یک: یکی از تابلوهای عاشقانه ام با من بود. صبح زود رسیدم زاهدان. رمضان بود و خیلی ها خواب بودند. مرا اما کار با بیداران بود. من بارها و بارها به استان سیستان و بلوچستان سفر کرده ام. و از نزدیک با زیر و بمش آشنایم. آن روز دو ساعتی در خیابان های زاهدان پرسه زدم. آنچه را که از زاهدان دیدم، همانی بود که با خود می پنداشتم: شهری رها مانده و ول و همینجوری و فشرده در فقری فراگیر. نه کاری نه نشاطی نه تحرکی نه تولیدی نه باری نه باراندازی. هیچ. گلی به گوشه ی جمال بیت رهبری. که هرکجا سُنّی جماعت باشد، همانجا باید ذلیل و درب و داغان و هردمبیل باشد. که هست.
دو: وقتش فرا رسید و رفتم دیدنِ جناب مولوی عبدالحمید که در مسجد بسیار بزرگِ مکّی دفتر داشت. جمعی از بلوچان نیز آمده بودند. هریک برای تقاضایی و کاری. مرا به داخل راه دادند. تا صحبتم شروع شد، جناب مولوی از غریبگان خواست ما را تنها بگذارند. یادی کردم از نرگس محمدی که روزی در همین دفتر به دیدار مولوی آمده بود و هدیه ای به وی تقدیم کرده بود. و یادی کردم از گوهر بانو عشقی که بسیار دوست می داشت در سفری به زاهدان از جناب مولوی سپاس گوید بخاطر نجات سربازان گرو برده شده توسط جیش العدل. تابلو را که گشودیم و عکس که گرفتیم، مولوی از من خواست عکس را منتشر نکنم. همانجا دانستم وی سخت در تنگنا و محدودیت است از جانب برادران. از بسته شدنِ نمازخانه های اهل سنت در تهران گله مند بود. که این همه سُنی چرا نباید در تهران مکانی برای اقامه ی نماز داشته باشند؟
از دفتر مولوی که بیرون آمدم، یکی را از پی ام فرستاد و باز تأکید که: مبادا عکس را منتشر کنی؟ گشتی در مسجد زدم. که بزرگ بود و پرهزینه. یک استاد کار اصفهانی گچکاری اش را پیش می بُرد. وچه استادانه و چشم نواز. همانجا یافتم که نفوذ مولوی در میان اهل سنت بلوچستان کم نظیر است. تلاش برادران سپاه و اطلاعات هماره این بوده که این نفوذ را در دایره ای کوچک محدود کنند. کار خنده داری که مرتب نتیجه ی عکس داده و با هر تمهید غیر انسانیِ اطلاعات و سپاه در این سالها، بر محبوبیت و نفوذ مولوی افزوده شده. کاش خِردی در کار بود و از همین نفوذ برای رشد استان – که مرده ای بیش نیست – سود برده می شد. هوا داغ بود و داغ تر نیز می شد.
سه: با اتومبیل های کرایه رفتم زابل. هوای زابل داغ بود و خاک نیز خاکی ام می کرد. با همه ی شناختی که از زابل داشتم، نمی دانم چرا متعمدانه کت و شلوار سرمه ای پوشیده بودم. عجب قیافه ای پیدا کرده بودم با آن کت و شلوار سرمه ای که حالا سرمه ای نبود. نشانیِ خانه ی آقای باغانی را داشتم. با یک تاکسی رفتم درِ خانه اش. زنگ که زدم، سلامی گفت و در را گشود. چشم به راه من بود گویا. بیرون خانه کلی خود را تکاندم تا ریختِ مناسبی پیدا کنم. زابل است و خاک و باد صد و بیست روزه اش. آلوده ترین شهر جهان همینجاست. منتها نه بخاطر خاکش، بل بخاطر فاضلابش که حرکت نمی کند و از همه جا بیرون می زند بد بوی.
چهار: علی اکبر باغانی، نایب رییس کانون صنفی معلمین ایران، به استقبالم آمد. همسرش و دخترش نیز. معلم تبعیدی را در آغوش گرفتم و دم گوشش گفتم: شما به زابل تبعید نشده ای، بل این زابل است که شما را به آغوش گرم خود فراخوانده. همسرآقای باغانی در این یک ماه تبعید در کنار شوی خود بوده. اکنون اما باید می رفت و مسئولیت پذیرایی از مرد خود را به دخترش می سپرد. چه خانواده ی نازنینی. فرزندان پسر و دختر آقای باغانی همه درسخوانده و تیزهوش و نمونه اند. ای خاک عالم بویژه خاک زابل بر سر دستگاه قضا که گمان برده می تواند با تبعید یک معلم به زابل، او را و هم صنفانش را بترساند و به زانو در آورد. باغانی در همان روز نخست به آغوشِ دلِ معلمان درستکار و فهیم زابلی داخل شده بود. معلمانی که پروانه وار در اطرافش بوجد آمده و خانه و زندگیِ درخوری برایش آراسته بودند. هرچه از آقای باغانی دیدم جز فهم و هوشمندی و آزادگی نبود. او به راهش سخت ایمان داشت. می گفت: باید برای اصلاح فردای خودمان و فردای فرزندانمان هزینه بدهیم ازهمین امروز. همان روز بردمش “کوه خواجه”. که مکانی است باستانی و دوست داشتنی برای مردم زابل. باد می وزید و سر روی ما را پریشان می کرد. به وی گفتم: زیادِ زیاد که اینجا بمانید، همین امسال است. شما را ده سال نمی توانند در زابل نگاه دارند. چرا که درستیِ راه شما و درستیِ خواسته های شما، زابلِ گرد و خاکی را گرد و خاکی تر خواهد کرد. این خط این نشان! تک و توک سرفه ام گرفت. نه از خاک و هوای زابل، که پیشتر نیز با من بود این سرفه های خراشنده.
پنج: سرفه ها کارش بالا گرفت. برگشتم زاهدان و شباهنگام رفتم فرودگاه. تنم نیز به لرز افتاد. سرفه های خش دار و لرزی شدید مرا در خود مچاله کرد. تلاش بسیارم این بود که مچالگی ام در نگاه دیگران حساسیتی بر نیانگیزد. تماشای پیرمردی که پی در پی می سرفد و می لرزد، تماشایی که نیست، برآشوبنده نیز هست. تلاشم کارساز افتاد. از درون می سرفیدم و می لرزیدم اما از بیرون مرا سکوت بود و بُهت. در سالن فرودگاه، سه نفری که تحصیلکرده و اوضاع پولی شان خوب به نظر می رسید، مرا شناختند و در میانم گرفتند. صحبت از هر در شد. و این که: شما اینجا چه می کنید؟ راستش را گفتم. که: معلمی را به زابل تبعید کرده اند و من رفته بودم دیدنش. یکی شان پرسید: رفتید که چه بگویید به وی؟ گفتم: که نکند احساس تنهایی کند. دیگری سربه زیر اما نه به من، گفت: الکی. و همو ادامه داد: که چی مثلاً؟ اولی گفت: بیهوده ست. دومی گفت: معلم که نباید از این کارها بکند. سومی گفت: یک دست صدا ندارد. یکی شان که ندانستم کدامشان است گفت: اگه نخوایم اینا کاری برامون انجام بدن کیو باید ببینیم؟ ریسمان بازداری ام را وا رهاندم. سرفه های پی در پی آن سه نفر را رماند. مرا با این سرفه ها الفت بیشتری است تا هم سخنی با کسانی که بر زخم صورت خود رنگ می پاشند تا نبینندش. بخود گفتم: نظامی که با معلم و کارگر در بیفتد، میخ بر درِ تابوتِ خود می کوبد.
سایت: nurizad.info فیس بوک: facebook.com/m.nourizad
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد مهدوی فر ؛ اگر شما رهبر بشوید.
اگر شما رهبر ایران بشوید، در روز اول رهبری، چه میکنید؟
اگر من روزی رهبر ایران بشوم، در همان روز اول مصوبهای را به تمام استانها و شهرستانها ابلاغ میکنم به نام مصوبهی گل (gel) و گل (gol).
در این مصوبه دستور میدهم هر کس از روی چاپلوسی دهان به تعریف من باز کند، دهان او را از گل (gel) پر کنند.
دستور میدهم هر سرداری که بیجا سخنرانی کند و در سخنرانیش مرا تقدیس کند، او را با سر ، در گل (gel) فرو کنند.
دستور میدهم، هر امام جمعهای که به دروغ مرا ولی امر مسلمین جهان بنامد و نیمی از خطبهی دوم را در تمجید من سپری کند، او را از منبر به زیر کشند و درب خانهی او را گل (gel) بگیرند تا درس عبرتی باشد برای دیگران.
در مقابل، هر کس از رهبر انتقاد کند و در مخالفت با من کلامی بر زبان جاری کند، هر چند که انتقاد او اشتباه باشد و مخالفت او اسباب زحمت، دستور میدهم بر او و بر دهان او گل (gol) ببارند و با هر نقد دلسوزانهای که میگوید، حلقهای از گلهای زیبا بر گردن او بیاویزند.
من خودم را میشناسم، میدانم که اگر راه را بر منتقدین ببندم و بر چاپلوسان بگشایم، فاسد میشوم و به تبع من کشور را فساد فرا میگیرد!
محمد مهدوی فر
تخریب چی و غواص دفاع مقدس
بیست و نهم خرداد نود و پنج
@mo_mahdavifar
عمو نوری زاد! ماه رمضان شروع شد و من رفتم توی حال و هوای ماه ضیافت خدا و چند روزی از این خزعبل دونی فاصله گرفتم!!! البت مقداری هم مشغول رصد ـ به معنی دقیق کلمه ها!! ـ چند برنامه ماهواره ای و سایت بودم و خلاصه وقت نشد بیام ببینم اینجا چه خبره!!!
خب من سرم بره نمیذارم ضیافت خدا از دستم بره!!! تلاوت روزی یه جزء قرآن اونهم با تأمل در تمامی آیات و دعاهای وارد شده واقعا تقویت روحیه و ساختن عمق جونمون میشه!!! اصلا یه دوپینگ خدایی تمام عیاره که شل دین ها و بی دین ها پاک ازش محرومند!!! آیات رحمت خدا «لاتقنطوا من رحمة الله» واقعا عمق روح آدم رو زنده می کنه و آیات استحکام و پایمردی و عظمت ایمان، اراده مون رو صد چندان می کنه!!! خصوصا آیه هایی مثل «یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم» و «قل موتوا بغیضکم» مؤمن رو به پرواز در میاره!!!!! قربون خدا مون برم که در هر سال دوره های بازسازی روحی مؤمنان رو پیش بینی کرده و قربون پیغمبر و ائمه مون برم که این دوره ها رو عالی اجرا کردند و به همه ماها یاد دادند!!!
الغرض!!! عمو نوری زاد! نمی دونم اصلا فهم و شعورت اینقدر قد میده که بفهمی دلیل اصلی راه افتادن این خزعبلات روس نمایی آقا و ریشه های انقلاب که توی ماهواره ها و سایت ها راه افتاده چیه؟!!! خب این چرندیات در حالی که آمریکا داره به ما قرارداد بویینگ پیش کش میکنه و از ما آب سنگین میخره و اروپا هم با ایرباس و خرید نفت و تولید مشترک خودرو شروع کرده، سر تا پاش به تناقض میرسه که!!! اما من نمیخوام به دلایل اصلی این موج چرندیات بپردازم!!! آمریکایی ها پیشنهادات محرمانه ای دادند و ما گفتیم نه!!! خب اونها هم لجشون گرفت و این موج خزعبلات رو راه انداختند تا مثلا جواب ما رو داده باشن!!! باشه این به اون در!!!
اما میخوام بپردازم به اینکه چرا شماها این چرندیات رو تحویل میگیرین و به روس نمایی انقلاب و آقا دلخوش می کنین!!! عمو نوری زاد! خودت بهتر از هر کس میدونی که دلیل تحویل گرفتن این چرندیات توسط تو و همپالگی هات در این سایت یه چیز بیشتر نیست و اون اینه که از موفقیت ها و پیروزی های پیاپی حزب الله در منطقه و دنیا میسوزین!!!!!!!!! خب ما چه کنیم؟!!! این راه و فکر کج و وارونه ایه که خودتون انتخاب کردین!!!
حالا ببین آینده پیش روتون چه جوریه!!! یه مشت خزعبلات می بافین که تا سه سال دیگه ایران ال میشه و بل میشه!!! اما تا سه سال دیگه ما داعش رو ریشه کن می کنیم و بجای اسد یه العبادی اهل سنت میذاریم توی سوریه و خط گردشگری منطقه رو کاملا از هرات تا موصل و رقه و دیرالزور و بیروت و صور و صیدا تا نجف و کربلا و تا پای مرز کویت مثل کف دست سفید و آروم می کنیم!!! انوقت شماها می سوزین!!! هی می سوزین!!! هی می سوزین!!! بعدش هی خزعبلات میگین و می نویسین که تا بیست ساله دیگه ایران سکولار میشه و الل میشه و بلل میشه!!! روتون هم که از سنگ پا خاردار تره!!! ولی ما به خزعبلات شماها گوش نمیدیم و میریم کرانه باختری رو به غزه وصل می کنیم و طوری گلوی اسراییل رو فشار میدیم که ریق رحمت رو سر بکشه و راه باز بشه بریزیم عفونت جنازش رو از قدس پاکسازی کنیم!!! اونوقت شماها چه می کنین؟!!! هی می سوزین!!! هی می سوزین!!! و باز هم خزعبلات می بافین!!! و هی خزعبلات می بافین!!! مثل این چند هزار مطلب و مقاله خزعبلی که سلطنت طلب ها و بقیه اپوزیسیون آشغال توی این سه و پنجسال بافته!!!! برای همینه که خدا توی قرآن فرموده « موتوا بغیضکم»!!!!!!!!!
راستی یه دلیل این موج خزعبلات انتشار نتایج نظرسنجی دانشگاه مریلند درباره وضعیت سیاسی ایرانه که نشون میده هشتاد درصد مردم ایران پشتیبان سیاست های داخلی و خارجی حکومتن و از رهبری آقا حمایت میکنن!!! حالا کلی سایت و ماهواره دارن یقه جر میدن که این نظر سنجی سفارش شده و قلابیه!!! مرکز تحقیقاتی دانشگاه مریلند هم سفت و قرص وایستاده و اعلام کرده که این نظرسنجی کاملا بی طرفانه و علمیه و نتایجش کاملا معتبره!!! برای همینه که هم دموکرات ها و هم جمهوری خواه ها صف کشیدن برای ترمیم روابط با جمهوری اسلامی ایران!!!!! هوووووووورررررررررا!!!!! داریم پیچ تاریخی که آقامون گفت رو با مهارت تمام رد میشیم و به همین زودی ها روزی میرسه که همین خانم کلینتون که رئیس جمهور آینده آمریکاست، روسری به سرش میذاره و درخواست دست بوسی خدمت آقا رو می کنه!!!!!!!!! البت از روی دستکش ها!!!!!! مثل همون دستکشی که امام عزیزمون دست می کرد و خانم ها از روی دستکش دست مبارک ایشون رو می بوسیدن!!!!! هوووووووووووووووووورا!!!!!!!!!!
آره عمو نوری زاد!!! حکومت داری تو این دوره و زمونه اونهم توی کشور ما با این همه جونورهای مخالف خون و برانداز البت کار سختیه و طبعا کلی اشکالات ریز و درشت توی کارش پیش میاد!!! ولی مهم خط راهبردی حکومته که به کدوم سمت میره و حکومتی که به خدا تکیه کنه همون خدا گره هاش رو یکی یکی از پیش روش باز می کنه!!! حالا تو و یه عده علاف توی این سایت بگید نه!!! ولی ما پیش میریم و شما می سوزین!!! چه سوختنی!!!
فقط من موندم تشییع جنازه نوری زاد چه وضعی پیدا میکنه؟!!! خداییش توی این ماه رمضان اولش از خدا میخوام که به نوری زادعمر طولانی بده تا همه رسوایی ها و روسیاهی هاش رو توی همین دنیا ببینه!!! و دومش هم اینکه به فرض اگر تا اون موقع قابض الارواح نوری زاد رو قبض روح کنه، من یکی نذر کرده ام حتما زیر تابوتش رو بگیرم!!! البت با سکوت ها!!! چون نه میتونم لعنش کنم چون گناه داره!!! و نه میتونم براش طلب مغفرت کنم!!! چون ظل وجهه مسودا میشه!!! ولی خب فاتحه رو حتما میخونم!!! البت همه این حرف ها به شرط بقاء عمر حقیر پس از بازگشت از دیرالزور!!!!!
راستی دو سه تا آشغال هم تو این سایت پیداشون شد که با نام من زیر مطلب این و اون یه چیزایی نوشتن!!! برای همین من اینجا اعلام میکنم که زیر هیچ مطلبی جواب نمی نویسم!!! اون آشغال هایی هم که به نام من زیر مطلب این و اون چیزی نوشتن برن هی بسوزن هی بسوزن هی بسوزن!!! الا انّ حزب الله هم الغالبون!!!
خدای عزیز! یعنی میشه هدایتت شامل نوری زاد بشه و توی این ماه مبارک رمضان این رو بفهمه که این دستور خود توست که مؤمن باید با هر کس که تلاش می کنه ایمان رو از اجتماع و سیاست حذف کنه رو در رو بجنگه و از مجازات و زندانی شدن مبلغان شل دینی و بی دینی در جامعه اسلامی نترسه!!! حتی اگر عضو این یا اون کانون صنفی جعلی این ور آبی یا اون ور آبی باشه!!!!!!! بعید میدونم با اون بشکه ای که توی سر نوری زاد خورده، دوباره به هوش بیاد و اوامر خدا رو بفهمه!!!
وای عموصادق دلم واست تنگ شده بود.به خدا به حرمت این ماه مبارک نگران بودم خودت با خودت درگیر شده باشی یه کاری دست خودت داده باشی.گفتم لابد اند آو هیستوری چیزی شده.سر جدت بنویس که افسردگیم بد عوت کرده.فقط خواهشا با خودت دوباره شروع نکن که ما نفهمیم کی صادق فحاش یا ناصادق فحاش یا هر دو فحاش یا هر دو مودب یا چه می دونم بالاخره برند صادق اوریجینال کیه؟دمت گرم خیلی باحالی.خخخخخخخخخخخ.
صادق!، صادق! صدامو میشنونی؟ اگه میشونی میتونی چشاتو باز کنی؟ نمیتونی؟ باشه،پس گوش کن! چی شد به این حال و روز افتادی؟ کی تو را به این حال و روز انداخت پسر؟ آها! خ! ای خدا از سرشون نگذره که تو را به این حال و روز انداختن. خوب که شدی دیگه نری سراغشون ها! درد و بلات بخوره تو سر هر چی دخمههای نمور و پوسیدهٔ شستشوی مغزی و مراکز ریا و دروغ و دزدی و شارلاتانی هست. ببینین چه به روز جوون مردم اوردن این بی همهٔ چیا،همش داره با خودش حرف میزنه، همش ، همش،
سلام آقاصادق .اگه نتیجه اون همه عبادت وقرآن خواندنادعایی شما این همه نفرت وبددلی نسبت به تعدادی کامنت گذارباشه که درفضای مجازی ارائه نظروعقیده میکنن که واقعا برای شما وباقی چیزهامتاسفم .بیشترازایت وقت خودتون رو تلف نکنید.
مجادله دیدنی با دکتر سروش
https://www.youtube.com/watch?v=ZyLfFu6c5Pg
باج هاى سنگين نظام ناجمهورى اسلامى به چين و روسيه و و مواضع مشترك اين نظام با روسيه آشكارتر از آفتاب است و شايد بدون اثبات مأمور يا جاسوس بودن سردمداران نظام هم بتوان دليل يا دلايل آن را دريافت.
بجز نياز به داشتنِ حامى كه داراى جايگاهى در مناسبات موازنهء قوا در جهان و نيز حق وتو باشد، يكى ديگر دلائل نزديكى مواضع حوزويان حاكم بر ايران و روسيه، دشمنى مشترك آنها با جهان غرب است.
حتى در همين سايت هم مى بينيم كه غرب ستيزى، مصلح و سيد مرتضى را با كاوش در قبال غرب در يك جبهه قرار داده است.
تمام افرادى كه به دنيا و انسان با عينك ايدئولوژى نگاه مى كنند، چه اين ايدئولوژى اسلامى باشد چه چپ، چاره اى ندارند جز اينكه با ليبراليسم و امپرياليسم غرب بشدت دشمن باشند و اين دشمنِ مشترك است كه آنها را در جبهه متحد قرار مى دهد.
علت دشمنى اينست كه كشورهاى امپرياليستى موارد نقض آشكارى بر عقايد اين دوستان بوده و براى همين، اين كشورها مورد بغض آنها هستند.
نظام حاكم بر اين كشورها بر خلاف ديدگاههاى ايدئولوژيك اينان، موافق لذت بردن تام و تمام انسان از زندگى، ساز و كار بازار آزاد، رقابت براى كسب ثروت هر چه بيشتر، آزادى انديشه و بيان و دين و آزادى فردى تا جايى كه آزادى ديگران مخدوش نشود، و پذيرش هر آنچه كه تجربه و علم انسان آن را تأييد كند است و در اين راه حد و مرزى آنها را متوقف نمى كند براى نمونه، اگر علمِ روانشناسى با شواهد علمى، همجنس گرايى را از جرگهء بيماريهاى روانى خارج كند و ان را در درصدى از مردم طبيعى بداند، در اين كشورها قانون با پيروى از علم، به تدريج عرف و كليسا را در اين زمينه وادار به عقب نشينى مى كند.
برعكس، اما كسانى كه دنيا و انسان را فشرده در چارچوب باورهاى ايدئولوژيك خود مى خواهند، ايدئولوژيشان مرزهاى آزادى، لذت، شادى و روش زندگى انسان را از پيش تعيين كرده است و نه تنها اعتقادى به پيروى تام از علم و خرد بشرى ندارند بلكه حقيقت را از پيش نزد خود و در حيطهء باورهاى خود دانسته و كسانى را كه از حيطهء باورشان خارجند گمراه و جاهل و در صورت دسترسى به قدرت، مستوجب مجازات و محروميت از حقوق شهروندى مى دانند.
ايدئولوژى چپ با اقتصاد دولتى، بجز محدود كردن آزادى كسب ثروت و مالكيت شخصى، در عمل به محدوديت شديد آزادى هاى فردى چون آزادى انديشه و بيان و آزاديهاى اجتماعى نيز مى انجامد.
ايدئولوژى اسلامى نيز با مناسك برخاسته از اسلام، زندگى و كنش هاى فردى و اجتماعى افراد را از بدو تولد تا لحظه مرگ در سيطره خود داشته و أزادى هاى فردى و اجتماعى را بشدت محدود مى كند. اما در عرصه اقتصادى دكترين مشخصى ندارد و معلوم نيست حرف حسابش چيست.
شعارهاى عدالتخواهانه و چپ مآبانهء ابتداى انقلاب و انحصار دولتى از يكطرف، و قانونى كردنِ ثروت اندوزى نجومى و معافيت مالياتى سردمداران نظام و كارگزارانشان و سيطره آنها برحدود نيمى از اقتصاد از طرف ديگر، نظام اقتصادى هردمبيلى مافيايى و شتر گاو پلنگى را در ايران رقم زده كه بدون آنكه نكات مثبتِ اقتصاد نظامهاى چپ گرا و بازار آزاد نظامهاى سرمايه دارى را داشته باشد، عيوب هر دو اين نظامها را در خود جمع كرده است.
پيروان اين ايدئولوژى ها از اين جهت از كشورهاى امپرياليستى متنفرند كه مى بينند اين كشورها عليرغم زير پا گذاشتن اصول ايدئولوژيك و معيار هاى اقتصادى مطلوب چپ و معيارهاى اجتماعى – اخلاقى مطلوب اسلاميون و حاكم كردن بازار آزاد و رقابتى بر توزيع سرمايه، در كنار آزادى هاى فردى و اجتماعى، داراى پيشرفت خيره كننده در تمامى عرصه هاى علمى هستند و نيز از نظر بيشترِ انسانها، بيشترين جذابيت را براى زندگى دارند.
اينان از كشورهاى امپرياليستى بيزارند زيرا اين كشورها بسرعت بر مدار ترقى پيش مى روند، مردم شادتر و موفق ترى دارند و اينان و بايد- نبايد هاى ايدئولوژيكشان را در پشت سر، جا گذاشته اند.
اينان با عمو سام و سياستهاى غارتگرانه او بسيار مخالفند اما توجيهى براى اين موضوع ندارند كه چگونه و چرا چنين اهريمن پليدى توانسته جذابترين كشور را براى زندگى حتى براى منتقدين و مخالفين بنيادى خودش ساخته و پرداخته كند.
جذابيت زندگى در فضاى آزاد كشورهاى امپرياليستى به حدى است كه بسيارى از نظريه پردازان ايدئولوژى هاى مخالف عمو سام، چه كاوش گرامىِ هوادارِ ايدئولوژى چپ باشد چه كديور و سروشِ گرامىِ نظريه پرداز و نوانديش اسلامى، حاضر به ترك آن كشورها و زندگى در كشورى كه چرخ آن بر اساس باورهاى آنان بچرخد نيستند زيرا تجربه نشان داده كه چنين كشورهايى به فرض وجود، قابل زندگى نخواهند بود.
افرادى كه به امريكا مهاجرت كرده و سيتيزن امريكا شده اند، در زمان اخذ شهروندى، سوگند مى خورند كه از قانون اساسى و قوانين ايالات متحده آمريكا حمايت كرده، و به منافع آن كشور وفادار باشند. از اين افراد، آنهايى كه گويا با سوگند دروغين به عمو سام ركب زده، با استفاده از آزادى انديشه و بيان جارى در كشور عموسام، نظامى كه براى حفظ آن سوگند خورده اند را غارتگر ناميده و قوانين و ساز و كار آن را به بادانتقاد هاى بنيادين مى گيرند، و در عين حال بر زانوى گرم و نرم عمو سام نشسته اند و بهيچوجه حاضر به ترك آن زانو نيستند، متوجه نيستند كه انتقاداتشان نقض غرض است زيرا با اثبات سعه صدر و روادارى عموسام، افكار بيشترى را به طرف او جذب مى كنند.
مردم ايران كه در نظام فاسد، هردمبيل و غير شفاف ناجمهورى اسلامى در تمام اين سالها شاهد رشدِ كلان سرمايه دارانى از ردهء اراذل و اوباش، كسبهء عامى و بى سواد و مداحان بوده اند كه شگرد اقتصاديشان نه ابتكار، خلاقيت و بازاريابى، بلكه باج دادن و مرتبط بودن با سردمداران نظام و مراجع دينى است، پس از ديدن نتيجهء نظام ايدئولوژيك، و خودى- ناخودى شدن قهرى منتج از اين گونه نظامها كه ثروت را يكسره به حلقوم فرصت طلبان و نان به نرخ روز خورهاى بى لياقت سرازير كرده و شايستگان را منزوى يا معدوم مى كند، از آرمان خواهى موهوم و ساده لوحانهء ابتداى انقلاب دست كشيده اند و از طلا گشتن سخت پشيمانند و خواهان مس شدن، يعنى دستيابى به يك نظام عرفى كم عيب تر و نه الزاماً بى عيب ( كه از محالات است) هستند و بسيارى از مردم، نظام هاى غربى را عليرغم عيوبشان بسيار شفاف تر و رقابت بازار آزاد آنها را زمينه ساز فساد بسيار كمتر و رشد افراد بسى لايق تر و شايسته تر از افراد رشد يافته در نظام هاى ايدئولوژيك مبتنى بر اقتصاد دولتى و رانت هاى ويژهء افرادِ خودى مى بينند.
بله نظام هاى سرمايه دارى غربى نيز عيوب بسيار دارند اما چون ايده آل مطلق و مدينهء فاضله، آرزوى موهومى است، اين نظامها به طور نسبى، در مقايسهء تاريخى، كارآمد ترين دستاورد انسان تا به اينجا بوده اند و منتقدينِ بنيادين اين نظامها نه تنها نمونهء بهترى سراغ ندارند، بلكه جويندگان و پرسشگران را به ناكجا آبادهاى مبهم و يا ايده هاى قبلاً شكست خورده حواله مى دهند.
كسانى كه خود، كشورهاى سرمايه دارى غربى را براى زندگى برگزيده اند و در عين حال مردم را از خواستن نظامى مشابه نظامهاى غربى به دليل ايده آل نبودن و وجود ايراداتى در آنها، نهى مى كنند مانند كسانى هستند كه خود در خانه اى امن، مستحكم و مرفه زندگى مى كنند اما چون مى بينند كه سقف آن خانه هم گاهى چكه مى كند و يا تهويه مطبوعش گاه درجه حرارت ايده آلى ندارد، با ژست دلسوزانه، كسانى كه در مخروبه اى زندگى مى كنند كه هر آن، با ريزش سقفش در معرض خطر مرگ، و نيز از سرما و گرما در عذابند را از تلاش براى داشتن خانه اى مانند خانه خود نهى مى كنند و آنها را به جستجو براى خانه اى بدون كوچكترين عيب و ايراد ترغيب مى كنند. خانه اى كه تا كنون در تاريخ، وجود خارجى نيافته است.
سخنان كسانى كه خود حاضر به ترك خانهء “خوب” خود نيستند اما مخروبه نشينان را به دنبالِ نخود سياهِ خانه اى ” عالى” و بى عيب مى فرستند، روشنگرى نيست موذيگرى است.
عالی مقام انیتای محتشم به نظر این امتیاز دهندگان نامرغوب
کاوش ::::::سید مرتض::::::پدرام کبیری مصلح و ووووو
هستند از امتیاز دهی دلسرد نشو گرچه میبینم چنان بی پروا
واقعیت ها را گفته ای که از هزاران ناوک زهر اگین انها موثر تراست
فائزه گرامی،
عمو سام ممکن است خود را کدخدای دهکدهٔ جهانی بداند، اما شما پارا بسیار فراتر نهاده او را به عرش خدائی و مالکیت جهانی رسانیدید، که به واسطه آن “ما بیگانگان پناه داده شده به خان نعمت وی” میبایست شکر گذار خداامپراطور بوده و هرگز کفران نعمت نکرده و همواره رعیت و سرباز جان فشان امپراطوری او باشیم، و “از آزادی اندیشه لطف و عطا شده” فقط در جهت تمجید و تکریم وی بهره برده، هرگز لب به نقد وی نبریم، تا بدین میمنت تکه نانی از خوان یغمای او نیز نسیب ما گردد. شما یا درس خودسالاری ریشها را خوب درک نکرده یا ریشها را صرفاً ابزاری مناسب ستیز با فرهنگدینی میبینید و “دینخوئی عمو سامی” خود را ناخودآگاه آشکار میکنید. بر در شاهی گدائی نکتهام در کار کرد…..
جای بسی تاسف است که علئرغم توضیحات مکررا اینجانب در کامنتهای متفاوت در مورد نقد من بر نظام مونوتریسم و میلیتاریسم تحمیل شده بر اکثر شهروندان دهکدهٔ جهانی از جانب امپراطوری آمریکا میبینیم که عیب جوییهای شما به نقدهای من بر عمو سام به علت درک نادرست صورت مسئله به گونهی تحریف شده که از “سوگند دروغ هنگام دریافت سیتیزنشیپ” و سؤ استفاده از آزادی اندیشه تا “موذیانه به دنبال نخود سیاه فرستادن مخروبه نشینان” و محروم کردن این قوم از سرزمین پر از نعمت عمو سام و از دسترسی به بازار آزاد سرمایه و مواهب رقابت آزاد در جهان غرب- این همیشه “ملعون” ذهن بیمار “اعتلافیون سرخ و سیاه”، به مذمت و ملامت ناروا سخن راندید. تبدیل نقد اندیشه به عیب جویی شخصی نشانهٔ ضعف استدلال است.
دوست گرامی بنده چپ گرا، کمونیست، سوسیالیست، تودهای، غرب ستیز نیستم، من مخالف آزادی فردی و آزادی اندیشه نیستم، من حتا با لیبرالیسم، اقتصادسیاسی سرمایه داری، با سوداگری با نوآوری و کارآفرینی مخالف نیستم، ولی آنرا نقد میکنم و این نقد هم بر اقتصاد خصولتی آقای جان مینارد کینز است (مبتکر نظریه مخارج کسری Deficit Spending – یعنی بده کار سازی دولت بردوش مردم به نفع رانتخواران خصولتی در دوران رکودی که دیریست مستدام گردیده.
