یک جوان ایرانی به نام امیرعباس فخرآور بقول خودش چهارسال تمام تحقیق کرده وبا سفر به هرکجا، کتابی فراهم آورده در ده فصل و هفتصد صفحه به اسم ” رفیق آیت الله”. رکنِ محوریِ این کتاب بر این آراسته شده که: شخص سیدعلی خامنه ای سالها پیش از انقلاب از راه انزلی به شوروی سفر کرده و در دانشگاه پاتریس لومومبای موسکو دوره ی جاسوسی دیده و بعدها مستقیماً در تک به تک حادثه ها و ترورهای دوران انقلاب و پس از انقلاب دخالت مستقیم داشته و با کمک روس ها قدم به قدم تا رهبری پیش رفته است. در این کتاب اسنادی فراوان آورده شده تا به قوتِ این ادعای سترگ، استحکام بخشد. نویسنده ی این کتاب با ارائه ی همین اسناد، حادثه هایی چون آتش زدن سینما رکس آبادان و کشتار در میدان ژاله و تسخیر سفارت آمریکا و داخل شدن در جنگ هشت ساله و ترور رقبای حتمیِ خامنه ای چون مطهری وآیت و قدوسی و ربانی املشی و چمران، و ترور بهشتی و رجایی و باهنر و انفجار دفتر حزب جمهوری و انفجار ساختمان ریاست جمهوری و یا ترور ساختگیِ خودش ( که ازآن پس هرگز کسی به خودِ وی مشکوک نشود) و حتی سرطانِ ناگهانی آقای خمینی را آنهم درست در هفته های پایانیِ هشت سال ریاست جمهوری آقای خامنه ای، و همه و همه را با عاملیتِ شخص سیدعلی و همدستی اش با روسها دانسته است.
می گویم: چه ادعا و اسناد این کتاب قطور درست باشد و چه نباشد و چه این که این کتاب با سرمایه ی دستگاه های جاسوسیِ آمریکا و اسراییل در آمده باشد، در این که روسها از رهبریِ جناب خامنه ای کیسه ها پر پول کرده اند و پایِ دشمن سمبلیک و سنتیِ خود آمریکا را با سخنان آتشین و رویه های یکجانبه ی حضرت رهبری از گلیم سرمایه های نقد ایران بدر برده اند، تردیدی نیست. مهم اما این که: ادعای خوفناکِ این کتابِ هفتصد صفحه ای نباید بی پاسخ بماند. پاسخ که می گویم نه به این معناست که بیت رهبری آدم بفرستد لوس آنجلس و امیرعباس فخرآور را ریز ریز کند فی الفور و کمافی السابق. نخیر، بل از آنجا که صفحه به صفحه ی این کتاب، از این پس، در تک تک خانه های ایرانیان در خواهد پیچید، و روان شعوریِ مردمِ منگِ ما را خواهد خراشید، پسندیده این است که بیت رهبری پای در میان نهد و با نشر جوابیه ای قطور تر و دقیق تر و انکار ناپذیرتر آتشِ این فتنه ی فرامرزی را فروکشاند.
بی توجهی به ادعای بزرگ و خطرناکِ این کتاب و تکذیبِ همینجوری اش، نه کارساز خواهد بود و نه این سنگِ افتاده در راهِ بیت رهبری را از جای می جنباند سانتیمتری. با اطمینان می گویم اگر بیت رهبری دیر بجنبد، تأثیر بطئیِ این کتاب درگام نخست: کُرک وپَرِ اطرافیان رهبری و بویژه بسیجیان و نظامیان را فرو خواهد ریخت و در گام دیگر، سالهای پایانیِ عمر رهبر و سرداران بازی خورده اش را در دلشورگی و پریشانی و اقدام و عملی همینجوری فرو خواهد فشرد. پیشنهاد مشفقانه ی من این است که بیت رهبری سریعاً دوستان نویسنده ی خود را فرا بخواند و با ارائه ی اسناد و عکس هایِ بدل، ثابت کند که مثلاً در آن تاریخ، جناب رهبری در دانشگاه تربیت جاسوس پاتریس لومومبای مسکو نبوده بل مثلاً در تربت حیدریه و بیرجند و زابل منبر داشته دهه های محرم و فاطمیه را. آخ که اسم زابل به جانِ قلمم نشست و جان مرا به خنجرآجینِ آلودگی سپرد. راستی از رهبر بپرسیم: چرا باید زابلِ بی نوا، آلوده ترین باشد در میان شهرهای جهان؟ در میان شهرهای جهان. در میان شهرهای جهان. در میان شهرهای جهان. در میان شهرهای جهان. زابل، جهان، آلودگی، دانشگاه پاتریس لومومبا، منبر رفتن در دهه های محرم و فاطمیه. بی خیال شویم؟ هرگز، مگر می شویم!
سایت: nurizad.info فیس بوک: facebook.com/m.nourizad
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
بیست و دوم خرداد نود و پنج – تهران
|
سلام همکاران گرامی
میگن دزده برای اینکه از مهلکه در بره وکسی او را نشناسه در حین فرار ای ای دزد راه می اندازد!!!
وقتی که اسناد دزدی هزار هزار ملیاردی از شرکت نفت وپتروشیمی ومعادن وبیمه ویتامین اجتماعی رو شد، دزدان اصلی ای ای دزد راه انداختند وجهت پرت کردن حواس مردم فیش های چند صد ملیونی چند رییس ومدیر عامل که صددرصد مشخص است آنها هم نوچه های خودشان است را رو کردند!!! اطمینان دارم که تب آن هم به زودی فروکش خواهد کرد ودر آخر می چسبند به نظام هماهنگ پرداختها وشندرقاز مزایا وتسهیلاتی که بعضی از اداره جات وبانکها جهت بستن دهان کارکنان خود می دهند!! وبعد تمام می شود!!!
درد اینجاست همکار گرامی شما که کار حساب وکتاب وارد هستید ویک ریال اختلاف و یا اختلاس که در بانک اتفاق بیفتد شما شب عید را برخود حرام کرده و می گردید تا آن را پیدا کنید حال چگونه می شود که هزاران میلیارد از سازمان یا اداره ای گم (دزدیده) می شود و سالها هم کسی خبر نمی شود!!! و حالا که مردم موضوع را فهمیده اند جهت حواس پرتی مردم بعضی ها را دنبال پرتقال فروش فرستاده اند!!!
نظر ایرج مصداقی راجع به کتاب عباس فخرآور. لطفا ببینید.
https://www.youtube.com/watch?v=8fC4jKLTbwE
https://www.youtube.com/watch?v=sdPV1pRrUTA
بهتر مى بود اقاى نورى زاد در باره اين كتاب به رهبر توصيه جواب دادن نمى نمودند و اين كتاب را شهره افاق نمى كردند تا مثل كتاب سلمان رشدى به چاپ هاى متعدد نرسد با يك كلام ان امام م//////////////
سلام. اگر کتاب دست دوم داری اعم از درسی و غیر درسی و میخوای کمتر از سه روز بفروش برن بیا تو وبسایت تورپیج torpage.com
—————-
؟؟؟؟؟؟
آقای نوریزاد سلام
اینگونه کامنتها برای تبلیغ سایتها یا بلاگها در جاهایی(عمدتا وبلاگها) پر بازدید قرار می گیرند.این دوست گرامی از پر بازدید بودن سایت شما کمال سوء استفاده رو کرده.وای بر مردمی که به درجه ای از بدبختی برسن که از کورسویی از آزادی هم به دنبال منفعت شخصی و مالی باشن.اونوقت ما می خواهیم ایران آزاد بشه!!با این مردم یا مردمی که اگه بفهمن طناب واسه دار زدن مفته صف می کشن؟!!!!
سلام به همه
دوست من شما زود قضاوت کردید. من وبسایت رو چک کردم و کاملا رایگانه. قصد من تبلیغ نیست ولی بنظر من وبسایت خوبیه. خرید و فروش کتاب دست دوم یک کار فرهنگیه و جلوی مافیای کتاب رو میگیره حالا تبلیغ هم باشه. متشکرم
درود بر نوریزاد و مازیارگرامی و سایریاران ارجمند
باحتمال قوی این ویدئو قبلا پست شده است ولی حقیرتصور نمودم پست مجدد آن بیربط باین گفتگو نباشد.
این کلیپ کوتاه یک گزارشی خبری هست که بمناسبت پنجاهمین سالگرد تأسیس دانشگاه عظیم بنام «رفاقت خلق ها» و یا پاتریس لومومبا (شاید هم پارتیس بوده ) که درمسکوقرار دارد توسط یکی از بزرگترین خبرگزاریهای روسیه امروز که حد اقل ۳/۴ آن دولتی که آر.تی (R.T که مخفف Russia Today بمعنی روسیه امروزهست ) نام دارد تهیه ودر سال ۲۰۱۰پخش شده است. گزارشگر ضمن تعریف و تمجید ازعملکردها وموفقیت های چشمگیراین دانشگاه خاطرنشان میکند که ۳۰٪ از دانشجویان این دانشگاه اتباع کشورهای دیگرهستند که درمیان آنان سیاستمدارانی سرشناس بوده اند که بعد از فارغ التحصیلی به موطن خود بازگشته و به «خلق» خود خدماتی شایان توجه بجای آورده اند. درمیان آنان میتوان از رهبرایران آیت الله خامنه ای و آقای محمود عباس رهبر مانند فلسطین نام برد. ( درویدئودقیقه ۱:۴۲)
https://www.youtube.com/watch?v=oAsmJ7RPBvA
با عرض ارادت
رسول
از این ویدئو گرفته تا زندانی بودن آقای امیر فخرآور همه گی جعلی است، تمام این جریان برای انحراف اذهان عمومی و اپوزیسیون صورت گرفته. انقلاب ۵۷ یک انقلاب تماما مردمی بود ، که بعدها مصادره شد و نفوذ روسیه در حکومت هم بعدها صورت گرفت. اولین نشان واضح در مصادره شدن انقلاب همین است که ما هنوز حکومت انقلابی داریم نه حکومتی مردمی که از انقلاب بر آمده باشد. این آقای فخرآور را که نه از سواد بویی برده و نه از ادب، نه کسی در زندان هایی که عنوان میکند دیده است، نه سخنانش بویی از منطق دارند. با لوس کردن این موضوع که آقای خامنه ای در شوروی درس جاسوسی و بندگی ایدئولوژی های مارکسیستی و چپ را در ردای اسلام دیده است که مغز هر جنبنده ای را به خنده می اندازد و تکرار این مسئله، افکار عمومی را از مسئله ای که همینک با آن روبرو هستیم دور میکند و آن هم ارتباط امروز روسیه با الیگارشی حاکمه بر ایران است. در میان َشایعات و دروغ های فراوان ، حقیقت همیشه پنهان میماند و این همان تاکتیک ناکارآمد حاکمین استبدادی است که دیگر برای جوانان آگاه ایران کارآمد نیست.
چند میگیری گریه کنی؟
درود به شما آقای نوری زاد
من هم امیدوارم که رهبر معظم مستضعفین و مظلومین ایران و جهان، سکوت را شکسته و با اسنادی معتبر که در هیچ محکمه ای در جهان قابل انکار نباشد تک تک این گزافه گویی ها را پاسخ دهند، و ثابت کنند به همگان که این گنده گویی ها چرندیاتی بیش نیست که به رهبر معصوم ما بسته اند. تهیه و انتشار این کتاب از طرف نهاد رهبری باید خواسته تمام بسیجیان رهرو رهبر باشد، کتابی که پر باشد از تصاویر و اسنادی که حضرتشان را مبرا از تمام اتهامات این کتاب میکند.
باز هم تشکر از شما جهت پیشنهاد خردمندانه تان
نوریزاد عزیز: اگر چه فکر می کنم که قصد شما از درج این مطلب شاید این باشد که بیت رهبری به ادعاهای مطرح شده درکتاب آقای فخرآور واکنش نشان بدهد و یا لااقل آنها را تکذیب کند که قطعا واکنشی نشان نخواهند داد چرا که بزعم خودشان این فرد راقابل!!!! برای پاسخگویی نمی دانند، اما این راهم باید بگویم که واقعا بعید می دانم قضیه آموزش در روسیه برای خامنه ای واقعیت داشته باشد تنها به یک دلیل ناقابل، آنهم اینکه اگر کسی واقعا مدتی را در خارج و در یک موسسه آموزشی امروزی نظیر همان دانشگاه پاتریس لومومبا تحصیل ولو جاسوسی کرده باشد یک حداقل هایی از دنیای امروز و واقع گرایی در مغزش شکل می گیرد . با اعمال و رفتاری که از خامنه ای می بینیم تردیدی ندارم که او کمتری بهره ای از علم و دانش و سیاست امروزی سرش نمی شود که اگر می شد وضعیت او و ما و ملت و کشور اینطور نبود. نه نوریزاد عزیز: او حتی در حجره های تحجر علمیه هم تحصیل کافی و وافی نداشته است چه رسد به دانشگاه پاتریس لومومبای روسیه.
وابسته نمایاندن خامنه ای و شرکاء به روسیه اشتباه تحلیلی بزرگیست. درمیان این جمعی که اکنون کشور ما را تیول خود کرده اند، همه نوع آدمی یافت میشود. آدمهائی که نوکرروسها هستند، آدمهائی که نوکر بریتانیا هستند و آدمهائی که نوکر آمریکا هستند. ولی درمجموع این عوامل آمریکوفیل اند که خط اصلی را داده و این آمریکاست که حرف آخر رامیزند. هرکدام از اینها در پیشبرد منافع خود و دولت خارجی متبوع خود درحال اجرای نقشی هستند که برای آنها رقم زده شده است. منتها هیچ کدام از اینها نمیتوانند درجهت مخالفت با منافع آمریکا گام بردارند. پولهای دزدیده شده از خزانۀ مملکت نیز همه در بانکهای آمریکائیست. کرکری خواندنهای رهبر و بقیه برعلیه آمریکا هم چیزی جز کرکری برای تحمیق مردم نیست. بطور مثال آیا کسی هست که بتواند منکر این واقعیت شود که این حکومت بزرگترین خدمت را نسبت به تأمین منافع آمریکا و اقمارش در ایران و منظقه کرده است؟ اینها گوشت پروار را به آمریکا و اقمار اروپائی آن تقدیم میکنند و استخوانهایش را جلوی روسها و چینی ها میاندازند. روسیه کجا امکان آن رادارد تا هم تکنولوژی پیشرفته برای توسعۀ صنایع نفت و گاز به ما داده و هم بازاری برای کالاهای ایرانی بوده و نیز کالائی بجز اسلحه وچند تا نیروگاه هسته ای از رده خارج شده، به ایران صادر کند؟ تکنولوژی اصلی هسته ای در تمام دنیا زیر لیسانس شرکتهای غول آمریکائی نظیر جنرال الکتریک و وستینگهاوس که اکنون در مالکیت زیمنس آمریکا میباشد، است. لیسانس ساخت وسائل و تجهیزات عمدۀ نفت و گاز متعلق به شرکتهای غول آمریکائی نظیر کامباسشن اینجنرینگ و لاماس و جنرال الکتریک و غیره است. حتی شرکتهای بزرگ فرانسوی و ایتالیائی و هلندی و انگلیسی و کره ای و چینی و غیره…در رشتۀ صنایع عمده سهامشان در کنترل شرکتهای آمریکائیست. تأمین کنندۀ اصلی لوازم وتجهیزات شرکت هواپیماسازی ایرباس اروپائی نیز بوئینگ و جنرال الکتریک و شرکتهای کوچکتر آمریکائی هستند. شرکت نفتی آمریکائی نره غول هالیبرتن مالک دهها شرکت بسیار بزرگ نفتی جهان است که مالکیت لیسانس ساخت پالایشگاه و تأسیسات نفتی هستند…
دوستان محترم…ازاین خواب سنگین بیدار شوید. فریب این شعارهای صدتا یه غاز این حکومت خائن به منافع ایران و ایرانی رانخورید. همۀ این حرفها و شعارها برای رد گم کردن است.
نرگس محمدی که از اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ در زندان بهسر میبرد، بار دیگر و براساس پرونده جدید به ۱۶ سال زندان محکوم شد که در صورت تأیید در دادگاه تجدید نظر، با اجرای ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، ده سال از این حکم اجرایی خواهد شد.
خانم محمدی در ادامه با اشاره به سیاستهای دولت سابق که نهادهای مدنی را مورد هدف قرار داده و تضعیف کرده بود، نوشته است که ادامه این رویکرد و عملکرد توسط هر کدام از نهادهای حکومتی به ویژه نهاد امنیتی تحت نظارت دولت در دوران ریاست جمهوری آقای روحانی، مورد پذیرش نخواهد بود.
همچنین این فعال مدنی در نامه خود به آقای روحانی با انتقاد از عملکرد وزارت اطلاعات که زیر نظر دولت یازدهم قرار دارد، به وجود سلول انفرادی اشاره کرده است که به استناد رأی وحدت رویه دیوان عدالت اداری به شماره ۴۳۵ مورخ ۲۸ دی ماه ۱۳۸۲ نگهداری متهمان و محکومان زندانی در سلول انفرادی از مصادیق بارز شدت عمل و خلاف قانون اساسی است.
متن نامه نرگس محمدی به رییس جمهوری که در پی اعلام رأی صادره برای او توسط قاضی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب نوشته شده، به شرح زیر است:
جناب آقای روحانی، ریاست محترم جمهوری
با سلام و احترام
اینجانب نرگس محمدی، یکی از زنان در اوین هستم که در حال سپری کردن حکم شش سال حبس صادر شده در سال ۹۰ میباشم.
اتهامات مطروحه در این پرونده:۱- اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور از طریق فعالیت در کانون مدافعان حقوق بشر، شورای ملی صلح و کمیته دفاع از انتخابات آزاد، سالم و منصفانه، ۲- فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق مصاحبه و نوشتن مقالات و ۳- عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر بود.
من به دلیل نگهداری در سلول انفرادی و سپس انتقال غیرقانونی به زندان عادی زنان در شهر زنجان به بیماری مبتلا شدم و پس از تشنج در بیمارستان ولی عصر زنجان، در مرداد سال ۹۱، با سپردن ۶ میلیارد ریال وثیقه آزاد شدم. از آنجایی که فعالیت مدنی را حق هر شهروندی میدانم و البته برای خود یک وظیفه و مسئولیت فرض نمودهام، فعالیت حقوق بشری، زنان و تلاش برای کاهش اعدام را ادامه دادم.
در ۱۷ اسفند سال ۱۳۹۲ و به دعوت خانم کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، به سفارت اتریش رفته و با ایشان ملاقات کردم و ۷ روز بعد، در ۲۴ اسفند، وزارت اطلاعات مجدداً پروندهای امنیتی علیه اینجانب گشود و از اردیبهشت سال ۹۳ تا بهمن ماه همان سال بارها جهت بازجویی توسط مأموران امنیتی و بازپرس پرونده به شعبه ۲ دادسرای شهید مقدس احضار شدم تا نهایتاً در تاریخ ۱۵ اردیبهشت سال ۹۴ توسط نیروهای امنیتی در منزل بازداشت شدم و تاکنون در بند زنان اوین هستم.
در اول اردیبهشت سال ۱۳۹۵ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب و این بار با اتهامات تکراری ۱- اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور از طریق ادامه فعالیت در کانون مدافعان حقوق بشر، زنان فمینیست، کارزار لغو گام به گام اعدام، همکاری با سرکار خانم شیرین عبادی و گزارشات نقض حقوق بشر و … ۲- فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق مصاحبه و نوشتن مقالات و شرکت در تجمعات و نشستها ۳- اداره کارزار لغو اعدام محاکمه و به ۱۶ سال حبس تعزیری محکوم شدهام که میبایست علاوه بر تحمل ۶ سال حبس، متحمل ۱۶ سال حبس دیگر شوم.
جناب آقای رئیس جمهور:
۱- از آنجایی که حضرتعالی در مقام ریاست جمهور کشور ایران سوگند پاسداری از قانون اساسی کشور را یاد کرده اید، ۲- از آنجایی که حضرتعالی یک فرد حقوقدان و آگاه به مسائل حقوقی هستید و ۳- از آنجایی که پرونده اینجانب توسط نهاد امنیتی وزارت اطلاعات (در دولت حضرتعالی) تشکیل شده و گزارشات مبسوط دایره حقوقی این وزارتخانه، اقدامات و عملکرد قانونی بنده را به عنوان اتهامات امنیتی مطرح و پیگیری نموده است، این نامه را خدمت حضرتعالی نوشتم. چرا که الف- به شکل واضح و روشن در رأی صادره علیه اینجانب خلاف قانون اساسی کشور به عنوان میثاق بین حکومت و ملت و اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقین بهعنوان تعهد بینالمللی ایران به استناد ماده ۹ قانون مدنی در حکم قوانین داخلی کشور میباشد رفتار شده و در واقع اصول مصرح در قوانین توسط نهادهای حکومت زیر پا گذاشته شده است چرا که اصل۲۶ و ۲۷ قانون اساسی و مواد ۲۱ و ۲۲ میثاق بین المللی حقوق مدنی- سیاسی و ماده ۲۰ اعلامیه جهانی حقوق بشر تشکیل جمعیت و انجمنها و تظاهرات و اجتماعات را جزء حقوق اساسی هر انسانی شمرده و کلیه اتهامات منتسب به اینجانب از دایره فعالیت در نهادهای مدنی که بهطور شفاف و علنی فعالیت نمودهاند، خارج نبوده و حضور در اجتماعات مسالمتآمیز به منظور رفتار بخشی از حکومت که دقیقاً همان رفتار مورد نقد برخی از مسئولان در داخل نظام نیز بوده است، جرم تلقی شده است. ب- همانطور که پیشتر اشاره نمودم این پرونده به موجب گزارشات دایره حقوقی وزارت اطلاعات و بلافاصله پس از ملاقات با سرکار خانم اشتون تشکیل شده است. در گزارش وزارت اطلاعات و کیفرخواست و رأی صادره با اشاره به گفتگوی صورت گرفته، تصریح شده که متهم (اینجانب) در این ملاقات در بخشی از صحبتهایش خواهان تحقق جامعه مدنی در ایران شده است. همچنین با اشاره به یکی از صحبتهایم، آورده شده که متهم در این مصاحبه تأکید کرده باید نگاه امنیتی نسبت به نهادهای امنیتی برداشته شود و راه رسیدن به دموکراسی، تحقق جامعه مدنی است و باید بر پیگیری مطالبات از جمله تداوم فعالیت نهادهای مدنی اصرار نمود. همچنین برگزاری و سخنرانی اینجانب در نشستهای منشور حقوق شهروندی، آلودگی هوا، ۸ مارس (روز جهانی زن) حضور در تجمع اعتراضی علیه اسیدپاشی به صورت زنان، تجمع برادران وخواهران کرد سنی در مقابل زندان که عزیزانشان بدون برخورداری از دادرسی عادلانه و منصفانه و حتی برخورداری از وکیل منتخب در محاکمات، اعدام شدند، حضور در تجمع برادران و خواهران دراویش، از جمله اتهامات اینجانب مطرح شده است. تلاش برای کاهش و لغو اعدام از طریق ارتقاء آگاهی در میان مردم و تغییر قوانین و جلوگیری از اعدام کودکان زیر ۱۸ سال، تلاش اینجانب برای تبدیل احکام اسلامی به قوانین غربی و مخالفت با احکام الهی قصاص عنوان شده است.
جناب آقای دکتر روحانی، اینجانب از سال ۱۳۷۱ و با ورود به دانشگاه تاکنون که ۴۴ سال دارم به عنوان مؤسس یا عضو در ده نهاد و تشکل مدنی (دانشجویی، صنفی، حقوق بشری و صلحطلبانه) فعالیت نمودهام. در پرونده اخیر تداوم فعالیت در نهادهای مدنی ای که قبلا ۶ سال حبس گرفته و اکنون در حال سپری کردن آن میباشم، مجدداً جرم تلقی شده و این بار به همان دلیل به ۱۶ سال حبس محکوم شدهام. این در حالی است که نه تنها عملکرد اینجانب بهعنوان یک فعال مدنی مستحق مجازات نمیباشد بلکه تحدیدکنندگان این حقوق، طبق قوانین نظام جمهوری اسلامی میبایست مورد پیگرد قانونی قرار بگیرند. تقویت جامعه مدنی که نشان دهنده پویایی و نشاط در جامعه و مسئولیتپذیری شهروندان و فعالیتی درونزاست، نیازمند حمایت حکومت یا حداقل عدم دخالت در این حوزه است.
این در حالی است که متأسفانه سیاستهای سرکوبگرانه دولت پیشین، نهادهای مدنی را به عنوان بسترسازان دموکراسی مورد هدف قرار داده و تضعیف نمود و ادامه این رویکرد و عملکرد توسط هر کدام از نهادهای حکومتی به ویژه نهاد امنیتی تحت نظارت دولت در دوران ریاست جمهوری حضرتعالی، مورد پذیرش افکار عمومی نخواهد بود. این دوگانگی و حتی ضدیت رویکرد و عملکرد نهادهای امنیتی- قضائی با شعارهای حضرتعالی بهعنوان منتخب ملت، نشان دهنده عدم درک صحیح برخی مسئولان و نهادها از رأی و مطالبات مردم است. چگونه میتوان پذیرفت که در دولتی که تحقق جامعه مدنی جزء شعارهای انتخاباتی رئیس جمهور اعلام شده و اکثریت آراء را کسب کرده، توسط نهادهای امنیتی تحت نظارت همان دولت و سیستم قضائی آن حکومت، فعالان مدنی بازداشت و زندانی شوند و فعالیت در نهادهای مدنی، اقدامی مجرمانه و و ضد امنیتی به شمار آید؟ چگونه میتوان توجیه کرد که ایجاد نهادهای وابسته به حکومت و بهرهمندی کامل آنها از امکانات و یارانههای حکومتی قابل تقدیر و حمایت حکومت بوده اما نهادهای مدنی مستقل، گروهکهای غیرقانونی و ضد امنیت نامیده شده و فعالان این نهادها عناصر فتنه به شمار میآیند؟ چگونه میتوان بیتفاوت بود که حضور حضرتعالی در مقام ریاست جمهور و منتخب مردم ایران مایه مباهات نظام در عرصههای بینالمللی و فعالیت و با استفاده از فرصت فعالین مدنی در عرصه داخلی از شعارهای همان رئیس جمهور، تلاش برای تحرک یافتن فتنه و تلاش برای کودتای مخملی از طریق جامعه مدنی تعبیر گردد؟
آنچه از فعالیت و سیر رسیدگی به پروندههای امنیتی فعالان مدنی و عملکرد نهادهای امنیتی- قضائی بر میآید، نشانگر این واقعیت تلخ است که متأسفانه تضاد رویکرد امنیتی و قانونگریزانه از سوی بخشی از نظام و به ویژه نهادهای امنیتی و قضائی با رویکرد مدنی و مسالمتآمیز و قانونگرای فعالان مدنی، به دلیل برخورداری نهادهای حکومتی از قدرت نامحدود و عدم نظارت نهادهای مردمی بیطرف، به برخورد و کشمکش نابرابر و ظالمانه تبدیل شده که در کلیه مراحل دادرسی قابل مشاهده است.
