مادر لطفی را پیش از این ندیده بودم. پیرزنی ویلیچری که بر لبه ی تخت خود نشسته بود و کم سخن می گفت و مدام اما خنده بر لب داشت. این بانو، از سال شصت وهفت تا همین دو سال پیش که پاهایش نای رفتن داشت، هم سخنگوی خاورانی ها بود و هم غمخوارشان و هم پیگیرِ کارهایشان و هم کسی که رخ به رخِ اطلاعاتی ها و ملاهای سلّاخ می ایستاده و محکم می گفته: بچه های ما را اگر نمی بینید، نبینید، ما اما مادریم. بترسید از روزی که مادران از خاک بر بخیزند و به سمتِ آه خیز بردارند.
نقطه ی اوج داستان مادر لطفی از یکی از روزهای خرداد سال شصت و هفت شروع می شود. روزی که برادران، جنازه ی پسرش – دکتر انوشیروان لطفی – را در خاک خاوران جای می دهند. و یک سال بعد کشته های فراوانی را با کمپرسی می آورند و در گودال خاوران خالی می کنند. از فردای همان روز است که این بانو سر برمی کشد و بر خاک می نشیند و با دیگر مادران تلاش می کند زیرخاکی ها را شناسایی کند. زیرخاکی ها قیمتی بودند اما برادرانِ اسلامی اصرار بر این داشتند که نخیر، این ما هستیم که بر پیشانیِ هرکسی و هرچیزی برچسبِ قیمتی بودن یا بنجل بودن می زنیم.
از برادران اسلامی بگویم: آنان نه که هر حس و عاطفه و جوانی و حق حیات را مچاله ی اسلامِ آنچنانیِ خود می خواستند، به استناد چهارخط نوشته ی حضرتِ امامی، زده بودند و بلورِ هستیِ جماعتی اسیر و زندانی را شکسته بودند. با شکسته ها چه؟ شکسته ها را بارِ چند کمپرسی کرده بودند. بعدش؟ بعدش درِ بزرگِ زندان اوین وا شده بود. بعدش؟ کمپرسی ها یکی یکی با بار بلورشان از زندان خارج شده بودند. بعدش؟ بعدش بلورِ هستیِ آن جماعتِ اسیر را در گودال خاوران خالی کرده بودند. بعدش؟ با رفت و آمدِ چند باره ی یک لودر، روی همه ی بلورها خاک پاشیده بودند. برای چه؟ برای این که در نبود هر درخششی، بلور اسلامِ زیرخاکیِ خودشان بدرخشد و چشم ها را از هرکجا به خود بخواند.
مادر لطفی را بانویی نترس و خردمند و تیزهوش و سخنور و خستگی ناپذیر و با ادب و منصف و انسان یافتم. خم شدم و به برکتِ مادری و نترسی و زحمت هایش بر پشتِ دستش بوسه نشاندم. در خانه ی مادر لطفی، پیربانویی بود اهل رشت. که تحصیلکرده و خوش سخن و سرشار از شگفتی بود. دو پسر و یک عروسش از بلورهای خاورانی بودند. یک برادرش را نیز از همان سال ها برده بودند که برده بودند که برده بودند.
می پرسم: آهای ای برادران اسلامی، برای چه این همه امانتِ بلورین را زدید و شکستید؟ که لابد خود بدرخشید و قیمتِ ناچیزِ خود را بر طبق نهید؟ اکنون کو آن بلورِ قیمتیِ اسلام ناب تان؟ چی؟ از سرانگشتان شان خون می چکد؟ چه کسی؟ شیخ مصطفی پورمحمدی وزیر دادگستریِ دولت آقای روحانی؟ و؟ سید ابراهیم رییسی همه کاره ی امپراطوریِ آستان قدس رضوی؟
فیس بوک: facebook.com/m.nourizad
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
هفتم فروردین نود و پنج – تهران
|
جناب نوریزاد مادر لطفی در انتظار یک جواب بسر می برند. لطفا در مورد خواسته ایشان توضیح بدهید!
به یاد تمامی جانباختگان و عرض تبریک سال نو به عزیزان سایت اخبار روز
مطلع شدم که آقای “محمد نوری زاد” نوشته ای به تاریخ ۷ / ۱/۱٣۹۵ را ابتدا در فیس بوک و سایت شخصی خود درج نموده که متعاقبا عینا در سایت اخبار روز منتشر می گردد. نشر نوشته ی سلیقه ای آقای محمد نوری زاد سبب شد تا برای روشنگری اذهان توضیحاتی را بیان کنم.
لازم به یادآوری می دانم که مدتی است به خاطر شدت بیماری ام، پزشکان معالج توصیه اکید نموده اند، باید از هیجان و استرس ها دوری نمایم؛ رعایت این توصیه توسط یاران و رفقایم گواه صحت گفته من است.
اما قضیه “یادداشت آقای محمد نوری زاد” را چنین تبیین می کنم؛ در یکی از روزهای بهاری سال جاری چند نفر بدون اطلاع و هماهنگی قبلی به منزلم وارد شدند. من علیرغم اطلاع نداشتن انها، اقدام سرزده آنان را دیدار ساده و بهارانه چندنفر از دوستان زن که می شناختم، تلقی نمودم. در دیدار مزبور برای اولین بار بود با آقای محمد نوری زاد آشنا شدم که تمایل خود به گرفتن عکس از من (البته به رسم یادگاری) را ابراز داشتند. من نیز باوجود اینکه ایشان را نمی شناختم ولی به خاطر زنان همراهش واکنش خاصی بروز ندادم. خلاصه کنم یکی دو روز از دیدار ساده نمی گذشت که با کمال تاسف عکس های من با تنی چند ازجمله خودش را به یادداشت الصاق کرده که این اقدام ایشان (بدون اطلاع من) باعث تعجب و حیرت من گردید تا از خود بپرسم آیا هدفش جلوه گری نیست؟
ناچارم بنویسم، آقای محمد نوری زاد با انتخاب عنوان “زیرخاکی ها” بر پیشانی یادداشت خود، با لحن کنایه آمیز به عزیزان
جانباخته مان توهین نموده اند. همچنین ایشان در فرازی از یادداشت خود از فرزند جانباخته ام انوش به نام “دکتر انوشیروان لطفی” یاد کرده اند که مرا متعجب نمودند. البته من در دیدار آن روز در برابر کنجکاوی ایشان اعلام داشتم فرزندم از دانشجویان دانشکده فنی – مهندسی بوده اند. گلایه دیگر من از ایشان این است که در یادداشت خود از من به عنوان “پیرزنی ویلچری” نام برده اند که اگر در بیان سن من حرفی نداشته باشم؛ اما ویلچری نامیدن من دروغ آشکار ایشان است.
در پایان بایستی ابراز دارم اصول و حقوق ژورنالیسم حکم می کند تا پاسخ من ذیل یادداشت آقای محمد نوری زاد در سایت اخبار روز درج شود، همچنین از آقای محمد نوری زاد خواسته می شود، توضیحات مرا ذیل یادداشت خود در فیس بوک و سایت شخصی اش منتشر کند.
با احترام
مادر لطفی ( فروغ تاجبخش )
٨ فروردین ۱٣۹۵
————————
دلسوز گرامی، مطلع شدم که این نامه جعلی است و به زبان مادر لطفی نوشته شده. ظاهرا یکی خواسته نسبت به مطلب زیرخاکی ها – که بسیار توفانی است – کم لطفی کرده باشد و بقولی: زهر آن را بگیرد و تأثیر آن را به حاشیه برد. دوست ما جناب ” منصور ایرانی” پاسخ مفصلی برای من فرستاده اند که در همین بخش از کامنت ها منتشر شده است.
سپاس
.
با سلام
دوستان عزیز طبق اعلام سحام نیوز احمدی نژاد ) سوگلی رهبر (بعد از ماه رمضان تبلیغات و سخنرانی های انتخاباتی خود را آغاز خواهد کرد و مانور اصلی ایشان با توجه به اقتصاد ورشکسته و رکود و تعطیلی صنایع و بیکاری روز افزون کارگران یارانه 250.000 تومانی میباشد.
اگر قاضی القضات کشور به دنبال پولهای دزدیده شده در زمان ریاست جمهوری ایشان هستند آدرس را احمدی نژاد اعلام کرده در حالیکه دولت فعلی در پرداخت یارانه 45000 تومانی درمانده احمدی نژاد از چه محلی قادر به پرداخت یارانه 250.000 تومانی خواهد بود.
با توجه به حضور ایشان در بیت رهبری در دهه فاطمیه و سخنرانی در ورامین و حضور در جمع راهیان نور در خوزستان که همگی نشان حمایت از ایشان است متاسفانه برنده انتخابات 96 احمدی نژاد خواهد بود.
دزدیها و اختلاسهای میلیاردی که در بانکهای خارجی ذخیره شده در انتخابات 96 تعیین کننده میباشد.
جناب آیت الله نوریزاد علت حمایت رهبری چیست و اینکه آیا هنوز افکارشان به هم نزدیک است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سخنرانی اخیر رهبر از زاویه ای دیگری هم برای شناخت حال و روز کشور ارزش دارد و آن اینکه واقعا نقاط قوت این نظام از دیدگاه رهبر چیست؟ او تصور میکند که عوامل نگاه د ارنده این سیستم عچیب و غریب کدامین هستند و خطرات از چه نوع؟
آقای خامنه ای بازهم وحشت خود را از آمریکا پنهان نکرد یعنی همان دشمن نا کار آمد و ضعیفی که بیش از 35 سال هست تمام فکر و ذکر هر دو رهبر قبلی و فعلی و تمام روحانیت و ارکان این کشور را مشغول خود کرده هست! دست پیدا و پنهان او در همه کارهای کشور فعال مایشاء است و هر مشکلی برای ایران از سوی او اوست. ولی ذر عین حال این دشمن واقعا ضعیف و ناتوان هست و مر تب هم تو دهنی میخورد ولی لحظه ای بعد وجودش در کلام رهبر احساس میشود.
حالا این دشمن غد،ار چه می خواهد؟ رهبر به روشنی این پاسخ را داد که او خواهد پرسید که چرا سپاه دارید؟ چرا نیروی قدس دارید؟ چرا موشک دارید؟ چرا موشکهایتان دقیق به هدف میزند؟!البته سئوال آخر باید خیلی بی پایه باشد و اتفاقا اهمیت موشک زدن دقیق هست ولی اگر علیرغم این توان موشکی “دقیق زن” و این سپاه ، بازهم دشمن جرات این سئوالات انهدامی را دارد به این معنا هست که این قدرت موزد نظر رهبر برای او چندان اهمیتی ندارد و به عبارتی دیگر باید از او ترسید! اما ما از سوی دیگر متوجه میشویم که نقاط قوت نظام از نظر رهبر همین چند مطلب هست. یعنی پایه قدرت، مردم نیستند و چند موشک و سپاهی هستند!
اما چرا باید رهبر این میزان از آمریکا وحشت داشته باشد؟ چرا باید از ترس او کشور را در زیر بد ترین بازرسیها و کنترل های بی سابقه در جهان قرار دهد؟ آیا این میزان باج دهی توچیهی دارد؟ شاید بشود اینطور هم به موضوع نگاه کرد که رهبر به جای ملت از واژه آمریکا استفاده میکند. یعنی اگر ملت بگویند که با این سپاه و موشک و بسیج و مجلس گوش بزنگ و منابع غنی، ما هنوز چرا جوانانمان در اعتیادو فحشا و بذبختی دست و پا بزنند؟ و یا اینکه این پول نقدی را گه میخواهید به لبنانی ها و غزه ای ها بدهید چرا شب عید به فقرای خودمان ندادیذ؟ چه جوابی باید داد!
رهبر بهتر است توضیح دهد که آن چه ضعف و فلاکتی ست که او نمیتواند با این حربه توجیه کند
…………بحثی که هست در خصوص سند این اتهام و تعبیری که شما کردید (ده ها منبع پیدا می کنید از به خاک و خون کشیده شدن مردم بیگناه در سینما در سال 54 به امر احمد خمینی پسر خمینی)
در این مورد هیچ سند مشخصی وجود ندارد ،جز اظهارات مرحوم لاهوتی در یک مصاحبه با کیهان ،شما می گویید دهها منبع پیدا می شود….،بله دهها لینک در اینترنت وجود دارد مثل همین سایت تقاطع و برخی سایت های دیگر مخالف نظام جمهوری اسلامی که همه متحد القول استناد به گفته لاهوتی کرده اند ،بنظر شما اگر دهها و صدها و هزاران لینک و سایت آنهم سایت های مخالف یا منتقد نظام مطلب مورد ادعایی(سید مرتضی)
………………………………………………………………………………………………………………………………………………….
سید مرتضی وجدانا این سند راجع به اتش زدن سینمایی در قم که حدود 50 سال بیش نیست بیشتر معتبر است یا کل روایات اسلامی و /////////////؟چطور تو با این اطمینان چنین سندی را که فقط حدود 50 سال از آن گذشته مورد شک قرار می دهی ولی //////////// 1400 ساله را از مسلمات می دانی؟
مزدک چون حرف از وجدان زدی ،تلاش می کنم با وجدانت سخن بگویم و آن را اقناع کنم و بگویم که این قیاس شما مع الفارق است ،در آن بحث صحبت از ایراد اتهام یک جنایت به یک فرد است ،و اینکه با وجود دهها قرینه بر خلاف آن اتهام که در بحث هایم خطاب به آن دوست توضیح دادم ،این اتهام فقط مستند به یک ادعای فردی دیگر است ،و در هیچ نظام حقوقی و قضائی ،صرف ادعای یک فرد را بدون بینه و برهان دست مایه محکومیت فرد دیگر قرار نمی دهند ،و در این بحث (ایراد اتهام به یک فرد بدون سند قطعی) تفاوتی بین 50 سال یا هزاران سال نمی کند،و وجه فارق این دو قیاس همین است.
در مورد آنچه که زیر چنگک ها دفن شده است و توصیف به 1400 ساله شده نمیدانم ذیل چنگک ها چیست اما حدسم این است که همان تک مضراب همیشگی :مشتی فلان و مشتی بیسار و مشتی خرافات و فحش های دیگر باشد،اما بررسی سند تواتر قرآن و بررسی اعتبار روایات و بررسی متن تاریخ و قرائن آن هریک شیوه خاص خود را دارد ،شما اگر الفاظ تبلیغاتی مشتی فلان مشتی بیسار و پیش فرض های مبتنی بر خرافات دانستن خدا و پیامبر و شریعت و وحی را کنار بگذاری و بصورت متمدنانه پرسش کنی می توانیم در مورد صحت ادعاها گفتگو کنیم.
مسلما گفتن این حرف بمعنی کسی بودن من نیست ولی من کسی برای خود بودم و از همان اول به رای و فکر خود اهمیت دادم”
این حرف یعنی چه مزدک؟! این تناقض و خود شیفتگی نیست که هم تعارفی بگویی من کسی نیستم بعد دنبالش بگویی کسی هستم؟! بالاخره کسی هستی یا نیستی؟ اما خوب من میدانم کسی هستی چون دائم آنجا نشسته ای پشت رایانه و مشتی فلان و مشتی بیسار می کنی!و این خود سند محکمی است بر اینکه تو حتما کسی هستی!
……………………………………………………………………………………………………………………
سید مرتضی! چرا براشفته ایی شاید من یک روبوت باشم!می بینی که بقول کاوش گرامی در فرضیه کوانتم هیچی محال نیست!غزالی می شود شوپنهاگن!ولی این حرف یعنی من در قدرت نبودم که مشهور باشم.ولی من بعنوان یک انسان وجود داشتم و به خرد خود رجوع میکردم و با تجربه و شناختی که از آخوند داشتم دل خوشی از حکومت این قشر نداشتم!درمورد روزنامه اینده گان سید خمینی در سال 58 دارای قدرت بود و حرفش برد داشت.احتیاجی به فتوای مستقیم نداشت.تنها کافی بود که زبان باز نموده تا دنیا را بر گروهی و یا روزنامه ایی و یا حزبی …اوار کند.اگر درک این موضوع برایت مهم است از جناب نوریزاد بپرسید تا با قلم سحرانگیزش برایت توضیح دهد.
…………………………………………………………………………………………………………………………
توضیح بده چطور شد که رای به اصل نظام جمهوری اسلامی ندادی ،یعنی با آن مخالف بودی از اول؟! پس چرا می گویی بعد که آقای خمینی فتوا؟! علیه آیندگان داد از آن ببعد راهت را جدا کردی؟! شما که می گویی من اصلا به جمهوری اسلامی رای ندادم پس چطور می گویی بعد راهم را جدا کردم؟! و اگر با نظام جمهوری اسلامی مخالف بودی چطور رفتی رای به بنی صدر دادی که مورد حمایت آیت الله خمینی بود؟!………………….
…………………………………………………………………………………………………………………………………………..
من بعلت اینکه تصادف کرده بودم در بیمارستان بستری بودم و اتفاقا از طرف تلویزویون به همان بیمارستان آمدند که با بیماران در مورد رای گیری مصاحبه کنند.پرستاری که گاه وقتی با من صحبت میکرد مرا به آنها معرفی کرد.ومن مخالفت خود را با جمهوری دینی/اسلامی بیان کردم.اتفاقا دوستاننم که فیلم را دیده بودند آمدند بیمارستان و از من دلیل خواستند و من گفتم که من از آخوند در حکومت و حکومت دینی دلخوش نیستم.متاسفانه من فیلم آنرا ندارم یک مصاحبه یک دقیقه ایی درصدا وسیمای یکی از استانهاست.رای دادن به بنی صدر برای من اولین انتخاب بین بد و بدتر در جمهوری اسلامی و اولین و آخرین فریبی بود که از اخوندها خوردم!
……………………………………………………………………………………………………………..
ر افشانی ها این بوده است که در یک تحلیل لابراتواری کربنی تاریخی ادعا می کنید که اصلا پیامبری در عربستان وجود نداشته و هیچ آثاری از او وجود ندارد و اسلام از همان زمان معاویه که آثار لابراتواری کربنی تاریخی او وجود دارد آغاز شده! بعد در تحلیل های تاریخی دیگری لابراتوار و کربن را رها کردی می روی سراغ اینکه پیامبر وجود داشته و اسناد کشت و کشتار و مشتی فلان و مشتی بیسار او در تاریخ وجود ……………
…………………………………………………………………………………………………..
سید باز هم دروغ گفتی بعد وقتی تورا /////////////////و سفسطه گر می نامم ناراحت می شوی!
آنچه من اوردم با ذکر منبع بوده و توضیح کافی هم داده ام و سایت را هم معرفی کرده ام که گروهی از پژوهشگران با بررسی و پژوهش به این نتیجه رسیده اند که اصولا فردی بنام محمد پیامبر /////////////////////مشکل تو بعلت تعصب و بغض و کینه ایی که از ما کافران و مرتدین و زنادقه داری و
ولی نمی توانی اون لین اعداممان کنی اینست که نوشته های ما را بدقت یا نمی خوانی و یا آنطور که خود می خواهی می خوانی.من می گویم امکان باروری در زنان از 40 سال ببالا 0.5%است و هر چه سن زن بالاتر رود این امکان کمتر می شود تا به سن یائسگی برسد تو می می گویی مزدک باروری در زنان 40 سال ببالا را انکار می کند!خودت کلاهت را قاضی کن اگر همین تهمت را من بتو بزنم چه المشنگه ایی دراین سایت برپا می کنی؟
…………………………………………………………………………………………………………………………….
جناب سید مرتضی ///////////////////// من بعنوان فردی آزاد و سکولار نه به عقیده ایی و نه به گروهی یا شخصی وابسته نیستم.بنابراین آزادانه آنچه را که درست میدانم می نویسم. سید تو و امثال تو در حبابی از شیشه نشسته اید و سخت شکننده اید.چون خرافاتی را برای خود و برای ارتزاق و فریب مردم مقدس نموده اید.این تقدس و این حباب سخت شکننده است.ولی افرادی مثل من از هر نظر بقولی آسمان جل اند و چیزی را مقدس نمی دانند و خود را وابسته نمی دانند.بهمین جهت نبرد من با افرادی مثل تو در حقیقت عادلانه نیست!و به نبرد موجودی ژله ایی با شیئی سخت می ماند!شما چه ضربه ایی می توانی بمن بزنی؟هیچی!ولی من براحتی می توانم تو و امثال تورا خرد کنم!تنها شانس تو سلاخی کردن کامنتهای من توسط نوریزاد است!برو و پای نورزاد را بهمین خاطر ببوس!ناشکری و نا سپاسی و نمک نشناسی نکن!شما آخوندها نسبت به ایرانیان نمک نشناس و ////////////// چون نان ایرانیان را می خورید ولی خدمت بیگانه می کنید.دین شما و زبان شما و مقدسات شما بیگاننگان است.
…………………………………………………………………………………………………………………………………..
سید مرتضی
11:38 ق.ظ / مارس 27, 2016
“من تنها گروهی را که می توانم به جرئت بگویم که می توانست ایران را از ورطه نا بسامانی و هرج و مرج و نابودی و ویرانی به ساحلی امن برساند جنهه ملی بخصوص بختیار و بعد از ورود ////////// گروه بازرگان می دانم که جزئی از جبهه ملی بود”.
(مزدک1)
شما هر نظری داشته باشید و به هر گروهی حسن ظن یا سوء ظن داشته باشید ،99 درصد مردم ایران به جمهوری اسلامی رای دادند و آنها مشتی فلان و مشتی بیسار نبودند و تابع رهبری بودند که همه گروهها رهبری کاریزماتیک او را پذیرفته بودند،و رای شما کسی باشید یا کسی نباشید فقط رای یک فرد است در برابر اکثریت قاطع مردم ایران ،و شما فقط از رای خاص خودت که محترم هم هست نمایندگی می کنید………
…………………………………………………………………………………………………………
99% مردم که چه عرض کنم ولی حق باشماست جناب سید واقعا اکثریت مردم به جمهوری اسلامی درآن زمان رای دادند!ولی مگر اکثریت مردم آلمان به هیتلر رای ندادند؟
جناب سید وقتی کسی دچار حادثه ایی می شود اول بحالت شک گرفتار می شود.و بعد از این مرحله تازه کم کم بخود می آید.و مردم ایران هم از این گذر استثنا نبودند.اکثریت مردم ایران نمی دانستند به چه اعتراض می کنند و چه می خواهند!ولی وقتی رزیم کنونی کم کم قوانین خودرا بمرحله اجرا گذاشت تازه عده ایی از مردم فهمیدند که جریان از چه قرار است.و درست درهمین زمان است که مقاومتها شروع می شود.فیلم تظاهرات زنان بعد از سخنرانی خمینی و تایید ضمنی حجاب اجباری را در زیر ببینید.همین تظاهرات باعث شد که خمینی حرفش را پس بگیرد(تقیه!).من خودم اعلامیه خمینی را مبنی بر اجباری نبودن حجاب قبل از پیروزی و زمانیکه در پاریس بود خواندم.خمینی یک /////////////////////// بود مثل تو و بقیه آخوندها!تو جلو ما دراین سایت دروغ می گویی ولی سعی می کنی بما بفهمانی که ما گفتار تورا نمی فهمیم!می دانی چرا من به بازرگان احترام می گذاشتم و در تمام زمانیکه اورا شناخته ام حتی در زمانیکه بیشترین حمله ها به او می شد از او حمایت میکردم؟تنها بخاطر صداقتش و افتاده گی و آزاده بودنش و وطن پرستی اش و انساندوستی اش یعنی درست صفاتی که در ///////////////////////آخوندها نیست!بازرگان بجرئت می توانم بگویم که تنها سیاستمداری بود که دروغ نمی گفت.
فیلم تظاهرات زنان در اسفند 57!
https://www.youtube.com/watch?v=ZzvWLp6pfWU
————————————
مزدک گرامی
تقاص وقتی که از من می گیری را بدهکار منی. شما که اخلاق مرا می دانید پس چرا اصرار به تکرار همان واژه های تند و توهین آمیز و آنچنانی دارید؟
با احترام
.
سید مرتضی
12:32 ب.ظ / مارس 27, 2016
مزدک!
مشتی فلان و مشتی بیسار و کشت و کشتار و خرافات و جنایتکاران و ….به کوک وار بودن شباهت بیشتری دارد! ،و شبانه روز پشت یک رایانه نشستن و در یک سایت فحش به این و آن و فحش به مقدسات یک میلیارد مسلمان دادن و دروغ پراکنی کردن ،به “/////////” زدن شبیه تر است!
ضمنا اشکال کردن های جاهلانه و ناشی از بیسوادی به احکام اسلام قرآن و تاریخ اسلامی و تبلیغات بی پایه خیال پردازانه به “نفس بند آمدن و ناشیانه بکاهدان زدن” شبیه تر است!
برای آزمودن این ادعاها کافیست ناظران عرصه عمومی کلمه مزدک و اخیرا مزدک! را در سایت نوریزاد سرچ کنند و شاهد افاضات خردمندانه ایشان در باره قرآن و اسلام و پیامبر و تاریخ و احکام اسلامی باشند ،البته مشتی! از خروار نمونه خروار است ،زیاد وقت خود را تلف نکنند ،و به احتمالات ذیل چنگک های نوریزادیه زیاد فکر نکنند!
…………………………………………………………………………………………………………………………
سید مرتضی اینکه عصبانیت نداشت .می توانستی آرام هم همینها را بنویسی!
کاش حتی برای دشمنانمان، بجای له کردن و تحقیر کردن و کوچک شمردن و مفتضح کردن و سرکوفت زدن، انصاف را رعایت می کردیم. کاش مزدک از خود می پرسید: من اگر یک چنین اشتباهی یا یک چنین قمپزی در کرده بودم، دوست داشتم دیگران چگونه و با چه ادبیاتی با من سخن می گفتند؟
کاش
کاش
……………………………………………………………………………………………………………………………………………………..
نوریزاد گرامی اگر این بنده الله اولین بارش بود می گفتیم خب اشتباهی شده!دوست من هدف من اصلا تحقیر سید نیست بلکه وادار کردن ایشان به این مهم که همه چیز را همه گان دانند و همه گان از مادر نزایند.من با این سید هیچ دشمنی ندارم.افرادی مثل این بنده الله را تقریبا هر روز می بینم.ببینید من و دیگران بارها دراین سایت به اشتباه خود اعتراف کرده و عذر خواسته ایم.چرا؟چون ما پذیرفته ایم که انسانیم و اشتباه می کنیم.ولی این جناب بارها به کاهدان زده ولی سفت و سخت برای توجیه اشتباهاتش به مغالطه و سفسطه …روی آورده.دوست گرامی من اگر چنین اشتباهی کنم و خود متوجه شوم قبل از اینکه دیگران بریشم بخندند من خود عذرخواهی می کنم و ریشخند آنها را بجان می خرم.چون اشتباه کرده ام .درثانی مگر من مریضم که خود را در گیر موضوعاتی کنم که درآن سواد کافی ندارم.این جناب سید خیال می کند با چندتا اصطلاح انگلیسی ناقص و عوضی مردم او را به چشم روشنفکر و تحصیلکرده و دنیا دیده می نگرند.ولی ایشان درک نمی کند که بکار بردن کلمات و اصطلاحات خارجی بخصوص وقتیکه بی جا و نادرست باشد باعث ریشخند می شود.فرا گیری یک زبان بیگانه بهمین آسانی که نیست.بله هر انسانی می تواند در عرض یکسال یک زبان را درحد براورده کردن احتیاجات روزمره اش یادگیرد ولی برای نوشتن و درک مفاهیم یک زبان به سالها تجربه و نوشتن و خواندن و حتی زندگی در کشوریا کشورهایی که چنین زبانی را دارند و تماس با مردمانشان و بکار گیری آن زبان و فراگیری فرهنگ مردمیکه با آن زبان سخن می گویند لازم است.دوست گرامی می بینید که چنین راه دشواری فضایی برای خودنمایی و مغالطه و رجز خوانی نمی گذارد.
متنی از سروش دباغ:
یکی از پرسشهای مهمّی که در دو سال اخیر امثال من با آن مواجه بوده است، این است که چه نسبتی میان آنچه در میان دولت اسلامی میگذرد با تأسّیای که آنان علیالادّعاء به سنّت پیامبر میکنند و آنچه محقّق شده است، وجود دارد؟ مگر ما نیز، پارهای از روایات یا احکام فقهی از ایندست نداریم؟ مگر غیر از این است که عدّهای از فقیهان سنّتی در کشور ما، شبیه این رأی را در پارهای از امور دارند. مگر آنان نیز به چنین احکامی باور ندارند و در رسالههای خود نیاوردهاند؟ پاسخ مثبت است. فرق فارقی که در این میان وجود دارد این است که داعش در تطبیق احکامی که ریشه در فقه دارند، بدون هیچ مصلحتاندیشی و ملاحظهای عمل میکند و ای بسا کژیها و پلشتیهایی که در کار این گروه است؛ از تجاوز به عنف گرفته تا کشتن مردمان بیگناه! آنان خشنترین خوانش از دین را به عنوان دین و حکم خدا، به منظر و مرئای عموم جهانیان گذاشتهاند…..»
مقالۀ من تحت عنوان ” پیامبراسلام، خشونت و عدالت” که در ماهنامۀ «اندیشۀ اصلاح» منتشرشده، اخیرا در سایت « گویا نیوز» باز نشر شده است. دوستان و عزیزانی که تا کنون این مقاله را ندیده و مایلند آنرا بخوانند، می توانند به لینک زیر مراجعه کنند:
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/03/210109.php
علیالادّعاء؟؟؟؟ حاجی دباغ میخواد سرمون شیره بماله. هیچ کاری دولت اسلامی نکرده که /////////// اسلام در زمان زنده بودنش و خلفای راشدینش و بقیه نکردند. هیچ! همه کارایی که دولت اسلامی میکنه در قران و در سیره خود پیغمبر اسلام و خلفای راشدینش به صورت روشن و مکتوب وجود دارد.
این حاجی دباغ بجای اینکه هی اینور و اونور کنه، واسه خودش و دینش بهانه بیاره، پشتک و وارو بزنه، و پشت سفسطه گری قایم بشه بیاد و به این دعوت پاسخ مثبت بده: روحانیان آلمانی از مسلمانان خواستند ترور را کفر اعلام کنند.
جناب مازیار وطن پرست،
درنوشتۀ بالا میفرمائید: «مقالۀ من تحت عنوان ” پیامبراسلام، خشونت و عدالت” که در ماهنامۀ «اندیشۀ اصلاح» منتشرشده، اخیرا در سایت « گویا نیوز» باز نشر شده است. دوستان و عزیزانی که تا کنون این مقاله را ندیده و مایلند آنرا بخوانند، می توانند به لینک زیر مراجعه کنند…»
پس اشارۀ شما به “مقالۀ من” مؤید اینست که نویسندۀ نظر بالا با نام مازیار وطن پرست همان جناب سروش دباغ است. پس جناب دباغ چرا از ذکر نام اصلی خودتان طفره میروید؟ هدف شما از این دو دوزه بازی چیست؟
——————-
با هم مهربان باشیم جناب کبیری
حتی اگر مازیار وطن پرست – نویسنده ی فهیم و منصف و نیک نگر ما – همان جناب سروش دباغ باشد ما را مجاز به تندگویی و کنایه نیست.
با احترام
.
جناب نوریزاد،
مازیار وطن پرست و سروش دباغ در دو موضع کاملاً متفاوت و متناقض قلم میزنند. در صورتی که در مطلب بالا ایشان به صراحت اقرارمیکند که سروش دباغ درنقش مازیار وطن پرست دارد ایفای نقش میکند. بنابراین، یک نفر در نقشهای مختلف ما را بازیچه قرارداده و با ذهن ما بازی میکند. جناب مازیار وطن پرست در چند پست پیشین که نوشتۀ ایشان را مورد نقد قرارداده بودم، به من خُرده گرفت که ” من و تو داریم در یک تیم توپ میزنیم.” در پاسخ وی گفتم که ” ولی شما گاهی اوقات در افساید شوت میکنید!” اگر چنین است که ایشان ادعا میکند، من خود را هم تیم ایشان بشمار نمیآورم و بخاطر دفاع شما از چنین بازی اطلاعاتی، عطای سایت شما را به لقایش میسپارم. چنین مواضع متفاوت و حتی متناقض یک نفر غیر قابل دفاع است. اجازه دهید خودِ ایشان پاسخ دهند.
فرض کنید دوست ما مازیار وطن پرست که در این سایت با این عنوان مطلب می نویسد فرزند دکتر سروش باشد ،آزادی ابراز عقیده و آزادی انتخاب اسم و عنوان در فضای اینترنت اقتضا می کند که هرکس با هر آی دی اینجا مطلب بنویسد یا بحث کند ،این چه رویه غیر اخلاقی است که ما این را دو دوزه بازی تعبیر کنیم؟ مگر الان خود شما که آعلی کبیری امضاء می کنید و می نویسید بطور قاطع می گویید یا گفته اید که این آی دی نام حقیقی شماست؟ حال اگر نام حقیقی شما نباشد باید دیگران شما را به دو دوزه بازی متهم کنند؟ آنچه که بنظر من دو دوزه بازیست این است که صاحب یک تفکر با چند آی دی بشکل ها و لحن های متفاوت مطلب بنویسد ،جایی که منطق و طرز تفکر واقعی اوست سالم و مودب و مستدل باشد ،جایی دیگر که می خواهد چاله میدانی بنویسد و دیگران تحقیر کند برود پشت نقاب ناشناس یا نام های دیگر ،بنظر من این غیر اخلاقی است ،اما اگر یک شخصیت حقیقی در عالم خارج،اینجا در فضای مجازی این سایت با آی دی مازیار مطلب نوشت اما دو دوزه بازی در نیاورد و زیر نقاب دیگر نرفت ،این دو دوزه بازی نیست.
هدف شما از این دو دوزه بازی چیست؟
-اینا اینجوری هستن دیگه. مرامشون بر دو دوزه بازی گذاشته شده.
دوست عزیز
قتل و کشتار، امروز و دیروز ندارد ، وسایل و متدش تغییر کرده وگرنه هر تعریف توجیه قتل و قاتل است ، اصل حفظ هستی است .
حفظ جان به حفظ محیط زیست و دیگر جانداران هم بر می گرددو به طور کل اهمیت و ارزش دادن به هستی ، این مقاله توجیه تفکرداعشی است ، زمانی که انسان اختیار تفکرش را به چیزی می دهد یعنی خود را برده و ناتوان کرده است.
فکر فعال چون تن فعال و توانمند است ، همه ادیان کنونی وسیله اعمال قدرت دسته ای بر دیگرانند و تنها راه نجات از این چاه مرگ فقط مسولییت پذیری و فعال شدن فکر است، ایرانیان دهقان باستان کشتگر زمین و فکر بودند ، و خود را از آن رو دهقان می نامیدند که فکر فعال و باخرد را چون زمین شخم میدند ، آغاز اوهام و مرگ پرستی در قدیم آنجا آغاز شد که کار عار شد تا کنون که مادیگردر فکر تنبل لمیده درغار اوهام و خرافات َ سایه ها را حقیقت می پنداریم .
به نقل از ایران وایر https://iranwire.com/features/6866/
چرا بر نمیگردند؟
نگار کیاوش؛ نخبه ای که نمیتواند برای فرزندش پاسپورت ایرانی بگیرد.
….. ایران در زمینه تحقیقات نسبت به اروپا و امریکا کشور جوانتری است. زمانی که در اروپا کارهای تحقیقی شروع شده بود، فکر می کنم در ایران هنوز دانشگاهی وجود نداشت. بنابراین، طبیعی است که دانشگاه های ما در زمینه تحقیقات نمیتوانند با دانشگاه های امریکا و اروپا رقابت کنند. طبیعی است که هر دانشجویی دلش میخواهد زمینه و امکانات برای کارهای تحقیقاتیاش فراهم باشد. این جا مقدمات تحقیق و پژوهش فراهم است اما در ایران و حتی در دانشگاه شریف چنین امکانی به این شکل برای انجام تحقیقات وجود ندارد.
در مورد خودم توضیح می دهم که چرا به ایران برنگشتم؛ زمانی که در ایران بودم، اینقدر سرعت اینترنت کم بود که حتی نمیتوانستیم یک مقاله دانلود کنیم. دوم این که در زمان تحصیل، خانم ها بیش تر از ۵۰ درصد صندلیهای دانشگاه را می گیرند اما در بازار کار با آقایان برابر در نظر گرفته نمیشوند. ما در زمان تحصیل در شریف فقط یک استاد خانم داشتیم؛ خانم «معصومه کناری» که اتفاقا بسیار استاد خوبی هم بودند. ایشان در دپارتمان برق تنها استاد زن بودند در حالی که این جا من احساس میکنم امکانات برای این که خانم ها وارد کار آکادمیک شوند، خیلی بیش تر است.
حتی اگر خانم هم نباشید، مگر در ایران چند دانشگاه داریم که بخواهیم در آن ها کار آکادمیک انجام دهیم و تحقیق کنیم؟ این جا همیشه شایسته سالاری حاکم است و اگر کارتان خوب باشد، مهم نیست که از کجای دنیا آمده ای، چه رنگی هستی و… اما در ایران …
بدون توضیح
به نقل از رجا نیوز
مصاحبهی با احمد چلبی و دیدار وی با صدام پس از دستگیری:
دو چیز را در او او میدیدم: اول، جهلش نسبت به اوضاع جهانی و ملاک قدرتمندی جهانی، و دوم اینکه تصور واقعی از توزیع قدرت نداشت.
از صحبتهایش، از نوع بیان کردن مطالب توسط او و تصوراتش از قضایای جاری. چیز دیگری که دیدم اینکه خیلی خودشیفته بود. صدام معتقد بود آنچه میکند صحیح است، بدون هیچ استدلال منطقی، و هر آنچه او نمیکند غلط است. چیزی که میدیدم موجب شد برای اوضاع عراق و بر 35 سالی که عراق تحت حاکمیت او سپری کرده بود تأسف بخورم.
به نقل از خودنویس:
جمهوری(ک) اسلامی(ک) بنا به ماهیت دوگانه و سیاست خردگریز و تجاهل محور خویش، راهبرد منسجم و یگانه در تعامل و سیاستگذاری اقتصادی و تجاری خویش با دنیا ندارد. تفکر دیرینه انگاشته بر فروش نفت و پسته و قالی و زعفران در دنیای اقتصاد پیچیده جهان امروز محلی از اعراب ندارد. مضاف بر اینکه جمهوری اسلامی از پشت عینک سیاه مذهبی و «جهان ستیزی» و آزمایشات موشکی تبلیغات ـ محور خود به دنیای مدرن امروز مینگرد. دنیایی که در آن نمی توان تار و پود سیاست را از رگههای اقتصاد جهانی جدا کرد. متاسفانه سردرگمی نظام جمهوری اسلامی با طرح شعارهایی پوچ و عوامفریبانه نظیر اقتصادی مقاومتی(شما بخونید اقتصاد کره شمالی) ، آمیخته با رانتخواری مفرط نهادینه شده در بدنه اقتصاد داخلی و ماجراجویی نظامی در منطقه و بی کفایتی در سطح مدیریت خرد و کلان کشور باعث شده است که ایران حتی در تعامل خویش با کشور فقیر و همسایهای مثل پاکستان ناکام بماند.
خواندن نظرات و نوشتههای “باصفا”ی گرامی دل آدمی را روشن میکند و به آیندهی این آب و خاک امیدوار. بس که طبع سلیم و خوی پسندیدهاش در جوی اندیشه و گفتار زلال میگذرد و میدرخشد.
خیال حوصلهی بحر میپزد هیهات! – چههاست در سر این قطرهی محال اندیش!
روحانیت انقلابی شیعه بیش از نیم قرن است که در سر خیال بحر میپزد و افکاری همچون اتحاد اسلامی و امت واحده را علاج معضل اسرائیل میداند؛ امان از این قطرهی محال اندیش! افکاری که تبدیلش به واقعیت همچون ساختن فیلمهای علمی-تخیلی غیر از تخیل، محتاج پول زبان بستهی نفت است تا به زیر دست و پای “مقاومت” متمایل به سلفیها ریخته و دفن کنند. در بهترین حالت محصول آن فرانکشتینی چون حزبالله لبنان خواهد بود که بین حزب سیاسی- میلیشیای بنیادگرا- وطنپرست- امت گرای شیعی- و چند چیز دیگر سرگردان است؛ و با ته کشیدن دلارهای نفتی زیر چرخ ماشین مدرنیسم لبنان مانده و به وزن و اندازهی واقعی خویش تقلیل خواهد یافت.
