یک: هنوزغبار زابل با من بود که تنهایی با اتومبیل خودم راه افتادم سمت کرمانشاه. و بی آنکه ذره ای گمان بر اشتباه بًرًم، یک نفس تا زنجان راندم. آنجا بود که دانستم راه را به اشتباه طی کرده ام. من به زنجان رفته بودم چرا؟ دو ماه پیش ترش از تهران تا همدان و از همدان به سنندج رفته و همین راه را برگشته بودم. و پیش ترها، بارها و بارها به کرمانشاه. ذهن من کجا درگیر بود که من بجای جاده ی ساوه، در انتهای جاده ی قزوین و زنجان، کرمانشاه را می جستم؟ برنامه ی سرِ مزار از ساعت شش بود تا هفت. و من چهار ساعت از برنامه جا مانده بودم. بجای ساعت شش، ساعت ده شب رسیدم کرمانشاه. یک راست رفتم منزل آقای دانشور. برادر بزرگتر “کیانوش آسا”. جمعی از یارسان ها آنجا بودند. یارسان ها شاخه ای از دراویش اند که از جانب نظام مقدس هیچگاه به رسمیت شناخته نشده اند. جمعیت شان از هشتصد هزار نفر تا چهار پنج میلیون نفر در تفاوت است. خودشان می گویند ما سومین اقلیت پرجمعیت کشوریم (بعد از سُنّی ها) با بیش از پنج میلیون نفر یارسان که همگی پراکنده و خاموش اند. چرا پراکنده و خاموش اند؟ به این خاطر که به محض شناسایی، از هرکجا اخراج می شوند. هیچ دکتر و مهندسی را – اگر بگویند یارسان هستیم – در هیچ کجا استخدام شان نمی کنند. من – محمد نوری زاد – معتقدم نظام مقدس به این دلیل اینان را به رسمیت نمی شناسد که خودِ نظام مقدس پیشاپیش آمار جمعیت یارسان ها را به اسم خودش(شیعه) بالا کشیده. و اگر بخواهد هویت اینان را برسمیت بشناسد، باید از جمعیت شیعه ی کشور چهار پنج میلیون نفری بکاهد حداقل.
دو: آن روز در کرمانشاه، هفتمین سالروز سفرِ خونین کیانوش بود. کیانوش آسا دانشجوی نخبه ی مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه علم و صنعت تهران از این جماعت یارسان بود که در روز 25 خرداد هشتاد و هشت به تیر مستقیم برادران از پای درآمد. بجز یارسان ها کسی در آن جمع نبود. جز من که از گرد راه رسیده بودم و باید راهِ رفته را باز می گشتم. تا ساعت دوازده نیمه شب نشستیم و از هر در سخن راندیم. بزرگترین مشکل و بزرگتری خواسته یارسان ها همین معلق بودن و خروجشان از تعلیق است. که دوست دارند هویت خود را آشکار کنند اما نظام مقدس به هر بهانه سرکوبشان می کند و حتی بضرب یک فتوای آقای خامنه ای، جماعت یارسان را مشرک و کافر و نجس اعلام شان کرده. یارسان ها از کهن ترین باورهای ایرانیان و از دور دست های تاریخ ایران زمین اند. بعدها با آمدن اسلام، یارسان ها در اطراف امام علی و رسم مردانه ی وی مجتمع می شوند. برخی اینان را علی اللهی می نامند. که خودشان هرگز این تهمت را قبول ندارند. کجا یارسان ها علی را خدا می دانند؟ برای یارسان ها، داشتن سبیل بر صورتِ مردان، مثل داشتنِ ریش بر گونه ی آیت الله ها و آخوندها ضروری و واجب است. زندانبانان سبیل یکی دو زندانیِ یارسان را زده بودند اما اصلاً گمان نمی کردند که بخاطر این کار، قیامتی بپا شود و یکی دو نفر خود را به آتش بکشند حتی!یارسان ها درویش اند. اما پراکنده و بی نظم. دراویش گنابادی اما اتحادشان و انظباطشان افزون تر است. نظام مقدس، دراویش یارسان را متفرق کرده و بین شان اختلاف انداخته سخت. اما به خون غلتیدن کیانوش آسا گویا این جمع متفرق را به خود کشانده در این هفت سال که: قدر خود بدانید و از تفرقه و استحاله بپرهیزید!
سه: آنشب در آن جمع، مادرِ کیانوش و برادران و خواهرانش نیز بودند. مادرِ شلر فرهادی نیز. این شِلِر همان دختری است که برای برنگشتن به زندان اوین، و از ترس برادران اطلاعات و سپاه، با شلیکِ تفنگِ سرپُرِ دکوریِ پدر بزرگ به زندگیِ خود خاتمه می دهد. من با عنوان ” تراژدیِ شلر” نوشته های فراوانی دارم. داستانش را از اینجا بخوانید: http://www.nurizad.info/blog/23545 نیز بر مزار شلر دو دقیقه صحبت کرده ام: https://www.youtube.com/watch?v=FJYioIQgTQI
چهار: نیم ساعت از نیمه شب گذشته بود که راه افتادم سمت تهران. تک و تنها. هماره تلاشم بر این بوده و هست که تنها بروم و تنها باز آیم. چرا؟ مبادا بخاطر همراهی با من یکی دیگر آسیب ببیند همینجوری! در میانه های راه، اتومبیلم را کنار کشاندم و نیمساعتی چشم بر هم نهادم. گاه جلوی آینه می ایستم و از خود می پرسم: خیلی جوانی نمی کنی پیرمرد!؟ از این گوشه ی کشور به گوشه ای دیگر، از این شهر به شهری دیگر، از اینجا به آنجا؟ و بخویش پاسخ می دهم: تو نه تنهایی و نه پیر و کهنسال. در بازوان تو و در پاهای تو و در چشمان تو زور و توان و شوق و امید جوان های بسیاری نهفته است. راستش را بخواهید در آن شبانه ی راه، احساس کردم کیانوش آسا در کنارم نشسته و با من گپ می زند. و در صندلی پشت سرم، ستار بهشتی و مصطفی کریم بیگی و امیر ارشد تاجمیر و صدها و هزارها زن و مرد و جوان و نوجوان ناکام و غرق خون نشسته اند تا یک به یک با ما سخن بگویند و از ما بخواهند به خون شان بی تفاوت نباشیم. اتومبیل من همیشه از حس حضورِ این عزیزان سرشار است. و چه مسافرانِ زنده و سرشناسی! ما مگر می گذاریم این خون ها هدر شوند؟ زورِ بازوی مادرِ ستار بهشتی یک طرف، موشک های شهاب سپاه و هیمنه ی بیت رهبری و هست و نیست بسیجی ها و حزب اللهیان در طرف دیگر! بله، خون مظلوم ستار اینگونه بازوان نازک مادرش را به کهکشانی از قدرت ازلی بند کرده است. هرکه حریف این مادر و آه های سوزان وی است پای در میان گذارد!
سایت: nurizad.info فیس بوک: facebook.com/m.nourizad
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
بیست و هشت خرداد نود و پنج – تهران
|
دل بزرگی دارید که اینهمه آدم تویش جا میشود: از کیانوش گرفته تا گوهربانو… و حتی ما که فقط سالی یک بار میبینیمتان و نیرو میگیریم برای کار کردن و دل میگیریم از اینهمه دلیریتان…. دندان افشار با این فاسقان!
کسانی که وعده بهشت را در آن دنیا بما می دهند همین دنیا را برای ما جهنم کرده اند . !!!!
کاوش عزیز
«موفقیت اروپائیان در فتح آمریکا و کسب برتری در دریاها بیشتر بخاطر آن بود که قدرتهای آسیایی چندان توجهی به منافع خود در این نواحی نداشتند. اوایل عصر مدرن مصادف بود با دورانهای طلایی امپراطوری عثمانی در مدیترانه، امپراطوری مغولان در هند و سلسلهی مینگ در چین. این امپراطوریها قلمرو خود را به نحو چشمگیری وسعت بخشیده و از افزایش جمعیت و رشد بیسابقهای برخوردار بودند. آسیا در سال 1775 هشتاد درصد اقتصاد جهان را در اختیار داشت. اقتصاد اروپا در مقایسه با این کشورها حقیر و کوچک به نظر میرسید. بین سالهای 1750 تا 1850 زمانی که اروپائیان پس از پیروزی در سلسله جنگها به تصرف بخشهای وسیعی از سرزمین آنان پرداختند کانون جهانی قدرت به اروپا نقل مکان کرد و در سال 1900 اروپائیان سلطهی خود را بر اقتصاد جهان و بخش اعظم سرزمینهای آن را تحکیم کردند»
نقل از گزینهای از کتاب “انسان هوشمند: تاریخ مختصر تکامل ابناء بشر”؛ نوشتهی “یووال نوح حراری” دکترای تاریخ از آکسفورد و پژوهشگر شناخته شدهی تاریخ سده های میانه و تاریخ نظامی؛ ترجمهی “غلامحسین میرزا صالح” استاد سابق دانشگاه ملی ایران.
آنچه در دو نوشتهی بظاهر متناقض عرض کردهام اینست: چرا جهان غیر اروپایی علیرغم برتری آشکار مادی (بخوانید ماتریالیستی و زیربنایی!) در طول قریب به 2000 سال نتوانست، جامعه، علم و ابزارش را متحول کند؟ چرا شکوه و ثروت دربار صفوی در 1600 میلادی بلحاظ مادی و شکل زندگی تفاوت چندانی با دربار هخامنشی در 500 پیش از میلاد نداشتهاست؟
و چرا اروپا متحول شد؟ میگویید بخاطر سرسبزی؟ هند و چین که از نظر سرسبزی، تنوع منابع غذایی، انرژی، تمدن کهن و اختراعات برجسته در ریاضی، نجوم و فنآوری به مراتب پیشرفتهتر، سرآمدتر و ثروتمندتر از اروپا بودند؟ در سال 1750 اگر تفاوتی هم با اروپائیان داشتند، آسیاییها بودند که باشکوهتر و ثروتمندتر بودند. عثمانی که بر بهترین اراضی تاریخ تمدن، بر گرد مدیترانه حکومت میکرد؟ اما من میدانم اختلاف ما اصولا از کجاست:
دوست عزیز، مارکس قریب به دو قرن پیش با اعتراف به اینکه مطالعاتش در خصوص تاریخ اجتماعی آسیا کامل نیست (حتی زمانی تصمیم به خودآموزی زبان فارسی داشت) برای آنکه در نظریهی کلیاش (که خود منصفانه میدانست صرفا با نگاه به تاریخ اروپای غربی نوشتهشده) در خصوص آسیا ساکت نمانده باشد، از سه کلمهی “شیوهی تولید آسیایی” سود برد. از آنزمان تا کنون اطلاعات بشر [و دانش به معنای اعم آن] از تاریخ سیاسی اجتماعی آسیا [و جهان] آنچنان وسعت گرفته که حتی اگر مارکس در زمان خود فارسی، چینی، عربی، ترکی و هندی را آموخته بود به یکدَهُم منابع امروزیان دسترسی نمیداشت.
خواهش میکنم مارکس و نظریات بوی کهنگی گرفته اش را رها کن. همهی آنچه شما میگویید بَزَک و تکرار نظریهی پرت و مردود سه کلمهای مارکس است. برای آنکه شما را با سرنوشت این نظریهی سه کلمهای آشنا کنم ارجاعتان میدهم به کتاب “تبار شناسی استبداد آسیایی ما” از هوشنگ ماهرویان که نقل میکند در مصوبهی کنگرهی نمیدانم چندُمِ حزب کمونیست در زمان استالین هرگونه تخطی از نظریهی “شیوهی تولید آسیایی” به ارتداد و خروج از کمونیست تعبیر شد! جالب آنکه نویسنده (ماهرویان) برای اندکی فرارفتن از آن، صدبار از حضور مارکس استغفار میکند و سرآخر نیز موفق به برگذشتن از اصول آن نمیشود. امان از ایدئولوژی! به قول فردوسیپور: چه میکنه این ایدئولوژی!
من اگر از پاسخ دادن به فرمایشات شما و سایر دوستان میپرهیزم بخاطر دغدغههای شخصی خودم است که توان تمرکز بر مطالب را از دست دادهام حتی (با شرمندگی از خود) به دلیل همین عدم تمرکز از خواندن “ریشهها” نیز چندین قسمت عقب افتادهام. ادامهی بحث ما مادام که شما به باورهای جزمی پای میفشارید نه چیزی عاید ما خواهد و نه شما. دوست من! چشمها را باید شست! جور دیگر باید دید. حیف نیست که شما در موطن لیبرالیسم زندگی میکنید و از فیلسوفان و متفکران بزرگ لیبرال استفاده نمیکنید؟ کمی هانا آرنت و آیزیا برلین بخوانید. اما قبلش …. عینکتان را بردارید، عینک ایدئولوژی را.
آقای نوریزاد با پوزش از زحمت، یادداشت فوق را خطاب کاوش در پست جدید منتشر کردم؛ هرچه کردم نتوانستم انتشارش در اینجا را متوقف کنم. نیازی به بازنشر یادداشت فوق و این تعریض نیست. با سپاس و بهترین آرزوها برای شما و عزیزانتان.
مازیار عزیز،
امیدوارم که هرچه زودتر دغدغه فکری شما بر طرف شده و تمرکز فکری خود را برا خواندن و پاسخ دادن به کامنتها باز یابید.
دوست گرم شرایط اقلیم فقط بارانهای موسمی و سبزه زار نیست؛ در خیابانهای کلکته و سایر شهرهای هندوستان هزاران هزار انسان در خیابانها زائیده میشوند ، و با حد عقل منابع زیستی بزرگ شده، با گدائی و یافت پس ماندهٔ غذاهای دیگران تغذیه میکنند؛ در همان خیابانها تشکیل خانواده داده صاحب بچه میشوند و در همان خیابانها میمیرند و نهایتاً مسئولین شهر یا اهالی آنها را در جایی دفن میکنند؛
درسرمای اروپای شمالی دمای اقلیم چنین فرصتی به انسان نمیدهد؛ در سوئد نمیتوانید جمعیت ۵۰ میلیونی داشت باشید، در استانهای پر جمعیت هندوستان بیش از ۱۰۰ میلیون جمعیت وجود دارند. در شرایط حاد تر ما میبینیم که در منطقهٔ دایره قطب شمال نیز تعداد سکنه خیلی کم میشود باز به همین علت که توضیح دادم. دوست گرامی اگر هندوستان از بارانهای موسمی و فراوان اقنانوس هند بهرهمند نمیشد و همچون کشور ما در محدودهٔ کمر بند خشک کره زمین بود هرگز جمعیتش بیش از ۱۰۰ میلیون هم نمیشد.
دوست گرامی اگر که هندوستان نیز شرایط اقلیمیش مساعد بود باید شما و پژوهشگر نوح حراری از خود سوال میکردید که چرا هندوستان با خط ساحلی بسیار طولانی تر از سواحل بریتانیا یا فرانسه یا آلمان تبدیل به یک قدرت تجاری و نظامی دریایی نشد؟ و یا چرا بریتانیا مستعمرهٔ هندوستان نشد؟ توجیه شما که “توجهشان به تجارت دریای و دریانودی” بود استدلال بسیار ضعیف ایست.
دوست گرام شما همواره مرا به “حضرت مارکس” الصاق میکنید اما خودتان مرتب در “ضریح حضرت هانا اردنت” دخیل بسته طواف میکنید و من را برای رجوع و شفا یافتن از نابینایی به “حرم” ایشان راهنما میشوید؛ مشغلهٔ وی فلسفهی تاریخ و هولوکاست و حقوق بشر و جامعه مدنی و از این قبیل است. جناب حتا “حضرت مارکس” نیز تحلیل دقیقی از نقش انرژی در توسعه تمدنها ندارد؛ تز وی دار رابطه با “شیوهٔ تولید اسیایی” و کنترل منابع و شبکهای آبیاری در کشورهای باستانی خشک اسیا همچون ایران دقیق و کافی نیست؛ کما اینکه همینطور که شما هم اشاره کردید کشورهای منطقهٔ خط استوا مثل هندوستان بارندگی و جنگلهای سبزو بارانی فراوان دارند؛ اما همگی گرم سیرند و مرطوب؛
دوست گرم پزوهشگر شما وقتی که من دانشجوی سال اول دانشگاه بودم به دنیا آماده، ؛ من هم ۱۰ سال در دانشگاه گذرندام؛ ۳۰ سال صنایع خطیر انرژی کار کردم و با میراث آنها را از نزدیک آشنا شدم؛
امثال پروفسور “پایان تاریخ” و صاحب نظریه شخصی اینجا زیاد است، مثل کالاهای مصرفی که ببازار میریزند، از نو میشوند.
از ملاکهای پیشرفت تمدنها توانی کاربری مواد انرژی زا در دماهای بالا تحت کنترل است؛ جامعه بشری در محدودهٔ اقلیم ما فقط در حد سوزاندن خار و خاشاک و هیزم یا زغال سنگ محدود در کورههای کوچک حرارت تولید میکرد. اصولا مقوله منابع انرژی و آب و یا سایر منابع مادی مقولاتی نیست که فیلسوفان و متفکران ایدولوژیک به آنان به پردازند؛ اما چه میشه کرد وقتی در این مطلب برایشان دشوار باشد که انسان به مثابه ماده یا انرژی فشرده نه فقد خود بلکه اندیشه وی نیز محصول اقلیم است؛
هگل در جنگلهای آمازون زاده نمیشود، و در جنگلهای آلمان میتوانیم به دنبال اهالی بومی لخت تیر و کمان بدست امازونی بگردیم.
در جنگلهای آلمان نمیتوانیم….. درست است
وقتی در کشوری جنگ سبیل راه میافتد. بر سر داشتن سبیل خون راه میافتد خارجی ها خق دارند ما را از داشتن بمب اتم منع کنند.
داشتن سبیل و نراشتن سبیل مسیله این است.
سر افتضاح حقوقهای میلیاردی کیهان این دومی حسابی به پر و پاچه حسنک رییسک جمهورک پیچیده. حالانه اینکه این کیهانی ها خودشون مجسمه راستی و دست پاکی باشن، نه، اینا همهشون … (سه نقطه از مش قاسم) زرد برادر … (سه نقطه از مش قاسم) و سر و ته یه کرباسچی هستن. هر کدومشون هم هرجا دستشون رسیده تا میتونستن چاپیدن (به عنوان مثال بچه شریعتمداری توی فرانسه با پول ملت ایران زندگی میکرد، شاید هنوز هم باشه). ولکن یه سری سوال کیهان نوشته که ما ها هم دوست داریم بشنفیم جوابشون چیه:
مزد شغل، مزد سنوات نهایی، حق پستنهایی، حق اولاد، حق مسکن، حق خواروبار، حق شیفت، حق تلفن همراه (360 هزار تومان)، اضافه کار، ایاب و ذهاب (جالب اینکه مدیران خودروی دولتی به همراه راننده دارند)، یارانه غذا، هزینه پزشکی، هزینههای دندانپزشکی، یک سیام پرداختی، اعیاد (براساس فیشهای حقوقی موجود، تقریبا در بیشتر ماههای سال آقای رئیس بابت اعیاد، دریافتی داشته؛ این غیر از دریافتیهای نوروز است)، بهرهوری سه ماهه، کمک هزینه اوقات فراغت فرزندان، کمک هزینه خرید لباس، کمک هزینه خرید کتاب، کمک هزینه سفر، کمک هزینه ورزش، کمک هزینه تحصیلی و پاداش……. اگه همه حقوق بگیرهای دولتک اسلامی از این پولها میگیرن دزدیها رو هم بزارین کنارش بیخود نیست که خزانه خالیه. از اون گذشته وقتی کارمند جزو میبینه چه بخور بخوریه اگه از حقوق راضی نباشه ملت رو تلکه میکنه.
ای بابا، تنها چیزی که پول جداگانه بالاش نمیگیرن انگار حق مستراح رفتنشونه. شاید اونهم توی مزد شغل سر شکن شده. الله و اعلم.
مش قاسم گرامی کارمندهاهم بسته به محل کارشان حودی .غیر خودی دارند مثلن کارمند باز نشسته بانک مرکزی با دیپلم پنجم متوسطه الان 5ملیون حقوق ماهیانه به اضافه برنج و روغن سالیانه سالی یک سکه تمام ازادی یک دست کتو شلوار امسال 12ملیون سود ویزه بیمه کامل بدون فرانشیز اعم از هزینه لابراتواری ودارو خالا مقایسه کنید کارمند وزارت بهداشت که همزمان همان کارمند بانک مرکزی باز نشسته شده با مدرک فوق لیساانس که فقط1ملیون خقوق ماهانه با بیمه خدمات در مانی که فقط شامل یک سوم هزینه درمانش میشود در صورت احتیاج به جراحی های بزرگ مانند جراخی قلب یا ستون فقرات خدمات در مانی فقط طبق تعرفه دولتی انهم با مکافات پرداخت میکند مابقی را بایدخود بیمار بپردازد
سلام آقای نوری زاد.
امروز برادرم 18 بار به من زنگ رد. 18 بار. دو سال از من بزرگتره. من شب قبلش تا صبح مشغول کار بودم برای همین زودتر اومدم خونه و موبایلم رو آفلاین کردم تا بتونم راحت بخوابم. 2 ساعت موبایلم آفلاین بود و تو این دو ساعت برادرم 18 بار به من زنگ زده بود. برادرم 40 سالش هست. وقتی موبایلم رو روی حالت عادی قرار دادم و دیدم که 18 بار با من تماس گرفته ، همون موقع باش تماس گرفتم. سلام کردم . ازش پرسیدم چیزی شده؟ گفت محمود می تونی 10 هزار تومن بهم بدی. برادرم اعتیاد داره. وقتی این رو گفت دلم می خواست بمیرم. برای برادرم حاضرم جونم هم بدم. اما حالا اون 18 بار به من زنگ زده بود و با یه حالت التماس آمیز از من می خواست 10 هزار تومن بهش بدم. آقای نوری زاد 10 تا هزارتومنی ها. نه 10 ملیون تومن. 10 تا هزار تومنی. می دونستم برای مواد می خواد. گفتم نه . نمی خواستم برای اعتیادش بهش پول بدم. گفت نمی شه 5 تومن بدی. داشت برای 5 هزار تومن به من التماس می کرد.می فهمی آقای نوری زاد. برای 5 هزار تومن داشت به من التماس می کرد. خستم آقای نوری زاد. خیلی خستم.
یاد بچه گیهمامون افتادم. یه سر و گردن از من بالاتر بود. تو همه چی. هوش ، استعداد، بازی و … من یه آدم معمولی بودم . نه ضفیف ، نه قوی . ولی اون همیشه کنجکاو بود. شاید اگر در یه سرزمین سالم زندگی می کردیم. من به ازای هر سال کار اون باید 10 سال کار می کردم . تا از اون غقب نیفتم .
اون برادرم بود. برادر خودم. اما حالا یه سابه مرگ بیشتر نیست. بعضی موقع ها مادرم تو خواب صداش می کنه. می خواد ببینه هنوز همون احمد کوچیکش رو داره. اون احمد یه سابه مرگ دیکه بشتر نیست. بیچاره مادرم. بیچاره بردارم.بیچاره من
یاد یه مصاحبه از آیت االله بهشتی افتادم که چند سال پیش تلویزیون پحش کرد. در اون مصاحبه آیت الله بهشتی به یکی از افراد حرب توده اگر اشتباه نکنم گفت ، ما به گذشته حزب توده نگاه می کنیم و درباره اون فضاوت می کنیم. و ادامه داد حرب توده در زمانها ی حساس مردم ایران را تنها گذاشته و سکوت کرده و گذشته حرب توده یه گذشته خیانت کارانه بوده. حالا گور پدر این جمهوری اسلامی از اولینشون تا آخرینشون. می خوام بدونم این روخانیون چطور سکوت خودشون رو در مورد جنایاتی که این حکومت به مردم کرده توجیه کنن(به جز تعداد معدودیشون). با استدلال آیت الله بهشنی روحانیون نیز به جز گدشته خیانت آمیز چی دارن؟( به جز تعداد معدودیشون)
واقعا قلبم آتش گرفت و یک ربع از ته دل گریستم .این سایه شوم که ارمغان حکومت های استبدادی است دامن خیلی از خانواده ها رو گرفته از جمله خانواده ما.
برادر من هم که الان 35 سالشه 7_8 ساله آلوده شده و نه تنها خانواده اش از هم پاشید با دو تا بچه . بلکه در زندگی ما خواهران و حتی در زندگی برادر بزرگترمان هم تاثیر بسیار منفی داشت .
پدرم هم سه سال پیش از غصه او دق کرد در حالی که هیچ بیماری نداشت بعد از اعتیاد برادرم روزی نبود که از ته دل خودش رو نفرین نکنه و مرگش را از خدا نخواد .
بعد از دق کردن پدرم واقعا احساس می کردم پدرم از این دنیا راحت شد .چون هر وقت برادرم را می دید با آن حال و روز عذاب می کشید و هر کاری که تونست براش کرد اما برادرم ترک نکرد که نکرد.
این مواد مخدر فقط فرد را نابود نمی کنه بلکه چند خانواده را متلاشی و نابود می کنه بطوری که حتی بچه های خواهرم که ازرواج کرده اند شوهرانشان مرتب توی سرشان می زنند بخاطر دایی مفنگی شان .و حتی زندگی آنها تحت تاثیر مواد مخدر قرار گرفته .
هر کسی در این حکومت فاسد یک جور قربانی است بعضی ها جانشان را دادند بعضی ها آبرو و شرفشان و بدنشان را وبعضی ها هم روح و روانشان را . بدا به حال آنهایی که برای فرزندانشان این رژیم را به ارث گذاشتند .
ما هم سالهاست خسته ایم.
سلام دوستان
بخش دوم نامه من به دکتر سروش در باره ” نگاهی به قیل و قال های قرآن در تعامل با پیامبر و مخاطب امی:
دانشمند گرامی آقای دکتر عبدالکریم سروش
با سلام و مهر، مایلم در این یادداشت درباره فعل «قَالَ» و اسم مصدر «قَوْل» در آیات قرآن نکته ای را خدمتتان یادآوری کنم که به نظرم می تواند کلید قفل معمای وحی و قرآن باشد! فعل فرم «قَالَ» از ریشه «ق و ل» با 1618 بار تکرار بیشترین تعداد فعلی است که از یک ریشه در آیات قرآن به کار رفته است- به طوری که حتی فعل «كَانَ» با 1395 بار تکرار در ردیف دوم قرار دارد. اگر تعداد آیات قرآن را 6472 آیه فرض کنیم، میانگین به ازای هر سه آیه قرآن آیه ای از فعل «قَالَ» وجود دارد. برای مثال در سوره های یوسف و سبا به طور میانگین از هر سه آیه دو آیه آن دارای فعل قال می باشد. در سوره های انعام، اعراف، مائده، و بقره از هر چهار آیه دو آیه آن دارای فعل قال می باشد. به نظر می رسد آن چه باعث برخی ابهامات و پرسش درباره برخی مطالب قرآن شده است عدم توجه ساختاری به این نکته است. این که بسیاری از آیات قرآن قیل و قال های میدان تعامل با مخاطب زنده و در نتیجه به نوعی تابعی از تغییرات میدانیِ یک دوره 23 ساله در مکه و مدینه شامل میادین عملیات جنگی بوده است. بسیاری از «قول» های قرآن- شامل «قل» های خطاب به پیامبر- در پاسخ و یا در واکنش به پندار و کردار و گفتار («یقولون» های) پلید مخاطبین «امی» و «جاهل» و مغرور بوده است. به طوری که سطح رفتار و گفتار و سطح درک و فهم آنان در آیات قرآن به ناچار بازتاب داشته است. فیلسوف و نظریه پرداز و منجم ابوجهل مخالف سرسخت پیامبر که کانت و هابرماس و انیشتن نبوده اند!
متاسفانه اما مکررترین فعل قرآن نه تنها توجه پژوهشگرانه جنابعالی را جلب نکرد که بارها در سخنرانی ها و مناظره ها و پرسش و پاسخ ها- با جوک حذف «قل» ها توسط سرهنگ قذافی- به شوخی برگزار گردید! صیغه های گوناگون معلوم و مجهول فعل «قَالَ» نه تنها در روایت قصه ها و نیز داستان های خیالی قرآن که در تعامل (دیسکورس) و «کنش گفتاری» با پیامبر و سایر مخاطبین زنده به طور گسترده در تمام دوران بیست و سه ساله بعثت به کار رفته است- فعل هایی شامل صیغه های زیر که چند نمونه از عبارات قرآنی مربوطه در پایان گردآوری شده است*:
· متکلم مضارع و ماضی چون «نَقُولُ»، «أَقُولُ»، «قُلْنَا»،
· مخاطب مضارع و ماضی چون «تَقُولُ»، «تَقُولُونَ»، «تَقُولُوا»، «قُلْتُم»،
· امر چون «قُلْ»، «قُولُوا»،
· غایب مضارع و ماضی چون «يَقُولُونَ»، «يَقُولُ»، «قَالَ»، «قَالُوا»،
· مجهول مضارع و ماضی چون « يُقَالُ»، «قِيلَ».
از طرف دیگر در قرآن سه بار با سوگند تاکید شده است که آن چه به پیامبر وحی می شود «قَوْل» رسول وحی می باشد:
· «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ» (حاقه:40، تکویر:19)،
· و «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ» (طارق:13).
در سه سوره حاقه:آیات 38 تا 52، تکویر:آیات 15تا 29، و طارق:11 تا 17 تاکید شده است که آن چه به حضرت محمد وحی می شود «قول» رسول وحی و «تنزیلی» از جانب خداست: «تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ » (حاقه:42). واژه «تنزیل» در رابطه با قرآن بارها در مصحف در دست تکرار شده است. بنا بر آیات حاقه:44 و 45 و 46 اگر پیامبر «اقاویلی» (جمع قول) را به خدا نسبت دهد خدا رگ گردن او را قطع می کند: وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ. لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ! اسم مصدر «رئوس به پاسخ ها مقاله اول چند سال پیش است. فتاد.مده است./ مخاطبین زنده بوده است. اطبین زندهقَوْل» از ریشه «ق و ل» به معنای سخن شفاهی 72 بار در آیات قرآن به کار رفته است. در آیات تکویر:20 و نجم:5، رسول وحی کننده و یاددهنده به حضرت محمد «ذِي قُوَّةٍ» و «شَدِيدُ الْقُوَىٰ» توصیف شده است: «ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ»، «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ».
بر اساس آیات مکرر قرآن همانطور که به سایر انبیا وحی می شده است به حضرت محمد نیز وحی می شده است. بدون عامل «وحی»، بدیهی است که ادعای انبیای ابراهیمی مبنی بر رسالت و نبوت از جانب خدا دروغی بیش نیست! البته می دانیم که به هر کسی ممکن است وحی شود، اما «وحی» مورد بحث اینجا وحی به انبیاست که به آنان ماموریت هدایت قومشان واگذار شده است و در این راستا با وحی پشتیبانی می شده اند. جایگاه «روح القدس» در کتاب های عصر جدید آن قدر مهم است که حتی توسط برخی فرقه ها در عرض خدا تفسیر شده است! در قرآن بر نقش «روح القدس» در معجزات حضرت عیسی به روشنی تاکید شده است: «وايدناه بروح القدس» (بقره:253 و 87، مائده:110). و همین روح القدس است که قرآن را به حق از جانب خدا نازل کرده است: «قل نزله روح القدس من ربك بالحق ليثبت الذين آمنوا وهدي وبشري للمسلمين» (نحل:102)، «وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ. نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ. عَلَىٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ. بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ ﴿شعراء:192 تا 195﴾.
آیا با این همه شواهد می توان نقش «روح القدس» را در نزول قرآن با وحی به حضرت محمد انکار کرد؟! می دانیم که بر اساس شوری:51 از میان سه روشی که ممکن است خدا برای تماس با بندگانش استفاده کند، رسول وحی با اذن خدا به حضرت محمد وحی می کرده است: «يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ». حاصل این تماس های شفاهی پراکنده و دیسکورس های حادثِ یک دوره 23 ساله، آیات مشخصی بوده است که توسط پیامبر به مخاطب ابلاغ می شده و در حد امکانات و منابع انسانی موجود مکتوب و ثبت می شده است. که سرانجام دو دهه بعد از مرگ پیامبر به صورت مصحف در دستِ کنونی تدوین نهایی شده است.
آیات تعامل فردی با شخص پیامبر از کانال وحی- و امر به او در لزوم تبعیت عملی پیامبر از آن چه به او وحی می شده است- یکی و دو تا نیست که بتوان از آن سرسری عبور کرد و یا نادیده گرفت؛ شامل آیات قرآن با جمله هایی چون: «وَاتَّبِعْ مَا يُوحَىٰ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ» و «اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ»! بدیهی است «اقوالی» که در کنش با او و تعامل با مخاطب به او وحی می شده است می بایست از کانال زمینی درونی (Consciousness ) محمدبن عبدالله بشر در آن زمان و بزرگ شده در جامعه قبیله ای قریش بگذرد. به بیان دیگر برای دریافت وحی دستگاه گیرنده خارق العاده و منحصر به فردی در بدن یا ذهن او تعبیه نشده بوده است! بنا بر آیات قرآن بیش از یک سوم سوره های قرآن نازل شده بوده است و هنوز پیامبر خود از ماهیت وحی و آن چه به او نازل می شده است در شک بوده است: «فَإِن كُنتَ فِي شَكٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ» (یونس:94).
اقوال وحی شده می بایست به زبان و واژه های رایج و در بستر فرهنگ رایج می بود. افزون بر آن مطالب وحی شده می بایست «آسان» در حد فهم و یادگیری او و مردمان امی زنده در آن مکان زمان می بود. «بیان» آیات قرآن با «لسان» و واژه های عربی بوده است (نه تصاویر و پلک زدن چشم برای مثال!): «بلسان قومه ليبين لهم» (ابراهیم:4)، «هذا لسان عربی» (نحل:103)، «فانما يسرناه بلسانك لعلهم يتذكرون/ لتبشر به المتقين و تنذر به قوما لدا» (دخان:58/ مریم:97). این قول ها برای سرگرمی و تفنن او و یا سرودن شعر و آویختن به دیوار کعبه و یا قصه گویی برای کودکان در رختخواب نبوده است! زندگی جاری واقعی پیامبر و قوم پیامبر (چه ایمان آورندگان و چه مخالفان) و سایرین در یک دوره بیست و سه ساله (چه مثبت از دید پیروان پیامبر و چه منفی از دید مخالفان)- نه در خواب که در بیداری – بدان وابسته بوده است.
برای مثال همانطور که اشاره شد فیلسوف و نظریه پرداز و منجم ابوجهل و سایر سران ستیزه جوی قوم قریش که کانت و هابرماس و انیشتن نبوده اند! از همان سوره علق:9 تا 19، که ابوجهل ستیزگرانه مزاحم عبادت پیامبر می شده است، تعامل میدانی و کنش گفتاری در قوت قلب دادن به پیامبر شروع شده است: ابوجهل به همپالگی هایش و کمک آنان در مخالفت با تو می نازد، ما هم نگهبانان جهنم را به کمک می خوانیم! اگر دست برندارد با موی پیشانی اش او را می گیریم! از او (ابوجهل) اطاعت نکن و به سجده و تقرب جستن خودت ادامه بده. أَلَمْ يَعْلَم بِأَنَّ اللَّـهَ يَرَىٰ. كَلَّا لَئِن لَّمْ يَنتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِيَةِ. نَاصِيَةٍ كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ. فَلْيَدْعُ نَادِيَهُ. سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ. كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِب (علق:14 تا 19) .آشکار است که این گونه «اقوال» ویژه آن شرایط و وضعیت حادث و در رویارویی با کسانی چون ابوجهل بوده است. یا برای مثال جایی که مخاطب امی درباره هلال ماه پرسش کرده است، پاسخ رسول وحی این بوده است که برای حج است. اما همین جا به آنان تذکر داده شده است که خرافات حج رایج جاهلی چون از پشت بام به جای در وارد خانه شدن را کنار بگذارند: يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ، قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَـٰكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿بقرة: 189﴾. به بیان دیگر اصل را «برّ» قرار داده و حج جاهلی را که برای پرسش کنندگان اصل بوده است به حاشیه رانده است. مسلما اگر انیشتن در قرن بیستم درباره کیهان پرسش می کرد، هم پرسش متفاوت بود و هم پاسخ رسول وحی به آن متفاوت می بود. حتی «ایام معدوات» آیه روزه برای مشخص کردن تعداد روزه، بر مبنای «ایام معدوات» (سه روز) حج رایج بوده است که برای همگان روشن بوده است.
حتی برخی آیات در واکنش به حرفی با رفتاری نازل شده است که اگر امروزه کسی از زمینه میدانی آن با اطلاع نباشد نزول چنین آیاتی برای او بسیار غیر عادی است. برای مثال در آیات آغازین سوره قلم که از نخستین سوره های نازل شده به پیامبر است، خطاب به پیامبر به قلم سوگند خورده شده است که به نعمت پروردگارت تو دیوانه نیستی: «ن ۚوَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ. مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ» (قلم:1 و 2). اعلام دیوانه نبودن پیامبر به خودش آن هم با سوگند و در همان شروع بعثت، برای کسی که با قرآن آشنایی ندارد خیلی عجیب و غیرعادی است! مگر قرار بوده است خدا فرد دیوانه ای را به رسالت خودش برگزیند و یا مگر پیامبر خودش فکر می کرده است دیوانه شده بوده است؟! ولی در یک «کنش گفتاری»، اگر در واکنش به یک رفتار بدون سخن (مثلا چشم غره که در متن نیامده) سخنی گفته شده باشد غیر عادی نیست. پیامبر که توسط سران قریش به دیوانگی متهم شده بود، خودش به روشنی می دانست که منطور از آیات قلم:1 و 2 چیست! اما برای خواننده ای که در این کنش گفتاری حضور نداشته و بعدها در قرن چهاردهم متن گفتار بعدا نوشته شده و مصحف شده را می خواند ممکن است آن قدر ابهام انگیز باشد که حتی در سلامت متن در دست تردید کند!
افزون بر آن به راحتی می توان ثابت کرد که حضرت محمد خود با آیات قرآن تحت هدایت و اصلاح بوده است. طبق آیات قرآن در سوره های مختلف از ابتدا تا انتهای بعثت نه تنها به او امر می شده است که برای کوتاهی ها به او اخطار و تذکر داده می شده است. گاه مورد انتقادهای تند قرآن در حد لزوم استغفار برای خطا بوده است. می توان گفت به این علت و همچنین به علت بیسوادی و ناآگاهی (غفلت) از آموزه ای انبیای پیشین ابراهیمی مجاز به تغییر یا افزون بر مطالب قرآن نبوده است. به حضرت عیسی همانطور وحی می شده است که به حضرت محمد. اما عیسی از همان کودکی کتاب های عهد عتیق را مطالعه می کرده است و دائم با علمای یهود در بحث و مناظره بوده است. از این رو پس از بعثت چون از مسائل و مفاهیم دینی اطلاع جامعی داشته است، طبق گفته خودش خدا به او اجازه داده بوده است از طرف خدا حرف بزند. از این رو جملات و تمثیل هایی که در تعامل با مخاطبان خود بیان کرده است و نیز جملاتی که در موعظه ها به کار برده است با واژه های خودش بوده است. البته می دانیم کخ بعد از او سخنان (اقوال) او با چهار روایت از زندگی او در کتاب های انجیل نقل و ثبت شده است. در مقایسه با حضرت عیسی به حضرت محمد (یا همان پیامبر «امی» و «غافل» درست نخوانده بی علم به توصیف قرآن)، که ممکن بوده است به نام خدا حرف هایی بزند که با هم سازگار نباشد، چنین اجازه ای داده نشده بود. او می بایست جملات را همانطور که برای او قرائت می شده است- حتی با رعایت مکث ها- از کانال وحی بگیرد، خود از آن تبعیت کند و به مخاطب ابلاغ کند.
معضل دیگر کنونی در رابطه با قرآن، اختراع تاریخی قانون «شرع» است. به راحتی می توان ثابت کرد که چند آیه انگشت شماری که فقها از آن حکم قصاص و اعدام و محاربه و قطع دست و قتل غیرعمد استخراج کرده اند همه در واکنش به حادثه ای در زمان مکان ویژه و برای همان مورد مربوطه بوده است. افزون بر آن در همین آیات و برای موارد مربوطه مبنا و غایت «توبوا و اصلحوا» بوده است نه اجرای مجازات! صفت «شارع» که به خدا نسبت داده می شود و قانون موسوم به حکم «شرع»، مطلقا در قرآن وجود ندارد و برساخته ای بیش نیست. این همه صفات گوناگون خدا در سرتاسر قرآن و متناسب با محتوی دیسکورس مربوطه تکرار شده است، حتی یک بار از خدای «شارع» سخن نرفته است! خدا آن قدر «علیم» و «حکیم» می باشد که از بیش از هفتاد و هفت هزار واژه قرآن سرنوشت بشریت را به چند گزاره قابل ابهام کمتر از ده واژه نسپارد! این کدامین عدالت و حکمتی است که اکثریت غالب بیش از هفتاد هزار واژه قرآن را مصرف سر و کله زدن 23 ساله رسول وحی با مخاطبان قریشی بت پرست و داستان سرایی برای آنان کند، اما کمتر از پنج درصد از واژه ها را به بقیه بشریت و آن هم برای قانون شرعی ابدی اختصاص دهد!
از میان انبوه قیل و قال ها به نمونه ای در سوره انعام که درباره «حلال و حرام» است دقت می کنیم. بر خلاف آن چه برخی تبلیغ می کنند مخاطبان جاهلی پیامبر بی دین نبوده اند. حرام و حلال های دینی خود را داشته اند به طوری که که قرآن از همان ترمینولوژی رایج «حلال» و «حرام» آنان استفاده کرده است. در سوره انعام پس از بحث با آنان درباره حرام هایشان، در آیات انعام:149 تا 152 به آنان گفته می شود بیایید حرام های واقعی را برایتان بگویم:
سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّـهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ ۚ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ حَتَّىٰ ذَاقُوا بَأْسَنَا، قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا ۖ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ ﴿148﴾ قُلْ فَلِلَّـهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ، فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿149﴾ قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّـهَ حَرَّمَ هَـٰذَا، فَإِن شَهِدُوا فَلَا تَشْهَدْ مَعَهُمْ ۚ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ ﴿150﴾؛
قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ:
o أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا،
o وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا،
o وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُم مِّنْ إِمْلَاقٍ، نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ،
o وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ،
o وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّـهُ إِلَّا بِالْحَقِّ،
ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿151﴾.
وَأَنَّ هَـٰذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ، وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ،
ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (152).
می بینیم که چیزی بیش از ده فرمان حضرت موسی نیست. «وصایا» نیز در راستای تعقل و تقواست در صراط مستقیمی به سمت خدا که در آن واسطه و عبودیت غیر خدا و دست بوسی این و آن و فلزپرستی و چوب پرستی… مطلقا جایی ندارد. اما آن چه قرآن را از آموزه طلایی اخلاقی حضرت موسی و حضرت عیسی قدری متمایز می کند این است که در قرآن «سلم و احسان» ماکسیم یا قاعده طلایی اخلاق است: «سلم» خود و «احسن عمل» به دیگران (در مقایسه با طمع نداشتن به دیگری و دوست داشتن دیگری)- از والدین گرفته تا نیازمندان، از همسایه نزدیک تا دور و همه انسان ها مستقل از جایگاه اجتماعی آنان. طبق ده ها آیه قرآن، دینی برتر از دین «سلم» و «احسان» نیست. «مسلم» و «محسن» بودن غایت وجودی انسان است. معیار سنجش جایگاه هر فرد در حیات دیگر نیز «عمل صالح» و سبقت گیری از دیگران با «عمل احسن» در این حیات است.
تعامل با مخاطب تا آخرین سوره های قرآن ادامه داشته است. کدامین مشرکان با خدا و رسولش پیمان امضاء کرده بودند که در نخستین آیه سوره توبه (به علت نقض آن توسط گروهی از مشرکین) یک جانبه ملغی می شود و به آن دسته که قرارداد را نقض کرده اند اعلام جنگ می شود؟ چه کسی در آیه توبه:43 مورد ملامت قرار می گیرد؟ چه کسانی در توبه:124 نزول سوره های قرآن را بیهوده می دانند که خب بر ایمان چه کسی اضافه کرد؟ چه کسانی در مائده:4 درباره حلال و حرام ها هنوز مطمئن نبوده اند و سئوال می کرده اند:«يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ». در مائده:40 چه کسانی در سال های پایانی عمر پیامبر با سست ایمانی باعث اندوه پیامبر شده بودند که به پیامبر دلداری داده شده است: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ،مِنَ الَّذِينَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ»! در مائده:105 به چه کسانی گفته شده است به ایمان خودتان برسید و کاری به ضلالت دیگران نداشته باشید، چرا که گمراهی آنان به شما ضرری نمی رساند و حسابرسی همه در آخرت باخداست نه با شما؟! (حال مزد بگیران مقدس در قرن چهاردهم چرا دست از آزار شهروندان بر نمی دارند!!)
شوربختانه اما پس از مرگ پیامبر معضل با الاهیات غنیمت شروع شد و در الاهیات امپراطوری ادامه یافت. از «اقوال» آتشین قرآن در میدان جنگ با ستیزه گران قریش، «داراسلام-دارحرب» برساخته شد و «احکام شرعی» برای ادامه سلطه با رعب و اداره سرزمین های فتح شده جعل شد! و ادامه آن الاهیات پترولوژی در زمانه ما و موسسات اسلام شناسی پر پول سلطان ها در دانشگاه های غرب … و بیحاصلی شوربختی حمام های خون جنگ های فرقه ای جاری بین سنی و شیعه… که «داراسلامیان» – با پیشرفته ترین و مرگبارترین سلاح های ساخته شده در «دارحرب»- نه تنها نظامیان که کودکان و زنان بی پناه مسلمان را جانانه کشتار جمعی می کنند… و فراریان خوش اقبال گریخته از داراسلام ها، در آرزوی گام گذاشتن به ساحل یک دارکفر هزار هزار در دریاها غرق می شوند!!
جناب دکتر سروش در این تردیدی نیست که باید باید باید کاری کرد. قرآن را باید گذاشت وسط و در یک کار جمعی تک تک واژه ها را دوباره با هم باز خواند. به گمان من غیر از این راهی نیست اگر چه یک قرن طول بکشد. حداقل از قرن شانزدهم به بعد شاید مسلمانان بتوانند در سلم زندگی کنند.
با احترام و سپاس
آرش سلیم
* چند مورد عبارات نمونه از 1722 مورد مشتقات فعل و اسم از ریشه «قول» قابل توجه است: «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ…، قَالُوا…»، «وَيَسْأَلُونَكَ… قُلِ… »، «يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ …»، «سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ…»، «قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ …» «مَّا يُقَالُ لَكَ إِلَّا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِكَ»، «سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ…»، «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ»، «لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا…» «فَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ…»، « وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ..»، « وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ، لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ»، «وَلَا يَحْزُنكَ قَوْلُهُمْ…» «وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ …»، «مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ…»، « يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ»، «أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ…» «وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ»، «وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ»، «فَذَكِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ»، «لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا …»، «وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُوا لَوْلَا اجْتَبَيْتَهَا، قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ مِن رَّبِّي..»، «وَإِنْ جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ»، «قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَىٰ مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ…»، «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِيًّا لَقَالُوا… »، «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا…»، «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ…»، «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغًا»، «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا…»، «وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لَا يَرْكَعُونَ»، «لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا…»، وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا: لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ،قُلْ بَلَى…»، «وَقَالُواْ لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ، قُلْ إِنَّ اللّهَ قَادِرٌ عَلَى…»، «إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ… وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَـٰذَا حَلَالٌ وَهَـٰذَا حَرَامٌ…»
نگاهی به آیات مومنون 81 تا 90 برای نمونه جالب است. دیسکورس با پیامبر که طی آن حرف ها و ادعای بت پرستان قریش تا آن زمان جمع بندی و تکرار شده است و به آن پاسخ داده شده است، و این که هدف یادآوری و یادگیری و تقوا می باشد:
بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ ﴿81﴾،
قَالُوا أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿82﴾،
لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَـٰذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَـٰذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ﴿84﴾،
قُل لِّمَنِ الْأَرْضُ وَمَن فِيهَا إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿84﴾،
سَيَقُولُونَ لِلَّـهِ؛ قُلْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ﴿85﴾،
قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ﴿86﴾،
سَيَقُولُونَ لِلَّـهِ؛ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿87﴾،
قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿88﴾،
سَيَقُولُونَ لِلَّـهِ؛ قُلْ فَأَنَّىٰ تُسْحَرُونَ ﴿89﴾،
بَلْ أَتَيْنَاهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (90).
آقای محترم…مردم دارند در آتش جمهوری اسلامی میسوزند و تو نگران تفسیر قرآنی؟! آیا در اسلام تو از انسانیت نیز نشانی هست؟ برو دنبال قرآنت و دست از سر مابردار!
بفرمائید جناب قران پژو این بحث تو و سروش بما چی؟چه دردی را از مشکلات این مردمیکه گرفتار همین قرآن و پیروانش شده اند می خواهید دوا کنید.یک بحث درون دینی بین شما مسلمین است. در مورد قرآن من شما را به سلسله پژوهشهای جناب ایجادی استاد جامعه شناسی در پاریس تحت عنوان …
قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد، نوشتهای تاریخی التقاطی (بخش هفتم)، جلال ایجادی.. ارجاع می دهم.
شما مسلمین چه نواندیشان دینی و چه سنتیها و غیره مشتی دروغگو و گرفتار خرافات هستید.شما هم بخودتون دروغ می گوئید و هم جامعه را گرفتار دروغ و خرافات کرده اید.اگر همین تفسیر سنتیاز اسلام را که شامل تاریخ اسلام و قرآن و سنت محمد است بگیریم بخوبی در می یابیم که شما از جنایتکارانی که خود هم در قران و هم در روایات از قول ایشان اقرار به جنایت و ترور و کشتار کرده اند با دروغ انسانهایی درستکار و راست کردار می سازید.