طی ۱۴ سال اخیر فعالیتهایم، ۳ پرونده، ۳ محکومیت و ۴ بار بازداشت را تجربه کردهام و ۳ بار راهی بندهای امنیت و سلول های انفرادی شدهام. حضرتعالی نیکتر از همه مطلعید که به استناد رأی وحدت رویه دیوان عدالت اداری به شماره ۴۳۵ مورخ ۲۸ دی ماه ۱۳۸۲ نگهداری متهمان و محکومین زندانی در سلول انفرادی از مصادیق بارز شدت عمل و خلاف قانون اساسی است. کیست که نداند که کاربرد سلول انفرادی برای یک فعال مدنی که همه عملکرد و فعالیتهایش علنی و در دسترس افکار عمومی است نه به منظور کشف حقیقت و به ظاهر انجام تحقیقات مقدماتی، برای اعمال فشار و شکنجه روحی و روانی است که آثارآن بیماریهای روحی، روانی و حتی جسمی است و بسیار شاهد بودهایم که اعترافها و اقرارهای دروغین متهمان در سلولهای انفرادی اتفاق میافتد و دلیل غیرمعقول و غیرقانونیای برای صدور احکام سنگین قرار میگیرد که در دادگاههای غیرعلنی و بدون حضور هیئت منصفه و با نشاندن برچسب امنیتی بودن اتهامات بر پیشانی متهم، انجام میگیرد.
جناب آقای رئیس جمهور، آیا شما بهعنوان یک حقوقدان و پاسدار حقوق ملت، باور دارید که با چشمپوشی از ظلم روا داشته شده به متهم، طی این فرآیند به ظاهر نام گرفته به نام دادرسی، فقط خروجی بیجان و بیمایه ای به میزان ۱۶ یا n سال زندان را باید دید و ارائه درخواست تجدید نظر به همان سیستم و با همان رویکرد را کافی دانست؟ آیا اصل ۳۶ فصل حقوق ملت قانون اساسی مبنی بر «به موجب قانون بودن حکم به مجازاتِ» اینجانب رعایت شده است؟ به طور واضح و برای مثال آیا شرکت بنده در نشست بررسی منشور حقوق شهروندی، آلودگی هوا و اعتراض به اسیدپاشی علیه زنان بر اساس اصول مصرح قانون اساسی (اصل۲۷) مصداق تبلیغ علیه نظام است؟ آیا این حکم به موجب قانون صادر شده یا دقیقا علیه قانون و حق اساسی بنده به عنوان یک شهروند ایرانی؟ آیا ارائه این مستندات توسط دایره حقوقی یک نهاد امنیتی دولتی و صدور حکم سنگین ۱۶ سال حبس توسط دادگاه در سیستم قضائی نظام جمهوری اسلامی ایران، بی توجهی و حتی زیرپاگذاشتن حقوق اساسی ملت مصرح در قانون اساسی کشور نیست؟ من از شما بهعنوان یک حقوقدان و رئیس جمهور ملت ایران سئوال دارم، آیا من میتوانم بابت تحمل سلول انفرادی و ابتلا به بیماری اعصاب و روان و حتی تشنج در بیمارستان که مدارک پزشکی آن موجود است، تجدیدنظر کنم؟ چه کسی و کدام نهادی بابت کدام فاجعه انسانی وارد شده بر فعالان مدنی- سیاسی تجدید نظر خواهد کرد؟ آیا در برابر ستم و خسارتهای وارد بر ما در مراحل مختلف دادرسی، طلب تجدیدنظر برای یک مرحله به نام “رای و حکم به مجازات” کافی است؟ متاسفانه صدور آراء نجومی و ارائه لوایح تجدید نظر در رأی صادره دادگاههای بدوی برای به ظاهر کاهش حکم، به بازی سرگرم و گمراه کننده با اعداد ریاضی تبدیل شده که ادامه این روند دادرسی عادلانه را به سخره خواهد گرفت.
جناب آقای رئیس جمهور، از پرونده اینجانب پیداست که نه موضوع فعالیتها، مصاحبهها و نشستها، موضوعاتی غیرقانونی و براندازانه بوده و نه اقدامات و شکل فعالیتها، بلکه بهراحتی میتوان پی برد که اصل اجتماع شهروندان در قالب نهادهای مدنی مورد هدف نهادهای امنیتی و قضائی بوده و البته قطعاً راهی بر خطاست.
جناب آقای رئیس جمهور، این نامه را نه برای توجه حضرتعالی به پرونده یک فرد بلکه برای بیان و عیان کردن یک نمونه از صدها نمونه عملکرد غیرقانونی و غیراخلاقی و زیرپاگذاشتن قوانین صریح و روشن ملت از سوی بخشی از نهادهای حکومت نوشتم تا در کنار تلاشهایتان برای برقراری روابط و تعاملی سازنده با جهان که خواست مردم ایران است به سایر مطالبات مردم در رابطه با مسائل داخلی از جمله تحقق جامعه مدنی که لازمه تحقق دموکراسی و صلح پایدار در کشور است توجه نموده و مانع تداوم برخوردهای امنیتی با فعالان مدنی و سرکوب نهادهای مدنی شوید.
نرگس محمدی
نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر
محمد جواد ظریف در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با همتای نروژی خود در پاسخ به ایسنا گفت: حل بحران سوریه یک بعد نظامی خواهد داشت ولی حل آن از راه نظامی نخواهد بود بلکه از طریق سیاسی خواهد بود.
….
به این معنی که سوریه باید عریان زیر آبی رود ولی خیس نشود ! که البته شده ،غرق شدنش هم مهم نیست ، که شده ، فقط اسد باقی بماند !
مشکل اینجاست که میلیونها آواره سوری که خانمانشان و فامیلشان را از دست داده اند ،اسد را قابل مذاکره نمی دانند، وحل مسایل به طرز یکمی سیاسی و یکمی نظامی به شرط ماندن اسد٬ هم مانند صیغه و تقیه آخوندی است، با دخالت آخوندان در سوریه، دنیا بدنبال پیدا کردن محللل بود که از قضا قرعه به فال آمریکا افتاد ، و فریادهای مرگ بر آمریکا هم شاید به این خاطر است .
«رهبری دریکی ازسخنرانیهایش ﮔﻔﺖ ﻣﺒﻨﺎﯼ ﻧﻈﺎﻡ ﻣﺎ ﺁﻥ ﺁﯾﻪ ﻗﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺍﻃﯿﻌﻮﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺍﻃﯿﻌﻮﺍﻟﺮﺳﻮﻝ … ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﮐﻨﯿﺪ، ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﮐﻨﯿﺪ، ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﯾﺎﻥ ﻫﻢ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﮐﻨﯿﺪ. ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﻌﺘﻘﺪﺳﺖ ﻣﺒﻨﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻧﻈﺎﻡ، ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ، ﻧﻪ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ . ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﮔﻔﺖ؛ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺯﺑﺎﻧﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ؟ ﺣﺎﻻ ﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ، ﻧﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﮐﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﮐﻨﯿﻢ؟ ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍ. ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍ ﻭﭘﯿﺸﻮﺍ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺼﺒﺶ ﮐﺮﺩﻩ، ﮐﻪ ﺷﺨﺺ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻟﺬﺍ ﻣﺒﻨﺎﯼ ﺣﮑﻮﻣﺖ، ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﯼ ﮐﻞ ﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺩﺭﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﺨﺮﺍﺝ ﻧﯿﺴﺖ.رهبری ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﻣﺒﻨﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻧﻈﺎﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﺍﺳﺖ؛ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﻣﺒﻨﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻧﻈﺎﻡ ﺩﯾﺎﻟﻮﮒ ﺍﺳﺖ، ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﻣﺒﻨﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻧﻈﺎﻡ ﺣﻘﻮﻕ ﺍﺳﺖ، ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﻣﺒﻨﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻧﻈﺎﻡ، ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺍﺳﺖ. ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻌﻨﺎ ﺩﺍﺭﺩ . ﺩﺭﺳﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺼﺒﺎﺡ ﯾﺰﺩﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺩﺍﺩﻩ . ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ ﺗﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻨﮓ ﺑﺨﻮﺭﺩ»
دکترسروش
با سلام
محال میدونیم اقای نوریزاد یک فرد عادی باشد
اگه هم عادی باشد بدون شک به خودشناسی نایل اومده و فرد عارف از هیج تهدید وقدرتی نمیترسد گرجه این افراد انگشت شمارند تو عالم ولی خدا رو شکر هنوز هم یافت میشوند
جناب مزدک،
بیانات احساسی متناقض شما میبایست که اگر نه به یک انسجام فکری اقلا با یک انسجام احساسی خنثا نسبت به کامنتهای اینجانب برسد و از بیان “کاوش جان و درود” در یک جا و از نقد “جمهوری اسلامی/توده ایت حالم بهم میخورد” – بدون توجه به روح مطلب بیان شده- و یا این که جایی دیگر از من مشتاقانه بخواید که “نامزد ریاست جمهوری شده و برنامهٔ سیاسی خود را برای نقد حضرت عالی و دوستانتان ارائه کنم” – نقل به مضمون – دست برداشته و صرفاً به نقد مصفانه و محترمانه و دوری از طعنه زدن بپردازید تا شاید بشود از این اوقات بهره ی هر چند ناچیز برد؛
شما چندین بار از این که بنده امر جهانی را در عوض امر ملی به زعم شما نابجا و ناروا “مطرح و برجسته” کرده و از این طریق باز به زعم شما “با این کار موجب افسردگی و حزن خاطر و پراکندگی مبارزین بر حق دموکراسی خواهی و سکولاریسم در عرصه مبارزهٔ اندیشه ورزی در این سایت میشوم” -نقل به مضمون، اینجانب را سرزنش کردهاید. گرچه این ادعای شما اثر و نفوذ نقدهای اینجانب را فراتر از آنچه که این حقیر میبیند، مینگارید. معهذا باز به منظور تجدید خاطره و تاکید بر اهمیت نقش تحلیل و تبیین امر داخلی با توجه به وضعیت کنونی بخش هایی از پستهای قبلی را در ذیل جهت نقد (نه عیب جویی همرا با طعنه شخصی زدن) آوردم.
نقد و برسی اینجانب بر نظام حاکم بر بینشی ساختار گرایانه و سازواره ی مبتنی ایست و مناسبات و پیوندهای طبقات فرا دست و فرو دست درون این ساختار تکهرمی ما (در پاسخ به نقد پیشین کورس گرامی ریشهی فلسفی این ساختار نیز به اختصار اشاره و تببین شده) با تاکید بر ماهیت اقتصاد سیاسی این ساختار و مناسبات درون آن برسی شده. http://www.nurizad.info/blog/29988#comment-248480
///////////////
/////////////////////
//////////////////////////
///////////////////////////////
http://www.nurizad.info/blog/29240#comment-211344
——————————————————————
مطلب طولانی شما را حذف کردم. خیلی خیلی خیلی طولانی بود.
پوزش
جناب نوریزاد محبت کنید لااقل مابقی پاسخ کامل اما کوتاه به کامنت اخیر ایشان را چاپ کنید که در ذیل آمده، چون که پاسخ را ناقص درج کردید، با پوزش و تشکر از لطف شما که محبت فرموده آدرس کامنتهای گذشته را باقی گذاشتی.
———————————————————————————————————————————
نقد و برسی تفصیلی ویژه گیهای صرفاً فرهنگ دینیمذهبی که در مناسبات و روابط فی مابین طبقات درون هرم که ریشه در تاریخ پیش و پس از اسلام کشور دارد مورد نقد اینجانب نیست، بلکه مضمون اقتصادسیاسی این امر مورد توجه است.
گرچه برای کسانی که از شنیدن صدای آخوند، و دیدن چهرهٔ آخوند بیزارند، و فقط خواهان تغییر استبداد دینی متکی بر اقتصادسیاسی کاپیتالیسم پولی-مالی-نظامی و رانتخواری و جایگزینی آن با حکومت استبدایی دست نشانده ی دیگری شبیه به حکومت نظامیان آمریکای لاتین همچون پینوشه، گالتیری یا ال سیسی مصری هستند و یا به عبارتی با تکیه به سلیقه و خاستگاه فرهنگی خود استبداد چکمه ی امریکایی را بر استبداد نعلینی وطنی ترجیح داده ( و قطعاً این آخری را به حکومت سکولار و واقعا دست نشاندهٔ روسی را)، این نقدها سوره یاسین خواندن برای دراز گوش است (بدون کوچکترین کنایه به حضرت عالی). نا گفته نماند که نظام ولایت فقیه پاسخ تاریخی نظام شاهنشاهی کودتایی تحمیلی عمو سام بود.
دوست گرامی اقتصادسیاسی متکی به خام فروشی نفت و واردات طبقه “سرمایه دار یا بورژوازی کمپرادر” را ناقص زائید ولی در کنارش طبقه وسیع میانی سنتی-بازاری متکی به بازرگانی و تجارت را که متولی فرهنگ دینیست – یعنی خانهٔ امن ایدولوژیک آنها- پرورش داد؛ شرایط اقلیمی، ناتوانایی تاریخی، فقدان عزم و ارادهٔ جدی ما به همراه حکومت دست نشانده عوامل ملییست که در وحله اول سپس تدبیر و منافع بیگانه مسلط بر ما مانع شد که ایران نیز همچون کرهٔ جنوبی به یک قطب صنعتی تبدیل گردد.
نتیجه خلاصه اینکه پس از بستن دکان حزب رستاخیز، و سقوط تخت و تاج طاووس و پس از خروج خیامیها، ثابت پاسالها و هژبر یزدانیها پیشقراولان این اقتصاد سیاسی میشوند خانوادههای امانی، خاموشی، عسگر اولادی رفیق دوست و لاجوردی و سایر اعضای حزب و باند خصوصیرفاقتیفامیلی موتلفه و اعضای انحصاری اتاق بازرگانی خصوصیفامیلی، که پس از انقلاب هم دستگاه اقتصاد را انحصاری مصادره به مطلوب میکنند و هم دستگاه قضا و قاضی و دادستان و باز جوو، و زندان و شکنجهگر و شلاق و داغ و درفش و جوخهٔ اعدام و طناب دار و مجالس قیمه و سینه زنی و توبه هیٔتی را در اوین و مساجد و مجالس عمومی و خصوصی برای تثبیت سلطهٔ سیاسی اقتصادی و فرهنگی خود بپا میکنند؛ دوستی اخیرا خیلی ارزومندانه در پستی کوتاه نوشته بود که آی کاشکی در سوئیس بدنیا آمده بود. چه کنیم که گرفتار آمدیم.
اگر فردوسی تنها بار غم ایّام پس از حملهٔ اعراب و سلطه بی خرد و فرهنگ سلطان مموتی عصر خود را میخورد، حافظ هم بار غم تاخت و تاز هلاکو خان و ویرانی سواران بیابان گرد مغول را هم و تجاوز و جنایت تیمور لنگی و شاهشیخ مستبد وطنی را تجربه و لمس کرده بود؛ ما هم آن آهوی سر کرده ایم که داد و دامش بسیار است از پس و پیش، عمو سام و روسهای فرصت طلب و رانتخواران شمیرانت نشین در هر لباسی با هر فرهنگی، عبا پوش و دوکلته پوش.
دوست گرامی حیات و معیشت بنده صدقه سر عمو سام نیست که مانع نقد بنده شود و یا به جهت سرسپردگی یا شیفتگی به عمو سام نیست که در غرب زندگی میکنم، قبلا به شما گفتم؛ ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهیم..
من از دوربین دکتر میلانی یا نادری یا کردستانی، یا پیر امیدیار، نیم پهلوی، اردشیر زاهدی، پرویز کاردان، مشیری، و بسیاری امثالهم به عمو سام و فرهنگش، به قرّ کمر مرحوم الویس و طننازیهای مرلین مونرو و هنر نمائی لیدی گاگا و جذبه بردجلینا، و نوآوری و کار آفرینی بیل گیت و مرحوم استیو جابز نگاه نمیکنم. من از دیدگاه مخالف وودرو ویلسون، راکفلر، مورگان، رستچیلد، و عملههای ایدولوژیک آنها همچون کیسینجر، برزینسکی، وینبرگر، پرل و رایس یعنی نئوکن ارتیستهای “جان واینی و کلینت ایستوودی” که متفرنانه در صدد دادن درس اخلاق و دمکراسی و مدنیّت و نشان کردن خطوط مرزی یانکیها به یاغیان مکزیکی هستند، به شلول بندهای عمو سام از دیدگاه مستقل خودم، چامسکی و جورج کارلین و بسیاری امثالهم به امپراطوری عمو سام نگاه میکنم.
دوست گرامی اگر نظام اقتصاد سیاسی عمو سام از جنس نظام حاکم بر سوئد بود که سرنوشت غمبار و تیرهٔ بشر کره ی خاکی به از این بود که شهروندان هیروشیما، ناکازاکی، ویتنام، کامبوج، عراق، افغانستان، … تجربه کردند. بنده تجدد خواهی، مدرنیته، مدنیّت، رعایت آزادی و حقوق فردی و اجتماعی و سایر بر آمدهای انسانی حاصل از مبارزات سیاسی طبقات فرودست در نظام سرمایه داری صنعتی مولد فناوری پیشرفته را مورد نقد و “لعن و نفرین” قرار ندادم، بلکه معتقدم که قلدری، دغلکاری، توطئه ها، تمامیت خواهی، غارت گری، تجاوزات و جنایت امپراطوری عمو سام شایسته نقد و افشا گریست، و نه باید با توهوم و خود و یا دیگرفریبی در دام این هیولای ضدّ انسانی گرفتار بماند، میبایست ٔبر این امر جهانی در آویخته با امر ملی در همهٔ ابعاد آن واقف شد. میبایست به این باور رسید که صلح و مردم سالاری و حقوق بشر به معنای واقعی دشمن آشتی ناپذیر امپراطوری عمو سام است. این امپراطوری متعلق و در خدمت جمعیت ۱% جهانیست و من و شما و مابقی به جمعیت ۹۹% تعلق داریم، حتا اگر تعلق ذهنی و احساسی به این جمعیت عظیم نداشته باشیم. همان طور که جورج کارلین در ویدو کلیپ خود “باید خواب بود تا رویای امریکایی را باور کرد” براستی و با طنز بیان میکند ما عضو کلوب خصوصی قدرتمداران و ثروتمندان جهان نیستیم. نقد عمو سام و نقد آنهایکه پست این سپر با فریب کاری و دغل بازی پناه گرفتند نیز وظیفهٔ ماست
واقعا که اگر روسها بخواهند نسبت به آقای خامنهای ناسپاس باشند و نمک نشناسی کنند و از پشت خنجر بزنند دیگه پستی و رذالت و خباثت و دنائت در ذات و سرشت و خونشان جاری هست ، چون رهبری که کل مملکت و ثروتهای آن را و هست و نیست ملت و آینده آنها را که در طبق اخلاص تقدیمشان کرده. چی میخوان دیگه؟ در عوضش مگه چی از روسها میخواد؟ که خوب باشه و هر چی مانده که یادشون رفته باشه را جارو کنن و ببرن. حالا اونا یعنی روسا نباید به جون بزنند که ایشون کدخدای ایران بمونه و روسا هم به چاپیدن ادامه بدن؟ خوب این سیاستی هست که عین دیانت روس هاست و به این آقا هم که از اول نزدیکتر بودن.
چیزی که عیان است /// چه حاجت به بیان است
در تصویری که مشاهده میکنید(نامه سی و چهارم آقای نوریزاد به رهبر) خامنه ای با پوتین در حال گفتگو هستند بدون مترجم .آیا آنهابه زبان فارسی یا انگلیسی و یا عربی صحبت میکنند یا به زبان روسی؟
مصاحبه علیرضا میبدی با امیرعباس فخرآور در خصوص انتشار کتاب رفیق آیت الله
https://www.youtube.com/watch?v=Qe8Y3lLzs5U
تقدیم به توواریش خامنه ای
https://www.google.de/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=s&source=web&cd=3&cad=rja&uact=8&ved=0ahUKEwjNnp6N-qTNAhUCuRQKHQhmADAQtwIILTAC&url=https%3A%2F%2Fwww.youtube.com%2Fwatch%3Fv%3Dc0o-2-W1ZIw&usg=AFQjCNFYwzHfwnnjpAOh3U6OvjPS4QJKFQ&sig2=Ehk5hQLjAhWKZkbCf6ImiQ
«ﺳﻮﺍﻝ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ « ﺁﻳﺎ ﻧﻔﻮﺫ ﻣﺮﺍﺟﻊ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺍﻝ ﺍﺳﺖ؟ » ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ «ﻣﺮﺍﺟﻊ ﻓﻘﻬﻲ » ﻭ «ﻣﺮﺍﺟﻊ دﻳﻨﻲ » ، ﻣﺮﺍﺟﻊ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭﻟﺬﺍ « ﻣﺮﺟﻌﻴﺖ ﻓﮑﺮﻱ » ﻭ « ﻣﺮﺟﻌﻴﺖ ﻋﻤﻠﻲ » ﺗﻘﺴﻴﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺍﻭﻻ ﻣﺎ « ﻣﺮﺟﻊ ﺩﻳﻨﻲ » ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ، ﻣﺎ دﺭ ﮐﺸﻮﺭ « ﻣﺮﺟﻊ ﻓﻘﻬﻲ » ﺩﺍﺭﻳﻢ . ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺍﺟﻊ ﻣﺎ ﮐﻪ ﻓﻘﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺣﻘﻴﻘﺘﺎً ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﻓﻘﻪ ﺗﺨﺼﺺ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﻋﻤﻮﻡ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻧﻪ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺧﻮﺏ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻨﺪ، ﻧﻪ ﺗﺎﺭﻳﺦ اﺳﻼﻡ ﺧﻮﺏ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻧﻪ ﻋﺮﻓﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺣﺘﻲ ﻣﺤﺪﺛﺎﻥ ﺧﻮﺑﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺗﺨﺼﺼﺸﺎﻥ؛ ﺍﮔﺮ ﺗﺨﺼﺼﻲ ﺑﺎﺷﺪ، ﺩﺭ ﻋﺮﺻﻪ ﻓﻘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺷﻤﺎ مﻴﺒﻴﻨﻴﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺎﻫﻲ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻧﻈﺮﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ ﮐﻪ ﻣﻴﮑﻨﻨﺪ، ﻭ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻔﺴﻴﺮﻱ ﮐﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻲﮐﻨﻨﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﺎﻡ ﻭ ﻧﻴﺎﺯﻣﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻳﻌﻨﻲ ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺸﺨﺺ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ اﺭ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻫﺎ ﺑﻬﺮﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺗﺨﺼﺺ ﻭ ﺗﻔﺤﺺ ﻭ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﻟﺬﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﺩﻳﻦ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ، ﺁﻧﻬﺎ ﻓﻘﻴﻬﺎﻧﻨﺪ، ﻣﺮﺟﻊ ﻓﻘﻬﻨﺪ. ﻳﻌﻨﻲ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻓﺮﻋﻲ ﻓﻘﻬﻲ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺮﺳﻴﺪ؛ ﺣﺎﻻ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺣﻼﻝ ﻭ ﺣﺮﺍﻡ ﻭ ﻃﻬﺎﺭﺕ ﻭ ﻧﺠﺎﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﺭﻫﻦ ﻭ ﺍﺟﺎﺭﻩ ﻭ ﺍﺭﺙ ﻭ ﺻﻴﺪ ﻭ ﺫﺑﺎﺣﻪ، ﻭ ﺍﻣﻮﺭﻱ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﺍﻳﻨﻬﺎ.. ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻻﻥ ﺍﮔﺮ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻲ ﺭﻭﺣﻲ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻴﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻲ ﺑﻪ ﺍﻋﻮﺟﺎﺝ ﺍﺧﻼﻗﻲ ﻣﻨﺘﻬﻲ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻟﺰﻭﻣﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﺩﻳﻦ ﻭ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻮﻥ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻧﻤﻲ ﻧﻬﻨﺪ، ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺰﺩ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﻲﺭﻭﻧﺪ، ﻧﺰﺩ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺱ ﻣﻲ ﺭﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﻳﮏ ﻣﻌﻨﺎ ﻋﺒﺎﺭﺗﺴﺖ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﻣﺮﺟﻊ ﻫﺎﻱ ﺟﺪﻳﺪﻱ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﺎﻧﻲ ﻣﺜﻼً ﺩﭼﺎﺭ اﻓﺴﺮﺩﮔﻲ ﻣﻲ ﺷﺪﻧﺪ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﻴﮑﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻋﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻭ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺭﻓﺘﻦ ﺣﻞ ﻣﻴﺸﻮﺩ، ﮐﻤﺎ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺧﻴﺮﺍ ﺍﺯ ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﺩﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﺻﺮﻳﺤﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﮐﺴﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﺩﭼﺎﺭ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺭﺍﻫﻲ ﻧﻤﻲ ﺷﻨﺎﺳﻢ ﺟﺰ ﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﺍﺋﻤﻪ ﺍﻃﻬﺎﺭ ! ﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﺣﺪ ﺫﻫﻨﻴﺖ ﻭ ﻇﺮﻓﻴﺖ ﻓﮑﺮﻱ ﻳﮏ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﻲ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺮﺟﻊ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﺩﻳﻨﻲ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻣﺘﺨﺼﺼﺎﻥ ﻣﻲ ﺭﻭﻧﺪ. ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﻲ ﮐﺴﻲ ﻋﻼﺝ ﺷﺪ، ﺣﺘﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻲ ﺟﻨﺴﻲ ﮐﺴﻲ ﻋﻼﺝ ﺷﺪ، ﺍﻳﻦ ﻋﻼﺟﻬﺎ ﺩﺭ ﺍﻧﺤﺮﺍﻓﺎﺕ ﺍﺧﻼﻗﻲ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺗﺎﺛﻴﺮ ﻣﻲ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺍﺻﻼﺡ ﻣﻴﮑﻨﺪ. ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﻣﻮﻋﻈﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺧﻼﻗﻴﺎﺕ ﺷﻔﺎﻫﻲ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭﻱ ﺑﺘﻮﺍﻥ ﻫﻤﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﺮﺩ»
از عبدالکریم سروش
نه خامنه ای جاسوس خارجی هاست نه خمینی. آنها آنقدر ///// دارند که نیازی به آموزش وطن فروشی به آنها نیست. خارجی ها از ///// انها استفاده کردند و هر چه خواستند با ما کردند.