و هم منتقد اعمال سیاست پولی در جهت منافع رانخواران حکومتی یعنی افزایش پایه پولی یا تولید تورم پولی و به تبعه آن مصداق ملیش هزاران میلیارد تومان اختلاسهای بانکی، در کشور و یا مصداق جهانی آن نجات از ورشکستگی بانکها و موسسات مالی بیمه در غرب با تکیه به چاپ پول تحت عنوان Quantitative Easing یا QE Series در ابعاد نجومی، طبق آخرین آمار بانک فدرال دزدان عمو سام از سال ۲۰۰۸ تا کنون کمی کمتر از ۴ تریلیون یعنی ۴ میلیونمیلیون دلار- هزینه از جیب شهروندان دهکدهٔ جهانی جهت حفظ سلطه و حیات جهان خواران شده؛
و هم چنین منتقد میلتون فریدمن و سایر اقتصاد دانانی که پیرو فایننس کاپیتالیسم متکی بر بانک مرکزی و چاپ ارز بدون پشتوانهٔ تولید یا طلا هستند؛ یعنی منتقد انحصار تولید کالاپول (که خود فاقد ارزش ذاتیست) ، تعیین نرخ خودیغیرخودی بهره و نرخ تبدیل ارز، یعنی کنترل انحصاری تمام ساختار اقتصاد و تجارت و بازرگانی تحت سلطه رانتخواران حاکم، یعنی ساختار مالی-پولی که هیچوقت متضرر نمیگردد (بر خلاف آنچه مرحوم آدم اسمیت فیلسوف و پیشاهنگ اقتصاد آزاد به عنوان یکی از اصول بنیادین اقتصاد آزاد میپنداشت)، ولی همواره ضررات این نظام را به طبقات فرودست و دستمزد بگیر انتقال میدهد، یعنی حفظ سلطه و سیادت طبقاتی با تکیه به قدرت انحصاری کنترل کالاپول، تولید بدهی و نزول خوری، (به قول انشتیین قدرتمندترین نیرو در جهان). نقد من بر سرمایه داری مالی (فایننس کاپیتالیسم یا مونوتوریسم بر آمده از مکتب شیکاکو میلتون فریدمن – یعنی تولید بدهی یا پول مجازی درون نظام بانکی – متکی بر دلارهای نفتی به جای طلا و میلاتاریسم که بر یکدیگر متکی یند (پشتوانهٔ کالاپول عمو سام زراد خانهٔ هسته اوست و بلعکس)، از دیدگاه اقتصاد سیاسی مکتب اتریش متکی بر تولید یا طلا ست.
در ساختار پولی-مالی نتایج ضررات نظام بانکی و نهادها و گروهای قدرتمند رانتخوار وابسته به نهاد حکومتی همواره از طریق همین مکانیسم به فرودستان جامه منتقل میگردد؛ تصور کنید که فردی که اهل قمار نیست اما برای تفنن و کنجکاوی وارد یک کازینو شده سرگرم تماشای میزهای قمار میشود، و در هیچ یک از شرتبندیها شرکت نمیکند و پس از مدتی از آنجا خارج میشود، اما بد از خروج از کازینو بر حسب اتفاق کیف پولش را از جیب در آورده باز میکند و متوجه میشود که مقداری از پول کیفش غیب شده، یعنی بدون شرکت در شرطبندی مبلغی را باخته؛ حال تصور کنید که این کازینو نظام پولی-مالی جهانیست و همین دستبرد را لحظه به لحظه در جیب تمام شهروندان بیخبر از همه جای دهکدهٔ جهانی انجام میدهد؛ تورم پولی و (به تبعه آن تورم قیمتی) امریست که بطور رایج نظام کاپیتالیسم پولی تحت عنوان بسط اعتبارات (Credit Expansion) به بهانهٔ ایجاد تسهیلات لازم برای رشد اقتصادی انجام میدهد؛ در این فرایند صاحبان داریهای غیر پولی، و سرمایه ی با افزایش تورمی ارزش دارایهای خود نه تنها مصونند بلکه از این ترفند بدون زحمت بهرهمند میگردند ولی در عوض جمعیت عظیم شهروندان دهکده جهانی که به دستمزد متکیند از بهرهوری زحمت خویش که ناکام میماند هیچ، اگر به لایههای زیریین اقتصادی فرو برده نشوند همواره در جای خود درجا میزنند. این نظام در واقع یکی دیگر از اصول اساسی اقتصاد “آزاد” آدم اسمیت را نقض میکند؛ خطر و پاداش (Risk & Reward) کاملا از هم تفکیک شده؛ خطر فقط متوجه فرودستان است و پاداش نسیب فرادستان.
جناب کاوش
یک سرزمینی را نشان بده که ایده الهای شما در آن پیاده شده و یا قرار است با اندیشههای امثال شما در آن پیاده شود؟ عمو سام مظهر بدترین نظامهای غربی به سر کردگی آمریکا هست. با این عمو سام چه باید کرد؟ شما که یک وقت در کره شمالی و یا کوبا و یا روسیه و چین که زندگی نمیکنید؟ این ادبیات شما که شکل به نیمروز شده ادبیات چهل و چند سال پیش جوانان بیست و چند ساله آتشینی هست که هر کدام لابد خیال میکردند چه گوارایی هستند که عنقریب بهشتی برین در ایران برپا میکنند، چونکه صرفاً چار تا کتاب ایدئولوژی را خوانده یا نخوانده چریک وار بین هم توزیع و تقسیم میکردند و کیفور که عمو سام را از پس سنگر این پارک یا آن خیابان و فلان تپه به توپ بسته اند، برای من ایرانی جز مصیبت و فلاکت ارمغان دیگری نداشته. یک نفر از شما کوچکترین کمترین برداشت واقع بینانهای از آنچه در کشورهای عفن و مخوف بلوک چاپ میگذشت داشت؟ اوج ترقی فکری و مسیر عملیاتی شما این بود که شبانه بروید فلانجا از خانواده بزرگ خلق ایران، چار تا سرباز وظیفه بخت برگشته و استوار و درجه داری که در کنار مردم فلان آبادی سادهترین زندگی را داشتند بکشید تا با دست نشانده عمو سام جنگیده باشید. آیا این مملکتی که به این فلاکت رسیده حتماً احتیاج به انقلاب داشت چون تشخیصش در صلاحیت عدّهای جوان بیست و چند ساله چارتا کتاب خوانده و عدّهای مسخ شده که توهم روشنفکر بودن آنها را اسیر و گرفتار جاذبههای غرقاب جهالت و کوری کرده بود؟ اوج درک مترقیانه شما و بلاهت متوهمینی که تصور میکردند روشنفکر هستند سینه زدن و تملق از شیّادی دست پرورده و هلاک قدرت بود تا چنین سرنوشتی برای ایران و ایرانی رقم بخورد. آقا جان در طول ادوار تاریخ هیچ ملتی، هیچ نظام ایدئولوژی که شامل فراوردههای تئوری و عملی چپ هم میشود که حاکم شده باشد و سیه روزی و مصیبت و بردگی انسان را به همراه نداشته باشد. اگر برای مبارزه با نظام عمو سام که از چنگالش خون میچکد منظورت بکار گیری رهنمودهای پیامبران بزرگ چپ هست که باید گفت دنیا شاهد بود که از چنگال آنها هم جویهای خون میچکد.
حتی اگر مسئلهی دریافتهای نجومی مدیران نهادهای دولتی و نیمه دولتی، توطئهی سازمانهای اطلاعاتی سایه (اطلاعات سپاه و بیت) باشد اتفاق بسیار مبارکی است. چرا؟ چون اولا بخشی از حقیقت را به مردم نشان میدهد و دوما ثابت میکند چرا همواره باید بخش یا بخشهایی در سیاست وجود داشتهباشند که بتوانند آزادانه به هرآنکه در قدرت است انتقاد کنند. این کار موجب پالودن قدرتمداران خواهد شد.
“شاه پهلوی/ولی فقیه” اگر برای خود جایگاه عصمت قائل نشدهبود و اجازهی انتقاد به مخالف و فرصت تصحیح اشتباهات (ولو در ظاهر) برای خویش دادهبود، عمر طولانیتری مییافت.
اگرچه شاه پهلوی برخلاف قانون اساسی سلطنت مشروطه و ولی فقیه منطبق بر قانون اساسی جمهوری اسلامی حکم میرانند و این از نظر شکلی (و نه در محتوا) امتیازی برای ولی فقیه است ولی از سوی دیگر نمایان میکند که قانون اساسی لائیک مشروطه سلطنتی در صورت رعایت شاید نتایج بهتری میداشت اما قانون اساسی جمهوری اسلامی به تمامی از امتحان مردود شدهاست.
رفتار خودسرانه ولی فقیه و خسارات فراوانی که به کشور تحت حاکمیت خویش از همهی لحاظ وارد کرده، حتی شیفتگان و معتقدان به نظریهی “ولایت فقیه” و نظریه پردازش را از غلط بودن آن آگاه کردهاست.
مشکل در اینست که منتقدین خودی ولایت فقیه به فراست دریافتهاند با تصحیح قانون اساسی و آوردن مقام “ولایت مطلقهی فقیه” از اوج عصمت قدسی و آسمانی به روی زمین سیاست تا انهدام حکومت دینی، تنها دو انتخابات فاصله دارند.
با سلام مردم ایران تفاوت خاکسپاری دو فرد در کشور ایران و آمریکا را مقایسه کنند . خاکسپاری مشت زن معروف دنیا محمد علی کلی ” تازه مسلمان ” در آمریکا که ما آن کشور را شیطان بزرگ نامیده ایم و هر روزه رهبری ایران خودش را به آب و آتش میزند تا چند تا تشری و ناسزایی به آن کشور بگوید و مردمی نادان از پیروانِ خود را از آن تشرهای پوک و بی خاصیت ، به وجد آورد ، به صورت پخش مستقیم برای تمام مردم دنیا پخش شد تا مردم فاتحه ای از اقصی نقاط دنیا بر آن تازه مسلمان بخوانند . اما در کشور ناب اسلامی محمدی ایران ، فقیه عالیقدر آیت الله منتظری اعلی المقامه را که رهبری فعلی را آن فقیه عالیقدر ، ولی فقیه کرد وقتی رحلت کرد ، نظام اسلامی ما اجازه تشییع جنازه و مراسم ختم و … همه را مخفیانه و با سانسور به مردم اطلاع رسانی کردند و فقط رهبری نظام سفارش قبر در جای مشخصی از حرم حضرت معصومه را برای ایشان سفارش کردند ( رهبری روغن ریخته را نذر امامزاده کردند زیرا آن فقیه عالیقدر را در جای دیگری نمی توانشتند دفن کنند !) با اینکه نیروی انتظام رهبری نظام اسلامی! نگذاشتند برای مراسم خاکسپاری مردم تهران از حسن آیاد فشافویه به سمت قم حرکت کنند و جلوی اتومبیل ما را گرفته و به سمت تهران برگرداندند ولی مردم زیادی به قم رفته دبودند . جالب آنکه حسین شر یعتمداری کیهان وقتی دید مردم زیادی برای خاکسپاری آن آیت الله به قم آمده بودند ، چشم هایش ” بابا غوری ” گرفته و از سوختن بیش از اندازه عضوی از بدن اش بجای اینکه آب بریزد ، به شمارش افراد در هر ” متر مربع ” روی آورده و از روی هر متر مربع می خواست ثابت کند که فقط مردمی که در تشییع جنازه آن آیت الله شرکت کرده بودند ، تعداد کم و به اندازه 5000 نفر بوده اند ! و با این شمارش ” متر مربعی ” هم دل رهبری را شاد کرده باشد و هم به طرفداران ساده لوح خودشان دلگرمی داده باشند که به شهر قم مردم نرفته اند .
بازهم برای جناب کاوش که در تعجب است ازینکه چگونه میتوان در پرسپکتیوی بزرگتر خوبیهایی در “مظهر استکبار جهانی” دید و آنرا گرامی داشت:
«محمد علی تغییر دین داد و از مسیحیت به اسلام گروید. چیزی حدود نیم قرن پیش. اما هنوز بخشی از تاریخ کشوری است که اکثریتش مسیحیاند و یکی از نامزدهای ریاست جمهوریش به دنبال محدود کردن ورود مسلمانان به خاک آمریکا.
محمد علی با جنگ آمریکا علیه ویتنام مخالفت کرد. از پیوستن به ارتش و از رفتن به جنگ سرباز زد. ابتدا به زندان هم محکوم شد و عنوان قهرمانی از او ستانده شد. دادگاه عالی امریکا این حکم را به نفع محمد علی لغو کرد.
با این همه٬ محمد علی از تاریخ کشورش بیرون گذاشته نشد. او در سال ۲۰۰۵ از دست رئیس جمهور٬ جورج بوش٬ مدال آزادی گرفت. با آن که چند سال پس از قهرمانی در المپیک (رم ۱۹۶۰) قهرمانی جهان از او ستانده شده بود٬ در المپیک آتلانتا مشعل المپیک را او بود که روشن میکرد. در رثای مرگش٬ همه جا٬ از بالاترین مقامات رسمی تا رسانههای همگانی از او سخن میرفت. در همهی سالهای اخیر به صورت عمومی محترم شمرده میشد. او به بخشی از تاریخ افتخارات کشوری بدل شده بود که با بخش دیگری از تاریخ شرمساریش جنگیده بود٬ چرا که آمریکا همهی اینهاست: مجموعهی افتخارات و شرمساریها.*»
«بر خلاف ما که از تاریخ و جامعهی خود منها می کنیم و میبریم و دور میریزیم٬ آمریکاییان تلاش میکنند برگهای جدا شده از بخشی از تاریخشان را گرد آورند و دوباره از نو بیافرینند٬ حتی اگر این برگها٬ برگهای شرمساری از برده داری باشد یا کشتار بومیان اولیه این سرزمین یا بمباران اتمی علیه ژاپنیها در جنگ جهانی دوم.»
«به همین دلایل٬ مردم آمریکا با این همه گونهگونی طیف اجتماعی خود٬ و به رغم همهی انتقادهایی که به نظام حاکم٬ به گردانندگانش و به بسیاری از وجوهش دارند و بسیاریشان از تغییر هم ناامید شدهاند٬ باز هم به آن دلبسته و وابستهاند و در نهایت به آن افتخار میکنند٬ افتخاری که نمایشش را در پرچم همه جا حاضر آن در زندگی مردم معمولی میتوان دید.
حالا این را مقایسه کنید با کشوری که در نزدیک به ۴ دهه٬ یک رئیس جمهورش را تبعید کرده و از تاریخ حذف میکند٬ رئیس جمهور دیگرش را به کنج عزلت و نفرت میراند و از این که عکس یکی دیگرشان در رسانهها ظاهر شود در هراس است. رئیس جمهور ماقبل آخرش را از ترس آبروریزی قایم میکند و نخست وزیر اولش را از صفحهی تاریخ رسمی بیرون گذاشته و نخست وزیر دومش را به زندان اندر انداخته است.»
منبع: http://www.radiofarda.com/content/f3-habib-mohamadali-iranian-society/27800771.html
مازیار گرامی،
محمد علی در اوایل جوانی و سالهای ۶۰ صرفاً یک ورزشکار سیاهپوست ناراضی و معترض به نظام نزادپرستی بود. اما محمّد علی به خاطر موفقیتهای چشمگیر و خصایل فردی و شهرتی که در رشتهٔ حرفهای بوکس که بسیار هواخواه داشته و پول ساز است، خیلی زود شهرت
پیدا کرد، و تبدیل به یک “برند تجاری” همچون کوکا کلا، شد. سرزمین عمو سام سرزمین هرمها و برندهاست؛ نمونههای آنها فراوان است؛ میکل جکسون، میکل جردن، اپرا وینفری……… در سرزمین عمو سام هویت برندی بر هویت شهروندی اگر نه هویت انسانی میچربد. خصوصاً اگر که برند جهانی و دیرپا باشد. ملاک $$$$$$$$ سازیست همین و بس؛ بابی فیشر قهرمان شطرنج فقط در دوران بازیهاش با بوریس اسپاسکی قهرمان جهان و شوروی سابق و پیروزیش بر بوریس “قهرمان آمریکایی” بود اما بعدها در غربت و تنهانی و در پناهندگی در کشور اییسلند دفن شد. او برند نشد، فقط ابزار تهیج احساسات خام ناسیونالیستی امریکایی ضدّ شوروی بود، آنهم در اوج جنگ “سرد” البته فقط در رسانه ها.
اینرا بدانید که عمو سام مدال قهرمانی به ادوارد اسنودن نخواهد داد. اگر سازمانهای امنیتی عمو سام بتوانند اورا دستگیر کند و به آمریکا ببرند آنوقت سرنوشتی بمراتب بدتر از آن شخصیتهای وطنی که نام بردید، خواهد پیدا کرد. قطعاً دوستان شما خواهند گفت “جاسوس پوتین” حقشه: نکنه اونم فارغ التحصیل دانشگاه پاتریس لومومبا باشه؟
اخبار: حقوقهای نجومی در صندوق توسعه ملی.
مش قاسم: این خبر اشتباه پخش شده. اولا که این صندوق توسعه ملی نبوده و نیست، در اصل صندوق توسعه میلی میباشد. یه سری پولها اونجا جمع میشه که به میل دل … (سه نقطه از مش قاسم) پخش بشه بین از ما بهتران که ماها رو زیر یوغ حکومت اسلامی نگاه دارن. دوما، اینا همه پول امام زمونه، نماینده ایشان هر جور عشقش برسه این ور و اونور پخش میکنه اصلا به ماها (امت اسلامی) ربطی نداره. سوما، از این کارا از روز اول این حکومت بوده حالا واسه چی این سر و صدا رو در آوردن که چی؟ دعوا بین برادران است، برادران دعوا کنن ابلهان باور کنن. وقتی یه ملتی در زمره چهار پایان و ابلهان حساب شد که به ولی فقیه نیاز داره دیگه بیخود میکنه سوال موال میپرسه؟
رسول گرامی
اگر ریز نمرات آقای خامنهای در دانشگاه پاتریس لومومبا (که روزگاری احسان طبری استاد فلسفهی مارکسیسم آن بود و در زندان همین آقایان در بالای 70 سالگی تواب شد) را هم رسانه ای کنند در من و امثال من که انقلاب ایران را از نزدیک دیده و در آن زیستهایم تأثیری ندارد.
مطالعهی اجمالی تاریخ انقلابها نشان از تشابهات زیادی بین آنها دارد. انقلاب ایران اگرچه دیرهنگام و باصطلاح تاریخ مصرف گذشته بود اما ازین تشابهات فراوان دارد. ما تنها مردمی هستیم که دوست داریم عواقب کارهای بدمان را گردن این و آن کشور بیاندازیم و تمام کارهای خوب جهان را به نام ایرانیان تمام کنیم. نقش خود و فامیل و همسایهمان در انقلاب و آنچه بر سر این کشور آمد را نمیبینیم، اما دوست داریم اگر یک سفینه بر مریخ نشست بگوییم: مدیر پروژه ایرانی بوده!
انقلاب ایران با همهی بد و خوبش، با تمام عواقبش و با تمام نبایدهایش محصول تعامل انسان ایرانی همان دوران با مقتضیات جامعهی بینالمللی وقت بود. من به ضرورت تاریخ باور ندارم و نمیگویم آن انقلاب ضروری بوده، اما هر چه بوده اصل و اساسش به خودمان مربوط بوده و باید مسؤلیت آن را بپذیریم.
آیتالله خامنهای نه تنها یک فرد بلکه نمایندهی یک ایدئولوژی است. با نسبت دادن جاسوسی بیگانه به او، سرپوش میگذاریم بر خطر ایدئولوژی خطرناکی که همراه با انقلاب ایران و از تزویج شوم چپها با اسلامگرایان (آنها که اسلام را شایستهی حکومت میدانند و نه لزوما همه مسلمانها) متولد و در عمر 4 دههای خود کشوری آباد و ثروتمندی چون ایران را به آئینهی عبرت و مایهی شرم تمام مسلمانان دنیا بدل ساخته است.
محصول بلافصل این ایدئولوژی:
– کشوری است که در آن حجاب اجباری است اما فحشاء، مادام که انگارههای حکومت را نادیده نگیرد برغم همهگیری نادیده انگاشته میشود؛
– کشوری است که همهی متون رسمی آن به نام خدا آغاز میشوند، اما جز دروغ و ریا و تظاهر و پلشتی چیزی از آنها بدست نمیآید؛
– کشوری که در آن اساس ترقی و نماد شایستگی، تظاهر به پایبندی و اعتقاد به منویات یک فرد است، اعتقادی که با هیچ معیار زمینی جز ظواهر شخص قابل اندازهگیری نیست؛
– کشوری که در آن مطابق شرع قرون وسطایی، دست تخم مرغ دزد را قطع کرده و زورگیر را اعدام میکنند، اما عالیترین مقامش در قبال تملک حدود نیمی از ثروت کشور به هیچ احدی پاسخگو نیست؛
– کشوری که در آن هر روز به سرمایهداری و لیبرالیسم فحش داده میشود، اما پول کثیف به دست آمده از رانت به مهمترین معیار ارزش و زندگی آدمها بدل شدهاست و سرمایهداران شریف در معرض ورشکستگی و مصادرهی اموال و تهمت و زندان و گاه اعدام هستند؛
– و بالاخره کشوری که ادعای حکومت عدل علی دارد، اما “قوهی قضائیهی دقیانوس نشان” آن برای پاسداری از قدرت قاهره و وابستگان آن از هیچ ظلمی رویگردان نیست؛
دوستان عزیز، با دل دادن به روایات شیرین جیمزباندی و داستانهای پر پیچ و خم توطئه، همچون کسی خواهیم بود که جنگل را میبیند اما از دیدن درخت پیش روی خود عاجز است. بیایید ابتدا تکلیف خود را با مهمترین مانع سعادت انسان ایرانی روشن کنیم: حکومت دینی و اسلام ایدئولوژیک بزرگترین و مهمترین دشمن ماست؛ نه دستگاههای جاسوسی غرب و شرق.
نظر سروش:
https://www.youtube.com/watch?v=ZyLfFu6c5Pg
همه ی دعواهای موجود که بر سرتقصیر ادیان ریخته شده و ملتها را پریشان کرده است ، بازی بر سر قدرت است و بس و ما نیز بازیچه ای بیش نیستیم .
مسله مهم جنگهای امروزی برسر ، برخورد دنیای خویش فراموش کهن با دنیای خویش یافته مدرن است ، در جامعه ی مدرن بر عکس جامعه ی کهن، هر کس اول نسبت به خود و دوم نسبت به ما باید مسولییت پذیر باشد، من باید وظایفم را بدانم و خود را بشناسم و خود شناسی احتیاج به جامعه ی باز و روابط آزاد دارد ، من باید بدانم خواسته ام چیست ؟ چه از لحاظ جنسی وجسمی ،چه از لحاظ فکری و روحی.
پرورش من ،احتیاج به کمک جامعه و نزدیکان دارد ، انسان باید بتواند خویش را در بازتاب اجتماعی بیابد ، برای او جامعه آنگاه مهم می شود که به پیوند من و ما می رسد و در این میان مسولیت من بودن را به ما بودن منتقل می کند، انسان باید بتواند انسان بودن را در یابد و برای دریافتن آن احتیاج به خودشناسی دارد.
اما درجامعه ی کهن دینی و سنتی منی وجود ندارد ، افراد، ما هستند و چون شناختی بر من بودن نیست، فرد بودن بی معنی و مسخ و گم و بی ارزش است . جامعه کهن پدرسالاری نه تنها من مفهومی ندارد بلکه ما در راس ایستاده و من را در خود حل کرده است ، در ادیان تک خدایی ، تنها تک خدا من است و بس.
زمانی که دگر منی نیست ، دیگر جهان مفهوم و ارزشی ندارد در واقع این جهان برای او تهی و بیمعنی می شود و فکر دنیای نیستی در او وسعت می یابد و روی بر دنیای نیستی و فریب بهشتی می کند، و نباید تعجب کرد که این داعش از کجا آمد ؟
انداختن تقصیر به این و آن بهانه ای است که ازبار مسولیت شانه خالی کنیم ، و زمانی که مسولیت پذیر نباشیم در خود داعشی را پرورده ایم !
اما ، اظهار و واقف بودن بر اشتباهات و خطاها ی فردی و اجتماعی ، باعث سلامتی است ، از کجا شروع کنیم ؟
چه کسی از خود به من نزدیکتر ، اینکه کیستیم و چه می خواهیم ، شاید بدین خاطر آقای نوری زاد برای خیلی از افراد قابل فهم نیست.
سلام. سيامكم. ممدجان، فرض كن الان ما يك جامعه كوچك ده بيست نفره هستيم. در اين جامعه كوچك جنابعالي رئيس هستي چون اختيار سايت دست شماست ديگر. بنده و تعدادي ديگر هم شهروندان اين جامعه. در اين جامعه كوچك، بعضيها مجيزگو و دعاگو و بله قربان گوي جنابعالي هستند. مثلا مينويسند جناب نوريزاد قهرمان، بزرگمرد ايران زمين، قهرمان آزادي و از اين حرفها. بعضيها مجيزگو نيستند اما به هرحال موافقند و حرفهاي باب طبع جنابعالي ميزنند يعني مثل خودت شروع ميكنند به اين و آن فحش دادن يا نقد انقلاب و اسلام و پيامبر و از اين قبيل. بعضيها منتقد هستند اما انتقادشان جوري است كه ضرري به شخص جنابعالي نميزند. مثلا مش قاسم نوشته است ماست سياه است، اينها به او انتقاد ميكنند كه چرا گفتهاي ماست سياه است، سفيد است و يا بالعكس. اما يك عده هستند كه اصلا موضوع و نوع حرف زدنشان، متوجه شخص جنابعالي است و شما را حداقل زير علامت سؤال قرار ميدهد اگر نگوييم ….
خب، جنابعالي به سه گروه از اين چهار گروه اجازه حرف زدن ميدهي. مطالبشان را منتشر ميكني و اينها باصطلاح از آزادي بيان برخوردارند. اما گروه چهارم، اجازه حرف زدن ندارد و تحت سانسور شديد جنابعالي قرار دارد كه نماينده آن گروه چهارم، منم!!!
بله، ما در همين جامعه كوچك خودمان شاهد چنين وضعيتي هستيم. يعني الان اگر خوب فكر كني خودت متوجه ميشوي كه انگار مرا در انفرادي انداختهاي و تمامي ارتباطات مرا با جامعه قطع كردهاي. به چه جرمي؟ به جرم گفتن چيزهايي كه رئيس را خوش نميآيد. يعني اگر من هم ميگفتم آه ممدجان تو چقدر خوبي، چقدر قهرماني، چقدر آزادي خواهي و از اين اراجيف، نوشتههاي مرا هم مثل نقل و نبات منتشر ميكردي حتي اگر براي يك مطلب چندين و چند كامنت هم ميفرستادم. مثل بعضيهاي ديگر. اما الان چه؟ نه. محكوم به انفرادي هستم. تا كي؟ تا وقتي كه عقلم سر جايش بيايد و شروع كنم به تعريف و تمجيد از ممدجان يا حداقل چيزهايي بگويم كه به تريج قبايش برنخورد.
خب ممدجان، دوباره صادقانه يك سؤال ميكنم، صادقانه جواب بگو. فرق تو با ديكتاتورها و سانسورچيها چيست؟ مگر تو همان كاري را نميكني كه آنها ميكنند. چرا و به چه جرمي مرا در انفرادي انداختهاي؟ چرا نميگذاري ديگران حرفهايم را بشنوند و بخوانند. فرض كن كه دارم به تو به عنوان رئيس اين جامعه نامه مينويسم. مگر تو نمينوشتي؟ من هم دارم همان كار را ميكنم. چرا با من اين طور رفتار ميكني؟ مگر حتما بايد نامههاي من باب طبع تو باشد؟ خب، نيست كه نباشد. اصلا تو چه كارهاي؟ چه حقي داري؟ آها، يادم رفت كه تو رئيسي. بله، من رئيسم پس حق دارم سانسور كنم. اين منطق تمامي سانسورچيها است.
بله ممدجان. دنيا را ميبيني؟ امان امان امان كه چه زود دست آدم رو ميشود. ببين چطور مرا در انفرادي انداختهاي و قلمم را شكستهاي، صدايم را خفه كردهاي، آزاديام را گرفتهاي و قلبم را شكستهاي! چرا؟ به جرم گفتن و نوشتن چيزي كه رئيس قبول ندارد. چرا قبول ندارد؟ چون …
واقعا تا كي بنا داري مرا در انفرادي نگه داري؟ تا كي مرا از ديگر شهروندان اين جامعه كوچك جدا خواهي ساخت؟ تا كي بر دهانم قفل خواهي زد؟ ممدجان!
اين جامعه كوچك مستورهاي از حكومت آينده توست. اما يادت نرود وقتي حاكم شدي همان اول اعلاميهاي صادر كن و بگو: من حكم ميكنم كه هيچكس چيزي نگويد كه مطلوب من نباشد وگرنه او را در انفرادي حبس خواهم كرد. اين را همان اول بگو كه حساب كار دست همه بيايد و خداي نكرده چيزي نگويند كه رئيس را بد آيد.
اما با اين روشها نميتواني صداي مرا خفه كني. من هنوز خيلي حرف با تو دارم. راجع به خيلي موضوعات ميخواهم برايت بنويسم، چه آنها را منتشر بكني چه نكني. حداقل اين است كه خودت آنها را ميخواني. راستش را بخواهي ميداني قصدم چيست. البته در مثل مناقشه نيست. ميگويند بعضي چيزها را كه هم بزني، گندش بلند ميشود. حالا من هم ميخواهم كمي تو را به هم بزنم، تا درونت بيشتر براي خودت آشكار شود. اولين چيزي كه در همين قدم اول معلوم شد اين كه ذاتت ديكتاتور است. تا بعد!
برخی از کسانی که خوانده اند، جوابت را محترمانه دادهاند ( آرا منفی) ، آنهایی که ارزش حیف صرف وقت را نثار دیدن اسم سیامک نامی کرده اند هم دیدگاه محترم خود را دارند ( بی اعتنایی)، منهم که این را نوشتم گفتم بگویم نه حرفی برای گفتن داری، نه در حدی هستی که با صاحب سایت وارد کلام و گفتگویی همپایه شوی، نه خود میدانی چه میخواهی بگویی و نه از نوشتن به این سبک و سیاق به جایی میرسی. از ادب و نزاکتی هم که در حق خود روا نمیداری کبریتی را مدام روشن نگه میداری تا جهت بنزینی را نشان دهی که دامن تتمهٔ موجودیت انسانی خودت را بگیرد. شما آقا گرفتاری شخصی بی جا و بی موردی در خود خلق کردهای که تبدیل شدهای به تلنباری از باروت کینه سرسام گرفته در حد انفجار. شما شدیدا به مراجعات نیاز داری و درمان هم پیش متخصصان مبرز و خبره. شما که در باره خیلی موضوعات خیلی حرف برای گفتن داری، سایتی راه بینداز و اعلام کن تا بخوانیم و واکنش دهیم و شما دموکرات مآبانه هیچ نظر و واکنشی را سانسور نکن اگر از راستگویان و غیر معزورانی. در این سایت عنقا را آشیانه بسی بلند است. به حال و روز صادق بنگر شاید به آن مرحله حاد و بدخیم نرسی!
لذت برديد از اينهمه راى در دموكراسى ؟!
درود بر اینهمه عزت و صداقت و بی الایشی نوریزاد عزیز
به قول سعدی:محالست که هنرمندان بمیرند و بی هنران جای ایشان بگیرند
خدا یارت استاد گرامی
«ارنست نولته (ernst nolte) مورخ برجسته آلمانی که عمده شهرتش پیرامون مجادلات و مباحثات پر سرو صدای وی با یورگن هابرماس سر موضوع هولوکاست در سال 1986 تحت عنوان «جدال تاریخ نگاران» می باشد. در کتاب مشهورش «پدیدار شناسی فاشیسم» ظهور و بروز فاشیسم در اروپای قرن بیستم را زاویه یی نو و بدیع مورد کنکاش قرار می دهد . نولته جنبش فاشیسم را برادر کوچکتر جنبشهای سوسیالیستی و کمونیستی اوایل همین قرن می داند . موسولینی تا قبل از اینکه در سال 1919 به قدرت برسد در سالهای جوانی 14 سال سردبیر روزنامه آوانتی ارگان حزب سوسیالیست ایتالیا بود و نام حزب نازی هم « حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان » بود . هر دو جنبش در آن دوران شباهت شگفت آوری به یکدیگر داشتند ، از بیزارشان از مدرنیته تحت نام « مبارزه با تمدن بورژوازی » ، از ستیزه شان با فرد گرایی و بازار آزاد ، وحشت و نفرت یکسانشان از زنان و آزادی زنان ، مبارزه بی امانشان با دستاوردهای هنری مدرن ، اینکه به آخرین راه حل دست پیدا کرده اند و آلترناتیو پسا سرمایه داری اند و دهها شباهت دیگر . فاشیشم و سوسیالیسم در قرن بیستم الزاما دو جنبش با بنیادهای متفاوت نبودند هر دو، دو صورت یک نظام معرفت شناسانه بودند با شباهتی هراسناک به یکدیگر .
جنبشهای فاشیستی دقیقا از همان بستر تاریخی ، سیاسی و اجتماعی برخواسته اند که سوسیالیستها برخواستند ، عمده طرفدران هر دو جنبش کارگران شهری ، روستاییان شهری شده و گروههای لومپن پایین دستی بودند – تمام کسانی که از فرایند مدرنیزاسیون بهره چندانی نبرده بودند – هر دو جنبش در بستری از لیبرال دمکراسی های ضعیف و ناتوان فرصت رشد پیدا کردند و در ابتدای کار نیز سخت با هم سمپات داشتند ، نکته ایی که حتی موزخ چپگرایی چون آلفرد روزنبرگ نیز به آن اذعان دارد نمونه اعلی آن خوش خدمتی های حزب کمونیست آلمان در دهه 20 و30 برای نازی ها بود که با اعتصابات پیاپی و خرابکاری در کارخانه ها و حتی ترور رهبران سیاسی نقش اساسی را در سقوط سوسیال دمکراتها به رهبری «فردریش ابرت» داشتند . زیرا از نظر آنان سوسیال دمکراتها با سرمایه داری صلح کردند و لایق ترحم نیستند اما نازی ها دشمن سرمایه داری اند و می توان با آنها همکاری کرد حتی پیروزی 1933 نازی ها در انتخابات سراسری آلمان را نیز پیروزی خود در مقابل سرمایه داری می دانستند.»
