نوشتنِ همینجوری، مثل هوار کشیدن، دمِ دست و شدنی است. آهنگِ یک نوشته اما هرچه آراسته تر، گوش نوازتر. وهرچه خام تر، گوش خراش تر. نوشتن، غلتیدن دو سنگ آسیاب است برهم. که در این گرداگرد بجای گندم، کلمه ها صیقل می خورند. خود نویسنده نیز در این میان، می فرساید سخت. جوری که یک نویسنده اصلاً از نوشتنش – که مثل کوه کندن جانفرساست – لذت نمی برد. پیدا کردن کلمه های متوازن و چینشِ آنها در امتداد معنای مطلوب و آراستن شان در مدارِ مطلوب، مثل پیدا کردن مروارید از کف دریا دشوار است. که باید تا ناکجای داشته ها و نداشته ها غواصی کرد و به اعماق رفت و واژه های خاص برگزید و یک به یک آنها را در کیسه انداخت و به معرکه ی نگارش برگشت. یک نویسنده تا نوشته اش پایان پذیرد، بارها در لابلای کلمه ها می میرد و زنده می شود. نوشته که به سرانجام می رسد، وعرقریزان نویسنده نیز که پایان می پذیرد، لذت نویسنده پا می گیرد.
یکشنبه رفتم دیدنِ جناب سیاوش جمادی. که نویسنده و مترجم و پژوهشگری صاحب سخن و اندیشمندی صاحب نظر است. نشستن با وی چند خاصیت دارد. یکی اش این که شما بعد از ماهها روزه داری، با طعم “فهم” افطار می کنید. دیگر این که با معنای پشتکار آشنا می شوید. دیگر چه؟ صبوری. بعد؟ لذت بردن از فرسودن های نویسندگی. سیاوش جمادی معتاد نوشتن و اندیشیدن است. کلمه ها در معرض وی اند و دم دست اند گویا. و مومِ دست. جمادی درسخوانده ی حقوق است از دانشگاه تهران و درسخوانده ی فلسفه ی غرب است از دانشگاه علامه. زبان انگلیسی را نیز تا مقطع کارشناسی ارشد آموخته. جمادی، ژولیده ای است که با کلمه ها و معناها وصلت کرده. با وی که می نشینی، طعم مستی اش را می چشی. گنجی است این مرد برای این سرزمین. و البته غصه ها و اندوه ها و حسرت ها با خود دارد از سنگ های پیشِ پا برای نشر. وقتی می گوید: این کتابم سه سال در ارشاد معطل مانده و این یکی دو سال و این یکی یک سال و این یکی هست حالا حالاها، از خود می پرسی: در پس و پشت کلمه های جمادی مگر چه خنجرهایی نهفته است که یک وزارتخانه را برای واکاویِ این پس و پشت بکار آورده اند؟ کاش مفتشان و بازرسان و واکاوان می دانستند جمادی و بسیاری چون وی، درونی شوریده اما خیرخواه و خیراندیش و نیک نگر دارند. و از همچو اویی جز انصاف بر صفحه ی فهم نمی نشیند. جمادی آثار فراوانی را که اغلب از وادی فلسفه برآمده اند با مشقت و پشتکار و صبوری به چاپ رسانده و منتشر کرده است. جمادی، یکی از صدها و هزاران نویسنده و نیک اندیش و متخصصِ این سرزمین است که مرتب در میانه ی سنگ آسیاب کلمه ها و واکاوی بازرسان می فرساید اما جز خیرخواهی و پاکدستی در مرامش دیده نمی شود.
سایت: nurizad.info
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
نهم فروردین نود و پنج – تهران
|
شايد ما معجزه نديده باشيم اما شايد وجود داشته باشد.همان گونه که شايد آفريدگار هم وجود داشته باشد.جهان سراسر معجزه است.تولد يک گياه جانور و يک انسان معجزه است.
از شکافته شدن رود نيل و زنده کردن مردگان و طي الارض چه سودي نصيبمان مي شود؟چه تحولي در حيوانيت انسانها پديد آورده.از دالايي لاما پرسيدند بهترين دين کدام است؟گفت ديني که شما را انسان بهتري کند.
و اما تله پاتي که آنيتا جان اسم بردند،من برادري دارم که بايد از فکر کردن در پيرامونش ترسيد زيرا قادر به شنيدن امواج فکر است زيرا فکر نوعي انرژي است و انرژي قابل اندازه گيري.هم اکنون در انستيتوهاي تکنولژي فکر در غرب در صدد ساختن دستگاهي هستند که رمزنگاري امواج مغز را بگشايد و بشود مثلا از نيات تروريستها با خبر شد.
من اين دو خاطره خودم را که حقيقت هم دارد براي اين نوشتم که بگويم معجزات کوچک رخ مي دهند و ما تحت نگهباني نيروهاي نامرئي که امواج جهان آنها براي ما قابل ديدن نيست- هستيم.هزاران نفر براي شفا به حرم امام رضا مي روند و رفته اند و شفا نگرفته اند ولي راهي براي من باز شد براي دستيابي به ضريح که هيچ فايده معنوي برايم نداشت و مرا آدم بهتري نکرد.يک تفنن روحي و معنوي شايد بشود نامش رانهاد.ولي در حادثه غرق شدنم که فشار دستان نامرئي مرا از مرگ نجات داد بسيار برايم سودمند بود ولي باز هم مرا آدم بهتري نکرد.
تازيانه هاي رنج و درد است که توانايي آدم بهترشدن را به انسان مي دهد.در طول زندگيم بهترين راه براي آرامش و دستيابي به معنويت را مديتيشن و مراقبه مي دانم.همان چيزي که بوداي بزرگ و تعاليم معنوي هند آموزش داده اند.
اما يک چيزي ديگر مي خواهم بگويم.هنگامي که يک پيامبر پيدا شود که داراي اعجاز باشد و در اثر تعاليم و اعجازش پيروان جان بر کف جمع کرده باشد و در صدد بيايد جهان را فتح و تسخير کند چه بايد کرد؟چه بلايي بر سر بشر آورده اند اين اديان و موجب نفاق و نقار بين برادران و خانواده ها و آدميان گشته اند.
من اعتقاد به پروردگار و جهانهاي بينهايت در بينهايت دارم ولي معتقدم سياست و حکومت بايد توسط آدمياني برقرار شود که گويا هيچ اعتقادي به خدا ندارند و سياست را براي خدمت به انسانها فارغ از اعتقاداتشان برگزيده اند.انسانها چه خداپرست و چه خداناباور همه محبوب آفريدگار هستند. يک فکري در باره نظرات دوستان به ذهنم آمده که گويا شما ترسيده ايد که اگر اين چيزها را بشنويد و بخوانيد و انکارش نکنيد واقعيت پيدا کنند.نترسيد آن خدايي که اديان و بويژه آخرين- جلوه اش داده اند ناشي از تراوشات وجودي آورندگانش هستند.
آفريننده بيگ بنگ و ارتقا دهنده ويروس و جلبک و موش و ميمون به انسان-خدايي عليم و بسيار مهربان است.در پايان عرض مي شود مانند آنيتا خانم نامتان را بنويسيد ناشناس هم نام شد؟
کتابهاي جهانهاي موازي دکتر کاکو –ذهن هولوتراپيک دکتر استانيسلاو گروف-چگونه خدا ذهن شما را تغيير مي دهد دکتر اندرو نيوبرگ- شعور اين ناشناخته دکتر ژان شارون شايد براي شناخت شما از جهانهاي ناپيدا اما به همين اندازه جهان خودمان واقعي مناسب باشد.البته مطلب بسيار بيش از اينها است ولي يک سايت محل مطالعه کامل و جامع موضوعات نيست.
ضمنا برنامه Manoto را هم باید دید.غربیان بهتر از ما شرقیان جزئیات را بررسی و کاوش می کنند.شاید نوشته های من حقیقت داشته باشد.
تلويزيون Manoto در جمعه بيستم فروردين ماه امسال برنامه اي را به نمايش ميگذارد که به بررسي برخي پديدههاي فراطبيعي مانند وقوع معجزات خواهد پرداخت آن را از دست ندهيد.به همين بهانه ميخواهم دو خاطره از خودم و يک خاطره از دکتر ژان شاربونيه پزشک متخصص بيهوشي فرانسوي را برايتان نقل کنم. تقديم به آقاي نوريزاد، رهگذر و منصور ارجمند.
1-روزي که فرشته نجاتم داد.
نوروزسال 62 به همراه خانواده و همچنين عمه بزرگم مهمان بستگانمان در اصفهان بوديم.روز سوم بود که به تماشاي فيلم توبه نصوح محسن مخملباف در سينما ساحل رفتيم.فيلمي يک کم کمدي تراژدي که بازگو کننده سرگذشت” مردهاي پس از مرگ که به برخي از اعمال زندگيش رسيدگي مي شود” بود.
درست يادم نيست اما جالب بود.انگار همسايه سابق آقاي نوريزاد نقش نخست آن را بازي مي کرد.فردا يا پس فرداي آن روزبود که باتفاق پسر خالهام براي انجام يک بازي فوتبال با عدهاي از بچههاي فاميل-که وعده کرده بوديم ،به پارک روبروي سينما شهرفرنگ( که اکنون اسم بي ملاحت قدس را روي آن چسبانده اند) رفتيم.ما منتظر شديم که بچه ها بيايند.
براي سرگرمي شروع به پاس کاري و دريبل زدن دونفري کرديم.پسرخاله شوتي زد که توپ را به زاينده رود انداخت.من براي برداشتن توپ پايم را در آب گذاشتم. تا زانوهايم بيشتر در آب نبود که ناگهان زير پايم خالي شد و بسرعت به پايين کشيده شدم.شناکردن بلد نبوده و هنوز هم نيستم پس با تکان دادن تند دستانم کوشش کردم که خود را بالا بکشانم .مقدار زيادي آب که تميز هم نبود را فرو دادم و کم کم ترس شديدي در درونم احساس کردم با خود گفتم ديگر مسافتي تا مرگ برايم نمانده.
بناگاه يک فشار نيرومند ولي بسيار نرم را در زير و کف پاهايم احساس کردم که مرا مانند آسانسور به بالا روانه کرد.چقدر احساس آرامش کردم.سرم را که از آب بيرون آوردم چشمانم به چهره آشفته و مستاصل پسرخاله بينوايم افتاد.دستم را دراز کردم و او دستم را گرفت و از آب بالا کشيد.چقدر شادمان شده بود بماند.گفت: فکر کردم غرق شدي و من پاسخ خاله را چه بايد بدهم.شلوار و کاپشنم را در آوردم و آنرا با هم چلانديم و سپس پوشيدم.
بازي منتفي شد. مانده بود توپ قانوني که مال ما هم نبود و بايد به صاحبش بر مي گردانديم.نگاه کرديم و ديديم که توپ درست روبروي جايي که من در آب فرو رفتم در ساحل آن سوي رودخانه قرار و آرام گرفته.تا چشمم به توپ افتاد ديدم که توپ با حرکت در خط مستقيم به سويمان در حرکت است ميليمتري اين سوي و آنسوي نرفت يکراست بسويمان آمد و درست آري درست در همان جايي که من غرقه شدم آرام گرفت.
آب زاينده رود جريان دارد و ايستا نيست- پس از تقريبا نيم ساعت از فرو رفتن توپ و سپس برگشتش در همان نقطه چه مي توان به آن نام داد؟پسرخاله ام اين صحنه عجيب را ديد و من تنها شاهدش نبودم.هنگامي که داستانم را براي عمه بزرگم تعريف کردم فقط گفت:عمه!توبه نصوح نکردي؟
چند سال پيش دو پليس براي نجاتِ زني که در آب زاينده رود افتاده بود -خود را به آب انداختند و يکي از آنها غرق شد.در اين آب احساس سنگيني زيادي به آدم دست مي دهد و بسيار گول خوردند کساني که آنرا دست کم گرفتند و تن به آب سپردند و ناآشنا با شنا بديار ديگر شتافتند.
پس از انتخابات رسواي هشتاد و هشت در حالي که بسيار غمگين و افسرده بودم بارها خدا را بخاطر نجاتم درآن روز سرزنش کردم.
2-راهروي نامرئي
در دي ماه سال هفتاد و چهار براي يک زيارت سه روزه و ديدار از مناطق ديدني به مشهد رفتم.اين سالها-سالهايي بود که در-درونم داشت يک تحول و دگرگوني بنيادين روي مي داد و مرا ازآدمي بسيار مذهبي به آدمي “با ذهن باز” و متسامح تبديل مي کرد.
روز سوم بود که در لابي هتل با معاون رئيس هتل که انساني تعليم نديده و مبادي آداب ندان بود يک درگيري کوچک داشتم.ساکم را برداشتم وپس از تسويه- بيرون آمدم.ساکم را به امانات حرم تحويل دادم.
يک سالي مي شد که از انفجار بمب در حرم مي گذشت و من آثار آن را در آينه کاري هاي بالاي حرم مي ديدم.نمي دانم چه شد که خطاب به حضرت رضا گفتم:اي امام رضا من مهمان تو بودم ولي مورد توهين يک آدم مهمان نشناس قرار گرفتم و دارم بدون آن که دستم را به ضريحت رسانده باشم- مي روم.اشکي هم بر ديدگان روانه شد.
به روح پدرم سوگند ناگهان يک راهرو در برابرم ايجاد شد به عرض هفتاد يا هشتاد سانتيمتر که گويي دو سوي آن با يک شيشه نامرئي سکوريت احاطه شده.به طوري بود که دست يا پاي هيچکس به اندازه يک ميليمتر نمي توانست از اين شيشه ها بگذرد.زاويه قائمه و نود درجه در هر دو سوي.به گونه اي نبود که براي من دالان باز کرده باشند بلکه با شيشه از من جدا گرديده بودند.
با شادي و بهجت زايدالوصف در ثانيه هايي به پيش رفتم و براحتي بدون آنکه با احدي تماس فيزيکي بيابم دستم را به ضريح حضرت رضا رساندم که ناگهان فشار سنگين و طاقت فرساي زائران از دو طرف و پشتم مرا له و لورده کرد.با زحمت بسيار توانستم خودم را بيرون بکشم.در همين هنگام فردي ناشناس که چهره اي بسيار عادي داشت به من رسيد و گفت مي خواهي برايت دعا کنم .من زبانم کار نمي کرد که پاسخش رابدهم بنابراين چيزي نگفتم.
خاطره دکتر ژان ژاک شاربونيه
دکتر ژان شاربونيه کتابي دارد بنام زندگي پس از مرگ .او که متخصص بيهوشي در بيمارستانهاي فرانسه بوده است برغم مخاطراتي که مي توانست به وجهه علمي او در ميان همکارانش ايجاد کند تجربيات شخصي اش را نوشته است.
فوايد دعا
در سن نه سالگي،در حال دويدن زمين خوردم و شانه چپم بشدت مجروح شد.اين حادثه مي توانست آثار وخيمي بر جاي بگذارد.بعد از ظهري بهاري بود.در حياط مدرسه يکي از همکلاسي هايم بدنبالم مي دويد.به ياد مي آورم که توپ در دستانم بود و براي فرار از دوستم بسرعت مي دويدم.سپس شايد پاهايم با هم برخورد کرد و شايد ليز خوردم،دقيقا نمي دانم چه روي داد.چيزي که مي دانم اين است که پس از پرتاب شدن در هوا بشدت بر روي شانه چپ افتادم و زماني که به زمين برخورد کردم ،صداي وحشتناک ِشکستن شانه ام راشنيدم.
نتيجه :شکستگي کامل سراستخوان بازو –با خطر بسيار بالاي “نکروز”بود.اين اصطلاحات را بخاطر سپردم ولي در آن زمان از نتايج واقعي اين حادثه و پيچيده بودن بهبودي مفصل بازو -بيخبر بودم.ساده تر بگويم،محکوم بودم تا سن بزرگسالي صبر کنم تا بتوانم از عضو مصنوعي بهره مند شوم.تا آن زمان تنها کاري که از دستم بر مي آمد-آويزان نگه داشتن بازويم بود.
تابستان آن سال بسيار گرم و زجرآور بود بويژه با گچي که از گردن تا پايين شکمم را در بر مي گرفت.مادرم با يک ميل بافتني راهي از ميان سپر گچي سوزان و پوست فشرده ام مي يافت و خارشم را تسکين مي داد. با حسرت دوستانم را مي نگريستم که در آب خنک رودخانه،آبتني مي کردند.حاضر بودم هر چه دارم ببخشم تا بتوانم حتي براي يک دقيقه با آنها در آب جست و خيز کنم.فرياد شادي و آب پاشيشان بر خشمم مي افزود.
براي روز برداشتن گچ دستم ساعت شماري مي کردم.سرانجام آن روز از راه رسيد.به ديدن جراح رفتيم.او تصميم گرفت تا پيش از شکستن آن بار سنگين از شانه ام عکس بگيرد.چه نااميدي وحشتناکي بود هنگامي که متوجه شد شکستگي به اندازه کافي جوش نخورده است.مي بايست دو هفته ديگر منتظر بمانم.اين ماجرا سه بار تکرار شد.در نهايت- اميدم را از دست دادم و به خود مي گفتم تا آخر عمر مجبورم آن گچ را تحمل کنم.
سپس روز موعود فرا رسيد و اره برقي گچ شانه ام را شکست در حالي که ذره هاي سفيد و خرد آن به هر سو پرتاب مي شد.پس از برداشتن گچ- ناتوان و شکننده بنظر مي رسيدم.مانند حلزوني بدون لاک بودم.بدون سپر گچي احساس بي پناهي مي کردم و خود را در معرض هر خطري مي ديدم.دورا ن فيزيوتراپي بسختي طي شد.شانه ام خشک شده بود و هيچ پيشرفتي نمي کردم.
گاهي پدرم کارش را زودتر ترک مي کرد و به خانه مي آمد تا مرا تشويق به چرخاندن رکاب دوچرخه اي کند که از يکي از شاخه هاي درخت بيد مجنون خانه آويزان کرده بود.با پشتکاري بيحد –حتي توانايي بالا بردن آرنجم را نيز نداشتم.نظر همه متخصصين را جويا شديم.همه بر اين باور بودند : تا زماني که به سن مناسب جهت پيوند بازوي مصنوعي نرسم مجبورم نقص عضو را بپذيرم.تازه پس از آن جراحي ديرهنگام معلوم نبود نتيجه چه از کار در آيد.
يک روز صبح يکشنبه گفت و گوي پدر و مادرم در آشپزخانه نظرم را جلب کرد.آنها روبروي هم نشسته بودند. پدرم روي نانهاي بريده شده کره مي ماليد.مادر در حال گريه مي گفت:مي داني اگر همين طور بماندنمي تواند رانندگي کندو يا برقصد؟او هيچ شغلي نمي تواند داشته باشد.حتي نمي تواند ازدواج کند.هيچکس طرفش هم نخواهد آمد.پدرم دستمالي بسويش گرفت و گفت:حرفهاي دکتر را که شنيدي،بايد صبر کنيم و منتظر بمانيم.شايد اوضاع عوض شود.کسي چه مي داند؟”مي خواهي به پزشک ديگري مراجعه کنيم؟”
“چه مي گويي؟دوباره نزد پزشکي ديگر برويم؟”
“چرا که نه!به امتحانش مي ارزد. چيزي که از دست نمي دهيم.”
“خودت مي داني بيفايده است.تابحال به چند پزشک مراجعه کرده ايم همه آنها يک حرف مي زنند”
مادر متوجه حضورم در آستانه در شد.بغضش را فرو داد و اشکهايش را پاک کردو گفت:اوه تو اينجايي عزيزم.چقدر زود بيدار شدي.خيلي زود است.ساعت چند است؟
وانمود کردم چيزي از گفتگويشان را نشنيده ام:ساعت هشت است.”بيا و بنشين صبحانه بخور.پدرت برايت نان آماده کرده است هر وقت صبحانه ات تما شدمي تواني کمکش کني و درخت کاج نوئل را تزئين کني”.
“مامان”
بله؟
دلم مي خواهد به لورد بروم.
(توضيح لورد محلي است در فرانسه که در نيمه سده نوزدهم دختري بنام برنادت سوبيرو مدعي شد که پيکر نوراني بانويي را ديده و او را به حفر زمين براي جاري شدن چشمه اي شفابخش فرمان داده است .(فيلم آن سال1358 از سيما با مديريت صادق قطب زاده بنام آهنگ برنادت پخش شد و مورد استقبال شديد مردم قرار گرفت.البرز).
امروز نيز نمي دانم چرا ميل رفتن به آن جا در من ايجاد شد.نوعي انگيزه ناگهاني و تمايل شديد که تقريبا آمرانه بود.بايد به آن زيارتگاه مي رفتم.زيارتگاهي که مريم مقدس در سال 1858 بر برنادت سوبيرونمايان شد.والدينم مخالفت نکردند.
با اتومبيل به راه افتاديم.در راه مادربزرگم را هم با خود سوار کرديم زيرا مايل به زيارت بود.سه ساعت بعد در لورد بوديم.”لورد” چه مکاني! چه شگفت انگيز است.دردو رنج در همه جا به چشم مي خورد.بويژه جسماني .بيشتر اوقات زيارت کنندگان خشنود بنظر مي رسند-شادمان از اينکه در اين مکان حضور دارند.خشنود از اينکه به لورد امده اند.برخي از شهرهاي دور مي آيند.آنها به هر زحمتي که هست خود را به غار(ماسابيه.البرز) نزديک مي کنند.
بر روي تختهاي روان و يا لنگ لنگان و با چهره هايي فشرده شده از درد.راه رفتن برخي مانند عروسکهاي خيمه شب بازي است.با اين همه آن جمع با وقار و بلند مرتبه تنها براي آرزوي يگانه بهبودي دور هم گرد آمده اند.من همراه پدر و مادرم به صف پيوستم.صداي جير جير ويلچير،ناله هاي ناشي از درد،سرودهاي اميد دهنده،زمزمه دعا و صداي گرداندن تسبيح ها روحم را سرشار از حسي غريب مي کند.احساس مي کنم موجودي هستم يگانه و يکتا.بله همين طور است يکتا.همه بسوي مجسمه “مريم مقدس” مانند دستي که بسوي اميدي ناشناخته دراز باشد پيش مي رويم.رودي هستيم که به پاي تخته سنگي مي نشيند.من تنها قطره اي از آن رودم.
صدها شمع،گنبد را نوراني کرده است و تشعشع آن در چشمانمان منعکس مي شود.به آرامي به جلو پيش مي رويم.آرام و آرامتر.سرانجام نوبت به من مي رسد.بوسه اي بر روي سنگ سرد و صيقلي مي نهم.
در راه بازگشت از شدت خستگي توانايي صحبت کردن نداشتيم.اتومبيل قديمي پدر در سکوت پيش مي رفت.بعلت ازدحام جاده،همه توجه پدرم به رانندگي بود.ما مي دانستيم که راه بازگشت-خسته کننده و طولاني خواهد بود.اين امر معمولا در زمستان و در غروبهاي يکشنبه هنگام بازگشت شهرنشينان از پيست هاي اسکي مرسوم است.
در کنارم در صندلي عقب،مادر بزرگم در حال تسبيح چرخاندن و ذکر است و زمزمه که گمان مي کنم دعا و نيايش باشد.مادرم روي صندلي جلويي در حال چرت زدن است و من پيشاني را به پنجره بخارزده و مرطوب تکيه داده ام و چراغهاي اتومبيلهايي را تماشا مي کنم که از سمت مقابلمان مي آيند و رد مي شوند.
تقريبا به نزديکي خانه رسيده بوديم که بناگاه در ناحيه شانه ناقصم احساس گرمايي مبهم کردم .گرما به معناي مرسوم نبود،احساس حرارت نداشتم بلکه بيشتر شبيه تسکيني آرامش بخش بود.نوعي فشار پيوسته.همانند دستي بزرگ که سرتاسر بازوي راستم را بي آن که موجب درد شود مي فشرد.متوجه شدم که بازويم بهبود مي يابد درست فکر مي کردم.روز بعد توانستم شانه ام را که مدت شش ماه فلج بود حرکت دهم.
شادماني پدر و مادرم بي اندازه بود.چند روز بعد”دکتر پرن” که بهار گذشته بازويم را گچ بسته بود بسختي مي توانست اين بهبودي را باور کند.دکتر پس از بررسي نتايج جديد عکسبرداري و معاينه شانه ام گفت:”باورنکردني است.بنظر مي آيد که هيچ گاه شکستگي وجود نداشته است”….
در حقيقت شايان ذکر است که دعا- نيرويي دروني است که ما را در سختيها همراهي مي کند.من براي نخستين بار در سن نه سالگي و در شهر لورد آن نيروي مطلق را تجربه کردم.
صص166و167و168زندگي پس از مرگ ژان ژاک شاربونيه ترجمه لادن ميرمحمد صادقي نشر ذهن آويز-1388
شكاكان در انگلستان انجمنى براى خود دارند. سالها پيش جايزه بزرگى گذاشتند براى كسى كه بتواند دليلى حتى جزئى براى چيزى مافوق طبيعى ارائه كند. اين حتماً هم لازم نيست معجزه اى عظيم باشد. يك نمونهء كوچك تله پاتى هم جايزه را مى بُرد. تا امروز كسى با پيش ننهاده است.
ص 549 كتاب دنياى سوفى نوشته يوستين گاردر ترجمه حسن كامشاد انتشارات نيلوفر چاپ هشتم- 1384
به یاد کتاب پرواز روح افتادم که مبنای الهامات و مکاشفههای نویسنده شخصی است که هرگز آن شخص فرزند هرگز نداشته آن نفر یازدهم نبوده، یعنی آنهمه شرح اعجاز از کسی که هرگز وجود خارجی نداشته است.
اینها تجربه شخصی شما یا فرد دیگر است، برای کسی که ناظر چند و چون این امور نبوده، ملاک نیست.
یاد ٱن لطیفه افتادم که میگفت شخصی از جنگ بازگشته بود، از او پرسیدند هیچ امداد غیبی دیدی؟ گفت بلی، شش نفر در سنگری بودند، گلوله توپی به سنگر خورد و غیب شدند.
من معجزه ای ندیده ام، ممکن است یک بیمار ظاهرا لاعلاج هم ناگهان درمان شود اما آنهم علل طبیعی دارد و در مقالات علمی نمونه هایی بررسی شده از جمله درمان خودبخودی ۴ در هزار از سرطانها (به دلیل فعال شدن ناگهانی سیستم ایمنی در برابر عامل تحریک جدید مثل یک عفونت) ، به نظر من مواردی که به عنوان معجزه نقل میشوند یا واقعیت ندارند یا موضوعی طبیعی را به عاملی فراطبیعی نسبت می دهند.
عناوین قرون وسطائی را اول بار آمریکا بود که به زباله دان تاریخ ریخت. آمریکائی ها وقتی انقلاب کردند و از انگلستان مستقل شدند و دیگر رعیت شاه انگلیس نبودند القاب و عناوین قرون وسطائی و فئودالی را هم کنار گذاشتند. رئیس جمهور آمریکا فقط شد Mr. president شما نمی توانید در آمریکا رئیس جمهور را طور دیگری خطاب کنید. همه می دانند که عنوان رئیس جمهور همان عنوانی است که هر مرد دیگری در خیابان و بازار دارد.« مستر» حد اکثر عنوانی است که می توان به هر کس داد. و تازه،« مستر» را جلوی اسم کوچک هم نباید آورد. آوردن عنوان با اسم کوچک در جامعه جدید درست نیست. در جامعه فئودالی بود که مثلا می گفتند « لرد جان» ولی درجامعه جدید فقط باید گفت جان یا جک یا ویلیام. مستر هم فقط با نام فامیل به کار می رود و هیچ معنای اریستوکراتیک ندارد. البته ، در آمریکا در مورد اشخاص مذهبی هنوز هم عناوین فئودالی را به کار می برند. به پاپ نمی گویند مستر پاپ. سلسسله مراتب کلیسا مانند سلسله مراتب دربارها و خوانین و اربابها عناوین خاص خود را دارد. ما این عناوین را نداریم. البته ، در گذشته برای خطاب به شخصیتهای مختلف طرز خطاب فرق می کرده است و معمولا یکی از موضوعاتی که در فن نامه نگاری یا دستور الکاتب به منشیان تعلیم می دادند همین کار برد عناوین بوده است. ولی آن عناوین تقریبا فراموش شده است و فقط تعدادی از آنها به جا مانده است. مثلا هنوز ما عناوینی چون «حجت الاسلام» و «آیت الله »و «آیت الله العظمی» و« دکتر حجت الاسلام» را به کار می بریم که معانی آنها با آنچه در کذشته داشته اند فرق کرده است. اساسا این نوع عناوین مذهبی متعلق به اسلام نیست بلکه متعلق به مسیحیت است. در مسیحیت است که شما سلسله مراتب کلیسا دارید . اسلام در اصل این مراتب کلیسا را به هم ریخت. پیغمبر اکرم( ص) جامعه طبقاتی تأسیس نکرد. خودش هم دربار و پای تخت نداشت. روی زمین می نشست و اصحاب هم با هم روی زمین می نشستند. وقتی او را می خواستند خطاب کنند، می گفتند : یا محمد. همین. کسی «حضرت محمد» نمی گفت، یا «مقام نبوت» نمی گفت («مَقام »هم تقریبا مثل حضرت است . محل ایستادن است) . این عناوین و القاب را خسروی یا کسروی می دانستند. شأن و مرتبه و مقام هر کسی به تقوای او و نزدیکی او به خداوند بستگی داشت و نه چیز های دیگر. ولی بعدا این ارزشها فراموش شد و با افتادن حکومت به دست بنی امیه و پس از آن به بنی عباس آداب و رسوم و القاب و عناوین در باری و فئودالی هم وارد تمدن اسلامی و زبانهای اسلامی گردید و امروز با وجود این که در کشور ما انقلاب شده و قرار شده است که فرهنگ درباری و سلسله مراتب خانخانی کنار گذاشته شود و ما هم مثل آمریکائی ها این القاب و عناوین را به سطلهای زباله بریزیم ، این کار را نکرده ایم. راستش سخت است که ما این عنوانهای احترام آمیز را به کار نبریم. هنوز خیال می کنیم اگر می خواهیم به فلان وزیر نامه بنویسیم باید « مقام وزارت» را مورد خطاب قرار دهیم نه خود وزیر را. من خودم وقتی می خواهم نام رئیس جمهور را بیاورم نمی توانم صرفا بگویم «آاقای روحانی». باید حتما جنابی ، دکتری، حجت الاسلام والمسلمینی، با آن همراه کنم. عادت هم بد چیزیست. بی جهت نیست که می گویند ترکش موجب مرض است.
لطفا” متعصبين دينی دو بار بخوانند .
جنبش خزینه :
“خزینه” حوضچه ای در حمام بود که مردم خودشان را در آن می شستند و آب می کشیدند و غسل می کردند.
البته آب خزینه ها معمولا کثیف بود و به راحتی میتوان تصور کرد چنین حوضچه ای منبع پخش انواع و اقسام میکرب ها و شیوع بیماری ها به همه شهر بود.
بخصوص انواع بیماری های پوستی مانند تراخم و کچلی و بیماری های قارچی و آبله که در شهر ها بیداد میکرد.
معمولا حمامی ها بین دو نوبت مردانه و زنانه هم چوب درخت زالزالک را در خزینه میگرداندند و مو و چرک و کف صابون را جمع میکردند و مقداری آهک هم درون آن می ریختند بلکه از آلودگی آن کمی کاسته شود.
از طرفی رضا شاه میدید نیروی کار در مملکت بعلت بیماری و مرگ عملا در حال کاسته شدن است.
پس از پیگیری متوجه شد که یکی از علل اصلی مرگ و میر مردم، استفاده از خزینه هاست.
تا اینکه به فرمان رضا شاه رسما” استفاده از خزینه در حمامها ممنوع اعلام شد.
اماداستان به اینجا پایان نیافت.
بعد از بسته شدن خزینه ها اعتراض برخی علما و روحانیون بخصوص روحانیت خراسان بلند شد.
آنها حزبی به نام حزب خزینه تاسیس کردند و فریاد ” وا اسلاما ” سر دادند و استفاده از دوش به جای خزینه را از مظاهر غربگرایی اعلام کردند.
این علمای معظم، تنها آب خزینه را پاک و به اصطلاح ” کر ” میدانستند و هر چه غیر از آنرا را ناپاک و نجس اعلام کردند.
آیات عظام فتوا دادند که منع خزینه ” غیرشرعی ” است و با آبی که از شیر آب میریزد نمیتوان غسل کرد.
بنابراین ممنوع کردن خزینه، عمل خلاف شرع رضا شاه، اعلام شد.
آنها آب کر را آبی میدانستند که سه و نیم وجب در سه و نیم وجب در سه و نیم وجب باشد.
هر چند که درباره اندازه وجب توضیح ندادند!
در چنین آبی میتوان وضو گرفت و غسل کرد ولو در آن حیوانی یا انسانی ادرار کرده باشد.
به شرط آنکه عین نجاست در آن دیده نشود و پس از ادرار، آب از خزینه سرریز شود!
بنابراین موضوع خزینه تبدیل شد به یکی از کشاکش های تاریخی بین برخی روحانیون و افرادی که میل به مدرن شدن جامعه داشتند و جنگی بر علیه “دوش حمام” آغاز شد!
جنبش خزینه و مخالفت هایی پیرامون آن شکل گرفت و برخی مومنین و متدینین هم تا سالها پنهانی از خزینه استفاده میکردند و نقشه میریختند که چگونه نیمه شبها و به دور از چشم پاسبانها و با چرب کردن سبیل حمامی خود را به خزینه برسانند.
تا کم کم به زور باطوم و دگنگ رضا شاه و به مرور زمان مردم به محاسن دوش پی بردند.
بعضی علما هم بالاخره فتوا دادند که دوش در حمام عيبی ندارد؛ به شرط آنکه بعد از آن در خزینه غسل کنند!
بعدها فعالان جنبش خزینه فتوا دادند که میشود زیر دوش بجای غسل ارتماسی، غسل ترتیبی انجام داد و احکام و مسائل آن را مطرح نمودند.
اما روایت و جنگ علیه دوش و جنبش خزینه نه اول ماجرا بود و نه آخر ماجرا !
علما از مدرسه رفتن دختران و تاسیس مدرسه مدرن گرفته تا تاسیس رادیو و تلویزیون و تریبون به جای منبر و اصولا هر ابزاری که نیاز بشر امروز و نشانه پیشرفت بود، دخالت میکردند و از قرآن و دین مایه می گذاشتند و آنرا خلاف شرع و خلاف احکام الهی اعلام میکردند و بقیه را غربزده و طاغوتی اعلام میفرمودند!!!
جنگی که تا امروز به دیش ماهواره و اینترنت ادامه یافته و هنوز آتش بس اعلام نشده است!!!
جنبش خزینه نه اول ماجرا بود و نه آخر ماجرا.
علما اولین بار که دوچرخه به ایران آمد آنرا ارابه جن معرفی کردند.
اما داستان شناسنامه از همه جالب تر بود :
اولین بار که اعلام کردند مردم برای گرفتن شناسنامه به شهربانی مراجعه کنند، علمای عظام فتوا دادند که این دسیسه انگلیس است تا نام دختران و همسران شمارا بدانند!
اخبار: نیروهای مسلح نیز برای تحقق «اقتصاد مقاومتی» اعلام آمادگی کردند.
-دست آموزان شیوههای کره شمالی میخوان هرچه زودتر کنترل کامل را به دست بگیرند.
چرا داعش داره تو اروپا نیرو جمع می کنه
صاحبخونه من در برلین حدود 60 سال سن داره چند ماه قبل یه روز که از سر کار بر می گرده خونه می بینه زنش با یه مرد دیگه دم در خونه دارند وسایل زنه رو تو ماشین یارو می ذارن پسر 20 ساله ش هم یه گوشه وایستاده و داشته نگاه می کرده از زنش می پرسه قضیه چیه و کجا داری می ری؟ زنه جواب می ده عشقم رو پیدا کردم و دارم می رم مدتیه با این یارو آشنا شدم و فهمیدم که عشق واقعی منه
بعد از این قضیه صاحبخونه من افتاد به مستی شبانه روزی چند بار خواستم کمکش کنم که آروم بگیره ولی می گفت مجبورم بخورم تا بی حواسی دردم رو کم کنه پسرش هم اونقدر از مادرش متنفر شده که خون جلو چشماش رو گرفته یه شب صاحبخونه به من گفت شنیدم در دین شما این جور زنها رو گیر بیارند می کشند راسته؟ گفتم آره بعضی از مردای اینجوری رو هم می کشن چون اسلام میگه خدا گفته مجازاتشون مرگه صاجبخونه یه پیمونه مشروب دیگه سر کشید و گفت: با پسرم هانس قرار گذاشتیم از فردا کمکم کنه مستی از سرم بیفته به مسیح قسم میریم هر دوتاشون رو پیدا می کنیم و می کشیم آره حرف درست رو اسلام شما زده!
من و رفیقم بیست سال پیش با زن و بچه از تهران اومدیم برلین تا از محدودیت های رژیم راحت بشیم بعد از چند سال دختر رفیقم به روز یه جوون آلمانی رو آورد تو خونه و به باباش گفت من خودم رو دادم به ادموند و حالا مال ادموندم و دارم باهاش می رم و رفتند رفیقم و زنش از اون موقع دچار یه حس عجیبی شدند انگار یه پتکی تو سرشون خورده که اصلا حال و زندگی عادی ندارن
جالا نوبت خودم شده مدتیه داره مغزم قاطی می کنه و سوت می کشه الان می فهمم چرا اروپا داره به داعش سلام می کنه شاید تا چند روز دیگه من هم دل به دریا بزنم و بگم داعش سلام! سلام به اون اسلامت با خنجر و دشنه خون آلودت، شاید بتونی ما رو از این منجلاب نجات بدی، این هر چی هست اسمش زندگی نیست! داعش سلام!
شما و صاحبخونه از اونطرف بوم افتاد
تشریف بیارین اینجا یا سوریه.
آدم نفهمی هستی تو !
ادمهای نفهم و احمق و متعصب مثل تو هستند که جذب داعش میشوند!
اخه امثال تو را چه به اروبا رفتن – بنمرگ سر جایت و زندگی ات را بکن و بعد راحت سر زنت را ببر و … وجدانت را را حت کن .
تو را به اروبا و امریکا چه کار ….بگذار ان کفار در اتش جهنم بسوزند . بعدش هم تو از بهشت بهشان دهن کجی کن به ریششان بخند و با حوریان بهشتی عشق کن!.
——————
ناسزا نگوییم و ناسزا ننویسم دوست گرامی
باشد؟
همينطور است كه كاسپارف مى گويد. اميد بستن به اصلاح طلبان كاملاً بيهوده است.
اصلاح طلبان حتى اگر بخواهند، هرگز نمى توانند از مرزِ محدوده كوچكى كه برايشان تعيين مى شود عبور كنند. لولهء اسلحه روى شقيقهء آنهاست و در صورت عبور آنها از مرز، بدون تعارف ماشه چكانده ميشود. همانطور كه در روز روشن در مغز حجاريان، مغز متفكر اصلاحات چكانده شد و با زمينگير شدن او، اصلاحات نيز براى هميشه زمينگير شد. حجاريان نماد اصلاحات در ايران است؛
دوستان گرامىِ هواداراصلاحات. بدانيد كه اصلاحات در ايران روى ويلچر است. مخچه اش آسيب ديده. ديگر هرگز نمى تواند روى پاى خود بايستد، گام بردارد و چون مركز تكلمش در مغز آسيب ديده ديگر هرگز نمى تواند بدون لكنت سخن بگويد. بدتر از همه اينكه، نمى تواند به آنچه بر سرش آوردند و آزاد بودن ضاربش كوچكترين اعتراضى داشته باشد.