فقط کمی به گفتار ایرج مصداقی درباره امیرعباس فخرالدین دقت کنید.
پاسخ امیرعباس فخرآور به ایرج مصداقی در پرشین رادیو
https://www.youtube.com/watch?v=JEOx3WoFVGo
با سلام در کشور جمهوری اسلامی چقدر بی عقلی حاکم است که نام ” پاتریس لومومبا ” جاسوس روسیه در کشور کنگو را در شهر تهران در منطقه آریاشهر منشعب از بولوار ستارخان گذاشته اند ، همچنانکه نام ” بابی ساندز ” ی که در ایرلند خودکشی کرد که قطعاً ” بی دین ” هم بوده اند ولی اسامی افرادی مانند دکتر محمد مصدق را نفت کشور در دهه 30 ملی کرد و امروز نظام اسلامی از پول حاصل از فروش نفت را انحصاراً می بلعند و به کشورهای یمن و سوریه و فلسطین و … میبرند ،نامی در خیابان و یا کوچه ای در کشور ندارند . حال مشخص است که نظام اسلامی ما گوشه چشم و کرشمه اش به شوروی ها و روس هاست ، همانی که امام خمینی روزی فرمودند : شوروی از آمریکا بدتر و آمریکا هم از شوروی بدتر و انگلیس از هر دو بدتر است .
با سلام . چرا در مسکو پایتخت اتحاد جماهیر شوروی و روسیه فعلی نام دانشگاه را پاتریس لومومبا گذاسته اند و در آن درس جاسوسی میدهند ؟ برای اینکه همین شخص پاتریس لومومبا هم یکی از جاسوسان بنام شوروی در کشور کوچک کنگو و یا زئیر و … در مرکز آفریقا بود و شخصی به نام ” موسی چومبه ” این جاسوس روس را شناسایی و در کشور کنگو را با گلوله تیر تپانچه از پای درآورد تا آفریقای مرکزی را از شرّ کمونیست ها و جاسوسان شوروی سابق برهاند .
اقای مرادعلی مثل اینکه شما از تاریح 60 سال اخیر کشورهای تفریقا کاملن بی خبربد
حاج مم باقر سخنگویک دولتک: اجازه نمیدهیم چند نفر با حقوقهای آنچنانی دولت(ک) را بدنام کنند.
مش باقر: ۱- حاج مم باقر مامور وزوزارک اطلاعات در مازندران خودش در دهها فساد و دزدی و فسق و فجور در وزوزارک خونه دست داشته. داستان دیگ به قابلمه میگه روت سیاه.
۲- دولتی که همه توش دزدن اجازه نمیده؟ اونهای که از این حقوقا میگیرن کاملا میدونن همه وزوزیرک ها و معاونین و مشاورین پولشون رو از کجا آوردن و توی کدوم بخور بخور دست داشتن. داستان در حلقه خوابیدن گرگهاست.
۳- نگران بد نام شدن دولتک نباش حاجی، شماها همهتون سر و ته یه کرباسچی هستین. آخه ای سخنگویک نادان، دولتکی که رئیسکش حقوق ندان با مدرک جعلی باشه از روز اول بدنام بوده.
اخبار: در حالی که گفته میشود جمهوری اسلامی با “وعده اقامت دائم و پول” افغانها را جنگ سوریه میفرستد، چند عضو خانواده کشتهشدگان در جنگ سوریه از تبعیض مقامات جمهوری اسلامی نسبت به خانواده کشتهشدگان افغان خبر دادهاند و گفتهاند که این خانوادهها با “مشکل مالی و اقامتی” در ایران روبهرو هستند.
مش قاسم: تبعیض و مقامات حکومت اسلامی؟؟ اولا این حکومت از سر تا پا تبعیض بین ایرانیان میزاره چه برسه به افغونا. تبعیض یکی از مهمترین اساس این حکومته. دویما این حکومت تا به حال به کدوم قول وفادار مونده که این دومیش باشه؟ هیچ هیچ هیچ. ولکن تا دلتون بخواد دروغ و شیره مالی به سر ملت، افغونا هم بالاخره میفهمن اینا هیچی غیر از یه مشت شیاد و دروغگو نیستن.
گزارش وزوزیرک کشور: 11 میلیون نفر حاشیهنشین، 3/5 میلیون بیکار، یکونیم میلیون نفر معتاد، دو و نیم میلیون زن سرپرست خانوار (که بخش عمدهای از آن ناشی از طلاق است) و 600 هزار زندانی در کشور وجود دارد.
مش قاسم: همه این اعداد رو حداقل در دو (۲) ضرب کنید آمار نزدیکتر به حقیقت دستگیرتون میشه. ۳/۵ ملیون بیکار؟ ۱/۵ میلیون معتاد؟ آره جون … (سه نقطه از مش قاسم). از مهمترین خصلتهای مدیری در حکومت اسلامی وقاحت، دروغگویی، بیشرمی، شیادی، و غیره. آدمکشی و دزدی رو هم به لیست اضافه کنین وزوزیرک ازش در میاد.
آقای نوریزاد، نوشته اید: “صفحه به صفحه ی این کتاب، از این پس، در تک تک خانه های ایرانیان در خواهد پیچید”!!!
این اظهار نظر عجولانه، از شما بعید به نظر میرسد. آیا واقعا این یادداشتی که اینجا آورده شده از شماست؟ به نظر نمیرسد که شخصیتی متین، اندیشمند و صاحب نظر چون شما آنرا نوشته باشد. اینکه قطر کتابی هفتصد صفحه باشد و نویسنده ادعا کند که چند سال زحمت کشیده و مطلب جمع آوری کرده دلیل معتبر بودن کتاب مورد نظر نیست. اینکه آقای خامنهای و آقای استالین هر دو پیپ میکشیده اند و عکسی جور کنیم که هر دو نحوه ی روشن کردن پیپشان شبیه هم بوده، و نتیجه بگیریم که آقای خامنهای مرید آقای استالین بوده، بقدری مسخره است که مرغ پخته را هم به خنده میآورد. در تصویر دیگری در کتاب مورد نظر، دو روحانی در قایقی نشسته اند و دست تکان میدهند. آقای فخر آور میفرمایند اینهم عکس عزیمت آقای خامنهای با قایق به سوی شوروی. حالا معلوم نیست چرا ک گ ب به آقای خامنهای سفارش نکرده که وقتی داری مخفیانه برای دیدن دوره ی جاسوسی به دانشگاه پاتریس لومومبا ی مسکو میآیی، مبادا عکس یادگاری بگیری که بعدها پته مون رو آب بیفته!
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
وضعيت وخيم جعفر عظيم زاده در چهل و پنجمين روز اعتصاب غذا
اكرم رحيم پور، همسر جعفر عظيم زاده، در گفتگو با راديو ندا از وضعيت وخيم عظيم زاده در چهل و پنجمين روز اعتصاب غذا و بي توجهي عامدانه مسئولين به درخواست هاي برحق ايشان، سخن مي گويد.
http://radio-neda.blogspot.com/2016/06/blog-post_12.html
“سعید طوسی” نامی, از آنجا که قاری نظر کرده حضرت آیت الله خامنه ایی است, جاه و مکنتی یافته نگفتنی. و البته باید پذیرفت, که حقش هم همین است. اگر من و شما هم صدایی دادودی داشتیم و می توانستیم شور و حال الوهی به جلسات حضرت آقا ببخشیم, در اینصورت من و شما هم مستحق چنین جاه و مکنتی می بودیم بی تردید. اما کرامت آقای طوسی در صوت داوودی اش خلاصه نمی شود. از بزرگواری مشارالیه همین بس که روزانه چند ساعت از وقت ارزشمند خویش را صرف آموزش علم تجوید می کند به قاریان جوان نو خاسته و ریش به صورت نروییده. و خوب چنانکه افتد و دانی گاه پیش می آید تا از راه تفنن و جهت تغییر ذایقه, این قاری مهذب در حیص و بیص تدریس, دستی بکشد به سر و گوش نوجوانانی که زانوی تلمذ در محضرش به زمین زده اند. باری, آنچه مایه شگفتی است, حس نوازشگری این قاری محبوب رهبر نیست. شگفت آور این است که اگر همین “نوازش” از ناحیه یک آدم بالغ و مایل نسبت به آدم بالغ و مایل دیگری سر زند, ولو اینکه در فضای مطلقا خصوصی ایشان باشد, ناگهان اسلام به خطر خواهد افتاد. و ناگزیر برای صیانت حیثیت جامعه اسلامی آقایان علما ضمن اینکه عمامه شان را از فرط غصه بر زمین خواهند کوفت, حکم خواهند فرمود که هر دو آدم ” آن کاره ” را بگیرند و بسوزانند! یا اگر سوزاندن میسور نبود, از بالای بلندی به پایین پرتابشان کنند. یا باز اگر این هم شدنی نبود, دیواری را بر سرشان ویران سازند! قبول بفرمایید که نکته حیرت آوری است !
با سلام
اینهم فتنه بزرگ روسیه است. خدایا از شر شیاطین به تو پناه می بریم .
دیگه کار ا دس خدا هم در رفته. چه ملت توسری خوردهو بدبختی هسیم
آقای نوری زاد شما مدتها قبلتر از آقای فخرآور به مشکوک بودن رفتار خامنه ای در باج دادن و پیروی از روسیه بطور کورکورانه علیرغم خیانت های چندین باره روسها در زمینه های اقتصادی و نظامی و سیاسی بطور هوشمندانه ای پی بردی مدرک رو هم خدا رسوند.بدبخت ملت ایران که همیشه رو دست میخورند و همیشه بازنده هستند
سلام بر ابرمرد اندیشه ام کسی که در زمان انحطاط افکار بینشم را گسترش داد نوری زاد رامیگوییم یاهمان عمومحمد خودمان خسته نباشی از سفرت مرد … راستی تابحال بسیاردیده ام پدرانی که چوب انحطاط فرزندان خویش خورده اند واکنون کشورم رامیبینم که کاملا برعکس حرکت جهان پسران چوب پدران خود میخورند واین چوب خوردن بسی گران است گران
سلام جناب نوري زادا
اينگونه نوشتارها توهمات وجعلياتي بيش نيست؛ اگراودر دانشگاه پاتریس لومومبای موسکو دوره ی جاسوسی دیده باشد،بايك طمطراق وباادعاي صاحب نظريه دكترين سقوط امپرياليسم غرب ظاهرمي شد،نه اينكه دربيوگرافيش بگويد مادرخانواده فقير يك عالم ديني بزرگ شديم وغباي كهنه پدرم كه قابل پوشيدن نبود براي ماپسران شلوار درست مي كردمادرم ومن ويابرادرم مي پوشيديم.
غيرازاين برادرديگرش سيدهادي خامنه اي درطيف مخالف اوهست .اگرچنين چيزي بوده باشد اومطلع است ودراين مدت صدباره افشامي كرد.
جناب نوري زادچرادرتوهمات ديگرمتوهمان مشاركت مي كنيدوحرفهاي حسابيت رالوس مي كنيد.
مادرروايت شناسي يك اصلي داريم ازپيامبر-ص- است كه هرخبري كه به مااهلبيت -ع- نسبت داده مي شوددرآينده،اگر مخالف عقل وقرآن باشد آن خبر ازمانيست وآن رابه ديواربكوبيد.اين خبر اين آقاي اميرعباس فخرآورباهمه تحقيقش ازاين قبيل است كه خودتان هم اشاره كرده ايدولي مشكوك هستيد.
اين تحقيق چرامحصول سرويس جاسوسي سيا ي امريكا وموساداسرائيل نباشدهمانندخبرهاي دروغ بي بي سي درمورد ارتباط امام باسران امريكا درماههاي قبل ازانقلاب اسلامي ايران كه جنابان ابراهيم يزدي ومهاجراني جلاي ازوطن جواب حلي گفتند.
برفرض كه اين تحقيق صحت داشته باشدچه چيزي راثابت مي كند؟
وابسته بودن ايشان به روس وپوتين را؟
مائيم وعملكرد27 ساله ايشان شمامي توانيدتطورات وتدبيرهاي هرساله ايشان رابه نقدبكشيدچراخودتان اين كاررا نمي كنيد؟
بروسراغ اصل مطلب كه اين حضرت آقاچرا كشورفلك زده مارا هشت سال به دست پخمه ترين ياشيطان ترين آدم روزگارسپرد؟
كه بعدازسه سال هنوزهم بوي گنداعمال ورفتارش دماغ هرايراني را مشمئز نموده ومي نمايدوهنوزهم ازاختلاس ودزدي هايش يكي پس ازديگري افشامي شود وپروژه هاي ماهواره ايش كه چه گزاف سرمايه برآن وهمانندش خرج بيهوده شد.
واين هفتصدهزارميليون دلاردرآمدنفتي دوره اودركجاخرج شد؟
چرامجامع بين المللي ايران ماراتحريم اقتصادي كردند؟
عوامل وعللش چه بودوكي بود؟
چرادردوسال اخيردوره احمدي نژادقيمت همه اجناس روبگراني تزايدي رقم مي خورد؟
چراخزانه راخالي وبدهكاربه دولت روحاني تحويل داد؟
چرااين دلواپسان كيهاني وسپاهي وحزب اللهي وافراطي ومصباحي وحجتيه اي ونهادهاي وابسته به بيت آقا،چرا بابرجام مخالفت مي كردندومي كنند؟
مگرتوافق وبرجام باتأييدوصلاحديد صلح قهرمانانه حضرت آقاانجام نمي شد؟
اين فقروبدبختي وتعطيلي كارخانه ها وبيكاري كارگران را چه كسي برايران ما تحميل كرد؟
آيامسؤل همه اين بدبختي ها خودحضرت آقانيست؟
چرانبايدپاسخگوباشد؟
لايسئل عمايفعل ،فقط خداونداست؛ دراين هستي فاعل غيرپاسخگوفقط ذات باريتعالي است كه كارهايش حكيمانه وازروي مصلحت وتدبيرامورورب العالمين است.
آياحضرت آقا ازاين ذات باري-جل شأنه- ارث برده اندكه مانمي دانيم؟
مگراو-تعالي شأنه-لم يلدولم يولدنيست؟= نه اوازكسي زاده شده ونه ازاوكسي زاده شده است .پس ارث ازاوبرهركسي منتفي است.
دراين دنياي امروزي رئيس هرجامعه اي بايدپاسخگوي اعمال ورفتارش باشدوگرنه استبداد به هرشكلي محكوم به زوال است. ديريازودبستگي به آگاهي و فرهنگ آن جامعه دارد. بيش ازاين توضيح واضحات است وتصديع نمي كنم. والسلام
مصلح
آقای نوریزاد عزیز! لطفا اعتبار خود را به پای شخص معلوم الحالی چون امیرعباس فخرآور نریزید.
جناب بردیا هم شما و تعداد زیادی در فیس بوک… چنین کامنتی گذاشته اید.ولی از کجای نوشته نوریزاد چنین برداشتی را داشته اید؟نوریزاد نوشته که چنین موضوعی مطرح شده و چنین شکی هست و پرسش هایی مطرح شده که احتیاج به پاسخ دارد همین!
https://www.youtube.com/watch?v=sdPV1pRrUTA
علی خامنه ای تحت تاثیر افکار سید قطب و پسر قزاوی قرار داشته و اکنون نسخه هایی برای ما میپیچد ( اقتصاد مقاومتی ) که دقیقا با سخنان آن دو مبارز سال های دور که اشاره به اقتصاد درون زا و خودسازی داشت و رگه های کلفتی از چپ گرایی نیز با خود داشت مطابقت دارد. البته ابتدا گفتیم نه شرقی نه غربی ولی خوب برای ادامه زیست در این دنیا نیازمند متحد هستید و الا نابودی سرنوشت شماست. ایشان حجت الاسلامی بود که یک شبه آیت الله شد در همان سال های منتهی به دوم خرداد و خاتمی چنان در کنار برادر ارجمندش هاشمی ورشکست شده بودند که فقط روضه اش کم بود…! این است دیگر اخیرا شنیدم اعلام شرمندگی کرده منم از روی تک تک گروه های پر شمار مخالفین اسد ( که عضو داعش نیستند ) که مردم سوریه نیستند و تروریست و دزد هستند شرمگینم! چه سودایی است جوان مملکت بیکار و دنبال مدرک برای فرار از سربازی و شما دنبال خط قرمزتان بشار اسد!!! جنون یعنی همین و ما مردم منگ…
“روان شعوریِ مردمِ منگِ ما را خواهد خراشید”
سپاس آقای نوری زاد, خیلی ها آچمز شدن!؟
ماه رمضان در میان عبادات اسلامی آداب خاص خود را دارد. اگر هر عبادتی شامل انجام اعمال خاصی است، در این ماه و برای روزه گرفتن لازم است بر عکس سایر عبادات دیگر، کارهائی انجام نشود . از سوی دیگر این تکلیف از دوش گروهی چون بیماران و یا کسانی که معذور هستند برداشته شده. اما در مقابل برای کسانیکه عمدا آنرا رعایت نکنند کفاره تعیین شده که با پرداخت و یا تامین آن از گناه شرعی بری میشوند. یکی از این کفارات که در عصر ما کاربرد عملی دارد سیر کردن 60 گرسنه و یا تامین مقدار خاصی مواد غذائی برای نیازمندان میباشد. البته آزاد کردن اسیر هم بعنوان کفاره امری جالب توجه میباشد.
امروز در جامعه ما که فقر بطور سازمان یافته در حال گسترش است و حکومت هم نه تمایلی و نه اراده ای برای برخورد با آن را دارد شاید رجوع به این مقرات فقهی کمی بیاری مستمندان بیاید. به عبارت دیگر باید این سئوال را از فقها پرسید که اگر ما بطور عمدی روزه نگیریم و بجای آن کفاره مربوط به سیر کردن 60دفقیر را برای متمولین کشور قبول کنیم آیا از روزه گرفتن آنان بهتر نیست؟ فرض کنیم ما 1 میلیون نفر افراد متمول داشته باشیم که بتوانند براحتی بابت هر روز روزه نگرفتن 60 نفر را سیر کنند. در اینصورت روزانه 60 میلیون نفر عذای سیر خواهند خورد. حال اگر ماه رمضان را 30 روز بگیریم در سرتاسر کشور 1میلیاردو هشتصد میلیون نفر مشمول این طرح میشوند. چون ما ابن میزان فقیر گرسنه قطعا نداریم میتوانیم با این پول فقرا و مستمندان کشور را تا رمضان بعد آبرومندانه سیر کنیم و با اضافی این اعتبار هم گروهی از زندانیان را آزاد کنیم.
اگر فقهای ما با توجه به این هدف به مقلّدین متمول خود امر کنند که مصلحت امروز جامعه اسلامی در این است که آنها روزه خود را عمدا بخورند و حتما کفاره انرا برای اینکار در نظر بگیرند، متوجه خواهند شد که چه میزان مردم قدر اسلام و همین فقه مشکل ساز را خواهند دانست و سالها دعاگوی ایشان خواهند بود.
اگر روزه گرفتن 1 ثواب دارد، نگرفتن ان بشرط فوق روزی 60 ثواب برای هر روز نگرفتن دارد. و نکته مهم اینکه کاملا هم شرعی میباشد و کمی هم به نیروی انتظامی و قوه قضائیه استراحت داده میشود!
یا روحانی بودن شغل است یا نه؟؟
ﺍﺗﻮﺑﻮﺳﯽ ﺯﺍﺋﺮﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ را ﮐﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﻫﻢ ﺑﯿﻨﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﯾﻪ ﻣﯽ ﺑُﺮﺩ.
ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﻬــﺮﻫﺎﯼ ﺗﺮﮐﯿـﻪ ﭘﻨﭽـﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿـﺮﮔﺎﻩ، ﺟﻬﺖ ﻣﺮﻣّﺖ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﺪ. ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.
ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐـﺎﺯﻩ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﮐﺎﺭ ﻭ ﺿﻤﻦ ﭘﻨﭽﺮﮔﯿــﺮﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﻣﯽﭘﺮﺳﺪ ﺷﻐﻞ ﺷﻤﺎ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻧﻤــﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻣﯽﮐﻨﻢ، ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﻭ ﻣﺤﺎﻓﻞ ﺳﺨﻨـﺮﺍﻧﯽ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﻢ ﻭ…
ﺗﻌﻤﯿﺮﮐﺎﺭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺆﺍﻝ ﻣﯽكند و مىﮔﻮﯾﺪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ، ﺷﻐﻠﺘﺎﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺷﻐﻞ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ.
ﭘﻨﭽﺮﮔﯿــﺮ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸـﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ، ﺑﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ، ﻭﻗﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻧﻤـﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﭘﻮﻝ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻡ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ.
ﻣﮕﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ “ﺷﻐﻞ ” ﻭ ﻣﻨﺒﻊ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﺁﻭﺭﺩ؟
ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺎﻧﻨـﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺳﻄﺢ ﺑﺎﺷـﺪ ﻭ ﺍﮔــﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺁﻧﺮﺍ ﻓﺮﯾﻀﻪ ﺑﺸﻤﺎﺭﺩ، ﺩﺭﻏﯿﺮ ﺍﯾﻨﺼﻮﺭﺕ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻫـﺮ ﺷﺨﺺ ﻧﺎﺳﺎﻟﻤﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﺭﯾﺎﮐﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﯿﺮﺩ…
تا برای اخوندها شغل شرافتمندانه ای پیدا نشود همواره فاسد خواهند ماند.
این جناب میکانیک روحانی تن به تن آخوندهای شیعی نخورده والا از این غلطهای زیادی نمی کرد!
درسال 1376درمسجدي درمحله نازي ابادمجلس ترحيم پدريكي ازدوستانم بود, واعظ كه ازافرادعقيدتي سياسي ارتش بود درمنبرميگفت درراه سوريه صبح زود درمسجدي ميخواستيم نمازصبح بخوانيم انقدرنمازگزاردرمسجد بود كه تاانها ازمسجد خارج نشدند مانتوانستيم واردشويم.انوقت درپادگان من هستم وچندارتشي پيردرنمازظهر!
ملت ما اینجور کتابهارو در حد و اندازه مطالعه نمی بینند که اگر می خواستند منتظری رو میخونند که نائب رهبر بود این که یه نا شناسه. ملت ما خندوانه می بینند و علاقه وافری به لیگ برتر دارند. ملت شریف ما هنوز هم مشتاقانه منتظرند احمدی نژاد کاندیدا بشه . دوستت دارم نوریزاد
شما کتاب بخون بعد نظر بده اسناد بقدری قوی هستن که کسی نمیتونه تکذیبش کنه
درود فراوان خودم و پدرم به راد مرد نوریزاد عزیز، ناشناس هستم که در چند پست قبل مطالبی به نقل از پدرم که سالها در بیت بود نوشتم. ضمن اینکه ایشان شهامت و از خودگذشتگی شما را میستاید، سه بار تا حال این “یک پیشنهاد خوب…” را خوانده و میگوید ۵ چیز در این شخص جز مسلمات است: یکی اینکه گرایش ایشان به نظام مندی روسی آنچنان شدید و غلیظ هست که گاه با همهٔ خبرگی در پنهان کاری و ظاهر سازی، علاقه بخصوص خود را نمیتواند کتمان کند و بیرون میزند، این امر برای بسیاری از بیت نشینان و سپاهیان و امنیتیها سالهاست اظهر من الشّمس بوده و هست. دوم که تنور نفرت و انزجار بیش از حد افراطی این شخص از کشورهای غربی را روسها الدوام داغ نگاه داشته اند وگر نه یک انسان متعادل و دارای استقلال شخصی و قوهٔ تشخیص و تمایز که در هر شرایطی اینهمه کینه و نفرت و انزجار بروز نمیدهد و تا حدی که به یقین خود کرملین نشینان نیز در پوست خود نمیگنجند از این همه تکرار دشمن، دشمن، دشمن گفتن های بی محابای این محرک مصلوب ..راده.سوم اینکه برای هر چی آرام و خونسرد نباشد برای فقر و فلاکت و فساد و فحشا و بگیر و ببند و شکنجه با تمام وجود بی تفاوت و بی رگ و بی خیال هست، این را بسیاری، از واکنشهای وی از نزدیک مشاهده و تجربه کرده اند. نزدیکترین فرد به این خلق و خوی وی ناصر مکارم و مصباح یزدی هست.چهارم هم اینکه ایشان بکل رابطه خود و فامیلش بطور دائم به اصطلاح تونلی و در خود فرو خفته و بسته و اسرار گونه هست چنانکه بوده. پنجم هم کمترین تمایلی ندارد که در شرایط و مناسبتهایی قرار بگیرد که از خمینی گرفته تا هر کشته شدهٔ سر شناسی بشنود یا خودش صحبتی کند. وقتی عطش قدرت سیری ناپذیر و کینه جوییهای سرسام گرفته را هم به شهوت غارت بی محابا که فطری ایشان هست را به موارد بالا اضافه کنیم چه فرقی میکند که یک کتاب یا دهها کتاب با هزاران اسناد و مدارک دال بر گماشتگی بی واسطه وی از طرف روسها باشد یا نباشد؟ ایشان بطور دربست ایران را به نابودی کشانده و روسها را بر ایران مسلط و در این جای تردیدی نیست. مهم این است که شخصیت ویرانگر و غارتگر و بی رحم ایشان تا زمانی که شرش کم میشود آنقدر افشا شود و روشنگری صورت بگیرد که از قدرت تخریب وحشتناک این شیفته و واله روسها لااقل کاسته شود. این نکته نیز که سالهاست در محافل زیادی به کرات در باره آن سخنها گفته شده ظرف دو سه سال اخیر با یقین بیشتری مورد تأیید و تاکید واقع شده که جان رفسنجانی بطور قطعی و مسلم از طرف روسها در گرو بالا بردن دست این آقا در آن مجلس قیام و قعودی بوده است. این هم که امری جا افتاده شده که هر کسی میخواهد امتیازی بگیرد میرود اول یکی از رمانهای نویسندگان روسی مورد علاقه سر کرده بیت را میخواند و با نقلی از کتاب، آورین آورینی میگیرد و جامامتیاز را نیز.به همین راحتی.
