زیر آسمان شلوغ تهران، شاید پنجاه نفر بودیم که سالروز کشته شدنِ امیر جوادی فر را بهمدیگر یادآور شدیم. امیرجوادیفر هفت سال پیش در یک چنین روزی در کهریزک آش ولاش شد. سال به سال آب می رویم ظاهراً.
یه کلمه هم از سید علی بشنفین ، (پاسدارک شکست خورده دریایی) سپاهک: در صورت نیاز میتواند به عربستان ضربات جبرانناپذیری وارد کرد.
مش قاسم: زارت و زورت زیادی میزنی، ایران با عربستان دعوا مرافه نداره، تو و هم پالکیات تنها عرضه ای که داری زدن توی سر و کله زن و بچه مردم توی خیابونای ایرانه. بیش از این هنری ازت ور نمیاد. خیال میکنی اونا هم میشینن نیگا کنن؟ خیال میکنی پدر و مادر این ملت میان بچها شون رو بدن دست تو که توی دریا غرقشون بکنی مثل سلاخ خونه فرستادنشون در جنگ با عراق؟ بعد ۸ سال صدام رو نتونستین شکست بدی. برو پی کارت حاجی!
اتفاقی اگر در خیابانی مورد حمله و یا شاهد کشتارو تیراندازی و انفجاری شده اید ، فکر نکنید که در کشور جهان سومی و گرسنه ویا در جنگید، نخیر، باید چشمان خود را چند بار بمالید و احیانا نیشگونی از خود بگیرید شاید در پاریس یا نیویورک و یا انگلیسید.
راستش کودتاها و انقلابات کنونی در برابر ترورها بازیچه ای بیش نیستند ، ذهنیت بشر از ترورها شوک زده و منگ شده است . خشونت مردم از ترورناشی از ترس و وحشت و ناآگاهی است و ترس، بنیان خون ریزی ها ، جنگهاو کشتارهاست.
بیست سال پیش کسی نمیدانست عراق کجاست و اگر جنگی هم در آنجا بود به اروپا مربوط نبود ، غافل از این که تنها وجود اسلحه های غربی برای دخالت آنها کافی می بوده است.
اسلحه سازان و لابی هایشان با تمام قدرت در حال سود بردنند ، پوشش آهنین قرنهاست خاصیت شوالیه ای خود را از دست داده و وسیله ای برای سرکوب بیشتر مردم و آزادی ها شده و در نهایت دمکراسی را با کنترول بیشتردر محاصره خود محدود و ناتوان کرده است و سر بر آوردن دیکتاتورها هر جا که لابی های اسلحه سازی در میدانند از ناگزیر هاست .حکومتها در ارتباط سیاسی ، اقتصادی واکولوژی خود به هم وابسطه اند و این تصویری خام خواهد بود که نقش توده مردم نادیده گرفته شود ، بدین سبب مشارکت هر چه بیشتر مردم در تصمیمات ، ثبات دولت ها خواهد بود.
اما ، ترور در اشکال مختلف خود همانقدر که تنفر جهان را بر انگیخته واذهان بشر را برای درکش ناتوان ساخته ، به همان میزان نیز انسانها را به هم پیوند داده است، مردم عصر کنونی بخصوص در اروپا به دموکراسی با دیدی بازتر و انتقادگونه تر از قبل می نگرند و زندگی آزاد را نه نعمتی خدادادی ، بلکه دستاورد بشری دانسته وبرای حفظش می کوشند .
اکنون ، مردم با دیدی باز به قدرت مخرب مذهب نگریسته و تضاد ارزشهای دنیای نوکه بر مبنای انسانیت و دنیای کهن که بر مبنای سنت و دین است را حس می کنند ، شاید باید گفت ، فکر بشر در دوران گذار از دوران شکار است ، و هر گاه این دوران پایان یافت صلح نیز ثابت و پایدار خواهد گشت ، و برای رسیدن به صلح باید هر کس باید در« من » ما ودر «ما » من را یابد.
وظیفه شهروندی کشورهای پیشرفته برای حفظ برابری و آزادی و عدالتجویی ، مسولیت پذیری و آگاهی بیشتری را می طلبد و فعالانه هر شهروندبرای حفظ حقوق شهروندی در جنب و جوش است، و دولتها نیز می دانند مسولیت پذیری هر فرد نسبت به جامعه ،در نهایت همیاری و پیوند دولت و ملت را قوی تر خواهد کرد و شفافیت در همه ی امور باعث برکناری فساد می شود .
شکست کودتای نارس دیروز در مجموع به نفع دموکراسی لرزان ترکیه و منطقه است. اما مشکل احزاب اسلامگرا در این است که که پس از بالارفتن از نردبان دموکراسی، معمولا نردبان را هم برای خودشان برمیدارند.
آنها که از سقوط اردوغان ابراز خوشحالی میکنند متوجه نیستند از دولتی سخن میگویند که اکثریت را در انتخاباتی کاملا شفاف و آزاد به دست آورده و نمایندهی افکار عمومی اکثریت کشور خویش است. اردوغان برگزیدهی دو گروه و دو طبقهی عمده از جامعهی ترکیه است: اکثریت مردم سنتی و سرمایهدارانی که شکوفایی اقتصادی ترکیه ظرف 20 سال اخیر را سازمان دادهاند. حتی در دو انتخابات نخست منجر به پیروزی اردوغان، کردها هم در برابر آتاتورکیستها با حزب او مؤتلف شدند.
اینکه اکثر احزاب مخالف اردوغان و رسانههای آزاد (که اردوغان دشمن میپنداشت) به کمک اردوغان (و در واقع نهاد دموکراسی) آمدند نشان از پختگی جامعهی مدنی ترکیه است. اما باید دید از منتی که بر سر اردوغان گذاشتهاند میتوانند در مهار خودکامگی متورمش استفادهای بکنند یا خیر؟ آزمونی دیگر در برابر جامعهی مدنی ترکیه!
حکومت یا عدم حکومت حزب حاکم مسئلهی جامعهی مدنی نیست! پایبندی به لائیسیته و مهارهای آن بر قانون اساسی ترکیه است که اهمیت دارد. اگر مهارهای لائیسیته بر قانون اساسی ترکیه سست شود، حتی اگر اردوغان به لائیسیته احترام بگذارد، جانشینانش نخواهند گذاشت.
آسانترین کار در تحلیل سیاسی همان است که شریعتمداری میکند: این طرف امام است و آن طرف یزید! حالا بقیهی مهرهها را خودتان بچینید. اردوغان را به خمینی تشبیه میکنید و مخالفش میشود آدم خوبهی داستان. در حالیکه در سیاست اصلا آدم خوب و بد مهم نیست، روش به قدرت رسیدن و از قدرت کناره گرفتن مهم است. کودتا یعنی بهم زدن بازی سیاست، یعنی غلبهی زور لخت و سلاح برهنه. تا زمانی که ترجیح صندوق انتخابات بر قدرت برهنه را نفهمیم بین ولیفقیه مطلقه و شاه مستبد تا ابد سرگردان خواهیم بود.
چه سخت است نظاره کردن کشوری که در حال ویرانی است کشوری که وطنمان است روزگاری بود که هر روز حالش بهتر میشد، خودمان بدست خودمان بساط نابودشدنش را فراهم کردیم، حالا بعد سی و هفت سال هم طبیعتش نابود شده هم منابع طبیعی اش غارت، محیط زیست اش آلوده شده و هیچ مدیری نه فکر و تخصص بهبود بخشیدنش را دارد نه دغدغه اش را، حتی مردم هم بد شده اند ، هر کس بفکر منافع خودش است ،روستاییان که زمانی نماد سادگی بودند نیز زرنگ شده اند به معنای مذموم کلمه، چه کردیم با خودمان؟!! چطور به دست خودمان مملکتی که با آن شیب تند در حال پیشرفت بود را نابود کردیم؟! روشنفکرانی که تنها چیزی که نداشتند روشنی بود ملتی احساسی بی عقل را تحریک کردند و شد آنچه نباید بشود ،البته اکثرشان از مهلکه گریختند و حالا در کشورهای آزاد بی درد سر مشغول زندگی هستند و همچنان حرف مفت میزنند و نظریه ساطع میکنند، فارغ از بلایی که برایمان آفریدند.
این اوضاع رو به صلاح نخواهد رفت، بیچاره فرزندان ما که همچون ما نظاره گر نابودی مستمر ایران خواهند بود، وضع بجایی رسیده که اگر کسی بتواند مهاجرت کند و نکند به خودش و خانواده اش خیانت کرده، اگر کسی مدعی است که درست نمیگویم حتی یک مورد،فقط یک مورد نمونه بیاورد که فلان امر رو به سامان بوده در این سی و هفت سال از آموزش و بهداشت و اقتصاد و فساد و دزدی و فرهنگ و فقر و …….
اشتباه بزرگی اتفاق افتاد آنقدر بزرگ که قابلیت جبران ندارد،فرقی هم نمیکند رییس جمهوز که باشد و وزیر که؟
خانه از پای بست ویران است
برخوردهای غیرواقعی با ” خطای پزشکی” ، مسعود نقره کار
پیشگفتار
پزشکی، درمعنائی گسترده تراز شغل ” دکتری یا طبابت”، درمعنای حرفۀ همۀ کارکنان و کادرهای بهداشتی و درمانی و آموزش پزشکی، یکی از سخت ترین و پُر مسؤلیت ترین و اضطراب آورترین حرفه هاست. بهمین خاطراست که کارکنان و کادرهای شاغل دراین حرفه از قدرو منزلت و جایگاه انسانی، اجتماعی و اخلاقی ویژه ای برخوردارند. گوهرۀ تاریخ طب در جهان و در ایران انسانیت و انسان دوستی و کاهش آلام انسان بوده است. هم امروز نیز بخش اعظم جامعه پزشکی ایران در زمره سازندگان این گوهره اند. زنان و مردانی که زندگی و جان و جهان شان را به راه خدمت برای هموطنان شان گذاشته اند.
یکی ازتلخ ترین و دردناک ترین رخدادها درعرصه درمان و بهداشت، “خطای پزشکی” ست که در همۀ بخش های درمانی و بهداشتی و جود داشته و دارد، وهمۀ مردمان جهان تلخی آن چشیده اند.
خطای پزشکی Medical Errorرا خطائی غیرعمد، ناخواسته، سهوی، اتفاقی و غیرعادی می دانند که پزشک و یا کارکنان بخش درمانی و بهداشتی مرتکب می شوند. خطای پزشکی بیشتر به هنگام جراحی های مختلف و بیهوشی رخ می دهد اما در همۀ حوزه های کار بهداشتی و درمانی از جمله تشخیص اشتباه ، تاخیر در تشخیص، تجویز داروی اشتباه، عدم توجه حساسیت بیمار به برخی داروها، تداخل دارویی و ناسازگاری داروها با یکدیگر، خطاهای آزمایشگاهی، رادیولوژی و فنی و تکنولوژیک اتفاق افتاده است. خطای پزشکی قابل توجیه نیست اما پزشک یک انسان است و به مانند سایر انسان ها در معرض خطا و اشتباه غیرعمدی و نا خواسته قراردارد. حذف خطا و اشتباه حرفه ای درعرصه پزشکی غیرممکن است، اما برای کاهش خطای پزشکی و به حداقل رساندن آن در کنارتمهیدات آموزشی و علمی و فنی، مجازات هائی نیزدر نظرگرفته شده است.( به این نکته نیزباید توجه داشت که همۀ ی عدم موفقیت ها و پیامدهای ناگوار درمانی را نمی توان خطای پزشکی خواند، به ویژه در رابطه با بیماری های غیرقابل درمان.)
با مرگ عباس کیا رستمی مسالۀ ” خطای پزشکی ” به عنوان معضلی قدیمی و دردناک در میهنمان، مطرح تر شده است.
…………………………………………………………../////////
///////////
////////////
اردنــــگی جانانه ارتش مـــــقتدر تـــرکیه به زالــوی مسلمان تروریست “رجب اردوغان”
ب
دوستان احتمال زیاد دارد که ارتش آمریکا به رهبری حسین اوباما ، تلاشهای مردم و ارتش قهرمان را زیر سوال ببرد. ترکیه متحد کلیدی آمریکا است و کاخ سفید همکنون دلپیچه وحشناکی گرفته که چه کنند. پایگاههای آمریکا در ترکیه است و پنتاگون نگران ارتش آمریکا در ترکیه است و اصلا علاقه ای به همکاری با ارتش ترکیه در مورد سرنگونی دولت ندارد و اوباما بی لیاقت ممکن است مثل سال 88 در ایران به حمایت از دولت تروریست اسلامی اردغان بپردازد.
مردم ترکیه را تنها نگذاریم ….
بالابلاگ
جناب ناشناس گویا گروه کودتا گر هم از متزورین اسلامی بوده اند و شاید اگر قدرت را میگرفتند داعشی دیگر می شدند!راستی مگر خمینی با شعار حکومت دمکراتیک و جمهوری مثل فرانسه چشم در چشم ملیونها انسان در ایران دروغ نگفت؟
مزدک عزیز اگر خوی و خصلت داعشی داشتند با مسلسل وتانک بجان معترضین می افتادند.درحالیکه از این کار امتناع کردند و نهایت برادری خود را ثابت کردند…همانند دلاوران نوژه در جریان عملیات نقاب
سلام و درود بر کورس بزرگ ؛ استاد عزیز؛ به علت درگذشت یکی از وابستگان نزدیکم مدتی خارج از تهران بودم بابت تاخیر تشکر و پاسخ ؛ عذرخواهی و سپاسم رو بپذیرید من تقریبا تا کنون بر سر این چنین دو راهی تردید آمیزی قرار نگرفته ام بنظرم اگر چنین باشد باید به موقعیت حق و اخلاق نگریست .راستش متنی از وبلاگ دوستی قدیمی نظرم را جلب کرد و خواستم نظر شما را نیز بدانم وگر نه موضوع شخصی نبود .
حق و اخلاق
اصلاحیهی سیزدهم قانون اساسی آمریکا بالاخره سی و یکم ژانویة 1865 در کنگره تصویب میشود. استیونس، سناتور پیر و با نفوذ جمهوریخواه، متن مصوبه را به خانه میآورد و دست خدمتکارسیاهپوستش میدهد و میگوید: «برات یه هدیه آوردم: بزرگترین کار بشر در قرن 19 با فساد و بدی تصویب شد؛ ولی به کمک پاکترین مرد آمریکا.» در میان همهی دیالوگهای زیبا و گیرای فیلم «لینکلن»، این جملهی استیونس برایم پرمعناتر بود.
«لینکلن» آخرین فیلم اسپیلبرگ است که راوی 4 ماه آخر زندگی آبراهام لینکلن، شانزدهمین رییس جمهور آمریکا و تلاشهای او برای تصویب لغو بردهداری در آمریکا است. لینکلن برای تصویب این لایحه، نه تنها نیازمند رای مثبت همهی نمایندگان جمهوریخواهان است بلکه باید تعدادی از نمایندگان دموکرات را نیز با خود همراه کند. هدف لینکلن اخلاقی و انسانی است: لغو بردهداری اما راه این هدف از فساد میگذرد. رشوه، وعدهی مقام و سمت بالاتر، تهدید و زد و بندهای پشت پرده کارهایی است که لینکلن برای منع بردهداری انجام میدهد.
بعد از تماشای فیلم، این پرسش برایم مطرح شد که آیا آلودگی دنیای سیاست گاه گریزی جز زیر پا گذاشتن اخلاق برایمان باقی نمیگذارد؟ آیا مهمتر بودن هدف، رخصت کنار گذاشتن موازین اخلاقی پایینتر را به ما میدهد؟ گردنهی خطرناکی است. در صفحهای از تاریخ، تماشاگر کسانی هستیم که به بهانهی تقدس مقصدشان، چشم بر آلودگی و ستمهای مسیر بستند و کردند آنچه نباید میکردند و در برگی دیگر از این دفتر قطور دو راهیهایی می بینیم که نمیتوان به راحتی بر موازین اخلاقی پافشاری کرد؛ مانند همین دو راهی: بردگی هزاران انسان سیاه پوست بی گناه یا تطمیع چند نمایندهی کنگره.
به گمانم هیچ چیز مجوز کنار گذاشتن اخلاق را به ما نمیدهد جز حقوق. حقوق همواره بر اخلاق حکومت دارد. اگر به کسی بدهکار باشیم و او منتظر طلب خود باشد روا نیست که به دلیل رعایت اخلاق به جای ادای قرض خود، فقیری را حاجت روا کنیم. زمانی که لینکلن برای تصویب منع بردهداری تصمیم به زد و بندهای پشت پرده گرفت، به وزیر کشورش گفت: «مایهی سرافکندگیه؛ چون سوگند یاد کردم که با این گونه مسائل مقابله کنم.» اما خود او میداند که اصل برابری، اولین حق انسانی مردمان و نخستین اصل اخلاقی است و در صورت تعارض با اخلاق سیاست، بر آن تقدم دارد.