همين اتفاق با عبور مير حسين از مرز، با شليك گلوله در روز روشن در قلب فرزند خواهرش رخ داد.
اما جرا اصلاح طلبان حتى با آسيب هايى به اين وخامت نمى توانند هيچ اعتراضى داشته باشند؟ زيرا بسيارى از چهره هاى اصلى اصلاح طلب بخاطر گذشتهء تاريكشان گروگان كانونهاى قدرت هستند. آنان تنها و تنها در يك صورت مى توانند گروگانگيرهايشان را خلع سلاح كنند؛ و آن اينكه با اعتراف به خطاهاى گذشته و تقاضاى بخشش از آسيب ديدگان، سلاح افشاى گذشته خود را بى اثر كنند. جز اين هيچ راهى نيست. اين هم كار هر كسى نيست. دل و جگر شير مى خواهد. چون شخص معترف را در كانون خشم دو گروه قرار مى دهد: اول كانون قدرت كه نمى خواهد گروگان خود را كه در گردنه هاى نفس گير عدم مشروعيت مردمى به دادش مى رسد و مردم را برايش به صحنه مى آورد، از دست بدهد و دوم آسيب ديدگان كه معلوم نيست حتى اعتراف و طلب بخشش بتواند داغ ساليان دراز سينه و بغض ساليان دراز گلويشان را چاره كند.
این نا آدمی که اسم خودش را سید رضی گذاشته، فقط یک سارق اسمه که دقیقاً باید حال و روزش را روز قیامت دید!!! باشه تو الان از همون زبان و دستی که خدا بهت داده، چرندیات و مزخرفات بپراکن، ولی اون روز همدیگر رو می بینیم!!! نشون به همین نشون اراجیفت در این سایت!!! خدا در قرآن فرموده: یا ایها الذین امنوا اتّقوا الله و ابتغوا الیه الوسیله، ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بترسید و نزد او وسیله فراهم آورید، و شفاعت پاکان هم یکی از وسایل نزد خداست!
آری روز جزا دوست دارم حال و روز دو دسته را ببینم، یکی مزدک های کافر و دوم سارق اسمی به نام سید رضی، حساب این مسائل هرگز در این دنیا و با ابراز اراجیف در این سایت روشن نخواهد شد. پس همه منتظر آن روز خواهیم ماند!!! گیرم تو بگویی که آن روز هرگز نخواهد آمد!!! پس باش تا صبح دولتت بدمد!!!
نا شناس جان بیا جون همان الله ات این دنیا را برای ما شما مسلمین جهنم نکنید و دست از این جیفه دنیا بدارید من شخصا بدون هیچ اعتراضی خودم با پای خودم می رم جهنم!
حالا خیلی یقین داری که آن روز هست؟ داشته باش، و خیال کن رسیده. کی به چه جرمی باید محاکمه شود و کی با چه خدماتی باید پاداش ببیند؟ حکم قطعی جهنمیها را که گفتی چون حکم خدا را در آن روز که معلوم نیست کی هست را پیشاپیش میدانی. حالا بیا و حکم چند تایی که حتماً بهشتی هستند را نیز نام ببر. باشه آقا؟ جای خودت کجاست؟
بخشي از سخنان ” صادق زيباكلام ”
در راديو گفتگو مورخه ١٣٩٤/١٢/٢٣
چند روز پیش تلويزيون از ستاد بازسازي حرمين شریفين برنامه اي پخش كرد مهندسان قهرمان ايراني مشغول گسترش حرم نجف بودند و همون داستاني رو كه براي مشهد اتفاق افتاده قراره انشاالله اونجا پياده كنند. مدير ستاد با افتخار اعلام كرد كه گسترش حرم تا يكصد برابر مساحت اوليه حرم انجام خواهد شد انشاالله. بقول ايشون تا الان هفتصد ميليارد تومن خرج حرم شده و بيش از ده هزار نفر مشغول كار هستند. و ادمهايي رو نشون ميداد كه كلاه از سر برميداشتن و تعظيم ميكردند و دست رو سينه ميذاشتند.
از افتخارات ديگه اي كه ايشون با افتخار ازش نام ميبرد حرم نمادين حضرت زهرا بود كه كنار قبر امام علي داشتند ميساختند ! كه از نظر ايشون كاري بي نظير بود! و البته بنظر من هم بي نظيرترين كار دنيا ست در عصر حاضر !
دو چيز برام خيلي جالب بود: يكي اينكه ما از هزينه خودمون مشغول تجهيز اماكني هستيم كه در نهايت خودمون قراره زيارت كننده و پول باران كننده اونجا باشيم !
تا الان هزينه ٢٠٠ كارخانه ٣.٥ ميلياردي رو صرف اينكار كرديم و خدا عالمه كه تا تكميلش هزينه چند كارخانه رو بايد صرف برج و بارو براي كسي كنيم كه خودش به برج و بارو ساختن برا پيامبر خدا هم اعتقادي نداشت !
بنظرم رسيد برم خونه رييس جمهور عراق با هم بشينيم چايي بخوريم و بعنوان يه ايراني مستاصل بهش پيشنهاد كنم كه مرد حسابي ! اماكن توريستي و زيارتي عراق رو شما بايد بسازيد، تجهيز كنيد بعدش ملت قهرمان ما يكي دوساله با دلارهاييكه ميارن جبران هزينتون رو بكنند. اين قانون همه دنياست !
حالا پول نداريد درست ! يه لطفي به مردم بدبخت ما، زنهاي خودفروش ما، كودكان كار ما و كارگرهاي دو شغله گرسنه ما ميكردي. از همون هزار ميلياردي كه غرامت جنگمونه و بايد از ٢٧ سال قبل ميداديد و نداديد – و حتي خسارت كويت رو كه بعد ما بود داديد و اينو نداديد- كم ميكرديد و حرمين رو ميساختيد. مطمئن باشيد ما همشو يكي دوساله با پياده روی هاي اربعين و كربلاييهاي ده باره مون جبران ميكرديم ! شايد اين پولا صرف بدبختاي ما ميشد ! اخه به ما هم از پس مونده سفره شماها بايد چيزي برسه !
ببين اقاي رييس جمهور عراق، عزيزم ما مشهدو خودمون ساختيم، تجهيز كرديم، آماده كرديم، هتل ساختيم ! تازه امكانات ويژه هم براي زايرين شما فراهم كرديم تا بيان روزا به زیارت امام رضا و شبها هم دختراي بيست و دوساله ايراني براشون استريپ برقصن !
از ما ياد ميگرفتيد حداقل !
خيلي زرنگي كرديد قبر دروغي حضرت فاطمه زهرا ع رو هم برديد اونجا ! خوب اگه امكان اين هست كه يه قبري دروغي ساخته بشه اين يكيو ميذاشتي ما بياريم ايران ببريم يه جاي عالي بسازيمش.
حداقل يه عده بيان اونجا دخيل ببندن خودشونو بمالن به ضريح، يه چي ام گير هموطنای ما بياد.
شما كه ٦ تا امام داريد بس نيست براتون !؟ ميذاشتين قبر دروغي رو ميبرديم بشاگرد يا خوزستان يا بلوچستان ميساختيم تا بدبختاي اونجا كه از پابرهنه هاي عراقي كمتر نيستن يه لقمه ببرن !
شما به مسوولان ما سفارش ميكرديد حداقل بجاي گرون كردن دلار و چاپيدن توليد كننده ها و ملت خودشون، اندازه شما بفكر ملتشون باشن و هر سال براي كشورشون با استفاده از موقعيت كشور، درآمد كسب كنند !
ويزاي ٤٠ دلاري بگيرن از ملتي كه اومدنشون سبب امنيت زناي شما از تجاوز داعش شده !
يادشون مي داديد رندي كردنو بدهي يه كشور و ندادنو از ارتشش كمك گرفتنو و از زايراش كرايه ٤ برابر گرفتنو يك ميليارد دلار ويزا و هزينه اربعين گرفتنو !
يادشون مي داديد به جاي نفت، اينجوریم ميشه پول در آورد ! جوونامون باز بميرن اونجا و بشن مدافع حرمي كه سودش مال شماست ! و خونش از ما !
خلاصه اقاي رييس جمهور ما از گفتن به اونوريا نوميد شديم !
گفتيم با اينكه تو و ملت تو پدرانمونو كشتن شايد مهربونتر از كسايي باشي كه بدبختي ملتشونو ميبينن ولي باز دارن خونشونو ميمكن و پول تو جيب شما ميريزن !
آقا اگه راه داره سفارش ما رو به اینا بکنید !!!!!
هر چند:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ی من
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است !
اینو با ید جناب زیبا کلام به ابلهانی می گفت که بابیان و بهائیان را انگلیسی می دانند و ////////// بی وطن و ضد ایرانی را ایرانی!
بنا نیست آنجا قبر فاطمه زهرا محسوب شود ،اطلاعات شما ناقص است ،قبر فاطمه سلام الله علیها بطور نا معین یا در مقبره بقیع است یا در بیت ایشان یا مطابق روایتی ما بین قبر و منبر پیامبر ،و هیچکس مدعی نیست که اگر چیزی بیاد بود یا نام ایشان جایی ساختند ،آنجا قبر و مضجع آن بزرگوار است ،ظاهرا آنچه که در نجف ساخته می شود صحنی است بنام ایشان ،مثل صحن های دیگر که بر آنها نامگذاری می شود ،توصیه می کنم اگر نقد و مطلبی هم بچیزی دارید چیزی نگویید که از واقعیات فرسنگها دور باشد.
:افتخار به شکست:
✍ شبکه افق مستندی در مورد شهر نهاوند پخش می کند. تپه ای را نشان می دهد که محل جنگ سپاه ساسانی و سپاه مسلمین بوده. دوربین مقبره «نعمان ابن مقرن» را به تصویر می کشد، فرمانده فاتح نهاوند که بعد از شکست ایران مقابل اعراب کشته شده و اینجا دفنش کرده اند و حالا با عنوان « بابا پیر» زیارتگاه مردم شده است. کسی البته خبر ندارد سربازان و سرداران ایرانی کشته شده در جنگ کجا دفن شده اند!
راوی مستند با صدایی گرم و گیرا و توام با افتخار می گوید: اینجا محلی است که سپاهیان سردرگم ساسانی شکست خوردند و سپاه مسلمین به فتح الفتوح دست یافت… مثل این می ماند که تیم ملی فوتبال مقابل لبنان شکست بخورد بعد عادل فردوسی پور بگوید: من از این پیروزی لبنان در پوست خودم نمی گنجم!
بی هیچ قضاوت دینی در مورد حق و باطل بودن دو سپاه، شاید ما تنها مردمانی باشیم که در عین حالیکه اصرار داریم فرزندان کورش و داریوش هستیم و صاحب تمدنی باشکوه اما اسم شکست خوردن مقابل سپاه دیگری را می گذاریم:« فتح الفتوح»!
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم
بله این مستند را من هم دیده ام ! از لحن صدای پر احساس و آکنده از غرور گوینده, حیرت کردم. بر خلاف آنچه آقایان علما افاضه می فرمایند, اینجا سخن از شکست ایرانیان مجوس از اعراب نو مسلمان نیست. بحث این است که این آدمهای مجوس, نیاکان ما بوده اند, در این خاک زیسته اند و به دست بیگانگان کشته شده اند.
این جماعت سنگ کسانیرا به سینه میزنند که اجداد پدری و مادری مارا کشتندو به اسارت بردند .
هر انکس که با مادر خود …………
افتخار بلایی که بر سر مادران و دختران هموطنمان اوردند از ان شما
شرم و انزجارش از ان ما
مشاورک حسنک رییسک جمهورک: فرماندهان نظامی بر اساس احساس اقدام میکنند یا فرمان؟
مش قاسم: تو این خرتوخر فعلی مشخص نیست. از یه طرف از … (سه نقطه از مش قاسم) نقل شده که در صورت … (سه نقطه از مش قاسم) از احساس ورود بشه از طرفی دیگر از … (سه نقطه از مش قاسم) دستور استعمال از فرمان شده. ولکن چون فرمان را قبلا کندن و انداختن بیرون از برای احتیاط دسته فرمان را تجویز فرمودند. انشاءالله.
…پس نقدشخصيت را بهتراست كناربگذاريم وبگذاريد ازدرد بگوئيد وازچاره درمانش….[مصلح]
——————————–
آی گفتی مصلح جان!
سلام و درود برشما.. مصلح جان باید اعتراف کنم که بشخصه باین نتیجه ی تلخ رسیده ام که ما همگی باصطلاح سوراخ دعا را گم کرده ایم !
بقول شما بجای پرداختن به درد و مظالمی که بیخ گلوی همه مان را گرفته است، و چاره اندیشی و درمان جویی، همه بنوعی پاچه همدیگر را گرفته ایم! غافل از اینکه این رژیم جابر و سفاک هم همین را میخواهد آقای خامنه ای هرشب کامنت های من و شما و سایر نویسندگان و مثلا” روشنفکران این مملکت نکبت گرفته و مفلوک را میبیند و میخواند و قاه قاه به ریش مان میخندد!!!
این همه بحث ها و جدل های روایی و کلامی که در طول چند قرن اخیر صورت گرفته، کافی نیست؟!
اینهمه ارباب مذاهب اسلامی علی الخصوص تشیع و تسنن، با هم به جنگ و نفاق برخاسته اند که چه؟ چه گره کوری را توانسته اند باز کنند و کدامین حکمت و معرفت راستین را که باید در جهت عدالت و آزادی پای بفشارد، به جامعه مسلمین و ایران بارمغان آورده اند؟
بجای چاره جویی و همدلی و همفکری بجان هم افتاده ایم و هر کدام بنوعی – ببخشید مرا – با “تظاهر به فضل” بفکر عرضه ی متاع خود هستیم!
هیچ فکر کرده ایم که اگر همین فردا، سایت نوری زاد بدلایلی تعطیل شود، تکلیف چیست؟ نوری زاد که از سید علی امان نامه نگرفته است! هر لحظه و هر ساعت امکان دارد دستور دهد طومارش را در هم بپیچند و همه ی ما هم بیخبر از همدیگر پی کار خود گیریم و مشغول زندگی نکبت بار و حسرت و آه و افسوس…!
بنظرتان بهتر نیست بجای این اظهار فضل ها و جدل های بی نتیجه راه چاره ای بیاندیشیم که اگر همین فردا این سایت تعطیل شد تکلیف مشخص باشد مثلا” اینکه چه کسی باید پاپیش گذارد و سایت جدیدی راه اندازی کند تا این اندک کورسویی که با مداومت و شجاعت بی نظیر نوری زاد افروخته شده است، به خاموشی نگراید و همچنان ادامه یابد و قس علیهذا…
با آرزوی آگاهی و خرد ورزی برای همگان.
سلام جناب كاوه گرامي
متشكرم كه شماهم دراين فكروايده بوده ايد وابرازهمدردي كرديدوبه عرض بنده ناقابل صحه گذاشتيد.
اما بهتراست بدانيد كه اين حقير مدتي است باانيستاگرام هم فعال هستم اسمم درآنجا همان نام اصلي ام “ميرآقا سجادي ” كه بجاي سجادي يك-s- انگليسي ثبت است؛ فعاليت دارم ؛مي بينم كه اكثريت جوانان بيدار وحامي اصلاحات دراكثريت مطلق هستند ؛وسانديس خورهاي دلواپس وذوب درولايت اقيلت محدودي مي باشند والآن چندروزاست كه مرا بلك كرده اند.
مقصودم اينست كه روشنگري ونورافشاني اذهان وافشاگري مظالم ظالمان با شيوه هاي مختلف والبته مؤدبانه وباذكرفجايع همانند افشاگري هاي جناب نوري زاد
فوق العاده مؤثراست ولوگام بگام.
ديديد مردم تهران دراين انتخابات چه گلي كاشتند وچنان عاقارا عصباني كردندكه نتوانست ابرازننمايد ژنرال هاي اورا همين مردم منزوي كردند ودراكثربلادبهمين منوال بود.واين يك جواب دندان شكني بود درمقابل نه دي كه علم شنگه درست كرده بودندكه يعني مردم حامي وخواهان رژيم ماهست. مردم نشان دادند كه ما ، شما وحاميان متملق تان را نمي خواهيم.
وفكرجناب نوري زاد درعدم شركت درانتخابات اشتباه روشني بود انتخاب بد، درمقابل بدتر يك گام بجلو است دراصلاح اموركشوري واجتماعي.
شما وبنده وامثالمان دراين انقلاب وجنگ تحميلي زحمت زيادي كشيده ايم وضربه زيادي هم خورده ايم ؛نبايدعقب نشيني كنيم وبايدبه دنبال آرمان واهداف اوليه مان كه بسط عدالت درجامعه مي باشد،بكوشيم. بدروداي عزيز.
ارادتمندتان مصلح
سلام مصلح عزیز و پاک اندیش بنظرم این راه که فرمودید همه باید در اینراه بکوشیم. این دولت فاسد با طبلی که بر جنگ میکوبد بعید نیست جنگ خانمانسوز دیگری دامنگیر ایران و ایرانیان مفلوک و در بند، شود که اگر چنین شود خشک و تر یا هم خواهند سوخت و تبعات آن بیش از همه دامنگیر قشر روحانی خواهد شد چون همچنانکه میدانید مردم هیچ دلِ خوشی از ملایان فاسد و غارتگر نظام ندارند و از ریسمان سیاه و سفید، هر دو، میترسند. جا دارد شما نازنین از دوستان جلیل القدر و روشنفکر تان هم بخواهید پا پیش گذارند و مملکت را از فساد و تباهی و نابودی نجات دهند. از سید مرتضای عزیز هم بخواهید در اینراه پافشاری کنند ایشان، که سلام بر ایشان، ما و اصحاب ما را دشمن خود می پندارند. بامید رهایی ایران و ایرانی از چنگال شب پرستان خون آشام.
گزارشی این روزها در امریکا منتشر شده که نشان میدهد رشوه و فساد در کشورهای صادرکننده نفت تا چه میزان گسترده است و ریشه های بحران خاورمیاه را در کجا ها باید پیدا کرد.
این اطلاعات در بررسی مدارک شرکتی ناشناخته و در عین حال بسیار فعال در زمینه نفت آشکار شده اند. این شرکت Unaoil نام دارد که عامل اصلی رشوه دادن و رشوه گرفتن در خاورمیانه هست. نکته قابل توجه در این گزارش اشاره به ایران و فساد گسترده در بالاترین سطح حکومت هست که حتی رئیس پلیس بر کنار شده ایران را هم مشمول آن میداند.
لینک این گزارش را که The Bribe Factory نام دارد در اینجا میگذارم تا اگر کسی علاقه داشت به ان مراجعه کند.
http://www.salon.com/2016/03/30/worlds_biggest_bribe_scandal_report_on_oil_corruption_exposes_how_corporations_help_destabilize_middle_east/?utm_source=twitter&utm_medium=socialflow
مقدس دانستن یک ایدئولوژی بحسب غایت و اهداف آن یا استناد آن بوحی و رسالت ،بمعنی مقدس بودن حکومت ها و مدیریت ها و قوانین موضوعه در آن حکومت ها نیست ،بنابر این فرضا یک ایدئولوژی را مقدس هم بدانیم ، در عرصه فعلیت حکومت و اداره جامعه و اجراء احکام اسلام و نحوه مدیریت ها و قوانین موضوع عادی منتزع از کلیات قوانین اسلام ،مساله نقد و حک و اصلاح مدیریت ها و قوانین عادی و حتی قانون اساسی امری ممکن و گاه اجتناب ناپذیر است،زیرا قضایای سیاسی و نحوه اداره جامعه تابع متغیرات و فاکتورهای متفاوت و متغیر تابع مصالح مختلف در زمان های مختلف است ،بنابر این، اینکه اگر بر مبنای تئوری ولایت فقیه دین از سیاست جدا نباشد و شرائط اجتماعی و خواست مردم ،اقتضای تشکیل حکومت و اجرای قوانین اسلام داشته باشد ،فرضا اگر قداستی در اصل محتوای این تئوری یا خواست اکثریت مردم قائل باشیم ،در عین حال مساله اصلاح در زمینه هایی که به آن اشاره شد ممکن التحقق است .(سید مرتضی)
………………………………………………………………………
طبق گفته سید بنابراین می شود حکومت محمد و علی سایر رهبران اسلامی را مثل همین حکومت دانست و آنرا نقد کرد.پس چرا محمد و علی … را که خود ایدیولوژی اسلامی را وارد سیاست کرده و بنامش هزاران //////////// نموده مقدس و معصوم ومبرا از اشتباه می دانید و سعی در توجیه ///////////// به مال و ناموس مردم هستید؟
مزدک گرامی
معصوم دانستن پیامبر یا امام ،بمفهوم معصومیت حکومت نیست ،زیرا شاکله حکومت از افراد مختلف غیر معصوم تشکیل می شود بعنوان کارگزاران حکومت ،ما اگر حکومت علی علیه السلام را یک نمونه حکومت ایده آل اسلامی در اجراء عدالت و احکام اسلام می دانیم ،بمفهوم این نیست که هیچیک از کارگزاران آنحضرت در حکومت خطا یا خیانتی نداشته اند ،شما مراجعه ای بمتن تاریخ و نامه های توبیخ آمیز علی علیه السلام در نهج البلاغه خطاب به کارگزاران خاطی و عزل و نصب های ایشان بکنید تا در یابید که کسی اصل حکومت یا حکمرانی را مقدس و بدون قابلیت نقد نمی داند.
آقا مرتضی گرامی
سخن من در ارتباط با برخی شخصیتهای شیعی اسلامی که صرفا وسیله قرار گرفته اند نیست.آیا شما تاکنون نام نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را نشنیده اید.به متن زیر توجه فرمایید:
برادر….
خدمت در نظام مقدس جمهوری اسلامی موهبتیست که نصیب هر کسی نمی گردد ولی من باب حدیث لم یشکر…برخود لازم….
این که می بینید یک مانیفیست حکومتی نیست.قسمتی از نامه بازنشستگی یکی از دوستان است.وقتی برای چنین موضوع ساده ای اینچنین نظام مقدس است شما چه را به چه ربط می دهید.؟!شما نمی توانید بحث ولایت فقیه را خارج از مهدویت بدانید و مهدویت را بدون بررسی چرایی شیعه گری مورد بررسی قرار دهید.چیزیکه مقدس شد اصلاح پذیر نیست مگر اینکه در بدو امر از تقدس خود فرو بیفتد.
موفق باشید
آرتین گرامی
اینها تعبیراتی بعنوان احترام و بزرگداشت است ،نه تقدیس و مقدس بعنوان فوق حد نقد ،برای اینکه یکی از بنیان های قرآنی و دینی در اسلام مساله امر بمعروف و نهی از منکر است ،چه نسبت به آحاد مردم و چه نسبت به حکومت و حاکمان ،بنابر این با چنین بنیانی جای توهم تقدس بمعنای فوق نقد بودن نیست ،چیزی که هست این است که معمولا مخالفان نقد را با اهانت و تهمت زنی و افتراء اشتباه می گیرند ،من بشما عرض می کنم که همان علی بن ابیطالب در نهج البلاغه جمله ای دارد که مضمون اش این است که حکمرانی مرا مورد نقد و تخطئه قرار دهید و با من چنانکه با جبابره چاپلوسی می کنید چاپلوسی نکنید ،با اینکه بر اساس اعتقادات ما آنحضرت معصوم هم هست ،این سخن علی علیه السلام در منابع زیادی وجود دارد و مطابق بنیادهای قرآن و دین است و سنجه ای برای همه.بنابر این تقدیس و تقدس در این تعبیرات بمفهوم فوق نقد بودن نیست.
آری بحث ولایت فقیه روی مبنای فقهی که یک فقیه آنرا می پذیرد دنباله تز مهدویت روی مبنای اوست ،اما چنانکه عرض شد تقدس و مقدس بودن و انتساب شرعی یک نظام و مشروعیت آن روی مبنای فقهی که مورد مقبولیت مردمی هم قرار گرفته است ،منافاتی با جواز نقد همه اجزاء حکومت و مدیریت ها از صدر تا ذیل ندارد خصوصا روی این جهت که یک فقیه بخلاف منوب عنه دارای ملکه عصمت هم نیست.
بنابر این بنظر من تصادفا شما دوست محترم مطالب مختلف را بهم مخلوط می کنید که بنظرم ناشی از این است که هدف راهبردی شما نبودن نظامیست که مورد مقبولیت مردم قرار گرفته است ،بخلاف ما که هدفی اصلاحی داریم.
موفق باشید
دوست عزیز جناب مزدک علم و تکنولوژی درکشورهای مختلف قابل مقایسه میباشد اما فرهنگ نه بخصوص فرهنگ اصیل کشور عزیزمان ایران که مد نظر جناب سید مرتضی هم بوده .
علت ارا منفی؟؟؟؟…………..
امید گرامی فرهنگ مورد نظر سید مرتضی و آخوندها همان ////////// اسلامی است نه فرهنگ اصیل ایران.لاقل دراین چند سال ما بارها توهین سید مرتضی و در این 38 سال آخوندها را به فرهنگ و تاریخ و گذشته ایران دراین سایت و در هر تریبونی شاهد بوده ایم.فرهنگ ایران هیچ ارزشی برای مسلمانان ندارد.بنابراین دوست گرامی اگر مسلمانی از فرهنگ ایران حرف زد اولین سؤال هر ایرانی باید این باشد که:بفرمائید منظورتان را از فرهنگ ایران توضیح دهید.
مزدک چرا باز خلاف واقع میگوئی و تبلیغات می کنی؟ من کجا به فرهنگ و تاریخ و گذشته ایران توهین کردم؟ ممکنه نمونه ارائه کنی؟
اقای نوری زاد! دقت کردید که پاپ هم از روی دست شما تقلب کرد، در بوسیدن پای پناهجویان مسلمان؟
با سلام به اقا مرتضی ومزدک من چند دقیقه قبل نظزی از گری گاسپارف قهرمان سابق شطرتج گه گویا پستی در حکومت دارد در گویا نیوز در قسمت مقالات حواندم به نظرمن بد نیست که اقای مزدک و اقا مرتضی هم بخوانند با پوزش از پیشنهاد به بزرگان
امیر گرامی
من که قبلا این نوشته کاسپاروف را در سایت گویا دیده بودم ،اما دوستی بنام دیدار هم آنرا اینجا نقل کرده است ،حرف کاسپاروف با کش و قوسی که دارد حرف جدید و فوق العاده ای نیست ، حرف او این است که اصلاح و رفورمیسم در جوامع استبدادی مطلقا غیر قابل دسترسی است.و این سخن ایشان حرف جدیدی نیست ،حال باید دید چنین سخنی از دید همه جامعه شناسان یک اصل غیر قابل تخلف و عمومی است یا خیر ،ضمن اینکه مقوله استبداد امری قابل تشکیک و دارای شدت و ضعف است ،جای سوال است از ایشان که از نظر ایشان در همه جوامع استبدادی با تفاوت مراتب چون رفورم و اصلاحات بصور مختلف و از جمله فشار و چانه زنی از بالا و پایین غیر ممکن است باید تنها بمقوله انقلاب یا قیام مسلحانه یا تروریسم فکر کرد؟ در واقع بسیاری از مایوس ها یا رادیکال ها در هر جامعه با نفی رفورمیسم و پروسه تدریجی دموکراسی و اصلاح گری ،بسمتی جز انقلاب یا قیام مسلحانه نمی روند ،بنظر شما و آقای کاسپاروف ،این ایده درستی است؟
امیر جان گری کاسپاروف همان حرفهایی را زده که من و دوستان دیگر دراین سایت بارها و به اشکال مختلف نوشته ایم.اخلاف ما با اصلاح طلبان و همه چیز را گردن خارجی نیانداختن.تروریست با خمینی به ایران و خاور میانه برگشت.و اینهم به برکت توانمندی ایدیولوژی حذفی اسلامیست.من همیشه دراین سایت فریاد زده ام که درد ما رژیم جمهوری اسلامی و اسلام بعنوان ایدیولوژی مخرب و انسان ستیز است.ما برای رهایی از چنین هیولایی به اتحاد نیروهای مترقی و سکولار و آزادی خواه نیازمندیم.
درآمدی بر مسئلهی شر از آرش نراقی:
بخش اول: https://www.youtube.com/watch?v=BjFVvfPyvwI
سلام
گری کاسپاروف قهرمانِ افسانهای شطرنجِ جهان، گری کاسپاروف، که فیلسوف، نظریهپردازِ سیاسی، منتقدِ ولادیمیر پوتین، و مدیرِ یک موسسهی مدافعِ حقوقِ بشر نیز هست، امروز در پستی در صفحهی شخصیِ فیسبوکِ خود ایرانیان را خطاب قرار داد و با استفاده از استعارههای شطرنجی و ورقبازی و یادآوریِ خاطراتِ زندگی در شورویِ سابق ایرانیان را از توجیهِ رفتارهای استبدادی و تروریستیِ رژیمِ جمهوری اسلامی بر حذر داشت. توصیههای کاسپاروف را با هم میخوانیم:
درکِ درست از تاریخ عاملِ اجتناب از تکرارِ خطاهای گذشته است. با این وجود، این را نباید با انداختنِ تقصیرِ خطاهای امروز به گردنِ دیروز به هوای «مصلحتِ سیاسی» اشتباه گرفت.
مبرهنترین مصداقِ این قضیه بحرانِ فزاینده در سوریه و عراق و تروریسمِ بینالمللیِ داعش و دیگر گروههای افراطیِ خاورمیانه است. حالا مدام فریاد زدن که «این آشی بود که جرج دابلیو بوش در سالِ ۲۰۰۳ پخت» دردی از ما دوا نمیکند. جهتِ یادآوری میگویم که خودم بوش را زمانی که رئیسجمهور بود به صلابه کشیدم، و آنچه گفتم و نوشتم در جریدهی تاریخ ثبت است. با این وجود، شما امروز نمیتوانید مهرهها را دوباره به عقب بازگردانید و طوری بچینید که در سالِ ۲۰۰۳ بودند.
و از این حقیقتِ منطقی باید درس گرفت. ولی آن درس این نیست که امروز در سالِ ۲۰۱۶ چگونه جنگهای داخلیِ خاورمیانه، سیلِ پناهجویان، و جنبشهای تروریستی را از سرِ خود باز کنیم. امروز اوباما رئیسجمهور است و نه جرج بوش. وی از امروز ۳۰۰ روز دیگر هم بر مسندِ قدرت خواهد بود. پس اگر نظر به گذشته داریم، بیایید از آن درسهایی بیاموزیم که به کارِ حلِ مشکلاتِ امروز میآیند، و نه برای انداختنِ تقصیرِ مشکلاتِ امروز به گردنِ گذشتگان، و یا به خیالِ خامِ بازگشتن به گذشته سوار بر ماشینِ زمان.
موضوعِ دیگری که در همین راستا قرار میگیرد و معمولا موردِ جر و بحثِ فراوان است نیز در حقیقت تاریخش به خیلی پیشتر بازمیگردد. اگر برخی امروز میخواهند افکارِ عمومی را از استبدادِ جنایتکارانهی رژیمِ ایران و حمایتش از تروریسم منحرف کنند، اینکه پای دخالتِ آمریکا در ایران در سالِ ۱۹۵۳ [۱۳۳۲] را به میان بکشند اصلا توجیهِ مناسبی نیست. نه اینکه بخواهم از آن کودتای انگلیسی-آمریکایی دفاع کنم.
اما اینها اگر میخواهند موضوعِ «دخالتِ» آمریکا را پیش بکشند، چرا یک قدم عقبتر نمیگذارند و از این نمیگویند که هری ترومن در سالِ ۱۹۴۶ به هوای دفاع از ایران در برابرِ جوزف استالین ایستاد. در آن زمان استالین قصد داشت با استفاده از ارتشِ سرخ و نیروهای آذربایجانی حوزههای نفتیِ ایران را تصاحب کند. اگر ترومن سرسختی نکرده بود و با خریدنِ خطرِ جنگ به جان – جنگی که استالین خود طالبش نبود اما روحِ ترومن هم از این قضیه خبر نداشت – به هوای ایران ایستادگی نکرده بود، بعید نبود که ایران نیز در نهایت گرفتارِ همان «پاکسازی»های بدنامِ استالینی بشود.
از قضا، نظراتِ برخی ایرانیان، به خصوص آنهاییشان که خارج از ایران زندگی میکنند، در حمایت از «معتدلها» و «اصلاحطلبها» خاطراتِ تلخِ زندگی در شوروی را برای من تداعی میکند. آن روزها هم مدام حرف از این جناح در حزب یا آن گروه در پولیتبیورو [هیاتِ مرکزیِ حزبِ کمونیست] بود: لیبرالها و اصلاحطلبها یا هر چیزی که دوست دارید اسمش را بگذارید. اما حقیقت این بود که همهی آنها نوکرِ یک نظام بودند. نظامهای استبدادی همه همانجورند. «تغییر» در قاموسِ آنها تنها تغییر در برخی ظواهرِ بیاهمیتِ امر است.
و آنها هیچ تغییری نخواهند کرد تا اینکه نظام ساقط شود. تا وقتی که همان شخص یا اشخاصِ همیشگی صاحبِ قدرتِ واقعی هستند، بُر زدنِ نامها و چهرهها در صندوقِ رای و در رسانهها نمایشی بیش نیست. فریب نخورید. توصیهی آخرم به ایرانیان این است که شما حق دارید هرچقدر دلتان میخواهد از آمریکا انتقاد کنید و نقشش در امورِ دنیا را به چالش بکشید؛ اما هشدار که مبادا این را با توجیهِ عملکردِ نظامهای استبدادیِ جنایتکاری همچون رژیمِ ایران، روسیه، کوبا و غیره و ذلک اشتباه بگیرید
گاسپاروف جان چه کنیم که این جنایت کارها را آن امریکا سزکار آورده است. همین جنایت کارها هم مرتب میگویند با آمریکا مبارزه میکنند حالا شوما بگو چه خاکی بر سرمان بکنیم.
اگر جرات دارید کمی با ایشان شطرنج بازی کنید ،شاید هم روسیه اصلاح شود و هم ایران!
آقا یا خانم ناشناس گرامی حاکمان ایران نسخه زیر را که 70 سال پیش شخصی از همکاران هیتلر نوشته مو بمو دارند اجرا میکنند . بخوانید ببیند فرقی بین آقابزرگ ما با این نسخه نویس میبینید؟
جوزف گوبلز(Joseph Goebbels)، در ۱۸۹۷ به دنیا آمد. او به علت ناتوانی جسمی از شرکت در جنگ جهانی اول معاف بود.
وی به تحصیل در رشتههای تاریخ و ادبیات پرداخت و در سال ۱۹۲۲ به حزب نازی پیوست.
در سال ۱۹۳۳، گوبلز به مقام وزارت پروپاگاندا (تبلیغات و روشن گری) در رایش سوم رسید، و این سمت را تا هنگام خودکشی، در سال ۱۹۴۵، به مدت دوازده سال در اختیار داشت.
در هنگام وزارت، او با در اختیار گرفتن همۀ رسانههای عمومی و شاخه های مختلف هنر، تمام سعی خود را برای جمع کردن مردم، پشت سر هیتلر و دولت او به کار بست.
در هنگام جنگ جهانی دوم، وقتی که تبلیغات برای نازیسم از اهمیتی دو چندان برخوردار بود، کار گوبلز نیز، اهمیت بیشتری یافت.
از تئوری های معروف او این است که میگفت: “دروغرا باید آن چنان بزرگ گفت که شنونده، در بزرگی آن فرو رفته و آن را به راحتی باور کند”
او حتی وقتی شکست آلمان در جنگ قطعی شده بود، به هیتلر وفادار ماند، و در نهایت، پس از ورود ارتش سرخ به برلین، در ۱ مه ۱۹۴۵، به همراه همسر و شش فرزندش، در سن ۴۸ سالگی، دست به خودکشی زد.
گوبلز میگفت:
“ما نه به دوست، بلکه نیاز به دشمن داریم”.
او معتقد بود که وقتی یک حکومت دچار ضعف مدیریتی، فساد، ناکارآمدی، و فلاکت اقتصادی شود، و وقتی نتواند نیازهای ابتدایی مردم اش، از قبیل نان، کار، رفاه، امنیت، اعتبار، و آسایش شان را تامین کند، با موجی از نارضایتی، خشم و اعتراض عمومی مواجه میشود، و در این حال، کشور به سوی انقلاب و سقوط حکومت پیش میرود.
گوبلز میگفت:
“در چنین حالتی، حکومت باید اذهان عمومی را به سوی یک موضوع فرعی، اما بزرگ، منحرف کند.
– باید وارد یک جنگ شد.
– حکومت باید برای ملت دشمن بتراشد.
– دشمنان خارجی،
– دشمنان داخلی.
– ولی اگر دشمن واقعی پیدا نشد، حتا دشمن خیالی…
– باید دایم از توطئه ها گفت.
– از نقشه هایی که دشمنان برای ما می کشند.
– باید از هر فرصت و حادثه ای، برای راه انداختن یک جنگ تبلیغاتی استفاده کرد
– باید همیشه درگیر بود.
– درگیر جنگ،
– درگیر تبلیغات علیه همسایگان،
– علیه کشورهای قدرتمند،
– علیه سازمان های جهانی،
– باید بحران ساخت…”
وی معتقد بود:
“رمز موفقیت و ماندگاری حکومت های ضعیف، در وضعیت جنگی و بحران ها است.
در جنگ ها و بحران ها است که مردم، بدبختی های مالی، شغلی، شخصی، و معیشتی شان را فراموش کرده، و با حکومت همدل میشوند.
و این بهترین فرصت برای سرکوب منتقدین داخلی است.
کشور که آرام شود، مردم طلبکار حکومت میشوند”.
توصیه ی او این بود که:
– باید کشور را دائم در حالت جنگی نگه داشت.
– باید کاری کرد که مردم وقتی به هم میرسند، همواره از جنگ و از دشمن بگویند…
چقدر بنظر آشناست این فرمایشات بعد ازهفتاد سال!
کی گفته ما صد سال عقبیم ! نه بابا فقط هفتاد سال……
سلام
از زمانی که شما نامه نگاری به رهبر را بنیان گذاشتید چند سالی میگذرد و امروز دیگر این کار کمرنگ شده ولی با توجه به اتفاقات اخیر من نامه ای به رهبر نوشته ام که اگر صلاح بدانید در سایت خود بگذارید.