نقل از: https://www.facebook.com/photo.php?fbid=626617050835136&set=a.524026297760879.1073741827.100004605406180&type=3
در خبرها آمده بود که طرفداران تیم فوتبال استقلال در اعتراض به عملکرد وزارت ورزش در میدان بهارستان به نشانه اعتراض تجمع کردند و من چه خوشدلانه بارها خواندم که ؛طرفداران ” استقلال” در میدان بهارستان تجمع کردند…. طرفداران “استقلال ” در میدان بهارستان تجمع کردند.. طرف……
صدام دو ماه پس از جنگ ایران و عراق به هر وسیله متوسل شد تا جنگ را متوقف کند و عربستان و کشورهای خلیج فارس و سازمان ملل را واسطه قرار داد ولی خمینی حاضر به صلح نشد چون قرار نبود پسران و نوه ها و یا خودش بروند کشته شوند و جان فرزندان این سرزمین برایش ارزان بود
و از آن طرف با اسراییل مذاکره می کند و از او اسلحه می خرد و از طرف دیگر می گوید راه قدس از کربلا می گذرد .
واقعا اینها مردم را احمق فرض کرده اند
این ویدیو را ببینید که صدام اذعان می کند که تمام راه ها را رفته که خمینی با صلح موافقت کند ولی خمینی نمی کند
خسارت 2 ماه جنگ و تعداد کشته شدگان 2 ماه جنگ کجا و خسارت جنگ و تعداد کشته شده های 8 سال جنگی که خمینی بر اساس هوای نفسش ادامه داد کجا !!!؟
https://m.youtube.com/watch?v=3lz1NPYkmHQ
صدام بعد از حمله به ایران از کار خود پشیمان شد و حتی روز ششم جنگ تقاضای آتش بس کرد
سالهاست می گویند 8 سال دفاع مقدس دفاع مقدس کدام دفاع مقدس 8 سال جنگ را طول دادند و بهترین جوانان این سرزمین را به کشتن .راد مردانی که دست پرورده شاه بودند ، نه معتاد بودند نه بی هویت را به کشتن دادند و امروزه پسران دست پرورده خمینی و خامنه ای معتاد و دختران تن فروش و هر دو جنس بی هویت .
ننگ بر این رژیم . این هم سند آتش بس صدام که خمینی نپذیرفت
https://youtu.be/lmLDNr2lTJA
آقای نوری زاد چرا هیچ کس جرات نمی کند که در تلویزیون و یا تریبون های عمومی بگوید خمینی جنگ را طول داد و از سیاست های جنگ طلبانه خمینی انتقاد کند که چرا جنگ را 8 سال طول داد . و همه فکر می کنند واقعا 8 سال دفاعمان مقدس بوده من خودم 39 ساله هستم و تازه چند ماه است که فهمیده ام خمینی در جنگ چه جنایتی مرتکب شده است .تا اینکه این وید یو را دیدم
https://youtu.be/T0T0XRaTZqk
و خیلی ها مثل من هستند که تاکنون نمی دانند و فقط انگشت اتهام به طرف مقابل گرفته اند .
و جالب اینکه مردم همه تعجب می کنند که چرا ایران خسارت 8 سال دفاع مقدس را از عراق نمی گیرد و ماجرا را نمی دانند که چیست .
بنده با قدرت تمام اعلام میکنم اگر آمریکا به تعهدات برجام عمل نکند من خودم میروم و بقیه سایت اراک را روی سر صالحی خراب میکنم و 10 بشکه قیر هم روی بتون قلب راکتور میریزم تا جگرم حال بیاد!
اگر غربیها اذیت کنند ،به همین نیش باز ظریف قسم ،پاسپورت نوریزاد و ملکی رو میدم دستشون با پول و بلیط و پول تو جیبی و قاتل ستار رو هم چوپ تو آستینش میکنم و تمام زندانیها رو ازاد میکنم تا ببینم کی میتونه جلوی من رو بگیره!!
شما ما رو میترسونید؟ چرات دارید یک حماقتی بکنید تا ببینید تو ایکی ثانیه چطور موشکهای ما با دقت میلیمتری میدانهای نفتی خودمون رو با خاک یکسان میکنند!!..جر میزنی؟!..من آتیش میزنم!!
صمیمانه از دوستمان کاوش متشکرم که با انتشار نظرات خود ریشه بد بختی ها و عقب ماندگی یک ملت ساده لوح را به تصویر می کشند. به خصوص حمایت های گاه و بی گاه دوستانمان سید مرتضی و به تازگی مصلح گرامی از قلم تند و تیز کاوش در افشا گری هایش از عمو سام جنایتکار نقاشی را تکمیل می کند.
این دوستان ناخواسته شخصیت های نمایشنامه ای شده اند که باز گو کننده فرهنگ تک بعدی روستایی مذهبی کشورمان است. سناریو اش: یک فرد روشنفکر و آگاه از مسایل جهان و دلسوز مستضعفان و کارگران ملت ایران را از خطری که از جانب عموسام جنایتکار متوجه شان است آگاه می کند. ملت قهرمان ایران زمین نیز شجاعانه شعار مرگ بر عمو سام را سر لوحه فرهنگ و فلسفه و سیاست و زندگی خود قرار می دهد تا بتواند از دام این ابر جنایتکار بگریزد که سهل است تا دنیا را از یوغ بندگی استکبار جهانی برهاند. نتیجه اش می شود وضعی که اکنون شاهدیم.
کاوش عزیز شما مثل صفحه گرامافونی هستید که خط خورده و روی شعار مرگ بر آمریکا گیر کرده و دایم آن را تکرار می کند در حالی که حواسش نیست با شعار مرگ بر آمریکا نمی توان تحولات پیچیده دنیای رنگارنگ و چند بعدی قرن بیستم و بیست و یکم را تجزیه و تحلیل کرد. این که نظام سرمایه داری چه نکات منفی دارد و به ویژه اکنون که بخشی از آن متکی بر بهره و پول کاغذی است و چه ستم ها که به طبقه کارگر و مستضعفان روا نمی دارد تنها یک روی سکه است.
شما که در غرب زندگی می کنید مثل این که از بحرانی که سالیان متمادی است تفکر چپ با آن مواجه است غافلید. بحرانی که به خصوص با شکست کمونیسم و فروپاشی شوروی به اوج خود رسیده. جناح چپ دچار بحران است و البته برای من نیز نا خوشایند است چرا که مغایر روح دمکراسی است که جناح سرمایه داری به خصوص از نوع نیولیبرال اش بدون رقیب در صحنه یکه تازی کند. این بحران یک روی دیگر سکه است. البته توجه دارید سکه ای که من از آن سخن می رانم بیش از دو روی دارد. می توان گفت هزاران روی دارد. بحران چپی ها بحث مفصلی دارد که موضوع اصلی سخن من نیست. سخن اصلی شعار تکراری مرگ بر عمو سام جناب عالی است.
بگو مرگ بر عمو سام! مرگ بر عمو سام! …..
خوب بعد چی؟ حالا که رفتیم آمریکای جنایتکار را به باد فحش و ناسزا گرفتیم و پرچمش را آتش زدیم و لگد مال کردیم و سفارت خانه اش را تسخیر کردیم و دیپلمات هایش را با خفت و خواری گرو گان گرفتیم و کمی دلمان خنک شد مرحله بعدی عملیات چیست دوست عزیز؟ هر چه باشد شمایید که اتاق فکر مایید ما که مردم ساده لوح روستایی بیش نیستیم و از کم و کیف سیاست های کثیف امپریالسیزم جهانی سر در نمی آوریم. می شود دستور بعدی را ابلاغ فرمایید تا تکلیف ما روشن شود؟
کاوش عزیز امید وارم از من دلخور نشوید ولی سخنان شما طرز استدلال شما ته مانده سیاست های شوروی و حزب توده برای نابودی ایران زمین است. سیاست هایی است که این طور که از ظواهر کار بر می آید روسیه در صدد ادامه آن و به نتیجه رساندن آن است. نیازی به کتاب رفیق آیت الله نیست. آن را که عیان است چه حاجت به بیان است. این کتاب از نظر من یک کتاب کهنه است. نوشته هایش قدیمی و پوسیده اند.آنچه اکنون شاهدیم خیانت هایی که در سی و هفت سال گذشته شاهدیم ما را از این کتاب بی نیاز می کند. تاریخ که خوانده اید؟ توافق شوروی و انگلیس برای تجزیه ایران و تصاحب نفت شمال به دست شوروی و نفت جنوب به دست انگلیس را که می دانید؟ چه کسی مانع تحقق این نقشه شد؟ عمو سام!!!! آری عمو سام. بد نیست کمی در ژیو پولیتیکس هم تحقیق و تفحص کنید تا در یابید چرا عمو سام مرتکب چنین جنایتی شد.
بگو مرگ بر عمو سام! مرگ بر عمو سام! (یاد آوری کردم نکند فراموشمان شود…)
کاوش عزیز شما مثل این که متوجه نیستید ایران یک کشور هفتاد هشتاد میلیون نفری است که یکی از عقب مانده ترین کشور های دنیا در بسیاری از زمینه ها است.
خودت که در اقتصاد و مدیریت سر رشته داری نمره بده. خوش انصاف بمن بگو از وقتی که از شر شاه چکمه پوش دیکتاتور خون آشام آمریکایی خاین خلاص شدیم و با شعار مرگ بر عمو سام پرچم مبارزه مستضعفان بر مستکبران را به دست گرفتیم در موارد ذیل نمره مان در مقایسه بین المللی چند بود الان چند است:
تکنولوژی؟
مدیریت؟
سرمایه؟
فساد حکومتی؟
فرهنگ عامه؟
داشتیم می گفتیم که ایران از همه لحاظ عقب مانده است و نیازمند وارد کردن فن آوری و جذب سرمایه است تا بتواند فرصت های شغلی ایجاد کند. تا بتواند سطح رفاه را در جامعه بالا ببرد. ما این فن آوری و سرمایه را از کجا بگیریم؟ مدارس علوم دینی؟ سید مرتضی و مصلح گرامی؟ برادر پوتین؟ ببخشید رفیق پوتین؟ رفیق مایو (حمل بر بی ادبی نشود کی بور من همزه ندارد)؟ کیم ایل سونگ؟
کاوش عزیز نمی دانم شما سابقه تحصیل در مدارس علمیه دارید؟ طرز فکرتان خیلی عجیب شبیه به حوزویان ما است. البته افرادی که ایدولوژیک می اندیشند دارای اشتراکات فکری هستند نه از نظر محتوی بلکه از نظر طرز فکر از نظر مکانیسم استدلالی. شما نیز مثل مسلمین عزیز دنیا را به دار الاسلام و دار الحرب تقسیم کرده اید. یعنی دنیا دو اردوگاه بیشتر ندارد. اردوگاه سرمایه داری و اردوگاه کارگری. حالا ما چاره ای نداریم یا در اردوگاه سرمایه داری (سرمایه داران کلان شرکت های چند ملیتی) هستیم یا در اردوگاه کارگری (اعم از طبقه متوسط و خرده کشاورز و کارگر و خرده بورژوا). این را من از کلامتان درک کرده ام اگر اشتباه می کنم پوزش می طلبم و جناب عالی اصلاح بفرمایید.
در ضمن در پست پیشین پیرامون شلاق خوردن کارگران اشاره ای به نقش عمو سام در این باره نکردید. حقیقت امر من را خیلی امید وار کردید. بالاخره یک جنایتی در حق زحمت کشان رخ داد که عمو سام در آن نقشی نداشت…….
ساسان گرامی،
با عرض پوزش پراکنده گویی در کامنت شما بسیار دیده میشود. در هیچ کدام از کامنتها و نقدهای من شعار “مرگ بر آمریکا” و یا مطلبی بدین مضمون پیدا نمیکنید. من امپراطوری و نظام مونوتریسم و میلیتاریسم را که شالودی آن است را نقد میکنم.
بخشی از پاسخ به نقد اخیر کروس گرامی را در ذیل اوردهم شاید که بهتر و روشنتر بتوانید کلیات نقد و تحلیل و بینش و اصلاحات ساختاری مورد نظر بنده را ببینید.
—————————————————————————————————————————————————-
http://www.nurizad.info/blog/29988#comment-248480
کلید وأژه در این شاخص سازی و مقایسه تاریخی نه در فرهنگ، قومیت، زبان یا دین است، بلکه در ساختار تک هرمی این نظام هاست. این هرم متکی بر باج و خراج سنگین و نا عادلانهٔ بر آماده از ماحصل زحمت و ثروت تولید شدهٔ رعایا و پیشه وران شهری (کارشناسان و کارگران عصر جدید) و رعایا (کشاورزان) روستاییانند، خواه تولید داخلی یا آنچه که در عصر جدید با تکیه به درامد نفت وارد میشود.
دوست گرامی دستگاه بینش و فکری شما فرهنگ دینی را که مناسبات این سلسله مراتب را در درون هرم تنظیم و میگرداند در کانون نقد و برسی خود قرار میدهد اما اینجانب ساختار هرم را، که این دو نگرش همانطور که در بحثهای قبلی دیدیم ریشه در دستگاه تفکر و بینش فلسفی ما دارد. البته من بر این باورم که این تفاوت بینش الزاماً بمعنای تعارض یا تقابل نیست بلکه گذاشتن تاکید و یا مقدم دانستن ایده یا واقعیت خارجی در تفسیر و تحلیل برسی نظام اجتماعیست. همانطور که قبلا بارها اشاره کردم بنده به اقتضا و با تکیه بر دانش اکادمیک و سوابق حرفهای خود به عنوان یک تکنوکرات از ابزار تحلیل سیستمها بهره میگیرم و تعصبی نیز به فلسفه یا ایدئولوژی دینی نشان نمیدهم. در واقع من بر این باورم که تحول و توسعه نظام اجتماعی در یک روند تکاملی دیالکتیکی این دو بینش و تحول فرهنگی – ساختاری پیش میرود و این امری طبیعیست که تغییر مناسبات تغییر ساختار را در پی دارد و بلعکس؛ راز موفقیت نسبی و پیشرفت جامعه غرب در سازگار بودن اقلیم، منابع طبیعی، توازن نسبی قوا، پذیرش قانون مداری و شرایطی برای پیدایش و توسعه نظام چندینهرمی بوده.
بعبارتی همانطور که نقاشی رافائل پیوند افلاتون و شاگردش ارسطو را به تصویر کشیده تمدن پیشرفته غرب مدیون این پیوند و هم آغوشی مطلوب هرم سازیخرد مدارانه است؛ هرم سازان عصر مدرن – راکفلر، مورگان، رستچیلد، کارنگی، گیت، جابز، بزوس، زوکربرک… همگی ناخود اگاهانه بر دیوار تالار زهنشان نقاشی رافائل نقش بسته. همگی هرم سازند (افلاطونی)، همگی خرد (ارستویی) را به مثابه ابزار تفکر و پیشرفت بکار میگیرند. همگی “فرعون” یا “رئیس جمهور” هرم خود ساخته اند، با این تفاوت که رعایا خویش را دیگر درون هرم شلاق نمیزنند، صاحب جان و مال او نیستند؛ اگر رعیتی ناراضی باشد اورا به بیرون هرم راهنمایی میکنند، البته او دارای حقوقیست تعریف شده؛ فرد ناراضی از مناسبات و روابط درون هرم میبایست یا تحمل شرایط کند، یا اگر در خود لیاقت میبیند از هرم دیگری خارج شود و هرم خود را بنا کند؛ در این نظام چند هرمی ناراضی یا زندانی سیاسی یا چریک تولید نمیشود، بلکه به نسبت جمعیت کشور عمو سام، بالاترین میزان زندانیان بزه کار و تبه کار و قربانیان ناهنجاریهای گوناگون اجتماعی در سطح جهانی تولید میشود. مناسبات درون هرمی باز از بالا به پایین تعریف و صدور میگردد. تصمیم سازی و هدایت در رأس هرم با حضور رئیس جمهور و معاونین و سهام داران و شرکای اصلی تنظیم و تدوین و به ارادهٔ آنها و در جهت منافع آنها اجرا میگردد. سود کلان سوداگری هرم به آنان تعلق میگیرد. رعیت به میزان دانش و تخصص سهم میبرد.
مقرارتی نیز جهت تنظیم روابط و البته رقابت “گلو- بر” نیز بین هرمهای قدرت مستقر شده و این لازمهٔ پیشرفت و نوآوریست. اینجا مصادره کردن “انقلابی” هرمها بی معنیست. حرمها با تیم وکلای زبده و گران خویش با هم گلاویز میشوند نه با لشکر و تیغ کشی؛ این روش فقط برای فرامرزان بیگانه با نظام چند هرمی بکار گرفته میشود.
دوست گرامی ما میبایست که همگی همت و تلاش خود را جهت تغییر و تحول نظام تک هرم طبقاتی خود کنیم، کاهش ارتفاع هرم، افزایش سطح قاعده، جهت کاهش فشار بر اهالی سطوح تحتانی (یعنی بخیه صورت بچه رعیت را بخاطر ناتوانی پرداخت هزینه توسط پدرش باز نکنیم)، و همچنین تنظیم مناسبات (حقوق شهروندی، قانون مداری، تحمل پذیری، روا داری، شایسته سالاری، کرامت شهروندان و انسان مداری، نکواخلاق پروری..، یعنی آتنا برای بچهها در مدرسه نقاشی کند نه در اوین). میبایست که نفس کشیدن درون این هرم را تسهیل و مآلا خوشایند کنیم.
جناب نوریزاد اینها را دیده ای؟ بعد از بازدید جنابعالی از سیستان به تکاپو افتاده اند. حتی زیر بعضی مطالبشان کامنت هایی از مثلا مردم منطقه گذاشته اند که هوش زیادی نمی خواهد تا بفهمی نویسنده کامنت ها هم خودشان هستند. جالب اینکه اینجا نوشته اند “محمد نوریزادرا همه می شناسند” ولی خیلی جاهای دیگر از قول مثلا مردم می نویسند اصلا نوریزاد را کسی نمی شناسد!! باز هم جالب اینکه این همه فقر و بدبختی که مردم این منطقه گرفتارش هستند به چشمشان نمی آیند ولی تنگ نطری شان تا حدی است که دوست ندارند کسی این گرفتاری ها را نمایش دهد.
—-
کاغذ اخبار : محمد نوری زاد که چند روز قبل سفری به استان سیستان و بلوچستان داشته در سفرنامه ای که لحظه به لحظه آنرا در کانال تلگرامی خود منتشر می کرد , خبر از دیدار با مولوی عبدالحمید امام جمعه و بزرگ اهل سنت داده است , خبر که نگران کننده و جای تامل و سوال دارد . محمد نوری زاد را همگان می شناسند که همواره با یک ادبیات بسیار زشت و زننده بخصوص درمورد نظام و مقام عظمی ولایت سخن می گوید و حال سوال از جناب مولانا عبدالحمید این است که آیا معاشرت و دیدار با فردی که بصورت توهین آمیز نسبت به رهبر انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران برخورد می کند , کار درستیست ؟ و نشانه و راهی برای عملی تر شدن معنا و مفهوم وحدت دراستان است ؟ نوری زاد تصاویر مربوط به این نشست را منتشر نکرده و در یادداشتهای خود نیز داشته ، که این عدم انتشار به درخواست مولوی عبدالحمید بوده است ، این موضوع نشان از آن دارد که به احتمال فراوان جناب مولانا نیز از این دیدار رضایتی نداشته اند ، اما نوری زاد همین درخواست را نیز دست آویزی برای بیان مطالب نادرست خطاب به نظام کرده و آنرا دلیلی بر فشار بیش از حد بر روی مولوی عبدالحمید عنوان کند..همگان این روزها بخوبی نیک میدانند که بر روی این عالم نه تنها فشاری وجود ندارد و ایشان براحتی درخصوص مسائل مختلف سخن می گویند بلکه درمحاسبات و تصمیم گیری های منطقه ای نقش بسزایی نیز ایفا می کنند.انتظار این بود و جا داشت که جناب مولانا این دیدار را نمی پذیرفت و از وی بدلیل هتاکی هایش دوری می کرد.
—-
کاغذاخبار : علیرغم اینکه مدتی قبل موجب وسیعی از اعتراض های مردمی در فضای مجازی به جهت تبعید مجرمان به شهر زابل به راه افتاد , اما از مدتی قبل بصورت کاملا خاموش و بی سرو صدا یک معلم ( علی اکبر باغانی نائب رئیس کانون صنفی معلمین ایران ) به زابل تبعید و درنهایت حضور وی موجب شد , محمد نوری زاد از مهره های سوخته فتنه جهت دیدار با وی به سیستان سفر کند و دراین سفر که گزارش آن را در کانال شخصی خود منتشر می کرد ، از آزادی بیان سوء استفاده برده و سخنان سخیف و زشتی نیز برزبان جاری سازد و سعی کرده تمامی کمبودهای موجود در سیستان را متوجه نظام نماید و از این طریق شاید بتواند برای خود هوادارانی بدست آورد , غافل از اینکه سیستان و سیستانی ولایت مدار بوده و است و براین مدار باقی خواهد ماند. لازم بذکر است وی در بخشی از این گزارش مدعی شد که در زاهدان دیداری نیز با مولوی عبدالحمید امام جمعه مسجد مکی شهر زاهدان داشته است و اما مولوی از وی درخواست کرده است که از انتشار تصاویر دیدار با وی خودداری کند.
—–
امام جمعه اهل سنت شهرستان هامون اظهار داشت: حضور عوامل فتنه از قبیل محمد نوری زاد در سیستان، به وحدت منطقه آسیب بزرگی می رساند. به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ مولوی عبدالله حسن زهی به خبرنگار پایگاه خبری اوشیدا گفت: با توجه به ارتباط محمد نوری زاد با اجانب و شبکه های بیگانه حضور وی در منطقه نه تنها به صلاح مردم نیست بلکه آسیب شدیدی به وحدت و اتحاد مردم می رساند که در این راستا هوشیاری مردم و مسولان ضروری می باشد. وی با عنوان اینکه هویت نوری زاد برای همگان آشناست افزود: با توجه به عملکرد قبلی نوری زاد و ایجاد شایعات و دروغ پراکنی علیه نظام و مصاحبه های وی باید از ورود وی به سیستان جلوگیری به عمل می آمد چرا که این افراد تنها به دنبال ایجاد تفرقه می باشند. به گزارش آکاایران حسن زهی خاطر نشان کرد: تاریخچه زندگی نوری زاد و ارتباط آن با سران فتنه و حمایت همه جانبه از سوی آنان نشان از اعزام وی به منطقه سیستان از سوی فتنه گران دارد تا حضور خود را در همه جا نمایان کنند. وی بیان داشت: تمامی مردم سیستان با توجه به طرز فکر نوری زاد و عوامل وابسته به وی موظف به دوری از چنین افرادی هستند چرا که این افراد به شدت برای امنیت فکری مردم و منطقه خطرناک هستند. وی تاکید کرد: امروزه دنیای اسلام به شدت نیازمند وحدت و همدلی است بنابراین حضور افرادی از قبیل نوری زاد در منطقه به هیچ عنوان قابل اغماض و چشم پوشی نیست چرا که وجود وی آرامش منطقه را برهم می زند.
—–
تجاوز خلیفه ی عباسی به دختران بابک..افشین و مازیار در یک زمان
با پوزش فراوان از مهربانوان سرزمینم……
……و معتصم خلیفه ی عباسی در مجلس شراب از جای بلند شد و وارد اتاقی گردید..بعد از مدتی دوباره بیرون آمد و در مجلس شراب نشست و شرابی بخورد و باز برخاست و وارد اتاقی دیگر شد….باز بعد از چند دقیقه بیرون آمد و به مجلس شراب نشست و به خوردن پرداخت …سپس از جای بلند شد و وارد اتاقی دیگر گشت و بعد از مدتی بیرون شد و به گرمابه رفت و غسل کرد و بر مصلا وارد شد و دو رکعت نماز شکر به جای آورد و دوباره به مجلس شراب خواری باز گشت!
سپس گفت : » قاضی یحیی می دانی این چه نمازی بود که من خواندم؟«
قاضی یحیی : نه
خلیفه گفت: نماز شکر…به خاطر نعمتی از نعمتهای خدای عزووجل که امروز به من ارزانی داشت..که در این ساعت از سه دختر پرده ی بکارت برداشتم..که هر سه از دشمنان من بودند….یکی دختر بابک خرمدین…دیگر دختر افشین و سومی دختر مازیار گبر!!!
و این بود سرنوشت سه سرداری که اگر با هم متحد می گشتند می توانستند ایرانی را از لوث وجود تازیان پاک سازند…اما با ایجاد تفرقه و دشمنی در بین آنها توسط تازیان …هر سه در دام خلیفه افتادند و به وحشتناک ترین روش ممکن به قتل رسیدند .سه سرداری که با یکدیگر پیمان بسته بودند تا طومار عباسیان و تازیان را در هم بپیچند.
این ماجرا از نکات عبرت انگیز تاریخ ایران کهن است که خواجه نظام الملک در سیاست نامه ی خود آورده است.
______________________________________
بن مایه :
سیاست نامه…خواجه نظام الملک چاپ تهران ص177
پس از 1400سال شجاع الدین شفا ص474
گروهي از دانشمندان 5 ميمون را در قفسي قرار دادند.
در وسط قفس يک نردبان و بالاي نردبان دسته اي موز گذاشتند.
هر زماني که ميموني بالاي نردبان ميرفت تا موزها را بردارد، دانشمندان بر روي ساير ميمونها آب سرد ميپاشيدند.
پس از مدتي، هر وقت که ميموني بالاي نردبان ميرفت سايرين او را کتک ميزدند.
مدتي بعد هيچ ميموني عليرغم وسوسهاي که داشت جرات بالا رفتن از نردبان را به خود نميداد.
دانشمندان تصميم گرفتند که يکي از ميمونها را بردارند و با يک ميمون جديد جايگزين کنند. اولين کاري که اين ميمون جديد انجام داد اين بود که سعي کرد تا بالاي نردبان برود، که بلافاصله توسط سايرين مورد ضرب قرار گرفت.
پس از چندبار کتک خوردن ميمون جديد با اين که نميدانست چرا، اما ياد گرفت که بالاي نردبان نرود.
ميمون دومي جايگزين گرديد و همان اتفاق تکرار شد. ميمون جديد اول هم در کتک زدن ميمون جديد دوم شرکت ميکرد. سومين ميمون هم جايگزين شد و دوباره همان اتفاق (کتک خوردن) تکرار گرديد.
به همين ترتيب چهارمين و پنجمين ميمون نيز عوض شدند.
آن چيزي که باقي مانده بود گروهي متشکل از 5 ميمون بوده که با اين که هيچگاه آب سردي بر روي آنها پاشيده نشده بود، ميموني را که بالاي نردبان ميرفت را کتک ميزدند.
اگر امکان داشت که از ميمونها بپرسند که چرا ميموني که بالاي نردبان ميرود را کتک ميزنند شرط خواهيم بست که جواب آنها اين خواهد بود:
“من نميدانم، اين رسم ماست. همه اين کارو ميکنن”
اين جواب به نظر شما آشنا نميآيد؟!
اين جغرافيا نيست که جهان سومي بودن را تعيين مي کند….! آدمها هستند که آن را مي سازند! جهان سوم جا نيست، شخص است. جهان سوم منم، جهان سوم تويي، جهان سوم طرز تفکر ماست، نه آن مرزهايي که داخلش زندگي مي کنيم! جهان سوم جاييست که درآمد يک دعا نويس از يک برنامه نويس بيشتر است. جهان سوم جاييست که مردمش جهان سومي فکر ميکنند جهان سوم جايي است که بسياري ازمردمانش با يک “استخاره” هدف تعيين ميکنند! و با يک ” عطسه ” از هدف خود دست ميکشند…
سلام وعرض ادب جناب نوری زاد
جناب نوری زاد کلاهبرداری کلانی از مردم بلوچ در شهرهای ایرانشهر سرباز چابهار ونیکشهر صورت گرفته که حدود هشتصد میلیارد پول مردم محروم ورنج کشیده بلوچ با جلب اعتماد آنها طی دوسال کار توسط فردی به نام سید احمد میر محمدی که می گویند باز نشسته سپاه است به یغماه برده شد،
این کلاهبردار بزرگ بعد از دوسال معامله وجلب اعتماد مردم روز یکشنبه همین هفته از دیدها پنهان وموبایلش خاموش متواری شده است
اگر کمک وتفشیری از این کلاهبرداری دارید در تلگرامتان بگذارید ورسانه ها را متوجه این کلاهبرداری کنید جزییات این کلاهبرداری را در ایمیلتان خواهم گذاشت
دانشمند گرامی آقای دکتر عبدالکریم سروش،
با سلام و احترام لطفا متن کوتاه 700 واژه ای زیر را مطالعه بفرمایید و نظر خود را اگر مایل بودید درباره همین متن و بر مبنای آیات سوره یوسف بیان کنید. به نظر می رسد در بحث چند ساله «رویاهای رسولانه» ابتدایی ترین و کلیدی ترین واژه ها یعنی «رویا» و «وحی» در میان انبوهی از مطالب حاشیه ای و به ویژه مطالب عرفانی و ذوقی وکرشمه ای گم شده است. قصد من برنده و بازنده شناخته شدن کسی دراین بحث نیست. بلکه در جستجوی «روشی» هستم که با آن بتوان فکت ها را در میان ما ایرانیان گذاشت و درباره آن تبادل نظر کرد… که شاید بتوانیم از این تاریکی و نگون بدبختی تاریخی راهی به سوی روشنایی و پیشرفت بگشاییم!
فرق «رویا» و «وحی» در آیات قرآن چیست؟ آیا در قرآن برای حالت «دیدن» در خواب و حالت «دیدن» در بیداری دو فعل متفاوت به کار رفته است؟ در راستای پاسخ به این پرسش ها به چند مثال در سوره یوسف توجه می کنیم. در این سوره چهار نفر «رویا» می بینند که برای رویا دیدن آنان از فعل «رَءَا» استفاده شده است:
· یوسف فرزندِ خردسالِ یعقوب: «إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ»، یوسف:4،
· دو نفر همبندان یوسف جوان در زندان: «إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا»، «إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ»، یوسف:36،
· فرمانروای مصر: «إِنِّي أَرَىٰ سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ»، یوسف:43.
فعل «رَءَا» از ریشه «رای» همانطور که در آیات یوسف:4، یوسف:36، و یوسف:43 برای «دیدن» در خواب به کار رفته است، چند بار در این سوره برای «دیدن» در بیداری نیز به کار رفته است شامل:
· فرمانروای مصر پارگی پشت پیراهن یوسف را می بیند: «فَلَمَّا رَأَىٰ قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ»، یوسف:28،
· دو جوان زندانی یوسف را از محسنین می بینند: «إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»، یوسف:36،
· یوسف به برادرانش می گوید مگر نمی بینید که من پیمانه را به تمام می دهم: «أَلَا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ»، یوسف:.59
پس آشکار است که راوی قصه یوسف برای هر دو حالت دیدن در خواب و دیدن در بیداری و برای تمام شخصیت های قصه – از شاه مصر تا زندانیِ در بند شاه مصر… تا پسران پیامبر- از یک واژه (فعل رَءَا) استفاده کرده است.
حال ببینیم راوی قصه چگونه خود را معرفی کرده است؟
در آیات آغازینِ سوره یوسف خطاب به پیامبر آمده است ما با وحی کردن قرآن به تو (أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ) بهترین قصص را برایت روایت می کنیم (نَقُصُّ عَلَيْكَ) در حالی که پیشتر از غافلین بودی: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ، وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ ﴿یوسف:3). در آیات پایانی سوره نیز هدف از آوردن این قصه ها در قرآن، عبرت آموزی بیان شده است: لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِي الأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿یوسف:111﴾. با توجه به این آیات آشکار است که این داستان برای پیامبر روایت شده و این روایت کردن از طریق وحی بوده است.
در ابتدای سوره به پیامبر گفته نشده است (یا پیامبر ادعا نکرده است) که دارد در خواب می بیند که یوسف و دو زندانی و فرمانروای مصر خواب دیده اند و او دارد خواب های آنان را از خواب خود روایت می کند!
