگام انتخابات تبریک گفت؟
شرایط کشور و دنیا به سمتی حرکت میکند که روشنفکران نا گزیرند پیامها و سئوالات خود را بطور شفاف در معرض افکار عمومی بگزارند. همه تجربه های بشری نشان میدهد که این روش عاقبت به خیری برای همه دارد حتی برای خود روحانیون اگر واقعا درد سعادت مردم را داشته باشند.
سلام بر باصفای عزیز
هر روز برحسب عادت سری به این سایت می زنم.روز گذشته بسیار اتفاقی این در ذهنم تبلور یافت که این باصفای ما کجاست؟!خوشحالم که نوشته های شما از این سایت رخت برنبسته.برخی از دوستان از موافق و مخالف با سطح خوب سوادی که دارند غنابخش این سایت هستند و شما خوشبختانه یکی از آنهایید.متاسفانه بعضا با کوچ بخشی از دو گروه فوق سطح مطالب این سایت احساساتی و فاقد محتوای مناسب و بعضا کسل کننده می گردد.
پیروزکام باشید
نوریزاد عزیز: با تمام احترامی که برای شما و مطالب شما قائل هستم بایستی تاکید کنم که تحلیل شما از خودساخته بودن کودتا در ترکیه با واقعیات تطابق ندارد. هیچ حاکمی در دنیا برای بدست آوردن یک دلار صد دلار هزینه نمی کند. ایجاد کودتا آنهم در کشوری کودتا خیز نظیر ترکیه برای بهره برداری های بعدی دور از عقل و منطق است. یعنی یک رهبر کشور برای بدست آوردن بهانه سرکوب مخالفینش یک مخاطره امنیتی جدی آنهم به دست ارتشی مقتدر و هنوز وفادار به اصول لائیسیته و کمال آتاتورک برای خودش ایجاد کند که چه بشود؟ کدام نظامی آنهم از نوع ترکیه ای آن رضایت می دهد که وقتی با هماهنگی دولت کودتا کرد دوباره به پادگان برگردد و قدرت را دودستی تقدیم همان حاکم کند؟ اگر کودتا در ترکیه شکست خورد علتش تغییرات در دنیا و دمده شدن کودتا از یکسو و تضعیف نسبی ارتش و نقش آن در سیاست داخلی ترکیه طی سالهای حکومت اردوعان و مهم تر از همه حرکت جدی طرفداران اردوغان در خیابانها و مساجد و بالاخره منزجر بودن مردم ترکیه از کودتا و حکومت نظامیان و عدم همراهی جدی سایر احزاب حتی مخالفین اردوغان از ایده کودتا بود. به همه اینها اضافه کنید یکدست نبودن ارتش در ایده کودتا و محدود شدن دامنه عملیاتی کودتا به بخش های کوچکی از ارتش و نیروی هوایی. صد البته که اردوغان از این فرصت طلایی اکنون بیشترین استفاده را می برد تا قانون اساسی را دست کاری کرده و کلا محمل قانونی دخالت ارتش در سیاست و انجام کودتا را حذف کند به اضافه جمع و جور کردن مخالفین و گسترش دامنه اقتدار خود. این را هم فراموش نکنیم که ترکیه ایران نیست و نهاد های دمکراتیک و جامعه مدنی و کثرت احزاب و علاقه مردم به مشارکت در تعیین سرنوشت خود در آنجا بخوبی کار می کند و اگر همین اردوغان به هر دلیلی محبوبیت خود را در بین مردم از دست بدهد در انتخاباتی دیگر شکست خواهد خورد و به حاشیه خواهد رفت و آنجا دیگر از ولایت مطلقه و تکلیف شرعی و سرنیزه سپاه و منقاد بودن اکثریت جامعه خبری نیست که گورستانی آرام نظیر ایران را رقم بزند.
محمد عزیز
نوشتهی شما بسیار متین و مطابق با واقعیات ترکیه است. متأسفانه نگاه جامعهی ما به اتفاقات ترکیه از خلال عینکی است که یک شیشهاش از مقایسهی ترکیه با اتفاقات ایران و خشم از نظام اسلامی ایران ساخته شده و شیشهی دیگرش که از قضا ساختهی خود جمهوری اسلامی است اردوغان و داعش را یکی میپندارد.
فرضا در ایران کسی توجه نمیکند که دو حزب عمدهی مخالف حزب حاکم ترکیه در همین روزها به سهولت و بدون هجوم لباس شخصیها یا بسیجیها به برگزاری میتینگ مبادرت کردهاند. در هر دو میتینگ کودتا محکوم شده اما به دولت هشدار دادهاند که در مقابله با کودتا راه افراط نپیماید و مبارزه با کودتاگران را به رعایت حقوق شهروندی و دموکراسی محدود نماید.
با اینهمه پس از چند روزی که از کودتا گذشتهاست بسیاری از تحلیلگران بیطرف ساکن ترکیه آشکارا از بسته شدن مراکز آموزشی و حتی درمانیای خبر دادهاند که حتی اگر بیربط به گروه گولن نباشند، در کودتا نمیتوانستند مشارکت کنند.
