جامعه ای را مجسم کنید که بزرگانش از این نامه ها استقبال می کنند و به نویسندگان نامه ها سپاس می گویند ، و جامعه ما را که تاب یک نامه نرم و روان و لین را ندارد . تهدیدها از همان دیروز شروع شد . که یا تعطیل می کنی یا ما بلدیم چه بکنیم .
تهدیدهای امروز اما ، از صراحت بیان نافذتری برخوردار بود . که یا تعطیل می کنی یا پرونده ات را رو می کنیم .
من گفتم برای این که دوستان به زحمت نیفتند ، خودم پیشاپیش پرونده ام را رو کنم . آنچه در زیر می آورم ، فرار به جلو نیست . پناه بردن به آغوش خداوندی ست که امر همه ما با اوست از دست جماعتی که به هیچ قاعده ای متقاعد نیستند :
– محمدنوری زاد ، روستایی فقیر دیروز ، با حساب بانکی یازده رقمی بدست آمده از سالهای کارمندی اش در جهاد سازندگی شهرستان میناب استان هرمزگان ، وصاحب برج یازده طبقه ای که یکی از پدرزن های مسیحی اش به اسمش کرده ، و صاحب چند خانه و چندین زن رسمی و صیغه ای و غیرصیغه ای مسلمان و غیرمسلمان در داخل و خارج به نمایندگی از مرجع تقلیدی که اسمش را نمی بریم – برنده مناقصه های پنهانی در وزارت نفت و روستای زادگاهش – گیرنده وامهای میلیاردی از استانداری اردبیل و معامله در خطوط نفت جمهوری آذربایجان – و کارخانه ای که درآن سی دی های غیرمجاز تولید و تکثیر می شود و از سالهای مجری گری روایت فتح نقشه اش را درسر می پرورانده – چندین ملاقات با یک تاجر یهودی صاحب نام درکوهستان لم یزرع بشاگرد برای اعزام فرزندانش به آمریکا و انگلستان برای ایجاد لابی هسته ای – حفاری غیرمجاز و بیرون کشیدن عتیقه های منطقه جیرفت و فرستادن ذخایر فرهنگی و ملی کشور به فرانسه – وارد کننده شکر به قدر مصرف پنج سال کشور و تدارک برای هزینه کردن پول های شکر در انتخابات آتی اش زیر پوشش مدرسه علمی صاحب الزمان – نفوذ دادن بستگان و فرزندانش در بدنه دستگاههای اجرایی و قضایی کشور – زد و بند با بانکهای اسلامی کشور برای گرفتن وامهایی که باز گشت آنها هرگز میسر نشده و کوهی از مفاسد اقتصادی و اخلاقی . کسی که سی سال از اعتماد نظام استفاده کرد و همین سال گذشته یکصد دستگاه اتومبیل از ایران خود رو که پسرخاله اش رییس آنجا بود بیرون آورد و به حامیانش هدیه داد . خلاصه از این بریده از انقلاب و نظام ، هرچه بگوییم کم گفته ایم ……حالا شما بگویید با یک چنین فرد فاسق و فاجری چه باید کرد؟