قرآن پژوه، هرچی میخوای بنویس، اول یه منفی بهت میدم و بعد هم اصلا نمیخونمش و پشت بندش هم فریاد میزنم ننگ و نفرین همیشگی بر هر چی ایدئولوژی هست که میگوید من بر حقم و لاغیر تا جانی پرورش دهد و انسان و انسانیت را به هیچ و پوچ بگیرد و قاتل خرد ورزی و رواداری شود. آره همه اش وحی لخم و خالص، با میزان درک و عقل و شعور و دانش آفرینندهای که فقط چار یا پنج تا میوه را آفریده چه بکنیم؟ یخ و برف و بقیه میوهها و سرزمینهای ناشناخته برای آفریننده را لابد رقبای الله آفریده اند. دست بردار قرآن پژوه، یه مشت کلمه هی قطار میکنی هی قطار میکنی هی فضل فروشی میکنی هی دانش نمایی میکنی. چقدر من باید چرخ این موش را بچرخونم تا کامنتهای کیلومتری شما را ردّ کنم و به مطالب بدرد بخور برسم؟ برو یه سایت باز کن کامیون کامیون مطلب بریز توش تا سروش بخونه. یکی ازتون داره بیدار میشه، اونم آپاچی وار بریزین رو سرش و خفش کنین؟ اینکارا که خوب ازتون میاد، از ناصر مکارم فتوا تو جیب مثل نقل و نبات تا شاید شخص خودت. مگه کم فرمان کشت و کشتار و قتل عام عمومی خرد و بیداری تو همین مقدستون هست؟همین سروش میگه صد و اندی نظریه در این مقدستون هست که دانش بشری عکس آنها را اثبات کرده. خبر داری؟
جناب ساسانم!
یه روانی به نام ناشناس 2 بجای من مطلب تاریخ «صادق 12:57 ب.ظ / ژوئن 18, 2016» رو گذاشته!!! و شما هم فرق واضح ادبیات مطالب من با اون رو تشخیص ندادی و زیرنویس زدی!!!
دوست محترم!!! یه ذره دقت فرق مطالب من رو با این ناآدم جعلی و عوضی نشون میده!!!
من که حرف هام رو واضح و بدون لکنت بیان می کنم، دلیلی نداره یه مطلب بنویسم و در یه مطلب دیگه حرف هام را لوده کنم یا رد کنم یا به مسخرگی بزنم!!! اما این ناآدم جعلی حتی فهم این رو نداره که سالهاست سر وکله زدن با اینجور ادم های روانی تخصص منه!!! خودم حسابی معالجه ش می کنم!!!!!!!!!
عمو صادق دمت گرم.کی بیام مطب؟خخخخخخخخ اول به ساسان فحش می دی بعد به من بعد به ساسان می گی جناب لابد فردا به من می گی عالیجناب وجدانا کی دیونست؟خخخخخخخخخخخ.حالا از کجا بفهمیم کی صادقه کی ناصادق؟خخخخخخخخخخ.تو این پست که گفتی اوریجینالی؟بازم شروع کردیا.خخخخخخخحخخخ.از همه بپرس تو غیبت صغری تنها کسی که به فکرت بود من بودم خیلی نامردی.خخخخخخخخخخ
——————
سر به سر همدیگر نگذاریم. بحث های اینجوری انتها ندارد. و جز افسردگی و آغشتن فضا به کنایه های زشت محصولی ندارد
سپاس که مراعات می فرمایید
سپاس
.
آقای نوریزاد سلام
من سر به سر صادق یا کسی نمی ذارم.فقط دارم افسردگی مزمنم رو درمان می کنم.می دونی چه افسردگی ای؟افسردگی این که صادقها و مرادهاشون از جیب ما می دزدند و بعد بهمون می گن تو این فیض اجباری با ما سهیم شین؟بهمون فحش می دن بارها و بارها بعد بهمون می گن ما فحاش نیستیم ؟هر روز به یه رنگ در میان و باز خودشون رو صادق می دونن.فقط کافیه مصالح نظام حکم کنه دست که چه عرض کنم جای دیگه آمریکا رو هم می بوسن.می دونی افسرده چی هستم؟افسرده اینکه چه انسانهای شریفی تو زندان پوسیدن و مملکت رو از برکت وجودشون خالی کردن و اونوقت این ابن الوقتها شاغل شدن.هیات راه انداختن.شدن مونو لوگ.آره مونولوگ.حتی فحش دادن هم مختص خودشونه.افسردگی یعنی اینکه ببینی مدیران نالایق دولتی مملکت فساد راه انداختن و حقوقهای کلان می گیرن اونوقت متخصصها یا باید فرار کنن به خارج یا باید مسافرکش بشن.انسانهای پاکی به خاطر اینکه به راه و روش این صادق نماها معترض بودن به زندان افتادن و اونوقت مرتضویها و اژه ایها و خامنه ایها راست راست تو مملکت گشتن.می دونی افسردگی یعنی چی؟یعنی اینکه ببینی مملکت رو به باد فنا دادن اقتصاد اونو ویرون کردن بعد این ناصادقها کیف کنن که بویینگ باهات قرارداد بست یا ایرباس؟می دونی افسردگی چیه؟افسردگی یعنی اینکه یه مشت بی غیرت مثل صادق که خودشون رو غیرتمدار می دونن شاهد تن فروشی دخترای ایران زمین باشن بعد از حضور تو دیرالزورا افتخار کنن.این افسردگیه سربه سر گذاشتن نیست.افسردگی یعنی اینکه ما تو همه زمینه ها از فساد گرفته تا ضعف پاسپورتهامون رکورد بزنیم و بعد یه صادق ناصادق صادق نما بیاد تو رومون بخنده بگه ما به حکم مقصر اصلی از پیچ تاریخی گذشتیم.این عمو اونقدر نادونه که نمی فهمه تو پیچ چپ کردیم رد نشدیم بعد به بقیه توصیه می کنه متنهای منو بخونین و فرق دانش بیکران منو با خودم بفهمین.عیب نداره بذار فکر کنه ناشناس 2 جاش می نویسه یا کس دیگه یا اصلا با این شامورتی بازی بخواد جلب توجه کنه و اصولا کسی نباشه.لااقل این جماعت بی مصرف یه بار یه خیر برسونن و مردمی که باعث افسردگیشون شدن رو با این رفتار و گفتار مضحک بخندونن و سبب درمانشون بشن.مگه کار کاریکاتور و طنز غیر اینه؟!! آقای نوریزاد.شما که مذهبی هستی.مگه داستان بهلول حکیم رو نمی دونی.خودشو به دیونگی زد تا کسی کار به کارش نداشته باشه.آره ناشناس 2 ها از دست این جماعت به مرز جنون رسیدن و مجبورن اینجوری حرفاشون رو بزنن.شما دیگه نمک به زخم این دیونه ها نپاش.بذار با این جماعت هالو بوقلمون صفت خوش باشن.راه دیگه ای می شناسی؟!!
*تکراری است ولی تكان دهنده هم است لطفاً ١٠٠٪ بخونيد*
*تاجیکستان* روی پول جدیدش عکس
فردوسی و ابن سینا روگذاشته،
اما *ایران* عکس قدس و کعبه گذاشته.
*آلمان* رو پست مرکزیش عکس داریوش گذاشته
اما *ایران* کلمات عربی نوشته.
*آمریکا* تو دادگاه هایش عکس کورش زده،
*ایران* عکس عربی زده.
*سازمان ملل* منشور کورش زده،
*ایران* رساله عربی زده.
*روسیه* تو ورزشگاهاش عکس رستم زده
*ایران* اسم قهرمانان عربی زده.
*یونان* یک کتاب تاریخ داره مخصوص ایران که همه تو مدرسه
خوندنش،
*ایران* کتاب تاریخش مخصوص
عرباست.
*افسوس و صد افسوس!!!!*
از *سلطان ظالمی* پرسیدند:
چه می خوری؟ گفت:گوشت ملت.
گفتند چه مینوشی؟ گفت:خون ملت.
گفتند چه میپوشی؟ گفت:پوست ملت.
گفتند اینها را از کجا می اوری؟
گفت: *از جهل ملت*
گفتند چگونه این جهل را نگاهداری می کنی؟
گفت: در جعبه ای طلایی به نام
*”مقدسات”*
گفتند از این جعبه چگونه محافظت
میکنی؟
گفت: *بوسیله خرافات!!!*
*دینی* که با خوردن آب در ملأ عام
به خطر بیفته، ولی خوردن حق مردم
تکونش نده، *دین نیست* توهمی است برای *عوام* و نعمتی است برای *خواص*
ﻧﺰﺩﯾﮏ *٣٨ ﺳﺎﻟﻪ* ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺭ ﺩﻋﺎ ﻭ ﻋﺰﺍ
ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﮐﺮﺩﯾﻢ؛
*٨ ﺳﺎﻝ* ﺑﺎ ﻧﺼﻒ ﺩﻧﯿﺎ ﺟﻨﮕﯿﺪﯾﻢ؛
*15* ﺳﺎلِ ﺩﺭ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻫﺴﺘﯿﻢ!!!
ﭼﻪ حکمتیه ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻫﻤﮥ ﺩﻧﯿﺎ
ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﻣﯿﮑﻨﻦ؟؟!!!
*ﺗﺮﮐﯿﻪ* ﻗﻄﺐ ﺻﻨﻌﺘﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﯿﺸﻪ،
*ﺩﺑﯽ* ، مركز تجاري ﺁﺳﯿﺎ ﻣﯿﺸﻪ،
*ﮐﺮﻩ ﺟﻨﻮﺑﯽ* ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺭﺍ مال خودش میکنه
*ژاپن* کل بازار الکترونیک جهان رو به خودش اختصاص میده.
*ﻗﻄﺮ* ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺗﺮﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺸﻪ!!!
*ارمنستان* اولین درآمدش صادرات برق به ایران میشه.
*تایلند* اولین مشتری توریستش ایرانیها میشن،
*اسپانیا* زعفران ایران رو میگیره و
اولین درآمدش صادرات زعفران به دنیا میشه.
*اونوقت*
ﻣﺎ ﺍﺯ *ﺳﻮﻣﺎﻟﯽ ﻭ ﺑﻨﮕﻼﺩﺵ* ﻓﻘﯿﺮ ﺗﺮ
ﻣﯿﺸﯿﻢ؛
ﺗﻮ *ﺻﻒ ﺳﺒﺪ ﮐﺎﻻ* ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ!!!…
كجای ﮐﺎﺭ ﻣﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ؟؟؟؟؟
ﯾﺎ ﺩﻋﺎﻫﺎ ﺭﻭ، ﻋﻮﺿﯽ ﻣﯿﺨﻮﻧﯿﻢ،
ﯾﺎ ﺩﻋﺎﯼ ﻋﻮﺿﯽ ﻣﯿﺨﻮﻧﯿﻢ،
ﯾﺎ ﻋﻮﺿﯽ ﺩﻋﺎ ﻣﯿﺨﻮﻧﯿﻢ،
ﯾﺎ ﺑﺎ ﻋﻮﺿﯽ ﻫﺎ ﺩﻋﺎ ﻣﯿﺨﻮﻧﯿﻢ،
ﯾﺎ ﻋﻮﺿﯽ ﻫﺎ ﺑﺮﺍﻣﻮﻥ ﺩﻋﺎ ﻣﯿﺨﻮﻧﻦ،
ﯾﺎ ﻋﻮﺿﻤﻮﻥ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﻋﺎ بخونیم.
یا عوضیا دارن میبرن و میخورن و ما. فقط دعا میخونیم.!!!
اگر *خرمشهر* را خدا آزاد كرد!!..
بگذاريد
*فلسطين* را هم خدا آزاد كند
مگر *خدای* ما با *خدای* آنها فرق
میکند؟؟؟؟؟
در *ایران باستان* هنگامی که کودکی به دنیا می آمد درختی در
زمین می کاشتند.
اکنون که کودکی زاده می شود
*خون حیوانی* را به زمین می ریزند.
*بزرگترین حقارت تاریخ یخ زدگی مغز انسانهاست*
دلخوشیم به کدام راه نجات؟؟؟
در روزگاري كه همه از *مرغ* حرف
می زنند كسی از *خروس*نمیگوید،
زیرا همه به فكر *سیر شدن* هستند نه بیدار شدن..!!
*فانوسهای* ده میدانند بیهوده روشنند!
و *سگان* ده نیز میدانند بیهوده
بیدارند!!!
وقتی در روز *دزدها* به مهمانی
*کد خدا* میروند!!
من ازشهید مهدی بیگی نمی گویم که امروز به خاک سپرده شد وسه فرزند دارد. و یا از شهید حسین مشتاقی که فردا به خاک سپرده خواهد شد و دو کودک دارد ، وهزاران دیگر ،من از آوارگان نمی گویم ، از مرگ می گویم که رشته های دوستی و مهر و امید و عشق و زندگی طبیعی را از هم دریده وبا ابزار جنگ و نفرت خود را در خاورمیانه که سرچشمه فرهنگهای کهن بشریت است غالب کرده است .
آنچه خاورمیانه احتیاج دارد فروکش کردن آتش جنگ ،ساختن و آبادی است ، شیعه ای که تابعیت از او گرفته می شود ، به یکی از اهداف خود که جهان شمولی بودن است رسیده ،مگر نه اینکه شیعیان خود را سربازان امام زمان می دانند؟
باید سربازان به جای جنگیدن در مرزها ،به ساختن جایگاه و پایگاه مستحکم بسیج کرد، و آن در درون کشورهاست ، آنچه مسلم است سود کلان جنگ شیعه و سنی را فروشندگان ابزارآلات جنگی می برند ، نه انسانها .
باید سوال کرد ، چه کسانی صلح و آرامش در خاورمیانه را نمی خواهند ؟ شاید همانها که منافع خود را از دست می دهند؟
گرفتن سرزمین ها و پاک کردن دشمن تنها کافی نیست ، سختترین کار نگاه داشتن سرزمین از تهاجمات بعدی است وبه این خاطر باید با آرامش و خونسردی بیشتر به واقعییات نگریست ، و این را جنگ طلبان و شکست خوردگان هرگز نمی خواهند.
ایران در هر زمینه صدمه بسیار خورده است باید روی پای خود بایستد و عاقلترین راه ،ورود و درگیر نشدن در هر تشنج نو با همسایگان ودر منطقه است.
من از انسان و انسانیت و مهر و وفا و دوستی می گویم که در زندگی سالم بارور می شوند و از ارزش دادن به جهان هستی می گویم.
جناب انسان
با درود، ممکن است بفرمایید این “شهید مهدی بیگی” کی شهید شده و اهل کجاست و چند سالشون بوده؟ ممنون میشوم اگر مرقوم بفرمایید، چون سالها از عزیزی با این نام دورم.
از اشتباه تایپ پوزش می خواهم،
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، دقایقی پیش پیکر مطهر شهید مدافع حرم مهدی بیدی با حضور خانواده، بستگان و دوستان شهید در معراج الشهدای تهران مورد استقبال قرار گرفت.
شهید مهدی بیدی از بسیجیان لشکر عملیاتی 27 محمد رسول الله بود که داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه اعزام شده بود که 28 خرداد ماه در حومه حلب در درگیری با تروریستهای تکفیری به شهادت رسید.
از شهید بیدی 3 فرزند به یادگار مانده است. طبق وصیت شهید پیکر مطهرش در سبزوار به خاک سپرده خواهد شد.
با درود به شما گرامیان فریبا و انسان، سپاس که نوشتید و تصحیح فرمودید. خواهش میکنم. زنگ زدم و احوالپرسی کردم و هیچ هم نگفتم که چنین مطلبی را در این سایت خوانده ام.برداشت خودم هم همین شد که فرموده اید، چون پیشینه مطالب خواندنی و آموزندهٔ شما برداشتی جز اینکه که اشتباهی رویداده باشد را منتقل نمیکرد، باینکه از طرفی آن دقت نظر و نکته بینیهای شما نیز میگفت که زنگ بزنم و مسرور که احوال پرسی درست و حسابی حاصل آن شد. گاه پیش میآید و گریز ناپذیر. باز هم سپاس.
سپاس از شما
می بخشید، از اشتباه تایپی، ایشان شهیدمهدی بیدی اند که در سبزوار به خاک سپرده شدند.
ﺗﺎﺯﯼ ﻫﺎ ﭼﻪ ﺑﻼﯾﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻓﺮﺵ ﺑﻬﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ؟
ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻏﻨﺎﯾﻤﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻓﺘﺢ ﺗﯿﺴﻔﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﺎﺯﯼ ﻫﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻓﺮﺵ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺑﻬﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻣﺴﺎﺣﺘﺶ ۶۰ ﺫﺭﻉ ﺩﺭ ۶۰ ﺑﻮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﺣﺪﻭﺩﺍ ۹۰۰ ﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ .
ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺵ ﺩﺭ ﺗﺎﻻﺭ
ﻣﻬﻤﺎﻧﯿﻬﺎﯼ ﮐﺎﺥ ﺳﭙﯿﺪ( ﺍﯾﻮﺍﻥ ﻣﺪﺍﺋﻦ ) ﺍﻓﮑﻨﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﺳﻔﯿﺮﺍﻥ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﺎﯼ
ﺧﺎﺭﺟﯽ ( ﻣﺼﺮ ، ﺭﻭﻡ ، ﻫﻨﺪ ﻭ ﭼﯿﻦ ) ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﻣﯿﮕﺬﺷﺘﻨﺪ ﺣﺎﻝ ﻧﻮﺑﺖ ﺗﺎﺯﯼ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ
ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺎ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭﻧﺪ !
ﺗﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩﺵ ﺍﺑﺮﯾﺸﻢ ﺧﺎﻟﺺ ﻭ ﻧﺦ ﻫﺎﯼ ﺯﺭﯾﻦ ﺑﻮﺩ ، ﻣﺰﯾﻦ ﺑﻪ
ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺟﻮﺍﻫﺮﺍﺕ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﺼﻞ ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎﯾﺶ
ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺵ ﺩﺭ ﺑﺰﻡ ﻫﺎﯼ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﺧﺴﺮﻭ ﭘﺮﻭﯾﺰ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻗﺮﺍﺭ
ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ .
ﺑﺮ ﮔﺮﺩﺍﮔﺮﺩﺵ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺻﻒ ﺍﻧﺪﺭ ﺻﻒ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮﺷﺎﻥ ﺟﻮﯼ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﻭﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺍﯾﻦ ﺟﻮﯼ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻧﺦ ﻫﺎﯼ ﺍﺑﺮﯾﺸﻤﯿﻦ ﻭ ﺯﺭﯾﻦ
ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺟﻮﺍﻫﺮﺍﺕ ﻣﻨﻘﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ .
ﻭ ﺗﺼﺎﻭﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻭ ﺑﻮﺗﻪ ﻫﺎ ﻭ ﮔﻠﻬﺎﯾﯽ
ﮐﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺗﻨﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﺑﺮﯾﺸﻤﯿﻦ ﻭ ﺯﺭﯾﻦ ﻭ ﺑﺮﮒ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻣﻨﻘﻮﺵ ﺩﺭ ﻓﺮﺵ
ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﺯﻣﺮﺩ ﻭ ﯾﺎﻗﻮﺕ ﻭ ﻣﺮﺟﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﻧﮕﯿﻨﻬﺎﯼ ﺭﯾﺰ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺳﻮ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﺵ
ﺭﻭﺋﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺍﯼ ﺩﻟﮕﺸﺎ ﺑﻪ ﺑﯿﻨﻨﺪﻩ ﻣﯿﺪﺍﺩ. ﻭ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺧﺴﺮﻭ ﭘﺮﻭﯾﺰ ﺩﺭ
ﺟﺸﻦ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﺼﻞ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ.
ﺑﻬﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ
ﺁﻧﮑﻪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻋﺎﻟﯽ ﯾﮏ هنر ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﺷﺎﻫﺪﯼ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﺷﮑﻮﻩ ﮐﺎﺥ ﺗﯿﺴﭙﻮﻥ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ
ﻣﯿﻨﺸﺴﺘﻨﺪ.
ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﺎﺥ ﺗﯿﺴﻔﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ !
ﻋﺮﺑﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺍﺵ ﯾﮏ ﭼﺎﺩﺭ ﮐﻬﻨﻪ
ﻭ ﭼﻨﺪ ﺷﺘﺮ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﺣﺎﻻ ﺑﺮ ﺍﻭﺭﻧﮓ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﻋﺮﺏ ﻫﺎ ﻫﺮ
ﻧﻮﻉ ﻗﺼﺮ ، ﮐﺎﺥ ﻭ ﺍﺛﺮ ﻫﻨﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﯾﺪﻧﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﺟﻦ ﻫﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ !
ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺳﻌﺪ ﺍﺑﯽ ﻭﻗﺎﺹ ﭼﻮﻥ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﻓﺮﺵ ﺑﻬﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ ،
ﺍﻭ ﻭ ﺳﺮﺍﻥ ﻋﺮﺏ
ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻓﺮﺵ ﭼﻪ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺒﺐ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻧﺰﺩ ﻋﻤﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧﺪ.
ﻋﻤﺮ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺵ ﺯﯾﺒﺎ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺣﯿﺮﺕ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻭ
ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻋﻈﻤﺖ ﻓﺘﻮﺣﺎﺕ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﻟﯿﮑﻦ ﻋﻠﯽ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﻥ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ
ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺎﻻﯼ ﭘﺮ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﺭﺍ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺪﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﮐﺴﺎﻧﯽ
ﺑﺮﺳﺪ ﮐﻪ ﺣﻘﺸﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ ؛
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻬﺮﻩ ﻣﻨﺪ ﺷﻮﻧﺪ.
ﺍﻭ ﺑﻪ ﻋﻤﺮ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺎﺭﻩ ﻭ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﻨﻨﺪ .
ﺑﻬﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻋﻤﺮ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺎﺭﻩ ﻭ ﺗﻘﺴﯿﻢ
ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ.
ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻗﺴﻤﺘﻬﺎﯾﺶ ﺑﻪ ﻋﻠﯽ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﯿﺴﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﮑﻪ ﻓﺮﻭﺧﺖ.
ﮔﻔﺖ :
ﺩﯾﺪﯼ ﺯﯾﺮ ﺗﯿﻎ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ
ﺭﻭﻧﻖ ” ﻓﺮﺵ ﺑﻬﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ” ﻧﻤﺎﻧﺪ
ﮔﻔﺘﻤﺶ ﺍﻣﺎ ﺯ ” ﺟﺎﻣﯽ ” ﯾﺎﺩ ﮐﻦ
ﮐﺰ ﺳﺨﻦ ﮔﻞ ﺩﺭ ” ﺑﻬﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ” ﻓﺸﺎﻧﺪ
ﺟﺎﻣﯽ ﺷﺎﻋﺮ ﻗﺮﻥ ﻧﻬﻢ ﻭ ﺑﻬﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺍﺛﺮﯼ ﺳﺖ ﻣﺴﺘﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻧﺜﺮ ﻭ ﻧﻈﻢ ﺣﺎﻭﯼ ﻣﻄﺎﻟﺒﯽ
ﺍﺧﻼﻗﯽ ﮐﻪ ﻭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺑﻪ ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ﺗﺤﺮﯾﺮ ﺩﺭآﻭرد.
با سلام
در مورد فرش بهارستان که معمولا بطور دوره ای مورد توجه و کپی پیست شما قرار می گیرد :
اولا: توجه کنید که اصل وجود فرشی با این خصوصیات افسانه ای که در سایت ها و نوشته ها به آن آب و رنگ می دهند مورد تردید برخی تاریخ نویسان و تحلیل گران است.
ثانیا: فرض کنید که فرشی با این خصوصیات وجود داشته است و مورد تاخت و تاز و غنیمت قرار گرفته است ،حالا مشکل شما در تحلیل تاریخ ایران و اسلام و بررسی ریشه های فرهنگی پذیرش اسلام ازسوی ایرانیان ،یک فرش است با هر درجه از نفاست؟شما سیری درتاریخ جنگ های قدیم کنید در می یابید که این تاراج کردن و غنیمت گیری ها جزء لاینفک جنگها بوده است و هیچ اختصاصی هم به مسلمانان یا اعراب نداشته است ،بروید مراجعه کنید خود اجداد ایرانی ما نیز تا آنجا که تاریخ ضبط کرده است به کشورهای دیگر و تمدن های دیگر حمله کرده اند و اموال و اشیائی را غارت کرده اند و افرادی را باسارت گرفته اند ،بنابر شما دائم نوحه خوانی یک فرش یا آثار و لوازم یک جنگ را پیشه نکنید.
ثالثا : شما مطالب را همینطور بی سند و مدرک از اینجا و آنجا کپی نکنید ،تاریخ را درست نقل کنید ،سند ارائه کنید و در مورد آنچه که در تواریخ مکتوب معتبر ثبت شده بحث و تحلیل کنید و پیش فرض های خود را عیار دروغ بافی در باره منطق اسلام یا اولیاء بزرگ اسلام قرار ندهید.
من در این مجال کم فقط این بخش از مطلب شما را مورد بحث قرار می دهم که گفتید :این فرش به توصیه حضرت علی علیه السلام قطعه قطعه و بین لشکریان تقسیم شده است.
صرفنظر از اینکه خود این مطلب مطلب غیر قابل قبولی است و جای این سوال هست که با آن کثرت لشکر ،قطعه قطعه کردن یک فرش مثلا نهصد متری و تقسیم آن بین آنهمه افراد سپاه ،چه ارزش مادی و قیمتی می توانسته داشته باشد ،آنچه که هست باز می گردد به نقل طبری از یک راوی خاص که مورد جرح و تضعیف خود اهل سنت هم هست ،و بقیه مورخین نیز آنرا از طبری نقل کرده اند ،اما در عبارت طبری بهیچوجه این نیست که حضرت علی علیه السلام توصیه کرده باشند که فرش را قطعه قطعه کن و آنرا بین سپاه تقسیم کن! این دروغی است که یا شما می بافید یا آنان که این مطالب را از آنها کپی پیست می کنید ،ببینید عبارت ترجمه شده طبری این است :
“”…وقتى فرش را پيش عمر آوردند، از خمس به كسان چيز داد و گفت: «از خمسها به همه جنگاورانى كه حضور داشته اند يا ميان حصول دو خمس كوشا بوده اند بايد داد و گمان ندارم از خمس بسيار داده باشند. آنگاه خمس را به مصارف آن تقسيم كرد و گفت: «در باره اين فرش چه راى مى دهيد؟» جماعت هم سخن شدند و گفتند: «اين را به رأى تو واگذاشته اند رأى تو چيست؟» اما على گفت: «اى امير مؤمنان، كار چنانست كه گفتند، اما تأمل بايد كه اگر اكنون آنرا بپذيرى فردا كسانى به دستاويز آن به ناحق چيزها بگيرند» ، عمر گفت: «راست گفتى و اندرز دادى» و آنرا پاره پاره كرد و به كسان داد.
(تاریخ طبری/ ترجمه ،ج 5 ،ص 1825)
ملاحظه می کنید که این نقل طبری می گوید این خلیفه ثانی بود که امر کرد آنرا قطعه قطعه کنند و تقسیم کنند؟! (از آن سوال می گذریم که تکه پاره های یک فرش چه ارزش هنری یا قیمتی می توانسته داشته باشد؟)
رابعا: این نقل طبری از نظر تحلیل سندی تاریخی مورد اشکال هست بلحاظ راوی آن که شخصی بوده است بنام “سیف بن عمر”.به این توضیح تحلیلی سندی توجه کنید :
طبق تحقیق که به عمل آمده تنی چند از مورخین، این ماجرا را ذکر کرده اند که عبارتند از: طبری (310هـ)، ابن اثیر (630هـ)، ابن کثیر (774هـ)، و ابن خلدون (808هـ). رجوع کنید به:
تاریخ الطبری، الطبری، ج 3 ص 129 و 130
الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج 2 ص 518 و 519
البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 7 ص 76 – 78
تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج 2 ق 2 ص 101 و102
اما اینها از چه کسی نقل کرده اند؟
الف :ابن اثیر اگرچه مدرک نقل خود را در هنگام ذکر ماجرا نیاورده، ولی در مقدمه ی کتابش تصریح می کند که منبع اصلی کتاب وی، همان تاریخ طبری است:
” أقول إنی قد جمعت فی کتابی هذا ما لم یجتمع فی کتاب واحد ومن تأمله علم صحة ذلک . فابتدأت بالتاریخ الکبیر الذی صنفه الإمام أبو جعفر الطبری”.
(الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج 1 ص 3)
ب:ابن کثیر هم کلیه ی وقایع مربوط به فتوحات را از ابن جریر یا همان طبری نقل می کند. در آغاز نقل این ماجرا هم می نویسد: وذکر سیف فی روایته …
(البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 7 ص 76)
و سیف راوی اصلی این ماجرا در کتاب تاریخ طبری است.
ج:ابن خلدون نیز به مانند ابن اثیر نامی از منبع نقلش نیاورده، اما در پایان بحث خلافت خلفا و فتوحات و جنگ ها، به صراحت می گوید که این مطالب را از کتاب طبری نقل نموده است:
نتیجه: اصل ماجرای فرش بهارستان در هیچ کتاب شیعی نیامده، و همه ی مدارک دیگر متعلق به اهل سنت هستند. اگر هم در برخی کتب شیعی اثری از این ماجرا می بینیم، همگی به کتاب تاریخ طبری که از اهل سنت است باز می گردد.
اما ببینیم طبری که منبع اصلی این ماجراست آنرا از کجا نقل کرده؟
ماجرای فرش بهارستان را طبری در دو روایت که هر دو از طریق سیف بن عمر است، نقل می کند:
کتب إلی السری عن شعیب عن سیف عن محمد وطلحة وزیاد والمهلب وشارکهم عمرو وسعید …
کتب إلی السری عن شعیب عن سیف عن عبد الملک ابن عمیر …
(تاریخ الطبری، ج 3 ص 129 و 130)
اما سیف بن عمر کیست ؟
سیف کتاب معروفی دارد به نام “الردة والفتوح” که فهرست نویسان آن را برای وی ذکر کرده اند. باید دانست که طبری استفاده ی فراوانی از آن در کتاب تاریخش کرده است. این ماجرا هم حتماً از کتاب فتوح سیف نقل شده است.
اما سیف از نظر اعتبار حدیثی فرد معتبری نبوده است ،مثلا ترمذی حدیثی از او در سنن خود نقل کرده است، پس از نقل حدیث می نویسد:
این حدیث منکری است که آن را جز از این طریق نمی شناسیم. و نضر و سیف مجهول هستند: قال أبو عیسى هذا حدیث منکر لا نعرفه من حدیث عبید الله بن عمر إلا من هذا الوجه و النضر مجهول و سیف مجهول .
( سنن الترمذی، کتاب المناقب (50)، باب 60، ح 3866 ، ج 5 ص 697 ، دار إحیاء التراث العربی – بیروت).
اما علمای رجال اهل سنت نیز به شدت سیف را تضعیف کرده و برخی او را متهم به حدیث سازی و حتی زندقه نموده اند!!
قال یحیى بن معین : ضعیف الحدیث ، فلس خیر منه .
و قال أبو حاتم : متروک الحدیث . ضعیف ، منکر الحدیث .
و قال أبو داود : لیس بشىء .
و قال النسائى ، و الدارقطنى : ضعیف .
و قال أبو أحمد بن عدى : بعض أحادیثه مشهورة و عامتها منکرة لم یتابع علیها ، و هو إلى الضعف أقرب منه إلى الصدق.
یعنی برخی احادیث سیف مشهور است ولی غالب احادیث او غیر معروف و غیر قابل اعتناست و به ضعف و کذب نزدیکتر است تا راستی.
و قال أبو حاتم بن حبان : یروى الموضوعات عن الأثبات و قالوا : إنه کان یضع الحدیث . اتهم بالزندقة .
ابن حبان می گوید :مجعولات زیادی را با توجه نقل کرده است و گفته اند که او احادیث وضع می کرده است.
و قال الدارقطنى : متروک .
و قال الحاکم : اتهم بالزندقة ، و هو فى الروایة ساقط .
و قال ابن السکن : ضعیف .
و قال الخطیب : لیس بحجة إذا خالف .
و قال ابن حجر : ضعیف الحدیث عمدة فی التاریخ .
(تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج 4 ص 254 و 255 ، رقم 517)
(تقریب التهذیب، ابن حجر، ص 262 ، رقم 2724)
(الإصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر، ج 2 ص 279 ، رقم 2254 + ج 5 ص 451 ، رقم 7132)
(الجرح والتعدیل، الرازی، ج 7 ص 136 ، رقم 2194)
بنابراین حتی اگر بخواهیم از موضع مسلمانان اهل سنت هم به این ماجرا بنگریم، باز هم روایات مربوط به قضیه فرش بهارستان به این صدر و ذیل مردود و از درجه ی اعتبار ساقط است.
موفق باشید
تقدیم به صادق!
http://www.newsoholic.com/women-of-the-israeli-army/20/
باسلام واحترام وادب خدمت شماپدر بزرگوار
وقتتون سرشارازشادي ونشاط
مطلب آماده كردم خيلي خوبه
لذا تمام برابري هاي زن ومرد يكسان داخلش گفتم ممنون ميشوم منتشركنيد باتشكر
برابري زن و مرد(زن=مرد)
امروز حقوق بشر اساسي ترين حقوقي است كه كشورهاي مختلف جهان آن را به مثابه اصولي ترين قانون انساني پذيرفته اند، اعلاميه حقوق بشرسازمان ملل متحد، نه تنهاتصويرجامع از حقوق انساني انسان ها ارايه داده است، بلكه در فرايند تعاملات فرهنگي و روابط ملت ها و كشورها با يك ديگر، يك فرهنگ مشترك جهاني را نيز بوجود آورده است، شعار «جهاني شدن» و «دهكده جهاني» دقيقا تولد يافته از از دامن جهانبيني حقوق بشر است. اگر بخواهيم برابري زن را در اين نگرش دنبال كنيم لازم است بستري كه حقوق بشر از دامن آن تولد يافت نظر اندازيم.
تاریخ ايران ، شاهد نابرابریهای فراوانی میان زنان و مردان، در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی بوده و است. زنان در ايران ، به صورت گسترده، در حاشیۀ جامعه قرار داشته اند. این حاشیه نشینی، جامعه یی را شکل داده است، که ذهنیتها و سازوکارهای موجود در آن، بیشتر برای جولان مردان، میدان می دهد. در جامعۀ ما، ذهنیت عمومی، در جهت منافع مردان، شکل گرفته است؛ تا جایی که زنان، اکثرا،ً تصور می کنند، آنها باید از امکانات و فرصتهای متفاوت تری نسبت به مردان برخوردار باشند.
برنامه هایی که توسط نهادهای جامعۀ مدنی و جامعۀ بین المللی در زمینۀ ایجاد برابری جنسیتی میان زنان و مردان، در عرصه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و … در ايران تا حال صورت گرفته است، به هیچ وجه کافی نمی باشد.
هنوز حضور زنان در سیاست، مساوی به حضور مردان نیست، هنوز زنان نمي توانند وارد عرصۀ اقتصاد کشور شوند ؛ هنوز نقش زنان در عرصه فرهنگي غیرقابل لمس است؛ هنوز اكثر زنان باسواد، به مراتب کمتر از مردان است؛ هنوز دخترانی که از فارغ تحصيل شده اند، به دلایل فرهنگی، دسترسی به تحصیلات عالی ندارند و آن عده ایی که می توانند وارد دانشگاههای کشور شوند، پس از مدتي تصميم به خروج ازكشور رادارند. هنوز زنان حق شركت در نامزدي انتخابات رياست جمهوري راندارند.
وصدها مواردديگر كه بايد براي هركدام از آنها مقاله ايي نوشت.
به این ترتیب هنوز نابرابری میان زنان و مردان، به صورت سیستماتیک، در جامعه جریان دارد. اگر زنان به شکل سیستماتیک، در سطوح پایینتر اجتماعی قرار بگیرند و از پایگاههای ضعیفتر اجتماعی برخوردار باشند، تبعاً، امکان برابری جنسیتی در جامعه، ممکن نخواهد بود.
پس هنوز، برای ایجاد برابری زن ومرد در ايران ، راه درازی در پیش است.
دولت ايران ،و نهادهای مدنی و جامعۀ بین المللی مکلف اند تا فعالیتهای شان را، برای ایجاد برابری زن ومرد در ايران ، در زمینه های مختلف، هم آهنگ سازند و در برنامه هایی، که روی دست می گیرند، نقش زنان را جداً مد نظر داشته باشند.براي تأمين برابري كامل زن ومرد درهمه عرصه هاي زندگي سياسي،اقتصادي واجتماعي وخانوادگي بايد مبارزه كرد وبه اين منظور خواهان تحقق نكات زير بايد باشيم:
حقوق اجتماعي وسياسي
زنان و مردان بايدبه يكسان ازحق انتخاب كردن وانتخاب شدن در كليه ي ارگانها ي قانون گذاري ، قضائي و اجرايي، دركليه سطوح كشوري ومحلي برخوردار باشند.
كليه ي قوانين ومقرراتي كه آزادي زنان رادر لباس پوشيدن مقيد مي كند،همچون قانون حجاب اجباري،لغوگردد.
هرگونه مقرراتي مربوط به جداسازي زنان ومردان دراجتماعات ، مدارس ودانشگاهها،مكانها ووسايل نقليه عمومي ملغي اعلام شود.
هرگونه تبعيض برحسب جنسيت در زمينه آموزش وپرورش لغوشود.
كلاسهاي درسي در كليه ي سطوح آموزشي بايدمختلط باشند.
زنان حق دارنددر كليه ي رشته هاي ورزشي ،هنري وعلمي شركت كنند وازكليه وبايد درورزشگاه ها به اونها اجازه ورودداده شود.
زنان بايد از فشار كار خانگي رهايي بابند وشركت آنها در زندگي اجتماعي بايدتسهيل شود وبه اين منظور مؤسسات خدماتي ويژه از قبيل شيرخوارگاه ،مهدكودك ،لباسشوئي وغيره در محلات مسكوني ايجاد وبطور رايگان در اختيار عموم قرار گيرد.
حقوق اقتصادي
برابري كامل زن ومرد درامر اشتغال ، پرداخت مزد ،برابري براي كار مشابه به زنان ومردان ، بيمه هاي اجتماعي يكسان براي زنان و مردان . برخورداري از دوروزمرخصي ماهانه براي زنان شاغل، ممنوعيت سپردن هرنوع كار زيان آور به زنان باردار. ممنوعيت اخراج زنان باردار به هر بهانه ايي . خودداريي از استخدام زنان باردار وداراي فرزند غيرقانوني بوده وجرم محسوب مي گردد.ممنوعيت اعلام جنسيت در آگهي هاي استخدام وتحصيلي (مگر در موارد استثنائي وضروري كه قانون تعيين مي نمايد).
برخورداري از١٦هفته مرخصي براي دوران باردارويكسال مرخصي براي نگهداري نوزاد كه با توافق طرفين توسط زن وشوهر مورد استفاده قرار مي گيرد.
حقوق زن در خانواده آزادي درامر ازدواج وانتخاب همسر. ممنوعيت هرنوع معامله گري ازقبيل شيربها ، مهريه ،جهيزيه ، وغيره در امر ازدواج . به رسميت شناختن ازدواج از طريق ثبت در دفاتر دولتي ، ممنوعيت صيغه وتعدد زوجات ، برابري حقوق زن ومرد در امر طلاق وتكفل فرزندان .
ممنوعيت ازدواج زنان ومردان زير١٨سال ، اشخاص ومراجع مذهبي كه افراد زير ١٨ سال راعقد شرعي مي كنند مجرم محسوب مي شوند.
ممنوعيت برقراري رابطه جنسي افراد بالاي ١٨سال بادختران وپسران زير ١٦سال.
زن ومرد بايدازحقوق ومسؤليت كاملاً يكسان وبرابر در قبال يكديگر ،درقبال فرزندان ودر تمام جنبه هاي زندگي برخوردار باشند.محل زندگي بايد باتوافق مشترك طرفين انتخاب شود.
قانوني كه تنها حق مردان را تعيين محل سكونت به رسميت ميشناسد،بايدلغوشود.
حق زنان براي كاركردن ومسافرت نبايد منوط به اجازه شوهر باشد. كليه ي قوانين شرعي و عُرفي كه تحت عنوان از ناموس ،جرم مرتكبين جنايت عليه زنان را تخيفف ميدهند ، بايدلغوگردند.
براي جرم و جناياتي كه از طرف پدر ،برادر،شوهر ويا هر فرد ديگري نسبت به زنان ، تحت عنوان دفاع از ناموس ونظاير آن صورت مي گيرد، مجازات سنگين تعيين شود،هرگونه تبعيض ونابرابري ميان زن ومرد در قوانين مربوط به وراثت،تقسيم اموال ودارائيها وامتيازات قانوني مردان وسلسله پدري در مساله قيوم وسرپرستي لغو گردد،زنان ومردان بايدبه يكسان ازحق طلاق برخوردارباشند.
قانون بايد در صورت تمايل هريك ازطرفين ،چه زن وچه مرد،جدايي آنهارابه رسميت بشناسند.
حقوق مادري بايد مستقل از ازدواج به رسميت شناخته شود. زناني كه بدون ازدواج داراي فرزند مي شوند بايدازكليه ي حقوق فردي واجتماعي مادري برخوردار باشند. فرزندان آنها نيزبايد از كليه حقوق اجتماعي را دارا باشند. روابط خصوصي زن ومرد محترم است وازهر گونه تعرض بايد مصون باشد. دخالت افراد ومراجع دولتي در زندگي خصوصي زن ومرد اكيداً ممنوع است.
سقط جنين
جامعه سرمايه داري تنها دو راه را در مقابل زناني كه ناخواسته باردار مي شوند قرارمي دهند : ازبين بردن سقط جنين ويا تحمل شرايط سخت روحي ، اقتصادي واجتماعي درصورت حفظ جنين. فقروناتواني در تأمين اقتصادي فرزندان ،موانع واقعي وعملي كه داشتن فرزند براي زنان مجرد،باعث مي شود تابسياري اززنان خواهان ختم حاملگي خود گردند.درصورت غيرقانوني بودن اين عمل ، زنان باردار به سقط جنين بوسيله افراد غير متخصص ، تحت شرايط غير بهداشتي ويا تحمل هزينه هاي زياد تن مي دهند . باتوجه به اين واقعيت، بايد حق سقط جنين درصورت غير قانوني بودن اين عمل ، زنان باردار به سقط جنين بوسيله افراد غير متخصص ، تحت شرايط غير بهداشتي ويا تحمل هزينه هاي زياد تن مي دهند . باتوجه به اين واقعيت ، بايد حق سقط جنين درصورتيكه خطر جاني براي زن در برنداشته باشد و سن جنين بيش از ١٦هفته نباشد، براي عموم زنان به رسميت شناخته شود، وسقط جنين به اجازه هيچ فرد ومرجعي به جز خود زن مشروط نميگردد.
عمل سقط جنين بايد در بيمارستانها وكلينك ها ، تحت نظر پزشك متخصص وبطور رايگان انجام گيرد. افرادي كه بدون داشتن تخصص لازم اقدام به انجام اين عمل مي نمايند مجرم محسوب شده وقابل تعقيب قانوني هستند.
فحشاء
فحشاء يكي از اشكال ستمي است كه در جامعه سرمايه داري بر زنان اعمال مي شود ومبارزه با فحشاء براي بازيابي حرمت انساني زن در جامعه ،امري حياتي است. فقر وعدم تامين اجتماعي ومحدوديتهاي قانوني وعملي ، كه بر سر كار كردن زنان واستقلال مالي آنان وجود دارد، در كنار فرهنگ واخلاقيات. مرد سالارانه ، ازعوامل ايجاد ، حفظ واشاعه فحشاء در جوامع كنوني است. تعصبات وآموزشهاي مذهبي، همانگونه كه تجربه جمهوري اسلامي درايران نشان داده است، با تقويت مردسالاري وتثبيت موقعيت فرودست زن ، خود باعث اشاعه فحشاء در جامعه است.
ريشه كن كردن فحشاء در گرو مبارزه باكليه عوامل فوق است.
دولت مؤظف است كه قربانيان فحشاء رابه لحاظ اقتصادي تأمين كندوامكانات آموزشي وشرايط يافتن شغل وكاركردن رابراي آنان تسهيل نمايد. وأسطه هاوكارگزاران فحشاء بايد مورد تعقيب قانوني ومجازاتهاي سنگين قرار بگيرند.
به اميداينكه تمامي حقوق زنان بامردان يكسان باشند وبرابر باشد.
با سلام ،چند سوال از حضورتون دارم که حتما قبلا جواب دادین
1- چرا یکی مثل رضا شاه به جزیره موریس تبعید شد ولی محمدرضا شاه آقای خمینی رو به مرکز رسانه های جهان فرانسه اما محمد مصدق رو در کنار خودش در حصر اونقدر نگه داشت تا فوت شد؟
2- شاه در مصاحبه هایی که جدیدا ازش پخش میشه خودش رو مستقل از انگلستان قلمداد کرده .آیا حقیقتا اینجور بود یا این هم بخشی از شوی غربی ها برای انحراف تاریخ در آینده بود؟
3-کسی مثل شاه که تمام قدرتش رو میون کودتای 28 مرداد توسط انگلیس و آمریکا بود میتونست اونطور در سالهای آخر طلبکارانه اونها رو در برکناریش مقصر بدونه؟
4-آیا این نظریه ای که شاه در کتابهایی که در سالهای آخر منشر کرد که غربیها از قدرت گیری ایران ترسیدن و برای این انقلاب اتفاق افتاد نظر صحیحی است؟دانشنامه ی ویکی پدیا شاه رو دچار بیماری و ضعفهای روحی در سالهای آخر عمر میدونست درسته؟
5-چرا سپاه مدعی کنترل حتی یک کیلو بمب توسط ضدانقلاب و داعش از مرزهاست اما نمیتونه صدها هزار تن قاچاق رو از مرز کنترل کنه؟
6-چقدر هزینه برای هسته ای شد؟با این پول چقدر میشد محیط زیست و درخت در این کشور کاشت چقدر علم میشد وارد کرد؟
7-آیا فراری دادن دانشمندان و نخبگان علمی ورزشی و پولهای دزدی از بیت المال به غرب عمدیست؟و همینطور برای سوریه
8-چرا در بین اینهمه شخصیت حتی موافق حکومت شخصیت های مضحک و عجیب و خنه دار در شورای نگهبان ،ائمه جمعه ،سپاه خبرگان باید انتخاب بشن و ایندر سوتی و گاف بدن؟آیا روس در این انتخابها دست داره؟
9-آیا ایران برای آمریکا و غرب هم مانند روس منفعت سرشار داره؟
10- چرا در ترور رهبر عزیز مقدار بسیار کمی در حد یک ترقه بمب استفاده شد اما در دیگر ترورها اینقدر انفجارها سهمگین بود؟
11-برخی از سران اصلاحات شاگردان آقای خمینی هستن آیا میتوان به ایشان اعتماد کرد؟
12و از همه مهمتر با وجود این شرایط و نفوذ استعمارگران و منافعی که ایران براشون داره و شکستهای پی در پی قیامهای مردمی و انقلابهادر طی 120 سال گذشته آیا میتوان آینده ای مستقل برای ایران متصور بود؟
مسعود گرامی
تمام درد و فریاد من اینست که این کشور نه “کشور کورش و داریوش” است و نه “مملکت امام زمان”؛ نه کشور آریایی است، نه کشور ترک و عرب و بلوچ و کرد. درست که این مملکت ملک طلق ملاها شده اما من از بایدها سخن میگویم:
این کشور باید از آن هرکسی باشد که به هر دلیلی پذیرفته در مرزهای آن زندگی کند و قوانینش را محترم شمارد.
چیزی در حدود سیصد، چهارصد سال پیش اروپائیان برای برهم زدن نظامات فئودالی (که -برخلاف ادعای چپها- با آنچه ما بنام ارباب رعیتی میشناختیم تفاوت اساسی داشت) و نیز کوتاه کردن دست کلیسای کاتولیک رمی از سیاست، بنای “دولت ملی” یا کشوری با “ملت واحد” را نهاد. اوج این نوع سیاست ورزی به یکی از عبثترین، پوچترین و غمناکترین فجایع تاریخ بشر انجامید. جنگ جهانی اول یا آنطور که اروپائیان مینامیدند “جنگ بزرگ” دست آورد ملت گرایی در زادگاهش بود.
ایران و ترکیه (عثمانی) که در قرن هفدهم بزرگتر، ثروتمندتر و با شکوهتر از بیشتر کشورهای اروپایی بودند از قافلهی تمدن جا ماندند. در آغاز قرن بیستم هر دو کشور بزرگ مسلمان تصمیم به کاستن از فاصله با کشورهای _اینک استعمارگر_ اروپایی گرفتند و در این راه به مطالعهی تاریخ و سیاست آن کشورها پرداختند. ماحصل تقلید همه جانبه و بدون تفکر این دو کشور چنین شد که طی آن در قانون اساسی ترکیه آمد: «هر کس درون مرزهای ترکیه زندگی میکند ترک است» یعنی نمیشود اهل ترکیه باشی و فرضا ارمنی، کرد، عرب و … باشی.
در ایران نیز برای تعریف یک ایدئولوژی ملی، به سلسلهی هخامنشیان به عنوان مبدأ تاریخ ایران (و نه آنطور که تاریخ مذهب کشور بود: هجرت پیامبر) نگریسته شد. حال آنکه اگر مطالعات باستانشناسی دیگری مد نظر قرار میگرفت، میشد عیلامیان را نخستین سلسلهی ایرانی بنامند، میشد ساکنین شهر سوخته، تپهی سیلک، مارلیک، مادها و … را آغاز تمدن ایرانی بنامند. شاید چون منابع نسبتا مدون و قابل اعتماد یونانی از هخامنشیان بسیار گفته و آنرا ستودهاند، یا باز بیشتر بخاطر آنکه ما ایرانیان بسیار امپراطور دوستیم ترجیح دادیم نخستین امپراطوری تاریخ و بزرگترین بوروکراسی تاریخ باستان را به عنوان نماد و مبدأ تعریف دولت/ملت برگزینیم. با اینهمه هیچ کس ادعا و باور نخواهد کرد که کورش -یا هر بنیانگزار دیگری در تاریخ- تنها با گفتگو و نوازش، ملل دیگر را به خراج گزاری و فرمانبری ناگزیر کردهباشد.
تاریخ به مثابهی یک علم هر روز تغییر میکند. تا دیروز گمان میکردند تمام ایران پس از حملهی اعراب یکسره مسلمان شدهاند، امروزه میدانند تا چند قرن پس از آن در ایرانِ تحتِ سلطهی خلفای اموی، قوانین زردشتی اعمال شده و شراب خرید و فروش میشد. تبدیل تاریخ به ایدئولوژی همانقدر خطرناک است که تبدیل اسلام. تاریخ به درد خواندن و آگاهتر شدن میخورد اما برای بنیانگزاری زندگی مدرن و بویژه سیاست، سخت خطرناک است و ویران کننده.