برای توضیح اتفاقات در حال وقوع ترکیه بهترین راه مقایسهی آن است با پاکسازی سپاه و نهادهای انقلابی از طرفداران آیتالله منتظری در زمان خلع ایشان از مقام نیابت. منتها در ابعادی بسیار گستردهتر و در کشوری -اگر نه کاملا ولی بسیار- پایبند تر به دموکراسی نسبت به ایران.
احسنت جناب محمد ،من کاملا با محتوای سخن شما و استدلال و استنتاج شما در نفی ساختگی بودن کودتا در ترکیه موافقم و سخن جناب نوریزاد که برگرفته از یک احتمال تحلیلی نزد برخی از تحلیل گران سیاسی است و بر آن مطالبی را متفرع کرده اند ناتمام می دانم ،در واقع غیر از نکات درستی که شما به آنها اشاره کردید ،معقول نیست همه یا بدنه ای از ارتش ترکیه جان خود و شهروندان ترکیه را در خطر قرار داده و حتی قریب به چهارصد نفر آنجا کشته شوند تا با ساخت و پاخت سیاسی اردوغان هماهنگ شود ، گذشته از تبعات اقتصادی فاسدی که بر کودتا مترتب هست و گذشته از اینکه اینگونه احتمالات، هم نیازمند به ارائه سند هست و هم نیازمند به ارائه قرائن دقیق و واقعی ،البته این بیان من و لابد شما بمعنای موافقت یا تایید تام سیاستمداری مثل اردوغان نیست.
یک بخش عجیب دیگر که در نوشته جناب نوریزاد بود بخش چهارم نوشته ایشان بود که باعث تاسف من شد،من به طعنه هایی که ایشان خواسته است به حاکمان جمهوری اسلامی بزند کاری ندارم و آن جهت نفیا یا اثباتا موضوع بحث من نیست ،بحث من در این نگرش – با عرض پوزش- سطحی است که ایشان نسبت به بیدار خوابی یا آمادگی یا واکنش ها و نظارت های مقامات وزارت خارجه یا نظامی ایران در رصد وقایع اتفاق افتاده در ترکیه ابراز داشته است ،اینکه وزیر خارجه یا وزارت خارجه یک کشور یا مسولان نظامی آن وقایع و کودتای واقع شده را دنبال کنند یا نیروهای نظامی خود را بحال آماده باش قرار دهند امری رایج و متداول در جهان سیاست است ،از نظر ایشان آیا وزیر خارجه یا وزارت خارجه ایران نمی بایستی برای واکنش های سیاسی احتمالی خود حین کودتا یا بعد از کودتا بهر نتیجه ای ،شب را بیدار باشند و ماجراهای داخل و خارج ترکیه را تعقیب و رصد کنند؟! اگر وزیر خارجه ایران بیدار خوابی نکشد و ریز به ریز ماجرا را دنبال نکند چگونه ممکن است اقدام به واکنش های فوری یا متاخر از ماجرا کند؟! این امر حتی در مورد وقوع کودتا در کشورهای دور یا قاره های دیگر نیز امری واضح و بدیهی است تاچه رسد به وقوع کودتا در کشوری همسایه ترکیه که با ما کیلومترها مرز مشترک دارد .
همینطور در مورد رصد نظامیها و ارتش ایران در مورد وقایع کودتا و دنباله های احتمالی نظامی آن در مرز مشترک و کل منطقه ،این واکنش ها و آمادگیها بنظر من امر روتین و طبیعی است ،حال من به درستی یا نادرستی احتمال اینکه واکنش ها و آمادگی ارتش ایران در استانهای مرزی مشترک با ترکیه واقعا برای این جهتی است که ایشان ذکر می کند یا نیست کاری ندارم ،اما بنظرم می رسد آمادگی نظامی هوائی یا نظامی در محدوده مشترک و همجوار با کشوری که محل این وقایع غیر قابل پیش بینی است مساله ای طبیعی است ،آیا روی احتمالی که ایشان مطرح کرده اند فرضا برای ممانعت و سرکوب شورش های قومی لازم است هواپیمای نظامی به آن استانها ببرند؟! ،و تفاوتی نمی کند ،اگر فرضا در افغانستان یا پاکستان یا عراق و کشورهای هم مرز آبی یا خاکی با ما هم چنین اتفاقی افتاده بود بگمانم آماده باش قوای نظامی مساله ای طبیعی است و اختصاصی هم به جمهوری اسلامی ایران ندارد ،می توانید به بایگانی وقایع کودتا در نقاط دیگر جهان مراجعه کنید ، من البته ایشان را متهم نمی کنم و نمی گویم مقصود ایشان بوده است اما نقطه منفی دیگر در تحلیل ایشان این است که ممکن است از این نوشته موافقت با تفرقه بین اقوام و بافت های مختلف قومی در ایران و تشویق این جهت و میل به تجزیه طلبی استشمام شود ،آیا جناب ایشان با تفرقه قومی و تجزیه ایران موافقند که آمادگی و رصد ارتش ایران را حمل بر آن کرده و به آن رنگ منفی می دهند؟ بگمانم چنین نیتی نداشته و ندارند ،در عین حال خوب است چرخش قلم طوری نباشد که چنین استشمامی از آن بشود.