به گمانم این معیار، راه سوء استفاده را بر کسانی که همواره در کمیناند تا به نام مقصد مقدسشان، کام اخلاق را تلخ کنند میبندد. فقط زمانی میتوان اخلاق را نادیده گرفت که اولا هیچ راهی جز عبور از اخلاق نباشد و ثانیا هدفمان، دست یافتن به حقی مسلم و عمومی باشد. رعایت همین معیار موجب شد که بعد از نزدیک دو قرن، آبراهام لینکلن برای زد و بندهای سیاسیاش در دادگاه تاریخ محکوم نشود…
ريشه ها ٣٩٥ ( قسمت ٣٩٤ ذيل پست قبلى )
فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <…
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب: چندين قرن خرد سوزى : مدينه سازان افلاتونى
يك مناظره شگفت انگيز :رازى از نگرِ ديگران: :
_______________________________________________
اشياء جهان پيرامون يا طبيعى اند يا مصنوع ، يا فاعل انسانى در ساختشان دخالت كرده ، يا هستى طبيعى دارند . كار دست و كار طبيعت به هم بى ارتباط نيستند، ليك اولى جهانى دوم بر روى جهان طبيعى ساخته است . دست هاى انسانى از آن رو به ساخت اين جهانى قادر شده اند كه دست هاى موجودى متفكر و گشوده بر جهان بوده اند . حتى اگر در آغاز دست ها تصادفاً شئى اى طبيعى را همچون ابزار به كار برده باشند ، كم كم انديشه به دست كمك كرده است تا ابزار پيچيده ترى بسازد. اين امر شايد از فرط بداهت ناانديشيدنى شده باشد كه امروزه بايد طرح هزاران قطعه و پيوستار آنها، با هدفى خاص چون ساختن يك دستگاه كامپيوتر، ريخته و ترسيم شود ، دقيق ترين محاسبات انجام شود و سپس دست ها و دستگاه ها به كار افتند تا انديشيدن به ساختن انجامد. بخواهيم يا نخواهيم ، در تاريخ تمدن بشرى تنها تمدن مدرنى كه از رنسانس آغاز شده است ، با مقياس چند هزاره تاريخ تمدن ، در زمانى بس كوتاه ساخت پيچيده ترين ابزارها را ممكن ساخته و اين خلاقيت جهشى را به نام اروپاييان ثبت كرده است . هيچ قوم ديگرى ، حتى ژاپنى ها ، نتوانسته اند ، جز با كمك تكنولوژى پيچيده غرب در ساختن ابزارهاى پيچيده كامياب گردند. پيش از زايش و بالش تكنولوژى مدرن ، نه فقط ايرانيان بل همه اقوام غير اروپايى در تكنيك كارگاهى و دست ورزانه قديم فرومانده بودند . نه اينكه بگوييم در ديگر فرهنگ ها اثرى از علم و صنعت نبوده است ، ليك از علم و صنعت قديم تنها در اروپا تكنولوژى مدرن زاده شد . راستى چرا؟ در اينجا فقط به يك پاسخ بسنده مى كنم با نقل قول مستقيم از فصل پنجم كتابى با عنوان زير :
The Discovery of Historicity in German Idealism and Historism : كشف تاريخمندى در ايدئاليسم آلمانى و تاريخ انگارى .
عنوان فصل پنجم را نيز كه مقاله اى مجزاست همراه با نام نويسنده ذكر مى كنم :
Philosophy of history and Theory of Historiography in Jacob Burckhardt by Egon Flaig
فلسفه تاريخ و نگره تاريخ نگارى به نزد ياكوب بوركهارت .
و اما نقل قول :
" فرهنگ غربى به نزد ياكوب بوركهارت پديدار منحصر به فردى در تاريخ جهان است . تنها اين فرهنگ موفق به ساختن فرادادى( سنتى) شد كه از خاور نزديكِ باستان به سده ١٩ گسترش يافت. همه فرهنگ هاى غير اروپايى در گونه خاصى ازتاريخ طبيعى محدود ماندند. : چنانكه گويى هيچ علاقه اى به هم ندارند. آنها پديد مى آيند و ناپديد مى شوند بى آنكه قادر باشند تداومى خلق كنند كه به هم پيوندشان دهد .ليك در فرهنگ اروپايى ،از طريق كوشش فرهنگى دايمى و پيوسته در يادكرد و فراداد (Tradition)، گذشته در گونه اى تناسخ ( metempsychosis) تاريخى زنده نگه داشته مى شود….تنها در اين مورد بالندگى ( Entwicklung ) وجود دارد ، و هيچ زوال مطلقى در كار نيست بل فقط زوال در كار است. ..فرهنگ خاصى كه قادر به ابدى سازى خويش است سرچشمه در يونان دارد . يونانى ها توانايى ذهنى اى را گسترش دادند كه آنها را مستعد اندراستى همه چيزها( Allinteresse) كرد. اين گرايش فكرى ،ماندگارىِ گذشته شان را بصورت تصعيد شده اى از فرادادى كاملاً مفارق و متمايز تضمين كرد . اين گرايش همبسته است با كنجكاوى اى كه حتى به فرهنگ هاى بيگانه نيز كمك كرد تا از طريق يادكرد ،دوام يابند .(صص٧٨-٧٧ منبع بالا / همچنين جلد١٤ از مجموع آثار بوركهارت ص ٢٢٥)
براى روشن تر شدن مقصود بوركهارت ناچارم قدرى متن بالا را ساده كنم . بوركهارت واژه هاى interesse و Tradition را به معناى اصيل آنها آورده است . interesse اصل لاتينى interest است كه معمولاً آن را به سود ، بهره و علاقه يا دلبستگى برمى گردانيم ، اما در اصل inter به معناى " در ميان ، اندر " است و esse يعنى : استن ، هستن و بودن . مسامحتاً از تفاوت اين واژه درمى گذريم . ًesse ـ inte يعنى تعلق به موجوداتى كه انسان خود را در ميان آنها مى يابد . بوركهارت به درستى اذعان دارد كه تمدن يونانى از خاور نزديك باستان ، يعنى از ميان رودان ، عيلام ، بابل و سومر يا خاورميانه قديم آمده است . سپس تر روشن مى كند كه منظورش خاستگاه اسطوره هاى يونانى است ، اما يونانى ها اين توانايى فكرى را بدست مى آورند ، كه خود را در ميان همه چيز يابند . اين را Allinteresse مى نامد كه من آن را به اندر استى همه چيز ترجمه كرده ام . ناگفته نماند كه معادل اندر استى براى interesse را وامدار دكتر اديب سلطانى ام . طور ديگرى بگويم : رابطه بابلى ها ، آشورى ها و اقوام متمدن ديگر، با طبيعت و جهان پيرامون شان از نگرِ واقعيت زندگى صرفاً شامل ور رفتن با اشياء جزئى براى ساختن ابزار و كارافزار بود و از نمگر ذهنى ، سرسپردگى به اساطير چند خدايى . يونانى ها نخستين قومى بودند كه فارغ از ابزار سازى و سود و غرض خود را موجودى يافتند در ميان همه چيز . سپس با گذار از ميتوس يا اسطوره يا گفته هاى شايع و عوامانه مذهبى به ارتباط جزئيات و درك كلى ترين بنيادهاى همه چيزها روى آوردند . چون نيك بنگريم هم امروز استيفن هاوكينگ طرح بزرگ خود را تئورى اى براى همه چيز مى نامد و از قضا اين كيهان شناس بزرگ ، گويى به گونه اى نمادين دست ها و پاهايش را نمى تواند به كار برد تا صرفاً تماشا كند
.θεᾱρία :theāría يا تئوريا به معناى تماشا وθεωρός: theōrēبه معناى تماشاگر است . انديشمندان بزرگ ديگرى در حيطه فلسفه تكنولوژى هستند كه يونانيان را نخستين مبدعان تئوريا مى دانند.
تئوريا را شايد بتوان همان تفسير جهان در كليتش خواند . بنابراين در يونان فيلسوفان بسيارى پيدا مى شوند كه صرفاً با اتكا به انديشه و خرد خود بدون كاربرد دست براى ابزار سازى ، بدون بازگفت اسطوره هاى مذهبى و صرفاً از روى فيلوـ سوفيا ( دوستدارى ـ دانستن ) به اشيائى كه در ميان آنها هستند ، نظر مى كنند تا كل آنها را تفسير كنند ،اما اين تفسيرهاى كلى كه همان مكتب هاى فلسفى آنها باشد ، مقطعى نيستند، بل تداوم مى يابند و پيگيرى مى شوند بى آنكه ، بر خلاف سنت هاى دينى همان كه در اصل بوده اند بمانند يا دست كم ، پافشارى بر ماندگارى اصل و نص اوليه باشد . اينجاست كه معادل سنت به هيچ وجه معادل مناسبى براى Tradition غربى نيست. انديشمندان جديد ، با يادكرد و يادآورىِ مكتب هاى قديم ، مكتب هاى جديدى عرضه مى كنند و هر فيلسوفى ،همچون دوندگان امدادى ، چوب را را به نفر بعدى فرا مى دهد . بوركهارت اين فراداد را Tradition مى نامد كه اصل معناى آن نيز فرادادن گذشته به حال از طريق فراياد يا همان history است. تفسير جهان از طريق يادكرد تداوم پيدا مى كند . در اينجا بوركهارت اصطلاح هگلى Entwicklung به معناى بالندگى و رشد را تأييد مى كند ، اما نه الزاماً در جهت كمال و امرى مطلق . اصطلاح تناسخ تاريخى مقصود بوركهارت را بهتر بيان مى كند . بدينسان با پشتوانه تئورى اندر تئورى و پيگيرى كار پيشينيان به دست پسينيان فراداد يونانى به طرح هاى پيچيده ترى نائل مى شود كه در عصر مدرن غرب را داراى تمدنى مى كند كه مى تواند جهانى شود و در كنار ابداعات بسيار پيچيده صنعتى در هنر و حقوق و سياست و همه شؤون فرهنگى و تمدنى قدرت جهانى شدن پيدا كند. اينكه مثلاً اعلاميهِ حقوق بشر بيش از هرمجموعه قوانينى در ديگر فرهنگ ها ، استعداد جهانى شدن دارد ، امرى است كه بايد در قسمتى ديگر جداگانه توضيح شود. امروزه روشن شده است كه بسيارى از جانوران ناانسانى نيز درك ياشم محدودى از محيط پيرامون خود دارند . اما تفاوت اين درك با درك انسانى در آن است كه جانوران شناختى غريزى به جزئيات دارند. انسان بماهو انسان داراى قوه و توانشى ذهنى است كه مى تواند از پيوستار جزئيات به درك كليات و از آنجا به شناخت ماهيات ره يابد و بر اساس شناخت نظرى از شيوه بودن خود قوانين و نواميسى براى زندگى اخلاقى و اجتماعى كشف يا وضع كند و نيز كارهاى هنرى و ابزار صنعتى بسازد ، ليك به دريافت بوركهارت يونانيان نخستين قومى بودند كه اين توانش ها را به كار بردند و از بوركهارت نيز كه بگذريم ، تاريخ فلسفه گواهى مى دهد كه ارسطو نخستين فيلسوف دايرة المعارفى است كه چارچوب هاى هر سه قوه انسانى ـــ قوه نظرى ، قوه عملى و قوه ابداعىى ـــ را صورت بندى كرده است . نكته ديگرى كه بوركهارت مى گويد به فلسفه تاريخ او مربوط مى شود. فرهنگ هاى غير يونانى نيز به كمك يونانيان توانسته اند درباره همه چيز نظريه پردازى كنند ، همچنان كه امروز ژاپن كه در ابتدا و آغاز تكنولوژى را از غرب گرفته است ، اكنون از نگرِ صنعتى از خودِ يونان پيشرفته تر است . باز بنا به اين نظر فرهنگ هاى دينى مسيحى و اسلامى ،پس از پديد آمدن ، ديرى نمى پاييد كه ناپديد مى شدند يا در همان حالت بدوى و بى تاريخى مى ماندند اگر فرهنگ يونانى به آنها كمك نمى كرد . بدون معلم اول ، ارسطو، معلم ثانى يا فارابى نيز مجال بروز نمى يافت . سخن به درازا كشيد و از اين بابت پوزش مى خواهم
با سپاس بسيار از بردبارى شما
جناب کورس
من واقعا از کم سوادی جنابعالی و رو داری در طرح دعاوی متعدد در ضمن این همه طولانی نویسی تعجب می کنم. نظریه یا تئوری پیشینه ای به دازای تاریخ علم و فلسفه علم دارد و متأخرترین تفاسیر درباره نظریه در تفاسیر فلسفه علم یک قرن اخیر از پوزیتویست ها تا پوپر و لاکاتوش و دیگران مطرح شده است. بسیار بی معناست که جنابعالی با پشت سر هم آوردن چند لفظ و واژگان، به این گونه مباحث تخصصی و عمیق بپردازید و دست آخر چند اسم از فلاسفه یونان و اسلامی نظیر ارسطو و فارابی در کنار هم ردیف نموده و اظهار فضل فرمایید.
جناب کورس! واقعا شما از این گونه بازی با مباحث دقیق و عمیق تخصصی، دچار هیچ گونه خجالت و شرمساری نمی شوید؟! بجای مرور سرسری بر کتاب ها و ردیف کردن اسامی مؤلفان و دادن نسبت های بی معنا و نادرست به آنان، مرد و مردانه نزد چند استاد فن زانو بزنید و چیزی از آنها بیاموزید. این را هم بدانید که تنها بازی ای که با شروع آن بلافاصله مشت بازیگران نابجا و آماتور باز می شود، بازی با علوم بنیادین و پایه نظیر فلسفه و ریاضیات است.
جناب! این عرصه جولانگاه شما نیست. از شما خواهش مصرانه دارم با پرهیز از مطلب بافی های بی ریشه، اعصاب اهل علم و تحقیق در این سایت را به هم نریزید و امکان استفاده از مطالب نوری زاد را از ما نگیرید.
بله ناشناس، در این وادی قلم زدن، عرصه شمای عرزشی همیشه معزول از هر نوع ماموریت محوله از طرف طائب رنگها هست تا ذوب شدن خود را در گماشته روسها اثبات کرده باشید. شما ۴ خط نوشته کورس گران سنگ دنبال را کن، اندکی دریافتنیهای دیگر پیشکش. شما شرم نمی کنی برای لقمه نانی که از جیب خودت به تو صدقه میدهند، اینهمه برای اینها طوق بندگی و بردگی به گردن خود آویختهای و فلاکت بارتر اینکه به آن افتخار هم میکنی؟ شما همون منبر حسن عباسی را بگیر و مواجب را دریاب که جز آن چیزی در چنته نداری.
دوست گرامی می شود در یک جمله یا بیشتر بفرمایید انتقاد شما به کدام مطلب جناب کوروس بود؟دوبار متن شما را خواندم صرفا با کلی گویی و تحقیر شخصیت در صدد اظهار فضل برآمده اید.شما که خود را استاد اهل فن می دانید دو موضوع را باید به خوبی بدانید اول اینکه با نام وارد بحث شوید و دوم اینکه انتقاد کنید بصورت مشخص و نه کلی گویی و حمله صرف.
موفق باشید
عزیز گرام
اصلا ماست جناب عالی درجه یک به بقالی کورس چه مربوط؟
هرگز برای کسی قضاوت نکنید. بگذارید خوانندگان خود تشخیص دهند.
باور کنید با این روش هیچ مشتری به خود جلب نخواهید کرد و ورشکسته خواهید شد.
از میدان به در کردن رقیب این گونه نیست.
حیف این همه علم و دانایی که در شخصیتی همچون جناب عالی از دیده ها مستور مانده و کسی را بهره ای از آن نیست.
امان از سید مرتضی گرامی که خیلی وقتی است با کورس درگیر نشده است………
ناشناس جان
موضوع انتقاد خود در متن بالا را دقیقا مشخص فرمایید و این که کجای متن فوق “اعصاب اهل علم و تحقیق” را به هم ریخته و شرمساری نویسنده را در پی دارد؟ از یکی دو نفر از اصحاب علم و تحقیق نیز خواهش میکنم رأساً موارد انتقاد خود از “ریشهها” و شواهد “بیسوادی و روداری” نویسندهی آن را ذکر کنند؛ بدینوسیله اسباب امتنان دهها دانشآموخته و علاقمندان علوم انسانی را که سالهاست توسط نویسندهی ریشهها فریب خورده و مشتاقانه قسمتهای جدید آنرا انتظار میکشند، فراهم خواهند کرد.
اخه جناب باسواد اگه تونستی یک سطر مثل نوشته های استاد بنویسی حتی با چند اسم از فلاسفه یونان یونان و اسلام بغل هم ردیف کنی درسته برو بشین پای کلاس استاد کورس یاد بگیر اخه تاکی باید بیسواد بمانیم نمیگم از دین و ایمانت برگرد گوش کن یاد بگیر همچین کلاسهایی کم گیر میاد در جایی خواندم از اساتید سکولار برای بحث و درس به حوزه علمیه قم هم زمانی هم دعوت میشده
یاد بگیر توانستی با زبان منطق جواب بده در ضمن اعصاب کسی هم بهم نمیریزد
درود و خسته نباشید بر کورس گرامی
ترجمه و شناخت زبانی شما قابل تقدیر است ، برای شناخت لغات احتیاج به دانش فراوان بر زبان و بخصوص زبان فارسی است که از کمتر کسی بر می آید.
استاد عزیز مانند دیگر شاگردانتان در انتظار نوشته های بیشتر و سپاسگزارم.
90%از مسلمین سنی مذهبند و 10% شیعه که از شاخه های مختلفی تقسیم شده اند.از هر مسلمانی که نظرش را درباره شیعه بپرسی بدون تاملی //////////////در اسلام میدانند.بعضی از مسلمین حتی کافران را بر/////// ترجیح می دهند.حالا همین شیعیان خود را پیروان حقیقی محمد و مسلمانان واقعی میدانند و بقیه را منحرف!با کمی تامل در بیش از 500 سال هم در حکومت و هم در کنار قدرت بودن شعیان در ایران بخصوص این 38 سال حکومت شیعیان و پیروان علی در ایران برای هر کس شبهه ایی در جنایتکار و دروغگو و شیاد و دزد بودن //////// باشد برای ایرانی کوچکترین شکی نمانده که ////////////////////.هر چند که بقیه مسلمین بهتر از شیعیان نیستند ولی در حال حاضر مشکل ما با //////// است.شما کافیست که فقط یک دقیقه ////////// نسبت به هموطنان بی پناه و فقیر و دردمند این اب و خاک تنها بخاطر دگراندیش بودن نظری بیاندازید تا ////////////////////را دریابید.این مستندیست از رضا علامه زاده.