مسعود گرامی
باستان هرچه بود گذشته است. من و تو وظیفه داریم مبنای حکومت آینده را بر “قراردادی که مطابق آن، شهروندان -از هر دین و نژاد و … – ادارهی حکومت خویش و خدمتگزاری خود را به دولتی خدمتگزار، مطیع و موقت میسپارند.” بنا کنیم. و در راه آن بکوشیم.
کوفتن بر طبل دعواهای باستانی برای زندگی امروز کاری عبث، خرافی، ایدئولوژیک و گمراه کنندهاست؛ چه 1400 سال پیش باشد، چه 2500 سال پیش. بیا تا باستان را همچون یک علم به باستانشناسان بسپاریم.
مازیار گرامی
نقل قولهای پراکنده و برخی نظرات خود شما در مورد میزان پیشرفت فرهنگی و اجتماعی منطقهٔ خاور میانه خصوصا ایران صفوی و ترکیه عثمانی آشکارا متناقض است. ما قبلا یه در این مورد گفت و گویی داشتیم که جهت حضور ذهن جناب عالی و دیگرانی که علاقمندند میتواند به این کامنت نگاهی بیندازند؛
آثار بجاماندهٔ معماری سبک رمی، آنگلو ساکسون، نورمن، گوتیک، تیودور ، قلعهها و کاخهای مجلل و عظیم، لوازم زندگی، بناهای کلیساهای فراخ و بلند سقف و برخی ابزار و امارات تجاری و نقاشیهای فراوان از پادشاهان، و اعضای خانوادههای سلطنتی و اشراف که به نوبه خود در کاخهای مجلل زندگی میکردند، تصاویر پوشاک و زینت آلات آنان نشان از مکنت و ثروت بسیار بیشتر از آنچه در دربار جاه و جلال شاهان صفوی و عثمانی دیده میشده، دارند. عکسهای نادری که از عصر شاهان قاجارحرمسرا و زنان لچک بسر و ملازمان کمر بسته کلاه نمادی بسر و عوام فقیر کوچه و بازار مانده خود میتواند یک ملاکی برای مقایسه باشد.
https://en.wikipedia.org/wiki/Architecture_of_the_United_Kingdom
https://en.wikipedia.org/wiki/Canterbury_Cathedral#Plantagenet
—————————————————————————————————————————————————-
مازیار وطنپرست
10:12 ب.ظ / ژوئن 20, 2016
“ایران و ترکیه (عثمانی) که در قرن هفدهم بزرگتر، ثروتمندتر و با شکوهتر از بیشتر کشورهای اروپایی بودند از قافلهی تمدن جا ماندند. در آغاز قرن بیستم هر دو کشور بزرگ مسلمان تصمیم به کاستن از فاصله با کشورهای _اینک استعمارگر_ اروپایی گرفتند و در این راه به مطالعهی تاریخ و سیاست آن کشورها پرداختند.”
——————————————————————————————————————————————————–
مازیار وطنپرست
11:55 ب.ظ / ژوئن 17, 2016
یعنی اینجا در خاورمیانه در نیمه قرن هجدهم میلادی وضعیت با هزار سال پیش از آن سر سوزنی تغییر نکرده و عبد الوهاب هم مانند بسیاری دیگر در سده های قبل، ذهنیتش از تجارت پر سود [برده،] تکفیر، ذبح و غنیمت بری فراتر نمی رود.سلاح ها، ابزار و فن آوری شان هم همان ابزار هزارسال قبل است. شیوه تولید و اقتصادشان هم به همین شکل. وقتی مورخان می گویند شهر کوچک و فقیر درعیه پس از فتوحات عبدالوهاب و سعود بسیار ثروتمند گردید منظور فقط آن است که بر شمشیر هایشان طلا و نقره می زدند و گوشت و گندم بیشتری می خوردند. حجم عظیم غنایم کوچکترین تغییری در شیوه و کیفیت زندگی و اقتصاد پدید نمی آورد.
———————————————————————————————————————————————–
کاوش
http://www.nurizad.info/blog/29792#comment-228712
نگاهی اجمالی به تاریخ عصر خاندان صفویان (۱۷۳۵-۱۵۰۱) و هم عصر آنان خاندان تئودور و استوارت (۱۴۸۵ – ۱۷۱۴) در انگستان و مقایسهٔ ساختاری این دو تمدن فئودالی غرب آسیا و اروپایی شمالی بخوبی تفاوت آشکار این دو از نقش اثر گذار دوران خود – در سطح جهانی- و آثار فیزیکی بجامنده نشان دهندهٔ فاصلهٔ فاحش بین این دو تمدن و فرهنگ است. اگر پرتقالیهای “فسقلی” با اشغال جزیره بحرین موی دماغ شاه عباس شده بودند، و او ناچار برای رفع شر آنها به انگلیسیها رو میندازد، انگلیسیها همزمان با سلطنت ملکهٔ الیزابت اول با تکیه به فناوری جدیدتر در صنعت کشتی سازی- در نبرد دریائی تاریخی و سرنوشت ساز نیروی برتر دریایی جهان آنروز یعنی اسپانیا را شکست داده و مرحلهٔ آغاز سلطهٔ جهانی دریایی خود را رقم زدند. و سپس در فاصلهای کوتاه سوداگران انگلیسی با تشکیل “دولت و شرکت هند شرقی” و سپس “دولت و شرکت خلیج هادسن” ابتدا آبرها و دادستد دریائی جهان را قبضه کرده و رقبای لاتین (پرتغالی- ونیزی- اسپانیایی) و سپس اروپایی (هلندی – فرانسوی) را شکست داده و سرانجام با کشیدن چتر سلطهٔ اقتصادی- سیاسی- نظامی خود بر شرق و غرب عالم از هندوستان گرفته تا آمریکای شمالی و کشف سرزمینهای جدید بی ساکن و با ساکن اشغال و مصادرهٔ این سرزمینها، و الحاق همهٔ آنها در امپراتوری فخیمه بریتانیای کبیر، نقشهٔ تمدن جهانی عصر جدید را پی ریزی کردند. پس این تمدن کجا و تمدن آنروز آسیا کجا؟؟؟
در واقع منابع انرژی و حیات بخش هستی کشف شده تا کنون، همچون انرژی خورشیدی، چوب/الوار/جنگل، ذغال سنگ، نفت و گاز، اورانیوم (انرژی شکافت هستهای)، منابع تجدید پذیر انرژی ( آبی-برقی، بادی، تابلوهای خورشیدی یا سولار انرژی) – و شاید در آیندهای نچندان دور دسترسی به انرژی جوشش هستهای (از نوع انرژی خورشیدی، پیوستن ایزوتوپهای هیدروژن) و یا حتا منابع نوین که کشف خواهد شد – ارابههای تمدنهای بشری را در اعصار گوناگون حمل کرده به پیش میبرد. انسان و اندیشهاش خود نیز محصول این منابع هستی بخش است
تمدنهای باستان عمدتاً اگر نه تماماً متکی به انرژی خورشید برای تولید غذا و نیروی انسانی و حیوانی و همچنین سوخت از نوع چوب/هیزم/الوار بودند؛ تمدنهای حوزهٔ مدیترانه (فنقیه، قرتاز، کریت، یونان، روم، ونیز، قصطنتنیه، اسپانیا و پرتقال) همگی متکی به انرژی خورشیدی و بتناسب اقلیم دسترسی به منابع جنگلی چوبی/الواری داشتندند. تمدن روم اولی تمدنیست که به شکل وسیع از منابع جنگلهای حوزه مدیترنه برای توسعه بهره برداری کرد. تمدن اروپای شمالی متکی به منابع کم خورشیدی، اما جنگلهای وسیع در قارهٔ سبز شد و از این حیث در دوران فئودالی با دسترسی به منابع فراوان آبی و مرتعهای وسیع حاصل از برش جنگلها نه تنها برای مصرف سوخت بلکه با تبدیل آنها به ابزار از قاشق گرفته تا کشتی تجاری – جنگی اقیانوس پیماه از سایر تمدنهای حوزه مدیترانه و هلال حاصل خیز فاصله فاحش گرفت. سپس در مرحلهٔ سوم تکاملی خود با اتکا به ذخایر ذغال سنگ و سنگ آهن پرچمدار انقلاب صنعتی شده بر جهان غلبه کرد. تاریخ جنگ اول و دوم تاریخ جنگ قدرتهای نو ظهور جهانی پسا انقلاب صنعتی عمدتاً و نهانن برای دستیابی به ذخایر انرژی جدید یعنی نفت و گاز طبیعی است. مناقشات و بحرانهای نظامی اقتصادی سیاسی در منطقهٔ نفت خیز خاور میانه ریشه در نزاع برای کنترل این منابع و حفظ امنیت آبراها و تجارت این کالای هستی بخش دارد.
——————————————————————————————————————————————
http://www.nurizad.info/blog/29666#comment-223579
“دریغ تا همین ۸۰ سال پیش ایران و میان رودان هم چون هزارهای گذاشته عصر سومریان فقط متکی به انرژی تابشی خورشید برای گذران زندگی و حمل ارابهٔ تمدن خود بر دوش بودند، بله فرزندان “آدم” ساکن “عدن” ازقافلهٔ تمدن جأ مانده بودند؛ رضا شاه، بسیاری از روشن فکران عصر مدرن ، ماسونی، چپ و راست کم بیش در مورد مسبب این عقب ماندگی وحدت نظر داشتند؛ آنها اغلب ریشه آن را در فرهنگ مذهبی میجستند، اگر چه این بخش از فرهنگ هر قدر نیرومند – میتواند نقش کند کننده در توسعه و پیشرفت فرهنگ داشته باشد اما مسبب اصلی فقدان شرایط مطلوب اقلیمی و ضایعش نیروی عظیم پیشه ورانی است که در سایهٔ امن تولید مازاد بخش کشاورزی فرصت برای خلق ابزار، شهر سازی و بندر سازی وساخت کشتی تسلیحات، فولاد و توپ و ماشین بخارو قطاروفنّ آوری پیشرفته داشته و سر انجام تسخیر جهان پیرامون خود میکند. قطعاً داشتن توقع چنین نقشی از فرهنگ مذهبی نشانهٔ ضعف خرد تاریخی و نا آگاهی از نقش محملهای انرزی در پیدایش و تکامل تمدنهاست ،کما اینکه “آدمیان” اروپای شمالی خود نیز بسیار متأثر از فرهنگ مذهبی عصر خود بودند، چه فرا دست چه فرو دست”
وست عزیز اگر شرایط اقلیم ما به گونه دیگر بود میبایست بجای اینکه پرتقا لیها جزایر مارا در خلیج فارس اشغال کرده و موی دماغ شاه عباس میشدند ما باید جزایر قناری را تصرف کرده و به پرتغالیها و فلیپ شاه اسپانیا دهان کجی میکردیم. آیا شده از خود بپرسید که چرا اهالی تمدن قالب در برزیل بزبان پرتغالی صحبت میکنند و نه به زبان فارسی با لهجه شبیه به شیرازی- جنوبی و یا چرا اهالی مونترال کانادا فرانسوی زبانند، نه فارسی زبان به لهجه تغییر یافتهٔ اصفهانی یا یزدی؟؟ و یا چرا گنبدهای امام زادههای ما با طلاهای اینکاها روکش نشده؟ و چرا بجای کریستف کلمب یا کورتز ، “حج محمّد تقی خان کرمانی” فرماندهٔ سپاه فاتحین ایران شیعه به جای کانکیستادران اسپانیأیی آمریکای لاتین را درننوردید؟ و به جای کلیساها مسجد و بارقه و ضریح امامزادگان شیعه را در آن قاره نگسترانید؟ و شهرهای سن دیگو، سانتا باربرا، سن فرانسیسکو،،،امام زاده جعفر، امام زاده داوود، و امام زاده صالح نام گذاری نشدند؟؟
صنعت دریانوردی و کشتی سازی قبل از آنکه زایدهٔ ذهن بشر باشد خصلت الزامی بر آمده از اقلیم دریایی است. صنایع و پیشوران ما زاییدهٔ اقلیم ما هستند و اقلیم ما بر طبق خصایل خود ذهنیت ما را در طی قرون شکل داده. نیاکان ما کشاورز دیم، قنات ساز، ریسندهٔ پشم و بافندهٔ گلیم و جاجم و قالی شدند، گچ کار و کاشی ساز و با خشت گلی و کاه کلبه میساختند و با جمعآوری خار خاشاک و هیزم سوخت مورد نیاز خود را تامین میکردند. در مناطق سردسیر اروپای شمالی پیشوران با بریدن درختان ستبر ابزارو خانه و کشتی و سپس با بهرهوری از ذغال سنگ و سنگ آهن و فولاد قطارو تمدن ساختند، و سوخت و گرمای مورد نیاز را تامین کردند. در حالیکه ما در شرق همچنان به تابش الطاف خداوند خورشید متکی بودیم. باورهای آدمیان امروزی فرهنگ ما نیز علیرغم آنچه در ظاهر دیده میشود چندان سرشته در باوارها و عقاید و اصول مذهبی و احکام و قیود دین نیست، خصوصا در قشر روشنفکر و متجدد ، و شاید در افراط گرایی رفتار غیر دینی در پنهان نه آشکارا گوی سبقت را نیز از ناباوران غربی ببریم، اما هم چنان فاقد آن ارثیه پیشهوری قدیم و سنتی مدرن جهان غرب هستیم و راز عقب ماندگی ما عدم حضور و پرورش فرهنگ و تمدن ما در بستر اقلیمی تمدن ساز فراروی نهادهٔ دست طبیعت نه تاریخ.
از قضا غربیان نیز به خود میبالند و وجه تمایز قالب خودرا با جهان شرق و در واقع با جهان سوم و کشورهای در حال توسعه مولود و مدیون عوامل انسانی همچون خرد گرایی، تحولات فکری عصر روشنگری و سرانجام انقلاب صنعتی در آغاز عصر مدرن میدانند و نقش کلیدی اقلیم را در پیدایش و پرورش و بالندگی تمدن خود آگاهانه یا سهواً بیرنگ یا بسیار کم رنگ جلو میدهند.
ادعانامهای برای دادرسی در وجدانهای آگاه و بیدار، حسن شریعتمداری
رفتار خمینی با پدر من یکی از نمونههای بارز ///// اخلاقی شخص اوست. هنوز متأسفانه پارهای سعی دارند او را مجسمه اخلاق و انسانیت جلوه دهند و از این راه اقتدار خود را بازیابند… خمینی شخصا از شروع ابتلاء پدر من به سرطان در روزهای قبل از حصر او خبر داشت. او با نهایت قساوت قلب٬ معالجه را از پدر من دریغ داشت و او را به سمت مرگ برد
…………………………………………………………………………………………………………..
اما شریعتمداری چه میگفت
آیتالله شریعتمداری پس ازوقایع سال ۴۱ وقبل از وقایع سال ۴۲، در نطق افتتاحیه دارالتبلیغ اسلامی گفت:
تجربه اخیرنشان داد که روحانیت عمیقاً به یک تحول فرهنگی واخلاقی نیازمند است. او مؤسسه دارالتبلیغ اسلامی را اصولاً به این منظور بنا نهاد . در همان هنگام که شریعتمداری دارالتبلیغ را تأسیس میکرد خمینی نیزهیئت مؤتلفه اسلامی را برای ادامه راه فدائیان اسلام براه می انداخت. (۱)
درهمان زمانی که دارالتبلیغ اسلامی به گفتگوی بین ادیان میپرداخت ودائماً شیوخ الازهرو سوریه و کاردینالهای مسیحی برای سمینارهای مختلف گفتگوی ادیان ٬ به دارالتبلیغ می آمدند٬ شاخه ترورهیات موتلقه اسلامی٬ یعنی سازمان ملل اسلامی نیزمشغول آماده سازی مقدمات اولین ترورخود بود٬ تا منصورنخست وزیرشاه راترورکند. ترور با اسلحه ای که ستون فقرات جبهه اعتدال امروز!!
یعنی هاشمی رفسنجانی ٬ آنرا تهبه و به بخارائی قاتل منصور داده بود .
امروزه بیائید فارغ از مصلحت سنجی های گروهی و فرقه ای ٬ منصفانه کلاهتان راقاضی کنید. براستی کدام یک راه صحیح را پیدا کرده و پیشنهاد میکردند؟٬
…. ……………………………………………………………………………………………………………..
شریعتمداری درسالهای منتهی به انقلاب میگفت:
تغییر نظام اولویت ما نیست . میتوان به قانون اساسی ۱۹۰۶ م ٬ یعنی قانون اساسی دست آورد گرانبهای پدران ما در انقلاب مشروطه بازگشت ودستاورد انقلاب مشروطه را همچنان پاس داشت.
در این قانون اساسی ٬ اختیارات شاه محدود است و اونخواهد توانست به دیکتاتوری خود ادامه دهد.
آقای خمینی میگفت شاه باید برود.
///////////////
///////////////
//////////
حسن شریعتمداری
هامبورگ
ادامه در:
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/06/213871.php
با این تحلیل جات و آمار و ارقامی که ” کاوش ” میدهد، و گویی در این جهان من ایرانی هیچ گرفتاری دیگری ندارم جز جنگیدن با عمو سام که مظهر کاپیتالیسم جنایتکار است،با گفتهٔ ” ساسانم” موافقم که کیهان بیت خامنهای دیگر لازم نیست دنبال منابعی دیگر بگردد برای انگ زدن به هر جنبندهای که اسم آمریکا را بر زبان بیاورد. من به این کاوش مشکوکم. هر چی خامنهای میگوید باید یک عدّهای اسناد و مدارکی را جور کنند و آدمهایی از طیف مخالفان را مصداق کامل آن اسناد جعلی بدانند و اجامر عاملی لاریجانی حکم را صادر کنند تا این بساط ننگ بشری سرپا و مسلط بماند. جناب کاوش این امپریالیسم و عمو سامت را بردار و فعلا خودت باهاشون بجنگ تا هر گاه ما از شّر همینها که تیشه برایشان میسازی تا ریشه ما را بکنند، رهایی پیدا کردیم، بیائیم به کمکت. آندرستند!
جناب ناشناس ،
یه شهامت عظیم از خودت نشون بده و یه اسم جعلی واسه خودت تو فضای مجازی بزار تا ببینیم که کی مشکوکه.
جناب کاوش، اگر به صرف اینکه اسم مستعار کسی “کاوش” بود مشکوک نیست و به تاسی از همین منطق اگر اسم مستعار کسی ” ناشناس ” بود مشکوک هست، مبنای داوری شما باشد که هست، یکجا و یک قلم دچار چندین اشتباه شدهای که شما را به تفکر و تامل و تعقل دعوت میکنم که خودت پی ببری و زحمت دریافت را به دوش بکشی. مثل خیلی چیزهایی که مینویسی و اغلب مصداق خروس بی محل پیدا میکنند تا بیان حقایق و واقعیات و بیشتر بدرد تهیه و تامین خوراک و مستمسک و دست آویز برای دم و دستگاه جهنمی عوامل روسهامی خورد .. شما در خانهٔ خودت، در وطنت، مورد حملهٔ بی امان این عوامل روسی هستی و بجای تمرکز روی دفاع از این حریم و بخرج دادن شهامت بجا و به موقعی که از آن دم میزنی،، چرا اینقدر تمرکز کردهای روی داد و هوار کشیدن که ای خلایق عمو سام از چنگالش خون میچکد؟ ( از چنگال روسها چطور؟) این است که مشکوک میزنی و حداقل این شک این است که یا خیلی پرتی و یا خیلی معتاد به ادبیات افراطیترین لایههای نظام مقدس استالینی.هر چی هم که ترا نصیحت میکنند، باز این ترتیب و ترکیب عمو سام رهایت نمیکند. جملهای را از کامنت گذاری به عآریت میگیرم که خیلی پر معناست:” مگر ترا مجبور کرده اند که در باره همه چیز و همه کس بنویسی و نظر بدهی؟” جبهه در خونه ات هست آقای با شهامت، آدرس اشتباهی نده.
سلام. سيامكم. چطوري ممدجانِ ديكتاتورِ دغلبازِ ترسو!
لطفاً يك نگاهي به آن عكسي كه از خودت در بالاي صفحه سايت انداختهاي بيانداز. چه ميبيني؟ يك آدم با فيگور روشنفكري؟ زياد جدي نگير. فقط فيگور است. يك فيگور تو خالي! باطنش با ظاهرش خيلي فرق دارد. باطنش يك ديكتاتور دغلباز ترسو است كه چون حرئت نشر مطالب من و پاسخگويي به آن را ندارد، سانسورش ميكند.
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي
سانسورچي………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………….
سیامک یک چیز از تربیب جیره و مستمری یا کم بوده یا زیاد. من هر گاه میبینم برخی از آنها در جایی که زبان بستهها هستند، شاخ و جفتک زیادی صادر میکنند زود متوجه میشوم نقصانی در وارد کردن ترکیب جیره آنها روی داده است و پیشگیری میکنم. اگر پیشگیری نکنند میترسم به حال و روز صادق گرفتار شوی، طفلک راه میره و با خودش حرف میزنه و درگیر چند صادق ی شده. خودش مینویسه و بعد خودش به اون صادق ی که نوشته فحش و بد و بیراه میگه.
خسته نباشید استاد
بسیار عالی
«جمع کنید قربان جمع کنید. لااقل برای این ابک بینوا که دید معنای پیوستن تکتکتان به بخش خصوصی در هشت سال دولت هزاره چه بود حنایتان رنگی ندارد. پشت هیلمن بهزاد نبوی که بعدِ هزارسال تبدیل به ال نود شد، جایی برای پنهان شدن امثال شما نیست. از آبروی مصطفی [تاجزاده] و عکسهایی که با او گرفتهاید چیزی به شما نمیماسد. جمع کنید. اگر همین چند دلسوزِ مطلع نبودند که دندان روی جگر بگذارند و به اقتضای «مصلحت» پرده از زیادهخواهیهاتان برندارند که کلاهتان پس معرکه بود. من یکی که روزی صدهزاربار درود میفرستم به روان پاک کسی [احتمالا منظور نویسنده رضاشاه است] که همین بروکراسیِ به قول شما ناکارآمد و پیچیده را در نظام دولتی ایران بنیاد نهاد؛ وگرنه که نه از فیش نشانی بر جا میگذاشتید و نه از فیشنویس.
پروندهی «فیشهای آلوده»، حیثیت دولت اعتدال و آبروی اصلاحطلبان را هدف رفته است. کار دشمنان است؟ به جهنم. دسیسهی افراطیون است؟ به درک. مسئله روشن و واضح است. این اتفاق یا افتاده یا نه. اگر افتاده عقل داشته باشید و بسته به نوع نگاهتان به موضوع، موضعگیری «رسمی» کنید تا تکلیف مردم با شما روشن شود. اگر هم نیفتاده در اولین فرصت اسناد مربوطه را منتشر کنید تا کار از کار نگذرد.
راه سومی نیست. با لفت دادن و این دست آن دست کردن و پیچاندن و پنهانکاری، چوب حراج خواهید زد به همین مختصر آبروی باقیمانده. موضع بگیرید. فریاد بزنید. بگذارید باور کنیم هنوز در میانتان هستند کسانی که وجودشان مرز روشن و آشکاری است میان شما و «دیگران»ی که به زعم شما خاک پاک سرزمین آریایی را توبره کردهاند؛ وگرنه که هیچ. بگذارید بهزاد نبوی یک شب آسوده بخوابد؛ لااقل یک شب؛ از دست شما همرهان سست عناصر.»
منبع: https://www.facebook.com/hamidreza.abak/posts/10153906476933411
عرض ادب و احترام
1- چین سریعترین ابرکامپیوتر دنیا را با تراشههای بومی ساخت.
http://www.bbc.com/persian/world/2016/06/160619_me_china_world_fastest_supercomputer
آخرین نگرانی مهم آقای علی خامنه ای که در پی وصیتنامه های شفاهی پی در پی این روزها تحت سخن پراکنی و نصیحت این وآن به قرار ذیل است::
رهبر ایران در اولین دیدار خود با نمایندگان مجلس دهم از وضعیت فرهنگی کشور به شدت انتقاد کرده است.
آیتالله علی خامنهای نهادهای فرهنگی ایران را به بیتوجهی و سهلانگاری متهم کرده و گفته است: “در موضوع فرهنگی نوعی ولنگاری و بیاهتمامی در دستگاههای فرهنگی به چشم میخورد زیرا در تولید کالای فرهنگی مفید و جلوگیری از تولید کالای فرهنگی مضر، کوتاهی میشود.”
http://www.bbc.com/persian/iran/2016/06/160605_l57_khamenei_meets_memberofparliament
2- خوشبخت شدن مردم ایران از دید آقای بیژن زنگنه وزیر نفت دولت آقای علی خامنه ای
بعد از برجام تولید نفت به بالای 3 میلیون بشکه در روز رسیده که حدود 2 میلیون از آن را صادر میکنیم.
توجه:تولید نفت در دوران استبداد چکمه بالای 5 میلیون بشکه در روز بود.
3 – رژیم ولایت مطلقه فقیه از حالا شایعه پراکنی یک دوره ائی بودن اقای حسن فریدون (روحانی) را براه انداخته تا به دو هدف برسد:
هدف اول: تعداد امت رای رهنده را زیاد کند و بدون دردسر آقای حسن فریدون (روحانی) را دوباره به همین پست نصب نماید. که البته اکثر ما مردم ایران همینجوری امت هستیم و قاعدتا نمیبایستی اقای علی خامنه ای نگران این موضوع باشد.
هدف دوم: اگر اوضاع احوال دنیا طوری شد که اگر استبداد نعلین نیاز دید احمدی نژادی دیگر را رئیس جمهور اقای علی خامنه ای بگمارد، امت در ضمن رای دادن به منتخب اقای علی خامنه ای الله و اکبر خامنه ای رهبر هم سر بدهند.
به امید روزی که فرهنگ عقل و خرد جایگزین فرهنگ جهل و خرافات دینی و مذهبی در ایران ما بگردد
مهدی از تهران
4 – 5 میلیون یارسان ، 4 – 5 میلیون مسیحی و یهودی ، 4 – 5 میلیون زرتشتی و ارمنی ، 4 – 5 میلیون نفر هم شیطان پرست و سایر اقلیتها و ادیان ، 40 – 45 میلیون نفر هم اهل سنت جمعا میکنه 60 – 65 میلیون نفر!!! پس لابد جمعیت شیعیان ایران فقط 15 – 20 میلیون نفرند!!! گرفتی ما رو ممد خالی بند؟؟؟!!! این آمارها رو از چه منبع علمی!!! گرفتی پیر مرد؟؟؟!!! هر چه میخواهی بگو کنتور که نمیندازه!!! هدف وسیله رو توجبه میکنه!!!
شخص خودم (مازیار) چندان کتابهای شریعتی، جز سه یا چهار تا را نخواندهام، هرگز تحت تأثیرش نبوده و دهههاست که گمگشتهام را در دین نمیجویم. اما به هر تفکری در عرصهی عمومی مُد میشود همیشه مشکوکم؛ چه “شریعتیسم” باشد و چه فحش دادن به شریعتی. توهین به “علی شریعتی” یکی از مُدهای جدید است. خوب است اگر نقدی هم به او داریم پس از اطلاع از اندیشهاش به طور دست اول و بدون توهین و پیروی از مُدهای (مثلا) فکری، عرضهاش کنیم.
برای کسی که از ابتدا به دین توجهی نداشته شاید درک اثر شریعتی بر دینداران سنتی و اهمیت شکستن کلیشههای آنان از دین، قابل درک نباشد. نوشتهی زیر چون برخلاف مُد زمانه بود و نیز از منظری دیگر به شریعتی نگریسته، مرا جلب کرد، اندک امیدی دارم که شما را نیز! باشد که تأمل کنیم.
«من خواننده آثار شریعتی بودم ولی جزو پیروان افکارش و کسانی که تحت تاثیرش قرار گرفتن نبودم و نیستم ولی هم دور از انصاف و هم جاهلانه است اگر نقش بزرگی رو که شریعتی در تحول نگاه و درک ما ایرانیها از دین بازی کرده نادیده بگیریم، هیچکس در تاریخ معاصر ما به این اندازه در نگاه ما به دین موثر نبوده. چرخی در کشورهای مسلمان دیگه بزنین تا ببینین ملتهای مسلمانی که شریعتی نداشتن درکشون از دین هنوز در حد قرآن سرطاقچه است و فلان چیز حرامه و بهمان چیز حلال و حوری بهشتی و آتش جهنم و همین. القاعده و داعش هم با همین میزان از درک بوده که رشد کرده و داره همچنان سربازگیری می کنه اما در ایران نسل عظیمی رو شریعتی به کند و کاو در دین انداخت که حتی متحجرترین ملاهای مساجد روستاها هم مجبور شدن از دیوید هیوم و چه و چه بخونن تا بتونن جواب جوان مردم رو بدن. کی در ایران تونسته بیشتر از شریعتی چنین تاثیری بذاره؟
اونهایی که شریعتی رو لایق عنوان به افتضاح کشیده شده روشنفکر هم نمی دونن و حاضر نیستن جزو نواندیشان دینی حسابش کنن، واقعا انصاف دارن؟ کی قبل از شریعتی این قدر نواندیشیدین در دین رو باب کرد؟ نواندیشان دینی کنونی همه شون دارن راهی رو ادامه می دن که بابش رو شریعتی باز کرد، هرچند هیچکدومشون هم قبولش ندارن. در خرده گیریهایی که به شریعتی می شه گویا همه فراموش می کنن که هر کسی فرزند زمان خودش و حاصل دوره تاریخی خودشه، مگه در تاریخ کم بودن دانشمندانی که نظراتشون الان رد و باطل شده ولی آیا اینکه اونها عالم زمان خودشون بودن زیر سوال می ره؟ آیا می شه منکر شد که اگر همون نظرات باطل یا یافته های ناقص اونها نبود، چرخ علم نمی چرخید؟
انصاف داشته باشیم. شریعتی اگر همه گفته ها و نوشته هاش هم چرت باشه، همون «تشیع علوی و صفوی» برای ستودنش کافیه. کی اون زمان که از حسین چیزی مایه کسب و کار مداح و روضه خوان برای شیعه نمانده بود جرات داشت این حرفها رو بیان کنه؟»
منبع: https://www.facebook.com/photo.php?fbid=10206646716109974&set=a.1019229484398.2003196.1334979984&type=3&theater
دوستان عزیز
کتاب خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر را به همه برای شناخت گوشه ای ازتاریخ افغانستان و مردم عزیزش پیشنهاد می کنم.
باسلام واحترام وشادكامي درصورت تاييدمنتشرنماييدباتشكر
احسان فتاحي
بیست ژوئن روز فریاد علیه دیکتاتوران وحمایت از زندانیان سیاسی
بیستم ژوئن (سی خرداد) روز جهانی حمایت از زندانیان سیاسی در ایران, سالگرد نسل کشی و هولوکاست اسلامی است. این روز سالگرد خیزش عظیم مردم ایران علیه حکومت جنایت و کشتار اسلامی و سالگرد به خون غلطیدن نداها و سهرابها وصدها جوان کورد،لُر ،بلوچ،ترکمن ،عرب،فارس می باشد
ازفعالین سازمان حقوق بشرازمن خواستند که مطالبی درمورد زندانیان سیاسی بنویسم ومن قلم بردست گرفتم ونداستم ازچه زجر وآزار واذیت زندانیان سیاسی وبستگان آنها بنویسم .
زیرابراستی که همه خود می دانید که امروزه زندانیان سیاسی هستند باشدیدترین بیماری ها همچون کبودوند پدر حقوق بشر ویا سهراب زاده وخیلی های دیگر که در زندان ملایان داعشی صفت وبدور از انسانیت باشدیدترین بیماری ها به سر می برند.
ملایانی که دردادگاه های فرمایشی همانند قاضی شیاد صلواتی ومقیسه در عرض دو دقیقه ده ها نفر را به جوخه اعدام برده اند وامیدواریم که أمثالی همچون این قاضیهای شیاد، روزگاری توسط ملت وخانواده های زندانیان سیاسی محاکمه شوند.
“چگونه یکی از ما می تونه خوشحال باشه، در حالی که دیگران ناراحت هستند. روزنامهنگارِ حرفهای، تنها کسی نیست که بلد است خوب گزارش بنویسد و خوب مصاحبه بگیرد و خوب تحلیل کند. شاید در آینده نزدیک رباطها هم قادر به انجامِ چنین کاری باشند. روزنامهنگاری که نسبت به سرنوشت و جانِ همکارانش بیتفاوت باشد، چیزی فراتر از یک کارمندِ اداری که در کارش تنها انگیزه مالی دارد، نیست.
ما نگران جان زندانیان سیاسی ، حقوق بشری و دینی و عقیدتی در ایران هستیم ما زندانیان سیاسی سابق و فعالین و کنشگران مدنی و حقوق بشری در داخل و خارج ایران ، نگران جان آرش صادقی ، حشمت الله طبرزدی نرگس محمدی ، محمد صدّیق کبودوند ، جعفر عظیم زاده و عیسی سحر خیز هستیم که برای چندمین بار با شیوههای ناهنجار دستگیر و زندانی شدند و و نیز نگران جان بهاره هدایت ، نوید خانجانی ، محمد صدّیق کبودوند ، ضیأ نبوی ، احمد دانشجو مقدم ، محسن دانشجو مقدّم ، ارژنگ داودی و آیت الله حسین کاظمینی بروجردی و نیز رهبران جامعه جهانی بهایی چون جمال الدین خانجانی ، عفیف نعیمی ، سعید رضایی ، بهروز توکلی و وحید تیز فهم و همچنیننیز دهها تن از دیگر زندانیان سیاسی و حقوق بشری و نیز دینی و مذهبی و عقیدتی هستیم که سالهاست با بدترین شرایط در زندان رژیم ولی فقیه بسر میبرند و هرآن نیز با خطر شدید مرگ مواجه اند ، دیری نیست که آرش صادقی فعال جوان مدنی و حقوق بشری وهنرمند خوش ذوق و حرفهای و نماد شهامت ، مهندس حشمت الله طبرزدی جورنالیست منتقد و دبیر کلّ جبهه دمکراتیک ایران و نماد صبر و مقاومت، نرگس محمدی فعال حقوق بشری و نماد مقاومت و شجاعت و عیسی سحر خیز نماد بردباری که همواره بر مشی مبارزات دمکراتیک و مسالمت آمیز اصرار میورزیده اند متأسفانه برای چندمین بار مورد خشونت و بی مهری رژیم اسلامی غیر مردمی و غیر دمکراتیک قرار گرفته اند و هر یک با فاصله کمی با ناهنجارترین شکل ممکن روانه زندان گشته اند.
زندانیان سیاسی کُرد که در احزاب وگروه های مختلف جهت آزادسازی ورسیدن به پیروزی تلاش کرده اند که درزندانها دراجرای حکم هایشان منتظرهستند یازندانیان عقیده ایی اهل سنت که طبق آمار سازمان حقوق بشر بیش۵٣نفرآنها در انتظار اعدام می باشند.
آرش صادقی بعلت سرسختی در مبارزات و باور به حقوق بشر ، هزینههای سنگینی را متحمل گشته است هزینههایی چون از دست دادن عزیزترین عضو خانواده یعنی مادر دلبندش را به صرف گناهی چون همراهی همیشگی با او از دست داده است و سنگینی داغ همیشگی را بر سینه او نشانده است . آرش نه تنها مادرش را در راستای مبارزه برای مردم ایران و نیز اعاده حقوق بشر از دست داده است بلکه بارها نیز دیده شده است که او به همراه همسر شجاع و مبارزش خانم گلرخ ایرایی در حالاتی بسیار تحقیر آمیز دستگیر و روانه زندان شده است لذا ما نه تنها به شدت نگران جان آرش صادقی بلکه همچنین نیز نگران جان همسر او خانم گلرخ ایرایی بوده و هستیم چرا که او نیز در بیرون از زندان به واقع وضعی بهتر از شوهرش آرش در داخل زندان ندارد ما نگران جان مهندس حشمت الله طبرزدی هستیم که گویا زندان به خانه ناامن همیشگی برای او تبدیل گشته است و به همین خاطر نیز او هفتهها است که در اعتصاب غذا بسر میبرد و هر آن نیز احتمال مرگ او میرود.
ما فعالین حقوق بشر مدافعان سرسخت مبارزات مدنی همچون محمد صدّیق کبودوند ، ارژنگ داودی ، ضیأ نبوی ، نوید خانجانی ، احمد دانشجو مقدم ، محسن دانشجو مقدّم ، آیت الله حسین کاظمینی بروجردی و جعفر عظیم زاده هستیم که یا در حمایت از همبندان و همفکران خویش در اعتصاب غذا بسر میبرند و یا در زندانها به امراض سخت دچار آمدند و سرسختانه با مرگ و زندگی دست و پنجه نرم میکنند . ما نگران جان رهبران جامعه جهانی بهایی جمال الدین خانجانی ، عفیف نعیمی ، سعید رضایی ، بهروز توکلی و وحید تیز فهم هستیم که به صرف تبلیغ مذهبشان سالهاست که در وضعیت بسیار اسفناکی در زندان بسر میبرند بطوریکه از ابتداییترین امکانات زندگی که حق هر زندانی است نیز محروم میباشند اما هرگز از محرومیت و مرگ نمیهراسند بطوریکه به سمبل مقاومت در جهان مبدّل گشته اند . از آزادی زندانیان بنام و مقاومی چون مصطفی تاجزاده ، مهدیه گلرو ، فائزه هاشمی رفسنجانی و سعید رضوی فقیه به فاصله کم استقبال میکنیم چرا که چنین آزادی از چنین شخصیتهایی را لازم میدانیم اما کافی نمیدانیم چرا که آزادی واقعی در یک نظام زمانی است که که نه تنها که هیچ نشانی از مرگ و یا زندانی حتی یک فعال سیاسی و یا حقوق بشری در یک نظام نیست بلکه هیچ توجیهی هم از سوی ان نظام مورد قبول واقع نمیشود . ما از سازمان ملل متحد ، تمامی مجامع سیاسی و حقوق بشری و نیز دولتها و پارلمانهای جهانی که اعتقاد عملی به حقوق بشر دارند میخواهیم ولو برای یکبار هم شده در برابر زندانیان سیاسی رنج دیده و ستم کشیده ایران ، سیاست سکوت اختیار نکنند بلکه با حمایتهای انسانی و اخلاقی خویش برای حفظ جان زندانیان یاد شده و نیز صدها زندانی دیگر در ایران بکوشند که همواره در برابر رژیم اسلامی غیر دمکراتیک ایران در حال مرگ تدریجی هستند . ما از ایرانیان در هر کشوری میخواهیم که ضمن امضای این نامه ، همچنین برای ترجمه به زبان آن کشور که در ان زندگی میکنند اقدام ورزند و سپس نیز به دولت و پارلمان آن کشور و نیز سازمان ملل متحد ایمیل نمایند و تا اطمینان از حصول نتیجه مثبت نیز از پای ننشینند.
مطلب وآمار تقریبی زندانیان سیاسی به سازمان ملل متحد ، اتحادیه اروپا ، دولتها و پارلمانهای دمکراتیک در جهان ، نهادهای مدنی و حقوق بشری و نیز رسانهها و مطبوعات در جهان إرسال میشودو اعلام میکنیم که این نظام آخوندی تمامی نقض حقوق بشر را پایمال میکند.
به امید اینکه هرچه زودتر زندانیان سیاسی در ایران آزادشوند و قانون حقوق بشر برای همگان مراعات شود وسران نظام ایران در اعمال ورفتارهای ٣٨ساله خودتجدیدنظرکنند.
جناب آرتین،
با درود و تشکر از نقد شما در پست قبلی [http://www.nurizad.info/blog/29999#comment-249542] بر کامنت اینجانب؛
در محدوده زمانی سعی کردم به سؤالات شما پاسخ بدم.
۱ – نرخ بهره دلار ۲۵صدم در صد است. تولید ناخالص ملی ایالات متحده ۱۸.۳ تریلیون دلار است، اما میزان بدهی آن ۱۹.۳ تریلیون دلار است؛ میزان کسری بودجه سالانه متوسط ۵۵۰ میلیارد دلار، اما کلّ کسری بودجه انباشتی طی سالیان به ۵.۸ تریلیون دلار رسیده؛ میزان تخمینی ارز و ابزار پولی و مشتقات اعتباری که عمو سام در سراسر جهان پراکنده کرده بیش از ۵۰۰ تریلیون دلار تخمین زده شده؛ http://www.usdebtclock.org/
با فرض نرخ بهره معقول %۳ روی میزان بدهی ۱۹.۳ تریلیون دلار یعنی مبلغی معادل ۵۸۰ میلیارد دلار برابر بودجه سالنهٔ نظامی عمو سام بیش از مجموع بودجه نظامی ۱۰ کشور بعدی در فهرست [https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_countries_by_military_expenditures]. یعنی شهروندان جهان (طلب کاران ملی و جامعه جهانی %۹۹) از جیب خود بودجه تجاوزات نظامی ادواری جهانی عمو سام را هم تامین میکنند.
در نظام ولایت فقیه که طبق اصول مالی و تجاری اسلام و سایر ادیان ابراهیمی نزول خوری حرام است، نزول خوری به کارمزد بانکی و سود سرمایه گذاری بازتعریف شده؛ بانکهای خصولتی همچون قارچ در سر هر کوچه و برزن دائر میشود؛ نرخ بهره سپرده طولانی مدت تقریبا %۲۰ است که مثلماً فقط به سپردهٔ بانکی تعلق میگیرد؛ اما نرخ تورم پولی تقریبا %۴۰ است (طی ۳۰ ماه اول دولت اعتدال و امید پایه پولی از ۴۵۰ هزار میلیارد تومان به ۱۱۰۰ هزار میلیارد تومن رسیده؛ یعنی %۴۰ تورم پولی درقبال %۴ درصد رشد اقتصادی ادعایی)؛ حال تفاوت در این است که این تورم یا کاهش ارزش پولی ۴۰ در صدی شامل همهٔ موجودی نقدینگی کشور میشود؛ اما تاثیری افزایشی تورمی و متناسب برای داریهای غیر پولی دارد؛ خوب معلوم است که اینجا آوار این خسارت سنگین سیاست پولی بر سر دستمزد و حقوق بگیران و مستمری بگیران و بازنشته و فرودستان جامعه فرو میریزد. یعنی ساختار مسلط پولی و مالی کشور همچون یک شرکت مضاربه ی (Ponzi Scheme) با شهروندان از همه جای بیخبر عمل میکند، با این تفاوت که نیاز به مشتری جدید برای پرداخت به مشتری قدیمی ندارد، زیرا که به بانک مرکزی و دستگاه چاپ پول دسترسی دارد.
۲. دوست گرامی نقد خود را در محدودی مقوله مورد بحث حفظ کنیم و از ورود به مرزهای شخصی پرهیز کنیم.
۳. بیاد دارم که در دوران دانشجویی برای انجام آزمایشات مربوط به پروژهٔ تحقیقاتی پایان دورهٔ کارشناسی بعد از پایان کلاسهای صبح تا ظهر، معمولاً بعد از نهار به آزمایشگاه میرفتم، اما یک روز بلافاصله بعد از اتمام کلاسها به آزمایشگاه رفتم. وقت ناهار بود ناخود آگاهانه طبق عادت معمول وارد اتاق تکنسینهای مسئول آزمایشگاه شدم که مشغول صرف نهار و گفتگو با هم بودند، از آنها طبق عادت هروزه تقاضای روشن کردن سیستم برق و هیدرولیک دستگاه آزمایش را که طبق مقررات ایمنی آزمایشگاه آنها میبایست انجام میداند، کردم؛ تکنسین ارشد که مسن تر بود به من گفت ما فعلا مشغول صرف نهار و استراحت نیمروز هستیم، بعد از پایان این وقت میام و دستگاه را روشن میکنم؛ کمی کجا خوردم ولی بلافاصله بر گشتم سر دستگاه و منتظر شدم تا بعد از وقت نهار و استراحت آمد؛ ضمن این که شروع با انجام کارش کرد برای من توضیح داد، که امیدوارم دلخور نشده باشی، اما این وقت حق ماست و پدران و نیاکان ما برای آن مبارزه کردند؛ منظور از روایت این ماجرا این بود که آن فضای آزادی نسبی “هدیه” عمو سام به مایکل مور نیست بلکه این حقوق مدنی ماحصل دههها بلکه قرنها مبارزات طبقات فرودست در جهان غرب بوده.
۴. شما هم میتوانید خود با جست جوو در فضای مجازی اطلاعات و آمارهای فراونی از قبیل آنچه که من در کامنتم آوردم پیدا کنید، بنده با عرض پوزش رئیس ادارهٔ آمار جرائم عمومی ایالت متحده نیستم.
۵. شیوهٔ سیاسی استقرار پایگاههای نظامی عمو سام در سراسر جهان الگوهای متفاوتی را به دست میدهد؛ از طریق تطمیع و پرداخت اجاره و دادن امتیازات اقتصادی یا حمایت نظامی گرفته تا تجاوز نظامی و اشغال تا بیرون راندن تمامی اهالی بومی جزیره؛ از جزیره ایکیناوای ژاپن گرفته تا رومانی و لهستان و کشورهای بالتیک تا جزیره دیئگو گارسیا در اقیانوس هند؛
۶. پرسیدید که ” در مورد این سخنان شورانگیز و شعارگونه نهایی شما دوست عزیز باید پرسید راهکار چه است؟آیا باید فرادستان محض رضای خدا به فکر فرودستان باشند یا نه نظامی اقتصادی این مسیر را هموار نماید؟”
پاسخ من: دوست گرامی ما میبایست که همگی همت و تلاش خود را جهت تغییر و تحول و اصلاح ساختار اقتصادسیاسی و فرهنگی نظام تک هرم طبقاتی خود کنیم، کاهش ارتفاع هرم، افزایش سطح قاعده، جهت کاهش فشار بر اهالی سطوح تحتانی (یعنی بخیه صورت بچه رعیت را بخاطر ناتوانی پرداخت هزینه توسط پدرش باز نکنیم)، و همچنین تنظیم مناسبات (حقوق شهروندی، قانون مداری، تحمل پذیری، روا داری، شایسته سالاری، کرامت شهروندان و انسان مداری، نکواخلاق پروری..، یعنی آتنا برای بچهها در مدرسه نقاشی کند نه در اوین). میبایست که نفس کشیدن درون این هرم را تسهیل و مآلا خوشایند کنیم.
بر قرار باشید
ضمن این که شروع با انجام کارش کرد برای من توضیح داد، که امیدوارم دلخور نشده باشی، اما این وقت حق ماست و پدران و نیاکان ما برای آن مبارزه کردند؛ منظور از روایت این ماجرا این بود که آن فضای آزادی نسبی “هدیه” عمو سام به مایکل مور نیست بلکه این حقوق مدنی ماحصل دههها بلکه قرنها مبارزات طبقات فرودست در جهان غرب بوده.
…………………………………………………..
کاوش گرامی جواب پرسش 6 همین است که این جناب کارمند به شما گفته!یعنی دست از سر عموسام برداشتن و مبارزه با عموسام را در چهار چوبی بین المللی قبول کردن و به جان همین تروریستهای تجاوزگر داخلی افتادن و سیستمی دمکراتیک و سکولار و برابری طلب بوجود آوردن تا بتوانیم در آن سیستم به نابرابریها درجامعه و برای حقوق شهروندی آزادانه مبارزه کنیم.ما اول از ایران خود شروع کنیم!
سلام بر کاوش نازنین
دوست عزیز بنده در پی ادامه بحث جهت نیل به مجادله نیستم ولی مواردی را شما مطرح می فرمایید قابل نقد است.بنده اینجا در جایگاه وکیل مدافع آمریکا و غرب یا به قول شما عموسام نیستم و صرفا از نگاه کسی که بیش از چهل سال در زندان بزرگ ایران سوخته به مسایل می نگرم امید اینکه شما بزرگوار هم از ماورای جهان آزاد اندکی خود را در این سو فرض کنید تا درک بهتری از انتقادات دیگران بر گفتار خود داشته باشید:
1-فرمودید:”…حال تفاوت در این است که این تورم یا کاهش ارزش پولی ۴۰ در صدی شامل همهٔ موجودی نقدینگی کشور میشود؛ اما تاثیری افزایشی تورمی و متناسب برای داریهای غیر پولی دارد؛ خوب معلوم است که اینجا آوار این خسارت سنگین سیاست پولی بر سر دستمزد و حقوق بگیران و مستمری بگیران و بازنشته و فرودستان جامعه فرو میریزد. یعنی ساختار مسلط پولی و مالی کشور همچون یک شرکت مضاربه ی (Ponzi Scheme) با شهروندان از همه جای بیخبر عمل میکند، با این تفاوت که نیاز به مشتری جدید برای پرداخت به مشتری قدیمی ندارد، زیرا که به بانک مرکزی و دستگاه چاپ پول دسترسی دارد.”
دوست عزیز من همانگونه که در دو بند بعد فرمودید و بدان خواهیم رسید پاسخ بنده به شما اینست که صدارت دلار بر تارک اقتصاد دنیا یک شبه و الله بختکی بدست نیامده.این حاصل سالیان سال مرارت مردم آمریکا و ایجاد و به کارگیری تئوریهای نوین اقتصادیست.حال آیا شما این حق را برای آنان قائل نیستید که از دسترنج خود بهره ها ببرند؟آیا اگر ما با پشتکار به چنان جایگاهی می رسیدیم چنین و شاید از نگاه دیگران بدتر نمی کردیم؟همین الان کشور چین تعمدا نرخ ارز خود را پایین نگهداشته تا صادرات آن سود بیشتری داشته باشد و این عمل سبب ورشکستگی صنایع بسیاری از کشورها من جمله ایران شده است.نقد شما بر این عمل کشور چین چیست؟
2-فرمودید:”دوست گرامی نقد خود را در محدودی مقوله مورد بحث حفظ کنیم و از ورود به مرزهای شخصی پرهیز کنیم”
دوست نازنین بنده هرگز به خود جسارت این را نمی دهم که در زندگی خصوصی دیگران ورود کنم و اگر شما چنین برداشتی داشته اید شخصا عذر می خواهم به عنوان نمونه شما حتی یک مثال بیاورید که بنده چنین سوالی از کس دیگری کرده باشم.اما بزرگوار وقتی کسی آشکارا نسبت به میزبان خود بد می گوید و هدفش متقاعد کردن دیگران یا به قولی از خواب بیدار کردن آنهاست و با این حال چهل سال است که مهمان اوست این طبیعیست که ما به عنوان شنونده دلیل این دوگانگی را بخواهیم.فرض کنید آرتین کسیست که می خواهد به غرب برود و با این سخنان کاوش مردد شده آیا اگر از او دلیل بر مدعا بخواهد ورود به حریم خصوصیست؟
3-فرمودید:”…منظور از روایت این ماجرا این بود که آن فضای آزادی نسبی “هدیه” عمو سام به مایکل مور نیست بلکه این حقوق مدنی ماحصل دههها بلکه قرنها مبارزات طبقات فرودست در جهان غرب بوده.”
