سر تیتر خبرها
بخاطر انسانیت سیلی خورده

بخاطر انسانیت سیلی خورده

این روزها زاد روز مردی است که در تلخ ترین سالهای شومِ دهه ی شصتیِ این نظام مقدس، و با همه ی تلاشی که برای شکستنش بکار بستند، نهراسید و ایستاد و سر برآورد و پایداری کرد و پیروز شد. وی نخستین رییس دانشگاه تهران بود بعد از انقلاب که ریاستش دوام چندانی نیافت. در همان دوره که آدمها – با هر سابقه ای که داشتند – تنها با یک انگِ سرگردان از هستی ساقط می شدند، سربه نیست و بی نشان تا پای چوبه ی دار رفت و بی هیچ خبر بعد پنج سال از زندان بدر آمد. نیز پشت بندش به هر بهانه راهی زندانش کردند. تا این اواخر که سنش به آنسوی هشتاد پای نهاد و مأمور امنیتی رسماً به وی گفت: ما دیگر با تو کاری نداریم. نیکا که به این دنیا آمدی پیرمرد. تا به ما بفهمانی: حتی برای سرِپا ایستادن باید زحمتِ برخاستن را برخود هموار کرد. این روزها دکترمحمد ملکی را در هرکجا که خبری و سوزی و انسانیتی سیلی خورده بچشم می آید می شود پیدا کرد.

محمد نوری زاد

بیست و دوم تیرماه نود و پنج – تهران
Share This Post

 

درباره محمد نوری زاد

64 نظر

  1. انچه بر من گدشت محسن ایمانی

    من با عرض پوزش از خوانددگان عزیز نخواستم خاطرات انقلاب را مبسوط توضیح دهم که عده ای حمل بر خودستایی و یا به حساب خود شیفتگی بگذارند فقط به همین بسنده می کنم که مثلی هست که تمام گذشته مرا پوشش می دهد یکی مرد جنگی به از صد هزار..نه انهایی که دست در دست بیگانه گان روس و انگلیس امریکا داشتند انهایی که شجاعت و شهامت و شرف خودشان بود و دستی دراتش داشتند بیایند ما بنویسیم مردم قضاوت کنند که واقعا ما برای این مردم چه کردیم و چه دست اوردی هم الان داریم شاید خیلی ها نیمه خالی لیوان را ببینند و این هم یک استناد عملی است هر کسی که دوست دارد مکاتبه کند و من خدمتشان توضیح دهم که ما باز هم چکار کردیم نه اینکه شاه را بیرون کردیم بلکه کاری ما در تاریخ ایران کردیم کارستان و ایندگان از ما به نیکی یاد خواهند کرد چون زمان در گذر است و فقط یک لحظه رودخانه با اب گل الودش را می بینیم ولی نتیجه این کار بس بزرگ ما در تاریخ چه خواهد بود را کمتر کسانی می دانند بجر انهایی که زندگی و کشور را از نظر رشد ترقی و اتفاق را یک رنسانس می بینند متوجه هستند خیلی کوتاه و لپ کلام برای کسانی که در خانه اگر کس است یک حرف بس است می گویم یکی را روی دستت بلند کنی شاید اکنون ایشان در بالای سراست وان لحظه لذت بالا بودن را هم ببرد ولی وقتی پایین می افتدواستخوان هایش خورد می شود متوجه می شود که چه بلایی به سرش امده انهایی که بلندش کردند حدف مند بوده و این خود بیخبر از بلایی که می خواهد بسرش بیاید … زمانی که یک تراکتور ولوو یک یوتپ ترکتور سه سیلندر یک رگ یعنی یونجه جمع کن یک مور یعنی یونجه چین و یک پرس یونجه با بسیاری لوازم یدکی به 33 هزار تومان مارک نیوهلند ساخت امریکا به نماینگی اقای احیایی به ما فروخته شد با رقم کمی پیش پرداخت و بقیه قرض الهاشا یعنی هر وقت داشتی پرداخت کنی ما با داشتن 80 هکتار زمین یک شرکت فول مکانیزه کوچکی برای خود داشتیم و چنان در امدی داشتیم که شاید هیچ تاجر همدانی به غیر چند نفری ان در امد را نداشتند در امد ما در روستا به حدی بود که من روستایی از همدان برای اسکی به شمشک دیزین می رفتم و بهترین ماشین ها زیر پایمان بود چون اقتصاد بر پایه کار تعریف شده بود نه بعد ها که اقتصاد به سود و بهره تعریف شد وهرکسی با هزار تومن وارد این بخش اقتصاد شد قطعا در کوتاه مدت در جامعه درخشید… تمام قطعاتی که حد اقل عمر مفید شان 15 .. 20 سال بود با واردات احناس ساخت ترکیه 6 ماهه الا با سختی به یک سال می رسید برای پمپ یک تراکتور سه سیلندر که قیمت س هزار تومنی داشت پمپ اسیابی اش 30 هزار تومن رسید و با سیاست های داهیانه عمدی تعریف شده از طرف اقای رفسنجانی که در انروزا صاحب همه جان و مال و ناموس و زندگی و حتی حیات و ماماتش در ان زمان دست این حضرت بود در هر جای جایی حفاری شد بحدی رسید که سیر تسلسل شروع شد عمر زیبای کشاورزی داشت غروب می کرد و همه چیز به عفول می رفت بعضی از دوستان ان زمان می پرسیدن ما کی در جیبمان پول خواهیم دید پیش بینی من که همیشه درست بود می گفتم هیچ وقت چون با برداشت بی رویه اب هر سال اب پائین و پائین تر می رفت و کشاورز مجبور بود چاه را عمیق تر کند از طرفی موتور توان بیرون اوردن اب از ان پائین را از دست می داد موتور را عوض می کرد پمپ هایی به جای پمپ های جانسون و پیرلیس تولید شده بود که بیش از 6 الی یک سال عمر نداشت پمپ توان ابدهی نداشت پمپ عوض می شد اب پائین می رفت موتور توان نداشت موتور عوض می شد پمپ خراب بود همین تسلسل برای کشاورزی عمدا برنامه ریزی شده بود برای زمین زدن کشاورزی صنعتی نوپای ایران و دستگاه هایی وارد ایران می شد که مثل کود پاش گاو اهن و وسایل دیگر که از از طرف کارشناسان با تلاش فراوان تولید شده بود که بیش از یک فصل کار امد نباشد من قبل انقلاب در کار گاه نجاری مدرسه هلی کوپتر ساخته بودم که می توانست از زمین بلند شود ولی سیستم کنترلش به زمانی خورد که دیگر انقلاب شده بود نه تنها تکمیل نشد بلکه انچه ساخته بودم را به صحرابردم و اهن هایش را برای وصله کردن وسیله ها استفاده کردم و با چه اراده و امیدی زبان اینگلیسی که ان زمان به لینگ افن معروف بود در صحرا هم کشاورزی می کردم هم زبان می خواندم که خدمتتان عرض کردم در حمله بسیجی ها به خانه ویلایی نوارهای درسی را که نمی دانستند چیست و شاید داخل انها مطالبی باشدو در بسیج فامنین کسی نفهمیده بود انها چیست و اینکه ممکن است داخلشان مطالبی استراتوژیک با امریکا باشد به همدان ارسال کرده بودندمتاسفانه از طرف دیگری جنایت کاری مثل صدام از ترس شروع یک چنین حرکتی مثل انقلاب ایران توسط ایران و امکان حمایت ایران از حزب دعوه و اطلاعات غلطی که توسط صهیونیست ها برای ایجاد یک جنگ بین دو کشور مسلمان و اطمینان از اینکه مبادا یک اتحادی بر علیه صهیونیست ها در منطقه شکل بگیرد که بعد ها در زندان عراق با اعضای حزب دعوه اشنا شدم و تمام این استدلال هایم سندیت پیدا کردو اما صدام با این بازی دیوانه وار به ایران به امید اینکه خلبانان تیز پروازدیگر نیستند یا اعدام شدند یا فرار کردن و ارتش از هم پاشیده و کارشناسان نظامی دیوانه تر از خودش چنین کارشناسی کرده بودند که در اولین حمله قسمتی از ایران و در حمله های بعدی در تهران خواهند بود چون ایشان هم بی سواد بود وهم با دیکتاتوری از ارتش به قدرت رسیده بود از سیاست های جهانی الف بایش را بلد نبود من که هیچ کارشناس نظامی نبودم وسنی هم برای دانستن سیاست نداشتم می دانستم که کشورگشایی در قرن بیستم یک رویا بیش نیست ولی مثلی است که ادم گرفتار امواج به مار هم پناه میبردو همین باعث تصمیم غلطی بود که زندگیم را تحت الشعاع خود قرار داد …چرا تجزیه کشور ها در دستور کار کشورهای استعمار گر هست ولی کشور گشایی نه.. چنان توازن قوا ایجاد خواهند کرد که هیچ کشوری نتواند کشور گشایی کند از جمله بمب های شیمایی که المان درنا توان ترین زمان صدام به ان کشور داد و یا شوروی که در خیانت به هم پیمانانش سلطان خیانت است موشک های با برد هزار کیلومتر به صدام دیوانه می داد و هیچ کشوری هم این جنایت های این مرد دیوانه را محکوم نمی کردند نمونه دیگرش را هم در کویت شاهد بودیم کویت را براحتی گرفت ولی الحاقش به عراق را ان کشور هایی که نوشیدنی سفره مردمانش خون مردمان کشور های جهان سوم است اجازه ندادند چون می خواهند همیشه بازار سلاح در دنیا برای انها گرم باشد خلاصه مثل این بود که تمام کائنات دست به دست هم داده اند که نگذارند یک حکومتی تشکیل شود که در ان ارامش ازادی اقتصاد پویا برادری برابری وووو

     
  2. ایران دوست واقعی

    :
    صادق لاریجانی رییس دستگاه قضا تمام روزنامه ها ورسانه ها را تهدید کرده که اگر در زمینه فسادها و دزدیهای میلیاردی حکومتی اقدام به بزرگ نمایی کنند ، با آنها برخورد شدید خواهد شد.

    خشایار دیهیمی نویسنده اصالتا تبریزی در پاسخ به تهدید لاریجانی نامه ای شجاعانه نوشته که مطالعه و اشتراک گذاری آن حداقل قدردانیست که ازاین مرد آزاده میتوان انجام داد.

    ﻗﺎﻧﻮﻥ !
    ﺁﻗﺎﯼ ﺭﺋﯿﺲ ﻗﻮﻩ ﻗﻀﺎﺋﯿﻪ !
    ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻣﯿﮑﻨﯽ !
    ﺟﺰ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺭﻋﺎﺏ ﻭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺷﻼﻕ ﭼﯿﺰﯼ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﯽ .
    ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺷﻼﻕ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﻝﻣﻦ ﺍﺧﻼﻕ !

    ﺗﻮ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪﺍﻧﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﻓﺴﺎﺩ ﻻﻧﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﺭﻧﻈﺎﻡ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﺳﺖ . ﺁﻥ ﻫﻢ ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﻓﺴﺎﺩ ﻣﺎﻟﯽ ، ﺑﻠﮑﻪ ﻓﺴﺎﺩ ﺍﺧﻼﻗﯽ، ﺩﺭﻭﻏﮕﻮﯾﯽ ، ﻭ ﺣﻖ ﺭﺍ ﻧﺎﺣﻖ ﮐﺮﺩﻥ .
    ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻫﺴﺖ.
    ﻣﺮﺟﻊ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺗﻮ نیستی.ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﻨﻤﺎﯾﯽ ﻓﺴﺎﺩ ﺩﺭ ﻧﻈﺎﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻻﭘﻮﺷﺎﻧﯽ ﻓﺴﺎﺩ ﺩﺭ ﻧﻈﺎﻡ .

    ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺍﺭﺷﺪ ﻗﺎﻧﻮﻥ !
    ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺷﮑﻨﺎﻥ ، ﺭﺍﻧﺖ ﺧﻮﺍﺭﺍﻥ ، ﺩﺭﻭﻏﮕﻮﯾﺎﻥ ﻭ ﺗﻬﻤﺖ ﺯﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﺑﺎﻻﯼ ﭼﺸﻤﺘﺎﻥ ﺍﺑﺮﻭﺳﺖ ﻣﺘﻬﻢ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﻨﻤﺎﯾﯽ ﻓﺴﺎﺩ ﺩﺭ ﻧﻈﺎﻡ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﻋﻘﻮﺑﺖ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ .

    ﻃﺸﺖ ﺭﺳﻮﺍﯾﯽ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻝ ﺩﻭﻟﺖ ﺍﺯﺑﺎﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
    ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺍﻭﻝ ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﮑﯿﺪﻥ ﺧﻮﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﺎﺯﻩ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻣﻨﺼﺒﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺗﺎﺯﻩ ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ .

    ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺴﺎﺩ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺍﻭﻝ ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺳﺎﺑﻖ ﻣﺤﺮﺯ ﺷﺪﻩ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺟﺎﯼ ﺑﺰﺭﮔﻨﻤﺎﯾﯽ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ ؟
    ﺗﺎﺯﻩ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﺰﺍﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺸﺪ ﻻﭘﻮﺷﺎﻧﯽ ﺍﺵ ﮐﻨﯿﺪ .

    ﻭ ﺗﻮ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻫﻢ ﻣﯿﮑﻨﯽ ؟

    ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭﻃﻮﻝ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻻﻓﻬﺎﯼ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﻋﺎﻗﺒﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺳﺨﻦ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ . ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﯿﺰ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﮔﺮ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮔﺰﺍﻓﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﺕ ﻋﻤﻞ ﮐﻦ .

    ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺗﺤﺖ ﺍﻣﺮﺕ ﺑﻪ ﺣﮑﻢ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﻓﺮﺍﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻢ .
    ﺑﯿﺎ ﺩﺭ ﺩﺍﺩﮔﺎﻫﯽ ﻋﻠﻨﯽ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺗﻬﺎﻣﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﯾﮏ ﻻﻗﺒﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﻩ . ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﮐﻬﺮﯾﺰﮎ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﯼ .
    ﮔﻤﺎﻥ ﻣﺒﺮ ﮐﻪ ﺷﻬﺎﻣﺖ ﻣﺪﻧﯽ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﻧﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ﻧﻪ ﺍﺯ ﻻﻑ ﻭ ﮔﺰﺍﻓﺖ . ﻣﺮﺩﻡ ﻗﻀﺎﻭﺗﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ.
    اﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮ ﻣﺴﻨﺪ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﻭ ﻏﺮﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﻨﺪ . ﻣﻦ ﻧﻪ ﻣﺴﻨﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺟﺰ ﻋﺰﺕ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺍﻡ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻭ ﻗﺪﺭﺗﯽ.
    ﻗﺎﻣﺖ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭ ﺯﻭﺭﺗﺎﻥ ﺧﻤﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯ ﺍﺳﺖ . ﺗﻮ ﺩﻟﺖ ﺧﻤﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻓﺨﺮ ﻣﻔﺮﻭﺵ . ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺗﮑﻠﯿﻒ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ.

    – ﺧﺸﺎﯾﺎﺭ ﺩﯾﻬﯿﻤﯽ. اجازه کپی آزاد است

     
  3. حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی تندرستی و سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، بشیر و نذیر . با توجه به روش ها و عملکردهای خلاف دستوراتِ واقعی اسلام ، قرآن و پیامبر در 37 سال گذشته که از حاکمیت نظام کنونی در کشور سر زده و به زعم طرز تفکر حضرتعالی و بسیاری از علمای اعلام در حوزه های نجف ، قم و مشهد و … که با دین اسلام محمدی فاصله عمیق داشته ، آیا حضرتعالی این نوع اسلام حاکمیت را یک نوعی ” فرقه ” جدید و در راستای ” فرقه های ” مذهبی بوجود آمده در گذشته مانند صوفی ، زیدی ، اسماعیلی ، صفوی و بهایی و … که طرفداران و پیروانی را هم بدور خود جمع کرده اند ، قلمداد میکنید ؟ الحقر ___ مبشّر

    ———————-

    سلام مبشر گرامی
    این، یکی از ناب ترین استفتائاتی است که در این سالها مطرح کرده اید. پاسخ، آری است. بعدها حتما این نظام در قامت یک فرقه _ سیاسی یا فکری – رو به افول خواهد رفت و جز خاطره ای محو از آن باقی نخواهد ماند. یک نگاهی به قد و قامت ظاهری و باطنی افرادی مثل آقای جنتی و علم الهدی بیندازید، جز فرقه ای که زود باید محو شود چه می تراود از اینان؟
    سپاس

    .

     
  4. از کتاب «نقد و تحلیل جباریت» نوشته «مانس اشپربر» (Manes Sperber) . این روانشناس آلمانی این کتاب را در سن ۳۲ سالگی و در دهه ۳۰ میلادی (۷۰ سال پیش) یعنی پیش از آن که هیتلر جهان را به کام جنگ جهانی دوم بکشاند، نگاشته است. او حتی در کتاب خود از روی تحلیل روانی رفتار دیکتاتورها، پیش‌بینی کرده است که کسی مثل هیتلر سرانجام خودکشی خواهد کرد. وقتی این کتاب منتشر شد نویسنده‌اش نه تنها مجبور شد برای مصون ماندن از خشم نازیها به زندگی پنهانی روی آورد بلکه حتی کمونیست‌های پیرو استالین نیز خواندن این کتاب را ممنوع کردند و پیروان‌شان حتی از دست زدن به این کتاب هم پرهیز می‌کردند.