پس از اظهارات سردار جعفری که مردانی که تماشاگر بی حجابی هستند را در بی غیرتی از خروس هم کمتر دانست، نقدی رئیس سازمان بسیج مستضعفین گفت که ماها در مقابل مسائل اقتصادی بی رگ هستیم و غیرتمان از قراردادهای فاجعه بار بوئینگ به جوش نمی آید. ایشان که از اوضاع اقتصادی بسیار عصبانی بودند فرمودند که مگر صنعت صاحب ندارد؟ سردار نقدی همچنین فرموده اند که آقایان بوئینگ می خرند که “شیک تر لم بدهند”.
من خیلی از این اظهارات خوشحال شوم چون انگاری قرار است غیرت ها یک تکانی بخورند و همه غیرتی بشوند چون غیرت که بر گردد لابد مردانی که در مقوله حجاب لااقل غیرتشان با خروس برابری کرده می روند به جای بوئینگ سوار توپولوف می شوند و بدون اینکه شیک لم بدهند باقیمانده صنعتِ بی صاحب کشور را هم صاحب می شوند و برای برگشتن احمدی نژاد مشورت می کنند. این مقوله غیرت بسیار مقوله مهمی است که درکش بصیرت می خواهد که مثل جریان اختلاس ها و فیش های حقوقی بدانی کدام را باید “کش” ندهید و کدام را باید “کش” بدهید. یا مثلا در مبحث غیرت باید بدانی که حتی اگر قرار است اختلاس بکنی و در مواجهه با دزدان مماشات نمایی باید حجابت را محافظت نمایی تا نشان دهی از “خروس” کمتر نیستی.
البته لازم است بدانی که شناخت نقطه جوش این غیرت بسیار مشکل است. یعنی این غیرت باید در ازای چند قرارداد بوئینگ به جوش بیاید ولی در مقابل دزدیده شدن دکل ها یا تریلی تریلی میوه و موبایل و البسه قاچاق به قول فرنگی ها cool باشد. یا مثلا باید در مقابل چند تار مو یا برگزاری یک کنسرت مانند شیر غرش کند (یا شاید هم یک خروس) ولی در مقابل کم شدن سن فاحشه گری دختران انعطاف نشان بدهی. من دارم کم کم سعی می کنم کد های تشخیص غیرت را یاد بگیرم تا بدانم کجا باید غیرتی بشوم و کجا نباید غیرتی بشوم. تا این کدهای تشخیص غیرت را یاد بگیرم پیشنهاد می دهم حالا که “لم دادن” در بوئینگ بد است پس لابد نشستن در بنزهای شیشه دودی هم به طریق اولی بد است. حالا تا این قراردادهای ننگین بوئینگ را لغو نمایند یکی یکی بنزهایی که برای حفاظت از جان مسئولین خریداری می شود را به نشانه استکبارستیزی تحویل مستکبرین دهند و خودشان سوار پراید وطنی شوند یا اینکه بوئینگ ها و ایرباس هایی که مسئولان کشوری و لشگری را جابجا می کنند تحویل ایرلاین های خطوط مسافری عادی بدهند و خودشان با توپولوف روسی جابجا شوند تا قدم اول را در بحث اقتصاد مقاومی خودمان بردارند.
داستان هابیل و قابیل را اکنون می توان در خاورمیانه دید، بگیر و ببندها وآزار فعالین اجتماعی بیشتر شده، هارت و پورتهای فیش های آنچنانی هم زیر میزی خفه شد، آخر هر چه باشد دستمزد کارکرد بافیش ، با دزدی های کلان بی فیش فرق دارد.
بازرسان فیش ها دیدند نخیر سقف تعیین کردن حقوق جریان ربا و رانت خواری وشیرنی خورانی و زیر میزی و در اصل رک و راست و حسینی ، دزدی راحل نمی کند.دزدی ریشه در اصل نظام دارد ، و باید اصل نظام را زیر سال برند که دُم خودشان هم گیر است و در نتیجه بی خیالش ، هارت و پورتی بود و وعده و وعیدی ، دیدی بگو ندیدی.
اما ، بعضی می گویند هدیه که اشکالی ندارد، مهم این است که کار ما راه بیافتد ، در حالی که گدا پروری ا ز همین جا شروع می شود،هر کاری باید میزان دستمزدی مشخص بر آن تعیین شود و اگر دستمزد عادلانه باشد هر زیرمیزی ، هدیه دادن کلاشی و سواستفاده ، گرانفروشی و دزدی بشمار می آید، و قابل پیگیری .
جناب نوری زاد درود!