احسنت!صد در صد موافقم.اما عزیز برادر این مغایر با آن سخن شماست که حقوق بشر را صرفا متعلق به سردمداران عموسام می دانستید.فضای آزادی که شما در آن نفس می کشید و وقتی من به دوستانم می گویم از نان شب واجب تر است و آنها به دیده تعجب در من می نگرند حاصل این مرارت است و برکت آن نه به سردمداران بلکه به کل ملت غرب می رسد.در ثانی همانگونه که در بند یک هم عارض شدم دلار هم چنین وضعیتی دارد شما چرا منتقدید؟
4-فرمودید:”شما هم میتوانید خود با جست جوو در فضای مجازی اطلاعات و آمارهای فراونی از قبیل آنچه که من در کامنتم آوردم پیدا کنید، بنده با عرض پوزش رئیس ادارهٔ آمار جرائم عمومی ایالت متحده نیستم.”
دوست گرامی بنده را به دنبال نخود سیاه می فرستید؟!شما ادعایی فرمودید و بنده دلیل بر مدعا خواستم و حال شما به من می گویید خودت ادعای مرا اثبات کن؟!این همان کلی گویی شماست که من به آن منتقدم.
5-فرمودید:”..پاسخ من: دوست گرامی ما میبایست که همگی همت و تلاش خود را جهت تغییر و تحول و اصلاح ساختار اقتصادسیاسی و فرهنگی نظام تک هرم طبقاتی خود کنیم، کاهش ارتفاع هرم، افزایش سطح قاعده، جهت کاهش فشار بر اهالی سطوح تحتانی (یعنی بخیه صورت بچه رعیت را بخاطر ناتوانی پرداخت هزینه توسط پدرش باز نکنیم)، و همچنین تنظیم مناسبات (حقوق شهروندی، قانون مداری، تحمل پذیری، روا داری، شایسته سالاری، کرامت شهروندان و انسان مداری، نکواخلاق پروری..، یعنی آتنا برای بچهها در مدرسه نقاشی کند نه در اوین). میبایست که نفس کشیدن درون این هرم را تسهیل و مآلا خوشایند کنیم.”
احسنت.باز هم صد در صد موافقم.اما چاره کار چیست؟حمله به عمو سام و نگاه از پشت عینک بدبینی به عموسام حال آنکه عمده مشکلات ما از بی عرضگی خودمان است.می دانید پاسخ عمو سام به بنده و شما چیست:
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
این ما هستیم که باید به جایی برسیم که اصلاحات اساسی در کشور رخ دهد و این دست بر قضا بیش از دشمنی نیازمند تعامل با دنیاست.متاسفانه فعلا جوانان و مردم ما هستند که کرور کرور به غرب عموسام زده می روند و ما با شعار و ناسزا مشخص نیست که به کدامین هدف خود رسیده ایم.همین روز گذشته برادر بنده به عنوان یکی از نوابغ ایران به خیل آنان پیوست.افسوس این برای چو منی بسیار بیش از این است که بخواهم دشنام نثار این و آن کنم.
با آرزوی خوشبختی و تندرستی شما
آرتین گرامی،
برای شناخت بر آمدن دلارهای نفتی به عنوان ابزار سلطهٔ اقتصادسیاسی جهانی عمو سام به شما توصیه میکنم کامنت تاریخچه “تجارت نفت از زمان جنگ دوم جهانی تا کنون را بخوانید، تا پاسخ خود را در یابید.
http://www.nurizad.info/blog/29700#comment-225835
“جنگ ارز ها” و کاهش برابری آن در مقابل دلار از جمله ترفندایست که کشورهای صادر کننده در سیاستهای اقتصادی و صادرتی خود اتخاذ میکند. اما معمولان ثمره آن کاهش واقعی دست مزد و قدرت خرید دستمزد بگیران آن کشور میشود، و بالا رفتن قیمت تورمی کالا. عمو سام انتظار دارد که اهالی چینی کدام کالای مصرفی و صنعتی او را بخرند؟ آیفون ۶۰۰ دلاری مونتاژ شده در چین، ماشین کادیلاک ۷۰ هزار دلاری؟ یا هواپیمای جنگندهٔ ۲۵۰ میلیون دلاری؟ در کشوری که دستمزد متوسط کارکر روزانه ۱۰ دلار است، و یا دستمزد کارشناس ارشد و مجرب ماهینه بین ۵۰۰ تا هزار دلار است؟؟
کارگران و حقوق بگیران امریکایی و سایر کشورهای اروپای غربی همانند سایر اهالی دهکدهٔ جهانی نیز مشتریان کالاهای ارزان قیمت چینی هستند؛ کالاهای ساخت کره، ژاپن، اروپای غربی و آمریکا را تقریبا فقط ۲ یا ۳ دهک بالایی دهکدهٔ جهانی میتوانند تامین کنند؛ ۶ یا ۵ دهک بعدی توانائی تامین کالاهای چینی، هندی، ترکی، و امثالهم را دارد؛ ۲ دهک زیر خط فقر نیز کالاهای مستهلک شدهٔ این ۶ دهک را. دوست گرامی جهان کروی نیست هرمیست.
ما نمیتوانیم کشور چین را که بزرگترین و تبعا ارزانترین بازار کارجهان با صدها میلیون انسان سخت کوش و قانع به دستمزد ناچیزی که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را تولید و به بازار جهانی صادر میکند، و خود با واردات قانونی و قاچاق این کالاها موجب ورشکستگی صنایع کشور شده، محکوم کنیم؛ شیوهٔ معقول اقتصادسیاسی مقابله با این هجوم اینست که ما با تکیه به ذخایر فراوان انرژی و ارزان خود به مثابهٔ حربه ی قدرتمند در مقابل نیروی عظیم کار آنها عمل کرده و کالا را بقیمت ارزانتری یا رقابتی تولید کنیم؛
یعنی واردات کالا نه متکی بر دلارهای نفتی حاصل از خام فروشی نفت بلکه بر آماده از صادرات کالاهای تولید داخل متکی بر منابع انرژی ارزان خود ؛ یعنی معکوس سازی اقتصاد سیاسی خام فروشی نفت و واردات به تولید و صادرات کالا و تامین ارز خارجی؛ اتکا بر اقتصاد خام فروشی نفت بی اعتنایی به قابلیتها و استعدادهای نیروی خلاق و کار آفرین انسانی کشور است که نهایتأ منجر به تخریب این منابع و استعدادها میگردد و موجب خسارن جبران ناپذیر؛
البته این تغییر استراتژی آسان انجام نمیگیرد و الزامات خاص تعدیل سیاستهای داخلی و خارجی بهم راه دارد؛ اما برای کشوری که حکومتگران و دیوان سالاری آن طبق تاریخ مدون- حد اقل ۳ هزار سال به گرفتن باج و خراج، مفتخوری، غصب مال و مصادرهٔ زورکی ثمرهٔ زحمت فرودستان، و تاراج متکی بوده، دل کندن از چاهای نفت و دلارهای نفتی عمو سام و دستگاه چاپ پول بانک مرکزی کاری نیست که به سهولت و با میل انجام گیرد.
۲- دوست گرامی تقلیل نقد و تحلیل اینجانب را بر امپراتوری عمو سام و نظام اقتصادسیاسی حاکم بر جهان به “بد گویی نسبت به میزبان” تعبیر کردن، با عرض پوزش تصوری عامیانه است نه در خور بحث اقتصادسیاسی. شما و دوستان هم فکرتان خود را مجاز میدانید که در نظامی که زندگی میکنید به هر دلیلی معتبر برای خود، به عنوان ناراضیان یا مخالفین آنرا در فضای ممکن مجازی نقد کنید، این حق را میبایست برای همگان قائل باشیم خواه مقیم در نظام مورد نقد، خواه خارج از آن.
۳- امر “نان شب” موکول به تامین “آزادی” نمیشود؛ مبارزه برای تامین اقتصادی (نان شب به تعبیر شما) و تامین سیاسی (آزادی) دوش به دوش هم و توام با هم پیش میرود؛
۴. من شما را دنبال نخود سیاه نفرستادم؛ من برای کمک به بحث و استدلال خود در پاسخ به ایراد گیری کامنت گذار چندین گزاره و آمار کافی و مربوط به بحث را مطرح کردم؛ شما آماری را خواستید که خارج از محدودهٔ آن بحث بود.
۵. من در کامنتهای گذشته به بسیاری از امور داخلی از شرایط خاص اقلیم گرفته تا ساختار اقتصادسیاسی و تاریخ دیوان سالاری و نظام هدایت و مدیریت کشور یعنی نقش خود ما در به وجود آوردن “امروز ما” نقد و تحلیل و بحث و بارها اشاره و تاکید کردم؛ این نقش تاریخی بسیار عریان تر و سنگین تر از آن است که بخواهیم عوامل بیرونی (امر جهانی و منطقه) را علت اصلی مشخصات امروز و حضور خود در عرصه تاریخ بدانیم.
بر قرار باشید
سلام بر کاوش بزرگوار
عینک بدبینی مفرط شما و دیدن قضایا از پشت آن بسیار فراتر از آنست که در ابتدا گمان می کردم.دوست عزیز اینگونه دفاع از کشور چین برای من هم عجیب است و هم تاسف انگیز.شما با لطائف الحیل و آسمان ریسمان بافی چنین اقدام مخرب حکومت چین را توجیه می نمایید دیگر چه انتظاری می توان داشت؟برادر گرامی سابقه صنعتی شدن و وضعیت اقتصادی رو به رشد دو کشور آمریکا و چین را ببینید و بعد برای کارگران زحمتکش چینی دل بسوزانید.آمریکا بسیار پیشتر در مسیر فعلی چین بوده از دهه ها و حتی سده گذشته و چین با اقتباس از نظام سرمایه داری تنها در حدود دو دهه است که وارد مسیر مسابقه شده شما انتظار دارید وضعیت اقتصادی دو کشور و دستمزدها یکسان باشد؟شما را ارجاع می دهم به مطالعه تاریخی صنعتی شدن کشور چین.اینها با ایجاد مناطق مختلف صنعتی شروع به رشد اقتصادی خود نمودند.مردمی که زیر سلطه نظام کمونیستی تحت امر مائو اصلا نمی دانستند زندگی چیست شروع به گسترش امکانات رفاهی خود کردند.تلویزیون و یخچال به خانه های آنها وارد شد.دستمزدها افزایش یافت و تا به امروز ادامه داشته چنانکه امروزه یک کارگر چینی بیش از یک کارگر ایرانی درآمد دارد و عملا چین در حال از دست دادن یکی از مزایای رقابتی خود است.می دانید این از چه زمانی شروع شد؟از وقتی رهبر کمونیست چین به فکر مردم خود افتاد و با تابو شکنی سفری به آمریکای جهانخوار داشت.نه برای دستبوسی بلکه برای الگوبردای از خوبیهای آنان و رفع مشکلات خود.کلاه کابوی بر سر نهاد و ژست گرفت و آموخت جز از دریچه تنگ نگاه خود نوعی دیگر هم می توان نگریست.نتیجه عمل این رهبر فقید و بزرگ چین این شد که چین همینک قطب دوم اقتصاد جهان است.رهبری که تا پیش از وخامت بحرانی اوضاع چین منفور هم حزبیهای خود بود.
دوست گرامی مقایسه انتقاد ما با خودتان قیاسی مع الفارق است.ما در کشور خود به امور کشور خود که مدتهاست به کج راهه رفته معترضیم و خواهان اصلاح آن هستیم و در این بین گاهگاهی ممکن است به عیوب دیگران نظری بیفکنیم ولی دوست عزیز ما جناب کاوش نه به حکم اجبار که موطن بودن سرزمینی ایجاب می کند بلکه با اختیار کامل به سرزمینی رفته که دشمن آن است و بعد خود را با ما قیاس می کند؟!برادر گرامی هر چه می خواهد دل تنگت بگو ولی این ره که تو می روی به ترکستان است.در پایان لینک زیر تقدیم به شما می گردد.این است نتیجه شعار زدگی و بر طبل توخالی کوبیدن.کشوری با این حد از سرمایه و ثروت به چنین فلاکتی افتاده!!!اینهم تقصیر عمو سام است؟به قول مقتول احمد خمینی اگر کره گران است تقصیر آمریکاست؟!!!
http://www.radiofarda.com/content/f3-venezuela-hunger-people-attack-shops/27812117.html?src=persagg-title
موفق باشید
گاه می گویم فغانی برکشم باز می بینم صدایم کوته است
درود بر شما جناب آقای نوریزاد
در دو سه سال گذشته بخش بزرگی از وقت و انرژی حضرتعالی صرف دلجویی و شناساندن خانواده های قربانیان حوادث سال هشتاد و هشت بوده است.در این میان خانواده ای هست که قربانی ده سال پیش از این تاریخ بوده و شما بارها و بارها با نوشته و عکس و فیلم به معرفی ایشان پرداخته اید:سعید زینالی.یازده سال است پرسشی ذهن سوز دست از سر اینجانب بر نمی دارد و شوربختانه نه خود قادر به یافتن آن هستم و نه دسترسی به این خانواده دارم تا از این سر در گمی نجات یابم.از این رو مصدع شما شدم که اکر پاسخ را می دانید همینجا بنویسید در غیر این صورت محبت کنید از پدر و مادر سعید بپرسید و یادداشت بفرمایید.اما سوال:شش سال درد و محنت این خانواده در دوران اصلاحات گذشت و اصلا این واقعه در در همین دوران پیش آمد می خواستم بدانم رییس دولت اصلاح طلب و دیگر کار به دستان ارشد آن آیا کاری یا عملی یا دست کم همدردی یا دلجویی از این خانواده سرگردان کرده اند یا خیر؟ در یازده سال بعد چطور؟ جناب نوریزاد یافتن پاسخ آن قدر برایم مهم بوده و هست که مرا واداشته برای نخستین بار به شما پیام دهم.
————–
درود ایرج گرامی
هرگز و هیچ!!
یک عدّه بی سواد، بی فرهنگ، تشنه قدرت، دزد، ریاکار، فاسد و بی لیاقت هست و نیست مملکت را غارت کرده اند و ملتی را به اسارت گرفته اند و برای فریب هر چه بیشتر ملت هر جا که میخواهند شاخ و شانه بکشند لولوی «در پیشگاه عالم و
مؤاخذه روز قیامت» را به رخ میکشند.من از دیدگاه باورمندی شما ای غارتگران بی رحم شیاد،که تو سرتون بخوره میگویم هزار بار جهنم آن دنیا را ترجیح میدهم تا در بهشتی که قرار باشد امثال ناصر مکارم و علی خامنهٔای و مصباح یزدی و جنتی در آن اطراق کنند لحظهای توقف کنم. هر چند این بهشت و جهنم ///// فریبی بزرگ بیش نبوده برای تحقیر انسان و انسانیت تا بساط غارت و جنایت را برقرار نگه دارند.
اخبار: نمایندگان اصولگرا ریاست بیشتر کمیسیونهای تخصصی مجلس ایران را در انتخابات هيئت رئیسه این کمیسیونها به دست آوردند. اما اکثر روسای کمیسیونها به همکاری با دولت حسن روحانی معتقدند.
ترجمه از مش قاسم: جمله اول یعنی تحقیر یه ملت. جمله دوم یعنی شیره ملی به سر یه ملت. به حکومت اسلامی خوش آمدید!
آخوند خوب یعنی اخوند مرده!
اگر بهشتی زنده میماند چه میشد؟ ایرج مصداقی
او و همفکرانش از همان ماههای اول انقلاب، تصدی دادگاههای انقلاب توسط حکام شرع را کافی ندانسته و به دنبال در اختیار گرفتن کامل قوه قضاییه بودند. به همین دلیل با فشارهای گوناگون موجبات استعفای دکتر اسدالله مبشری وزیر دادگستری و مهدی هادوی دادستان کل انقلاب اسلامی را فراهم کردند.
……………………………………………………………..
بهشتی همچنین در این مجلس ضمن مخالفت با آرای عمومی و نظامهای دمکراتیک و لیبرال، حکومت ایدئولوژیک مورد نظر خود را چنین معرفی کرد:
«…جامعهها و نظامهای اجتماعی دوگونه هستند: یکی جامعهها و نظامهای اجتماعی که فقط بر یک اصل متکی هستند و آن اصل عبارت است از: آرای عموم، بدون هیچ قید و شرط که معمولاً به اینها گفته میشود، جامعههای دموکراتیک، یا لیبرال
نقش بهشتی در نابودی دادگستری مستقل و برپایی دادگستری اسلامی
بهشتی پس از عهده دار شدن ریاست دستگاه قضا، دادگاههای انقلاب را که در قانون اساسی پیشبینی نشده بود تقویت کرد و دست آنها را برای برخورد باز گذاشت تا نشان دهد هیچ اعتقادی به قانون اساسی تهیه شده زیر نظر خودش هم ندارد. وی به منظور گسترش نفوذ خود با وجود تشکیلاتهای متعدد نظامی و انتظامی همچون کمیته انقلاب اسلامی، شهربانی، ژاندامری و سپاه پاسداران، یک جریان نظامی تحت امر خود به نام «پلیس قضایی» ایجاد کرد.
بهشتی همچنین نقش تعیین کنندهای در نابودی دادگستری مستقل که یکی از آرمانها و دستاوردهای انقلاب مشروطه بود، داشت. او رسالت خود و همراهانش را چنین معرفی میکند:
«مسئولیت اصلی، ایجاد نظام قضائی جدید است چون این نظام و دستگاه قضائی موجود با رفرم قابل تغییر به یک دستگاه قضائی هماهنگ با عدل اسلامی نیست. قوانین، مقررات، قانون دادرسی، شیوه دادرسی و نوع سازماندهی همه اینها در قالبی دیگر است و میدانید که اقتباس از قالب اروپای غربی است و بنابراین نمیتواند با قالب آینده ما و محتوی اسلامی هماهنگ باشد. البته از همه کارکنان ، کارمندان و قضات اصیل و شریف که آمادگی همکاری با نظم جدید را داشته باشند ، استفاده خواهد شد …» (۱۸)
/////////////////
//////////////
/////////////////////
////////////////
ادامه در:
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/06/213760.php
جناب مزدک، با سپاس از نقد شما
“بگو زنده باد آزادی!”
“نان بدون آزادی زهریست که جسم وجان را همچون خوره از پای در می آورد!”
—————————————————————————————
هم درفش کاویانی بر دوش و هم شمشیر صفاری بر دست؛ هم ضحاک مار بر دوش بلرزید و هم خلیفهٔ المعتمد عباسی و هم قیصر روم!
هیچگونه استهزایی در این اشارتِ به تاریخ اسطوره و اسطوره تاریخی منظور نیست؛ بلکه هدف برجسته سازی مفاهیم نهفته در شعار است که آیا ما میبایست همچنان در گیر نبرد با “نماد مستبد” باشیم یا درک ساختار و عوامل بازتولید نظام استبدادی و دگرگونی و یا بهتر سرنگونی آن و سپردن خاطراتش به موزه تاریخ کشور؛
اگر از شعار “زنده باد آزادی” آزادی سیاسی منظور است، تحمل بسیار میطلبد، حداقل به گواه تاریخ یکصد سال اخیر با تجربهٔ دو انقلاب مشروطه و اسلامی به اضافهٔ تجربهٔ تلخ کودتا؛ اصولا فضای آزاد سیاسی در کشورهای تک هرمی کالایی کمیاب اگر نه نایاب هست تحت هر شرایطی با اختلافات ناچیز؛ در ضمن حافظ و شاملو و سایه محصول خفقانند نه آزادی.
اگر از شعار “زنده باد آزادی” آزادی اجتماعی در محدودهٔ تنگ فرهنگ حکومت اسلامی منظور است، در آنصورت تحقق آن نیازمند همبستگی و مبارزهٔ مشترک برای منافع مشترک بین اقشار و گروهای اجتماعی ذینفع است از قبیل جنبشهای کارگران، معلمین، دانشجویانجوانان، زنان، نهادها و انجمنهای هنرمندان نویسندگان، دانشگاهیان، متخصصین، وکلا، ورزشکاران، فعالین مدنی، حقوق بشری، محیطزیستی و غیره است.
حتا شاید بشود از درون ساختار حکومت چهرهای دینی، کشوری یا لشکری را نیز پیدا کرد که بدین گونه جنبشها با دید و روشی اصلاح طلبانه (هر چند محافظه کارانه) در جهت فرو گشایی تنگناهای اجتماعی و تقلیل تنشهای فرهنگی تن داده و آنها را بدنبال این گونه حرکتهای اجتماعی کشاند. انباشت موجهای کوچک این استعداد را در خود دارند که به موجهای بزرگ نه الزاماً سونامی تبدیل شوند. بی اعتنایی و عدم حمایت اقشار میانی و بالا از خواستهای عمدتا معیشتی اقشار پایینی جامه بنظر اینجانب عامل اصلی این شکاف عمیق اجتماعیست که نیروی عظیم و سازنده ی آن امروز نادیده گرفته شده و بیهوده هدر میرود؛ اینجا تضاد منافع اقتصادی بر وحدت منافع اجتماعی بدلیل ضعف نهادهای مدنی و فقدان سابقه ی کنشهای مشترک اجتماعی میچربد؛ انها که تجربهٔ انقلاب را از نزدیک مشاهده کردند خوب بخاطر دارند که چگونه بازار و بازاریان (به جهت منافع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اصناف خود) از جنبش گارگری و دانشجویی در انقلاب حمایتهای فراوان اقتصادی و مالی میکردند، یا اعتصاب کرده بازار را تعطیل میکردند- آنها شم سرمایه گذاری خوبی دارند.
اما اگر از این شعار آزادیهای فردی و بحق خود شما منظور است، دوست گرام یا تحمل میبایست یا جلای وطن، به مصداق بیت شیخ اجل گرچه حدیثیست شریف.
اشارهٔ اجمالی به کشورهای اسکاندیناوی صرفاً بیان برخی نمونههای نسبتا موفق نظام سرمایه داری توام با تعدیل و توسعه اجتماعی بوده؛ بنده نیز خود میدانم که این کشورها تحت پوشش چتر حمایتی عمو سام هستند؛ ترور سیاساخته اولاف پالمه سیاست مدار سوسیال دمکرات و نخست وزیر دو دوره سوئد بخاطر مواضع خصوصاً ضدّ آپارتید و ضدّ جنگ بر علیه عمو سام و گاهی نیز شوروی سابق در سال ۱۹۸۲ به مانند ترور قبلی برادران کندی و پاتریس لومومبو بمثابهٔ استراتژی حذف عناصر خودی و غیر خودی مزاحم، مخالف و ناقد عمو سام نمونههای برجسته تحمل پذیری و دست دراز حاکمیت عمو سام است
اینجانب “کمونیست شرمگین” به زعم شما و بسیاری از دوستان شما در این سایت، بر این باور نیستم که “فاجعهٔ ناخواسته و غیر ضرور سال ۵۷ زادهٔ فرهنگ ضدّ مدرنیته با خاستگاهی در دل روستاهای قرون وسطایی دشتهای تفتیدهٔ جنوب بدور از واقعیت مطلوب پایتخت نشینان باغات پر آب دامنهٔ البرز، شمیرانات نشیمنگاه اشرافیت مفتخور ممالک و دولت و سلطنه به همراه دیوان سالاری رانتخوار فرنگی مآب دو آتشه” – محصول ائتلاف و توطئه آیت الله خمینی در نجف و سپس در پاریس با همراهی “رفیق آیت الله کیانوری” و رفیق طبری در آلمان شرقی و هم آهنگی درون کشوری با آیت الله منتظری و آیت الله طالقانی بهمراه عمویی و شلتوکی محکومین حبس ابد در زندان اوین انجام شده که همگی توسط مسکو طرح ریزی و هدایت شده بود. اگر تاریخ به همین سادگی بود، شما هم هرودوت میشدی. انهایکه شما وقیحانه در مظان اتهام خیانت و گمراه سازی جوانان وطن قرار میدهید در زندانها و شکنجه گاههای حکومت وقت جان و همهٔ هستی خود را باختند و حتا غرور و روح انسانی آنان پایمال شد در عوض آنها که شما اگاهانه یا نا آگاهانه برایشان سینه میزنید “بردند به غارت همه سیم و زر ایران” و در پناه و زیر سایه عمو سام غنودند، یا وارسینشان همچنان حاضرند و میچرند و داغ میکنند.
قبلا توضیح دادم که در ساختار اجتماعی چند هرمی عمو سام زندانی سیاسی تولید نمیشود اما به نسبت جمعیت کشورش بالاترین میزان زندانیان عمومی در دنیا که غالبا قربانیان رنگ برنگ فرهنگ امپراطوری آزادی اندیشه است باز تولید میشود؛ جمعیت کلّ بزه کاران از بازداستی تا تادیبی و زندانی طی سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۴ طبق ادارهٔ آمار “دادگستری” نه بیدادگری عمو سام چهار برابر شده، یعنی از ۲ میلیون به تقریبا ۸ میلیون رسیده [http://www.bjs.gov/index.cfm?ty=kfdetail&iid=487]. هر که بابمش پیش برفش بیشتر.
البته اینها آماری نیست که بشود از آنها بهره برداری سیاسی در عرصه جهانی کرد؛ آنچه که در مجتمع صنعتی رسانهای عمو سام با غوغا مطرح میشود تعداد زندانیان سیاسی و اعدامهای کشورهای مورد غضب عمو سام است. اینجا که میرسد به ما چه مربوط که در خانهٔ عمو سام چه میگذرد. ما که مجذوب قر کمر هُنری جنیفر لوپز و قرّ کمر سیاهسی کاری هیلاری کلینتن هستیم. اما در مورد جرم سیاسی در ایالات متحده قضاوت را به شما واگذار میکنم ترور برداران کندی، افشای اسناد شنود و جاسوسی عمو سام بر علیه خودیها و غیر خودیها، توسط ادوارد اسنودن و یا جولیان آسانز و ویکیلیکس و نمونهای بسیاری دیگر را در زمرهٔ مقولات مخالفین سیاسی یا مخالف برخی سیاستهای عمو سام قرار میدهید یا نه؟؟ یا اینکه با قبول قلدریش فقط باید “استثنائی بودنش” را هورا کشید نه هو کرد؟
در پایان دوست گرامی از این که بنده را حسابی مورد لطف خود قرار داده چوب کاری کردید و اظهار لطف و موافقت با کلیّات اندیشهها و نقدهای اقتصاد سیاسی و اجتماعی هم امر ملی هم امر جهانی کردید تشکر میکنم.
بنده خود را همچون گنجشکی که هر از گاهی بر یکی از شاخسارهای درخت پربار تحمل و بردباری و بیان غم و غمخواری ستمدیدگان وطنی و دهکدهٔ جهانی- بر افراشته و آبیاری شده توسط نوریزاد گرامی نشسته جییک جییک (توییت) کنان نقدی بر عقاب پنجه خونین بوقلمون صفت نوشته اما آنرا بوقلمون جای نمیزنم. بیا سوته دلان گرد هم آئیم****سخنها واکریم غم وانماییم
میراث داران حافظ میبایست که تاخت و تاز بیگانگان غارتگرهمچون چنگیز و تیمور و همچنین ظلم و استبداد وطنی شاه و سلطان و شریعتمدارن همراه، دیوانسالاران و سپاهیان خراج بگیر- زوراور را در عصر خود نقد کنند. شد لشگر غم بی عدد یارب مدد
1. ترور سیاساخته اولاف پالمه سیاست مدار سوسیال دمکرات و نخست وزیر دو دوره سوئد بخاطر مواضع خصوصاً ضدّ….
…………………………………
2.انهایکه شما وقیحانه در مظان اتهام خیانت و گمراه سازی جوانان وطن قرار میدهید در زندانها و شکنجه گاههای حکومت وقت جان و همهٔ هستی خود را باختند و حتا غرور و روح انسانی آنان پایمال شد در عوض آنها که شما اگاهانه یا نا آگاهانه برایشان سینه میزنید “بردند به غارت همه سیم و زر ایران” و در پناه و زیر سایه عمو سام غنودند، یا وارسینشان همچنان حاضرند و میچرند و داغ میکنند.
………………………………………………………………………………………………………………………………………
کاوش ارجمند در موردادعای اول شما هیچ سندی کسی نیافته چون در خود آن کشورها احزاب چپ هستند و حتی احزابی بشدت رادیکال و مخالف سیستم جامعه و مخالف عموسام و سیستم غربی کاملا آزادند.اگر چنین سندی بود حتما رو می شد.دوما شما سوسیال دمکراسی و پالمه را همردیف حزب توده گرفته اید ولی چنین چیزی نیست.سیاست سوسیال دمکراتها یکی مثل حزب کارگر انگلیس و یا سوسیال دمکراتها در آلمان و سایر کشورهای اروپایی است و بیشتر ضد شوروی بودند تا ضد غرب.بهمین جهت در زمان جنگ سرد بیشترین همکاری را در عین انتقاد به جنگهای بقول شما امپریالیستی با امریکا داشتند.چون این کشورها منافع ملی و فرهنگی خود را در دوستی با عموسام تعریف می کنند.دست داشتن سیاه در قتل پالمه و کندی ادعایی بی پایه و بیشتر به مزاح می ماند.
…………………………………………………………………………….
در مورد ادعایی که شما آنرا وقیحانه نامیده اید باور بفرمائید من فرقی بین ذوب شدن شما در ولایت طبری و ایت الله کیانوری و فرخ نگهدار با در مذاب ولایت خمینی و خامنه ایی و تروریستهای اسلامی افتادن صادق و بسیاری نمی بینم.چگونه شما اینهمه مدرک و سندی را که خود رفقای ذوب شده در ولایت توده و اکثریت بیرون داده اند را نادیده می گیرید؟اگر رواج افکار جاسوسی و وابستگی از طرف سران حزب توده و اکثریت خیانت نیست بفرمائید چیست؟لابد هرکس که شکنجه شد دیگر از همه اشتباهاتش پاک می شود؟خب چرا سران ساواک و ارتش را استثنا می کنید؟حرف شما هم مثل شاه الهی هاست که چون ////// اسلامی بیشتر جنایت و وحشیگری کرده اند راه هر انتقادی را از نظام پهلوی می بندند. ولی چنین موضعگیریهایی بنفع منافع ملی ما نیست.دیروز ما تاریخ ماست و ما راهی بجز نقد بی رحمانه آن برای ساختن امروز و فردایمان نداریم.
کاوش گرامی با شما موافقم که تمام اقشار جامعه برای مقابله و مبارزه با ////// اسلامی حاکم درایران باید برخیزند و اینکار مسلما وقتگیر و پر زحمت است ولی ما را چاره ایی جز این نیست.بهمین دلیل جهتگیریهای افراد دردمند و اگاه جامعه برای هر چه واقعی تر و اسانتر کردن این مهم هائز اهمیت است.شما(منظورم همه کسانیکه عقایدی همچون شما دارند چه پرفسور سهیمی مقیم امریکا و چه کاوش المانی و چه فلان امپریالیسم ستیز شیعی/سنی / کارگر … داخلی …) با عمده کردن مبارزه با عموسام و جنایاتش بجای نشان دادن راه مبارزه با ///////// اشغالگر اسلامی و داخلی سنگی بی نهایت بزرگ جلو مردم می گذارید و آنها را از مبارزه باز می دارند.
جناب مزک،
ممعمولا سیا اسناد سیاه کاریشو واسه خبر گذاریها ارسال نمیکنه.
بیش از ۵۰ سال است که ف.ب.ای ادگار هوور هنوز پرونده ترور کندیها رو تعقیب میکنه؛ هروقتی مسببین ترور رو شناسی کردند (نه دستگیر چون که هر کی بوده تا حالا متفوا شده)، پروندهای اولاف پلمه و پاتریس لومومبو رو پی گیری میکنند (اول خودیها، بد غیر خودیهای سفید پوست مسیحی بعدا آفریقایی “کاکا سیاه”)؛
خزعبلات دستگاهای امنیتی ساخته و کامنت سخیف و خود خالی کنی بی اعتبار شما نیز لیاقت پاسخ ندارند؛
ایها الناس
در کیهان لندن
اول با من به جاکارتابیائید
بخونید تا به هویت ایرونی و افغان پی ببرین احساس سرافکندگی کنین. کی میگه افغان /////
سلام . آقای نوری زاد در نظام جمهوری اسلامی ایران شرایط به شکلی درآمده که هر کس در هر پست و مقام و لباس و مانتویی به میخواهد قول معروف ، گلیم خود را از آب بیرون بکشد و کاری به خوب و بد و صحیح و ناصحیح آن نداشته باشد . مثلاً در شهر قم آیت الله سعیدی به خاطر چند روز ” لقمه چرب و چیلی و جیفه دنیایی ” در میآید و در یک سخنرانی چاپلوسی و مجیز گویی حضرت آقا را میکند که هنگام ” زاییده شدن رهبری ” و در بدو تولد رهبری ، ایشان در میان پاهای مادرشان ” با علی ” گفته اند و همین جمله ایشان را چقدر عزیز دردانه حضرت آقا کرده که هر عاقلی اگر این جمله را بشنود باید در دهان این مجیز گو و چاپلوس خاک بپاشد و جالب آنکه عده ای شنونده در پای منبر ، همین نوع زایش و زاییدن را قبول دارند و به آن هم افتخار کرده و تکبیر هم میگویند ! آقای نوری زاد بگذارید یک شوخی با شما بکنم و آن اینکه از فردا در سایت خود بنویسید که : به حضرت عباس شنیدم که حضرت آقا غیر از ” یا علی ” گفتن در بدو تولد ، مشغول حمد و سوره نماز نیز شده بودند و آنگاه است که کم خردان و جاهلان شما را انعام و صله داده و از فردای آنروز دیگر شما آن نوری زاد مغضوب نظام نخواهید بود و شما را در جایگاهی بسی بالا و رفیع و در علی علییّن این نظام خواهیم یافت .
بدون شرح!!؟
رهبر انقلاب اسلامی گفتند: من همواره بر کار سیاسی در دانشگاهها تأکید داشتهام و حتی سالها پیش گفتم، «خدا لعنت کند کسانی را که بساط فکر و کار سیاسی را در دانشگاهها جمع کردند».
—————————————————————————–
اقتصاد مقاومتی که دایم سر زبانهاست به طور دقیق چیست ؟
مقاومت تنها در برابر کاهش تولید و قیمت نفت و اجناس خارجی خلاصه نمی شود.مجریان در راس نشسته باید بطور شفاف پاسخ گوی ملت باشند .
چرا تعریف مشخصی از کار و دستمزد و تخصص و میزان حقوق خاصی در قانون کار نیست ؟
آیا قوانین کلی و نامشخص باعث این فسادها نیستند؟
نظامی که هنوز مفهوم قانون را که در برابری حقوق انسانها نهفته است درنیافته ، چگونه می تواند از فساد مبرا باشد؟
کلی بافی جایی در اذهان روشن و جامعه مدرن ندارد. فرق حقوق یک میلیونی با ۳۰۰ میلیونی ،نشان دهنده نامتعادل بودن اوضاع جامعه و هرج و مرج و فساد است .
برملا شدن فیشهای حقوقی و دله دزدی ها نه تنها دولت را ضعیف نمی کند بلکه انگشت روی زخمهای جامعه می گذارد که یکی از آنها نبودن حقوق عادلانه معیشتی است.
تا ناآرامی های درونی و پنهانی آشکار نشوند هیچ آرامشی برقرار نخواهد شد ، باید علت یا علتها را جست ، که اکنون ریشه ای شده و به ساختارفکری حکومت و نهادهایش برمیگردد ،سرباز کردن آبسه ی فساد احتیاج به تیغه ی شفافیت و آشکارسازی دارد. و تنها برابر بودن انسانها در قانون و اجرای آن جلوی فساد را می گیرد و آرامش برقرار می کند در غیر این صورت اوضاع آشفته ترو فساد گسترده تر خواهد شد.
سلام . در سیمای کشور تبلیغ می شود که وزارت اطلاعات از طریق آزمون سراسری گزینش دانشجو استخدام سرباز امام زمان در وزارت اطلاعات می نماید . جناب آقای نوری زاد ، آیا شما می توانید با شناختی که از اوضاع و اطلاعات غنی در کشور دارید ، بدون آزمون و از طریق شناختی که با حجت الاسلام و المسلمین علوی وزیر مستقّر در آنجا دارید ، مستقیماً به استخدام وزارت درآیید و به ” معنای واقعی ” و ” نگاه واقعی ” در لباس سرباز امام زمان خدمت کنید و ملت نگون بخت را از شرّ شیطان هایی ( روزگاری آیت الله العظمی منتظری جنت مکان ، آنجا را لانه شیطان و وزیر وقت دری نجف آبادی را فقط ماشین امضاء نامیده بود ) که در آنجا هستند ، رهایی بخشید ؟
آقای نوریزاد برای کم شدن فشار از فکرتان و کمی تنوع به این ویدئو که در سال 2014 پربیننده ترین در یوتیوب شد نگاه کنید .دو دختر بچه ناز که خواهر هم هستند، یک آهنگ را با خواندن همراهی می کنند که آدم می خواهد قربان صدقه شان برود.به درخشش نور امید و سلامت روح و ذهن در چشمانشان خوب توجه کنید.
https://www.youtube.com/watch?v=JfMBcIVU6Rw
و این هم لینک دانلود:
ssyoutube.com/watch?v=JfMBcIVU6Rw
برای دانلود فایل از یوتیوب همه حروف را تاyoutube پاک کنید و دوبارs را بزنید.تمام.
برای آگاهی کاوش
ولادیمیر ژیرینفسکی Vladimir Zhirinovsky نایب رییس دوما مجلس قانون گذاری روسیه:
“سربازان روسی چکمه های خود را در آب های گرم اقیانوس هند خواهند شست”
http://www.theage.com.au/articles/2003/12/08/1070732141347.html
“Mr Rogozin sounded mild compared with Vladimir Zhirinovsky, who took the microphone to deliver a rant reminiscent of one of the first speeches he made when he vowed that Russian soldiers would “wash their boots in the warm waters of the Indian Ocean” – a reference to his desire for Russia to expand to the south as far as the Indian Ocean.”
این نظرات را می توانید در کتاب وی تحت عنوان “مبارزه من”
My Struggle
https://www.worldcat.org/title/my-struggle-the-explosive-views-of-russias-most-controversial-political-figure/oclc/33900104
نیز مطالعه کنید.
روسیه هرگز از دکترین دست یابی به آب های گرم جنوب دست بر نداشته است.
https://en.wikipedia.org/wiki/Liberal_Democratic_Party_of_Russia
https://en.wikipedia.org/wiki/Vladimir_Zhirinovsky
ویکیپدیا:
ولادیمیر ژیرینفسکی (روسی: Влади́мир Во́льфович Жирино́вский؛ زاده ۲۵ آوریل ۱۹۴۶) یک سیاستمدار اهل روسیه است. وی از سال ۲۰۰۰ تاکنون نائبرئیس دوما (مجلس قانونگذاری روسیه) است.
قواعد ژیوپولیتیکس به ما می آموزد که منافع استراتژیک ایران و روسیه با یکدیگر در تضاد است.
یک نسخه برای صادق
و فتوکپی برای برادر حسین شریعتمدار رفیق نظریه پردازان روسی
به نام خدا
قسمتی کوچک از جنایات کوروش هخامنشی
کوروش هخامنشی،موسس سلسه ی هخامنشیان یکی از شاهان تاریخ بود و به مانند اکثر شاهان تاریخ همچون چنگیز و تیمور و هلاکوخان مغول از خوی وحشیگری و تجاوز برخوردار بود و مانند تمام ظالمان تاریخ از سه عنصر زور،زر و تزویر بهره می گرفت اما حدود یک قرن پیش با وجود ناشناخته بودن شخصی به نام کوروش برای ایرانیان آن دوران ، تبلیغات گسترده ای روی کوروش هخامنشی صورت گرفت و با دروغ ها و جعلیات فراوان کوروش و دیگر شاهان هخامنشی را تا حد پیامبری(و حتی فراتر از آن) بالا بردند و داستان ها و افسانه های بسیار از راست و دروغ مخلوط کرده و به خورد جامعه دادند تا به این وسیله کوروش را به عرش رسانده و پس از آن دم رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی را هم به دم این دودمان کهن پیوند بزنند.
http://estevaa.ir/قسمتی-کوچک-از-جنایات-کوروش-هخامنشی/
از کوزه منابع بسیجی همین نتایجی که در بارهٔ کورش استخراج شده، باید و با تاکید روی باید تراوش کند. بروید یا نروید کنار باد شما را با خود خواهد برد.
مش قاسم: خیلی خلاصه مقاله: … (سه نقطه از مش قاسم) زرد برادر … (سه نقطه از مش قاسم). همهشون سر و ته یه کرباسچی هستن.
به نقل از سایت زمانه
جناب زیباکلام؛ حالا نوبت شماست کمی استراحت کنید!
نادر فتوره چی
جناب [حاجی] آقای صادق زیبا کلام،
در شمارۀ روز شنبه روزنامه اعتماد، درباره رسوایی فیشهای حقوقی نوشتهاید:«ناگفته پیداست که هدف از انتشار فیشهای حقوقی مدیران بانکها و مدیران دولتی، زمین زدن دولت روحانی است و عدهای میخواهند بگوید مردم بدانید دولت تدبیر و امید، دولتی که به آن رای دادهاید در شرایطی که بخش قابل توجهی از مردم و حقوقبگیران و بازنشستهها حقوق کمی دریافت میکنند و عده زیادی بیکاران هستند و مردم مشکلات زیادی دارند، به مدیران ارشد دولت تدبیر و امید حقوقهای ۱۵۰ میلیونی پرداخت میشود».
اما این مقدمه را «برداشت اول» دانستهاید و در ادامه طبق معمول «متلکهای مجاز» به جناح درون حکومتی رقیبتان انداختهاید و ماجرا را در حد «نظارت مجالس» و «مدیرعامل این بانک، رییس آن سازمان، مدیر آن صندوق بازنشستگی فلان بخش، عضو هیاتمدیره این شرکت یا آن شرکت» ساده کردهاید و نوشتهاید:«هیچ دفاعی در خصوص بیاطلاعی و سکوت مجلس هشتم و نهم در قبال این لیستها وجود ندارند».
جالب آنکه، شما نیز مردم را «محرم» نمیدانید و میگویید:«نتیجه افشاگریها چیست؟ جامعه را جلو میبرد؟ قطعاً بیان و افشای چنین فیشهای حقوق چیزی را در جامعه تغییر نخواهد داد، چراکه نظام اقتصادی کشور فاسد و ناکارآمد است».
و در پایان، «شاهکاری» در حد «نامه به سفیر سوئد در خصوص اهدای جایزه نوبل» زدهاید و فرمودهاید:«راهکار اجرایی در اقتصاد ایران، همانطور که آدام اسمیت معرفی کرده، حرکت به سمت اقتصاد باز است. ما باید مجموعه اقداماتی که دولتهایی همانند مالزی، هند، برزیل، آرژانتین، چین در مناطق آزادش اجرا کرد را اجرا کنیم و دست از شعار دادن برداریم».
حالا البته لابلای نگارش نامههای سرگشادهتان، این چند خط را هم بخوانید:
۱- مسئله انتشار فیش حقوق ماهانه آقای «سید صفدر حسینی» (ماهانه ۵۷ میلیون و ۴۰۰هزار تومان)، مسئله «مدیر آن صندوق بازنشستگی فلان بخش» یا «عضو هیاتمدیره این شرکت یا آن شرکت» نیست، مسئله ویژه خواری «ژنرال اصلاحات» و «طراح لیست امید» است که هم اکنون «آقازاده» ایشان با صفر دقیقه تجربه سیاسی و حتی نداشتن یک برگ کاغذ درباره برنامهها و سوابق خود، نماینده «مردم تهرا» در مجلس اسلامی شده است.
۲- بله،همانطور که نوشتهاید«هیچ دفاعی در خصوص بیاطلاعی و سکوت مجلس هشتم و نهم در قبال این لیستها وجود ندارند»، اما در عین حال هیچ دفاعی هم در خصوص بیاطلاعی سران اصلاحات و گردانندگان کمپین «لیست امید» در قبال این لیستها وجود ندارد.
بگذارید روشنتر بگویم: نظر سران اصلاحات درباره فیش حقوقی یکی از اصلیترین متحدان و یاران سیاسیشان چیست؟ چرا به چنین فردی اجازه مداخله در تهیه فهرست انتخابات را تا حدی که دخترش را هم در فهرست بگنجانند، دادهاند؟
۳- سوال اساسی این است: نظر سران اصلاحات در خصوص فاصله ۵۶ میلیون و ۵۸۷ هزار تومانی «حداقل حقوق» کارگری(۸۱۲ هزار تومان) با مدیر اصلاح طلب دولتی(۵۷ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان به علاوه وام ۳۰۰ میلیونی با بهره ۴ درصد) چیست؟ و اگر مخالف این اختلاف هستند، چرا تا کنون سکوت کرده بودند و اگر بپذیریم که بیاطلاع بودند، حالا که فهمیدهاند دقیقا «راهکارشان» برای این مسئله چیست؟
۴- تردیدی در ابعاد گسترده فساد در جناح رقیب اعتدالگرایان وجود ندارد، اما فساد آنها توجیهی برای دله دزدی عوامل جناح شما نمیشود.
۵- نوشتهاید:«نتیجه افشاگریها چیست؟ جامعه را جلو میبرد؟ قطعاً بیان و افشای چنین فیشهای حقوق چیزی را در جامعه تغییر نخواهد داد».
نتیجه این افشاگریها اتفاقا جامعه را جلو میبرد و چیزی را در جامعه تغییر خواهد داد. اما طبیعتا این تغییرات به «نفع» شما و جناحتان نیست. چون به این ترتیب جناح شما نیز تو زرد از آب در میآید و بخشهایی از مردم دیگر گول «فهرست»های دروغین و ادعاهای توخالی و آبکی و بیمحتوا و گنگی به نام «اصلاحات» و «امید» را نخواهند خورد. تکلیف جناح رقیبتان هم که از قبل معلوم بود.
به عبارت دیگر، مردم هم اکنون دقیقا به چه «اصلاحات»ی باید «امید» داشته باشند؟
۶- بله همانطور که نوشتهاید «ذهن جستوجوگر سراغ ریشههای ماجرا را میگیرد»، اما ریشههای ماجرا مگر چیزی جز تغییر گفتمان کارگزاران حکومت در هر دو جناح از «انقلاب مستضعفان» به «انقلاب کارآفرینان و مدیران و از ما بهتران» است؟ و اگر جنابعالی و جناح همسو با شما از این تغییر گفتمان خرسند نیستید، چرا تا این لحظه در قبال اسناد و شواهد غیر قابل انکار اختلاف طبقاتی، تبعیض و … سکوت کردهاید؟ جنابعالی که برای راه اندازی «مک دونالد» نامه سرگشاده مینویسید، چرا تا کنون درباره کارتن خوابها، گونی به دوشان، گرسنهگان، ۱۲ میلیون جمعیت نیازمند بسته امنیت غذایی و .. سکوت کردهاید؟
آقای مش قاسم 😀
بدجوری رو دست خوردی! بین 140 هزار پیمبر از جرجیس نقل قول کردی! معلومه تا حالا نوشتههای نادر خان فتورهچی را نخوندی؟ تو تحمل یک “زندهیاد” رو که بجای “مرحوم” قبل از اسم “بیژن جزنی” آوردهبودم نداشتی، حالا با فتورهچی میپری؟
نقد غیر اخلاقی از مهمترین ویژگیهای چپ ایرانیست. آقای فتورهچی چپ است و از نویسندگان سایت “تز دوازدهم”. ایشان در هیچ نقدی موازین اخلاقی را به جد نمیگیرد، چه، نزد چپ ایرانی نیت مهم است و به “قصد قربت به زحمتکشان” میشود شلوار “اخلاق بورژوازی” را پایین کشید. ازجمله در همین متن علیرغم آنکه همه میدانند قضیهی «نامه به سفیر سوئد در خصوص اهدای جایزه نوبل» شوخی خنکی بود که سایتهای اصولگرا برای زیبا کلام ساختهبودند، آقای فتورهچی لحظهای در ارجاع به آن درنگ نکردهاست.
آقای فتورهچی قلم خوبی دارد که متأسفانه از آن تنها برای معروف شدن و گردآوری مریدان استفاده میکند. از سر تا پا “برند” پوش است اما این استعداد را دارد در همان چند دقیقهای که گارسن فنجان “کاپوچینو”اش را میآورد تا سرد بشود با یک گردش قلم چنان به صحرای کارتن خوابها بزند که خواننده از حقوق ماهی 1.5 میلیون تومانش خجالت بکشد. ایشان هم برای حصر “میرحسین” ناله سر میدهد و هم شرکت در انتخابات پس از کودتای 88 را (بیتوجه به اینکه شخص میرحسین هم در آن انتخابات شرکت کرده!) خیانت میشمرد.
شما اگر میخواهی مقالهای هم در نقد دولت بگذاری، دست کم از آدم مناسب نقل کن. بهترین ها در این زمینه نسل نخست روزنامه نگاران اصلاح طلب هستند:
«یکبار برای همیشه باید یاد بگیریم که دشمنی با کس یا کسانی، نباید ما را به گناه و ترک عدالت بکشاند! دروغ و تحریف در هر حالتی مذموم است. وقتی از یک بی عدالتی و ظلمی مثل فیش های حقوقی چند ده میلیونی، انتقاد می کنیم، چرا باید در این روند از دایره عدالت خارج شویم و با دروغ و غلو به جنگ بی عدالتی برویم؟! این نقض غرض است. مگر ما با بی عدالتی مبارزه نمی کنیم؟! بسیار خوب است که از این ارقام بالا انتقاد کنیم. اما منطقی و عادلانه هم نیست که یک گردش حساب سالانه مدیر یک بانک خصوصی را به عنوان فیش حقوق ماهانه به مردم نشان دهیم! و فضا را بیش از حد آلوده کنیم!