به فرض دیدن این ماجراها در خواب، چرا پیامبر در ابتدای سوره در معرفی کردن روایتش از این رویاها نگفته است این رویاهای من است که در این سوره برایتان شرح می دهم؟! حداقل می توانست بدون بیان سه آیه شروع سوره، وحی با رویا بودن آن چه را روایت می کند مسکوت بگذارد؛ این در حالی است که نه یک بار و نه دو بار بلکه سه بار بیان «رویاهای» خودش را (به فرض آقای دکتر سروش) با سه فعل متفاوت زیر به دیگری نسبت داده است:
· «انزلناه»
· «اوحینا»
· «نقص»
چرا پیامبر راوی رویاهای خودش از رویاهای فرمانروای مصر و دیگران، باید سوره یوسف را با چنین آیاتی شروع و معرفی کرده باشد:
الر.. تلك آيات الكتاب المبين (1)،
انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون (2)،
نحن نقص عليك احسن القصص بما اوحينا اليك هذا القرآن وان كنت من قبله لمن الغافلين (3)؟
فعل «قَصَّ» برای روایت کردن داستان ها شامل زندگی پیامبران گذشته، چند بار در سوره های قرآن و خطاب به حضرت محمد («نقص عليك») تکرار شده است: شامل مواری چون: «نحن نقص عليك نباهم بالحق» (کهف:13)، «تلك القري نقص عليك من انبايها» (اعراف:101)، «كذلك نقص عليك من انباء ما قد سبق» (طه:99). «ذلك من انباء القري نقصه عليك» (طه:100)، «ورسلا قد قصصناهم عليك من قبل ورسلا لم نقصصهم عليك» (نساء:164 و نیز غافر:87 با همین مضمون). در هود:120 هدف از روایت زندگی انبیای گذشته برای پیامبر، دلگرم کردن او و نیز پند و یادآوری به مومین بیان شده است: «وكلا نقص عليك من انباء الرسل ما نثبت به فوادك وجاءك في هذه الحق وموعظه وذكري للمومنين».
پس اگر فقط سوره یوسف یک بار و با توجه به واژه های کلیدی در این بحث مطالعه شود، به راحتی می توان بین دو پدیده «رویا» و «وحی» در آیات قرآن تمیز قائل شد. قرآن هر چه هست، بر اساس فقط سوره یوسف – که اتفاقا محورش «رویا» می باشد- حاصل رویاهای پیامبر نیست!
قرآن پژوه گرامی
با سلام
استدلال شما در نقد رویاهای رسولانه جناب دکتر سروش ،استدلال متین و درستی است ،البته حوزه استدلال شما در اینجا فقط محدود به سوره یوسف است ،و الا در سراسر قرآن شواهد فراوانی بر خلاف این نظریه وجود دارد ،در عین حال دو نکته در نوشته شما قابل توضیح است :یکی اینکه در تعبیر “انا نراک من المحسنین” در آیه 36 این سوره ،این تعبیر “نراک” بمفهوم رویت حسی با دیدگان نیست ،بلکه نراک در اینجا بمعنای “نعتقد” است ،یعنی گمان ما و اعتقاد و نظر ما این است که تو (یوسف) از نیکوکاران هستی ،لازم بتوضیح است که فعل “رای یری” در زبان عربی هم در معنای رویت حسی با دیدگان بکار می رود و هم در معنای اعتقاد داشتن یا نظر و گمان داشتن ،پس در همه موارد رویت بمعنای رویت حسی نیست ،البته سایر تمثیلها و شواهد شما همه منصرف به رویت با چشم هستند بقرینه.
نکته دیگر اینکه: مطابق قرآن و مطابق با روایات معتبر اهلبیت علیهم السلام ،برخی از موارد وحی به انبیاء گذشته بصورت خواب بوده است ،مثل مواردی از وحی به ابراهیم علیه السلام بصورت خواب که نص صریح قرآن است اما اینطور نبوده است که همه موارد وحی به انبیاء که کنه ماهیت آن برای ما مجهول است بصورت خواب و رویا بوده باشد ،بنابر این اشکال عمده ای که به نظریه رویاهای رسولانه جناب سروش وارد است این پندار است که همه قرآن کریم بصورت خوابهایی برای رسول گرامی اسلام بوده است ،که این نادرست است بشاهد همین استدلال شما و بسیاری شواهد دیگر از خود قرآن ،البته مطابق روایات تاریخی هنگام نزول وحی بر رسول الله ،فشارها و غشوه ها و تاثیرات سنگین جسمانی وارد می شده است ،لکن همه حرف این است که :قرآن کریم حاصل یک رویا نبوده است.
سپاس از نوشته شما
خداحافظی مردم ليبی با امكانات رفاهی زمان حکومت معمر قذافی:
✔️در لیبی چیزی به نام قبض برق وجود نداشت. هزینه برق برای همه رایگان بود!
✔️چیزی به نام بهره بانکی وجود نداشت. همه بانکها موظف بودند وامهایی با صفردرصد سود ارائه کنند!
✔️داشتن خانه یک حق مسلم برای تمام لیبیاییها بود!
✔️هر زوج تازه ازدواج کرده، از دولت معادل شصتهزار دلار بابت خرید آپارتمان و شروع زندگی هدیه میگرفت!
✔️هزینه تحصیل و هزینههای پزشکی در لیبی مجانی بود!
✔️قبل از قذافی ۲۵درصد مردم باسواد بودند و در حال حاضر ۸۳درصد!
✔️اگر یکی لیبیایی تصمیم میگرفت زراعت کند، مزرعه، خانه، تجهیزات، بذر و احشام برای شروع کار به صورت رایگان به او داده میشد!
✔️اگر یک شهروند لیبی به امکانات پزشکی مورد نیازش در داخل لیبی دست پیدا نمیکرد، دولت هزینه درمان و اقامت او را در خارج از کشور به مقدار ۲۳۰۰دلار در ماه تقبل میکرد!
✔️اگر یک شهروند لیبی اتومبیل میخرید، نیمی از هزینه آن توسط دولت پرداخت میشد!
✔️قیمت بنزین در لیبی 14 سنت در لیتر بود!
✔️لیبی هیچ بدهی خارجی نداشت و غیر از آن صدوپنجاه میلیارد دلار ذخیره ارزی داشت که اکنون تمام آن پول در دنیا بلوکه شده است!
✔️اگر یک لیبیایی نمیتوانست شغلی مرتبط با تحصیلات خود پیدا کند، دولت موظف به دادن دستمزدی معادل همان شغل، تا زمان پیدا شدن شغل برای او بود!
✔️قسمتی از درآمد فروش نفت لیبی، سالیانه به حساب بانکی هر شهروند واریز میشد!
✔️هر زنی که زایمان میکرد، پنجهزار دلار از دولت هدیه دریافت میکرد!
✔️قیمت چهل قرص نان در لیبی، پانزده سنت بود!
✔️بیست و پنج درصد اهالی لیبی تحصیلات دانشگاهی داشتند!
%0ڙ
✔️قذافی بزرگترین پروژه آبیاری اجرا شده توسط انسان را در بیابانهای لیبی پیادهسازی کرد که در تمام صحرا امکان دسترسی به آب وجود داشتهباشد.
مهرداد عزیز
تمام آنچه نوشتی حتی اگر همهی آن هم کاملا صحیح باشد نشان میدهد که: اولا معمر قذافی نمونهی موفق احمدینژاد بودهاست. و احمدینژادها در ازای بذل و بخشش خود چه از مردم میخواهند؟ اطاعت بیچون و چرا و عدم هرگونه اعتراض و گوسفندوار زیستن. دوما برخلاف تصورِ اکنونِ ما که در عسرت زندگی میکنیم -و نه مثلا مردم ایران در سال 56- نمیشود فقط با بخشیدن امکانات بر مردم حکومت کرد.
خود شما فکر نکردهاید که اگر لیبی به تمامی چنین بهشتی بود که تصویر شده چرا مردمش قیام کردند؟ چرا بخشی از ارتش جدا شد و به مخالفین پیوست؟ چرا قذافی را مردم فقیر -که بیشتر محتاج بذل و بخششهای دولتش بودند- به آن وضع فجیع کشتند؟ اگر 25 درصد مردم لیبی تحصیلات دانشگاهی دارند پس مشکل کجاست که داعش و نظایر آن بر این مردم مسلط شدهاند؟ چرا هیچ حزب و گروهی (همچون تونس) در هنگام سقوط قذافی وجود نداشت تا به آرامش کشور و ادارهی آن کمک بکند؟
از سوی دیگر تصور بیعدالتی که مردم را برمیانگیزد و به انقلابها منجرمیشود، به بهانهی برخورداری از مزایا، از کار نمیافتد. زمانی که عدهای بواسطهی نزدیکی به قدرت و نه هیچ فضیلت دیگری از امکانات بیپایان برخوردار باشند، نمیشود مردم را قانع کرد که اینها خیلی هم به شما کمک میکنند و از دور ریز سفرهی اینها به شما خیلی میرسد. صِرف مقایسه با این اشخاص احساس بیعدالتی را در مردم برمیانگیزد و از سوی دیگر به دلیل دیکتاتوری بودن این حکومتها گفت و گویی بین مردم و دولت شکل نمیگیرد تا بخشی از این احساس در آن گفتگوها مستهلک شود*.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مثالش در کشور خودمان هم میشود اینکه سخنگوی دولت از بالا بودن فیش حقوقی فلان مدیر عامل بانک “عذر خواهی” کرد، و کمی از شدت فشار افکار عمومی کاست. (حالا من کاری ندارم که اصلا افشای فیش حقوقی این افراد کار مردم عادی بوده یا باندهای اطلاعاتی مخالف دولت، یا اصلا چرا در کشوری باید درآمدی بیش از 10 برابر حداقل دستمزد، در بخشهای دولتی وجود داشتهباشد)
با درود خدمت آقای محمد نوریزاذ
آقای نوریزاد گرامی بعقیده من یکی از دلایل بسیار مهم که باعث شده مردم ایران. در این سال ها بطرز بسیار
شگفت آوری منفعل شوند . اوضاع بد اقتصادی شان است. بهترین صنعتی که درآمدش به همه مردم ایران
می رسد .” صنعت گردشگری” است. بطوریکه از راننده تاکسی گرفته تا خوراک فروش گرفته و … از آن سود
فراوان خواهند برد.از طرفی باعث خواهد گردید. همه نقاط ایران مانند سیستان بلوچستان و خراسان جنوبی از
کویر و اکولژی منحصر بفردش و کردستان بخاطر محیط کوهستانی و آثار تاریخی اش و …استفاده ببرند.
دیگر هم نیازی نخواهد بود تا سیل جمعیت بسمت تهران و شهرهای بزرگ جاری گردد. که مساله غیر قابل
حل مسکن در شهرهای بزرگ هم , برطرف خواهد گردید.
مانع اصلی در مقابل این صنعت; اجرای به اصطلاح قوانین اسلامی است.. اما پاسخ به آن این
است که چگونه کشورهایی اسلامی مانند “مالزی” “دبی” “ترکیه” “مراکش” علیرغم مسلمان بودن شان از این
ثروت هنگفت سود فروان می برند؟؟ اما ما نمی توانیم؟؟ اگر مشکل اجرای قوانین اسلامی بر طرف شود علاوه بر سود سرشار گردشگری قطعا
سرمایه گذاری های صنعتی و … خارجی هم در ایران به طور قابل توجهی زیاد خواهد گردید. بطوریکه این امر
نیز به رفع مشکل بیکاری و افزایش درآمد مردم منجر خواهد گردید. همگان اذعان دارند و می دانند که
شعائر مذهبی و معتقدات مردم در کشورهای اسلامی یاد شده بمراتب بسیار بیشتر از ایران می باشد.و جمهوری اسلامی
نیز از این اوضاع بسیار بد مردم کمال استفاده را می برد. و خود در واقع به آن دامن می زند, چراکه اکثر مردم
درگیر خرج و دخل خودشان هستند. , و مردم توان مبارزه با جمهوری اسلامی را از دست داده اند.
لذا از شما تقاضا دارم در کانال تلگرام تان مرتب به این موارد اشاره کنید. چرا که مردم در حال حاضر به مسائل
اقتصادی بسیار بیشتر از مسائل اجتماعی و سیاسی توجه دارند.هر چند که همین امر می تواند مطالبت مردم بالا
ببرد. ودر نهایت به سقوط جمهوری اسلامی منجر گردد. قطعا با توجه به اعضای زیاد کانال شما این باعث
شیوع و پیگیری آن از طرف مردم خواهد گردید.
با سپاس از توجه شما
والا بعضی دوستان میگن همه نا بسامانی ها از جامعه است و مردم سیرت خود را در آینه ای به نام خامنه ای میبینند نمیدونم شاید اینطور باشه ولی واقعا وقتی به تاریخ نگاه میکنم از سال 57 تا الان عجیب نابود شدیم از همه نظر به ورطه سقوط رفتیم یادم میاد محسن سازگارا میگفت ما فکر میکردیم با حکومت خمینی بهشت را در ایران میبینیم چه خیالی! چه خیالی…! یکی از دوستان تو سفارت عربستان کار میکرد میگفت یکی از شیوخ اینجا به من گفت که شما مردم عجیبی دارید 37 سال قبل قرن ها از ما فاصله گرفته بودید و ما رو زیر چکمه هاتون له کردید ولی خودتون با دست خودتون همه چیزو به هم زدید و فرسخ ها از ما عقب افتادید!!!
اقای نوریزاد
در مورد مدیران عزیزی که
حقوق های ناچیز چند صد میلیون تومانی گرفتند،
و خبرشان رسانه ای شد مطلبی ننوشتید!
نمیدونم امروز چطور شد یاد ، فیلم الیور توئیست افتادم
صحنه ای که اولیور به نمایندگی از طرف سایر بچه ها، بد اورد که چوب کبریت شکسته رو کشید،
تقاضای یه کاسه اضافه از سوپ بیرمق پیاز! کرد.
آشپز گفت چی!!!؟
سر پرست گفت چی!!!!!؟
تا رسید به هیات مدیره نوانخانه و فردی شبیه پامپل چوک در ارزوهای بزرگ ، نشسته بر سر میز نهار با اشربه و اکله فراوان و بوقلمونی بریان…
که فرمود چیییییی!!!!!!!!؟
این مدیران ممکن هست که به زعم شما، از برادران باشند.
اما به نظر من، از اخوان وزرای فنی هستند، کسانی که سالها صنعت خودرو به دستشان بوده و تا مفرق همان، در خون مردمان
به هر حال، شما از پشت صحنه اگاهتری
ولی من باز مینویسم
اقای نوریزاد
اقتصاد، نوانخانه ای، با مدیران شکم پر بر سر میز ….
نیاز به الیوری دارد که در تقاضای کاسه اضافه سوپی بی رمق
شلاق بخورد
برای کاوش گرامی:
«آلاحمد و نظایر او فراموش کرده بودند که این درگیری دو ایل قشقایی و خمسه در فارس و در خواست کمک ایل خمسه از انگلستان بود که برای نخستین بار پای نیروهای انگلیسی را به خاک ایران باز کرد نه روشنفکران دمکرات مشروطهخواه. فراموش کرده بودند که ایران پیش از مشروطه تنها به سبب فساد ملوکالطوایفی و ضعف اداری دولت مرکزی قادر نبود درآمدهای گمرکی خود را جمع آوری کرده و به تهران برساند. همچنین از خاطر رفته بود که روسها قبل از جنگجهانی اول برای اخراج مورگان شوستر آمریکایی که مستشار امور مالیه ایران بود، شمال ایران را اشغال کردند. شوستر توانسته بود نظام و رونقی به امور مالیه ایران بدهد که می توانست منجر به کاهش نفوذ روسیه در ایران شود. در آن زمان در ایران حتی یک مدیر و بوروکرات تحصیلکرده وجود نداشت که بتواند وظایف شوستر را انجام دهد.»
«شرایط خاص دوره تاریخی جنگ سرد موجب شده بود حکومت شاه و نیروهای چپ غیر مذهبی در هر شرایطی یکدیگر را دشمن اصلی و اولویت اول مبارزه بدانند. شرایط دوران جنگ سرد سبب شده بود که نیروهای سیاسی مدرن جامعه ایران هرگز نتوانند در برابر روند قدرت گیری جریان مذهبی متحد شوند. حتی زمانی که پس از بهمن 57 آرایش سیاسی تغییر یافت، باز هم این سازمانها نتوانستند در مورد این که اولویت امپریالیسم و خطر بازگشت شاه است یا قدرت مطلقه روحانیون، به توافق برسند. اختلاف و انشعاب در جبهه ملی میان بختیار و هواداران اندکش با سنجابی و اکثریت جبهه، اختلاف در حزب توده میان جناح اسکندری و جناح کیانوری، اختلاف در کانون نویسندگان میان جناح شاملو و جناح بهآذین و بالاخره اختلاف و انشعاب در سازمان چریکهای فدایی خلق، همه نمونههایی از این سردرگمی بودند.»
مزدک گرامی، علی آقا کبیری عزیز و سایر یاران و ناظران (که از بردن نام گرامی تکتک ایشان ناتوانم) را به خواندن متون وبلاگ “سیاست مترقی” (و بویژه نوشتههای فیسبوکی طوس طهماسبی) دعوت میکنم:
https://toostahmasebi.wordpress.com/
و نیز:
https://www.facebook.com/toos.tahmasebi?fref=ts
مازیار گرامی،
متوجه مفهوم سیاست مترقی نشدم. بنظرمیرسد که سیاست “اتخاذ روش یا روشهائیست که منجر به رسیدن به هدف معینی شود.” بنابراین، سیاست مترقی و غیر مترقی چه معنی و مفهومی میتواند داشته باشد؟ وقتی چشمم به سیاست مترقی خورد، یاد سکولاریسم نوی جناب نوری علاء افتادم. علت اینست که مفاهیم و عنوانهای فلسفی یا سیاسی ویا اجتماعی باید براساس کاربرد معینی بوجود آیند. ازاین رو، هنگامی که با عنوان “سیاست مترقی” برخورد میکنیم، لاجرم آن نوع ازسیاست را برترین سیاستها بشمار میآوریم. بنابراین، لازمست که ایشان فبلاً سیاست مترقی که لابد به عقیدۀ ایشان برترین سیاستهاست، را تعریف کند. کدام سیاست؟ در چه موردی؟ برای دست یابی به چه هدفی؟ اصلاً حرف حساب اش چیست؟
مسألۀ دیگر سطحی نگریستن به لغزش اشتباه آمیز رهبران سیاسی و مردم در سال 57 است. چنین لغزشی را باید در عدم تمرین دمکراسی تحلیل کرد. در حکومتهای دمکرات، مردم امکان تجربه آموزی اجتماعی و سیاسی پیدامیکنند و از میان چنین مردمیست که رهبران اجتماعی یا سیاسی نمایان میشوند. در سال 57 چنین جوی بر جامعۀ ایران حکم فرما نبود. درست مثل اینکه یک آدم بیسواد را برای کنکور دانشگاه برگزینند. مردم هم همین حالت آدم بیسواد را داشتند که به رهبری آخوندا انقلاب کردند تا آخوندا را به حکومت برسانند. غافل از آنکه در راه ارتجاع دارند گام برمیدارند و نتیجه اش هم همینی است که شاهدیم. آقای خمینی در کتاب ” نامه ای از امام موسوی کاشف الغطاء” گفته بود که قصد تشکیل حکومت را دارد، ولی به علت عدم آگاهی مردم از برنامۀ او دنبالش راه افتادند و به دام ارتجاع افتادند. درسال 57 مردم بعلت نداشتن تمرین دمکراسی و ندانمکاری در آن امتحان مردود شدند. تازه همین الآن هم بعداز گذشت سی و هفت هشت سال از آن زمان و پس از این همه تجربۀ عملی، چپ ها همان اند، رهبران خود خواندۀ جبهۀ ملی همان اند و سلطنت طلبان هم همان. مجاهدین نیز که جای خود دارند: روی دیگر سکۀ ارتجاع حاکم!
به هر حال…شب درازست و قلندر بیدار! پاینده باشید.
آقای کبیری
اگر منظورتان سبب نام گذاری وبلاگ “سیاست مترقی” است که بنده همچون شما از نیت و یا معنای مد نظر صاحب وبلاگ بیاطلاعم.
اما مطالبی در آن خواندم که بخصوص نقش چپ در تزریق رادیکالیسم به اندیشهی نورس و نارس روشنفکری آنزمان را برمیرسد، و ازین حیث گمان کردم به کار دوستان بیاید. بویژه آنکه بازخوانی -اگرچه سریع و بدون ریزبینی- روایت انقلاب، بیتوسل به توطئهی اجانب و نفرین اجنه برای مایی که آموختهی روایات توطئه آمیز و راز ورزانه و نقلهای مشحون از پریان و اجنهایم، تمرین مناسبی به شمار میآید.
با احترام فراوان
بین قافله ی مرگ چون می گذرد!
پیکر مطهر 6 شهید مدافع حرم از لشکر فاطمیون و تیپ زینبیون و طلبه بسیجی احمد مکیان عصر امروز در شهر مقدس قم تشییع شد.
۰۰۰۰
فروردین ماه سال گذشته طی عملیاتی در سوریه که به “بصرالحریر” معروف شد نزدیک به یکصد تن از مدافعان ایرانی و افغانستانی از به شهادت رسیدند.
…
خانم نازنین زاغری تبعه ایرانی ــ انگلیسی است که در تاریخ 15 فروردین سال جاری توسط نیروهای سازمان اطلاعات سپاه کرمان در فرودگاه امام خمینی دستگیر و به کرمان منتقل شد.
ایشان با عضویت در شرکتها و مؤسسات بیگانه در طراحی و اجرای پروژههای رسانهای و سایبری با موضوع براندازی نرم نظام مقدس جمهوری اسلامی مشارکت داشته است. نامبرده یکی از سرشبکههای اصلی مؤسسات معاند بوده که تحت هدایت و حمایت سرویسهای رسانهای و جاسوسی دولتهای بیگانه فعالیتهای مجرمانه خود را طی سالیان گذشته انجام داده است.
……..
موضوع جنگ افزارهای سخت ، کلاهکهای هسته ای وتوپ و تانک و بویینگها و ناوهای دریایی و هواپیماهای بی سرنشین همه بکنار ، برای پیشبرد انقلاب اسلامی اکنون جنگ نرم مطرح است ، تبلیغ ضد رژیم و یا برملا کردن پشت پرده ها و ناگفته ها مربوط به جنگ نرم می شوند ، گویی مردم دنیا چشم وگوششان بسته وآنقدر احمقند که قادر به تشخیص و تصمیم گیری نیستند .
نخیرجانم ، احتیاج به هیچ تبلیغی برای براندازی نیست ، شما با فساد گسترده و ریشه دارتان بهترین تبلیغید ، اما ، مگر می شود خود وخودی را بزندان انداخت و وادار به اعتراف کرد!!
پاسخ به جناب مزدک
کسیرا که در خواب است میشود بیدار کرد؛ اما کسی که خود را به خواب زده اگر محال نه، اما بسیار بعید است.
من بارها و بارها در طی کامنتهای مختلف در پاسخ به شما و مازیار گرامی و دیگرانی که نوشتهای این جانب را نقد کردند، صریحاً در مورد بینش اقتصادسیاسی خود توضیح دادهام که نه از دیدگاه مارکسیستی، کمونیستی، سوسیالیستی و توده ی به زعم شما اولگویی را مطرح کرده و نه نظامی متکی بر مالکیت عمومی بر ابزار کار و تولید ثروت و مالکیت عمومی بر همهیِ منابع طبیعی کشور، به رهبری و هدایت انحصاری جامه توسط حزبی که نمایندگی فقط طبقه کارکر را بر عهده دارد، به عنوان نظام مطلوب خود و نه نفی مالکیت خصوصی رااینجا مطرح و تبلیغ کردم. اما این تصور وابستگی و تعلق خاطر به زعم شما دستاویز طعنه آمیز دم دستیست که بشکل ملال آوری در کامنتهای سطحی شما در پی هر کامنت من تکرار میشود
در کامنتهای من همواره نقد من بر نظام کاپیتالیسم پولی (متکی بر نزول خواری و تولید بدهی و چاپ پول) در مقابل کاپیتالیسم تولیدی از منظر مکتب اقتصادی اتریش در مقابل مکتب شیکاکو و منوتریسم نئوکانهای شالاتان حکم بر نظام اقتصادسیاسی امپراطوری عمو سام متکی بر دلارهای نفتی بوده، نه از منظر سوسیالیسم یا آنچه که شما میپندارید.
شما نه درک درستی از نظام کاپیتالیسم و نظریههای مرتبط با آن بطور اعم دارید و نه شناخت درستی از فرهنگ عمومی جاری جامه غرب علل خصوص جامه “غرب وحشی” عمو سام، و مرتب اصرار بر آن دارید که به بنده که ۴۰ سال در غرب زندگی کرده و آنرا از نزدیک تجربه و لمس کرده در این زمینه درس بدهید. شما حادثهٔ خونین کلوپ شبانهٔ اورلاندو را و عامل این قتل عام جنون آمیز را به مصداق آسمان و ریسمان به هم بافتن به نقد و نظرات اینجانب در مورد ماهیت اقتصادسیاسینظامی عمو سام متصل میکنید و باز به مصداق از کوزه همان تراود که دراوست جهت راضی کردن دانش و استدلان ناتوان و خالی کردن عقده قضاوتی سخیف و ناروا نسیب بنده میکنید.
حال با این استدلال ناقص و مغرضانه قتل عام ۲۰ کودک ۶ و ۷ سال مدرسه ابتدایی سندی هووک کنتیکات در سال ۲۰۱۲ توسط جوان ۲۰ ساله سفید پوست مسیحی پسر معلم هم آن مدرسه را با کدام فرضیه “سکولار و دموکرات خواهیتان” توجیه میکنید؟ توصیه میکنم که فیلم مستند میکل مور – فیلمساز مترقی و منتقد امریکایی عمو سام – را در مورد برسی و ریشه یابی قتل عام ۱۲ دانش آموز دبیرستان کلمباین و زخمی سازی ۲۱ دانش آموز و معلم توسط ۲ تن از دانش آموزان همان دبیرستان که در سال ۱۹۹۹ اتفاق افتاد، ببینید. یا قتل عام ۳۲ دانشجو توسط یک دانشجوی کرهٔآمریکایی در دانشگاه ویرجینیا در سال ۲۰۰۷ را چطور توجیه میکنید؟ عمو سام فقط بدهی جهانیش (نه ملی) نیست که ارقامش نجومیست.
در سرزمین “مهد آزادی و تمدن عمو سام” داشتن و حمل اسلحه یک حق قانونی و هم چنین وقوع مکرر قتل عام مردم بیگناه از صغیر و کبیر، سفید و سیاه، مسلمان، مسیحی و گبر گرفته و در مکان هایی از قبیل دبستان، دبیرستان، کالج، دانشگاه، رستوران، بانک، دفتر کار، خیابان، بیابان، اتوبان، …… امری رایج و زأئده فرهنگ خشونت بار و بیگانه ساز انسان با انسان و مبّلغ سوداگری لجام گسیخته آزاد عمو سام است که ریشه در تاریخ شکل گیری و تطور آن به هیولای خون آشام امروزی دارد که ما شاهد آنیم، و با پروندهای بس مشعشع و درخشان ، که بنده و “رفقای بنده یا پوتین” هیچ گونه نقشی در ساختن آن نداریم.
در پاسخ به نقد اخیر کروس گرامی نوشتم که در ساختار چندینهرمی عمو سام ناراضی یا زندانی سیاسی یا چریک تولید نمیشود بلکه به نسبت جمعیت کشورش بیشترین تعداد زندانیان و قربانیان خشونتهای اجتماعی و روانی را بازتولید میکند (موارد ذکر شده فقط شمهای از هزاران موردیست که پیش آماده و خواهد آمد)، طبق تخمینهای مقامات ف-بی-ای در آمریکا بیش از یک و نیم میلیون نفر در گروه سنی ۱۲ به بالا در ۳۵ هزار گنگ مسلح از همه نوع اقلیتی مهاجر و تبه کار در این “صنعت” فعالند. اما با این وجود عمو سام با وقاحت و بیشرمی و فریب کاری تمام و کمال خود را در مقام قاضی اخلاق و ملاک متعالی رفتار انسانی دیده و هرسال “فهرست کشورهای ناقض حقوق بشر و حامی تروریسم” صادر کرده و آنرا وسیله عوام فریبی، دیگر هراسی (روسیه، چین، اسلام، ایران، کوبا، کرهٔ شمالی، ….و هر فرد و نهاد و نظام مستقلی) و تهدید میکند مبادا که کسی یا نهادی یا نظامی جرات کند ناقد اخلاق عمو سام باشد و “استثنا بودن عمو سام” را هو کند. عمو سام بیش از یکصد پایگاه نظامی در سراسر جهان دایر کرده، و از پس از پایان جنگ دوم جهانی تجاوزات و قتل عامهای زنجیره ی امپراطوری را از این کشور به آن کشور ادامهٔ داده و هم زمان خود را پاسدار صلح و ثبات و امنیت جهانی، مبّلغ و مروج حقوق بشر و دموکراسی (البته فقط برای سردمداران امپراطوری) میخواند.
این کاوش و چامسکی جورج کارلین و امثالهم نیستند که عمو سام را بیآبرو میکنند؛ عمو سام گرچه رسوای زمانه است اما نادانی، ناتوانی، بی میلی در تفکیک و شناخت پاره سازها و سازواره و ساختار قدرت حاکم متکی بر منوتریسم و میلیتاریسم، توام با شیفتگی ، سرسپردگی و مزدوری و بهرهوری از این نظام بر حسب درک و شناخت و زینعفی ناظر و منتقد تصویرهای متفاوتی از امپراطوری عمو سام بدست میدهد. پروندهٔ “مشعشع و درخشان عمو سام” زادهٔ تخیل مخالفین “خل و چل” عمو سام نیست
من قبلا نیز به این مسئله اشاره کردم که من به عنوان یک تکنوکرات (غربی یا شرق زده به زعم شما) در رابطه با ساختار اقتصاد سیاسی کشور بمراتب ناقد بینش فکری و سیاستها و اعمال تکنوکراتهای تحصیل کرده داخل یا خارج در جایگاهای تصمیم سازی و تصمیم گیری کلان اقتصاد- کشور هستم تا اهالی شریعت، این تاکید از دید من نه بدان معناست که این گروه با نفوذ و حاکم مبرا از نقد است. شناخت و تفکیک و تحلیل و نقد نقش سیاسی و فرهنگی اهالی شریعت از صدر تا ذیل و نقش دیوان سالاری تکنوکراسی که در تعیین و تامین معیشت توده مردم نقش اساسی دارد نیز بر همین منوال میبایست مجدّانه و مشکافانه مورد مداقه قرار گیرد.
تاکید من بر شناخت و تحلیل توأما امرجهانی در آویخته در امر ملی و بلعکس بدان جهت است که میبایست به باور اینجانب به بینیشی کلی و جهانشمول مسلح بود که این پیوندها و اثرات عمدتاً مخرب و یا شاید مفید آنرا پیش بینی کرد، و با آمادگی با آن مواجه شد و راه حل مناسب و موثر بکار گرفت
. برای آنها که دغدغه آزادیهای مرسوم و برحق از قبیل آزادی پوشش و معاشرت و آمد و شد و گشت و گداز و تفنن را دارند، بنده نیز این حقوق طبیعی و خواستها و نیازها را درک کرده و هم بابت شلاق خوردن کارگران، جوانان و دانشجویان جدا اظهار تاسف کرده و هم مسببین این سیاستها را محکوم میکنم. اما از دادن شعار “دانشجوان -کارگران اتحادتان مبارک” خود داری میکنم تا زمانیکه بازاریان محترم نیز به چنین سرنوشتی گرفتار آیند در آن صورت شعار جنبه ملی نه “کمونیستی” پیدا میکند.
در راستای تامین آزادیها و آسایش و امنیت اجتماعی و معیشت و رفاه نسبی تاکید کلام و اولویت سیاست گذاری و اقدامات لازم، همسو با منافع کدام گروهای اجتماعیست؟
مرفهین شمیرانت و تهران و سایر شهرها، بچههای پولدار پورشه سوار تهران، تبریز، اصفهان و مشهد
یا پرداخت حقوق معوقهِ کارگران بیکار، پیمانی، معلمین، درجه داران ارتش و سایر نیروهای مسلح، کارمندان دون پایه و فرودستان شهری و روستایی، کودکان کار، خانوارها، زنان بی سرپرست و خیابانی……، یا بچههای فقیر و کولبر جنوب و کردستان و سیستان و بلوچستان
تناقض تاسف انگیز و الزاماً نه ناگزیر رفتار طبقات اجتماعی ما اناجست که طبقات فرادست در تامین حقوق شهروندی، معشیت و رفاه نسبی فرودستان نه تنها گشایشی نکرده که آنها را در مضیقهٔ روز افزون قرار داده، و آنجا که نیازمند انجام اصلاحات اجتماعی و فرهنگی در ساختار سخت و تنگ فرهنگ دینی هستند از حمایت اقشار وسیع فرودست و نیروی عظیم اجتماعی آنها بی نسیب میمانند. لازمهٔ توان مند سازی تاریخی و توسعه مدنی داشتن رابطه ی متقابلا مفید و سوداور برای طبقات فرا دست و فرو دست است. توسعه جامعهٔ مدنی و توسعه فقر با هم ناسازگارند.
سلام بر کاوش گرامی
شما در این پست و سایر پستها مطالبی را مطرح فرمودید و بنده به عنوان یک منتقد گفتار شما صرفا شنونده بوده و نقدی بر این مطالب ننوشته ام تا بدینجا که گویا مزدک عزیز را خطاب قرار داده اید ولی با بسط آن با سایر منتقدین و عبارتی نظیر اینکه به خواب زده شده را نمی توان بیدار کرد بدان عمومیت بخشیده اید.لذا به عنوان یکی از به خواب رفته گان مطالب شما را بر خود لازم می دانم نقد کنم.باشد که بیدارم فرمایید:
1-فرموده اید:”…در کامنتهای من همواره نقد من بر نظام کاپیتالیسم پولی (متکی بر نزول خواری و تولید بدهی و چاپ پول) در مقابل کاپیتالیسم تولیدی از منظر مکتب اقتصادی اتریش در مقابل مکتب شیکاکو و منوتریسم نئوکانهای شالاتان حکم بر نظام اقتصادسیاسی امپراطوری عمو سام متکی بر دلارهای نفتی بوده، نه از منظر سوسیالیسم یا آنچه که شما میپندارید.”