راز ماجرای حقوق های نجومی را باید در ورشستگی صندوق های بازنشستگی، که در تمام دنیا میزان ذخایرش حتی بیش از بودجه دولتهاست، جستجو کرد. چطور؟ یکسال به پایان دور اول ریاست جمهوری روحانی باقی مانده، او که در دوره اول سیاست خارجی را هدف قرار داد در دوره بعد قصد سروسامان دادن به اوضاع داخلی را دارد، اما این مقدمه اش حفظ اعتماد مردم است. بنابراین فعلا به یکی از میراث های شوم احمدی نژاد(یارانه) کاری ندارد، حتی شگرد پوپولیستی او را هم پیش گرفته است. چگونه؟ مگر نه اینکه همین مدیران مستعفی و اخراجی، سکان هدایت و گردش این صندوق و صندوقهای مشابه را سالهاست بر عهده داشته اند، حال که بر اثر بی کفایتی و سوء استفاده به ورشکستگی اش کشانده اند برای هدف مهمتری باید چند روزی از انظار دور شوند. (اگر راست می گویند چرا مانند دولت برادر و رفیق چین چند نفرنه یک نفرشان را اعدام نمی کند) برای چه هدفی؟ نه اینکه هزینه جنجال آفرینی آقا! در اقصی نقاط عالم باید تامین شود و راههای درآمدزایی نامشروعشان کاسته شده، نگاهشان به رعیت بی نوا در داخل چرخیده، اینکه شندرغاز پاداش پایان خدمت مشتی کارگر و کارمند بینوا را، در ترفندی هماهنگ میان مجلس و دولت، هپلی هپو کنند، و برای رد گم کردن به ظاهر از خودشان شروع کرده اند. کیست که نداند درآمد مشروع 4 ساله یک نماینده مجلسی که حداقل یک میلیارد هزینه کرده، نیمی از این مبلغ است، کیست که نداند بسیاری از پست های دولتی سرقفلی دارد. پس با کاهش پاداش پایان خدمت کارگران و کارمندان از 30 روز به 10 روز همچنین محاسبه آن از 2 سال آخر به میانگین 5 سال آخر، و عملیاتی کردن آن در سال 96 یعنی بعد از انتخابات ریاست جمهوری، عملا هم اعتماد مردم را می دزدند هم دارایی آنان را، هر چند:
این گرگ سالهاست که با گله آشناست!
ای تو که بهر آخوند پن زاری
میکنی رقص و میگیری دو زاری!
ای تو سردار رشید سوریه!
ای که میگوئی حجاب هم زوریه!
میکنی تعریف از تخم خروس!
پس توهم برخیز و رهبر را ببوس!
ای خروس غیرتی سید علی
ای فدای غیرتت اون رهبری
هرخروسی چون که دید مرغی پرید
آنور آب و عرب ناموس درید
میکند قد قد قدا و ناله ها
چعفری جان بس بکن این یاوه ها!
نزد اهل دین و یاران ولی شهر ما
واقعا که غیرت آن تاجدار هست کیمیا!
ثلام فحمیده ومن نادان! لطفان کشش نده و جواب بده !ایا فکر میکنی که اینان علی خ و بیت ووو…سردارهای پینوکیو واخوندهای بی گوند به چیزحایی که میگن باور دارند{اعتقاد دارند}
[به وجدان نداشتشون ] ؟؟؟ عدالت،ابرو, راستگویی , امانت شرافت انسانی , مساوات ,اخرت ,….??? کارهایی که حضرت علی نتوانست بکونه﴿انجام بده﴾ اقای رهبر شیخ خامه انجام داد; خشک کردن رودخانها و دریاچهاجلال خالقون معجزه میکنند که حضرت علی هم خوابش را نمیتوانست بکونه ؛تازه هرچه مواد شیمیایی و فاضلابات گوناگون میریزند تا شاید نسل اندر نسل از هدایایه انقلابی بودن رهبر معجزه گر ارث ببرند،(اب زمزم این رودخانها گوارای رهبر
عزیز و بیتش ,سرداران خاص او و بسیج همیشه در سهنه!! ! اگر جهنمی باشد ما که جهنمی هستیم/پس به امید دیدارشارلاتانهای, دیوهای همیشه گرسنه وضد زمین و طبیعت , ضد اب و هوا واسمان !! باید اسم جدید برای این موجودات ساخت ….
گلابتون و دوستان
شما هر چقدر با منطق و استدلالی “متفاوت” با طلاب صحبت کنید تاثیری بر دیدکاهشان نخواهید داشت .
دوستان , نگاهی بیطرفانه به تاریخ نشان میدهد ادیان به مورور زمان به وسیله ای برای افییون تودها و دکانی برای شییادان تبدیل شده و خواهند شد.
یک انسان تکامل یافته , احتیاجی به یک مفسر برای تفسیرخوبی و بدی ندارد….ما ظلم را قبول نداریم چون محمد و بهااا.. گفتن ظلم کردن منفور است؟ …و یا فطرت انسان بودن در ما ان را به ما حکم مییکند؟
چه محمد خاتم اانبیا باشد و چه نباشد او در همین لحظه هیچ قدرت و تاثیری بر رفع فقر و ظلم و گرسنگی تحمیلی در جامعه ایرانی را ندارد.
برای یک انسان تکامل یافته, انسان ماندن و انسانی عمل کردن نیازی به مفسر سینه چاک ندارد, چه ان مفسر ابراهیم نبی باشد چه مارکس انگلز.
وقتی محمد نوریزاد پای یک کودک بهایی را میبوسد برای ترس از خدا و مسلمان بودن و یا بهایی بودن نیست…
محمد نوریزاد یک انسان تکامل یافته است و راه تکامل را در قلب خود جوستجو کرد و به مقام انسانیت رسید
حال ما میتوانیم به ۱۴۰۰ سال و یا ۱۵۰ سال پیش برگردیم و انسانیت را انجا جستوجو کنیم و یا به قلب خود رجوع کنیم و نگاهی به خود اندازیم.