با تشکر
دانیال
بنام خدا
خدمت رهبر جمهوری اسلامی ایران
با سلام
طی ماه گذشته سخنرانی هایی را که پیش و پس از انتخابات و بمناسبت سال نو ایراد کرده بودید شنیدم، سخنان شما مملو از نگرانی از انحراف انقلاب از مبارزه با امریکا و هشدار به گروههای مختلف از جمله دولت و مردم برای کنار نیامدن با امریکا و غرب و ادامه دشمنی با آنان بود. سوالی که در این رابطه وجود دارد این است که دشمنی کشورهایی مثل روسیه و چین نیز با منافع ملی ما ایرانیان و حتی اسلام و مسلمانان در طی تاریخ معاصر و بخصوص دهه های اخیر بسیار روشن و واضح است و این دو کشور بدلیل وارد کردن صدمات غیر قابل جبران به ما چه از نظر اقتصادی و چه از نظر سیاسی، پرونده بسیار سیاه تری از امریکا و غرب دارند، بطوری که در مورد روسیه حتی قسمتی از تمامیت ارضی ما ( حاکمیت بر دریای خزر ) را از ما گرفته اند، باج خواهی روسیه در ماجرای پرونده اتمی ایران، ساختن نیروگاه بوشهر با تکنولوژی قدیمی در مدتی چندین برابر آنچه تعهد کرده بود و هزینه غیر قابل تصورآن و همراهی آنان با غرب در تحریم ایران و وادار نمودن ایران به قبول برجام با وجود آن همه منافعی که از قبل ما بردند، نمونه ای از خیانت های این همسایه بدسابقه ماست، باوجود خسارات زیادی که ایران از امریکا و انگلیس و غرب متحمل شده، هر یک از آنها چیزی نیز به ما داده اند برای مثل انگلیس سالها از نفت ما استفاده کرد ولی صنعت نفت از انگلیس برای ما به یادگار ماند، امریکا سالها به شاه فرمان داد ولی عاقبت ارتش و سلاحهای امریکایی در جنگ بدادمان رسید، اما در طول تاریخ ایران هرگز از رابطه با روسیه خیری ندیده، چین نیز در طول این سالها از ایران به عنوان بازار اجناس بونجول استفاده کرد و اجناسی بی کیفیت را با قیمت هایی نجومی به ما قالب کرد و از پشت سر هم دست در دست غرب گذاشت و در تحریمها با آنان همراهی کرد تا عاقبت ایران را وادار به تسلیم کند، از این نظر امریکا و غرب بهتر از روسیه و چین هستند چون اینها هم از توبره خورده اند و هم از آخور، طی این مدت هم با غرب همکاری کرده اند و هم ما را چاپیده اند، همچنین رفتاراین کشورها با مسلمانانی که در قلمرو آین کشورها زندگی میکند نه تنها دست کمی از رفتار اسراییل با فلسطین ندارد که شاید بدتر باشد، اگر ما به اشغال فلسطین توسط اسراییل اعتراض داریم و اسراییل را به این دلیل به رسمیت نمیشناسیم و هر روز موشکی پرتاب کرده و روی آن مینویسیم ” اسراییل باید از بین برود” چرا در رابطه با روسیه که چچن را در اشغال خود دارد که سرزمینی مسلمان نشین است و از نظر تعداد مسلمانان و وسعت سرزمین هم دست کمی از فلسطین ندارد، و در آنجا جنایات زیادی هم کرده چنین نمیکنیم؟ یا چین را که سرزمین مسلمانان اویغور را در اشغال خود دارد و بی سرو صدا بسیاری از آنان را کشته و شکنجه نموده و مینماید محکوم نکرده و روی موشک هایمان مرگ بر چین نمی نویسیم؟ چرا در سازمان ملل در مورد نابودی چین سخنرانی نمیکنیم؟ در حالی که سرزمین مردمان ایغور دهها برابر فلسطین و تعدادشان نیز بسیار بیشتر از فلسطینیان است. …، چرا همانگونه که اسراییل و امریکا را دشمن میدانیم روسیه و چین را نباید دشمن بدانیم و با آنان مبارزه نکنیم؟ در حالی که این کشورها ملحد و کافرند اما امریکا و غرب لااقل اهل کتابند؟
با وجود تمام مطالب بالا و چراهای بی پاسخ بسیار دیگر، من فرض را بر این میگذارم که شما صحیح میفرمایید، و بدلیل مقام معنوی بالا و الهامات لدنی و یا دسترسی به اطلاعات محرمانه چیز هایی را میدانید که ما نمیدانیم و لذا امریکا و غرب دشمنان واقعی اسلام هستند و روسیه و چین دوستان ما و …، لذا میخواهم سوالی را مطرح کنم،
امروز با وجود هشدارهای مکرر شما قسمت اعظم مردم ایران و حتی بسیاری از یاران سابقتان سر مخالفت با شما گذاشته اند و مایل نیستند با شما در نبرد با این دشمنان کینه توز اسلام همراه باشند، اگر انتخابات سال 88 برای اثبات این مهم کافی نبود، انتخابات اخیر قطعا نباید هیچ شکی در این مورد برای شما باقی گذارده باشد، در این انتخابات 50% درصد از واجدان شرایط اصلا شرکت نکردند، اینان کسانی هستند که اصولا این نظام را قبول ندارند، از 50% دیگر هم قسمت اعظمشان چنان با هم و با خواص بی بصیرت دست به یکی کردند تا بتوانند حداکثر مخالفت شان را با شما به نمایش بگذارند تا برای مثال در تهران حتی یک نفر از کسانی که در جبهه شما بودند وارد مجلس نشوند، یعنی با عناد و لجبازی و فقط برای نشان دادن مخالفت خود با شما در انتخابات شرکت کردند، این یعنی بیش از 90 درصد مردم این کشور با شما و نظرات شما بشدت مخالفند، شما به عنوان ولی فقیه قاعدتا مومن ترین و با تقوی ترم انسان روزگار خود هستید و چنین انسان هایی همواره پا جای پای اولیاء دین میگذارند و از آنان تبعیت میکنند. مطمئنم که شما خیلی بهتر از من لحظه به لحظه ماجرای هجرت و جهاد مولایمان حسین (ع) را میدانید، زمانی که مردم مدینه ومکه با امام برای مبارزه با یزید همکاری نکردند امام آنها را مجبور نکرد، بلکه اهل و عیال خود را برداشت و هجرت کرد، زمانی که مردم کوفه به امام پشت کردند و او با کاروان خود در کربلا تنها ماند، باقی مانده لشکر خود را مجبور به همراهی با خود نکرد بلکه چراغ ها را خاموش کرد و آنها را آزاد گذاشت تا بروند، امروز که مردم ایران به شما پشت کرده اند و به هزار و یک زبان بی زبانی به شما گفته اند که : ” ما این کسانی را که شما دشمن میدانید دشمن نمیدانیم” گفته اند که : ” اصلا همانطور که مردم کوفه یزید و عبید اله و ابن سعد و شمر را بر امام حسین ترجیه دادند، ما هم امریکا و اسراییل و خاتمی و میرحسین را بر تو ترجیه میدهیم”، چرا شما هم راه مولایمان حسین را در پیش نمیگیرید، این مردم را با دنیایشان، با شیاطینشان وانهید، شما آنچه مامور بودید انجام داده و گفته اید، این دنیا برای مومنان بجز شکنجه و عذاب نیست و شهادت در جهاد فی سبیل الله آرزوی هر مومنی است
به اندازه کافی برای این مردم موعظه و امر به معروف و نهی از منکر کرده اید، چرا دست اهل و عیال و یاران وفادار خود مثل احمد جنتی، مصباح یزدی، احمد خاتمی، علم الهدی، یزدی و … را نمیگیرید و به سوریه یا لبنان یا فلسطین برای جهاد هجرت نمیکنید؟ شما که تاکنون هفت شهر عشق را گشته اید و از جهاد اکبر فارغ شده اید، چرا یک بار هم جهاد اصغر را امتحان نمیکنید؟ پیامبر اسلام (ص) و علی (ع) حتی در زمانی که مسئولیت حکومت را بر عهده داشتند شمشیر بدست گرفته و میجنگیدند، آیا راهی بهتر از پیروی از آنان برای رسیدن به سعادت وجود دارد؟ اکنون که این فرصت برای شما مهیا شده آن را از دست ندهید، شما سن زیادی دارید شاید دیگر فرصت چندانی برای جهاد و شهادت برایتان باقی نمانده باشد. پس این فرصت را مغتنم بدارید.
یک برادر مسلمان
جناب ره بر
مبینی که اوضاع خیلی خرابه و روز بروز هم خرابتر میشه.بیا و قبل ا اینکه دیوارا رو سرتون خراب شه یه کار عاقلونه بکن. برو دس شاهزاده رضا رو بگیر بیار ایرون با یه مصافحه برادرونه اسلامی اعلام آشتی ملی بکنین بعدش همگی باهم منتظر تشیف فرمائی ////////////////
آزمون هزار و یکم برای سیستم روفوضه قضایی در ایران
رییس محترم قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران،
اینجانب علی اکبر ابراهیمی از آقای علی اکبر هاشمی رفسنجانی بدلیل خیانت به کشور ایران شکایت دارم.
خیانت ایشان بدین صورت بوده که برای خوشامد برخی ابرقدرتهای خارجی و در معرض اراده های حمایتی و تقویتی آنها قرار گرفتن، توان دفاعی و موشکی ایران را نقد کرده و زیر سوال برده است.
علی اکبر ابراهیمی
عید نوروز 1395
تهران
رییس محترم قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران،
اینجانب علی اکبر ابراهیمی از آقای علی خامنه ای بدلیل خیانت به کشور ایران شکایت دارم.
خیانت ایشان بدین صورت بوده که طی دهه های گذشته، کشور را به سمت سندی که برجام نامیده می شود و با قطعنامه 2231 منگوله دار نیز شده است رهبری کرده
و خیانت دیگر ایشان نیز آن بوده است که آن سند را امضا کرده
و خیانت دیگر ایشان نیز آن بوده است که امضای آن سند را با همدستی حسن روحانی به رهبران و پرچمداران راستین یا دروغین جنبش سبز نسبت داده و ننگ و هزینه های آن امضا را به پای گفتمان جنبش سبز ملت ایران نوشته است و مسوولیت و عواقب امضای خودش را نمی پذیرد.
علی اکبر ابراهیمی
عید نوروز 1395
تهران
جناب رهبری اخیرا افاضه فرموده اند که «که بگویند فردای دنیا، فردای مذاکره است، دنیای موشک نیست، این اگر از روی ناآگاهی گفته شود که ناآگاهی است؛ اما اگر از روی آگاهی باشد خیانت است. » . خواستم به حضرت ایشان بگویم و طرفدارانش بگویم که باید به جای پرخاش به دیگران پاسخگوی سیاست های نادرست خود باشند که کشور را حتی از امیرنشین های خلیج فارس ضعیف تر کرده است. به دلیل همین سیاست های داخلی و خارجی بی پایه و غیر علمی و ایدئولوژی زده او، گروه زیادی از نخبگان کشور مهاجرت کرده اند. ایران تحت تحریم های فلج کننده هشت ساله قرار گرفته است. قطر وعربستان وعراق سهم ایران از حوزه های گازی و نفتی مشترک را برده اند بطوریکه قطر تا کنون ۴۵۰ میلیارد دلار از حوزه پارس جنوبی برداشت کرده و ایران حدود ۵۰ میلیارد دلار. اقتصاد خصوصی به نفع نهادهای زیر نظر او و نظامیان ورشکست شده است. روسیه دریای سهم ایران در دریای خزر را به اقمار خود داده است. به دلیل سیاست های غلط خودکفایی کشاورزی و حفر چاههای عمیق توسط کشاورزان بسیجی نورچشمی کشور بیابان شده است. بیکاری و تن فروشی در کشور رواج یافته و نیروهای تحت امر ایشان بعد از دو سال هنوز نتوانسته اند یک داعش به قول او زپرتی را از عراق بیرون کنند. سیاست ای جناب خامنه ای برای ایران توام با ایجاد بحران و هزینه فراوان و دست آخر تسلیم محض بوده است. هزینه ای که نه او و بیت شریفش و گروهی فرماندهان مجیزگوی سپاه که مردم ایران و طبیعت ایران با پوست و خون و استخوان پرداخت کرده اند.
نرود میح اهنین در سنگ
با هزار حقارت دوران مسخره بازی اتمی به پایان رسید و دوران مسخره بازی موشکی آغاز شد. پیش به سوی کره شمالی شدن!
مش قاسم خوشحال باش که اینم یه جوم زهر دیگس. زهر نوشی ا اینا و سر کتوندادنو خندیدن ا ما. جمال هرچی جوونمردو عشقس
سلام بر همگی
برخی دوستان با توجه به مطالبی که بنده در خصوص شفاعت بیان کردم از بنده درخواست دارند که شفاعت انها را در روز حشر تقبل کنم لذا لازم دیدم کمی بشتر در خصوص این موضوع شرح دهم تا دوستان حدود توانایی اینجانب در موضوع شفاعت را دانسته و بنده در ان دنیا شرمنده انان نشوم:
دوستان عزیز شفاعت در ان دنیا تحت قواعد و ضوابط مشخص و محکمی است که عدول از انها امکانپذیر نیست و شاید تا حدی به وکالت در این جهان شباهت داشته باشد بدین نحو که: صرفا سادات و تعدادی از اصحاب در صورت دارا بودن شروط لازم برای شفاعت ، در اولین اقدام لازم است مبادرت به گرفتن پروانه شفاعت و تاسیس دارالشفاعه نمایند که پروانه شفاعت دارای سه درجه میباشد و هر شفیع با توجه به اینکه دارای پروانه درجه یک دو و یاسه شفاعت باشد فقط صلاحیت شفاعت گناهان مشخص و محدودی را دارد ، پروانه درجه یک شفاعت را تمامی سادات میتوانند بگیرند و درجه دو مختص ساداتی است که کمتر از هفت نسل با جد اعلی خود فاصله دارند ودرجه یک هم که مشخص است.
اما یک شفیع دارای پروانه درجه سه صرفا صلاحیت شفاعت گناهان جزیی و کم اهمیت را دارد و شفیعان درجه دو نیز تعداد بیشتری از گناهان را در حیطه صلاحیت خود دارند و شفیع درجه یک تمامی گناهان اعم از صغیره و یا کبیره را.
به عنوان مثال یک شفیع درجه سه فقط برای گناهانی چون دزدی ، قتل ، کلاهبرداری ، غارت و مانند اینها صلاحیت شفاعت دارد و تحت هیچ شرطی امکان شفاعت در خصوص گناه کسی که مثلا هنگام گرفتن وضو بجای اینکه اب را از بالای ارنج خود بریزد سهوا از زیر ارنج خود ریخته را ندارد و این گناهی است که شفاعت ان صرفا در صلاحیت شفیع درجه یک می باشد و همینطور گناه کسی که مثلا یکبار نمازش قضا شده و یا وقتی روزه بوده سهوا و به اشتباه چند ثانیه زودتر از اذان افطار کرده ، زیرا اینها گناهانی است که در صلاحیت شفیعان درجه دو و سه نیست و فقط و فقط شفیع درجه یک امکان شفاعت انها را انهم با هزینه های سرسام اور دارد.
بنابراین دوستان توجه کنند که این حقیر در ان جهان صرفا میتوانم به شفاعت درجه سه اشتغال داشته باشم با صلاحیت محدودی که ذکر شد و توقع دوستان نیز باید با میزان صلاحیت بنده تناسب داشته باشد تا من شرمنده شما نشوم و اگر دوستی مثلا در این جهان اشتباها یکبار یکی از کلمات نماز را درست تلفظ نکرده ، نباید در ان جهان انتظار شفاعت اینچنین گناه عظیمی را از بنده داشته باشد زیرا من اساسا صلاحیت شفاعت در گناهانی با این وسعت را ندارم و در صورت مداخله پروانه شفاعتم باطل میشود. اینرا نیز بگویم که در ان جهان حقوق شهروندی (که البته انجا حقوق مرده وندی نام دارد) شدیدا رعایت میشود و به عنوان مثال یک مرده در هنگام بازخواست میتواند بگوید تا شفیعم حاضر نباشد من هیچ جوابی نمیدهم.(پایان) خدا کند جناب نوریزاد این نوشته بنده را منتشر کنند تا مبادا دوستان بیشتر از توان من برای ان جهانشان روی من حساب باز نکنند و من شرمنده انها نشوم. ایام به کام.
——————-
سید رضی گرامی
این نوشته معلق میان طنز و جدی است. که نه می شود از آن به شوخی تعبیر کرد و نه جدی. که اگر جدی بود باید مستند می شد به احادیث و روایاتی در این خصوص. و اگر شوخی بود باید از جان مایه ی طنز بهره می داشت نه تعلیقی که به توهین تمایل پیدا کند. اتن معلق بودن باعث شده که اراده ی لودگی از این نوشته بیش از جدی بودنِ آن در دسترس قرار گیرد. دوست ما، از مسخره کردن باور دیگران پرهیز کنیم. من نوشته هایی را که در مجاورتِ توهین باشد حذف می کنم.
با احترام
.
-جناب نوریزاد عزیز
بنده نه طنزپردازم و نه اینکه اساسا سررشته ای در نویسندگی دارم و باور بفرمایید از نوشتن این مطالب نه قصد لودگی دارم و نه قصد خندانیدن دوستان را و همچنین یقیین داشته باشید که من هیچگاه به خود اجازه تمسخر و یا توهین به هیچ اندیشه و عقیده ای را نمیدهم خواه به قول جنابعالی اعتقاد به گاو پرستی را و من نیز به خدایی واحد معتقد بوده و هردینی و پیروانش را محترم میشمارم و انچه را مینویسم و شما لودگی و دیگری طنز مینامد چیزی نیست جز نقد بلاورهای خرافی چسبیده به تار وپود مغزمان که به عنوان ومثال دست ما را باز میگذارد که مرتکب هر نامردمی گردیم با این پشتوانه که فلان کس مارا شفاعت خواهد کرد من دردهایی که میبینم چون خوره روح و اندیشه جامعه مرا تخریب میکند مینویسم و باور کنید هر وقت در حال نوشتن این مطالب هستم اندوهی به اندازه همان ابرهای سهراب سپهری مرا فرا میگیرد. حالا اگر شما بفرمایید که دیگر ننویسم من به روی چشم اطاعت خواهم کرد. واینرا نیز بگویم که من چندین نوشته ام را مستند به احادیث نمودم که شما همگی را حذف نمودید و به همین جهت سعی کردم دیگر از ذکر احادیث در نوشته هایم اجتناب کنم.با احترام
جناب نوری زاد
این کامنت جناب سید رضی مرا بیاد سخنرانی های مذهبی خیلی کوتاه جناب مکارم بعد از پخش اذان و مناجات در ایام ماه رمضان انداخت
یکجورایی جناب سید رضی دارن خرافات و باورهای خرافه ای رواج داده شده توسط ملاها و مداحان به سخره میگیرن
دور از وطن گرامی ،دین و معارف اصیل دینی خرافه نیست ،منتها شما چون یا نسبت به اصل دین دچار غرض ورزی هستید یا شناختتان مثل شناخت رضی شناختی نا آگاهانه و سطحی است ،از مطالب نادرست و تمسخر آمیز رضی بوجد می آیید،شما احتمال دهید همه این مطالب بی سر و ته که رضی سرهم می کند و با آن شیرین کاری می کند ،دارای وجوه و پایه های درست و قابل تبیین باشد ،شما مطمئن باشید اینگونه شیرین کاری های ابلهانه و تمسخر آمیز و کف زدن های نا آگاهان در یک سایت برای نادانی های یک طنز پرداز نه آسیبی به مبانی قویم شریعت اسلام می زند ،نه برای اهداف سیاسی شما سودی خواهد داشت ،جز اینکه یکی سبکی و شیرین کاری می کند و دیگرانی برای او کف و سوت می زنند ،درست مثل معرکه گیری های معرکه گیران که با شعبده بازی ها و تردستی های خود عده ای ساده لوح را دور خود جمع می کنند و مدتی آنها را سرگرم می کنند تا اندکی از رنج های زندگی آنان بکاهد!
جناب سید مرتضی گرامی و عزیز درود و سلامی گرم از من به شما
ایا از نظر شما ایرادی دارد که من هم مانند معرکه گیران از رنج های زندگی دیگران بکاهم؟
در ثانی شما یکبار به بنده گوشزد کردید که چرا عنوان سیادتتان را حذف کردم و من از ان زمان به بعد همواره علاوه بر جناب واژه سید را نیز به نام شما افزوده ام حالا چرا شما کاری که انجامش توسط من شما را ناراحت کرده بود را انجام میدهید و انچه را بر خود نمیپسندید بر من روا میدارید؟
و در ثانی سوم اینکه من فقط مشاهداتم از سفر به ان جهان را برای اگاهی دوستان مینویسم این کجایش ایراد دارد؟
و درثانی چهارم اینکه پس شما چرا سوالهایتان را نپرسیدید؟
وزوزیرک تعاون، کار و امور اجتماعی: هدفگذاری دولت در سال جدید رشد اقتصادی پنج تا شش درصدی است و «ایجاد حدود ۹۰۰ هزار شغل را کاملاً محتمل می دانیم.»
-میگن رییس تبلیغات هیتلر گفته بوده دروغ هرچه بزرگتر باورکردنش سادهتر. لابد حاج آقا وزوزیرک هم به این حرف اعتقاد داره. توی مملکتی که چندین ساله گرفتار رکود تورمیه رشد اقتصادی پنج تا شش درصدی یه هویی از کجا میخواد در بیاد؟ کدوم برنامه؟ کدوم پول؟ ۹۰۰ هزار شغل از امروز تا پایان سال؟ ببخشید یادم رفت، //// گفته همه برن توی کارخونهای موشک سازی کار کنن و قطعات موشکی نون بخورن.
رئیس اتحادیه کاشی و سرامیک ایران اعلام کرده که کارخانههای کاشی و سرامیک ایران در آستانه «ورشکستگی» قرار گرفتهاند و وضعیت این صنعت در سال ۱۳۹۴ «رضایتبخش» نبودهاست.
– قابل توجه وزوزیرک تعاون، کار و امور اجتماعی: اون هدفت رو بذار دم کوزه آبشو بخور حاجی. یه زمانی پدیده هزاره سوم هم توی چشمون راست راست نیگاه میکرد و دروغ تحویلمون میداد، حالا این یکی هم پا جای پای اون یکی گذاشته. حاجی، با حلوا حلوا کردن دهن شیرین نمیشه. تازه، ره برت در راه کره شمالی کردن این مملکته، تو از رشد اقتصادی پنج تا شش درصدی صحبت میکنی؟ در اقتصاد مقاومتی کره شمالی رشد اقتصادی وجود نداره که تو حرف از درصدش میزنی، شیاد دروغگو! برادر عباد!
درود بر سید رضی مرز بین طنز و لوده گی و …را هیچکس نمی تواند بدرستی تعیین کند.بنظر من هر نوشته ایی را باید منتشر کرد و به قضاوت خواننده گان گذاشت.
مزدک عزیز و بسیار گرامی
هیچ ایرادی ندارد بگذار من را لوده یا مسخره یا هرچیز دیگر بنامند ولی اگر این لودگی من به قول جناب سید مرتضی سبب کاستن از رنج زندگی حتی یک نفر هم بشود من با افتخار اعلام میکنم که من فردی لوده و مسخره هستم. درود بر شما دوست ارزشمند.
گفت و گو با دکتر بیژن عبدالکریمی:
“مجسمه بزرگ ارسطو در حوزه باید ویران شود”
http://neeloofar.org/abdolkarimi/999-070194.html
نقش زمان رفته را در او نمیبینم، خودش هم سنش را نمی داند ، می گوید در شناسنامه اش ۶۰ ،اما اوشاید ۶۵ باشد ، در اریتره از دوران بچگی جزو ربل ها بوده ………
در ادامه صحبتش به من می گوید : ایران ، مردمتان فقیر و درمانده اند ، به جای نجات مردم میلیارها پول نفتتان را دور می ریزید ،اول باید به فکر نجات مردم خود بود، حاکمیتتان خیلی فاسد است.
موهایش هنوز اغلب سیاهند ، من اورا بیش از ۴۰ حدس نمی زدم ، مدرسه ای نرفته ، اما در مورد مسایل سیاسی تحلیل و نظر دارد ،می گوید ، همیشه کار کرده تا محتاج سفیدان نباشد وبا غرور لبخند می زند.
این نظام الهی با دو هدف تاسیس شد: استفلال، آزادی
این نظام ولایتی امروز بر دوپایه استوار هست: موشک و اقتصاد اختلاسی یا همان مقاومتی! ..و جنتی!! شد سه تا!
دکتر نوری زاد درود به وجدان بیدارت
می دانم دو سال پیش رفتی اشنویه. رفتی منزل دانش آموزان جزغاله شده در شین آباد. پس جالا این مطلبو بخون که از همون جنس است:
نامه خانم زبیده حاجی زاده همسر فعال کارگری و زندانی سیاسی بهنام ابراهیم زاده در مورد اذیت و آزارها و فشارهای روحی مقامات قضایی و امنیتی علیه فرزند بیمارش،همسر زندانی اش و خانواده جهت اطلاع عموم و انتشار در رسانه ها در اختیار « فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران» قرار داده شده است . متن نامه به قرار زیر می باشد :من زبیده حاجی زاده همسر زندانی سیاسی در بند بهنام ابراهیم زاده می باشم قبل از هر چیزآغاز سال نو را با امید آزادی تمامی زندانیان سیاسی در بند به مردم ایران تبریک می گویم . در روزهای پایان سال، من و فرزندم نیما در حالی تهران را به مقصد کردستان شهرستان اشنویه برای تعطیلات عید ترک کردیم که متاسفانه تلاشها و پیگیریهای ما برای گرفتن مرخصی برای همسر زندانی ام بهنام به سرانجام نرسید و دستگاه قضایی با وجود نامه وکیل و پزشکان بیمارستان محک مبنی بر بیماری فرزندم نیما و اینکه بهنام باید در کنار فرزند بیمارش باشد مانع مرخصی وی شدند .آنها پرونده قطور پزشکی فرزندم نیما ، نامه و تاکید پزشکان بیمارستان فوق تخصصی محک را نادیده گرفتند و راضی به این نشدند که یک پدر زندانی در کنار فرزند بیمارش باشد .مخالفت دستگاه قضا با مرخصی بهنام آن هم در آستانه سال نو و پرونده سازی مضحک و مجدد و محکومیت نزدیک به ۸ سال حبس ناعادلانه برای وی به اتهام ارتباط با رسانه ها و دکتر احمد شهید و درج بیانیه و مطالب کارگری و حقوق بشری از داخل زندان نشان از این دارد که دستگاه قضایی از تحقق عدالت عاجز است. مسئولان قضایی و امنیتی همواره در طول این سالها به شیوه های مختلف از جمله تحت عنوان بازرسی یورش به منزل ما و مورد بازرسی قرار دادن و بردن وسایل وسایل شخصی ما مانند لپ تاپ فرزند بیمارم که علیرغم گذشت مدت بسیار طولانی هنوز به ما بازنگردانده نشده است و از این طریق ما را مورد اذیت و آزار قرار داده اند .اکنون امیدها در کشور من برای پیشرفت در زمینه حقوق بشر و تحقق عدالت بسیار کم رنگ شده است . دستگاه قضایی و دادستان تهران در چند ماه اخیر هر چند شرط تهیه و تاکید نامه پزشکان بیمارستان محک را برای دادن مرخصی برای بهنام اعلام کرده بودند اما با این حال با بهانه های واهی و بی اساس با وجود تایید و تاکید نامه پزشکان بیمارستان محک مبنی بر اینکه بهنام باید در کنار فرزند بیمارش باشد ، بعد از اینکه روزها من و فرزند بیمارم را در پیچ و خم های راهروهای دادستانی و پزشک قانونی و بیمارستانهای تهران دواندند و پاسکاری کردند با درخواست مرخصی بهنام مخالفت کردند . آنها برنتابیدن که پدری که ۷ بهار و عید است که در زندان بسر می برد در کنار فرزند بیمارش باشد شاید اگر بهنام هم همچون بسیاری از خود مسئولان و آقازاده ها مرتکب اختلاس و دزدی و غرق در فساد شده بود راحت تر با مرخصی ایشان موافقت می کردند.دستگاه قضایی و امنیتی باید بخوبی در یابد که با تهدید و فشار و مخالفت با مرخصی زمانی و عدم رسیدگی پزشکی بهنام نه تنها نمی توانند ما را به زانو و سر تسلیم در بیارند و مرعوب کنند بلکه این فشارها موجب تقویت عزم و اراده ما خواهد شد و نهایتا در این مبارزه ما پیروز خواهیم شد .من با وجود بیماری فرزندم به همراه خانواده با عزم راسخ و قوی با تمام توان در این راه و در این مبارزه در کنار همسر زندانی ام بهنام خواهم بود . اکنون بیشتر از هر زمان به گفته بهنام پی برده ام که همیشه می گفت اگر قرار است ما را از مرخصی و رسیدگی پزشکی حق قانونی محروم کنند و هزینه بدهیم ، دستگاه قضایی ـ امنیتی باید هزینه بدهد و برایش هزینه درست کرد . مسلما دستگاه قضایی و امنیتی توان این همه اجحاف ، بی حقوقی ، تبعیض و اذیت و آزار را خواهند پرداخت و نه من و نه بهنام در این راه لحظه ای ساکت و آرام نخواهیم نشست .لازم به یادآوری است ،همسرم بهنام در ۲۲ خرداد ۸۹ به جرم دفاع از کودکان ، کارگران و فعالیتهای انسانی بازداشت و در یک دادگاهی مضحک و نمایشی و چند دقیقه ای توسط قاضی صلواتی در ابتدا به ۲۰ سال حبس و در نهایت به ۵ سال حبس تعزیری ناعادلانه محکوم گردید . بعد از حادثه حمله گارد زندان اوین به بند ۳۵۰ در ۲۸ فروردین ۹۳ به اتهام اینکه بهنام با رسانه ها و گزارشگر ویژه حقوق بشر در امور ایران آقای احمد شهید ارتباط داشته و از داخل زندان اقدام به انتشار مطالب ، بیانیه های کارگری و حقوق بشری کرده وی را به سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ انتقال و به مدت ۳ ماه و اندی وی را مورد بازجویی و تحت فشار قرار دادند . در ۱۸ مرداد ۹۳ در حالیکه بهنام نسبت به ادامه انفرادی و طولانی مدت خود در بند ۲۰۹ دست به اعتصاب غذا زده بود کینه توزانه در ۲۲ مرداد ۹۳ وی را به فوق امنیتی رجایی شهر تبعید کردند .
در دی ما ۹۴ در یک دادگاه فرمایشی چند دقیقه ای بدون حضور وکیل به اتهام ارتباط با احمد شهید و درج مطالب و بیانیه های کارگری و حقوق بشری به ۹سال و نیم حبس ناعادلانه محکوم کردند که در نهایت این حکم به ۷ سال و ۱۰ ماه و ۱۵ روزقطعی گردید .این حکم یکی از آخرین نمونه های تحمل آزادی بیان از سوی دستگاه قضاییه ایران و فشار رو به فزایند آزاد اندیشان در کشور من است . بهنام در حال حاضر به خاطر انفرادیهای طولانی مدت و ضرب و شتم بازجویان و شکنجه گران وزارت اطلاعات و اینکه بارها دست به اعتصاب غذا زده است از ناحیه کلیه، درد کمر ، آرتروز گردن رنج می برد . اما مسئولان زندان و قضایی تا این لحظه اقدامی موثر برای درمان پزشکی ایشان انجام نداده اند.من از تمامی شخصیتهای سیاسی و انسان دوست ، احزاب و گروه ها و تشکل های حقوق بشری و شخصیتهای فعال در عرصه حقوق بشر می خواهم تا با درخواستهای مکتوب به عفو بین المللی و دیگر سازمانهای حقوق بشری خواهان آزادی فوری همسرم بهنام ابراهیم زاده از زندان باشند .
زبیده حاجی زاده همسر زندانی سیاسی در بند بهنام ابراهیم زاده
اشنویه بهار ۱۳۹۵
برادر سردار حاچی زاده که فرمانده هوا فضای سپاه تشریف دارد و موشکهای دقیق زن تحت امر وی باعث خواب راحت رهبر و امام زمان بوده و همچنین خواب استکبار را آشفته کرده هست بعد از حل بحران موشکی برای حل مشکل صنعت خودرو و اینکه ما هم مثل کره بشویم یک راه حلی داده که مثل موشکهایش ازلحاظ دقت در نوع خود بی نظیر هست و آن ابنکه “پاسپورت مدیران صنعت خودرو توقیف شود تا نگاه به خارج هم قطع شود”!!
ما که فکر میکنیم حق این سردار بزرگ اسلام خورده شده و واقعا ایشان باید رئیس جمهور سوریه میشد!! فقط یک سئوال کوچکی برای ما پیش آمد و آن اینکه برادر بزرگوار موشک زن، شما چرا فکر کردی نوریزاد و دکتر ملکی از مدیران خودروسازی هستند که پاسپورتشان را گرفتی؟! خوب آدمیزاد که موشک نیست همه جا رو دقیق بزنه! اشتباه پیش میآد!..لطف کن پاسپورتشون رو پس بده!! بجان عزیزت این بنده های خدا ربطی به پراید ندارند!!تو رو جون موشکت کوتاه بیا!!
——————-
سلام نازنین
مدتها بود اینجوری نخندیده بودم.
سپاس
.
فرمان ۱۱ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ..!
ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻫﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﮐﺸﻮﺭﺵ ﺭﺍ بخواند ﺑﺪﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ .
ﺩﺭ ﺟﻠﺪ ﺩﻭﻡ ﮐﺘﺎﺏ “ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺩﻩ ﻫﺰﺍﺭﺳﺎﻟﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ” ﺻﻔﺤﻪ ۱۹۱ ﺳﻨﺪﯼ ﺑﻪ ﭼﺎﭖ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﮐﻪ فرمان۱۱ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﻋﺮﺑﻬﺎ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺍﺳﺖ .
ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺭﺋﯿﺲ ﺩﻓﺘﺮ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻮﺭﺥ ﻧﺎﻣﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻤﻠﮏ ﺳﭙﻬﺮ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻣﺘﻦ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ .
فرمانی ﺩﺭ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻣﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺶ ﭘﺸﺖ ﻫﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻣﯿﻬﻦ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺍﻧﺪ.
ﻗﻮﻡ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻮﺍﻟﯽ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻠﺖ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪﺳﺮ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ، ﺟﺰ ﺑﺎ
ﺳﯿﺎﺳﺖ ﻋﻤﺮﺑﻦ ﺧﻄﺎﺏ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ . ﺍﯾﻦ ﻣﻠﺖﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺳﯿﺮ ﮐﺮﺩ، ﺑﺎﯾﺪ
ﺫﻟﯿﻞ ﮐﺮﺩ . ﺍﯾﻦ ﻣﻠﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺷﯽ ﮐﻪ ﻋﻤﺮ ﻣﯽ ﮐﻮﺑﯿﺪ، ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻮﺑﯿﺪ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺳﺮ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﻨﻨﺪ.
ﮔﻮﺵ ﮐﻦ ! ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺗﻮ ﺩﺭﺑﺮﺍﺑﺮﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ :
١ – ﺗﺎﺯﯾﺎﻥ ﺣﻖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺎ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻨﺪ، ﻭﻟﯽﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﻖ ﻣﺤﺮﻭﻣﻨﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﻋﺮﺏ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻣﯿﺮﺍﺙ ﺑﺒﺮﺩ، ﻭﻟﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥﭼﻨﯿﻦ ﺣﻘﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ .
٢ – ﺟﯿﺮﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺣﻖ همه ﻣﻠﺖ ﺍﺳﺖ، تا میتوانی کم ﮐﻦ .
٣ – ﺩﺭ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﺧﻮﺍﺭﺑﺎﺭ، ﺗﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺳﻬﻢﺁﻧﺎﻥ ﺑﺒﺮ ﻭ ﻓﻘﻂ ﻧﺎﻥ ﺑﺨﻮﺭﻭ ﻧﻤﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺪﻩ .
۴ – ﺩﺭ ﺟﺒﻬﻪ ﺟﻨﮓ، ﺻﻒ نخست ﻭ ﺳﭙﺮ ﺣﻤﻠﻪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﮔﺬﺍﺭ ﺗﺎ درتیر راس یورش ﺗﺎﺯﻩ ﻧﻔﺲ ﺩﺷﻤﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﯿﺮﻧﺪ .
۵ – ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻬﺎ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺑﺪﻧﯽ ﺳﺨﺖ، ﺻﺎﻑ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍﻫﻬﺎ، ﮐﻨﺪﻥ ﻣﻮﺍﻧﻊ ﻭ ﻫﺮ ﮐﺎﺭ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﻭ ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭکن.
۶ – ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺮ ﻗﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ پاکدامنﻭ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﮐﺎﺭ ﻭ ﺩﺍﻧﺎ ﺑﺎﺷﺪ، ﺣﻖ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺟﻤﻌﻪ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
٧ – ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﭘﺎﮎ ﻭ ﺷﺮﯾﻒ ﻭ ﻓﺪﺍ ﮐﺎﺭ ﻭ ﻣﻮﺋﻤﻦ ﺑﻪﺍﺳﻼﻡ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺮﻋﺮﺏ ﺑﺮﺗﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ .
٨ – ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺻﻒ نخستﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﯿﺮﺩ .
٩ – ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﺟﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﯾﯽ ﻭﭘﺎﺳﺪﺍﺭﯼ ﻣﺮﺯﻫﺎ ﻧﻔﺮﺳﺖ .
١٠ – ﻫﯿﭻ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺣﻖ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺑﺮ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ
١١ – ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻓﻘﯿﻪ ﻭ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ، ﺣﻖ ﺩﺍﻭﺭﯼ ﻭ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﺪﺍﺭﺩ…!
(حال ازشما ایرانی سئوال میکنم که ایا با توجه با افشاگریهای تاریخی، خصوصا در این چند سال اخیر، باز هم هستند کسانی که دست به دعا برای دشمنان خودشان بردارند و توی سر و کله خودشان بکوبند)
ایرانی بیدار شو که بیداری تو خودت، فرزندانت و ایران را نجات خواهد داد.
جناب ایرانی اسلام قسمتی از فرهنگ عرب است و نه همه فرهنگ عرب.اسلام را با عرب یکی گرفتن درست نیست.از طرفی تنها عرب نبوده که به ایران حمله کرده و بغارت و کشتن پرداخته اند.بنابراین دشمنی با عرب خطاست.ما درایران چندین ملیون هموطن عرب داریم که در فقر و بی حقوقی مثل بسیاری از ایرانیان بسر می برند.دامن زدن به جو ضد عرب خود ظلمی بزرگ به این ستمدیدگان است.مشکل ایرانیان بیشتر از خود ایرانیان است تا خارجیها.اسلام شیعی سوغات خودماست و خمینی هر چند هندی الصل بود ولی متولد خمین است.همین سید مرتضی در ایران متولد شده.بنابراین برخورد با اسلام را نباید به برخورد با عرب تبدیل کنیم.دوست گرامی نباید فراموش کرد که کشور ما در خاورمیانه قرار داشته و بیشترین همسایگان ما عرب است.آیا فردا که ما از این مصیبت کنونی رهاشویم می توانیم با عرب رابطه ایی نداشته باشیم؟چنین دیدی ابلهانه است.ما بعنوان مردمانی صلح دوست با به تعامل و مدارا با همسایگانمان از جمله اعراب بسر بریم والا می شویم مثل همین تروریستهای کنونی.
بادرود، دوست گرامی چرا شما عرب را با عرب زبان یکی میکنید تا باعث تفرقه شوید . همسر خودم عرب زبان خوزستانی است که از همه دنیا بیشتر دوستش دارم و افتخار میکنم که با یک خوزستانی عرب زبان وصلت کرده ام چون از همه ایرانی ترند . منظور نگارنده عرب است حتی اگر غیر عربی حرف بزند
از نوریزاد سپاسگزار باشیم که اجازه میدهد این اسناد کم کم بیرون بیاید و به بیداری مردم بیانجامد
در مورد کامنت کامنت گذار ایران دوست ،غیر از نکته درستی که مزدک به آن اشاره کرد ،شما فقط بندهای نامه محرمانه تبعیض آمیز معاویه را نقل کردید و دنباله عبارت کتاب را چون بر خلاف مقصودتان بود نقل نکردید ،من هر چهار جلد کتاب مورد اشاره را دانلود کردم ،ادامه عبارت کتاب که شما از آن فاکتور گرفتید این است:
در ادامه همان بند یازدهم مولف کتاب بصورت پرانتز می گوید :(ابراز این عقیده از این ناشی می شود که معاویه از تفاهم دیرین میان هاشمیان و ایرانیان خبر داشته است)
بعد معاویه در ادامه و پس از بند 11 می نویسد :
برادر جان!بجان خودم سوگند اگر عمر و ابوبکر کرسی خلافت را نمی ربودند امروز ما و ملت اسلام در چنگ هاشمیان و ایرانیان خوار و زبون بودیم! اکنون خلافت در چنگ ماست! و بر توسن آرزو سواریم ولی باید بدانیم که “نژاد ایرانی دشمن حکومت و قدرت امویان است”!اگر امید داشتم که آنچه می گفتم اجرا می شد مقرر می داشتم که نژاد ایرانی در برابر قوانین اسلام با تازیان مساوی نباشند!مثلا اگر یک ایرانی یکنفر تازی را می کشت او را شدیدا محکوم می ساختم ولی چنانچه یک عرب یک ایرانی را می کشت قاتل او را معاف می کردم و دیه او را نصف می کردم! ولی جهد کن تا ایرانیان را ذلیل کنی،به ایرانیان توهین کنی ،آنان را از دستگاه ادارات دور کنی ،و در رتق و فتق امور از آنان کمک نخواهی و به خواست های آنان بی اعتنا باشی،اگر گذاشته بودی که عمر بن خطاب قتل اعاجم را آغاز کند کار او برای ما سنتی ثابت و استوار بود “”.