روزيكه جنازه واعظ طبسي جلورهبرمحترم بوداگريك لحظه ايشان فكررحلت خودرابه جهان باقي ميكرد وضع ماحتمابهترميشد!ولي افسوس.… .
این مصاحبه را بخوانید
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/06/213483.php
http://mihantv.com/ به نظر میرسد که این سایت در حال جواب گویی به اسناد کتاب رفیق آیت…. بر آمده
درگذشت حبیب را به همه دوستداران آن هنرمند عزیز تسلیت می گویم.
آهنگ نفس با صدای حبیب و شعر دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی را به آقای نوریزاد تقدیم می کنم و همین طور به همراهان علاقمند به حبیب. خدایش بیامرزد و رحمت و نور پروردگار بر روان او بتابد.
نفسم گرفت از اين شهر در اين حصار بشکن
در اين حصار جادويي روزگار بشکن
چو شقايق از دل سنگ برآر رايت خون
به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن
تو که ترجمان صبحي به ترنم و ترانه
لب زخم ديده بگشا، صف انتظار بشکن
زبرون کسي نيايد،جويباري تو اين جا
تو ز خويشتن برون آ سپه تتار بشکن
شب غارت تتاران همه سو فکنده سايه
تو به آذرخشي اين سايه ديوسار بشکن
سر آن ندارد امشب که برآيد آفتابي
تو خود آفتاب خود باش ، طلسم کار بشکن
به سراي تا که هستي که سرودنست بودن
به ترنمي دژ وحشت اين ديار بشکن.
https://wikiseda.org/Habib/bezan+baran/Nafas
جناب نوریزاد عزیز،
در جائیکه اساتید دانشگاهی (ایرانیآمریکایی) رشتهٔ تاریخ در نقد کتاب “شاه” تالیف دکتر عباس میلانی – استاد “برجسته” علوم سیاسی، رئیس مرکز مطالعات ایرانی، در دانشگاه استنفورد کالیفرنیا در آمریکا، و دانشیار پژوهشی موسسهٔ هوور (اتاق فکر نئوکان آرتیستهای عمو سام که شعارش – حکومت نمایندگی، سودا گری خصوصی، صلح!!!، آزادی فردی، و حفاظت از نظام آمریکاست- به اضافهٔ دشمنی جنون آمیز با هر اندیشه ناقد این نظام) و همیاررئیس “پروژهٔ دموکراسی عمو سامی برای ایران” – این کتاب را از نظر سبک نگارش نه تاریخ نگاری بلکه داستان پردازی رمان گونه و فاقد پشتوانه روش تحقیق تاریخی غیر جانبدارانه که خالی یا کم نشان از گزارههای مستند و محکم تاریخی این دوران است، در واقع این کتاب را رمانی تخیلی تاریخی مناسب خواندن اهالی سلطنت طلب تهران جلس هنگام “غذای حاجت”، ارزیابی میکنند، در آنصورت کتاب “رفیق آیات الله” فیلم نامه دایی جان ناپلئون، جوان خام و “پسر گستاخ” شبهدانشجو، جویای نام و خودشیفتهٔ و بازیچهٔ مشتاق محافل اطلاعاتی و رسانه ایی عمو سام، با مغزی معیوب و آشفته با کنار هم چیدن صغرا و کبرای حوادث ایران پس از انقلاب و خیال پردازیهای احمقانه، جای خود دارد.
اگر رفقای تزاری- کمونیستی- الیگارک روسی توانایی انجام چنین طرحی را تنها با آموزش یک فرد طلبه مشهدی در روسیه و سپس هدایت وی در ایران داشتند، با توجه به این که دانشگاه پارتیس لومومبا سالانه نزدیک ۸۰ هزار دانشجوی فارغ التحصیل از ۱۵۰ کشور و نمایندهٔ بیش از ۴۵۰ ملت و قومیت را داراست، میبایست که با همین سبک “استدلال” تهی از مغزینه “پسر گستاخ” اگر نه در همهی ۱۵۰ کشور از ۱۹۴ کشور برسمیت شناخته شده جهان- حداقل ۱۰۰ تایی “علی خامنهٔ ی” دیگر مطابق شرایط فرهنگی کشورهای مزبور بر صدر این کشورها نشانده باشند و با توجه به تعداد فارغ التحصیلان این دانشگاه در ظرف ۱۰ سال میشود تمامی دیوان سالاری هر یک از این کشورها با این “رفیق رباتهای روسوفیل” که از طریق کرملین کنترل میشوند پر کرد.
قطعاً دستور بند قپانی بستن به دانشمند موسپید فرهیخته و انسان آزاده ی همچون احسان طبری و توبه نامه “کزراهه” دیکته نویسی اسلامی بجای وی نیز جهت “ردّ گم کردن سیاسی” و اعدام قهرمان دریا دل عملیات دریایی مروارید با فرماندهی ناخدا بهرام افضلی که نیروی دریایی صدام را در سالهای اولیه جنگ ساقط کرد، در زمرهٔ این ترفند گم راه کنندهٔ اذهان عمومی بوده. روانشاد مجاهد نستوه آیات الله طالقانی میگفت: چطور است که تو این مملکت همیشه “جاسوس روسی” دستگیر و رسوا و محکوم میشود اما هیچ وقت جاسوس آمریکایی گیر نمیافتد؛(نقل به مضمون). https://www.youtube.com/watch?v=QMC-MLUBfdQ
در خاتمه بجاست یاد آور شوم که اخیرا پستی داشتم مرتبط با نوشتهای کورس گرامی در ارتباط با مناظرات مشهور تاریخ ما و سرکوب و شکنجه و آزار و اذیت اندیشمندان دینی مستقل از حکومت و دگر اندیش ایرانی در تاریخ و مناظرهٔ تاریخی احسان طبری و برادر حسین که در فضای امن و آزاد اوین (البته برای برادر حسین) در آوایل دههٔ ۶۰ انجام شده که اخیرا ایشان در مقاله ی در کیهان بمناسبتی مختصراً و سربسته بدان اشاره کردند و اینکه قرار است یا امید است که وزارت اطلات و یا اطلاعات سپاه شرح کامل این مناظرات را جهت تنوین افکار عمومی منتشر کنند.
انتظار این جانب این بود که حداقل جناب نوریزاد به عنوان همکار یا زیر دست رئیس سابق خود در همان روزگاران (لطفا تصحیح کنید اگر اشتباه میکنم پوزش میخوام) و کورس گرامی به پاسداشت حرمت اصالت ریشهها در مورد مناظرات تاریخی این مناظره را نیز مدی نظر موشکافانه خود قرار میداد، اگر در این زمان نه، شاید کورس دیگری در عهد دیگری.
http://www.nurizad.info/blog/29952#comment-244012/ یک مناظرهٔ شگفت انگیز فلسفی-سیاسی
طاعات و عبادت شما قبول
دانشگاه پارتیس لومومبا =پاتریس لومومبا…
………….
به اضافهٔ دشمنی جنون آمیز با هر اندیشه ناقد این نظام…………………!!!؟؟؟؟
میگم خوبه که تو غرب زندگی می کنی! کاوش جان باور کنید حال آدم از غرب ستیزی آخوندی/ توده ایت بهم میخوره.
جناب مزدک،
احساس بنده نیز نسبت به شما البته به علت ضعف و ناتوانی در نقد و پاسخ گویی و اصرار به تکرار مهملات و جملات سخیف که ناشی از کم دانشی و تعصّب زبونأنه شما توام با مالیخولیاییست، همین است.
شما با تکرار پوچ شعار دموکراسی خواهی و سکولاریسم عمو سامی فقط خود را گول میزنید، و اوقات خود و سایریین را اینجا با مواضع شعاری و تکراری تلف میکنید، حزب کارگذاران رانت خواران سکولار و شیفتهٔ عمو سام دم دست شماست در تهران و عمله ی ظلم طبقاتی، رانتخواری و نوکری عمو سام را با ساندیس یا مجانی خریدارند. شما میتوانید هوادر (سینه زن سکولار) خوبی برای کرباسچیان و اربابانش باشید، در بساط نوریزاد چیزی گیر من و شما نمیاد. منبعد اگر نقدی برای پاسخ ندارید، به ایراد گیریهای پوچ و سخیفانه شما پاسخی داده نمیشود.
—————-
کاوش گرامی
شما با همین متن کوتاه، مثلاً با مزدک چه کرده اید؟ تنبیهش کرده اید؟ گوشی را بدستش داده اید؟ او را از بی توجهی بدر آورده اید؟ یا او را چزانده اید؟ و عصبیتش را برای پاسخ به خودتان برخیزانده اید؟
با هم مهربان باشیم
و اگر بلد نیستیم مهربانی را، همدیگر را تحمل کنیم
درچهارچوب های ادب
سپاس
.
احسان طبري دانشمند آزاده ؟ تو نه معني دانشمند را ميداني ونه معني آزاده را , كه اگر ميدانستي به يك مزدور
وطن فروش آزاده نميگفتي .
يكي از بزرگترين خطاهاي غير قابل بخشش جمهوري اسلامي اين است كه چرا سران خائن و وطن فروش حزب
توده را به سزاي اعمال ننگين شان نرساند و به درخواست حامي آنها يعني مسكو در عدم اعدام آنها جواب مثبت داد
اينها آنقدر در خيانت به ايران و خدمت به به ارباب روسي خويش خود را نجس كردند كه با آب تمام اقيانوسها هم قابل
شستن نيستند .
ناشناس شما با ماسکی که “شجاعانه” بر چهره داری (حتا در جهان مجازی) با ذهنی حقیر و گمراه و کین خواه قطعاً برای پست میرغضب شدن و اجرای فرمان اعدام با توجه به اشتیاق اعترافی خود، مناسب هستید.
خواننده عزیز / این نوشته منتسب به بایزید بسطامی است . بنظر حقیر اگر روزی ده بار خوانده شود کم است
بادقت بخوانیدش ……..
بایزید به راهی می رفت سگی با او همراه شد ، شیخ دامن خود را جمع کرد که از سگ دور باشد .
سگ گفت : اگر خشکم هیچ خللی نیست و اگر ترم هفت بار دامنت را آب بکش پاک می شود و اگر باطن خودت ایرادی داشته باشد در هفت دریا غسل کنی پاک نخواهی شد .
بایزید گفت : تو پلید ظاهر و من پلید باطنم بیا با هم معاشرت کنیم و رفاقت تا ناپاکی ما هر دو از بین برود .
سگ گفت : من رد خلقم و تو قابل احترام خلقی ، هر کس به من رسد سنگی زند و هر که به تو رسد سلام کند ، من هرگز استخوانی از برای فردا ذخیره نکرده ام تو ظرفی گندم برای آینده ات داری .
بایزید گفت : خدایا من همراهی سگی را نتوانم . الهی کمکم کن…………….
یعنی کرملین نشینای موس کو دستور قتل عام کمونیستا و مارکسیستای اسلامی را داده بودنٕ. اینا که همشون نوکاری کرملین بودن.چه دنیای کثیفیه این دنیای سیاست
https://www.google.de/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=s&source=web&cd=4&cad=rja
uact=ved=0ahUKEwjG3abI3KDNAhUiCZoKHQqmCRQQtwIINDAD&url=https%3A%2F%2Fwww.youtube.com%2Fwatch%3Fv%3Dc0o-2-W1ZIw&usg=AFQjCNFYwzHfwnnjpAOh3U6OvjPS4QJKFQ
كاريكاتور زيبا و گوياى مانا نيستانى در سايت وزين «ايران واير» موجب نوشتن اين مطلب شد. اين كاريكاتور، بر اساس جمله ى سردار على شمخانى، ساخته و پرداخته شده است:
«دلیل حضور نظامی در سوریه، وحی الهی به خامنهای است…»
اين سخن آقاى شمخانى، در واقع تاييدى ست بر ////////////////// آقاى خامنه اى و نياز او به درمان جدى و عاجل. در دوران هاى گذشته، «بيمارى»هاى روانى مانند افسردگى، ساديسم، مازوخيسم، پارانويا، اسكيزوفرنى و امثال اين ها شناخته شده نبود. افرادِ اندكى به عنوان «ديوانه» شناخته مى شدند و آن ها كسانى بودند كه «رفتار»شان عادى و مطابق با عرف اجتماعى نبود. اگر اين رفتار طبيعى مى نمود، و فقط «پندار» و «گفتار» طرف عجيب و نا منطبق با عرف اجتماعى بود، آن شخص «ديوانه» و يا فرد مبتلا به بيمارى روانى شناخته «نمى شد».
اما امروز ما، در ابتداى قرن بيست و يكم، با شاخه هاى مختلفى از بيمارى هاى روانى رو به رو هستيم، و حتى ملاك هاى پندار، و حاصل آن يعنى گفتار نيز ما را در تشخيص بيمارى هاى روانى، كه گاه مى توانند بسيار حاد و سخت و غير قابل شناسايى باشند كمك مى كنند. از همين روست كه در كنار روان پزشكى، ما رشته ى روان كاوى نيز داريم كه تنها با صحبت و مشاهده ى واكنش هاى خفيف يا شديد بدنى، به درون ذهن انسان ها نفوذ مى كنيم و بيمارى آن ها را تشخيص مى دهيم. بيمار گاه نياز به دارو درمانى دارد؛ گاه حتى بايد بسترى شود و درمان هاى جدى تر و منظم ترى بر روى او صورت پذيرد؛ گاه حتى نياز به شوك الكتريكى در فواصل مختلف زمانى، براى رفع بيمارى روانى هست (مثلا در درمان افسردگى هاى شديد و پايدار). به هر حال نوع رفتار، پندار و گفتار شخص مى تواند سمپتوم بيمارى روانى او باشد.
در موضوع بيمارى هاى روانى، ما با كلمه ى «اختلال» به كرّات مواجه مى شويم. اختلالات روانى انواع مختلف و علل مختلف دارند. متاسفانه بيمارى روانى مانند بيمارى هاى جسمى نيست كه عوارض آن -مثلا به صورت زخم و شكستگى- همراه با درد و با چشم قابل مشاهده باشد لذا بسيارى از كسانى كه خودْ بيمار روانى اند اصولا به اين نوع بيمارى ها باور ندارند و بدتر از آن، روان پزشكان را پزشك واقعى نمى دانند. به هر حال منشاء و عامل بيمارى، چه ژنتيك و موروثى باشد، چه تربيتى و داراى سابقه ى خانوادگى و اجتماعى -يعنى ما حصل زندگىِ يك شخص، از بدو تولد و شايد هم از قبل از تولد تا لحظه ى حاضر- به شرط همراهى بيمار و درك او از بيمار بودن اش قابل درمان است و در بدترين حالت ها و غير قابل معالجه بودن كامل بيمارى، امكان كاهش سمپتوم هاى آن با داروها و تكنيك هاى معالجه ى غير دارويى كه در زمان ما بسيار پيشرفت كرده وجود دارد.
در دوران هاى قديم، كه علل اختلال هاى «رفتارى»ِ تركيب شده با اختلال هاى ذهنى و گفتارى مشخص نبود، عوام، اين تفاوت رفتار فرد با رفتار عامه ى مردم را به نيروهاى ماوراء طبيعى مانند جن و شيطان و جادو و جنبل و امثال اين ها نسبت مى دادند. هنوز هم در مناطقى كه بيمارى هاى روانى توسط مردم شناخته شده نيست يا به رسميت شناخته نمى شود براى درمان فردِ دچار اختلال، به جادو و جنبل و ورد و دعا و كارهاى مضحك ديگرى متوسل مى شوند كه شناخته شده ترين آن ها «جن گيرى»ست.
مقدمه طولانى شد. پذيرش افراد بيمار در جوامع مترقى، در صورت تن دادن به درمان هاى مناسب كاملا عادى ست. اما در همين جوامع، طبق قانون، در دو حالت بيمار را با «زور» به بيمارستان روانى مى برند و به خواست او و يا خانواده اش كاملا بى اعتنا مى مانند: اول در حالتى كه امكان آسيب زدن بيمار به خود باشد؛ دوم در حالتى كه امكان آسيب زدن بيمار به ديگران باشد. در اين حالت پليس وارد عمل مى شود و بيمار را به رغم مخالف ات خود يا خانواده اش، به بيمارستان روانى مى رساند.
در هيچ جاى دنيا، به اشخاص دچار اختلال هاى روانى، شغل هاى حساس واگذار نمى شود. بدترين نمونه اى كه در چند سال اخير مشاهده كرديم، به كوه كوبيدن هواپيماى مسافربرى «جرمن وينگز» توسط كمك خلبان بود كه متاسفانه بيمارى روانى او «بروز خارجى نداشت» يا اگر داشت «قابل تشخيص براى انسان هاى عادى نبود» و از طرف ديگر او اين بيمارى را براى «حفظ شغل» پنهان مى كرد. به همين خاطر، موقع استخدام اشخاص براى مشاغل حساس كه با جان انسان ها سر و كار دارد، شخص بايد از نظر روانى هم، كاملا سالم باشد. به عبارتى فقط به مقام و مرتبت و تحصيلات و غيره ى فردْ هنگام استخدام توجه نمى شود و همه ى داوطلبان استخدام، بايد از نظر روانى مورد آزمايش قرار گيرند كه تازه در اين حالت هم باز عده اى از زير دست پزشكان متخصص در مى روند و جامعه را با اختلال روانى يى كه دارند دچار مشكل مى كنند. حتى در قوانين اساسى كشورهاى مختلف، ماده اى براى گرفتار شدن فرد صاحب قدرت، يا فرد اول مملكت به بيمارى روانى، و بر كنار كردن او در نظر گرفته مى شود.
اكنون شما، وضع كمك خلبان پرواز شماره ى ٩٥٢٥ جرمن وينگز را نسبت به شخص خامنه اى در نظر بگيريد. اولى، در يك لحظه ى مناسب هواپيما را به كوه آلپ مى كوبد و ١٥٠ نفر را به كشتن مى دهد؛ خامنه اى اما مى تواند در طول سال ها، يك كشور را با مردم اش به خاطر اختلالات روانى كه دارد به طرف دره اى عميق رهنمون شود و آن ها را به تدريج به طرف نابودى بكشاند.
ممكن است گفته شود كه ما دليل موجهى براى تشخيص بيمارى حاد روانى خامنه اى نداريم. اتفاقا چرا، داريم. همان طور كه عرض كردم، يكى از راه هاى تشخيص بيمارى و اختلالات روانى، سخن گفتن است. وضعيت پارانويايى سخت خامنه اى و ترس او از «دشمن» و «طرح توطئه هاى دائمى و پيچيده» كه كسى غير از او قادر به «ديدن» و «تشخيص» آن ها نيست، از سخنرانى هاى متعددش مشخص مى شود حتى اگر اين سخنرانى ها، كاملا كنترل شده باشد. حتى ميميك صورت و حالت هاى چشم و بادى لنگوئج او در حالت نشسته گوياى بسيارى از واقعيت هاست كه از چشم افراد متخصص پنهان نمى ماند.
اين شخص، اكنون به عنوان رهبر جمهورى اسلامى، سكان كشورى ٨٠٠٠٠٠٠٠ نفرى را در دست گرفته و كشتىِ در هم شكسته ى «ايران» را دقيقا بر اساس پلتفرم و استراتژی مبارزه ى «دائمى» با دشمن به پیش مى راند كه عاقبت آن بدون ذره اى ترديد، غرق شدن اين كشتى و مردم داخل اين كشتى ست.
همان طور كه قبلا گفتم، در گذشته، ناهنجارى هاى رفتارى و گفتارى را به شياطين و اجنه و امثال اين ها نسبت مى دادند. اما اگر گروهى دوستدار و هوادار گفتار و تفكر، و حتى رفتار عجيب يك نفر بودند، آن چنان كه در زندگى پيامبران مى بينيم، ديگر سخن از جن و شيطان به ميان نمى آوردند، بلكه بيان اين سخنان و رفتارهاى خارج از عرف را به نيروهاى مثبتى مانند فرشتگان و خداوند نسبت مى دادند كه چون قابل مشاهده و رويت نبودند، از شيوه ى برقرارى ارتباط موجود نديدنى با انسان، به عنوان «وحى» ياد مى كردند. اين روزها مشاهده مى كنيم كه در خصوص وحى و مكانيزم (!) آن بحث هاى جدى (!) و علمى (!) نيز مى شود و انسان هاى فهيم و متين و تحصيل كرده، اما باورمند و مومن، كه قادر به نفى كليت «وحى» و نسبت دادن اش به اختلال روانى نيستند، با روش هاى گوناگون و با مطرح كردن كلماتى از دانش روز، سعى در توجيه و توضيح منطقى (!) آن دارند.
بارى دلدادگان به رهبر، كه عاشق و شيفته ى او هستند، بايد تصميم ها و رفتارها و گفتارها و پندارهاى «بزرگ» شان را به نحوى مردم پسند و قابل باور توجيه كنند و آن را وحى يى آسمانى و نه اختلال روانى بنامند كه در گفتار على شمخانى در ارتباط با وحى شدن تصميمات به خامنه اى اين كار صورت گرفته و بارها نيز توسط ديگرْ دلدادگان حكومت اسلامى و شخص خامنه اى اين موضوع به صورت عيان يا پنهان مطرح شده است.
آرى، كلام شمخانى براى انسان هايى كه ذره اى از علوم جديد و بخصوص روان شناسى اطلاع دارند، و اندكى وجدان در آن ها باقى مانده، تاييدى ست بر بيمارى حاد و خطرناك آقاى خامنه اى، كه اميدواريم در نهايت ختم به خير شود.
نماينده ولي فقيه در اصفهان نسبت به آنچه “بدحجابي” خواند انتقاد کرد و گفت: “من به عنوان رييس ستاد احياء امر به معروف و نهي از منکر استان اعلام ميکنم ديگر کاري از ما بر نميآيد.”
به گزارش راديو فرانسه، طباطبايي گفته: “عکسهايي به دفتر من رسيده است که زنان در کنار زايندهرود مثل اروپا عکس گرفتهاند همين کارها را ميکنيد رودخانه خشک مي شود.”
نماينده رهبر جمهوري اسلامي درباره حضور زنان در شبکههاي اجتماعي نيز گفت: “به وزارت ارتباطات و مخابرات ميگويم اگر ميتوانيد با سردسته شبکههايي که موجب بيعفتي ميشوند برخورد کنيد اگر اين کار را نکنيد رسالت خود را انجام ندادهايد، مخابرات ميتواند اين افراد را پيدا و آنها را خفه کند.”
مثل این که من هر بار باید وقتم را برای پاسخ دادن به این فرد تلف کنم.
زاینده رود پیش از انقلاب بسیار پر آب بود، تا آن که انقلاب اسلامی کم کم آنرا خشکاند.کارون را هم خشکاند رضائیه را هم خشکاند .هیرمند را هم خشکاند.
روحیه مردم ایران را خشکاند.موسیقی راهم خشکاند.معماری را هم خشکاند.
جنگلها را هم خشکاند.وجدان و شرف و جوانمردی را هم خشکاند.
آقا جان شما چرا نمی روی کربلا و نجف را با چادر چاقچور و ریش و پشم آبادو پر آب کنی؟ برو به همان جا که به آن تعلق داری.
من قول می دهم اگر این حکومت برود- ایران و طبیعت ایران نفسی براحتی خواهد کشید و دوباره رودها جاری می شوند گرچه بسیاری از این جمعیتهای متراکم و تلمبه شده در شهرهایی مانند تهران و مشهد و اصفهان و … باید برگردند به همان جایی که تعلق دارند با ارائه امکانات مناسب همانند شهرهای بزرگ و گرنه اوضاع درست نمی شود.این انقلاب ترکیب جمعیتی ایران را به هم زد و فرهنگ بومی مردم را مضمحل کرد.
جدا توی چه جهنم دره ای گیر کرده ایم.