    این کتاب توسط کریم قصیم به زبان فارسی ترجمه و در سال ۱۳۶۳ توسط انتشارات دماوند به چاپ رسیده است. به علت استقبال از کتاب، ظرف یک سال به چاپ سوم رسید و پس از چاپ سوم همین کتاب در سال ۱۳۶۴ بود که پس از سه سال فعالیت، انتشارات دماوند تعطیل شد.

    اشپربر در این کتاب، که متنی بسیار روان و جذاب دارد، با تحلیل روانشناختی شخصیت و رفتار جباران نشان می‌دهد که جباران به خودی خود جبار نمی‌شوند بلکه آنها محصول رفتار توده‌هایی هستند که خلق‌ وخوی جباریت بخشی از وجود آنهاست. برای آن که جباریت و دیکتاتوری برای همیشه از جامعه‌ای رخت بربندد باید روحیه جباریت توده‌ها از بین برود (یادمان نرود که ما ایرانی‌ها رابطه خوبی با موجودات ضعیف تر از خودمان نداریم. ببینید بچه هایمان خیلی راحت به سوی گربه‌ها و سگ‌ها سنگ می‌اندازند، سوارها به پیاده‌ها رحم نمی‌کنند، همه‌مان در موضع شغلی خودمان حکومت می‌کنیم. بقال حاکم است نانوا حاکم است راننده تاکسی حاکم است. مامور پلیس و قاضی و همه ‌‌و همه در موضع شغلی خود می‌خواهیم حکومت کنیم. وقتی در خیابان دزد را می‌گیریم به جای آن که تحویل پلیس‌‌اش بدهیم اول به او کتک مفصلی می‌زنیم، پلیس‌مان وقتی خطاکاری را دستگیر می‌کند اول او را می‌زند و این مثالها الی ‌ماشاء‌الله وجود دارد. این‌ها همه نشانه‌های جباریت نهفته‌ای است که در همه ما وجود دارد).

    اشپربر نشان می‌دهد که چگونه شخصیت روانی یک جبار به تدریج و در طول زمان تحول می‌یابد و او را از یک زندگی معمولی محروم می‌کند به‌گونه‌ای که جبار به تدریج دچار سادیسم (دیگر آزاری) و در مراحل بعدی دچار مازوخیسم (خودآزاری) می‌شود. در واقع از نظر اشپربر، جباران بیمارانی هستند که بیماری‌شان در هیاهوی توده‌ها، برای خودشان و برای دیگران مخفی می‌ماند و به همین علت فرصت درمان نیز از آنها ستانده می‌شود.

    اشپربر با دسته بندی انواع ترس نشان می‌دهد که جباران دچار «ترس تهاجمی» هستند و در واقع بخش بزرگی از رفتار آنها ناشی از این نوع ترس است. اشپربر معتقد است اعتیاد به دشمن تراشی و ایده «دشمن انگاری هر کس با ما نیست» از سوی جباران محصول ترس عمیقی است که در وجود آنها نهفته است. او از قول افلاطون می‌نویسد «هر کس می‌تواند شایسته صفت شجاع باشد الا فرد جبار». و بعد خودش به زیبایی و با تحلیل روانشناختی نشان می‌دهد که این سخن افلاطون چقدر دقیق است. در واقع نشان می‌دهد که جباریت ویژگی است که جایگزین فقدان شجاعت می‌شود. و این رفتار در همه سطوح قدرت (پدر، معلم، رئیس اداره، پلیس محله و ….) نمود دارد. اما وقتی احاد توده های شخصیتاً جبار در عالم واقع با یکی از جباران همراهی می‌کنند و او را حمایت می‌کنند، از او یک حاکم به تمام معنی دیکتاتور می‌سازند.

    اشپربر نشان می‌دهد که چگونه ترس در طول زمان به نفرت تبدیل می‌شود و آنگاه توده‌ها برای ارضای حس نفرتشان از عده‌ای، جباری را یاری می‌کنند تا آنان را نابود کند. و بعد دوباره زمانی می‌رسد که توده‌‌ها به علت نفرت از همین جبار، او را به کمک جبار دیگری به چوبه‌دار می‌سپارند.

    او به زیبایی نشان می‌دهد که چگونه جباران با ساده کرده مسائل پیچیده زندگی، راه ‌‌حل‌های عامه پسند ــ اما غیر قابل اجرا ــ می‌دهند و اصلا هم نگران عدم قابلیت اجرای این ایده‌های خود نیستند چرا که آموخته اند وقتی راه حل‌شان به نتیجه نرسید به‌راحتی می‌توانند با انداختن مسئولیت این ناکامی ‌به گردن دیگران (دشمنان فرضی)، این ناکامی را تبدیل به فرصتی کنند تا نشان دهند که دشمنان‌شان چقدر قدرتمند‌اند و نمی‌گذارند تا آنها به اهدافشان برسند.

    اشپربر البته تحلیل‌اش را معطوف به شخصیت سیاسی خاصی نمی‌کند اما برخی مثال‌هایش را از رفتار دیکتاتورهای زمانه‌اش (استالین و هیتلر) می‌آورد. بااین‌حال، زیبایی این کتاب به این است که وقتی نام هیتلر و استالین را حذف می‌کنیم و نام هر دیکتاتور دیگری را می‌گذاریم می‌بینیم چقدر تحلیل تازه است، گویا اشپربر آن را همین دیروز و برای تحلیل رفتار دیکتاتورهای این زمانه نوشته است. (….. )

     
  5. تفاوت ره از کجا تا به کجاست ؟

    هنگامیکه چند روز پیش از پیروزی انقلاب ، شاه کشور را ترک می کند ابتدا میرود اردن نزد دوستش ملک حسین . پس از ورود و نشستن هواپیما بزمین ، خلبان هواپیمای سلطنتی سرهنگ معزی که شاه را تا اردن برده بود از شاه میخواهد به او اجازه بدهد او و گروهش هرکدام که بخواهند به ایران باز گردند. که بعدها معلوم شد این خلبان از علاقمندان انقلاب و از طرفداران مجاهدین خلق بوده . چون همین خلبان بود که بعدا بنی صدر و رجوی را مخفیانه باهواپیما ی سی صدوسی فراری داد و به فرانسه برد، . خلبان معزی که فکر میکرد شاه اجازه نخواهد داد هواپیمای سلطنتی او به ایران برگردد بشاه میگوید دستور فرمایید من و گروه همکارانم را یک شرگت مسافربری اردنی به ایران برگرداند . شاه بدون تامل به خلبان می گوید با همین هواپیما که مرا آوردید برگردید و هواپیما را تحویل دهید چون جزو اموال ملت ایران است. بقیه ماجرا را که در رسانه ای نوشته شده در زیر می خوانید.

    ملک حسن از شاه خواست تا هواپیمای سلطنتی شهباز که شاه را به تعبیدگاه خود به مراکش برده بود، نزد خود نگه دارد. اما شاه برخلاف توصیه ملک حسن، به سرهنگ بهزاد معزی سرخلبان خود دستور داد که هواپیما را به ایران برگرداند. به گفته امیراصلان افشار یکی از همراهان شاه ، شاه برای پاداش دادن به خلبانان و مهمانداران به هنگام بازگشت به ایران، دستور پرداخت داد. محمد جعفر بهبهانیان مدیر امور مالی شاه، مبالغ مورد نظر را فراهم کرد و پول آن ها را به دلار داد. شاه به خلبان خود دستور داد که در ایران بگوید به اجبار با شاه سفر کرده تا به دلیل خدمت به شاه او را درایران مجازات نکنند. به گفته فرهاد سپهبدی سفیر ایران در مراکش، شاه پول بنزین هواپیما را نیز که معمولا از کشور صاحب هواپیما باید بگیرند و مسئولش خلبان هواپیماست بالغ بر ۱۴۷۷۷ دلار در وجه شرکت شل مراگش پرداخت زیرا اعتبار کارت بنزین خلبان معزی ظاهرا تمام شده بود.

     
  6. هرملتی به عقلایش شناخته میشود چون عاقلان بلاها و مشکلات را میتوانند پیش بینی و یا خوب ارزیابی کنند و راهی پیدا کنند. ولی این اصل همه جا درست است الا دراین تیمارستان ولائی!
    بنا به حرف سردسته عقلا جناب هاشمی رفسنجانی، عقلای قوم و یا شاید هم “قم” کم کم دارند متوجه میشوند که اگر کشتی اتقلاب را سوراخ کنندهمه غرق میشوند. یعنی بعد از 37 سال مملکت داری و بیشتر آز آن درس دین خواندن ،عقلای قوم نازه یواش یواش دارند به اندازه یک حیوان بارکش با گوش دراز بعضی حرفها را میفهمند!!
    حالا شما حساب کنید که تازه عقلای قوم انقدر آی کیو شان بالا است!وای بحال سرداران و امثال اینها که خودشون میگن آن حیوان بار بر مردم نیآزار پیششان افلاطون است!!

     
  7. رو نیست ، سنگ پاست

    اسد: امیدوارم تاریخ مرا به عنوان محافظ کشورم قضاوت کند
    ……

    بر طبق آمار اکتبر UNHCR ۲۰۱۵
    ۲.۹ میلیون آواره سوریه ای در خارج از مرزهایند. ۱.۱ میلیون در لبنان ،۷۹۰ هزارنفر درمرز ترکیه، ۶۶۰ هزارنفر درمرز اردن، ۲۲۵هزارنفر درعراق و ۱۳۸هزارنفر در مصرند. و حدودا ۶.۵ میلیون در خود سوریه آواره اند و شهر و ده اشان را از دست داده اند.

    حال بماند تعداد کشته شدگان ؟؟؟

     
  8. بار دیگر رهبر فرزانه گفت
    من بدم می آید از هر طاق و جفت!
    چون کسی گوید به پیشم میر حسین
    میروم چون شمر دنبال حسین!
    چون کسی گوید به پیشم خاتمی
    من شوم چنگیز و سر بّرم بسی!
    چون کسی بنویسد یک نامه مرا
    سم روسی را کنم بر وی روا!
    چون کسی پرسد زمن آخر چرا؟
    پاسخش گویم از بهر ارا!
    چون کسی یاد آورد من را جحیم!
    آنچنان بر او بخندم تا شود در بند جیم!
    فتنه گر صاحبدلی بشنید حرف سید علی
    پس بپرسید با کلام مثنوی مولوی:
    “شیر را بچه بدو ماند همو!
    تو به پیغمبر چه میمانی بگو؟!”

     
  9. جناب نوری زاد درود!
    چند روزی بدلیل مشکل فنی وب سایت، قادر نبودم در ارتباط با پست فعلی شما، کامنتی بگذارم، بنابراین ناگزیر متن ارسالی در قسمت پاسخ به خوانندگان درج شد. لطفا در صورت امکان یکبار دیگر همین متن را نثار آن پیر فرزانه کنید:

    همراه
    7:54 ب.ظ / جولای 12, 2016

    جناب نوری زاد درود!
    دکتر ملکی بزرگ مردی است که به محض برملا شدن خدعه ملایان حساب خود را از قدرت طلبی آنان جدا کرد، سختی های بسیاری در راه آزادی کشید و تطمیع نشد، پایمردی او ستودنی است.نام او در تاریخ این مملکت ماندگار و به نیکی یاد خواهدشد.
    لطفااز قول ما به پیر استوار درود و سپاس فراوان هدیه کنید و بگوئید شما دین خود را به انسانیت و هموطنانتان ادا کردید، خوشا بحالتان!

     
  10. یه روزی روزگاری توی یه کشوری یه موقعیتی پیش آمد که اگه از اون درست استفاده میشد اون کشور و ملت اون کشور میتوانستن جهش بزرگی رو به آینده بهتر داشته باشند. ولکن یه عده که خیلی از خودشون راضی بودن و خیال میکردن هرچه علم در دنیاست در دست اوناست (آخه بنظر میاد دست و عقلشون قاطی شده بوده) و از همه بهتر میفهمند اون ملت و مملکت رو دادن دست یه مشت نادان. اینا با اینکه بعضی هاشون استاد دانشگاه بودن، و خیلی هم پز میدادن که چقدر کتاب خوندن و جزوه از بر کردن، به جای اینکه دقیق به گذشته نگاه کنن و از اون پند بگیرن، به گذشته نگاه کردن ولی پند نگرفتن (مثلا به جای اینکه بفهمن معنی گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری یعنی چی و چرا این شعر گفته شده بوده چون خودشون رو خیلی عالم میدونستن گفتن چه اشکالی داره، یه جا گردن لازم بوده زده بشه حال چه فرقی میکنه توی بلخ باشه یا شوشتر، مهم گردن زدنه. این شخص بسیار بسیار دانا دری به تخته خورد و شد وزوزیرک کجا؟ دادگستری!) از اینا در اون زمان خیلی زیاد بود. ملت از اینا انتظار داشت که بهتر و عمیقتر فکر کنن و درک کنن و آینده نگر باشن چون اینا دائما پز میدادن که چقدر کتاب خوندن و جزوه از بر کردن. از اون بدتر یه کتابی بود که یکی نوشته بود و در آن کتاب از آوردن افکار و عقاید هزار و چهارصد سال پیش صحرای عربستان به ایرانزمین صحبت کرده بود. اینایی که خیلی پز میدادن چقدر حالیشونه اون کتاب رو نخوندن، یا اگه خوندن نفهمیدن، آمدن و به ملت گفتن که ای ملت شماها هم مثل ما دنبال این یکی راه بیفتین. ملت انتظار داشت که اینا خیلی بهتر و عمیقتر درک کنند ولی اینا خیلی خود-روشنفکر خوانده بودند و متاسفانه قوه تشخیص شون خیلی کم بود. اینا رو حتی نشوندن رو به روی تخته سیاه و یه آدم روی تخته سیاه نوشت مار، یکی دیگه آمد روی تخته شکل مار رو کشید. خود-روشنفکر خواندگان به تخته اشاره کردند و گفتند اون آدمی که نوشته مار حالیش نیست ولی یکی که تصویر مار رو کشیده خیلی حالیشه. ای ملت مثل ماها بدوین دنبال اونکه تصویر مار رو کشیده، اون خیلی خوبه.

    اونی که تصویر مار رو کشیده بود به یکی از اونایی که روی صندلی روبروی تخته سیاه نشسته بود و استاد دانشگاه هم بود گفت تو اگه به دانشجویان دانشگاه درس بدی که تصویر ماری که من کشیدم یعنی مار، نه لغت مار که اون آدم روی تخته نوشت من میکنمت رییس بزرگترین دانشگاه. این استاد هم چون خودش رو خیلی روشنفکر و محور علم عالم میدونست تا میتونست تقلا کرد تا توانست دانشجویان رو هم مثل خودش به تصویر مار خوندن بندازه نه لغت مار خوندن. از حق نباید گذشت، دانشجویان اون زمان هم از استادانشون خیلی تقلید میکردن، با خوندن چهار صفحه جزوه تصورشون این بود که شدن مثل قهرمان خلق یه جزیره خیلی کوچک اون ور دنیا (سالها این جزیره کوچک از شکر خوردنهای اون قهرمان خلق و برادر ریشوی بزرگش زجرها کشیدن و گشنگی خوردن. بالاترین درآمد این جزیره از پول مشتریهای توریستی بود که از زنهای اون جزیره استفاده ابزاری میکردن. اون برادر بزرگه ریشو آنچنان کلاهی به سر یکی از این خود-روشنفکر خواندگان گذاشت که تا ابد آدمها به عکس مراسم کلاه به سر گذاری خود-روشنفکر خوانده نگاه میکنند و به فرزندانشون یاد میدن که سرشون کلاه نره).

    باری، سالها گذشت، اون مارکش همه استادان و دانشجویان خود-روشنفکر خوانده رو یا کشت یا زندون انداخت. بعضیهاشون هم فرار کردن و رفتن به یه شهر بزرگ و قشنگ و روزها رو در قهوه خانه ها سر میکنن. یه تعدادی از اون استادان خود-روشنفکر خوانده و خود محوربین هم هر از گاهی اینور و اونور خودشون رو نشون میدن…..