مخالفت با غلو و هوشیاری در مورد این مسایل به معنای توجیه این کارهای غیرعادلانه نیست. باید بجای بازی در زمین اختلاس گران که برای اهدافی چون زمین زدن دولت روحانی و انحراف افکار عمومی از غارت های چند میلیارد دلاری خود، روی آنها مانور می دهند و همچنین بجای تکرار و تعجب از اعداد و تعداد صفرها که نهایتا برای همه عادی می شود، به نفع مردم هوشیار باشیم و افکار عمومی را هزینه جناح بازی نکنیم و به سه راهکار عملی و اساسی بیندیشیم و آنها را با جدیت پیگیری کنیم:
1- ایجاد یک کارزار گسترده برای فشار به دولت روحانی برای شفاف سازی درباره فیش های حقوقی غیرمتعارف و پوزش خواهی رسمی از مردم و برخورد قانونی با متخلفین.
2- اگر این پرداخت های غیرعادلانه، براساس قوانین خاصی صورت گرفته است، آن قوانین باید اصلاح شوند.
3- باید در ایران هم به مانند اکثر کشورهای غربی، قوانین و قواعدی برای آشکارسازی ثروتِ برخی از مسوولین دولتی، طراحی شود و شهروندان به راحتی بتوانند میزان دارایی مسوولان را بدانند. در این صورت امکان تخلف و اختلاس و دزدی کمتر می شود.
نکته پایانی: بازهم جمله معروف شهید هدی صابر را تکرار می کنم که می گفت: اقتصادایران اقتصادغارت است. فراموش نکنیم که غارت یک سبک زندگی است. یک گفتمان نهادینه شده است.»
منبع: https://www.facebook.com/photo.php?fbid=911732185621022&set=a.488427591284819.1073741826.100003527477063&type=3
مش قاسم یه لاقبا رودست بخوره یا نخوره آب از آب تکون نمیخوره. رودست ملت ایران خورد که دنبال یه مشت منقلابی نما مثل این فتوره چی و حاج ابرام و اون ولوی کافههای پاریس و اون آخوند شیاد افتاد. ولاکن، سوالاتی که این کرده از نظر من بجاست. همین سوالات رو اگه حاج ممد رئیسک جمهورک کرده بود من اینجا میزاشتمش.
“دوست گرامی ما میبایست که همگی همت و تلاش خود را جهت تغییر و تحول نظام تک هرم طبقاتی خود کنیم، کاهش ارتفاع هرم، افزایش سطح قاعده، جهت کاهش فشار بر اهالی سطوح تحتانی (یعنی بخیه صورت بچه رعیت را بخاطر ناتوانی پرداخت هزینه توسط پدرش باز نکنیم)، و همچنین تنظیم مناسبات (حقوق شهروندی، قانون مداری، تحمل پذیری، روا داری، شایسته سالاری، کرامت شهروندان و انسان مداری، نکواخلاق پروری..، یعنی آتنا برای بچهها در مدرسه نقاشی کند نه در اوین). میبایست که نفس کشیدن درون این هرم را تسهیل و مآلا خوشایند کنیم”
کاوش گرامی
کم کم داریم زبان یکدیگر را می فهمیم. البته کم کم. هنوز مطمین نیستم.
عزیز دل کاوش جان این که گفتی راکفلر روچیلد و مابقی هرم درست کردند کجا درست کردند؟ تو آمریکا دیگه مگه نه؟ خوب من ایرونی شهروند یک کشور عقب مونده کشوری که معلوم نیست چند دهم درصد اقتصاد دنیا دستش است این وسط چیکارس بند کنه به راکفلر و روچیلد و غیره وذالک؟ من که قرار نیست برم هرم های نا عادلانه آمریکا و روسیه و چین و آلمان و فرانسه و انگلیس و نمی دونم آفریقا و آسیا و اقیانوسیه و هر خرابه دیگری رو درست کنم که عزیز! خدا رو شکر مردم آمریکا از فعال ترین مردم دنیا در صحنه مدنی هستند قوانین آمریکا هم دستشون رو باز باز باز گذاشته از دربون تا رییس جمهور و هر گردن کلفت دیگری رو پای میز محاکمه بکشونند یا نکشونند یا می ترسند یا تحت القای تبلیغاتی و شست و شوی مغزی اند و نمی دونم چه و چه و چه. خوب این وسط من چیکاره ام چوب تو لونه زنبور کنم؟ البته از نظر اطلاعات عمومی اگه می گی اشکالی نداره باید مطلع بود ولی تو وضع نابسامون امروز ایرون مردم ساده لوح ما با این شعار ها فریب می خورند و به بازی گرفته می شوند.
دیگه دوران استعمار گذشته. الان ما حقوق بین الملل داریم حقوق ملل داریم حقوق بشر داریم. منشور ملل متحد داریم. مناسبات بین المللی هم که خودت بهتر می دونی بر پایه منافع ملی منافع ملی منافع ملی چند بار بگم منافع ملی می گرده عزیز. یعنی این خط قرمز ما است. هر جا هر کشوری هر قدرتی هر جنبنده و دیار البشری بخواد پا روی منافع ملی ما بگذاره در حد قدرت و توان و امکانات ملی و حقوق بین المللی و هر کلک و حقه ای که شده وظیفه داریم یک دل و یک پارچه و متحد از این خط قرمز دفاع کنیم. اینجا بحث ترس از آمریکا و روسیه و این و اون نیست. باید سیاستمدارانه و ذیرکانه بدون این که دنیا رو ضد خودمون بسیج کنیم با ظرافت و مهارت و مدبرانه خودمون رو از شر هر کسی که نگاه چپ به منافع ملی مون بیاندازه حفظ کنیم.
خوب به فلسطینی ها ظلم میشه؟ آمریکا عروسی طالبان رو بمباران می کنه؟ رو هیروشیما و ناکازاکی بمب اتم می اندازه؟ نمی دونم روس ها بیمارستان مخالفان اسد رو بمبارون می کنند؟ خونه های مردم رو تو حلب رو سرشون خراب می کنند؟ چچنی ها رو قتل عام می کنند؟ شوروی افغانستان رو اشغال می کنه؟ هر جور اسلحه آزمایش نشده ای رو رو سر مردم روستایی افغان امتحان می کنه؟ این ور و اون ور دنیا کودتا های کمونیستی راه می اندازه؟ فرانسه تو آفریقا قبایل رو به جون هم می اندازه؟ انگلیس چه و چه و چه می کنه؟ قذافی تو آفریقا لشکر کشی می کنه و نفس کش می طلبه؟ ما شا الله کار یکی دو تا که نیست که. به کدومشون برسیم آخه ما ملت قهرمان و شهید پرور……. بله البته هیچ کس راضی نیست به بنی بشری ظلم بشه. منتهی باید دوستی با مردم تحت ظلم دوستی خاله خرسه نباشه. این طور نباشه که با مداخله بی جا و نامناسب باعث بد تر شدن اوضاع اون مردم بشیم خودمون هم بسوزیم.
کاوش جان اومدی با لنگ پریدی وسط میدون میگی آمریکای فلان و فلان و فلان. اولا هر عملیاتی که آمریکا کرده روی حساب و کتاب خودش کرده و البته باید پاسخ گوی عواقب اون باشه.
اومدی می گی آمریکای جنایت کار متوجه نیستی این رو تو چه ظرفی مطرح می کنی
همین صادق خودمون رو ببین. خدا حفظش کنه من بدون صادق نصف حرف هام بی دلیل و مدرکه. اومده میگه:
“تلاوت روزی یه جزء قرآن اونهم با تأمل در تمامی آیات و دعاهای وارد شده واقعا تقویت روحیه و ساختن عمق جونمون میشه!!! اصلا یه دوپینگ خدایی تمام عیاره که شل دین ها و بی دین ها پاک ازش محرومند!!! آیات رحمت خدا «لاتقنطوا من رحمة الله» واقعا عمق روح آدم رو زنده می کنه و آیات استحکام و پایمردی و عظمت ایمان، اراده مون رو صد چندان می کنه!!! خصوصا آیه هایی مثل «یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم» و «قل موتوا بغیضکم» مؤمن رو به پرواز در میاره!!!!! قربون خدا مون برم که در هر سال دوره های بازسازی روحی مؤمنان رو پیش بینی کرده و قربون پیغمبر و ائمه مون برم که این دوره ها رو عالی اجرا کردند و به همه ماها یاد دادند”
می گی آمریکای جنایتکار این بنده خدای صاف و ساده هم با این افکار می شینه پای منبر یک ملای دو آتشه حقه باز قهار اون هم میگه هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید بعد راه می افتند تو خیابون از دیوار سفارت خونه ها بالا می روند توحش به خرج می دهند آتش می زنند گروگان گیری می کنند خیال می کنند هنر کرده اند. آبرو و حیثیت برا مملکت باقی نگذاشته اند. ملاهه هم دار و ندارمون رو می چاپه و به هدر می ده و صادقمون خیال می کنه طرف نماینده خداست و اصلا خود خداست و هر کاری بکنه درسته و اصلا کاری به کار دزدی ها و کثافت کاری های ملاهه نداره فقط خیالش خوشه که رفته دک و پوز استکبار جهانی رو خورد و خمیر کرده!
صادق جون چی گفتی قبل از غیبت صغری؟ خاور میانه مال ماست؟ کاوش این رو خوندی؟ آره صادق خیال می کنه خاور میانه مال اوناست! کاوش خان بد نبود به صادق می گفتی هیتلر هم با همین شعار های قلنبه سلنبه جوون های آلمانی رو فریب داد و فرستاد جلوی گلوله دسته دسته کشته می شدند با شعار امروز آلمان مال ماست فردا همه دنیا!
حالا آلمان باز یک چیزی. ابرقدرتی بود در زمان خود.
یکی از احمقانه ترین کار های یک حکومت قطع رابطه و آتش زدن سفارت و گروگان گیری دیپلمات ها است که حکومت ما در همگی نمره اش بیست است. مناسبات دیپلماتیک یکی از ابزار مهم و کار ساز روابط بین الملل است. کشور های در حال جنگ هم توجه کنید در حال جنگ هم مناسبات سیاسی دارند. مناسبات سیاسی آخه یعنی چه؟ مگر غیر از این است که سفیر یک نامه بر است؟ یک نامه بر آری یک نامه بر. دو کشوری که در حال جنگ هستند هم سفارت خانه های یکدیگر را خراب نمی کنند. لا اقل در حد یک کاردار یک نفر که اخبار محرمانه رد و بدل کند سفارت خانه محفوظ باقی می ماند. چه بسا به این طریق دو کشور متخاصم بتوانند راهی برای خروج از کشت و کشتار بیهوده بیابند و از خرابی و ویرانی بیشتر جلوگیری کنند.
کاوش این رو گفتم ببینی وقتی نظام سرمایه داری رو نقد می کنی با چه کسانی طرفی. این ها نمی فهمند منظورت چیست. فوری دست به کار خرابکاری می شوند و منافع ملی ما را خدشه دار می کنند و زیان های جبران ناپذیری به بار می آورند.
دادگاه های آمریکایی حکم به مصادره اموال ایران به بهانه حمایت از حزب الله و حماس و کوفت و زهر مار داده اند. خودت ببین نقد های جناب عالی تبدیل به آمریکا ستیزی می شود بعد که داد گاه های آمریکا اموال ما را مصادره می کنند صادق ها شاکی می شوند که چرا و به چه دلیل و آمریکا حق ندارد و ……
همین خمینی اول انقلاب چه کرد با ما. چه کرد با منافع ملی ما. بد و بیراه و فحاشی به آمریکا و صدور انقلاب و حرف های گنده تر از دهان که نمی فهمید چه می گوید. طوری که دور و بری هایش صدایشان در آمد ولی همه را خفه کردند. همه را خفه کردند. هنوز هم سیاست خارجی ما بر همان پاشنه کج و موعوجی می گردد که خمینی بنا نهاد. خمینی مرد و رفت و سپاه و رهبر و مابقی برادران و رفقا هنوز انچنان از سایه امامشان می ترسند که جرات نمی کنند در این راه خبط و خطایی که رفته اند تجدید نظر کنند.
در چنین وضعی یکی مثل جناب عالی با لنگ یا بدون لنگ می پرد وسط و خوراک تبلیغاتی درست می کند برای حسین شریعتمدار بازجو.
هنوز هم کار به آخر نرسیده. نه این ها نیت کرده اند ایران را ویران کنند. کسی که امروزه بگوید خاورمیانه مال ماست نیازمند دکتر روانشناس است. صادق جان منظورم تو نیستی منظورم آن کسی است که این را در ذهن تو الغا کرده است. تو جوانی هستی خام و سرد و گرم روزگار نچشیده. چنین ادعایی را هیچ کشوری به هر قدرت و اقتدار هم که باشد نمی تواند و اجازه ندارد بکند. خاورمیانه متعلق به مردم خاورمیانه است. متعلق به مردم کشور های خاورمیانه است و مردم هر کشوری سرنوشت خود را خود رقم می زنند. صادق ما خیال کرده العبادی نوکر ایران است. می خواهد یک العبادی سنی هم در سوریه سر کار بگذارد و …. خدایا شفا بده آن هایی که چنین افکاری را الغا می کنند……. این هم دعای ماه رمضان بنده.
دوستان بهتر می دانند زیرکانه و القا درست است با پوزش
ساسانم گرامی;
“صادق جون چی گفتی قبل از غیبت صغری؟ خاور میانه مال ماست؟ کاوش این رو خوندی؟ آره صادق خیال می کنه خاور میانه مال اوناست!”
—————————————————————————————————————————————
قسمتی از کامنت http://www.nurizad.info/blog/29984#comment-247997
فقط یک مرور سطحی و گذرا بر تاریخ منطقه میان رودان، بین النهریین (مزوپتیمیا) که در مرکز حلال حاصل خیز – مهد تمدن بشری – از زمان پیدایش و حضور “آدم” در باغ “عدن” تا کنون بیندازیم، ما حضور و تردد تمدنهای بیشماری را در این منطقه خواهیم دید؛ اقوام و ملتهای گوناگونی که با ادیان مختلف در این منطقه بشکل بومی ساکن، مهاجر و یا مهاجم حضور داشتند. بابلیها، سومریها، سامیها، مادها، پارتها، هخامنشیان، یونانیها (سلوکیان)، اشکانیان، ساسانیان، رومیان، اعراب حجاز و شام، ترکها، مغولها، تیموریان، صفویان، عثمانیان و سپس در طی یک صد سال اخیر در عصر مدرن این منطقه محل تاخت و تاز و حوزه نفوذ سیاسی نظامی و اقتصادی بریتانیا و ایالت متحده خصوصاً پس از جنگ جهانی اول و دوم بوده. با کمی اغراق میشود گفت تنها اقوامی که پایشان به این خاک نگون بخت نرسیده اقوام بومی آمریکای لاتین و شمالی به انضمام اسکیموها هستند. تقریباً تمامی ادیان و مذاهب شناخته شده پیش و پسا ابراهیمی بعلاوهٔ ایدولوژیهای سیاسی اقتصادی کاپیتالیسم و لیبرالیسم و کمونیسم نیز اینجا بساط خود را پهن کرده اند. از ادیان چند خدائی، سنگ و بت پرستی گرفته تا ادیان سامی و هندو، یهودیت، مسیهیت، زردشتی، مانوی، اسلام همگی اینجا حضور پر رنگ داشته و در تطور تاریخی این منطقه و شکل گیری تمدنهای فرا آماده در صلح و جنگ نقش هدایت شونده یا گمراه شونده و انحراف بازی کرده اند.
بنابرین با توجه به واقعیت تاریخی مختصر برشمرده در بالا کاربرد “نظریه توطئه” و نتیجه گیری شما از ماجراجویی و دخالتهای “هدایت شده” یا خودمختار سیاسینظامی نظام اسلامی کنونی ما نشان دهندهٔ اغماض غیر قابل پذیرش دستگاه بینش شما از این تاریخ غنی، پر تلاطم و شیفته کننده است که جنگ آورانی همچون کورش، اسکندر، فرهاد، مهرداد، مارکوس کراسوس، رستم فرخزاد، یزدگرد، ابومسلم، عمر، هارون، چنگیز، تیمور، اسماعیل، سلیم، فخری پاشا، لورنس، فیصل، آلن بی، عبدالکریم قاسم، صدام، شوارزکف، تامی فرنکس، ابو بکر بغدادی و سلیمان قاسمی را از عصر باستان تا کنون در این میدان و تئاتر تاریخ تردد و جنگ و تجاوز و خون ریزی به خود دیده. این حضور و ورود و خروج متنوع تمدنها، ادیان و نقش آفرینی جنگاواران نمایانگر جنگخویی نوع بشر است نه نوع فرهنگ یا مذهب یا ایدئولوژی منتسب به آنها انسان حیوانی “ارضی” ایست. تجاوز چنگیز و تیمور و عمر و شاپور و خشایار ماهیتاً هم جنس تجاوز اسکندر و ناپلئون و نیکسون و بوش است. مقصود تسخیر سرزمین، استحصال منابع طبیعی و استثمار نیروی انسانی، ایجاد و حفظ بازار فروش کالا و پایگاه نظامی برای حفظ سلطه و گسترش نفوذ بیشتربا توجه به مقتضیات زمانه.
آنچه که ما امروز مشاهده میکنیم ارواح سرگردان نیاکان ساسانی و صفوی ما در کالبد ایرانیان شیعه شده امروز برای بازیافت و باز سازی تمدن از دست رفته اما اکنون شیعه شدهٔ ما ایرانیان است، در غیر این صورت اظهارات توام با غرور و مطالبه گرانهٔ صریح نه در لفاف لغزش زبانی-فرویدی امثال برادر حسین در مورد قفقاز و بحرین، و شیخ یونسی در مورد مدائن که اینها در گذشتهای دور و نزدیک به ما تعلق داشته و اشارات برادران سپاهی در مورد گسترش نفوذ خود به شرق مدیترانه چه معنایی میتواند داشت باشد؟
ساسان خان!!! القاء بنویس جانم!!! الغا غلطه!!! دوست عزیز دائم دارن به ماها القاء فکر ـ نه الغا فکر ـمی کنن و ماها رو شستشوی مغزی میدن!!! کسی که دیکته ش اینجور غلط ها داره خدا رحم به سیاستش بکنه!!!!!
ببخشید گفته بودم زیر هیچ مطلبی پاسخ نمیدم اما این غلطت اینقدر تابلوس که استثناء این یه دونه رو نتونستم به قولم وفا کنم!!!
///// هایی که به جای من زیرنویس می زدند هول نکنن!!! فقط و فقط و فقط همین یه زیرنویس رو زدم!!! هر زیرنویس دیگه ای هر کس به نام صادق بزنه جاش تو زباله دونیه!!!
آورین!آورین!عمو صادق دمت گرم داری برند اوریجینالتو حفظ می کنی ها.حالا می شه به ما بگی تو صادقی یا صادق صادقه یا هردوتا ناصادقین؟خخخخخخخخخخخخ.آخه هالوکینگ این مثل قضیه جلسته ها که می گفتی من جلسه بودم.حالا اگه یه کامنت دیگه خودت انداختی زیر خودت ما از کجا بفهمیم؟!!خخخخخخخخخخخخ.به نظر من تو به اون صادق نا صادق بگو ///// و اون صادق به توی ناصادق بگه ///// اینجوری قابل تفکیکین.خخخخخخخخ.خدایی اینقدر باحالی که صدتا کامنت هم از صادق به صادق و از تقی به نقی بزنی خیلی دوست دارم.یه مثبت دیگه بهت دادم با اون صدنفر اراذل ببخشید فرهیخته پشت سریت بشیم صد و یک نفر.خخخخخخخخخخ.اند آو هیستوریتو برم من خخخخخخخخخخخخخ.
ﺍﯼ ﺷﺎﻩ ﺧﺎﺋﻦ
ﺑﻪ ﭼﻪ ﺣﻘﯽ:
ﺑﻨﺰﯾﻦ ۱۰۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻧﯽ ﺭﻭ ۶ ﺭﯾﺎﻝ ﻣﯽ فروختی؟
ﮔﻮﺷﺖ ۳۰۰۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻧﯽ ﺭﻭ 7 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﻓﺮﻭﺧﺘﯽ؟
ﺳﮑﻪ ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺗﻮﻣﺎﻧﯽ ﺭﻭ ۸۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ می فروختی؟
اون هم سالها بدون تغییر
ﺍﯼ ﺩﺯﺩ؟
ﺑﻪ ﭼﻪ ﺣﻘﯽ ﭘﺴﺘﻪ ۶۰۰۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻧﯽ ﺭﻭ ۸ ﺗﻮﻣﺎﻥ
ﻭ ﻧﺎﻥ ﺳﻨﮕﮏ ۱۰۰۰ ﺗﻮﻣﺎنی ﺭﻭ ۳ ﺭﯾﺎﻝ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﯼ؟
ﺁﺧﺮ ﺗﻮ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﻭ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺍﯼ ﺩﯾﮑﺘﺎﺗﻮﺭ؟
ﺍﯼ ﺩﯾﻮ؟
ﭘﺎﺳﭙﻮﺭﺗﯽ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻠﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﯾﺰﺍ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﮔﺮﺩﺵ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺑﺸود؟!!
ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﺍﺭﺗﺶ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﺳﺎﺧﺘﯽ ﮐﻪ چه… ؟؟
ﺍﯼ ﺧﺎﺋﻦ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ
ﭼﺮﺍ ﺩﻻﺭ ۴۰۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ۷ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﻓﺮﻭﺧﺘﯽ؟!
ﻓﮑﺮ ﻧﮑﺮﺩﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﻓﻬﯿﻢ ﻭ ﺁﮔﺎﻩ !! ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺣﻘﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺯﺕ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻥ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺑﻪ حق دار رسید…
به چه حقی به دانش آموزان تغذیه ی خوب (شیر پسته موز سیب …) میدادی تا رشد مناسب داشته باشند قد بکشند وجلوی توی خائن قدعلم کنند!!!
در سرزمینی که نام قبرستانهایشان باید بهشت باشد!!
معلوم است که مردمانش باید درچه جهنمی زندگی کنند…
ﻭﻃﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻭﯾﺪﻥ ﺩﺭ ﭘﯽ ﻧﺎﻥ
ﻭﻃﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻟﺒﻨﺎﻥ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﺻﻒ ﻧﻮﻥ ﻭ ﺻﻒ ﺷﻴﺮ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﻫﻤﺶ ﺩﺭﮔﻴﺮ، ﺩﺭﮔﻴﺮ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﻨﺰﻳﻦ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻔﺖ
ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺳﻔﺮﻩ ﻫﺎ ﺭﻓﺖ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﻬﻤﻴﻪ ﺑﻨﺪﯼ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﮐﻤﺮﺑﻨﺪﻭ ﺑﺒﻨﺪﯼ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﺧﻮﺍﺏ، ﻣﻌﺘﺎﺩ
ﭘﺴﺮﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﺭ، ﺍﯼ ﺩﺍﺩ ﺑﻴﺪﺍﺩ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﺗﻤﻮﻡ ﺳﻬﻢ ﻣﻠﺖ
ﻳﻪ ﺗﻴﮑﻪ ﻧﻮن وباقی درخجالت
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﺍﺩﺍﺭﻩ، ﺯﻳﺮﻣﻴﺰﯼ
ﺍﮔﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺪﯼ، ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻋﺰﻳﺰ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﭘﺸﺖ ﮐﻨﮑﻮﺭ
ﻓﺪﺍﯼ ﻣﺪﺭﮎ ﺍﺯ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩ ﺗﺎ ﮔﻮﺭ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﻳﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺁﺯﺍﺩ
ﮐﻪ ﮐﻠﯽ مغزهارا داد برباد
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ که محصولاﺕ ﭼﻴﻨﯽ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺵ ﻧﺒﻴﻨﯽ!!!
خلایق هر چه لایق
مرگ بر ما که گفتیم مرگ بر شاه
ای رضا شاه بزرگ جات بهشت که ا همه این ////// خود خدا بین مقدس تر و والاتر بودی اما ما ملت کورو کربودیم . نابود شن اونائی که به تو و پسرت خیانت کردن
سلام بر همه دوستان
دو قرن سکوت کتابی نوشته عبدالحسین زرینکوب دربارهٔ سرگذشت ایران در دو سدهٔ نخست پس از سلطهٔ اعراب است
کامران (اسکات) آقایی دانشیار دانشگاه تگزاس در مورد فضای حاکم بر ایران در هنگام نگارش کتاب و محتوای کتاب چنین مینویسد:
رضا شاه گفتمان ملی گرائی سکولار را -که گاهی نشات گرفته از خود حکومت و گاهی ایجاد شده توسط نخبگان تجدد طلب بود- ترویج میکرد. این گفتمان در نشریات عمومی قابل چاپ بود. در نتیجه این کار، از اسلام کمتر در نشریات یاد میشد و در نشانهای ملی و جشنها کمتر اثری از آن به چشم میخورد. بسیاری از ایرانیان ملیگرا در این زمان، اسلام را از هویت ایرانی تفکیک میکردند و تاریخ ایران را از نو مینگاشتند تا میراث پیش از اسلام را به جای میراث اسلامی پر رنگ کنند. این روشنفکران، اغلب به طور صریح مذهب را رّد نمیکردند بلکه آنچه که آنها نمونههایی از «عقب ماندگی» و «بربریت» مینامیدند مورد انتقاد قرار میدادند. برخی دانشوران همچون عبدالحسین زرینکوب که یک تاریخنگار ملیگرای اثر گذار و یک ایدئولوگ بود، پا را فراتر گذاشت و ادعا نمود اسلام و شیعه به طور مشخص غیر ایرانی هستند. کتاب دو قرن سکوت او نماینده این تصویر ملیگرای سکولار از تاریخ ایران است. روایت زرین کوب از تاریخ ایران، باز سازی باستان گرایانهای از ایران به عنوان ملتی ناب است که در آن شهروندی بر پایه نژاد، زبان مشترک، تاریخ مشترک یا عضویت در فرهنگ و تمدنی متحدالشکل میباشد. این تعریف زرین کوب از هویت ملی، ایران را به صورت کشوری همچون کشورهای اروپایی نشان میداد و در عین حال ایرانیان وطن پرست را از ملل اسلامی و از رهبران مذهبی دور میکرد. کتاب زرین کوب با حمله اعراب به ایران در قرن هفتم میلادی شروع میشود که او آن را به صورت یک تراژدی برای ملت ایران معرفی میکند. او دو قرن اول تاریخ ایران پس از حمله اعراب را دورهای از تاریکی همراه با کشمکش بین دو ملت (اعراب و ایرانیان) مینمایاند. در این کتاب فاتحان عرب مسلمان به صورت بربرهایی خشن و نژادپرست تصویر شدهاند که در پایمال کردن روحیهٔ ملی ایرانی به وسیله تخریب هر چه ایرانی است مصمم هستند. با این حال او ادعا میکند که ایرانیان بزودی برتری خود را در مسائل مملکتی، کشاورزی، جنگ آوری و دانش ثابت کردند و در نهایت به مراکز قدرت دست یافتند. زرین کوب این بحث را پیش میکشد که ایرانیان در این دو قرن تنها کاری که میتوانستند بکنند این بود که در شورشهای منتهی به شکست شرکت کنند و آنچه میتوانستند از فرهنگ ایران حفظ کنند تا پس از پایان دو قرن حکومت زورگویانه عربی/اسلامی، ضمیر ایرانی دوباره پیروز میدان ظاهر شود
چرخش صدوهشتاد درجه:زرین کوب در سال ۱۳۴۸ کتاب کارنامه اسلام را منتشر کرد. شجاعالدین شفا با بیان تغییر موضع عبدالحسین زرین کوب در کتاب کارنامه اسلام نسبت به کتاب قبلیش دو قرن سکوت -در مورد نقش اسلام و مسلمانان در ایران – وی را به «دوگانگی»، «غرض ورزی» و «عدم واقع بینی» متهم میکند. در مقابل فرهاد بهبهانی این نقد شفا نسبت به نگارش کارنامه اسلام توسط زرین کوب را منصفانه نمیخواند و مینویسد
حال اگر مرحوم زرین کوب بعد از نگارش دو قرن سکوت به اشتباهی از جانب خود پی برده و خبر بیپایه به فنا رفتن کتابخانههای ایران توسط اعراب را در کتاب بعدی خود به نام کارنامه اسلام تصحیح کرده است باید شماتت شود؟ چه دلیلی برای این تکذیب هست جز آنکه واقعاً خود آن مرحوم متوجه خطایی در کار خود شده بود؟ مگر هر کسی سخن خود را در جهتی که ما دوست نداریم عوض کرد به «دوگانگی»، «غرض ورزی» و «عدم واقع بینی» (کلماتی که شجاعالدین شفا در مورد مرحوم زرین کوب به کار برده است) رفته است؟ وجدان طبیعی انسانی برای کسانی که اشتباهات خود را اعتراف میکند احترام قایل است.
سلام
مش قاسم كم مانده فحش و ناسزاهاى ناموسى نيز نثار دولتمردان كند
آيا مى دانيد اوضاع نابسامان ايران وايرانى به چه علت است و فرق میان کشور سوئد ويا سوئيس با ايران چیست؟
چرا او ضاع ايران اينقدر آشفته و پريشان است ؟
جواب:در كشور سويس و سوئد افرادى مانند مش قاسم يافت مى نشود (نمى شود) شهروندان سويس وسوئد راه و روش انتقاد را خوب مى دانند و فحش و تف نثار مخالف خود نمى كنند اصلا در فرهنگ لغات اين كشورها چنین واژه هايى موجود نيست اين ضرب المثل چه زيباست خلایق هرچه لایق!
.یاد جمله ای از هنری فورد افتادم که تقریبا نزدیک به مضمون همین ضرب المثل است: “اگر فکر کنی که میتوانی یا فکر کنی که نمیتوانی در هر صورت حق با توست”. این مفهوم یکی از مهمترین دستاوردهای بشری است که عمری فراتر از چند دهه ندارد، اینکه انسان به هر جایی که میرسد خود خواسته است و ارزش و لیاقتش هم همان است. هر چقدر درزمان گذشته به عقب تر برویم از این مضمون بیشتر فاصله میگیریم در گذشته انسان به عنوان یک عنصر منفعل و تاثیرپذیر و دستخوش حوادث و اتفاقات در نظر گرفته میشد که کمتر میتوانست در سرنوشت خود دخالت داشته باشد ولی اکنون اینگونه نیست
خدا وکیلی مش قاسم با خوندن این چند خط قات زد. خدا پدر هفت جد و آباد دوستان رو بیامرزه که تونستن به مش قاسم فرق سوئد ويا سوئيس رو حالی کنن. جناب ناظر، شوما درست میفرماین. با تحقیق فهمیدم که ملک اسلام و حکومت اسلامی اصلا شبیه سوئد ويا سوئيس نیست! اینهم که فرمودید در كشور سويس و سوئد افرادى مانند مش قاسم يافت مى نشود نیز کاملا درست میباشد. مش قاسم بزرگ شده سويس و سوئد نیست، بزرگ شده دست حکومت اسلامی میباشد. فحش و تف و سیلی و تودهنی و غیره و اینها رو این مش قاسم زیر دست حکومت اسلامی یاد گرفته. بنابرین بیش از این توقعی از مش قاسم نمیشه داشت. لطف فرمودید جناب ناظر.
سلام
کاش یکنفر برای من توضیح میداد که الفاظی چون سکولاریسم و لیبرالیسم و…که مرتب در کامنت دوستان استعمال میشود به چه معناست؟ فحش است یا از ادوات تحسین؟ عیب است یا از جمله محاسن؟ شر است یا منشا خیر؟ برگرفته از قران است یا ریشه در کتب ضاله دارد؟ در میان اجنه نیز کاربرد دارد یا مختص نوع بشر است؟ سبب تعالی انسان است یا مایه ضلالت او؟ … منت بر من نهید و پاسخ دهید دوستان.
باور کنید که من روزها وروزها درارزوی دیدن نوشته های جناب سید رضی هستم استاد نوری زاد خواهش میکنم مرا محروم نکنید
با این همه غم در خانه دل اندکی شادی باید
حالم از اينهمه لغت عربى بد شد
ناشناس گرامی
لطف شما نشان از بزرگواری شما می دهد- من بارها نوشته های ناقابلی را جهت ملاحضه دوستان بزرگواری چون جنابعالی ارسال کردم لیکت یا بجز چند جمله مابقی سانسور شد و یا از اساس منتشر نشد بنابراین با خود گفتم چرا باید کار عبثی انجام دهم که جز ایجاد زحمت برای نوریزاد عزیز هیچ منفعتی در ان نیست و بتابراین دیگر دست از ارسال نوشته برداشتم و به مطالعه متون شما و سایر دوستان اکتفا کردم لیکن اگر روزی جناب نوریزاد مرا نیز به جمع دوستان راه دهند و حق ازادی بیان را برای بنده نیز به رسمیت شناسند انگاه در خدمتتان خواهم بود با اشتیاقی وصف ناپذیر- موفق و سربلند باشید و عاری از جن.
داریوش عزیز
جمله 6 واژه ای شما از 4 واژه عربی تشکبل شده که عبارتند از:
1-حال+م
2-همه
3-لغت
4-عربی
سکو لاریزم یعنی جدایی دین از سیاست. یعنی آخوندها بروند مسجد به گسترش دین بپردازند. به هرچی هم میخواهند باور داشته باشند. نتیجه کار آنها را نگاه میکنند میگویند به چیز های خوبی اعتقاد دارند یا نه. سیاست و اقتصاد و دفاع و سایر امور را هم اهل فن با استفاده از علم انجام میدهند. علم هم قوانین خود را دارد با باورداشت فرق میکند. در نتیجه این همه جنگ در دنیا که بر اساس باورداشت است تمام میشود. در نتیجه چاه بهار به دلیل داشتن آب و هایی مثل سن دیه گو کالیفرنیا میشود مرکز دانشکاهی دنیا و مرکز توریستی. کردستان با آب و هوای بینظیرش می شود بهشت منطقه. ترکمن صحرا میشود مرکز اسب سواری منطقه. عرب های پول دار می آیند روی اسب شرط بندی کنند و نه اینکه به عنوان توریست جنسی بروند مشهد.
لیبرالیزم رابطه ای با آزادی دارد. با ازادی فکر در نتیجه هر کس و ناکسی نمیتواند تغصباتش را بر دیگران تحمیل کند. همه عقاید بیان میشود وطرفداران محمد همه سخنان را میشنوند و از میان آنها بهترین ها را انتحاب میکنند. در نتیجه کار ها هر روز بهتر میشود و فقر ریشه کن میشود و خانه های عصمت امام در شهر ها تغطیل میشود و آخوند های آنجا میروند به محل کار اصلیشان یعنی مسجد و باز وضع دین بهتر میشود.
السلام علیکم و رحکت الله و برکاته
تاشناس عزیز
از توضیح عالی که دادید بینهایت سپاسگزارم – واقعا بر بنده منت نهادید- پس با این وصف این امور میان اجنه رواجی ندارد؟
باادب واحترام به جناب نوریزادوسایر بزرگواران این سایت ناشناس ها در این سایت متفاوتند هرکه مشخصات خودرا نمی نگارد جناب استاد باهویت ناشناس عنوان میکند
سخنی کوتاه با جناب کاوش
دوست نادیده گرامی , من اگر چه سعی میکنم تمام نوشته های آقای نوریزاد و بیشتر مطالب سایر دوستان را در اینجا در حدی که وقتم اجازه میدهد بخوانم, ولی خودم بندرت فرصت نوشتن مطلبی را در اینجا دارم. مدتی قبل زمانیکه حدود نیمی ازفضای کامنتها را جناب سید مرتضی قبضه کرده بود و با تکرار روزانه دهها حدیث و آیه بدنبال بهشت چپان کردن همه بود و جواب هر منتقدی را با تحقیر و توهین میداد دوستانه به ایشان تذکر دادم که نگرانی اصلی بیشتر کسانی که در اینجا حضور دارند جهنم امروز ایران است نه بهشت موعود . از ایشان خواهش کردم در مملکتی که صدها رسانه و میلیاردها (تومان – دلار- یورو….) در اختیار دولتی است دینی جهت موعظه خلق و مبارزه با شیاطین , شما اجازه بدهید این تنها روزنه کوچک به گفتگو در باره مسائل روز این خلق درمانده بپردازد , نه باز هم تکرار اینکه فردی قرنها پیش چه گفت و چه کرد . متاسفانه میبینم که جنابعالی هم بهمان مسیر میروید . بارها فرموده اید که ۴۰ سال در غرب زندگی کرده اید وبا مکتبهای اقتصادی متعددی آشنا هستید و باین نتیجه خلل ناپذیر رسیده اید که “عمو سام” سمبل تمام پلیدیهاست . آیا بنظر شما با اینهمه جهان بینی, تکرار اینکه در امریکا جرم و جنایت و اختلاف طبقاتی وجود دارد برای ملتی که در حال خفه شدن در منجلاب فساد و جنایت و فقر است دردی را درمان میکند؟ شما میخواهید با رژیم فاسد اقتصادی امریکا (یا بقول خودتان امپراطوری عمو سام) مبارزه کنید این گوی و این میدان . میتوانید آزادانه تمام نظرات و تئوریهای خودتان را در امریکا منتشر کنید. ولی چرا در این فضای محدود عمدا یا سهوا بر جهان ستیزیهای بی دلیل و زیانبار آقای خامنه ای صحه میگذارید ؟ چرا به نا امیدی مردم میافزایید که “به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است” پس منتظر باشید تا روزیکه “بازاریان محترم” تصمیم به تغییر وضع بگیرند !!؟
در خاتمه , باور بفرمایید منهم بیش از ۴۰ سال در خارج از ایران , انهم نه در یک جا بلکه بخاطر شغلم در دهها مملکت زندگی و رفت و آمد کرده ام ولی در کمتر جائی سیستم حکومتی دیده ام که مانند رژیم حاکم درایران دائما تیشه به ریشه تمامی ارکان اجتماعی, اقتصادی و فرهنگی ملت خودش بزند …. حتی در امپراطوری عمو سام !!
جناب احمد قدیمی،
ضمن تشکر از نقد جناب عالی نظر شما را به قسمتی از یکی از کامنتهای گذشته اینجانب در مورد “جهنم امروز ایران – منجلاب فساد و جنایت و فقر” از دید شما، در مورد ایران از دید این حقیر معطوف میکنم.
تلاش بنده بر این بوده که زیرسختار اقتصادسیاسی مبتنی بر کاپیتالیسم مالی (چاپ پول، تولید بدهی و نزول خواری) متکی بر دلارهای نفتی نظام ولایت فقیه راه با ویژگیهای ایرانیاسلامی آن و در ارتباط تنگا تنگ با نظام غالب مالی-پولی جهانی تحت سلطهٔ عمو سام نقدو تحلیل کنم.
با درود،
—————————————————————————————————————————————————–
۶۰ سال از نهضت ملی شدن نفت به رهبری پیشوای شریف و ملی روانشاد دکتر محمد مصدق، و بیرون کشیدن این ثروت ملی از چنگال مافیای کنسرسیوم بین المللی، گذشت. اما متاسفانه طی این مدت این ثروت ملی برای ۲۵ سال در انحصار مافیای رژیم پهلوی و اربابان غربیش بود و نزدیک به ۳۵ سال هم هست که از بدو انقلاب در انحصار انقلابیون تازه بدوران رسیده شده که خیلی زود آرمانها و پیمانهای مردمی و انقلاب را به فراموشی سپردند و مشغول پر کردن جیبها و کیسههای خود از دلارهای نفتی شدند. وجه اشتراک این دو دو ره تداوم سیاست و اقتصاد صادرات عمدتاً نفت و گاز و دریافت دلارها و تقسیم آن از طرق گوناگون بین مافیاهای حاکم بود.
وجوه برجسته اقتصاد خام فروشی ( بیماری هلندی) از این قبیل اند؛
۱ – ایجاد و بسط دیوان سالاری حکومتی عریض و طویل ، استقرار تشکیلات موازی و ناکار آمد یا غیر ضروری با زیر مجموعههای گسترده غیر مولد و هزینه بر، تقسیم و تخصیص مناصب بین فرزندان، خویشاوندان دوستان نزدیکان و وابستگان با عناوین رسمی، غیر رسمی، دولتی، کشوری، لشکری، مذهبی، خصولتی، در نهادهای متصل به سه قوه، نیروهای نظامی – سپاهی – انتظامی – امنیتی و شرکتهای تجاری- مشاوری- پیمانکاری- خدماتی و کارچاقکنی وابسته و متصل و همچنین نظام بانکی از سطوح مدیریت میانی گرفته تا وزارت. عدم اکتفا به یک منصب و داشتن چند منصب در چند نهاد دولتی و عضویت در هیئت مدیره شرکتهای خصولتی امری عادی و پذیرفته شده است. تغیرات صوری مناصب با تغییر دولت یا جأ به جائی مدیران کّل، معاونین یا وزریران رفتاری معمول است. داشتن و سر هم کردن عناوین حوزوی، دانشگاهی نظامی همچون حجتاسلام- سردار- دکتر کاربری مبسوطی در کشور دارد. در دوران سازندگی برای بازدارندگی و حذف فرهیختگان داخلی و خارجی غیر – خودی پخش کوپن مجانی عناوین دکترا بین قلیلی از جبهه رفتهها و بسیاری پشت جبههها جأ خوش – کرده رایج شد که مبادا موجب کدورت خاطر مدیران و مسئولان بیسواد ، کم سواد یا نیم سواد گردد. این عقدهی فرهنگی از سطوح مدیران میانی تا ریاست جمهوری را در بر میگیرد. این عقده و غده چنان ریشه دار است که حتا بازجوی امنیتی زندانیان سیاسی در اوین برای عرض اندام در مقابل زندانی سیاسی فرهیخته با عنوان دکتر قد عالم میکند. این عقده و غده وارداتی خود نیز محصول خام فروشی نفت و کالای وارداتی از غرب است.
۲-استراتژی اقتصادی مبتنی بر صادرات انحصاری نفت و واردات انحصاری کالاهای مصرفی سوپر لوکس غرب برای شمیرانت نشینان و دارو، مواد غذایی و کالاهای مصرفی نازل چینی برای سایر هم میهنان درجه دوم و سوم.
۳-تبدیل بانک مرکزی به بانک خصوصی و گروها جناههای حاکم، تزریق دلارهای نفتی، چاپ اسکناس (ریال) بدون پشتوانه و قیمت گذاری دلارهای نفتی به نرخهای گوناگون به منظور کسب ثروتهای کلان بدون هیچ گونه زحمت و ریسک پذیری یا به عبارتی بستن مالیاتهای کلان مخفی بر عموم مردم- افزایش تعمدی و بی حساب نقدینگی علت اصلی فوق تورم (چاپ بی-رویهٔ پول) است. تعیین نرخهای بهره بانکی و نرخهای تبدیل ارز خارجی برای خودی و غیر خودی و افزایش پای پولی بدون پشتوانه تولید یا طلا ( تولید تورم پولی و رکود مفرط) از طریق شورای پول و نتیجتاً کنترل کامل اقتصاد کشور در جهت منافع مافیاهای حاکم و تولید فقرو بیکاری برای اکثریت محروم و زحمتکش کشور، کشاورزان، کارگران، پیشوران خرد، کارمندان و حقوق بگیران و بازنشتگان پایین و میانی بخش دولتی و خصوصی و نیروهای نظامی- انتظامی و خصوصاً مستمندی بگیران کشور. (اسپری طبی برای رفع خلط سینه جانباز شیمیأیی از نوع مو ثر ساخت آلمان در بازار دارو نیست ، اما ماشین آلمانی سوپر لوکس پورشه با ارز ترجیحی خریداری شده فراوان پیدا میشود.)
۳- تولید تسهیلات و وامهای فوق کلان بانکی در مقابل وثیقهٔ بسیار نازل تر از مبلغ تسهیلات یا بدون وثیقهٔ هم تراز و مطمئن توسط شبکه گستردهٔ دولتی خصوصی و خوصلتی مجاز و غیر مجاز که در چند سال اخیر مثل قارچ در هر کوی برزن کشور رشد پیدا کرده. واگذاری این تسهیلات و وامهای فوق کلان از طریق روابط گوناگون با مدیران کّل و ردههای بالا در درون و بیرون نظام بانکی از طریق پرداخت و دریافت رشوهای کلان تسهیل میگردد؛ این وامها اغلب با بهانههای سرمایه مورد نیاز جهت توسعه در بخش صنعت و کشاورزی عطا گردیده اما سر از زمین خواری، برج سازی، مرکز خرید (مال) سازی، واردات کالاهای مصرفی از طرق معمول و قاچاق و همچنین تبدیل به ارز یا دلار شده از کشور خارج میگردد؛
۴- فقدان مسئولیت، توان و اراده لازم در قبال حفظ و حراست از بیت المال سپرده گذاران از جانب مدیران کّل نظام بانکی و برخورد تبعیضآنه یا چشپوشی نظام قضایی از برخورد با دانه درشتهای وابسته به ساختار سیاسی حاکم و لاجرم جبران معوقات یا طلبهای سوخته بدهکارن ورشکسته یا فراری یا قلدر به بانکها و موسسات مالی مجاز و غیر مجاز (بدلیل تضمین بانک مرکزی جهت حفظ اموال و اعتماد سپرده گذران) از طریق افزایش پایه پولی یا به عبارتی چاپ پول به قیمت تورم لجام گسیخته و رها شده بسوی دستمزد بگیران زحمتکش بیخبر از “هماهنگیهای” بدهکارن کلان و مدیران کّل نظام بانکی و بانک مرکزی در غارت شهروندان کشور. به عبارتی ساده نظام بانکی مسبب مستقیم یا غیر مستقیم انتقال و تحمیل ضررو زیان کلان مالی ورشکستگان و بدهکارن کلان بخش خصوصی، دولتی منجمله خود دولت و بانکها به سایر شهروندان است. [اقتصاد مبتنی بر مونیتوریسم میلتون فرید من – تولید پول مجازی یا بدهی ]
۵- تخصیص و تخلیه بودجهای عمرانی کشور از طریق دیوان سالاری دولت در همه وزارتخانها و نهادهای نظامی به شرکتهای خصولتی رنگ به رنگ مشاورتی پیمان کاری خرید سرمایه گذاری واسطه و غیره جهت بهرهمند شدن وابستگان دوستان و گروهای رانت خوار. بدهکاری و کسری بودجه مزمن و ساختاری دولت بیشتر ناشی از سؤ استفاده از منابع عمومیست نه ناشی از ناکار-آمدی یا نا بخردی دلتمردان – خرج چو از کیسه مهمان بود حاتم طائی شدن آسان بود. [اقتصاد خصولتی مبتنی بر مخارج کسری یا تولید کسری بودجه – بدهکار سازی ملت توسط دولت- کاربرد دائمی تز اقتصادی جان مینرد کینز]
۶-تنها عامل و مسبب تورم پولی (چاپ اسکناس و تولید تسهیلات بانکی یا استقراض بانکی) و تورم قیمتی (افزایش پیوستهٔ قیمتهای محورهای انرژی و خدمات دولتی) بشکل انحصاری نهاد دولت است. مسبب تورم پولی در همهٔ کشورها دولتهای متبوع آنها هستند (میلتون فریدمن – برندی جایزه نوبل اقتصاد و نظریه پرداز اقتصاد پولی).
البته بسیار لازم است بدانید که این درسی ا ست که بانک فدرال آمریکا و بانک مرکزی انگلیس از طریق بانکهای جهانی مطبوع خود به سایر بانکهای مرکزی کشورهای دیگر یاد داده، منتها حضور ارزی این دو کشور در بازارهای پولی جهان بسیار گستردست خصوصاً دلار آمریکا با ارقامی حقیقتاً نجومی ( تخمین موجودی دلار در جهان: ۶۱۵ تریلیون دلار یعنی ۶۱۵ میلیون- میلیون دلار، یعنی رقمی معادل ۷۷ برابر تولید ناخالص ملی آمریکا که کمی بیش از ۱۸ تریلیون دلار در سال است). بانک فدرال شیطان بزرگ با چاپ پول بدون پشتوانهٔ تولید یا طلا میتواند با بدهی ۱۸ تریلیون دلاری، کسری بودجه ۵۰۰ بیلیون دلاری و بودجه نظامی ۶۵۰ بیلیون دلاری (بیش از مجموع بودجه نظامی ۱۰ کشور بعدی ) قلدرانه فخر فروشی کند. علت آن است که مجموع این مبالغ فقط معادل ۳% میزان تخمینی (پائین) موجودی کّل دلار به اشکال گوناگون (ارز، اعتبارات، مشتقات و اوراق بهادار) در بازارهای جهان است. با توجه به نرخ بهره صفر% دلار – تحمیل شده از طرف بانک فدرال- آمریکا در واقع با اجتناب از پرداخت بهره معقول ۳% به دارندگان دلار در سطح جهان، مبالاق بدهی ملی، کسری بودجه و بودجه نظامی خود را از جیب شهروندان جهان تامین میکند چون که قیمت تمامی کالاها از گندم و برنج و گوشت گرفته تا نفت و طلا توسط کازینو (بازار بورس) نیو یورک و لندن تعیین میگردد.
در واقع شهروندان کرهٔ زمین مورد ظلم مضاعف اول قلدر جهان آمریکا و بانک فدرال و نظام بانکی جهانی آمریکا و سپس بانک مرکزی دولت مطبوع خود هستند. “علم” اقتصاد مال خر نیست، اما اگر ملتی به پیچیدگیهای آن واقف و به مهار آن اشراف نداشته یا پیدا نکند باید به شیطان بزرگ و شیاطین کوچک همچو خر همه عمر سواری جانکاه بدهد.
7-ترویج رانت خواری از هر نوعی که بشود تصور کرد، امنیتی، نظامی، حراستی، کشوری، لشگری، تجاری، اطلاعاتی، شبهعلمی، فرهنگی، و غیره
8-تخریب و ورشکست سازی بنگاهای تولیدی کوچک داخلی، و بخشهای وسیعی از تولیدات کشاورزی بومی، واردات انحصاری کالاهای مشابه بومی و ترویج مصرف گرایی، دلالی، واسطهگرایی و هزاران مشاغل کاذب دیگر از دستاوردهای اقتصادی دولتمردان انقلابی از ابتدای انقلاب تا کنون بوده.