زندهیاد باستانی پاریزی با لحن معمولش -که بین شوخی و جدی سرگردان بود- جایی نوشتهبود: “اگر ما اسلامی هستیم چرا یک کشور اسلامی جزو همپیمانان ما نیست؟”
حاج آقا سید رضی با درود
لطف فرموده داستان ها را متوقف کنید که این جماعت درک لیتراتور افشا گر نتوان کردن.
و اما به عین روایات رو آورید تا شبهه لودگی برای شیعیان رگ گردن بر آمده رفع شود.
نوشته های رضی مگر بر گرفته از روایات آیت الله دستغیب و دیگر کتب شیعی نیست؟
با این وضع سید مرتضی و روشنفکر و پرسشگر و دیگران در واقع کتب شیعی را لودگی می نامند. همین ها موقع منبر و روضه که منبع درآمد اصلی شان هم هست مداحی می کنند و از آسمان ریسمان می بافند و ملت گریان و زاران را با همین احادیث و روایات و داستان سرایی ها سر گرم می کنند و سلیمانی هم از آن ها می خواهد تا در تنور خرافات بیشتر بدمند که نکند کارگری سر بر آورد و سوال کند نان و آب چه شد؟
از طرف مسلمانان شناسنامه ای که با ورود به دوران حکومت طلایی امام و آگاهی اسلامی شوکه شده اند.
پاسخ سوال شما این است که :نه نوشته های رضی هم آدرس غلط و تحریف معارف اسلامی است و هم مسخره و ریشخند کردن آن ،منتها کسانی مثل شماها که یا نا آگاه به اصل سخن هستید ،یا دید شما نسبت به دین دید غرض آلود و مبتنی بر پیش فرض های نادرست ناقص است ،سخن او و لودگی او برایتان خوشایند است ،و برای او کف می زنید ،بهمین جهت هم تحت نام ناشناس او را تایید می کنید ،من اینجا اعلام می کنم که فاکت هایی که رضی از معارف دینی می دهد یا کلا تهمت و دروغ است ،یا ناقص است ،یا مبتنی بر برداشت های نادرست و تفسیر به رای است ،ایشان اگر دنبال حقیقت و واقعیت است ،برداشت خود را بدون تمسخر و پیش فرض اینجا بصورت سوال مطرح کند و بشنود و نفی و اثبات کند ،مثل موردی که از من در مورد نماز پرسید ،من می گویم اگر کسی غرض و مرض نداشته باشد ،و با لودگی و تمسخر اهداف دین ستیزانه را دنبال نمی کند می تواند مطالب خود را بصورت پرسش با متدینان در میان بگذارد ،نه اینکه در یک سایتی که اکثریت آنها مخالف دین و مذهب هستند برای خوش باش و خوشایند آنها چیزهایی را به دین نسبت دهد و آنها را مسخره کند . دیدم برخی افراد هم مثل مزدک او را آگاه به دین و معارف دینی قلمداد کرده بودند! خوب آگاهی از مطالب دینی و نقد آنها به این است که آنها را مسخره کند؟!
و عجب ” احضار فضلی” جناب نوری زاد! چهار غلط املایی و تنها در یک پاراگراف… جای استاد غلط گیری خالی!
خبرگزاری ”سی.ان.ان” اسامی یکصد و سی و نه (۱۳۹) نفر از حاکمان و مسئولان جمهوری اسلامی ایران را شامل محل حسابهای بانکی و مبالغ اختلاس شده از ایران را منتشر ساخت.[منتشر شده بسال2013]
دلیل اصلی مذاکرات حاکمان جمهوری اسلامی و سرشیدن جام زهر برجام برای رفع تحریم تولیدات و محدودیتهای پژوهشی هسته ای ایران که مشابه آن دوازده (۱۲) سال پیش به ایران پیشنهاد شده بود…
در حقیقت آزاد سازی اموال مسروقه از ایرانیان و ذخیره شده در حسابهای بانک های خارجی ذکر شده در زیر بنام و به نفعِ حاکمان و ایل و تبار آنهاست..!
و نه خیر و صلاح ایران و ایرانیان..!
چنانچه حاکمان جمهوری اسلامی، حقیقتاً قصد بهتر کردن و ایجاد شرایط اقتصادی و اجتماعی بهتر و مساعد برای ایران و ایرانیان میداشتند، با این قرارداد دوازده (۱۲) سال پیش موافقت میکردند، و باعث ایجاد میلیاردها، میلیارد دلار صدمات وارده مالی و اقتصادی جبران ناپذیر به ایران و ایرانیان و رنج و مرگ میلیونها ایرانی بعلت ایجاد کمبود های اقتصادی، مواد خوراکی و دارویی نمی شدند..! که امروزه بر روی هم آن تاسیسات سیمان بریزند…!
آندسته از هم میهنان گرامی که هنوز سر خود را در عمق شن صحرای نادانی، تعصب کور کورانه و اعتماد بیجا به ملایان حاکم فرو برده، و از دنیای اطراف خود و حقایق امور کاملاً بیخبراند، خوب است که از خود سؤالات زیر را بپرسند و در ذهن خود بیاندیشاند:
۱ – چرا این اشخاص پولهای خود را در بانکهای ایران در داخل کشور نگهداری نمیکنند..؟
۲ – اگر این ارقام پولهای کلان میلیونی و میلیاردی پوندی، دلاری و یورو ذکر شده در گزارش زیر از راه صادقانه و قانونی بدست آمدهاند، چرا این اشخاص اینچنین سعی در مخفی کردن و کتمان حقیقت در مورد وجود و طریقه بدست آوردن این ثروتهای افسانهای در طی ۳۶ سال گذشته داشته و دارند..؟
۳ – چرا این اشخاص خائن به ایران و ایرانیان به اتهامات اختلاس و ناپدید شدن ثروتهای ایرانیان پاسخ نداده و به بازرسان دوائر و وزارتخانه های دولتی اجازه پیگیری و تحقیق در مورد این پرونده ها را صادر نمیکنند..؟
ناپدید شدن ۲۰۰ میلیارد دلار از حساب ذخیره ارزی کشور در دوران ریاست محمود احمدی نژاد و پس از او ۱۵۰ میلیارد دلار از درآمدهای های نفتی ایران در چند سال اخیر تنها یک قسمت کوچکی از هزاران میلیارد دلار بسرقت رفته از خزانه داری ملت و کشور ایران در ۳۶ سال گذشته است. فرق در این است که مدارک سرقت ۳۵۰ میلیارد دلاری مذکور بخوبی مخفی نشده بودند و در نتیجه کشف و افشاء شدند..!
هم میهنان گرامی، در حال حاضر، در نهایت تأسف، کشور ما، ایران با ۹ میلیون ایرانی فقیر، ۲۵ میلیون ایرانی بیکار یا با شغل های کاذب، ۴ میلیون ایرانی معتاد از سن ۱۲ سال به بالا، ۳ میلیون دختر و زن ایرانی مجبور به فحشا از سن ۱۳ سال به بالا، ۱۴ میلیون بیمار روانی ایرانی، ۷۰۰ هزار کودک ایرانی خیابان گرد، ۲ میلیون ایرانی محروم از تحصیل، ۱۹۰ هزار نابغه فراری ایرانی، با ۳۲ تریلیون دلار خسارت ناشی از فرار مغز های نابغه ایرانی در ۳۶ سال گذشته، و کثیف ترین پایتخت جهان از نظر آلودگی هوا است..! کشور بسیار ثروتمند و کهن ما، ایران در ردیف فقیر ترین و فلاکت بار ترین کشورهای اسلامی قرار گرفته، و حکام آن، بجای دلسوزی و پشتیبانی از ملت رنج کشیده ایران، ایرانیان، مدعی دارا بودن بهترین دین در دنیا هستند..!
برای فهم بهتر بیآیید تا لحظه ای خود را جای ایرانیان محتاج، تشکیل شده از کارمندان، کارگران، کارمندان بازنشسته، معلمان فقیر و لشگر بیکاران درمانده و شرافتمند غم زده ایرانی در شهرها و روستاها که اشک در چشم دارند و درد ناتوانی در دل، محتاج رقمی کمتر از پانصد دلار برای تامین مخارج عید نوروز باستانی و ایجاد شادمانی، خوشبختی خانوادگی و خوشحالی بچه هایشان در شب عید، سر در گم، سر تکان میدادند، چرا که باید بسیار سخت و چه کارها بکنند تا از پس خرید میوه و آجیل، چند تکه لباس نو برای بچه ها و غذای شب عید برآیند..!
ما، ایرانیان، نباید فراموش کنیم که حاکمان جمهوری اسلامی، همانهایی هستند که در دوران جنگ هشت (۸) ساله ایران و عراق کودکان خردسال بی پناه یتیم شده ایرانی خوزستانی و دیگر خردسالان یتیم بیگناه و بی پناه ایرانی را بیرحمانه وادار به دویدن در منطقه های مین گذاری شده بتوسط ارتش عراق کردند و بدین روش هولناک و جنایتکارانه میدانهای مین گذاری شده را برای عبور پاسداران اسلامی باز نمودند و فرزندان ایران را تکه، تکه کرده و بقتل رساندند..! فراموش نکنیم که کمتر از شش (۶) ماه پس از آغاز جنگ، صدام حسین ابراز ندامت کرد و پیشنهاد صلح و پرداخت خسارات و غرامت جنگی به حاکمان ایران داد، اما ملایان جمهوری اسلامی قبول نکرد و با کمال میل به جنگ و کشتار ایرانیان ادامه داد تا بدینوسیله ارتش ایران را از کار انداخته، خنثی کرده و پایگاه حکومت خود را پابرجا و مستحکم سازند..!
اسامی این یکصد و سی و نه نفر را با مقادیر آن به نقل از خبرگزاری ”سی.ان.ان” مشاهده کنید و بشناسید..!
اسامی یکصد و سی و نه (۱۳۹) نفر از به یغما برندگانِ اموال ايرانيان مفلوک و دربند جهالت و خرافه:
Top 1000 of The Islamic Republic of Mullahs Officials’ Bank Accounts
– By Utkanos – Posted May 13, 2011 – Tehran, Iran
Swiss Numbered and OGDA accounts and identified assets as evaluated by the WH/OP, March 2011 (C $-Canadian, A $-Australian, $-U.S.A. Dollar and £-British Pound)
زحمت جمع و ضرب کردن ارقام به ریال و تبدیل آنها به مبالغ ریالی با خودتان:
(۱) مجتبی خامنه ای
(England £1.14 billion (2 accounts frozen since 2009), Germany 2.12 billion Euros (4 accounts), Qatar $400 million, S. Africa 950 million Euros (2 accounts), UBS/Micheloud & Cie/Credit Suisse 12 accounts adding to 3.85 billion Euros, Liechtenstein $2.8 billion, South Africa $620 million, Shanghai $4.1 billion, UAE: $700 million, Malaysia A $670 millions)
(۲) علی خامنه ای
(Switzerland Micheloud & Cie/UBS/Credit Suisse, 18 accounts adding to 8.4 billion Euros, Liechtenstein $9.7 billion, Cayman Islands $6.8 billion , Shanghai $3.2 billion, Liechtenstein $2.9 billion, Belize $2.5 billion, Russia $1.1 billion, Malaysia $450 million, Trinidad & Tobago $400 million , S. Africa 2.1 billion Euros, India $630 million, UAE $560 million, Syria $210 million)
(۳) مسعود خامنه ای
(UBS/Micheloud & Cie/Credit Suisse 2.7 billion Euros, S. Africa $980 million, Syria $45 million, UAE $120 million, Malaysia 540 million Euros, Venezuela $1.2 billion, India 320 million Euros)
(۴) مصطفی خامنهای
(Credit Suisse $690 million, Hong Kong £360 million, Russia $80 million, Syria $12 million, Canada C $110 million, Panama $992 million)
(۵) نازیه خامنه ای
(Turkey $52 million, India 120 million Euros, Germany 102 million Euros, United Kingdom £280 million, UBS $421 million)
(۶) بدریه خامنه ای
(UAE £142 million, Syria $13 million, Spain 120 million Euros, Panama $329 million)
(۷) حسن خامنه ای
(UAE $60 million, Canada C$200 million, Turkey 37 million Euros, Shanghai $344 million)
(۸) هادی خامنه ای
(Liechtenstein $290 million, S. Africa £121 million, Malaysia 93.2 million Euros, UBS/Scobag Private Bank/HSBC Private Bank (Suisse) 890 million Euros, Turkey 84 million Euros)
(۹) عزیز خوشوقت
(Germany 52 million Euros, Austria C$ 101 million, S. Korea $21.9 million, Turkey $4.1 million)
(۱۰) غلامعلی حدادعادل
(Canada C $220 million, Virgin Islands $365 million, Panama110 million Euros, Hong Kong $252 million)
(۱۱) حسين شاهمرادی
(Turkey 12 million Euros, Canada C$ 22 million, Panama $ 62 million, UAE $3.1 million, Pakistan $4.5 million)
(۱۲) غلامرضا جلالی
(Turkey 2.1 million Euros, Belarus $12 million, UAE $7.6 million)
(۱۳) علیرضا فیاض
(India 35 million Euros, Malaysia $12.5 million, UAE 26 million Euros, Turkey 15.9 million Euros, Venezuela $34 million, Italy 14 million Euros)
(۱۴) غلامرضا فیاض
(Malta 40 million Euros, Panama $24 million, Malaysia $67 million, UAE $41 million)
(۱۵) فاطمه فیاض
(India $23 million, Spain 11 million Euros, Malaysia A $12 million)
(۱۶) حسین قاسمی
(UAE 3.9 million Euros, Turkey $5.42 million)
(۱۷) حسین موسوی اردبیلی
(Switzerland 229 million Euros, Cayman Islands $290 million, Kuwait $23 million, UAE $109 million, Malaysia $41 million)
(۱۸) محسن خرازی
(Malaysia A$100 million, UAE 78 million Euros, Turkey $12 million, Cayman Islands 253.7 million Euros)
(۱۹) محمدباقر خرازی
(Lebanon $120 million, $98 million, £40.9 million (S. Africa), Netherlands Antilles 150 million Euros)
(۲۰) جواد آزاده
(UAE $12 million, Lebanon 2.6 million Euros, Malaysia $3.1 million)
(۲۱) حسن عباسی معروف به دکتر عباسی نام اصلی یدالله قزوینی
(Pakistan $3.2 million, Albania 1.2 million Euros, Italy 10.9 million Euros, Hong Kong $85 million)
(۲۲) نورعلی شوشتری
(UAE $23 million, Turkey $12.1 million)
(۲۳) تیمسار سردار پاسدار حسین ساجدی
(Turkey 3.2 million Euros, Italy 5.1 million Euros, Malaysia 94 million Euros, Shanghai $45 million)
(۲۴) علی فضلی
(UAE 2.4 million Euros, Thailand $5.1 million, Panama $5.5 million)
(۲۵) محمدجعفر اسدی
(Turkey 8.9 million Euros, Spain 21 million Euros, Lebanon $3.7 million, Hong Kong A $13.2 million)
(۲۶) حسین طائب
(Italy 2.4 million Euros, UAE $16 million, Shanghai $172 million, Virgin Island £44 million)
(۲۷) سرتيپ پاسدار عبدالمحمد رئوفی نژاد
(India 4.7 million Euros, Qatar $23 million, Turkey $ 19.1 million, Shanghai $58 million)
(۲۸) غلامحسین رمضانی
(Shanghai A$ 45 million, Panama $69 million, Syria $ 6.6 million)
(۲۹) نبی الله حیدری
(Austria 3.1 million Euros, UAE 10 million Euros, Qatar $11.5 million, Thailand $4.9 million)
(۳۰) یحیی رحیم صفوی
(Cayman Islands $ 290 million, Shanghai 170 million Euros, Turkey $12 million, UAE 34 million, Albania $ 7.9 million)
برای اجتناب از اطاله کلام، فعلا” به همین 30 نفر بسنده میکنم که اگر نوری زاد توانست آن را منتشر کند بقیه را هم در کامنت بعدی ارسال خواهم کرد. برای آگاهی و مطالعه بیشتر به سایت جنبش آزادی مراجعه کنید.
منبع خبر از خبرگزاری سی ان ان در گوگل قابل جستجوست:
Top 1000 of The Islamic Republic of Mullahs Officials Bank Accounts
پاورقی:
امکان دارد برخی از آخوندهای ساده که مثل کبک سر در برف فرو کرده اند بگویند اینها دروغ ها و تبلیغات دژژژژمن است!
خب اگر دروغ است، چرا تا کنون تکذیب نشده است؟؟؟!!!
کافی است به یکی از بانک های مورد اشاره در یکی از کشورهای مورد نظر سری بزنید تا سیه روی شود هر چه در او غش باشد!
و یادم نمیرود آقای سردارِ مثلا” سازندگی، سالها پیش وقتی خبرنگار از حضرتشان سئوال کردند مردم از ارسال پول های هنگفتی صحبت میکنند که مقصدشان بانکهای خارجی است…!
و جناب سردار رفسن جانی – همو که تا مرز قهرمان ملی شدن بعد از انتصابات 88 پیش رفت! – افاضه فرمودند، آن پول ها برای حفظ نظام است…! و حفظ نظام از اوجب واجبات.
—————————
کاوه ی گرامی
این ارقام اگر هم واقعی باشند، سندی دال بر درستی شان در دست نیست. سند معتبر برای یک چنین ارقامی باید از بانکهای جهانی آنهم با آرم مشخص همان بانکها باشد. می گویم: این جماعت آنقدر با خود پریشانی و نادرستی دارند که برای رسوا کردنشان نیازی به اینجور سندآرایی ها نیست. و این که: در نشان دادن نادرستیِ یک جماعت، انصاف را رعایت کنیم و هرگز به مغالطه در نیفتیم. من هرچه گشتم، مرجع مطمئنی برای این ادعای شما نیافتم.
با احترام
.
باور بفرمایید جناب نوری زاد، مبالغ و ارقام مذبور بقدری وحشتناک و نجومی اند که خود من، هم اکنون که این سطور را تایپ می کنم، انگشتانم میلرزند و براستی حیران و سر درگریبانم…! و جا دارد از صاحبنظران حوزه ی اقتصاد و مطلعین در این حوزه، خواهش کنیم صحت و سقم ارقام یاد شده را معلوم کنند. البته به سخنی که آقای رفسن جانی در جواب خبرنگار داد، نیک بنگرید…! این سخن دقیقا” از زبان ایشان است بی هیچ واسطه ای و من خودم شخصا” از زبان ایشان شنیدم. زمانی که این مصاحبه از تلویزیون پخش میشد من در جمع خانواده بودم و یادم هست با برادر و پدرم که در آن زمان زنده بودند در این باب تا پاسی از شب بحث و گفتگو شد.
و نکته ای دیگر: این را که همگان میدانند شرکت ایران خودرو از بابت هر خودروی تولیدی پیکان مگر یک میلیون تومان یه بیت رهبری پرداخت نمی کرد[اینرا یکی از دوستان صمیمی یکی از اقام من، که چندین دوره نماینده شهرمان بوده و بعدا” نماینده کمیسیون …مجلس در ایران خودرو شد و اکنون هم در یکی دیگر از بخشهای ایران خودرو مشغول است، تایید کرد]، خب کافی است تعداد تولیدات این شرکت را با در نظر گرفتن تنوع تولید و تعدد و تکثر شرکت های ماشین سازی دیگر، در طول سالیان متمادی(37)، در نظر بگیرید! آیا همین یک قلم اندکی از سنگینی و وخامت ارقام مذکور نمی کاهد..!
البته من در کامنت ارسالی آدرس لینکش را هم داده ام با سپاس از یادآوری و تذکر شما.
و موضوع دیگری که باید بدان اشاره کرد: اینکه بانک ها، علی الخصوص بانک های معتبر بین المللی، برای حفظ محبوبیت و راز داری خود و جلب مشتری و سرمایه ی بیشتر، هیچگاه مبزانِ سپرده و اسرار[دارایی] مشتریان خود را برملا نمیکنند. و شما باید آشنا یا حکم قضایی از کشور متبوع داشته باشید برای رازگشایی از میزان سپرده های افراد.
با درود به نوریزاد عزیز و جان برکف و کاوه گرامی یا اجازه شما دو عزیز اشاره کنم به سخنان اخیر کمالی (نماینده مجلس ) که اشاره کرد رفسسا نجونی جهت بستن دهان یک نماینده به دستیارش گفت فعلا پنج میلیون تومان به حسابش واریز کنید تا بعد !
جناب نوریزاد درود برشما،
حضورتان عارضم که مهمترین دلیل هجوم و واریز شدن این ثروت های کلان متموّلین سراسر جهان در این بانکها رازداری بیچون وچرای این بانکها با پشیبانی مستیقم دول متبوع آنهاست.
هرازچندگاهی بخت بر یکی ا زثروتمندان برگشته و اینان خودرا در چنگال مقامات قضایی امریکا می یابند. بعنوان مثال این مقامات قضایی درخواستی کاملا رسمی با تأیید دولت مبنی برشفاف سازی ارقام حساب های سپرده شخص خاطی به مقام ها و بانکهای کیمن آیلند ارسال میکنند و هماره جواب اینست که « قوانیین قضایی و بانکداری این کشوراجازه افشای چنین اطلاعات خصوصی اشخاص را بما نمیدهد. عذر ما را پذیرا باشید». این بانک ها علاوه بر اینکه ارقام حسابهای اشخاص را فاش نمیکنند حتی از جواب دادن درمقابل این سؤال که «آیا این شخص در بانک شما حساب باز کرده است یا نه؟» نیز طفره رفته و از پاسخ صریح و محکمه پسند خودداری میکنند.
البته موارد استثنایی وجود دارد و آن زمانیست که علاوه بر جرایم مالی قتل نیز در کیفرخواست گنجانیده شده باشد ویک یا چند نفردر رابطه با یک پرونده قضایی جان خود از دست داده باشند، که آنهم بهیچ وجه آسان نبوده و دریافت نتیجه بسیار زمان بر خواهد بود.
نتیجه اینکه انتظار ما از بانک ها مبنی بر شفاف ازی دارایی های موجود در این حساب ها بیهوده است. برای شناسایی پول خوارهای صدر نشسته فعلا هیچ راهی جز اعتراف شخصی خودشان دیده نمیشود که آنهم فعلا محال بنظر میرسد. کمااینکه همه شاهد بودیم زمانیکه دولت ترکیه که ۳ کامیون حاوی ۱۸ میلیارد دلار دارایی ایران را در داخل کشور خود کشف و جلب کرد هیچ شخص و یا سازمانی برای ادعای مالکیت آن پا پیش نگذاشت و تا آنجایی که ما میدانیم این ثروت انبوه هنوز در دست ترکان است. البته این زمانیست که صاحب و یا صاحبان آن با مقامات ترکیه به یک توافق پنهانی زیرمیزی در ازای صرف نظرا ز درسدی ازآن پول و استرداد مابقی نرسیده باشند.
با احترام
رسول
با گذشت زمان دریافتم که خون بیگناهان دانه ای است که رشد می کند ،بزرگ میشود ،بر آسمان ستمگران سایه می اندازد و خورشید بخت آنان را تیره و تار می کند. همیشه از خود میپرسم برای چه؟ برای دو روز پادشاهی یا ….. هر چه بود شد! تابلویی با نقش و نگار خونین و سیاه به تاریکی دل کسانی که آن تابلو را آفریدند و این تابلو شد سمبل آنچه را که راه خوشبختی آخرت انسان میدانستندو خواهد ماند، بسیار بیشتر از انسانهایی که آن را آفریدند!
اندیشه ای که زندگانی مردمان را به خاک و خون و تاریکی و نابودی کشانیده است چگونه میتواند آخرت آنان را بهشت سازد!
ایکاش که این اندیشه در طاقچه خانه پدربزرگها و لای دستمال ترمه و گلاب باقی می ماند ، محترم بود و ناشناخته تا آنگاه که طمع گاز زدن سیب قدرت او را از طاقچه پایین کشید، نمایان کرد وهمگان دیدند آنچه را که نباید دیده می شد.
چگونه دوباره به درون دستمال ترمه و گلاب برگردد با دستانی خون آلودو قلبی سیاه و تاریک؟ هرگز بر نخواهد گشت. از دل برود هر آنچه از دیده برفت!
کدام پدربزرگ و مادربزرگی از پس این همه داغ دل آن را در طاقچه خانه اش خواهد گذاشت؟
عقیده ها و مذاهب محترمند، نه بخاطر آنکه از آسمان فرستاده شده اند! تنها وتنها به خاطر وجود انسانهایی که به آنها ایمان دارندو تا زمانی که نخواهند دیگران را به بهشت خود ببرند!
سید رضی
چشم ، من از شما و از همه زرتشتیان و از همه مسیحیان و یهودیان و مسلمین و ایرانیان و هندوان و ژرمن ها و اعراب و از درختان و گیاهان و همه موجودات عالم عذرخواهی میکنم ولی از من نخواهید بعنوان یک عالم شیعه به دیگر مذاهب و عقاید توهین نکنم زیرا یک عالم شیعه فقط عقاید خودش را درست میداند و غیر از ان را نه در خور توهین که در خور نابودی میداند.
امید : ایا شاهد این طرز تفکر در ایران نبوده اید ؟ چه بلایی بر زرتشتیان اوردند و یا حذف و قطعه قطعه کردن و در اتش سوزاندن دگر اندیشان.
………………………………
پرسشگر
من به عنوان یک دانش آموخته علوم مهندسی و سپس تخصص یافته در فلسفه علم و دارای ده ها مقاله علمی خود را با افتخار و سربلندی معرفی می کنم. آیا اینکه من مدافع جمهوری اسلامی ایران در عرصه های علمی و سیاسی جهانی هستم، مجوزی برای ایراد این همه ناسزایو فحاشی خواهد بود؟!
امید : از گوسفنده پرسیدند تو که بع بع میکنی پس دنبه ات کو ؟
دوست عزیز بجای منم منم مقالات خود را منتشر کنید تا خوانندگان قضاوت کنند.
مشک انست که خود ببوید نه انکه عطار بگوید.
…………………………………
روشنفکر
جناب نوری زاد
من به نمایندگی از تمام دوستان کامنت گذار سایت از شما به جهت حذف کامنتهای سیدرضی تشکر میکنم زیرا این شخص واقعا همه دوستان در سایت را عصبی کرده بود و با دانش نداشته اش فقط وقت ما را تلف میکرد. به امید اینکه دیگر شاهد حضور اینگونه افراد نادان و معلوم الحال نباشیم.
امید : جناب روشنفکر شما در همین دو پست اخیر به اّرا حاضرین سایت توجه کنید بعد از خود راضی و ممنون ومتشکر شوید و برای خودتان نوشابه هم باز کنید تصور من اینست که شما معنی اّرا نمیدانید از سایرین بخواهید برای شما توضیح دهند . شما این واقعییت عریان نمیبینید یا خودتان را به اون راه زده اید . از طرف کدام کامنت گذار صحبت میکنید؟ چند نفرند ؟ما تعداد را میدانیم برای اگاهی خودتان بشمارید.
………………………………..
دوستان عزیز حذف کسانیکه مثل شما فکر نمیکنند چاره کار نیست . اندیشه را با اندیشه پاسخ دهید.
اگر نوشته ای باب میلتان نیست نخوانید ولی حق ندارید اصطلاحات نادان ،معلوم الحال ،نقصان عقلی وووو درخصوص دیگران بکار ببرید.
همانطور شما خودرا بدون هیچ مدرکی نماینده حاضرین این سایت معرفی کردید منهم با مدرک(اّرا خوانندگان گرامی)به شما میگویم نوشته های سید رضی گرامی بسیار مودبانه تر و پر محتواتر از نوشته های من و شما میباشد.شما حقانیت اندیشه خودتانرا ثابت کنید اندشه مقابل خود بخود ترد خواهد شد.موفق باشید
من زمان ارسال لینک ویکی پدیا مراجعه ای به دیکشنری انگلیسی نداشتم، تصورم این بود و الان هم هست که de facto که در ویکی پدیا در مقابل de jure لغت فرانسوی قرار داده شده یک لغت فرانسوی است که می دانید فرانسوی ها de را طرز خاصی بین ضمه و کسره و بتعبیری ضمه و یاء اشباع شده تلفظ می کنند ،حالا این مهم نیست و من ادعایی نکردم و هیچ آشنایی با زبان فرانسه >(سید مرتضی)
………………………………………………………………………………………………………………………………….
یکی از دوستان تعریف میکرد که دانش آموزی بسیار تنبل در کلاس داشتیم که حتی الفبای انگلیسی را نمی دانست.روزی یکی از دانش آموزان که انگلیسی اش خوب بود درحد دبیرستان سؤالی از معلم پرسید و معلم بعد از کمی مکث گفت نمی دانم و درحقیقت تا بحا در جایی نخونده ام .یکمرتبه جناب تنبل هم با ژستی عالمانه گفت منهم در جایی چنین کلمه ایی ندیده ام!سید مرتضی تو نه انگلیسی بلدی و نه فرانسوی این کلمه در چنان شرایطی که پژمان مطرح کرده بار حقوقی و مسؤلیت بین المللی برای ایران داشت.کوچکترین اشتباه در تلفظ و یا املاء کلمات باید بارها زیر و رو می شد و بقول معروف نشخوار می شد تا کسی نتواند از بهانه بگیرد.خیال می کنی آنجا هم منبر بوده؟بابا جان مجبوری چیزی را بلد نیستی در موردش بنویسی؟با یک عذر خواهی ساده باور کن سبکبار می شوی!
——————-
کاش حتی برای دشمنانمان، بجای له کردن و تحقیر کردن و کوچک شمردن و مفتضح کردن و سرکوفت زدن، انصاف را رعایت می کردیم. کاش مزدک از خود می پرسید: من اگر یک چنین اشتباهی یا یک چنین قمپزی در کرده بودم، دوست داشتم دیگران چگونه و با چه ادبیاتی با من سخن می گفتند؟
کاش
کاش
.
http://ir.voanews.com/content/pope-eu-muslims/3254593.html……………………جناب نوریزاد،این عکس و ویدئو کوتاه را ببینید،پاپ رهبر کاتولیک های جهان ،برای مقابله با جو مسلمان ستیزی که در اروپا،براه افتاده پای پیروان دیگر ادیان را می بوسد۰حال شما این را مقایسه کنید با رفتاری که رهبر مسلمانان جهان،(نه با بهائیان ویهودیان ) بلکه با همدینان خود،اعم از شیعه وسنی،میکند
بازم افاضه فضل کرده این اقا مصلح دستیار سیدمرتضی(قددسسره به نفس ایدیکم الله الحوزه العلمیه القم ورحمت اله به قدقدالشریف).که بله (اگه میتونید یک پشه خلق کنید)///////////که شاخ ودم نداره .چقدر تو سطح فکریت بالاست اقامصلح (سلم الله دامت به ذکرقددم ال قداسه ).اخوندحوزه علمیه وزین وگران سنگ قم، این همه اکتشافات علمی وپزشکی که جلوی اون همه بیماریها رو گرفت .بیماریهایی که کرور کرور انسانها را نفله میکرد.به نظروزین وگرانقدرشما چی میتونه باشه؟(اگه میتونید یک پشه خلق کنید)//////////// که شاخ ودم نداره.البته علوم خفیه و بلیه وشفیه ونمیدونم هزاران علم اخونددینی ازهمین سنخ سوالو جواب هاست دیگه.کدوم ابلهی بودکه میگفته : فلان دانشمند//// بجای این همه اکتشافات دو رکعت نماز به کمرشون میزدن بهترنبود؟
عباس انعامی ،مدتیست سطح ادب جنابعالی هم خیلی بالا رفته ،احتمالا از زمانی که از میراث ابوی مرحوم بهره مند شده و سفری به دیار غرب و میلان و رم فرمودید ،دوز ادبتان دچار جهش شده ،اوایلی که آی دی عباس انعامی به این سایت آمد و چند بحث تاریخی ناقص و غیر مستند مطرح کرد و چیزهایی نوشت ،گمان این بود که مدعی کارشناس ارشد تاریخ اسلام چیزی در چنته دارد ،اما وقتی مصلح و مجتبی و سید مرتضی مشت او را باز کردند و نشان دادند چیزی در چنته ندارد ،شروع کرد به تکرار مدعاهای سکولاریستی و چه و چه ،حالا هم که ظاهرا خستگی ناشی از تکرار مکررات آن ادعاها و احساس پوچی و بیهودگی که پس از انتخابات ها به او دست داده ،چیزی در دست ندارد جز نقد شخصیتی متدینان و توهین و تمسخر به آنها و نشان دادن دوز شخصیت خود ،فردی که مدعی دانشگاهی و آموزش و پرورشی بودن است آنگاه بجای نقد سخن مخالفان فکری خود اقدام به توهین و تمسخر می کند و حتی وقاحت را بجایی می رساند که حکایت خنده خود پسندانه خود را بصورت (هه هه!) در کامنت یک سایت وزین که جای تضارب آراء و گفتگوهای متمدنانه است درج می کند! مرحبا به اینهمه فرهیختگی و ادعای تمدن و قانون و ادب و دانش و فهم!
با سلام — آقای نوری زاد چند سال قبل که آقای حبیب الله عسگر اولادی مسلمان در تخت بیماری بوده و قبل از آنکه حضرت عزرائیل را ملاقات و پیش از آنکه با ” نکیر و منکر ” درگیر شوند و نکیر و منکر به سرغش بیآید ، به نقل از اطرافیان ، ایشان در آخرین نفس خود توبه ای کرده و گفته اند که من ” کروبی و موسوی ” را فتنه و فتنه گر نمی دانم و بعد به آن دنیا سفر کرده اند ؟ جنابعالی همین حق گویی خیلی مهم عسگر اولادی و گوشزد به رهبری را که رهبری متأسفانه آن را نشنیده گرفتند و کلمه ” فتنه فتنه ” را ادامه دادند ، قبل از مرگ و قبل از دیدارِ ” نکیر و منکر ” را برای رهبری هم پیش بینی میکنید یا آنکه ایشان واقعاً تافته ای جز بشر بوده و به قول معروف ” مهر بر لب ” و با اسرارِ متعدد راهی سفر خواهند شد ؟
————–
سلام مرادعلی گرامی
گرچه سی و سه نامه ی من به رهبر همگی به راه هایی برای برگشت اشاره دارند، اما گاه خودِ فرد آنچنان به فرو ریختن پل های پشت سر اصرار می ورزد که تجسم بازگشت از راه رفته کمی نا محتمل نمی نماید. امید که باز گردند اما……
با احترام
.
سلام . این روزها شهر و فرودگاه بروکسل دستخوش نا امنی قرار گرفته و حتی مسابقات ورزشی نیز تعطیل است . اما شخص نا متعادلی به نام ” حسن عباسی ” در کشور داریم که همه کاره نظام بوده و در همه امور دانشمند و پروفسور و عقلِ کل و تریبون بدست در همه اقصی نقاط ایران ، اعم از صدا و سیما و مسجد و نماز جمعه و کلاسهای توجیهی در ارگان های نظام و … ایشان چند سال قبل برای برادران و خواهران مؤمن و مومناتِ نظام سخرانی میکرد و میگفت : من می دانم که نظام اسلامی ما در هر قاره و کشور و شهر و روستای و هر نقطه از جهان ” آدم ها و طرفداران ” خود را دارد و کافی است که در یک روزی که لازم باشد ، با یک اشاره از ناحیه نظام ما ، آن مکانها را ” نا امن ” و یا منفجر و یا بهم ریخته شود ! و با این سخنرانی می خواست قوتِ قلبی به طرفداران نظام داده و در مقابل قدرت های کشور های غربی را از قدرت نظام اسلامی ما ترسانده و به نوعی قدرت های دنیا را ضعیف و هنر قدرت نام اسلامی را به رخ آنان بکشد . با توجه به اینکه تبلیغات این روزهای صدا و سیما در موضوعِ انفجارات متععد در فرانسه و بلژیک و ترکیه و … به نوعی به عملکرد خود غربی ها و اروپاییان در خاورمیانه دانسته و نا امنی ، درگیری و انفجارات را باز هم به نوعی به گردنِ خود اروپاییان میاندازند . میگویم نمی شود با درصدی بسیار ضعیف این نا امنی و انفجارات را به گفته های خود ” حسن عباسی ” تعمیم داد ؟
با درود به جناب مناهی .دوست ارجمند ریشه تما این جنایات را ما ایران با بی شعوری و شور و آوردن این /////////////// بنیاد نهاده و به دنیا صادر کردیم.ما مردم ایران نه فقط //////////// اسلامی مقصر همه این جنایات انسان ستیزانه ایم!
“سیاست” امر کثیفی است وقتی سیاستمداران بنا بر “مصلحت” و با ابزار “رسانه و ثروت و لابی” در همه حوز ه ها اعمال نفوذ می کنند تا اهداف شان را که به خواستهای مردم هم عموما ربطی ندارد، تعقیب کنند.
نمونه؟
دادن جایزه صلح نوبل به موجودی که اصولا نه فعال حقوق بشر و یا احیانا “سیاستمدار صلح طلب” که فعال سیاسی اپوزیسیون در میانمار بود، یکی از نمودهای سیاست ورزی کثیف است.
آنگ سان سوچی که در زمان کشتار سازماندهی شده مسلمانان در آن کشور مطلقا سکوت کرد و حاضر نشد حتی در حد یک کلمه درباره آن اظهار نظر کند اکنون هم حاضر نیست آن کشتار را محکوم کند و در پاسخ به سماجت خبرنگار برای اظهار نظر درباره آن و محکوم کردن جنایت، عصبانی می شود و می گوید:«هیچ کس به من نگفته بود که قرار است یک مسلمان با من مصاحبه کند.»
دالای لاما ضمن محکوم کردن جنایات علیه مسلمانان گفت من به سوچی گفتم باید واکنش نشون بدی ولی ظاهرا ایشون از ترس ریزش آرا این کارو نمیکنه. اما مقامات بودایی اکثرا اون راهبه ی خشونت گرا که عامل این حملات بود رو سرزنش میکردن.
آقای نوریزاد من تازه امسال نظام مقدس را شناختم .من هم تا پیش از این در جهل به سر میبردم.وقتی به مطالعه دقیق و کشتار های بیرحمانه قاضی شرع پرداختم گریستم.این ناآگاهی از این باب بود که من در دور افتاده ترین روستای سیستان زندگی میکردم و از هر گونه آگاهی و امکانات به دور.من نوزده سال دارم و بعلت خوشکسالی سیستان مثل سایر مردم مهاجرت کردم و به مشهد آمده ام . خیلی دوست دارم با شما هم کلام باشم . اگه بنده را لایق میدانید با من تماس بگیرید. ////////////////////////////
عرض ادب و احترام
سخن با جناب سید علی خامنه ای
1- آقای خامنه ای بارها خود شما صحبت از همدلی و اتحاد کردید، چطور هست حالا که آقای حسن فریدون (روحانی) بحث برجام (برنامه اقدام مشترک ملی) دو را شعار میدهد شما خلاف آن سخن میگوئید؟ شاید شما فکر میکنید بعلت اینکه گالن سم هسته ای (برجام یک) کمی رقیق شده بوده، حالا اطرافیا نتان با برجام دو (گالن سم هسته ای دو)خیال یکسره کردن کار دارند، برای همین مقاومت و مخالفت راه انداخته اید. ولی جناب آقای علی خامنه ای شما پس از سخنرانی در اولین نماز جمعه پس از انتصاب و زور چپون کردن آقای محمود احمدی نژاد به مردم ودر ادامه کشتار و به زنجیر کشیدن مردم سم مهلک را سر کشیدید.