به گزارش خبرگزاری هرانا، نرگس محمدی روز گذشته در هجدهمین روز اعتصاب غذای خود در نامه ای که توسط کمپین حمایت از مادران زندانی منتشر شده با تاکید بر اینکه خواسته وی فریاد مادران و زنان در بند است، نوشته است شرط مسئولین برای تماس با فرزندانش عقب نشینی از موضعاش عنوان شده است.
متن کامل این نامه را در ادامه بخوانید:
عدول از مواضع یا انکار مادرانگی
۲۶ تیرماه فرزندانم از ایران رفتند و من از ٧ تیرماه در اعتصاب غذا هستم تا پس از یکسال اجازه بدهند با فرزندان خردسالم، که امکان ملاقات و دیدار با آنها را ندارم، تماس تلفنی داشته باشم. وقتی اعتصاب غذایام را شروع میکردم، تصورم این بود که تا چند روز بعد با خواستهام موافقت خواهد شد. اگر خواسته ام یک مطالبه سیاسی یا امنیتی بود قطعا چنین فکری نمی کردم. اما درخواست من یک درخواست انسانی بود که خودم و همبندی هایم به پاسخ زودهنگام مسئولان امیدوار بودیم. هر روز که میگذرد بیش از اینکه از شدت یافتن ضعف جسمانی یا هشدارهای پزشکان نگران و ناراحت باشم از دردی دیگر رنج می کشم. دردی که سینهام را میفشارد و آه حسرت از آن بلند میسازد. چه سخت است باور بیاعتنایی حاکمانی که به جای دلسوزی و مهرورزی با ملت تحت حکومت خود، برای اثبات قدرت خود، کینه و خصومت را پیش گرفتهاند. دلم از ندیدن روی عزیزانم و نشنیدن صدای گرمشان، گرفته است. چگونه باور باید کرد که حکومتی با ادعای دینداری و اخلاق مداری و قدرتمندی در منطقه و خاورمیانه در برابر زنان و مادران زندانی که به بند کشیده شدهاند، راه خشونت برگزید و حتی در مقابل خواسته عاطفی و مادرانهشان که شنیدن صدای فرزندان و خانواده شان می باشد، ایستاد و قدرت و صلابت خود را در چنین میدان نابرابری به نمایش بگذارد.
مسئول محترمی که در رابطه با اعتصاب غذایم گفت و گو می کرد، عبارتی را به کار برد که موجب حیرت و البته تاسف و اعتراضم شد. ایشان جمله ای را گفت که متاسفانه برایم تازگی نداشت اما طرح آن در این وضعیت و برای این مسئله حکایت از وجود واقعیتی تلخ در میان حاکمان دارد. منظور و خواسته ایشان، عقب نشستن من از موضعام در طرح خواستهام برای اعتصاب غذا بود. به یاد دارم در بازجوییهایم در سلولهای انفرادی همچون سایر متهمان، اولین چیزی که خواسته می شود، عقب نشینی از مواضعی بود که در بیرون از زندان و در فضای آزاد و سالم اتخاذ کرده بودیم. چند و چون متهم و بازجو بر سر حقانیت یا عدم حقانیت مواضع متهم، امری معمول بود و البته نتیجه پافشاری متهم بر درست بودن مواضع، صدور احکامی بود که بازجویان وعده اش را در همان سلول ها می دادند. هرچند از منظر قانونی، شرعی و اخلاقی هرگز قادر به هضم وقایع بازجویی، سلول های انفرادی و بندهای امنیتی نبودم، اما دلیل و منظور بازجویان از عقب نشینی از مواضع را درک می کردم. اما متاسفانه درخواست کنونی مسئولان را برای عقب نشینی از “موضع” در مورد اعتصاب غذایم، برای شنیدن صدای فرزندانم را درک نمی کنم. آیا باید از مادر بودن خودم یا دلتنگ بودنم یا داشتن احساس و عاطفه ام عقب نشینی کنم؟ آیا باید انسان بودن خود را انکار نمایم؟ وای بر انسان صاحب فهم و اختیار که با گرفتار شدن در دام کسب قدرت و سلطه از درک ساده ترین مفاهیم عاطفی و غریزی نیز عاجز مانده است. چقدر تلخ است شهد به ظاهر شیرین قدرت که انسان های بی پناه را از هویت و خواسته های انسانی شان تهی می سازد تا صاحبانش احساس رضایت نمایند.
من یک مادرم و انکار مادرانگی و زنانگی ام، انکار انسان بودنم است. من، دختر و پسرم را ٩ ماه در بطن خود و ٩ سال در آغوش پرمهر خود در بر گرفتم و نه فقط قلبم، بلکه ذره ذره وجودم به وجودشان بسته است. می خواهم صدایشان را بشنوم و صدایم را بشنوند. می خواهم بدانم مادر دارند و مادرشان دوستشان دارد.
خواسته من، فریاد مادران و زنان در بند است. نه فقط مادران و زنانی که اکنون در حبساند بلکه زنان و مادران دهههای پیش از من و پس از من، زنان و مادران آرمان خواهی که بر سر باورهایشان و عهد و پیمانشان ایستادند و ماندند، اما ایستادنشان نه با بغض و کینه و انتقام بلکه با دریایی از عشق و مهر، زنانگی و مادرانگی همراه بود. آواز صلح را با نغمه لالایی کودکانشان در هم آمیختند و در راه باورهایشان قامت کشیدند. تاریخ گواه ماست. از آن زمان که هاجر، زن کنیز سیاه پوست که با فرزندش، محل امن و محرم شدن را، گامگاه بین صفا و مروه را برای بی شمار انسان های پس از خود نشان گذاشت و دامن مادرانه شان را در جوار خانه دوست محلی برای طواف نمود تا کنون و تا آینده.
در این میان نه دل من و دلهای کوچک فرزندانم میدان جنگ و عرصه سیاست و قدرت است و نه من و فرزندانم سربازان این میدان هستیم که از مواضع خود عقبنشینی نماییم. خواست من حق است و درخواستی انسانیست، با آن موافقت نمایید.
با درود به خانم محمدی.باور جنایات این حرامیان لاقل برای ایرانیان سخت نیست. وقتی باوری دروغ و جنایت و تجاوز به حقوق دگراندیشان و کشت و کشتار دگراندیشان را مقدس بداند و برایش وعده بهشت دهد جز عمل به چنین مقدساتی از پیروانش داشتن ساده لوحی و ابلهی است.ما ایرانیان چوب نا آگاهی و جهل خود و استبداد ی را می خوریم که با همدستی عوامل قدرت و شریعتمداران بر ما تحمیل شده.
ثروتمندتر از بیل گیتس
از بیل گیتس پرسیدند: از خودت ثروتمندتر هم سراغ داری؟
در جواب گفت: بله فقط یک نفر.
پرسیدند: چه کسی؟
در جواب گفت: سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم، در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد.
از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد، دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم، دیدم که پول خرد ندارم، امدم منصرف بشم که دیدم پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من رو دید گفت: این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت.
گفتم: آخه من پول خرد ندارم
گفت: برای خودت بخشیدمش برای خودت.
سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز چشمم به یه مجله خورد. دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خرد ندارم.
باز همون بچه بهم گفت: این مجله رو بردار برای خودت
گفتم: پسرجون چند وقت پیش یه روزنامه بهم بخشیدی. هرکسی میاد اینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!
پسره گفت: آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم.
به قدری این جمله و نگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این بر مبنای چه احساسی اینا رو میگه.
زمانی که به اوج قدرت رسیدم بعد از 19 سال تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم و جبران گذشته رو بکنم
گروهی تشکیل دادم گفتم که برید اونی که در فلان فرودگاه روزنامه میفروخت رو پیدا کنید.
یک ماه و نیم مطالعه کردند و متوجه شدند اون فرد سیاه پوست الان دربان یک سالن تئاتره.
خلاصه دعوتش کردیم اداره.
ازش پرسیدم: من رو میشناسی.
گفت: بله، جناب عالی آقای بیل گیتس معروفید که دنیا می شناسدتون.
بهش گفتم سالها پیش زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی من یه همچین صحنه ای از تو دیدم
گفت: که طبیعیه. این حس و حال خودم بود
گفتم: میدونی چه کارت دارم؟ میخوام اون محبتی که به من کردی رو جبران کنم
گفت که چطوری؟
گفتم هر چیزی که بخوای بهت میدم
(خود بیل گیتس میگه که این جوون وقتی با من صحبت میکرد مرتب می خندید )
پسر سیاه پوست گفت: هر چی بخوام بهم میدی؟
گفتم: هرچی که بخوای…
گفت: هر چی بخوام؟؟
گفتم: آره هر چی که بخوای بهت میدم! من به 50 کشور افریقایی وام دادم به اندازه تمام اونا به تو میبخشم
گفت: آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی!
پرسیدم: واسه چی نمیتونم جبران کنم؟
پسره سیاه پوست گفت: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداری به تو بخشیدم ولی تو اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه.
بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروتمند تر از من کسی نیست جز این جوان 32 ساله سیاه پوست
فتواهای شگفت انگیز شرعی اواخر دوره قاجاریه و دوره پهلوی و دلايل ابطال آنان!
– استفاده از آب لوله کشی حرام وغیرشرعی است.
علت: چون کر نیست!
البته بعد فهمیدند چون جاری است، پس حرام نیست.
– استفاده از دوش حمام، حرام و غیرشرعی است.
علت: امکان غسل ارتماسی با آن وجود ندارد!
البته چون زور حکومت پهلوی برای رعایت بهداشت چربید، مجبور شدند غسل ترتیبی را اختراع کنند و دوش ازحرام بودن درآمد.
– استفاده از لامپ برق حرام و غیرشرعی است.
علت: به سبب امکان انجام شب نشینیهای طولانی، باعث می شود که مومنین، از نماز صبح غافل شوند!
البته بعدها، با پول هنگفتی که حاج امین الضرب، صاحب کارخانه برق به علما داد برق حلال شد! اما کارخانه برق مشهد در سال ۱۹۱۱ میلادی به تحریک علما و روسها توسط ملت سلحشور مشهد در آتش سوخت.
– استفاده از کله قند، حرام و غیرشرعی است. (افراطیون مذهبی شایعه ساخته بودند از استخوان مردگان الک شده و کله قند روسی درست می شود!!)
علت: نپرداختن وجوه شرعی، توسط واردکننده قند!
“پر واضح است که پرداخت وجوهات، موجب گردید تا قند حلال گردد، البته به این شرط که قبل از خوردن، آن را در چای غسل کنند”.
– استفاده از ماشین لباسشویی حرام و غیرشرعی است.
علت: لباسهای نجس، لباسهای پاک را نجس می کنند!
-در سال ۱۳۴۲ خورشیدی در جریان انقلاب سپید علما گفتند رأی دادن بانوان خلاف شرع است ولی در سال ۱۳۵۸ خورشیدی حلال شد!
علت: میزان رأی بیشتر برای تأیید جمهوری اسلامی.
-علما ساخت راه آهن را در دوره ناصری خلاف شرع و حرام بود
علت: ملاعلی کنی آن را راه تسلط کفار می دانست.
سرانجام زور رضاشاه و مشروطه خواهان بیشتر شد لذا حلال شد.
-استفاده از ویدئو حرام و غیر شرعی بود.
علت: چون افکار پاک ملت سلحشور با دیدن فیلمهای مستهجن خراب می شد.
با ازدیاد آن و آمدن ماهواره و نت دیگر این حرام حلال شد.
جناب ایران دوست
چنین فتاوایی با این عباراتی که شما نقل کردید، در کل تاریخ مستند قاجار و مشروطه تا کنون حتی یک مورد هم وجود ندارد. آنچه شما از پیش خود ساخته اید، حتی گویای بخشی از واقع حال هم نیست. مثلا در مورد آب لوله کشی و اتصال آن به منبع کر، از ابتدا تا کنون بحث بوده و هست و هیچ خلافی بین فقهیان در این که هر آبی با اتصال به منبع کر، پاک و پاک کننده است دیده نشده است و بحث درباره منبع های فوقانی غیر کر و یا اتصال غیر مستمر هنوز هم در جریان است و فتاوا مختلف است.
برای اینکه ثابت کنید از پیش خود این عبارات را نساخته اید، لااقل یک مورد از عین همین عباراتی که آوردید را به کتاب فقهی یک مرجع تقلید معین ارجاع واضح و مشخص بدهید، کتابی که به صورت رسمی چاپ شده یا نسخه خطی ثبت شده و رسمی باشد.
تا رسوا شود هر آن که دروغ باف باشد!
همانطور که شما گفته اید اینگونه افترا بستن به فقه و فقهاء در این سایت فراوان است ،و یکی از دوستانی که اینجا دست به نشر افتراء و مسائل دروغ و بی سند و پایه در باب مسائل تاریخی یا فقهی می زند همین دوستمان ایران دوست است ،که من در غالب موارد نشان داده ام که مطالب ایشان هیچ اصالتی ندارد و صرفا کپی پیست کردن بدون مطالعه و تحقیق مطالب است از سایت های دین ستیزی مثل بالاترین و برخی شبکه های اجتماعی که مطالب دروغ را بصورت کپی پیست از هم نقل می کنند بی آنکه اهمیتی برای آنان وجود داشته باشد که آیا مطلبی که نقل می کنند درست است یا مستند به منابع هست یا نیست ،یا فرضا اگر چیزی مستند هست آیا توضیح و تفسیر درستی دارد یا خیر ،برای امثال دوستمان ایران دوست همین کفایت می کند که چیزی ولو در یک درصد ناچیزی ضربه ای به دین یا قرآن یا فقه و فقیهان بزند ،این باید نقل شود بدون تحقیق و استناد ،شاید همین مقدار باعث شود که ریشه دین در یک جامعه دینی زده شود یا لا اقل وطن پرستی و ایران دوستی برخی بمنصه ظهور برسد! در واقع شاید اگر تحجیم و تکثیر دروغ ها هیچ اثری نداشته باشد لااقل سبب تقویت پیش فرض های غیر محققانه و باورهای قبلی خود نقل کنندگان چنین مفتریاتی خواهد بود ،و روشن است که هدف دوستانی امثال ایران دوست تحقیق روشمند و رجوع کارشناسانه به محتوا و مفاهیم دینی نیست ،هدف همان تبلیغ و تکثیر دروغ هاست روی همان منطق مارکسیستها که :هدف وسیله را مباح می کند!
زیاد نارحت نشوید بگذارید دل امثال ایران دوست خوش باشد به این گونه مبارزات سیاسی و فرهنگی و این گونه ایران دوستی!
گرامیان جناب ناشناس وسید مرتضی گرامی با درود و با پوزش از اینکه شما را ناراحت کرده ام ولی من نمیدانم چگونه است که باید حرف زدن حضرت علی را با اجنه و یا گفتن یاعلی هنگام تولد رهبر گرامی ووو را قبول کنیم که همه انها با جستجو در گوگل میتوانی بیابی که توسط معمم های گرامی بیان شده ولی این مطالب در کتاب نوشته شده که ان هم با جستجو در گوگل میتوانی بیابی شما را ناراحت و من را….می پندارید !!!! به هر حال امیدوارم مرا که باعث آزارتان شده ام عفو کنید.
با درود ، عزیزان اشکال بعضی از ماها این است که فقط فکر میکنیم هرچه در کتاب مقدس امده کامل ودرست است و نیازی به خواندن کتابهای دیگر نیست و حاضر نیستیم کتاب غیر دینی بخوانیم اگر کتاب های صادق هدایت ، کسروی ،وووو…..شجاع الدین شفا و سیاوش اوستا وووو رابخوانیم این فتواها را که میبینیم ساده ترین و چیزهای خوب ان است . ناگفته نماند که باید به خرد خودمان هم توجه کنیم که به نظرمان کدام درست تر است .برای نمونه ایا در رساله ای که عشق بازی با کودک را جایز میداند بشرطی که …. قابل قبول است ؟
من به هیچوجه خوشحال نیستم ازینکه یک تعداد انسان واقعا بیگناه، اینچنین تکه پاره شوند. ولی مردم غرب مثل اینکه یادشان رفته همانها بودند که /////////////////اسلامی(خمینی) را 40سال پیش در فرانسه پذیرایی کردند و با هواپیمای ایرفرانس به ایران آوردند تا با کمک این //////////، خاورمیانه را به آتش بکشند و نگذارند خاورمیانه پیشرفت کند. فراموش نمی کنیم که بی بی سی دائما آخرین اعلامیه های خمینی را برای مردم پخش میکرد و او را رهبر انقلاب مینامید. بله آقا و خانم غرب! اگر خمینی نبود داعش هم نبود. از کجا معلوم که در این کشتار، سپاه و داعش همکاری نکرده باشند به تلافی گردهمایی مجاهدین در پاریس!؟
منبع:بالابلاگ
ایوای که هنوز نمیدانیم آزادی و آزادگی چیست. فرانسه به خود میبالد که سرزمین آزادیست و هرکس ، میخوهد شهروند باشد یا میهمان، میتواند تا زمانی که به آزادی دیگران خدشه ای نمیزند بگوید هرآنچه میخواهد
. خمینی در آن زمان مگر چه میگفت؟ آیا میگفت که میخواهد هزاران جوان ایران زمین را شبانه به جوخه های آتش بسپرد و در گودالهای خاوران خاک کند؟ نه او به گفته خود تدبیر دینی کرده و دروغ های شیرین میگفت.