تشکیلات، دستگاهها و سیاستهای امنیتی متفاوت و موازی خود برای مواجه و پاسخ گویی در مقابل وکنشهای زاییدهٔ سیاستهای برشرمده اقتصادی در طی این سالیان شکل گرفته و حمایت میگردد.
عوارض اقتصادی سیاستهای خارجی از قبیل تحریمات غرب و سخت گیریهای تجاری، پولی، ارزی، بانکی خود مزید بر علت اند در شکل گیری بحران اقتصادی کنونی، اما علت اصلی فقدان برنامه اقتصاد ملی تولیدمحور متکی بر صادرات غیر نفتی، توام با ضعف مدیریت، سؤمدیرت، رانتخواری و فساد حاکم بر اقتصاد کلان کشور است. http://www.nurizad.info/blog/29201#comment-207857
پنداری جناب الکساندر از زبان ما و خطاب به ایرانیان می گوید!
آمادگی برای به آتش کشیدن همه چیز،
گفتوگوی اشپیگل با الکساندر زیپکو فیلسوف روس، برگردان از گلناز غبرایی
زیپکوالکساندر زیپکو، فیلسوف روس که در دوران گورباچف یکی از پایهگذاران پروستریکا بود امروز گمان دارد که روسیه در چنگال وطن پرستانی افراطی و دیوانه افتاده است. او میگوید: “وقتی یلتسین سر کار آمد، فرصت ساختن نهادهای پایدار دمکراتیک از دست رفت و به این ترتیب مملکت به دست میهن پرستان دیوانهای افتاد که ریشه در نظامیگری داشتند”
…………………………………………………………………………………………………………
اشپیگل: فیلسوف پیش از نیچه
زیپکو: لئونتیف عقیده داشت که آزادیهای فردی گناه محسوب میشود. او حتی به این نظر وحشتناک رسیده بود که کسی نمیتواند بگوید انسان در کدام سیستم خوشبختتر است. تحت حکومتی مستبدانه و یا در دنیایی آزاد. روسیه حالا شروع کرده که باقی دنیا را به چشم ضد دنیا ببیند. ما حالا دیگر فقط دست رد به سینه ی غرب نمی زنیم بلکه به اومانیسم اش هم پشت می کنیم.
اشپیگل: پوتین از زوال فرهنگی غرب سخن می راند و تکیه اش را بر کنسرواتیسم و فلاسفه ی روس میگذارد. او دلیل دفاع از کنسرواتیسم را جلوگیری از بازگشت به «هرج و مرج ظلمانی »می داند.
زیپکو: این را البته کیریل، اسقف اعظم کلیسای ارتودکس هم میگوید. اما این ایده که فرهنگ و اخلاق خاص روسی بر فرهنگ غرب برتری دارد، نه خیلی مسیحی و نه درست است. طبق تعالیم مسیح همه ی اقوام برابرند، اما در تئوری خاص بودن فرهنگ روسی، عناصر راسیستی را میشود دید. میشود گفت در پس جو ضد غربی مشکلات همیشگی روسی مخفی شده است.
………………………………………………………………..
اشپیگل: اگر به دستگاههای تبلیغاتی مراجعه کنیم، میبینیم که همه جا صحبت از برتری روسیه است. اما عجیب اینکه فقط منظورشان سیاست خارجی ست. مدرنیزه کردن مملکت پیش نمیرود: می گویند که نمیشود هم مملکت از نظر ژيوپولیتکی نقش مهمی بازی کند و در همان حال به نوسازی کشور بپردازد.
زیپکو: یک حماقت بزرگ. حتی در دوران تزاری هم اوضاع داخلی کشور به عظمت خارجی آن نمیخورد. اتحاد شوروی هم براثر همین تناقض از پا درآمد. ما نیمی از زمینهای زراعتی دنیا را با خاک سیاه و حاصلخیز در اختیار داریم و هنوز نمیتوانیم مردم خودمان را سیر کنیم. لاوروف وزیر امور خارجه از مردم میخواهد که کمربندها را سفت تر ببندند. اما میبینیم که آمریکا از نظر اقتصادی چهارده بار از روسیه قویتر است.
اشپیگل: ولی با همه ی اینها روسیه هنوز هم فکر میکند که میتواند برای آنها که نمیخواهند مدل آمریکایی را دنبال کنند، جذاب باشد. اما اوکرائین به راستی از آنها رو برگرداند، حتی کانالهای قزاقستان و بلو روس هم فاصله اش را با آنها حفظ می کند.
زیپکو: پناهندگانی هم که از خاورمیانه فرار میکنند، به سراغ ما نمی آیند . حرفهایی که درباره ی تمدن روسی که در آن مادیات در درجه ی اول قرار ندارد، گفته میشود، چرند است. پیشترها میخواستیم به خلق های دنیا نشان بدهیم که چطور کمونیسم میسازند و حالا ادعا میکنیم: ما مردم منتخب پروردگاریم که باید دنیایی ضدغرب را بر اساس حیثیت ملی و شهامت پایه گذاری کنیم. اما ما به راستی چیز جدیدی نمی سازیم، کسی در دنیا راجع به دست آوردهای روسیه حرفی نمی زند.
………………………
اشپیگل: پوتین به راستی چه نقشی بازی می کند؟
زیپکو: در اصل، مشکل ما پوتین نیست . مشکل، فرهنگ سیاسی ماست. این را که پوتین نساخته. صاف و ساده جزو سنت ماست:قدرت همیشه در روسیه بی حد و مرز وبی نهایت بوده. در دوما به جز ایلیا پونوماریوی بی نوا…
اشپیگل: تنها کسی که به پیوستن کریمه به روسیه رأی مخالف داد.
زیپکو: فقط نماینده ای از جا برنخیزد و مخالفتی با کرملین نکند. اینجاست که درک عوضی ما از کلکتیویسم معلوم میشود، وحشت از اینکه خارج از نت بخوانیم. چیز دیگری که به نظرم میرسد این است که ما خود را وابسته به ویژگیهای روانی مردی کردهایم که با کمال علاقه میگوید از همان بچگی در کوچه های پترزبورگ یاد گرفته اولین کسی باشد که ضربه را وارد می کند. پوتین اهل روسیه ی شمالی ست و این همان ضربهای ست که داستایوفسکی در «زیرزمینی ها» اینطور توصیفش میکند : درپرده عمل می کنند. در او یک خودپسندی بیمارگونه با آمادگی به آتش کشیدن همه چیز به هم پیوند خورده. غرب احوالات روانی پوتین راجدی نگرفته، به او برخورده و عقده هایش دارند به شکل فعال عمل میکنند . تراژدی قضیه در آنجاست که دنیا در گروی واکنشهای پوتین به چالش هایی ست که غرب بر سر راهش ایجاد میکند.
………………………………………………………………………..
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/06/213778.php
وحشی ها فقط داعشی ها نیستند بلکه این شکارچی و امثال او نیز جزووحشی ها هستند
ببینید مردم در فتنه سال 1357 فریب چه کسی را خوردند
https://youtu.be/bdIn_3-hMJM
عمو نوریزاد!مثل اینکه خدا همونجور که وعده داده داره فتح و پیروزی رو به حزب الله نشون می ده!!!تا دیروز منت می ذاشتن که هواپیما نمی دیم حالا بین بویینگ و ایرباس دعوا شده!!!!بویینگ که دیده عقب افتاده سریع قرارداد پیشکش کرده!!!یه عده یهودی مهودی هم ریختن سر و صدا که بویینگ حق نداره به ایران هواپیما بفروشه!!!!ای ای ای دیدی چه دنیاییه!!!!!! اینهمه شماها تو سر و کلتون زدین که حزب الله چنین شد و آقا چنان شد بازم دست از پا درازتر همشون برگشتن!!!عمو نوریزاد تا دیر نشده یه بشکه دیگه پیدا کن تو سر خودت بزن شاید جزو کسانی باشی که یدخلون فی دین الله شدند!!!!تا دیر نشده بجنب!!!این یه مشت سکولار مکولار رو هم بی خیال شو که جز وزوز کردن دو زار ازشون در نمی یاد!!!البت بهت گفته باشم که اینا قبل خودت واسه دست بوس آقا میان!!!!!
پس سی و هفت هشت سال آزگار مریض بودیم مرگ بر آمریکا گفتیم؟ این همه خودمون رو مسخره دنیا کردیم که دست آخر دار و ندارمون رو تقدیم آمریکا کنیم واسه چند طیاره؟
صادق پاک ازت نا امید شدم. پس غیرت حزب اللهیت کجا رفته؟
با این نوشته ات ناخواسته قبول کردی که گه خوردیم غلط کردیم مرگ بر آمریکا گفتیم.
حالا منطق طرف رو باش! آمریکا داره جنس هاش رو به ما قالب می کنه صادق اون رو به حساب پیروزی آغا می گذاره.
بنده خدا از خودت بپرس بعد از سی چهل سال حکومت امام زمان ما چی داریم به دنیا قالب کنیم؟ ما چه دردی رو از مردم دنیا درمون می کنیم؟
با این حساب بهت بگم همه اون نماز هات و عبادت هات و شب زنده داری هات و نماز های آغات و عبادت هاش و شب زنده داری هاش همه و همه باطله عزیز باطل. عبادت هایی که نتیجش این بشه که به اینجا برسیم که هر چه کردیم غلط کردیم معلومه که بی فایده بوده و خدا یکیش رو قبول نکرده وگرنه این همه خفت و ذلت و خواری نصیبتون نمی کرد که کارتون به جایی برسه که وقتی آمریکا و اروپا بر سر تقسیم بازار ایران بین همدیگه دعواشون بشه شما ها این رو برا خودتون پیروزی حساب کنید! عاقل این پیروزی اروپا و آمریکاست نه شما. میدونم صاف و ساده ای ولی نه دیگه تا این حد! سادگی هم حدی داره داش.
عمو صادق دمت گرم.می شه بگی زمان دست بوس آقا کیه منم بیام.با تو عمو هرجایی حال خاص خودشو داره.خیلی باحالی.خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ.
خودتو حتمن به دكتر نشون بده
اخه مؤمن هم بوئینگ و هم ایر باس مال یهودیان است!تو و من و ملیونها انسان در دنیای امروز نفس هم بکشیم سودش تو جیب یهودی می رود.حالا هی روزه بگیر و نماز شب بخون و مرگ بر اسرائیل بگو.ای امان از نا آگاهی!
خدایا داشتن عاطفه در این سرزمین چه مصیبتی است.
انسان های ایرانزمین متحد شوید
بهناز مقدسی روزنامه نگار
یکنفر، با دستهای خالی وسط گلولهباران، زمینگیر شد. در ابتدا ٣نفر بودند؛ ٣ محیطبان در ارتفاعات چینخورده زاگرس. ١٦تیر، ساعت حوالی ٤بعدازظهر؛ گلوله بهجان یکنفرشان نشست: «علی آرامشفر»، سرپرست منطقه حفاظتشده دنایشرقی. وقتی صدای باد، از لابهلای درختان بلوط، راهش را در طول و عرض جنگل پیش گرفته بود و قوچها و کلها شیب صخرهها را پایین آمده بودند و علوفه تازه میچریدند، حادثهای نزدیک شد. صدایی تیز، آرامش کوهستان را بر هم زد. صدا، صدای شلیک گلوله بود؛ صدای تیر اندازی که هر چند ثانیه یکبار، در دل «دنا» میپیچید. شکارچی آمده بود، آمده بود تا باز داغی بر دل طبیعت بگذارد. هر ثانیه، پژواک صدای گلولههای شکارچی، از بالای شیب تند گردنه کوه، همراه میشد با صدای باد. صدایی که نهتنها به تن جنگل بلکه به گوش محیطبانها هم مثل سیلی، شلاقوار می کوبید. صدا بهگوش آن ٣محیطبان رسیده بود، صدایی که آنها برای به صدا درنیامدنش زندگیشان را گذاشته بودند. همین هم شد که با دستهای خالی راهی گردنههای جنگل کوهستانی شدند. راه طولانی بود و زمانبر. از میانههای راه، یک نفرشان برای برداشتن آب و غذا به اتاق نگهبانی برگشت و دو نفر دیگر رد صدای شلیک را گرفته و راهی ارتفاعات صعبالعبور دنا شدند.
چند ساعت بعد بالاخره رسیدند، درست در یک قدمی شکارچی. تفنگ شکاری به سمتشان نشانه رفته بود. دو محیطبان هنوز تحتتأثیر راه دور و دراز کوهستان، نفس در سینهشان حبس شده بود که با صدای شلیکی دیگر غافلگیر شدند. مرد شکارچی دستهای خالی محیطبانها را که دیده بود، انگار پشتش به گلولههایش گرم شد و اینبار لوله تفنگش پاهای خسته محیطبان دنا را نشانهگرفت؛ «بنگ»، «بنگ». «علی آرامشفر»، سرپرست منطقه حفاظتشده دنایشرقی روی زمین افتاد؛ شکارچی تا جایی که میتوانست دوید و سایهاش هم در دل دنا گم شد. آن چند ساعتی که «علی» و همکارش در ارتفاعات کوهستانی گیر کرده بودند و از پای تیر خوردهاش مثل چشمههای جوشان آبهای دنا، خون جاری شده بود، تنها صدای باد به گوش میخورد و آنقدر خون از بدن علی رفت که تا قبل از رسیدن نیروهای امدادی از حال رفت. پای مجروحاش که به بیمارستان رسید، جراحی و درمان آغاز شد. پای سمت راست «علی» پر بود از ساچمه، تا جایی که حتی قطعکردن پایش نیز یکی از گزینههای درمان قرارگرفت. حالا دو هفته از آن روز سیاه که «علی» وسط معرکه شکارچی، زمینگیر شد، میگذرد. محیطبانی که سالها، شبانهروز صخرهها و راههای صعبالعبور دنا را بالا و پایین میرفت حالا دو هفته است که از دل جنگل به کنج بیمارستان نقلمکان کرده و با اینکه چندین عمل جراحی انجام داده اما نمیداند که این پا دیگر برایش پا میشود یا نه.
به نقل از شهروند
با درود جناب نوریزاد ارجمند
مدتی است نوشته زیر منتسب به آقای دکتر صادق زیبا کلام دوست جنابعالی در دنیای مجازی این دست و آن دست می شود
آیا برای شما امکان دارد با ایشان گفتگویی داشته باشید و بپرسید آیا ایشان چنین سخنی بر زبان آورده اند و یا هنوز بر این گفته اگر سخن ایشان است پای میفشارند؟. این موضوع مهمی در مدار همان داستان تشکیک بر شما استوار است و روشن شدنش ضروری است . با احترام
صادق زيبا کلام، استاد علوم سياسی دانشگاه تهران اظهار داشت که “من يک موی محمدبن عبدالله را به ۱۰۰ تا کوروش، داريوش، خشايار، تخت جمشيد و ايران و گذشته آن نمیدهم.”
شاید اگر سردار سلیمانی نبود فلوجه فتح نمی شد!
شهیدان به وطن باز می گردند.
شاید باید درسی نیز از نظامیان آموخت : هر استراتژی لازم است به اجرا در آید.
جناب نوری زاد درود!
باز هم دود از کنده بلند می شود، بنازم پاهای خسته تو پیرجوان را که رنج ملتی بر دوش داری و به گوش جهانیان می رسانی، نسل خفقان گرفته امروز و هم آیندگان از شما به نیکی یاد خواهند کرد! ما نسل بی هویت را ببخش که برخی در این راه تو را به قدر یک کامنت یاری می کنیم!
پاینده باشید
شهر هرت کجاست؟
– شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب.
– شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگر رو می شناسن.
– شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند..
– شهر هرت جایی است که درختها علل اصلی ترافیک اند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند.
– شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند.
– شهر هرت جایی است که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند.
– شهر هرت جایی است که با میلیاردها پول بعد از ماهها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده، چند چادر برپا کرد.
– شهر هرت جایی است که خنده نشان از جلف بودن را دارد.
– شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسیشونو در بیارن.
– شهر هرت جاییه که نصف مردمش زیر خط فقرن اما سریال های تلویزیونی رو توی کاخها می سازن.
– شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه.
– شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی.
شهر هرت جایی است که وقتی می ری مدرسه کیفتو می گردن مبادا آینه داشته باشی.
– شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و … است.
– شهر هرت جایی است که توی فرودگاه برادر و پدرتو می تونی ببوسی اما همسرتو نه ….
– شهر هرت جایی است که وقتی از دختر می پرسن می خوای با این آقا زندگی کنی می گه: نمی دونم هر چی بابام بگه.
– شهر هرت جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی 500 نفر رو دعوت می کنی و شام میدی تا برن و از بدی و زشتی و نفهمی و بی کلاسی تو کلی حرف بزنن..
– شهر هرت جایی است که مردمش پولشان را توی صندوق میریزن و دعا میکنن که خدا آنها را از فقر نجات بده…
– شهر هرت جایی است که به بعضی از بیسوادها میگن پروفسور.
– شهر هرت جایی است که در آن دلال و دزد به مهندس و دکتر فخر میفروشند.
– شهر هرت جایی است که مردگان مقدسند و از زنده ها محترمترند.
– شهر هرت جایی است که اگر از یک نفر دزدی کنی مجازاتت میکنند
اگر از 80َ میلیون نفر بدزدی آزادی
شهر هرت جایی است که پدر و مادرت وقتی که زنده اند روی گوشت ندیده اند اما بعد از مرگش به 800 نفر بختیاری میدی تا آبروی پدرت نره
شهر هرت جایی است که تا کربلا پیاده میروی . حاضر نیستی دو قدم از عابر پل بگذری
شهر هرت جایی است که تاجرت در چین غذا نمیخورد که ذبح شرعی نشده و در مورد خرید میخواهد که بجای مارک چین مارک آمریکایی بزنند.
شهر هرت جایی است که همسایه ات از نداشتن پول دارو میمیرد و تو هرسال حج میروی
شهر هرت جایی است که شهر تو بیمارستان ندارد تو برای ساختن ضریح هزاران کیلو طلا به بلاد عرب میفرستی
شهر هرت جایی است که در کشورت بیکاری بیداد میکند تو در ونزوئلا برای جوانانش شغل ایجاد میکنی
شهرهرت جایی است که با قسم دروغ گرانفروشی میکنی تا پول جمع کنی و به زیارت بروی
شهر هرت کجاسسسسسسسست ؟
یا علی غرقش کن منو هم باهاش
بگو آمین
اونجوری غرقش کن که قله دماوند هم زیر اب بره
باز بگو آمین
جناب ایران دوست، اینجانب در شهر هرت زندگی میکنم. این صفاتی که جنابعالی در مورد شهر ما ذکر فرمودید فوقالعاده باعث ناراحتی اهالی و شهردار شهر هرت شد. ما متاسفانه آگاه نیستیم که چرا صفاتی که در مورد ولایتی به اسم امالقرای اسلام که در کتابهای تاریخی ما ذکر شده است برای شهر ما ذکر فرموده اید. ماها که در شهر هرت زندگی میکنیم حتی تصور هم نمیتوانیم بکنیم که یه همچین شهری در دنیا وجود داشته باشد و اهالی آن تحت این شرایط زندگی کنند و دم بر نیاورند. ما از صمیم قلب برای اهالی یه همچین ولایتی متاسفیم. خواهشمندم در آینده با تحقیق بیشتر صفات این ولایت تاریخی را با ملک ما قاطی نفرمایید. با تشکر. مش قاسم
با درود ،من از شما و همه همشهریان شما از صمیم قلب پوزش میخواهم و قسم یاد میکنم که اصلن نمیدانستم این شهر وجود دارد .از شما سپاسگزار می شوم که اطلاعات بیشتری بدهید که در کجا و جمعیت ان وووو قرار دارد .امید بخشش از سوی شما و همشهریان شما که همه ایرانی هستیم را دارم. پیروز باشید
استاد گرامی خواهش میکنم فکری هم بحال این مطلب بکنید .آیا فاضلاب قهوه خانه چه بلایی بر سر درخت می اورد؟ ایا فکر نمیکنی که فقط برای از بین بردن ان این نقشه را کشیده اند ؟ ایا مردم انجا نمیدانند که هر سال چند نفر گردشگر برای دیدن ان به انجا میروند و ….؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
“با صلاحدید فرمانداری ابرکوه در 20 متری سرو 4500 ساله این شهر یک قهوه خانه تاسیس شد.حریم مصوب این درخت 60 متر است و این ساخت و ساز به ریشه های آن آسیب وارد می کند.”
چه بیچاره ملتی است ، ملتی که سرگردان است میان نانجیبیِ
گروهی به اصطلاح اصلاح طلب و نادانی گروهی به اصطلاح اصول را.
زکریای رازی آمد و رفت! انیشتین آمد و رفت!
فروید آمد و رفت !
استیو جابز که به نوعی پدر تکنولوژی نوین بود هم آمد و رفت…
اما هنوز!
در همين نزديكي ما!
مادری اسپند دود می کند !
پدری گوسفند می کشد !
و به همسايگان پولدارش میدهد!
دختری طالع بینی می خواند که شوهرش باید متولد چه ماهی باشد !
پسری پشت ماشینش می نویسد: بیمه قمر بنی هاشم; يا مي نويسد يا جد فلاني
هنوز برای ازدواج استخاره می کنند !
هنوز مردی به همسرش به جرمِ کم حجابی!
تهمت فاحشه میزند!
توی چاه پول می ریزند و نامه عربی پست می کنند!
چشم ديدن عشق بين دختر و پسر را ندارند درحاليكه براي ديدن اعدام با شوق حاضر مي شوند.
قبل از پدر شدن حتي يك كتاب تربيت كودك نمي خوانند.اما هرشب در مسجد کلمات عربی که حتی معنی آنها را نمیداند در قالب دعا بارها تکرار میکند.
درحاليكه كودك يتيم برادر، در بيمارستان است و محتاج پول!
آش نذری به مردم محله ميدهد
درحاليكه تنها نان آور همسايه، بعلت بيماری و بی پولی درحال مرگ است.
فرسنگها مسير را جهت زيارت خدایی ميرود كه به اعتقاد خودش، گفته از رگ گردن به شما نزديكترم…!!!!
آری این است بلای مذهب،جهل و تعصب …
التماس تفکر
اعراب چه کردندباایران….؟؟
در سال ۶۳۶ میلادی اعراب مسلمان به ایران حمله کردند
عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت می نویسد:
فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند.شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و
سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی
اسلامی به فروش رسیدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان
پدر ناشناخته ی بسیار بر جای نهادند
پس از تسلط اعراب
در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد ( سردار عرب ) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد
تا صدری بساختند از آن کشتگان ( یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند ) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛
و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار ( یک میلیون ) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز
( کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ – کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)
در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند ؛ بطوریکه مغیره ( سردار عرب ) در این جنگ چشمش را از دست داد .
مردم جنگیدند و پایمردی کردند… و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند
و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود
( کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)
در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا
( سردار عرب ) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد
تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند
(کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)
در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به « رود خون » معروف گردید در گرفت.
در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید
« چندان از آنها بکشم که خون هاشان را در رودشان روان کنم » و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ می آوردند و در رود گردن می زدند » مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود
و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند …
کشتگان ( پارسیان ) در الیس هفتاد هزار تن بود.
( کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱ کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛
در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند ؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند ؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست ؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر ؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند.
(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶ )
در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی ) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند … و دیه ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می بردند. (کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ – کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹ )
در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همه ی مردم شهر را بجز یک صد نفر ؛ کشتند
(کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)
من در چند جا خواندم هنگامی که لشگر عرب به فرماندهی سعید عاص یا سعد عاص به طیرستان مازندران کنونی حمله بردند امام حسین و امام حسن جزو لشگریان آن حمله بودند و در همان حمله بود که ایرانیان بیشترین تلفات را دادند آیا شما جناب ایراندوست این موضوع را جایی خوانده اید؟
بادرود و سپاس از شما دوست گرامی شوربختانه من هم خوانده ام ولی …. !!!!؟؟؟؟
کافر شدم
بهم تبریک بگین
دوست گرامی هیچیک از این کارها را اعراب انجام ندادند ، اعراب مردمانی ازاده بودند بلکه این کارها که برشمردید را اسلام و مسلمین انجام دادند و نه اعراب.
و هستند کسانی از ما که به احفاد همان مهاجمان ارج میگذارند که سیدند !!
دوست عزیز جناب ناظر
قبل از اینکه نسبت به یک متن واکنش نشان دهید یکبار دیگر عمیق تر ان متن را بخوانید(کازی که اجنه از انجامش ناتوانند ولی در توانایی بشر هست) به قول جناب نوریزاد: باشد؟
چند روز پیش در محفلی، یکی از دوستان ویدیوئی از جناب قرائتی مفسر قرآن را ،که 37 سال است دارد درسهائی از قرآن را در همه منابر و صدا وسیما علی الدوام برای ایرانیان میگویدو نتیجه اش هم فحشا و اعتیاد و اختلاس گسترده همین مردم است، نشان داد که در مورد آیات سوره طه که حکایت گوساله سامری است داد تفسیر میداد و با قرائت آیه 94 این سوره نتیجه گرفت که “گوساله پرستی ازتفرقه در بین مردم” بهتر است و این آیه را “آیه وحدت” نامید!
وقتی قدرت و ثروت و شهوت با معجون دین در هم بیامبزد و از دهان یک روحانی حکومتی هم بیرون بیاید نباید انتظار دیگری داشت. یعنی حفظ وحدت و یا بخوانید سکوت مردم با تعبیر وحدت ، بسیار بهتر میشود از گوساله پرستی و دنبال سامری رفتن!
البته او همانطور که رسم عالمان فاسد است بقیه قرآن را نمی خواند که چواب موسی چه بود؟ او همچنین توضیح نمیدهد که چرا امام راحل و سایر هم صنفان ایشان اگر حفظ وحدت ملی این میزان اهمیت داشت با تمام توان خود و با مخلوط کردن راست و دروغ مردم و جکومت سابق را به جان هم انداختند.
برای قدرتمندان و شیفتگان قدرت که خود را عاشقان خدمت جا میزنند، همیشه رسم روزگار همین است. زمانی برای نجات از گوساله پرستی مورد ادعای خودشان زمین و زمان و خون و جان و مال مردم را بهم میریزند و وقتی به قدرت رسیدند “وحدت ملی” میشود هدف آنها ،هر چند منجر به استحکام گوساله پرستی شود!
چند سال پیش در غیاب یکی از همین دراویش به دوستی که ازشون دفاع میکرد گفتم که اون درویش احمقه و اون ناراحت شد و پرسید چرا اینو میگی.. . پرسیدم مگه علی خداست گفت نه گفتم پس علی اللهیا احمقند
میخوام بگم تبلیغات دروغین این حکومت تا چه اندازه در کسانی مثل من که اقلیتها رو نمیشناسد تاثیر منفی گذاشته
البته آقای نوری زاد خود من از فرقه های دیگر و معروف دراویش در تهران چیزای بد هم کم ندیدم . اونها هم به نوعی خودشون رو تافته جدا بافته میبینند مخصوصا بعضی شیخانشون .
بر خلاف شعار شون و حداقل لباس ظاهرشون تجمل گرایی و تظاهر توشون زیاده. تناقض تو حرفهاشون هم خیلی زیاده و خیلی چیزهای دیگه
اما اینها دلیل استفاده حکومت از روشهای ناجوانمردانه نیست
کاوش
9:03 ب.ظ / ژوئن 15, 2016
پاسخ به جناب مزدک
کسیرا که در خواب است میشود بیدار کرد؛ اما کسی که خود را به خواب زده اگر محال نه، اما بسیار بعید است.
من بارها و بارها در طی کامنتهای مختلف در پاسخ به شما و مازیار گرامی و دیگرانی که نوشتهای این جانب را نقد کردند، صریحاً در مورد بینش اقتصادسیاسی خود توضیح دادهام که نه از دیدگاه مارکسیستی، کمونیستی، سوسیالیستی و توده ی به زعم شما اولگویی را مطرح کرده و نه نظامی متکی بر مالکیت عمومی بر ابزار کار و تولید ثروت و مالکیت عمومی بر همهیِ منابع طبیعی کشور، به رهبری و هدایت انحصاری جامه توسط حزبی که نمایندگی فقط طبقه کارکر را بر عهده دارد، به عنوان نظام مطلوب خود و نه نفی مالکیت خصوصی رااینجا مطرح و تبلیغ کردم. اما این تصور وابستگی و تعلق خاطر به زعم شما دستاویز طعنه آمیز دم دستیست که بشکل ملال آوری در کامنتهای سطحی شما در پی هر کامنت من تکرار میشود
در کامنتهای من همواره نقد من بر نظام کاپیتالیسم پولی (متکی بر نزول خواری و تولید بدهی و چاپ پول) در مقابل کاپیتالیسم تولیدی از منظر مکتب اقتصادی اتریش در مقابل مکتب شیکاکو و منوتریسم نئوکانهای شالاتان حکم بر نظام اقتصادسیاسی امپراطوری عمو سام متکی بر دلارهای نفتی بوده، نه از منظر سوسیالیسم یا آنچه که شما میپندارید.
شما نه درک درستی از نظام کاپیتالیسم و نظریههای مرتبط با آن بطور اعم دارید و نه شناخت درستی از فرهنگ عمومی جاری جامه غرب علل خصوص جامه “غرب وحشی” عمو سام، و مرتب اصرار بر آن دارید که به بنده که ۴۰ سال در غرب زندگی کرده و آنرا از نزدیک تجربه و لمس کرده در این زمینه درس بدهید. شما حادثهٔ خونین کلوپ شبانهٔ اورلاندو را و عامل این قتل عام جنون آمیز را به مصداق آسمان و ریسمان به هم بافتن به نقد و نظرات اینجانب در مورد ماهیت اقتصادسیاسینظامی عمو سام متصل میکنید و باز به مصداق از کوزه همان تراود که دراوست جهت راضی کردن دانش و استدلان ناتوان و خالی کردن عقده قضاوتی سخیف و ناروا نسیب بنده میکنید.
حال با این استدلال ناقص و مغرضانه قتل عام ۲۰ کودک ۶ و ۷ سال مدرسه ابتدایی سندی هووک کنتیکات در سال ۲۰۱۲ توسط جوان ۲۰ ساله سفید پوست مسیحی پسر معلم هم آن مدرسه را با کدام فرضیه “سکولار و دموکرات خواهیتان” توجیه میکنید؟ توصیه میکنم که فیلم مستند میکل مور – فیلمساز مترقی و منتقد امریکایی عمو سام – را در مورد برسی و ریشه یابی قتل عام ۱۲ دانش آموز دبیرستان کلمباین و زخمی سازی ۲۱ دانش آموز و معلم توسط ۲ تن از دانش آموزان همان دبیرستان که در سال ۱۹۹۹ اتفاق افتاد، ببینید. یا قتل عام ۳۲ دانشجو توسط یک دانشجوی کرهٔآمریکایی در دانشگاه ویرجینیا در سال ۲۰۰۷ را چطور توجیه میکنید؟ عمو سام فقط بدهی جهانیش (نه ملی) نیست که ارقامش نجومیست.
در سرزمین “مهد آزادی و تمدن عمو سام” داشتن و حمل اسلحه یک حق قانونی و هم چنین وقوع مکرر قتل عام مردم بیگناه از صغیر و کبیر، سفید و سیاه، مسلمان، مسیحی و گبر گرفته و در مکان هایی از قبیل دبستان، دبیرستان، کالج، دانشگاه، رستوران، بانک، دفتر کار، خیابان، بیابان، اتوبان، …… امری رایج و زأئده فرهنگ خشونت بار و بیگانه ساز انسان با انسان و مبّلغ سوداگری لجام گسیخته آزاد عمو سام است که ریشه در تاریخ شکل گیری و تطور آن به هیولای خون آشام امروزی دارد که ما شاهد آنیم، و با پروندهای بس مشعشع و درخشان ، که بنده و “رفقای بنده یا پوتین” هیچ گونه نقشی در ساختن آن نداریم.
در پاسخ به نقد اخیر کروس گرامی نوشتم که در ساختار چندینهرمی عمو سام ناراضی یا زندانی سیاسی یا چریک تولید نمیشود بلکه به نسبت جمعیت کشورش بیشترین تعداد زندانیان و قربانیان خشونتهای اجتماعی و روانی را بازتولید میکند (موارد ذکر شده فقط شمهای از هزاران موردیست که پیش آماده و خواهد آمد)، طبق تخمینهای مقامات ف-بی-ای در آمریکا بیش از یک و نیم میلیون نفر در گروه سنی ۱۲ به بالا در ۳۵ هزار گنگ مسلح از همه نوع اقلیتی مهاجر و تبه کار در این “صنعت” فعالند. اما با این وجود عمو سام با وقاحت و بیشرمی و فریب کاری تمام و کمال خود را در مقام قاضی اخلاق و ملاک متعالی رفتار انسانی دیده و هرسال “فهرست کشورهای ناقض حقوق بشر و حامی تروریسم” صادر کرده و آنرا وسیله عوام فریبی، دیگر هراسی (روسیه، چین، اسلام، ایران، کوبا، کرهٔ شمالی، ….و هر فرد و نهاد و نظام مستقلی) و تهدید میکند مبادا که کسی یا نهادی یا نظامی جرات کند ناقد اخلاق عمو سام باشد و “استثنا بودن عمو سام” را هو کند. عمو سام بیش از یکصد پایگاه نظامی در سراسر جهان دایر کرده، و از پس از پایان جنگ دوم جهانی تجاوزات و قتل عامهای زنجیره ی امپراطوری را از این کشور به آن کشور ادامهٔ داده و هم زمان خود را پاسدار صلح و ثبات و امنیت جهانی، مبّلغ و مروج حقوق بشر و دموکراسی (البته فقط برای سردمداران امپراطوری) میخواند.
این کاوش و چامسکی جورج کارلین و امثالهم نیستند که عمو سام را بیآبرو میکنند؛ عمو سام گرچه رسوای زمانه است اما نادانی، ناتوانی، بی میلی در تفکیک و شناخت پاره سازها و سازواره و ساختار قدرت حاکم متکی بر منوتریسم و میلیتاریسم، توام با شیفتگی ، سرسپردگی و مزدوری و بهرهوری از این نظام بر حسب درک و شناخت و زینعفی ناظر و منتقد تصویرهای متفاوتی از امپراطوری عمو سام بدست میدهد. پروندهٔ “مشعشع و درخشان عمو سام” زادهٔ تخیل مخالفین “خل و چل” عمو سام نیست
من قبلا نیز به این مسئله اشاره کردم که من به عنوان یک تکنوکرات (غربی یا شرق زده به زعم شما) در رابطه با ساختار اقتصاد سیاسی کشور بمراتب ناقد بینش فکری و سیاستها و اعمال تکنوکراتهای تحصیل کرده داخل یا خارج در جایگاهای تصمیم سازی و تصمیم گیری کلان اقتصاد- کشور هستم تا اهالی شریعت، این تاکید از دید من نه بدان معناست که این گروه با نفوذ و حاکم مبرا از نقد است. شناخت و تفکیک و تحلیل و نقد نقش سیاسی و فرهنگی اهالی شریعت از صدر تا ذیل و نقش دیوان سالاری تکنوکراسی که در تعیین و تامین معیشت توده مردم نقش اساسی دارد نیز بر همین منوال میبایست مجدّانه و مشکافانه مورد مداقه قرار گیرد.
تاکید من بر شناخت و تحلیل توأما امرجهانی در آویخته در امر ملی و بلعکس بدان جهت است که میبایست به باور اینجانب به بینیشی کلی و جهانشمول مسلح بود که این پیوندها و اثرات عمدتاً مخرب و یا شاید مفید آنرا پیش بینی کرد، و با آمادگی با آن مواجه شد و راه حل مناسب و موثر بکار گرفت
. برای آنها که دغدغه آزادیهای مرسوم و برحق از قبیل آزادی پوشش و معاشرت و آمد و شد و گشت و گداز و تفنن را دارند، بنده نیز این حقوق طبیعی و خواستها و نیازها را درک کرده و هم بابت شلاق خوردن کارگران، جوانان و دانشجویان جدا اظهار تاسف کرده و هم مسببین این سیاستها را محکوم میکنم. اما از دادن شعار “دانشجوان -کارگران اتحادتان مبارک” خود داری میکنم تا زمانیکه بازاریان محترم نیز به چنین سرنوشتی گرفتار آیند در آن صورت شعار جنبه ملی نه “کمونیستی” پیدا میکند.
در راستای تامین آزادیها و آسایش و امنیت اجتماعی و معیشت و رفاه نسبی تاکید کلام و اولویت سیاست گذاری و اقدامات لازم، همسو با منافع کدام گروهای اجتماعیست؟
مرفهین شمیرانت و تهران و سایر شهرها، بچههای پولدار پورشه سوار تهران، تبریز، اصفهان و مشهد
یا پرداخت حقوق معوقهِ کارگران بیکار، پیمانی، معلمین، درجه داران ارتش و سایر نیروهای مسلح، کارمندان دون پایه و فرودستان شهری و روستایی، کودکان کار، خانوارها، زنان بی سرپرست و خیابانی……، یا بچههای فقیر و کولبر جنوب و کردستان و سیستان و بلوچستان
تناقض تاسف انگیز و الزاماً نه ناگزیر رفتار طبقات اجتماعی ما اناجست که طبقات فرادست در تامین حقوق شهروندی، معشیت و رفاه نسبی فرودستان نه تنها گشایشی نکرده که آنها را در مضیقهٔ روز افزون قرار داده، و آنجا که نیازمند انجام اصلاحات اجتماعی و فرهنگی در ساختار سخت و تنگ فرهنگ دینی هستند از حمایت اقشار وسیع فرودست و نیروی عظیم اجتماعی آنها بی نسیب میمانند. لازمهٔ توان مند سازی تاریخی و توسعه مدنی داشتن رابطه ی متقابلا مفید و سوداور برای طبقات فرا دست و فرو دست است. توسعه جامعهٔ مدنی و توسعه فقر با هم ناسازگارند.
……………………………………………………………………………………………………….
اوش
3:17 ق.ظ / ژوئن 17, 2016
جناب مزدک،
بازم که قافیه ات تنگ اومد؟ واژهٔ “غرب وحشی” یا Wild West که من در گیومه آوردم ساخت من یا “پوتین یا کیم ایل سونگ نیست”. واژه ایست بر آماده از فولکلور آمریکا مرتبط با داستانها، روایت و افسانهای منطقهٔ غرب آمریکا، و بسیار رایج است در محاورهٔ مردم، گاه بشکل جدی و گاه در مزاح برای استناد به ناهنجاریهای جامه خودشان، بکار میرود.
در کدامیک از کامنتهای اینجانب به مردم غرب یا شیوهٔ زندگی آنها اهانت شده؟ این ادعای شما بسیار تهی است و ناشی از ضعف استدال و پاسخ نداشته شماست.
اگر نقدهای من بر امپراطوری آمریکا در چهارچوب مختصات تاریخی این زمانه و نظام اقتصادسیاسی متکی بر مونوتریسم و میلیتاریسم آن ( نه بر شیوهٔ زندگی مردم غرب، که خود نیز در غرب زندگی میکنم) موجب کدورت خاطر نازک شما دوستداران یا سینه چاکان عمو سام در این سایت شده در آنصورت از شما میپرسم اگر پاسخی معتبر و مستدل در مقابل نقد اینجانب ندارید، در خواست از من جهت تعدیل بینش و تحلیل خود “به احتمال داشتن تعصّب منفی نسبت به عمو سام وفرهنگ غرب” به زعم شما، نماینگر چیست؟؟ قوت استدلال یا دل نازکی شما یا تعصّب نقد ناپذیر نسبت به قبلهٔ آمال خود، “تکیهگاهی برای بر اندازی نظام منفور دینی و تکرار چرخهٔ خفت ۱۰۰ سال گذشته” ؟؟؟
امپراتوری پوشش گسترده ایست که جوامع و نژادها و فرهنگهای گوناگونی را در درون خود جای داده؛ از اهالی رویای آمریکایی محقق شده بیلیونر خیابان پنجم و پارکخیابان نیویورک تا اهالی ویلان و خشمگین خیابانهای کابوسنشان دیتروت . https://www.youtube.com/watch?v=mB79HlsiYVg
……………………………………………………………………………..
کاوش
9:04 ب.ظ / ژوئن 17, 2016
فائزه گرامی،
عمو سام ممکن است خود را کدخدای دهکدهٔ جهانی بداند، اما شما پارا بسیار فراتر نهاده او را به عرش خدائی و مالکیت جهانی رسانیدید، که به واسطه آن “ما بیگانگان پناه داده شده به خان نعمت وی” میبایست شکر گذار خداامپراطور بوده و هرگز کفران نعمت نکرده و همواره رعیت و سرباز جان فشان امپراطوری او باشیم، و “از آزادی اندیشه لطف و عطا شده” فقط در جهت تمجید و تکریم وی بهره برده، هرگز لب به نقد وی نبریم، تا بدین میمنت تکه نانی از خوان یغمای او نیز نسیب ما گردد. شما یا درس خودسالاری ریشها را خوب درک نکرده یا ریشها را صرفاً ابزاری مناسب ستیز با فرهنگدینی میبینید و “دینخوئی عمو سامی” خود را ناخودآگاه آشکار میکنید. بر در شاهی گدائی نکتهام در کار کرد…..
جای بسی تاسف است که علئرغم توضیحات مکررا اینجانب در کامنتهای متفاوت در مورد نقد من بر نظام مونوتریسم و میلیتاریسم تحمیل شده بر اکثر شهروندان دهکدهٔ جهانی از جانب امپراطوری آمریکا میبینیم که عیب جوییهای شما به نقدهای من بر عمو سام به علت درک نادرست صورت مسئله به گونهی تحریف شده که از “سوگند دروغ هنگام دریافت سیتیزنشیپ” و سؤ استفاده از آزادی اندیشه تا “موذیانه به دنبال نخود سیاه فرستادن مخروبه نشینان” و محروم کردن این قوم از سرزمین پر از نعمت عمو سام و از دسترسی به بازار آزاد سرمایه و مواهب رقابت آزاد در جهان غرب- این همیشه “ملعون” ذهن بیمار “اعتلافیون سرخ و سیاه”، به مذمت و ملامت ناروا سخن راندید. تبدیل نقد اندیشه به عیب جویی شخصی نشانهٔ ضعف استدلال است.
دوست گرامی بنده چپ گرا، کمونیست، سوسیالیست، تودهای، غرب ستیز نیستم، من مخالف آزادی فردی و آزادی اندیشه نیستم، من حتا با لیبرالیسم، اقتصادسیاسی سرمایه داری، با سوداگری با نوآوری و کارآفرینی مخالف نیستم، ولی آنرا نقد میکنم و این نقد هم بر اقتصاد خصولتی آقای جان مینارد کینز است (مبتکر نظریه مخارج کسری Deficit Spending – یعنی بده کار سازی دولت بردوش مردم به نفع رانتخواران خصولتی در دوران رکودی که دیریست مستدام گردیده.
و هم منتقد اعمال سیاست پولی در جهت منافع رانخواران حکومتی یعنی افزایش پایه پولی یا تولید تورم پولی و به تبعه آن مصداق ملیش هزاران میلیارد تومان اختلاسهای بانکی، در کشور و یا مصداق جهانی آن نجات از ورشکستگی بانکها و موسسات مالی بیمه در غرب با تکیه به چاپ پول تحت عنوان Quantitative Easing یا QE Series در ابعاد نجومی، طبق آخرین آمار بانک فدرال دزدان عمو سام از سال ۲۰۰۸ تا کنون کمی کمتر از ۴ تریلیون یعنی ۴ میلیونمیلیون دلار- هزینه از جیب شهروندان دهکدهٔ جهانی جهت حفظ سلطه و حیات جهان خواران شده؛
و هم چنین منتقد میلتون فریدمن و سایر اقتصاد دانانی که پیرو فایننس کاپیتالیسم متکی بر بانک مرکزی و چاپ ارز بدون پشتوانهٔ تولید یا طلا هستند؛ یعنی منتقد انحصار تولید کالاپول (که خود فاقد ارزش ذاتیست) ، تعیین نرخ خودیغیرخودی بهره و نرخ تبدیل ارز، یعنی کنترل انحصاری تمام ساختار اقتصاد و تجارت و بازرگانی تحت سلطه رانتخواران حاکم، یعنی ساختار مالی-پولی که هیچوقت متضرر نمیگردد (بر خلاف آنچه مرحوم آدم اسمیت فیلسوف و پیشاهنگ اقتصاد آزاد به عنوان یکی از اصول بنیادین اقتصاد آزاد میپنداشت)، ولی همواره ضررات این نظام را به طبقات فرودست و دستمزد بگیر انتقال میدهد، یعنی حفظ سلطه و سیادت طبقاتی با تکیه به قدرت انحصاری کنترل کالاپول، تولید بدهی و نزول خوری، (به قول انشتیین قدرتمندترین نیرو در جهان). نقد من بر سرمایه داری مالی (فایننس کاپیتالیسم یا مونوتوریسم بر آمده از مکتب شیکاکو میلتون فریدمن – یعنی تولید بدهی یا پول مجازی درون نظام بانکی – متکی بر دلارهای نفتی به جای طلا و میلاتاریسم که بر یکدیگر متکی یند (پشتوانهٔ کالاپول عمو سام زراد خانهٔ هسته اوست و بلعکس)، از دیدگاه اقتصاد سیاسی مکتب اتریش متکی بر تولید یا طلا ست.
در ساختار پولی-مالی نتایج ضررات نظام بانکی و نهادها و گروهای قدرتمند رانتخوار وابسته به نهاد حکومتی همواره از طریق همین مکانیسم به فرودستان جامه منتقل میگردد؛ تصور کنید که فردی که اهل قمار نیست اما برای تفنن و کنجکاوی وارد یک کازینو شده سرگرم تماشای میزهای قمار میشود، و در هیچ یک از شرتبندیها شرکت نمیکند و پس از مدتی از آنجا خارج میشود، اما بد از خروج از کازینو بر حسب اتفاق کیف پولش را از جیب در آورده باز میکند و متوجه میشود که مقداری از پول کیفش غیب شده، یعنی بدون شرکت در شرطبندی مبلغی را باخته؛ حال تصور کنید که این کازینو نظام پولی-مالی جهانیست و همین دستبرد را لحظه به لحظه در جیب تمام شهروندان بیخبر از همه جای دهکدهٔ جهانی انجام میدهد؛ تورم پولی و (به تبعه آن تورم قیمتی) امریست که بطور رایج نظام کاپیتالیسم پولی تحت عنوان بسط اعتبارات (Credit Expansion) به بهانهٔ ایجاد تسهیلات لازم برای رشد اقتصادی انجام میدهد؛ در این فرایند صاحبان داریهای غیر پولی، و سرمایه ی با افزایش تورمی ارزش دارایهای خود نه تنها مصونند بلکه از این ترفند بدون زحمت بهرهمند میگردند ولی در عوض جمعیت عظیم شهروندان دهکده جهانی که به دستمزد متکیند از بهرهوری زحمت خویش که ناکام میماند هیچ، اگر به لایههای زیریین اقتصادی فرو برده نشوند همواره در جای خود درجا میزنند. این نظام در واقع یکی دیگر از اصول اساسی اقتصاد “آزاد” آدم اسمیت را نقض میکند؛ خطر و پاداش (Risk & Reward) کاملا از هم تفکیک شده؛ خطر فقط متوجه فرودستان است و پاداش نسیب فرادستان.
…………………………………………………………………………………………………………………………
کاوش گرامی درحقیقت نمی خواستم دوباره به شما پاسخی دهم ولی در درونم ندایی برخاست که مرا با جناب کاوش نه تنها دشمنی نیست بلکه بسیاری اشتراک عقیده نیز هست.جناب کاوش من نه طرفدار غربم و نه عاشق دین یا عقیده و یا اصولا چیزی را مقدس میدانم که با تعصب از ان دفاع نمایم و نتوانم آنچه را دیروز اعتقاد داشته ام امروز باطل بدانم.من به تجربه آموخته ام که کینه و دشمنی کور و بدون خردورزی آفتی است که نتیجه اش به جامعه و یا فرد متنفر بیشتر ضربه می زند تا فرد یا ساختار سیاسی مورد تنفر.کاوش گرامی شما در غرب زندگی می کنید و آزادانه آنچه را می خواهید در مخالفت با غرب بیان می کنید و کسی هم مزاحمتی برای شما بوجود نمی اورد.مشکل شما تنها اینست که شما را در همان غرب جدی نمی گیرند.شما از کشورهای اسکاندیناوی بعنوان الگوهای مورد قبول خود نام برده اید.اولا کشورهای اسکاندیناوی شامل کشورهای مختلف است با حکومتهای مختلف و دوما تمام این کشورها خود ابزاری در دست همان عمو سامند و از خود آنچنان استقلال اقتصادی ندارند.چون کافی است که عمو سام درهای صادرات اجناس این کشورها را که همه بدون استثنا به اقتصادی بر مبنای صادرات وابسته اند ببند!اصولا فرهنگ حاکم بر این کشورها هم فرهنگ آمریکایی و یا همان بقول شما غرب وحشی است. کاوش گرامی شما از کمونیستهای شرمگینی هستید که چون به بن بنست رسیده اید بدنبال راهی برای نجات خود هستید والا هر ابلهی می داند که آنچه را شما برای ایران نسخه می پیچید 50 سال پیش احسان طبریها و چپهای مترقی! گواریده و بیرون داده اند و خود اکنون به … خوردن افتاده اند.چون نتیجه آنچه را به جوانان این مرز و بوم زورآور می کردند در کتبی مثل خانه دایی یوسف بوضوح آمده!کاوش ارجمند من شاید به اندازه شما از اقتصاد سر در نیاورم و ادعایی هم نکرده و ندارم ولی یک چیز را می فهمم.در سیستم حکومتی ایی که آزادی مطبوعات و آزادی نوشتن و گفتن و ازادی فردی و امنیت جانی و مالی و شغلی شهروندان بطور کلی و منتقدان حکومت بطور اخص نباشد چنین سیستمی قاتل انسان و انسانیت و حقوق انسانی و شهروندی انسانهاست.من حاضرم گشنه شبها سر بربالین بگذارم ولی در سیستمی زندگی کنم که بدون ترس آنچه را که میخواهم بگویم و بنویسم!کاوش گرامی در همان سیستم حکومتی عموسام شما و هزاران انسان مخالف براحتی فریاد می زنند و جالب تر که صدایشان از رسانه های دولتی/ملی و خصوصی پخش می شود.بفرما اگر آنها نمی توانند اکثریت مردم را باخود همراه کنند تقصیر از کیست؟هموطن ارجمند کمی انصاف داشته باش.شما موضوعات سیاسی و جنایی را با هم قاطی می کنید .خب 300 ملیون انسان در امریکا زندگی می کنند اگر 3/4% آنها مجرم باشند عدد زیادی می شود.ولی آیا در آمریکا جرمی بنام جرم سیاسی داریم؟ایا کسی را بخاطر انتقاد از سیستم آمریکا زندان کرده اند؟در پایان من نه نظام سرمایه داری را ایده آل می دانم و نه طرفدار عموسامم و اتفاقا بسیاری از انتقادات شما را به چنین سیستمی قبول دارم ولی هموطن بنظر من مشکل ما داخلی است و ما بعنوان نیروهای سکولار باید تمام توان خود را صرف بوجود آوردن فضایی آزاد در درون ایران کنیم نه صرف مبارزه با سیستمی که اولا بما اگر ربطی هم داشته باشد ما کسی نیستیم که بتوانیم درآن تاثیری داشته باشیم.بفرمائید اصلا کل اروپا چه تاثیری در سیستم حاکم بر عمو سام دارد که من و شما چنین ادعایی را نمائیم؟حتما جریان گمرکی بین آمریکا و اروپا را شنیده اید؟کاوش گرامی امروزه آمریکا آنچه را می خواهد به اروپا و از جمله اسکاندیناوی دیکته می کند.من و شما بهتره اگر بیلی داریم به باغچه خودمان بزنیم و بی خود به ساز مشتی آخوند تروریست و جنایتکار نرقصیم.باور کن من وقتی نوشته های شما را می خوانم با این سطح معلومات و قدرت تحلیل و استعداد در عین تحسین به شما غصه میخورم که چگونه انسانی با این پایه علمی و تجربه کاری نمی تواند این موضوع به این ساده گی را که بابا دشمنی با غرب با منافع ایران و مردم ایران سازگار نیست را درک کند!آخه مرد بزرگ آلترناتیو شما در طول 100سال تاریخ خونبار این ملک چه بوده؟اقا جان من بیسواد من گاو هیچ نفهم آلترناتیو عملی شما چیست و چگونه می خواهی به آن برسی؟مگر تروتسکی همین عقاید شما را نداشت؟خب استالین راحت توی مکزیک کلکشو کند!کاوش گرامی بجای تکیه بر پوتین و خامنه ایی برای تضعیف دلار بمردمی تکیه کن که بهتر از من و شما اقتصاد را با پوست و گوشت خود حس می کنند و سیاست را نیز!هی بما بد و بیراه بگو منکه با شما دشمنی ندارم عزیز.درد من اینست که شما با این سطح دانش خود را در حد چند آخوند دوزاری پائین آورده ایی و شعار آنها را می دهی!