2- آقای علی خامنه ای ممکن است بفرمائید از اولین شعار سالی که به راه انداختید تا کنون کدام یک از شعارها جامعه عمل پوشیده است که شعار امثال شما عمل گردد. اقا جان چرا نمیخواهید قبول کنید که حتی اطرافیانتان هم تره برای حرفهای جنابعالی خرد نمیکنند چه برسد به مردم. اقای علی اقا اطرفیانتان فقط و فقط شما را جلو انداخته اند که ایران را چپاول کنند که در حال غارت هم هستند.
3- علی آقا تا عمری باقی است ، بخود بیا و قانون اساسی و رژیم ولایت مطلقه فقیه را به رفراندوم بگذار.
به امید نهادیه شدن عقل و خرد در ایران عزیز ما
مهدی از تهران
2- مزدک عزیز
لطفا تاریخ بی طرف در خصوص این دو حزب دست ساز بریتانیا را مطلعه فرمائید……………….
مهدی جان شعر نگو!کدام تاریخ تو خوانده ایی که دیگران نخوانده اند؟تو خود می دانی که من تمام مذاهب و ادیان را جز مشتی خرافات نمی دانم.ولی دوست گرامی بهائیت نه بلکه بابی گری درست زمانی درایران سربراورد که جنبش پروتستانیسم اروپا را فرا گرفته بود و درست که انگلیس در ایران و جهان قدرتی داشت اما پروتستانیسم به آنجا نیز رسیده بود.فرض بگیر که باب و بهاالله مامور انگلیس بودند.آیا پیروزی باب رهایی از متحجران شیعی نبود؟یا لااقل بوجود آمدن یک موازنه ایی بین طرفداران شیعه و بابی گری و بعدها بهائییت درایران نبود؟دوست ارجمند شما یک لحظه فکر کنید که جنبش محمدعلی باب درایران پیروز می شد.چنین جنبشی براحتی می توانست ما را به خرد گرایی و حکومتی سکولار یاری دهد.آیا اگر الان حکومتی وابسته به انگلیس یا آمریکا درایران بود بهتر ازمشتی تروریست و جنایتکار کنونی نبودند؟تازه بهائیت اولا ادعای حکمرانی ندارد دوما لگد زدن به افتادگان بجز در اسلام و ادیان ابراهیمی در کدام مرام ومسلک جایزاست؟
مهدی از تهران
عرض ادب واحترام
دوست گرامی مزدک
1- فکر کنم بهتر است در خصوص قضیه بوجود آمدن پروتستان بیشتر مطالعه نیاز دارید.
“” در سال ۱۵۲۹ میلادی، شاهزادهای آلمانی طرفدار دو مکتب کلیسای روم و کلیسای لوتران در دومین جلسه معروف به «Diet of Speyer» گرد هم آمدند. فردیناند شاهزاده اتریش با کمک اکثریت کاتولیک موفق به اجرای طرحی شد که براساس آن هرگونه تغییرات ‘دیگر’ در قانون اساسی دینی ایالات ممنوع شد. همچنین طبق این طرح تمامی حقوق ملکی و امور عبادی در مناطق پروتستان به کاتولیکها واگذار میشد، درحالی که پروتستانها در ایالات کاتولیک از چنین حقی محروم بودند. شاهزادههای شش ایالت و چهارده شهر آزاد طرفدار کلیسای لوتران که توان وتو کردن این تصمیم را نداشتند، ‘اعتراض نامه’ معروف خود را تدوین کردند. آنها در ۱۹ آوریل این اعتراض نامه را به امپراتور چارلز پنجم، برادر فردیناند، تقدیم کردند و با این اقدام لقب برجسته پروتستان را برای خود به ارمغان آوردند که از آن زمان تاکنون بخش عمدهای از عالم مسیحیت را به خود جذب کردهاست. در اوایل قرن ۲۱ حدود شمار پیروان مکتب پروتستانیسم به ۳۵۰ میلیون نفر میرسید.””
لطفا برای کسب اطلاع بیشتر به سایت ذیل مراجعه فرمائید.
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%AA%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%AA%DB%8C%D8%B3%D9%85#.D8.AA.D8.A7.D8.B1.DB.8C.D8.AE.DA.86.D9.87
ضمنا من در هی جا نگفتم باب و بهاء مامور اجنبی هستند.
2- با عنایت به حساسیت جناب نوری زاد در خصوص بحث در مورد دو حزب دس…سا…بریتا…. (به دلیلی که برای من روشن نیست) علاقه ائی به ادامه نوشتن در مورد دو حزب مذکور در سایت ایشان ندارم.
3- این را ذکر کنم که مخالفت با رژیم ولایت مطلقه فقیه یا هر دین و مذهبی اگر باعث تفریط و افتادن از طرف دیگر بام باشد، با عقل جور در نمی آید. در سیستم سکولاری قطعا قوانینی میباشد که با خائنین و افرادشخصی یا حقوقی که امنیت یک مملکت و تمامیت ارزی و استقلال کشور را به مخاطره بیندازد اشد بر خورد را خواهد کرد.
به امید نهادینه شده فرهنگ عقل و خرد در فرهنگ ما ایرانیها
مهدی از تهران
جناب مهدی
منظور شما را متوجه نمیشوم. بهاییان در بیش از ۱۹۰ مملکت جهان زندگی میکنند . در کجای دنیا با انها مانند ‘ خائنین و افرادشخصی یا حقوقی که امنیت یک مملکت و تمامیت ارزی و استقلال کشور را به مخاطره بیندازد ‘ برخورد شده؟
جناب مهدی
از یک طرف فرمودید ‘دو حزب دست ساز بریتانیا ‘ و از طرف دیگر میفرمایید ‘ ضمنا من در هی جا نگفتم باب و بهاء مامور اجنبی هستند’ لطفا این تناقض را توضیح دهید
آگر هم ممکن است چند مثال از تواریخ بی طرف شاهد اورید.
متشکرم
هر دین و مکتبی در هر زمان و مکانی اگر موفق شده خودش رو مطرح کنه و پا بگیره، معناش اینه که در اون شرایط زمانی و مکانی نوعی احتیاج به اون دین وجود داشته و این احتیاج در جامعه حس میشده، درجه ای از مقبولیت و رضایت در بخش موثری از جامعه باید باشه تا یک مکتب بتونه ارائه بشه.
آیا این حکم شما درمثلا مورد مسلمان شدن ایرانیان هم صادق است؟ یعنی اعراب مسلمان با زبان شیرین فارسی, کردی, .. دین خود را, برای میلیون ها ایرانی , تبلیغ کردند, در صلح و صفا, وآنهاهم پذیرفتند , به همین سادگی. برادر جان حتی در خود عربستان هم با ضرب چماق این دین گسترش یافت . پس از مرگ محمد هم گروه گروه از اعراب به دین گذشته خود برگشتند که سخت هم مجازات شدند.
منظور من ابتدای ارائه دین بود، یعنی زمانی که فرد مدعی پیامبری هنوز قدرتی نداره، در اون زمان که محمد یا بهاء الله دین خودشون رو ارائه کردن نوعی مقبولیت یا نوعی انتظار و نیاز به اون دین حس میشده، وگرنه دین اونها چنان ناشناخته میموند که امروز نامی ازش نشنویم.
اقای مزدک این نظر که اگر باب پیروز میشد الان مملکت ما حکومت سکولار داشت بیشر به یک طنز خده اور شبیه است تا یک برداشت منطقی
جناب امیر،
خیر! این مورد علاوه بر اینکه طنز خنده آور نیست بل موضعی کاملا واضح و درخور بررسی در عمق است. آقای بهاالله با ذکاوت تمام و آینده نگری دخالت بهائیان در سیاست را حرام اعلام کرده است.
از شما سؤال میکنم که این حرمت برای جلوگیری ابدی از دخالت دین در سیاست اولین ماده در فلسفه باورسکولاریزم نیست؟
با احترام
رسول
امیر گرامی منظور من برداشت شما نیست.من معتقدم که اگر جریان باب پیروز می شد بین ادیان و مذاهب در کشور موازنه ایی بوجود می آمد و شیعیان که در طول تاریخ خونبار ما دائما به ضدیت با آگاهی و پیشرفت و دمکراتیزه شدن کشور مخالف بوده اند قدرتشان خنثی می شد.دوست من فراموش نکنید که بسیاری از بابیان و بهائیان در جریان مشروطه فعال و از طرفداران آن بودند.
استاد ارجمند.درودبرشما.
این رانه بخاطرتملق وچاپلوسی بلکه بخاطرشخصیت
مردمی ومهربانت نوشتم ومینویسم.
نوریزاد اسطوره من است چون در دل اکثریت جای دارد
چون درجایگاه زر وزور قرار ندارد.چون ازجان عزیزش
مایه گذاشته واین برکسی پوشیده نیست من بخاطر بیماری همسرم که نوبت ویزیت ابشان مصادف گشت با حضور شما در سرای قلم(دکترمهدی خزعلی) سعادت
زیارت شما را ازدست دادم.انشا.. درآینده ای نزدیک سعادت بوسه بر دستانتان نصیبم گردد.خداوندا وجود
بزرگ مردان معاصر را ازگزند کینه توزان خودسرمحفوظ
بدار.آمین.دوستداروبرادر کوچک شما فرشید
این چه مصیبتی است که همه حق را برای خود و هم مسلکان خود می دانیم و کسی که با ساز ما نخواند ، سعی در حذفش می کنیم ؟!
من شخصا نوشتار آقای سید رضی را نمی خوانم همانطور که اغلب نوشته های دیگر چون سید مرتضی و حاج مصلح را ، اما متعقدم باید همه نظر بدهند ، آموزش دمکراسی یعنی حق دیگری را چون خود بدانیم ، تحمل عقاید دیگر را داشته ، احترام به عقاید دیگری بگذاریم و باور داشته باشیم هر ایده با ارزش است چون انسانی با امیدها و ارزوها را در خود نهان دارد.
فریبای گرامی، هر چه درود بی کران باد روای شما و این بیان گوهر بار شما. در همین بودم که چنین دیدگاهی را طرح کنم که پیشقدمی شما با زبان و بیانی رسا، هر چند مرا معاف کرد اما از پافشاری بر آن گریزی نیست. ترسم که اگر چرخ این آسیاب حذف آنهم در این سایت و آنهم از طرف کسی چون نوریزاد عزیز به حرکت افتاد، فردا نوبت به کی برسد و پس فردا نیز. من هیچ لودگی و پخمگی در نوشتههای هوشمندانه سید رضی نمیبینم.
سر کار خانم فریبا
باسپاس فراوان از شما که مدافع ازادی بیان هستید این ناشی از خردمندی شما که شعار همه خردمندان میباشد.
فرموده اید مطالب سید رضی را نمیخوانید بعرضتان برسانم که سید رضی با چاشنی مقداری طنز حقایق انکار ناپذیری را مطرح میکند نمونه در یکی از نوشته ایشان که من فکر میکردم توهین به یکی از ادیان بوده خواستم عذر خواهی کنند:
……………….
امید گرامی
چشم ، من از شما و از همه زرتشتیان و از همه مسیحیان و یهودیان و مسلمین و ایرانیان و هندوان و ژرمن ها و اعراب و از درختان و گیاهان و همه موجودات عالم عذرخواهی میکنم ولی از من نخواهید بعنوان یک عالم شیعه به دیگر مذاهب و عقاید توهین نکنم زیرا یک عالم شیعه فقط عقاید خودش را درست میداند و غیر از ان را نه در خور توهین که در خور نابودی میداند.
………………..
واین همان طرز تفکر است از هیچ توهینی کوتاهی نکرده و خواهان حذف ایشان هم هستند.قضاوت با شما .
موفق باشید
امید عزیز
سپاس برای پیشنهادتان،
این سایت برتری اش آن است که سلیقه فکری افراد متفاوت را در بر می گیرد ، هر چه تعدد سلایق فکری بیشتر باشد ، نرمش فکری ما هم بیشتر خواهد شد ، در واقع نرمش قهرمانانه ، همان نرمش و تحمل عقاید دیگراست که سازنده جامعه همیار و روشن بین وپژوهشگر و امن می شود، و لی افکار داعشی و طالقانی فاشیستی اند و تحمل دیگر اندیشه را ندارند.
من تمسخر و مضحکه دولتیان را درست می دانم ، حربه و یکی از اعمال قدرت توده ها بر نظام حاکم همان طنز و مضحکه کردن اعمال دولت و نارواها ست ، دولت آزاد و مردمی از طنز وحشت و هراسی ندارد تنها گناهکارانند که می ترسند و می ترسانند.
پوزش
تصحیح:طالبانی
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
فرياد يك روحاني خلع لباس شده از ظلم و بيداد حكومت اسلامي ايران
جهانگير محمودي ، روحاني خلع لباس شده و وكيل دادگستري محروم از وكالت ، در گفتگو با راديو ندا از ظلم و بيداد حكومت اسلامي ايران ( از كشته شدن دخترش تا از هستي سافط كردنش ) مي گويد. سخنان دردمندانه اي كه بايد شنيد.
http://radio-neda.blogspot.com/2016/03/blog-post_26.html
درود جناب آقای محمد نوری زاد
و دورد به نویسندگان محترم این سایت وزین
من امروز موفق شدم همه نامه های شما را بخوانم. از مدتها پیش تصمیم گرفته بودم یک بار دیگر و یکجا همه نامه های سی و سه گانه شما را بخوانم. امروز نامه سی و سوم را خواندم و برای خودم این بخش از نامه سی و سوم را انتخاب کردم و با شما به اشتراک می گذارم
منصوره هیجایی – استکهلم
——————-
من – محمد نوری زاد – در آن صحرای دهشت زا و خوف انگیز، برای آرامش حضرت آقا چه می توانستم کرد؟ می شنوم اسم وی را از بوقِ محشر که: سید علی خامنه ای جلو بیا! جلو می رود و با لبی لرزان و تنی لرزانتر در برابر عرصه ی پرسشگری حضرتِ حق می ایستد. پرسش های خصوصی را ما نمی شنویم و جز عرقریزان نمی بینیم، اما نخستین پرسش عمومی را همگانِ محشریان می شنوند. از همان بوقِ بلند صدا در می پیچد که: سیدعلی خامنه ای، تو با آن همه کشتن و زندانی کردن و مصادره کردن، و بالا کشیدن اموال مردم، و روفتنِ اعتبارها و آبروها، و خفیف و حقیر و بدهکار کردن مردم، و بر کشاندن بی خردان، و به زیر بردن شایستگان، و فراری دادن معترضان و نخبگان، و بهم ریختنِ اوضاع منطقه، آنهم همگی به اسم اسلام و خدا و پیغمبر و امامان، تنها و فقط یک نمونه بگو که: من – سید علی خامنه ای – این همه زدم و کشتم و بالا کشیدم و اسلام اسلام کردم و دشمن دشمن گفتم تا برسم به این که: مردمان از این نقطه ی فرو دست به این مرتبه از درستی و بهره مندی و اخلاق و رفتارِ شایسته بالاتر روند. تنها به یک نمونه اش اشاره بکن و برو.
می بینم که حضرت آقا لبش لرزان است و کلامش گم. چیزی بخاطرش نمی رسد. او را کشان کشان می برند. همینجور که می برندش، سر به سمتِ من می گرداند و با چهره ای ورشکسته دستی دراز می کند و یقه ی روح مرا می گیرد و با صدایی که در همه ی محشر و عرشِ پرسشگری می پیچد، فریاد می زند: آهای نوری زادِ نابکار، نوری زادِ نابکار، نسرین ستوده، نسرین ستوده، نسرین ستوده. چه می شد اگر اسم او را به گوش من می رساندی؟ که اگر این کرده بودی، من اکنون پاسخ می داشتم در این دستگاه.
——————–
از شما آقای نوری زاد تشکر می کنم و سالی خوب برای شما و ایرانیان عزیز آرزو دارم
تشکر
سلام بر خانم هیجانی
از آنجا که شما ساکن استکهلم هستید بنده سوالی از جنابعالی داشتم.دوستی در اینجا مدعی وجود بیمارستانی معروف به نام فردریک هاسپیتال در استکهلم بودند که خدمات باروری و پیشگیری و از اینگونه مسایل ارائه می دهد که برخی عزیزان که مدعی سکونت در آنجا هستند اساسا منکر وجود چنین بیمارستانی بودند.از شما خواهشمندم مشخص فرمائید چنین جایی اصولا وجود خارجی دارد یا خیر؟
جناب روشنگر من در گوگل نیافتم .شما خود هم می توانید دراینمورد جستجو کنید.
با تشکر از پاسخ دوستان
این روشنگر من بودم که خودم با تحقیق فهمیده بودم همچین جایی اصلا وجود نداره و می خواستم من باب تایید پاسخ بگیرم.به این اصطلاحا می گویند پروپاگاندای سیاه یا همان تبلیغات گوبلزی.فردی وارد می شود راست را با کلی گویی به حاشیه می راند و با دروغهای شاخدار و لافهای گزاف در لحظه ناپدید می شود.این از برکات حکومت اسلامی است که چنین مزدورهایی پرورش داده است.کاش در این جماعت اندکی خردمندی بود و خیرخواهانی مثل نوریزاد را دشمن نمی پنداشتند.
سر کار گذاشتن یعنی همین ، در گرماگرم بحث برای تبعیض و بهایی بود که یکدفعه کسی حاضر وبعدغایب می شود ، دوستان داستان سرتاپایش دروغ بود .
The Royal Fredrik Hospital in Copenhagen was opened in 1757 and had 158 beds. … had branches in Stockholm (1851), Copenhagen (1863), and Oslo (1868).
The hospital was closed in 1910 with the founding of Rigshospitalet. The building was remodelled in the 1920s to house the Danish Museum of Decorative Art, now the Danish Museum of Art & Design
جناب رسول و ترنسلیتور گرامی
با سلام
این عبارت انگلیسی نیازی به ترجمه نداشت؟
به نظر اين حقير فقير سراپا تقصير ،انچه كه علت علتها يا به قول علما علة العلل انقلاب پنجاه و هفت شد ،نه ظلم و جورهاي امپرياليزم امريكا و استكبار جاني ،نه كارهاي فراقانوني شاه و خويشاوندانش و فساد دربار و درباريان،نه لب درياي افتضاح و فسق و فجور برخي مردم در كاباره ها ،نه حبس و بند و شكنجه ي فعالان سياسي توسط ساواك ،نه وعده هاي شيرين ساختن ارمانشهر توسط پايه گذاران انقلاب…هيچيك از اينها به نظرم موتور حركت و جنبش توده ي مردم نبودند.موتور اين حركت پديده اي بود به نام فيلم فارسي.در روزگار سلطنت پهلوي توده ي مردم اهل مطالعه نبودند و اوقات فراغت خود را در پاي تلويزيون و در سالن سينما ميگذراندتد.بيشترين مشتري را هم فيلمهاي فارسي يا به قول معروف فيلمفارسي داشت و همين پديده براي مردم الگوي انديشه و سرمشق كنش و عمل مي ساخت.انديشه و مايه ي اصلي اين فيلمها كه بارها و بارها تكرار ميشد و مردم خيلي ان را دوست داشتند،يك پيكر بندي دو قطبي بود،يك قطب روايت ادمي قرار داشت كه مظهر همه ي بديها و ستمها و تاريكيها بود و قطب ديگر روايت،ادمي قرار داشت كه مطهر همه ي خيرها و خوبيها و نورها و دادگريها بود.در واقع ،اين روايت روي ناخوداگاه جمعي ما مي نشست كه دوگانه ي مانوي روشنايي و تاريكي بود.جالب است كه دو قطب اصلي روايت هيچ گونه گفت و گو و ديالوگي بينشان برقرار نميشد و در گيري و جنگ خشونت بارشان ،گريزناپذير بود.جالب تر اينكه قطب بد داستان هر قدر هم كه خباثت مرتكب ميشد و جرم و جنايت ميكرد،هرگز به ذهن قهرمان داستان نميرسيد كه از راه متوسل شدن به دادگستري و قانون ،جلوي او را بگيرد.قهرمان داستان تنها يك راه داشت و ان هم هجوم خشونت بار به مظهر وشر و بدي و از ميان بردن او بود.جالب توجه است كه قهرمان داستان غالبا عناصري از سنت و مذهب را با خود يدك ميكشيد ،نماز ميخواند و به هنگام رسيدن به بن بست و زيارتگاه ميرفت و چاره ي همه ي مشكلات را پناه بردن به دين و مذهب ميدانست.از سوي ديگر ،قطب منفي روايت نه تنها عناصري از سنت را يدك نميكشيد،بلكه نشانه هاي اشكاري از تجدد و زندگي غربي همراه خود داشت.پايان داستان هم روشن بود،يورش ادم خوبه به ادم بده و جنگي سخت و سرانجام پيروزي قهرمان.
این درست، ولی مگه فیلم هندی هم معمولا چنین محتوایی نداره؟
درودبرمحمدنوری زاد بزرگ مردخطه کوروش
همیشه در زندگی نخواستم برای خودم بعنوان یک ایرانی دارای شخصیت حقیقی اسطوره و قهرمان بسازم.
اما.اما.اما الحق که قابل ستایشی.اسطوره ای.قهرمانی.برای من ایرانی محمدنوریزاد قابل ستایش که چه گویم قابل پرستش است.بعنوان یک دوست یک ارادتمند یک طرفدار و یک پیرو آرزویم دیدن نوریزاد و تعظیم دربرابر اوست آرزویم این است که دستان مهربانتان را لمس کرده و ببوسم.
من میدانم.من میفهمم.من درک میکنم که میتوانستی بهترین زندگی رفاهی.بهترین جایگاه حکومتی راهمچنان داشته باشی منوط براینکه از قلب ملت بکنی.خارج شوی ولی قهرمان و اسطوره من پشت پا زدبر همه اینها و جایگاه واقعی خود(در دل مردم بودن وماندن)را برگزید.
چقدرشجاعی چقدراز جان ومال گذشته ای والبته گذشتن از جان ومال در عین داشتن همه چیز.
آری.خیلی ها در حد شعار وحرف ازجان ومال میگذرند ولی قهرمان من همه اینها را داشت و در دستش بود و آنها را یکشبه فدای حقیقت وعدالت کرد.
بازمیگویم.بازمیگویم.آرزویم بوسه بر دستان و پاهایت میباشد ای بزرگمرد.فرشید.کرج.مهرشهر
—————————-
درود فرشید گرامی
از من به تو نصیحت: هیچگاه کسی را اینگونه مستای که اگر روزی از او سخن کج شنیدی و کجرفتاری دیدی نزد وجدانت شرمنده باشی. آدمها را با همه ی خوبی هایشان آنقدر بالا نبریم که نشود پایین شان آورد. بجای مداحی همدلی کنیم. روی گلت را می بوسم نازنین
سپاس
جناب کاوه از کاربران این سایت در مطلب مفصلی اصرار میکند که “پرسشگر” همان “سید مرتضی” است . من مطمئن نیستم که ایشان سید مرتضی باشد (که اینهم البته نام مستعار است) ولی اگر منظور کاوه طرز فکر و دید “مرتضایی” باشد کاملا با ایشان موافقم. سید مرتضی ها و پرسشگرها و مصلح ها همه با دید “مرتضایی” (به تعریف فرهنگ معین , خشنود و راضی شده!) شدیدا از خود و افکارو جهان بینی خودشان راضی هستندوتبعا بی نیاز ازجستجو و تعمق برای یافتن چیزی متفاوت. هیچ طرز فکر و دید دیگری برای “مرتضی” قابل قبول نیست. مگر میشود ارضاء شده را راضی تر کرد بدون آنکه قبول کند که رضایتش کامل نیست و هنوز برای رضایت بیشتر راهی دراز در پیش است ؟
مرتضی ها همه کسانی را که از ناهنجاری هایی که بنام خدا و دین بدست حکومت پیاده میشود ناراضی هستند سکولار مینامند و در فرهنگ آنها “سکولار” یعنی بیدین , خدا نشناس , بی بند وبار و شاید بیغیرت – نوعی ناسزا! آنها سکولاریسم را معادل مخالفت با دین و خدا و پیغمبرو شایسته تحریم و تکفیر میدانند نه به معنای واقعی ان که جدایی امور دنیوی و مملکت داری از مسائل دینی است. بسیاری ازروحانیون مسیحی خود را سکولار میدانند و این مغایرتی با موقعیت و اعتقادت مذهبی آنها ندارد. همچنین درجهان اسلام و حتی بین شیعیان , مثلا هم اکنون آیت الله سیستانی نمونه کامل یک روحانی سکولاراست. ولی مرتضی ها چنین حقیقتی را نمی پذیرند واز نظر آنها پیغمبر اسلام پایه گزار حکومت دینی بود پس هر ملایی مجاز است که حکومت دینی تشکیل دهد و آن بهترین راه مملکت داری است (خوش آمدید ملا عمر افغان و ملا ابوبکر البغدادی). مرتضی ها با تاریخ و حقایق تاریخی سر و کار ندارند. اینکه در زمان ظهوراسلام در محدوده جغرافیایی حجاز و صحرای عربستان به جز قبایل پراکنده محلی دولتی وجود نداشت که محمد بر علیه ان قیام کرده و نظام جدیدی برپا کند برایشان مطرح نیست. مرتضی کجا و قبول اینکه در واقع حکومت پیغمبر اسلام و نقش او بعنوان فرمانده کل قوا ناشی از نیاز جامعه در آن زمان و مکان به یک سیستم اداری و قانونگزاری جهت مدیریت زندگانی روزمره مسلمین و گسترش اسلام بود حال آنکه دور تا دور ان منطقه در کنترل دو دولت مقتدر ایران و روم بود با سیستمهای اداری , قوانین و ارتش های جا افتاده و پیشرفته طی قرون متمادی . بسیاری از قوانین اسلام (بمانند قوانین تورات قرنها پیش تر) را دقیقا میتوان در همین جهت و برای سروسامان دادن به آشفته بازار حاکم بر منطقه در آن زمان دید و تحسین کرد. ولی مرتضی ها معتقدند که در قرن بیست و یکم و پس از فتح کره ماه بدست بشر هنوز باید بهترین و انسانی ترین قوانین و سیستمها رادورانداخت و بجایشان قوانین زمان شمول موسی و محمد را گذاشت. مرتضی ها معتقدند که صدها هزار ایرانی که در یک جنگ بی هدف با گروهی دیگر از مسلمانان کشته و علیل شدند مانند قوای تحت فرمان محمد و عمر و علی برای گسترش اسلام میجنگیدند نه برای حفظ وطنشان مانند همه دیگر ملیتها. مرتضی ها معتقدند که پرداخت مالیات به دولت که مسولیت اداره و دفاع از تمامی یک مملکت وسیع با بیش از ۸۰ میلیون جمعیت را دارد جایز نیست ولی لازم پرداخت سهم امام است. مرتضی ها معتقدند که مخالفت با حکومت “مردان خدا” مخالفت با خود خداست و هر کس مرتکب چنین جنایتی شد مرگش واجب و البته “مردان خدا” باید او را بکشند چون خود خدا قادر نیست!
بله کاوه عزیز . ایرادی به سید مرتضی گرامی یا پرسشگرمحترم وارد نیست . اشکال از “دید مرتضایی” است چه در ایران چه در عربستان , سوریه (داعش) و یا اسرائیل و امریکا !
قدیمی عزیز با درود بر شما، اگر به کامنت های پیشین حقیر نیک بنگرید، منظور و مرادِ منهم، بسان جنابعالی، همان دید و تفکر مرتضایی است! مگر من مرتضی را میشناسم و پدر کشتگی با ایشان دارم، حتی در پست قبلی اگر رجوع کنید، دقیقا” این عبارت را بکار برده ام: ” من کاری به سید مرتضای خودمان ندارم”.
اضافه میکنم احاطه و اشراف ایشان به ادبیات فارسی و صرف و نحو عربی و تاریخ اسلام و مباحث منطقی، قابل ستایش و ستودنی است. کما اینکه در استفاده از گزاره های منطقی و فلسفی و چینش صغری ها و کبری ها فقط برای مخذول نمودن مخاطب، برای استنتاج نتیجه مطلوب، و نه واقعی، استاد زبر دست و ماهری است. از همینجا سلامش میکنم.
با سپاس از همراهی و همدلی شما نازنین. بدرود.
کاوۀ عزیز،
ضمن تبریک سال نو به شما دوست محترم، در حوزه های مذهبی شیعه به این جمع یاد میدهند که با کاربرد مغالطه حرف خودشان را به کرسی بنشانند. اگر توجه کرده باشید، بیشتر استدلال اینها استناد به احادیث و روایات یا آیه های قرآن است. همانطور که میدانید، چنین استدلالی از جنس “مثال” در استدلال میباشد که از جنبۀ منطقی سست ترین متد ارائۀ برهان تلقی میشود. از نظر استدلال منطقی، مثال هیچ گونه وزنی دربحث ندارد. کوتاه سخن آنکه اینان در استفاده از منطق ارسطوئی فقط به بخشی از آن و آن هم به قسمت اندکی از مغالطه های سیزده گانۀ او چسبیده اند. در استدلال آخوندی تنها چیزی که وجود ندارد منطق است.
دوست ارجمند و گرانمایه جناب کبیری با درود و تبریک مجدد سال نو محضر شما و دیگر عزیزانتان، در تایید فرمایشات آن استاد فرزانه، اگر دقت کرده باشید به همه ی این موارد در کامنت های متعدد اشارات مفصلی داشته ام. ضمنا” ایشان فرموده بودند، تشریف میاورند و در سایت وزین حضرتعالی با شما مناظره می کنند، من هرچند تشرف ایشان را به سایت شما امری مستبعد میدانم با اینحال اگر چنین شد اعلام فرمایید تا بنده حقیر هم از افتخار تلمذ و شاگردیِ شما استاد گرانقدر بهره مند گردم . البته بخوبی میدانم امثال ایشان در چنان جاهای بی طرف و بدون سانسور و گفتگوی آزاد، حرفی برای گفتن ندارند، و نیز اظهار لحیه در سایت های گمنام و ناشناس هیچ ////////// برایشان ندارد.
با سپاس از همدلی استاد دانشمندم صمیمانه سپاسگزارم و شاگردی آن بزرگوار را موهبتی بزرگ میدانم.
کاوۀ عزیز،
باتشکر از اظهار محبت شما دوست گرامی. هیچگونه ادعای استادی ندارم و خود را کوچکترین عضو خانوادۀ ایرانیان آزادیخواه بشمار میآورم. مرا با تعارفات خودتان بسیار بسیار شرمنده کردید. قابل این همه تکریم نیستم.
به روی چشم. هر موقع که ایشان قدم رنجه فرموده و به سایت سخن روز تشریف آوردند، بی درنگ شما و سایر دوستان را با خبر خواهم کرد.
آعلی گرامی
کاربرد آیه قرآن یا روایت در بحث هایی که محتوای آنها و موضوع و محمول های آنها دینی است ،مصداق تمثیل منطقی نیست ،گاه کسی آیه ای را مورد نقد قرار می دهد ،یا روایتی را مطرح می کند که بحثی را پیش میاورد وگرنه من مثلا فرض کنید در یک بحث با محتوای سیاسی ،یا فلسفی و نظائر اینها که موضوع و محمول های آنها متفاوت است به آیه قرآن استناد نمی کنم.
و نکته دیگر اینکه دیدگاه من دیدگاهی دینی و مبتنی بر پذیرش وحی و شریعت است ،بنابر این طبیعی است که در محتواهای مربوط به شریعت و احکام ،به قرآن و روایات معتبر تمسک کنم ،منتها مشکل شما در این نگاه بدبینانه این است که شما چون دین و شریعت و وحی را قبول ندارید ،همه گزاره های دینی در متن قرآن و روایات را خرافه می دانید و بر این اساس ذکر آیه و روایت را رمی به مغالطه و تمثیل می کنید ،ضمنا اینرا هم بدانید که بنده به منطق ارسطویی و فلسفه اسلامی بسیار بیش از آن که تصور کنید اشراف دارم ،و بحث های مربوط به اقسام مغالطات در منطق ارسطویی در کتابهای منطق ما مثل جوهر النضید و اساس الاقتباس و حاشیه ملا عبدالله و منطق مظفر و منطق اشارات و منطقیات شفا ،از بحث های عادی و روتین طلبگی است ،شما تصور و وانمود نکنید که با پزیشن طرح عبارت مغالطه و تمثیل و مثال ،می توانید بطور کلی مخالف فکری خود را تحقیر کنید یا احساس فرادستی کنید ،شما تلاش کنید بجای اینگونه نقد شخصیت های کلی و قضاوت های کلی در مورد تفکرات یک مخالف عقیدتی ،هرگاه بحث خاصی مطرح می شود بدون تندی و عصبیت و گریز به مسائل سیاسی ،همان مورد را بطور معقول دنبال کنید و بطور روشن و منطقی اثبات کنید که نکته مغالطه در سخن یا استدلال شخص چیست.
سلام آقای نوری زاد
جوابت ترسم رو بیشتر کرد. رک بگم از خودت ترس برم داشته. واقعا دستت پشت پرده به یه جایی بند نیست؟ اصلا فرض کنیم صادقانه کار میکنی ولی همه کارات بازی تو زمینی که اطلاعات برات ساخته نیست؟
شما بفرمایید نوریزاد چه باید بکند تا خیال شما آسوده شود که او “در زمین اطلاعات بازی نکرده ” و ” دستش پشت پرده به جائی بند ” نیست. منتظر پیشنهاد های شما هستیم.
تقدیم به آیت الله های /////////////
اغراق شیعی
.
میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، در اسرار الصلاه میگوید:
«این روایات را بپذیر و انکار نکن، خدا را شاهد میگیرم که من از متهجدّین و شبزندهداران کسی را میشناسم که به هنگام سحر صدای فرشتهای که او را بیدار میکند، میشنود، فرشته با لفظ«آقا» به او خطاب میکند و آن شخص با این سخن بیدار میشود و به نماز میایستد».
(سالها قبل، متنی با همین محتوا را در کتابی راجع به ملکی تبریزی خوانده بودم، اما الآن که در اینترنت و در کتاب اسرار الصلاه جستجو کردم، نتوانستم ارجاع دقیق این بند را پیدا کنم).
ظاهراً مقام معنوی این شخص (که گفتهشده احتمالاً خود میرزا جواد آقا بوده) از مقام معنوی پیامبر اسلام (ص) بالاتر است؛ چراکه در کتب تاریخ اسلام، حداقل در دو موضع خواب ماندن پیامبر برای نماز ضبط شده است؛ در یک مورد پیامبر نماز اول وقت را ازدستداده، و در مورد دیگر نمازش قضا میشود.
مورد اول زمانی است که پیامبر از جنگ احد بازگشته و در خانه به خواب رفته است. واقدی مینویسد:
«بلال اذان نماز عشاء را گفت و آن وقتی بود که قرمزی روز هم بهکلی ازمیانرفته بود، ولی پیامبر (ص) برای نماز بیرون نیامد. بلال همچنان بر در خانه پیامبر نشسته بود، چون یکسوم شب گذشت، وی پیامبر (ص) را صدا زد و گفت: ای رسول خدا، وقت نماز است! پس پیامبر (ص) که خواب مانده بود، بیرون آمد». (واقدی، ص 180).
مورد بعدی مربوط به زمانی است که پیامبر با سپاه اسلام از فتح خیبر بازمیگردد. وقتی سپاه در میان راه مدینه توقف کرده و قصد میکند تا شب را آنجا بماند، پیامبر بلال را مسئول میکند تا مسلمانان را برای نماز صبح بیدار کند. اما بلال و بهتبع او همه مسلمانان خواب میمانند و نمازشان قضا میشود. (ابن هشام، ص 182).
همانطور که دیده میشود، در هیچکدام از این موارد فرشتهای سراغ پیامبر نیامده تا او را بیدار کند؛ اما ظاهراً بعضی از متهجدین شیعه به این مقام رفیع رسیدهاند.
.
منابع:
واقدی، محمد بن عمر. (1394). مغازی: تاریخ جنگهای پیامبر (ص). تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
ابن هشام، عبدالملک ابن هشام. (1392). سیرت محمد رسولالله. تهران: مولی.
خوبه که این میرزا جواد اقا هم ادعای پیغملری کنه که بعضی ها در این سایت قبولشام خواهند کرد
جناب میر باقری
1-عبارت مورد نظر شما در کتاب اسرار الصلاه عارف گرانقدر واصل مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی هست ،اصل این کتاب عربی است و احتمالا ترجمه هم داشته باشد که من از آن بیخبرم ،متن عربی عبارتی که نقل کردید اینطور است :
“اقول :لا تکن کافرا بهذه الاخبار و آمن بها، و انی اُشهد اللهَ اَني اَعرف من المتهجدین من کان یسمع من یوقظه و ینادیه وقت تهجده فی اوائل امره بلفظه “آقا”.
این عبارت دقیقا مطابق بر ترجمه فارسی است که شما نقل کردید و نیازی به ترجمه نیست.
کتاب اسرار الصلاه،حاج میرزا جواد ملکی تبریزی،ص289-290 ط دارالکتاب الاسلامی
—————————–
2-مطلبی که در مورد فوت نماز از پیامبر اسلام علیه السلام در برخی از جنگها به آن اشاره کردید در برخی روایت های شیعه و سنی وارد شده است که در مورد سند و دلالت آنها و قبول و رد آنها بحث های مفصلی بین فقهاء و محدثین و متکلمان وجود دارد ،اما در هر حال موضوع بحث آن روایات یکی از نمازهای یومیه واجب بوده است نه نماز شب ،در حالیکه که بحثی که شما مطرح کردید در مورد عبارت مرحوم ملکی تبریزی بحث نماز شب بود،ضمنا مطابق روایات ما نماز شب از احکام ویژه ای بوده است که بر پیامبر واجب بوده است.
ونکته آخر اینکه همه افتخار عالمان حقیقی و ربانی تبعیت از قرآن و سیره و عمل پیامبر ختمی صلی الله علیه و آله است و هیچ عالمی علی الخصوص این عارف عاشق تابع کشف محمدی مدعی پیشی گرفتن از پیامبر خود نیستند.
موفق باشید
درود به مردی که سعی می کند با خودش رو راست باشد و کاری به گوشه کنایه این و آن ندارد. جناب آقای نوری زاد من یک چیزی در نوشته شما در پاسخ به خانم آنیتا پیدا کردم که انگار می خواهید بگویید هرکس هرکس هرکس در قبال وقایع نظام جمهوری اسلامی مثل اصل انقلاب و اصل تسخیر لانه جاسوسی و اصل جنگ و اصل کشتار سال 68 و اصل داستان هسته ای و اصل ولایت فقیه موضع گیری نکند یک جای کارش می لنگد. اینجور است واقعا؟
———————————-
سلام وحید گرامی
حساس بودن مردم نسبت به وقایع و مسائل اطرافشان و بویژه حق و حقوق شهروندی شان مستلزم یک رفتار درون فرهنگی است و البته کاری است بس بزرگ و محتاج سرمایه و زحمت و زمان. مثلا آنچه که به مختصات فرهنگی و شهروندیِ غرب مربوط است خروجی قرن ها زحمت و مطالعه و نشر و هزینه و خواستن ها و اراده ی ملی است. در ایران این فرارویِ شعوری ممکن نیست مگر این که ناگهان یا نرم نرم بساط مفسده از بالاییان برچیده شود و بجایش خردمندی و خردمندان جلوس کنند و به خواست های خردمندانه ی مردم بها بدهند و با یک جهش بزرگ عقب ماندگی های فرهنگی و مدنی را با خیزهای درست جبران کنند و دست فهم مردم را بگیرند و به حقوق شان مطلع کنند و جوری به تربیت جامعه حریص شوند که مردم بجای دزدیدن از همدیگر غم همدیگر را بخورند. اما در باره ی پرسش شما باید بگویم: آن سوتر از مردم عادی که برای خود جمعیت قابل ملاحظه ای هستند و فعلا انتظار زیادی از آنها نمی شود داشت، هر فرد صاحب نظر و هر مسئول و هر روحانی و هر آیت الله و هر استاد و دانشجو باید و حتما تکلیف و موضع خود را با این وقایع که بر شمرده اید مشخص کنند. یعنی نمی شود آیت الله بود و فِرت و فِرت فتوا داد و نسبت به کشتار سال 68 بی تفاوت ماند و از قتل های زنجیره ای رخ برگرداند و جنگ بی خردانه و ویرانگر هشت ساله را نعمت و از الطاف خفیه ی الهی خواند. نمی شود مسئول و نماینده و قاضی بود و از کنار فجایع جاری در سپاه و بیت رهبری و دردستگاه قضایی و هرکجای دیگر عبور کرد و نه تنها به این فجایع جاری اعتراض نکرد بل با آنها کنار آمد و به آنها خو کرد. من شخصاً برای یک آیت الله پر طمطراق اما روی برگردانده از یک زندانی بی گناه کوچکترین ارزشی قائل نیستم چه برسد به این که همین آیت الله از کشتارهای همینجوری نظام مقدس روی گردانده باشد و بخواهد که: بترسد همچنان!