باشد که ما هم بتوانیم زمانی به آزادگی خود ببالیم واز گفتار بی پایه دوری کنیم.
درود.
درطول زمامداری آقای خمینی نه اسمی ازکوتوله ها بود و نه خبری که آنها رو خبرساز کنه.
هرچنددر آن دوران هم کاستی های فراوانی بود ولی هرکوتوله ای از گوشه وکنار باحرفهای بی ربط اوضاع مملکت رو قمردرعقرب نمیکرد.درآن دوران به اصطلاح طلایی اینطورنبودکه آقای میرحسین موسوی بعنوان رئیس دولت تصمیمی بگیره یا با کشورثالثی توافقی میکرد یه بسیجی بدون تخصص سیاسی مثل کدخدا قاسم سلیمانی هم وارد گودبشه واظهار نظرکنه.
اصلا در دوره آقای خمینی کدوم نظامی جرات اظهارنظردرامور سیاسی مملکت روداشت کدوم کوتوله مثل علم الهدی اجازه اظهارنظر وتوهین به دولت روداشت.کدوم کوتوله مثل احمدخاتمی خودنمایی میکرد اصلا احمدخاتمی کجابود کی احمدخاتمی رومیشناخت البته این آقا بواسطه اسم فامیلش و ادعای فامیلی نزدیک باسیدمحمدخاتمی اقبال انتخاب شدن درخبرگان رو بدست آورد البته درخراسان.راستی در زمان آقای خمینی اسم بیت رهبری و معاونت رویت هلال ماه و رئیس دفتر بازرسی و مشاور بین المللی رهبر و …و…. اینقدربگوش همگان آشنا بود؟
علم الهدی کجا بود؟ اصلا سردار نقدی شناسنامه گرفته بود؟هاشمی نجفی )شاهرودی( جرات عرض اندام داشت چه برسه به تصمیم گیری وتائید کاندیداهای ایرانی اونم در مملکت خودشون نه درعراق.چون اگه نامزدهای مجلس وخبرگان درعراق توسط ایشان ردصلاحیت میشدن خوب میشدگفت که شاهرودی نجفی حق داره.
راستی آقای جنتی چرا اینقدر دادوبیداد وااسلاما نمیکرد.
از مصباح یزدی نشانی دردست نبود از شجونی خبری هم اگه میشد همه میگفتن شجونی دیگه کیه.
آری ورق برگشت و دور به دور کوتوله ها مبدل شد لاریجانی شد آملی لاریجانی وقاضی القضات مملکت نجفی عراقی شدهاشمی شاهرودی وسرباز نقدی شدسردار نقدی فیروزآبادی شد سردار سرلشگر و مدرسی یزدی ظهور کرد و رئیسی شد همه کاره و صندوق دار آستان قدس واین واون از راه رسیدن و سهمی از قدرت رو از ارباب قدرت دریافت کردن.
براستی وقتی بهش فکر میکنی همه این اتفاقات از نظر زمانی چقدر طول کشید مثل یه خواب یکشبه بودواین هم میگذره و خواب فردا شب و فرداشبها هنوز مونده باید نشست ونظاره گربود که همونطور بیت آقای خمینی به اینروز افتاد و هاشمی رفسنجانی که زمانی تنها میدان دار وسخنران و فرمانده کل عرصه ها بود واکنون درگوشه ای سوت وکور گذرعمر رو شاهده بعدازاین نوبت کدوم یکی و کدوم گروهه که دوران طلایی امروز رو و عرصه یکه تازی هاشونو مرور کنه و اونم گذر آخرین روزا و هفته های عمرش رو نظاره کنه
باری فعلا عمرباما یار بوده که دو دوره رو فقط شاهد بودیم و تجربه های زمامداری آقایان رو شاهدبودیم.
خداوندا مملکت کوروش کبیر را از دروغ و ظلم نجات بده. فرشید.
سلام . خط فکری شما به خط فکری من خیلی نزدیک است . من نه اصلاح طلبم و نه اصولگرا . افتخار می کنم که انسانی آزاده ام و مستقل فکر می کنم . هم اصولگرایان سر در زندگی من دارند و هم اصلاح طلبان . موبایل من شنود می شود . بویی چیزهایی را استنشاق می کنم که از بیان ش شرم دارم . یک روز مطلبی در اینترنت نوشتم . دوست اصلاح طلبتان آقادکتر مهدی خزعلی به تمسخر سخن مرا در مصاحبه اش با صدای امریکا بیان نمود . این توضیح مختصر را دادم که متوجه بدگویی هایی که از من نزد شما خواهند کرد . (یقینا و حتما ) باشید . شما در نظر من مرد وارسته ای هستید و تمنا می کنم برای شناخت شخصیت من و یا صحت و سقم آنچا از من می شنوید ، از خودم تجسس کنید . قسم می خورم که واقعیت را از زبان من بشنوید .
زنگ کلاس زده شده بود. بچه ها در کلاس حاضر . منتظر معلم .همه ساکت . چرا ؟ الان باید کلاس را بر سرشان بگذارند و معلم عصبانی وارد شود و معترض شود.
– چه خبره ؟ کلاس رو . روی سرتون گذاشتید .
معلم وارد شد . اعتراض نکرد . با ورودش صدای برپای مبصر کلاس سکوت را شکست و بعد صدای محکم جفت پای محصل ها که انگار در خواب بودند و کسی با نیشکونی جانانه بیدارشان کرده باشد . معلم حتی صرف ش نکرد لب باز کند و بر جا بگوید . تشکر پیشکش ش . همچنان که سمت میزش می رود با دست علامت داد و همه نشستند .
علی آب بینی ش را بالا کشید . احمد سرفه ای کرد . محمد یک چشم ش را تنگ کرد و در چهره معلم عمیق شد . برزو گوشه یقه ی کت ش را بالا کشید و زیر آن کز کرد . سالار مشغول کندن پوست لب های ترکیده اش و ..و..و..
انگار همه منتظر بودند که معلم وارد شوند تا به حرکت در آیند . معلم دفتر حضور و غیاب کلاس را باز کرد و خواند .
آرش محمدی . حسن ربانی . علی بادامی و …..
– خیله خب . کتاب های فارسی تان رو باز کنید . امیر حسین از روی درس بخونه .
امیر حسین با صدایی لرزان می خواند . دست هایش لای ران هایش . محکم آنها را بهم می مالد . معلم شال دور گردن ش را محکم تر می کند و وسط قرائت امیر حسین فریاد می کشد .
– مبصر ؟!
برزو برمی خیزد .
– بله آقا .
– برو از دفتر. یه بخاری بیار .
– صبح اول وقت رفتم . ممنوعه .
-چی ممنوعه ؟
– بخاری در کلاس . آقا مدیر گفته .
– بخاطر آتش سوزی فلان مدرسه که در فلان جا اتفاق افتاده . خب . این به ما چه رابطی داره ؟
– آقا مدیر فقط گفت نبرید . در مورد سوال شما چیزی نگفتند .
– بشین سر جات .
برزو می نشیند و دوباره یقه کت ش را بالا می کشد . معلم امر می کند .
– امیرحسین ادامه بده .
صدای امیرحسین لرزان و لرزان تر . چنان که دیگر کلا م ش قابل فهم نیست .
و به دستور او برمی خیزند و می نشینند . دوباره . سه باره .
معلم می گوید . دستور می دهد . مثل یک ژنرال به سربازانش . با لحنی محکم تر و کلامی نظامی وار .
برپا . برجا . برپا . برجا . برپا . برجا …..
هنوز ننشسته . باید برخیزند . لبخند بر لبان شان می نشیند . انرژی می گیرند . گرم می شوند . پاهایشان جان می گیرد . کم کم لبخند مبدل به خنده می شود . معلم محکم فرمان می دهد و بچه ها مثل سربازان در حال آموزش اطاعت می کنند . محمد از فرط خنده روی نیمکت ولو می شود . زنگ به صدا در می آید . معلم دستور توقف می دهد . کیف خود را برمی دارد و برای خوردن فنجانی چای داغ به دفتر می رود ولی بچه ها کلاس را ترک نمی کنند . هوای بیرون خیلی سرد است . محمد همچنان می خندد .
جناب نوری زاد درود!
همین که در این بل بشوی مملکت ملا زده اسلامی! باوجود کسالت، دغدغه آن دارید که نام جوانان نیک این سرزمین به فراموشی سپرده نشود، از شما سپاسگزاریم. شرم بر آنان باد که نام سرپرست(ولی) و مسئول(مجری قانون اساسی، وکیل ملت و قاضی القضات) را یدک می کشند اما فقط نان خون آلود آن را می خورند.
با آرزوی سلامتی شما
آقای نوری زاد عزیز
من به تازگی خاطرات صفر قهرمانیان را در مصاحبه با علی اشرف درویشیان می خواندم ، نکته های بسیار جالبی در آن مصاحبه است و برترینش را دید عمیق آقای صفر قهرمانیان بر خویش می دانم که هر زمان و هرکجا به اوگفتند بیا توبه نامه بنویس و آزاد شو او میگفت ،من را مردم آزاد خواهند کرد ، که اینگونه هم شد بعد از ۳۲ سال.
تا زمانی که ظلم است صفرخان ها بسیارند .
زیر آسمان تهران و ایران احساس تنها یی ملت به خود آمدن نیز است، و آن آغازی برای ایستادن ودیگری را یافتن و همیاری و دگرگونی است .
جناب انسان عزیز اعتراف جاسوسی کردن برای جنایتکاران //////// از صفر قهرمانی و لو دادن مخالفان را هم بخوانید.اینها هم آنزمان بمردم و حکومت مردمی خیانت کردند و هم بعد از بلوای 57.
مزدک گرامی
من این کتاب را بدون وابستگی عقیدتی خواندم ،به عنوان انسانی که حکمی غیر عادلانه بر او صادر شده( درست نادرست به کناری) و این انسان چگونه زندگی در زندان را طی می کند، و چگونه اوضاع زندانها بوده ، این که نظراتش درست یا خطا بوده را باید به تاریخ شناسان سپرد.
با سپاس از شما دوست عزیز
یه روزی روزگاری توی یه کشوری یه موقعیتی پیش آمد که اگه از اون درست استفاده میشد اون کشور و ملت اون کشور میتوانستن جهش بزرگی رو به آینده بهتر داشته باشند. ولکن یه عده که خیلی از خودشون راضی بودن و خیال میکردن هرچه علم در دنیاست در دست اوناست (آخه بنظر میاد دست و عقلشون قاطی شده بوده) و از همه بهتر میفهمند اون ملت و مملکت رو دادن دست یه مشت نادان. اینا با اینکه بعضی هاشون استاد دانشگاه بودن، و خیلی هم پز میدادن که چقدر کتاب خوندن و جزوه از بر کردن، به جای اینکه دقیق به گذشته نگاه کنن و از اون پند بگیرن، به گذشته نگاه کردن ولی پند نگرفتن (مثلا به جای اینکه بفهمن معنی گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری یعنی چی و چرا این شعر گفته شده بوده چون خودشون رو خیلی عالم میدونستن گفتن چه اشکالی داره، یه جا گردن لازم بوده زده بشه حال چه فرقی میکنه توی بلخ باشه یا شوشتر، مهم گردن زدنه. این شخص بسیار بسیار دانا دری به تخته خورد و شد وزوزیرک کجا؟ دادگستری!) از اینا در اون زمان خیلی زیاد بود. ملت از اینا انتظار داشت که بهتر و عمیقتر فکر کنن و درک کنن و آینده نگر باشن چون اینا دائما پز میدادن که چقدر کتاب خوندن و جزوه از بر کردن. از اون بدتر یه کتابی بود که یکی نوشته بود و در آن کتاب از آوردن افکار و عقاید هزار و چهارصد سال پیش صحرای عربستان به ایرانزمین صحبت کرده بود. اینایی که خیلی پز میدادن چقدر حالیشونه اون کتاب رو نخوندن، یا اگه خوندن نفهمیدن، آمدن و به ملت گفتن که ای ملت شماها هم مثل ما دنبال این یکی راه بیفتین. ملت انتظار داشت که اینا خیلی بهتر و عمیقتر درک کنند ولی اینا خیلی خود-روشنفکر خوانده بودند و متاسفانه قوه تشخیص شون خیلی کم بود. اینا رو حتی نشوندن رو به روی تخته سیاه و یه آدم روی تخته سیاه نوشت مار، یکی دیگه آمد روی تخته شکل مار رو کشید. خود-روشنفکر خواندگان به تخته اشاره کردند و گفتند اون آدمی که نوشته مار حالیش نیست ولی یکی که تصویر مار رو کشیده خیلی حالیشه. ای ملت مثل ماها بدوین دنبال اونکه تصویر مار رو کشیده، اون خیلی خوبه.
اونی که تصویر مار رو کشیده بود به یکی از اونایی که روی صندلی روبروی تخته سیاه نشسته بود و استاد دانشگاه هم بود گفت تو اگه به دانشجویان دانشگاه درس بدی که تصویر ماری که من کشیدم یعنی مار، نه لغت مار که اون آدم روی تخته نوشت من میکنمت رییس بزرگترین دانشگاه. این استاد هم چون خودش رو خیلی روشنفکر و محور علم عالم میدونست تا میتونست تقلا کرد تا توانست دانشجویان رو هم مثل خودش به تصویر مار خوندن بندازه نه لغت مار خوندن. از حق نباید گذشت، دانشجویان اون زمان هم از استادانشون خیلی تقلید میکردن، با خوندن چهار صفحه جزوه تصورشون این بود که شدن مثل قهرمان خلق یه جزیره خیلی کوچک اون ور دنیا (سالها این جزیره کوچک از شکر خوردنهای اون قهرمان خلق و برادر ریشوی بزرگش زجرها کشیدن و گشنگی خوردن. بالاترین درآمد این جزیره از پول مشتریهای توریستی بود که از زنهای اون جزیره استفاده ابزاری میکردن. اون برادر بزرگه ریشو آنچنان کلاهی به سر یکی از این خود-روشنفکر خواندگان گذاشت که تا ابد آدمها به عکس مراسم کلاه به سر گذاری خود-روشنفکر خوانده نگاه میکنند و به فرزندانشون یاد میدن که سرشون کلاه نره).
باری، سالها گذشت، اون مارکش همه استادان و دانشجویان خود-روشنفکر خوانده رو یا کشت یا زندون انداخت. بعضیهاشون هم فرار کردن و رفتن به یه شهر بزرگ و قشنگ و روزها رو در قهوه خانه ها سر میکنن. یه تعدادی از اون استادان خود-روشنفکر خوانده و خود محوربین هم هر از گاهی اینور و اونور خودشون رو نشون میدن…..
قربون زبون فارسی و اشاره های زیبای گذشتگان فهمیده ایرانزمین به اونهایی که قوه تشخیص ضعیف دارن:
یک زمان غافل شدم صد سال راهم دور شد
سلام بر نوریزاد گرامی
روز گذشته به دیدن پدر زمینگیر و مادر پیرم می رفتم در نزدیکی خانه پیرزنی در کنار نانوایی برایم دست تکان داد.ایستادم و سوارش کردم.با کلی دعا به من گفت تا سر آن خیابان می روم.او را تا بدانجا که خواست رساندم.در راه از او پرسیدم فرزندانت کجایند که خود با این سن آمده ای؟!!گفت جملگی به خارج رفته اند.با صدای مهیبی در خود فرو ریختم.خدایا بر جامعه ما چه می گذرد؟!چه کرد این حکومت اسلامی و دین من درآوردیش با ایرانیان که جملگی نه از کشور که از همدیگر کوچیده ایم؟بله نوریزاد عزیز.جامعه ما آب رفته.دین ما انسانیت ما هر چه داشته ایم تماما آب رفته.به جای آن امامزاده ها برافراشتیم تا ملتی را با جهل خود سرگرم نماییم!!افسوس برخود که در جا و زمانیکه نباید به دنیا می آمدیم آمدیم و عمری به بطالت سوختیم.
سرفراز باشید
چه فرزندان جوانمرد و روشنفکری که مادرشان را تنهای تنها رها کردند و همه به خارج از کشور رفتند! آره جانم وقتی آب سر بالا می رود قورباغه ابوعطا می خواند و همه به چرندگویی می افتند. آخر بی وجدانی فرزندان نسبت به مادر چه ربطی به این یا آن حکومت دارد؟
جناب ناشناس
اولا سلام.دوما ادب مرد به ز دولت اوست.سوما در این پست گویا با این نام بر بسیاری تاخته اید نام مشخص برگزینید.چهارما دوست گرامی وقتی ما تا قبل از انقلاب کلا ۲۰۰هزارنفر مهاجر نداشته ایم و اینک نزدیک به ۱۰ ملیون مهاجر داریم این نمی دانم به چه مربوط است.پنجما بیش از نیمی از مهاجران پس از سال ۸۸ بوده این به چه ربط دارد؟ششما حال خود بگویید کدام قورباغه ابو عطا خوانده بمده یا شما؟!
با آرزوی بهروزی شما
یه کلمه هم از سید علی بشنفین ، (پاسدارک شکست خورده دریایی) سپاهک: در صورت نیاز میتواند به عربستان ضربات جبرانناپذیری وارد کرد.