دوست گرامی شما که نزول خواری را به کشورهایی با نظام سرمایه داری مرتبط می دانید می شود مثالی ارائه نمایید که یکی از این کشورهای عمو سام صفت تورمی دو رقمی داشته باشد یا نرخ سود بانکی آن بیش از 5% باشد؟نظامهای کاگر محور چطور؟البته اگر شعارهای پوچ آنها مبنی بر حمایت از قشر کارگر را بتوان باور کرد.می خواهید مثال بزنم؟کوبا،کره شمالی،چین بدون الگو برداری از نظام سرمایه داری تحت رهبری مائو،کشورهای بلوک شرق سابق و پدر بزرگ همه اینها شوروی سابق و روسیه فعلی که همینک تورم دو رقمی را تجربه می کند.
2-فرموده اید:”شما نه درک درستی از نظام کاپیتالیسم و نظریههای مرتبط با آن بطور اعم دارید و نه شناخت درستی از فرهنگ عمومی جاری جامه غرب علل خصوص جامه “غرب وحشی” عمو سام، و مرتب اصرار بر آن دارید که به بنده که ۴۰ سال در غرب زندگی کرده و آنرا از نزدیک تجربه و لمس کرده در این زمینه درس بدهید.”
دوست بزرگوار من سوالی که در اینجا به ذهن کودکی کنجکاو هم ممکن است خطور کند اینست که 40 سال کاوش عزیز در غرب عمو سام زده زندگی کرده و نقد کرده و بزرگترین حملات را به عموسام و اعوان و انصار نموده هنوز هم که آزادانه منتقد است.پس این چه جامعه فاجعه باریست که او آنجا زندگی می کند نه یک سال و دو سال بل 40 سال و تماما نه منتقد که دشمن آن است و کوچکترین مشکلی نداشته است.دوست گرامی بهتر نبود جهت سکونت جوامعی نظیر چین یا کوبا و حتی روسیه را انتخاب می کردید؟!اگر چنین کنید کسی در پی آموزاندن شما نخواهد بود بل شمایید که خواهید آموخت انتقاد آزاد چه موهبتیست.
3-فرموده اید:”توصیه میکنم که فیلم مستند میکل مور – فیلمساز مترقی و منتقد امریکایی عمو سام – را در مورد برسی و ریشه یابی قتل عام ۱۲ دانش آموز دبیرستان کلمباین و زخمی سازی ۲۱ دانش آموز و معلم توسط ۲ تن از دانش آموزان همان دبیرستان که در سال ۱۹۹۹ اتفاق افتاد، ببینید. یا قتل عام ۳۲ دانشجو توسط یک دانشجوی کرهٔآمریکایی در دانشگاه ویرجینیا در سال ۲۰۰۷ را چطور توجیه میکنید؟ عمو سام فقط بدهی جهانیش (نه ملی) نیست که ارقامش نجومیست.”
دوست گرامی گمان دارم که این مایکل مور نیست که مترقیست بلکه جامعه ای که او در آن زندگی کرده بدان رشدی رسیده که مایکل مور آزادانه مستند می سازد و هر چه می خواهد می گوید و باز کسی به او صدمه ای نمی زند.این را مقایسه کنید با زندانیان سیاسی موجود در چین،ترکیه،روسیه و ایران خودمان.این جناب مایکل مور برود در روسیه زندگی نماید و فیلمی مستند از گروگانگیری در تئاتر مسکو بسازد که با شیرینکاری پوتین به وقوع پیوست و منجر به کشته شدن بسیاری از مردم بی دفاع شد البته امیدوارم پس از آن بتواند آزادانه زندگی نماید.یا در همین ایران اسلامی خودمان بسیاری از موضوعات است که قابل مستند سازیست.قتلهای زنجیره ای،اعدامیان 67،اعتراضات به کودتای 88 و…امیدوارم تشریف بیاورند.
4-فرموده اید:”در سرزمین “مهد آزادی و تمدن عمو سام” داشتن و حمل اسلحه یک حق قانونی و هم چنین وقوع مکرر قتل عام مردم بیگناه از صغیر و کبیر، سفید و سیاه، مسلمان، مسیحی و گبر گرفته و در مکان هایی از قبیل دبستان، دبیرستان، کالج، دانشگاه، رستوران، بانک، دفتر کار، خیابان، بیابان، اتوبان، …… امری رایج و زأئده فرهنگ خشونت بار و بیگانه ساز انسان با انسان و مبّلغ سوداگری لجام گسیخته آزاد عمو سام است که ریشه در تاریخ شکل گیری و تطور آن به هیولای خون آشام امروزی دارد که ما شاهد آنیم، و با پروندهای بس مشعشع و درخشان ، که بنده و “رفقای بنده یا پوتین” هیچ گونه نقشی در ساختن آن نداریم.”
دوست گرامی مستند سخن گفتن با کلی گویی یا اصطلاحا شعار دادن از زمین تا آسمان اختلاف دارد.لطف نمایید مستندا آمار دهید که در جامعه آمریکا چه میزان وقوع جرم داریم و این نسبت با سایر کشورها چگونه است.ضمن اینکه مستندا مشخص نمایید وقوع جرم در آمریکا مرتبط با حمل اسلحه بوده یا دلایل دیگری داشته است.اگر شما فرصت نمودید و به ایران رجعت کردید بنده حاضرم شخصا شما را به مکانهایی ببرم در غرب کشور و حتی در همین تهران که اسلحه های مختلف راحت تر از آمریکا در اختیارتان قرار گیرد.پس این قضیه چوبی نیست که بشود با آن عمو سام و منتقدینتان را نواخت.
5-فرموده اید:…عمو سام بیش از یکصد پایگاه نظامی در سراسر جهان دایر کرده، و از پس از پایان جنگ دوم جهانی تجاوزات و قتل عامهای زنجیره ی امپراطوری را از این کشور به آن کشور ادامهٔ داده و هم زمان خود را پاسدار صلح و ثبات و امنیت جهانی، مبّلغ و مروج حقوق بشر و دموکراسی (البته فقط برای سردمداران امپراطوری) میخواند.”
اولا اینکه این پایگاهها به درخواست کشورهای میزبان دایر شده و تابع مقررات خاص مابین دوکشور است.ثانیا دوست گرامی گویا شما تاریخ را تعمدا یا سهوا به فراموشی سپرده اید.آیا شوروی 100%متضاد با عمو سام پایگاه نظامی در جای جای کشورها نداشت؟!آیا به افغانستان حمله نکرد؟!آیا جنایات بیشماری مرتکب نشد؟!حکومت اسلامی ایران ما همینک در سوریه و عراق و یمن چه می کند؟دوست گرامی این قضیه که فرمودید به راحتی قابل درک است که مختص به نظام آمریکایی یا به قول شما عمو سام ندارد و دارای دلایل و شروط دیگریست و مواردی نظیر منافع ملی،استیلای قدرت،منافع اقتصادی،ایدئو لوژی و…را در بر می گیرد.در مورد عبارت آخر که داخل پرانتز قرار داده اید آیا مطمئنید؟به ما حق بدهید اگر بپرسیم شما 40 سال آنجا چه می کنید؟
6-فرمودید:”تناقض تاسف انگیز و الزاماً نه ناگزیر رفتار طبقات اجتماعی ما اناجست که طبقات فرادست در تامین حقوق شهروندی، معشیت و رفاه نسبی فرودستان نه تنها گشایشی نکرده که آنها را در مضیقهٔ روز افزون قرار داده، و آنجا که نیازمند انجام اصلاحات اجتماعی و فرهنگی در ساختار سخت و تنگ فرهنگ دینی هستند از حمایت اقشار وسیع فرودست و نیروی عظیم اجتماعی آنها بی نسیب میمانند. لازمهٔ توان مند سازی تاریخی و توسعه مدنی داشتن رابطه ی متقابلا مفید و سوداور برای طبقات فرا دست و فرو دست است. توسعه جامعهٔ مدنی و توسعه فقر با هم ناسازگارند.”
در مورد این سخنان شورانگیز و شعارگونه نهایی شما دوست عزیز باید پرسید راهکار چه است؟آیا باید فرادستان محض رضای خدا به فکر فرودستان باشند یا نه نظامی اقتصادی این مسیر را هموار نماید؟آیا روش موجود در شوروی سابق و کوبا و کره شمالی فعلی که منجر به کاهش شکاف طبقاتی و بدبختی عمومی شده است راهگشاست؟یا روش شتر گاو پلنگ اسلامی حاکم بر ایران که منجر به تولید یک قشر ناچیز بسیار مرفه یا به قول شما پورشه سوار و قشر عمده بدسرنوشتی که با کوچکترین اعتراضی شلاق و حبس نصیبشان خواهد شد.بازهم از شما مستدعی هستم مستند سخن بگویید.با آمارهای موجود که توسط نهادهایی نظیر بانک جهانی و صندوق بین المللی پول ارائه می گردند اعلام فرمایید فساد در کجا کمتر است؟کجا ایجاد کسب و کار راحت تر است؟کجا اختلاف طبقاتی کمتر است؟کجا ارزش پول بالاتر است؟و…امیدوارم مانند برخی دوستان به جای پاسخ به این سوالها سریعا به تئوری مزدوری این نهادها پناه نبرید که رنگ رخساره خبر می دهد از سر درون.
دوست بزرگوار من.بنده شخصا در پی این نیستم که بگویم آمریکا خوب است یا بد است یا سایر کشورها چنین و چنانند.هر کشوری یقینا بدیها و خوبیهایی دارد و این دلیل نمی شود جایی را مطلقا بد یا خوب نامید و باید بصورت نسبی سنجید که چه وضعیتی دارد.امیدوارم شما دوست گرامی از بیدار کردن چو منی که ترجیح می دهد خود را به زعم شما به خواب بزند تا گوش به سخنان امثال جلال آل احمد و مایکل مور و …بدهد منصرف شده باشید چون این خواب از بیداری که پریشان گویانی چون انان ایجاد کننده آن باشند شیرین تر است.
پاینده و پیروز باشید
شما نه درک درستی از نظام کاپیتالیسم و نظریههای مرتبط با آن بطور اعم دارید و نه شناخت درستی از فرهنگ عمومی جاری جامه غرب علل خصوص جامه “غرب وحشی” عمو سام،………….
……………………………………………………………………………………………………………………….
جناب کاوش اولا این گفتار شما توهین به نزدیک 300 ملیون امریکایی و ملیونها انسانیست که در غرب و به روش غربی زندگی می کنند هست. دوما توهین به همه کسانیست که مخالف عقیده شما هستند.در همین سایت هم بخوبی می بینید که انچه شما می نویسید با واکنش منفی بسیاری روبروست و شما به آنها توهین می کنید.آیا بهتر نیست کمی بجای از بالا و با توهین با نظرات دیگران برخورد کنید از تعصب خود بکاهید و لحظه ایی به این فکر بیفتید که شاید من/کاوش اشتباه کنم؟
جناب مزدک،
بازم که قافیه ات تنگ اومد؟ واژهٔ “غرب وحشی” یا Wild West که من در گیومه آوردم ساخت من یا “پوتین یا کیم ایل سونگ نیست”. واژه ایست بر آماده از فولکلور آمریکا مرتبط با داستانها، روایت و افسانهای منطقهٔ غرب آمریکا، و بسیار رایج است در محاورهٔ مردم، گاه بشکل جدی و گاه در مزاح برای استناد به ناهنجاریهای جامه خودشان، بکار میرود.
در کدامیک از کامنتهای اینجانب به مردم غرب یا شیوهٔ زندگی آنها اهانت شده؟ این ادعای شما بسیار تهی است و ناشی از ضعف استدال و پاسخ نداشته شماست.
اگر نقدهای من بر امپراطوری آمریکا در چهارچوب مختصات تاریخی این زمانه و نظام اقتصادسیاسی متکی بر مونوتریسم و میلیتاریسم آن ( نه بر شیوهٔ زندگی مردم غرب، که خود نیز در غرب زندگی میکنم) موجب کدورت خاطر نازک شما دوستداران یا سینه چاکان عمو سام در این سایت شده در آنصورت از شما میپرسم اگر پاسخی معتبر و مستدل در مقابل نقد اینجانب ندارید، در خواست از من جهت تعدیل بینش و تحلیل خود “به احتمال داشتن تعصّب منفی نسبت به عمو سام وفرهنگ غرب” به زعم شما، نماینگر چیست؟؟ قوت استدلال یا دل نازکی شما یا تعصّب نقد ناپذیر نسبت به قبلهٔ آمال خود، “تکیهگاهی برای بر اندازی نظام منفور دینی و تکرار چرخهٔ خفت ۱۰۰ سال گذشته” ؟؟؟
امپراتوری پوشش گسترده ایست که جوامع و نژادها و فرهنگهای گوناگونی را در درون خود جای داده؛ از اهالی رویای آمریکایی محقق شده بیلیونر خیابان پنجم و پارکخیابان نیویورک تا اهالی ویلان و خشمگین خیابانهای کابوسنشان دیتروت . https://www.youtube.com/watch?v=mB79HlsiYVg
آدمهای فهمیده و با متانت که اهل بصیرت هم هستند و ادعای نائب امام زمان بودن را هم دارند و انقلابی هم هستند و سرنوشت یک ملتی اسیر دست انها است، در صحنه بین المللی وقتی کسی قرار دادی را اجرا نمیکند برای اینکه نشان دهند طرف چقدر بی اخلاق و اصول است اعلام میکنند که ما به هر قیمتی به قرار داد پایبندیم و از طرف خاطی هم به مرجع بین المللی شکایت میکنیم و خسارت میگیریم. به این ترتیب خودشان موجب ثبات کشور خودشان میشوند نه اینکه با لفاظی های بی معنی و نابخردانه به همه نشان دهند که سیاست آنها در حقیقت تابع صهیونیستها و خارجی هاست و اگر آنها پاره کنند ایشان آتش میزند و باعث فراری شدن سرمایه گذار شود!..به عیر از تاسف به حال این مردم چه میتوان گفت؟ آنوقت ایشان دنبال نفوذی میگردد!!
به لطف و تدبیر مقام عظمای ولایت قرادادی را امضا کرده ایم که هم میشود پاره اش کرد و هم آتشش زد و هم یک طرف آنرا اجرا کند و طرف دیگر اجرا نکند!! بنازم به این همه هوش و درایت که الحق و الانصاف فقط از عهده شاگردان امام بر میاید و اصحاب ولایت و لاغیر!!
سلام بر محبوب قلبها دکتر نوریزاد عزیز …پاینده باشی برادر
جناب نوری زاد درود!
موضوع زیر (که البته اظهر من اشمس است) ارزش یادآوری و واکاوی دارد:
“عضو کمیسیون اصل ۹۰ مجلس هشتم(سیدفاضل موسوی در گفت و گو با خبرآنلاین ) درباره علت عدم رسیدگی به پروندههای قضایی احمدینژاد میگوید که دسترسی او به پروندههای وزارت اطلاعات مانعی برای بررسی تخلفاتش است”. یاد شعر معروف پروین اعتصامی افتادم با این مطلع:
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
و الخ… گر حکم کنند که مست گیرند در شهر هر آن که هست گیرند.
یعنی در “ولایت” فقیه همه جنایتکار و خیانتکارند؟ آیا این جماعت از یکدیگر گروکشی و لاپوشانی می کنند؟ سهم اعاظم کروکور و توده های مزدور از سکوت چقدر است؟
در سنت تغییرات اجتماعی، این فروپاشی اجتماعی، ملت و مملکت را از نظر روانی به ناجی خیالی(مهدی) و در واقعیت به استبداد سیاه و سرخ(چکمه و نعلین) رهنمون می شود، همان که نویسنده ای در 19 دی 57 پیش بینی کرده بود!
پدرام
12:45 ق.ظ / ژوئن 14, 2016
بعله جناب مزدک، حق با شماست. من پس از خواندن متن شما فهمیدم که منطق شما بسیار قوی ست. به کتاب هم رجوع کردم دیدم اصلا عکسی هم از آقای خامنهای در قایق مسافربری هنگام عزیمت به شوروی چاپ شده که سندی غیر قابل انکار است و رئیس دانشگاه پاتریس لومومبا که معلوم شد پرورش خانه جاسوس بوده به آقای خامنهای سفارش کرده بوده که برای ثبت در تاریخ این عکس را بگیر که همه بفهمند تو جاسوس ما بودهای . بعدش هم ایشان زیر یک عکس اهدائی دیگر به دوستش با نام مستعار جاسوسی ش که بلشویکهای کودن برایش انتخاب کرده بودند، امضا کرده. سند از این معتبر تر؟ مرید چرچیل هم که نمیتوانسته باشد چون به جای سیگار برگ چرچیلی، ایشان اهل پیپ کشیدن بوده عینهو استالین! طفلک نوری زاد که با میدان دادن به این جفنگیات و تأیید ضمنی پرت و پلاهای فخر آور به اعتبار شخص خودش هم لطمه میزند. این هم بدبختی جوامع عقب مانده از نظر سیاسی ست که روشنفکرانش هم خیال میکنند کارهای جهان همه ش ناشی از توطئه قدرتهای بزرگ و سرویسهای جاسوسیشان است. خداوند آخر و عاقبت مملکت محروسه را بخیر کند. آمین.
………………………………………………………………………………………….
جناب پدرام سخنان شما مرا بیاد نمایشهای عروسکی می اندازد که گوینده با حرکت بندهایی عروسکها را می چرخاند و جابجا می کند.گویا شما هم تمام سیاستمداران و رؤسای سازمانهای جاسوسی را در دست دارید.پدرام گرامی بحث این نیست که چی درست است و چی نادرست.نه من و نه شما و نه نوریزاد و نه دیگران چیز زیادی در اینمورد نمی دانیم و تنها آنچه را دیگران نوشته اند خوانده ایم. کسی بنام فخراور ادعایی کرده و کتابی منتشر کرده با اسناد زیادی .افرادی هم سعی در جواب دادن به او کرده اند ولی هیچکدام جوابهای قانع کننده ایی نداده و بیشتر به ترور شخصیت او پرداخته اند و یا مثل شما به تمسخر پرداخته اند تا جواب درست و قانع کننده.جفنگیات خواندن 4 سال پژوهش انسانی اگر با مدرک نباشد دال بر ناتوانی گوینده است و از ارزش کار نمی کاهد.آیاشما به موضوع پزوهش انتقاد دارید و یا به طریقه پژوهش و یا به مدارک ارایه شده در پژوهش؟کتاب جناب پیمان بیش از 700 صفحه است و نویسنده ادعا می کند که 4 سال با خرج زیاد (از گفتار ایشان می توان فهمید که در پشت آن سرمایه بزرگی برای چنین پژوهشی باید باشد)به پژوهش پرداخته.
آیا بنظر شما سیاستهای قدرتهای بزرگ در سرنوشت ملیونها عراقی و سوری و لیبیایی و غیره بی تاثیرند؟من حرف شما را می توانم قبول کنم که نباید آنچه را در کشورمان می گذرد به بیگانه گان نسبت بدهیم و یکی از انتقادات من از کاوش هم همین است.زیرا دران صورت نقش نیروهای داخلی بفراموشی سپرده می شود.ولی نادیده گرفتن نقش قدرتهای بزرگ هم درست نیست.ما نه آنچنان همچون حزب توده و چپ و تروریستهای اسلامی به عمده کردن نفوذ و قدرت نیروهای خارجی(غرب) باید روی اوریم و نه نیروهای مخرب داخلی را نادیده انگاریم.شما به کامنتهای مصلح و مرتضی و کاوش اگر نظری بیندازید می بینید که درست یک خط را دنبال می کنند و آنهم غرب ستیزی کور و ویرانگر است.و اینها هدفی جز پاک نمودن جنایتکاران و تروریستهای داخلی و عمده نمودن دخالت بیگانگان و یا بقول خامنه ایی دشمن ندارند.ما با تعریف منافع ملی خود باید از انچه با این منافع در تضاد است روی بگردانیم و آنچه را با این منافع همسوست بپذیریم.این ربطی به شرق و غرب ندارد چون در دنیای کنونی هر کشوری تنها به منافع ملی خود می اندیشد.حکومت اسلامی در این 38 سال جز در جهت مخالف منافع ملی ایرانیان عمل نکرده.ولی تا بخواهید بنفع منافع روس گام برداشته.ایا چنین سیاستهایی نباید شک ما را نسبت به سران تروریست اسلامی اشغالگر برانگیزد؟
مهدی از تهران
عرض ادب و احترام
1- دستار به سری که نماینده اقای علی خامنه ای بعنوان امام نماز جمعه حکومتی در اصفهان میباشد خشک شدن رودخانه زاینده رود را به روسری بانوان متصل کرده است. واقعا این جور افراد با این ای کیو فوق العاده را ناسا باید بکار گیرد. هر چه از این حرفها در جامعه توسط عوامل استبداد نعلین گفته شود، ماهیت دین خرافی و جهل برای جامعه خود به خواب غفلت زده روشنتر میشود.
2- آقای علی خامنه ای میگود اگر قراد داد برجام را آمریکا پاره کند، ایشان آنرا آتش میزند. واقعا جالب میگردد دیدن چگونگی اتش زدن برجام توسط اقای علی خامنه ای در صورت پاره شدن توسط آمریکا. خالی بندان در جهان …..
3 – این روزها اقای محسن قرائتی (برای شناختن شخصیت ایشان حتما کتاب قلعه حیوانات جرج ارول خوانده شود) طبق روال هر سال شروع کرده به دین شناس نمودن خلق الله. انسان وکیلی دین اسلام و مذهب شیعه را استبداد نعلین با داشتن افرادی چون این بنده خدا و اقای اژه ائی و برادران لاریجانی مخصوصا آن رئیس قوه قضای اقای علی خامنه ای و امامان نماز حکومتی جمعه دشمنی نیاز نیست. اینان دین اسلام و و مذهب شیعه را از ریشه خواهند زد.
4- آقای علی خامنه ای در یکی از سخن پراکنهایش نژاد غرب را وحشی خواند. در یکی دو تا از برنامه های تلویزیونی استبداد نعلین دو عدد از عوامل رژیم ولایت مطلقه فقیه نژاد همسر آقای حسین (امام سوم شیعیان) را غربی معرفی میکنند.
به امید نهادینه شدن فرهنگ عقل و خرد در ایران عزیز
مهدی از تهران
جنایت اورلاندو اقدامی حرام و خلاف شرع
هیچ مسلمانی مجاز نیست فاعل کاری را که نمی پسندد شخصا مجازات کند. مجازات دیگران آن هم اعدام، تنها و تنها از طریق محاکمه در دادگاه صالحه و توسط ضابطین قضایی شرعا مجاز است. اگر فعلی برای مسلمانان مجاز نیست، آنها مجاز نیستند غیرمسلمانان را با زور و خشونت به رعایت موازین اسلامی مجبور کنند، و احیانا آنها را به دلیل عدم رعایت آن موازین مجازات کرده و بکشند. جزای رفتن به کلوپ شبانه (در هر دو نوع همجنسگرایانه و غیر آن)، رقصیدن و نوشیدن مشروبات الکلی شرعا مرگ نیست. هیچ مفتی و فقیهی چنین فتوایی نداده است. مجازات اعدام برای همجنس گرایان شرعا قابل دفاع نیست. جنایت اورلاندو نه تنها هیچ مجوزی در شریعت اسلامی نداشته بلکه مهاجم أولا قاتل نفوس محترمه و مرتکب گناه کبیره قتل نفس محسوب می شود؛ ثانیا به دلیل بر هم زدن امنیت جامعه به شکل مسلحانه محارب به شمار می آید. ثالثا به دلیل إعمال خشونت به نام دین، و مشوه کردن چهره اسلام در افکار عمومی باعث وهن اسلام و قابل تقبیح شدید است. نماینده مسلمانان آمریکا جهان پهلوان محمد علی است نه جاهلان خشک مغز تروریست (از داعش و غیر آن).»
…………………………………………………………………………………………..
فقط بخوانید و بخندید!اینها را پیروان دینی می گویند که دگراندیشان را حتی اجازه زنده ماندن نمی دهد!همجنسگرایان در ادیان ابراهیمی مجازاتشان مرگ است بهر طریقی که مؤمنین صلاح بدانند.اگر غرب و اروپا نمی دانند ایرانیان بخوبی جریان قنات وکرمان و کشتارهای دیگر در سایه تروریستهای اسلامی درایران را می دانند.رئیس تروریستهای قنات بشارتی جهرمی هنوز هم زنده و دست اندرکار ترور است. این آخوندهای تبعیدی که اختلافشان با همپالکیهایشان تنها در زرورق پیچ کردن قوانین وحشیانه و انسان ستیز اسلامی و بروز جلوه دادن آنهاست خود نمی توانند طبق همان اعتقادات خود همین داعش و بوکوحرام و خمینی و خامنه ایی را که هزاران ایرانی را تنها بجرم آزادیخواهی سلاخی کردند مسلمان ندانند.چون خود بخوبی می دانند که آنچه را به اسلام می بندند //////////////////////.کلام قران در هر موردیکه /////////////////////و نامشخص باشد در کشتن و ترور دگراندیشان بهر طریقی که مسلمان و مؤمن تشخیص دهد کاملا واضح است.بنابراین شیخ مصلح این ماهستیم که بگوئیم //////////////////// شما نیز بگذرد.شما ها اینروزها////////////// هستید شیخ مصلح بهر که نزدیک شوید نشانه افول و بدبختی اوست. بنابراین نزدیکی نظر شما به نظرات جناب کاوش هم مثل جریان خامنه ایی و احمدی نژاد است و خود تاکیدیست بر درستی انچه را من نوشته ام .
ما هم طبق دستور شما متن درهم وبر همتان را که ناشی از روح بلند و ذهن آشفته شما است خواندیم و کلی هم خندیدیم و دلمان هم از خنده درد گرفت! شمر نگهدارت!!
دعای ماه رمضان
خدایا ما جنوبیها و اهالی سایر مناطق محروم کشور از برکت این ذخایر سرشار نفت و گاز سالهاست که سودمند نشدیم؛ مدیران و نخبگان پایتخت نشین هم که با همهٔ مدارک اصلی و جعلی رنگ به رنگ دکتراشون لیاقت و یا اراده بهره گیری از این منابع سرشار انرژی برای ایجاد اقتصادی متکی به صنعت و تولید را نداشتند، مدیران حکومتی که خود از ابتدا و نسل در نسل مصرف کننده و متکی به باج و خراج حاصل از زحمات ما عشایر و پیشوه ران بودند، ما را هم مصرف کننده و وابسته به اقتصاد مصرفی متکی به صادرات نفت و گاز کردند؛ خدایا ما و خصوصا انها را از این ذلت و خواری تنبلی و اعتیاد به کسب و مصرف دلارهای نفتی چاپ بانک فدارل شیطان بزرگ و تعویضشون با کالاهای بنجل چینی نجات بده.
خدایا “نخبگان” و مدیران تنبل، مفت خور، کم دانش، شارلاتان، حقّه باز، دلّال صفت، رشوه بگیر، خدای نکرده فاسد، دزد و رانت خار مارو به مدیرانی لایق، مدبر، زحمتکش، دانا، خردمند، هوشمند، بازاریاب، و قانونمند، صادق و با شرف تبدیل کن که بتوانند جوانان مصرف گرا تنبل برندمحور و کم حوصله را به جوانانی منضبط زحمتکش سختکوش خلاق تولید کنندی علم و کالا تبدیل کنند که آنها نیز در عرصهٔ مسابقات اقتصادی لااقل در قاره آسیا بتوانند همچون بازیگران تیم ملی فوتبال، والیبال، بسکتبال کشتی، تکواندوی جدو کاراته رقبای هندی، چینی، مالزیایی، تایوانی، کره و ژاپنی هم شکست بدند و آنها نیز پیش جوانان و مدیران ورزشی سر افکنده نباشند، و آنها نیز با افتخار کالای مرغوب تولید شدی خودرا با نام و نشان ایرانی روانه بازارهای داخلی و خارجی کنند. خدایا کمک کن که مدیران، کارگزارن، کار آفرینان و صنعتگرانمون هم چون فرزندان با استعدادمون در عرصهٔ رقابتهای صنعتی بین المللی بجای شعارهای پوچ و توخالی “مدیریت جهانی” مدالهای شایستگی طلا، نقره و یا حتی برنز کسب کنند تا هرگز رنجور خفت و خواری تحریمات اقتصادی کور دلانهٔ دشمنان قسم خورده نباشیم.
آمین
بریده ی از کامنت http://www.nurizad.info/blog/29017#comment-195357
جای تاسف بسیار است رفتارهای قوه قضاییه که حتی با نظرات معلمان این قشر زحمت کش و وفاغدار به انقلاب و ایران
اینگونه برخورد می کنند ننگ بر اینکونه رفتارها.
دادستان حتی تحمل شنیدن یک انتقاد از وضع زندان ها را ندارد که در روزنامه قانون از زبان یک شهروند که 24 ساعت در زندان بده را ندارد.؟
چقدر زبونی میخواهد هر کس به قوه قضاییه بگوید بالای چشم شما ابرو تشریف دارد باید به زندان و تبعید و… برود؟؟!!!
چقدر ظلم و بی عدالتی
پس از گذشت 30 سال از انفلاب فرهنگی و برکنارکردن استادان فرهیختۀ دانشگاهی از جانب آقای عبدالکریم سروش و همکاران، درویدئوی زیر ایشان به دفاع از عملکرد خود و همکارانشان میپردازند.
https://www.youtube.com/watch?v=FZ3glapeQv0
درود بر نوریزاد عزیز و شجاع.
شرح فلاکتهای تحمیلی بر سیستان و بلوچستان را در کانال تلگرامتان دنبال میکنم.
دو بار به آن حوالی رفته ام. از زاهدان تا خلیج گواتر. و تا لب مرز. شهر پیشین.
و گاه تا مرز بغض و گریه.
در بعضی از مناطق، فقر سیاه بیداد میکند. درد آورترین صحنه ای كه شاهد بودم ،جمع کردن استخوان و ته مانده های غذا بود توسط تعدادی کودک، از روی خاک.
جدای از مقصر بودن سیستم سیاسی كه در این آوار بدبختی هدفمند عمل کرده اما دردآورتر باورهای مذهبی تعصب آمیز خود مردم سیستان و بلوچستان است و اختلافات حاد بين “سیستان” و “بلوچستان”!
بلوچها آنقدر كه با بلوچهای پاکستان احساس برادری و هموطنی دارند با سیستانی ها (زابلی ها) ندارند.
حکومت ازین تعصب سواستفاده کرده و تشدیدش نموده. مثلا در تمام ادارات و سازمانها پستها و میزها به غیر بومیها و زابلیها واگذار شده. و به مصداق اختلاف بینداز و حکومت کن، بدبختیشان را زیر سر هموطن و همشهری خودشان میبینند نه حکومت.
با تمام وجود مهربانی خونگرمی و مردمداری و غریب نوازی را در بلوچها باور دارم. اما فقر مادی و فرهنگی، این قوم دیرپای پر افتخار را به قهقرا کشانده است. ببخشید سرتان را درد آوردم.
فرصت کردید از طرف سراوان و سوران و سیب تا سرباز و راسک هم بروید.
سفرتان بیخطر. پاینده باشید.
ارادتمند سعيد
جناب نوریزاد عزیز با سلام مجدد وبا
سپاس از شجاعت، صداقت ودردمندیت
چند سئوالی است که دوست دارم با
دردمندان صادقی چون جنابعالی در
میان بگذارم و اگر قابل جواب باشد
جوابی دریافت کنم.
آیا حکومتهای ایدیولوژیک(مذهبی و غیر مذهبی )
قادرند برای همه شهروندان خود عدالت
و رفاه و آزادی را تامین کنند؟ اگر چنین است
آیا در طول تاریخ چنین حکومتی را سراغ دارید؟
اگر دموکراسی راه نجات از استبداد ورسیدن
به رشد و آزا دی وعدالت باشد ؛ آیا برای رسیدن
به دموکراسی راهی غیر از سکولارسیم وجود
دارد؟ و برای رسیدن به سکولاریسم مسلح شدن
به خرد علمی و تمدن تکنولوژیکی شرط لازم
و کافی نیست ؟
آیا ملتی که دارای خرد علمی شد میتواند
در قرن 21 مقوله پوسیده ای بعنوان
ولایت مطلقه را پذیرا باشد وخود در
منتهای فقر وفلاکت باشد و دار وندارش
در لبنان و سوریه وعراق و روسیه و
چین و ماچین صرف گسترش اسلام
عزیز شود و آنوقت فساد و فحشا و
فلاکت و تباهی را با ساختن امامزاده
و گنبد طلا و انتظار ظهور درمان کند؟
ملتی که فاقد خرد علمی است ؛عکس
منجی خود را در ماه میبیند و از استبداد
مدرن ( استبداد محمد رضا شاه ) به استبداد
کهنه عهد بوقی تن میدهد وجالب است حالا که
فهمیده عجب کلاه گشادی سرش رفته ؛ برای
رهایی از این افعی به مار غایشه پناه میبرد
( خیمه شب بازی انتخابات و…. )
ما ملت با وجود اینکه در بعضی زمینه ها
از تکنولوژی مدرن دنیا بر خورداریم
فاقد تمدن تکنولوژیکی هم میباشم؛ با
ابزارهای مدرن کوه بری؛ بجای ساختن
جاده برای کشوری که تلفات جاده ای
آن بیشتر از تلفات انتحاری عراق است
دل کوه ها را سوراخ میکنیم تا در ان
تونلها ابزار جنگی و…. پنهان کنیم
ملتی که تمدن تکنولوژیکی را فاقد
است از ترس پلیس وجریمه کمربند
میبندد و …..