آقای نوریزاد عزیز،
بجای مطرح کردن تئوری توطئه مبنی بر خیانتهای آخوندا، بیآئیم واقعیاتی را که بطور عینی در مقابلمان قراردارند بررسی کنیم تا بتوانیم به نتیجه ای خردمندانه برسیم. بطور مثال طی جنگ ایران و عراق، جمهوری اسلامی اقدام به خرید چند موشک کرم ابریشم ازچین کرد. آن موشکها از نوع بسیار ابتدائی و کور بوده و مجهز به سیستمهای هدایت شونده و هدف یاب نبودند. سپاه پاسداران پس از دریافت آن چند موشک اقدام به پرتاب یکی از آنها بسوی کشتیهای نفتکش در حوالی کویت کرد. آن موشک کور بدون وارد کردن خسارت به نفتکشها و تأسیسات نفتی کویت، در خلیج فارس فرود آمده و به زیر آب رفت. شیخ نشینهای جنوب خلیج فارس که درجنگ در سمت عراق ایستاده بودند، با مشاهدۀ پرتاب آن موشک هراسان شده و ذخائر ارزی خود را صرف خرید تجهیزات نظامی در مقابل ایرانِ مجهز به موشک نمودند. از آن زمان تاکنون، این شیخ نشینها که در سالهای دور مالکان و سهامداران عمدۀ شرکتهای بزرگ اروپائی و آمریکائی بوده اند، نه تنها اقدام به فروش آن شرکتها با ضرر و زیان نمودند، بلکه هر پولی هم که ازراه فروش نفت بدست آورده اند، صرف خریدهای تجهیزات نظامی کرده اند. اما بعدها آشکار شد که فروش آن تعداد موشکهای کورِ کرم ابریشم با موافقت و واسطه گی سیا انجام گرفته بود. موضوع دیگر اینست که آمریکا پیشاپیش از قصد حملۀ صدام به کویت آگاه بود و پس از شکست صدام و بیرون راندن ارتش عراق از کویت توسط آمریکا، نه تنها صدها هزار انسان در آن جنگ قربانی شدند، بلکه کلیۀ دارائیها و سرمایه گذاریهای کویت در سراسر دنیا بابت هزینه های جنگ به تصرف آمریکا وشرکایش درآمده و تمام واردات و صادرات کویت و منجمله نفت آن به خاندان بوش و همکارانش رسید. اکنون شیخ کویت چیزی جز یک عروسک نیست. به عربستان کنونی نگاه کنید که بر روی دریائی از نفت نشسته و اکنون با اجرای سیاستهای ریاضت اقتصادی و فروش اوراق قرضه دربازارهای جهانی و حتی فروش بخشی از سهام آرامکو، میخواهد به حیات خود ادامه دهد.
موضوع دیگر همین راه افتادن جنگهای محدود منطقه ای است. بروز و ادامۀ این جنگها سبب ایجاد هزینه های کمرشکن برای همۀ کشورهای منطقه و منجمله ایران شده است. متقابلاً تنها طرفهائی که از ادامۀ این جنگها سود میبرند همانا کمپانیهای اسلحه سازی هستند. اما نتیجۀ ادامۀ این جنگها چه خواهد بود؟ به تاریخ رجوع میکنیم: چند دهه جنگهای ایران و روم که از قرن ششم تا هفتم ادامه پیدا کرد، سبب تحلیل رفتن قوای مالی و ایجاد خستگی مفرط در میان نظامیان طرفین و بی میلی نسبت به ادامۀ جنگ وحتی انشعابهای متعدد در رأس آن حکومتها گردید. در نتیجه، تازیان از چنین موقعیتی به نحو احسن استفاده کرده و سرزمینهای دو امپراتوری قدرتمند را مورد تاخت و تاز قراردادند. امپراتوری ساسانی بکلی مضمحل شده و به تاریخ پیوست و وسعت سرزمینهای امپراتوری روم که قبلاً از فرات تا سودان بود، محدود به دیوارهای فسطنطنیه شد.
حال به بینیم که نتیجۀ ادامۀ این جنگهای منطقه ای به کجا خواهد کشید؟ با ادامۀ این جنگها کشورهای منطقه به ورشکستگی رسیده و تا فرق سر غرق در بدهی قرضه های بین المللی شده و مردم آنها به دریوزگی و بدبختی مفرط گرفتار خواهند شد. چه کسانی مسئول بروز چنان وضع فجیعی هستند؟ سردمداران بی مغز و بی مسئولیت و بی تفاوت نسبت به سرنوشت و آیندۀ ایران وایرانی از یک طرف، و شیخهای پان عربیست جنوب خلیج فارس. چه کسانی برندۀ نهائی این رویاروئیهای نظامی خواهند بود؟ نزولخوارهای جهانی که برای تصاحب ثروت و مکنت این مردمان دندان تیز کرده اند.
ای مادر سر سپید! بشنو این پند سیاه بخت فرزند
بگرای چو اژدهای گرزه بخروش چو شرزه شیر ارغند
ترکیبی ساز بی مماثل معجونی ساز بی همانند
از آتش آه خلق مظلوم وز شعله ی کیفر خداوند.
ابری بفرست بر سر ری بارانش ز هول و بیم و آفند
بشکن در دوزخ و برون ریز بادافره کفر کافری چند
ز آن گونه که بر مدینه ی عاد صرصر شرر عدم پراکند
بفکن ز پی این اساس تزویر بگسل ز هم این نژاد و پیوند
برکن ز بن این بنا، که باید از ریشه بنای ظلم برکند
زین بی خردان سفله بستان داد دل مردم خردمند
Salaam jenaabe Nourizaad. Az in matlabe shoma besyaar moteajjeb shodam. Man dar amrika zendgi mikonam va aghaye fakhraavar ra mishenaasam. Dar bayne Iraniha in fard shakhsi dorooghgoo va hoghebaaz shenaakhte mishavad va kesist ke baarha khod ra be onvaane reyees jomhoor ayandeye iran moarefi mikonad va mojebe khandey hamegaan mishavad. Fakhraavar kollan be onvaane shkhsi shyyad shenaakhte mishavad va ham ba eftekhaar migooyad ke be Esraeel safar karde va ham ba sahyoonisthaye amrika ertebaate mostaghim va alani daarad. Keetab gofte shode ham dar nazde Iranihaye Amrika pasheezy arzesh nadaarad. Be nazare man shoma ba pardaakhtan be ketaab mazboor ham Fakhravar ra bozorg kardeid ham khodetaan ra koochak. Man chon shoma ra baavar daaram va taghriban hameye mataalebetaan ra donbaal mikonam, khyli az in kaar shoma taajjob kardam chon aslan baraazandeye shoma nist ke dar morede in shakhs hatta yek kalame benevisid chon in kaare shoma tanha khode shoma ra nazde afkaare haamyaanetaan dar Amrika koochak mikonad. Khaahesh mikonam in matlab ra harche zoodtar az site hasf konid.
از یه دیوانه ميپرسن چي شد خل شدي؟ ميگه من يه زن گرفتم كه دختري 18 ساله داشت، بابام از دختره خوشش اومد، نمیدونم با چه زبونی با هاش ازدواج کرد . پس زن من، مادر زن بابام شد، بابام داماد من شد، من شدم پدر زن پدرم!
دخترزنم پسرزائيد كه شد داداش من و نوه زنم، که نوه من هم بود، پس من پدربزرك داداشم شدم!
امید که گل لبخند برلبانتان نشسته باشد . ارادتمند .
زنم پسرزائيد درنتيجه زن بابام خواهرناتنی پسرم شد و پسرم داداش من شد!
این متن واقعا یکی از عجیب ترین متنهاست. کودکی که اگر سقط میشد. تاریخ حتما عوض میشد و شاید خیلیها کشته نمیشدند.
… در هنگام جنگ جهانی دوم بعد از چند هفته بالاخره یک سرباز موفق میشود چند روز مرخصی بگیرد. وقتی به محل سکونت خود میرسد متوجه یک کامیون حامل تعدادی جنازه میشود که بسمت قبرستان میرفت وخبر دار میشود که دشمن آن منطقه را بمباران کرده است لذا برای آخرین بار قصد داشت به جنازه همشهریهایش نگاهی بیندازد که متوجه میشود کفشی در میان اجساد وجود دارد که شباهت به کفش همسرش دارد وبسرعت بسمت خانه میدود ومتوجه میشود خانه اش ویران شده لذا پس از این شوک بزرگ خود را به کامیون میرساند وآن جنازه را تحویل میگیرد که در قبرستان دسته جمعی دفن نشود وبا مراسم واحترام خاص دفن نماید ولی متوجه میشود جنازه همسرش هنوز نفس میکشد. لذا او را به بیمارستان میرساند وان زن زنده میماند. وسالها بعد صاحب فرزندی از آن زن میگردد. زنی که قرار بود زنده بگور شود. اسم کودکی که دنیا آمد “ولادمیر پوتین” رئیس فعلی روسیه است.!!!
برگرفته از کتاب (انتخابهای سخت یا گزینههای دشوار)*
=========================================
*”انتخابهای سخت یا گزینههای دشوار” عنوان کتاب خاطرات هیلاری کلینتون است که در سال ۲۰۱۴ منتشر شده است.
” آمریکائی یا روسی؟”
بخت و اقبالی که با هر پیش زمینه ای(تبانی با آمریکائیها – خواست خدا – آرزوی دیرینه ملت – ضعف پادشاه . .) در
سال ۵۷ بر درِ بسته روحانیت فرو نشست، و بر خلاف سیرِ طبیعیِ تاریخ، در پایان قرن بیستم میلادی، ردای رهبری
و هدایتِ سرزمینی کهن را بر شانههای ملّایان نشاند، از جمله حوادثی ست که همچون برنده شدن در یک لاتاری
بزرگ، تنها یک بار بوقوع میپیوندد.
و حقیقتا که برندگان این لاتاری بزرگ، چه آسان و جاهلانه، سرمایههای عظیمِ یک شبه بدست آمده را
به بدترین شکل ممکن به تاراج بردند و جز بدنامی و ننگ، بجای نگذاردند. که البته در این میان، نقش
آیت الله خامنهای بسیار مهم و اساسی میباشد!
* * *
انتشار کتابِ ” رفیق آیت الله” و افشاگریهای آن، اگرچه میتواند گوشه هایی از ناگفتههای پنهانِ این حکومت
را بازگو کند، اما در نهایت “نوش دارویِ پس از مرگ سهراب” ی بیش نیست، چرا که، آنهایی که اندک وجدان
آگاه و ضمیری پاک در نهاد داشتند(همچون خودِ نوری زاد) در این سالهای وحشت و خفقان و استبداد اسلامی،
راهِ حقیقت و روشنایی را یافته اند. ولی آنهایی که علیرغم تمامی فلاکتی که سرزمینمان را فرا گرفته است،
همچنان به نافِ رهبر آویزانند، با صدها دلایلِ معتبرتر از این کتاب نیز، حاضر به دست شستن از امتیازاتِ
بی حساب و کتاب و فرا قانونی خود نخواهند بود !
یقین بدانید که واکنش مقامات حکومتی و بیت رهبری به انتشار این کتاب نیز چون همیشه با “سه سینِ ” سکوت
و سرزنش و سرکوب همراه خواهد بود! انتظارِ برخوردی منطقی و محکمه پسند از این قانون گریزانِ خود سر،
خیالِ موهومی بیش نیست!
* * *
آمریکائی یا روسی بودن رهبر، شاید دیگر این روزها چندان تفاوتی برای مردم درد کشیده مان نداشته باشد!
آنچه یقین است و ایشان در این سالهای دراز رهبریشان به اثبات رساندند، این واقعیت است که
ایرانی نمیتوانند باشند!!
200سال از #حمله_اعراب به ایران می گذشت زبان فارسی رفته رفته از مدارس ومکاتبات دیوانی حذف وبه جای آن زبان عربی اجباری وتعلیم داده می شد
#خلفای_عباسی در بغداد با اینکه خلافت خودرا مدیون ایرانیان می دانستند با تکبر وغرور خاصی ایرانیان مسلمان را والی خوانده واز هیچگونه ظلم وستمی برآنان کوتاهی نمی کردند
در سیستان خشگ سالی اتفاق افتاده بود ولی مامورین خلیفه بيرحمانه خراج ومالیات سنگینی را از دهقانان وبازرگانان طلب کرده و بسوی بغداد می فرستادند تا صرف خوشگذراني خلفای عباسی گردد.
در این میان جوانمردی رویگر زاده از سیستان برمی خیزد #یعقوب_ليث_صفاری
او با گردآوری دلاوران سیستان وديگر نقاط ایران زمین به جنگ با خلیفه می پردازد وتمامی سیستان وخراسان تاماورانهر ومازندران وگیلان وری واصفهان وفارس وکرمان تا قسمتی از خوزستان را از تسلط متجاوزان عرب آزاد می کند.
يعقوب در فرمانی به تمام نقاط ایران زبان عربی را حذف و زبان #فارسی_دری را رایج می کند(در دفاتر دیوانی وحکومتی) تا بعدها ماشاهد ظهور عارفان وشاعران بسیاری در فرهنگ وادب ایران همچون #فردوسی و #مولوی و #نظامی و #حافظ و #سعدی باشیم که چگونه دررونق وگسترش زبان پارسی پاسداری کردند .
اگر یعقوب ليث صفاری چنین کار عظیمی برای زبان وادب پارسی انجام نمی داد کشورماهم امروز مانند تمامی کشورهای شمال آفریقا عرب زبان بودند.
خلیفه که تجربه برافتادن خاندان #بنی_اميه بدست ایرانیان راداشت هراسان پیکی بسوی یعقوب می فرستد ومی گوید تمامی نقاطی که درايران تصرف کردید ازآن تو باشد ولی مرا به خلافت مسلمین بپذیرید
يعقوب ليث صفاری نان وپیاز وشمشیری را در یک سینی مي گذارد ودرپاسخ به خلیفه چنين می گوید :
تویک متجاوز به خاک ایران هستی و درمقامی نیستی که ملک ایران را به ایرانی ببخشی من یک رویگر زاده ایرانی هستم غذای من ساده است نان وپیاز ولی پاسخ من به متجاوز ی مانند تو به خاک ایران هرچند خودرا #خلیفه_مسلمین بخوانی این شمشیر است.
برگرفته از #تاریخ_سیستان_و_ايران
جناب نوریزاد عزیز، از اینکه این خامنه ای نماینده پنهان روسها است که شکی درش نیست. چرا مردم رو میفرستید به دنبال نخود سیاه؟؟ اینکارها نتیجه ای نداره جز سرکار گذاشتن مردم. چون که آنوقت کسانی پیدا میشن که زندگی شخصی شما رو زیر سوال میبرند مثل دوستی که از شما پرسید که چرا زن و بچه شما یک پاشون در اورنج کانتی است و یک پاشون در آشپزخانه منزل.
من پیشنهاد به روشن کردن مردم دارم از دو طریق؛ یکی اینکه محبت بفرمایید از روابط خود استفاده بفرمایید و افشاگری بفرمایید تا این مردم وامونده و خرفت این مملکت به خود بیایند و دوم اینکه برای این ملت خرفت و نادون بیشتر با معرفی کتاب و نوشته هایی مثل شیعه گری از مرحوم احمد کسروی و یا فاشیسم اسلامی (من شخصا خواندن این کتاب رو به شما پیشنهاد میکنم) از نویسنده مصری آقای حامد عبدالصمد و،و،و رو بفرمایید. ما تا زمانی که شخص رو هدف قرار میدیم فقط خودمون رو مشغول کردیم در صورتی که مشکل این جامعه نادونی است که یکی دو سال دیگه که رهبرش مرد ازش بت نسازه،همونطور که از خمینی ساختیم و یا داریم از رفسنجانی میسازیم. این کارها رو دارند آمریکاییها با رهبران طالبان میکنند، انگار که اگر بن لادن رو بکشند دیگه طالبان درش تخته میشه.
ما تا زمانی که اسلام رو اون طور که محققین بیطرف ارزیابی کردن برای این مردم توضیه ندیم و فساد ایس اسلامیون رو رو نکنیم، درست همون کاری رو میکنیم که حکومت ازمون خواسته .یعنی سرکار گذاشتن مردم با اصلاح طلبی و اصولگرایی و این نوع مضخرفات.در صورتی که همگی یا هم فک و فامیل هستند و شب که کارشون تموم میشه میرند خونه همدیگه برای شب نشینی. راستی نکنه شما هم ما رو سر کار گذاشتین ؟؟؟
با سلام به جناب آقای نوری زاد گرامی،
از نام و سوء شهرت نویسنده کتاب حتی در میان خارج نشینان هم که بگذریم، این کتاب چیزی نیست جز « حمله بــــــد»! مثل همان فیلمی که جنابی دیگر در مورد مقام معظم! ساخت، یا کتاب « آیا شاه شوهر داشت». قبول می فرمایید که هدف، وسیله را توجیه نمی کند و این که اگر طرف مقابل از سلاحِ حدیثِ جعلی و مشمئزکننده «مباهته» استفاده می کند، ما به دلیل اخلاق که بالاتر از دیـــــن است، نمی توانیم.
آقای نوری زاد، اینگونه تاریخ پردازی که آقای فخر آور کرده بیشتر بر تئوری توطئه تکیه دارد تا بر واقعیات مستند. در سراسر جهان کسانی هستند که در مورد شخصیتها و مقامات بلند پایه کشورهای مختلف مطالبی به هم میبافند. عدّهای هم خواننده پر و پا قرص این مطالب میشوند و چون آن شخصیتها و مقامات را اصلا دوست ندارند و مخالف سر سخت آنها هستند، شروع میکنند به ترویج این داستان ها. به نظر من اینکه رژیم جمهوری اسلامی از بسیاری جهات عملکرد منفی برای کشور داشته نبایست سبب شود که بجای حرف و مبارزه ی منطقی و مسالمت آمیز برای ایجاد جامعهای آزاد و پیشرفته در کشورمان دلمان را به حرفهای آبکی این یا آن مخالف رژیم خوش کنیم. به نظر اینجانب از اینگونه تئوریها میشود زیاد بافت و آقای فخر آور هم به خاطر ظلمی که به ایشان شده قصد انتقام جویی صرف دارند. اما این جور نظریه پردازیها کجا و نقد منطقی سیاستهای رژیم کجا.
جناب پدرام کتابی نوشته شده و هزاران سند به ادعای نویسنده معتبر در باره شخصی که هم زنده است و هم در قدرت است آورده شده.بقول دایی جان ناپلئون فرض کنید کار کار انگلیسهاست.فرض کنید همه دروغ و سیاست بازی و فخرآور نیوکان و همکار سیاه و موساد و کلاش و خواهان بمباران ایران و هر چی که درباره اش گفته شده و خواهند گفت!حرف نوریزاد ساده است.ای بیت رهبری هم قدرت را زیر عبا داری و هم میلیاردها دلار خزانه ملی را درچنگ بفرمائید در چند صفحه به ایشان پاسخ دهید.کسیکه تا بحال سعی در پاسخ نموده ایرج مصداقی در صدای آمریکا بوده ولی چیز قانع کننده ایی نگفته.ایشان کتاب را نخوانده و فقط بجای خامنه ایی و برای دلسوزی از تحریف تاریخ معاصر با حرفهای بی سرو تهی و بیشتر به شخصیت فخرآور به شیوه مجاهدین( ایرج مصداقی قبلا مجاهد بوده) حمله کرده تا بموضع بپردازد.
بعله جناب مزدک، حق با شماست. من پس از خواندن متن شما فهمیدم که منطق شما بسیار قوی ست. به کتاب هم رجوع کردم دیدم اصلا عکسی هم از آقای خامنهای در قایق مسافربری هنگام عزیمت به شوروی چاپ شده که سندی غیر قابل انکار است و رئیس دانشگاه پاتریس لومومبا که معلوم شد پرورش خانه جاسوس بوده به آقای خامنهای سفارش کرده بوده که برای ثبت در تاریخ این عکس را بگیر که همه بفهمند تو جاسوس ما بودهای . بعدش هم ایشان زیر یک عکس اهدائی دیگر به دوستش با نام مستعار جاسوسی ش که بلشویکهای کودن برایش انتخاب کرده بودند، امضا کرده. سند از این معتبر تر؟ مرید چرچیل هم که نمیتوانسته باشد چون به جای سیگار برگ چرچیلی، ایشان اهل پیپ کشیدن بوده عینهو استالین! طفلک نوری زاد که با میدان دادن به این جفنگیات و تأیید ضمنی پرت و پلاهای فخر آور به اعتبار شخص خودش هم لطمه میزند. این هم بدبختی جوامع عقب مانده از نظر سیاسی ست که روشنفکرانش هم خیال میکنند کارهای جهان همه ش ناشی از توطئه قدرتهای بزرگ و سرویسهای جاسوسیشان است. خداوند آخر و عاقبت مملکت محروسه را بخیر کند. آمین.
ممد نبودی ببینی
https://www.youtube.com/watch?v=V8HwnHQJH4Y
کاوش جان درود شما درست می گوئید گوی سبقت نه سرقت ولی این یک اشتباه در نوشتن بوده نه کنایه ایی به شما!
کاوش گرامی ضد عموسام مشکل من با جنابعالی تحلیهای شما نیست چون بسیاری از نوشته هایت را من قبول دارم هموطن بلکه عمده کردن نقش نیروهای برونی بر نقش نیروهای درونی در رابطه با مشکلات و نابسامانی داخلی ایران است.همانطوریکه خود مرقوم فرموده اید افراد و سازمانهای زیادی آنچه را شما می نویسید در خود دیار عموسام و غرب بهتر و ساده تر و خواناتر و قابل فهمتر و در سطح جهانی مطرح می کنند.وهر کس که مایل باشد می تواند با یک بررسی ساده به آنها دست یابد.اما کاوش گرامی تحلیهای شما با پیوند همه چیز به عموسام و قدرتهای بزرگ حتی مشکلات و نا بسامانی داخلی ایران باعث نا امیدی و سرخورده گی و بی فایده گی مبارزه و پاسیو شدن انسانهای مسؤل در بین مخالفان رژیم ترور و وحشت اسلامی در ایران می شود.و هدف اصلی مبارزه برای رسیدن به جامعه ایی ازاد و سکولار را که بنظر من جزبا بزیر کشیدن رزیم کنونی نمی تواند باشد در سطحی وسیع و غیره قابل دست رسد می پراکند.شما می خواهید که مردمیکه از جنایات اراذل و اوباش اسلامی در این 38 سال بستوه آمده اند با خامنه ایی و پوتین همدست شوند تا مثلا دلار را از قدرت بیاندازند!بفرمائید منافع مردم ایران در این بین در کجاست؟ولی من معتقدم که مردم ایران بهر ترتیبی که امکانش هست چه حال و چه آینده باید از این درنده خویان ایدیولوژیک بگذرند تا بتوانند با روی کار آوردن حکومتی مردمی و سکولار و ازاد آنچه را شما مطرح کرده اید و هزاران مشکلات دیگر را چه داخلی و چه بیرون از مرز در ازادی کامل بشنوند و بفهمند و هضم کنند و در مورد آنها راه حلهای مختلف را بیابند.کاوش ارجمند بر طبل عموسام کوبیدن و مشکلات داخلی را به بیرون از مرزها پیوند زدن در حال حاضر همان روشی است که اراذل و اوباش اسلامی در این 38 سال برای سرکار گذاشتن مردم و سرکوب نیروهای فعال و دلسوز جامعه بکار گرفته اند.شما شاید درست بگوئید که نه به گروهی وابسته اید و نه از موضع چپ به تحلیل موضوعات می پردازید ولی کاوش ارجمند کافیست سری به تحلیلهای نیروهای چپ در سراسر جهان بزنید که حتم دارم اینکار را کرده اید.و مقایسه ایی با تحلیلهای خود نمائید و نتیجه جهتگیرهای همه را با اراذل و اوباش اسلامی مقایسه کنید!
اینکه نوشته اید که گویا من با ساسانیان مشکلی ندارم ولی با عباسیان دارم را بگذارید اینچنین پاسخ دهم.هر دو حکومت حکومتهای ایدیولوژیک و طبقاطی بوده اند و در هر دو به زیردستان جامعه ظلم می شده و این با توجه به شرایط آنزمان عجیب نبوده.ولی من بعنوان یک ایرانی وطن دوست با تمام انتقاداتیکه نسبت به ساسانیان دارم بخصوص در مورد سرکوب بی رحمانه جنبشهای مردمی مثل مزدکیان که در حقیقت من شخصا آنرا مهمترین علت شکست ایرانیان از عرب در یک پیچ تاریخی میدانم بازهم حکومت آنها را درمقایسه با حکومت بیگانه ایکه باعث تحقیر ایرانیان و نابودی فرهنگ ایرانیان زمین شد بهتر میدانم.دراینباره می شود زیاد بحث کرد.
این ویدیوی غم انگیز را ببینید و خواب خوش مسوولین را
http://rayanuk.com/20160611094542006/drug-addiction-death-toll-rising-in-iran
وقتی ایت اللهی از ترس از دست دادن موقعییت و منافع آنچه را گفته پس می گیرد.باید گفت که ترس از الله و جهنم و بهشت و حق ناس و …همه در نظر این آخوندها یعنی کشک.
آیت الله علوی بروجردی بعد از دفاع حقوق بهائیان و افتخار به منشور کوروش، وادار به ارائه توضیح شد
………………………….
ایت الله اول چه روشنفکرانه با حقوق بشر و حقوق شهروندی برخورد کرده!گویا خمینی در زیر درخت نارون یا سیب در نوفل لوشاتو نشسته!
……………………………………………………………..
آیت الله علوی بروجردی دور روز پیش در دیدار شیخ خالد مطر التمیمی، مسئول گروه حقوق دانشگاه بحرالعلوم نجف، گفته بود: “ما امروز در حوزهها نیاز داریم که فقه حقوق انسان را تدوین و تدریس کنیم. حتی این مشکل را در خود ایران هم داریم. بهاییها مسئله ما هستند. با بهاییها چه کنیم؟ بر اساس مبانی خود اسلام هم اینها شهروند هستند و حقوقی دارند. ما حق کشتن و حبس آنان را به جرم عقیده نداریم. آنها حق زندگی دارند و حقوق انسان در فقه، موضوع مستقلی است.”