گر به خود آیی به خدایی رسی
جهد بکن تا که به جایی رسی…………درد بکش، تا به دوایی رسی
بر سر آن کوچه بسی برگهاست………خیز و برو، تا به نوایی رسی
پیرهنی چاک نکردی به عشق………..کی ز بر او به قبایی رسی؟
تا نشوی فارغ و یکتا، کجا……………..از سر آن زلف بتایی رسی؟
بس که به بوسی تو زمینش ز دور……تا که به بوسیدن پایی رسی
گر تو درآیی ز پی کاروان………………زود به آواز درایی رسی
از صف دل دور مشو، زانکه تو…………هم ز دل خود به صفایی رسی
ای که به مخلوق چنین غرهای………..خود چه کنی؟ گربه خدایی رسی
خواجه ترا چون ز غلامان شمرد………گر نگریزی به بهایی رسی
یوسف خود را بتوانی ربود…………….گر به چنین گرگربایی رسی
اوحدیا، سایه ز ما برمگیر……………..گر به چنین ظل همایی رسی
(اوحدی)
عقرب گرامی
وظیفه ما اطلاع رسانی است و عزیزانی که اطلاع دقیقی از دیانت بهایی ندارند درخواست مخلصانه دارم قدری در آثار و کتابهای دینی این دین تعمق و تدبیر و تامل کنند حضرت بها الله از ایران است و از خاک مقدس ایران و هموطن شما هستند و ایشان با تعالیمشان هدیه ای برای عالم انسانی است و تمام ادیانمنتظرش بودند تعاليمش داروي شفا بخش اين هيكل مريض عالم انساني است و وعده صلح جهاني داده و تعاليمش و أحكامش را هم اكنون بهاييان جهان از أقوام و ملل و نژادهاي مختلفه دارند أجرا ميكنند و در زندگي خود بكار ميبندند و براي دنيايي بهتر خدمت ميكنند تا اين جهان اينه اي از بهشت گردد و همه انسانها در نهايت محبت و صلح زندگي كنند ، اگر اين أهداف بد بود وشما باز هم اختلافات و جنگ و ستيز و دشمني و نفرت و كينه و كشتار را ترجيح ميدهيد هميشه ميتوان انرا داشته باشيد .
نظرتان را به چند فقره كوچك از اثار حضرت بهاءالله جلب ميكنم تا خود به مطالعه اثار حضرت بهاءالله بپردازيد
” اي أهل عالم مذهب الهي از براي محبت و اتحاد است او را سبب عداوت و اختلاف منمائيد . نزد صاحبان بصر و أهل منظر اكبر ، آنچه سبب حفظ و علّت راحت و آسايش عباد است از قلم اعلى نازل شده .
براستي ميگويم تقوى سردار اعظم است از براي نصرت امر الهى و جنودى كه لايق اين سردار است ، اخلاق و اعمال طيّبه طاهره مرضيّه بوده وهست ،
بگو اي عباد ، اسباب نظم را سبب پريشاني منمائيد و علت اتحاد را علت اختلاف مسازيد ، اميد انكه أهل بهاء بكلمه مباركه قُلْ كّل مِنْ عن الله ناظر باشند و اين كلمه عليا بمثابه آبست از براي اِطفا نار ضغينه و بغضاء كه در قلوب و صدور مكنون و مخزون است ،
اي اهل عالم شما را وصيّت مينمايم بآنچه سبب ارتفاع مقامات شما أست . بتقوى الله تمسك نمائيد و بذيل معروف تشبث كني، براستي ميگويم لسان از براى ذكر خير است او را بگفتاٌر زشت ميالائيد ،
امروز روزيست بزرگ ومبارك ، آنچه در انسان مستور بوده امروز ظاهر شده و ميشود ، مقام انسان بزرك است اگر بحق و راستي تمسك نمايد ،
از جمله تعاليم بطور مختص
وحدانيت
اعلان صلح عمومي
تحّرى حقيقت
وحدت عالم انساني
دين بايد سبب ألفت و محبت باشد
دين بايد مطابق علم و عقل باشد
ترك جميع تعصبات ( ديني ، جنسي، سياسي ، اقتصادي و وطني كه هادم بنيان انسانى است)
تساوي حقوق و رجال و نساء ، (بمانند دو بال پرنده زندگي )
مواسات بين بشر و تعديل معيشت
حريت انسان و إيجاد عدالت و رعايت حقوق افراد
حل مسائل اقتصادي از طريق روحانيت
تعليم اجباري جميع كودكان
شمه اي از تعاليم مختصراً نوشته شد اميد اينكه دوستان محترم و عزيز با ديده باز به مطالعه اثار بهايي بپردازند. فهيم
3 هفته قبل ·
از محبت بی نشان آمد نشان
از محبت نور وحدت شد عیان
از محبت چون تجلی کرد نور
از محبت جذب شد موسی بطور
از محبت جان و دل شد بیقرار
از محبت رفت عیسی رو بدار
از محبت خارها گل میشود
از محبت سرکه ها مل میشود
از محبت مرده زنده میشود
از محبت شاه بنده میشود
از محبت واله و یکتا شوی
از محبت محو در لیلا شوی
از محبت همچو مجنون آمدی
آگه از اسرار بیچون آمدی
از محبت عاشق دیوانه باش
از خودی عقل رو بیگانه باش
از محبت واقف مظهر شوی
از محبت واصل دلبر شوی
از محبت خاک زر گردیده شد
از محبت موج دریا دیده شد
از محبت باب رحمت باز گشود
شاه عشاق از محبت رخ نمود
از محبت کارها شد بر مراد
از محبت گشت کامل اعتقاد
( میرزا فرج الله فنائیان)
گلابتون
از نوشتار متین شما سپاسگزارم.