این انتهای نامه و دستور العمل محرمانه معاویه است که کاتب آن بقول شما رئیس دفتر معاویه و از پیروان علی بود ،منتها شما نمی گویید که همانجا در ابتدای نقل نامه نویسنده کتاب می گوید همین کاتب و منشی نامه نسخه ای از آنرا برداشته و بکسی داد و در حقیقت از اهداف و روش سوء و تبعیض آمیز معاویه پرده برداشت ،شما این قسمت را چون خلاف برداشت های معمول و اهداف شما در کوبیدن اسلام است مورد اشاره قرار ندادید.
همینطور شما در انتهای این دستور العمل زشت و تبعیض آمیز معاویه ،تحلیل تاریخی نویسنده کتاب مبنی بر اینکه اصل اسلام و احکام اسلام با چنین تبعیض هایی نسبت به موالیان و ایرانیان مخالفت دارد را باز حذف کردید ،این کتاب بصورت پی دی اف است و گرچه تایپ کردن آن مشقت دارد ناچارم این قسمت تحلیلی را که خلاف اغراض دین ستیزانه شماست تایپ کنم،نویسنده کتاب (رضائی) در ذیل این نامه محرمانه نوشته است :
“ظاهرا منشا این پستی و فرومایگی (معاویه)آن بود که خداوند در قرآن به پیامبر خود چنین دلگرمی داده بود :اگر تازیان از تو روی برتافتند نگران مباش ما قوم عجم را که یارانی وفادار و مهربانند بیاری تو خواهیم فرستاد ،اینان در راه نگهداری اسلام از هیچ مشکلی نمی هراسند و ما این فضیلت را بدانان بخشیده ایم ( اشاره کنم این قسمت از عبارت نویسنده ترجمه این آیه شریفه است که از معجزات و اخبار غیبی قرآن است که :يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ .المائده/54،و مطابق برخی روایات وقتی این آیه نازل شد پیامبر اسلام دست بر شانه سلمان فارسی گذاشته فرمود مراد از قومی که در این آیه مورد اشاره قرار گرفته است قوم فرس و قوم سلمان است.پرانتز بسته)علی علیه السلام نیز در دوران خلافت عمر بوی چنین فرموده بود :بهمان ترتیب که بر ایرانیان تاختیم آنان نیز برای نجات اسلام از فسا تازیان با شمشیرهای آخته هجوم خواهند آورد و همچون شیران شرزه دشمنان اسلام را از دم تیغ بیدریغ خود خواهند گذراند و کسی از دشمنان اسلام و خدا نخواهد توانست از چنگ ایرانیان برهد….”.
(تاریخ ده هزار ساله ایران ،رضائی ،ج 2 ص 193)
البته ادامه عبارات تحلیلی مولف کتاب در بیان سنت و سیره سلطنتی و تبعیض آمیز معاویه سر سلسله دودمان اموی که مورد نفرت ایرانیان و شیعیان و موالیان بود ،بیش از این است که برای من تایپ همه آن عبارات مقدور نیست.غرض اینکه امثال کامنت گذار ایران دوست معمولا در گوشه و کنار کتابها یا سایت ها یا تواریخ تحلیلی ایران و اسلام ،می گردند عباراتی را که بنوعی تقابل ایران قدیم و جدید با دین اسلام را حکایت می کنند را جمع آوری کرده و با حذف صدر و ذیل آنها اقدام بتحریف تاریخ و محو کردن علاقمندی ایرانیان به اسلام و خصوصا مذهب شیعه که بنظر ما اصل اسلام است می کنند.در همین نقل این دستور العمل محرمانه زشت و تبعیض آمیز معاویه ملاحظه کنید که اگر صدر و ذیل این ماجرا را درست نقل و تحلیل کنیم ،حاکی از این است که اینگونه دستورات دستورات سلطنتی امثال معاویه است که ربطی به احکام اسلام ندارد ،و رویکرد خود معاویه حاکی از این است که ایرانیان یا موالیان اسلام ،که اسلام را پذیرفته بودند بشدت با روش های سلطنت طلبانه معاویه و امویان و بعد هم تا حدود زیادی عباسیان مخالف بودند و دعوای آنان نه با اسلام بلکه با روش های ظالمانه و تبعیض آمیز امویان بوده است نه اصل اسلام ،فی المثل در کدام آیه یا روایت معتبر نبوی آمده است که عرب می تواند زنان عجم را بگیرد ولی عجم نمی تواند زن عرب بگیرد ،و همینطور موارد دیگر ،از اینجا معلوم می شود که متاسفانه برخی از روی عنادی که به پیوند ایرانیان با اسلام داشته و دارند ،با مغالطه ،رفتارهای نادرست و غیر اسلامی امویان و عباسیان در عهد های قدیم ایران را بپای اسلام می گذارند که سنتی نادرست و غیر اخلاقی است.
جناب مرتضی کل اسلام همیشه مورد نفرت ایرانیان بوده و ربطی به معاویه و بنی عباس ندارد.جنبش های ایرانیان بر ضد اسلام و تسلط اسلامیان بر ایران خود گواه اینست.جالب است که مردم قبایل خود عرب که با زور توسط محمد مسلمان شدند اولا تا توان داشتند برضد اسلام مبارزه کردند و حتی بعد از مرگ محمد آنچنان به مقابله و دشمنی با اسلام برخاستند که ترس سران اسلامی را فرا گرفت و به کشتار جمعی دوباره قبایل عرب انجامید.
جناب مزدک
متن تاریخ یا تحلیل تاریخ ،معلول آرزوها و ایده آلهای ما نمی تواند باشد ،و در تحلیل تاریخ باید به متن تاریخ مکتوب و شواهد و قرائن آن توجه کرد و نمی توان بصورت ذهنی و با پیش فرض های شعار گونه مسیر وقایع اتفاق افتاده در تاریخ را بسود شعارهای خود مصادره کرد ،شما وقتی ادعا می کنید قیام ها و نا آرامیهای ایرانیان پس از ورود اسلام به ایران همه واکنش به اصل اسلام و نه شیوه ظالمانه حکمرانی امویان و عباسیان بوده است بناچار باید برای این ادعای کلی فاکت تاریخی مستند ارائه کرده و شواهد آنرا ذکر کنید ،بنابر این سخن شما فقط یک تحلیل تاریخی کلی شعار گونه است ،نه مراجعه مستند به تاریخ و ارائه شواهد دقیق.
با سلام بر آقا مرتضی عزیز
به نظر کل لین نامه از سیر تا پیاز جعلی.متاسفانه این سنت ایرانیان بوده که در طول تاریخ با چسباندن خود به مهاجم و دادن رنگ و روی افکار و ایدئولوژی ایشان به سنن و آداب و رسوم خود سعی در حفظ آن داشته اند.مثلا پیامبر به سلمان چنین گفت و جعفر بن محمد راجع به نوروز چنان گفت و…چند سال پیش کتابی به نام نخبه کشی به بازار آمد و تا چاپ بیش از دهم هم به فروش رفت و دقیقا به این خصیصه تاریخی ایرانیان می پردازد.چطور است که ابوسفیان به علی پیشنهاد بیعت می دهد و آنوقت پسرش از ربودن خلافت توسط عمر و…ابراز خوشحالی می کند؟!یا یکی از بزرگترین شورشهای ایرانیان در زمان خلافت علی ابن ابیطالب رخ داده و بعد چنین نامه هایی چه معنی می دهد.؟سوال می کنم شما که از ستم ساسانیان می گویید که البته درست است اما آیا با ورود مسلمانان این خزاین به مردم ستمدیده ایران رسید یا صرفا نام موالی نصیب ایشان شد و کنیزان و ثروت ملی ایرانیان مابین اعراب پخش شد؟ثروت از کسی به کس دیگر رسید و مردم بدبخت ایران مثل همیشه از دامان گرگ به گرده خرس پناه برد.
موفق باشید
آرتین گرامی
با سلام ،جمله تکان دهنده ای از ابوسفیان در تاریخ نقل شده است که معروف است ،ابوسفیان این جمله را همان اوان کشته شدن عثمان ابراز کرده بود : “يا بنى اميّه تلقفوها تلقّف الكرة فو الّذى يحلف به أبو سفيان ما من عذاب و لا حساب و لا جنّة و لا نار و لا بعث و لا قيامة!”. يعنى، اى بنى اميّه، بگيريد اين پادشاهى را و دست به دست مى گردانيد. و سوگند ياد كرد كه نه عذابى است، نه حسابى، نه بهشتى، نه دوزخى، نه حشرى، و نه قيامتى!
در تاریخ همچنین هست که وقتی ماجرای سقیفه رخ داد ،ابوسفیان که کلاهی از آن نمد برای خود نمی دید ،بسراغ علی رفت و بدنبال تحریک او برای ایجاد نزاع و تفرقه افکنی بود ،و بدانید همان جمله معروف ابوسفیان آویزه گوش فرزندش معاویه نیز بود ،بنابر این ابوسفیان و بنی امیه بدنبال چیزی جز حکومت و سلطنت خود نبودند .
شما می گویید نامه محرمانه معاویه سرتاپا جعلی است ،البته باید برای هر ادعا دلیل و سند ارائه کرد ،من فقط در مورد این نامه که ایران دوست آنرا نقل کرده بود با مراجعه به اصل کتاب کمی توضیح دادم ،اگر مراجعه کنید در کتاب مورد اشاره این نامه از ناسخ التواریخ سپهر نقل شده است ،حالا من فرصت بررسی بیشتر نداشتم ،اما دوست من ،قبلا هم در آن بحث در مورد ماجرای فاطمه علیها سلام بشما عرض کردم ،ما باید در تحلیل تاریخ اسناد را مورد استناد و تحلیل قرار دهیم و از تاریخ سازی ظنی مبتنی بر پیش فرض ها خودداری کنیم.ماجرای پیامبر با سلمان هم مربوط به پیش از وقایع ایران است و در بسیاری از تواریخ و تفاسیر ذکر شده ،خوب است شما مطالب را بهم مخلوط نکنید.ماجرای جنگ ایران و اعراب و تصرف ایران و سقوط ساسانیان ،ماجرای تاریخی گسترده ایست و نمی شود همینطور در دو کلمه تحلیل آنرا خاتمه داد.
شما گفتید :”یکی از بزرگترین شورشهای ایرانیان در زمان خلافت علی ابن ابیطالب رخ داده و بعد چنین نامه هایی چه معنی می دهد.؟”.
لطف کنید در این مورد اندکی توضیح دهید و استناد خودتان به تاریخ و تحلیل آنرا بیان کنید.
موفق باشید
آقا مرتضی گرامی
همانگونه که فرمودید تاریخ با خوشایند ما ساخته نمی شود و اگر ذهنیت ما بر این مبنا باشد که کلا فرزندان علی ابن ابیطالب ماورا بشر از هر عیب و نقصی بری هستند یقینا به جای تحلیل عقلانی و درست در تاریخ به این سو خواهیم رفت که اگر چیزی بر وفق مراد ما و در جهت نیک بودن ایشان بود یقینا درست و در غیر اینصورت یقینا اشتباه و خالی از واقعیت است.در حالیکه هر انسانی به شرایط انسان بودن خود در برخی موارد مرتکب اشتباه شده یا بالعکس.علی ابن ابیطالب خود می گوید من بالاتر از آن نیستم که مرتکب اشتباهی شوم و آنوقت من نمی دانم پیروان متعصب او چه می گویند؟تاریخ مملو از بررسی اقدامات مردم زمانهای مختلف است و این موضوع را نباید با ذهنیات خود از اشخاص تلفیق کرد.
در مورد اعراب همانگونه که اکنون هم چنین است ایشان در گذشته قبیله و در حال حاضر بیش از هرچیزی نژاد خود را در اولویت قرار می دهند.در ماجرای سقیفه ابوسفیان نه به زعم شما برای تفرقه افکنی بلکه به این دلیل که دید قبیله قریش با این تصمیم صدارت بلند مدت خود را که حتی تا پایان عمر پیامبر ادامه داشت از دست می دهد چنین پیشنهادی داد.تعصبات قبیله ای روشن است که اجازه نمی دهد فردی مانند ابابکر از یک قبیله ضعیف عرب بخواهد صدارت یابد.البته درست گفته اید که او دستش در قدرت کوتاه شده و در پایان حکومت عثمان که بنی امیه مجددا قدرت یافته بودند گونه ای دیگر سخن گفت که البته در مورد اعراب این یک مورد عجیب نیست و به همان تعصبات قبیله ای نژادی ایشان بر می گردد ولی چگونه است که شما در اینجا ابوسفیان را ایجاد کننده تفرقه می دانید ولی در جای دیگر نقل می کنید که مثلا علی ابن ابیطالب گفت اگر فلان قدر نیرو داشتم قیام می کردم.یا علی مخالف تفرقه بود یا به فکر قیام بود یا به نظر من هیچیک و اصولا مشکلی چنانکه شیعیان پر و بال می دهند وجود نداشته؟این تناقض صرفا دلیلی جز همان پیش ذهنیتها ندارد.
طبیعیست که چاقو دسته خود را نمی برد.در مورد نامه معاویه دو مساله وجود دارد.اول اینکه این نامه که بیشتر به یک مانیفیست شیعی ایرانی می ماند تا نامه نشان می دهد که معاویه برای یک زیردست خود توضیح می دهد که عمر و …خلافت را ربودند و…در حالیکه گفتن چنین سخنی از معاویه که خود مدعیست از همین راه خلافت را بدست آورده جز تضعیف موقعیت خود چیزی ندارد.در ثانی معنی ندارد که یک امیر بخواهد برای کارگزار خود اول توضیح بدهد که ما چنینیم و بعد دستور بدهد.ماهیت نامه نشان می دهد که برخی برای مقاصدی چنین نامه ای را جعل نموده اند.
در مورد شورش ایرانیان موارد زیر ارائه می گردد:
1-زرینکوب در تاریخ ایران بعد از اسلام صفحات 350 و 351 می گوید:
“در سالهای آخر خلافت عثمان نیز که دستگاه خلافت دستخوش ضعف و تزلزل بود این گونه زد و خوردهای محلی همچنان وجود داشت. چنانکه در دوره خلافت پرآشوب علی نیز چون بصره و کوفه در دست وی بود ازین دو لشکرگاه کار فتوح همچنان دنبال میشد. چنانکه بعد از کشته شدن عثمان باز اهل استخر سر به شورش برآوردند و عبدالله بن عباس به فرمان علی عصیان آنها را در خون فرونشاند. ماهوی سوری مرزبان مرو به کوفه آمد و علی به دهقانان و اسواران و دهسالاران نامه نوشت و دستور داد تا جزیه خویش را به او پرداخت کنند. اما چندی بعد اوضاع خراسان آشفته. اهل نیشابور پیمان شکستند و از پرداخت جزیه و خراج امتناع کردند. علی لشکری به خراسان فرستاد و نیشابور را گرفت و مرو را نیز به صلح بازگشود با اینهمه، در پایان دوران خلافت وی خراسان همچنان آشفته بود و آشوبها و جنگهای عراق و شام آن ولایت را نیز آشفته میداشت. اهل هر ناحیه عامل خویش را برکنار نمودند و علی ناچار شد برای رفع این آشوب زیاد بن ابیه را به ولایت فارس و کرمان منصوب کند. زیاد به هوشیاری، آن دو ولایت را امن کرد و به آشوب و شورش پایان داد”
در این زمینه مورخین و محققینی نظیر آقایان مایکل مورنی و تورج دریایی و خانم پاتریشیا کرون در کتب مختلف به این واقعه ها پرداخته اند.
شورش در نواحی فارس،استخر نیشابور و خراسان و سیستان و …بوقوع پیوست که بعضا به همراه خشونت سرکوب شد.پس اینکه بخواهیم بگوییم ایرانیان عاشق اهل بیت بوده اند و چه و چه خالی از اشکال نخواهد بود.ضمن اینکه نباید فراموش کرد که مبالغ مناسبی از غنائم بدست آمده از ایرانیان به همین فرزندان علی ابن ابی طالب رسیده است که البته من این را ناشی از فرهنگ زمان خود می دانم و اشکالی بر آن نمی بینم.ما در ایران تا شروع حکومت صفوی جز تعدادی اندک از مردمان در ری و نیشابور و اطراف قم و ساوه شیعی مذهبی مشاهده نمی کنیم.
به سوال بنده در مورد غنایم ایرانیان رسیده به اعراب پاسخی ندادید؟
موفق باشید
آرتین گرامی
فکر می کنم نحوه برداشت های ما از تاریخ متفاوت است و اینگونه مجادلات بنتیجه ای نخواهد رسید ،عرض کردم انتقاد من بشما در مباحث تاریخی این است که بیش از اینکه بمتن تاریخ مکتوب و قرائن و شواهد توجه کنید ظنیات خودتان را عیار استنتاج های تاریخی می کنید و خوب میدانید چون تاریخ بیشتر وجهه ظنی دارد و باید با تکیه بر شواهد فراوان این ظنون را متراکم و به جزم نزدیک کرد ،در نتیجه اینگونه بحث ها فقط در قالب جدل های لفظی باقی می ماند ،درست مثل بحث از جسارت بفاطمه که من متون تاریخ را پیش روی شما می گذاشتم و شما ظنون خویش را معیار قرار می دادید.حال باحترام شما نکات این نوبت را اجمالا مورد اشاره قرار می دهم:
خوب در مورد معصومین روشن است که اختلاف ما اختلاف مبنایی است ،بله ما بمعصومیت قائلیم ،اما این معصومیت بمفهوم عدم امکان تحلیل و بررسی تاریخی فعل آن بزرگواران در فضا و محیط و شرائطی که داشته اند نیست.عبارت مولی علی را من مورد اشاره قرار دادم ،آن عبارت چنانکه عرض شد تنافی با مساله عصمت ندارد ،این شوراندن افکار جامعه در مسائل اجتماعی و احترام به آنان و پرهیز دادن آنان از منش چاپلوسی برابر حاکمان است ،این تحلیل ماست ،حال ممکن است مبنای شما چیز دیگری باشد انها را باید بجای خود بحث کرد.
در مورد تعصبات قبیلگی و انگیزه ها برای تسلط بر قدرت مطلب شما درست است ،عجیب است که شما بدون تامل در سابقه عناد و دشمنی فردی مثل ابوسفیان که تا آخرین لحظه یعنی زمان سقوط مکه و اقتدار پیامبر ،به دشمنی و مبارزه با اسلام و پیامبر شهره بود ،و کسی که در چنین شرائطی اسلامی ظاهری آورده ،را اینگونه تطهیر می کنید ،همان عبارتی که از او نقل کردم که گفته اند هم در ماجرای سقیفه و هم پس از قتل عثمان گفته است کاملا رویکرد او را روشن می کند ،اینها که دیگر پیشداوری و ذهنیات من نیست ،او به بنی امیه توصیه می کند که نه بهشت و جهنمی در کار است نه قیامت و حسابی در کار است! شما بنی امیه تلاش کنید این قدرت را در اختیار گیرید و آنرا مثل توپ بهم پاس کاری کنید! یک همچو طرز تفکری بحث اش قریش و قبیله ابوبکر نیست ،او سلطنت آباء و اجدادی برای فرزندان امیه غایت آمال و آرزوی اوست نه بحث قریش و
قبایل دیگر ،بنابر این من این طرز تحلیل شما را کاملا نادرست و نادیده انگاری سابقه عداوت او با اسلام می دانم ،کسی که بصراحت قیامت و حساب و کتاب را نفی کرده و تنها دنبال توپ قدرت است ،نمی تواند دلسوز برای علی باشد ،تصادفا عناد اصلی او با علی و فرزندان علیست چون او سفارشات و نصوص پیامبر در باره اهلبیت را می داند.
من روی نامه تکیه نمی کنم ،این نامه را یکی از همفکران شما بهدف خاص و بطور مغلوط و ناقص مطرح کرد ،عرض شد که صاحب کتاب ده هزار سال تاریخ ایران ،این نامه را از ناسخ التواریخ نقل کرده است ،شما می گویید این مانیفست شیعی جعلی است ،بسیار خوب ،اینرا باید در کتابهای دیگر تاریخ بررسی کرد اما تعلیل های شما تعلیل های علیلی است ،چرا یک والی و حاکم ، کارگزار خود را در مورد چنین امر مهمی توجیه نکند؟ اینکه تعبیر شود که خلفاء خلافت را ربودند تعبیر بجایی است برای اینکه همه و از جمله معاویه در جریان نصوص و سفارشات پیامبر در باره اهلبیت و خصوصا شان علی نزد پیامبر بودند ،معاویه فرد تیزهوشی بوده است ،چه استبعادی دارد که او پیش بینی توجه همه و از جمله ایرانیان به قرابت اهلبیت با پیامبر را کرده باشد؟
در مورد آشوبهای محلی ،شما خودتان تعبیر می کنید به آشوب های محلی ،این واضح است که برخی آشوب ها در هر حکومتی اتفاق بیفتد ،بالاتر از آن سه جنگ بزرگ در زمان آنحضرت واقع شد ،این امور لازمه طبیعی جنگ قدرت و هوی و هوس ها و نفع طلبی ها بوده است ،آشوب های محلی نیز همین وجه را دارد ،اما شما نمی توانید با این توجیهات سابقه قرنها محبت و دوستی مردم ایران نسبت به آل پیامبر را انکار کنید.
در مورد غنیمت گیری در جنگ ایران و اعراب ،از شما متعجبم ،این گونه رویه ها از لوازم قهری جنگ های قدیم بوده است ،آیا اگر ایرانیان بر اعراب پیروز می شدند غنیمت گیری و اسیر گیری نمی کردند؟! آیا ایرانیان در مواقعی که بر رومیان پیروز شدند ،غنایم جنگی نمی گرفتند؟! شما این بحث ها را با بحث پذیرش فرهنگ اسلام از سوی ایرانیان نسل اندر نسل مخلوط نکنید لطفا ،بحث ما در مورد بتنگ آمدن ایرانیان از ظلم و زور و تبعیض های ساسانیان بود و اینکه آنها از همان اوان و بعد در آمیختگی فرهنگی قرنها ،اسلام را پذیرفتند و آنرا رشد دادند و خدمات متقابلی داشتند ،آنوقت شما بحث را می برید به جنگ بین سپاهیان و کشتن و کشته شدن و غارت و غنیمت گیری ،گویا از نظر شما سپاهیان ایران هرجا پیروز می شدند می رفتند داخل آنجا و اذین بسته و شیرینی می خوردند و باز می گشتند!اینطور نیست دوست عزیز.
موفق باشید
سلام بر دوست نادیده آقا مرتضی گرامی
احساس می کنم یا بنده از بیان منظور قاصرم یا شما صرفا در پی پاسخید.من کی گفتم ابوسفیان دلسوز علی بوده و …اتفاقا اشاره کرده ام که دور دست بودن ابوسفیان از قدرت مسبب این شد که به قول امروزیها بین بد و بدتر یکی را انتخاب کند که چه بهتر که علی باشد که از قبیله قریش است و در ادامه گفته ام که وقتی بنی امیه به سبب ظهور عثمان مجددا به قدرت رسیدند طبیعیست که ابوسفیان جور دیگر سخن بگوید.ولی شما پاسخ ندادید که یا علی به فکر قیام بود که خود زمینه ساز تفرقه است یا با زیرکی فهمید ابوسفیان در پی تفرقه است و خود را کنار کشید؟هر دو منظور منجر به تفرقه شده و جمع نقیضین ممکن نیست.
در ادامه شما به این مطلب خود توجه کنید:
“…اینکه تعبیر شود که خلفاء خلافت را ربودند تعبیر بجایی است برای اینکه همه و از جمله معاویه در جریان نصوص و سفارشات پیامبر در باره اهلبیت و خصوصا شان علی نزد پیامبر بودند ،معاویه فرد تیزهوشی بوده است ،چه استبعادی دارد که او پیش بینی توجه همه و از جمله ایرانیان به قرابت اهلبیت با پیامبر را کرده باشد؟…”اولا دوست گرامی اگر بر فرض نادرست شما یکی از همفکران من گفته است دلیلی بر اینکه من با او یا سایرین موافق باشم در کلیه امور و اظهارات توجیه مناسبی نیست.در ثانی شما خود ببینید با استدلالی که فرمو ده اید من در ادله علیلم یا شما؟با این استدلال ضعیف که فرموده اید یعنی اکثریت مطلق مسلمانان بعد از پیامبر همه دارای سوء نیت بوده اند که به علی ابن ابیطالب روی خوش نشان نداده اند.در مورد شان بالای علی ابن ابیطالب نزد پیامبر صحبتی نیست ولی اینگونه سخن گفتن شما ناشی از همان پیش ذهنیت شیعیست که انسان را از درک واقعیات موجود و بررسی شواهد زمان دور کرده و به سمت و سوی خود حق انگاری پیش می برد.در مورد علاقه ایرانیان به اهل بیت هم گمان دارم ادله و شواهد بسیاری در پاسخ اول آورده شد که نیاز به تکرار نیست.
در انتها پاسخ خود را هنوز نگرفته ام.من عارض شدم که حال حمله اعراب با هر نیتی صورت گرفته باشد آیا این اعراب که اعلام می گردد به ایران حمله کردند و موجب آزادی ایشان شدند غنائم را به خاک خود بردند و تقسیم کردند یا به ایرانیان ستم کشیده دادند؟اگر فرض اول صحیح است که دیگر منتی نیست و مشخص است که نیت ایشان چه بوده و دیگر حمله به حکومت ساسانیان معنی ندارد غارتگر به جای غارتگر آمده و اگر فرض دوم صحیح است لطفا شواهد ان را ارائه نمایید.ضمنا مجددا اعلام می کنم من با توجه به فرهنگ آن زمان اینگونه حمله و تاراج را فاقد اشکال می بینم.
با سپاس
آرتین گرامی
بنظرم مطلبی که در ابتدای نوشته اخیرتان ابراز کردید در حق خود شما نیز صادق است ،گمان می کنم این گفتگو فقط یک مجادله لفظی است ،چون من هرچه شاهد بیاورم و استدلال کنم شما بوجه دیگری جدال لفظی می کنید ،فی المثل من هرچه از شخصیت و نقش تاریخی ابوسفیان بگویم و زحمت بکشم از متن تاریخ برای شما شاهد بیاورم شما یا نهایتا می گویید این تاریخ ها قابل اعتماد نیست یا من پیش فرض شیعی دارم یا ظنیات دیگری را ضمیمه می کنید ،فکر می کنم این بحث کافیست ،شما تصور کنید این بحث را بردید ،حال اگر بگویم حق با شما بود رضایت می یابید؟
موفق باشید
درود بر جناب نوری زاد و دیگر عزیزان؛
جناب سید رضی
با درود به شما، چون در این پست یکبار دیگر ادعای عالم بودن خود در علوم مختلف را نمودید و همچنین چون اشاره ای به نظریۀ علمی! خود در مورد انتشار نور کردید لازم دیدم اصل نوشتار شما را که در پست”بیا و من را بگیر” درج شده بود و البته در پاسخ به حامد عزیز، در اینجا بیاورم. من همان موقع هم خواستم پاسخ شما را بدهم ولی چون سخنان شما را فاقد جدیت دیدم منصرف شدم . اما با توجه به اینکه دیگر دوستان هم به این ادعای شما هیچ پاسخی ندادند و اینکه دوباره آنرا تکرار کردید بهتر دیدم خیلی ساده و روشن پاسخ این ادعای شما را که نام آنرا نظریۀ جدید خود در مورد انتشار نور در همۀ ابعاد گذاشتید را بدهم.امید که مفید واقع شود. ابتدا نوشتۀ شما :
” پاسخ حامد:
حامد گرامی سوالات شما خیلی پیچیده بود و در چند خط نمیتوان انها را جواب داد و لی بطور خلاصه میگویم که نور نه تنها از سرعتهای متفاوتی برخوردار است بلکه دارای حرکات مختلفی نیز هست مانند حدکت طولی و عرضی و ذره ای و موجی ولی من در یک نظریه جدید شرح داده ام که حرکت اصلی نور نه طولی است و نه موجی و نه ذره ای بلکه حرکت نور انتشاری است به این معنی که وقتی شما ذر یک اتاق تاریک کلید لامپ را میزنید و انرا روشن میکنید به یکباره تمام اتاق روشن میشود که این نشان میدهد نور به تمام اطراف منتشر میشود و حرکت ان انتشاری به تمام جهت است در صورتی که اگر حرکت ان طولی بود میبایست فقط یک خط باریک در طول را روشن میکرد و اگر هم حرکتش ذره ای بود میبایست اتاق ذره ذره و کم کم روشن شود و نه یکباره. بنابراین چون بمحض زدن کلید ، به یکباره و تمام فضای اتاق روشن میشود میتوان نتیجه گرفت که حرکت نور انتشاری است. البته این بحث مفصل است و اتفاقا در تخصص من است و من نظریات جدید و علمی بسیار جذی در باره نور اراعه کرده ام که تمام نطریات قبلی دانشمندان را زیر سوال میبرد مانند همین نظریه حرکت انتشاری نور. موفق باشید..”/پایان نقل قول
– جناب سید رضی متأسفانه شما با توجه به آنچه نوشتید در حد دبیرستان هم اطلاعات علمی ندارید. از غلطهای املایی شما که بگذریم میپردازم به ادعای شما:
اینکه نور از سرعتهای متفاوتی برخوردار است که چیز تازه ای نیست، سرعت نور در خلأ ( خارج از جو زمین ) حدود 300.000 کیلومتر بر ثانیه است و در داخل انواع هوای موجود اطراف ما مانند هوای پاک، غبارآلود و آلوده به مواد دیگر متغییر است، همینطور است در داخل آب و دیگر اجسام مانند شیشه ( به دلیل شکست نور ). پس اینکه فرمودین سرعت نور متغییر است و آنرا کشف تازۀ خود عنوان کردید حاکی از عدم اطلاع شما از ساده ترین تعریف از سرعت نور است که اینگونه است:
” سرعت نور در خلأ یک ثابت جهانی و دقیقاً برابر با ۲۹۹٬۷۹۲٬۴۵۸ متر بر ثانیه (در خلأ) است. ”
در مورد حرکت نور هم شما همانند سرعت نور اطلاعات بسیار ابتدایی و ناقصی دارید که حاکی از همان سطحی نگری در برداشت قبلی شماست. اینکه از لامپ آنهم در یک اتاق مثال آوردید دلیل همین ادعاست.
حرکت نور بستگی تام به نوع منبع نور و قدرت آن و محیط پیرامون آن دارد. میتواند نوری کم قدرت باشد مانند نور چوب کبریت روشن، یک شمع روشن، هیزم روشن و یا نور فانوس، نور تلویزیون یا نور یک ال ای دی کوچک و نظایر آن که در اینصورت بدلیل نوع منبع نور، حرکت نور هم متغییر میباشد که این نوع نور قادر به روشن کردن در حد چند متر است آنهم نه واضح …می تواند متمرکز باشد و پر قدرت مانند چراغ قوه و لیزر که یک مسیر مستقیم و تونلی شکل را روشن میکند و بس. میتواند به قول شما یک لامپ باشد که قدرت پرتاب نور آن بسته به نوع لامپ متفاوت است که با توجه به شکل لامپ در جهات مختلفی نور دهی کند.
من زیاد علمی و حرفه ای پاسخ شما را ندادم و به همین مقدار بسنده میکنم . در مورد انتشار نور در جهات مختلف اگر منبع نور سه بعدی باشد مانند یک گوی نورانی ( نه یک لامپ که در قسمتهایی فاقد نور دهی ست ) یا مانند خورشید عالم تاب ، بنابراین نور در تمامی جهات منتشر میشود، اینکه دیگر نیاز به کشف کردن ندارد. اینکه با روشن کردن نور لامپ در اتاق، نور خط باریک طولی را روشن نمیکند مربوط میشود به شکل لامپ اگر چراغ قوه بود خط طولی را روشن میکرد در ضمن خط طولی را روشن میکند ولی در جهات مختلف چرا که خط طولی آن چیزی که شما تصور میکنید نیست.اینکه با روشن کردن لامپ ذره ذره محیط روشن نمیشود اشتباه برداشت شماست، محیط ذره ذره روشن میشود ولی چون سرعت بسیار بالایی دارد شما قادر به دیدن، تشخیص و درک آن نیستید. یک مثال ساده بزنم …نور خورشید تا زمانی که به زمین برسد بیش از 8 دقیقه زمان میبرد و علت آن فاصلۀ تقریبی 150 میلیون کیلومتری از زمین است، پس نور به صورت ذره ای حرکت میکند ولی نه آن ذره ای که شما درک کرده اید.یک مثال دیگر بزنم…البته کمی درکش برای چون شمایی سنگین است…ممکن است ستاره ای که شما الان در آسمان و شب هنگام میبینید دیگر وجود نداشته باشد. یعنی فاصله اینقدر زیاد است که پس از هزاران سال نورش به ما رسیده و زمانی که خاموش میشود (نابود میشود) پس از هزاران سال دیگر ما متوجه میشویم.برخی ستارگان پس از میلیونها سال نورشان به ما میرسد. یعنی اگر خورشید خاموش شود شما بیش از 8 دقیقۀ بعد متوجه میشوید.
صحبت در مورد نور و کم و کیف نور و انواع نور و غیره بسیار است که در این مقوله نمی گنجد. خواستم ساده و روشن پاسخ مُهملات شما در مورد نور را بدهم و به شما دوستانه یاد آور شوم که:
سید رضی عزیز، خواهش میکنم در مواردی که حتی در حد اکابر هم از آن اطلاعات ندارید ورود نکنید. به همان لوده گی ها در امور دینی و مذهبی بپردازید بهتر است؛ اینکه در قالب طنز مواردی را بیان کنید که در صحت و سقم آن هزاران روایت و حدیث موجود است حرکت جالبی ست ولی اینکه ادعای عالم بودن به علوم تجربی را بکنید و بخواهید بدیهیات علمی را به مسخره بگیرید قابل گذشت نیست. پرت و پلاهایی که در مورد نور گفتید حکایت از فقدان دانش و علم در وجود شماست، در ضمن مطالب علمی را هم که میخوانید درک نمیکنید و آن دیگر عیب شماست. اگر قصد علم آموزی دارید همیشه میتوانید شروع کنید و هیچوقت دیر نیست بشرطی که جدی باشید. آنچه شما در مورد نور گفتید به واقع شخصیت و قدرت فهم خود را مسخره کردید و این به مطالب دیگر شما هم آسیب میزند. دیگر خود دانید.
در پایان از شما میخواهم اگر مایل بودید برای اینکه ثابت کنید چه مقدار از پاسخ و توضیح مرا درک کردید، خلاصۀ آن چه برداشت کردید را در زیر کامنت من بیاورید . با سپاس
بدرود
با سلامی گرم خدمت جناب اتش سوار
دوست عزیز نمیدانم من اقای سید رضی درست درک نکردم یا شما
به نظر من سید رضی یک شخصیت حقیقی نیست یک سخنگو و بیانگر طرز تفکر علمای مذهبی و نشان دهنده غیر عقلانی و غیر علمی بودن نظریات انان میباشد که در این ۱۴۰۰ساله و بخصوص ۵۰۰ ساله اخیر با ادعای عقل کلی انواع جهل و خرافات را بر ما تحمیل کردند و باعث عقب ماندن ما از قافله پیشرفتهای علمی و کشفیات و اختراعات شده اند ما چه سهمی دراین پیشرفتها داشته ایم جز ادعا؟
با توجه به اشراف شما به فیزیک وقتی از ما خواسته میشود به صرف تقدس و نه علمی بپذیریم امکان حرکت جسمی با سرعت چند و یا شاید چندین برابر سرعت نور بدون قوه محرکه وجود دارد پس بپذرید علامه جناب سید رضی هم جزئی از این طرز تفکر بوده و به صورت ارثی این علوم را از اجداد خود دریافت کرده اند پس اگر تناقضی میبیند در سر منشا ان جویا شوید.
عرض میکنم شاید برداشت من اشتباه باشد
با توجه به شان سایت و حساسیت جناب نوریزاد امیدوارم جناب سید رضی امکان جواب مقتضی داشته باشند
لطفا زیاد سخت نگیرید فکر میکنم اکثرا مطالب ایشان را نوعی نگرش مذهبی میدانند تا علمی.موفق باشید
با درود بر امید گرامی
عزیز، من مقصود جناب سید رضی را از خودش بیشتر گرفتم ولی متأسفانه ایشان علی رغم ادعایی که در همین پست و در پاسخ به جناب نوری زاد داشتند دارند به بیراهه میروند. به پاسخ ایشان دقت کنید لطفاً:
” سید رضی
9:19 ب.ظ / مارس 30, 2016
-جناب نوریزاد عزیز
بنده نه طنزپردازم و نه اینکه اساسا سررشته ای در نویسندگی دارم و باور بفرمایید از نوشتن این مطالب نه قصد لودگی دارم و نه قصد خندانیدن دوستان را و همچنین یقیین داشته باشید که من هیچگاه به خود اجازه تمسخر و یا توهین به هیچ اندیشه و عقیده ای را نمیدهم خواه به قول جنابعالی اعتقاد به گاو پرستی را و من نیز به خدایی واحد معتقد بوده و هردینی و پیروانش را محترم میشمارم و انچه را مینویسم و شما لودگی و دیگری طنز مینامد چیزی نیست جز نقد بلاورهای خرافی چسبیده به تار وپود مغزمان که به عنوان ومثال دست ما را باز میگذارد که مرتکب هر نامردمی گردیم با این پشتوانه که فلان کس مارا شفاعت خواهد کرد من دردهایی که میبینم چون خوره روح و اندیشه جامعه مرا تخریب میکند مینویسم و باور کنید هر وقت در حال نوشتن این مطالب هستم اندوهی به اندازه همان ابرهای سهراب سپهری مرا فرا میگیرد. حالا اگر شما بفرمایید که دیگر ننویسم من به روی چشم اطاعت خواهم کرد. واینرا نیز بگویم که من چندین نوشته ام را مستند به احادیث نمودم که شما همگی را حذف نمودید و به همین جهت سعی کردم دیگر از ذکر احادیث در نوشته هایم اجتناب کنم.با احترام”/ پایان نقل قول
– اگر ایشان فقط به مقولات مذهبی و باورهای خرافی میپرداختند هیچ مشکلی نبود. ولی نمیدانم منظور ایشان از ورود به مطالب علمی چیست و توجیه ایشان در اینمورد چیست؟ آیا من و شما برای خواندن نظریات علمی بی سر و ته ایشان که همراه با لودگی ست به این سایت مراجعه میکنیم؟ آیا من و شما برای دریافت مطالب علمی پای منبر آخوند می نشینیم؟ آیا سید رضی روراست است در مورد ادعایی که کرده، که میخواهد ما را به خرافات مذهبی و دینی با این سبک نگارش آگاه کند؟ اصلاً ایشان چه نتیجه ای از ورود به مباحث علمی میخواهد بگیرد؟ آیا اینگونه خرافات علمی! است که موجب عقب ماندگی جامعۀ ماست؟ اگر ایشان در مقولۀ مذهب و خرافات حرف کم میآورد دیگر نیازی به پرداختن به اینگونه چرندیات علمی! نیست؟ من به ایشان توصیه کردم که از راه اصلی خارج نشوند، چرا که مطالب مفید ایشان را و هدفی که دارند را نیز تحت الشعاع قرار داده و ضایع میکند، دیگر خود دانند.