با این تفاصیل به فرض درست بودن چه باید کرد؟
تمام اشاره ها و دلائل شما درست و بجا است. مضافاً به اینکه خودتان نیز همچون پزشک حاذقی نوع بیماری را تشخیص داده اید: خرافات و موهومات مانند زنجیرهای محکمی به پای اکثریت مردم ناآگاه ما پیچیده اند. باید با مطرح کردن واقعیتها مردم ناآگاه را از این خواب سنگین بیدار کرد تا دیگر به امید نزول اجلال قدوم هیچ ناجی از غیب نبوده و خود ناجی خود باشند.
چشم براهند که تا کاوۀ آهنگر از راه برسه/ بحساب آفا دیوه برسه/ کُندۀ غول هیولارو درجا بکشه/ باخبرباش که دگر نیست ترا فردائی
مردم ناآگاه تحمل کوچکترین خرده گیری از مردگانشان راندارند و برای دفاع از حقوق مردگان آماده اند تا زنده ها و زندگیشان را به آتش و خون بکشند. نگاه کنید به:
ايران ، كشوري كه مردگان بر آن حكومت ميكنند
http://sokhan-rooz.blogspot.com/2014/12/5-1383.html
حاجی مظاهری: ارکستر اقتصادی دولت فاقد یک رهبر قوی است.
مش قاسم: حاجی اولا که در این حکومتک ارکستر نداریم، شامورتی بازی و معرکه گیری داریم، خیلی که ارفاق کنیم میشه گفت نقاره خونه داریم. دوما، در این حکومتک اقتصاد و این حرفها طبق گفته امامتون مال خره. من فکر میکنم منظور حاجی این بوده: توی این خر تو خری دولتک اسلامی یه سرخر (منظور خر بالاسر) نداریم که بتونه عر عر کردن دولت دزدان رو یه صدا کنه.
—————-
حیف قلم شما نیست دوست گرامی؟
به هیچکس حتی به دولتک و وزیرک و //// توهین نکنیم.
سپاس
.
کورس گرامی
اسکاندیناویها ضرب المثلی دارند با چنین مضمونی:
هیچ چیزی(پدیده ای، اتفاقی)در ذات خود آنقدر بد نیست، که بشکلی، یا در یک ارتباطی، بدردِ چیز دیگری نخورد!
بعنوان مثال اگر سیلابی موجب ویرانی راه و خانه روستایان میگردد، در مقابل، حاصلخیزی زمینهای مزروعیشان
را نیز به همراه دارد.
حال سانسور، محدودیت و اختناق در حکومت اسلامی، سبب گشت، که ما بهره مندِ اندیشههای ناب شما در
این سایت گردیم.
* * *
مدتهاست،(خصوصا پس از پیگیری”ریشه ها”) سوالی در ارتباط با حافظ و جاودانگی دیوانش نزد ایرانیان،
ذهنم را به خود مشغول داشته است.
آیا میتوان چنین ادعا کرد که یکی از دلایل محبوبیت حافظ نزد ما ایرانیان، این واقعیت است که ما
در ادوار گوناگون تاریخی، شرایط نسبتاَ مشابه اجتماعی، فرهنگی . . . گذشته را باز تولید کرده،
و لذا با خواندن اشعار حافظ، خود را در داشتن دغدغههایی مشابه با او، سهیم دیده، نزدیکی و دردی
مشترک احساس میکنیم؟ بقول غربی ها:
you have something ،with which you can identify yourself
* * *
واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند/ چون بخلوت میروند آن کار دیگر میکنند
*
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت / رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
*
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
*
درویش مکن ناله ز شمشیر احبأ / کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
*
در میخانه ببستند خدایا مپسند / که در خانه تزویر و ریا بگشایند
*
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب / چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
و
.
.
.
اگر ما امروزه بجای زندگی در فضای خرافیِ آلوده و تهوع آور، دراین خرابهٔ اسلامی، که بقول حافظ :
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند، در محیط و شرایطی مثلاً همچون کشور سوئیس میزیستیم، آیا
همچنان ابیات قید شده در بالا، همان جذابیت و گیرایی را نزد خوانندگان ایرانی میداشت که امروزه دارد؟
و یا اگر بخواهم سوال را کمی گستاخانه تر مطرح کنم، آیا حافظ و دیوان او، محبوبیت و جایگاه والای خود در
شعر و فرهنگ کشورمان را تا حدودی مدیون همّت و تلاشِ (آگاهانه و یا نا آگاهانه) ما در باز تولید و حفظ
محیط و شرایطی آکنده از استبداد، جهل، خرافات . . . نیستند؟
* * *
درخاتمه برای پیشگیری از وقوع هرگونه سؤ تفاهم و برانگیختن خشم وغضبِ دوستان “حافظ الهی”، ضمنِ
تاکید بر ارادت و عشق به حافظ و دیوانش، یادآور میشوم که :
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ به قرآنی که اندر سینه داری
با سپاس فراوان
——————
اجازه هست یه پرسش هم من اضافه کنم؟ چرا حافظ ها تکرار نمی شوند؟ با این همه کتاب و استاد و دانشگاه و ….؟
سپاس
.
جناب ملیجک
با درود،
همهٔ شخصیت و ژرفناها و کرانه ناپذیریهای حافظ در همین چند ابیاتی خلاصه و محدود میشود که برای تأیید قلندری خود، سر تراشیدهٔ تمسک به دیدگاه خویش را شاهد گرفته ای؟ خیلی طرف کله را کٔج نهادی و تند نشستی و مخالف محتمل خود را پیشاپیش با چماق حافظ الهی منکوب کردهای ای گرامی. ” هر کس بجای خویش نشیند که آن، چه رواست”. در همان مایههایی که مینوشتید چه نشاط و دلنشینی و نکتهٔ سنجیهای نهفته بود.اگر شما امروز چیزی بگویید که ۱۰ سال بعد خود شما قبولش داشته باشید را با دیوانی بسنج که بعد از قرنها خیرگی درخشش آن زبانزد است.
دوست گرامیِ ناشناس
نگرانی من از خشم و تندی دوستان بیهوده نبود!
بهمین جهت در خاتمه برای پیشگیری از چنین سؤ تفاهمی، با چنان بیتی از
حافظ، سؤالم را به پایان بردم.
انگیزه من از “حافظ اللهی” نامیدن دوستان، دقیقا چنین واکنشهای سریع و احساسی بود.
چرا ما نباید به خود اجازه پرسش بدهیم، حتی در مورد حافظ و هر پدیده دیگری؟!!
من فقط به خود این اجازه را داده تا نظر و دیدگاه کسی را که مطالعات و دانشش در ارتباط
با حافظ، از من و بسیاری دیگر، افزون تر است پرسشی را مطرح کنم که مدتها ذهنم را
بهخود مشغول داشته است.
ایکاش بجای اشاره به سرِ تراشیده و کٔج کلاهِ این قلندر، در حد توان خود، پاسخی به
این پرسش میدادید!
موفق و پایدار باشید
بله، بله، درست را شما میفرمائید، اگر در زمین و زمانه حافظ هم درخشش خورشید ملیجکی بود، کجا ستاره کم فروغ حافظ با کمترین اقبالی برای بجای گذاشتن نامی و یادی از خود مواجه میشد؟ چه بد که فردوسیها و سعدیها و حافظها این زبان و ادب و فرهنگ و اندیشه را سر پا نگه داشتند تا ما امروز عربی حرف نزنیم.
نوری زاد گرامی
سوالی را که مطرح کرده اید، مدتها در ملاجِ این حقیر نیز، آمد و شد کرده است.
به باور من، حافظ و دیگر نخبگانی چون او، محصول شرایط خاصِ تاریخی، اجتماعی و
فرهنگی محیطی هستند که در آن زیسته اند. اگر حافظ و یا مثلا فردوسی، چند
صد سال قبل و یا بعد از دوران خود میزیستند، شاید هرگز آن حافظ و فردوسی که ما
امروزه میشناسیم، نمیگشتند. به همین روال، خمینی هم اگر در دوران قاجار میزیست
قادر به بیرون کشیدن ملقمهای بنام “جمهوری اسلامی” از زیر عبایش نمیبود!
و یا مثلا در دوران پهلوی شرایط عینی برای ظهور نخالهای چون احمدی نژاد وجود نمیداشت.
در زمینههای علمی، ماجرا چیز دیگریست. قوانین فیزیکی و شیمیایی دیر یا زود، کشف و اختراع
خواهند گشت. اگر “گراهام بل” تلفن را در سال ۱۸۷۶ میلادی اختراع نمیکرد، یقیناً چند سال بعد
توسط دانشمند دیگری اختراع میشد، و یا اگر “لویی پاستور” در اواسط سالهای ۱۸۰۰ میلادی
درمانی برای بیماریهای سل و هاری نمیافت، دیر یا زود توسط دیگر پژوهشگران یافت میگردید.
اما دنیای هنر و علوم انسانی با روح و روان انسانها و جوامع در گیر است و با تغییر و تحول
آنها، دگرگون میشود. اینکه “چرا دیگر حافظها تکرار نمیشوند ؟” شاید به این دلیل باشد که برای
پیدایش حافظی دیگر، هم شرایط تاریخی زمان حافظ ضروریست و هم شخصیتی با نبوغ او !
بی صبرانه در انتظار نظرات و دیدگاههای کورس گرامی خواهم بود.
با ارادت فراوان
با ذرودی از بن جان به نور دیدگان نوریزاد و با سپاس بسیار از ملیجک ارجمند:
ملیجک عزیز،ذر ریشه ها به زبانی دیگر حرف شما تایید شده است.حافظ زبان ناخودآگاهی جمعی و تاریخی و وجدان اجتماعی ماست. به قول خرمشاهی حافظ حافظه ماست. مای ایرانی _ اسلامی را می گویم. مایی که به گفته شما به دلایلی که ریشه ها آنها را پی جویی می کند،در کل هماره خود را تکرار و باز زایی کرده،اشتیاق رهایی از زندان خفقان آلود و در عین حال ماندن در این زندان، آرزوی شکستن دیوارها و در عین حال ره به جایی جز گریز به درون نداشتن،دویدن و نرسیدن و تنها ماندن در دشت مشوش بی چراگاهی ایمن و خوش، همچون آهوی وحشی سرگردان و راه اندر کمین از پیش و از پس، تنها و جدا و افتاده در جایی که کران تا به کران لشکر ظلم است،
در این وادی به بانگ سیل بشنو
که صد من خون مظلومان به یک جو
پر جبریل را اینجا بسوزند
بدان تا کودکان آتش فروزند
سخن گفتن که را یاراست اینجا
تعالی الله چه استغناست اینجا
حافظ گزارش خفقانی است که همواره در استبداد خداشاهی گلوی روح را می
فشرده است. زبان حال این روح را نه تنها حافظ بل بسیاری از شاعران و نویسندگان قدیم و جدید تکرار کرده اند،مثلا سفرنامه ابراهیم بیگ را بخوانید که در ریشه ها فقط بخش هایی از آن نقل قول شدیا جلوتر اشعار برخی از شاعران نوپرداز را،/ من اینجا بس دلم تنگ است…/ و شاعر رهایی را در راه بی برگشت و بی فرجام می جوید یا در سروده ای دیگر مرگ را/ این به راستی آزادی بزرگ / می خواند. حافظ یک همدردی بزرگ است با من و شمایی که از هر سو بهره گیری از امکانات زندگی واقعی مان در همین عمر یکباره مسدود و مدفون شده است در امید به جایی که اینجا نیست،در غبار ماتم و مرگ گرایی، در گریز به انزوا و فقدان هرگونه همبستگی اجتماعی در هرم قدرتی من_قانون که از زور و از بالا مشروعیت کسب کرده، و کمابیش بدون استثنا چپاول و شکنجه و وحشت پراکنی / شراب خانگی ترس محتسب خورده/ و تفکر کشی و آزاده کشی را تکرار کرده و نخبگان نیز خدمتش کرده و لباس نداشته اش را آذین شاهانه بسته اند ، اما روح معذب ما هرگز درنیافته که این ما_ مای قومی_ بوده ایم که لباس شاهانه بر تن دژخیم خود کرده ایم. چون صرفا نقش قربانی و مظلوم به خود داده ایم و در اثر تکرار این نقش مظلوم و قربانی بودن را فضیلت شمرده و مرثیه _ و البته نه تراژدی _ بر هنر ما غالب گشته است. سر شما را درد نیاورم . حافظ در این میان همچون برخی از دیگر بزرگان ما به عشق و شفقت و مدارا و کم آزاری و دوستی و راستی فرامی خواند و یک آموزگار غمخوار قرون وسظایی در آن جهان ناایمن و پرخشونت و خونبار راهی جز این نمی تواند یافت. از او نمی توان چشم داشت که خود بیرون از ساختار فرهنگی اش مثلا از افق مدرن به ساختار بنگرد تا چه رسدبه اینکه راهی به دگرگون سازی آن یابد.حافظ ممکن است از ابعاد و زوایای دیگری هم بررسی شود اما از جهت توانش ارتباطی که در طول قرن ها با روح ایرانی برقرار کرده حافط همین است : زمین و آسمان ما در صورت مکرر و تکرار شونده اش در تاریخی بدون تحول اساسی.
نوریزاد عزیز:پاسخ من به پرسش شما فتوای بی چون و چرا نیست حتی برای خودم، پاسخی است در میان پاسخ ها. حافظ فقط اندیشه و محتوای دیوانش نیست. او هنرمند ترین هنرمند ایران است که در عصر محرومیت شدید بار همه هنرها را بر دوش شعر نهاده است، او با شعر نقاشی می کند،با کلمات می رقصد،ساز می نوازد،پیکر می تراشد و به قول خودش سحر می کند. شعر حافظ در استعاره پردازی که جوهره شعر است، همتا ندارد. شما خود هنرمندید و من پوزش می خواهم که زیره به کرمان می برم، اما چه کنم که مرا قابل دانسته اید. به نظر من اگر هم در دیوان حافظ محتوایی فلسفی و عرفانی و فکری باشد، به سادگی نقیض آن را هم می توانید بیابید. زنده یاد منوچهر مرتضوی در یک تحقیق ارزنده با عنوان مکتب حافظ که چهل سال روی آن کار کرد و در ریشه ها هم از آن بهره برده ام ،خیلی سعی کرد یک اندیشه روشن و پیوسته از دیوان بیرون بکشد. از آنجا که پژوهشگر شریفی بود نمی توانست دو سه بیت مثلا عرفانی را_ اشارات عرفانی تقریبا در دیوان های همه شعرای سبک عراقی یافت می شود_ را بر کل دیوان تعمیم دهد. وی می بیند که حافظ گاه به آیین مهر تمایل دارد، گاه به مسلمانی و گاه به خیام مسلکی و گاه به جبر و گاه به اختیار . تنها فکری که در دیوان هیچ جا نقض نمی شود دریافت نمادین حافظ از ماجرای آدم است که داریوش آشوری آن را تم اصلی کتاب ارزنده اش به نام عرفان و رندی در شعر حافظ قرار داده است. به هر حال همه این مضامین را قبلا دیگران نیز با تفصیل های بیشتری در اثار خود آورده اند. در مرصاد العباد نجم الدین رازی و کشف الاسرار میبدی آیه امانت و ماجرای آدم به زبان نثر شرح شده است که زبانی مناسب تر برای بیان افکار است . شما را نمی دانم ،اما از نظر من این کوشش هایی که مومن و بی دین برای یافتن یک مکتب عرفانی یا فلسفی در دیوان حافظ می کنند به فرض هم که درست باشد دلیل نامکرر بودن حافظ نمی شود.حافظ یگانه و نامکرر مانده است چون در زیباترین فرم هنری و صور خیال و استعاره های خلاقانه بی همتا بار تمام هنر ها را با شعر حمل کرده و زبان حال روح ایرانی شده است و این هم تنها به دانش او از شعر و ادب مربوط نمی شود بلکه دلیلش فقط یک چیز است: نبوغ.
در دیوان حافظ گویی جان ایرانی در طول اعصار دارد درد دل می کند. این البته تفکر به مفهوم فلسفی اش نیست ، اما روحی که از جزییات پیرامونش و از مسایل شخصی خودش فرامی گذرد و به بزرگی روح یک قوم و حتی انسانیت می شود نمی تواند بدون اندیشه بالیدن گرفته باشد.
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
هنرمند اندیشه را بیواسطه بیان نمی کند. سمفونی های بتهوون و گوستاو مالر اندیشه ای است که به صوت و گاه آواز دگرگون شده ، اندیشه منحصر به فلسفه نیست و فیلسوفانی بوده اند که اندیشه را به صورت هنری ، شاعرانه ، و حتی رمان بیان کرده اند. آیا در فیلم نور زمستانی برگمان اندیشه ای نهفته نیست؟رمز تکرار ناپذیری هنرمندان بزرگ نبوغ و استعداد بزرگ شدن روح آنها در وسعت روح یک ملت یا حتی انسانیت و از آن مهم تر به زبان درآوردن این روح در زیباترین صورت های هنری است.
پرتوان و استوار مانید
حتما دوستان متوجه شده اند که پاسخ بالا از من است.
کورس
ملیجک گرامی داستان تکرار تاریخ و شرایط اجتماعی ما ایرانیان به گله ایی از گوسفندان گرگ زده می ماند.گوسفندان از ترس گرگ بیشتر بطرفش می روند ما نیز از ترس استبداد همیشه انرا باز تولید کرده ایم.دلیل اش به نظر من خشونت بی اندازه استبداد و پاره کردن ارتباط بین نسلهای قبل و پس از استبداد نو پا بوده.بنظرم امروزه با دسترسی به اینترنت و شرایط بیشتر خبررسانی و وجود تعداد بیشتر تحصیلکرده و ارتباط بیشتر نسلهای قبل و بعد از 57 با وجود //////////////// اسلامیان چنین روندی از هم گسسته.ما را چاره ایی جز امید نیست.بنابراین من به آینده ایران امیدوارم.
بادرود جناب نوریزاد,بنظرمن به همان دلیلی که اینشتین ها ؛نیوتن ها وسایر نوابغ تکرارنمی شوند
جناب نوریزاد حدود هفت سال پیش در سال هشتاد و هشت یک کامنتی برای شما فرستادم که فکر کنم شما در آرشیوتان نوشته هایتان دیگر آنرا ندارید برای همین برای یادآوری خاطرات آن روز این نوشته را که تصادفی در یک سی دی کپی شده پیدا کردم –دوباره پست می کنم.البته با کمی ویرایش .فکر کنم مطلب شما ای حکومتیان اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید بود.البرز.
آقای نوریزاد آزادگی بشر از دین سرچشمه نمی گیرد بلکه از وجدان سالم وذهن پاک ورافت دل سر بر می آورد.تعالیم دین آن قسمتهای البته انسانیش می تواند کمکی به این صفت بزرگ انسانی بکند ولی وای به وقتی که تعالیم مذهبی وجدان انسان را مسخ کند.
از یک منبع موثق شنیدم که در سالهای اول انقلاب درزندان عادل آباد شیراز یک برادر پاسدار انجام وظیفه می کرد.ازقضا برادری داشت که عضو یکی از سازمانهای مخالف حکومت بود.اورا دریک دادگاه از نوع خلخالی به اعدام محکوم کردند.برادرپاسدار از روسایش خواست که او حکم اعدام را اجراکند.برادر ضدانقلاب را به سینه دیوارش می گذاردند وبرادر پاسدارش اورانشانه گرفته وبا اسلحه ژ-3 به او شلیک کرده وخون برادرش به هوا می پاشد.گفته شد چند صباحی بعد دچار حالتهای وخیم روحی و روانی می گردد و ازکارش کناره می گیرد.
من با شنیدن این داستان هولناک تمام روحم لرزید.دلم برای آن بیچاره که اعدام شد آنقدر نسوخت که برای برادر پاسدارش .تعالیم خشن مذهبی چنان است که می تواند وجدان فرد معتفد را سترون کند واو را به انجام چنین کارهایی وادارد.
بعضی آدمها در سن ده سالگی خدا را می شناسند.بعضی درسن بیست بعضی سی وبعضی چهل یا پنجاه یا شصت و..
خدا درقلب همه یکسان نمی درخشد .دردل بعضی مانند خورشید دردل برخی مانند ماه در دل عده ای هم مانند ستاره ودر قلب بعضی هم بی نور ولی باید بدانیم که خدا هماند خورشید است وجهت دلهای همه هستی به سوی اوست فقط فاصله تفاوت می کند.همان گونه که سیاره زهره به خورشید نزدیکتر از زمین وسیاره اورانوس بسیار دورتر است ودر سیاره نپتون خورشید مانند ستاره ای کوچک به نظر می آید.
اگر شما بخواهید کسی را که خدا را درک نمی کند با کتک و ناسزا راهنمایی کنید (تازه اگر به شما مربوط باشد چون این مسئله چیزی است بین خدا و انسان ) جهت ونشانه روی او که ذاتا به سوی خداست را تغییر می دهید واو دیگر به سوی خدا رو نمی کند.
تحقیقاتی که دانشمندان در مورد مغز کرده اند (که من کتاب نیمکره راست وذهن ناهشیار-کشف غریبه درون نوشته دکتر آر.جوزف-انتشارات گوتنبرگ را به شما معرفی می کنم که یک کتاب بی نهایت مهم برای شناخت مغز وروانشناسی است) اکنون به اثبات رسانده که محیط بی تشنج وتنش واسترس شرط لازم برای آموختن دروس خصوصا ریاضیات است وخدا می داند که درسالهایی که ما درس می خواندیم این معلمین ریاضی چگونه مارا از فهم ومنطق ریاضات فراری دادند.
خداشناسی هم این گونه است باید در محیط بی تشنج واظطراب با روی باز وگشاده وبا دل پاک وپر شفقت انجام شود تا ستاره بی فروغ پرنور وپر نورتر شود تا آنجا که آفتاب معنویت وپروردگار مهربان ونازنینی که منبع سخاوت وهنر و دانش وخلاقیت است در وجود انسان نمایان شود .
نمی دانم می دانید که امواج مغز انسان چند گونه است یا نه.درحالت بیداری فعالیت مغز درحالت بتا است.این وفورامواج مغزی معمولا به هنگام فکرکردن و انجام کارها وتمرکز حاصل می شود.امواج بتا نمایانگر وضعیت روزمره ذهن است.امواج تتا به هنگام خواب عمیق در مغز پدید می آیند که هرشب مغز ما آنرا تجربه می کند .امواج مورد نظر من و بسیار مهم امواج آلفا هستند.
امواج آلفا امواجی هستند که شما گاهی آنرا قبل از خوابیدن احساس می کنید.یک احساس آرامش بیکران وخلسه مطبوع و ذهن بی اندیشه وخالی از هر فکر.این حالت آلفا خیلی فرار است ودست یافتن به آن با تمرینهای فراوان ممکن است .
شفادهندگان وبعضی از عارفان کوشا که تمرینهای تمرکزشان زیاد است از این امواج دربرخی زمانها بهره مندند.اگر انسانی در این حالت رویایی وشیرین قرارگیرد دریچه های عرفان وشناخت جهان بر روی او باز می گردد و خدا را در تمام ذرات وسنگها و رودها و آسمان می بیند.
حال شما این حالت آرامش وصفا را ضربدر بی نهایت کنید می شود خداوند بزرگ ونورانی جهان.او که به ما دیده عطوفت ومهر وبخشش می نگرد وخواستار خوشبختی وسعادت ابدی همه فرزندانش است.خدای بزرگ به ما به چشم کودکانی می نگرد که در حال رشد ند.مهلتمان می دهد تا رشد کنیم بزرگ شویم ودرخلاقیت او شرکت کنیم.جهان را زیبا که هست زیباترش کنیم آباد ترش کنیم ووجد وسرور را که یکی ازگهرهای معنوی را در وجودمان احساس کنیم.
البته در جهان شر و بدیها هم هست که همه انسانها می دانند بد است.دروغ و دزدی وتقلب وناپاکی وبدزبانی وریا وقتل وآدمکشی ومردآزاری وستم به حیوان وگیاهان را همه انسانها با هر آیینی ویا بدون آیینی می شناسند وبد می دانند.هیچ کس نمی گوید چون من خدا را قبول ندارم پس هرکاری می کنم .نه. دروجود انسان چیزی است بنام وجدان که نماینده خوبیهاست .
اگر انسان خودش را فریب ندهد همین وجدان چنان بلایی سرش می آورد که مردن را به زنده بودن ترجیح می دهد.پس انسان با دین یا بدون دین وجدان دارد واگر آینه وجودش را کج نکند می تواند خودش را آن گونه که هست ببیند .
اگر می بینید که بعض انسانها تقلب می کنند دروغ می گویند جنایت می کنند وهیچ چیزیشان نیست بدانید که وجدانشان را گردن زده و دور انداخته اند .با کمک چیزهایی که توانسته وجدانشان را فریب دهد وآینه وجودشان را گژ وزنگارگرفته کند .
با دستاویز قرار دادن برتری نژاد همانند آنچه حزب نازی کرد چنان وجدان مردم آلمان را تیره کردند که توانستند مردم کشورهای صلح طلب وهمسایه را به خاک وخون وهلاکت برسانند.
باحربه دین طالبان توانست وجدان شیفتگانش را چنان درهم بریزد که شیعیان را مهدورالدم وزنانشان را کنیز بنامند وسرهای بسیاری از آنها راببرند وبه زنهایشان تجاوز کنند.نمونه این بی وجدانی را شما در مطلبتان شرح داده اید ویک نمونه اش را من آوردم.ولی خداراسپاس وهزاران سپاس که وجدان نمی میرد وسرانجام خود آنسان هرچند دیر پی به کرده نادرست وهول آورش می آورد وبا نتایج روحی روانیش هم آغوش می گردد.
گر امان خواهد ضعیفی درجهان غلغل افتد درسپاه آسمان مولانا
چند ماه پیش یکی از تک تیراندازان زمان جنگ تعریف می کرد که من در جنگ خیلی از سربازان عراقی را کشتم وباآنکه آنها برای جنگ با ماآمده بودند و ما حق دفاع داشتیم اما اکنون خواب واستراحت حقیقی ندارم وهر شب کابوس می بینم و آن کشتگان ولم نمی کنند.
دوستان ،خواهران وبرادران انسان پس از میلیاردها سال تحول وتطور درجهان وپدید آمدن وانقراض هزاران گونه جانوری فرصتی پیش آمده تا زندگی کند .هرچند این زندگی بی نهایت کوتاه است.
دین باید درخدمت انسان وبرای پیشرفت معنوی او باشد نه اینکه اورا به خاطر نادانیش بکشد و یا انگ کافر و منافق و ملحد وخارجی بر انسان بزند.روی انسانها همه به سوی خورشید خداست. خداوند چه اورا کم درک کنیم چه زیاد ویا هیچ با ما دوست است و دوستمان دارد و به ما عشق می ورزد .
در یکی از کتابهای آیت الله میرزاجواد ملکی تبریزی یک حدیث قدسی ازلحاظ مذهبی آمده که به عیسای مسیح این پیامبر رئوف ومهربان می فرماید ای عیسا تا به کی منتظر شود تا بندگانم به سوی من بازگردند.اگر آنها می دانستند که تا چه حد مشتاقشان هستم بندبند وجودشان ازهم می گسست. به حق خودم برآنها سوگند که دوستشان دارم به آنها بگو به حق من بر آنها سوگندشان می دهم که دوستم بدارند.آقای نوریزاد این خدای ماست .این خدایی است که تمام وجودمان فریاد می زند خودش است .خودش است.خودش است. اورا یافتم.خداوند جهان این بزرگترین معلم هستی درک می کند که مغز ما در حالت آرامش وآسایش آماده شناخت اوست نه در حالی که شمشیر برسینه مان گذارده اند یا به طرف ما تیرهای تهمت وافترا ی بی دینی و بی خدایی وناسزاهای پلید روانه می کنند.
ما باید حد خودمان را بدانیم حد خدارابدانیم وحد حکومت را هم بدانیم .خداوند در قلب ما در وجدان ماست تا با مهربانی جهان را که پراست از بدی و ناراحتی وجنگ به جایی کم تنش ونیکو تبدیل کنیم.حکومتی تشکیل دهیم که اساسش این باشد که چگونه باید حکومت کرد نه آنکه چه کسی باید حکومت کند تا کسی دچار فرعونیت و تبختر وتکبر که نتیجه وزاییده استبداد است نشود.
حرف ما این است لطفا خدا را مصادره نفرمایید که مال همه است نه مال شما وکشور ایران مال همه ملت ایران است نه مال عده ای خاص یا طایفه ای یا صنفی برگزیده .ایران ملک طلق ملت ایران است که حکومت برآن باید بااجازه وصلاحدید همه مردم آن انجام شود آن همه در مدت معین .
باید نهاد حکومت را با ابزار دمکراسی یعنی قانون اساسی پیشرفته وعرفی ،پارلمان آزاد ودقیق وهوشمند،دادگستری شریف وانساندوست ودادگروبی طرف ورسانه های آزاد ومنقدان فهیم مهار وکنترل کرد.حکومت ایران حق همه ملت ایران است که با رای به صندوقهای امین وامانتدار درکمال آزادی وبرابری برقرار می گردد.
حاکمیت ازآن کسی نیست جز ملت شریف ایران.
—————
سپاس البرز گرامی از یاد آوری این نوشته ی هوشمندانه
سپاس
.
با نهایت تاسف متوجه شدم مقادیری غلط املایی را تصحیح نکرده ام .پوزش می خواهم.
سلام
جناب نورى زاد اين مش قاسم شورش را در آورده اولا نصف نوشته ها در قسمت نظرات از آن اوست
و دليل دوم و خيلى مهم تمسخر و كوچک كردن انسانها با استفاده از كاف تصغير است
آيا خوب است فردى همين القاب را به شما نسبت دهد جناب مش قاسمگ كه مطالبک سخیفک مى نويسى
“خامنه ای : اگر برجام را پاره کنند، ما آن را آتش میزنیم/ این تصور غلطی است که با آمریکا میتوانیم کنار بیاییم.”
اگر غیر از این بود پوتین حتماً به ما میگفت.
من ( خامنهٔ ای) از وقتی که به زابل میرفتم بارها به آیت الله محمد حسین طباطبائی ( از زابل که در حزب جمهوری اسلامی ما باید کشته میشد) گفته بودم که اگر روسها نبودند چه گرفتاریهایی داشتیم.. ….
—————
دوست گرامی
من به اینجور هیاهوی جناب خامنه ای می گویم: رَجَزِ معکوس. طرف قلب رآکتور هسته ای را بیرون کشیده و جاش بتن ریخته حالا شما برجام را آتش بزن. البته قبلش هم از آن رآکتور بخاری بر نمی خاست بی اجازه
.
جناب نوریزاد عزیز
از قریب ۸ ماه قبل از به اصطلاح پیروزی انقلاب که دوران هرج و مرج و گسیختگی در سیستان حاکم شده بود آقای خامنهٔای فرصت سر خاراندن هم نداشت و همین آیتالّله محمد حسین طباطبائی که بومی شیب آب زابل بود و نماینده آقای خمینی نیز دیگر فرصت دیدار با خامنهای را از دست داده بود و چه ایشان و چه گزارشات محرمانه تیمسار خالصی( فرمانده وقت پادگان زابل) و ساواک زابل از آمد و شدهای موتور ایچ سوارانی نوشته بودند که از افغانستان تحت سلطه روسها به نقطهٔ مرزی دوست محمدمیآمدند و با این آقا ملاقات هایی داشتند. به یک هفته بعد از ۲۲ بهمن هم نرسید که معلوم نشد چگونه اسناد پادگانی و ساواک زابل به یغما رفت و آن را گردن مجاهدین و فدائیان انداختند و یک بادی در غبغب فداییان تمامأ خیلی جوان بی خبر و شوت افتاده بود که انقلابیون روسی به داد رسیدند.قضیه نشست و برخواستهای این آقا با روسیهای لباس بلوچ پوش موتور ایچ سوار را حتی همین معتمدین روستای دوست محمد به تفصیل برای آیت آلله محمد حسین طباطبائی نوشته بودند.آیت آلله ی که وی نیز دود شد و رفت به هوا در انفجار حزب جمهوری اسلامی همراه با بهشتی و سایرین. روسها رفسنجانی را لازم داشتند که سکوی پرتاب موشک رهبری ایشان باشد والا ترتیب وی را هم داده بودند و حالا هم اگر اسرار هویدا کند، دودمانش به هواست.
نه اونا برجام را پاره میگنند نه شما آتش میزید. آنها برای مصرف داخلی آن حرف را میرنند شما هم همین طور. آخر امریکا هم حزب الله مخصوص خودش را دارد
این هم از تیترهای با آب و تاب حکومت اسلامی !
– سید علی موسوی کوچک ترین مجاهد سید حشد الشعبی با شونزده سال سن در فلوجه است.