مش قاسم: زارت و زورت زیادی میزنی، ایران با عربستان دعوا مرافه نداره، تو و هم پالکیات تنها عرضه ای که داری زدن توی سر و کله زن و بچه مردم توی خیابونای ایرانه. بیش از این هنری ازت ور نمیاد. خیال میکنی اونا هم میشینن نیگا کنن؟ خیال میکنی پدر و مادر این ملت میان بچها شون رو بدن دست تو که توی دریا غرقشون بکنی مثل سلاخ خونه فرستادنشون در جنگ با عراق؟ بعد ۸ سال صدام رو نتونستین شکست بدی. برو پی کارت حاجی!
اتفاقی اگر در خیابانی مورد حمله و یا شاهد کشتارو تیراندازی و انفجاری شده اید ، فکر نکنید که در کشور جهان سومی و گرسنه ویا در جنگید، نخیر، باید چشمان خود را چند بار بمالید و احیانا نیشگونی از خود بگیرید شاید در پاریس یا نیویورک و یا انگلیسید.
راستش کودتاها و انقلابات کنونی در برابر ترورها بازیچه ای بیش نیستند ، ذهنیت بشر از ترورها شوک زده و منگ شده است . خشونت مردم از ترورناشی از ترس و وحشت و ناآگاهی است و ترس، بنیان خون ریزی ها ، جنگهاو کشتارهاست.
بیست سال پیش کسی نمیدانست عراق کجاست و اگر جنگی هم در آنجا بود به اروپا مربوط نبود ، غافل از این که تنها وجود اسلحه های غربی برای دخالت آنها کافی می بوده است.
اسلحه سازان و لابی هایشان با تمام قدرت در حال سود بردنند ، پوشش آهنین قرنهاست خاصیت شوالیه ای خود را از دست داده و وسیله ای برای سرکوب بیشتر مردم و آزادی ها شده و در نهایت دمکراسی را با کنترول بیشتردر محاصره خود محدود و ناتوان کرده است و سر بر آوردن دیکتاتورها هر جا که لابی های اسلحه سازی در میدانند از ناگزیر هاست .حکومتها در ارتباط سیاسی ، اقتصادی واکولوژی خود به هم وابسطه اند و این تصویری خام خواهد بود که نقش توده مردم نادیده گرفته شود ، بدین سبب مشارکت هر چه بیشتر مردم در تصمیمات ، ثبات دولت ها خواهد بود.
اما ، ترور در اشکال مختلف خود همانقدر که تنفر جهان را بر انگیخته واذهان بشر را برای درکش ناتوان ساخته ، به همان میزان نیز انسانها را به هم پیوند داده است، مردم عصر کنونی بخصوص در اروپا به دموکراسی با دیدی بازتر و انتقادگونه تر از قبل می نگرند و زندگی آزاد را نه نعمتی خدادادی ، بلکه دستاورد بشری دانسته وبرای حفظش می کوشند .
اکنون ، مردم با دیدی باز به قدرت مخرب مذهب نگریسته و تضاد ارزشهای دنیای نوکه بر مبنای انسانیت و دنیای کهن که بر مبنای سنت و دین است را حس می کنند ، شاید باید گفت ، فکر بشر در دوران گذار از دوران شکار است ، و هر گاه این دوران پایان یافت صلح نیز ثابت و پایدار خواهد گشت ، و برای رسیدن به صلح باید هر کس باید در« من » ما ودر «ما » من را یابد.
وظیفه شهروندی کشورهای پیشرفته برای حفظ برابری و آزادی و عدالتجویی ، مسولیت پذیری و آگاهی بیشتری را می طلبد و فعالانه هر شهروندبرای حفظ حقوق شهروندی در جنب و جوش است، و دولتها نیز می دانند مسولیت پذیری هر فرد نسبت به جامعه ،در نهایت همیاری و پیوند دولت و ملت را قوی تر خواهد کرد و شفافیت در همه ی امور باعث برکناری فساد می شود .
شکست کودتای نارس دیروز در مجموع به نفع دموکراسی لرزان ترکیه و منطقه است. اما مشکل احزاب اسلامگرا در این است که که پس از بالارفتن از نردبان دموکراسی، معمولا نردبان را هم برای خودشان برمیدارند.
آنها که از سقوط اردوغان ابراز خوشحالی میکنند متوجه نیستند از دولتی سخن میگویند که اکثریت را در انتخاباتی کاملا شفاف و آزاد به دست آورده و نمایندهی افکار عمومی اکثریت کشور خویش است. اردوغان برگزیدهی دو گروه و دو طبقهی عمده از جامعهی ترکیه است: اکثریت مردم سنتی و سرمایهدارانی که شکوفایی اقتصادی ترکیه ظرف 20 سال اخیر را سازمان دادهاند. حتی در دو انتخابات نخست منجر به پیروزی اردوغان، کردها هم در برابر آتاتورکیستها با حزب او مؤتلف شدند.
اینکه اکثر احزاب مخالف اردوغان و رسانههای آزاد (که اردوغان دشمن میپنداشت) به کمک اردوغان (و در واقع نهاد دموکراسی) آمدند نشان از پختگی جامعهی مدنی ترکیه است. اما باید دید از منتی که بر سر اردوغان گذاشتهاند میتوانند در مهار خودکامگی متورمش استفادهای بکنند یا خیر؟ آزمونی دیگر در برابر جامعهی مدنی ترکیه!
حکومت یا عدم حکومت حزب حاکم مسئلهی جامعهی مدنی نیست! پایبندی به لائیسیته و مهارهای آن بر قانون اساسی ترکیه است که اهمیت دارد. اگر مهارهای لائیسیته بر قانون اساسی ترکیه سست شود، حتی اگر اردوغان به لائیسیته احترام بگذارد، جانشینانش نخواهند گذاشت.
آسانترین کار در تحلیل سیاسی همان است که شریعتمداری میکند: این طرف امام است و آن طرف یزید! حالا بقیهی مهرهها را خودتان بچینید. اردوغان را به خمینی تشبیه میکنید و مخالفش میشود آدم خوبهی داستان. در حالیکه در سیاست اصلا آدم خوب و بد مهم نیست، روش به قدرت رسیدن و از قدرت کناره گرفتن مهم است. کودتا یعنی بهم زدن بازی سیاست، یعنی غلبهی زور لخت و سلاح برهنه. تا زمانی که ترجیح صندوق انتخابات بر قدرت برهنه را نفهمیم بین ولیفقیه مطلقه و شاه مستبد تا ابد سرگردان خواهیم بود.
چه سخت است نظاره کردن کشوری که در حال ویرانی است کشوری که وطنمان است روزگاری بود که هر روز حالش بهتر میشد، خودمان بدست خودمان بساط نابودشدنش را فراهم کردیم، حالا بعد سی و هفت سال هم طبیعتش نابود شده هم منابع طبیعی اش غارت، محیط زیست اش آلوده شده و هیچ مدیری نه فکر و تخصص بهبود بخشیدنش را دارد نه دغدغه اش را، حتی مردم هم بد شده اند ، هر کس بفکر منافع خودش است ،روستاییان که زمانی نماد سادگی بودند نیز زرنگ شده اند به معنای مذموم کلمه، چه کردیم با خودمان؟!! چطور به دست خودمان مملکتی که با آن شیب تند در حال پیشرفت بود را نابود کردیم؟! روشنفکرانی که تنها چیزی که نداشتند روشنی بود ملتی احساسی بی عقل را تحریک کردند و شد آنچه نباید بشود ،البته اکثرشان از مهلکه گریختند و حالا در کشورهای آزاد بی درد سر مشغول زندگی هستند و همچنان حرف مفت میزنند و نظریه ساطع میکنند، فارغ از بلایی که برایمان آفریدند.
این اوضاع رو به صلاح نخواهد رفت، بیچاره فرزندان ما که همچون ما نظاره گر نابودی مستمر ایران خواهند بود، وضع بجایی رسیده که اگر کسی بتواند مهاجرت کند و نکند به خودش و خانواده اش خیانت کرده، اگر کسی مدعی است که درست نمیگویم حتی یک مورد،فقط یک مورد نمونه بیاورد که فلان امر رو به سامان بوده در این سی و هفت سال از آموزش و بهداشت و اقتصاد و فساد و دزدی و فرهنگ و فقر و …….
اشتباه بزرگی اتفاق افتاد آنقدر بزرگ که قابلیت جبران ندارد،فرقی هم نمیکند رییس جمهوز که باشد و وزیر که؟
خانه از پای بست ویران است
جالبه که بدانیم
مسلمانان در طول تاریخ در دو مرحله به اروپا حمله کردند
مرحله اول برای ترویج اسلام
مرحله دوم برای دریافت پناهندگی از ترس همان اسلام
برخوردهای غیرواقعی با ” خطای پزشکی” ، مسعود نقره کار
پیشگفتار
پزشکی، درمعنائی گسترده تراز شغل ” دکتری یا طبابت”، درمعنای حرفۀ همۀ کارکنان و کادرهای بهداشتی و درمانی و آموزش پزشکی، یکی از سخت ترین و پُر مسؤلیت ترین و اضطراب آورترین حرفه هاست. بهمین خاطراست که کارکنان و کادرهای شاغل دراین حرفه از قدرو منزلت و جایگاه انسانی، اجتماعی و اخلاقی ویژه ای برخوردارند. گوهرۀ تاریخ طب در جهان و در ایران انسانیت و انسان دوستی و کاهش آلام انسان بوده است. هم امروز نیز بخش اعظم جامعه پزشکی ایران در زمره سازندگان این گوهره اند. زنان و مردانی که زندگی و جان و جهان شان را به راه خدمت برای هموطنان شان گذاشته اند.
یکی ازتلخ ترین و دردناک ترین رخدادها درعرصه درمان و بهداشت، “خطای پزشکی” ست که در همۀ بخش های درمانی و بهداشتی و جود داشته و دارد، وهمۀ مردمان جهان تلخی آن چشیده اند.
خطای پزشکی Medical Errorرا خطائی غیرعمد، ناخواسته، سهوی، اتفاقی و غیرعادی می دانند که پزشک و یا کارکنان بخش درمانی و بهداشتی مرتکب می شوند. خطای پزشکی بیشتر به هنگام جراحی های مختلف و بیهوشی رخ می دهد اما در همۀ حوزه های کار بهداشتی و درمانی از جمله تشخیص اشتباه ، تاخیر در تشخیص، تجویز داروی اشتباه، عدم توجه حساسیت بیمار به برخی داروها، تداخل دارویی و ناسازگاری داروها با یکدیگر، خطاهای آزمایشگاهی، رادیولوژی و فنی و تکنولوژیک اتفاق افتاده است. خطای پزشکی قابل توجیه نیست اما پزشک یک انسان است و به مانند سایر انسان ها در معرض خطا و اشتباه غیرعمدی و نا خواسته قراردارد. حذف خطا و اشتباه حرفه ای درعرصه پزشکی غیرممکن است، اما برای کاهش خطای پزشکی و به حداقل رساندن آن در کنارتمهیدات آموزشی و علمی و فنی، مجازات هائی نیزدر نظرگرفته شده است.( به این نکته نیزباید توجه داشت که همۀ ی عدم موفقیت ها و پیامدهای ناگوار درمانی را نمی توان خطای پزشکی خواند، به ویژه در رابطه با بیماری های غیرقابل درمان.)
با مرگ عباس کیا رستمی مسالۀ ” خطای پزشکی ” به عنوان معضلی قدیمی و دردناک در میهنمان، مطرح تر شده است.
…………………………………………………………../////////
///////////
////////////
ادامه ی این مطلب را از اینجا بخوانید: http://news.gooya.com/politics/archives/2016/07/214899.php
اردنــــگی جانانه ارتش مـــــقتدر تـــرکیه به زالــوی مسلمان تروریست “رجب اردوغان”
ب
دوستان احتمال زیاد دارد که ارتش آمریکا به رهبری حسین اوباما ، تلاشهای مردم و ارتش قهرمان را زیر سوال ببرد. ترکیه متحد کلیدی آمریکا است و کاخ سفید همکنون دلپیچه وحشناکی گرفته که چه کنند. پایگاههای آمریکا در ترکیه است و پنتاگون نگران ارتش آمریکا در ترکیه است و اصلا علاقه ای به همکاری با ارتش ترکیه در مورد سرنگونی دولت ندارد و اوباما بی لیاقت ممکن است مثل سال 88 در ایران به حمایت از دولت تروریست اسلامی اردغان بپردازد.
مردم ترکیه را تنها نگذاریم ….
بالابلاگ
جناب ناشناس گویا گروه کودتا گر هم از متزورین اسلامی بوده اند و شاید اگر قدرت را میگرفتند داعشی دیگر می شدند!راستی مگر خمینی با شعار حکومت دمکراتیک و جمهوری مثل فرانسه چشم در چشم ملیونها انسان در ایران دروغ نگفت؟
مزدک عزیز اگر خوی و خصلت داعشی داشتند با مسلسل وتانک بجان معترضین می افتادند.درحالیکه از این کار امتناع کردند و نهایت برادری خود را ثابت کردند…همانند دلاوران نوژه در جریان عملیات نقاب
آن چه ما در شبكه هاي جهاني ديديم مردم كودتا را شكست دادند حالا چه شده است كه شما كاسه داغ تر از آش
موضوع را وارونه جلوه ميدهيد ؟
سلام و درود بر کورس بزرگ ؛ استاد عزیز؛ به علت درگذشت یکی از وابستگان نزدیکم مدتی خارج از تهران بودم بابت تاخیر تشکر و پاسخ ؛ عذرخواهی و سپاسم رو بپذیرید من تقریبا تا کنون بر سر این چنین دو راهی تردید آمیزی قرار نگرفته ام بنظرم اگر چنین باشد باید به موقعیت حق و اخلاق نگریست .راستش متنی از وبلاگ دوستی قدیمی نظرم را جلب کرد و خواستم نظر شما را نیز بدانم وگر نه موضوع شخصی نبود .
حق و اخلاق
اصلاحیهی سیزدهم قانون اساسی آمریکا بالاخره سی و یکم ژانویة 1865 در کنگره تصویب میشود. استیونس، سناتور پیر و با نفوذ جمهوریخواه، متن مصوبه را به خانه میآورد و دست خدمتکارسیاهپوستش میدهد و میگوید: «برات یه هدیه آوردم: بزرگترین کار بشر در قرن 19 با فساد و بدی تصویب شد؛ ولی به کمک پاکترین مرد آمریکا.» در میان همهی دیالوگهای زیبا و گیرای فیلم «لینکلن»، این جملهی استیونس برایم پرمعناتر بود.
«لینکلن» آخرین فیلم اسپیلبرگ است که راوی 4 ماه آخر زندگی آبراهام لینکلن، شانزدهمین رییس جمهور آمریکا و تلاشهای او برای تصویب لغو بردهداری در آمریکا است. لینکلن برای تصویب این لایحه، نه تنها نیازمند رای مثبت همهی نمایندگان جمهوریخواهان است بلکه باید تعدادی از نمایندگان دموکرات را نیز با خود همراه کند. هدف لینکلن اخلاقی و انسانی است: لغو بردهداری اما راه این هدف از فساد میگذرد. رشوه، وعدهی مقام و سمت بالاتر، تهدید و زد و بندهای پشت پرده کارهایی است که لینکلن برای منع بردهداری انجام میدهد.
بعد از تماشای فیلم، این پرسش برایم مطرح شد که آیا آلودگی دنیای سیاست گاه گریزی جز زیر پا گذاشتن اخلاق برایمان باقی نمیگذارد؟ آیا مهمتر بودن هدف، رخصت کنار گذاشتن موازین اخلاقی پایینتر را به ما میدهد؟ گردنهی خطرناکی است. در صفحهای از تاریخ، تماشاگر کسانی هستیم که به بهانهی تقدس مقصدشان، چشم بر آلودگی و ستمهای مسیر بستند و کردند آنچه نباید میکردند و در برگی دیگر از این دفتر قطور دو راهیهایی می بینیم که نمیتوان به راحتی بر موازین اخلاقی پافشاری کرد؛ مانند همین دو راهی: بردگی هزاران انسان سیاه پوست بی گناه یا تطمیع چند نمایندهی کنگره.
به گمانم هیچ چیز مجوز کنار گذاشتن اخلاق را به ما نمیدهد جز حقوق. حقوق همواره بر اخلاق حکومت دارد. اگر به کسی بدهکار باشیم و او منتظر طلب خود باشد روا نیست که به دلیل رعایت اخلاق به جای ادای قرض خود، فقیری را حاجت روا کنیم. زمانی که لینکلن برای تصویب منع بردهداری تصمیم به زد و بندهای پشت پرده گرفت، به وزیر کشورش گفت: «مایهی سرافکندگیه؛ چون سوگند یاد کردم که با این گونه مسائل مقابله کنم.» اما خود او میداند که اصل برابری، اولین حق انسانی مردمان و نخستین اصل اخلاقی است و در صورت تعارض با اخلاق سیاست، بر آن تقدم دارد.