این روحانی بلندپایه با تاکید بر اینکه “باید در حوزهها بحثی راجع به حقوق انسان به طور جدی راه بیندازیم. این نیاز به تألیف و مکتوباتی دارد که آقایانی که در این راه تلاش کردند حتماً باید همت کنند”، گفته بود: “متأسفانه ما نتوانستیم آنچه را امروز به عنوان حقوق بشر مطرح است به دنیا بشناسانیم.”
آیت الله علوی بروجردی به نقل از کلام امام علی، امام اول شیعان در عهدنامه مالک اشتر، تاکید کرده بود که “اگر کسی برادر دینی تو نباشد و به خدا یا هیچ مذهبی معتقد نباشد باز هم شهروند است و حقوقی دارد”، و گفته بود” این را امام علی 1400سال پیش گفته است؛ یعنی هنگامی که در اروپا اصلاً بحثی درباره حقوق بشر مطرح نبوده است.ما این حقایق را در کلام ائمه داریم” و البته “ما امروز به منشور کوروش هم افتخار میکنیم و البته این منشور افتخارآمیز هم هست و در عصر خودش خوب است.”
…………………………………………………………………….. و اما در سایت ایت الله اینطور نوشته شده انهم روز بعد!
…………………………………….
یک روز بعد انتشار سخنان و تاکید این روحانی بلندپایه درباره “حقوق شهروندی بهائیان” در سایت رسمی حوزه علمیه قم، دفتر آیت الله علوی بروجردی با انتشار اطلاعیه ای ضمن اشاره به اینکه “به دنبال پاره اي سؤالات از اين دفتر پيرامون بیانات آيت الله علوي بروجردي در دیدار با الشيخ خالد مطر التميمي مسئول گروه حقوق دانشگاه بحرالعلوم نجف اشرف و انعكاس آن در خبرگزاريها و سايتهاي خبري” لازم دیده تا اعلام کند که “بهائيت همانند وهابيت و قادياني از مذاهب ساخته و پرداخته قدرتهاي استعماري در ميان جوامع مسلمان” می داند.”
در این اطلاعیه البته تاکید شده است كه “مطالب مطرح شده در دیدار با شیخ خالد مطر التمیمی مسئول گروه حقوق دانشگاه بحرالعلوم نجف در مقام تبيين كلام امام علی خطاب به مالك اشتر نخعي بوده است که شرح حقوق انسانها فارغ از هر عقيده است” اما “شامل موارد ترتب عناويني چون اضلال، افساد و ارتداد” نیست.
دفتر آیت الله علوی بروجردی همچنین در اطلاعیه خود اعلام کرده که “حق شهروندي از نظر حقوقي همان حق تابعيت است كه براي همه متولدين در هر كشور در قوانين اساسي در نظر گرفته شده، و در قانون اساسي ما نيز به رسميت شناخته شده است. و مراد از آن حمايت از ارباب جرم و مصونيت از حدود شرعي و قانوني نيست. وتجليل از منشور كوروش تجليل از مردمي است كه با چنين تفكر و تمدن و ميراثي اسلام را در آن روزگار جهل و ظلمت با شيفتگي پذيرفتند و در اندك زماني خود ميراثدار اسلام در همه فنون و علوم شدند و در نهايت خيمه در آب و گل مزرعه اهل بيت معصومين زدند و عاشقانه بر تحفظ بر ميراث غني و بينظير آنان پاي فشردند، و در اين راه مظلومانه خونها دادند و هزينه ها پرداختند و هنوز مي پردازند.”
…………………………………………………..
اینجاست که باید گفت ای … به اون غیرت نداشته ات جناب آخوند که تا پای منافع پیش می آید همه تون سر و ته یک کربسید.چون بخوبی می دانید که علی و محمد و بقیه اسلامیان پیش از شما بهتر از شما نبوده اند و آنچه را به خورد مردم در این 1000 سال داده اید جز دروغ و خرافات و نبوده. … بر دین و ائینی که اینچنین موجودات پلید و خبث و بی رحم و ویرانگری را پروده!
نوریزاد گرامی درود و سپاس بسیار!چند روز پیش مظلبی در مورد خانم عفت مرعشی همسر ایت الله رفسنجانی (بخوان ج/////////////) می خواندم .در آن مقاله از چنین می گوید…..
………………………………………………………………………..
او در گفتوگویی با هفتهنامه شهروند امروز به تاریخ خرداد سال ٨٧ به مرور آن حادثه پرداخته بود: «آقای هاشمی جلوی تلویزیون به سخنرانی خودش که در میدان ٢٥ شهریور انجام داده بود، گوش میکرد. من میخواستم وضو بگیرم. زنگ خانه را که زدند، کارگر ما رفت در را باز کرد. آمد، گفت که دو نفر هستند پیامی از طرف آقای ناطقنوری برای آقای هاشمی دارند… آقای هاشمی گفتند که بگو بیایند داخل… رفتم چادرنمازم را بردارم و نماز بخوانم. از مقابل اتاق که رد شدم، دیدم انگار دو، سه نفر دارند کشتی میگیرند… رفتم داخل. آن مرد چند بار به صورت آقای هاشمی زده و صورت او سیاه شده بود. بعد نفر دوم منافقین با اسلحه وارد اتاق شد. اول فکر کردم که یکی از پاسدارها برای کمک آمده. اما دیدم نه، این آدم غریبه است. پریدم جلو. آقای هاشمی را پرت کردم روی زمین. یادم آمد که منافقین به سر آقای مطهری شلیک کرده بودند. خودم را انداختم روی آقای هاشمی و دستهایم را دور سر او گرفتم. این پدرسوخته نیز هیچ ابا نکرد. دستش را زیر دست من آورد و دو تا تیر پشت سر هم خالی کرد. یک تیر هم زد به دیوار اتاق و از در رفت. احتمال داد که آقای هاشمی کشته شده است. او که رفت، من بلند شدم. دیدم خون از شکم آقای هاشمی بیرون زده. چادری را که برای نماز برداشته بودم، دور بدن آقای هاشمی بستم. فاطمه شروع کرد به جیغزدن و گریهکردن. گفتم: جیغ نزن، برو ماشین خبر کن».
………………………………………………………………………………….
بنظر میاید که کا.گ.ب بسرکرده گی آیت الله بسیار زیرکانه عمل میکرده!مهرهایی که باید می رفتند بیشتر از کسانی بودند که احتمال تعامل با غرب با نیرو گرفتنشان بیشتر می شد!
جناب نوریزاد .چنانچه این سناریو قرین به حقیقت باشد .خروجی آن .سیاستمداری .قابلیت .اشراف به پیچیدگیهای عالم سیاست .وتدبیر.دوراندیشی رامتوجه رهبری نموده و«ذم بما یشبه المدح » را تداعی میکند.که زهی تصورباطل . وازطرفی بااندکی تامل نسبت به گذشته این جوان جویای نام دریغ ازشماست که بلحاظ عداوت ومخالفت بانظام متوسل به این تُرِهات آکنده به توهم شوید .برای محکومیت رژیم که درودیوار ووضعیت موجود گواه بی کفایتی وعدم مقبولیت وغیرقابل دفاع و……آنان است نیازی به اشاعه این توهمات .ازناحیه آن مجاهد بزرگوارمتصورنمیباشد .درارتباط با سابقه آقای فخرآور ..میتوان گفت «کسی کرده بی آبروئی بسی ….چه غم دارد ازآبروی کسی »
درود بر تو سرو آزاد و باوقار . زیبا قلمید و زیبا نگاه . جای امثال جنابتان قلب ملتیست که امیدها و آرزوهاشان را دیوان و ددان به یغما برده اند . و چه بلند جایگاهیست …
با همه ی مدرنیت عصر حاضر ،هنوز قانون جنگل در راس قرار دارد ،هر چه زورت بیشتر بردت بیشتر ،و میزان قدرت وزور را چگونگی بهره برداری از مواد خام و نیروی انسانی تعیین می کنند و به جرات می توان گفت ، دلیل سواستفاده شدن در عصر کنونی جهل و نادانی و خرافات اند.
زمانی که شاه دست نشانده آمریکا ، خمینی هندی و خامنه ای هم روسی می شوند؟ ! حتما، ما ملت ایران هم بی غیرت ،توسری خور و احمق و بی اختیارباید باشیم.این گونه تحلیل ها کلا مردودند و باید از آنها پرهیز کرد.
تجزیه و تحلیل هر موضوع باید در ابعاد مختلف و توسط متخصصان مختلف باشد تا بتوان به حقیقت نزدیکتر شد . منطق به ما حکم می کند که ساده اندیش نباشیم و روابط موجود را نادیده نگیریم ، ایران ، زمانی روی پایش خواهد ایستاد که به جای هر روز بسته شدن کارخانجاتش ، بر تعداشان افزوده و سوادآموزی و دوره های تخصصی و علمی در سطح وسیع به اجرا در آیند.
ایران را زمانی جامعه بین الملل در کنار خود می پذیرد که به معالجه خود بپردازد و هر دم بر پیکر و ریشه خود زخمی وارد نسازد ، وگرنه فساد از بند گسسته ی درون حاکمیت او را طعمه ای مناسب برای هر قدرتی خواهد ساخت!
درکنارِ اتّهامِ فسادِ اخلاقی، بهائیستیزان روشهای متفاوتِ دیگری را نیز بکار بردهاند، از جمله ایجاد ترس و وحشت در میان شیعیان از هر گونه معاشرت با بهائیان. قدیمیترین نمونۀ این پدیده، قصۀ چای و نوشابۀ بهائیها است، که بعضی از روحانیونِ شیعه هنوز مشغول پراکندنِ آن هستند بدوِ پیدایشِ آئینهای بابی و بهائی در سدۀ نوزدهم، این دو دینِ بومی در ایران آماجِ حملاتِ تندِ روحانیون و سنت گرایان شیعه بودهاند. مدت کوتاهی پس ازاینکه خبر نقاب از چهره برداشتن طاهره قُرّةالعین در اجتماع بدشت (۱۸۴۸میلادی) میان نزدیک به ۸۰ تن از پیروانِ اوّلیۀ باب به بیرون رسید، موجِ حملات و اتّهامات علیه طاهره و بابیان آغاز شد. چیزی نگذشت که آنها مجبور به دفاع از خود شدند و سرانجام در نبردهایی خونین بسیاری از بابیها در مازندران، زنجان، و نیریز توسّطِ قوای دولتی قتل عام شدند. سیّدِ باب، طاهره و گروه زیادی از بزرگانِ نهضتِ وی نیز در طول چهار سال بعد از بدشت (۱۸۴۸-۱۸۵۲) قربانی شدند. اما علیرغم شدیدترین سرکوبها، جنبشِ باب به حیاتش ادامه داد.
1. Babi-Baha’i Persecutions.png
بعد از یک دهه تلاش از طریقِ نوشتجاتِ متعدد، بهاءالله—که خود و خانوادهاش در سال ۱۸۵۳میلادی برای همیشه به قلمروی عثمانی تبعید شدند—سرانجام موفق شد پیروانِ باب را از تمایل به مقاومتِ مُسلَّحانه به آشتی، صلح و مدارا هدایت کند. ولی حکومتِ قاجار و روحانیونِ شیعه به تعقیب و اذیت و آزارِشدیدِ بابیها ادامه دادند. از سال ۱۸۶۳ میلادی، اکثریتِ قریب به اتفاقِ بابیها روشهای صلح جویانۀ بهاءالله را انتخاب کردند و با پیوستن به آئین او بهائی خطاب شدند. پس از انقلابِ مشروطه (۱۹۰۵–۱۹۱۱ میلادی)، در دورانِ سلسلۀ پهلوی (۱۹۲۵–۱۹۷۹میلادی)، از شدّتِ حملات علیه بهائیان کاسته شد. ولی بهائیانِ زیادی در آن ۷۴ سال نیز در گوشه و کنار کشور کُشته شدند.[2][3] در ایّامِ رضا شاه، با ساختنِ نزدیک به ۵۰ مدرسه در نقاطِ مختلفِ ایران، بهائیان از جمله پیشگامانِ تأسیسِ سیستمِ آموزشیِ مدرن در ایران شدند. اما هنگامی که خواستند تعطیلاتِ مذهبیشان را رعایت کنند، رضا شاه دستور داد تمامیِ مدارسِ بهائی تعطیل شوند.[4]
در عصرِ محمد رضا شاه پهلوی هم، به منظورِ مستحکم کردن پایههای حکومت خود، شاهِ جوان با روحانیونِ شیعه به رهبریِ آیتالله بروجردی و حجت الاسلام فلسفی در سرکوبِ بهائیان شریک شد.[5][6][7] همچنین، در دورانِ پهلوی بود که اتّهاماتِ بیاساس علیه باب و بهاءالله از جمله عواملِ روس و انگلستان بودنِ آنها بصورت گسترده مطرح شد و به بهائیان هم هیچگاه فرصتِ دفاع از خود داده نشد.[8] با انقلابِ اسلامی (۱۹۷۹ میلادی) و روی کار آمدنِ روحانیونِ شیعه، خشونت علیه بهائیان شدّتِ کم سابقهای گرفت. در سالهای اوّلیۀ انقلابِ اسلامی، بیش از ۲۰۰ بهائی—از مونا محمود نژادِ ۱۶ ساله تا عبد الوهابِ کاظمیِ منشادیِ ۸۵ ساله—در ایران به اتّهاماتِ دروغین مثل جاسوسی برای اسرائیل کشته شدند. فشارهای بین المللی و ظهورِ شبکههای اجتماعی سرانجام حکومت ایران را مجبور کرد از خشونتِ سخت (کشتار) علیه بهائیان به خشونتِ نرم (حملات مجازی و رسانهای) روی بیاورد. در سالهای اخیر، هراس افکنی در مورد بهائیان شدّت بیسابقهای به خود گرفته است. ملاقاتِ اخیرِ فائزه هاشمی رفسنجانی دختر آیتالله رفسنجانی با هم سلولیِ سابقش فریبا کمال آبادی از اعضای گروه یارانِ ایران، که تا قبل از دستگیری، رهبریِ جامعۀ بهائیانِ کشور را به عهده داشتند، ابعادِ تازهای به این حملات داده است. به نظر میرسد این ملاقاتِ تابو شکنانه منجر به عمیقتر شدنِ شکاف میان حاکمیت و نیز میان آنها و مردم ایران شود.
زمینۀ تاریخی
///////////////////////
//////////////////////////
////////////////////////
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/06/213470.php
————————————-
علی گرامی، مطلب ارسالی شما بسیار طولانی است و من ناگزیر به حذف بخش های طولانی آن دست بردم
سپاس
.
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/06/213470.php
درکنارِ اتّهامِ فسادِ اخلاقی، بهائیستیزان روشهای متفاوتِ دیگری را نیز بکار بردهاند، از جمله ایجاد ترس و وحشت در میان شیعیان از هر گونه معاشرت با بهائیان. قدیمیترین نمونۀ این پدیده، قصۀ چای و نوشابۀ بهائیها است، که بعضی از روحانیونِ شیعه هنوز مشغول پراکندنِ آن هستند. از بدوِ پیدایشِ آئینهای بابی و بهائی در سدۀ نوزدهم، این دو دینِ بومی در ایران آماجِ حملاتِ تندِ روحانیون و سنت گرایان شیعه بودهاند. مدت کوتاهی پس ازاینکه خبر نقاب از چهره برداشتن طاهره قُرّةالعین در اجتماع بدشت (۱۸۴۸میلادی) میان نزدیک به ۸۰ تن از پیروانِ اوّلیۀ باب به بیرون رسید، موجِ حملات و اتّهامات علیه طاهره و بابیان آغاز شد. چیزی نگذشت که آنها مجبور به دفاع از خود شدند و سرانجام در نبردهایی خونین بسیاری از بابیها در مازندران، زنجان، و نیریز توسّطِ قوای دولتی قتل عام شدند. سیّدِ باب، طاهره و گروه زیادی از بزرگانِ نهضتِ وی نیز در طول چهار سال بعد از بدشت (۱۸۴۸-۱۸۵۲) قربانی شدند. اما علیرغم شدیدترین سرکوبها، جنبشِ باب به حیاتش ادامه داد.
1. Babi-Baha’i Persecutions.png
بعد از یک دهه تلاش از طریقِ نوشتجاتِ متعدد، بهاءالله—که خود و خانوادهاش در سال ۱۸۵۳میلادی برای همیشه به قلمروی عثمانی تبعید شدند—سرانجام موفق شد پیروانِ باب را از تمایل به مقاومتِ مُسلَّحانه به آشتی، صلح و مدارا هدایت کند. ولی حکومتِ قاجار و روحانیونِ شیعه به تعقیب و اذیت و آزارِشدیدِ بابیها ادامه دادند. از سال ۱۸۶۳ میلادی، اکثریتِ قریب به اتفاقِ بابیها روشهای صلح جویانۀ بهاءالله را انتخاب کردند و با پیوستن به آئین او بهائی خطاب شدند. پس از انقلابِ مشروطه (۱۹۰۵–۱۹۱۱ میلادی)، در دورانِ سلسلۀ پهلوی (۱۹۲۵–۱۹۷۹میلادی)، از شدّتِ حملات علیه بهائیان کاسته شد. ولی بهائیانِ زیادی در آن ۷۴ سال نیز در گوشه و کنار کشور کُشته شدند.[2][3] در ایّامِ رضا شاه، با ساختنِ نزدیک به ۵۰ مدرسه در نقاطِ مختلفِ ایران، بهائیان از جمله پیشگامانِ تأسیسِ سیستمِ آموزشیِ مدرن در ایران شدند. اما هنگامی که خواستند تعطیلاتِ مذهبیشان را رعایت کنند، رضا شاه دستور داد تمامیِ مدارسِ بهائی تعطیل شوند.[4]
در عصرِ محمد رضا شاه پهلوی هم، به منظورِ مستحکم کردن پایههای حکومت خود، شاهِ جوان با روحانیونِ شیعه به رهبریِ آیتالله بروجردی و حجت الاسلام فلسفی در سرکوبِ بهائیان شریک شد.[5][6][7] همچنین، در دورانِ پهلوی بود که اتّهاماتِ بیاساس علیه باب و بهاءالله از جمله عواملِ روس و انگلستان بودنِ آنها بصورت گسترده مطرح شد و به بهائیان هم هیچگاه فرصتِ دفاع از خود داده نشد.[8] با انقلابِ اسلامی (۱۹۷۹ میلادی) و روی کار آمدنِ روحانیونِ شیعه، خشونت علیه بهائیان شدّتِ کم سابقهای گرفت. در سالهای اوّلیۀ انقلابِ اسلامی، بیش از ۲۰۰ بهائی—از مونا محمود نژادِ ۱۶ ساله تا عبد الوهابِ کاظمیِ منشادیِ ۸۵ ساله—در ایران به اتّهاماتِ دروغین مثل جاسوسی برای اسرائیل کشته شدند. فشارهای بین المللی و ظهورِ شبکههای اجتماعی سرانجام حکومت ایران را مجبور کرد از خشونتِ سخت (کشتار) علیه بهائیان به خشونتِ نرم (حملات مجازی و رسانهای) روی بیاورد. در سالهای اخیر، هراس افکنی در مورد بهائیان شدّت بیسابقهای به خود گرفته است. ملاقاتِ اخیرِ فائزه هاشمی رفسنجانی دختر آیتالله رفسنجانی با هم سلولیِ سابقش فریبا کمال آبادی از اعضای گروه یارانِ ایران، که تا قبل از دستگیری، رهبریِ جامعۀ بهائیانِ کشور را به عهده داشتند، ابعادِ تازهای به این حملات داده است. به نظر میرسد این ملاقاتِ تابو شکنانه منجر به عمیقتر شدنِ شکاف میان حاکمیت و نیز میان آنها و مردم ایران شود.
زمینۀ تاریخی
فساد، فقر، تعصبات و خرافاتِ مذهبی، و بیعدالتیِ روز افزون درعهد قاجار و—هم زمان با آن، انتظاراتِ مذهبیِ شیعیان، که برخی از فِرَقِ آنها از جمله شیخیها معتقد به نزدیکیِ ظهورِ مهدیِ موعود بودند—شرایطِ مناسبی برای پیدایشِ جنبشهای عدالت خواه در ایرانِ قرنِ نوزدهم فراهم آورد. در بسترِ چنین جامعهای، آئینِ سیّدِ باب بارقهای از امید در دل بسیاری از ایرانیان روشن کرد. آئینی که در بطنِ فرهنگِ دینی ایران و در میان ساکنین آن شکل گرفت با سرعت خیرهکنندهای شروع به نفوذ در بین اقشار مختلف جامعه کرد. در مدتی کوتاه، جمع کثیری ازعلماء، کارگران، کشاورزان، مالکین، تُجّار، اَشراف، سیاست مداران، و درباریان به خیل پیروانِ باب پیوستند. حکومت قاجار و روحانیونِ اصولیِ شیعه—که یکی تاج و تخت و دیگری منبر و مسجد را در خطر میدید—در اتحادی خونین، تصمیم به قلع و قمعِ سریعِ این جنبش گرفتند. ابتداء سیّدِ باب را به جُرمِ بدعت در دین در تبریز به محاکمه کشیدند ( ۱۸۴۸ میلادی)، و پس از دو سال حبس او را به جوخۀ اعدام سپردند. متعاقباً، پیروان او در سراسر کشور را آماجِ حملاتِ خود قرار دادند. در گوشه و کنار ایران، بابیکُشی تبدیل به اتفاقی مکرر شد.[9] بعضی از این خون ریزیها بقدری وحشتناک و سَبُعانه بودند، که جزئیاتِ آن لرزه بر اندام میاندازد. یکی از بارزترین نمونههای این بابیکُشیها در تابستان سال ۱۸۵۲ میلادی در طهران واقع شد، که در آن حدود ۳۸ بابی در حضورِ جمع کثیری از مردم میانِ اقشارِ مختلفِ جامعه تقسیم شدند و به فجیعترین اَشکالِ ممکن قتل عام شدند. بدنِ برخی قربانیانِ بابی مثل حاجی سلیمان خان و فتح الله قمی را زنده سوراخ سوراخ و شمعآجین کردند. سلیمان خان را، که هیکلی تنومند و مقاوم داشت، شمعآجین شده در خیابانهای شهر گرداندند و سرانجام جسم او را دو شقه کرده، به دروازههای طهران آویزان کردند تا بقیه با باقیماندۀ آن جسد نیز تمرینِ تیراندازی کنند. شرحِ حال آن روزِ وحشتناک برای همیشه در نامهای به قلمِ افسری اطریشی بنامِ کاپیتان وان گومواَن (Captain von Goumoens)، که در آن زمان در خدمتِ حکومتِ ناصر الدین شاه بود، ضبط شده است. تنها یک پاراگراف از این نامه کافی است شدّتِ قساوت و سنگدلیِ مرتکبینِ این جنایات علیه بابیها را نشان دهد:
آنها پوستِ کفِ پای بابیها را کَنده، پاهای زخمیِ آنها را در روغنِ جوشان فرو میبرند، سپس همانندِ اسب، پای آنها را نعل کرده، قربانیِ بیچاره را مجبور به دویدن میکنند. کوچکترین فریادی از سینهی قربانی بیرون نمیآید. اعضای بیحس شدهی بابیِ غیور زجرِ حاصل را در سکوتی تاریک تحمّل میکند؛ حالا باید بدود. ولی جسمِ او قادر به تحملِ آنچه روحش متحمل شده نیست. به زمین میافتد. بزنید ضربه ی آخر را! او را از این دردِ جانکاه نجات دهید! نه! جلاد شلاقش را بکار میگیرد و من [افسر اتریشی]، به چشم خود شاهد بودم که نگونبخت قربانیِ صدها شکنجه میدود! این آغازِ پایانِ کارِ اوست. در نهایت، بدنهای سوخته و سوراخ شده ی قربانیانِ بابی را با استفاده از دستها و پاهایشان، از بالای درخت آویزان میکنند. حالا هر ایرانی اجازه دارد مهارتِ خودش در تیراندازی را بیازماید. اجسادی را دیدم که با حدودِ ۱۵۰ گلوله شَرحه شَرحه شده بود… فقط جَلّادِ دربار و عامهی مردم نبودند که در این کُشتار جمعی شرکت میکردند، بلکه عدالت حکم میکرد تعدادی از بابیانِ بیچاره به صاحب مَنصبان هم برسند و آنکه مأمورِ پذیرایی از قربانی بود به آلودنِ دستانش در خونِ قربانیِ کَت بسته و بیدفاع میبالید و آنرا افتخاری میپنداشت. پیاده نظام، سواره نظام، هنگِ توپخانه، غلامان یا محافظانِ شاه، و نیز اصنافِ مختلف مثلِ قصابان، نانوایان و غیره همگی خود را در این نمایشِ خونین سهیم کردند.»[10] حتی اساتیدِ دارالفنون که هدفشان باید گسترشِ علم، ِخرَد، و دانائی میبود هم در این نمایشِ خون شرکت کردند و دستانشان را تا مِرفَغ در خونِ بابیها آلودند.