– داور فوتبال ایران در حلب شهید شد.
…………..
بی خود نگفته اند که عقل نباشد جان در عذاب است ، به جای تربیت ورزشکاران و داوران ورزشی و پیروزی بر رقیبان آنها به جبهه فرستاده می شوند تا برای انقلاب اسلامی همچنان جان ببازند ، فعلا که در جان باختن مردم ایران در دنیا اولند.
۳۷ سال انقلاب و جنگ و دشمن ستیزی را مگر می شود دست کم و یا نادیده گرفت هیج جا اگر آباد نشد ، گورستانها که شدند ،هیچ کس اگر نبرد آخوندان که بردند ، مردم اگر فقیر و بیمار وبی کار و دربدر و زندانی و درگیر بگیرو ببندهای دروغین شدند ،در عوض آخوندان سورو مور گنده ترو شادابتر و پرمدرکتر و ریس و وزیر که شدند ٬ ایران را بی خیالش سوریه ویمن وعراق هم فدای روی انقلاب ، این انقلاب هنوز ادامه دارد ، و تا فرزندانش را نخورد از پا نخواهد نشست ! این است رسم و قاعده ی فراموش شده ی انقلاب!!
کجاشو دیدی هنوز؟کشت و کشتار اصلی تو راهه دوست عزیز…اینا در حد دست گرمی هم نیستن
سلام.
1-باتوجه به اینکه عملکرد مهمتر از حرف وادعاست میشودبا نگاهی به وضعیت جامعه در عرصه های گوناگون نتیجه گرفت ما ایرانیان ادمهای موفق و خوبی نیستیم.این عملکرد افراد ست که جامعه را سامان میدهدیا نمیدهدوبا وضعیت کنونی کاملا مشخص ست که چگونه ادمهایی بوده ایم.
2-کشورهای اسکاندیناوی دارای عملکردبهینه ای در عرصه های مختلف اجتماعی دارند.ویک سطح زندگی مناسبی برای افرادجامعه پدید اورده اند.این امرهم نتیجه تلاش وکوشش همگانی انان بوده.مثلا دربررسی علت موفقیت مردمان ان سامان میبینیم که معلمان دریکی ازاین کشورها بنام فنلاندازبین 10درصدافراد نخبه کنکور دست چین میشوند.که دارای حقوق مناسب ومکفی هم هستند.این قشر روزانه 4ساعت تدریس داشته وخود اخرهفته 2ساعت اموزش ضمن خدمت دارند.بچه ها تا 16 سالگی ازمونی ندارندو روزانه 2ساعت درمدارس تفریح و ورزش دارند.متون کتب اغلب کاربردی وعملی بوده امکانات برای همگان یکسان در دسترس ست.همه کودکان هم در یک کلاس هستند بدون اینکه تفاوت موجود بینشان سبب جداییشان شود.فقط انانی که نیازبه تعلیم بیشتری دارند ساعت بیشتری تحت اموزش قرار میگیرند.با این روند وبرنامه ریزی ست که کودکان تعلیم دیده دراینده ای نزدیک زمام امور را دردست گرفته مملکت را پیش میبرندودرنتیجه دراغلب امارها این ملل در راس تمام خوبی ها قراردارند.
3میگن یکی از فلسفه های روزه گرفتن اینه که حال و روز افراد ندار وگرسنه رو دریابیم.اما ایا کسی که سحری نخورده در فکر سفره رنگین افطاره و میدونه ساعاتی بعد شکمش را پر خواهدکرد چگونه میتواندحال و روز افراد نداری که واقعا چیزی درچنته ندارند رو درک بکند؟پس خواهشا این یک مورد را نگیدکه قلقلکمون میاد.
4درباره جاسوس بودن یانبودن سران نظام.کاری به این امور نداریم.وحقیقت دراین باره با افشای اسناد در روند زمان کاملا مشخص خواهدشد.اما اون چیزی که مهمه اینه که دراین 40 ساله اینها نه تنها موفق نشدندبلکه برعکس جلوی رشدو پیشرفت مملکت را هم گرفتند.امروزه به گونه ای مملکت ما در عرصه های گوناگون غرق درمشکلات شده که در صورت عوض شدن این روند باز هم نیاز به زمانی بسیار طولانی خواهدبود تا این ضرروخسران بهبود یابد.با روند موجود وضعیتی بدتر درانتظار نسلهای اینده ست.مگراینکه اتفاق غریبی بیفتد.
5-کلا مردم ایران غیرقابل پیشبینی ترین مردمان تاریخند.نمی شه به هیچ گونه ای این جماعت را تجزیه تحلیل کرد.برا همین حدس اینکه اینده چه خواهدشد سخته ولی با وضعیت کنونی امیدی برای تغییرات اساسی نیست.مگراینکه بازهم یکی از اون اتفاقات عجیب غریب صفحه جدیدی برای ایران وایرانیان باز کند….معجزه ایرانی…..
———————–
عباس گرامی
غیرقابل پیش بینی بودن مردم ایران اصلا به این نیست که این غیرقابل پیش بینی بودنشان از فوران درایت و هوشمندی شان است. نخیر. بالعکس. اینگونه مردم به راحتی بازی می خورند.
.
چه بايد گفت ؟ ما كه براي طي كردن فاصله طول يك استخر نفس كم مي اوريم چگونه ميتوانيم دل به اقيانوس زنيم ؟ مگر ميشود حتي از عميق ترين نقطه استخري كوچك مرواريدي ناب صيد كرد ؟ غواصي كاركشته ميخواهد كه عمري صدف صيد كرده ومرواريد هايي از واژه هاي ناب را بيرون كشيده است تا بتوانداثري هرچند كوتاه تقديم كند . پس لاجرم بايستي بجاي نوشتن = چشمها را شسته واز نمايشگاه نگارش خانه دوستان بهره برد …
سلام جناب كاوش گرامي
يك تشكرلازم:
لازم ديدم كه ازوسعت وسِعه اطلاعات سياسي واجتماعي وفرهنگي بروز شماي عزيز بدون طعنه وطنز،تشكروتقدير خويش رادرحدابرازدرترقيم سطوري اهداءنمايم.
درپست پيشين علاوه بربسياراشخاصي فهيم وخردورز همچون جنابعالي هم باتحليلي درخورتقديروتشكرنوشتارفخرآوررا رماني بيش تلقي نكرديد وهمانندنوشته دوسطري دوستمان جناب برديا ،جناب نوري زادراازشك درصحت اين نوشتار شايد بيرون آورديدكه بنده هم وجيزه اي دراين موردنوشته بودم كه ديدم همنظرمن اشخاص بسياري است ازجمله شما كاوش گرامي وجناب بردياي عزيز كه ازهمينجابرايتان درودمي فرستم و تندرستي وموفقيت برايتان آرزومندم.
ونكته ديگري كه باعث ترقيم اين سطورشد دركامنتي درپست پيشين خطاب به جناب مزدك درتحليل مفصل ازجمله اين سطوروبيان شماي گرامي بود:
“بلکه معتقدم که قلدری، دغلکاری، توطئه ها، تمامیت خواهی، غارت گری، تجاوزات و جنایت امپراطوری عمو سام شایسته نقد و افشا گریست، و نه باید با توهوم و {توهم}خود و یا دیگرفریبی در دام این هیولای ضدّ انسانی گرفتار بماند، میبایست ٔبر این امر جهانی در آویخته با امر ملی در همهٔ ابعاد آن واقف شد. میبایست به این باور رسید که صلح و مردم سالاری و حقوق بشر به معنای واقعی دشمن آشتی ناپذیر امپراطوری عمو سام است. این امپراطوری متعلق و در خدمت جمعیت ۱% جهانیست و من و شما و مابقی به جمعیت ۹۹% تعلق داریم، “”پايان نقل قول شما.
احسن براين فهم ودرك شما ي عزيز كه عمق فاجعه جهاني را فهميده ايد.
واين يك واقعيت انكارناپذير ابتلاي دهكده جهاني است كه كدخدايش- بزعم خويش البته- باچنين سياست مزورانه ورياكارانه ازقبيل تكريم آزادي ودموكراسي وحقوق بشر درصدد سلطه كامل براين دهكده وجهانخواري به نفع اين 0/01 يكدرصداست.
ازاينكه اسم امام خميني -قدس سره -رامي آورم ناراحت نشويد ناراحتي امثال مزدك هم مهم نيست. ايشان دراول انقلاب اسلامي بارها گفت :
هرفريادي كه داريد برسرامريكا فرودبياوريد.”يابرسرعموسام بتعبيرشما.
زيراكه ايشان هم سياست اين غول بياباني آدمخواروانحصارطلب درسلطه برمنافع جهان وجهانخواري وسياست برده گيري ازنوع جديدواستثمارواستحمارديگرملل حتي ملت خويش را؛فهميده بودند.
اطاق فكر عموسام جهانخوار هميشه درفكرفريب ديگران باابزاري همچون آزادي ودموكراسي وحقوق بشر- درعين حال كه بتعبيرشما دشمن درجه يك اين امور است-براي گسترش سلطه خويش مي باشدوليكن روشنفكران وفرهيخته گان مابرسروكله همديگرمي كوبند ودريك نظر رهائي بخش ازسلطه اين مستبد جهانخوار ومستبدان داخلي ،وحدت نظرندارند وتوجه ندارند كه جامعه اكثريت بافرهنگ اسلامي ايران توان وقابليت پذيرش مرام سكولاررا ندارند،اگردموكراسي وآزادي ومردم سالاري ملاك ومعيارباشد،مردم ايران به مرام سكولار ولائيك راي نخواهندداد. واگربااستبدادوزورباشد بازبه هدف نرسيده اند؛اين چه دموكراسي وآزادي رأي است؟
مابايد حال وفرهنگ جامعه خودرادرنظربگيريم بدون تحميل وبااين فرهنگ درهمه زمينه ها بطورمثال ازبرنامه اقتصادي شفاف درهمه سطوح حقيقي وحقوقي اشخاص وشركتها ومؤسسات دولتي وغيره بادخل وخرج شفاف برنامه بدهند وبنويسند ونقدكنند.
واينكه درامورسياسي وكشورداري ببينيم ريشه نقايص كجاهست به آن باراه حلي كه بافرهنگ جامعه سازش داردبپردازيم وراه حل ارائه دهيم .
بطورمثال به نقايص وتضادهمين قانون اساسي فعلي بپردازيم وراه حل ارائه دهيم وبراي ترميم وساختارآن پيشنهادرفراندوم براصلاح آن رابدهيم.
ويابراي تقليل مدت عمر رهبري به ده سال وياحذف آن ازقانون پيشنهادرفراندوم بدهيم.
اينكه جناب مازيار ازجناب سروش آورده بودند كه :مبناي حكومت فعلي ايران مبني براطاعت است واين تز بمقصدنمي رسد. ” حرف ونقددرستي است وبااصول ديگرقانون -ازجمله ولايت مطلقه فقيه- تضادآشكاري دارد.همه اسلام شناسان متخصص براين مبنا نيستندكه بايدباولايت فقيه چه مطلقه وچه مقيده كشور اسلامي اداره شودبخصوص تجربه ناموفقش رانشان داده است دراين چندسال.
كسي كه ايراني است وازاسلام خوشش نمي آيددراقليت ناچيزهستنددرايران، اكثريت قاطع رابرفرض احترام به دموكراسي ووو… نمي شودكه فداي اقليت ناچيز كرد.
هرچنددراين سايت وديگرفضاهاي مجازي عليه اسلام هزاران مقاله نوشته شودكه مي شودهيچ مسلماني ازايمان واعتقادش برنمي گرددوباصاحبان اين مقالات همصدا خواستارمرام سكولارولائيك دركشورنمي شود. وبنظرجامعه شناسان هم عقلاني نيست.بيش ازاين تصديع نكنم.باكمال احترام برفهم وانديشه شماي عزيز.والسلام علي من اتبع الهدي
مصلح
سلام آقای مصلح
این ویدئو را ببینید چون شما چند بار دیده ام که از خمینی دفاع کرده اید !!
https://youtu.be/bdIn_3-hMJM
مصلح گرامی
من و مزدک عزیز اگر هزاربار به دوست عزیزمان کاوش میگفتیم، ایشان نمیپذیرفت که نتایج خط فکری ایشان چقدر به شما نزدیک است. در واقع غرب ستیزی در مرام ایشان که ناشی از ایدئولوژی برآمده از یک نظریهی کهنهی اقتصادی است همواره به نزدیکی طرفداران این طرز فکر با سنت گرایان و طرفداران اسلام سیاسی منجر میشود. حال آنکه گروه اخیر -همچون شما- نه بلحاظ اقتصادی بلکه بخاطر سکولاریسم با غرب مشکل دارند. غرب ستیزی یا غرب هراسی ایدئولوژیک با توجه به شرایط جهان به نفع هیچ کشوری نیست. متضاد “غرب ستیزی”، “غرب پرستی” نیست؛ متضاد “غرب ستیزی”، سیاستی مبتنی بر “اولویت منافع ملی بدون پیشفرض ایدئولوژیک” است.
اشتراکات دیگر این دو طرز فکر، عدم قائل بودن به اصالت فرد از یکسو، و قائل بودن به “اتوریته/مرجعیت” یک “ایدئولوژی/مکتب/حزب/مجتهد” بر تکتک آحاد جامعه، از سوی دیگر است.
از لیبرالیسم سیاسی/اقتصادی (با پیشنیاز سکولاریسم) در صورت خواست مردم، دولت سوسیالیسم یا دولت رفاه ممکن است برآید، اما از غیر از آن، هرچه دلتان بخواهد خواهد خاست غیر از نظامی پاسخگو به مردم.
مازیار عزیز چرا خود یا دیگران را گمراه میکنید؟
شما نوشتهای اینجانب را با پیشفرضی که قادر نیستید برای چند لحظه هم که شده از مرکب ذهن خیالات خود پیاده کنید، میخوانید.
“غرب ستیز” یا مدرنیته ستیز خواندن کسی که ۴۰ سال در غرب زندگی کرده، سبک و روش زندگی غیر سنتی ایرانی دارد، و در توسعه فناوری مدرن بر حسب میزان دانش و تخصص خود نقش دارد ، با عرض پوزش ساده لوحانه است. نقد من همواره بر امپراطوری عمو سام متکی بر ساختار مونوتریسم و میلیتاریسم بوده، نه بر ضدّ فرهنگ غرب یا حتا نظام سرمایه داری؛ من چندین بار کشورهای اسکاندیناوی را به عنوان نمونههای نسبتا موفق و مردمی از نظام سرمایه داری مثال زدم؛ من چندین بار این بینش را به شما و دوست هم فکر و لجوجت توضیح دادم ولی کو گوش شنوا وقتی کسی خود را به خواب میزند؛
دوست گرامی من کجا از نفی اصالت فرد در مقابل صرفاً اصالت جمع نکته ی یا تزی ارائه کردهام؟ “مرجع تقلید” و اتوریتهٔ ایدئولوژی کهنه” من کدامست که شما آنرا تشخیص دادهاید اما نام نبردید؟ “حضرت مارکس”، “رفیق جوزف” یا آقای پوتین؟
وقتی اینجانب از قول موثق چامسکی مینویسم که تمامی روئسای جمهور امپراطوری عمو سام از زمان جنگ دوم جهانی تا کنون بدون استثنا جنایتکار جنگی محسوب میشوند، چرا چرا چرا امثال شما و دوستانی که از “حکومت اسلامیتروریستی” بیزارید و دغدغه حکومت سکولار در ایران دارید از این بابت بسیار دلخور شده و در صدد پاک سازی یا دفاع از “دموکراسی و حقوق بشر” عمو سام بر میایید.
آیا نقد امپراطوری عمو سام، چامسکی و جورج کارلین و امثالهم را هم سنخ “برادر حسین” میکند؟؟؟
کاشکی میشد شماها که از راه دور شیفته فرهنگ عمو سامید یه سفری به مرکز شهرهای آتلانتا بالتیمور دیترویت …..میرفتید تا با امنیت خیابان مولوی شوش دروازه غار پی میبردید. البته برای کسانی که چشم به “شیمیرانت” عمو سام در کالیفرنیا، فلوریدا و واشنگتن دارند، این پیشنهاد بی موردیست.
مصلح گرامی،
ضمن تشکر از الطاف و محبت جناب عالی نسبت به نظرات اینجاب آرزوی سلامتی و نشاط و قبول طاعات و عبادات شما در ماه امساک را دارم.
بنده با شما از این زاویه موافقم که هواداران سرسخت سکولاریسم تحت تاثیر سلیقه سیاسی خود شناخت و درک درستی از بافت طبقاتی و ویژگی فرهنگی و توازن قوای فیمابین اقشار و طبقات کشور ما ندارند. بر خلاف درک و تحلیل آنها نظام اقتصادسیاسی بر آمده از اقلیم خاص ما و اتکا به درامدهای نفتی و واردات عمدتا کالاهای مصرفی، که ناکامی و سقوط نظام “بورژوازی تحمیلی کمپرادر” را در پی داشت, در این فرایند چند دهه اقشار وسیع میانی بازاری و بازرگانی شهری و تجارت بسط و توسعه یافت نه صنایع تولیدی، نه کار آفرینان و پیشوران صنعتی؛ در واقع مصرف گرایی بر تولید فائق شد، که البته با تدابیر و مقاصد جهان غرب به سرکردگی عمو سام و همسو با منافع آنها خصوصاً امپراطوری عمو سام برنامه ریزی شده بود. تولید روزانه ۶ میلیون بشکه نفت و صادرات عمدهٔ آن به غرب، تبدیل ایران به پایگاه نظامی، و حضور حدود ۶۰ هزار مستشار نظامی امریکایی، تحمیل مخارأج گزاف نظامی، بازگشت دلارهای نفتی به بانکهای عمو سام از مظاهر اصلی نظام سابق بود.
در عرصه تحول سیاسی اجتماعی فرهنگی، به موازات گسترش اختلاف طبقاتی، و فقر و سرگرم سازی مردم با نمایش جشنهای دو هزار و پانصد سال تاریخ شاهنشاهی، و بسط دانشگاهها و کاباره ها، و نمایش فیلمهای آبگوشتی ایرانی، رقص و آواز هندی و فیلمهای وسترن شلول بندهای امریکایی، نمایش سریالهای تلویزیونی مراد برقی و نسخه امریکایش “پیتن پلیس”، سازمانهای مسلح چریکی و زندانیان سیاسی رنگ به رنگ تولید میشد. برچیدن احزاب سیاسی بیخاصییت وقت و ادغام آنها در حزب فراگیر ناکام و مرگ ناگزیر حزب رستاخیز به علت عدم اقبال مردمی در عرصه تاخت و تاز ایدولوگهای ماسونی شاهنشاهی همچون هویدا و آموزگار زمینهٔ مناسب اقتصادسیاسی و فرهنگی برای رشد اندیشه سکولار و استقرار دمکراسی بورزوایی و بر آمدن امثال دکتر غلامحسین صدیقی رویا هم نبود (خصوصاً پس از سقوط دولت روانشاد دکتر مصدق)؛ بلکه اقبال زمانه و پشتوانه فرهنگ و تاریخ و بافت طبقاتی و توازن قدرت حاصل این نقش را برای شهید مرتضی مطهری ایدولوگ حکومت اسلامی تدارک دیده بود، گرچه عجل مهلتش نداد، و زمانه قرعه ناکامی و داغ و درفش بنام طبری زده بود. در عصر حاضر فلسفهی مصباحی در تقابل با نسلهای متفاوت، بی-تفاوت، متناقض، پدیدهای اینترنت، تلگرام و توییت و ماهواره، پاسداران حرم و جوانان اعتکاف، شیفتگان لیدی گاگا و هوادارن مسی، حزب سکولار کارگذارن هیٔتی هاشمی و مشارکت خاتمی و اقلیت سکولاران شیفته عمو سام که میخواند سر به تن هیچ کدام از اینها نباشه “اطاعت محض” میطلبد. این قوس و قزح سیاسی همچون نقوش رنگین و متفاوت بر قالیچه جغرافیای فرهنگی ایران نقش بسته.
بر قرار باشید
فریب جهان قصهٔ روشن است ****** سحر تا چه زاید شب آبستن است
حقوق یک میلیونی درجه داران ارتش
ملت شریف و عزیز ایران ما درجه داران ارتش جمهوری اسلامی ایران با انتشار فیش حقوقی خود در شبکه های اجتماعی میخواهیم پرده از تبعیضی که سالیان سال است در حق خانواده هایمان شده و باعث سرافکندگی و شرمندگی ما در برابر خانواده هایمان شده است، برداریم.
لازم میدانیم خدمت مردم شریف ایران عرض نماییم که درجه داران ارتش پیکره مستحکم ارتش را تشکیل داده اند و نزدیک به 80 درصد از پرسنل کادر ارتش را همین درجه داران تشکیل میدهند. که بخاطر وضعیت بد حقوقی و تنگ دستی، روی به مشاغلی چون، دست فروشی، مسافرکشی، گارسنی در رستوران ها، ساندویج فروشی،فلافل فروشی و در برخی شهرهای بزرگ حتی به … به عنوان شغل دوم جهت تامین ماحیتاج ضروری خانواده هایشان آورده اند.
ملت شریف ایران آگاه باشد که این درجه داران همان هایی هستند که در حال حاضر اکثرا داوطلب اعزام به سوریه جهت دفاع از حرم اهل بیت و تثبیت اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در سوریه در مقابل تروریسم و دشمنان غربی شده اند، آگاه باشید که این درجه داران که اکنون به این صورت شرمنده زن و بچه خود شده اند، همان هایی هستند که در صورت کوچکترین تهدیدی نسبت به مرزهای کشور خود را فدای حفظ امنیت کشورشان میکنند.
و اما کلامی با فرماندهان ارتش:
فرمانده کل ارتش:
امیر صالحی
فرمانده نیروی زمینی:
امیر پوردستان
فرمانده پدافند هوایی:
امیر اسماعیلی
فرمانده نیروی هوایی :
امیر شاه صفی
فرمانده نیروی دریایی:
امیر سیاری
اگر واقعا نمیتوانید یا نمیخواهید یا عرضه دفاع به حق از وضعیت حقوقی درجه داران ارتش که باعث شرمندگی آنها در برابر خانوادهایشان و آبرو ریزی در جامعه به خاطر روی آوردن به مشاغل پستی که در شان این عزیزان نیست، را ندارید، تنها خواسته ای که قشر درجه دار از شما دارد این است که جمیعا استعفا کنید تا حداقل از نفرین خانواده پرسنل درجه دار در فردای قیامت در امان باشید.یا به این وسیله اهرم فشاری برای نیل به این هدف بر حق شده باشید.
ملت شریف ایران ، پرسنل درجه دار ارتش بخاطر اینکه دشمن خارجی و رسانه های بیگانه سو استفاده نکنند و علیه کشور مانور خبری ندهند، نمی خواهند همانند سایر مشاغل که سالانه اقدام به تحصن در جلوی مجلس یا دفتر ریس جمهوری میکنند، به اینگونه عمل نمایند، لذا از شما مردم ایران تقاضا داریم صدای ما مظلومان شده و صدایمان رو انقدر انتقال بدهید تا فرجی بحال رفا خانواده هایمان شود.
کمال سپاس از ملت شریف ایران را داریم.
جمعی از درجه داران ارتش جمهوری اسلامی ایران
با درود به نوریزاد گرامی،
مرا با این سرفهها الفت بیشتریست تا هم سخنی با کسانی که بر زخم صورت صدها هزاران قربانیان ماشین نظامی امینتی عمو سام رنگ دروغ میپاشند، به این خیال خام که دیده نشوند؛ به خود میگویم امپراطوری غارت و جنایت که ناقوس افول و مرگش چندیست به گوش میرسد در تهاجم خونین به اهالی دهکدهٔ جهانی میخ بر تابوت خود میکوبد، گرچه نادانان و حرامیان بسیاری شیفته چهرهٔ کریح پنهان و منکر وجود خونریز آن هستند.
به قناسه زن جانی و جنون زده نشان خدمت خونریز برتر میدهد، به صدها هزار قربانیان جنگ عراق و افغانستان “خسرات جانبی” اطلاق میکند؛ دیوان سالار دبیر خانهٔ امپراطوری عمو سام بد از ۷۰ سال در مراسم یاد بود قربانیان “دمکراسی و حقوق بشری اتمی” با وقاحت تمام شرکت کرده ولی اظهار ندامت بابت “بربریت اتمی” امپراطوری نمیکند؛ شبه سیاسیون را با طالبان و داعش سیا ساخته مشغول میکند؛ شیفتگان را به تماشای هالیوود، بردجلینا و لیدی گاگا میکشاند.
تبدیل مجالس جشن و سرور گردهم آئی هزاران شهروند افغانی به مجلس خون و عزا به وسیله پهبادهای موشک انداز عمو سام “متمدن و آزاد” برای “متمدن سازی اهالی بربر افغان” امر جهانی ضرورت تاریخ است؛ لشکر کشی امپراطوری روم به قرتاژ یا گول نیز از همین سنخ تمدن سازی بود.
متاسفانه شیفتگان وطنی گاوچرانان یانکی ریگان و بوش در این سایت کم نیستند.
https://en.wikipedia.org/wiki/American_Sniper
https://en.wikipedia.org/wiki/Casualties_of_the_Iraq_War
https://en.wikipedia.org/wiki/War_in_Afghanistan_(2001%E2%80%9314)#Civilian_casualties
همچنان بر قرار و یاور ستمدیدگان وطن و شهروندان دهکده جهانی باشید
http://www.arte.tv/guide/de/038828-000-A/iran-der-wille-zur-grossmacht
اینهم یک ویدیو که امروز از شبکه arte المان پخش شد.
درباره وقایع 100 سال اخیر که در ایران اتفاق افتاده.
اگر کسی بتواند جامعه فرورفته در جهل قرون نجات دهد معلم است. هر کس به اندازه وسع خود این آخرین امید ماست.
ج.ا. با کمبود جاهل روبرو شده است. این است که به نقاط دود دست میرود و جاهل میاورد. معلمان هم باید به جاهای دوردست بروند و هیچ جهلی را در این سرزمین باقی نگذارند تا آخوند و خارجی از آن سو استفاده کند.
کاوش
……………………………………………………………………………………………………………………………………
دوست گرامی اگر نظام اقتصاد سیاسی عمو سام از جنس نظام حاکم بر سوئد بود که سرنوشت غمبار و تیرهٔ بشر کره ی خاکی به از این بود که شهروندان هیروشیما، ناکازاکی، ویتنام، کامبوج، عراق، افغانستان، … تجربه کردند. بنده تجدد خواهی، مدرنیته، مدنیّت، رعایت آزادی و حقوق فردی و اجتماعی و سایر بر آمدهای انسانی حاصل از مبارزات سیاسی طبقات فرودست در نظام سرمایه داری صنعتی مولد فناوری پیشرفته را مورد نقد و “لعن و نفرین” قرار ندادم، بلکه معتقدم که قلدری، دغلکاری، توطئه ها، تمامیت خواهی، غارت گری، تجاوزات و جنایت امپراطوری عمو سام شایسته نقد و افشا گریست، و نه باید با توهوم و خود و یا دیگرفریبی در دام این هیولای ضدّ انسانی گرفتار بماند، میبایست ٔبر این امر جهانی در آویخته با امر ملی در همهٔ ابعاد آن واقف شد. میبایست به این باور رسید که صلح و مردم سالاری و حقوق بشر به معنای واقعی دشمن آشتی ناپذیر امپراطوری عمو سام است. این امپراطوری متعلق و در خدمت جمعیت ۱% جهانیست و من و شما و مابقی به جمعیت ۹۹% تعلق داریم، حتا اگر تعلق ذهنی و احساسی به این جمعیت عظیم نداشته باشیم. همان طور که جورج کارلین در ویدو کلیپ خود “باید خواب بود تا رویای امریکایی را باور کرد” براستی و با طنز بیان میکند ما عضو کلوب خصوصی قدرتمداران و ثروتمندان جهان نیستیم. نقد عمو سام و نقد آنهایکه پست این سپر با فریب کاری و دغل بازی پناه گرفتند نیز وظیفهٔ ماست
…………………………………………………………………………………..
جناب کاوش اینها که شما نوشته اید همان رویاهایی است که در این صدسال دنیا را به آتش کشید و ایران را ویران کرد.حزب توده و چپ با همدستی ////////////////////// مذهبیون و آخوندها باهمین دستاویز حکومت ملی را در ایران ساقط کردند و ایرانی را که داشت تازه جون میگرفت با همین رویاهای ضد امپریالیستی به نابودی کشاندند.کافیست که نگاهی به وضعیت کشورهای امریکای جنوبی بیندازید خواهید دید که وضعیتشان بعد از برانداختن دیکتاتوری با وجود نظام سرمایه داری بسیار پیشرفت کرده.شما آنچنان از نظام سرمایه داری حرف می زنید گویا نظامهای دیگری هم در حال حاضر در دنیا هستند.در همان المان شما نمی توانید ده تا کارگر را که با شما همفکر و همگام شوند پیدا کنید و بدون استثنا از المانی بودن خود افتخار می کنند.ولی طرز تفکر شما با رویاهای ضد امپریالیستی در ضدیت با هر نوع ملی گرایی ایرانی است.ما چه بخواهیم و چه نخواهیم امریکا و غرب بعنوان قدرتهای تعیین کننده در جهانند و آزادی و سکولاریسم را هم لاقل در داخل مرزهای خود پاس میدارند.خود همین را اگر ما میتوانستیم در داخل ایران داشته باشیم لاقل راه نفس کشیدن راه و مبارزه برای عدالت اجتماعی را می یافتیم.شما با پیوند دادن مبارزه ضد تروریستهای اسلامی با مبارزه با غولهای جهانی تان مصداق همان ضرب المثل سنگ بزرگ نشانه نزدن است می باشید.اصلا بما چی که در امریکا و اروپا و …فقر و بدبختی هست؟مگر جمعیت آمریکا 300 ملیون نیست؟بما چی که فلسطین و اسرائیل همدیگر را می درند و می کشند؟مشکل ما حکومت اراذل و اوباشی است که 38 سال دمار از روزگار ما درآورده همین!من قبلا نوشته ام که تحلیلهای شما در سطح جهانی می توانند درست باشند ولی نه تنها دردی از ایرانیان درمان نمی کند بلکه اگر کسانی به آن تمسک جویند جز سرخورده گی و نا امیدی و یا در بهترین حالت پز روشنفکری دادن نصیب شان نمی شود.سالیان سال است که چه قبل و چه بعد از شما اینها مطرح شده ولی نتیجه اش را دربهترین حالت در بین مردم یورش مثلا به خردکردن چند اتوبوس شرکت واحد و یا بانک بعنوان نمود امپریالیسم بود که رفقا درایران باب کردند.درکشوریکه شما حق نفس کشیدن و لباس پوشیدن و ازاد راه رفتن و غذا خوردن ندارید شعار ضد امپریالیستی به تف سربالا می ماند.جالب است که اغلب کسانیکه همین شعارها را داده اند یا خود در قدرتند و به سرکوب و ترور دگراندیشان مشغولند و یا در همان کشورهای امپریالیستی پز روشنفکری می دهند و بدون هیچ شرمی مردم را مقصر بوجود آمدن این وضعیت می دانند و نقش مخرب خود در پریشانی و پوچ گرایی جوانان پر شور همین مردم نادیده می گیرند.جناب کاوش مردم ایران هیچ احتیاجی برای رسیدن به آزادی نسبی و حق نفس کشیدن و زندگی در کنار یکدیگر با احترام به حقوق شهروندی یکدیگر و برابری در مقابل قانونی که برمبنای حقوق انسان است به مبارزه با امپریالیسم آمریکا و غرب ندارند و اتفاقا با دوستی و با روابط با همین کشورها و استفاده درست از ادعاهای دمکراسی خواهی و ازاد اندیشی و رعایت احترام متقابل آنهاست که می توانند موفق شوند.شما با امپریالیسم خواندن این قدرتها نیروهای آزادیخواه و برابری طلب این جوامع را نیز خلع سلاح می کنید.ضدیت کور با قدرتهای بزرگ جهانی بزرگترین اشتباهیست که مبارزان کشورهای عقب افتاده نموده اند.زیرا آنها را از حمایت قشر عظیم آزادیخواه دراین جوامع محروم کرده.شما نمی توانید همزمان که از مردم آمریکا حمایت می طلبید به ان کشور فحش بدهید.شما با هر آمریکایی چه نوام چامسکی چه سندرز و چه ترامپ و چه یک فرد عادی که صحبت کنید همه خود را امریکایی دانسته و به ان افتخار می کنند و منافع ملی امریکا را به همه چیز ترجیح میدهند.حزب توده و چپ و /////////////// اسلامی سالیان سال هر نیرویی را که متمایل به توافق با غرب و برقرار کردن روابطی بر مبنای احترام متقابل با غرب بوده به همین بهانه های ابلهانه مبارزه با امپریالیسم ایزوله کرده و روابط با غرب را به دشنام تبدیل کرده.شما هم با این ضدیت عموسامی ات در حقیقت همان راه را می روید.حالا هی بمن بدو بیراه بگو و مرا بیسواد و چه و چه بنام.منم در یک کلام به شما می گویم این ره که تو می روی به ترکستان است!
آقا در زاهدان ودرزابل هر چه دیدی که خیلی ندیدی بگذر وچون چرا مگو!