بگو زنده باد آزادی!
نان بدون آزادی زهریست که جسم وجان را همچون خوره از پای در می آورد!
نوشته ی دکتر مهدی خزعلی درباره بازگشت احمدی نژاد
یکی از بزرگان نجف عیال را سه طلاقه کرده بود،
دیگر امکان رجوع نداشت، باید محلّلی پیدا می کرد تا خاتون را به عقد خویش درآورد و پس از همبستری، او را طلاق دهد، کاری بس دشوار و پر مخاطره بود، باید کسی مییافت که نه خاتون به او دل بندد و نه او به خاتون!
شیخ سر در گریبان به دنبال چاره بود، آخر خاتون جوان و زیبا و گل اندام بود، نکند محلّل جا خوش کند و خاتون را رها نسازد، یا خاتون محلّل را بر شیخ ترجیح دهد! دراین اندیشه بود که صدای انکر الاصوات آبحوضی در کوچه پیچید، صدا را به سرش انداخته بود که :
“آب حوض می کشیم” خودش از صدایش نتراشیده تر و نخراشیده تر بود، کچل و لوچ و پیس، با قدی کوتاه و چشمانی تنگ ودهانی دریده، دون مایه و بیفرهنگ، با پایی لَنگ، ازمال دنیا سطلی داشت و یک لولهنگ، آب حوض می کشید، نگاه به اوکفاره داشت و دیدنش درخواب صدقه، شیخ چون ارشمیدس فریاد کرد که:
“یافتم، یافتم” و سربرهنه به کوچه پرید، دیگر آبحوضی نمیدید، او واسطه وصال بود، دراو جمال یار میدید، او را به اندرون دعوت کرد و راز خویش با او در میان گذاشت، گفت:
“همیشه تو آب ما می کشی و اینک ما، همیشه یک درهم می ستاندی و اینک صد دینار، اما حواست باشد که زود کارت را بکنی و بروی!”
آبحوضی انگار در عرش پرواز می کرد، خانه شیخ را یکی از قصرهای بهشت میدید که درغرفه های آن حوریان منتظرند، او که عمریعزب بود و معذَّب و دست درآغوش خویشداشت، در دل خود گفت :
“صد دینار هم ندهی در خدمتم!”
اما به شیخ گفت:
“شما بر من ولایت دارید، امر امر شماست،”(امر مولوی است!)
القصه، برای اولین بار بود که دلی از عزا درآورد و کامروا با صد سکه دینار طلا از خانه شیخ بیرون آمد، سبکبال شده بود، انگار بر بال ملائک قدم می گذاشت، برعمر رفته افسوس می خورد و می گفت:”عجب کسب پر منفعتی!”
فردا صبح شیخ با صدای آبحوضی بیدار شد، از همیشه سحرخیزترشده بود و صدایش رساتر، اما چیز دیگری می گفت، او داد می زد:”مَن یَطلُب المُحَلِّل؟”
” کی محلّل می خواهد؟”
شیخ بیرون آمد و گفت:
“این چه بیآبرویی است که راه انداختهای؟”
آبحوضی –ببخشید محلّل– پاسخ داد: “راستش دیدم کارش راحتتر و درآمدش بیشتر است، شغلم را عوض کردم!!!
این حکایت روزگار ماست، علماء همه جورش را با این ملت تجربه کرده بودند، 24 سال (سه دوره) کابینه در اختیار روحانیت بود، جابجایی سید و شیخ و سید هم جواب نمی داد، سه روحانی این عروس را در کابین خویش داشتند و اینک محلِّلِی لازم بود با شرایط کذا و کذا!
باید آنقدر زشت باشد و زشتی کند که ملت نه تنها دل بر او نبندد که از ترس او به دامان داماد قبل پناه برد، قدرش را بداند و اورا بر روی سر بنشاند، و از سویی کسی باشد که اگر خواست جا خوش کند، زورمان به او برسد و دمش را بگیریم و بیرون بیاندازیمش!
اما امروز محلِّل جا خوش کرده است و با بزک و دوزک، با دروغ و فریب و با خرج کردن از کیسه شیخ می خواهد در دل خاتون جا باز کند، تازه همکاران سابق را هم دعوت کرده است که بیایید، این شغل راحتتر و پر منفعت تر است وبرای دور بعدهم محلِّلها صف کشیده اند. بیچاره خاتون!!
مهدی خزعلی…
آقای نوری زاد. من پیمانکار ساختمان هستم. دو دختر دارم که از همین حالا غصه ام گرفته چجوری اول مهر مدرسه ثبت نامشون کنم.
میشه لطفا بگید محل درآمد شما چیه؟
اقای رودکی من وسایر نویسندگان . خوانندگان اقای نوریزاد از صمیم قلب با شما همدردی میکنیم اما دانستن در امد اقای نوریزاد درد شما را دوا نخواهد کرد بهتر است از حکومتیان سوئال کنید که در امدشان چه مقدار هست وبخواهید که حق شما را به لبنان و سوریه ندهند
آقای نوری زاد هم حقوق بازنشستگی دارد و هم تابلو میفروشد. شما نه اینرا داری و نه آن. مغلوم میشود پیمانکار درست و حسابی هم نیستی.
//////هم بكش برو سر كار , اگر هم پيمان كاري نبود عملگي كن , آنوقت موفق ميشوي ثبت نام كني .
کدام قسمت ار مخارج آقای نوریزاد را میکویید. او سوار ماشین ضد گلوله که نمیشود. ماشین قراضه اش را سوار میشود. پول بنز ینش را تا زنجان سیا می پردازد. از زنجان تا کرمانشاهش را هم انگلیس تقبل کرده است پول خرمایش هم در قبرستان کرمانشاه را اسراییل می پردازد.
دامپینگ:
یک فروشگاه زنجیره ای را تجسم کنید. بسیار بزرگ، بسیار شیک. وارد محله ای می شود. محله ای با مردمانی از طبقه متوسط. نبش اصلی ترین چهار راه محله، زمینی به وسعت 10 هزار مترمربع را می خرد. آن را در هفت طبقه می سازد. با پله برقی، آینه ها و لامپ های زیبا.
خوشحالید نه؟
فروشگاه شروع به کار می کند. تعداد زیادی از اهالی محل را هم استخدام می کند. ولی فقط چند ساعت در هفته. مثلا روزی یکی دو ساعت. چه خاصیتی دارد؟ روشن است که وقتی خانم خانه دو ساعت در فروشگاهی که با آن همه زلم زیمبو و رعایت قواعد مارکتینگ چیده شده کار می کند، خرید روزانه اش را هم از همانجا انجام خواهد داد. بخصوص که قیمت ها هم پائین تر از عباس آقای میوه فروش و حسین آقای پارچه فروش است. حتی پائین تر از قیمت تمام شده! به این می گویند دامپینگ!
جالب اینکه خانم عباس آقا هم میوه اش را تازه از همان فروشگاه می خرد. چرا؟ چون عباس آقا سالها هرچه میوه بد داشته که کسی نخریده بوده به منزل آورده. الان خانم عباس آقا خودش دارد کار می کند. با حقوق خودش حسرت سالیان را از دلش در می آورد.
چند ماهی گذشته. کار و بار عباس آقا و حسین آقا خراب است. درآمدشان اجاره مغازه شان را هم در نمی آورد. شاگرد مغازه اخراج می شود و می رود در فروشگاه زنجیره ای استخدام می شود. هفته ای 10 ساعت. ولی حقوق ساعتی اش بالاست. این حقوق ساعتی آنچنان توقع او را بالا برده که جای دیگری نمی تواند کار پیدا کند.
دو سال گذشته. عباس آقا در شرف ورشکستگی است. آخرین مقاومت ها را کنار می گذارد و مغازه را تعطیل می کند. او نیز به فروشگاه زنجیره ای می رود و زیر دست شاگرد سابقش که حالا یکی از انباردارهای فروشگاه است استخدام می شود. همسرش اما اخراج شده است. چون انتظار داشته بعد از دو سال حقوقش یا دست کم ساعت کارش اضافه شود.
چهار سال گذشته است. صاحب مغازه عباس آقا دو سال است اجاره ای نگرفته است. از وقتی عباس آقا مغازه اش را خالی کرده یکی دو مستاجر عوض کرده که هیچکدام بیش از یکی دو ماه دوام نیاورده اند. کاسبی نیست. مغازه ها را به قیمت ارزانی می فروشد به یک بساز و بفروش.
سال پنجم دیگر محله مردمانی از طبقه متوسط ندارد. حسین آقا و شاگردش هر دو کارگر ساختمانی هستند. قیمت های فروشگاه زنجیره ای بالاست. سود هشتصد درصدی روی قیمت تمام شده کالا عادی است. فروشگاه حقوق ساعتی را کم کرده. تعداد بیشتری را با ساعت های کمتر استخدام کرده است.
سال هفتم. فروشگاه محله را به خاک سیاه نشانده. کسی دیگر در آن محله پس اندازی ندارد. فروشگاه کالاهایش را به سایر شعبه ها انتقال می دهد. این شعبه تعطیل است. مردم فقیر منطقه قدرت خرید از چنین فروشگاه باکلاسی را ندارند!
این اتفاقی است که هر روز در آمریکا می افتد. صاحب فروشگاه همان یک درصد است و ساکنین محله همان 99 درصد. فقرا فقیرتر و پولدارها پولدارتر می شوند. شهردارهای مناطق و شهرهای کوچک هر روز با التماس از مردم می خواهند که به جای خرید از فروشگاه های عظیم، از بیزینس های محلی (عباس آقا و حسین آقا) خرید کنند. ولی اغلب مردم با همین طرز فکر شما خریدشان را از غول های بزرگ انجام می دهند. شیک. ارزان!
از خودتان بپرسید چرا اروپا غول های آمریکایی مثل والمارت را محدود کرده؟ جالب اینکه به دلیل همین محدودیت متهم به کمونیست بودن و مخالفت با تجارت آزاد هم می شود.
نه دوست عزیز. هرکه ارزان می فروشد برای رضای خدا ارزان نمی فروشد!
اگر چین سیب و پرتقالش را با ضرر وارد کشورتان می کند و ارزانتر از باغدار شما می فروشد برای این است که می خواهد باغدار باغش را نابود کند و ویلا بسازد. اگر چین پیراهن مردانه را در تهران می فروشد 5000 تومن و شما برای دوختن همان پیراهن باید 10 هزار تومن مزد بدهی، فقط به دلیل ارزانی نیروی کار چینی نیست! بلکه دارد دامپینگ می کند! قضیه خیلی ساده است.
با سپاس از دکتر احمدم…
خوشبختانه گامهای روشنفکری دینی در حمله به ریشهها، از منتقدینش که همچنان در تشبیه ترکیب “روشنفکر دینی” به “عرق خور اسلامی” درجامیزنند*، بلندتر و -به دلیل ویژگیهای جامعهی ایران- صدهابار مؤثرتر است.
از نامهی سرگشادهی محسن کدیور به سید حسن خمینی:
«محسن کدیور در بخشی از نامه خود از نوه آیت االله خمینی پرسیده است: اگر اراده ملی (یا نظر اکثریت مردم) بر خلاف رأی ولی فقیه بود، آیا باز هم میزان رأی ملت است؟ اگر ولی امر دیکتاتوری کرد، در حالی که شرعا از ولایت ساقط شده است، اگر با زور مردم را سرکوب کند و با تهدید یا تطمیع مجلس خبرگان را ساکت کند و به قوای نظامی و امنیتی برای بقای قدرتش متوسل شود، چه باید کرد؟ به کدام دلیل شرعی یا عقلی حکومت مادام العمر فقیه به دیکتاتوری منجر نمی شود؟ (مادام الشرائط که با پرسش قبلی تعارفی بیش نیست). بالاخره پرسش نهایی این است با توجه به تجربه عملی دو دهه اخیر ایران، آیا تصور ولایت مطلقه فقیه باعث تصدیق به بطلانش نمی شود؟
وی در ادامه با اشاره به نظریات رهبر انقلاب ایران در مورد اصل نظریه و مصداق کنونی ولایت فقیه و همچنین مقدم دانستن حقیقت بر مصلحت، آورده است: از آنجا که اصل ولایت فقیه و مصداق فعلی آن (بنا به شهادت مرحوم پدر شما و سه نفر دیگر از سران نظام در آن زمان) مورد رضایت آیت الله خمینی بوده است، آیا علاوه بر براهین نظری، ارزیابی منصفانه دو دهه اخیر بالاترین دلیل بر بی اعتباری این نظریه نیست؟ پرسش جدی این است: خط امام این “خطای فاحش” [امام] را چگونه می خواهد اصلاح کند؟
کدیور در پایان این نامه که خود آن را “بحث طلبگی” دانسته، نوشته است: امیدوارم شما نیز در تحقیقاتتان به این نتیجه برسید که ولایت شرعی فقیه بر مردم فاقد مستند معتبر عقلی و نقلی است، و ولایت مردم بر خودشان تنها طریقی است که عقل و نقل به صحت آن شهادت می دهد.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* زندهیاد نجف دریابندری در مقدمهی کتاب “روشنگری چیست؟” ترکیب “روشنفکری دینی” را نه تنها غلط نمیداند بلکه با ذکر مثالهایی چون “روشنفکر کاتولیک” که در قلب جهان سکولاریسم رایج است؛ کاربرد آن را کاملا صحیح میداند.
نشانی متن کامل: http://www.rahesabz.net/story/17584/
«در نیمه دوم قرن هجدهم میلادی یعنی زمانی که در اروپای غربی یک قرن از انقلاب مشروطه انگلستان گذشته، نهضت فکری روشنگری آغاز شده، ایده حاکمیت خرد و تجربه عینی رواج یافته و شعارهای انقلاب فرانسه و منشور حقوق شهروندی آن مطرح شده است، در خاورمیانه محمد بن عبدالوهاب با تمسک به آرا قرن هفتم هجری ابن تیمیه جنبش احیا توحید به راه انداخته و با همکاری محمد بن سعود حاکم شهر درعیه سپاهی فراهم کرده، مردم شهر های اطراف را کافر خوانده، جان و مال شان را حلال ساخته و پس از تصرف شهر هایشان مردان را کشته زنانشان را به کنیزی گرفته و تمام اموالشان را به غارت می برد، چون کارش رونق گرفته و سپاهش پر شمار شده از حجاز عزم شام و عراق می کند و در کربلا کودکان شیر خواره را هم از دم تیغ می گذراند.
یعنی اینجا در خاورمیانه در نیمه قرن هجدهم میلادی وضعیت با هزار سال پیش از آن سر سوزنی تغییر نکرده و عبد الوهاب هم مانند بسیاری دیگر در سده های قبل، ذهنیتش از تجارت پر سود [برده،] تکفیر، ذبح و غنیمت بری فراتر نمی رود.سلاح ها، ابزار و فن آوری شان هم همان ابزار هزارسال قبل است. شیوه تولید و اقتصادشان هم به همین شکل. وقتی مورخان می گویند شهر کوچک و فقیر درعیه پس از فتوحات عبدالوهاب و سعود بسیار ثروتمند گردید منظور فقط آن است که بر شمشیر هایشان طلا و نقره می زدند و گوشت و گندم بیشتری می خوردند. حجم عظیم غنایم کوچکترین تغییری در شیوه و کیفیت زندگی و اقتصاد پدید نمی آورد.
همه این اتفاقات پیش از حضور غرب یا انگلستان و فرانسه در این منطقه رخ می دهد. حال از شما سوال می کنم اگر ارتباط با غرب رخ نداده بود در حال حاضر وضعیت زندگی در خاورمیانه چگونه بود؟»
از وبلاگ “سیاست مترقی – طوس طهماسبی”
دههی 1890: تجدید نظر در مارکسیسم در اروپای صنعتی
«موضوع بعدی نقد، تز تمرکز سرمایه بود. برنشتاین مدعی بود بر خلاف ایده مارکس از تمرکز ثروت خبری نیست و آنچه بوجود آمده تمرکز موسسات است. به علت نظام شرکت های سهامی، رشد واحد های صنعتی عظیم، دیگر مترادف تمرکز ثروت در دست عده ای معدود نیست و بر عکس شمار صاحبان مال هم به طور نسبی و هم به طور مطلق در حال افزایش است. آماج بعدی نقد نظریه ارزش مارکس بود. برنشتاین با الهام از اشمیت و سومبارت معتقد بود ارزش در مفهومی که مورد نظر مارکس بود، سنجش پذیر نیست و حداکثر یک وسیله مفهومی مجرد است نه یک واقعیت اقتصادی . چرا که به عنوان مثال ساعات کار برای تولید یک محصول را می توان محاسبه کرد اما فشردگی کار قابل محاسبه نیست. قیمت تنها واقعیت اقتصادی قابل سنجش و استخراج است و ارزش کالاها نیز به خاطر قیمت آنها است. به علاوه مارکس با یکی دانستن درجه ی ارزش اضافی با درجه ی استثمار این تصور را بوجود می آورد که درجه ی ارزش اضافی شاخص بی عدالتی اجتماعی است در حالی که ممکن است در بسیاری از شرایط کارگران هنگامی که درجه ارزش اضافی بالا است در رفاه بیشتری به سر برند تا زمانی درجه ارزش اضافی پایین است. به علاوه سوسیالیسم را نمی توان با استناد به این واقعیت توجیه کرد که دست مزد ها برابر ارزش کامل محصول نیست، زیرا این برابری در هر صورت دست نیافتنی است.»
«این نقد ها که به شکل مختصر مطرح شد با واکنش مخالف بسیاری از رهبران سوسیالیست اروپا روبرو شد و نقد های بسیاری بر آنها نگاشته شد اما واقعیت آن بود که همانطور که برنشتاین می گفت احزاب سوسیالیست اروپایی در عمل در مسیر نقد های تجدید نظر طلبان حرکت می کنند اما از تئوریزه کردن آن ابا دارند. چند سال بعد جنبش سوسیال کارگری به دو گرایش بین الملل دوم و سوم تقسیم گردید. رهبران ارتدکسی چون کائوتسکی و پلخانف در مقابل انقلابیون لنینیست بین الملل سوم عملا با تجدید نظر طلبی همگام شدند و مختصات سوسیال دمکراسی مسالمت جوی اروپای پیشرفته را برای دهه های بعد ترسیم نمودند.»
«… از آن زمان به بعد به استثنای دوره کوتاه انقلابی آلمان پس از پایان جنگ اول، مرکز ثقل مارکسیسم ابتدا به اروپای عقب مانده مانند روسیه و اسپانیا و پس از جنگ جهانی دوم به آسیا و آمریکای لاتین منتقل شد. این در حالی بود که بر اساس گزاره های محوری مارکسیسم، سوسیالیسم تنها پس از پیشرفته ترین مراحل رشد و بلوغ سرمایه داری صنعتی پدید می آمد.»
نشانی متن کامل مقاله:
https://toostahmasebi.wordpress.com/2015/06/15/%D8%AF%D9%87%D9%87-1890-%D8%AA%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%B3%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%BE%D8%A7%DB%8C-%D8%B5%D9%86/
نوشتهای در واکنش به اظهارات اخیر آقای ظریف در انکار تضییع حقوق شهروندی، از امید معماریان خبرنگاری که پس از زندانی شدن و اجبار به اعتراف علیه خودش ایران را ترک کرده:
«من در ایران در همه انتخابات شرکت کردم. از همان شانزده سالگی. حتی انتخابات خبرگان. دلیلم هم این بود که حداقل کسانی داخل بروند که کمی معقولتر و کمی کمترلگدپرانتر و کمی کمترخشنتر باشند. «کمی کمتر» به معنای عاشق و راضی بودن از آنها نبود. آقای ظریف، چاره دیگری نداشتیم و ندارند. باور کنید حتی حاضر نبودم با بیشتر از دو سوم کسانی که به آنها هم رای دادم حتی یک چایی بخورم یا دو تا ایستگاه مترو کنار دستشون بشینم حالا مثال های دیگر هم به احترام خوانندگان این پست پیشکش. صریح تر بگویم. افکارشان، عملکردشان، تعصبشان، بیسوادیشان، چاپلوسیشان، حالم را به هم می زد و هنوز هم می زند و اگر در ایران هر آدم شایستهای هم می توانست کاندیدا شود تردید ندارم دو سوم کسانی که چپ و راست دارند می روند مجلس و جاهای دیگه، الان داشتند به کارهای شرافتمندانه دیگری میپرداختند.اما قطعا از جلوی هم مجلس هم رد نمیشدند چه برسد به اینکه نماینده بشوند. بنابراین انتخاب یک گزینه حداقلی برای حداقل تغییر بوده و است.
واقعیت آنکه از تبعیض و خشونت و خفقان صبح که از خواب پا می شدم تا شب حالم به هم می خورد. یعنی احتمالا به کسی كه کاری به خیلی از کارها نداشته باشد خوش میگذرد. اما اگر کار آدم بیافته به ادارات دولتی، یا سیاست، یا اظهار نظر و چه و چه، آن موقع معلوم هست همان نظامی که آقای ظریف این اظهارات را در موردش می فرمایند، چوب در آستین ملت می کند و کما اینکه می کند. و الان رفراندوم بگذارید متوجه این حقایق میشوید. هرچند خود شما قبلا در مصاحبه با چارلی رز گفته بودید که دولت برای بهبود وضعیت حقوق بشر برنامه دارد. این است برنامه که بیایید آنچه که هست را انکار کنید؟»
«در آخر باید بنویسم که شخصا به آقای ظریف خیلی احترام میگذارم و ایشان را انسان توانا میبینم. همیشه هم برایشان آرزوی موفقیت میکنم و معتقدم که باید از خدماتی که انجام میدهند حمایت کرد. اما همزمان، معتقدم که یک شرط درست برای واقعی بودن چنین احترامی این است که در مواقعی که ایشان به دلیل هر ملاحظهای سخنانی گفت، و کارهایی کرد که خلاف واقع بود، سیاسیکار بود یا برای خوشنودکردن کسانی که دولت و وزارت خارجه ایشان را تحت فشار می گذارند، باید به ایشان گوشزد کرد. باید گوشزد کرد که این مسیر خیلی خطرناکی است که به هردلیل سیاسی و غیر آن، حقایق یک جامعه، رنجهای مردم، بیعدالتیهایی که میشود را سرپوش بگذارند. چون کسی که سرپوش میگذارد، کسی که نادیده میگیرد، کسی که توجیه میکند ظلم ظالمان و خفقان و سرکوب را، به صورت مستقیم در آن مشارکت دارد. این خطری است که آقای ظریف را تهدید میکند و نام و شهرت و اعتبارشان را. برای همین امیدوارم آقای ظریف، به توصیه خود عمل کند و عینک خود را عوض کند و مسوولیت سرپوش گذاشتن و ماله کشی و عمله ارباب و اصحاب خشونت و سرکوب شدن را به افراد دیگری واگذار کند که خداراشکر، در این ملک تعدادشان کم نیست. »
لینک متن کامل: https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=10105389558897573&id=1234515
اسلام در جوامعی که دین قانونگذار است، دین صلح نیست
مقالهای از قاسم الغزالی
http://cafe-express.net/%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%85%D8%B9%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86%E2%80%8C%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA/
یه حاجی به اسم الهام امین زاده معاونک حقوقی رییسک جمهورک (منظورشون از معاونک حقوقی اینه که سر برج حقوق حاجی توی حسابش واریز بشه بعلاوه پورسانت) گفته: به طور کلی در معاونت حقوقی ریاست جمهوری در هر جایی که نیاز بوده از حقوق رییس جمهور که همان حق مردم است دفاع و اجازه تضییع حقی را نمی دهیم.
ترجمه: منظور از “حقوق رییس جمهور که همان حق مردم است” اینه که پول مردم پول حاجی نداریم! همهش یکیه و همهش هم توی جیب حاجی و شرکا. سفت و سخت هم واستادیم که این حقوق یه راست بره به حساب حاجی و شرکا.
اخبار: فروش قبر از 100 میلیون تا 1 میلیارد در تهران!
-پیش به سوی دوران جهالت. منقلابیونی که میخواستن به ۱۴۰۰ سال پیش برگردن.
بخور بخورها ادامه دارد. یکی به اسم حاج حسین یعقوبی میاب، مدیرک کلک امور بینالملل بانک مرکزی ایران (شما بخونین قلک دولت دزدان حکومت اسلامی) خبر داد که ایران گروهی از کارشناسان خود را برای مذاکره درباره مصادره دو میلیارد دلار از اموالش به آمریکا اعزام کرده است.
مش قاسم: اینا رفتن اونجا که چه گلی به سر خودشون بزنن؟ دادگاه عالی امریکا حکمش رو داده، دادگاه بالاتری هم نیست. اینا میرن اونجا چیکار کنن؟ خدمت شما عرض کنم، گردش ینگه دنیا از جیب ملت ایران، اضافه حقوق، خرج سفر، خرج توجیبی، دوری از مرکز، و غیره. اینا خیال میکنن هنوز سال ۵۷ که بشه شیره سر ملت مالید. نه حاجی، نه اون کار در بیروت و غیره درست بود نه این سفر حالا که آب از آب گذشته. یه مشت شیاد دزد افتادن به جون این گوشت قربونی کشور و ملت ایران. تا میتونن میخوان بچاپن. همه … (سه نقطه از مش قاسم) چاپندگی… (سه نقطه از مش قاسم)
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی تندرستی و سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، بشیر و نذیر . 25 و 30 خرداد سالگرد روزی است که نظام اسلامی بر روی شهروندان معترص به آرای تقلبی و رئیس جمهور تقلبی اش ، آتش گشوده و رهبری نظام هم برای حفظ صندلی ” ولایت اش ” به نیروهای وفادار خود دستور آتش داده و به معترضان هم گفته ” مسئولیت خونها و خشونتها و هرج و مرجها ” بر عهده کسانی است که از تظاهراتها پشتیبانی میکنند و خود را بعضاً از خون های افرادی که هزار هزار سرنشین اتومبیل حضرتعالی می باشند ، مبرّا دانسته که در یک ” قیاس ” مشابه ، محمد رضا پهلوی شاهنشاه آریامهر هم خون های ریخته شده مبارزان و جوانان را به عهده خودشان دانسته بود و ظاهراً شخص شاهنشاه پهلوی هم کسی را نکشته و شکنجه نکرده بود ولی مردم همه شعارشان بر علیه جنایات شاهنشاه بود ! استفتاء سیاسی و دینی و مذهبی از حضرتعالی آنکه آیا شکنجه و قتل جوانان فقط در نظامِ شاهنشاه حرام بوده و همان شکنجه و قتل در نظام ولایت فقیه حلال و جایز می باشد ؟ الحقر ____ مبشّر
—————
سلام مبشر گرامی
این یک متن است، پرسش نیست.
سپاس
.
بادرودبرجناب كورس وديگرناظران گرامي
«شرح حی بن یقظان
حی بن یقظان (زنده پسر بیدار) از رسائل رمزی عرفانی ابن سیناست که به زبان عربی در سال ۴۱۴ در قلعهی فردجان بهرشتهی تحریر درآمده است.
کتابشناسی رساله
انتشار: متن عربی رسالهی حی بن یقظان برای نخستین بار توسط مهرن در ضمن رسائل عرفانی ابن سینا در سال ۱۸۸۹م در لیدن منتشر شد. سپس در سال ۱۳۳۵ ق در قاهره در ضمن مجموعه جامع البدایع، در سال ۱۹۰۰م توسط فرانسیسکو پُنس همراه با ترجمه اسپانیولی، در سال ۱۹۳۷م در استانبول توسط یالتکا همراه با ترجمه ترکی، و برای دومین بار در قاهره در سال ۱۹۵۲م با تحقیق و تعلیق احمد امین همراه با دو رسالهی ابن طفیل و سهروردی با عنوان حی بن یقظان منتشر شده است. بالاخره هانری کربن فرانسوی متن عربی و ترجمه و شرح فارسی رساله را با مقدمه و ترجمه فرانسوی در سال ۱۳۳۱ش در کتاب «ابن سینا و تمثیل عرفانی» از انتشارات انجمن آثار ملی در تهران منتشر ساخت. مشخصات ترجمه انگلیسی کتاب فوق: Henry Corbin, Avicenna and the Visionary Recitals, Translated from the french by Wilfred Trask, 1960
ترجمه: این رساله توسط مترجم ناشناسی در نیمهی اول قرن پنجم به فارسی ترجمه شده است. ترجمهی رساله حی بن یقظان ابن سینا علاوه بر فارسی به زبانهای زیر در دست است: عبری، ترکی، لاتین، فرانسوی، آلمانی، روسی، اسپانیولی، و انگلیسی.
شرح: دو نفر از شاگردان ابن سینا آن را شرح کردهاند: حسین بن طاهر ابن زیله (م ۴۴۰) به عربی و عبدالواحد جوزجانی (م۴۳۸) به فارسی. این رساله علاوه بر دو شرح فارسی و عربی پیشگفته دو بار دیگر به عربی شرح شده است یکی توسط ابوالبقاء با عنوان جواهر البیان و جواهر التبیان و دیگری توسط عبدالروئوف المناوی الشافعی مصری (۱۰۳۱-۹۵۲ق). میرداماد در پاسخ پرسش برخی شاگردانش بر آن تعلیقه زده است. ابن نفیس مصری (م ۶۸۷) در کتابی با عنوان «فاضل بن ناطق» رساله ابن سینا را نقد کرده و کوشیده در قبال آن از تعالیم اسلام و نبوت و قوانین الهی و حشر و حدوث عالم دفاع کند. ابن الهباریه در قرن پنجم حی بن یقظان را به نظم درآورده است. ابن عزرا آن را در سال ۱۱۸۴م به عبری شرح کرده است. مهمترین شارحان این رساله به زبان فرانسوی عبارتند از: مهرن، آن ماری گواشن، هانری کربن، لویی گارده، و پیر لوری. این رساله خارج از ایران بسیار شناختهشده تر از سرزمین خود ابن سیناست!
پیشینهی رساله
در زمان ابن سینا داستان حی بن یقظان بر سر زبانها بوده، کار ابن سینا شرح آن با معارف فلسفی عرفانی رمزی و در حقیقت ارائهی روایتی خاص خود از این داستان کهن بوده است. ظاهرا داستان اصلی در کتابی یونانی پویی مندرس (ترجمه فرانسوی) منسوب به هرمس آمیختهای از اندیشهی افلاطونی و آئین کهن مصری بوده با موضوع شناخت جهان و رستاخیز و روح انسان. جوزجانی رسالهی استادش را الرساله الرموزه رمزا عن العقل الفعال معرفی کرده است. در هر صورت روایت ابن سینا از حی بن یقظان از پیشینههای آن به مراتب مشهورتر است.
سهروردی در مقدمهی «قصه الغربه الغربیه» متذکر شده خواندن رسالهی حی بن یقظان ابن سینا او را بر آن داشت تا برای تکمیل آن این قصه را بنگارد. رسالهی شیخ اشراق دقیقا از آنجا آغاز میشود که رسالهی ابن سینا در آنجا پایان می پذیرد. ابن طفیل نیز رسالهای دارد با همین نام حی بن یقظان. وی در مقدمهی آن نیز به رسالهی ابن سینا اشاره کرده، اما حی بن یقظان ابن طفیل روایتی از اساس متفاوت با روایت ابن سینا و در حقیقت پردازشی دیگر از آن است که تنها در عنوان با رسالهی ابن سینا مشترک است. به هر حال حی بن یقظان ابن طفیل از حی بن یقظان ابن سینا در دنیا مشهورتر است. امیدوارم در مجالی دیگر به شرح آن نیز توفیق یابم. بحث ما بر رسالهی ابن سیما متمرکز است.
عصارهی رسالهی ابن سینا آشنایی با شرق روحانی و آمادگی برای یک سفر به آن است. قهرمان آن مرشدی روحانی است که با این پیام رساله را به پایان میبرد: اگر آمادگی سفر داری به من اقتدا کن. این رساله را میتوان مقدمهای بر حکمت المشرقیین یا خرد شرقی ابن سینا دانست.
مروری بر متن رساله
راوی داستان متکلم و در حقیقت نفس انسانی است. در زمان همنشینی نفس با بدن و قوای بدنی (شهر برزه) در نزهتگاه معقولات با پیر خردمند ملاقات میکند، با او همنشین میشود تا از او بیاموزد. از اسم و نسب و پیشه پیرخردمند میپرسد. او خود را حی بن یقظان از بیت المقدس معرفی میکند، پیشهاش سیاحت در اقطار عوالم است. پدرش «زنده» است که مفاتیح همهی علوم را به او داده و روش سلوک به نواحی عالم را به او آموخته است.
پیر خردمند در دستگاه فلسفی ابن سینا میتواند عقل فعال باشد. مراد از پدر او واجب الوجود است. عقل قعال به همهی امور عالم مادون القمر آگاه است، بلکه او مدبر همه امور این عالم است. حی بن یقظان میتواند فرشتهی راهنما باشد بدون تطبیق بر اصطلاحات فلسفی. بیت المقدس عالم مجردات روحانی است. راوی داستان مسائل دشوار علمی را با حی بن یقظان مطرح کرده و به هدایت او حل میکند تا اینکه به علم فراست میرسند که علم منطق باشد و فرد را از خطا و مغالطه در صورت حفظ میکند و به تمییز بین صدق و کذب و حق و باطل توانا می کند.
حی بن یقظان سپس به معرفی قوای نفس اعم از قوه متخیله، غضبیه و شهویه میپردازد. یار پیش رو که دروغ زن و ژاژخای است قوهی متخیله است. راست را به دروغ و باطل را به حق بیامیزد در حالی که مخبر نفس است اما اتکا به وی روا نباشد. قوه غضبیه در دست راست است، نصیحت ناپذیر و مست؛ و قوه شهویه در دست چپ، بسیار خوار و فراخ شکم و جماع دوست، لیسنده و چسنده و خورنده و حریص. حی بن یقظان راوی را پند میدهد که تو میان این یاران بد بسته شده ای، تا زندهای از آنها نمی توانی جدا بشوی، مگر به غریبی رفتن و از این یاران بد گریختن به شهرهایی که ایشان توان ورود به آن ساحتها را ندارند. که این وقت مرگ است. قبل از مرگ که چارهای جز همنشینی با ایشان نیست کاری کن که مقهور آنها نباشی و آنها فرنروای تو نشوند. سعی کن آنها را با هم درگیر کنی تا به سلامت از سلطهشان برهی.
راوی از سقرهای حی بن یقظان میپرسد. از او میخواهد تا بهوی راه نماید و سفرهایش را به او نیز تعلیم دهد. این سفرهای روحانی سفر به اقلیم وجود است و آمادگی و اهلیت خاص میطلبد. پیر پاسخ می دهد تو و همانند تو – تخته بندهای بدن جسمانی – به چنین سیاحتهایی موفق نمیشوید مگر از این یاران بدکردار رهایی یابی. تا وقت مرگ و جدایی روح از بدن این سفرهای روحانی میسر نباشد. قبل از آن باید مدارا کنی گاهی به سیاحت و گاهی به آمیزش با این یاران. چون میل آنها کنی از سفر باز بمانی و چون سودای سفر کنی از ایشان ببری. روزی که به تمامی از ایشان ببری سیاحت آغاز می شود.
راوی از اقالیمی که پیر سیاحت کرده میپرسد. پاسخ میدهد: اقالیم از سه بیرون نیست. حد میانه همین دنیایی است که از آن مطلعی. و شرق و غربی دارد. غرب ظلمانی و شرق نورانی. تشرف به مشرق بدون شستشو در چشمه آب حیات میسر نشود. با شستشو در این چشمه و نوشیدن از آن قوتی در اندامهای وی پدید آید که بیابانهای دراز بپیماید و بهزیر دریای محیط فرو نردو و توانایی صعود به کوه قاف پیدا کند و از زبانیهی مغاکهای دوزخ رهایی یابد.
اما مغرب به شهرهای ما نزدیکتر است. در غرب زمین شورهزاری تاریک است، هرکه آنها را آباد کند، دورش کنند. میان اهالی مغرب کارزار دائم است تا حد کشتن. غالب مغلوب را بیخانمان میکند. غرب جایگاه قرار و آسایش نیست. سرزمینی است به فتنه و جنگ و خصومت آکنده.
سپس افلاک را برمی شمارد: فلک قمر، عطارد، زهره، شمس، مریخ، مشتری، زحل. منطقه البروج و فلک الافلاک را نیز و برای هر یک ساکنانی با خصوصیتهایی.
مراد از دیو دو سُرو (دو شاخ) صاحب قوای مدرکه و محرکه، شامل قوای غضبیه و شهویه است. آن چیزی که غلبه دارد قوهی متخیله است. مراد از پنج کوی حواس خمسهی ظاهری است. سپس عقل نظری و عقل عملی را معرفی میکند. آنگاه به توصیف ملک (واجب الوجود) میپردازد. چیزی مانند او نیست. همهی نیکوئی ها او را سزاست. هر که نیکویی از او بیند هرگز چشم از او نگرداند.
عبارت پایانی رساله بسیار فاخر است. حی بین یقظان میگوید اگر قصد بیدارکردن تو نبود وقت خود را به تقرب به ملک صرف میکردم، که مرا با او شغلهایی است که بهتو نپردازم. اگر خواهی با من بیایی بر پی من بیا.
جمعبندی
داستان در ابتدای لزوم سفر معنوی پایان میپذیرد. ابن سینا از اقالیم دیگر وجود گفت، اقالیمی که جز بهمدد پیر مرشد به آنها دسترسی نیست. پیرمرشد از دیار قدس آمده، کارش جهانگردی است، البته جهانهای معنوی. بخش قابل توجهی از رساله تفسیر اقلیم ناسوت بر اساس جهانشناسی قدیم است. کوشیدم در آن جزئیات وارد نشوم چه فلکشناسی بطلمیوسی چه قوای نفس ارسطویی. اما امتیاز رساله در معرفی شرق نورانی و غرب ظلمانی است. توصیف این دو اقلیم، اینکه راه ورود به شرق نورانی غسل در چشمهی حیات و نوشیدن از آن است و صفت غرب ظلمانی ویرانگری و شورهزاری و کشتار است. غرب جای آسایش و قرار نیست. توصیف حضرت رب الارباب و اینکه مقصد سفر روحانی تقرب به اوست دیگر جاذبه قصه است. حی بن یقظان با ضرورت سفر به راهنمایی پیر مرشد خاتمه مییابد. سفری که برای سالک گریزناپذیر است.»
اين نوشتاركه شرحي بررساله عرفاني “حي بن يقظان “ابن سينااست ازوبسايت رسمي جناب محسن كديور كپي وارسال شده است.
نوریزاد گرامی درود.مواظب خودت باش عزیز با این قلب مریض و ساعتها استرس و راننده گی بدون استراحت ریسک بزرگی می کنید!شما بسیار بیش از آنچه سهمتان بوده انجام داده اید مواظب خود باشید.
دوستی نقل می کرد از زنده یاد زرین کوب که وقتی دیده بود بود آیت الله خمینی به آسانی نوشیدن یک جرعه آب, دستور قتل صادر می کند, گفته بود ” ایشان – یعنی خمینی – از کجا می داند که خدا نیست ؟!” حرف پر معنایی است. واقعا, بزرگان جمهوری اسلامی چطور این اندازه اطمینان خاطر دارند که خدا نیست!
کلام واقعا عمیقی است پارسال که این مطلب را فکر کنم در همین سایت خواندم تا مدتها به آن فکر می کردم .
واقعا خمینی و سران این نظام به خدا اعتقاد ندارند .و مانده ام که این خمینی چه اعتماد به نفسی داشته (با وجود طول دادن جنگ 8 سال و این همه جوان که کشته شدند و اعدام هزاران زندانی سیاسی و …. و …) که می گوید با دلی آرام و قلبی مطمئن و ضمیری امیدوار به فضل خدا و…. . اعتماد به نفسش منو کشته
آیا اعتدال در دوران کنونی شعاری بیش نیست ؟
انسانهای دوران کنونی از نظر روحی و فکری و جسمی زیر فشار نامتعادل رفتارهای اجتماعی دروابستگی با اقتصاد و سیاستهای نامتعادل و اقتدارگرایند .افکار مرده گرا چون زبان مرده ای می کوشند دنیای مدرن را نه تنها تعریف بلکه راهنمایی کنند.
گرچه شاهد نوعی شکوفایی ادیان دگربار هستیم ،ادیان تک خدایی بطور اخص در وضعیت قرمزند، آنها عرصه ی محیط فکری را که روزی صاحبش می بودند ، کم کم از دست می دهند.
روابط کنونی، منطق عمل و عکس العمل را ثابت می کنند، انسان جدید به تکنیکی دست یافته که جای پری آروزهایش است ، اما خود چون کودکی است که اسلحه ای بدست گرفته است ،و ناتوان از این که چه باید کرد.
یک نگاه به اوضاع جهان نه تنها توازن و تعادلی را نمی یابیم بلکه این ناتوازنی باحداکثرسرعت به سوی آشفتگی بیشتر در حرکت است ، نامتعادل بودن درونی و فکری ، را عواملی چون دین ، سنت ، تربیت ، خانواده وفرهنگ جامعه در پرورش فردی باعثند و سرانجام عینی آن را در جنگ و ترور شاهدیم.
آیا به اعتدال اصولا احتیاجی است ، و اعتدال چیست ؟ را می توان در طبیعت مشاهده و تجربه و بررسی کرد ،اعتدال یکی از روابط نظم و ادامه هستی است ، همانگونه که بهار در خود نوزایی و شکوفایی را همراه دارد . اعتدال در جهان امروز گرچه نقش بینقشی غیرفعال را جلوه می دهد اما از هر نیرویی فعالتر است چون آرامش را میطلبد و شکوفایی خلاقیتها و نوزایی در آرامش امکان پذیرند .
آیا اعتدال امکان پذیر است ؟ نگاهی به تاریخ بشر نشان میدهد که بشر برای ادامه بقا احتیاج مبرم به آن دارد.
…سَأَلَهُ عَنِ الثَّوْرِ مَا بَالُهُ غَاضٌّ طَرْفَهُ لَمْ یَرْفَعْ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ قَالَ ع حَیَاءً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا عَبَدَ قَوْمُ مُوسَى الْعِجْلَ نَکَسَ رَأْسَه… “عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص: ۲۴۲
مردی از شام خدمت حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) عرض کرد چرا گاو سرش را به آسمان بلند نمیکند و چشمش را به طرف آسمان نمیگشاید؟ حضرت فرمود: برای شرم از خدا که قوم بنیاسرائیل گوساله پرستیدند
این روایتی است که امام رضا (ع) سلسله سند را به امام علی (ع) برمیگردانند، مردی شامی خدمت امیرالمؤمنین(ع) مشرف میشود و عرض میکند من سؤالاتی دارم. امام علی (ع) میفرمایند: سؤالات تو برای فهمیدن است یا برای اذیت کردن. [ مردم از حرف امیرالمؤمنین (ع) تعجب کردند.] یکی از سؤالات مرد این بود که چرا گاو هیچ وقت سرش را به سوی آسمان بلند نمیکند، حضرت فرمودند: « حَیَاءً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا عَبَدَ قَوْمُ مُوسَى الْعِجْلَ نَکَسَ رَأْسَه» گاو از خدا خجالت میکشد، سر خود را بالا نمیکند حضرت میفرمایند: قوم موسی(ع) گوسالهپرست شدند، به سبب همین گوسالهپرستی قوم موسی(ع) گاوها یک عمر سر خود را به سوی بالا نمیکنند، گاوها همگی میدانند که از شدت بیشرمی قوم موسی (ع) نباید سر خود را بالا بگیرند جریان گوسالهپرستی حضرت موسی (ع) مربوط به چندین هزار سال قبل است زمانی که آنها گرفتار پرستش گوساله زرین شدند ، قالب پرستششان، قالب گاو بود و چنان هم نبود که آنها واقعاً گوساله پرست شوند مانند فرقههایی که در کشور هند وجود دارد. اما با این توضیح هم حضرت می فرمایند: گاو به عنوان یک حیوان چندان شعور دارد که عمری از اشتباه قوم بنیاسرائیل شرمنده و خجالت زده است و سرش را به سوی آسمان بلند نمیکند.
______________________________________________________________________________________________________
این روایت چه درست باشد چه غلط شامل یک اصل اخلاقی بسیار مهم است و آن احساس شرم کردن و خجالت کشیدن است. بیایید به اوضاع خودمان نگاه کنیم.وقتی گاو این میزان شعور داشته باشد، بنده خیلی علاقه دارم ببینم چند نفر از روحانیون معظم و مراجع تقلید حداقل به اندازه یک گاو ، که خاطر یک قالب گوساله این میزان خجالت میکشد،دارای شعور هستند که از بلائی که روحانیون و هم لباسهای آنها بر سر این ملت و مردم آورده اند احساس شرم و خجالت بکنند؟!..به هر حال این حرف امام اول شیعیان و امام هشتم ایشان است! لطفا یقه کسی را نگیرید!!
ستون افتاده
ما در وضعیتی ورای بحران بسر می بریم، فقط هنوز به روی خود نیاورده ایم. به روی خود نیاورده ایم چون برای سرسری زیستن و سر به زیر زیستن برنامه ریزی شده ایم. ملتی که به حقارت خو گرفته، به حماقت دچار می شود و نتیجه اش می شود مملکتی که هر روز به سوی ویرانی شتابان می رود. در تمام عرصه های ممکن هم که بنگریم در هیچ کدام چیز امید بخشی نیست، ویرانی ادامه دارد، فساد ادامه دارد، ظلم ادامه دارد، دروغ ادامه دارد، حقارت هم که جایش را در تمام گروه های اجتماعی سفت کرده، حتی در میان اجتماع به اصطلاح روشنفکر، نویسنده و هنرمند، جایگاه قابل قبولی را بدست آورده است، تنها چیزی که برای شان اهمیت دارد این است که اثرشان مجوز بگیرد، منتشر شود و تشویق شان کنند، انگار که در یک گوشه ی بیرون از دنیا زندگی می کنند. مملکت به غارت می رود، مردم به زندان می افتند، پیرامون شان به نابودی کشیده می شود، حتی یک کلمه هم نمی گویند! این جایزه، این موفقیت بسته بندی شده در میان این همه ویرانی گسترده به چه کارشان می آید، نمی شود فهمید! در انتزاع غریبی بسر می برند.
روشنفکران امروز روسیاهانی بیش نیستند!
روزگاری تخت جمشید نماد غرور این ملت بود، حالا پدیده ای به نام فرونشست زمین دارد آن را فرو می نشاند، فرونشست زمین پدیده ای ست که در اثر مصرف بی رویه سفره های آب زیر زمینی اتفاق می افتد، آب های زیر زمینی خالی می شوند، خاک خشک می شود، خاک متراکم می شود و شکاف ها و فرورفتگی هایی در زمین ظاهر می گردند، این ها نشانه ی ویرانی ست، آخرین مرحله از خشکسالی ست که اینگونه خود را نشان می دهد. همواره خودمان را به آن راه می زنیم و گمان می کنیم مقصر کس دیگری ست، اما اولین شرط برای تغییر این است که بپذیریم مقصر خود “من” هستم باید خود “من” تغییر کنم تا تغییری ایجاد شود. باید چه بشود که صدایی از ما در بیاید و تغییری ایجاد کنیم، معلوم نیست، چیزی که معلوم است فرو ریختن این سرزمین با تمام نمادها و ارزش های آن است. نشانه ها و نمادها خوب همه چیز تعریف می کنند و به نمایش می گذارند، ” فرونشست” نام یک پدیده ی جغرافیایی ست، اما خوب که به ساختارش دقت کنیم، وضعیت اجتماعی ما را هم بشکل نمادینی ترسیم می کند. روزگاری تخت جمشید نماد غرور یک ملت بود، اما حالا این ملت نسبت به هیچ چیز واکنشی نشان نمی دهد، اصلا ملتی در کار نیست، ملت خود برگرفته از مفهوم و اسلوبی ست، برای ما مفهومی باقی نمانده، همه چیز در پراکندگی و آشفتگی ست، همه چیز از درون و نهان متلاشی و مجزا شده است.