من مطالعاتی در زمینه ادیان داشته ام و به مفاهیم و دانشنامه بهاییت نیز تا حدی اشنایی دارم واز گفتارپیامبر دین شما و سایر ادیان در زمینهای انسان دوستدانه کاملا حمایت میکنم.
دوست عزیز, تا موقعه ای که ادیان سعی نکنند احکامشان را به مانند “قوانین بلاگریز” بر جوامه “تحمیل” کنند, خطر فساد در انها کمتر خواهد بود. از این نظر بهاییت با جدا کردن دین از سیاست پشتوانه محکمی برای خود ایجاد کرده.
مشکل اساسی بیشتر ادیان ” قداست بخشیدن” به بعضی افراد, مبانی وافکار میباشد. وقتی یک چیز, فرد ویا نوع فکر به مرحله “مقدس” بودن میرسد دیگر حکم منطق بر ان اولویتی نخواهد داشت.
“قدیس بودن”… افراد, مبانی وافکار را کاملا محض, پاک ومبرا از عیوب دانسته و امکان سوال و جستوجوی ماهیتی وحتی ترد انها را( حالا بنا به هر دلیل) از ما میگیرد. این قداست اگر به صورت “قانون بلاگریز” دراید و جرم انکار قداست “مرگ و زندان” باشد, ان وقت ما با بدترین نوع استبداد رو به رو خواهیم شد.
استبداد در پوشش الاهیات
نمونه: نظام “مقدس” جمهوری اسلامی .
تا موقعه ای که در روزهای قبل از پیروزی و اوایل انقلاب ان را فقط “جمهوری اسلامی” نه یک کلام بیش ونه یک کلام کم (همانطور که بنیانگذارش ان را به ملت فروخت) مینامیدن, استبداد دینی در خفا مانده بود. اما وقتی کلمه “مقدس” به ان اضافه شد رنگ وروی خود را بخوبی نشان داد.
وقتی این نظام به مرحله “قداست” رسید…خمینی شد بت شکن ,امام و روح خدا …و این روح مقدس اا.. حفظ نظام را “اوجب واجبات” اعلام کرد.
اوجب واجبات در مفاهیم عربی یعنی “واجب تر از همه چیز”; حتی واجب تر ازاصول دین اسلام شیعوی ; توحید, نبوت, امامت,عدل و معاد روز قیامت . .
خمینی کبیر به عنوان ایت اا عظما(عالیترین مقام فقهی) معنی اوجب واجبات را به خوبی میدانست. تمام ایات حوزوی نیز بخوبی منظور رهبرشان را میدانستن و بدون هیچ چون و چرایی به این “شرک گویی” تن در دادن.
حال همانطور که داعش حفظ دین را با سر بریدن و جهاد نکاح خود تضمین میکند, سران حکومت مقدس جمهوری اسلامی نیز تعابیر حضرت امامشان را در حفظ نظام دنبال و اجرا میکنند.
ای امت مسلمان و شیعه حیدر کرار.. حفظ نظام واجبتر از ایمان به توحید ,نبوت و امامت..واجبتر از قبول و اجرای عدالت..واجبتر از اعتقاد به روز قیامت….واجبتر از نریختن خون مظلوم است.
حالا اگر کسی معنی حفظ این نظام مقدس را هنوز نمیفهمد.. در اوین و کهریزک برادران گمنام نظام به او با رافت اسلامی تفهیم معنا خواهند کرد.
دوست عزیز ,این است خطر قدیس کردن; افراد, مبانی وافکار..این است علت گریز بیشتر تودهها از دین و دینداری
پیروز و پایدار باشید دوست خوب ما
عقرب
“جمهوری اسلامی” نه یک کلام بیش ونه یک کلام کم (همانطور که بنیانگذارش ان را به ملت فروخت) مینامیدن, استبداد دینی در ….
……………………..
عقرب گرامی همین جمله خود دگم اندیشی و قداست را می رساند.همینکه خمینی تا زمانیکه در پاریس است از جمهوریی مثل جمهوری فرانسه حرف می زند و در ایران به نسبت قدرت گرفتن از جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه زیاد می زند خود دگم اندیشی و تقدس کلام قدرت و درغگویی////// را می رساند.والا هر انسانی می داند که اسلام و ادیان و ایدیولوژیها بر جمهوریت مردم متکی نیستند.چون همیشه دگراندیشانی هستند که شامل چنین باوری نمی شوند.و یک کلام کردن جمهوری اسلامی خود نوعی تقدس دادن به آن و از نقد مصون نمودنش بود.خمینی و سران اسلامی بخوبی هم با بیسج دسته های//// با کشتن و ترور و تجاوز به حقوق دگراندیشان از ان تقدس محافظت کردند.من بارها نوشته ام که در حریم عمومی تقدس نمی تواند وجود داشته باشد.چون آنچه را من مقدس میدانم دیگران نمی دانند.و حریم عمومی این حق را به هر شهروندی می دهد که آزادانه و بدون ترس از هر مقدسی انتقاد کند.