عجیب نیست که پس از مشاهدۀ چنین صحنههای دلخراشی، افسر مزبور تصمیم به استعفاء و ترکِ ایران گرفت. طولی نکشید که اخبارِ کشتارِ وحشیانۀ بابیان و مقاومتهای دلیرانۀ آنها در رویارویی با دردناکترین روشهای مرگ زبانزد خاص و عام شد. خاورشناسانِ بزرگی چون ادوارد براونِ انگلیسی، کاظم بیکِ روسی، و نیکلاسِ فرانسوی توجه ویژهای به جنبش باب نمودند و بسیاری از آثارِ وی را در سالهای بعد ترجمه کردند. به فاصلۀ کوتاهی، مقاومتِ قهرمانانۀ بابیها سوژۀ صحبت اَشراف و درباریانِ اروپا و، در نهایت، نمایشنامههای تئاتر در آن قاره شد. شهرتِ روزافزون بابیها عزمِ دولت قاجار و روحانیون در سرکوبِ آنها را دو چندان کرد. مبارزه با آئینِ باب فقط از طریقِ شمشیر نبود. بلکه، از همان سالهای آغازین، حاج محمد کریمخان کرمانی (۱۸۷۱-۱۸۱۰ میلادی) رهبر شیخیها که باب و آئیناش را خطری بزرگ برای خود و مکتب شیخی میدید، در آثارِ متعددی به باب حمله کرد.[11] نکتۀ قابل توجه در این مرحله از رشدِ جنبشِ باب این است که نه در جریان محاکمۀ باب در تبریز (۱۸۴۸ میلادی)، و نه در حملاتِ حاج محمد کریمخان کرمانی به باب در بیش از ۲۰ سال پس از پیدایشِ آئین وی (یعنی تا ۱۸۶۷ میلادی)، اثری از ارتباطِ سیّد باب با انگلستان و یا روسیه به چشم میخورد. در حقیقت، تا حدود ۸۰ سال پس از کشته شدنِ سیّدِ باب، خبری از تئوریهای توطئه در موردِ چگونگیِ پیدایشِ آئینِ وی نیست. اوّلین نمونۀ جعل تاریخ در بارۀ وابستگیهای سیاسیِ باب در اوائل دهۀ ۱۹۳۰میلادی تحتِ عنوانِ »یادداشتهای کینیاز دالقورکی« ابتدا به صورتِ دست نویس و سرانجام به شکلِ چاپی در مشهد ظاهر شد. این اثر، که به »اعترافات دالگورکی« نیز معروف است، بیشتر به داستانی جاسوسی-سیاسی شبیه است ونویسندۀ آن به جایِ شرحِ وقایعِ تاریخی به قصّه پردازی و هویت سازی پرداخته است.[12]
نوشتۀ مزبور قرار است شرحِ خاطراتِ دیمیتری ایوانوویچ دالگوروکف سفیر روسیه در ایران دراواخر سلطنت محمّد شاه و اوائل سلطنت ناصرالدین شاه باشد. ولی اشتباهات مکرر تاریخی، نویسندۀ این یادداشتها را مجبور به چاپهای متعدد برای اصلاحِ اشتباهات قبلی کرد.[13] در این داستانِ تاریخوار،»کنیاز دالگورکی در دهۀ۱۸۳۰میلادی با مأموریت مخفی در مقام مترجم سفارت روسیه به ایران رفت، مسلمان شد، و به کسوت آخوندی درآمد. وی شماری از ایرانیان، ازجمله بنیانگذار آتی آئین بهائی را به کار جاسوسی گماشت. اندکی پس از بازگشت به روسیه، با نام شیخ عیسی لنکرانی به عتبات رفت و درآنجا طلبۀ شیرازی جوانی [سیّد باب] را برانگیخت که نهضت بابی را به راه اندازد. آنگاه خود به عنوان سفیر روسیه به ایران بازگشت و این بار مقدمات ظهور آئین بهائی را فراهم آورد.[14]
نهایتاً، با درهم آمیختنِ رویدادهای تاریخی و افسانههای تَخَیُّلی، نویسنده در صددِ القای این نظریه بود که جنبشِ باب و آئینِ بهاءالله نتیجۀ نقشههای دالگورکی سفیر روسیه برای ایجادِ تفرقه در میان مسلمانان بوده است. فقدانِ آزادیِ قلم در ایران برای بهائیان به نویسندۀ این جزوه فرصت داد تا حدِ زیادی به اهدافِ خود برسد. با وجودِ این که تاریخنویسانِ شناخته شدهای نظیرِ احمد کسروی،[15] محمود محمود،[16] مجتبی مینوی،[17] و عباس اقبال آشتیانی[18] بر جعلی بودنِ اعترافاتِ دالگورکی صِحِّه گذارده بودند، تا قبل ازسالهای اخیر، بسیاری از ایرانیان هنوز به محتویاتِ این جزوه به عنوانِ تاریخنویسیِ معتبر نگاه میکردند. حکومت ایران و شیعیان سُنَّتی نیز همچنان در صددِ حفظِ اعتبارِ این جزوه به عنوان سندی تاریخی هستند.
از آنجایی که دولتهای روسیه و انگلستان نفوذ غیر قابل انکاری در ایرانِ عَهدِ قاجار داشتند، پذیرشِ تئوریهای توطئه از جانبِ این دو کشور علیه منافع ایران برای بسیاری از هموطنان براحتی قابل قبول بود. یادداشتهای کینیاز دالگورکی اوّلین تلاشِ مستمر برای وصل کردنِ پیدایشِ آئین باب به دولتِ روس بود. یکی از اهداف مهم نشر این یادداشتها، تلاش برای دگر سازی و اجنبی جلوه دادن این آئین وبه بوتۀ فراموشی سپردنِ پیوستگیِ تاریخی میان بابیان (و بعدها بهائیان) و مذهب شیعه بود. یعنی میخواستند دینی را که از بطن جامعۀ ایران بر خاسته بود ساختۀ دست استعمار گران و مُخرِّبِ اتحاد و یکپارچگیِ مسلمانان جلوه دهند. یکی دیگر از تاثیراتِ منفیِ یادداشتهای کینیاز دالگورکی این بود که «اين ياد ساختهها نه تنها نيروهای خارجی را مُحرّک دگرگونیهای درونی ايران فرض کرده بود، بلکه با نفیِ نفسِ خودآگاه و مشروطهخواه و انتخابگر، ايرانيان را اشخاصی ساده لوح، خود فروش، و وطن فروش میپنداشت. براين اساس، علی محمد باب نيز که جوانی برخاسته از بطنِ فرهنگِ ايران و پروردۀ پيشتازانِ فکریِ شيعه در سدۀ سيزدهم بود، به آلتِ بیاختيارِ شاهزادهای روسی که اندک زمانی در ايران زندگی کرده بود تبديل شد. بر همين منوال، بهاءالله و صبح ازل وجانشينان و پيروان ايشان نيز آلتِ دست دولتهای روس، عثمانی، انگليس، و اسرائيل پنداشته شدند.»[19]
2. Orientalists.png
حدود یک دهه پس از انتشارِ این یادداشتهای جعلی، تاریخدانِ معاصر فریدونِ آدمیت اتّهامِ بزرگِ دوم یعنی نقشِ دولتِ انگلستان در ایجادِ آئینِ باب را مطرح کرد. در چاپِ اوّل (۱۳۲۳ هجری شمسی یا ۱۹۴۴ میلادی) در صفحات ۲۴۳–۲۴۴ از جلدِ دوّمِ کتابِ مشھورش »امير کبير و ایران»، آدمیت ادعا کرد ملّا حسين بشرویه اوّلین پیرو باب در حقیقت عامل دولت انگليس بود و آرتور کانولی، افسرِ اطّلاعات، محقّق و نويسندۀ انگليسی، او را برای جاسوسیِ دولتِ فخیمه استخدام کرده بود. در اقدامی ناشیانه، آدميت مدعی شد سندِ اين اتھام در کتاب کانولی، به نام «سفر زمينی از انگلستان به شمال ھندوستان از طريق روسيه، ايران و افغانستان» وجود دارد و در این اثر به ملاقاتِ ملّا حسین و کانولی در سال ۱۸۳۰ میلادی در طولِ سفرِ کانولی به خراسان اشاره شده است.[20] به نظرِ آدمیت، این ملّا حسین بود که به خاطرِ منافعِ انگلیس سیّدِ باب را وادار نمود ادعای پیامبری کند. ملاقاتی که آدمیت ادعا کرده بود در واقع هرگز رخ نداده بود. در سال ۱۸۳۰ میلادی، ملّا حسین نوجوانی ۱۷ ساله و باب طفلی ۱۱ساله بود. به علاوه، کانولی خودش در ۳۵ سالگی، یعنی ۲ سال قبل از اینکه باب حتی ادّعای خود را عَلَنی کند، فوت کرده بود! زمانی که مورّخ و استاد نامدار دانشگاه تهران دکتر مجتبی مینوی، با در دست داشتنِ نسخهای از کتابِ کانولی با آدمیت ملاقات نمود و از او خواست اشارۀ آرتور کانولی به ملاقاتش با ملّا حسین را در کتابِ این افسرِ اطّلاعاتِ دولتِ انگلیس به پرفسور مینوی نشان دهد، آدمیت مجبور شد اعتراف کند که ادّعای او جعلی است. او این مطالبِ ساختگی را در چاپهای بعدی کتابش حذف کرد.[21]
3. Historical Forgeries.png
ولی نتیجۀ این تحریفِ به ظاهر بیاهمّیتِ تاریخیِ آدمیت، بر چسبِ انگلیسی بودنِ جنبشِ باب [و مدتی بعد آئین بهائی] بود که ردّیه نویسانِ شیعه و رسانههای جمهوری اسلامی هنوز آن را رها نکردهاند. ازاوائلِ دهۀ ۱۹۳۰ تا به امروز، در بسیاری از مناطقِ ایران، بهائیانِ بیشماری قربانیِ این دو جعلِ تاریخیِ بزرگ شدهاند.[22] آشکار شدنِ دروغِ آدمیت به قدری برای او سنگین بود که وی نه فقط این قسمت از کتاب را در چاپهای بعدیِ »اميرکبير و ایران« حذف کرد، بلکه دیگر حتی اشارهای به چاپِ اوّلِ کتاب (۱۹۴۴ میلادی) در انتشاراتِ بعدیِ این اثر نمیبینیم. بُهتآورتر آن که آدمیت جلدِ دوّمِ کتابِ »امير کبير و ایران» را، یعنی صفحاتی که حاویِ آن جعلِ بزرگ بود، با این نقل قول معروف از آبراهام لینکلن رئیس جمهور محبوب آمریکا آغاز میکند:
همه را برای مدتی میتوان فریب داد؛
عدّهای را نیز میتوان برای همیشه گول زد؛
ولی همه را برای همیشه ممکن نیست تحمیق کرد و فریفت.[23] [24]
تئوری توطئه و عللِ توسّل به آن
تئوریهای توطئه و دسیسه در جهان سابقهای بس طولانی دارند. ولی در قرونِ اخیر، بیشترِ این تئوریها ریشه در جنگهای صلیبی، ترس تاریخی از یهودیان، و وحشت از انجمنهای مخفی مثل فراماسونها داشته است. برای مثال، نفرتِ برخی مسیحیان در قرون وسطی نسبت به یهودیان به حدّی بود که آنها متوسّل به انتشارِ یهودیهراسی شدند: «در تصوراتِ قرون وسطی، یهودیان چاههای آب را مسموم و به مقدسین [مسیحی] بیحرمتی میکردند؛ کودکانِ مسیحی را مورد اذیت و آزار قرار میدادند، در معادلات خود با بازرگانان به نیرنگ و تقلّب متوسل میشدند و دائماً در جهان مسیحیّت توطئه میکردند…در غرب از جمله کشور آمریکا افراد و جریانهایی وجود دارند که همچنان اعتقاد دارند استقلالِ آمریکا کینهکشی فرانسویان از انگلیس است و یا انقلاب فرانسه را انتقام انگلیس به واسطهی فراماسونری از کشور فرانسه میدانند.»[25] در میان ایرانیانی که نظراتِ افراطی در تئوری توطئه دارند، باور بر این است که همۀ تصمیماتِ اصلیِ جهان زیر نظر خارجیها به خصوص دولت انگلستان گرفته میشود، و شخصیتهای داخلی تاثیری به مراتب کمتر در سرنوشت خود و کشورشان دارند. احمد اشرف معتقد است «توهم توطئه نوعی بیماری روانیِ فردی و جمعی است. بیماری فردیِ سوءظن به همهچیز و همهکس را «پارانویا» و بیماریِ جمعی را «conspiracy theory» مینامند. کسی که به «توهّمِ توطئه« در مفهوم اخیرِ آن مبتلاست، تمامِ وقایعِ عمدۀ سیاسی و سیرِ حوادث و مشیِ وقایعِ تاریخی را در دست پنهان و قدرتمندِ سیاستِ بیگانه و سازمانهای سیاسی و اقتصادی و حتی مذهبیِ وابسته به آن سیاست میپندارد.»[26]
4. Demonization of Baha’is.png
با وجود این که توهّمِ توطئه در همۀ ملل کم و بیش وجود دارد، ولی در میانِ مردم و حکومتهای خاورمیانه بیش از مناطق دیگر جهان شایع است. در میان علل اصلی این گرایش، میتوان از عواملی مثل «توجیه ضعفهای داخلی، ساده کردن تحلیل و ایجاد حالت اقتناع، کاستن از انتقاد به بهانهی بهرهگیری بیگانگان، ایجاد نفرتِ روانی از مخالفان و سرکوبِ آنان» نام برد.[27] بین کشورهای خاور میانه، توطئه پنداری در میان ایرانیان جذّابیت بیشتری داشته است. توطئه چینیِ آمریکا [و انگلستان] علیه دولت محبوب مصدق در کودتای ۲۸ مرداد و توهّماتی که در مورد انقلابِ سفید شاه به خصوص اصلاحات ارضی و نیزانقلاب ۱۳۵۷ علیه آمریکا و نقش دولت کارتر وجود دارد، همگی به این توطئه پنداری دامن زده است. مروّجینِ توهّم و تئوریِ توطئه درواقع به دنبال فرارعمدی از بحرانهایی هستند که غالباً خود خالقِ آنند، یعنی اعلانِ اندیشههای آرمانی که از عملی کردن آنها عاجزند. متعاقباً، با ترویجِ توطئه پنداری در بایکوت خبری و، همزمان با آن، سرکوب مخالفین و نظرات آنها سعی در مُبرّا کردن خود وحکومتهای خودکامۀشان از شکستهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی و مقصر جلوه دادن دیگران به ویژه امپریالیسم دارند.[28]
بهائیهراسی و بهائیستیزی
بهائیهراسی پیشینه در بابیهراسیهای اواسط قرن نوزدهم، یعنی سالهای آغازینِ نهضتِ باب دارد. از آن جایی که آثار سیّدِ باب براحتی در دسترس عموم نبود، بسیاری از ایرانیان، حتّی بابیان، از جزئیّات تعالیمِ وی در سالهای اوّلیّۀ پیدایشِ نهضتش بیخبر بودند. در این خلاء، دشمنانِ وی به تاریخ سازی و قصّه پردازی در موردِ باب و پیروانش پرداختند. شاید قدیمیترین نمونههای این قصّه پردازیها، مجلّدات «ناسخ التّواریخ» به قلم محمد تقی سپهر، ملقّب به لسان الملک، تاریخ نویس در بار ناصرالدّین شاه باشد. در واقع میتوان از سپهر به عنوان یکی از قدیمیترین ردّیه نویسان علیه باب و جنبش او یاد کرد. وی در مجلّدات «ناسخ التّواریخ» مربوط به دورۀ سلطنت ناصرالدّین شاه که آنها را در سال ۱۲۷۸هجری قمری (۱۸۶۸ میلادی) به اتمام رساند، تهمتهای زیادی علیه بابیها به ویژه طاهره مطرح میکند. اتّهاماتِ بیاساسِ سپهرعلیه بابیان هنوز یکی از منابعِ اصلیِ ردّیه نویسان، مطبوعات و رسانههای جمهوری اسلامی است. برای نمونه، در نقل قولی از سپهر، بابیها متهم به شُرب خَمر و بیعفّتی در میان زنانشان میشوند که بیحجاب—از قرار، به دلیل بینقاب ظاهر شدن قرّةالعین در میانِ بابیانِ حاضر در بدشت—بین دیگر بابیها ظاهر میشوند و خود مست کرده، دیگر مردان را نیز به مستی میکشانند:
آن گاه در هر خانه که انجمن می شدند به شُرب خَمر و مَنهیّات شرعیّه ارتکاب می نمودند و زنان خویش را فرمان می دادند تا بی پرده به مجلس بیگانگان در می آمدند و بگُساریدن کأسات عقار [خوردن مشروب] مشغول می شدند و سَقایت [شراب دادن به] مردانِ مجلس می کردند.[29]
سپهر همچنین طاهره قُرّةالعین را مسئول بیحجابی زنان بابی و نیز جایز شمردن چند شوهری برای آنان معرفی میکند، پدیدهای که هرگز میان بابیها رایج نبود:
از سوء قضا [قُرّةالعین] شیفتۀ کلمات میرزا علی محمد باب گشت و از جمله اصحاب او شد و اندک اندک طریقت او را که بیشتر ناسخِ شریعت بود بدانست، حجابِ زنان را از مردان موجب عِقاب شمرد و یک زن را به نکاح ۹ مرد فرضِ استحباب کرد.[30]
سپهر برخی اتّهاماتِ شدیدتر جنسی را هم علیه قُرّةالعین مطرح میکند که در این جا قابل ذکر نیستند.[31] عرفان ثابتی—مترجم و پژوهشگر حوزۀ فلسفه، دین و جامعهشناسی—معتقد است:
درتصویری که نخبگانِ حاکم بر ایران از طاهره ترسیم میکنند قُرّة العينی که پیشگامِ کشفِ حجاب و مُنادی آزادی زن بود، در قامت ریتا هیورث و مارلنه دیتریش، افسونگران افسانهای هالیوود ظاهر می شود و در برابر دیدگان حیران دیگر بابیان حاضر در بدشت با یکی از بابیان برجسته ملقب به قدوس به حمام می رود و قصۀ باغ اپیکور را از نو می سراید.[32]
در برخی محافل، از بابیها به عنوان فرقهای کمونیست و سوسیالیست هم نام برده میشد، برچسب اشتباهی که لااقل تا اوائل قرن بیستم در بارۀ بابیها پایدار بود:
زنان که اسلام سنتی به زحمت برای آنان قائل به روح انسانی است، به راحتی در محافل بابی ها پذیرفته می شوند. این پدیده به دشمنان آنها یعنی ملّایان فرصت کافی می دهد تا علیه بابی ها تهمت های ناروا بزنند. ولی آنها هرگز نتوانسته اند کوچکترین سندی در حمایت از اتّهامات مبهمی نظیر فساد اخلاقی علیه پیروان این آئین جدید ارائه بدهند. اتّهام پیروی از کمونیسم و سوسیالیسم نیز اغلب به آنها نسبت داده شده است.[33]
از سالهای آغازین جنبش باب، تهمتهای جنسی و برچسبهای بیعفّتی و بیعصمتی به طاهره قُرّةالعین و پیروان باب و بهاءالله از جمله روشهای مستمرِ روحانیون شیعه در ایران بوده است. محمد توکلی،[34] استاد تاریخ و تمدّنهای خاور نزدیک و میانه، نمونهای از این اتّهامات را از طرف ميرزا علی اکبر مجتهد اردبيلی حاجبالائمه در رسالۀ اصول دين و کَشفُالخَطای مسلمين ذکر میکند. اردبیلی پس از ابراز تأسف از آن که «می بينيم بعضی عوامههای بی غيرت و بی ناموس از دين اسلام دست کشيده بابی می شوند» به تکرار ادعاهای «قبيح» بابيان و بهائيان می پردازد و میگوید چون «بی شرمی و بی حيائی طايفۀ بابی و بهائيه که زن و مرد در يک مجلس جمع شده چراغ از مجلس برداشته با زنهای همديگر هم آغوش شده زنا میکنند.»[35] در اين ردّيهها، از قُرّة العين به عنوان نماد فساد اخلاقی بابیها و بهائیان یاد شده است. همین قبیل اتّهامات این روزها هم تقریباً به صورت روزمرّه در رسانههای جمهوری اسلامی تکرار میشوند. برای مثال، بدون ذکرهیچ نمونۀ تاریخی و یا معاصر، بولتن نیوز و تابناک بهائیان را متّهم به ازدواج و زنا با محارم میکنند.[36] اساسِ این اتّهام هم اینست که چون در آموزههای آئین بهائی فقط از زن پدر به عنوان مَحرم صریحا نام برده شده است، پس ازدواج و رابطۀ جنسی با بقیۀ خویشاوندان—که یک به یک نام برده نشدهاند، مانند دختران، خواهران، خالهها، و عمهها—مجاز است.[37] یا جهان نیوز ادعا میکند بهائیان برای جلبِ مسلمانان به آئین خود از جاذبههای جنسیُ دخترانشان استفاده میکنند.[38][39] چنین ادعاهایی مُغایر با تعالیم بهائی در مورد رعایتِ عفّت و عصمت هستند:
اهل بهاء باید مظاهر عصمتِ کُبری و عفّتِ عُظمی باشند. در نصوصِ الهیّه مرقوم و مضمونِ آن به فارسی چنین است که اگر رَبّات حجال [الهههای حجلهها] به اَبدع جمال، بر ایشان بگذرد ابداً نظرشان به آن سَمت نیفتد. مقصد این است در تقدیس و تنزیه و عفّت و عصمت و سَتر و حیا و حجاب مشهور اهل آفاق گردند تا کُل بر پاکی و طهارت و کمالات عفّتیۀ ایشان شهادت دهند زیرا ذرّه ای عصمت، اعظم از صد هزار سال عبادت و دریای معرفت است. عفّت و عصمت از اعظم خصلت اهل بهاء است. وَرَقات موقنۀ مطمئنه باید در کمال تقدیس و تنزیه باشند.[40]
درکنارِ اتّهامِ فسادِ اخلاقی، بهائیستیزان روشهای متفاوتِ دیگری را نیز بکار بردهاند، از جمله ایجاد ترس و وحشت در میان شیعیان از هر گونه معاشرت با بهائیان. قدیمیترین نمونۀ این پدیده، قصۀ چای و نوشابۀ بهائیها است، که بعضی از روحانیونِ شیعه هنوز مشغول پراکندنِ آن هستند.[41] این قصّه در حقیقت ریشۀ تاریخی در افسانۀ چای بابیها دارد. مدتِ کوتاهی پس از پیوستن به آئین باب، در سال ۱۸۴۵ میلادی، بهاءالله به دیار اجدادی خود درخطّۀ نور مازندران رفت تا خبرِ ظهورِ باب را به گوش خویشاوندان و آشنایان خود برساند. پس از این که گروه زیادی از این افراد سریعاً به آئین باب پیوستند، روحانیونِ منطقه برای پیشگیری از«به دام افتادن» دیگران شایعهای آغاز کردند مبنی بر این که میرزا حسین علی نوری (بهاءالله) در منزلش معجونی دارد که آنرا در چای مهمانانش میریز د و هر کس از این چای بنوشد بابی میشود.
طرح اهریمنسازی از بهائیان
اما قصۀ چای بهائیها در مقابل طرح اهریمن سازی از بهائیان که در آن بهائیستیزان متوسّل به افسانههای بزرگتر و بمراتب وحشتناکتری میشوند، رنگ میبازد. برای مثال، به تبعیّت از مسیحیان قرون وسطی و هراساندازیِ آنها در مورد یهودیان، بهائی ستیزان نیز تصمیم گرفتند با قصّه پردازیهای ترسناک، شیعیان را از فکر هر نوع معاشرت با بهائیان بر حذر دارند:
آيت الله علی اکبر مسعودیِ خمينی، عضو جامعۀ مدرسين حوزۀ علمیۀ قم و توليت سابق حرم حضرت معصومه، در خاطرات خويش چنين می نويسد: «در حدود سال های ۴۰ و ۱۳۳۹، بهائيان در باغ (ارتشبد غلام علی) اويسی قم محفل های شبانه ای داشتند. گاهی اوقات برنامه هايی که داشتند، بسيار فجيع و دلخراش بود؛ از جمله شب های عاشورا، يک بچّه مسلمان را با خود به باغ می بردند و او را در حين جشن و پايکوبی به قتل می رساندند و هلهله می کردند. بنده با يک واسطه از فردی که خود شاهد اين ماجرا بوده نقل می کنم که می گفت: يک بار در يکی از اين محافل، عدّۀ زيادی از بهائيان جمع شده بودند و چند نفر سرهنگ هم از تهران به قم آمده و در آن جا حضور داشتند. آنان پسر بچّۀ حدوداً ۱۰ ساله ای را در تهران ربوده و با خود به قم آورده بودند. اين ماجرا را رئيس ژاندارمری قم برای رفيق ناقل خبر گفته بود که شب عاشورا بود و من در محل کارم در ژاندارمری نشسته بودم که يکی از دوستانم آمد و گفت: محفلی در باغ اويسی برقرار است. مايلی برای تماشا برويم؟ من موافقت کردم و به اتفاق به باغ رفتيم و از پشت ساختمان ها، نظاره می کرديم. ديديم که دختر و پسر می زنند و می رقصند و غلغله ای است و پسری را هم وسط صحنه روی ميز گذاشته اند و تمام افرادی که دور ميز هستند، هر کدام درفشی در اختيار دارند و همزمان با ميگُساری و خوانندگی، ضربه ای هم به تن پسر می زنند. من (رئيس ژاندارمری) ديدم که در ميان آن جماعت، سرهنگی نشسته است که گويا از همه بيشتر خوش به حالش است! يک لحظه فکر کردم که الان برخی از مردم در مجالس عزای امام حسين (عليه السّلام) دارند به سَر و سينۀ خود می زنند و يک عده از خدا بی خبر هم در اينجا مشغول عيش و عشرتند. با اين انديشه خونم به جوش آمد و کنترل از دستم خارج شد. به رفيقم گفتم: علی الله! هر چه باداباد! بعد تفنگ را کشيدم و يک گلوله در مغز سرهنگ خالی کردم! سرهنگ نقش زمين شد و جماعت جيغ کشيدند و محفل به هم خورد. بعد به اتفاق دوستم جلو رفتيم و افراد را با اسلحه تهديد کرديم. در همان حال که دستانشان را به نشانۀ تسليم بالا گرفته بودند، آنان را در يکی از اتاق های باغ زندانی کرديم و در را بستيم. بعد نگران شديم که چه بلايی سر جنازۀ سرهنگ بياوريم. اين جا بود که او را زير مقادير زيادی کود که در باغ تلنبار کرده بودند، پنهان کرديم. بچّه مسلمان مصدوّم را هم به تهران فرستاديم تا به دست پدر و مادرش بسپارند. بعد با خيال راحت به يکی از مجالس روضۀ ابی عبدالله (عليه السّلام) رفتيم! صبح روز بعد سر کارمان حاضر شديم؛ انگار نه انگار! مدتی بعد افرادی با داد و قال وارد شدند و گفتند: «يک مشت آدم گم کرده ايم! شما نديده ايد؟» گفتيم: نه! مگر به دست ما سپرده بوديد؟ در نهايت هم نتوانستند قتل سرهنگ بهايی را به دوش ما بيندازند.»[42]
در این قصۀ بخصوص که هیچگاه نامی هم از این «سرهنگ بهائیِ» نا شناس برده نمی شود ، هدف ازاَنگِ خون زدن به بهائیان اینست که از آنها چهرهای شيطانی ترسيم کنند تا بهائیان را »تجسمِ واقعیِ شمر و يزيد در تعزيههای عاشورایی جلوه دهند«.[43] هدفِ دیگر از طرحِ روایتهای شیطانی از بهائیان، انسانیت زُدائی از پیروانِ بهاءالله است، چرا که اگر بهائیان خوی حیوانی دارند، پس نمیشود برای آنها حقوق انسانی قائل شد، و اذیت و آزار و تعقیب و تنبیه آنها هم مجاز است. پیروی از این خط مشی است که در رسانهها و تار نماهای جمهوری اسلامی در سالهای اخیر شاهدِ ترسیمِ چهرهای خبیث و شیطانی از آئین بهائی و پیروان آن بودهایم. نمونههایی از اجرای این طرح را در چهار تصویر زیر میبینیم. در تصویرِ اوّل ، با استفاده از چهرۀ وحشتناکِ Deadite Cheryl یکی از منفورترین مُردگانِ شرور (Evil Dead) در فیلمهای سینماییِ ترسناکِ هالیوود، بهائیستیزان میخواهند چنین آیندۀ شومی را برای پیوستگان به آئین بهائی ترسیم کنند. در تصویرِ دوّم ، با ترسیمِ چهرهای شیطانی از بهائیان و استفاده از یک نقل قولِ توهین آمیزِ خمینی در مورد پیروان این آئین ، مسلمانان را از نزدیک شدن به بهائیها می ترسانند: «آقا بترسید شما از اینها؛ یک جانورهاییاند اینها«.[44]
تصویر سوّم، »ستایش کنندۀ یک فرقه را در حال تعظیم در برابر سنگ قبرهای مشتعلی نشان میدهد که بر روی عکسی از درِ ورودیِ آرامگاهِ حضرتِ بهاءالله منطبق شده است. بهائیان طبعاً چنین تصویری را مشمئزکننده مییابند، همچنان که پیرو هر دینی که مقدّسترین زیارتگاهش به این صورت نشان داده شده باشد همین احساس را خواهد کرد«.[45] در سال ۲۰۰۸، سازمانِ یونسکو آرامگاه بهاءالله را به عنوان میراثی جهانی شناخت.[46] این تصویر، همچنین به بیننده القاء میکند که عاقبتِ آنهایی که به بهاءالله تعظیم میکنند، سقوط به قعرِ زمین یا جهنّم است. در تصویر چهارم، با استفاده از نمادِ معروفِ مرگ، بهائی ستیزان مرگ و نابودی را برای پیوستگان به آئین بهائی پیش بینی میکنند.