به گمانم این معیار، راه سوء استفاده را بر کسانی که همواره در کمیناند تا به نام مقصد مقدسشان، کام اخلاق را تلخ کنند میبندد. فقط زمانی میتوان اخلاق را نادیده گرفت که اولا هیچ راهی جز عبور از اخلاق نباشد و ثانیا هدفمان، دست یافتن به حقی مسلم و عمومی باشد. رعایت همین معیار موجب شد که بعد از نزدیک دو قرن، آبراهام لینکلن برای زد و بندهای سیاسیاش در دادگاه تاریخ محکوم نشود…
ريشه ها ٣٩٥ ( قسمت ٣٩٤ ذيل پست قبلى )
فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <…
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب: چندين قرن خرد سوزى : مدينه سازان افلاتونى
يك مناظره شگفت انگيز :رازى از نگرِ ديگران: :
_______________________________________________
اشياء جهان پيرامون يا طبيعى اند يا مصنوع ، يا فاعل انسانى در ساختشان دخالت كرده ، يا هستى طبيعى دارند . كار دست و كار طبيعت به هم بى ارتباط نيستند، ليك اولى جهانى دوم بر روى جهان طبيعى ساخته است . دست هاى انسانى از آن رو به ساخت اين جهانى قادر شده اند كه دست هاى موجودى متفكر و گشوده بر جهان بوده اند . حتى اگر در آغاز دست ها تصادفاً شئى اى طبيعى را همچون ابزار به كار برده باشند ، كم كم انديشه به دست كمك كرده است تا ابزار پيچيده ترى بسازد. اين امر شايد از فرط بداهت ناانديشيدنى شده باشد كه امروزه بايد طرح هزاران قطعه و پيوستار آنها، با هدفى خاص چون ساختن يك دستگاه كامپيوتر، ريخته و ترسيم شود ، دقيق ترين محاسبات انجام شود و سپس دست ها و دستگاه ها به كار افتند تا انديشيدن به ساختن انجامد. بخواهيم يا نخواهيم ، در تاريخ تمدن بشرى تنها تمدن مدرنى كه از رنسانس آغاز شده است ، با مقياس چند هزاره تاريخ تمدن ، در زمانى بس كوتاه ساخت پيچيده ترين ابزارها را ممكن ساخته و اين خلاقيت جهشى را به نام اروپاييان ثبت كرده است . هيچ قوم ديگرى ، حتى ژاپنى ها ، نتوانسته اند ، جز با كمك تكنولوژى پيچيده غرب در ساختن ابزارهاى پيچيده كامياب گردند. پيش از زايش و بالش تكنولوژى مدرن ، نه فقط ايرانيان بل همه اقوام غير اروپايى در تكنيك كارگاهى و دست ورزانه قديم فرومانده بودند . نه اينكه بگوييم در ديگر فرهنگ ها اثرى از علم و صنعت نبوده است ، ليك از علم و صنعت قديم تنها در اروپا تكنولوژى مدرن زاده شد . راستى چرا؟ در اينجا فقط به يك پاسخ بسنده مى كنم با نقل قول مستقيم از فصل پنجم كتابى با عنوان زير :
The Discovery of Historicity in German Idealism and Historism : كشف تاريخمندى در ايدئاليسم آلمانى و تاريخ انگارى .
عنوان فصل پنجم را نيز كه مقاله اى مجزاست همراه با نام نويسنده ذكر مى كنم :
Philosophy of history and Theory of Historiography in Jacob Burckhardt by Egon Flaig
فلسفه تاريخ و نگره تاريخ نگارى به نزد ياكوب بوركهارت .
و اما نقل قول :
" فرهنگ غربى به نزد ياكوب بوركهارت پديدار منحصر به فردى در تاريخ جهان است . تنها اين فرهنگ موفق به ساختن فرادادى( سنتى) شد كه از خاور نزديكِ باستان به سده ١٩ گسترش يافت. همه فرهنگ هاى غير اروپايى در گونه خاصى ازتاريخ طبيعى محدود ماندند. : چنانكه گويى هيچ علاقه اى به هم ندارند. آنها پديد مى آيند و ناپديد مى شوند بى آنكه قادر باشند تداومى خلق كنند كه به هم پيوندشان دهد .ليك در فرهنگ اروپايى ،از طريق كوشش فرهنگى دايمى و پيوسته در يادكرد و فراداد (Tradition)، گذشته در گونه اى تناسخ ( metempsychosis) تاريخى زنده نگه داشته مى شود….تنها در اين مورد بالندگى ( Entwicklung ) وجود دارد ، و هيچ زوال مطلقى در كار نيست بل فقط زوال در كار است. ..فرهنگ خاصى كه قادر به ابدى سازى خويش است سرچشمه در يونان دارد . يونانى ها توانايى ذهنى اى را گسترش دادند كه آنها را مستعد اندراستى همه چيزها( Allinteresse) كرد. اين گرايش فكرى ،ماندگارىِ گذشته شان را بصورت تصعيد شده اى از فرادادى كاملاً مفارق و متمايز تضمين كرد . اين گرايش همبسته است با كنجكاوى اى كه حتى به فرهنگ هاى بيگانه نيز كمك كرد تا از طريق يادكرد ،دوام يابند .(صص٧٨-٧٧ منبع بالا / همچنين جلد١٤ از مجموع آثار بوركهارت ص ٢٢٥)
براى روشن تر شدن مقصود بوركهارت ناچارم قدرى متن بالا را ساده كنم . بوركهارت واژه هاى interesse و Tradition را به معناى اصيل آنها آورده است . interesse اصل لاتينى interest است كه معمولاً آن را به سود ، بهره و علاقه يا دلبستگى برمى گردانيم ، اما در اصل inter به معناى " در ميان ، اندر " است و esse يعنى : استن ، هستن و بودن . مسامحتاً از تفاوت اين واژه درمى گذريم . ًesse ـ inte يعنى تعلق به موجوداتى كه انسان خود را در ميان آنها مى يابد . بوركهارت به درستى اذعان دارد كه تمدن يونانى از خاور نزديك باستان ، يعنى از ميان رودان ، عيلام ، بابل و سومر يا خاورميانه قديم آمده است . سپس تر روشن مى كند كه منظورش خاستگاه اسطوره هاى يونانى است ، اما يونانى ها اين توانايى فكرى را بدست مى آورند ، كه خود را در ميان همه چيز يابند . اين را Allinteresse مى نامد كه من آن را به اندر استى همه چيز ترجمه كرده ام . ناگفته نماند كه معادل اندر استى براى interesse را وامدار دكتر اديب سلطانى ام . طور ديگرى بگويم : رابطه بابلى ها ، آشورى ها و اقوام متمدن ديگر، با طبيعت و جهان پيرامون شان از نگرِ واقعيت زندگى صرفاً شامل ور رفتن با اشياء جزئى براى ساختن ابزار و كارافزار بود و از نمگر ذهنى ، سرسپردگى به اساطير چند خدايى . يونانى ها نخستين قومى بودند كه فارغ از ابزار سازى و سود و غرض خود را موجودى يافتند در ميان همه چيز . سپس با گذار از ميتوس يا اسطوره يا گفته هاى شايع و عوامانه مذهبى به ارتباط جزئيات و درك كلى ترين بنيادهاى همه چيزها روى آوردند . چون نيك بنگريم هم امروز استيفن هاوكينگ طرح بزرگ خود را تئورى اى براى همه چيز مى نامد و از قضا اين كيهان شناس بزرگ ، گويى به گونه اى نمادين دست ها و پاهايش را نمى تواند به كار برد تا صرفاً تماشا كند
.θεᾱρία :theāría يا تئوريا به معناى تماشا وθεωρός: theōrēبه معناى تماشاگر است . انديشمندان بزرگ ديگرى در حيطه فلسفه تكنولوژى هستند كه يونانيان را نخستين مبدعان تئوريا مى دانند.
تئوريا را شايد بتوان همان تفسير جهان در كليتش خواند . بنابراين در يونان فيلسوفان بسيارى پيدا مى شوند كه صرفاً با اتكا به انديشه و خرد خود بدون كاربرد دست براى ابزار سازى ، بدون بازگفت اسطوره هاى مذهبى و صرفاً از روى فيلوـ سوفيا ( دوستدارى ـ دانستن ) به اشيائى كه در ميان آنها هستند ، نظر مى كنند تا كل آنها را تفسير كنند ،اما اين تفسيرهاى كلى كه همان مكتب هاى فلسفى آنها باشد ، مقطعى نيستند، بل تداوم مى يابند و پيگيرى مى شوند بى آنكه ، بر خلاف سنت هاى دينى همان كه در اصل بوده اند بمانند يا دست كم ، پافشارى بر ماندگارى اصل و نص اوليه باشد . اينجاست كه معادل سنت به هيچ وجه معادل مناسبى براى Tradition غربى نيست. انديشمندان جديد ، با يادكرد و يادآورىِ مكتب هاى قديم ، مكتب هاى جديدى عرضه مى كنند و هر فيلسوفى ،همچون دوندگان امدادى ، چوب را را به نفر بعدى فرا مى دهد . بوركهارت اين فراداد را Tradition مى نامد كه اصل معناى آن نيز فرادادن گذشته به حال از طريق فراياد يا همان history است. تفسير جهان از طريق يادكرد تداوم پيدا مى كند . در اينجا بوركهارت اصطلاح هگلى Entwicklung به معناى بالندگى و رشد را تأييد مى كند ، اما نه الزاماً در جهت كمال و امرى مطلق . اصطلاح تناسخ تاريخى مقصود بوركهارت را بهتر بيان مى كند . بدينسان با پشتوانه تئورى اندر تئورى و پيگيرى كار پيشينيان به دست پسينيان فراداد يونانى به طرح هاى پيچيده ترى نائل مى شود كه در عصر مدرن غرب را داراى تمدنى مى كند كه مى تواند جهانى شود و در كنار ابداعات بسيار پيچيده صنعتى در هنر و حقوق و سياست و همه شؤون فرهنگى و تمدنى قدرت جهانى شدن پيدا كند. اينكه مثلاً اعلاميهِ حقوق بشر بيش از هرمجموعه قوانينى در ديگر فرهنگ ها ، استعداد جهانى شدن دارد ، امرى است كه بايد در قسمتى ديگر جداگانه توضيح شود. امروزه روشن شده است كه بسيارى از جانوران ناانسانى نيز درك ياشم محدودى از محيط پيرامون خود دارند . اما تفاوت اين درك با درك انسانى در آن است كه جانوران شناختى غريزى به جزئيات دارند. انسان بماهو انسان داراى قوه و توانشى ذهنى است كه مى تواند از پيوستار جزئيات به درك كليات و از آنجا به شناخت ماهيات ره يابد و بر اساس شناخت نظرى از شيوه بودن خود قوانين و نواميسى براى زندگى اخلاقى و اجتماعى كشف يا وضع كند و نيز كارهاى هنرى و ابزار صنعتى بسازد ، ليك به دريافت بوركهارت يونانيان نخستين قومى بودند كه اين توانش ها را به كار بردند و از بوركهارت نيز كه بگذريم ، تاريخ فلسفه گواهى مى دهد كه ارسطو نخستين فيلسوف دايرة المعارفى است كه چارچوب هاى هر سه قوه انسانى ـــ قوه نظرى ، قوه عملى و قوه ابداعىى ـــ را صورت بندى كرده است . نكته ديگرى كه بوركهارت مى گويد به فلسفه تاريخ او مربوط مى شود. فرهنگ هاى غير يونانى نيز به كمك يونانيان توانسته اند درباره همه چيز نظريه پردازى كنند ، همچنان كه امروز ژاپن كه در ابتدا و آغاز تكنولوژى را از غرب گرفته است ، اكنون از نگرِ صنعتى از خودِ يونان پيشرفته تر است . باز بنا به اين نظر فرهنگ هاى دينى مسيحى و اسلامى ،پس از پديد آمدن ، ديرى نمى پاييد كه ناپديد مى شدند يا در همان حالت بدوى و بى تاريخى مى ماندند اگر فرهنگ يونانى به آنها كمك نمى كرد . بدون معلم اول ، ارسطو، معلم ثانى يا فارابى نيز مجال بروز نمى يافت . سخن به درازا كشيد و از اين بابت پوزش مى خواهم
با سپاس بسيار از بردبارى شما
جناب کورس
من واقعا از کم سوادی جنابعالی و رو داری در طرح دعاوی متعدد در ضمن این همه طولانی نویسی تعجب می کنم. نظریه یا تئوری پیشینه ای به دازای تاریخ علم و فلسفه علم دارد و متأخرترین تفاسیر درباره نظریه در تفاسیر فلسفه علم یک قرن اخیر از پوزیتویست ها تا پوپر و لاکاتوش و دیگران مطرح شده است. بسیار بی معناست که جنابعالی با پشت سر هم آوردن چند لفظ و واژگان، به این گونه مباحث تخصصی و عمیق بپردازید و دست آخر چند اسم از فلاسفه یونان و اسلامی نظیر ارسطو و فارابی در کنار هم ردیف نموده و اظهار فضل فرمایید.
جناب کورس! واقعا شما از این گونه بازی با مباحث دقیق و عمیق تخصصی، دچار هیچ گونه خجالت و شرمساری نمی شوید؟! بجای مرور سرسری بر کتاب ها و ردیف کردن اسامی مؤلفان و دادن نسبت های بی معنا و نادرست به آنان، مرد و مردانه نزد چند استاد فن زانو بزنید و چیزی از آنها بیاموزید. این را هم بدانید که تنها بازی ای که با شروع آن بلافاصله مشت بازیگران نابجا و آماتور باز می شود، بازی با علوم بنیادین و پایه نظیر فلسفه و ریاضیات است.
جناب! این عرصه جولانگاه شما نیست. از شما خواهش مصرانه دارم با پرهیز از مطلب بافی های بی ریشه، اعصاب اهل علم و تحقیق در این سایت را به هم نریزید و امکان استفاده از مطالب نوری زاد را از ما نگیرید.
بله ناشناس، در این وادی قلم زدن، عرصه شمای عرزشی همیشه معزول از هر نوع ماموریت محوله از طرف طائب رنگها هست تا ذوب شدن خود را در گماشته روسها اثبات کرده باشید. شما ۴ خط نوشته کورس گران سنگ دنبال را کن، اندکی دریافتنیهای دیگر پیشکش. شما شرم نمی کنی برای لقمه نانی که از جیب خودت به تو صدقه میدهند، اینهمه برای اینها طوق بندگی و بردگی به گردن خود آویختهای و فلاکت بارتر اینکه به آن افتخار هم میکنی؟ شما همون منبر حسن عباسی را بگیر و مواجب را دریاب که جز آن چیزی در چنته نداری.
دوست گرامی می شود در یک جمله یا بیشتر بفرمایید انتقاد شما به کدام مطلب جناب کوروس بود؟دوبار متن شما را خواندم صرفا با کلی گویی و تحقیر شخصیت در صدد اظهار فضل برآمده اید.شما که خود را استاد اهل فن می دانید دو موضوع را باید به خوبی بدانید اول اینکه با نام وارد بحث شوید و دوم اینکه انتقاد کنید بصورت مشخص و نه کلی گویی و حمله صرف.
موفق باشید
عزیز گرام
اصلا ماست جناب عالی درجه یک به بقالی کورس چه مربوط؟
هرگز برای کسی قضاوت نکنید. بگذارید خوانندگان خود تشخیص دهند.
باور کنید با این روش هیچ مشتری به خود جلب نخواهید کرد و ورشکسته خواهید شد.
از میدان به در کردن رقیب این گونه نیست.
حیف این همه علم و دانایی که در شخصیتی همچون جناب عالی از دیده ها مستور مانده و کسی را بهره ای از آن نیست.
امان از سید مرتضی گرامی که خیلی وقتی است با کورس درگیر نشده است………
ناشناس جان
موضوع انتقاد خود در متن بالا را دقیقا مشخص فرمایید و این که کجای متن فوق “اعصاب اهل علم و تحقیق” را به هم ریخته و شرمساری نویسنده را در پی دارد؟ از یکی دو نفر از اصحاب علم و تحقیق نیز خواهش میکنم رأساً موارد انتقاد خود از “ریشهها” و شواهد “بیسوادی و روداری” نویسندهی آن را ذکر کنند؛ بدینوسیله اسباب امتنان دهها دانشآموخته و علاقمندان علوم انسانی را که سالهاست توسط نویسندهی ریشهها فریب خورده و مشتاقانه قسمتهای جدید آنرا انتظار میکشند، فراهم خواهند کرد.
دشمن آگاهی جهل نیست، توهم آگاهی است.
اخه جناب باسواد اگه تونستی یک سطر مثل نوشته های استاد بنویسی حتی با چند اسم از فلاسفه یونان یونان و اسلام بغل هم ردیف کنی درسته برو بشین پای کلاس استاد کورس یاد بگیر اخه تاکی باید بیسواد بمانیم نمیگم از دین و ایمانت برگرد گوش کن یاد بگیر همچین کلاسهایی کم گیر میاد در جایی خواندم از اساتید سکولار برای بحث و درس به حوزه علمیه قم هم زمانی هم دعوت میشده
یاد بگیر توانستی با زبان منطق جواب بده در ضمن اعصاب کسی هم بهم نمیریزد
درود و خسته نباشید بر کورس گرامی
ترجمه و شناخت زبانی شما قابل تقدیر است ، برای شناخت لغات احتیاج به دانش فراوان بر زبان و بخصوص زبان فارسی است که از کمتر کسی بر می آید.
استاد عزیز مانند دیگر شاگردانتان در انتظار نوشته های بیشتر و سپاسگزارم.
90%از مسلمین سنی مذهبند و 10% شیعه که از شاخه های مختلفی تقسیم شده اند.از هر مسلمانی که نظرش را درباره شیعه بپرسی بدون تاملی //////////////در اسلام میدانند.بعضی از مسلمین حتی کافران را بر/////// ترجیح می دهند.حالا همین شیعیان خود را پیروان حقیقی محمد و مسلمانان واقعی میدانند و بقیه را منحرف!با کمی تامل در بیش از 500 سال هم در حکومت و هم در کنار قدرت بودن شعیان در ایران بخصوص این 38 سال حکومت شیعیان و پیروان علی در ایران برای هر کس شبهه ایی در جنایتکار و دروغگو و شیاد و دزد بودن //////// باشد برای ایرانی کوچکترین شکی نمانده که ////////////////////.هر چند که بقیه مسلمین بهتر از شیعیان نیستند ولی در حال حاضر مشکل ما با //////// است.شما کافیست که فقط یک دقیقه ////////// نسبت به هموطنان بی پناه و فقیر و دردمند این اب و خاک تنها بخاطر دگراندیش بودن نظری بیاندازید تا ////////////////////را دریابید.این مستندیست از رضا علامه زاده.