بدرود
You did not get the point at all my dear Atashsavar
Dear nashi
Would you please tell me what’s the point? yes, i did not get it why somebody try to write such worthless words? please don’t tell me that you visit this site just for reading joke and tomfoolery
With Best
آقای آتش سوار : سید رضی مطالب علمی را مسخره نکرده. بلکه دارد نقش آخوندی را بازی می کند که در هر علمی خودش را علامه دهر می داند. شیمی باشد،یا فیزیک، یا مکانیک کوانتوم، یا تکنولوژی ژن یا جنین شناسی یا هرچی. آخوند کم نمی آورد ،شما با این آخوند ها برخورد نکرده اید که با سه سوت فروید و داروین و مارکس را فتیله پیچ می کنند و همه مستمعین را هاج و واج؟ کار سید رضی اول آخوند شناسیه و بعد جن شناسی.پاینده باشی
ناشناس گرامی
شما در این جهت درست گفتید که رضی در حال نقش بازی کردن است ،پس رضی واقعا یک آخوند نیست ،برای اینکه بالاخره هر آخوندی باید مقدمات و تحصیلاتی در حوزه های علمیه داشته باشد ،اما مشاهده کردیم که رضی در پاسخ به سوال از تحصیلات و کتاب و دیدن استاد ،فقط بقول نوریزاد لودگی و بقول من شیرین کاری کرد و چیزی که گفت این بود که علم او مخلوطی از علم لدنی و تجربیات است ،بعد هم اضافه کرد که در فیزیک و شیمی و علوم تجربی دارای نظریات بدیع و مبتکرانه ایست! که یکی از آنها مساله نحوه انتشار اجزاء نور و سرعت نور بود! که هم مرغ پخته را بخنده می انداخت و هم آلبرت انیشتین بیچاره را در قبر بلرزه انداخت!
اما چیزی که شما اشتباه کردید این است که هیچ آخوندی بهر درجه از سواد مدعی این است که در هر علمی از جمله فیزیک و شیمی و غیر اینها علامه دهر است ،یک آخوند یا روحانی اگر چیزی هم از گزاره ها و فاکت ها در علوم تجربی در بحث های خود بیاورد ،بعنوان تمسک موضوعی بگزاره های ارائه شده در علوم دیگر توسط کارشناسان آنهاست ،بنابر این واقعیت این است که شماها نه دنبال علم دین و دین شناسی روشمند هستید و نه واقعا تابع علوم تخصصی جدید که خود شماها نیز باید در آنها نیز از متخصص فن تبعیت کنید ،باید گفت شماها فقط دین ستیزانی هستید که آگاهی درستی از اصول و بنیان های دقیق شریعت ندارید ،و از آنجا که برابر کارشناس مطلع دین ،قدرت استدلال و احتجاج ندارید ،خود را دلخوش می کنید به لودگیها و مسخره بازی های جاهلانه یک فرد در یک سایت ،در واقع شما دنبال جوک گفتن و جوک شنیدن هستید نه دین شناسی تحقیقی از طریق منابع حقیقی دین و توضیح کارشناسان دینی ،در واقع در یک جمله شما دنبال تفریح کردن با معرکه گیران طناز و کم سوادید.به این دلخوش باشید
سید علی در دیدار با اعضای مجلس خفتگان رهبری در راستای اقتصاد مقاومتی سخنان یکی از فرماندهان سپاه پاسداران، مبنی بر اینکه اگر تمام اطراف ایران را هم حصار بکشند، این نهاد در ساخت موشک دچار مشکل نمیشود، را به معنای پیشرفت دانسته بود.
-مش قاسم: سید علی، هروقت زن و بچهات و نوه هات صبحانه، ناهار، شام قطعات موشک به دندون کشیدن بیا با ما صحبت کن!
سيد مرتضاى گرامى
نوشته هاى من و آقاى كبيرى در آنجا كه شما كامنت معترضانه خود را گذاشتيد، دربارهء پيچيده گويى و دراز گويى سروش دباغ بود نه محتواى سخن ايشان ( من يكى چون گرز نداشتم عطاى نوشته شان را به لقايش بخشيدم براى همين در باره درونمايه نوشته ايشان هيچ نظرى ندادم).
اما به نظر من هم اشتباه گرفتن مازيار وطنپرست با سروش دباغ خطايى بس عجيب بود زيرا بجز تفاوت از زمين تا آسمان در انديشه و آيين نگارش اين دو گرامى، مى دانيم كه هيچ مسلمان معتقدى نمى آيد نام وطنپرست را بعنوان شناسه برگزيند زيرا وطن پرستى را با شرك برابر مى داند.
اما از خودِ آن گمان عجيب تر، زدن اتهام دو رويى به مازيار گرامى بر اساس آن گمان و از اينها هم عجيب تر، پافشارى بر اين اشتباه پس از تكذيب ايشان بود.
آنیتای گرامی
خوب باعث مسرت است که در موردی اشتراک موضع داشتیم! اما توصیه من بشما این است که در مقام خوانش و مطالعه مطالب از هر موافق و مخالفی ،نه گرز و چکش و بیل و کلنگ دست گیرید و نه پرقو و حریر و ابزارهای ناز و نوازش ،تلاش کنید و تلاش کنیم با حوصله سخن نویسنده یک متن یا گوینده یک کلام را دریابیم ،و پیش ذهن های خود را دستمایه بیحوصلگی و فقدان داس و چکش و گرز و اینجور آلات کوبنده قرار ندهیم ،چه اینکه در مسائل علمی ،تاریخی ،فرهنگی و هر مقوله ای ،اصل مسلم نقد ،فهم مراد نویسنده و گوینده است . من خود به بسیاری از تحلیل ها و بنیادهای گفتاری روشنفکران دینی اعم از سروش و فرزند سروش و کدیور و دیگران ایراد و نقد دارم ،و از آنها حمایت نمی کنم ،اما حرفم این است که شما یا آعلی یا هرکس دیگر وقتی بنا هست یک مقاله یا نوشته فرزند سروش یا هر نویسنده موافق یا مخالفی را مطالعه کنید ،تلاش کنید ابزارهای جنگی یا آشپزخانه ای مثل گرز و چکش و ساطور و ابزارهای خطرناک را کنار گذاشته همه مطالب نویسنده را خالی الذهن بخوانید ،آنگاه کاملا حق دارید که تک تک اجزاء آنرا مورد نقد و واکاوی قرار دهید.
ببخشید ،نوروزتان مبارک
سيد مرتضاى گرامى.
اشتباه متوجه شده ايد. اين ابزارها ابزارهاى جنگى نيستند بلكه ابزار هاى شفاف سازى و آشكار كردن دغلبازى هاى كلامى هستند. من بعنوان مخاطب يك نوشته خود تشخيص مى دهم چگونه پيرايه هاى كلامى و مغالطه و سفسطه را كنار بزنم و اصولاً آيا سخن يا نوشته اى با پر گويى و مغالطه هاى فراوان ارزش دارد كه برايش وقت بگذارم يا خير. پس نيازى به توصيه نيست. بجاى توصيه، سعى كنيد به نوبه خود شفاف سخن بگوييد، از حربه هاى جدلى حوزوى (كه اصلاً در اين فضا كارايى ندارند و فقط دافعه ايجاد مى كنند) و زياده گويى ملال آور پرهيز كرده، و به شعور مخاطب خود احترام بگذاريد. در اينصورت هيچ نيازى به كاربرد اين ابزار نيست و گرنه كاربرد آنها اجتناب ناپذير است.
———————–
کمی مهربانتر آنیتای گرامی
باشد؟
.
بسیار خوب تشخیص چگونگی تعامل با یک نوشته (حوزوی یا غیر حوزوی ،به این آلرژی نداشته باشید) و اینکه باید یا گرز بسراغ آن رفت یا با داس یا چکش و سایر آلات و ادوات ،متوقف بر این است که ابتدا هرنوع چماقی را غلاف بفرمایید ،و با حوصله آنطور که نوشته کورس را می خوانید آنرا بخوانید ،آنگاه در انتها تصمیم بگیرید ،گردو را با گرز خرد کنید ،یا چکشی نثار ملاج آن کنید و قس علیهذا ،والا از ابتدا که کسی حالت تهاجم نباید بگیرد که دنبال گرز یا چکش یا داس ،یا احیانا عقل و عقلانیت برود.
حربه هاى جدلى حوزوى
گل گفتین تازمانیکه این سید از این روش استفاده میکند،جایی در بین دوستان این سایت ندارد و همیشه با انبوه رای منفی روبرو می شود،
درود به آنیتای گرامی.منهم حرف کبیری را درست نمی دانم.چون نوع نوشتن مازیار و سروش بدون هیچ مشکلی قابل تشخیص است.مازیار از اصلاح طلبان دینی در سایت حمایت می کند و معتقد است که خط آنها درست است .این اشکالی ندارد ولی سروش خود را نوآور دینی می داند و بنوعی خود را تیوریسین !ولی مازیار همچو ادعایی ندارد و بعنوان فردی با عقاید بنظر من مثبت در بسیاری از زمینه ها دراین سایت می نویسد.یکی دانستن ایندو اشتباه است.من فکر می کنم که بهتره جناب کبیری به اشتباه خود اعتراف و از دوستمان مازیار عذرخواهی کند.
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
سخنان دردمندانه و آرزوي مشفقانه فرزند بيمار يك زنداني سياسي
سخنان دردمندانه و آرزوي مشفقانه نيما ابراهيم زاده ، فرزند بيمار زنداني سياسي بهنام ابراهيم زاده ، در گفتگو با راديو ندا به همراه مادرش، زبيده حاجي زاده، در هفتمين بهار و نوروز بدون حضور پدر. داد از اين بيداد و فرياد از اين جور و ستم !
http://radio-neda.blogspot.com/2016/03/blog-post_28.html
مصاحبه حسن هاشمی، وزیر بهداشت با خبر انلاین. به نظرم حاج آقا بعد ۳۸ سال فهمیده مملکت چه منجلابی شده.
خلاصه:
حسن هاشمی: از سال ۶۲ هم کلا ترجیح دادم وارد حوزه سیاست نشوم. آن سالها آرمانها و آرزوهایی داشتیم که احساس کردم مسائل به نحو دیگری دنبال میشود. این آخرین حضور من در این عرصه است و با افتخار آرزو میکنم که یک ایرانی شرافتمند باقی بمانم و یک پزشک درستکار برای مردم ایران باشم. آن را هم با هیچ چیزی عوض نمیکنم.
مش قاسم: چی بگم؟ خود حاجی روشن حرفش رو زده.
حسن هاشمی: نسل ما تلاش میكند كه به نسل امروز ثابت كنند ما تشنه قدرت نبودیم، شیفته خدمت بودیم و انقلاب ما از این جنس است.
مش قاسم: حاج آقا، نسل امروز وقتی میبینه شماها چه … (سه نقطه از مش قاسم) توی این مملکت زدین به چه حساب حرف شما رو باور کنه؟ با توجه به قسمتهای دیگر مصاحبه به نظر میرسه شما هم به حرف نسل امروز رسیدید ولی جرات گفتنش رو ندارید.
حسن هاشمی: آنهایی که محبوب بودهاند و مورد احترام الان کجا هستند؟ چه ارزشی دارد؟
مش قاسم: از این واضح تر؟
حسن هاشمی: بی قانونی و بی اخلاقی. اگر قانون وجود داشته باشد، آن وقت هرکس هرچه دلش خواست، راست و دروغ، نمیتواند بگوید.
مش قاسم: حرف دل ما رو میزنی آقای وزیر.
حسن هاشمی: در گذشته دولت به دلیل ناتوانی در تامین منابع، به پزشک میگفته برو مطب بزن، پولت را از مردم بگیر.
مش قاسم: مدیریت انقلابی اسلامی.
حسن هاشمی: به آن پزشک گفتهایم مطب نزن، پولت را ما میدهم. اما حقوقش شش هفت ماه عقب افتاده. چون بیمه پول نداده یا خزانه پول نداشته. این هم ناشی از عملکردمان است که باعث نارضایتی میشود. یا مدیری را گذاشتهایم که آنگونه که باید به مردم احترام نمیگذارد؛ یا رییس دانشگاهی هست که وقت ملاقات نمیدهد، اطلاع رسانی درست نمیکند. ضمناً ما مسوولیتی را قبول کرده ایم که بسترش، همان بستر ناقص سابق است. نیروها هم همان نیروها هستند. چقدر تغییر کرده اند؟ افرادی که سالها یک جور فکر، عمل و مدیریت کردهاند. چقدر میتوانم در این دوره، اینها را تغییر بدهیم؟ بنابراین من منکر ناکارآمدی در بعضی بخشها هم نیستم.
مش قاسم: حکومت انقلابی اسلامی همینه دیگه. اون روزی که امامتون میگفت تعهد بر تخصص برتری داره یه همچین … (سه نقطه از مش قاسم) از توش در میاد.
برای شما متاسفم آقای پزشک.
سلام بر ناظران گرامی
ضمنا این آقای دکتر اخیرا فرمودند که در ایران فقط روحانیون می توانند رییس جمهور خوبی باشند.این یعنی اینکه ما هم هم مسیر با جناب روحانی سیاست یکی به میخ یکی به نعل را دنبال می کنیم.بند بازی هم عالمی دارد.
پاینده و پیروز باشید
آرتین گرامی
لطفا طعنه به اشخاص محترم نزنید ،تصادفا این آقای دکتر هاشمی بنظر من غیر از شخصیت علمی تخصصی که در رشته خود دارد ،یکی از افراد انسان و با شخصیت است که آگاهانه و با اخلاص در حیطه کاری خود عمل می کند ،ضمن اینکه از شمای مدعی دموکراسی بسیار مستبعد بود که بر خلاف موازین دموکراسی و قانون ،به یک اظهار نظر قانونی و مطابق قانون طعنه بزنید ،در ایران مطابق قانون همانطور که یک غیر روحانی می تواند کاندیدای ریاست جمهوری باشد ،یک روحانی واجد شرائط نیز می تواند ،ان بنده خدا هم آزادانه نظر خود را بیان کرده است ،آرتین جان این طعنه از شما بعید بود آنهم در مورد انسان های نیک و خیری مثل دکتر هاشمی.
اقتصاد ایران به گل نشسته و شعبده بازی و هیاهوی مسخره اقتصاد مقاومتی فقط و فقط نشانه به آخر رسیدن تدبیرها و راه حل های ممکن میباشد. اقتصاد مقاومتی فقط شرح حال موجود درمانده ای هست که امروز به همراه خود یک ملت را به کام تباهی کشیده است و نظاره گر آب شدن لحظه ای آن هست.
اقتصاد مقاومتی جناب نائب امام زمان نه توضیحی دارد و نه نظریه ای. شعاری است که به بهانه آن هرکس را میشود دراز کرد درست شبیه موضوع ایمان به اسلام و ولایت که هنوز یک خط توضیح هم برای آن وجود ندارد ولی هزاران نفر جان و زندگی خود را به خاطر آن باخته اند.
اقثصاد ایران اقتصادی وابسته به نفت هست و بس! این نفت الان زیر 40 دلار قیمت دارد و هیچ نشانه ای هم از افزایش قیمت آن حداقل تا 2 سال آینده نیست. امّا هیچکس هم پیش بینی نمی کند که به قیمتهای 100 دلار و بالاتر برگردد واگر دو سال دیگر هم بالا برود تا حدود 50 دلار بیشتر پیش بینی نمیشود.
با همه ملاحظات صنعت نفت ایران هم به لحاظ فنی و سازمانی و هم به لحاظ اقتصادی ورشکسته هست و جالب اینکه 70 میلیون ایرانی چشمشان به این کوری هست که قرار هست به انها شفا بدهد.
تا زمانیکه این مردم از خواب و خیالهای بدرد نخور گذشته که گروهی را در داستانهای 2500 سال پیش شاهان ایران و بخشی را هم در دعوای 1400 سال پیش اعراب محصور کرده خارج نشوند و احساس مالکیت به ملک تاراج رفته خود نداشته باشند وضعی بهتر از این در انتظارشان نیست.
۱- سفر حسن روحانی به اتریش به «دلایل امنیتی» به تعویق افتاد
۲- ریسجمهوری اتریش: معلوم نیست برداشتن تحریمهای ایران چقدر زمان میبرد.
ترجمه: هارت و پورتهای سید علی جوابش رو گرفت.
پس حالا همه پی به فلسفه کثرت کامنت های مزدک و لحن هی تند و شداد و غلاظ او بردند ،هدف جناب مزدک این است که :
“اگرتوانستی با تبلیغاتت فضای سایت را بخود و افکارت اختصاص دهید و دیگران را از نوشتن باز دارید”.
احسنت و مرحبا و براوو مزدک! سید مرتضی.
………………………………………………………………………………………………
سید مرتضی شما گفتن به کسی اصلا نشانه ادب و احترام نیست بلکه نشانه عقب افتاده گیست.شما در هیچ کشور پیشرفته ایی نمی بینید که کسی کسی را بجای تو شما خطاب قرار دهد. در زبانهای اروپایی مثلا یکی دو قرن پیش بجای تو شما می گفته اند.این رسم تقریبا در این کشورها از بین رفته.حتی در کشورهایی چون ژاپن که سنتی هستند هم درحال از بین رفتن است.ولی در کشورهای عقب افتاده و اسلام زده ایی مثل ایران این موضوع ناموسی شده.
………………………………………………………………………..
راجع به تبلیغات در هر سایتی سید مرتضی این نشانه آزادیخواهی است که به کسی میدان تاخت و تاز دهی.من از ایشان خواسته ام که بجای خواهش و تمنا از نوریزاد و توهین به سید رضی و درخواست سانسور دیگران خودش دست بکار شود.با استدلال ثابت کند که سید رضی مردی نا آگاه است و به دیگران توهین می کند…و با قانع کردن اکثریت کاربران سایت سید رضی را ایزوله کند.نه اینکه خود را عمله سانسور معرفی کند.دراین سایت تا آنجا که من فهمیده ام اکثریت افرادی که می نویسند سخت به ازادی بیان و حقوق برابر انسانها و جامعه ایی سکولار و دمکراتیک معتقدند.بهمین جهت افکار پوسیده و حذف کننده را نمی پذیرند.تقریبا کمتر کسی از افراد شناخته شده این سایت حاضرند که به حذف کسی رای دهند.همین موضوع است که شما هواداران حکومت مطلقه دینی را ذله کرده.چون شما هم در نوشته ها و احکام و شریعت اسلام عدم مدارا را خوانده اید و هم در جامعه اسلام زده ایران انرا تمرین کرده و می کنید.شما مسلمین از اول به قدرت رسیدن اسلام تا کنون به حذف دگراندیشان پرداخته اید بنابراین فکر جویی ازاد و دمکراتیک و برابر با دگراندیشان برای شما مرگ آور است.
جناب مزدک
نظر شما درست نیست ،چون تعظیم و تکریم و احترام در هر عرفی ممکن است با عرف دیگر متفاوت باشد ،در یک عرف ممکن است برداشتن کلاه از سر نشانه احترام زیاد باشد ،در عرف دیگر ممکن است دست بسینه گذاشتن احترام باشد ،یا جایی مثل ژاپن مثلا خم شدن و تعظیم کردن عرف احترام باشد که اینها اموری محسوس و وجدانی است و نباید مورد انکار شما باشد ،این موارد هم همه ناشی از تکریم و انسانیت و اجتناب از بی ادبی است ،و ربطی به پیشرفته بودن یا پسرفته بودن جوامع ندارد ،در الفاظ تخاطب و خطاب هم همین میزان وجود دارد ،ممکن است در اروپا یا جاهای دیگر خطاب به “تو” اهانت تلقی نشود ،و جایی مثل عرف ما ایرانیان نه اینکه تو گفتن حتما اهانت باشد ،اما شما تعبیر کردن به مخاطب نشان احترام و ادب شخص باشد ،این موارد همه تابع عرف است ،و ربطی به پیشرفته بودن یا نبودن جوامع از لحاظ علم و صنعت و تکنولوژی ندارد ،شما اینها را علامت پیشرفت گرفتید در حالیکه من دقیقا بخلاف شما اینرا مصداق تبعیت کورکورانه از عرف کشورهای دیگر می دانم ،و نمیدانم چطور اینجاها با آنهمه ادعاهای وطن پرستی ناگهان عرف و عادات معمول کشور خود را پسرفتگی تلقی می کنید،این مطلب عرفی که عرض شد ربطی هم بدین ندارد ،این عرف ایرانیان است که در مقام تخاطب و تعظیم و تکریم مخاطب از ضمیرهای دیگری غیر از مفرد استفاده کنند ،حالا البته موارد فرق می کند ،ممکن است ادبیات عامیانه و سرکوچه ای هم جایی شایع باشد و عده ای با آن راحت تر باشند ،یا شما مثلا اینقدر با دوستتان (الان همین دوستتان را میشد بگویم دوستت ولی من اولی را مودبانه تر می دانم) قرابت احساس می کنید که او را به تو خطاب می کنید ،اینها موارد استثناء هست ،یک نکته هم این است که ادبیات نوشتاری باز ممکن است عرفا با ادبیات گفتاری متفاوت باشد ،و معمولا در مقام نوشتن و نوشتار ،مطالب از عرف عامیانه دورتر می شود ،در هرحال هرکس باید در عین حال بوجدان خویش هم مراجعه کند که آیا اگر در محضر فرد بزرگ یا مورد احترامی بود چگونه سخن می گوید و در یک محفل دوستانه خصوصی چطور ،و اینکه آیا شما تعبیر نکردن نسبت بمخاطب و تو گفتن به او آیا با احتفاف به قرائن دیگر برای تحقیر هست یا نیست.بهرحال من برداشت خودم را از عرف کشورمان ایران گفتم ،شما اگر تابع عرف غربیها هستید و پشت به عرف و ادبیات کشور خود می کنید و تو تو کردن را نشانه پیشرفت و تمدن می دانید آنرا ادامه دهید.
در مورد جمله ای از شما که مورد نقد قرار گرفت ،باز فقط ادعای احترام به آزادی و حقوق بشر و چه و چه را فقط تکرار کردید ،و آن جمله آخری که نوشته بودید مورد غفلت قرار گرفت :”..و دیگران را از نوشتن باز دارید””.
بنظر من اینگونه تعبیرات که از زبان و قلم در می رود رویکرد انسان را روشن می کند ،و بگمانم این هدف که نوشتن من بهدف ممانعت از نوشتن دیگری (هرچند او را دشمن خود بدانم) باشد با ادعای تفکر آزاد و آزادی بیان و تساوی حقوق که ورد زبانتان است ناسازگار است ،خوب است آنرا تصحیح کنید.
موفق باشید
———————–
سلام سید مرتضای گرامی
این نوشته، همان است که منِ بی نوا در بدر بدنبال آنم از دوستی چون شما. در این نوشته شما به زیبایی به ذات سخن داخل شده اید و در عالی ترین وجه ادبی – هم نگارشی هم خلقی – به پاسخگویی همت کرده اید. پیشنهاد می کنم یک مدتی همینجوری بنویسید. بگذارید مخاطب شما هرجور دلش می خواهد بنویسد. از جور تا ناجور. شما اما همینجور بنویسید. اطمینان دارم با من موافقید که: سخن نرم، دلنشین تر است. یک مدت روزه ی همینجوری نوشتن و پرهیز از کنایه و عصبیت بجای آورید. باشد؟
با احترام
.
سلام علیکم نوریزاد گرامی
بله چشم،البته کمی کم لطفی فرمودید ،سخن غالب بنده در نوشته ها همینطور است ،و بقول علماء : النادر کالمعدوم ! ،ظاهرا جناب شما وقتی این توصیه را خطاب ببنده می فرمودید ،نظر شریفتان به مشتی فلان و مشتی و بیسار و الفاظ غلاظ و شداد دوستمان مزدک بود! و مرا با ایشان اشتباه گرفتید! حالا این مزاح بود با شما و هم مزدک ،اما بارها عرض شد که بنای ابتدایی من با کسی تندی و بی احترامی نیست ،و ممکن است گاه کم انصافی یا بی انصافی طرف مقابل در بارش الفاظ تند، مرا نیز بعصبیت فرو افکنده باشد ،وگرنه من بنائی بر توهین و تحقیر و تندی با کسی در این سایت ندارم ،در عین حال توصیه شما را بدیده گذاشته تلاش می کنم در ادامه همان موارد نادر واقعا معدوم باشند.
با احترام
————-
سلام و سپاس دوست گرامی
سپاس
سپاس
سید عقب افتاده گی شاخ و دم ندارد.اگر سری به اروپا بنید و کمی در جاهایی که ادیان بخصوص کاتولیکها نفوذ داشته اند با کهنسالان گفتگو کنی منظور مرا درک خواهی کرد.من راجع به شما و تو نوشتم نه چیز دیگری.والا احترام گذاشتن به نوع برخورد و حرف زدن و رفتار افراد با یکدیگر دارد.ولی بکار گیری شما بجای تو و بکار بردن القاب دراز و طویل برای انسانها مربوط به دوران یکی دو قرن پیش است.و تقریبا جهانگیر است.ولی کاریکه جامعه صنعتی کرد نه تنها با ساختن ابزار و ماشین …زندگی را راحت نمود بلکه با بوجود آوردن فرهنگی مدرن و ساده روابط انسانها را هم ساده تر کرد.یک نگاه کن به القاب آخوندها هر کدام چندین سانتیمتر جا می گیرند.ولی در جوامع متمدن اینچنین نیست.مسلما برای آخوند که از صنعت فقط اسباب شکنجه و شنود و اسلحه و ماشینهای لوکس اش را مورد نظر دارد آزادی و حقوق انسان و شهروندی و برابری …همه ناپسند است.جریان جامعه ایی را که شما آخوندها در نظر دارید ایرج میرزا بخوبی در شعر حجاب آورده….
اینست که برای شما ظاهر مهم است نه محتوا.کشورداری آخوندها و اسلامیان در این 38 سال هم جز این نبوده.نابودی هر کس و هر چیزی که مطابق سلیقه کج و معوج اسلامیان نیست!
ما که خود را بی سبب افسون ملا می کنیم
هر چه فرماید بسان طوطیان بی فکر اجرا میکنیم
نیک باید بنگریم و جهل هایش را عیان افشاکنیم
حیله های بی بدیلش را همه در هر زمان رسوا کنیم
با سلام خدمت هموطنان عزیز و گرامی
بیائیم حرمت رای را هم برای خودمان و هم برای خوانندگان حفظ کنیم.
رای منفی معمولا بیانگر تقابل افکار و عقاید میباشد اما در محتوی این مطلب چطور؟
ایا هستند کسانیکه مخالف محاوره محترمانه باشند؟
دوست عزیز جناب مزدک علم و تکنولوژی درکشورهای مختلف قابل مقایسه میباشد اما فرهنگ نه بخصوص فرهنگ اصیل کشور عزیزمان ایران که مد نظر جناب سید مرتضی هم بوده .
علت ارا منفی؟؟؟؟؟
زمینه و زمانه پدیدار شناسی از سیاوش جمادی زندگی مرا تغییر داد. این کتاب هزار صفحه ای دریایی است که نه تنها مرا با فلسفه غرب عمیقا
آشنا کرد،بلکه از آن یاد گرفتم که چگونه در باره اساسی ترین مسایل اطرافم فکر کنم و به شناخت درست نایل شوم. این نویسنده پیچیده ترین
موصوعات علوم انسانی و فلسفی را به زبانی فوق العاده شیوا و حتی الامکان ساده توصیح داده است. واقعا جناب نوری زاد سراغ آدم درستی رفته است . توصیه می کنم انکار حضور دیگری را هم بخوانید. البته اول باید رمان کیفر آتش از الیاس کانتی را درباره ظهور فاشیسم خوانده باشید. نقد و تفسیر جمادی از خود رمان درخشان تر است
مردم اینجا چقدر مهربانند!
دیدند کفش ندارم ، برایم پاپوش دوختند…
دیدند سرما می خورم ، سرم کلاه گذاشتند و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری
و دیدند هوا گرم شد، پس کلاهم را برداشتند…
چون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند
چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم ، محبت کردند و حسابم را رسیدند
خواستم در این مهربانکده خانه بسازم ، نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز
روزگار جالبی است مرغمان تخم نمی گذارد ولی هر روز گاومان می زاید…
حسین پناهی
باسلام ودرود برجناب كورس گرانمايه
وباتشكر اززحمت پاسخي كه باعثش بنده شدم..
عثاره پاسختان را بمن ناقابل دراينجا درج مي كنم وبعد:
” مصلح عزيز : اولاً به فرض كه عقيده از انديشه من و شما بتراود ، آيا اين كافى است تا ما عقيده را به چشم ملك و مال و هويت بنگريم و هيچ احتمال خطا در عقيده خود ندهيم ؟ ما ايرانى هستيم ، فارسى زبان هستيم ، انسان هستيم و اين ها هويت ماست ، اما عقيده و انديشه ما در صورتى مى تواند هويت ما باشد كه ذاتاً تغيير ناپذير باشد. افزون بر اين ، اين فرض كه انديشه من فقط از من مى تراود ، ايدئاليسم بدخيمى است كه ما گرفتارش هستيم . هر انديشه اى انديشه در باره چيزى است . هر عشقى ، عشق به چيز يا كسى است . هر ميلى ميل به چيزى است ، هر خواهشى خواهشِ چيزى است . اين ويژگى تمامى كنش هاى روحى است كه اصطلاحاً آن را حيث التفاتى يا قصديت يا intentionality مى گويند كه بحثى مفصل دارد . آن چيز يا كسى كه انديشه و عشق و خواهش و ميل قصد مى كند ، از ما نمى تراود . يعنى اين طور نيست كه ذهن ما كاملاً فروبسته و بى روزن و محصور و بى ارتباط با جهان باشد .””پ
جناب كورس عزيز اگراين احتمال خطا رادرانديشه وعقيده وعشق به چيزي براي هرآئين ونحله هركس وگروه صحيح بپنداريم ،ديگراين جدال وگفتگو وتخاصم وبرهان آوري برحقانيت مدعابراي چيست؟
درست است كه هرخبري مشمول صدق وكذب است امادرميدان عقل وتفكرعقلا كه بابرهان سخن مي گويند ؛ردآن برهان هم بايد بابرهان عقلائي باشد.
مهمترين چيزي كه درانديشه بشرمطرح است ،سؤال ازوجودخويش وازآفريدگار خويش است تابرسد به جهان بيني عميق وشناخت جهان وجهان آفرين .
در مورد سؤال ازآفريدگارهستي واثبات وجوداوواثبات اوصاف او، انديشه ورزانه ترين برهان را كه همان برهان صديقين است بابيان وتبيين علامه طباطبائي مرحوم براي جنابتان ارائه دادم كه خودتان آدرس آن را تاييد فرموديد.
واما درپاسخ به آن برهان فرموديد كه طراح اين برهان باپيشفرض وجودخالق اين برهان را طراحي نموده اند.درحالي كه باتوجه به اصل برهان واستدلالش چنين نبوده است بلكه بادقت نظر به موجودات جهان گذرا وفناپذير؛نتيجه گرفته بودندكه پس بايد واقعتي كه فنا ناپذيراست وجودداشته باشد كه جهان باهمه موجودات درحال گذرا ن وفاني شدن ،به آن واقعيت مطلق متكي هستندوازوجوداوناشي شده اند.
اين برهان باقطع نظرازسايربراهين اثبات كننده وجودخالق قادروعليم وحكيم براين جهان اززمان فارابي كه معلم ثاني لقب گرفته است تاابن سينا ي شيخ الرئيس وتا صدرالمتالهين وتابرسد به علامه طباطبائي مرحوم بابيانهاي مختلف تبيين شده است وريشه قرآني هم دارد.
آيا شخص انديشمند وفرزانه ايكه بابراهين عقلاني ورزيده شده است نبايد درمقابل برهان خدشه ناپذير سرتسليم فرودآرد؟
آيافيلسوف آلماني كه به اين انديشه رسيده است : كه اين موجودات ممكن درايجادخودشان تاثيري ندارندوحتمانيازمند به مرجح هستند تاازورطه امكاني به صحنه وجودآيند. نبايد دراين انديشه تعقل كنيم؟
وبگوئيم ايشان هم بافكر پيشفرض امكاني انديشيده اند وبه واجب الوجودرسيده اند؟
آيا نبايد هرانديشمند ورزيده به آن چه كه باتعقل بدان رسيده است خودرا حقيقت يافته بداند ومحق؟وعقيده خودرا كه باتراوش فكري اش وباتوجه به تجربيات ديگران درپيدايش جهان بااين عظمت وموجودات آن بمبدئي فنا ناپذير رسيده است ازآن خودبداند وازآن عقيده دفاع نمايد؟
هرچندديگران به اين حقيقت نرسيده باشند ،آيا مي تواندعقايد آنان را هم حق بپندارد؟
همين جناب كورس كه دراثبات خالق جهان مثل من عقيده ندارد ،آيا مرا درباطل انديشي مي داند ؟ وخودرا برحق؟
اگرچنين نيست پس اينهمه جدال وگفتگو براي چيست؟
اما احترام به عقايدديگران درست است وازاحترام به نسانيت ناشي مي شود اما اين باعث نمي شود كه عقايد مختلف همگان رادرمورد آفريدگارهستي حق بپنداريم.
بيش ازاين تصديع نكنم پرانرژي وپرتوان باشيد
مصلح
جناب شاهزاده (البته از نوع عربی ! ) مصلح عثاره غلط است عصاره صحیح است نمیدانم چرا سید مرتضی به شما تذکر دیکته نویسی غلط نمیدهد ؟
آخه این خودیه
جناب آشنا سلام
دقيقا درست فرموده ايدكه عصاره صحيح است اين خطاي قلمي را به بزرگواريتان ببخشيد ودرحال تايپ چنين خطاهائي ناگزيراست
مصلح
با درود بر آقای نوريزاد و گروه لگام
1- با تشکر از آقای نوریزاد که چنین فضاي ایجاد نموده تا هرکس بخواد دل نوشته ، عقیده ، حرفهای ناگفته و انتقاد از همدیگر بطور سازنده ، دوستان با همديگر در میان بگذارد ولي دوستان هم کاری نکنند که موجب ناراحتی و یا پشیمانی برای صاحب خانه ایجاد گردد .
2 – از گروگانگیری ، جمعی به قدرت رسیده اند ، از جتگ عده ای و از دوران سازندگی گروهی به نان و نوای و از تحریم گروه دیگر ، الان هم (پسا برجام ) گروهی خود را برای رسیدن به چيزهای که مدتها پی اش بودند . بنطر دوستان با چنين وضعي میشود کشور را از طوفان نجات داد.
3 – وضع اقتصاد از اسف بار تر از اسف بار است و اکنون بر همه روشن است که یک باند سودجو به هزاران میلیارد تومان قانع نخواهد شد . از نظر اقتصاد وضع مملکت صد برابر بدتر از دوران احمدی نژاد است . درست است که کالاي نسبتاً به دوران دولت قبل ظاهراً گران نشده ولی کمر بازاریان و توليد کنندگان از بی رونقی بازار شکسته تر شده است و از این وضع فقط یک مافیای خاص سود ميبرد.
4 – در رژیم استبدادی ، مافیاهای نزدیک به حکومت پول ها را میبرند و مستعصف ها ، شعارها را تحویل میگیرند . ایران امروز ، مردم محروم ، کوشش از روی برنامه برای رفع محرومیت ها را می خواهند ، ولی دولت فقط شعار به ملت تحویل میدهد و بس.
5 – امید است که مردم ، با بازخوانی تاریخ و نگاه به گذشته و حال ، به خود آیند و برای آينده خود و فرزندانشان ، چاره ای اساسی و حردمندانه و به دور از جهل و تعصب و شورکور و هیجان کاذب ، بيندیشند و بر اساس آن عمل کنند و بدانند که ضللم ، ظلم است ، خواه از سوی شاه ، خواه از سوی …(بقول سه نقطه از …) آن پولهای که امثال بابک زنجاني و یا خاوري (باجناق آقای … و داماد آقای… ) از کشور دزدیده ظلمي است به ملت محروم ، با اعدام کردن آنها هیچ دردی را دوا نمیکند . حکومت با کفر می ماند ، اما با ظلم و دزدی نمی ماند .
6 – اي جوانان و اي دانشجويان عزیز ، چاره این زخم های ناسور و راه رهایی از خزان تظاهر و دروغ ، آگاهی از حقیقت و حقوق خود و حقیقت جویی ، حقیقت پویی و حقیقت گویی و نیز ايستادگی در برابر ظلم و بیدادگری در هرکیش و لباس و مسلک و مرام است.
«روزی ما دوباره کبوترهايمان را پیدا خواهيم کرد …
روزی دوباره برای کبوترهایمان را دانه میريزیم …
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر نباشم » از احمد شاملو
به امید روزی که ملت ايران بدون دغدغه مالی و اقتصادی و در کنار همه قوم و مذهب و دین به زندگی خویش بطور آزادی کامل ادامه دهند .
و قدر چنیني امنیت خویش را بدانند .
حاجی حاجیزاده، فرماندهک نیروی هوافضای سپاهک: نگرانی ما از داخل کشور، از آقازادهها، از برادرزادهها و خواهرزادهها و از کسانی است که روی تصمیمگیران و تصمیمسازان اثر میگذارند.
ترجمه: فرزندان اونایی که در این انقلابک شرکت کردن فهمیدن پدراشون چه کثافتکاری در طول این ۳۸ سال کردن و دیگه خریدار این متاع نیستن. به پدر و مادرشون سر کوفت میزنن این چه شیکری بود که شماها خوردین. ما دیگه این افتضاح رو نمیخواهم.
آقای سروش دباغ موضوعی را مطرح می کنند که مهم است ، بحث خشونت و عدالت ۰
امروز خشونت به طرز فجیح اش در اعمال داعش نمایان می شود و عدالت خواهی که سرگردان در میان حرفهای بسیار ایشان خفه می شود .
اینکه مفاهیم در هر زمان شکلی دارند ، دلیل بر تغیر ماهیت نمی شود ، خشونت اشکالش تغییراما مانند عدالت در مفهوم خود مانده است.
بازی با کلمات و آسمان و ریسمان را به هم تافتن گنگی فکر ویا مغلطه را می رساند ، خشونت همانطور که اعمال داعش است برده گیری و تجاوز و فروش زنان و کشتن کفار در صدر اسلام را نیز شاهدیم ، عدالت مفهومی قبیله ای دارد و برای خودی است و دیگران را شامل نمی شود وحتی آخرت و مفهوم متافیزیکیش هم برای خودی است ،اعمال این فجایح و نتایجش در هر زمانی یکی است چه در صدر اسلام ، امروز ویا هزاران سال دیگر .
خشونت و عدالت اسلام را ما در اعمال داعش شاهدیم ، وگرنه باید تمام اعمال و احکام این دین را زیر سوال ببریم ، که ترس آقای دباغ هم همین است.
اصولا روشنفکران دینی دین خود را زینت می دهند و آنچه نمی پسندند را توجیه و یا نادیده می گیرند که آقای دباغ نمونه ای است از بی شمار.
خشونت و عدالت با این که هر یک تعریف خاص خود را دارند اما بدون فاعل و مفعول به کلی گویی تبدیل می شوند، و هر یک در هسته اصلی خود هستی را نشانه دارند، بدین جهت چه و چرا و چگونه و چطور آنها را از کلی گویی جدا می کنند وتمام توجیهات زمانی مفهوم هر یک نمی زدایند .
درود مجددبر استاد عزیزم جناب آقای نوری زاد.