نوشتهی اندیشمندانه و دلسوزانهی بانو آنیتا همچون همهی مظاهر اندیشه، تا اید محکوم به کوبیدهشدن با مظاهر تعصب، یکسویه نگری و استبدادرای است: چنان که پاسخک “مشقاسم” و بیانیهی پرشور “عاشق ایران” در اینجا این وظیفه را به خوبی و به عنوان دو سر طیف فوق نمایندگی میکنند.
بزرگترین شر موجود در نظام پهلوی عدم رعایت قانونی بود که شخص شاه سوگند حفظ و وفاداری به آن را یاد کردهبود. وگرنه استبداد و دیکتاتوری موجود در آن نظام، در مناسبات درون گروهی و نیز در مرامنامههای تمام گروههای چریکی مخالف (با تمام خلوص نیت و پاکبازی جوانانی که آن را بنیان گذاشتهبودند) به دلایل مختلف (که میشود راجع به آن گفت وگو کرد)، حاضر بود و بازتولید میشد:
گروههای چپ بیتعارف هدف خویش را پیادهسازی “دیکتاتوری پرولتاریا” میدانستند و “مارکسیسم/لنینیسم” نقشهی راهشان بود. در میان مجاهدین نیز اهداف آنچنان تفاوتی نداشت و تصفیههای درون سازمانیشان مشهورتر از آنست که نیاز به تکرار داشتهباشد.
اصولا به دلایل مختلف، از جمله حال و هوای بینالمللی و روشنفکری جهان و نیز عدم درک صحیح از فرآیند مدرنیسم در جوامع مسلمان، رسیدن به آزادیهای شخصی و سیاسی و حمایت از حقوق اقلیتهای فکری و … از فهرست اهداف تمامی گروههای چریکی مخالف نظام پهلوی غائب بود.
داشتن “نیت خیر” از جمله استلزامات عمل اجتماعی و سیاسی است، اما تاریخ نشان داده به هیچ وجه کافی نیست. فرنگیها مثلی دارند که میگوید: “راه جهنم با نیت خیر سنگفرش میشود”
اگر کارنامهی قتلها و اعدامهای سیاسی نظام پهلوی را -که به دلیل غیر قانونی بودن، قوهی قضائیهی محترم و نسبتا مستقل رژیم، دستش را به آنها نمیآلود- مرور کرده و با جنایات نظامهای سیاسیِ کشورهای همسایه و نیز با جنایات حکومت اکنون ایران مقایسه کنیم، متوجه میشویم (اگرچه قتل حتی یک نفر نیز قابل توجیه و نادیدهگرفتن نیست) کاربرد صفت “خونریز” برای آن نظام به دور از انصاف است.
پاسخ به کامنتک دوست قدیمی و پرکار مان “مشقاسم” به دلایلی طولانی خواهد شد و بیرون از حوصلهی من و خوانندگان. چون خیلیها را میشناسم که همچون او، تاریخ و بازیگران عرصهی سیاست را در قالب دوگانهی “خدمت/خیانت” و “باشعور/بیشعور” تفسیر میکنند، بزودی به آن خواهم پرداخت؛ اما برای آنکه طرفداران این نوع نگاه به تاریخ و بازیگران عرصه ی سیاسی را به کمی تامل فراخوانم، تنها به پرسش یک سؤال بسنده میکنم:
– آیا گاندی با شعور بود یا بیشعور؟
چند صد تا از این بلورها هم که از زندان این طرف خودشون رو خلاص کردند و به شهر اشرف نشان هدیه صدامی به امام زمان مجاهدین حضرت مسعود رجوی (اددددددددددددددددددددااااااااااااااااااام الشیطان ظله الکثیف) پیوستند، بدست اون امام امپریالیست ستیز امپریالیسم حامی، با مرصادی یا شکنجه شدن، روانه زیر خاکی شدند. حالا پیدا کنید نخود سیاه فروش را!!
جناب نوریزاده
برخلاف نظر شما نوشته های سید رضی سرشار از خردمندی است و خرد و معرفت در سطر سطر ان موج میزند به نظر من ایشان استادی فرهیخته در کار خود هستند که با روشی نوین و هوشمندانه سعی میکند موهومات و عقاید خرافی و هرانچه که عقب ماندگی ما را به دنبال داشته در قالب طنز ارائه کند و پوچی انها را بسیار هنرمندانه به خواننده انتقال میدهد و بی انکه خودش در خصوص انها اظهار نظر کند خواننده را به قضاوت و تفکر وامیدارد و این هنری نیست که در توان هرکسی باشد و من به ندرت نوشته ای را دیده ام که در حد و اندازه نوشته های این شخص پربار و خردمندانه باشد.
شما با چه معیاری نوشته های وی را اندازه گیری کردید و مختصری خردمندی در ان نیافتید؟ اگر به تشخیص خودتان به این نتیجه رسیدید پس کار شما با جمهوری اسلامی چه تفاوتی دارد زیرا جمهوری اسلامی نیز به تشخیص خود مطالبی را پوچ و فاسد میداند و با سانسور مانع از انتشار انها میشود. چرا شما مطالب وی را مانند مطالب دیگر منتشر نمیکنید و قضاوت را بر عهده خوانندگان نمیگذارید.
شخصی با گذاشتن چند کامنت در سایت و ادعهای گزاف و پوچ چون مباحثه با فلان مشاور وزیر دفاع امریکا و با هزاران تن کبر و غرور و ناز افاده و لاف هوای سایت را مسموم مینامد و قصد ترک کردن سایت را دارد شما با اصرار از وی میخواهید از رفتن منصرف شود ولی شخص فرهیخته ای چون سید رضی که در کمال تواضع و فروتنی با انهمه بی مهری که در حقش میشود و باز خم به ابرو نمی اورد را خودتان برای ترک سایت هلش میدهید!
کامنتی را دیدم از شخصی بنام روشنفکر! که سرتاسر فحاشی به سید رضی بود و در ان سید رضی را معلوم الحال و تهوع اور و فاقد رشد عقلی معرفی کرده بود که شما انرا منتشر کرده بودید ولی گشتم تا جواب سید رضی به این شخص را پیدا کنم دیدم سید رضی تنها از این شخص به این خاطر که سبب تهوعش شده عذرخواهی کرده!! شما در کجا میتوانید انسانی تا این حد متواضع و مودب و موقر پیدا کنید؟؟
چرا اجازه نمیدهید این شخص حرفش را بزند و ما نیز از وجود چنین فرد فرهیخته و با دانشی بهره ببریم؟ تعجب میکنم از اینکه شما کامنتهای بی محتوا و پوچی که هیچ نکته اموزنده ای در انها نیست را همواره منتشر میکنید ولی مطالب سرتاسر خردمندانه و اموزنده این شخص را حذف میکنید!!وهمزمان با اینکه به اشخاص پرافاده و لاف زن اصرار میکنید سایت را ترک نکنند سعی در بیرون کردن این مهمان خلاق و هوشمند از خانه دارید. اگر بجای سید رضی شما دوبار کامنت هریک از ما را سانسور میکردید داد و هوارمان تا عرش بلند میشد ولی این استاد عزیز بدون قهر و بدون فیس و افاده ای که بعضی ها از خود نشان میدهند باز با ارسال کامنت های دیگر در کمال تواضع و ادب سعی در رسانیدن سخنش به گوش ما دارد و ای کاش ما قدر او را بدانیم.
دوستان عزیز احتمالا اکثر شما نیز با بنده در این مورد هم عقیده هستید و طی این مدت به روش بدیع و هوشمندانه سید رضی در اگاهی بخشی نسبت به موضوعات دینی و مبتلا به جامعه واقف شده اید بنابراین اگر علاقه مند به حضور وی در سایت هستید من از شما خواهش میکنم زیر این کامنت یا بصورت جداگانه نظر خود در اینخصوص را اعلام کنید تا شاید جناب نوریزاده در نوع برخورد خود با این استاد گرانمایه تجدید نظر کنند زیرا به همان اندازه که اشخاصی چون پرسشگر به وفور یافت میشوند اشخاصی چون سید رضی را به ندرت میتوان یافت.
ناشناس گرامی با درود ، منهم، با تایید فرمایشات شما، ضمن عرض سلام و درود به سید رضی، ایشان را فردی دوست داشتنی، نغز گو، مبادی ادب و اخلاق، هوشمند، نکته بین، دارای مطالعات و دانش وسیع، می دانم. و با استادی و ممارستی که در فلم توانایشان دیدم، مطمئنم منبعد قلم را بگونه ای میچرخانند، که نوری زاد عزیز هم در انتشار آن، معذوریتی نداشته باشند.
و از فحوای قلم و نوشتارشان چنین بر میآید که در گذشته ای نه چندان دور، فردی کاملا” مسلمان، مذهبی و یک شیعیِ متعصب بوده اند.
با سپاس از شما ناشناس ارجمند، بنده هم در صدد بودم همین خواهش و درخواست را از نوری زاد گرانمایه، بکنم که شما زحمت حقیر را کم کردید.
جناب ناشناس درود.درحقیقت برای من لوده گی نامیدن نوشته های پر بار سیدرضی از طرف نوریزاد گرامی درکش مشکل است.جناب سید رضی انسانی مطلع از زیر بم نوشته ها و خرافات و دروغها و اراجیفی است که از حداقل 500 سال تا کنون همچون تارهای عنکبوتی اذهان ایرانیان اسلام زده را پرکرده . همین باعث رونق دکانی پر منفعت برای مشتی مفتخور شده.مگر کتب این به اصطلاح عالمان شیعی غیر از همین لوده گیهائیست که سید رضی با مشابه سازی آنها براحتی خرافی و اراجیف بودن آنها را بما می فهماند؟آیا سید مرتضی و یا سایر علمای دیگر می توانند آنچه را سید رضی می نویسد انکار کنند؟مگر بزرگترین مغز شیعی ملا محمد باقر مجلسی آدرس تک تک خانه های بهشت و آب هوا و مشخصات درختان و اندازه و رنگ پوست و …حوریان بهشتی و هزاران اراجیف دیگر را نمی دهد؟مگر جناب دستغیب و سایرین بهمین نحو ننوشته اند؟سید رضی که از خودش چیزی را ننوشته بلکه ایشان با شناختی که از علمای اعلام شیعی و نوشته هایشان برداشت کرده مطالبی می نویسد.چطور است که همین نوشته ها را علمای شیعی می نویسند و به مردم فریبی می پردازند و کسی آنها را لوده گی نمی داند ولی اگر دیگری انها را بنویسد لوده گیست؟من معتقدم که هر فردی آزاد است که آنطور که خود می خواهد از حق ازادی بیانش تا زمانیکه به شخصییا اشخاصی توهین نکرده استفاده کند.گرفتن حق بیان ازاد از هیچ انسانی به بهانه های واهی احترام به مقدسات و یا توهین به اعتقادات این و آن …پذیرفته نیست.مقدسات تنها در حریم خصوصی معنی می دهند و اعتقادات هم مالکیت پذیر نیستند.حرفی که از دهان کسی بیرون پرید دیگر حتی خود آن شخص هم مالکش نیست تا چه رسد به هوادارانش.سید رضی به هیچ انسانی توهین نمی کند و با بردباری و مدارا و در عین حال با زبانی طنز آمیز و بدون خشونت حرفش را می زند.جناب نوریزاد شما از یکطرف بمن ایراد می گیرید که قلمم را مهار نمی کنم و خشمگین و عبوس و پرخاشگرم و اغلب نوشته هایم راسلاخی می کنید ولی از طرفی قلم نرم و دوستانه و بدون تعرض انسانی بردبار را هم برنمی تابید.توهینها و فحاشیها و پرخاشگریهای سید مرتضی بمن و دیگران را درسایت میگذارید ولی کوچکترین درشتی را نسبت به ایشان سلاخی می کنید. خانه خانه شماست و ما میهمانان نا خوانده قبول.با کامنتهای من هر کاریکه دوست دارید بکنید ولی در مورد برخورد شما با سید رضی بسیار نامهربان و بی انصافید دوست من! اگر آنچه را سید رضی می گوید علمای مسلمان /شیعی نگفته اند خب این افکار خود سید رضی است واگر قبلا آنها همه را گفته اند که دیگر سانسور بی معنی است.
———————
مزدک گرامی
من هر نوشته ای را که بخواهد عقیده ی جمعیتی را مسخره کند حذف می کنم. چه آن عقیده گاو پرستی باشد و چه اسلام . حساب نقد اما جداست.
با احترام
.
ولکن اگر 35 میلیون بگویند آری، من می گویم، نه!!
کاملاً با شما موافقم جناب ناشناس.
جناب ناشناس
استدعای عاجزانه دارم که هنگام برزبان آوردن نام اشخاص توجه بیشتری عنایت فرمایید. این یار عزیز ایرانیان نوریزاده نیستند بل محمد نوریزاد هستند. و این اشتباه ناچیزی نیست برای اینکه نوریزاد و نوریزاده بر روی دو سکوی کاملا جدا از هم ایستاده اند. دراین زمان وارد جزئیات نمیشوم ولی همینقدرعرض میکنم که توجه به این امر از اهمیت بسیاری برخوردارهست.
ممنون از توجهتان و کامنت زیبایی که پست کرده اید
رسول
جناب سید مرتضی
با سلام و درود..با توجه به مطالبی که در باره رابطه ایران با اسرائیل در دوران شاه سابق مطرح کردید آنچه که هست و شما هم اشاره داشتید این رابطه چندان هم برای ایران بد نبود و در زمینه های مختلف به نفع ایران هم بود. علاوه بر استفاده از دانش فنی و صنعتی اسرائیل ،ایران در مقابله با توسعه طلبی افراطی ناصر هم یک نوع اتحاد سیاسی برای دفاع از خودش ایجاد کرده بود. بنظر میرسد این کاری بسیار هوشمندانه بود.از یادداشت شما اینطور استنباط میشود که شما آنرا بسیار بد میدانید در حالیکه توضیحی که دادید نشانه چندان کار بدی هم نیست.
اما جالب این هست که همین سلاحها و تسلیحات در جنگ با عراق به داد این کشور رسید و بدون آنها معلوم نبود که الان ما در قسمت عراق بودیم یا در بخش ویرانه ای در ایران. روحانیون ایران همیشه این سیاست را بر خلاف منافع دنیای اسلام میدانستند ولی گذشت زمان بر عکس آنرا ثابت کرد و آن اینکه سیاستهای ایران فعلی بسیار مخرب تر از سیاست آنزمان هست. امروز ایران خودش در یک محاصره و مخاطره امنیتی شدید با همسایگانش قرار دارد که همه شئون کشور را تحت تاثیر قرار داده است. جالب آنکه بازهم سلاحهای اسرائیل در جنگ با عراق بداد ما رسید!
بنده بنطرم میرسد که بجای پرداختن به مسائل ذهنی بهتر است از این موضع به قضیه نگاه کنیم که کدام یک از سیاستها به نفع ایران و ایرانی بوده هست. بدون هیچ تردیدی دنیای اسلام چیزی بیش از یک توهم نیست و جنین دنیای منسجمی در جهان خارج واقعیت عینی ندارد. ما کشوری هستیم که از سوی دیگرمسلمانان در طول تاریخ 1400 سال گذشته مورد حمله قرار گرفته ایم و امروز هم همین دنیای اسلام به چیزی کمتر از درماندگی بیشتر ما راضی نیست وشعارهای موچود نیز ارزشی بیش از یک شوخی را ندارند.
سلام و تبریک باصفای گرامی
نوشته شما را بجهت در سفر بودن دیر مشاهده کردم ،اجمالا عرض کنم که این زاویه دید شما غیر از محتوای بحثی است که با دوستمان پژمان داشتیم ،شما از وجود نوعی رابطه و تحلیل نفع و ضررهای مترتب بر آن سخن می گویید ،درست است ،این یک بداهت خارجی است که هر رابطه با کشوری دیگر ممکن است در بر دارنده نفع یا ضررهایی اقتصادی ،سیاسی ،فرهنگی و نظائر آن باشد ،بحث ما اما در بود و نبود روابط اقتصادی و نظامی با شاه یا تحلیل نفع و ضررهای مترتب بر آن نبود ،بحث این بود که کسی ادعا کرده بود رژیم شاهنشاهی ایران بهیچوجه رژیم اسرائیل را شناسائی نکرده بود ،و من عرضم این بود که شناسائی فی الجمله یا بتعبیر دوستان موقت ،که از آن در لسان حقوقی و دیپلماتیک تعبیر به شناسائی دوفاکتو یا دفاکتو میشود وجود داشته است ،که بر اساس اسناد تاریخی در زمان صدارت ساعد بوده است ،و مرحوم مصدق بعدها آنرا کنسل کرده بود ،بحث ما این بود ،حالا این بحث شما که آیا رابطه با یک رژیمی که مشروعیت آن بلحاظ تاریخی و اصلا خود عمل سازمان ملل با ساختاری که دارد ،مورد مناقشه است ،رابطه ای درست است یا غلط؟ اگر درست است، روی چه معیاری؟ و اگر غلط است، روی چه معیاری؟ این محتوای بحث دیگری است .
سلام جناب نوری زاد گرامی .نوشته ( زیر خاکی) تان را چون بیشتر نوشته های قابل توجه تان خواندم . اما این دوست کوچک شما چند نکته قابل تذکر بعرض تان میرساند .۱- بلورهای زیر خاک شده در خاوران ( شکستنی) نبودند و این غیر قابل شکست بودنشان دلیل ( زیر خاک) شدنشان بود .درخشش ذات خورشید وش شان از زیر خاک نیز روشنایی بخش رفقای جا مانده شان است.تمام سیاهی های جهان نیز کدر نتواند کرد آنرا.و شکسته و شکستنی امثال من ی که سرافکنده تن به ذلت زنده مانی دادیم .دیگر اینکه تقابل بلور های ما با حاکمیت سرمایه بوده وخواهد بود وکسانی که تلاش مذبوحانه شان برای خاموشی درخشش آن عزیزان بسیار مادران را داغدار یاس هایشان ودلتنگ بوی خوش یاس کرد.در جهت حفظ حاکمیت توحش سرمایه بود.اسلامگرایی شان پوششی برای چهره کریه توحش ( سرمایه) بود .قدر دان تلاش انسان مدارانه شما خلیل زاده
مخالفت با اعدام زندانیان و دفاع از حقوق اونها لازم و درسته، اما ربطی به اقدامات مجاهدین در عراق و همدستی با صدام نداره و اون عمل اشتباه رو توجیه نمیکنه.
همونطور که با استناد به اون اشتباه نمیشه و نباید زندانی رو اعدام کرد، با استناد به این حمایت از زندانی هم نمیشه اون عمل اشتباه رو توجیه کرد.
جناب كورس درود برشما
عيدتان مبارك وسال خوشي برايتان بيايد.
درجواب جناب پرسشگر مسائلي را بطور كلي ومبهم رديف فرموده بوديد كه هريك محتاج سؤال وتفسير ازمقصودتان است . البته گريزهايتان مشخص بيان شده بودند.
دراين ميان ازگفتارشما من اين فرازرابراي نقدبرگزيدم كه فرموده ايد:
“” امروزه واژه ها چنان معنا باخته شده اند ، كه يك متفكر جدى در هر مورد بايد از نو بپرسد چيست آنچه به آن باطل ، يا حق ، يا معتبر يا بى اعتبار يا x ياy گويند . پرسشگر گرامى : پس صفاتى كه به اسم ها مى چسبانيم بايد اثباتشان كنيم و تازه بعد هم بهتر است با اطمينان آن را به اسم نچسبانيم ، چرا كه ممكن است اشتباه كرده باشيم .”””پا
بااين گزاره شما:” كه هرصفاتي را كه براسم مي چسبانيم بايداثباتشان كنيم وبااطمينان بچسبانيم چرا كه ممكن است اشتباه كرده باشيم .””
ازاين جمله كه ممكن است اشتباه كرده باشيم؛ برمي آيد كه اشتباه دراثبات هروصفي برهراسمي ممكن ومحتمل است درهرقضيه ذهني وخارجي وعقيدتي ودرهرگفتارعاميانه . پس ماانسانها دراستنادحق ويابطلان درهرقضيه وكلام مشگل اساسي داريم .چون ازكجامعلوم كه اثبات اين صفت به آن موصوف ويااسم،براي خودمان وياطرف مقابل طمأنينه آورباشد.
پس بقاعده لزوم بين فرمايش شما بايدهمگان سوفسطائي باشيم ودرهرموضوع شكاكي راانتخاب كنيم ؛زيرا كه نه اين اثبات اطمينان آوراست ،ونه واژه ها معاني خودرادارند ؛پس ماازشناختن حق ويابطلانش درهرموضوعي عاجزهستيم.
ونتيجه سخن شما ترويج سوفسطائي گري است وشكاكيت ؛وعجز انسان ازشناخت حقيقت؛ بلكه انسان دراثبات وجودخودش براي خودش نيزعاجزاست ومطمئن ازاثبات وجودخويش نيست. وحرف دكارت :من فكرمي كنم پس هستم. گزاف بوده است . وياخودتان دم ازانديشه آزادمي زنيد حرف گزافي است چون احتمال اشتباه درسخن شماهست.
اينكه فرموده ايد:
“”عقيده و انديشه براى جان آزاده ملك و مال و هويت نيست تا بگويد دنياى ما مدينه فاضله و كمال مطلوب نيست . “””پ
جناب اين كلام درست نيست ،زيرا عقيده ازانديشه من وشما مي تراود ومال شما وهويت شما ومن را نشان مي دهد. اگرشما بفرمائيددنيا براي من كمال مطلوب است ،چگونه اثبات مي كنيد؟
واژه ها كه معاني را ازدست داده اند،اثبات هاي شماهم اطمينان آورنيست.
نتيجه سخن شما شكاكيت وسوفسطائي بودن نحله خاص شمااست.
با آرزوى آگاهى و آزادى براى همه ؛امانه بااثبات نحله شما
مصلح
درود بر مصلح با آرزوى سالى خوش
نه ، مصلح عزيز : نه سخن من مبهم است و نه نتايجى كه از آن گرفته ايد ، مناسب است . تفاوت ديدگاه من و شما تفاوتى اساسى است . من هيچ تكليف عامى براى ديگرى تعيين نكرده ام . شخصى بدون ذكر حتى يك مثال و مصداق ، ريشه ها را سطحى ، ژورناليستى ، داراى مطالب بى ربط ، عاميانه ، احساسى و چه و چه خوانده است . الان همين صفات را به نوشته شما مى دهم . آيا شما حق نداريد به من بگوييد كه اى برادر ؛ اِسنادِ صفات هنر نيست ، اثبات صفات هنر است . من اگر بر اين اشتباه پذيرى پاى مى فشرم ، از آن روست كه با ادبيات حكومتى ها آشنايى دارم . فقط مى خواهند با چسباندن صفات توجيه ناشده كسى را بكوبانند و از پيش خود را پيروز بحثى كه هنوز انجام نشده مى دانند . همين رويه در دادگاه هايشان نيز جارى است . يك دوجين انگ كليشه اى دارند : محارب ، فتنه گر ، تشويش اذهان عمومى ، اقدام عليه امنيت ملى ، همكارى با دول متخاصم !!!!. ، نشر اكاذيب ، مفسد فى الارض ، توهين به نظام ، توهين به مقدسات ، و..و…و…. وقتى شما همين طور اندروا و فتوا گونه ، نوشته كسى را باطل ، ژورناليستى ، احساسى ، بى منطق ، متناقض ، پست مدرن ، الحادى ، پوزيتيويستى ، و غيره مى خوانيد ، عدالت قلم ، اقتضا مى كند كه اتهام خود را ثابت كنيد . سوفسطايى ديگر كدام است ؟ شما و هركسى نسبت به هر گزاره اى سه واكنش ممكن است نشان دهيد : صادق است . كاذب است . نمى دانم كه صادق است يا كاذب . حالا فرض كنيد گوينده يا نويسنده اين گزاره شما باشيد . من مى گويم گزاره شما كاذب است . آيا شما حق نداريد به من بگوييد : چرا؟ آيا حق نداريد به من بگوييد : كذب گزاره مرا اثبات كن . تازه اگر من كذب گزاره شما را اثبات كردم ، آيا منصفانه نيست كه احتمال اشتباه بدهم و اجازه دهم تا درستى و نادرستى گزاره در جريان گفتگوى بيش تر به قطعيت نزديك شود ؟ يك جمله از من نقل كرده ايد كه من نمى دانم چطور حينِ ويرايش بخشى از آن حذف شده است . ” عقيده و انديشه براى جان آزاده ملك و مال و هويت نيست تا بگويد دنياى ما مدينه فاضله و كمال مطلوب نيست ” . اصل اين جمله چنين بوده است :” عقيده و انديشه براى جان آزاده ملك و مال و هويت نيست تا كسى بگويد:” عقيده ما”. دنياى ما مدينه فاضله و كمال مطلوب نيست “. از شما و همه دوستان ارجمند بابت سهل انگارى در تصحيح اين جمله پوزش مى خواهم . شما البته متوجه اين قسمت محذوف نشده ايد و نتيجه گرفته ايد كه ” اين كلام درست نيست ، زيرا عقيده از انديشه من و شما مى تراود و مال شما و هويت شما و من را نشان مى دهد “. مصلح عزيز : اولاً به فرض كه عقيده از انديشه من و شما بتراود ، آيا اين كافى است تا ما عقيده را به چشم ملك و مال و هويت بنگريم و هيچ احتمال خطا در عقيده خود ندهيم ؟ ما ايرانى هستيم ، فارسى زبان هستيم ، انسان هستيم و اين ها هويت ماست ، اما عقيده و انديشه ما در صورتى مى تواند هويت ما باشد كه ذاتاً تغيير ناپذير باشد. افزون بر اين ، اين فرض كه انديشه من فقط از من مى تراود ، ايدئاليسم بدخيمى است كه ما گرفتارش هستيم . هر انديشه اى انديشه در باره چيزى است . هر عشقى ، عشق به چيز يا كسى است . هر ميلى ميل به چيزى است ، هر خواهشى خواهشِ چيزى است . اين ويژگى تمامى كنش هاى روحى است كه اصطلاحاً آن را حيث التفاتى يا قصديت يا intentionality مى گويند كه بحثى مفصل دارد . آن چيز يا كسى كه انديشه و عشق و خواهش و ميل قصد مى كند ، از ما نمى تراود . يعنى اين طور نيست كه ذهن ما كاملاً فروبسته و بى روزن و محصور و بى ارتباط با جهان باشد . به قول فيشته من همبستهِ نامن است . تراوش انديشه از ذهن ما بدون آن چيزى كه از ما نتراويده ممكن نمى گردد ، پس اين تراوش ذاتىِ ذهن نيست ، بل ذاتىِ ارتباط ذهن با جهانى است كه از ما نتراويده و قبلاً وجود داشته است . باور به تراوش انديشه اى كه فقط از ذهن و در ذهن رخ داده باشد ايدئاليسم است . خب، بعضى ها به اين ايدئاليسم باور دارند ، و براى خودشان دلايلى دارند . اما من تا اين لحظه به اين نتيجه رسيده ام كه فرايند انديشه _ كه عقيده مكتسب در جريان آن در ذهن صورت مى بندد_ دوسويه است . ماترياليسم مطلق يعنى جهانى گنگ ، كور ، در خود بسته كه هرگز خودش خوش را معرفى نمى كند . تا شعور نباشد ، قوانين طبيعت معلوم نمى شوند . اين شعور يا ذهنيت من و شماست كه قوانين طبيعت را از تاريكى به روشنا آورده و سپس ،بر اساس اين قوانين ، جهانى ديگر ساخته است كه تمدن و فرهنگش مى ناميم . اين فرايند ديالكتيكى ذهن و عين نظر ما را در باره جهان نقش مى زند . اين نظر نيز مثل رنگ چشم و پوست و جنسيت الزاماً متصل به ما نيست ، بل ممكن است اشتباه از كار درآيد . فيزيك نيوتون تا زمانى درست بود كه آينشتاين و هايزنبرگ اشكالات آن را بيان نكرده بودند . آيا پس از اعلام اصل عدم قطعيت هايزنبرگ فرقه اى به نام اصحاب نيوتون براى دفاع از عقيده خود جهاد كردند يا كشتند و كشته شدند ؟ مسلماً خير ، چون عقيده را ملك و هويت شخصى نمى دانستند . اين در مورد هر عقيده اى راست مى اُفتد . دكارت پس از تأملات نتيجه گرفت كه :” فكر مى كنم ، پس هستم “. خودِ دكارت در زمان حياتش نظر خود را به فيلسوفان و الهيات دان هاى سوربون عرضه كرد تا ايراداتش را بگويند . مجموعه ايرادات و پاسخ هاى دكارت نيز در كتاب حجيم اعتراضات و پاسخها آمده است . پس از مرگ دكارت نيز اين گزاره از چند جبهه آماج انتقاد قرار گرفت . جبهه راسل و منطق رياضى ، جبهه فلسفه وجودى ، جبهه هگلى ، جبهه فلسفه علم و ذهن . طرح و بسط اين نقدها سخن را به درازا مى كشاند و شايد وقتى ديگر به آنها بپردازم . آن قدر هست كه بله ، احتمال اشتباه در ” من فكر مى كنم ، پس هستم ” نيز وجود داشته است . احتمال اشتباه در سخنان من نيز وجود دارد ، اما اگر من انديشه خود را چون مال و ملك و هويت بنگرم ، مثل فرقه هاى مذهبى به آسانى نقد ديگران را نمى پذيرم ، سفت و سخت از آن چنان دفاع مى كنم كه گويى از ملك و هويت و ناموسم . خود را پيشاپيش حق و ديگرى را باطل مى دانم . درست مثل كسى كه پيله هايى اطراف خود تنيده ، و چنان با جهانِ درونِ خوگرفته و معتاد شده است كه هر موجود خارجى و بيگانه اى را كه بخواهد وارد اين جهان پيله بسته شود ، از نظر روانى همچون دشمنِ نفوذى بيند . در اين حالت است كه عقيده همچون ملك و هويت مى شود و معمولاً متعصبانه با ضمير ملكى ما به كار مى رود : دينِ ما ، آيينِ ما ، شريعتنا ، طريقتنا ، حقيقتنا ، تيم ما ، فرقه ما و مانند اين ها فرديت فرد را در يك هويت جمعى مستحيل مى كند . اگر چنين احساس مالكيتى در جهان علم و فلسفه نيز وجود داشت ، انسان ها حتى يك گام در پيشرفتِ علم و انديشه برنمى داشتند ، بل همچون رعيت هاى قرون وسطى هزار سال در پيله خود فروبسته مى ماندند و تمامى تاريخ عقايد نگارى آنها عبارت از نزاع گفتارى و كشتارى با همان بيگانگانى مى شد كه آهنگِ ورود به جهانِ پيله بسته مى كردند .
مصلح عزيز : سوفسطايى و شكاك با هم يكى نيستند . انديشه هاى علمى و فلسفى نه اينكه من بگويم يا بخواهم بل در تاريخ علم و فلسفه نيز در پيله فروبسته نمانده اند ، بل پيوسته در معرض نقد و تصحيح و نقض قرار گرفته اند . يعنى در عمل چنين بوده است . اينكه هيوم و جان لاك خودشان در باره ابطال عليت و تجربه گرايى شان يقين و قطعيت داشته باشند ، اينكه اسقف باركلى شخصاً ايدئاليسم ذهنى خودش را بحق بداند يا كورس ناقابل متن را وابستهِ فرامتن بداند به حقيقت يا واقعيتِ فى نفسه و بيرون از نگاه انسانى ربطى ندارد . در اين مورد ما فقط مى توانيم بگوييم هيوم و جان لاك و باركلى خود را بحق مى دانند يا آقاى مصلح خود را بحق مى داند ، اما حقيقتِ فى نفسه و حتى واقعيتِ فى نفسه زمانى خودش را به تمامى نشان مى دهد كه جان لاك باركلى را نقض كند و كانت جان لاك و باركلى را و فيشته و شلينگ و هگل كانت را و پسينيانِ ديگر پيشينيان ديگر را. هر يك از اين فيلسوفان انديشه خود را حق و خلافِ آن را باطل مى دانستند ، اما تاريخ انديشه است كه به سوى حق و باطل قطعى خركت مى كند . در تاريخ انديشه است كه خودْ حق پندارى فيلسوفان قبلى توسطِ فيلسوفانِ بعدى نقض مى شود و از مشاركت متفكران به آنچه به تعبير شما حق و باطل است مى رسيم . به گفته بزرگمهر :” همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند “. بله ، كورس هم سخنانى مى گويد كه به نظر خودش درست است تا اين لحظه . كورس قرار نيست حرف اول و آخر را بزند يا صبر كند تا زمانى كه حرفش ، حقانيت مطلق و ابدى پيدا كند . كورس آنچه را درست مى داند در معرض نظرها قرار مى دهد و خودش محو مى شود . سخنان كورس از لحظه انتشار تا پايان زمان ، چه در حيات كورس ، چه پس از مرگ او ، به عنوان يك گام يا به قول غربى ها يك contribution يا سهم گذارى ناچيز در تاريخ انديشه است . كورس نه مروج سوفسطايى گرى است ، نه مؤسس فرقه اى دينى كه خود را تمام كننده حقيقت جويى بداند . سهمى است در ميان سهام و گام كوچكى كه بعدها كسان ديگرى شايد با نقد و اصلاح گام او حقايق را روشن تر كنند . پيشنهاد مى كنم فيلم همشهرى كين اورسن ولز يا راشومون كوروساوا را ببينيد يا رمان خشم و هياهو از ويليام فاكنر را بخوانيد .واقعه اى رخ مى دهد ؛ يك قتل و تجاوز در جنگل ، يك مرگ و واپسين كلمه اى كه شخص مرده ادا كرده ، يك ماجراى خانوادگى . اين رخداد ها رخ داده اند ، اما حقيقتِ خود را را به مكاشفات راويان سپرده اند . بدون آنكه عمدى در كار باشد ، هر راوى از زاويه ديد خود بهره اى از حقيقت واقعه را روايت مى كند . هر روايتى به چيزهايى بينا و به جيزهايى نابيناست . اگر عمدى براى اثبات حقانيت در كار باشد ، روايت شرافتمندانه نيست . در اين حال ، راوى عامداً براى پيشبرد اثبات حقانيت خود، بخش هايى از رخداد را سانسور و لاپوشانى مى كند و بخش هايى را بزرگ نما . گزارش هاى خبرى تلويزيون خودمان اكثراً روايت بى شرفانه اند . سرانجام كسى ، در مقام راوى داناى كل از مجموعه پازل ها و چينش آنها، با معيار ارتباطشان ، حقيقت را به تمامى آشكار مى كند . اينجا نيز كورس خيلى هنر كند، به اندازه يك قطعه كوچك از پازل است . اميد وارم مقصودم را اين بار بدون ابهام رسانيده باشم . من نه با شما و نه با هيچكس به خاطر انديشه خصومتى ندارم ، مگر اينكه كسى به عقيده خود حق بدهد تا بازور و ترس و پول و ابزارى غير از گفتار و تبادل انديشه در فضاى آزاد و برابر و ايمن گفتگو بر اذهان حكومت كند ، يا از نژاد پرستى و تبعيض عقيدتى و قومى دفاع كند .
پايدار و پرتوان باشيد
با درود بر همگی دوستان ارجمند
سال نو رو به همه شادباش میگم و امیدوارم سال بسیار خوبی را در پیش داشته باشید.
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی تندرستی و سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، بشیر و نذیر .____ قبل از تحویل سال نو سالگرد کشته شدن ” سید احمد خمینی ” پسر حضرت امام خمینی به دست اکبر خوشکوش بوسیله آلوده کردن لیوانِ آبِ ایشان با سیانور بود . در این سالها قتل های زنجیره ای مختلف ، از جمله زهرا کاظمی ، صیاد شیرازی ، دانشمندانِ هسته ای ، احمد رضایی ( پسر سردار محسن رضایی در هتلی در دوبی و قبل از ورود به ایران ) و قتل های کهریزک و … در کشور اتفاق افتاده . حضرتعالی ” مصلحتِ ” سکوتِ تنها دو مورد از این قتل ها را که اولیای دمِ آن ” سید حسن حمینی ” و ” سردار محسن رضایی ” بوده را در چه می بینید ؟ این ” مصلحت ” چیست و تا چه ” زمانی ” خواهد بود که نظام اسلامی و بسیاری از مسئولان این پَلَشتی ها را ندیده و پیگیر نمی باشند ؟ حضرتعالی چرا در افعال خود ” مصلحتِ ” مشابه ایشان را بر نگزیده و مداوماً در پی احقاقِ حق خود و واگویی حقِ ستمدیدگان هستید ؟ الحقر ___ مبشّر
———————-
سلام مبشر گرامی
به دو دلیل است اگر که سیدحسن خمینی و محسن رضایی پیگیر چراییِ کشته شدن عزیزان خود نیستند. نخست: ترس. و سپس: منافع. همین اکنون تجسم کنید اگر که دست جناب حسن خمینی را از بساط پدربزرگش و محفل درس و بحث و موقعیت های اقتصادی اش کوتاه کنند. یا مثلا خلع لباسش کنند. که البته بسیار نیز شدنی است و محتاج حساسیتی نیز نیست. خب ایشان بعدش چه بکند که: باشد و دیده شود؟ یا باید بگریزد به خارج از کشور و از آنجا مثلا افشاگری کند یا همین جا بماند و در دخمه های سکوت فرو شود. تجسم این فرایند پیش رو در جان این افراد ترسی را زنده نگاه داشته تا در سایه ی آن ترس هم خون عزیزانشان را فراموش کنند و هم خمیر دست نظامی شوند که موجودیت شان به آن بند است. شما تصور کنید همین محسن رضایی پایش را از ایران بیرون بگذارد. یا حتی خود رهبر. شدنی است؟
با احترام
.
جناب سید مرتضی با یک درجه تخفیف عید نوروز باستانی بر شما مبارک .! اسعدکم الله ایامکم !سید گرامی باور کنید امثال من با شما پدر کشتگی ندارند و اگر گاهی در بین نوشته ها خشم و ناسزا گویی چیره میشود نتیجه سالها فشار و اخنتاق و بگیر و ببند حکومت است که بنام خداوند کار خودشان را پیش برده اند .ضمن آنکه با کسانی چون مزدک و کورس احساس همدلی بیشتری دارم و اگر گاهی بی مهابا به شمامیتازند نتیجه خشم شدیدی است در اثر نادیده گرفتن و تحقیر و ترساندن مردم ایجاد شده و تا پاسخ درستی به این موج ایجاد شده که میرود به طوفان تبدیل شود داده نشود اوضاع به همین نحو پیش خواهد رفت .
دیگر آنکه :سید گرامی موضع شما در مورد حضور مداح هفت تیر کش (محمود کریمی .که در روز روشن به خاطر تصادف اتومبییل تیراندازی میکند )چیست و حضور او در بیت رهبری تایید کار خلا ف او نیست ؟آیا اینکار کریمی مصداق ایجاد رعب و وحشت نیست ویا اینکه چون او مداح حکومتی است مصونییت ویژه دارد؟آیا مدعی عدل علوی اینگونه عمل میکند ؟ یا معاویه ای است که لباس علی پوشیده و نام و سیره او را بدنام می کند .