با شما همسو هستم و ممنون از بسط دیدگاه
عقرب
گلابتون یا گلابدون گرامی…شما دارید آدرس عوضی میدهید. میفرمائید که
«بهاییت با جدا کردن دین از سیاست پشتوانه محکمی برای خود ایجاد کرده»
سخن بالا ادعائی نادرست است، زیرا “بهائیت، بطور مطلق مشارکت و دخالت پیروانش را در سیاست منع کرده است” و نه آنکه دین را از سیاست جداکرده باشد. چنین واقعیتی در آئین بهائیت وجود دارد و شما با زرنگی آنرا مخدوش کرده و میخواهید به خورد ما بدهید. اما اینکه چرا یک آئین مشارکت و دخالت پیروانش درسیاست را منع کرده است، باید نتیجۀ چنین راهکاری را درعمل محک زد. بر این اساس اگر فرض کنیم که اگر اکثر مردم دنیا به کیش بهائی درآمده و درسیاست دخالت نکنند، پس سیاست دراختیار عدۀ معدودی بوده و این عدۀ معدود هستند که باید برای اکثریت مردم جهان خط مشی تعیین کنند. پس قدرت سیاسی دراختیار عدۀ معدودی قرارگرفته و اکثریت مردم دنیا که بهائی هستند، طبق کیش بهائی حق دخالت در سیاست را نخواهند داشت. نتیجه آنکه اکثریت مردم جهان بخواست و میل خود تصمیم خواهند گرفت که گوسفندوار تابع آن عدۀ معدود شده و بهر جهتی که آنها هدایتشان خواهند کرد بع بع کنان حرکت کنند. به این میگویند دخالت دین در سیاست از طریق منع مردم از دخالت درامور سیاسی جهت تعیین سرنوشت خود، دنباله روی از همچه آئینی چیزی جز یک خودکشی جمعی نیست. چطور بهائیت به خود اجازه میدهد حقوق سیاسی مردم را تضییع کرده و آنها را دست و پا بسته تحویل عدۀ قلیلی دهد تا بر سرنوشت آنها حاکم شوند؟
سپس پیام بهاء الله را چنین ابلاغ میفرمائید که «ترك جميع تعصبات ( ديني ، جنسي، سياسي ، اقتصادي و وطني كه هادم بنيان انسانى است)»
اگر “توسل به جمیع تعصبات هادم بنیان انسانی است،” پس چرا بهائی ها اینقدر متعصب بوده و خودشان را تافته های جدابافته از دیگران بشمار آورده و همگام و همدوش با سایر آزادیخواهان ایرانی نمیشوند تا بنیان ظلم و ادبار آخوندی را ریشه کن کنند؟ درحالیکه همۀ روشنفکران و مردمان آزادۀ ایرانی از حقوق انسانی بهائیان دفاع میکنند، به ما نشان دهید کجا بهائیان از حقوق حقۀ سایر مردم به دفاع برخاسته اند؟ شماها در تمام مجامع جهانی فقط و فقط از هم کیشان خودتان دفاع میکنید. پس بقیۀ مردم دربند ایران همچون بهائیان انسان نیستند تا به دفاع از حقوق آنها نیز بپردازید؟
میفرمائید «تساوي حقوق و رجال و نساء ، (بمانند دو بال پرنده زندگي )» پس چرا دربیت العدل بهائیت زنان مشارکت داده نشده اند و یکی از دو بال پرندۀ زندگی از سوی مردان بیت العدل قطع شده است؟
میفرمائید «مقام انسان بزرك است اگر بحق و راستي تمسك نمايد» اگر چنین است که شما ادعا میکنید، پس چرا بهائی ها انقدر دروغگو بوده، درمجالس خصوصی باوجود آنکه صرف مشروبات الکلی دربهائیت منع شده است، مشروب خورده و از اهل محفل قول میگیرند که موضوع در خفا بماند (تقیه)، به حقوق سایر غیر بهائیها تعدی میکنند؟
خلاصۀ کلام اینکه بهائیها هم چون سایر مردم ایران بوده و همۀ ماها سر و ته یک کرباسیم. ضمناً این نوشتۀ کوتاه ازجانب کسی است که نه تنها مدافع حقوق بهائیان است بلکه مدافع حقوق همۀ کیشها و آئین های دیگر و حتی شیطان پرستان ایرانی نیز میباشد. منتها بشرط اینکه عیسی به دین خود و موسی هم به دین خود بوده و کیش و آئین از ادارۀ امور مملکت منها شده و ادارۀ امور کشور به افراد کاردان که عینک دینی بر چشم نگذاشته اند، سپرده شود. با تشکر.
علی کبیری دوست ما
این جمله “بهاییت با جدا کردن دین از سیاست پشتوانه محکمی برای خود ایجاد کرده” از من بود و نه از گلابتون.
بیایید همه با هم در شرایط کنونی انرژی خود را روی اولویتهای حاد جامعه تمرکز دهیم.
گرگان و ناکسان گلوی همه ما را نشانه رفتن دوست عزیز
شما اطمینان داشته باشید وقتی یک ملت به ان سطح از هشیاری و بلوغ ذهنی رسید که چگونه با شب پرستان زمان خود مقابله کند و خود را از دام ان خفاشان رها کند , با چشمانی بازترو فکری روشنتر به دیدگاههای دیگرن خواهد نگریست.