    قربون زبون فارسی و اشاره های زیبای گذشتگان فهمیده ایرانزمین به اونهایی که قوه تشخیص ضعیف دارن:
    یک زمان غافل شدم صد سال راهم دور شد

     
  11. به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری، حجت الاسلام حسن روحانی عصر روز گذشته با حضور د‌‌ر منزل شهید‌‌ حاج سیاح طاهری ضمن د‌‌ید‌‌ار صمیمی با خانواد‌‌ه این شهید‌‌ والامقام، گفت: خد‌‌اوند‌‌ به اند‌‌ازه صبوری و د‌‌لتنگی‌های خانواد‌‌ه شهد‌‌ا برای عزیزانشان، به آنان اجر و پاد‌‌اش می د‌‌هد‌‌.
    …………….
    آقای روحانی

    می توانید بگویید، آن کدام خداوند است؟ و پاداش دلتنگی کودک بر نبودن پدرش چیست ؟

    خدایی که با وعده ی بهشت ،سیر زندگی طبیعی را گرفته و برای حفظ چند کاشی مردگان زندگان را قربانی مطلبد؟خدایی که مهر پدری را از فرزندی می گیرد ؟
    خدایی که پاداشش فقط با مرگ و جهاد است ، خدایی ظالم ووحشی ونادان وقدرت طلب وساختگی است .
    ایمان به هیچ دانستن جهان هستی وبر پاداش بعد از مرگ ، فریبی بیش نیست ، زیرا که ایمان بر برده پروری و سلطه جویی است .
    می توانید بگویید،از میان جوانان کشته شده چند درصد ملا و آقازاده بوده اند؟

    یک سری به زندانها زده ایید و با خانواده بیسرپرست هزاران زندانی بی گناه تا به حال صحبت کره ایدکه جور ستم چند گانه را از میمنت حکومت اسلامی می کشند ؟

    هر چند سرکشیدن شما هم دردی را دوا نمی کند ، چون قدرت اجراییتان ضعیف و ناکارامد است.

     
  12. چگونــه اختلاس کنیم که گیـــر نیفتیــــــــــــــم؟!

    *************************

    آخرین اختلاسی که مأموران سازمان بازرسی کل کشور کشف کرده‌اند مربوط به اختلاس 15 میلیارد تومانی در بنیاد شهید است که نشان می‌دهد اختلاس‌کنندگان محترم همه‌ موارد ایمنی را رعایت نمی‌کنند و متأسفانه گیر می‌افتند.

    از آن‌جا که فن اختلاس در کشور ما از فنون نوپاست؛ لذا باید هر چه بیش‌تردرباره‌ روش‌های نوین اختلاس اطلاع‌رسانی شود تا در آینده شاهد کشف اختلاس‌ها نباشیم.

    مختلسین محترم باید در «هنگامه ی اختلاس» از آغاز تا پایان ، موارد زیر را مو به مو رعایت کنند:

    ۱- به هیچ‌کس اعتماد نکنید و بیش ‌تر از چهار ـ پنج نفر را درگیر نکنید تا درصد لو رفتن‌تان به حداقل برسد .

    ۲ – از یک جا اختلاس کنید. حرص نزنید که کل پول مملکت را بالا بکشید. با اولین اختلاس خدا را شکر کنید و کار را تمام کنید و ادامه ندهید.

    ۳- به کم راضی باشید. تجربه ثابت کرده است تا 10 میلیارد تومان برای ادامه‌ی زندگی شما وآیندگان کافی است. اگر بیش‌تر از 10 میلیارد بخورید، امکان گیر افتادن‌ تان بيش‌تر مي‌شود.

    ۴- از سازمان‌های بی‌پول و کوچک اختلاس نکنید. سعی کنید از سازمان‌ های بزرگ و پول‌دار اختلاس کنید.

    ۵- اگر شهروند کشور دیگری نیستید ، بهتر است از فکر اختلاس بیرون بیایید و نان حلال به خانه ببرید؛ ولی اگر در کشور دیگری حق شهروندی دارید، بلافاصله بعد از اتمام اختلاس، فرار کنید و از زندگی لذت ببرید.

    ۶- از همان اول بخشی از مبلغ اختلاس را به نیازمندان اختصاص بدهید . نه به خاطر رضای خدا و اینکه آن‌ها هم در این سفره که پهن شده، سهیم باشند، نه ! کار شما از این حرفا گذشته ، بلکه به خاطر اینکه وجهه خوبی در میان مقامات داشته باشید و به عنوان انسان متدین و خیر شناخته شوید .

    ۷- در راستای همون توصیه قبلی ، سعی کنید ظاهر الصلاح جلوه کنید . تسبیح و ریش و جای مهر و بخصوص شرکت در مراسم و جلوی دوربین با چفیه فراموش نشود.

    ۸ – حق آقایون فراموش نشه . فراموش نکنید که کی شما رو به اینجا رسونده و تا آخرکار هم تک خوری رو کلاً فراموش کنید . این ننه مرده هایی که رسوا شدند ، یکی از این دوحال را داشته اند . وگرنه الان داشتند زندگی شرافتمندانه شون رو می کردند و حتی مردم پشت سرشون نماز هم می خوندند .

    ۹- به زن و بچه هم گوشزد کنید که تیپ های خفن نزنند و از برگزاری پارتی و از این پدر سوخته بازیها خودداری کنند و دندون رو جیگر بذارن تا کار شما به خوبی و خوشی تموم بشه و برید اونور آب . اونوقت هر غلطی خواستن بکنن ، بکنن.

    ۱۰- پول هایتان را هرگزبه حساب شخصی نریزید و از به نام کردن اموال به اسم خودتون و حاج خانوم جدا خودداری کنید . چون گند کار در میاد .

    ۱۱- مثل ندید بدید‌ها تا یک قرون دستتون اومد ، خرجش نکنید و ماشین گران و خانه‌ آن‌چنانی نخرید ؛ چون مردم حسود چشم‌تان می‌زنند و لو می‌روید.

    ۱۲- هرگز آبدارچی اداره یا سازمان مربوطه را وارد تیم اختلاس نکنید؛ چون این صنف دهن قرصی ندارند و خواسته و ناخواسته شما را لو می‌دهند. کارمندان محترم ترابری سازمان‌ها هم به همین نحو باید از دایره‌ تیم شما خارج باشند.

    ۱۴- به دلار و یورو اختلاس نکنید؛ چون زیاد بالا و پایین می‌شوند. تومان از همه چیز بهتر است!

    ۱۴- همیشه سعي كنيد رابطه خويشاوندي با آدم‌هاي كله‌گنده را به ‌راه كنيد تا در روند دادرسی و دادگاه به دردتان بخورند و حتی رسماً اعلام کنند که ” شأن فلانی باید حفظ شود ” .
    ۱۵- بعد از مچ‌گيري دو قورت و نيم ‌تان باقي باشد و بدون آن‌كه حاضر به عذرخواهي شويد، مدعي شويد قبل از آن‌كه شما اختلاس‌گر باشيد، كاشف اختلاس هستيد.

    ۱۶- برای اطلاعات دقیق تر به بانک های صادرات و ملی مراجعه کنید .

     
    • برادر من شما پالون الاغ را جاي زين اسب گذاشته اي , يعني مطلبي كه نوشته اي از اساس غلط است
      چون فرض كرده اي كه اختلاس كننده اگر خطا كند بازداشت ميشود در حالي كه تجربه ميگويد پست
      بالاتر ميگيرد و بيشتر مي اختلاسد.

       
  13. گلابتون گرامی
    من نسبت خاصی به شخص خاصی نمیدهم ،فقط بارها بشما گفته ام که تمسک شما بهائی ها بقرآن تمسکی عوامانه ،بی منطق و متناقض است ،عوامانه و بی منطق است برای اینکه خیال می کنید با استناد به ترجمه تحت اللفظی قرآن می توان چیزهایی از قرآن استنباط کرد ،در حالیکه چنین نیست ،و استناد به قرآن نیازمند به احاطه به برخی قواعد متنی ،لفظی و عقلی است ،و همه آیاتی که شما به آنها استناد می کنید اثبات کننده مدعاهای شما نیست ،مثل همین آیه “سنه من ارسلنا…” که اگر من از شما سوال کنم که این کلمه “سنه” بصورت مفتوح چه جایگاه ادبی دارد ،قطعا در تبیین آن فرو می مانید ،و اصلا گوش مبارکتان هم بدهکار تحلیل های فنی نیست،مثل تحلیل های مکرری که من در باره آیه خاتمیت و لفظ خاتم داشته ام و شما اصلا توجه به مغزای سخن نمی کنید ،بعد مدعی می شوید که بهائی ها اصلا اهل تقلید نیستند ،شما اگر اهل تقلید از بزرگانتان نیستید ،تلاش کنید در مورد آیه خاتمیت فهم دقیق ادبی و عقلی داشته باشید ،مع الاسف چنین نیست و شما تنها سخن بزرگان بهائی را تقلید می کنید ،بی آنکه تامل کنید که آیه خاتمیت از بین برنده همه استدلال های دیگر شماست.
    اما تمسک شما بقرآن متناقض است برای اینکه شما از این شاخه به آن شاخه می پرید و پس از دریافت پاسخ مستدل در مورد هر آیه می روید سراغ آیه دیگر ،بی آنکه توجه کنید که هم سنت ارسال رسل در محل خود می تواند صحیح باشد و هم ختم نبوت انبیاء در آخر الزمان ، ،مساله 124 هزار پیامبر هم تصریح قرآن نیست ،این در برخی خبرهای واحد وارد شده است که اعتقاد به آنها الزام عقلی ندارد .ضمن اینکه ایمان به قرآن تبعیض بردار نیست ،متاسفانه شما بهائی های گرامی مصداق نومن ببعض و نکفر ببعض هستید ،یعنی هرجای قرآن که موافق منافع و امیال سیاسی و غیر سیاسی شماست آنرا می پذیرید ،و هرجا که موافق نحله و فرقه شما نیست آنرا کنار می گذارید ،و این ایمان به قرآن نیست ،بارها گفته ام خدمت شما بهائی گرامی که جدال لفظی و این شاخه آن شاخه پریدن نشانه استحکام و صحت عقیده نیست ،و قرآن هم یک مجموعه معارف منعطف بهم است ،شما نمی شود در سوره فاتحه الکتاب مثلا ،بگویید الحمدلله رب العالمین را قبول دارم ،اما ولا الضالین را قبول ندارم ،یا فلان آیه قرآن را قبول دارم ،فلان آیه را نه ،فلان سوره را می پذیرم ،آن یکی را نه ،این را شما به بزرگان خود بگویید که مساله خاتمیت از ضروریات قرآن کریم و اسلام و احادیث نبوی است ،پس این خیال را از ذهن خود خارج کنید که بخواهید از قرآن برای صحت گرایش خود به فردی که ابتدا خود را باب امام شیعه می دانست ،بعد ادعای امامت کرد،و بعدتر ادعای نبوت ،دلیل بیاورید ،برای اینکه هم آیه خاتمیت تکذیب کننده شماست و همه آیات فراوان دیگر ،و کسی اگر بگوید من فلان آیه قرآن را قبول دارم و فلان آیه را قبول ندارم ،این فرد اصلا مومن بقرآن نیست ،قرآن از انسانها ایمان به کل قرآن را می خواهد نه فقط ایمان به اینکه سنت خدا ارسال انبیاء برای بشر بوده است ،هیچ پیامبری هم ادعای خاتمیت نکرد مگر محمد بن عبدالله علیه السلام ،و این نص قرآن است.
    بنابر این توصیه من بشما این است که اگر فرضا هم می خواهید بهاء الله را پیامبر بدانید ،اینرا بقرآن ربط ندهید ،شما بگویید ما بهائی ها گروه و دسته یا افرادی هستیم که بهاء الله را پیامبر یافته ایم ،آنگه از شما سوال می شود که پیامبری فقط به ادعای تنها اثبات نمی شود ،و پیامبر باید برای اثبات مدعای خود معجزات قولی یا فعلی داشته باشد ،و فرد مورد نظر شما چنین نیست ،یعنی نه معجزه ای دارد و نه کتابی نازل بصورت وحی ،اینکه کسی مطالبی یا قوانینی را در مجموعه ای گرد آورد و بگوید این کتاب بهای هاست هم دلیل بر صدق ادعای او نیست ،بگذریم از اینکه می شود در آن تعلیماتی که منتسب به بهاء الله است هم بحث های مفصل کرد،بارها هم گفته ام که بحث عقیدتی و بحث از صحت و سقم عقیده بهائیت جدای از بحث حقوق شهروندی و حق آب و گل داشتن آنهاست ،پس قطع نظر از این مطلب که حق است ،می گویم ،عقائد شما عقائد نادرست و باطل و متناقضی است ،همانطور که استدلال های شما بقرآن ناتمام و ابتر است ،بنابر این سعی نکنید در فضای عمومی مطالب باطل خود را ترویج و تلقین کنید ،بله شما بر عقیده بهائیت خویش باشید ،لکن در فضای عمومی یا ترویج آنرا نکنید ،یا اگر ترویج آنرا می کنید لوازم بحث و روش درست آنرا بپذیرید ،فی المثل اگر مسلمانان قرآنی میگویند آیات مختلفی از قرآن دلالت بر خاتمیت قرآن و رسالت پیامبر دارد ،و آیات مورد نظر شما دلالت بر خلاف آن ندارد ،روش درست بحث این نیست که از تمرکز و دقت بحث روی آیات خاتمیت یا احادیث معتبر نبوی دال بر خاتمیت گریخته و با مطالب فرعی دیگری مثل مطالب بالا این شاخه آن شاخه کنید.
    این خاستگاه بحث محتوایی ما با بهائیت منکر خاتمیت پیامبر اسلام است ،حال به بحث های سیاسی و چگونگی نشو و نمای حزب بهائيت و روسای آنها و ارتباطات آنها با اجانب نمی پردازم که این رشته سر دراز دارد ،و شما هم اصلا اهل تقلید نیستید.
    با تشکر

     
    • هم نام گرامی من آقا سید مرتضی با درود به شما ، در این نوشته جنابعالی ،که رو به خانم گلابتون نوشته اید مرقوم فرموده اید

      خیال می کنید با استناد به ترجمه تحت اللفظی قرآن می توان چیزهایی از قرآن استنباط کرد ،در حالیکه چنین نیست ،و استناد به قرآن نیازمند به احاطه به برخی قواعد متنی ،لفظی و عقلی است ،و همه آیاتی که شما به آنها استناد می کنید اثبات کننده مدعاهای شما نیست ،…………………………

      سید گرامی در حالیکه
      در قرآن خیلی صریح و روشن این موضوع را برای جنابعالی چهار بار به تکرار نوشته که

      سورۀ القمر (54)

      وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ

      (آیه 17) ما قرآن را براى پند گرفتن آسان ساختيم؛ آيا كسى هست كه پند بگیرد؟ (آیه 22) ما قرآن را براى پند گرفتن آسان ساختيم؛ آيا كسى هست كه پند بگیرد؟ (آیه 32) ما قرآن را براى پند گرفتن آسان ساختيم؛ آيا كسى هست كه پند بگیرد؟ (آیه 40) ما قرآن را براى پند گرفتن آسان ساختيم؛ آيا كسى هست كه پند بگیرد؟

      آقا سید
      قرآن میگوید آسان و ساده نوشته ایم که عرب بیسواد بیابانی 1400 سال پیش بفهمد و فهمیده ، آن وقت جناعالی باسواد شهری شده امروزی میفرمایی نه ، درک جملات قرآن به این آسانی ها قابل استنباط نیست!!! شما حرف خدایتان را هم که رو بشما به تکرار گفته ، آسید مرتضی به خداوندی خدا که خود ما باشیم سوگند ، قرآن را آسان کردیم که همه مسلمین آن را بفهمند قبول نداری؟ عجب گیری افتادیم از دست شما مفسرین ارجمند

       
      • هم نام گرامی

        مطلبی که خطاب به گلابتون عرض شد با مساله “میسر بودن” قرآن منافاتی ندارد ،میسر بودن قرآن برای فهم عرب بدوی یا غیر بدوی این است که مفردات مطالب آیات و کلمات را که به عربی مبین بیان شده در می یابد ،در عین حال همان عرب اصیل نیز باز در استفهام از مقاصد قرآن و کلیت وحی نمی تواند از قواعد عقلائی و لفظی فهم متون غافل یا بر کنار باشد ،فی المثل اگر آیه ای در جایی از قرآن ناسخ است و آیه دیگر منسوخ است ،با اینکه میسر بودن وصف هردو آیه ناسخ و منسوخ است ،نمی توان بدون لحاظ و جمع بندی ناسخ با منسوخ ،به منسوخ استناد کرد یا برعکس ،یا فرض کنید اگر محتوای آیه ای عام است و عمومیت دارد ،در استناد و اسناد چیزی به وحی و قرآن نمی توان آیه عام را بدون در نظر گرفتن نسبت آن با آیه ای که محتوای آنرا تخصیص می زند و دائره آنرا ضیق می کند ،مورد استناد و احتجاج قرار داد ،اینها قواعد متنی لفظی و عقلایی است که اختصاصی هم بقرآن ندارد ،عرض من به گلابتون محترم این بود که قرآن را باید مجموعی مورد استناد قرار داد ،نمی شود مثلا سنت ارسال انبیاء را در آیاتی مورد استناد قرار داد بر اینکه بعد از پیامبر اسلام هم پیامبر راستینی خواهد آمد ،بی آنکه به منطق قرآن در ایه خاتمیت توجه کرد ،باصطلاح اگر فرضا هم ظواهری در آیات دیگر وجود داشته باشد که مورد استناد بهائیت است ،بهائیت نمی تواند از نص قاطع قرآن در آیه خاتمیت و آیات دیگری که رسالت پیامبر اسلام را ابدی معرفی می کند ،غفلت یا تغافل کند و تنها بچیزی استناد کند که مطابق میل حزبی اوست ،این بتعبیر قرآن همان “نومن ببعض و نکفر ببعض” یعنی به بعضی از قرآن ایمان داریم و به بعضی دیگر از آن کافریم است ،در حالیکه خواست قرآن و وحی ،ایمان به همه کتاب و همه قرآن است ،از این جهت من گفتم منطق بهائیت در تمسک بقرآن برای اثبات حقانیت ادعای کذب بهاء الله در باره پیامبری او ،ادعایی متناقض است ،در واقع مقصود من این است که بهائیت ربطی بقرآن و اسلام ندارند ،زیرا آنها یکی از ضروریات قرآن یعنی ایمان به همه وحی و از جمله “خاتمیت رسالت پیامبر اسلام” را انکار دارند و انکار ضروری قرآن و عدم ایمان به همه قرآن آنها را از جرگه اسلام خارج می کند ،در واقع بهائیت هم انکار قرآن و اسلام می کند و هم برای اثبات مقاصد خود موذیانه به قرآن استناد می کنند با اینکه همه استنادهای آنان هم ناصواب است ،و حتی در فهم آن ترجمه ها نیز دچار کج فهمی هستند.
        موفق باشید

         
    • دوست گرامی با این استدلال که شما در مورد بطلان بهاییت فرمودید با همان استدلال شما اهل تسنن را باطل می دانید و با همان استدلال آنها شما را ناحق می دانند.واقعا حق و باطل و ملاک آن چیست؟آیا چون من بدان معتقدم حق است؟بهاییت با تاسی به شیعه گری برخاست و به سویی رفت.ولایت فقیه به سویی دیگر و فرق مختلف شیعی هریک به سمت و سویی.مرا ببخشید که ناشناس آمدم و ناشناس از این سایت خواهم رفت.