Eival village scene سکانس روستای ایول از فیلم تابوی ایرانی
https://www.youtube.com/watch?v=osm262PxdxI
به گزارش خبرگزاری هرانا، نرگس محمدی روز گذشته در هجدهمین روز اعتصاب غذای خود در نامه ای که توسط کمپین حمایت از مادران زندانی منتشر شده با تاکید بر اینکه خواسته وی فریاد مادران و زنان در بند است، نوشته است شرط مسئولین برای تماس با فرزندانش عقب نشینی از موضعاش عنوان شده است.
متن کامل این نامه را در ادامه بخوانید:
عدول از مواضع یا انکار مادرانگی
۲۶ تیرماه فرزندانم از ایران رفتند و من از ٧ تیرماه در اعتصاب غذا هستم تا پس از یکسال اجازه بدهند با فرزندان خردسالم، که امکان ملاقات و دیدار با آنها را ندارم، تماس تلفنی داشته باشم. وقتی اعتصاب غذایام را شروع میکردم، تصورم این بود که تا چند روز بعد با خواستهام موافقت خواهد شد. اگر خواسته ام یک مطالبه سیاسی یا امنیتی بود قطعا چنین فکری نمی کردم. اما درخواست من یک درخواست انسانی بود که خودم و همبندی هایم به پاسخ زودهنگام مسئولان امیدوار بودیم. هر روز که میگذرد بیش از اینکه از شدت یافتن ضعف جسمانی یا هشدارهای پزشکان نگران و ناراحت باشم از دردی دیگر رنج می کشم. دردی که سینهام را میفشارد و آه حسرت از آن بلند میسازد. چه سخت است باور بیاعتنایی حاکمانی که به جای دلسوزی و مهرورزی با ملت تحت حکومت خود، برای اثبات قدرت خود، کینه و خصومت را پیش گرفتهاند. دلم از ندیدن روی عزیزانم و نشنیدن صدای گرمشان، گرفته است. چگونه باور باید کرد که حکومتی با ادعای دینداری و اخلاق مداری و قدرتمندی در منطقه و خاورمیانه در برابر زنان و مادران زندانی که به بند کشیده شدهاند، راه خشونت برگزید و حتی در مقابل خواسته عاطفی و مادرانهشان که شنیدن صدای فرزندان و خانواده شان می باشد، ایستاد و قدرت و صلابت خود را در چنین میدان نابرابری به نمایش بگذارد.
مسئول محترمی که در رابطه با اعتصاب غذایم گفت و گو می کرد، عبارتی را به کار برد که موجب حیرت و البته تاسف و اعتراضم شد. ایشان جمله ای را گفت که متاسفانه برایم تازگی نداشت اما طرح آن در این وضعیت و برای این مسئله حکایت از وجود واقعیتی تلخ در میان حاکمان دارد. منظور و خواسته ایشان، عقب نشستن من از موضعام در طرح خواستهام برای اعتصاب غذا بود. به یاد دارم در بازجوییهایم در سلولهای انفرادی همچون سایر متهمان، اولین چیزی که خواسته می شود، عقب نشینی از مواضعی بود که در بیرون از زندان و در فضای آزاد و سالم اتخاذ کرده بودیم. چند و چون متهم و بازجو بر سر حقانیت یا عدم حقانیت مواضع متهم، امری معمول بود و البته نتیجه پافشاری متهم بر درست بودن مواضع، صدور احکامی بود که بازجویان وعده اش را در همان سلول ها می دادند. هرچند از منظر قانونی، شرعی و اخلاقی هرگز قادر به هضم وقایع بازجویی، سلول های انفرادی و بندهای امنیتی نبودم، اما دلیل و منظور بازجویان از عقب نشینی از مواضع را درک می کردم. اما متاسفانه درخواست کنونی مسئولان را برای عقب نشینی از “موضع” در مورد اعتصاب غذایم، برای شنیدن صدای فرزندانم را درک نمی کنم. آیا باید از مادر بودن خودم یا دلتنگ بودنم یا داشتن احساس و عاطفه ام عقب نشینی کنم؟ آیا باید انسان بودن خود را انکار نمایم؟ وای بر انسان صاحب فهم و اختیار که با گرفتار شدن در دام کسب قدرت و سلطه از درک ساده ترین مفاهیم عاطفی و غریزی نیز عاجز مانده است. چقدر تلخ است شهد به ظاهر شیرین قدرت که انسان های بی پناه را از هویت و خواسته های انسانی شان تهی می سازد تا صاحبانش احساس رضایت نمایند.
من یک مادرم و انکار مادرانگی و زنانگی ام، انکار انسان بودنم است. من، دختر و پسرم را ٩ ماه در بطن خود و ٩ سال در آغوش پرمهر خود در بر گرفتم و نه فقط قلبم، بلکه ذره ذره وجودم به وجودشان بسته است. می خواهم صدایشان را بشنوم و صدایم را بشنوند. می خواهم بدانم مادر دارند و مادرشان دوستشان دارد.
خواسته من، فریاد مادران و زنان در بند است. نه فقط مادران و زنانی که اکنون در حبساند بلکه زنان و مادران دهههای پیش از من و پس از من، زنان و مادران آرمان خواهی که بر سر باورهایشان و عهد و پیمانشان ایستادند و ماندند، اما ایستادنشان نه با بغض و کینه و انتقام بلکه با دریایی از عشق و مهر، زنانگی و مادرانگی همراه بود. آواز صلح را با نغمه لالایی کودکانشان در هم آمیختند و در راه باورهایشان قامت کشیدند. تاریخ گواه ماست. از آن زمان که هاجر، زن کنیز سیاه پوست که با فرزندش، محل امن و محرم شدن را، گامگاه بین صفا و مروه را برای بی شمار انسان های پس از خود نشان گذاشت و دامن مادرانه شان را در جوار خانه دوست محلی برای طواف نمود تا کنون و تا آینده.
در این میان نه دل من و دلهای کوچک فرزندانم میدان جنگ و عرصه سیاست و قدرت است و نه من و فرزندانم سربازان این میدان هستیم که از مواضع خود عقبنشینی نماییم. خواست من حق است و درخواستی انسانیست، با آن موافقت نمایید.
نرگس محمدی
زندان اوین- تیرماه ٩۵
با درود به خانم محمدی.باور جنایات این حرامیان لاقل برای ایرانیان سخت نیست. وقتی باوری دروغ و جنایت و تجاوز به حقوق دگراندیشان و کشت و کشتار دگراندیشان را مقدس بداند و برایش وعده بهشت دهد جز عمل به چنین مقدساتی از پیروانش داشتن ساده لوحی و ابلهی است.ما ایرانیان چوب نا آگاهی و جهل خود و استبداد ی را می خوریم که با همدستی عوامل قدرت و شریعتمداران بر ما تحمیل شده.
ثروتمندتر از بیل گیتس
از بیل گیتس پرسیدند: از خودت ثروتمندتر هم سراغ داری؟
در جواب گفت: بله فقط یک نفر.
پرسیدند: چه کسی؟
در جواب گفت: سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم، در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد.
از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد، دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم، دیدم که پول خرد ندارم، امدم منصرف بشم که دیدم پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من رو دید گفت: این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت.
گفتم: آخه من پول خرد ندارم
گفت: برای خودت بخشیدمش برای خودت.
سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز چشمم به یه مجله خورد. دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خرد ندارم.
باز همون بچه بهم گفت: این مجله رو بردار برای خودت
گفتم: پسرجون چند وقت پیش یه روزنامه بهم بخشیدی. هرکسی میاد اینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!
پسره گفت: آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم.
به قدری این جمله و نگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این بر مبنای چه احساسی اینا رو میگه.
زمانی که به اوج قدرت رسیدم بعد از 19 سال تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم و جبران گذشته رو بکنم
گروهی تشکیل دادم گفتم که برید اونی که در فلان فرودگاه روزنامه میفروخت رو پیدا کنید.
یک ماه و نیم مطالعه کردند و متوجه شدند اون فرد سیاه پوست الان دربان یک سالن تئاتره.
خلاصه دعوتش کردیم اداره.
ازش پرسیدم: من رو میشناسی.
گفت: بله، جناب عالی آقای بیل گیتس معروفید که دنیا می شناسدتون.
بهش گفتم سالها پیش زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی من یه همچین صحنه ای از تو دیدم
گفت: که طبیعیه. این حس و حال خودم بود
گفتم: میدونی چه کارت دارم؟ میخوام اون محبتی که به من کردی رو جبران کنم
گفت که چطوری؟
گفتم هر چیزی که بخوای بهت میدم
(خود بیل گیتس میگه که این جوون وقتی با من صحبت میکرد مرتب می خندید )
پسر سیاه پوست گفت: هر چی بخوام بهم میدی؟
گفتم: هرچی که بخوای…
گفت: هر چی بخوام؟؟
گفتم: آره هر چی که بخوای بهت میدم! من به 50 کشور افریقایی وام دادم به اندازه تمام اونا به تو میبخشم
گفت: آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی!
پرسیدم: واسه چی نمیتونم جبران کنم؟
پسره سیاه پوست گفت: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداری به تو بخشیدم ولی تو اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه.
بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروتمند تر از من کسی نیست جز این جوان 32 ساله سیاه پوست
فتواهای شگفت انگیز شرعی اواخر دوره قاجاریه و دوره پهلوی و دلايل ابطال آنان!
– استفاده از آب لوله کشی حرام وغیرشرعی است.
علت: چون کر نیست!
البته بعد فهمیدند چون جاری است، پس حرام نیست.
– استفاده از دوش حمام، حرام و غیرشرعی است.
علت: امکان غسل ارتماسی با آن وجود ندارد!
البته چون زور حکومت پهلوی برای رعایت بهداشت چربید، مجبور شدند غسل ترتیبی را اختراع کنند و دوش ازحرام بودن درآمد.
– استفاده از لامپ برق حرام و غیرشرعی است.
علت: به سبب امکان انجام شب نشینیهای طولانی، باعث می شود که مومنین، از نماز صبح غافل شوند!
البته بعدها، با پول هنگفتی که حاج امین الضرب، صاحب کارخانه برق به علما داد برق حلال شد! اما کارخانه برق مشهد در سال ۱۹۱۱ میلادی به تحریک علما و روسها توسط ملت سلحشور مشهد در آتش سوخت.
– استفاده از کله قند، حرام و غیرشرعی است. (افراطیون مذهبی شایعه ساخته بودند از استخوان مردگان الک شده و کله قند روسی درست می شود!!)
علت: نپرداختن وجوه شرعی، توسط واردکننده قند!
“پر واضح است که پرداخت وجوهات، موجب گردید تا قند حلال گردد، البته به این شرط که قبل از خوردن، آن را در چای غسل کنند”.
– استفاده از ماشین لباسشویی حرام و غیرشرعی است.
علت: لباسهای نجس، لباسهای پاک را نجس می کنند!
-در سال ۱۳۴۲ خورشیدی در جریان انقلاب سپید علما گفتند رأی دادن بانوان خلاف شرع است ولی در سال ۱۳۵۸ خورشیدی حلال شد!
علت: میزان رأی بیشتر برای تأیید جمهوری اسلامی.
-علما ساخت راه آهن را در دوره ناصری خلاف شرع و حرام بود
علت: ملاعلی کنی آن را راه تسلط کفار می دانست.
سرانجام زور رضاشاه و مشروطه خواهان بیشتر شد لذا حلال شد.
-استفاده از ویدئو حرام و غیر شرعی بود.
علت: چون افکار پاک ملت سلحشور با دیدن فیلمهای مستهجن خراب می شد.
با ازدیاد آن و آمدن ماهواره و نت دیگر این حرام حلال شد.
جناب ایران دوست
چنین فتاوایی با این عباراتی که شما نقل کردید، در کل تاریخ مستند قاجار و مشروطه تا کنون حتی یک مورد هم وجود ندارد. آنچه شما از پیش خود ساخته اید، حتی گویای بخشی از واقع حال هم نیست. مثلا در مورد آب لوله کشی و اتصال آن به منبع کر، از ابتدا تا کنون بحث بوده و هست و هیچ خلافی بین فقهیان در این که هر آبی با اتصال به منبع کر، پاک و پاک کننده است دیده نشده است و بحث درباره منبع های فوقانی غیر کر و یا اتصال غیر مستمر هنوز هم در جریان است و فتاوا مختلف است.
برای اینکه ثابت کنید از پیش خود این عبارات را نساخته اید، لااقل یک مورد از عین همین عباراتی که آوردید را به کتاب فقهی یک مرجع تقلید معین ارجاع واضح و مشخص بدهید، کتابی که به صورت رسمی چاپ شده یا نسخه خطی ثبت شده و رسمی باشد.
تا رسوا شود هر آن که دروغ باف باشد!
جناب ناشناس
همانطور که شما گفته اید اینگونه افترا بستن به فقه و فقهاء در این سایت فراوان است ،و یکی از دوستانی که اینجا دست به نشر افتراء و مسائل دروغ و بی سند و پایه در باب مسائل تاریخی یا فقهی می زند همین دوستمان ایران دوست است ،که من در غالب موارد نشان داده ام که مطالب ایشان هیچ اصالتی ندارد و صرفا کپی پیست کردن بدون مطالعه و تحقیق مطالب است از سایت های دین ستیزی مثل بالاترین و برخی شبکه های اجتماعی که مطالب دروغ را بصورت کپی پیست از هم نقل می کنند بی آنکه اهمیتی برای آنان وجود داشته باشد که آیا مطلبی که نقل می کنند درست است یا مستند به منابع هست یا نیست ،یا فرضا اگر چیزی مستند هست آیا توضیح و تفسیر درستی دارد یا خیر ،برای امثال دوستمان ایران دوست همین کفایت می کند که چیزی ولو در یک درصد ناچیزی ضربه ای به دین یا قرآن یا فقه و فقیهان بزند ،این باید نقل شود بدون تحقیق و استناد ،شاید همین مقدار باعث شود که ریشه دین در یک جامعه دینی زده شود یا لا اقل وطن پرستی و ایران دوستی برخی بمنصه ظهور برسد! در واقع شاید اگر تحجیم و تکثیر دروغ ها هیچ اثری نداشته باشد لااقل سبب تقویت پیش فرض های غیر محققانه و باورهای قبلی خود نقل کنندگان چنین مفتریاتی خواهد بود ،و روشن است که هدف دوستانی امثال ایران دوست تحقیق روشمند و رجوع کارشناسانه به محتوا و مفاهیم دینی نیست ،هدف همان تبلیغ و تکثیر دروغ هاست روی همان منطق مارکسیستها که :هدف وسیله را مباح می کند!
زیاد نارحت نشوید بگذارید دل امثال ایران دوست خوش باشد به این گونه مبارزات سیاسی و فرهنگی و این گونه ایران دوستی!
گرامیان جناب ناشناس وسید مرتضی گرامی با درود و با پوزش از اینکه شما را ناراحت کرده ام ولی من نمیدانم چگونه است که باید حرف زدن حضرت علی را با اجنه و یا گفتن یاعلی هنگام تولد رهبر گرامی ووو را قبول کنیم که همه انها با جستجو در گوگل میتوانی بیابی که توسط معمم های گرامی بیان شده ولی این مطالب در کتاب نوشته شده که ان هم با جستجو در گوگل میتوانی بیابی شما را ناراحت و من را….می پندارید !!!! به هر حال امیدوارم مرا که باعث آزارتان شده ام عفو کنید.
با درود ، عزیزان اشکال بعضی از ماها این است که فقط فکر میکنیم هرچه در کتاب مقدس امده کامل ودرست است و نیازی به خواندن کتابهای دیگر نیست و حاضر نیستیم کتاب غیر دینی بخوانیم اگر کتاب های صادق هدایت ، کسروی ،وووو…..شجاع الدین شفا و سیاوش اوستا وووو رابخوانیم این فتواها را که میبینیم ساده ترین و چیزهای خوب ان است . ناگفته نماند که باید به خرد خودمان هم توجه کنیم که به نظرمان کدام درست تر است .برای نمونه ایا در رساله ای که عشق بازی با کودک را جایز میداند بشرطی که …. قابل قبول است ؟
من به هیچوجه خوشحال نیستم ازینکه یک تعداد انسان واقعا بیگناه، اینچنین تکه پاره شوند. ولی مردم غرب مثل اینکه یادشان رفته همانها بودند که /////////////////اسلامی(خمینی) را 40سال پیش در فرانسه پذیرایی کردند و با هواپیمای ایرفرانس به ایران آوردند تا با کمک این //////////، خاورمیانه را به آتش بکشند و نگذارند خاورمیانه پیشرفت کند. فراموش نمی کنیم که بی بی سی دائما آخرین اعلامیه های خمینی را برای مردم پخش میکرد و او را رهبر انقلاب مینامید. بله آقا و خانم غرب! اگر خمینی نبود داعش هم نبود. از کجا معلوم که در این کشتار، سپاه و داعش همکاری نکرده باشند به تلافی گردهمایی مجاهدین در پاریس!؟
منبع:بالابلاگ
ایوای که هنوز نمیدانیم آزادی و آزادگی چیست. فرانسه به خود میبالد که سرزمین آزادیست و هرکس ، میخوهد شهروند باشد یا میهمان، میتواند تا زمانی که به آزادی دیگران خدشه ای نمیزند بگوید هرآنچه میخواهد
. خمینی در آن زمان مگر چه میگفت؟ آیا میگفت که میخواهد هزاران جوان ایران زمین را شبانه به جوخه های آتش بسپرد و در گودالهای خاوران خاک کند؟ نه او به گفته خود تدبیر دینی کرده و دروغ های شیرین میگفت.