سلام آقای نوری زاد
این پرسشگر با چند کامنتش توی دو پیج قبل، ترس و هول عجیبی تو دلمون انداخت. بخصوص من که از ترسم حتی یه اسم مستعار هم نمیتونم انتخاب کنم و به این فیلتر شکن هم اعتمادی ندارم. واقعاً این آدم کی بود و هنوز هم اینجا هست با دروغ نگفته و رفته.
بعضی ها بهش گفتند تو ساندیس خور و بسیجی و طلبه جیره بگیر و از این حرفهایی. اما من تا حالا تو این جور آدم ها ندیده بودم که نقطه خال بحث رو دقیق شناسایی کنه و طوری بزنه تو خال که کورس و مزدک و بقیه کپ کنن! دو سه تا نقد علمی کرد و همه کپ کردند و بستنش به رگبار ساندیسی و بسیجی و فلان و بیسار. واقعا آدم از این جور افراد علمی که فدایی رژیم ولایت فقیه هم هستن می ترسه. نمیدونم شاید من خیلی ترسو هستم.
عیدمون رو تلخ و زهر کرد. تو این دو سه روز همش یاد پهلوون هایی میفتم که یهو از راه می رسن و با دو تا سکندری و کف گرگی یه جماعت در حال دعوا رو پرت و پلا میکنن و تو میدون خالی شده دستی به سبیلشون می کشن و یه زهر خند از ته دل می زنن. اونهایی هم که پرت و پلا شدن می رن این گوشه و اون گوشه زیر لب یه فحش آبدار با خودشون زمرمه می کنن که هیچ فایده ای نداره. به قول داداشم که دکتره تا از راه میرسه میگه الان یه آمپول تو خال بهتون میزنم که اسهال همتون بند بیاد. یارو پرید وسط سایتو همه رو پیچوند به هم.
تو این دو سه روز همش با خودم میگم یعنی اطلاعاتچی ها یه همچین نیروهایی دارن که بهویی نقد فلسفی بزنه تو وسط خال مطلب کورس و این هم تو جوابش بمونه و بزنه رو نوار داستان های تاریخی. نه بابا اصلا یه همچین آدمی نمیتونه اطلاعاتچی باشه. شاید از این آدمهای علمیه که دستش تو دست اطلاعاته. مگه این موشکها و پهبادها و غنی سازیها رو کیا انجام میدن. همینهان دیگه.
آقای نوری زاد، وقتی یاد این جور آدما میفتم که استخون بندی رژیمند و هی دارند پیش می رند، هول تو وجودم موج میزنه و یأس تموم سلولای بدنمو پر میکنه. بعضیا گفتند پرشگر همون سید مرتضاست ولی به شکل کامنتاش نمیخورد که سید مرتضی باشه چون اگه اینجوری بود که تو این دهها مطلبی که سید مرتضی نوشته یه جورایی لو میرفت. ولی یکی حرف خوبی زد و گفت این یک خبر و اخطاره که از اتاق فکر رژیم اینجا مطرح شده تا همه ماستا رو کیسه کنن. یاد مسعود بهنود افتادم که چند ساله دائم میگه خامنه ای اونقدر اتاق فکر درست کرده که دیگه اروپا و آمریکا هم بدون جنگ حریف رژیم نمیشن.
آقای نوری زاد هول ولا همه وجودمو گرفته. یعنی این همه تحصن و سرما و گرما تحمل کردن نوری زاد همش هیچی و پوچ و باد هوا. خیلی خیلی منو ببخش، اصلا با خودم فکر میکنم چرا نوری زاد یه همچین کامنتی رو منتشر میکنه. واقعا دستش پشت پرده به یه جایی بند نیست. اصلا نوری زاد صادقانه کار میکنه ولی همه کاراش بازی تو زمینی که اطلاعات براش ساخته نیست.
آقای نوری زاد، چه کنم. امثال من میترسیم. شایدم همش ترس جانی و مالی نباشه. اصلا نمیفهمیم کی درست میگه. شایدم اگه تو اتاق بازجویی اطلاعات دو تا سئوال ازمون بکنن همه گیج و گوج زندگیمون رو بزاریم کف دستشونو از نوری زاد اعلام برائت کنیم و بعد از پذیراییشون با خنده و خوشحالی بزنیم بیرون. خداییش یه چیزی بگو و یه جورایی به ما قوت قلب بده. این پرسشگر ته قلب منو خالی کرد. زنده باشی مرد همیشه مرد!
————————
سلام دوست گرامی
طعم نوشته ی شما به یکجور “معلق بودن” مانند است. جوری که نه خیلی جدی است نه خیلی طنز. من ابتدا تصورم بر این بود که با یک نوشته با طعم طنز مواجهم. بعدش دیدم نخیر، کار دارد جدی می شود. پیشنهاد می کنم به همان طنز بسنده کنید. نه این که طنز بنویسید. بل این آشفتگیِ روانیِ خود را معکوس تعبیر کنید و سعی کنید نفس عمیقی بکشید و تا می توانید به هر آنچه که در ذهن خود پرداخته اید بخندید.
با احترام
.
اینکه خود پرسشگره حالا اینبار میخواد اینشکلی از خودش تعریف کنه و پز بده و لاف بزنه!!چه جالب !! این پرسشگر به جون خودم یه احمق تمام عیاره / من توصیه میکنم بهتره دفعه دیگه که خواستی کامنت بذاری اسمت رو بذار ناپرسشگر یا بذار بی پرسش تا اینجوری کسی نفهمه تو همون پرسشگری.
شاید هم اون بیچاره یک پهلوان پنبه بود که دوستان ناشناسش بادش کردن بره تو محل عربده کشی که وقتی بنده خدا با اکراه قبول فرمودند وارد گود که شدند دوتا کشیده اول رو که میل فرمودند تازه فهمیدن که جماعت ایدئولوگ از قربون کردن رفیقشون هم ابا ندارن.
بابا اطلاعاتی ها خیلی مخن و همه کار از دست شون بر میآید اصلا خدان حالا اگر راضی شدی برو دنبال کارت بزار مردم بکارشون برسن آیکیو فکر نکنم شما و رفیقت که اونم خودتی روی هم یک جمله از نوشته جناب کورس را بفهمید،مثالت هم در حد شعور خودت بود،کلا از موضوع پرتی بابا،اینقدر هم نمی خواهد بلرزی و بترسی با این دستمالی که شما برداشتی برات حقوق هم در نظر می گیرند و یا شایدم تاثیر هموپ حقوق مفت هست که مجبوری این خزعبلات رو اینجا بنویسی
سلام می کنم به جناب نوری زاد و دوستانی که در این سایت می نویسند
سال نو مبارک
این روزها اروپا در التهاب است بخاطر انفجارات داعش و بیشتر از همه ما مسلمانهای اروپا خیلی عذاب می کشیم مردم اروپا آنها که اصیل اند جوری به ماها نگاه می کنند که انگار می گویند این بود نتیجه سالها و سالها همراهی و همدلی؟ من از این بابت خیلی غصه می خورم که اسم مسلمونا بد در رفته و کاری هم نمیشه کرد. یک سئوال داشتم از جناب سیدمرتضی که اگه زحمت بکشند و جواب بدهند خیلی ممنون خواهم شد. این سوال من این است: اگرمنِ مسلمان یکی از بهترین سخنانِ معصومین را ” هرچه را که برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند و هرچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند” بدانم پس چرا اسلام نسبت به دیگر اندیشان اینهمه غضبناک است؟ این پسند و ناپسند سخن معصوم و این “دیگران” مگر نمی تواند شامل حال دیگر اندیشان باشد؟ تشکر
سوالات شما دیگر خیلی نخ نما و سطحی و پوک شده اند . بروید کمی مطالعه کنید و اگر اهل مطالعه نیستید با کمی سرچ کردن در اینترنت به جواب سوالی که خود جوابش را می دانید، می رسید .و فضای سایت را با سوال های سطحی متشنج نکنید لطفا .
بس کنید این اداها را .
آقای مسعود از آمریکا اجازه بدهید سوال این خانم را آقای سیدمرتضی جواب بدن. این سوال واقعیتش سوال منم هست. جوابش اصلا در سایت ها نیست که من یا سارا بخوایم سرچ کنیم. بعدش این مسعود از آمریکا چه اشکالی داره از قم باشه و عبا و عمامه هم تنش باشه؟
مسعود از آمریکا، تحویل بگیر. همینو میخواستی؟
جناب مسعود هیچ سؤالی نه نخ نماست و نه ابلهانه بلکه جواب می تواند نخ نما و ابلهانه باشد.من نظری در مورد نسبت دادن گفته ایی به معصوم از طرف سارا نوشتم ولی سؤالات ایشان بسیار بجاست.من معتقدم که سارا با آوردن این نقل نادرست از معصوم سردمداران اسلام را یک جوری از خشونت بری می نماید و تقصیر را بگردن عده ایی بقول غربیها رادیکال و فناتیک می اندازد.ولی با رجوع به قرآن و منابع معتبر اسلامی براحتی برای قتل و کشتن و تبعیض و تجاوز و هر جنایتی در مورد دگراندیشان توسط مسلمین توجیهی می یابید.در اسلام اصولا زمانیکه حرف از انسان بمیان می آید منظور فقط مسلمین است.ودیگران باید بهر وسیله ایی نابود شوند.با یک بررسی سطحی درتاریخ اسلام از زمان خود محمد تا کنون هر زمانیکه مسلمین قدرت را گرفته اند کاری جز کشت و کشتار و غارت و شکنجه و تجاوز به مال و ناموس دگراندیشان نکرده اند.هیچ حکومت اسلامی جز غارت و ویرانی سرزمینهایی که به تصرف درآورده اند کاری دیگر انجام نداده اند.شما در تمام دوران شکوه حکومتهای اسلامی بجز چاپیدن مردم و غارت آنها و باج وخراجهاب هنگفت یک کار مثبت بنفع مردم سرزمینهای تسخیر شده از طرف سردمداران حکومتهای اسلامی نمی بینید.در سراسر قرآن که مانیفست ایدیولوژی اسلامی است حتی یکبار از کار مفید بنفع مردم و یا حقوق مردم حرفی بمیان نیامده و دگراندیشان را به بدترین شکنجه ها وعده می دهد و زشت ترین القاب منتسب می کند.
جناب مسعود، اتفاقا” سئوال هوشمندانه ای است و قابل دفاع…
جناب مسعود
اگر شما حقیقتا درامریکا اقامت دارید پس حتما این ضربالمثل امریکایی را شنیده اید که میگوید:
« چیزی بنام سؤال ابلهانه وجود ندارد ولی بی نهایت جواب های ابلهانه تو این دنیا وجود دارند»
« There is no such a thing as stupid question, but there are plenty of stupid answers in this world»
رسول
هرچه را که برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند و هرچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند”
سارا خانم هیچ معصومی چنین حرفی نزده و این بزرگترین دروغیست که متدینین گفته اند.اصولا لفظ معصوم برای کسی بکار برده می شود که بی گناه است.گناه هم آنچیزیست که معصوم تعیین می کند!معصومین در طول تاریخ هر کاری که کرده اند //////////////////// ….همه را درست دانسته اند.بنابراین وقتی اصل براین است که رفتار معصوم اصل قانون است چنین حرفی که شما به معصوم منتسب کرده اید نمی تواند درست باشد مگر اینکه ////////////////////// معصوم را رحمت بدانم.برای مثال محمد به قبیله ایی هجوم برده تمام مردان قبیله را کشته و شب با زنیکه برادر و شوهر و پدر و خویشان و آشنایانش را کشته همبستر می شود.چنین فردی بقول مسلمین معصوم است.آیا از نظر ان زن هم محمد معصوم است؟آیا از نظر من و شما چنین فردی می تواند معصوم باشد؟بنابراین این سخن از معصوم نمی تواند باشد بلکه پندیست است از انسانی خردمند برای جلوگیری از خشونت پیروان همین معصومین!
سپاس
کلی از جوابها خندیدم
سلام بر ناظران گرامی
بنده در این چند روزه در منطقه ای دور افتاده قدم گذاشته ام که متاسفانه بدلیل امکانات کم اینترنت به راحتی قابل دسترس نیست.جالب اینست که در اینجا دو حسینیه و یک امامزاده وجود دارد ولی دریغ از یک درمانگاه!مردم بیمار که می شوند به شهر می روند و این در نوع خود جالب است.آرزوی تندرستی برای کاربران و صاحب عزیز این سایت دارم.
آرتین گرامی، درود بر شما
امیدوارم بهتون خوش بگذره در این سفر نوروزی.
روستای ما هم در چهارمحال بختیاری همین جوری هست و یک امامزاده و دو حسینه دارد! نکنه رفتید انجا؟!
اما خوب خبری از درمانگاه در روستای ما هم نیست و اگر مشکلی حاد پیش بیاد باید تا شهرکرد بریم که نزدیک به یک ساعت زمان هست و برای بیمارهای اورژانسی خطرناک هست. درمانگاهی در یک شهرستان نزدیک هست که ان هم یک ربع فاصله داره و برای نیازهای ساده و کم خطر مناسب هست. هنوز بسیاری از کوچه های روستای ما آسفالت نشده اند و دبیرستان برای بیشتر رشته ها نیست و بچه ها مجبور میشوند به شهرکرد بروند و زمان رفت و برگشت زیادی از آنان میگیرد و خیلی ها درس رو رها میکنند به دلیل مسافت زیاد و هزینه رفت و آمد بالا. اما جالب هست که روستای ما اینترنت داره و حتی از نوع پر سرعتش! البته من از اینترنت پر سرعتش استفاده نکرده ام تا حالا و شرایطش رو که پرسیدم برایم عجیب بود. فقر و نداری موج میزنه در روستای ما و با این حال پول های این ملت رو روانه کشورهای دیگر میکنند و بورس به مسلمانان های کشورهای عربی و آفریقایی میدند و بسیاری در کشور ما بدلیل نبود امکانات آموزشی برابر درس رو رها میکنند. راهاندازی دانشگاه اسلامی در غنا دیگه از شاهکارهای اینا هست و البته باید برای بلندپروازیهای اسلامی خامنهای و شیعهگستری هزینه شوند و کسی هم جرات پرسش کردن نکند. با این حال ناامید نیستیم و درست هست که روستای ما از بسیاری چیزها محروم هست، در عوض انواع مواد مخدر به هر اندازه یافت میشود!
آقای نوریزاد، حیفم آمد این مقاله رو اینجا نگذارم. اگر فکر میکنید خیلی طولانیه این لینکش: http://iranwire.com/features/3361/
انقلاب واقعی در اقتصاد اتفاق میافتد، نه کف خیابان!
درمهر 92 بود که مقالهای با عنوان «ایران انقلاب حقیقی را از دست داد» از «افشین مولوی»، تحلیلگر و پژوهشگر ایرانی-امریکایی در مجله آنلاین «بنیاد امریکای نوین»، اندیشکدهای بدون جهتگیری سیاسی در واشنگتن منتشر شد. بحث افشین مولوی در این مقاله این است که در حالی که ایران در دهه 60 و 70 سخت مشغول بنا نهادن و صدور انقلاب اسلامی بود، از آن موج رشد اقتصادیکه کشورهایی مانند ترکیه و اندونزی را به جمع کشورهای ثروتمند دنیا افزود، غافل شد.
فرآیندی که به واسطه آن، اقتصاد نحیف این کشورها در کنار اقتصاد قدرتهای غربی و ایالات متحده قرار گرفت، نام انقلاب بازارهای نوظهور را بر خود دارد. افشین مولوی به دقت نشان میدهد که چگونه ایران با وجود منابع مادی فراوان و جمعیتی تحصیلکرده، نه تنها این موج پیشرفت را از دست داد، بلکه از آن به شدت عقب هم مانده است. بحث او در گفتگو با «ایران وایر» در مورد آن جرقه فکری است که به مقالهاش ختم شد، واکنشهایی که آن مقاله برانگیخت و اشارهای به برخی از موضوعهای کلیدی مقاله.
از افشین خواستم در ابتدا برایم بگوید که فکر این مقاله چگونه به ذهنش رسید و آنچه در پی میآید پاسخ تفضیلی اوست:
موضوع مقالهای که نوشتم از سال ۱۳۷۷، زمانی که برای نخستین بار پس از انقلاب به ایران سفر کردم، در ذهنم بود. به چند دلیل فکر این مقاله همین طور در سرم میچرخید؛ اولین سفرم به ایران در سال ۱۳۷۷ و در زمان ریاست جمهوری خاتمی بود. دورانی پر از هیجان، زمانی که مردم امید به تغییر داشتند. ولی حتی همان زمان هم در میانه آن حس سرخوشی، میتوانستی مشکل اقتصادی را در خیابانهای تهران ببینی. وقتی با مردم حرف میزدم از مشکلات اقتصادی خود شکایت میکردند و از قیمت گوشت و پیاز و گوجه فرنگی میگفتند. جوانترها از مهاجرت حرف میزدند، از رفتن به امریکا یا اروپا و این که یک جایی شغلی به دست بیاورند. آنها نمیخواستند از ایران بروند چون ایران را دوست نداشتند، برعکس عاشق ایران بودند. حس وطن دوستی شدیدی بین ایرانیها وجود دارد ولی از سوی دیگر، هیچ فرصتی هم وجود نداشت. این موضوعی بود که هر وقت با ایرانیها حرف میزدم سراغم میآمد، چون بچههای ایرانی را میدیدم که دانشگاه شریف درس خوانده بودند و الان ساکن« Silicon Valley» هستند با مشاغلی خیرهکننده. به خودم میگفتم چه حیف که این کارهای شگفتانگیز را در ایران انجام نمیدهند.
در گردهماییهایی مانند مجمع جهانی اقتصادی یا کنفرانسهای سرمایهگذاری جهانی که شرکت میکردم، نگاهم به بازارهای نوظهور جلب شد. چیزی که مایه حیرتم میشد غیبت ایران در این دگردیسی اقتصادی بود که در حال وقوع بود؛ صعود ترکیه، مالزی، اندونزی، مکزیک و حتی مصر؛ همه کشورهایی که در دوره سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۸ مشغول جذب سرمایه گذاری خارجی بودند.
بخش بزرگی از این مطلب در سال ۱۳۸۶ برایم روشن شد وقتی در کنفرانسی که از سوی مجمع جهانی اقتصاد در استانبول برگزار شده بود شرکت کردم. همین نکته که این کنفرانس در ترکیه برگزار شده بود مساله بسیار مهمی به شمار میرفت برای این که سازمان مجمع جهانی اقتصاد برای یک کشور خاص کنفرانس برگزار نمیکند مگر این که آن کشور مهم باشد.
در این کنفرانس علاوه بر مقاماتی از ترکیه، مصر و دیگر کشورها، مقامات ایرانی هم حاضر بودند. همه مشغول خوش و بش و رد و بدل کردن کارتهای ویزیت بودند، در حالی که هیات ایرانی در گوشهای ایستاده بودند و با هیچ کس هم حرف نمیزدند. معاون رییس جمهور ایران را چند محافظ نتراشیده و نخراشیده احاطه کرده بودند و مسوولان ایرانی در این رویداد مهم مشارکتی نداشتند.
رییس مجمع جهانی اقتصاد در سخنان آغازین خود از نمایندگان ایران، مصر و ترکیه خواست که درهفت دقیقه، موضوعی را طرح کنند. نخستوزیر «احمد نظیف» که تحصیلات فنی-مهندسی دارد از نیازهای سرمایهگذاری مصر حرف زد و جذابیتهای سرمایهگذاری در این کشور. آن زمان مصر پیشتاز رکورد جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی بود.
«عبدالله گل» که آن زمان وزیر امور خارجه ترکیه بود از موقعیت استراتژیک ترکیه در نزدیکی به بازارهای اتحادیه اروپا و رشد اقتصادی خیره کننده کشورش حرف زد و این که ترکیه پل اتصال شرق و غرب است؛ همه آن چیزهایی که برای جذب سرمایهگذاران، بانکداران و مدیران شرکتها میگویید.
وقتی نوبت ایران شد، نماینده کشور 20دقیقه درباره صهیونیزم و خطرات آن سخن گفت. میتوانستی بشنوی که حاضرین زیر لب از هم میپرسند که این دیگر چیست. این سخنرانی هیچ ربطی به یک کنفرانس سرمایهگذاری نداشت. ولی در همان حال مشکل این سخنرانی این بود که از چند جهت، از دست دادن یک فرصت بود. در تمام دوره جورج بوش، وقتی که او از زبانی تند و تهاجمی برعلیه ایران استفاده میکرد، همیشه حس من این بود که هربار در کنفرانسی بینالمللی شرکت میکنم که مسوولان ایرانی هم در آن حضور دارند، چشم همه هیاتهای اروپایی و آسیایی به دهان ایرانیها بود که موضعی معقول، منطقی و عملگرا ارایه دهند. جورج بوش در اواخر دوره ریاست جمهوری خود یکی از منفورترین چهرهها در سطح جهان بود و مقامات اروپایی و آسیایی تشنه این بودند که یک ایرانی بیاید و به دنیا نشان دهد که امریکاییها در اشتباه هستند.
آن روز، صحبتهای معاون رییس جمهور ایران سبب شد که رییس مجمع جهانی اقتصاد بگوید جای یکچنین سخنرانی در این مجمع نیست و به یک باره تمام سالن او را تشویق کردند. لحظه خجالتآوری بود و در همان شب در ضیافت شامی که در هتل زیبای چهار فصل استانبول برگزار شد، هیات ایرانی اصلا شرکت نکرد. دلیل نیامدن آنها هم این بود که شراب سرو میشد اما حدس بزنید کدام هیات به میهمانی شام آمدند؟ هیات سعودی آمد و شراب نخوردند. هیات ترکیهای هم که نقش میزبانی داشتند هم شراب نخوردند. اگر هیات ایرانی در آن ضیافت شرکت کرده بود، حداقل میتوانست به یک چیز اعتراض کند چون میزبانان مدام به شاعر بزرگ ترک، مولانا ارجاع میدادند. از آن جایی که اسم من مولوی است، خودم را موظف دانستم که اعتراض کنم که رومی یا همان مولوی، شاعری ایرانی است ولی از هیات ایرانی هیچ خبری نبود.
بگذارید برایتان مثال دیگری بزنم که شاهد بودم چندین بار در سال ۱۳۸۴ در اجلاس سالانه مجمع جهانی اقتصاد در «داوس» اتفاق افتاد. آن سال، هنوز در دوره جورج بوش بودیم و موجی پنهان ولی واقعی ضدامریکایی در میان اروپاییها وجود داشت. نمایندهای که از ایران در اجلاس شرکت کرد، معاون رییس جمهور و رییس سازمان حفاظت محیط زیست بود که بر حسب اتفاق، یک زن هم بود. این فرصتی طلایی برای او بود که به عنوان یک ایرانی و یک زن، آن سوی دیگر ماجرا را نقل کند که جورج بوش نمیکرد. او چه کرد؟ از این گفت که چگونه زنان ایرانی بر زنان غربی برتری دارند. این حرف برای زنان حاضر در اجلاس بسیار توهینآمیز بود. این هم فرصت دیگری بود که از دست رفت. مسوولان ایرانی در صحنه جهانی حاضر میشوند که روایت خودشان را بدهند، ولی این فرصتها را یکی پس از دیگری از دست میدهند. این همان دلیلی است که چرا ایران عضوی از بازارهای نوظهور نیست و در بحثهای مربوط به آن شرکتی ندارد.
اگر بخواهید نگاهی به شاخصهای در حال تغییر تازهای که در5 یا 10سال گذشته بیرون آمدهاند بیندازید، شاخص رقابتپذیری مجمع جهانی اقتصاد را دارید، شاخص کسب و کار بانک جهانی و شاخص سرمایهگذاری خارجی . چند نمونه از جایگاه ایران در این شاخصها میآورم. در شاخص نوآوری جهانی که موسسه اقتصادی سویس منتشر میکند، ایران در جایگاه ۱۶۸ ایستاده است و براساس این شاخص، پایینتر از تاجیکستان، بنگلادش، رواندا، ماداگاسکار، آنگولا و یمن قرار دارد و همرتبه تانزانیا و سیرالئون است.
اگر به شاخص کسب و کار جهانی ICF نگاه کنید که به شما میگوید فضای کسب و کار در یک کشور خاص چه گونه است، ایران در جایگاه ۱۴۵ و پایینتر از سودان، تاجیکستان، سیرالئون، اکوادور، کرانه باختری و نوار غزه قرارگرفته و فقط از موزامبیک و گامبیا بالاتر است.
وقتی به شاخص نابرابری جنسیتی در شاخصهای توسعه انسانی سازمان ملل نگاه میکنید، جایگاه ایران ۱۰۷ است؛ بدتر از گویان و بوتسوانا. در شاخص مجمع جهانی اقتصاد ایران هم در جای هشتاد و دوم قرار دارد؛ پایینتر از ارمنستان، اسلواکی و کرواسی. در گزارش توانمندی جهانی مجمع جهانی اقتصاد، ایران در پله ۱۱۷ و پایینتر از پاکستان، بنین، مغولستان، تاجیکستان، بنگلادش، سوریه و اتیوپی ایستاده است.
براساس گزارش فاصله جنسیتی جهانی مجمع جهانی اقتصاد، ایران تقریبا در انتهای لیست و از میان ۱۳۵ کشور در جایگاه ۱۲۷ قرار دارد؛ بالاتر از عربستان سعودی، سوریه، پاکستان و یمن.
درست است که تحریمها وجود دارند ولی اینها تصمیمهای ژئوپولتیکی هستند که جمهوری اسلامی از همان ابتدای انقلاب اتخاذ کرده است. اگر با کسی مانند «بروس لنگن» که در زمان گروگانگیری، کاردار سفارت امریکا در تهران بود حرف بزنید، همان گونه که افرادی مانند «جان لیندبرگ» میگویند، به شما خواهد گفت امریکاییها پس از انقلاب این آمادگی را داشتند که با دولت جدید ایران کار کنند. دلیل آن هم این است که با سیاست واقعی سر و کار دارند. شاه قطعا یک متحد امریکا بود ولی او دیگر رفته بود و امریکاییها این آمادگی را داشتند که با هر کسی که دولت را در دست گرفته است کار کنند. این اصلا مساله عدالت و درست و غلط نیست، مساله منافع ملی و ژئوپولتیک ایرانیان است که جدا از اخلاق قرار میگیرد. آیا من هم معتقدم که تحریمها بیشترین صدمه را به مردم عادی طبقه متوسط ایران زده اند؟ بله، من هم همین طور فکر میکنم. آیا من از کنار تحریمها رد میشوم؟ نه، این گونه نیست، ولی در عین حال میگویم که این وضعیتی است که خود جمهوری اسلامی هم در به وجود آمدن آن آن مسوولیت داشته است.
آن چیزی که میخواهم ببینم این است که انرژی ایرانیها آزاد شود، آن وقت است که خواهم گفت ترکیه مراقب خودت باش، مکزیک مراقب خودت باش، اندونزی مراقب خودت باش، همه شما ستارههای بزرگ بازارهای نوظور، مراقب خودتان باشید. برای این که ایران همه مولفههایی که لازمه بدل شدن به ستاره بازارهای نوظهور شود را داراست. در واقع، حتی معتقدم این آمادگی را دارد که به یک اقتصاد بزرگ پیشرفته تبدیل شود. ایران بزرگترین ذخایر گاز دنیا را دارد ولی همزمان گاز وارد میکند. سومین ذخایر بزرگ نفت را در جهان داراست ولی تولید نفت آن در حال کاهش است. همه اینها نقش بازی میکنند.
این حرفی که میزنند «ببین این آخوندها چه قدر زرنگاند» باید گفت این کدام زرنگی است که خودت را در چنین موقعیتی قرار بدهی در حالی که بقیه دنیا رو به جلو حرکت میکند. اگر به نتایج بررسی تصویر کشورهای جهان که «بی بی سی» انجام داده و از حدود 6هزار نفر پرسیده است که چه تصویری در ذهن خود از کشورهای مختلف دارند نگاه کنید، ایران در آن پایین لیست قرار دارد. اگر کسی از دید جمهوری اسلامی ایران نگاه نکند و نگوید که این یک توطئه صهیونیستی است، میبیند که اسراییل هم در پایین لیست قرار گرفته است.
وقتی این را می بینی و در کنار آن به ذخایر نفت و گاز و توانمندیهای مردم ایران از یک سو و کارهایی که ایرانیان مقیم امریکا انجام میدهند از سوی دیگر نگاه میاندازی متوجه میشوی در جاهایی که فرصتی در اختیارشان قرار گرفته خوب درخشیدهاند. بعد مثلا به متحدان ایران نگاه میکنی، روسیه، چین، هند و مانند آنها، میبینی که همه دارند ایران را میدوشند. هند از تحریمهای ایران بهره میبرد برای این که ایران ناچار است پول نفت خود را به روپیه بگیرد اما نمیتواند آن را به دلار و یورو تبدیل کند. این معامله مناسبی برای هند است چون در غیر این صورت ایران دیگر کالاهای بیکیفیت هندی را مجبور نیست وارد کند. چین هم سود میبرد چون ایران باید نفت را به یوان بفروشد و بعد با آن واگنهای متروی گران قیمت چینی و دیگر کالاهای چینی را خارج از قیمت رقابتی بخرد. روسیه، این به اصطلاح متحد ایران، سود سرشاری میبرد چون ایران از بازار جهانی گاز حذف شده است.
ایران میتواند به تامین کننده اصلی سوخت اروپا تبدیل شود ولی چنین نیست چون تحریمها وضع شدهاند. عراق، این مثلا متحد دیگر ایران در عمل مشغول تصاحب سهم فروش نفت ایران به چین، هند و دیگر مشتریان آسیایی است. قطر که به نسبت خیلی دیگر از کشورها روابط بهتری با ایران دارد هم از غیبت ایران در بازار جهانی گاز طبیعی سود میبرد. به این ترتیب، این تصور که فقط غرب از وضع این تحریمها سود میبرد اشتباه است. سود واقعی را خیلی از این به اصطلاح دوستان ایران میبرند.
به این ترتیب، این مقاله حاصل ۱۵ سال فکر کردن است و عشق به مردم ایران؛ این باور که میتوانیم بهترعمل کنیم و یاس و سرخوردگیام از کسانی است که میگویند « نه، همه چیز همین طور خوب است». فکر میکنم آنهایی که این گونه حرف میزنند درگیر شکل جدید نگاه از بالا به شرق هستند برای این که چگونه میتوانی این اعداد و ارقام را ببینی، مردم ایران و توانمندیهای این ملت را ببینی، بعد هم بگویی همه چیز رو به راه است؟ اما حسن روحانی نخواهد گفت همه چیز رو به راه است. وقتی یک مقام رسمی ایرانی میگوید اوضاع رو به راه نیست و بعد بیرون از ایران کسی به شما میگوید «نه، اوضاع رو به راه است، نگران نباش»، آن وقت فکر میکنی مشکلی جدی در این جا وجود دارد
اینجا دانشگاه نوریزاد و دکتر ملکی است. هیچ کس از این دانشگاه فارغ التحصیل نمیشود. بلکه محتاج التحصیل میشود. برای همه هر چه قدر بیشتر در این دانشگاه میمانیم بیشتر درمی یابیم که چقدر به دانستن و فهمیدن نیاز داریم جناب پرسشگر هم باید بیشتر بمانند. استادی این چنین حیف است به این زودی فارغ التحصیل شوند بمانند و هم پرسشگر باشند و هم پاسحگو. نمیشود آدم با یک سوال همه را مفتون خود سازد از جمله سوال زیر
پرسشگر به ما لطف بزرگی بکنید از دوست پروفسور آمریکاییتان بپرسید چرا آمریکا باید با ج.ا. دشمنی کند. چه دوستی بهتر از ج ا. میتواند داشته باشد در حالیکه همه مشکلاتش را حل کرده است::
قیمت نفت را به پایینترین سطح رسانیده.
در منطقه جنگ فرقه ای راه انداخته بزرگترین بازار فروش اسلحه را برای امریکا بوجود اورده
سرمایه ها و مغر های منطقه را بسوی امریکا روانه ساخته
اسراییل را در بهترین وضعیت امینیتی قرار داده
ایران را به شدت ضعیف کرده و انرا از صورت یک رقیب صنعتی و نظامی هر چند کوچک برای امریکا خارج کرده است.
هم وطنانان بهایی ما تا کنون چه زیانی به ج. ا. زده اند . چه کمکی به انگلیس ها و امریکا کرده اند.کاش می توانستید چند لحظه پرسشگر بی تعصب باشید. اگر آدم صاحب تعصبب باشد هیچ مدرک دانشگاهی نمیتواند او را نجات دهد. بلکه این مدارک باعث میشود او صاجب غرور شود. و میخ های تعصبات و جهالت های ذهنی خود را محکمتر بکوبد.
ما در اینجا مشغول تمرین آزادی هستیم. جامعه ما در آینده چیزی شبیه به این سایت خواهد بود. پرسشگر عزیز بما کمک کند بیشتر بدانیم و بفهمیم. جامعه مدنی ما زودتر فرم بکیرد. شاید تا کنون دریافته باشیم که دیکر هیچ شاهی نحواهدآمد. اماممان را هم آزمودیم آنگونه شد. مقام رهبریمان هم اینگونه شد. شدیم 80 میلیون انسان تنها خودمان به تنهایی باید گلیممان را از آب بکشیم.
این گوی و این میدان….
با سلام خدمت جناب نوری زاد و دوستان ، پرسشی دارم از دوستان اندیشمند : بیائیم تصور کنیم که در آینده ای بسیار نزدیک اتفاقی مشابه آنچه در مصر یا تونس یا و یا لیبی افتاد ، در ایران هم رخ بدهد ، آیا آمادگی برای آن روز بزرگ را داریم ؟ و سئوال من این است که با آخوند ها و پاسدار ها چه برخوردی باید بکنیم ؟؟؟
سلام بر امیر گرامی
در آنروز برای اینکه به بیراهه انقلاب ۵۷ وارد نشد و سر به خاکی نگذاشت باید بخشید ولی فراموش نکرد که فراموشی زمینه ساز ظهور تمامیت خواهان جدید خواهد بود.
موفق باشید
جناب امیر بنظرم مردم ایران تجارب زیادی برای جلوگیری از خشونت و هرج مرج در این 38 سال کسب کرده اند.مسلما دشمنان مردم هم بیکار ننشسته اند.ولی اکثریت مردم ایران به این نتیجه رسیده اند که تسلسل کشت و کشتار و انتقام گیری راه درستی نیست.ولی از طرفی هم بخشش جنایتکاران و درنده خویان و کسانیکه با جان و مال و ناموس مردم در مدت 38 سال بازی کرده اند درست نیست.این افراد باید در دادگاهای مردمی و علنی و منصفانه با رعایت تمام حقوق انسانی شان محاکمه شوند و مجازات مناسب را دریافت کنند.من خود به اعدام چنین افرادی مایل نیستم ولی این افراد با همکاری با قوه قضائی کشور و اعتراف به جنایات خود و جلب رضایت بازماندگان قربانیان خود می توانند در حکم خود تخفیف بگیرند.ولی من بهیچ وجه بخشش آنها و رهایی از مجازات را به صلاح نمی دانم.مسلما وقتی ما دین را به حریم خصوصی راندیم آخوند هم به شغل خود یعنی همان روضه خوانی بر میگردد. آخوندهایی که دستشان بخون و مال و ناموس مردم آغشته شده مثل سایر جنایتکاران محاکمه خواهند شد.ودستگاه دین از دستگاه حکومت و رهبری جدا می شود و قوانین از بند دین(اسلام ) رها می شوند و ساعت ما بجای مدینه با ساعت بین المللی تنظیم می شود.سپاه////////////// پاسداران که بعنوان بازوی ایدیولوژیک حکمرانان اسلامی /شیعی درایرانند منحل خواهد شد و ارتش بعنوان پاسدار مرزهای کشور جایگزین آن خواهد شد.مجلس که از نمایندگان واقعی مردم در یک انتخاب آزاد و باز تعیین شده اند محل قانون گذاری و در حقیقت همه کاره کشور است.قوای سه گانه از هم جدا و مستقل هستند.دولت مامور اجرای قوانینی است که نمایندگان واقعی مردم تصویب کرده اند.کوچکترین خبری و یا انحرافی در کشور در مطبوعات آزاد کشور بازتاب یافته و مردم از آن با خبر می شوند.احزاب گوناگون با در صدی معین مثلا 1/تا 2 درصد حق ورود به پارلمان دارند.اتحادیه های گوناگون در کشور آزادانه تشکیل می شود.بنابراین سیاست در چنین فضایی به ساده گی به مردم زور آور نمی شود.
جناب مزدک،
انحلال سپاه پاسداران اشتباه و پیامد چنین کاری خونبار خواهد بود.
رسول
رسول گرامی درود.مسلما چنین تصمیمی از طرف نمایندگان مردم و با توجه به جو کشور و نظر متخصصین در امور ارتش و نظام انجام خواهد شد و در چنین تصمیمهای بزرگ و سرنوشت سازی برای کشور همه پرسی بعد از اطلاع رسانی در شبکیه های خبری آزاد و بحث و جدلهای طرفین می تواند صورت گیرد.ولی سیستم کنونی و ایدیولوژیک سپاه حتما از بین خواهد رفت و دخالت نیروهای مسلح در سیاست غیره قانونی خواهد بود.
درود
ای کاش عزیزی که به این کامنت بنده رتبه بسیار بد قائل شده اند دلیل عقیده بنده را می پرسیدند و با رؤیت پاسخ شاید قانع شده و رتبه مزبور را به خیلی عالی تغییر میدادند. حیف!
رسول
حضور پرسشگر در این سایت بسیار ارزشمند است. او با خود توهمات دانشمندانه دارد. این گونه توهمات از حطرناکترین نوع است. آن چیزی است که باعث بدبختی ملت ما شده است. از بنی صدر گرفته تا شریعتی بازرگان و بسیاری از استادان پرگو و بسیار دان. میخواهیم از او سوال کنیم که چه کسانی هستند که خوراک فکری علمی /////////// متوهم ما را فراهم میکنند. سند علمی و سند اقتصاد مقاومتی مینویسند بر توهمات او دامن میزنند و برای جهالت های او سند علمی میسازند؟.
اینشتین اینگونه افراد را////////// دانشمندان می نامد. دانشمندانی که بدون مراجعه به وجدان خود دانش خود را در اختیار اربابابان قدرت می گذارند خود را عمله قدرت می کنند و با دم جنبانی استخوانی را از ارباب می ربایند. اینان خیانت کاران اصلی به ملت خودند. چون دانسته دانش خود و وجدان خود را پنهان می سازند. ننگ و نفرت بر آنها باد.
مقام متوهم یک ارتش علمی دارد که برای او ایده یولوژی سازی علمی میکنند. آیا آن 200 نفری را که پرسشگر میگوید ژنرال های این ارتش هستند. باید این ژنرال ها را این ////////// داشمندان را شناسایی و رسوا کنیم.
جناب نوری زاد
من به نمایندگی از تمام دوستان کامنت گذار سایت از شما به جهت حذف کامنتهای سیدرضی تشکر میکنم زیرا این شخص واقعا همه دوستان در سایت را عصبی کرده بود و با دانش نداشته اش فقط وقت ما را تلف میکرد. به امید اینکه دیگر شاهد حضور اینگونه افراد نادان و معلوم الحال نباشیم.