       
      • ناشناس گرامی

        شما شناس بمانید و گفتگو کنید ،زیرا که ناشناس ماندن یا ناشناس رفتن ،کمکی به قوت و استحکام استدلال انسان نمی کند ،ما اهل سنت را مسلمان می دانیم زیرا که آنان اصول دیانت اسلام یعنی توحید و نبوت و معاد را پذیرا هستند ،بنابر این ما اطلاق باطل بر آنان نمی کنیم ،آنچه که مورد اختلاف ما با برادران مسلمان اهل سنت است مساله وصایت و جانشینی پیامبر اسلام است که امری درون دینی و اختلافی در تفسیر سنت رسول الله است ،این چه ارتباطی دارد با اختلاف با بهائیت که منکر یکی از اصول مورد اتفاق و غیر قابل انکار قرآنی بین مسلمانان یعنی خاتمیت پیامبر اسلام هستند؟
        شما می گویید بهائیت به تاسی از شیعه و تز امامت برخاست و بسویی رفت ،بسیار خوب بحث ما در همان “بسویی رفتن” است ،چرا مدعی بابیت برای امام ،بعد مدعی امامت می شود ،و چرا مدعی امامت بعد مدعی رسالت و انکار خاتمیت می شود؟ خود این تحولات تامل بر انگیز نیست؟ شما مطالعه ای کنید در طوائف مختلف از امامیه ،از زیدیه تا کیسانیه و اثناعشریه و طوائف و انشعابات آنها ،کدامیک از فرق مختلف شیعه ،در مورد امام خود مدعی “رسالت” شده اند؟ و کدامیک از آنها مساله “خاتمیت” را انکار داشته اند؟ بنابر این ملاحظه می کنید که تحولاتی این چنینی در بهائیت و بهاء الله قطع نظر از خاستگاههای سیاسی و مساله اجانب ،خود حاکی از نوعی عشق به ریاست و جاه و مقام و مورد توجه واقع شدن است.
        مساله ولایت فقیه هم یک مساله فقهی کلامی مورد بحث است ،این بحثی فقهی است که موافقان و مخالفان آن همه از فقیهان مسلمان و شیعه هستند که در برداشت خود از روایات فقهی صادره از امامان شیعه تفاوت نگرش اجتهادی دارند ،این بحث چه ربطی دارد به مساله خاتمیت مورد تسالم و اتفاق خاتمیت در بین همه مسلمانان؟

         
    • سید مرتضی گرامی
      این آیه فقط یک با آمده با سه جمله و بخاطر آیه 37 آمده
      مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا ﴿محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست ولاکن رسول خدا است و زینت بخش نبیین است و خداوند بر همه چیز دانا است) شرح نزول این آیه بخوبی معلوم است که زید بن حارثه پسر خوانده حضرت رسول اکرم بوده که با دختر عمه آن حضرت ازدواج کرده وووووو و این جریان باعث شد که اعراب به پیامبر خدا طعنه هایی بزنند و این آیه در باب تقدیس و تنزیه پیامبر اسلام نازل شد که بگویند رسول خدا منزه در میان پیامبران چون نگین در میان انگشتر است(وووووو که نوشتم بیش از این لازم نیست توضیح دهم )
      از جهت دیگر فرقی است بین رسول و نبی
      رسول کسی است که با پیامی از جانب خدا فرستاده میشود – نبی کسی است که واقعه ای را در آینده پیشگویی میکند
      سید مرتضی گرامی بارها نوشته ام چون پیامبر نه برادری داشته اند و نه فرزند ذکوری که نبی شود ختم نبوت شد و در این آیه بخوبی توضیح داده شده (ما به برادر موسی هارون از روی رحمت مقام نبوت بخشیدیم سوره مریم آیه 53)
      (در حقیقت نوح وابراهیم را فرستادیم و در میان فرزندان آن دو نبوت و کتاب قرار دادیم سوره الحدید آیه26)
      سید مرتضی گرامی
      حدود ده آیه در قرآن است که پیامبر اسلام به عنوان هشدار دهنده و بشارت گر آمده -بقره آیه199 – حج 49 – الفرقان 56 – الحجر 89 – احزاب 45 فاطر آیات 23 و 24 – ص 65 همه این آیاد بشارت به خبر بزرگی میدهند (سوره ص آیات 67 و 68 میفرماید : بگو این خبری بزرگ است67 و شما از آن روی بر میتابید68)
      در سوره نساء آیه165 بخوبی توضیح داده شده که میفرماید : پیامبرانیکه بشارت دهنده و هشدار دهنده بودند تا برای مردم پس از فرستادن پیامبران در مقابل خدا بهانه و حجتی نباشد و خدا توانا و حکیم است .

       
      • گلابتون گرامی

        بنظر می رسد بحث با شما بیفائده و تکراری است ،و شما صرفا بر تعصبات خود پافشاری می کنید ،قبلا بارها تذکر دادم که آیه خاتمیت و کلمه “خاتم” برحسب لغت چه معنایی دارد ،اینکه شان نزول آیه مربوط به داستان زید بن حارثه است دخلی به مفهوم رسول الله و خاتم انبیاء بودن پیامبر اسلام ندارد ،آن شان نزول هرچه بوده است ،ابتدای آیه در صدد نفی نسبت “ابوت” پیامبر نسبت به اصحاب است ،می گوید پیامبر پدر هیچکدام از شما نیست و پدر خوانده بودن او نسبت به زید نیز سبب تحقق نسبت ابوت حقیقی نیست ،این اول آیه .
        در ادامه فرموده است پیامبر پدر هیچیک از شما نیست ،خوب پس پیامبر چه کاره است و چه منصبی دارد ؟ فرمود منصب او این است که 1- (رسول الله=فرستاده خدا) است و 2- (خاتم انبیاء گذشته است) است.
        کلمه خاتم در اینجا دو احتمال دارد : 1-خاتِم به کسر تاء که اسم فاعل است ،یعنی ختم کننده نبوت انبیاء گذشته.
        2-خاتَم به فتحه تاء که بر وزن “فاعَل” است و عرض شد که این وزن در زبان عربی وزنی است که حکایت کننده ابزار آن فعلی است که در این وزن ریخته می شود ،مثلا اگر ریشه “ختم” یعنی پایان دادن به این وزن ریخته شود و گفته شود خاتم (بفتحه) مفهوم آن این است که چیزی که بوسیله آن فعل “خاتمه دادن” انجام می شود ،و توضیح داده شد که انگشتر را در زبان عربی “خاتم”(بفتح) می گفتند و می گویند ،برای اینکه در اعصار قدیم ،نامه ها و اسناد مهم را بوسیله نگین های انگشتری که بصورت مهر افراد بوده است خاتمه می دادند و نامه را به مهری که نگین انگشتر بوده است ختم می کردند ،پس انگشتر را خاتم می گفتند چون ختم کننده نامه ها و اسناد بوده است.
        باز قبلا خدمت شما بهائی محترم عرض شد که در بین قراء سبعه تصادفا شش نفر از قاریان این آیه کلمه “خاتم” را به کسره قرائت کرده اند نه فتحه ،و تنها عاصم است که خاتم را به فتحه قرائت کرده است ،بنابر این روی نظر ان شش قاری خاتم بکسره است که بمعنای روشن ختم کننده است ،و قرائت عاصم هم که خاتم است عرض شد بهمین معناست که خاتم بفتح یعنی چیزی که بوسیله آن چیز دیگری یا بنای دیگری ختم می شود ،پس روی این قرائت هم پیامبر خاتم انبیاء است چون بوسیله او سلسله نبوت ختم می شود.
        نیز قبلا بارها توضیح داده شد که رابطه “رسالت” و “نبوت”از جنس رابطه عموم و خصوص مطلق منطقی است ،و رسالت اعم مطلق است نسبت به نبوت ،یعنی هر رسولی واجد منصب نبوت هم هست ،در حالیکه هر نبی رسول نیست ،و پیامبر اسلام بنص این آیه هم رسول است و هم نبی ،و وقتی می فرماید او ختم کننده نبوت انبیاء قبل است ،یا نبوت انبیاء به او ختم می یابد ،این نفی نبوت انبیاء نفی تداوم رسالت آنان نیز هست ،زیرا نفی اخص در بر دارنده نفی اعم است ،چون هر رسول نبی است ،اگر گفتند دیگر نبیی نخواهد آمد ،چون هر نبی رسول است و نبوت از رسالت غیر قابل تفکیک است پس نفی اخص نفی اعم است ،بنابر این خاتم انبیاء بودن پیامبر متضمن نفی رسالت بعد از ایشان نیز هست.
        تعریفی که شما از رسول دادید درست است (رسول کسی است که با پیامی از جانب خدا فرستاده میشود) یعنی رسول کسی است که صاحب شریعت و کتاب است ،اما تعریف شما از نبی درست نیست ،نبی یا بمعنای علو مرتبه است ،یا از نبا بمعنای خبر است ،اما نبی کسی است که از غیب الهی باخبر است ،ممکن است البته اخباری از امور آینده هم بدهد ،لکن نبی بودن او بمفهوم ترویج شریعت رسول ماقبل است و اینکه شریعت جدیدی نیاورده.
        ختم نبوت پیامبر اسلام نیز ربطی بفرزند ذکور داشتن یا نداشتن ایشان نداشته است، انبیاء دیگری هم بوده اند که هیچ فرزند ذکور نداشته اند ،چرا نبوت به آنها ختم نشد؟ ،حضرت عیسی که اصلا فرزند نداشتند ،چرا نبوت به ایشان ختم نشد؟
        ما اصلا هیچ قاعده یا بنیانی دینی یا عقلی نداریم که حتما باید فرزند یک پیامبر جانشین او باشد یا پیامبر بعدی باشد .
        بنابر این واقع این است که ملاک “ختم نبوت” پیامبر اسلام فرزند ذکور داشتن یا نداشتن ایشان نبوده است ،بلکه ملاک آن بتعبیر خود قرآن “تمامیت و کمال” دین است ،این در واقع آخرین کلاس یا درجه آموزش دینی بشر بوده است ،و دین اسلام کاملترین و تام ترین دین فرستاده شده است در آخر الزمان ،و پیامبر اسلام آخرین پیامبران است از این جهت ،بنابر این بطلان این کلام شما هم روشن شد که ختم نبوت پیامبر ربطی به فرزند ذکور داشتن یا نداشتن ندارد ،ضمن اینکه اینجا کلام شما متنقض هم هست ،شما بهائیان محترم کلمه خاتم را در مقام توضیح بمعنی زینت می گیرید که هیچ شاهد لغوی ندارد ،اما اینجا ملتزم شده اید به اینکه پیامبر خاتم (پایان دهنده) انبیاء بود چون فرزند ذکور نداشت!
        آن ده آیه مورد اشاره نیز باید یک یک بحث شود ،ما مدتهاست هنوز در همین یک آیه خاتمیت مانده ایم و نتوانستیم تناقضات استدلال بهائیان را به آنها بفهمانیم ،حال از این شاخه به ده شاخه دیگر ارجاع می شود!
        بهر حال گلابتون بهائی گرامی بداند که بشیر و نذیر بودن پیامبر در قرآن نیز معنا دارد ،و بشارت و انذار پیامبر بشارت و انذار به ثواب و پاداش و مجازات اخروی و جهان پس از مرگ است ،و پیامبر اسلام در هیچ آیه ای بشارت به پیامبر بعدی نداده است ،چطور بشارت داده باشد در حالیکه در آیه خاتمیت بصراحت ختم نبوت و رسالت را اعلان می کند؟!
        و چطور بشارت به جناب بهاء الله داده باشد ،در حالیکه در چندین آیه عمومیت زمانی و مکانی رسالت خود را الی یوم القیامه اعلام می کند؟! و چطور بشارت به رسالت کسی داده باشد که ابتدا می گوید :من باب و درب وصول به امام زمان هستم ،پس از چندی می گوید :من خود امام شیعه هستم! و پس از مدتی تغییر ماهیت داده و می گوید من پیامبر خدا هستم؟!

         
        • اصلاحیه
          با پوزش در جمله “و چون هر نبی رسول است” عکس آن مرادم
          بوده است یعنی جمله “و چون هر رسول نبی است” مراد بوده است.

           
  14. سلام و درود به همه عزیزان و فریبای جدید
    به به ،عجب،
    از تغییر نامها(مزدک،منصور،صادق……) تا رسیدن به فریبا وتغییر جنسیت !!!
    آفرین.
    من هم با شادی و دل خنکی شما شادم.
    عقیده من به جناب عقرب عزیز نزدیک تر است.

    آقای نوری زاد عزیز کاش مصاحبه ای از آقای ملکی می شد در رابطه با دوران اوایل انقلاب و خاطراتشان
    و خانم نرگس محمدی و زندانیان سیاسی و بهاییان از تهمتهای مسخره امنیتی اشان رهایی یابند ، اکنون ثابت شد عقل نباشد ،ملتی در عذابند.
    فریبا : )

     
  15. ذیل اکنون در خانه ام
    حاوی یکی از زیبا ترین نوشته های کورس است
    توجه دوستان را به این بخش ها جلب می کنم:

    “در عصر نوزايى شيوه خوانش متنى به نام طبيعت از شيوه كليسا به شيوه فيلسوفان يونان باستان چرخش پيدا كرد

    غربى دريافت كه سنتى ديگر بايد زمينه ساز و چارچوب عمل و نظر گردد . او اين سنت را در گذشته هاى دور خود داشت ، ليك ما نتوانسته بوديم از ريشه هاى گذشته هاى دور خود راهى براى رهايى از دست و پا بستگى يا توقف صنعت در دست و پا و كارگاه هاى كوچك يابيم

    رنسانس پيش از هر چيز با بازگشت به اصلِ آثار يونانى حصار ممنوعيت و كراهت ابداع و خلاقيت را شكست
    نقاشى هاى داوينچى در تشريح بدن انسان به سمت پيشرفت در اين علم انسانى سوق داده شد
    حى ابن يقظان در روايت ابن طفيل كه خود طبيب بود ،بدن آهويى را تشريح مى كند. اين تشريح به سوى كشف روحى كه از بدن جدا مى شود و در عالم اعلاء سير مى كند ، كشيده مى شود . بازگفت اين رخداد به تكرارش مى ارزد كه در نهضت ترجمه بخشى از آثار ارسطو كه به ابتكار و نقش خلاقانه انسان در ابداع هنرى و كنش سياسى مى پردازد يا وازده مى شود يا كژ و مژ مى گردد
    مفاهيمى چون دموكراسى ، پوليس( دولت ـ شهر)، شهروند ، اگورا به كلى دفع مى گردند”

     
  16. با درود به همهٔ شما. یک پیشنهاد می‌‌دهم اگر موافقید مثبت بدهید و اگر مخالف منفی‌ لطفا. به سیامک و صادق و امثالهم، نه‌ امتیاز بدهیم و نه‌ واکنش. همین. تا کی‌ میتوانند خودشان به خودشان امتیاز واریز کنند یا واکنش نشان بدهند؟