اسماعیل قنواتی
27 خرداد 95
بندرماهشهر
عمو نوری زاد! ماه رمضان شروع شد و من رفتم توی حال و هوای ماه ضیافت خدا و چند روزی از این خزعبل دونی فاصله گرفتم!!! البت مقداری هم مشغول رصد ـ به معنی دقیق کلمه ها!! ـ چند برنامه ماهواره ای و سایت بودم و خلاصه وقت نشد بیام ببینم اینجا چه خبره!!!
خب من سرم بره نمیذارم ضیافت خدا از دستم بره!!! تلاوت روزی یه جزء قرآن اونهم با تأمل در تمامی آیات و دعاهای وارد شده واقعا تقویت روحیه و ساختن عمق جونمون میشه!!! اصلا یه دوپینگ خدایی تمام عیاره که شل دین ها و بی دین ها پاک ازش محرومند!!! آیات رحمت خدا «لاتقنطوا من رحمة الله» واقعا عمق روح آدم رو زنده می کنه و آیات استحکام و پایمردی و عظمت ایمان، اراده مون رو صد چندان می کنه!!! خصوصا آیه هایی مثل «یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم» و «قل موتوا بغیضکم» مؤمن رو به پرواز در میاره!!!!! قربون خدا مون برم که در هر سال دوره های بازسازی روحی مؤمنان رو پیش بینی کرده و قربون پیغمبر و ائمه مون برم که این دوره ها رو عالی اجرا کردند و به همه ماها یاد دادند!!!
الغرض!!! عمو نوری زاد! نمی دونم اصلا فهم و شعورت اینقدر قد میده که بفهمی دلیل اصلی راه افتادن این خزعبلات روس نمایی آقا و ریشه های انقلاب که توی ماهواره ها و سایت ها راه افتاده چیه؟!!! خب این چرندیات در حالی که آمریکا داره به ما قرارداد بویینگ پیش کش میکنه و از ما آب سنگین میخره و اروپا هم با ایرباس و خرید نفت و تولید مشترک خودرو شروع کرده، سر تا پاش به تناقض میرسه که!!! اما من نمیخوام به دلایل اصلی این موج چرندیات بپردازم!!! آمریکایی ها پیشنهادات محرمانه ای دادند و ما گفتیم نه!!! خب اونها هم لجشون گرفت و این موج خزعبلات رو راه انداختند تا مثلا جواب ما رو داده باشن!!! باشه این به اون در!!!
اما میخوام بپردازم به اینکه چرا شماها این چرندیات رو تحویل میگیرین و به روس نمایی انقلاب و آقا دلخوش می کنین!!! عمو نوری زاد! خودت بهتر از هر کس میدونی که دلیل تحویل گرفتن این چرندیات توسط تو و همپالگی هات در این سایت یه چیز بیشتر نیست و اون اینه که از موفقیت ها و پیروزی های پیاپی حزب الله در منطقه و دنیا میسوزین!!!!!!!!! خب ما چه کنیم؟!!! این راه و فکر کج و وارونه ایه که خودتون انتخاب کردین!!!
حالا ببین آینده پیش روتون چه جوریه!!! یه مشت خزعبلات می بافین که تا سه سال دیگه ایران ال میشه و بل میشه!!! اما تا سه سال دیگه ما داعش رو ریشه کن می کنیم و بجای اسد یه العبادی اهل سنت میذاریم توی سوریه و خط گردشگری منطقه رو کاملا از هرات تا موصل و رقه و دیرالزور و بیروت و صور و صیدا تا نجف و کربلا و تا پای مرز کویت مثل کف دست سفید و آروم می کنیم!!! انوقت شماها می سوزین!!! هی می سوزین!!! هی می سوزین!!! بعدش هی خزعبلات میگین و می نویسین که تا بیست ساله دیگه ایران سکولار میشه و الل میشه و بلل میشه!!! روتون هم که از سنگ پا خاردار تره!!! ولی ما به خزعبلات شماها گوش نمیدیم و میریم کرانه باختری رو به غزه وصل می کنیم و طوری گلوی اسراییل رو فشار میدیم که ریق رحمت رو سر بکشه و راه باز بشه بریزیم عفونت جنازش رو از قدس پاکسازی کنیم!!! اونوقت شماها چه می کنین؟!!! هی می سوزین!!! هی می سوزین!!! و باز هم خزعبلات می بافین!!! و هی خزعبلات می بافین!!! مثل این چند هزار مطلب و مقاله خزعبلی که سلطنت طلب ها و بقیه اپوزیسیون آشغال توی این سه و پنجسال بافته!!!! برای همینه که خدا توی قرآن فرموده « موتوا بغیضکم»!!!!!!!!!
راستی یه دلیل این موج خزعبلات انتشار نتایج نظرسنجی دانشگاه مریلند درباره وضعیت سیاسی ایرانه که نشون میده هشتاد درصد مردم ایران پشتیبان سیاست های داخلی و خارجی حکومتن و از رهبری آقا حمایت میکنن!!! حالا کلی سایت و ماهواره دارن یقه جر میدن که این نظر سنجی سفارش شده و قلابیه!!! مرکز تحقیقاتی دانشگاه مریلند هم سفت و قرص وایستاده و اعلام کرده که این نظرسنجی کاملا بی طرفانه و علمیه و نتایجش کاملا معتبره!!! برای همینه که هم دموکرات ها و هم جمهوری خواه ها صف کشیدن برای ترمیم روابط با جمهوری اسلامی ایران!!!!! هوووووووورررررررررا!!!!! داریم پیچ تاریخی که آقامون گفت رو با مهارت تمام رد میشیم و به همین زودی ها روزی میرسه که همین خانم کلینتون که رئیس جمهور آینده آمریکاست، روسری به سرش میذاره و درخواست دست بوسی خدمت آقا رو می کنه!!!!!!!!! البت از روی دستکش ها!!!!!! مثل همون دستکشی که امام عزیزمون دست می کرد و خانم ها از روی دستکش دست مبارک ایشون رو می بوسیدن!!!!! هوووووووووووووووووورا!!!!!!!!!!
آره عمو نوری زاد!!! حکومت داری تو این دوره و زمونه اونهم توی کشور ما با این همه جونورهای مخالف خون و برانداز البت کار سختیه و طبعا کلی اشکالات ریز و درشت توی کارش پیش میاد!!! ولی مهم خط راهبردی حکومته که به کدوم سمت میره و حکومتی که به خدا تکیه کنه همون خدا گره هاش رو یکی یکی از پیش روش باز می کنه!!! حالا تو و یه عده علاف توی این سایت بگید نه!!! ولی ما پیش میریم و شما می سوزین!!! چه سوختنی!!!
فقط من موندم تشییع جنازه نوری زاد چه وضعی پیدا میکنه؟!!! خداییش توی این ماه رمضان اولش از خدا میخوام که به نوری زادعمر طولانی بده تا همه رسوایی ها و روسیاهی هاش رو توی همین دنیا ببینه!!! و دومش هم اینکه به فرض اگر تا اون موقع قابض الارواح نوری زاد رو قبض روح کنه، من یکی نذر کرده ام حتما زیر تابوتش رو بگیرم!!! البت با سکوت ها!!! چون نه میتونم لعنش کنم چون گناه داره!!! و نه میتونم براش طلب مغفرت کنم!!! چون ظل وجهه مسودا میشه!!! ولی خب فاتحه رو حتما میخونم!!! البت همه این حرف ها به شرط بقاء عمر حقیر پس از بازگشت از دیرالزور!!!!!
راستی دو سه تا آشغال هم تو این سایت پیداشون شد که با نام من زیر مطلب این و اون یه چیزایی نوشتن!!! برای همین من اینجا اعلام میکنم که زیر هیچ مطلبی جواب نمی نویسم!!! اون آشغال هایی هم که به نام من زیر مطلب این و اون چیزی نوشتن برن هی بسوزن هی بسوزن هی بسوزن!!! الا انّ حزب الله هم الغالبون!!!
خدای عزیز! یعنی میشه هدایتت شامل نوری زاد بشه و توی این ماه مبارک رمضان این رو بفهمه که این دستور خود توست که مؤمن باید با هر کس که تلاش می کنه ایمان رو از اجتماع و سیاست حذف کنه رو در رو بجنگه و از مجازات و زندانی شدن مبلغان شل دینی و بی دینی در جامعه اسلامی نترسه!!! حتی اگر عضو این یا اون کانون صنفی جعلی این ور آبی یا اون ور آبی باشه!!!!!!! بعید میدونم با اون بشکه ای که توی سر نوری زاد خورده، دوباره به هوش بیاد و اوامر خدا رو بفهمه!!!
صادق جان..احتمالا این یادداشت پر از ار درد را از سوریه داری میفرستی!.خوشحالم اینترنت داداش اسد وصل است! به هرحال از اوضاع جبهه برایمان بگو!! دست علی روغنی به همرات!! ساعت مچی عنیمتی یادت نره!!..
صادق عمو این خودتی یا خودتی یا یه ناصادق صادق ناصادقه صادق نماست خخخخخخخ.لطفا بگو تو زمان نوشتن این مطلب جلسه بودی یا نه و چه ساعتی جلسه داری تا یه مشت آشغال صادق ناصادق به نام صادق جات ننویسن.اصلا یه پیشنهاد هم دارم که برنامه هفتگی جلساتتو بگی که همه علی الخصوص طرفدارت یعنی خودم بفمن کی خودت خودت بودی.به خدا خیلی باحالی دمت گرم خخخخخخخخ.واسه اینهمه باحالیت یه مثبت بهت دادم اند آو هیستوریتو برم من.خخخخخخخخخخخ.
بنده شخصا از تمامی دوستان در این سایت سکولار و مذهبی و…مجدانه خواهشمندم وقت استاد صادق اوریجینال ملقب به اند آو هیستوری رو با کامنتهای بی سر و ته و نصیحت گونه نگیرند که گوش استاد از این سخنان بیهوده پر بوده و علامتهای تعجب ایشان به خوبی گویاست.ضمن اینکه خدای ناکرده ممکن است استاد با ازدیاد مشغله پاسخگویی و فوران تراوشات ذهنی از دسترس خارج شده و با تکثر به دو صادق و بعضا بیشتر جهان مجازی را از تعجبات و سخنان گوهربار خود محروم کنند و مشتاقان را از دستیابی به برند اوریجینال خود مایوس نمایند.شما که الی ماشاالله مبحث دارید لطفا به آنها بپردازید.لذا مستدعیست جهت کمک به همنوع استاد صادق هالوکینگ را با بنده تنها گذاشته تا ضمن اینکه این تحلیل گر،آمیتاپاچان ایران و رمبو دوران یک همنشین مناسب داشته باشند بنده هم با درمان قطعی افسردگی مزمن خود نزد این چرنوبیل زمان به زندگی عادی بازگردم.آجرکم الله.خخخخخخخخخخخخخ.
سپاس
ممکن است زودتر بروید کرانه باختری را به عزه وصل کنید و گلوی اسرائیل را بفشارید ، چهل سال شعار دادن کافی نیست ؟!
آق صادق :نمیگم جناب چون شایسته این کلمه نیستی !حتی شایسته کلمه آقا هم نیستی ! میدانی چرا ؟ از نمرات کامنت خزعبلی که گذاشتی میتوانی نتایج خفت بار آن را اگر بخواهی دریابی. توی یک علف بچه سردار مادر گوش پیچان تستسترون بالا زده فکر میکنی عددی هستی اگر کمی بله فقط کمی غیرت داشتی فساد های روز افزون هم پالکی هایت را که امان مردم را بریده اند میدیدی وروزی نیست که فساد های بیشتری افشا نشود و اینچنین ذوب شده و وا رفته نبودی کمی به اطراف خود نگاه کن و جوان های هم سن وسال خودت را ببین که چطور بی کار و در پی کارند و آقایت و مولایت شرمنده وجود آنان است . ولی سر کیسه را شل نمیکند تا شاید کمی ازگرفتاری های این جوانان بکاهد واقعا شرم نمیکنی که ذوب در فردی هستی که مالیات حقه به دولت سراپا اسلامی نمیدهد ؟ که خرج مردم کنند . آقایت اگر جگر داشت این چشم های فتنه ! محصورین را میگویم اجازه میداد در دادگاه علنی محاکمه شوند تا به قول شما ذوب شده گان چشم فتنه کور شود . لاکن جرئت و شهامت روبرو شدن با این حقیقت را ندارد که اگر دادگاه علنی برگذار شود پته تمام کثافت کاری های نامردان علنی خواهد شد . حال میخواهد طرفداران محصورین باشد یا جناح طرفدار آقایت . گفتی که میخواهی با اسرائیل بجنگی ! پته همه شما را صدام ملعون بر آب ریخت و از پدر سردار با سوادت سوال کن مگر همین صدام نبود که اعلام کرد اگر جمهوری اسلامی صداقت دارد و مرد عمل است یک جاده مستقیم ازوسط عراق برای بردن تجهیزات به سوریه احداث میکند و ضمانت های لازم را هم در کنفرانس اسلامی خواهد داد که نیرو های ایران در امنیت کامل از طریق سوریه به جنگ اسرائیل بروند ! کو ؟ پس چه شد ؟ همین زفسنجانی مگر نبود که اسلحه های (کنترا ها) رااز اسرائیل مستقیما تحویل گرفت ماجرای مک فارلین را میگویم . این را هم ازبابای خیلی با سوادت بپرس . من و خیلی های دیگر کاملا متوجه شدیم که سران این حکومت مشتی شارلاتان هستند و اسرائیل را بهانه کرده اند ولی جرئت چپ نگاه کردن به آن جا را ندارند میدانی چرا ؟ چون اگر جغرافی آق صادق خوب باشدمیبیند که وسعت اسرائیل به اندازه کرج خود ما هم نیست ولی برای دفاع از خودش اسلحه اتمی هم دارد وقرار نیست با شاخ گاو طرف شود و نبرد تن به تن کند در صورت حمله موثر که ارکانش به خطر افتد حتما از اسلحه اتمی استفاده میکند و این زن وبچه مردم هستند که آماج حماقت های مشتی شیاد نادان خواهند شد چون عرب ها که با اسرائیل کاری ندارند این ها را گفتم که تویی که فکر میکنی خیلی با سواتی کمی فکر کنی هرچند فکر کردن ازذوب شده گان بعید است . راستی قرار شد با آی فون های داعش ها برایمان کامنت بگذاری چی شد ؟
—————————-
با دوستان و مخالفان و منتقدان خودمان جوری سخن بگوییم که دوست داریم با ما سخن بگویند
سپاس
.
با درود به نوری زاد عزیزو هم میهنان فرهیخته : کامنت گذاری به نام صادق که مدعی ولایت مداری است گه گاهی کامنت های سخیفی میگذارد و مدعی ذوب در ولایت عظما است . من به این جناب صادق توجه میدهم اگر ممکن است یک ایمیل از خود بگذارد تا با مدارک فساد سران آنقدر برایش کامنت بگذارم تا متوجه عمق فساد ج ا بشود اگر گوش شنوایی باشد ! جهت ایشان نامه یک نماینده ذوب در ولایت را میگذارم تا شاید کمی به خود آید !
…
عضو کمیسیون اصل ۹۰ مجلس هشتم درباره علت عدم رسیدگی به پروندههای قضایی احمدینژاد میگوید که «دسترسی او به پروندههای وزارت اطلاعات مانعی برای بررسی تخلفاتش است.»
سیدفاضل موسوی درباره سرنوشت پروندههای احمدینژاد در مجلس هشتم، گفت: در مجلس هشتم پروندههای بسیاری از وابستگان احمدی نژاد و خود ایشان در کمیسیون اصل نود وجود داشت اما چون فضای سیاسی غالب در حمایت ایشان بود و با توجه به لابیهای زیادی که رئیس جمهوری داشتند، امکان پیگیری این پروندهها محقق نشد.
این نماینده مجلس هشتم در رابطه با پیشنهادش مبنی بر ایجاد چند شعبه در قوه قضائیه برای بررسی پروندههای ارجاعی از مجلس، اظهار کرد: بنده بارها گفتهام که برای بررسی شایسته پروندههایی که از طرف کمیسیون اصل نود به قوه قضائیه ارسال شده است، چند شعبه ویژه در قوه قضائیه تشکیل شود. چون متاسفانه در حال حاضر ما شاهد هستیم که بسیاری از پروندههای ارسال به قوه قضائیه رسیدگی نمیشوند.
او معتقد است که «اگر قرار بود این پروندهها در قوه قضاییه رسیدگی شود، خیلیها باید پاسخگو شوند»
بسیاری پیگیری پروندههای احمدینژاد را به مصلحت نمیدانستند
موسوی که با خبرآنلاین گفتوگو میکرد، با بیان این نکته که بسیاری پیگیری پروندههای احمدینژاد را به مصلحت نمیدانستند، افزود: احمدی نژاد برخاسته از اصولگرایی بود و به همین دلیل برخی مصلحت نمیدانستند که ایشان پاسخگوی منتقدین باشند.
او در رابطه با قانون گریزیهای دولت احمدی نژاد، گفت: در دوران حضورم در کمیسیون اصل نود، من مدارکی را دیدهام که طبق آن، وزیر احمدینژاد اجرای خواسته رئیس جمهور مبنی بر خرید کالاهای غیرضروری را برخلاف شرع و قانون میدانست و حتی با وجود تأکید بر این نکات، احمدی نژاد به وزیرش گفته بود که باید آن کاری را که من میگویم، انجام دهید.
بیشترین تخلفات احمدی نژاد اقتصادی بود
این عضو کمیسیون اصل نود در مجلس هشتم در تشریح پروندههای تخلف احمدینژاد، گفت: در مجلس هشتم ما برای بررسی تخلفات احمدینژاد، ۱۱ حوزه سیاسی، اقتصادی و … تعیین کردیم که در هر حوزه هفت یا هشت مورد تخلف صورت گرفته بود و ما آنها را احصاء کردیم. بر این اساس بیشترین تخلفات در حوزه اقتصادی بود.
موسوی افزود: ۸ ماه قبل از اتمام مجلس هشتم، بنده براساس آییننامه مجلس این تخلفات را به صورت نامهای به هیات رئیسه فرستادم تا به کمیسیون اصل نود ارسال و تأیید شود. روندی که نزدیک به سه ماه طول کشید و سرانجام کمیسیون اصل نود، این درخواست را با بیان این دلیل که جزء اختیارات کمیسیون نیست، رد کرد و به هیات رئیسه برگرداند. اما هیات رئیسه مجددا درخواست بررسی تخلفات احمدی نژاد را به کمیسیون اصل نود ارسال کرد و آن را جزء وظایف این کمیسیون دانست.
محرز شدن تخلفات احمدینژاد در عزل متکی و یازده روز خانهنشینی
نماینده خدابنده در مجلس هشتم، گفت: از ۱۱ حوزهای که برای پیگیری تخلفات احمدینژاد درخواست داده بودیم، تخلف احمدینژاد تنها در سه محور از جمله عزل متکی، برداشتهای غیرقانونی، یازده روز خانه نشینی و… از سوی کمیسیون اصل نود محرز تشخیص داده شد و پس از قرائت به قوه قضائیه ارسال شد.
احمدینژاد به قوه قضائیه احضار شد اما تمکین نکرد
او با تأکید بر این نکته که تا به حالا قوه قضائیه در رابطه با پروندههای ارسالی، هیچ خروجیای نداشته است، اظهار کرد: البته من چندبار از جانب برخی دوستان کمیسیون اصل نود شنیدم که احمدی نژاد چندبار از سوی قوه قضائیه احضار شد اما تمکین نکرده است.
احمدینژاد به پرونده های درجه یک وزارت اطلاعات دست پیدا کرده بود
وی در رابطه با دلیل عدم تمکین احمدینژاد از احضارهای دستگاه قضا گفت: در آن دورهای که احمدینژاد وزیر اطلاعاتش را کنار گذاشت و خودش مسئولیت این وزارتخانه را به عهده گرفت، توانست به اطلاعات درجه یک وزارت اطلاعات دست پیدا کند. برهمین اساس از بسیاری افراد که دارای نقاط ضعفی بودند، سوژهای دارد. به همین دلیل است که کسی جرأت نمیکند به احمدینژاد بگوید بالای چشمت ابرو است.
کمیسیون اصل نود به عنوان کمیسیونی برای خالی نبودن عریضه در مجلس
موسوی با بیان این موضوع که در مجلس به جایگاه قانونی و مهم کمیسیون اصل ۹۰ توجهی نمیشود، گفت: در واقع کمیسیون اصل نود به کمیسیونی برای خالی نبودن عریضه که چندان به جایگاهش توجهی نمیشود، تبدیل شده است. در این کمیسیون تصمیمات جدی در مورد قانون گرفته میشود، اما متأسفانه روسای قوا، چندان توجهی به مستندات این کمیسیون ندارند. نکتهای که موجب بروز فسادهای مختلف در کشور شده است.
کمیسیون اصل نود ۲ سال قبل از جریان منصور آریا، هشدار داده بود
این نماینده مجلس هشتم افزود: به عنوان مثال ۲ سال قبل از جریان منصور آریا، کمیسیون اصل نود هشدارهای لازم را به سازمان بازرسی، دیوان محاسبات، مجلس، بانکها و وزیر اقتصاد ارائه داده بود. متأسفانه ساختارهای قانونی ما مشکل دارد و نظارت چندان معنا نمیدهد و از نگاه بسیاری تنها نظارت زمانی خوب است که به ما ضرر نرساند.
وی در ادامه به وجود ملاحظاتی که مانع بیان جزئیات تخلفها میشود، اشاره کرد و گفت: برای آنکه نظام آسیب نبیند، یک سری ملاحظاتی را رعایت میکنیم. دشمنان حاضر هستند که به خاطر یک دستمال قیصریه را آتش بزند، به همین دلیل ملاحظاتی داریم وگرنه خیلی حرف ها راحتتر بیان میشد.
موسوی پیگیری پرونده تخلف احمدینژاد را دلیلی دانست که مانع حضورش در دو دوره نمایندگی مجلس نهم و دهم شده است.
او در رابطه با موارد شکایت از احمدینژاد، گفت: بیتوجهی و عدم اهتمام به اجرای قانون برنامه چهارم، افزایش شکاف طبقاتی علیرغم افزایش درآمدهای نفتی و شعارهای عدالتخواهانه، فعالیت بیش از حد در سیستم بانکی، انحلال سازمان مدیریت، سرپیچی در اجرای قوانین، گسترش حوزه عملکرد دولت، تخلف مکرر در اجرای قانون بودجه و… تنها چند مورد از تخلفهای احمدی نژاد بودند که از گزارشش از جانب مجلس به قوه قضائیه ارسال شد اما دریغ از آنکه حاصلی به دست بیاید.
این نماینده مجلس هشتم، ارجحیت منافع شخصی به جای منافع ملی و عمومی را دلیل اصلی به سرانجام نرسیدن نتایج اکثر تحقیق و تفحصها در مجلس دانست و افزود: ما حتی پس از جلسه سئوال از رئیس جمهور به دلیل رفتاری که ایشان در این جلسه داشتند، با همراهی ۷۹ نماینده، شکایتی را با محوریت توهین احمدی نژاد به مجلس، بیان نکات خلاف واقع، در رأس امور نداستن مجلس و خودداری از اجرای قوانین، تنظیم کردیم و سرانجام چند بخشش از سوی کمیسیون تأیید و به قوه قضائیه ارسال شد. اما این شکایت هم نتیجهای در برنداشت و میبینیم که احمدینژاد هنوز هم خیلی راحت در مورد هر موضوعی حرف میزند
اولا آشغال اونیه که میگه. دوما، بیشرف، سوما تو نمی خواد اینجای عالم رو به اونجای عالم وصل کنی.
//////////////////
///////////////////////
/////////////////////////
صادق جون من کامنت شما را عالی لایک کردم.با ریز به ریز نوشته ها و افکارتان موافق هستم .مملکت ما باس به خودش ببالد جوانان غیور وشهادت طلب و ولایی چون تو دارد.تو حتی خودت هم نمیدونی چه معجونی هستی.
موفق باشی جییگر.منتظر کامنتهای دررباروگهربارتان هستییییم.
راستی یه مامانت هم بگویه اسپند برات دودبکنه جییگر…
ريشه ها ٣٩٠ ( قسمت ٣٨٩ ذيل پست: پدرانه: ٢١مى٢٠١٦)
فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <…
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب: چندين قرن خرد سوزى : مدينه سازان افلاتونى
يك مناظره شگفت انگيز :رازى از نگرِ ديگران .
________________________
پس حقيقت چيزى را خواست و مطالعه كرد
كه اجزاء كم تر داشته باشد.پس تحقيق در
صورت هاى حيوان و نبات را به وقت ديگر
گذاشت.( برگرفته از خلاصه حى ابن يقظان
از ابن طفيل ، ترجمه فروزانفر )
___________________
در آن مكان هولناك و دور از دسترس بشر …به
محض آنكه دورنماى زنده ماندن و نمردن از گرسنگى
را مقابل خود مى ديدم ، تمام نگرانى هايم بر طرف
مى شدند ، … اصلاً به دست پروردگار…فكر نمى كردم
( رابينسون كروزو ،فصل١١)
گويندگان دو گفته بالا هر دو شخصيت داستانى اى هستند كه در جزيره اى نامسكون فروافتاده اند . در عينِ يكى بودنِ وضعيتِ عينى ، تفاوت گفتار و كردار آنها در حد تضاد است . در وهله نخست ، چنين مى نمايد كه اين تفاوت به ديدگاه نويسندگان _ ابن طفيل و دانيل دفو _ برمى گردد . اما با تأمل بيش تر درخواهيم يافت كه ديدگاه هاى نويسندگان خودْ رهنمودهِ متن بزرگ ترى است به نام فرهنگ. خلق اين دو اثر ، ترجمه اثر ابن طفيل به زبان هاى اروپايى ، خوانش هاى مفسران اروپايى و سرانجام انتشار رابينسون كروزو همچون نقيضه اى بر حى ابن يقظان ماجرايى دارد كه مصداقى روشن از برخورد دو فرهنگ است . پيش از شرح اين ماجرا اجازه دهيد در اين قسمت از نگره فلاطورى در باره دگرگونى بنيادى فلسفه يونان در جهان اسلام فاصله گيريم تا من با مسؤوليت خودم به نگره كلى ترى بپردازم : هر فرهنگى در بطن خود يك نيروى سانسور دارد كه به ويژه هنگامِ ورود آثار فرهنگى مغاير دست به كارِ جذب و دفع و حذف و قلب مى شود . در علوم انسانى مدرن به ويژه پس از ويلهلم ديلتاى براى نخستين بار در تاريخ انديشه ،تلاشى سترگ ، بى پيشينه و به راستى ارزشمند مى شود براى خوانش متون و آثار فرهنگ هاى ديگر بدون كم ترين سانسور ، اما پيش از آن ، فرهنگ مدرن نيز از قاعده يادشده مستثنا نبود. نگره هاى نوين در متن خوانى كمابيش در يك دريافت همداستانند: متن (text) ديگر منحصر به نوشته يا گفته نمى شود. يك تابلو نقاشى ، يك فيلم سينمايى ، يك پلاكارد تبليغاتى ، يك قطعه موسيقى يا آواز يا علايمى در چهره انسانى يا هر آنچه ذهن را به تأويل و خوانش و معنايابى فراخواند ، يك متن است . برخى انديشمندان ، از جمله پل ريكور ، مصاديق متن را به آثار يك دوره تاريخى يا فرهنگ خاص يا يك دين يا يك آيين و رسم گسترش داده اند. بدين معنا ، هر فرهنگى را مى توان همچون يك متن درنگريست ؛ متنى با پارسازه هايى درهم تافته كه با گذر زمان همچون سازهاى يك اركستر هماهنگ گشته اند . هر ساز مخالفى كه وارد اين اركستر شود يا دفع مى شود يا با دگرگونى بنيادى ، همساز با اركستر مى گردد. تا به اينجا ديگر بايد روشن شده باشد كه هنگام ورود آثار يونانى به فرهنگ اسلامى منطق به عنوان يك علم آلى ( ابزارى ) و واسطه اى به خوبى جذب مى شود . پوليتيكاى ( شهرگردانى ) ارسطو دفع مى شود ، هيچ نشانى از فهمِ پوليس ( دولت شهر )، دموس ( مردم به عنوان مجموعه شهروندان ) اگورا ( فضاى عمومى كه در آن شهروندان درباره امور سياسى و جمعى خود تصميم گيرند )، در آثار حكماء ما ديده نمى شود. پوئتيكا ( ابداع هنرى و تراژدى و كمدى ) دفع يا كژ و مژ مى گردد . پوليتئيا ( سياست افلاتونى كه ساختار هرمى تمامى حكومت هاى حاكم محور، از جمله خداشاهى ،فيلسوفشاهى ، خليفه شاهى ، فقيه شاهى ، معصوم شاهى و پولدارشاهى است ) با آغوش باز جذب مى گردد. هنرى كه چهره ها و حركاتِ فرد انسانى را به صورتى خودبنياد و محو ناشده در امتِ فرمانبردار ، مجسم يا مصور يا بازنمايى كند، دفع مى شود. به طريق اولى ، پيكره هاى بى پوششِ يونانى و رومى كه بدن آدمى را درخور نمايش كرده اند ، راهى به فرهنگ اسلامى ندارند . هرآنچه به اجتماع انسان ها نقش حاكم و اولو الامر دهد ، همچون يك خطر هولناك دفع مى شود. تصادفى انگاشتن اين جذب و دفع ها، پاك كردن صورت مسئله است .دريافتِ پذيرفتنى تر اين است كه متنِ يك فرهنگ ، وارداتِ متن فرهنگ ديگر را دست ناخورده نمى نهد ، بل آنها را يا وامى زند يا به رنگ خود درمى آورد. متنِ هر فرهنگى غايات ، مقاصد و نگرسو هاى خاص خود را دارد . حكماءِ متعلق به هر فرهنگى به سودِ رهنمود هاى فرهنگ خود برهان ورزى و استدلال مى كنند و برهان هاىِ اهل هر فرهنگى نيز مى توانند در اثبات مقاصد آن فرهنگ به قدر كافى استوار باشند. رهنمود هاى نهفته در فرهنگ دينى به سوى عالم بالا سمت و سو دارند . رهنمود هاى فرهنگ مدرن به سوى رابطه انسان آزاد با ضرورت و طبيعت سمت و سو دارد . بدون فهمِ اين سمت گيرى كه گاه در متون به آسانى خود را نشان نمى دهد ، نمى توان دريافت كه احياى رويكردِ طبيعى ارسطو در عصر رنسانس و سپس فلسفه هاى دكارت و بيكن و كانت چگونه به شكوفايى جهشىِ علوم طبيعى و تجربى كمك كردند. گرچه گواهى تاريخ مرا بى نياز از توضيح مى كند ، بر اين نكته دست مى نهم كه دكارت همچون لايب نيتس و اسپينوزا برهان هايى در اثبات وجود خدا دارد ، ليك پرسش پيش مى آيد كه چرا از همان عصر نوزايى تا كنون اين مباحث در سايه سنگين اصل كوگيتو ( مى انديشم پس هستم ) گوشى شنوا نيافته اند ؟ چرا مباحث كانت در باب خدا و دوام نفس در برابر سوبژكتيويته اى كه در فلسفه كانت در اصلاح منِ دكارتى طرح و تثبيت مى شود ، كمابيش به فراموشى سپرده مى شوند؟ علت آن است كه در متنِ فرهنگ مدرن آنچه منِ فردى و آزاد و خودسالار را مبرهن كند ، جذب و مابقى دفع مى گردد . بعدتر در سده نوزدهم ماركس و نيچه با صراحت و با القاظى چون " خوى الهياتى " و " خوى كشيشى" مباحث متافيزيكى كانت و هگل را پسمانده فرهنگ مسيحى مى خوانند. متن هر فرهنگى ، بنا بر نگرسو و اغراضش ، امورى را دفع و امورى را جذب مى كند . افزون بر اين ، جذب شده ها را نيز همسو با غاياتش ، قلب و دگرگون مى كند . اين يك اصل ساختارىِ آزموده شده است كه مختص فرهنگ اسلامى نيست ، بل در مورد فرهنگ غرب نيز صدق مى كند.
تقريباً تا ميانهِ سده نوزدهم و در واقع ، پيش از آنكه علوم انسانى به روش هاى سخته و پخته اى براى شناخت فرهنگ ها ، اقوام ، جامعه ها و اديان بيگانه دست يابند ، شواهد بسيارى نشان مى دهند كه كژفهمىِ اروپايى ها نيز از واردات فرهنگ شرقى گاه در حد غفلتى باورنكردنى از متن فرهنگى اين واردات بود ؛ از كژفهمى درباره غزالى در طليعه رنسانس گرفته تا دريافت هاى غربى از قصه حى ابن يقظان و سلامان و اَبسال در سده هفدهم تا برسيم به كژفهمى ميشل فوكو از انقلاب ٥٧ . ادوارد سعيد در كتاب شرق شناسى نمونه هاى زيادى از اين كژفهمى ها از متن فرهنگ شرقى را در ادبيات غرب شاهد مى آورد . صرفاً از اين نگر،_ و نه از نگر مضمون يكسويه و ايدئولوژيك كتاب _ شرق شناسى ، كه به فارسى نيز ترجمه شده است ، مى تواند منبع سودمندى باشد . زير متن يا همبافتار (context) خودْ متنِ (text) بزرگتر و بنيادى ترى است كه بدون فهم ساختارين آن ، دريافت مقاصد متونِ برآمده از آن همان قدر دشوار است كه فهم متافيزيك ارسطو براى ابن سينا دشوار بود. پابستگىِ صرف به برهان هاىِ يك متنِ مكتوب ،اگر بى توجه به زمينه و زمينى باشد كه متن در آن روييده و از آن برآمده است ، در نهايت ، ما را با نتيجهِ استدلال هاى فيلسوفى در اثبات يك ادعا آشنا مى كند كه فيلسوفى ديگر ممكن است آن را رد كند . تاريخ فلسفه شاهدى است بر سلسله اى ختم ناشدنى از اين اثبات و نفى ها ؛ استدلال هاى درون متنى بى گمان در خور توجه اند ، ليك اين توجه اگر از ديدى ذات گرا و مطلق انديش باشد ، گوش سپارى به استدلال هاى مغاير را وامى نهد ؛ خواه استدلال هايى كه با منطق و روش مشابه مطرح شده اند و خواه ايرادات بنيادينى كه اصل روش و منطق ارسطويى را با عرضه منطق هاى ديگرى چون منطق ترافرازنده ، منطق ديالكتيك ، منطق رياضى ، منطق نمادين و منطق فازى (fuzzy logic) زير سؤال برده اند . اين مطلبى است كه تفصيل بيش ترِ آن به قسمتى جداگانه نياز دارد.
ما همه در متن يك فرهنگِ كهن سال شناوريم . اين متنِ بزرگ ، شيوه بودن و انديشيدنِ ما را ره مى نمايد ، هر چند خود از اين رهنمود كه در ژرفاى ناخودآگاهى جمعى و تاريخى ما ته نشين كرده است ، بى خبر باشيم و هر چند بنيادِ آن متنِ بزرگ ، سراپا، بر خيال و اسطوره باشد. براى شناخت فرهنگ خود يا فرهنگ خارجى ، آن سان كه هستند _ و نه آن سان كه ما مى پنداريم _ گسستى ذهنى لازم است از متنِ بزرگى كه ذهن و زبان ما دست پروردِ آن است . چنين گسستى اگر ممكن باشد ، به اين معناست كه ما همچون انسانى آزاده جان به جهان بنگريم . از رنسانس تا عصر روشنگرى ، انديشمندان گاه اين امكان را در انسانِ طبيعى يافته اند . نظير شرقى اين انسان طبيعى ، انسان فرضى ابن سينا در فضاى طلق است كه نفس معلق نيز خوانده شده است؛ يعنى انسان در حالتى كه از درد و لذت و تعليمات والدين و در كل از جسم و بُعد و هرآنچه جزء ذاتش نيست غايب و غافل شود تا به تجربه بيازمايد كه هيچگاه از من يا خود يا ذاتش غايب نمى تواند شد. در تقريرات دكتر مهدى حايرى يزدى ( سفر نفس ، انتشارات نقش جهان ، تهران ، ١٣٨٠، صص ٤٩-٤٦) اين منِ معلق با من دكارتى مقايسه شده است . نتيجه آن رديه اى است بر منِ دكارتى كه به وقتش به آن خواهم پرداخت. در اينجا مقصود روشن كردنِ تفاوتى است كه ميان اغراض و جهت گيرىِ دو متن يا زيرمتن فرهنگ دينى و مدرن وجود دارد با مصداقى روشن و افزون بر آن اين بار خواهيم ديد كه چگونه برخى از اروپاييان قصه حى ابن يقظان را همساز با رهنمود فرهنگ نوزايى همسو با اغراض خود تفسير و مشتبه مى كنند . انسان معلق ابن سينا هسته اوليه قصه حى ابن يقضان و روايت هاى مختلف آن است ، اما آنچه اين راويان مى جويند ايستار آزاده جانىِ تفكر نيست ، بل مقصدى پيشينى براى رسيدن به پادشاهى آسمانى است . اروپاييان در طليعه عصر مدرن انسانى را مى جُستند كه از رهنمود ها و تعليمات و باورهاى سنتى آزاد شده باشد . به اين دليل يا به هر دليل ديگرى ،وضعيت انسان طبيعى در اين برهه تاريخى موضوع نزاع دامنه دارى بوده است.
سخن به درازا نكشانم . اين بحث ادامه دارد . در قسمت بعدى برخورد اروپائيان با قصه حى ابن يقظان ( زنده بيدار) ابن طفيل و سرانجام انتشارِنقيضه غربى آن ، با عنوان رابينسون كروزو ، و همسنجى آنها به عنوان ، مصداق هاى دو متن فرهنگى مغاير بررسى خواهد شد .
با سپاس بسيار از بردبارى شما
جناب کورس
متن های شما فاقد مدعیات واضح و خیلی طولانی و از هم گسیخته است. ادعای ابتناء ادراک بر زمینه های شخص درک کننده یک ادعای پست مدرن معرفتی است که در دهه نود قرن بیستم به اوج رسید و در دهه کنونی فروکش کرده است. دفاع از این ادعا نیازمند این حجم سنگین از نوشتارهای شما نیست. امروزه هرمونتیک تنها به عنوان یک شاخه پژوهشی موضوعیت دارد و دوباره علم به این نقطه بازگشته است که ادراک یعنی دلالت خود متن منهای زمینه های شخصی سازنده متن و در پژوهش و رشد علمی، باید دلالت متن را از زمینه های آن جدا کرد.
لطفا قدری مطالعات خودتان را به روز کنید و مثل سروش و مجتهد شبستری سی سال عقب تر از امروز حرکت نکنید. موفق باشید.
بله درست میفرمایید ، از همین چند جمله قرضی و وصله پینهای شما چه پر واضح که کارت از به روز شدن گذشته و وارد مرحله بروز شده ای. تیغ زیر گلوت گذاشتن که در این وادی بنویسی؟ شما و کورس؟و یا آن یکی که چار تا مطلب زیبا و رسا و دلنشین که گاه نکتهٔ سنجیهایی نیز در آنها بود مینوشت و پاس آن امتیازات خوبی بود که میگرفت که ناگه فیل جنبهٔ وی یاد هندوستان حمله و به زیر کشیدن نابغهٔ گسترهٔ تاریخ ادب و ادبیات و تفکر ایران، حافظ بزرگ افتاد و خیلی هم مصر که نخیر جنس پرسشهای من از نوع مرغوب و جدی هست.
در ابتدای انقلاب پاسداران به اهل حق در منطقه غرب گیر داده بودند که این ها علی اللهی هستند و کافرند و چه و چه. در آنزمان که جمعیت کشور 36 میلیون نفر بود جمعیت اهل حق که در کل کشور از کرند و صحنه در کرمانشاه تا قزوین و تبریز و مراغه و رودهن پراکنده اند 4 میلیون نفر بود و بالقوه خطری برای جمهوری اسلامی محسوب می شدند. سران آنها در آن زمان به ملاقات خمینی رفتند. خمینی گفت شما علی را می پرستید؟ گفتند خیر ما اهل حقیم و دوستدار علی. در اینجا خمینی جمله ای گفت که بعد از آن اهل حق آنرا در همه جا بر روی پلاکارد نوشتند که” اگر دوستدار علی اهل حق است من هم اهل حق هستم”
از آن به بعد کسی با اهل حق کاری نداشت تا اینکه در زمان آقای خامنه ای که از سایه خود هم می هراسد بین اهل حق دو دستگی ایجاد کردند. الآن سالیان درازی است که تیره ای از اهل حق که پیرو نور علی الهی هستند و بعد از نور علی الهی پسرش دکتر بهرام الهی که در فرانسه زندگی می کند رهبری انها را بعهده دارد و هنوز در تهران زیر سایه وزارت اطلاعات جلسات خود را دارند و هیچ کسی نیز با آنها کاری ندارد چرا که مادر بهرام الهی یک روز از خواب بیدار شد و گفت دیشب مولا را به خواب دیدم که گفت از فردا همه دوستداران من باید سبیل خود را بتراشند. فردای آن روز تفرقه و جنگی عظیم بین اهل حق بر پا شد و از این میان گروه مخالف الهی ها تحت هدایت سید خلیل عالی نژاد شورش کردند و مدتی درگیری داشتند و به همین دلیل اطلاعات سید خلیل را تحت تعقیب داشت و سید خلیل زندگی پنهانی داشت تا اینکه به سوئد پناهنده شد و بعد از مدتی وقتی که پسرش برای خرید به بیرون از منزل رفته بود سید خلیل بطرز مشکوکی در کارگاه تنبور سازی اش که در خانه اش بود در آتش سوخت و از دنیا رفت. جالب است که پیروان نور علی الهی هنوز در ایران جلساتشان را دارند در حالیکه همه سلسله های درویشی در ایران ممنوع شده اند.
این مطلب توسط من، “منصور” قدیمی که معرف حضور همه دوستان قدیمی هست نوشته شده است. این تذکر به این جهت است که اخیرا دوستی به نام منصور در این سایت می نویسد و تقاضاهای من از ایشان برای تغییر نام بی اثر بوده است.
امیدوارم همانطور باشه که میگن و اینهمه جوانی و استعدادو اندیشه و توان و برازندگی که در صورت این جوان مشهود است به مرگ ختم نشه و پس از پرواز از قالب تن نیز ادامه داشته باشد وگرنه این هستی بی عدالته و مفت نمی ارزد…..
dar javabeaghaeeke goft name mohamad ra az esmat bardar mikhastam begam are doroste azize ma bayad haminkaro anjam bede chon name mohamad baraye in bozorg mard faghirane ast
inoo bedoon vaghti kaboose in nezam tamoom she miliyoonha irani namhaye arabishoonro ba namhaye zibaye farsi avaz khahand kard
dorood be to nourizad khailiha ehsase shadidi darand ke meghdari az rooheshoon dar to holool karde ba tamame jan doooooset darim
حاج صفدر حسینی (لابد به امام حسین خیلی علاقه داره) حقوق چند میلیاردی در سال میگیره، پول تحصیل و تفریح و ورزش آقازاده ها و ضعیفه و غیره هم اضافه. من نمیخوام فقط به این حاجی گیر بدم، همهشون، از نخست وزوزیرکشون، رییسک جمهورکشون، وزوزیرک شون، معاونک و مشاورک این و اونشون، وکیلکشون، مجلسک خفتگانشون، شورای این و اونشون، خلاصه همه دستشون توی بیت المال باز بوده و هست و تا حکومتک اسلامی برجاست خواهد بود. ولکن، همون روزی که بچههای ایرانی توی زمستون یا از سرما میلرزن یا به خاطر بخاری نا امن توی کلاس مدرسه جزغاله میشن این جماعت دولت دزد پولهای میلیارد میلیارد توی جیبشون میریزن. تف به اون غیرتی که ندارن، تف به اون شرفی که ندارن، تف به اون همه دروغ که بار ملت میکنن، تف به اون دستهایی که باهاش شیره به سر این ملت میمالن. تف به همه اون منقلابیونی که این بدبختی رو به سر این ملت آوردن و هنوز طلبکاری میکنن و وعده بزک نمیر بهار میاد به ماها میدن.
درود به نوری زاد تنها
این که شما نوشتی من تنها به اینجا و آنجا می رم بخاطر جون همراهانتان نیست. شما یکی پیدا نمی کنی که با شما بیاد و خطر کنه. رازش در اینه. گفتم که نگی نگفتی یه وخ
دوستت داریم پیرمرد تنها
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
بازداشت 24 كارگر شهرداري منطقه 4 اهواز و فرا افكني مسئولين شهرداري
تلاش راديو ندا براي گفتگو با مسئولين شهرداري منطقه 4 اهواز پيرامون بازداشت 24 كارگر شهرداري و فرا افكني و پاسخگو نشدن حضرات.
خبر تكميلي : كارگران بازداشتي به دستور دادگاه روانه زندان سپيدار اهواز شدند!
http://radio-neda.blogspot.com/2016/06/24-4.html
سخنرانی تکاندهنده پسر 16 ساله :
برهنگی گلشيفته رو!!!
خيليا تشويق ميكنن!
خيليا تحليل ميكنن!
خيليا فحش ميدن!
خيليا هم جوك ميسازن!
اما من فقط نگاه ميكنم!
من جزء اون دسته مردمى هستم
كه نه موافقم نه مخالف!
فكرميكنم شايد اصلا بمن ربطى نداره!
اصلا به ما ربطی نداره!
مگه داستان اون بچه بى لباسی كه شباتو
خيابوناى شهر ازسرما میلرزه بما مربوط بوده!؟
مگه داستان اختلاس و تقلب و دزديا
بما مربوط بوده!؟
مگه اون خط فقریكه هرروز افتاده دنبالمون!
تامردم بيشترى رو به زيربكشه بمامربوط بوده!؟
مگه وقتیكه سرانه مطالعه كشور
٢ دقيقه درروز شد بمامربوط بوده!؟
مگه داستانِ اسیدپاشی ها بما مربوط بوده!؟
مگه جنگ و نفت و سياست و داعش!
وَ هزار كوفت و زهر مار ديگه بما مربوط بوده!؟
كه حالا يه بابايى اون سرِ دنيا !
واسه فكر خودش لخت شده بما مربوط باشه!؟
ما كلاً سرمون زياد گرمه!
حواسمون خوب پرت ميشه!
مغزمون پوكه!
چشامون كوره!
گوشمون كره!
دست و پامون لَمسه!
امّا تا دلت بخواد دهنمون بازه!!!
واسه حرف مفت!!! . . .
واسه تحليل آبكى!!! . . .
واسه مُرده باد ُ !!! . . .
دلم گرفت وقتی امشب خبر خرید 40000خشت طلا واختصاص 2500میلیارد تومان توسط دولت روحانی جهت عتبات عالیات از دلارهای آزاد شده بواسطه توافق اختصاص یافت ولی من دوسال نتوانستم دختر5ساله ام را با ی جفت گوشواره 1گرمی شادکنم.
آفسوس که 20سال گفتیم انرژی هسته ای حق مسلم ماست وبه شکم هایمان سنگ بستیم اما یک ریال از این پول آزاد شده به من وتوی هموطن نخواهد رسید.آنوقت موقع پرداخت45هزارتومن یارانه لعنتی گوشت تنمان را باید صدبار بریزن تا پرداختش کنن.چه کسی اجازه به رییس دولت خودخوانده تدبیر روحانی داده میلیارد میلیارد دلار وخشت طلا راهی کشورهای دیگر کند آنوقت درممالک فرنگ بی دین رییس دولت جرات نداره ی میلیون دلار بدون اجازه از ده نهاد به کشوری ببخشد.فرستادن خشت طلا ودلار روا به خانه به مسجد وقبور وزیارتگاه ها ازنگاه انسانیت غیرقابل قبول است ومارا نه که بخدا نزدیک نمیکند که فرسنگها دورشدیم ودوباره هم دور!!
دیکته سال1394
.
سر سطر بنویس…….؟؟؟
جوانها در زندان ….!!
دختران حامله ،……..!!
مادران دق مرگ ……..!!
پدران سگ دو برای نان……!!
بنویس………؟؟؟
بابا نای، نان دادن ندارد، بابا کار ندارد…!
بابا سهمی برای استخدام ندارد…!
بنویس …….؟؟؟
آن بچه سرطان دارد….!
هزینه هر آمپولش بیشتر از 1 میلیون تومان است،
خانه ی آنها پایین شهر است ،
اشک چشمهای مادرش مروارید دارد ،
بنویس……؟؟
تلاش ما بی ثمر است !
صاحب خانه بابا را جواب کرد…!
حاج رحیم برای چندمین بار به حج میرود ، اما…؟
بابای من پول قبض آب و برق را ندارد.!
بنویس……؟؟؟
نماز قضا دارد……. اما سفره ما غذا ندارد…!
بنویس……؟؟
اهل محل برای ساختن مسجد پول جمع میکنند اما …،
سقف خانه ما چکه میکند….!
بنویس…….؟؟؟
پسر همسایه ما از گرسنگی “مرد” …!
اما در مجلس ختمش گوسفند سر بریدند..!
بنویس……؟؟؟
در سرزمین من همه..؟؟
یا سنگ میفروشند …!
یا سنگ میزنند ….!
یا سنگ می اندازند …!
یا سنگ دل اند …!
بنویس…….؟؟
مادران داغ دارن !
پدران بیمار !
بنویس ……!!
پدر “60”ساله ام نگهبان ویلای اقازاده “20” ساله شده است ،
جوان هایمان از سر نیاز ادعای عاشقی می کنند !
دختر هایمان از نداری خود را الوده هوس نامردان می کنند !
بنویس در سرزمین من اگر از حق خود دفاع کنی اعدام میشوی !
بنویس.زندگیمان چه سخت چه آسان ولی به اجبار می گذرد !
برگه ها بالا…………،. افسوس ملت ایران از حقت نمیتونی دفاع کنه
اگر واقعا این فشار های اقتصادی و…. رو خوانوادت داره تاثیر میزاره کپی کن تا اخر یک روز مردم ایران به خودشون بیان
اگر واقعا در وجودت یه چیزی به اسم وجدان هست تا میتونی کپی کن تعدادش مهم نیست این مهمه که هم سالانت بفهمند که در چه روزگاری دارن به سر میبرن
اقاىروشن خيلى ممنون كه گلهاى از وضع اجتماع را بيان كردهاى .com
I’m at