طرح واژگوننمائیِ تعالیم و ارزشهای بهائیان
یکی از حربههای دیگری که رسانههای جمهوری اسلامی به آن متوسّل شدهاند، سعی در واژگوننمائی آموزهها و معیارهای اخلاقیِ بهائیان است. برای مثال، اگر تعالیمِ این آئین صحبت از صلح، برادری و وحدت عالم انسانی میکند، یا باید به بهائیان اَنگِ خون و ترور زد،[47] یا آموزههای شان را مایۀ اختلاف افکنی میان مسلمانان، کشتن روح مقاومت انقلابی در مردم، و کمک به اهدافِ امپریالیسمِ جهانی تعبیر کرد.[48] اگر بهائیان صحبت از جهان وطنی (global citizenship) میکنند، باید آنها را بیوطن و جاسوسِ این و آن جلوه داد[49] با جود اینکه ایران زادگاهِ باب، بهاءالله، وعبدالبهاء برای بهائیانِ تمام جهان (نه فقط بهائیانِ ایران) کشوری مقدس است و در آثار بهائی آیندهای بسیار درخشان برای آن پیش بینی شده است.[50] اگر بهاءالله و عبدالبهاء میگویند ذرّهای عفّت و عصمت بهتر از صد هزار سال عبادت است، باید آنها را فاسدترین و بیاخلاقترین گروهها نشان داد تا مردم از آنان بیزاری جویند.[51]
دعوت به نسلکشی
اوج بهائیستیزیِ برخی از روحانیونِ شیعه را میتوان در کتاب «امشی به حشرات بهائی» اثر آیتالله حاج سیّد محمد مهدیِ مرتضویِ لنگرودی مشاهده کرد. این کتاب ابتداء در سال ۱۳۴۰ (۱۹۶۱ میلادی) در شهر قم توسّط انتشارات علّامه چاپ شد و سه سال بعد نیزدر تهران تجدید چاپ شد و اکنون در چاپ بیست و یکم است. نسخهای از این اثر را میتوان در کنسرسیوم محتوای ملی یافت. نویسنده که احتمالاً پس از انتشارِ چاپِ اوّل با انتقاداتی روبرو شده است، در مقدمۀ چاپ تهران به تغییراتی اشاره میکند و در صددِ توجیهِ عنوانِ خشونت زای کتاب نیز بر میآید:
سببِ نام نهادنِ این کتاب، امشی به حشرات بهائی برای این است که چون بهائیان مانند حشراتِ موذی مثل پشه، مگس، عقرب، مار، و غیر آنها در نفوسِ بشر رخنه کرده، با نیش های مسمومانۀ تبلیغ، مزاحمِ حالِ مردم می شوند لذا ما آنها را به حشراتِ بهائی نام نهادیم، البتّه خوانندگانِ محترم می دانند که موادی مانند امشی و ددت وغیر آن دو اختراع شده که بشر می تواند به وسیلۀ آنها حشراتِ موذی را از خود دور سازد، بنابراین، این کتاب هم چون خاصیتِ امشی را دارا است، یعنی همان طوری که امشی دفع کنندۀ حشراتِ موذی است، این کتاب هم دور سازنده ی حشراتِ موذیِ بهائی است، به قدری در دفعِ آن حشرات مؤثر است که اگر در هر جا حشراتِ موذیِ بهائی بوی آن را استشمام کنند به فوریت از آنجا دور گشته، دیگر به سراغِ آن مکان نمی روند. لذا با این شباهت، ما این کتاب را امشی به حشرات بهائی نام نهادیم: پس بر مسلمانان به ویژه جوانانِ آنان لازم است که یکی از این امشی ها را در خانه یا مغازۀ خود نگاه داشته، همیشه آن را به کار اندازد؛ یعنی موردِ مطالعۀ خویش قرار دهند، و اگر هم برخی از آنها سواد ندارند از رفیقِ باسوادِ خود استفاده کنند، تا بدین وسیله بتوانند برای همیشه از شَرِّ حشراتِ موذیِ بهائی آسوده باشند.[52]
5. Encouraging Genocide.png
با تشبیهِ بهائیان به حشراتِ موذی و تشویقِ شیعیان به استفاده از امشی در مصاف با آنان، مرتضویِ لنگرودی درواقع مسلمانان را تشویق به نابودیِ بهائیان میکند. تلاشِ نویسنده برای توجیه عنوان کتاب نیز میتواند در میانِ برخی توهین به شعورِ خوانندگان تعبیر شود، چرا که هدفِ استفاده از امشی که حاویِ سَمّ مُهلک است، همانا کُشتنِ حشراتِ موذی است، نه دور کردنِ آنها. به همین جهت نامِ دیگرِ امشی حشره کُش است، نه »حشره دور کُن. «
بهائیستیزیِ »چپها«
در سال ۱۹۳۹ میلادی، مُحقّقِ روسی، میخائیل ایوانف، کتابی در شرحِ جنبشِ باب نشر نمود به نام »قیام بابیها در ایران، ۱۸۴۸–۵۲ ((Babidskie Vostaniya v Irani, 1848–52, Moscow.» ایوانف که خود عقایدِ مارکسیستی داشت، در این کتاب لَب به تحسینِ باب به عنوانِ یک انقلابی گشود و جنبشِ وی را نتیجۀ جمع شدنِ انتظاراتِ طبقۀ متوسّطِ ایران در کنارِ خواستهای دموکراتیکِ پیشهوران و کشاورزان دانست. ولی ایوانف ظهورِ آئین بهائی و تعالیمِ صلح آمیز و مُداراگرانۀ بهاءالله را عاملی باز دارنده در ادامۀ قیامِ انقلابی باب تلقی کرد.[53] احسان طبری، که از پایه گذاران و نظریه پردازان و از اعضای کمیتۀ مرکزیِ حزبِ تودۀ ایران در سالهای انقلاب بود، در کتاب ِ»برخی بررسیها دربارۀ جهانبینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران« خود دقیقاً نظریاتِ ایوانف در موردِ باب و بهاءالله را تکرار میکند. متعاقباً، در سالهای بعد، بسیاری از اعضای حزب توده و دیگر گروههای چپ همین عقاید را تکرار کردند و باب را انقلابی و بهاءالله و تعالیمش را مانعی در راه احقاقِ حقوقِ حقّۀ زحمت کشان دانستند و، در نهایت، همسو با رهبرانِ جمهوری اسلامی، سرانِ بهائی را مرتبط با عواملِ بیگانه و حامیِ امپریالیسم خواندند.
6. Leftists.png
درسالهای اخیر، بسیاری از رهبران و اعضای سابق و کنونیِ جنبشهای چپ به نقایصِ تئوریهای توطئه در موردِ بهائیان پی بُردهاند و این روزها در صفِ مقدّمِ مدافعینِ حقوقِ انسانیِ بهائیان هستند. البتّه این گروه شاملِ عبدالله شهبازی نمیشود. وی سالها عمیقاً معتقد به اعتبارِ سندِ جعلیِ »پروتکل های بزرگان یهود«[54] بود. این اثر نخستین بار در اوائل قرن بیستم میلادی در روسیه منتشر شد و مدّتهاست جعلی بودن آن در محافل علمی پذیرفته شده است. ولی شهبازی تا مدّتی پیش اصرار بر اعتبارِ این سند داشت. سرانجام در سال ۱۳۷۸ وی هم به جعلی بودن این سند اعتراف کرد. ولی ادعا نمود یهودیان عمداً در موردِ خودشان سند سازی کردهاند تا نظریاتِ توطئهای را بیمار گونه جلوه دهند و توطئه باوران را بیاعتبار کنند. شهبازی جعلی بودنِ خاطراتِ دالگورکی را هم میپذیرد. ولی معتقد است آن سند نیز توسّطِ سازمانِ اطّلاعاتِ انگلستان جعل شده و بخشی از توطئهای بزرگتر است که توسّط دشمنانِ ایران و اسلام طرح ریزی شده است.[55] با این روش، شهبازی عملاً در صدد خلع سلاح مخالفان نظریۀ توطئه است، چرا که، از منظر وی، هرگاه جعلی بودن سند یا توطئهای آشکار شود، نفس انتشار آن سند و توطئه و کشف آن نیز خود جزئی از توطئهای بزرگتر است.[56] شهبازی تا امروز همچنان به مواضعِ بهائیستیزانۀ خود ادامه میدهد.[57]
»طوفان در فنجانِ چای «یا »آب در لانۀ مورچگان؟«
صبحِ روز ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۵، پس از تحملِ هشت سال زندان بدون مرخصی، فریبا کمالآبادی یکی از اعضای «یاران ایران» به یک مرخصیِ پنج روزه آمد. در میان دوستانی که به دیدارِ وی رفتند میتوان از شخصیتهای آزادی خواهی چون نسرین ستوده، رضا خندان، دکتر محمد ملکی، دکتر محمد نوری زاد، ژیلا بنی یعقوب، و بهمن احمدی امویی نام برد. اما دیدار فائزه هاشمی، دختر هاشمی رفسنجانی، که چندین ماه را در کنار فریبا کمال آبادی در بندِ نسوانِ زندانِ اوین گذرانده بود از اهمّیتِ ویژهای بر خوردار بود. موج حملاتی که پس ازگذشت حدود یک ماه از این دیدار همچنان بسوی خانوادۀ رفسنجانی در جریان است خود نشانهای از اهمّیتِ این واقعه دارد. از بسیاری جهات، این دیدار تابو شکنیِ بزرگی است که میتواند نقطۀ عطفی در تاریخِ دگرستیزی در ایران باشد.
7. Faezeh and Fariba.png
وقتی عکسِ دیدارِ فائزه هاشمی، دختر یکی از پایه گذارانِ جمهوری اسلامی، با حجابِ کامل در کنار فریبا کمالآبادی و دیگر زنانِ بهائی بیحجاب درسطحِ جهان منتشر شد، مسئولانِ جمهوری اسلامی، به ویژه روحانیونِ محافظه کار، بر سر یک دو راهی تاریخی قرار گرفتند. آنها میتوانستند این دیدار را بکلی نادیده بگیرند، یا به آن به مثابۀ طوفانی کوچک، محصور در یک فنجان چای نگاه کنند. ولی به چه قیمتی؟ سکوت در مقابلِ این «عمل زشت و قبیح»[58] میتوانست به دیگر شخصیتهای میانه رویِ نظام نیز جرأتِ تابو شکنی بدهد و »قُبح« دیدارعضوی از خانوادۀ آنها یا حتی بقیۀ شهر وندانِ عادی از یک بهائی را از بین ببرد. پس با مسئلۀ نجاستِ بهائیان و سالها آنها را «عاملِ روس، انگلستان، اسرائیل، آمریکا و صهیونیزم بین الملل» خواندن چه میکردند؟ بنابراین، آنها راهِ دوّم یعنی حملۀ همه جانبه را بر گزیدند.[59] آیتالله بطحائی پیشقدم شد واعلان کرد »ارتباط دوستانه با اعضای فرقۀ ضالّۀ بهائیت خیانت به اسلام و انقلاب است«.[60] پدر فائزه هاشمی اعلام کرد «فائزه کار اشتباهی کرده و باید جبران کند.»[61] قاضی القُضّات کشور آیتالله آملی لاریجانی این دیدار را «شرمآور» خواند.[62] آیتالله ممدوحی دوستی با بهائیان را حرام و در حدّ کفر دانست،[63] و آیتالله مکارم شیرازی این دیدار را یک جُرم خواند و خواهانِ محاکمۀ فائزه رفسنجانی شد. خبرگزاری تسنیم تلویحاً فائزه هاشمی را متهم کرد ضد انقلاب شده است.[64] مکارم شیرازی سرانجام تا آن جا پیش رفت که با انتشار یک فتوای رسمی معاشرت با بهائیان را حرام اعلام کرد و حتی انتشارعکسِ بهائیانِ بیحجاب (در کنار فائزه رفسنجانی) را مصداقِ اشاعۀ فحشاء خواند[65] و حجتالاسلام محمد جعفر منتظری دادستان کل کشور«افرادی که به با این فرقه ارتباط میگیرند» را تهدید به پیگرد قانونی کرد.[66]
اما جامعۀ چند صدائیِ ایران در مقابل این حملات ساکت ننشست. فائزه رفسنجانی خود اعلام کرد خلافی نکرده و از این دیدار پشیمان نیست.[67] صادق زیبا کلام، استاد علوم سیاسی در دانشگاه تهران، عیادتِ فائزه هاشمی از فریبا کمال آبادی را عملی از هر نظر درست خواند.[68] آیتالله محسن کدیور نیز از این دیدار دفاع کرد و مجدداً خواستار رعایت حقوق انسانی و شهروندی بهائیان شد.[69] همچنین، کدیور و چند تن ازنو اندیشان دینی در بیانیهای رسمی اعلام کردند «عقیده نمیتواند مبنای جرم حقوقی یا معصیت دینی باشد«.[70] واقعیت اینست که در جامعۀ ایران، بهائیستیزی رو به افول است[71] و فتواهای مکارم شیرازیها تنها شتاب بیشتری به این روند خواهد داد. به نظر میرسد آن دیوارِ مجازی میان شیعیان و بهائیان که حکومت با ۳۷ سال تلاشِ بیوقفه سعی در به پا نگاه داشتنِ آن کرده است، در حالِ فرو ریختن است.[72] ولی آنچه تا کنون در مطبوعاتِ داخلی علنی شده است، تنها جزءِ کوچکی از یک پوست اندازیِ بزرگ در جامعۀ ایران است. آنچه که ما نمیبینیم و نمیشنویم به مراتب بزرگتر و تأثیرگذارتر از خواندهها و شنیدههاست. این روزها از بیتِ رهبری، تا منزلِ رفسنجانیها، تا اقامتگاهِ برادران لاریجانی، و بقیۀ سران نظام تا حوزهها و مدارسِ علمیه و مساجد و منابر و تکایا همگی در مقابلِ سؤالات بزرگترِ فقهی قرار گرفتهاند، مثل مسئلۀ نجاست و طهارتِ انسانها، تقسیم بندیِ آنها به مؤمن و کافر ومُلحد و فرقۀ ضالّه و هر آنچه در میان اقشارِ مخلتفِ جامعه دیوارِ جدائی و کینه و نفرت میکِشد:
ببینید نسل جدید طلبهها دچار بُحرانند. قبلاً میگفتند برویم علم دینی بخوانیم. اما طی بیست و چند سالِ گذشته بخشِ عمدهی افرادی که وارد حوزه میشوند، میآیند که به حکومت بپیوندند، امام جمعه بشوند، رئیسِ عقیدتی سیاسی بشوند و امثال آن. این ها انگیزهای برای تحصیل ندارند و نظرِ مستقلی هم ندارند. گروه اقلیتی هم هستند که افراد باهوشی هستند و با انگیزههای دینی آمدهاند و الان دچار سردرگمیاند…. این بحثِ نجاست گِرِهی است که باز شدنی نیست؛ با حقوقِ شهروندی سازگار نیست، با انسانشناسیِ مدرن سازگار نیست، با تلقّیِ ما از یک جامعهی انسانی سازگار نیست. طلبهها سرگردانند. بینشان خیلیها به اصطلاح «کافرِ مخفی»اند، یعنی اعتقادشان را به خیلی از چیزها از دست دادهاند. اما بخشِ دیگری هم هستند که دوست دارند چهارچوبِ فکری و هویتِ طلبگیشان را حفظ کنند، اما این معضلات قابل حل نیست. مشکل هم اینجاست که اساسِ فقه اشکال دارد. فقه یک خانهی بزرگی نیست که فقط یک اتاقش ایراد داشته باشد، بلکه تمامِ این ساختمان برای یک دنیای دیگر ساخته شده و با دنیای ما بیگانه است.[73]
این دیدارِ تابو شکن نشان داد نه فقط داغ و درفش و زورگوئی بلکه حتی زندانهای جمهوری اسلامی که قرار بود محل تأدیب خاطیان باشد هم کار بُردشان را از دست دادهاند:[74]
http://www.radiofarda.com/content/f35_peyvandi_islam_book/27789678.html
Pin It
سعید پیوندی (جامعه شناس)
۱۳۹۵/۰۳/۲۱
از دین و تاریخ آن چه میدانیم، دانش و باورهای ما از کجا آمدهاند و اعتبار آنچه میدانیم و یا آنچه که پیرامون دین به ما گفته شده و میشود تا چهاندازه است؟ رابطه میان باورهای دینی و شناخت تجربی و علمیچیست؟ چرا و چگونه این باورها نزد بسیاری حقیقت یگانه و مقدس به شمار میروند، تعصب و «غیرت» دینی را سبب میشوند و دینداران نباید درباره آنها چند و چون کنند؟ چرا ادیان بزرگ یکتاپرست با وجود تکیه بر کتاب مقدس یگانه خود روایتها و گرایشهای بسیار متفاوت را در درون خود جا میدهند؟ اگر روایتهای دینی وجه قدسی دارند چگونه میتوان تنش تاریخی و درگیریهای گاه خونین میان گرایشهای درون یک دین را توضیح داد؟ در جنگ و نزاع بی پایان میان گرایشهای دینی چه کسی نماینده حقیقت دینی است و چه کسی بر اصالت و مشروعیت آن مهر راستی و درستی میزند؟
/////////////
////////////////
////////////////////
/////////////////////
//////////////////////
جناب نوری زاد درود!
در ارتباط با ادعای آقای فخرآور باید گفت، اگر این ادعا فاقد صحت باشد حتی اگر مو لای درز گذشته “آقا” نرود(که البته بعید است)، همین که امروز در پیش چشم جهانیان قدرت پرستی، بی کفایتی، بی لیاقتی، استبداد، بی وطنی، ریاکاری، دزدی، جنایت، خیانت و همه رذایل //// نمایان شده، دلایلی متقن بر بی اعتباری وی است. مگر نه اینکه ملاک حال فعلی فرد است پس بنابرهمین قاعده نیازی به کنکاش در گذشته او نیست، زیرا فردا روزی تاریخ نویسان درباری بفرموده چهارتا مورد اشتباه را در کتاب مذکور علم کرده و سایر موارد ادعایی مقرون به صحت را نیز لوث می کنند!
درست نمیدانیم چه شده است اما میدانیم از چهار طرف اعراب انگلیس روسیه و امریکا مورد تجاوز قرار گرفته ایم.ج.ا طرح موازنه مثبت وثوق الدوله را پیش گرفت بر عکس موازنه منفی مصدق. یعنی تقسیم منافع ملی بین قدرت های خارجی به مساوات.
اسناد آمده در این کتاب غیر قابل دفاع است .این کتاب برای آقای خامنه ای چوب دوسر طلاست . پاسخ ندهد تاییدی است بر نوشته های آمده در کتاب ، پاسخ بدهد چگونه پاسخ بدهد به این همه سند . هر پاسخ بجا و نابجای ایشان به این کتاب دری جدید برای پرسش های جدیدتر باز می کند ، برای پرسش های دیگری که مردم دارند ، پرسشهایی که در دلها کپک زده است ….. بنطر من پاسخ نخواهد داد چون کار پاسخ به این کتاب کار آسان و کار یک روز و دو روز یکماه و دو ماه نیست و احتمالا به عمر رهبر کفاف ندهد . اهمیت نوشته شدن این کتاب که از تیزهوشی نویسنده سرچشمه می گیرد زمان انتشار آن است ، یعنی در زنده بودن آقای خامنه ای نوشته شده و نگذاشت آن را پس از مرگش منتشر کند تا دوستدارانش بگویند اگرنویسنده راست می گوید تا آقا زنده بود باید منتشر می کرد تا خود آقا پاسخش را می داد . اکنون همان زمان است که جنابشان باید پاسخ بدهد . این کتاب این روزها جزو پرفروش ترین کتابها در آمده است که طبق گفته نویسنده قرار است به همه زبانهای مهم جهان ترجمه شود. پیشنهاد آقای نوریزاد پیشنهادی خیر خواهانه است برای همه مردم ایران بویژه خود رهبر.
با سلام
جناب نوریزاد حتی اگر اسناد رابطه خمینی با امریکا جعلی و این کتاب هم جعلیاتی بیش نباشد و بیت رهبری اسناد بدل را رو کند باز هم بقول شما شعور ایرانی خراشیده شده و تازه مگر رژیم جمهوری اسلامی در این سه دهه برای بی اعتباری افراد چه اسنادی رو میکرده است ؟
رژیم جمهوری اسلامی در این سه دهه در کنار تخریب اقتصاد و رواج فساد و فحشا و تخریب اخلاق در جامعه ایران و برای اعتبار بخشیدن به ولی فقیه در بی اعتباری و بی آبرو کردن شخصیتهای ایرانی چه ملا و چه مکلا سخت کوشیده است ، فقط کافیست سری به فضای مجازی بزنید !!!!!!
حالا برای محقق شدن پروژه خاورمیانه جدید کم کم نوبت به ایران میرسد و در جو بی اعتمادی و بی اعتباری حتی خمینی و خامنه ای و افراد وجیه المله کوتوله های سیاسی و حتی نظامی نقش آفرینی کنند.
با سپاس
هدف نظام آموزشی حکومت اسلامی این است که برای آخوندها برده پروش دهد.
کلمه – حاج سیدحامد (از این حاج سیدها زیادن مهم نیست فامیلش چیه):
ایستادگی در برابر انحراف انقلاب و تحریف امام؛ کار بزرگ میرحسین که تاوانش حصر بود. میرحسین میداند که زندانبان و حاکم هر دو از یاد و نام امام در هراسند و نمیخواهند آن دوران نورانی بار دیگر تکرار شود. اگر غیر این بود چرا باید همه یاران و نزدیکان امام در انزوا، حبس و حصر و تنهایی باشند و آنان که سابقهای در انقلاب و تأسیس جمهوری اسلامی نداشتند بشوند تئوریسین و علامه زمانه!
مش قاسم: گرگ زاده عاقبت گرگ شود گرچه در زندان (یا پاریس و لندن ) بزرگ شود
« جنبش اسلام سیاسی از همان شریعتی اش یک پا در فلکلور شیعی، از بدترین و غیر انسانی ترین روایت های سراسر آلوده به خشونت و عوامفریبی و خرافات آن و پای دیگردر توتالیتاریسم لنینی داشت و خمینی آنرا سلاحی برای تحمیل لایه های اجتماعی آخوند بر سر تاسر زندگی ملی گردانید .او گفتمان انقلابی و توتالیتر مارکسیست _ لنینیست ها را پیچیده در جامه شیعی از شریعتی گرفت و تکنیک های رژیم پلیسی را از سازمان های چریکی و حزب توده که بیدریغ به خدمتش کمر بستند ( اتحاد سرخ و سیاه ). اکنون جانشینانش در راه دولت توتالیتر پادگانی ( واپسین مرحله لنینیسم ) هستند که در نظام های کمونیستی نیز به درجات و صورتهای گوناگون وجود داشت .»
ای رهبر شرمنده
منتظریم منتظر