     
  17. ɳαʂҽr, [۱۱.۰۷.۱۶ ۲۱:۲۱]
    دجال در رأس قرن ظهور می کند؛ « فإذا كان رأس المائة خرج الدّجال» [المهدي المنتظر: منصور عبدالحكيم، ص215] [انقلاب ایران در سال 1400 قمری رخ داد.] از آیات مقارن ظهور او ، ظهور ستاره دنباله دار است [فتنة مسيح دجال: سيف صلاح الدين، ص27] دجال مردي عظيم الجثه است و پيشانی پهن و سر بزرگی چون شاخه درخت دارد؛ «كأن رأسه أغصان شجرة» [في لفظ الطبراني] سر و صورت او به سر و صورت ماري بزرگ شباهت دارد؛ «كأن رأسه أصلة و هي الحية العظيمة» [رَوي ابن ابي شيبه و الطبراني في الكبير عن النّبي(ص)] ابن ابي شيبه و طبراني در كبير از رسول خدا(ص) روايت كرده اند كه: «أما المسيح الضلالة… و فيه أجلي الجبهه عريض المنخر فيه اندفاء»؛ مسيح ضلالت داراي بينی پهن و خميده است. دست هایی ضخیم دارد. یک دستش اندكي از دیگری درازتر است [فتح الباري: ج13، ص92] دارای پوستی بسیار سفید است [احمد و الطبرانی عن ابن عباس] از نشانه هاي پيش از ظهور دجال ، فراموشي ذكر اوست در ميان مردم و بر منابر وعظ [رَوي عبدالله بن احمد بن حنبل] در حديث مسلم است از نواس بن سمعان كه رسول خدا(ص) فرمود: «انّه شاب قَطَط» نووي مي گويد: «انّه شاب قَطَط»…أي: شديد جعودة الشعر مباعد للجعودة المحبوبة [شرح مسلم للنووي: ج18،ص65] كه اشاره است به شعرسرايي دجال براي محبوبه اش. [در این رابطه در مطلب “درباره ديوان اشعار خميني” توضیح بیشتری ارائه شده است.]
    « هو من اولاد شِق الكاهن المشهور… و كانت أمه جنية عشقت أباه فأولدها شقاً و كانت الشياطين تعمل له الأعاجب… و لقبه المسيح. او (دجال) از اولاد يك كاهن مشهور است… و مادر او زني است جنّي كه عاشق پدر او مي گردد و شياطين براي او كارهای خارق العاده مي كنند… و لقب او مسيح است[روح الله]» [الإشاعة: ص217]
    دجال دارای قدرتی عجیب برای پوشانیدن حق با باطل است. فتنه دجال به قدري بزرگ است كه عقول‌ را مدهوش و افكار را متحيّر ساخته و سرعت عمل او به ضعفا اجازه تأمل در حقیقت حال او و خوارقش را نمی دهد [شرح صحيح مسلم للنووي: ج18، ص59] دجال به سبب حضور همواره شیطان در کنارش ، ظاهری بسیار فریبنده دارد. شیطان محبت دجال را در قلوب مستعد می افکند و از این رو بیشتر مردم متابع او شده و دچار بدبختی می گردند. مسيح دجال که خطرناك ترين دجالان بوده و در فنون سحر و تسخیر جن بسیار ماهر است ، دعوي ربوبيت و الوهيت كرده و خوارقی ظاهر می کند که بدان مردم را از توحید منحرف کرده و از دين باز می گرداند. این خوارق حقیقی نیست بلکه تخیلاتی است که با سحر به نظر مردم می آورد و خدا می آزماید بدان بندگانش را ؛ بسیاری را بدان گمراه ساخته و بسیاری را بدان هدایت می فرماید و آن را حجتی بر کافرین و منافقین قرار می دهد. خداوند با او شیاطینی برانگیزد که برای او کارهای شگفت انگیزمی کنند و با مردم سخن می گویند و همراه اوست فتنه ای عظیم ، تا خدا بدان حق [روح و حقیقت مذهب تشیع] را آشکارسازد و بر باطل [تشیع عوام زده و صفوی] خط بطلان کشد. سپس او را فضیحت فرماید [با جام زهر؟!] و عجز او را به خلق بنماید. [شرح النووي لمسلم: ج18] ساكنان صحرا و كوهستانها از ميان باديه نشينان و ترك ها و كردها و… كه از علماء دور بوده و قادر به تميز حق از باطل نيستند بيشترين كساني هستند كه خوارق دجال را تصديق مي كنند. [الإشاعه: ص126] دجال با مخاريق خود مردم را به شرك و كفر دعوت مي كند و اهل فسوق و صاحبان دلهاي فاسد و ظلماني و همچنين ضعفاء العقول از او متابعت مي كنند. [دجال که تظاهر به دین و ایمان می نماید عمدتاً ظاهربینانی را می فریبد که از دین ، تنها مناسک ظاهری را می شناسند و از حقیقت دین و ایمان کم بهره اند. افرادی که به عنوان مثال ظاهراً به نماز می ایستند اما در نماز کوچکترین توجهی به خداوند ندارند و آنان از ارتکاب انواع گناهان بزرگ چون رباخواری و ظلم و اجحاف به مردم و… رویگردان نیستند. آنها برای معصومان مجالس عزاداری برپا می کنند اما نمی دانند که ایشان برای چه هدفی خود را فدا کردند. دین و دینداری ظاهری مورد نظر خداوند نمی باشد و از دلایل وقوع فتنه سهمگین دجال ، تمایز دینداران خالص و حقیقی از دینداران ظاهری است و این همان دلیلی است به سبب آن راه برای “اصحاب سقیفه” باز شد تا با زیر پا نهادن وصیت پیامبر خدا ، کرسی خلافت را پس از آن حضرت تصرف کنند.]

    ɳαʂҽr, [۱۱.۰۷.۱۶ ۲۱:۲۱]
    خداوند با دجال شياطيني از میان جنّیان از مشارق و مغارب زمين برانگيزد كه به او مي گويند: هرچه مي خواهي از ما بخواه، پس به ايشان گويد: برويد و به مردم بگوييد كه من پروردگار ايشان هستم و با بهشت و دوزخم آمده ام. پس شیاطین نزد مردم مي روند و به صورت پدر و مادر و خواهر و برادر و دوستان از دنیا رفته آنان در خواب ظاهر شده و آنان را به متابعت دجال فرا می خوانند و بر حقانیتش گواهی می دهند. [مترجم شخصاً کسی را می شناخت که در آشوب های انقلاب ایران از مخالفان انقلاب بود اما شبی در خواب ، یکی از بستگان از دنیا رفته اش را دید که او را به متابعت خمینی توصیه نمود و وی از آن پس به جرگه هواداران خمینی پیوست! يكي از محافظان خميني براي تمجيد از وي و بيان كراماتش(به زعم خود) گقته است: امام خميني هر جا كه قدم مي نهادند شش جنّ ايشان را همراهي مي كردند! خاطرنشان می سازد كه سحر و رمالي از بدو تأسیس جمهوری اسلامی در ميان عوامل رژيم رواج فراوان يافت كه گوشه اي از حقايق مربوط به آن با لو رفتن افتضاحات اسفنديار مشايي كه از جن گيران حرفه اي و صاحب نام مي باشد بر ملت ايران آشكار گرديد. هر یک از مسئولان بلندپایه نظام چند جن گیر و رمال حرفه ای با دستمزدهای میلیاردی در استخدام دارند.]

     
  18. دکتر ملکی دلاور و بزرگوار
    امیدوارم که برچیده شدن بساط ملایان خودخدا بین فتنه انگیز حاکم رو ببینی و همراه با داش محمد و همرزماش در جشن آزادی میهن تندرستو شادمان شرکت کنی

     
  19. اینجانب محسن ایمانی متولد سال 42 روستای فامنین همدان که در 15 سالگی به
    خاطر تبلیغات ظلم خانواده پهلوی به مردم ایران و پیام های حضرت ایت الله
    خمینی از نجف مبنی بر زیر پا گذاشت شعائر اسلامی توسط شاه و به حدر دادن
    بیت المال مسلمین با خرید سلاح های امریکایی و انبار بلا استفاده و تصویب
    قانون کاپی تولاسیون که ان زمان کلمه خیلی زشتی نسبت به سواد ان زمان ما
    بود بر طبق فرمان رهبرمعظم مبنی بر مبارزه بر علیه حکومت ستم شاهی.. ما
    در سن پویا و غرور جوانی با گذاشتن تنها داشته که جان و جوانی مان را طبق
    شاهدینی که الان در قید حیاتند و از سرداران این نظام نیز بودند و هنوز
    هم به خاطر کمبود نیروی کارو فرار جوانان از ایران بعد باز نشستگی دوباره
    دعوت به کار شده اند.. بنده برای بر اندازی نظام ظلم با تمام وجود شروع
    به فعالیت کردیم که به خاطر استعداد خدا دادی که داشتم با کمترین امکانات
    و ارائه بهترین وسیله های جنگ افزار خیابانی تلاش می کردیم به امید کشوری
    اسلامی و اجرای عدالت مولا علی با تمام توان مبارزه کردیم تا اینکه حکومت
    ستم شاهی سقوط کرد با سقوط نظام چند ماهی مردم در برادری اخوت و همدلی و
    کمک به دیگران زندگی دوباره ای شروع شد که متاسفانه این رویا چند صباحی
    شیرین بیشتر طول نکشید چون اولین تفرقه زمانی شروع شد که مارکی به نام
    طاغوتی و یاقوتی شروع شد که منی که خود از ماشین های محرک انقلاب بودم
    توسط کسانی که حدفمند برنامه داشتند طاغوتی شدم پدرم پدر بزرگم و خانواده
    ام و کسانی که در پس پرده به انتظار اینروزها بودند از سنگر های خود مثل
    مور و ملخ که معلوم نبود موقع حکومت نظامی ها و بگیر و ببند ها کجا بودند
    و شاید هم جز و چماق داران پولی شاه بودند بیرون امدند.. در یک روز صبح
    گاهی فریادی از میدان روستا می امد که که کل بربرین کیه ما سراسیمه به
    میدان رفتیم برادر کمیته ای بود که دکمه های سینه تا زیر جناق سینه باز
    بود و یک خال عکس ماری هم از طرف پائین از بلالی ناف شروع و از زیر جناغ
    سینه به طرف دهنش بود و نیش مار به لب پایین ختم شده بود روبرو شدم من هم
    جوانی تازه و خوش اندام به این برادر عرض کردم برا چی فریاد می کشی گفت
    کل بربرین رو میخوایم میگن ایشان اسلحه داره اگر هم داشت همان سلاحی بود
    که به دستور امام بنا شده بود همه مسلح بشن دوباره عرض کردم کل بربرین
    کیه ما شخصی به نام کل بربرین اینجا نداریم اینجا زن و یچه مردم رفت و
    امد می کنن لطفا فریاد نکش ما کل بربرین هر که باشه را به شما تحویل می
    دهیم متوجه شده بودم که منظورش کربلایی عبدلعلی همسایه ماست کربلایی که
    عبد علی هم خوانده می شد به صحرای ایشان رفتیم چون بعد از اینکه شاه
    سقوط کرد هر کسی سر کار خود برکشت بود معلم به سر کلاسش کشاورز به سر
    کشاورزیش کارمند به اداره اش مامور انتظامی به سر پستش وووو…مگر کسانی
    که ان زمان کار خاص و دائمی نداشتندو ان زمان در فرهنگ و جامعه ما به خوش
    نشین ها معروف بودند وقتی به صحرا رسیدیم با کلماتی زشت از ایشان
    پرسیدند اسلحه ات کجاست جواب داد طبق فرمان امام ما اسلحه درست کردیم و
    قابل تحویل دادن نبود ما هم تحویل ندادیم راست می گفت چون کسانی که ان
    زمان را بیاد دارند می دانند و دیده اند وقتی امام فرمان مسلح شدن مردم
    را دادند مردم به اهنگری ها هجوم برده و هرکسی از هر اهن پاره ای شمشیر
    و غیره می ساخت کار اهنگری ها هم سکه بود ایشان بنده خدا هم استعداد از
    خود به خرج داده بود مثل بنده یک لوله به یک تکه ریشه مو انگور مونته
    کرده بود به نام سر پر ولی سلاح من که تحویل داده بودم مثل یک مسلسل
    ارومای واقعی بود این شروع یک سر فصل تغییر در یک جامعه بود که بعد از ان
    حال نمی دانم نوبتی بود و یا بر حسب چه چیزی چه جدول زمانی هر از گاهی به
    روستای ما می امدند یا عدهای را شلاق می زدند یا در خیابان تیراندازی
    هوایی می کردند و باعث قطع سیم برق و افتادنش روی مردم و یا رفتن بدون
    هیچ حکم دلیلی به خانه مردم می ریختند که هیچ مقطع تاریخی در هیچ زمانی
    که در کشوری که هرج و مرج نباشد اتفاق افتاده که به سر ما می امد

     
  20. دولتمردان.حاکمان وعلمای حکومت شیعی مبتنی بر عدالت علی.
    درشهرداریهای چندگانه تهران و کرج رشوه گیری و باج خواهی بیدادمیکند از پیک های جابجایی پرونده و آبدارچی گرفته تا مامورین بازدید و کارمند میانه و روسای این سیستم فاسد پول میگیرند.
    اگردرجریان هستیدکه بعیدمیدانم درجریان نباشیدو اقدامی نکرده ونمیکنید یا فسادزنجیره ای ودامنه دار است و ته نخ به مردان بلند پایه میرسد که خودتان رادرگیر نمیکنیدپس خائن به ملت ومملکت هستید.
    اگردرجریان نیستیدودر خواب غفلت بسرمیبرید پس واویلا ازاین حکومت عدل علی.
    چرامقابله نمیکنیدبااین بدعت کثیفی که در لایه های اداری واجرایی این سیستم فاسد ریشه دوانیده وهمچون یک غده سرطانی روز به روز مابقی اعضای این پیکره را فاسدتر میکندوآبروی آندسته از کارمندان باشرفی که در تمام نهادها وادارات وجود دارند و با اعتقادوایمان به زندگی سالم وشرافتمندمشغول خدمت هستندرانیز در مخاطره قرار داده اند.
    به هرشهرداری در هرمنطقه ای از تهران وکرج که مراجعه میکنی بوی گنداب فساد مشام را آزرده میکندعده ای خاص رامیبینی که مدام در تردد هستند البته آنهانیز همانند تو ارباب رجوع هستند ولی جز خواص هستند.
    درحضورتو خیلی بی شرمانه و با وقاحت تمام ازآنها پذیرایی میشوداحترام خاص دارند خارج از نوبت به کارهایشان رسبدگی میشود بدون محدودیت به اتاق مسئولین تردد دارند واحترام خارج از عرف پرسنل به آنها دل هرارباب رجوعی را بدردمیاوردواگر سوال میکنی که چرا این آقا بطورخاص مورد اقبال همه پرسنل قرار دارد میگویند این حاج آقا فلانی است این مهندس فلان است و وقتی میگویی که خوب باشد این چه معنی دارد پوزخندی احمقانه جواب شماست.
    صحبتهای درگوشی و در خلوت آنها با همان کارمندی که حتی جواب سلام شماراهم نمیدهدو درکارشما هزار مانع میتراشداین شک رابرای شما ازبین میبردکه بازهم پای پول وپارتی وفساد نهادینه شده درمیان است.
    خدایا این سرزمین کجاست؟ این ظالمان چه کسانی هستند؟این مردان پرمدعا که تا دیروز با التماس و هزار جور پارتی بازی و غالبا به ناحق دراین سیستم استخدام شدندواز بیکاری رنج میبردند چرا دیروزشان رافراموش کرده اند آیا نمیدانند که میلیونها جوان لیسانسیه و فوق لیسانس ودکتر بیکارداریم که حاضرند با اندک حقوق دولتی استخدام شوندوچه بسا شرافت وکارایی بمراتب بیشتری از این باج خواهان دارند.
    وقتی درخواست غیرمتعارف رشوه دارند و شما به حراست مراجعه میکنی یه جوری شما را دک میکنند وقول پیگیری میدهند ولی در کمال تعجب میبینی که همان کارمند متخلف درکنارمیز آقای حراست نشسته وبگو وبخندشان است وبازهم متوجه میشوی که این یک اداره قانونمند نیست بلکه یک طناب ضخیم است که اعضا جزو لاینفک آن هستند.
    چرا با هرمعترض سیاسی برخورد میشود و کاری میکنند نفسش درسینه حبس شود ولی یک رشوه خور فاسد باید با مصونیت امنیتی در درون اداره به کارهای خارج از عرف و تاراج مال مردم ادامه دهد.
    ای کاش. ای کاش.ای کاش چندنفر فقط چندنفر بازرس باشرف در مقام ارباب رجوع بخت برگشته ای به شهرداری های مافیایی مراجعه میکردند وآلودگی و فسادکانالیزه شده را آرام آرام برمیچیدندو بدون محدودیت های هزارفامیلی مقامات با هر متخلفی درخور تخلفش مقابله میکردند تا اندکی از اعتمادازدست رفته مردم را برمیگرداندند.به امید آنروز.

     
    • استاد فقه دانشکده حقوق مرحوم ایت الله سنگلجی نظرش بر این بود که اگر ارباب رجوعی به مسئولی هدیه ای داد گرفتنش شرعا جایز است و اشکالی ندارد ، مگر اینکه بگوید رشوه است که در این صورت گرفتن آن حرام است . سنگلجی ملای باسوادی بود و بعید میدانم که نظری بی مبنا داده باشد ، چون ظاهر اعمال ملاک است . مسئولین مومن و ولایتمدار جمهوری اسلامی هم اگر کسی بخواهد چند میلیاردی به انان بدهد و بگوید رشوه است خاک بر دهانش می پاشند ، مطمئن باشید وجوهات ماخوذه هدیه است و گردی بر دامن البته پاک مسئولینی که از هفت خوان هسته های گزینش هم گذشته اند نمی نشیند . تمام این وجوهاتی که رد و بدل میشود هدیه است و رد احسان هم معصیت دارد !