دوبیتی ازپدربزرگ مرحومم تقدیم به شما.
دل در رمضان طاقت خمیازه ندارد
این شهر چه شهریست که دروازه ندارد.
شعر منو،مرگ فقرا،ننگ بزرگان
این هر سه متاعیست که آوازه ندارد.
شاعرمرحوم حسین الوندی
با سلام / قسمتی از مصاحبه آقای سیدحسن قاضیزاده هاشمی، وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در 23 اسفند 94 : سئوال : دوره بعد اگر آقای روحانی رییس جمهور شوند و به شما وزارت بهداشت را پیشنهاد بدهند، قبول نمی کنید؟
جواب : به ایشان گفتهام که اگر چه که لیاقت نداشتهام ولی فقط همین دوره را به قصد کمک در خدمتشان هستم .
سئوال : چرا؟ سخت بوده؟ اذیت شدید؟
جواب : نه، فکر می کنم چهارسال وقت داشتهام، کارهایی را که باید انجام میدادم، انجام دهم. من مردم را دوست دارم. مربوط به الان نیست. آن موقعی که دانشجو بودم، از خورد و خوراک خودم می زدم با تعدادی از دوستان می رفتیم در روستاها کار می کردیم. جهاد هم نبود. بعد جهادسازندگی راه افتاد. جنگ که شروع شد، از روز چهارم جنگ بیش از ۳۰ ماه رفتم جبهه یک سال ترک تحصیل کردم در اکثر عملیاتها تا پایان جنگ به عنوان بسیجی و داوطلبانه شرکت داشتم با اینکه دانشجوی ممتاز بودم به خاطر دفاع از کشورم یک سال ترک تحصیل کردم. حالا اگر این کارها پوپولیستی است، من این کارها را دوست دارم حالا هرکسی هر جه میخواهد بگوید مردم و گذر زمان ادعای افراد را قضاوت خواهند کرد .
حالا هم فکر می کنم برای یک دوره مسوول سلامت مردم کشورم هستم و یک ساعتش هم به عقب بر نمیگردد. بنابراین باید به گونه ای رفتار کنم که بعدها غصه نخورم ای کاش بیشتر وقت می گذاشتم. سفر می روم تا کارهای مختلف این حوزه گسترده را ازنزدیک پیگیری کنم. یک فرصت چهارساله است و بنانیست تکرار شود. حالا یک عده ای برای خودشان می برند و می دوزند. نگاه آنها، نگاه قدرت است. درست است که متأسفانه امروز برخی از مقدورات کشور دست قدرت طلبان است و تا میتوانند میتازند ولی آنها انقلابی نیستند آنها به امام، شهدا و بچههای انقلاب ظلم میکنند. نسل ما تلاش میکند که به نسل امروز ثابت کنند ما تشنه قدرت نبودیم، شیفته خدمت بودیم و انقلاب ما از این جنس است.
من و دوستان هر مطلب تاریخی اسلامی نوشتیم سیدمرتضی درجواب نوشتند حقیقت ندارد و فلا ن است و فلان.خودحضرتشان هر /////////// بوده را در قامت روایات و حقایق مسلم برای کل بشریت تجویز کرده ومیکند.حضرت ایشان دیگران را بی ادب و کافر و زندیق و هرچی لایق خودشه فرض کرده در هرکامنت خودشان دیگران را دروغ گو بیسواد و ….میپندارد.
سیدعزیز که با کوچکترین نقدنوشته هایتان و نقد متون ادیان برمیاشوبید.همگان بایست مطالبشان در جهت ادهداف و خوشایندشماباشد تا کامنتتان مزین به الفاظ زشت نگردد؟ازفاطمه دفاع کردید و ازخدیجه و جنگ های پیامبر.ازمتون جعلی تاریخ که به دروغ در تشیع اراسته شده دفاع کرده ان را نسخه نجات بشریت معرفی کردید.دیگرمسلمانان را در رده پاییین تر از تشیع نشاندید حالا بماندمعتقدان سایر ادیان را چسان طلقی میکنید.درحالی که افراد سکولار و دیگر دوستان خداناباور مطلقا محلی ازاحترام نزد افکار شماها ندارند.
شماها وافکار مذهبی امروزه به ناچار تن به ارای عمومی داده.دراغلب ممالک مذهبی انتخابات و ارای مردم اهمیتی ندارد.درمدل ج ا ایران هم اینگونه افکارعمومی را درجهل و نااگاهی و خرافات دینی نگه داشته از ابزارهای جدید ونوین مظاهر تجددوتمدن سوء استفاده میکند.اخر به کدامین دستاوردتان میبالید؟یک نمونه را نام ببرید که بشریت از افکارشما در عمل سود برده باشد.
این سوال بدون هیچگونه شک وریبی وابهامی ست.ماها به دروغ خود را کارشناس ارشد اسلام وتشیع معرفی کردیم باشدگیرم ظن شما درست(که غلط ست)هرنکته تاریخی مطرح شده شما ایراد گرفتید و هرنکته مبهم تاریخی به نفع خودتان را در تارک حقیقت دیدید و میبینید.همه اینها گیرم درست باشد.اما نکته اینجاست بالاخره یک دستاورد و یک نمونه عینی این وسط بزارید تا کوردلان ان را دیده حداقل بدان خجل باشند.یک نمونه والگویی که دردی و گرهی ازبشریت گشوده باشد.
همیشه نوشته اید که ائمه اطهار(خیلی هم محترمند)اگه و واقف به حقایق امورند.اولا حقیقت امور برهمگان یکسان روشن نیست.فلان حقیقت که نزد شماها حقیقت است برای 8ملیاردنفوس دیگر اهمیتی ندارد.وبرعکس.اما این ادعا و نمونه های مشابه همانطورکه خودتان همیشه تاکید دارید بایست با یک دستاورد ونمونه عینی برای دیگران قابل اثبات باشد.امام باقر شکافنده علومند.به کدامین نوشته و دستاورد؟ازکل این ائمه هدی فقط یکی یک نمونه معرفی کنید تا به کوردلان اثبات شود که فلان امام به استناد این نمونه دارای فلان مقام ست
.همه افکارواوهام خود را که در قالب حقایق الهی در ذهن عده ای نااگاه و توده غافل تجویز میکنید ازهمین سنخ اند.دیروز کنار یکی از امام زاده ها(خودشمابهتر میدانید زاده کیند)اخوندی درغرفه ای مثلا شک و شبهات مراجعه کنندگان را برطرف میکرد.حضرت ایشان مرا صدازده شیرینی تعارف کرد و مرا به همراه پسر14ساله ام پیش خود نشاندو شروع کرد به این نکته که انتظارشما از فرزندتان چیه.گفتم تو ذوقش نزنم .واینکه خب ادم انتظار داره فرزند ادم باشه.ادم هم یعنی مودب و اراسته به اخلاق پسندیده.حضرت ایشان که صفرکیلومتر هم بودند درامدند که بله خیلی متین اما در زمینه مذهب چی؟جه چیزی به فرزند یاد دادید و چه انتظاری دارید.من هم به اصطلاح بدون هیچ طول و تفسیری گفتمش که بهش توصیه کرده ام از دین دوری بکنه و گرد هیچ دین ومذهبی نگرده. و از در ادیان نه تنها وارد نشده که از پنجره دین نیز نگاهی نکنه.حتما تصورمیکنید که واکنش ایشان چه بوده واینکه کارشما ظلم به فرزنده و ازفیض ائمه وشفاعت واین قسم امور…
تا به امروز هرچه شما نوشتید درست و هرچه من و دوستانم نگاشتند غلط و دروغ بوده.اما مشخصا به این سوال این بی سواد و عامی جواب بدهید،دردنیای کنونی سیدمرتضی جان شماها چه دستاوردی به بشریت عرضه داشتید؟ مدل بی دین وایمان غرب چه؟(گیرم غرب بیدین وایمان ست)اگر به خود میبالید چرا درعمل ملیونها مسلم پناهنده غرب هستندنه برعکس؟علوم اغلب در غرب رشد کرده به دیگر مناطق فرستاده شد ونفوس مسلمان به مدد علوم مختلف امور خود را سامان داده و میدهند.مدل و الگوهای عینی و عملی در حوزه های مختلف و در شاخه های مختلف اغلب در غرب بوجود امدند.جالب است اغلب این علوم در اوایل رواج خود در نظر علمای مسلمین شرک و نجس بود.اما در ادامه ناچار و به ضرورت از انان استفاده و ان نجاسات بدل به مطهرات شد.گیرم حقایق امور نزد شما باشد.اشکالی ندارد.اما این بهشتی که شماها وعده ان را داده اید و در کتا ب قران مجید امده با چه چیزهایی توصیف شده؟
فعلا به این دو سوال جواب بدهیدتا بعد.
دوستان خواهند دید که این دوستمون چه اسمان ریسمانی به هم خواهند بافت.چرا؟چون 2+2میشود4اگر بگوییددر افکارمامیشود5باید با //// طول و تفسیرش بکنید.و دروغ را با دروغی دیگر ادامه دهیدوگرنه حرف حساب کوتاه ومختصرست.
ایام بکام وعزت دوستان مستدام.
دوستان عزیز
ظاهرا یک منصور به نویسندگان این وبسایت اضافه شده . به این وسیله اعلام می کنم که مطالبی که در این پست و پست قبلی زیر نام منصور آمده از اینجانب نیست. امیدوارم این جناب منصور با تغییری در نامشان در اینجا بنویسند در غیر این صورت من مجبور به تغییر نام خواهم شد.
با احترام
رئیسک سازمانک سرو صدا و تله وزوز حاج علی اصغر جعفری را به ریاست مرکز سرمایه انسانی منصوب کرد.
-این حاج علی اصغر کیه؟ خدمتتان عرض میکنم: تحصیلات: دکتری مطالعات امنیت ملی. از کجا؟ کره شمالی. شغل سابق؟ رئیس بسیج سازمانک سرو صدا و تله وزوز. وای به حال این سرمایهای انسانی. هرکی سرش به تنش بیارزه حاج علی اصغر اومده که خلاصش بکنه. پیش به سوی کره شمالی شدن.
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
فرياد دادخواهي مادر حسين رونقي ملكي ، زنداني سياسي بيمار
زليخا موسوي ، مادر حسين رونقي ملكي ، در گفتگو با راديو ندا با اشاره به وضعيت جسمي وخيم حسين كه از روز شنبه در زندان اوين اعتصاب غذا كرده است ، گفت : ” من يك مادرم و غير از خدا از كسي ترسي ندارم ؛ پسرم مريض است او را آزاد كنيد!”
http://radio-neda.blogspot.com/2016/03/blog-post_75.html
باز هم به نقل از بالاترین https://www.balatarin.com/permlink/2016/3/28/4138641
دشمنی نسل ۵۷ با ایران و با نسل های پس از خودشان بی انتهاست
ابنها پس از پیروزی انقلابشان بر تمام منابع و امکانات کشور چنبره زده و به چپاول و غارت مشغولند. از آن که رئیس شد تا آنکه آبدارچی فلان اداره در شهرستان. راه را بر نسل های بعد کاملا بسته اند و حاضر به بازنشستگی نیستند. در کارنامه شان جز زد و بندهای سونا و استخر و بخور بخور و ارتشا و ماجراجویی و تروریسم انقلابی و جنگ طلبی و به قهقرا بردن کشور و نابودی محیط زیست چیزی یافت نمیشود.
تا بن دندان ضد توسعه و ضد پیشرفت و ضد مدرنیته و ضد هر شادی و زیبایی و رنگ و نشاطند. جشن ها را به تبدیل به عزا کرده اند.
زنانشان از رفتن زیر حجاب و چادر و روسری لذت برده اند (گرچه ادعای دیگری داشته باشند) نوعی فانتزی و مازوخیسم جنسی با دوست پسران دهه پنجاه که بعد از انقلاب ریش گذاشته و شکم گنده کرده و تسبیح در دست گرفته و حالا در مهمانی های خانوادگی روی زمین مینشینند و با هم چشم و ابرو رد وبدل میکنند که فلانی که ریش داری و تو که حالا عفیفه شده ای یادت است قبل از انقلاب فلان شب چه ماجرایی داشتیم. برای کودکانشان اما، سانسور و گشت ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر از درون خانه شروع میشود.
نسل های بعد، آرزویشان فرار از ایران و کابوسی که پنجاه و هفتی ها به آنهاهدیه داده اند است. از نسل پس از پنجاه و هفت مریم میرزاخانی تاب ماندن در ایران ندارد و امید کوکبی باید در زندان بپوسد ولی اگر شهرام جزایری یا بابک زنجانی یا سعید مرتضوی باشد تا حدی که پا روی دم آنها نگذارد فضا برایش باز است که در حاشیه و در حد پادویی خودی نشان دهد. چون بهرحال از جنس خودشان است.
عرضه نداشته اند حتی در تشکیل خانواده به فرزندانشان کمک کنند. شاید هم از خست و حقارتشان بوده که حاضر نیستند مثلا کمک مالی به فرزندشان کنند که صاحب خانه یا شغل مناسبی باشد. نسل بعدی هیچ امیدی ندارد که روزی از خود صاحب خانه و زندگی و شخصیت و جایگاهی در جامعه باشد. از نظر اینها نسل های جدید تنها موظفند که در وصف گند کاری و افتضاح پدران و مادران بیشعورشان به به و چه چه بگویند و اگر جز این باشد مانند یکی از آنها که در همین سایت بالاترین فعال است تشر میزنند که تو بچه ای و تو نمیفهمی و تو آن زمان نبوده ای پس حرف نزن و از این دست سخنان مبتذل پنجاه و هفتی.
جماعت غدار و نامرد و نابکاری اند.
یکی از بدبختی های ما این است که هرآینه بدون مطالعه و بدون خواندن یک خط کتاب شروع میکند به نظر دادن و سیاه کردن صفحات، آخر جامعه شناسی هم مانند دیگر علوم دارای قوانینی است که باید آنرا فرا گرفت. فرا گیری این قوانین به ما کمک می کند تا بتوانیم ضمن شناخت بهتر جامعه خود، آنرا تغییر داده و در جهت پیشرفت و بهینه سازی آن قدم برداریم.
دوست عزیز جامعه را در یک کیسه کردن و به آن چوب زدن مانند آن می ماند که شما فرق بین مس و زر را نشناسید. تنها به قاضی نروید و راضی برگردید. نسل پنجاه و هفت نیز مانند نسل های دیگر این سرزمین دارای طبقات مختلف اجتماعی بوده و باید از هم تمیز داده شوند. شما شاید ندانید که همین نسل را چطور کرور کرور به زندانها افکندن و آنها را یا در زیر شکنجه و یا باچوبه دار و یا پای دیوار معدوم نمودند. شما آیا از کشتار های هزاران آزادی خواه دهه شصت خبر نداری؟ ولی همانهائی که این چوبه دار بر پا می کردند نیز از همین نسل بودند. در این سرزمین ثروت و مکنت، همیشه هستند عده ای حاضر برای چپاول، و برای این چپاول و غارت باید چوبه های دار همواره برپا باشد. چه تا ظلم هست مبارزه نیز هست و تا مبارزه هست شکست و پیروزی نیز هست ولی علم می گوید بالاخره پیروزی از آن مردم خواهد بود. این را تاریخ مبارزات مردم سراسر جهان به اثبات رسانده است. شما همین به اصطلاح نسل جدید را در نظر بگیر همین نسل آقازاده ها و بابک زنجانی ها. خوب آیا همه مردم اینان هستند. در مقابل شما میلیونها آدم زحمت کش را در گوشه و کنار این سرزمین مشاهده می کنی که چطور برای لقمه نانی جان می کنند. آیا شما این آقازاده ها که با هفده هجده سال سن پشت پورشه و یا لامبورگینی می نشینند و ویراژ می دهند را با کودکان کار یکی می دانید. سال پنجاه و هفت مردم از جور و ظلم محمد رضا شاه به تنگ آمدند و به خیابانها ریختند. منتها قدرتهای بزرگ در رأس آن آمریکا فوراً به این مردم به جان آمده، خمینی را قالب کرد و در شیپور تبلیغاتی خویش دمید که راه نجات ملت همین سید است. دوست عزیز مردم ما درست مثل الان هم به علت فقر فرهنگی و کم تجربگی در مبارزه فریفته شدند. خیلی ساده. در نیروی هوائی ارتش شاهنشاهی که مگس نمی توانست بدون شناسائی شدن پرواز کند اعلامیه های خمینی چاپ می شد. ارتش ایران که در منطقه خاور میانه به عنوان ژاندارم شناخته می شد و قدرت عظیمی داشت اعلام بی طرفی کرد همه این تدارکات برای این بود که تا دیر نشده امپریالیستها بتوانند خمینی را سریعاً به قدرت برسانند تا نکند یک حکومت مردمی و سکولار سر کار بیاید. دوست عزیز شما نمی دانید اولین کاری که خمینی که هنوز درست و حسابی به قدرت نرسیده بود کرد این بود که سریعاً شروع به خلع سلاح مردم کرد. کمیته های سرکوب در همان بدو انقلاب تشکیل گردید. سیاه جامگان در کارخانه ها مشغول سرکوب کارگران شدند. همین سیاه جامگان از طرحهای داریوش فروهر بود. روزنامه ها بسته شد و به زور تغییر مدیریت یافت که متعاقب آن تصفیه ها در روزنامه ها و رادیو تلویزیون شروع شد اینها همه داستان همان سال پنجاه هفت و نیمه اول پنجاه و هشت است. روزنامه آیندگان بسته شد. روزنامه چلنگر بسته شد با تغییر نام شد آهنگر ولی باز بسته شد. روزنامه کیهان سریعاً تغییر مدیریت یافت. صادق قطب زاده هر چی آزادی خواه در صدا و سیما بود را اخراج کرد. و تازه همه اینها از نتایج سحر بود. ولی سحری تاریک و خوف آور. آری این چنین بود و حالا من باید چه بگویم به نسلی که به خیال مبارزه برای آزادی پشت همین عاملان و آمران این جنایات قرار می گیرند. جنایاتی که در دوران نخست وزیری موسوی انجام شد، یک دهمش را احمدی نژاد نکرد. چپاولی که رفسنجانی کرد یک دهمش را احمدی نژاد نکرد. حال جوانان نا آگاه پشت این و آن قرار می گیرند. تو گوئی که این ملت همیشه آقا بالا سر لازم دارند و خود نمی توانند برای خود تصمیم بگیرند. اما روزی که خلق بداند هر قطره خونش مهراب می شود. و مردم از آن سوی میدان توپخانه بدین سو سرریز می شوند. در زیر شعر زنده یاد خسرو گلسرخی را که از همان نسلی بود که شما از آن متنفر هستید را می آورم موفق باشید.
بر سينه ات نشست زخم عميق کاری دشمن
اما
ای سرو ايستاده نيفتادی
اين رسم توست که ايستاده بميری
در تو ترانه های خنجر و خون
در تو پرندگان مهاجر
در تو سرود فتح
اين گونه چشمهای تو روشن
هرگز نبوده است
با خون تو ميدان توپخانه
در خشم خلق بيدار می شود
مردم ز آن سوی توپخانه بدين سو
سرازير می کنند
نان و گرسنگی به تساوی تقسيم می شود
اي سرو ايستاده
اين مرگ توست که می سازد
دشمن ديوار می کشد
اين عابران خوب و ستم بر
نام تو را اين عابران ژنده نمی دانند
و اين دريغ هست اما
روزی که خلق بداند
هر قطره خون تو محراب می شود
اين خلق نام بزرگ تو را در هر سرود ميهني اش
آواز می دهد
نام تو پرچم ايران
خزر به نام تو زنده ست
خانم ستاره هرچند با برخی مطالب نوشته شما موافقت ندارم ،اما اصل کلیت واقع بینی شما و تفکیک طبیعی یک نسل به طیف های متفاوت را درست می بینم ، و باید عرض کنم ،مثل کامنت گذار مورد خطاب شما مثل کسی است که یک عینک بسیار بسیار تیره بچشم گذاشته و در عین حال برای احتیاط چشم های مبارک را هم گذاشته تا مبادا یک روزنه نوری حدقه چشم مبارک را تحریک کند ،آنگاه از وراء این حجاب من وراء حجاب شروع می کند به نسبت های دروغ و ناروای عمومی به یک نسل ،و در عین حال در نوشته ای دیگر ،همه یک نسل و یک ملت ،جز خودش را “بیشعور” فرض کرده ،به تک گوئی خویش ادامه دهد ،متاسفانه اینگونه دیدگاههای غیر واقع بینانه در همه جوامع وجود دارند که تنها هنر آنها این است که باشکال مختلف،رادیکالیسم کور و ایده آلیسم های غیر منطقی را نمایندگی می کنند و با جزمیت های خود گمان می کنند می توانند گره های کور جوامع را بازگشایند ،در حالیکه بنظر من اینگونه دگماتیست ها که با نخوت و تکبر ،همه زمین و زمان را به تحقیر و تمسخر می گیرند ،اگر خود کاره ای باشند قدرت گشودن گره از اداره حتی یک نانوائی ساده را ندارند!
به نقل از بالاترین https://www.balatarin.com/permlink/2016/1/14/4068160
رفتارشناسی نسل ۵۷
همواره گزافه گو و گله مندند.مسئولیت پذیر نیستند و لی پستهای زیادی را اشغال کرده اند. هیچوقت بازنشست نمیشوند . شهوت زیادی دارند و باعث ازدیاد نسل شده اند . اغلب کم سواد و فاقد تجربه بوده اند و بلافاصله در خلال سالهای ۵۸تا ۶۱ پستها را اشغال کرده اند ولی هیچگاه خالی نکرده اند و نمیکنند .زیاد تلاشی برای ارتقا دانش خود نمیکنند .به روابط بیشتر از ضوابط اهمیت میدهند .محال است چیزی را یاد بدهند .از دو به هم زنی نهایت استفاده را میکنند . اغلب برکه ای هستند به عمق سه میلیمتر ولی ادعای اقیانوس را دارند .اغلب آنارشیست توبه کرده اند .به همان حماقت عکس امام در قمرند ولی پدر سوخته بازی را خوب بلدند .اغلب دلال مسلکند .حلال خداوند را فقط برای نسل خودشان میخواستند ولی بعدش ناگهان همه را حرام کردند . اغلب بسیار چیپ هستند و عاشق فوتبال علی اصغری و لیگ برتر همیشه یکی دوتاشانرا توی سونا میابید در حال تعریف لیگ برتر و نود این هفته .
تریاک و مطلقه گاهی پادزهر خستگیهای آنان است .همه جا هستند و ناراحت که چرا بیشتر نیستند. همیشه یک عذاب وجدان لامصب دارند و نیرنگ بازانه برای جوانان اشک تمساح میریزند .امام بهترین دوستشان بود چون بهترین اسباب بازیها را برایشان فراهم میکرد از واژگونی نظام ایرانشهر تا بالارفتن از دیوار سفارت ابرقدرت از پارتیزان بازی تا ازدیاد نسل از بستن تنگه هرمز تا راه قدس از کربلا .به ظاهر مخالف یکدیگر ولی نسخه های شبیه به هم از یک روزنامه اند .روزنامه کسل اور نسل ۵۰و طاعون
سلام آقای نوری زاد
…..بنده توضیحی به سایت اخبار روز فرستادم و کل ماوقع را توضیح دادم و آدرس ایمیلم را هم دادم…..به من ایمیل زدند با این مضمون که اخبار روز چگونه می تواند نسبت به صحت گفتار من مطمئن شود…..و این پاسخ من به آنها بود:
با سلام…..بنده از دوستان صمیمی مادر لطفی هستم و سازنده مجسمه ی ایشان و همچنین نقاش تابلوی معروف مادر به کیش هستم…..خود بنده در زمان دیداردر روز چهارم یا پنجم فروردین به درخواست، اجازه دیدار مادر کریم بیگی ( مادر مصطفی کریم بیگی از شهدای جنبش سبز) و جناب نوریزاد را از مادر لطفی گرفتم و به اتفاق روز بعد به انجا رفتیم…..جلسه صمیمی برگزار شد و مادر با وجود کسالت به بیان خاطرات پرداختند و بسیار شوخی و مزاح کردند….وقتی امروز صبح خانم کریم بیگی مرا در جریان نامه مادر لطفی گذاشت بسیار متعجب شدم و با مادر لطفی تماس گرفتم و جویای موضوع شدم…ایشان نه نوشته ی جناب نوریزاد را خوانده بودند و نه در جریان نامه منتسب به خودشان بودند و با شنیدن جریان نامه بسیار ناراحت شدند و با تمام بی حالی از من خواستند که نامه را برایشان بخوانم و من چنین کردم و بیشتر ناراحت شدند…..این کل ما وقع بود……این شماره مادر لطفی است….فقط خواهش می کنم به دلیل کسالت ایشان خیلی کوتاه جویا شوید که از چنین نامه ای خبر دارند یا خیر؟ باز استدعا می کنم با طولانی کردن مکالمه ایشان را خسته و مکدر از آنچه روی داده است نفرمایید…در صورت نیاز به توضیحات بیشتر با بنده تماس بگیرید //////////// و یا با خانم کریم بیگی ///////////// و یک نکته : بنده و مادر عروس خود را دکتر لطفی نام بردیم که همسر انوشیروان بودند و در زندان باردار بودند و غیره و جناب نوریزاد متوجه نشدند و فکر کردند خود انوش دکتر بوده اند و این تنها اشتباه جناب نوریزاد در متن یاد شده بود ….حتی خانم مهمان دیگری که دو فرزند و یک خواهر خود را ازدست داده بودند و یک برادرشان ناپدید شده بودند و جناب نوریزاد مفصلا با ایشان صحبت کردند در انتها از ایشان خواستند که نام ایشان برده نشود و جناب نوریزاد در نوشته خود نیز نامی از ایشان نبردند…..این تصویر من و مادرلطفی مربوط به روز قبل دیدار مادر و جناب نوریزاد می باشد و تصاویر مجسمه و نقاشی خدمتتان ارسال گردید….پاینده باشید……شماره منزل مادرلطفی //////
سلام جناب نوری زاد عزیز
این نامه ای است که من به آقای جعفر به کیش نوشتم که در فیس بوک خود مطالبی را به شما نسبت داده بود:
جناب آقای جعفر به کیش…..اول ارادت….و دوم اینکه مخاطب این نوشته شما نیستید و دوستانی هستند که بستر را از نقد به یک نوشته به هزار پیچی برده اند که سرشار از دروغ و بی اخلاقی است……به نظر حقیر هر انسانی به شیوه و وسع کوچک و بزرگ خود به دنبال حق می گردد و به زبان قاصر خود در برابر مظلوم مرثیه ای می خواند که حتمن ایده آل ترین و یا به موقع ترین نیست…..به دنبال غلط املایی یا واکاوی هر اشتباهی بودن و یا برای همراهی شرط و شروط گذاشتن دایره ی اتحادمان را کوچک و کوچک تر می کند….این رفتار مانند این است که شما که مرا به اشتباه خانم خلیقی خطاب کردید (هرچند خانم خطاب شدن افتخاری است برای بنده) اما من آن را به منظور بگیرم و فکر کنم در جهت تحقیر بنده اینگونه خطابم کردید……..هر چند مرا به عنوان نقاش تمثال مادر گرامیتان با گل های رز پرپر شده باید بشناسید و چنین اشتباهی نکنید….(می بینید نیت خوانی و قضاوت می تواند چنین غیر منصفانه و عجولانه صورت گیرد) …..اگر با اصل نوریزادها مشکل داریم بنویسیم و فریاد کنیم و می توان درک کرد که شما داغداران حق دارید به راحتی اعتماد نکنید یا نبخشید…..ولی آنجا اشکال وارد است که مانند بسیاری از دوستان بنگاریم””” ایشان چگونه به خود اجازه داده به دیدن مادر لطفی برود””” و یا اینکه ایشان را که با شنیدن واژه دکتر لطفی به عنوان همسر انوش به اشتباه انوش را دکتر خطاب کرده این اشتباه را بولد کنیم و یا اینکه اگر با کج سلیقگی واژه ی پیرزن ویلچری ( صد البته نه برای تحقیر) را به کار برده هرچند می دانیم منظوری نداشته ولی نیت خوانی کنیم و غیره و غیره…. یا در اوج این حرکت عاری از اخلاق از طرف مادر لطفی در جواب نوریزاد نامه بنگاریم و سر تا پا دروغ پردازی کنیم و با لابی آن را در سایت خبر روز منتشر کنیم….در کل به قول عزیزی مثل همیشه از کاه کوه نسازیم تا نه کاه را ببینیم و نه کوه را….امیدوارم نقدی که به دیگران ولی در کلام با شما وارد کردم نافی ارادتم به شما به عنوان بازمانده مادر مقاوم زمان “مادر به کیش” نشده باشد….به امید اتحاد و اتحاد و اتحاد در مقابل ظلم و ظالم و به امید خودی و غیر خودی نساختن و سهم خواهی نکردن و حق ویژه طلب نکردن در این مسیر و به امید انصاف…..پاینده باشید
پاسخ بنده به سایت اخبار روز:
…جدای از این بحث که نوریزاد کیست و چه اهدافی دارد باید خدمتتان عرض کنم با تماسی که امروز صبح با مادر داشتم این چند نکته قابل تذکر است ، اول اینکه جناب نوریزاد و مادر کریم بیگی با هماهنگی خدمت مادر رسیده اند ، دوم، مادر از همسر انوش به عنوان پزشک نام برده اند که جناب نوریزاد به اشتباه انوشیروان را پزشک فهمیده اند…. سوم، مادر لطفی نه متن نوریزاد را خوانده اند و نه پاسخی داده اند و از این که به جای ایشان پاسخ گفته اند بسیار ناراحت و دل چرکین هستند……می توانم تلاش کنم آنها که نوری زاد را خودی نمی دانند بفهمم و به آنها حق بدهم ولی آنها که ابزار را با هدف توجیه می کنند و از قول مادر تاج بخش پاسخ می دهند هرگز نمی فهمم و هرگز مستحق نیکی نمی دانم ….ولی به آنها که داغدیده هستند و شاید به این اقدام دست زده اند چند کلامی عرض می کنم : غوشتان را برای همه باز کنید حتی کسانی که روزی از جنس شما، از جنس ما نبودند….آغوشتان را باز کنید حتی برای کسانی که شک داریم امروز هم از جنس شما باشند ولی مطمئن نیستید…..آگاهی، مهر، عطوفت و دادستانی اینگونه گسترش می یابد….به امید ایرانی آباد و آزاد و به امید دادخواهی منصفانه و بدور از کینه و نفرت روزی..
از سایت اخبار روز هم این انتظار می رود قبل از درج پاسخ منسب به مادر تاج بخش از صحت آن اطمینان حاصل کند…اگر مدیران شماره تلفن خانه ی مادر را ندارند می توانند از طریق آدرس ای میلم شماره را در اختیارشان بگذارم تا از کذب بودن این پاسخ اطمینان حاصل کنند…
سلام استادم…..
مادر لطفی نه مطلب شما – زیرخاکی ها – را خوانده اند نه پاسخی منتشر کرده اند و بسیار هم از شیطنت عده ای که پاسخی از طرف ایشان داده اند دلگیر شدند….شما با هماهنگی و با اجازه ی مادر لطفی به خانه ی ایشان پا گذارده اید….اما دو نکته که اشتباه برداشت کرده اید و می توانید اصلاحش کنید….همسر انوشیروان لطفی که با او در زندان بوده و فرزندشان نیز در زندان آبستن بوده اند و اینگونه که شنیده ام در آنجا به دنیا آورده اند پزشک بوده اند نه خود ایشان….ایشان هم اکنون از متخصصان جامعه پزشکی هستند…شاید از گفته من که همسر ایشان را دکتر لطفی خطاب کردم به اشتباه افتادید که اگر این گونه بوده تصحیح می کنم و اگر بد انتقال مطلب کردم عذر خواهی می کنم…..و نکته دیگر پیر زن ویلچری لغت زیبایی نبود و حس خوبی به مخاطب، بخصوص مخاطب کج فهم منتقل نمی کند هرچند می دانم منظور شما چیز دیگری بوده است…..این پاسخ من به جعفر و منصوره به کیش و کسانی است که در اعتراض به حرکت شما چیزی نوشتند…..””” آغوشتان را برای همه باز کنید حتی کسانی که روزی از جنس شما، از جنس ما نبودند….آغوشتان را باز کنید حتی برای کسانی که شک داریم امروز هم از جنس شما باشند ولی مطمئن نیستید…..آگاهی، مهر، عطوفت و دادستانی اینگونه گسترش می یابد….به امید ایرانی آباد و آزاد و به امید دادخواهی منصفانه و بدور از کینه و نفرت روزی…””””” خودم پاسخ منسب به مادر به کیش را جایی ندیده ام و مادر کریم بیگی برایم در تلگرام فرستادند….اگر ببینم واکنش نشان خواهم داد…..درود
آقاسید مرتضی خطاب به آقای کبیری:
….. ،ضمنا اینرا هم بدانید که بنده به منطق ارسطویی و فلسفه اسلامی بسیار بیش از آن که تصور کنید اشراف دارم ،و بحث های مربوط به اقسام مغالطات در منطق ارسطویی در کتابهای منطق ما مثل جوهر النضید و اساس الاقتباس و حاشیه ملا عبدالله و منطق مظفر و منطق اشارات و منطقیات شفا ،از بحث های عادی و روتین طلبگی است …
———————————————-
———————————————
آقاسید مرتضای گرامی، با سلام. آیا تا بحال دیده اید که شخص دانا یا اندیشمند و فاضلی اینگونه از خود تعریف و نمجید کند…!؟و بگوید من به فلان موضوع یا علم اشراف آنچنانی دارم! آخر این چه خود بزرگ بینی و تفرعنی است که سرتاسر وجود شما را فرا گرفته است !؟
یعنی شما همین یک عبارت و ضرب المثل ساده را هم از استاد سخن سعدی نشنیده اید که تمام بچه دبستانی ها، هم، آن را از حفظ اند؟!
مشک آن است که ببوید نه آنکه عطار بگوید. دانا چو طبله ی عطارست خاموش و هنرنمای و نادان خود طبل غازی، بلند آواز و میان تهی. – گلستان سعدی، باب هشتم در آداب صحبت، بخش ۴۹
سید عزیز مگر شما قبلا” اذعان کرده بودید که منطق مظفر را خوانده اید؟! ولی دیدید که من شخصا” به اشراف و احاطه شما بدان بارها اشارت کرده ام.
شما تابحال دیده اید آقای نوری زاد یا کورس یا پسرعموی مکرمتان آقا سید مصلح عزیزم یا هر صاحبنظر یا کارشناس دیگری اینچنین از خود تعریف و تمجید کند؟؟؟
باور بفرمایید و به شرافتم سوگند اگر آقای کبیری هم، اینگونه اظهار فضل میکردند و از خود تعریف میکردند، همین ایراد را بایشان میگرفتم، نوری زاد هم بود همینطور و الخ…
اجازه بدهید دیگران در مورد علم و دانایی شما، داوری و اظهار نظر نمایند.
احاطه و اشراف شما به منطق هایی که برشمردید بر کسی پوشیده نیست. اینرا کامنت های شما میگویند و نیاز به اظهار و بیان شما نیست…!
برای یکبار هم شده خودتان عمامه ی مبارک تان را قاضی کنید و ببینید آیا بیراه میگویم! اگر چه: ” اعتراف به گناه و اشتباه از جمله ی صفات والایی است که خدا[بقول مذهبیون] یا طبیعت[بقول ماتریالیست ها] یا، بقول امروریها، ژنومِ انسانی، از بخشیدن آن به همه افراد انسانی، امساک کرده است” ولی باور بفرمایید سید عزیز کسبِ این معرفت و اتصاف بدان، کار ناممکنی نیست. کافی است یکبار امتحان کنید باور بفرمایید حلاوتش وصف ناشدنی است. “اشتباه کردم” فقط همین… شما یکبار همین عبارت را بکار ببرید… و ببینید چگونه بزرگتر و والاتر و ارجمندتر می شوید…
و تذکاری دیگر: اگر منِ کاوه نام شما را با تخفیف یا تلخیص ادا میکنم بر منِ کاوه (با نام غیر واقعی و مستعار)حرجی نیست ولی شما نمایندگی گروهی را عهده دار شده اید و یدک میکشید که برازنده ی شان و منزلت شما نیست که مثلا” اقای علی را “آعلی” خطاب کنید!
امیدوارم مقصودم را از گروه فقط به گروه روحانیون تعبیر نفرمایید. باسپاس و آرزوی خردمندی و خردورزی بیشتر برای همه.
من در پست پیشین مطلبی را با ذکر منبع ارسال کردم که نوری زاد هم آن را منتشر کرد ولی بعد که به سایت س. ان. ان. مراجه کردم، دیدم انتشار آن خبر را تایید نکرده است باز به شرافتم قسم دیشب در رختخواب تا پاسی از شب بخود می پیچیدم که البته با درد جراحات جنگی ام، هم، همراه بود. و با خود می گفتم چرا بدون تحقیق بیشتر دست باینکار زده ام . و چه خوب که هر 139 نفر را نام نبردم . جا دارد همینجا از نوری زاد و تک تک خوانندگان و ناظرین سایت عذرخواهی کنم و بگویم اشتباه کردم. حتی از شبکه سی. ان. ان.(C.N.N) که یک شبکه رسانه ای خارجی است و چه بسا اگر منافعش اقتضا کند هر خبر دروغی را برای فریب مردم خودش هم منتشر میکند، عذر خواهی میکنم. البته نباید غافل باشیم هر خبر دروغی که منشر کند بلافاصله توسط مطلعین و دیگر رسانه ها و حتی دولت(دادستانی) مورد بازخواست و مواخذه قرار میگیرد چون قوانین کشور متبوعش همانند جمهوری /// اسلامی، هردمبیل و بقول آمریکایی ها unprincipled یا easy-going نیستند! باسپاس و آرزوی خردمندی و خردورزی بیشتر، ابتدا برای خودم و سپس همگان.
آنچه که گفته شد ،در پاسخ به کسی بود که دائم از اقسام مغالطات منطقی ،و این تعبیرات استفاده می کرد و گمان می کرد و می کند با عوام الناس مواجه است ،در مواردی چنین رویکردی درست است ،چنانکه در مواردی در کامنت های مطول شما که مفاد نقد شخصیتی دارد تفرعن هایی دیده می شود ،شما زیاد ذهن خود را به این چیزها مشغول نکنید ،اگر کسی بر بایستگی های اخلاقی اصرار دارد لازم است ابتدا اصلاح را از خود آغاز کند ،اندکی در خلوت خود بیندیشید که اینهمه کامنت نویسی های طولانی در نقد شخصیت کسی که لازم می بیند از دین و مذهب خود دفاع کند ،چه انگیزه ای در پس خود دارد؟مطمئن باشد تا کسی اصلاح را از جان خود آغاز نکند قادر بر اصلاح دیگران نیست ،من معمولا اهمیتی به نوشته هایی که ناظر بنقد شخصیت است نمی دهم ،و از این جهت برای شما دلسوزی دارم که چرا با حالی که توصیف می کنید دارید اینهمه صرف وقت برای تایپ نقد یک کامنت گذار با آی دی سید مرتضی می کنید،در یک کلام اصلاح و تهذیب اخلاقی را از خود آغاز کنیم ،و در عین حال به نقد و گفتگو و هم اندیشی در مطالب بپردازیم نه نقد شخصیتی و عیب جویی از کسی که به او بدگمانیم.
موفق باشید
چون گشت با تو ما را پیوند دل زیادت
گر هجر ما، گزینی، دوری ز حسن عادت
شبهاست تا دلم را تب دارد از غم تو
آه! از تو، گر نیایی روزی بدین عیادت
طبعت به طالع ما شد تند و تیز، ارنه
زین بیشتر نبودی بدمهر و بیارادت
عشقی که نیست برتو، حربیست بیغنیمت
عیشی که نیست با تو، دینیست بیشهادت
هر چند نیست با ما مهر تو در ترقی
هر لحظه با تو ما را شوقیست در زیادت
چندان که جور خواهی بر جان من همی کن
کز بندگان نیاید کاری به جز عبادت
سید مرتضای عزیز دوباره سلام.
دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟
کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟
خون من ریزی و چشم تو روا میدارد
بوسهای خواهم و گویی که: روانیست، چرا؟
شهریان را به غریبان نظری باشد و من
دیدم این قاعده در شهر شما نیست، چرا؟
سید عزیز شما را چه میشود ای فدای تو هم دل و هم جان؟
همگان گفته اند: سلام اگر مستحب است، جوابش باری واجب!
چندین بار به طرق مختلف عرض سلام و تحیت و ابراز شاگردی کردیم، افاقه نمیکند چرا عزیز؟!
باز هم ناله کنم سرورا:
دلبرا چندین عتاب و جنگ و خشم و ناز چیست؟
از من مهجور سرگردان چه دیدی؟ باز چیست؟
ما خود از خواری و مسکینی بخاک افتادهایم
باز دیگر بر سر ما این کلوخ انداز چیست؟
اولم آرام دل بودی و آخر خصم جان
من نمیدانم که: این انجام و این آغاز چیست؟
چون کسی هرگز ندید از خوان وصلت جز جگر
بر سر کوی تو این هم کاسه و انباز چیست؟
گرنه دیگر دشمنان ما به دامت میکشند
همچو مرغانت چنین از پیش ما پرواز چیست؟
بعد از آن بیداد و جور و سرکشی، “سید”، مرا
بر تو چندین دوستی و اشتیاق و آز چیست؟
کار ما سوز دلست و کار تو ساز جمال
خود نمیگویی که: چندین سوز و چندان ساز چیست؟
سلام و درود بر شما
درست می گویید ،سهو از من بود و عمدی در کار نبود ،من برحسب وظیفه دینی نه تنها سلام ها پاسخ می گویم بلکه ابتدای به سلام می کنم به همه دوستان حقیقی و مجازی ،باز هم سلام و درود.
موفق باشید
سیدمرتضای گرامی، درود بر شما، کمااینکه ادای سلام و احترام، علاوه بر تکلیف دینی، وظیفه ی انسانیِ هر فردِ ذیشعوری است،[از فحوای کلام شما برمیآمد که ادای احترام مختص دینداران است که قطعا” خودتان تصدیق خواهید فرمود که اینگونه نیست] سهو و اشتباه از همگان قابل صدور می باشد. از لطف سرکار سپاسگذارم.
سلام كاوه گرامي
گويا ازنوشتن اين ابيات عاشقانه ومهجورانه براي مباحثه كردن باآقاسيدمرتضي- ادام الله ظله الشريف- خيلي مشتاق هستيد؛پس نقدشخصيت را بهتراست كناربگذاريم وبگذاريد ازدرد بگوئيد وازچاره درمانش.
اميدوارم كه جناب سيدهم ازاين گفتگو باشما اسقبال نمايند.
واماگلايه ات ازعدم جواب سلام را بجا مي دانم اميداست كه جبران كنند.
واما يك اصلاح درابيات زيبايتان كه بنظرم ازقلمتان افتاده است:
چون كسي هرگزنديدازخوان وصلت جز”خون ” جگر”. جگربه تنهايي معني ندارد.
ودربيت بعدي هم واژه “انباز ” كه بمعناي شريك است همخواني ندارد احتمالا “نياز”صحيح باشدهرچند انبازبمعناي رفيق ومحبوب ومعشوق نيزآمده است كه مصحح شعرباشد.
بادرودي بي پايان
مصلح
جناب آقا مرتضی دوست داشتنی وعزیز،
ازشما بزرگواراستدعای عاجزانه دارم که دیگر شما راجع به کامنت های مطول، طولانی و بحر طویل شاکی نباشید چون خود سرکارپیشتاز در تأسیس چنین عکس العمل در کامنت ها بوده و هستید. البته منظورم این نیست که شیوه پاسخ دادن سرکار شاید نا پسند باشد ولی درعین حال زمانی که خود شما بنیانگزار چنین جوابهایی بوده اید دیگر شاکی بودن شما در رابطه با مطول بودن انعکاس شخص مخاطب غیر منطقی و مضحک بنظر میرسد.
پایدار باشید
رسول
رسول محترم
شما باصطلاح مقید را بدون قید ارزیابی کردید،تعبیر من این بود که کامنت طولانی در نقد شخصیت ،نه کامنت طولانی تنها ،دوستمان کاوه یا هرکس دیگری مختار است کامنت طولانی در هر موضوع و مقوله ای ارائه کند و اختیار درج آن با مدیریت سایت است ،بحث من با کاوه محترم این بود که چرا نقد شخصیت؟ و چرا اتلاف وقت و طولانی نویسی اندر باب شخصیت افراد؟
در مورد آن کلمه میلیونها قربانی ،قبول کنید که انصراف اولی این تعبیر به مقتولان یک واقعه است ،شما البته بعد توضیح دادید و من از تندی پوزش می خواهم.
موفق باشید
جناب مرتضی ارجمند،
خیر قربان! البته هرمقتولی قربانیست ولی هرقربانی صرفا کشته شده تعبیر نمیشود. فردی حتی بدون کوچکرین آسیب جسمی بدلایل گوناگون میتواند قربانی بحساب آید مانند کودکان خردسال در مراکز مغزشوئی دینی، ویا چند میلیون ایرانی که از خرمشهر تا شهرهای جنوبی آذربایجان غربی که یک شبه مجبورشدند خانه و کاشانه و تمامی هست و نیست خود را رها کرده و فقط با یک یا دو چمدان و ساک بسوی مناطق مرکزی و شمالی ایران پناه ببردند همه قربانی محسوب میشوند. مگر اینکه انسان نوشته ای را با پیش داوری و تعبیرازقبل شکل گرفته بخواند و الا هرقربانی فقط بمعنی مقتول نیست.
ضمنا میخواهم حضور شما و سایر دوستان ارجمند عرض کنم که آندسته ازهم میهنانمان که با شنیدن غرش گلوله های توپخانه ۱۲۲ میلی متری و هجوم تانک های ت-۷۲ عراق بطرف شهرها برای حفظ ایمنی خانواده ترک دیارکرده و بطرف سایر مناطق مرکزی و شمالی ایران سرازیر شدند بعلت نادانی و خود پرستی رهبر و رهبران اسلامی ۲ بارقربانی شدند. بار دوم زمانی بود خمینی پیشنهاد آتش بس را قبول نکرد وگرنه این آوارگان سردرگم میتوانستند بزندگی سابق خود بازگردند و چندین شهرازجمله آبادان و خرمشهرکه بخاطرزیبایی شان سالانه انبوه چشمگیری ازگردشگران ایرانی، اهالی خاورمیانه و حتی از ممالک آسیای مرکزی را بخود جلب مینمودند چنین متروکه و از رونق افتاده با تجارتی مرده باقی نمیماندند. ولی بعد از۸ سال زندگی وداشتن ریشه نسبتا عمیق درهرکجا که سکونت گزیده بودند بازگشت برایشان امکان پذیرنبود و دولت آس و پاس و جنگزده هم آهی دربساط نداشت که به این رنج دیده ها یاری برساند. آری! تمامی آنان قربانی سیاست های نداشته خمینی بحساب میآیند.
با احترام
رسول
جناب سید مرتضای گرامی با درود، اشاره دوست گرامی مان رسول، که درود بر ایشان، از منظر این حقیر کاملا” معتبر است شما خود در این زمینه استاد بنده هستید و من از شما یاد گرفته ام که مفهوم قربانی اعم از مفهوم کشته می باشد و نسبت این دو مفهوم عموم و خصوص مطلق می باشد. پس علت ابرام شما چیست؟! یا سپاس
رسول گرامی جریان میش و بز را حتما می دانید حکایت این ////// حکایت همان بزه است!
آقای جمادی اگر تا آخر عمر حرفهایاش هم دست روی دست بگذارد و کاری نکند، باز نام نیکش بین اهالی فلسفه، علوم انسانی و هنر زنده خواهد ماند. کتاب “هستی و زمان” اثر “مارتین هایدگر” که در جهان به عنوان مهمترین اثر فلسفی قرن بیستم شناختهمیشود و از متنی بغایت پیچیده و دشوار برخوردار است، برای نخستین بار به همت ایشان ترجمه و در اختیار فارسی زبانان جهان قرارگرفت.
گمران= چمران: حرکت مردمی راهیان نور نباید دولتی شود.
-حاجی بودجه این حرکت از کجا میاد؟
سرلشکرک شکست خورده جعفری: عدالت اجتماعی با نظام سرمایهداری محقق نمیشود.
مش قاسم: تو بیا بگو عدالت اجتماعی چه جوری محقق میشه؟ سر تا پا گوشم!
با اقتصاد مقاومتی تجویزشده توسط رهبرمسلمانان جهان
در کدام کشور تروریستها نه تنها پی گیری نمی شوند بلکه جاه و مقام گرفته و در مصابحه های گوناگون چگونگی ترورهای خود را داستان وار تعریف می کنند و به آنهم افتخار می کنند؟برنامه جالبی از ترورهای جمهوری اسلامی و ترور زنده یاد کسروی از مهدی فلاحتی در ضفحه آخر صدای آمریکا.
http://ir.voanews.com/media/all/last_page/latest.html?z=1868
جناب مزدک درود به شرف میهن دوستیت،
جمهوری اسلامی ایران فلک زده تنها کشوری در دنیا هست که اسم چهار خیابان و شارع پراهمیت رفت وآمد کشور را بنام نامی چهارتروریست شناخته شده بین المللی مزین کرده است و افتخار هم میکند. ضمن اینکه نام دکتر محمد مصدق که بی چون چرا دراعماق قلب هر ایرانی میهندوست گوشه ای مختص خود را صاحب است حتی برسر در یک کوچه باریک و تاریک در بستک بندرعباس و یا امثالهم نمی بینید. این که سهل است شما حتی حق لمس کردن دیوار کاهگلی احمد آباد باغی که میلیونها دل پاک خود را وابسته به آن میپندارند نیز ندارید. آفتاب این روزهای شوم در چشمه گل آلود و متعفن خود فرو خواهد رفت و سیمرغ (ققنوس) از خاکستر خود پرواز کرده و چند باره بعرش باز خواهد گشت.
مگرنه اینکه ایرانیان این راه ها را درطول تاریخ پر فراز (کمتر) و نشیب (بیشتر) پیموده و هماره سرفراز وپیروز برون آمده اند. این حوزویان بخت برگشته گول چند روز رأس نشینی خود را خورده و سرمست از جایگاه متزلزل خود هستند. غافل از مهیبی که در راه هست.
رسول
گمان میبرم با این تصویری که از ایشان انداختید ، و ایشان را شناساندید، دیگر هیچیک از کتابهایشان در ایران چاپ نخواهد شد حتی اگر نسخه ای از قرآن باشد! مگر این که ایشان هم جزو محبوبان کسی باشد!
این سختی را درک میکنم ، سالها برای کتابی تلاش کنی و عرق جبین بریزی و ناگهان بگویند نباید چاپ شود ، نه برای دلیل خاصی، تنها برای این که دلمان نمی خواهد! و نیاز به هیچ توضیح دادنی هم نیست!
آنگاه در اندیشه فرو میروی، این مردان قلم چگونه گذران زندگی می کنند با مزرعه ای لگدمال شده توسط چهارپایان و درختانی سوزانده شده؟
علوم انسانی و فلسفه ریشه و هویت هر کشوری است اما گویا بازگشت به ریشه و هویت برای ما ایرانیان کابوس شبهای قدرتمندان است. آرزو داشتم هزینه زندگی یاران قلم را میدادم و به آنان میگفتم شما تنها با این قلمها بتازید بر تاریکی وتک تک کتابها را مانند شمعی روشن در این ژرفای شب تاریک می گذاشتم تا راهنمایی باشد برای رسیدن به روشنایی، نمیدانم چرا دستان اندیشه خالیست و نادانی سوار بر پورشه اش بوق زنان از کنار اندیشه میگذرد و با نیشخندی اورا مسخره میکند. شاید تاریکی آزمونی است برای گلچین کردن کسانی که بینشی روشن دارند و میتوانند از آن گذر کنند، شاید!
درود ایرانی عزیز. از زلالی بیان اندیشه ات لذت بردم که چگونه در مسیر رود خروشانِ دانایی صیقل یافته است.
کم گفتی… گزیده گفتی، چون دُر. سپاس ایرانی گرامی.
کارمان از صبح تا شام بد و بیراه گفتن به حکومت و زمین و زمان و آمریکا و … است، غافل از آنکه حکومت هر کشوری با تمام بد و خوبش آئینهایاست از بد و خوب فرهنگی مردمانش؛ با این تفاوت که در همهی دنیا حکومت از خبرهترین و ورزیدهترین بخش جامعه است و حکومت ما پخمهترین و بیسوادترین بخش.
آقای علی کبیری (در پاسخ به کامنت: http://www.nurizad.info/blog/29922#comment-237592)
کل متن پس از جملهی “متن از سروش دباغ:” عینا از صفحهی فیسبوک ایشان نقل شدهاست. منتها چون پاراگراف میانی نقل از مقالهی مورد نظر بوده داخل «» قرار داده شده و عبارات پایانی -ایضا از نویسنده- خارج از » قرارگرفتهاست.
ضمنا حتی یکبار خواندن متن یا شنیدن سخنی از سروش دباغ شما را قادر به شناختن نحوهی نوشتن و سخن گفتن خاص ایشان خواهد ساخت.
آقای کبیری شما ازین پس حق ندارید از برخورد امنیتی حکومت با پایوران فرهنگی جامعه گله کنید. شما که در سایهی یک » پس و پیش، “دودوزهبازی” میبینید. آنها هم دقیقا مثل شما میاندیشند و عمل میکنند تنها تفاوت در اینست که دست شما هنوز به کسی نمیرسد و امیدوارم که هرگز هم نرسد.
سروش دباغ ماهی یکبار در تلویزیونهای فارسیزبان ظاهر میشود و علنا حرفش را میزند، و خیلی بیشتر از آن روی یوتیوب یا در نشریات معتبر مجازی سخنرانی و مقاله دارد، چه نیازی که بخاطر کامنت گذاشتن از نام مستعار استفاده کند؟
طنز تلخ قضیه اینجاست که سروش دباغ استاد فلسفهی تحلیلی در دانشگاههای کاناداست و لابد من باید از سوء ظن شما به خود افتخار کنم. شاید اگر علی1، کورس، سیدمرتضی یا باصفا این حرف را زدهبودند خوش خوشانم میشد …
ناراحت نباشین، یک اشتباه برداشت بود و گذشت.
صبوری بیشتری لازم داریم همه مون.
جناب مازیار وطن پرست اینکه این سرش دباغ مثلا استاد فلسفهی تحلیلی در دانشگاههای کاناداست، اول که یکی دو تا دانشگاه را نام ببرید، ثانیا به صرف اینکه کسی پیشوند استادی دانشگاه را یدک بکشد، دلیلی میشود که هر چه سرهم کرد درست است؟ شما حواشیهای پرت و پلای ایشان را از مقالاتشان حذف کن ببین ماحصل روده درازیهای کیلومتری ایشان چیست. مگر میشود برای نفس جنایت و غارت و کشت و کشتار مفاهیم قدسی خلق کرد؟
آقای وطن پرست گرامی،
در ارجاع مورد بحث اشاره کرده اید به مقاله در گویا از خودتان بشرح زیر:
«مقالۀ من تحت عنوان ” پیامبراسلام، خشونت و عدالت” که در ماهنامۀ «اندیشۀ اصلاح» منتشرشده، اخیرا در سایت « گویا نیوز» باز نشر شده است. دوستان و عزیزانی که تا کنون این مقاله را ندیده و مایلند آنرا بخوانند، می توانند به لینک زیر مراجعه کنند…»
مگر اشاره به “مقالۀ من” استناد به مقالۀ شما که در خبرنامۀ گویا منتشر شده و لینک آن را هم ارائه کرده اید، نیست؟ پس تکلیف ما را با کلمۀ من روشن کنید. مفهوم “مقالۀ من” آیا جز اینست که مقالۀ مورد بحث در گویا را شما نوشته اید؟ و در گویا نویسندۀ مقاله سروش دباغ ذکر شده است. اگر اشتباهی در کار بوده، لطفاً بدون حاشیه رفتن به ما بفرمائید که اشتباه نوشتاری بوده است. همین.
دیگر اینکه جناب سروش دباغ هر که میخواهد باشد. از این استادان دانشگاه بسیارند و تا دلتان بخواهد دربارۀ فلسفۀ تحلیلی کتابهای مختلف به زبانهای گوناگون وجود دارد. مطالعۀ تعدادی از این کتابها و پس دادن رسوبات آنها به دانشجویان همچه هنر مهمی نیست. حتماً مطلع هستید که این بلای حکومت جمهوری اسلامی و سوار کردن آخوندها برخر مراد، نتیجۀ راهنمائی استادان دانشگاه نظیر دکتر بنی صدر، دکتر عبدالکریم سروش، دکتر داوری اردکانی، دکتر بهشتی، دکتر سنجابی، دکتر پیمان، دکتر شریعتی، دکتر سحابی، مهندس بازرگان و… بوده است. مردم ناآگاه هم فریب این القاب دهان پرکن را خورده و با ریسه شدن به دنبال اینها در این چاه ویل حکومت اسلامی سقوط کردند. اکنون به مردم ثابت شده است که جمع بالا گروهی خشک مغز و تهی از بینش سیاسی و اجتماعی بوده اند. نتیجه اش هم همینی است که همگان شاهدند. پس لطفاً نه خودتان جوّ گیر این القاب شوید و نه معرف این شخصیتهای میان تهی و فاقد اندیشۀ خردمندانه باشید. ضمناً از اینکه لقمان وار مرا به نادانی نواخته اید، بسیار خوشحالم. اگر غیر از این بود، اشکم در میآمد!
جناب مازیار درود بر شما
ضمن اینکه باید بعرضتان برسانم این آقای دباغ حتی اگر پروفسوری در یکی ازدانشگا های کانادا هم باشد پیام جدیدی برای گفتن ندارد، ضمن اینکه تلویزیون های فارسی برای مصاحبه اشخاص پول پرداخت میکنند و وجود شخص بخصوصی در این صحنه ها نشانگر عظمت علمی شخص نیست، درست همانند پرفسور سهیمی که در یکی از دانشگاه های کالیفرنیای جنوبی درس میدهد و مصاحبه های تلویزیونی شرکت هم میکند ولی درمقام مقایسه آقا مرتضی عزیزمان در مقابل ایشان یک سکولاریست دوآتشه محسوب میشود. ضمن اینکه باید بعرضتان برسانم که با تمام شدن انتصابات ۷ اسفند مأموریت دلقک ایرانی به اتمام رسید از آن عالم بیا بیرون. انتخابات دیگر دلقکی دیگر.
پیام این آقای دباغ و دلقک ایرانی پشیزی نمیارزند.
با احترام
رسول
—————
دلقک ایرانی؟ چه کسی را می گویید رسول گرامی؟
سلام بر رسول گرامی
هر چند تفاسیر دلقک ایرانی به نظر بنده با بسیاری از واقعیات جامعه امروز ما اختلافی فاحش داشت ولی بعید می دانم ماموریتی در این زمینه داشته باشد.ایشان فقط یکی از تعداد افرادی است که به اشتباه گمان می کند که این حکومت اصلاح پذیر است.در حالیکه حکومت اسلامی فراتر از تمام حکومتهای ایدئولوگ ایدئولوژی خود را مقدس پنداشته و معلوم است که چیزیکه مقدس است هرگز اصلاح پذیر نخواهد بود.
موفق باشید
جناب آرتین درود بر شما،
خودم هم فکر میکنم کلمه مأمور قدری زیاده رویست و اگر آن را پس بگیرم خیال خودم نیز آسوده تراست. سپاس از گوشزدتان.
ایام بکام
رسول
با سلام
ضمن ادای این توضیح به جناب نوریزاد که دلقک ایرانی ظاهرا فردی نظامی بوده است که الان وبلاگی به همین نام دارد و تحلیل های فوری و فی الجمله خوبی در باره وقایع روز دارد و البته خوانندگان زیادی ،و طرز نوشتار او بسیار جذاب و خالی از حشو و زائد و اطاله کلام است ،می توانید مراجعه کنید ،بنابر این بنظرم مقصود دوستمان رسول از دلقک ،اطلاق آن بر فرزند دکتر سروش نبود.
اما سلام می کنم بدوستم آرتین ،و می گویم ،مقدس دانستن یک ایدئولوژی بحسب غایت و اهداف آن یا استناد آن بوحی و رسالت ،بمعنی مقدس بودن حکومت ها و مدیریت ها و قوانین موضوعه در آن حکومت ها نیست ،بنابر این فرضا یک ایدئولوژی را مقدس هم بدانیم ، در عرصه فعلیت حکومت و اداره جامعه و اجراء احکام اسلام و نحوه مدیریت ها و قوانین موضوع عادی منتزع از کلیات قوانین اسلام ،مساله نقد و حک و اصلاح مدیریت ها و قوانین عادی و حتی قانون اساسی امری ممکن و گاه اجتناب ناپذیر است،زیرا قضایای سیاسی و نحوه اداره جامعه تابع متغیرات و فاکتورهای متفاوت و متغیر تابع مصالح مختلف در زمان های مختلف است ،بنابر این، اینکه اگر بر مبنای تئوری ولایت فقیه دین از سیاست جدا نباشد و شرائط اجتماعی و خواست مردم ،اقتضای تشکیل حکومت و اجرای قوانین اسلام داشته باشد ،فرضا اگر قداستی در اصل محتوای این تئوری یا خواست اکثریت مردم قائل باشیم ،در عین حال مساله اصلاح در زمینه هایی که به آن اشاره شد ممکن التحقق است .
جناب نوریزاد درود بر شما،
دلقک ایرانی نام مستعار یک آقای ایرانی هست که یک وبلاگ تحلیلی و میشود گفت سیاسی را به همین نام دائرکرده و اداره میکند والبته بمزاح همین اسم را هم نام مستعارخود ایشان در وبلاگ انتخاب کرده است. ایشان حرف های خوبی برای گفتن دارند و زحمت زیادی برای فعال نگه داشتن سایت که ترافیک خوبی هم دارد میکشند، ولی متأسفانه نحوه نگرش ایشان در رابطه با حکومت اسلامی ایران با نظراین حقیرمغایرت دارد. بعنوان مثال بنده ایشان را مشوق خیلی از هم میهنان که بپای صندوق های رأی رفتند میدانم که اگر صحبت های ایشان نبود شاید هرگزاینکار را نمیکردند این درحالیست که بنده معتقدم تا زمانی که این رژیم برمسند قدرت هست وهیچگونه گامی برای مشارکت مردم در تأیین سرنوشت خود برنداشته است شرکت درهرنوع انتخابات اشتباه است
با احترام
رسول
ویرایش با عرض پوزش:
بعنوان مثال بنده ایشان را مشوق خیلی از هم میهنان که بپای صندوق های رأی رفتند میدانم = ناقص
بعنوان مثال بنده ایشان را مشوق خیلی از هم میهنان که وبلاگ ایشان را میبینند و بپای صندوق های رأی رفتند میدانم = منظور اصلی
با احترام
رسول
حداقل لینکش را می گذاشتید، ببینیم کی هست ای اقا؟
http://dalghakirani.blogspot.de/
البته دلقک ایرانی اخیرا ماسک دلقکی را از چهره برداشت و خود را معرفی کرد :سیامک مرندی 70 ساله و سرتیپ دوم بازنشستۀ نیروی هوایی ایران.
برخلاف دوستمان رسول ،بنظر من نوشته های دلقک ایرانی با واقع گرایی نسبت به جامعه ما ،سازگاری بیشتری دارد،تا تفکرات تند یا ایده آلیستی شعارگرا
سلام این سرگردون را پذیرا باشید
سرگردونم از اینکه:
چی فکر میکردم چی شد
چی شده و چی خواهد شد
ایا میشود امید وار بود روزی از این و ضع نجات پیدا کنیم .چگونه ؟
۱-ایا فکر میکنید روزی برسد نظام اعلام کند: ملت ایران ما توان اداره کشور را نداریم اصلا این کاره نبوده ایم و صدمات جبران نا پذیری به سیاست ، اقتصاد و حقوق بشری این کشور وارد کرده ایم و حالا محیطی را برای یک انتخابات ازاد برایتان فراهم میکنیم تا حکومت را به دست خرمندانی که میشناسید واگذار کنید.
-هیهات
۲-اگر به انقلاب دیگری دل بسته اید سخت در اشتباه هستید چون هیچ رهبر ،حزب،اپوزسیون،اتحادیه ای در کار نیست که بتواند فراخوان یا دعوت به یک راهپیمائی اعتراضی ساده داشته باشد و هر گونه حرکتی را هم با بی رحمی تمام سرکوب و قلع قم میکنند نمونه سال۸۸
۳-فشار از پایین چانه زنی ازبالا
این روش هم هیچ نتیجه ای جز تقسیم قدرت بین مدعیان ان که همان اصول گرا و اصلاحات باشد نداشته و یا اگر هم داشته باشد حرکت انقدر لاکپشتی است که شاید بعد از دو نسل به ثمری برسد.شاید
۴-حکومت نظامی
حکومت نظامی علارغم اینکه در سایر کشورها مذموم باشد ولی برای ما که همشه مجبور بوده ایم بین بد و بدتر انتخاب کنیم چرا نه؟ لااقل از وضعیت کنونی بهتر نباش بدتر هم نمیتونه باشه چون بالاتر از سیاهی رنگی نیست.و مزیتهایی هم دارد.
الف -با یک دولت طرف هستیم همانطور که شاهد هستید در حال حاضر با دو حکومت سر و کار داریم نظام و دولت و این امر باعث سردر گمی دولتهای خارجی هم شده نمیدونند حرف اخر را دولت میزنه یا رهبر؟
ب-مدیریتشان به مراتب بهتر از اخوندها میباشد اگر غیر از این بود شاهد این نظم و انضباط در سپاه نبودیم
پ-نمیتواند سوء مدیریتهای خودش را به اسم مقدسات ماست مالی کند .کم مقدسات داشتیم عنقرب باید سی چهل هزارتای دیگر ضریح برای امامزاده های جدید اماده کنیم(علم الهدا:امام جمعه ها امامزاده های انشهر هستند)نباید کسی از باطلاق خرافات خارج بشه.
ت-سپاهیان فرزندان این مملکت و در میان مردم رشد و تحصیل کرده اند و در جنگ تحمیلی هم این را ثابت کرده اند.
مزیتهای زیادی بر اخوندها دارند بخاطر اطاله کلام به همین مقدار بسنده میکنم .
سپاهی نیستم لطفا فحش هم ندهید خودم خودمو حذف میکنم راضی به زحمت شما هم نیستم.
عذت همگی زیاد
کاملا مخالفم، در هشت سال دولت احمدی نژاد ما شاهد چنین یکدستی در حاکمیت و همچنین حکومت مدیران نظامی و شبه نظامی در دولت و خارج از دولت بودیم، نتیجه رو دیدیم.
ما حتما در آینده از این مشکلات که بدون حل به نظر میرسن می گذریم، تنها کاری که باید کرد صبر و افزایش آگاهی مردمه، همین و دیگه هیچی.
آقای سرگردان
نوشتهی شما اتفاقا حاوی نکات مثبت زیادی بود، غیر از دو نکته:
یکی آنکه من نمیدانم شما بر چه مستندی، سپاه را مجموعهای منظم و منضبط میدانید؟ برخلاف تصور شما سپاه (بر عکس ارتش) مظهر تشتت و آشفتگی، سوء مدیریت و متکی بر رانتهای بادآورده است. چه خاطرات زمان جنگ و چه آشفتهبازار فعلی هیچکدام -متاسفانه- بر وجود نیرویی منضبط، منظم و قابل اطمینان گواهی نمیدهد. برای محکم کاری تجربیات سربازان وظیفهی مأمور به خدمت در سپاه را هم به آنها بیافزایید.
دوم آنکه یک دیکتاتور نظامی جز تخریب واپسین آجرهای بجا مانده از بنای نیمه ویران توسعهی سیاسی این مرز و بوم، کاری نمیتواند بکند.
بنابراین میماند همان راه لاک پشتی اصلاحات که بر خلاف انتظار شما -با تمام کُندیاش- بسیار سریعتر از تصورات ما صورت خواهدپذیرفت. مطمئن باشید. توجه فرمایید من وعدهی بهشت نمیدهم تنها معتقدم تغییرات اندک به سمت بهبودی، با سرعتی بیشتر از آنچه فکر میکنیم، رخ خواهد داد.
برای افزایش سرعت تغییرات، بجای “فشار از پائین چانه زنی از بالا”، باید فشار از بالا (توسط بخش انتخابی به بخش انتصابی نظام) و چانهزنی از پایین (در چارچوب فضاهای عمومی، مدنی و صنفی) روی دهد.
با تشکر فراوان از جناب نوریزاد بخاطر انتشار نوشته این حقیر و عزیزانی که وقت گرانبهایشانرا صرف خواندن ان نمودند و همچنین سرورانی که انرا نقد فرمودند.
جناب مازیار و ناشناس با وجود شخصیتی بنام رهبر تام الاختیار و فصل الخطاب که به ملت،دولت ،مجلس و قوه قضاییه جوابگو نمیباشد و حساب و کتاب هم به کسی پس نمی دهد وضع به همین منوال خواهد بود منتظر هیچ دگر گونی نباشید.و تمامی فساد اطرافیان هم در زیر سایه امن رهبر انجام میشود مقایسه بفرمایید فسادهای انجام شده انجام شده بین خودیها و نخودیها را.
اما اگر دولتی منهای رهبری بر سر کار باشد میداند که باید برای حفظ قدرت باید خدماتی ارائه کند و الا در انتخابات بعدی اقبالی نخواهد داشت .
ایا قدرتی سراغ دارید که بتواند این سر منشا تمامی فسادها را از میان بردارد؟
ببخشداین نوشته متعلق به سرگردان میباشد
-سلام بر همگی
سفری به بارگاه کبریایی(قسمت سوم)
…ادامه دارد.
من چون میدانم جناب نوریزاد همین مقدار از سفرنامه را منتشر میکند و بقیه ان را حذف میکند لذا زحمت ایشان را کم کردم و دست به خودسانسوری زدم.
حالا این جناب نوریزاد میگوید این دیگر چه موجود پر رویی است … از در بیرونش میکنیم از پنجره می اید از پنجره بیرونش میکنیم از دیوار می اید…. بله جناب نوریزاد باید به حضورتان عارض گردم که ما علمای دین روز اول که پا به این حرفه گذاشتیم همه چیزمان را یکجا دادیم و در عوض ان “رو” گرفتیم پس از این حیث خیالتان راحت و در ثانی، مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایبی
اما باید تشکر ویژه ای به عمل اورم از دوستان عزیزی که نسبت به اینجانب لطف داشتند و با ارسال کامنت با بنده ابراز همدردی نموده و تسلی بخش خاطر ما در سوگ قتل و عام نوشته هایم بدست جناب نوریزادبودند به هرجهت من از تمامی این دوستان صمیمانه سپاسگذاری میکنم و اسامی این دوستان را تماما (بجز چند نفری که خود را ناشناس معرفی کرده بودند) یاداشت کرده ام تا در روز حشر به جدم برای شفاعت انها توصیه بکنم.(کار ناقابلی که از دستم بر می اید) دوستان مبادا فکر کنید بحث شفاعت از اساس بی اساس است ، اگر جناب نوریزاد سفرنامه من را منتشر میکرد و شما میتوانستید خودتان مشاهدات عینی بنده را در این خصوص بخوانید یک لحظه هم وقت را تلف نمیکردید و از هم اکنون به دنبال یافتن شفیع می رفتید ، زیرا چه رونقی داشت در ان جهان بازار شفاعت و شفیع یابی. در و دیوار پر بود از اگهی هایی با این عناوین: شفاعت تضمینی در کمترین زمان- بهترین شفیع را با کمترین وجه از ما بخواهید- شفیع شبانه روزی با تاییدیه رسمی از بارگاه کبریایی و تحت نظارت فرشتگان مقرب – موسسه بزرگ شفاعت با مجربترین شفیعان در خدمت تماما افراد حتی مشرکین و ملحدین و… البته ناگفته نماند که در این میان تعدادی سود جو نیز دست به کلاهبرداری های بزرگ میزدنند و با فریب چند فرشته و تبانی با انها برخی از کفار و پیروان سایر ادیان را سرکیسه میکردند که شرحش مفصل است و من از ترس حذف انها توسط جناب نوریزاد از توضیح بیشتر معذورم. در پایان باز هم از دوستان گرامی که نسبت به اینجانب بزرگواری نموده بودند و صفاتی که من هرگز نداشته ام چون خرد و عقل و فرهنگ و..را به بنده منتسب نموده بودند تشکر میکنم.
پسرعمو سید رضی سلام
شما از خود تعبیر کردید به ” یکی علمای دین”
1- اگر ممکن است فقط رزومه تحصیلات دینی مقدماتی و سطح عالی و سطح خارج خود را برای خوانندگان شرح دهید و توضیح دهید در کدام حوزه و نزد کدامیک از اساتید حوزوی تحصیل کرده اید و چه کتابهایی خوانده اید.
2-اگر رزومه تحصیلی خود را بطور جدی و بدون لودگی شرح دادید و ما را اقناع کردید ،حاضر هستید به سوالاتی که من در مورد اصول و فروع اسلام در فقه و کلام و حدیث و تفسیر و فلسفه و عرفان و کتابهای مربوط به آن طرح خواهم کرد پاسخ دهید و میزان اسلام شناسی خود را در این سایت روشن کنید؟
از خانم سارا کسی نخواست امتحان پزشکی بگیرد.
بنا به روال این سایت ،از دید ما سید رضی از علما ،حتی بدون ارایه مدرک حوزوی است.
شهادت میدهم سیدرضی از علمای اعلام وخیلی باسواد زمان ست.سیدرضی (دام برکاته وایدالله انفسک) میشود من مقلدشماباشم؟
ضمنا جناب سید رضی آدرس و محل کار و غیره را هم بنویس تا ایشان و دیگرانیکه درپی بحث و ارشاد شما هستند راه گم نکنند!
با سلام خدمت جناب سید مرتضی
در مملکتی که شخص اول ان جناب رهبر شب خوابید و صبح بیدار شد و از حجت الااسلامی تبدیل به ایت الله شد
در مملکتی که با مدارک جعلی وزیر و وکیل میشوند
در مملکتی عباسیها خود را دکتر میدانند و سرامد دانشمندان و استاتید دانشگاه
در سایتی که پرسشگر و روشنفکر با کلی ادعا و رزومه و مقالات علمی میایندو نوشته هایشان بیانگر شخصیت و ادب و معلومات نداشته شان بوده از کسی مدرک نخواستید چی شد که مدرک سید رضی برای شما مهم شده ؟
–
سلام بر سید مرتضی گرام
دوست عزیز بنده عالم دین تجربی هستم درست مثل دندانپزشک تجربی. در ثانی مگر پیامبر و ائمه از عالمان دین نبودند؟ خوب انها هم حوزه رفته بودند و زیر نظر کسانی چون مکارم و بهجت تحصیل کرده بودند تا عالم به دین شوند؟ بنده هم درست عین جدم بخشی از دین را با علم لدنی اموختم و بخش دیگر را نیز به شکل تجربی- از اینها گذشته بزرگوار همه این اساتید حوزه شما باید نزد من تلمذ و شاگردی کنند بعد انتظار دارید من نزدشان تحصیل کرده باشم؟!!
در پاسخ سوال دیگرتان جواب من مثبت است و من حاضر به پاسخگویی سوالاتتان هستم فقط یک شرط دارد اینکه سوالهایی را از من بپرسید که خودتان پاسخش را نمیدانید زیرا اگر انچه را میدانید بپرسید فقط اتلاف وقت خودتان است و من. موید باشید
بله پسر عمو ،فراموش کرده بودم شما بحر العلوم و علامه دهر فی المعقول و المنقول و علوم تجربی و انسانی و همه چیز هستید ،خصوصا آن نظریه مربوط به نحوه انتشار و سرعت نور حضرتعالی ،انیشتین را هم در گور تکان داد ،مانعی ندارد ،شما نیاز به هیچ رزومه علمی و گواهینامه های دانشگاهی و حوزوی نیستید ،بقول معروف شما نخوانده ملا هستید و برای اولین بار سخن حکیمانه بزرگمهر را که همه چیز را همگان دانند ،ببوته فراموشی سپردید و آن بزرگ را از گفته خویش پشیمان کردید ،بله شما با مخلوط کردن تجربه و علوم لدنی ،همه گونه آگاهی های بشری را درنوردیده اید ،بکار خود ادامه دهید ،و خرسند و مبتهج باشید که بزرگ علم و معرفت یعنی ابوالفضائل عباس انعامی باقر العلم در برابر اشعه علوم تجربی و لدنی شما چنان لنگ انداخت که ربقه تقلید از حضرتعالی را بگردن آویخت ،و کامنت گذاران زیادی به نورافشانی های شما در علوم الهی و تجربی و انسانی و فیزیک و شیمی و کل ما کان و ما یکون ،خرسند و مستفیضند ،شما دیگر نیازی بشکسته نفسی نداری سید جان ،تفضل یا سیدی تفضل.
روز حشر از جدت …؟
عمو جون، جنسش انگارخیلی بوده ها.
می گم سفارت بعدی که می خوای با دوستات از دیوارش بری بالا، کدومه؟
درود بر سید رضی عزیز
مثل همیشه عالی بود .
توصیه میکنم اگر بدلایلی بخصوص امنیتی از ارایه رزومه و غیره معذور هستید عنوان کنید منهم مثل حسن عباسی دکتر…. هستم.
(محل نقطه چین یادم نمونده چی بود)
آقا سیدرضیوس از دل پری که از نوریزادیوس داری اگاه شدم.من هم از سیئات نوریزادیوس برایت دردو دلی دارم.سال 1370 در ماه رمضانیوس برنامهای بنام سی شب سی سؤالیوس با مجریگری نوریزادیوس از سیما پخش شد که نوید میداد هرکس که بتواند بیست پرسش را پاسخ درست دهد جایزه ای میگیردیوس و من پاسخ بیش از بیست و دو پرسش را برای او فرستادم و لی دریغ از یک بسته آدامسیوس.برای همین روز قیامت سر پل صراطیوس بجد بزرگوارم عبدالزئوس قسم میخورم که راهش را میبندم و از او نمی گذردم مگر آنکه دو جعبه آدامس خروس نشانیوس و شیکیوس به من بدهد.حالا دلش میخواهد بخندد.حسابت را میرسم نوریزادیوس.