آنچه درجا های خاص قم وتهران و…..راهم می بینی نگذر وبگو.
این نیز بگذرد٬ سیب چون رسد یا به گنداد ازدرخت خواهد افتاد.
برادر صبر کن وباور کن چنین نخواهد ماند.
عباس
رسول گرامی درود این همان ویدیوئی است که جناب فخرآور ادعا می کند باعث پژوهش کردن و نوشتن کتاب ایت الله شده!
https://www.youtube.com/watch?v=oAsmJ7RPBvA
با سپاس فراوان از مزدک ارجمند
مزدک جان، کلیپی مشابه که آنهم از خبرگزاری آر.تی روسیه میباشد در پست قبلی (یک پیشنهاد خوب برای بیت رهبری) پست کردم امیدوارم دیده باشید
بامید تندرستی و پایداری شما
رسول
جناب مزدک با درودی مجدد
فقط خواستم حضورتان عرض کنم که بنده با پست کردن ویدئو مزبور به هیچ وجه صحت آنرا تأیید نمیکنم و از شما چه پنهان بیشتر به جعلی بودن آن متمایل هستم تا صحت.
با احترام
رسول
اقای نوریزاد الان فیلم مصاحبه فخراوررا دیدم خدا به شما وهمه ضدانقلاب عقل بدهدباز هم میگویم هرکس تورا انتخاب کرده باید بهش دست مریزاد گفت.
جناب نوری زاد درود!
اگر اشتباه نکرده باشم در رژیم گذشته شریعتی بدلیل فعالیت های سیاسی به سیستان و بلوچستان تبعید شد با این و جود نه حقوق معلمیش قطع شد و نه خانواده اش مورد آزار و اذیت قرار گرفتند، حتی پس از آن با بورس دولت به فرانسه رفت تا “آدم” شود. عمق فاجعه را می بینید که تا ده سال پیش ماموران ساواکی بدلیل تبلیغات اغراق آمیز ملایان حاکم بر ایران، آبرویی برایشان باقی نمانده بود، و حتی اگر در گذشته مامور معذور بوده یا خدمات میهن پرستانه ای داشته و یا بعنوان اپوزیسون در زمان حاضر، فعالیتی می نمودند ناگزیر از اسم مستعار می شدند، اما عملکرد سفاکانه حکومت اسلامی در ایران به گونه ای است، که حتی ساواکی ها و رژیم شاه در مقایسه با آنها روسفید از آب درآمده، به گونه ای که در چند سال اخیر(نظیر برنامه های بی بی سی یا مصاحبه های مصداقی در سایت گویا) طلبکارانه به صحنه آمده و از عملکرد شاه و خودشان دفاع می کنند(البته بنده قضاوت ارزشی راجع به آنها ندارم).
نه اون که تبعید رفت ره بر بود. اونجا حتی ///// هم قطع نکرندن
به عنوان یک معلم ایرانی که هم دوران شاهنشاهی را دیده و تجربه کرده و هم دوران ایت اللهی را, به شما میگویم که مقایسه این دو دوره بی اندازه بی انصافی و بی اخلاقی می خواهد. نور ببارد به قبر خودش و پدرش که میهن پرست بودند
قبل از اسلام خلیل ملکی هم با حکم دادگاهی که اسلامی نبود حقوق چندین ماهه خود را که قطع شده بود بازپس گرفت !
اخبار: حاج اسحاق از اعضای هیات دولت خواسته است که ظرف یک هفته فهرستی از مجموعه دریافتی متوسط یک سال اخیر مدیران ارشد آن دستگاه اعم از معاونان، روسای سازمانهای وابسته، مدیران عامل و اعضای هیات مدیره شرکتها و بانکها و موسسات وابسته که به نحوی در انتخاب مدیران آنها نقش دارید به دفتر او ارسال کنند.
مش قاسم: این حاج اسحاق خیال میکنه با یه مشت نادون مثل خودش طرفه. دستور داده “فهرستی از مجموعه دریافتی متوسط یک سال اخیر مدیران ارشد…” مجموعه دریافتی متوسط!!!!!!! حاجی داره میگه تعداد انگشت شماری حقوقهای نجومی رو سرشکن کنین با متوسط کردن، یعنی تا میتونین مخرج رو بزرگ کنین که این “متوسط” کوچیک شه. ای شیاد، اون روزی که تو و امثال تو امام تو ماه میکردین گذشته. تف به اون غیرتی که ندارن، از طرفی، دزد که غیرت نداره!!!
روزی سرِ کلاسِ درس درد دل استاد در واکنش نسبت به سخنان طنزآمیز یکی از هم شاگردیها، آغاز شد. گفت: “ما معلمین مثل قایقرانانی هستیم که مرتب مردم را از این سوی دریا به آن سو برده و به مقصد میرسانیم. ولی خودمان همواره درقایق کوچکمان درمیان امواج دریا مانده ایم. طنز تلختر زمانه اینست که گاهی هم با تکان موج سنگینی در دریا غرق میشویم!”
درتمام دنیا، معلمان با کمترین دستمزد به زندگی بخور و نمیر خود ادامه میدهند. شوق آنها یاد دادن به جوانان و نونهالان و تلاش درتربیت نسلهائی جهت بهبود زندگی آنهاست، و هنگامی احساس غرور میکنند که شاگردانشان به موفقیتها ی افتخارآفرین چشمگیر نائل شوند. اما چه عملی ازاین ننگین تر که حکومتی چنین ظالمانه معلمان فداکار و زحمتکش را که آه ندارند تا باناله سودا کنند، درمقابل تقاضای رسیدگی به بهبود زندگی به زندان انداخته، به داغ و درفش بکشد و همان زندگی کوچکشان را نیز نابودکند. ولی متقابلاً هزینه های هنگفتی از خزانۀ مملکت را صرف مسجدسازی و طلاکاری گنبدهای امامان وتربیت آخوند کرده و مرتب شعارهای مردم فریب سر دهدکه:
چنین گفت پیغمبر راستگوی/ زگهواره تا گور دانش بجوی! ویا ” اَلّذی عَلّمَ بالقَلَم ”
هزاران میلیارد خرج گنبدبارگاه امامان درمقابل تبدیل کارخانه های سیمان به دانشگاههای آزاد، بدون کوچکترین تغییر درآنها و حتی تمیزکردن سیمانهائی که بر در و دیوارشان نشسته، بدون کیفیت درسی و اخاذی میلیونها تومان جهت تحصیل در آنها!!
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر و با آرزوي سلامتي و شفاي عاجل
سخنان شنيدني يكي از شهروندان در مورد افاضات جديد امام جمعه اصفهان
گفت و گوي راديو ندا با يكي از شهروندان در اصفهان پيرامون افاضات جديد يوسف طباطبائي نژاد امام جمعه اصفهان؛ و سخنان شنيدني اين شهروند كه خود زماني عكس ” كسي ” را در ماه مي ديد!
http://radio-neda.blogspot.com/2016/06/blog-post_14.html
سایت انتخاب مقاله نوشته در مورد بی عرضه بودن تیم تبلیغاتی حاج حسنک (انگار بقیشون با عرضه هستن-دست خودشون نیست، اصلاح طلبن دیگه). آقایی به اسم ساعد نظرش رو نوشته:
ساعد: انتخاب جان چنان از تیم رسانه ای حرف میزنی انگار خبر نداری رئیس مرکز ارتباطات و تبلیغات دفتر رئیس جمهور خانم قیومی است که از قوم و خویش های نزدیک آقای رئیس جمهور است. حتی آقای نهاوندیان رئیس دفتر رئیس جمهور هم نمیتواند از ایشان سوال و جواب بخواهد. چنان از تیم رسانه ای حرف میزنی انگار خبر نداری که رئیس مرکز ارتباط مردمی نهاد ریاست جمهور آقای سماوی خواهرزاده آقای روحانی است. مگر میشود به خواهرزاده حرفی گفت!!!!!!!!!
اخبار: زنگ تعطیلی تولید به صدا درآمد. زمان زیادی از انتشار خبر تعطیلی کارخانه ۸۰ ساله ارج نگذشته که خبر تعطیلی آزمایش و پارسالکتریک دوکارخانه دیگر موجی از نگرانی نسبت به آینده تولید در ایران به راه افتاد.
مش قاسم: خدا وکیلی کسی میدونه حقوق و مزایا و پاداشی که به کلیه نخست وزیرکان،رئیس جمهورکان، وزوزیرکان اقتصاد و دارایی، صنایع و غیره در طول این حکومت بی عرضه پرداخت شده چند بوده؟ اون سخنگویک دولتک حاج حسنک میاد میگه از حقوق نامتعارف برخی مدیران عذرخواهی میکنم. مرتیکه … (سه نقطه از مش قاسم) پول کجاست؟ اموال خودت چند ارزش داره؟ چه مقدارش خارج از ایرانه و چه مقدارش در ایران؟ ملک زمین؟ همهچی. حاج حسنک چی؟ اخویش چی؟ حاجی عذرخواهی؟ همین؟ حاجی سه تریلیون دلار کجا رفت؟
اخبار: سخنگویک دولتک حاج حسنک از حقوق نامتعارف برخی مدیران عذرخواهی کرد.
مش قاسم: حاجی باز که سعی کردی شیره بمالی به سر ملت! شماها همتون حقوقتون نامتعارفه! ۳۸ ساله های گند بالا گند میزنین، نه عقلشو دارین نه توانشو. هرچی حقوق، مزایا، پاداش و غیره گرفتن همش نامتعارف بوده. غیر از خراب کاری که کاری نکردن، ما ملت ایران باید واسه خرابکاری اینا بهشون حقوق و مزایا بدیم؟ کجای دنیا همچین رسمی وجود داره؟ خدا بیامرزه پدر هرکی که این خبر رو داد بیرون. خدا پدر هرکی که اینترنت رو راه انداخت بیامرزه که وقتی یه مشت دولت دزد از این شکرها میخورن خبرش به سرعت برق همه جا پخش میشه.
آقای نوری زاد سلام
همیشه یادداشت های شما را می خوانم و به روحیه تان غبطه می خورم. لطفا مراقب سلامتی خود باشید. برقرار و پاینده باشید.
آقا کاری نکنیم که امثال فخرآور نامعلومالحال بشوند تاریخ نویس ما.
آیا خدا جهان را ساخته است ؟
استفن هاوکینگ – دانشمند- فضا شناس- فيزيست :
هنگامی که به عمق اتم سفر می کنیم با یک سری پروتون مواجه می شویم که هر وقت که می خواهند «خود به خود» به وجود می آیند و به خودی خود ، هروقت که می خواهند نابود می شوند. ما آن را «مکانیک کوانتوم» نام گذارده ایم. قوانین طبیعت به ما می گویند که نه تنها تمام جهان می تواند مانند پروتون ها به وجود بیاید بلکه برای پیدایش هم نیازمند علت نیستند، همچنین هیچ حادثه ای منجر به انفجار بزرگ (بیگ بنگ / مهبانگ) نشده است. هیچ چیز!
«میدان گرانشی» و «جاذبه» در درون سیاه چاله به قدری است که نه تنها «نور»، بلکه «زمان» هم نمیتواند از میدان گرانشی آن فرار کند لذا زمان از حرکت باز می ایستد. این به این دلیل نیست که ساعت از کار می افتد بلکه به این دلیل است که در داخل سیاه چاله “زمان” وجود ندارد.
به نظر من نقش زمان در آغاز جهان، آخرین کلیدی است که نیاز به یک طراح بزرگ را برای آفرینش از بین میبرد و نشان می دهد جهان چگونه خودش را ساخته است.
اگر به گذشته و به لحظه ی انفجار بزرگ برگردیم خواهیم دید که جهان کوچکتر و کوچک تر میشود تا جایی که تمام جهان فضایی بی نهایت کوچک و متراکم است، جایی که جهان یک “سیاه چاله” است .
قوانین طبیعت به ما میگویند که در درون سیاه چاله زمانی وجود ندارد، شما نمیتوانید به زمانی پیش از انفجار برگردید چون زمان پیش از انفجار بزرگ وجود ندارد، ما در نهایت چیزی را پیدا کردیم که علت ندارد چون زمانی برای وجود علت نیست. برای من این به معنای ناممکن بودن وجود خالق است چون زمان برای خالق وجود نداشته است.
ما همگی آزاد هستیم تا آنچه را که میخواهیم بدست آوریم و به نظر من، هیچ خدایی وجود ندارد، هیچ کس جهان را خلق نکرده و هیچ کس سرنوشت ما را هدایت نمیکند، هیچ بهشت و هیچ زندگی پس از مرگی وجود ندارد. ما همین یک زندگی را داریم تا از این طراحی زیبای
طبیعت استفاده کنیم و من از این بابت بسیار سپاس گزارم.. دکتر میشه اینو چاپ کنین شاید ایت الله های عالم به علم جوابی بیابند و ما از گمراهی در اورند
سلام برنوري زاد وناظران گرامي ازجمله ياسر
كه براي اين فرضيه هاوكينگ نظرعلماراخواسته بوديد:
استیون هاوکینگ یکی از فیزیکدانان مطرح معاصر که با طرح مردمفهم آراء علمی به مشهورترین فیزیکدان زندهی جهان تبدیل شده است، پا را از مرزهای علوم تجربی فراتر گذاشته، منکر وجود خدا و آخرت شده است. وی در نخستین کتابش A Brief History of Time تاریخچهی مختصر زمان در ۱۹۸۸ نوشت: اگر فیزیکدانان «تئوری همه چیز» را بیابند، در این صوت ما ذهن خدا را خواندهایم. او در کتاب طرح بزرگ Grand Design در ۲۰۱۰ که به همراه فیزیکدان دیگری بهنام Mlodinow منتشر کرد، مدعی خلق خودبخود جان شد: «بنابر قانون جاذبه جهان می تواند خود را از عدم خلق کند.»
Because there is a law such as gravity, the universe can and will create itself from nothing
پرسشهایی که کتاب طرح بزرگ در مقام پاسخ آنها برآمده اینهاست: «جهانی که در آن زندگی میکنیم را چگونه درک میکنیم؟ این جهان چگونه رفتار میکند؟ طبیعیت واقعیت چیست؟ این موجودات از کجا آمدهاند؟ آیا جهان نیازمند خالق است؟» نویسندگان کتاب توجه داشتهاند که «به طور سنتی این پرسشها فلسفی است، اما فلسفه مرده است و تحولات اخیر علوم بهخصوص فیزیک را دنبال نکرده است. اکنون عالمان علوم تجربی حاملان پاسخ به اینگونه پرسشها هستند.» به عبارت دیگر در مرگ فلسفه عالمان علوم تجربی بهخصوص فیزیکدانان تفلسف میکنند و بهجای فلسفه و متافیزیک از آغاز و انجام و هدف جهان سخن میگویند.
واضح است که قضیهی فوق قضیه ای فلسفی است نه علمی! این که علم پاسخگوی همه پرسشهاست و با علم science ما از دین وفلسفه و عرفان بی نیاز شده ایم همان علمگرایی Scientism یا خداناباوری جدید New Atheism است. بسیاری از عالمان علوم تجربی به علمگرایی باور ندارند. در هر دو سوی خداباوری و خداناباوری دانشمندان علوم تجربی و فیلسوفان یافت میشوند. اعتبار یک رأی فلسفی به قوت براهین آن است نه تعداد قائلان آن از کسانی که با فلسفه و عرفان و متافیزیک کمتر آشنا هستند.
برنده جایزه نوبل ۱۹۶۰ Sir Peter Medawar دو کتاب ارزنده نوشته به نامهای اندرز به دانشمند جوانتر (۱۹۷۹) Advice to a younger Scientist و مرزهای دانش تجربی (The Limits of Science (۱۹۸۴. او به صراحت نوشته است: پاسخ همه پرسشها را علم نمیداند. برای پاسخ به پرسشهایی از این دست چگونه همه چیز آغاز شد؟ برای چه اینجا هستیم؟ هدف زندگی چیست؟ باید به دامان دین و ادبیات پناه ببریم. فرانسیس کالین Francis Collins عالم معتبر ژنتیک نیز قائل است علم از پاسخ به این پرسشها عاجز است: چرا جهان موجود شده است؟ معنای زندگی چیست؟ آیا زندگی پس از مرگ جاری است؟ انیشتین در ۱۹۳۰ یادآور شد: پایههای اخلاقی علم بله، اما پایه های علمی اخلاق نه! هرگونه کوشش برای فروکاهش اخلاق به علم مردود است.
از پنج پرسش پیشگفتهی کتاب طرح بزرگ تنها پرسش دوم علمی است: جهان چگونه رفتار میکند؟ چهار پرسش دیگر فلسفی و متافیزیکی است. در این کتاب سه پرسش ستبر دیگر نیز مطرح شده است: «چرا به جای نیستی هستی محقق شده است؟ چرا ما زنده ایم؟ چرا تنها این مجموعه از قوانین بر جهان حاکم است نه مجموعه قوانین دیگری؟» اینها هم پرسشهای فلسفی و متافیزیکی است. البته علم هم میتواند به این پرسشهای فلسفی متافیزیکی پاسخ دهد، اما پاسخهای علمی نه «تنها پاسخ» به پرسشهای ستبر یادشده هستند نه «بهترین پاسخ».
آنچه در کتاب طرح بزرگ هاوکینگ و همکارش نفی شده است «خدایان» فلاسفهی پیش سقراطی است، نه «خدا»ی ادیان ابراهیمی. آنان به تفاوت خدایان و خدای واحد توجه نکردهاند. خدای انکارشدهی آنان خدای رخنهها God of Gaps است. هرجا درعلت پدیده درماندیم، آن را به خداوند نسبت میدهیم! هرجا هم که علتش مشخص شد دیگر جای قدرت خداوند نیست! پس هرچه علم بیشتر پیشرفت میکند، جای کمتری برای خدا میماند. فیزیک مدرن دیگر هیچ جائی برای خدا نگذاشته است. آخرینش امر آفرینش بود که آن نیز با کشفیات جدید علمی مسئلهاش معلوم شد. به عبارت دیگر خدا با جهل و ترس همراه است و علم جهل و ترس و خدا را طرد میکند. از سر جهل علمی جهان را مخلوق خدا پنداشتهایم و از سر ترس به آخرت باور کردهایم، و علم بساط مبدء و معاد را در هم پیچید!
خدا را مقابل علم نهادن از سر نشناختن مفهوم درست خداوند است. خدای ادیان ابراهیمی خصوصا خدای اسلام نه خدای رخنههاست نه خدای ساعتساز که بعد از خلقت جهان خوابیده و جهان را به خود واگذشته باشد، بلکه خدای عالم قادر متعال و خیر مطلق است. او خدای استثناها نیست، خدای قاعدههاست: سنن الهی. قوانین موجود در طبیعت مخلوقات خداوند هستند. قانون جاذبه و دیگر قوانین فیزیکی موجودند یا معدوم؟ اگر موجودند چگونه خلق شدهاند؟ همینکه دانشمندی به وجود قانون جاذبه اذعان کند نمیتواند مدعی شود جهان از عدم خلق شده است. این نخستین تناقض در ادعای هاوکینگ است. پس جهان هم از عدم خلق شده هم از قانون جاذبه که چیزی است و موجود است، یعنی هم از عدم و هم از وجود! تناقض دوم خلق خودبه خودی است. هیچ چیز نمیتواند خود را خلق کند، به زبان دقیقتر هیچ ممکن الوجودی نمیتواند علت وجودی خودش باشد. این دور صریح و به لحاظ فلسفی باطل است. تناقض سوم خلق توسط قانون جاذبه است. قانون نمیتواند علت و فاعل باشد.
به نظر گالیله، کپرنیک، دکارت و نیوتن قوانین فیزیک کار خداوند هستند که فیزیکدانان آنها را کشف کرده و میکنند. نیوتن جاذبه را خلق نکرد، او جاذبه را کشف کرد. راستی اساس این قوانین چیست؟ آیا این قوانین استثناپذیر هستند؟ آیا تنها یک مجموعه قوانین طبیعی داریم؟ قوانین فیزیک هرگز نمیتوانند چیزی را ایجاد کنند. فیزیکدانان شارح قوانین موحود در طبیعت هستند. قوانین فیزیکی حتی علت پدیدهها هم نیستند. ریچارد فیمن Richard Feyman برنده جایزه نوبل فیزیک: این قوانین از قبیل قانون جاذبه نوعی معجزه هستند، قوانین علمی فقط به ما امکان پیش بینی می دهند، یعنی آمادگی برای تجربهای که تا کنون نکردهایم نه بیشتر. انیشتین که هاوکینگ مدعی تکمیل پروژهی اوست در نامه ۲۴ ژانویه ۱۹۳۶ نوشته: هرکه مسائل علمی را با جدیت دنبال کرده باشد متقاعد میشود که قوانین طبیعی تجلی وجود روحی متعالی به مراتب برتر از روح آدمی است که در برابر او باید متواضع بود.
پاسخ هاوکینگ به این پرسش کلیدی «چرا به جای اینکه چیزی نباشد، چیزی هست؟» قانون جاذبه است. از او میپرسیم خود این قانون چرا موجود شده است؟ چه کسی آن را ایجاد کرده است؟ پدر اخترشناسی مدرن Allen Sandage برنده جایزه Crafoord (معادل جایزه نوبل در اخترشناسی) گفته: اطمینان دارم این نظم موجود در جهان اتفاقی حاصل نشده است، بلکه بر اساس قواعدی طراحی شده است. خدا برای من یک راز است. همو توضیح معجزه هستی است، این که چرا چیزی هست بهجای اینکه نباشد.
هاوکینگ میپندارد همان تئوری که انیشتین در انتظار یافتن آن بود یافته است و آن M-Theory است.این قانون ریاضی از تفسیر بسیاری پدیدههای فیزیکی هم عاجز است و هنوز برای اثبات اعتبار آن در فیزیک راهی دراز در پیش است. هاوکینگ و همکارش در فصل نهایی کتاب طرح بزرگ در نهایت به این نتیجه میرسد که تئوریهای طبیعی نمی تواند به پرسشهای سهگانه پاسخ دهد: چرا وجود به جای عدم تحقق یافته؟ چرا ما موجودیم؟ چرا این قوانین طبیعی بهجای دیگر قوانین جاری است جهان موجود شده؟ پاسخی منتاقض با محتوای کتاب!
معجزات موجود در کتب الهی استثنایی بر سنن الهی نیستند، در منظر مخاطبان پیامبران آن امور خرق عادت و نقض طبیعت بود نه واقعا. سنن الهی که بخشی از آن در علوم تجربی جدید کشف شده استثناپذیر نیست. از سوی دیگر ماده و زمان و حرکت ملازم هم هستند. هیچکدام اول زمانی ندارند. اول زمانی نداشتن معادل بی نیازی از خداوند نیست. اول زمانی نداشتن جهان مادی از مسائل حل شدهی متافیزیک است. بنابرنظریه خلق مدام، تجدد امثال و حرکت جوهری جهان مادی دم به دم در حال خلقت است. این جهان در شراشر وجودش نیازمند خداوند است نه فقط در لحظه حدوث اولیه.
یکی از کتابهایی که در نقد دستاورد فلسفی و متافیزیکی هاوکینگ ترجمه آن به فارسی مفید است کتاب مختصر زیر است:
John C. Lennox, God and Stephen Hawking: Whose design is it anyway? Lion Hudson, UK, 2010, 96 pages
کلیدواژهها: خدا, خلقت, هاوکینگ }
متن فوق مصاحبه جناب محسن كديور باسي ان ان آمريكا بامجري فلاحتي.
ارسال كننده مصلح
این جناب هم دلیلی نیاورده است و فرموده است “به نظر من” !
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی این ، گروهی آن پسندند
سلام جناب ناظر
اينهم يك برهان عقلي براي اثبات خالق هستي:
یک برهان عقلی وفلسفی ازعلامه طباطبائی -ره- فیلسوف معاصر شرقی اسلامی دراینجا می آورم دراثبات وجود آفریدگارهستی ملاحظه دقیق بفرمائید:
«واقعیت هستی که درثبوت وی هیچ شکی نداریم هرگزنفی نمی پذیرد ونابودی برنمی دارد.
بعبارت دیگر:
واقعیت هستی بی هیچ قیدوشرط واقعیت هستی است وباهیچ قیدوشرطی لاواقعیت نمی شود، وچون جهان گذران وهرجزئ ازاجزاءجهان نفی را نمی پذیرد پس عین همان واقعیت نفی ناپذیرنیست.
بلکه باآن واقعیت،واقعیت دار وبی آن ازهستی بهره ای نداشته ومنفی است .
البته نه به این معنی که واقعیت بااشیاء یکی شود ویادرآنها نفوذ یاحلول کند ویاپاره هائی ازواقعیت جداشده وبه اشیاء بپیوندد،
بلکه مانندنور که اجسام تاریک باوی روشن وبدون وی تاریک می باشند.
ودرعین حال همین مثال نوردربیان مقصود خالی ازقصور نیست .
وبعبارت دیگر: اوخودش عین واقعیت است وجهان واجزاء جهان با او واقعیت داروبی او هیچ وپوچ می باشد.
نتیجه :
جهان واجزاء جهان دراستقلال وجودی خود وواقعیت داربودن خود تکیه برواقعیتی دارند که عین واقعیت وبخودی خود واقعیت است .»
{ منبع : اصول فلفسفه وروش رآ لیسم،ص77-86،انتشارات صدرا}
واین همان وجود آفریدگار جهان باعظمت است بااین شگفتی ودلربائیش ،حال ببین خالقش چقدردلربااست.{ازبنده}
بااین برهان که برهان صدیقین نام دارد ،حکم می کنیم که جهان عین حقیقت هستی نیست .بلکه جهان ظل وسایه هستی است
، جهان هستی توام بانیستی است زیرا که هرجزءآن فناپذیر و گذرائست ؛پس جهان معلول واثر است ،ظهوروتجلی است ،شان واسم است .{ازشهیدمطهری}.
مصلح
سلام بر جناب مصلح
آقاجان می شه جملات آقای طباطبایی رو معنی کنین.به گمانم ایشان خودشان هم اگر بخوانند متوجه نمی شوند چه گفتند.ضمن اینکه مشکل در همان واقعیت اصلیست که هر که به نوعی تاویل می کند و شما آنرا خدا می نامید.
کاوش
2:44 ب.ظ / ژوئن 13, 2016
جناب مزدک،
احساس بنده نیز نسبت به شما البته به علت ضعف و ناتوانی در نقد و پاسخ گویی و اصرار به تکرار مهملات و جملات سخیف که ناشی از کم دانشی و تعصّب زبونأنه شما توام با مالیخولیاییست، همین است.
………………………………………………………………………
جناب کاوش من هنوز تنم مثل شما و امثال شما به تن آخوند و توده ایی نخورده که بخواهم با گروهی از جنایتکاران و تروریستهای اسلامی بنفع و یا ضرر گروه دیگر و تا بقول دانشمند آزاده!طبری به استحاله حکومت اسلامی کمک کنم.
جناب کاوش همه تحلیلهایی که نوشته اید بارها و بارها توسط دیگران در سایتهای مختلف کم و بیش در این 38 سال در کتب و مقالات و سایتهای گوناگون با عناوین گوناگون آمده.شما خوش باش به /////////////// آور آخوندی/ توده ایی ات به عمو سام چون برات بهتره بهر وسیله لاقل راه رفت و برگشتت به ایران و گذراندن تعطیلات را با این جهتگیریها باز می گذاری.ولی خیال نکن چیز تازه ایی کشف کرده ایی///////////////////جمهوری اسلامی 38 سال است نان این ضدیت کور و ابلهانه را به بهای ویرانی ایران می خورند.اینست که حنای شماها دیگر رنگی پیش اکثریت ایرانیان ندارد.من قبلا هم برایت نوشته ام که آنچه را شما می گوئید همان است که تروریستهای اسلامی در تقابل با تمدن غرب که چکیده تمدن و پیشرفت بشراست می گویند.همین دیشب بود که یکی از همفکرانت 50 نفر را در کشور عموسام سلاخی کرد و صدها را زخمی!خوش بحالت که با چنین کسانی همفکری!نتیجه نفرت امثال شما و تروریستهای اسلامی به غرب جز این نیست.شماها واقعا نمک بحرامید.از پول و امکانات دیگران استفاده می کنید و از ازادی در غرب سوءاستفاده.
————-
برای خودم متآسفم
قابل توجه جناب مزدك خان بدون رعيت
«جنایت اورلاندو اقدامی حرام و خلاف شرع
هیچ مسلمانی مجاز نیست فاعل کاری را که نمی پسندد شخصا مجازات کند. مجازات دیگران آن هم اعدام، تنها و تنها از طریق محاکمه در دادگاه صالحه و توسط ضابطین قضایی شرعا مجاز است. اگر فعلی برای مسلمانان مجاز نیست، آنها مجاز نیستند غیرمسلمانان را با زور و خشونت به رعایت موازین اسلامی مجبور کنند، و احیانا آنها را به دلیل عدم رعایت آن موازین مجازات کرده و بکشند. جزای رفتن به کلوپ شبانه (در هر دو نوع همجنسگرایانه و غیر آن)، رقصیدن و نوشیدن مشروبات الکلی شرعا مرگ نیست. هیچ مفتی و فقیهی چنین فتوایی نداده است. مجازات اعدام برای همجنس گرایان شرعا قابل دفاع نیست. جنایت اورلاندو نه تنها هیچ مجوزی در شریعت اسلامی نداشته بلکه مهاجم أولا قاتل نفوس محترمه و مرتکب گناه کبیره قتل نفس محسوب می شود؛ ثانیا به دلیل بر هم زدن امنیت جامعه به شکل مسلحانه محارب به شمار می آید. ثالثا به دلیل إعمال خشونت به نام دین، و مشوه کردن چهره اسلام در افکار عمومی باعث وهن اسلام و قابل تقبیح شدید است. نماینده مسلمانان آمریکا جهان پهلوان محمد علی است نه جاهلان خشک مغز تروریست (از داعش و غیر آن).»
بيانيه فوق ازدوست عزيزمان وآن يارسفركرده كه صدغافله دل همره اوست
ازجناب حجةالاسلام آقاي محسن كديور جلاي ازوطن وساكن امريكا است .
ارسال كننده مصلح.
جناب مزدك،چنددفعه برايتان نوشته ام كه مه فشاندنورو….عوعوكند. اين عوعو شماهم بگذردليكن خودرا خسته مي كنيد ومنفورديگرانديشمنداني همچون كاوش گرامي وديگرانديشمندان.
نوشتارت چنان مشمئز كننده است كه جناب نوري باهاشورهايش به سخافت گفتارت ودرذيل كامنتت باخط درشت نوشته است : براي خودم متأسفم.
يعني جناب مزدك نوشتارت چنان سخيف است كه قابليت انتشارنداردامامن بين خودم تعهدي برنشرأفكاردارم وقضاوت باخوانندگان است هرچندپلشتي هايت راكه ازدرونت مي تراود من باهاشورپوشاندم.
مصلح
« برای خودم متاسفم » چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منظور شمارا ازین جمله در پایان نظر بالا نفهمیدم ……….
باسلام
استاد نوریزاد عزیز
تاسف شما را درک میکنم .
چه میشود کرد . زحمات شما در نورتاباندن به گوشه ای از فلاکتهای این سرزمین و ددمنشی های دستگاه قضا و عقب نگهداشتگی مردمانی به جرم آنکه چون حاکمان نمی اندیشند و تاراج ثروتهای این سرزمین بدست حاکمان متوهم واطرافیان زرنگ و کاسه لیس و مرتجع و….. هیچ آشوبی درخواب راحت این مردمان مست و منگ برنمی انگیزد . مثال اینان در این وزطه مانند کسانی است که در قایقی کوچک از جنس کاغذ نشسته اند و در میان اقیانوسی از لجن و کثافت و خون غوطه ورند اما با یکدیگر در مورد ماده تاریک جهان و چگونگی ازدواج مریم وجنس شیر شتر صالح و……. بحث میکنند . درد این است …..
درود بر نوری زاد و بر نویسنده ای که قلمش جادویی است. از نوشته پیشین تان بگویم که کم نظیر بود از نظر هوشمندی. شما در آن نوشته هم خامنه ای را دست پرورده روسها دانسته بودید و هم خو د را از مهلکه بدر برده بودید چون که همه اینها را از زبان فخرآور نویسنده کتاب رفیق آیت الله برشمرده بودید. این نوشته اخیرتان هم که سفرنامه ای است بجای خود بسیار نیکوست. از این نوشته می شود غربت را حس کرد و حتی گرد و خاکش را چشید. جمله ها و توصیف های این نامه: رمضان بود و خیلی ها خواب بودند. مرا اما کار با بیداران بود. ………..نه کاری نه نشاطی نه تحرکی نه تولیدی نه باری نه باراندازی. ……………….. هوای زابل داغ بود و خاک نیز خاکی ام می کرد. …………..عجب قیافه ای پیدا کرده بودم با آن کت و شلوار سرمه ای که حالا سرمه ای نبود……….از درون می سرفیدم و می لرزیدم اما از بیرون مرا سکوت بود و بُهت…………..ریسمان بازداری ام را وا رهاندم. سرفه های پی در پی آن سه نفر را رماند. ………مرا با این سرفه ها الفت بیشتری است تا هم سخنی با کسانی که بر زخم صورت خود رنگ می پاشند تا نبینندش. ………بخود گفتم: نظامی که با معلم و کارگر در بیفتد، میخ بر درِ تابوتِ خود می کوبد.