ای بابا، این پرسشگر مثل آب خوردن خود را نماینده تمام کامنت گزاران این سایت میداند و از طرف همه تصمیم میگیرد و این تصمیم را هم به آقای نوریزاد عزیز اعلام میکند و لابد لازم الاجرا نیز. آقای دکتر، آقای پرفسور، آقای فرزانه، آقای علامه اینجا سایت نوریزاد هست، منبر مصباح و جنتی و احمد خاتمی و علم الهدی و میز ارغدی پور و حسین شریعت چه داری و حسن عباسیهای تا خرخره غرق باتلاق تخیلات و توهمات نیست ها. شما آقا نماینده من نیستی. آندرستند؟
جناب روشنفکر منظور تو از نادان ومعلول الحال چیست؟اتفاقا جناب سید رضی یکی از دانایان این سایت است.ایشان بخوبی از دروس حوزه وی و علوم جدید آگاهی دارند.بخصوص در خرافات شناسی دستی بالا دارند.بفرمایید شما و دوستانتان که خواهان سانسور دراین سایت هستید چند نفرید؟شما اگر نوشته های سید رضی و یا هر فرد دیگر را نمی پسندید آزادید که آنها را نخوانید.معنی آزادی این نیست که من هر چه را دوست دارم آزاد بگذارم و هر چه را دوست ندارم بند کنم.آنچه سید رضی می نویسد نشئت گرفته از گفتار همان کسانیست که تو و امثال تو علمای دین می نامید.چرا حرف آنها جفنگ نیست ولی نوشته های سید رضی لوده گی است؟تو می توانی بنویسی که تو و همفکرانت نوشته های سید رضی را دوست ندارید ولی ننویس که به نمایندگی از طرف کامنت گذاران …توخودت کی هستی؟کی بتو نمایندگی داده؟
پیش بینی رهبر و ولی امر مسلمین جهان بر اساس یصیرت!
تحریم ها بی اثر و به ضرر دشمنان ملت ایران خواهد شد.[2 تیر ماه 1390]
و دقیقا” 4 سال بعد:
می خواهیم تحریم های ظالمانه برداشته شود که البته در مقابل آن حاضریم یک چیز هایی بدهیم.[2 تیر ماه 1394]
بصیرت رهبری تو حلق ولایت مداران!
آخه قدرت پیش بینی تا چقدر؟
بصیرت و علم لدنی تا کجا؟
ای نوستراداموس زمان! دو هزار میلیارد دلار هزینه ساخت بمب اتم کردی و آخر روی راکتورهای هسته ای سیمان ریختی! دنیا سیاستمداری /////////// تو به خود ندیده ای رهبر مستضعفین! ای ولی امر مسلمین جهان! ای //////////////دوران!
با سلام —– آقای نوری زاد هر از گاهی شما از نظامِ اسلامی ، هر دمبیل سخنی میگویید ولی من میگویم که نظام اسلامی از هردمبیل خود گذشته و به هر دم کلنگ تبدیل شده است . جنابعالی سریال طنز ” شب های برره ” مهران مدیری را بخاطر دارید ؟ در آنجا شخصی تحصیل کرده و خوش فهم و خوش فکر به نام کیانوش ( سیامک انصاری ) با شخصِ نفهم و نادان ولی حاکم بر محیط به نام شیر فرهاد ( مهران مدیری ) با هم شطرنج بازی میکردند . شیر فرهادِ نادان و نفهم در زمان باختِ شطرنج ، مهره ” اسب ” را به هر نحو که دوست داشت در صفحه شطرنج به حرکت در میآورد و در مقابل اعتراضِ کیانوش که حرکتِ اسب را غلط میدانست ، میگفت که ” اسب ما هر جور که دلش ” میخواد می پره و در نهایت صفحه شطرنج را هم به هم میریخت . امروزه مردم فهیم ما در شهر اصفهان شاهد سریال ” شب های برره ” هستند و شورای نگهبان از 5 نفری را که خودش قبلاً تأیید کرده و هر 5 نفر انتخاب شده اند، یکی را به نام خانم ” مینو خالقی ” که نفر سوم منتخبین اصفهان بوده از لیست 5نفره بیرون کشیده و فقط ایشان را بر اساس همان شطرنج بازی شیر فرهاد ، بدون هیچگونه مفر قانونی و ” توجیه قانونی ” باطل اعلام میکند ! کجایید ای شیر فرهاد و کیانوش شب های برره ؟ یادتان بخیر ! نظر آن است که یا شب های برره امروزه به شورای نگهبان تبدیل شده و یا شورای نگهبان قبلاً همان شب های برره تبدیل بوده !!!! واقعاً انتخاباتِ اصفهان سریال شبه های برره است . ای مرده شور اسب و بازی گردان آن را ببرد !
ريشه ها ٣٨٠( قسمت ٣٧٩ ذيل پست قبلى )
فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <….
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب:
چندين قرن خرد سوزى : مدينه سازان افلاتونى
يك مناظره شگفت انگيز : اكنون به سراغ يكى از مناظره هاى شگفت انگيز مى رويم به عنوان مصداقى از رويارويى دو عقيده همستيز. ليك پيش از آن دو نكته را بايد روشن كنيم . يكى هويت شخصى كه در اين مناظره ملحد خوانده مى شود و دو ديگر تبار نو افلاتونى طرف ديگر مناظره . اين روشن سازى ، ارجاعاتى را لازم مى آورد كه شايد براى برخى از خوانندگان خشك و ملال آور باشد، ليك از سوى ديگر ، سر نخ و رهنمودى است براى خواننده اى كه خواهان پى گيرى بيش تر و سنجش اعتبار دريافت هاى اين نگارنده است .
كتاب اعلام النبوه از ابوحاتم رازى روايتى است از يك مناظره كه يك طرف آن ملحد ناميده مى شود و طرف ديگر ابوحاتم رازى كه ما او را مسامحتاً گزارشگر مناظره مى خوانيم . قرائنى كه نشان مى دهند ملحد همان زكرياى رازى است ، چندان گويا بوده اند كه كم تر پژوهشگرى در آن ترديد كرده است به گونه اى كه از اين مناظره به عنوان مناظره بين رازيين ( مناظره ميان دو رازى: زكرياى رازى و ابوحاتم رازى ) ياد مى كنند ، نه مناظره بين ملحد و ابوحاتم . از جمله صلاح الصاوى مصحح اعلام النبوه و پاول كراوس (Paul Kraus)، رازى شناس بزرگ، و غلامرضا اعوانى ،نويسنده مقدمه بر متن عربى اعلام النبوه ، و سيد حسين نصر ، نويسنده مقدمه انگليسى اعلام النبوه و نيز يكى از مؤلفان تاريخ فلسفه اسلامى به زبان انگليسى .اعلام النبوة به فارسى نيز ترجمه شده است كه عنوان روى عطف آن مناظره دو رازى و عنوان روى جلد آن "مناظره محمد زكرياى رازى با ابوحاتم رازى در مباحث الهيات " است ( مركز فرهنگى انتشاراتى منير ، مترجم محب الاسلام ، ١٣٩٧). اما مرجع اين نوشته ، متن عربى و ترجمه انگليسى و دوزبانهِ اعلام النبوه با عنوان The Proofs of Prophecy است .
باز براى محكم كارىِ بيش تر ارجاع مى دهم به يك مقاله بسيار ارزشمند از دكتر عبدالمجيد حيرت سجادى با عنوان " آراء الفلاسفهء منسوب به آمونيوس " كه از اينترنت دسترس پذير است . بخشى از اين مقاله درباره ابوحاتم يا گزارشگر مناظره رازيين است. ليك مى زيبد كه نگاهى هم به مضمون بسيار جالب مقاله داشته باشيم . اين مقاله ما را با يكى از منابع كم تر شناخته شده حكماى مشاء آشنا مى كند با عنوان : آراء الفلاسفه منسوب به آمونيوس . از رهگذر اين معرفى نويسنده ،مستنداً و بدون حشو و زوايد ، توضيح مى دهد كه چگونه فلسفه ارسطو در انتقال به دنياى مسيحيت و اسلام نو افلاتونى مى شود و بدينسان ، با تلفيق دو نگره علت العلل ارسطويى و فيض يا صدور نوافلاتونى خود را با الهيات اسلامى و مسيحى همساز مى كند . اين پژوهشگر ناگفته مى رساند كه نگره نوافلاتونى فارابى در باب صدور و فيض و برهان ابن سينا در باب علت آغازين همچون يك پروژه مكمل يكديگر شدند و سنگ بناى تمامى حكمت اسلامى را نهادند .
در اين مقاله مى خوانيم كه :" سهم آراء الفلاسفه در شكل گيرى وجه فلسفى انديشه اسماعيلى درخور توجه است . در اين حوزه بايد نخست از اعلام النبوه ، اثر ابوحاتم رازى (د٣٢٢ق)، داعى مشهور اسماعيلى ، پرداخت كه گزارش او با متفكرى است كه در خلال متن از او به عنوان ملحد ياد مى شود. . حميد الدين كرمانى (د٤١٢ق)، فيلسوف اسماعيلى ، در اقوال الذهبيه اين شخص را محمد ابن زكرياى رازى معرفى كرده و تحقيقات پاول كراوس نيز مؤيد اين انتساب است …يكى از قراين اين انتساب بحثى است كه ابوحاتم به ردّ اعتقاد به قدماى خمسه ، يعنى عقيده خاص رازى ، اختصاص داده است. از سوى ديگر ، موضوع محورى كار او [ ابو حاتم ] كه دفاع از نبوت بوده است ، شبهاتى را هدف مى گيرد كه در آن دوران به محمد بن زكريا در انكار نبوت نسبت مى دادند. ابوحاتم به همين مناسبت دامنه بحث را گسترش داده و در اثبات نيازمندى به منبع وحى ، به سرشت اختلاف برانگيز انديشه هاى فلسفى تمسك كرده است. بذين گونه، در أعلام النبوه با نوعى از كاربرد جدلى ميراث عقايدنگارى مواجهيم كه هدف آن نفى اعتبار از عقل مستقل فلسفى است " حيرت از اين " سرشت اختلاف برانگيز انديشه هاى فلسفى " به قدر كافى سرگيجه آور است كه ما را به درنگ وادارد؛ آن هم پس از آن نقل قول هاى معتبر كه در باب جنگ هفتاد و دو ملت آورديم . آن به كه همين جا درجا به نكته مهمى اشاره كنيم كه در قسمت پيش آورديم : تمسك ابوحاتم به "سرشت اختلاف برانگيز انديشه هاى فلسفى" يا از بدفهمى است يا به آهنگ انحراف مناظره اى كه خودش يكسويه در غياب طرف ديگر دوخته و بريده است . اساساً مسئله رازى و بسيارى از هوشمندان ايرانى بر سر تفرقه و اختلاف مذاهب و فرقه هاى يك دين است . ابوحاتم چنان از سرشت اختلاف برانگيز انديشه هاى فلسقى سخن مى گويد كه انگار در دين هيچ اختلافى پديد نيامده است . اختلاف در شناخت و نگره ها همواره ، چه در علم ، چه در فلسفه و چه در دين وجود داشته است ، ليك مسئله اى كه رازى به آن مى پردازد ، خصومت و خشونت فرقه هاى دينى عليه يكدگر است و اين جنگ و خشونت ميان اهل علم و فلسفه هرگز رخ نداده است ، مگر پاى دين در ميان آمده باشد. در باب اپولوژى ( دفاعيات )و مرگ سقراط قبلاً ديديم كه وى قربانى دوكسا و عقايد عموم به خدايان شد .( بنگر به قسمت پيشين و نيز به ريشه ها ٣٧٥ ذيل پست: من درد مشتركم ). در اين باره بعداً بيش تر تأمل خواهيم كرد.
بارى، آراء الفلاسفه آمونيوس و رساله اى با عنوان خيرالمحض و همچنين آثار فلسفى پزشكى يهودى به نام اسحاق اسراييلى (تاريخ تقريبى زاد و مرد : ٣٤١-٢٤١ ق ) از نخستين منابع حكمت اسلامى شمرده اند . نو افلاتونيسم ، به ويژه به يارى اسحاق اسراييلى ، نخست به دنياى يهود شناسانده شد. اشتباه تأثيرگذار و ماندگارِ اسحاق اسراييلى آن بود كه برخى از آثارافلاتون را آثار ارسطو پنداشته بود . وى از نخستين كسانى است كه براى رفع مناقشهِ خلقت از عدم ، نگره نو افلاتونى فيض و صدور را با نگره خلقت همساز كرده است . ( بنگر به :مدخل اسحاق بن سليمان اسرائيلى در جلد ٨ دايرة المعارف بزرگ اسلامى ). و اين دقيقاً همان نگره اى است كه فارابى( ٣٣٩فوت، ٨-٢٥٧ تولد هجرى) در آثارى چون فصوص الحكمه به آن پرداخته است .
و اما درباره كتاب خيرالمحض پژوهش هاى اندكى انجام شده كه به يك مورد اشاره مى كنم : عنوان تز كارشناسى ارشد خانم زهرا اسكندرى از دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه شيراز بسيار گوياست :" بررسى تطبيقى كتاب الخير المحض با جريان فلسفه اسلامى ". خيرالمحض اساساً چون ديگر منابع حكمت اسلامى ، نوافلاتونى است . بنيانگذار نو افلاتونيسم نه ارسطو ست و نه افلاتون .
نو افلاتونيسم را مردى از حوزه اسكندريه ، به نام فلوتين يا پلوتينوس( ٢٧٠-٢٠٥ م) بنيان نهاده است . وى كتابى مفصل با عنوان تاسوعات دارد كه بخشى از آن با عنوان اثولوجيا ( معرب تئولوگيا) به عربى ترجمه مى شود . حكماى اسلامى آن را اثرى از ارسطو مى انگارند .در حقيقت تنها در سال ١٨٨٣ ميلادى است كه والنتين روژه درمى يابد كه اين اثر از ارسطو نيست . چون هدف اصلى اين نوشته ها بازنوشت اطلاعاتى نيست كه هركس خود مى تواند به آسانى از اينترنت بدست آورد ، به همين اندازه بسنده مى كنم و در عوض ، دلالت ها و دريافت هاى خود را از نو افلاتونيسم چكيده مى كنم . نو افلاتونيسم از فلسفه يونانى بهره مى جويد ، ليك در خدمت مسيحيت . پيش تر ، درباب مفهوم جوهر برين ارسطو اشاره شد كه اين جوهر اقتضاى ضرورى يك مبدأ ، يك علت غايى و فاعلى براى همه حركت هاى جهان است ، اما خالق نيست و ميان آن و جهان ارسطويى فاصله اى وجود ندارد . از سوى ديگر ، نزد افلاتون ، مبدأ كائنات آگاتون يا خير محض است كه عالم مُثُل ( يا عالم صورت ها و ايدوس ها ) ميان آن و جهان محسوس فاصله مى اندازد . ارسطو و افلاتون در فضاى تفكر يونانى تنها از راه خرد خودسالار خويش و بدون التزام به كتاب مقدس يا هرگونه دين و آيين از پيش مفروضى مى انديشيدند ، ليك فلوتين مى خواهد با بهره گيرى از انديشه هاى يونانى كه در زمان او از آتن به اسكندريه منتقل شده بودند ، به پرسش هاى دينى پاسخ گويد : از جمله : خلقت از عدم چگونه ممكن است ؟ اگر خالق همان علت العلل باشد ، آيا تقدم اين علت العلل بر معلول هايش تقدم زمانى است ؟ اگر نيست ، چگونه بيرون از زمان هستى پديد آمده است ؟ علت آغازين واحد و بسيط(نامركب) است ، اما معلول ها _ يا اگر آن علتْ خالق باشد_ مخلوقاتِ كثير چگونه از واحد پديد آمده اند ؟ مى بينيم كه اگر در انجيل يوحنا و سفر پيدايش آفريدن چيزها از ناچيز در ميان نبود ، اگر خداوند و خالق يكتا واحد و بدون كثرت شمرده نمى شد ، اگر بنا به كتاب مقدس ، تمامى كائنات يك جهان بود و نه دو يا سه جهان با عنوان هاى ناسوت و لاهوت و ملكوت و غيره ، و اگر پيشاپيش اخبارى در باره موجوداتى چون فرشتگان و روح القدس و تعالى و جاودانگى شان داده نشده بود ،اصلاً اين پرسش ها پيش نمى آمدند . هر فلسفه اى در پاسخ پرسش هايى پديد آمده است و كسى مى تواند آن را جدى گيرد ، كه آن پرسش ها مسئله هاى خودش نيز باشد. جز اين هرچه هست كسب فضل و انبار كردن معلومات است نه فلسفه ورزى و تفكر .ساختار نو افلاتونى از اين قرار است كه مبدأ اوليه مصدر فيض است . اين فيض به واسطه هاى ميان اين عالم محسوس و آن مبدآ اعطا مى شود و نه اينكه خودش مصدر كثرات باشد .اين واسطه ها يا مراتب هستى از نگر فلوتين مبدأ برين هستى ( احد) را به پست ترين مرتبهِ هستى كه همين جهان خاكى و محسوس باشد ، مى پيوندند. بماند كه اين زنجيره هستى چگونه توضيح يا مبرهن مى شود. اين ساختار دينى شدهِ افلاتونى از بالا به پايين به سوى خاك و از پايين به بالا به سوى افلاك و عقل و نفس هاى مجرد سير مى كند تا برسد به مبدأ . اگر به ياد داشته باشيد رساله الطير ابن سينا كه قبلاً بررسى اش كرديم ، قصه اى تمثيلى از همين سير و سفر نو افلاتونى است . ساختار سياسى نيز ، از نگر تمامى نوافلاتونى ها متناظر است با همين ساختار كائنات . حاكم يا حاكمانى در بالا قرار دارند كه ديگر انسان ها زير فرمان آنها هستند . اين ديگر انسان ها نيز ، بسته به مقام خود ، به حاكم نزديك يا از حاكم دور اند . اكثريت مردم يا همان عامه پست ترين مرتبه را دارند ؛ ساختارى كاملاً متناظر با استبداد خداشاهى و مطلقاً ضد دموكراتيك كه حتى در عربستانِ زمانِ پيامبر اسلام نيز بعيد است كه متحقق بوده باشد. افلوتين ، در و تخته را با هم جور مى كند تا توجيهى بيابد هم براى حكومت احكم الحاكمين ( خدا) بر كل عالم هستى و هم براى حكومت حاكم سياسى _ پاپ، خليفه، سلطان ، رئيس مدينه ، قطب زمان ، امام ، انسان كامل ، فيلسوفشاه ، فقيه شاه و عارف شاه . هندسه از بالا به پايينِ اين ساختار دقيقاً ضد دموكراسى است . مشروعيت حكومت دموكراتيك از پايين و مشروعيت سياست نو افلاتونى از بالا تعيين مى شود. اگر چيزى شبيه دموكراسى ، آن هم به اقتضاى همسازىِ ناگزير با مدرنيته ، در اين ساختار ادغام شود ، حتماً و بى برو و برگرد در ساختار ضد دموكراتيك بى اثر مى شود . هر حاكمى در اين ساختار مى بايست مستبد باشد ، اما به حسبِ شخصيت خودِ حاكم ممكن است يكى مستبد بهترى باشد و ديگرى مستبدى بدتر . لطف و قهر ، به هر روى ، ناشى از ارادهِ حاكم است . افزون بر اين ديگر نيازى به شرح ندارد كه اين نظام هستى شناختى و سياسى يكى از سرچشمه هاى مهم و بنيادين عرفان و تصوف است . خانم زهرا اسكندرى ، در رساله خود ، از اين حد فراتر مى رود . وى پس از بررسى مضمون الخيرالمحض اثر پروكلسِ نو افلاتونى ، تأثير كاملاً قطعىِ اين كتاب را در هر سه حوزه حكمت اسلامى _ حكمت مشاء، حكمت اشراق ، و حكمت متعاليه بررسى مى كند ؛ مصالح و مواد تحقيق ايشان نيز عمدتاً سه كتاب مهم اشارات و تنبيهات از ابن سينا ،نماينده برجسته حكمت مشاء، و حكمت الاشراق سهروردى ، نماينده حكمت اشراق ، و شواهد الربوبيه ملاصدرا ، نماينده حكمت متعاليه ، است . خانم اسكندرى البته به تفاوت ها نيز توجه دارند ، ليك در نهايت ، به دريافت من ، به همان نتيجه اى مى رسند كه در آغاز بخش فرهنگ دينى ريشه ها پيشفرضش گرفتيم و اكنون كم كم گمانه دارد به نگره تبديل مى شود.
در اين تنگجاى چگونه مى شود بيش از اين به اين نكته پرداخت كه در حكمت اسلامى ، حتى در برهانى ترين بخش آن ، گرايش عرفانى نو افلاتونى وجود دارد ؟
پس از الكندى ، اسحاق اسرائيلى و مترجم يا مؤلف آراء الفلاسفه و همچنين خيرالمحض ، فصوص الحكمه فارابى از قديمى ترين متون حكمت اسلامى است . فيلسوف بزرگ سده بيستم ، مارتين هيدگر، در كتاب هستى و زمان، تنها در يك جا نامى از ابن سينا مى برد و آن در جايى است كه از نگاهى انتقادى تعريف حقيقت ، به عنوان همسانى فهم و عين (adaequatio intellectus et re ) را توضيح مى دهد . هيدگر مى گويد اين تعريف را توماس اكويناس از ابن سينا و ابن سينا نيز از كتاب الحدود اسحاق اسرائيلى ( سده ١٠ ميلادى) گرفته است .( هستى و زمان ، بند ٤٤،، قسمت a ). از اين منابع مى توان دريافت كه افزون بر الكندى ، اسحاق اسرائيلى و رساله آراء الفلاسفه منسوب به آمونيوس كمابيش همهنگام ، از ارسطوى نو افلاتونى شده ، سنگ بنايي براى حكمت اسلامى بر مى نهند كه در منطق و طبيعيات ارسطويى و در سياست و الهيات افلاتونى و نوافلاتونى است .
پيش تر ، اشاره شد كه در انتقال فرهنگ يونانى به دنياى مسيحيت و اسلام ، هر آنچه به شهرگردانى ارسطويى ،شهر ( پوليس ) ، شهروند و نقش دموكراتيك شهروند در سياست ، فضاى عمومى ( اگورا) ، دموكراسى و انواع حكومت مربوط است ، وازده مى شود اگر چه منابعى از جمله الفهرست ابن نديم از ترجمه پوليتيكاىِ ارسطو خبر مى دهد . نزديك ترين دليلى كه به ذهن مى رسد اين است كه ساختار استبدادِ هر عنصرى از فرهنگ بيگانه را كه نظام حاكمْ محور را تهديد كند ، به پيكره خود راه نمى دهد ؛ تئاتر ، چهره نگارى و پيكرتراشى لاجرم به انسان ، سرشت و كاراكتر و شخصيت مستقل مى بخشند . عقلانيتِ لوگيكِ ارسطويى ، به سزاوارى عقل مستقل انسانِ شهروند آرى مى گويد ؛ چه در تعيين امور عامه و سياست ، چه در شناخت نظرىِ حقيقت و اقتصاد سياسى ( اويكونوميا – پوليتيكا ) و چه در ابداع ( پوليتيكا). شناخت حقيقت والا و برين از ديدگاه نو افلاتونى تنها با عقل مستقل انسانى ممكن نمى گردد. اين شناخت وابسته عقل فعال و بهره مندى ( متكسيس) از ساحت مجردات است . اين بهره مندى همان سان كه در تمثيل غار افلاتون نشان داده مى شود ، ديدارى و ديدنى است نه صرفاً فهميدنى از طريق برهان . ابن سينا از نگرِ پايبندىِ سرسختانه به برهان عقلانى شايد تنها با خواجه نصير سنجيدنى باشد، ليك به هر روى ، اين برهانى ترين حكيم مسلمان نيز در نهايت به حكمت مشرقى و آثار تمثيلى اى با ساختار عرفان نو افلاتونى مى گرايد. حتى اگر در انتساب اين آثار به ابن سينا ترديد كنيم ، در اين ترديدى نيست كه انديشه سياسى او ساختارى نو افلاتونى دارد و آن قدر محافظه كارانه است كه با تأييد خليفه وقت چندان فاصله اى ندارد. ابن سينا برخلاف سهروردى در نهايت علم را از شرايط حاكم حذف و به عقل و تدبير بسنده مى كند. تعيين دو شرط عقل برتر و حسن تدبير براى حاكم ، به تعبير دكتر يثربى ، خيال خليفه را پيشاپيش راحت مى كند ، زيرا همه حاكمان خود را عاقل ترين و مدبرترين مى دانند .( براى آگاهى از انديشه سياسى ابن سينا بنگريد به: يثربى ، حكمت اشراق سهروردى ، همان نشانى پيشين ، صص ٥٨-٥٦/ ارجاع به اشارات ، الهيات نجات ، و شفا در همين منبع ). مى بينيم كه اقتدار حكومت و شريعت و جماعت چنان بر حكمت و انديشه تتق زده است كه به گفت يثربى " ابن سينا در اواخر هر سه كتاب معروف فلسفى خود( شفا، نجات، اشارات) بر آن است كه همه مقبولات و مشهورات جامعه را توجيه كرده ، معقول نشان دهد ؛ از دعا و نماز گرفته تا حج و جهاد. "( همان، ص٥٦). در هيچ فلسفه ورزى اى جز حكمت مسيحى و اسلامى تا آنجا كه من مى دانم فيلسوف رسوم و آيين از پيش بوده را توجيه عقلانى نكرده است . هم از اين روست كه بسيارى از خبرگان فلسفه قرون وسطى ابن سينا و توماس اكويناس را از حيث تبديل فلسفه به كنيز الهيات همانند گرفته اند. فلسفه ارسطو اساساً يكى بيش نيست ، اما آن را ابن سينا براى مبرهن ساختن اصول و گاه فروع اسلام به كار مى گيرد و سن توماس براى اثبات تثليث پدر ، پسر ، روح القدس در عين وحدانيت ( قسمت ٣٠ تا ٣٦ از بخش نخست The Summa Theologicaيا مجموعه الهياتى ) و چگونگى حركت فرشتگان در مكان ( همان قسمت ٥٣) ، سيادت شخص معصوم ( قسمت ٩٦)، حمله ديوها و اجنه ( قسمت ١١٤) و بكارت حضرت مريم ( همان، پرسش هاى ٣٧ تا ٣٤ از درآمد بخش سوم ). پايبندى حكماء مشاء به برهان عقلى ديرى نمى پايد كه از نگاه غزالى متأخر و اهل تصوف و به قول شيخ بهايى از نظر حكمت ايمانيان خطرناك تلقى مى شود . سنايى ، خاقانى ، غزالى و كمابيش همه اشاعره و عرفا همين ارسطوى نوافلاتونى شده را نيز تاب نمى آورند ، تا چه رسد به ارسطويى كه پوليتيكا ( شهرگردانى – سياست ) و پرى پوئتيكوس ( در باب ابداع و بنا به ترجمه نادرست فن شعر يا بوطيقا ) را نوشته است . از همه سو ، عقل آماج هجوم مى گردد . حكمت بحثى و برهانى ،از نگرِ تأثير گستردهِ فرهنگى ، به رغم حضور چهره اى درخشان چون خواجه نصير ، مغلوب عقل ستيزىِ شاعران و عارفان مى گردد . روشن تر بگويم : برخلاف خردگرايى دوران روشنگرى در اروپا ، حكمت بحثى و برهانى قرون وسطى ، چه در اسلام و چه در مسيحيت ، از مدرسه هاى خواص خارج نمى شود . هم از اين روى ، اروپائيان اين حكمت را مَدْرسى (scholastic) ناميده اند. آيا پاسداران فرهنگ و شريعت و حكومت اين خطر را بو كشيده بودند كه اگر همگان در خردورزى مشاركت جويند ، خردى كه امروز بر مبرهن سازى اصول الهياتى به كار مى رود ، چه بسا فردا و فرداها نه فقط عليه الهيات و ادعاهاى اثبات ناشدنى عارفان به كار رود ، بل همگان را به استقلال عقلى خويش و بى نيازى از قيمومت آمريت ها و اقتدار هاى بيرونى و بالايى باورمند سازد ؟آيا طبقات حاكم و جيره خواران حاكم با شم تيز سودجويانِ آزمند بو كشيده بودند كه استقلال و آزادى عقل چه بسا نه فقط بندگى خدا بل بندگى حاكم و نايب خدا را نيز تهديد مى كند ؟ به هيچ وجه اين بوكشيدنِ غريزى بعيد نمى نمايد ، چراكه اتحاديه هميشگى شارع و حاكم خواهان رعيتى مطيع و گوسفند وار بود و خرد مستقل و خودسالار با اطاعت از دگرسالاران ناهمساز است . آن گاه كه در سده ١٨ ميلادى ، تأثير اصحاب روشنگرى در اروپاى غربى دامن مى گسترد، در ايران ، پيشينه چندين قرن خرد سوزى و خرد گريزى ، با پشته هاىِ پشت اندر پشتِ خرافه ها ، توهم ها و تاريك انديشى هاىِ انبوه و انباشته اش همچون كوهى بر انديشه خودسالار سنگينى مى كرد و در كارِ كورتاژِ زايش هاى نادر ، جريده رو ، و جسته و گريختهِ خردگرايى و نخبگى بود .
بارى، پس از روزبه(ابن مقفع) ، زكرياى رازى در مناظره با ابوحاتم از خرد خودسالار و تساوى عقل در همگان دفاع مى كند . روشن شد كه ابوحاتم يك داعى اسماعيلى و ميراث بر سنت نوافلاتونى حكماى پيشين است كه مى كوشد مناظره را در غياب طرف ديگر و به گونه اى يك سويه گزارش كند. روشن شد كه طرف ديگر مناظره همان زكرياى رازى است و لاغير . البته اگر مته به خشخاش بگذاريم ، ناممكن و محال ذاتى نيست كه گواهى همه گواهان ، از جمله حميد الدين كرمانى ، صاحب اقوال الذهبيه ، كذب يا خطا بوده باشد. اما قرائن تاريخى ، اين احتمال را بسيار ضعيف مى كند و بر مبناى احتمالى ضعيف _ در برابر قرائن قوى _ معقول آن است كه بر مبناى قرائن قوى سخن گوييم نه بر مبناى يك احتمال ضعيف كه بر همه اخبار تاريخى راست مى اُفتَد. خوشبختانه كتاب الاقوال الذهبيه ، پيش از انقلاب منتشر شده است با اين نشانى : كرمانى ، حميد الدين ، اقوال الذهبيه ، تحقيق و تصحيح و مقدمه : صلاح الصاوى ، مقدمه فارسى : غلامرضا اعوانى ، انجمن شاهنشاهى فلسفه ايران ، ٢٥٣٦ شاهنشاهى ، شوال ١٣٩٧ه ق . حميدالدين كرمانى ، اقوال الذهبيه را تقريباً صد سال پس از مناظره شگفت انگيز ( ٤٠٨ ه ق ) و دقيقاً در رد نگره هايى نوشته شده است كه زكرياى رازى در كتاب طب روحانى مطرح كرده است و به فرضِ تقريباً محال كه مقصود از ملحد در اعلام النبوه زكريا نبوده باشد ، در اقوال الذهبيه زكرياى رازى ، با ذكرِ نام ، به عنوان طبيبى يكه تاز در طب جسمانى و متطببى ( طبيب نمايى ) در طب روحانى ، معرفى مى شود كه دين ، نبوت و امامت را رد مى كند و حميد الدين نيز به رد نگره هاى او مى پردازد . منابعى كه در اينجا به عنوان گواه آورديم به هيچ وجه منابعى جديد نيستند و پاول كراس نيز به منابع قديمى ارجاع داده است. اكنون خود را براى تأمل بيش تر در اين مناظره شگفت انگيز آماده مى كنيم .
با سپاس بسيار از بردبارى شما
ويرايش و روشن سازى يك واژه همراه با پوزش
در پاراگراف هشتم كه با ” پيشتر ” آغاز مى شود در سطر ٧ در برابر واژه ” ابداع” در پرانتز پوليتيكا آمده است كه بايد پوئتيكا باشد . اين واژه يونانى كه بعدها به شعر ترجمه مى شود در اصل از پوئسيس به معناى ابداع و ساختن است . ارسطو براى انسان سه قوه مى شناخت: ١- تئوريا ( نظرى يا نگرورزانه ) ٢- پراگماتا ( عملى يا شئى ورزانه ) ٣-پوئتيكا( ابداعى يا مبدعه) . اخلاق و پوليتيكا ( سياست و شهرگردانى ) به قوه دوم و درام و تئاتر و تراژدى و كمدى و حماسه به قوه دوم برمى گردند . بخش بندى حكمت در جهان اسلام به حكمت نظرى ، حكمت عملى ، و حكمت مبدعه يا ابداعى از همان تقسيم ارسطويى برگرفته شده است . پرسشى كه در ريشه ها پى گيرى شده است اين است كه مباحث ارسطو از ابتداى ورود به فرهنگ مسيحى و اسلامى متحمل چه تغييراتى شدند ، چه بخش هايى را گرفتند ، چه بخش هايى را جرح و تعديل كردند و جهتِ اين تغييرات چه بود ؟ نو افلاتونيسم كه در اسكندريه و پيش از اسلام آغاز مى شود حاصل اين تغييرات است . ارسطو هنگام ورود به جهان استبداد نو افلاتونى مى شود و خود را دقيقاً با ساختار خداشاهى همساز مى كند . ريشه ها تاكنون اين دگرديسى را تفصيل داده است .
با پوزشى دگربار
پژمان گرامی
ارجاعی که به ویکی پدیا دادید ناظر به مراحل اولیه واکنش ها به برسمیت شناخته شدن اسرائیل در سازمان ملل بود ،و آنچه که من ارجاع دادم در سایت پهلویها ناظر به یکسال پس از آن تاریخ بود ،حالا شما به این پیج در دانشنامه ویکی هم مراجعه کنید:
“در زمان پهلوی
دولت ایران در زمان نخستوزیری محمد ساعد مراغهای حدود ۱ سال پس از تشکیل اسرائیل (۲۳ اسفند ۱۳۲۸) این کشور را به طور دوفاکتو به رسمیت شناخت و سرکنسولگری خود را در اورشلیم دایر کرد.[۷] تا آن هنگام حدود ۵۰ کشور اسرائیل را به رسمیت شناخته بودند. اما دکتر مصدق در ۱۵ تیر ۱۳۳۰ شناسایی اسرائیل را پس گرفت.[۸]
در دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی، روابط ایران و اسرائیل، زائیدهٔ منافع مشترک ایران و اسرائیل از جمله رویارویی با قدرتطلبی کشورهای عربی منطقه خلیج فارس با خط مشی سیاسی پان-عربیستی، همانند جمال عبدالناصر و صدام حسین بود.[۹] در همین راستا اسرائیل به طور منظم تحرکات سیاسی مصر در میان اعراب منطقه، گزارش پیشرفتهای عراق در زمینههای گوناگون و گزارشهای مرتبط با فعالیت زیرزمینی کمونیستها در ایران را در اختیار دولت شاهنشاهی ایران قرار میداد.[۴]
مناسبات ایران و اسرائیل در زمینههای مختلف گسترش مییافت؛ ولی عمده تبادلات صورت گرفته بین ایران و اسرائیل مربوط به معامله سلاح و تجهیزات نظامی بوده است. همانند آمریکا، اسرائیل نیز اساس معاملات خود با ایران را به فروش سلاح به ایران در ازای دریافت نفت از این کشور نهاده بود. اهمیت ادامهٔ این رابطه در زمان تحریم صادرات نفت از جانب اوپک بیشتر آشکار گشت. دولت ایران در جریان جنگ هشت ساله با عراق بیش از ۵۰۰ میلیون دلار در سال سلاح از دولت اسرائیل خریداری مینمود که همه نوع سلاح و انواع تجهیزات نظامی را شامل میشد.[۴]
اسرائیل در زمان دودمان پهلوی کمکهای بزرگی به مدرنیزهسازی کشاورزی، دفاع هوایی و گردشگری در ایران کرد. اسرائیل همچنین تعداد ۱۵۰۰ متخصص تعاونیهای سازندگی در ایران را آموزش داد.[۱۰]
دولت اسرائیل با هدف تحکیم روابط ایران و اسرائیل، در سال ۱۹۵۸ میلادی، بخش فارسی رادیو اسرائیل را افتتاح کرد.[۱۱] امنون نتصر، آغازگر و مؤسس بخش فارسی صدای اسرائیل به زبان فارسی بود. در حیطه روابط تجاری، در سال ۱۹۷۳ اسرائیل ۳۳ میلیون دلار صادرات به ایران داشت. این مقدار در ۱۹۷۴ به ۶۳ میلیون و در ۱۹۷۷ به ۱۹۵ میلیون دلار رسید. در سال ۱۹۷۸، اسرائیل ۷٪ کل صادرات خود (بالغ بر ۲۲۵ میلیون دلار) را به ایران فرستاد.[۱۲]…..”
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%A8%D8%B7_%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D9%84_%D9%88_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
مراجعه ای هم به لغت فرانسوی دو فاکتو ” de facto”کنید که بمعنای رسمیت و مشروعیت است و در گوگل سرچ لینک های مختلفی در توضیح آن هست:
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%81%D8%A7%DA%A9%D8%AA%D9%88
آقای سید مرتضی,
عرض کردم که دولت شاهنشاهی ایران, اسرائیل را به عنوان یک واحد سیاسی شناسایی کرده بود و نه یک دولت. این درست معادل همین عبارت لاتین “د فاکتو”( به کسر دال و نه ضم آن ) می باشد. و درست به همین لحاظ بود که سطح روابط دیپلماتیک همواره در حد کاردار باقی ماند. ایران در اسرائیل سفیر نداشت و اسرائیل هم در ایران سفیرنداشت. اینها مطلبی نیست که قایم به سلیقه یا تعبیر من باشد, واقعیت عینی است. اجازه بفرمایید بیشتر توضیح می دهم :
وقتی دولت جدیدی زاده می شود یا از نو بر قرار می شود, سایر دولتها در قبال این دولت جدید التاسیس می توانند یکی از این دو رفتار را داشته باشند:
یا دولت جدید التاسیس را رسما بپذیرند و روابط دیپلماتیک با ان برقرار کنند. (اصطلاحا می گویند شناسایی “د ژوره ” یا ” د یوره” – به کسر دال)
یا دولت جدید التاسیس را نپذیرند و لذا از هر گونه ارتباط مطلقا بپرهیزند. (مثل عکس العملی که غالب کشورهای جهان نسبت به دولت “طآلبان ” در افغانستان نشان دادند)
اما شق سومی نیز بر این دو افزوده می شود و آن زمانی است که دولت جدید التاسیس صرفا به عنوان یک “واحد سیاسی” که در عالم خارج تکوین یافته تلقی می شود و نه یک دولت رسمی به معنی دقیق حقوقی آن. این شق سوم, راه را باز می گذارد تا شما با دولت جدید التاسیس روابط اقتصادی و حتی نظامی بر قرار کنید بدون آنکه آن را رسما شناسایی کرده باشید. و البته هر لحظه که بخواهید بدون کمترین هزینه ایی می توانید این روابط را قطع کنید بی آنکه کمترین مسولیت حقوقی متوجه شما باشد. این روش همان روش ” د فاکتو ” است. دولت شاهنشاهی ایران, در مورد اسرائیل از همین روش سوم بهر می جست. اما چرا ؟
دلیل ان بود که هر دو روش اول و دوم تالی فاسد داشتند: شناسایی رسمی ( د ژوره) دولت اسرائیل با قانون اساسی مشروطیت ایران اگر چه متناقض نبود اما همخوانی نداشت. از آنجایی که شاه ایران موظف بود تا به موجب نص صریح قانون اساسی در گسترش “مکتب حقه شیعه” بکوشد, شناسایی دولتی که علنا متصف به یهودیت بود, جای اما و اگر فراوان داشت. ضمنا آنطور که من شنیده ام, خود شخص شاه از نظر اخلاقی به اینکار راضی نبوده. (این نکته ای است افواهی که من سندی بر آن ندارم و البته چندان ارزشی هم ندارد) .
اما, روش دوم نیز شدنی نبود. انکار وجود که یک “واحد” سیاسی که عملا بر قلمرو گسترده ای حکم می راند, ابزار قهریه در اختیار دارد و توسط سازمان ملل متحد نیز شناسایی شده, واقعگرایانه نبود. به خصوص اینکه, سیاستمداران آن دوره ایران و از جمله خود شخص شاه می دانستند که قطع کامل روابط با اسرائیل در وادی عمل از تاثیر گذاری ایران بر روابط منطقه خواهد کاست. همانطوری که عرض کردم, شاه از زیاده خواهی های گروههای صهیونیستی آگاه بود و به زبانی بی پرده و کاملا صریح آنرا محکوم می کرد ( ملاحظه بفرمایید :
https://www.youtube.com/watch?v=6kySR3fpa5s). درست به همین خاطر بود که شاه, گاه پنهانی و گاه آشکارا, اعراب را از پشتیبانی ملی و اقتصادی ایران بهرمند می ساخت. حمایت ایران از انور السادات در دوران جنگ مصر با ایران نکته مغفول و پنهانی نیست.