       
      • بله ناظر عزیز. بقول قرائتی: روایت داریم که هر کس هدیه رد کند خر است!

         
      • باسلام بر جناب ناظر
        بنده چنین چیری را از سنگلجی نشنیده ام ولی با فرض صحت سوالی که باید از ایشان می شد این بود که آیا اگر آن مسول آن سمت را نداشت باز هم همان هدیه را می گرفت؟!گویا روحانیون اعم از روشنفکر و ….در یک چیز باهم مشترکند و آن مصادره به مطلوب و دوخت کلاه شرعیست!
        پاینده و پیروز باشید

         
  21. درود٫ راستی آقایان نوری زاد و دکتر ملکی اگر هفته اول انقلاب یا
    فتنه ملا ها می گفتم ////// دروغ میگوید٫ یا دجال است با من چکار
    میکرداید؟

     
    • امیرkhاقای عباس من دردوسال او ل انقلاب با دکتر ملکی وگر وهی از دانشگاهیان هفته ای یک جلسه داشتیم که در جهت پیش برد انقلاب بوددر ان جلسه ها بودند کسانی که به ملا ها اعتقاد نداشته ومنبقد بودند ولی اقای دکبر ملکی با دوسبی ومهربانی جواب انتقادشان را میداد

       
  22. ایران دوست واقعی

    توريستى به ايران آمد.
    ديد عده ای از مردم در مسجد غذا ميخورند،
    پرسيد: مگر مسجد جاى نماز نيست؟ گفتند: نماز را در دانشگاه تهران ميخوانيم! پرسيد: مگر دانشگاه محل روشنفكران نيست؟ گفتند روشنفكران در زندان هستند! پرسيد: مگر زندان جاى دزدان نيست؟ گفتند: نه دزدان به امور ملت رسیدگی ميكنند!

     
  23. مازیار وطن‌پرست

    از مرحوم بروجردی نقل شده:

    «من هر که را پشت سرم غیبت کند می‌بخشم، مگر طلبه‌ها را. چون طلبه قبل از غیبت کردن پشت سر کسی اول ثابت می‌کند او فاسق است و غیبت کردن پشت سرش اشکالی ندارد!»

     
    • این نقل نمی تواند صحیح باشد ،زیرا مرحوم آیت الله العظمی بروجردی طاب ثراه بعنوان یک فقیه والامقام و مرجع تقلید ،بخوبی واقف بودند که صرف فسق و فاسق بودن ،سبب جواز غیبت پشت سر فاسق نیست ،و آنچه که از استثنائات حرمت غیبت محسوب می شود “تجاهر و تظاهر به فسق” است نه اصل فسق و فاسق بودن.
      ضمنا جای سوال دارد که ارتباط این مطلب مخدوش و ناشی از عدم آشنائی به مسائل فقهی ،با این پست کوتاه جناب نوریزاد چه بود که اینجا درج شد؟!

       
  24. سلام،

    بنازم به این مقاومت. اما حیف است این زندگی ناگفته بماند دست کم دریک وبلاگ. وبلاگ من حاضر است خاطرات ایشان را بی هیچ کم و کاستی منتشر کند.

     
  25. من رئیسم!!

    من رئیس بانک هستم. حقوق صد میلیونی می‌گیرم تا سیستمی طراحی کنم که تو برای ده میلیون وام صد بار بیایی و بروی.

    من رئيس بيمه هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم تا صدها داروي ضروري و گران قيمت را از فهرست بيمه حذف كنم.

    من رئيس امور بازنشستگان هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم تا چند ميليون پاداش بازنشستگان را صدها روز به تأخير بيندازم.

    من رئيس امور استخدامي هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم تا با ترفندهاي مختلف مانع استخدام جوانان متخصص بشوم.

    من رئيس بيمه كارگران هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم تا حق بيمه ميليون‌ها كارگر را در بازي‌هاي اداري گم‌وگور كنم.

    من رئيس خودرو‌سازي‌ هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم تا خودروي 6ميليوني را به قيمت 30 ميليون به ميليون‌ها نفر قالب كنم.

    من رئيس رسانه‌ها و خبرگزاري‌ها و تبليغات هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم تا ده‌ها ميليون نفر را قانع كنم كه مي‌شود با حقوق يك ميليوني هم زندگي كرد.

    من رئيس اقتصاد هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم تا برنامه‌هايي طراحي كنم كه چند ميليون نفر هميشه هشت‌شان گروي نه‌شان باشد.

    من رئيس مسكن‌سازي‌ انبوه هستمزهیرمعصوميليوني مي‌گيرم تا بدترين ساختمان را در بدترين منطقه با كمترين امكانات به بالاترين قيمت به صد‌ها هزار نفر قالب كنم.

    من رئيس امور اداري هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم تا ترفندهايي بسازم كه صدها هزار نفر براي ساده‌ترين كار اداري ميليون‌ها برگ كپي و مدرك بياورند و صدها ساعت در راهروهاي ادارات سرگردان بشوند.

    من رئيس محيط‌زيست و مراتع ملي هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم تا كوه‌ها و جنگل‌ها و مراتع به شهرك و كارخانه و ويلا بدل بشوند.

    من رئيس بيمارستان هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم تا براي پرستاري از بيمار به جاي استخدام پرستار متخصص، همراهان بيمار را وادار به‌كار كنم.

    من رئيس كنكور بازي و آزمون‌سازي‌ هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم تا ميليون‌ها جوان را سرگرم تست و رتبه و كارنامه كنم و گردش مالي نجومي تجارت كنكور را رونق ببخشم.

    من رئيس ورزش هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم تا ميلياردهاتومان بودجه دولتي ورزش به جيب دلال‌ها و كارچاق‌كن‌ها برود.

    من رئيس داروي مملكت هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم، تا داروخانه دار به تو بگويد دارو نداريم و برو از دلال دارو بخر.

    من رئيس دانشگاه‌هاي مملكت هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم تا دانشجو و استاد، مقاله و پايان‌نامه خريد و فروش كنند.

    من رئيس جراحي هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم تا فرمي را طراحي كنم كه تو هنگام جراحي عزيزانت تعهد بدهي كه اگر زير عمل بلايي سر بيمارت آمد اعتراض نكني كه هيچ! تشكر هم بكني.

    من رئيس قانون كار و بيمه هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم تا با ظرافت تمام، سيستمي را طراحي كنم كه تو و فرزندانت سال‌ها كار كنيد و قراردادي و موقت باشيد و حق بيمه و بازنشستگي نداشته باشيد.

    من رئيس مادرزاد هستم. حقوق صد ميليوني مي‌گيرم تا بگويم كه براي اداي تكليف و شوق خدمت به ارزش‌هاي انقلاب، رئيس شده‌ام و فرزندان من و تمام بستگان سببي و نسبي من هم براي اداي تكليف (حتي پيش از رسيدن به سن تكليف) رئيس خواهند بود. فرزندان مردم هم فعلا بيكار بچرخند و صبر كنند تا از اين شرايط خطير و برهه حساس بگذريم، بعد بيايند در آزمون‌هاي استخدامي ثبت نام كنند ببينيم تقديرشان چيست؟

     
    • اقای ناشناس باز نشسته بیچاره پاداشش کجا بود که بدهند یاندهند مبلغ ترمیم سالیانه هم با تءاخیر واریز میشود کما اینکه ترمیم حقوق امسال که 12 در صد هست هنوز پرداخت نشده

       
  26. سخنرانی دانشجویان و شکوه آنها از این حکومت و جواب رهبر و خنده دانشجویان و عوض کردن حرف خود

    https://www.youtube.com/watch?v=OrJLjLc8dnU
    دانشجویان – محمد آهنگران – علی رضا احمدی – فاطمه سادات ضرابی -حسین زینعلیان بروجنی و محمدعلی کامفیروزی

     
  27. سلام. سيامكم. ممدجان دوباره داري با من بازي مي‌كني‌ها، داري بازي مي‌كني‌ها، بازي مي‌كني‌ها!
    ممدجان با من بازي نكن. دارم مي‌گم با من بازي نكن. ببين من اعصاب ندارم يه وقت ديدي يه بد و بلايي سر خودم آوردم، بي‌سيامك مي‌شي به خاك سياه مي‌شيني‌ها! با من بازي نكن ممدجان!
    اي خدا! اي خدا! سيامكو بكش از دست ممد نوري‌زاد خلاصش كن! اين خدا! سيامكو بكش از دست اين آدم بازيگر خلاصش كن! اي خدا! سيامكو بكش از دست اين سانسورچي خلاصش كن!
    باز دوباره منو سانسور كردي؟ باز دوباره مي‌خواي با من بازي كني؟
    دو روزه كه مطلب منو نزدي؟ چرا؟ مگه دوباره چي گفته بودم كه سانسورش كردي؟
    آره مي‌دونم. مي‌خواي باهام بازي كني؟ مي‌خواي رو سياهم كني! مي‌خواي كاري كني كه ديگه نتونم تو چشماي هيچ كدوم از هموندان و دوستان و عزيزان و نورچشمانم نگاه كنم. مي‌خواي كاري كني كه همه بگن سيامك ديونه شده، حرفهاي بي‌اساس مي‌زنه. آره مي‌دونم. دستت رو خوندم. دوباره داري نيرنگ مي‌كني!
    مطلب منو نيگر مي‌داري و نمي‌زني تا من برات بنويسم چرا سانسورم كردي. بعد كه نوشتم و فرستادم، اونوقت هم اون مطلب قبلي رو مي‌زني هم اين مطلب الانو. بعد چي مي‌شه؟ هموني مي‌شه كه تا حالا يكي دو بار شده.
    اي خدا! چرا سيامكو نمي‌كشي ا ينقدر از دست اين ممد نوري‌زاد عذاب نكشه؟ اي خدا سيامك اين زندگي رو مي‌خواد چيكار؟
    اي خدا ! اگه خيال نداري سيامكو بكشي، پس لااقل يه عقل و انصافي به اين ممد نوري‌زاد بده كه اين طوري منو آزار و اذيت نكنه! اينجوري حيله‌گري نكنه! اين جوري با آبروي سيامك بازي نكنه!
    ممدجان! با من بازي نكن!
    با من بازي نكن، ممدجان!
    قصد جانم را كرده‌اي آيا!

     
    • فکر می کنم بهترین جواب به آقای سیامک که اوضاع مشاعرش مرتب خرابتر میشود اینست که نه رتبه بدهیم به او ،و نه جوابی ؛ یعنی بایکوت کامل !

       
    • ناز بشی تو سیا!

       
    • سیامک.. سیامک…….سی.. ا.. م “ک”
      برادر مکتبی و ولایت مدار… این رسمش نیست…. دیدی حالا دوسمون نداری

      اخه این چیه نوشتی:‌ ” اي خدا! اي خدا! سيامكو بكش از دست ممد نوري‌زاد خلاصش كن! اين خدا! سيامكو بكش …!”

      این همه کولی بازی واسه چی؟…. سیامک ..برادر.. کمی ظرفیت داشته باش عزیز جان ….با این طرز فکر و نوشتار نوع بچهای “کلاس اپ پلی” شما فقط بیشتر تو مردابی که خودت ساختی غرق خواهید شد.

      شما اینجا یک جو معرفت و عزت نفس نشون بده ..و دوستان یک خروارشو برات رو خواهند کرد .

      خودت را تا این سطح پایین نبر عزیز

       
  28. درود بر نوریزاد جوانمرد و انسان و ایراندوست که از چنین بزگواری یاد می کنی!نوریزاد عزیز در هر اجتماعی انسانهایی هستند که همچون ستونهای استواری به فانوس دریایی برای مردم آن اجتماع می مانند.چنین انسانهایی اگر اشتباهی هم نمایند با گشاده رویی و بدون پیچیده گی به اشتباهات خود اعتراف کرده و طلب بخشش می نمایند.چنین انسانهایی را صاحبان قدرت نه توان خریدن دارند و توان از بین بردن بخاط هزینه های سنگینی که برایشان دارد.اینها راهنمای مردم بخصوص نسل جوانند.استوار همچون کوه و روان و روشن و با صداقتی وصف ناپذیر.محمد ملکی برای ایرانیان چنین ستونی با فانوس دریاییست!و خودشما نیز!درود بر استاد ملکی و سپاس از تقدیر صادقانه و درست تان از این همسنگر و بزرگمرد!

     
  29. امام جمعه اصفهان گفت اسید پاشی به دستور رهبر انجام شده

    https://www.youtube.com/watch?v=XYhux4ieOpI

     
  30. ایران دوست واقعی

    يادم مياد پدرم مى گفت: قاسم جان ميدونى چرا ميگن سگ نجس و حرام است و چرا ميگفتن اگر در خانه اى سگ باشد تا هفت تا خانه از چپ و راست و پس و پيش نمازشان قبول نيست؟!
    گفتم: نه
    گفت: براى اينکه يک عده دزد و يک عده بدناموس اگر خواستن يواشکى در تاريکى شب غلطى بکنند با خيال راحت از در و ديوار مردم بالا برن، چرا نگفتن گربه نجس است، چون گربه واق واق نمى کنه، ميو ميو ميکنه اونم براى جفتش نه براى صاحب خانه!

    پدرم مى گفت: ميدونى چرا ميگن اگه توى خونه اى سه تار باشه تا چهل تا خونه نمازشون قبول نميشه؟!
    گفتم: نه
    گفت: براى اينکه کسى که سه تار نواز باشه مردم دورش جمع ميشن و به سخن و اشعار بزرگان و… گوش ميدن و روشن و آگاه ميشن اينطورى بساط عده اى جمع ميشه و مردم ميرن طرف شادى و شعور نه طرف گريه و خرافات!!

    پدرم مى گفت: ميدونى چرا ميگن توى خرابه ها جن هست و کسى جرأت نميکنه پا بذاره اونجا؟!
    گفتم: نه
    گفت:
    براى اينکه عده اى زرنگ، گند و کثافتکارى هاشون رو اونجا انجام ميدن و اگه مردم بفهمن ديگه جاى دنجى براى پنهون کارى هاشون ندارن!

    پدرم مى گفت: شنيدى چرا ميگن توى بيابون ها بخصوص توى قنات ها صداى عروسى جن ها مياد و مردم جرأت نمى کنن شب برن بيابون و به باغاشون سر بزنن؟ گفتم: حدس مى زنم
    گفت: ها باريک الله
    واسه اينه که عده اى دزد هرچه قدر آب خواستن بفرستن توى زميناشون و از باغ مردم هم هرچى دلشون خواست کش برن

    پدرم گفت: ميدونى چرا تلگراف و تلفن و اينترنت و دوچرخه و راديو و تلويزيون و ماهواره و… حرام کردند؟!
    گفتم: نه
    گفت: براى اينه که مردم زودتر خبرها رو بهم منتقل مى کنن و چاخان پاخان عده اى خيلى زود رو ميشه

    پدرم مى گفت: ميدونى چرا ميگن موسيقى حرومه؟
    گفتم: نه
    گفت: چون موسيقى در خدمت عموم مردمه. اگه موسيقى فقط در خدمت اهداف عده اى که ميگن حرومه قرار بگيره اتفاقا از هزاران سخنرانى هم مؤثرتر ميشه و حلال اندر حلال!!

    خدا بيامرز سواد خوندن و نوشتن نداشت اما يه عمر به ريش خيلى ها خنديد و خوشحال از دنيا رفت…

     
  31. نامه منتشر شده حاج آقا ناصر نقويان مشهدی که در كپنهاك پايتخت دانمارك بستری است.