باشد که ما هم بتوانیم زمانی به آزادگی خود ببالیم واز گفتار بی پایه دوری کنیم.
درود.
درطول زمامداری آقای خمینی نه اسمی ازکوتوله ها بود و نه خبری که آنها رو خبرساز کنه.
هرچنددر آن دوران هم کاستی های فراوانی بود ولی هرکوتوله ای از گوشه وکنار باحرفهای بی ربط اوضاع مملکت رو قمردرعقرب نمیکرد.درآن دوران به اصطلاح طلایی اینطورنبودکه آقای میرحسین موسوی بعنوان رئیس دولت تصمیمی بگیره یا با کشورثالثی توافقی میکرد یه بسیجی بدون تخصص سیاسی مثل کدخدا قاسم سلیمانی هم وارد گودبشه واظهار نظرکنه.
اصلا در دوره آقای خمینی کدوم نظامی جرات اظهارنظردرامور سیاسی مملکت روداشت کدوم کوتوله مثل علم الهدی اجازه اظهارنظر وتوهین به دولت روداشت.کدوم کوتوله مثل احمدخاتمی خودنمایی میکرد اصلا احمدخاتمی کجابود کی احمدخاتمی رومیشناخت البته این آقا بواسطه اسم فامیلش و ادعای فامیلی نزدیک باسیدمحمدخاتمی اقبال انتخاب شدن درخبرگان رو بدست آورد البته درخراسان.راستی در زمان آقای خمینی اسم بیت رهبری و معاونت رویت هلال ماه و رئیس دفتر بازرسی و مشاور بین المللی رهبر و …و…. اینقدربگوش همگان آشنا بود؟
علم الهدی کجا بود؟ اصلا سردار نقدی شناسنامه گرفته بود؟هاشمی نجفی )شاهرودی( جرات عرض اندام داشت چه برسه به تصمیم گیری وتائید کاندیداهای ایرانی اونم در مملکت خودشون نه درعراق.چون اگه نامزدهای مجلس وخبرگان درعراق توسط ایشان ردصلاحیت میشدن خوب میشدگفت که شاهرودی نجفی حق داره.
راستی آقای جنتی چرا اینقدر دادوبیداد وااسلاما نمیکرد.
از مصباح یزدی نشانی دردست نبود از شجونی خبری هم اگه میشد همه میگفتن شجونی دیگه کیه.
آری ورق برگشت و دور به دور کوتوله ها مبدل شد لاریجانی شد آملی لاریجانی وقاضی القضات مملکت نجفی عراقی شدهاشمی شاهرودی وسرباز نقدی شدسردار نقدی فیروزآبادی شد سردار سرلشگر و مدرسی یزدی ظهور کرد و رئیسی شد همه کاره و صندوق دار آستان قدس واین واون از راه رسیدن و سهمی از قدرت رو از ارباب قدرت دریافت کردن.
براستی وقتی بهش فکر میکنی همه این اتفاقات از نظر زمانی چقدر طول کشید مثل یه خواب یکشبه بودواین هم میگذره و خواب فردا شب و فرداشبها هنوز مونده باید نشست ونظاره گربود که همونطور بیت آقای خمینی به اینروز افتاد و هاشمی رفسنجانی که زمانی تنها میدان دار وسخنران و فرمانده کل عرصه ها بود واکنون درگوشه ای سوت وکور گذرعمر رو شاهده بعدازاین نوبت کدوم یکی و کدوم گروهه که دوران طلایی امروز رو و عرصه یکه تازی هاشونو مرور کنه و اونم گذر آخرین روزا و هفته های عمرش رو نظاره کنه
باری فعلا عمرباما یار بوده که دو دوره رو فقط شاهد بودیم و تجربه های زمامداری آقایان رو شاهدبودیم.
خداوندا مملکت کوروش کبیر را از دروغ و ظلم نجات بده. فرشید.
avesta-1.blogfa.com
avesta1378.blogfa.com
سلام . خط فکری شما به خط فکری من خیلی نزدیک است . من نه اصلاح طلبم و نه اصولگرا . افتخار می کنم که انسانی آزاده ام و مستقل فکر می کنم . هم اصولگرایان سر در زندگی من دارند و هم اصلاح طلبان . موبایل من شنود می شود . بویی چیزهایی را استنشاق می کنم که از بیان ش شرم دارم . یک روز مطلبی در اینترنت نوشتم . دوست اصلاح طلبتان آقادکتر مهدی خزعلی به تمسخر سخن مرا در مصاحبه اش با صدای امریکا بیان نمود . این توضیح مختصر را دادم که متوجه بدگویی هایی که از من نزد شما خواهند کرد . (یقینا و حتما ) باشید . شما در نظر من مرد وارسته ای هستید و تمنا می کنم برای شناخت شخصیت من و یا صحت و سقم آنچا از من می شنوید ، از خودم تجسس کنید . قسم می خورم که واقعیت را از زبان من بشنوید .
زنگ کلاس زده شده بود. بچه ها در کلاس حاضر . منتظر معلم .همه ساکت . چرا ؟ الان باید کلاس را بر سرشان بگذارند و معلم عصبانی وارد شود و معترض شود.
– چه خبره ؟ کلاس رو . روی سرتون گذاشتید .
معلم وارد شد . اعتراض نکرد . با ورودش صدای برپای مبصر کلاس سکوت را شکست و بعد صدای محکم جفت پای محصل ها که انگار در خواب بودند و کسی با نیشکونی جانانه بیدارشان کرده باشد . معلم حتی صرف ش نکرد لب باز کند و بر جا بگوید . تشکر پیشکش ش . همچنان که سمت میزش می رود با دست علامت داد و همه نشستند .
علی آب بینی ش را بالا کشید . احمد سرفه ای کرد . محمد یک چشم ش را تنگ کرد و در چهره معلم عمیق شد . برزو گوشه یقه ی کت ش را بالا کشید و زیر آن کز کرد . سالار مشغول کندن پوست لب های ترکیده اش و ..و..و..
انگار همه منتظر بودند که معلم وارد شوند تا به حرکت در آیند . معلم دفتر حضور و غیاب کلاس را باز کرد و خواند .
آرش محمدی . حسن ربانی . علی بادامی و …..
– خیله خب . کتاب های فارسی تان رو باز کنید . امیر حسین از روی درس بخونه .
امیر حسین با صدایی لرزان می خواند . دست هایش لای ران هایش . محکم آنها را بهم می مالد . معلم شال دور گردن ش را محکم تر می کند و وسط قرائت امیر حسین فریاد می کشد .
– مبصر ؟!
برزو برمی خیزد .
– بله آقا .
– برو از دفتر. یه بخاری بیار .
– صبح اول وقت رفتم . ممنوعه .
-چی ممنوعه ؟
– بخاری در کلاس . آقا مدیر گفته .
– بخاطر آتش سوزی فلان مدرسه که در فلان جا اتفاق افتاده . خب . این به ما چه رابطی داره ؟
– آقا مدیر فقط گفت نبرید . در مورد سوال شما چیزی نگفتند .
– بشین سر جات .
برزو می نشیند و دوباره یقه کت ش را بالا می کشد . معلم امر می کند .
– امیرحسین ادامه بده .
صدای امیرحسین لرزان و لرزان تر . چنان که دیگر کلا م ش قابل فهم نیست .
معلم برمی خیزد و می گوید :
کافیه . بلندشید .
همه برمی خیزند .
– حالا بشینید .
همه می نشینند .
معلم می گوید : بلند شید . بشینید . بلند شید . بشینید .
و به دستور او برمی خیزند و می نشینند . دوباره . سه باره .
معلم می گوید . دستور می دهد . مثل یک ژنرال به سربازانش . با لحنی محکم تر و کلامی نظامی وار .
برپا . برجا . برپا . برجا . برپا . برجا …..
هنوز ننشسته . باید برخیزند . لبخند بر لبان شان می نشیند . انرژی می گیرند . گرم می شوند . پاهایشان جان می گیرد . کم کم لبخند مبدل به خنده می شود . معلم محکم فرمان می دهد و بچه ها مثل سربازان در حال آموزش اطاعت می کنند . محمد از فرط خنده روی نیمکت ولو می شود . زنگ به صدا در می آید . معلم دستور توقف می دهد . کیف خود را برمی دارد و برای خوردن فنجانی چای داغ به دفتر می رود ولی بچه ها کلاس را ترک نمی کنند . هوای بیرون خیلی سرد است . محمد همچنان می خندد .
مهناز پوراحمدی
درود٫ صبر کن دیروزود دارد باور کن سوخت و سوز ندارد
فواره چون بلند شود سرنگون گردد.
به حساب ها درهمین ایران رسیدگی خواهد شد.
جناب نوری زاد درود!
همین که در این بل بشوی مملکت ملا زده اسلامی! باوجود کسالت، دغدغه آن دارید که نام جوانان نیک این سرزمین به فراموشی سپرده نشود، از شما سپاسگزاریم. شرم بر آنان باد که نام سرپرست(ولی) و مسئول(مجری قانون اساسی، وکیل ملت و قاضی القضات) را یدک می کشند اما فقط نان خون آلود آن را می خورند.
با آرزوی سلامتی شما
آقای نوری زاد عزیز
من به تازگی خاطرات صفر قهرمانیان را در مصاحبه با علی اشرف درویشیان می خواندم ، نکته های بسیار جالبی در آن مصاحبه است و برترینش را دید عمیق آقای صفر قهرمانیان بر خویش می دانم که هر زمان و هرکجا به اوگفتند بیا توبه نامه بنویس و آزاد شو او میگفت ،من را مردم آزاد خواهند کرد ، که اینگونه هم شد بعد از ۳۲ سال.
تا زمانی که ظلم است صفرخان ها بسیارند .
زیر آسمان تهران و ایران احساس تنها یی ملت به خود آمدن نیز است، و آن آغازی برای ایستادن ودیگری را یافتن و همیاری و دگرگونی است .
جناب انسان عزیز اعتراف جاسوسی کردن برای جنایتکاران //////// از صفر قهرمانی و لو دادن مخالفان را هم بخوانید.اینها هم آنزمان بمردم و حکومت مردمی خیانت کردند و هم بعد از بلوای 57.
مزدک گرامی
من این کتاب را بدون وابستگی عقیدتی خواندم ،به عنوان انسانی که حکمی غیر عادلانه بر او صادر شده( درست نادرست به کناری) و این انسان چگونه زندگی در زندان را طی می کند، و چگونه اوضاع زندانها بوده ، این که نظراتش درست یا خطا بوده را باید به تاریخ شناسان سپرد.
با سپاس از شما دوست عزیز
یه روزی روزگاری توی یه کشوری یه موقعیتی پیش آمد که اگه از اون درست استفاده میشد اون کشور و ملت اون کشور میتوانستن جهش بزرگی رو به آینده بهتر داشته باشند. ولکن یه عده که خیلی از خودشون راضی بودن و خیال میکردن هرچه علم در دنیاست در دست اوناست (آخه بنظر میاد دست و عقلشون قاطی شده بوده) و از همه بهتر میفهمند اون ملت و مملکت رو دادن دست یه مشت نادان. اینا با اینکه بعضی هاشون استاد دانشگاه بودن، و خیلی هم پز میدادن که چقدر کتاب خوندن و جزوه از بر کردن، به جای اینکه دقیق به گذشته نگاه کنن و از اون پند بگیرن، به گذشته نگاه کردن ولی پند نگرفتن (مثلا به جای اینکه بفهمن معنی گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری یعنی چی و چرا این شعر گفته شده بوده چون خودشون رو خیلی عالم میدونستن گفتن چه اشکالی داره، یه جا گردن لازم بوده زده بشه حال چه فرقی میکنه توی بلخ باشه یا شوشتر، مهم گردن زدنه. این شخص بسیار بسیار دانا دری به تخته خورد و شد وزوزیرک کجا؟ دادگستری!) از اینا در اون زمان خیلی زیاد بود. ملت از اینا انتظار داشت که بهتر و عمیقتر فکر کنن و درک کنن و آینده نگر باشن چون اینا دائما پز میدادن که چقدر کتاب خوندن و جزوه از بر کردن. از اون بدتر یه کتابی بود که یکی نوشته بود و در آن کتاب از آوردن افکار و عقاید هزار و چهارصد سال پیش صحرای عربستان به ایرانزمین صحبت کرده بود. اینایی که خیلی پز میدادن چقدر حالیشونه اون کتاب رو نخوندن، یا اگه خوندن نفهمیدن، آمدن و به ملت گفتن که ای ملت شماها هم مثل ما دنبال این یکی راه بیفتین. ملت انتظار داشت که اینا خیلی بهتر و عمیقتر درک کنند ولی اینا خیلی خود-روشنفکر خوانده بودند و متاسفانه قوه تشخیص شون خیلی کم بود. اینا رو حتی نشوندن رو به روی تخته سیاه و یه آدم روی تخته سیاه نوشت مار، یکی دیگه آمد روی تخته شکل مار رو کشید. خود-روشنفکر خواندگان به تخته اشاره کردند و گفتند اون آدمی که نوشته مار حالیش نیست ولی یکی که تصویر مار رو کشیده خیلی حالیشه. ای ملت مثل ماها بدوین دنبال اونکه تصویر مار رو کشیده، اون خیلی خوبه.
اونی که تصویر مار رو کشیده بود به یکی از اونایی که روی صندلی روبروی تخته سیاه نشسته بود و استاد دانشگاه هم بود گفت تو اگه به دانشجویان دانشگاه درس بدی که تصویر ماری که من کشیدم یعنی مار، نه لغت مار که اون آدم روی تخته نوشت من میکنمت رییس بزرگترین دانشگاه. این استاد هم چون خودش رو خیلی روشنفکر و محور علم عالم میدونست تا میتونست تقلا کرد تا توانست دانشجویان رو هم مثل خودش به تصویر مار خوندن بندازه نه لغت مار خوندن. از حق نباید گذشت، دانشجویان اون زمان هم از استادانشون خیلی تقلید میکردن، با خوندن چهار صفحه جزوه تصورشون این بود که شدن مثل قهرمان خلق یه جزیره خیلی کوچک اون ور دنیا (سالها این جزیره کوچک از شکر خوردنهای اون قهرمان خلق و برادر ریشوی بزرگش زجرها کشیدن و گشنگی خوردن. بالاترین درآمد این جزیره از پول مشتریهای توریستی بود که از زنهای اون جزیره استفاده ابزاری میکردن. اون برادر بزرگه ریشو آنچنان کلاهی به سر یکی از این خود-روشنفکر خواندگان گذاشت که تا ابد آدمها به عکس مراسم کلاه به سر گذاری خود-روشنفکر خوانده نگاه میکنند و به فرزندانشون یاد میدن که سرشون کلاه نره).
باری، سالها گذشت، اون مارکش همه استادان و دانشجویان خود-روشنفکر خوانده رو یا کشت یا زندون انداخت. بعضیهاشون هم فرار کردن و رفتن به یه شهر بزرگ و قشنگ و روزها رو در قهوه خانه ها سر میکنن. یه تعدادی از اون استادان خود-روشنفکر خوانده و خود محوربین هم هر از گاهی اینور و اونور خودشون رو نشون میدن…..
قربون زبون فارسی و اشاره های زیبای گذشتگان فهمیده ایرانزمین به اونهایی که قوه تشخیص ضعیف دارن:
یک زمان غافل شدم صد سال راهم دور شد
سلام بر نوریزاد گرامی
روز گذشته به دیدن پدر زمینگیر و مادر پیرم می رفتم در نزدیکی خانه پیرزنی در کنار نانوایی برایم دست تکان داد.ایستادم و سوارش کردم.با کلی دعا به من گفت تا سر آن خیابان می روم.او را تا بدانجا که خواست رساندم.در راه از او پرسیدم فرزندانت کجایند که خود با این سن آمده ای؟!!گفت جملگی به خارج رفته اند.با صدای مهیبی در خود فرو ریختم.خدایا بر جامعه ما چه می گذرد؟!چه کرد این حکومت اسلامی و دین من درآوردیش با ایرانیان که جملگی نه از کشور که از همدیگر کوچیده ایم؟بله نوریزاد عزیز.جامعه ما آب رفته.دین ما انسانیت ما هر چه داشته ایم تماما آب رفته.به جای آن امامزاده ها برافراشتیم تا ملتی را با جهل خود سرگرم نماییم!!افسوس برخود که در جا و زمانیکه نباید به دنیا می آمدیم آمدیم و عمری به بطالت سوختیم.
سرفراز باشید
چه فرزندان جوانمرد و روشنفکری که مادرشان را تنهای تنها رها کردند و همه به خارج از کشور رفتند! آره جانم وقتی آب سر بالا می رود قورباغه ابوعطا می خواند و همه به چرندگویی می افتند. آخر بی وجدانی فرزندان نسبت به مادر چه ربطی به این یا آن حکومت دارد؟
جناب ناشناس
اولا سلام.دوما ادب مرد به ز دولت اوست.سوما در این پست گویا با این نام بر بسیاری تاخته اید نام مشخص برگزینید.چهارما دوست گرامی وقتی ما تا قبل از انقلاب کلا ۲۰۰هزارنفر مهاجر نداشته ایم و اینک نزدیک به ۱۰ ملیون مهاجر داریم این نمی دانم به چه مربوط است.پنجما بیش از نیمی از مهاجران پس از سال ۸۸ بوده این به چه ربط دارد؟ششما حال خود بگویید کدام قورباغه ابو عطا خوانده بمده یا شما؟!
با آرزوی بهروزی شما