با اینحال شاه از دسیسه اعراب و تنفرشان نسبت به شیعه, علی العموم, و نسبت به ایران ,علی الخصوص, نیز آگاه بود. سیاست منطقه ایی ایران شاهنشاهی دقیقا بر پایه بر قراری نوعی موازنه میان اعراب و اسرائیل بود به گونه ایی که زیاده خواهی و گستاخی این هر دو با هم تهاتر میشد و اسیب کمتری به ایران می رسید.
نشانه ای که در مطلب پیشین برای دوستان فرستادم, طرح رسمی ( و نه بدوی و مقدماتی ) تقسیم خاک میان اسرائیل و فلسطین است که در ۱۹۴۸ به امضای دولتهای عضو سازمان ملل رسید و هنوز هم پا برجاست و سند رسمی تاسیس دولت اسرائیل است. ایران, ترکیه, مصر, هند از جمله دولتهایی بودند که این طرح را رسما رد کردند.
و سه نکته پایانی:
1- اینکه من عبارت “دولت شاهنشاهی ایران” را بکار می برم, دوستان استنباط نکنند که نویسنده الزاما دل در گرو سلطنت دارد و …. خیر. این عبارت عنوان دقیق رسمی دولت ایران بوده است و همینطور هم در مکاتبات بین المللی آن دوران مضبوط است. همانگونه که امروز عنوان ” جمهوری اسلامی ایران”, عنوان رسمی دولت ایران است. اگر فردا ورق بر گشت, و بالفرض حکومت ایران کمونیستی شد و پژوهشگران خواستند راجع به ایران این چهار دهه اخیر بنویسند باید بگویند ” دولت جمهوری اسلامی ایران ” ولو اینکه از این عنوان متنفر باشند.
2- در موضوعات این چنینی, (مشخصا موضاعاتی که پایه های اعتقادی – سیاسی نظام جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد) پیش فرضها مانع از آن می شوند که ما تمام ابعاد موضوع را ببینیم. گاه اساسا نمی بینیم و گاه دلمان نمی خواهد ببینیم. شما وقتی در این زمینه ها می پژوهید, با این فکر شروع نکنید که شاه نوکر امریکا و اسرائیل بود. اول همه جا را بجویید و تمام دلایل علیه و له را گرد هم بیاورید و بعد داوری کنید. و البته ممکن است نتیجه بگیرید که شاه جدا نوکر این و خaادم آن بوده است که اشکالی بر ان مترتب نیست. اما اینکه شما ابتدا به ساکن دولت شاهنشاهی را محکوم می پندارید و بر اساس این پنداشت پیشینی, دست به پژوهش می برید خوب نتیجه اش از قبل پیداست. این که جای پژوهش ندارد.
سوم اینکه : در موضوعاتی از این دست به نقل و قول, واگویه, حرفها و تعبیرات سلیقه ایی وکتاب خاطرات این و آن نباید توجه چندانی داشت. دلیل مکتوب و متقن را بایستی دید. مقصودم این نیست که نقل قولها و تفاسیر دیگران را یکجا به دور بیندازیم. نه! میخواهم بگویم اینجا ارزش نقل قول, کتاب خاطرات و تفسیر … ارزش ” اماره” است نه “دلیل “.
خدا نگهدار
جناب پژمان شما از آخوند چیزی را خواستارید که محال است.آخوند در هر موردی که پژوهش کند با پیش فرض وارد می شود.اسلام دین حق است حالا بیاییم حقوق بشر را بسنجیم ببینم که با اسلام توافق دارد یا نه!بقیه حرفها و پزوهشهای آخوند نیز همین است.
پژمان گرامی
من با تقسیماتی که توضیح دادید ،مخالفتی ندارم ،این مطالب ،در همان منبع ویکی پدیا که ارائه کردم وجود داشت ،خصوصا ارجاع مربوط به لغت دو فکتو ،که مقابل تعبیر فرانسوی دو ژور (به فرانسوی: de jure) بود ، در مورد کسره و ضمه ای هم که مورد اشاره قرار دادید ،من زمان ارسال لینک ویکی پدیا مراجعه ای به دیکشنری انگلیسی نداشتم، تصورم این بود و الان هم هست که de facto که در ویکی پدیا در مقابل de jure لغت فرانسوی قرار داده شده یک لغت فرانسوی است که می دانید فرانسوی ها de را طرز خاصی بین ضمه و کسره و بتعبیری ضمه و یاء اشباع شده تلفظ می کنند ،حالا این مهم نیست و من ادعایی نکردم و هیچ آشنایی با زبان فرانسه ندارم ،و در مورد انگلیسی هم انگلیسی من باستادی دوستمان رسول نیست که اینگونه بمن طعنه بزند ،غرض من اینجا فقط این بود که ما نگوییم مطلقا شاه، اسرائیل را برسمیت نشناخت ،و غرضم این بود که عبارات ویکی پدیا و برخی مسائل تاریخی مثل صدارت نخست وزیر ساعد و عمل او و بحث رشوه ای که مطرح بود و واکنش هایی که از طرف مردم و روحانیت در این مورد در آن مقطع وجود داشت و آن کنسلی که مرحوم دکتر مصدق در این زمینه داشت ،با همان توضیح تاریخی لغوی ویکی پدیا روشن می کند که رژیم شاه پس از یکسال از رسمیت اسرائیل در سازمان ملل و علیرغم مخالفت اولیه ،حکومت اسرائیل را بصورت دو فاکتو (اگر تعبیر فرانسوی باشد) یا بقول شما و آقا رسول بتعبیر انگلیسی دفکتو (بکسر دال) برسمیت شناخت ،بحث من تعبیر ویکی بود ،بازخوانی کنید آنجا می گوید شناسایی اما شناسایی بقید de facto یا بقول شما دفکتو defacto که در دیکشنری آنرا به “عملا و بالفعل” ترجمه کرده است (زد دیکشنری) الان بحث من بحث لغوی و چیزی که دوست خوبمان رسول تصور کرد نیست ،می خواهم بگویم شناسایی دفکتو یک قسم شناسائی است ،که روابط اقتصادی و نظامی و سیاسی از لوازم آن است ،مگر اسرائیل در ایران کنسولگری نداشت که بعد از انقلاب تبدیل به سفارت فلسطین شد؟ و مگر ایران در اورشلیم کنسولگری نداشت؟ اینها همه فرع شناسایی است ،می شود ما همه اینها را نادیده بگیریم و بگوییم شاه مطلقا تا آخر اسرائیل را برسمیت نشناخت؟،شما بگویید شناسایی دوفاکتو ،شناسایی بالفعل ،شناسائی موقت ،بالاخره شناسائی وجود دارد و در همان منبع ویکی هست که با برسمیت شناخته شدن یک کشور در سازمان ملل ،کشورهای عضو بلحاظ حقوقی و دیپلماتیک بناچار باید یکی از موارد فوق الذکر شما را بعنوان واکنش داشته باشند،و ایران نیز چنین کرده و در داخل هم واکنش هایی بوده ،بعد هم مرحوم مصدق یک کنسلینگی داشته است ،بنابر این ،نمی شود با وجود این واقعیت های تاریخی و حقوقی ،کسی بیاید در دفاع از شاه بگوید شاه رژیم اسرائیل را مطلقا برسمیت نشناخت ،که این مدعای اول شما در پست قبل بود ،و من خواستم بگویم این تعبیر درست نیست.
برخی مطالب را هم شما حاشیه مطلب کرده اید که مورد نظر من نبود ،من با رژیم جعلی و غاصب اسرائیل مخالفم و سیاست جمهوری اسلامی در برسمیت نشناختن آن موافقم روی مبانی تاریخی و انسانی و دینی ،این بحث دیگری است ،این ارتباطی با بررسی یک فکت تاریخی (شناسائی یا عدم شناسائی اسرائیل توسط رژیم شاه) ندارد که شما مرا به داشتن پیش فرض متهم کنید. بحث ما در مورد رویکرد شاه در مورد اسرائیل بود نه رویکرد جمهوری اسلامی برابر آن.
در مورد سلطنت طلب ،من هیچگاه شما را متهم به گرایش سلطنت طلبانه نکردم و نیازی به تکرار این مطلب ندارید.
و بالاخره اینکه در بحث های خبری و تحلیلی تاریخی ، تمسک و استشهاد به همه گونه سند تاریخی ،خاطرات مکتوب یا شفاهی ،اسناد بین المللی رسمی ،اسناد محرمانه ،و نظائر آن ممکن و روش عقلاء است ،حال در مقام ارزش گذاری و مقایسه آنها با یکدیگر ،برخی را دلیل بگیریم ،برخی را اماره یا قرینه بگیریم ،این روش روش عمومی عقلائی است ،که با جمع آوری اسناد متنوع و تکثیر و تقویت ظن و جمع بندی می توان دلیلیت دلیل یا دلائل را در بحث تاریخی تقویت کرد .
من این بحث را خاتمه دادم ،ممنون از شما
طبق معمول مغلطه میفرمایید.
کلمه دفاکتو بهیچ وجه من الوجوه معنای «رسمیت» ندارد و بطور صریح معنای نیمه رسمی، زیرمیزی، پنهانی، ابلاغ رسمی نشده، موقتی و بسیاری معانی دیگردر این راستا را با خود دارد.
شما هر چی دل تنگ ضد پادشاهیت میخواهد بگویید. این رسم دیپلماتیک بین المللی در دنیاست که اگر دو کشور نمایندگی درسطح سفارت رسمی فی مابین رد و بدل نکرده اند باین معناست که با همدیگر روابط سیاسی رسمی ندارند. ایران از بدو تشکیل دولت اسراییل هرگز رابطه دیپلماتیک کامل و رسمی با آن کشور نداشته است و نمایندگی های دو کشور از سطح کاردار و دفتر نمایندگی بالاتر نرفته است.
درپایان جهت اطلاع شما که بسیار خواهان پراندن کلمات انگلیسی در گفتار و کامنت های خود هستید باید عرض کنم که کلمه «دوفاکتو» یعنی نیمه شناخته شده، زیرمیزی، نیم پز، غیررسمی، نیمه پنهان (و سد البته نیمه آشکار)، برسمیت شناخته نشده، حتی در بعضی مواقع وابسته بجمله ای که درآن استفاده شده است معنای موقت و ناپایدارنیزمیدهد
رسول
بسیار خواهان پراندن کلمات انگلیسی ….
رسول عزیز کار ایشان از پراندن گذشته!برای پراندن له له می زندو نفسش بند می آید وکوک وار عجول است و بی قرار بهمین دلیل گاه نا شیانه به کاهدان می زند!
مزدک!
مشتی فلان و مشتی بیسار و کشت و کشتار و خرافات و جنایتکاران و ….به کوک وار بودن شباهت بیشتری دارد! ،و شبانه روز پشت یک رایانه نشستن و در یک سایت فحش به این و آن و فحش به مقدسات یک میلیارد مسلمان دادن و دروغ پراکنی کردن ،به “/////////” زدن شبیه تر است!
ضمنا اشکال کردن های جاهلانه و ناشی از بیسوادی به احکام اسلام قرآن و تاریخ اسلامی و تبلیغات بی پایه خیال پردازانه به “نفس بند آمدن و ناشیانه بکاهدان زدن” شبیه تر است!
برای آزمودن این ادعاها کافیست ناظران عرصه عمومی کلمه مزدک و اخیرا مزدک! را در سایت نوریزاد سرچ کنند و شاهد افاضات خردمندانه ایشان در باره قرآن و اسلام و پیامبر و تاریخ و احکام اسلامی باشند ،البته مشتی! از خروار نمونه خروار است ،زیاد وقت خود را تلف نکنند ،و به احتمالات ذیل چنگک های نوریزادیه زیاد فکر نکنند!
من دلم خيلى مى سوزد براى دو گروه.
اول گروه كودكان/ نوجوانان/ جوانان عاشق، پاك و پرشور اما خامى كه هم به اقتضاى سن دلشان مى خواست ديده شوند و هم در التهاب انقلاب تب كردند و با هوادارى از ايده هاى گروههاى سياسى، آرمانشان شد برپايى جامعهء بى طبقه توحيدى و ديكتاتورى پرولتاريا و به حكم خامى و آرمان خواهى به زندان افتادند،
و دوم گروه كودكان/ نوجوانان/ جوانان عاشق، پاك و پرشوراما خامى كه هم به اقتضاى سن، دلشان مى خواست ديده شوند و هم در التهاب انقلاب تب كردند و با هوادارى از ايده هاى نظام، آرمانشان شد فتح قدس از راه كربلا و برافراشتن پرچم اسلام بر فراز كاخ سفيد و به حكم خامى و آرمان خواهى داوطلبانه راهى جبهه ها شدند.
من دلم خيلى مى سوزد زيرا نظام تمام خشم و حقارت ناشى از شكست ايده هاى ماليخوليايى خود و قلع و قمع شدن گروه دوم را بصورت مشت آهنين بر پيكر گروه اول فرود آورد و به حكم شرع مقدس، پس از آنكه در زندان با آنها همان معامله اى را كرد كه در صدر اسلام با بردگان و كنيزان غنيمتى مى شد، آنها را چون كفار صدر اسلام، بدون حرمت به پيكرهايشان، در گورهاى دستجمعى بى نام و نشان مدفون كرد.
من دلم مى سوزد براى گروه اول كه از صفحه روزگار محو شدند بدون آنكه فرصت بزرگ شدن به آنها داده شده باشد. و از جانب گروههاى سياسى، “مجاهد شهيد” و “فدايى شهيد” خوانده شدند و نامشان تا ابد سنجاق شد به گروههاى سياسى متوهم با ايده هاى پوك ضد امپرياليستى و آرمان هاى پوك برپايى جامعهء بى طبقهء توحيدى و ديكتاتورى پرولتاريا، تا با تصاحب خون پاك آنها براى خود مشروعيت دست و پا كرده، در كشورهاى مرفه امپرياليستى براى خود قصر و بارگاه و داد و ستد فراهم كنند و اندك اندك در نظام سرمايه دارى استحاله شوند.
اگر به آن قربانيان فرصت بزرگ شدن داده شده بود، اكنون به آن ايده هاى پوك پوزخند مى زدند.
و دلم مى سوزد براى گروه دوم كه از صفحه روزگار محو شدند بدون آنكه فرصت بزرگ شدن به آنها داده شده باشد به عشق وصال حسين با ايده هاى پوك آزاد سازى كربلا و قدس و جنگ، جنگ تارفع فتنه از جهان، پس از نوحه خوانى هاى شبانه، با فرماندهى هيئتى، سراز پا نشناخته به كام مرگ مى شتافتند و از جانب نظام “شهيد جبهه هاى اسلام عليه كفر و حق عليه باطل” خوانده شدند و تا ابد سنجاق شدند به گروههاى در قدرت و شعبان بى مخ هاى اسلامى تا با تصاحب خون پاك آنها، براى خود مشروعيت دست و پا كرده، تا ابد هر نداى حق طلبى را در نطفه خفه كنند و بى مزاحمت، كشور را غارت كنند.
اگر به آن قربانيان فرصت بزرگ شدن داده شده بود، اكنون به آن ايده هاى پوك پوزخند مى زدند.
اما دلم براى گروه اول خيلى بيشتر مى سوزد چون بازماندگانشان نه تنها بار سنگين انگ هاى “منافق”، ” كافر ” و ” ملعون ” خوانده شدن عزيزان بى مزارشان را در تمام عمر بر دوش كشيدند، بلكه از افشاندن اشك و خالى كردن غم سينه هايشان بر سنگ قبر آنان نيز محروم بودند. اما بازماندگان گروه دوم ، به حكم سرباز ” اسلام” بودن و جانفشانى عزيزانشان براى تثبيت نظام اسلامى ، بجز برخوردارى از احترام كليشه اى و امتيازات اجتماعى، سنگ قبرى نيز براى شستشو دادن با اشك چشم در اختيار داشتند.
واى بر بزرگترهاى هر دو گروه و بيشتر بر بزرگترهاى گروه دوم كه علاوه بر نابودكردن گروه دوم، فرمان كشتار گروه اول را نيز به نيابت متوهمانه از خداى خود به سلّاخ هاى مؤمن و خام خود ابلاغ كردند.
كاش بزرگتر هاى هر دو گروه كمى صبر و شعور داشتند و مى گذاشتند تا طوفان جنون پس از انقلاب آرام بگيرد و جوانه هاى خرد پا بگيرند، كودكان بزرگ شوند و خام ها پخته.
اما سلّاخ هاى فرمانبردار و مؤمن زنده ماندند تا بزرگ شدند، گروهى، از شرم روزهاى جوانى و خامى، وجدان درد گرفته اند و كجدار و مريز مى خواهند براى جبران گذشته در بنايى كه در پايه ريزى كج آن شريك بوده اند و اكنون تا به ثريا كج رفته است، اصلاحاتى انجام دهند اما نمى توانند .چرا كه شهامت اعتراف و طلب بخشايش از بازماندگان قربانيانشان را ندارند، پس براى مسكوت ماندن گذشته شان، با رقصيدن به هر سازى كه بزرگترها مى زنند، به آنها حق السكوت مى دهند.
من دلم مى سوزد كه اين همه عشق و شور در اين آب و خاك هست اما هميشه فنا مى شود. هميشه به بيراهه مى رود.
بسيار از خود مى پرسم اگر جاى دو گروه در قدرت عوض شده بود، آيا نتيجه همينقدر خونبار مى بود؟
شايد بله. عطش قدرت اگر پشتوانه ايدئولوژيك داشته باشد هميشه خونبار است اما شايد در آن صورت، پس از فروكش كردن تبها و پخته شدن خامها، اعتراف به خطا، محكوم كردن آنچه گذشت و طلب بخشايش از همه آسيب ديدگان بسيار آسانتر از اكنون بود زيرا توهم “آيت خدا”بودن به اين جنايات رنگ خدايى و تقدس نزده بود.
————————-
درود آنیتای گرامی
سپاس می گویمتان. نوشته ی شما شأن این را دارد که بارها مطالعه شود. قشنگیِ نوشته ی شما در این است که لایه به لایه نیست. عریان است. اما نه که به اعماق خردِ مخاطب دست می برد و او را در برابر وجدان خفته اش قرار می دهد، به یکجور کیسه کشیِ مشفقانه می ماند. انگار شما دراین نوشته سنگ پایی را بر داشته اید و بر وجدان مخاطب( از هر صنفش) می سایید. همه ی ما به هیچ کجای درستی پای نمی نهیم مگر این که موضع خود را در باره ی یک به یکِ رخدادهای این نظام مشخص و اعلام کنیم. از اصل برپایی اش تا همین سخنرانی رهبر در مشهد و آینده ای که نرم نرم به سوی ما دهان می گشاید. در این نوشته چند بار از “بزرگتر”ها سخن رانده اید. که ایکاش این بزرگترها مثلا اهل مدارا بودند تا فلان شود. می گویم: بزرگتری در کار نبوده آنیتای گرامی. گرچه کهنسال بوده اند اما به گمان من کودکانی بیش نبوده اند همگی. حرصِ قدرت آنهم به تمامی، وبی هیچ مزاحم، همه را از بلندیِ خرد و انصاف به زیر می کشد. ما گرفتار کودکان کهنسال بوده ایم در این سالها.
سپاس
سپاس
.
با سلام و عرض ادب،
من هم دلم به حال آنهایی میسوزد که با درکی سطحی از ماهیت اموری پیچیده و تاریخ ساز و بی آنکه از عمق قضایای مربوط به آنچه بر نسل انقلاب رفت بویی برده باشند ، بدون حتی دستی دور بر آتش، با محفل گزینی در برج عاج دلسوزی بی مصرف و روشنفکرانه، خون نسلی بزرگ و آرمان خواه را هدر میبینند. نیک میبود اگر ما اندکی هم به این میاندیشیدیم که اگر نبود مقاومت و جان فشانی نسلی بس آگاه و بی نهایت فداکار در برابر مهیبترین و سرکوبگرترین دیکتاتوری تاریخ ایران، برج عاج نشینان و “دلسوزان” امروز چه بسا سطح آگاهیشان بیش از سطح آگاهی “دلواپسان” نظام نمیبود. دوست “دلسوز” اگر نمیدانی بدان که همان خونهای پاک و بی نهایت آگاه “فدایی” و “مجاهد” و هزاران ایرانی دیگر از گروههای مختلف بود که ماهیت حکومت خونریز را به نمایش گذشت تا نسل امروز بداند و آگاه باشد.
میدانم که در دنیای امروز همه جا افسانهٔ مبارزهٔ به اصطلاح مسالمت آمیز و بدون بها سکه رایج بازار مکارهٔ سیاست و سیاست بازی است و آنکه بر دفاع از حق خود و حقوق مردم پا فشاری کند ساده اندیش و متوهم و صاحب آرمانهای “پوک” نامیده میشود. دنیایی که در آن روشنفکران برج عاج نشین دلشان به حال آرمان خواهان “میسوزد” دنیایی است بس پوچ و بی ارزش. این داستانهایی که در باره این “دو گروهی” که شما دلتان به حالشان میسوزد به شما گفتهاند فقط داستان است. برای درک حقیقت امور باید بروید و زحمت بکشید و خون دل بخورید و دلایل بس بغرنج رنج و شکنج دو نسل را با جان و دل بفهمید و لمس کنید. تکرار قصّههای کلیشهای و “گفتمان” حکومتی در باب دو گروه “جوانان عاشق، پاک و پر شور اما خام” ما را هم چون آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب تا ابدالدّهر نگاه خواهد داشت.
آیا درهمین حال بعد از قربانی شدن /کردن میلیون ها هم میهن ایرانی شما بفرمایید که امروز چه کسانی دلسوز و روشنفکرانه بر اقامت برجهای ساخته شده از عاج لم داده اند؟
رسول
جناب رسول شما معنای کلمه میلیونها را می فهمید؟!
شما فرهیخته انگلیسی دان و مته بخشخاش گذار ،چطور اینجاها که می رسد از کودکان دبستانی هم نازلتر سخن می گویید؟ مقصود شما از میلیونها چیست؟ می گویید میلیونها نفر در این انقلاب کشته شدند؟ معنای حرف خود را می فهمید یا در حال شوخی و مزاح و خودنمائی هستید؟
جناب مرتضی درود بر شما
استدعا میکنم قدری آرامتر.
وقت آن است که تشخیص دهید واژه قربانی شدن به معنی تنها کشته شدن نیست. اگر شما تعداد قربانیان جنگ تحمیلی (حالا تحمیل از کدام طرف؟ بماند) تعداد اعدام شده گان و حدود ۶ میلیون آواره شدن هم میهنانمان در سراسرگیتی را مدّ نظر قراردهید خواهید دید که کلمه میلیونها قربانی کاملا قابل توجیه و درک میباشد
رسول
از اینکه اشتباه کردید و قربانی را معادل کشته فرض کردید بنظرم یک عذر خواهی بدهکارید،ولی اگر مرگ و میر سوء مدیریت را در حوادث جاده ای و کنترل بیماریها ، نبود داروهای ضروری و گرانی آن و عدم بیمه همگانی مناسب و مرگ ومیر زودرس (کاهش سن بیماریهای قلبی و سرطان) بعلت استفاده از بنزین نامرغوب و ارسال امواج و تغذیه نا مناسب و…… را هم در نظر بگیرید ایشان پر بیراه نگفته
كاش بزرگتر هاى هر دو گروه كمى صبر و شعور داشتند و مى گذاشتند تا طوفان جنون پس از انقلاب آرام بگيرد و جوانه هاى خرد پا بگيرند، كودكان بزرگ شوند و خام ها پخته؟
-اون جماعتی که در اون انقلاب شرکت کردند هیچ شعوری نداشتند که با صبر بتونن طوفان جنون پس از انقلاب را آرام کنند. جوانه هاى خرد پا بگيرند؟ اون جماعت همچین فکرها در سر نداشت. یه مشت خودخواه، خود محور بین، نادان، عاشق افکار ۱۴۰۰ پیش صحرای عربستان. این بزرگتر ها هنوز هم که هنوزه به عقل نرسیده اند. وقتی که اون گل سرسبد این منجلاب با ۶-۷ سال تجربه ریسک جمهورک بودن میاد میگه آرمانش مدینه النبی ۱۴۰۰ پیش صحرای عربستانه از بقیه این جماعت انتظار زیادی نباید داشت. همین امروز ببینین اون سردارک شکست خورده که تازه دکترک اقتصاد هم میگه شده (طنز روزگار رو میبینین، مرشدش میگفت اقتصاد مال خره، اون اینا رو بهتر از ما میشناخت)، ۳۰ سال هم تجربه باید کسب کرده بوده ببینین چه جفنگیاتی میگه. همونایی که فریاد جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان میزدن امروز اقتصاد مقاومتی میخوان. اقتصاد مقاومتی هم به همونجایی میرسه که فریاد جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان رسید.
مش قاسم بی تربیت ،حرف دهانت را بفهم ،چون به یک ملت بزرگ توهین کردی و آقای نوریزاد هم آنرا منعکس کردند ،منهم حق دارم بعنوان فردی از آن ملت بتو بگویم بی شعور شما هستی ،و جناب نوریزاد شما حق ندارید واکنش مرا سانسور کنید ،مگر اینکه سایت خود را از لوث نوشته مش قاسم بی ادب بی شعور پاکسازی کنید و سخن مرا نیز نادیده بگیرید ،شما خودتان بارها گفته اید که خط قرمز این سایت بی ادبی و هتاکی حتی به آحاد و افراد انسانهاست ،چگونه است که اکنون اینگونه توهین زشت و ناروای یک کامنت گذار ترسو که خود را پشت یک نام پنهان کرده و راحت به این و آن توهین می کند را منعکس کنید؟ من تاکنون در مورد توهین های این کامنت گذار بی ادب و جسور در باره آحاد افراد و شخصیتها بر خود شکیبائی را هموار کردم ،اما نتوانستم در برابر بی شعور خواندن یک ملت از سوی یک کامنت گذار بیشعور در یک سایت داخلی و سایت یک مسلمان شکیبا باشم ،بنابر این شما لطف بفرمایید یا سایت خود را از آلودگی به سخنان بی ادبانه این کامنت گذار ترسو ،و در عین حال بی ادب و مدعی ،و این سخن اخیر او پاک کنید ،یا لطف کنید واکنش یکی از مردم ایران به بی ادبی او را ذیل آن منتشرکنید،یا توضیح و توجیهی در باره عدم نظارت درست خود ارائه کنید
متشکرم
—————-
بله سیدمرتضای گرامی، من در حذف توهین مش قاسم کوتاهی کردم. باور کنید شما نیز در همین نوشته ی کوتاه، به همان راهی رفته اید که مش قاسمِ توهین گر رفته. پس چه فرقی میان ما و ایشان؟ قرار بوده که میان ما و کسی که نسبت های اخلاقی را مراعات نمی کند، تفاوتی باشد. من دوست داشتم شما را در این نوشته با چهره ای متبسم می دیدم. نه با چهره ای که از چشمانش خون می چکد. به آن تفاوتی که گفته آمد بیندیشید. من بابت کوتاهی ام پوزش می خواهم.
با احترام
.
درود بر شما بانوی گرامی و سپاس از این نوشته ی بجایتان
دیر نیست روزی که اسناد جنگ منتشر شود از حمله مستنداتی که نشان می داد این جنگ قابل پیشگیری بود و نیز اینکه چه تعداد از آن عزیزان پرپر شده در اثر بی کفایتی و سوء مدیریت کشته شدند. که اگر مدیریت صحیح و خرد و نه احساساات بر جنگ حاکم بود، تلفات به مراتب کمتری می داشتیم.
درود بر انیتای گرامی!آری دوست ارجمند چه گوارا فدائیان و /////////// ساخته شریعتی و مجاهدین خلق دستشان بخون جوانان ما آغشته است!بد تر از همه وقتی چه گوارای بی دین و کمونیست و سکولار ما سمبل مبارازاتی خود را حسین بن علی مسلمان شیعی ///////////// می داند که نه تنها ////////////////////
جناب عاشق ایران عزیز.کدام مبارزه؟تو خیال می کنی سال 57 اگر مجاهدین و یا فدائیان و یا دیگر انقلابیان می امدند وضع بهتر می شد؟من تنها گروهی را که می توانم به جرئت بگویم که می توانست ایران را از ورطه نا بسامانی و هرج و مرج و نابودی و ویرانی به ساحلی امن برساند جنهه ملی بخصوص بختیار و بعد از ورود ////////// گروه بازرگان می دانم که جزئی از جبهه ملی بود.چون اینها افرادی صلح طلب و مدارا جو و ایراندوست و میانه رو و متمدن بودند.ولی افسوس که جریانهای قدرت طلب و بی تجربه و ارمانخواه براحتی جاده صاف کن مشتی اراذل عقبمانده و جنایت پیشه شدند و هم خود و جوانان این مرزو بوم را بنابودی کشاندند و هم ایران را ویران کردند.
“من تنها گروهی را که می توانم به جرئت بگویم که می توانست ایران را از ورطه نا بسامانی و هرج و مرج و نابودی و ویرانی به ساحلی امن برساند جنهه ملی بخصوص بختیار و بعد از ورود ////////// گروه بازرگان می دانم که جزئی از جبهه ملی بود”.
(مزدک1)
شما هر نظری داشته باشید و به هر گروهی حسن ظن یا سوء ظن داشته باشید ،99 درصد مردم ایران به جمهوری اسلامی رای دادند و آنها مشتی فلان و مشتی بیسار نبودند و تابع رهبری بودند که همه گروهها رهبری کاریزماتیک او را پذیرفته بودند،و رای شما کسی باشید یا کسی نباشید فقط رای یک فرد است در برابر اکثریت قاطع مردم ایران ،و شما فقط از رای خاص خودت که محترم هم هست نمایندگی می کنید.
هیچ نیازی نیست دلتان برای گروهی بسوزد ؛آن گروهها نه عافیت طلبانی مثل شما را که اکنون پس از سالها مجاهدات آنها پشت رایانه می نشینید و به آرمانهای آنان دهن کجی می کنید و تحلیل عافیت طلبانه می گذارید،قبول دارند و نه خود را چه در این جان باشند و چه در جهان دیگر ،نیازمند دلسوزی شما می دانند ،شما در واقع دلتان برای آنها نمی سوزد ،دلتان برای عافیت و عافیت طلبی خودتان می سوزد ،و کسانی که برای آنها دل می سوزانید ،هر آرمانی داشتند به آرمان پایبند بوده و هستند ،و به دلسوزی امثال شما و عبارت پردازی های خودنمایانه در اینگونه محافل، لبخند می زنند،زیرا تناقضی که عافیت طلبانه متقدم و متاخری مثل شما به آن دچارند ،این است که هم بتزویر برای آرمان خواهان دو طرف دل می سوزانید و اشک تمساح می ریزید و هم در عین حال خودخواهانه ،آرمانهای آنان را مورد ریشخند ،تمسخر و اهانت قرار می دهید ،و مع الاسف برخی نیز در پی پاک کردن اشک های دلسوزانه شمایند! کسانی که خود در کنار آن آرمان خواهان عاشق ،بودند و شاهد عشق و عرفان و مستی آنان بلقاء الله بودند و اکنون مع الاسف بر ریشخند بی باوران نادلسوز واقعی ،انگشت تاکید می گذارند و گمان می کنند اینگونه عبارت پردازی ها و تایید ها نسبتی با خرد و خردمندی دارد.
در یک سمینار، سخنران از حضار پرسید :
«آیا برادرا ن رایت هرگز تسلیم شدند؟»
حضار فریاد زدند : «نه نشدند.»
سخنران : «توماس ادیسون تسلیم شد؟»
حضار : «نه ! نشد».
سخنران : «گراهام بل تسلیم شد؟»
حضار : «نه! نشد.»
سخنران : «لانس آرمسترانگ تسلیم شد؟»
حضار : «نه! نشد.»
سخنران پرسید : «مارک راسل تسلیم شد؟»
مدتی سکوت در کلاس حاکم شد.
سپس یکی از حاضران پرسید : «مارک راسل دیگر کیست؟ ما تا الان اسم او را نشنیده ایم!»
سخنران گفت : «بله حق دارید که اسمش را نشنیده اید، چون او تسلیم شد!!»
من زرتشتي نيستم …
ولي ميدانم ;
*- زرتشت عصا به آب نزد تا رود نيل را بشکافد…
*- زرتشت مردگان را زنده نميکرد…
*- زرتشت شمشير نداشت….
*- زرتشت وعدهء بهشت و حوريان بهشتي نميداد…
*- زرتشت دستور کشتن کسي که با او مخالفت ميکرد را نداد…
*- زرتشت کسي را به خاطر نژادش خار و حقير نشمرد…
*- زرتشت کسي را نجس نخواند…
*- زرتشت شأن کسي را بخاطر دين و مذهبش پائين نياورد…
*- زرتشت تنها يک چراغ را روشن کرد تا جلوي پايت را ببيني ؛ چراغ انسانيت… !
* گفتار نيک *
* پندار نيک *
* کردار نيک *
عید سرزمین کوروش بزرگ پیشاپیش برایرانی پرستان مبارک….
سلام بر سید مرتضی
لطفا واژه سینمای خیابان شاه قم را در اینترنت سرچ کنید ده ها منبع پیدا می کنید از به خاک و خون کشیده شدن مردم بیگناه در سینما در سال 54 به امر احمد خمینی پسر خمینی /////// .این هم یکی از لینک ها
http://taghato.net/article/14603
جناب رضایی درود .اینها سینما رکس آبادان را هم منفجر کردند و هموطنان ما را در آتش جهل و کینه شتری اسلامیشان سوختند وبگردن ساواک انداختند.هیچ انسان خردورزی نمی تواند این موضوع را به ساواک و یا رژیم شاه منتسب کند.چون این به مثابه ریختن بنزین بر آتش خشم مردم بود و درست بهمین دلیل اسلامیان این جنایت را انجام دادند و به شاه و ساواک منتسب اش نمودند.
البته آیت الله لاهوتی معرف حضور همه هست .مطالب بسیار زیادی در اینترنت موجود است در خصوص ایشان .ایشان پدر شوهر فاطمه و فائزه هاشمی رفسنجانی بود و در هواپیمای /// که خمینی را به ایران آورد پشت خمینی قرار گرفته است .ایشان هم مثل بقیه پس از مخالفت ها وافشاگری ها اوائل انقلاب سر به نیست شد و یکی از مصادیق این نظریه بود که انقلاب فرزندانش را می خورد .
و جالب اینکه بعد از سر به نیست شدن ایشان ، هاشمی رفسنجانی به دامادها و دختران خود توصیه کرد که برای مصلحت سکوت کنند .
رضایی گرامی
ضمنا فراموش کردم در مورد تعبیر عجیب و غریب و تبلیغاتی:
“”ده ها منبع پیدا می کنید از به خاک و خون کشیده شدن مردم بیگناه در سینما در سال 54″”
من در مورد اصل آن واقعه نظرم را گفتم ،اما شما که اینگونه از یک مطلبی که در کم و کیف آن بحث و نظر وجود دارد ،تعبیر به بخاک و خون کشیدن مردم بیگناه می کنید،ممکن است بطور مشخص و مستند روشن کنید که این واقعه شب اتفاق افتاده یا روز؟ در حال فعالیت سینما و حضور مردم اتفاق افتاده یا سینما خالی بوده؟ و عدد مقتولان و مجروحان آن چقدر بوده؟ شما آیا گزارشاتی در این مورد در اختیار داشته اید که از آن ماجرا تعبیر به بخاک و خون کشیده شدن مردم بیگناه می کنید و آنرا براحتی آب خوردن اسناد به بیت مرحوم آیت الله خمینی می دهید؟
رضایی گرامی
با سلام
من اطلاعاتی در مورد انفجار یا آتش سوزی سینمای مذکور در قم نداشتم ،و در این مورد بطور جزم هم درصدد تنزیه یا تطهیر کسی نیستم ،اسنادی که شما به مرحوم سید احمد خمینی دادید و این ارجاع به سایت تقاطع ، با اینکه در سفر تهران بودم مرا واداشت در فرصتی مقداری بررسی کنم.
حاصل بررسی من در گوگل و موردی که شما ارجاع دادید این بود که درست است سینمائی به این نام برای اولین بار در قم تاسیس شد ،البته بنظر میرسد نام آن خیابانی که سینما در آن بود نه خیابان شاه بود و نه خیابان امام خمینی ،بلکه این سینما در محل فعلی مدرسه مرعشیه واقع در خیابان ارم بوده است ، که سال 1348 در قم تاسیس شده است و برخی می گویند موسس آن فردی مرتبط با ساواک شاه بوده است و اصلا تاسیس سینما در آنجا توسط ساواک بوده است بجهت اهدافی که داشته است و نامه هایی بین موسس آن و ساواک را از اسناد ساواک ارائه می کنند ،بهرحال در سال 1354 این سینما دچار حریق و آتش سوزی شده است و گفته شده که آتش سوزی بوسیله بمب دست ساز و تعمدی بوده ،بعد هم این سینما متروکه میشود و پس از مدتی مرحوم آیت الله مرعشی ،زمین آنرا از موسس آن می خرند و آنرا تبدیل بمدرسه مرعشیه می کنند که الان در خیابان ارم روبروی کتابخانه بزرگ ایشان هست. اینها مطالبی است که وجود دارد،بحثی که هست در خصوص سند این اتهام و تعبیری که شما کردید (ده ها منبع پیدا می کنید از به خاک و خون کشیده شدن مردم بیگناه در سینما در سال 54 به امر احمد خمینی پسر خمینی)
در این مورد هیچ سند مشخصی وجود ندارد ،جز اظهارات مرحوم لاهوتی در یک مصاحبه با کیهان ،شما می گویید دهها منبع پیدا می شود….،بله دهها لینک در اینترنت وجود دارد مثل همین سایت تقاطع و برخی سایت های دیگر مخالف نظام جمهوری اسلامی که همه متحد القول استناد به گفته لاهوتی کرده اند ،بنظر شما اگر دهها و صدها و هزاران لینک و سایت آنهم سایت های مخالف یا منتقد نظام مطلب مورد ادعایی را تکرار کنند و همه آنها استناد به یک ادعا کنند ،این میشود سند معتبر حقوقی ،یا قضائی بر اثبات یک مطلب؟! گفتم ،من در صدد تطهیر کسی حتی اگر فرزند مرحوم آیت الله خمینی باشد نیستم ،اما چنانکه اشاره کردم بررسی من نشان می دهد که اصل ماجرای تاسیس یک سینما در قم و نقش ساواک و نامه هایی که بین فرد موسس سینما و ساواک رد و بدل شده و بعد از میان اسناد ساواک بیرون آمده ،و قرائن دیگری که بر نقش سازمان مجاهدین خلق در این انفجار یا آتش سوزی وجود دارد ،مساله را دچار ابهام و غموض می کند ،من در فحصی که داشتم مثلا در لینکی که به سایت شایعات دات آی آر وجود داشت دیدم پاسخ این ادعا و شایعه را اینطور داده بودند :
انفجار سینمای قم / شایعه 0059
گردآوری و تنظیم: سایت شایعات
سه شنبه 7 بهمن 1393 ساعت 07:28
شایعه منتسب به مرحوم سید احمد خمینی
“روزنامه كیهان؛
سینمای قم به دستور سید احمد خمینی منفجر شد
نقل از ایت ال… لاهوتی ”
پاسخ شایعه
1. ادعای صورت پذیرفته در شایعه فاقد سند می باشد .
2. به فرض صحت بیان مطلب فوق از طرف مرحوم لاهوتی ، با توجه به تغییر موضع و مرام ایشان در اواخر عمر و عدم ثبات شخصیت و تاثیر پذیری از اطرافیان خصوصا منافقین ، اظهارات ایشان قابل استناد نمی باشد .