    مهراب عزیز. هنوز در بیمارستانم.
    هر روز در عجبم که این چه سری است که نامسلمانان بی نماز چقدر انسانند و بیشتر در عجبم که چقدر مسلمانان سینه زن و روزه دار در تعریف بی خدایان میگنجند! امروز روز چهارم است بستریم.
    از بدو ورود چهره های خندان دیدم که گویا خدمت به همنوع را وظیفه غایی خود میدانند. این بیمارستان دولتی است با حقوق و دستمزد دولتی. امروز هوا گرمتر از روزهای دیگر بود. سه پرستار حوری صفت در سه ساعت متفاوت و بدون هماهنگی با دو حوله و یک دست لباس چون برف به اتاقم آمدند و گفتند یک دوش شاید تر و تازه ات کند! و اما دکتر…
    دیروز باید سی تی اسکن مغزی میشدم. دکتر خودش آمد و همراه با یک نفر از پورترهای بیمارستان تا اتاق اسکن آمد. بعد موقعی که داروی کنتراست وارد رگها میشد دست من را فشرد و آنجا ماند تا اسکن تمام شد و گفت که بعدا” همراه با جواب اسکن بدیدارم خواهد آمد. تا آخر وقت صبر کردم اما نیامد. حدود ساعت ۱۱ و نیم شب که فشار خون میگرفتند بیدار شدم و دیدم دکتر در حال معاینه است و کلی هم معذرت خواست که بعلت یک بیمار اورژانسی نتوانسته زودتر به قولش وفا کرده و برای صحبت در مورد جواب اسکن به دیدارم بیاید.
    این دکتر فوق تخصص بزرگوار، شش ماهه باردار است و علیرغم مرخصی با حقوق و مزایا که برای زائمان دارد، به مرخصی نرفته است. گفت جواب اسکن هیچ معضلی در مغز نشان نداده. من هم با خوشحالی پرسیدم که آیا میتوانم فردا مرخص شوم؟ اجازه نداد و گفت تا سلامت کامل باید بمانم. اینجا تلوزیون بزرگ نصب است و من از دیدن مسابقات فوتبال جام اروپا محروم نیستم.
    از پنجره اتاق که در طبقه پنجم است بیرون را نگاه میکنم، تا چشم کار میکند سبزی و طراوت و آرامش میبینم. بیمارستان از تمیزی برق میزند و حتی میشود پا برهنه از سرویس دستشویی استفاده کرد. امید، شادی، زندگی، عشق به همنوع از در و دیوار بیمارستان میبارد. دیشب نخ آلارم بالای سرم را کشیدم که بلافاصله پرستار جوانی که اصلیتا” نروژیست، بالای سرم پدیدار شد. معذرت خواستم که نمیتوانم مسواکم را پیدا کنم و خواهش کردم کمکم کند (برای من کمی سخت بود که با وجود الکترودهایی که به سینه و شکمم وصل بود خم و راست شوم) لبخندی زد و رفت. فکر کردم که از خواهشم رنجیده، اما باز خوشحال شدم از اینکه حداقل به من خارجی چیزی نگفت و رفت. اما چند دقیقه بعد با یک مسواک نو و یک خمیردندان برگشت و با لبخند آنها را روی میز من گذاشت. باز هم از فکر ناصوابم شرمنده شدم. گفت که حالا من از تو یک خواهش دارم. گفتم که: از تو به یک اشاره، از ما بسر دویدن، در خدمتم. خواهشش این بود که لطفا” برای کاری که وظیفه اوست، از او معذرت خواهی نکنم!!

    من شرمنده از مسلمانی، شدم آنجا به گوشه ای پنهان!

    عجب! نه ادعایی، نه منتی، نه پزی!

    چهار روز است که دنبال پیدا کردن نقصی در بیمارستانم. به جان عزیزت قاصرم. به جای اينکه از این همه زیبایی و وظیفه شناسی لذت ببرم، چهار روز است که حرص میخورم. چرا ما که میراث داران خرد و تاریخی کهن به درازی تاریخ یونان و روم هستیم و همچنین مدعی مرحمت ائمه اطهار و مفتخر به زیبندگی به گوهر شریف اسلام، اما در مسلمانی به گرد این قوم غیر مسلمان نمیرسیم!!

    بگویم که بی اختیار به یاد مرگ پدر عزیزم افتادم که روزهای آخر زندگیش را در بیمارستان رجایی کرج گذراند. پدر نازنینم در میان نکبت و کثافت بستری بود و به دلیل وضعیت وخیمش اجازه جابجاییش را نمیدادند. چهار ساعت در محوطه حیاط بیمارستان رجایی ایستادم. وقتی دکتر بیرون آمد، سلام دادم که اصلا” جواب نداد. از حال پدرم پرسیدم، از کنارم بدون جواب گذشت و به سمت ساختمان اصلی بیمارستان تند قدم زد.
    مجبور شدم در حال سٶال از او کنارش مثل یک پادو بدوم. گفت غروب بیا مطب در چهارراه طالقانی. گفتم چشم. غروب رفتم مطب دکتر و به منشی گفتم. گفت باید ویزیت بدهید که البته دادم و بعد هم زیر میزی به خود دکتر دادم، یعنی خودش خواست و آخر هم به علت سهل انگاری کادر پزشکی، پدر نازنینم فوت شد و پزشکی قانونی هم آن را علیرغم شکایت من و اسناد انکار ناپذیر، نادیده گرفت.

    مهراب عزیزم، در دوگانگی عجیبی مانده ام. آیا خدا اینجا نیست؟ آیا به واقع این قوم، برگزیدگان خدا نیستند؟ آیا ما واقعا” اهل بهشتیم یا فقط اینچنین تصور میکنیم؟ آیا بعد از مرگ، ما را بلافاصله راهی دورخ نخواهند کرد و این قوم را راهی بهشت؟ اینجا هیچ زنی حجاب ندارد اما هیچ مردی هم به خود اجازه نمی دهد که نگاه چپ به یک زن بکند. مگر اینکه خود زن نیز بخواهد که رابطه ای ایجاد شود و بگویم که آنچه که من دیده ام، اینجا روابط جز بر پایه عشق نیست. آنچه که ما همیشه جسته ایم و نیافته ایم!

    این همه پاکی مگر می شود؟ نکند اینجا همان بهشت موعود است؟ نمیدانم

     
  32. رفسن جانی: حملات شما سوراخ کردن کشتی نظام است و همه را غرق می کند.
    مش قاسم: حاجی، خودت هم در پروژه سوراخ کردن سهیم بودی. اون روزی که … (سه نقطه از مش قاسم) زاده بیسواد زبون ندون جغله ۲۲ ساله رو فرستادی وزوزارک نفت اداره قراردادهای خارجی ولع پول و رشوه داشتی فکر امروز رو نمیکردی؟ اون روزی که دستور قتل میدادی فکر امروز رو نمیکردی؟ اون روزی که شرکتهای خارجی رو تلکه میکردی فکر امروز رو نمیکردی؟ چشت کور!

     
  33. دکتر ملکی
    در قلب ما هستین استاد

     
  34. حاج عباسک (فامیلش مهم نیست از این مفتخورهای بیسواد توی دم دستگاه اخوندا زیاده همهشون هم سر و ته یه کرباسچی هستن) مدیرک دفترک مطالعات و تدوین تاریخ ایران (شما بخون یه چیز دیگه) با ارائه راهکاری برای مقابله حمایت غربی‌ها از گروهک‌های تروریستی به ویژه سازمان منافقین و داعش گفت: جمهوری اسلامی ایران برای مقابله با این بازی غربی‌ها باید گروه‌های مخالف فعال در آمریکا، انگلیس و فرانسه را شناسایی و علاوه بر حمایت از آن‌ها، این موضوع را رسما اعلام کند.
    مش قاسم: ای نادان، توی کشورهای دمکراسی راه واسه مخالفت با هر برنامه و سیاست قانونا آزاده. همه جا که مثل حکومت اسلامی نیست که لازم باشه با زور سپاهک و بسیجک حکومت کنن. ۱۷ ملیون انگلیسی رای به خروج از جامعه اروپا دادن آب از آب تکون نخورد. اون “گروه‌های مخالف” که تو صحبت ازشون میکنی بهشون میگن به مشت تروریست، مثل خودت و همپلکیات. همچین شکری بخوری همچین توی سر و کله ت میزنن که دیگه پا نشی. بزا دم کوزه آبشو بخور!

     
  35. سردارک شکست خورده: پیام ما به آل سعود از امروز این است که ما دیر خشمگین می‌شویم ولی اگر خشمگین شویم آثاری از آل سعود روی زمین باقی نخواهیم گذاشت.
    مش قاسم: برو پی کارت عمو! از این زارت و زورتا به صدام هم میگفتی. به کجا رسیدی؟ اولا، اگه ماهیت حکومت اسلامی ایران مثل آدم بود سعودی که سهله، هیچ حکومتی در دنیا جرات همچین کارا و حرفها رو نداشت. دوما، اون دفعه که شیش سال کشش دادی چه شیکری خوردی که این دفعه دوباره میخوای بخوری ای سردارک شکست خورده؟ تو خیال میکنی ملت میاد دوباره بچهاشون رو بده دست تو که با ندانم کاری به کشتنشون بدی؟ سوما، همونایی که برجام رو به … (سه نقطه از مش قاسم، واسه گل روی آقای نوریزاد) مرشدت فرو کردن دوباره یه چیز دیگه به سه نقطه ش فرو میکنن. تو هم پالکیات تنها هنرتون زدن توی سر و کله زن و بچه مردم توی خیابونای ایرانه. بیش از این کاری از دستتون بر نمیاد ای ابله!

     
  36. دوست ناشناسی ذیل اکنون در خانه ام نقدی بر نوشتار کورس وارد کرده است که مرا بر آن داشت چند سطری پیرامون آن بنگارم. دوست گرامی نحوه استدلال شما مرا به یاد کسانی می اندازد که در صدد اثبات غیر الهی بودن قرآن اند. آری اینان اگر بتوانند یک ایراد هر چند جزیی در قرآن بیابند می توانند مدعی شوند به هدف خود رسیده اند چرا که قرآن خود مدعی الهی بودن و در نتیجه بی عیب و نقص بودن است. چنین استدلالی در باب اظهارات کورس بی نتیجه است چرا؟ کورس مدعی اتصال به وحی و پیامبری نیست و نوشته هایش هم هرگز نمی تواند عاری از نقص باشد. کسی اگر ایرادی در نوشته های کورس بیابد وی را مدیون خود کرده است. اگر یک ایراد باشد وی یک بار مدیون است و اگر صد ایراد باشد صد بار.
    دوست گرامی از شما که اهل مطالعه اید انتظار می رود به جای “عیب جویی” وارد یک گفت و گوی سازنده با کورس شوید. این که بورکهارت فلسفه تاریخ داشته یا خیر اصل نیست. این که کورس نظرات خود را از چه منابعی به دست آورده هم اصل نیست. اصلا ممکن است همه ریشه ها را در خواب دیده باشد. کورس تلاش سترگی را آغاز کرده تا به چند سوال اساسی پاسخ شایسته دهد. چطور شد که ما از کاروان تمدن بشری عقب ماندیم؟ چه چیز باعث پیشرفت دنیای متمدن شد؟ مدرنیت چیست و چگونه می توان به آن دست یافت؟
    این ها سوال هایی است که ما ایرانیان را دست کم از دوران مشروطه به این طرف به خود مشغول کرده است. حال این گوی و این میدان. شما که اهل مطالعه اید مهر ورزی کنید گوشه ای از کار را بر عهده گیرید. هر اندازه هم که توانستید کاستی های “ریشه ها” را به کورس گوشزد کنید. من به شخصه از شما بسیار ممنون و متشکر خواهم شد.

     
  37. با سلام و درودهاي گرم و پرمهر و با آرزوي سلامتي و تندرستي
    گفت و گوي راديو ندا با يكي از كارگران بازنشسته در ايران پيرامون فيش هاي حقوقي نجومي مديران و مسئولان نظام. و سخنان شنيدني او پيرامون اين فساد و تباهي در جمهوري اسلامي.

    http://radio-neda.blogspot.com/2016/07/blog-post_11.html

     
  38. جناب آقای سید حسن قاضی‌زاده هاشمی وزیر محترم بهداشت . درمان . و آموزش پزشکی
    این نامه اختصاصا برای شما نوشته میشود چون احتمال میدهم گوش شنوایی در شما باشد .چون جای دیگری سراغ ندارم که حرفم را بگوش شما برسانم
    آیا در این 37 سال بعد از انقلاب تا بحال شده پزشکی خاطی را که بدلیل سهل انگاری چه به قصد / چه به سهو موجب کشته شدن یا نقص عضو یا بهر دلیل دیگر برای شهر وندان شده اند . سازمان نظام پزشکی اقدام به محاکمه و لغو پروانه کار آنان کند.؟
    در این 37 سال اینهمه پزشک خاطی و بی وجدان که اگر سازمان نظام پزشکی اقدام به جمع آوری آنها میکرد سر به صد ها شاید هزاران نفر میشد یک نفر آنها را بمردم معرفی کرده است ؟. خواهشندم بما مردم جواب دهید . این دکتر احمد میر که بسادگی موجب کشته شدن هنرمند نام آور کشورمان شده است . چرا وی را محاکمه نمی کنید و بمردم اطلاع نمی دهید . ؟ چرا ماجرای آن بچه ( صدرا ) بفراموشی سپرده شده است . و پزشکش بکار خود در بیمارستان ادامه می دهد . ؟
    اگر ما بخواهیم از این جمعیت 85 میلیونی ایران 10 نفر ایرانی را بیابیم که برای ایرانیان در جهان آبرویی خریده اند . و نام ایران را در جهان پر آوازه کرده اند نام ببریم . یکی از آنها مرحوم کیا رستمی می باشد . آیا بسادگی می خواهید .پزشک او را رها کنید . یعنی در این 37 سال یک پزشک متخلف در این مملکت پیدا نشده تا بخاطر تخلفش به محاکمه کشیده شود ؟؟؟؟؟؟؟؟
    خواهش می کنم بما جواب دهید . !!!!

     
  39. جناب نوری زاد باسلام خدمت شما و آرزوی بهبودی هر چه سریعتر جنابعالی ٬ پدر من ۵۶ سال قبل به بیماری سل مبتلا بود در آن زمان که علم پزشکی به اندازه امروز پیشرفت نکرده بود با آزمایشی ساده از روی خلط تشخیص داده میشد که شخص به بیماری سل مبتلا هست یا خیر بنظر من بدون تشخیص بیماری خوردن داروی سل انسان را ضعیف و در مقابل سایر بیماری ها با مشکل مواجه می کند بهتر است به پزشک حاذق دیگری مراجعه کنید تا با مشکل مواجه نشوید سلامت و پایدار باشید

     
  40. تقاضای ملت ایران از کارگردان سریال معمای شاه

    لطفا این معماها رو هم بسازید

    1 – معمای شهرام جزایری

    2 – معمای مهدی هاشمی

    3 – معمای تیم اختلاس 3 هزار میلیاردی

    4 – معمای انتخابات 88

    5 – معمای رد صلاحیت های 94

    6 – معمای زمین خواری های ورامین و شمال

    7 – معمای زندان کهریزک

    8 – معمای پول های بلوکه شده ای که پس از آزادی به ایران برنگشتن

    9 – معمای بابک زنجانی

    10 – معمای حمایت از حمله به سفارت انگلیس و محکوم کردن حمله به سفارت عربستان

    11 – معمای حادثه فرودگاه جده و حادثه منا

    12 – معمای تضعیف کردن ارتش بعد از انقلاب

    14 – معمای هفت تیر کشی محمود کریمی

    15 – معمای ازدواج های فامیلی سران مملکت

    16 – معمای حصر کروبی و موسوی

    17 – معمای رد صلاحیت سید حسن خمینی

    18 – معمای بودجه بسیج

    19 – معمای بودجه اختصاصی به فلسطین . لبنان . سوریه و عراق

    20-معمای چگونه معاون اول رییس جمهور یک کشور بیش از 990 هزارمیلیارد سرمایه مردم رو بالا می کشد

    21-معمای چک اقای مرتضوی

    22-معمای دادن 40 درصد دریا خزر به روسیه

    23-معمای چگونه با ارزش ترین پول خاورمیانه به بی ارزش ترین پول تبدیل شد

    4-معمای چگونه پاسپورت ایرانی که مجاز به ورود به 72 کشور دنیا بود بعد از انقلاب در سال 2013 بی اعتبارترین پاسپورت جهان شد……

    25-معمای این همه جوان تحصیل کرده بیکار این همه جوان معتاد این همه مشکلات اقتصادی این همه اختلاس این همه دروغ این همه دزدی

    و کلی معمای دیگر

     
  41. درود بر شما و آقای ملکی بزرگوار و تمامی انسانهای آزاده.
    خاطرات صفر خان( صفر قهرمانیان) را توصیه می کنم ، ایشان ۳۲ سال در زندانهای ایران تا۱۳۵۷ زندانی بوده اند .