جناب سید راضی گرامی با درود، ناچارم باز بنام ناشناس بنویسم. اما همین من ناشناس/ نیز از کمترین حق مسلم شما برای آزادی بیان اندیشههایتان حمایت کردم. اما شما چکار کردی؟ شانسی دارم که کاری برام بکنی ولو که بعنوان نشناس از شما حمایت کردم؟؟ کوتاه سخن بی زحمت مرا هم شامل همنون لیسی کن که قراره اونطرف کاری براشون بکنی. اینطرف که همین همصنفیهای شما آب پاکی رو دستمون ریختن. نمیگن یا بندرت میگن ولی چون اهل عمل و کردارند، کردار آنها در این خلاصه شده که این طرف ( که دنیای ناقابل و فانی باشه) مال ماست طبق وعدهای که به ما داده شده. درسته؟ اونطرف هم که دیگه کسی وجود نداره رو حرف اجداد ما حرفی بزنه. این هم درست؟ تا اینکه یک سید رضی پیدا شد که قرار شد اونطرف کاری برامون بکنه، شما هم که میفرمایید چون ناشناسید، ولو که از من سید رضی حمایت هم کرده باشید، از کجا شما را که ناشناسید بشناسم و بنابراین براتون آبرو گرو بذارم و قاطی شناسها بفرستمتون زیر همون درختها و نهرها که براشون له له میزنید؟ ولی اگر من همین کامنت را با آی دی خودم وقتی اونطرف بهم میرسیم، نشونتون بدم، شناس میشوم؟ در ضمن بنده هم مراتب علوم دنیوی و حتا اخروی شما را تصدیق و تأیید میکنم و نیازی نمیبینم که از شما امتحان گرفته شود. بعلاوه من یکی که در دانشکدهٔ نوریزاد بزرگ، یاد ندارم که مصوبهای داشته باشیم که از کامنت گزاران یا نویسندگان سایت امتحانات عقیدتی گرفته شود. هر که هم بگه، از طرف کسی یعنی از طرف هیچ کس، نگفته چون شوخی هم در این سایت قدغن نیست.
آقای نوریزاد
در فیسبوک یادداشتی از “مادر لطفی” منتشر شده که کم و بیش از کلمه به کلمهی نوشتهی شما در پُست پیش انتقاد کردهاست. مطمئنم با سعهی صدر و حوصله، سوء تفاهم را برطرف خواهید کرد.
——————-
مازیار گرامی
امروز خبر دار شدم که آن نوشته ی عبوس را خانم لطفی ننوشته اند و روحشان هم از نگارش چنان جوابیه ای بی خبر است. دوستی که هماهنگ کننده ی آن دیدار بود، جوابیه ای به آن نامه ی دروغین نوشته که ای بسا بعداً با اجازه ی وی منتشرش کردم.
با احترام
.
مازیار نازنین سلام
شما هنوز از لشکر مزدور سایبری حکومت گویا اطلاع ندارید.این روش منحوس حکومت اسلامی حاکم بر ایران است که چنین بی پروا کد اشتباه می دهد حال اگر از این تیر رها شده در تاریکی دو سه مورد هم به هدف اصابت کرد بازهم غنیمتی است.در بحبوحه اتفاقات سال ۸۸ و بعد از آن من اقدام به ثبت روزنوشت وقایع آن زمان کرده ام.چند وقت پیش که مجددا آنها را مطالعه می کردم در برگی از آن که مربوط به روز قدس سال ۸۸ است نوشته ام که: شب در منزل اخبار سیما را می بینم.سیمای حکومتی ایران با قلب واقعیت تعداد تظاهر کنندگان را چندصد نفر سلطنت طلب و منافق و چه و چه معرفی می کند؟!خدایا یعنی جمعیت انبوهی که من امروز دیده ام که از میدان هفت تیر تا بعد از پارک لاله امتداد داشت فقط چندصد نفر بود!!!
مازیار عزیز آن روزها برایم اینگونه گوبلزی سخن گفتن حکومت اسلامی قدری عجیب بود ولی واقعیت این بود که فقط کسانیکه خود یا فردی از اطرافیانش در آن جمع حضور داشتند کثیف بودن این دروغ های لابد مصلحت آمیز را درک می کردند.از آن روزها به بعد با این دروغ پردازیها که به کرات اتفاق می افتاد به تدریج آشنا شدم و امروز اگر چنین وارونه گریها ببینم یا بشنوم بدون تحقیق نمی پذیرم.
پاینده و پیروز باشید
محسنی اژه ای: رضایتمندی مردم از قوه قضائیه رو به افزایش است.
-خود گوید و خود خندد………….
سری مقالاتی پژوهشی از دکتر نقره کار درمورد خودکشی کودکان درایران
مسعود نقره کار٬ خودکشی کودکان درحکومت اسلامی (بخش پایانی)
……………………………………………….
یکی از مهم ترین عوامل خودکشی کودکان در حکومت اسلامی تربیت
پادگانی در خانواده، مدرسه و جامعه است. تربیت پادگانی همراه با
بدآموزی های ویرانگری همچون اجرای مجازات های سبعانۀ اسلامی
و اعدام در ملاعام در ذهن کودک خلاء زیانباری به وجود می آورد
که به مرور کودک را به سوی خودکشی سوق می دهد.
………………………………………………………………………………………………
……………..انعکاس وسیع خبرخودکشی ” شوهان هاروی ” کودک 10 ساله اهل اشنویه (آذربایجان غربی) و تصویر حلق آویز شده اش، بحث پیرامون مساله اجتماعیِ خودکشی کودکان را به یک ضرورت، و به زنگ خطری در جامعه بدل کرد. پدرو مادری خسته از کارگری و سیب چینی در باغهای سیب حومه شهر وقتی به خانه بر می گردند با پیکر بی جان فرزند شان روبرو می شوند. ” اهالی محله تاجالدین که ظرف دو ماه شاهد دومین خودکشی کودکان بودهاند، درباره علت خودکشی شوان میگویند که پدر او در مراسم تشییع فرزندش گفته است: شوهان “صبح روز حادثه، به او و مادرش گفته بود که مدرسه برای خرید تجهیزات از همه دانشآموزان پول خواسته و اگر آنها این پول را ندهند، او خودش را خواهد کشت”. مسئولان محل زندگی شوان، فرماندارو مدیرکل روابط عمومی آموزش و پرورش و نماینده مجلس استان آذربایجان غربی و اشنویه ماجرای خودکشی شوان رابه خاطر مشکلات مالی خانواده برای کمک به مدرسه، تکذیب کردند.
…………………………………………………………………
علل خودکشی کودکان کدامند و چرا افراد کمسن و سال که هنوز معنا و مفهوم مرگ را نمی دانند و پای به عرصه فعالیت ها و مسؤلیت های اجتماعی نگذاشته اند به خودکشی فکر می کنند و خودکشی را آخرین و تنها راه حل مسائل و مشکلات خود می دانند.؟ برخی از علت ها این ها هستند:
بحران های خانوادگی ( درگیری های میان والدین، از دست دادن والدین و طلاق) ، ابتلای والدین به اختلال های روانی و اعتیاد، آزارهای روانی ( تحقیر یا مسخره کردن )، آزارهای فیزیکی یا جسمی، آزار و سوء استفاده جنسی، خودکشی در میان اقوام و دوستان و افراد مورد علاقه کودکان ( ورزشکاران و هنرمندان )، مشکلات در محیط تحصیلی همچون بدرفتاری در مدارس و فرهنگ قلدرمنشی و آزارکم سالان و ضعیفان و زیردستان (bully )، عدم موفقیت در تحصیل، بیگانگی اجتماعی، بیماری هائی همچون افسردگی، اختلال دو قطبی ( افسردگی – شیدایی )، اسکیزوفرنی و.. استرس های ناشی از تغییرات جسمی و روانی در ارتباط با بلوغ جنسی و جهت گیری جنسی نامشخص به ویژه در ایران ( همچون دو جنس گرایی یا هم جنس گرایی )……………..
“شاهد خودکشی بودن” به ویژه شاهد خودکشی یکی از افراد خانواده بودن، مشاهده ی اعمال خشونت و اعدام در ملا عام ، و انتشار عکس ها و فیلم های مربوط به اعدام نقش بزرگی در افزایش خودکشی میان کودکان داشته است. رفتارخشونت آمیز و یا شاهد رفتارخشونت آمیز بودن زمینه خودتخریبی یا خودکشی را مهیا می کند. کودکانی که در جنگ حضور داشتند برای اقدام به خودکشی مستعد ترند.
……………………………………………………………..
باید به خانواده ها و مسؤلان مدارس آموزش داده شود که می توان مانع بروز افکار خودکشی شد و خودکشی قابل پیشگیری ست. بهیچوجه کودکان و نوجوانان را به خاطر داشتن چنین افکاری سرزنش نکنند. علت بروز فکرخودکشی را باید یافت و آن را برطرف کرد.نهادهای مختلف آموزشی و پرورشی وظیفه دارند راهکارهائی برای شناخت کودکان و نوجوانان مستعد به خودکشی و کمک به آن ها پیشنهاد و در نظر بگیرند. موارد کودک آزاری روانی، جسمی و جنسی در خانه و محله و مدرسه وجامعه می باید سریعا گزارش شود. تنبیه فیزیکی کودکان می باید جرم تلقی شود.
مواد ” پیمان نامه حقوق کودک – کنوانسیون جهانی حقوق کودک ” می باید در مدارس و دانشگاه ها آموزش داده شوند، و به عنوان برنامه آموزشی رسانه ها تلقی شوند و به والدین، و به ویژه به رهبران حکومت اسلامی و مسؤلان مملکتی تفهیم شوند، تفهیم به حکومت گرانی که حتی به ” حق الولد و حق الصغیر” امام زین العابدین شان هم عمل نکرده اند!
…………………………………………..
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/03/210111.php
احمدینژاد چقدر تاریخ اسلام بلد است؟
گاف عجیب اسلامشناسانه دكتر
کد مطلب : 103371
گروه سياسي: گاف سنگین احمدینژاد، خبرگزاری و سايت هاي اصولگرا و پايداري را به دردسر انداخت.
جلسه سخنرانی احمدی نژاد در ورامین حاشیه های بحث انگیزی داشته است. بر اساس گزارش رسانه های اصولگرا، وی در بخشی از این سخنرانی به تمثیل و شبیه سازی های تاریخی روی آورده است اما این بخش از اظهاراتش به دلیل پاره ای اشتباهات با واکنش کارشناسان بویژه محققان تاریخ مواجه شده است. احمدینژاد گفته است «عباسیان به نام پیامبر حکومت کردند، اما ده پیامبر را کشتند». اما بلافاصله بعد از انتشار این سخنان شماری از کاربران تذکر دادهاند که زمان عباسیان بعد از حیات آخرین پیامبر بوده است پس چطور 10 پیامبر کشته شده است. بعد از این تذکرات و اعتراض ها، رسانه های حامی احمدی نژاد از جمله فارس متن را تغییر داده و با اصلاح اشتباه رئیس جمهوری سابق نوشتند که عباسیان 10 نفر از ائمه معصومین را کشتند.
در همين زمينه، داوود حشمتی، روزنامه نگار در صفحهی شخصی خود نوشت: احمدینژاد پنج شنبه (۲۰ اسفند) به گلزار شهدای ورامین رفت و در میان مردم سخنرانی کرد. فارغ از اینکه او با شیب ملایم وارد سیاست شد تا از فضای به دست آمده پس از شکست اصولگرایان در انتخابات اخیر استفاده کند، گاف بزرگ اسلام شناسانه ای در سخنرانی اش وجود داشت. همیشه گفتم او دقیقا در مورد چیزهایی که نمی داند طوری حرف می زند که مخاطب را دچار اطمینان می کنند که او درست می گوید.
اسلام شناس و معجزه هزاره سوم در همه زمینه ها کارشناس ارشد و هاله نورش هم بر همه روشن است و نظر رهبر مسلمین جهان به ایشان نزدیکتره
این سروش دباغ دست پدر را در مغالطه و سفسطه از پشت بسته و خود یک آقازاده شده!واقعا حیف از وقت که بگذاری برای خواندن چنین مغالطاتی!مازیار گرامی جناب سروش چه چیز تازه ایی در مقاله پیامبر اسلام عدالت و خشونت گفته که جناب مرتضی در این 3/4 سال بارها و بارها ننوشته؟ایشان مثل آخوندها اول به ردیف کردن یکسری از کشت و کشتارهای آمریکا و غرب در خاورمیانه پرداخته و بعد هم همه کاسه کوزه ها را بر سر غرب و گروهای رادیکالیکه برداشت نادرست و نامتناسب بازمان از اسلام دارند انداخته و سعی در منزه کردن محمد و اسلام نموده.ایشان گویا فراموش کرده اند که خود ////////// بوده که با حمله به کاروانهای مردم و کشتن و غارت کردن آنها باعث جنگ افروزی شده.و بعد هم که مکه را با زور فتح کرده و دشمنان را تار و مار و یا کشته و یا به سکوت واداشته برای حکومت سعی در ارام کردن جو نموده.ایشان آنچنان از واژه عدالت بطور کلی حرف می زنند که گویا در اسلام و یا قران عدالت شامل دگراندیشان هم می شده!ولی از خود نمی پرسد که اصولا منظور این عدالت در قرآن چی هست؟و از همه مسخره تر بحث عفاف اسلامی ایشان است که آنرا با رفتار شهروند عادی نسبت به غریبه ها که همان شرم است یکی می گیرد تا سرکوب زنان و دخالت در امر خصوصی آنها و توجیه حجاب…را عادی جلوه دهد.با تمام احترامی که جناب مازیار برای نوشته های شما دارم خواندن چنین مقالاتی را بی ارزشتر از خواندن کامنتهای همین سید مرتضی می دانم.///////
مزدك گرامى باز خوب است شما موفق به تمام كردن مقاله شديد. من تلاش نافرجامى داشتم براى خواندن مقاله ايشان. صد رحمت به نوشته هاى سيد مرتضى. اگر شكستن پوسته ضخيم سخن سيد مرتضى براى رسيدن به مغز سخن نياز به چكش داشته باشد، براى رسيدن به مغز سخن سروش دباغ نياز به گرز رستم دستان هست.
خانم آنیتای گرامی،
بدبختی ملت ما اینست که فریفتۀ سخنانی میشود که از درک آنها عاجز است. مقاله های سروش دباغ سرشار از کلمات ثقیل عربی نا مرتبط با موضوع مقاله ها میباشد. این شخص عمداً به چنین نحوۀ نگارش روی آورده تا بی دانشی خود را در سایۀ عربی نویسی پنهان کرده و آخوندوار برای خود منزلتی بیافریند. اندیشمند واقعی کسی است که قادر باشد مطالب پیچیدۀ علمی را با زبان ساده اداء نماید. اینکه عده ای مطالب کتابهای بی شماری را خوانده و درهر مناسبتی بجا یا بی جا منتخباتی از آنها را بسوی طرف مقابل پرتاب کرده و بدینوسیله اظهار فضل کنند، خبر از بی دانشی آنها میدهد. آن کسی که با خواندن کتابهای مختلف مغز خود را انباشته از مطالب آنها نموده و خروجی وی نیز مطالب همان کتابها باشد، اندیشمند یا روشنفکر بشمار نمیآید. بدبختی مردم ما اینست که همچه افرادی را روشنفکر محسوب میکند. در حالیکه روشنفکر هیچ مقوله ای را بدون تعمق در آن نمی پذیرد. شک به مقوله ها مبنای روشنفکریست و در نظر روشنفکر تقدس امری بی معنا بوده و مقوله ها میرا و بی اعتبارند. از همین جاست که اندیشمند و روشنفکر پا به عرصۀ وجود میگذارد.
آعلی
باسلام
اینگونه اظهار نظرهای شما و همفکران شما هیچ ارزش منطقی ،علمی و اخلاقی ندارد و تنها مصداق هماهنگی های قومی و قبیله ای در نقد شخصیت افراد و تخریب آنهاست ،در واقع شما و مخاطبان شما با اینگونه اظهارات تخریبی و کنار گذاشتن اخلاق و انسانیت ،بخوبی عجز خود را از نقد علمی و منطقی تفکرات دیگر بمنصه ظهور در می آورید ،کسی مقاله ای نوشته ،ممکن است جهات مثبتی در آن باشد و جهات منفی نیز ،اینجا فرهیختگی و حرکت در مسیر اخلاق و حقیقت جوئی این است که اجزاء آن مقاله (از هرکسی که هست) مورد نقد علمی واقع شود و خوب و بد آن آشکار شود نه آنکه بنقد شخصیت پرداخته او و آباء و اجداد او را بتیزی قلم ذبح کنید .
به صدر و ذیل نزاعی که با مازیار گرامی براه انداخته اید بنگرید،کسی کلیت مقاله ای را پسندیده ،ممکن است بر بخشهایی از آن هم نقد داشته باشد ،آنرا دوستانه با دوستانش در یک سایت باشتراک گذاشته ،بعد شما و همراهان شما مدعی خردمندی و منطق و دوری از مغالطات منطقی ،بجای گفتگو با او در خوب و بد آن مقاله ،رفته اید سراغ مچ گیری های پوارو گونه و امنیتی ،و حتی نوریزاد را هم متهم به هماهنگی با کارهای امنیتی کرده اید ،در حالیکه محتوای علمی تاریخی یک مقاله و پسند آن توسط یک دوست ،چه ارتباطی با امنیت شما و دیگران دارد؟
از این عجیبتر اینکه مخاطب شما توضیح واضحی داده است که آن جمله درست ویرایش نشده عبارت نویسنده آن مقاله است در صفحه فیس بوک او ،و او صریحا نفی این همانی خود با نویسنده آن مقاله می کند ،آنگاه شما بجای پوزش و عذرخواهی بهمان روش های امنیتی مورد نکوهش تان اصرار بر این همانی بین مازیار و نویسنده آن مقاله می کنید!
پس آنهمه دعاوی منطق و خردمندی و اخلاق کجا باید ظهور و بروز کند گرامی؟
یک بار تلویزیون صدای آمریکا مصاحبهای با دکتر عباس میلانی و اکبر گنجی داشت.
آقای گنجی در میان گفته هایشان مرتب میگفت: پوپر چنین می گوید،وینگنشتاین و فوکر و هانا آرنت چنین گفتهاند و غیره .
دکتر عباس میلانی به آقای گنجی گفت:جناب گنجی شما نظر خودتان را به ما بگویید نه اینکه پوپر چه گفت و چه نگفت.نوشته های آقای سروش دباغ همان گونه اند که آقا مزدک و آنیتا خانم نوشته اند.باید توی سرت بزنی که چه خاکی بسرم شد که بجای رفتن در رشته علوم انسانی و فلسفه به رشته ریاضی و تجربی بار بستم.
شخصاً از نوشتههای دکتر سروش در کتابهایش بسیار بهره بردهام و براستی که آدم اندیشمندی است گرچه روشنفکر دینیی که او معرفی میکند بنظر من باید نود درصد اسلام را در تاقچه بگذارد تا آبروی اندیشه و تسامح برده نشود.
نوشته های سروش دباغ براستی سخت هضم است و باید برای خوردن یک قاشقش- یک کوکاکولای دو لیتری سر کشید.
گاهی برخی نوشتهها را که میخوانم میبینم از تکنیک بسیار بالایی بهره مند است که خواننده برای درک مفهومی تپه مانند- باید به اندازه صعود کوه اورست متحمل زحمت شود.هرچه نوشتهها انتزاعی تر و وازگان تخصصی تر باشد درکش برای کسانی که به تالار اندیشه سرک کشیدهاند و میخواهند خوراکی ذهنی یا ابزاری برای اندیشه جهت تراشیدن پیکر مجهولاتشان پیدا کنند-مشکلتر و جانکاهتر می شود.
مترجم ها که بدترند.آقای بهرام مشیری یکبار میگفت کتاب ارغنون ارسطو در ایران توسط کسی ترجمه شده که اگر کسی انرا بزبان انگلیسی خوانده باشد میفهمد که مترجم نتوانسته بسیاری از مفاهیم کتاب را بفهمد و در نتیجه خواننده را گیج و نفهمیده رها می کند.
فلسفه در ایران در سده های اخیر فارغ التحصیلانی همچون ملاصدرا و ملاهادی سبزواری و میرزا جهانگیرخان که آخوند بودهاند داشته که با مصرف بیش از اندازه واژگان عربی میراث بر فلاسفه یونانی بوده اند که بوعلی و فارابی باکتابهایشان آنها را مکتوب کردهاند و اسمش را گذاشتهاند فلسفه اسلامی.این زبان مطنطن و سنگین و ثقیل هم نتیجه درس خواندن در همان حجره هایی است که قاچاقی فلسفه می آموختند و در نتیجه از نثر و نوشتاری قاجاری برخوردار بودهاند و هستند حتی هم اکنون.
گمان میکنم دانش آموختگان این مکتب از اینکه میتوانند به تولید انبوه این فرآورده سنگین و سکرآور بپردازند و ناآشنایان را بترسانند بسیار لذت می برند.
نگاه کنید به استاد کوروس که با دانش گسترده اش در دانش فلسفه چگونه خواننده را از لذت نوشتههای روشنش بهره مند میکند و مانند درخت میوه سر بزیر و فروتن است.می شود مفاهیم پر مغز را ساده ولی نه آسان و مبتذل نوشت- و میشود مفاهیمی نه چندان مهم را جوری نوشت که برای فهمش دچار سر درد گردی.ما دچار نوشتههای بد-ترجمه های بد و خوانندگان کم سواد هستیم.شاید بهتر باشد که همه به حوزه زبان انگلیسی کوچ کنیم و دانشهای نو را بدون دردسر از سرچشمه بیاموزیم زیرا که کتابهای ما برای حقیر که کمی اهل مطالعه هستم در بسیاری از موارد موجب آزار و بدفهمیده شدن است.
———————
چه قلم دلنشینی با شماست البرز گرامی
سپاس
سپاس
.
ببخشید. فوکو درست است.
مخاطب اینطور مقالات، افرادی که از قید دین آزادند نیستند، مخاطب اینها افرادی هستند که دیندار محسوب می شوند و هیچ راهی برای تغییر عقیده آنها نیست. روشنفکران دینی سعی میکنند این افراد را از گرایش به سمت داعشی شدن دور کنند تا حداقل خطر خشونت را کاهش دهند. اینکه موفق می شوند یا نه، بحث دیگری است.
منم حرفم را در باره این سروش دباغ بزنم. نوشتههایی نچسب و پر از چیدمانهایی نامانوس و من در آوردی و پر از حاشیههای بی ربط تا آش شله قلم کاری که تحویل میدهد حاوی برایندی فلسفی تحقیقی و بنیاد شناختی بنماید که گویی خواننده اگر به این نتیجه برسد که چیزی دستگیرم نشد نشان از پیچیدگیهای یک روح عمیق سارتر گونه دارد که ابتدا باید یک دوره سروش دباغ شناسی را پاس کند تا به پری از شاهباز اندیشههای فنا ناپذیر مقام ایشان برسد. کوتاه سخن بطرز ناشیانهای با سنگینترین چیدیمانها در قطار کردن واگنهای مغالطه مدام در در پیشگاه فلسفه در حال فیلسوفیدن تشریف دارند، هر چند برق مالههایی که سعی در پنهان کردن آنها دارد از همه سو برق میزنند.
…آیا کنترل زبان در یک سایت اینقدر کار سختی است؟ سید رضی و کاوه و آخوند سابق دنبال چه هستند؟؟ سید مرتضی آیا واقعا هنوز هم برای دفاع از اسلام می نویسد یا مشغول تخلیه ی خشم خود است؟ نوشته های سبک و موهن سید رضی و اسامی جعلی قبلی اش کجا و طنزهای ……..(ناشناس)
جناب ناشناس سایتی که برای تو و همفکرانت مناسب باشد همان سایت خامنه ایی و کیهان است که خودگویند و خود خندند.دراین سایت افراد گوناگون با عقاید مختلف کامنت می گذارند. توهم مثل بقیه تنها یکنفری و حق نوشتن هم داری.اگرتوانستی با تبلیغاتت فضای سایت را بخود و افکارت اختصاص دهید و دیگران را از نوشتن باز دارید.بارها دراین 3/4 سال افرادی مثل تو به هر چه که توانسته اند آویخته اند که فضای سایت را به قیچی سانسور بسپارند.تا حالا خوشبختانه موفق نشده اید و از این ببعد هم موفق نخواهید شد. اول لاقل یک نام برای خود برگزین تا با دیگران از نظر هویتی اشتباه گرفته نشویی بعد به سانسور دیگران امر بفرمائید.
مزدک بس کن و دست از اینگونه متکبرانه و فرادستانه سخن گفتن با دیگر انسانها بردار ،من طرفدار این ناشناس نیستم ،اما حرفم این است که کی بشما حق داده است که با انسانها به لفظ دور از ادب “تو” خطاب کنی؟ خدا شاهد است من حتی به یک نوجوان یا جوان نیز به “تو” خطاب نمی کنم ،اما اگر در مواردی به “تو” خطابت کردم خواستم توجه کنی که اینگونه سخن گفتن دور از ادب و نشان تکبر و خود بزرگ بینی است ،شما نگاه کن یکبار دیده نشده است که با همفکرانت در این سایت به “تو” خطاب کنی ،به آنها که می رسی :شما ،جناب ،گرامی،عزیز و …اما تا کسی را ولو بتوهم مخالف و دشمن و منتقد خود تصور می کنی شروع می کنی به شمشیر کشیدن و تو تو کردن و توهین ،من برای مطالبی که در پیج قبل نوشتی پاسخ کافی دارم ،اما واقعا دیگر از روی میزبان این سایت شرمنده می شوم که بمجادله با شما بپردازم ،چون می بینم دست از توهین و بی ادبی و تو تو کردن و دژخیمانه سخن گفتن بر نمی داری ،و ایشان هربار می گوید کلی وقت صرف می کند تا تکبرهای کلامی ات را ویرایش و تهذیب کند ،واقعا اگر برای آن نه ساعتی که گفتی کار مفید عام المنفعه می کنی ارزش قائل نیستی لااقل برای وقت دیگران ارزش قائل باش و طوری سخن بگو که قابل نقد و اشکال و پاسخ و انعکاس بدون ویرایش باشد ،من از بحث و گفتگو و نقد و اشکال خسته نمی شوم ،اما فکر کن می توانی از آن نه ساعت بهره برده و گفتارت چنگکی نباشد ،تا هم وقت خودت تلف نشود و هم وقت نوریزاد و هم وقت خوانندگان ،شما اینرا بدان ،اگر فرضا هم خیال می کنی با آن نه ساعت کار عام المنفعه می توانی تکلیف یک حکومت دینی یا یک مکتب را یکسره کنی ،هرگز این غایت و هدف با فحاشی و مشتی فلان و مشتی بیسار کردن حاصل نمی شود ،اینهایی که شما می نویسی اصلا نقد نام ندارد ،و برای آشنایان به معارف اسلامی و تاریخ و فقه و احکام دین معنایی جز عدم اطلاع و بیسوادی و پزیشن نقد گرفتن ندارد ،و حتی در مواردی همفکرانت در این سایت را هم متنفر کرده و می کند ،اینها نقد نیست عزیز من ،نقد آن است که امثال باصفا و مازیار و کورس و برخی دیگر می نویسند ،شما نقد را با فحاشی و تندی و لجن مال کردن عوضی گرفته ای و تعجب من این است که چطور ادعای آشنائی با محافل مدرن غربی یا ادعای زبان دانی می کنی. در مورد انگلیسی من چند بار گفتم ،من ادعای زبان دانی ندارم ،چرا تا سطح دیپلم و دبیرستان بخوبی انگلیسی می خواندم و حتی در کلاس ممتاز بودم ،من نگفتم تسلط صد در صد به زبان انگلیسی دارم یا فرض کن متن خوانی یا کانورسیشن من مثل شما یا دیگر دوستان است ،اما بدان من آخوند ببو و غیر مطلعی هم نیستم ،اینقدر هم تسلط دارم که به دیکشنری های مختلف مراجعه کنم و تا حدود زیادی متن بفهمم ،اما بحث من ادعا نبود ،در مورد کاربرد واژه ها ،خوب در فضای گفتگوهای جدید مثلا اگر کسی بحث سیاسی می کند ممکن است از مثلا کاپیتالیسم یا سوسیالیزم و ایسم های دیگر در تعبیرات خود استفاده کند ،یعنی مقصود شما این است که هیچ طلبه ای حق ندارد یک واژه انگلیسی بکار ببرد؟ چرا هو و جنجال می کنی؟ من در همین بحث اخیر اصلا تکیه روی واژه نداشتم ،در سرچی که در گوگل فارسی و ویکی پدیا داشتم ،اصلا آن واژه دوفکتو یا دفکتو حک شده در سرچ گوگل بود و در متن ویکی ،من کجا بحث لفظی کردم،فقط به مخاطب آن بحث گفتم ،در فضای دیپلماسی و حقوق ،واژه شناسائی دی فکتو یا دفکتو در مورد تعامل دولت شاه با اسرائیل وجود داشته است ،من کجا در آن بحث پزیشن خودنمائی انگلیسی گرفتم که آنهمه 9 ساعت عام المنفعه ات را صرف چیزهای مهمل کردی گرامی؟! شما ادعای انگلیسی داری؟ می خواهی در آن بحث فیل و اصحاب ابرهه عبارتی از گوگل را که آورده بودی بیاورم که در مورد فردی که مربوط به آن بحث بود گفته بود :نو اینفورمیشن ابوت…. و شما گمان کردی آن موید گفتارت است؟! حالا من تنقیص نمی کنم اما شما فرضا اگر سالیانی مقیم یکی از کشورهای غربی بوده باشی هنری نکرده ای که به تسلط انگلیسی ات مباهات کنی.
ضمنا در این نوشته ات خطاب به ناشناس ببین چه گفته ای :
“”دراین سایت افراد گوناگون با عقاید مختلف کامنت می گذارند. توهم مثل بقیه تنها یکنفری و حق نوشتن هم داری.اگرتوانستی با تبلیغاتت فضای سایت را بخود و افکارت اختصاص دهید و دیگران را از نوشتن باز دارید””.
(پایان)
من ناظران این سایت را دعوت به تامل در این عبارت جناب مزدک می کنم ،آیا واقعا این منطق کسی است که مدعی مقولاتی مثل :آزادی ،آزادی بیان ،حقوق بشر ،حقوق ذاتی انسان ،تقدم انسان بر خدا،ووو است؟! “اگرتوانستی با تبلیغاتت فضای سایت را بخود و افکارت اختصاص دهید و دیگران را از نوشتن باز دارید”!
این منطق شماو هدف شما از حضور در فضای عمومی و جر و بحث با دیگران است؟! شما که در این عبارت کاملا مشت خود را باز کرده ای عزیزمن،یعنی هدف یک انسان متمدن مدعی آزادی بیان و حقوق بشر که در فضای عمومی می نویسد و بحث می کند باید این باشد که با تبلیغات فضای یک سایت را بخود اختصاص دهد؟! و از آن بدتر هدف او باید این باشد که دیگران را از نوشتن باز دارد ،والله بالله من که مذهبی و متدین به دیانت اسلام هستم هرگز هدفم این نبوده و نیست که حتی رادیکال ترین فرد این سایت و بداخلاق ترین و تندترین آنها ،از نوشتن باز ماند ،نوشتن و ادامه دادن حق همه است ،اما تبلیغات کردن و فضا را بخود اختصاص دادن و دیگران را از نوشتن باز داشتن منطق کسانی است که خود را لیبرال و مدعی آزادی بیان می دانند؟!
پس حالا همه پی به فلسفه کثرت کامنت های مزدک و لحن هی تند و شداد و غلاظ او بردند ،هدف جناب مزدک این است که :
“اگرتوانستی با تبلیغاتت فضای سایت را بخود و افکارت اختصاص دهید و دیگران را از نوشتن باز دارید”.
احسنت و مرحبا و براوو مزدک!
بیشتر ناظرین با نظر شما در خصوص مزدک مخالفند،بنظر من ایشان از افرادیکه بدون تخصص کلیه ارکان کشور را تصاحب کرده اند و به کسی هم پاسخگو نیستند ومنجر به آسیب شدیدی به اقشار مردم شده اند عصبانی هستند و بسته به شدت آسیبی که خورده اند که بنظر بسیار شدید بوده واکنش نشان می دهند و از نظر روانشناسی بسیار طبیعی است ، بخصوص که شما فقط از مبانی اسلام دفاع نمی کنید بلکه در موارد بیشمار از کارهای اشتباه نظام از جمله اعدام زندانیان سال 67 هم حمایت می کنید که با منطق انسانی همگام نیست و موجبات ناراحتی افرادیکه در این وقایع آسیب دیده اند را فراهم می آورید.
جناب ناشناس درود.این سید و همفکرانش چون اسلام و تعالیم اسلامی را منحصر بفرد و برتر از همه تفکرات آدم و عالم می دانند از اینکه کسانی با عقایدشان مخالفند و دسترسی هم برای از بین بردنشان ندارند سخت نگران و عصبانیند.پشت نظرات بظاهر متمدنانه !سید مرتضی و طرفدارانش شمشیر ذوالفقاری خوابیده که از 1400 سال پیش تا کنون لحظه ایی از کشت و کشتار و قلع و قمع دگراندیشان غافل نبوده.لاقل ما ایرانیان در این 1400سال بارها و بارها برق شمشیر طرفداران عدل علی را با فتوای سید مرتضی ها بخوبی چشیده ایم.سید آنچنان دراین سایت سخن از عدالت و آزادی و حقوق بشر می راند که گویا درایران نبوده و کشتارها و بی رحمی های این 38 سال بگوشش نرسیده!تا دگراندیشان درباره جنایات همفکرانش سخن می گویند سند و مدرک معتبر طلب می کند و ما را به حقوق بشر و آزادیخواهی آگاه می سازد ولی جنایات همفکرانش را با آوردن چند آیه و حکم قرآنی براحتی توجیه می کند.این خط و مشی شناخته شده و نخ نما همان است که مسلمین در دنیای آزاد تا بحال بکار گرفته اند.با توسل به آزادی و حقوق بشر و رعایت آن در کشورهای آزاد با ارجاع به قانون کشورهای آزاد هر توهین و ضدیت با تمدن و بربریت خود را توجیه می کنند و حضور خود را بدیگران تحمیل می نمایند.ولی درکشورهای اسلام زده با بی رحمی تمام و مطابق قرآن و سنت محمد پوست از سر دگراندیشان می کنند.متاسفانه مدتها طول کشید تا دنیای متمدن دست مسلمین را بخواند.بهمین جهت ما قربانی افکار آخوندهای کراواتی و غرب دیده شدیم.و نسلها باید تاوان این جنایات را بپردازیم.
جناب نوریزاد درود.مسلما در سرزمینی که لاشه خورها و خرافاتیون دست در دست هم دهند جایی برای جمادیها و دیگر عزیزانیکه بویی از خرد و شعور ببرند نیست.با این توصیفی که شما از ایشان نموده اید همینکه زنده مانده باید لابد سپاسگزار لشکر جرار هم باشند!
با سلام
معمایی که تا کنون نتوانسته ام جواب منتطقی برای ان پیدا کنم.
((خداوند خالق جهان هستی)) مقدستر است یا ((مخلوق))
فکر میکنم جواب همگان بخصوص متدینین خداوند به مراتب و غیر قابل قیاس مقدستر میباشند.
با توجه به اینکه بسیاری از افراد (عادی تا دانشمندان سرشناس )منکر وجود خدا شده اند نه رگ کردنی ورم کرد و جامه ای دریده شد و حکم قتلی صادر شد و نشریه ای به اتش کشیده شد وووو.
اما برای یک اظهار نظر در خصوص ایات قران و یا یک کاریکاتور شاهد چه خسارتهای مالی و جانی بعد از ان نبوده ایم .
ایا این امکان وجود نداشت دانشمندان اسلامی سلمان رشدی را دعوت به یک مناظره علنی میکردند تا حقانیت خود را با دلیل و منطق ثابت میکردند؟.البته هنوز هم دیر نشده
متاسفانه مقدس سازی زمینی(مخلوق)(نظام مقدس ،امامان،امامزادها و چاه مقدس) برای اولیا ان منبع قدرت و درامد مالی میباشد و هر گونه شک و یا انتقاد از ان بی محاکمه و حق دفاع مرتد و واجب القتل میباشد .
جالب اینکه برای اکثر این امامزاده ها هیچکونه سند تاریخی معتبر وجود ندارد فقط بر اساس خواب و یا گفته فلان اقا و روایتهای مجعول بنا شده اند .
منتظر اظهار نظر اگاهان میباشم .
امیدخان، سلمان رشدی درکتاب ایات شیطانی درصدد اثبات یا رد چیزی در باره اسلام نیست.این کتاب یک رمان تخیلی ست .خمیرمایه ان مهاجرت خود سلمان از هندبه غرب است.حساسیت به شخصیت خیالی جبراییل بود و ایکه در فصل اخر کتاب فاحشه خانه ای برای رونق کارشان ، اسامی اسلامی نام برده شده.اگر نقدهای دیگری نیز بوده بیخبرم.دوستان اگر اطلاع داشته باشند خبررسانی کنند.نسخه الترونیکی این کتاب به راحتی درسایتها دردسترسه.
جناب انعامی
بحث من نوع بر خورد با دگر اندیشان میباشد این حضرات دیندار نیستند مالک دین هستند و در مکتب انان مدارا و مناظره با دلیل و مدرک و منطق مفهومی ندارد . یک کلام اعدام
یک مثال ساده ان :در اوایل انقلاب احتمالا سالروز تولد فاطمه زهرا بود گزارشگر تلوزیون با خانمی راجع به فضایل اخلاقی ان حضرت مصاحبه میکرد این خانم در کمال سادگی گفت شناختی از فاطمه ندارم ام الگوی اخلاقی من اوشین میباشد همان لحظه پخش این مصاحبه خمینی دستور اعدام این خانم را داد که با وساطت اطرافیان لغو کرد اما گربه را دم حجله کشت و میخ ایجاد رعب و وحشت را هم کوبید. این همان کسی بود که در منزلش اجازه کشتن مگس را به کسی نمیداد اما به اندازه تمام مگس هاییکه در اطاقش رفت و امد کرده بودند اعدام کرد
در حالیکه هر روز 2 میلیارد صفحه اطلاعات در اینترنت منتشر میشود. چقدر احمقانه است هنوز عده ای نشسته اند و کلمات یک صفحه را وارسی میکنند. مغلوم میشود دنیا را اب ببرد ما را خواب میبرد. به جناب استا دهم بگویید مردم ما به فلسفه به ساده ترین صورت آن نیاز دارند. یک کانال تلگرام درست کنند و مفاهیم ساده فلسفه را توضیح دهند. برای نشل ما اکر فرق باور داشت و منطق علمی را همه یاد بگیریم کافی است.
باید پروانه باشی تا ارزش شمع را بدانی و بالهای خود را در آتش آن بسوزانی، چه باک اگر شمعی کوچک چشمان خفاشی را بیازارد، تنها میتوان گفت به شمع نگاه نکن!
سلام / هر روز هر ساعت صدا و سیما از آرشیوهای قدیمی خود فیلم و عکس و … که برای تحمیق مردم لازم است را بیرون کشیده و آنها را به زور به خوردِ مردم میدهد . ای کاش صدا و سیما از آرشیوهای خود ، نوارِ صوتی تصویری چند سال قبل رهبری نظام را که در آن ، چند روزی بطور تکرار پخش میکرد که میگفت : نظر من به احمد نژاد نزدیکتر است را ” یکی دو روزی ” مجدداً پخش میکرد تا مردم بدانند که این پسر بچه ( احمد نژاد ) در دوران فلاکت ، قلمدوشِ چه کسی سوار بوده است ! آقای نوری زاد به فرض محال و اندر محال و اندر محال ، اگر شما روزی یک مقام خوبی در کشور بدست آوردید ، برای تحمیق و گول زدن تعدادی از مردمِ ساده لوح ، مردمِ بی عقل ، مردمِ هالو هفت شنبه ، مردمِ بی سواد ، مردم نادان ، خواهید توانست که مثلاً بگویید که : نظر من به آقای دکتر محمد ملکی نزدیک تر است ؟ البته همفکران حضرتعالی از شعور بسیار بالایی برخوردار بوده و نیازی به ابراز نظر نزدیکی به کدام شخص لازم نیست !
—————–
احوالِ مردمِ خود را نقد کنیم اما ناسزایشان نگوییم. باشد؟
درود بی پایان بر شما وجدان بیدار
و استاد سیاوش جمادی دیر یا زود حاصل مزرعه پر بار درو خواهد شد ، آنچه از یاد رفته و نابود می شوند هرزه و یاوه افکارنند، این است آیین روزگار.