3. بنا بر قراین موجود انفجار سینمای قم توسط “تهرانى کیا” از اعضاى مجاهدین خلق و مسؤول شاخه بازار آن سازمان انجام گرفته است .
http://irandidban.com/fa/print-4941
http://www.khabaronline.ir/detail/256560/culture/religion
4. انفجار و اعمال تروریستی اصولا جزو مشی مبارزاتی حضرت امام (ره) و به تبع آن نزدیکان ایشان نبوده است .
5. بین حضرت امام (ره) و منسوبین ایشان با منافقین هیچ گونه ارتباطی وجود نداشته است .
لذا انتساب این امر به مرحوم حاج احمد آقا امکان پذیر نمی باشد .
http://shayeaat.ir/post/88
———————————————–
چنانکه می بینید در این توضیح دو لینک ارائه شده که قرینه هایی از نقش سازمان مجاهدین خلق ایران در اینگونه ماجراها در آن وجود دارد و پای فردی بنام تهرانی کیا از اعضای این سازمان در میان است.
همینطور آقای رسول جعفریان در مصاحبه ای به نقش این فرد اشاره کرده است :
“”موضع آیت الله گلپایگانی در برابر ساخت سینما در قم
دکتر جعفریان با توضیح مخافت آیت الله گلپایگانی از تاسیس سینما در قم اظهار داشت: فعالیت هاى شدید آیت الله گلپایگانى براى جلوگیرى از تأسیس سینما در قم، صفحات زیادى از پرونده او را به خود اختصاص داده است. در واقع، ایشان و پسرش سید مهدى تمام توان خود را براى جلوگیرى از این اقدام بکار گرفتند. هدف رژیم از پافشارى روى این امر بسیار روشن بود و در نهایت هم با انفجار سینما ـ که گفته مى شد توسط شخصى به نام تهرانى کیا از اعضاى مجاهدین خلق و مسؤول شاخه بازار صورت گرفته ـ آبرویى براى دولت نماند. حاشیه این امر، تلاش براى جلوگیرى از ایجاد مشروب فروشى و حتى نمایندگى پپسى کولا نیز فعالیت هایى صورت مى گرفت تا صورت مذهبى قم حفظ شود…..””
http://www.khabaronline.ir/detail/256560/culture/religion
——————————————–
در یکی دیگر از لینک های که در بررسی من بدست آمد نیز این مطلب بود :
“درگزارش ديگري تصريح مي كند كه به هر نحو ممكن بايد ساواك درساخت مجدد سينما ،مساعدتهاي لازم را به مدير مبذول دارد.
تلاش هاي ساواك براي جلوگيري ازفروش سينمابه آيت الله مرعشي نجفي بي تأثيرماندوخبرخريدآن توسط آيت الله درنشريه هاي متعددانعكاس يافت.روزنامه اطلاعات دراين باره نوشت:«تنها سينماي قم توسط آيت الله سيد شهاب الدين مرعشي نجفي به قيمت 3ميليون ريال خريداري شد .قراراست اين سينما به مكان عام المنفعه تبديل شود. (1)
موضوع بسيار مهمي كه از مكاتبات مدير سينماي دروازه طلايي قم باساواك وپيگيريهاي مكرر آنها درباره اداره وراه اندازي مجدد سينما بر مي آيد ،اين است كه ساواك قم يا خود سينماي مزبور رادرقم تاسيس كرده ،ازمنافع آن بهره مي برد،يادرتثبيت اهداف خود ،به مدير سينماكمك مي كرده است كه درهر دو صورت ،اهميت سينماي قم رابراي ساواك دوچندان مي نمود .به عبارت بهتر اگر به جريان آتش سوزي سينماها دركل كشور توجه كنيم درمي يابيم كه بيشترين مكاتبات وپي گيريها درباره
سينما ،مربوط به سينماي قم بوده كه ازسوي ساواك انجام شده است ودر هيچ يك از سينماها درديگر شهرها ،ساواك تااين اندازه ،موضوع را دنبال نكرده ودربازسازي آن نكوشيده است .ازسوي ديگر اغلب نامه ها وتقاضانامه هاي بشارتيان ،مديرسيناي دروازه طلايي ،به ساواك تهران ياقم ارسال مي شده است كه نگارش آن نامه ها پيش ازواقعه آتش سوزي ،اين گفته رابيشتر وروشنتر تاييد مي كند.
درهر حال ،آيت الله مرعشي نجفي ،پس ازانجام معامله ،محل سينما را به مدرسه علوم ديني به نام «شهابيه»تبديل كرد كه امروزه درخيابان امام خميني قم ،به نام «مدرسه طلاب عتوم دينيه»شهرت دارد.آنچه درباره آتش سوزي سينماها درفاصله سالهاي 1348-1355ش،درخور ذكرواز اهميت ويژه اي برخوردار است ،علل وانگيزه هايي است كه موجب گرديده است درطول نزديك به 7سال ،حودو15 سينمادر تهران وشهرهاي ديگربه آتش كشيده شود يا انفجارهايي درآنها رخ دهد.باتوجه به شباهتهايي كه در نحوه وزمان آتش سوزيها وجود دارد،مي توان علل زيررا دربروز حوادث مزبور برشمرد:
1-رقابت بين شركتها وكمپانيها ي وارد كننده فيلم كه سعي داشتند هرچه بيشتر وگسترده تر ،بازار سينمايي ايران رادردست بگيرند.
2-ورود بي رويه فيلم هاي خارجي كه بيشترازطريق همان كمپانيهاي خارجي به ويژه آمريكايي وارد
http://yazarloo85.blogfa.com/post-117.aspx
————————————-
مقصود من این است که می بینید که صدر و ذیل این ادعایی که شما می کنید باز می گردد به یک مصاحبه و تکثیر نقل آن در سایت های مخالف نظام جمهوری اسلامی ،و در واقع هیچ سند معتبری بر این مطلب وجود ندارد که شما بخواهید بر اساس آن فرزند آیت الله خمینی را مورد اتهام قرار دهید و از آنطریق به خود آن مرحوم چیزی را منتسب کرده و مطلبی جسارت آمیز در مورد ایشان بگویید که ذیل چنگک قرار گیرد.
من اصل آن مصاحبه را هم در آرشیو کیهان نیافتم ،شما متن مصاحبه را دارید؟ باید دید مطلبی که مرحوم لاهوتی گفته بوده چه بوده ،آیا این اتهام بصورت نقل قول بوده؟ آیا بصورت تحلیل و حدس بوده ؟ یا آقای لاهوتی سندی بر ادعای خود ارائه کرده است؟ البته مرحوم آقای لاهوتی از سابقین انقلاب و مبارزه علیه شاه بوده است که سابقه زندان ها و شکنجه های زیادی داشته است و بسیار هم مورد علاقه مرحوم آقای خمینی بود ،من الان در صدد تنقیص به ایشان نیستم ،ولی در آن اوایل انقلاب ایشان حالت اعتراضی داشت و مطالب ضد و نقیضی از ایشان نقل می شد ،و در هرحال در اسناد قطعی و جزمی یک مطلب به یک فرد نمی توان براحتی با اینگونه ادعاهای مبهم و صدر و ذیلی که ماجرای آن سینما داشته است او را مورد اتهام قرار داد است ،و روشن است که مخالفان انقلاب و آقای خمینی روی ضدیت و مخالفتی که با ایشان داشته و دارند مایلند بهر مطلب بی اساسی استناد کنند.
موفق باشید
سلام بر آقا مرتضی گرامی
بنده این ماجرای سینمای قم را اولین بار بود که شنیدم ولی با بررسی پاسخ شما موارد زیر به ذهنم رسید که بیان آن خالی از لطف نیست:
1-در مورد لینک آورده شده در قسمت اول این مورد دارای تناقض درونیست.اول اینکه فرد نویسنده می گوید این مورد منبع ندارد بعد می گوید فرض انتساب به آقای لاهوتی(که نشان می دهد دارد)ایشان در آخر عمر(که البته به خاطر پیری و مریضی نبود)به منافقین وابسته شده و حرفش سندیت ندارد.خوب بعد چه؟دو لینک آورده می شود که اولی مربوط به مصاحبه شاهسوند بعد از دستگیریست(که چون در جهت اهداف ماست حتما سندیت دارد!)و دومی اصلا و اصالتا مربوط به خودمان است(که کاملا سندیت دارد.پس می بینید که این یک یک بام و دو هوای آشکار است.
۲-نویسندگان می گویند ساواک آنجا را خریده برای مقاصد خود و بعد نمی گویند چرا چنین جایی اگر متعلق به ساواک بوده به راحتی به آقای مرعشی واگذار شده و بازسازی نشده و درست در نقطه ۱۸۰ درجه مخالف به کار گرفته شده است.
۳-حوزویان با مظاهری مانند سینما اصولا رابطه خوبی نداشتند.
۴-گفته نشده که آقای احمد خمینی بمب گذاری کرده بلکه آمریت مطرح شده که به عنوان یک احتمال می تواند مجری آن سازمان مجاهدین باشد.
۵-با وجود ابهام این قضیه آنچه که مسلم و بدیهیست روحانیون کوچکترین موضع گیری نسبت به این فاجعه نداشته اند که این به خوبی نمایانگر اینست که اگر آنها نقشی نداشته اند ناراضی هم نبوده اند.
موفق باشید
سلام آرتین گرامی
این بیان شما تنها نوعی جدل در قرائن و شواهد متعارض در یک قضیه مبهم است ،چیزی که باید به آن عنایت کرد این است که در مسائل حقوقی و جزائی هرچند انگیزه ها و خاستگاههای سیاسی در آن دخیل باشند نمی توان بصرف ادعایی اثبات یک جرم و لوازم آنرا برای کسی نمود چه فرزند آیت الله خمینی و چه غیر او .شما جدل در شواهدی متعارض نکنید بگویید آیا در مترقی ترین کشورهای آزاد و دموکرات جهان آیا سیستم قضائی برای محکومیت یک فرد در فرض ابهامهای فراوان در یک واقعه ،براحتی اثبات جرم می کند یا طرح ادعای بی دلیل و بینه روشن ،بمعنای افتراء به اشخاص و مصداق جرم دیگر است؟
در مورد آیتم اول شما ،درست است ،شواهد و قرائن متعارض سبب سقوط جنبه اثباتی احکام قضائی است ،اما بگویید در کدام سیستم قضائی در فرض تعارض شواهد قضائی ،اصل بر ثابت بودن یک ادعا و کنار گذاردن اصل برائت است؟
در مورد آیتم دوم ،باز جدل در قرائن و شواهد کردید،من اظهارات و قرائن و حدسها را نقل قول کردم ،اسنادی در ساواک مطرح شده حاکی از ارتباط مالک آن محل با ساواک بوده است ،شما ظاهرا توجه نکردید که آن محل در تملک آن فرد بوده است ،اینکه قرائن بگویند ساواک فردی را در پوشش به کاری وادار کرده باشد ،نافی مالکیت شخصی آن شخص و امکان خرید از او نیست ،تصادفا در همان گزارشات و قرائن این بود که ساواک تلاش می کرد برای جلوگیری از انتقال ملک به مشتری.
در مورد آیتم سوم ،یعنی شما هم می خواهید با این گفته آتش زدن سینما را بگردن کلیت حوزه علمیه قم یا فرد خاصی بیندازید؟ چرا امکان دخالت ساواک برای فتنه افکنی و اختلاف برای شما منتفی است؟
4- بسیار خوب ،چه آمریت و چه مباشرت ،آیا ایراد اتهام برای شما کفایت می کند؟
5-بنده اطلاعی از واکنش های فردی یا جمعی افراد آنهم در زمان حکومت شاه ندارم ؛اصل عمل آتش زدن اموال شخصی مردم عملی محکوم و غیر قانونی است ،و فرضا اگر آنجا تخلفی انجام شده باید از طریق قانونی رسیدگی شود ،اما در هرصورت این مطالب حاشیه ای ادله اثبات یک اتهام برای یک فرد نیست ،چه فرزند امام خمینی و چه فرزند هرشخص دیگری.
موفق باشید
آقا مرتضی عزیز
احساس می کنم نوشته های این پست شما قدری عصبانی به نظر می رسد.امیدوارم مشکل خاص شخصی یا غیره برایتان در این ایام پیش نیامده باشد.من نه متهم کرده ام نه فرضی داشته ام و همانگونه که گفتم صرفابر. اساس نوشته های نویسنده قضاوت کرده ام .قبول بفرمائید همانگونه که من هم گفته این قضیه ابهام دارد پس درست نیست با همان اتهامی که به طرف مقابل می زنیم(وابستگی به جایی و عدم پذیرش بینه به همین دلیل)خودمان استدلال نماییم.ضمن اینکه آقای خمینی پس از آتش زدن سینما رکس آن را شاهکار شاه نامید!که بعدا مشخص شد کوچکترین ارتباطی به شاه نداشته و از یک مجتهد که مدام اتهام زنی را حتی واجد حد می داند بسیار بعید بود.دوست عزیز مرگ خوب نیست حتی برای همسایه.
پاینده باشید
سلام آرتین گرامی
خیر دوست من ،من هنگام نوشتن این مطلب هیچ عصبیت و مشکلی نداشتم ،بنابر این احساس شما احساسی بیوجه بود ،البته بله من در این پیج از لحن هتاکانه یکی از کامنت گذاران نسبت به مجموعه ملت ایران در اوان انقلاب دچار خشم و عصبانیت شدم و همان تعبیر را که آن نویسنده لایق آن بود نسبت به او بکار بردم ،و جای تعجب و تاسف است که برخی از دوستان از جمله دوست عزیزم جناب نوریزاد ،توهین و بیشعور دانستن یک ملت را هم شان و هم پایه کاربرد همان تعبیر در باره یک فرد دانسته و بمن ایراد می کنند ،در حالیکه این قیاسی مع الفارق است ،و عجیبتر اینکه کسانی دائم از دموکراسی و حقوق مردم و حقوق آحاد مردم و لزوم بهسازی یا تغییر حکومت می دهند برای نفع یک ملت و عموم مردم ایران ،اما در عین حال وقتی فرد بی ادبی برای خودنمائی و خودپسندانه عموم یک ملت را (هرچند همه آنها خطا کار) “بیشعور” می خوانند ،یا سکوت می کنند و بی تفاوتند یا در دل با او همراهی می کنند ،بله من از چنین بی وجدانی هایی عصبانی می شوم ،نه از توهین به من شخصی.در این کامنت هم الفاظ جوابیه من فقط نقد سخن شما بود نه توهین یا عصبانیت.
در مورد سینما رکس آبادان هم باز قضیه به مشخصی و وضوحی که ادعا کردید نیست ،تلقی مشهور هنوز این است که آن حادثه کار ساواک شاه بوده است ،یا لااقل آن مورد هم دچار ابهام است ،شما می گویید :
“بعدا مشخص شد کوچکترین ارتباطی به شاه نداشته و از یک مجتهد که مدام اتهام زنی را حتی واجد حد می داند بسیار بعید بود”.
اگر مایلید توضیحی در مورد این مشخص شدن ارائه کنید ،و آنچه که آقای خمینی هم در آن مقطع گفته است بر اساس قرائن موجود در آن زمان بوده است بصورت تحلیلی ،اگر ظن تحلیلی در آن مورد را مصداق افتراء می دانید پس در همین نوشته قبلی شما ،نسبت دادن آن به مجموعه حوزه های علمیه و فرزند ایشان هم مصداق افتراء خواهد بود.
ممنون
آقا مرتضی گرامی
شما در عبارت موجود در پاسخ من یک مورد و فقط یک مورد پیدا کنید که من روحانیت را امر آتش سوزی دانسته باشم در حالیکه خود معترف هستم اولین بار است که چنین حادثه ای را شنیده ام.بحث احتمال با اتهام فرق بسیاری دارد.در مورد حادثه سینمارکس من کاری به نقل قول انقلابیون دو آتشه ندارم دادگاهی که پس از انقلاب تشکیل شد چنین موردی را ثبت کرده و متهمی که خود را در مسیر انقلاب گمان می کرد و ادعا نموده بود با ساواک هیچ ارتباطی ندارد دست به فاجعه زده بود.در روزهای منتهی به انقلاب بسیاری از سینماها به دست انقلابیون به آتش کشیده شد که اعترافات سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی یا شخصی مانند سلحشور کارگردان انقلابی موید این موضوع است.آقای خمینی هم صراحتا شاه را مسول عنوان نموده بود و بحث تحلیل و…نبود.این اظهار نظر اشتباه ایشان موجب بروز این توهم در مردم شد که شاه مسول این قضیه است.مطالب مرتبط با این قضیه را در ویکی پدیا به راحتی پیدا خواهید نمود.
یاحق
درود به شرفت مرد!درود به شیری که خوردی و دورد به جوانمردیت!آگر زمانی کامنتی می گذارم و آزرده ات می کنم باور کن دست خودم نیست.38 سال دیدن و شنیدن اینهمه جنایت و ترور و کشت و کشتار وتجاوز به مردمان و ویرانی این آب و خاک دیگر جایی برای شنیدن توجیحات مشتی فرصت طلب/////////////// از هم سبقت می گیرند نمی گذارد.من قبلا نوشته ام که فتوای خمینی بر ضد روزنامه آیندگان هر چند قبلا هم آنچنان از حکومت آخوند و یا حکومت مذهبی دلخوش نبودم تلنگری شد که راه خود را از این ///////// جدا نمایم.مسلما گفتن این حرف بمعنی کسی بودن من نیست ولی من کسی برای خود بودم و از همان اول به رای و فکر خود اهمیت دادم.بهمین جهت تنها رایی که ///////////// حاکم از من سرقت نمودند رای به بنی صدر بود.حتی به نظام جمهوری اسلامی رای ندادم و مصاحبه ایی هم دارم!دوست گرامی سخنان کسانی مثل پرسشگر و سید مرتضی از هر خنجری برای امثال من تیز تر است.چون من جنایات و بی رحمی این حرامیان را درعمل دیده ام.تاریخ اسلام وقران را خوانده ام و روایات اسلامی را تا حدود زیادی آگاهم.قصد من آزار شما و هیچ کس نیست.ولی از این جماعت بی زارم که در روز روشن آدم می کشند و به ابتدایی ترین حقوق انسانها تجاوز می کنند ولی /////////////به چشمان قربانی خود نگاه می کنند و دروغ می گویند.من نه احتیاج مادی و نه هیچ احتیاجی در حقیقت نه به این حرامیان و نه به دیگری ندارم ولی بعنوان یک انسان و بعنوان یک ایرانی خود را موظف به مبارزه با این تروریستهای //////////// میدانم.درست بهمان دلیلی که شما بسراغ مادر لطفی می روید و نامش را برزبان می رانید من نیز وجدانم اجازه سر در گریبان کردن و بی خیال شدن را نمی دهد.ولی صادقانه بگویم شمارا بخاطر شجاعت و جوانمردی و مناعت طبع و سرافراز و آزاده گیت دوست دارم!چشم از این ببعد سعی خود را خواهم نمود که آزرده ات ننمایم!
“”سخنان کسانی مثل پرسشگر و سید مرتضی از هر خنجری برای امثال من تیز تر است””!
(مزدک1)
جناب ، پس اجازه بده یکبار دیگر هم خنجر بخوری! اما نه از پشت بلکه از روبرو! الان شما چند مطلب را ادعا کردید:
“من قبلا نوشته ام که فتوای خمینی بر ضد روزنامه آیندگان”
توضیح بدهید که فتوای آقای خمینی بر ضد روزنامه آیندگان چه بود؟
———————————–
“مسلما گفتن این حرف بمعنی کسی بودن من نیست ولی من کسی برای خود بودم و از همان اول به رای و فکر خود اهمیت دادم”
این حرف یعنی چه مزدک؟! این تناقض و خود شیفتگی نیست که هم تعارفی بگویی من کسی نیستم بعد دنبالش بگویی کسی هستم؟! بالاخره کسی هستی یا نیستی؟ اما خوب من میدانم کسی هستی چون دائم آنجا نشسته ای پشت رایانه و مشتی فلان و مشتی بیسار می کنی!و این خود سند محکمی است بر اینکه تو حتما کسی هستی!
——————————
“همین جهت تنها رایی که ///////////// حاکم از من سرقت نمودند رای به بنی صدر بود”.
توضیح بده چطور شد که رای به اصل نظام جمهوری اسلامی ندادی ،یعنی با آن مخالف بودی از اول؟! پس چرا می گویی بعد که آقای خمینی فتوا؟! علیه آیندگان داد از آن ببعد راهت را جدا کردی؟! شما که می گویی من اصلا به جمهوری اسلامی رای ندادم پس چطور می گویی بعد راهم را جدا کردم؟! و اگر با نظام جمهوری اسلامی مخالف بودی چطور رفتی رای به بنی صدر دادی که مورد حمایت آیت الله خمینی بود؟!
————————————
“حتی به نظام جمهوری اسلامی رای ندادم و مصاحبه ایی هم دارم!”
مزدک ممکنه متن یا لینک مصاحبه ات را ببینیم چی گفتی و چه استدلالی علیه تشکیل نظام جمهوری اسلامی داشتی؟ نکند آن مصاحبه هم پر بوده از “مشتی فلان و مشتی بیسار”؟!
————————–
“تاریخ اسلام وقران را خوانده ام و روایات اسلامی را تا حدود زیادی آگاهم”!
سه سال است اینجا شاهد در افشانی های گهربارت در مورد تاریخ اسلام و قرآن و روایات هستیم! یکی از آن در افشانی ها این بوده است که در یک تحلیل لابراتواری کربنی تاریخی ادعا می کنید که اصلا پیامبری در عربستان وجود نداشته و هیچ آثاری از او وجود ندارد و اسلام از همان زمان معاویه که آثار لابراتواری کربنی تاریخی او وجود دارد آغاز شده! بعد در تحلیل های تاریخی دیگری لابراتوار و کربن را رها کردی می روی سراغ اینکه پیامبر وجود داشته و اسناد کشت و کشتار و مشتی فلان و مشتی بیسار او در تاریخ وجود دارد!
جناب این کامنت هایت در این سه ساله توی این سایت وجود دارد ،پس معلوم شد که شما پیش از اینکه ذره ای از تاریخ و قرآن و روایات خبری داشته باشی ،ذهن و جانت را پر کرده ای از نفرت و پیش داوری های متناقضی مثل :پیامبری وجود نداشته و اسلام دروغ است! و اینکه پیامبری بوده و مشتی فلان و بیسار آورده و مشتی کشت و کشتار کرده ! اینها حاصل پژوهش ها و مطالعات عمیق یک تحصیل کرده در سطح بالاست!
صدها بار هم همه در این سایت دیدند که هر ادعایی علیه قرآن و روایات و تاریخ کردی پاسخ گرفتی و تنها چیزی که تحویل سایت نوریزاد دادی :فحش و چنگک و مشتی فلان و مشتی بیسار بود ،درست است مزدک همه اینها دلیل این هست که تو کسی هستی! اما خوب متواضعانه می گویی :کسی نیستم!
آقای نوریزاد مهم نیست ،بگذارید دوست ما در پاسخ هر مطلب چنگکی و زیر چنگکی خواست بگوید اما همه در این کامنت کسی بودن و کسی نبودن متواضعانه مزدک را مشاهده کردند!
با سپاس از نوری زاد عزیز، و درود به کورس گرامی
سید مصلح گرامی و دوست داشتنی خودم
سید مرتضای عزیز
و همه بزرگان و اساتید فرهیخته و ناظرین محترم و معزز
با درود و شادباش های نوروزی به همه علی الخصوص اساتید بزرگوار مازیار گرامی، آتش سوار، ساسانم، عرفانیان،
مصلح آباد اراکی، منصور، کاوش، ایران دوست و دیگر عزیزان، تازه وارد که در اولین تبریک سال نو نتوانستم با یادوری نام شریف شان، مراتب ارادت و تبریکات نوروزیم را به سمع مبارک و معزز شان برسانم.
ابتدا اجازه میخواهم گریزی کوتاه به داستانی از مثنوی مولانا، هرچند گذرا و مختصر بزنم.
حکایت نحوی و کشتیبان:
نحوی( کسیکه زبان عربی و قواعد صرف و نحو آن را بخوبی میداند. مثل همین آقا سید مرتضای خودمان که بخوبی یا آن آشناست و منطق مظفر و سوفسطیقای ارسطو را فراگرفته است و چه خوب و عالی! و از این نظر بشخصه بایشان تبریک میگویم)
آن یکی نحو به کشتی در نشست
رو به کشتی بان نمود آن خود پرست
[ یک نحوی سوار کشتی شد. وی وقتی در کشتی آرام گرفت مشاهده کرد عجبا ! مردم جه با دیده ی احترام به کشتیبان مینگرند و از او به استادی و تبحر سخن میرانند. مثلا” یکی میگوید: “دیدی کشتیبان ما چه استاد است و چه ماهرانه امواج را می شکافد و به پیش میرود”. دیگری اضافه میکند: ” دیدی چه استادانه سکان را چرخاند و اجازه نداد آن موج سنگین آسیبی به کشتی بزند”. و آن یکی ادامه میدهد: ” وه چه کشتیبان بی نظیری! انگار بر تمام دریا حکمرانی میکند”.
آقای نحوی که دید همه از کشتیبان ببزرگی و استادی یاد میکنند و کسی از او که استاد فواعد عربی است یادی نمیکند برای اینکه خودی نشان دهد و دانش داشته و نداشته اش را به رخ کشتیبان و ساکنان کشتی بکشد و اصطلاحا” خودی نشان دهد، رو میکند به کشتی بان که:
گفت هیچ از نحو دانی، گفت لا
گفت نیم عمر تو شد بر فنا
[ نحوی از کشتیبان می پرسد: “از اصول قواعد عربی چیزی خواندی و میدانی؟”. کشتیبان پاسخ میدهد: “نه و چیزی از آن نمیدانم”. نحوی شروع به طرح مباحثی از قبیل ضَرَبَ یعنی زد یک فرد مذکر غایب در زمان گذشته و قس علیهذا…” و خلاصه خواست به کشتیبان نشان دهد که بر خلاف نظر مسافران کشتی، او چیزی نمیداند و دلخوش به اظهار و تایید نظرات کاربران سایت! ببخشید مسافران کشتی، نباشد. چون چیزی از صرف و نحو نمی داند و نیمی از عمرش به فنا رفته است.
دلشکسته گشت کشتیبان ز تاب
لیک آن دم گشت خامش از جواب
[البته کشتیبان مورد نظر ما (کورس)، سترگ تر و متواضع تر این حرف هاست و به چنین داعیه های مضحک و تهوع آوری با آرامش تمام، لبخندی از روی تواضع و وقار میزند و به وقتش هم با آرامشی سنگین تر و پر صلابت پاسخ میدهد تو گویی این رودِ خروشان و عمیق ما، هر چه عمیق تر میشود آرامتر میگردد و صخره ها و کوه ها را با تلاش طاقت فرسا، همچنان میکاود و به پیش میرود]
باد کشتی را به گردابی فکند
گفت کشتیبان بدان نحوی بلند
[ از قضا گردابی میرسد و کشتی را در بر می گیرد و کشتی در آستانه ی غرق شدن است و همه از بیم و ترس خود را برای جان بدر بردن از غرقه شدن آماده شنا میکنند و بدریا میزنند. کشتیبان که خاموشی اختیار کرده بود رو به نحوی میکند و با صدای بلند، فریاد میزند]
هیچ دانی آشنا کردن بگو
گفت نی ای خوش جواب خوب رو
[آقای نحوی که سراسر وجودت را کبر و غرور فراگرفته است و خودت را علامه دهر میدانی و مدام بر من خرده گرفتی و طعنه زدی که چون نحو نمیدانم نصف عمرم بر فنا رفته، آیا شنا کردن بلدی؟ نحوی که اصلا” شنا بلد نبود با عجز و التماس پاسخ میدهد نه چیزی از شنا نمیدانم و کشتیبان یه وی نهیب میزند: تمام عمرت و زندگیت در معرض فنا و نابوی است چون شنا بلد نیستی !
این هم یک پاسخ دندان شکن مردافکن برای کسی که با اندک معلوماتی خود را علم بالدهر بداند و داشته های ناچیز خود را به رخ دیگران بکشد!!!
گفت کل عمرتو شد بر فنا
زانکه کشتی غرق در گرداب هاست
محو می باید نه محو اینجا بدان
گر تو محوی بی خطر در آب ران…
بگذارید به بقیه همین ماجرا که نتیجه ماجراست از زبان خود مولانا نظری بیافکنیم:
آب دریا مرده را بر سر نهد ور بود زنده ز دریا کی رهد
چون بمردی تو ز اوصاف بشر بحر اسرارت نهد بر فرق سر
ای که خلقان را تو خر میخواندهای
این زمان چون خر برین یخ ماندهای
گر تو علامه ی زمانی در جهان
نک فنای این جهان بین وین زمان
مرد نحوی را از آن در دوختیم تا شما را نحو محو آموختیم
فقه فقه و نحو نحو و صرف صرف در کم آمد یابی ای یار شگرف
آن سبوی آب دانشهای ماست وان خلیفه دجلهٔ علم خداست
ما سبوها پر به دجله میبریم گرنه خر دانیم خود را ما خریم
باری اعرابی بدان معذور بود کو ز دجله غافل و بس دور بود
گر ز دجله با خبر بودی چو ما او نبردی آن سبو را جا بجا
بلک از دجله چو واقف آمدی آن سبو را بر سر سنگی زدی
سید عزیز و بزرگوار، همانطور که میدانید و در این زمینه استاد من هستید این شعر ترجمانِ حال کسی است که غرور علمی دارد وفکر می کند همه چیز را بلد است.انسانهایی که دچار غرور و کبر میباشند ،کلّ عمرشان بر فناست چرا که به خاطر کبر و غرور و عنادشان نمیتوانند در برابر حقایق سر تسلیم فرود آورند و تا چشم باز میکنند و هشیار میشوند عمرشان دیگر بسر آمده است و سودی ندارد. همه ی اندیشمندان متفقند، یکی از رموز شناختِ حقایق و بررسی همه جانبه ی آن، کنار گذاشتن غرورها و لجاجتها و پرهیز از مشاجرات بی نتیجه و مهمتر از همه کنار گذاشتن عینک تعصب و خود بینی میباشد. من خیلی سعی میکنم در مناظره ها و مباحث شما بزرگواران سکوت اختیار کنم ولی آنجا که مشاهده میکنم بدیگران بدیده ی تحقیر و از بالا به پایین می نگرید، اینجا را با حوزه عوضی می گیرید و مردم را حمار حساب می کنید، درونم به جوش و خروش میافتد و عنان قلم و زبانم را از دست میدهم. مگر من و شما ارث پدری مشترک داریم که من بخاهم با شما عناد بورزم من خود در سالهایی پیشتر همانند شما از تشیع شیعه دفاع کرده ام ولی بخود اجازه نداده ام علم و دانش دیگری را به سخره بگیرم و تحقیر کنم و الخ…
بقول شاعر دانا:
هر کُتب خرد که هست اگر بر خوانند
در پردۀ اسرار شدن، نتوانند
صندوقچۀ سرّقدم، بس عجب است
در بند و گشادش، همه سرگردانند(عراقی)
و نیز:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حلّ معمّا نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده بر اُفتد نه تو مانیّ و نه من(خیّام)
ایضا”
اجزای تو جمله گوش میباید و بس
جان ِ تو سخن نیوش میباید و بس
گفتی که مردِ راه چون، میباید
نظّارگی و خموش میباید و بس(عطار)
باری…
آقای پرسشگرِ ما(سید مرتضای عزیز)، از مدتها پیش، مترصد فرصتی بود تا بنوعی علیه کورس خروج کند!
ایشان چندین بار از سوی کورس، مورد تاخت و تاز مستقیم و غیر مستقیم قرار گرفته بود و میدانست پاسخ علمی و منطقی در برابر احتجاجات مدلل و مدون تاریخی ایشان(کورس)، باین سهولت نیست که با ردیف کردن قطار قطار روایات و احادیث – بی پایه ی علمی و عقلی – ایشان را مخذول و از میدان بدر کند. ولذا صبر پیشه میکرد تا راهِ ثوابی، البته بزعمِ خود، بیابد و زهر خودش را بریزد!
آقا سید مرتضی نیک آگاه بود که اگر بخواهد با نام مستعار خودش(سید مرتضی) انتقادی به کورس وارد کند همه ی ناظرین سایت بر وی خواهند تاخت و اندک اعتبار و احترامی[البته در این سایت. والا میدانم که در حوزه از احترام بسیار بالا و ارجمندی برخوردارند] هم که داشته بر باد خواهد رفت. ایشان بخوبی در یافته اند که این سایت، منبر مسجد و کرسی حجره و حوزه نیست و مخاطبانش طلبه و متعصبین منحجر شیعه نیستند و بطریق اولی حرفها و سخنانش در اینجا مشتری و خریدار ندارد و لذا باید از راهی دیگر(با نام مستعار دیگر) و با احتیاط وارد شود. تا در صورتِ عدم مقبولیت و عنداللزوم راهِ مفری بیابد و فرار را بر قرار ترجیح دهد! همچنانچه کرد و دیدیم!!!
او اگر بماند می باید پاسخِ تک تک منقدین را بدهد، و اینکار ایشان را از پرداختن به ماموریت اصلی اش(کامنت های قطاری با اجرت های قطاری) باز میدارد! نیست؟!
و برای همین، او ابتدا هم نوری زاد، هم سید مرتضی(خودش) و هم مخالفین اسلام و نظام را هدف تاخت و تاز فرار میدهد تا اندکی از شائبه و سوء ظن مخاطبین و ناظرین، که مبادا این پرسشگر همان سید مرتضی باشد، بدور باشد و باصطلاح در صددِ “رد گم کردن” بر میاید! حتی ادبیات سخیف را هم به مدد میطلبد! غافل از آنکه خودش بارها و بارها از همین ادبیات مشمئز کننده، استفاده کرده است!
آقا سید مصلح عزیزِ خودم ، من یکبار از شما خواستم تا خود را با نام واقعی معرفی کنید و شما بدون ترس و با طیب خاطر اینکار را کردید ولی حال که شما تا این حد به ایشان اطمینان دارید که حاضر میشوید برای تبرئه ایشان قسم جلاله بخورید – بدون اینکه حتی ایشان را از نزدیک دیده باشید و من اینرا از شما بزرگوار انتظار نداشتم! – ایا می توانید از ایشان بخواهید با نام واقعی در این سایت حاضر شوند!؟ ایشان که برخلاف شما مخالف نظام نیستند تا بترسند!؟ وانگهی بر فرضِ بعید بسیار دور، اگر هم ایشان مخالفِ برخی ناهنجاریها و مظالم موجود هستند، چرا این مخالفت شان را علنی و با نام حقیقی ابراز و اظهار نمی کنند؟!
این پسر عموی علامه و بتعبیر حضرتعالی مجتهد شما،
از چه میترسند؟
مگر جهاد در راهِ الله ترس دارد؟!
مگر زندان و شکنجه در راهِ خدا و برای امر به معروف و نهی از منکر، ترس دارد؟!
مگر شهادت در راه ابراز عقیده و در راه خدا ترس دارد؟!
مگر ادعا نمیکند امام حسین برای مبارزه با نظام جور و فاسد و ایضا” برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد! ؟
و ما باید حسینی باشیم!!!
مگر ایشان قرب و جوار الهی و بهشت و حوری و غلمان و لذتهای بیشمار و تمام نشدنی در جوار الله را نمی خواهند؟!
مگر ایشان از شرابی که خود الله ساقی آنست، شرابی که بتعبیر قرآن سر درد هم نمیآورد، بدشان میآید؟!
مگر ایشان از همآغوشی با حوریان ماهرو و باکره ی بهشتی و صدها و هراران تنعم بهشتی در قرب و جوار الله رویگردانند؟!
پس چرا معطل هستند و در پشت نام سید مرتضی، قایم باشک بازی میکند؟! و به ریش نداشته ی من و ریش انبوه و مبارک شما سید محترم مبارز، قهقهه های مستانه سر می دهند؟!
قسم حضرت عباسش را باور کنم یا دم خروسش را که از خانه همسایه دزدیده و از زیر عبای مبارکش بیرون زده است؟!
واقعا” ملاحظه ی چی را میکند سید عزیزم؟! بهشت نسیه را بمن و شما و خلق الله حوالت میدهد و خودش با کامنت های قطاری که پاداش نقدی در پی دارد چنان به جیقه ی چند روزه دنیا چسبیده که انگار مرگی بر آن مترتب نیست؟!
بعد شما از من توقع داری به این آقا بدبین نباشم!؟ به من حق نمی دهید در اظهارات این پسر عموی ندیده ی شما مشکوک شوم!؟
من البته قسمت اندکی از انتقادات ایشان را به کورس عزیز و گرامی تر از جان وارد میدانم و اینرا در ابتدای شروع بحث “ریشه ها” هم مطرح کردم و حتی وقتی خودِ ایشان را از نزدیک ملاقات کردم، همان انتقادات را رودررو در میان نهادم. و صد البته هیچکدام از این انتقادات و زاویه هایی که با نقطه نظرات ایشان دارم، اندکی از ارادت و خاکساری و جان نثاریم برای ایشان نمیکاهد. ایشان صدها برابر بیش از علم بی بدیلشان انسانی وارسته، متواضع و بی توقع هستند. من در برابر دانش عظیم و دریای بیکرانِ ادب، تواضع، خضوع و احترام این نازنین مرد، سرِ تعظیم و احترام فرود میاورم و بر دستان پر تلاش و خستگی ناپذیزش بوسه “ای از بن جان” می زنم. شاگردیِ شاگردِ این استاد و در گرانمایه نیز، همچو منِ کم بضاعتی را نشاید. بقول زنده یاد، شادروان علامه جعفری: چه نسبت خاک را با عالم پاک!
با درود و سپاس اگر سخن بدرازا کشید پوزش می طلبم. همواره بر قرار و سالم بمانید.
باسلام
کاوه محترم
واقعا متاسفم . نمی فهمم که این چه اصراری هست که پرسشگر را سید مرتضی بدانی . آخه عزیز دل برادر ،اگر از ابتدا به شیوه نگارش سید مرتضی دقت کنید و این بسیجی محترم پرسشگر را نیز بنگرید کوچکترین مشابهتی نه در ادعاها و منم کردنها و موضع گیری هایشان نمی بینید . شاید چون خودتان پشت آی دی کاوه ذهن ضحاکی دارید این گونه می اندیشید . شما بهتر است بدنبال کشف ایرج باشید و کار نیکان را قیاس از خود مگیرید . اصلا فرض که ادعای شما صحیح و این مچ گیری ، ذکاوت و تیز هوشی شما را ثابت کرد در اصل موضوع چه تفاوتی میکند شما به سخن نگاه کن نه به گوینده سخن . از زیاده گوئیم پوزش می خواهم.
نوریزاد عزیز به یکی از تلخترین و خونبارترین جنایات این رژیم سفاک پرداخته وشما !!!
جناب فرهاد پِ
با سلام متقابل چه زود پسر خاله شدی!
ابتدا برادریت را ثابت کن، بعد ادعای ارث و میراث کن!
و به همان دلیل که از من خواستی در کار دیگران دخالت نکنم، کاری به کار دیگران نداشته باش، سرت بکار خودت باشد و پایت را باندازه ی گلیمت دراز کن! و سعی کن در همان گروه مسلمانان خوب باشی و از دخالت و سرک کشیدن در خانه همسایگان پرهیز کنی!
این سایت صاحب دارد و همانا صاحبش در نشر و عدم نشر آنها تصمیم میگیرد. ضمنا” شما کامنتهای با نام کاوه را نخوان و با منبعد، هم، با کاوه همکلام نشو… عزت زیاد.
سلام كاوه گرامي
من دريافت خودرا ازنوشتارايشان دراينجا بودكه ارائه كردم . وبيشتر ايرادهاي مرابه نظام ايشان هم دارند واين قرينه كه ايشان شاگرد مرحوم منتظري بود من خيلي بعيد مي دانم كه ايشان ازرژيم دل خوشي داشته باشد بلكه هميشه مظالم نظام را محكوم نموده اند. واين بدگماني شما هم مستدل نيست. والسلام
مصلح