     
  42. ريشه ها ٣٩٤( قسمت ٣٩٣ ذيل پست قبلى )
    فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <… زمين و آسمان حافظ ٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب: چندين قرن خرد سوزى : مدينه سازان افلاتونى يك مناظره شگفت انگيز :رازى از نگرِ ديگران: : پيكارى ديرپا و پر افت و خيز ميان پاپ ها و شاهان نخست در ايتاليا و سپس در فرانسه و كشورهاى ديگر در اروپاى غربى از يكسو و دگرديسى برخى از پاپ ها به هيئت شاهانى قدرتمند از سوى ديگر همچون تقديرى ناگزير بود در افشاى سرشت قدرت سياسى و ناهمسازى آن با قدرتى صرفاً دينى و اخلاقى . اين تصور كه نوزايى نخست از نزاع دين و ضد دين آغاز مى شود ، دست كم تا اوايل سده شانزدهم به هيچ وجه واقعيت ندارد، ليك نه امروز در ايران ، بل حكومت دينى در تمامى تاريخ هر گاه كه تهديد شده است ، با هدف حفظ نظام سياسى خود به هر وسيله اى چنگ زده است و اين توسل به وسايل اخلاقى و نا اخلاقى ، دينى و ضد دينى ، دروغ يا راست ، براى حفظ نظامى كه تزوير و ريا پيامدِ محتومِ تعارض درونى آن است ، در تمامى تاريخ تكرار شده است. همواره ، بدون استثنا ، فارغ از سليقه ذهنى ما، و به شهادت رخداد ها نه فقط پاپ ها و خليفه ها بل حتى بسيارى از سلاطين و شاهان ، براى دفع خطر دشمنانِ قدرت خودشان ، در هموندان فرهنگ يا همان عامه مردم ، اين هراس را افكنده اند كه بدون شاه يا خليفه يا پاپ دين پناه ، دشمنان دين و آيين و ناموس و قاموس شما را بر باد خواهند داد، و اعتقادات دينى را ريشه كن خواهند كرد. حكومت كردن با ارعاب سرشت همه استبداد ها بوده است ، ليك مسئله انديشيدنى تر چگونگى سامان دهى ارعاب است. شالودهِ فرهنگ ها تعلقات و اعتقادات موروثى عامه است . اين هسته سخت فرهنگ ، حتى اگر هسته اى اسطوره اى و خيالى باشد ، آثارى دارد نه فقط ذهنى كه همچنين عينى و واقعى . هيچ حكومتى نمى تواند اين هسته سخت را كه در شيوه هستى اجتماعى ظهور دارد ، از بيخ و بن فروپاشد . فهم اين تز نياز به ديد تاريخى دارد . انكار نمى توان كرد كه حزب كمونيست شوروى ، با همه پروژه هاى آموزشى و تربيتى يا سيستم پداگوژىِ دامن گسترى كه به اجرا در آورد ، در ريشه كنى روح مسيحيت ارتودوكس روسى ناكام ماند. كمونيست هاى روسى ماهواً به شيوه حكومتى دينى عمل مى كردند. در شوروى سابق ، دينى نو ، كتاب مقدسى نو ، آخرالزمانى نو ، دستگاه مرتد كشى و تفتيش عقايد به شيوه مدرن ، كنترل تمامت خواهانه اذهان و بدن ها و شاخص هاى ديگر از نگر ساختارين متناظر بودند با نمونه هاى آنجهانى شان در همان حكومت دينى كليسا. با اين تفاوت كه دين نو كمونيست ها در فرهنگ روسى سرچشمه نداشت و كمونيست ها متوليان دستگاه حقيقتى بودند غير از دستگاه حقيقتى كه پايه فرهنگ ارتودوكس روسى بود. دگرگشت هاى فرهنگى نوزايى در ايتالياى سده چهاردهم و پانزدهم تا همين امروز ، هر گز ملازم با دين ستيزى به معناى الحاد نبوده اند . دولت ملى ، دولت ـ ملت ، اومانيسم ، خودسالارى فكرى و هنرى ، دموكراسى ، فضاى عمومى آزاد ، آزادانديشى ، جهت گيرى علم به سوى ابزار سازى و كاربرد و ديگر آثار رنسانس تعاريفى دارند برآمده از رخداد ها. دين ستيزى و الحاد در تنقيح مناط اين تعاريف داخل شدنى نيست . انديشمندى كه مى خواهد با خرد خودآيين خويش از نو به باورهاى موروثى اش فكر كند ، پيشاپيش نه خداباور است ، نه بيخدا و نه اگنوستيست ( ندانم گرا) ، ليك نتيجه انديشه او ممكن است يكى از اين سه باور باشد . او در نهايت مى تواند گفت كه اين باور هرچه هست حاصل ترس و تقليد و عادت و خرافه گرايى موروثى نيست آنچه مناط فرهنگ نوزايى است آزادانديشى و استقلال فكرى است نه نتايج آن . شهرياران مال اندوز و قدرت طلب و جبار نيز در سده هاى ١٣ و ١٤ ميلادى مى كوشيدند نقاب ديندارى به چهره زنند و حتى مرتد كشى كنند. اتهام دين ستيزى به انسان مدارى همواره وسيله حفظ قدرت سياسى بوده است . موج سوارى بر فرهنگ و ترسانيدن مردم از كفر و دين ستيزى دشمن همان قدر وسيله حفظ قدرت بوده است كه ديندارى حاكمان دينى. اما در نزاع بر سر قدرت تا سده شانزدهم دين ستيزى انگى بوده است پوپوليستى كه كليسا بر دشمنانش مى زده است. كتاب تمدن رنسانس در ايتاليا و نيز پيشگفتار ماكس لرنر بر ترجمه انگليسى شهريار ماكياوللى كه داريوش آشورى نيز به پارسى ترجمه اش كرده است ، تنها دو منبع از منابع بسيار اند كه از پيكار دير پا و پر افت و خيز شاهان و پاپها بر سر تصاحب قدرت و خزانه و ارتش از سده سيزده تا اوايل سده شانزدهم خبر مى دهند. از سوى ديگر ، كاردينال مديچى در آخرين سال هاى عمر ماكياوللى در حالى كه شاهانه قدرت مى راند ، به مقام پاپى نيز دست يافت . گوييا اين پيكار ، همه سر ، بر سر قدرت سياسى بود ، نه بر سر دين و ضد دين .اين تجربه يك چيز كم داشت : فرد يا افرادى كه به رخداد هاى حيطهِ قدرت انديشه كنند. پرده هاى فريبنده و مزين به جلوه هاى دين و اخلاق و حكمت و موهبت هاى قدسى را از چهره جباران خودكامه براندازند، و با تأمل در رخداد هاى به اين يافته تكان دهنده برسند كه گرچه تا آن زمان ، حكومت ها ، از هر نوعى ، اكثراً بر مدار خودكامگى و حفظ قدرت چرخيده اند ، حاكم هاى نايب خدايى خودكامه ترين حاكم ها بوده اند. حكومت دينى قرن ها مرز خودپرستى و خداپرستى را چندان مغشوش و تميز ناپذير كرده بود كه خودپرست ترين حاكمان بتوانند خداپرست ترين حاكمان جلوه كنند.در قرون وسطى ، چه در غرب و چه در شرق، آميختگىِ دو نوع رابطه خدايگانى و بندگى در مناسبات استبداد شكافى در اذهان هوشمندان پديد مى آورد؛ يكى رابطه بندگان با خدا و دو ديگر رابطه بندگان با حاكم . مى توان گمانه زد كه شاكله اعتقادى بسيارى از اهل عرفان در اصل جدا كردن رابطه با خدا به مثابه عشق به زيبايىِ بكمال از رابطه با حاكم به مثابه بندگى زشتكاران بوده باشد ، گرچه بسيارى از شاهان عالم معنا كه از قضا از سوى اهل خانقاه لقب شاه مى گرفتند دگر بار با شاهان دنيا همدست و همداستان شدند. تصادفى نيست كه حافظ از دام حقه صوفيان و نيز از صوفيانى كه در ركاب تيمور لنگ آدم مى كشتند شكوه كرده است . يك نمونه عالى از مؤمنان راستين در تاريخ مسيحيت سن فرانسيس آسيزى است كه در اوايل سده ١٣ ميلادى همچون سيدر تاى هندى و ابراهيم ادهم زندگى آسوده و ثروت پدرى را ترك مى كند ، جامه فقر مى پوشد ، به فرموده مسيح به هر موجودى ، حتى جزاميان عشق مى ورزد و مى كوشد تا چون پرندگان زندگى كند . او از نگر سرشارى از عشق و شعر و شادمانى در ميان قديسان يگانه و دوست داشتنى ترين است. به قول خودمان ، هنوز كفنش خشك نشده بود كه مريدان بلافصل او خود را غرقه در تجمل دستگاه پاپ كردند ، در خدمت نايب خدا ، " بى جرم و بى جنايت " سر ها بريدند و از سفاك ترين شكنجه گران دستگاه تفتيش عقايد گشتند . ( بنگر به تاريخ فلسفه غرب ، برتراند راسل ، ج٢، پايان فصل ١٢). رابطه با خدا بدينسان همدوش رابطه با خودكامه مى گردد، مرز خدابندگى و سلطان بندگى خاكسترى مى شود ، بندگى خدا با بندگى شاهخدا همقران مى گردد ، ستايش خدا و شاهخدا همسان و همرديف مى شود. در تمامى تاريخ استبدادى كه مشروعيت خود را از بالا كسب مى كند، تشخيص امر خدا و شاهخدا و شارعان مأجور شده اش چندان دشوار مى گردد كه براى آن علومى اختراع مى شود و عالمانى با ده ها و گاه صدها كتاب. بدينسان عشق به خدا از پرستش جبار يا به قول حافظ حاكمِ " دجال فعلِ ملحد شكل" سر در مى آورد ؛ هم در شرق و هم در غرب . / كجاست صوفى دجال شكل ملحد فعل ــــ بيا بسوز كه مهدى دين پناه آمد /. از حافظ و دانته ، در سده ١٤ ميلادى ، كه سهل است ، از دكارت و هملت و ماكياوللى در سده ١٦ ميلادى نيز چشم نتوان داشت كه در برابر اين استبداد خداشاهى از امكان دموكراسى اى كه حادث نشده بود ، دفاع كنند . اينان همه شهريارى خوب را منجى دوران شهريارى بد مى انگاشتند. اينان، همگى ، مشكل را در اصلاح يا تغيير رآس هرم قدرت مى دانستند نه سر و ته كردنِ حاكم سالارى به مردم سالارى، حال آنكه از افق اين زمان تجربه ها و رخداد هاى گذشته بر ما معلوم ساخته است كه مشكل هر نوع استبدادى از ساختار آن است نه از حاكم . مشكل در اشخاص نيست ، بل در نوع رابطه اشخاص است ؛ چه در پايين و چه در بالا . مشكل در رابطه خواجگى و بندگى است كه ريشه عسرت و تنهايى و ستم و حالى است وجودى همچون زندانى بودن و جهان را زندان گونه ديدن . ادبيات فارسى پر است از وصف اين حال و همهنگام راه رهايى را همچون حى ابن يقظان در جهانى ديگر جُستن . گذشتگان حادثات و احوال را به جان مى آزمودند و آزمون وجودى الزاماً به تفكر و خودآگاهى نمى رسد. تعارض سرشت قدرت و حكومت با ديانت در بالا و تعارض صيانت نفس در جهان پربلا با ناگزيرش هاى زيست دنيوى در پايين تعارض هايى بودند ناشى از واقعيت زندگى در همين جهان . از اين تعارضات بنيادى است كه تزوير و ريا ، به عنوان يكى از بنيادى ترين سرشتنماهاى فرهنگ خداشاهى زاده و باليده مى شود . حافظ از آن رو ، هر دم از نو از زهد ريا مى گويد كه در تجربيات وجودى خود آن را با گوشت و پوست خود احساس كرده است . او از آن رو از " صوفى دجال شكلِ ملحد فعل " سخن مى گويد كه جامه تصوف تيمور و همدستانش را با جوى خون و كله منارها در تعارض ديده است. ستم و سركوب در هر زمانى احساس مى شود و شعر ساحتى است براى بيان احساس . حافظ شايد خود نيز مى دانسته كه شكافتن سقف فلك و درانداختن بنيادى نو خيال حوصله بحر پختن است ./ خيال حوصله بحر مى پزم هيهات ــــ چه هاست در سر اين قطره محال انديش /. مولوى شاهى ديگر مى جويد كه شاه دنيوى نيست . شاه آن باشد كه از خود شه بود نى به مخزن ها و لشكر شه شود تا بماند شاهى او سرمدى همچو عز ملك دين احمدى حاكمى كه به اقتضاى سرشت جباريت و استبداد با زور و خونريزى و وحشت پراكنى و ذخاير ماليات هاى ظالمانه و دربارهاى آكنده از عشرت و خون و شهوت و حاتم بخشى به مجيزگويان و لشكريان و كشوريان و مفتشان و دژخيمان ، دوام و قوام مى يابد ، هر قدر نيز كه شر خود را با جامه دين پناهى خير جلوه دهد ، هر قدر نيز سيماى خود را به كمك مورخان مزدور براى آيندگان مطلوب بنماياند ، مردم زمانه اش كه در آثار مورخان غالباً غايب اند ، زخم تازيانه هاى او را كم يا بيش بر پيكر خود احساس كرده اند هرچند به تازيانه ها و زنجيرهاى خود بوسه زده باشند. اين احساس همچون بذرى در خاك روان يك قوم رشد مى كند ؛ بذرِ بينشى دنيا گريز ، مرگ خواه ، تقدير گرا و معتاد به تحمل فرادست و زور به زيردست . دنيا در اين بينش چندان تاريك مى گردد كه اميدى به بهبودش نيست ، ليك مى توان به گذرانى بودنش دل خوش كرد. دنيا خراب آباد و بيدادگاهى مى گردد كه مى توان آن را با شراب و شاهد به چالش طلبيد ، اما چندان نمى ارزد كه در آن به ابداع و ساختن پرداخت . تعارض اين بينش با شور طبيعى زندگى تزوير را همه گير مى كند : مى خور كه شيخ و حافظ و مفتى و محتسب چون نيك بنگرى ، همه تزوير. مى كنند تعارضاتى كه تزوير زدگى را مسرى مى كند، نه سليقه ورزى من است و نه بدون شواهد ، اما بازگفتِ شواهدى كه تا كنون آورده ام ، تكرار مكرر است .در قرون وسطى و حتى امروزه پيكار خونبار بر سر قدرت امرى ناگزير در جهان سياست بوده است ، ليك حاكمان دين پناه از جمله پاپ ها و خلفا بر اين پيكارِ اساساً كثيف رنگ هاى زيباى اخلاقى و عقيدتى مى ماليدند. در جنگ هاى صليبى هر طرف خود را جهادگر و طرف مقابل را كافر مى خواند، ليك جنگ ، جنگ خواست هاى قدرت بود . در پىِ اين جنگ ها در هيچ جا هيچ امر مقدسى ظاهر نشد . پيامد اين جنگ ها در واقعيت چيزى نبود جز : طاعون ، وبا ، تيفوس ، شهرهاى سوخته ، كودكان يتيم شده ، بچه هاى كباب شده ، دختران و زن هايى كه مود تجاوز قرار گرفته بودند ، غارت اموال ، خزاين انباشته از طلا ، آدمخوارى ، وحشت و سكوت خدا . بار ديگر شما را به كتاب جنگ هاى صليبى به روايت اعراب از امين معلوف ارجاع مى دهم . در پى پيكارهاى شهرياران و پاپ ها در سده سيزده تا شانزده ميلادى در ايتاليا ( بنگر به قسمت قبلى ) ، جغد مينروايى لازم بود تا با ديدى خشن و بى مماشات در رخدادهاى انكار ناپذير تأمل كند . پس از قدرت گيرى خاندانِ مديچى به دست پاپ ، ماكياوللى كه سفير توانمند قدرت قبلى بود ، به زندان افتاد ، شكنجه هاى سخت را تاب آورد ، بيگناهى خود را اثبات كرد، آزاد شد اما پس از آزادى از دستگاه قدرت طرد شد. بناگزير در ملك كوچك پدرى اش در نزديكى فلورانس ، گوشه گرفت . در زمان عسرت و تنگدستى كتاب هايى ماندگار نوشت از جمله : شهريار. هربدنامى يا خوشنامى اى كه نوشتن اين كتاب براى نويسنده اش داشته است ، سزاست كه به پاى واقعيت سياسى و حكمرانى مدرن نهاده شود . ماكياوللى كتابى نوشت كه در فرم همانند همه نصيحت الملوك ها بود ، ليك درونمايه اى تازه داشت : پرده براندازى از همه تعارضاتى كه قدرت دينى پنهان شان مى كرد . از قضا يكى از مديچى هاى قدرت طلب به مقام پاپى رسيد ، در حالى كه او و بسيارى از پاپ ها مدت ها بود كه ديانت و اخلاق را به پاى لوازم حفظ قدرت قربانى كرده بودند . ماكياوللى در شهريار مقصد اصلى و مقدم حاكم ايدئال را حفظ قدرت اعلام كرد ، همان سان كه تا زمان خودش در واقعيت نيز حاكمان همين مقصد را داشتند . نگره ماكياوللى از اين حيث كه تنها سياست دنيوى را واقعى مى دانست ، همراستا با نگاه رابينسون كروزو بود . شهريار به رغم برخى از مضمون هاى ضد مردمى ، راه را براى دولت ملى باز كرد. دولت ملى حكومت دينى كليسا را به عنوان ساختار قدرت سياسى برانداخت ، دولت ملى ، اين دستاورد مدرن آيا ضد خود را به صورت انواع جهانى گرايى پرورش داد ؟ اين پرسشى است كه بررسى آن زمانى ديگر مى طلبد . با سپاس بسيار از بردبارى شما

    • جناب نوری زاد درود!
      دکتر ملکی بزرگ مردی است که به محض برملا شدن خدعه ملایان حساب خود را از قدرت طلبی آنان جدا کرد، سختی های بسیاری در راه آزادی کشید و تطمیع نشد، پایمردی او ستودنی است.نام او در تاریخ این مملکت ماندگار و به نیکی یاد خواهدشد.
      لطفااز قول ما به پیر استوار درود و سپاس فراوان هدیه کنید و بگوئید شما دین خود را به انسانیت و هموطنانتان ادا کردید، خوشا بحالتان!

     
     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

83 queries in 1122 seconds.