هشیار باشید دوستان
درود عقرب گرامی… من از عقرب نمی ترسم، ولی از مار می ترسم…رطیل لامروت از پسِ دیوار میآید (شوخی…اسم مجازی شما دوست محترم مرا بیاد این آواز کوچه باغی انداخت)
دراینکه باید در متحد کردن قوای مخالف جمهوری اسلامی کوشید، بحثی نیست. ولی هم میهنان بهائی ما فقط در پی به کرسی نشاندن اهداف خاص خودشان هستند و سایر نیروهای آزادیخواه و دمکرات را به عنوان کاتالیزور بشمار میآورند که پس از به نتیجه رساندن فعل و انفعال مربوطه کارآئی خود را ازدست میدهد. چنین روشی براساس ضرب المثل “هرکه در شد ما میشیم دالونش/ هرکه خر شد ما میشیم پالونش” است. این هم میهنان جداً باید در این روش خود تجدید نظر کرده و به این واقعیت اذعان کنند که نفع آنها در اتحاد با نیروهای دمکرات و آزادیخواه است و نه اینکه منتظر بمانند تا جنبش دمکراسی و آزادیخواهی به همت سایر هموطنان و بخاک و خون کشیده شدن آنها به نتیجه رسیده و اینان هم بعداً از ثمرات آن بهره مند شوند. متقابلاً باید متوجه باشند که اگر جنبش دمکراسی و آزادیخواهانه درمقابله با فاشیسم مذهبی حاضر دچار شکست شود، اولین قربانیان این شکست بهائیان خواهند بود. با سپاس.
دوست عزیز علی کبیری
ممنون از فهم و معرفت شما
عقرب
————-
پانویس:
صورت فلکی عقرب (کژدم)
http://www.persianstar.com/constellations2/338-scorpius.html
آقای کبیری بزرگ و عزیز
همانطور که فرمودید بهاییان در سیاست دخالت نمیکنند چون سیاسیون برای پیش برد خود به دروغ متوسل میشوند و پیامبر دیانت بهایی فرموده اند هنگامیکه علما در سیاست دخالت کنند خوار و ذلیل خواهند شد. فرض شما هم اشتباه است چون هیچ موقع نبوده که تمام انسان ها یک دین داشته باشند.
جناب کبیری
به ما یاد داده اند که خاطره موری را نیازارید تا چه رسد به انسان و فرموده اند در روضه قلب جز گل عشق مکار در ضمن فرموده اند دین از برای محبت و اتحاد است اورا سبب عداوت و اختلاف منمایید و فرموده اند تعصب نداشته باشید با تمام ادیان با روح و ریحان برخورد کنید. و راجع به دروغ و مشروب خوری که فرمودید اگر یک شخص بهایی در این 38 سال به دروغ متوصل میشد یا مشروب خورده بود جمهوری اسلامی آن شخص را پیراهن عثمان میکرد و برسر جامعه بهایی میکوبید و در ضمن اعضای محفل هر سال با رای جامعه بهایی انتخاب میشوند و بطور یقین میدانید که اعضای محفل هم زن است وهم مرد و هیچ فرقی بین آنها نیست و اعضای بیت العدل وظایف سنگیتری دارند و هر پنج سال انتخاب میشوند و ممکن ه دور از خانواده باشند و فرموده اند در آینده خواهید فهمید
از زندگی در بین مردم خیلی جیزها میتوان یاد گرفت و برای یک رهبر و یا یک گروه رهبری کننده جامعه مهمترین موضوع این است که چه میزان مردم انها را دوست دارند و به اعمال و رفتار و گفتار آنها اعتماد داردند. یک مطالعه و یا برداشت بسیار معمولی از آنچه که در بین ایرانیان میگذرد هر کسی را میتواند قانع کند که در بهترین شرایط اعتماد به رهبری کشور بسیار پائین است. مردم رهبری و مدیران کشور را دوست ندارند. این احساس برای حکومتیان هم قابل احساس است و شاهد صحت این برداشت، خود حاکمان هستند. کسی که از هر صدا و حرف و تجمعی وحشت دارد و سعی میکند بجای زبان نرم و منطق با زبان خشونت بی سابقه با انسانهای متفکر صحبت کند خود دلیلش را همراه خود دارد. بقول عقلا بهترین شاهد جهالت یک فرد خود او است .
یکی از دلائل عدم محبوبیت حاکمان این است که آنها هیچ زندگی بغیر از آنچه زندگی حکومتی است ندارند. مردم هیچگاه روی انسانی آنها را ندیده اند. همیشه آنها در کسوت قدرتمند و حاکم دیده شده اند. هیچکس خاطره دیگری از آنها ندارد. مثلا آقای هاشمی را شما چند بار دیده اید که برای آزادی زندانیان دیه پاپیش گذاشته باشد؟ یا آقای ظریف که برای کودتای ترکیه خوابش نمیبرد چند بار برای کسی که در کارتون های مستعمل کنار خیابان میخوابد دلش شور زده؟ شما همه بزرگان قوم را ردیف کنید ببینید آیا به غیر از این شخصیت حکومتی به چیز دیگری شناخته میشوند؟ سراغ مراجع هم بروید همین است.
چرا باید از نفرت مردم از قشری که تمام عمر بلوغشان را در امور نفرت انگیز صرف کرده اند تعجب کرد؟